ويژگيهاى امام حسين، ترجمه الخصائص الحسینیه

ويژگيهاى امام حسين، ترجمه الخصائص الحسینیه0%

ويژگيهاى امام حسين، ترجمه الخصائص الحسینیه نویسنده:
گروه: امام حسین علیه السلام
صفحات: 17

ويژگيهاى امام حسين، ترجمه الخصائص الحسینیه

نویسنده: آيت اللّه حاج شيخ جعفر شوشترى
گروه:

صفحات: 17
مشاهدات: 3744
دانلود: 53

توضیحات:

ويژگيهاى امام حسين، ترجمه الخصائص الحسینیه
  • مقدّمه محقّق

  • تحقيق

  • حديث

  • كاروان كربلا

  • حماسه حسينى

  • اهداء مترجم

  • سرآغاز

  • كتاب پر اسرار

  • سيماى پرفروغ او

  • تبلور و تجسّم قرآن

  • بر تارك قرون و اعصار

  • امّا اين كتاب

  • زندگينامه آيت اللّه شوشترى

  • نگرشى بر ويژگيهاى او

  • ضيافت دوست

  • رؤ ياى عجيب و معنويّت او

  • امّا اين ترجمه

  • مقدّمه مؤ لّف

  • سرآغاز

  • هشدارها

  • هشدار پذيرى

  • در حضيض نوميدى

  • دلهره و اضطراب

  • راه نجات

  • ظهور طوفانى سهمگين

  • نعمت عظيم الهى

  • آرامش و اطمينان قلب

  • مطالب اين كتاب را يك مقدّمه و چندين بحث گستردهتشكيل مى دهد

  • عنوان اوّل

  • نور وجود حسين عليه السلام از آغاز تا فرجام آفرينش

  • نخستين پديده جهان آفرينش

  • نور وجود حسين عليه السلام از عالم ذر تا رحم

  • پس از ولادت

  • در سرزمين شهادت

  • بر فراز عرش

  • در روز رستاخيز

  • در بهشت برين

  • عنوان دوّم

  • ارزشهاى اخلاقى و عبادى حسين عليه السلام

  • الگوى آزادگى و ستم ستيزى

  • رمز شجاعت و شهامت

  • سمبل عبادت و يكتاپرستى

  • نمونه رعايت حقوق خلق خدا

  • سمبل رسيدگى به بينوايان

  • زدودن غم و اندوه از دلها

  • انفاق در آشكار و نهان

  • دگر دوستى

  • پروا از خدا

  • پيشواى ستوده

  • پيامبر و ستايش حسين عليه السلام

  • پيامبران و فرشتگان

  • دوست و دشمن

  • مايه شادى و اندوه دلها

  • عنوان سوّم

  • ويژگيها، صفات پسنديده و ارزشهاى اخلاقى و عبادى در تجلّى گاه عاشوراروز تبلور ارزشها

  • دين جامع و كامل

  • سوداى پرشكوه

  • عبادت ظاهرى

  • عبادت ويژه باطنى

  • نماز عشق

  • روزه

  • تشييع پيكر پاك شهيدان

  • زكات و انفاق

  • حجّ

  • جهاد

  • نقض وحشيانه مقرّرات جنگى

  • دعوت به ارزشها و هشدار از ضدّ ارزشها

  • عبادتهاى مستحبّى

  • آب رسانى

  • سير كردن گرسنگان

  • محبّت به فرزندان

  • ديدار مردم با ايمان

  • عيادت بيمار

  • تلاوت قرآن

  • ياد خدا

  • عبادتهاى قلبى و صفات پسنديده

  • يقين

  • مقام رضا و خشنودى

  • سخاوت

  • شجاعت

  • سمبل وقار و اطمينان

  • قلب پر مهر

  • بردبارى

  • حسن خلق

  • جوانمردى

  • غيرتمندى و عزّت نفس

  • قناعت

  • شكيبايى

  • قهرمانى كه به مرگ نينديشد!

  • دو ويژگى شگفت انگيز

  • الف : شخصيّت بى همتا

  • ب : دومين ويژگى شگفت انگيز

  • برنامه و مسئوليّت ظاهرى

  • اى سالار من

  • عنوان چهارم

  • جلوه هايى از الطاف خاصّ خدا

  • قسم اوّل

  • باران الطاف ويژه خدا بر حسين عليه السلام

  • قسم دوم

  • جلوه هايى از ويژگيهاى او

  • قسم سوّم

  • افتخارى جاودانه

  • قسم چهارم

  • نشانه ها از محبوبترين پيام آوران

  • روشنگرى

  • دلايل اين همه تجليل

  • قسم پنجم

  • جلوه هايى از بزرگترين پديده ها

  • قسم ششم

  • نعمتهايى از بهشت برين

  • قسم هفتم

  • از ديگر پديده هاى خلقت

  • از آسمانها

  • از زمين

  • از هوا و فضا

  • از آبها

  • از درختان

  • از درياها

  • از كوهها

  • از آدميان

  • از جنّيان

  • از حيوانات

  • از پرندگان

  • از حيوانات اهلى

  • از ارزشهاى دنيوى

  • آب رسانى و اطعام

  • اطعام

  • سازندگى هميشگى

  • قسم هشتم

  • احترام در همه مراحل

  • يژگيهاى تربت امام حسين عليه السلام

  • قهرمانان سرافراز

  • كيفر فورى حرمت شكنان

  • عنوان پنجم

  • جلوه هايى از الطاف خاصّ خدا به حسين عليه السلام

  • بالاترين درجه لطف

  • دو نكته ظريف

  • نكته اول

  • پيامها و فرمانهاى تكوينى

  • پيامها و فرمانهاى تشريعى

  • عالم پس از مرگ

  • روز سهمگين رستاخيز

  • نكته دوّم

  • با نگرشى ديگر

  • بحث اوّل

  • پيام عبادى

  • پيام تقوا

  • پيام انفاق

  • پيام جهاد

  • پيام هشدار دهنده

  • قرض الحسنه يا وام نيكو

  • پيام زندگى

  • آيا در انديشه فردا هستى ؟

  • مسابقه به سوى بخشايش خدا

  • نيايش

  • وسايل تقرّب به خدا

  • بحث دوم

  • بحث سوّم

  • يك مقايسه جالب

  • خشوع قلب

  • قسم اوّل

  • 1پيوند خانوادگى

  • 2 پيوند ذاتى

  • 3 حقّ حيات معنوى

  • الف حقّ هستى

  • ب حق مسلمانى و پيشوايى

  • ج نمك شناسى

  • د حقّ حيات

  • ه‍ حقّ اسلام

  • و حقّ محبّت

  • ح جبران نيكيها

  • 4 رفتار ضدّ انسانى با شايستگان

  • 5 آراستگى به ارزشهاى والاى معنوى

  • 6 اقتداى به ديگرى يا همدردى

  • 7 مردم خواهى و دگر دوستى

  • 8 از همه اين ديدگاهها

  • قسم دوّم

  • يك واقعيّت فطرى

  • منشاء برونى گريه و رقّت قلب

  • 1 ديدن شبح و سايه او در عالم اشباح و سايه ها

  • 2 شنيدن نام مقدّس

  • 3 به زبان آوردن نام مقدّس

  • 4 نظاره بر حضرت

  • 5 نظاره بر قبر شريف

  • 6 بوسه زدن بر حضرت

  • 7 انتساب به او

  • 8 فرا رسيدن ماه او

  • 9 شهادتگاه او

  • 10 نام كربلا

  • 11 در راه حقّ و عدالت

  • 12 تربت پاك او

  • 13 در خاطره ها

  • 14 مصائب او

  • 3 اقسام مهر

  • قلبى به حسين عليه السلام

  • 4 محافل بزرگداشت حسينى

  • نوع اوّل محافل

  • پيش از خلقت آدم

  • نوع دوّم محافل

  • محافل قبل از ولادت

  • 1 در عرفات

  • 2 در بهشت

  • 3 دوّمين مورد در بهشت

  • 4 مجلس آدم عليه السلام در كربلا

  • 5 نوح عليه السلام در كربلا

  • 6 خضر و موسى عليهماالسلام

  • 8 حضرت ابراهيم عليه السلام

  • 9 مجلس ديگر ابراهيم عليه السلام

  • 10 سوّمين مجلس ابراهيم عليه السلام

  • 11 چهارمين مجلس ابراهيم عليه السلام

  • 12 مجلس اسماعيل عليه السلام

  • 13 مجلس عيسى عليه السلام

  • 14 مجلس موسى عليه السلام

  • 15 مجلس زكريّا عليه السلام

  • 16 عيسى عليه السلام در كربلا

  • نوع سوّم محافل

  • پس از ولادت ، پيش از شهادت

  • از ولادت تا شهادت

  • پايان بخش مجالس

  • نوع چهارم محافل

  • پس از شهادت

  • نوع پنجم محافل

  • در روز رستاخيز

  • 1 لوح محفوظ

  • 2 قرآن

  • 3 تورات

  • 4 كتاب ارميا

  • 5 كتاب لخمان

  • 6 مصحف شيث

  • 7 صحيفه ويژه

  • 8 كنيسه نصارى

  • 9 درّ بهشتى

  • قلب شيعيان

  • 6 سوگوارى بر حسين عليه السلام

  • 7 خواص گريه بر امام حسين عليه السلام

  • 8 پاداشها و آثار گريه بر او

  • 9 اجر و ثواب گريه بر حسين عليه السلام

  • 1 واپسين لحظات

  • 2 ديدار فرشته مرگ

  • 3 منزلگاه قبر

  • 4 جهان برزخ

  • 5 هنگامه برانگيخته شدن

  • 6 زلزله رستاخيز

  • 7 مرحله حسابرسى

  • 8 عبور از گذرگاه سخت صراط

  • 9 بازداشت تبهكاران

  • 10 سقوط در آتش

  • 10 در ويژگيهاى چشم گريان

  • 11 در خواصّ اشك جارى بر حسين عليه السلام

  • 12 پايان بخش بحثها

  • عنوان هفتم

  • پرشكوه ترين وسيله نجات

  • فضيلتهاى يازدهگانه

  • جهت اول جامعيّت

  • نماز

  • زكات

  • حجّ بيت ا للّه

  • صدقه

  • روزه

  • جهاد

  • آزادى بردگان

  • ذكر خدا

  • صله رحم

  • سير كردن محرومان

  • ديدار مردم باايمان

  • وام نيكو

  • عيادت بيماران

  • تجهيز بدن انسان باايمان

  • شادمان ساختن مردم باايمان

  • زيارت امام حسين عليه السلام

  • جهت دوّم درجات مختلف زائران

  • جهت سوّم پاك سازى از گناه

  • جهت چهارم اثر رهايى بخش

  • جهت پنجم تا روز رستاخيز

  • جهت ششم پاداش و عمل وصف ناپذير

  • جهت هفتم پاداشى بى نظير

  • جهت هشتم وعده خدا

  • جهت نهم نهايت آرزوها

  • جهت دهم بالاترين اثر

  • جهت يازدهم برتر از ديدار امام حاضر

  • پاداش عمل و خواصّ آن

  • پاداش و ره آورد زيارت آن حضرت

  • دو پاداش پرشكوه ديگر

  • پاداش پرشكوه اوّل

  • پاداش پرشكوه ديگر

  • مقرّرات ويژه

  • انگيزه الهى

  • شيوه ها و آداب

  • آثار زيانبار ترك زيارت آن حضرت

  • 1 نافرمانى پيامبر

  • 2 ترك اداى حقّ پيامبر

  • 3 نقصان در ايمان

  • 4 روى بر تافتن از حسين عليه السلام

  • 5 سه بدبختى بزرگ

  • 6 كاهش عمر

  • 7 سه محروميّت

  • 8 شيعه واقعى نيست

  • 9 از دوزخيان

  • اوقات ويژه شتافتن به كوى دوست

  • 1 زيارت هفتگى

  • 2 ماهانه

  • 3 سالانه

  • 4 سالانه سه بار

  • 5 براى توده محروم

  • 6 از راه دور

  • 7 عيدها

  • 8 در ماهها

  • پاسخ به يك سؤ ال

  • جايگزينيها

  • خطابهاى ويژه

  • دلايل تكرار لبّيكهاى هفتگانه

  • دليل اول

  • دليل دوّم

  • الف گفتارى با حُرّ

  • ب ديدار سرنوشت ساز

  • دليل سوّم

  • دليل چهارم :

  • نداهاى هفتگانه دادخواهى

  • نخستين نداى دادخواهانه

  • دوّمين نداى دادخواهى

  • سوّمين نداى دادخواهى

  • چهارمين نداى دادخواهى

  • پنجمين نداى دادخواهى

  • ششمين نداى دادخواهى

  • هفتمين نداى دادخواهى

  • موارد فرياد رسى امام حسين عليه السلام

  • 1 در واپسين لحظات

  • 2 به هنگام برانگيخته شدن

  • 3 در صحراى سوزان محشر

  • 4 در محاصره طلبكاران

  • 5 لحظات جدايى شايستگان از تبهكاران

  • 6 بر سر دوراهى بهشت و دوزخ

  • 7 در ميان آتشهاى پرشراره

  • زائران قبل و بعد از شهادت

  • الف زائران قبل از شهادت

  • ب زائران بعد از شهادت

  • زائران پس از دفن بدن مطهّر

  • عنوان هشتم

  • ويژگى حسين عليه السلام در رابطه با قرآن

  • قرآن گويا

  • هدفهاى مشترك

  • قرآن از آغاز تا فرجام جهان

  • مراتب چهارده گانه او

  • منزلگاهها

  • در منزلگاههاى گوناگون

  • قرآن و سوگوارى حسين عليه السلام

  • ويژگيهاى سوره حمد و حسين عليه السلام

  • آغاز و عنوان سوره ها

  • واژه گرانقدر

  • برداشت ديگرى از آيات

  • يك برداشت و مقايسه ظريف

  • برداشتهايى در اين مورد از برخى سوره ها

  • عنوان نهم

  • ويژگيهاى حسين عليه السلام در رابطه با كعبه

  • كعبه حقيقى

  • تجليل كعبه از جانب حضرت و پاداش آن

  • يك مقايسه جالب

  • زيارت آن حضرت و طواف بر گرد كعبه

  • حجّ حسين عليه السلام

  • حجّهاى پنجگانه

  • ترسيم روشنتر بحث

  • پايان بخش اين بحث

  • زائران ويژه حجّ حسين عليه السلام

  • حجّ آنان به خاطر تفاوت مناسك و آداب زيارتشان متفاوت بود

  • عنوان دهم

  • حسين عليه السلام و فرشتگان

  • آنچه از فرشتگان ارزانى شد

  • ز فرشتگان سه گروه و سه صنف به آن حضرت ارزانى شد

  • ويژگيهاى او از فرشتگان

  • فرشتگان و نور وجود او

  • عنوان يازدهم

  • پيامبران و حسين عليهم السلام

  • پيامبران و زيارت حسين عليهم السلام

  • عصاره ويژگيها و مسئوليّتها

  • مقايسه حسين عليه السلام با انبياء عليهم السلام

  • 1 حضرت آدم و حسين عليه السلام

  • 2 ادريس پيامبر و حسين عليه السلام

  • 3 نوح و حسين عليه السلام

  • 4 ابراهيم و حسين عليه السلام

  • 5 يعقوب و حسين عليه السلام

  • 6 يوسف و حسين عليه السلام

  • 7 صالح پيامبر و حسين عليه السلام

  • 8 هود پيامبر و حسين عليه السلام

  • 9 شعيب پيامبر و حسين عليه السلام

  • 10 ايوب پيامبر و حسين عليه السلام

  • 11 يحيى پيامبر و حسين عليه السلام

  • الف شباهتها

  • ب رمز ياد يحيى پيامبر

  • ج بزرگترين فاجعه

  • 12 موسى عليه السلام

  • 13 اسماعيل و حسين عليه السلام

  • 14 اسماعيل صادق الوعد و حسين عليه السلام

  • 15 داود و حسين عليه السلام

  • 16 عيسى و حسين عليه السلام

  • دو ويژگى از حسين عليه السلام

  • نخست اينكه

  • ديگر اينكه

  • عنوان دوازدهم

  • ويژگيهاى حسين عليه السلام از برترين پيامبر خدا

  • داغ حسين

  • منابع از شماره (1) الی (600)

  • منابع از شماره (601) الی (1279)

جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 17 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • مشاهدات: 3744 / دانلود: 53
اندازه اندازه اندازه
ويژگيهاى امام حسين، ترجمه الخصائص الحسینیه

ويژگيهاى امام حسين، ترجمه الخصائص الحسینیه

نویسنده:
فارسی
ويژگيهاى امام حسين عليه السلام

كتاب ويژگيهاى امام حسين عليه السلام

ترجمه : الخصائص الحسينيّة

نویسنده : آيت اللّه حاج شيخ جعفر شوشترى

مترجم : عليرضا كرمى

مقدّمه محقّق
سلام و درود بر خورشيد جهان افروزى كه درخشش نور او، تمام هستى را از ناسوت تا ملكوت و از ملكوت تا لاهوت ، فراگرفته و ديده تمام ساكنان آسمان و زمين ، انبيا و اوليا را در مقابل عظمت خود، خيره ساخته است .
سلام و درود بر ماه جهان تابى كه شعاع نور او قلوب تمام جنّ و انس ، ملكوتيان و جبروتيان را روشنى بخشيده و همه را در برابر همّت والا واراده فولادين خويش ، مبهوت و حيران نموده است .
سلام و درود بر بزرگ آموزگار آزادى كه با شعار:
لاارى الموت الاّ سعادة والحياة مع الظّالمين الاّ برما
چگونه بودن و چگونه شوريدن بر عليه ستم و ستمگرى را، بر تمام آزادمردان و ژرف انديشان عالم آموخت .
سلام و درود بر بزرگ انقلابى تاريخ بشريّت كه با قيام پرشكوهش ، ابر سياه جهل و نادانى و شرك و بى دينى را كه بر روى افكار پوسيده مردم سايه افكنده بود، برطرف كرد و پرده هاى ضخيم ظلمت را پاره نمود وخفتگان را بيدار و غافلان را آگاه كرد و مدّعيان دروغين خلافت وامامت را رسوا ساخت .
سلام و درود بر پيشواى عاشق پيشه اى كه چگونه عشق ورزيدن به معشوق و جانبازى در راه عشق و فداكارى براى رسيدن به محبوب را، بر تمام شيفتگان عشق و دلباختگان محبّت آموخت .
سلام و درود بر ناخداى كشتى نجات كه اسلام راستين محمّدى صلى الله عليه و آله و تشيّع پوياى علوى را كه به دست كفرپيشگان مسلمان نما ومشرك صفتان موحّد صورت ، نجات داد و مسلمانانى كه در طوفان سهمگين بيداد و ستم در حال غرق شدن بودند، به ساحل نور و هدايت رهنمون ساخت .
سلام و درود به مشعلدار حرّيّت و آزادگى كه با فرياد:
فكونوا احرارا فى دنياكم .
تمام ابعاد آزادى و آزادگى و همه انواع استعمار و استبداد را براى تمام نسلها در تمام عصرها ترسيم نمود و چگونه زيستن و چگونه مردن را براى همگان ، در تمام مقاطع تاريخ معيّن فرمود.
سلام و درود بر تجسّم راستين اسلام و حقيقت گوياى توحيد كه نحوه عبوديّت و بندگى در برابر حق را روشن كرد و تمام حيله هاى كفر و شركِ در زير پرچم اسلام و توحيد، در جهت نابودى اسلام راستين و توحيد واقعى را بيان نمود.
سلام و درود بر بزرگ فاتح دين و مذهب كه با فرياد:
ياسيوف ! خذينى !
چگونه جانبازى كردن براى رهايى دين از چنگال بيدادگران را بر تمام رزمندگان و جهادگران و حاميان دين و مذهب ، نشان داد.
سلام بر شايسته ترين وارث آدم و وارسته ترين فرزند خاتم صلى الله عليه و آله وگراميترين يادگار مرتضى عليه السلام و عزيزترين دلبند زهرا عليها السلام .
سلام بر او كه بردبارتر از ايّوب ، مقاومتر از يعقوب ، قهرمانتر از يوسف ، باشكوه تر از سليمان ، شجاعتر از موسى و مهربانتر از عيسى بود.
سلام بر او كه مِهر پيامبر صلى الله عليه و آله در دل و شجاعت على عليه السلام در كف و فرياد زهراعليها السلام بر سر و شكيبايى حسن عليه السلام در سينه داشت .
سلام بر آنكه ملكوتيان از صبر او در حيرت ، جبروتيان در يارى او در حسرت ، انبيا در غم او گريان و اوليا در مصيبت او نالانند.
تحقيق

تحقيق كتاب پرارج و گرانسنگ الخصائص الحسينيّة اثر فقيه گرانقدر و خطيب توانا (شيخ جعفر شوشترى ) كه بحقّ عاشق دلسوخته قافله سالار عشق و شيفته پيشواى راستين شهيدان و دلباخته سرور آزادگان ، حضرت حسين بن على عليهما السلام بود، كه به هنگام بيان مصائب آن حضرت ، هم خود آتش ‍ مى گرفت و هم شعله هاى آتش را در قلب هر شنونده شعله ورمى ساخت مى باشد.
اين تحقيق بنا به پيشنهاد برادر ارجمند و عاشق دلداده اهل بيت عصمت وطهارت ، جناب آقاى (حاذق فر) مدير محترم (انتشارات حاذق ) و ترجمه برادر فاضل و گرامى و سخنور فرزانه ، حجّت الاسلام والمسلمين جناب آقاى كرمى با قلم شيوا و حماسى در سال ١٣٧٢ پايان پذيرفت .
در گذشته ترجمه هاى متعدّدى بر اين كتاب نگاشته شده مانند:
١ وسائل المحبّين از ميرزا محمّد حسين شريعتمدار تبريزى متوفّاى ١٣٣١. (الذريعة : ٢٥/٧٢).
٢ رسائل المحبّين از سيّد محمّد باقر طباطبائى يزدى متوفّاى ١٢٩٨. (الذريعة :١٨/٣٧٥).
٣ دمع الحسين على خصائص الحسين عليه السلام از ميرزا محمّد حسين مرعشى شهرستانى متوفّاى ١٣١٥. (الذريعة :٨/١٦٤) كه اخيرا به نام اشك روان بر امير كاروان چاپ گرديده .
٤ ترجمه خصائص الحسين عليه السلام از محمّد جوادبن حسن .
٥ ترجمه خصائص الحسين عليه السلام از محمّد حسين بن عبداللّه خوانسارى .
٦ترجمه خصائص الحسين عليه السلام ازمحمّدصالح استرآبادى متوفّاى ١٣١٣.
٧ ترجمه خصائص الحسين عليه السلام از محمّد باقر نيرومند نوه مؤ لّف .
٨ - فيوضات مسعوديّه از سيّد مهدى موسوى دزفولى .
همچنين شرحهاى متعدّدى بر اين كتاب به قلم يكى از شاگردان مؤ لّف و شيخ جعفر شوشترى معروف به شرف الدّين و ميرزا اسداللّه كاشانى نوشته شده است .
در پايان بر خود لازم مى دانم كه از همسر گرامى خويش كه در ويرايش ، مقابله ، تطبيق مآخذ و استخراج پاره اى از آنها، از هيچ كوششى دريغ نورزيدند، صميمانه سپاسگزارى نمايم .
وهمچنين از ساير عزيزانى كه در مقابله و تصحيح ، مارا يارى نمودند تشكر نموده واجر همگان را به قافله سالار عشق حضرت سيّد الشّهداء عليه السلام واگذار نمايم .
مؤ سّسه تحقيقاتى حضرت ولى عصر عليه السلام
سيّد محمّد حسينى

حديث
عن النّبى صلى الله عليه و آله : (اِنَّ لِقَتْلِ الْحُسَيْنِ حَرارَةً فى قُلوُبِ الْمُؤْمِنينَ لاتَبْرَدُ اَبَدا)
پيامبر گرامى در حالى كه حضرت حسين عليه السلام را بر زانوى مهر نشانده بود و باران محبّت بر او مى باراند فرمود:
براستى كه براى شهادت حسين عليه السلام در قلبهاى مردم باايمان ، شور و حرارت وصف ناپذير و جاودانه اى است كه به سردى نخواهد گرائيد.
مستدرك الوسائل : ج ١٠، ص ٣١٨.
يا ابا صالح المهدى ادركنى
(فَلَئِنْ اءَخَّرَتْنِى الدُّهوُرُ، وَعاقَنى عَنْ نَصْرِكَ الْمَقْدوُرُ، وَلَمْ اَكُنْ لِمَنْ حارَبَكَ مُحارِبا، وَلِمَنْ نَصَبَ لَكَ الْعَداوَةَ مُناصِبا، فَلاََنْدُ بَنَّكَ صَباحا وَمَساءً، وَلاََبْكِيَنَّ لَكَ بَدَلَ الدُّموُعِ دَما)
دوازدهمين امام نور حضرت مهدى عليه السلام در زيارت ناحيه مقدّسه مى فرمايد:
اگر روزگاران مرا به تاءخير انداخت و تقدير حكيمانه خدا مرا از يارى تو بازداشت و به همراهتان نبودم تا با حق ستيزانى كه با تو سرجنگ داشتند و به دشمنى با تو برخواسته بودند، به پيكار برخيزم .
اينك بامدادان و شامگاهان براى تو سوگوارى مى نمايم و در مصيبت جانسوزت ،به جاى اشك ، خون گريه مى كنم .
بحارالانوار: ج ١٠١، ص ٣٢٠.

كاروان كربلا

شيعيان ديگر هواى نينوا دارد حسين
روى دل با كاروان كربلا دارد حسين
از حريم كعبه جدّش باشگى شُست دست
مروه پُشت سر نهاد امّا صفا دارد حسين
مى برد در كربلا هفتاد و دو ذبح عظيم
بيش از اين ها حرمت كوى منا دارد حسين
پيش رو راه ديار نيستى كافى اش نيست
اشك و آه عالمى هم در قفا دارد حسين
بسكه محملها رود منزل به منزل با شتاب
كس نمى داند عروسى يا عزا دارد حسين
رخت و ديباج حرم چون گل بتاراجش برند
تا بجائى كه كفن ازبوريا دارد حسين
بُردن اهل حرم دستور بود و سرّ غيب
ورنه اين بى حُرمتيها كى روا دارد حسين
سروران ، پروانگان شمع رُخسارش ولى
چون سحر روشن كه سر از تن جدا دارد حسين
سر بقاچ زين نهاده ، راه پيماى عراق
مى نمايد خود كه عهدى با خدا دارد حسين
او وفاى عهد را با سر كند سودا ولى
خون به دل از كوفيان بى وفا دارد حسين
دشمنانش بى امان و دوستانش بيوفا
با كدامين سر كند، مشكل دو تا دارد حسين
سيرت آل على با سرنوشت كربلاست
هر زمان از ما، يكى صورت نما دارد حسين
آب خود با دشمنان تشنه قسمت مى كند
غزّت و آزادگى بين تا كجا دارد حسين
دشمنش هم آب مى بندد بروى اهلبيت
داورى بين با چه قومى بيحيا دارد حسين
بعد از اينش صحنه ها و پرده ها اشكست و خون
دل تماشا كن چه رنگين پرده ها دارد حسين
ساز عشق است و به دل هر زخم پيكان زخمه اى
گوش كن عالم پر از شور و نوا دارد حسين
دست آخر كز همه بيگانه شد ديدم هنوز
با دم خنجر نگاهى آشنا دارد حسين
شمر گويد گوش كردم تا چه خواهد از خدا
جاى نفرين هم به لب ديدم دعا دارد حسين
اشك خونين گو بيا بنشين بچشم شهريار
كاندرين گوشه عزائى بى ريا دارد حسين

(مرحوم استاد شهريار)
حماسه حسينى

مُحرّم آمد و آفاق مات و محزون شد
غبار محنت اين خاكدان بگردون شد
به جامه هاى سيه كودكان كو ديدم
دلم بياد اسيران كربلا خون شد
بياد تشنه لبان كنار نهر فرات
كنار چشم من از گريه رود كارون شد
به خاندان رسالت ببين چه ظلمى كرد
فلك ، كه زينب كُبرا ز پرده بيرون شد
چو بر حسين بگريى بحشر خندانى
هر آن دو ديده كه نگريست سخت مغبون شد
چه آتشى است كه مى جوشد اشكها، گوئى
كه چشمها همه كارون و سينه كانون شد
چه نوحه داشت سرِ نعش نوجوان حسين
هزار حيف كه ليلا ز غُصّه مجنون شد
به سوز و ساز رباب شكسته دل پُرسم
كه شير خواره ، بخون غرقه از چه قانون شد
سرو برى كه رسول خُداش ميبوسيد
بزير سُمّ ستوران خداى من چون شد
چه عالمى است كه از بهر مهلت يكشب
شبيه شير خدا نزد روبهى دون شد
گرفت مهلت و برگشت رو بخيمه شاه
به خاكبوسى آن خرگه هُمايون شد
امام گفت : خدا يار تو كه امشب نيز
توان به راز و نياز خداى بيچون شد
سپس برادر با جان برابر از برشاه
برفتن سوى شطّ فرات ماءذون شد
نخورد آب كه لب تشنه بايدم جان داد
بدوش ، مشگ پر آب از شريعه بيرون شد
ببازوان قلم ، مشگ آب بر دندان
شهيد گشت و سموات محو و مفتون شد
فداى همّت و مهر و وفاى تو عبّاس
كه قدّ هر الفى پيش قامتت نون شد
حَماسه ايست حسين از حماسه ها مافوق
هر آن حماسه كه دروى رسيد مادون شد
بعصرِ فردا آتش زدند شان بخيام
چنانكه شعله آتش بچرخ وارون شد
به خيمه هاى امامت چنان زدند آتش
كه آهوان حرم سر بدشت و هامون شد
رسيد نوبت زينب كه شيرزاد على است
جهان بحيرت از اين سر بُلند خاتون شد
بدوش ، پرچمِ آتش گرفته اسلام
بقصر ابن زياد و يزيد ملعون شد
چنان بكوفت به تبليغ دستگاه يزيد
كه خود يزيد چو مار فسرده افسون شد
حسين ، عائله با خود نبرده بى تدبير
كه غرق حكمت او فكرت فلاطون شد
يزيد جلوه كار حسين ميپوشيد
ز زينب است كه اين جلوه روز افزون شد
از اين مبارزه بشكفت خاندان على
چنانكه نسل پليد اُميّه موهون شد
سه سال بعد تنى زآنهمه سپاه يزيد
نبود زنده ، چنان آسمان دگرگون شد
بنى اُميّه و آن دستگاه فرعونى
همان فسانه فرعون و گنج قارون شد
ولى حسين ، علمدار عشق و آزادى
لقب گرفت و شهنشاه ربع مسكون شد
تو شاه دين چه جهادى براه دين كردى
كه مكّه هم بتو ماه مدينه مديون شد
خوشا بحال شما اى فدائيان حسين
كه دين بخون شماها رهين و مرهون شد
چو نيك مينگرى زنده اين شهيدانند
وگرنه هر بشرى زاد و مُرد و مدفون شد
يزيد، نخله اسلام ريشه كن مى خواست
حسين بود كه دين زنده تا باكنون شد
سفينه هاى نجاتند جمله معصومين
ولى سفينه او رشگ فلك مشحون شد
كنون مقابر اينها بُود زيارتگاه
كدام زنده بدين افتخار مقرون شد
تو شهريار بمضمون بُلند دار سخن
هر آن سخن كه جهانگير شد بمضمون شد

(مرحوم استاد شهريار)

اهداء مترجم
تقديم به تو، اى پدر گرامى و بزرگوارم !
به تو كه شيفته و شيداى خاندان وحى و رسالت ، به ويژه سالار شايستگان و پيشواى شهيدان حضرت حسين عليه السلام بودى و همواره در سوگوارى و تجليل از عاشورايش با همه وجود و تا سرحدّ توان ، پيشگام و پيشتاز.
به روح بزرگ تو، كه پيش از هر معلّم و آموزگارى ، شعله و شراره جاودانه عشق به آن مفسّر بزرگ راديها، پرچمدار بى همتاى آزادگيها، مرزبان بى هماورد ارزشها و آن گرانمايه عصرها و نسلها را، در ژرفاى جان و اعماق قلب و كران تا كران وجودم برافروختى .
به تو، كه هرگز نمى توانم آن لحظات خوش و آن خاطرات به ياد ماندنى با تو را فراموش كنم كه پرمهر و باصفا و بسيار بزرگوارانه در كودكى و نوجوانيم ، دستم را گرفتى و مرا براى شنيدن پيامها و درسهاى انسانسازى كه حسين عليه السلام به انسانها آموخت ، به مجالس سوگ او بردى .
به تو، كه حقوق بسيارى بر گردنم دارى و خويشتن را در اداى آن ناتوان مى نگرم .
آرى ! ثواب و پاداش معنوى ترجمه اين اثر ارجدار را، به روان پاك و تابناك تو، كه هرگز فراموشت نخواهم كرد، تقديم مى دارم ، شايد بدين وسيله موجبات شادى روحت را فراهم آورده ، قطره اى از درياى حقوق تو را بر خويشتن ، ادا نموده باشم .
پسرت : عليرضا
سرآغاز

واژه درخشان و پرارج حسين عليه السلام ، از مقدّسترين ، والاترين ، دلنشين ترين ، محبوبترين ، تفكّرانگيزترين و شورآفرين ترين واژه ها و مفاهيم ، در قاموس ‍ زندگى انسانهاست ، به گونه اى كه از دورترين كرانه هاى تاريخ بشر تا جهان معاصر و تا هميشه تاريخ ، جز چند واژه اللّه ، محمّد و على
به واژه ، نام و يادى نورافشان تر، شورانگيزتر، حماسه سازتر و درس آموزتر در فرهنگ بشريّت ، نمى توان برخورد نمود.

كتاب پر اسرار
اين نام جاودانه و تاريخساز، به ظاهر از چهار حرف ساخته شده است ، امّا در حقيقت كتاب ارزشمند، پرمحتوا، سرنوشتساز و شكوهبارى را تشكيل مى دهد كه همسنگ كتاب دگرگونساز وحى و كتاب قطور و پر اسرار آفرينش است .
كتاب زندگيساز و سعادت آفرينى است كه در واژه واژه ، آيه آيه ، سوره سوره ، و كران تا كران آن ، از سويى تمامى انديشه ها، خردها، بينشها، دانشها، فرزانگيها، درايتها، دورانديشيها، آينده نگريها، آگاهيها، ژرف انديشيها، هدفداريها، توحيدگراييها، اخلاصها، عشقها، حقجوييها، حق پرستيها، پرواپيشگيها، احساس مسئوليّتها، پاكيها، امانتها، صفاها، درستيها، راستيها، كرامتها، محبّتها، آزادگيها، آزادمنشيها، سرافرازيها، عدالتها، آزاد انديشيها، بشردوستيها، برابريها، فداكاريها، گذشتها، مردم خواهيها، ايثارها، روشنگريها، رخشندگيها، نورافشانيها، شعورها، شعارها، خروشها، قيامها، اصلاح طلبيها، زيبندگيها، برازندگيها، آراستگيها، زيباييها، طراوتها، حماسه ها، شگفتيها، شگرفيها، عزّتها، همّتها، والاييها، دليريها، شجاعتها، پارساييها، شهامتها، مجاهدتها، بلندنظريها، ... و ديگر ارزشهاى والاى انسانى و اخلاقى يكسره موج مى زند و از دگرسو در جاى جاى آن ، خروش مقدّس و دادگرى برضد بدانديشيها، كج فهميها، كوردليها، كودنيها، كوته بينيها، كوته نظريها، خودپرستيها، خودخواهيها، نفس پرستيها، دنياطلبيها، شرارتها، شقاوتها، عوام فريبيها، شگردها، شيّاديها، رياكاريها، حماقتها، ناآگاهيها، ساده انديشيها، فرصت جوييها، وقاحتها، بى شرميها، سوءاستفاده ها، پليديها، دنباله رويها، تملّقها، چاپلوسيها، ذلّتها، رذالتها، ذليل پروريها، بلاهتها، تعصّبها، كينه توزيها، قساوتها، زورگوييها، استبدادگريها، سنگدليها، بيرحميها، بازيگريها، دين فروشيها، خيانتها، جنايتها، سفّاكيها، مقام پرستيها، دستكارى در مغزها، بازى با واژه ها و مفاهيم مقدّس ، ... و به يك كلام فريت عريان و نيمه عريان و زور آشكار و نهان ، از آن طنين انداز است .
از سويى آموزگار توحيدگرا و بشردوست و به راستى ژرف نگر و دلسوزى نشانگر است كه با بهترين اسلوب و شيوه ها مردم را به سوى يكتاپرستى ، اخلاص ، والايى ، ارزشها، قداست ، حيات و مرگ شرافتمندانه و شكوهبار، فرا مى خواند و عميقترين درسهاى رادى ، مردانگى ، پاكى و شايستگى را در گوش جان فرزندان آدم ، زمزمه مى كند و از دگر سو، بسان نياى گرانقدرش ، سمبل ، نمونه ، الگو، سرمشق ، تجلّيگاه و فروزشگاه ، تمامى آنهاست .
لَقَدْ كانَ لَكُمْ فى رَسُولِ اللّهِ اُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كانَ يَرْجُوا اللّهَ وَالْيَوْمَ الاْخِرَ....(١)

سيماى پرفروغ او
متفكّران ، در ترسيم سيماى پرفروغ حسين عليه السلام او را به خورشيد، ماه ، ستارگان ، درياهاى موّاج ، اقيانوسهاى بيكرانه ، كوهها، رعد و برق ، سروهاى برافراشته و ديگر به پيامبران ، قرآن و كعبه ، تشبيه مى كنند؛ امّا من ، همه اينها را به شخصيّت والا و پرفراز و شكوهبار حسين عليه السلام تشبيه مى كنم ، بدين صورت :
١ به عبارت روشنتر، متفكّران برآنند كه : آن فرزانه عصرها و نسلها، خورشيد جهان افروز است . بسان اين مشعل پرشكوه آسمانى ، اين مبداء حرارت و گرمى ،اين كره مشعشع و آتشين ،
اين كانون حيات و زندگى ، اين عامل حركت و بركت ، اين شاهد راستين قدرت خدا، و اين دليل حكمت آفريدگار است .
بسان خورشيد جهان افروزى كه سرفراز و شكوهبار، سر از افق برآورده ، كران تا كران گيتى را به انوار درخشان و وجود نورافشانش نورباران مى سازد.
امّا، من بر اين انديشه ام كه : نه ! نه ! بلكه اين خورشيد آسمان است كه در شكوه و عظمت ، پاكى و طهارت ، قداست و شوكت ، رخساره پرنور و اشعّه تابناك ، طلوع زيبا و تماشايى ،
غروب تفكّرانگيز و غمبار، درجايگاه بلند و موقعيّت رفيع و در نقش سرنوشتساز و حيات آفرينش بر اقيانوسها و درياها، آبشارها و چشمه سارها، هديه حيات و حركت به موجودات ،
زدودن آفتها و ميكروبهاى مرگبار و راندن شياطين و پليديهاو...
به حسين عليه السلام اقتدا كرده ، مى خواهد بسان آن خورشيد جهان افروز آسمان امامت باشد؛ مگر نه اين است كه خورشيد به بركت وجود گرانمايه نياى گرانقدرش پديدار گشته است :
لولاك لما خلقت الافلاك .(٢)
و مگر نه اينكه خود پيامبر گرامى صلى الله عليه و آله فرمود:
حسين منّى و انا من حسين .(٣)
٢ انديشمندان برآنند كه او بسان ماه ، اين شمع شب افروز، اين سمبل زيبايى ، اين چراغ اسرارآميز، اين آفريده فرمانبردار، اين راهپيماى گرم رفتار، و اين نشان اقتدار و عظمت آفريدگار هستى است .
امّا، من بر اين انديشه ام كه :نه !نه ! بلكه اين ، ماه آسمان است كه ، در زيبايى چهره ، نور ملايم و تفكّرانگيز، منظره هاى گوناگون ، جلوه هاى متنوّع ، سير و سياحت جالب ،
نظم شگرف و تماشايى ، موقعيت رفيع و نقش حسّاس و حياتيش بر پديده ها، به حسين عليه السلام تاءسّى جسته و مى كوشد تا بسان او باشد.
٣ دانشمندان برآنند كه آن وجود گرانمايه بسان زمين ، اين خوان رنگين و آفريده پراسرار است . بسان اين زمين طيّب و طاهر، اين كره عظيم خاكى ، اين عرصه پهناور، اين مخزن منابع ،
اين مركز معادن ، اين دربردارنده عجايب ، اين گاهواره تمدّن و تعالى ، و اين مقرّ و مسكن و مهد آرامش انسان .
امّا، من بر اين انديشه ام كه نه ، نه ، بلكه اين زمين است كه :
با گستردگى و وسعتش ، با كوههاى بلند و قلّه هاى سر به آسمان كشيده اش ، با درّه هاى عميق و پرچينش ، با منابع و معادن گوناگونش ،با دشتها، صحراها، باغستانها، مزارع و جنگلهاى پرطراوتش ،
با هزاران نوع درختان زيبا، گلها و گل بوته ها، شكوفه ها و لاله هاى دل انگيز، با مناظر جالب و ميليونها پديده بهت آورش ،
با چشمه سارهاى جوشان ، رودخانه هاى خروشان ، جويبارهاى زيبا، درياهاى موّاج و اقيانوسهاى بيكرانه اش ،
با بهاران جانبخش ، تابستان هدفدار و سازنده ، پاييز لبريز از مواهب و زمستان پرنعمت و بركتش ،
با بارانهاى تند و نرم ، بادهاى سريع ، نسيمهاى دل انگيز سحرگاهى ، نعمت هوا و ديگر منابع حياتيش ،
و سرانجام با طوفانهاى شديد و آتشفشانهاى عظيم و زلزله هاى درس آموزش ،
به حسين عليه السلام ، آرى ! به حسين عليه السلام تاءسّى جسته است ، چرا كه آن گرامى به تعبير ظريف و زيبا و پرمعناى قرآن ، بلد طيّب و سرزمين پاك و پاكيزه اى است كه جهان را به مزرعه ، مزرعه و باغ ، باغ و دشت ، دشت ، گلها و گل بوته ها و لاله هاى نيك بختى و آزادگى و ارزشهاى والاى انسانى تبديل ساخته و براى هميشه ، همه جا را عطرآگين و تمامى حقجويان و شرافت خواهان و حرّيت طلبان را جذب مى كند.
وَالْبَلَدُ الطَّيِّبُ يَخْرُجُ نَباتُهُ بِاِذْنِ رَبِّه ....(٤)
٤ فرزانگان ، آن فرزانه روزگاران را، در زيبايى درون و برون و عطرآگينى گفتار، عملكرد، اخلاق و رفتار به گلهاى زيبا و هميشه بهار و عطرآگينى تشبيه نموده اند كه از سويى ديدگان هر تماشاگر و هر دارنده ذوق و سليقه و حسّ زيباشناسى را ميهمان زيبايى ، طراوت ، شادابى ، شكوه و جاذبه وصف ناپذير خود مى سازد و از دگر سو با عطرآگين ساختن زمين و زمان ، جلوه و صفا و حال و هواى جانبخش و روح پرورى به فضاى زندگى زيبادوستان و كمال جويان مى بخشد.
امّا، من بر اين انديشه ام كه : نه ! اينگونه نيست بلكه همه گلها، گل بوته ها، لاله هاى زيبا و معطّر و پرطراوت هستى كه پرتويى از قدرت بى نظير آفريدگارند، همه و همه زيبايى و رايحه دل انگيز و جانبخش خويش را از آن گل سرسبد انسانيّت ، آن ريحانه پيامبر صلى الله عليه و آله و آن گل بوستان فاطمه عليها السلام كسب نموده و به آن وجود گرانمايه اقتدا كرده اند؛ چرا كه او ريحانه زندگى پيامبر صلى الله عليه و آله بود:
انّ الحسن و الحسين هما ريحانتاى من الدّنيا....(٥)
٥ آگاهان برآنند كه شخصيّت والاى حسين عليه السلام بسان درياهاى موّاج و اقيانوسهاى بى كرانه است . بسان اين گنجينه هاى اسرار، اين مخازن عجايب ، اين كانونهاى عظيم ثروت ،
اين معمّاهاى شگفت انگيز خلقت ، و اين سرچشمه هاى طراوت و نشاط و شادابى و خرّمى .
امّا، من بر اين انديشه ام كه : نه !
بلكه اين درياها و اقيانوسهاى بى كرانه و ژرفند كه با لؤ لؤ ها، مرجانها و مرواريدها، اين گوهرهاى زيبا و گرانبهايشان و با هزاران نوع پديده ها و نقش حياتى و سرنوشت سازشان براى زندگى و موجودات زنده ، به آن وجود گرانمايه ، آن لؤ لؤ و مرجان و مرواريد ارجدار و گرانبهاى معنوى ، كه قرآن بدان اشاره دارد، اقتدا كرده اند.
يخرج منهما اللؤ لؤ و المرجان .(٦)
٦ اصلاح طلبان قرون و اعصار برآنند كه او بسان رعد و برقِ پرخروش و روشنگر است .
خروش برخاسته از ياد و نام و زندگى شورانگيز و شعور آفرينش ‍ در اين ظلمتكده جهالتها، تاريكيها، شقاوتها و بيدادگريها، تا ابديّت طنين افكن و روشنى برخاسته از آن وجود گرانمايه ، فروغ اميدآفرين وروشنى بخش شبهاى تار ستمديدگان و محرومان بوده و خواهد بود.
امّا، من بر اين انديشه ام كه : نه ! بلكه دو پديده رعد و برق ، غرّش ‍ وروشنگرى خود رااز او آموخته اند، از فريادرساى او، كه اصالت انسانى و ارزشهاى والاى بشرى را به همه گوشها رساند و بسان صاعقه اى سوزان بر خرمن هستى شوم پليدان افتاد و نابودى و رسوايى را براى سيه دلان حق ستيز و خودكامه ، به ارمغان آورد.
با طنين جاودانه اش خواب آلودگان را بيدارى و غفلت زدگان را هوشيارى بخشيد و بيداران را دليل راه و روشنى مسير، مشعل فراراه ، چراغ هدايت ، الگو، سمبل و نمونه جاودانه گرديد.
٧ ژرف نگران برآنند كه او همواره بسان كوه سر به آسمان ساييده و قلّه برافراشته و تزلزل ناپذيرى در برابر طوفانها و گردبادهاى ويرانگر است .
امّا، من بر اين انديشه ام كه : نه ! بلكه كوههاى استوار و قلّه هاى سر به آسمان كشيده اند كه شكوه ، استوارى ، استحكام و شكيبايى در برابر تندبادها و طوفانها را از او آموخته اند.
از او كه در سخت ترين لحظات قهرمانانه مى فرمود:
صبرا بنى الكرام فما الموت الاّ قنطرة تعبر بكم عن البؤ س والضراء الى النعيم الدائمة والجنان الواسعه ...(٧)
هان اى بزرگ زادگان ! اى فرزندان كرامت و شرافت ! شكيبايى پيشه سازيد، چرا كه مرگ در راه حق ، چيزى جز يك پل نيست كه شما را از رنج و سختى عبور داده ، به بهشت پهناور و پرطراوت و نعمتهاى جاودانه آن مى رساند. هان ! كدام خردمندى است كه نخواهد از زندانى ويرانه به كاخى شكوهبار و پرنعمت و طراوت انتقال يابد... ؟

تبلور و تجسّم قرآن
قرآن شناسان بر اين انديشه اند كه آن وجود گرانمايه بسان قرآن ،
اين منشور هدايت ،
اين منبع نور،
اين راهنماى جاويد،
اين پديده وحى ،
اين مرامنامه عدالت ، آزادى ، كرامت ، امنيّت ، آسايش ، صلح ، بهروزى و كتاب شكوه و تعالى و نيك بختى است .
امّا، من بر اين انديشه ام كه : حسين عليه السلام خود قرآن گوياست و تجسّم و تبلور عينى آن است .
او بسان سوره (حمد) است ، همانگونه كه سوره (حمد) پايه و اساس كتاب خداست او نيز پدر امامان نهگانه است .
همانگونه كه سوره (حمد) آغازش ستايش خدا، ميانه اش ‍ اخلاص و فرجامش نيايش با خداست ، حسين عليه السلام نيز زندگى را با ستايش خدا آغاز نمود، بااخلاص به بارگاه او در همه ميدانها زيست و با نيايش در قربانگاه عشق ، به بارگاه دوست شتافت .
او (آية الكرسى ) است ،
(آل عمران ) است ،
آيه مباهله است ،
آيه تطهير است ،
آيه ولايت و امامت است .(٨)
او سوره (مائده )، ... (اعراف )، (انفال )، (يوسف )، (هود)، (يونس )، (رعد)، (ابراهيم )،...(اسرى )،...(كهف )، (طه )، (حجّ)، (انبياء)، (مؤ منون )، (نور)،...(حديد) و آيه ميزان است ، چرا كه زندگى و حركت و خروش گفتار و عملكردش شاهين عدالت است و ميزان حقيقت و وسيله سنجش حق از باطل ... درست بسان قرآن و فراتر از آن تجسّم و تبلور و ترجمان قرآن است .
او پيام آور خدا نبود، امّا به بيان ظريف و عميق پيامبر، هم او از پيامبر بود و هم پيامبر خدا از او.
او از غار حرا، پرچم رسالت را به دوش نكشيد و فرشته وحى بدو فرمان بعثت نياورد امّا پرچم امامت راستين را به فرمان خدا و اراده ازلى و تاريخساز او، به دوش گرفت .
از سويى امّت محمّد صلى الله عليه و آله را از آفت ارتجاع اموى و رهروان راه ابليس و گرداب ظلمات آنان ، رهايى بخشيد و از دگر سو به جهان و جهانيان ، براى هميشه آموخت كه بايد چگونه زيست و چگونه انديشيد،
چگونه بندگى خالصانه خدا كرد،
چگونه براى نجات توده ها بپاخاست ،
چگونه احياى ارزشها نمود و بدعتها و ضدارزشها را نابود ساخت ،
چگونه با ستم ، ارتجاع ، دغلكارى و بازيگرى ، زير هر ستارى كه رفته باشد و هر عنوانى را يدك كشد، درافتاد و سخن حق را در برابر امام باطل و پيشواى عوام فريب وبيدادگر و نظام دروغين طنين افكن ساخت .
آنگونه كه او فرمود:
... الا ترون انّ الحقّ لايعمل به وانّ الباطل لايتناهى عنه ليرغب المؤ من فى لقاءاللّه فانّى لا ارى الموت الا سعادة والحياة مع الظالمين الاّ برما....(٩)
هان ! پيشامدها و رويدادهاى روزگار ما، همينهاست كه مى نگريد، اوضاع روزگار دگرگونى منفى يافته ، زشتيها و ضدارزشها آشكار و ارزشهاى انسانى و اخلاقى و فضيلتها از محيط زندگى جامعه رخت بربسته است .
از فضيلتهاى انسانى جز اندكى بسان قطراتى كه ته مانده ظرف آب ، باقى نمانده و جامعه در زندگى و شرايط ذلّت بار و ننگينى به سر مى برد.
هان ! آيا نمى نگريد كه نه ، به حق و عدالت عمل مى شود و نه از بيداد و باطل روى مى گردانند؟ شايسته است كه در چنين محيط ننگبار و جامعه نگونسارى انسان با ايمان و فضيلت خواه و حق پو به فداكارى و جانبازى در راه حق و عدالت و احياى ارزشهاى والاى انسانى و الهى بپاخيزد و به ديدار پروردگارش ، شور و شوق نشان دهد.
من در چنين شرايطى ، مرگ را جز نيك بختى و زندگى با خودكامگان و بيدادگران را چيزى جز رنج و نكبت نمى دانم .
و مردانه و آگاهانه و شهامتمندانه خروشيد كه :
ايّها النّاس ان رسول اللّه صلى الله عليه و آله قال من راى سلطانا جائرا، مُستحّلا لحرام اللّه ، ناكثا لعهداللّه ، مخالفا لسنة رسول اللّه ، يعمل فى عباد اللّه بالاثم والعدوان فلم يغيّر عليه بفعل ولا قول كان حقا على اللّه ان يدخله مدخله ....(١٠)
هان اى مردم ! پيامبر خدا فرمود: هر انسانى عنصر خودكامه و زورگويى را بنگرد كه حرام خدا را حلال و پيمانهاى او را گسسته و با روش و سنّت پيامبرش مخالفت ورزيده و در ميان مردم ، راه گناه و تجاوز و بيدادگرى را در پيش گرفته است ، امّا باز هم در برابر چنين استبدادگر پليدى با گفتار و عملكرد مخالفت نورزد، بر خداست كه چنين كسى را از همان راهى كه ستمكاران را وارد دوزخ مى كند، او را نيز وارد آتش سازد....
مردم ! به هوش باشيد كه اينان فرمانبردارى از خدا را ترك و پيروى از شيطان را گردن نهاده اند، تباهيها را رواج داده و مقرّرات عادلانه خدا را وانهاده ، ثروتهاى عمومى و ملّى را به انحصار خويش درآورده و ارزشها و ضدارزشها و درستيها و نادرستيها را تغيير داده اند و در اين شرايط مرگبار، من براى ناخدايى اين كشتى به گل نشسته جامعه و نجات آن از چنگال اين تبهكاران كه سيره و سنّت عادلانه و انسانساز و افتخارآفرين نياى گرانقدرم را تغيير داده اند، شايسته ترم .
در برابر فريب و بيدادى كه امضاى او را زير كارنامه ننگين و سياه خود مى طلبيد شجاعانه فرياد برآورد كه :
... اما واللّه لا اجيبهم الى شى ءٍ ممّا يريدون حتّى القى اللّه وانا مخضّب بدمى .(١١)
هان نسلها! به هوش باشيد! بخداى سوگند من به ذرّه اى از خواسته هاى بيدادگرانه و استبدادى آنان پاسخ مثبت و راءى مورد نظرشان را نخواهم داد تا در حالى كه به خون خويش رنگين شده باشم به ديدار آفريدگار خويش بشتابم .
و در اوج تنهايى و در حلقه محاصره فريب خوردگان اموى آزادمردانه ترين پيام را داد كه :
الا وانّ الدّعىّ بن الدّعىّ قد ركز بين اثنتين ، بين السّلّة والذّلة وهيهات منّا الذّلة يابى اللّه لنا ذلك و رسوله والمؤ منون وحجور طابت وطهرت ... من ان تؤ ثر طاعة اللّئام على مصارع الكرام .(١٢)
هان اى آزاديخواهان ! اين فرومايه و فرزند فرومايه مرا ميان دو انتخاب ، قرار داده است ، يكى شمشير و ديگرى ذلّت و خفّت . و چه دور است كه ما زير بار ذلّت برويم ، چرا كه خدا و پيامبر و ايمان آوردگان و مغزهاى غيرتمند و جانهاى باشرف و ظلم ستيز روا نمى دارند كه چون مايى ، اطاعت فرومايگان را بر قتلگاه شرافتمندان و بلندهمّتان روزگار برگزينيم .
و نيز، در تاريكترين روزهاى حيات انسان و اوج وقاحت و ميداندارى فريب و بيداد، يك تنه با شكوه و صلابتى وصف ناپذير در برابر ضدارزشها و پليديها ايستاد و پرمحتواترين ، آزادمنشانه ترين وآزاده پرورترين درسها را به آزادى خواهان گيتى داد، كه فرمود:
ليس شاءنى شاءن من يخاف الموت ، ما اهون الموت على سبيل العزّ واحياء الحقّ ليس الموت فى سبيل العزّ الاّ حياة خالدة وليست الحياة مع الذّل الاّ الموت ، الّذى لا حياة معه اءفَبالموت تخوفنى ، هيهات ، طاش سهمك و خاب ظنّك لست اخاف الموت انّ نفسى لا كبر و همتى لاعلى من ان احمل الضّيم خوفا من الموت و هل تقدرون على اكثر من قتلى ؟ مرحبا بالقتل فى سبيل اللّه ولكنّكم لا تقدرون على هدم مجدى ومحو عزّى و شرفى فاذا لاابالى بالقتل .(١٣)
موقعيت و منزلت من ، بسان منزلت كسى نيست كه از مرگ در راه حق و عدالت مى هراسد. مرگ در راه عزّت و شرافت و احياى ارزشهاى والاى الهى بسى آسان است ، مرگ در راه عزّت و آزادگى چيزى جز زندگى جاودانه و پرافتخار نيست و زندگى باذلّت و خفّت نيز جز مرگ خفّتبارى كه زندگى به دنبال ندارد، نمى باشد.
شما تبهكاران خودكامه مرا با مرگ مى ترسانيد؟
هيهات ! كه تيرتان به خطا رفته و پندارتان به پوچى گراييده است .
من از مرگ در راه حق نمى هراسم چرا كه شخصيّت و اراده پولادين من بسى بالاتر و والاتر از آن است كه به خاطر هراس از مرگ ، خفّت و فرومايگى را تحمّل نمايد.
شمايان آيا جز به كشتن من به كار ديگرى توانا هستيد؟
هرگز!!!
آفرين بر مرگ در راه حق و عدالت !
آرى ! شما سياهكاران خودكامه مى توانيد مرا بكشيد و خون مرا بر روى اين ريگهاى تفتيده بريزيد، امّا... امّا، هرگز نخواهيد توانست شكوه ، مرا نابود سازيد، نمى توانيد مجد و عزّت و شرف مرا خدشه دار كنيد، بنابراين چه باك از شهادت پرافتخار.

بر تارك قرون و اعصار
او با آفرينش حماسه شورآفرين و آگاهى بخش و تفكّرانگيز عاشورا، براى هميشه بر تارك قرون و اعصار درخشيد و تا هميشه تاريخ ، زنده ، پويا، پرطراوت و جاودانه ماند و براى همه متفكّران اصلاح طلب و غيرتمندان و ستم ستيزان گيتى ، برترين سرمشق ، نمونه و الگوى نجات و رهايى شد.
موج خون جوشان و سرشار از درس و پيام او، از سويى از مرزهاى فكرى ، عقيدتى ، اجتماعى ، سياسى و جغرافيايى جهان گذشته و عالمگير شد و در سراسر گيتى به پرتوافكنى و تلا لؤ پرداخت و چراغ راه ره پويان راه آزادى شد و از دگر سو، مرزهاى زمان را درهم نورديد و با اينكه گذشت زمان و گردش چرخ روزگار، هر پديده جديد و جوانى را، رو به كهنگى ، سيرى و فرسودگى مى راند و بر چهره هر رخداد تازه اى ، گردو غبار مرگ و كهنگى مى افشاند، با اين وصف اين عامل نيرومند نيز، نتوانست ذرّه اى از تازگى ، طراوت ، زيبايى ، جاذبه و كشش عاشورا و آموزگار بزرگ آن و درسهاى جاودانه اش بكاهد و بر چهره آن غبار خزان و پژمردگى و مرگ بيفشاند، بلكه با گذشت زمان ، فروغ افكنى و جاذبه آن افزونتر و هر روز دلهاى شيفته و شيداى ديگرى را تسخير كرد.
بى دليل نيست كه (گاندى ) مصلح بزرگ و پيشواى رهايى هند، در برابر حسين عليه السلام و عاشوراى پرافتخارش ، سر تعظيم فرود آورده و پرتوى از آن را به ملّت هندوستان ارمغان مى برد و مى گويد:
(مردم هند! من براى شما چيز تازه اى نياورده ام ، تنها نتيجه اى را كه از مطالعات و تحقيقاتم در مورد تاريخ زندگى قهرمانان كربلا دريافت داشتم آن را ارمغان ملّت هند نمودم .)(١٤)
بى جهت نيست كه (جناح )، قائد اعظم و مؤ سس پاكستان در اين مورد مى گويد:
(هيچ نمونه اى از شجاعت ، بهتر از شجاعتى كه امام حسين عليه السلام از لحاظ فداكارى و شهامت نشان داد، در عالم پيدا نمى شود.
به عقيده من ، بر تمامى مسلمانان گيتى است كه از شهيد گرانقدرى كه خود را در سرزمين عراق ، قربانى راه حقّ و عدالت كرد، سرمشق گرفته ، از او پيروى نمايند.)(١٥)
و تصادفى نيست كه (كارلايل ) مورّخ و انديشمند انگليسى در اين مورد مى نويسد:
(بهترين درسى را كه از تراژدى كربلا مى گيريم اين است كه حسين عليه السلام و يارانش ، ايمانى بس استوار به خدا داشتند، آنان با عمل ، روشن كردند كه فزونى عدد در جايى كه حق با باطل روبرو مى گردد، اهميّتى ندارد، پيروزى حسين عليه السلام با وجود اقليّتى كه داشت ، باعث شگفتى من است .)(١٦)
و اتّفاقى نيست كه (واشنگتن ايرونيگ ) مورّخ و نويسنده شهير آمريكايى با خضوع در برابر آن حضرت او را (روح فناناپذير) مى خواند و مى گويد:
(براى امام حسين عليه السلام ممكن بود كه زندگى خود را با تسليم شدن به اراده يزيد نجات بخشد، امّا مسئوليّت پيشوا و نهضت نجات بخش اسلام اجازه نمى داد كه او يزيد را به عنوان خلافت به رسميّت بشناسد، او به زودى خود را براى پذيرش هر ناراحتى و فشارى به منظور رها ساختن اسلام و مسلمانان از چنگال رژيم آماده ساخت .
در زير آفتاب سوزان سرزمين خشك و در روى ريگهاى تفتيده عربستان ، روح حسين عليه السلام فناناپذير برپاست .
هان اى پهلوان و اى نمونه شجاعت و اى شهسوار من حسين .)(١٧)
بر تو هزاران درود و سلام اى حسين عليه السلام .
سلام بر او
سلام بر او، همو كه :
آدم را بهترين وارث ،
نوح را شايسته ترين فرزند،
ابراهيم را وارسته ترين پسر،
يحيى را پرشورترين همرزم ...
بر آن شكيباتر از ايّوب ،
دريادلتر از داود،
پرشكوه تر از سليمان ،
مصمّمتر از شعيب ،
بردبارتر از صالح ،
دلاراتر و قهرمانتر از يوسف ،
تزلزل ناپذيرتر از يعقوب ،
پرشهامت تر از موسى ،
پرمهرتر از مسيح ،
برآن مظهر على عليه السلام ،
آن جمال دلا راى محمّد صلى الله عليه و آله ،
آن رايت آزادى بر دوش ،
آن شمشير عدالت بركف ،
آن پيشواى راستين شهيدان ،
آن سالار پاكبازان ،
آن سرور حريّت خواهان ،
آن پدر مجاهدان ،
آن شعله و شراره ايمان ،
و آن خون هميشه جارى بر كالبد زمان .
سلام بر آن كاروان سالار توحيدگرايان و تقواپيشگان ،
بر آن مؤ ذّن معبد عشق ،
بر آن معمار مدينه قرآنى ،
بر آن بلندترين بيت قصيده آزادى ،
بر آن سند استوار حيات دين ،
بر آن قافله سالار شرافت ،
بر آن آموزگار بزرگ راديها و...
بر آن مفسّر بزرگ آزادى ،
بر آن تجسّم راستين توحيدگرايى ،
بر آن تبلور جاودانه مردانگى ،
بر آن مقتداى عاشقان ،
بر آن والاترين نمونه رهبرى ،
بر آن برترين ارزشها،
بر آن چراغ هدايت ،
بر آن مشعلدار حريّت و كرامت ،
بر آن درياسالار موج رهايى ،
بر آن گوهر شب چراغ هستى ،
بر آن ناخداى كشتى نجات .
انّ الحسين مصباح الهدى وسفينة النجاة .(١٨)
سلام بر آن گرامى مرد تاريخ كه عاشورايش درخشش نور بود.
ياد، نام و شهادتگاه جاودانه او سينه دشمن را لبريز از ترس و دلهره مى سازد و دل دوست را مالامال از اميد و نويد.
مردگان را زنده مى سازد و خواب ربودگان را بيدار.
غفلت زدگان را به هوش مى آورد و شب پرستان را تا پشت دروازه و تا درون برج و بارو و دژهاى پرپيچ و خم ستم و بيداد مى تاراند و مى راند.
سلام بر آن فرزانه عصرها و نسلها كه قيام پرشكوهش آذرخشى درظلمت اختناق و ستم و سانسور و تعصّب كور و فريب عريان بود و فرياد
هل من ناصر او در آن پهن دشت پرخاطره و بر روى آن شنهاى روان و ريگهاى تفتيده ظهر سوزان عاشورا، سند رسوايى هميشه كسانى كه دم از قرآن و اسلام زنند، امّا به عدالت و آزادى و حقوق مردمان كه روح و جان دين خداست ، در ميدان عمل پايبند نگردند.
از حسين عليه السلام دم زنند، امّا هماهنگ با دشمنان او رفتار كنند، نام حسين عليه السلام بر لب داشته باشند، امّا با شمشير يزيد و شيوه ددمنشانه او، هم آغوش باشند.
سلام بر او كه به ظاهر در ظهر گرم و سوزان عاشورا در اوج تنهايى و غربت بر بال آرامش ، وقار، شهامت و اخلاص ، در قربانگاه عشق پيشانى به سجده نهاد و چشم فروبست و لب بر لب نهاد و با نيايش شورانگيز و وصف ناپذير از همه پديده ها بريد و به آفريدگار آنها كه عشق همواره اش بود، پيوست ؛ امّا طنين نداى توحيد گرايانه ، حق طلبانه ، غيرتمندانه ، ستم سوز و ظلمت ستيزش ، همواره الهام بخش عصرها و نسلهاست .
سلام بر او كه نام بلندآوازه اش رايت در اهتزاز عدالتها و پرچم برافراشته آزادگيها و آزادمرديهايى است كه هرگز بر زمين نخواهد افتاد و درياى متلاطم خون او و ياران قهرمانش تا ظهور يار و برپايى عدالت جهانى به دست تواناى او، از جوشش آرام نخواهد گرفت ، به دست همان وجود گرانمايه و نجات بخش ‍ هستى كه خود حسين عليه السلام در نويد از او فرمود:
فى التّاسع من ولدى سنّة من يوسف وسنّة من موسى بن عمران وهو قائمنا اهل البيت يصلح اللّه امره فى ليلة واحدة ....(١٩)
در نهمين فرزندم ، مهدى ، سنّت و نشانى از يوسف و شيوه اى از موسى عليه السلام است .
او قائم خاندان پيامبر صلى الله عليه و آله است و خداوند به اراده خويش كار بزرگ ظهور و قيام جهانى او را در يك شب ، سامان مى دهد و او جهان را همانگونه كه به هنگام ظهورش لبريز از ناامنى و بيداد و فريب است ، سرشار از عدل و داد و امن و امان خواهد ساخت .

امّا اين كتاب :
كتابى كه در دست شما خواننده گرامى است ، ترجمه و برگردان كتاب گرانسنگ و ارزشمند
الخصائص الحسينيّة از تاءليفات ارجدار فقيه بزرگ و عالم فرزانه ، مرحوم آيت اللّه شوشترى رحمه الله مى باشد.
نه كتاب نياز به معرّفى دارد و نه نويسنده گرانقدر آن ، چرا كه با مطالعه دقيق كتاب به ارزش آن پى خواهيد برد و در جاى جاى آن مقام والاى علمى و عملى ، شور و عشق نويسنده آن به خاندان وحى و رسالت ، به ويژه سالار جوانان بهشت حضرت حسين عليه السلام متبلور است ، به همين جهت تنها به زندگينامه مرحوم آيت اللّه شوشترى به طور فشرده اشاره مى شود.

زندگينامه آيت اللّه شوشترى
نام بلندآوازه اش جعفر، نام پدرش حسين و از شهر شوشتر، از خطّه زرخيز خوزستان قامت برافراشت ....
و آنگاه پس از پيمودن مدارج عالى علمى و خودسازى و تهذيب نفس و آراستگى به ارزشهاى اخلاقى و انسانى و پيراستگى جان و روان ، سرانجام به فقيه گرانمايه سخنور بزرگ دانشمند سترك ، علاّمه فرزانه ، آيت اللّه حاج شيخ جعفر شوشترى شهرت يافت .
علاّمه تهرانى كه يكى از بزرگان جهان علم و عمل بود، در مورد او مى نويسد:
(مرحوم حاج شيخ جعفر شوشترى رحمه الله فرزند حسين شوشترى ، از بزرگان علما و اجلاّ ء فقها و مشاهير دانشمندان و از فراخوانان به سوى خدا
ودعاة الى اللّه در عصر خود بوده است .)(٢٠)

نگرشى بر ويژگيهاى او
از ويژگيهاى او، علاوه بر دانش گسترده و آگاهى عميق ، گوهر گرانبهاى اخلاص و عملكرد شايسته و بايسته بود. رفتارش در زندگى با گفتارش هماهنگ و هم آوا بود و به راستى بر اين باور بود كه :
من نصب نفسه للنّاس اماما فليبدء بتعليم نفسه قبل تاءديب غيره .... (٢١)
هر كس خويشتن را تدبيرگر امور و پيشواى جامعه قرار داد بر اوست كه پيش از آموزش و دعوت ديگران به ارزشها، از خود آغاز كند و بايد پيش از آنكه با زبان ، ادب آموز مردم باشد، با كردار شايسته و عملكرد بايسته خويش راه و رسم زندگى را به ديگران بياموزد....
او به هنگام تلاوت قرآن و تفسير آيات و تحليل روايات و وعظ وارشاد مردم ، از دل سخن مى گفت و لاجرم بر دلها مى نشست ، همه را دگرگون مى ساخت و مى گرياند و شور و شعور بسيار پديد مى آورد.
بجاست دو نمونه از اثرگذارى عميق گفتارش به هنگام ارشاد مردم ترسيم گردد:
آيت اللّه العظمى اراكى ، از مرحوم آيت اللّه العظمى حائرى مؤ سس حوزه علميّه قم آورده اند كه : روزى پاى منبر مرحوم حاج شيخ جعفر شوشترى بودم كه در اوج سخن به ناگاه خطاب به انبوه مردم گفت :
(هان اى مردم ! مى خواهم شما را بيازمايم كه آيا اهل ايمان هستيد يا نه ؟ چرا كه خدا در قرآن مى فرمايد:
اِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذينَ اِذا ذُكِرَ اللّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَاِذا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آياتُهُ زادَتْهُمْ ايمانا وَعَلى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ.(٢٢)
ايمان آوردگان تنها كسانى هستند كه چون نام خدا برده شود خوف بر دلهايشان چيره مى گردد و هنگامى كه آيات خدا بر آنان تلاوت شود ايمانشان افزون مى گردد و بر پروردگار خويش ‍ اعتماد مى كنند.
اينك ، آياتى از قرآن را براى شما تلاوت مى كنم تا با ديدن اثرگذارى قرآن يا عدم اثرپذيرى شما معلوم گردد كه به راستى اهل ايمان هستيد يانه ؟)
آيت اللّه حائرى مى افزايند:
با سخن مرحوم شوشترى ، من سخت بر خود لرزيدم و به فكر فرو رفتم كه اگر آياتى تلاوت كرد و در من اثر و انعكاسى نداشت ، چه خاكى بر سر كنم ؟ در اين حال خويشتن را جمع و جور كردم و آماده نشستم ، تا آيات را آنگونه كه شايسته گوش جان سپردن به قرآن است ، بشنوم .
آنگاه او به تلاوت قرآن پرداخت و آياتى چند با شور وصف ناپذيرى تلاوت كرد و خداى را سپاس كه آن آيات در من اثرى عميق نهاد.
نمونه ديگر را، حضرت آيت اللّه العظمى آقاى شيرازى آورده اند كه بدينصورت است :
در جريان سفر مرحوم شوشترى به ايران ، هنگامى كه ايشان وارد تهران گرديد انبوه مردم از جمله سفير كشور روسيه به ملاقات ايشان رفتند.
مردم تقاضاى موعظه كردند و مرحوم شوشترى بنا به اصرار مردم ، سرش را بلند كرد و فرمود:
(مردم ! آگاه باشيد كه خدا در همه جا حاضر است و به نهفته سينه ها داناست .)
اِنَّهُ عَليمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ.(٢٣)
اين فراز تكاندهنده و كوتاه ، اثرى عميق در مردم نهاد؛ به گونه اى كه اشكها روان شد و قلبها تپيد و مردم دگرگون شدند.
سفير روسيه در نامه اى به امپراطورى روس در اين مورد نوشت :
(تا هنگامى كه اين قشر روحانيون راستين مذهبى ، در ميان مردم باشند و مردم از آنان پيروى كنند، سياست ما كارى از پيش ‍ نمى برد؛ چرا كه وقتى يك جمله شوشترى در يك مجلس عظيم ، اينگونه دگرگونى ايجاد مى كند، روشن است كه دستورات و فتواهاى آنان چه خواهد كرد.)(٢٤)
عشق به حسين عليه السلام
ويژگى ديگر او شيفتگى وصف ناپذيرش به سالار شايستگان حضرت حسين عليه السلام بود، به همين جهت هم با آن مقام علمى ، فقهى و كهولت سن تا آخرين مراحل زندگى پربركت خويش منبر مى رفت و با شورى وصف ناپذير نام ، ياد، كربلا، عاشورا و شهادت جانسوز حسين عليه السلام و راه و رسم افتخارآفرين و ستم سوز او را براى دوستداران ورهروانش ترسيم مى كرد.
مردم را به ارزشهايى كه كربلا، دانشگاه آن و حسين عليه السلام آموزگار بزرگ و تبلور و تجسّم راستين آنها بود، فرامى خواند و از ضدارزشها هشدار مى داد.
خودش به هنگام يادآورى رخداد جانسوز كربلا مى سوخت و سوز دلش به صورت قطرات اشك ، از ديدگانش فرو مى باريد.
او از گوهر گرانبهاى اخلاص و عرفان و عشقى بهره ور بود كه هم وعظ و ارشاد و منبرهايش مورد قبول افتاده بود و هم يادآورى مصائب جانسوز و هدفدار حسين عليه السلام كه بخشى از منبرهاى او را تشكيل مى داد، به همين جهت هم مورد عنايت امير كاروان قافله عشق بود و هم نياى گرانقدرش پيامبر گرامى ، كه تنها به دو نمونه جالب و شنيدنى در اين مورد بسنده مى شود.

ضيافت دوست
از خود آن عالم ربّانى آورده اند كه مى فرمود:
(زمانى كه از تحصيلات علمى خويش در حوزه نجف فارغ شدم و به وطن خود شوشتر، بازگشتم با تمام وجود دريافتم كه بايد در هرچه بيشتر و بهتر آشناساختن مردم با معارف قرآن و اسلام بكوشم ، به همين جهت در گام نخست تصميم گرفتم كه روزهاى جمعه را منبر بروم و پس از آن با فرا رسيدن ماه رمضان ، به خاطر انجام اين مسئوليّت به منبر خويش ادامه دادم ، امّا شيوه كار اينگونه بود كه : تفسير صافى را به دست مى گرفتم و از روى آن مردم را وعظ و ارشاد مى نمودم و در آخرين بخش منبر هم ، به بيان مشهور و معروف كه هر غذايى نياز به نمك دارد و نمك مجلس وعظ وارشاد نيز، روضه و يادآورى و بازگويى مصائب جانسوز عاشورا و حسين عليه السلام است ، به ناچار از كتاب (روضة الشهداء) مقدارى مرثيه مى خواندم .
ماه محرّم را نيز كه در پيش بود، به همين صورت گذراندم ؛ امّا به هيچ عنوان توانايى جدايى از كتاب و منبر رفتن بدون كتاب را نداشتم و مردم نيز بدين صورت بهره كافى نمى بردند، امّا به هر حال حدود يك سال بدين صورت گذشت .
سال بعد با فرا رسيدن محرّم با خود زمزمه كردم كه : تا چه زمانى بايد كتاب در دست گيرم و از روى كتاب مجلس و منبر را اداره كنم ؟ و تا كى نتوانم از حفظ منبر بروم ؟ بايد چاره اى بيانديشم و خويشتن را از اين وضعيّت ناگوار نجات بخشم . امّا، هر چه در اين مورد انديشيدم راه به جايى نبردم و بر اثر فكر زياد، خستگى سراسر وجودم را فراگرفت و از شدّت نگرانى به خواب خوشى رفتم .
در عالم رؤ يا ديدم كه در سرزمين كربلا هستم ، آن هم درست به هنگامى كه كاروان حسين عليه السلام در آنجا فرود آمده است .
به همه جا نگريستم ، چشمم به خيمه اى برافراشته افتاد، دريافتم كه سپاه دشمن در صفهاى فشرده بر گرد خيمه حسين عليه السلام گرد آمده اند، گام به پيش نهادم .
ديدم خود حسين عليه السلام در درون آن خيمه نشسته است ، وارد شدم . سلام گرمى نثار آن سيماى نورافشان نمودم كه حضرت مرا در نزديكى خويش جاى داد و به حبيب بن مظاهر فرمود: (حبيب ! شيخ جعفر، ميهمان ماست بايد از ميهمان پذيرايى كرد. درست است كه آب در خيمه نيست ، امّا آرد و روغن موجود است ، بپاخيز و براى ميهمان غذايى آماده ساز.)
حبيب بن مظاهر به دستور حسين عليه السلام برخاست و پس از لحظاتى چند به خيمه وارد شد و غذايى پيش روى من نهاد. فراموش نمى كنم كه قاشقى هم در ظرف غذا بود.
چند قاشقى از آن غذاى بهشتى صفت ، خورده بودم كه از خواب بيدار شدم و دريافتم كه از بركت زيارت آن حضرت و عنايت او، نكات ولطائف و كنايات و ظرافتهايى از آثار خاندان وحى و رسالت بر من الهام شده است كه تا آن ساعت ، بر كسى الهام نگشته و فهم كسى بر آنها از من پيشى نگرفته بود.)(٢٥)

رؤ ياى عجيب و معنويّت او
از مرحوم آيت اللّه شيخ عبدالنّبى عراقى آورده اند كه مى فرمود:
زمانى كه مرحوم شوشترى در مدرسه سپه سالار سابق منبر مى رفت ، انبوه مردم از همه قشرها از جمله علما و گويندگان در مجلس او شركت مى كردند.
يكى از علماى عصر كه نژاد از شاهان قاجار داشت ، جلسه درس ‍ و بحث علمى براى دانشجويان مذهبى داشت ، يكى از همان روزها از شوشترى سخن به ميان آمد و يكى از حضّار اظهار داشت : (شما نيز خوب است همانند ديگر بزرگان به منظور تعظيم شعائر دين در مجلس شيخ ، شركت كنيد.)
شاهزاده دانشمند كه هنوز به مقام علمى و قداست و پرواى شيخ آگاهى نيافته بود، پاسخ داد: (دوست عزيز! او نيز سخنورى همچون ديگر سخنوران و منبريها است ، فكر نمى كنم لزومى داشته باشد كه ما درس و بحث خود را تعطيل نموده ، پاى منبر او برويم .)
شب هنگام شاهزاده دانشمند، در عالم رؤ يا ديد رستاخيز با همه هول و هراسش برپاگشته و پيامبر گرامى صلى الله عليه و آله به پيروان راستين خاندان وحى و رسالت ، جواز و برات بهشت اعطا مى كند و او نيز گام به پيش نهاد و سلام كرد و گفت : (اى پيامبر خدا! به من هم عنايتى بفرماييد، چرا كه افتخار خدمت به قرآن و دين و مذهب را دارم .)
پيامبر گرامى صلى الله عليه و آله او را مورد محبّت قرار مى دهد، امّا مى فرمايد: (براى تو هنگامى برات صادر مى شود كه جناب شيخ جعفر شوشترى از تو راضى شود، در غير اين صورت دريافت نخواهى كرد.)
شاهزاده دانشمند، ناگهان از خواب بيدار مى گردد و درمى يابد كه شيخ مردى وارسته و زيبنده و داراى پارسايى و كمال و جمال معنوى است و از سست نهادى و فقدان سرمايه علمى و عملى به دور است.
مردى است كه شايسته مقام رفيع ارشاد خلق است ، عالمى عامل و وارسته است و زهدفروشى و رياكارى و بازيگرى و عوام فريبى و جلب رضايت مخلوق به قيمت ناخشنودى خالق ، نخواهد نمود. دين را به دنيا نفروخته و نخواهد فروخت .
بر اين اساس بود كه ديدگاه او در مورد شخصيّت شيخ دگرگون شد و روز بعد پس از گردآمدن شاگردان گفت : (اينك ، همه با هم به محضر شيخ و پاى منبر او مى رويم .)
شاگردان شگفت زده به همراه استاد خويش به محفل شيخ آمدند و پاى سخنان روح بخش او كه از آيات و روايات برمى خاست ، نشستند.
پس از پايان بحث و پراكنده شدن مردم ، شاهزاده دانشمند نزد شيخ رفت و با او روبوسى كرد و پس از آن به شيخ ارادت بيشترى پيدا كرد، چرا كه به هنگام روبوسى ، شيخ سر به گوش شاهزاده نهاد و فرمود: (بيان پيامبر گرامى صلى الله عليه و آله را درست دريافتى اگر من از شما راضى و خشنود نگردم ، برات بهشت به شما نخواهد رسيد.)(٢٦)
رحلت او
مرحوم آيت اللّه شوشترى ، پس از انجام رسالت دينى و ارشاد مردم در شهرهاى مختلف ايران و زيارت هشتمين امام نور حضرت رضا عليه السلام در شور و شوق زيارت اميرمؤ منان على عليه السلام ، دگر باره راه عراق را درپيش گرفت ، امّا متاءسّفانه در منطقه غرب كشور و مرز كنونى ايران و عراق بيمار شد و پس از چند روز، سرانجام در تاريخ ٢٨صفر سال ١٣٠٣ ه‍ . ق ، روح بلندآوازه و ملكوتيش به جوار رحمت حق پركشيد. پيكر مطهّرش به وسيله ارادتمندان ، به آستان سرور و سالارش ، نخستين امام نور، حمل و در آنجا به خاك سپرده شد.

امّا اين ترجمه :
در مورد اين ترجمه ، نكاتى چند در خور گفتن است :
الف : به گواهى برخى دوستان عرب و ايرانى ، متن
الخصائص الحسينيّة دشوار و داراى پيچيدگيها و مشكلات و گاه به هم ريختگيها و اغلاط چاپى است ، از اين رو به منظور برگرداندن صحيح آن به صورت رسا و روشن و به زبان روز، ترجمه به سبك جمله به جمله و محتوا به محتوا و گاه ترجمه آزاد را برگزيدم و جز يكى دو مورد كه تلخيص گرديد، بقيّه كتاب به يارى خدا و با استمداد از روح تابناك سالار شهيدان به فارسى ترجمه شد.
ب : ما ضمن ترجمه كتاب سه كار ديگر انجام داده ايم كه عبارتند از:
١ تنظيم و دسته بندى مطالب به سبك شايسته .
٢ انتخاب عناوين با الهام و اقتباس از متن .
٣ تلخيص عناوين طولانى و گاه افزودن عناوين جديدى در هر بخش كه در جمع مى توان كار بر روى كتاب را ترجمه و نگارش و تنظيم نام نهاد.
ج : پيشنهاد اين ترجمه از سوى دوست گرامى ،دانشمند بزرگوار ومحقّق توانا، جناب حجّت الاسلام والمسلمين آقاى سيّدمحمّد حسينى قزوينى دامت افاضاته بعمل آمد، به همين جهت ، كاراستخراج منابع نيز به وسيله ايشان انجام شد كه بدين وسيله صميمانه سپاسگزارى مى شود.
و نيز از دانشمند فرزانه ، نويسنده ، مترجم و محقّق بزرگوار حضرت حجّت الاسلام والمسلمين آقاى على اكبر مهدى پور دامت افاضاته كه اين ترجمه را از آغاز تا پايان مطالعه فرموده و مترجم و ناشر را از نظرات ارزشمند خود بهره ور و آگاه ساختند، صميمانه تشكر و قدردانى مى نمايم .
اميد كه خداى پرمهر و بخشايشگر، پاداش اين گام لرزان را ذخيره سراى ديگر سازد، ذخيره روزى كه نه مال و ثروت سودى مى بخشد و نه فرزند و يار و ياور.
يوم لاينفع مال و لابنون .(٢٧)
و در روز رستاخيز، نويسنده ، مترجم ، ناشر و ديگر عزيزانى كه در فراهم آمدن اين اثر، با جان و دل تلاش كرده است همه را در زمره رهروان و خدمتگزاران به آستان حسين عليه السلام برانگيزد، همچنانكه در اين سرا نيز بدان اميد هستيم كه ما را مشمول عنايت و كرامت كعبه مقصود وقبله موعود، آن فرزانه عصرها و نسلها، قرار دهد.
آمين ربّ العالمين

قم ، حوزه علميّه عليرضا كرمى
١٥ / ٧ / ١٣٧٢

مقدّمه مؤ لّف
(الحمدللّه والسلام على عباده الّذين اصطفى ، ولا سيّما محمّد المصطفى واهل بيته اعلام الهدى ، صلواته عليهم مادامت السّماوات العُلى .)

سرآغاز
اين بنده ناچيز جعفر شوشترى ، فرزند حسين است كه اينگونه زمزمه مى كند:
هنگامى كه موهاى سر و صورت با فرا رسيدن پيرى ، سپيد و شعله ور شد و كران تا كران وجودم از رنج و فرسودگى لبريز گرديد؛ نيك نگريستم كه شتابان به مرز شصت سالگى رسيده ام ؛ امّا نه از دوران گرانبهاى حيات ، محصولى درويده و نه در برابر عمر بر باد رفته ، درجات والايى فراهم ساخته ، دريافتم كه باقيمانده زندگى نيز بر شيوه گذشته اش خواهد گذشت .
بر اين اساس نفس جنايتكار بازيگر و همدستانش را در مورد اين كارِخطير، مخاطب ساخته ، چنين گفتم :
(واى بر تو اى نفس سركش ! بهاران پر طراوت دوران جوانى سپرى گشت ، پس ، بپاخيز و فصل خزان پيرى را چون جوانى بر باد رفته ، ازدست مده ، بهره ورى و برداشت چندبرابر از مزرعه پربار و حاصلخيز زندگى از دستت رفته ، پس بيا و غروب زندگى را درياب تا شايد غروبى شايسته باشد.
تو اى نفس سركش ! تو كه در تلف نمودن زندگى و سرمايه ها و استعدادهاى خويشتن ، همواره گزافه كارى و ولخرجى كردى ؛ اينك ، اندك باقى مانده از دانه هاى حيات و بذرهاى زندگى افتخار آفرين را با خيره سرى ضايع مساز.
تو در گذشته عمر، در تجارتخانه دنيا، سرمايه نقد خويشتن را تباه ساختى ؛ پس ، اينك اندك جنس كساد و بى مشترى و بى فايده اى را كه باقى مانده است با خيره سرى نابود مساز!)
هشدارها
آنگاه نفس سركش را، دگر باره ندا دادم كه :
اى نفس ! هان اى سفركننده بى زاد و توشه !
اى كوچ كننده بدون مركب !
اى زراعت كننده به هنگام درويدن !
اى پرنده اى كه به تير مرگ ، شكار خواهد شد!
اى دستفروش متاع بُنجل و وامانده !
اى ستمكار به خود و بندگان خدا ... !
هان اى نفس ! آيا پيام انسان ساز خدا را شنيده اى كه فرمود:
اِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصادِ براستى كه پروردگارت در كمينگاه (ستمكاران ) است .
هشدار پذيرى
آنگاه رفته رفته نوعى حالت هشدار پذيرى ، اين نفسِ سركش را از خواب سنگين و مرگبار غفلت ، بيدار كرد و در آستانه گردنه سخت و صعب العبورى قرار داد، در حالى كه پا برهنه و بدون مَركب و سخت فرسوده و وامانده بود و نيز هشدارهاى پياپى ، نفس را وحشت زده و دچار بيم و هراس ساخت و به منزلگاههاى هراس انگيزى كه نزديكترين آنها منزلگاه مرگ بود، نزديك شد در حالى كه دستها (از زاد و توشه ) تهى و راه ، بسى پرخطربود.
بانگ تكاندهنده
آنگاه با بانگ تكاندهنده (بشتاب )! (بشتاب )! و فرياد رعدآساى (سريعتر)! (سريعتر)! نفس خمود و غفلت زده را برانگيختم كه :
هان اى نفس ! تا چه زمانى خويشتن را به كورى و كرى زدن ؟

انّ قدّامك يوماً لو به **** هدّدت شمس الضّحى عادت ظلاما
فانتبه من رقدة اللّهو وقم **** وانف عن عين تماديك المناما

براستى كه پيشاروى تو، روزى سهمگين خواهد بود كه اگر خورشيد فروزان بدان تهديد گردد، تيره و تار، خواهد شد.
پس ، از خواب سنگين غفلت ، به هوشيارى و بيدارى گراى و بپاخيز واز ديدگانت آرزوهاى دور و دراز را دور ساز!
آن گاه در پرتو گفتار جاودانه پيشواى تقواپيشگان ، بر سرش فرياد زدم كه فرمود:
(اى پير كهنسال كه پيرى و سالخوردگى در كران تا كران وجودت رخنه كرده است ، چگونه خواهى بود آن گاه كه طوقها محكم بر گردنها بپيچند و غل و زنجيرها به دست و گردنها افكنده شوند، تا جايى كه گوشت و پوست بازوان را بسايند و بخورند.)(٢٨)
پس نفس غفلت زده را به مرگش خبر دادم و بر او گريستم و به هر زبان ممكن بر او نوحه سرايى كردم و باران سرزنش را بر او باراندم ؛ پس تنهاى تنها آنچه بايد گفته مى شد، گفته شد.
گاهى بر عمر از دست رفته نوحه سرايى و سرزنش كردم و گاه بر دوران طى شده جوانى و زمانى بر روزگار پيرى و با گريه بر او اين شعر را زمزمه كردم :

در معاصى شد همه عمرت تباه **** قامتت خم گشت از بار گناه
موى تو در رو سياهى شد سپيد **** يعنى از ره ، قاصد مرگت رسيد

خير خواهانه از او خواستم كه بر خود ترحّم كند و گفتم : آيا به گونه اى كه بر ديگران ترحّم مى كنى به خود ترحّم نمى نمايى ؟ از او خواستم كه به خود پناه دهد و بدو گفتم : براى خود پناهى بجوى ! پناه ! براى كوچ به سوى آخرت مجهّز باش ! مجهّز! خويشتن را درياب و از فرصتها بهره گير و پيش از فرا رسيدن مرگ و كيفر دردناك قهّارمقتدر، مهلت را، غنيمت شمار.
جرقّه هاى هوشيارى
با اين همه ، باز هم نفس سركش را، به وسيله هر كتابى از كتابهاى آسمانى و به زبان هر پيامبر و پيشوايى مخاطب ساختم ، به هر زبان و بيانى ، حتّى به زبان كودكان و حيوانات ، بلكه به زبان تمامى موجودات و پديده هاى هستى ، او را پند و اندرز دادم ؛ پس از اين همه بود كه گويا هوشيارى ناچيز و بيدارى اندك و تصميمى نه چندان محكم و جدّى ، از افق پديدار شد و هنگامى كه در صدد پرداختن به عمل و تحقّق بخشيدن به تصميم خويش برآمدم ، حالات گوناگون خوف و رجاء و اميد و يأ س ، يكى پس از ديگرى در اقيانوس وجودم پديدار شد تا سرانجام حالت آرامش و اطمينان را به گونه اى كه خواهدآمد، بر جاى نهاد.

در حضيض نوميدى
پس از تصميم به عمل ، نخست به ايمان كه ملاك پذيرفته شدن كارها و معيار نجات از هول و هراس است ، نگريستم ؛ امّا سوگمندانه در عمق جانم ، نه نشانى از نشانه هاى آن را يافتم و نه اثرى از آثارش را، نه اثرى از ايمان كامل و خلل ناپذير و نه ناقص ‍ و متزلزل ، نه كمترين درجه آن را يافتم كه خيرخواهانه و شجاعانه در برابر هواها بپاخاسته و ضدّ ارزشهاى شخص را ناپسند اعلان مى كند و نه بالاترين و والاترين مراتب ايمان را كه در آستانه مرگ و كنار رفتن حجابهاى مادّيت و خودپسندى رخ مى گشايد.
و نيز هر چه انديشيدم نه از اقسام ايمان قلبى در خود يافتم و نه ايمان عملى ، تا آنجايى كه بر نبودن ذرّه اى از ايمان كه نجات دهنده از آتش جاودانه ، پس از تحمّل كيفر دردناك دوزخ باشد، بر خود لرزيدم . آنگاه به جستجوى ارزشهاى اخلاقى خويش رفتم ؛ امّا با نهايت تاءسّف ، به جاى آنها، ضدّ ارزش را ديدم ، به كارهاى شايسته و فرمانبردارى از خدا و تقرّب به او انديشيدم ، امّا براى صحّت آنها شرايطى را يافتم كه يك بار هم توفيق دست يافتن بدان شرايط را به هنگام عمل ، در خويشتن بياد نداشتم .
اينجا بود كه وحشت سراپاى وجودم را فرا گرفت و چيزى نمانده بود كه نوميدى كامل بر من چيره شود كه جرقّه ديگرى پديد آمد. در اوج اميد
با دقّت بسيار به وسائل تقرّب به خداانديشيدم و ديدم كه : من فردى هستم از امّت محمد صلى الله عليه و آله و از شيعيان اميرمؤ منان عليه السلام و از شيفتگان خاندان رسالت عليهم السلام و آنان همگى شاهراه هدايتند و صراط مستقيم و استوار به سوى حق ، پناهگاه تسخير ناشدنى اند و تكيه گاه و دستگيره تزلزل ناپذير و كشتى نجاتى هستند كه هر فرد، جامعه و تمدّنى بر آن بنشيند، رهايى خواهد يافت
اينجا بود كه به فضل خدا در اعماق جانم ، اميد به نجات ، جوانه زد و رفته رفته به اوج اميد، نائل آمدم ؛ امّا ديرى نپاييد كه شرايط ديگرى پديد آمد.

دلهره و اضطراب
مرحله سوّم حالت دلهره و اضطراب بود، چرا كه ديدم وارد شدن بر زمره شايستگان يا امّت محمّد صلى الله عليه و آله در گرو اقتدا و پيروى از آن گرامى است ، امّا من در كجا به او اقتدا نموده ام ؟ و نيز ديدم شيعه اميرمؤ منان عليه السلام محسوب شدن ، در گرو پيروى از بزرگ قهرمان انسانيّت در اخلاق وعمل و زندگى و مرگ است و من در چه ميدانى از ميدانهاى زندگى ، او را همراهى كرده ام ؟
انديشيدم كه شيفتگى به خاندان رسالت در گرو داشتن نشانه هاى محبت و ولايت آنان و تحقّق بخشيدن راه و رسم آنان است ؛ امّا من يكى از آن نشانه ها را هم آن چنانكه مى بايد در خويشتن نيافتم ، درست اينجا بود كه دلهره ، سراپاى وجودم را فرا گرفت و اميدم به يأ س گراييد و ترس و وحشت بر من چيره شد وآن گاه وضعيّت جديدى پديدآمد....

۱
راه نجات
راه نجات
مرحله چهارم از تحوّل درونى ، حالت اميد و نگرش به وسايل نجات و راههاى رهايى بود. هنگامى كه در ميان وسايل نجات مربوط به پيشوايان نور به دقّت انديشيدم ، دريافتم كه در ميان همه آنها، آنچه از نظر ثمره ، برترين و از نظر پاداش ، بزرگترين و از نظر اوج دادن انسان ، اوج دهنده ترين و از نظر رسيدن به هدف ، آسانترين و از نظرشرايط موفّقيّت ، سهل و ساده ترين و از نظر هزينه و امكانات ، سبكترين و از نظربازدهى و يارى رسانى ، جامعترين وسايل نجات و كاميابى و پيروزى است ، همان وسايل نجاتى است كه مربوط به سيّد و سالار جوانان اهل بهشت و پدر پيشوايان نُه گانه ، حضرت امام حسين عليه السلام است .
نگريستم كه در تقرّب به خداى بزرگ براى آن حضرت ، عظمت و ويژگيهايى خاصّ است كه بدانها، بى نظير شده و در اين منزلت بزرگ حتّى از كسانى كه مقام والاتر از او دارند، ممتاز گشته است ؛ چرا كه در شناخت فضيلت و عظمت آنان هم بايد تنوّع در موقعيّتها و نقشها را به خاطر داشت و هم وحدت و يگانگى ذاتى آنان را.
آنان از نظر اصالت و سرشت و نورانيّت ، همگى يك واقعيّت الهى دارند، امّا ويژگيها و تنوّع نقشها و موقعيّتهاى آنان ، واقعيّت ديگرى است كه به هر كدام ويژگى مخصوص به خود را مى دهد و من با دقّت دريافتم كه در شخصيّت امام حسين عليه السلام و وسيله تقرّب ساختن او به بارگاه خداوند، خصوصيّتى است كه به خاطر آن ، مقام خاصّ خود را دارد چرا كه او بويژه :
درى است از درهاى بهشت ، سفينه اى است براى نجات از غرقاب هلاكت ، و چراغى است پر فروغ براى راهيابى به سوى حقيقت .
درست است كه پيامبر و امامان نور، همگى دروازه هاى بهشت اند، امّا باب حسين عليه السلام براى عبور وسيعتر است .
همگى آنان كشتيهاى نجات ، براى بندگان خدايند، امّا كشتى نجات حسين عليه السلام حركتش بر امواج توفنده و گسترده دريا، سريعتر و لنگر انداختن و پهلو گرفتن آن بر ساحلهاى نجات آسانتر است .
همگى آنان مشعلهاى هدايت اند، امّا دايره بهره ورى از نور مشعل وجود حسين عليه السلام وسيعتر است .
همگى آنان پناهگاه تسخيرناپذيرند امّا پناهگاه حسين عليه السلام پرآوازه تر و آسانتر است .
در اين مرحله بود كه نفس و همدستانش را در توجّه دادن به اهميّت كار، مخاطب ساختم و گفتم :
اينك با همه وجود بايد آهنگ او نمود و براى تقرّب به خدا، به آستان او شتافت .
آرى !
اُدْخُلُوها بِسَلامٍ امِنينَ.
پس ، به سلامت و در كمال امنيّت به آن وارد شويد و با اعتماد و اطمينان ، به لنگرگاه اين كشتى نجات بخش حسينى ، درآييد.
اِرْكَبوُا فيها بِسْمِ اللّهِ مَجْريها وَمُرْسيها
و بر آن سوار شويد كه روان شدن و لنگر انداختن آن بنام خداست .
و به انوار تابناك حسين عليه السلام بنگريد كه او نيز به شما خواهد نگريست و براى روشنگرى راه زندگى و نجات ، از نور حسين عليه السلام شعله برگيريد.
در اين مرحله بود كه عزم ، آهنين شد و شور و شوق به سالار شايستگان عالم ، افزون گشت ؛ چرا كه با تدبّر و ظرافت در شخصيّت آن گرامى ، ويژگيهايى يافتم كه پيش از دريافت آنها از خود، مأ يوس شده ، چيزى از نشانه هاى ايمان را درخويشتن احساس نمى كردم و نيز به بركت وجود او به كارهاى گُم شده اى پى بردم كه بيشتر آنها را در خود نمى ديدم و اين دو تحوّل مهمّ، يعنى يافتن نشانه هاى ايمان و پى بردن به كارهاى گُم شده ام ، به دلايلى چند پديد آمد:
الف يافتن نشانه هاى ايمان :
١ با نگرش به ويژگيهاى امام حسين عليه السلام ديدم خودش فرموده است كه :
(من شهيد اشكهاى جارى هستم ، ياد و نام من نزد هيچ انسان باايمانى برده نمى شود، جز اينكه طوفانى از حزن و اندوه در دلش ‍ پديدار مى گردد و بر آنچه بر من ، در راه حق و عدالت رسيد، مى گريد.)(٢٩)
و اين از سيره و صفات همه پيام آوران خداست . من نيز اين حالت را به هنگام ياد و نام او در خود يافتم و از اين راه بر ايمانى استدلال كردم كه مرا از ماندگار شدن در آتش ، نجات بخشد.
٢ و نيز دريافتم كه با فرا رسيدن ماه خونبار محرّم و درخشش ‍ خورشيد خونرنگ عاشورا، غم و اندوه ، همه وجودم را فرا مى گيرد و از آنجايى كه اين حالت از سيره و صفات امامان نور بود، با داشتن چنين احساسى به داشتن ولايت اهل بيت ، استدلال كردم ، چرا كه آنان فرموده اند:
(شيعيان ما، از زيادى سرشت و طينت ما خلق شده و با نور ولايت ما، آميخته گشته اند؛ به همين جهت آنچه به ما رسد و ما را اندوهگين يا شادمان سازد، چنان است كه گويى به آنان رسيده است .)(٣٠)
روايات در اين مورد صراحت دارند كه ، پيشوايان معصوم عليهم السلام هركدام با فرا رسيدن ماه حسين عليه السلام حزن و اندوه در چهره پر فروغشان پديدار مى گشت ، براى نمونه :
وجود گرامى حضرت صادق عليه السلام در دهه عاشورا، هرگز شادمان ديده نشد.
حضرت رضا عليه السلام در تمام اين روزهاى دهگانه ، اندوهگين و دل شكسته با چهره اى گرفته ، در محفلى كه خود برپا ساخته بود، همراه فرزندانش مى نشست و بانوان حرم نيز پشت پرده قرار مى گرفتند و هركس وارد مى شد اگر توانايى اداره مجلس و مرثيه سرايى داشت بدو امر مى فرمود تا در رثاى حسين عليه السلام وفاجعه دلخراش عاشورا بخواند؛ همانگونه كه در مورد دعبل خزايى شاعر با اخلاص و انديشمند شيعه آمده است .
هرگاه كسى براى اداره مجلس و مرثيه سرائى و بيان فاجعه عاشورا، حاضر نبود خودآن حضرت ، مصيبت حسين عليه السلام را ياد مى كرد و مى گريست ؛ همانگونه كه در روايتى آمده است كه روز اول محرّم ، ريّان ، بر آن حضرت وارد شد، و حضرت بدو فرمود:
(ريّان ! اگر براى فاجعه اى گريان شدى براى حسين اشك بريز، چرا كه آن حضرت به دست شقاوت پيشگان اموى ، بسان قوچى كه ذبحش مى كنند، سر بريده شد و به همراه حسين ، هيجده نفر از والاترين خاندانش به شهادت نائل آمدند.)(٣١)
و نيز همين گونه بود، سيره و روش ساير امامان معصوم عليهم السلام در مورد آن حضرت . و از آنجايى كه قلب من نيز با ظهور هلال حماسه ساز و غمبار محرّم وياد و نام حسين عليه السلام مى شكند، مى توان از اين راه ، به داشتن نوعى پيوند معنوى و قلبى با ائمّه عليهم السلام استدلال كرد و با عمق و درجات تأ ثّر و اندوه ، مى توان به درجات ايمان افراد پى برد. همانگونه كه بر نداشتن ايمان در دل كسانى كه اين ماه را، ماه شادمانى قرار مى دهند، مى توان يقين كرد و از اين حق گريزى و حق ستيزى ، به خدا پناه برد.
٣ احساس اندوه عميق به هنگام ورود به كربلا، نشان ديگر، داشتن ايمان و پيوند معنوى با اهل بيت است . اين نيز از صفات پدر و خواهر گرامى او به هنگام ورود به آن سرزمين است .(٣٢)
ونيز احساس اندوه جانكاه ، به هنگام نظاره بر قبر شريف آن حضرت و به قبر فرزند انديشمندش در پايين پاى او، همانگونه كه در روايت آمده است .(٣٣)
٤ و ديگر جريان يافتن قطرات اشك از ديدگان به هنگام بوييدن تربت پاكش كه اين نيز از ويژگيهاى او و نياى بزرگش ، پيامبر خداست و نشانى از نشانه هاى ايمان و داشتن پيوند معنوى با پيشوايان معصوم عليهم السلام و نيز نكات ظريفى از اينگونه كه خواهد آمد.
ب پى بردن به كارهاى گم شده خويشتن :
با نگرش به كارهاى شايسته و عبادى خويشتن ، دريافتم كه به خاطر نبودن شرايط لازم نمى توان آنها را عبادت ناميد، حتّى مى توان نام عبادت را از آنها برداشت . براى نمونه :
براستى نمى دانم نماز من در پيشگاه پروردگارم ، نماز مورد سفارش قرآن و پيامبر است يا آنگونه نيست ؟ همين گونه روزه و ديگر كارهايم . امّا هنگامى كه به گريه دردآلود و اشك زلال ديدگانم كه نثار حسين عليه السلام صاحب اشكهاى ريزان مى گردد، نيك مى انديشم و مى بينم ، بر اينگونه گريه خالصانه نمى توان نام گريه بر حسين عليه السلام ننهاد، همانطورى كه به گريانيدن مردم در سوگ آن حضرت ؛ چراكه هر دو همان است كه سفارش شده است .
و اگر در اين دو بتوان ترديد كرد در مرحله سوّم عزادارى بر آن حضرت ، يعنى به (شيوه شيفتگان او گريستن ) و به هياءت سوگواران او درآمدن ، واقعيّتى است كه نمى توان ترديد كرد و همينها منشاء اميد به نجات است ، چرا كه در روايت آمده است كه :
من بكى او ابكى او تباكى وجبت له الجنّة
كسى كه بر فاجعه غمبار عاشورا بگريد، يا با گفتار سنجيده ، ديگران را بگرياند، يا همرنگ و همگون با عزاداران حسينى گردد، بهشت خدا بر او زيبنده است .
و خداى را سپاس كه وقتى اين نشانه هاى ايمان و نجات را در خود يافتم ، اميدم ، تزلزل ناپذير گشت و كشتى طوفان زده دل ، در ساحل آرامش لنگر انداخت و اينجا بود كه حالت تازه اى در وجودم پديدار شد.
ظهور طوفانى سهمگين

مرحله پنجم ، ظهور طوفانى سهمگين ، پس از اميد و آرامش دل بود.
من باز هم در كار خويش انديشيدم و با خويشتن اينگونه زمزمه كردم كه : دل خوش دار كه همين عشق به سيّد و سالار خوبان عالم ، نشانگر وجود بخشى از ايمان نجات بخش در كانون جان توست ، اميد به اندازه اى كارآيى داشته باشد كه بتواند تو را از ماندگار شدن در آتش ، پس از ورود به دوزخ و تحمّل مراحل سخت عذاب روز رستاخيز و پس از تحمّل عالم طاقت فرسا و طولانى برزخ ، نجات بخشد.
و تو نيك مى دانى كه نه تنها در برابر بلا و كيفر ناچيز اين جهان و سختيها و بدآمدها و ناگواريهاى آن كه بر مردمش جريان مى يابد، سخت ناتوانى ؛ بلكه توانايى تحمّل رنج و خستگى و سرمستى نعمتهاى آن را نيز، در صورتى كه بر تو ادامه يابد نخواهى داشت .(٣٤)
آرى ! با تأ مل در كار خويش ، اينگونه به آرامش دل دست يافتم ؛ امّا اين انديشه پديدار شد كه به اين ايمان ناچيز كه با كمترين تزلزل و آفت و طوفان بنيان كن لحظات پيش از مرگ ، ممكن است از دست برود، چگونه مى توان اطمينان كرد؟ و باز با اين ترديد شرايط جديدى پديدآمد.
روايات اميد آفرين
با ظهور حالت دلهره ، به وسائل و راههاى نجات حسينى انديشيدم ، راههايى كه انسان را به تكامل ايمان و تقويت و جاودانگى آن برمى انگيزد.
رواياتى اينگونه اميدبخش كه :
من زاره كمن زار الّله فى عرشه .
هر توحيدگرايى ، امام حسين را زيارت كند، بسان كسى است كه خداى را در عرشش زيارت كرده است .
از آنجايى كه زيارت خدا در عرشش ، كنايه از آخرين درجه قرب به اوست ، طبيعى است كه چنين مقامى والا، درخور دارنده ايمان ناپايدار و قلبى كه پس از هدايت منحرف گردد، نخواهد بود.
و نيز همانند اين روايت كه : آنگاه كه زائر عارف آن حضرت عليه السلام آهنگ بازگشت مى كند، فرشته اى به سوى او آمده و مى گويد: (خداوند درود و سلامت مى رساند و مى فرمايد گذشته ات به بركت اين زيارت خالصانه ، مورد بخشايش است ، اينك زندگى را از نو آغاز كن و مراقب عملكرد خود باش .)(٣٥)
با اين بيان ، هنگامى كه فردى به بركت شناخت و ارادت و زيارت حسين عليه السلام به جايى مى رسد كه خدايش بدو سلام مى رساند. روشن است كه او و كمتر از او را در برابر بزرگترين فاجعه زندگى ، يعنى سوء عاقبت و از دست دادن ايمان ، حفظ نموده و به حال خود رها نخواهد كرد و من بدين روايات نويدبخش ، اطمينان خويش را باز يافتم ، امّا باز هم سؤ ال ديگرى پديد آمد.
وحشت از تباه شدن كارها
با دقّت دراين وسائل و راههاى نجات حسين عليه السلام براى كارهاى ناچيز خود، پاداش هنگفتى ديدم ؛ امّا اين انديشه مرا به خود فرو برد كه مبادا در زندگى تو، كارى ناپسند صورت گرفته باشد كه آفت جان كارهاى شايسته ات گردد و آنها را حبط و تباه سازد، ديگر باره وحشت سراپاى وجودم را فرا گرفت و انديشه جديدى در ذهنم پديدارشد.
نجات از آفت پذيرى عمل
با مطالعه بسيار دريافتم كه آفت حبط و تباه شدن اعمال شايسته ، دامنگير كارهاى فرد مى شود. كارهايى نظير نماز، روزه ، صدقه ، جهاد و حجّ؛ امّا در پرتو وسايل و راههاى نجات بخش حسينى ، كارها و پاداشهاى بزرگى براى فرد نوشته مى شود كه اينها از كارهاى انجام شده او نيست كه آفت حبط به سوى آنها راه يابد.
اين مطلب در روايات مختلف ، از جمله روايات پاداش زيارت آن حضرت ، آمده است كه :
(براى زائر امام حسين عليه السلام پاداش يك حجّ از حجّهاى پيامبر صلى الله عليه و آله نوشته مى شود.)(٣٦)
و روشن است كه اوّلاً حجّ انجام شده بوسيله پيامبر، از كارهاى فردى عادى نيست كه دچار حبط گردد و ثانياً عمل پيامبر واقعيّتى است قطعى و جاودانه و آفت ناپذير.
و از عجيبترين اين روايات در اين مورد، روايت امام صادق عليه السلام كه فرمود:
(روزى حسين عليه السلام بر دامان پيامبر بود و آن حضرت او را به بازى سرگرم ساخته ، مى خندانيد. عايشه كه اين منظره را تماشا مى كرد گفت : چقدر به اين كودك محبّت مى ورزى ؟
پيامبر فرمود: چگونه محبّت نثارش نسازم و به او نبالم ، با اينكه او ميوه دل و نور ديده و گل خوشبوى زندگى است ، امّا گروهى از مدّعيان مسلمانى او را شهيد خواهند ساخت و كسى كه او را پس ‍ از شهادت زيارت كند، خداوند برايش پاداش يك حجّ از حجّهاى مرا خواهد نوشت .
عايشه شگفت زده پرسيد: يك حجّ از حجّهاى شما را؟
فرمود: آرى ! بلكه دو حجّ از حجّهاى مرا.
پرسيد: دو حجّ؟!
فرمود: بلكه چهار حجّ و همينگونه چند برابر ساخت تا به نود حجّ كه در عمر پربارش انجام داده بود، رسانيد.)(٣٧)
در انديشه حقوق مردم
يك بار ديگر وحشت گريبانم را گرفت كه مبادا حقوق بندگان خدا به دست من ضايع شده باشد و روز رستاخيز كارهاى شايسته من به حساب آنان واريز گردد و من بمانم با انبوه گناه ؛ چرا كه در روايت آمده است كه :
(روز قيامت برخى با چهره هاى نورانى برخاسته از اعمال شايسته محشور مى گردند، اما آن اعمال نورانى و شايسته را، ستمديدگان به جاى حقوق به تاراج رفته خويش ، از آنان مى ستانند و به جاى آن ، بارگناهان بر دوششان نهاده مى شود و بدان جهت به سوى آتش گسيل مى گردند.)(٣٨)
با اين مطلب شرايط ديگرى در انديشه ام پديدار شد.
پاداش نهايت ناپذير
آرى ! انديشه حقّ النّاس بار ديگر مرا به دلهره انداخت ، امّا با نگرش به رواياتى كه در مورد پاداش گريه مخلصانه و عارفانه بر حسين عليه السلام آمده است (٣٩) و با نگرش بر اين واقعيّت كه نثار يك قطره اشك با اخلاص و عرفان بدان حضرت ، پاداش ‍ نهايت ناپذيرى خواهد داشت و آنچه نهايت ناپذير باشد، هر آنچه از آن برداشته شود، پايان نخواهد پذيرفت ، اميد به نجات ، جايگزين وحشت و اضطراب گرديد.
نعمت عظيم الهى
پس از اميد به پاداش نهايت ناپذير و نجات از آتش ، انديشه ديگرى در اعماق جانم جوانه زد و بار ديگر دستخوش طوفان وحشت و هراس گشتم ، چرا كه در روايات بسيارى ديده بودم كه : (از جمله شرايط پذيرفته شدن كارهاى انسان ، پذيرفته شدن نمازش در بارگاه خداست .)(٤٠) نمازهايم مورد قبول نباشد كه اگر آنها مردود شناخته شود، پس چگونه ديگر كارها كه از جمله وسايل نجات بخش حسينى است ، از من پذيرفته خواهد شد؟)
اينجا بود كه كار بر من مشكل شد، به گونه اى كه چيزى نمانده بود كه از اين دگرگون شدن لحظه به لحظه دل و بروز حالات مختلف و كشمكش درونى ، يأ س و نوميدى بر من چيره شود كه خداى با پديد آوردن اميدى در دل من ، نعمتى عظيم ارزانى داشت و به بركت آن ، كار كشمكش و بروز شرايط و حالات گوناگون و ناسازگارها، پايان گرفت و مرحله ديگرى پديد آمد....

آرامش و اطمينان قلب
پس از پايان يافتن كشمكش درونى ، حالت دلنشين و وصف ناپذيرى پديد آمد.
حالت اميد به نجات و كاميابى ، اميد به فلاح و فوز و در پى آن اطمينان قلب در چهره هاى گوناگون و آرامش و امنيّت درونى به صورت پياپى وناگسستنى و اين دگرگونى مطلوب درونى و رسيدن به ساحل امن و اميد به خاطر دقّت در ويژگيهاى شگفت و شگرفى است كه از خصوصيّات وسايل نجات حسينى است كه برخى از آنها عبارتند از:
١ مى دانم كه شرط پذيرفته شدن نماز كه همان شرط پذيرفته شدن ديگر كارهاى پسنديده نيز هست ، توجّه به خدا و حضور دل است ومداومت بر نمازهاى نافله ، جبران كننده تزلزل قلب و در پذيرفته شدن واجبات نقش حسّاسى دارد. پس هنگامى كه انجام مستحبّات و مداومت بدانها در پذيرفته شدن تكاليف اثر قطعى دارد، وسايل نجاتى كه در بارگاه قدس حسينى است و در مورد هر كدام از آنها پاداشى چند برابر مستحبّات وعده داده شده است ، طبيعى است كه آنها در پذيرفته شدن اعمال در پيشگاه خدا، به مراتب مؤ ثّرتر است .
٢ نكته دوّم اينكه ، شرايط قبول عمل و يا حبط و آفت زدگى ، در كارهاى شايسته و عباداتى رخ مى دهد كه فرد، آنها را با اراده و اختيار و تلاش و كوشش و به نيّت تقرّب به خدا انجام دهد، در حالى كه در تمسّك به وسايل رهايى بخش حسين عليه السلام آثار و نتايج درخشانى كه وعده داده شده است ، هميشه مشروط به نيّت و تلاش و توجّه به اراده و اختيار نيست ، چرا كه گاه اصلاً نمى توان به آن عنوان كار اختيارى و ارادى داد تا به آفت حبط و تباهى ، دچار گردد.
براى نمونه : رقّت قلب و سوز دل به رنج و مصائب آن حضرت و نثار اشك بر او، گاهى با نيّت و قصد و توجّه به اين واقعيّت است كه آن گرامى پيشواى معصوم است و اطاعتش سعادت آفرين
و بر همگان واجب است . با اين حال ، اين بيدادگريهاى زشت و ظالمانه را در مورد او و راه و رسم الهى اش روا داشتند كه چنين سوز و اشكى عبادت است
و عمل صالح ؛ امّا گاه سوزدل و جريان اشك بر آن قهرمان حريّت و برازندگى بدون توجّه به مقام ولايت و امامت و عصمت آن حضرت است ، بلكه تنها به خاطر آزادگى ، عدالت خواهى ،
ظلم ستيزى ، شجاعت و ديگر ارزشهاى والاى انسانى اوست.
.او به عنوان بنده اى از بندگان خدا يا مسلمانى از انبوه مسلمانان گيتى يا حتّى به عنوان فردى مخالف اسلام معرّفى مى گردد. امّا شما با دقّت در شيوه ناجوانمردانه و ضدّانسانى حكومت و انبوهى اوباش مدّعى اسلام و مسلمانى ، با آن سمبل والايى و شايستگى ، با نگرش به كشتن او در حالت تشنگى ، نشستن بر روى سينه و جدا كردن سرش با شمشير، يا دقّت در شرايط جانسوزى كه آن حضرت ، كودك شيرخوارش را بر روى دست گرفته و با منطقى آتشين و جانسوز، برايش آب مى جويد و يا با نگرش بر ديگر شقاوتهايى كه دشمنانش در برخورد با آن حضرت از خود نشان دادند.
آرى ! با نگرش بر اينها، طوفانى در دلت ايجاد مى گردد و اشكت جارى مى شود، چرا كه آخرين چيزى كه وجدان و منطق و عواطف انسانى در مورد كافر و يا دشمنى روامى شمارد و به آن انتقام مى گيرد: زدن ، مجروح ساختن ، كشتن يا رهاساختن بدن او بر روى خاك است ؛ امّا پس از كشتن درنورديدن و پايمال ساختن بدن او، چوب زدن بر سر بريده ، آويختن آن بر دروازه ها و گذرگاه ها، نبش قبر نمودنش پس از دويست سال و شقاوت و وحشى گريهايى از اين قبيل ، چيزى است سخت زشت و ناروا كه قلبها را جريحه دار و عواطف پاك انسانى را به جوشش و غليان مى آورد؛ بدون اختيار اشك بر گونه ها جارى مى گردد و اندوهى جانكاه پديد مى آورد.
اين گريه و سوز گرچه بدون قصد تقرّب و بدون توجّه به مقام عصمت و ولايت است ، حالت خوش و سعادتمندانه اى است كه راه نجات است وبرانگيزاننده رحمت پروردگار؛ چرا كه رحمت واسعه او، هر كه را كه چنين حالت خوش قلبى از خود نشان دهد، اگرچه به ناسپاسى ونمك نشناسى قارون هم باشد، فرا مى گيرد.
در روايت است كه : (حضرت يونس در شكم ماهى بر نقطه اى نزديك شد كه در همانجا زمين ، قارون را فرو برده بود و او در چنگال عذاب دردناك ، گرفتار بود، به گونه اى كه يونس فرياد دردآلود او را شنيد و خواستار گفتگوى با او شد.
قارون از سرنوشت موسى و هارون و خاندان عمران پرسيد؛ امّا هنگامى كه يونس او را از مرگ آنان باخبر ساخت با اندوهى عميق براى آنان فرياد تاءسّف و تأ ثّر سر داد و گفت : اى دريغ برخاندان عمران ! و خداوند اين احساسات انسانى او را پاداش داد و عذاب دردناك دنيا را از او برداشت .)(٤١)
با اين وصف چگونه من با اين تأ سّف و اندوهم بر خاندان ابراهيم و عمران و محمّد صلى الله عليه و آله نوميد و سرافكنده خواهم شد؟
د پديده هايى كه با نبودن موانع از خود اثر نيرومندى برجاى مى نهند اگر مانعى پديدار شد از اثرگذارى آنان مى كاهد امّا هرگز آنها را فاقد اثر نمى سازد:
در توسّل به امام حسين عليه السلام نتايج و اثرات مهمّى است كه اگر صفات و اعمال ناپسند من از تأ ثير كامل آنها بكاهد، همان تأ ثير جزئى براى نجات من كافى است و مى توانم به آن قناعت كنم .
براى نمونه :
١ در مورد پاداش زيارت آن گرامى آمده است كه : (زائر او از كسانى است كه مى تواند در مورد ده ، تا صد نفر شفاعت كند و گاه بدو گفته مى شود: دست هركسى را مى خواهى بگير و او را به بهشت وارد ساز.)(٤٢)
و من در روز رستاخيز هنگامى كه خويشتن را در شرايطى نگريستم كه درهاى هفتگانه آتش به رويم گشوده شد و خود را در بند زنجيرها و غلهاى آتشين نگريستم و نشانه هاى ماندگار شدن در دوزخ برايم آشكار شد.
آرى ! در آن وضعيّت هولناك بدان نمى انديشم كه به پاداش ‍ زيارت او از شفاعت كنندگان روز رستاخيز باشم ، بلكه به آن دل خوش مى دارم كه يكى دستم را بگيرد و مرا از هول و هراس ‍ قيامت ، رهايى بخشد و يا بدان قناعت مى ورزم كه پس از چندى از دوزخ و از عذاب جاودانه ، نجات يابم .
٢ و نيز آمده است كه : (زائر او از كسانى است كه خدا از عرش ‍ خويش با او سخنها مى گويد.)(٤٣)
من آن مقام رفيع را نمى جويم و از اين عظمت ، بدان قناعت مى ورزم كه فرشته اى از فرشتگان رحمتش ، با من سخن گويد.
٣ و نيز آمده است كه : (زيارت كننده او مردم را از آب كوثر سيراب مى كند.)(٤٤)
من خويش را شايسته اين عظمت نمى نگرم ، بلكه خود را تنها از آن كسانى مى نگرم كه در درون آتش به اهل بهشت فرياد مى كشند كه از آن آب گوارا به ما هم بدهيد و از اين راه تنها به سيراب شدن خويش به وسيله يكى از شايستگان بهشت نشين ، قناعت مى ورزم .
٤ و نيز آمده است كه : (زائر آن حضرت به مقامى مى رسد كه در بهشت با پيامبر صلى الله عليه و آله بر خوان نعمت خدا مى نشيند و همراه او از نعمتهاى الهى بهره مندمى گردد.)(٤٥)
من خويشتن را شايسته اين مقام نمى نگرم و به بركت زيارت او به اين قانع هستم كه از خوردن درخت شوم زقّوم ، در آتش دوزخ نجات يابم .
آرى ! اين آثار و نتايج عظيم و توسّل به آن حضرت به هر مانعى برخورد نمايد، اثرات جزئى و مورد انتظار مرا، بر جاى مى نهد.
ه‍ بى ترديد وسايل و راههايى كه خداوند در عشق و ارادت به حضرت براى نجات و رهايى انسانها مقرّر داشته ، بسيار است :
ممكن است همه آنها، چه آنهايى كه از نظر زمان مربوط به گذشته يا آينده است و چه آنهايى كه دست يافتن به آنها ممكن يا ناممكن است ، در يك لحظه براى فردى فراهم شود و فردى از ساده ترين مرحله عشق به او كه همدردى با سوگواران اوست تا والاترين مرحله اش كه مفتخر شدن به شهادت در راه حقّ در كنار اوست ، به همه آنها نائل آيد و با اين پيروزى بزرگ پاداش تمامى عبادتها در يك لحظه نصيب او گردد.
براى نمونه : اگر محفلى در راه و ياد او و ترسيم هدفهاى بلند او، تشكيل گردد و در آن از ستمى كه بر او رفت ، سخنى به ميان آيد و در آنجا هر سه مرحله سوگوارى بر حسين عليه السلام يعنى گريستن ، همدردى با سوگواران او و حزن واندوه ، پديد آيد و قلبها با درود و سلام بر او عظمت او را دريابند و به حقّش عارف گردند و به او روى آورند و شرايط طاقت فرساى روز عاشورا را مجسّم و بدان اشك نثار كنند و سوزو گداز گيرند و سرانجام پيروزى و شهادت با او را آرزو نمايند؛ بى ترديد به اوج فوز و فلاح پر كشيده و به ثواب همه وسايل نجات حسينى ، نايل آمده اند و خداى را با همه عبادتها حتّى جهاد در راه خدا پرستيده اند كه روايت آن را خواهيم آورد.
چنين محفلى ، علاوه بر آنچه آمد، در بردارنده همه بركات مشاهد مشرّفه است و به طورى كه از روايات دريافت مى گردد، داراى امتيازات چهارده گانه زير است :
١ جايگاه درود خدا بر شركت كنندگان و برپا كنندگان و خدمت گزاران آن محفل است .
٢ جايگاه حضور فرشتگان است .
٣ جايگاه نايل آمدن به دعاى پيامبر و على و فاطمه و حسن عليهم السلام است .
٤ جايگاه مورد عنايت امام حسين عليه السلام است .
٥ جايگاه نشر و بيان سخنان آن حضرت است .
٦ جايگاه مورد عشق و علاقه امام صادق عليه السلام است .
٧ جايگاه مقدّسى است ، بسان صحراى عرفات .
٨ جايگاهى است به عظمت مشعرالحرام .
٩ جايگاهى است به قداست حطيم (٤٦).
١٠ جايگاهى مقدّس است بسان طوافگاه بيت اللّه .
١١ جايگاهى است بسان حرم حسين عليه السلام .
١٢ جايگاهى است كه خاموش كننده آتشهاى شعله ور جهنّم است .
١٣ منبع و سرچشمه آب حيات بهشت خداست .
١٤ محفلى است عظيم و پر بركت كه آغازش به پيش از آفرينش ‍ هستى و فرجامش به روز رستاخيز پيوند مى خورد.
اينك اگر به آنچه آمد، نيك انديشيدى ، چگونه مى توان تصوّر كرد كه از اين جايگاه رفيع ، نوميد و بى بهره خارج خواهى شد، حتّى اگر فردى به خاطر فقدان قابليّت و آلودگى به موانع ، از آثار و بركات كامل آن بى بهره گردد، به بخشى از آن همه پاداش دست خواهديافت و پاداش اندك خدا نيز اندك نخواهد بود.
قليلٌ منك يكفينى ، ولكن قليلك لا يقال له قليلٌ.
آرى ! پس از يقين به اين واقعيّت ، گفتگوى طولانى با نفس را، به پايان بردم و اميدخالص و تزلزل ناپذير به وسايل نجات آن حضرت ، جايگزين نوميدى و دلهره شد.
آنگاه به حضرت ، روى دل آوردم و با او پيمان محكم بستم كه به نگارش كتابى جامع و كامل كه بيانگر ويژگيهايى باشد كه آن حضرت بدان ويژگيها از تمامى موجودات حتّى پيامبران و امامان عليهم السلام ممتاز شده است ، دست يازم و كتاب را
ويژگيها و امتيازات حسين ٧ نام نهم .
اينك به لطف پروردگارم اميد مى بندم كه اين كتاب را در تاريكيهاى قبر، وسيله نورانيّت و روشنايى ام قرار دهد و در وحشت روز قيامت ، مايه آرامش و شادمانى ام و به هنگامه دادن كارنامه هاى زندگى ، كارنامه عمل شايسته ام و در مراحل سهمگين روزرستاخيز مايه كرامت وخوشحاليم و در گذشت قرون و اعصار وسيله ياد و نام نيكم ، قراردهد.
بحولٍ منه وقوّةٍ وما توفيقى الاّ باللّه عليه توكّلتُ واليه اُنيب .

مطالب اين كتاب را يك مقدّمه و چندين بحث گستردهتشكيل مى دهد
امّا مقدّمه آن عبارت است از فهرست ويژگيهاى آن حضرت كه افزون بر ٣٠٠ ويژگى است كه در ٣٠ عنوان بدين ترتيب خواهد آمد:
١ ويژگيها و امتيازات آن حضرت از آغاز تا فرجام آفرينش
١ در آفرينش نور وجودش .
٢ نور وجودش از عالم ذر تا عالم رحم .
٣ از ولادت تا دوران كودكى .
٤ به هنگامه شهادت .
٥ پس از شهادت .
٦ منزلت او در قيامت .
٧ پس از روز رستاخيز.
٢ ويژگيها، صفات ، ارزشهاى اخلاقى و عبادى آن حضرت در دوران كودكى
٣ ويژگى ، صفات ، ارزشهاى اخلاقى و عبادى آن حضرت در روزعاشورا.
٤ الطاف خاصّ خدا بر او.
١ نمونه هاى بى نظير.
٢ سخن خدا با او.
٣ نشانه ها از برترين بندگان .
٤ نشانه ها از بزرگترين مخلوق .
٥ نشانه ها از بهترين موجودات .
٦ نشانه ها از شايسته ترين صفات ديگر پديده ها.
٧ احترام ويژه خدا به او پيش از شهادت .
٨ احترام ويژه خدا به او پس از شهادت .
٥ جلوه هاى بارز از الطاف خاصّ خدا به او.
٦ خشوع دل ، محبّت عميق قلبى و گريه با ياد و نام او.
٧ ويژگيهاى زيارت آن حضرت .
٨ در رابطه با قرآن .
٩ در رابطه با كعبه .
١ كعبه حقيقى .
٢ گرامى داشت كعبه .
٣ زيارت حسين يا حجّ و عمره .
٤ بيت اللّه .
١٠ حسين و پيام آوران خدا.
١ حسين و آدم .
٢ حسين و نوح .
٣ حسين و ادريس .
٤ حسين و ابراهيم .
٥ حسين و اسماعيل .
٦ حسين و يعقوب .
٧ حسين و يوسف .
٨ حسين و صالح .
٩ حسين و هود.
١٠ حسين و شعيب .
١١ حسين و ايّوب .
١٢ حسين و زكريّا.
١٣ حسين و يحيى .
١٤ حسين و اسماعيل ... .
١٥ حسين و موسى .
١٦ حسين و داوود.
١٧ حسين و سليمان .
١٨ حسين و عيسى .
١١ حسين و آخرين پيام آور خدا ... .
اين است فهرست جلد اوّل كتاب ،(٤٧) اينك به شرح و تفصيل بحث خواهيم پرداخت .ان شاءاللّه .

عنوان اوّل
نور وجود حسين عليه السلام از آغاز تا فرجام آفرينش

نخستين پديده جهان آفرينش
در نخستين بخش كتاب ، سخنى از نور وجود حسين عليه السلام و موقعيّت ممتاز و مقام ويژه او، از آغاز آفرينش تا دامنه قيامت و پس از روز رستاخيز است ، بدينگونه ترسيم مى گردد:
فلاسفه و ديگر انديشمندان الهى و مادّى گرا در مورد آفرينش ‍ نخستين موجود و پيدايش اوّلين پديده در جهان هستى ، ديدگاه واحدى ندارند.
برخى بر اين نظرند كه : (نخستين پديده دستگاه آفرينش ، عقل اوّل بود؛ آنگاه مراحل ده گانه عقول عشره (٤٨) را بدان پيوند مى دهند.)
و برخى بر اين ديدگاهند كه : (نخستين موجود، ... آب حيات و زندگى بود.) و برخى ديگر: (آغاز آفرينش را، از پيدايش ‍ كلام و خلقِ سخنى كه به اراده و خواست آفريدگار هستى ، علّت پيدايش ديگر موجودات طىّ مراحل چندگانه اى گرديد، بحث به ميان آورده اند.) و ....
روايات اسلامى نيز در اين مورد مختلف است ، امّا آنچه از انبوه روايات صحيح ، دريافت مى شود اين است كه :
(نخستين پديده دستگاه آفرينش نور وجود پيامبر صلى الله عليه و آله است .)(٤٩)
روشن است كه عقل سالم و انديشه صحيح نيز بر اين ديدگاه منطقى رهنمون است ، چرا كه برترى و عظمت و محبوبيّت ، در دستگاه آفريدگار پديده ها، خود مى تواند دليل قانع كننده اى بر تقدّم در خلقت محسوب گردد و مى توان گفت آنكه شريفتر و محبوبتر و ارزشمندتر از ديگر پديده هاى هستى است ، به طور يقين نخستين آنها نيز مى تواند باشد.
البتّه برخى روايات صراحت دارند كه : (نخستين پديده دستگاه آفرينش ، انوار وجود پيامبر و امامان معصوم عليهم السلام است كه به طور همزمان پديد آمده اند.)(٥٠) امّا ما هردسته از روايات را ملاك قرار دهيم ، نور وجود حسين عليه السلام نخستين پديده جهان هستى بوده ، چرا كه هر دو دسته از روايات در اينكه نور وجود پيامبر نخستين پديده دستگاه خلقت است باهم هماهنگ هستند و پيامبر گرامى هم فرمود:
حسينٌ منّى و انا من حسين
حسين عليه السلام از من است و من از حسين عليه السلام .
و در روايت ديگرى فرمود:
انا من حسين و حسين منّى
من از حسين هستم و حسين از من .
با اين بيان ، نور وجود حسين عليه السلام نخستين پديده جهان هستى است و تمامى موجودات تابع اويند. از اين رو جاى شگفتى نخواهد بود كه همه پديده هاى آفرينش از او تأ ثير پذيرند و همانگونه كه در روايات آمده است هر كدام به تناسب هستى و موقعيّت و جايگاه ويژه خود بر شهادت و مصيبت جانگداز او بگريند. و همه آنها از پيامبران و فرشتگان گرفته تا جنّ و انس ، افلاك و شيطان ، بهشت و دوزخ ، معدن و چوب ، گياه و درخت ، درّنده و حيوان ، خورشيدها و ماهها، زمينها و ساكنان آنها و ساير پديده ها، آن هم نه تنها در جهان محدود ما، بلكه در همه جهانها وكرات و عالمهاى شناخته شده و ناشناخته ، براى او سوگوار باشند.
همانگونه كه در روايات آمده است كه :
(خداوند هزاران عالم و هزاران آدم آفريد كه شما آدميان و جهانى كه در آن زندگى مى كنيد، آخرين عالم و آخرين نسل انسانها هستيد.)(٥١)
نكته ديگر اينكه گريه موجودات بر او، نه مبالغه است و نه خيال و پندار، نه كنايه است و نه سمبليك و به زبان حال ؛ بلكه هر موجودى به تناسب هستى خويش ، به راستى براو مى گريد؛ همانگونه كه به راستى خدا را ستايش مى كند. و اين گريه هم نه تنها برشهادت آن حضرت و بر فداكارى او و ستم و بيدادى است كه بر آن پيشواى بزرگ حق و عدالت رفت ، بلكه بنا به روايات متعدّد همه موجودات به خاطر نوعى شناخت و در پرتو نوعى شعور و دريافت مقام او، كه براى ما ناشناخته است ، پيش از شهادت او نيز بر آن حضرت گريه كردند. همانگونه كه در زيارت ماه شعبان كه از امام عصر عليه السلام رسيده است اين نكته به صراحت آمده است كه :
... بكته السّماء ومن فيها والارض
كران تا كران آسمانها و آنچه در آنهاست و جاى جاى زمين و آنچه بر روى آن است همه و همه بر او گريستند.
آرى ! از آن لحظاتى كه جلوه هاى خضوع و خشوع و فروتنى و همدردى آفريده شد، تمامى موجودات بر او خضوع كردند. همانگونه كه يكى از انديشمندان مى گويد:

كلّ انكسار وخضوع له هر احساس همدردى و خضوعى براى اوست و هر صدايى ، صداى نوحه سرايى در شهادت اوست .
تا آنجايى كه همان شمشيرها و نيزه ها و تبرهايى كه در كشتن وريختن خون پاك او به كار گرفته شدند نيز، بر او گريستند.
همانگونه كه اين مطلب در قصيده همان انديشمند بزرگ آمده است ، كه مى سرايد:

السيف يفرى نحره باكيا ويبكى **** والرمح شائل للراءس يبكى

شمشيرگلوى آن حضرت را مى بريد و گريان بود و نيزه برپا ايستاده و سرفرود آورده شيون مى كرد و تير بر پيكرش ‍ مى نشست و مى گريست و نيزه سر مقدّس او را برافراشته و ناله مى كرد.
همينطور همه انسانها، حتّى همان شقاوت پيشگان اموى كه براى ريختن خون پاك او همدست و همداستان شده بودند، با مراجعه به فطرت و سرشت انسانى خويش ، ناخودآگاه احساس ‍ همدردى مى كردند و بر حقّانيّت و مظلوميّت او مى گريستند و با سوءاستفاده از اراده و اختيارى كه خداوند براى گزينش راه زندگى به انسان عنايت فرموده است ، به رويش شمشير مى كشيدند و با سوءاستفاده از همين اختيار، خود را براى هميشه ، هيزم جهنّم مى ساختند.
وضعيّت دشمنان او در معرفت آن حضرت و خضوع و خشوع فطرى بر او، بسان وضعيّت كافران است كه با وجود شناخت فطرى خداوند و ايمان عميق قلبى به آفريدگار و گرداننده هستى و با وجود دريافت صحّت و درستى سند صداقت پيامبرانش ، همانگونه كه قرآن ترسيم مى كند به ظاهر و به زبان ، راه لجاجت و كوردلى و حق ستيزى و انكار را در پيش مى گرفتند.
وَجَحَدُوا بِها وَاسْتَيْقَنَتْها اَنْفُسُهُمْ ظُلْماً جنايت پيشگان اموى نيز بسان كافران به هنگام مراجعه به فطرت و نجات موقّت از بندتعصّب و لجاجت و حق ستيزى ، بر او مى گريستند و بر جنايت خود و همدستانشان لعن و نفرين نثار مى كردند. امّا به هنگام غفلت از نداى فطرت و وجدان و شعله ورشدن آتش هستى سوز كينه وعداوت و لجاجت و كوردلى ، به جنايت بيرحمانه و ضدّانسانى خويش شدّت مى بخشيدند.
و شگفت اينجاست كه ، در اين مرحله نيز بر شهادت افتخار آفرين او و يارانش و براسارت خاندانش بى اختيار مى گريستند، همانگونه كه عمرسعد فرمانده كلّ سپاه اموى به هنگام صدور فرمان قتل حسين عليه السلام اشك مى ريخت (٥٢) و نيز شقاوت پيشه اى كه گوشواره دختر خردسال او را مى ربود، گريه مى كرد.(٥٣) و خود يزيد، عنصر خودكامه اموى نيز هنگامى كه خاندان پيامبر را در حال اسارت و سر بريده او را بر نيزه نگريست بى اختيار اشك مى ريخت و فريبكارانه مى گفت :
(خدا چهره پسر مرجانه را زشت و سياه گرداند كه چنين فاجعه اى را به وجود آورد.)(٥٤)

نور وجود حسين عليه السلام از عالم ذر تا رحم
پيش از آفرينش موجودات ، كه نه زمانى بود و نه مكانى و نه پديده اى از پديده هاى خلقت ، آفريدگار تواناى هستى برترين و نخستين پديده جهان هستى را كه نور وجود پيامبر صلى الله عليه و آله بود، پديد آورد و از آن نور مقدس ، نور وجود على و فاطمه و حسن و حسين عليهم السلام را آفريد و همانگونه كه از روايات دريافت مى گردد، براى آنان مقامات و جايگاههاى متعدّد و جهانهاى مختلفى قرار داد:
١ برخى از روايات نشانگر آن است كه خداوند نور وجود پيامبر وامامان عليهم السلام را پيش از عرش آفريد.(٥٥)
٢ و برخى ديگر نشانگر آن است كه نور وجود آنان را، پيش از عرش و آدم را پس از عرش ، پديد آورد.(٥٦)
٣ برخى ديگر نشانگر آن است كه نخست نور وجود پيامبر و آنگاه انوارى را به صورتهاى گوناگون در بهشت پديد آورد، تا طىّ مراحلى سرانجام آنها را از طريق آدم و حوّا به پدر و مادر گرامى پيامبر صلى الله عليه و آله عبداللّه و آمنه انتقال داد. آنگاه براى آنان مقامات و جايگاههاى متعدّدى قرار داد؛ از آن جمله پيشانى عرش ، فرازعرش ، زير عرش ، اطراف عرش و براى هر جايگاهى ، مدّت و سرآمد مشخّصى مقرّرداشت كه طبق روايات ، تقدّم خلقت آنان بر عرش ٤٢٠ هزار سال و مدّت توقّف آنان در اطراف عرش پانزده هزار سال و زمان توقّفشان زيرعرش دوازده هزار سال ، پيش از خلقت آدم بوده است .(٥٧) اينك مجال بحث گسترده در اين مورد نيست و تنها هدف بحث ترسيم برخى ويژگيهاى نور مقدّس حسين عليه السلام و امتياز او بر ديگر انوار مقدّس در
عوالم و حالات گوناگون است در عوالمى نظير: عالم ذر، اشباح ، سايه ها و به هنگام تجسّم يافتن بر درختى در بهشت و به هنگامى كه در بهشت در يكى از اين مراحل هستى به صورت گوشواره اى در گوش دخت والاى پيامبر صلى الله عليه و آله بود. حقيقت اين است كه منشأ اين انوار پر شكوه ، در اين مراحل و در حيات گوناگون هستى ، نور وجود پيامبر است و امتياز پيامبر از آن است كه نور وجودش از نور وجود حسين است ، چرا كه خود فرمود:
حسين منّى و انا من حسين و به هنگامه جدايى اين دو نور مقدّس ، نور حسين داراى ويژگيهاى مخصوص به خويش است .
از جمله آن ويژگيها اين است كه : نظاره بر آن ، موج غم و اندوه را پديدمى آورد همانگونه كه براى پيامبران خدا، از آن جمله آدم ، ابراهيم و نوح اتّفاق افتاد كه با ديدن نور وجود او، در مرحله اى از مراحل حيات و عالمى از عوالم وجود، غم و اندوه بر آنان روى آورد و بر او گريستند.(٥٨)
و نيز شنيدن و بر زبان آوردن نام مقدّس او نيز حزن انگيز است و همينگونه است هر آنچه به نور وجود آن حضرت پيوند بخورد؛ همانطورى كه در روايت كشتى نوح و ميخهاى پنجگانه اى كه جبرئيل براى او آورد تا در اطراف كشتى بكوبد، اين مطلب آمده است كه حضرت نوح هر كدام از ميخها را به نام يكى از انوار پنجگانه برداشت ، امّا هنگامى كه ميخ منسوب به آن حضرت را برداشت درخشيدن گرفت و از آن رطوبتى خونرنگ احساس كرد و هنگامى كه دليل آن را پرسيد، پاسخ اين بود كه : (اين ميخ منسوب به نام مقدّس حسين عليه السلام است و رطوبت خونرنگ آن نيز، نشانگر شهادت ويژه او در راه حق و عدالت است .)(٥٩)
از ويژگيهاى ديگر نور وجودش آن است كه اين نور در مراحل گوناگون انتقال از طريق اجداد پيامبر، به صورت درخشندگى و نورانيّت ويژه اى در پيشانى آنان تجلّى داشت و به تدريج از نسلى به نسل ديگر منتقل مى شد(٦٠) و چون آنان تنها حامل و ظرف و وسيله انتقال اين نور بودند و خود از جنس آن نبودند با انتقال نور به نسل ديگر، اثرش نيز از چهره و پيشانيشان ناپديد مى گشت .
امّا در وجود دخت گرامى پيامبر صلى الله عليه و آله بدان دليل كه خود از جنس همان نور بود، ظهور و بروزى آنگونه نداشت ، امّا اثرى خاصّ در چهره فاطمه عليها السلام نهاد كه پيامبر مى فرمود:
(دخترم ! من در پيشانى تو، درخشندگى و نورافشانى خاصّى مى نگرم و اين نشانگر آن است كه به زودى حجّت خدا بر بندگانش را به دنيا خواهى آورد.)(٦١)
و خود بانوى نمونه اسلام مى فرمود:
(هنگامى كه حامل نور وجود حسين عليه السلام بودم در شبهاى تار، نياز به چراغ نداشتم چرا كه به هر طرف روى مى آوردم ، نور باران مى گشت .)(٦٢)
از خصوصيت ديگر نور وجود آن حضرت ، يكى هم اين بود كه نه تنها در تاريكى درخشندگى و جلوه گرى داشت ، بلكه به گونه اى بود كه در زير نور شديد نيز ظاهرمى گشت .
و نيز داراى اين ويژگى بود كه هيچ مانع و حجاب و پرده اى از تلا لؤ ونورافشانى او مانع نمى شد؛ همانگونه كه در مورد پيكر به خون آغشته اش گفتند كه :
(تاكنون هيچ شهيد به خاك و خون آغشته اى به نورانيّت چهره او نديده ايم .)(٦٣)
نور چهره فروزانش همانند ستون نورى بر آسمان تلا لؤ داشت و خاك و خونى كه بر چهره مقدّسش نشسته بود، نمى توانست مانع درخشش خورشيد جهان افروزى شود كه بر خاك تيره ، افتاده بود.

پس از ولادت
نخستين جايگاه نور وجود حسين عليه السلام پس از ولادت ، دو دست و آغوش پرمهر پيامبر گرامى صلى الله عليه و آله بود.
آن حضرت در كنار درب اطاق فاطمه عليها السلام ايستاده و طلوع نور وجود حسين عليه السلام در افق جهان را انتظار مى كشيد. هنگامى كه جهان را به نور وجودش نورباران ساخت و براى آفريدگارش سجده كرد؛ پيامبر ندا داد كه : (هان اى اسماء! فرزند ملكوتيم را بياور ... .)
او گفت : (هنوز نظيف و آماده ديدارش نساخته ام .)
پيامبر با تعجّب فرمود: (شما او را نظيف مى كنيد؟ خداوند او را نظيف و پاك و پاكيزه ساخته است .)(٦٤)
اسماء نگريست و واقعيّت را دريافت و آن كودك ملكوتى را در پارچه اى پشمين به سوى پيامبر صلى الله عليه و آله آورد.
پيامبر حسين عليه السلام را در آغوش گرفت و متفكّرانه بر او نگريست وگريستن آغاز كرد و در حالى كه آن كودك را مخاطب ساخته بود، فرمود:
(... حسين جان ! به راستى كه بر من گران است ... گران .)(٦٥)
پس از روى دست و آغوش پيامبر، گاهى شانه فرشته وحى جايگاه او بود و گاهى شانه و دوش و سينه پيامبر. پيامبر صلى الله عليه و آله گاهى او را بر روى دستان مقدّسش مى گرفت تا در برابر ديدگان نظاره گر، بوسه بارانش كند و گاهى بالا مى برد تا همه بنگرند و موقعيّت او را دريابند.
زمانى پيامبر صلى الله عليه و آله در سجده بود و كودك گرانقدرش بر پشت او مى نشست و او صبر مى كرد تا خود فرود آيد و زمانى بر روى دست پدرش على عليه السلام بود و پيامبر مى ايستاد و او را مى بوسيد. و آخرين جايگاه او نيز روى سينه پرمهر نياى بزرگش بود كه در واپسين لحظات عمر افتخار آفرين خود، او را به سينه مى چسباند و مى بوييد و بوسه باران مى ساخت و يزيد را لعن و نفرين مى كرد كه : مالى وليزيد لابارك اللّه فى يزيد

در سرزمين شهادت
حسين عليه السلام در شهادت و شهادتگاه خويش ويژگيهايى دارد. برخى پيام آوران خدا و امامان نور عليهم السلام به دست ستمكاران با شمشير به شهادت رسيدند و برخى به وسيله سمّ غدر و خيانت ؛ امّا يا در خانه و يا در شهر و يا در مسكن و محراب خويش به سوى دوست پر كشيدند و يا در درون طشت و براى هيچ كدام از آنان شهادتى ، بسان شهادت افتخارآفرين و جگرسوز حسين عليه السلام اتّفاق نيفتاد و به راستى كه اين مصيبت ، چقدر گران بود!
امّا حسين عليه السلام شهادت و شهادتگاهش مخصوص به خودش بود. شهادتگاهى بر روى خاك گرم و شنهاى تفتيده و شهادتى بى نظير و دلخراش . پس از شهادت ، پيكرمطهّرش به آسمانها برده شد و آنگاه به سرزمين كربلا باز گردانيده شد و بر روى زمين ماند و سر نورانى اش گاهى بر روى دستها و گاه بر فراز نيزه ها و گاه بر شاخه درخت و زمانى بر سر در خانه دژخيم اموى و دروازه شام و زمانى بر طبقى در بارگاه ستم اموى در كوفه و يا دمشق نهاده شد. از شهرها و روستاها سير داده شد، از كربلا به سوى شام و بنا به روايتى از شام به مصر و از آنجا هم به مدينه و آنگاه به كربلا ... يا از شام به سوى آسمانها.(٦٦)

بر فراز عرش
در روايت است كه درعالم برزخ آن حضرت در سمت راست عرش الهى است ؛ از آنجا بر شهادتگاه خويش مى نگرد و بر آنچه در آنجا رخ مى دهد نظاره مى كند و اردوگاه خويش ، انبوه زائران ، شيفتگان و عاشقانش را، تماشا مى كند. آنان را با اسم و رسم و نام و عنوان و نام پدر و مادر و از نظر درجات و منزلتشان در بارگاه خدا، مى شناسد و بر محافل و مجالس سوگ خويش و شركت كنندگان و عزادارانش نظر مى افكند و خود، توسط پدرش ، براى آنان طلب بخشايش و آمرزش مى كند و مى فرمايد:
(هان اى سوگوار بر عاشورا! ... اگر مى دانستى كه خداوند براى تو چه نعمتهايى به عنوان پاداش آماده ساخته است ، بى ترديد شادمانى و سرورت از غم و اندوهت ، بيشترمى شد.)(٦٧)

در روز رستاخيز
روايات اسلامى نشانگر آن است كه در روز رستاخيز، آن حضرت محفل ويژه اى دارد كه در سايه عرش خداست .
از ويژگيهاى آن اين است كه شركت كنندگان آن از گريه كنندگان و سوگواران و شيفتگان حسين عليه السلام هستند و از زائران او.
آنان به نام و ياد و سخن او، چنان انس و الفت مى گيرند و شيفته او مى گردند و به گونه اى امنيّت و آرامش مى يابند كه همه نعمتها را فراموش مى كنند، حتّى رفتن به سوى خاندان خويش و اجابت دعوت آنان را در بهشت برين و مجلس و محفل و همنشينى آن گرامى را بر همه چيز و همه كس ، برمى گزينند.(٦٨)
و نيز آن حضرت در صحراى محشر موقف ويژه اى دارد كه غم و اندوه همه اهل محشر را برمى انگيزد؛ چرا كه همگان مى نگرند كه حسين عليه السلام در حالى وارد محشر مى گردد كه بر پاى خويش راه مى پيمايد؛ امّا سر از بدنش جدا و از رگهاى بريده اش ‍ خون فوّاره مى زند و در اين هنگامه شورانگيز و اندوهبار است كه مادرش فاطمه عليها السلام فرياد حزن انگيزى سر مى دهد كه همه دلها را داغدار مى سازد.(٦٩)

در بهشت برين
پس از حسابرسى روز رستاخيز در بهشت برين براى هر پيشوايى از پيشوايان نور عليهم السلام جايگاه و موقعيّت ويژه اى است ؛ امّا براى آن حضرت علاوه بر آن ، درجات خاصّى نيز وجود دارد كه شخص پيامبر گرامى صلى الله عليه و آله بدان خبر داده و فرموده است كه :
انّ لك فى الجنان درجات لاتنالها الاّ بالشهادة حسين جان ! بى ترديد براى تو در باغهاى زيبا و پرطراوت بهشت درجات و مراتبى است كه جز در پرتو فداكارى و شهادت در راه حق ، بدان دست نخواهى يافت . علاوه بر اين ، حسين زينت و زيبايى و برازندگى كران تا كران بهشت است . تو گويى او در همه جاى بهشت حضور دارد و همه بهشت براى اوست و بهشت نشينان بدومفتخرند.

عنوان دوّم
ارزشهاى اخلاقى و عبادى حسين عليه السلام
در اين بخش ، هدف بحث ، نه ترسيم همه صفات و ارزشهاى اخلاقى و عبادى آن گرامى است و نه ترسيم ويژگيهاى شخصيّت والا و ممتاز او. و همچنين هدف بحث ، ترسيم اصل انسانساز امامت و يا ويژگيهاى امام و پيشواى نور نيز نمى باشد؛ چرا كه بحث امامت و ولايت و شخصيّت والاى امامان معصوم عليهم السلام از بحثهاى عميق و دقيق و پربارى است كه نه انديشه ها به عمق آن راه مى گشايد و نه آمار و ارقام و قلمها بر آن احاطه مى يابد. البتّه براى هر انسان مسئول ، شناخت ائمه عليهم السلام و آگاهى از بحث امامت و ولايت ضرورى است . در اينجا هدف بحث ، تنها ترسيم صفات ويژه و عبادتهاى خاص اوست كه در، دوبخش ، به صورت فشرده تقديم مى گردد:
الف : ارزشهاى اخلاقى و عبادى جاودانه آن حضرت .
ب : ويژگيها و ارزشهاى اخلاقى و عبادى او در جلوه گاه عاشورا.
اينك فشرده بحثها در دو محور ياد شده ... .

الگوى آزادگى و ستم ستيزى
از ويژگيهاى انسانى آن گرامى ، آزادگى و ظلم ستيزى و ستم ناپذيرى بى نظيراوست .
او به راستى نه تنها قهرمان سازش ناپذير در برابر ستم و قلدرى و شقاوت و استبداد بود، بلكه بنيانگذار اين شيوه آزادمنشانه و انسانى است كه تمامى آزادى خواهان و ستم ستيزان و مبارزان راه عدالت ، بايد به آن قهرمان حرّيّت و رهايى ، تأ سّى جويند.
براى نمونه : آن گرامى بود كه در بحران تاخت و تاز افسار گسيخته استبداد سياهكار اموى و به هنگامى كه در سر دو راهى سازش با ظلم و جور، استبداد، استعمار و يا رويارويى قهرمانانه و تاريخ ‌ساز و شهادت پرافتخار قرار گرفت ، قهرمانانه خروشيد كه :
(نه ! هرگز چنين نخواهد شد و حسين زير بار ذلّت نخواهد رفت ....)(٧٠)
و اين منشور رهايى بخش و ستم سوز و جاودانه را براى همگان به يادگار نهاد كه :
لا واللّه لا اعطيهم بيدى اعطاء الذّليل نه ! بخداى هستى سوگند كه ، نه ذليلانه دست بيعت بردست تجاوزكاران خواهم نهاد و نه همانند بردگان از ميدان جهاد، خواهم گريخت .

رمز شجاعت و شهامت
شجاعت ، يك ارزش والاى انسانى است و در وجود گرامى آن حضرت به گونه اى تجلّى يافت كه به راستى او راز و رمز جاودانه شجاعت و شهامت براى عصرها و نسلهاشد.
شهامت و دلاورى در زندگى او به صورتى جلوه گر شد كه در زندگى هيچ قهرمانى از قهرمانان ظهور نكرد و براى او به سبكى پيش آمد كه براى كسى حتى پدر گرانقدرش كه خداوندگارِ شهامتها و شجاعتها بود آن شرايط استثنايى پيش نيامد ... .

سمبل عبادت و يكتاپرستى
همه پيام آوران خدا و امامان نور عليهم السلام خداى خويش را خالصانه و عاشقانه مى پرستيدند، امّا حسين عليه السلام عبادت و پرستش ويژه اى داشت ، چرا كه از هنگامى كه نور وجودش در جان مادرش فاطمه عليها السلام پديد آمد(٧١) تا آن لحظاتى كه سر نورانى اش بر فراز نيزه هاى جاهليّت اموى قرار گرفت (٧٢) هميشه و همه جا به ستايش و سپاس و تسبيح و تنزيه خدا، مشغول بود و تلاوت كتاب خدا از او شنيده مى شد به گونه اى كه وقتى از سيّدالساجدين عليه السلام از شماره اندك فرزندان او پرسيدند در پاسخ فرمود:
(چگونه مى توانست فرزندان زيادى داشته باشد در حالى كه شبانگاهان را به ركوع و سجود و نيايش با خدا مى گذراند و هر شب يك هزار ركعت نماز مى گذارد.)(٧٣)

نمونه رعايت حقوق خلق خدا
او در رعايت حقوق مردم اهتمام بسيارى داشت .
مردى بنام عبدالرّحمان ، به يكى از فرزندانش سوره حمد را آموخت كه آن حضرت به پاداش كار فرهنگى اش هزار دينار و هزار جامه و انبوهى زر و زيور و وسايل زندگى به او بخشيد و در برابر شگفت زدگى معلّم از اين همه بزرگوارى و حق شناسى و رعايت حقوق معنوى معلّم فرمود: (اينها در برابر عظمت و ارزش كار تو ناچيز است .)(٧٤)

سمبل رسيدگى به بينوايان
در رسيدگى به بينوايان و حفظ حيثيّت و كرامت آنان ، به هنگام دستگيرى و حلّ مشكلاتشان ويژگيهايى تحسين برانگيز داشت .
معمولاً مردم در برابر بينوايان و حاجتمندان ، ژست مى گيرند و آنان را تحقير مى كنند و گاه به صورت اهانت بارى مى رانند؛ امّا آن گرامى ، از نهايت عظمت روح و والايى شخصيّت و فراخى سينه ، از وضعيّت متزلزل و حقارت بار محرومان ، قلبش فشرده مى شد و به آنان رقّت مى كرد؛ به همين جهت به هنگام بخشايش بر آنان و تاءمين نيازشان خود احساس شرمندگى مى كرد و مى كوشيد تا به آنان روحيّه دهد و شخصيّت صدمه ديده آنان را ترميم كند و به صورتى خواسته هاى آنان را برآورد كه دچار خسارت روانى و شكست معنوى و اخلاقى و اجتماعى نشوند.
براى نمونه :
١ فردى بينوا و نيازمند، تقاضاى خويش را در قالب اشعارى چند به آن حضرت بازگفت و به اميد گره گشايى ايستاد. آن حضرت چهار هزار درهم مورد تقاضاى او را به طور كامل ، در بسته اى بست و با نهايت احترام و تواضع و از شكاف درب ، بدون اينكه خود را به او نشان دهد يا بر او منّتى نهد، با فروتنى و شرمندگى بسته را به او تسليم كرد وفرمود:

خذها فإ نّى إ ليك معتذر عصا ****اءمست سحابا عليك مندفقه
لكنّ ريب الزّمان ذوغِيَر **** والكف منّى قليلة النّفقه (٧٥)

اين مبلغ ناچيز را بگير كه من از تو شرمنده ام و عذر خواه و يقين داشته باش كه تو را دوست مى دارم و نسبت به تو مهر مى ورزم ، اگر در آينده زندگى ، توان و تمكّن باشد، باران بخششها بر تو خواهد باريد؛ امّا چه بايد كرد كه روزگار، تغييرپذير و ناپايدار است و دستها از مال دنيا تهى ... .
٢ نيازمندى ، به خانه آن حضرت مراجعه كرد و هزار دينار مورد تقاضاى خويش را به آسانى دريافت نمود و به شمارش آن پرداخت . حسابدار آن حضرت با شگفتى از آن مرد پرسيد: (آيا چيزى به ما فروخته اى كه وجه آن را اينگونه به دقّت مى شمارى ؟!)
مرد نيازمند پاسخ داد: (آرى ! آبرو و حيثيّت خويش را فروخته ام .)
امام حسين عليه السلام فرمود: (درست مى گويد.) آنگاه سه هزار دينار ديگر از اموال خويش را بدو بخشيد و فرمود:
(هزار دينار نخست ، به خاطر تقاضايت و هزار دينار دوّم ، به خاطر آبرو و حيثيّتت و هزاردينار سوّم بدين خاطر كه براى رفع مشكل خويش ، به سوى ما آمدى .)
٣ مرد نيازمندى به سوى او شتافت و خواسته خويش را با تسليمِ نامه اى ، به اطّلاع آن حضرت رسانيد. نامه را دريافت و بدون اينكه بنگرد، فرمود: خواسته ات برآورده است . برخى گفتند: (قبل از خواندن نامه ...؟)
فرمود: (خداوند از ايستادن ذلّت بار او در برابر من براى خواندن نامه و دريافت پاسخ آن سؤ ال خواهد كرد ... .)
٤ ويژگى احترام به شخصيّت مردم در زندگى آن حضرت تا جايى بود كه نه تنها از آسيب پذيرى شخصيّت و احساس ‍ حقارت نيازمندان ، رنج مى برد و خود احساس شرمندگى مى كرد، بلكه به هنگام ارشاد جاهل و آموزش ديگران نيز احساس حيامى كرد... .
در روايتى است كه آن حضرت مردى را نگريست كه به شايستگى وضو نمى سازد و نيازمند آموزش است . آن گرامى تصميم گرفت كه وضوى صحيح را بدو بياموزد، امّا از انديشه شرمنده شدن او به هنگام آموزش وضوى صحيح ، احساس حيا كرد، به همين جهت با تدبير زيبا و آموزنده اى از برادرش امام حسن عليه السلام خواست تا در برابر آن مرد سالخورده ، با هم مسابقه وضو دهند و او را به داورى بطلبند تا بدينوسيله با آموزش غير مستقيم ، مساءله را بدو خاطرنشان سازند.
هنگامى كه چنين كردند، آن مرد ضمن پى بردن به اشتباه خود و آموختن وضوى صحيح ، منقلب شد و گفت : (شما هر دو نيك وضو ساختيد و اين من هستم كه به وظيفه خويش ناآگاه بودم و شما اينگونه بزرگوارانه و مدبّرانه مرا ارشاد كرديد.)(٧٦)

زدودن غم و اندوه از دلها
از ويژگيهاى ديگر آن حضرت ، عواطف سرشار انسانى و دگردوستى و نوع پرورى است ، به ويژه نسبت به كسانى كه بر فراز و نشيب زندگى به غم و اندوه ، يا مشكلى دچارمى شدند يا در بن بستى قرار مى گرفتند.
آن حضرت براى ملاقات و عيادت اسامة بن زيد به منزل او آمد، امّا او را آشفته و پريشان خاطر نگريست ، دليل پريشانى وى را جويا شد. اسامة آه اندوهبارى از پرده دل بركشيد و اندوه درونى خويش را آشكار ساخت .
حسين عليه السلام از دليل اضطراب و نگرانى شديدش جويا شد كه به عرض رسيد:
(حقوق ديگران را به گردن دارم و بدهكارم و دوست دارم تا زنده ام اموال كسانى را كه به عهده دارم بدهم و با داشتن دَين از دنيا نروم .)
آن حضرت بلافاصله دستور داد بدهكارى او را پرداختند آنگاه او آسوده خاطر، ديده از جهان فرو بست .(٧٧)

انفاق در آشكار و نهان
از ويژگيهاى اخلاقى اش انفاق خالصانه در آشكار و نهان ، به آشنا و بيگانه بود ... .
شبانگاهان مواد خوراكى و لوازم ضرورى زندگى محرومان و بينوايان و يتيمان را خود به دوش مى كشيد و به درب خانه آنان مى برد. به همين جهت روز عاشورا در برخى از نقاط بدنش آثار حمل بارهاى سنگين مشاهده كردند. وقتى از حضرت سجّاد عليه السلام دليل آن را جويا شدند، فرمود اينها آثار به دوش ‍ كشيدن صدقات و هداياى پنهانى است كه پدر بزرگوارم شبها به دوش مى كشيد و براى يتيمان و محرومان جامعه مى برد....(٧٨)
يكى از شيفتگان داغدارش در اين مورد مى گويد:
وانّ ظهراً غدا للبرّ ينقله شانه ها و پشتى كه شبانگاه صدقات پنهانى و لوازم ضرورى محرومان جامعه را برروى خود حمل مى كرد، عصر عاشورا، از بيداد بيدادگران درهم شكسته شد.

دگر دوستى
از صفات برجسته او تصميم تزلزل ناپذيرش براى نجات و رهايى دادن مردم از عذاب الهى بود، به همين جهت سخت ترين مسئوليتها را پذيرفت ، تا به پاداش و مرتبه رفيع و ويژه اى نائل آيد كه در پرتو آن شفاعتش براى گناهكاران و كسانى كه درخور عذاب هستند، آنگونه كه مى بايد، مفيد افتد.
او نه تنها در انديشه دوست و آشنا بود بلكه براى دشمن هم دل مى سوزانيد و در انديشه هدايت و نجات آنان بود؛ بدين دليل بود كه برچهره شقاوت پيشه اى كه براى بريدن سر مقدّس و كشتنش ‍ آمده بود، تبسّم مى فرمود و آنگاه او را پند و اندرزى رسا و حكيمانه مى داد.(٧٩) وهنگامى كه از هدايت و حق پذيرى آنان نااميد شد باز هم طبيبانه براى تخفيف آلام و رنجها و گناه و كيفر آنان ، مى كوشيد.
از اين ديدگاه بود كه به افراد سست عنصرى چون هرثمه و عبيداللّه بن حرّ جعفى ، هنگامى كه از گزينش راه هدايت و دفاع از حق و عدالت سرباز زدند، توصيه فرمود كه راه خويش برگيرند و از صدا رسِ نبردِ حق و باطل ، دور شوند تا مبادا شهادتگاه و شهيدان راه آزادى و يكتاپرستى را، در پيكار با شرك و جاهليّت اموى بنگرند و يا نداى حق طلبانه و عدالت خواهانه و مظلومانه حسين عليه السلام را بشنوند و آنگاه به خاطر ترك وظيفه و نشنيده گرفتن صداى دادخواهى پيشواى شهيدان ، به كيفر شديدترى گرفتارگردند.(٨٠)

پروا از خدا
از صفات برجسته اش يكى هم شدّت خوف از خدا و درك عظمت او بود، به گونه اى كه هنگام وضو ساختن براى عبادت و نماز و تقرّب به سوى پروردگار، رنگ چهره اش دگرگون مى گشت و اعضا و اندامهايش به لرزه مى افتاد. برخى از سر شگفتى ، از شدّت خوف و پرواى او مى پرسيدند كه مى فرمود:
لاياءمن يوم القيامه الاّ من خاف اللّه فى الدّنيا.(٨١) در روز قيامت تنها كسانى امنيّت خواهند داشت كه در دنيا از پروردگار خويش پروا داشته باشند.
آرى ! خواننده عزيز! بنگر كه چگونه آن گرامى به هنگام ساختن وضو براى نماز و عبادت ونيايش رنگ چهره اش دگرگون مى شد و كران تا كران وجودش مملوّ از خوف خدا و اعضا و اندامش به لرزه مى آمد؛(٨٢) ولى ما سوگمندانه به گناهان ويرانگر و هستى سوز مشغول و هيچ گونه دلهره و هراسى از كيفر خدا به ما دست نمى دهد. و با اين شرايط چگونه باز هم مدّعى آن هستيم كه حسين عليه السلام اسوه و الگوى زندگى ماست .
آرى ! او در انجام برترين عبادتها از پرواى خدا مى لرزد و ما به هنگام ارتكاب بدترين و زشت ترين گناهان ، كمترين دلهره و هراسى به خويشتن راه نمى دهيم . به راستى كه :
لا حول ولا قوّة الاّ باللّه ... .

پيشواى ستوده
از ويژگيهاى آن حضرت يكى هم آن است كه مورد ستايش ‍ همگان است .
خدا، پيامبران ، فرشتگان ، صالحان ، مؤ منان ، تقوى پيشگان ، دوستان تا كافران و دشمنانش ، همگى او را ستوده و همگى در وصف او سخن گفته اند.
خداوند آن حضرت را در قرآن مجيدش به صورتهاى گوناگون ستوده است ، براى نمونه :
١ او را مصداق كامل و جامع نفس مطمئنّه شمرده است .(٨٣)
٢ او را بهره عظيمى از رحمت خويش عنوان ساخته است .(٨٤)
٣ او را والاترين پدرانى قرار داده ، كه احترام و تجليل از آنان را مقرّر داشته است .(٨٥)
اينك ... نيك بينديش كه آيا بر اين پدر والا، خدمتى كرده اى و شرط احسان را انجام داده اى ؟
٤ او را مصداق بارز و سالار شهيدان و كسانى كه مظلومانه به خون خويش غلطيدند برشمرده است .(٨٦)
٥ او را ذبح عظيم توصيف فرموده است .(٨٧)
٦ او را رمز و روح و حقيقت (كهعيص ) شمرد.(٨٨)
٧ و نيز آن حضرت را با نامهاى مقدس و بزرگى چون فجر،(٨٩)
٨ و در ستايش شخصيّت و عظمت او در سمت راست عرش ‍ مرقوم داشت :
انّ الحسين مصباح الهدى و سفينة النّجاة . به راستى كه حسين عليه السلام مشعل روشنى بخش هدايت و كشتى نجات است .
٩ و نيز در احاديث قدسى ، آن حضرت را با عظمت بسيار مورد ستايش قرار داد كه از آن جمله حديث طولانى است كه ، بخشى از آن ضمن فرستادن درود و سلام و رحمت و بركات خويش بر او از آن حضرت به عنوان نور اولياء خدا و حجّت بر بندگان و ذخيره براى نجات گناهكاران ياد مى كند. آيا ستايش و تجليل از اين فراتر؟!(٩٠)

پيامبر و ستايش حسين عليه السلام
پيامبر گرامى نيز، به صورت شگفت انگيزى آن حضرت را ستوده است .
از آن جمله روزى ضمن خطاب به او فرمود:
مرحبا بك يا زَين السّماوات فردى پرسيد: آيا جز وجود گرامى پيامبر رحمت صلى الله عليه و آله كسى مى تواند زينت آسمانها و زمين باشد؟
پيامبر فرمود: به پروردگارى كه مرا به حق به رسالت برانگيخت حسين عليه السلام در آسمانها باعظمت تر و پرشكوه تر از روى زمين است ، خدا در سمت راست عرش نوشته است كه :
انّ الحسين مصباح الهدى به راستى كه حسين چراغ فروزان هدايت و كشتى نجات بخش ‍ انسانيّت است .
پس ، پيامبر دست حسين عليه السلام را گرفت و فرمود:
(هان اى مردم ! اين حسين است ، فرزند على عليه السلام ، او را اينك بشناسيد و همانگونه كه خداوند به او برترى و عظمت بخشيده است برترش داريد.)

پيامبران و فرشتگان
و همين گونه همه پيامبران و فرشتگان و بندگان شايسته خدا نيز، او را مورد ستايش و تجليل قرار دادند و در عظمت او بسيار گفته و سروده اند، كه خواهد آمد.

دوست و دشمن
از ويژگيهاى آن حضرت در اين مورد يكى هم اين است كه او ستوده شده دوست و دشمن است و اين از شگفتيهاى روزگار است ، كه حتّى همانانى كه در ريختن خون پاكش ، بر ريگهاى تفتيده نينوا همدست و همداستان شدند و پليدترين پليدى تاريخ بشريّت را پديد آوردند، همانان نيز نتوانستند در ستايش او لب فرو بندند و او را تمجيدننمايند.
براى نمونه :
١ معاويه پليدترين عنصر اموى ، ضمن وصيّت به فرزندش در تحليل وضعيّت سياسى و اجتماعى جامعه ، به ستايش حسين عليه السلام پرداخت و يزيد را از رويارويى خشونت بار با او برحذر داشت ... .(٩١)
٢ فرمانده كلّ سپاه اموى ، عمر سعد نيز ضمن برخى اشعار خويش در برابر عظمت آن قلّه سر به آسمان كشيده جهان بشريّت ، سر تعظيم فرود آورد.(٩٢)
٣ مخالفان و قاتلانش ، به هنگام رويارويى و پيكار، با او يك صدا، زبان به ستايش او گشودند و به عظمت او گواهى كردند.(٩٣)
٤ قاتل آن حضرت ، شمر، او را ستود و گفت : (حسين عليه السلام رزم آورى بزرگ و قهرمانى عظيم و هماوردى بى نظير است كه كشته شدن به دست او عار نيست .)(٩٤)
٥ يكى از فرماندهان دشمن به نام سنان ، به هنگام كشتن آن حضرت او را ستود و گفت :

اقتلك اليوم ونفسى تعلم تكتم **** انّ اباك خير من تكلّم (٩٥)

اينك در حالى كمر به كشتن تو بسته ام كه يقين دارم پدرت بهترين و والاترين دانايان و سخنوران بود... .
٦ نيزه دار سر مقدّس او نيز، آن حضرت را دربارگاه ستم فرزند پليد مرجانه اينگونه ستود:

املا ركابى فضّة وذهبا واباً **** وخيرهم اذ ينسبون نسباً(٩٦)

هان اى امير! ركاب مرا آكنده از زر و سيم ساز، چرا كه من سالار گرانقدرى را كشته ام .
من بهترين انسانها از نظر پدر و مادر و ريشه و تبار را به قتل رسانده ام .
٧ و شگفتا كه خود يزيد نيز در مجلس شومش ، به ستايش حسين عليه السلام برخاست و آن هنگامى بود كه به بركت خون حسين و با فداكارى و پيام رسانى پيام رسانان خون مقدّسش ، موج آگاهى و بيدارى تا بارگاه ستم اموى نيز نفوذ كرد و همسرش بى اختيار و با سر برهنه خود را به مجلس يزيد انداخت و در سوگ او به ضجّه و شيون پرداخت ، آنگاه بود كه يزيد سر او را پوشانيد و ضمن همدردى با او گفت :
(برو براى حسين مجلس سوگوارى برپا ساز و گريه سر ده و بر او ضجّه و شيون كن كه ابن زياد بدون خواست من در مورد او شتاب كرد و او را به شهادت رسانيد.)(٩٧)
آرى ! هنگامى كه يزيد مى گويد براى حسين عليه السلام و در سوگ او شيون كنيد چرا شما در سوگ او ساكت باشيد ...؟!
آيا بر سيّد و سالار جوانان بهشت ضجّه نمى زنيد ...؟
آنچه آمد، تنها برخى از صفات و ويژگيها و ارزشهاى تحسين برانگيز، حسين عليه السلام است . راستى كه نگارنده به كارى سخت ، دست يازيده است ، زيرا ما كجا و شناخت او كجا؟ شناخت بزرگ مردى كه پيامبر گرامى صلى الله عليه و آله پس از ترسيم شخصيّت بزرگ او فرمود:
(هان اى مردم ! آنچنانكه شايسته است حسين عليه السلام را بشناسيد و همانگونه كه خدايش او را بر همگان امتياز و برترى بخشيده است برترش داريد.)
به همين دليل ، ما نيز با بيان ويژگى ديگرى از آن حضرت ، اين بخش را به پايان مى بريم .

۲
مايه شادى و اندوه دلها
مايه شادى و اندوه دلها
ديگر ويژگى خاص آن حضرت ، اين است كه هم مايه شادمانى و روشنايى و سرور دل ماست و هم منشأ غم و اندوه قلبها.
توضيح بحث اينكه : از آنجايى كه حسين عليه السلام از آغاز آفرينش نور وجودش تا دامنه قيامت و جهان آخرت ، به دلايلى كه پيشتر اشاره رفت ، برانگيزاننده غم و اندوه ، در دلهاى با ايمان است و حتى در سراى آخرت كه سراى غم و اندوه نيست همگان به ياد و نام و شهادت او سوگوارى مى كنند؛ به همين جهت خداوند از پرتو وجودش بهشت وحوريان بهشتى را آفريد تا همانگونه كه سبب حزن و اندوه دلهاست ، باعث سرور و شادمانى قلبها نيز باشد.
در روايتى از پيامبر گرامى صلى الله عليه و آله آورده اند كه در اين مورد فرمود:
(خداوند، پيش از آنكه آدم را پديد آورد مرا آفريد و على و فاطمه و حسن و حسين عليهم السلام را.
ما را هنگامى آفريد كه نه آسمان برافراشته بود و نه زمين گسترش يافته ، نه نورى بود و نه ظلمت و تاريكى ، نه خورشيدى آفريده بود و نه ماهى ، نه بهشتى و نه دوزخى .)
عبّاس پرسيد: (آغاز آفرينش شما چگونه بود؟)
فرمود: (عموجان ! هنگامى كه خداوند آفرينش ما را اراده فرمود به گفتارى سخن گفت و از آن نورى پديد آورد، آنگاه به سخنى ديگر تكلّم فرمود و از آن روحى پديدآورد و پس از آن نور را به روح در آميخت ومرا آفريد و به همين صورت ، على و فاطمه و حسن و حسين عليهم السلام را .
ما او را هنگامى كه ستايشى نبود، مى ستوديم و هنگامى كه به تقديسى امر نشده بود، تقديس مى كرديم از آن پس كه خداوند اراده آفرينش مخلوق خويش را كرد، نور مرا شكافت و از آن عرش را پديد آورد، با اين بيان ، عرش از نور من است و نور من از خدا، روشن است كه نور من از عرش برتر است .
سپس ، نور برادرم على عليه السلام را شكافت و فرشتگان را از نور او آفريد، پس فرشتگان از نور او هستند و او برتر از فرشتگان .
آنگاه نور دخترم فاطمه عليها السلام را شكافت و از نور او آسمانها و زمين را آفريد و او برتر از آسمانها و زمين است .
پس از آن نور فرزندم حسن را شكافت و از آن خورشيد و ماه را آفريد، پس خورشيد و ماه از نور حسن عليه السلام هستند و او برتر از خورشيد و ماه .
آنگاه نور فرزندم حسين عليه السلام را شكافت و از آن بهشت و حوريان بهشتى را آفريد، پس بهشت و حوريان از نور فرزندم حسين هستند و او از نور خدا و برتر از بهشت و حوريان بهشتى است .)(٩٨)
آرى ! از خصوصيّات حسين عليه السلام اين است كه نام و ياد و حقيقت و شهادت افتخار آفرينش ، هم حماسه ساز و غم انگيز است و هم مايه افتخار و شادمانى دلهاى باايمان .
و از شگفتيهاى اين ويژگى آن حضرت اينكه ، بهشت و حوريان بهشتى كه پرتوى از نور او و سمبل زيبايى و شادمانى اند، آنها نيز با ياد ونام و شهادت او، دچار غم و اندوه مى گردند و آن گرامى با اينكه برانگيزاننده افتخار و شادمانى است ، حماسه ساز و حزن انگيز نيز هست ؛ چرا كه با نام و ياد شهادت او، بهشت گريست و حوريان در برترين جايگاهها، بر چهره خود زدند و سوگوار او شدند و از اين شگفت تر اينكه آن حضرت همانطور كه سبب اندوه بهشت گرديد، شادمانى آن را نيز باعث شد، چرا كه بهشت از پروردگارش خواست تا او را آراسته سازد و خداوند اركان آن را به نور حسن و حسين عليهما السلام آراست و آنگاه بود كه بهشت بسان عروسى كه بر خود بنازد، بر خود باليد.(٩٩)

عنوان سوّم
ويژگيها، صفات پسنديده و ارزشهاى اخلاقى و عبادى در تجلّى گاه عاشوراروز تبلور ارزشها

از ويژگيهاى آن حضرت كه منشاء و سرچشمه ديگر صفات و امتيازات او گرديد، اين بود كه فرمان خاصّ آفريدگارش را در روز بزرگ و جاودانه عاشورا، به سبك بى نظيرى به انجام رسانيد و خدا را به گونه اى عبادت كرد كه نه كسى پيش از او توفيق آن را يافته بود و نه پس از او.
١ عبادت او در آن روز تاريخى و حماسه ساز، عبادتى جامع ، كامل ، پرمحتوا و دربردارنده تمامى اقسام و ابعاد و چهره هاى يك سيستم عبادى كامل بود و از عبادتهاى بدنى و قلبى گرفته تا ظاهرى و باطنى ، روحانى و معنوى ، واجب و مستحب و ديگر چهره ها و جلوه هاى پرستش خالصانه و عاشقانه خدا در آن موج مى زد و از هر نمونه و نوع آن ، بهترين و كاملترين و زيباترينش در عبادت و عبادتگاه حسين عليه السلام تبلور يافت .
و در يك روز! آرى ! يك روز شكوهمند و به ياد ماندنى ! آفريدگار تواناى هستى به انواع و اقسام پرستشها و در تمامى جلوه ها و چهره ها پرستيده شد.
٢ آن روز علاوه بر اينكه روز بزرگ عبادت و نيايش بود، روز تبلور ارزشهاى انسانى نيز بود، به همين جهت بود كه در كنار عاشقانه ترين و خالصانه ترين نيايشها و عبادتها، تمامى مكارم اخلاقى و صفات پسنديده انسانى به صورت همگون و ناهمگون در بهترين صورت ممكن ، در چشم انداز بشريّت قرار گرفت .
٣ بر اين دو شاهكار بزرگ ، دو شاهكار ديگر بايد افزود، نخست : تحمّل قهرمانانه شديدترين آزمايش روزگار و شكيبايى همه جانبه و پايدارى وصف ناپذير در برابر آن و ديگر سپاس و شكرگزارى بر شدايد، در برترين و بالاترين شكل ممكن .

دين جامع و كامل
آفريدگار تواناى هستى ، همواره بندگان خويش را براساس ‍ موقعيّت و امكانات و مصالحشان به انجام وظائف فرمان داده است ؛ به همين جهت است كه در طىّ قرون و اعصار، براى هر پيامبر و امّتى راه و رسمى قرار داده و براى هر پيامبرى نيز نسبت به جانشينانش خصوصيّاتى مقرّر داشته است .
در ميان همه اديان و پيام آوران آنها، دين جامع و كامل و سهل و آسان را بر پيامبر اسلام فرو فرستاده و براى او ويژگيهاى بسيارى كه در شمار، افزون بر بيست و يك خصوصيّت است ، ارزانى داشت و براى جانشينانش در مورد پيشوايى خلق و دعوت به دين حق ، مقرّرات خاصّى قرار داد:
فى صُحُفٍ مُكَرَّمَةٍ مَرْفُوعَةٍ مُطَهَّرَةٍ مقرّراتى اساسى و ثابت ، در نامه هايى گرانمايه ، بلندقدر و پاكيزه ، به دست كاتبانى بزرگوار و نيكو كردار.
و براى هر يك از آنان وظائف خاصّى را ترسيم و در صحيفه اى نورانى و مطمئن كه به دوازده مهر طلايى ممهور شده بود، تنظيم نمود و آن را امين وحى الهى ، پيش از رحلت پيامبر عظيم الشّأ ن به سوى او آورد و گفت : (اين وصيّت شما، به برگزيدگان و زبدگان خاندانت مى باشد.)
پيامبر گرامى پرسيد: (زبدگان و برگزيدگان خاندانم ، كيانند؟)
جبرئيل گفت : (على عليه السلام و فرزندان معصوم او.)(١٠٠)
پيامبر آن صحيفه نورانى و آسمانى را به اميرمؤ منان عليه السلام داد و به او دستور داد كه نخستين مهر آن را گشوده ، بدانچه فرمان يافته است به دقّت عمل كند.
آنگاه آن را به حضرت امام حسن عليه السلام داد كه او نيز دوّمين مهر آن را گشود و به آنچه در آن نوشته يافت ، عمل كرد.
سپس آن را به برادر گرانقدرش امام حسين عليه السلام تسليم كرد كه او نيز سوّمين مهر را گشود و نگريست كه نوشته شده است :
(با گروهى پاكباخته و وارسته براى شهادت در راه حق و عدالت وپيكار همه جانبه با بيداد و شقاوت و جاهليّت بپاخيز و جان گرامى خويش را در طبق اخلاص به بارگاه دوست ، عرضه دار، كه او خريدار آن است .)(١٠١)
آن حضرت نيز صحيفه آسمانى را به سيد السّاجدين عليه السلام داد كه پس از گشودن چهارمين مهر آن ، اين فرمان را ديد كه :
(در خانه و در كنار خاندانت باش و دور از غوغاى دنيا پرستان ، تا آخرين لحظات ، پرستش پروردگارت را پيشه ساز.)(١٠٢)

سوداى پرشكوه
بنابراين ، هنگامى كه از وظايف بزرگ حسين عليه السلام در آن صحيفه آسمانى ، اين وظيفه بزرگ است كه :
(جان گرامى خويش را در طبق اخلاص نهاده ، براى معامله پرشكوه با دوست بپاخيز و منظور از اين سوداى معنوى و روحانى نيز، آفرينش آن حماسه بزرگ و آن شاهكار وصف ناپذير، در روز جاودانه عاشورا است .)
پس ، قهرمان آن روز بيادماندنى و بى نظير، بايد ميان همه انواع و اقسام عبادتهاى جسمى و قلبى و عملى واجب و مستحب و ميان عبادتهاى ويژه آن روز و مشترك با روزهاى ديگر را تا جايى كه ممكن و شايسته يك سوداى بزرگ و برترين پاداش است ، هماهنگى ايجاد كند و در برابر آن كار عظيم و پرشكوه ، الطاف خاصّه آشكار و نهان آفريدگارش را متوجّه خويش سازد.
اينك براى روشنگرى اين سوداى بزرگ و اين عبادت خالصانه ، بايد نخست سيستم عبادى و اخلاقى اسلام را بگونه اى كه در كتابهاى فقهى آمده است ترسيم كرد و آنگاه به چگونگى انجام و تبلور يافتن آنها در روز عاشورا پرداخت .

عبادت ظاهرى
از ويژگيهاى امام حسين عليه السلام ايجاد هماهنگى و جمع ميان اقسام طهارت بود. او به قصد تقرّب به پروردگار و به نيّت عبادت و بندگى او، شب عاشورا با اندك آبى كه فرزند محبوبش ‍ على ، در آن شرايط سخت محاصره و بى آبى برايش فراهم ساخت غسل شهادت كرد.(١٠٣) پس روز عاشورا با خون قلب مصفايش ، به سبك ويژه اى وضو ساخت و چهره منوّرش را رنگين كرد. آنگاه به غسل ترتيبى پرداخت و با خون قلبش ‍ سرمطهّر و بدن مقدسش را شست و سرانجام غسل ارتماسى كرد.

عبادت ويژه باطنى
آن حضرت در صبحگاه روز شهادتش ، وضوى خاصّى ساخت ، كف دست خويش را از خون پاكش پر كرد و چهره نورانى اش را رنگين كرد؛ آن گاه به خاك پاك و پاكيزه و مباركى تيمّم كرد و بر چهره اش كشيد و به هنگام آمادگى كامل ، جان پاكش براى پرواز به بارگاه دوست ، پيشانى بر زمين نهاد و به سجده پرداخت .

نماز عشق
در زيارت جامعه ، در مورد خاندان وحى كه امام حسين عليه السلام از اعضاى آن است مى خوانيم كه :
(درود بر شما كه جان گرامى خويش را در راه خشنودى خدا نثار كرديد و آنچه در راه او بر شما رسيد، شكيبايى ورزيديد و نماز را بپا داشتيد و زكات را پرداختيد.)(١٠٤)
و در زيارت مخصوص آن گرامى آمده است كه :
(سلام بر تو اى فرزند گرامى پيامبر! گواهى مى دهم كه تو نماز را آن چنان كه مى بايد بپاداشتى و زكات را پرداختى و به حق و حقيقت فرا خواندى و از تباهى و ناپسنديها نهى كردى و قرآن را چنانكه مى بايد تلاوت كردى و در راه خدا چنانكه شايسته بود، جهادكردى ... .)(١٠٥)
او نماز را به راستى به صورت بى نظيرى بپا داشت ، به گونه اى كه مخصوص او بود و نه ديگرى ، در شبانه روز جاودانه عاشورا، آن حضرت چهار نوع نماز خواند.
١ نماز وداع و آن نمازى بود كه شب عاشورا، پس از به تأ خير افكندن پيكار و مهلت خواستنش از دشمن ، بپا داشت .(١٠٦)
٢ نماز نيمروزى كه به صورت نماز خوف ، به سبك ويژه اى جز نمازهاى خوفى كه در منزلگاه (عسفان ) و (ذات الرقاع ) و (بطن النخل )(١٠٧) خواند، بپا داشت كه در آن برخى از ياران پاكباخته اش ، هدف تيرهاى دشمن كينه توز و تجاوزكار قرار گرفته ، به شهادت رسيدند.(١٠٨)
٣ روح و جان نماز را با آوردن اسرار و افعال و چگونگى و كلمات آن به صورت تمام عيار و به گونه اى كه در (كتاب الصّلوة ) آمده است ، بپاداشت .
٤ و نماز مخصوصى كه با تكبيرة الاحرام ، قرائت ، قيام ، ركوع ، سجود، تشهّد و سلام ويژه اى بپا داشت . نمازى كه تكبير آن را به هنگام فرود آمدن از مركب سر داد و قيام آن را به هنگامى كه پس ‍ از افتادن بر خاك به روى پاى خويش ايستاد، به جا آورد. و ركوع آن را به هنگامى كه شدت زخم و خونريزى بر خاك مى افتاد و برمى خاست ، انجام داد و قنوت آن را با آخرين دعاى روح بخش و آخرين نيايش ملكوتى اش در واپسين دقايق زندگى زمزمه كرد كه :
(خداى من ! اى خدايى كه مقامت بس والا و بلند مرتبه ! خشم و غضبت بر بيدادگران بسيار شديد، نيرويت از هر نيرويى بالاتر است ، خدايى كه از تمامى مخلوقات بى نيازى و در كبريا و عظمت فراگير وبه آنچه بخواهى توانا... .
بار خدايا! ما خاندان و فرزندان پيامبر محبوب و برگزيده تو هستيم كه اينان با ما از راه فريب و حيله وارد شدند و دست از يارى ما كشيدند و ما را كه براى حق و عدالت بپاخاستيم به شهادت رساندند.)
و سجده آن را با نهادن چهره پرفروغش بر خاك گلگون كربلا انجام داد و تشهّد و سلام آن را با خروج روح بلندش از پيكر غرقه به خونش ، ادا كرد و بالاخره سر از سجده نماز برداشتن را، با اوج گرفتن سر بريده اش بر فراز نيزه ها و تعقيب نمازش را هم با برخى دعاها و اذكار و سوره مباركه كهف كه از فراز نيزه ها تلاوت كرده ، به گوشهامى رساند.(١٠٩)

روزه :
روزه آن حضرت در روز جاودانه عاشورا اقسام چندگانه اى داشت كه در فصل مستقلّى در دوازده قسمت تنظيم و ترسيم شده است كه برترينش ، روزه اى بود كه طىّ آن امام حسين عليه السلام علاوه بر خوددارى از خوردن ونوشيدن ، از همه علايق قلبى و جسمى نيز چشم پوشيد و به همين جهت ، خداوند براى او افطارى خاصّ به دست پيامبرش اهدا كرد؛ همانگونه كه فرزند گراميش على در واپسين لحظات شهادت از آن خبر داد و گفت :
(پدر جان ! اين نياى بزرگم پيامبر است كه در دست مباركش ‍ جامى گوارا، براى سيراب ساختن شماست .)(١١٠)

تشييع پيكر پاك شهيدان
جز پيكر شهيدى كه در ميدان نبرد از دنيا رفته است ، واجب است بدن مردگان را غسل ، كفن و حنوط كرد و برآنان نماز گذارد؛ امّا بر شهيد بايد نماز خواند و در همان لباس پيكار و شهادتش دفن كرد.
تشييع و حمل و تربيع پيكر شهيدان نيز كارى پسنديده است . امام حسين عليه السلام امكان آن را نيافت تا در مورد شهيدان پاكباخته و بلند آوازه روز عاشورا، آنگونه كه مى بايست انجام وظيفه كند؛ بناچار به كمترين مرحله از واجبات بسنده كرد و براى هركدام امكان يافت نماز گذارد؛ ولى به دفن اجساد پاكشان فرصت نيافت ، تنها با شمشير، قبرى كوچك براى كودك خردسالش حفر كرد و او را به دلايل زير دفن كرد:(١١١)
١ بدان دليل كه تنها براى دفن او امكان يافت .
٢ براى اينكه سر او را از بدنش جدا نسازند.
٣ براى اينكه پيكر شهيد خردسال او نيز مانند پيكر ساير شهيدان بر روى خاك نماند.
٤ به هنگام هجوم سپاه شوم اموى ، بدنش زير سمّ ستوران پايمال نگردد.
٥ توان نظاره بر آن شهيد خردسال را نداشت .
آرى ! آن حضرت تا سر حدّ امكان از شهيدان تجليل مى كرد و به هر اندازه ممكن ، اجساد مقدّس آنان را جمع كرد. قطعات بدن آنان را كنار هم نهاد و آن گاه به تنهايى آنها را به سوى خيمه ها حمل كرد؛ همانگونه كه هر گاه براى حمل پيكرهاى پاك ، كسى موجود بود با كمك او حمل مى كرد و هر گاه كسى براى حركت دادن بدنهاى مطهّر نبود، خود، آنها را حمل و همراهى مى كرد.

زكات و انفاق
امام حسين عليه السلام نه تنها زكات بدن و مال خويش را، در راه خدا و براى خشنودى و تقرّب به او تقديم داشت ، بلكه همه مال و هستى و جان گرامى خويش و ياران گرانقدرش را در طبق اخلاص نهاد و در راه خدا هديه كرد؛ حتى پيراهن كهنه اى كه قيمت چندانى نداشت ، به ويژه شب عاشورا، جامه ها و ساير اشيايى را كه قيمت آنها بيش از هزار دينار بود، براى آزادى بردگان و اسيران انفاق كرد.(١١٢)

حجّ
حجّ و طواف آن حضرت به دلايلى كه در آينده خواهد آمد، از ساير عبادتهاى ويژه آن گرامى ممتاز شد كه در بخش (در رابطه با بيت اللّه ) بدان خواهيم پرداخت .

جهاد
در زيارت جامعه در مورد خاندان وحى آمده است كه :
(درود خدا و بندگانش بر شما باد، كه شما در راه خدا آن چنانكه شايسته است جهادنموديد.)(١١٣)
و در مورد خود آن حضرت آمده است كه :
(گواهى مى دهم كه تو در راه خدا آنگونه كه شايسته بود جهاد كردى .)(١١٤)
ولى آن حضرت به انجام جهاد و فداكارى ويژه اى برگزيده شد، آرى ! به جهادى با مقرّرات و شرايط خاصّى ، فرمان يافت كه كسى پيش از او آنگونه فرمان نيافته بود. آن شرايط خاصّ عبارت بود از:
١ از جمله شرايط وجوب جهاد(١١٥) در آغاز كار، اين بود كه در برابر هر مجاهد مسلمان بيش از ده كافر نباشد و اگر نيروى آنان بيشتر از اين بود جهاد واجب نمى شد. آن گاه خداوند با آگاهى بر وضعيّت مسلمانان به لطف خويش بر آنان آسان گرفت و هر رزمنده مسلمان را در برابر دو كافر، مكلّف به جهاد ساخت ؛ اما در مورد امام حسين عليه السلام اين شرط عددى مقرّر نشد؛ بلكه آن حضرت در برابر سى هزار نفر يا بيشتر از اين به جهاد در راه خدا مكلّف شد.(١١٦)
٢ از ديدگاه اسلام ، نه كودكان به جهاد فرمان يافته اند و نه سالخوردگان ، امّا در عاشوراى امام حسين عليه السلام جهاد در راه حقّ و عدالت ، هم بر كودكان مقرّر شد و هم برسالخوردگان ، هم بر نوجوانانى همچون قاسم ... و بر كودكانى همانند عبداللّه يادگار گرامى حضرت امام مجتبى عليه السلام و نيز بر سالخوردگانى همانند حبيب بن مظاهرو....
٣ در جهاد مقرّر شده است كه جهادگر در راه خدا، به شهادت خويش و ياران و پيروزى ظاهر دشمن يقين نداشته باشد؛ امّا آن حضرت با اينكه به شهادت خود و يارانش يقين داشت و خود پيش بينى مى فرمود(١١٧) كه جز فرزند گرانمايه اش زين العابدين عليه السلام همگى يارانش به خون خواهند غلطيد، با اين وصف فرمان جهاد داشت .

نقض وحشيانه مقرّرات جنگى
نكته تأ سّف بار ديگر اين بود كه سپاه سياهكار اموى ، در رابطه با او، همه قوانين جنگى و شيوه هاى انسانى را زير پا نهادند و مقرّراتى كه در جهاد با كفّار هم مى بايست رعايت مى شد، در جنگ ناجوانمردانه بر ضدّ يادگار پيامبر و پيشواى آسمانى امت به كلّى پايمال شد. براى نمونه :
١ در ماههاى حرام ، آغاز جهاد بر ضدّ كافران هم ، ممنوع شناخته شده است ؛ امّا سياهكاران اموى ، در همين ماهها جنگ ناجوانمردانه خود بر ضدّ يادگار گرامى پيامبر و پيشواى بزرگ عدالت را آغاز كردند و او نيز به ناگزير به دفاع قهرمانانه و عادلانه پرداخت .
٢ و در نبرد با كافران ، اسلام نه اجازه كشتن كودكان را مى دهد و نه زنان را، امّا سپاه تجاوزكار اموى ، در جنگ ظالمانه بر ضدّ امام حسين عليه السلام از كشتن كودكان خردسال او نيز دريغ نكرد؛ همانگونه كه كودك شيرخوارش را در آغوش او به هنگام نوازش ‍ كشتند(١١٨) و شيرخوار ديگرش را به هنگامى كه برايش آب طلبيد به تير تجاوز، به شهادت رساندند.(١١٩)
٣ از مقررات جهاد با كفّار، اين است كه مزارع و كارگاههاى آنان را نبايد به آتش كشيد اما آنان در جنگ با امام حسين عليه السلام و در حيات او برخى خيمه هايش را به آتش كينه سوزاندند و برخى ديگر را كوشيدند تا با ساكنانش به آتش كشند(١٢٠) و بقيّه خيمه ها را نيز پس از شهادت او، طعمه دود و آتش ‍ ساختند.(١٢١)
٤ از ديگر شرايط جنگ جوانمردانه ، اين است كه در برابر هر رزمنده اى ، يك نفر گام به ميدان نهد و همگى حتّى در نبرد با كافران نيز هجوم ناگهانى نمى نمايند؛ اما آنان چنين كردند و به جنگ نابرابرى در مقياس وحشتناك دست يازيدند.(١٢٢)
٥ از شرايط ديگر جنگ منصفانه بر ضدّ كافران ، اين است كه پيكار به هنگام عصر آغاز گردد تا تاريكى شب ميان دو لشكر جدايى افكند و نبرد تا نابودى آنان ادامه نيابد امّا سپاه شوم اموى پيكار تجاوزكارانه خويش بر ضدّ پسر پيامبر را از بامداد آغاز كرد(١٢٣) و هدفش ، نسل كشى و قتل عامّ آنان بود.
٦ از ديگر شرايط، اين است كه بدن كشتگان مثله نشود و سرشان ازميدان نبرد به جايى ديگر انتقال نيابد؛ چرا كه بريدن سر كافر تجاوزكار به هنگام پيكار و نيز جابه جاساختن آن در ميدان جهاد ممكن است ، اما نقل و انتقال آن به نقاط ديگر ممنوع ؛ امّا شقاوت پيشگان اموى اين قساوت بيرحمانه را در مورد امام حسين عليه السلام و يارانش رواشمردند.(١٢٤)
٧ از ديگر مقررات جهاد اسلامى ، اين است كه بزرگِ دشمن را قبل از كشتن ، نبايد غارت كرد. امير مؤ منان عليه السلام حتى پس ‍ از به خاك افكندن عمروبن عبدود كه همه اركان كفر بود، از بردن لباس و اثاثيه و لوازم همراه او، حتى زره گرانقيمت و بى نظير او كه جزو لباس او هم محسوب نمى شد، خوددارى كرد و هنگامى كه از دليل آن همه بزرگ منشى پرسيدند، فرمود:
(او بزرگ و سركرده سپاه خود بود و من هتك حرمت او را نمى پسندم .)(١٢٥)
به همين دليل هنگامى كه خواهرش به ميدان نبرد و كنار جنازه او شتافت و عمرو را به گونه اى يافت كه حتى زره خود را به همراه داشت ودريافت كه هماورد او شهسوار بزرگ اسلام على عليه السلام بوده است شادمان شد و به دو دليل شادمانى خويش را پنهان نداشت :
١ نخست به آن دليل كه هماورد برادرش را، هماوردى گرانقدر و گرانمايه ارزيابى كرد و گفت :
(اگر هماورد و كشنده برادرم عمرو، جز بزرگمرد انسانيّت بود، من تا زنده بودم همواره بر برادرم مى گريستم .)
٢ ديگر اينكه بزرگمنشى و جوانمردى على عليه السلام را در رعايت حرمت جنازه دشمن و وانهادن زره بى نظير او دريافت و در كنار جسد بى جان او گفت :
(پس از سيلاب اشكى كه در مرگ تو جارى ساختم اينك ديگر بر تو نخواهم گريست ، چرا كه عظمت هماورد تو و رعايت احترام و حقوق انسانى ات ، مصيبت مرگ تو را به فراموشى مى سپارد.)
بالاتر از اين آورده اند كه فرياد شادمانى سر داد و گفت :
(برادرم ! عمرى طولانى با احترام و عظمت زيستى و اينك به دست قهرمانى بزرگ ، كشته شدى .) و اين شعر را سرود:
لو كان قاتل عمرو غير قاتله امّا نمى دانم اگر قاتل برادرش ‍ چوپان زاده اى از پست ترين و بى فرهنگ ترين مردم ، بسان سگى سياه و سفيد و به مرض برص مبتلا بود، چه مى كرد؟
٨ از ديگر شرايط جنگ مردانه ، مثله ننمودن دشمن است .
اميرمؤ منان عليه السلام از مثله نمودن ، شقى ترين انسانها نهى نمود و فرمود:
(اگر من بر اثر ضربات ظالمانه و ناجوانمردانه او جهان را بدرود گفتم ، مى توانيد او را به طور عادلانه كيفر كنيد، اما او را مثله نكنيد.)(١٢٦)
كافران و بت پرستان نيز در زمان جاهليّت به اين شيوه پسنديده ، پايبند بودند و از مثله كردن كشتگان يكديگر، حتّى مسلمانان خوددارى مى كردند؛ تا آن جايى كه ابوسفيان هنگامى كه در ميدان اُحُد، بر پيكر به خون خفته مسلمانان گذر كرد و جسد حمزه را نگريست به سوى او رفت ، سر نيزه اش را بر دهان آن قهرمان به خون خفته نهاد و از شدّت كينه توزى جاهلى اش به او اهانت كرد؛ امّا هنگامى كه بدن مثله شده او را نگريست با صدايى رسا فرياد زد كه :
(اى پيروان محمّد صلى الله عليه و آله ! در ميان شهداى شما برخى مثله شده اند بخداى سوگند كه من نه بدين جنايت ، فرمان داده ام و نه راضى هستم .)(١٢٧)
امّا فرزندخوانده ابى سفيان در جنگ ناجوانمردانه اش بر ضدّ خاندان پيامبر، به زشت ترين مثله فرمان داد و به عمر سعد نوشت :
(هنگامى كه حسين را كُشتى ، بر بدن او اسب بتاز، مى دانم كه اين كار پس از شهادت او، بر او زيانى نمى رساند، امّا چنين حرفى را زده ام كه بايد بدان جامه عمل بپوشانم .)(١٢٨)
٩ از ديگر شرايط جنگ مردانه ، آن است كه زنان به اسارت رفته كفّار را، نبايد بركشته هاى مردانشان عبور داد؛ به همين جهت بود كه پيامبر بلال را به خاطر عبور دادن صفيّه بر كشته هاى يهود، كه بر اثر آن ، همه وجودش به لرزه در آمده بود، سخت سرزنش ‍ كرد.(١٢٩) امّا در مورد اسراى خاندان وحى ، هنگامى مصيبت سهمگينتر مى گردد كه نه تنها آنان را براجساد غرقه به خون قهرمانان شهيدشان عبور دادند؛ بلكه روزهاى بسيارى آنان را همدم بدنهاى به خون خفته و سرهاى بريده شده عزيزانشان ساختند.(١٣٠)
١٠ از ديگر مقرّرات جهاد اسلامى ، اين است كه زنان به اسارت رفته دشمن ، اگر از دختران شاهان و فرمانروايان باشند نبايد در كوچه و بازار درمعرض خريد و فروش قرارگيرند و در مجالس و محافل برده شوند و پوشش از چهره آنان كشيده شود.(١٣١)
اما رژيم سياهكار اموى ، خاندان وحى و رسالت را به عنوان اسير از كوچه ها و بازارها عبور داد به طورى كه بنا به روايتى كه از امام باقر عليه السلام رسيده است برخى از مردم بى فرهنگ مى گفتند: (ما اسيرانى به زيبايى اينان نديده ايم .)(١٣٢) و در مجلس شوم يزيد، مرد پليدى از او خواست تا يكى از دختران خردسال امام حسين عليه السلام را به او ببخشد(١٣٣) و بدين گونه جنايات جگر خراشى را مرتكب شدند.

دعوت به ارزشها و هشدار از ضدّ ارزشها
آن حضرت در دعوت به حقّ و هشدار از باطل نقش ويژه اى داشت . نقشى كه به عهده كسى جز او، واگذار نشد؛ چرا كه او، با آگاهى جدّى بودن خطر، بدان موظّف شد و از نظر انجام اين رسالت خطير به مرحله اى اوج گرفت كه بر چهره قاتل خويش كه آهنگ بريدن سر او را داشت تبسّم فرمود(١٣٤) و او را پند و اندرز داد و نيز سر بريده اش راهب نصرانى را به اسلام فرا خواند.(١٣٥)

عبادتهاى مستحبّى
آب رسانى
به نظر مى رسد كه آب رسانى و سيراب ساختن موجودات زنده ، حتّى كافران و حيوانات ، به هنگامى كه در فشار تشنگى باشند كارى است بسيار پسنديده و در برخى شرايط واجب مى گردد و پاداش آن هم نخستين پاداشى است كه در روز رستاخيز داده مى شود.(١٣٦)
امام حسين عليه السلام در اين عمل شايسته و خداپسندانه همواره پيشگام بود و در شرايطى حسّاس ، دشمنى را كه دچار بى آبى شده بود با مركبهايشان به دست خويش سيراب ساخت (١٣٧) و همينطور ذوالجناح را با كوشش بسيار از حلقه محاصره دشمن عبورداد و به آب رسانيد.(١٣٨) امّا هنگامى كه در محاصره قرار گرفت به هر صورت ممكن و آزادمنشانه در جستجوى آب برآمد؛ با كندن چاه (١٣٩) با اتمام حجّت به مدّعيان اسلام ، با فرستادن سفير به سوى آنان (١٤٠) و با پند و اندرز حكيمانه و نهى از شرارت و ددمنشى (١٤١) و سرانجام هم براى نشان دادن ماهيّت پليد نظام اموى خواسته خويش را در اين مورد به اندك آبى تقليل داد و آن را هم از او دريغ داشتند.(١٤٢)

سير كردن گرسنگان
سير كردن گرسنه اى در روز پريشانى ، خوراك دادن به پدر از دست داده اى از بستگان ، يا بينوايى خاك نشين ، كارى است بزرگ و خدا پسندانه كه مورد توصيه قرآن است (١٤٣) و بر فضيلت بى نظير امام حسين عليه السلام همين بس كه نجات از عقبه در اين آيه شريفه به آن حضرت تفسير شده است .(١٤٤)
آن حضرت در شبانه روز عاشورا به اين عبادت بزرگ تمكّن نيافت ، چرا كه روز عاشورا علاوه بر اينكه روز تشنگى بود، به دليل محاصره اقتصادى ، روز گرسنگى هم بود. به همين جهت حضرت سجّاد عليه السلام فرمود:
(فرزند گرامى پيامبر، گرسنه و تشنه به شهادت رسيد.)(١٤٥)
امّا مساءله تشنگى به دو جهت تكرار شد و سخنى از گرسنگى و طلب موادّ غذايى از دشمن به ميان نيامد. نخست به دليل شدّت بيشتر عطش ، بدان تأ كيد شد و ديگر به دليل ذلّت بار بودن طلب غذا و ناسازگار بودن آن با روح بلند و آزادمنشانه و ذلّت ناپذير امام حسين عليه السلام و يارانش كه نه تنها از طلب طعام خوددارى كردند، بلكه اگر در آن شرايط به آنان طعام هم داده مى شد از پذيرفتن آن خوددارى مى كردند. از همين ديدگاه بود كه وقتى برخى از مردم كوفه به كودكان خرما و گردو دادند، خواهر گرانقدرش خروشيد كه : (صدقه بر ما روا نيست .) و آنها را دور ريخت (١٤٦) چرا كه پذيرفتن غذاى آنان در آن شرايط را، ذلّت بار مى نگريست و آن را اگر چه زكات هم نباشد بر خاندان رسالت روانمى دانست .

محبّت به فرزندان
محبّت پاك و خالصانه ، به همه بندگان خدا به ويژه فرزندان ، عملى است شايسته و مورد سفارش ، امّا در مورد محبّت به دختران در خانواده ، بيشترتوصيه شده است و پاداش بيشترى نيز وعده داده اند.
آن حضرت اين عبادت را به شايسته ترين صورت ممكن انجام داد و كوشيد تا دخترش را با بوسه باران ساختن چهره و كشيدن دست نوازش پدرانه بر سر و آرامش بخشيدن به قلب طوفان زده اش ، شادمان سازد و از غم و اندوه جانكاه او بكاهد. امّا او در پرتو هوش سرشار خويش حقايقى را دريافت و محبّت سرشار پدر گرانقدرش جز بر اندوه جانكاهش نيفزود.(١٤٧)
فريادرسى و ردّ تجاوز
از لحظاتى كه اين دو كار عملى پسنديده شناخته شده ، تاكنون هيچ كس توفيق انجام آنها را بسان آن حضرت به دست نياورده است ، براى نمونه :
١ هنگامى كه دشمن تجاوزكار به خيمه هاى او هجوم برد و صداى خاندان محاصره شده اش را شنيد، به بهترين شكل ممكن به كمك آنان ودرهم شكستن حلقه شوم محاصره شتافت و به سپاه اموى فرمود:
(شما با من در پيكاريد، بنابراين آنچه در توان داريد با شمشيرها و نيزه ها و تيرها بر من ببارانيد و به خاندان وحى و رسالت هجوم نبريد.)(١٤٨)
٢ آن حضرت به نداى دادخواهانه هفتاد و دو تن از ياران خويش ‍ كه در واپسين لحظات شهادت او را به فريادرسى و حضور بر بالين خويش مى خواندند، پاسخ مثبت داد؛ همين گونه به نداى پر مهر بيست و هفت تن از قهرمانان خاندانش . گرچه برخى از دادرسيهاى آن حضرت باعث شدّت جنگ و صدمات وارده شد؛ همچون حضور او بر بالين يادگار گرامى برادر و اين بر وجود مبارك او سخت گران آمد كه فرمود:
(يادگار گرامى برادرم ! بخداى سوگند كه بر عمويت گران است كه نداى مظلومانه دادخواهى ات را از ميدان جهاد بشنود و به سويت بشتابد امّا كار از كار گذشته باشد.)(١٤٩)

ديدار مردم با ايمان
زيارت انسانهاى با ايمان و پروا پيشه و شادمان ساختن آنان ، همانگونه كه در روايات آمده است ،(١٥٠) دو كار پرفضيلت است .
آن حضرت روز جاودانه عاشورا، كوشيد تا در پرتو مهر و محبت و دعوت به شكيبايى و پايدارى و با اندرزهاى حكيمانه ، موج سرور را برقلبهاى با ايمان وارد و برق شادى و اميد را در چشمانشان آشكار سازد.
امّا آن سرزمين كربلا بود و آن روز هم عاشورا، به همين جهت وزش نسيم ملايم شادمانى هم بر قلبها ميسّر نبود. اما ديدار مردم پاكباخته و با ايمان و پروا پيشه تا حدودى مقدور بود و آن حضرت اين عبادت را به عناوين مختلف انجام داد.

عيادت بيمار
براساس برخى روايات ، عيادت انسان باايمان ، هم پايه عيادت خداست (١٥١) و آن حضرت در روز عاشورا، هم به عيادت مريض ‍ موفّق بود و هم به ديدار مجروحان ميدان جهاد كه او را به ديدار خويش فرا مى خواندند. و هنگامى كه به سوى آنان مى شتافت تنها به نشستن بر بالين بسنده نمى كرد؛ بلكه به ابراز مهر و محبّت خالصانه به آنان به ويژه افراد غريب و بى كس و كارى چون غلام افريقايى و ترك مى پرداخت . گاه هم به عيادت برخى مى شتافت امّا ديدار حاصل نمى شد، همانند فرزندش على كه به خاطر ادب و احترام به پدر، او را صدا نزد و هنگامى كه خود آن حضرت سلام فرزندش را شنيد و به سويش شتافت ، با پيكر غرق درخون او روبرو شد و خروش برداشت كه :
(پسرم تو را كشتند ... .)(١٥٢)
آن حضرت ، هنگامى كه آهنگ ميدان كرد از سيّدالسّاجدين عليه السلام عيادت كرد و از وضعيّت او جويا شد و او را مورد مهر و محبّت قرار داد. واين آخرين عيادت ، عيادت كننده صحيح و سالمى بود كه از پيشِ بيمار، به سوى مرگ و شهادت مى شتافت .

تلاوت قرآن
آن حضرت شبانگاهان و بامدادان تلاوت قرآن مى كرد، با اين وصف چنان شور و شوقى براى همنشينى با قرآن در سر داشت كه شب عاشورا، رويارويى با دشمن تجاوزكار را به دلايلى به تأ خير افكند؛ كه نخستين آنها تلاوت قرآن بود و در پرتو تلاوت قرآن و نيايش شبانگاهى او و اردوگاه توحيدش بود كه سى نفر از اردوگاه دشمن راه هدايت و نجات را از گمراهى باز يافتند و با ترك صفوف دشمن به صف رهروان راه نور پيوستند و تا شهادت در راه خدا، جانفشانى كردند.(١٥٣)
روز عاشورا، آن حضرت در شرايط خاصّى به تلاوت قرآن پرداخت كه يك مورد آن ، لحظات رويارويى فرزندش با دشمن بود و تلاوت قرآنش نه تنها تا آخرين لحظات ادامه يافت ؛ بلكه به هنگامى كه سرمقدّسش بر فراز نيزه بود نيز سوره كهف را تلاوت مى كرد.(١٥٤)

ياد خدا
او از عصر تاسوعا تا عصر عاشورا، در تمامى حالات و شرايط و در همه گفتار و كردار و حركات و سكنات خويش به ياد خدا و يادآورى پيمان با او و تاءكيد بر پايبندى بر عهد خويش با خدا بود و تا لحظاتى كه بر پيمانش با خدا وفا نكرده و حق امانت را اداننمود، به كار ديگرى حتّى صرف غذا نيانديشيد و در حالى بود كه زبان مباركش تا هنگامى كه تر بود و گردش مى كرد، به ذكر خدا مشغول بود.
نيايش و راز و نياز
يكى از دلايل به تأ خير افكندن پيكار با دشمن ، يافتن فرصت ديگرى براى راز و نياز و مناجات و نيايش با خدا در شب عاشورا بود. به همين جهت پس از پاسى از شب به دعا مشغول شد و تا صبحگاه در حال نيايش بود و دعاى شبانگاهى اش به اين دعاى صبحگاهى پيوند خورد كه فرمود:
اللّهم انت ثقتى فى كلّ كرب ورجائى فى كلّ شدّة يضعف عنه الفؤ اد وتقلّ فيه الحيلة ويخذل فيه الصديق ويشمت فيه العدوّ، انزلته بك و شكوته اليك رغبة منّى اليك عمّن سواك ، ففرّجته ... .(١٥٥)
بار پروردگارا! تو در تمام غم و اندوه پناهگاه و در هر رخداد سخت وناگوار مايه اميد و در هر حادثه اى پناه و سلاح من هستى . چه بسيار غمهايى كه دلها در برابر آن ناتوان و راه چاره در برطرف ساختن آن ، مسدود مى گردد. دوستان و دشمنان ، زبان به سرزنش ‍ و شماتت مى گشايند، كه من همه را به بارگاه تو آوردم و به تو شكايت كرده و از ديگران قطع اميد نمودم و تنها تو بودى كه به داد من رسيدى و اين غمهاى كمرشكن را برطرف ساختى و مرا از امواج سهمگين بلا، رهانيدى .
و آخرين دعاى او در حالى كه با بدن غرقه در خون بر خاك افتاده بود اين بود:
اللّهمّ متعال المكان ، عظيم الجبروت تشاء، قريب الرَّحمة ، صادق الوعد، سابق النّعمة ، حسن البلاء، قريب اذا دعيت ، محيط بماخلقت ، قابل التّوبة لمن تاب اليك ، قادر على ما اءردت ، ومدرك ما طلبت وشكور اذا شكرت ... انا عترة نبيّك وولد حبيبك محمد صلى الله عليه و آله .(١٥٦)
اى خدايى كه مقامت بسى بلند و والا و خشم و غضبت بر ستمكاران شديد و قدرتت از هر قدرتى فراتر است .
اى خدايى كه از مخلوق خويش بى نيازى و در بزرگى و عظمت فراگير و به آنچه بخواهى ، پرتوان و در رحمتت بر بندگان نزديك و بر آنچه پديد آورده اى ، احاطه دارى .
اى خدايى كه هركس از در توبه به سويت درآيد، پذيرايى و به آنچه بر انجامش ، اراده كنى توانا، آنچه را بخواهى درك مى كنى و كسى را كه سپاست گويد، سپاس مى گويى .
خداوندا! ما خاندان و فرزندان پيامبر محبوب و برگزيده تو هستيم كه ما را مى كشند.
خداوندگارا! در رخدادها و حوادث بر ما گشايش و در گرفتاريها راه نجات و رهايى ، عنايت فرما....

عبادتهاى قلبى و صفات پسنديده
آن حضرت در روز عاشورا، به بلندترين قلّه انسانيّت و برترين ارزشهاى اخلاقى و پسنديده ترين صفات برجسته انسانى ، اوج گرفت ، به ارزشهايى كه به بيان روايات ، ويژه پيامبران خداست (١٥٧) و آنان را بدين ويژگيها آراسته است .
اينك به ترسيم اين ويژگيها خواهيم پرداخت :

يقين
اين ويژگى روحى و اخلاقى و عبادى ، از صفات پيام آوران الهى است ، كه برترين و والاترين مرحله آن براى امام حسين عليه السلام پديد آمد؛ چرا كه حقيقت يقين آن است كه انسان در راه هدف از زرق و برق دنيا بگذرد و خويشتن را از ارزشهاى مادّى دورسازد و او در تمام مراحل عمر و همه فرازها و نشيبهاى نهضت الهى اش ، از همان لحظات حركت از مدينه تا واپسين لحظات شهادت ، در اوج يقين بود.
آن حضرت پس از ورود به كربلا در نامه اى به برادرش محمّد و ساير افراد قبيله بنى هاشم مرقوم داشت : (امّا بعد! گويا دنيايى وجود نداشته ، همانگونه كه سراى آخرت جاودانه است .)(١٥٨)
حقيقت اين است كه دنيا و آخرت را بدين صورت ارزيابى نمودن عبارت است از دورى گزيدن از دنيا و آزاد ساختن قلب از كمند مهر آن و آن گرامى در اوج چنين حالتى بود.

مقام رضا و خشنودى
آن حضرت در والاترين درجه از درجات رضا و تسليم در برابر حق و در رفيع ترين مرحله خشنودى از خدا بود.
به هنگام حركت از مكّه فرمود:
(گويا با ديدگان خويش مى نگرم كه درندگان بيابانها، بين سرزمين نواويس و كربلا اعضا و اندامهاى پيكرم را قطعه قطعه و شكمهاى گرسنه خود را سير و انبانهاى تهى شان را پر مى كنند ... بر آنچه خدا خشنود و راضى گردد ما خاندان وحى و رسالت خوشنود خواهيم بود.)(١٥٩)
بدينگونه مى نگريم كه او به بزرگترين رخداد غمبار زندگى پر فراز و نشيب خود كه قطعه قطعه شدن و پايمال شدن پيكر پاكش در راه خدا و احياى ارزشهاى الهى و نابودى بدعتهاى جاهليّت اموى است ، خشنود بود.

سخاوت
آن گرامى در پرتو طبع بلندش نه تنها تمامى ثروت و امكانات خويش را در راه انجام فرمان خدا نثار كرد، بلكه از آنچه برايش ‍ ممكن بود دريغ نورزيد.

شجاعت
همانگونه كه در روايات وارد شده است او شجاعت نياى بزرگش ‍ را به ارث برده است .(١٦٠) به همين جهت شهامت و شجاعتى در روز جاودانه عاشورا از او تبلور يافت كه به حق سمبل و نمونه شد. اين بدان معنا نيست كه از پدر گرانمايه اش على عليه السلام شجاعتر بود همانگونه كه برخى ساده انديشان تصوّر كرده اند بلكه حقيقت اين است كه براى تجلّى شجاعت او، شرايطى فراهم شد كه نه براى پدرش اتّفاق افتاد و نه براى ديگر قهرمانان و شجاعان پرآوازه روزگار.
عبداللّه بن عمّار در اين مورد مى گويد:
(من هرگز قهرمان محاصره شده اى را شجاعتر و استوارتر از او نديدم او با اينكه فرزندان و ياران و مردان خاندانش در يك پيكار نابرابر به شهادت رسيده بودند؛ خود هم چنان شهامتمندانه با قوّت قلب و ثبات قدم در برابر امواج جاهليّت ايستاده بود، به تنهايى به دهها هزار تن نيروى دشمن ، يورش قهرمانانه مى برد و آنان از برابرش بسان ملخهاى پراكنده و از هم گسيخته فرار مى كردند.)(١٦١)
يورش قهرمانانه يك پيكارگر بر ده ها هزار نفر، از قوّت قلب ، سرچشمه مى گيرد واز شجاعت وصف ناپذيرحكايت مى كند كه فراتر از صولتى است كه هزيمت وپراكندگى ملخ ‌وار دشمن زبون راباعث مى شود.

سمبل وقار و اطمينان
در آزمايش بزرگ عاشورا او سمبل تمام عيار وقار و اطمينان بود.
نمونه بى نظيرى از آرامش و اعصاب پولادين و قلب توانمند را تجسّم مى ساخت ؛ چرا كه شدّت يافتن شدائد و مشكلات بر وقار و اطمينان او مى افزود و رنگ چهره نورانى اش را بازتر و بشاشتر مى ساخت .(١٦٢)

قلب پر مهر
از صفات برجسته اش يكى هم رقّت قلب و داشتن سوز دل نسبت به سرنوشت ديگران بود قلب پرمهرش بر تمامى همراهان و بر شدّت ابتلا وآزمايش آنان سوزوگداز داشت . همواره براى كاهش ‍ مشكلات و رفع مصائب آنان تلاش مى كرد و به خاطر همين دلسوزى و رقّت قلب ، گرفتارى و مصائب او بزرگتر مى نمود.
بزرگمردى كه از شدّت مهرِ قلبى و عواطفِ سرشار انسانى ، با ديدن شرايط غمبار نوجوانى ، يتيمى ، شدّت تشنگى ، پريشانى و افسردگى يادگار برادر و آمادگى اش براى نبردى سهمگين ، چنان مى گريد كه بيهوش مى گردد.(١٦٣) بايد انديشيد كه وقتى با پيكر غرقه به خون و پايمال شده او روبرو مى گردد چه شرايطى برايش ‍ پيش خواهد آمد؟

بردبارى
در بردبارى بى نظيرش همين بس كه با همه اين رنجها و پيشامدهاى ناگوار و فشار بى رحمانه دشمن ، باز هم قهرمانانه حملات آنان را دفع و ضرباتشان را تحمّل مى كرد و بر آنان نفرين نمى كرد؛ مگر آنگاه كه با زخم زبان قلب مقدّسش را مجروح مى ساختند.
يكى از شقاوت پيشگان به نام مالك بن يسر، ضمن وارد آوردن شمشيرى بر پيكرش ، به او ناروا گفت كه آن گرامى زخم شمشير را به روى خود نياورد؛ امّا در برابر زخم زبان ، او را نفرين كرد(١٦٤) و اين با بردبارى ناسازگار نيست چرا كه تحمّل سرزنش ، ذلّت است نه بردبارى و مى فرمود:
الموت اولي من ركوب العار مرگ پرافتخار و با عزّت ، زيبنده تر از ذلّت پذيرى است .

حسن خلق
آن گرامى مرد توحيد و تقوا، همواره سمبل اخلاق نيكو و روش ‍ پسنديده بود، امّا در شبانه روز عاشورا، جلوه هايى از اين فضيلت انسانى از او تبلور يافت كه شگفت انگيز بود به گونه اى كه اگر به رفتار و كردار و عملكرد او با هر كدام از ياران و خاندان و ارادتمندان و خدمتگذارانش در آن شرايط سخت بنگريم ، چنان است كه به راستى به ارزشها و امتيازات اخلاقى بى نظيرى برمى خوريم .

جوانمردى
او سمبل جوانمردى و آزادگى است و جلوه هاى بارزى از اين صفت ارزشمند در روز عاشورا از او پديدار شد كه شگفت انگيز است .
از آن جمله :
سيراب ساختن دشمن در آن شرايط سخت بيابان ،(١٦٥) رضايت ندادن به يارى رسانى گروه جن (١٦٦) ... و ديگر اجازه ندادن به كشتن ناگهانى عنصر پليدى چون شمر، كه پيش از برخورد دو سپاه در تيررس يكى از يارانش قرار گرفته بود كه امام عليه السلام فرمودند:
لاترمه فانّى لا ابدء بالقتال تيراندازى نكن كه من آغاز به قتال نمى كنم .

غيرتمندى و عزّت نفس :
از صفات برجسته انسانى يكى هم غيرتمندى است . غيرتمندى وغيرت ورزى به خود و به خاندان و يارانش .
در مورد غيرت ورزى به خويشتن انبوه سخنان افتخار آفرين و اشعار حماسى و سروده هاى پر محتوا و ستم سوزش ، به هنگام يورش قهرمانانه به سپاه دشمن ، بلندآوازه و شناخته شده است .
همانگونه كه عملكرد غيرتمندانه و افتخار آفرين او بسيار است ، كه اينك يك نمونه آن را كه قلبها را جريحه دار مى سازد، مى نگريم :
در روز جاودانه عاشورا هنگامى كه آن حضرت بر اثر شدّت زخمها و ضربت كارى عنصر ددمنشى به نام صالح بن وهب ، توان نشستن بر فراز مركب و ادامه دفاع را از دست داد و به طرف راست چهره مقدّسش ، برروى خاك افتاد؛ همان ويژگى غيرتمندى و عزّت نفسش بدو اجازه آرميدن بر روى خاك و شنيدن شماتت دشمن بى فرهنگ را نداد؛ به همين جهت با زحمت بسيار بپا خاست و اين بار بر روى پاى خويش به دفاع از حق پرداخت .
پس از چندى شدّت صدمات وارده ، قدرت ايستادن را نيز از او سلب كرد، به ناچار در وسط ميدان نبرد نشست و در حالى كه حلقه محاصره بر او تنگتر مى شد، غيرتمندانه و شجاعانه به دفاع از حق ادامه داد. اين مرحله نيز با شدّت يافتن زخمها و ادامه خونريزى غيرممكن شد و پيشواى غيرتمندان عالم ، در واپسين لحظات شهادت قرار گرفت ؛ امّا شگفتا كه در آن لحظات نيز به زحمت بپا مى خاست و بر خاك مى افتاد تا دشمن ، كار او را تمام شده ننگرد و جراءت جسارت و شماتت نيابد....(١٦٧)
غيرتمندى و غيرت ورزى او در مورد خاندانش نيز درس آموز و شنيدنى است . او تمام تلاش خويش را براى تدابير دفاعى بكار گرفت .
با حفر خندق بر اطراف خيمه ها، با افروختن آتشهاى شعله ور و پرشراره در درون خندق (١٦٨) و با فرا خواندن پياپى دشمن زبون ، كه :
اقصدونى بنفسى واتركوا حرمى شما با من در پيكاريد نه با خاندانم ، پس به خيمه ها نزديك نشويد.
و اين غيرتمندى به جايى رسيد كه با شنيدن خبر هجوم به خيمه ها، آب گوارايى را كه با زحمت بسيار بدان دست يافته و براى نوشيدن به دهان نزديك ساخته بود به زمين پاشيد و با همان حالت عطش براى دفاع از خيمه ها شتافت .(١٦٩)

قناعت
او براى اتمام حجت و نشان دادن ماهيت دشمن ، از همه دنيا به اين قناعت كرد كه به گوشه اى از مرزهاى سرزمين پهناور اسلامى برود.(١٧٠) پس به قناعت خويش افزود و از همه دنيا و امكانات آن به يك پيراهن قديمى و پاره كه نه قيمتى داشت و نه مشترى ، بسنده كرد؛ امّا دشمن تجاوز كار پس از شهادت آن حضرت آن را نيز از پيكر مقدّسش بيرون آورد و برد.(١٧١)

شكيبايى
از صفات برجسته آن حضرت يكى هم شكيبايى بود، همان صفت والايى كه در قرآن هم ، ملاك پيشوايى و امامت امامان معصوم عليهم السلام و هم معيار پاداش آنهاست :
وَجَعَلْنا مِنْهُمْ اَئِمَّةً يَهْدُونَ بِاَمْرِنا لَمّا صَبَرُوا وَ جَزاهُمْ بِما صَبَرُوا جَنَّةً وَحَريرابا سند معتبر از امام صادق عليه السلام روايتى بدين مضمون است :
از چيزهايى كه خداوند در شب معراج بر پيامبر خويش وحى كرد اين بود كه : (خداوند تو را به سه چيز آزمايش خواهد كرد تا بنگرد شكيبايى و پايداريت چگونه است ؟)
پيامبر صلى الله عليه و آله گفت : (پروردگارا! به فرمانت تسليم و جز به يارى تو بر شكيبايى ناتوانم .)
آنگاه وحى شد كه نخستين آزمايش اين خواهد بود كه :
(بايد محرومان امت را بر خويشتن مقدم دارى .)
كه پيامبر مراتب اطاعت و شكيبايى خويش را اعلان كرد.
ديگر اينكه : (بايد فشار و آزار را تحمّل و رسالت خويش را ابلاغ كنى .)
پيامبر عرضه داشت : (به فرمانت تسليم و شكيبايى پيشه خواهم ساخت .)
و ديگر اينكه : (لاجرم بايد بدانچه در راه خدا بر خاندانت مى رسد تسليم باشى چرا كه حقّ برادرت غصب مى گردد و مورد ستم و فشار قرار مى گيرد و دخت گرانمايه ات در حالى كه كودك در رحم دارد، مورد ستم و بى حرمتى و مصادره اموال و ضرب و شتم قرارمى گيرد و قدرت پرستان ، بدون اجازه بر حريم خانه اش ‍ وارد مى گردند و دونورديده ات يكى به مكر و غدر دشمن ، شهيد و پس از شهادت مورد هتك و اهانت قرارمى گيرد و ديگرى از سوى امّتت دعوت مى شود، آنگاه خود و مردان خاندان و همراهانش كشته و زنان و كودكان و خاندانش به اسارت مى روند.)
پيامبر گفت :
انّا للّه وانّا اليه راجعون كار خويش را به خدا وا مى گذارم و از او شكيبايى مى طلبم .(١٧٢)
پيامبر در تمام اين مراحل شكيبايى ورزيد، امّا در مورد سرنوشت حسين عليه السلام گريه امانش نداد و اين لازمه محبّت و رقّت قلب است و با شكيبايى ناسازگار نيست . هرگز نشد كه آن حضرت مصائب خود يا يكى از افراد خاندانش را به ياد آورد و اشك بريزد؛ امّا هرگاه حسين عليه السلام را مى نگريست و يا مصائب او را به ياد مى آورد گريه امانش نمى داد.
به على عليه السلام مى فرمود تا او را نگه دارد و خود گلوى او را ببوسد و هنگامى كه سبب گريه را مى پرسيدند، از فرود آمدن شمشيرهاى بيداد بر پيكر حسين عليه السلام خبر مى داد.(١٧٣)
آن حضرت هر گاه حسين عليه السلام را شادمان مى ديد گريه مى كرد و هر گاه اندوهگينش مى نگريست باز هم اشك مى ريخت . هر گاه لباس جديد بر اندام او مى ديد گريه مى كرد و همين گونه ، با اقتداى به پيامبر، على و فاطمه و حسن عليهم السلام همگى بر مصائب و پيشامدهاى ناگوار كه در راه حق براى حسين عليه السلام در پيش بود، مى گريستند.
امّا خود امام حسين عليه السلام در شكيبايى نمونه بود و در همه مراحل به شكيبايى سفارش مى كرد. او به هنگام آخرين وداع به خاندانش ، آنان را توصيه به صبر كرد و ضمن اندرز حكيمانه آنان را از وارد آوردن خراش و صدمه بر چهره و پاره كردن گريبان و جزع و بيتابى نهى فرمود؛(١٧٤) ولى از گريه بازشان نداشت .
آرى ! تنها از دخترش خواست تا پدر زنده است نگريد و قلب او را شعله ور نسازد و فرمود:

لاتحرقى قلبى بدمعك حسرةً بالّذى **** تأ تينه ياخيرة النّسوان (١٧٥)

آرى ! شكيبايى حسين عليه السلام به گونه اى بود كه فرشتگان آسمان را شگفت زده كرد. بر وضعيّت او بينديش و شرايط سخت او را در نظرت ترسيم كن .
آنگاه كه با زخمهاى بى شمار و فرق شكافته و پيشانى شكسته و سينه درهم كوبيده و سوراخ سوراخ شده از تير سه شعبه بر ريگهاى تفتيده نينوا افتاده است و در همان حال تيرهاى ستم در گلو و حلق و گردنش فرو نشسته ، زبان از شدت عطش و بسيارى حركت ، مجروح و جگرشعله ور و لبها خشك است ، قلب مباركش از سويى با ديدن انبوه شهيدان بر خون طپيده اش سوخته و از دگر سو، با نظاره بر خاندان محاصره شده اش ، سخت بريان و در تب و تاب است .
دست مبارك با ضربت شقاوت پيشه اى قطع و نيزه اى بر انتهاى پايش نشسته و محاسن و سر و صورت به خون آغشته است . در همان شرايط از يك طرف فرياد دادخواهى خاندانش را مى شنود و از طرف ديگر صداى شادمانى و شماتت دشمنانش را، چون چهره از خاك برمى دارد وديده به اين سو و آن سو مى گشايد، پيكرهاى به خون آغشته اى را مى نگرد كه در كنار هم چيده شده اند؛ ولى با همه اين پيشامدهاى سهمگين و مصائب بزرگ و طاقت فرسا، چون كوهى ثابت و استوار بر موضع برحقّ و قهرمانانه اش ايستاده است ، نه آهى مى كشد نه دريغى مى دارد و نه يك قطره اشك ضعف ، در برابر دشمن مى ريزد و تنها زير لب زمزمه دارد كه :
صبراً على قضائك ، لامعبود سواك بار خدايا! من در برابر حكم تو شكيبايم ! جز تو معبودى نيست ، اى فريادرس دادخواهان .

قهرمانى كه به مرگ نينديشد!
آرى ! در زيارت آن حضرت آمده است كه :
ولقد عجبت من صبرك ملائكة السّماوات
از شكيبايى تو در برابر رخدادهاى عظيم و مصائب بزرگ ، فرشتگان آسمانها شگفت زده شدند.
و از امام سجّاد عليه السلام است كه : هر چه كار بر او پيچيده تر و سخت تر مى شد، رنگ چهره اش درخشنده تر و كران تا كران وجودش پراطمينانتر مى گشت ، تا جايى كه دشمن كينه توز با شگفتى بسيار او را قهرمانى خواند كه در راه حق و عدالت هرگز به مرگ نمى انديشد.(١٧٦)
امّا، در كربلا در چند مورد سيل اشك امانش نداد و دلايل آن هم روشن است :
١ به آن دليل كه گريه بر مصائب خاندان وحى و رسالت ، عبادت و اطاعت است .
٢ بدان جهت كه انهدام اركان دين و معنويّت و اخلاق و ارزشهاى والاى آسمانى را مى نگريست و بر آن مى گريست .
٣ بدان جهت كه طبيعت انسانى و فطرت بشرى كه به موجب آن گرسنگى و تشنگى و سوز دل بر انسان عارض مى گردد، در وجود پيامبر و پيشوايان معصوم نيز موجود است ، پيامبر در مورد پسرش فرمود:
(پسرم ! در مرگ تو قلبها شعله ور و اشكها جارى است ، اما چيزى كه خداى را ناخشنود سازد، نخواهيم گفت ... .)(١٧٧)
آرى ! امام حسين عليه السلام نيز در چند مورد به اين مرحله رسيد و به موجب همين طبيعت بشرى بود كه طوفان اندوه و سيلاب اشك امانش نداد.
خدايا! كاش مى توانستم بدانم كه در آن شرايط سخت و شكننده ، بازهم ممكن بود از سوز دل و سيلاب اشك مانع شود؟
در شرايطى كه پس از شهادت انبوه ياران و برادران و فرزندان ، به خاطر دفاع از ارزشهاى آسمانى سخت مظلوم واقع شده و تنها مانده بود و زمين با آن گستردگى اش بر او تنگ شده و از هر جهت در محاصره قرار گرفته و در ميان خيمه هايش جز زنان و كودكان و بزرگ مردى بيمار و بى دفاع ، كسى نمانده بود، خويشتن را اينگونه تنها مى نگريست و مردان خاندانش را به خون طپيده و زنان و كودكان را در امواج گرفتارى و مصائب برخى را تشنگى از پا در آورده و برخى در آستانه مرگ بودند. در همان شرايط امام حسين عليه السلام آهنگ ترك ديار و شتافتن به سوى يار را داشت و به آنان مى فرمود:
(براى اسارت آماده شويد و به شكيبايى قهرمانانه كمر بنديد.)
و مى كوشيد تا آنان را از گريه و ضجّه و شيون دلخراش آرام سازد. به راستى آيا در اين شرايط طوفان زا مى توانست از شعله ور شدن دل و جريان اشك جلوگيرى كند؟
آنگاه كه مى خواست از آنان جدا شود، دخت خردسال و گرانمايه اش كه سخت به او مهرمى ورزيد با فريادى دردآلود و سر برهنه خود را به پدر رسانيد و دامانش را گرفت و گفت : (آهسته تر! آهسته تر! ... پدر جان ! اينك شكيبا باش ! تا از تماشاى چهره ملكوتى ات آخرين زاد و توشه را برگيريم ، چرا كه احساس مى كنم اينك آخرين وداع و آخرين ديدار است و ديگر ملاقاتى در دنيا نخواهد بود.) آنگاه بر دست و پاى پدر افتاد و بوسه باران كرد.
امام حسين عليه السلام بى اختيار به روى خاك نشست و دختر دُردانه اش را بر دامان خود نشاند و اينجا بود كه گريه اى سخت و بسيار شديد به او دست داد و سيلاب اشك فروباريد به گونه اى كه با آستين پاك مى نمود و زمزمه مى كرد كه :
(دختر دردانه ام ! سكينه ام ! بدان كه پس از مرگ پدر، گريه ات بس طولانى خواهدبود.)
سيطول بعدى ياسكينة فاعلمى آرى ! آيا مى توان قلبى را يافت كه در اين شرايط غمبار و شكننده شعله ور نگردد و چشمى را تصوّر كرد كه اين صحنه هاى حزن انگيز و دلخراش را بنگرد و نگريد؟
آرى ! اين اوّلين مورد از موارد ششگانه بود كه حسين عليه السلام گريه كرد.
دوّمين مورد گريه آن حضرت ، هنگامى بود كه در كنار جسد برادر قهرمانش ايستاد و با منظره غم انگيز، دستهاى جداشده و ظرف آب پاره شده و پيكر به خون آغشته پرچمدارش روبرو شد، اينجا بود كه گريه امانش نداد و به شدّت گريه كرد.(١٧٨)
سوّمين مورد، هنگام به ميدان رفتن يادگار گرامى حضرت مجتبى عليه السلام ، قاسم بود كه آن حضرت او را در آغوش كشيد و تا سرحدّ بيهوشى گريه كرد.(١٧٩)
چهارمين مورد، هنگامى بود كه با نداى قاسم خود را به ميدان و كنار جسد غرق به خون او رساند و پيكر او را پايمال شده سم اسبان ، نگريست .(١٨٠)
پنجمين مورد، كه آن حضرت گريست هنگامى بود كه فرزند گرانمايه اش در برابر ديدگانش به سوى ميدان حركت كرد. او در آن لحظات غمبار محاسن خويش را به دست گرفت و رو به آسمان كرد و پروردگارش را فرا خواند.(١٨١)
ششمين مورد، هنگام دلدارى و آرامش بخشيدن به خواهر گرانقدرش زينب عليها السلام بود كه طوفان سوز و سيلاب اشك امانش نداد ... و پس از باران اشك ، به زحمت خود را كنترل كرد.(١٨٢)
آرى ! هنگامى كه انسان بر اين موارد ششگانه مى انديشد، به اين نتيجه مى رسد كه : هيچ دارنده قلب سليم و پرمِهرى ، نمى تواند اين مصائب عظيم و مناظر دلخراش و رقّت انگيز را نظاره كند و از سوز دل و سيلاب اشك ، خوددارى ورزد. و نيز در مى يابد كه گفتار و واكنش آن حضرت در همه آن موارد، از آن جمله به هنگام آخرين وداع با دختر خردسالش و در كنار دست پيكر به خون نشسته برادر ايثارگرش و بر بالين يادگار گرامى برادرش و ساير موارد، همه جا واكنشى سنجيده و حكيمانه و براساس ‍ درايت خاصّى صورت گرفته است .

دو ويژگى شگفت انگيز
در دو بحث گذشته ، نخست ويژگيهاى آن حضرت در دوران زندگى پربارش ، موردبحث قرار گرفت و به دنبال آن ويژگيهايى كه در جلوه گاه عاشورا، از آن بزرگ پيشواى جهان انسانيّت ، جلوه گر شد.
اينك آخرين بحث اين بخش را با ترسيم دو ويژگى ناهمگون و شگفت انگيز در حماسه عاشورا به پايان مى بريم .

الف : شخصيّت بى همتا
از آن گرامى صفات والايى جلوه گر شد كه يك انسان نمى تواند چنين صفات ارزشمند و ناهمگون با يكديگر را در شخصيّت خويش گرد آورد، به همين دليل هم بى همتاست و نمى توان هماورد و نمونه و نظيرى براى او پيدا كرد كه اينك به برخى از صفات برجسته و اضداد آنها كه شگفتى همه متفكّران را برانگيخته است ، نظرمى افكنيم :
١ آن حضرت در پديد آوردن حماسه عظيم عاشورا، به خاطر طبيعت كار و برخى رويدادها، گاه مضطرب و پريشان مى گشت . ولى شگفت انگيز است كه هر چه مايه اضطراب و ناراحتى بيشتر مى شد، قلب پرتوانش مطمئنتر و اعصاب پولادين و اركان وجودش آرامتر مى گشت ، به همين جهت در حالى كه امواج كوه افكن مشكلات و عوامل اضطراب بر او هجوم مى برد، سخت استوار و پراطمينان بود.
٢ آن حضرت در مواردى چند كه بدانها اشاره رفت ، به گونه اى تحت تأ ثير امواج عواطف پاك و سرشار خويش قرار گرفت كه به سختى گريه كرد و باران اشك باراند، با اين وصف بر شكيبايى خويش ، كه فرشتگان آسمانها را شگفت زده كرده بود، باز هم افزود. بدين جهت هم گريان بود و هم در همان حال قهرمان شكيبايى و پايدارى .
٣ آن حضرت از سويى ، قهرمان ستمديده اى بود كه تحت شديدترين فشارها و محاصره ها بود، امّا در همان حال نه تنها از ثبات قلب و عظمت روح تسخيرناپذيرش كاسته نشده بود، بلكه دوست و دشمن او را دريا دلترين و پرتوان ترين قهرمان جهان انسانيّت مى نگريستند.
٤ از سويى ياران و فرزندان و برادرانش به خاك و خون طپيده و خونخواهى آنان را از تجاوزكاران نكرده بود، امّا در همان حال به گونه اى بود كه انتقام گيرنده و خونخواهى قدرتمند و پرتوان مى نمود كه گويا انتقام همه خونهاى به ناحق ريخته شده را گرفته بود.
٥ آن حضرت از سويى تنهاى تنها و بدون يار و ياور مانده بود و در همان حال ، چنان بود كه گويى قهرمان پرشكوه و پيروزى را در اردوگاه خويش و در ميان انبوه يارانش ، در اوج اقتدار و عظمت مى نگريستى ، به گونه اى كه هر گاه بر سپاه شوم اموى يورش ‍ مى برد و كار را بر آنان سخت مى گرفت ، بسان گلّه هاى گوسفند از برابرش مى گريختند.(١٨٣)
بدين جهت بود كه در اوج غربت و تنهايى گويا داراى لشكرى عظيم بود و در نهايت بى ياورى و نداشتن امكانات در اوج حشمت و جاه .
٦ او در مسافتى نزديك به خيمه ها، در آخرين لحظات بر خاكها و ريگهاى تفتيده نينوا افتاده و غريبانه در واپسين لحظات شهادت بود، در حالى كه در همان چند قدمى اطراف قتلگاهش ، خاندان و فرزندانش به شدّت نگران حال او بودند و امكان حضور بر بالين او را نداشتند و او در چند قدمى خاندانش غريب بود.
٧ آن گرامى ، براى اتمام حجّت خود، فرياد دادخواهى سر داده بود(١٨٤) و براى دفاع از حق و عدالت و جلوگيرى از انهدام اركان معنويّت همگان را به يارى فرا مى خواند و در همان حال هر كس ‍ او را به يارى وفريادرسى و كمك مى طلبيد، به ياريش ‍ مى شتافت .(١٨٥) بدين جهت او دادخواهى ، دادرس بود.
٨ شهداى پاكباخته عاشورا، آگاهانه و عاشقانه جان گرامى خويش را نثار او و آرمان بلند او كردند و در برابر ديدگانش پس از جهادى خستگى ناپذير به ملكوت آسمانها پرگشودند و در همان حال او جان باعظمت خويش را براى نجات و فلاح آنان نثار كرد، به همين جهت برخى از انديشمندان از زبان او خطاب به يارانش ‍ گفتند: (شما جانهاى گرامى خويش را فداى من كرديد، من نيز آمده ام تا جانم را فداى شما كنم و شما را از آتشهاى بدبختى دنيا و آخرت نجات بخشم .)
بدين جهت او فدايى بزرگى بود كه فداييان بسيارى داشت .
٩ آن حضرت در واپسين دقايق حيات كه بر خاك گرم كربلا افتاده بود، تنها و بى يار و ياور بود و در همان حال مى كوشيد تا بر خاندان خود و همه كسانى كه به سوى او مى شتابند، يار و ياور باشد و آنان را از خطرات نجات بخشد.
بدين جهت او قهرمانى تنها و به خون خفته و در همان حال نجات بخش بود.
١٠ شدّت تشنگى آن حضرت تا سر حدّ خشك شدن دهان و حركت بى اختيار زبان رسيده بود، با اين وصف در تب و تاب بود تا همه تشنگان ، حتّى ذوالجناح را پيش از اينكه خود آب بنوشد، سيراب سازد.(١٨٦)
آرى ! او سيراب كننده ديگران بود و خود تشنه لب .
١١ او پس از جهادى بى نظير، با بدن برهنه و عريان در پهن دشت نينوا افتاده بود، امّا اشعّه و نورانيّت خاصّى كه از پيكر مقدّسش ‍ متبلور بود، چشمها را از ديدن بدنش بازمى داشت و هرگاه ديدگان آهنگ نظاره بر او را مى كردند بدن نورانى اش با اينكه لباسش را نيز ربوده بودند پوشيده مى نگريستند.(١٨٧)
بدين جهت پيكر مقدّسش در حال برهنگى ، پوشيده بود ....
١٢ آن حضرت بر روى ريگهاى تفتيده نينوا، به خاك و خون طپيده بود، امّا در همان حال كسى كه او را ديده بود سوگند ياد مى كرد كه هرگز كشته آغشته به خونى را نورانيتر از او نديده ام به گونه اى كه پرتو افشانى چهره مقدّسش مرا از نظاره به چگونگى شهادتش بازداشت .(١٨٨)
آرى ! به راستى كه او به خون آغشته اى نورافشان و پرتوافكن بود.
١٣ آن حضرت زير فشار وحشيانه و ظالمانه رژيم سياهكار اموى ، همانگونه كه خود فرمود، هيچ پناهگاه و نقطه امنى برايش ‍ نمانده بود، با اين وصف هر ستم ديده و بى پناهى ، همچون يادگار برادرش ، عبداللّه و ديگران ، به او پناه مى بردند.
بدين جهت او در اوج بى پناهى ملجاء و پناهگاه ديگران بود.
١٤ او آرامش دهنده دلهاى طوفان زده و تسلّى بخش قلبهاى سوزان و چشمهاى گريان بود و در همان حال ، خود سبب جريان يافتن سيلاب اشكها و سوز دلها.
همانگونه كه در روايت است : هنگامى كه عبداللّه و عبدالرّحمان ، باچشمانى اشكبار براى حضور در ميدان ، از آن گرامى اجازه خواستند، آن حضرت سبب گريه آنان را پرسيد و آنان را مورد محبّت قرار داد. آنان گفتند: (ما بر خود گريه نمى كنيم ، بلكه براى شما اشك مى فشانيم كه شما را در اين شرايط مى نگريم .)(١٨٩)
١٥ او آرامش بخش دلها و بازدارنده از گريه بود و در همان حال خود مى گريست و اين هنگامى بود كه شب عاشورا خواهر گرانمايه اش با شنيدن زمزمه آن حضرت به شهادت او و يارانش ‍ يقين كرد، آنگاه شيون كنان ، با سر برهنه ، نزد برادر آمد و گفت : (سخنان شما، به سخنان كسى مى ماند كه همه راهها را مسدود و شهادت را قطعى مى نگرد.)
فرمود: (آرى خواهرم ! بردباريت از دست نرود، شكيبايى پيشه ساز!)
و در همان حال كه خواهر قهرمانش را به بردبارى و شكيبايى رهنمون بود، گريه امانش نداد.(١٩٠)

ب : دومين ويژگى شگفت انگيز
دوّمين ويژگى شگفت آورش اين بود كه در روز جاودانه عاشورا، ميان دو مسئوليّت ناسازگار و ناهماهنگ با هم ، پيوند برقرار كرد و به هر دو وظيفه ظاهرى و واقعى ، عمل كرد.
توضيح اينكه گذشت كه : براى پيامبر در احكام تكليفى و وضعى اش ، خصوصيّاتى است كه با احكام ظاهرى امّت ناسازگار است ؛ همينطور هركدام از ائمه عليهم السلام در برنامه دعوت به سوى حقّ و نگهبانى از دين ، وظايف خاصّى دارند كه در صحيفه هاى گرانمايه و پاك و بلند مرتبه آسمانى نوشته شده و به دست سفيران گرانمايه و نيكوكردار سپرده شده است (١٩١) كه هر كدام براساس آن صحيفه هاى آسمانى كه جبرئيل آورده است بايد عمل نمايند، با اينكه در اين صحيفه ها، گاه براى هر كدام برنامه و احكامى است كه به ظاهر با برنامه ديگرى ناسازگار است . درست به همين دليل است كه بر پيامبران و ائمّه عليهم السلام در مورد انجام برخى امور كه ضرر و خطر آن برايشان آشكار است جاى اعتراف و چون و چرا نمى ماند؛ چرا كه آنان به درجه والايى از رضا و تسليم نائل آمده اند كه همان را مى پسندند كه جانان مى پسندد.
امام حسين عليه السلام نيز در نهضت توحيديش موظّف به انجام دو برنامه و دو تكليف بود: يكى برنامه ظاهرى و هماهنگ با وظيفه و تكليف مردم و ديگر وظيفه حقيقى كه با وظيفه خاصّ خود هماهنگ و در صحيفه مخصوص به آن حضرت ، نگاشته شده و از ويژگيهاى او بود.
١ رسالت واقعى ويژه آن حضرت ، او را دعوت به قيام در برابر ستم و فريب حاكم مى كرد. گرچه در آن ، شهادت خود و ياران و اسارت خاندانش قطعى مى نمود، امّا اين كمترين بهايى بود كه براى نجات دين مى بايست ، پرداخت ؛ چرا كه سركشان تجاوزكار اموى به ويژه سر كرده آنها معاويه با انواع فريب و تطميع و ديگر شگردهاى ابليسى به گونه اى شخصيّت كاذب خويش را در دلهاى ساده انديش ، جا زده بودند كه بسيارى ، آنان را برحق و امير مؤ منان عليه السلام و فرزندان گرانمايه و شيعيانش را بر اثر بمباران تبليغاتى رژيم اموى ، به ناحق مى پنداشتند؛ تا آنجايى كه ناسزاگويى و اهانت به آن حضرت را جزء نماز جمعه ساختند.
كار دجّال گرى اين بدعتگران رسوا، به جايى رسيد كه يكى از قربانيان فريب كه در نماز جمعه ناسزا گويى به پيشواى عدالت و انسانيّت را فراموش ساخته و به مشعر رفته بود، هنگامى كه در بيابان خشك و سوزان به ياد آورد، در همان نقطه توقّف و بدعت فراموش شده را قضا كرد و براى جبران آن در همانجا مسجدى بنياد كرد و آن را (مسجدذكر) نام نهاد.(١٩٢)
با اين طوفان فريب و بيداد، اگر امام حسين عليه السلام نيز با آنان دست بيعت مى فشرد و تسليم مى گشت ، ديگر اثرى از دين خدا برجاى نمى ماند و توده هاى مردم مى پنداشتند كه آنان به راستى جانشين پيامبرند و در ميان امّت ، كسى مخالف شيوه ابليسى آنان نيست در حالى كه پس از قيام امام حسين عليه السلام بر ضدّ سياست تجاوزكارانه و شيطانى آنان و شقاوتى كه نسبت به او و خاندان وحى و رسالت روا داشتند، مردم يكه خوردند و از خواب غفلت بيدار و به پليدى و گمراهى زمامداران اموى پى بردند و به خوبى دريافتند كه آنان سياست بازانى جاه طلب و شاهانى قدرت پرست و تجاوزكارند، نه چنانكه مدّعى بودند: حجّتهاى خدا و جانشين پيامبر! و درست اينجا بود كه به بركت قيام و دعوت توحيدى و شهادت حسين عليه السلام دينِ حقّ، بار ديگر آشكار و بدعتهاى سياه اموى كه به عنوان دين ، به خورد خلق اللّه مى دادند، برملا شد.
آرى ! اين رسالت عظيم و مسئوليّت بزرگ و وظيفه و برنامه حقيقى امام حسين عليه السلام بود.

۳
برنامه و مسئوليّت ظاهرى
برنامه و مسئوليّت ظاهرى
به موجب اين وظيفه ظاهرى بود كه آن حضرت با نهايت درايت و كياست و از هر راه مشروع و ممكن ، همه تلاش خويش را براى حفظ جان خويش و خاندانش بكار گرفت ؛ امّا برايش ميسّر نشد. چرا كه رژيم سياهكار اموى ، زمين و زمان را بر او تنگ ساخته و قرارگاه امنى برايش ننهاده بود. يزيد به فرماندارش در مدينه نوشت ، پيش از آنكه نداى حق طلبانه حسين عليه السلام طنين انداز گردد، او را در همان نقطه نابود سازد. آن حضرت با شرايطى ، بسان شرايط خروج موسى از قلمرو فرعون ، ترسان و نگران از مدينه خارج شد و اين آيه را تلاوت كرد:
فَخَرَجَ مِنْها خائِفاً يَتَرَقَّبُ قالَ رَبِّ نَجِّنى پس از حركت از مدينه ، به سرزمين وحى و حرم امن الهى پناه برد(١٩٣) به نقطه اى كه خدايش آنجا را براى همه موجودات ، حتّى كافر و قاتل ، پرنده و درنده ، گياه و درخت ، منطقه امن اعلان كرده بود تا همگان درپرتوآن از قصاص و كيفر و شكار و ضربه خوردن و قطع شدن در امان باشند. امّا رژيم تجاوزكار اموى ، در آنجا نيز دست بردار نبود به همين جهت نقشه دستگيرى يا ترور ناجوانمردانه آن حضرت را در دستور كار خويش قرار داد و او در حالى كه احرام بسته بود، امكان تمام كردن مراسم شعائرحجّ خويش را نيافت . به ناچار از احرام خارج شد و در حالى كه در كشور پهناور اسلامى قرارگاه امنى نداشت ، تصميم به ترك حرم گرفت .
در اين شرايط بود كه وظيفه ظاهرى او را متوجّه كوفه ساخت ، چرا كه همه مردم آن ، طىّ نامه هاى متعدّدى ، مراتب فرمانبردارى خويش را نگاشته (١٩٤) و حجّت را بر آن گرامى تمام ساخته و طبق معيارهاى ظاهرى ، خلافى نيز مشاهده نمى شد؛ به ويژه كه سفير آن حضرت ، جناب مسلم بن عقيل نيز طىّ گزارش مشروحى ، جريان بيعت و آمادگى آنان را براى پيروى از پيشواى به حق خويش گزارش داده بود(١٩٥) و ديگر راهى براى ردّ دعوت آنان نداشت .
امّا هنگامى كه آمد و شرايط نامطلوب جديد و پيمان شكنى آنان را نگريست ، ديگر راه بازگشت نداشت ؛ با اين وصف اگر بخواهد برگردد به كجا بازگردد و اگر به سوى كوفه نرود به كجا رو آورد؟
اصولاً بايد گفت كه : اگر به سوى كوفه نمى رفت ، در حالى كه زمين با گستردگى اش با شقاوت بنى اميّه بر او تنگ مى نمود، به كجا مى رفت ؟ دليل اين شرايط سخت ، سخنان خود اوست .
از آن جمله : به برادرش محمد، كه به آن حضرت يادآورى مى كرد تا به سوى يمن يا بيابانها و شكاف كوههاى دوردست برود، فرمود:
وايم اللّه لوكنت فى حجر هامّة بخداى سوگند! اگر در لانه جنبنده اى از جنبندگان زمين باشم ، مرا در خواهند آورد تا خونم را بريزند و با كشتن من به هدف پست خويش برسند ... .
و نيز سخن آن گرامى در جواب فرزدق است كه ، پس از حركت كاروان امام حسين عليه السلام از مكّه ، بدان برخورد و ضمن احترام ، دليل ناتمام گذاشتن مراسم و شعائر حجّ و شتاب به سوى كوفه را جويا شد كه فرمود:
(اگر چنين نمى كردم بازداشت مى شدم و در حرم امن الهى مورد بى حرمتى قرار مى گرفتم .)(١٩٦)
و نيز سخن آن حضرت به اباهرّه است كه وقتى سبب خروج از حرم خدا و پيامبر را جويا شد، در پاسخ او فرمود:
(... بنى اميّه ثروتم را مصادره كردند، شكيبايى ورزيدم ، با فحّاشى و شرارت ، حرمت مرا در هم شكسته صبر كردم ، اينك برآنند تا خونم را به زمين بريزند كه ناگزير از حرم خدا و پيامبر خارج شدم .)(١٩٧)
و نيز سخن آن حضرت به يكى از شيوخ عرب به نام عَمْرو بن لوذان ، در يكى از منزلگاههاى ميان مكّه و كوفه است كه ضمن ملاقات با آن گرامى وآگاهى از هدف كاروان حسينى گفت : (تو را به خداى سوگند مى دهم كه از رفتن به كوفه منصرف و از همين جا بازگردى . چرا كه در آنجا جز با شمشيرها و نيزه هاى آخته روبرو نخواهى شد.) آنگاه اضافه كرد كه :
(اگر دعوت كنندگان شما، به راستى اطمينان مى دهند كه جلو فتنه وآشوب را بگيرند و با آماده ساختن اوضاع ، بهاى سنگين اين دعوت را تضمين و شرايط را فراهم سازند، حركت به سوى آنان مانعى ندارد. امّا با شرايطى كه خودت هم پيش بينى مى كنى ، رفتن به سوى كوفه ، جز گام سپردن به يك ورطه خطرناك نيست .)
امام حسين عليه السلام فرمود:
ليس يخفى علىّ الراءى ولكنّ اللّه تعالى لايغلب على امره مصلحت براى من پوشيده نيست ، امّا اراده و برنامه خدا، تغييرناپذير است .
سپس اضافه كرد:
واللّه لايدعوننى حتّى يستخرجوا هذه العلقة من جوفى اينان هرگز دست از من برنخواهند داشت ، جز اينكه خونم را بريزند.
دقّت در جملات آن حضرت ، واقعيّت اوضاع و شرايط و حركت آگاهانه آن گرامى را روشن مى كند، براى نمونه :
١ جمله
ولكن اللّه لا يغلب على امره . در آخرين سخن او، بيانگر تكليف واقعى است كه ترسيم شد.
٢ و جمله
واللّه لايدعوننى ... بيانگر شرايط اضطرار.
٣ و جمله
حتى يستخرجوا هذه العلقة اشاره به شدّت فاجعه و مصيبتى كه در همان آغاز كار، دل او را خون كرده است .
نكته ديگر اين است كه : اگر امام حسين عليه السلام با آنان دست بيعت هم مى فشرد، بازهم ، خون پاكش را مى ريختند. شاهد بر اين مطلب سخن ابن زياد است كه مى گفت : (بايد نخست به فرمان من و يزيد گردن نهد، پس از آن در مورد او تصميم خواهيم گرفت .)(١٩٨)
و نيز سخن شمر است كه مى گفت : (بايد نخست دست بيعت بفشارد و آنگاه در مورد او خواهيم انديشيد.)(١٩٩)

اى سالار من
آرى ! پدر و مادرم فداى يكتا مرد بزرگ و بى همتايى باد كه زير شديدترين فشارهاى نظامى و روانى قرارش دادند تا در برابر استبداد سياهكار اموى ، تن به ذلّت سپارد و به آن اقرار و اعتراف كند كه نكرد و آرزوى آن را در دل سياه و پليدشان نهاد و روز عاشورا قهرمانانه خروشيد كه :
لا واللّه لا اعطيكم بيدى اعطاء الذّليل نه ! بخداى سوگند كه دست ذلّت به دست شما نخواهم گذاشت و چون بردگان به بردگى و اسارت اعتراف نخواهم كرد.
پدر و مادرم فدايت ، اى سالار من ! به راستى كه استقبال از مرگ شرافتمندانه در ميدان نبرد، براى روح بلند و تسخير ناپذير تو زيبنده تر از پذيرش ذلّت است و به حق فرمودى كه : (به خاك افتادن شرافتمندانه ، بسى بهتر از پذيرش ذلّت و خفّت فرومايگان است .)
سالار من ! يقين دارم كه اگر تو براساس تقيّه و وظيفه ظاهرى در برابر اشرار اموى ، كوتاه مى آمدى و دست بيعت با استبداد هم مى دادى ، باز هم تو را رها نمى ساختند تا ذلّت و شهادت را بر تو تحميل نمايند. به همين دليل سرها و جانها فدايت باد كه در اوج شهامت و سرافرازى خروشيدى كه :
(شهادت آرى ! امّا ذلّت هرگز!)
(مرگ قهرمانانه و پرافتخار چرا! امّا تن سپردن به پستى هرگز!)
پدرم به قربانت ، اى سالار من كه با به دوش كشيدن بار سنگين اين مسئوليّت بزرگ و با انجام اين رسالت پرشكوه ، هم خود را كرامت و عزّت و حيات جاودانه بخشيدى و هم تمامى بشريّت را.

عنوان چهارم :
جلوه هايى از الطاف خاصّ خدا

در اين بخش ، سخنى از الطاف خاصّ خدا بر پيشواى انسانيّت و جلوه هايى از احترام ، تجليل و تكريم ويژه پروردگارش در حقّ اوست ، كه در موارد گوناگونى تجلّى يافته و برچندين قسم است :
قسم اوّل :
باران الطاف ويژه خدا بر حسين عليه السلام

نخستين قسم ، آن چيزى است كه از آن ، به نهادن دست لطف بر سر آن حضرت تعبير شده است ؛ كه اين كنايه از باران الطاف ويژه خداوند بر اوست .
در (كامل الزّيارات )، در روايت معتبرى از امام صادق عليه السلام است ، كه فرمود:
(پيامبر گرامى صلى الله عليه و آله در خانه دخت گرانمايه اش ، فاطمه عليها السلام بود و دو فرزندش ، حسن و حسين عليهما السلام بر دامانش ، كه آن حضرت به گريه افتاد وسجده سپاس ‍ بجاى آورد. آنگاه ضمن اشاره به دريافت جلوه اى از انوار الهى و قرب معنوى ، گفت : هم اكنون پروردگارم به من فرمود: اى محمّد! آيا فرزندت حسين را دوست مى دارى ؟ گفتم : آرى ! او مايه روشنى چشم و ميوه دل و ريحانه من است .
آنگاه دست لطف خويش را بر سر او نهاد و فرمود: ولادت فرزندى كه درود و بركات و رحمت و رضوان من بر اوست ، مبارك باد.
اى پيامبر! آگاه باش كه او سالار تمامى شهيدان راه حقّ و سرور همه جوانان و جوانمردان است و پدرش از او برتر است . درود ما را بر او برسان و بشارتش ده كه او پرچم دار هدايت و مشعل فروزان ولايت و نگهبان حقيقت و گواه خدا بر خلق و خزانه دار علم و نشانه قدرت او بر آسمانيان و زمينيان است ... .)(٢٠٠)
در اين روايت به شانزده ويژگى ، كه هر كدام رمزى از الطاف خاصّ خدا بر امام حسين عليه السلام است برمى خوريم كه افتخارآميزترين آن همان تعبيرى است كه مى گويد: (خداوند دست محبّت خويش را بر سر حسين عليه السلام نهاد.) چرا كه چنين تعبيرى نشانگر بالاترين درجه ممكن از الطاف خاصّ الهى بر آن گرامى است . الطافى كه فراتر از آن قابل تصوّر نيست . خداى جهان آفرين در بيان لطف كامل و همه جانبه خويش بر پيامبرش ‍ در سير ملكوتى معراج ، از آن به نهادن دست لطف بر پشت و بر شانه آن حضرت تعبير فرمود،(٢٠١) اما در مورد امام حسين عليه السلام به نهادن دست محبّت بر سرمقدّس او.
گرچه اين دو گانگى تعبير، دليل برترى حسين عليه السلام بر پيامبر گرامى نيست ، امّا هر دو تعبير، نشانگر ارزانى داشتن آخرين درجه از الطاف ويژه خدا به پيامبر و فرزند گرامى او، حسين عليه السلام است .
از تعابير ديگرى كه بيانگر الطاف خاصّ خدا نسبت به اوست ، دو تعبير ظريفى است كه يكى نشانگر آن است كه روح مقدّس حسين عليه السلام را خود خدا، قبض مى كند و ديگرى بيانگر درود و سلام خدا بر آن حضرت .(٢٠٢)
اين دو تعبير نيز كنايه از الطاف خاصّى است كه فراتر از آنها نشايد و نشانگر اين واقعيت است كه خداوند بر حسين عليه السلام آنچه را ممكن بوده است عنايت فرموده و ما نيز با توسّل خالصانه به او، بدان اميديم كه در پرتو الطاف الهى به آن حضرت ، دنيا و آخرتمان اصلاح و سعادتمندانه باشد.

قسم دوم :
جلوه هايى از ويژگيهاى او

قسم دوم از الطاف خاصّ خدا بر حسين عليه السلام ارزانى داشتن نمونه ها و جلوه هايى از صفات خويش بدان حضرت است براى نمونه :
١ از جمله صفات خداوند، اين است كه : در كران تا كران هستى موجودى نيست جز اينكه او را به پاكى مى ستايد.
وَاِنْ مِنْ شَىْءٍ اِلاّ يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ و پرتوى از اين ويژگى به امام حسين عليه السلام آن است كه همه موجودات بر مصيبت و شهادت او مى گريند؛ امّا ما گريه آنها را درنمى يابيم همانگونه كه ستايش و تسبيح موجودات را.
به علاوه گريه ، تنها جريان يافتن اشك از ديدگان نيست ، بلكه گريه هر موجودى متناسب با موجوديّت و وضعيّت آن است و همانگونه كه در روايات آمده است : (گريه آسمانها به ظهور قطرات خون ، گريه ماهيان دريا به خروج آنها از آب ، گريه هوا به تيره و تار شدن آن ، گريه خورشيد و ماه به گرفتگى آنها و گريه زمين آن بود كه هر سنگى جابه جا مى شد، زير آن قطرات خون نمودار بود.)(٢٠٣)
٢ از صفات ديگر خداوند اين است كه : ايمان و اقرار به وجود او يك واقعيّت فطرى و برخاسته از اعماق وجود انسان است ، همان واقعيّتى كه انسان بر آن اساس آفريده شده است .
فِطْرَةَ اللّهِ الَّتى فَطَرَ به همين جهت است كه پيروان همه مذاهب و مسلكها حتّى بت پرستان و انكارگران ، به هنگام انكار آفريدگار فرزانه هستى به زبان ، به گونه اى به وجود و قدرت او اعتراف و آن را اثبات مى كنند.
از الطاف خاص خدا بر امام حسين عليه السلام در اين مورد اين است كه همه دلها و قلبهاى آشنا و بيگانه با او، به گونه اى بر شهادت و مصيبت او شعله ور مى گردد(٢٠٤) و مجلس او را به پا مى دارد، همچون برخى هندوهاى مخالف با اسلام و يا كسانى كه در اوج عداوت و دشمنى با دين خدا، بر او مى گريستند.
عمر سعد، فرمانده كلّ سپاه يزيد، به هنگام صدور فرمان حمله به آن حضرت خود مى گريست . همانگونه كه در واپسين لحظات شهادت او و شنيدن سخنان جانسوز و تكان دهنده خواهر قهرمانش زينب عليها السلام اشك مى ريخت .(٢٠٥)
شقاوت پيشه اى كه به هنگام غارت خيمه ها، گوشواره دختر خردسال حسين عليه السلام را به سرقت مى برد، مى گريست .(٢٠٦)
يزيد به هنگام ورود خاندان پيامبر و سرهاى مقدّس شهداى قهرمان عاشورا به مجلس شومش ، بر آن صحنه هاى فاجعه بار اشك مى ريخت ،(٢٠٧) او شركت داشتند، نيز رقّت قلب و گريه بر شهادت جانسوز آن حضرت و ستمى كه در راه حقّ و عدالت بر او رفت ، گزارش شده است . و در ميان آنان تنها از فرزند پليد مرجانه به موردى دست نيافته ام ، جز همان موردى كه در استاندارى كوفه و مجلس شومش ، فرمان قتل امام سجّاد عليه السلام را صادر كرد، كه عمّه قهرمانش او را در آغوش گرفت و فرمود: (اگر بخواهيد او را بكشيد بايد مرا نيز به همراه او بكشيد.) كه ابن زياد دگرگون شد و فرمان شقاوت بار خود را با توجيهى پس گرفت .(٢٠٨)
٣ صفات و ويژگيهاى ذات اقدس الهى ، حقايق و واقعيّتهايى است پرشكوه و باعظمت كه فراتر از آنها قابل تصوّر نيست مگر به ظاهر و در قلمرو گفتار و لفظ ؛ همانند فرازهايى از دعاى سحر كه به صورت (افعل التفضيل ) آمده است :
اللّهمّ انّى اساءلك من بهائك بابهاه همين گونه نامهاى بلند پايه و شكوهمند او كه از آنها به اسماء اعظم الهى تعبير مى گردد، چرا كه همه صفات و نامهاى مقدّس او پرشكوه و بلندپايه است . به حسين عليه السلام نيز پرتوى از اين ويژگى ارزانى شده است ، كه تمامى مصائب او بزرگ است و نمى توان برخى را از ديگرى بزرگتر يا كوچكتر پنداشت . هنگامى كه به كوچكترين مصيبتهاى او بينديشيم ، بزرگترين مصيبت است ، همانگونه كه آسانترين آنها، سخت ترين و طاقت فرساترين است .
٤ خداوند براى تقرّب و نزديكى به خود و براى خشنودى از بندگان و آمرزش گناهان آنان ، وسايل و راههاى بسيارى در قلمرو انديشه و نيّت و عمل ، قرار داده است و راه هاى رسيدن الطاف خود و بندگان را همگانى و عمومى ساخته و در انحصار كسى نيست و براى درك و دريافت الطاف خداوند اسباب و وسايل و راههايى بى شمار است . در اين مورد به امام حسين عليه السلام پرتوى از اين ويژگى ارزانى شده است .
در وجود آن حضرت كه بنده خاصّ خدا است ، اوّلاً: اسباب و وسايل بسيارى براى نجات و فلاح و هدايت مردم ، همچون عبادت خود كه قضا يا كفّاره يا عوض ، مقرّر داشته ، جايگزينهايى مقرّر فرموده است .
وهمانگونه كه در قلمرو عبادت خدا، گاهى نيّت كار نيك را جايگزين خود كار شايسته ساخته و بدان پاداش وعده فرموده است ، همين گونه نيز در مورد امام حسين عليه السلام ، تا هيچ انسان جستجوگر و حقيقت خواهى محروم نگردد.
براى نمونه : زيارت امام حسين عليه السلام از نزديك ، پاداش ‍ عظيمى دارد وجايگزين آن ، زيارت از راه دور، با آمادگى و صفاى دل است .
همين گونه براى سوگوارى بر آن حضرت ، پاداش بسيارى مقرّر داشته و براى اينكه كسى از اين وسيله تقرّب به حقّ، محروم نگردد، مصيبتهاى او را گوناگون و اسباب گريه و رقّت قلب و جريان اشك را بسان اختلاف قلبها، مختلف و متعدّد ساخته است ، چرا كه هر قلبى بر هر مصيبتى نمى سوزد، امّا همان قلب در مصيبت ديگرى ، دگرگون و شعله ور مى گردد.
به عنوان مثال : ممكن است قلبى بر غربت و تنهايى انسانى نسوزد، امّا هنگامى كه تشنگى هم بدان اضافه شود، بسوزد.
ممكن است بر زخمهاى بى شمار پيكرش ، رقّت نبرد، امّا بر زخمهاى بى شمارى كه بر جراحات قلب به خاطر شهادت ياران ، افزون مى گردد شعله ور شود. ممكن است بر زخمهاى بى شمار و داغهاى جانسوز، دگرگون نشود، امّا بر پايمال شدن پيكر به خون آغشته ، بزرگ مردى پس از زخمهاى بى شمارى كه بر قلب و جسم او وارد مى گردد، مشتعل شود. و همين طور اين غم جانسوزى است كه پايان پذير نيست .
شما بالاترين مصيبتها را در نظر بگيريد و از آنها سخت ترين آن را و از سخت ترين آنها طاقت فرساترينش را. آنگاه خواهيد ديد كه همه آنها، در عاشوراى سيد و سالار مظلومان عالم ، موجود است و اين نشانگر تعدّد وسايل و راههاى تقرّب به خدا در وجود آن گرامى است و پرتوى از الطاف خاصّ خدا به او.
٥ صفات خداوند ويژه ذات اقدس اوست و كسى در آنها شركتى ندارد. آنچه به حق و براساس منطق به او نسبت داده شود و از ديدگاههاى گوناگون به او تعلّق گيرد، ويژه اوست . بدانها ممتاز شده و درآنها شريكى ندارد.
امام حسين عليه السلام نيز در ميان بندگان برگزيده او از همين ويژگى برخوردار است ؛ چرا كه صفات و امتيازاتى كه از جانب خدا به او ارزانى شده و بدانها ممتاز شده ، خاصّ خود اوست و همانندى ندارد.
٦ از صفات منسوب به خداوند آن است كه عشق و محبّت به او فطرى و خاصّ به اوست و شباهت به محبّت رايج در ميان انسانها، نسبت به يكديگر را ندارد. محبّت به آن حضرت نيز همين گونه است ، تا جايى كه محبّت به او با محبّت به فردى كه از نظر مقام و موقعيّت به او برابر يا فراتر از اوست ، متفاوت است . پيامبر صلى الله عليه و آله در اين مورد فرمود:
(محبّت امام حسين عليه السلام حقيقتى است كه در اعماق جان انسانها، نهفته است .)(٢٠٩)
و نيز اين واقعيّت را بدين صورت از پيامبر صلى الله عليه و آله آورده اند كه :
روزى آن حضرت در جستجوى حسن و حسين عليهما السلام از منزل خارج شد و آن دو فرزند گرانقدرش را در باغى ، در نزديكى خانه يافت ، كه در خواب بودند. نخست سرحسين عليه السلام را از زمين برگرفت و او را مورد محبّت خاصّ خود قرار داد و آنقدر لب و دهان او را بوسه باران ساخت كه بيدار شد و آنگاه حسن عليه السلام را. مقداد از محبت خاصّ او به حسين عليه السلام پرسيد و گفت : (محبّت به آن حضرت چنان بود كه گويا او بزرگتر است .)
پيامبر در پاسخ فرمود: (محبّت حسين در دلهاى باايمان ، نهفته است .)(٢١٠)
و با اينكه برادرش در مقام و عظمت اگر برتر از او نباشد برابر و مساوى است . اينگونه افكنده شدن بذر محبّت حسين عليه السلام در دل پيامبر آشكار شد به گونه اى كه نخست سر او را بلند كرد و لب و دهان او را بوسه باران ساخت و آنگاه جمله ياد شده در پاسخ مقداد را در مورد او بيان فرمود.
با اين بيان ، نهفته بودن مهر امام حسين عليه السلام در دلهاى با ايمان ، نشانه ايمان به خداست . گرچه ضرورى است كه محبّت نياى بزرگ و پدر گرانقدرش ، بيشتر از مهر او در دلهاى باايمان موج زند، چرا كه مقام آنان والاتر است ، امّا محبّت امام حسين عليه السلام داراى ويژگى و اثرات خاصّى است كه به بيش و كم بودن آن ، ربطى ندارد. براى نمونه :
١ از آثار مهر به اوست كه قلبهاى باايمان ، پيوسته در هواى زيارت اوست . به هنگام شنيدن زيارت نامه او، يا شنيدن خبر رفت و آمد كاروان زائرانش ، دگرگون مى گردد و بيشتر از آنچه در آرزوى زيارت خانه خدا يا ديگر مشاهد مشرّفه و مراقد مطهّره باشد، در آرزوى زيارت اوست .
٢ و نيز از آثار محبّت بدان حضرت است كه هر كسى به زيارت ديگر امامان نور عليهم السلام مشرّف گردد، در زيارت آنان نيز نام و ياد مقدّس او، در كنار نام آنان صفابخش دل اوست .
٣ و نيز پرتوى از همان مهر است كه نام روح بخش او در دلهاى باايمان ، اثرى عميق برجاى مى نهد، همانگونه كه پدر گرانمايه اش ياد ونام و شهادت پرافتخار او را، مايه اندوه عميق دلها و جريان يافتن اشكها خواند(٢١١)
(من شهيد اشكهايم ! هيچ انسان باايمانى مرا ياد نمى كند، جز اينكه طوفانى از اندوه در دلش ايجاد و اشك ديدگانش جارى مى گردد.)(٢١٢)
٤ از پرتو همان مهر خاصّ است كه ورود ماه غَمْبار مُحرّم كه ماه اوست ، قلبها را لبريز از اندوه مى سازد.
٥ و سرانجام بر اثر محبت خاصّ به آن حضرت است كه با تكرار فاجعه غمبار عاشورا و مصائب او، ذرّه اى از عشق و سوز و گداز بر او كاسته نمى شود و براى دلهاى باايمان ملال نمى آورد؛ به طورى كه اگر روزى هزار بار سوگ او تكرار گردد، باز هم مردم باايمان به مجرّد شنيدن اين فاجعه بزرگ كه آن حضرت را در حالى كه از شدّت عطش مى سوخت و زخمهاى بى شمارى پيكرش را پوشانده بود، سر مقدّسش را از قفا بريدند، صداى شيون مردم فضا را پر مى كند.
همين گونه ، اگر تصوّر كنند كه آن حضرت در پهن دشت نينوا، در اوج غربت و تنهايى ، براى اتمام حجّت ، طلب يارى مى كرد، يا جريان دادخواهى او را بشنوند، باز هم صداى گريه مردم ، به آسمان مى رسد.
به هر حال ، تكرار مصيبت او نه تنها از سوز و گداز دلها نمى كاهد و خسته كننده نيست ؛ بلكه دلها را مشتعل مى سازد و جلا مى بخشد و صيقل مى دهد.

قسم سوّم :
افتخارى جاودانه

پرتو ديگر از الطاف خاصّ الهى بر امام حسين عليه السلام ، افتخاراتى است كه خدا در قرآن كريم و يا در گفتارش با پيامبران ، بدو ارزانى داشته است .
امّا در مورد امام حسين و قرآن در عنوان مستقلّى بحث خواهيم داشت . اينك پرتوى از سخنان خداوند متعال در مورد حسين عليه السلام :
١ خداوند، مصيبت امام حسين عليه السلام را در گفتگوى خود با آدم و پس از آن با موسى ، به طور مكرّر و ديگر پيام آورانش تا آخرين و برترين آنان ، ياد كرده است ،(٢١٣) كه به طور مشروح در بخشى تحت عنوان (مجالس سوگوارى ) خواهيم آورد.
٢ امّا سخن مخصوص خدا با بنده محبوب خود، نمونه هاى بسيار دارد كه از آن جمله روايتى است از انس بن مالك كه مى گويد: من همراه آن حضرت بودم كه به قبر بانوى بزرگ اسلام ، حضرت خديجه عليها السلام رسيد و به ياد فداكاريهاى او گريست و به من فرمود او را تنها بگذارم . من در گوشه اى خود را نهان ساختم و توقّف او در كنار قبر خديجه عليها السلام و نماز و نيايش او به طول انجاميد، گوش سپردم ، ديدم اينگونه عاشقانه و عارفانه به نيايش با خدا برخاسته است :

ياربّ ياربّ اءنت مولاه معتمدى **** طوبى لمن كنت انت مولاه
طوبى لمن كان نادماً ارقاً **** يشكو الى ذى الجلال بلواه
ومابه علة ولا سقم **** اكثر من حبّه لمولاه
اذا اشتكى بثّه و غصّته **** اءجابه اللّه ثم لبّاه
اذا ابتلى بالظلام مبتهلا **** اءكرمه اللّه ثم اءدناه

پروردگارم ! پروردگارم ! تويى كه محبوب و سرپرست منى ! پس ، بنده اى را كه به سويت پناه جسته است ، مورد لطف و رحمت خويش قرار ده .
اى بلند مرتبه ! واى باعظمتى كه اعتماد من به توست ! خوشا به حال آنكه تويى محبوب دل و تكيه گاه او!
خوشا به حال آنكه در ندامت از اشتباهات و غفلت خود، شب زنده دارى مى كند و شكايت غم و رنج و مشكلاتش را به بارگاه پروردگار باعظمت خويش مى برد در حالى كه درد و رنجى بيشتر از عشق به محبوب و مولاى خويش ندارد.
آنگاه كه شدّت اندوه و غم جانكاه خويش را بدو شكوه مى برد، خداى پرمهرش جوابش مى دهد و به ندايش لبّيك مى گويد.
هنگامى كه در تاريكى و تيرگى زندگى ، به سوى خدا تضرّع مى كند، خدا گراميش مى دارد، سپس او را به بارگاه خويش ‍ نزديك مى كند.
انس بن مالك مى گويد: مناجات دل انگيز و پرشور حسين عليه السلام كه به اينجا رسيد، ديگر صداى دل نوازش نيامد. درست اينجا بود كه به ناگاه ندايى شنيدنى در فضا پيچيد، ندا اين بود:

لبّيك عبدى واءنت فى كنفى ملائكتى **** فحسبك الصوت قد سمعناه
دعاك عندى يجول فى حجب **** فحسبك الستر قد سفرناه
لو هبّت الرّيح من جوانبه **** خرّ صريعاً لما تغشاه
سلنى بلا رغبة ولا رهب **** ولا حساب انّنى انا اللّه (٢١٤)

لبّيك ! بنده محبوبم ، لبّيك ! به راستى كه تو در كنف حمايت من هستى و هر آنچه را گفتى ، همه را شنيديم و دانستيم .
فرشتگانم براى شنيدن صداى دل انگيزت شور و اشتياق مى ورزند، پس تو را همين افتخار بس كه ما راز و نيازت را شنيديم .
دعايت در بارگاه ملكوت و در حجابها، در جولان است و همين تو را بسنده است كه ما پرده ها را كنار زديم ، به گونه اى كه اگر نسيم رحمت از اطراف آن بوزد، انوار جلال حق او را مى پوشاند.
هر چه مى خواهى بدون بيم و هراس و بدون حساب و اندازه بخواه ، چرا كه خداوندگار توانا و بى همتاى تواءم .
آرى ! اين نيايش و اين پاسخ مربوط به پيش از شهادت ، گواهى و نمونه اى از الطاف خاص خدا، به آن حضرت است . نداهاى ويژه به سوى آن حضرت ، در روز جاودانه عاشورا، متعدّد است ؛ از آن جمله ، در واپسين لحظات شهادت كه بدينگونه مورد لطف قرارگرفت :
يا اَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ

قسم چهارم :
نشانه ها از محبوبترين پيام آوران

خداوند، از برترين مخلوق و محبوبترين بنده اش ، پيامبر گرامى اسلام ، نشانه ها و ويژگيهايى به امام حسين عليه السلام عنايت فرموده است كه سخت در خور تأ مّل است و بيانگر رفعت مقام او، كه در سه بحث ترسيم مى گردد.
الف : فهرست نشانهاى اعطايى ... .
ب : چگونگى اعطاى آنها ... .
ج : بيانى فراتر از اينها ... .
الف : خداى جهان آفرين ، در قلمرو الطاف خاصّه اش به امام حسين عليه السلام ، قلب باطنى پيامبر را بدو ارزانى داشت كه خودِ پيام آورِ محبوبش فرمود:
انّه مهجة قلبى حسين ، مايه حيات قلب من است .
و روح مقدّس آن حضرت را بدو ارزانى داشت كه خود فرمود:
روحى الّتى بين جنبى حسين روحى است كه در كران تا كران وجود من است .
دل مصفّا و مطهّر آن حضرت را بدو ارزانى داشت و او را ميوه دلش قرار داد.
مغز و انديشه بلند آن حضرت را بدوارزانى داشت و او را مايه آرامش آن حضرت ساخت .
قدرت بينايى آن حضرت را به او ارزانى داشت ؛ كه خود مى فرمود:
(هنگامى كه به فرزندم حسين عليه السلام مى نگرم ، گرسنگى و اندوهم رخت برمى بندد.)(٢١٥)
حسّ بويايى آن حضرت را بدو ارزانى داشت كه خود فرمود:
(حسين عليه السلام گل خوشبوى زندگى من است .)(٢١٦)
نيروى پيامبر را به او ارزانى داشت كه خود مى فرمود: (حسين عليه السلام طعام من است ، به گونه اى كه با نظاره به او گرسنگى و ناتوانيم از ميان مى رود.)(٢١٧)
شانه آن حضرت را به او ارزانى داشت و آن را برايش مركب ساخت .(٢١٨)
پشت آن حضرت را بدو ارزانى داشت و آن را سوارى او ساخت .(٢١٩)
دامان آن حضرت را بدو ارزانى داشت و آن را مربّى و پرورشگاه ارزشهاى آسمانى و والاييهاى او ساخت .(٢٢٠)
زبان آن حضرت را به او ارزانى داشت و آن را براى او پربار ساخت .(٢٢١)
دست آن حضرت را به او ارزانى داشت و انگشتانش را تغذيه كننده او ساخت .(٢٢٢)
سينه گسترده اش را به او ارزانى داشت و آن را جايگاه امن و مجلس او ساخت .(٢٢٣)
دو لب پيامبر را به او ارزانى داشت و آنها را وسيله نوازش و مهرورزى بدو قرار داد.(٢٢٤)
سخن آن حضرت را بدو ارزانى داشت و آن را تمجيدكننده و سراينده سوگنامه حسين عليه السلام ساخت .(٢٢٥)
ديگر، پسر آن حضرت را بدو ارزانى داشت و آن را فدايى حسين عليه السلام ساخت كه پيوسته مى فرمود:
فديت من فديته بابنى ابراهيم به فداى كسى كه پسرم ابراهيم را، فداى او ساختم .
ب : علاقه مخصوص پيامبر صلى الله عليه و آله نسبت به امام حسين عليه السلام از چگونگى رويارويى و حضور و رفت و آمد پيامبر با او آشكار مى گردد، چرا كه ابراز علاقه به فرزندان و انس و الفت با آنان و بازى و سرگرم ساختنشان در دوران كودكى ، كارى است طبيعى و عادى ، امّا آنچه از پيامبر در مورد امام حسين عليه السلام پديدار شد يك پديده فوق العاده بود.
به عنوان مثال : شما پيامبر را مى نگرى كه در اوج بزرگى و بزرگمنشى در حلقه سپاهيان و انبوه ياران ارادتمند خويش ، نشسته و با همين وقار و عظمتى كه خدا بر او ارزانى داشته و او را به لقب صاحب وقار مفتخر ساخته ، امّا با اين وصف هنگامى كه حسين عليه السلام را مى نگريست كه به سوى او مى آيد، در اوج سخن و گفتگوى با ياران به ناگاه سخن خويش را قطع مى كرد و از جاى برمى خاست تا او را استقبال و در آغوش گيرد و در كنار و دامان خويش بنشاند.
و شگفت انگيزتر اين بود كه گاه پيامبر بر فراز منبر مشغول سخنرانى بود كه امام حسين عليه السلام به سويش مى آمد و او در همان حال ، سخن خويش را رها و از منبر فرودمى آمد و از او استقبال مى نمود و بر كتف خويش مى نهاد و مى آورد، آنگاه در كنار يا در دامان خويش جاى مى داد.
شگفت آورتر از اين ، گاه اتّفاق مى افتاد كه او در حال سخن بود كه امام حسين عليه السلام مى آمد و آن حضرت از منبر فرود مى آمد و او را استقبال مى كرد و آنگاه دليل كار خويش را شدّت عشق و علاقه به كودك گرانقدر خويش ، عنوان مى ساخت ، همانگونه كه در روايتى آمده است كه فرمود:
(بخدايى كه جانم در قبضه قدرت اوست با ديدن حسين عليه السلام متوجّه نشدم كه چگونه از منبر فرود آمدم .)(٢٢٦)
و اين كنايه از شدّت عشق و علاقه وصف ناپذير به حسين عليه السلام است .
و عجيبتر از اين روايتى است كه بسيارى از علماى اهل سنّت ،(٢٢٧) از جمله ابن ماجه و زمخشرى در كتابهاى خود آورده اند كه : پيامبر صلى الله عليه و آله امام حسين عليه السلام را به هنگام بازى با كودكان در ميدانگاه مدينه نگريست در برابر ديدگاه انبوه مردم به سوى او رفت و دستان مقدّسش را گشود وكودك محبوبش شروع به دويدن در ميدانگاه كرد و پيامبر نيز در پى او، پس او را گرفت يك دست در زير چانه و دست ديگرش را به پشت سرش نهاد و دهان بر دهان او نهاد و بوسه بارانش ساخت و فرمود:
انا من حسين وحسين منّى احبّ اللّه مردم بدانيد من از حسين هستم و حسين از من ، خدا، هر آن كس كه حسين عليه السلام را دوست بدارد دوست مى دارد ... .

روشنگرى
اين محبّت و مهرورزى فوق العاده از پيامبر، تنها در مورد امام حسين عليه السلام عملى نشد، بلكه در مورد شيفتگان بدان حضرت نيز اظهار مى گشته و بر اين نكته دقيق و اساسى خدا را گواه مى گرفت و مى فرمود:
اللّهمّ إ نّى احبّه واحبّ من يحبّه بار خدايا! من حسين را دوست مى دارم و آنان را كه او را دوست مى دارند نيز دوست مى دارم .
و بدين گونه خدا را به محبّت دوستان آن حضرت مى خواند و مى فرمود:
احبّ اللّه من احبّ حسيناً خداوند، كسى را كه حسين را دوست بدارد، دوست خواهد داشت .
آن حضرت روزى كودكى را در راه ديد نشست و او را در بر گرفت ومورد مهر و محبّت بسيار قرار داد، هنگامى كه دليل آن را پرسيدند، فرمود: (من او را دوست مى دارم چرا كه او فرزندم حسين را دوست مى دارد. خود ديدم كه او خاك پاى حسين را برداشت و بر چهره نهاد وجبرئيل به من خبر داد كه او در حماسه عاشورا، از ياران حسين خواهدبود.)(٢٢٨)
اينك ، همه ما نيز بر اين اميديم كه از دوستداران حسين عليه السلام باشيم تاپيامبر ما را دوست بدارد و خدا به بركت دعاى او، ما را دوست بدارد.
وروشن است كه اگر خداوند ما را دوست بدارد، گناهان ما را خواهد بخشيد و از لغزشهايمان خواهدگذشت .
امّا در مورد مهرورزى پيامبر به حسين عليه السلام و به دوش ‍ كشيدن او نيز، مساءله به صورتى است كه از يك جريان طبيعى كه پدران پر مهر در مورد فرزندان محبوب خويش انجام مى دهند، فراتر رفته است .
گاهى اتّفاق مى افتاد كه امام حسين عليه السلام در كودكى اش بر پشت آن حضرت كه در حال سجده و نيايش با خدا و نماز جماعت بود، مى نشست و او آنقدر سجده را طول مى داد تا كودك محبوب خود فرود آيد، كسانى كه با آن حضرت نماز را به جماعت مى خواندند، مى پرسيدند: (آيا در حال سجده ، وحى الهى فرود آمده است ؟) مى فرمود: (نه ! بلكه فرزند گراميم حسين ، بر پشتم نشسته بود.)(٢٢٩)
همين گونه در مورد اين واقعيّت كه حسين عليه السلام را بر دوش ‍ خويش مى نشاند و در كوچه و بازار با خود مى برد. اينجا نيز مساءله به صورتى درآمده بود كه از يك مهر و محبّت عادى فراتر رفته بود؛ به سبكى كه معمولاً يك انسان برجسته و بزرگى با كودك ، آنگونه رفتار نمى كرد.
هرگاه ياران تقاضا مى كردند تا اجازه دهد دو كودك محبوبش ‍ حسن و حسين عليهما السلام را از دوش او بردارند و حمل كنند، اجازه نمى داد و خود برحمل آنان با اين عنوان كه : (آنان بهترين سواركاران هستند) افتخار مى كرد.(٢٣٠)
گاهى جبرئيل به هنگام نماز پيامبر، آنان را زير باران محبّت مى گرفت .(٢٣١)
در مورد دامان آن حضرت كه پرورشگاه و جايگاه تربيت آنان بود، باز هم مطلب يك جريان فوق العاده اى است . آن حضرت به گونه اى تربيت و پرورش آنان را به عهده گرفته بود كه جز مادران پاكباخته و باتدبير، در مورد فرزندانشان انجام نمى دهند. لحظاتى پس از ولادت امام حسين عليه السلام به اسماء فرمود: پسرم را بياور. هنگامى كه اسماء گفت : اجازه دهيد تا او را نظيف و پاكيزه سازم ، فرمود: (شما او را نظافت كنيد، در حاليكه خدا او را نظيف و پاكيزه ساخته است .)(٢٣٢)
از همان لحظات نخستين ، كودك محبوب خويش را در آغوش ‍ گرفت و تربيت او را عهده دار شد و به وسيله انگشت مبارك ، تغذيه اش نمود و همچون مادران دلباخته ، او را نوازش مى فرمود و ضمن سرگرم ساختن او، كلمات و اشعارى كه مادران انديشمند و بامعرفت براى شادمان ساختن كودكشان زمزمه مى كنند، به گوشش زمزمه مى كرد و با زبان كودكانه با او سخن مى گفت و از هيچ محبّت سرشارى در مورد او دريغ نمى فرمود تا جايى كه برخى از ياران بر او خرده گرفتند كه با صراحت فرمود: (آنچه از مهر و محبّت من بر او از شما پنهان است ، فراتر از چيزى است كه مشاهده مى كنيد.)(٢٣٣) اينجا بود كه ياران به خوبى دريافتند كه برخورد و محبّتهاى بى دريغ و فوق العاده او بر امام حسين عليه السلام يك جريان عادى نيست ، بلكه يك فرمان الهى است و ... . خود آن حضرت بدين واقعيت تصريح فرمود كه :
انّ اللّه قد امرنى بحبّهما خداوند مرا به محبّت آن دو امرفرموده است .
براى ياران روشن شد كه : سر برنداشتن آن حضرت از سجده به هنگامى كه حسين عليه السلام بر پشت او نشسته است ، تا به دوش كشيدن كودك محبوبش و دويدن با او و جلوى پاى او برخاستن و استقبال او نمودن ، تا قطع سخنرانى و فرود آمدن از منبر... همه و همه به فرمان خداست و فراتر از محبّت عادى پدرى والا و گرانمايه به فرزندان محبوب خويش است و اين خود فلسفه مهمّى دارد كه خواهد آمد.
امّا در مورد لبان پيامبر كه همواره امام حسين عليه السلام را بوسه باران مى كرد و شگفت انگيزتر از آن ، چگونگى بوسيدن دو فرزند محبوبش بود كه گاه ديده مى شد كه آن دو كودك گرانمايه اش را در آغوش مى گرفت و مى بوييد و هر كدام را مدّتى طولانى بوسه باران مى ساخت و مى فرمود: (اين دو، گلدسته هاى خوشبو و معطّر باغ زندگى من هستند.)(٢٣٤)
گاه در حال نماز، دست يكى از آن دو را مى گرفت و مى بوسيد.(٢٣٥)
اين مطلب نيز مشهور است كه آن حضرت ، دهان امام حسن و گلوى امام حسين عليهما السلام را بوسه باران مى كرد، كه امام حسين عليه السلام از اين جريان آزرده خاطر شد.
امّا در اين مورد من به روايتى برنخوردم و در كتاب معتبرى هم نديدم . آنچه در انبوه روايات بدان برخورده ام اين است كه :
(پيامبر گاه گلوى امام حسين عليه السلام را مى بوسيد و گاه پيشانى او را.)(٢٣٦)
گاه همه پيكر مقدّس او را و گاه لباس او را كنار مى زد و قلب او را مى بوسيد.(٢٣٧)
گاه دندانهاى او را(٢٣٨) و گاه لبان مباركش را(٢٣٩) و اين شيوه هميشگى او بود.
بى ترديد، اين روش پيامبر نيز دلايل محكمى داشت كه خود برخى را بيان فرمود. براى مثال به هنگام بوسه باران ساختن بدن امام حسين عليه السلام مى فرمود: (اينك جايگاه فرود شمشيرها را مى بوسم و مى گريم .)(٢٤٠)
امّا دليل بوسه باران ساختن دهان و دندان و سينه او را ناگفته گذاشت ، كه پس از جريان جانسوز عاشورا، همه دليل آن را دريافتند.

دلايل اين همه تجليل
تجليل و بزرگداشت ويژه پيامبر از امام حسين عليه السلام دلايل فراوانى داشت كه اهم آنها سه دليل زير بود:
١ هدف پيامبر، ترسيم مقام و بزرگى شخصيت و عظمت آن حضرت بود.
٢ پيامبر سالها پيش از رخداد دگرگونساز عاشورا در برابر بيدادگريها و نمك نشناسى كوردلانى كه حرمت او را خواهند شكست ، به صورتهاى گوناگون آن حضرت را مورد تجليل و احترام فوق العاده قرار داد، تا پيش از بروز آن حادثه عظيم ، عظمت فاجعه و مصيبتى را كه براى دفاع از حق و عدالت بر آن پيشواى به حق آزادى مى رود به همگان اعلان كند.
اگر شما به استقبال و احترام پيامبر از امام حسين عليه السلام در دوران كودكى اش نيك بينديشيد، عظمت فاجعه را درك خواهيد كرد كه آن حضرت با نشان دادن اوضاع غمبار آينده جامعه ، روشن ساخت كه كار فاجعه به جايى مى رسد كه كسى در راه ، با او همراه و همسفر نمى شود و در كنار كاروان او فرودنمى آيد تا مبادا امام حسين عليه السلام او را به يارى حقّ و نبرد با استبداد و جاهليّت وحشى اموى فرا خواند؛ همانگونه كه در روايت زُهير آمده است .(٢٤١)
و اگر به سوى فردى براى پرس و جو از اوضاع و احوال برود، راه را كج نموده و از آن حضرت دور مى شوند؛ همانگونه كه آن دو نفر مسافر اسدى چنين كردند.(٢٤٢)
٣ سوّمين دليل احترام بسيار به امام حسين عليه السلام اين بود كه :
پيامبر مى خواست به دليل مظلوميّت و اندوهگين بودن و گرفتاريهاى طاقت فرساى آينده او، اينك امواج شادى و سرور را بر قلب او وارد سازد تا پيشاپيش ، جبرانى بر آن رنجها باشد، چرا كه اگر مى بايد بزرگ مردى اين همه اندوه و فشار ظالمانه را به خاطر حق و عدالت قهرمانانه ، به جان بخرد، پس بجاست كه به همان اندازه تجليل و تكريم شود، تا توازن و تعادلى برقرار شده باشد.
و شما نيز اينك اى شيفتگان امام حسين عليه السلام ! آيا پيامبر گرامى را اُسوه و اُلگوى خود نمى نگريد تا با گريه و سوگوارى هدفدار و خالصانه بر او و نثار درود و سلام و لبّيك بر او، قلب شكسته اش را التيام و رنجهاى گرانش را بزداييد؟
فراتر از آنچه از نشانه هاى پيامبر به امام حسين عليه السلام داد اين بود كه خود پيامبر را به امام حسين عليه السلام ارزانى داشت . اين سخن نه پراكنده گويى است ونه مبالغه آميز، بلكه سخن پرمحتواى خود پيشواى بزرگ توحيد است كه فرمود:
حسينٌ منّى و انا من حسين .(٢٤٣)

قسم پنجم :
جلوه هايى از بزرگترين پديده ها

خداوند در راستاى الطاف خاصّ خود به بنده محبوبش حسين عليه السلام ، از بزرگترين مخلوق خويش كه عرش است ، نشانه ها و امتيازاتى بدو عنايت كرده است .
١ نخستين امتياز اين است كه : سايه عرش را به او بخشيد و آنجا را محفل دوستانش ساخت ، تا آن حضرت در آنجا با زائران و سوگوارانش گرد آيند و آنان به گونه اى به آن محفل ، دلبستگى مى يابند كه آن را با هيچ لذّت و انس و الفتى مبادله نمى كنند، تا آنجايى كه نزديكترين كسانشان از بهشت به سوى آنان پيام مى دهند كه بدانجا بروند، امّا آنها امتناع مى ورزند و محفل و سخن امام حسين عليه السلام را بر همه چيز و همه كس ، برمى گزينند.(٢٤٤)
و نيز خداوند سمت راست عرش را به حسين عليه السلام عنايت فرمود و آن را قرارگاه او در جهان برزخ ساخت كه از آن نقطه عرش ، پيوسته به قربانگاه و به زائران و سوگوارانش نظر مى افكند و با آنان سخن مى گويد و برايشان طلب آمرزش مى كند و از نياى گرامى و پدر گرانقدرش نيز مى خواهد تا براى آنان آمرزش خدا را بخواهد.(٢٤٥)
و نيز فراز عرش را جايگاه سخن براى زائرانش قرار داد.
در برخى احاديث وارد شده است كه : آنجا جايگاهى است كه خداوند با زائرانش سخن مى گويد(٢٤٦) عرش بدينگونه ، محفل او و دوستان اوست ، كه در سايه آن ، امام حسين عليه السلام با شيفتگانش سخن مى گويد و بر فراز آن ، خدا با آنان در مورد عظمت امام حسين عليه السلام سخن مى گويد.
و نيز خداوند سايه عرش را كه در شهادت او گريست و خونرنگ و دگرگون گرديد، به او عطا فرمود.(٢٤٧)
و همانند عرش ، فرشتگان طواف كننده آن را نيز بدو ارزانى داشت .
٢ و الطافى فراتر از آنچه گذشته ، اين است كه : خداوند همه عرش را به آن گرامى بخشيد، چرا كه او و برادرش زينت عرش ‍ الهى اند(٢٤٨) و ارزش و آراستگى هر چيزى هم به زينت آن است و اگر عرش سخن گويد، خواهد گفت : (من از حسين هستم .)

قسم ششم :
نعمتهايى از بهشت برين

خداوند از پسنديده ترين و نيكوترين مخلوق خويش كه بهشت برين است نعمتهايى به امام حسين عليه السلام ارزانى داشته است ؛ بدينگونه :
١ از بهشت برين ، درخت ويژه (٢٤٩) و قصر پرشكوهى (٢٥٠) به او ارزانى داشت و از حوريان بهشت قابله اى براى او قرار داد و همه در مصيبت او شيون مى كردند(٢٥١) و نيز حوريه اى ويژه براى خود آن حضرت و دروازه مستقلّى از بهشت كه نامش دروازه حسين عليه السلام است و از همه درهاى بهشت وسيعتر و بزرگتر است .
٢ حقيقت اين است كه خداوند تمامى بهشت را به حسين عليه السلام عنايت فرمود، چرا كه همانگونه كه پيشتر گذشت ، بهشت از نور وجود حسين عليه السلام است (٢٥٢) واگر به سخن آيد، خواهد گفت : (من از حسين هستم .)

قسم هفتم :
از ديگر پديده هاى خلقت

برترين و زيباترين صفت و ويژگى هر پديده اى از پديده هاى آفرينش ، به امام حسين عليه السلام ارزانى شده است :
از فرشتگان ،
از پيامبران ،
از زمانها،
از آسمانها،
از هوا و فضا،
از آبها،
از درختان ،
از نهرها و جويبارها،
از درياها،
از انسانها،
از جنّيان ،
از پرندگان و حيوانات اهلى و وحشى ،
از كوهها،
و از رخدادها و اوضاع ظاهرى اين جهان .
اينك توضيح در مورد هركدام از عناوين يادشده در فهرست بالا:

از آسمانها
خداى جهان آفرين از آسمانها، بهره هاى ويژه اى به آن حضرت ارزانى داشت .
آسمانها را جايگاه صعود جسد مطهّر امام حسين عليه السلام در روز شهادتش ساخت و آنها را بر آن حضرت گريان نمود كه با خون (٢٥٣) و خاك سرخ (٢٥٤) وسرخى خاصّ(٢٥٥) خود بر او سوگوارى كردند.
آنگاه از خصوصيّت ظاهرى و معنوى آسمانها ويژگيهايى به سرزمين نينوا به بركت شهادت حسين عليه السلام عنايت فرمود كه وصف ناپذير است و بر خود آن حضرت نيز بهترين آنچه را كه به آسمانهاى هفتگانه عنايت فرموده بود، ارزانى داشت .
اينك با نگرش به صفات معنوى و روحانى امام حسين عليه السلام و ويژگيهاى موجودات در هر مورد به مقايسه مى پردازيم .
براى نمونه : آسمان ، معدن فيوضات و بهره هاى ربّانى است و حسين عليه السلام نيز معدن فيوضات الهى است ، امّا او با وسايلى ساده تر و اسبابى آسانتر و ره آورد و ثمرى بزرگتر.
آسمان جايگاه صعود دعا و محل استجابت دعاست و حسين عليه السلام نيز نام گراميش وسيله استجابت دعاست ، همانگونه كه در دعاى آدم (٢٥٦) وزكريّا(٢٥٧) و ديگر توسّل جويندگان به پيامبر و على و فاطمه و حسن و حسين عليهم السلام چنين بود.
آسمان جايى است كه فرياد مظلومان در آن طنين مى اندازد و كربلاى امام حسين عليه السلام نيز جايى است كه از آنجا فرياد مظلوميت مدافعان حق وعدالت به آسمانهابرخاست .
آسمان ، نقطه بلندى است كه ناله يتيمان به هنگام گريه و ناله بدانجا مى رسد و عرش را به لرزه درمى آورد و كربلا، سرزمينى است كه ناله يتيمان خاندان وحى از آن به آسمانها طنين افكند.
آسمان ، جايگاه رفيعى است كه بُراق در آن ، پيامبر را به نزديكترين نقطه قرب در سفر معراج اوج داد و كربلا، زمينى است كه ذوالجناح ، امام حسين عليه السلام را به جايگاه عظيمى رسانيد كه پيامبر فرمود:
انا من حسين .
آسمان ، معراج پيامبران است و كربلا، معراج فرشتگان .
آسمان ، جايگاهى است كه شرايط جارى بر آن در زمين و جوّ اثر مى گذارد و كربلا، سرزمين مقدّسى است كه وضعيّت آن در آسمانها و عرش اثر مى نهد.
در آسمان ، نداى تسبيح ، تهليل ، تكبير و ستايش عبادت كنندگان و سجده كنندگان و قنوت كنندگان طنين انداز است و در كربلا نداى دلخراش ضجّه ها و شيونها و ناله ها و دادخواهيها به صورتهاى گوناگونى چون : پدرم ! برادرم ! فرزندم ! مولايم ! سرورم ! همه فضا را پر كرده است .
و اين نداهاى حق طلبانه در پيشگاه خدا، در آسمانها، از نداى تسبيح فرشتگان محبوبتر است .
همه ملائكه ها، براى آدم سجده كردند و در كربلا، همه پيامبران و فرشتگان بر پيكرِمقدّس امام حسين عليه السلام نماز خواندند.
خداوند، در توصيف آسمان آن را سقف محفوظ(٢٥٨) كسانى كه بدو پناه برند، سقف محفوظساخت .
آسمان را سقف برافراشته وصف كرد(٢٥٩) توسّل جويند.
در مورد آسمان فرمود: ما از آسمان آبى پاك فرود آورديم .(٢٦٠) آب پاك و پاك كننده را به خاطر وجود او نازل ساخت ، چرا كه به بركت اوست كه باران مى بارد و علاوه بر اينكه به هنگام طلب باران توسّط آن حضرت ، خداوند گياهان و حيوانات و مردم بسيارى را به بركت او سيراب ساخت .(٢٦١)
با اين وصف اين ويژگى را بدو عنايت فرمود كه اشك ديدگان را كه پاك سازنده همه پليديها(٢٦٢) معنوى و وسوسه شياطين است ، با ياد و نام جانبخش او جارى مى سازد و به وسيله آن ، آتش ‍ شعله ور دوزخ را خاموش مى كند(٢٦٣) و نيز همين آب است كه با آب بهشت آميخته مى گردد.
و نيز در مورد آسمان فرمود: (روزى شما و آنچه به شما وعده داده اند در آسمان است .)(٢٦٤) روزى زندگى زوال پذير را در آن قرار داد، در حالى كه روزى حيات جاودانه و زوال ناپذير و همه درجات و مقامات و كاميابيهايى كه بندگان شايسته خدا، بدان وعده داده شده اند، در پرتو نور وجود حسين عليه السلام است .
به عبارت ديگر: خداوند در قرآن كريم مى فرمايد: (آيا انسان به آسمانِ بر فرازش ننگريسته كه چگونه آن را بنياد كرديم و آراستيم ؟)(٢٦٥)
و شما اى مردم ! آيا به امام حسين عليه السلام در كربلا نظاره نمى كنيد كه توقّفگاه ، شهادتگاه ، زينتها، چراغهاى فروزان اطراف او، نورافشانى و روشنايى اش چگونه است و چگونه شيطانها را مى راند و مى پراكند؟
پس ، چشم بگشا! باز هم بار ديگر، چشم باز كن و به شرايط او نظاره كن ! ديده ات خسته و درمانده ، به سوى تو باز مى گردد و سيلاب اشك ديدگانت ، جارى مى شود.
آرى ! به آسمان بلند و برافراشته و اوضاع و آراستگى و تاءثير گذاريش بر ديگر پديده ها و آنچه در آن است ، نيك بنگريد! آنگاه به شخصيّت رفيع و پرشكوه امام حسين عليه السلام و كربلا و آستان منوّرش نظاره كنيد و ميان اين دو مقايسه نماييد.
در آسمان بلند، عرش عظيم است و در كربلا، زينت پرشكوه عرش .
آسمان ، جايگاه فرشتگان است و آستان حسين عليه السلام محل آمد و شد آنان .
آسمان ، معراج پيام آوران است و كربلا معراج فرشتگان .
آسمان ، دارنده برجهاست و امام حسين عليه السلام نيز همانگونه كه در روايات اسلامى آمده است ، دارنده برجهاست ؛ چرا كه او فرزند امام و برادر امام و پدر امامان نهگانه عليهم السلام است .(٢٦٦)
آسمان ، داراى بناى مقدّسى ، پيش از بيت المعمور است ، كه هر روز هفتاد هزار فرشته به طور بى وقفه بر گرد آن طواف مى نمايند و حسين عليه السلام نيز ضريح مقدّسى دارد كه هفتاد هزار فرشته به طور هميشگى و هفتاد هزار فرشته ديگر، كه هر روز جاى خود را به ديگرى مى دهند، بر آن گمارده شده اند.(٢٦٧)
آسمان ، برافراشته است كه بهشت در آن است و حسين عليه السلام زينت بهشت است و بهشت از نور وجود او پديد آمده و قبر مقدّسش باغى است از باغهاى بهشت
و خود سالار جوانان اهل بهشت است .
آسمان ، جايى است كه جبرئيل در آن است و در كربلا، پيشواى بزرگى است كه جبرئيل براى خدمت به او افتخار مى كرد.
آسمان ، جايى است كه پيشواى بزرگ توحيد، شبانه به سوى آن سير داده شد و كربلا، همانگونه كه خود فرمود: جايگاهى است كه روزانه سير داده شد.(٢٦٨)
آسمان ، جايگاه موسى كليم است و كربلا، جايگاه شجره مقدّس ‍ او.(٢٦٩)
آسمان ، جايگاه عيسى مسيح است و كربلا، ولادتگاه او.(٢٧٠)
آسمان ، جايگاه بلندى است كه خورشيد فروزان در آن است و گاه دچار گرفتگى مى گردد؛ امّا خورشيد نور افشان چهره امام حسين عليه السلام هر آنچه كار بر او سخت تر و لحظات وصال نزديكتر مى گشت ، پرتو جهان افروزش درخشنده تر مى نمود.
آسمان ، جايى است كه ماه ، آن شمع شب افروز و سمبل زيبايى را در خود دارد و كربلاى امام حسين عليه السلام ماه شب افروز بنى هاشم را، كه چون ظلمتها، ميان او و خورشيد جهان افروز وجود سالارش حسين عليه السلام در ميدان جهاد حايل شدند، دچار گرفتگى شد.
آسمان ، بلند است كه صفحه اى نيلگون دارد و حسين عليه السلام سر و چهره و پيكرش ، گلگون .
آسمان ، داراى سيّارات هفت برادران است و كربلا نيز، داراى سيّارات هفتگانه از فرزندان قهرمان على عليه السلام و هفتاد و دو تن از ياران ارجمند فرزندش امام حسين عليه السلام كه با سرهاى نورانيشان در شهرها، سير كردند.
آسمان ، داراى هزاران ستاره آشكار و انبوه بى شمارى از ستارگان نهانى است كه هركدام داراى نقش خاصّ خويشند و پيكر پاك امام حسين عليه السلام داراى هزاران زخم آشكار شمشير و نيزه و تير و جراحات بى شمار نهانى است كه هر كدام باعث لطفى از الطاف خاصّ خداست .
آسمان ، داراى ستاره قطبى و ستاره هاى هفت برادران است كه بر گردَش مى چرخند و كربلاى امام حسين عليه السلام سرزمينى است كه قطب امامت و ولايت در آنجاست و با شيون و گريه برگرد پيكر به خون آغشته اش طواف مى كنند.
آسمان ، ستارگانى دارد كه گويى حامل سر هستند و كربلا، دارنده سرهاى مقدّسى است كه شهر به شهر سير داده شدند.
آسمان ، بيت المعمور دارد كه پيش از بناى پرشكوه صراخ و كعبه است و هر روز هفتاد هزار فرشته ، بر گردَش مى گردند و كربلاى حسين نيز سرزمين مقدّسى است كه فرشتگان بر گرد قبر سيّد و سالار انسانيّت طواف مى نمايند.
آسمان ، داراى كهكشانها و ستارگان بى شمار است و امام حسين عليه السلام نيز داراى كهكشانهايى از زخمهاست كه در روز رستاخيز با همانها محشور مى گردد و اين از ويژگيهاى او براى نجات گناهكاران است ... .

از زمين
خداوند به امام حسين عليه السلام زمين مقدّسى را عنايت فرمود و آن را بر ديگر زمينها شرافت و برترى بخشيد(٢٧١) علاوه بر آن در وجود خود آن گرامى همه ويژگيها و صفات پسنديده يك سرزمين پربركت و مقدّس را قرار داد و از زمين هر آنچه شايسته بود، به او ارزانى داشت .
براى نمونه : زمين ، معدن طلا و نقره و جواهر است و حسين عليه السلام معدن قصرهايى از لؤ لؤ و ياقوت و طلا و نقره .
زمين ، جايى است كه خداوند در آن از هر نوع گياه خرّم و پرطراوت براى مردم مى روياند و امام حسين عليه السلام پيشواى بزرگ و برجسته اى بود كه خداوند همه مايه ها و ضرورتها و بايستگيهاى كاميابى و نيك بختى انسانها را در وجود مبارك و زندگى پرافتخارش رويانده بود.
زمين ، جايگاهى است كه خداوند آن را براى مردم گاهواره آرامش ساخت ؛ در زندگى خويش بر روى آن استقرار مى يابند و پس از مرگ نيز آرامگاه آنان است و امام حسين عليه السلام را نيز براى استقرار جاودانه انسانها در بهشت ، گاهواره آرامش و آسايش قرار داد و قبر شريفش را كفايت كننده شيعيانش در زندگى و مرگ .

از هوا و فضا
از اين دو نعمت ارزنده نيز بهترينها را به امام حسين عليه السلام ارزانى داشته است .
از قبر شريف آن حضرت تا آسمان برافراشته ، اين فضا و هوا را به آن حضرت ارزانى داشته و براى آن ويژگيهايى مقرّر داشته است .
١ آنجا را جايگاه رفت و آمد فرشتگان (٢٧٢) و راه بالا بردن اعمال شايسته زائرانش ساخت .(٢٧٣)
٢ آنجا را مسير صعود كارهاى شايسته اى ساخت كه همانندش ‍ از هيچ نقطه ديگر زمين به آسمان بالا، نخواهد رفت .
٣ آنجا را فرودگاه رحمت خاصّ خود ساخت كه همانندش در نقطه ديگرى فرودنمى آيد.
٤ و ديگر اينكه آن جا را محل صعود فيض زمينيان براى آسمانيان و معراج فرشتگان قرار داد.(٢٧٤)

از آبها
امام حسين عليه السلام نيز همانند ديگر انسانها داراى اين حق انسانى بود كه از آب گوارا، كه خداوند براى هر موجود زنده اى آفريده است ، بنوشد، امّا از آنجايى كه به خاطر دفاع از حق و عدالت ، اين حق انسانى از او سلب شد، خداوند چهار نوع از آبها را به آن حضرت عنايت كرد و براى او در آنها حق قرار داد:
١ نخست آب گوارا و جاودانه كوثر را، براى رفع عطش او و ياران شهيدش قرار داد و آنان را در واپسين لحظات شهادت كه بر خاك نينوا افتاده بودند، سيراب ساخت . همان گونه كه از فرزند گرامى حسين عليه السلام روايت شده است كه ، در لحظات آخرين ، خطاب به پدرش گفت :
(پدرم ! اين نياى بزرگم پيامبر است كه مرا از آب گوارايى كه ديگر تشنه نخواهم شد، سيراب ساخت .)(٢٧٥)
و نيز از همين آب كوثر براى كسانى كه بر حسين عليه السلام سوگوارى مى كنند بهره اى قرار داد كه در روز رستاخيز خواهند نوشيد.
البتّه براى بسيارى از كارهاى شايسته اين پاداش بزرگ را وعده فرموده اند، امّا از ويژگيهاى آن حضرت در اين مورد آن است كه چشمه كوثر از نوشيدن سوگواران او بر خود مى بالد و شادمان مى گردد.(٢٧٦)
٢ دوّمين نوع از آبهايى كه به آن حضرت عنايت شده است ، آب حيات است ، كه در بهشت با قطرات اشكهايى كه بر او ريخته شده است ، در هم آميخته و شيرينتر و گواراتر مى گردد، همان گونه كه در روايات آمده است .(٢٧٧)
٣ ديگر اشك چشمها را نثار او ساخته است ، چرا كه كشته اشكهاست و با شنيدن نام و ياد و مصيبت او، سيلاب اشكها جارى مى گردد(٢٧٨) همچنان كه با نظاره به شهادتگاه و با استشمام بوى تربت مقدّسش ، كه در بخش گذشته از آن سخن رفت .
٤ و سرانجام اينكه بر همه دوستانش مقرّر شد كه به هنگام نوشيدن آب سرد و گوارا، اوج فداكارى و عظمت او را به ياد آورند و درس گيرند. خودش در اين مورد فرمود:
(شيعيانم ! هنگامى كه آب شيرين و گوارايى نوشيديد، به ياد مظلوميّت من باشيد.)(٢٧٩)
امام صادق عليه السلام فرمود:
(هرگز آب سردى ننوشيدم ، مگر اينكه حسين را به عظمت ياد كردم .)(٢٨٠)
حقوق چهارگانه اى كه در رابطه با آبها، براى آن گرامى مقرّر شد، ممكن است به يكى از دو دليل زير باشد:
نخست ممكن است بدان دليل باشد كه آن حضرت در رابطه با نعمت حياتى آب از جهات چهارگانه اى مورد ستم قرار گرفت و از حقوق انسانى خويش محروم شد؛ چرا كه :
اوّلاً: براساس روايات متعدّد، همه انسانها در سه چيز شريكند، كه يكى از آنها نعمت آب است .(٢٨١) به همين دليل خوردن آب از نهرهاى تملّك شده ، گرچه تملّك كننده اجازه ندهد، نياز به اجازه ندارد.
و سيراب ساختن ديگران نيز گرچه كافر باشند، همان گونه كه در روايت مصادف از امام صادق عليه السلام در راه مكّه آمده است ،(٢٨٢) از كارهاى مستحبّ است و حقوق انسانى همه انسانها.
ثانياً: در نگرش اسلامى همه موجودات زنده از اين حق حياتى برخوردارند كه از نعمت آب بهره ور گردند، به همين جهت است كه در شرايطى كه جان حيوان يا پرنده اى ، به خاطر تشنگى به خطر افتد، بايد براى عبادت خدا تيمّم كرد و از آب حتّى براى وضو نيز نبايد استفاده كرد.
ثالثاً: آن حضرت به دلايلى از جمله : سيراب ساختن مردم كوفه در صفّين (٢٨٣) و در قادسيّه به هنگام برخورد با لشكر حرّ(٢٨٤) و به هنگام روى آوردن خشكسالى بر مردم كوفه (٢٨٥) بر آنان حقّ مهمان نوازى و احترام وسيراب ساختن خود و همراهانش را يافته بود.
و سرانجام اين كه در نهر فرات ، حق انكارناپذيرى داشت ؛ چرا كه از هداياى خدا به مادرش فاطمه عليها السلام دخت گرانمايه پيامبر صلى الله عليه و آله به هنگام پيمان زندگى بستن با حضرت على عليه السلام بود.(٢٨٦)
سوگمندانه ، هيچ يك از اين حقوق را در مورد او رعايت نكردند، تا جايى كه قطره اى از اين نهر آب را براى فرزند خردسال خويش ‍ طلب كرد و با اين كه كودكش را در سخت ترين شرايط تشنگى مى نگريستند، ذرّه اى عاطفه و انسانيّت از خود نشان ندادند. آنگاه براى اتمام حجّت براى خود آب خواست كه به خود او نيز ندادند و آن گرامى با لب تشنه جان داد.
ما خلت قبلك بحراً مات من ظماءآه ! هرگز پيش از اين فكر نمى كردم كه دريايى پهناور و عميق از تشنگى جان دهد و هرگز نمى پنداشتم كه گلّه شتران ، شير بيشه شجاعت را از آب دور سازند.
دوّمين دليل از حقوق چهارگانه آن حضرت ، در رابطه با آبها، ممكن است اين باشد كه : تشنگى شديد و بستن آب بر روى او، در چهار عضو از اعضاى بدن او اثر عميقترى نهاد، لبها، از شدّت تشنگى خشك وپژمرده شد و جگر به خاطر نرسيدن آب تكّه تكّه ....
آن گرامى ، روز جاودانه عاشورا، بارها براى اتمام حجّت از سپاه اموى آب طلبيد، امّا تنها آخرين بار بود كه با دست شستن از زندگى و آگاهى بر اين حقيقت كه دشمن نيز مى داند كه امام حسين عليه السلام با انبوه زخمهاى پيكر و جراحات قلبى اش ديگر شهادتش قطعى است ، اين حالت جانسوز را آشكار ساخت كه :
الا ن اسقونى قطرة من الماء هان اى سپاه اموى ! به من كمى آب بدهيد كه جگرم از شدّت تشنگى پاره پاره شد ....
و نيز به گونه اى كه در روايت آمده است ، از مجروح شدن زبان به خاطر فشار تشنگى (٢٨٧) و حركت شديد غير ارادى و تار شدن ديدگان نيز سخن رفته است ، درست همان گونه كه جبرئيل به آدم خبر داد كه :
(اى آدم ! كاش گرامى فرزندت را مى نگريستى كه فريادش از شدّت تشنگى به آسمان بلند است و عطش در كران تا كران وجودش اثر نهاده ، امّا به او آب نمى دهند و بر آبى كه به آسانى در دسترس همگان است ، نسبت به آن حضرت بخل مى ورزند.)(٢٨٨)

ابكوا شهيداً بالدّماء مزّمّلا**** لو كانت له جراً مياه الابحر

شما اى مردم ! بر شهيد به خون آغشته اى كه چشمان پيامبر بر او سيلاب اشك جارى ساخت ، خون گريه كنيد. بر شهيد تشنه كامى كه اگردرياها مركب شود نمى تواند ارزشهاى والاى الهى و انسانى اش را به شمار آورد.

از درختان
از عالم گياه و نبات و درختان نيز بهترينها به امام حسين عليه السلام ارزانى شده است .
مى دانيم كه بهترين درخت ، همان درخت مقدّسى است كه موسى به هنگام بعثت از آنجا ندا داده شد كه :
اِنَّنى اَنَا اللّهُ هان اى موسى ! خداى يگانه من هستم ، خدايى جز من نيست پس ‍ مرا بپرست .
و در روايت آمده است كه : (آن درخت در نقطه اى بود كه اينك قبر شريف اوست .)(٢٨٩)
و نيز بهترين درخت خرما، همان بود كه به مريم الهام شد كه :
وَ هُزّى اِلَيْكِ هان اى مريم ! اى بانوى برگزيده و پاك ! اين درخت خرما را بجنبان تا خرماى تازه برايت فرو ريزد.
و عيسى عليه السلام در كنار آن ، جهان را به نور خويش روشن ساخت و در روايات آمده است كه : (آن نخل خرما نيز در كربلا بود.)(٢٩٠)

از درياها
از دريا نيز به آن حضرت بهره خاصّى ارزانى شده است .
در شهادتش فرشته درياها، به همه موجودات آب زى ندا داد كه :
(اينك لباس غم و اندوه بپوشيد كه فرزند گرانمايه پيامبر را به شهادت رساندند.)(٢٩١)

از كوهها
پر شرافت ترين كوهها، طور سينا است و در روايت به قبر شريف آن حضرت اطلاق شده است به همانجايى كه كشتى نجات انسانيت در آنجا لنگر انداخت .(٢٩٢)
اميد، كه ما نيز به بركت آن ، از گردابها رهايى يابيم ، چرا كه وقتى به شرايط تأ مل كرديم ، ديديم هم اكنون وضعيت ما، به گونه اى است كه اميرمؤ منان عليه السلام ترسيم كرد و فرمود:
(به راستى كه دنيا، شما را همانند كشتى طوفان زده اى كه بر امواج درياهاى بى كرانه به لرزه درآمده است ، مى لرزاند. آنچه از آنها به كام دريا رفت ، نجات نخواهد يافت و آنچه نجات يابد، تازه به سوى هلاكت گاه خويش ، گام مى سپارد.)(٢٩٣)
و ما در اين شرايط بحرانى نمى دانيم كه اگر غرق شديم از آن كسانى خواهيم بود كه به دوزخ خواهيم رفت يا به سوى بهشت ؟
آرى ! سرنوشت اين كشتى طوفان زده ، براى ما روشن نيست ؛ امّا اين قطعى است كه اگر به گونه اى در لنگرگاه امام حسين عليه السلام لنگر اندازد، اميد نجات و سلامت خواهدبود.

از آدميان
خداوند از ميان بندگانش ، به آن حضرت ، يارانى عنايت فرموده است كه به تعبير خودش ، شايسته تر و وفادارتر از آنان را، به پيشوايى ازپيشوايان نور، عنايت نفرموده است ؛(٢٩٤) كه اين واقعيّت با نگرش به فداكارى و جوانمردى آنان در حماسه جاودانه عاشورا به خوبى جلوه گر است .
و نيز از ميان انسانها، انبوه شيفتگان و شيعيانى را به او داده است كه نسبت به وجود گرامى او مهر و محبّت ويژه اى دارند و آن را به گونه اى ابراز و آشكار مى سازند كه گاه با هيچ معيار و ملاك مادّى سنجش پذير نيست .
و گاه چنان سرمست مهر او مى شوند و در سوگوارى بر او، به كارهايى دست مى زنند كه نه تنها با تقرّب به خداى امام حسين عليه السلام نمى سازد، بلكه سر از نافرمانى او در مى آورد؛ همان گونه كه برخى در عاشورا به ياد نام و عزادارى آن حضرت ، به خود صدمه مى زنند و يا خود را زخمى مى سازند.
به طورى كه گزارش شده است در برخى نقاط گيتى گروهى از شيفتگان به آن حضرت در روز جانسوز عاشورا، ضمن وارد آوردن صدمات و جراحات بر خود، كانالى را حفر نموده و آن را مملوّ از موادّ آتش زا مى سازند و پس از مشتعل ساختن آن ، به شيوه خاصّ عزادارى و سوگوارى خود، بر سر و سينه زنان ، به درون آتشهاى شعله ور مى روند و از حرارت عشق به آن حضرت ، چنانند كه گويا آتش در آنان اثر نمى گذارد و خود با صراحت مى گويند كه ما حرارت آتش را احساس نمى كنيم .

از جنّيان
از اين موجود دستگاه آفرينش نيز خداوند ياران بسيارى به آن حضرت داده است .
گروهى از آنها، به هنگام حركت او از مدينه به سويش آمدند كه فرمود:
الوعد حفرتى وبقعتى وعده گاه ما كربلاست ، هنگامى كه آنجا فرود آمدم ، به زيارتم بياييد.
ياران ديگرى از آنان روز جاودانه عاشورا به ياريش شتافتند كه آن حضرت به دليل گزينش شهادت ، به آنان اجازه پيكار نداد.(٢٩٥)
گروهى از آنان ، شب يازدهم محرّم آمدند كه با پيكر غرق به خون او برروى خاك روبرو شدند.(٢٩٦)
و نيز بسيارى از آنها براى امام حسين عليه السلام سوگوارى مى كنند و مردان و زنان و دخترانشان در كربلا و در كنار پيكر مقدّسش به صورت نثر و نظم بر آن حضرت مرثيه سرايى كردند و در كنار حرم پيامبر صلى الله عليه و آله و در بصره و كوفه و بيت المقدس و ... بر او عزادارى نمودند، همان گونه كه انبوهى از آنان خبر شهادتش را به همه جا رساندند و در همه اقطار گيتى بر شهادت او شيون كردند و زنانشان به هنگامى كه پيكر مقدّس او به خون آغشته و بر خاك افتاده بود، اينگونه برايش نوحه سرايى كردند:
زنان جنّ، در سوگ پيشواى بزرگ انسانيّت امام حسين عليه السلام غرق در غم و اندوه مى گريند.
و بر او ندبه مى كنند چرا كه اين مصائب ، بسيار بزرگ است .
و لباس سياه به نشانه عزادارى و سوگوارى بر امام حسين عليه السلام برتن كرده اند.(٢٩٧)

از حيوانات
حيوانات وحشى ، در سوگ آن حضرت به اراده الهى سوگوارى كردند.(٢٩٨) اين مطلب در دو روايت از حضرت مسيح رسيده است كه خواهد آمد.

از پرندگان
پرندگان نيز، به اراده الهى ، با گزارش شهادت او، بر ديگر پرندگان اقطار گيتى بر او سوگوارى كردند و به منظور سايبان ساختن و جلوگيرى از تابش خورشيد سوزان عاشورا بر پيكر به خون خفته اش ، بالهاى خود را بر روى پيكرش گستردند و در مدينه و كنار قبر پيامبر، در سوگ او ناله هاى جانسوز سر دادند.(٢٩٩)

از حيوانات اهلى
در ميان حيوانات اهلى ، مركب پيامبر (مرتجز) به آن حضرت اختصاص يافت .
اين حيوان باوفا در تشنگى صاحبش بدو تأ سّى جست و روز عاشورا هنگامى كه امام حسين عليه السلام پس از پيكار شديد و قهرمانانه اى ، ستونهايى از سپاه اموى را درهم شكست و به آب دست يافت ، اين حيوان نيز لب بر آب نهاد، امّا منتظر بود كه نخست صاحبش بنوشد. آن حضرت خطاب به آن حيوان فرمود:
(تو تشنه اى و من نيز تشنه ، خداى را سوگند تا تو آب ننوشى من نخواهم نوشيد.)
حيوان سرش را بلند كرد بدين معنا كه ، تا تو ننوشى من نمى نوشم .
امام حسين عليه السلام فرمود: (بنوش ! من هم مى نوشم .)
آنگاه دست مبارك ، به سوى آب گشود تا بنوشد كه سپاه شوم اموى به سوى خيمه ها هجوم برد و آن حضرت آب را ريخت و براى دفاع از حرم خدا و پيامبر به عجله از شريعه خارج شد.(٣٠٠)
آرى ! اين حيوان حقّ شناس به اراده الهى از بيدادگرى سپاه اموى ناله جانسوز سر داد و فرياد مظلوميّت و دادخواهى او را، از شقاوت كسانى كه فرزند پيامبر خويش را به جرم دفاع از حقّ و عدالت به خاك و خون كشيدند، طنين افكن ساخت و در حالى كه پس از شهادت او از آن حضرت دفاع مى كرد خبر شهادتش را به خاندانش آورد.(٣٠١)
و نيز شتر ويژه پيامبر به آن حضرت اختصاص يافت ، كه روز عاشورا بر آن نشست و براى دشمن سخن گفت . آن گاه دستور داد حيوان را به جايگاه خود بردند و تا شهادت امام حسين عليه السلام آنجا بود. امّا، پس از انتشار خبر شهادتش اين حيوان آنقدر سرش را بر زمين كوبيد كه جان داد.(٣٠٢)

۴
از ارزشهاى دنيوى
از ارزشهاى دنيوى
صحيح است كه خداى جهان آفرين دوستان خاصّ خويش را فراتر از دنيا و ارزشهاى مادّى نگريسته است ، با اين وصف به خاطر شقاوت سپاه اموى در بستن آب و غذا به اردوگاه امام حسين عليه السلام و بر خاندان و كودكانش و به خاطر وانهادن پيكر به خون خفته اش بر روى خاك ، خداوند سه نعمت از همانهايى كه از او دريغ داشتند، در بعد وصف ناپذيرى به آن حضرت ارزانى داشت كه تا روز رستاخيز هم چنان به ياد و نام مبارك او باقى خواهد بود. اين سه چيز عبارتند از:
١ آب رسانى به تشنگان ، به ياد او،
٢ سير كردن گرسنگان به نام او،
٣ و ديگر سازندگى و آبادانى شهادتگاه او.

آب رسانى و اطعام
خداوند، براى اين كار انسان دوستانه به ويژه در كنار حرم او وشبانه روز جاودانه عاشورا، پاداش خاصّى مقرّر فرمود.
در روايت آمده است كه :
(هر كسى در شبانه روز عاشورا، در كنار حرم آن حضرت به مردم آب بدهد، همانند كسى است كه به اردوگاه حسين عليه السلام آب رسانده است .)(٣٠٣)
و نيز اين واقعيّت دريافت مى گردد كه نخستين پاداش كه در روز رستاخيز داده مى شود پاداش آبى است كه به نام و به ياد او داده شود؛ به همين جهت است كه شيعيانش در همه جا مى كوشند تا آبى به نام او به جريان اندازند و از اين راه سقاخانه هاى بى شمارى بنياد گشته است .

اطعام
در محافل و مجالس سوگوارى او، به ويژه در ماه او، غذا دادن به مردم به ياد و نام مقدّس او، يك شيوه پسنديده و مردمى است كه اگر بخواهيم آنچه را كه سالانه در مجالس سوگوارى او اطعام مى گردد، محاسبه كنيم ، به طور متوسّط روزانه ميليونها، انسان گرسنه سيرمى گردد.

سازندگى هميشگى
از آن هنگامى كه سپاه پليد اموى ، آن گرامى را به جرم دفاع از عدالت و انسانيّت به خاك و خون كشيد، خداوند به پاداش آن عظمت و شكوه حماسه سازش ، سازندگى و آبادانى هميشگى شهادتگاهش را بدو ارزانى داشت ، هم سازندگى ظاهرى و هم سازندگى معنوى و روحانى .
اين حقيقت را فرشته امين الهى ، از جانب خدا گزارش كرد و زينب دخت گرانمايه اميرمؤ منان از سيّد السّاجدين عليهم السلام روايت كرد.(٣٠٤)
آرى ! خداوند در برابر آن آزمايش بزرگ تاريخى و شكيبايى قهرمانانه بر آن و به پاداش به خاك و خون كشيده شدن در راه احياى دين و ارزشهاى آسمانى ، اين بارگاه ملكوتى را به آن حضرت ارزانى داشت و مقرّر فرمود كه تا روز رستاخيز همچنان بر شكوه عزّت و عظمتش خواهد افزود و آنجا را كعبه آمال و قبله گاه دلهاى بامعرفت و انديشه هاى بلند و سرهاى پرشور خواهد ساخت .
از شگفتيهاى روزگار، اين است كه خانه خدا و ديگر مشاهد مشرّفه ، همگى به دست شيفتگان و علاقمندان بدانها ساخته و آباد شده و سازندگى آنها پايان مى پذيرد. امّا بارگاه ملكوتى آن حضرت از روزى كه بنياد گشته و تا روزى كه به دست متوكّل ، خليفه مغرور و استبدادپيشه عبّاسى ويران گشته و بار ديگر توسّط همان عنصر ويرانگر، ساخته شد از همان وقت پيوسته به دست سلاطين و خلفا، در دست سازندگى و توسعه و تكميل و تزيين است و همواره نقّاشان چيره دست و هنرمندان ماهر در آن مشغول كارند و نگارنده از پنج سالگى تاكنون كه به شصت سالگى رسيده ام ، حتّى يك روز نديده و نشنيده ام كه اين سازندگى متوقّف گردد و اين وضعيّت تا دامنه قيامت نيز ادامه خواهديافت .

قسم هشتم :
احترام در همه مراحل

آن حضرت ، از سرآغاز زندگى و پيش از ولادت تا روز رستاخيز و پس از آن در همه مراحل ، پيوسته مورد تكريم و احترام خاصّ آفريدگار خويش بود، براى نمونه :
١ از لحظاتى كه مادر گرانقدرش نور وجودش را در خود احساس كرد پيوسته شرايط ويژه اى را در خود مى يافت و پيامبر گرامى در اين مورد مى فرمود:
(دخترم ! من در پيشانى بلندت ، نور و درخشندگى خاصّى مى نگرم .
تو را بشارت باد كه به زودى حجّت خدا بر زمينيان و آسمانيان را به دنيا خواهى آورد.)(٣٠٥)
و نيز خود فاطمه عليها السلام مى فرمود:
(من در دوران باردارى به حسين عليه السلام شبانگاهان در خانه تاريك ، احساس نياز به چراغ نمى كردم .)
و مى فرمود:
(در آن دوران ، همواره نداى جانبخش تقديس و ستايش خدا، از او مى شنيدم و هرگاه مى خوابيدم در عالم رؤ يا، دو شخصيّت نورانى و گرانقدر را مى نگريستم كه بر من دعا مى خوانند.)(٣٠٦)
٢ ولادت او نيز از جانب خدا، سخت گرامى داشته شد و پيامهاى تبريك و گراميداشت ، به سبكهاى ويژه اى بدين صورت مخابره شد:
به بهشت رضوان از جانب خدا وحى گرديد كه زيبايى و آراستگى بهشت و بوى خوش و دل انگيزش ، كرامت و بخششى است به نوزاد مباركى كه براى محمّد صلى الله عليه و آله تولّد يافته است .
به حوريان بهشتى وحى گرديد كه خويشتن را آراسته سازيد و براى گراميداشت نوزادى كه براى محمّد صلى الله عليه و آله ولادت يافته است ، به ديد و بازديد بپردازيد.
و به فرشتگان ، وحى شد كه بپاخيزيد و صف زده ، براى گراميداشت مولودى كه براى محمّد صلى الله عليه و آله ديده به جهان گشوده است ، به تسبيح و بزرگداشت و تمجيد و ستايش ‍ خدا بپردازيد.
و به امين وحى الهى ، پيام آمد كه همراه هزاران گروه از فرشتگان ، سوار بر اسبهاى سفيد و زينهاى زرّين و جواهرنشان و با سرنيزه هايى از نور، به سوى پيامبر گرانقدرم فرودآييد و تولّد نور را بر آن حضرت تهنيت بگوييد.(٣٠٧)
دقّت در كيفيّت گراميداشت و تهنيت و بسيج و آمادگى و آراستگى زمين ، زمان ، بهشت ، رضوان ، حوريان و فرشتگان ، نشانگر عظمت امام حسين عليه السلام است .
٣ در نامگذارى آن حضرت نيز احترام و بزرگداشت خاصّى را مى نگريم .
خداى جهان آفرين پس از ولادت امام حسين عليه السلام و مخابره پيامهاى تبريك ، به جبرئيل وحى كرد كه : (من نام او را حسين نهادم .)(٣٠٨)
و اينگونه نامگذاريش از جانب خداست و او را در كتاب خودش ‍ نام مى نهد و به اوصاف خاصّى وصف مى كند و در آسمانها نيز، همان گونه كه روايات نشانگر آن است براى آن حضرت نامهاى ويژه اى برمى گزيند.
٤ پس از نامگذارى نوزاد مبارك به حسين به جبرئيل دستور داده شد كه پس از تبريك و تهنيت ولادتش به پيشواى بزرگ توحيد، به او تسليت گويد و به او خبر دهد كه ستمكاران امّتش ، اين انسان والا را، به شهادت خواهند رسانيد.(٣٠٩)
٥ خداوند به هنگام ولادت آن حضرت ، حوريّه ويژه اى را كه برتر از همه حوريان است ، همراه همدستانش به عنوان قابله فرستاد، تا در احترام و تجليل او و مادر گرانقدرش ، فروگذارى نكنند.(٣١٠)
٦ به گاهواره آن حضرت نيز احترام و ارزش خاصّى داده شد، تا آن جايى كه پناهگاه و زيارتگاه فرشتگان بود.(٣١١)
٧ ميكائيل و فرشتگان را گاهواره جنبانِ او ساخت .(٣١٢)
٨ جبرئيل ، ضمن به حركت آوردن گاهواره اش برايش زمزمه مى كرد و اشعار حكيمانه و سنجيده اى مى خواند.(٣١٣)
٩ براى تغذيه و شيردادنش ، احترام ويژه اى به عمل آمد و با اينكه سينه و شير مادرش ارزنده ترين و پرشرافت ترينها بود، خداوند از زبان وانگشت پيامبر نيز او را تغذيه كرد،(٣١٤) چرا كه پيامبر برتر و والاتر است . واين امتياز نيز به حسين عليه السلام داده شد، همان گونه كه در زيارت جابر آمده است كه :
... غذّتك يد الرحمة و رضعت من ثدى الايمان به راستى كه دست توانمند پيامبر رحمت ، تو را تغذيه كرد و از پستان ايمان شير نوشيدى و در دامان پاك اسلام پرورش ‍ يافتى .
١٠ در مورد لباس آن گرامى نيز همين بس كه لباس مخصوص از جانب خدا بدو هديه شد و به هنگام پوشاندنش پيامبر گرامى فرمود:
(اين هديه اى است از جانب پروردگارم به گرامى فرزندم حسين كه من به دست خود آن را مى پوشانم ، چرا كه تار و پود آن از پر جبرئيل است .)(٣١٥)
١١ سرزمينى كه شهادتگاه و قبر شريف آن حضرت گرديد، همواره مورد احترام بود و با اينكه هيچ قبرى را پيش از دفن صاحبش زيارت نمى كنند، همه پيام آوران خدا از آدم تا خاتم ، آرامگاه شريف او را پيش از شهادت ، زيارت كردند.(٣١٦)
١٢ احترام خاصّ به اشك ديدگان او همانگونه كه در روايات آمده است .(٣١٧)
١٣ به خون مطهّرش كه در راه حقّ و عدالت ريخته شد، احترام خاصّى بخشيد، به گونه اى كه فرستاده خدا، خون پاكش را در شيشه سبز رنگى جمع كرد و از ملكوت اعلى ، فرشته اى براى اين كار فرود آمد.(٣١٨)
١٤ به اشكهايى كه نثار او مى گردد و در مجالس سوگ او ريخته مى شود، بهاى خاصّى داده شد به گونه اى كه فرشتگان آنها را جمع مى كنند و به خزانه داران بهشت مى دهند تا با آب گواراى حيات ، در هم آميزند.(٣١٩)
١٥ به مسير جريان اشكهاى جارى بر آن حضرت نيز، احترام خاصّى شد به طورى كه نه گرد و غبار ذلّت بر آنها خواهد نشست و نه اندوه و غم .(٣٢٠)
١٦ مجلس و محفل آن حضرت نيز از ارزش خاصّى برخوردار شد كه در بخشهاى آينده خواهد آمد.
١٧ به شفاعت آن حضرت نيز احترام خاصّى داده شد كه به هنگام ولادت ، شفاعت كننده فرشتگان و در قيامت ، شفاعت كننده آدميان قرارش داد.(٣٢١)
١٨ و ديگر اينكه احترام خاصّى به تربت پاكش قائل شد كه از ٢٥ مترى قبر شريف تا چهار فرسخى آن ، به تناسب نزديكى به مرقدمطهّرش فضيلت خاصّى دارد(٣٢٢) همان گونه خود آن حضرت به هنگام حركت از مدينه فرمود:
(خداوند، اين نقطه از زمين را به هنگام آفرينش و گسترش ‍ بخشيدن به كره زمين ، براى او برگزيد و براى آن ويژگيهايى قرار داد.)(٣٢٣)

يژگيهاى تربت امام حسين عليه السلام
خداوند بر سرزمين مقدّس كربلا و تربت پاك آن حضرت امتيازاتى قرار داد:
١ تربت پاك او را بر كعبه برترى و شرافت بخشيد.(٣٢٤)
فمن حديث كربلا والكعبة برخى كربلا را برتر از نجف ارزيابى كرده اند با اينكه مرقد مطهّر اميرمؤ منان عليه السلام را استثنا كرده و آن را از نظر فضيلت و قداست ، همپايه تربت امام حسين عليه السلام نگريسته اند.
٢ در روايت از امام باقر عليه السلام آمده است كه :
(خداوند اين سرزمين مبارك را بيست و چهار هزار سال پيش از آفرينش كعبه پديد آورد و بدانجا نظر رحمت افكند و بركت بخشيد.)(٣٢٥)
٣ و نيز با اسناد بسيارى روايت شده است كه اين سرزمين پيش از آفرينش موجودات به اراده آفريدگارش ، مقدّس و مبارك بود و همچنان خواهد بود تا خداوند آن را برترين نقطه بهشت سازد و بهترين مسكن و جايگاه براى دوستانش را، در آن قراردهد.)(٣٢٦)
٤ خداوند، اين تربت پاك را چشمه اى از چشمه هاى بهشت و نهرى از نهرهاى جارى آن قرار داد.(٣٢٧)
٥ از سيّدالسّاجدين عليه السلام است كه : (در آستانه رستاخيز، آن گاه كه زمين به سخت ترين لرزهايش ، لرزانده شود و به سختى به حركت آيد؛ كربلا، اين سرزمين بابركت با همان صافى و گستردگى اش بالا مى رود و از بهترين و زيباترين باغ ، از باغهاى بهشت مى گردد و در ميان همه بوستانهاى بهشت مى درخشد، درست بسان ستاره درخشنده اى در ميان ستارگان ، به گونه اى كه درخشندگى اش ديدگان بهشتيان را خيره مى سازد و در همان حال فرياد شادمانه سر مى دهد كه :
هان ! منم سرزمين مقدّس خدا! سرزمين پاك و پربركتى كه پيكر پاك و بارگاه ملكوتى سالار شهيدان و سرور جوانان اهل بهشت را دربرداشتم .)(٣٢٨)
٦ اين خاك پاك ، به گونه اى است كه ذكر گفتن با تسبيح ساخته شده از آن ، ثواب ذكر و استغفار را تا هفتاد برابر افزايش ‍ مى دهد.(٣٢٩)
٧ به دست داشتن تسبيح ساخته شده از اين خاك و گرداندن بدون ذكر آن ، پاداش ذكر خدا دارد(٣٣٠) و بدين گونه تسبيحى كه به جاى صاحب آن ، ذكر خدا گويد و پاداش ذكر خدا براى گرداننده اش ‍ بياورد، چقدر ارزشمند است .
٨ هنگامى كه فردى تسبيح ساخته شده از تربت پاك او را به دست گيرد و صبحگاهان بگويد:
اللّهمّ انّى اصبحت اُسبّحك واُمجّدك خدايا! در اين صبحگاه تو را به مقدار گردش اين تسبيح سپاس ، تمجيد و ستايش مى كنم و تو را به وحدانيّت مى خوانم .
به بركت تربت امام حسين عليه السلام تا هنگامى كه در دست اوست ، ثواب ذكر خدا برايش نوشته مى شود.(٣٣١)
٩ سجده بر خاك كربلا، حجابهاى پديد آمده از گناه را دريده (٣٣٢)، زنگارهاى دل را زدوده ، موانع قبولى اعمال و استجابت دعا را كنار زده ، زمين و زمان را نور باران مى سازد.
و اينكه آيا اين فضيلت تنها در سجده بر تربت پاك اوست يا شامل مهرهاى ساخته شده از خاك معمولى آنجا نيز مى شود؟ ديدگاهها متفاوت است ، امّا در روايت است كه : (امام صادق عليه السلام مقدارى از آن تربت مقدّس را در يك ظرف مخصوصى به همراه داشت كه آن را مى گسترانيد و بر آن سجده مى كرد.)(٣٣٣)
و اين كار و دلايل ديگر نشانگر آن است كه اين فضيلت و برترى برتربت پاك اوست نه ديگر مصنوعات ساخته شده از خاك عادى آن سرزمين مقدّس .
١٠ خوردن خاك ، تحريم شده است و در روايت آمده است كه بسان خوردن گوشت خوك است (٣٣٤) و كسى كه بر اثر خوردن خاك بميرد بر او نماز نمى گذارند با اين وصف تربت امام حسين عليه السلام براى شفا استثناء شده است .(٣٣٥) البتّه تربت امام حسين عليه السلام و دريافت اثرات آن در گرو تهيّه آن از جاى مناسب و چگونگى نگهدارى و خوردن آن و از همه مهمتر، درون و نيّت پاك و خداجويانه داشتن ، ضرورى است .
يكى از شيعيان مى گويد به امام صادق عليه السلام عرض كردم : (برخى از تربت پاك حسين عليه السلام برمى دارند و از آن نتيجه دلخواه خويش را مى گيرند و برخى از همان تربت بر مى دارند و سودى نمى برند، رمز اين كار چيست ؟)
حضرت فرمود: (سوگند بخدايى كه جز او خدايى نيست ، از اين تربت پاك ، انسان صادق و خالصى كه به صاحب قبر و خداى او معتقد است برنمى دارد، جز اينكه همان را كه مى نگريسته است ، دريافت مى دارد.)(٣٣٦)
و نيز نگهدارى آن به صورت سربسته توصيه شده است ، چرا كه در صورت عدم رعايت شرايط نگاهدارى تربت ، كه يكى سربسته بودن آن است باعث مى شود تا شياطين آن را مسح كنند و اثر آن زايل گردد.(٣٣٧)
١١ با خود داشتن تربت پاك آن حضرت ، اگر با نيّت مصون ماندن از خطرات و بلايا باشد، مؤ ثّر است و همانگونه كه در روايت آمده است : (پناهگاهى است مطمئن .)(٣٣٨)
١٢ قرار دادن آن در ميان اجناس و كالاهاى تجارتى طبق روايت ، آن را پربركت مى سازد.(٣٣٩)
١٣ در روايت آمده است كه : (كودكانتان را با تربت مقدّس او كام برداريد، چرا كه ايمنى بخش آنان خواهد بود.)(٣٤٠)
١٤ به هنگامى كه از آن تربت مقدّس به همراه ميّت ، در قبر گذارند، ايمنى بخش او خواهد بود.(٣٤١)
در روايتى آمده است كه : (زنى مرتكب فحشا مى گشت و كودكان خود را كه ثمره گناه او بودند، مى سوزانيد. هنگامى كه مُرد و جسدش را در قبر نهادند، زمين پيكر او را نپذيرفت و بارها بيرون انداخت ، با راهنمايى يكى از ائمه عليهم السلام اندكى تربت حسين عليه السلام به همراه بدن در قبر نهادند كه ديگر بيرون نينداخت .)(٣٤٢)
١٥ مخلوط ساختن حنوط به اين تربت مطهّر توصيه شده است .(٣٤٣)
١٦ دفن ميّت در آن سرزمين ، باعث مى شود كه شرايط ورود به بهشت فراهم گردد.(٣٤٤)
١٧ حوريان بهشتى از فرشتگانى كه به زمين فرود مى آيند، از اين تربت مطهّر براى تبرّك جستن بدان ، هديه مى طلبند.(٣٤٥)
١٨ فرشتگان از اين تربت معطّر، به پيامبر گرامى هديه آوردند و پيامبر از آن براى خويش برداشت و حسين عليه السلام نيز پيش ‍ از شهادت از اين هديه براى خود برداشت كه در اين مورد روايت خواهد آمد.
١٩ براساس روايت معتبرى ، در اين سرزمين پيش از شهادت حسين عليه السلام دويست پيامبر و دويست جانشين پيامبر و دويست تن ازنوادگان پيامبران به شهادت رسيده ، در آنجا خفته اند.(٣٤٦)
٢٠ بوييدن خاك اين سرزمين ، باعث جريان يافتن سيلاب اشك مى گردد و شگفت اين است كه پيش از شهادت آن حضرت نيز اين مساءله براى پيامبر و خود حسين عليه السلام تحقّق يافت و آن دو بزرگوار با بوييدن آن تربت پاك ، اشك از ديدگانشان جارى شد.(٣٤٧)
٢١ از اين تربت مقدّس ، هر كجا نگهدارى مى شد، با به زمين ريخته شدن خون پاك حسين عليه السلام آن هم به خون تبديل شد، همان گونه كه در روايات بسيارى ، از جمله اين روايت آمده است كه :
به هنگام سفر آسمانى معراج و نيز به هنگام شرفيابى امين وحى به محضر پيامبر، مقدارى از آن تربت پاك پيش از شهادت امام حسين عليه السلام به پيامبر صلى الله عليه و آله هديه شد و آن حضرت آن را به امّ سلمه داد و فرمود:
(اين را خوب نگه دار، هنگامى كه به خون تبديل شد بدان كه فرزندم حسين را كشته اند.)
اين بانو مى گويد: (من آن تربت سرخ رنگ را در شيشه اى نهادم و هر روز بر آن مى نگريستم و گراميش مى داشتم . صبح روز عاشورا آن را به حالت طبيعى يافتم ، اما هنگامى كه پس از نيم روز به سراغ آن رفتم به ناگاه ديدم به صورت خون تازه اى در آمده است ، بى اختيار ضجّه زدم و از دل فرياد كشيدم ... .)
و بانوى ديگرى اضافه مى كند كه : (همان شيشه را در دست همسر پيامبر ديده است كه خون تازه اى در درونش در حال جوشش است .)(٣٤٨)
٢٢ اين سرزمين مقدّس ، حزن انگيز است و به مجرّد ورود بدان غم و اندوه انسان را فرامى گيرد، به ويژه با نزديك شدن به قبر شريف و با نظاره به قبر فرزند گراميش در پايين پاى او.(٣٤٩)
آرى ! هر كسى به قبر فرزندش در پايين پاى او نظاره كند و شرايط آن پدر و پسر گرانقدر را در ذهن خويش مجسّم سازد، عواطف انسانى او شعله ور مى گردد و امواج مهر و محبّت نثارشان مى كند، آيا تو نيز اينگونه اى ؟
٢٣ هر فرشته اى كه پيامبر را زيارت نمود از اين تربت برگرفت .
در روايت است كه : (هر فرشته اى كه به سوى پيامبر آمد از تربت امام حسين عليه السلام به همراه داشت .)(٣٥٠)
همين گونه هر پيامبرى از پيام آوران خدا، كه كربلا را زيارت نمودند از تربت او برگرفتند و آن را بوييدند و پوست بدن خويش ‍ را با آن متبرّك ساختند.(٣٥١)
آرى ! كربلا تا روز رستاخيز همين گونه زيارتگاه و جايگاه همه پيامبران خواهد بود.
٢٤ از الطاف و احترامات ويژه ، بر امام حسين عليه السلام اين است كه خداوند چنين مقدر فرمود كه :
هر خودكامه اى به او و تربت او جسارت كرد، همو يا ديگرى ، به تكريم و احترام و تجليل او برمى خيزد و اين واقعيّت را خداوند به گونه اى پيش مى آورد كه پيوسته تجليل و احترام بر حرمت شكنى وجسارت غالب مى گردد و اثر حرمت شكنى را از ميان برمى دارد.
نويسنده ، اين واقعيّت را از دقّت در جريانات متعدّدى ، حدود چهل حادثه دريافت داشته و خداى را بر اين الهام قلبى سپاس ‍ مى گذارد. شما نيز با نگرش بر سرنوشت حرمت شكنان و جسارت كنندگان به آن حضرت ، واقعيّت مورد نظر را دريافت خواهيد كرد.

قهرمانان سرافراز
در مورد پيامبران و امامان نور عليهم السلام دو نكته دقيق را بايد از هم جدا ساخت ، يكى تلاش دشمن در وارد آوردن صدمات و لطمات جسمى بر آنان و ديگر تلاش در راه هتك حرمت و در هم شكستن شخصيّت معنوى و تحميل ذلّت بر آن سرفرازان .
خودكامگان سياهكار، در طول تاريخ امكان يافته اند كه بسيارى ازآنان را در سخت ترين شرايط، محاصره و به شهادت رسانند، امّا هرگز نتوانسته اند ذلّت و خفّت را بر آن قهرمانان افتخارآفرين تحميل نمايند، چرا كه بر خداست كه بندگان غيرتمند و عدالت خواه خويش را از هر پديده نفرت انگيزى ، از آن جمله ذلّت و خفّت كه به طور فطرى تنفّرانگيز است ، مصون دارد.
به همين دليل است كه اگر نيك بينديشيم خواهيم ديد كه :
به راستى صولت و وقار و شكوه و محبوبيّت اين بندگان برگزيده خدا، با وجود فقر و عدم امكانات ظاهريشان در طول قرون و اعصار دلها را لبريز ساخته و قلبها را مسخّر كرده است و براى سيّد و سالار عدالت خواهان ، حسين عليه السلام در اين ميدان ويژگيهايى ارزانى داشته است كه شنيدنى است براى نمونه :
١ معاويه نخستين خودكامه اى بود كه آرزوى كشتن حسين عليه السلام را داشت و در همان حال ناگزير فرمان احترام به آن حضرت را صادر كرد و به هنگام وصيّت به يزيد، گفت : (من بر سلطنت تو از حسين بيمناكم ، امّا اگر با او درگير شدى و به ظاهر بر او چيره شدى احترام او را رعايت و حرمتش را نگه دار، چرا كه پاره جگر پيامبر است .)(٣٥٢)
٢ وليد اوّلين كسى بود كه از جانب دربار پليد اموى ، فرمان قتل حسين عليه السلام را دريافت كرد، امّا در مقام فرماندارى مدينه گفت :
(به خدا پناه مى برم اگر به ريختن خون مقدّس حسين آزمايش ‍ گردم و بدان مبتلاشوم .)(٣٥٣)
٣ عمر سعد فرمانده سپاه پليد اموى به هنگام تصميم بر پيكار با او، اينگونه او را تجليل كرد:

ءاَترك ملك الرّى والرّى منيتى ليس دونها **** حجاب ولكن لى فى الرّى قرّة عين (٣٥٤)

آيا استاندارى رى را كه نهايت آرزوى من است رها كنم ؟ يا خويشتن را به جنايت سهمگين ريختن خون حسين عليه السلام آلوده و گناهكار سازم ؟خود نيك مى دانم كه كيفر دردناك و غير قابل تحمّل به شهادت رساندن حسين عليه السلام ، آتش ‍ شعله ورى است كه فراتر از آن نيست ، امّا حكومت رى روشنى چشم من تيره بخت است ... . پس ، چه خاكى به سر كنم ؟
و اينگونه از حسين عليه السلام تجليل مى كرد.
٤ و نيز دوّمين مهره پليد يزيد، شمر، به هنگام صدور فرمان هجوم ددمنشانه به اردوگاه نور، از آن حضرت اينگونه تجليل كرد كه :
(او قهرمان گرانقدر و هماورد بى همتايى است كه كشته شدن به دست او افتخار است و نه مايه عار،
انّه كفو كريم .(٣٥٥)
٥ و نيز مهره پليدى از سپاه دشمن كه به كشتن او كمر بسته بود، خود آن حضرت را تجليل مى كرد كه :
(هان يا حسين ! تو را خواهم كشت با اينكه نيك مى دانم كه خداى بزرگ ، دشمن من خواهد بود.)(٣٥٦)
٦ و نيز نيزه دار سر مقدّسش به هنگام ورود به كاخ شوم ابن زياد، اينگونه ناخواسته حق به زبانش جارى شد و پيشواى انسانيّت را ستود:

املا ركابى فضّة و ذهبا واباً **** وخيرهم اذ ينسبون نسباً

ركابم را از طلا و نقره لبريز ساز، چرا كه جنايت بزرگى به نفع شما كرده ام و براى بقاى ستم شما، بزرگمردى گرانمايه و بى نظير را به خاك وخون كشيده ام .
آرى ! من فرزند بهترين پدر و والاترين مادران گيتى را كشته ام .
كه ابن زياد نيز، بى درنگ حكم اعدام او را صادر كرد.(٣٥٧)
٧ و نيز شقاوت پيشگانى كه پيكر مقدّسش را پايمال ساختند، با نظم و نثر شخصيّت والاى او را ستودند.(٣٥٨)
٨ و شگفت انگيزتر از همه اين بود كه يزيد، عنصر خودكامه اموى ، در حالى كه سرنورانى آن حضرت در برابر ديدگانش بود، به ناچار به ستايش و احترام آن حضرت پرداخت و بر دشمنان خونخوارش لعن و نفرين كرد.(٣٥٩)

كيفر فورى حرمت شكنان
خداوند، گويا چنين مقرّر فرمود كه اهانت كنندگان به آن حضرت و حرمت شكنان يا خود، ناگزير به تجليل و احترام او گردند و بر همدستان خود لعن و نفرين كنند و از شقاوت خود بيزارى جويند يا شرايطى پيش آورد كه بلافاصله ، طعم تلخ حرمت شكنى خويش را بچشند تا همواره بر صولت و عظمت و وقار او افزوده شود. براى نمونه :
١ از جمله كسانى كه حرمت آن حضرت را شكست ، يكى آن عنصر پليدى بود كه روز عاشورا در اوج بى شرمى و گمراهى به او بشارت آتش داد كه بلافاصله به اراده خدا اسب او لغزيد و او در حالى كه واژگون شد، پايش در ركاب به دام افتاد و در غوغاى جنگ ، اسبش او را به اين سو و آن سو كشيد تا به گودال آتش ‍ پرتاب شد و اينگونه دردم كيفر حرمت شكنى اش را دريافت كرد.(٣٦٠)
٢ ديگرى ، جنايتكارى بود كه در روز عاشورا حرمت آن حضرت را انكار كرد و براى فريب ساده دلان فرياد كشيد كه : (اى حسين ! تو را چه به پيامبر؟) و شگفت آور است كه همان وقت به سرنوشت نفرت انگيزى دچار شد و در حالى كه براى رفع مشكل خود به كنارى رفته بود، مارى او را گزيد و همچنان به كثافت خود غلطيد تا به آتش دوزخ افكنده شد.(٣٦١)
٣ و ديگرى تيره بختى بود كه فرياد كشيد: (هان ! يا حسين ! به اين آب زلال و گوارا نظاره كن ، از آن نخواهى نوشيد تا تشنه بميرى .) اين اهانت بر او گران آمد و او را اين گونه نفرين كرد: (بار خدايا! او را در حال تشنگى نابود ساز.) كه در دم ، حالت دردناكى به او دست داد كه از شدّت عطش مى سوخت و پيوسته آب مى طلبيد تا آنجايى كه آنقدر آب نوشيد كه شكمش پاره شد و باز هم با همان عطش به دوزخ وارد شد.(٣٦٢)
٢٥ براى آن حضرت هر گاه اراده مى فرمود ميوه هاى گوناگون و نعمتهاى جاودانه بهشت هديه مى شد از آن جمله : خرما، گلابى ، سيب و نيز هر غذايى كه از بهشت به پيامبر و على و فاطمه و حسين عليهم السلام هديه شد، بيشتر به خواست آن حضرت يا به خاطر او بود.(٣٦٣)
٢٦ خداوند حسن و حسين عليهما السلام را در مورد لباس و پوشاك نيز مورد عنايت خاصّ خويش قرار داد و بارها از لباسهاى زيباى بهشت در رنگهاى ويژه ، به آنان هديه داد، كه سرّ تفاوت رنگ لباس آنان نيز مشهور است .(٣٦٤)
همسر پيامبر صلى الله عليه و آله ، امّسلمه مى گويد:
پيامبر را ديدم كه لباس مخصوصى كه در دنيا نظيرش را نديدم ، بر اندام حسين عليه السلام مى پوشاند در مورد آن سؤ ال كردم كه فرمود:
(اين هديه خدا به حسين است و من آن را بر اندامش مى پوشانم ، از ويژگيهاى آن اين است كه تار و پودش از كرك بال جبرئيل است .)(٣٦٥)
و نيز خداوند به دست فرشتگان بر بدن به خون خفته و عريانش كه برخاك افتاده بود از لباسهاى بهشتى پوشانيد.

عنوان پنجم :
جلوه هايى از الطاف خاصّ خدا به حسين عليه السلام

بالاترين درجه لطف
در اين بخش سخنى پيرامون جلوه هايى از الطاف خاصّ خدا به حسين عليه السلام است كه در روايات از آن به نهادن دست خدا بر سر آن حضرت تعبير شده است .
فوضع اللّه يده على رأ س الحسين از آنجايى كه اين تعبير، در فرهنگ اسلامى بيانگر بالاترين درجه لطف خدا به آن گرامى است ، جلوه هايى از اين لطف ويژه در دو محور آشكار مى گردد: نخست در رابطه با خود حسين عليه السلام و ديگر در رابطه با مردم .
الف : آنچه خود آن حضرت در پرتو اين لطف خاصّ خدا بدان نايل گرديد، مقام والا و منزلت شكوهمندى است كه نه تنها توان ترسيم آن نيست ، بلكه از تصوّر آن هم ناتوانيم و در عظمت و شكوه اين مقام والا همين بس كه ، از شاخه هايش اين است كه امامت و پيشوايى انسانها را درنسل او قرار مى دهد.
ب : امّا ره آورد آن براى مردم نيز بسيار است ، از آن جمله خداوند درتربت پاك حسين عليه السلام براى مردم شفا قرار داد و اجابت دعاهايشان را در حرم مطهّر او تضمين فرمود.(٣٦٦) امّا پرشكوه ترين ره آورد لطف خاصّ خدا به حسين عليه السلام اين است كه : آن حضرت را سبب رحمت گسترده و فراگير خويش ‍ قرار داد؛ همان چيزى كه مردم را به خاطر آن آفريد و حسين عليه السلام را وسيله آن ساخت و چون برترين و والاترين پيام آورش ‍ را به عنوان رحمتى براى جهانيان فرستاد، حسين عليه السلام را از نور وجود او و او را از نور وجود ريحانه زندگى اش حسين عليه السلام قرار داد كه خود پيامبر مى فرمود:
حسين منّى و انا من حسين .
براين باور است كه حسين عليه السلام جايگاه فرود رحمت خداست و نور وجودش از رحمت است و رحمت از نور وجود گرامى او، دست رحمت ، حسين عليه السلام را تغذيه كرد و در دامان قهرمان پرور و پاك رحمت ، پرورش يافت و از زبان رحمت شير نوشيد و گوشت و پوست و خون غيرتمندش از رحمت روييد و پديد آمد و از رحمت رشد كرد.
او نور ديده پيامبر رحمت بود و گل خوشبوى بوستان معطّر رحمت .
مجلس او، در سينه رحمت بود و مَرْكبش روى شانه رحمت .
و تكيه گاهش بر پشت رحمت و مسير و هدفش ، به سوى رحمت .
او معدن و مركز خاصّ رحمت است و مجمع اسباب آن .
او جامع وسايل رحمت است و منبع جوشان چشمه هاى رحمت .
او راه ورود به درياى رحمت است و نهر جارى رحمت و كِشتگاه باغها و بوستانهاى رحمت .
او جلوه گاه ميوه هاى رحمت است و رشدگاه شاخه هاى آن .
او به حركت درآورنده ابرهاى باران زاى آن .
به بركت وجود آن گرامى ، جهان هستى در قلمرو بخشايش ‍ رحمت قرار مى گيرد و در گستره دايره رحمت وارد مى شود و با رحمت بر او رحمت واسعه الهى تحقّق مى يابد.
آرى ! او رحمت پياپى و بى وقفه و پايان ناپذير خداست .
اينك آيا محبّت آن گرامى را در دل دارى تا از سر مهر و معرفت از سوگواران او باشى ؟ و بر مظلوميّت قهرمانانه او سيلاب اشك جارى سازى ؟ تا پروردگار رحمت به پاداش آن بر تو درود بفرستد و به تو گفته شود:
درود خدا بر تو اى دوستدار پيشواى عدالت !
درود خدا بر تو اى مهر ورزنده به درياى رحمت !

دو نكته ظريف
سخن ، در ترسيم فشرده وسايل نجات بخش حسين عليه السلام و ترسيم تعدّد آن وسايل و ديگر، مقايسه ثمره و اثر آنها با ديگر كارهاى شايسته است كه نخست نگرش بر دو نكته ظريف ضرورى مى نمايد.
نكته اول :
اَ يَحْسَبُ الاِْنْسانُ اَنْ يُتْرَكَ سُدًى آيا انسان به راستى چنين مى پندارد كه او را به حال خود رها ساخته اند؟
هان اى انسان ! هرگز چنين مپندار كه بيهوده آفريده شده اى و چنين مينديش كه تورا به حال خود رها كرده اند و در آفرينش تو هدف وغرضى در كار نبوده و تو بيهوده و سرگردان و بى هدف راه زندگى را مى پيمايى ، چرا كه آفريدگار تو حكيم و فرزانه و توانا و بى نياز است و از كارهاى بيهوده ، بازى و بازيگرى ، پاك و منزّه است .

پيامها و فرمانهاى تكوينى
هان ! اى انسان ! تو پس از آنكه موجودى در خور ذكر شدى ، در مراحل گوناگون خلقت و در عوالم مختلف وجود، پيامها و فرمانهاى تكوينى آفريدگارت را دريافت داشتى ؛ هم زمانى كه به صورت خاك و نبات و غذا بودى و هم آنگاه كه مراحل مختلف عالم رحم را از آغازين مرحله آن ، از نطفه گرفته تا علقه ، مضغه ، استخوان بندى و رويش گوشت بر روى استخوانهايت را، مرحله به مرحله پشت سر نهادى و هم آنگاه كه به صورت انسان كاملى پديدار شدى و نعمت گرانبهاى عقل و نيروها و استعدادها و تواناييها و قابليّتهاى بسيار جسمى و روحى به تو ارزانى شد.
آرى ! تو در همه اين مراحل و عوالم وجودت ، مورد خطاب آفريدگارت قرار گرفته ، فرمانهاى تكوينى او را دريافت مى داشتى .
آنگاه كه به مقتضاى اين خطابها و پيامهاى تكوينى ، موجوديّت يافتى ، اقسام چندگانه پيامها و فرمانهاى مسئوليّت آفرين از جانب آفريدگارت بدين گونه كه خواهدآمد، به سوى تو صادر شد.

پيامها و فرمانهاى تشريعى
تو از يك سو مخاطب پيامهاى عقيدتى ، اخلاقى ، اقتصادى ، بدنى ، روحى و عبادى واجب و مستحبّ هستى و از دگر سو، مخاطب هشدارهايى به منظور اجتناب از ضدّارزشها در ابعاد انديشه و عقيده وامور مالى و رفتار و كردارت . و نيز پيامهاى ديگرى كه بايد نخست آنها را به طور شايسته فرا گيرى و پس از آموختن آنها، به كارشان بندى .
آنگاه ، پس از اين پيامها، تازه پيامهاى ديگرى به سويت متوجّه مى گردد، تا تو را به سوى آراستگى به ارزشهاى اخلاقى ، ارشاد نمايد. پيامهايى كه تو را به فرمانبردارى از خدا، به مسابقه در كارهاى پسنديده ، به يافتن وسيله تقرّب به خدا، به گشودن راه به سوى او، به اجابت دعوت ، دعوت كننده به سوى او، به آماده ساختن زاد و توشه براى سفر آخرت ، به تقوا و پرهيزكارى ، به جهاد در راه حق و عدالت ، به سرعت گرفتن به سوى بخشايش ‍ خدا و به ديگر كارهاى شايسته و خداپسندانه فرمان مى دهد.
پس از اين فرمانها نيز فرمانهاى ديگرى به سوى تو متوجّه مى گردد، امّا اين بار فرمانهاى تكوينى ، كه به مجرّد پايان يافتن عمر يكى پس از ديگرى صادر و اجرا مى گردد، براى نمونه :
با فرا رسيدن واپسين لحظات زندگى ، به روح ، فرمان جدايى از كالبد صادر مى گردد وبه بدن فرمان افتادن ، به نيروى جسمى و روحى فرمان سقوط و خاموشى مى رسد و به چشم و گوش و زبان فرمان تاريكى و كرى و گنگى .
آنگاه فرمانت مى دهند كه تمامى اموال و امكانات و هر چه در دست دارى و دنيا و ارزشهاى آن را كه با چشمانت مى نگرى ، همه و همه را، يك مرتبه رها كنى و تو بى هيچ قدرت مقاومت و چون و چرا، خواهى پذيرفت و هنگامى كه اين مرحله نيز تحقّق يافت ؛ اينك در معرض خطابهاى ديگرى قرار خواهى گرفت كه آثار و ره آورد خطابهاى مسئوليّت آفرينى است كه در دنيا متوجّه تو گرديد.
و اينجاست كه به تناسب عملكرد و انجام مسئوليتها، يا ترك وظايف ، وضعيّت و شرايط گوناگون مى شود و برخى رو سفيد مى گردند و برخى روسياه .

عالم پس از مرگ
فرمانهاى تكوينى اين مرحله ، بسيار است از آن جمله دستوراتى است كه پس از مرگ و متلاشى شدن و گذرانيدن عالم برزخ ، به سويت متوجّه مى گردد كه به موجب آنها بايد اعضا و اندامهايت از هم پاشيده و وجودت به هم بپيوندند و كالبد خاكى ات را از نو بسازند. آنگاه روح ، آن حقيقت الهى ، بار ديگر به كالبدت باز گردد و تو همان گونه كه اينك هستى پديدار گردى و جالب اينجاست كه به مجرّد صدور چنين فرمانى ، در يك لحظه همه چيز عوض ‍ مى شود و تو همان گونه كه اراده شده است ، از رحم خاك سربرآورده و به سوى صحراى سوزان محشر به راه مى افتى .

روز سهمگين رستاخيز
مرحله ديگرى فرا مى رسد و به صورت ديگرى مخاطب مى شوى اين بار بدين صورت :
اِقْرَاءْ كِتابَكَ كَفى بِنَفْسِكَ الْيَوْمَ هان اى انسان ! كارنامه عمل خويش را بخوان . امروز تو خود براى حسابرسى از خويشتن بسنده اى .
و تو كارنامه ات را به دست راست يا چپ و يا از پشت سرت ، دريافت مى دارى و آن را به دست خود مى گشايى و مى خوانى ، امّا چه خواندنى ؟ يا با حالتى اندوهبار و شرمسار خواهى گفت :
يالَيْتَنى لَمْ اُوتَ كِتابِيَهْ اى كاش هرگز كارنامه زندگيم را به دستم نداده بودند و ندانسته بودم كه حسابم چيست .
و يا برق شادى از ديدگانت درخشيدن خواهد گرفت و فرياد خواهى كشيد كه :
فَيَقُولُ هاَّؤُمُ اقْرَؤُا كِتابِيَهْ هان اى مردم ! بياييد كارنامه زندگى مرا بخوانيد، من يقين داشتم كه حساب خويشتن را ملاقات خواهم كرد.
باز مرحله ديگرى از راه مى رسد، اين بار به برخى ندا مى رسد كه :
يا عِبادِ لا خَوْفٌ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ هان اى بندگان من ! اينك ، امروز نه بيم و هراسى بر شما خواهد بود و نه اندوهگين خواهيد شد.
و به برخى بدين صورت كه :
وَ امْتازُوا الْيَوْمَ اَيُّهَا الْمُجْرِمُونَ هان اى جنايتكاران ! اينك روز جدايى است ، كناره گيريد و از هم جدا شويد.
باز هم صحنه ديگر رستاخيز پديدار مى گردد و اين بار خطاب به فرشتگان در برخورد با بندگان است .
در مورد گناهكاران فرمان مى رسد كه :
وَقِفُوهُمْ اِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ آنان را بازداشت كنيد، چرا كه آنان مسئول عملكرد خويش اند و بايد بازخواست گردند.
امّا در مورد ايمان آورندگان دستور مى يابند كه با مهر و محبّت بسيار با آنان روبرو گردند و به آنان اطمينان دهند كه :
اَلاّ تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ اَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ نترسيد و اندوهگين مباشيد اينك شما را به بهشتى كه وعده داده شده ايد بشارت باد.
و باز مرحله ديگر و دستورات ديگرى و اين بار فرمان كيفر شديد برخى سردمداران جنايتكار صادر مى گردد و به فرشتگان ندا مى رسد كه :
خُذُوهُ فَغُلُّوهُ او را بگيريد و به زنجيرش بكشيد.
و راستى كه چه بازداشت و به زنجير كشيدن وحشتناكى ! كه نه عشيره اش مى تواند نجاتش دهد و نه خاندانش و نه راه نجات ديگرى برايش خواهد بود و نيز خطاب مى شود كه :
ثُمَّ الْجَحيمَ صَلُّوهُ اينك او را به آتشهاى شعله ور دوزخ بكشانيد.
و ندا مى رسد كه :
ثُمَّ فى سِلْسِلَةٍ ذَرْعُها سَبْعوُنَ ذِراعاً
اينك او را در زنجيرى به درازاى هفتاد ذراع به بند بكشيد.
و تو چه مى دانى كه اينگونه به زنجير كشيده شدن يعنى چه ؟ آن هم نه زنجيرى بسان زنجيرهاى دنيا و نه آنگونه كه فردى را در دنيا به زنجير مى كشند، بلكه در شرايط بسيار دردناك و هراس انگيزى ، جز آنگونه كه در دنيا ديده و يا شنيده ايم .
و نيز به فرشتگان در مورد انسان خطاب جديدى مى رسد كه : يا با توى انسان روبرو شوند و اينگونه سخن گويند:
وَقالَ لَهُمْ خَزَنَتُها سَلامٌ عَلَيْكُمْ طِبْتُمْ درود بر شما، بهشت برايتان خوش باد بدانجا وارد شويد و در آنجا جاودانه بمانيد.
و يا طبق اين دستور عمل كنند كه :
خُذُوهُ فَاعْتِلُوهُ اِلى سَواءِ الْجَحيمِ او را بگيريد و با خشونت تمام به درون شعله ها و شراره هاى دوزخش كشيد و برسرش آب جوشان بريزيد.
و باز مرحله ديگرى فرا مى رسد، اين بار در برابر خطابهايى كه سخت عتاب آميز است و تو را در حضيض ذلّت و ناتوانى و در كمند دلهره و هراس قرار مى دهد؛ ندامى رسد كه :
يا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَ الاِْنْسِ اِنِ اسْتَطَعْتُمْ اَنْ تَنْفُذُوا هان ! اى گروه جنّيان و آدميان ! اگر مى توانيد كه از كرانه ها و كنارهاى آسمانها و زمين بيرون رويد، برويد ... .
و ندا مى رسد كه :
...اَخْرِجُوا اَنْفُسَكُمُ الْيَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذابَ الْهُونِ (هان اى گناهكاران !) روح خويشتن را (اينك ) از كالبدتان خارج سازيد كه امروز عذاب خوار كننده اى را پاداش خواهيد گرفت ، چرا كه نسبت به خدا سخنان ناروا مى گفتيد و خود را بزرگتر از آن مى پنداشتيد كه آيات خدا را بپذيريد.
و ديگر خطابهاى درهم كوبنده اى كه متوجّه دوزخيان مى گردد و بدانها گفته مى شود كه :
اِصْلَوْها فَاصْبِرُوا اَوْ لا تَصْبِرُوا
اينك به دوزخ در آييد كه در آن شكيبايى بورزيد يا شكيبايى نورزيد، براى شما يكسان است ؛ چرا كه تنها به آنچه در دنيا انجام مى داديد، كيفر مى شويد.
و اينگونه مورد خطاب قرار خواهى گرفت كه :
ذُقْ اِنَّكَ اَنْتَ الْعَزيزُ الْكَريمُ بچش كه تو (مى پنداشتى ) بسيار عزيز و گرانمايه هستى !
آرى ! اين خطابها و نداهاى هفتگانه اخير، برخاسته از دو سلسله خطابها و فرمانهاى تكليفى و ارشادى خدا، به خلق است كه در آغاز بحث ترسيم شد. اينك وضعيّت خويش را نيك بنگر كه آن فرمانها را به خوبى به كار بستى يا براى اين كيفرهاى دردناك آماده شده اى ، كداميك ؟

نكته دوّم :
تو اينك ، آماج مصيبتهاى سهمگين هستى كه اگر بدانها نيك بينديشى ، بسيار بزرگ هستند؛ به گونه اى كه بزرگتر از آنها نشايد. و اين به دو دليل است :
١ نخست اينكه ، تو آماج مصيبتها، اسير مرگ ، هدف بلاها و گرفتاريهاى گوناگونى هستى و هر لحظه در آسياى گردان به سوى مرگ .
تو بر كشتى طوفان زده اى نشسته اى كه غرق شدنش قطعى ، به نظر مى رسد، تنها نمى دانى چه زمانى غرق خواهى شد، تو را از هرسو اشرار و اوباش احاطه كرده اند، كه ناگزير به دست يكى از آنان به هلاكت خواهى رسيد، تو در حلقه محاصره دشمنان و بدخواهانى درآمده اى كه هر كدام تو را به يك سو مى كشانند.
٢ فاجعه ديگرى سر راه توست كه هرگز در موردش نمى انديشى و آن را احساس نمى كنى ، در حالى كه اميرمؤ منان عليه السلام هرگاه آن را به ياد مى آورد، همانند انسان مار گزيده بر خود مى پيچيد و بسان مادر داغديده مى گريست و آن فاجعه ، عبارتست از: سفر طولانى ، منزلگاههاى هراس انگيز، فرودگاه وحشتناك ، زاد و توشه اندك ، پاى برهنه و نداشتن مَرْكب و دستهاى تهى از عمل صالح و راه پر خوف و خطرخيز است .(٣٦٧)
٣ آرى ! واقعيّت اين است كه اگر نيك بينديشى ، مصيبت تو بزرگ و شرايطت بسيار نامطلوب و غمبار است . تو هستى كه در كام شعله هاى سركش و شراره هاى هستى سوز آتشهاى گوناگون گرفتار آمده اى .
آرى ! تو همان كسى هستى كه جسم و جان ، زبان و شكم ، دست و پا و ديگر اعضا و اندامهايت به شعله هاى جانسوز گناهانت شعله ور شده است . تو هستى كه در ميدان گناه به زمين خورده اى .
تو هستى كه در دام هواهاى دل و در كمند شيطان به اسارت رفته اى .
تو هستى كه كران تا كران وجودت را شعله ها و شراره هاى آتش ‍ فراگرفته است و در درون و برون و جسم و جانت زبانه كشيده و شخصيّت معنوى و انسانى ات به يكصدهزار زخم كارى گناه و جنايت و تبهكاريهاى خودت مجروح و تكّه تكّه شده و سپاهيان ضلالت و گمراهى ، تمامى اعضاى هدايت و دستگاههاى هدايت پذيرت را، پايمال ساخته اند.
٤ بلاى سهمگين ديگرى كه نه از آن گريزى خواهد بود و نه راه نجات ، اين است كه اگر در اين جهان ، عمرى طولانى كنى و بمانى ، از دو حال خارج نيست : يا دچار كابوس فقر و فلاكتى ، يا ثروتمندى و احساس بى نيازى مى كنى .
در صورت نخست با فرا رسيدن پيرى و اضافه شدن فقرِ نيرو و توان جسم و جانت به فقر مالى و اقتصادى ات ، يكباره همه اقتدار و احترام و جاه و مقامت هيچ و پوچ مى گردد و كارت از نظر توده مردم تمام است .
امّا اگر ثروتمند باشى و صاحب امكانات ، در آن صورت هم با فرا رسيدن پيرى و فرسودگى و از كار افتادگى ديگر نه قدرت بهره ورى و لذّت بردن از ثروت و امكانات را خواهى داشت و نه توان حفظ و حراست آنها را و درست همين جاست كه علاوه بر رنج و گرفتارى خودت ، فقر و گرفتارى كسانى كه به كمك آنان نيازمندى بر غمهايت افزون مى گردد و كارت به جايى مى رسد كه محبوبترين عزيزانت از وجود تو رنج مى برند و همانانى كه شما به زندگى و سعادت و رفاه آنان علاقمندى ، در آرزوى مرگ تو لحظه شمارى مى كنند ... .
بگذريم ... اينك ، اگر از اين جهان رخت بربندى و كوچ كنى چه خواهى كرد و به كجا خواهى رفت ؟ جز به سوى منزلگاه قبر؟ به سوى آرامگاهى كه نه براى آرامش و آسايش خويش آماده اش ‍ ساخته اى و نه با اعمال شايسته ، فرش و چراغى از پيش بدانجا فرستاده اى .
با ورود به منزلگاه قبر، اگر در آنجا درنگ كنى چهره نازپرورده ات گرفته و پژمرده ، لبانت آماس كرده و پرچين و چروك ، كالبدت از هم پاشيده و به هم ريخته و اعضا و اندامهايت كبود و از كار افتاده مى شود و همدم خانه قبرت ، مورچگان و كرمها و عقربها و سوسكها خواهند بود و اگر از آنجا نجات پيدا كنى ، به كجا خواهى شتافت ؟ جز به صحراى سوزان محشر خواهى رفت كه زير پا و فراز سر و چهار سويت را شراره ها و شعله هاى هستى سوز آتش گناهانت فرا گرفته است و تو با اين شرايط سهمگين ، اگر بخواهى بمانى چگونه خواهى ماند؟ و اگر نخواهى به كجا خواهى رفت ؟
به راستى كه اگر بدانى با چه فاجعه و رنج عظيم و جانكاهى دست به گريبان خواهى بود، بى ترديد هم اكنون لباس ماتم بر تن نموده ، زن ، زندگى ، فرزند، خاندان ، ثروت ، امكانات ، علايق و بستگان خويش را رها كرده ، خاكسترنشينى را برخواهى گزيد.
آرى ! در اين مورد است كه پيشواى پرواپيشگان على عليه السلام هشدار مى دهد كه :
ولوتعلمون ما اءعلم ممّا طوى عنكم على اءنفسكم ، ولتركتم اءموالكم لا حارس لها و لا خالف عليها ....(٣٦٨)
هان اى مردم ! اگر آنچه من از آينده و سرنوشت شما مى دانم و بر خودتان پنهان است مى دانستيد در آن صورت سر به بيابانها نهاده و خويشتن را آماج نكوهش و سرزنش مى كرديد. بر عملكرد خويش مى گريستيد و ثروت و امكانات خود را بدون نگهبان و بى صاحب رها مى نموديد و مى رفتيد و هر كسى تنها در انديشه نجات خود بود و مصيبتها و گرفتاريهاى سهمگين خودش او را از انديشه ديگران ، حتّى فرزند دلبند و برادر از جان عزيزترش باز مى داشت .
با نگرش دقيق بر نكاتى كه در دو مقدّمه اين بخش از نظر گراميتان گذشت ، اينك بايد بدين نكته سرنوشت ساز انديشيد كه :
سالار شهيدان حسين عليه السلام با انجام شايسته و بايسته فرمان خاصّ خدا كه آن را در صحيفه ويژه اى بدان حضرت مرقوم و توسّط امين وحى به پيامبر، آنگاه اميرمؤ منان و امام حسن عليهم السلام به امانت سپرده شده و بدو تسليم گرديد؛(٣٦٩) به گونه اى مورد الطاف خاصّ آفريدگارش قرار گرفت كه هر كس از سر عرفان و ايمان و اخلاص ، به راههاى نجات و وسايل هدايت و رهايى او چنگ زند، هم مى تواند وظايف و مسئوليتهاى خويش ‍ را كه از جانب خدا بدو متوجّه شده است ، دريابد و انجام دهد؛ و هم در برابر آن پاداشى دريافت دارد كه نه تنها از خطراتى كه برشمرديم نجات يابد، بلكه از همه گردنه هاى سخت و مشكلات طاقت فرسايى كه سر راه انسانها است ، نجات يابد.
آرى ! با توسّل و اقتداى به آن حضرت ، نه تنها دستورات خدا در مورد نماز، روزه ، حجّ و عمره ، جهاد و مرزدارى و ساير تكاليف ، جامه عمل مى پوشد و پاداش انجام آنها در حساب انسان نوشته مى شود، بلكه به بركت وجود او، بهترين و بالاترين پاداشها، حاصل مى شود. گاه از اين مرحله هم فراتر مى رود و انسان به عمل و پاداشى ، غير قابل تصوّر همانند نماز و حجّ به همراه پيامبر صلى الله عليه و آله دست خواهد يافت و گاه به عمل و پاداشى مى رسد كه از نظر شمار و محتوا، اصولاً انجامش براى او امكان پذير نيست ، همانند انجام يكصد بار حجّبيت اللّه .(٣٧٠)
در توسّل و تمسّك به وسايل هدايت و نجات حسين عليه السلام گاهى پاداش هزار حجّ خواهد بود، آن هم نه حجّ عادى ، بلكه حجّى با آن حجم عظيم و شكوهمند از پاداش ، كه هر گام نهادن در انجام آن ، پاداشى معادل يكصد هزار حجّ بلكه بيشتر از آن خواهد داشت .(٣٧١) و بالاخره فراتر از همه اينها، گاه در پيروى و توسّل عارفانه به آن حضرت ، انسان به پاداش كار پرشكوهى مى رسد كه اساساً انجام آن بيش از يك بار برايش ممكن نيست ، همانند شهادت در راه خدا كه براى يك انسان تنها يك بار ممكن است و بس ؛ امّا به بركت حسين عليه السلام و توسّل و اقتداى به راه و رسم او، گاه انسان مى تواند به پاداش هزار بار شهادت هدفدار و خالصانه وآگاهانه نايل آيد.(٣٧٢)
آرى ! با توسّل به حسين عليه السلام هم مصايب و رنجهاى كنونى برداشته مى شود و هم بلاها و گرفتاريهايى كه در معرض ‍ ورود آنها هستى ، هم عبور آسان از گردنه هاى سهمگين مرگ و جهان ديگر كه اينك بر آنها مشرّف هستى ، ممكن مى شود و هم امن و امان از هول و هراس از مسير وحشتناكى كه اينك در آن گام مى سپارى ، هم دستورات خدا به خوبى انجام مى پذيرد و هم ارزشها و صفات پسنديده در كران تا كران وجودت پديدار مى گردد و هم ريشه و ميكروب گناه و ضدّ ارزشها و آثار ويرانگر آنها نابود مى شود، هم گناهانى كه با شكستن قوانين خدا انجام شده ، مورد بخشايش و توبه قرارمى گيرد و هم درهاى بهشت پرطراوت و زيبا كه با كارهاى ناپسند مسدود ساخته اى به رويت گشوده مى شود. هم درهاى آتش دوزخى را كه بر روى خود گشوده اى بسته مى شود و هم آتشهاى شعله ورى كه تو را احاطه ساخته است ، به خاموشى مى گرايد.
با توسّل عارفانه به حسين عليه السلام و با اقتداى به راه و رسم او، هم درجات والا كسب مى گردد و هم درجات ، والا، والاتر و بلند مرتبه تر مى شود و انسان به پرفرازترين قلّه شكوه و عظمت و به جايى كه فكرش را هم نمى كرد، پر مى كشد.

با نگرشى ديگر
مطلب را، با بازگشتى ديگر و تكرار و تذكّرى مجدّد توضيح مى دهيم تا گوشهاى نگهدارنده اندرز، آن را فرا گيرند.
بنابراين شما خواننده گرامى با حضور قلب و گوش شنوا به آنچه خواهد آمد، گوش فرا ده .
آگاه باش ! آگاه ...! كه از جانب پروردگارت دستورات بسيارى بر تو صادر شده است ، كه تو در انجام آنها مسئولى .
بيدار باش ! بيدار...! كه پس از اين زندگى چند روز دنيا، مرحله سختى در پيش رو خواهى داشت ، مرحله مرگ و سكرات آن ، عالم برزخ و مشكلات آن و ....
زنهار! زنهار! كه پس از اين مراحل ، تازه رستاخيز برپاى مى گردد و خطابهاى سهمگين آن خواهد بود كه چقدر بزرگ و هراس انگيز و فاجعه بار است ، به گونه اى كه سهمگينتر و دردناكتر و دلهره آورتر از آنها نشايد.
امّا! ... امّا! با توسّل و اقتداى عارفانه و خالصانه و عاشقانه به پيشواى شهيدان ، مى توان انجام دستورات و آسان ساختن خطابات و برطرف ساختن مشكلات و گرفتاريها را، ميسّر ساخت .
امّا، اينكه چگونه مى توان بدان نايل شد، خود در خور سه بحث است :

بحث اوّل
نداها و خطابهاى خدا به بندگان ، بر چند بخش قابل تقسيم است :

پيام عبادى
نخست نداهايى كه عبادى است و همگان را به عبادت و يكتا پرستى فرا مى خواند:
يا اَيُّهَا النّاسُ اعْبُدُوا رَبَّكُمُ هان اى مردم ! پروردگارتان را كه شما و پيشينيانتان را آفريد، بپرستيد، باشد كه پرهيزگار گرديد.
اين ندا، در حقيقت ندا و پيامى است كه بر زبان يكصد و بيست هزار پيام آور بزرگ خدا و جانشينان آنان و تمامى شايستگان و فرشتگان و فرزانگان و عارفان و پيروان مذاهب و مكاتب ، جارى شده است .
اينك ، تو دوست عزيز! آنگونه كه شايسته است به خود آى و بينديش كه : آيا به راستى پرورگارت را به گونه اى كه پيروان يكى از اديان يا همان دينى كه مدّعى پيروى از آن هستى پرستيده و عبادت نموده اى ؟
و نيز بينديش كه در همه دوران عمر يا بخشى از آن و يا ماهى و يا حتّى روزى از عمر خويش آنگونه كه شايسته و بايسته است ، بندگى خداى را پيشه ساخته اى ؟
به راستى بنگر كه از كدام دسته از بندگان خدا هستى ؟
از بندگان گرامى داشته شده ؟
از بندگان برگزيده ؟
از بندگان مخلص ؟
از بندگان بيمه شده در برابر شيطان ؟
از بندگان باايمان ؟
از بندگان پرواپيشه و با تقوا؟
از بندگان توبه كار؟
از كدام دسته هستى ؟ كداميك ؟
تو كه با اين انديشه و عملكردت ، نه از گروه نخست هستى و نه از گروه دوّم و نه از بيمه شدگان در برابر وساوس و دسايس شيطانى كه در تكريم آنان به شيطان هشدار داد كه :
اِنَّ عِبادى لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ تو را بر بندگان من هيچ تسلّطى نيست .
نه از بندگان باايمان او هستى و نه از بندگان با تقواى او، چرا كه نه صفتى از گروه باايمان دارى و نه نشانى از تقوا و تقوا پيشگان .
از بندگان اسرافكار او هم نيستى كه پس از گناه با يك تحوّل درونى و توبه و بازگشت و جبران گذشته بدانان خطاب شد كه :
لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللّهِ از رحمت خدا مأ يوس و نوميد نشويد.
چرا كه به آنان هم فرمود:
وَ اَنيبُوا اِلى رَبِّكُمْ وَ اَسْلِموُا لَهُ پيش از آنكه عذاب فرا رسد و كسى به ياريتان برنخيزد به پيشگاه پروردگارتان روى آوريد.
و تو سوگمندانه ، از روى آورندگان و بازگشت كنندگان و جبران نمايندگان سياهيهاى گذشته نبودى و هنوز هم در بيراهه ها سرگردانى !!!
اينك ، به عبادت خويش در برابر پروردگارت بينديش ، خواهى ديد كه عبادت تو نه تنها عبادت بندگان مخلص و عارف نيست ، كه آن را شايسته سپاس و ستايش شناخته و او را آنگونه كه مى بايد عبادت مى كنند، بلكه همچون عبادت بردگان و تجارت پيشگان و مزدبگيران هم نيست كه براى نجات از آتش و يا رسيدن به بهشت و دريافت مزد، خدا را عبادت مى كنند.(٣٧٣)
آرى ! به عبادت خويش در برابر پروردگارت بنگر، خواهى ديد كه عبادت و پرستش تو نه تنها همچون عبادت بندگان خالص و عارف ، تنها به خاطر سپاس از او نيست ، بلكه بسان بندگان برده صفت و تجارت پيشه هم نيست كه براى نجات از آتش يا به طمع دريافت بهشت و رسيدن به كاميابى انجام شود.
اى كاش ! ما به همين اكتفا كرده بوديم و در اين مرحله توقّف ، كه خداى را در هيچ جلوه و بعدى از ابعاد و جلوه هاى عبادت و بندگى نپرستيده باشيم و بس . امّا بدبختانه نه تنها نپرستيده ايم ، بلكه دشمن خود و خداى خود را پرستيده ايم . تازه به پرستش ‍ شيطان هم بسنده نكرديم ، بلكه در كنار او هواهاى دل ، دينار و درهم ، بتها و معبودهاى بى شمار ديگرى را هم عبادت كرديم .
اى كاش ! به همين اكتفا مى كرديم كه آنها را به نوعى بپرستيم ، امّا اين درد را بايد به كجا برد كه ما اين معبودهاى پوشالى را به انواع و اقسام پرستشها و تمامى جلوه هاى عبادت و بندگى پرستيديم و طوق بندگيشان را به گردن انداختيم و هر رطب و يابسى يافتيم ، پذيرفتيم !!!
اينك كه به رابطه خود و پروردگارت نگريستى و حقيقت عبادت خود در پيشگاه او را شناختى ، آگاه باش كه در پرتو نور وجود حسين عليه السلام ممكن است به همه ابعاد و اقسام عبادت و پرستش خدا، كه بدانها مخاطب شده اى ، نايل آيى و نيز ممكن است به بركت پيروى و اقتداى به او، به بالاترين مرتبه بندگى خدا برسى .
خواهى گفت : چگونه و از چه راهى ؟
پاسخ اين است : اينگونه و از اين راهها:
١ هنگامى كه شما به زيارت عارفانه و عاشقانه حسين عليه السلام توفيق يابى به پاداش آن ، به مرتبه اى از مراتب بندگان گرامى او كه فرشتگانند، نايل خواهى آمد، چرا كه بلندى درجه و مقام آنان به خاطر مراتب عبادت و بندگى آنهاست و زائر حسين عليه السلام به نماز و تسبيح و تقديس فرشتگان تا روز رستاخيز بهره مند است .(٣٧٤)
در روايات ، پاداش زائر آن حضرت فراتر از اين است و تصريح شده است كه فرشتگان تا روز رستاخيز به نيابت از او، بارگاه پيشواى محبوبش را زيارت مى كنند.(٣٧٥) و از اينجا پيام برخى روايات آشكار مى گردد كه مى فرمايد:
(كسى كه حسين عليه السلام را عارفانه زيارت كند از بندگان گرامى خدا خواهدبود.)(٣٧٦)
بنابراين ، در پرتو وجود حسين عليه السلام مى توان به مقام بندگى خدا رسيد و از بندگان گرامى او شد.
٢ اگر انسان به زيارت عارفانه او توفيق يابد، به درجه اى از درجات بندگان برگزيده خدا كه پيامبران هستند نايل خواهد شد، چرا كه برخى از اثرات و خواصّ و پاداش زيارت آن حضرت ، نوعى همنشينى با پيامبر و جانشينان او و متنعّم شدن به نعمتها و برخوردار شدن از مهر و دعاى خير آنان و همصحبت شدن و درود گفتن آنان به زائر حسين عليه السلام است ، كه در اين مورد روايات خواهد آمد.(٣٧٧)
با اين بيان ، در پرتو اقتدا و توسّل به حسين عليه السلام مى توان به همنشينى بندگان برگزيده خدا مفتخر شد.
٣ در پرتو توسّل و اقتداى به آن حضرت ، مى توان به مرتبه اى از مراتب بندگان شايسته و خالص و باايمان و تقواپيشه و پارسا و خائف او، نايل آمد و نيز همانگونه كه مى توان در پرتو توسّل به او، به مراتب ودرجات همه بندگان خدا كه برشمرديم ، پركشيد. مى توان به پاداش انواع و اقسام عبادتها نيز همچون نماز، روزه ، زكات ، حجّ، عمره ، جهاد، مرزدارى ، انواع وقف و صدقه ، واجبات و مستحبّات و نيز پاداش برترين و بالاترين درجات نيّت پسنديده و پاداش عبادت يك عمر، بلكه عبادت همه روزگاران ، دست يافت .(٣٧٨)
٤ در پرتو وسايل نجات بخش آن حضرت ، مى توان به رتبه و مقام بندگان گناهكارى رسيد كه با توبه و بازگشت خالصانه به سوى خدا، به جايى اوج گرفتند كه مورد بخشايش او قرار گرفتند و به آنان خطاب شد كه :
قُلْ يا عِبادِىَ الَّذينَ اَسْرَفُوا هان ! اى بندگان من كه بر زيان خويش اسراف كرده ايد، از رحمت خدا نوميد نشويد چرا كه او همه گناهان را مى بخشايد.
و اين مقام با سوگوارى عارفانه بر حسين عليه السلام و زيارت خالصانه و عاشقانه او، حاصل مى شود؛ چرا كه اين دو، نه تنها باعث بخشايش گناهان گذشته انسان مى شود، بلكه گاه گناهان آينده را هم مى بخشايد و نه تنها موجب بخشايش گناهان پدر و مادر انسان مى گردد، بلكه گاه گناهان همه كسانى را كه دوست بدارى ،(٣٧٩) ... كه روايات آن خواهدآمد.

پيام تقوا
دوّمين پيام خدا به بندگان اين است كه :
يا اَيُّهَاالنّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمْ هان اى مردم ! از پروردگارتان پروا كنيد كه زلزله رستاخيز حادثه سهمگينى است .
اين نداى الهى نيز، درست همانند نداى پيشين است كه مردم را به عبادت فرامى خواند و همانگونه كه نداى عبادت و خداپرستى سرلوحه برنامه هر پيامبر و عصاره محتواى هر كتاب آسمانى است ، اين نيز همانگونه است و داراى ابعاد و اقسامى است كه ثمره و نتيجه همه آنها اين است كه در روز رستاخيز به تقوا پيشگان خطاب مى گردد كه :
يا عِبادِ لا خَوْفٌ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ هان اى بندگان من ! اينك نه بر شما ترسى خواهد بود و نه اندوهگين خواهيد شد.
و طبق روايات به زائر عارف و عاشق حسين عليه السلام نيز همين گونه ندا خواهد رسيد كه روايات آن خواهد آمد.

پيام انفاق
نداى سوّم در مورد انفاق در راه خدا است .
وَ اَنْفِقُوا فى سَبيلِ اللّهِ و بدين كار پسنديده با همه ابعاد و اقسامش ، از سير كردن گرسنگان تا سيراب ساختن تشنگان و پرداخت زكات و صدقات و كارهاى پسنديده ديگر، مى توان به بركت حسين عليه السلام توفيق يافت ، بلكه به فراتر از آنها مى توان نايل آمد كه جز در پرتو نور وجود او دست يافتن بدانها، ناممكن است ؛ براى نمونه :
در پرتو توسّل عارفانه به حسين عليه السلام مى توان به پاداش ‍ پرشكوهى ، همانند پاداش سيراب ساختن اردوگاه توحيدى حسين در روز عاشورا دست يافت .
در روايات آمده است كه :
(هر كس در روز عاشورا، در كنار حرم او، تشنگان را سيراب سازد، همانند كسى است كه در روز عاشورا به اردوگاه حسين عليه السلام آب رسانده است .)(٣٨٠)
اينك آيا دوست مى دارى كه اردوگاه تشنه آن حضرت را با اينكه عاشورا نيست و در كنار حرم او قرار ندارى ، سيراب سازى ؟
فكل موضع يرى قبره آرى ! اگر شرايط جانسوز اردوگاه حسين عليه السلام را در انديشه ات مجسّم ساختى و بر بيدادى كه در راه حق و عدالت بر او رفت ، قلبت شعله ور شد، اينك سراى دلت حرم اوست و تو با اين سوگوارى خالصانه در حقيقت حسين عليه السلام و اردوگاه و خاندان و كودكانش را با قطرات زلال اشك ديدگانت ، سيراب ساخته اى .

پيام جهاد
نداى چهارم خدا به بندگان ، نداى جهاد است :
وَ جاهِدُوا فِى اللّهِ حَقَّ جِهادِهِ در راه خدا آنگونه كه شايسته اوست ، جهاد كنيد.
جهاد بر دو قسم است : جهاد اكبر و جهاد اصغر.
پيروزمند در هر دو ميدان ، به راستى پيروز و قهرمان است و كشته ميدان جهاد اصغر، شهيد، ولى كشته ميدان جهاد اكبر بر خاك افتاده اى شكست خورده و مطرود و مردارى متعفّن خواهد بود.
تو كه نه ، در راه حقّ به شرف شهادت نايل آمده ، نه دشمن را از پا در آورده اى و نه در ميدان پيكار با هواى دل مدال افتخار و قهرمانى گرفته اى تا پاداش آنها را دريافت دارى ؛ امّا ممكن است در پرتو نور وجود حسين عليه السلام با يك تحوّل عميق درونى و عملى ، به پاداش همه اينها دست يابى ؛ بدين صورت :
١ هنگامى كه به راستى بااخلاص و عرفان ، شهادت به همراه حسين را آرزو نمايى و صادقانه رو به آستان مقدّس او آورى كه : (اى خداوندگار شهادت ! كاش من در روز جاودانه عاشورايت به همراهت بودم .) با اين حال و هواى ملكوتى به پاداشى همانند شهادت با او خواهى رسيد.(٣٨١)
و نيز هنگامى كه شاهكار بزرگ شهيدان راه عدالت و آزادى را در روز حماسه ساز عاشورا به راستى دوست بدارى و بر فداكارى آنان خشنود و به شركت در پيكار قهرمانانه به همراه آنان مشتاق باشى ، باز هم پاداشى چون پاداش آنان خواهى داشت . همانگونه كه جابر در برابر قبر مطهّرش گفت : (گواهى مى دهم كه ما در نبرد قهرمانانه اى كه شما در آن گام نهاديد، با شما شركت داشتيم .)(٣٨٢)
٣ و نيز هنگامى كه شب عاشورا، حسين عليه السلام را با عرفان و اخلاص زيارت كنى و در كنار مرقد پاكش تا بامداد، شب زنده دارى و عبادت خداى او كنى ، چنانى كه گويا با پيكرى به خون آغشته خدايت را ملاقات نمودى و به پاداشى همانند پاداش ‍ كسى دست خواهى يافت كه به همراه پيشواى شهيدان به شهادت رسيده است .(٣٨٣)
٤ اينگونه ارادت عارفانه و خالصانه بر حسين عليه السلام از نظر پاداش ، سرآمدِ جهاد در راه خداست ، چرا كه در ميدان جهاد، گاه براى مجاهد در راه حقّ شهادت ارزانى مى گردد و گاه نمى گردد، امّا در آستان پرفيض حسين عليه السلام هم پاداش جهاد خواهد بود و هم پاداش شهادت در راه خدا و هم پاداش به خون آغشته شدن در راه او.
٥ و سرآمد همه پاداشها، اين است كه به خون غلطيدن در راه حقّ براى هر شهيدى تنها يكبار ميسّر است و طبيعى است كه پاداش ‍ آن هم يكبار خواهد بود، امّا در آستان حسين عليه السلام مى توان در پرتو ايمان و اخلاص و هدف بلند، بارها و بارها به اين پاداش ‍ پرشكوه دست يافت .

پيام هشدار دهنده
پنجمين نداى خدا به بندگان اين است كه آنان را به فراهم آوردن زاد و توشه و عمل صالح فرا مى خواند، به زاد و توشه معنوى ، اخلاقى ، عبادى ، فرهنگى و انسانى .
... وَ تَزَوَّدُوا فَاِنَّ خَيْرَ الزّادِ التَّقْوى و به آنان هشدار مى دهد كه زاد و توشه اى در خور سفر رستاخيز برگيريد و يادآورى مى كند كه بهترين و نيكوترين زاد و توشه آن است كه هم پاك و پاكيزه باشد و هم انسان را سريعتر و بهتر به هدف برساند وزيارت عارفانه و هدفدار حسين عليه السلام براى اين سفر پرخطر، زاد و توشه پر بار و پاكيزه اى است ؛ چرا كه در هر منزلگاهى از منزلگاههاى عالم برزخ و جهان ديگر، سودمند و نجات بخش است و توشه پاكيزه و پاكى است كه سرآمد هر زاد و توشه اى است .
پاداش زيارت حسين عليه السلام نه تنها براى خود انسان توشه راه است ، بلكه براى ديگران نيز رهايى بخش است ؛ چرا كه زائر عارف او، گاه به مقامى اوج مى گيرد كه مى تواند دست هر كه را دوست داشت بگيرد و او را از آتش سوزان دوزخ نجات بخشد.(٣٨٤)

قرض الحسنه يا وام نيكو
ششمين نداى خدا به بندگانش اين است كه آنان را به تعاون و همكارى و ايثار وفداكارى در حق يكديگر فرا مى خواند و آن را وام نيكو و قرض الحسنه دادن به خدا عنوان مى كند:
... وَ اَقْرِضُوا اللّهَ قَرْضاً حَسَناً و توسّل به حسين عليه السلام وام نيكويى به خدا و پيامبر و على و دخت گرانمايه پيامبر، فاطمه و حسن و خود حسين عليهم السلام است و روشن است كه قرض الحسنه دادن به هر كدام از اين بندگان برگزيده خدا، پاداشى مضاعف و چند برابر كه شمارش آن را تنها خدا مى داند، خواهد داشت .

پيام زندگى
هفتمين نداى خدا به بندگان اين است كه مى فرمايد:
يا اَيُّهَا الَّذينَ امَنُوا اسْتَجيبُوا لِلّهِ اى كسانى كه ايمان آورده ايد، هنگامى كه خدا و پيامبرش شما را به چيزى فرامى خوانند كه به شما زندگى مى بخشد، به دعوت آنان پاسخ مثبت دهيد.
و پيامبر گرامى در رابطه با حسين عليه السلام ما را به توسّل و اقتداى به او و راه ورسم زندگى ساز او فرا خواند از آن جمله :
به محبّت و مهر به او.
يارى رسانى به اهداف بلند و آرمان والاى او.
به سوگوارى شايسته و بايسته بر او.
و به زيارت عاشقانه و عارفانه او.
بر ماست كه اجابت كنيم .

آيا در انديشه فردا هستى ؟
هشتمين نداى خدا به بندگان اين است كه :
... وَ قَدِّمُوا لاَِنْفُسِكُمْ اين حيوان باوفا در تشنگى صاحبش بدو تأ سّى جست و روز عاشورا هنگامى كه امام حسين عليه السلام پس از پيكار شديد و قهرمانانه اى ، ستونهايى از سپاه اموى را درهم شكست و به آب دست يافت ، اين حيوان نيز لب بر آب نهاد، امّا منتظر بود كه نخست صاحبش بنوشد. آن حضرت خطاب به آن حيوان فرمود:
(تو تشنه اى و من نيز تشنه ، خداى را سوگند تا تو آب ننوشى من نخواهم نوشيد.)
حيوان سرش را بلند كرد بدين معنا كه ، تا تو ننوشى من نمى نوشم .
امام حسين عليه السلام فرمود: (بنوش ! من هم مى نوشم .)
آنگاه دست مبارك ، به سوى آب گشود تا بنوشد كه سپاه شوم اموى به سوى خيمه ها هجوم برد و آن حضرت آب را ريخت و براى دفاع از حرم خدا و پيامبر به عجله از شريعه خارج شد.(٣٠٠)
آرى ! اين حيوان حقّ شناس به اراده الهى از بيدادگرى سپاه اموى ناله جانسوز سر داد و فرياد مظلوميّت و دادخواهى او را، از شقاوت كسانى كه فرزند پيامبر خويش را به جرم دفاع از حقّ و عدالت به خاك و خون كشيدند، طنين افكن ساخت و در حالى كه پس از شهادت او از آن حضرت دفاع مى كرد خبر شهادتش را به خاندانش آورد.(٣٠١)
و نيز شتر ويژه پيامبر به آن حضرت اختصاص يافت ، كه روز عاشورا بر آن نشست و براى دشمن سخن گفت . آن گاه دستور داد حيوان را به جايگاه خود بردند و تا شهادت امام حسين عليه السلام آنجا بود. امّا، پس از انتشار خبر شهادتش اين حيوان آنقدر سرش را بر زمين كوبيد كه جان داد.(٣٠٢)

۵
مسابقه به سوى بخشايش خدا
مسابقه به سوى بخشايش خدا
نهمين نداى خدا به بندگان اين است كه :
وَ سارِعُوا اِلى مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ به سوى بخشايشى از پروردگارتان و بهشتى كه گستره آن آسمانها و زمين است ، بشتابيد.
و نيز اين نداى ملكوتى است كه :
... فَاسْتَبِقُوا الْخَيْراتِ هان اى انسانها! به سوى نيكيها بشتابيد.
و با شتافتن به كوى حسين عليه السلام سريعترين بخشايش ‍ حاصل خواهد آمد، چرا كه در سوگوارى بر اوست كه به مجرّد حلقه زدن اشك محبّت و معرفت در چشم ، همه گناهان انسان مورد بخشايش قرار مى گيرد(٣٨٥)

نيايش
دهمين نداى خدا به بندگان اين است كه : آنان را به دعا و نيايش و راز و نياز فرامى خواند و مى فرمايد:
اُدْعُوا رَبَّكُمْ تَضَرُّعاً وَخُفْيَةً پروردگارتان را به زارى و در نهان بخوانيد.
و انسان با توسّل عارفانه به حسين عليه السلام خدا را بر هر خواسته شرعى و عقلى ، بخواند به ثمره دعايش خواهد رسيد و با زيارت او مشمول دعاى پيامبر و على و فاطمه و حسن و ساير امامان نور عليهم السلام و فرشتگان نيز خواهد شد.(٣٨٦)
در روايت ديگرى است كه زائر آن حضرت ، بر چيزى گام نمى نهد جز اينكه آن پديده او را دعا مى كند(٣٨٧) و هنگامى كه فردى آن حضرت را زيارت كند و از جانب نياى بزرگ و پدر گرانقدرش بر او سوگوارى نمايد، مشمول دعاى آنان و خود او نيز خواهد شد.(٣٨٨)
امام صادق عليه السلام در زمان حيات خويش ، سجده كنان و گريان
كسى را كه چهره بر تربت حسين عليه السلام مى نهد،
كسى را كه بر او اشك مى ريزد،
و كسى را كه در سوگ او شيون مى كند،
همه را دعا مى فرمود.(٣٨٩)
به يارى حق بپاخيزيد
يازدهمين نداى خدا به بندگان اين است كه :
... كُونُوا اَنْصارَ اللّهِ هان اى كسانى كه ايمان آورده ايد، يار خدا باشيد.
روشن است كه خدا بزرگتر و والاتر از آن است كه نياز به يارى داشته باشد، از اين رو منظور از يارى خدا، يارى دوستان او و دين اوست .
و هرگاه اَ بَرمردى از دوستان او كه درراه حقّ و عدالت مظلوم وتضعيف گرديده است ، مورد حمايت و يارى قرار گيرد، در حقيقت خدا و دين او يارى شده و به دستور او عمل شده است .
امام صادق عليه السلام مى فرمود:
بابى المستضعف الغريب پدرم به قربان آن بزرگ مرد حق و عدالت كه مستضعف و غريب و بى يار و ياور مانده بود.
از اين رو زيارت آن حضرت و گريه هدفدار بر او و برپا ساختن مجالس سوگوارى بر او، نوعى يارى او و اهداف بلند و عدالت خواهانه اوست و آرزوى يارى و پيروزى راه و رسم توحيدى او نيز نوعى يارى هدف و آرمان والا و بشر دوستانه اوست ؛ چرا كه فضايل و امتيازاتى را كه خداوند به او ارزانى داشته است ، در حقيقت هر كدام پاداشى است در برابر عمل بزرگ و شاهكار جاودانه او.
پاسخ مثبت به پيامبر
دوازدهمين نداى خدا به بندگان اين است كه مى فرمايد:
... اَجيبُوا داعِىَ اللّهِ نداى دعوت كننده اى را كه از جانب خداست ، پاسخ مثبت دهيد.
و دعوت خدا همان دعوت انسان ساز پيامبر است كه به اسلام فرامى خواند و حسين عليه السلام نيز در پى دعوت او مردم را به سوى ايمان و عمل شايسته فرا خواند و دعوت ايمان را آشكار ساخت و واقعيّت زشت و نفرت انگيز حكومت سياهكارى را كه به ضرب زر و زور و فريب خود را به عنوان حكومت خدا و پيامبر و حكومت اسلامى به خورد ساده دلان مى داد، برملا و مردم را روشن و بيدار ساخت .
از اين روست كه اگر نيك بينديشيم ، هم وسايل نجات و هدايت او، حتّى طلب شفا از تربت او، از جمله پاسخ مثبت دادن به دعوت آزادى خواهانه و ظلم ستيز آن حضرت است . در اين مورد، آنگونه كه شايسته است ، تعمّق كنى واقعيت را درخواهى يافت .

وسايل تقرّب به خدا
سيزدهمين نداى خدا به بندگان اين است كه آنان را به يافتن وسيله تقرّب به خدا فرا مى خواند.
يا اَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ و حسين عليه السلام بزرگترين وسيله اى است كه ما در پى او هستيم ، چرا كه وسايل و راههاى او براى تقرّب به خدا و رسيدن به هدف و دست يابى به نهايت آرزوها و بلندترين اهداف و آرمانها، از ديگر راهها سهل و آسانتر و پرثمرتر است .
انتخاب راه و راهنما
چهاردهمين نداى خدا به بندگان اين است كه آنان را به گزينش راه صحيح و راهنماى درستى براى گام سپردن در راه خدا و عبادت او فرامى خواند و مى فرمايد:
اِنَّ هذِه تَذْكِرَةٌ فَمَنْ شاءَ اتَّخَذَ اين قرآن اندرزى است (حكيمانه )، پس هر كس كه مى خواهد راهى به سوى پروردگارش برگزيند.
و راه حسين عليه السلام بزرگترين ، پرشكوه ترين ، استوارترين ، روشنترين ، آسانترين و نزديكترين راهها به سوى خداست و خودش پيشوا و راهنمايى والا.
آرى ! نداهاى چندگانه اى كه ترسيم شد، نمونه هايى از انبوه نداها وخطابهاى خدا به بندگان و نمونه هايى از مقرّرات اوست .
بدينگونه مى توان ساير پيامها و نداهاى الهى در قرآن ، از قبيل خطاب به تجارت سودمند و رهايى بخش از عذاب دنيا و آخرت و ... را بدانها قياس كرد و ثمره هر كدام هم با بيان و سبكى كه گذشت ، قابل دريافت است . بنابراين ، آنچه نيامده است با آنچه ترسيم شد، قابل دريافت است و ذرّه اى اغراق ومبالغه گويى هم در مورد حسين عليه السلام و آثار و خواصّ توسّل و اقتداى عارفانه به او، در كار نيست .
بحث دوم
اينگونه نداهاى تكوينى خدا، به سوى انسان در مراحل مختلف مرگ و عالم برزخ نيز، با توسّل عارفانه و عاشقانه به حسين عليه السلام آسان مى گردد، چرا كه از وسايل نجات بخش آن حضرت يكى هم نثار اشك بر او و دگرگون شدن حال به هنگام به يادآوردن ، سياست ناجوانمردانه رژيم سياهكار اموى با اوست و از خواصّ اين توسّل آن است كه پيامبر و امامان نور عليهم السلام در آستانه مرگ بر بالين چنين انسان پاكباخته اى حاضر، و ضمن درود و تحيّت بر او، بشارت به نجات و فلاح او مى دهند و از اين بشارت به گونه اى خوشحال و شادمان مى گردد كه اثر شادمانى تا روز رستاخيز در اعماق قلبش موج مى زند و به واسطه آن همه نداها وخطابهاى تكوينى ، لحظات احتضار و عالم برزخ بر او آسان مى گردد و اينگونه نجات مى يابد.(٣٩٠)

بحث سوّم
مرحله سوّم ، مرحله خطابهاى غضب آلود و به ستوه آورنده اى است كه طىّ آن فرمان بازداشت ، كيفر، به بند و زنجير كشيدن و به دوزخ افكندن گناهكاران زشت كردار، صادر مى شود و نجات اين مرحله سخت نيز با توسّل و اقتداى عارفانه و خالصانه بر حسين عليه السلام نه تنها ممكن است ؛ بلكه همه آنها را مى توان به نداهاى مهر و محبّت تبديل ساخت .
دليل اين سخن آن است كه خود پيامبر صلى الله عليه و آله ضمانت ملاقات زائر عارف و وظيفه شناس حسين عليه السلام را نمود و وعده داد كه :
(من تعهّد مى كنم كه در روز رستاخيز ضمن ملاقات با زائر حسين عليه السلام دستش را بگيرم و از مراحل هول انگيز و سختيهاى قيامت ، نجاتش بخشيده و او را به بهشت درآورم .)(٣٩١)
با اين بيان در روز قيامت و در آستانه رستاخيز و به هنگامه خطاب خدا بر كيفر و عذاب گناهكاران ، به بركت توسّل عارفانه و خالصانه بر حسين عليه السلام به اين اكتفا نمى شود كه اين خطابها از زائران و سوگواران او برداشته شود، بلكه فراتر از اين خواهد بود و اين محبّت عميق به او و زيارت عارفانه او ... به صورت كارهاى شايسته جاودانه و اعمال قبول شده اى در خواهد آمد كه همواره به حساب انسان واريز مى گردد.
آرى ! به وسيله حسين عليه السلام دوزخ خاموش و دروازه بزرگ بهشت كه به نام مقدّس اوست ، گشوده مى شود و به وسيله او ورود از هر درى از دربهاى بهشت ، ميسّر مى شود، چرا كه او باب بهشت است و كليد دربهاى آن . و اوست كه باعث مسدودشدن طبقات مختلف جهنّم است .

يك مقايسه جالب
بر اين باور، همگى به سوى وسايل نجات بخش حسين عليه السلام بشتابيد! بشارتتان باد كه در توسّل به او علاوه بر آنچه گفته شد يك مژده خوشحال كننده و شگفت آور و يك نعمت پرشكوه و يك لطف بسيار بزرگ ديگرى از جانب خداست و آن اين است كه در توسّل به آن حضرت ويژگى و آثارى است كه به جهاتى چند، سرآمد همه اسباب و وسايل نجات و برتر از همه كارهاى شايسته است .
براى نمونه :
١ بالاترين ثمره انجام كارهاى شايسته ، نجات از آتش دوزخ است ، ولى ثمره توسّل به آن حضرت و زيارت عارفانه او سرآمد آن است ، چرا كه در پرتو آنها نه تنها خود زائر و سوگوار از آتش ‍ نجات پيدا مى كند، بلكه باعث نجات ديگران هم مى تواندباشد.
٢ نتيجه نهايى انجام كارهاى شايسته ، ورود به بهشت پرطراوت و زيباست ، امّا ثمره زيارت او و ارادت به او، سرآمد اين است ، چرا كه نه تنها فرد مى تواند در پرتو آنها به بهشت وارد گردد، بلكه مى تواند ديگرى را نيز بدانجا ببرد.
٣ ثمره نهايى انجام كارهاى شايسته اين است كه فرد به واسطه آن ، بهره اى از حوض كوثر خواهد داشت و از آن سيراب خواهد شد.
امّا ثمره زيارت عارفانه حسين عليه السلام سرآمد آن است چرا كه در پرتو آن نه تنها فرد سيراب مى گردد؛ بلكه گاه فرد، ساقى آن نيز مى گردد و ديگران را هم سيراب مى سازد.
٤ ثمره نهايى اعمال صالح اين است كه : كفّه ميزان اعمال انجام شده انسان در كارنامه زندگى اش بالا مى رود و انسان كارنامه اش را از سمت راست خويش دريافت و آن را مفتخرانه مى خواند.
امّا توسّل و زيارت آن حضرت سرآمد آن است ، چرا كه گاه به واسطه آن در كارنامه انسان ، اعمال برترين عبادت كنندگان يعنى اعمال پيامبر گرامى صلى الله عليه و آله را مى نويسند.
٥ ثمره نهايى انجام كارهاى شايسته اين است كه : روز قيامت ميان تو وپيامبر گرامى صلى الله عليه و آله جدايى نمى افتد و مى توانى او را در بارگاه الهى به شفاعت بخوانى و اين نيز از زيارت حسين عليه السلام دريافت مى گردد، چرا كه اگر زائر عارف آن حضرت باشى ، پيامبر در روز رستاخيز ضمن جستجو از حالت ، تو را خواهد يافت و دستت را خواهد گرفت و از مراحل هراس آور رستاخيز نجات خواهد داد.
٦ ثمره نهايى كارهاى شايسته ، رسيدن به بهشت پرطراوت و حوريان زيباى بهشت است . در برخى روايات مربوط به آن حضرت آمده است كه :
(سوگوار بامعرفت او، زير عرش خدا و در مصاحبت با حسين عليه السلام قرارمى گيرد و با او سخن مى گويد و از اين همدمى و همنشينى چنان مفتخر مى گردد كه پذيرش دعوت حوريان بهشتى و اظهار مهر و محبّت آنان را به خاطر مصاحبت با آن حضرت بى پاسخ مى گذارد و همدمى پيشواى محبوب خويش را برمى گزيند.)
٧ ثمره نهايى بالا رفتن درجات خوبان اين است كه : رتبه و درجه فرد، به درجه ايمان آوردگان به خدا مى رسد.
امّا توسّل و تمسّك عارفانه به آن حضرت ، سرآمد اين ارتقاء درجه است . چرا كه به جايى ارتقاء مقام مى يابد كه به نوعى با برترين پيام آوران خدا همدم و با اميرمؤ منان عليه السلام همنشين مى گردد و بر سفره نعمت واحسان آنان بهره ور مى گردد.
٨ ثمره نهايى اعمال صالح ، به دست آمدن رضوان خداست كه بزرگتر و پرشكوه تر از باغهاى زيبا و پرطراوت بهشت است و توسّل عارفانه به حسين عليه السلام سرآمد اين شكوه و عظمت است ، چرا كه گاه انسان بااخلاص بدين وسيله به جايى مى رسد كه طرف خطاب و سخن خدا دراوج عرش مى گردد(٣٩٢) و افتخارى اينگونه به او ارزانى مى شود.
٩ ثمره نهايى دست آورد تو براى پس از مرگ ، ممكن است اين باشد كه بهترين همسايه ات بدنت را غسل دهد و با خالصترين مال حلالت ، تو را كفن كنند و يكى از دانشمندان صالح و باتقوا، بر پيكرت نماز گذارد.
امّا در تمسّك به وسايل نجات بخش حسين عليه السلام به جايى مى توانى تقرّب يابى كه فرشته وحى به همراه انبوه فرشتگان مقرّب بر پيكر تو نماز گذارند و با كفنهاى بهشت ، پيكرت را كفن كنند و به حنوط بهشتى حنوطت نمايند.(٣٩٣)
١٠ بالاترين آثار خير و كار شايسته اى كه به فرد صالح و درستكار پس از انتقال از اين جهان به جهان ديگر مى رسد و بهترين باقيات صالحات كه ممكن است مدّت طولانى براى او مفيد افتد، اين است كه فردى به نيابت از او، كار شايسته و سنّت پسنديده اش را دنبال كند يا از كارهاى شايسته مردم به روح او هديه شود كه در صورت انجام درست كارها، تازه يك دهم از ثواب كارها به حساب او واريز مى گردد.
يا ممكن است فردى از صدقات جارى خويش همانند دانش ‍ مكتوب و يا آبرسانى به نفع مردم يا ساختن مسكن و پل يا تربيت فرزند صالحى كه براى پدر بخشايش خداى را بخواهد، بهره ور گردد؛ كه به طور طبيعى اين صدقات جارى بيش از يكصد يا يكهزار سال نمى تواند دوام بياورد، چرا كه روزگار پيوسته در حال تحوّل و دگرگونى است .
امّا در توسّل عارفانه و عاشقانه به حسين عليه السلام اين اثر، جاودانه است كه فرشتگان پس از مرگ انسان ، نيابت او را در انجام كار شايسته و سنّت پسنديده اش به عهده مى گيرند و با انجام آن كارها ثوابش را به روح او اهدا مى كنند و تمام پاداش آنان در كارنامه زندگيش مكتوب مى گردد و آفت و دگرگونى زمان و مكان هم دامن آن را نمى گيرد.(٣٩٤)
١١ بالاترين ترقّى و تكامل تو، در پرتو انجام كارهاى شايسته اين خواهد بود كه در زمره بندگان صالح و شايسته او درآيى .
امّا در توسّل و اقتداى به حسين عليه السلام اثرى است كه انسان را نه در زمره فرشتگان مقرّب ، بلكه در زمره پيشوايان و بزرگان فرشتگان قرار مى دهد.(٣٩٥) اين واقعيّتى است كه در روايات برآنند كه در آينده نزديك خواهد آمد.
١٢ آخرين ثمره كارهاى شايسته اين است كه : انجام هر كار شايسته اى سرانجام پاداش معلوم و مشخّص و قابل تصوّرى براى عامل آن به بار مى آورد، اما توسّل و اقتداى آگاهانه و عاشقانه به حسين پاداشش بى نهايت و غير قابل تصوّر است ؛ چرا كه با همه پاداش و مراتب والا ودرجات بلندى كه در روايات براى انسانها در اقتدا و توسّل به حسين عليه السلام برشمرده اند، هرگز براى اين درجات حدّى كه فراتر از آن نخواهد بود، بيان نشده است و اين نشانگر آن است كه ترقّى و تكامل درآستان حسين عليه السلام تا جايى ميسّر است كه جز خدا نداند.
اين ترسيم فشرده اى از جلوه هايى از الطاف خاصّ خدا به پيشواى شهيدان و به بركت نور وجودش به كسانى است كه به او اقتدا و توسّل نمايند.
اينك وارد مشروح بحث خواهيم شد.
عنوان ششم : خشوع دل و محبّت قلبى به ياد او
در اين بخش ، سخن از ويژگيهاى حسين عليه السلام است ، ويژگيهايى كه با ياد او دلها نرم و خاشع و قلبها پر مهر و اشكها جارى مى گردد و محافل و مجالس سوگوارى و عزادارى به ياد حضرتش برپا مى گردد.
در اين بخش يك مقدّمه خواهيم داشت و ١٢ بحث كه خواهد آمد.
آيا هنگام آن نرسيده است ؟
خداوند در قرآن شريف مى فرمايد:
اَلَمْ يَاءنِ لِلَّذينَ آمَنُوا اَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ آيا براى كسانى كه ايمان آورده اند هنگام آن نرسيده است كه دلهايشان براى خدا و آنچه از حق فرود آمد، نرم گردد؟
آيا به راستى پس از اينكه به شما قدرت تعقّل و انديشه عنايت شد و پس از اينكه نشانه هاى خدا را در كران تا كران وجود خود ودر آسمانها وزمين و از هر ذرّه ناچيز تا برگ درخت و گياهى مشاهده كرديد و پس از اينكه تحوّلات عبرت انگيز روزگار و دگرگونى وضعيّت غفلت زدگان را نگريستيد و آيات خدا از هر سو بر شما تلاوت شد و پس از عمرى كه در آن هركس پندپذير بود مى پذيرفت و از هر سو هشدار دهندگان به سويتان آمدند، نداهاى اندرز و موعظه از گذشته و آينده فرا رسيد و پس از اينكه روزگارى در اسلام و ادّعاى مسلمانى و پذيرش دين خدا بر شما سپرى شد؛ با اين همه آيا باز هم وقت آن نرسيده است كه دلهاى شما به ياد خدا نرم و خاشع گردد؟
آيا هنگام آن فرا نرسيده است كه دلهاى شما به ياد خدا خاشع گردد؟ و هنگامى كه او را به ياد آورديد از ايمان آورندگان به او باشيد از آنان كه چون نام خدا برده شود، خوف و هراس بر دلهايتان چيره گردد و شما را از گناه و نافرمانى او باز دارد.
آيا هنگام آن نرسيده است كه ايمان آورندگان با درك و دريافت عظمت پروردگار خويش ، دلهايشان به ياد او و براى او خاشع گردد و او را بخوانند و در زمره كسانى درآيند كه وقتى در پيشگاه او به نماز برخاستند و او را طرف سخن خود يافتند، از كسانى باشند كه در نمازهايشان خشوع مى ورزند.(٣٩٦)
دريغا! عمر گرانمايه به پايان رسيد و دو ركعت نماز خاشعانه و خالصانه براى خدا نخواندى ! پس اينك ، يك نماز واقعى براى خدايت بخوان ! چرا كه ممكن است همان نماز، آخرين نماز شما باشد.
آيا هنگام آن نرسيده است كه ايمان آورندگان و كسانى كه نيك مى دانند كه هيچ سودبخش و پناهگاهى جز خدا نيست ، قلبهايشان براى او نرم گردد و انديشه و سخنى جز ياد او نداشته باشند؛ آنگاه از كسانى باشند كه چيزى نمى نگرند جز اينكه پيش ‍ از آن و پس از آن و همراه آن خدا را مى بينند.
آيا وقت آن نرسيده است كه ايمان آوردگانى كه عمر گرانبهاى خويش را در بيگانگى از خدا سپرى نموده و در عمرشان حتّى يك روز و يك ساعت خدا را ياد نكرده اند، اينك لحظه اى به خود آيند و قلبهايشان با احساس خوف خدا نرم گردد، بدان اميد كه همين احساس عظمت خدا سرآغاز توبه و بازگشت آنان به سوى پروردگارشان باشد و آنگاه پس از عمرى روى گردانى و بريدگى از حق ، بار ديگر رابطه برقرار گردد و در همان حال با قطع رابطه از خدا از دنيا نروند؟
آيا هنگام آن نرسيده است كه ايمان آوردگان به خدا و آنانكه شناخت دوستان خدا روزيشان شده است ، با فرا رسيدن ماه خونبار محرّم و پديدار شدن هلال خونرنگ عاشورا، دلهايشان به ياد پيشواى بزرگ توحيد گرايان حسين عليه السلام نرم گردد و بر او بگريند؟ چرا كه اين سوگوارى به آن حضرت نشانه ايمان به خدا و خشوع دل در برابر اوست ؛ همانگونه كه : (دوستى حسين ، دوستى خداست و دشمنى او دشمنى خدا.)
و كسى كه با او دوستى ورزد، به خدا دوستى ورزيده و هر كسى به او تمسّك جويد به خدا تمسّك جسته و آن كه او را زيارت كند، خدا را زيارت كرده و هر كه قلبش به ياد او خاشع گردد، به ياد خدا خاشع گشته است ، آيا به راستى وقت آن نرسيده است ؟
آيا مردم را با اندوهى جانكاه كه قلبهايشان لبريز از غم و چشمانشان را گريان كرده است ، نمى نگريد؟
پس ، شما اى ايمان آوردگان ! بدانيد كه اينك ، هنگام خشوع قلب ، به ياد حسين عليه السلام است ، خشوعى كه به ياد خدا و خشوع در برابر او برمى گردد.
پس ، خدا را با ياد حسين عليه السلام بسيار ياد كنيد، با ياد بزرگ مردى كه ياد او به ياد خدا برمى گردد و قلبهايتان با گريه بر حسين و برپا ساختن سوگوارى او نرم و خاشع گردد، كه خشوع به ياد او، به خشوع در برابر خدا برمى گردد.

خشوع قلب
در ترسيم اين نكته كه خشوع قلب به ياد حسين عليه السلام واقعيّتى است كه به خشوع در برابر خدا برمى گردد بايد يادآور شد كه خشوع قلب به ياد حسين عليه السلام چند گونه است از آن جمله :
خشوع قلبى است كه به خشوع در برابر خدا برمى گردد و قلب خاشع در برابر حسين عليه السلام جايگاه عشق خدا مى شود و نمونه كامل قلبى كه ايمانش براى خدا خالص است ، آن است كه خشوعش در برابر حسين عليه السلام به خشوع در برابر خدا و ذكرخدا بازگردد، نظير اصل ذكر و سپاس ، چرا كه هر موجودى به طور تكوينى سپاس خدايش را مى گذارد و در برابر او خضوع مى كند، امّا پاداش و فضيلت كامل ، نه براى سپاس و خضوع تكوينى است ، بلكه از آنِ موجودى است كه با اراده و اختيار و با همه شرايط سپاس و ستايش ، در برابر خدا خشوع و خضوع كند.
خشوع قلب در برابر ياد و نام حسين عليه السلام نيز اينگونه است ، چرا كه قلبها در برابر نام و عظمت فداكارى او خاضع مى گردند؛ امّا خضوع واقعى آن جايى است كه با درك و بينش ‍ همراه و به خضوع در برابر خداى حسين بازگردد، خدايى كه خود آن حضرت با همه وجود ودرتمامى مراحل در برابرش ‍ عاليترين و زيباترين جلوه هاى خضوع وخشوع را در چشم اندازها قرار داد.
و اين مطلب كه گريه بر حسين عليه السلام به هنگام نماز، آيا نماز را باطل مى كند يا نه ؟ جوابش متوقّف به تشخيص اقسام خضوع است .
بنابراين هرگونه گريه بر آن حضرت كه از اقسام خشوع قلب در برابر خدا باشد، نماز را نه تنها باطل نمى سازد كه محتواى بيشترى مى بخشد. امّا گريه اى كه تنها به خاطر عواطف پاك انسانى و به ياد خدا بازنگردد، مشكل آفرين و قابل دقّت است .
اينك به يارى حق ، به ترسيم خشوع قلب به ياد آن حضرت و آنچه مربوط به سوگوارى بر اوست ، مى پردازيم و بحثهاى زير تقديم مى گردد:
١ اقسام خشوع قلب و منشاء درونى گريه
٢ منشاء برونى گريه و رقّت قلب
٣ اقسام مهر قلبى به حسين عليه السلام
٤ محافل حسينى پيش از شهادت ، به هنگام شهادت و پس از شهادت
٥ كتابها، صحيفه ها و نورها
٦ ويژگيهاى سوگوارى بر حسين عليه السلام
٧ خواصّ گريه بر او
٨ پاداشها و آثار گريه بر او
٩ اجر و ثواب گريه بر حسين عليه السلام
١٠ در ويژگيهاى چشم گريان
١١ در خواصّ اشك جارى بر حسين عليه السلام
١٢ پايان بخش بحثها
خشوع قلب : و منشاء درونى گريه
گريه از نظر منشاء باطنى و علّت پيدايش بر دو قسم است ، چرا كه : گاهى منشاء درونى آن براى گريه كننده روشن است و گاهى غير مفهوم .

قسم اوّل
١پيوند خانوادگى

گاهى منشاء درونى گريه پيوند خانوادگى است كه بزرگترين و عميقترين آن پيوند، پدر و مادر با فرزندان است ، به همين دليل خداوند حق آنان را با توحيد و يكتاپرستى در كنار هم قرار داد و فرمود:
وَقَضى رَبُّكَ اَلاّ تَعْبُدُوا اِلاّ اِيّاهُ و پروردگارت مقرّر فرمود كه جز او هيچ كسى را نپرستيد و به پدر و مادر، آنگونه كه شايسته است ، نيكى كنيد.
دليل اين تجليل و تكريم هم روشن است ، چرا كه آن دو ريشه و علّت ظاهرى پيدايش فرزندان خويشند، درست اينجاست كه بايد گفت اگر حق علّت ظاهرى پيدايش انسان ، تا اين درجه در خور تجليل و تكريم است ، پس تجليل و احترام از علّت ظاهرى و معنوى وجود انسان بسى فراتر خواهد بود و براساس رواياتى كه در تفسير آيه آمده است پدر حقيقى امّت ، پيامبر گرامى و امير مؤ منان و حسن و حسين عليهم السلام اند وخداوند نيكى كردن به آنان را مقرّر ساخته است (٣٩٧) و بى ترديد برپايى محافل سوگوارى و گريه بر حسين عليه السلام نيكى به پيامبر و على و فاطمه و امام حسن عليهم السلام است .
دليل آن ، اين است كه احسان و نيكى ، عبارت از سودرسانى واقعى است و بهترين سودرسانى ، تجليل و احترام است و سوگوارى و گريه بر شهيدان پاكباخته و بزرگى كه خون مقدّسشان را نثار حقّ و عدالت نموده اند، بهترين تجليل از آنان و هدفهاى بلند آنان است .
پيامبر صلى الله عليه و آله هنگامى كه گريه زنان انصار، بر برخى از شهداى احد را شنيد با افسردگى خاطر فرمود: (امّا قهرمان بزرگ اُحُد، حمزه ، سوگوار و گريه كننده ندارد.) آنگاه به زنان انصار فرمود براى حمزه سوگوارى كنند و بر آنان دعا فرمود.(٣٩٨) اين در حالى بود كه حمزه گرچه مُثله شده بود، امّا امكان مراسم دفن و تشييع جنازه و نماز بر پيكر مقدّسش بود و تنها، گريه كننده اى نداشت كه پيامبر در تجليل از شخصيّت و فداكارى او دستور سوگوارى بر او داد.
امّا حسين عليه السلام هيچ كدام از اين مراسم را، جز گريه و نثار اشك از سوى خاندانش را، به هنگامى كه پيكر مطهّرش بر روى خاك بود نداشت . خواهر گرانقدرش با گريه اى جانسوز پيامبر صلى الله عليه و آله را ندا داد تا شاهد سوگوارى بر حسين عليه السلام باشد؛ امّا سپاه پليد اموى آنان را ازسوگوارى بر او هم بازداشت ، بلكه پا را فراتر نهاده از گريه و نثار اشك نيز جلوگيرى مى كرد.
پس ، اگر از شيفتگان او هستيم و با او احساس پيوند معنوى وانسانى مى كنيم ، بياييد با همه وجود از او تجليل كنيم و بر او سيلاب اشك جارى سازيم ، چرا كه اگر كسى بر او نگريد، با او پيوندى ندارد.

٢ پيوند ذاتى
پيوند ذاتى و احساس يگانگى وجودى ، منشاء و سبب ديگر گريه و سوگوارى است .
پيوندى اينگونه ، از بزرگترين رشته هاى همبستگى است ؛ بسان همبستگى يك عضو با ساير اعضا و اندامهاى بدن انسان ، كه اگر هر بخشى از بدن گرفتار بيمارى و درد گردد، اثر دردناك آن در تمامى بدن ، احساس مى گردد.
گريه و اندوه و بر چهره و سينه زدن حوريان بهشت (٣٩٩) بر حسين عليه السلام با اينكه سراى آخرت ، سراى سرور و شادمانى است ، بدين جهت است كه آنها از نور وجود حسين عليه السلام پديدار شده و پيوند ذاتى با او دارند با اين وصف چگونه ممكن است پيكرپاك آن حضرت به خون خفته و پايمال گردد و سر نورانى اش بر فراز نيزه ها و خون پاكش بر ريگهاى تفتيده و قلب مصفّايش كه جايگاه عشق خدا و خلق خدا بود، بر اثر تيرستم پاره و جگر او زخمى و رنجديده و دلش شعله ور باشد، امّا حوريان در قصرهاى بهشتى در بهترين شرايط و غرق در نعمتها؟
از دلايل گريه شيعيان آن حضرت در شهادت او، همين همبستگى و پيوند ذاتى است . اين واقعيّت در روايتى از امام صادق عليه السلام بدينگونه آمده است كه فرمود:
(شيعيان ما از ما هستند، چرا كه از سرشت ما خلق شده و به نور ولايت ما آميخته ، و به امامت ما دل خوش داشته و ما نيز به پيروى و دوستى آنان راضى هستيم . مصيبتهاى ما به آنان سرايت مى كند و رنج و گرفتارى ما آنان را مى گرياند و اندوه ما آنان را اندوهگين مى سازد و نيز شادمانى و سرور ما آنان را شادمان مى كند، ما نيز از حال آنان با خبر و با آنان هستيم و رنج و پريشانى آنان ما را رنجيده خاطر مى سازد. آنان از ما جدا نمى شوند و ما نيز از آنان .)
آنگاه فرمود:
(بار خدايا! شيعيان ما از ما هستند، پس هر كس مصيبتهاى ما را ياد كند و به خاطر بيدادگريهايى كه در راه حق و عدالت بر ما رفت بگريد، خداوند چنين انسانى را به آتش دوزخ نمى سپارد.)(٤٠٠)
و از اميرمؤ منان عليه السلام است كه فرمود:
انّ اللّه تبارك وتعالى ... اختارنا واختار لنا اموالهم وانفسهم فينا، اولئك منّا والينا.(٤٠١)
خداوند ما را براى خود برگزيد و براى ما شيعيانى برگزيد كه اهداف بلند ما را يارى مى كنند، در شادمانى ما شادمان و در اندوه ما اندوهگين مى گردند، جان و مال خويش را در راه آرمانهاى توحيدى ما نثار مى كنند؛ به راستى كه آنان از ما هستند و به سوى ما مى شتابند.
آرى ! اين روايت و نظاير آن نشانگر اين واقعيّت است كه شيعيان خالص را خداوند براى آنان برگزيده ، همانگونه كه آنان را پيش از شهادتشان براى خود برگزيد.
روشن است كه برگزيدگى ما براى پيروى از آنان و شيعه آنان بودن ، نشانه ها دارد همانگونه كه پيامبر گرامى از رفتار و مهرورزى كودكى كه با حسين عليه السلام همبازى بود اين واقعيّت را برداشت كرد كه او در نهضت دگرگونساز عاشورا، از ياران حسين عليه السلام خواهد شد(٤٠٢) و چنين هم شد.
اينك نشانه شيعه بودن را در اعماق وجود خويش بنگريد و بياييد از اين ديدگاه بر او گريه كنيم ، چرا كه هر كس بر او نگريد با او رابطه اى ندارد.
بياييد بر آن گرامى مرد توحيد، كه بر رنجيدگى ما رنجيده مى شود، احساس درد و همبستگى كنيم تا در سرانجام گرفتارى ما، به كمك ما بشتابد،
ان شاء اللّه .

٣ حقّ حيات معنوى
سوّمين سبب گريه اين است كه : انسان احساس كند فرد يا جامعه ستم ديده و فاجعه زده ، حقّ بزرگى بر گردن او دارند. اين حقوق بسيار است از آن جمله :

الف حقّ هستى
حقّ پدر و مادر كه منشاء ظاهرى پيدايش انسانند و حسين عليه السلام بر ما حقّ بزرگى دارد، چرا كه هستى و حيات ما و پدران و نياكان ما به بركت وجود گرامى اوست .

ب حق مسلمانى و پيشوايى
حسين عليه السلام علاوه بر اينكه به عنوان يك مسلمان ، حق مسلمانى برهمه دارد، بدان جهت كه با فداكارى قهرمانانه و درايت و دورانديشى و عشق به حق و عدالت ، جان پاك خويش ‍ را فداى دين خدا كرد و فتنه جاهليّت اموى را از بيخ و بن بركند و نشان داد كه اسلام غير از آن است كه آنان عمل مى كنند و با اين كار بزرگ و شكوهمندانه اش باعث هدايت مسلمانها و نسلهاى آنان شد. به خاطر اين عمل راه گشايش ، حق بزرگ ديگرى بر ما دارد، چرا كه اگر او اين رسالت عظيم و رنج گران آن را به دوش ‍ نمى كشيد، دين توحيدى و خالص و مذهب سعادت ساز اهل بيت عليهم السلام شناخته نمى شد، زيرا باند پليد اموى به هنگامى كه بر كشور اسلامى مسلّط شدند، تباهى و زشتى را آشكار ساختند، به گونه اى بى شرمانه و در ابعادى وسيع كوشيدند تا حق را پنهان سازند و باطل را رايج و فراگير؛ كار به جايى رسيد كه ناسزا گويى به على عليه السلام جزو نماز شد و در اذهان ساده لوحان اين دروغ بزرگ را جا انداختند كه امويان ، پيشوايان و رهبران اسلام اند و اين باطل هولناك از كودكى در مدارس و مكاتب به وسيله معلّمان و در منابر و مساجد به وسيله مزدوران رذل آنان ، در انديشه و عقيده كودكان و نوجوانان و ساده دلان تزريق شد كه آنان رهبران برحق هستند و مخالفت آنان مخالفت خداست ، امّا شهادت افتخار آفرين حسين عليه السلام با آن رسالت پرشكوه و با آن درايت و برنامه ريزى و روشنگرى بى نظير و اسارت خاندانش مردم خفته را بيدار كرد و دريافتند كه اگر امويان رهبران اسلام بودند، چنين شقاوتى مرتكب نمى شدند. همه ديدند كه شقاوت آنان نه با هيچ دينى سازگار است و نه مذهبى ، نه با عدالتى و نه انسانيّتى ، بلكه فراتر از اينها، خوب دريافتند كه سياهكارى امويان نه تنها با عدالت اسلامى سخت بيگانه ، بلكه با شيوه استبدادى و ظالمانه هيچ ظالم و خودكامه اى نيز سازگار نبود.
اينجا بود كه همه از دلبستگى به آنان بريدند و از بافته هاى بى اساس وشقاوت بارشان بيزارى جستند و آنان كه استعداد حق پذيرى و هدايت داشتند، به راه حق هدايت و راه و رسم خاندان وحى ، كه پيشوايان راستين اسلام و قرآن و ايمانند، آشكار گرديد. فداكارى و شهادت حسين عليه السلام كار روشنگرى و مبارزه با بدعت و ضلالت را به جايى رسانيد كه نه تنها شيعيان حق را شناختند بلكه اهل سنّت نيز از اعتقاد به رهبرى آنان دست شسته و نيك دريافتند كه آنان حكومتگرانى ستمكار و جنايت پيشه اند، به همين جهت لعن و نفرين بر آنان را جايز و به بركت فداكارى آن حضرت ، راه خود را از امويان جدا كردند.

ج نمك شناسى
از جمله حقوقى كه موجب همدردى و همبستگى مى گردد، حق نمك است .
حسين عليه السلام در اين مورد، حق بزرگى بر ما دارد؛ چرا كه حيات و زندگى هر چيزى به بركت اوست . به بركت وجود حسين عليه السلام است كه باران مى بارد و گياه و درخت مى رويد و همه خوردنيها و نوشيدنيها، به بركت وجود اوست .

د حقّ حيات
از جمله حقوقى كه موجب همدردى مى شود حقّ حيات است ، حقّ حيات ظاهرى و حقّ حيات معنوى و انسانى . آيا نه اينكه نجات ما از فتنه ها و گمراهيهاى رنگارنگ ، و هدايت به سوى دين حق و راه خدا، به بركت وجود حسين عليه السلام و فداكارى اوست ؟ آيا نه اينكه مهر او سبب پذيرفته شدن كارهاى شايسته انسان است ؟

ه‍ حقّ اسلام
و نيز حقّ اسلام و سلامت و نجات و حسن عاقبت ما نيز، با دلبستگى به حسين عليه السلام و بندگى خداى حسين است .

و حقّ محبّت
از جمله حقوقى كه موجب همبستگى مى گردد، حق محبّت و دوست داشتن است .
آيا هيچ پيشوايى ، رهروان و پيروان خويش را همانند حسين عليه السلام دوست مى دارد؟ اوست كه از سمت راست عرش ، به زائران و سوگواران خويش مى نگرد و همواره آنان را دعا مى كند.(٤٠٣)

ح جبران نيكيها
و ديگر حق فداكارى و رنجى است كه آن حضرت براى نجات اسلام و بشريّت قهرمانانه و باشكيبايى شگفت آورى به جان خريد.
اگر كسى در راه انسان ، زخم كوچك يا شكستگى ناچيزى بردارد، انسان براى هميشه از او شرمنده و خود را مديون او مى نگرد و در صدد تلافى نيك و جبران فداكارى او برمى آيد. اينك ، آيا نبايد در صدد جبران رنج بزرگى بود كه حسين عليه السلام در راه بشريّت به جان خريد؟ به راستى كه انسان ، هر چه بينديشد، نمى داند چگونه مى توان حقّ بزرگ او را جبران كرد؟
بى ترديد نثار قطرات اشك بر او، نوعى قدردانى از فداكارى قهرمانانه اوست . پس ، بياييد بر مظلوميّت شهامتمندانه او و اداى حقوقى كه بر ما دارد، سيلاب اشك در سوگ او جارى سازيم .
آرى ! كسى كه نگريد، نه اداى حقوقى كرده و نه شرط وفا و صفايى را به جا آورده است .

٤ رفتار ضدّ انسانى با شايستگان
تماشاى انسان فاجعه ديده ، به ويژه بزرگ مردى كه برخلاف شيوه بزرگوارانه اش با او رفتار شود، از عواملى است كه قلب را مى شكند، سوز دل برمى انگيزد و سيلاب اشك را، جارى مى سازد؛ هر چند كه فرد يا خاندان مصيبت زده ناآشنا و بيگانه و يا حتّى دشمن انسان و كافر باشند.
به همين دليل است كه سياست حكومتها، همانگونه كه در جريان ذوالقرنين با يكى از سلاطين عجم آمده است ،(٤٠٤) نوعى مدارا با بزرگان و بزرگ زادگان دشمن به هنگام شكست آنان است .
سيره و سياست حكيمانه و پرجاذبه اسلام نيز به خوشرفتارى با بزرگان و بزرگ زادگان جريان يافته است به همين جهت است كه پيامبر بزرگوار، جامه خويش را در تجليل از عدى بن حاتم آن هم زمانى كه هنوز اسلام نياورده بود، براى نشستن او پهن كرد و فرمود:
اكرموا عزيز قوم ذلّ بزرگ مردمى را كه شكست خورده است ، گرامى بداريد.
اميرمؤ منان عليه السلام نه تنها لباس عمرو، قهرمان پيكارجوى مشركين را در نبرد خندق از تن او بيرون نياورد، بلكه زره بى نظير و گرانقيمت او را نيز، برنگرفت و فرمود كه : (او سردسته گروه خويش است و من نمى پسندم به كشته او اهانت گردد و در ميدان نبرد برهنه بماند.)(٤٠٥)
و از همين ديدگاه انسانى است كه اسلام براى دختران سردمداران تجاوزكارى كه به اسارت رفته باشند، دستورى تواءم با احترام مقرّر داشته ، نه فروش در كوچه و بازار و يا هتك حرمت آنان .(٤٠٦)
اينك بياييد با ارادت و اخلاص بر سالار انسانيّت ، سيلاب اشك ، روان سازيم چرا كه او بزرگ بزرگان گيتى در همه عصرها و نسلهاست كه حرمت او را شكستند و پيراهن از پيكر به خون خفته اش درآوردند و خاندانش را به گونه اى در شهرها به اسارت بردند كه برخى از جهّال به فكر به كنيزى گرفتن دختران پيامبر صلى الله عليه و آله افتادند.
آرى ! كسى كه اينگونه بر او سوگوارى نكند، قدر و منزلت قهرمان قهرمانان را نشناخته است .

٥ آراستگى به ارزشهاى والاى معنوى
پنجمين سبب رقّت قلب و جريان اشك اين است كه : انسان بزرگمردى را كه داراى صفات برجسته انسانى و اخلاقى است ، در شرايط دردناكى بنگرد. اينجاست كه همان ارزشهاى اخلاقى او انسان را نسبت به او پرمهر مى سازد. انسان با او احساس ‍ همدردى مى كند، گرچه با خود او ناآشنا و حتّى بيگانه باشد.
از ديدگاه دين نيز بها دادن به چنين انسانهايى ، گرچه هم دين و هم عقيده انسان هم نباشند، توصيه شده است همانگونه كه به حضرت موسى عليه السلام وحى شد كه سامرى را با وجود كفر و گمراه گريش نكشد، چرا كه فردى سخاوتمند بود.(٤٠٧)
و نيز يكى از كفّار كه به اسارت نيروهاى مسلمان درآمده بود بدان دليل كه از صفت پسنديده سخاوت و اطعام به گرسنگان بهره داشت ، جبرئيل از كشتن او نهى كرد.(٤٠٨)
آرى ! گرفتارى و فاجعه زدگى فردى كه به صفات پسنديده آراسته است ، در قلبها اثر عميقى مى نهد، به ويژه كه فاجعه و مصيبت وارده به او، نقطه مقابل ارزشهاى انسانى و صفات اخلاقى و سيره و سياست عملى او باشد.
براى مثال : اگر انسان فرد سخاوتمندى را بنگرد كه هزاران مورد به محرومان انفاق مى كند، ولى او را در شرايط سختى گرفتار ساخته اند كه به يك لقمه نان نيازمند است و براى نجات جان خود و كسانش آن را مى طلبد، امّا از او دريغ مى دارند؛ اينجاست كه سوز دل به اوج خود مى رسد؛ همينگونه اگر شخصيت آبرومندى را بنگرد كه درجامعه مورد بى حرمتى قرارگرفته و خفيف شده است .
اينك ، اگر شما از يك سو به يك يك ارزشهاى والاى شخصيّت حسين عليه السلام و ياران او بينديشيد و از دگر سو يك يك فاجعه ها و مصيبتهايى را كه بر آن گرامى وارد ساختند از نظر بگذرانيد كه درست نقطه مقابل صفات برجسته اوست ، اينجاست كه سوز دل به اوج مى رسد وگريه اى درد آلود به انسان دست مى دهد.
اينك ، هان اى غيرتمندان عالم ! بياييد تا بر برترين صفات پسنديده حسين عليه السلام و بر مصيبتهاى غمبارى ، اشك بريزيم كه درست نقطه مقابل ارزشهاى والاى آن گرامى بود. براى نمونه :
١ زبان مقدّسى كه پيش از آفرينش آسمانها و زمين ذكر خدا مى گفت و او را ستايش مى كرد و فرشتگان ذكر و ستايش و سپاس ‍ خدا را از او آموختند؛(٤٠٩) آنگاه در عالم نور و اشباح و سايه ، ذكر خدا مى گفت (٤١٠) و هنگامى كه نور وجودش همراه مادرش بود پيوسته ستايشگر و سپاسگزار خدا بود؛(٤١١) همينگونه به هنگام ولادت ، خردسالى ، كودكى ، ميانسالى ، بزرگسالى و نيز به هنگام شهادت و پس از آن كه سرش بر فراز نيزه ها رفت پيوسته ستايشگر خدا بود و تلاوت قرآن مى كرد. آيا چنين زبان و دهان و لبان مقدّسى ، زيبنده است كه با چوب خيزران پذيرايى شود؟ و خودكامگان سياه رويى چون يزيد و ابن زياد، در حضور خاندانش ، ضمن نواختن چوب بيداد بر لب و دهانش ، باقساوتى بى نظير شادمانى كنند و بر سالار همه خوبان دنيا و آخرت ، اهانت و ناسزا روادارند؟
آيا به راستى در برابر اين ويژگى بلند انسانى و الهى حسين عليه السلام بايد اينگونه رفتار شود؟
٢ آن حضرت ، مرد بيابانگردى را ديد كه به خوبى وضو نمى سازد. خود و برادر گرانقدرش در كنار آن مرد نشسته ، وضو ساختند، آنگاه ازاو پرسيدند كه : كداميك از ما دو برادر بهتر وضو مى سازيم ؟ آن مرد به خود آمد و گفت : جانم به فداى شما باد كه هر دو نيك وضو مى سازيد و اين من هستم كه نيكو وضو نمى سازم .(٤١٢)
آرى ! حسين عليه السلام از شدّت عظمت و بزرگى و بزرگمنشى برايش مشكل بود كه قلب يك انسان عادى را با امر به معروف صريح بشكند، به همين جهت غيرمستقيم او را ارشاد فرمود. اينك ، براى او چقدر گران خواهد بود كه از سوى سپاه پليد اموى و عناصر رذل ، با انواع اهانتهايى كه جز زيبنده دشمنان خدا نيست ، مورد تعرّض و هتّاكى قرار گيرد، همانگونه كه عنصر پليدى از آنان فرياد كشيد كه :
ياحسين ! اءتعجلت بالنّار قبل يوم القيامة هان اى حسين ! آيا پيش از آتش دوزخ به آتش دنيا شتاب ورزيده اى ؟
و گمراه ديگرى به هنگامى كه آن حضرت به بارگاه دوست براى نماز ايستاده بود، نعره مى زد كه :
انّها لاتقبل منك نماز تو پذيرفته نخواهد بود.
٣ مردى نامه اى به او تقديم داشت كه خواسته خويش را در آن نوشته بود. آن حضرت به مجرّد دريافت نامه ، فرمود: خواسته ات برآورده است . گفتند: نامه اش را هنوز نخوانده ايد. فرمود:
(خداوند از ايستادن ذلّت بار او در برابر من تا نامه اش را بخوانم ، سؤ ال خواهد كرد، چرا كه او تا خواندن نامه ميان خوف و رجا خواهد بود و من ايستادن فردى را با اين وضعيّت در برابر خود نمى پسندم .)
اينك بر چنين فردى كه به حقّ پيشواى همه آزادمنشان قرون و اعصار است ، چقدر سنگين خواهد بود كه ناچار گردد در برابر گمراهانى رذل و بى شخصيّت بپاخيزد و از آنان كارها و خواسته هاى ساده اى را كه متاءسّفانه خود مى داند نخواهند پذيرفت ، بخواهد و يا از آنان تنها به سكوت و شنيدن سخنان آسمانى و انسان سازش راضى باشد، امّا آنان به سرو صدا و بلوا و آشوب بپردازند و سخنان حكيمانه اش را نشنوند.(٤١٣)
٤ دقايق آخرين عمر اسامة بن زيد بود كه حسين عليه السلام در كنار بسترش حاضر شد. بيمار آهى سوزان از پرده دل بركشيد و از اندوه بزرگى كه در دل داشت ، ناله زد. آن حضرت با محبّت بسيار و ضمن برادر خواندن او، از علّت اندوهش پرسيد كه گفت شصت هزار درهم بدهكار است ومى ترسد از دنيا برود و مديون باشد. حسين عليه السلام دردم دستور داد، دَين او را پرداختند(٤١٤) و او با آرامش وجدان و خاطرِ آسوده از حسين عليه السلام جداشد.
اينك ، آيا به راستى زيبنده است كه چنين شخصيّت بلند همّت و پرمهر و بخشايشگرى در نفسهاى آخرين آه بكشد و با دلى شعله ور ناله سر دهد و خواسته هاى آسان و ناچيزى داشته باشد امّا انجام ندهند و كار شقاوت به جايى برسد كه آب را هم بر رويش ببندند و از قطرات آب محرومش سازند.(٤١٥)
اى درود خدا و فرشتگان و همه موجودات گيتى بر اين عظمت وصف ناپذير!
٥ آن حضرت به نماز ايستاده بود كه مردى بيابانگرد در كنارش ‍ ايستاد و گفت : (حسين جان ! هر كس به تو اميد بست و حلقه در سراى تو را كوبيد، نوميد نشد.)
آن حضرت نمازش را خواند و وارد خانه شد و چهار هزار دينار به رداى خود بست و از پشت درب با يك دنيا متانت و حياى بزرگوارانه به مرد بينوا تسليم كرد و فرمود:

خذها فانّى اليك معتذر عصاً **** امست سمانا عليك مندفقه
لكنّ ريب الزّمان ذو غير **** والكفّ منى قليلة النّفقه

با كمال معذرت اين هديه را از من بپذير و بدان كه ما نسبت به تو مهربانيم ؛ اگر چنانچه حكومت در دست ما بود تو از آسمان بخشش ، بيشتر بهره مند مى شدى ولى حوادث روزگار همواره در تغيير است و اكنون امكانات ما اندك است .
درست اينجا بود كه مرد باديه نشين ، سخت گريست آن حضرت فرمود:
(آيا آنچه به تو هديه كردم ، اندك بود؟)
گفت : (نه ! هرگز! بلكه گريه ام بر اين است كه چگونه اين دستهاى سخاوت پيشه را خاك تيره مى تواند در بربگيرد؟)(٤١٦)
مرد بيابانگرد بر به خاك سپرده شدن دستهاى سخاوتمند حسين عليه السلام مى گريد، امّا ما بايد بر حيا و روح بلندى گريه كنيم كه اگر كسى بدون هيچ اضطراب و دلهره اى چيزى از او مى خواست ، سخاوتمندانه او را بهره ور مى ساخت و به هنگام برآوردن نياز او، خود شرمنده مى گشت .
اينك ، اين روح بلند چگونه خواهد بود كه كسى در حال اضطراب واضطرار از او چيزى بطلبد، امّا او امكان برآوردن خواسته او را نيابد؟
بر اين خداوندگار سخاوت و بخشندگى چه خواهد گذشت كه دختر خردسالش از او اندكى آب براى رفع عطش بخواهد و همسر گرانمايه اش براى كودك شيرخوارش آب بجويد؟
فاجعه بارتر اينكه يادگار گرامى برادرش ، در بستر خون او را نزد خود بخواند و او به سوى نوجوان برادر بشتابد، امّا او را در نيابد. به همين جهت بود كه دردمندانه فرمود:
يعزّ على عمّك ان تدعوه فلايجيبك نور چشم برادرم ! بخداى سوگند! بر عمويت سخت گران است كه تو او را به يارى خويش بخوانى ، امّا نتواند جوابت دهد و يا آنگاه جواب بدهد كه ديگر سودى برايت نبخشد.
٦ در روز جاودانه عاشورا، در شانه و پشت آن حضرت اثرات ساييدگى يافتند، از امام سجّاد عليه السلام علّت آن را جويا شدند، فرمود: (اين اثر به دوش كشيدن مواد موردنياز يتيمان ، بيوه زنان و بينوايان است .)(٤١٧)
آيا اينك ، زيبنده است كه چنين بزرگمرد يتيم نواز و نوع پرورى را ظالمانه در شرايط غمبارى قرار دهند، كه ناچار شود كودك شيرخوارش را روى دست بگيرد و در برابر انبوه سياهكاران رذل براى او آب بطلبد ونيابد؟(٤١٨)
٧ آن گرامى ، روزى بر بينوايان كه در گذرگاه نشسته و قطعات نان خشك براى خوردن در برابر خود داشتند، گذارش افتاد؛ آنان حضرتش را به صرف غذا دعوت كردند كه با كمال تواضع دو زانو در كنارشان نشست و در حالى كه مى فرمود: (خداوند مستكبران را دوست نمى دارد.) به همراه آنان غذا خورد. آنگاه به آنان فرمود: (من دعوت شما را پذيرفتم ، اينك شما نيز دعوت مرا بپذيريد.) آنان به خانه آن حضرت آمدند، به دستور او دلنشينترين غذا را آوردند و خود با آنان غذا خورد تاقلبشان را شادسازد.(٤١٩)
امّا اين غم جانكاه را بايد به كجا برد كه نظام سياهكار اموى به گونه اى بر اين سمبل انسانيّت و مردم دوستى سخت گرفت كه روز عاشورا هرچه كوشيد تا قلبهاى داغدار بانوان و كودكان تشنه را با فراهم ساختن آبى ، خنك و شادمان سازد، حتّى اين حقّطبيعى را از او سلب كردند.

٦ اقتداى به ديگرى يا همدردى
از اقسام ديگر گريه و دلشكستگى ، گريه همدردى و به پيروى از ديگرى است .
به عبارت ديگر، گاهى گريه ديگرى منشاء رقّت قلب و جريان يافتن سيلاب اشك مى گردد بى آنكه به فردى كه بر او مى گريند توجّه شود، از اين رو به پيروى از پيامبر صلى الله عليه و آله كه الگوى شماست بر حسين عليه السلام اشك بريزيد، نه تنها به پيروى از پيامبر، بلكه به پيروى از همه پيام آوران خدا و جانشينان آنان ، بلكه به پيروى از آسمانها و زمين ، حيوانات و پرندگان ، بهشت و دوزخ ، موجودات ديدنى و ناديدنى و جنّيان و فرشتگان و يا به پيروى از درختان و گياهان و سنگها، بر او سوگوارى كنيد.
كدامين قلب است كه از سنگ سخت تر باشد؟ و يا به پيروى از آهن بر او گريه كنيد همانگونه كه در داستان ميخهاى كشتى نوح گذشت كه بر حسين عليه السلام خون گريستند.(٤٢٠) پس ، شما به پيروى از آنها بر حسين عليه السلام بگرييد.

٧ مردم خواهى و دگر دوستى
مردم خواهى و دگر دوستى ، انگيزه ديگر رقّت قلب و گريه بر ديگرى است .
به عنوان مثال : اگر شما بشنويد كه مردى همراه فرزندان ، جوانان ، كودكان شيرخوار، برادران ، خواهران ، بانوان و يارانش ، در بيابانى فرود آمده ، بدون هيچ گناهى در محاصره بيدادگران خون آشام قرار گرفته ، بيدادى بسان بيدادى كه بر حسين عليه السلام رفت بر او مى رود، در اين شرايط به طور قطع قلب شما بر او شعله ور و پاره پاره مى شود، بالاتر از اين ، اگر بشنويد كه فردى گناهكار يا حلالگر حرام خدا و يا حرامگر حلال خدا يا دشمن شخصى خودتان يا با فردى كافر، آنگونه وحشيانه و بيرحمانه رفتارشده است ، باز هم ترحّم و رقّت قلب شما بر او، برانگيخته خواهد شد و اشك ديدگانتان جارى .
حسين عليه السلام بى هيچ جرم و گناهى در برابر آن كوردلان مى فرمود:
(آيا كسى از شما را كشته ام كه خون آن را مطالبه مى كنيد؟ يا ثروتى از شما نابود ساخته ام كه عوض و غرامت آن را از من مى طلبيد؟ يا قانونى را تغيير داده ام ؟) و آنان پاسخى نداشتند.(٤٢١)
حسين عزيز! جانم فدايت باد! اگر اينگونه هم بود، باز هم در خور اين رفتار وحشيانه اى كه به تو روا داشتند، نبودى ، درحالى كه براى تو هيچ جرم و گناهى نبود كه كيفرش اين اعمال ضدّبشرى امويان باشد.
آرى ! بياييد تا از ديدگاه بشردوستانه بر او گريه كنيم و كسى كه از اين ديدگاه بر او اشك نريزد، از جوانمردى بى بهره است .

٨ از همه اين ديدگاهها
و ديگر گريه بر حسين عليه السلام از همه اين ديدگاهها، چرا كه حسين عليه السلام هم پدر حقيقى و معنوى انسانيّت است و هم عضو اصلى خانواده بشرى ، كه همه بدان پيوند خورده اند. هم در آسمانها و زمين بزرگ است و هم حقّ بزرگى بر همگان دارد. هم داراى ارزشهاى والاى بشرى است و هم ارزشهاى آسمانى ... .
آن حضرت از نوع بشر بود، امّا همه موجودات بر او گريستند، نه گناهى داشت و نه جرمى ، امّا اين همه بيداد و وحشيگرى در موردش روا داشتند از همه ديدگاهها و به خاطر همه اين مصيبتها بر او گريه كنيد و كسى كه از اين ديدگاهها بر او سوگوارى نكند، او ستمكار در حقّ پدر و مادر خويش و شقاوت پيشه در حقّ بشريّت و موجودى بدون صفا و وفا و انسانى پايمال كننده حقوق است ؛ نه قدر و منزلتى مى شناسد و نه داراى جوانمردى و آزادمنشى است و اصولاً از انسانيّت بيگانه است .

قسم دوّم :
يك واقعيّت فطرى

نوع ديگر گريه ، همان گريه اى است كه انگيزه و دليل آن نامفهوم و ناشناخته است و اين نيز به چند گونه است :
١ حقيقت اين است كه هر خضوع و خشوع قلب و شكستگى دل وغم و اندوهى كه به انسان عارض مى گردد، بازگشتگاه همه ، حسين عليه السلام است كه در جاى خود خواهد آمد.
٢ رقّت قلب بر آن حضرت يك واقعيّت فطرى و قطعى است كه خداوند انسانها را بدان اساس آفريده است ، با اين فرق كه دوستانش آگاهانه سوز دل خويش را بر او نثارمى كنند و دشمنانش بدون توجّه ، به گونه اى كه در اوج غفلت از حق ، حقايق را به زبان مى رانند و اين رقّت قلب فطرى را ناخواسته به زبان مى آورند، درست همانند فطرت خداجويى ، كه در عمق جان انسانها تعبيه شده است .
در اين مورد مى توان به گريه پليدترين دشمن او يزيد، اشاره كرد كه چگونه به هنگامى كه هند، سر مقدّس حسين عليه السلام را ديد و از شهادت او آگاه شد و ضجّه هاى جانخراش سر داد، يزيد نيز با او همكارى كرد،(٤٢٢) ونيز به گريه معاويه ، بر اميرمؤ منان عليه السلام مى توان اشاره كرد.
در طرح اين نوع گريه و رقّت قلب ، لازم نيست بگوييم بياييد بر كدامين مصيبت گريه كنيد، نه ! بلكه با قطع نظر از همه آنچه گذشت و با اين تصوّر كه نه ، حسين عليه السلام را مى شناسيد و نه با حقوق و همبستگى و صفات برجسته انسانى و بزرگى و بزرگ منشى او آشنا هستيد و با اين تصوّر كه گريه بر او، نه پاداشى دارد و نه اقتداى به ديگرى است .
آرى !تنها با مراجعه به فطرت خويش بينديشيد كه چه احساسى نسبت بدو داريد؟ آيا با نگرش بر فاجعه كربلا، دل شعله ور و قطرات اشك بدون اختيار بر گونه ها جارى مى گردد يا نه ؟
٣ نه تنها فطرت انسانى بدون اختيار متوجّه حسين عليه السلام مى گردد و سوز دل و قطرات اشك نثارش مى كند، بلكه گاه با وجود خوددارى ازهرنوع اظهار علاقه و پايمال ساختن نداى فطرت و تعمّد بر دشمنى لجوجانه و كينه توزانه با آن حضرت و تحريك نفس بر ايستادگى در برابر او، باز هم دل براى او شعله ور مى گردد و سيلاب اشك بر گونه ها،جارى .
نمونه بهت آور اين نوع گريه بر حسين عليه السلام گريه فرمانده كلّ سپاه اموى ،(٤٢٣) و گريه عناصر سنگدل و شقاوت پيشه اى چون خولى و اخنس ، رباينده گوشواره دختر خردسالش ‍ فاطمه (٤٢٤) و گريه همه سپاه اموى است كه با وجود تلاش در جهت كينه جويى و دشمنى با آن حضرت و با وجود ناسازگارى ماءموريّت شوم آنان با ابراز محبّت و نشان دادن تمايل به سوى او و با وجود تلاش در خوددارى از رقّت قلب و گريه بر او، باز هم شرايطى براى آنان پيش مى آمد و وضعيّتى دست مى داد كه همان حالت فطرى مورد اشاره ، بر همه موانع حتّى به شقاوت و پليدى درونى و كفر و نفاقشان غلبه مى كرد و ناخواسته بر او سوز دل و قطرات اشك نثار مى كردند و بر كرامت و شهامت و روح بلندش ‍ تحسين مى نمودند.
براى شناخت اين حالت غمبار و گريه آور، شما خود را در صدد دشمنى با كسى تصوّر كنيد و از هر نوع مهرورزى بدو خوددارى ورزيد و در همان حال نمونه بيدادگرى و قساوتى را كه در حقّ حسين عليه السلام روا داشتند، در مورد دشمن مورد اشاره خود بشنويد، خواهيد ديد كه ناخواسته رقّت قلب بر شما غلبه مى كند و سيلاب اشك ، شما را امان نخواهد داد.
اينك ، ما به برخى از وحشيگريهايى كه در مورد او روا داشتند اشاره مى كنيم و از شما براى سوگوارى و گريه بر او هم دعوت نمى كنيم بلكه تقاضا مى كنيم كه از مهرورزيدن بدو هم به شدّت خوددارى ورزيد و سرسختانه در برابر سوز دل و جريان اشك ديدگانتان شكيبايى پيشه سازيد. با اين وصف بنگريد كه آيا مى توانيد از نثار اشك و مهر و درود و تحسين بر او خوددارى كنيد؟
براى نمونه :
١ شما شرايط قهرمان بزرگى را در نظر بگيريد كه در ميدان نبرد نابرابر با يكهزاروپانصد زخم كارى بر پيكر و با سر شكافته ، ايستاده است ، ظاهر و برون قلبش به ضرب گلوله هاى ستم ، چاك خورده و درونش از نگرش بر خاندان محاصره شده اش . به ظاهر قلبش از تشنگى شعله ور است و به واقع از جدايى و ترك عزيزانش در آن شرايط سخت .
و در همان وضعيّت كه براى رفع عطش آبى مى خواهد با شمشير بر گلويش مى زنند.
آيا مى توان با شنيدن اين فاجعه غمبار، از گريه خوددارى كرد؟ فرمانده كلّ سپاه يزيد با ديدن اين منظره دلخراش به قدرى بى اختيار گريست كه قطرات اشك ، موهاى صورتش را تر كرد.
٢ شرايط غمبار ديگر اين بود كه بانوان حرم و خاندان وحى را با سرهاى نورانى مردانشان به بارگاه ستم اموى وارد كردند، سرها را در برابر ديدگان يزيد نهادند و زنان و دختران را بسان شيرهاى به زنجير كشيده شده در برابر او نگاه داشتند؛ منظره شوم و شرم آورى پديد آمد، به گونه اى كه رقّت قلب بر قساوت پيشه اى چون يزيد غالب شد و گفت :
(خداى روى پسر مرجانه را زشت گرداند.)(٤٢٥)

منشاء برونى گريه و رقّت قلب
١ ديدن شبح و سايه او در عالم اشباح و سايه ها

ديدن شبح و سايه او پيش از تولّد و ديدن او در عالم قدس ، اين جريان براى آدم عليه السلام در عالم ذرّ اتفاق افتاد، خداوند فاجعه جانسوز كربلا را براى او ترسيم كرد و او بر اين مصيبت جانسوز گريست (٤٢٦) و ابراهيم هنگام ديدن ملكوت آسمانها، وجود گرانقدر پنج نور مقدّس را در عالم پيش از آفرينش در زير عرش نگريست كه نظاره پنجمين آنان ، او را گرياند.(٤٢٧)

٢ شنيدن نام مقدّس
شنيدن نام حضرت نيز گريه آور است و هر انسان باايمانى را گريان مى سازد، همانگونه كه خودش فرمود كه :
(نزد هيچ انسان باايمانى نام و ياد من برده نمى شود، جز اينكه مى گريد و بر مصيبتهاى من اندوهگين مى گردد.)(٤٢٨)

٣ به زبان آوردن نام مقدّس
به زبان آوردن نام حضرت نيز رقّت قلب ايجاد مى كند، همانگونه كه آدم و زكريّا گفتند: (با نام مقدّس حسين عليه السلام سيلاب اشكمان جارى وقلبمان مى شكند.)(٤٢٩)

٤ نظاره بر حضرت
نظاره بر او نيز همين گونه است . نياى بزرگوارش نخستين بار كه پس از ولادتش بر او نگريست اشك از ديدگانش جارى شد،(٤٣٠) همين گونه در ديدارهاى پس از آن ، پدرش به هنگام نظاره بر او مى گريست و مى فرمود:
ياعبرة كلّ مؤمن پرسيد: (من پدرجان ؟!)
فرمود: (آرى پسرم ! شما، ... .)(٤٣١)
پس آيا شما به او نمى نگريد؟ اگر شما به او نظاره نكنيد، او به شما خواهد نگريست .
در روايت است كه : آن حضرت بر سمت راست عرش ايستاده و به قتلگاه و زائران و كسانى كه بر او گريه و سوگوارى مى كنند، نظر محبّت مى كند(٤٣٢) و اينكه مسافت دور و خانه ها و ديوارها مانع ديد و نگرش او نمى گردند، هيچ جاى شگفت ندارد.

٥ نظاره بر قبر شريف
نگاه كردن بر قبر او نيز حزن انگيز است ، امام صادق عليه السلام فرمود:
(حسين عليه السلام غريب و در غربت است ، هر كس او را زيارت كند بر او مى گريد و كسى كه او را زيارت نكرده باشد با ياد و نام او اندوهگين مى گردد.
هر كس در پهن دشت كربلا به قبر شريف او و فرزندش در كنارش ‍ نظر افكند، قلبش از مهر و عشق او لبريز مى گردد و هر كسى قبر شريفش را نديده باشد، قلبش بر او شعله ور مى گردد.)(٤٣٣)
آرى ! او غريبانه و مظلومانه و شهامتمندانه به شهادت رسيد، نه دوستى پر مهر نزد او بود و نه كسى از بستگان و خاندانش .
آيا قبر شريف او را مى نگريد؟ قبر او در همه جا و در هر سرزمين و شهر و ديارى است و هر كجا را بنگريد، كربلاى حسين است .

٦ بوسه زدن بر حضرت
بوسه زدن بر حسين عليه السلام و دست رساندن بر بدن مقدّس او نيز انگيزه اش گريه بود. اين مطلب در مورد نياى بزرگش در موارد خاصّى تحقّق يافت .
پيامبر گلوگاه حسين عليه السلام را مى بوسيد و مى گريست . بالاى قلبش را بوسه باران مى ساخت و اشك مى ريخت ؛ همين گونه پيشانى بلند و دندانهاى زيبا و ديگر اعضاى بدنش را مى بوسيد و گريه مى كرد. خود حسين عليه السلام علّت گريه را پرسيد. فرمود:
(جاى شمشيرهايى را كه در راه حقّ و عدالت بر جان خواهى خريد مى بوسم و گريه مى كنم .)(٤٣٤)
آرى ! اگر حسين عليه السلام از پيامبر دليل گريه اش را به هنگام بوسه زدن برلب و دندانش مى پرسيد، مى فرمود:
(جاى چوب خيزران و لبانى را بوسه مى زنم كه ابن زياد به هنگام ديدن آنها شادمانى مى كند.)
و اگر دليل بوسيدن بالاى قلبش را مى پرسيد، مى فرمود:
(جايگاه فرود تير سه شاخه را مى بوسم .)
آرى ! پيامبر مى بوسيد و مى گريست ، امّا خواهرش زينب عليها السلام نيز آمد و خواست تا همان نقاطى را كه پيامبر بوسه باران مى كرد ببوسد؛ امّا نتوانست چرا كه همه اعضاى بدن پاره پاره بود؛ بويژه اگر آمدنش پس از پايمال شدن پيكر پاكش زير سم اسبها بود، بلكه اگر پيش از آن هم آمده باشد بر اثر ضربات كوبنده تيرها و شمشيرها و نيزه ها هم ، بدن مقدّسش قطعه قطعه شده بود و جاى سالمى براى بوسيدن خواهرش نبود. همانگونه كه خود پيش از شهادت پيش بينى كرده و فرموده بود كه :
كانّى باءوصال تتقطّعها عسلان الفلوات گويا با چشم خود مى بينم كه درندگان بيابانها در سرزمينى ميان نواويس و كربلا، اعضاى پيكرم را قطعه قطعه مى كنند ... .
و گويا به همين جهت هم از زبان خواهرش گفته اند:
خاك عالم بسرم كز اثر تير و سنان آرى ! خواهر قهرمانش نقطه اى از پيكر برادر را بوسيد كه پيامبر نبوسيده بود، او گلوى بريده و رگهاى قطع شده اى را از درون بوسيد كه پيامبر تنها برون آن را بوسيده بود، به همين جهت هنگامى كه لب بر گلوى بريده برادر نهاد از پرده دل فرياد كشيد و خطاب به پيامبرصلى الله عليه و آله گفت :
(اى نياى بزرگ ! اين حسين عزيز توست كه با بدن قطعه قطعه بر ريگهاى تفتيده نينوا افتاده است . اين حسين عزيز توست كه سر مقدّسش را از قفا بريده اند.)(٤٣٥)
امّا اينكه اين خواهر قهرمان از كجا دريافت كه سر برادر از قفا بريده شده است ، جوابهايى داده شده است :
١ نخست اينكه به هنگام شهادت برادر حاضر بود و خود نظاره گر صحنه . امّا از روايات ، خلاف آن دريافت مى گردد؛ چرا كه برخى روايات ، نشانگر آن هستند كه حسين عليه السلام به خواهرش دستور بازگشت به خيمه ها را داد.
٢ ديگر اينكه از كسانى كه حاضر بودند شنيده است ، كه اين هم درست به نظر نمى رسد.
٣ جواب درست اين است كه آن بانوى بزرگ ، هنگامى كه با پيكر به خون آغشته برادر روبرو شد و او را مشاهده كرد كه بر چهره ، به خاك افتاده است ، دريافت كه سر مقدّس او را از قفا بريده اند. و اينگونه كشتن ناجوانمردانه و قساوت بار و بردن لباس و برهنه ساختن پيكر مقدّسش ، غم جانكاه او را از اصل شهادت برادر، سهمگينتر ساخت ؛ به همين جهت بود كه مصيبت شهادت او را به نياى كبيرش گزارش كرد و ندا داد كه : (اين حسين عزيز توست كه سرش را از قفا بريده اند.)

٧ انتساب به او
نسبت دادن چيز يا كسى به آن حضرت نيز حزن انگيز و گريه آور است . به هنگام ساختن كشتى نوح ، جبرئيل ميخهايى را كه هر كدام به نام پيامبرى بود، براى حضرت نوح آورد تا در ساختن كشتى به كار گيرد وپنج ميخ ديگر براى پيشاپيش كشتى آورد كه پنجمين آنها به نام حسين عليه السلام بود.
نوح ، نخستين آنها را به نام پيامبر صلى الله عليه و آله دريافت كرد كه با درخشش خاصّى همراه بود و همينطور ميخهايى كه به نام على و فاطمه و حسن عليهم السلام بود؛ امّا هنگامى كه پنجمين ميخ را به دست گرفت از آن خون جريان يافت و دستش بدان آغشته شد كه جبرئيل گفت :
(اين ميخ به نام مقدّس حسين است .)(٤٣٦)
آرى ! هنگامى كه فلزّى با انتساب بدو گلگون مى گردد، اينك اگر اين قلبها، حسينى باشند، چگونه خونين نمى شوند؟
شگفت تر از اين ، اينكه وسايل شادمانى و سرور، با انتساب به او حزن انگيز و اندوهبار مى گردد.
براى نمونه :
حوريه ويژه آن حضرت در بهشت با اينكه آنجا سراى غم و اندوه نيست ، گريان است .(٤٣٧) عيد و لباس جديد عيدش ،(٤٣٨) بازى شادمانه دوران كودكيش ،(٤٣٩) غذا خوردن و آب نوشيدنش ،(٤٤٠) دلاورى و پيروزيش در ميدان نبرد،(٤٤١) دوران جنين و ولادت (٤٤٢) و جشن تولّدش (٤٤٣) همه اينها براى نياى بزرگ و گرانمايه اش حزن انگيز و گريه آور بود.

٨ فرا رسيدن ماه او
فرا رسيدن ماه محرّم كه ماه اوست ، با موجى از غم و اندوه همراه است و قلوب دوستانش را لبريز از اندوهى جانكاه مى سازد.(٤٤٤)
آيا اثر گذارى ماه او را نمى نگرى كه چگونه نوشيدن آب را هم ، بر كسانى كه به مقام والا و هدفهاى بلند او عارف اند، گلوگيرمى سازد؟

٩ شهادتگاه او
ورود به قربانگاه و سرزمين او نيز، حزن انگيز است .
اين واقعيّت براى پيام آورانى كه بدان سرزمين وارد شده اند، پيش ‍ آمده است در روايت است كه : (همه پيامبران ، كربلا را زيارت كرده اند.)(٤٤٥)
و نيز به اين سرزمين مقدّس خطاب شده است كه : (شهادتگاه ماه نورافشان ، در خاك توست .)(٤٤٦)
آرى ! هر پيامبرى به هنگام ورود به اين سرزمين پر راز و رمز، دچار دلشكستگى و تنگى سينه و غم و اندوه مى گشت ، از پروردگارش دليل آن را جويا مى شد كه ، وحى فرامى رسيد كه :
(اينجا سرزمين كربلا و شهادتگاه حسين خواهد بود.)(٤٤٧)
خاندان آن حضرت نيز با ورود به اين سرزمين و فرود در آنجا و افكندن رحل اقامت اندوهگين شدند، خواهرش گفت :
(برادر جان ! اينجا بيابانى غمبار و هراس انگيز است !!)
فرمود: (پدرم در اين سرزمين به خواب رفت و گريان بيدار شد و گفت :
در خواب ديدم كه فرزندم حسين در دريايى از خون شناور است .
آنگاه به من فرمود:
پسرم ! هنگامى كه آن فاجعه عظيم در اينجا رخ دهد، چگونه خواهى بود؟)(٤٤٨)

١٠ نام كربلا
شنيدن نام شهادتگاه او نيز، غمبار است .
خود آن گرامى ، هنگامى كه وارد آن سرزمين شد و از نامش پرسيد با نامهاى متعدّدى روبه رو شد، تا سرانجام گفتند: (نام ديگر اين سرزمين كربلاست .)
اينجا بود كه چشمانش غرق در اشك شد و فرمود:
(بار خدايا! از اندوه و بلا به تو پناه مى برم .)
آنگاه فرمود: (اينجا جايگاه فرود و محل اقامت ماست . در اين سرزمين است كه خون ما را مى ريزند و كودكانمان را سر مى برند.
در اين جاست كه خون من به زمين ريخته مى شود و خاندانم به اسارت مى روند.
در اين جاست كه قهرمانان حرّيت و عدالت را به خاك و خون مى كشند و فرومايگان ، آزادگان خداجو را به بردگى مى كشند.)(٤٤٩)
حطّوا الرحال بها ياقوم و انصرفواهان اى قوم ! بارها را بر زمين گذاريد و از من دور شويد كه من ديگر از اين سرزمين كوچ نخواهم داشت .

١١ در راه حقّ و عدالت
نوشيدن آب سرد و گوارا نيز، يادآور نام حسين عليه السلام و هميشه براى امام صادق عليه السلام حزن انگيز بود.
مردى به نام داوود رقّى آورده است كه در محضر آن حضرت بودم كه آب نوشيد و ديدگانش غرق در اشك شد و فرمود: (چقدر نام و ياد و مصائب حسين در زندگى غمبار و گلوگير است .) آنگاه فرمود:
(من آب سرد و گوارايى را نمى نوشم ، جز اينكه او را به ياد مى آورم .)(٤٥٠)
و از خود حسين عليه السلام است كه فرمود:
(شيعيان من ! هرگاه آب گوارايى نوشيديد بر بيدادى كه در راه حقّ و عدالت بر ما رفت ، بينديشيد.)(٤٥١)

١٢ تربت پاك او
بوييدن تربت پاك آن حضرت نيز، حزن انگيز است و نياى بزرگش ‍ را مى گرياند.
اميرمؤ منان عليه السلام بر پيامبر صلى الله عليه و آله وارد شد و چشمانش را اشكبار ديد، علّت آن را پرسيد و گفت : (پدر و مادرم به قربانت ! چرا چشمانت اشكبار است ؟ آيا كسى شما را ناراحت ساخته است ؟)
فرمود: (نه ! بلكه جبرئيل نزدم آمد و خبر داد كه فرزندم حسين را در ساحل فرات كه نامش كربلاست ، به شهادت خواهند رساند.
از من پرسيد: آيا مى خواهيد شما را با بوى عطرآگين تربت او آشناسازم ؟
گفتم : آرى !
او از همين جا دست برد و مشتى از تربت او را برايم آورد كه ديگر اشك ديدگانم امانم نداد.)(٤٥٢)
حضرت رضا عليه السلام نيز اينگونه بود.
مردى به نام ابى بكّار آورده است كه :
(من كربلا را زيارت كردم و از بالاى سر، خاك سرخ رنگى برداشتم و هنگام شرفيابى به محضر هشتمين امام معصوم عليه السلام آن تربت مقدّس را بدو هديه كردم . آن را گرفت و بوييد و گريست تا جايى كه قطرات اشك از ديدگانش فرو ريخت . آنگاه فرمود: اين تربت نياى شهيدم حسين عليه السلام است .)(٤٥٣)

۶
در خاطره ها
١٣ در خاطره ها
شنيدن مصيبت شهيد و غريب و مظلوم نيز حزن انگيز است ؛ چرا كه شهادت و مظلوميّت و فداكارى بى نظير حسين عليه السلام را در خاطره ها تجديد مى كند. از خود آن گرامى است كه فرمود:
او سمعتم بشهيد او غريب ، فاندبونى
اگر نام شهيد يا غريب يا مظلومى را شنيديد، بر من ندبه كنيد.

١٤ مصائب او
شنيدن مصيبت خود آن حضرت يا تصوير آن در ذهن يا تفكّر و انديشه در مورد آن نيز، ضمن درسهاى بى نظير و انسانسازى كه براى حق طلبان دارد، با موجى از اندوه همراه است .
البتّه اثر گذارى اين مصائب در افراد مختلف است ، چرا كه سليقه ها و دلها و انديشه ها، گوناگونند.

٣ اقسام مهر
قلبى به حسين عليه السلام

بحث ديگر، چگونگى رقّت قلب و سوز و گداز و گريه بر آن حضرت است ، كه خود به چند گونه است :
١ نخستين مرحله گريه بر او، اندوه زدگى دل است و ثمره اش اين است كه نفس كشيدن انسان ، پاداش ستايش خدا را دارد. در روايت آمده است كه :
(تنفّس فردى كه به خاطر ستم بر ما اندوهگين مى گردد، بسان تسبيح خدا گفتن است .)(٤٥٤)
٢ مرحله دوّم ، دردمند شدن دل است . در روايت است كه :
(هر قلبى به خاطر ما دردمند گردد، به هنگام مرگش به گونه اى شادمان مى گردد كه شادمانيش تا ورود به حوض ادامه دارد.)(٤٥٥)
٣ مرحله سوّم ، حلقه زدن اشك در ديدگان سوگوار است و اين چيزى است كه محبّت خدا را برمى انگيزد. از امام صادق عليه السلام آورده اند كه فرمود:
(سوگوار بر حسين عليه السلام پيش از آنكه اشك از ديدگانش ‍ فرو ريزد، مورد مهر و محبّت خدا قرار مى گيرد.)(٤٥٦)
٤ مرحله چهارم ، مرحله جريان يافتن اشك از ديدگان است ، هر چند اندك و اين چيزى است كه باعث آمرزش گناهان مى گردد، گرچه به اندازه كف دريا باشد.(٤٥٧)
٥ مرحله پنجم ، ريزش قطرات اشك از چشم است و اين همان چيزى است كه در بيان خاصيّت آن فرمود:
(هنگامى كه اشك از ديدگان سوگوار بر حسين جارى مى گردد، اگرقطره اى از آن به آتشهاى شعله ور و پرشراره دوزخ بيفتد، آن را خاموش مى سازد.)(٤٥٨)
٦ مرحله ششم ، جريان يافتن اشك و ريختن آن بر چهره و محاسن و سينه است . امام صادق عليه السلام به هنگام شنيدن مرثيه حسين عليه السلام اينگونه گريست و آنگاه به گوينده فرمود:
(فرشتگان نيز همانند ما يا بيشتر از ما، در سوگ حسين عليه السلام گريستند و خداوند بهشت را بر تو ارزانى داشت .)(٤٥٩)
٧ مرحله هفتم ، فرياد و شيون و ضجّه زدن و كشتن خويش در سوگ حسين است .
در مورد نخست امام صادق عليه السلام فرمود:
(پروردگارا! بر اين فريادهاى خالصانه اى كه در محبّت ما طنين انداز مى گردد، رحمت واسعه ات را فرو فرست .)(٤٦٠)
و مورد دوّم ضجّه زدن فاطمه عليها السلام در عزاى حسين عليه السلام است كه هر روز در سوگ فرزندش آنقدر مى گريد كه پيامبر او را تسليت دهد و آرامش بخشد.(٤٦١)
و در مورد گريه تا سر حدّ بيهوشى و مرگ است كه ابوذر هنگامى كه از شهادت حسين عليه السلام خبر مى داد، گفت :
(اگر بزرگى اين فاجعه را درك كنيد تا سرحدّ مرگ خواهيدگريست .)(٤٦٢)
٨ مرحله هشتم ، فرياد دلخراش در سوگ او، خود آن حضرت بدان دستور داد و شگفت انگيز اينكه يزيد نيز پس از عقب نشينى در برابر امواج بيدارگر نهضت حسين عليه السلام كه دستور سوگوارى بر آن حضرت را در كاخ بيداد اموى داد، به همسرش ‍ هند گفت :
(برو بر حسين و سوگ او، با فرياد و شيون ، عزادارى كن . لعنت خدا بر عبيداللّه ، كه در مورد اوتعجيل كرد.)(٤٦٣)
٩ مرحله نهم ، زدن به سر و صورت در سوگ اوست . هنگامى كه خبر شهادت حسين عليه السلام به عبداللّه بن عمر رسيد به سر و صورت خود زد و ندا در داد كه : (روزى همانند روز حسين ، نخواهد بود.) و آنقدر گريست تا اينكه يزيد او را ساكت ساخت .(٤٦٤)
١٠ مرحله دهم ، عبارت است از اينكه خود را به صورت سوگواران او درآورى .
در اين مورد آمده است كه : (هر كس خود را به صورت عزاداران او درآورد و بسان آنان گريه كند بهشت زيبنده اوست .)(٤٦٥)
يعنى اگر قلب ، قساوت گرفت و بر مظلوميّت او شعله ور نشد، بايد به هنگام مرثيه سرايى بر او، سر را همانند مصيبت زدگان پايين انداخت و با آنان همدردى و همنوايى كرد.
به راستى ، نمى دانم چگونه قلب قساوت مى گيرد و به ياد او شراره نمى كشد و در مظلوميّت او كه اركان شكيبايى را متزلزل مى كند و مى گرياند، سيلاب اشك نمى ريزد؟
البتّه منشاء قساوت قلب ، در اين مورد دو چيز است :
يكى فرو رفتن در دنيا و ارزشهاى مادّى و دنيا طلبى كه اين ثمره شوم همان است كه در دعاها آمده است كه :
(پروردگارا! از قلبى كه خشوع ندارد و شكمى كه سير نمى شود و چشمى كه اشكش جارى نمى گردد به تو پناه مى برم .)(٤٦٦)
منشاء ديگر آن هم پرگويى و فرو رفتن در گفتار بى محتوا و نسنجيده است (٤٦٧) و چاره آن هم از جمله يتيم نوازى صادقانه و دست پر مهر و محبّت بر سر يتيمان كشيدن است كه هم پاداش ‍ بسيارى دارد و هم قساوت قلب را برطرف مى كند.(٤٦٨)
١١ مرحله يازدهم ، سوگوارى بر حسين عليه السلام ، حالت گريه بدون جريان يافتن اشك است ، چرا كه ممكن است به دليل گريه بسيار، حالتى پديد آيد كه غدد اشك از ترشّح باز مانند و اشك چشم تمام شود. اين مورد بر خاندان گرانقدرش پس از ورود به مدينه و برپايى محفل سوگوارى پيش آمد ... .(٤٦٩)
١٢ مرحله دوازدهم ، حالتى است كه انسان را از آب و غذا باز مى دارد و اين در روايت آمده است كه :
يكى از شيعيان به امام صادق عليه السلام عرض كرد كه به هنگام ياد و نام و مظلوميّت حسين عليه السلام چنين حالتى به او دست مى دهد كه امام صادق فرمود: (رحمت خدا بر اين حال و بر اين اشك و گريه .) آنگاه پاداش آن را، از واپسين لحظات حيات تا پايان روز حساب رستاخيز، يادآور شد كه خواهد آمد.(٤٧٠)

٤ محافل بزرگداشت حسينى
مجالس بزرگداشت و محافل ذكر مصيبت او انواع مختلفى دارد:
١ محافلى كه پيش از خلقت آدم برپا شده است .
٢ محافلى كه پس از خلقت آدم و پيش از ولادت حسين عليه السلام برپاشده است .
٣ محافلى كه پس از ولادت و پيش از شهادت برپا گشت .
٤ محافلى كه پس از شهادت در دنيا برپا مى شود.
٥ محافلى كه روز رستاخيز برپا مى گردد.

نوع اوّل محافل :
پيش از خلقت آدم

پيش از آفرينش آدم و عالم ، به پاس عظمت و مظلوميّت او، دو مجلس بزرگداشت براى او بپا شد:
١ نخست هنگامى كه آفريدگار هستى ، اراده كرد تا مقدّرات هستى از آن جمله سرنوشت او را بر لوح محفوظ بنويسد، اينجا بود كه قلم و لوح بر حسين عليه السلام اندوهگين شدند.
٢ مجلس ديگر، پيش از آفرينش انسان بود، آنگاه بود كه خداوند به فرشتگان فرمود:
... اِنّى جاعِلٌ فى الاَْرْضِ خَليفَةً... من بر آن هستم كه در زمين جانشين قرار دهم .
... قالُوا اَتَجْعَلُ فيها مَنْ يُفْسِدُ فيها گفتند: آيا كسى را در زمين قرار مى دهى كه در آن تباهى مى كند و خون مى ريزد؟
از ديدگاه برخى مفسّرين ، فرشتگان پيش از آفرينش آدم به شهادت و مظلوميّت حسين عليه السلام و رخدادهاى غمبار عاشورا نگريستند كه خداوند در پاسخ آنان به صورت ويژه اى فرمود:
... اِنّى اَعْلَمُ ما لاتَعْلَمُونَ من چيزهايى مى دانم كه شما نمى دانيد.

نوع دوّم محافل :
محافل قبل از ولادت

نوع دوّم از مجالس بزرگداشت ، شانزده مجلسى است كه پس از آفرينش آدم و قبل از ولادت حسين عليه السلام برپا گشت ، بدين صورت :

١ در عرفات
در عرفات ، هنگامى كه آدم به عرش نگريست و نامهاى مقدّس ‍ پنجگانه را ديد و جبرئيل آنها را بدو تلقين كرد كه : اى آدم ! بگو:
يا حميد بحقّ محمّد!
وياعالى بحقّ على !
ويا فاطر بحقّ فاطمه !
ويا محسن بحقّ الحسن !
ويا قديم الاحسان بحقّ الحسين عليه السلام
...!
هنگامى كه نام پنجمين آنان را به زبان آورد، سيلاب اشكش ‍ جارى شد و قلبش خاشع گرديد و گفت :
(چرا ياد و نام پنجمين آنان ، قلبم را مى شكند و سيلاب اشك را جارى مى سازد؟)
جبرئيل در بيان علّت آن به مرثيه سرايى حسين عليه السلام پرداخت و آدم و فرشتگان نيز شنيدند و گريستند. جبرئيل گفت : (بر فرزندت حسين در راه حقّ و عدالت ، مصيبتى فرود مى آيد كه همه مصائب ، در برابر آن كوچك است .)
پرسيد: (آن مصيبت چيست ؟)
جبرئيل گفت : (او تنهاى تنها و غريبانه ، با تشنگى وصف ناپذيرى به شهادت مى رسد. نه ياورى خواهد داشت و نه مددكارى . اى آدم ! كاش او را در آن دشت غمبار مى نگريستى كه از شدّت تشنگى و اندكى يار و ياور، فرياد دادخواهانه اش به آسمان بلند است ، امّا جز با شمشيرها و شراره هاى مرگ ، پاسخش را نمى دهند. سرش را از قفا مى برند و خيمه ها و حرم او را غارت مى كنند و سرهاى مقدّس او و يارانش را همراه بانوان خاندان وحى ، درشهرها مى گردانند.)(٤٧١)

٢ در بهشت
در بهشت ، دو مجلس بزرگداشت براى او برپا شد.
در نخستين مجلس ، مرثيه سرا يك حوريه بود و شنونده پيامبر و جبرئيل و در دوّمى مرثيه سرا جبرئيل بود و پيامبر و حوريان بهشتى شنونده .
از پيامبر روايت است كه فرمود:
(به هنگامى كه در سير ملكوتى معراج ، جبرئيل دستم را گرفت و وارد بهشت ساخت در اوج شادمانى بودم كه ناگاه به درختى كه به نور آراسته شده بود، برخوردم كه دوفرشته در پاى آن تا روز رستاخيز به دسته بندى زيور آلات مشغولند. باز هم پيش رفتم كه به درخت پرشكوه سيبى رسيدم ، يكى از بزرگترين آنها را گرفتم و شكافتم كه از آن حوريه اى خارج شد كه پلك چشمهاى آن بسان پرهاى پرنده زيبايى بود از او پرسيدم : تو از آن كه هستى ؟ او گريست و گفت : از آن فرزندت حسين عليه السلام .)(٤٧٢)

٣ دوّمين مورد در بهشت
دوّمين مجلس بزرگداشت حسين عليه السلام در بهشت بدين صورت آمده است :
هنگامى كه واپسين لحظات زندگى امام حسن عليه السلام فرا رسيد و اثر سمّ كران تا كران وجود او را گرفت و رنگش سبز شد، حسين عليه السلام از رنگ سبز رخساره اش پرسيد كه فرمود: (حديث نياى بزرگم در مورد ما، چون ديگر سخنانش درست است .) آنگاه يكديگر را در آغوش گرفتند وگريه كردند. از حديث پرسيد، گفت : پيامبر فرمود:
(هنگامى كه در شب معراج وارد بهشت شدم ، دو كاخ سر به آسمان كشيده و پرشكوهى را همانند هم و در كنار هم نگريستم كه يكى از زبرجد سبز بود و ديگرى از ياقوت سرخ . در مورد آنها از جبرئيل پرسيدم ، گفت : يكى از آنِ حسن است و ديگرى از آن حسين .
از رنگ آنها كه يكى سبز بود و ديگرى سرخ ، جويا شدم كه جبرئيل ساكت شد. او را سوگند دادم كه گفت : امّا رنگ سبز كاخ حسن عليه السلام ، به خاطر آن است كه به وسيله سمّ دشمن ، ناجوانمردانه شهيد مى گردد و رنگش سبز مى شود و سرخى كاخ حسين بدان جهت است كه او در حالى كه چهره اش به خون رنگين است به شهادت مى رسد.)
در اين هنگام جبرئيل و پيامبر گريستند و تمامى مخلوقاتى كه حاضر بودند به شيون و گريه پرداختند.(٤٧٣)

٤ مجلس آدم عليه السلام در كربلا
هنگام سير آدم در زمين ، به نقطه اى كه شهادتگاه حسين عليه السلام است ، رسيد. در آنجا پايش لغزيد و در غلطيد و خون از پايش جارى شد، سر به آسمان بلند كرد كه :
(بارخدايا! آيا گناهى از من سرزده است كه اينگونه كيفر مى شوم ؟)، بدو وحى رسيد كه :
(نه ! بلكه در اين سرزمين ، فرزندت حسين ، به دست ارتجاع طلبان سياهكار به شهادت مى رسد. خون تو به نشان همدردى و همرنگى با او به زمين ريخت .)
آدم پرسيد: (قاتل او كيست ؟)
پيام رسيد كه : (عنصر پليدى به نام يزيد، او را لعن و نفرين كن .)
آدم او را نفرين كرد و به سوى كوه عرفات گام سپرد.(٤٧٤)

٥ نوح عليه السلام در كربلا
هنگامى كه كشتى نوح به روى امواج توفنده آب به موقعيّت كربلا و جايگاه طوفان زدگى كشتى خاندان پيامبر صلى الله عليه و آله رسيد؛ زمين آن را گرفت به گونه اى كه نوح از غرق شدن كشتى هراسيد و گفت :
(پروردگارا! همه دنيا را سير كردم و دلهره اى همانند اين سرزمين ، به من دست نداد.)
جبرئيل فرود آمد و پيام آورد كه : (اينجا شهادتگاه حسين است .)
اينجا بود كه نوح و كشتى نشينان گريستند و بر قاتلان حسين عليه السلام لعنت نثار كردند ... .(٤٧٥)

٦ خضر و موسى عليهماالسلام
در ملاقات موسى و خضر در مجمع البحرين ، خضر از آزمايش ‍ دشوار و مصائب خاندان پيامبر صلى الله عليه و آله ، در راه حقّ و عدالت سخن گفت تاآنجايى كه سخنش به فاجعه كربلا رسيد و صداى گريه هر دو به آسمان برخاست .(٤٧٦)
٧ سليمان عليه السلام در كربلا
سليمان بر بساط خود نشسته و در فضا حركت مى كرد، هنگامى كه در موقعيّت شهادتگاه حسين عليه السلام قرار گرفت ، سه بار طوفان شديد بساط او را چرخاند و به زمين فرودش آورد. سليمان باد را سرزنش كرد.
باد، به اراده خدا مرثيه سرايى بر حسين عليه السلام را آغاز كرد و گفت :
(اى پيامبرخدا! شهادتگاه حسين در اين سرزمين است .)(٤٧٧)

٨ حضرت ابراهيم عليه السلام
هنگامى كه ابراهيم در ساحل حزران ، ملكوت آسمانها و زمين را نگريست ، چهره ملكوتى حسين عليه السلام را پيش از ولادت او ديد و بر او گريست .(٤٧٨)

٩ مجلس ديگر ابراهيم عليه السلام
ابراهيم مجلس ديگرى براى حسين عليه السلام داشت و آن هنگامى بود كه تدبير درهم شكستن بتها را انديشيد و به شرك گرايان گفت :
(به راستى كه من از آنچه بر حسين عليه السلام فرود مى آيد، بيمارم .)(٤٧٩)

١٠ سوّمين مجلس ابراهيم عليه السلام
ابراهيم مجلس ديگرى هم داشت و آن هنگامى بود كه قوچ قربانى را به جاى فرزندش قربانى كرد، حضرت رضا عليه السلام مى فرمايد:
هنگامى كه خداوند به ابراهيم فرمان داد كه به جاى اسماعيل قوچى را كه بر او فرودآورده اند، قربانى كند آرزو كرد كه كاش ‍ بدان كار فرمان نمى يافت و امكان پيدامى كرد تا فرزندش را در راه دوست قربانى كند تا از اين كار اندوهى همانند اندوه عميق پدرى پرمهر كه به دست خويش عزيزترين فرزندش را در راه خدا قربانى كرده است بر قلبش بنشيند و بدينوسيله برترين پاداش ‍ شكيبايى بر مصائب را دريافت دارد كه خداوند بدو وحى فرستاد كه ابراهيم ، از ديدگاه تو محبوبترين پديده جهان آفرينش كيست ؟
پاسخ داد: (بنده محبوب و برگزيده ات محمّد صلى الله عليه و آله .)
پيام آمد: (او را بيشتر دوست دارى يا خودت را؟)
پاسخ داد: (او را!)
پيام آمد: (فرزند او برايت دوست داشتنى تر است يا فرزند خودت ؟)
پاسخ داد: (فرزند گرامى او.)
پيام آمد: (سر بريده شدن فرزند او به دست دشمنان حقّ و عدالت برايت دردناك تر است يا قربانى فرزندت با دست خودت در راه خدا؟)
پاسخ داد: (كشته شدن او به دست دشمنانش .)
فرمود: (ابراهيم ! گروهى كه خود را امّت محمّد مى پندارند پس ‍ از او ظالمانه و تجاوزكارانه فرزندش حسين را سر مى برند و به خاطر اين جنايت در خور كيفرى سهمگين خواهند شد.)
ابراهيم از شنيدن اين حادثه سخت بى تاب شد و قلبش به درد آمد و گريست كه بدو وحى شد:
(اى ابراهيم ! به خاطر گريه و اندوهت بر حسين عليه السلام و شهادت او، پاداش قربانى كردن اسماعيل به دست خويش را به تو ارزانى داشته و درجات والاى شكيبايى بر چنين مصيبت بزرگى را بر تو مقرّر ساختيم .)(٤٨٠)
و اين است تفسير آيه شريفه قرآن كه مى فرمايد:
وَفَدَيْناهُ بِذِبْحٍ عَظيمٍ.(٤٨١)

١١ چهارمين مجلس ابراهيم عليه السلام
چهارمين مجلس بزرگداشت ابراهيم براى حسين عليه السلام در كربلا برپاشد.
هنگامى كه آن حضرت سوار بر مركب بدان سرزمين رسيد، پاى اسبش لغزيد و به زمين خورد و سرش شكافت . رو به آسمان كرد و گفت :
(پروردگارا! چه لغزشى از من رخ داده است ؟)
به اراده الهى مَرْكبش به سخن آمد و گفت :
(شرمندگى من بسيار شد، امّا علّت اين است كه در اين سرزمين فرزند آخرين پيام آور خدا به شهادت خواهد رسيد و در همدردى با اوست كه خون پاك تو نيز در اينجا جريان يافت .)(٤٨٢)

١٢ مجلس اسماعيل عليه السلام
محفل بزرگداشت اسماعيل براى حسين عليه السلام دهمين مجلس بود و اين مجلس هنگامى برپا شد كه گوسفندان اسماعيل را چوپانى در سواحل فرات مى چرانيد روزى متوجّه شد كه آنها آب نمى نوشند؛ جريان را به اسماعيل گزارش كرد و او از پروردگارش چاره جويى كرد كه پيام رسيد از خود آنان جويا شود. از گوسفندان پرسيد: (چرا از اين آب نمى نوشيد؟) گفتند: (ما به نوعى دريافته ايم كه فرزندت حسين در اين سرزمين و در كنار اين نهر تشنه به شهادت خواهد رسيد، بدين جهت ما در اندوه او از اين آبشخور آب نخواهيم نوشيد.)(٤٨٣)

١٣ مجلس عيسى عليه السلام
سيزدهمين مجلس بزرگداشت را عيسى عليه السلام در كربلا برپا كرد كه مرثيه سرايش ، آهوان بيابان و گريه كننده ، خودش و حواريّون بودند.
اين مطلب را ابن عبّاس روايت نموده كه خواهيم آورد.(٤٨٤)

١٤ مجلس موسى عليه السلام
در طور سينا، بارها مجلس بزرگداشت حسين عليه السلام برپا شد. در آنجا ذكر مصيبت ، ضمن وحى از جانب خدا بود و شنونده موسى عليه السلام .
در روايت است كه : روزى يكى از بنى اسرائيل موسى را ديد كه چهره اش زرد، اعضاى بدنش لرزان ، اندامش تكيده و چشمش به گودى افتاده و با شتاب بسيار به سوى كوه طور مى رود، او دريافت كه به مناجات فراخوانده شده است . گفت : (اى پيامبر خدا! گناهى سهمگين مرتكب شده ام از پروردگارت برايم آمرزش ‍ بخواه .) هنگامى كه موسى به جايگاه نيايش خويش رسيد و به راز و نياز با خدا پرداخت گفت :
(پروردگارا! تو پيش از بيان من ، آگاهى كه بنده اى از بندگانت گناهى مرتكب شده و بخشايشت را مى طلبد.)
پاسخ آمد كه : (هر كس طلب آمرزش كند، خواهم آمرزيد جز قاتلان حسين را.)
موسى گفت : (پروردگارا! حسين كيست ؟)
ندا آمد: (همو كه ياد و نام او در طور به تو بيان شد.)
پرسيد: (چه كسى او را خواهد كشت ؟)
ندا آمد: (تجاوزكاران طغيانگر، در كربلا او را به شهادت خواهند رساند، در حالى كه مركبش به هر سو مى دود، شيهه مى كشد و از بيداد تجاوزكاران در مورد فرزند دخت گرامى پيامبر، تظلّم و دادخواهى مى كند.
بدن گرامى او پس از شهادت بدون غسل و كفن بر روى ريگهاى تفتيده كربلا، افكنده مى شود و اموالش غارت و خاندانش را در شهرها به اسارت مى برند و يارانش به خون پاكشان ، غلطان و سرهايشان همراه سر مقدّس سالار خود، بر فراز نيزه ها مى رود.
تشنگى ، كودكان خردسالش را هم آغوش مرگ مى سازد و پوست تن بزرگسالشان را پژمرده و پرچين و چروك مى كند. آنان فريادرس مى جويند و ياورى نخواهند داشت و پناه مى طلبند و پناه دهنده اى نمى يابند.)
موسى عليه السلام گريست و خداى جهان آفرين فرمود:
(اى موسى ! آگاه باش هر كس عارفانه بر او بگريد يا مردم را بگرياند يا خود را به صورت سوگواران داغدار او درآورد، پيكرش بر آتش دوزخ نخواهد سوخت .)(٤٨٥)
آرى ! گوارا باد بر كسانى كه بر ايمان توحيدى خود ثابت قدم و تزلزل ناپذير و مخاطب سخن موسى بودند. هر گاه نياز و مطلبى احساس مى كردند يا بخشايش و آمرزش خدا مى خواستند، از كليم خدا، تقاضا مى كردند تا آن را به هنگام نيايش با خدا به بارگاهش عرضه دارد.
امّا، بشارتتان باد كه ما نيز كليم اللّه ، صاحب يد و بيضا و عصا، آورنده آيات و نشانه هاى الهى داريم . او نه در كوه طور؛ بلكه بر سمت راست عرش پيوسته در نيايش است و بدون تقاضاى ما، برايمان طلب بخشايش مى كند؛ با اين فرق كه رنگ چهره كليم ما به زردى نگراييده ، بلكه گلگون گشته است . اعضا و اندامهايش ‍ لرزان نيست ، بلكه اعضا و رگها و پيوندهاى بدنش به شمشير بيداد، قطعه قطعه شده است .

١٥ مجلس زكريّا عليه السلام
پانزدهمين مجلس در بيت المقدّس بود. خداوند در آنجا به طور سربسته به فاجعه بزرگ عاشورا اشاره كرد و زكريا سه روز گريست .
اين مطلب در روايتى از حضرت مهدى عليه السلام رسيده است كه :
زكريّا از خدا خواست كه نامهاى مقدّس پنجگانه را بدو بياموزد كه جبرئيل را به سوى او گسيل داشت و آنها را بدو آموخت . امّا زكريّا هنگامى كه نام محمّد و على و فاطمه و حسن عليهم السلام به زبان آورد، غم واندوه او رخت بربست ؛ ولى با به زبان آوردن نام حسين عليه السلام گلويش از اندوه فشرده شد و موج بهت زدگى او را فرا گرفت . روزى به بارگاه خدايش روى آورد كه :
پروردگارا! چرا من هنگامى كه نام چهار تن از پنج نور مقدّس را به زبان مى آورم از غم و اندوه خويش ، رهايى و به ساحل آرامش پر مى كشم . امّا نام حسين عليه السلام اشك ديدگانم را جارى و ناله جانسوزم را برمى انگيزد؟)
خداوند او را از رخداد عظيمى كه بعدها به وقوع پيوست باخبر ساخت و فرمود:
كهيعص كاف نام كربلاست .
ها اشاره به شهادت و اسارت خاندان وحى و رسالت .
يا اشاره به يزيد دژخيم خون آشام اموى .
ع اشاره به عطش شديد حسين عليه السلام .
ص اشاره به صبر و شكيبايى حيرت انگيزش در راه حقّ است .
هنگامى كه زكريّا اين حادثه عظيم را شنيد سه روز مسجدش را ترك نكرد و از ورود مردم جلوگيرى كرد و به گريه و شيون بر حسين عليه السلام روى آورد و اينگونه بر او مرثيه سرايى كرد:
(بار خدايا! آيا بهترين و برترين مخلوقات خويش محمّد صلى الله عليه و آله را دچار فاجعه شهادت فرزندش مى سازى ؟
آيا گرفتارى و اندوه اين مصيبت را بر آستان او فرومى فرستى ؟
آيا بر على و فاطمه عليهما السلام لباس اين مصيبت را مى پوشانى ؟
خداوندا! آيا غم و رنج اين مصيبت شكننده را در خانه آنان فرودمى آورى ؟)
آنگاه گفت :
(بار خدايا! به من پسرى ارزانى دار و او را در پيرى مايه روشنى چشم ساز و آنگاه كه او را به من ارزانى داشتى ، مرا شيفته او كن . آنگاه همانگونه كه بنده محبوبت محمّد صلى الله عليه و آله را به فاجعه غمبار شهادت فرزندش گرفتار ساختى ، مرا نيز به فاجعه شهادت فرزندم دچار كن .)
آنگاه خداوند يحيى را به او ارزانى داشت و او را به مرگ فرزندش ‍ گرفتار ساخت .
از شباهتهاى جالب اين دو فرزند اين بود كه هر دو شش ماهه متولّد شدند.(٤٨٦)

١٦ عيسى عليه السلام در كربلا
شانزدهمين مجلس را عيسى عليه السلام در كربلا برپا داشت كه ذكر مصيبت كننده آن حيوان درنده بود و شنونده عيسى عليه السلام و يارانش و آن هنگامى بود كه آنان در سير علمى خويش ‍ به سرزمين نينوا رسيدند و شيرى غضبناك را نگريستند، كه راه را بسته است . عيسى پيش آمد و گفت : (چرا راه را بسته اى و نمى گذارى برويم ؟)
به اراده الهى گفت : (من نمى گذارم از اينجا بگذريد تا بر يزيد، قاتل پسر على و فاطمه عليهما السلام لعن و نفرين نماييد.)(٤٨٧)

نوع سوّم محافل :
پس از ولادت ، پيش از شهادت

سوّمين نوع از مجالس بزرگداشتى كه براى آن حضرت برپا گرديد، مجالسى بود كه پس از ولادت و پيش از شهادت او برپا گرديد كه شماره آنها به سى مجلس مى رسد بدين صورت :
١ نخستين آن مجالس ، بر فراز آسمانها و در كنار سدرة المنتهى بود. اين مجلس در شب ولادت او برپا گرديد كه بيانگر مصيبت او، خدا بود وشنونده جبرئيل و هزار گروه از فرشتگان كه به فرمان خدا براى عرض تبريك ولادت نور، به پيامبر گرامى ، آهنگ فرود به سوى او داشتند.
جبرئيل دستور يافت كه ضمن تبريك به پيامبر صلى الله عليه و آله و گراميداشت ولادتش بگويد: (اين فرزند گرانمايه ات در راه حقّ و عدالت مظلومانه وشهامتمندانه به شهادت خواهد رسيد.)(٤٨٨)
٢ مجلس دوّم در حجره مادرش فاطمه عليها السلام بود.(٤٨٩)
٣ مجلس سوّم در اطاقهاى همسران پيامبر عظيم الشاءن صلى الله عليه و آله بود.(٤٩٠)
٤ چهارمين مجلس ، در مسجد پيامبر بود در آنجا مرثيه سرا گاهى خود پيامبر بود و گاهى جبرئيل ،(٤٩١) زمانى فرشته تدبيرگر امور باران بود(٤٩٢) و زمانى دوازده فرشته اى كه به صورتهاى گوناگون به ديدار پيامبر مى آمدند و مرثيه حسين عليه السلام را بر او مى سرودند(٤٩٣) و گاهى همه فرشتگان .
در روايت است كه : (تمامى فرشتگان فرود آمدند و ضمن عرض تبريك ولادت حسين عليه السلام به پيامبر، شهادت او را نيز تسليت گفتند.)(٤٩٤)
آرى ! پيامبر از اين مجالس بسيار داشت كه شمارش آنها مشكل است ، به گونه اى كه هرگاه خواستم اين محافل مربوطه به پيامبر را از نظر مكان ، زمان ، گريه كننده و مرثيه سرا، همچون مجالس ديگر به شمارش ويادداشت آورم ، نتوانستم و ضمن تحقيق در روايات اين واقعيّت برايم روشن شد كه :
از هنگام ولادت حسين عليه السلام ، بلكه پيش از ولادت و دوران باردارى مادرش ، تمامى مجالس پيامبر شب و روز، در خانه و مسجد، در بوستان و كوچه ، در سفر و حضر، در خواب و بيدارى مجلس مرثيه حسين عليه السلام بود و مرثيه آن حضرت نيز گاه به بيان خود پيامبر براى ياران انجام مى گرفت و گاه به شنيدن از فرشتگان . گاه حسين عليه السلام را به ياد مى آورد و از پرده دل آه مى كشيد و گاه وضعيّت و حالات او بر آن حضرت مجسّم مى گشت . گاه گويى احساس مى كرد كه حسين عليه السلام فريادرس مى طلبد و كسى به فرياد او پاسخ نمى دهد(٤٩٥) مقدّس او را به يزيد احساس مى كرد و مى فرمود:
(هر كس به آن سر مقدّس بنگرد و شادمان شود خداى را مخالفت كرده است .)(٤٩٦)
و گاه گويى قاتل حسين عليه السلام را مى ديد و رنگ چهره مباركش دگرگون مى شد و گاه مى فرمود:
صبراً لك يا ابا عبداللّه شكيبايى كن ، شكيبايى يا ابا عبداللّه ! .
زمانى تنها نظاره بر حسين عليه السلام و در آغوش كشيدن و بوسيدنش و آمدن حسين عليه السلام به سوى او و رفتنش از نزد او و لباس پوشيدنش ، براى پيامبر حزن انگيز بود و زمانى بازى كردن ، غذاخوردن ، گرسنگى ، گريه و شادمانى اش در عيد، سيلاب اشك او را جارى مى ساخت .
كوتاه سخن اينكه : هر بار كه بر خانه دخت گرانمايه اش مى رفت و گريه حسين عليه السلام را مى شنيد گريه مى كرد و به سوى او مى شتافت ومى فرمود:
(او را آرام كنيد آيا نمى دانيد كه گريه او مرا آزرده خاطر مى سازد؟)(٤٩٧)
بوييدن تربت پاكش نيز براى او خاطره آفرين بود. هر بار كه فرشته اى از آن تربت پاك ، برايش هديه مى كرد مى گريست و گاه قاتل سياه رو و پليدش را نام مى برد(٤٩٨) و سيلاب اشك امانش ‍ نمى داد.
اين فشرده بحث در مجالس بزرگداشت پيامبر صلى الله عليه و آله براى حسين عليه السلام ؛ اينك مشروح بحث :

از ولادت تا شهادت
مجالس سوگوارى او از مراحل پيش از ولادت در كنار پيامبر صلى الله عليه و آله آغاز شد و تا رحلت آن بزرگوار ادامه يافت ، به گونه اى كه شمارش آنها مشكل و غيرممكن مى نمود، چرا كه از همان زمانى كه ولادتش به پيامبر گزارش شد، شهادت افتخارآفرين او هم گزارش گرديد كه موج اندوه دردل او پديد آورد.(٤٩٩)
آنگاه مرحله باردارى و تولّدش فرا رسيد، نوزاد را كه در پوششى از پارچه سفيد پشمين بود در آغازين لحظات ولادتش نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آوردند؛ به گوش راستش اذان و به گوش ‍ چپش اقامه خواند و او را در دامان خود گرفت و ضمن نظاره و مرثيه و گريه بر او و اشاره به رخداد عظيم و پرشكوه زندگى اش ، بر قاتل او لعن و نفرين نثار كرد.(٥٠٠)
در هفتمين روز ولادت ، ضمن تراشيدن سر نوزاد، هموزن مويش ‍ صدقه داد. سرش را با آبى پاكيزه و خوشبو صفا داد و قوچى چاق و رنگين به عنوان عقيقه قربانى كرد و او را در دامان خود نشانيد و ضمن سوز و گداز و گريه بر او مى فرمود:
(يا ابا عبداللّه ! به راستى كه بر من گران است ... گران .)
آنگاه رو به آسمان فرمود:
(بار خدايا! آنچه ابراهيم در مورد دودمانش از پيشگاه تو خواست من نيز خواهانم . خداوندا! من حسن و حسين و كسانى كه آن دو را دوست بدارند، دوست مى دارم .)(٥٠١)
كودك گرانمايه يك ساله شد كه فرود آمدن فرشتگان براى دلدارى و تسليت به پيامبر صلى الله عليه و آله نيز آغاز شد. نخستين گروهى كه فرود آمدند دوازده فرشته بر چهره هاى مختلف بودند كه يكى بر چهره انسان بود.
آنها بالهاى خود را گسترده و ضمن مرثيه سرايى و سوگوارى ، پيامبر صلى الله عليه و آله را به خبر شهادت حسين عليه السلام تسليت دادند.(٥٠٢)
فرشته باران فرود آمد و تسليت گفت (٥٠٣) و پس از آن تمامى فرشتگان به همين ترتيب فرود آمدند و تسليت گفتند،(٥٠٤) و اين به خاطر آن بود كه همه فرشتگان به فوز و پاداش تسليت بر پيامبر صلى الله عليه و آله و سوگوارى بر حسين عليه السلام برسند؛ وگرنه پيامبر صلى الله عليه و آله خود در اوّلين مرتبه واقعيّت را دريافته بود.
پس ، اين مرحله فرشتگان براى آوردن تربت پاك حسين عليه السلام به پيشگاه پيامبر صلى الله عليه و آله شرفياب مى شدند و جبرئيل اوّلين فرشته اى بود كه تربت اورا آورد.(٥٠٥)
اميرمؤ منان عليه السلام مى فرمايد: بر پيامبر وارد شدم كه چشمانش اشكبار بود. دليل آن را پرسيدم و گفتم : (آيا كسى شما را ناراحت ساخته است ؟)
فرمود: (نه ! بلكه جبرئيل به من خبر آورده است كه فرزندم حسين ، در كربلا به شهادت خواهد رسيد و بوى تربت او را به مشامم رسانيد كه اشك چشم امانم نداد.)
دوّمين سالروز ولادت حسين عليه السلام بود. پيامبر صلى الله عليه و آله عازم سفر بود كه در راه ايستاد و ضمن قرائت آيه شريفه
انّا للّه وانّا اليه راجعون (اين فرشته وحى است كه از شهادت فرزندم حسين ، در سرزمينى ، به نام كربلا و ساحل فرات ، گزارش آورده است و برايم چنان است كه گويى بدان سرزمين و به شهادتگاه و مدفن او نظاره مى كنم و گويى خاندان به اسارت رفته او را بر فراز محملها و هديه شدن سر مقدّسش را به بارگاه بيداد يزيد مى نگرم .
بخداى سوگند! كسى بر سر حسين شادمانه نمى نگرد مگر اينكه خدا را ميان قلب و زبانش دشمنى ورزيده و خداوند چنين كسى را به عذابى دردناك كيفر خواهد كرد.)
پيامبر صلى الله عليه و آله از سفر خويش غمزده و اندوهگين و افسرده دل بازگشت . بر فراز منبر رفت و حسن و حسين عليهما السلام را بالا برد و براى مردم سخنرانى كرد و اندرزشان داد. با پايان يافتن سخن ، دست راستش را بر سر حسن و دست چپش را بر سر حسين عليهما السلام نهاد و گفت :
(بار خدايا! محمّد صلى الله عليه و آله بنده برگزيده و پيامبر توست و اين دو پاكترين عترت و بهترين ريشه و برترين دودمان من هستند كه پس از خود، آنان را در ميان امّت مى گذارم . جبرئيل به من گزارش كرده است كه نخستين آنان به توطئه ناجوانمردانه اى مسموم و به شهادت مى رسد و ديگرى به خون پاكش گلگون مى گردد.
خداوندا! شهادت او را در راه حقّ و عدالت مبارك گردان و او را سالار شهيدان قرارده و بركت از عمر و زندگى قاتلانش بردار و آنان را به خفّت و خوارى محكوم ساز و به شراره ها و شعله هاى سوزان دوزخ بسپار و در پست ترين نقطه آتش ، محشورشان گردان .)
اينجا بود كه مردم فريادشان به گريه و شيون به آسمان برخاست .
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: (اى مردم ! آيا بر او مى گرييد امّا ياريش نمى كنيد؟ بار خدايا! تو خود يار و ياور او باش .)
آنگاه فرمود: (هان اى مردم ! من در ميان شما دو سرمايه معنوى پرشكوه و بسيار گرانمايه برجاى مى نهم ، يكى كتاب خدا و ديگرى عترتم . اساس وجودم ، عصاره جان ، ميوه دل و مايه حيات قلبم را؛ اين دو، تا كنار حوض كوثر جدايى ناپذيرند.
مردم ! بدانيد كه من در مورد آنها تنها آنچه از پروردگارم فرمان يافته ام كه از شما بخواهم ، چيزى نمى خواهم و فرمان او در اين مورد دوست داشتن خاندان من است .
مردم ! زنهار از اينكه فرداى قيامت در حالى وارد حوض كوثر شويد و در حالى مرا ملاقات نماييد كه خاندانم را، اذيّت و آزار نموده و آنان را به شهادت رسانده و بر آنان بيداد روا داشته باشيد.)
آنگاه فرمود: (هان اى مردم ! آگاه باشيد كه روز رستاخيز سه پرچم از اين امّت بر من وارد خواهد شد:
نخستين آنها پرچمى سياه و ظلمت گرفته است كه فرشتگان از آن وحشت مى كنند. از آنان مى پرسم : شما چه كسانى هستيد؟ آنان نام و نشان مرا فراموش مى كنند و مدّعى مى شوند كه ما توحيدگرايان عرب هستيم . بدانان مى گويم : من احمد هستم ، پيامبر عرب و عجم ، پيامبر همه انسانيّت . مى گويند: ما از امّت توييم . از آنان مى پرسم : شما بعد از من با خاندانم چگونه رفتار كرديد؟ خود اعتراف خواهند كرد كه كتابت را ضايع ساختيم و نهايت كوشش را در نابود ساختن عترت و برداشتن آنان از روى زمين بكار برديم . با شنيدن اين اعتراف تكان دهنده از آنان روى خواهم گردانيد و آنان نيز تشنه و با چهره هاى سياه و ظلمت گرفته از حوض كوثر خارج خواهند شد.
آنگاه پرچم ديگرى كه سياهتر از پرچم نخست خواهد بود وارد مى گردد. از آنان مى پرسم : شما پس از من با دو امانت گرانمايه ام ، قرآن و عترت ، چگونه رفتار كرديد؟ پاسخ مى دهند: كه يكى را مخالفت وديگرى را به شدّت متلاشى ساختيم . به آنان خواهم گفت : از مقابل ديدگان من دور شويد و آنان با چهره هاى زشت و ظلمت زده و با حالت عطش بازمى گردند.
آنگاه پرچم سوّم وارد مى گردد در حالى كه چهره ها، نور افشان و درخشنده است . از آنان مى پرسم : شما چه كسانى هستيد؟ مى گويند ما توحيد گرايان و تقوا پيشگان و از امّت پيامبريم . ما كتاب پروردگار خويش را كه امانت پيامبرمان بود گرامى داشتيم ، حلال آن را حلال ، حرام آن را حرام شمرديم و دعوت دودمان پيامبرمان را پاسخ گفتيم و آنان را با همه توان هم چون جان شيرين خويش يارى كرديم و همراه آنان با دشمنانشان پيكار كرديم . و من به اين گروه خواهم گفت : بشارتتان باد كه من پيامبر شما، محمّد هستم به راستى كه شما در دنيا همانگونه كه خود وصف نموديد، رفتار كرديد.
آنگاه آنان را از آب گواراى كوثر بهره ور ساخته و سيراب و شادمان از آنجا خارج خواهند شد و سرانجام وارد بهشت پر نعمت شده و براى هميشه در آنجا جاودانه خواهندماند.)(٥٠٦)
آنگاه پس از همه اينها غم و اندوه پيامبر در مورد حسين عليه السلام افزونتر شد، همواره مرثيه او را مى سرود، در خانه ، مسجد، بر فراز منبر، در مسافرت ، در وطن ، ايستاده و نشسته و همه جا و هميشه .
تماشاى حسين عليه السلام ، در آغوش گرفتن و بوسيدن و در دامان نشاندنش براى او خاطره اى دردناك و فاجعه بار داشت و خوشحالى و اسباب شادمانى اش براى پيامبر حزن انگيز بود، چرا كه وقتى او را در آغوش مى گرفت و سرش بر شانه او تكيه داشت حادثه دردناك سر حسين عليه السلام بر فراز نيزه را به ياد مى آورد و مى گريست (٥٠٧) و به ياران مى فرمود:
(گويى به سر مقدّس فرزندم كه به بارگاه يزيد هديه مى شود و به كاروان رهايى بخش اسيران كه بر فراز محملها قرار دارند نظاره مى كنم .)(٥٠٨)
و زمانى كه در اطاق نشسته بود و بر چهره نورافشان او مى نگريست گريه مى كرد و مى فرمود:
(ابن عبّاس ! تو گويى اينك محاسن سفيدش را رنگين شده مى نگرم و نداى حق طلبانه اش را بى پاسخ . براى دفاع از حقّ و عدالت ، همه را به يارى مى طلبد، امّا كسى به ياريش ‍ نمى شتابد.)(٥٠٩)
و نيز زمانى كه او را در لباس جديد عيدش مى نگريست ، بى اختيار گريه مى كرد(٥١٠) چرا كه مجلس بزرگداشت شهادت جانگداز او را در كربلا به ياد مى آورد و مى ديد كه پدر و مادر و برادر داغديده اش به همراه خودش در آنجا به سوگش نشسته اند. و زمانى ديگر ميهمانى و صرف غذاى مطبوع با آنان ، آن حضرت را شادمان مى ساخت ؛ امّا همانجا با احساس غمى جانكاه گريه را آغاز مى كرد(٥١١) چرا كه همانجا، يا خود حادثه دلخراش كربلا و شهادت ياران و اسارت و پراكندگى خاندان و تشنگى كودكانش ‍ را كه دنيا در نظرشان تيره و تار مى نمود، به ياد مى آورد ويا اينكه جبرئيل به يادش مى آورد. گاهى با بوسيدن گلو(٥١٢) و گريه بر او به على عليه السلام مى فرمود او را نگه دارد تا لباسش را كنار بزند و بدنش را بوسه باران سازد و بدينگونه اشاره مى فرمود كه : (گريه و اندوه من بر اين فاجعه است كه جايگاه فرود شمشيرها را مى بوسم .)(٥١٣) شمشيرهاى بيداد اموى گلوى پاك حسين را خواهدبريد و پيكر مقدّس او را پاره پاره خواهد ساخت و گاه لب و دندانش را مى بوسيد و مى گريست ، چرا كه ضربات چوب خيزران در مجلس شوم يزيد و ابن زياد بر اين لب و دندان خاطر خطيرش را مى آزرد.
زيد بن ارقم ، هنگامى كه در مجلس شوم كوفه نظاره كرد كه فرزند مرجانه بر لب و دندان حسين عليه السلام جسارت مى كند برآشفت ؛ از مجلس برخاست و خروشيد كه : (چوب بيدادت را از اين لبها بردار، چرا كه بخداى سوگند خود با چشمان خويشتن نگريستم كه پيامبر اين لب ودندان را مى بوسيد و مى مكيد.)(٥١٤)
روزى در مسجد مدينه بود، گروهى از قريش كه عمر سعد نيز در ميانشان بود، وارد شدند. وضعيّت عمومى و رنگ چهره پيامبر عظيم الشّاءن دگرگون شد، از او دليل آن را پرسيدند؟ فرمود:
(من به ياد فاجعه غمبارى افتادم كه طىّ آن خاندانم را به قتل مى رسانند و بدانان اذيّت و اهانت روا مى دارند و از شهر و ديارشان آواره مى كنند و سر مقدّس فرزندم حسين نخستين سرى است كه بر فراز نيزه ها برده مى شود.)(٥١٥)
آرى ! سراسر زندگى پر افتخار پيامبر، اينگونه بود و اين شرايط سخت شب و روز و در سفر و حضر، تا آخرين لحظات ادامه يافت .
نه تنها دوران زندگى ، كه لحظات آخرين او نيز مجلس سوگوارى بر حسين عليه السلام بود، چرا كه باشدّت يافتن بيمارى و فرا رسيدن لحظات جدايى ، كودك محبوبش را بر سينه فشرد و در حالى كه جان پاك و مصفّايش به ملكوت آسمانها پرواز مى كرد، يزيد را مورد لعن و نفرين قرار مى داد و مى فرمود:
(مرا با يزيد چكار كه اينگونه ستم در حقّ فرزندانم روا دارد؟ خداوند بركت خود را از او دريغ دارد.)
آنگاه از هوش رفت و به خود آمد در حالى كه سيلاب اشك از ديدگانش جارى بود حسين را بوسه باران مى ساخت و مى فرمود:
(روز رستاخيز در پيشگاه پروردگارم با قاتل جنايتكار او، رويارو، خواهم شد.)(٥١٦)
اينها نمونه هايى از بزرگداشت خاطره شهادت حسين عليه السلام در مدينه بود.
٥ پنجمين مجلس پيامبر، براى حسين عليه السلام در كربلا برپا شد. خودش در اين مورد فرمود:
(مرا به نقطه اى به نام كربلا سير دادند و در آنجا شهادتگاه فرزندم حسين و ياران پاكباخته اش را به من نشان دادند و در آنجا مجلس سوگوارى بپا گرديد.)(٥١٧)
٦ مجلس ششم ، هنگامى بود كه زمين به اراده الهى در نظرگاه او هموار شد و مدينه و كربلا به هم نزديك و شهادتگاه حسين به آن حضرت نشان داده شد و او از تربت پاك فرزندش اندكى برگرفت . گويى اين همان تربتى بود كه به همسرش امّ سلمه داد و فرمود: (آن را نگه دار و بهوش باش كه وقتى اين تربت خونين و گلگون شد، فرزندم حسين به شهادت رسيده است .)(٥١٨) و خود حسين عليه السلام نيز تربتى همين گونه به آن بانو سپرده بود كه ترسيم خواهد شد.(٥١٩)
٧ پدر گرانقدرش على عليه السلام نيز در مدينه و كوفه و ديگر نقاط قلمرو اسلامى براى او مجلس سوگوارى بپا مى ساخت و مصيبتهاى گوناگون او را به نظم و نثر بيان مى فرمود براى نمونه :

كانّى بنفسى واعقابها بالدّماء **** خضاب العروس بأ ثوابها(٥٢٠)

آرى ! از اين محافل ياد و نام حسين يكى مجلس على عليه السلام در محراب مسجد كوفه بود. در آنجا خود مرثيه سرا بود و حسين عليه السلام سوگوار و مردم كوفه شنونده ، او با فرق شكافته فرمود: (ياابا عبداللّه ! تو شهيد اين امّت خواهى بود.)(٥٢١)
و آخرين مجلس او بر حسين عليه السلام هنگامى بود كه خود مرثيه سرا بود و دخت گرانمايه اش زينب عليها السلام شنونده . آن حضرت كه در آخرين لحظات حياتش با فرق شكافته بر بستر آرميده بود، به دخترش فرمود:
(گرامى دخترم ! گويى تو و ديگر بانوان خاندانت را مى نگرم كه به عنوان اسير وارد كوفه خواهيد شد، در حالى كه از شرارت مردم بيمناك هستيد، همانگونه كه مؤ منان صدراسلام از شرّ مشركان .)(٥٢٢)
در مدينه هرگاه به حسين عليه السلام مى نگريست گريه مى كرد و ندايش مى داد كه :
(اى پيشواى شهيدى كه نام و ياد و شهادتت موج اندوه را در دل مؤ منان پديدمى آورد و سيلاب اشك را از ديدگانشان مى باراند.)
او مى پرسيد: (پدرجان من ؟)
مى فرمود: (آرى پسرم ! شما ... .)(٥٢٣)
٨ على عليه السلام سه مجلس ديگر در كربلا بپا ساخت .
١ نخست از ابن عبّاس آورده اند كه : به هنگام حركت على عليه السلام به سوى صفّين من همراه آن حضرت بودم ، هنگامى كه در ساحل فرات و دشت نينوا پياده شديم على عليه السلام با صداى رسا پرسيد:
(ابن عبّاس ! آيا اين سرزمين را مى شناسى ؟)
گفتم : نمى شناسم .
فرمود: (اگر مى دانستى اينجا كجاست تا همانند من نمى گريستى از آن نمى گذشتى .) اين را گفت و آنقدر گريست كه سيلاب اشك از محاسن شريف بر سينه اش ريخت و ما نيز گريستيم .
آنگاه در حالى كه از پرده دل آه مى كشيد، فرمود: (مرا با دودمان پليد ابوسفيان ، اين حزب شيطان و دوستان كفر، چكار؟)
و مى فرمود: (شكيبايى كن ! شكيبايى يا اباعبداللّه ! ... چرا كه پدرت نيز همينگونه با شقاوت و بيداد آنان روبه رو بود.)
آنگاه آبى خواست و ضمن وضو براى نماز و عبادت خدا، سخنانى نظير آنچه گذشت ، بيان فرمود تا خوابى سبك او را فرا گرفت . سپس بيدار شد و فرمود: (آيا آنچه هم اكنون در خواب ديدم برايت بگويم ؟) آنگاه فرمود:
(گويى در عالم رؤ يا مردانى را نگريستم كه با پرچمهاى سفيد و شمشيرهاى در نيام ، از آسمان فرود آمدند و در حالى كه برق شمشيرها چشمها را خيره مى كرد. گرداگرد اين سرزمين را خط كشيدند، پس گويى ديدم كه شاخ و برگ اين نخلها زده شد و زمين از خون تازه اى موج مى زند و گويى فرزند و پاره وجود و عصاره قلب و مايه حياتم ، حسين ، در امواج خون شناور است و نداى حق طلبانه سر داده ، فريادرس مى طلبد اما نمى يابد و مردان سفيد پوش آسمانى او را ندا داده ، مى گفتند:
اى خاندان پيامبر! شكيبا باشيد، چرا كه شما به دست بدترين خلق خدا در راه حقّ و عدالت به شهادت خواهيد رسيد و اين بهشت است كه مشتاق شماست ... . آنگاه در حالى كه مرا تسليت مى دادند گفتند:
تو را بشارت باد كه خداوند در روز رستاخيز او را مايه روشنايى چشم شما مى سازد. واينگونه از خواب بيدار شدم .)
آنگاه سوگند ياد كرد كه : (اين مطلب را پيامبر راستى و درستى ، به هنگام حركتم به سوى تجاوزكاران به من خبر داد.
اينجا سرزمين كربلاست كه در آن فرزندم حسين و هفده تن از فرزندان فاطمه عليها السلام به همراه ياران پاكباخته اش به شهادت خواهند رسيد و اين سرزمين در آسمانها نيز كربلا ناميده شده است و همانند مكّه ومدينه و بيت المقدّس شناخته شده است ، ... .)(٥٢٤)
٢ دوّمين مجلس سوگ در كربلا، از سوى على عليه السلام را هرثمة بن ابى مسلم روايت مى كند، او مى گويد: پس از پيكار صفّين به همراه على عليه السلام بوديم كه آن حضرت در كربلا فرود آمد. پس از اداى نماز بامدادى ، اندكى از تربت آن را برداشت و بوييد آنگاه فرمود:
(اى خاك ! مردمى از تو برانگيخته خواهند شد كه بى درنگ و بدون حسابرسى وارد بهشت خواهند گشت .)
هرثمه ، اضافه مى كند كه همسرش از شيعيان آن حضرت بود و پس از بازگشت به خانه ، جريان را همانگونه بدو باز گفته است كه آن بانو پاسخ داده است كه اميرمؤ منان عليه السلام جز به حقّ سخن نمى گويد.
آنگاه هرثمه ، مى گويد: هنگامى كه حسين عليه السلام به طرف كوفه حركت كرده بود، من در ميان سپاه اموى بودم و زمانى كه در آن سرزمين فرود آمديم ، جريان آن روزى را كه به همراه على عليه السلام بودم ، به يادم آمد به سوى حسين عليه السلام شتافتم و آنچه را از پدرش به ياد داشتم ، باز گفتم .
آن حضرت فرمود: (اينك با ما خواهى بود يا بر ضدّ ما؟)
گفتم : (هيچكدام ، چرا كه دخترى در خانه دارم و از عبيداللّه در مورد او نگرانم .)
فرمود: (پس از اينجا دور شو تا نه شهادتگاه ما را بنگرى و نه صداى دادخواهى مان را بشنوى .
بخداى سوگند! هر كس نداى يارى طلبانه ما را بشنود و به يارى ما نشتابد، خداوند او را بر چهره در آتش دوزخ خواهد افكند.)(٥٢٥)
٣ از امام باقر عليه السلام روايت شده است كه فرمود: على عليه السلام همراه دو نفر از يارانش از كربلا، گذر مى كرد كه ديدگانش ‍ اشك آلود و گريان شد، آنگاه فرمود: (اينجا توقّفگاه كاروان و بارانداز آنهاست و اينجا نقطه اى است كه خون پاك آنان برزمين مى ريزد. خوشا بر تو اى سرزمين ! بر تو خونهاى پاك دوستان خدا ريخته مى شود.)(٥٢٦)
٩ مادرش فاطمه عليها السلام در مدينه مجالس سوگ بسيارى بپا داشت ، به گونه اى كه شمارش آنها مشكل است ، چرا كه هرگاه به مناسبتهاى گوناگون از شهادت حسين عليه السلام سخن مى گفت ، مجلس شور و گريه پديد مى آمد.(٥٢٧)
١٠ مجلس ديگر را در مدينه ، ام ايمن برپا ساخت كه مرثيه سرا خودش بود و شنونده دخت گرانقدر پيامبر فاطمه عليها السلام ، او با بيان روايتى از پيامبر از شهادتگاه حسين عليه السلام و چگونگى تجهيز پيكر پاك او سخن به ميان آورد و شورى ايجاد كرد.
و نيز فرازهايى از همين روايت را دختر قهرمان على عليه السلام به هنگام عبور كاروان اسيران از كنار پيكرهاى به خون خفته و بر روى خاك آرميده حسين عليه السلام و يارانش خطاب به سيّدالساجدين عليه السلام بيان داشت وبدينوسيله او را آرامش بخشيد.(٥٢٨)
١١ مجلس بزرگداشت ديگر را امام حسن عليه السلام در مدينه بپا ساخت ، در آن مجلس خود آن حضرت مرثيه سرا بود و خاندان وحى و رسالت شنونده و سوگوار. هنگامى كه اثر مسموميّت در جسم شريف او به ويژه در جگرش ظاهر شد و آخرين لحظات فرا رسيد، حسين عليه السلام برادر را در آغوش ‍ گرفت و گريست . او از علّت گريه پرسيد كه پاسخ داد: (به خاطر ستمى كه بر شما رفته است ، اندوهگينم .) آن حضرت فرمود:
(روزى همانند روز تو نخواهد بود، يا اباعبداللّه ! ... چرا كه آن روز يك سپاه ده هاهزارنفرى كه ادّعاى پيروى از پيامبر و اسلام را دارند، شما را محاصره مى كنند و كشتن شما و برشكستن حرمت و اسارت بانوان و كودكانت ، همدست مى شوند. آن روز است كه از آسمان خاك و خون مى بارد و تمامى موجودات حتّى ماهيان دريا و حيوانات بيابانها، مى گريند.)(٥٢٩)
١٢ مجلس ديگر بر مزار پيامبر صلى الله عليه و آله بود كه مرثيه سرا، خود پيامبر گرامى بود و شنونده حسين عليه السلام .
هنگامى كه آن حضرت با اصرار فرماندار مدينه ، بر بيعت با يزيد روبه رو گرديد و تصميم به حركت از مدينه گرفت ، شبانگاه از خانه خارج شد و به زيارت نياى بزرگش شتافت رو به قبر شريف ايستاد و گفت :
(سلام بر تو باد اى پيامبر خدا! من حسين هستم ! فرزند دخت فرزانه ات فاطمه ، كه در ميان امّت نهادى . اينك شاهد باش كه دست ازيارى ما شستند و حقوق ما را پايمال ساختند و سفارش ‍ شما را در مورد دودمان پاكت رعايت نكردند و اينك اين شكايت من از آنهاست تا شما را ملاقات نمايم .)
پس برخاست و به نماز ايستاد. فرماندار مدينه ماءموران خود را به خانه آن حضرت گسيل داشت ، امّا او را نيافت ؛ گفت : (سپاس ‍ خداى را كه حسين از مدينه خارج شد و من به ريختن خون گرفتار نشدم .)
و آن حضرت سحرگاهان به منزل بازگشت ، شب دوّم نيز همانگونه به ديدار قبر منوّر پيامبر رفت و نماز خواند و پس از نماز فرمود:
(بار خدايا! اين قبر پيامبر محبوب توست و من فرزند دخت فرزانه اش فاطمه ، برايم فاجعه اى در پيش است كه خود آگاهى .
پروردگارا! من پيوسته حاكميّت ارزشها و مقرّرات اسلامى را دوست داشته و از ضدّارزشها ناخشنودى خود را نشان داده ام .
اينك اى خداوند بزرگ و با كرامت به عظمت اين قبر و صاحبش ‍ آنچه موجب رضايت و خشنودى تو و پيامبرت مى باشد، برايم پيش آور.)
آنگاه تا سحر، آنجا به نيايش و تضرّع به بارگاه خدا ماند و سر بر مزار پيامبر نهاد و خوابى سبك فرو رفت . در عالم خواب نياى گرانقدرش را ديد كه با ستون عظيمى از فرشتگان كه در سمت راست و چپ و پيشاپيش او بودند، به سوى او آمد و او را بر سينه خويش چسبانيد و ديدگانش را بوسه باران ساخت و فرمود:
(از بيداد گروهى ستمكار، گويى تو و گروهى از خوبان امّتم را به همراهت مى نگرم كه در كربلا تشنه لب و با سر بريده و پيكر به خون آغشته بر خاك افتاده و در همان حال از آنان آب مى خواهى ، امّا آن گمراهان از تو دريغ مى دارند و تو را با لب تشنه به شهادت مى رسانند بااين وصف ، فريبكارانه به شفاعت من دل خوش مى دارند، خداوند درروز رستاخيز شفاعت مرا از آنان دريغ دارد.
محبوب دلم حسين ! پدر و مادرت به سوى من آمده و در شور و شوق ديدار تو هستند و تو در باغهاى پرطراوت و زيباى بهشت درجاتى خواهى داشت كه تنها در پرتو شهادت بدانها نائل خواهى شد.)
حسين عليه السلام در عالم رؤ يا به نياى بزرگ خويش ‍ مى نگريست و مى گفت :
(من به بازگشت به دنيا علاقه اى ندارم ، مرا نزد خويش ‍ نگه دار.)
پيامبر فرمود: (تو بايد به دنيا بازگردى ، تا به فوز شهادت در راه حقّ و عدالت و پاداش پرشكوه آن كه برايت مقرّر شده است دست يابى . تو و پدر و مادر و عمويت جعفر و حمزه در روز رستاخيز در يك گروه برانگيخته و به سوى بهشت خواهيد شتافت .)
اينجا بود كه حسين عليه السلام اندوهگين و مضطرب از خواب بيدار شد و جريان خواب را بر خاندانش بيان كرد. آن روز در شرق و غرب اين عالم هيچ كسى اندوهگينتر و گريانتر از خاندان پيامبر نبود.(٥٣٠)
١٣ مجلس ديگر را ام سلمه ، يكى از بانوان پيامبر در دروازه مدينه بپا كرد كه نخست خود به مرثيه سرايى پرداخت و حسين عليه السلام گوش فرا داد. آنگاه حسين عليه السلام به مرثيه پرداخت و آن بانوى بزرگ گريه كرد.
در اين مجلس شگفت انگيز، كربلا و مدينه به هم نزديك شدند و حادثه عظيم عاشورا به گونه اى ترسيم و مجسّم شد.
به عبارت ديگر: هنگامى كه حسين عليه السلام آهنگ حركت از مدينه نمود، اين بانوى بزرگ شرفياب شد و گفت : (پسرم ! با حركت به سوى عراق مرا اندوهگين مساز، چرا كه از نياى بزرگت پيامبر شنيدم ، كه مى فرمود فرزندم حسين عليه السلام در خاك عراق در نقطه اى به نام كربلا به شهادت خواهد رسيد.)
حسين عليه السلام فرمود: (مادر! بخداى سوگند كه من از شهادت خود و روز آن و نيز از شهادتگاه خويش آگاهم و قاتل خويش را نيز مى شناسم و مى دانم كه چه كسانى از خاندان و پيروانم به شهادت مى رسند. مادر! اگر مى خواهى بيا تا شهادتگاه خويش را بر تو بنمايانم .)
آنگاه آن حضرت به جانب كربلا اشاره كرد با اشاره او، زمين صاف و نزديك شد به گونه اى كه ام سلمه شهادتگاه و مدفن شريف و اردوگاه آن حضرت را نگريست و گريه شديدى سر داد و او را به خدا سپرد.
حسين عليه السلام فرمود: (مادر! خدا خواسته است كه مرا با سر بريده ، قربانى راه حقّ و عدالت بنگرد و خاندان و نزديكانم را در لباس اسارت و كودكانم را برخى با سرهاى بريده و برخى را به زنجير ستم بنگرد. آنان فريادرسى بطلبند امّا نه فريادرسى يابند و نه يار و ياورى .)(٥٣١)
در روايت ديگرى از همان بانوى بزرگ است كه به حسين عليه السلام گفت :
(پيامبر تربتى به من داد كه اينك در شيشه است .)
فرمود: (بخداى سوگند اگر به سوى عراق هم نروم ، خونم را خواهند ريخت .) آنگاه تربتى را در شيشه مخصوصى به آن بانوى بزرگ داد و گفت : (اين را هم كنار آن تربت نگه دار، هرگاه از آنها خون جوشيد بدان كه من به شهادت رسيده ام .)(٥٣٢)
١٤ مجلس بزرگداشت ديگر را عمّه هاى حسين عليه السلام در كنار دروازه مدينه بپا كردند. هنگامى كه آن حضرت آهنگ حركت كرد، بانوان بنى هاشم با گريه و زارى گرد آمدند. حسين عليه السلام به ميان آنان رفت و آنان را سوگند داد كه با بيتابى خدا و پيامبر را ناخشنود نسازند.
بانوان حاضر گفتند: (اگر براى تو فرياد و شيون سر ندهيم ديگر براى چه كسى بايد شيون كرد؟ امروز شرايط غمبار ما، بسان روز رحلت پيامبر و على و فاطمه و حسن عليهم السلام است . هان اى محبوب گذشتگان ! خداى را سوگند مى دهيم كه ما را فداى شما سازد.)
يكى از آنان پيش آمد و گفت : (خود شنيدم كه جنّيان در سوگ تو اينگونه نوحه سرايى مى كردند:
به راستى كه شهادت فرزندى از خاندان هاشم در كربلا، قريش را ذليل ساخت .
او محبوب قلب پيامبر بود و بزرگوارى پاك و پاكيزه . مصيبت او بسيار بزرگ و شكننده بود.
و نيز اينگونه مى سرودند:
بر حسين عليه السلام سوگوارى كنيد و گريه سر دهيد كه در سوگ او موها سپيد شد.
و زمين به لرزه در آمد و ماه گرفت .
افق آسمان صبحگاه و شبانگاه گلگون و خونرنگ شد.
خورشيد در شهادت او و يارانش دگرگون و شهرها تاريك شد.
اين شهيد، پسر فاطمه عليها السلام است كه همه موجودات و انسانها در سوگ او سوگوارند.
با شهادت جانسوز او مارك ذلّت بر پيشانى ما زده شد.)(٥٣٣)
١٥ هنگامى كه حسين عليه السلام از مدينه حركت كرد، فوجهايى ازفرشتگان نشاندار كه بر مركبهاى مخصوصى سوار و سرنيزه ها بر دست داشتند، بر آن حضرت وارد شدند و پس از درود بر او، گفتند:
(خداوند نياى بزرگت را به وسيله ما در مراحل بسيارى يارى فرمود و اينك بر آن است تا شما را يارى كند.)
آن حضرت فرمود: (وعده گاه ما سرزمينى است كه در آنجا به شهادت خواهم رسيد.)
فرشتگان گفتند: (هر دستورى شما بدهيد، ما به كار خواهيم بست و اگر نگران دشمن باشيد با شما خواهيم بود.)
فرمود: (دشمن تا رسيدن به شهادتگاه ، نه ، مى تواند براى ما خطرى پديد آورد و نه ، حادثه و رخداد وحشتناكى .)(٥٣٤)
١٦ هنگامى كه از مدينه حركت كرد، فوجهايى از مسلمانان جنّ به محضرش شرفياب شدند و ضمن بيان مراتب ارادت و اطاعت خويش گفتند: (شما هر فرمانى بدهيد، ما آماده فرمانبردارى هستيم . اگر به ما دستور دهيد همه دشمنانتان را بدون اينكه شما از جاى خود حركت كنيد نابود خواهيم ساخت .)
آن حضرت آنان را دعا كرد و فرمود: (آيا قرآن را تلاوت نكرده ايد كه مى فرمايد:
اَيْنَما تَكُونُوا يُدْرِكْكُمُ الْمَوْتُ هر كجا باشيد گرچه در حصارهاى سخت و استوار، مرگ شما را درخواهد يافت .
و مى فرمايد:
قُلْ لَوْ كُنْتُمْ فى بُيُوتِكُمْ لَبَرَزَ الَّذينَ اگر در خانه هاى خود هم مى بوديد كسانى كه شهادت بر آنان مقرّر شده است از خانه به قتلگاهشان بيرون مى رفتند.
و فرمود: (اينك اگر من در خانه خويش بنشينم اين مردم به چه چيز آزمايش خواهند گشت ؟ و چه كسى در كربلا و شهادتگاه من قرار خواهد گرفت در حالى كه خداوند روزى كه زمين را گسترانيد، كربلا را برگزيد و آنجا را پناهگاه امن پيروان ما در دنيا و آخرت قرار داد. شما برويد و روز عاشورا بياييد كه سرانجام من به شهادت مى رسم و آنان ، پس از من با كسى كار ندارند و خواهران و خاندانم را به عنوان اسير به سوى بارگاه ستم اموى مى برند.)
آنها گفتند: (اى محبوب خدا و فرزند محبوب خدا! اگر فرمانبردارى شما لازم و مخالفت دستورات شما حرام نبود، همه دشمنانتان را پيش از آنكه به شما دست يابند نابود مى ساختيم .
لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَنْ بيِّنَةٍ تا هر كسى نابود مى گردد به دليلى نابود گردد و هر كسى زنده مى ماند به دليلى ....(٥٣٥)
١٧ مجلس سوگوارى ديگر در مسجدالحرام برپا شد كه در آنجا مرثيه سرا خود حسين عليه السلام بود و بر پيكر قطعه قطعه و شهادت خونبار خود و يارانش مرثيه سرايى كرد و شنونده مردمى بودند كه به طواف خانه خدا آمده بودند.
هنگامى كه آن حضرت آهنگ حركت از مكّه را نمود بپاخاست و خطاب به زائران خانه خدا، اين سخنان تكاندهنده را بيان فرمود:
(ستايش ازآن خداست ، آنچه خدا بخواهد همان خواهد شد وقدرتى جز به اراده خداوند نخواهد بود ودرود وسلام خداوند بر پيامبر خدا باد.
مرگ بر فرزندان انسان مقرّر شده است ، درست بسان اثر گردنبند كه بر گردن دختران جوان زيبنده است و من به ديدار نياكان خويش چنان در شور و شوق هستم كه يعقوب براى ديدار يوسف اشتياق داشت و براى من شهادتگاهى برگزيده شده است كه من آنجا فرود خواهم آمد و با آنجا ديدار خواهم داشت و گويى با چشم خود مى نگرم كه درندگان بيابانها (سپاه اموى ) در منطقه اى ميان نواويس و كربلا پيوندهاى بدنم را پاره پاره ، و شكمهاى گرسنه خويش را سير و انبانهاى خالى خود را پر خواهند ساخت .
از روز جاودانه و رخدادى كه مقرّر شده است فرارى نخواهد بود. بر آنچه خدا خشنود گردد ما خاندان رسالت خشنود خواهيم بود. ما در برابر آزمايش او شكيبايى پيشه خواهيم كرد و پاداش ‍ شكيبايان را دريافت خواهيم داشت . هرگز ميان پيامبر گرامى و پاره هاى تن وى كه فرزندان او هستند جدايى نخواهد افتاد و همگى در بهشت پرطراوت و زيبا در كنار او خواهند بود، چرا كه چشم آن گرامى به وسيله آنان روشن خواهد شد و وعده الهى او نيز به وسيله آنان جامه عمل خواهد پوشيد.
مردم ! آگاه باشيد هر كدام از شما آماده است در راه خدا از جان و خون خويش بگذرد و ديدار او را برگزيند، بايد آماده حركت با ما باشد، چرا كه من بامداد فردا به خواست خداوند حركت خواهم كرد.)(٥٣٦)
١٨ مجلس ديگر، خارج از مكّه بود كه مرثيه سرا، حسين عليه السلام بود و شنونده ، برادرش محمّدبن حنفيه .
او شبانگاه روزى كه آن حضرت تصميم حركت به سوى كوفه را داشت ، نزد حسين عليه السلام شتافت و گفت : (شما از پيمان شكنى مردم كوفه باپدر و برادر گراميت به خوبى آگاهى و من از آن مى ترسم كه در آينده نيز چون گذشته عمل شود؛ از اين رو من بر اين انديشه ام كه شما در حرم امن الهى اقامت گزينيد، چرا كه شما گراميترين و تسخيرناپذيرترين شخصيّت جهان بشريّت هستيد.)
آن حضرت فرمود: (از آن نگرانم كه دژخيم پليد اموى ، در حرم امن الهى دست به ترور و ريختن خون من بزند و حرمت حرم شكسته شود.)
محمّد گفت : (بنابراين به سوى يمن و يا برخى مناطق دور دست برويد كه در آن صورت نيز كسى نمى تواند بر شما قدرت يابد.)
آن حضرت فرمود: (در اين مورد خواهم انديشيد.)
امّا هنگامى كه سحرگاه آن روز كاروان حسين عليه السلام حركت كرد و خبر آن به برادرش محمّد رسيد، خودش را سر راه كاروان رسانيد و زمام مركب حسين عليه السلام را گرفت و گفت : (حسين جان ! آيا شما به من وعده نداديد كه در مورد پيشنهادم بينديشيد؟)
فرمود: (چرا.)
پرسيد: (پس دليل حركت پرشتاب شما چيست ؟)
فرمود: (پس از جدا شدن از شما پيامبر را در عالم خواب ديدم كه فرمود: حسين جان ! به سوى عراق حركت كن ، چرا كه خدا خواسته است تو را شهيد بنگرد.)
محمّد با شنيدن اين سخن گفت :
انّا للّه وانّا اليه راجعون همراه بردن بانوان چرا؟)
فرمود: (خداوند خواسته است آنان را نيز در لباس اسارت بنگرد.)
محمّد، از او خداحافظى كرد و با اندوهى عميق ، از پيشنهاد خود گذشت .(٥٣٧)
١٩ مجلس ديگرى در پشت ديوارهاى مكّه برپا شد كه مرثيه سرا حسين عليه السلام بود و شنونده عبداللّه بن عمر و عبداللّه بن زبير.
هنگامى كه آن حضرت از مكّه خارج شد، عبداللّه بن عبّاس و عبداللّه ابن زبير، به زيارت او شتافتند و از او تقاضا كردند كه از رفتن به سوى كوفه خوددارى كند.
امام حسين عليه السلام فرمود: (پيامبر مرا به كارى دستور داده است و من براى انجام آن مى شتابم .)
ابن عبّاس با شنيدن اين جمله در حالى كه فرياد
واحسيناه سر داده بود از آن حضرت جدا شد.
پس ، عبداللّه بن عمر آمد و صلح و سازش با گمراهان را پيشنهاد كرد و از خطر جنگ و شهادت هشدار داد.
حسين عليه السلام فرمود: (اى اباعبدالرّحمن ! در حقارت و پستى دنيا همين بس كه سر مقدّس انسان وارسته اى همانند يحيى به فرد ناپاكى از بنى اسرائيل هديه شد. آيا نمى دانى كه آنان به گونه اى به شقاوت دست يازيده بودند كه از طلوع فجر تا طلوع خورشيد، هفتاد پيامبر خدا را مى كشتند؛ آنگاه در بازار خود مى نشستند و به خريد و فروش مى پرداختند، به گونه اى كه گويا هيچ جنايتى مرتكب نشده اند و خدا نيز در كيفر آنان شتاب نكرد، بلكه پس از مدّتى مهلت ، سرانجام آنان را به شديدترين صورت ، كيفرداد.)
آنگاه فرمود: (اى اباعبدالرّحمن ! پرواى خدا پيشه ساز و از يارى حق دست بر مدار.)(٥٣٨)
٢٠ مجلس ديگر در نقطه اى به نام خزيميه برپا شد كه مرثيه سراى آن جنّ بود و شنونده دخت گرانمايه على عليه السلام .
هنگامى كه حسين عليه السلام در آن منطقه فرود آمد و خيمه ها براى اقامت كوتاه مدّت برافراشته شد، صبحگاهش خواهر گرامى اش زينب عليها السلام به سوى برادر آمد و گفت : (آيا شما را از آنچه شب گذشته ، شنيدم آگاه سازم ؟)
فرمود: (مگر چه شنيده اى ؟)
گفت : پاره اى از شب ، هنگامى كه براى كارى به گوشه اى رفته بودم ، گويا نداى نداكننده اى را شنيدم كه مى گفت :

الا ياعين فاحتفلى بجهد المنايا **** بمقدار الى انجاز وعدى

اى ديدگان ! تا جان در بدن دارم با تمام نيرو و توان ، سيلاب اشك بريزيد، چرا كه پس از من چه كسى بر اين شهيدان پاكباخته خواهد گريست ؟ گريه بر گروهى كه مرگ پرافتخار، آنان را به سوى وفاى به عهد خود سوق مى دهد.
حسين عليه السلام فرمود: (خواهر گرامى ! هر آنچه مقرّر شده است ، همان خواهدبود.)(٥٣٩)
٢١ مجلس ديگر در نقطه اى به نام ثعلبيّه برپا شد، در آنجا مرثيه سرا عبداللّه و منذراسدى بودند، كه بر شهادت جانسوز مسلم ، مرثيه سرايى كردند و شنونده نخست ، حسين عليه السلام بود و آنگاه آن حضرت به مرثيه سرايى پرداخت و خاندان و يارانش به سوگوارى .
دو مرد اسدى مى گويند: (هنگامى كه حجّ خويش را به پايان برديم ، همه تلاش ما رسيدن به كاروان حسين عليه السلام و آگاهى از تصميم او بود. از اين رو با سرعتى هرچه تمامتر مركبهاى خويش را تاختيم تا به كاروان او بپيونديم . هنگامى كه بدو نزديك شديم ، مردى از اهل كوفه را ديديم كه با نظاره بر كاروان حسين عليه السلام راه خود را كج كرد. روشن بود كه نمى خواست با آن حضرت روبرو شود؛ امّا حسين عليه السلام ميل داشت با او روبرو گردد و از وضعيّت كوفه جويا شود.
با انحراف آن مرد از جادّه ، حسين عليه السلام نيز به راه خويش ‍ رفت و از ديدار او منصرف شد. امّا ما به سوى مرد مسافر شتافتيم تا از او در مورد تازه ترين رخدادهاى كوفه پرس و جو نماييم .
هنگامى كه به او رسيديم ، پس از تبادل سلام از ريشه قبيلگى او پرسيديم كه معلوم شد مردى است از قبيله بنى اسد، كه ما نيز از آن قبيله بوديم ، مشخّصات خود را به او خاطرنشان ساختيم و از شرايط حاكم بر كوفه پرسيديم .
آن مرد گفت : در كوفه شرايط مرگبارى حاكم است ، مسلم و هانى به شهادت رسيده اند و براى ايجاد جوّ رعب و وحشت هرچه بيشتر، اوباش كوفه به دستور حكومت تبهكار اموى بدنهاى پاك آنان را در كوچه ها مى كشيدند....)
دو مرد اسدى اضافه مى كنند كه : ما به راه اصلى بازگشتيم و از پى كاروان حسين عليه السلام راه را كوبيديم تا در منزلگاه ثعلبيّه كه كاروان حسين فرود آمده بود به آن حضرت رسيديم و ضمن عرض سلام و اظهار ارادت خاطر نشان ساختيم كه از كوفه اخبار جديدى دريافت داشته ايم ؛ در صورت تمايل به طور آشكار و در صورتى كه صلاح نمى دانيد به طور محرمانه به اطّلاع برسانيم .
آن حضرت ضمن نگرش بر خاندان و يارانش فرمود: (من از اين خاندان و ياران باوفا و باشخصيّت خويش ، چيزى را نهان نمى كنم .)
از او پرسيديم : مسافرى را كه شامگاه گذشته از جانب كوفه مى آمد به خاطر دارد؟
فرمود: (چرا، در نظر داشتم از او در مورد موقعيّت كوفه پرس و جو كنم .)
به عرض رسيد: او مردى راستگو و خردمند و از قبيله ما بود و ما اطّلاعات لازم را از او دريافت داشتيم . ناگوارترين خبر اين است كه در كوفه حكومت وحشت و ترور حاكم است و مسلم و هانى به شهادت رسيده و پيكرهاى به خون خفته آنان را خود آن مرد در كوچه ها ديده است .
حسين عليه السلام پس از سكوتى عميق چندين بار فرمود:

۷
پايان بخش مجالس
انّا للّه وانّا اليه راجعون آنگاه ضمن سوگند به آن حضرت بدو خاطر نشان ساختيم كه شما در شرايط جديد در كوفه ، نه يار و ياور واقعى خواهيد داشت و نه پيروان حقيقى ، از آن در هراسيم كه همه برضدّ شما همداستان شوند. بنابراين ، از رفتن به سوى كوفه و عراق بگذريد.
آن حضرت با چهره اى باز و قهرمانانه رو به فرزندان عقيل كرد و خبر شهادت مسلم را تكرار فرمود و از ديدگاه آنان جويا شد.
پاسخ دادند: (بخداى سوگند! ما تا ردّ ظلم و خونخواهى او يا چشيدن طعم گواراى شهادت در راه حقّ و عدالت از رويارويى با بيدادگران تجاوزكار، باز نخواهيم گشت .)
حسين عليه السلام رو به ما كرد و فرمود: (پس از شهادت ياران ، ديگر زندگى خير و صفايى ندارد.)
ما نيك دريافتيم كه او مصمم به ادامه راه است براى آن حضرت و يارانش طلب خير كرديم و او نيز ما را دعا كرد.
امّا يارانش در ارزيابى وضعيت بدين عقيده بودند كه : (شرايط شما با مسلم متفاوت است ، اگر شما وارد كوفه شويد مردم به سوى شما خواهند شتافت ، چرا كه بيشتر دلها با شماست .) آن حضرت سكوت اختيار كرد.(٥٤٠)
كاروان راه خويش را مى پيمود كه در مسير خود با فرزدق روبرو شد، او پس از نثار درود و سلام بر حسين عليه السلام گفت : (پسر پيامبر! چگونه به مردم كوفه اعتماد و اطمينان كردى در حالى كه پسر عمو و نماينده ويژه ات (مسلم ) و همرزمان او را، همانان به خاك و خون كشيدند.)
آن حضرت ضمن نثار اشك بر ياران شهيدش فرمود: (رحمت خدا بر مسلم باد كه به روح و ريحان و بهشت خدا شتافت . او مسئوليّت خويش را به شايستگى انجام داد و اينك بار مسئوليّت ما، به منزل نرسيده است .) آنگاه اين اشعار پرمحتوا و بلند را زمزمه كرد:

فان تكن الدّنيا تعدّ نفيسة اُنْشِئَت **** فقتل امرء بالسيف فى اللّه اءفضل
وان تكن الا رزاق قسماً مقدّرا **** فقلة حرص المرء فى الرّزق اجمل
وان تكن الاموال للتّرك جمعها **** فمابال متروك به الحرّ يبخل (٥٤١)

اگر به راستى دنيا و ارزشهاى دنيوى ارزشمند است ، بايد دانست كه پاداش خدا از آن برتر و گرانبهاتر است .
و اگر اين پيكرها براى مرگ آفريده شده اند، پس سوگند كه كشته شدن با شمشير پرفضيلت تر است .
و اگر روزيهاى مردم تقسيم و اندازه گيرى شده است ، پس حرص ‍ كمتر زدن انسان براى روزى زيباتر است .
و اگر سرانجام انباشتن ثروت ، رها كردن و رفتن است ، پس چرا آزادمرد براى چيزى كه رها مى كند و مى رود بخل و حرص ‍ بورزد.
٢٢ بيست و دوّمين مجلس در نقطه اى به نام بطن عقبه ، تشكيل شد، در آنجا مرثيه سرا حسين بود و شنونده مردى به نام عمروبن لوزان .
اين مرد در آن منزلگاه حسين عليه السلام را زيارت كرد و از هدف حركت آن حضرت جويا شد كه اعلام گرديد: (هدف كوفه است .) او حسين عليه السلام را سوگند داد كه از آن راه باز گردد، چرا كه جز به سوى شمشيرها و نيزه هاى آخته پيش ‍ نمى رود و اضافه كرد: (از ديدگاه من اگر كسانى كه به سوى شما پيام دعوت فرستاده اند، به راستى حاضرند بار سنگين پيكار در راه حقّ را به دوش كشند و شرايط را آماده سازند، به سوى شان برويد! امّا با وضعيّت جديد، من اعتماد به مردم ندارم و رفتن به سوى آنان را نمى پسندم .)
حسين عليه السلام فرمود: (برداشت شما از اوضاع براى من مخفى نيست ، امّا اراده خدا بر همه اراده ها حاكم است .)(٥٤٢)
آنگاه در اين نقطه تا نقاط ديگرى كه خواهد آمد به ترسيم رخدادهاى آينده و مرثيه سرايى پرداخت و در هر فرصت به بيدادى كه در راه حقّ وعدالت قهرمانانه به جان مى خرد، اشاره كرد و در هر فرصت و نقطه اى بخشى از آنچه را پيش خواهد آمد ترسيم كرد، همانگونه كه پيش تر گذشت .
در مكّه از پيكر قطعه قطعه خويش ، سخن گفت و اينك در اين محفل ، هدف قرارگرفتن قلب مصفّاى خويش و جريان يافتن خون پاك آن را يادآور شد و فرمود:
واللّه لايدعوننى حتّى يستخرجوا بخداى سوگند! امويان تا هدف قرار دادن قلب من و ريختن خونم ، مرا رها نخواهندساخت .
به نظر مى رسد منظور آن حضرت از واژه
علقه و تعبير فوق اين است كه براى اعتلاى اسلام و نجات دين خدا از ارتجاع اموى ، بايد فشار و بيداد بسيارى را با شكيبايى و پايدارى پشت سر گذارد و خون دل بسيارى را تحمل كند و منظور از خارج ساختن (علقه ) آگاهى كامل آن حضرت بر هدف قرار گرفتن قلب مطهّرش با تير سه شعبه و جارى شدن سيلاب خون آن بود كه بارها كف دست مقدّس را از خون قلبش ‍ لبريز ساخت و چهره پرفروغ و سر مباركش را با خون آن گلگون ساخت .
آرى ! بجاست كه با دلى پرشور و با نيّتى خالص در مقابل عظمت و شكوه شاهكارى كه حسين عليه السلام پديد آورد، سر تعظيم فرود آوريم و بگوييم :
پدر و مادرم فدايت باد! كه با اين شاهكار بزرگ و قهرمانانه و گفتار آگاهانه و صادقانه قلب شيفتگانت را شعله ور و جگرشان را داغدار ساختى و سيلاب اشك ديدگانشان جارى شد. واى ! كه اين سخن تكاندهنده ات ، چقدر دردناك و غمبار بود كه فرمودى :
(آنان دست از من برنمى دارند تا خون مرا بريزند.)
٢٣ مجلس سوگ ديگر، در نقطه اى به نام (منازل ) برپا شد.
در آنجا حسين عليه السلام به هنگام فرود و حركت كاروان مرثيه سوزناك خويش را مى خواند و از رخدادى كه در مورد سر مقدّس و هديه بردن آن به سوى يزيد، سخن مى گفت و از حضرت يحيى ياد مى كرد و مى گريست و مى فرمود: (از پستى دنيا همين بس كه سر مقدّس يحيى پيامبر، به زن آلوده اى هديه شد.)(٥٤٣)
٢٤ مجلس ويژه اى نزديك كربلا برپا ساخت و در مورد خاندان و فرزندان و يارانش به سبك شگفتى به مرثيه سرايى بدون گفتار پرداخت .
هنگامى كه به آخرين منزلگاه ميان مكّه و كربلا رسيدند و خيمه ها را براى استراحت برافراشتند، آن حضرت فرزندان و برادران و خاندانش را در نقطه مخصوصى گرد آورد و با نظاره بر آنان و يادآورى شرايط سختى كه برايشان در پيش است ، سخت گريست ؛ چرا كه مى ديد به خاطر فشار جاهليّت سياه اموى امنيّتشان كه حقّ انسانى آنهاست ، به شدّت سلب شده و از سراسر قلمرو اسلامى و وطن خويش ، حتّى حرم خدا كه نه تنها تضمينگر امنيّت همه انسانها، بلكه تضمينگر امنيّت حيوان و گياه و درخت است ، رانده شده اند. اين فاجعه بزرگ بر قهرمان آزادى و عدالت سخت گران بود، به همين جهت سيلاب اشك امانش ‍ نداد و گريست و به خدا شكايت برد و فرمود:
(بار خدايا! ما خاندان پيامبر تو هستيم كه جاهليّت اموى بر حقوق ما تجاوز كرده و ما را از خانه و وطنمان كوچ داده است .)(٥٤٤)
٢٥ مجلس ديگرى كنار خيمه ها در كربلا برپا شد. عصر تاسوعا، آن حضرت جلو خيمه ها نشسته و به شمشير تكيه كرده بود، لحظاتى چند سر بر زانو نهاد و خوابش برد كه خواهرش كه بدو نزديك مى شد، او را بيدار كرد. آن بانوى بزرگ گفت : (برادرجان ! آيا هياهوى تجاوزكاران اموى را كه به اردوگاه نور نزديك مى شوند، نمى شنويد؟)
آن حضرت سر برداشت و فرمود:
(پيامبر را در خواب ديدم كه مى فرمود: تو به سوى ما خواهى آمد.)
خواهرش با شنيدن اين خبر غمبار بر چهره خود زد و نداى سوگوارى سر داد كه آن حضرت بانوى بزرگ انسانيّت را آرام كرد و در حقّ او دعا فرمود.(٥٤٥)
در روايت ديگرى است كه به خواهرش فرمود: (اينك نياى كبيرم پيامبر و پدر و مادر و برادرم را در خواب ديدم كه مى گفتند: حسين جان ! به زودى تو به سوى ما خواهى شتافت .)
و در برخى روايات است كه زينب عليها السلام بر چهره زد و شيون سر داد، كه حسين عليه السلام فرمود:
(خواهر گرامى ! آرام باش و ما را دشمن شاد، مساز.)(٥٤٦)
٢٦ مجلس ديگر در خيمه اختصاصى او در شب عاشورا بپا شد. آن حضرت شبانگاه عاشورا در حالى كه در گوشه اى نشسته بود، ضمن مرثيه سرايى و به ياد آوردن شهادت و مصيبتهاى خويش ، شمشيرش را براى دفاع از حقّ آماده مى ساخت و بدون اينكه شنونده اى حاضر باشد، خطاب به دنيا بدين اشعار پرمحتوا مترنّم بود:

يا دهر! افّ لك من خليل قتيل **** والدّهر لايقنع بالبديل
وانّما الامر الى الجليل **** وكلّ حىّ سالك سبيلى

اى دنيا! اف بر دوستى تو! كه بامدادان و شامگاهان چقدر از دوستانت را به كشتن مى دهى و به عوض قناعت نمى ورزى و به راستى كه همه كارها به خداى بزرگ واگذار شده است و هر موجود زنده اى پوينده اين راه است .
امام سجاد عليه السلام فرمود: (هنگامى كه پدرم اين اشعار را تكرار كرد، من هدف بلند او را به خوبى دريافتم و غم و اندوه گلويم را فشرد و چشمانم غرق در اشك شد، امّا اندوه خويش را فرو بردم و از گريه خوددارى كردم و نيك دريافتم كه گرفتارى از هر سو فرود آمده است .
امّا عمه گرانقدرم كه با همه عظمت و پايدارى قهرمانانه اش ، قلب پرمهر و عطوفت ويژه خويش را داشت ، با شنيدن اشعار پدرم كنترل خويش را از دست داد و بى اختيار در حالى كه لباس ‍ خويش را مى كشيد با سر برهنه به سوى برادرش دويد و خطاب به او گفت :
(حسين جان ! اى جانشين افتخار آفرينان گذشته ! و اى پناهگاه و تدبيرگر امور بازماندگان ! كاش مرگ زندگى مرا پايان بخشيده بود.
اينك بسان روزى هستم كه مادرم فاطمه و پدرم على و برادرم حسن عليهم السلام از دنيا رفتند.)
پدرم ، حسين عليه السلام ، ضمن نگاه پر مهر به خواهر گرانقدرش ، در حالى كه ديدگانش غرق در اشك بود فرمود: (خواهرم ! مبادا كه شيطان بردبارى قهرمانانه ات را بربايد؟)
زينب عليها السلام گفت : (آيا از زندگى به طور كامل دست شسته اى ؟ اين مطلب است كه قلبم را شعله ور مى سازد و برمن سخت گران است .)
سپس بر چهره خود زد و گريبان پاره كرد و بيهوش شد. حسين عليه السلام به سويش شتافت و بر چهره اش آب پاشيد و فرمود: (خواهرم ! چون گذشته پرواى خدا پيشه ساز و به ياد خدا بردبارى و آرامش خاطر بجوى . همه ساكنان آسمانها و زمين نيز جاودانه نخواهند ماند و جز خداوند يكتا كه در پرتو قدرتش ‍ موجودات را پديد آورد و همه را برانگيخته و به سوى خويش بر مى گرداند، همه و همه از دنيا خواهند رفت . نياى بزرگ و پدر و مادر و برادرم همگى از من بهتر بودند و از دنيا رفتند. پيامبر براى من و هر مسلمانى الگو است .)
بدينگونه خواهر قهرمانش را دلجويى و آرامش بخشيد و فرمود: (خواهرم در شهادت من ، گريبان چاك مزن ! بر چهره ات خراش ‍ وارد مساز! و بر من بى قرارى مكن .)
آنگاه دست او را گرفت و نزد خويش نشانيد.)(٥٤٧)
٢٧ بيست و هفتمين مجلس شب عاشورا در خيمه او برپا شد. در آن شب جاودانه ، همه ياران در آنجا گرد آمدند و حسين عليه السلام برايشان سخن گفت و مرثيه سرايى كرد. آنگاه رخصت داد تا هر كدام مى خواهند از آنجا دور شوند، امّا آن آگاهان شيفته حق ، نه تنها از آنجا دل نبريدند و نرفتند، بلكه بار ديگر با حسين عليه السلام پيمان خون بستند و برخى از آنان نه تنها براى يك بار كشته شدن در راه خدا، پيمان بستند، بلكه براى هزار بار شهادت در راه خدا و پس از هر بار سوزانده شدن و بر باد رفتن خاكسترشان .(٥٤٨)
آرى ! اينگونه پيمان بستند به همين جهت است كه سرانجام خود آن حضرت فرمود: (اگر دنيا سراى باقى بود، او باز هم اين راه پر افتخار را برمى گزيد.)(٥٤٩)
٢٨ مجلس ديگرى ميان شهادتگاه حسين عليه السلام و خيمه ها برپا شد كه حسين عليه السلام در آنجا مرثيه سرا بود و دختر خردسال او شنونده كه از جمله فرمود:

سيطول بعدى ياسكينة فاعلمى حسرةً **** مادام منّى الرّوح فى جثمانى (٥٥٠)

دخترم ! سكينه جان ! بدان كه پس از شهادت پدرت گريه اى طولانى خواهى داشت .
پس ، اينك تا پدر زنده است و روح در پيكر اوست قلبش را با سيلاب اشكت شعله ورمساز.
٢٩ مجلس ديگر در شهادتگاه حسين عليه السلام بود. در آنجا حسين عليه السلام گاهى ايستاده و گاه نشسته مرثيه سرايى مى كرد، گاهى در سوگ برادر فداكارش مرثيه مى سرود و گاه در سوگ جوان برومندش ، لحظاتى به ياد يادگار برادرش و لحظاتى بر ياران دلاورش ، زمانى يك يك آنان را به نام مى خواند و زمانى همگى آنان را با هم ، گاهى بر شهادت ياران و گاهى بر اسارت بازماندگان و خاندان قهرمانش سخن مى گفت كه مشروح آن خواهد آمد.
٣٠ مجلس ديگر، سحرگاه عاشورا در خيمه ها بود و حسين عليه السلام در آنجا با جملاتى سوگوارى مى كرد كه پيامبر همانوقت بدانها سوگوارى كرده بود.
در كتاب (مناقب ) است كه : سحرگاه عاشورا، حسين عليه السلام لحظاتى خوابيد و پس از بيدار شدن فرمود: (آيا مى دانيد در خواب چه ديدم ؟)
پرسيدند: (مگر چه ديديد؟)
فرمود: (من در خواب ديدم كه چندين سگ درنده به من حمله ور شدند تا بدنم را پاره پاره كنند و در ميان آنها سگى بود به رنگ سياه وسفيد كه بيشتر به من حمله ور مى شد و اين نشانگر آن است كه از ميان سپاه اموى كسى قاتل من خواهد بود كه به مرض ‍ برص گرفتار است .
آنگاه در خواب نياى بزرگم پيامبر را با گروهى از ياران او نگريستم كه به من فرمود: تو شهيد اين امّت هستى و همه ساكنان آسمانها و عرش برين آمدنت را بشارت مى دهند.
پسرم حسين ! تو افطار امشب نزد ما هستى شتاب كن و تاءخير روا مدار! اينك اين فرشته اى است كه از آسمان فرود آمده تا خون تو را در شيشه سبز رنگى جمع كند.
آرى ! اين خوابى بود كه ديدم . به نظر مى رسد جريان قطعى است و هنگام حركت از اين جهان به طور ترديدناپذيرى فرا رسيده است .)(٥٥١)

پايان بخش مجالس
و ديگر مجلس سوگى بود كه در قتلگاه برگزار شد كه هم از نظر سوگوارى و شرايط شورانگيز و دل خراش مرثيه سرا و گوينده ، بى نظير بود و هم از نظر شنونده كه پروردگار جهانيان بود.
آن حضرت در واپسين لحظات كه با پيكر به خون آغشته و بدن قطعه قطعه بر خاك افتاده بود و خورشيد جهان افروز وجودش ‍ در حال غروب بود، در همانحال پروردگارش را بر مصائب خود و خاندانش ، ندا داد و اينگونه به مرثيه سرايى و نيايش عارفانه و عاشقانه پرداخت :
(بار خدايا! كه مقامت بس والا و بلند، خشمت شديد و نيرويت فراتر از هر نيرو است .
خدايا! ما فرزندان پيامبر برگزيده و محبوبت ، محمّد هستيم كه دست از يارى ما برداشتند و ما را طرد و آواره كردند و با ما از راه مكر و فريب درآمدند و ما را به خاك و خون كشيدند ... .)(٥٥٢)

نوع چهارم محافل :
پس از شهادت

نوع ديگراز مجالس بزرگداشت آن حضرت مجالسى بود كه پس ‍ از شهادت آن حضرت برپا گرديد. اين مجالس خود اقسام مختلفى دارد كه :
١ نخستين آن مجلس پيامبر در مدينه بود كه خود آن حضرت با شرايطى خاصّ مرثيه سرا بود و امّسلمه ، شنونده و سوگوار.
ابن عبّاس آورده است كه : من در خانه خويش در خواب بودم كه به ناگاه از سوى خانه امّ سلمه فريادى تكاندهنده به گوشم رسيد. از خانه خارج شدم و راهنمايم مرا به خانه آن بانو راهنمايى كرد و زن و مرد مدينه نيز با شنيدن شيون او به خانه اش روى آوردند.
هنگامى كه بدانجا رسيدم ، سبب شيون را جويا شدم ، جوابم نداد و رو به زنان و دختران بنى هاشم گفت :
(شما اى دختران عبدالمطّلب ! درسوگوارى بر حسين و گريه بر شهادت او مرا يارى كنيد، چرا كه بخداى سوگند كه سالار شما و سالار جوانان اهل بهشت و نواده گرامى پيامبر و گل سرسبد بوستان او را به خاك و خون كشيدند.)
از آن بانو پرسيدم : (شما اين مطلب را از كجا مى دانيد؟)
گفت : (الان پيامبر را در خواب ديدم كه با موهاى گرد و غبار گرفته آمده است ، دليل آن را پرسيدم . فرمود: فرزندم حسين عليه السلام و جوانان خاندانش را كشتند و هم اكنون من پيكرهاى پاك آنان را به خاك سپردم .)
در روايت ديگرى است كه گفت : (پيامبر را ديدم كه گرد و غبارى بر چهره اش نشسته ، علّت آن را پرسيدم فرمود: فرزندم حسين را كشتند و خود، پيكر به خون خفته اش را نگريستم .)
اضافه كرد: (من از شدّت ناراحتى بر خود لرزيدم ، چرا كه چنين فاجعه اى را تصوّر نمى كردم ، شتابان به سوى تربت حسين كه در شيشه مخصوصى از پيامبر و خود آن حضرت به يادگار داشتم نگريستم كه پيامبر فرموده بود: جبرئيل براى او آورده است و هرگاه تبديل به خون تازه شود، فرزندم حسين را به شهادت رسانده اند. آرى ! هنگامى كه نگريستم آن تربت را ديدم كه به خون تازه و جوشانى تبديل شده است .)
ابن عبّاس ، اضافه مى كند كه : امّ سلمه از آن خون پاك برگرفت و چهره اش را رنگين ساخت و آن روز را روز سوگوارى بر حسين عليه السلام قرار داد كه پس از آن كاروانها نيز خبر شهادتش را آوردند و روشن شد كه همان روز به شهادت رسيده است .(٥٥٣)
٢ دوّمين مجلس در سوگ حسين عليه السلام ، مجلس همه جهان و جهانيان بود. مجلس پرشكوهى كه همه قرون و اعصار، پديده هاى شناخته وناشناخته آفرينش ، حجابهاى چندگانه و ساكنان آنها، عرش پرشكوه وحاملان آن ، آسمانهاى هفتگانه ، فرشتگان ، ستارگان و تمامى پديده هاى درون و برون آنها را، در برمى گرفت .
مجلسى به گستره زمين و فرزندانش ، بهشت و بهشتيان ، حوريان ، كاخها، درختان ، نهرهاى جارى ، ميوه هاى باغ رضوان و به يك كلام : به عظمت زمين ، زمان ، عصرها، نسلها، تمامى پديده هاى هستى و حتّى به گستره دوزخ و دوزخيان و نگهبانان آن .
آرى ! بر خاك افتادن حسين عليه السلام دگرگونى عظيمى را در همه ابعاد و اركان و گستره هستى پديد آورد و هر پديده اى به تناسب آفرينش و شرايط خاصّ وجوديش تحت تاءثير عميق قرار گرفت و به نوعى واكنش برخاست : ديدگان با سيلاب اشك ،(٥٥٤) آسمان با لرزش و باران خون ، خورشيد با تيره و تار و خونرنگ شدن ،(٥٥٥) فرشتگان با به هم خوردن صفوف و واماندن از عبادت خدا،(٥٥٦) درختان با خارج ساختن خون از عروق خويش (٥٥٧) و هوا و فضا با ظلمت زدگى و تاريك شدن ،(٥٥٨) زمين با زلزله و بيقرارى ، كوهها با اضطراب و تزلزل ،(٥٥٩) پرندگان با واماندن از پرواز و واژگون شدن بر زمين ، ماهيان دريا با برون افتادن از آب درياها و اقيانوسها با در هم نورديده شدن و به هم پيوستن و جنّ و انس در همه اقطار گيتى با سوگوارى و پريشان حالى (٥٦٠).
آرى ! اين دگرگونى عظيم درست همانگونه كه امام صادق عليه السلام تعبير كرد لحظه اى اتّفاق افتاد كه پيشواى شهيدان بر اثر زخمهاى بى شمار بر خاك افتاد و دشمن شرور جراءت يافت تا به سوى بدن گلگون او برود و سر مقدّسش را از بدن جدا سازد.(٥٦١)
آرى ! آن حضرت پس از زخمهاى بسيار در شرايط خاصّى ، به سختى مورد يورش وحشيانه دژخيمان اموى قرار گرفت . نخست در آخرين دقايقى كه هنوز بر روى مركب بود، بار ديگر پس از نشستن بر روى خاك و بار سوّم به هنگامى كه بر خاك افتاد. در اين شرايط بود كه گلوگاه آن حضرت ، آماج ضربات دشمن قرار گرفت و از آن پس آهنگ جدا كردن سر مقدّسش را نمودند كه فرياد و شيون از هر سو به آسمان برخاست ....
خود آن حضرت براى اتمام حجّت مى فرمود: (آيا با اينكه مى دانيد نياى بزرگ من محمّد است ، باز هم مرا با لب تشنه ، به خاك و خون مى كشيد؟)(٥٦٢) و فرشته اى از درون عرش ندا داد كه :
(اى امّت گمراه و سرگردان ! شما با ارتكاب اين جنايت بزرگ نه به روزه و حجّ پذيرفته شده اى موفّق خواهيد شد و نه به اسلام و ايمان .)(٥٦٣)
و فرشته اى از فرشتگان فردوس با گستردن بال خود بر فراز درياها، از تمامى اهل درياها خواست تا در سوگ فرزند پيامبر، لباس ماتم بپوشند.(٥٦٤)
و جبرئيل فرياد مى كشيد كه : (حسين عليه السلام را كشتند.)(٥٦٥)
و فرشتگان به يكباره به شيون و خروش آمدند كه : (پروردگارا! با بنده برگزيده و محبوبت حسين ، اينگونه ظالمانه رفتار مى شود.)(٥٦٦)
و دخت گرانقدر على عليه السلام با نداى جانسوز: برادرم ! سالارم ! راه شهادتگاه برادر را پيش گرفت .(٥٦٧)
و مركب حسين با سردادن نداى مظلوميّت حسين عليه السلام و فرياد از بيداد سپاه جنايتكارى كه فرزند دخت گرامى پيامبر را كشتند،(٥٦٨) اين ضجّه ها و ناله ها به آسمان برخاست ، دگرگونى عظيمى در كران تا كران هستى پديد آمد.
اينك آيا شما به هنگام ترسيم اين فاجعه سهمگين دگرگون نمى شويد؟
ابوذر، هنگامى كه برخى از اين رخدادها را پيش بينى مى كرد گفت :
(اگر شما مى دانستيد كه با شهادت او چه مصيبتى بر جهان و جهانيان وارد خواهد آمد، تا سر حدّ مرگ و تا آخرين نفس ‍ مى گريستيد.)(٥٦٩)
اى مردم ! آيا فريادگرى نيست تا در سوگ حسين فرياد كشد؟
آيا شيون كننده اى نيست تا شيون كند؟
آيا چشمى نيست تا سيلاب اشك بر گونه ها جارى سازد؟
آيا اشكى نيست تا در چشمها حلقه زند؟
آيا قلبى نيست تا در اين سوگ درهم فشرده شود؟
آيا كسى نيست كه اگر قلبش قساوت گرفته ، خود را به حال سوگواران در آورد و بگريد؟
بار خدايا! من از قلبى كه در اين شرايط نرم نشود و چشمى كه اشك نثار نكند، به تو پناه مى برم .
٣ مجلس سوّم ، در شهادتگاه آن حضرت بود كه مرثيه سرا، دختر گرانمايه بتول بود و خاندان پيامبر و سپاه دشمن سوگوار و گريان بر حسين عليه السلام .(٥٧٠)
٤ مجلس چهارم ، سوگوارى پرندگان بود و مرثيه سرا يك پرنده سفيد.(٥٧١)
٥ مجلس پنجم ، مجلس حيوانات وحشى بود كه شب ١١ عاشورا، بر كنار جسد به خون آغشته حسين عليه السلام گرد آمده و خود را بر روى پيكر گلگون او انداخته و تا صبحگاهان سوگوارى كردند.(٥٧٢)
٦ مجلس ششم ، مجلس جنّ بود كه در كنار جسد خونرنگ آن حضرت بپا شد.(٥٧٣)
٧ مجلس هفتم ، مجلس زنان جنّ، بر گرد بدن مطهّر پيشواى شهيدان بود.(٥٧٤)
٨ مجلس ديگر، مجلس گروهى از جنّ بود در نقطه اى نزديك كوفه كه شنونده مرثيه و سوگوارى بر حسين عليه السلام . گروهى از مردم كوفه بودند ومرثيه سرايان ، گروهى از جنّ بودند كه به يارى حسين عليه السلام شتافتند، امّاهنگامى رسيدند كه دير شده بود.(٥٧٥)
٩ مجلس نهم مجلس همه جنّ در سراسر گيتى بود كه با مرثيه سرايى خاصّى همراه بود....
١٠ دهمين مجلس سوگ ، با ورود سرهاى بريده و اسيران داغدار به كوفه در كوچه هاى آن برپا شد و چهار سخنور بزرگ تاريخ بشريّت زينب ، كلثوم ، فاطمه و امام سجاد عليهم السلام مرثيه سرايى كردند و ضمن بيانات پر شور و حماسه ساز خويش ، پيام خون حسين عليه السلام و ياران فداكارش را در آن جوّ رعب و فريب با شهامت بى نظيرى به همگان رسانيدند و پيروزى خون بر شمشير را بر تارك قرون و اعصار نقش زدند. در آن محفل ، شنونده و سوگوار مردم كوفه بودند كه همگى زن و مرد با شنيدن سخنان آتشين سخنوران به شيون و فرياد پرداختند و بر سر و سينه زدند. موج غم و اندوه ، همه دلها و قلبها را لبريز ساخت و طوفانى از اشك و آه پديد آمد. مردم به دست خود خاك و خاكستر بر سر مى پاشيدند و بى اختيار موى سر و صورت خويش ‍ را مى كندند به گونه اى كه غمبارتر از آن روز ديده نشد.(٥٧٦)
١١ مجلس سوگوارى ديگر، مجلس خاندان آن حضرت بود كه از واپسين لحظات شهادت آغاز و تا پايان عمر پيام رسانان آن وازشهادتگاه تا كوفه و شام و تا مدينه پيامبر در همه زمانها و مكانها، بدون وقفه ادامه يافت ؛ براى نمونه :سوگ زين العابدين عليه السلام براى پدر، چهل سال برپا بود و او در همه اين مدّت ، در شهادت پدر و يارانش مى گريست و سيلاب اشك امانش ‍ نمى داد، هر گاه غذا مى خورد از محاصره شدن پسر پيامبر و بستن آب و غذا بر روى او و تشنگى و گرسنگى او به هنگامه شهادت سخن مى گفت و هرگاه آب مى نوشيد، مى فرمود:
(مردم ! پسر پيامبر را با لب تشنه كشتند.)(٥٧٧)
١٢ مجلس سوگ ديگر، براى پيشواى شهيدان مجلس يزيد بود كه با تدبير و انديشه بلند، پيام رسانان خون حسين عليه السلام ، به مجلس سوگوارى حسين تبديل شد و شگفت انگيزتر اينكه در آن مجلس مرثيه سرا يزيد بود و شنونده سردمداران سپاه شوم اموى . كه يزيد به همسرش گفت :
(برخيز و در سوگ حسين عليه السلام فرزند گرامى فاطمه عليها السلام ضجّه بزن و بر شهيد بزرگ انسانيّت كه همگى را داغدار ساخت ، شيون كن .) و اضافه كرد كه : (خدا پسر مرجانه را بكشد كه در مورد او شتاب كرد و خودسرانه عمل كرد.)(٥٧٨)
١٣ مجلس سوگ ديگر، در مسجد جامع اموى ، برپا شد كه مرثيه سرا امام سجّاد عليه السلام بود و شنونده ، يزيد و سردمداران بنى اميّه و سفرا و مهمانان خارجى حكومت و انبوهى از مردم بى خبر بودند.
امام سجّاد عليه السلام كه در اين پايگاه قدرت پوشالى اموى ، با تدبير دقيق و درايتى ظريف ، بر فراز منبر نشست . نخست با همه وجود، سپاس خدا را به جا آورد، آنگاه به ترسيم ويژگيهاى شخصيّت والاى پيامبر رحمت پرداخت ، سپس به نمايش ‍ ويژگيها و شخصيّت پرشكوه نياى بزرگش على عليه السلام و ديگر افتخار آفرينان خاندانش همّت گماشت و هنگامى كه برخلاف ميل آنان ، همه اذهان و قلوب و انديشه ها را به دست گرفت به تشريح شقاوت و جنايت وحشتناك رژيم اموى پرداخت و سرانجام به سوگوارى پدر اشك ريخت و اشكها را جارى ساخت ... .
هنگامى كه در سخنان آتشين و شهامتمندانه خويش بدين جملات رسيد كه :
هان اى مردم ! من پسر بزرگ مردى هستم كه سرش را ظالمانه از قفا بريدند ... .
من پسر همان مرد والايى هستم كه عمامه از سر و لباس از بدن مقدّسش ربودند ... .
اينجا بود كه همه مردم ، حتّى بنى اميّه يكپارچه ضجّه زدند و طوفانى از شيون و فرياد پديد آمد كه به دستور رمزى يزيد، براى قطع سخن آن حضرت و كنترل امواج توفنده عواطف و احساسات ، مؤ ذّن يزيد، به اذان نماز پرداخت و گفت :
اللّه اكبر ... امّا با صداى مؤذّن فرياد و شيون مردم نيز به آسمان برمى خاست . مؤ ذّن با اشاره يزيد مى كوشيد مردم را آرام كند، امّا بى ثمر بود؛ چرا كه با شنيدن خبر دردناك و فاجعه بارى كه سر حسين عليه السلام را از قفا بريدند و عمامه از سر مطهّر و لباس از پيكر مقدّسش ربودند، همه را طوفان زده ساخته بود و تلاش مؤ ذّن براى كنترل مجلس ، به جايى نرسيد.(٥٧٩)
آرى ! هنگامى كه مردم شام و بنى اميّه با شنيدن اين جنايت هولناك ، فرياد ضجّه و شيون سر مى دهند، پس زيبنده است كه شيعيانش با شنيدن اين خبر دردناك و با تصوّر اين مصيبت سهمگين ، هر كجا و در هر شرايط و وضعيّتى بر اين فاجعه غمبار ضجّه بزنند و شيون نمايند و ناله هاى درد آلود سر دهند و فرياد حق طلبانه و نداى مظلوميت او را به عصرها و نسلها برسانند و زمين و زمان را پر كنند.
١٤ چهاردهمين مجلس سوگ حسين عليه السلام در كاخ بيداد دمشق ، از سوى بانوان سوگوار برپا شد كه مرثيه سرا و اداره كننده آن خواهران شيردل و دختران انديشمند و باتدبير و شجاع حسين عليه السلام بودند و شنونده و برپا كننده مجلس سوگ نيز، همسر و دختران يزيد و زنان اموى ، كه در سوگ حسين عليه السلام به سر و سينه زدند و فرياد شيون سردادند.(٥٨٠)
١٥ پانزدهمين مجلس سوگ حسين عليه السلام در نزديكى مدينه در خيمه اى كه به دستور امام سجّاد عليه السلام برافراشته بودند، بپا شد و خود آن حضرت در حالى كه بر يك صندلى نشسته بود، سيلاب اشك امانش نمى داد.
هنگامى كه مردم مدينه ، كه به استقبال كاروان كربلا آمده بودند، به آن حضرت نظاره كردند، يكپارچه ضجّه زدند و به او صميمانه تسليت گفتند، آن سرزمين را يكپارچه شور و شيون در بر گرفت آن حضرت با اشاره خويش مردم را به آرامش فرا خواند و با اشاره او، خروش و هيجان مردم ، فروكش كرد. آنگاه فرمود:
(ستايش از آن خدايى است كه پروردگار جهانيان است ، بخشاينده وبخشايشگر است . مالك روز پاداش و كيفر است . پروردگارى كه همه آفرينش را پديد آورد و در پرتو قدرتش همه امور را تدبير مى كند.
خدايى كه دور است ، چنانكه گويى بر آسمانهاى بلند است و نزديك است تا آنجايى كه راز و نهان بر او آشكار و عيان است .
او را بر رخدادهاى بزرگ و فاجعه هاى روزگاران و درد مصائب و سوزش و دردگزشها و بزرگى مصيبتها و عظمت مصائب فرا گير و دردناك و زيانبار ستايش مى كنم .
هان اى مردم ! خداوند كه ستايش و سپاس ويژه اوست ، ما را به مصائب عظيم و واردآمدن صدمات سنگين بر اسلام آزمود.
مردم ! حسين عليه السلام و جوانان خاندان او به شهادت رسيدند و بانوان و كودكانش ظالمانه و برخلاف فرمان خدا و پيامبر به بند اسارت كشيده شده و در شهرها سيرداده شدند. سر مقدّس او بر فراز نيزه هاى بيداد به شهرها رفت و اين فاجعه دلخراش و غمبارى است كه به راستى بى نظير است .
مردم مسلمان ! كداميك از مردان غيرتمند شما پس از شهادت قهرمانانه و مظلومانه حسين عليه السلام مى تواند شادمان باشد؟
كدام چشمى مى تواند از سيلاب اشك خونين جلوگيرى كند؟ در حالى كه در سوگ او و شهادت جانگدازش آسمانهاى هفتگانه و اركان و كرانه هاى آنها، گريستند. درياهاى موّاج با امواج خود، درختان با شاخه هاى خود و ماهيان در اعماق درياها و فرشتگان عالم ملكوت و همه آسمانيان به سوگ نشستند و بر پيشواى شهيدان گريستند.
هان اى مردم ! كدام دلى است كه در سوگ عظيم او از هم نشكافد؟ و كدام قلبى است كه بر او عشق نورزد و كدام گوشى است كه بتواند اين شكاف سهمگين را، كه در بنيان پرتوان و استوار اسلام پديد آمده است به آسانى بشنود؟
مردم غيرتمند! با ما خاندان وحى و رسالت بدون اينكه گناهى مرتكب شده ، يا كارناروايى نموده و يا اينكه شكافى در اسلام ايجاد كرده باشيم ، بسان كافران رفتار كردند و ما را به صورت اسير و رانده شده ، تبعيدى و آواره در شهرها، گرداندند. به گونه اى ظالمانه و ددمنشانه با ما برخورد نمودند كه در ميان نسلهاى پيشين شنيده نشده است . اين شيوه زشت و ناپسند را به نام دين و به نام حكومت اسلامى انجام دادن ، جز دروغ بزرگ چيزى نمى توان نام نهاد.
مردم ! بخداى سوگند! اگر پيامبر همانگونه كه نيكى و خوشرفتارى و محبّت به ما را توصيه و پيشنهاد فرمود، به جنگ با ما سفارش مى كرد، بيش از آنچه اكنون بر ضد ما انجام شد نمى توانستند انجام دهند.
پس ، از فاجعه اى كه بس بزرگ و دردناك و فاجعه بار و شديد و وحشيانه و تلخ و زيانبار است ، بايد به خدا پناه برد و گفت :
انا للّه وانّا اليه راجعون ما به سوى خدا باز مى گرديم و آنچه در راه او بر ما وارد آمد، به حساب او مى گذاريم كه او توانا و انتقام گيرنده است .(٥٨١)
١٦ مجلس سوگ ديگرى با نمايان شدن ، مدينه برپا شد.
آنجا دخت گرانمايه بتول ، سراينده مرثيه بود و امام سجّاد عليه السلام و ساير اعضاى خاندان پيامبر و كودكان ، سوگوار و شنونده اشعار حزن انگيز او بودند.
آن بانوى گرانقدر عليها السلام نخست مدينه را مخاطب ساخت و پس از آن نياى بزرگش پيامبر خدا را و سپس مادرش فاطمه و سرانجام برادرش حسن عليهم السلام را و جملات پرشور و پرمحتوايى را بيان فرمود و حماسه اى آفريد كه خواهد آمد.(٥٨٢)
١٧ مجلس سوگ ديگر، مجلسى است كه فرشتگان همه روزه دركنار شهادتگاه او برپا مى دارند. اين محفل رحمت همواره تا روز رستاخيز برپاست كه ويژگيهاى آن و سوگوارانش در بحث مربوط به فرشتگان ، خواهد آمد.
١٨ مجلس بزرگداشت ديگر، مجلسى است كه از سوى مادرش ‍ فاطمه عليها السلام همه روزه در آسمانها برپا مى شود و در آن به شيوه مخصوصى بر او سوگوارى مى گردد و از همين جا مى توان دريافت كه سوگوارى بر حسين عليه السلام در تمامى روزها، حتّى روز عيد نيز به جا و مناسب است .
در اين مجلس آسمانى ، دخت گرامى پيامبر از فراز آسمانها بر شهادتگاه فرزندش نظاره مى كند و در سوگ او به گونه اى شيون مى نمايد كه تمامى موجودات آسمانها و زمين و درياها و فرشتگان سوگوار مى گردند.
آنگاه پيامبر گرامى او را آرامش مى بخشد و او بر زائران و ارادتمندان و شيفتگان حسين عليه السلام دعا مى كند.(٥٨٣)
١٩ مجالس بزرگداشت ديگر را ائمّه معصومين عليهم السلام در سوگ آن حضرت بپا داشتند.
اين مجالس بسيار بود كه براى نمونه به برخى اشاره مى رود:
١ از جمله آن مجالس سوگ ، مجلسى بود كه مرثيه سراى آن ، امام صادق عليه السلام بود آن حضرت با خواندن شعرى از جعفر بن عفّان كه در سوگ پيشواى شهيدان سروده بود به سوگوارى پرداخت (٥٨٤) و ضمن مرثيه خود، بر انبوه شمشيرهايى كه بر پيكر آن حضرت فرود آمده بود، اشاره كرد و از جمله گفت :

ليبك على الاسلام من كان باكيا رزيّة **** وقد نهلت منه السّيوف وعلّت (٥٨٥)

همه گريه كنندگان بايد بر اسلام بگريند كه مقرّرات آسمانى آن پايمال و محرّمات آن حلال شمرده شد.
حسين عليه السلام امام به حق مسلمين ، بامداد عاشورا هدف نيزه ها قرار گرفت و شمشيرهاى آخته گمراهان و بيدادپيشگان از خون مطهّر او آشاميد.
٢ امام صادق عليه السلام مجلس بزرگداشت ديگرى در سوگ حسين برپا داشت كه مرثيه سرا و اداره كننده محفل ، مردى به نام عبداللّه بن غالب بود كه در حضور آن حضرت مرثيه سرايى كرد و از مصيبت جانگداز بر زمين ماندن پيكرهاى پاك حسين عليه السلام و يارانش و وزش باد و پاشيده شدن خاك و غبار، بر آن پيكرهاى مقدّس ، سخن گفت و از جمله سرود كه :
لبليّة تسفى حسيناً و ديدگان بر مصيبتى كه بر سالار شهيدان حسين عليه السلام وارد آمد و باد و گرد و غبار و خاكها را بر پيكر به خون خفته اش پاشيد، بگريند.
و اين مرثيه بدن مطهّر او بود و خاك و غبارى كه باد بر آن پيكر به خون آغشته پراكند.
٣ مجلس ديگر، از امام صادق عليه السلام براى بزرگداشت شهادت حسين عليه السلام مجلسى بود كه آن گرامى از ابوهارون خواست تا همانگونه كه خودشان بر حسين عليه السلام سوگوارى مى كنند، در حضورش با مرثيه سرايى به سوگوارى بپردازد كه او نيز ضمن اشعارى حزن انگيز گفت :
امرر على جدث الحسين استخوانهاى پاك و مطهّرش بگو....
... صداى گريه امام صادق عليه السلام بلند شد و ابوهارون از ادامه مرثيه خوددارى كرد.
همينگونه تا شروع به ادامه مرثيه مى كرد، سيلاب اشك امام صادق عليه السلام را امان نمى داد تا سرانجام به دستور آن حضرت بندهايى از اين قصيده را خواند كه :
يامريم قومى واندبى مولاك اى مريم ! اى بانوى بزرگ ! بپاخيز و بر حسين عليه السلام نوحه سرايى كن و مرا در نثار اشك و گريه و سوگوارى بر سالار خوبان همنوايى نما ...
امام صادق عليه السلام خود به شدّت گريست و خاندانش با شنيدن اين جملات گريستند و فرياد:
ياابتاه ... فضاى خانه را پر كرد.(٥٨٦)
٤ ديگر مجلس امام رضا عليه السلام بود كه گاه خود تنظيم كننده و سراينده مرثيه در سوگ حسين بود و گاه برخى ياران انديشمند و فداكارش از جمله دعبل .
آن حضرت در ايّام دهگانه عاشورا، خود برمى خاست و براى نشستن بانوان ، پرده اى برمى افراشت . آنگاه ضمن دستور مرثيه سرايى به دعبل ، به فضيلت و پاداش سوگوارى بر حسين عليه السلام مى پرداخت كه از جمله فرمود:
يا دعبل ! من بكى اوابكى لما اصابنا من اعدائنا كسى كه ديدگانش در سوگ حسين عليه السلام اشك آلود گردد يا ديگران را بر آنچه از دشمنان ، بر ما رفت بگرياند، خداوند در روز رستاخيز او را در زمره ما محشور خواهد ساخت .
و دعبل نيز اينگونه سوگوارى مى كرد:

اءفاطم ! لوخلت الحسين مُجدّلاً عنده **** واءجريت دمع العين فى الوجنات

اى دخت گرامى پيامبر! اگر با چشم خود مى ديدى كه فرزند گراميت حسين عليه السلام با بدن قطعه قطعه و با لب تشنه در ساحل فرات به فوز عظيم شهادت نائل آمده است ، آنگاه بود كه بر چهره مى زدى و به سوگوارى او مى پرداختى و باران اشك بر گونه ات جارى مى ساختى .
و اينگونه خود آن حضرت و همگى بانوان ، با شنيدن قصيده دعبل مى گريستند و مجلس يكپارچه ضجّه و شيون مى شد.(٥٨٧)
٢٠ مجلس بزرگداشت از سوى شيفتگان
بخش ديگرى از مجالس سوگوارى بر حسين عليه السلام مجالسى است كه شيعيانش همه ساله تا روز رستاخيز در سوگ او برپا خواهند داشت .
از ويژگيهاى شگفت انگيز اين مجالس اين است كه با وجود تعداد بى شمار و تكرار بسيار، نه تنها خسته كننده نيست بلكه هر روز بر رونق و شكوه و ارزش و عظمت آن افزون مى گردد، تا جايى كه اينك نه تنها دركشورهاى مسلمان نشين بلكه در شهرها و كشورهاى غير مسلمان نشين نيز مجالس بزرگداشت حسين عليه السلام با شكوه و شور و شعف بسيارى برپا مى گردد. و با وجود همه محدوديّتها و فشارهاى گوناگون در برخى زمانها و مكانها، اين محافل پر شور حسينى در همه جا رونق و رواج يافته است ... .

نوع پنجم محافل :
در روز رستاخيز

نوع پنجم از مجالس بزرگداشت براى حسين عليه السلام مجلسى است كه در روزرستاخيز از سوى اهل محشر برپا مى گردد كه سخنران و اداره كننده آن ، مادرش فاطمه عليها السلام است .
در آن مجلس پرشكوه و بى نظير، نخست دخت گرامى پيامبر در حالى كه پيراهن گلگون فرزندش را به دست دارد، وارد صحراى محشر مى گردد و بر سوگ او به شدّت مى گريد.
آنگاه پيامبر گرامى و پس از آن همه فرشتگان ، با او همنوا مى گردند و در سوگ حسين عليه السلام به سوگوارى مى پردازند و تمامى مؤ منان در سوگ او سيلاب اشك جارى مى سازند.(٥٨٨)
٥ سوگنامه ها، كتابها، صحيفه ها و نورها
صحيفه ها و كتابهايى كه مرثيه آن حضرت پيش از شهادت و هنگام آن ، در آنها آمده است به ده كتاب مى رسد كه عبارتند از:

١ لوح محفوظ
هنگامى كه به اراده آفريدگار هستى ، آفرينش موجودات و سرنوشت و مقدّرات آنان رقم مى خورد، قلم تدبير همانگونه كه در روايت آمده است بر سوگ حسين عليه السلام و بر لعن و نفرين بر كشندگان او جريان يافت .(٥٨٩)

٢ قرآن
در قرآن مجيد نيز در اين مورد آياتى است كه در بحث مستقلّى ترسيم شد.

٣ تورات
در برخى از اسفار تورات موسى عليه السلام نيز شهادت آن حضرت گرامى داشته شده بود.

٤ كتاب ارميا
در اين كتاب از جمله آمده بود كه در سرزمين شمال و ساحل فرات شخصيّت والايى در راه خدا و اهداف بلند وحى و رسالت قربانى مى گردد.

٥ كتاب لخمان
در اين كتاب نيز از شهادت جانگداز حسين عليه السلام سخن رفته و از او تجليل شده است .

٦ مصحف شيث
در كتاب آسمانى اين پيامبر خدا نيز از رخداد پر شكوه عاشورا و نهضت حسين عليه السلام سخن رفته است .

٧ صحيفه ويژه
در صحيفه ويژه امام حسين عليه السلام كه جبرئيل براى پيامبر آورد آنجا نيز خطاب به آن حضرت تصريح شده بود كه :
(در سوداى پر شكوهت با خدا به همراه ياران پاكباخته ات به سوى شهادتگاه خويش حركت كن و با جاهليّت اموى تا سر حدّ شهادت در راه خدا جهاد كن .)(٥٩٠)

٨ كنيسه نصارى
در عبادتگاهى كه ويژه مسيحيان بود اين نوشته كه تاريخش به سيصدسال پيش از بعثت پيامبر باز مى گردد به دست آمد كه :
(آيا امّتى كه حسين را به خاك و خون مى كشد، به راستى باز هم به شفاعت نياى بزرگ او اميد مى بندد؟
نه ! بخداى سوگند، براى آنان شفاعت كننده اى نخواهد بود و اين تيره بختان در روز رستاخيز به قهر و عذاب الهى گرفتار خواهند شد.)(٥٩١)
و همينگونه هنگامى كه در سفر شام سر مقدّس حسين عليه السلام را در عبادتگاهى نهاده و آن را زير نظر داشتند، همين مطلب را مشاهده كردند كه بر ديوار عبادتگاه به صورت شگفت انگيزى با قلم آهنين نوشته شده بود.(٥٩٢)

٩ درّ بهشتى
مرثيه حسين عليه السلام بر درّ گرانبهاى بهشتى كه در مسجد كوفه پيداشد اينگونه نوشته شده بود:
(من درّ گرانبهاى آسمانى هستم ، كه در روز ازدواج پدر دو نور ديده پيامبر، حسن و حسين از آسمان پاشيده شده ام . من از نقره سفيد نيز روشنتر و درخشانتر بودم و اين خون گلوى حسين است كه مرا رنگين ساخته است .)(٥٩٣)
همينگونه ريگهاى گلگونى به دست آمد كه آثار اين سوگ بزرگ را به همراه داشتند.(٥٩٤)

قلب شيعيان
قلب شيعيان خالص حسين عليه السلام همچنانكه كانون ايمان و عرفان است همانگونه كتاب قطورى است كه عشق به سالار انسانيّت و اندوه عميق بر شهادت او نيز در آنها نقش بسته است . تو گويى صفحات دلهاى آنان ، تابلويى است كه فاجعه غم انگيز عاشورا در آن نگاشته شده است ؛ به همين دليل است كه به مجرّد شنيدن نام و ياد او، سرازپا نمى شناسند ودر محفلى كه در سوگ او برپا مى گردد، باايمان و اخلاص و افتخار حاضر مى شوند.(٥٩٥)

٦ سوگوارى بر حسين عليه السلام
اين مجالس و محافل خواصّ و ويژگيهايى دارد كه از جمله عبارتنداز:
١ امام صادق عليه السلام فرمود:
... من جلس مجلساً يحيى فيه امرنا هر كسى در محفلى كه انديشه و عقيده و اهداف بلند ما احيا مى گردد شركت كند، روزى كه قلبها مى ميرند، قلب او زنده خواهد ماند.
٢ مجالس سوگوارى حسين عليه السلام ، فزونى بخش و اوج دهنده ستايش خدا و پاداش آن است ؛ چرا كه نفس كشيدن سوگوار بر آن حضرت ، پاداش تسبيح و ستايش خدا را دارد.(٥٩٦)
٣ اينگونه مجالس مورد نظر و علاقه امام صادق عليه السلام است كه فرمود:
(من مجالس سوگ حسين عليه السلام را دوست مى دارم همانگونه كه پيامبر خدا دوست مى دارند.)(٥٩٧)
٤ اين محافل مورد عنايت خود حسين عليه السلام است ، چرا كه طبق روايت ، روح بزرگ آن حضرت از سمت راست عرش بر سه نقطه نظر محبّت مى اندازد:
(به اردوگاه خويش و جايگاهى كه شهيدان در آن فرود آمدند،
به زائران دلباخته و پراخلاصش ،
ديگر، به كسانى كه به منظور زنده ساختن آرمان بلند و انديشه رهايى بخش او در محافل بزرگداشت شهادت او گريه مى كنند.)(٥٩٨)
٥ اين مجالس ، محل حضور و محفل انس و جايگاه مورد علاقه فرشتگان مقرّب است . در اين مورد روايت است كه : مردى به نام جعفر بن عفان به محضر امام صادق عليه السلام شرفياب شد. آن حضرت او را تكريم كرد و نزد خود جاى داد و فرمود: (شنيده ام در مورد حماسه حسين و عظمت شهادت او سخن مى گويى ؟)
پاسخ داد: آرى !
فرمود: (پس بگو تا من هم بشنوم .)
جعفر برخاست و در سوگ حسين عليه السلام شعرى پرشور و پر محتوا خواند كه سيلاب اشك آن حضرت بر چهره اش جارى شد و همه گريستند.
آنگاه امام صادق عليه السلام خطاب به جعفر فرمود: (بخداى سوگند! كه فرشتگان مقرّب در اين محفل حاضر شدند و گفتارت را شنيدند و بسان ما، بلكه بيش از ما بر سوگ حسين گريستند و خداوند به پاداش اين كار دينى و علمى و تربيتى بزرگى كه تو انجام مى دهى ، بهشت را بر تو زيبنده ساخته است و بخشايشش ‍ را بر تو فرو فرستاده است .)
آنگاه فرمود: (كسى كه در راه هدف والاى حسين عليه السلام سخنى به جا و سنجيده و يا شعرى پر محتوا و حكيمانه بگويد و بسرايد و دلها را نرم كند و ديدگان را بگرياند، خداوند بهشت را براى او تضمين وبخشايشش را بر او فرو مى فرستد.)(٥٩٩)
٦ از ويژگيهاى ديگر اين مجالس ، آن است كه در شاءن و منزلت و تاءثير اجابت دعا، بسان حرم و آستان مقدّس حسين عليه السلام است ، چرا كه آستان او، تنها محدود به همان بارگاه ملكوتى اش ‍ نمى گردد، بلكه در هر محفل و مجلس كه دلها بر او مهر و محبّت ورزد و از ياد و نام او در راه تكامل و تعالى فرد و جامعه ، الهام گرفته شود، آنجا بارگاه ملكوتى حسين عليه السلام است ، به همين جهت است كه گفته اند:
وكلّ بلدة يرى قبره در هر شهر و ديارى قبر مقدّسش را خواهى نگريست و كربلا هر مكانى است كه نام و ياد حسين در آن الهام بخش باشد.
٧ اين محافل پرشور و حماسه ، معراج شيفتگان حق و عدالت است كه در سوگ بزرگ پيشواى انسانيّت مى گريند، چرا كه فرودگاه مهر و محبّت خاصّ خدا به منظور آمرزش گناهان و پذيرش توبه ها و بالا بردن درجات است . از اين رو اگر از همه شركت كنندگان در مجلس سوگ حسين تنها يك نفر مشمول چنين لطف خاصّى گردد، اميد است كه آن لطف ، ديگران را نيز در بر گيرد؛ چرا كه مجلس يكى است و همه شركت كنندگان داراى يك هدف و يك آرمان و در انديشه يك پيمان و يك سوداى معنوى هستند.
٨ آن حضرت در مورد اين محافل فرموده است كه : (مجلسى مقدّمتر و افتخارآفرين تر و بلند مرتبه تر و گراميتر از اين مجلس ‍ نيست . از اين رو خوشا به محفلى كه به اين محافل پيوند بخورد و يا جزو اينها گردد و يا در شمار اينها درآيد.

٧ خواص گريه بر امام حسين عليه السلام
بزرگداشت حسين عليه السلام و سوگوارى بر شهادت او، در بردارنده اين ويژگيهاست :
١ سوگوارى بر او، نوعى هديه به پيامبر و نوعى پيوند با اوست .
٢ نوعى همنوايى و مساعدت با دخت گرانمايه پيامبر است ، چرا كه او همواره بر فرزندش سوگوارى مى كند و امام صادق عليه السلام فرمود:
(آيا دوست ندارى از كسانى باشى كه فاطمه را در سوگ فرزندش يارى مى كنند؟)(٦٠٠)
٣ نوعى اداى احترام و حق شناسى از پيامبر و امامان نور است همانگونه كه در روايت آمده است كه : (سوگوارى بر حسين ، در حقيقت حق شناسى از ما اهل بيت است .)(٦٠١)
٤ نوعى يارى رسانى به حسين عليه السلام و آرمان بلند اوست ، چرا كه يارى در هر زمان و هر مكانى به گونه اى ممكن است .
٥ اقتداى شايسته به پيامبران و فرشتگان و همه بندگان شايسته خداست كه در سوگ حسين عليه السلام پيشگامند.
٦ پرتوى از اداى پاداش رسالت و مودّت به خاندان پيامبر است .
٧ سوگوارى نكردن بر حسين عليه السلام نشانگر روى گردانى از اهداف بلند و آرمان جاودانه اوست و اين ستم بزرگى در حق اوست .(٦٠٢)
٨ ديگر اينكه سوگوارى بر حسين عليه السلام آرامش بخش ‍ دلها و قلبهاى داغدار و مصيبت زده است . حضرت رضا عليه السلام اين واقعيت را به يكى از شيعيانش اينگونه فرمود كه :
(اگر براى فاجعه غمبارى ، گريان و اندوهگين بودى ، بر حسين عليه السلام گريه كن كه ستمكاران با قساوت وصف ناپذيرى سر از پيكرش جدا ساختند و به همراه او هيجده نفر از خاندان وحى و رسالت را كه در كران تا كران زمين ، همانند ندارند به شهادت رسانيدند.)(٦٠٣)

٨ پاداشها و آثار گريه بر او
سوگوارى و گريه هدفدار بر حسين عليه السلام ره آورد ارزشمندى دارد كه فرد سوگوار مى تواند، بدانها نائل آيد.
١ سوگوار بر حسين عليه السلام همواره مورد مهر و محبّت خداست ، تا آنجايى كه خدا بر او درود مى فرستد. پيامبر فرمود:
... الا وصلّى اللّه على الباكين على الحسين بدانيد كه خداوند بر آنانكه براى حسين سوگوارى نمايند، درود مى فرستد و به آنان مهر مى ورزد.
٢ در برخى روايات ، پاداش سوگوارى بر حسين عليه السلام ، به پاداش سخت ترين كارها، همچون قربانى ساختن فرزند در راه خدا مى رسد و با آن برابرى مى كند.
از حضرت رضا عليه السلام است كه فرمود: (هنگامى كه ابراهيم خليل ، قوچ اهدايى را به جاى اسماعيل قربانى كرد، در يك لحظه آرزو كرد كه : اى كاش مى توانست فرزندش را به دستور حق ، قربانى كند تا به والاترين درجات بندگى و فرمانبردارى خدا نائل آيد.
خداوند در پرتو وحى ، حماسه عاشورا و كربلا را بر او ترسيم كرد كه ابراهيم با نثار طوفانى از محبّت و مهر قلبى ، بر حسين عليه السلام و مظلوميّت او سخت سوگوار شد و گريه كرد. به او وحى شد كه : شما پاداش قربانى كردن فرزندت اسماعيل به دست خويش را، با نثار مهر و محبّت قلبى بر حسين و گريه بر شهادت و مصائب او، باز خريدى و بالاترين پاداش شكيبايى بر مصائب ، بر تو مقرّر شد و به رفيعترين درجات نائل آمدى .)(٦٠٤)
امّا اينكه گفته شد: گاهى پاداش گريه بر حسين عليه السلام به پاداش سخت ترين كارها مى رسد و نه هميشه ، اين بدان جهت است كه هر كس نمى تواند به اين موقعيّت و مقام والا و پرشكوه پر كشد.
اين اوج گيرى تنها در خور كسى است كه همانند ابراهيم قلبش ‍ لبريز از عشق به حسين عليه السلام باشد و دليل اين قيد در همين روايت آمده است كه : پس از آرزوى مورد اشاره ابراهيم ، به او وحى رسيد كه : (محبوبترين بندگانم در نظرت كيست ؟)
پاسخ داد: (بنده محبوب و برگزيده ات محمّد صلى الله عليه و آله .)
پيام آمد كه : (او در نظرت محبوبتر است يا خودت ؟)
پاسخ داد: (او ... .)
پيام آمد كه : (فرزند او يا فرزند خودت ؟)
پاسخ داد: (فرزند گرامى او ... .)
پيام آمد كه : (سر بريده شدن فرزند او به دست دشمنان حق و عدالت برايت دردناك تر است يا سر بريدن فرزندت به دست خودت به فرمان خدا؟)
پاسخ داد: (سر بريده شده فرزند گرامى او حسين ، برايم فاجعه بارتر ودردناك تراست .) اينجا بود كه حماسه عاشورا در پرتو وحى ، بر ابراهيم ترسيم شد و ابراهيم به شدّت گريست . آنگاه بود كه بدو وحى رسيد كه : (اينك با اين محبّت به حسين ، پاداش مورد آرزويت را باز خريدى و دريافت داشتى .)(٦٠٥)
اينك ، همه كسانى كه اين حقيقت را احساس مى كنند كه حسين عليه السلام از فرزندانشان در نظرشان محبوبتر و گراميتر است و شهادت مظلومانه و جدا شدن سرمقدّس او به دست دشمنان حق و عدالت ، از قربانى ساختن عزيزترين فرزندشان در راه خدا به دست خويش دردناكتر است ، بر چنين كسانى بشارت باد كه گريه و سوگواريشان بر آن حضرت پاداش سخت ترين كارهاى شايسته را دارد، پاداشى معادل پاداش قربانى ساختن اسماعيلتان در راه دوست .
٣ پاداش آن قابل سنجش نيست ، چرا كه براى تحقّق هر كارى ، انجام يافتن كمترين مرحله آن ضرورى است ، امّا در سوگوارى بر حسين عليه السلام اين اندازه هم لازم نيست ، چرا كه سوگوارى بر آن حضرت هر چه اندك باشد ثواب و پاداش غيرقابل سنجش و اندازه گيرى دارد.
٤ و شگفت اينكه اگر فردى با وجود عشق به حسين عليه السلام در سوگواريش گريه هم نكند، امّا خالصانه و هدفدار خويشتن را به صورت عزاداران حسين عليه السلام درآورد، در اين صورت نيز پاداش خويش را دريافت خواهد داشت .(٦٠٦)
٥ و ديگر اينكه عشق آگاهانه به سالار يكتاپرستان و سوگوارى خالصانه بر او از جهات مختلفى ، پاداشش فراتر از ايمان و كارهاى شايسته است كه بدانها اشاره رفت و در آينده نيز اشاره خواهيم داشت .

٩ اجر و ثواب گريه بر حسين عليه السلام
گريه خالصانه و عارفانه بر حسين عليه السلام پاداش و آثار ويژه اى دارد كه :الف : برخى نجات بخش انسان از هول و هراس ‍ سكرات موت و عالم قبر و جهان برزخ و سراى آخرت است و برخى باعث زدوده شدن گناهان و مورد عنايت پيامبر و امامان نور عليهم السلام قرار گرفتن و رسيدن به بهشت است ، كه هر كدام را به طور فشرده طرح خواهيم كرد:

١ واپسين لحظات
خروج روح از بدن ، مرحله سهمگين و گردنه هراس انگيز و عذاب دردناكى است . اميرمؤ منان عليه السلام در اين مورد مى فرمايد:
وانّ للموت لغمرات هى افظع من ان تستغرق بصفة براى مرگ دشواريهايى است كه هراس انگيزتر از آن است كه بتوان در قالب الفاظ و كلمات ريخته و يا انديشه هاى مردم دنيا بتواند آنها را دريابد.
سوگوارى بر حسين عليه السلام نجات بخش انسان از اين مرحله هراس انگيز و از اين دشواريهاست .
امام صادق عليه السلام به يكى از شيعيان فرمود: (تو از مردم عراق هستى ، آيا به زيارت مرقد پيشواى شهيدان مشرف مى شوى ؟)
گفت : (نه ! چرا كه دشمنان در آنجا زياد هستند و خوف آن دارم كه مراتب عميق ايمان واخلاص مرا، به حكومت استبدادى گزارش دهند و برايم حادثه آفرينى نمايند.)
فرمود: (آيا ستمى كه بر او رفت ، به ياد نمى آورى ؟)
گفت : (چرا!)
فرمود: (آيا پس از ذكر مصيبت او، بر او سوگوارى نمى كنى ؟)
گفت : (چرا بخداى سوگند قطرات اشك هم نثارش مى كنم ، به گونه اى كه خاندان و نزديكان ، اثر سوگوارى و اندوه جانكاه و بى ميلى به غذا را نيز در من مشاهده مى كنند.)
فرمود: (بشارت باد كه در آستانه مرگ ، پدرانم را در كنار بالين خويش مشاهده خواهى كرد و سفارش آنان به فرشته مرگ در مورد تو مايه روشنى ديدگانت خواهدشد.)(٦٠٧)

٢ ديدار فرشته مرگ
ديدن فرشته مرگ نيز، براى همگان به ويژه گناهكاران مرحله سهمگين و هراس انگيز ديگرى است و سوگوارى بر حسين عليه السلام نجات بخش از اين مرحله سهمگين و هراس آور خواهد بود.
امام صادق عليه السلام به فردى از شيعيان سوگوار فرمود:
(فرشته مرگ نسبت به تو از مادر، پرمهرتر نسبت به فرزندش ‍ خواهد بود، آيا ديدار مادرِمهربان وحشت بار است ؟)(٦٠٨)

٣ منزلگاه قبر
فرود آمدن در منزلگاه قبر، مرحله هولناك و گردنه سهمگين ديگرى است ؛ به همين جهت توصيه شده است كه فرد را در سه مرحله در قبر فرود آورند تا ترس او بريزد و گريه و سوگوارى بر حسين عليه السلام نجات بخش انسان از اين مرحله سهمگين است و نيز به همين جهت است كه در روايات آمده است كه :
(شادمان ساختن قلب مردم باايمان باعث مى شود كه خداوند همان كار پسنديده و انسان دوستانه را در عالم برزخ به صورت همنشين زيبايى خلق نمايد تا در عالم برزخ به سوى انسان بشتابد و ضمن ديدار با او خاطرنشان سازد كه : هان اى دوست خدا! اينك به بخشايش خدا و خشنودى او بشارتت باد. و همچنان او را از هراس جهان برزخ و قيامت تا پايان يافتن مرحله حسابرسى روز رستاخيز امنيّت بخشد و همنشين باصفاى او باشد.)(٦٠٩)
اينك ، با وجود اين روايات و با عنايت به اين نكته كه پيامبر و امامان نور، سوگوارى بر حسين عليه السلام را احسان و نيكى و نشانه همدردى و علامت پيوند با خويش وصف نموده اند(٦١٠) اگر ما با سوگوارى عارفانه و خالصانه و انجام كارهاى شايسته ، قلب مصفّاى آنان را شادمان سازيم در اين صورت بايد ديد كه همنشين زيبا و پر مهر عالم برزخ ما، كه از شادمانى قلبهاى مطهّر خاندان وحى و رسالت خلق مى گردد، در چه اوجى از زيبايى و جمال خواهد بود؟ و چگونه در سراشيبى قبر به ديدار ما خواهد شتافت و چگونه ما را از هول و هراس نجات خواهد بخشيد.

٤ جهان برزخ
ماندن در عالم برزخ ، عذاب دردناك و گردنه هراس انگيزى است . آيا سخنان على عليه السلام را در اين مورد شنيده اى كه چگونه وضعيّت غمبار خفتگان در قبر را از زبانشان ترسيم مى كند و مى فرمايد:
آنان هر لحظه ندا مى دهند كه : هان اى مردم ! تنگى قبر، ما را سخت در فشار قرار داده است ، ما هراس و وحشت را از يكديگر به ارث مى بريم و خانه هاى خاموش ، ما را به باد تمسخر گرفته و بر ما فرو ريخته ، زيباييهاى بدنهاى ما را نابود و نشانه هاى شناسايى چهره هاى ما را دگرگون ساخته و اقامت ما در اين خانه هاى هراس انگيز، سخت به طول گراييده است .(٦١١)
و گريه بر حسين عليه السلام ايمنى بخش از اين فشارها و گرفتاريها نيز خواهد بود؛ چرا كه با سوگوار بر حسين عليه السلام به هنگام مرگ ، به گونه اى پرمهر، رفتار مى گردد كه اثر شادمانى و سرور تا روز رستاخيز در قلب او خواهد ماند.(٦١٢)

٥ هنگامه برانگيخته شدن
مرحله هولناك ديگر، هنگامه رستاخيز و برانگيخته شدن از قبر است كه امام سجاد عليه السلام را گريانده است . آن حضرت به ياد اين مرحله سهمگين مى گريست و مى فرمود:
(براى لحظات دشوارى كه از آرامگاه خود ذليل و برهنه برانگيخته مى شوم ، گريه مى كنم لحظاتى كه بار سنگين خويش را بر دوش مى كشم و گاه به اين سو و گاه بدان سو مى نگرم . آنگاه كه بندگان خدا در انديشه و كارى جز انديشه و نجات من هستند، روزى كه در آن چهره هايى درخشان و خندان و شادمانند و چهره هايى غبارآلود و در سياهى و ذلّت فرورفته اند.)(٦١٣)
و سوگوارى و گريه عارفانه و هدفدار بر حسين عليه السلام آبروبخش و عزّت آفرين و باعث سبكى بار گناه خواهد بود.
در اين مورد روايت است كه : (سوگوار بر حسين عليه السلام در حالى برانگيخته مى شود كه چهره اش خندان و شادمان است و فرشتگان به نعمتهايى كه خداوند براى او فراهم ساخته است ، بشارتش مى دهند.)(٦١٤)

٦ زلزله رستاخيز
مرحله سهمگين ديگر، فرا رسيدن روز رستاخيز است ؛ چرا كه زلزله رستاخيز حادثه اى سهمگين است .(٦١٥)
اين روز سهمگين با مواضع متعدّد، ايستگاههاى مختلف ، شرايط گوناگون و سختيهاى بسيارش ، سر راه انسانهاست و هر نام از نامهاى متعدد آن نيز، نمايشگر شرايط مختلف و وضعيّت گوناگون آن روز است .
روز رستاخيز، به دليلى قيامت است و به دليل ديگرى پوشاننده .
به دليلى ساعت نام گرفته و به دليل ديگرى زلزله شديد.
به دليلى روز بر حق است و به دليل ديگرى كوبنده .
به دليلى روز جدايى است و به دليل ديگرى روز كيفر و پاداش .
به دليلى روز هراس بزرگ است و به دليل ديگرى روز ارائه و عرضه بزرگ كارها.
به دليلى روز طامّه (٦١٦) كبرى است و به دليل ديگرى روز حادثه بزرگ .
به دليلى روز بانگ سهمگين است ، به دليل ديگرى روز فرار.
به دليلى روز گريه است و به دليل ديگرى روز فرياد و فراخواندن يكديگر.
به دليلى روز آشكار شدن غبن و زيان ديدگيهاست و به دليل ديگرى روز آزفة (٦١٧) است .
به دليلى روزى است كه مردم همانند پروانه هاى پراكنده شده اند و دوست پرمهر از سرنوشت دوست خود نمى پرسد و نجات از هر موضع و توقفگاهى در گرو كارهاى شايسته و صفات پسنديده و ارزشهاى اخلاقى و تلاش خستگى ناپذير و بذل جان و مال در راه خدا و عبادت و شب زنده دارى و زهد و پارسايى و ترك آسايش و راحتّى است . كه فرد و جامعه در دوران حيات خود كسب نموده باشند و شگفتا كه گريه خالصانه و هدفدار بر حسين عليه السلام در بردارنده پاداش همه اين ارزشها و ويژگيها و كارهاى پسنديده است .
پيامبر گرامى صلى الله عليه و آله هنگامى كه دخت گرانقدرش از سوگواران حسين عليه السلام مى پرسيد، ضمن پاسخ او، به پاداش ‍ آنان اشاره كرد و فرمود:
(هر كسى بر مصائب فرزندم حسين ، گريه و سوگوارى كند روز رستاخيز دست او را گرفته ، به بهشت واردش ‍ خواهم ساخت .)(٦١٨)
بر اين باور، كسى كه دستش در دست پيامبر باشد نه حادثه كوبنده اى او را به هراس خواهدافكند و نه آن حادثه بزرگ و نه ديگر رخدادهاى سهمگين روز رستاخيز.
روزرستاخيز براى چنين كسى روز شادمانى است و نه روز اندوه ، او را به بهشت سعادت مژده مى دهند و روز رستاخيز روز گرفتارى او نخواهد بود.
او از امنيّت كامل برخوردار است و روز رستاخيز روز وحشت و هراس او نيست او در آن سرا، برنده است و روز رستاخيز، روز زيان ديدگى او نيست .
او در محفل حسين عليه السلام و در ميان دوستان او خواهد بود و هرگز همانند پروانه هاى پراكنده نخواهد بود و سالار انسانيّت و اين حمايت كننده پرمهر، حامى انسانهاى تقوا پيشه و درستكار، از وضعيت سوگوار خويش جويا و از او دلجويى خواهد كرد.

٧ مرحله حسابرسى
مرحله سهمگين ديگر، مرحله حسابرسى و خواندن كارنامه هاى زندگى است . اميرمؤ منان عليه السلام به هنگام يادآورى آن مرحله حسّاس ، شبانگاهان به بيابانها روى مى آورد و ضمن سوز و گداز مى فرمود:
آه ، بر آن روزى كه در كارنامه زندگى ام گناهانى را كه خود فراموش كرده ام و تو اى آفريدگار من آنها را برشمرده اى ، مى خوانم ، آنگاه ندا مى رسد كه او را بگيريد و به سوى دوزخ بكشانيد. خدايا! بازداشت شده اى كه بستگان و كسانش ‍ نمى توانند او را نجات دهند، چه وضعى خواهد داشت ؟
و با زمزمه اين جملات مى گريست و همانند مار گزيده به خود مى پيچيد تا بيهوش شده ، بسان چوب خشكى بر زمين مى افتاد ... .(٦١٩)
اما گريه و سوگوارى هدفدار بر حسين عليه السلام به هنگام خواندن نامه عمل نجات بخش است ، چرا كه در اوج گرفتارى و هراس حسابرسى مردم ، سوگواران بر حسين عليه السلام در سايه عرش خدا هستند و به سخنان جانبخش و دلپذير او، گوش جان سپرده اند.(٦٢٠)

٨ عبور از گذرگاه سخت صراط
مرحله سهمگين ديگر، عبور از صراط است كه گذشتن از روى آن قطعى است و خداوند چنين مقرّر فرموده است كه همه عبورشان بر روى آن خواهد بود.(٦٢١)
مردمى كه بايد از روى آن بگذرند گوناگون هستند، برخى همانند برق از روى آن مى گذرند و برخى همانند كودك بر روى چهار دست و پا و برخى به هنگام عبور از آن بسان پروانگان بر آتش ‍ سهمگين دوزخ ريخته مى شوند و در همان حال پيامبر ضمن راز و نياز به پيشگاه خدا، عبور موفقيّت آميز مردم را از آن مى طلبد.(٦٢٢)
امّا گريه كنندگان بر حسين عليه السلام داراى مقام و منزلتى هستند كه خود پيامبر دست آنان را مى گيرد و از گردنه هاى سخت و هولناك صراط نجاتشان مى دهد.(٦٢٣)

٩ بازداشت تبهكاران
بازداشت و كشانده شدن به آتش دوزخ شديدترين و هراس ‍ انگيزترين كيفر، از كيفرهاى رستاخيز است و گريه هدفدار بر حسين عليه السلام نجات دهنده از اين گرفتارى وحشتناك .(٦٢٤)

١٠ سقوط در آتش
سقوط در آتش دوزخ ، بزرگترين فاجعه و دردناكترين كيفرهاست ، از كيفرهايى است كه آسمان و زمين توان تحمّل آن را ندارند و گريه برحسين عليه السلام همانگونه كه روايات نشانگر آن است ، نجات دهنده از اين فاجعه و قطرات اشك هدفدار و عارفانه بر او، خاموش كننده حرارت آتش دوزخ است .(٦٢٥)
اين نشانگر آن است كه سوگوار حسين عليه السلام اگر به خاطر گناهانش در آتش گرفتار آيد، سرانجام نجات خواهد يافت .
ب : دوّمين اثر سوگوارى عارفانه بر حسين آن است كه گناهان را مى زدايد.
در روايات بسيارى آمده است كه قطرات اشك آگاهانه و خالصانه بر حسين عليه السلام گناهان را گرچه به اندازه كف دريا و شمار ستارگان باشند مى زدايد.(٦٢٦)
ج : سوّمين اثر سوگوارى بر حسين عليه السلام آن است كه انسان به مقام و موقعيّتى اوج مى گيرد كه مشمول دعاى خير پيامبر و على و فاطمه و حسن عليهم السلام مى گردد و اين موقعيّتى است كه در پرتو سوگوارى و اقتداى بر او كسب مى گردد.(٦٢٧)
د: چهارمين اثر سوگوارى بر حسين عليه السلام آن است كه انسان در پرتو پاداش آن مى تواند بهشت برين را به دست آورد و در روايات آمده است كه : (پاداش هر قطره از قطرات اشك بر حسين ، آن است كه خداوند او را در بهشت جاودانه جايگزين مى سازد.)(٦٢٨)
ه‍ : و اثر ديگر سوگوارى بر حسين عليه السلام اوج گرفتن به درجات والاست ، اوج گرفتن به مقام و موقعيّت پيامبر و خاندان گرامى اوست . در روايت آمده است كه : (سوگوار حسين عليه السلام در بهشت با پيامبر و خاندان او خواهد بود.)(٦٢٩) و براى اوج گرفتن بدين مقام والاست كه شيفتگان بدان ، بايد بكوشند.

١٠ در ويژگيهاى چشم گريان
چشم گريان بر حسين عليه السلام از ارزشهاى والايى برخوردار است :
١ محبوبترين چشمها در پيشگاه خداست .(٦٣٠)
٢ همه چشمها در سخت ترين مراحل روز رستاخيز گريانند، مگرچشمى كه بر حسين عليه السلام گريه كند، چنين چشمى با صاحبش خندان و به نعمتهاى پرارزش بهشت شادمان و بشارت داده مى شود.(٦٣١)
٣ در روز رستاخيز همه ديدگان به حوض كوثر نظاره مى كنند، امّا ديدگانى كه از آن برخوردار خواهند گشت و نظاره بهرورانه خواهند داشت ، چشمانى هستند كه براى حسين عليه السلام گريسته باشند.(٦٣٢)
٤ چشم گريان بر حسين عليه السلام جايگاه نزول و فرود فرشتگان است ، چرا كه فرشتگان اشكهاى جارى بر حسين عليه السلام را در ظرفهاى خاصّى جمع مى كنند.(٦٣٣)

١١ در خواصّ اشك جارى بر حسين عليه السلام
قطرات اشكى كه در سوگ حسين عليه السلام جارى مى گردد، داراى خواصّ بسيارى است از آن جمله :
١ محبوبترين قطرات اشك در پيشگاه خداست .
٢ خاموش كننده آتش قهر خداست ، به گونه اى كه اگر قطره اى از آن در جهنّم فروافتد، آتش آن را خاموش خواهد ساخت .
٣ فرشتگان ، قطرات اشك بر حسين عليه السلام را دريافت و در شيشه هاى مخصوصى جمع مى كنند.(٦٣٤)
٤ اين اشكها را به خزانه داران بهشت مى دهند تا با آب گواراى حيات ، در بهشت برين آميخته سازند و بدينوسيله شيرينى و گوارايى آن هزاران برابر افزايش خواهديافت .(٦٣٥)
٥ هر كار شايسته و هر چيزى پاداش ويژه و معلومى دارد، مگر پاداش نثار اشك بر حسين عليه السلام كه بى نهايت و غيرقابل سنجش است .(٦٣٦)

۸
پايان بخش بحثها
١٢ پايان بخش بحثها
در بحثهاى گذشته خواصّ و ويژگيهاى گريه هدفدار و عارفانه بر حسين عليه السلام روشن شد و نيز مشخص شد كه با وجود معلوم بودن حجم واندازه پاداش هر كار شايسته اى در روايات ، چگونه حجم عظيم پاداش سوگوارى و گريه خالصانه بر حسين عليه السلام غيرقابل سنجش است .
اينك ، مبادا كه اين حجم پرشكوه پاداش و خواصّ و فضايل بر اين كار به ظاهر اندك ، شما را شگفت زده سازد و آنها را بسيار پندارى و از اين راه دچار لغزش گردى ، چرا كه اين پاداش شكوهمند به خاطر گريه و گريه كننده در سوگ حسين عليه السلام نيست ، بلكه در حقيقت براى خود حسين عليه السلام و در برابر فداكارى و ايثار و جهاد بى نظير او در راه خداست و اگر اين نكته ظريف و عميق آنچنانكه شايسته است ، مورد تعمّق قرار گيرد نه حجم عظيم پاداش سوگوارى بر حسين در نظر كسى بسيار مى نمايد و نه باعث شگفتى مى شود.
در زندگى فرمانروايان سخاوتمند، بسيار شنيده شده است كه در برابر خدمت ناچيز يا قصيده ستايش آميزى به بخششهاى شگفت آورى دست مى يازند.
براى نمونه : يكى از آنان به شاعرى كه تنها يك شعر در ستايش او سروده بود يكصدهزار درهم بخشيد، سپس آن مبلغ را تا روز چهارم به چهار برابر افزايش داد كه شاعر از ترس پشيمان شدن شاه از بخشش هنگفت خويش از شهر گريخت . امّا شاه گفت : اگر مانده بود ممكن بود تا پايان موجودى خزانه كشورش ، ناچار شود به بخشش خود ادامه دهد.(٦٣٧)
و نيز در زندگى زنان سخاوتمند حكايت شده است كه : خالصه ، معشوقه هشام ، همه زيور آلات خود را به شاعرى بخشيد كه با جايگزين كردن حرفى به جاى حرفى ديگر، شعرى را كه در نكوهش او گفته شده بود، به شعر ستايش و مدح او تبديل ساخت .(٦٣٨)
آرى ! هنگامى كه فرمانروايى همه موجودى خزانه خويش را كه تمامى ثروت اوست اينگونه سخاوتمندانه به شاعرى كه تنها به زبان و با يك شعر او را ستوده است ، مى بخشد و يا بانويى تمام زيور و آلات خود را براى تبديل شعر نكوهشى به شعر ستايش ، هديه مى دهد، بايد ديد كه آفريدگار آسمانها و زمين كه بخشنده ترين بخشندگان و فرمانرواى حقيقى جهان هستى است و بخشايش بسيار هم ، جز بر بخشايندگى اش نمى افزايد، چنين قدرتى نسبت به انسان والايى كه سر و جان و زندگى وامكانات خويش را در طبق اخلاص نهاده و در راه او نثار مى كند و براى انجام فرمان او با وجود تشنگى و قرار گرفتن در حلقه محاصره دشمن و نظاره بر دورنماى تيره و تار خاندان و كودكانش ، خويشتن را آماج شمشيرها و زخم زبانهاى بسيار مى سازد، بر چنين انسان فداكار و بى نظيرى چه بخشايش وصف ناپذير و چه حجم پرشكوهى از پاداش ارزانى خواهد داشت ؟
بنابراين هنگامى كه خدا هر آنچه تصوّر گردد، در برابر اخلاص ‍ وعرفان و فداكارى بى نظير حسين عليه السلام به او ارزانى مى دارد، پس شگفت انگيزنخواهد بود كه آمرزش خود و بهشت برين را پاداش سوگوارى خالصانه و گريه هدفدار و عارفانه بر او قرار دهد. اين تعجّب بيجا و انكار عجولانه ، نوعى بخل ورزيدن به خداى بخشاينده و كاستن از شكوه و عظمت بى نظير حسين عليه السلام و پاداش پرشكوه خدا به او و نوعى آزردن قلب مصفّاى دخت گرانمايه محمّد صلى الله عليه و آله است ، چرا كه پاداشهاى وعده داده شده در روايات ، براى سوگواران آن حضرت به نوعى تجليل از هدف والا و پاداش اخلاص و اوج فداكارى حسين عليه السلام است ، نه پاداش كار سوگواران و هنگامى كه پذيرفتيم فداكارى بى نظير است ، چه جاى شگفتى است كه پاداش هم بى نظير باشد؟
براى نمونه : هنگامى كه به خاطر كوچاندن ظالمانه حسين عليه السلام و خاندانش از خانه و وطن خويش ، قلب شما دردمند و اشك ديدگانتان جارى مى گردد و پاداش سوگوار بر حسين عليه السلام در نامه عمل شما نوشته مى شود، اين پاداش بزرگ نه پاداش گريه شماست كه كسى آن را بسيار پندارد، بلكه اين پاداش ، در حقيقت پاداش شكيبايى قهرمانانه و هدفدار و حماسه سازى است كه در برابر آوارگى و تبعيد و رانده شدن از خانه وكاشانه و كشور به جان خريده شده است .
پاداش مقاومت در برابر بيدادى است كه نه تنها حق زندگى بر روى زمين را براى عدالت خواه و حريّت طلبى چون حسين عليه السلام تحمّل نمى كرد، بلكه سر بريده و پيكر به خون آغشته او را نيز به حال خود رهانمى ساخت .
آرى ! اين پاداش پرشكوه در برابر آن حماسه پرشكوه است . اينك بايد ديد كه آيا اين پاداش براى آن فداكارى يك پاداش اضافى است ؟
و نيز هنگامى كه قلب شما به خاطر محاصره ناجوانمردانه اردوگاه حسين عليه السلام و بستن غذا و آب به روى آنان متاءثّر مى گردد و اشك ديدگانتان جارى مى شود، پاداشى كه براى اين گريه عارفانه در كارنامه زندگى شما نوشته مى شود، پاداش پاره پاره شدن و گداخته گرديدن جگر و مجروح شدن زبان و پژمرده شدن لبها و تيره و تار شدن دنيا در نظر او از فشار تشنگى و شعله ور شدن قلب آن گرامى در برابر اهانتها و ناسزاگوييها و جسارتهاى جاهليّت اموى است كه بى شرمانه مى گفتند:
(همچنان آب را بر روى تو خواهيم بست تا با لب تشنه به دوزخ واردگردى .)
و نيز روايتى كه مى فرمايد: (اشك ديدگانى كه در سوگ حسين عليه السلام جارى است ، اگر بر شعله هاى خشمگين آتش دوزخ فرو ريزد، آن را خاموش خواهد ساخت .)(٦٣٩) چنين اثرى ، اثر پاداش فداكارى بى نظير او و گداخته شدن جگر او از تشنگى به خاطر زنده ساختن ارزشهاى والاى الهى و برچيدن بدعتهاى ابليسى است ، نه پاداش اشك فردسوگوار.
و نيز هنگامى كه قلب شما بر زخمهاى بى شمار او جريحه دار مى گردد و سيلاب اشكتان جارى ، پاداشى كه براى شما مقرّر شده است درحقيقت پاداش تحمّل زخمهاى بى شمارى است كه آن گرامى در راه خدا و عدالت به جان خريد؛ آنچنانكه تنها بر پيشاروى بدن مقدّسش بيش از چهارهزار زخم تير و هفتاد و چهار نيزه و هفتاد زخم شمشير وارد آمده بود و اگر طول بدن انسان را در نظر بگيريم انبوه زخمها و وارد آمدن زخم بر روى زخم را مشاهده خواهيم كرد و به جاى اشك ، خون خواهيم گريست .
و نيز هنگامى كه قلب شما بر چگونگى شهادتش متاءثّر مى شود واشك از چشمانتان جارى ، پاداش ياد شده در روايات نه بر سوز دل و اشك شماست ، بلكه تنها براى بريده شدن سر مقدّس او و چگونگى شهادت او نيز نيست ، بلكه به خاطر آن است كه پس از ضربات بسيار و زخمهاى بى شمار در حالى كه آن بزرگوار در راز و نيايش با خدا بود و بر درياى خون دست و پا مى زد، با شمشير بيداد بى رحمانه بر او تاختند و سر مقدّسش را از بدن جدا ساختند و فاجعه اى كه بزرگتر از آن در آسمانها و زمين قابل تصوّر نيست ، پديدآوردند.

عنوان هفتم :
پرشكوه ترين وسيله نجات

در اين بخش از ويژگيهاى زيارت حسين عليه السلام كه پرشكوه ترين وسيله نجات انسانهاست سخن رفته است .
از فضايل زيارت آن گرامى از جهات متعدّد ...
از صفات زائران او و ره آورد زيارتش براى آنان ،
از مقررات شرعى زيارت او،
از آداب و شرايط شرعى زيارت او،
از آثار و خواصّ زيارتش ،
از اوقات مخصوص زيارتش ،
از جايگزينهايى كه خداوند به لطف خاصّ خويش براى زيارتش ‍ قرار داد،
از خطابهاى ويژه به آن حضرت در زيارتها،
از زائران پيش از شهادت پرافتخارش ،
از زائران پس از شهادت جانسوزش ... .
آرى ! در اين بخش در اين محورهاى دوازدهگانه بحث خواهد شد.

فضيلتهاى يازدهگانه
زيارت عارفانه و خالصانه آن حضرت فضيلتهاى ويژه اى دارد كه از جهات مختلفى در خور تعمّق است .

جهت اول جامعيّت
خداى جهان آفرين ، حكمت رسايش اقتضا كرد كه بندگان خويش را به انجام يك سلسله كارهاى شايسته ، به صورت واجبات و مستحبّات موظّف سازد. هر كدام از اين سلسله وظايف آثار خاصّ و نقش سازنده اى در تقرّب به پيشگاه او دارد كه به واسطه انجام بخشى از آنها براى هميشه ، نمى توان از بخش ‍ ديگرش بى نياز بود؛ درست همانند غذا در رابطه با صحّت و سلامت و رشد بدن ، كه هم طعم شايسته آن مورد نظر است و هم خواصّ و ويتامينهاى بايسته آن ، كه هيچكدام جاى ديگرى را نمى گيرد. به همين جهت است كه برخى از دانشمندان بر اين انديشه اند كه انسان نبايد تنها به انجام برترين مستحبّات در عبادت خدا بسنده كند، چرا كه آثار و خواصّ ديگر كارهاى شايسته و عبادتهاى مستحبّى از او فوت مى شود و زيارت پيشواى شهيدان يك نوع اطاعت الهى است كه خواصّ هر كار عبادى واجب و مستحبّ، زبانى و عملى ، قلبى و بدنى ، در آن گردآورده شده است . براى نمونه :

نماز
نماز، كه برترين عمل عبادى و معراج انسان باايمان و ستون محكم دين خداست ، در زيارت حسين عليه السلام از دو راه گنجانيده شده است و زائر او بدان توفيق مى يابد.
١ نمازهايى كه هر زائر عارف و عاشق پس از زيارت آن گرامى در كنار قبر شريفش مى خواند كه پاداشش بى نهايت است .
٢ نمازهايى كه فرشتگان مى خوانند و پاداش آن را نثار زائر آن حضرت مى سازند. همانگونه كه در روايات آمده است :
(هفتاد هزار فرشته نمازگزار كه نماز هر كدام با نماز يك ميليون انسان برابرى مى كند، در كنار قبر او نماز مى گذارند و ثواب نمازشان نصيب زائران بامعرفت قبر حسين عليه السلام است .)(٦٤٠)

زكات
زكات ، يك عمل شايسته عبادى است و هر بار زيارت حسين عليه السلام ثواب هزار بار پرداخت زكات پذيرفته شده را، دارد. همانگونه كه در روايت به اين مطلب تصريح شده است .(٦٤١)

حجّ بيت ا للّه
عمل عبادى حجّ برتر از ديگر كارهاى شايسته است ، حتّى از نماز، چرا كه علاوه برآن محتواى عظيم عباديش ، نماز هم دارد.
در روايات ، در مقايسه حجّ و زيارت آن حضرت ، گاه براى زيارت او پاداشى معادل يك عمره و گاه يك حجّ و گاه دوازده حجّ و در برخى بيست حجّ و در برخى بيست و دو حجّ و گاه صد و هشتاد حجّ و زمانى صد هزار حجّ ارزيابى شده است و گاه هر گامى در راه زيارت او معادل يك حجّ و هر برداشتن گامى به سوى كوى او، با يك عمره ، برابر شناخته شده است .(٦٤٢)
در روايت مردى به نام بشير دهّان در مورد زيارت آن حضرت در شبانه روز عرفه آمده است كه : (فردى از شما كه بر ساحل فرات غسل زيارت مى كند، آنگاه به كوى دوست حركت مى نمايد، اگر به راستى عارف به حق حسين عليه السلام و اقتدا كننده به او باشد، خداوند براى هر گامى كه برمى دارد و مى نهد، پاداشى معادل يك صد حجّ پذيرفته شده و يك صد عمره پاك و شايسته ، بدو عنايت مى كند.)(٦٤٣)
در برخى روايات اين معادله با اين قيد همراه مى شود كه پاداش ‍ حجّ با پيامبر، در برخى ديگر از روايات به صورت پاداش حجّ پذيرفته شده با پيامبر و در برخى ديگر به دو، ده ، سى ، پنجاه و صد حجّ، افزايش مى يابد.
در برخى روايات اين معادله به صورت شگفت آورى اوج مى گيرد و زيارت حسين عليه السلام نه ثواب انجام حجّ با پيامبر، بلكه به ثواب حجّ شخصى آن حضرت مى رسد آن هم نه يك حجّ از حجّهايى كه آن گرامى انجام داد، بلكه فراتر از اين .
اين مطلب را پيشتر در روايتى از پيامبر گرامى آورديم كه در بخشى از آن مى فرمايد:
(هر كسى فرزندم حسين عليه السلام را با معرفت زيارت كند، خداوند براى او پاداشى معادل پاداش نود حجّ، از حجّهاى انجام شده همه عمر مرا دركارنامه عملش مى نويسد.)(٦٤٤)
روشن است كه تفاوت ميان روايات ، هيچ مشكلى ايجاد نمى كند، چرا كه اين تفاوت پاداش ، برخاسته از تفاوت درجات عرفان و اخلاص و ايمان زائرين نسبت به خدا و پيامبر و ائمّه عليهم السلام ، به ويژه خود پيشواى شهيدان و نيز برخاسته از درجات يقين و باور آنان بر كرامت و عظمت حسين عليه السلام از آن جمله اين امتياز شگرف است كه پيامبر فرمود:
حسين منّى وانا من حسين بنابراين ، تفاوت پاداش ، برخاسته از تفاوت عرفان و ايمان و اخلاص و مهر به آن حضرت است . براى نمونه :
در روايت آمده است كه پاداش زيارت آن حضرت با حجّ پيامبر برابرى مى كند، به نظر مى رسد از جمله دلايل اين معادله اين است كه :
هنگامى كه زائر حسين عليه السلام در اوج شور و شوق و با قلبى لبريز از عشق به او و نياى بزرگش به بارگاه او روى مى آورد در حقيقت بيت اللّه واقعى را زيارت كرده است ، آن هم نه با قلب خودش ، بلكه با قلبى مشابه و مناسب با قلب مصفّاى پيامبر از نظر مهر به حسين عليه السلام .
و هنگامى كه در كنار قبر مطهّرش حضور مى يابد يا از راه دور با نهايت شور و عشق قلبش را به سوى او متوجّه مى سازد و با اندوه عميق قلبى به خاطر مصايب وارده بر او، آن حضرت را زيارت مى كند، چنان است كه گويا با قلب پيامبر آهنگ او كرده است .
پس ، هنگامى كه قلب مطهّر پيامبر بر او مهر مى ورزد تا جايى كه اگر در حال سجده است و حسين بر پشت او، مى كوشد تا او را با مهر و محبّت به زمين گذارد.(٦٤٥)
حال اگر زائر حسين عليه السلام لحظات بر خاك افتادن آن گرامى را با زخمهاى بى شمار و با ضربت كارى عنصر پليدى چون ابن وهب (٦٤٦) در ذهن خويش مجسّم سازد و از دل و جان بر او درود خالصانه و سلام عاشقانه و برخاسته از دل ، هديه كند، چنان است كه گويى پيامبر آهنگ حسين كرده است و نيز از آنجايى كه حسين عليه السلام برتر از خانه خداست ، پاداش ‍ زيارت او به تفاوت درجات ايمان و عرفان زائرانش به طور متفاوت تا ٩٠ حجّ انجام شده در همه عمر پيامبر اوج مى گيرد و اينكه در اين حدّ متوقّف شده و فراتر نمى رود، خود رمزى و سرّى از رموز و اسرار مربوط به پيامبر است .

صدقه
انفاق و صدقه در راه خدا پاداش بزرگى دارد، امّا همانگونه كه در روايات آمده است زيارت حسين عليه السلام پاداش هزار صدقه پذيرفته شده را دارد.(٦٤٧)

روزه
روزه نيز عمل بزرگ عبادى است و سپرى است در برابر آتش ‍ جهنّم ، امّا زيارت آن حضرت چنانكه در روايت صحيح آمده است ، پاداش هزار روزه و روزه دار را، دارد.(٦٤٨)
يارى رسانى در راه خدا
يارى رسانى در راه خدا و همكارى و هميارى ، پاداش ارزنده اى دارد امّا زيارت آن حضرت پاداشش فراتر از آن است .
در روايت آمده است كه : (هر كسى حسين عليه السلام را زيارت كند، همانند كسى است كه هزار مركب ، زين و لجام كرده براى خدمت در راه خدا، مجهّز و آماده ساخته است .)(٦٤٩)

جهاد
در زيارت عارفانه آن حضرت پاداشى است معادل پاداش هزار شهيد از شهداى بدر،(٦٥٠) بلكه فراتر از آن . از زيارت عارفانه و خالصانه او پاداشى بسان پاداش به خون غلطيدن در راه خدا نيز دريافت مى گردد.(٦٥١)

آزادى بردگان
در زيارت آن حضرت پاداش بزرگى ، بسان پاداش آزاد ساختن هزار نفر در راه خداست .(٦٥٢)
در روايت است كه : (هر كسى قبر مطهّر او را با پاى پياده زيارت كند به هر قدمى كه برمى دارد و مى نهد، پاداشى معادل آزاد ساختن برده اى از فرزندان اسماعيل را خواهد داشت .)(٦٥٣)

ذكر خدا
در مورد ذكر و ستايش خدا، همين بس كه در روايت است كه : (خداوند تبارك و تعالى ، از عرق زائر عارف آن حضرت كه در راه زيارت او ريخته شده ، هفتاد هزار فرشته ستايشگر و تقديس كننده ، خلق مى كند.)(٦٥٤)
علاوه بر آن زيارت آن حضرت پاداش ديگرى معادل ستايش و ذكر خدا و سپاس او را به همراه دارد و نيز درك ثواب ذكر فرشتگان مقرّب ، در زيارت آن حضرت است .

صله رحم
از جمله كارهاى شايسته و اطاعت خداوند، صله رحم و نيكى كردن به مردم باايمان است و زيارت حسين عليه السلام صله رحم با خاندان وبستگان حقيقى پيامبر است كه پدر واقعى امّت است و نيكى نمودن به پيامبر و على و فاطمه و حسن و حسين عليهم السلام است (٦٥٥) و نيز زيارت آن حضرت نيكى نمودن به خود آن حضرت است كه تجسّم نيكيها و شايستگيها و والاييهاست .

سير كردن محرومان
و از كارهاى شايسته و مورد سفارش ، غذا دادن به گرسنگان و محرومان است . غذادادن در روز قحطى ، به ويژه به يتيمى كه خويشاوند باشد، يا به بينوايى خاك نشين .(٦٥٦)
و زيارت آن حضرت بسان سيراب ساختن خاندان محاصره شده و تشنه اوست و نيكى و احسان در حق پيشواى بزرگى است كه در راه حق و عدالت به خاك افتاده است ، همانگونه كه در زيارت آن حضرت مى خوانيم كه :
السّلام على المطروح بالعراء سلام بر شهيدى كه پيكر مقدّسش بر روى شنهاى تفتيده بيابان نينوا، افتاده بود.

ديدار مردم باايمان
از كارهاى شايسته كه خداوند بدان وعده پاداش داده است ، ديدار مردم باايمان و سلام و درود گفتن بر آنان و احترام آنهاست . اين تكريم واحترام به انسانهاى شايسته و باايمان ، گرچه به اندازه يك بار از جا برخاستن در مجلس و جا دادن به آنان يا تواضع در برابرشان باشد، پاداش بزرگى خواهد داشت و حسين عليه السلام سالار مؤ منان است و زيارت او و مهر و محبّت ورزيدن به او و تعظيم در برابر شخصيّت ملكوتى او پاداشى وصف ناپذير براى زائر او خواهد داشت .

وام نيكو
از كارهاى شايسته و مورد سفارش ، وام نيكو دادن به خداست . خداوند از وام نيكودادن به انسان باايمانى كه گرفتار باشد، به وام نيكوى به خدا نام برده است و زيارت خالصانه و عارفانه حسين عليه السلام نوعى وام نيكو به آن حضرت است و روشن است كه وام نيكو به پيشواى مؤ منان و بزرگ مردى كه گرفتار و دور از خانه و كاشانه و رانده شده از حرم پيامبر است و مردم بر اثر ستم رژيم اموى از او بريدند تا آنجايى كه پيكر پاكش به خون آغشته بر روى خاك ماند و كسى جراءت نزديك شدن بدان را نداشت .
آرى ! اينك زيارت آن گرامى ، بااخلاص و عرفان و عشق به او، بزرگترين وام نيكو براى خداست و خدا خود مى داند آن وعده پاداشى كه به وام نيكوى به خود را داده است ، براى زائر آن حضرت چگونه چند برابر خواهد ساخت ؟ و پاداش پرارزش ‍ او به كجا خواهدرسيد؟

عيادت بيماران
از كارهاى شايسته ، عيادت بيماران به خاطر خداست . خداوند ترك اين كار پسنديده را، نكوهش كرده است ، به گونه اى كه در روايت آمده است . مى فرمايد:
(بنده من ! چرا هنگامى كه بيمار شدم از من عيادت نكردى ؟)(٦٥٧)
و زيارت حسين عليه السلام اگر نيك بينديشيم ، نه تنها عيادت بيمار است ، آن هم نه بيمارى كه گرفتار تب شديد يا سردرد است ، بلكه عيادت بيمارى با بدن مجروح و لب تشنه ، گرفتار و دلسوخته ، بيمارى با بدن پاره پاره و فراتر از آن با پيكر پايمال شده است . اين مضمون جانگداز در رؤ ياى صحيحى از مادر گرانقدرش فاطمه عليها السلام رسيده است كه در زيارت فرزندش حسين عليه السلام بدان مرثيه سرايى كرده است كه :

ايّها العينان فيضا رضيضا *** لم امرِّضه قتيلا *** لا ولا كان مريضا(٦٥٨)

اى ديدگان من ! سيلاب اشك جارى سازيد و خشك نشويد.
و بگرييد كه در كربلا، شهيدى با پيكر درهم كوبيده شده و سينه پايمال شده بر روى خاك مانده است .
من در آنجا نبودم تا در لحظات شهادتش او را پرستارى كنم و او بيمار هم نبود، بلكه در راه دين خدا به دست ستمكاران به شهادت رسيد.
پس ، اينك ، هنگامى كه قصد زيارت آن حضرت را نمودى ، نيّت عيادت او را بنما چنانكه گويى به هنگام شهادت ، او را پرستارى نموده و پيكر پاكش را بر روى ريگهاى تفتيده عيادت مى كنى و به هنگام ورود به آستان مقدّسش همين احساس را با نظاره به قبر شريفش خواهى داشت .

تجهيز بدن انسان باايمان
احترام به انسان با ايمانى كه از دنيا رفته است ، به ويژه اگر غريب و دور از نزديكان و خاندانش باشد، پاداشش بى شمار است و زيارت حسين عليه السلام از نزديك در حقيقت تشييع پيكر مقدّس و بر خاك افتاده او و غسل و كفن بر بدن برهنه او و دفن بدن مقدّس او در قلبها و دلهاست ، چرا كه دلها، كانون مهر به او و او در دلهاى باايمان است .

شادمان ساختن مردم باايمان
از كارهاى شايسته ، شادمان ساختن انسان باايمان و دميدن نسيم فرح بخش سرور بر دلهاى مؤ من است . اين كار برترين كارهاست و در سخت ترين شرايط عالم برزخ و رستاخيز همنشين زيباى انسان مى گردد.(٦٥٩)
در روايت از امام صادق عليه السلام آمده است كه : (اگر زائر حسين عليه السلام بداند كه با زيارت عارفانه و خالصانه و هدفدار حسين عليه السلام چه نسيم شادمانى بر قلبهاى مصفّاى پيامبر و على و فاطمه و حسن و امامان نور عليهم السلام و شهيدان خاندان پيامبر مى وزد و چه ثمره پرارزشى از دعاى آنان به او باز مى گردد و چه پاداش پرارزشى در دنيا و آخرت براى او خواهد بود، دوست مى داشت كه نه تنها حسين را زيارت كند، بلكه هميشه كنار قبر شريف او براى زيارت منزل گزيند.)(٦٦٠)

زيارت امام حسين عليه السلام
از كارهاى شايسته ، زيارت حسين عليه السلام است كه مورد سفارش قرار گرفته است و از شگفتيها اينكه با زيارت آن حضرت ، نه تنها پاداش زيارتش حاصل مى شود بلكه با يك بار زيارت ، پاداش زيارت او تا روز رستاخيز در نامه عمل انسان ثبت مى گردد و اين مطلب در روايتى آمده است كه خواهد آمد.

جهت دوّم درجات مختلف زائران
خواصّ و پاداش زيارت آن حضرت به تناسب اختلاف حالات زائرانش مختلف است و زائر در هر مرحله اى از مراحل به پاداشى كه سرآمد ديگر پاداشهاست ، دست مى يابد. نگارنده از روايات معتبر، شانزده فضيلت براى آن حضرت دريافت داشته و خلاصه كرده است :
١ نخست اينكه : هنگامى كه فردى تصميم به زيارت آن حضرت مى گيرد خداوند گناهانش را مورد بخشايش قرار مى دهد و هنگامى كه در راه زيارت او گام مى سپارد، آنها را از كارنامه عملش محو مى نمايد و در مرحله بعد كارهاى شايسته اش را چند برابر مى سازد و همينگونه در هر مرحله اى به كارهاى نيك او افزوده مى شود تا وارد بهشت گردد.
هنگامى كه آهنگ زيارت آن حضرت نموده و غسل كند، پيامبر گرامى صلى الله عليه و آله ندايش مى دهد كه :
يا وفد اللّه ! ابشروا بمرافقتى فى الجنّة اى روى آورنده به خدا! و اى ميهمان او! بشارتت باد به همراهى من در بهشت .
و اميرمؤ منان عليه السلام به او ندا مى دهد كه :
انا ضامن لقضاء حوائجكم من ضامن برآورده شدن خواسته هاى شما هستم .
و آن دو گرامى از چپ و راست همراهيش مى كنند تا از زيارت بازگردد.(٦٦١)
٢ زائر حسين عليه السلام پس از تصميم به زيارت و آمادگى ، وارد مرحله دوّم مى شود و وسايل حركت خويش را برمى گيرد تا به سوى كوى دوست حركت كند، اينجاست كه همه آسمانيان ، بشارتش مى دهند.(٦٦٢)
٣ هنگامى كه در راه سفر و تهيّه زاد و توشه براى زيارت آن حضرت ، هزينه نمايد، در برابر هر درهم از هزينه اش پاداشى هم چون كوه احُد بدوارزانى مى دارد و چند برابر آنچه انفاق نموده است جايگزين آن مى سازد و همه بلاها را از او بر مى گرداند.
در روايتى آمده است كه : (براى هر درهم بخشش زائر حسين عليه السلام درراه خدا، ده هزار درهم پاداش مى دهد.)
آنگاه فرمود: (و فراتر از همه اين پاداشهاى مادّى ، خشنودى خدا و دعاى خير پيامبر، على و امامان نور عليهم السلام است كه بدرقه راه اوست .)(٦٦٣)
٤ هنگامى كه از منزل خود خارج مى شود از جهات ششگانه او ششصد فرشته او را همراهى مى كنند.(٦٦٤)
٥ به هنگام راهپيمايى به سوى كوى او، به هر چيز و هر نقطه اى گام نهد دعايش مى كنند.(٦٦٥)
چون گامهايش را برمى دارد و مى نهد، به هر گامى ، هزار كار شايسته دارد.(٦٦٦) اگر بر كشتى نشسته باشد با حركت كشتى ندايش مى دهد كه : (آگاه باش كه رستگار شدى و بهشت به وجود شما خوشبخت گرديد.)(٦٦٧)
هنگامى كه بر مركب سوار شود با حركت هر دست آن ، پاداش ‍ هزار كار شايسته خواهد داشت .(٦٦٨)
٦ هنگامى كه در راه كوى دوست ، خورشيد بر او بتابد گناهانش ‍ را، بسان آتشى كه هيزم را مى بلعد و نابود مى كند، از بين مى برد.(٦٦٩)
٧ هنگامى كه از شدّت حرارت هوا، عرق مى كند و يا رنج و خستگى بر او دست مى دهد روايت شده است كه : (از عرق او هفتاد هزار فرشته پديد مى آيد كه تا روز برپايى رستاخيز، ستايش ‍ خدا مى كنند و براى زائر حسين عليه السلام بخشايش او را مى طلبند.)(٦٧٠)
٨ هنگامى كه با آب فرات ، غسل زيارت مى نمايد همه گناهانشان مى ريزد. آنگاه پيامبر ضمن ميهمان خدا خواندن او، بشارت بهشت و همنشينى خود را به او مى دهد و اميرمؤ منان عليه السلام برآورده شدن خواسته ها و برطرف ساختن گرفتارى دنيا و آخرت او را تضمين مى نمايد.(٦٧١)
٩ هنگامى كه پس از غسل زيارت ، به سوى او حركت مى كند، به هر قدمى كه برمى دارد و مى نهد، يكصد حجّ و يكصد عمره پذيرفته شده و يك صد ميدان جهاد به همراه پيامبر، بر ضدّ بدترين دشمنان حق و عدالت ، پاداش دريافت مى دارد.(٦٧٢)
١٠ با نزديك شدن به كوى دوست ، گروههاى مختلف فرشتگان ، در دسته هاى ده هاهزار، به استقبال او مى شتابند كه از جمله آنها چهارهزار فرشته اى خواهند بود كه روز عاشورا براى يارى او اعلان آمادگى كردند و او نپذيرفت و آنگاه از جانب خدا دستور يافتند تا پس از شهادتش در آستان او باشند.(٦٧٣)
١١ هنگامى كه زائر آن حضرت ، مرقد منوّر او را با معرفت زيارت مى كند، آن گرامى بدو نظر مى افكند و بر او دعا مى كند و از پدر و نياى بزرگش نيز مى خواهد، تا او را دعا كنند.(٦٧٤) آنگاه فرشتگان و از آن پس همه پيامبران او را دعا مى كنند و تمامى پاداشهايى كه براى عبادتها برشمرديم ، در نامه عملش نوشته مى شود. و سرانجام فرشتگان با او مصافحه مى كنند و بر چهره اش ‍ نشانى از نور عرش نقش مى بندد كه اين زائر مرقد فرزند پيامبر و مرقدپيشواى شهيدان است .(٦٧٥)
١٢ هنگامى كه به سوى خاندانش برمى گردد، گروههايى از فرشتگان از آن جمله هفتادهزار فرشته همراهيش مى كنند و جبرئيل و ميكائيل و اسرافيل بدرقه اش مى نمايند و دو فرشته نگهبان او از او خداحافظى مى كنند و مى گويند:
(اى دوست خدا! تو مورد بخشايش خدا قرار گرفته اى ، به راستى كه تو از حزب خدا و پيامبر و امامان نور هستى ، بخداى سوگند كه نه تو آتش دوزخ را خواهى ديد و نه آتش دوزخ تو را و نه به تو طمع خواهد كرد.)(٦٧٦)
آنگاه ندا مى دهند كه :
(گوارا باد بر تو! پاكيزه و رستگار شدى و بهشت نيز به وجود تو مفتخر شد.)(٦٧٧)
١٣ هنگامى كه پس از اين زيارت ، به مدّت يك سال يا دو سال بعد، از دنيا برود فرشتگان در تشييع جنازه او حاضر و براى او طلب بخشايش خدا مى كنند.(٦٧٨) و حسين عليه السلام به ديدارش مى شتابد. روايت است كه آن حضرت فرمود:
من زارنى فى حياته ، زرته بعد وفاته هر كسى مرا در زندگى اش زيارت كند، پس از مردنش بازديدش ‍ خواهم كرد.
ممكن است بازديد او از زائرش پس از مرگ يا شب اوّل قبر باشد ويا....
پس ، اى غريبان خفته در گورها!
اى تنهايان در قبر!
اى وحشت زدگان در قبر!
اى كسانى كه مى دانيد هنگامى كه روح از بدنتان خارج شد، هيچ كسى با شما ديدار رويارو نخواهد داشت ، بلكه اگر كسى به ديدار شما بيايد با بودن فاصله دومترى از خاك و گل ميان شما و او، از شما ديدار مى كند.
اى كسانى كه رابطه و رويارويى ميان شما و مردم قطع مى شود! نه ، شما پس از مرگ چهره آنان را مى نگريد و نه آنان چهره شما را، بدانيد كه اگر اين سعادت را داشتيد كه حسين عليه السلام به ديدار شما بيايد، آن حضرت در آن شرايط به طور روبه رو با شما ديدار مى كند، هم شما او را مى نگريد و هم او شما را.
با اين وصف آيا احتمال مى دهيد كه پس از ديدار آن حضرت از شما و درود و سلام گفتن بر شما، باز هم وحشت و گرفتارى برايتان باقى بماند؟
هرگز!
امّا بدانيد كه آن حضرت به همان اندازه ، شما را ديدار و مورد عنايت قرارخواهد داد كه در زندگى او را زيارت نموده ، دل در گرو عشق او نهاده ، به او اقتداكنيد.
١٤ اگر زائر حسين عليه السلام در راه زيارت او از دنيا برود، فرشتگان پيكر او را تشييع مى كنند و از بهشت براى او حنوط و كفن مى آورند وبرروى كفن او مى پوشانند و بر او نماز مى گذارند و زير پايش را با بويى خوش ومعطّر، فرش مى سازند.) و زمين را از سوى او كنار مى زنند تا جاى او فراخ و خوش باشد و درهاى رحمت آسمان به رويش گشوده مى شود و آنگاه آسايش و روزى خوش ، تا قيام قيامت بر او نازل مى گردد.(٦٧٩)
١٥ هنگامى كه زائر آن حضرت در راه زيارت او زندانى گردد و يا كتك بخورد، از امام صادق عليه السلام روايت شده است كه :
(به هر روز زندانى شدن يا كتك خوردن ، در روز قيامت پاداش ‍ و شادمانى خواهد داشت و اگر پس از زندانى شدن كتك هم بخورد براى هر ضربه اى ، حوريه اى خواهد داشت و براى هر دردى هزاران پاداش كار نيك و محو هزاران گناه و دريافت هزاران درجه و هم سخن پيامبر خواهد بود تا از حساب رستاخيز نجات يابد و فرشتگان عرش او را مورد مهر قرار مى دهند و بدو گفته مى شود آنچه دوست دارى بخواه .
از سوى ديگر اذيّت كننده او را براى حساب مى آورند و جنايت او به قدرى است كه بدون سؤ ال و پاسخ ، به شدّت مورد بازخواست قرار مى گيرد و از آب جوشان دوزخ و چرك و خونابه آن دريافت مى دارد و بر بندى از آتش كشيده مى شود و بدو مى گويند به خاطر جنايتى كه مرتكب شدى اينك طعم تلخ كيفرت را بچش ! چرا كه تو ميهمان خدا و پيامبر را زندانى ساختى و شكنجه كردى و شرايط دردناك او را به زائر حسين عليه السلام نشان مى دهند و مى گويند: اينك بنگر آيا انتقام تو از او گرفته شد و او خدا را سپاس مى گذارد و مى گويد: سپاس خداى را كه انتقام مرا و پسر پيامبر را از او گرفت .)(٦٨٠)
١٦ و نيز از امام صادق عليه السلام آمده است كه :
(اگر زائر حسين ، در راه زيارت او كشته شود با نخستين قطره خون ، همه گناهانش مورد بخشايش قرار مى گيرد و سرشت ملكوتى او بسان سرشت پيامبران به گونه اى شستشو داده مى شود كه از سرشت حيوانى كافران و فاسقان پاك و پاكيزه و خالص ‍ مى گردد؛ همينگونه قلب او شستشو داده مى شود و هر ناخالصى از آن زدوده و لبريز از ايمان مى گردد. و در حالى خدا را ملاقات مى كند كه از همه ناخالصيها خالص است و شفاعت خاندان و هزاران نفر از برادران دينى اش بدو ارزانى شده است . فرشتگان به همراه جبرئيل و فرشته مرگ ، نماز او را مى خوانند و كفن و حنوط او از بهشت هديه مى گردد و آرامگاهش بر او گسترده و نورباران مى گردد.
درى از درهاى بهشت به رويش گشوده مى شود و فرشتگان از بهشت بر او هديه مى آورند و پس از هيجده روز، به ملكوت پر مى كشد و تا آستانه رستاخيز با دوستان خدا همچنان در آنجا خواهد بود.
پس از آغاز برپايى رستاخيز، او نيز سر از رحم خاك برمى دارد و بارديگر با پيامبر و على و امامان نور عليهم السلام مصافحه مى كند. آنان بشارت كاميابى و نجات بدو مى دهند و او را به همراه خود مى برند تا از حوض كوثر مى نوشد و هر كه را دوست دارد مى نوشاند ... .)(٦٨١)

جهت سوّم پاك سازى از گناه
اثر ديگر زيارت آن حضرت اين است كه : زائر حسين عليه السلام پس از زيارت عارفانه و خالصانه به گونه اى خاص ، از گناهان پاك مى گردد.
در روايات متعدّدى حدود چهل روايت تعبير شده است كه :
(خداوند گناهان گذشته و آينده او را خواهد بخشيد.)(٦٨٢)
و در روايات ديگرى بدين صورت كه :
(او بسان روز تولّدش ، از همه گناهان پاك و پاكيزه مى شود.)(٦٨٣)
در برخى از روايات آمده است كه :
(زائر عارف او بسان پارچه و لباسى كه پس از شستشو پاك مى گردد، از همه گناهان پاكيزه مى شود.)(٦٨٤)
و شگفت آور اينكه در روايتى آمده است كه :
(با اوّلين گام خالصانه و عارفانه براى زيارت او، پاك و پاكيزه مى گردد.
پس ، به هر گامى درجه اى دريافت مى دارد و به جايى مى رسد كه خداوند ضمن خطاب به او مى فرمايد: بنده من ! هر چه مى خواهى بگو، كه پذيرفته است .)(٦٨٥)
و در روايت ديگرى آمده است كه :
(پس از نماز زيارت حسين عليه السلام ، فرشته اى به سوى او مى شتابد ومى گويد: پيامبر درود وسلامت مى رساند ومى فرمايد: گذشته ات مورد بخشايش خداست ، اينك زندگى را از سر بگير و مراقب رفتارت باش .)(٦٨٦)

جهت چهارم اثر رهايى بخش
زائر آن حضرت نه تنها خود نجات يافته است ، بلكه سبب نجات و رهايى ديگران مى گردد. در روايتى از امام صادق عليه السلام كه فرمود:
(زائر عارف حسين عليه السلام ، در روز رستاخيز براى صد نفر از دوزخيان شفاعت مى كند.)(٦٨٧)
و در روايت ديگرى است كه بدو ندا مى رسد كه :
(هان اى زائران حسين عليه السلام دست هر كسى را دوست داريد بگيريد و به بهشت وارد كنيد.)(٦٨٨)

جهت پنجم تا روز رستاخيز
هر كار شايسته اى پاداشش تا روز رستاخيز باقى مى ماند، امّا خودِ كار پس از انجام ، پايان مى پذيرد؛ امّا زيارت حسين عليه السلام كار بزرگى است كه تا قيامت از زائر او گسست ناپذير است و خود عمل شايسته همچنان تا قيامت امتداد مى يابد.
در اين مورد امام صادق عليه السلام فرمود:
(هنگامى كه فردى از خانه اش ، به قصد زيارت آن حضرت خارج مى شود، از همانجا تا رسيدن به هدف ، هفتصد فرشته او را همراهى مى نمايند. پس از زيارت او، ندايى مى رسد كه گذشته ات مورد بخشايش قرار گرفته است ، اينك از اين پس ، زندگى را از سر بگير و مراقب رفتارت باش ! آنگاه ، همان فرشتگان او را تا رسيدن به خانه اش همراهى مى كنند و پس از خداحافظى از او تا آخرين روز زندگى اش همواره زيارت حسين عليه السلام مى كنند و پاداش كارشان از آن اوست .)(٦٨٩)

جهت ششم پاداش و عمل وصف ناپذير
زائر حسين عليه السلام به پاداش و عملى دست مى يابد كه انجام آن از او امكان پذير نيست . براى نمونه :
به پاداش حجّهاى پيامبر صلى الله عليه و آله دست مى يابد. اين مطلب در روايات متعدّدى آمده است ، لطيفترين آنها اين روايت است :
يكى از ياران امام صادق عليه السلام آورده است كه :
(در نخستين روزهاى حكومت منصور، امام صادق عليه السلام وارد نجف شد وبه من فرمود كه سر راه بروم و در آنجا انتظار آمدن مردى را بكشم كه از طرف قادسيه خواهد آمد و آنگاه پس از ورود او، سلام حضرت را بدو ابلاغ و او را به محضر حضرتش دعوت كنم .)
اين مرد، كه موسى نام دارد، مى گويد:
(در اجراى دستور، سر راه شتافتم و زير حرارت شديد خورشيد، تا سرحدّ ياءس و نوميدى از آمدن مسافر مورد نظر، به انتظار نشستم تاسرانجام از راه رسيد و پس از رساندن پيام امام صادق عليه السلام او را به نزديك خيمه حضرت راهنمايى كردم و خودم كنار در خيمه از آنان دورتر به گونه اى كه آنان را نمى ديدم ، امّا سخنانشان را مى شنيدم ، نشستم .
امام صادق عليه السلام از آن مرد پرسيد: (از كجا آمدى ؟)
پاسخ داد: (از دورترين نقطه يمن .)
آنگاه حضرت همه ويژگيهاى منطقه زندگى او را به او باز گفت و او تصديق كرد. آنگاه فرمود: (هدف از آمدن به اين نقطه چيست ؟)
گفت : (براى زيارت حسين عليه السلام آمده ام .)
فرمود: (تنها به قصد زيارت ؟)
گفت : (آرى ! تنها براى زيارت سالارم و نمازگذاردن در كنار قبر او و نثار درود بر او از نزديك ....)
امام عليه السلام فرمود: (در زيارت آن حضرت چه پاداش و اثرى مى نگرى ؟)
گفت : (ما از زيارت او بركت در مال و اولاد و سلامتى و عمر و برآورده شدن خواسته هاى خويش مى نگريم .)
فرمود: (برادر يمنى ! آيا بر اين پاداشها چيزى بيافزايم ؟)
پاسخ مثبت داد.
امام صادق عليه السلام فرمود: (پاداش زيارت عارفانه حسين عليه السلام با پاداش حجّ پذيرفته شده با پيامبر، برابرى مى كند.)
آن مرد شگفت زده شد.
امام صادق عليه السلام فرمود: (آرى ! بلكه با دو حجّ پذيرفته با پيامبر.)
و باز بيشتر شگفت زده شد.
و امام صادق عليه السلام همواره بر پاداش زيارت عارفانه حسين عليه السلام افزود تا به سى حجّ پذيرفته شده و پاك و پاكيزه به همراه پيامبر صلى الله عليه و آله رسيد.(٦٩٠)

جهت هفتم پاداشى بى نظير
به بركت زيارت حسين عليه السلام انسان هدفدار، به عمل و پاداشى مى رسد كه اصولاً نه انجام آن برايش امكان پذير است و نه به دست آوردن پاداشش ، همانند رسيدن به حجّ و پاداشى چون حجّ پيامبر كه در گذشته روايت آن را آورديم .(٦٩١)

جهت هشتم وعده خدا
خداوند سوگند ياد كرده است كه زائر عارف آن حضرت را محروم و نوميد و دچارورشكستگى روز رستاخيز نسازد.
اين مطلب را از امام باقر عليه السلام آورده اند كه فرمود:
(حسين عليه السلام به صورت بسيار مظلومانه و اندوهبار و با لب تشنه و مشتاق به لقاى حقّ، به شهادت رسيد و خداوند بر خود لازم ساخت كه هيچ مشتاق به كوى او، و بلازده و گناهكار و غم زده و تشنه كام و مصدوم و رنجديده اى ، به كوى او نشتابد و خداى را در آنجا نخواند و به وسيله حسين عليه السلام به بارگاه او تقرّب نجويد، جز اينكه خداوند، گرفتاريش را رفع و خواسته هايش را روا و گناهانش را مورد بخشايش قرار دهد و در عمر و روزى اش بيافزايد.)(٦٩٢)
فاعتبروا يا اولى الابصار

جهت نهم نهايت آرزوها
ويژگى ديگر در زيارت حسين عليه السلام اين است كه رسيدن به بهشت برين كه نهايت آرزوى هر انسان است در پرتو آن ، حاصل مى شود.
در روايت است كه :
(خداوند، هنگامى كه زائر عارف او را در راه زيارت او، شبانگاهان بيدار و روزها خسته مى نگرد، بدو نظر لطفى مى افكند كه بهشت برايش تاءمين مى شود.)(٦٩٣)

جهت دهم بالاترين اثر
ويژگى ديگر اين است كه زيارت آن حضرت آثار خاصّى در پى دارد. از آن جمله در روايات بسيارى آمده است كه : (عمر انسان را زياد و روزى او را پربركت مى سازد.)(٦٩٤)
در زيارت عرفه آمده است كه :
(زيارت آن گرامى در عقايد برحق ، آرامش قلب و اطمينان خاطر به بار مى آورد و شبهات و نگرانيها را برطرف مى كند.)(٦٩٥)
روشن است كه اين اثر اطمينان بخش از هر اثر ارزشمند ديگرى برتر است ، چرا كه هر اثر ديگرى در گروآن است .
و نيز از آثار آن اين خواهد بود كه مرگهاى ناگوار و شقاوتمندانه را دفع و رفع مى كند.(٦٩٦)
و ديگر اينكه زائر حسين عليه السلام و پدر و مادر و برادرش تا روز رستاخيز از همه هول و هراسها به وسيله پيامبر بيمه شده اند و آن حضرت نجات آنان را تضمين فرموده است .(٦٩٧)

جهت يازدهم برتر از ديدار امام حاضر
از آثار ديگر زيارت آن حضرت اين است كه ، زيارت او برتر و پرفضيلت تر از پاداش زيارت امام حاضر است ؛ مثلاً اگر حضرت صادق عليه السلام حىّ و حاضر باشد و شما به حضور او شرفياب گردى و با او گفتگو نمايى ، اين سعادت بزرگى است . امّا زيارت حسين عليه السلام بالاتر از اين است .
مردى از شيعيان آورده است كه به امام صادق عليه السلام گفت : (هنگامى كه حسين عليه السلام را زيارت كردم ، شوق ديدار شما نيز در انديشه ام پديدار شد و مرا وادار كرد تا رنج اين سفر طولانى را براى ديدار شما، به جان بخرم .)
امام صادق عليه السلام فرمود: (به وعده هاى پروردگارت ، يقين داشته باش . تو از سراى بزرگ مردى كه حق پرشكوه ترى از من بر شما دارد، آمده اى .)
پرسيدم : (چه حق بزرگترى از وجود گرامى شما، بر من دارد؟)
فرمود: (حق او اين است كه وقتى بر او وارد شدى ، خداى را در حرم او بخوانى و خواسته هايت را به بارگاه او ببرى .)(٦٩٨)
امام باقر عليه السلام به ديدار زائران حسين عليه السلام مى شتافت .
مردى به نام حمران مى گويد قبر حسين عليه السلام را زيارت كردم وقتى بازگشتم ، امام باقر عليه السلام با جمعى از نوادگان على عليه السلام به ديدار من آمد و به من فرمود: (حمران ! بشارتت باد! هر كسى قبر شهيدان خاندان پيامبر را با نيّتى صاف و پاك ، زيارت كند از گناهانش پاك مى گردد، درست بسان روز تولّدش .)(٦٩٩)
و از شگفتيهاى آثار زيارت آن حضرت اين است كه ، لحظات بارش رحمت خدا بر زائران حسين عليه السلام نيز جالب و دايره اش وسيعتر است .
در روايتى پس از ذكر لحظات نزول باران رحمت خدا در هر روز، آمده است كه :
(خداوند رحمت خويش را همواره بر زائران حسين عليه السلام و خاندان آنها، و كسانى كه مورد شفاعت او قرار گيرند فرو مى فرستد؛ گرچه گناهكار و در خور آتش باشند.)(٧٠٠)
و از لطيفترين فضايل زيارت آن حضرت اين است كه : زائران آن حضرت چهل سال پيش از اهل بهشت ، وارد آن مى گردند(٧٠١) وهرپديده اى از زائر آن حضرت تبرّك مى جويد و از زائر آن حضرت به خاطر ديدن قبر شريف او انتظار نظر خير دارد.)(٧٠٢)
و از شگفتيهاى فضايل زيارت او كه از بسيارى روايات دريافت مى گردد، اين است كه همه فضايل آن براى مردم بيان نشده است . در روايت است كه :
(اگر مردم مى دانستند در زيارت آن حضرت چه پاداش ‍ شكوهمندى است ، از شور و شوق كوى او، جان مى باختند و بارها نفسهايشان در عشق كوى دوست ، بند مى آمد.)(٧٠٣)
و در روايت ديگرى است كه :
(اگر مردم فضيلتهاى زيارت او را مى دانستند از دورترين نقاط گيتى ، به هر صورت ممكن به زيارتش مى شتافتند.)

پاداش عمل و خواصّ آن
فضيلت خاصّ ديگرى در زيارت آن حضرت است كه به دليل امتياز آن ، به صورت مستقلّى ترسيم مى گردد و پيش از ترسيم آن از مقدّمه كوتاهى ناگزيريم .
حقيقت اين است كه اعمال شايسته و آثار انسان ساز و رهايى بخش آن در صورتى مى تواند كارساز باشد كه فرد پس از انجام عمل شايسته ، با گفتار و رفتار ناشايسته و گناه آلود خود موانع جدّى در اثر گذارى آنها پديد نياورد و اثر آنها را نابود نسازد، چرا كه در غير اين صورت اعمال شايسته از اثر گذارى مطلوب ، باز مى مانند، درست همانند موادّ غذايى و دارويى كه در شرايط خاصّ خود و با نبودن موانع تاءثير، در بدن انسان اثرمى گذارد.
آرى ! آنچه در مورد پاداش و فضايل كارهاى شايسته و عبادت ونيايش و همانند آنها، آمده است ، همه و همه مشروط به حفظ آنها پس از انجام و نبودن موانع در راه اثرگذارى آنهاست ، در غير اين صورت ممكن است فرد با دست يازيدن به گناه ، چنان موانع ويرانگرى پديد آورد كه نه تنها آثار نجات بخش اعمال شايسته خويش را خنثى سازد؛ بلكه زمينه سقوط و بدبختى خودش را هم فراهم نمايد و انسان اهل نجات را اهل دوزخ سازد.
نكته ديگر اينكه : درجات و مراتب گوناگون و شرايط مختلف مردم در نجات از مشكلاتى كه برشمرديم ، نيز از همين جا منشاء مى گيرد.
برخى از ايمان و عمل صالح ، به مقدارى بهره مند مى گردند و آن را به گونه اى پاس مى دارند كه مى تواند آنان را در همان لحظات احتضار، از همه گرفتاريها نجات بخشد، امّا برخى به اندازه اى كه ، پس از تحمّل كيفر دردناك حالت استغفار، نجات مى يابند.
برخى پس از مدّتى كيفر و تحمل عذاب عالم برزخ نجات پيدا مى كنند و برخى پس از عالم برزخ ، گروهى در روز رستاخيز و در برخى مواقف آن ، از مشكلات طاقت فرسا رها مى شوند و گروهى ديگر پس از تحمّل عذاب روز رستاخيز دسته اى پس از تحمّل عذاب دوزخ براى مدّتى ، نجات پيدا مى كنند و دسته اى به خاطر فقدان ايمان و عمل صالح يا از دست دادن آن دو و پديدار شدن موانع و حبطعمل در آتش ماندگار مى گردند.
امّا زيارت عارفانه و خالصانه حسين عليه السلام داراى پاداش و فضايلى است كه سرآمد همه پاداشها است ، به گونه اى كه پس از انجام شايسته و بايسته آن ، اگر موانعى هم پديد آيد، نمى تواند همه آثار و راهها وخواصّ نجات بخش آن را از پرونده عمل شخص ، پاك و او را اهل شقاوت سازد، چرا كه در زيارت عارفانه و هدفدار آن حضرت راههاى نجات بسيار و پاداشها متعدّد و گوناگون است . برخى از پاداشهاى آن ، آفت پذير نيست و اگر موانع هم در برخى اثر گذارد و از نقش رهايى بخش آن بكاهد، راههاى ديگرى براى نجات ، وجود خواهد داشت .
به عبارت ديگر: خداوند براى هر كدام از كارهاى شايسته اى كه انسان مى تواند در دنيا انجام دهد، اثر خاصّى قرار داده است .
اثر رهايى بخش برخى از اعمال انسان ، در عالم برزخ است و برخى در روز رستاخيز.
و هنگامى كه براى اثر گذارى كارهاى شايسته انسان موانعى پديد آمد نه تنها آن عمل شايسته در مكان و زمان و لحظات مناسب اثر مطلوبش را در رهايى انسان از مشكلات ظاهر نمى سازد، بلكه در مراحل ديگر نيز بى اثر و بى خاصيّت مى گردد.
امّا اثر و پاداش زيارت عاشقانه و عارفانه حسين عليه السلام هرگز از بين نمى رود و هرگاه گناه و نافرمانى انسان ، باعث شود كه در مرحله اى اثر مطلوب را در رهايى انسان نگذارد، آثار و خواصّ ديگر آن در مراحل و مشكلات ديگر اثر مى گذارد و اين شرايط از حالت احتضار، تا واپسين لحظات رستاخيز و حسابرسى و قرار گرفتن سعادتمند و شقاوت پيشه در جايگاه مناسب خود ادامه دارد.
اين نكته از انبوه رواياتى كه در پاداش زيارت آن حضرت آمده است ، به خوبى دريافت مى گردد. و در روايتى كه از خود امام حسين عليه السلام رسيده است به اين موضوع تصريح شده است كه خواهد آمد.
و نيز همين نكته را جابربن عبداللّه انصارى هنگامى كه روز اربعين به زيارت پيشواى شهيدان تشرّف يافت و به سبك ويژه اى امام محبوب خويش را زيارت كرد، بيان داشت .
از جمله فضايلى كه جابر براى زيارت حسين عليه السلام برشمرد اين بود كه گفت : (اگر گام زائر عارف و شيفته او در مقامى از مقامات عالم برزخ و رستاخيز بلغزد، گام ديگرش در مرحله بعد، آن را تثبيت خواهد كرد.)(٧٠٤)
به بيان ديگر: هنگامى كه آثار و خواصّ و پاداش ثابت و تزلزل ناپذير زيارت آن حضرت براى زائر عارف او ارزانى شد، چنين انسانى به تناسب درجات و مراتب مختلف علم و ايمان زائران آن حضرت ، يا بسان تولّد يافته از مادر، پاك و پاكيزه از گناه از دنيا مى رود و يا فراتر از آن به درجات والايى نيز نايل مى گردد و به برترين مقامات ، همچون مقامات پيامبران و فرشتگان نيز مفتخر مى گردد.
اينك ، اگر ارتكاب گناه مانع رسيدن او به اين درجات گردد و گناهكار از دنيا برود بايد اميدوار باشد كه آثار و خواصّ زيارت آن حضرت به هنگام مرگ و لحظات احتضار، يا مراحل نخستين عالم برزخ او را نجات بخشد و اگر نجات او به دلايلى از جمله گناه و نافرمانى خدا، به تاءخير افتاد، اميد است كه در عالم برزخ مورد بخشايش قرار گيرد و اگر قابليّت بخشايش در عالم برزخ را هم نداشت و موانع نزول بخشايش ، كه ارتكاب گناه و معصيت خداست بسيار بود و در تمامى مراحل عالم برزخ گرفتارش ‍ ساخت ، اميد است كه در روز رستاخيز كه پيامبر به همراه جبرئيل در جستجوى زائران حسين عليه السلام وارد صحراى محشر مى گردد و با نگرش بر چهره مردم و ديدن نشانى از نور كه بر پيشانى زائران حسين عليه السلام است آنها را شناخته ،(٧٠٥) دست آنان را گرفته ، از مراحل سهمگين روزرستاخيز نجات مى دهد، اميد كه در آن مراحل نجات يابد.
اگر فردى قابليّت اين را هم از دست داده و ظلمت گناهانش ، اثر نورانيّت زيارت آن حضرت را نيز از چهره اش زدوده و همچنان در ميان مبتلايان به گرفتاريهاى روز رستاخيز است ، باز هم راه نجات ديگرى خواهد داشت و آن هنگامى است كه در صحراى محشر ندا مى رسد كه :
(شيعيان خاندان پيامبر كجايند؟)
در آن هنگام گردنهاى بى شمارى برافراشته مى شود، آنگاه ندا مى رسد كه : (زائرين حسين عليه السلام كجايند؟)
گروهى بپا مى خيزند و بدانان گفته مى شود: (دست هر كسى را دوست داريد، بگيريد و به بهشت وارد گرديد.)
و اينجاست كه هر كسى دست فردى را كه دوست دارد مى گيرد و او را به بهشت مى برد.(٧٠٦)
اگر زائرى در اين مرحله ، هم قابليّت نجات نداشت و موانع بخشايش موجود بود، باز هم نبايد ماءيوس گردد، چرا كه راه ديگرى هست و آن هنگامى است كه طبق روايت امام صادق عليه السلام در روز قيامت نداى خاصّى مى رسد كه : (زائران حسين كجايند؟)
گروهى گردن مى كشند، بدانان خطاب مى گردد كه : (از زيارت حسين عليه السلام چه مى خواستيد؟)
پاسخ مى دهند: (پروردگارا! انگيزه و خواست ما، تنها دوستى وارادت به پيامبر و على و فاطمه عليهم السلام بود و نثار مهر و محبّت به حسين عليه السلام به خاطر ستمى كه در راه احيا دين و ارزشهاى الهى بدو رواداشتند.)
اينجاست كه ندا مى رسد: (هان اى زائران حسين ! اين محمّد و على و فاطمه و حسن و حسين عليهم السلام بپاخيزيد و به آنان بپيونديد، شما با آنان هستيد به زير پرچم آنان كه در دست على عليه السلام است برويد.) و آنان از هر سو به سوى پرچم خواهند رفت .(٧٠٧)
اينك ، شما اى گناهكاران ! اگر از زائران آن حضرت هستيد و به خاطر ارتكاب گناه ، اين قابليّت را از دست داده ايد كه پيامبر و جبرئيل بيايند و دست شما را بگيرند و از مراحل سهمگين رستاخيز نجاتتان بخشند و اگر از اين مقام محروم شده ايد كه دست كسى را بگيريد و به بهشت برويد، پس ، اين ندا را پاسخ دهيد و بپاخيزيد و هنگامى كه اجازه داده شد، بى درنگ به اين پرچم نجات بخش بپيونديد.
و اگر اين موفقيّت هم نصيب شما نشد، كه يكى بيايد و در صحراى محشر دست شما را بگيرد و نجات دهد و خود هم با اين ندا توان قيام و پيوستن به پرچم رهايى آل محمّد عليهم السلام را نداشتيد و بار گناه ، كمرت را خم نموده و تو را به خاك سياه نشانده و غلها و زنجيرها زمينگيرت ساخته است ، باز هم از آثار رهايى بخش ‍ زيارت حسين عليه السلام محروم نخواهى شد. منتظر مرحله ديگرى براى نجات باش ، مرحله اى كه مرحله اميد بزرگ است كه در روز محشر رخ خواهد داد.
در روايت است كه : دخت گرامى پيامبر صلى الله عليه و آله در روز رستاخيز درحالى كه لباس كرامت در بر و تاجى از نور بر سر و در هودج و مَرْكب مخصوصى نشسته و جبرئيل هدايت كننده مركب او و گروهى از بانوان برگزيده ، همچون مريم و خديجه و آسيه با انبوهى از فرشتگان با تشريفات خاصّى او را استقبال مى كنند،(٧٠٨) به سبك ويژه اى وارد محشر مى گردد. به بيان روايات بسيارى پيراهن آغشته به خون حسين عليه السلام را با خود دارد و به سبك ويژه اى در پيشگاه خدا به دادخواهى برمى خيزد و عرضه مى دارد:
(پروردگارا! دو فرزند گرانمايه ام ، حسن و حسين عليهما السلام را بر من بنمايان .)
آنگاه خداوند آنان را به فاطمه عليها السلام مى نماياند، در حالى كه فرزندش حسين بر پاى ايستاده و سر در بدن ندارد، رگهاى گردنش قطع و خون از آنها فوران مى كند،(٧٠٩) فاطمه عليها السلام با ديدن آن منظره جانسوز، ضجّه مى زند و خود را از مركب به زير مى افكند، آنگاه در حالى كه پيراهن خونين فرزندش را به دست دارد به دادخواهى برمى خيزد و عرضه مى دارد:
(بارخدايا! اين پيراهن گلگون ، فرزندم حسين است .)(٧١٠)
آنگاه ، دخت گرامى پيامبر صلى الله عليه و آله به شفاعت برمى خيزد، چرا كه به او ندا مى رسد كه آنچه مى خواهد، بخواهد.
عرضه مى دارد: (پروردگارا! بخشايش و رحمت براى شيعيان .)
پيام مى رسد مورد بخشايش قرار گرفتند.
عرضه مى دارد: (براى شيعيان فرزندم حسين عليه السلام .)
باز هم پيام بخشايش مى رسد.
عرضه مى دارد: (بخشايش رهروان راه شيعيانم را مى خواهم .)
پيام مى رسد كه : (آسوده خاطر باش كه هر كسى راه و رسم شما را پيروى كند و به ريسمان محكم شما چنگ زند، با شما خواهد بود و اهل نجات است .)
اينجاست كه بانوى نمونه اسلام ، آسوده خاطر و شادمان مى شود و همه مورد شفاعتش قرار مى گيرند و با او به سوى نعمتهاى خدا حركت مى كنند.(٧١١)
پس ، هان ! اى كسى كه سعادت زيارت عارفانه و عاشقانه فرزندش ‍ حسين عليه السلام به تو ارزانى شده و اى كسى كه اين مادر گرانقدر را در سوگ فرزندش يارى كرده اى ، اگر از راههاى نجاتى كه برشمرديم ، نجات پيدا نكردى ، اگر سعادت اينكه پيامبر دست تو را درمحشر بگيرد، نداشتى ؛ اگر توان قيام و پيوستن به پرچم على عليه السلام را نداشتى ، اميد كه مورد شفاعت فاطمه عليها السلام قرار گيرى و به هنگامى كه گفت : (پروردگارا! بخشايشت را براى شيعيان خود و فرزندم حسين و پيروان آنان مى خواهم .) نجات يابى .
اگر در اين مرحله هم نجات نيافتى ، اميد است كه در پرتو الطاف الهى كه به فاطمه عليها السلام مى فرمايد: (هر كس به ولايت و محبّت شما چنگ زند و با شما باشد، مورد بخشايش است .) شامل حال تو شود، چرا كه زيارت فرزندش حسين عليه السلام محكمترين پيوند با آن گرامى است ، همينگونه سوگوارى و گريه بر او. چرا كه آن حضرت به آنچه مربوط به حسين عليه السلام است ، توجّه خاصّى دارد.
بنابراين ، در حالى كه زائر حسين عليه السلام هستى ، فكر نمى كنم باز هم گرفتار بمانى و به همراه او به بهشت راه نيابى .
امّا اگر باز هم از شدّت تأ ثير گناهانت در سرنوشت خود هراسانى و از نجات خود نوميد و سرافكنده و همچنان خود را گرفتار عذاب و بى پناه در صحراى سوزان محشر مى نگرى و از آن پس ‍ گرفتار در آتش دوزخ ، حتّى در اين مرحله دردناك نيز نبايد نوميدشد، چرا كه تو حسين عليه السلام را با معرفت زيارت كرده اى و آن حضرت از تو بازديد خواهد كرد و همان آخرين مرحله بازديد حسين عليه السلام از زائرانش ، آخرين فرصت و روزنه اميد براى نجات توست ، چرا كه آن حضرت فرموده است كه :
من زارنى فى حياته زرته بعد وفاته هر كسى مرا زيارت كند، پس از مرگش از او بازديد خواهم كرد.
و اگر آن گرامى شما را در آتش بنگرد، نجات خواهد داد و اين آخرين مرحله نجات براى كوچكترين و ناچيزترين زائر حسين عليه السلام و گناهكارترين آنهاست .

پاداش و ره آورد زيارت آن حضرت
زائران بامعرفت و بااخلاص حسين عليه السلام به بركت زيارت پيشواى شهيدان به ره آورد عظيم معنوى و والايى دست مى يابند از جمله اينكه :
١ خدا خطاب به فرشتگان مقرّب نموده ، بدانان مباهات مى كند و مى فرمايد:
(آيا زائران حسين را نمى نگريد كه چگونه با شور و شوق به زيارت او مى شتابند؟)(٧١٢)
٢ محبّت حسين عليه السلام فرد را چنان در كمند عشق او قرار مى دهد كه در هر فرصتى به زيارت او مى شتابد و دل در گرو مهر او دارد.(٧١٣)
٣ خدا با نظر رحمت به زائر حسين مى نگرد.(٧١٤)
٤ هنگامى كه در قيامت خداوند براى زائران او سخن مى گويد، درفراز عرش ، همسخن آفريدگارش مى شود.(٧١٥)
٥ در چندين روايت آمده است كه مقامات برين برايش نوشته مى شود.(٧١٦)
٦ در بهشت به همسايگى پيامبر و خاندانش مفتخر و بر سفره احسان آنان ، ميهمان مى گردد.(٧١٧)
٧ سرانجام جزو سعادتمندان مى گردد.(٧١٨)
٨ به مقام فرشتگان گرامى خدا ارتقاء مى يابد.(٧١٩)
٩ جزو يارى دهندگان فاطمه عليها السلام در زيارت و سوگوارى و مهر به حسين عليه السلام است .(٧٢٠)
١٠ خود و همه اعضاى وجودش ، همانند چهره ، گونه ، چشم و قلبش ، مشمول دعاى خير امام صادق عليه السلام است ، چرا كه او فرد زائر و سوگوار، اعضا و اندامهاى آنان را كه در سوگوارى حسين عليه السلام شركت دارند، دعا كرد و فرمود:
(بار خدايا! چهره هايى كه عارفانه و عاشقانه بر تربت او قرار مى گيرند و ديدگانى كه بر او سيلاب اشك جارى مى سازند و قلبهايى كه بر او شعله ور مى گردند و فريادهايى كه در راه اهداف ما طنين مى افكنند، همه را مورد مهرت قرار ده .)(٧٢١)
١١ زائر حسين عليه السلام امانت امام صادق عليه السلام نزد خداست ، چرا كه پيوسته نيايشگرانه مى گفت :
... اللّهمّ انّى استودعك تلك الانفس (پروردگارا! اين جانها و بدنها را تا رسيدن به حوض كوثر و تا هنگامه عطش روز رستاخيز نزد تو به امانت مى سپارم .)
١٢ زائر حسين عليه السلام در حقيقت زائر خدا و پيامبر است .(٧٢٢)
١٣ زائر حسين عليه السلام به مقام والايى اوج مى گيرد، كه همه شايستگان در روزرستاخيز آرزو مى كنند كه : كاش حسين عليه السلام را عارفانه زيارت كرده بودند.(٧٢٣)

دو پاداش پرشكوه ديگر
از روايات ، دو امتياز و دو پاداش پرشكوه ديگر هم براى زيارت حسين عليه السلام دريافت مى گردد كه در خور بحث جداگانه است .

پاداش پرشكوه اوّل
علاوه بر پاداشها و امتيازات بسيارى كه براى زيارت آن حضرت برشمرديم روايتى با سند معتبر نشانگر آن است كه :
(فرشته نويسنده اعمال شايسته و پاداش آنها، از همان لحظاتى كه فردى تصميم به زيارت حسين عليه السلام مى گيرد، مشغول نوشتن آن عمل بزرگ عبادى و پاداشش در نامه عمل زائر مى شود و اين كار تا روز رستاخيز ادامه دارد.)(٧٢٤)
چرا كه ماهيت زيارت آن حضرت عمل شايسته است نه در حكم عمل شايسته ؛ بلكه از برترين و بالاترين باقيات صالحات است و آنچه انديشه ها را بهت زده مى سازد، اين است كه در اين روايت شانزده فضيلت مخصوص است كه هر كدام برتر از يك صد فضيلت است .
يكى از آن فضيلتها اين است كه به هر واژه اى از واژه هاى زيارتنامه ، بهره پرشكوهى از رحمت خدا به زائر آن حضرت ارزانى مى گردد.(٧٢٥)
و شگفت انگيزتر اينكه با اين وصف در روايت قيد شده است كه اين پاداش پرشكوه تنها بخشى از پاداش زيارت آن حضرت است .
مفضّل مى گويد: امام صادق عليه السلام از من پرسيد: (ميان شما و قبر شريف حسين عليه السلام چقدر فاصله است ؟)
پاسخ دادم : (يك روز و اندكى .)
فرمود: (آن حضرت را زيارت مى كنى ؟)
پاسخ دادم : (چرا!)
فرمود: (آيا مى خواهى با بيان برخى از پاداش زيارت او، شادمانت سازم ؟)
پاسخ دادم : (چرا، فدايت شوم .)
فرمود: (هنگامى كه فردى از شما، زاد و توشه خويش را به آهنگ زيارت آن حضرت آماده مى سازد، آسمانيان او را بشارت مى دهند وهنگامى كه از منزل خويش پياده يا با مركب حركت مى كند خداوند چهار هزار فرشته را مى گمارد تا رسيدن به شهادتگاه حسين عليه السلام بر او درود مى گويند.)
آنگاه خطاب به من فرمود:
(هنگامى كه به شهادتگاه او رسيدى در كنار درب ورودى بايست و با اين واژه ها و جملات پر محتوا او را زيارت كن كه براى هر واژه اى بهره شكوهمندى از رحمت خدا خواهى داشت .)
از آن حضرت پرسيدم : (با كدام واژه ها؟)
فرمود: (اينگونه و با اين جملات :
اَلسّلامُ عَلَيْكَ يا وارِثَ آدَمَ صَفْوَةِ اللّه ،
اَلسّلامُ عَلَيْكَ ياوارِثَ نوُحٍ نَبِىِّ اللّه ،
اَلسّلامُ عَلَيْكَ ياوارِثَ اِبْراهيمَ خَليلِ اللّه ،
اَلسّلامُ عَلَيْكَ ياوارِثَ مُوسى كَليمِ اللّه ،
اَلسّلامُ عَلَيْكَ ياوارِثَ عيسى رُوحِ اللّه ،
اَلسّلامُ عَلَيْكَ ياوارِثَ مُحَمَّدٍ حَبيبِ اللّه ،
اَلسّلامُ عَلَيْكَ ياوارِثَ وَصِىِّ رَسُولِ اللّه ،
اَلسّلامُ عَلَيْكَ ياوارِثَ الْحَسَنِ الرَّضِىِّ،
اَلسّلامُ عَلَيْكَ ياوارِثَ فاطِمَةَ بِنْتِ رَسُولِ اللّه ،
اَلسّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الشَّهيدُ الصِّدِّيقُ،
اَلسّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الوَصِىُّ البارُّ التَّقِىُّ،
اَلسّلامُ عَلَيْكَ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنائِكَ وَاءَناخَتْ بِرَحْلِكَ،
اَلسّلامُ عَلى مَلائِكَةِ اللّهِ الْمُحْدِقينَ بِكَ،
اَشْهَدُ اَنَّكَ قَدْ اَقَمْتَ الصَّلاةَ وَاتَيْتَ الزَّكاةَ وَاءَمَرْتَ باِلْمَعْرُوفِ وَنَهَيْتَ عَنِالْمُنْكَرِ وَ عَبَدْتَ اللّهَ مُخْلِصاً حَتّى اءَتاكَ الْيَقينُ،
وَالسَّلامُ عَلَيْكَ وَ رَحْمَةُ اللّهِ وَبَرَكاتُهُ.

سلام بر تو اى وارث آدم برگزيده خدا،
سلام بر تو اى وارث نوح پيامبر خدا،
سلام بر تو اى وارث ابراهيم دوست خدا،
سلام بر تو اى وارث موسى همسخن خدا،
سلام بر تو اى وارث عيسى روح خدا،
سلام بر تو اى وارث محمّد حبيب خدا،
سلام بر تو اى وارث وصىّ پيامبر خدا،
سلام بر تو اى وارث حسن پسنديده ،
سلام بر تو اى وارث فاطمه دخت گرانقدر پيامبر،
سلام بر تو اى شهيد صدّيق ،
سلام بر تو اى جانشين نيكوكردار و تقوا پيشه
سلام بر تو و جانهايى كه در آستانت بدرود گفتند و در اردوگاهت فرود آمدند؛
سلام بر فرشتگانى كه گرداگردت حلقه زده اند.
گواهى مى دهم كه تو به راستى نماز را برپاداشتى و زكات را پرداختى و به كارهاى پسنديده فرا خواندى و از كارهاى ناپسند هشدار دادى و خداى را تا سرحدّ يقين و واپسين لحظات ، خالصانه پرستش كردى .
درود خدا و رحمت و بركاتش بر تو باد.
آنگاه در كنار شهادتگاه او سعى كن كه به هر گامى كه بردارى و بگذارى ، پاداش به خون غلطيدن در راه حق را خواهى داشت .
هنگامى كه به قبر شريف رسيدى ، آن را بوسه باران كن و با دست و چهره آن را لمس نما و بگو:
اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا حُجَّةَ اللّهِ فى سَمائِهِ وَاءَرْضِه درود بر تو اى حجّت خدا در آسمانها و زمين !
آنگاه نماز زيارت بگذار كه هر ركعت نماز تو در آنجا پاداش هزار حجّ وهزار عمره و آزاد ساختن هزار برده و هزار بار قيام و پيكار در راه خدا به همراه پيام آورى از پيامبران مرسل را خواهد داشت.
هنگامى كه از زيارت قبر او باز مى گردى اگر گوش جان سپارى و نداى ندا كننده را بشنوى همه عمر در كوى او اقامت خواهى گزيد.
آن نداكننده مى گويد: هان ! اى بنده خوب خدا! خوشا به حالت ، بهره شكوهمندى گرفتى و نجات يافتى خداوند گذشته ات را مورد بخشايش قرار داد. اينك ، زندگى را از نو آغاز كن .)
اينك ، اگر زائر حسين عليه السلام در همان سال يا همان ماه و روز، جهان را بدرود گويد؛ تنها ذات اقدس الهى جان معطّرش را قبض مى كند و فرشتگان تا رسيدن به خانه اش بر او درود مى فرستند، آنگاه مى گويند:
(پروردگارا! اين بنده تو كه قبر فرزند پيامبر محبوبت را زيارت نمود، اينك به خانه اش بازگشته است برنامه ما چيست ؟)
ندامى رسد كه :
(درب خانه اش بمانيد و تا آخرين لحظات زندگى اش ستايش و تقديس خدا كنيد و پاداش آن را در كارنامه زندگى او بنويسيد.)
و آنان هم ، چنان عمل خواهند كرد. هنگامى كه از دنيا رفت ، در تشييع جنازه و غسل و كفن نمودن و نماز بر او حاضر مى گردند، آنگاه به بارگاه خدا عرضه مى دارند: (پروردگارا! اينك وظيفه ما چيست ؟)
ندامى رسد كه :
(اينك ، در كنار قبر بنده شايسته ام بمانيد و تا روز رستاخيز خداى را ستايش و تقديس كنيد و پاداش آن را در كارنامه زندگى او بنويسيد.)(٧٢٦)

پاداش پرشكوه ديگر
پاداش پرشكوه ديگر، كه طبق روايات به زائر حسين عليه السلام ارزانى مى گردد، اين است كه هر كس عارفانه و عاشقانه او را زيارت كند، چنان است كه گويى خدا را در عرشش زيارت نموده است .(٧٢٧)
اين كنايه از شدّت قرب به خدا و اوج به كمال است و فراتر از اين مقام اين است كه به بركت زيارت حسين عليه السلام خدا از او ديدار مى كند، چرا كه در روايت آمده است كه :
(هر كس حسين عليه السلام را شب جمعه زيارت كند، زيارت خدا را درك مى كند و خدا از او ديدار مى نمايد.)(٧٢٨)
روشن است كه ديدار خدا و زيارت او، كنايه از لطف خاصّ او و باران رحمت خدا بر اوست و كسى كه باران رحمت خدا بر او باريدن كند هرگز محروم نخواهد شد و از آن بى بهره نخواهد گشت .
با دقّت در روايت كه نشانگر قرب خاصّ معنوى زائر حسين عليه السلام به بارگاه خداست ، به اينجا مى رسيم كه در زيارت او، پاداش و بهره اى از رحمت الهى خواهد بود كه فراتر از آن نشايد.
و در روايت ديگرى آمده است كه : (هر كس مى خواهد در روز رستاخيز به خدا نظر كند بايد حسين عليه السلام را بسيار زيارت كند.)(٧٢٩)
اين سه تعبير يعنى : (زيارت خدا)، (ديدار با خدا) و (نظر به رحمت خدا) تعبيرهاى سه گانه اى هستند كه نهايت قرب و بالاترين درجه معنوى انسان را نشانگرند. قربى كه فراتر از آن نيست و به خاطر همين نكته ظريف و عميق است كه اين ويژگى را به صورت جداگانه بحث كرديم ، چرا كه اين خود با همه پاداشهاى زيارت او برابر، بلكه بر همه آنها سرآمد است .

۹
مقرّرات ويژه
مقرّرات ويژه
زيارت آن حضرت ، داراى احكام خاصّى است از آن جمله اين كه ، هر كار واجب و مستحبّى به هنگام ترس ، وجوب و استحبابش را از دست مى دهد، امّا زيارت حسين عليه السلام به دليل روايات متعدّد كه برخى ترسيم مى گردد، اينگونه نيست .
براى نمونه :
١ امام صادق عليه السلام به يكى از شيعيان فرمود: (زيارت حسين عليه السلام را به خاطر هراس از دشمنانش ترك مكن ، چرا كه هر كس زيارت او را بدين خاطر ترك كند، به حسرت و افسوس دچار خواهد گشت به گونه اى كه آرزو خواهد كرد: اى كاش ، همواره در كنار قبر مُطّهر او اقامت داشت و تا آخر عمر او را زيارت مى كرد و آرامگاهش نيز در كنار حرم حسين عليه السلام بود.)(٧٣٠)
٢ محمّد بن مسلم آورده است كه :
امام باقر عليه السلام به من فرمود: (آيا به زيارت حسين عليه السلام شرفياب مى گردى ؟)
گفتم : (آرى ! امّا با ترس و دلهره .)
فرمود: (كار پسنديده اى سخت تر از اين نيز شايد، آگاه باش كه پاداش آن به اندازه سختى و هراس آن است .)
آنگاه فرمود: (هر كس در راه زيارت حسين عليه السلام ترس و هراس را به جان بخرد، خداوند او را از هراس روزى كه مردم براى حسابرسى بپامى خيزند، امنّيت خواهدبخشيد و مورد بخشايش خدا و مشمول ديدار پيامبر و دعاى خير او مى گردد و آنچنان غرق در نعمت و لطف خدا مى گردد كه بدى به او نخواهد رسيد.)(٧٣١)
٣ در روايت ديگرى است كه يكى از شيعيان مى گويد:
به امام صادق عليه السلام گفتم : (من در منطقه اى دور از كربلا سكونت دارم ، امّا شور و شوق قلبى مرا به سوى شهادتگاه پدرت مى كشاند، امّا هنگامى كه به سوى آن مى روم تا هنگام بازگشت قلبم همچنان از اشرار و جاسوسان و گماشتگان حكومت ، ترسان است .)
حضرت فرمود: (آيا دوست ندارى كه خداوند شما را در راه ما خاندان وحى ترسان و نگران بنگرد؟ مگر نمى دانى كه هر بنده وارسته اى براى ما بترسد خداوند او را در سايه عرش خويش ‍ جاى خواهد داد و حسين عليه السلام در زير عرش همسخن او خواهد بود و خداوند او را از ترس و دلهره هاى روز رستاخيز كه همه دچار آن هستند، امنيّت خواهد بخشيد و اگر هراسان شود، فرشتگان او را قوّت قلب خواهند داد و قلب او را با بشارت و مژده به نعمتها و رحمت خدا، آرامش خواهند بخشيد.)(٧٣٢)

انگيزه الهى
زيارت آن حضرت ، علاوه بر شرايط لازم در برنامه هاى عبادى ، شرط ديگرى را مى طلبد و آن عبارت است از اين كه : انگيزه و هدف از زيارت او، تنها انگيزه خداجويانه و خداخواهانه باشد و همانگونه كه او خون پاكش را تنها براى خدا و در راه او نثار كرد، زيارت او نيز تنها براى خدا و خشنودى او و در راه زنده ساختن مقرّرات و احكام او انجام شود و از هر گونه انگيزه و هدف جاه طلبانه و برترى جويانه و گردن فرازانه و رياكارانه به دور باشد، البته زيارت او به انگيزه پيوند معنوى با پيامبر يا مهر ورزيدن به خود حسين عليه السلام نيز همان انگيزه الهى است .
ونيز روايات نشانگر آن است كه آثار و خواصّ و پاداشهاى زيارت آن حضرت ، به تفاوت عرفان و ارادت در حقّ اوست و همه روايات دريافت آثار آن را، در گرو معرفت به حق آن گرامى و تقوا و عمل به راه و رسم او مى دانند.
بنابراين ، شرايط زيارت عارفانه و عاشقانه او عبارتند از:
١ كليّه شرايط لازم در برنامه هاى عبادى .
٢ اخلاص كامل .
٣ عارف بودن به حقّ آن حضرت و اقتداى به راه و رسم رهايى بخش او.(٧٣٣)

شيوه ها و آداب
در انبوه روايات كه ترسيم كننده آداب زيارت آن حضرت است به اين نكته دقيق توجّه داده شده است كه : زائر كوى او، بايد با فروتنى ، تواضع ، وقار و متانت ، سوگوار، اندوهگين ، پريشان ، غم زده ، ... و با حالت تشنگى و گرسنگى ، آهنگ زيارت پيشواى محبوب خود نمايد و بكوشد تا زيارت او هدفدار و داراى محتوا و پيام باشد، تا هر چه بيشتر يادآور هدفهاى بلند و انديشه هاى تابناك و نورانى و نشانگر شرايط سخت و ظالمانه اى باشد كه در راه برانداختن بدعتهاى شوم و شيوه بيدادگرانه رژيم تبهكار حاكم و احياى ارزشهاى الهى برآن حضرت پيش آوردند.(٧٣٤)
امام صادق عليه السلام فرمود: (هنگامى كه آهنگ زيارت حسين عليه السلام نمودى ، غم زده و سوگوار، دل افسرده و پريشان ، تشنه و گرسنه ، به كوى او بشتاب ، چرا كه او را در اين شرايط به شهادت رساندند.)(٧٣٥)
و نيز فرمود: (شنيده ام كه برخى به هنگام رفتن به زيارت حسين عليه السلام سفره هاى رنگين مى كشند و خواروبار چرب و شيرين و حلوا و شيرينى به همراه مى برند، مى پندارند كه به تفريح و تفريحگاه مى روند به طورى كه اگر كنار قبر دوستان و افراد مورد علاقه خويش بروند، آنگونه نمى روند.)(٧٣٦)
و نيز در بيان ديگرى به گروهى فرمود: (براى زيارت او سفره هاى آنچنانى برمى گيريد؟)
پاسخ دادند: (آرى !)
فرمود: (اگر كنار قبور گذشتگان خود برويد، چنين نمى كنيد.)
و آنگاه آنان را به غذاهاى ساده اى چون نان و شير و اجتناب از روحيّه تجمّل گرايى و شرايطى كه بُعد معنوى و روحانى زيارت حسين عليه السلام را كمرنگ مى كند، توصيه فرمود ....(٧٣٧)
و در بيان ديگرى ضمن انتقاد شديد، گروهى را به باران نكوهش ‍ گرفت و فرمود:
(با شرايط و به شيوه اى او را زيارت كنيد كه بهتر از زيارت نكردنتان باشد و به سبكى زيارت نرويد كه نرفتن بهتر از رفتن باشد ... .)
آنگاه فرمود: (شما به هنگام رفتن به سوى آرامگاه پدرانتان اندوهگين و ماتم زده مى رويد، امّا براى زيارت حسين عليه السلام با تجمّل گرايى و شادمانى و تفريح . نه ! هرگز پذيرفته نخواهد بود؛ مگر اينكه به گونه اى بياييد كه يادآور شرايط و وضعيّت او باشد و ترسيم كننده پيام و اهداف انسانساز مكتب او.)(٧٣٨)
و نيز از آداب زيارت آن حضرت ، آدابى است كه در زيارت جابر، در روز اربعين آمده است كه مهمترين آنها غسل زيارت با آب فرات است كه يادآورى خواهد شد.

آثار زيانبار ترك زيارت آن حضرت
ترك زيارت آن حضرت كه نوعى روى گردانى از ارزشهاى والاى اسلامى و انسانى است ، آثار زيانبار و عواقب ناگوارى در ابعاد گوناگون حيات به بار مى آورد كه برخى عبارتند از:

١ نافرمانى پيامبر
ترك زيارت حسين عليه السلام همانند مخالفت پيامبر و نافرمانى اوست .
امام صادق عليه السلام فرمود: (هر كس قادر بر زيارت حسين عليه السلام باشد و آن را ترك كند به پيامبر و خاندانش ، ستم روا داشته و آنان را نافرمانى كرده است .)(٧٣٩)

٢ ترك اداى حقّ پيامبر
و نيز در روايت ديگرى از آن حضرت آمده است كه : (اگر يكى از شما در همه عمر در مراسم حجّ شركت كند، امّا زيارت حسين عليه السلام را ترك نمايد، گويى حقى از حقوق پيامبر را ترك كرده است .)(٧٤٠)
و در روايت ديگرى آمده است كه : (اگر يكى از شما هزار حجّ انجام دهد، آنگاه به كوى حسين عليه السلام نشتابد، حقّ خداوند را ادا نكرده است .)(٧٤١)

٣ نقصان در ايمان
امام باقر عليه السلام به يكى از شيعيان فرمود: (هر كس از پيروان ما به زيارت حسين عليه السلام توانا باشد و آن را ترك كند از نظر دين و ايمان كامل نيست .)(٧٤٢)

٤ روى بر تافتن از حسين عليه السلام
در اين مورد روايات بسيار است از آن جمله :
اميرمؤ منان عليه السلام ضمن نثار مهر به حسين عليه السلام و پيش بينى آينده ، فرمود: (پدرم فداى او باد كه در نزديكى كوفه به شهادت مى رسد گويى با چشمان خويش مى نگرم كه حيوانات بيابان خود را به خون او آغشته و بر او سوگوارى مى كنند.)
آنگاه فرمود: (هنگامى كه همه موجودات حتّى حيوانات ، به اراده خدا، حقّ بزرگ او را مى شناسند شما از روى برتافتن از او بپرهيزيد.)(٧٤٣)

٥ سه بدبختى بزرگ
يكى از شيعيان از امام صادق عليه السلام آورده است كه فرمود: (به من گزارش شده است كه برخى از شيعيان ما، گاهى يك سال و گاهى دو سال يا بيشتر بر آنان مى گذرد و به كوى حسين عليه السلام نمى شتابند.)
گفتم : (آرى ! برخى اينگونه اند.)
فرمود: (آگاه باش ! بخداى سوگند كه آنان بهره پرشكوه خويش ‍ را از دست داده و از پاداش الهى محروم شده و از همسايگى پيامبر در بهشت برين دورى جسته اند.)
پرسيدم : (اگر فردى ديگر را به جاى خويش به كوى آن حضرت به قصد زيارت روانه سازد، او را بسنده است ؟)
فرمود: (آرى ! امّا پاداش پرشكوه تر در آن است كه اگر مى تواند خود به زيارت حسين عليه السلام بشتابد.)(٧٤٤)
آنچه از آثار زيانبار ترك زيارت آن حضرت برشمرديم ، شامل همه ترك كنندگان مى شود، چه آنان كه نزديك شهادتگاه او هستند و چه آنان كه دورند؛ امّا توانايى رفتن به زيارت او را دارند و سه سال زيارت او را ترك مى كنند.

٦ كاهش عمر
در روايات بسيارى آمده است كه ترك زيارت آن حضرت باعث مى شود كه بركت از عمر انسان برداشته شود.
و در برخى روايات كاهش يك سال از عمر قطعى شمرده شده است .(٧٤٥)

٧ سه محروميّت
بنا به روايتى ، ترك كننده زيارت او، اگر وارد بهشت گردد از نظر مقام ، از هر انسان باايمانى فروتر است (٧٤٦) و بنا به روايت ديگرى از ساكنان اصلى بهشت نخواهد بود، بلكه به منزله ميهمان و به طور موقّت در آنجا خواهد بود.(٧٤٧) و بنا به روايت ديگرى از همسايگى پيامبر محروم خواهد بود.(٧٤٨)

٨ شيعه واقعى نيست
در روايت ديگرى به صراحت آمده است كه : (هر كس زيارت حسين عليه السلام را با وجود امكانات ترك كند، شيعه واقعى خاندان رسالت نيست .)(٧٤٩)

٩ از دوزخيان
روايت ديگرى بيانگر آن است كه هر كس زيارت آن حضرت را به انگيزه تحقير و اهانت به مقام ولايت و امامت و عظمت كار بزرگ او ترك كند، از دوزخيان خواهدبود.(٧٥٠)
به هر صورت روايات در مورد پاداش و فضايل و خواصّ زيارت آن گرامى و در مورد نكوهش و هشدار از ترك آن بسيار است ، به گونه اى است كه علاّمه مجلسى و پدر بزرگوارش ، بدين نظر تمايل نشان داده اند كه براى فردى كه توانايى و امكانات داشته باشد، زيارت آن حضرت بسان حجّ، يك بار در عمر واجب است .(٧٥١)

اوقات ويژه شتافتن به كوى دوست
زيارت عاشقانه و خالصانه آن حضرت ، يك عمل پسنديده عبادى است و در اختيار عاشقان كوى اوست ، درست همانند نمازهاى مُستحبّ، كه هر كسى خواست بيشتر نماز مى گذارد و هر كسى خواست كمتر(٧٥٢) و به اين اعتبار بر دو بخش تقسيم مى گردد:
١ بخش نخست از زيارت آن حضرت به زمان و ساعت مخصوص قيد نشده است كه در صفحات گذشته به پاداش و خواصّ و آثار آن اشاره رفت .
٢ بخش ديگر از زيارت آن حضرت به اوقات و زمانهاى مخصوص مقيّد شده است كه با اين قيد علاوه بر پاداش بخش ‍ نخست ، پاداش ديگرى نيز بدان اضافه مى شود، گرچه خود پاداش زيارت حسين عليه السلام از نظر كثرت ، نهايتى برايش ‍ ذكر نشده است .
اين بخش از زيارت آن حضرت با توجّه به زمان و اوقات ويژه اى كه براى آن ذكر شده است به سى زيارت مخصوص مى رسد ... كه هر كدام از آنها هم اثر خاصّ خود را دارد كه خواهد آمد.

١ زيارت هفتگى
روز جمعه وقت مخصوص زيارتى آن حضرت براى كسانى است كه امكانات و توانايى شتافتن به كوى او را دارند و در روايات ترك آن به عنوان جفاى شديد در حقّ آن حضرت آمده است .(٧٥٣)
از خواصّ زيارت در روز جمعه اين است كه : زائر او، مورد بخشايش خدا قرار مى گيرد و با دريغ و افسوس از دنيا نمى رود و در بهشت با حسين عليه السلام خواهدبود.(٧٥٤)

٢ ماهانه
در هر ماه يك مرتبه زيارت او توصيه شده است ، به ويژه براى كسانى كه نزديك شهادتگاه او هستند و ترك آن نوعى روى گردانى از آن حضرت است .
امام صادق عليه السلام در پاداش اين زيارت ماهانه فرمود: (هر كس او را در هرماه زيارت كند، پاداش يك صد هزار شهيد در راه خدا خواهد داشت .)(٧٥٥) (و كسى كه نزديك باشد و حضرت را ماهى يك مرتبه زيارت نكند، در حقّ او ستم كرده است .)(٧٥٦)

٣ سالانه
زيارت سالانه به صورت هر سال ، دو يا سه بار توصيه شده است .
امام صادق عليه السلام در بيانى فرمود: (بر هر دارنده امكانات ، شايسته است كه هر سال دو بار به كوى او بشتابد و با عرفان و اخلاص او را زيارت كند.)(٧٥٧)

٤ سالانه سه بار
و در برخى روايات ، سالانه سه بار به زيارت او توصيه شده و به علاوه پاداش پرشكوهى كه براى زيارت آن حضرت وعده داده شده ، امنيّت از فقر نيز آمده است .(٧٥٨)

٥ براى توده محروم
در پانزده روايت ، زيارت آن حضرت براى كسانى كه از امكانات محروم هستند، سالى يك بار توصيه شده است . و تاكيد گرديده است كه بر آنكه فاقد امكانات است و توانايى شتافتن به كوى او را ندارد زيبنده است سالى يك بار زيارت حسين را ترك نكند چه در غير اين صورت در حقّ پيشواى محبوب خود جفا كرده است .(٧٥٩)

٦ از راه دور
آنان كه بايد براى رسيدن به كوى محبوب ، خود راه دورى را طى نمايند، هر سه سال يك بار سفارش شده است ، چه در غير اين صورت مخالفت پيامبر كرده اند.(٧٦٠)

٧ عيدها
در اعياد اسلامى همانند روز مبعث ، غدير، عيد فطر، عيد قربان و نيز عيد نوروز و ولادت پيامبر و امامان نور عليهم السلام زيارت آن حضرت توصيه شده است و همه اين روزها، روزهاى زيارتى اوست .(٧٦١)

٨ در ماهها
هر ماهى ، وقتهاى خاصّ زيارتى آن حضرت را دارد و براى هر كدام علاوه بر پاداش عمومى زيارت امام حسين عليه السلام پاداش و آثار خاصّى است .
براى نمونه :
١ ماه رجب ، اوقات زيارتى مخصوصى دارد كه عبارتند از: شب و روز اوّل ماه و شب و روز پانزدهم آن و پاداش ويژه آن اين است كه باعث ريزش گناهان انسان مى گردد؛ اين را خدا وعده فرموده است .(٧٦٢)
٢ در ماه شعبان ، اوقات خاصّ زيارتى آن حضرت عبارت است از: روز سوّم و شب و روز پانزدهم ماه و مهمترين پاداش آن شرفيابى به حضور صد و بيست و چهارهزار پيامبر خدا در جهان آخرت است (٧٦٣) و هر كس سه سال پياپى در پانزدهم شعبان آن حضرت را زيارت كند، گناهانش مورد بخشايش قرار مى گيرد.(٧٦٤)
٣ در ماه مبارك رمضان اوقات خاصّ زيارتى آن حضرت بيشتر است . برخى روايات همه روزها و شبهاى اين ماه را اوقات زيارتى آن حضرت و برخى ده وقت زيارتى خاصّ براى اين ماه شمرده است .
در مورد ديدگاه نخست ، از امام صادق عليه السلام آورده اند كه فرمود:
(هر كس قبر حسين عليه السلام را در ماه رمضان زيارت كند و در راه از دنيا برود، به دادگاه رستاخيز و پاى حساب احضار نمى گردد و با امنيّت كامل به بهشت راه خواهد يافت .)(٧٦٥)
امّا وقتهاى دهگانه عبارتند از: شب اوّل و پانزدهم و شب آخر، كه درروايت معتبرى آمده است .(٧٦٦)
و شش فرصت زيارتى ديگر شبها و روزهاى سه گانه قدر است .
در روايات بسيارى آمده است كه : (در شب گرامى قدر كه هر فرمانى براساس حكمت صادر مى گردد از قلب عرش به آسمانهاى هفتگانه ندا مى دهند كه خداوند همه زائران حسين عليه السلام را مورد بخشايش قرارداد.)(٧٦٧)
٤ اوقات زيارتى ماه شوّال عبارت است از شب عيد فطر و روز آن و ويژگى آن هم علاوه بر پاداش عمومى زيارت ، بخشايش ‍ گناهان گذشته و آينده است .(٧٦٨)
٥ در ماه ذيحجّه ، هشت تا ده وقت خاصّ براى زيارت او آمده است كه عبارتند از: شب و روز عرفه ، شب و روز عيد قربان ، روزهاى تشريق ، روز نزول سوره مباركه انسان ، روز مباهله و روز غدير.(٧٦٩)
فضيلت زيارت عرفه و گامهايى كه پس از غسل در فرات براى زيارت حضرت برداشته مى شود، به گونه اى است كه با پاداش ‍ اصل زيارت برابرى مى كند، پاداشى نظير انجام يك ميليون مرتبه حجّ خالصانه و عارفانه به همراه امام عصر عليه السلام و همين مقدار عمره با پيامبر و آزادساختن همين شمار، بنده در راه خدا و حركت دادن و آماده ساختن همين شمار مركب و تجهيزات براى جهاد در راه حقّ و عدالت .(٧٧٠)
و در مورد گامهايى كه پس از غسل در فرات ، به سوى زيارت آن حضرت برداشته مى شود، براى هر گامى ، پاداش انجام يك حجّ كامل (٧٧١) و در بعضى از روايات براى هر گامى پاداش صد حج ،(٧٧٢) مقرّر شده است .
و پاداش مخصوص زيارت آن حضرت در عيد قربان ، علاوه برپاداش عمومى محفوظ ماندن از شرور و آفات آن سال (٧٧٣) و بخشايش گناهان گذشته و آينده است .(٧٧٤)
٦ در ماه محّرم ، اوقات زيارتى او عبارتند از: شب و روز عاشورا و روز سيزدهم كه پيكر مطهّر او و يارانش به خاك سپرده شد و پاداش ويژه آن هم ، وارد شدن در زمره شهيدان است و هر كسى شب عاشورا او را زيارت كند و شبانگاه در كنار حرم او نيايش و شب زنده دارى نمايد پاداشش بسان آغشته شدن به خون پاك سالار شهيدان است (٧٧٥) و اگر درآنجا مردم را سيراب سازد، بسان كسى است كه در روز عاشورا اردوگاه حسين عليه السلام را در اوج محاصره دشمن ددمنش ، سيراب ساخته است .(٧٧٦)
٧ اوقات ويژه زيارتى آن حضرت در ماه صفر، روز اربعين است و علاوه بر پاداش عمومى آن ، از نشانه هاى ايمان است .(٧٧٧)

پاسخ به يك سؤال
با نگرش در فضايل و پاداش گوناگون و پرشكوه هر كدام از زيارتهاى ويژه آن حضرت ، در اوقاتى كه برشمرديم ، اين سؤ ال پديد مى آيد كه كداميك از نظر پاداش برتر است ؟ گرچه در همه اينها عرفان ، اخلاص ، ايمان ، تقوا، شور و شعور زائر، نقش ‍ اساسى را دارد، امّا مى توان با توجّه به برخى روايات ، پاداش ‍ زيارت پانزدهم شعبان و رجب (٧٧٨) را پرشكوه تر دانست ، امّا با توجّه به همه جوانب و زوايا، پاداش زيارت شبانه روز عاشورا پرشكوه تر است ، چرا كه در روايات از جمله پاداش آن ، آغشته شدن به خون مقدّس حسين عليه السلام ، در زمره شهيدان كربلا قرار گرفتن و زيارت او در عرش است و اينها هر كدام پاداشى است كه فراتر از يك ميليون مرتبه انجام حجّ پيامبر است .(٧٧٩)

جايگزينيها
خداوند در پرتو الطاف خاصّ خود به حسين عليه السلام و رهروان راه او، براى اين كه به هر حال پاداش زيارت آن حضرت از آنان سلب نشود، جايگزينهايى براى زيارت او قرار داده است ، كه عبارتند از:
١ نايب گرفتن براى زيارت او از راه دور يا نزديك . و اين پاداش ‍ زيارت او را دارد گرچه اگر خود انسان به كوى دوست پركشد، پاداشش پرشكوه تر است .(٧٨٠)
٢ آماده ساختن و حركت دادن زائران آن حضرت نيز پاداش ‍ زيارت او را دارد و اين كار با برطرف ساختن موانع ، دادن هزينه سفر و هر كارى كه سفر زيارتى بدان بستگى دارد، همه را شامل مى شود.(٧٨١)
٣ زيارت عارفانه و خالصانه او از راه دور براى فردى كه نمى تواند بدانجا بشتابد نيز هم از نظر زيارت و پاداش بسان زيارت حسين عليه السلام از نزديك است و هم اداى حقوق پيامبر و فرزند گرامى اوست .(٧٨٢)
و زيارت از راه دور هم به صورتهاى چندگانه اى انجام مى شود كه پاداش آنها هم گوناگون است بدين صورت :
الف : نخست اين كه ، شخصى ارادتمند به آن حضرت ، به نيّت زيارت بر بالاى بام مى رود، سپس با توجّه خاصّى سرخويش را به جانب آسمان بلند مى كند و پرشور و عاشقانه به طرف شهادتگاه او توجّه مى يابد ومى گويد:
السّلام عليك يا ابا عبداللّه !
السّلام عليك يابن رسول اللّه !
السّلام عليك ورحمة اللّه وبركاته
!(٧٨٣)
ب : گاه به مرتفعترين بام خانه اش مى رود و به نيّت زيارت او، دو ركعت نماز مى خواند و با اشاره به شهادتگاه سالار شايستگان ، بدو درود و سلام نثار مى نمايد.(٧٨٤)
ج : صورت سوّم اين كه ، غسل زيارت مى كند و پاكيزه ترين لباس ‍ خويش را مى پوشد و به بلندترين نقطه يا صحرا مى رود و رو به سوى قبله يا شهادتگاه حسين عليه السلام يا به ترتيب رو به هر دو موضع مقدّس ، مى كند و عارفانه و عاشقانه مى گويد:
اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مَوْلاىَ وَابْنَ مَوْلاىَ وَسَيِّدى وَابْنَ سَيِّدى !
اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مَوْلاىَ الشَّهيدَ ابْنَ الشَّهيدِ وَالْقَتيلَ ابْنَ الْقَتيلِ!
اَلسَّلامُ عَلَيْكَ وَ رَحْمَةُ اللّهِ وَ بَرَكاتُهُ!
اءَنَا زائِرُكَ يَابْنَ رَسُولِ اللّهِ بِقَلْبى وَلِسانى وَجَوارِحى وَاِنْ لَمْ اءَزُرْكَ بِنَفْسى مُشاهَدَةً، فَعَلَيْكَ السَّلامُ.
اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا وارِثَ آدَمَ صَفْوَةِ اللّهِ، وَ وارِثَ نوُحٍ نَبِىِّ اللّهِ، وَ وارِثَ اِبْراهيمَ خَليلِ اللّهِ، وَ وارِثَ مُوسى كَليمِ اللّهِ، وَ وارِثَ عيسى رُوحِ اللّهِ وَكَلِمَتِهِ، وَ وارِثَ مُحَمَّدٍ حَبيبِ اللّهِ وَ نَبِيِّهِ وَ رَسُولِهِ، وَ وارِثَ عَلِي اَميرِالْمُؤْمِنينَ وَ وَصِىِّ رَسُولِ اللّهِ وَ خَليفَتِهِ، وَ وارِثَ الْحَسَنِ بْنِ عَلِي وَصِىِّ اَميرِالْمُؤْمِنين .
لَعَنَ اللّهُ قاتِليكَ وَ جَدَّدَ عَلَيْهِمُ الْعَذابَ فى هذِهِ السّاعَةِ وَكُلِّ ساعَةٍ.
اَ نَا ياسَيِّدى ! مُتَقَرِّبٌ اِلَى اللّهِ عَزَّوَجَلَّ، وَاِلى جَدِّكَ رَسُولِ اللّهِ، وَاِلى اَبيكَ اَميرِالْمُؤْمِنينَ، وَاِلى اَخيكَ الْحَسَنِ، وَاِلَيْكَ يامَوْلاىَ، عَلَيْكُمْ سَلامُ اللّهِ وَرَحْمَتُهُ بِزِيارَتى لَكَ بِقَلْبى وَلِسانى وَجَميعِ جَوارِحى .
فَكُنْ يا سَيِّدى ! شَفيعى لِقَبُولِ ذلِكَ مِنّى وَاءَنَا بِالْبَرائَةِ مِنْ اءَعْدائِكَ وَاللَّعْنَةِ لَهُمْ وَعَلَيْهِمْ اءَتَقَرَّبُ اِلَى اللّهِ وَاِلَيْكُمْ اءَجْمَعين ، فَعَلَيْكَ صَلَواتُ اللّهِ وَرِضْوانُهُ وَرَحْمَتُهُ
.
درود بر تو اى آقاى من و فرزند آقاى من !
درود بر تو اى كشته راه خدا و پسر كشته راه حقّ !
درود بر تو اى شهيد و اى پسر شهيد !
درود بر تو و رحمت و بركات خدا بر تو باد، اى پسر پيامبر !
من زائر شما هستم با قلب و زبان و همه اعضاى وجودم ، اگر چه خود افتخار ديدار شما را نداشتم .
پس سلام بر تو باد !
سلام بر تو اى وارث آدم برگزيده خدا
و وارث نوح پيام آور خدا
و وارث ابراهيم دوست خدا
و وارث موسى همسخن خدا
و وارث عيسى روح خدا و كلمه او
و وارث محمّد صلى الله عليه و آله حبيب خدا و پيامبر او
و وارث اميرمؤ منان عليه السلام جانشين پيامبر خدا وخليفه او
و وارث حسن بن علّى عليه السلام
خداوند، قاتل تو را لعنت كند و عذاب را همواره بر او تجديد وتشديد نمايد.
اى آقاى من ! به وسيله زيارت تو، با قلب و زبان و همه اعضاى وجودم ، به سوى خدا و نياى گرانقدرت پيامبر خدا و پدرت اميرمؤ منان و برادرت حسن و به سوى تو اى مولاى من كه درود و رحمت خدا بر شما باد، تقرّب مى جويم .
پس ، بزرگى كن و شفيع من باش ، اى مولاى من ! براى پذيرفتن اين زيارت از من و من با بيزارى جستن از دشمنانت و لعن و نفرين آنان به خدا و همگى شما اولياى خدا، كه درود خدا و خشنودى و رحمت او برهمگى شما باد، تقرّب مى جويم .
آنگاه با اندكى گردش به چپ ، متوجّه قبر فرزندش على ، كه در كنار پاى اوست مى گردد و بر او نيز همانگونه درود خالصانه نثار مى نمايد. آنگاه در مورد دين و دنياى خويش ، خدا را مى خواند و چهار ركعت نماز مى گذارد چرا كه نماز زيارت دو، چهار، شش ‍ يا هشت ركعت است و باز به شهادتگاه حسين عليه السلام متوجّه مى شود و مى گويد:
اءَنَا مُوَدِّعُكَ يامَوْلاىَ وَابْنَ مَوْلاىَ وَسَيِّدى وَابْنَ سَيِّدى ، وَمُوَدِّعُكَ ياسَيِّدى وَابْنَ سَيِّدى يا عَلِىَّ بْنَ الْحُسَيْنِ وَ مُوَدِّعُكُمْ يا ساداتى يامَعْشَرَالشُّهَداءِ، فَعَلَيْكُمْ سَلامُ اللّهِ وَرَحْمَتُهُ وَرِضْوانُهُ.
من از شما خداحافظى مى كنم .
اى آقاى من ! و پسر آقاى من ! ... اى علىّ بن الحسين ! و از همه شما اى گروه شهيدان به خون خفته خداحافظى مى كنم .
درود و رحمت و رضوان خدا، بر همگى شما باد!(٧٨٥)
٤ چهارمين جايگزين زيارت آن حضرت ، ديدار و استقبال از زائران عارف و عاشق او به هنگام بازگشت از كوى اوست ، كه به واسطه اين كار، همچنانكه روايات نشانگر است پاداش زيارت از نزديك دريافت مى گردد.(٧٨٦)

خطابهاى ويژه
در زيارتهاى معتبرى كه از پيشوايان نور، طىّ قرون و اعصار براى زيارت آن حضرت رسيده است ، خطابهاى ويژه اى وجود دارد كه نسبت به ديگر امامان و پيامبران عليهم السلام اينگونه خطابها، نرسيده است .
براى نمونه :
خطاب اوّل : در بيان صفات آن حضرت ، بيشتر روى مصائب و گرفتاريهايى كه او براى نجات اسلام و مسلمانان به جان خريد، تكيه شده است و اين دليل اين نكته است كه شهادت و عاشوراى او، امتياز ويژه اوست .
خطاب دوّم : در زيارتهاى رسيده ، ويژگيهاى آن گرامى ، همواره به خدا پيوند خورده است . كه ثاراللّه ، قتيل اللّه ، وتر اللّه ، ذبيح اللّه و ... ازآن جمله اند.(٧٨٧)
خطاب سوّم : تنها در زيارت اوست كه به همراه درود بر آن حضرت به پيامبران خدا نيز با نام و نشان درود و سلام نثار مى گردد، چرا كه او جلوه گاه و عصاره همه ارزشها و صفات برجسته و درخشندگى وجود همگى آنان است .
خطاب چهارم : تنها در زيارت اوست كه لبّيك گفتن توصيه شده و در متن زيارت قرار گرفته است ، چرا كه او دعوت كننده به سوى خدا، پس از نياى گرانقدرش محمد صلى الله عليه و آله است .
او با قيام الهى خويش ، بشريّت را به اسلام فراخواند و به توحيد و معاد دعوت كرد و خداوند با يارى خويش و افكندن رعب و وحشت بر دلهاى حقّ ستيز و با يارى رساندن به وسيله فرشتگان و شمشير شهسوار اسلام على عليه السلام و تلاش برخى مجاهدان پاكباخته ، دعوت او را پيروزى بخشيد و در همه جا طنين افكن ساخت .
و فرزندش حسين عليه السلام نيز، به گونه ديگرى به سوى خدا فرا خواند. اين بار به سوى ايمان و اعتقاد به امامت امامان نور عليهم السلام دعوت كرد و دعوت توحيدى و شهامتمندانه اش ‍ با خون و مظلوميّت و تحمّل درد و رنج همراه بود.
همانگونه كه اجابت دعوت پيامبر لازم است ، لبيك گويى به دعوت حسين عليه السلام و اقتداى به او نيز، در همه ميدانها لازم و حياتى است ، به همين جهت در زيارت او تا هفت بار، تكرار لبيك توصيه شده است (٧٨٨) كه تكرار لبيك به صورت هفت بار، خود راز و رمزى دارد.

دلايل تكرار لبّيكهاى هفتگانه
دليل اول :
نخستين دليل آن نگرش ، به شرايط اجابت كننده دعوت است ، چرا كه اجابت دعوت با قلب ، چشم ، گوش ، زبان ، دست ، پيكر، انديشه ، مهر و محبّت و با همه وجود است نه با ادّعا و هر لبّيك ازلبّيكهاى هفتگانه جلوه اى از اجابت راستين نداى ملكوتى و انسان ساز اوست ، از متن زيارت آن حضرت نيز، اين مفهوم دريافت مى گردد؛ به ويژه پس از اين جمله بلند و پرمحتوا كه مى فرمايد:
لبّيك داعى اللّه سبعاً، وقل : إ ن كان لم يجبك بدنى عند استغاثتك فقد اءجابك قلبى وسمعى وبصرى و راءيى ....(٧٨٩)
(لبّيك ! اى دعوت كننده به سوى خدا! نه يك بار بلكه هفت بار لبّيك .
اگر چه پيكرم نتوانست دعوت تو را به هنگام دادخواهى تو پاسخ گويد و زبانم نتوانست به هنگام نداى يارى طلبانه ات به تو لبّيك گويد، اينك قلب ، گوش ، چشم ، انديشه ، دل و جانم تو را پاسخگوست ....)
آرى ! اينك قلبم با مهر تو و گوشم با شنيدن سوك تو و چشمانم با نثار اشك بر تو و دلم با دوست داشتن كار بزرگ يارانت و حال و هوايم بدينگونه كه پيوسته با تو هستم و پيكرم با آمدن به سوى شهادتگاهت و زبانم با درود بر تو.
دليل دوّم :
دليل ديگر لبّيكهاى هفتگانه در زيارت حسين عليه السلام اين است كه پاسخى باشند در برابر نداهاى هفتگانه يارى طلبانه آن حضرت در شرايط گوناگون و مراحل مختلف دعوت توحيديش كه بدينگونه طنين افكند:
١ نخستين نداى يارى طلبانه را، به هنگام حركت از مكّه ضمن سخنرانى جاودانه و پرشورى ، در مسجد الحرام به گوش انبوه مردمى كه از اقصى نقاط جهان اسلام ، به آنجا آمده بودند رساند و فرمود:
... ومن كان فينا باذلاً مهجته هر كس آماده فداكارى و از جان گذشتگى در راه ما و مهيّاى ملاقات پروردگار است همراه ما بيايد. من فردا به هنگام صبح حركت خواهم كرد، ان شاء اللّه .
٢ نداى يارى طلبانه دوّم خويش را، پس از حركت از مكّه به گوش همگان رساند. بامداد اعلان حركت كه كاروان رهايى بخش ‍ حسين از مكّه خارج شد. عبداللّه بن عباس ، عبداللّه بن جعفر، عبداللّه بن عمر و عبداللّه بن زبير، به ديدار او شتافتند، تا او را از حركت به سوى عراق بازدارند و هركدام در اين مورد ديدگاه خويش را ارائه كردند؛ امّا آن حضرت ضمن بيانات روشنگرانه و ستم ستيز خود، آنان را به رسالت خطير خويش توجّه داد و فرمود: (من در راهى كه گام نهاده ام ، پيش خواهم رفت .)
آنگاه آنان را به يارى حقّ و جهاد در راه نجات اسلام و مسلمانان ، از خطر سهمگين جاهليّت و بيداد حاكم فراخواند كه از آنان عبداللّه بن جعفر، فرزندان خويش را به يارى او گسيل داشت و گفت خود نيز به كاروان رهايى بخش حسين عليه السلام خواهد پيوست .(٧٩٠)
آن حضرت به عبداللّه بن عمر فرمود: (هان اى اباعبدالرّحمان ! پرواى خدا پيشه ساز و از يارى ما، كوتاه نيا.) كه او بهانه ها تراشيد و خداحافظى كرد و در لحظات جدايى تقاضا كرد تا آن حضرت پيراهن خويش را كنار زند تا جايگاهى را كه پيامبر بوسه باران مى كرد ببوسد و بدينگونه فراتر ازقلب او را بوسيد و گريه كرد و خداحافظى نمود و رفت .(٧٩١)
سوّمين نداى يارى طلبانه را به منظور اتمام حجّت در راه كربلا به صورتهاى گوناگونى به گوشها رساند، گاهى با زبان و گاه با گسيل داشتن سفير ... امّا مردم سست عنصر و در فشار سياه استبداد، هنگامى كه ددمنشى حكومت را از يك سو و ياران اندك او را از سوى ديگر نگريستند، در برابر نداى يارى طلبانه او به عذرها و بهانه هاى پوچ ، متوسّل شدند.
برخى به بهانه امور اقتصادى و تجارى و برخى به بهانه وحشت از سرنوشت املاك و باغها، گروهى به بهانه به خطر افتادن زن و فرزند و خاندان و گروهى با اين وعده هاى دروغين كه به اردوگاه او خواهند پيوست و جمعى با كناره گيرى و گريز از روبرو شدن با آن حضرت كه مبادا دعوت الهى و نداى يارى خواهانه او را بر ضد كفر و زندقه بشنوند، كه خود بدين وضعيّت دردناك تصريح كرده اند ... .(٧٩٢)
دقّت در شرايطى كه آن حضرت در آن قرار گرفته بود، نشانگر عظمت فاجعه است و بدتر از آن اين بود كه گاه آن گرامى برخى از افراد و دسته جات را مى ديد كه به مجرّد ديدن كاروان نور در پيشاپيش خود از راه ، انحراف مى جسته و به سوى ديگر مى رفتند تا سالار انسانيّت آنان را نبيند و آنان را به يارى حقّ فرانخواند، همانگونه كه اتفاق افتاد و دردناك تر از همه اينها، بهانه تراشى عبيداللّه بن حرّ در پاسخ دعوت يارى خواهانه آن حضرت بود.
هنگامى كاروان نور به نقطه اى به نام قصر بنى مقاتل رسيدند و براى استراحت فرودآمدند، در آنجا خيمه اى را برافراشته ديدند كه معلوم شد از آن عبيداللّه است .
حسين عليه السلام او را به نزد خويش دعوت كرد، امّا هنگامى كه سفير آن حضرت پيامش را ابلاغ كرد آن مرد گفت :
انّا للّه وانّا اليه راجعون واضافه كرد: (من بدين خاطر از كوفه خارج شدم ، كه خوش نداشتم در آنجا باشم و حسين عليه السلام وارد كوفه گردد، نه ديدار آن حضرت الا ن براى من مُيسّر است و نه آمدن او به خانه من .)
جريان به حسين عليه السلام گزارش گرديد و خود برخاست و به خيمه عبيداللّه رفت ، پس از سلام و جواب ... او را به يارى حقّ فرا خواند كه بار ديگر همان توجيه را مطرح ساخت .
حسين عليه السلام فرمود: (عبيداللّه ! تو در زندگى خويش ‍ خطاها و گناهانى مرتكب شده اى ، اينك اگر به راستى بازگشت به سوى خدا نكنى ، مورد بازخواست خواهى بود. پس ، بپاخيز و به يارى حقّ شتاب كن تا در پيشگاه خدا مورد شفاعت پيامبر قرارگيرى .)
امّا آن نگونبخت ضمن بهانه تراشى ، شانه از زير بار مسئوليّت تاريخى و اسلامى و انسانى خويش ، خالى كرد و گفت : (اگر به يارى تو برخيزم ، نخستين قربانى خواهم بود، ولى اين مركب خويش را تقديم شما مى كنم كه تاكنون به وسيله آن آهنگ هر چه كردم بدان رسيدم و هرگاه مورد سوء قصد قرار گرفتم ، به وسيله آن نجات يافتم .)
حسين عليه السلام از او روى گردانيد و فرمود: (نه به تو نيازى داريم و نه به مركبت ، چرا كه من گمراهان (نگونبخت ) را به يارى خويش نمى گيرم .
... وَ ما كُنْتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلّينَ عَضُدا پس ، اينك كه نه يار مايى و نه بر ضد ما، از اينجا دور شو؛ چرا كه هر كسى نداى دادخواهى و درماندگى ما را بشنود و به يارى ما نشتابد، خداوند او را بر چهره اش به آتش دوزخ سرنگون خواهد ساخت .) و بدين ترتيب او را ترك كرد و رفت .(٧٩٣)
امّا اين عنصر دنياپرست و سياست باز، پس از چندى از سست عنصرى خود، سخت پشيمان شد، به گونه اى كه جانش به لب رسيد و تا پايان عمر بر خود دريغ مى خورد و زمزمه مى كرد:

فيا لك حسرة مادمت حيّاً نصرى **** على اءهل الضّلالة والنّفاق
غداة يقول لى بالقصر قولا **** اءتتركنا وتزمع بالفراق
ولو اءنّى اُواسيه بنفسى **** لنلت كرامة يوم التّلاق
مع ابن المصطفى نفسى فداه **** تولّى ثمَّ ودَّع بانطلاق
فلو فلق التلهّف قلب حىّ **** لهمَّ اليوم قلبى بانفلاق
فقد فاز الاولى نصروا حسيناً ****وخاب الاخرون اولوالنّفاق (٧٩٤)

چه دريغ و افسوس غمبارى تا زنده هستم گريبانگيرم شده و پيوسته گلويم را مى فشارد.
حسين پيشواى عدالت از من دعوت كرد تا او را در راه حقّ و بر ضدّ گمراهى و نفاق يارى رسانم .
آنگاه كه در آن منزلگاه قصر بنى مقاتل مى فرمود: (عبيداللّه ! آيا ما را ترك نموده و آهنگ فراق كرده اى ؟)
اگر با جان و همه وجودم با او همكارى مى كردم .
آرى ! با او، با پسر پيامبر، كه جانم فدايش باد، بى ترديد در روز رستاخيز به مقام پرشكوهى نائل آمده بودم .
امّا چه سود كه من دعوت او را بى پاسخ نهادم و او بر ما پشت كرد و ما را وداع نمود و با شتاب رفت .
اگر شور و شوق و سوز و گداز قلب زنده اى را مى شكافت بى ترديد قلب من تاكنون شكافته شده بود.
به راستى كه گروهى حسين عليه السلام را يارى كردند و برنده شدند و گروهى ديگر سخت باختند و به نفاق درغلطيدند.
آرى ! نداهاى يارى طلبانه آن حضرت در راه مكّه و كربلا در دلهاى زنگار گرفته مردم ، اثرى نداشت . تنها مردى بزرگ به نام زهير، دگرگون شد و به اردوگاه نور پيوست .
زهير، در ميان گروهى بود كه در منزلگاههاى بين راه از كاروان آن حضرت دورى برمى گزيدند تا نداى دادخواهى پيشواى انسانيت را نشنوند و چشمشان بر چشمان حسين عليه السلام نيفتد؛ امّا در يكى از منزلگاهها كه آنان در نقطه اى دور از اردوگاه امام ، مشغول خوردن غذا بودند، بناگاه سفير آن حضرت وارد شد و پيام حضرت را كه زهير را به ديدار او فرامى خواند، ابلاغ كرد.
آنان حيرت زده هر چه در دست داشتند به زمين ريختند و ساكت شدند، امّا همسرش پيش آمد و گفت :
(سبحان اللّه ! پسر پيامبر تو را دعوت نموده و تو پاسخ مثبت نمى دهى ؟ كاش سخن آن گرامى را از نزديك مى شنيدى .)
زهير به پاخاست به محضر آن حضرت شرفياب شد، امّا اندكى بعد، با چهره اى شكوفا و شادمان بازگشت و دستور داد خيمه اش ‍ را در كنار اردوگاه نور برافراشتند و با يك دنيا صفا و مهر، همسرش را وداع كرد و از او جداشد تا مبادا بيدادگران بر او حادثه اى بسازند و گفت :
(گرامى همسرم ! من همراهى و همگامى حسين عليه السلام را بر جهان و جهانيان برگزيدم و جان در گرو عشق او نهادم ... .)
ثروت خويش را به همسرش هديه كرد و او را به كسانش سپرد، امّا آن بانوى روشنفكر و باايمان گريست و ضمن بدرقه او، پرشور و پراخلاص از او پيمان گرفت تا در روز رستاخيز و در حضور نياى بزرگ حسين عليه السلام او را فراموش نكند.
او به يارانش گفت : (من راه حسين را برگزيدم هر كس مى خواهد با ما باشد و هر كس حاضر نيست ، لحظات جدايى است .)
آنگاه گفت : (هان اى مردم ! ما در يكى از پيكارها بر ضد دشمنان حقّ و عدالت بر آنان يورش برديم و پس از تحميل شكست به آنان ، غنائم بسيارى گرفتيم .)
سلمان گفت : (آيا به پيروزى و غنائمى كه اينك خدا به شما ارزانى داشت ، شادمانيد؟) گفتيم : (آرى !) گفت : (هنگامى كه برخى از شما سالار جوانان خاندان محمّد صلى الله عليه و آله را درك نموديد و با او بر ضد شرك و زندقه و ستم و بيداد پيكار كرديد، از امروز شادمانتر خواهيد بود....)
و آنگاه زهير خدا نگه دار گفت و همچنان با حسين عليه السلام بود تا به فوزشهادت با او، نايل آمد.(٧٩٥)
٤ چهارمين نداى حقّ طلبانه و يارى خواهانه خويش را متوجّه مردم بصره ساخت و ضمن گسيل سفيرانى به سوى آنان پيامهاى خويش را بدانان ابلاغ كرد كه يكى از آنها اينگونه بود:
بسم اللّه الرحمن الرّحيم
از حسين به سوى سران و بزرگان شهر بصره :
مردم بصره ! من شما را به سوى خدا و تعاليم آسمانى او دعوت مى كنم و به سوى پيامبرش فرا مى خوانم و اينكه سنّت و سيره پيامبر از ميان رفت و بدعتهاى جاهلى حاكم شد، اگر دعوت توحيديم را پاسخ گوييد و فرمانبردارى در راه حقّ نماييد، شما را به راه رشد و پيروزى رهمنون خواهم شد.
والسّلام (٧٩٦)
با رسيدن پيام يكى از شيعيان ، سران چند قبيله بزرگ از جمله تميم ، قحطبه و بنى سعد را گرد آورد و ضمن سخنانى پرشور و پرمحتوا آنان را اندرز داد و گفت :
(هان اى سران قوم ! اين حسين است پيشواى عدالت ! فرزند گرامى پيامبر! قهرمان محبوب و پرشرافت ! و بزرگمردى با اصالت و ريشه و صاحب راءى بلند و استوار است .
ارزشهاى والاى او وصف ناپذير و دانشش بى كرانه و پايان ناپذير است ، بدو حجّت خدا بر شما تمام و موعظه و اندرزش رساست ... .
هان اى بزرگان بصره ! شما در جنگ جمل گناهى بزرگ بر دوش ‍ كشيديد، اينك آثار سياه آن را با يارى فرزند گرانقدر پيامبر، از چهره خود بشوييد و غبار آن را بزداييد.)
شورى پديد آمد، نداى او را پاسخ مثبت دادند و آهنگ حركت به سوى حسين عليه السلام كردند، امّا دريغا كه پس از آمادگى نفرات و تجهيزات و آهنگ حركت ، خبر جان سوز شهادت پيشواى عدالت همه را به سوگ نشاند.(٧٩٧)
٥ پنجمين نداى يارى طلبانه خويش را متوجّه مردم كوفه ساخت و اين هنگامى بود كه هنوز خبر شهادت سفير گرانقدرش ‍ مُسْلم و جنايت رژيم اموى را در آنجا دريافت نكرده بود در نامه اش به مردم كوفه نوشت :
بسم اللّه الرّحمن الرّحيم
امّا بعد: هان اى مردم مسلمان ! شما مى دانيد كه پيامبر گرامى فرمود:
(هر كس زمامدار بيدادگرى را بنگرد كه حرام خدا را حلال مى كند، عهد او را مى شكند با سيره و سنّت پيامبر مخالفت مى ورزد در ميان مردم به گناه و استبداد حكومت مى كند و اين نظاره گر بر اين فجايع با گفتار و كردارش براى تغيير روند جامعه و تاريخ و اصلاح امور گامى برندارد برخداست كه او را از همان راهى وارد دوزخ سازد كه زمامدار ستمكار را.)
و اينك شما اى مردم ! نيك مى دانيد كه رژيم اموى و گردانندگان آن فرمانبردارى شيطان را برگزيده و از اطاعت خداى پرمهر روى برتافته و تبهكارى را در اركان و ابعاد و قلمرو اسلامى آشكار ساخته و مقرّرات خدا را تعطيل نموده ، قدرت و ثروتهاى ملّى را به انحصار خويش گرفته ، حلال خدا را حرام و حرام او را حلال ساخته اند و من در اين شرايط زشت و ظالمانه حاكم بر جامعه ، به خاطر اين كه فرزند پيامبرم و از همگان بدو نزديكتر، براى امر به معروف و نهى از منكر و هشدار به حكومت و به راه حقّ دعوت كردن آن و نجات اسلام و جامعه از همگان سزاوارترم .
علاوه بر اين واقعيّات و دلايل قيام اصلاحى من ، نامه ها و پيامهايى كه از شما به دست من رسيده و پيكهايى كه از جانب شما، به سوى من شتافته كه شما با من بيعت نموده ايد و پيمان بسته ايد كه مرا در برابر دشمن تجاوزكار تنها مگذاريد و از يارى حقّ و عدالت دست برنداريد، هم اكنون اگر همچون روز دعوت و پيام ، بر عهد خود وفادار باشيد به نيك بختى دست يافته و به رشد و فلاح رسيده ايد، چرا كه جان و سرنوشت من با جان و سرنوشت شما گره خورده و سرنوشت فرزندان و بستگانم نيز به حكم اسلام و قرآن با سرنوشت خاندان و فرزندان شما گره خورده است و قيام و فداكارى من براى نجات اسلام و مسلمانان براى شما الگوست و بر شماست كه از من پيروى كنيد.
امّا اگر عهد خود را شكستيد و بر بيعت خويش پايدارى و پايمردى نورزيديد، خداى را سوگند كه اين عهدشكنى شما نيز سابقه دار است و پديده جديدى نيست ، شما با پدر و برادر گرانقدرم و نماينده ام مسلم ، اينگونه عمل كرديد، از اين پس ، هر كس كه به حرف شما اعتماد كند اوست كه فريب خورده است . شما مردمى هستيد كه در راه كسب ارزشهاى اسلامى خويش راه خطا پيموده و بهره خويش را به رايگان از كف داده ايد و آگاه باشيد كه هر كس پيمان شكنى كند، بر ضدّ خويش كرده است وبه زودى خداوند مرا از يارى شما بى نياز خواهد ساخت ....)
آنگاه نامه را پيچيد و مهر كرد و به قيس سپرد تا به آنان برساند، هنگامى كه اين نامه رسان شجاع به كوفه نزديك شد، يك گروه از گشتيهاى دشمن ، به منظور بازرسى راه را بر او بستند كه او نامه را از بين برد تا اسرار سياسى حسين عليه السلام را دشمن به دست نياورد.
فرمانده گروه گشتى ، او را نزد ابن زياد گسيل داشت ، او مشخّصاتش را پرسيد كه با افتخار و سرفرازى گفت : (من مردى از شيعيان على عليه السلام و فرزندش حسين هستم .)
پرسيد: (چرا نامه را پاره كردى ؟)
گفت : (براى اينكه دشمنان حقّ و عدالت نخوانند.)
پرسيد: (نامه از سوى چه كسى بود و براى چه كسانى ؟)
گفت : (از سوى پيشواى محبوبم حسين عليه السلام به گروهى از مردم كوفه كه نام آنان را نمى دانم .)
عنصر خون آشام اموى دنيا بر سرش خراب شد نعره زد كه : (جز با انجام يكى از دو پيشنهاد رهايى نخواهى يافت : يا بايد نام كسانى را كه نامه به سوى آنان بود، افشا كنى يا بر فراز منبر رفته ، بر حسين عليه السلام و پدر و برادر و خاندانش اهانت و نفرين كنى در غيراين صورت ، قطعه قطعه خواهى شد.)
نامه رسان غيرتمند گفت : (پيشنهاد اوّل نشايد، امّا دوّمى چرا.)
بر فراز منبر رفت و در برابر سيل جمعيّت ضمن سپاس خدا و درود بر پيامبر در عظمت و شكوه شخصيّت على عليه السلام داد سخن داد و از درود و بخشايش و مهر خدا، بر او و فرزندانش ‍ بسيار گفت و بر حاكم خون آشام كوفه و پدرش و بر گردنكشان ستمكار اموى لعن و نفرين فرستاد.
سپس گفت : (هان اى مردم كوفه ! من نامه رسان و سفير پسر پيامبرم ! اورا در راه كوفه ، ترك و به سوى شما شتافته ام . اينك نداى حقّ طلبانه وعدالت خواهانه او را پاسخ مثبت دهيد و دعوت رهايى بخشش را لبّيك گوييد.)
ابن زياد با سرافكندگى و قساوت وحشيانه اى حكم اعدام او را صادر كرد و از فراز قصر بيداد، پايين افكنده شد.
آورده اند كه : (پس از پايين افكنده شدن ، دست و پايش بسته و استخوانهايش درهم شكسته بود، امّا هنوز رمقى داشت كه جنايتكارى سر او را از بدنش جدا ساخت و در برابر سرزنش ‍ برخى ، اين توجيه رسوا را تراشيد كه : خواستم او راحت شود.)(٧٩٨)
٦ ششمين نداى حقّ طلبانه خويش را، به منظور اتمام حجّت متوجّه مردم سست عنصرى ساخت كه به پيكار بر ضدّ او گسيل شده بودند.
در اين مورد بود كه حُرّ و همراهانش را، پس از برخورد با آن حضرت و جلوگيرى از بازگشت او، به يارى حقّ فراخواند و شب ششم محرّم نيز، فرمانده كلّ سپاه يزيد را مخاطب ساخت و او را به يارى رسانى به حقّ و عدالت دعوت كرد، كه هر دو مورد به طور فشرده ترسيم مى گردد:

الف گفتارى با حُرّ
پيشقراولان سپاه كوفه ، به فرماندهى حرّ تشنه و سرگردان ، با كاروان حسين عليه السلام روبرو شدند. آن حضرت آنان را سيراب ساخت و از خطر تشنگى نجاتشان بخشيد.
آنگاه ، اندكى راه را طىّ كردند كه وقت نماز فرا رسيد. حسين عليه السلام به يكى از ياران دستور اذان داد و با برپايى نماز، آن حضرت را ديدند كه با لباس مخصوص عبادت و نيايش وارد شد، سپاس خداى را به جا آورد و او را ستايش نمود.
آنگاه خطاب به صدنفر از سپاهيان حُرّ فرمود:
(اى مردم ! من به سوى شما نيامدم تا نامه هاى شما به من رسيد و پيام آوران شما پيش من آمدند. پيام شما اين بود كه : (به سوى ما رهسپار باش كه ما پيشوايى نداريم ؛ شايد خداوند ما را به وسيله تو به راه حقّ وعدالت گرد آورد.)
اينك اگر شما بر اين سخنانتان پايدار هستيد، من به سوى شما آمده ام ، از اين رو با تجديد پيمان به من اطمينان دهيد وگرنه از همانجا كه آمده ام ، برمى گردم .)
آنان در برابر سخنان حكيمانه آن حضرت ، سكوت را برگزيدند و سخنى بر زبان نياوردند. آن حضرت به مؤ ذّن دستور اعلان نماز را داد و مؤ ذّن برپايى نماز را اعلان كرد. آنگاه به فرمانده سپاه دشمن فرمود: (شما با يارانت نماز مى گذاريد يا با ما؟)
پاسخ داد: (با شما نماز مى خوانيم .)
نماز به امامت حسين عليه السلام و شركت همگان برپاشد. آنگاه حرّ ياران خويش را گرد آورد و به قرارگاه خويش رفتند و خود در مقرّفرماندهى كه در خيمه اى برپا شده بود رفت و با پانصد نفر از يارانش به گفتگو نشست و بقيّه سپاه به جايگاه خود بازگشتند و هر كدام عنان مركب خويش بر دست و در سايه آن ، به طور آماده باش ، در انتظار رخدادهاى آينده نشستند.
حسين عليه السلام پس از كاهش حرارت و سوزش نيم روزى ، به يارانش دستور داد تا براى حركت و ادامه مسير آماده شوند. همگى به سرعت آماده شدند و نداى برپايى نماز عصر و به دنبال برپايى نماز، حركت از آن نقطه اعلان شد. بار ديگر اذان گفته شد و آن حضرت آمد و پس از درود و سلام بر همگى روياروى جمعيّت ايستاد و پس از ستايش وسپاس خداوند فرمود:
(هان اى مردم ! اگر پرواى خدا پيشه سازيد و حقّ در دست صاحبان آن باشد، خداى از شمايان خشنود خواهد گشت و ما خاندان پيامبر، به ولايت بر امور، از اين ستمكاران كه به ناحق مدّعى اين مقام شده ، پيوسته راه بيداد در پيش گرفته و با خدا مخالفت مى ورزند، سزاوارتر و شايسته تريم اگر در راه باطلى كه در پيش گرفته ايد، همچنان گام سپاريد و از ما روى گردان شويد و حقّ ما را نشناسيد و اكنون ديدگاه شما جز آن باشد كه در پيامهاى دعوت و نامه هاى شما ترسيم شده و سفيرانتان به من رساندند، من از همين جا بازمى گردم .)
سخنان روشنگرانه آن حضرت كه بدين جا رسيد، فرمانده دشمن حرّ اظهار داشت : (بخداى سوگند! من از اين نامه ها و پيامهايى كه شما از آنها ياد مى كنيد، اطّلاعى ندارم .)
حسين عليه السلام دستور داد ظرفى را آوردند و نامه هاى مردم كوفه را كه در آن دسته بندى و نگهدارى مى گشت ، همه را، كه انبوهى نامه و در دو بسته بزرگ بودند در برابر آنان قرار دادند. فرمانده سپاه دشمن كه وامانده بود، گفت : (ما از كسانى كه اين پيامها را به سوى شما فرستاده اند و اين نامه ها را نوشته اند، نيستيم . به ما فرمان داده اند كه به مجرّد دست يافتن به شما، تا دستگيرى و تسليم كردنتان به استاندارى كوفه ، شما را رها نكنيم .) كه آن حضرت با شهامت و قاطعيّت وصف ناپذيرى فرمود:
(مرگ ، از اجراى اين دستور ظالمانه بر شما سزاوارتر و نزديكتر است .)(٧٩٩)

ب ديدار سرنوشت ساز
شامگاه تاسوعا، آن حضرت ، سفيرى به سوى فرماندهى كلّ سپاه اموى گسيل داشت و او را براى آخرين اتمام حجّت و شنيدن نداى حقّطلبانه خويش فرا خواند.
عمر سعد، به همراه بيست سوار براى ملاقات با حسين عليه السلام حركت كرد و آن حضرت نيز همينگونه ، امّا پس از رسيدن به قرارگاه ديدار، حسين عليه السلام از همراهانش خواست تا همگى جز برادرش عباس و فرزندش دور شوند و عمرسعد نيز چنين كرد.
هنگامى كه به گفتگو نشستند حسين عليه السلام به عمرسعد، فرمود:
(آيا پرواى خدا را كه بازگشتت به سوى اوست ، پيشه نمى سازى و با اينكه مرا به خوبى مى شناسى ، مى خواهى شمشير تجاوز بر روى من بكشى ؟ اين گروه تجاوزكار و گمراه را رها كن و نداى حقّ طلبانه ما را پاسخ گوى ؛ كه اين براى تو زيبنده است و تو را به خدا نزديك مى كند.)
عمر سعد بهانه آورد كه : (در اين صورت رژيم اموى ، خانه ام را خراب خواهدكرد.)
آن حضرت فرمود: (من آن را از نو خواهم ساخت .)
بهانه جويى كرد كه : (رژيم ، املاك و باغات مرا مصادره خواهد كرد.)
فرمود: (من بهتر از آنها را برايت در حجاز، از اموال خويش ‍ جايگزين خواهم ساخت .)
عمرسعد بهانه ديگرى آورد كه : (از تجاوز رژيم به خانواده خويش در هراسم .)
اينجا بود كه حسين عليه السلام بدو پاسخ نداد و فرمود:
انّا للّه وانّا اليه راجعون نفرينش كرد و فرمود:
(خداوند در دنيا تو را به مرگى سخت گرفتار سازد و در روز رستاخيز بر تو نبخشايد.) و اضافه كرد: (تو در آرزوى شيطانى رياست ، دست به چنين شقاوتى مى زنى ، امّا بخداى سوگند من بدان اميدم كه جز اندكى ، از گندم عراق نخورى .)
كه او با تمسخر گفت : (نان جوين ! آن هم براى ما كافى است .)
و بدينگونه نداى يارى طلبانه حسين عليه السلام بى جواب نهاد.(٨٠٠)
٧ پس از آنكه ، شمار پياده نظام و سواران سپاه دشمن از مرز سى هزار گذشت و حلقه محاصره را بر آن حضرت تنگتر ساختند وآب را به روى او و اردوگاهش بستند، حبيب بن مظاهر به سوى امام حسين عليه السلام شتافت و خاطرنشان ساخت كه : (قبيله بنى اسد، در همان منطقه است ، آيا اجازه مى دهيد به سوى آنان رفته ، آنان را به يارى حقّ و عدالت فراخوانم ؟ بدان اميد كه خداوند به كمك آنان ، بيدادى را كه بر شما خاندان پيامبر مى رود، برطرف سازد.) آن حضرت موافقت كرد.
حبيب ، در دل شب به طور محرمانه از اردوگاه نور خارج و به سوى آنان شتافت . مردان قبيله ، حبيب را شناختند و از آمدنش جويا شدند كه گفت :
(براى انجام كار شايسته و ابلاغ دعوت خداپسندانه اى به سوى شما آمده ام ، به گونه اى كه كسى همانند من سعادت را به سوى قبيله خويش نبرده است ، آمده ام شما را به يارى فرزند گرانقدر پيامبر فراخوانم او از پيشوايان بزرگ مردم باايمان است و يكى از آنان بهتر از هزار نفر است ، بپاخيزيد و از يارى او كوتاه نياييد و او را در اين شرايط سخت رها نكنيد. اين عمر سعد است كه او را محاصره كرده و شما عشيره من هستيد و من براى خيرخواهى به سوى شما آمدم ، بپاخيزيد و آنچه براى يارى فرزند پيامبر طرح مى كنم بكار بنديد و بدانيد كه به شرافت دنيا و آخرت نايل خواهيد شد. بخداى سوگند! هر كدام از شما همراه او به افتخار شهادت برسد در بهشت برين ، همنشين پيامبر است .)
مردى از قبيله به نام عبداللّه بن بشير، با شور و هيجان بسيارى بپا خاست و گفت : (من نخستين پاسخگوى به اين دعوت ، افتخارآفرين هستم .) و اينگونه به خواندن اشعار حماسى پرداخت :

قدعلم القوم اذا تواكلوا المقاتل **** كاءنّنى ليث عرين باسل

هنگامى كه قوم ، كارها را به يكديگر وامى گذارند و سواران زمينگير شده ، عقب نشينى مى كنند.
همه مى دانند كه من قهرمان پيكارگر و شجاعم و چنانكه شير از قرارگاه خود شجاعانه دفاع مى كند از حقّ و عدالت دفاع خواهم كرد.
آنگاه نود نفر از مردان قبيله ، دست در دست هم براى يارى حسين عليه السلام اعلان آمادگى كردند. در همان هنگام ، جاسوس ‍ پليدى از آن منطقه ، به سوى دشمن شتافت و جريان را گزارش ‍ كرد. فرمانده سپاه اموى ، چهارصد سوار را به فرماندهى شقاوت پيشه اى به نام ارزق ، به سوى آنان گسيل و بر آنها كمين نهاد.
آنان به سوى اردوگاه حسين عليه السلام حركت كردند كه در دل شب در ساحل فرات با سپاه يزيد، روبرو شدند، درگيرى شديدى پيش آمد. حبيب با صداى رسا به فرمانده دشمن ندا داد كه : (واى بر تو! تو را با ما چكار؟ از ما دور شو و بگذار ديگرى به چنين شقاوتى دست بزند.) امّا آن عنصر پليد سماجت كرد و مردان بنى اسد با آگاهى به اينكه نيرو و آمادگى لازم را براى پيكار با سپاه دشمن را ندارند، با نوميدى وسرخوردگى بازگشتند و از وحشت انتقام عمر سعد، شبانه كوچ كردند و از آن منطقه دور شدند و حبيب ، جريان را به حسين عليه السلام گزارش كرد كه فرمود:
لاحول ولاقوّة الاّ باللّه آرى ! اين آخرين مرحله تلاش فرهنگى و عقيدتى او براى اتمام حجّت و دعوت ديگران به يارى حقّ و متوجّه ساختن نداى حقّ طلبانه خويش به مردم بود. از آن پس ديگر به ظاهر از يارى ديگران نوميد شد و يقين كرد كه كسى به يارى حقّ نخواهد شتافت و جهاد قهرمانانه اى را كه او در پى انجام آن بود و ديگران را به يارى حقّ و پشتيبانى از عدالت فرامى خواند از او رفع شده و هنگام جهاد خاصّ او، كه دفاع قهرمانانه تا آخرين نفر و آخرين نفس در برابر بيداد و بيدادگران است ، فرا رسيده است .
آنگاه ياران خويش را گرد آورد، بار ديگر روند اوضاع را براى آنان ترسيم كرد و خاطر نشان ساخت كه مسئوليّت جهاد براى پيروزى ظاهرى از ميان رفته ، اينك كه قدرت و امكانات ظاهرى نيست ، آنان مكلّف به جهاد نيستند.
آرى ! بپا خاست و با قلب شكسته و نوميد و از ناآگاهى و عدم احساس مسئوليّت مردم ، در مجمع ياران به سخنرانى پرداخت و فرمود:
(آنچه براى ما پيش آمده است خود مى نگريد، راستى كه روزگار، دگرگون و زشت گشته است . نيكيها و شايستگيهاى آن پشت كرده و رخت بربسته است ... .)
بدينسان ، به ياران فداكارش ، صادقانه خاطرنشان ساخت كه از يارى رسانى مردم بكلّى قطع اميد نموده است .
(... آنان پيمانهاى خويش را شكسته و دست از يارى حقّ شسته و به صفوف تجاوزكاران پيوسته اند. اينك پيمان اطاعت را از شما به طور يك جانبه برداشتم ، چرا كه عمل به مسئوليّت جهاد ظاهرى با از بين رفتن احتمال پيروزى ظاهرى بر دشمن از همگان برداشته شده است . اينك هنگام عمل به مسئوليّت خاصّ من كه شهادت در راه خداست ، فرارسيده است .
بنابراين ، هر كسى مى خواهد بماند، بايد براى شهادت بيعت كند و هر كسى مى خواهد برود، آزاد است ، چرا كه دشمن تنها در پى تسليم يا شهادت من است .)
ياران فداكار آن حضرت پس از سخنان پرشور حسين عليه السلام يكى پس از ديگرى بپا خاستند و هر كدام جملات شگفت انگيزى از وفادارى و اخلاص و صفا تا سرحدّ شهادت به زبان آوردند و اين بار با سالار خود، پيمان خون و شهادت در راه حقّبستند.(٨٠١)

دليل سوّم :
دليل ديگر، لبّيكهاى هفتگانه در زيارت حسين عليه السلام اين است كه اينها پاسخى شايسته در برابر دادخواهيهاى هفتگانه اى باشد كه آن حضرت در مراحل مختلف قيام دگرگونسازش به مناسبتهاى گوناگون و براى امور خاصّى دادخواهى نمود، امّا حتّى يك غيرتمند هم به دادرسى برنخاست و به نداى حقّ طلبانه آن گرامى پاسخ مثبت و شايسته او، نداد.
آن حضرت آنگونه كه آمده است :
مرحله اوّل : براى شكستن محاصره و بستن آب بر روى ياران و اردوگاه نور، نداى دادخواهانه سرداد.(٨٠٢)
مرحله دوّم : براى رفع تشنگى از بانوان حرم و كودكان خردسال فرياد حقّ طلبانه طنين افكن ساخت و فرمود: (هان اى سپاه اموى ! اين بانوان و كودكان نه جرم سياسى دارند و نه با شما در پيكارند، چرا آب را بر روى آنان بسته ايد؟)(٨٠٣)
مرحله سوّم : براى رفع عطش كودك شيرخوارش ، نداى فريادرسى سرداد و فرمود: (آيا جوانمردى هست كه آبى براى اين كودك شيرخوار بياورد؟) آنگاه ، به اين بسنده كرد كه خود سپاه اموى ، كودكش را ببرند و سيراب كنند و فرمود: (اين كودك خردسال را سيراب كنيد.)(٨٠٤)
مرحله چهارم : در تلاش خستگى ناپذيرش به منظور دفاع از خيمه ها و مورد تعرّض قرار نگرفتن خاندانش ، نداى دادخواهانه خويش را متوجّه همه سپاه اموى ساخت و فرمود: (شما با من به نبردى ظالمانه و نابرابر دست يازيده ايد، پس به سوى من بياييد و خاندان وحى و رسالت و اهداف غيرنظامى را هدف حملات ددمنشانه خود قرار ندهيد و براى غارت خيمه ها شتاب نكنيد.)(٨٠٥)
مرحله پنجم : ديگر فرياد دادخواهى براى غارت نكردن خيمه ها و به آتش نكشيدن آنها نبود، بلكه از آنان مى خواست تا رگ حيات حسين مى زند به خيمه ها نزديك نشوند.(٨٠٦)
مرحله ششم : دادخواهى آن حضرت به منظور به آتش نكشيدن خيمه ها با ساكنان آنها بود، چرا كه فرياد ددمنشانه فرمانده سپاه دشمن را شنيد كه آهنگ به آتش كشيدن خيمه ها را با همه كسانى كه در آنها هستند دارد و آتش مى طلبد كه با همان پيكر گلگون و از همان شهادتگاه خويش ندا داد كه : (هان اى پسر ذى الجوشن ! آيا تو هستى كه براى به آتش كشيدن خانه و خاندانم آتش مى طلبى ؟)(٨٠٧)
مرحله هفتم : دادخواهى آن حضرت در واپسين لحظاتى بود كه در شهادتگاه خويش چهره ملكوتى را بر خاك نهاده ، روى نياز به بارگاه آن بى نياز برده ، نيايش مى كرد و براى اتمام حجّت نيز گاه از عطش خويش سخن مى گفت و آب مى طلبيد كه كسى به نداى حقّطلبانه او پاسخ مثبت نداد و با لب تشنه سر مقدّس او را از بدن جدا كردند.(٨٠٨)
آرى ! هنگامى كه نداهاى هفتگانه او بى پاسخ ماند، بسيار بجا و زيبنده است كه دوستان حقيقى آن حضرت به هنگام زيارت او، با همه وجود و اخلاص او را لبّيك گويند تا با سوز و گداز و تعمّق در شرايط هفتگانه او و جهاد بى نظيرش به پاداش اجابت دعوت توحيدى و عدالت خواهانه او نايل آيند.

دليل چهارم :
لبّيكهاى هفتگانه در زيارت حسين عليه السلام پاسخ مثبت به دادخواهيهاى هفتگانه آن گرامى است كه پس از پيمان شكنى و بى وفايى مردم و بى توجّهى آنان به گرفتارى و تنهايى و محاصره او در ميان دشمن ، از آن حضرت به صورت كلّى و بدون پرداختن به جزئيات ، طنين انداز شد و اين همان چيزى است كه از آن به عنوان
نداهاى يارى طلبانه نام برده اند. اين نداهاى برخاسته از دل ، هر كدام اثر خاصّى داشت و مجموع آنها دگرگونى در اوضاع و تحوّل شگفتى را پديد آورد.
اينك آن نداها را كه هنوز در گوش جان عاشقانش طنين انداز است ، بشنويد و هنگامى كه نداى يارى طلبانه در مجلس سوگ او طنين افكند، بدان گوش فرا دهيد و خاموش باشيد و دعوت او را به سوى خدا، عاشقانه و با محبّت لبّيك گوييد؛ اميد كه مشمول رحمت خدا قرارگيريد.

نداهاى هفتگانه دادخواهى
نخستين نداى دادخواهانه

هنگامى كه دو سپاه نور و ظلمت ، روياروى هم قرار گرفتند و سخت درگير شدند؛ خداوند پيروزى را بر آن حضرت فرو فرستاد و او را درگزينش پيروزى ظاهرى و يا شهادت افتخارآفرين مخيّر ساخت و آن گرامى در حالى كه پيروزى و يارى خدا بر فرازسرش در اهتزاز بود، ديدار خدا را برگزيد. آنگاه براى اتمام حجّت ، نداى يارى خواهانه خويش را در برابر مردم طنين افكن ساخت .(٨٠٩)
طنين اين ندا در ميان ياران ، همّت بلند و عزم خاصّى بر تصميم و عزمشان در نبرد با دشمن برانگيخت و شعار جانفشانى و فداكارى آنان به آسمان برخاست . در آنان شور و شوق و شتاب و حالت وصف ناپذير و انقلاب شگرفى براى ايثار و فداكارى پديد آورد كه در بحثهاى آينده خواهد آمد.
اينك ، شما نيز با اقتداى به آن قهرمانان ، نداى يارى خواهانه حسين عليه السلام را آنگونه كه شايسته است پاسخ دهيد و بگوييد: (اگر به هنگام طنين افكن شدن ، نداى يارى خواهانه ات پيكرمان امكان نيافت تا همانند ياران پاكباخته ات دعوتت را لبّيك گويد و سر و جان ناقابل خويش را نثار راه توحيديت سازد، اينك ديدگانمان با نثاراشك وقلبمان ، با سوز و گداز و تحسين فداكارى يارانت ، نداى ملكوتى يارى طلبانه ات را لبّيك مى گويند.)
هنگامى كه لبّيك گفتى ، آماده شنيدن دوّمين نداى يارى خواهانه او باش .

دوّمين نداى دادخواهى
هنگامى كه كارزار شدّت يافت و شهادت ياران يكى پس از ديگرى برمشكلات افزود و اضطراب در بانوان حرم و كودكان پديدار شد و سختى كار به اوج خود رسيد دوّمين فرياد يارى طلبانه آن حضرت درفضاى نينوا طنين افكند و فرمود:
آيا كسى هست كه از حقوق پايمال شده ما دفاع كند؟
آيا كسى هست كه از حقوق انسانى ما حراست نمايد؟
آيا كسى هست كه حقّ را در اوج غربت و تنهايى ، يارى كند؟(٨١٠)
نداى آن حضرت بانوانى را كه در اردوگاه نور بودند، دگرگون ساخت و تصميم آنان را در نثار جان و فرزند و مردان قهرمان خويش ، آهنين ساخت ، تا آنجايى كه برخى خود نيز به فوز شهادت نايل آمدند.
اين نداى دادخواهانه ، بانوان سالخورده را نيز، براى دفاع از حقّ ورويارويى با بيداد اموى به جنبش و حركت آورد و آنان با نثار جان و عزيزتر از جان خود، يعنى فرزندان و جگرگوشگان خويش ، نداى پيشواى محبوب خويش را پاسخ مثبت دادند.
اينك ، آيا آن منظره شورانگيز را مى توانى در انديشه خود مجسّم سازى و تصميم بگيرى كه اگر او را زيارت كردى ، نخستين نداى دادخواهانه او را با همه وجود لبّيك گويى و صادقانه و عارفانه بگويى :
(اى حسين ! اى پيشواى يكتاپرستان عالم ! اى دعوت كننده به سوى خدا! اگر با پيكرم نتوانستم نداى يارى طلبانه ات را پاسخ گويم ، اينك با همه وجود و قلبم ، پاسخگوى نداى دادخواهانه ات هستم .)

سوّمين نداى دادخواهى
پس از شهادت همگى ياران و قهرمانان پاكباخته خاندانش ، در حالى كه در اوج تنهايى ، آهنگ كوى دوست و ديدار او را داشت ، سوار برمركب ، روياروى سپاه شوم اموى ايستاد، به سمت راست ميدان و به سمت چپ آن نگريست ، پيشاروى خويش پيكرهاى به خون خفته ياران و مردان قهرمان خاندانش را ديد و فراسوى خويش بانوان و كودكان محاصره شده را، در اين شرايط دردناك بود كه سوّمين نداى يارى طلبانه اش طنين افكندكه :
(آيا فريادرسى نيست كه به خاطر خشنودى خدا به فرياد ما برسد؟
آيا يارى رسانى نيست كه در راه حقّ و عدالت ما را يارى رساند؟)(٨١١)
بانوان حرم ، اين ندا را شنيدند جام شكيبايى شان لبريز شد و يكپارچه صداى شيون و فرياد فضاى مه آلود و غمبار كربلا را پر كرد، به گونه اى كه صداها به گوش حسين عليه السلام رسيد، از ميدان بازگشت و آنان را توصيه به آرامش و شكيبايى كرد و از آنان خواست تا دشمنانش را شاد نسازند، چرا كه ضجّه و شيون و گريه هاى دردآلود آنان ، ممكن بود به گوش دشمن برسد. فرمود:
(با اعتماد به خدا شكيبايى پيشه سازيد كه گريه هاى شما پس از شهادت من خواهدبود.)
آرى ! اين نداى يارى طلبانه صداى بانوان اردوگاه نور را به آسمان رساند و اين پريشانى و افسردگى بر حسين عليه السلام گران آمد، به گونه اى كه براى آرامش بخشيدن به آنان به سويشان بازگشت .
اينك ، آيا شما با فرياد جانسوزتان در سوگ او نداى يارى طلبانه او را پاسخ نمى گوييد؟ پاسخ شما او را شادمان و قلب رنجديده و شكسته او را مسرور مى سازد. پس با همه وجود ندايش را اجابت كنيد و بگوييد:
(لبّيك اى حسين ! اى دعوت كننده به سوى خدا!)
چهارمين نداى دادخواهى
روز عاشورا با بحرانى تر شدن اوضاع ، هر لحظه مصايب و گرفتاريها، يكى پس از ديگرى باريدن كرد. پيشواى شهيدان ، چهره بر سجده گاه شهادت ساييد و با پيكر به خون خفته ، از همانجا چهارمين نداى يارى طلبانه خويش را طنين انداز ساخت . اين ندا به گوش فرزند گرانقدرش سيّدالسّاجدين عليه السلام رسيد و اثرى عميق در او نهاد. او را از بستر بيمارى به پاداشت و با اينكه به خاطر شدّت بيمارى كه هر بزرگ مردى ممكن است در زندگى با آن روبرو شود، قدرت شتافتن به ميدان را نداشت وباآن شرايط مسئوليّت جهاد و پاسخگويى به نداى حقّطلبانه پدر و پيشواى آسمانى اش حسين عليه السلام بر عهده اش نبود؛ با اين وصف نداى يارى خواهانه حسين عليه السلام او را برانگيخت . در دستى شمشير براى جهاد داشت و در دست ديگر عصايى كه بر آن تكيه مى كرد و با آن شرايط سخت از بستر بيمارى به سوى ميدان نابرابر پيكار حركت كرد.
دختر قهرمان على عليه السلام به منظور بازداشتن او سر راه او را گرفت و گفت : (يادگار برادرم باز گرد!)
او فرمود: (عمه جان ! مرا واگذار تا به يارى پسر پيامبر بشتابم و با دشمنان خدا پيكار كنم ... .)
حسين عليه السلام اين منظره غمبار و شورانگيز را ديد و به خواهرش فرمود: (او را باز گردان ، مبادا با شهادت او، زمين از نسل پيامبر تهى گردد.)
و خواهر گرانقدرش او را بازگردانيد.(٨١٢)
اينك ، شما اى شيفتگان حسين ! چهارمين نداى حقّ طلبانه پيشواى محبوب خويش را لبّيك گوييد.

۱۰
پنجمين نداى دادخواهى
پنجمين نداى دادخواهى
با فرو باريدن گرفتاريها و مصائب پياپى ، پنجمين نداى يارى خواهانه او در حالى كه با پيكر به خون آغشته و زخمهاى بى شمار، بر روى خاك گرم كربلا افتاده بود، طنين افكند. اين ندا در كودكان شيردل اردوگاه نور، اثر شگرفى نهاد و دو كودك براى يارى رسانى به پيشواى خويش به ميدان شتافتند. يكى از آن دو، گوشواره اى بر گوش داشت و از ددمنشى دشمن وحشت زده به هر سو مى نگريست و در حالى كه از خيمه ها دور مى شد با ضربت قساوت پيشه اى به شهادت رسيد. مادرش با ديدن اين منظره دردناك ، بسان كسى كه از هوش رفته باشد، حتّى توان سخن گفتن و گريه را نيز از دست داد.(٨١٣)
كودك دوّم ، عبداللّه ، يادگار برادرش بود كه يازده سال داشت . او هنگامى كه عموى خود را در آن شرايط نگريست به نداى دادخواهانه اش لبّيك گفت و به يارى او شتافت حسين عليه السلام از خواهرش خواست تا او را باز دارد و او نيز كوشيد تا كودك را در خيمه ها نگاه دارد، امّا كودك قهرمان خروشيد كه : (بخداى سوگند! عمويم را تنها نخواهم گذاشت و از او جدا نخواهم شد.) به سوى حسين عليه السلام شتافت و تا نثار دست و خون جوشان خود، به جهاد بى امان خويش ادامه داد.(٨١٤)
آرى ! اينك اگر پنجمين نداى حقّ طلبانه حسين عليه السلام را لبّيك گفتيد، براى پاسخگويى به ششمين نداى او بشتابيد.

ششمين نداى دادخواهى
پيشواى شهيدان با پيكر پاره پاره بر خاك افتاده بود ...، سپاه دشمن ، قهرمان همه والاييها را در حلقه محاصره گرفته و براى كشتن او آماده مى شد، در اين لحظات بود كه حسين عليه السلام براى اتمام حجّت ششمين نداى حقّ طلبانه را در فضاى پر حماسه شهادتگاهش ، طنين انداز ساخت . اين ندا در قلب خروشان زينب عليها السلام اثرى عميق نهاد و او را از خيمه ها خارج و به سوى قتلگاه برادر سوق داد.
غمبارتر از آن اينكه ، دختر والاگهر على عليه السلام براى اتمام حجّت ، عمرسعد فرمانده سپاه شوم اموى را به يارى حقّ و عدالت كه به مسلخ بيداد و رذالت كشيده مى شد، فرا خواند و گفت :
(پسر سعد! ...آيا اينگونه ظالمانه و ددمنشانه حسين را به خاك و خون مى كشند و تو بى تفاوت نظاره مى كنى ؟)
شرايط سخت و سخن آتشين و شهامتمندانه دخت بتول عليهما السلام عمرسعد را گرياند، قطرات اشك بر موهاى صورت غلطيد و با شرمسارى و ذلّت ، چهره از بانوى قهرمان كربلا برگردانيد ... .(٨١٥) پس ، هان اى شيفتگان حقّ و عدالت ! ششمين نداى يارى طلبانه حسين را لبّيك گوييد.

هفتمين نداى دادخواهى
كار نبرد با بيداد اموى پيچيده تر شد و سختى جهاد بى نظير حسين عليه السلام به اوج خود رسيد. اينجا بود كه هفتمين نداى يارى خواهانه حسين عليه السلام به سبك ويژه اى ، طنين انداز شد. آن حضرت صداى ملكوتى اش را به شيوه خاصّى و با واژه ها و جملات ويژه و در حال و هوا و شرايط مخصوصى ، به گوشها رساند. اين ندا، بسان نداهاى گذشته تنها در افراد خاصّى اثر نگذاشت ، بلكه در همه پديده ها، تمامى جهانهاى شناخته و ناشناخته و از ناچيزترين ذرّات تا عظيمترين كهكشانها، اثر گذاشت . همه آفرينش به خروش آمد، آسمانها و زمينها و آنچه درون و برون آنهاست به لرزه درآمد، پديده هايى كه در قرارگاه خويش بودند، سراسيمه خارج شدند و موجوداتى كه در جايگاه خود ساكن بودند و كران تا كران عرش پرشكوه و ... .
بهشت و بهشتيان ، دوزخ و اهل دوزخ و تمامى پديده هاى ديدنى وناديدنى به حركت آمدند(٨١٦) كه در بحث مستقلّى بدانها اشاره خواهد رفت و از بيان بيشتر آن ناتوانيم ؛ چرا كه بر نگارنده بسيار گران است كه مصائب و رخدادهاى غمبار و افتخارآفرين آن روز جاودانه را به زبان يا قلم بياورد و يا در انديشه خويش مجسّم سازد.
اينك كه هفتمين نداى يارى طلبانه او را به طور فشرده نگريستى ، پس بپاخيز و به همه پديده هاى هستى اقتدا كن و آخرين نداى او را با همه وجود لبّيك بگو. به پيشگاهش عرضه بدار كه :
(لبّيك ! اى دعوت كننده به سوى خدا! اگر به هنگام نداى يارى خواهانه ات امكان نيافتم تا با پيكرم جواب مثبت بدهم ، اينك با جان ، قلب ، گوش ، چشم ، دست ، پا و همه اعضا و پيوندهاى وجود و گريه و شيون و ناله و دگرگونى درونى و همه هستى و امكانات خويش ، به فرياد دادرس طلبانه ات ، لبّيك مى گويم .)(٨١٧)
و آنگاه با همه وجود در قلمرو انديشه ، عقيده ، قلب ، گفتار و كردار پاسخگوى دعوت آن گرامى باش .
اگر به راستى در برابر نداهاى حقّ طلبانه او، پاسخى شايسته از تو تحقّق يافت و به راستى با همه وجود، نداهاى او را دريافت و بدانها لبّيك گفتى ، اينك آگاه باش كه آن گرامى به پاداش پاسخ شايسته و لبّيكهاى خالصانه ات هم ، به فريادرسى ات خواهدبرخاست و هم دعوتت را اجابت خواهد كرد و هم ندايت را لبّيك خواهد گفت ؛ چرا كه تو مراحل هفتگانه اى در پيش ‍ خواهى داشت كه در آنها، در حالى فرياد دادخواهى و دادرسى سرخواهى داد كه نه دادرسى دارى و نه فرياد رسى .

موارد فرياد رسى امام حسين عليه السلام
آرى ! اگر اينك در زندگى ات دعوت نجات بخش او را، آنگونه كه زيبنده است پاسخ شايسته بگويى ، آن حضرت نيز به فريادت خواهد رسيد و دعوتت را اجابت خواهد كرد بلكه فراتر از آن ؛ او آنقدر بزرگوار است كه به پاداش حقّشناسى و مهرت ، نداهاى كمك خواهانه ات را كه در پيش خواهى داشت ، لبّيك خواهد گفت ، آن هم لبّيك گفتنى كه برايت سود بخش و نجات دهنده باشد و تو را از سختيهايى كه باعث شده است فريادرسى بجويى ، رهايى بخشد.

١ در واپسين لحظات
نخستين نداى دادرس خواهى را، در واپسين لحظات و در حالت احتضار سرخواهى داد، آنگاه كه جان به گلوگاه مى رسد و گفته مى شود: (آيا نجات بخشى هست كه (اين بيمار را از مرگ ) نجات بخشد؟) و يقين مى كند كه به راستى هنگام جدايى و فراق فرارسيده است و ساق پاها از شدّت جان كندن به هم مى پيچد.(٨١٨)
آرى ! در اين لحظات سخت و سرنوشت ساز است كه تو، به كمك و فريادرسى فرزندان و فرزند زادگان ، بستگان و نزديكان ، پدران و مادران ، عزيزان و همنشينان ، دوستان و پزشكان ، دل خوش ‍ مى دارى ، امّا به زودى در مى يابى كه از هيچكدام آنان كارى ساخته نيست و به فريادت نخواهند رسيد.
آرى ! اگر در زندگى خويش با همه وجود، نداى حسين عليه السلام اين نداگر به سوى خدا را لبّيك گفته باشى ، نه تنها اميد است كه در آن لحظات حسّاس بر كنار بستر احتضارت بشتابد و بدون اينكه دادخواهى كنى ، به دادت برسد و تو را در اوج دلهره و گرفتارى دريابد و به ساحل آرامش و نجاتت برساند. بلكه ، اميدوار باش كه نداى كمك جويانه ات را با لبّيكى سودمند، سريع و نجات بخش پاسخ دهد.(٨١٩)

٢ به هنگام برانگيخته شدن
دوّمين نداى دادرس طلبانه را، در آستانه رستاخيز و به هنگام خروج از قبر سرخواهى داد. آنگاه كه برهنه و عريان برانگيخته مى شوى ، ذلّت زده و بار گناهان بر دوش ، گاه به سمت راست خويش مى نگرى و گاه به سمت چپ ، امّا دادرسى كه از آن كمك بخواهى ، نمى يابى .
آرى ! اگر در زندگى ات ، نداى اين شهيد راه حقّ و عدالت و اين قربانى گرانمايه راه خدا را لبّيك گفته و به آن حضرت اقتدا نموده باشى ، اميد است كه در آن لحظات سرنوشت ساز كه با نگرانى و اضطراب به هر سو چشم دوخته و وسيله نجات مى طلبى آن گرامى تو را بيابد؛ يا فرشته وحى و يا نياى بزرگ او پيامبر صلى الله عليه و آله همانگونه كه در روايات آمده است ، تو را كه زائر دلباخته و عارف او هستى دلجويى كند و دست تو را بگيرد و از نگرانى و انتظار، نجاتت بخشد.(٨٢٠)

٣ در صحراى سوزان محشر
سوّمين فرياد دادرسى را در صحراى سوزان محشر و از سخت ترين تشنگى روزرستاخيز سر خواهى داد، از عطش روزى كه پنجاه هزار سال است و خورشيد حرارت و خشم خود را بر سرها و مغزها مى باراند و در همه اين دوران طولانى ، دادرسى نخواهدبود.
اينك ، اگر در زندگى ات آن چنانكه زيبنده است ، ساقى حوض ‍ كوثر را به هنگام نداى دادخواهانه اش از شدّت عطش و اوج تنهايى ، لبّيك گفته باشى ، بى ترديد او تو را به هنگام دادخواهى از تشنگى روز رستاخيز لبّيك خواهد گفت و تو را به آب گوارايى كه پس از آن هرگز تشنه نخواهى شد، سيراب خواهد ساخت .(٨٢١)

٤ در محاصره طلبكاران
چهارمين نداى فرياد رسى را هنگامى سر خواهى داد كه طلبكارانت تو را در حلقه محاصره خويش گرفته و تو از هر كسى كه حقّى در گردن دارى مى گريزى ، از برادر، خواهر، پدر و مادر كه پرمهرترين انسانها نسبت به تو هستند و در همان حال نوميد و سرافكنده مى مانى و در آن بحران مرگبار سرگردان كه پس از فرار از پدر و مادر، اينك از چه كسى بايد كمك خواست ؟
اينك اگر در زندگى ات نداى پيشواى شهيدان را لبّيك گفته باشى ، اميد است كه در آن شرايط سخت و بحرانى به تو نظر لطف افكند و ياريت نمايد و مشكلت را با طلبكاران و آنانكه حقوق پايمال شده را از تو مى خواهند حلّنمايد و ميان شما صلح و سازش ‍ ايجاد كند.

٥ لحظات جدايى شايستگان از تبهكاران
هنگامى كه فرمان خدا بر جداسازى شايستگان از تبهكاران صادر مى گردد، لحظاتى است كه پنجمين نداى فريادرسى را سر خواهى داد؛ آنگاه كه خطاب مى گردد: (هان ! اى تبهكاران ! امروز از ديگران جداشويد.)
و آنگاه براى جنايتكارى ، نشانى پديدار مى گردد كه بدان شناخته مى شود.
آرى ! در آن هنگام سهمگين ، اميد كه نورانيّت زيارت عارفانه وعاشقانه آن حضرت تاريكى آن نشانه را از چهره ات بزدايد و از كمك خواهى بى نيازت سازد.(٨٢٢)

٦ بر سر دوراهى بهشت و دوزخ
ششمين فرياد كمك خواهانه را هنگامى سر خواهى داد كه فرمان خداى يكتاى قهّار به فرشتگان مى رسد كه : (يا او را به بهشت بريد يا دوزخ .) و زبان گنگ مى شود به گونه اى كه ديگر توان دادخواهى هم نخواهى داشت .
آرى ! اگر در زندگى خويش نداى حقّ طلبانه حسين عليه السلام را لبّيك گفته باشى ، اميد است كه در آن شرايط حسّاس كه آهنگ كمك خواهى مى نمايى و زبانت نمى چرخد.
آرى ! در آن شرايط پيشواى شهيدان تو را پاسخ گويد و از آن مرحله سخت نجاتت بخشد.

٧ در ميان آتشهاى پرشراره
هفتمين نداى فريادرسى را از درون آتشهاى شعله ور و پرشراره دوزخ سر خواهى داد، آنگاه كه به خاطر عملكرد نادرست در زندگى ، تلاش و كوشش تو براى نجات بى ثمر مى ماند و به دوزخ افكنده مى شوى ؛ آنجا گاهى از ماءموران آتش فريادرس مى طلبى و گاه از مالك دوزخ و بزرگ آنان ، گاه از ظالمان و طغيانگران كوردلى كه با فريب و مكر تو را به دنبال خود كشانده و به آتشهاى شعله ور سپردند.
آرى ! از آنان فريادرسى مى خواهى ، امّا همه آنها بى نتيجه مى ماند وكمك خواهى از ستمكاران نه تنها سودت نمى بخشد، بلكه جواب آنان بر رنج و عذاب تو خواهد افزود و با اينكه كمك خواهى تو از آنان اندك است و از آنان مى خواهى كه يك روز عذاب را از تو بردارند و از مالك دوزخ تقاضا مى نمايى كه مرگت را برساند و نجاتت دهد و از سركشان تبهكار مى خواهى كه ساعتى از عذاب يا اندكى از آن را از تو برطرف نمايند، امّا از فريادهاى كمك خواهانه ات سودى نمى گيرى .
امّا حسين عليه السلام طبق وعده اى كه به زائران عارف و خالص ‍ خويش داده است ، اگر تا اين مرحله به خاطر سياهى پرونده زندگيت و مقرّرات خداوند در مورد تبهكاران ، تو را نجات نداده باشد، اميد كه در آن مرحله سخت به ديدارت بشتابد و با آمدن آن حضرت آتشهاى شعله ورى كه براى تو افروخته شده است ، خاموش گردد و عذاب از تو برداشته شود وآن گرامى تو را از دوزخ نجات و به بهشت رهنمون گردد.(٨٢٣)

خطاب پنجم :از خطابهاى خاصّ به حسين عليه السلام به هنگام زيارتش ، درود و سلامى است كه بر تك تك اعضاى مقدّس آن حضرت نثار مى گردد، در صورتى كه در ديگر زيارتها بر ويژگيهاى شخصيّت والاى زيارت شونده يا بر روح بلند و پيكر مقدّس او، درود و سلام نثارمى گردد.
آرى ! اين از ويژگيهاى حسين عليه السلام است كه علاوه بر روح بزرگ و پيكر مطهّر و ويژگيها و صفات و ارزشهاى والايش ، بر تك تك اعضا پيكر مقدّس او نيز درود فرستاده مى شود و به گونه اى كه در زيارتنامه او آمده است : بر
سر مقدّس ، چهره ملكوتى ، گونه هاى گلگون ، لبهاى تشنه ، دهان و دندانهاى مبارك ، محاسن شريف ، خون
جوشان ، سينه پرمهر، ستون فقرات ، قلب رئوف ، جگر سوزان و ديگر اعضا و اندامهاى مقدّسش هركدام جداگانه و مستقل درود و سلام نثار مى گردد.
و نيز از ويژگيهاى آن حضرت است كه سلام و درود بر اعضا پيكر مقدّس او هم به صورتهاى مختلف نثار مى گردد، براى نمونه :
در مورد سر مقدّس او، گاه سلام بر سر شريف گفته مى شود و گاه بر سر برافراشته برفراز نيزه ها، گاه سلام بر سر نصب شده بر فراز دروازه شهرها گفته مى شود و گاه سلام برسر بريده شده از قفا، گاه سلام بر سر بر روى خاك يا بر طشت نهاده شده خطاب مى گردد و گاه به صورتهاى ديگر ... .
در مورد گلوى مقدّس او نيز درود و سلام به صورتهاى چند گانه اى نثار مى گردد، گاه سلام بر گلوى بريده شده نثار مى گردد و گاه گلوى قطع شده ، گاه گلوى زده شده با شمشيربيداد.
در مورد پيكر مقدّس او نيز همينگونه است ، گاه درود بر پيكر رشيد به خاك افتاده اش نثار مى گردد و گاه بر بدن گلگونش ، گاه بر كالبد مجروحش و گاه بر بدن به خون آغشته اش گاه بر پيكر قطعه قطعه اش و گاه بر بدن پايمال شده و پراكنده شده بر روى خاك .
و نيز از ويژگيهاى آن حضرت در اين مورد اين است كه ، بر هر عضو و جزئى از پيكرمقدّسش با بيان ويژگى خاصّ آن سلام و درود نثار مى گردد و به هر كدام از آن ويژگيها نيز با خصوصيّات خود آن ويژگى ، براى نمونه :
به سر مقدّس آن حضرت با عنوان سر
مطلوب و مصلوب و موضوع درود نثار مى گردد.
سرمطلوب يعنى : سر مقدّسى كه مورد درخواست بارگاه ستم اموى بود.
سرموضوع يعنى : سرى كه در بارگاه بيداد يزيد يا (عبيداللّه و در برابر آنان بر طشت نهاده شد.
سرمصلوب يعنى سرى كه بر درخت و دروازه دمشق يا سر درب بارگاه يزيد نصب گرديد.(٨٢٤)
دليل نامگذارى به اين نامها و نثار سلام و درود با اين عناوين خاصّ بر آن حضرت ، اين است كه هر كدام از اين نامها و عناوين ، نشانگر فداكارى بى نظير او در راه خدا و تسليم او به دستورات خدا و جانفشانى وفداكارى او، به منظور احياى دين خداست و خدا نيز به پاداش اين رسالت عظيم ، براى او حرم امنى قرار داد و دلها و قلبها را در گروعشق او نهاد تا بدو توسّل جويند و به راه و رسم الهى و تعالى بخش او اقتدا كنند و از او طلب شفاعت نمايند و اين يكى از مفاهيم سلام بر پيامبر و امامان نور عليهم السلام است و هنگامى كه ما بدينگونه بر روح بلند و ويژگيهاى والا و شخصيّت نمونه و بر اعضاى پيكر مقدّس او درود و سلام عارفانه نثار كنيم و بر هر كدام به صورت جداگانه سوگوارى نماييم .
اميد است كه به هر سلام بر او، آتش شعله ورى را كه با گناهان خويش بر اعضاى پيكرمان برافروخته ايم ، خاموش گردد.

زائران قبل و بعد از شهادت
در مورد ويژگى زائران قبل از شهادت و پس از شهادت آن حضرت ، پيش از آنكه پيكرمقدّسش به خاك سپرده شود، به دو نكته اشاره مى رود:

الف زائران قبل از شهادت
١ نخستين زائران پيش از شهادت فرشتگانند.
از امام صادق عليه السلام است كه مى فرمايد: (فرشتگان ، هزار سال قبل از آنكه نياى گرانقدرم حسين عليه السلام كربلا را شهادتگاه خويش قرار دهد، آن سرزمين را زيارت كردند.)(٨٢٥)
٢ پيامبران خدا نيز، كربلا و شهادتگاه او را پيش از شهادتش ‍ زيارت كردند، در روايت است كه : (همه پيامبران ، پيش از آنكه آن ماه شب افروز، در كربلا دفن گردد، آنجا را زيارت كردند.)(٨٢٦)
٣ سفينه نوح ، تاج و تخت سيّار سليمان ، گوسفند اسماعيل و آهوى گفتگو كننده با مسيح نيز هر كدام به سبكى خاصّ، شهادتگاه حسين عليه السلام را پيش از شهادت زيارت كردند.
٤ چهارمين گروه زيارت كنندگان پيش از شهادت ، قهرمانان پاكباخته اى بودند كه به كوى او شتافته و به امامت و پيشوايى او به كوى دوست شتافتند.
آنان هر كدام به هنگام آماده شدن براى جهاد و پيكار با دشمن تجاوزكار و ددمنش پياده يا سواره ، نخست عارفانه و خالصانه و به شيوه اى خاصّ به پيشگاه آن حضرت شرفياب مى شدند و در برابر او قرار مى گرفتند و با همه وجود مى گفتند:
سلام بر تو اى حسين عزيز!
سلام بر تو اى فرزند گرامى پيامبر خدا !
سلام بر تو اى فرزند امير مؤ منان و فاطمه مطهّره !
و آن گرامى پاسخ آنان را مى داد و ضمن وداع با آنان به تلاوت آيه اى از قرآن مى پرداخت كه :
... فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى نَحْبَهُ (از ايمان آوردگان ، مردانى هستند كه به پيمانى كه با خدا بسته بودند وفا كردند. برخى بر سر پيمان خويش جان باختند و برخى چشم به راه (جانبازى و شهادت ) هستند و هيچ پيمان خود دگرگون نساخته اند.)(٨٢٧)
دليل دقّت و اهتمام آنان به اين زيارت آخرين از پيشواى محبوب خويش ، اين بود كه آنان در پرتو بينش بلند و ايمان عميق خويش ، بر آن بودند كه بهره و پاداش پرشكوه زيارت او را پيش از شهادت نصيب خود سازند تا پاداش زيارت پيشواى شهيدان برپاداش ‍ شهادتشان در راه حقّ، افزون گردد.
برخى از آنان در اين زيارت ، ويژگيهايى داشتند و زيارتشان به سبك ويژه اى انجام پذيرفت ، از آن جمله دو يادگار گرامى برادرش عبداللّه و عبدالرّحمن بودند كه براى زيارت او به حضورش شرفياب شدند و در برابرش با فاصله اى بسيار ايستادند و با كمال ادب و وقار گفتند:
اَلسَّلام عَلَيْكَ يا ابا عبداللّه ... .آمده ايم تا پيشاپيش شما پيكار كنيم و به فوز شهادت نائل شويم .
حسين عليه السلام پاسخ آنان را با نهايت مهر و محبّت داد و از آنان خواست تا نزديكتر بروند. پيش رفتند و در فاصله كمترى با آن حضرت ايستادند و بار ديگر ضمن نثار سلام بر پيشواى محبوب خويش ، تقاضاى خود را باز گفتند؛ كه حضرت فرمود:
(درود خدا بر شما باد!)
آنان به شدّت گريستند.
حسين عليه السلام فرمود: (چرا گريه مى كنيد؟ ديدگان شما پس از اندك زمانى به نور وجود پيامبر و اميرمؤ منان و پدرتان حضرت مجتبى عليهم السلام روشنتر خواهدشد.)
گفتند: (سر و جان ما فدايت باد! بخدا سوگند بر خود گريه نمى كنيم ، بلكه گريه ما بر شماست كه در محاصره دشمن ددمنش ‍ قرار گرفته ايد و ما توان يارى شما را نداريم .)
فرمود: (نور ديدگانم ! خداوند بر همدردى شما با ما و نثار جان پاكتان در راه آرمانهاى توحيدى ما، بهترين پاداش تقوا پيشگان را بر شما ارزانى دارد.)(٨٢٨)
و نيز از جمله زائران مخصوص ، فرزند برومندش على بود.
آن جوان فداكار و هوشمند، پس از پيكارى دليرانه هنگامى كه بر خاك شهادتگاه خويش افتاد سلام و درود خاصّ خويش را نثار پدر و پيشواى محبوبش كرد و با آهنگ زيارت او عرضه داشت :
(پدر جان ! درود خالصانه فرزندت را از ميدان جهاد، در واپسين لحظات بپذير.)(٨٢٩)
آرى ! او از نظر زمان و چگونگى زيارت و دريافت پاسخ ، خصوصيّاتى داشت .
همه شهيدان پاكباخته ، قبل از رفتن به سوى ميدان نبرد، پيشواى آسمانى خويش را زيارت مى كردند؛ امّا على زيارت را به پس از جهاد انداخت ، دليل اين تاءخير اين بود كه حسين عليه السلام به هنگام به ميدان رفتن ياران جلو خيمه ها بود و آنان در لحظات فراق و جدايى به قصد زيارت به آن حضرت درود و سلام نثار مى كردند و مى رفتند، امّا هنگام حركت على ، حسين عليه السلام به سوى او رفت و او را بدرقه كرد و پس از رفتن او هم هرگز قرار و آرام نداشت تا آنگاه كه نداى فراق و سلام ويژه فرزندش ‍ طنين افكند.
امّا دليل سلام خاصّ او كه با
عليك شروع شد، بدان جهت بود كه سلام و درود او، سلام جدايى و خداحافظى بود نه سلام تحيّت و ديدار و وصال ... .
و دليل اين كه آن حضرت جواب خاصّى به سلام او داد، بدان جهت بود كه جواب سلام تحيّت ، واجب است ؛ امّا سلام فراق و جدايى غير از سلام تحيّت است و جواب آن هم متفاوت است به همين جهت حسين عليه السلام با شنيدن سلام خاصّ فرزندش ‍ دگرگون شد، توان خود را ازدست داد و فرمود:
يابنىّ قتلوك نور ديده ام تو را به شهادت رساندند ... .

ب زائران بعد از شهادت
١ نخستين زائر پس از شهادت حسين عليه السلام ذات اقدس ‍ الهى بود و روشن است كه زيارت خدا، كنايه از الطاف بسيار و توجّهات ويژه خدا به پيشواى شهيدان است .
٢ آنگاه پيامبر گرامى صلى الله عليه و آله او را زيارت كرد و لحظاتى پس از شهادت ، او را از حوض كوثر سيراب ساخت و جام آن را در اختيار او نهاد و اين همان نكته اى است كه فرزندش ‍ على در واپسين لحظات شهادت ، به پدر خبر داد و روشن است كه على و فاطمه و حسن عليهم السلام نيز به هنگامى كه پيامبر صلى الله عليه و آله به زيارت حسين عليه السلام شتافت همراه او بودند.
٣ پس از اين زائران گرانقدر، فرشتگانى به زيارت آن حضرت شتافتند كه براى يارى رسانى او فرود آمدند،(٨٣٠) امّا هنگامى رسيدند كه او در بستر شهادت خفته بود و به آنان از جانب خدا فرمان رسيد كه تا روز رستاخيز در كنار شهادتگاه او بمانند.
٤ پس از آنها، زائران بسيار ديگرى به زيارت آن حضرت آمدند؛ ذوالجناح ،(٨٣١) پرندگان ،(٨٣٢) حيوانات صحرا(٨٣٣) و ... كه هر كدام به سبك ويژه اى او را زيارت كردند.
٥ و از نخستين زائران ، فرزندش امام سجّاد عليه السلام و خواهر گرانقدرش زينب عليها السلام و خاندان اسيرش بودند كه به همراه يازده كودك از خاندان وحى و رسالت ، به نيّت زيارت حسين عليه السلام در شهادتگاه و كنار پيكر به خون خفته اش ‍ گرد آمدند، آنان با شيوه خاصّى و آداب مخصوصى كه براى زيارت آن حضرت آمده است ، نيّت زيارت كردند(٨٣٤) و با لبهاى تشنه ، شكمهاى گرسنه ، چهره هاى اندوه گرفته ، چشمان اشكبار، دلهاى سوخته ، ... و برخى كودكان خردسال با سر و پاى برهنه و برخى قهرمانان اسير، با غل و زنجير بر گردن ، به زيارت او شتافتند.
آرى ! تنها يك چيز از آداب زيارت را نتوانستند بجا بياورند و آن غسل زيارت يا وضوى با آب فرات بود كه به جاى آن با خون تيمّم كردند و دست و چهره خويش را به خون آغشته ساختند كه اين تيمّم بالاتر از غسل و وضوى با آب فرات بود.
آنگاه به گونه اى كه در زيارت او درود بر پيامبر، على ، فاطمه و... عليهم السلام را آغازكردند و آنگاه بر پيشواى شهيدان سلام كردند.
در اين زيارت ، خواهر قهرمانش زينب عليها السلام بود كه زيارتنامه را مى خواند و همگى زائران دلسوخته با او همراهى مى كردند و از امام سجّاد عليه السلام با اينكه حجّت خداست و بر اين كار زيبنده تر است چيزى نرسيده است ، چرا كه او علاوه بر شدّت بيمارى و به غل و زنجير بيداد كشيده شدن كه امكان فرود از مركب و همراهى بيشتر با زائران داغدار كوى دوست را نداشت ، با ديدن آن منظره دلخراش و شرايط جانسوز به گونه اى دگرگون شد كه با شهادت ، لحظاتى بيشتر فاصله نداشت . عمّه اش ‍ زينب عليها السلام شرايط او را دريافت و ضمن سخنان حماسه ساز و حيات بخشش كه خواهدآمد، به يارى يادگار برادر و ولىّ خدا شتافت .(٨٣٥)
آرى ! بدين جهت بود كه امام سجّاد عليه السلام امكان زيارت به همراهى سايراعضاى خاندان رسالت با آن شرايط خاصّ و سبك ويژه را نيافت و اين زيارت بدانان اختصاص يافت ، گرچه سپاه پليد اموى به آنان هم اجازه نداد تا به طور دلخواه حسين عليه السلام را زيارت كنند و با توسّل به زور و ددمنشى ميان آنان و محبوبشان حسين عليه السلام جدايى افكند و مركبها را نزديك ساخت و آنان را به زور سر نيزه از بدنهاى قطعه قطعه جدا وبرفراز محملها نشانيد و به سوى كوفه و شام گسيل داشت .

زائران پس از دفن بدن مطهّر
شيفتگان و زائران پس از دفن پيكر مطهّر او بسيارند، برخى در تمامى اوقات به زيارت او مى پردازند و برخى در اوقات معيّن ... .
گروه نخست كه تا روز رستاخيز، شب و روز به زيارت او مشغول هستند، گروهى از فرشتگانند، كه در بحث مربوط به فرشتگان ، بدانها اشاره رفت .
امّا از زائرانى كه در اوقات مخصوص او را زيارت مى كنند، نخست ذات اقدس الهى است كه فراتر و منزّه از زمان و مكان و رفت و آمد و تحوّلات است و به طورى كه در روايت آمده است : (هر شب جمعه باران الطاف خاصّ خود را بر حسين عليه السلام مى باراند.)(٨٣٦)
و نيز پيام آوران و جانشينان آنان همه شبهاى جمعه و شب پانزدهم شعبان و شب قدر(٨٣٧) به زيارت حسين عليه السلام مى شتابند و نيز جبرئيل و ميكائيل و اسرافيل در طول سال اوقات خاصّى براى زيارت او دارند.(٨٣٨)
از مردم اين سرا، نخستين زائر حسين عليه السلام پس از به خاكسپارى پيكرمطهّرش امام سجّاد عليه السلام بود كه سوّمين روز شهادت حسين عليه السلام با گروهى از بنى اسد به زيارت او شتافتند. آن حضرت پس از ساختن قبر مطهّر، كف دست خويش ‍ را بر روى قبر گشود و با سلام و آداب و واژه ها و سبك مخصوصى به زيارت پدر و پيشواى محبوبش پرداخت .
پس از امام سجّاد عليه السلام گروههاى گوناگون مردمى كه در آن سرزمين زندگى مى كردند، يكى پس از ديگرى به ديار دوست شتافتند تا آنجايى كه روايت شده است كه : (پس از دفن پيكر پاك آن حضرت ، به فاصله يك يا دوسال ده ها هزار زن ، كودكانى در مهر او به دنيا آوردند.)(٨٣٩)
و نيز از جمله زائران دلسوخته ، عقبه بود. او نخستين شاعر انديشمندى بود كه در برابر قبر مطهّر پيشواى شهيدان ايستاد و اينگونه سرود:

مررت على قبر الحسين بكربلا واءبكى لشجوه **** ويسعد عينى دمعها وزفيرها
وبكيت من بعد الحسين عصائب **** اءطافت به من جانبيها قبورها
سلام على اءهل القبور بكربلا **** وقلَّ لها منّى سلام يزورها
سلام بآصال العشىِّ وبالضُّحى **** تؤ دِّيه نكباء الرِّياح ومورها
ولابرح الوفّاد زوّار قبره **** يفوح عليهم مسكها وعبيرها(٨٤٠)

به شهادتگاه حسين عليه السلام گذر كردم و سيلاب اشك ديدگانم را بر تربت مقدّس او فرو ريختم .
همچنان مرثيه او را سرودم و گريستم و ديدگانم با قطرات اشك و آه خود، ياريم كردند.
و پس از گريه بر سوگ حسين عليه السلام بر فداكاران ، اشك ريختم كه از هر سو با قبرهاى مطهّر خود بر گرد پيشواى خود به طواف ايستاده اند.
درودى گرم و جاودانه بر شهيدان به خون خفته كربلا و بر آنان به هنگامى كه زيارتشان كردى ، سلام مرا برسان .
بادهاى تند و ملايم و بادهاى غبارآلود به هنگام شامگاه و چاشتگاه بر قبرهاى مطهّر حسين عليه السلام و يارانش درود و سلام مى فرستد.
و همچنان انبوه انبوه شيفتگان و زائران قبر مطهّر حسين عليه السلام بر آن قبرها مشك و عنبر و گلاب مى پراكنند.
نخستين زائرى كه از راه دور به زيارت پيشواى محبوب خود شتافت ، جابر بود كه به سبك ويژه اى حسين عليه السلام را زيارت كرد؛(٨٤١) از آن پس خداوند قلبهاى مردم را در گرو عشق او نهاد. شيعيان و شيفتگانش ، با وجود حاكميّت بيداد اموى و انواع فشارهاى مرئى و نامرئى آن ، از دورترين نقاط به زيارت او مى شتافتند. امويان مردم را از زيارت آن حضرت بازداشتند و پاسگاهها، كمينگاهها، پاسداران و ماءمورانى براى اين سياست شوم خود گماشتند و دستور كشتن و اعدام و بريدن دست و پاى زائران را صادر كردند؛ امّا همه اين سياستهاى ددمنشانه و ضدّانسانى جز بر شعله ورشدن آتش گرمابخش او در دلها و بسيارى زائران و عاشقان دلسوخته اش نيفزود.
پس از امويان ، رژيم فريبكار عبّاسيان به دشمنى با آرمان آن حضرت پرداخت . متوكّل ، خليفه طغيانگر عبّاسى ، با كينه توزى خاصّى كه نسبت به فرزندان فاطمه عليها السلام داشت ، زيارت قبر حسين عليه السلام را به شدّت تحريم كرد و هنگامى كه سياست شوم و پرفريب او بى ثمر ماند و همچنان حسين عليه السلام بر دلها حكومت كرد و قبرش كعبه قلبها ماند، فرمان تخريب شهادتگاه او را صادر كرد و چون از تخريب هم نتيجه اى نگرفت ، دستور نبش قبر و شخم زدن و آب بستن بر قبر مطهّر را داد تا اثرى از آن برجاى نماند، امّا از ويژگيهاى حسين عليه السلام يكى هم اين است كه همان عنصر پليدى كه چنين كرد، سرانجام بر او طورى پيش آمد نمود كه خود، قبر مطهّر حسين عليه السلام را تعمير و برپا ساخت و مردم را به زيارت شهادتگاه او فراخواند.
روايات نشانگر آن است كه كينه توزترين خليفه در رژيم عبّاسى نسبت به خاندان پيامبر صلى الله عليه و آله همين متوكّل بود.
او بود كه در انديشه شوم محو نام و ياد و حماسه و آرمان حسين عليه السلام بود و بدين منظور دستور داد قبر آن حضرت را تخريب كنند، بر آن آب ببندند و آن را نابود سازند و در ادامه سياست شيطانى اش زائران قبر حسين عليه السلام را به اعدام تهديد كرد و پاسداران سنگدل و مسخ شده خويش را براى جلوگيرى از رفتن به زيارت حسين عليه السلام بر سر راه زائران گماشت و پاسگاهها و كمينگاهها بپا ساخت و با شرارت و قساوت بسيارى كوشيد تا نور خدا را خاموش و آثار هدايت خاندان وحى و رسالت را نابود سازد، امّا سرانجام در نقشه ابليسى خود شكست خورد.
در همان شرايط مرگبار و تاخت و تازهاى ضدّانسانى متوكّل مردى هوشمند به نام زيد كه بسان بهلول عاقل ، در اوج درايت و هوشمندى بود و او را ديوانه مى خواندند، در مصر زندگى مى كرد.
او از عاشقان حسين عليه السلام و از كسانى بود كه شكوه و عظمت فداكارى حسين عليه السلام و جهاد بى نظير عقيدتى ، سياسى ، اخلاقى ، فرهنگى و دفاعى او را بر ضدّ ارتجاع اموى به خوبى دريافته بود و او را الگوى همه مبارزان راه آزادى و عدالت مى شناخت .
او از شنيدن خبر غمبار تخريب قبر حسين عليه السلام به دستور متوكّل بسيار غمگين شد و اين جنايت هولناك موج حزن و اندوه او را دامن زد و مصيبت شهادت حسين عليه السلام را بر او تجديد كرد. كنترل خويش را از دست داد، با پاى پياده در حالى كه به صراحت و به طور آشكار غم واندوه خويش را به بارگاه خدا به شكايت مى برد، از خانه ، كاشانه و وطن خود دست شست و در اوج اندوه به سوى كوفه شتافت .
در آن روزگاران سياه ، بهلول عاقل نيز در كوفه زندگى مى كرد. زيد با او برخورد كرد و پس از سلام و تعارفات عادى بهلول از او پرسيد: (با اينكه شما را نديده ام ، نمى دانم چگونه نسبت به شما احساس همدلى و هماهنگى و آشنايى در خود مى نگرم ؟)
زيد پاسخ داد: (قلبها و جانهاى مردم باايمان ، بسان سپاه مجهّز و مسلّح و تعليم يافته است . آنچه را شناخت همدلى مى كند و آنچه را نشناخت ، ناهماهنگى و احساس بيگانگى ؛ همين احساس دوستى و آشنايى قلب تو با من ، نشانگر هماهنگى فكرى و عقيدتى و اخلاقى ماست .)
بهلول پرسيد: (چه انگيزه اى شما را بر آن داشت كه بدون زاد و توشه و مَركب از شهر و ديارت خارج گردى ؟)
پاسخ داد: (بخداى سوگند! تنها انگيزه من ، امواج غم و اندوهى است كه كران تا كران قلبم را گرفته است . به من گزارش رسيده است كه اين طاغوت خونخوار دستور داده است كه بارگاه مقدّس ‍ حسين عليه السلام را تخريب و قبر مطهّر او را نابود سازند، زائران او را قتل عام كنند و اين فاجعه غمبار، چنان بر من گران آمد كه زندگى را براى من دردآلود، سيلاب اشك ديدگانم را جارى ، خواب را از چشمانم دور، زمين و زمان را برايم تيره و تار ساخت و مرا از خانه و وطن خويش آواره و راهى كوى او كرد.)
بهلول گفت : (بخداى سوگند! من نيز همانند تو هستم .)
هر دو به قصد زيارت پيشواى شهيد خود، آهنگ كوى او كردند و پس از طىّ طريق به ديار عاشقان رسيدند؛ امّا وضعيّت غم انگيزى را نگريستند، چرا كه بارگاه حسين عليه السلام تخريب شده بود بر آن آب بسته بودند، امّا به قدرت خداى شكست ناپذير آب به قبر مطهّر نزديك نشده و در يك فاصله و محدوده خاصّى از قبر دور زده و به زمين مى رفت و يا راه خويش را كج مى كرد و هرچه آب بيشترى مى بستند نقطه محدوده قبر مطهّر به اراده الهى بالا مى رفت و تلاش مذبوحانه دشمن كينه توز به جايى راه نمى يافت و يك قطره آب به قبر نمى رسيد.
زيد از تماشاى آن منظره بهت آور شگفت زده شد و خطاب به دوست انديشمندش اين آيه شريفه را تلاوت كرد:
يُريدُونَ اَنْ يُطْفِؤُا نُورَ اللّهِ بِاَفْواهِهِمْ (كافران ) مى خواهند نور خدا را با دهان خود خاموش سازند و خداوند جز به كمال رساندن نور خود نمى خواهد؛ هر چند كافران را ناخوش آيد.
آرى ! سالها خليفه جنايتكار عبّاسى ، همچنان سياست تخريب وانهدام بارگاه حسين عليه السلام ، آب بستن به قبر شريف او، كشتن و بستن و بريدن و زندانى ساختن عاشقان كوى او و محو آثار او را دنبال كرد؛ امّابى ثمر بود. نه قطره اى آب به قبر شريف رسيد و نه آثار او محو شد و نه عاشقان كوى او از نثار مال و جان براى رفتن به زيارت او دست برداشتند و نه شهادتگاه و عاشورا و شاهكار بزرگ و حماسه كبير او در بوته فراموشى سپرده شد.
سرانجام ، ماءمورى را كه بدانجا گمارده بودند تا شهادتگاه حسين عليه السلام را به مزرعه سر سبز و پرطراوتى كه اثرى از حسين عليه السلام نباشد تبديل سازد؛ با مشاهده شگفتيهاى بسيار، پرده هاى غفلت و جهالت خويش را به كنارى زد و با همه وجود به خداى حسين عليه السلام و نياى بزرگ او پيامبر صلى الله عليه و آله ايمان آورد و سوگند ياد كرد كه ديگر بر چنين كارى دست نيازد و اگر مجبور گشت شهر و ديارش را ترك كند و سر به بيابانها گذارد و به قبر مطهّر حسين عليه السلام دست جسارت نگشايد؛ چرا كه در اين مدّت طولانى انبوه نشانه هاى عظمت و دلايل حقانيّت دودمان پيامبر را ديده و اندرز و عبرت نگرفته است ، امّا اينك به يارى خدا، راه حقّ را يافته است . سپس ‍ برخاست و ابزار و آلات تخريب و كشاورزى را رها كرد و به سوى زيد و بهلول آمد.
از زيد پرسيد كه از كجا به زيارت حسين عليه السلام آمده است ؟ پاسخ داد: از مصر. پرسيد: چرا؟ آيا از مرگ نمى هراسد؟
او ضمن گريه دردآلودى گفت : (تخريب قبر حسين عليه السلام و نبش آن و جسارت به مقام والايش ، دنياى غم و اندوه را بر سرم فرو ريخت .)
آن مرد، برپاى زيد افتاد و با گريه ، دست و پاى او را بوسه باران ساخت و گفت :
(پدر و مادرم فدايت باد! از روزى كه تو بدين جا روى آوردى ، رحمت خدا نيز بر من روى آورده ، دلم به نور ايمان و آگاهى نورباران گشته و اينك به خداى بزرگ و پيامبرش ايمان آوردم و با صداى رسا اعلان مى كنم كه : اينك سالهاست كه به دستور رژيم عبّاسى در تلاش بودم تا آثار حسين عليه السلام را گحو و شهادتگا٢ او را كه كعبه آمال دلهاى بيدار و باايمان و پرشور و حماسه است ، به مزرعه و تفريحگاهى سرسبز تبديل سازم ؛ امّا هرگاه آب بر آنجا بستم ، فرو رفت و به قبر شريف نرسيد و در منطقه خاصّى دور زد و راه خود را كج كرد. آرى ! گويى من در اوج مستى بودم كه اينك به بركت آمدن شما به خود آمدم .)
زيد اشك شوق و حسرت ريخت و اين اشعار را سرود:

تاللّه ان كانت امية قداءتت بمثله **** هذا لعمرك قبره مهدوما
اسفوا على ان لايكونوا شاركوا **** فى قتله فتتبعوه رميما

بخداى سوگند! اگر امويان ، در حكومت ظالمانه و استبدادى خويش ، فرزند گرامى فاطمه دخت گرانقدر پيامبر را مظلومانه به شهادت رساندند.
به راستى كه عباسيان به جنايت و شقاوتى همانند آن دست يازيدند و اين شهادتگاه فرزند پيامبر است كه به دستور آنان ويران شده است .
اينان در تاءسّف از اينكه در كربلا نبودند تا در ريختن خون مقدّس ‍ حسين عليه السلام شركت جويند، اينك راه ددمنشانه آنان را در حق ستيزى و دشمنى با آرمان حسين عليه السلام پى مى گيرند.
آن مرد با شنيدن اين اشعار حماسى و روشنگرانه ، گريست و گفت : (راستى كه مرا از خواب غفلت بيدار كردى و به راه هدايت ، رهنمونم ساختى . اينك ، به سوى متوكّل مى روم و ضمن معرّفى خود حقايقى را كه دريافته ام باز مى گويم ، گرچه به قيمت جانم تمام شود.)
زيد نيز او را همراهى كرد و هر دو به دربار متوكّل آمدند.
آن مرد واقعيّت را به خليفه مست و مغرور باز گفت ؛ امّا متوكّل از شنيدن سخنان او آتش كينه توزى بر خاندان پيامبر در درونش ‍ شعله ور شد و حكم اعدام او را صادر كرد، او را كشتند و به دستور خليفه ريسمان بر پايش بستند و در كوچه ها كشيده ، بر دروازه شهر آويختند و پس از مدّتى پايين آورده به مزبله انداختند تا براى ديگران عبرت باشد و كسى به بيان شكوه و عظمت خاندان رسالت برنخيزد.
اين رخداد غمبار، اندوه زيد را بيشتر كرد؛ امّا شكيبايى پيشه ساخت و پس از مدّتى پيكر او را به رسم رفاقت در دجله شستشو داد و كفن كرد و بر او نماز گذارد و به خاك سپرد و بر قبر او نشست و تلاوت قرآن كرد.
روزى در كنار قبر دوست عقيدتى اش بود و براى شادى روح او قرآن تلاوت مى كرد كه ضجّه هاى دلخراش و گريه هاى بسيار، او را به خود آورد، هنگامى كه نگريست انبوه زنان و مردان عزادار را ديد كه گريبان چاك زده ، به ناله و فرياد پرداخته اند و با اضطراب و اندوه بسيارى ، جنازه اى بر دوش خود مى گريند. پرچمهاى سوگوارى برافراشته شده و مردم گروه گروه زير آنها گرد آورده شده و كوچه ها و خيابانها بسته شده است . زيد پنداشت كه متوكّل خليفه عباسى مرده است و اين جنازه اوست ؛ امّا پس از جستجو معلوم شد يكى از كنيزان زيبا روى او به نام ريحانه كه بدان بسيار عشق مى ورزيد ناگهان از دنيا رفته است ....
به هر حال جنازه او را با تجليل و احترام رسمى و دولتى به خاك سپردند و قبرش را گلباران كردند و با بوى خوش عطر آگين ساختند و بر آن بارگاهى برپا نمودند ... .
اين منظره بر آن مرد انديشمند گران آمد و بر اندوهش افزود وشراره هاى جانسوز از دلش زبانه كشيد به سر و صورت خود زد. گريبان پاره كرد و خاك بر سر خود فرو پاشيد و فرياد آه و افسوس سر داد و خروشيد كه :
(اى حسين ! ... اى فرزند گرامى پيامبر! اين غم و اندوه و اين تاءسّف و تاءثّر جانكاه را بايد به كجا برد كه تو بايد در دشت كربلا، غريبانه ، مظلومانه ، با لب تشنه و تنها به جرم انكار بدعتهاى جاهلى اموى و دفاع از دين و قرآن و سيره و سنّت پيامبر و حقوق پايمال شده امّت ، به خاك و خون كشيده شوى ، كودكانت را با قساوتى وحشتناك سرببرند و بانوان و دختران و خاندان گرانقدرت را به اسارت برند؛ كسى اجازه سوگوارى برتو نيابد و بدون غسل و كفن به خاك سپرده شوى و پس از آن هم با انديشه شيطانى خاموش ساختن نور وجود و راه و رسم جاودانه ات ، قبرت را ويران و بدان آب ببندند و بكوشند تا شهادتگاه تو را به مزرعه تبديل سازند و زائران و شيفتگانت را به اعدام و زندان محكوم سازند، با اينكه تو را پسر دخت گرانقدر پيامبر مى دانند.
امّا دريغا كه بايد در مرگ يك كنيزك دربار رژيم عباسى ، اين همه نيرو و امكانات كشور و ملّت بسيج شود و بدو اينگونه احترام گردد؛ امّا در شهادت جانسوز فرزند پيامبر و گل سر سبد او نثار اشك و سوز دل نيز ممنوع و غيرقانونى اعلام شود.)
آرى ! مرد هوشمند آنقدر گفت و گريست كه بيهوش نقش زمين شد مردم گرد او را گرفتند؛ برخى بر او دل سوزاندند و مهر ورزيدند. به هوش آمد و اين اشعار را سرود و نوشت و به وسيله برخى از نزديكان دستگاه خلافت ، براى متوكّل فرستاد.

ايحرث بالطّف قبر الحسين **** ويأ تى بدولتهم ثانية
الا لعن اللّه اهل الفساد **** ومن يأ من الدّنية الفانية

آيا در كربلا قبر مطهّر حسين عليه السلام را ويران و به مزرعه تبديل مى كند و قبر فرزندان تباهى و جنايت را آباد مى سازد؟
بدان اميد كه چرخ روزگار به سود آنان به گردش درآيد و بار ديگر حقّ به آنان بازگردد.
لعنت خدا بر تبهكاران و بر كسانى باد كه بدين دنياى پست زودگذر، اعتماد نمايند.
هنگامى كه خليفه مست و مغرور، اين اشعار را خواند به شدّت خشمگين شد و دستور بازداشت او را صادر كرد. پس از دستگيرى او، ميان خليفه و آن مرد شجاع و حقگو، بحث و گفتگو شد و او با شهامت متوكّل را پند و اندرز داد و او را به خاطر سياست ددمنشانه اش سخت سرزنش كرد و متوكّل هم فرمان اعدام او را صادر كرد.
متوكّل از او در مورد اميرمؤ منان عليه السلام پرسيد. پاسخ داد:
(بخداى سوگند! تو خود به كرامت و شرف و اصالت و عظمت او آگاهى !
بخداى سوگند! جز كافر ترديد كننده ، كسى ارزشهاى الهى او را انكار نمى كند و جز منافق دروغ پيشه ، كسى با او عداوت نمى ورزد.)
آنگاه به برشمردن فضايل و والاييهاى شخصيّت اميرمؤ منان عليه السلام پرداخت و آتش كينه و عداوت متوكّل بار ديگر شعله ور شد و او را تا هنگام اعدامش ، به زندان فرستاد.
آن مرد شب را در زندان بود و در انتظار فردا، امّا متوكّل هنگامى كه ظلمت و تاريكى شب ، همه جا را فرا گرفت و در بستر خويش ‍ خفت ؛ بناگاه نداكننده اى به سوى او رفت و با پاى خويش بر او كوبيد كه :
(برخيز و اين زندانى بزرگوار را آزاد كن ، در غير اين صورت خدا فوراً تو را نابود خواهد ساخت .)
متوكّل خود هراسان برخاست و دستور داد زيد، آن مرد شجاع را آزاد ساختند و بدو بخشش گرانبهايى كرد و از او خواست تا هر خواسته اى دارد بخواهد.
او گفت : (آرزوى بزرگ من اين است كه بارگاهى براى حسين عليه السلام برپاسازم و مردم را براى زيارت او فرا خوانم و كسى مزاحم آنان نشود.)
متوكّل خواسته هاى او را پذيرفت و بر انجام آنها فرمان داد و او نيز در اوج شادمانى و موفقيّت ، زندان بيداد متوكّل را ترك كرد و باقى عمر خويش را در شهرها مى گشت و ضمن تجليل از حسين عليه السلام و بيان ارزشهاى والاى او، مردم را به زيارت او دعوت مى كرد و ندا مى داد كه :
(هر كسى به زيارت حسين عليه السلام برود در امنيّت كامل خواهد بود.)(٨٤٢)

عنوان هشتم :
ويژگى حسين عليه السلام در رابطه با قرآن

در اين بخش ، سخن از ويژگيهاى حسين عليه السلام در رابطه با قرآن مجيد و كلام عزيز الهى است و در آن چند بحث است :
١ آن حضرت در حقيقت ، كلام خداست .
٢ او شريك قرآن است ؛ به همين دليل خداوند ويژگى و صفات آن را به او ارزانى داشته است .
٣ در قرآن ، آيات متعدّدى است كه در سوگ او و براى بزرگداشت و سوگوارى او نازل شده است .
٤ بدان دليل كه او شريك قرآن است ، در آن چيزهايى است كه به آن حضرت عطا شده است ، از آن جمله : سوره فاتحه ، كه خود معادل قرآن و ويژگيهاى آن است و نيز از ويژگى بسم اللّه كه آغازگر سوره قرآن است .
٥ و ديگر، بحث ظريف و شريفى كه طىّ آن ، ارتباط شخصيّت والاى او را با كران تا كران قرآن و همه آيات روشنگر آن ، ترسيم نموده ايم .
اينك به يارى خدا، به ترسيم بحثها برمى گرديم :

قرآن گويا
حسين عليه السلام امام برحقّ و پيشواى آسمانى و در حقيقت قرآن و كلام خداست ، كلام گويا و سخن حقيقى او، وجودش ‍ بسان كلام خداست و بيانگر كلام خاموش اوست و اين دو، قرآن خاموش و گويا، از هم گسست ناپذيرند ... .
حسين عليه السلام و قرآن ، دو سرمايه گرانبها و جاودانه اند كه پيامبر گرامى از خود به يادگار نهاد و به امّت خويش به رسم امانت سپرد و در مورد حسين عليه السلام نكاتى را آشكار ساخت . او را با خود بر فراز منبر برد و فرمود:
(هان اى مردم ! اين حسين است فرزند گرامى على و فاطمه ، او را به خوبى بشناسيد و گرامى اش بداريد.)(٨٤٣)
و فرمود: (خدايا! من حسين را نزد تو و ايمان آوردگان نيكو كردار، به رسم امانت مى نهم .)(٨٤٤)
او امانت پيامبر در ميان امّت اوست ، آن هم نه تنها در عصر رسالت و پس از آن ، بلكه در همه قرون و اعصار و در ميان همه نسلها، تا روز رستاخيز.
پس شما اى امّت پيامبر! بايد نيكو بينديشيد كه اين امانت را چگونه پاس مى داريد؟

هدفهاى مشترك
در مورد هدفهاى مشترك قرآن صامت و ناطق ، در همه ويژگيها و ارزشها و صفات ، نخست هر كدام را ترسيم و آنگاه به تطبيق آنها مى پردازيم تا به خوبى روشن شود كه چرا و چگونه او شريك قرآن است .
قرآن ، بشريّت را به اسلام رهنمون است و راههاى هدايت و صلاح را براى مردم مى گشايد و حسين عليه السلام نيز همانگونه كه در بحثهاى پيش ، از نظرتان گذشت هدايتگر مردم به سوى ايمان و تقواست (٨٤٥) و در همه زندگى ، به ويژه با پيكار قهرمانانه اش با بيدادگران اموى و با عاشورا و شهادت و شهادتگاهش بيانگر راههاى هدايت و معيار شناخت حقّ و باطل و پيروان آن است .
قرآن ، شب فرود آمدنش ، شب گرامى قدر است (٨٤٦) و حسين عليه السلام كه قرآن ناطق است ، در شب ولادتش فرشتگان و روح الامين ، به اذن پروردگار فرود مى آيند(٨٤٧) و درود و سلام تا سپيده سحر و طلوع فجر، از جانب خدا و به زبان جبرئيل ، ادامه دارد.
قرآن ، از هر كس كه آن را نيك تلاوت و بر آن مداومت كند، شفاعت مى نمايد(٨٤٨) و قرآن ناطق نيز از هر كس كه او را عارفانه و عاشقانه و هدفدار زيارت كند و بر او سوگوارى نمايد، شفاعتش ‍ مى نمايد.(٨٤٩)
قرآن ، از نظر ساختار و اسلوب و هيئت و محتوا و ديگر ابعاد، به راستى معجزه است و قرآن ناطق نيز با سر مطهّر و پيكر به خون آغشته و خون جوشان و شهادتگاه گلگونش معجزه است ، همانگونه كه اين واقعيت براى هر انسان انديشمندى در رخدادهاى گوناگون زندگى ، آشكار است .
قرآن ، همواره تازه است و با تكرار تلاوت و نگرش در آن ، نه بوى كهنگى مى دهد و نه خسته كننده است .
حسين عليه السلام نيز مصيبتهايش همواره تازه است و به خاطر تكرار و يادآورى بسيار، خسته كننده نيست .
قرآن ، تلاوتش در دوران سال عبادت ، شنيدنش عبادت و نظركردن بدان هم عبادت است و حسين عليه السلام نيز سوگواريش عبادت ، شركت در مجلس سوگ براى شنيدن مرثيه او عبادت ، نشستن در مجلس او عبادت ، غم و اندوه به خاطر او عبادت ، گريه بر او عبادت ، گرياندن بر او عبادت ، به شكل گريه كننده و سوگوار او درآمدن نيز عبادت (٨٥٠) و زيارت او از نزديك و درود فرستادن بر او از راه دور، ديدار زائران او وآرزوى شهادت در كنار او و همراه او نيز، عبادت و بندگى خداست .(٨٥١)
در مورد پاسدارى از حرمت قرآن و احترام بدان مقرّراتى است ازآن جمله : نبايد از متن زندگى خارج گردد و بايد از گرد و غبار نشستن بر آن جلوگيرى شود، كسى آن را جز با طهارت و پاكيزگى دست نزند و هرگز نبايد با آن بسان كالا، رفتار گردد و نبايد وسيله سوداگرى ودنياطلبى و ابزار قدرت و سلطه گرى قرار گيرد.
حسين عليه السلام نيز همين گونه است و در مورد احترام به آن حضرت مقرّراتى است امّا سوگمندانه ؛ بادهاى سهمگين و پر گرد و غبار بر آن گرامى وزيد و پيكر مطهّرش را در برگرفت و ناپاكان و پليدان به پيكر مقدّسش دست زدند و دين خود را در برابر ريختن خون پاك او به بهاى اندك و حكومت بر سرزمين رى كه هرگز بدان نرسيدند فروختند.(٨٥٢)
قرآن ، كلام خاموش الهى است و حسين عليه السلام كلام ناطق و گوياى خداست .
قرآن ، گرامى ، پرشرافت و بزرگ است و حسين عليه السلام نيز گرانمايه و پرشرافت و بزرگوار و علاوه بر همه اينها شهيد و پيشواى شهيدان است .
در قرآن ، تاريخ پيامبران ، موقعيّت و سرگذشت آنان ، رخدادهايى كه براى آنان پيش آمده ، همه و همه به صورت سازنده و پرمحتوا و هدفدار بيان گرديده است و در زندگى شگفت انگيز و تاريخساز حسين عليه السلام نيز داستانهاى پيام آوران خدا و سرگذشت آنان به روشنى و به صورت سازنده اى ترسيم شده است .
آيات روشن و روشنگر قرآن شش هزار و ششصد و شصت و شش (٨٥٣) آيه است و در پيكر مقدّس حسين عليه السلام نيز آيات آشكار هزار و نهصد، چهار هزار(٨٥٤) و بيشتر هم گفته شده است و اگر زخمهايى كه بر روى زخمهاى پيشين ايجاد شد و آنچه بر اثر جنايت پايمال كردن پيكر مقدّس بر آن واردشد، به حساب آوريم به شمار آيات قرآن مى رسد.
در صد و چهارده جاى قرآن ، واژه گرانقدر
بسم اللّه آمده است و در پيكر مقدّس حسين عليه السلام نيز تنها زخمهاى شمشير كه مانند بسم اللّه بود به همان شمار مى رسيد. قرآن ، از جزءها، سوره ها، سطرها، واژه ها، حروف ، نقطه ها و حركات مختلف تشكيل شده است .
پيكر مقدّس حسين عليه السلام نيز جزءها، سوره ها، سطرها، واژه ها، حروف ، نقطه ها و حركات متعدد داشت كه همه از فرود آمدن شمشيرها، نيزه هاى ظالمانه ، و فرود تيرها بر نقطه اى از پيكر مقدّس و خروج آن از نقطه ديگر بدن پديد آمده بود.
قرآن بر چهار بخش قابل تقسيم است : مثانى يا سوره فاتحه ، سوره هاى طولانى ، سوره هايى كه شمار آياتش به مرز صد و فراتر از آن مى رسد و ديگر، آخرين بخش قرآن و سوره هاى كوتاه .
حسين عليه السلام نيز همينگونه است سر مقدّسش بر فراز نيزه هاى ستم ، پيكر پاكش در كربلا بر روى ريگهاى تفتيده ، خون جوشانش بر بال پرندگان (٨٥٥) و در شيشه سبز رنگى نزد يكى از فرشتگان (٨٥٦) و اعضا و پيوندهاى بدنش بر روى خاك در هر سو، پراكنده بود.
قرآن از سى جزء تشكيل شده است و هر جزء آن را بر دو قسم تقسيم كرده و آن را شصت پاره ناميده اند، در مورد پيكر مقدّس ‍ حسين عليه السلام در اين مقايسه نمى دانم چه بگويم ؟
خداوند، قرآن شريف را با سى و دو نام خوانده است ، همينگونه اين نامهاى سى و دو گانه با حسين عليه السلام صادق و هماهنگ است .
خداوند، قرآن را مبارك و پربركت ناميد و فرمود:
... هذا ذِكْرٌ مُبارَكٌ اين مبارك قرآنى است كه فروفرستاده ايم .
و نيز آن مكان مقدّسى را كه با موسى عليه السلام سخن گفت ، سرزمين بركت ناميد.(٨٥٧)
و نيز درخت زيتون را در سوره مباركه نور و آيه نور، مبارك ناميد.(٨٥٨)
و نيز عيسى عليه السلام را مبارك ناميد كه از زبان خودش ترسيم مى كند كه در گاهواره به قدرت خدا فرمود: (من بنده خدا هستم ... و هر كجا كه باشم مرا بركت داد.)(٨٥٩)
و نيز آب باران را پربركت ناميد و فرمود: (و از آسمان آبى پربركت فروفرستاديم .)(٨٦٠)
و نيز شب قدر را پربركت ناميد و فرمود: (شب قدر بهتر از هزار ماه است .)(٨٦١)
و خداوند حسين عليه السلام را به هنگام تولّد و نامگذارى وجود مباركش در پرتووحى به پيامبرش مبارك ناميد(٨٦٢) كه در بخش ‍ گذشته با عنوان الطاف خاصّ خدا به حسين عليه السلام طىّ روايت شگفتى كه بيانگر فضيلت بى نظير ووالاى آن حضرت بود، از نظر گرامى شما خواننده عزيز گذشت .
قرآن ، براى مردم باايمان ، شفابخش و مايه رحمت است (٨٦٣) حسين عليه السلام نيز براى بيمارهاى درونى و باطنى آنان و تربت پاك او نيز براى بيماريهاى جسمى آنان شفابخش است (٨٦٤) و براى مردم باايمان مايه رحمت و برترى و بيشترين وسيله رستگارى آنان نور وجود حسين عليه السلام است .
قرآن ، نور است و حسين عليه السلام نيز نور است ؛ حتّى آن لحظاتى كه پيكرمطهّرش به خاك و خون آغشته و بر دشت نينوا خفته بود.
قرآن ، همانگونه كه در آيه شريفه آمده است روح و مايه راحتى و آرامش جان پيامبر و سبب آسايش مردم است و حسين عليه السلام نيز همانگونه كه در روايت آمده است گل سرسبد بوستان محمّد صلى الله عليه و آله (٨٦٥) و سبب آسايش و راحتى مردم باايمان است .
قرآن ، طبيبى حاذق و خيرخواهى است كه قلبها را معالجه مى كند و آنها را به فرمانبردارى از حقّ وامى دارد و حسين عليه السلام طبيبى است كه بخشى از انسانها را به سوى اطاعت خدا رهنمون مى گردد و بخشى ديگر را كه گناه كرده باشند، با دعوت به توبه و جبران خطاها و اميد شفاعت به فرمانبردارى خدا سوق مى دهد.(٨٦٦)
قرآن مژده رسان و هشدار دهنده است و حسين عليه السلام نيز همينگونه بشارت دهنده و هشدار دهنده است .
قرآن ، كتاب روشنگر است و حسين عليه السلام نيز پيشواى روشنگر كه حقّ را از باطل و پيروان هر كدام از آن دو را، روشن و مشخّص مى سازد.
قرآن ، براى هر انسان باايمانى ذكر و يادآورى است و حسين عليه السلام نيز ذكر و ياد پيامبر گرامى در همه عمر شريف او بود كه پيوسته حسين عليه السلام را ياد مى كرد.
در قرآن كريم ، دو آيه شريفه آية الكرسى و آيه نور است و حسين عليه السلام داراى كرسى و مقامى است كه جايگاه علم الهى است و در آن گرامى آيه نورى است كه با ظلمت و تاريكى شب و با خاك و خون ، به خاموشى نمى گرايد.
در قرآن ، آيه هاى شفا و شفابخش و آيات اميد و رحمت است و حسين عليه السلام نيز آيات و نشانه هاى رحمتى دارد، ويژگيهايى براى شفا و وسايل و اسبابى براى اميد و اميد بستن و علل كامل و جامعى ، براى رحمت الهى است .
قرآن ، از آغاز پيدايش تا استقرارش در بهشت پس از فرجام اين جهان ، چهارده منزلگاه و مرتبه دارد ... چرا كه موجود گرانقدرى است كه داراى پيامها و منزلگاهها و مراحل فرود است با شايستگان مهر و دوستى مى ورزد و با بدانديشان و ظالمان ، سرآشتى ندارد.

قرآن از آغاز تا فرجام جهان
قرآن از آغاز پيدايش خود تا فرجام اين جهان ، مراحل و مراتبى دارد كه عبارتند از:
١ مرحله پيدايش آن در لوح محفوظ
٢ در قلب اسرافيل
٣ در قلب ميكائيل آنگاه كه اسرافيل بر او خواند.
٤ قلب فرشته وحى
٥ فرود آمدن آن در شب قدر در بيت المعمور(٨٦٧)
٦ فرود يك باره آن بر قلب مطهّر پيامبر تا آن را به مردم بياموزد.
٧ فرود آمدن قرآن بر قلب مصفّاى پيامبر تا در آغاز بعثت بر مردم تلاوت كند.
٨ فرود آن در شبهاى گرامى قدر بر امام عصر عليه السلام
٩ جاى گرفتن آن در گوشهاى شنوا
١٠ قرار گرفتن آن بر زبانها و دهانها
١١ جاى گرفتن بر روى كاغذ يا مرحله كتابت آن
١٢ جايگزين آن در دلها
١٣ ورود قرآن به سبك شگفتى به صحراى محشر(٨٦٨)
١٤ و ديگر ورود قرآن به بهشت كه به تلاوت كننده آن گفته مى شود:
(قرآن را تلاوت نما و از نظر مقام و منزلت اوج بگير.)(٨٦٩)
همه نكات چهاردهگانه در مورد قرآن ، از روايات گرفته شده است كه در كتاب مستقلّى آمده است .(٨٧٠)
و اكنون آنچه مورد بحث است اين است كه حسين عليه السلام نيز همين مراحل چهاردهگانه را، هم در ارزشهاى والا و فضايل انسانى و ويژگيهاى شخصيّت خويش دارد و هم در مصائب جانگداز و داراى پيامش ، كه به خواست خدا هر دو بخش را ترسيم خواهيم كرد.

مراتب چهارده گانه او
١ آن گرامى پيش از آفرينش موجودات به صورت نورى خاصّ در مرحله نورانيّت خويش بود.(٨٧١)
٢ مرحله دوّم از نور وجودش مراحلى است كه در عرش و كرانه ها و اطراف آن به صورتها و حالات گوناگونى جلوه داشته كه روايات بيانگر آن است .(٨٧٢)
٣ سوّمين مرحله نور وجودش مراحل چندگانه اى است كه در بهشت به صورت درخت مخصوص ، ميوه درخت مخصوص ، گوشواره در گوش فاطمه عليها السلام زينت بهشت و زينت اركان و كرانه هاى بهشت بود.(٨٧٣)
٤ چهارمين مرحله نور وجودش ، بنا به روايات مرحله اى است كه به صورت نورى خاصّ در صلب بندگان گرانقدر خدا بود و آنان به اراده الهى وسيله انتقال آن حضرت به اين جهان بودند.(٨٧٤)
٥ پنجمين مرحله ، مراحلى بود كه به صورت نورى در جانهاى پاك و رحمهاى پاكيزه قرارگرفت ، به ويژه هنگامى كه نور وجودش در وجود پاك و پاكيزه دخت گرانقدر پيامبر صلى الله عليه و آله منزل داشت و آن بانوى نمونه جهان بشريّت پيوسته مى فرمود: (هنگامى كه به حسين باردار بودم در شبهاى تاريك ، به چراغ احساس نياز نمى كردم .) چرا كه نور وجود حسين نورانيّت خاصّى در او و فضاى خانه و زندگى او ايجاد كرده بود.(٨٧٥)
٦ مرحله ششم ، مرحله اى كه نور وجودش بر روى دست حوريه ويژه اى به نام لعياء بود كه همراه انبوه فرشتگان به هنگام تولّد حسين عليه السلام ، براى همراهى و كمك به فاطمه عليها السلام به عنوان قابله فرستاده شد.(٨٧٦)
٧ مرحله هفتم ، مراحلى است كه نور وجودش در آغوش پيامبر بود و كران تا كران وجود آن بزرگوار، از شانه پر فراز و كتف گرانقدر و دامان پرمهر گرفته تا سينه پرشكوه و پشت بلند مرتبه او، منزلگاههاى او بود.
هر كدام از اين مراحل و منزلگاههاى رفيع ، ويژگيهايى داشت كه در بخشهاى گذشته ترسيم شد.
و نيز پيامبر گرامى نيز به او عنايت و توجّه خاصّى داشت . با زبان مقدّسش به اراده الهى او را شير مى داد و دهان حسين عليه السلام منزلگاه زبان پيامبر بود(٨٧٧) و با انگشت مباركش او را تغذيه مى كرد(٨٧٨) ... . و با دو لب شريفش كران تا كران پيكر نورانى او به ويژه پيشانى بلند، زير گلو،(٨٧٩) فرازناف (٨٨٠) و نزديك سينه او را بوسه باران مى كرد.
٨ منزلگاه هشتم آن حضرت سينه پر مهر فاطمه عليها السلام بود.
٩ منزلگاه نهم او بر روى دستهاى پرتوان پدر والايش ‍ اميرمؤ منان عليه السلام بود كه او را روى دست مى گرفت تا پيامبر گرامى كران تا كران پيكر مقدّس او را به دقّت بوسه باران سازد.
آرى ! آن گرامى مى بوسيد و اشك مى ريخت ، حسين عليه السلام مى پرسيد: (چرا گريه مى كنيد؟) مى فرمود: (جايگاه فرود شمشيرها را مى بوسم ومى گريم .)(٨٨١)
١٠ دهمين منزلگاه او، كتف و شانه فرشته گرانقدر وحى بود كه پيوسته با اصرار از پيامبر گرامى اجازه مى گرفت و نور وجود حسين عليه السلام را بر كتف و شانه خويش مى نهاد و بر آن افتخار مى كرد.(٨٨٢)
١١ منزلگاه يازدهم فراز منبر پيامبر صلى الله عليه و آله بود، هيچكس با پيامبر بالاى منبر قرار نگرفت مگر على عليه السلام آن هنگامى كه در غدير، پيامبر به فرمان خدا او را بلند كرد و فرمود:
(هان اى مردم ! هر كسى كه من سرپرست ، فرمانروا و پيامبر او هستم على عليه السلام رهبر و پيشوا و امام اوست .)
امّا همين پيامبر گرامى كه كسى همراه او بر فراز منبر نرفت ، حسين عليه السلام را بارها و بارها با خويشتن بر فراز منبر مى برد، او را در كنار خويش يا بر دامان خود مى نشانيد و مى فرمود:
(هان اى مردم ! اين حسين است فرزند گرامى على عليه السلام او را نيك بشناسيد و گراميش بداريد؛ همانگونه كه خدا او را گرامى داشته است .)
پس شهادت جانسوز او را براى مردم باز گفت و قاتل پليدش را نفرين كرد(٨٨٣) و از خود راند و وجود گرامى او را بر همه ايمان آورندگان قرون و اعصار به عنوان امانتى گرانقدر به يادگار نهاد و فرمود: (بار خدايا! او را به تو مى سپارم و به ايمان آورندگان شايسته كردار.)(٨٨٤)
مردم سخت گريه كردند، فرمود: (آيا اينك گريه مى كنيد؟ امّا در اوج تنهايى او و قيام الهى اش او را تنها مى گذاريد و شما هستيد كه ياريش نمى كنيد؟)(٨٨٥)
و شما آيا با شنيدن اين حديث ساكت هستيد و گريه نمى كنيد؟
١٢ منزلگاه دوازدهم حسين عليه السلام قلب مصفّاى پيامبر بود. در قلب پيامبر، آن حضرت موقعيّت و منزلت ويژه اى داشت كه هيچ كسى چنان منزلتى نداشت .
١٣ منزلگاه سيزدهمين او، سينه پرمهر پيامبر در واپسين لحظات زندگى در اين جهان بود.(٨٨٦)
١٤ چهاردهمين منزلگاه او، قلب پيامبر در آخرين لحظات بود كه سخت براى حسين عليه السلام اندوهگين بود.
در آن شرايط، مصائب حسين را به ياد مى آورد و مى فرمود: (مرا با يزيد چكار؟ خداوند بركت خود را از او بردارد.)(٨٨٧)
١٥ پانزدهمين منزلگاه او قلبها و جانها و دلهاى مردم باايمان است ، چرا كه در دلهاى آنان نسبت به حسين عليه السلام مهر خاصّى است كه پيامبر گرامى از آن به مهر نهفته و سرشته شده در دلهاى باايمان تعبير فرمود.(٨٨٨)
پس ، اينك به قلب خويش بنگر و بگو:
صدق رسول اللّه .

منزلگاهها
اينك پس از ترسيم موقعيّت نور وجودش و مراحل مختلف آن ، به ترسيم مصائب آن حضرت و منزلگاههايى كه اين مصائب و گرفتاريها، به خاطر دفاع از حقّ و عدالت و پيكار همه جانبه با بيداد و شقاوت ، برآن حضرت روى آورد، مى پردازيم .

در منزلگاههاى گوناگون
١ مدينه ، منزلگاه اصلى آن حضرت بود كه به خاطر مقاومت قهرمانانه در برابر بيداد و انجام مسئوليّتهاى تاريخى ، زندگى در آنجا برايش بسيار سخت شد و سرانجام از وطن خويش رانده شد، آن گرامى رو به بارگاه خدا كرد و فرمود:
(بار خدايا! ما خاندان پيامبر برگزيده تو هستيم كه ما را از شهر و ديار خويش راندند.)(٨٨٩)
و نيز به حرم مطهّر پيام آور خدا شتافت و بدو شكايت برد كه : (اى پيامبر خدا! من حسين هستم ، فرزند دخت گرانمايه ات فاطمه عليها السلام كه اينان در راه حقّ و عدالت دست از ياريم برداشتند و مرا تنها نهادند.)(٨٩٠)
٢ دوّمين منزلگاه آن حضرت ، حرم امن الهى در مكّه بود، همان مكان پراحترامى كه براى همه موجودات ، از انسان تا پرنده ، حيوان ، درخت و گياه امن بود؛ امّا بر اثر بيداد رژيم اموى بر خاندان وحى و رسالت ناامن گرديد؛ چرا كه آنان در آن حرم مقدّس ، نقشه ريختن خون حسين عليه السلام را كشيدند و او به فرمان خدا و پيامبر، ناگزير از آنجا، در موقعيّت خاصّ و شرايط دردناكى ، كوچ كرد.(٨٩١)
٣ سوّمين منزلگاه او، ميان مكّه و كوفه بود، در طىّ اين مسير در نقاط متعدّدى فرودآمد امّا همه جا براى او ناامن بود و همگان بر اثر سياست شيطانى تطميع و تزوير و فشار و ددمنشى حكومت وقت ، او را تنها نهاده واز يارى حقّ و عدالت دست برداشته ، گاه جرئت ديدار و سخن گفتن با او را نداشتند.
٤ منزلگاه چهارمين آن حضرت ، كربلا بود. در آنجا به نيّت وطن گزيدن و ماندن ، فرود آمد و به كاروان داران همراه خود فرمود: (در همين دشت پر اسرار، بارها را بر زمين نهيد و باز گرديد؛ چرا كه من از اين سرزمين كوچ نخواهم كرد.)(٨٩٢)
٥ پنجمين قرارگاه آن حضرت در ميدان جهاد بود كه هرگاه در عمليّات دفاعى خويش خسته مى شد، براى استراحت در آنجا فرود مى آمد و ضمن ياد خدا و نيايش با او بارها و بارها مى فرمود:
لاحول ولاقوّة الاّ باللّه هيچ حركت و نيرويى نيست مگر به قدرت خداوند بلند پايه وپرشكوه .
٦ منزلگاه ششم آن حضرت ، شهادتگاه او بود كه خود در مورد آن فرمود: (براى من شهادتگاهى برگزيده شده است كه با آن ديدار خواهم داشت .) و در همانجا بود كه پس از شهادت سه يا چهار روز پيكر به خون خفته اش بر روى خاك آن قرار داشت و آنگاه به درون آن خاك مقدّس يا قبر شريف خويش ، كوچ كرد.(٨٩٣)
٧ هفتمين منزلگاه آن حضرت كه ويژه سرمقدّسش بود در خانه خولى قرار داشت و شب يازدهم محرّم را در آنجا اقامت گزيد در روايتى آمده است كه : (سر نورانى آن گرامى در اين منزلگاه شبانگاه زير طشت نهاده شد.)(٨٩٤)
امّا مشهور اين است كه در ميان تنور قرار داشت .
٨ منزلگاه هشتم آن گرامى باز هم ويژه سر مباركش بود كه در مجلس شوم ابن زياد در برابر ديدگانش ، در طبق نهاده شده بود و آن عنصر خون آشام از اين فاجعه بزرگ شادمانى مى كرد فاجعه بارتر اينكه به هنگامى كه طبق را در برابر او نهادند، لبخند مستانه زد كه اين عمل ننگين شايد از نواختن چوب بر چهره و بينى و چشمان فرزند پيامبر سهمگين تر و فاجعه بارتر بود.(٨٩٥)
٩ منزلگاه نهم آن حضرت در كوفه بر فراز درختى بود(٨٩٦) كه دشمن پليد و زبون براى كاستن از عقده حقارت و شكست معنوى خويش در برابر قيام حسين عليه السلام و شكوه معنوى و الهى او، سر مقدّسش را به آن درخت نصب كرد.
١٠ دهمين منزلگاه آن حضرت نقاط متعدّدى بود كه سر نورانى اش ميان كوفه و شام بر آنها فرود آمد، گاهى بر فراز نيزه هاى بيداد قرار داشت و گاهى در صندوق ويژه (٨٩٧) كه از هركدام از اين منزلگاههاى متعدّد ميان كوفه و شام ، علائم و نشانه ها تاكنون مانده است .
١١ يازدهمين فرودگاه او، عبادتگاه راهب مسيحى بود، كه سر مقدّسش مورد احترام و گراميداشت قرار گرفت و با بوى خوش و گلاب عطرآگين تر شد.
عابد عارف ، به پاس مقدم ميهمان گرانقدر فرشهاى گرانبها گسترد و با مشك و كافور بدو درود و سلام عارفانه نثار كرد و پاداش ‍ خويش را دريافت و پاسخ گرفت ....(٨٩٨)
١٢ منزلگاه دوازدهم آن حضرت ، در شام و بارگاه ستم اموى و مجلس شوم يزيد بود كه سر مقدّسش در ميان طشت طلا فرود آمد.(٨٩٩) در اين منزلگاه شوم ، مصائب بسيارى كه برخى تكرارى و برخى جديد بود بر او وارد آمد كه در بحثهاى آينده ترسيم خواهدشد.
١٣ سيزدهمين منزلگاه آن حضرت در كاخ بيداد ديكتاتور خودكامه اموى بود كه سرمقدّس حسين عليه السلام را بر سر در آن نصب كردند، امّا همسر يزيد، اين جنايت ددمنشانه را تحمّل نكرد و با سر و پاى برهنه بر مجلس يزيد وارد شد و فرياد كشيد كه : (آيا سر مقدّس حسين عليه السلام فرزند دخت گرامى پيامبر را بر آستانه خانه ام نصب مى كنى ؟)
يزيد، برخاست سر و چهره او را پوشانيد و به خانه اش بازگردانيد و دستور داد آن سرمقدّس را پايين آوردند و خطاب به همسرش ‍ گفت : (هان اى هند! اينك برو و بر شهادت جانسوز پسر پيامبر، شيون كنان سوگوارى كن ....)(٩٠٠)
١٤ چهاردهمين منزلگاه سر مقدّس سالار شهيدان ، دروازه شهر دمشق بود كه به دستور رژيم اموى ، بر آنجا نصب كردند و اين جنايت به قدرى دردناك بود كه امام سجّاد عليه السلام كه ديدن چوب خيزران بر چهره را براى خدا تحمّل كرد و سخن نگفت و در برابر آن همه فشارها و صدمات و مصائب قهرمانانه شكيبايى ورزيد و همه را به حساب خدا نهاد، امّا اين جنايت كاسه صبر او را لبريز ساخت و بر سر يزيد شهامتمندانه خروشيد كه :
(آيا حيا نمى كنى كه سر مقدّس فرزند فاطمه دخت گرامى پيامبر و امانت بزرگ او بر دروازه شهر شما نصب گردد؟)(٩٠١)
آرى ! براى آن حضرت بسان قرآن ، منزلگاههاى ديگرى است ؛ منزلگاههايى ويژه در شهادتگاهش ، هنگام برانگيخته شدن روز رستاخيز به سبك ويژه اى كه در روايات آمده است و در آخرين منزلگاه او، در باغها و بوستانهاى پرشكوه بهشت برين و درجاتى كه نياى گرانقدرش فرمود:
(حسين جان ! براى تو درجات والايى است كه تنها در پرتو شهادت به آنها دست خواهى يافت .)(٩٠٢)
برترين آن درجات ، در روايتى است كه بيانگر اين واقعيت است كه خداوند آن گرامى را در درجات و مراتب والايى با پيامبر گرامى ، همسان ساخته است .(٩٠٣)

۱۱
قرآن و سوگوارى حسين عليه السلام
قرآن و سوگوارى حسين عليه السلام
طبق رواياتى كه در دست است ، خداوند در قرآن شريف از امامت و ولايت و شخصيّت امامان نور و سيره و روش و مسئوليّت آنان در صيانت از دين و ارزشهاى آسمانى ، ... و از شهادت و سوگ حسين عليه السلام كه در راه دين و قرآن حماسى ترين و شكوهمندانه ترين فداكارى را آفريد، سخن گفته است كه برخى آيات در اين مورد ترسيم مى گردد.
١ در مورد دوران باردارى مادرش بر او و ولادتش مى فرمايد:
وَوَصَّيْنَا الاِْنْسانَ بِوالِدَيْهِ اِحْساناً اَشُدَّهُ وَبَلَغَ اَرْبَعينَ سَنَةً قالَ رَبِّ اَوْزِعْنى اَنْ اَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتى اَنْعَمْتَ عَلَىَّ وَعَلى والِدَىَّ وَاَنْ اَعْمَلَ صالِحاً تَرْضيهُ وَاَصْلِحْ لى فى ذُرِّيَّتى اِنّى تُبْتُ اِلَيْك وَاِنّى مِنَ الْمُسْلِمينَ.(٩٠٤)
ما انسان را به نيكى كردن به پدر و مادرش سفارش كرديم مادرش ‍ (بار) او را در دوران باردارى به دشوارى حمل كرد و نيز به دشوارى (بار) او را بر زمين نهاد و دوران باردارى و از شير گرفتنش سى ماه است تا هنگامى كه به مرحله كمال خود برسد و به چهل سالگى درآيد مى گويد:
(پروردگارا! به من الهام فرما تا سپاس نعمتى را كه تو بر من و پدر و مادرم ارزانى داشتى ، به جا آورم و تا كارهاى شايسته اى كه تو آن را مى پسندى انجام دهم .
پروردگارا! نسل مرا برايم شايسته ساز، چرا كه من به بارگاه تو روى آوردم و قطعاً از مسلمانان خواهم بود.)
طبق اسناد معتبر روايت شده است كه چون فاطمه عليها السلام به حسين باردار شد، فرشته وحى بر پيامبر نازل گرديد و گفت : (خداوند ضمن درود، شما را به ولادت فرزند گرانمايه اى از فاطمه ، كه ستمكاران امّتت ، پس از شما او را به شهادت مى رسانند، مژده مى دهد.)
پيامبر ضمن پاسخ سلام و درود الهى به وسيله فرشته وحى ، گفت چنين فرزندى را با چنين رخدادى سهمگين و افتخارات بزرگ نمى طلبد.
فرشته وحى عروج كرد و بار ديگر فرود آمد كه پيام همان بود و پاسخ نيز همان .
بار سوّم فرودآمد و گفت : (خداوند مژده ات مى دهد كه امامت و پيشوايى بشريّت را در نسل اين فرزندت قرارمى دهم .) و پيامبر رضايت خويش را اعلام كرد. سپس موضوع را با دخت گرانمايه اش در ميان نهاد فاطمه عليها السلام نيز همانند پدرش پس از دريافت بشارت امامت و پيشوايى در نسل حسين عليه السلام بدان رضايت داد.
حَمَلَتْهُ اُمُّهُ كُرْهاً آنگاه اين مادر والا، دوران باردارى او را با آگاهى به اين واقعيّت كه او در راه حقّ و عدالت به شهادت خواهد رسيد، به دشوارى و اندوه گذرانيد
وَوَضَعَتْهُ كُرْهاً و او را با آگاهى به سرنوشت پرافتخارش به دشوارى و با اندوه به دنيا آورد وَحَمْلُهُ وَفِصالُهُ ثَلثوُنَشَهْراً حتّى اِذا بَلَغَ اَشُدَّهُ وَبَلَغَ اَرْبَعينَ سَنَةً قالَ رَبِّ اَوْزِعْنى اَنْ اَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتى اَنْعَمْتَ عَلَىَّ وَعَلى والِدَىَّ وَاَنْ اَعْمَلَ صالِحاً تَرْضيهُ وَاَصْلِحْ لى فى ذُرِّيَّتى اِنّى تُبْتُ اِلَيْك وَاِنّى مِنَ الْمُسْلِمينَ. و دوران باردارى و از شيرگرفتنش سى ماه بود تا هنگامى كه به مرحله كمال خود رسيد و به چهل سالگى درآمد؛ گفت :
(پروردگارا ! به من الهام فرما تا سپاس نعمتى را كه تو بر من و پدر و مادرم ارزانى داشتى به جا آورم و كارهاى شايسته اى كه تو آن را مى پسندى انجام دهم . پروردگارا! نسل مرا برايم شايسته ساز....)
و اگر آن حضرت مى گفت : (خدايا! همه نسل مرا شايسته ساز.) به لطف خدا، تمامى نسل او امام و پيشواى انسانيّت مى شدند. حسين عليه السلام از فاطمه عليها السلام دخت گرامى پيامبر و هيچ بانوى ديگرى شير ننوشيد، بلكه پيامبر به اراده الهى ، انگشت خويش را بردهان او مى نهاد و مى مكيد و اين براى دو يا سه روز او از نظر تغذيه كافى بود؛ بدينگونه گوشت و خون و پوست او از پيامبر بود و جز حسين عليه السلام و يحيى بن زكريا كودكى شش ماهه متولّد نشد.(٩٠٥)
آرى ! معناى آيه شريفه كه مى فرمايد:
... حَمَلَتْهُ اُمُّهُ كُرْهاً وَوَضَعَتْهُ كُرْهاً... . بيانگر اين مطلب است كه مادر گرامى حسين عليه السلام دوران باردارى او را با آگاهى به شهادت پرافتخارش به دشوارى و اندوه و تاءسّف بسيار گذراند و به راستى هم دوران باردارى و به دنيا آوردنش ، نگهدارى و دوران شيرخوارگى و تربيت و بازى و سرگرمى با او دركودكى اش ، با غم و اندوه همراه بود.
و نيز دميدن موج سرور و شادمانى بر قلب مصفّاى او از جانب پيامبر يا پدرش على و يا برادرش امام مجتبى عليهم السلام با اندوه قرين بود.
روزى كه نياى بزرگش با رحلت خويش او را ترك كرد و به دنبال آن مادر گرامى و پدر و برادر بزرگوارش عليهم السلام به شهادت رسيدند، همگى آنان در لحظات فراق بر او اندوهگين بودند و هر كدام به بيانى خاصّ در اين مورد سخن گفتند و همچنين خواهر قهرمانش در لحظات آخرين ، آن گرامى را با غم و اندوه در شهادتگاهش ترك كرد و با ناله و فرياد دردمندانه بر شهادت حسين عليه السلام از قتلگاه به خيمه ها بازگشت .(٩٠٦)
٢ دوّمين آيه از قرآن در اين مورد، اين آيه شريفه است كه مى فرمايد:
اُذِنَ لِلَّذينَ يُقاتَلُونَ بِاَنَّهُمْ ظُلِمُوا يَقُولُوا رَبُّنَا اللّهُ ... .(٩٠٧)
به كسانى كه به جنگ بر سرشان تاخته اند و مورد ستم قرار گرفته اند، رخصت داده شد (كه قهرمانانه از خود دفاع كنند) و خداوند بر پيروز گردانيدن آنان به تجاوزكاران تواناست . آنانكه به ناحقّ از شهر و ديارشان رانده شده اند؛ جز آن نبود كه مى گفتند: پروردگار ما خداى يكتاست .
از امام صادق عليه السلام روايت شده است كه : (اين آيه شريفه در مورد اميرمؤ منان عليه السلام ، جعفر طيّار و حمزه نازل شد و در مورد حسين عليه السلام و شهادت پرافتخار او نيز تفسير و تطبيق گرديد.)(٩٠٨)
چرا كه آن سه قهرمان بزرگ توحيد از وطن خويش رانده و بدون هيچ گناه و ستم در حقّ فردى ، تنها به جرم اينكه خداى خويش ‍ را يكتا و بى همتا مى شناختند و او را اينگونه سپاس و عبادت مى كردند و در راه او پايدارى مى ورزيدند به شهادت رسيدند.
امّا آيه شريفه در مورد حسين عليه السلام به گونه اى خاصّ تفسير و تطبيق شد، چرا كه او از وطن خويش و همه پناهگاهها رانده شد و در سراسر قلمرو گسترده اسلامى براى او نقطه امنى نگذاشتند، كار به جايى رسيد كه فرمود: (بخداى سوگند! اگر من در لانه پرنده اى باشم مرا بيرون خواهند آورد تا با ريختن خون من به اهداف پليد و ظالمانه خويش برسند.)(٩٠٩)
و بدينگونه او را كشتند و بر او ستم كردند و بر خاندان و كودكانش ، ظلم كردند....
٣ سوّمين آيه شريفه در سوگ حسين عليه السلام اين آيه شريفه است كه بدين واقعيّت اشاره دارد كه آن حضرت در راه پرافتخار خويش تنها بود و ياران شهامتمند و پاكباخته همراه و همدل و هم سنگر او، اندك .
اَلَمْ تَرَ اِلَى الَّذينَ قيلَ لَهُمْ كُفُّوا يَخْشَوْنَ النّاسَ كَخَشْيَةِاللّهِ اَوْ اَشَدَّ خَشْيَةً وَقالُوا رَبَّنا لِمَ كَتَبْتَ عَلَيْنَا الْقِتالَ لَوْلا اَخَّرْتَنا اِلى اَجَلٍ قَريبٍ... .(٩١٠)
آيا نديدى كسانى را كه به آنها گفته شد كه اكنون ازپيكار باز ايستيد و نماز بخوانيد و زكات بدهيد، امّا هنگامى كه جنگيدن بر آنان مقرّر شد گروهى چنان از مردم ترسيدند كه بايد از خدا مى ترسيدند يا ترسى بيشتر از ترس خدا. گفتند: اى پروردگار ما! چرا پيكار را بر ما مقرّر فرمودى و به ما مهلت نمى دهى تا به مرگ خويش كه نزديك است ، بميريم ؟
در تفسير آيه شريفه از حسن بن زياد عطّار، روايت است كه مى گويد:
از امام صادق عليه السلام در مورد اين آيه شريفه پرسيدم . فرمود:
(فراز نخست آيه ، در مورد امام حسن عليه السلام است كه خداوند او را به دست نگاه داشتن از پيكار فرا خواند،
اَلَمْ تَرَ اِلَى الَّذينَ.... آنگاه از فراز دوّم آيه شريفه پرسيدم :
فَلَمّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتالُ كه فرمود: در مورد امام حسين عليه السلام است و به همه مردم روى زمين كه به همراه او در راه حقّ و عدالت ، به جهاد برخيزند.)(٩١١)
و نيز على بن اسباط گويد: يكى از شيعيان از امام باقر عليه السلام روايت كرده كه فرمودند: (اگر تمام اهل زمين در ركاب امام حسين عليه السلام جنگ مى كردند، همه كشته مى شدند.)(٩١٢)
در روايت ديگرى از امام صادق عليه السلام در تفسير آيه شريفه آمده است كه : آيا ننگريستى به كسانى كه به آنان گفته شد: اينك به دستور امام حسن عليه السلام از جهاد مسلّحانه دست نگاهداريد و به جهاد فكرى و عقيدتى پرداخته و نماز را به پا داريد. پس ‍ هنگامى كه پيكار در راه خدا بر آنان به همراه امام حسين عليه السلام مقرّر شد گفتند: (پروردگارا ! چرا جهاد را بر ما مقرّر فرمودى ؟ چرا تا زمانى نزديك تا ظهور و قيام آخرين امام نور به ما مهلت ندادى ؟ چرا كه قيام او همراه با پيروزى همه جانبه و غلبه كامل بر كفر و شرك و نفاق خواهد بود.)
خداوند فرمود: (اى پيامبر! به اينان بگو: بهره و برخوردارى دنيا اندك است و سراى آخرت براى كسى كه پروا، پيشه نمايد بهتر و زيبنده تر است .)(٩١٣)
٤ چهارمين آيه در اشاره به شهادت و شهادتگاه و شرايط و حالات جانسوز و پرافتخار آن گرامى است و آن نخستين آيه از سوره مريم است :
كهيعص كه در بخش گذشته در مورد زكرياى پيامبر و وحى الهى بر او در مورد كربلا و شهادت خاندان پيامبر صلى الله عليه و آله به دستور ديكتاتور خودكامه اموى يزيد و تشنگى و پايدارى قهرمانانه آنان در راه حقّ، روايت آن ترسيم شد.
٥ پنجمين آيه در اشاره به سوگ حسين عليه السلام آيه شريفه اى است كه به هنگام شهادتش بدان ندا داده شد كه :
يا اَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ هان اى روح با آرامش (وبا ايمان )! پيش پروردگارت خشنود و پسنديده باز گرد و به جرگه پرستندگانم درآى و به بهشتم وارد شو.
امام صادق عليه السلام فرمود: (صاحب روح بزرگ و آرام و خشنود وپسنديده حسين است و اين آيه شريفه اشاره به روح بزرگ اوست .)(٩١٤)
چرا كه هر كسى به راستى خداى را شناخت و بزرگش داشت او را دوست داشته و به هر آنچه از جانب او باشد خشنود مى گردد، هيچ گرفتارى و تزلزلى در برابر آنچه از جانب خدا بر او وارد گردد دامنگير او نمى شود و در هنگامه هاى فرود سخت ترين گرفتاريها، بالاترين آرامش و اطمينان و عميقترين خشنودى و رضايت خاطر براى آنان حاصل مى گردد و از بزرگترين مصاديق آن پيشواى شهيدان بود.
٦ ششمين آيه در سوگ حسين عليه السلام آيه شريفه اى است كه اشاره به خونخواهى او به هنگام رجعت دارد و مى فرمايد:
... وَمَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِيِّهِ سُلْطاناً هر كس كه به ستم كشته شود به خونخواه او (براى خونخواهى ) قدرتى داديم .
امام باقر عليه السلام در تفسير آغاز آيه شريفه فرمود: (اين اشاره به حسين عليه السلام است كه مظلومانه به شهادت رسيد.)
آنگاه در مورد اين جمله از آيه :
فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِيِّهِ سُلْطاناً فرمود: (اين اشاره به دوازدهمين امام نور حضرت مهدى عليه السلام است كه خونخواهى خون پاك او را خواهد كرد.)
و در مورد اين جمله از آيه كه مى فرمايد:
فَلا يُسْرِفْ فِى الْقَتْل ِ(٩١٥) فرمود: (قاتل او در كشتن ، زياده روى نكند كه حسين عليه السلام پيروزمند است .)(٩١٦)
در برخى روايات آمده كه : (ضمير
يسرف به ولىّ برمى گردد، همينطور ضمير انّه و اين بيانگر اين مطلب است كه : جز قاتل او را نكشد.)
روشن است كه معناى ظاهرى آيه مباركه ، يك قانون جهان شمول ، براى همه مردم قرون و اعصار است و بيانگر اين پيام كه هر كسى به ناروا كشته شد و حقّ حيات انسانى او پايمال گرديد، حقّّ خونخواهى از ظالم براى خاندان و كسان مظلوم محفوظ است ، اما آنان نيز نبايد در انتقام ، راه ستم درپيش گيرند.
بنابراين ، خونخواه حسين عليه السلام حقّ قصاص از قاتل او را دارد و هنگامى كه بخواهيم قاتل آن پيشواى بزرگ انسانيّت را مشخّص سازيم بايد پرسيد:
(قاتل او كيست ؟)
يزيد يا ابن زياد؟
ابن سعد يا شمر؟
سنان يا عناصر پليدى چون صالح بن وهب كه آخرين ضربات ناجوانمردانه را بر او وارد ساختند.
يا آن كوردلى كه با تير سه شاخه ، قلب مصفّاى حسين عليه السلام را كه كانون عشق به خدا و خلق خدا بود نشانه رفت ، كه ديگر از مركب ، بر خاك گرم شهادتگاه افتاد و فرمود:
بسم اللّه وباللّه .يا قاتل آن حضرت جز اين سياه رويان سياهكارند؟
حقيقت اين است كه قاتل اين شهيد به خون خفته ، دهها هزار نفر است آن هم نه مشترك ، بلكه هر كدام به طور مستقلّ و جداگانه .
آرى ! او به دست يزيد به شهادت رسيد به همين جهت در زبان پيامبران قاتل آن حضرت يزيد است .(٩١٧)
او را فرزند مرجانه به خاك و خون كشيد به همين جهت يزيد پسر مرجانه را قاتل او معرّفى كرد.(٩١٨)
او را ابن سعد به شهادت رساند به همين جهت ياران پيامبر هنگامى كه او را در كودكى نظاره مى كردند مى گفتند: (او قاتل حسين عليه السلام است .)(٩١٩)
آن پيشواى عدالت را، شمر و خولى و سنان و عنصر پليدى كه با تير سه شاخه قلب پاكش را نشانه رفت به خاك و خون كشيدند و بالاخره تشنگى و غيرتمندى در دين و ارزشهاى انسانى .
و همانگونه كه در روايت آمده است : (كشته اشكهاست .)(٩٢٠) دليلى دارد، امّا شايد بهتر همان باشد كه خودش بدان اشاره كرد و فرمود:
قتلت مكروباً يعنى ، غم و اندوه و رنج و گرفتارى سختى كه (براى دين و جامعه از فتنه ها و بدعتهاى اموى پديد آمد) به قلب پاكش فشار مى آورد، او را از پا درآورد، به همين دليل هم او را (سالار كربلا) ناميده اند كه خود واژه كربلا اشاره بدين مطلب است .
علاوه بر آنچه در تفسير آيه شريفه آمد، نكات ديگرى است كه همه آنها بر آن حضرت تطبيق مى كند و او حقيقت آيه شريفه است كه آن معانى و نكات عبارتند از:
١ نخستين تفسير و معناى قتل مظلوماً عبارت است از كسى كه مظلومانه كشته شد. بر او ظلم و بيداد رفت و همه چيز او ظالمانه گرفته شد، ثروتش ، يارانش ، برادرانش فرزندانش اعضا و پيوندهاى وجودش با ضربات ظالمانه سلاح دگرگون شد و بر هستى او ظالمانه تاختند و مسلط شدند و او از خانه و سرزمين خود رانده شد و غريب و تنها ماند و با اين شرايط خون پاكش را ريختند و چنين مظلومى در همه ابعاد تنها حسين عليه السلام است ، به همين جهت در روايات و دعاها
مظلوم ناميده شد. و مظلوم با اينكه صفت است از نامهاى گرامى او شد همانگونه كه در دعا آمده است كه :
اءنشدك بدم المظلوم و در روايات است كه فرمود: (زيارت مظلوم را رها مكن .)
پرسيدند: (مظلوم كيست ؟)
فرمود: (آيا نمى دانيد كه مظلوم حقيقى حسين است .)(٩٢١)
٢ دوّمين معناى من قتل مظلوماً... اين است كه كسى بدون هيچ جرم و گناهى كه مجوّز ريخته شدن خون او باشد، كشته شود نه درخور قصاص ‍ باشد و نه در خور حدّ و نه فسادى كه مجوّز قتل او باشد و حسين عليه السلام آشكارترين چهره از اين معنى است همانگونه كه خود بارها ميدان كربلا را به دادگاه تبديل ساخت و فرمود:
(واى بر شما ! آيا كسى از شما را كشته ام كه خونخواهى اش ‍ مى كنيد؟
يا ثروتى از شما برده ام كه آن را مى طلبيد؟
يا زخمى بر كسى بى دليل وارد ساخته ام كه مى خواهيد قصاص ‍ كنيد؟
يا در مقرّرات آسمانى تبديل و تغييرى پديد آورده ام ؟)(٩٢٢)
كه پاسخ آنها منفى بود.
٣ سوّمين معناى آيه شريفه در چگونگى كشته شدن انسان مظلوم است . خداوند در همه ابعاد به احسان و نيكى دستور فرمود، حتّى در ذبح حيوانات و اجراى حدود بر افراد در خور كيفر؛ براى نمونه :
در قربانى حيوان توصيه شده است كه كارد، تيز و تند باشد، كشته حيوان ديگرى از نوع خودش به قربانى نشان داده نشود.
حيوان به شدّت به بند كشيده نشود.
پس از بريدن رگهاى مخصوص گلو، حيوان را رها سازند تا به راحتى جان دهد.
كارد را به حيوان نشان ندهند.
حيوان را مثله ننمايند.
به هنگام قربانى سيرابش سازند و ... .
اينها هر كدام احسان و نيكى به هنگام ذبح قربانى است .
در مورد انسان نيز توصيه شده است كه در صورت در خور كيفر بودن ، باز هم با احسان و برخورد نيكو و انسانى با او رفتار گردد.
اوّلاً: بدون هيچ جرم و گناهى خونش مظلومانه ريخته نشود.
ثانياً: بدون رعايت شئون و حقوق و برخورد انسانى با او عمل نشود.
امّا حسين عليه السلام هم مظلومانه كشته شد و هم با شيوه و سبكى ضدّ انسانى از سوى رژيم اموى با او رفتار شد.
٤ چهارمين معناى آيه شريفه اين است كه : (آنكه مظلومانه كشته شد و به علاوه بر تجاوز به حقّ حياتش ، كليّه حقوق انسانى و اسلامى او نيز مورد تجاوز قرار گرفت ، تنها حسين است .)
٥ آنكه مظلومانه كشته شد و بدن مطهّرش قطعه قطعه و پايمال گرديد، آن حضرت بود. او بود كه پيكرش چندين شبانه روز بر بستر خاك و خون ماند و پس از شهادت ، همه لباسش ، حتّى پيراهن پاره و قديمى و فرسوده اى را كه براى پوشيده ماندن بدنش بر تن كرده بود، ربودند.(٩٢٣)
٧ هفتمين آيه در اشاره به سوگ حسين عليه السلام آيه اى است كه بيانگر انتقام از خون به ناحقّ ريخته شده او در روز رستاخيز است كه مى فرمايد:
وَاِذَا الْمَوْؤُدَةُ سُئِلَتْ آنگاه كه از دختر زنده به گور شده سؤ ال مى شود، به كدامين گناه كشته شدى ؟
از امام صادق عليه السلام است كه فرمود: (اين آيه در مورد حسين عليه السلام نازل شده است .)(٩٢٤)
به نظر مى رسد از آنجايى كه اين آيه شريفه در كنار آياتى است كه ترسيم كننده رخدادهاى سهمگين رستاخيز، همچون تيره و تار شدن خورشيد و فروپاشى ستارگان ، به حركت آمدن كوههاست ؛ ناگزير بايد سؤ ال پس از آنها نيز متناسب با آنها و دگرگونى حال مردم در صحراى محشر باشد تا مردم همانطورى كه از تاريك شدن خورشيد و فروريختن ستارگان و انهدام كرات سخت وحشت مى كنند از اين سؤ ال نيز دلهايشان بلرزد كه :
(به كدامين گناه كشته شد و چرا بدون هيچ جرم و گناهى زنده به گور گشت ؟)
چرا كه سؤ ال ، از همه زنده به گورشدگان به دست ظالمان ، سخت و سهمگين است .
امّا به نظر مى رسد سؤ ال از بزرگمردى كه در محاصره قرار گرفت و بر او بى هيچ مجوّزى بسيار سخت گرفتند و در حقيقت در حالى كه زنده بود، خود و فرزندان و خاندانش را به مرگ تدريجى محكوم ساختند.
آرى ! سؤ ال از اين قربانيان عدالتخواه ، بسيار بزرگتر از زنده به گور شدگان است و با آيات صدر سوره متناسبتر كه حسين عليه السلام و ياران خداجويش به كدامين گناه كشته شدند؟ و شايد تناسب نزول آيه در مورد حسين عليه السلام كه در روايت آمده است ، از اين ديدگاه باشد.
آرى ! حقيقت اين است كه حسين عليه السلام و خاندان و كودكانش روز عاشورا پيش از اينكه به شهادت برسند، حتّى راه تنفّس را بر آنها بستند درست همانند كسى كه زنده به گور گردد، آن هم همين حالت از صبح عاشورا تا عصر آن روز و لحظات شهادت همچنان ادامه داشت و فرصت شهادت و مرگ با آرامش ‍ را نيز از آنها گرفتند و اين زنده به گورى است كه در روز رستاخيز سؤ ال مى شود كه : (به كدامين گناه كشته شد؟)
٨ هشتمين آيه در مورد آن حضرت اين است كه مى فرمايد:
وَفَدَيْناهُ بِذِبْحٍ عَظيمٍ و در روايت آمده است كه : (ذبح عظيم حسين عليه السلام است .)(٩٢٥)

ويژگيهاى سوره حمد و حسين عليه السلام
حسين عليه السلام داراى ويژگيهاى نخستين سوره قرآن و ويژگيهاى
بسم اللّه آغاز سوره هاست براى نمونه :
نخستين سوره قرآن ، سرآغاز كتاب خداست و حسين عليه السلام نيز سرآغاز صحيفه شهادت .
سوره حمد اساس و ريشه كتاب آسمانى است و حسين عليه السلام نيز پدرامامان نور.(٩٢٦)
سوره حمد گنجينه اطاعت خداست و حسين عليه السلام گنجينه شفاعت و وسيله نجات .(٩٢٧)
سوره حمد براى هدايت انسانها كافى است و حسين عليه السلام نيز براى آمرزش آنان .
سوره حمد شفابخش و شفادهنده است و تربت مقدّس حسين عليه السلام و خون او نيز شفابخش ، همانند شفاى دختر يهودى به بركت آن .(٩٢٨)
همينگونه قطرات اشكى كه بر شهادت او جارى گردد، آتشهاى ظاهرى و باطنى را خاموش مى سازد، چرا كه قطره اى از آن اگر به دوزخ فرو چكد آتش آن را خاموش مى سازد.(٩٢٩)
سوره حمد تضمينگر نجات و سعادت انسانهاست و مهر به حسين عليه السلام نيز همينگونه است .
سوره حمد معادل قرآن است و حسين عليه السلام نيز همينگونه است كه پيامبر او را همراه كتاب خدا به امانت سپرد.
سوره حمد معادل قرآن است و دو بار فرود آمده است و حسين عليه السلام نيز اين ويژگى را دارد كه دو بار از آسمان نازل و دو بار بالا برده شده است ، يك بار روح بلندش به هنگام ولادت فرود آمد و در هنگام شهادت نيز همانند ديگر امامان ، امّا پيكرمطهّر او به عالم بالا اوج داده ، آنگاه فرود آورده شد.
در روايت آمده است كه : چون حسين عليه السلام به شهادت رسيد و سر مقدّسش را سپاه پليد يزيد بر فراز نيزه ها برد، فرشتگان پيكرش را به آسمانها بردند و در همان شرايط در آسمان پنجمين او را در حالى كه به خون پاكش گلگون بود با چهره آغشته به خون پدرش على عليه السلام در كنار هم قرار داده و بر قاتلان آنان لعن و نفرين كردند. پس او را در شهادتگاهش فرود آوردند كه رمز اين كار براى ما ناشناخته است .(٩٣٠)
در عظمت سوره حمد است كه اگر كسى آنگونه كه مى بايد آن را تلاوت كند و به ظاهر و باطن آن ايمان داشته باشد، خداوند به هر حرفى از آن پاداشى برتر از دنيا و آنچه در آن است ، بدو ارزانى مى دارد(٩٣١) و در عظمت حسين عليه السلام نيز آمده است كه هر كسى آن حضرت را عارفانه ياد كند و بر او هدفدار و خالصانه سوگوارى نمايد، خداوند به هر قطره اشك او، پاداشى برتر از دنيا و آنچه در آن است به او ارزانى مى دارد و نيز همينگونه است هر كسى عارفانه و عاشقانه به زيارت او و احياى اهداف بلند او همّت گمارد.(٩٣٢)

آغاز و عنوان سوره ها
واژه گرانقدر
بسم اللّه آغاز و عنوان سوره هاست و حسين عليه السلام نيز عنوان شهادت و سالار شهيدان راه حقّ است .
اين واژه مقدّس يكصد و چهارده بار در قرآن به اراده خدا به كار رفته است و حسين عليه السلام نيز با الطاف خاصّ او به همين شمار، وسيله نجات وبخشايش و آمرزش دارد.
اين واژه پرشكوه به عنوان تكليف به هنگام ذبح و نحر حيوانات به زبان آورده مى شود و حسين عليه السلام نيز بدان دليل كه در سخت ترين شرايط و شيوه ، در راه حقّ و عدالت قربانى شد به هنگام ذبح و نحر قربانى ، خاطره اش تجديد مى گردد.(٩٣٣)

برداشت ديگرى از آيات
در قرآن ، آياتى است كه نامها و نشانه ها و ويژگيهاى خاصّى دارد همانند آيات (نور)، (تطهير)، (آية الكرسى )، آيات (شفا و شفابخش )، آيات (سجده ) و آياتى كه براى امور ويژه اى است و حسين عليه السلام نيز اينگونه است و داراى مقام والايى است كه علم و عظمتش ، به خاطر الطاف خاصّ خدا بر او، آسمانها و زمين را در برگرفته است و نيز دوآيه و نشانه نورانى دارد كه يك آيه نور در مورد سرمقدّس اوست و يك آيه نور در مورد پيكر مطهّرش .
نشانه و آيه نخست در راه شام براى بسيارى از مردم آشكار شد،(٩٣٤) ازجمله : هنگامى كه سر مقدّسش از كنار خانه زيد بن ارقم ، عبور داده شد، به ناگاه صاحب خانه درخشش نورى را نگريست كه از پنجره به درون خانه درخشيدن گرفت ، شگفت زده به دنبال منشاء نور دويد كه ديد از خورشيد وجود حسين عليه السلام و سر مقدّسى است كه بر فراز نيزه است و خود شنيد كه سوره (كهف )(٩٣٥)
آيه و نشانه دوّم را كشاورزى از قبيله بنى اسد، كه شبانگاه عبورش ‍ به شهادتگاه حسين عليه السلام افتاد و انبوه پيكرهاى به خون خفته ياران حسين عليه السلام را در پهن دشت كربلا نظاره كرد،دريافت.
او مى گويد: (در ميان شهيدان به خون خفته ، پيكرى را ديدم كه در ظلمت و سياهى شب ، همانند خورشيد درخشان نورافشانى مى كند و از فروغ نورش دشت غمبار كربلا روشن است و شيرى را ديدم كه در كنار آن پيكر مطهّر، سوگوار نشسته است .)(٩٣٦)
و نيز در آن حضرت آيات شفابخش است ، در محبّت او شفاى بيماريهاى معنوى و روحى است و در تربت مقدّسش شفاى بيماريهاى جسمى .
در پيكر آن حضرت آيات چهارگانه اى است كه زيبنده است شيفتگان او به هنگام تفكّر و تصوّر آنها، چهره بر خاك نهند؛ همانگونه كه به هنگام تلاوت آيات (سجده ) و شنيدن آنها بايد سجده كرد.
از اين نشانه هاى چهارگانه :
يكى اثر تيرى است كه از پيشِ رو بر قلب مطهرش نشست و از پشت سرش خارج شد.(٩٣٧)
ديگر اثر نيزه عنصر پليدى به نام صالح بن وهب بود كه بر پهلوى او فرود آمد.(٩٣٨)
سومين نشانه اثر شمشيرى بود كه بر فرق مباركش وارد آمد و عمامه و كلاه و سر را شكافت ....(٩٣٩)
و ديگر اثر شمشير بر گلوى بريده او بود كه سر مقدّس او را از پيكرش جدا كرد.
اينها آيات چهارگانه بر پيكر حسين عليه السلام است كه شيفتگانش از تصوّر يا شنيدن آنها اركان وجودشان به لرزه در مى آيد و توانشان تمام و كمرشان خم مى شود بر زمين مى افتند و بر خاك مى غلطند و خاك بر سر مى پاشند.
امّا آيات مخصوصى براى خواصّ مخصوص ، بايد گفت كه حسين عليه السلام نشانه ها و اسباب و وسايل مخصوصى براى خواسته هاى دنيوى و اخروى دارد كه خود بحث ديگرى است .

يك برداشت و مقايسه ظريف
برداشت ظريف و تازه اى است در مورد نام و عنوان سوره هاى قرآن از نخستين سوره تا آخرين آنها و بيان آنچه در آنها به صورت اشاره يا مناسب و محتوا به نوعى در ارتباط با شخصيّت والاى حسين عليه السلام است . براى نمونه :
سوره فاتحه : در مورد اين سوره ، كه آغاز كتاب آسمانى است و حسين عليه السلام كه آغاز صحيفه شهادت است ... سخن رفت .
سوره بقره : در اين سوره ، به نوعى اشاره به سوگ حسين عليه السلام است كه فرشتگان مى گويند:
... اءَتَجْعَلُ فيها مَنْ يُفْسِدُ فيها آيا كسى را پديد مى آورى كه در زمين تبهكارى مى كند و خونها مى ريزد؟
در روايت است كه فرشتگان با نظاره بر شهادتگاه حسين و يارانش ، در كربلا و دلايلى كه بيانگر اين مطلب بود، بدان آگاهى يافتند.
سوره آل عمران : از سوره آل عمران (٩٤٠) آن حضرت هنگامى كه فرزند گرانقدرش على به سوى جهاد حركت مى كرد، اينگونه تلاوت فرمود:
اِنَّ اللّهَ اصْطَفى ادَمَ عَليمٌ.(٩٤١)
خداوند آدم و نوح و خاندان ابراهيم و خاندان عمران را بر جهانيان برگزيد، نسلى هستند برخى از برخى ديگر و خداوند شنوا و داناست .
سوره نساء: و در اين سوره ، آنجا كه مى فرمايد:
وَما لَكُمْ لاتُقاتِلُونَ فى سَبيلِ اللّهِ چرا در راه خدا جهاد نمى كنيد؟....
و آنجايى كه مى فرمايد:
اِلاّ الْمُسْتَضْعَفينَ مِنَالرِّجالِ وَالنِّساءِ مگر آن گروه از مردان و زنان و كودكانى كه به راستى ناتوان بودند....
كه بارزترين مصداق اينها آنانى بودند كه همراه حسين عليه السلام بودند(٩٤٢)، شما را چه شده است كه در راه نجات آنان از محاصره ستم ستمكاران به جهاد برنخاستيد...؟
سوره مائده : در اشاره به مائده آن حضرت كه از آب كوثر براى او و ياران تشنه اش فرود آمد اشاره دارد، در حالى كه يارانش ‍ نگفتند:
... اَ نْزِلْ عَلَيْنا مائِدَةً مِنَ السَّماءِ بار خدايا! از آسمان بر ما مائده اى فرو فرست كه براى ما عيد باشد.
بلكه به هر نوع تشنگى و گرسنگى و زخم و شهادت در راه حقّ، خشنود شدند و اينها برايشان گواراتر از هر غذا و نوشيدنى بود.(٩٤٣)
سوره اعراف : امّا در اين سوره ، آن حضرت بنا به برخى تفاسير(٩٤٤) و معانى ، خود از اعراف است :
... وَعَلَى الاَْعْرافِ رِجالٌ از مردانى كه بر اعراف هستند همه به سيمايشان شناخته مى شوند.
و زيارت آن حضرت اثر خاصّى بر سيماى زائرانش در روز رستاخيز پديد مى آورد كه بدان شناخته مى شوند.(٩٤٥)
سوره انفال : در اين سوره ، حقيقت اين است كه انفال ، حقّ او و حقّ امامان نهگانه از نسل اوست ، امّا از آن گرامى و فرزندانش منع و غصب شد.(٩٤٦)
از او نه تنها اين حقّ اختصاصى غصب گرديد بلكه حقّ انسانى او و فراتر از آن ، حقوقى كه همه جانداران در آن مشترك هستند و حقّ بهره ورى دارند و حيوانات و كافران نيز از آن بهره مند مى گردند، اين حقّ نيز از آن حضرت سلب شد و ظالمانه آب را بر او و يارانش بستند.(٩٤٧)
سوره برائت : همه آيات جهاد و پيكار در راه خدا، بر جهاد آن حضرت و ياران فداكارش منطبق است از آن جمله آيه معامله با خدا ... كه مى فرمايد:
اِنَّ اللّهَ اشْتَرى مِنَ الْمُؤْمِنينَ عَلَيْهِ حَقّاً فِى التَّوْراةِ وَالاِْنْجيلِ وَالْقُرْآنِ وَمَنْ اَوْفى بِعَهْدِهِ مِنَاللّهِ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَيْعِكُمُالَّذى بايَعْتُمْ بِهِ وَذلِكَ هُوَالْفَوْزُ الْعَظيمُ.(٩٤٨)
خداوند جان و مال مردم با ايمان را به بهاى بهشت خريدارى كرد، آنان در راه خدا پيكار مى كنند دشمنان حقّ و عدالت را مى كشند و كشته مى شوند و اين وعده قطعى است بر خدا و عهدى است كه در سه كتاب آسمانى تورات و انجيل و قرآن ياد فرموده و از خدا باوفاتر به عهد خود كيست ؟
اى مردم با ايمان ! شما در اين سودا، به خود بشارت دهيد كه اين معامله با خدا كاميابى شكوهمندى است .)
بندگان خدا در بازار اين سودا هر كدام به گونه اى عمل كردند، امّا حسين عليه السلام سوداى خاصّ و معامله ويژه اى داشت و قيمت آن را به سبك ويژه اى پرداخت ، همانگونه كه انتقال متاع و كيل و وزن و نگاهدارى و بخشش از آن ، اگر نيك بينديشيم به سبك خاصّى بود.
سوره يونس : اين سوره ، سرگذشت انسانساز آن پيامبر بزرگ خداست .
از صورت و سيرت و صفات او و اشاره به هنگامه اى است كه با پيكر برهنه و بيمار در آن دشت ، پرتاب گرديد.
و نيز همه اينها به گونه اى منطبق با حسين عليه السلام است كه گفته شده است .
دريغا ! بر آن برهنه اى كه همانند يونس ، بر ريگهاى تفتيده كربلا افتاده بود و سايه انداز گياهى و بوته او در آنجا، بالهاى پرندگان يا نيزه ها و شمشيرهاى بيداد اموى بود.(٩٤٩)
سوره هود: حسين عليه السلام از اين سوره مباركه ، آيات خاصّى را به هنگامى كه روياروى سپاه ضلالت در ميدان پيكار ايستاده بود تلاوت كرد و بر آنان سخنانى روشنگرانه و پرشور بيان فرمود و اتمام حجّت كرد.(٩٥٠)
در يكى از بيانات حكيمانه و هشداردهنده اش فرمود:
... قالَ اِنّى اُشْهِدُاللّهَ تَوَكَّلْتُ عَلَى اللّهِ رَبّى وَرَبِّكُمْ ما مِنْ دابَّةٍ اِلاّ هُوَ اخِذٌ بِناصِيَتِها اِنَّ رَبّى عَلى صِراطٍمُسْتَقيمٍ.(٩٥١)
خداى را گواه مى گيرم و شما نيز گواه باشيد كه من از آنچه جز خداى يكتا، به شرك مى پرستيد بيزارم . همگى به مكر و حيله گرى بر ضدّ من برخيزيد و مرا مهلت ندهيد. من براى خداى يكتا كه پروردگار من و پروردگار شماست توكّل كردم ، هيچ جنبنده اى نيست مگرآنكه زمام اختيارش را او گرفته است . به راستى كه پروردگار من بر راه راست است .
سوره يوسف : در روايات اهل سنّت آمده است كه : (اين سوره ، ضمن پيامها و درسهاى انسانسازش ، در بردارنده نوعى تسليت و آرامش خاطر براى پيامبر به خاطر رخدادهايى بود كه از فرزندش ‍ حسين عليه السلام مى دانست .)(٩٥٢) و نيز مشابهتها و مطابقتهاى ديگرى در زندگى تاريخساز اين دو پيشواى بزرگ انسانيّت است كه با دقّت مى توان دريافت .
سوره رعد: در اين سوره ، خداى جهان آفرين از ستايش و عبادت ويژه موجودات از جمله رعد، سخن دارد و مى فرمايد:
وَيُسَبِّحُ الرَّعْدُ بِحَمْدِه رعد به ستايش او و فرشتگان ، از بيم او تسبيح مى گويند... .
و در روايت آمده است كه : (هيچ ابرى حركت و رعد و برق نمى كند جز اينكه بر حق ستيزان از جمله يزيد لعن و نفرين مى كند.)(٩٥٣)
سوره ابراهيم : در اين سوره مباركه ، سرگذشت درس آموز ابراهيم ، از جمله سكونت دادن خانواده اش در بيابانى بدون آب و علف ، به خاطر اجراى فرمان خداست و اين درست منطبق با شاهكار بزرگ حسين عليه السلام است كه براى نجات اسلام از فريب و فتنه و ارتجاع اموى از خانه و حرم خدا و پيامبر هجرت كرد و خود و خاندانش در كربلا مسكن گزيدند و نيز تشابه عجيبى ميان گفتگوى ابراهيم با خاندانش به هنگام ترك آنان و شتافتن به سوى انجام فرمان خدا با گفتگوى حسين عليه السلام با خاندانش به هنگام ترك آنان و شتافتن به كوى شهادت است .(٩٥٤)
سوره اسراء: حسين عليه السلام از شهادتگاه خويش معراج خاصّى داشت به گونه اى كه آنجا را فرودگاه و معراج فرشتگان ساخت .(٩٥٥) و نيز جايگاه سير و ديدار ويژه اى براى نياى بزرگش ‍ گرديد، كه فرمود: (در سفر آسمانى معراج ، هنگامى كه در موقعيّت كربلا قرار گرفتم شهادتگاه فرزندم حسين و ياران او را ديدم .)(٩٥٦)
سوره كهف : اين سوره ، يادآور سر مطهّر آن گرامى است كه بر فراز نيزه بيداداموى تلاوت قرآن مى كرد. زيد بن ارقم ، در كوفه از سر مقدّس آن گرامى شنيد كه اينگونه تلاوت قرآن مى كند:
اَمْ حَسِبْتَ اَنَّ اَصْحابَ الْكَهْفِ آيا پنداشته اى كه اصحاب كهف و رقيم از نشانه هاى شگفت انگيز ما بوده اند؟
همينطور ديگران در شام شنيدند كه اين آيات را تلاوت مى كرد:
... اِنَّهُمْ فِتْيَةٌ امَنُوا بِرَبِّهِمْ آنان جوانمردانى بودند كه به پروردگارشان ايمان آورده بودند و ما نيز بر هدايت آنان افزوديم .
دقّت در اين نكته كه آن گرامى بر فراز نيزه هاى بيداد اموى ، سوره كهف را تلاوت مى كرد، خود داراى حكمت است و تفكّرانگيز. همينگونه تلاوت آيه نخست در كوفه (٩٥٧) و آيه ديگر در شام ،(٩٥٨) بسيار حكيمانه و قابل تعمّق است .
سوره مريم : در روايت زكريّاى پيامبر آمده است كه
كهيعص اشاره به كربلا و شهادت خاندان پيامبر و بيداد رژيم سياهكاراموى در مورد آنان است (٩٥٩) كه در بخش گذشته ، ترسيم شد.
و از امام سجّاد عليه السلام است كه در تفسير اين آيه شريفه كه مى فرمايد:
فَحَمَلَتْهُ فَانْتَبَذَتْ بِه پس مريم بدو باردار شد و او را به مكانى دورافتاده برد. فرمود:
مريم از دمشق خارج و به كربلا آمد و عيسى پيامبر را در آنجا به دنيا آورد و همان شب بازگشت .(٩٦٠)
سوره طه : در اين سوره ، نيز تناسبها و شباهتهايى ميان قهرمان اين سوره موسى و حسين عليه السلام است . در اين مورد:
اِذْ رَا ناراً فَقالَ لاَِهْلِهِ موسى هنگامى كه آتشى ديد و به خانواده خود گفت : (درنگ كنيد كه من از دور آتشى مى بينم شايد براى شما قبسى بياورم ... .)
و حسين عليه السلام نيز در مدينه از سوى شهادتگاه خويش ‍ نورى را نگريست و به خاندان خويش گفت : (به همراه من به سوى كوى دوست حركت كنيد.)
و هنگامى كه در اين مورد از او سؤ ال شد، فرمود: (اين فرمان خداست كه مى خواهد آنان را اسيرانى آزادى بخش ‍ بنگرد.)(٩٦١)
و نيز در سوره هاى ديگر قرآن نيز، تناسب و تشابه ويژه در مورد اوست به همين جهت است كه به هنگام هجرت از مدينه ، برخى آيات سوره مباركه قصص را قرائت مى كرد(٩٦٢) و برخى ياران دلير و فداكارش ، آياتى از سوره مؤ من را در ميدان نبرد تلاوت مى كردند كه خواهد آمد و اينها نمونه هايى از شاهكار حسين عليه السلام بود كه با آيات قرآن ، مطابقت و تناسب داشت .

برداشتهايى در اين مورد از برخى سوره ها
١ سوره هايى در قرآن كريم است كه با (حروف مقطّعه ) آغاز مى گردد، در همه اين حروف ، نقش و اثرگذارى خاصّ و اشاره ها و زمزمه هاى ويژه اى به نامهاى خدا و اسرارى است كه جز پيامبر محبوب الهى ، كسى توان دريافت آنها را ندارد.
در پيكر مطهّر حسين عليه السلام نيز از اثر شمشيرهاى بيداد، حروف مقطّعه پديد آمد كه برخى دو حرفى ، برخى سه حرفى ، برخى يك حرفى ، برخى چهار حرفى و برخى پنج حرفى بود و هر كدام شكل خاصّى داشت .
در عالم عرفان و رضا و تسليم در برابر خدا، رمز و سرّ خاصّى ، كه براين رموز و اسرار تنها كسى راه يافت كه به اسرار و رموز حروف مقطّعه قرآن راه يافت ، به همين جهت بود كه همه پيكر مقدّس ‍ حسين عليه السلام را بوسه باران مى ساخت ، و گاه به اميرمؤ منان عليه السلام مى فرمود او را نگاهدارد تا جايگاه فرود شمشيرها و حروف مقطّعه را بوسه باران سازد و در همان شرايط سيلاب اشك امانش نمى داد.(٩٦٣)
٢ سوره هايى كه با تسبيح خدا آغاز مى گردد، در آنها مناسبت خاصّ ميان آيات سوره و آغاز آن ، از صفات الهى است كه خداوند از اين صفات به حسين عليه السلام ارزانى داشته است كه در بخش گذشته ، ترسيم شد.
٣ در سوره مدّثّر كه با خطاب به پيامبر صلى الله عليه و آله آغاز مى گردد اشاراتى به آن حضرت است ، چرا كه (مدّثّر) پيامبر است و پيامبر از حسين است وحسين از پيامبر خدا.
سوره مزمّل : اين سوره ، خطاب به پيامبر است و حسين و پيامبر عليهما السلام از يكديگرند و حسين عليه السلام است كه به هنگام حاكميّت سياه و گمراه اموى به خون مقدّسش غلطيد و حاكميّت بيداد شب تار را برطرف و نور حقّ را آشكار ساخت و ياران به خون غلطيده اش بسان ياران پيامبر بودند كه در روز اُحد، در مورد آنان فرمود:
(آنان را به لباسهاى گلگونشان بپيچيد كه من گواه بر اينان هستم .)(٩٦٤)
امّا براى ياران دلير و پراخلاص حسين عليه السلام لباسى هم نگذاشتند و آنان را به خون سرخ و جوشان پيچاندند.
٤ آن سوره هاى قرآن ، كه با سوگند آغاز مى گردد، داراى محتوا و باطن و رموزى است كه منطبق بر آن حضرت و بر شرايط و شهادت وچهره و روح بزرگ و پيكر مطهّر و قلب پرتوان اوست ، همين گونه بر ياران فداكار و شرايط سخت آنان . براى نمونه به برخى اشاره مى رود:
سوره صافّات :
وَالصّافّاتِ صَفّاً سوگند به آنانكه براى انجام فرمان خدا صف بسته اند!
سوگند به آنانكه مى رانند!
سوگند به آنانكه ذكر خدا را مى خوانند!
اين آيات منطبق بر حسين عليه السلام و ياران پاكباخته اوست ، بر صفهايشان براى پيكار با كفر و نفاق ، بر صفهايشان براى حمايت از حقّ، برصفهايشان براى نماز و صفهاى پيكرهاى به خاك و خون آغشته و صف سرهاى بريده و صفهايشان در دفن ، چرا كه در يك قبر دسته جمعى دفن شدند.
سوره فجر:
وَالْفَجْرِ * وَلَيالٍ عَشْرٍ سوگند به سپيده صبح ! و سوگند به شبهاى دهگانه ! و سوگند به جفت و طاق ! و سوگند به شب ، چون روى به رفتن نهد!
حسين عليه السلام به نور هدايتش سپيده صبح است و در مصائب جانگدازش شبهاى دهگانه .
او و برادر قهرمانش (شفع ) هستند.(٩٦٥)
هنگامى كه پس از شهادت همه ياران وفرزندان تنهامى ماند(وتر) است .
وتر موتور و روح آرامش يافته اى كه در آخر اين سوره مورد خطاب خداست ، روح بزرگ حسين است كه به سوى خدا باز مى گردد همانگونه كه در روايات آمده است .(٩٦٦)
سوره طور:
وَالطُّورِ* وَكِتابٍ مَسْطُورٍ الْمَسْجُورِ.(٩٦٧) سوگند به كوه طور! و سوگند به كتاب نگاشته شده ! در صفحه اى گشاده ! و سوگند به بيت المعمور! و سوگند به اين سقف برافراشته !
و سوگند به اين درياى خروشان !
طبق روايت ، (طور) در آيه شريفه ، شهادتگاه حسين عليه السلام است از نظر ظاهرى و از نظر معنوى ، كتاب نگاشته شده پيكر شريف اوست .
بيت المعمور سر مقدّسش و درياى خروشان ميدان جهادش در روز عاشورا.
سوره نجم :
وَالنَّجْمِ اِذا هَوى سوگند به آن ستاره آنگاه كه در افق نهان شد!
كه اشاره به چگونگى شهادت اوست .
سوره ضحى :
وَالضُّحى سوگند به آغاز روز!
كه اشاره به نور چهره تابان يا نور ايمان كه به وسيله او نمايان گرديد.
سوره بروج :
وَالسَّماءِ ذاتِ الْبُرُوجِ سوگند به آسمان كه دارنده برجهاست !
كه اشاره به حسين عليه السلام است ، چرا كه او آسمانى است كه داراى برجهاى نهگانه ، بلكه برجهاى سيزدهگانه است .(٩٦٨)
سوره طارق :
وَالسَّماءِ وَالطّارِق ِسوگند به آسمان و به آنچه در شب در آيد!
و تو چه دانى كه آنچه در شب در آيد چيست ؟
ستاره اى است درخشنده ، كه پرتو درخشان و روشنگرش از آسمانها مى درخشد.
حسين عليه السلام ستاره درخشنده اى است كه نور وجودش ‍ تاريكيها و تيرگيهاى زمين و زمان را نيز مى شكافد و متلاشى و روشن مى كند.
سوره شمس :
وَالشَّمْسِ وَضُحيها سوگند به خورشيد و روشنى چاشتگاهش !
و سوگند به ماه هنگامى كه از پى آن برآيد!
و سوگند به روز چون جهان را روشنى بخشد.
اين نيز اشاره به خورشيد چهره پرفروغ حسين عليه السلام است ، چرا كه خورشيد واقعى اوست .
نور خورشيد آسمانها، با پديد آمدن يك قطعه ابر بر رويش ‍ پوشيده مى شود، در حالى كه چهره درخشان خورشيد امامت به خاك و خون آغشته بود با اين وصف از نورش ذرّه اى كاسته نشده بود(٩٦٨) و پيكرش در شبهاى سه گانه اى كه بر روى خاك مانده بود، همانند خورشيد مى درخشيد.(٩٦٩)
سوره مرسلات :
وَالْمُرْسَلاتِ عُرْفاً سوگند به فرشتگانى كه پى در پى فرستاده مى شوند!
كه فرشتگان فرستاده شده در رابطه با اوست .
سوره نازعات :
وَالنّازِعاتِ غَرْقاً كه اشاره به ارواح پاك آن حضرت و ياران پاكباخته اش ‍ مى باشد.
سوره ذاريات :
وَالذّارِياتِ ذَرْواً سوگند به بادهاى سخت وزنده !
سوگند به ابرهاى گرانبار!
كه طبق برخى از تفاسير اين دو آيه ، بر جهاد ياران آن حضرت در كربلا منطبق است .
سوره تين :
وَالتّينِ وَالزَّيْتُونِ سوگند به انجير و زيتون !
روايت است كه زيتون حسين عليه السلام است .(٩٧٠)
سوره عاديات :
وَالْعادِياتِ ضَبْحاً سوگند به اسبان دونده اى كه نفس نفس مى زنند!
كه اشاره به مركبهاى آنان به هنگام دويدن در ميدان جهاد است .
سوره قيامت :
همه آياتش هماهنگ با رستاخيز خاندان پيامبر است كه روز عاشورا برپا شد. آن روز حادثه عظيم (٩٧١) غمبارتر بود.
روز رستاخيز، روز كوبنده اى است كه دلهاى ، نيكان و بدان را مى كوبد.(٩٧٢)
روزى است كه زمين به سخت ترين لرزشهايش لرزانده مى شود.(٩٧٣)
روزى است كه آن (فرو پوشنده )اى كه در آن گفته مى شود: (آيا داستان آن فروپوشنده به تو رسيده است ؟)(٩٧٤)
به راستى آيا داستان آن به شما آمده است كه همه اينها در رستاخيز خاندان پيامبر در روز عاشورا به گونه اى تحقّق يافت .
سوره انشقاق :
اِذَا السَّماءُ انْشَقَّتْ چون آسمان شكافته شود.
سوره انفطار:
اِذَا السَّماءُ انْفَطَرَتْ آنگاه كه آسمان بشكافد.
اشاره به هنگامى است كه شمشير بر فرق مباركش فرود آمد.(٩٧٥)
سوره تكوير:
اِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ آنگاه كه خورشيد بى فروغ گردد.
و آنگاه كه ستارگان فرو ريزند.
كه منطبق بر روز عاشوراست كه هم خورشيد گرفت و هم خورشيد فروزان امامت .(٩٧٦)
سوره قدر:
اِنّا اَنْزَلْناهُ فى لَيْلَةِ الْقَدْرِ ما در شب قدر نازل كرديم ... .
كه براى حسين عليه السلام فضائل شب قدر ثابت است كه در اين مورد بحث خواهيم كرد.
سوره اخلاص و توحيد:
حسين عليه السلام در ميدان زندگى ، توحيد و يكتاپرستى واقعى را آشكار ساخت و نشان داد كه قلب مقدّسش از همه اغيار خالى و تنها كانون عشق و ايمان به خداى يكتاست .
سوره كافرون :
حسين عليه السلام مسلك و آئين كافران و نفاق پيشگان را به عمل و سخن انكار كرد و از آنان بيزارى جست و گفت :
(دين شما براى شما و دين من براى من .)
سوره فلق و ناس :
و سرانجام مى رسيم به دو سوره آخر قرآن كه اين دو سوره ، طبق روايات از آن او و برادر گرانقدر اوست كه در پرتو اين دو سوره قرآن به خدا پناه داده شده اند.(٩٧٧)
عنوان نهم :
ويژگيهاى حسين عليه السلام در رابطه با كعبه

در اين مورد سه نكته است كه بدين صورت طرح مى گردد:
١ كعبه حقيقى
٢ تجليل كعبه از جانب آن حضرت و پاداش شكوهمند آن ... .
٣ زيارت آن حضرت و طواف بر گرد كعبه ... .
كه اينك به ترسيم نكات سه گانه مى پردازيم :

كعبه حقيقى
١ حسين عليه السلام كعبه حقيقى است و داراى ويژگيهاى آن . به عبارت ديگر: همه مى دانيم كه خداوند فراتر از زمان و مكان و برتر از ظرفيت و سكونت گزيدن است و نسبت دادن برخى از زمانها و مكانها به ذات اقدس او به خاطر شرافت بخشيدن بدانهاست ؛ اين بدان جهت است كه آنها به كانون عبادت تبديل گردد يا در آنجا عبادت بيشترى انجام گيرد و يا به هنگام عبادت ، دلها، قلبها و چهره ها متوجّه آنها گردد و يا به دليل ويژگيهاى خاصّ جغرافيايى و مكانى ، به گونه اى است كه در آنجا انديشه ها بيشتر به بارگاه آفريدگار پديده ها، پرمى كشد و نيّتها براى خدا پاكتر و پراخلاصتر مى گردد همانگونه كه همه اين ويژگى در خانه كعبه ومكّه موجود است و برخى در ديگر مساجد و كانونهاى عبادت و بندگى به چشم مى خورد، در خانه هايى كه خداوند رخصت داد كه گرامى و ارجمندش دارند و نامش در آنجا ياد شود.(٩٧٨)
آرى ! همه اين مكانها و عبادتگاهها به ظاهر خانه خداست نه به واقع ؛ چرا كه خانه حقيقى او، قلب بندگان باايمان اوست .
در حديث قدسى آمده است كه : (نه زمين گسترده مى تواند مرا در برگيرد و نه آسمان كه پديده اى از پديده هاى بزرگ آفرينش ‍ است ، ظرفيّت مرا دارد؛ امّا قلب بندگان باايمان مرا در برمى گيرد.)(٩٧٩) چرا كه قلب يكتاپرستان ، فرودگاه عشق خدا و كانون ايمان و عرفان و اخلاص به اوست .
در روايت است كه به داوود پيامبر وحى فرمود كه :
(هان اى داوود! خانه اى براى من خلوت و آماده ساز تا در آن مسكن گزينم .)
او گفت : (پروردگار من ! تو برتر از زمان و مكانى .)
بدو وحى فرمود كه : (قلب خود را آماده و براى من خلوت ساز.)(٩٨٠)
چرا كه هر قلبى كه جز مهر خدا در آن نگنجد، آنجا كانون عشق خدا و خانه اوست .
از اين رو، قلب انسانى كه داراى ايمان و عرفان و اخلاص حقيقى باشد؛ به راستى خانه خداست ، چرا كه از همه وابستگيها و رنگها وجلوه هاى غير خدايى پاك و پاكيزه است . در آن انديشه و ياد و قصدى جز خدا نيست ؛ كار به جايى مى رسد كه چنين انسان باايمانى جز خدا را نمى نگرد و جز پيام او را نمى شنود و اين يكى از معانى و مفاهيم حديث قدسى است كه مى فرمايد:
حتّى اكون سمعه وبصره تا من قدرت شنوايى او گردم كه بدان مى شنود و ديدگان او كه بدانها مى بيند.
آرى ! هنگامى كه اين مرحله تحقّق يافت و در اين مورد به خوبى انديشيديم ؛ آنگاه روشن مى شود كه خانه حقيقى خدا، قلب پرشكوه حسين عليه السلام است ، چرا كه آن حضرت قلب خويش را براى خدا، به گونه اى وصف ناپذير آماده ساخت تا جايى كه هيچ علاقه و پيوندى در آن ، براى غير خدا نماند؛ فراتر از آن ، همه رنگها و رابطه ها و علاقه هايى را كه هيچ ناهماهنگى با عشق به خدا نداشت آنها را نيز، از دل زدود و همه را خدايى و الهى ساخت و خودِ بريدن از همه وابستگيها به خاطر خدا و پيوستگى بدو، نشانگر شدّت عشق به خداست و بريدن از همه ، نشانگر پيوستن بدو است و بس .
آرى ! دين باورى و ديندارى و درجه پايبندى به مقرّرات آسمانى نيز در گرو درجات و چگونگى عشق به خدا و فرمانبردارى از دستورات اوست .
اينك كه اين نكات ظريف روشن شد، بايد دانست كه پيشواى شهيدان ، حسين عليه السلام در كران تا كران زندگى پرافتخارش ‍ و مراحل پيش از آن نيز، قلبش در گرو عشق خدا بود و بس .
هنگامى كه نور وجودش همانگونه كه در صحيفه الهى كه براى هركدام از امامان نور فرستاده شد، مورد خطاب قرار گرفت كه : (جان پاكت را در سوداى با خدا معامله كن .)
آرى ! در پى اين فرمان ، از مدينه به سوى مكّه و آنگاه از آنجا به سوى كربلا و شهادتگاه خويش ، به هجرتى شكوهمندانه دست زد. در همه اين مراحل ، هدف او تنها انجام فرمان خدا بود و نيّت اين بود كه آنچه بر او فرود آيد همه را به قصد تقرّب به خدا به جان بخرد؛ از اين رو در مكّه و مدينه فكر همه اينها را كرده بود و خود را براى همه اين فداكاريهاى براى خدا، حتّى بريده شدن پيوندى وجودش و تحمّل شهادت ياران و فرزندانش مهيّا ساخته بود.(٩٨١)
بلكه فراتر از آگاهى از رخدادهاى آينده و آمادگى براى فداكارى در راه خدا، شهادتگاه خويش را آنگونه كه بعدها اتّفاق افتاد، به يكى از همسران پيامبر نشان داد.(٩٨٢)
آن حضرت در راه خدا، به راستى از دلبستگى به وطن و سرزمين ، ثروت و لباس ، رياست و اقتدار، آسايش و آرامش ، خانه و خانواده ، فرزندان و برادران ، بستگان و ياران و به يك كلام ، از همه علايق و وابستگيها، قلب خويش را تهى ساخت و از همه چيز و همه كس جز خدا، چشم پوشيد و آنان را براى شهادت و اسارت در راه خدا به بارگاه دوست تقديم داشت .
او از همه ارزشها و جلوه هاى دنيوى حتّى از قطرات آب ، براى واپسين لحظات نيز گذشت و از دلبستگى به سر، پيكر، خون ، گوشت ، پوست ، استخوان ، پيوندهاى وجود و كران تا كران هستى خويش ، حتّى قلب طپنده و خون ، آن كه مايه حيات و زندگى است گذشت ؛ به همين جهت بود كه قلب مصفّايش هدف تير سه شاخه سپاه اموى گرديد و خونش بسان فوّاره اى جريان يافت با دست مبارك ، خون آن را گرفت و سر و چهره ملكوتى و محاسن سپيدش را گلگون ساخت ؛(٩٨٣) همانگونه كه در زيارت آن حضرت آمده است :
وبذل مهجته فيك
آرى ! هنگامى كه او خون قلب ظاهرى و همه علايق و دلبستگيهاى آن را در راه دوست فدا كرد، قلب معنوى او براى خدا خالص شد و از غير خدا، صاف و پاك و تهى گشت . اينجا بود كه بيت اللّه حقيقى شد كه :
... وَلِلّهِ عَلَى النّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ حجّ آن خانه ، بر كسانى كه قدرت رفتن به آن را داشته باشند، واجب است .
و سخن پيامبر گرامى روشن مى شود كه فرمود: (هر كس حسين را عارفانه و خالصانه زيارت كند، چنان است كه گويى خداى را در عرشش زيارت كرده است .)(٩٨٤)

تجليل كعبه از جانب حضرت و پاداش آن
حسين عليه السلام در برابر كعبه تعظيم كرد و آنچنانكه شايسته بود به خانه خدا به خاطر خدا، احترام كرد و خداوند به پاداش آن ، ويژگيها و ارزشهاى كعبه را بدو كه خانه حقيقى خداست ، ارزانى داشت.
آن حضرت ، در روز جمعه سوّم شعبان وارد مكّه شد(٩٨٥) و تا ايّام حجّ درآنجا سكونت گزيد، براى اداى حجّ يا عمره تمتّع احرام بست ؛ امّا هنگامى كه دريافت از يك سو سى نفر از شياطين بنى اميّه براى ترور آن حضرت در خانه خدا و در لباس احرام گسيل داشته شده اند و از سوى ديگر سپاهى گران ، به فرماندهى عمربن سعد، براى دستگيرى او بسيج شده اند(٩٨٦) به فرمان خدا حجّ خويش را به عمره مفرده تبديل و در آستانه روز عرفه از خانه خدا وداع كرد و خارج شد تا حرمت آنجا حفظ شود و حكومت سياهكار استبدادى ، حرمت او را در خانه خدا نشكند كه در نتيجه شكوه و احترام كعبه نيز شكسته شود.
برادرش محمّد، در شب حركت از مكّه ، به حضورش شرفياب شد و ضمن ارزيابى اوضاع ، خاطر نشان ساخت كه :
(شما پيمان شكنى مردم كوفه را در مورد پدر و برادر گرانقدرتان ، نيك مى دانيد، من از آن نگرانم كه آنان چون گذشته عمل كنند و با شما نيز پيمان شكنى نمايند؛ از اين رو اگر در مكّه بمانيد، عزيزترين و تسخيرناپذيرترين ساكنان حرم هستيد.)
آن حضرت فرمود: (از آن نگرانم كه به دستور يزيد در حرم الهى ترور شوم و با ريخته شدن خون پسر پيامبر در كعبه ، حرمت آن شكسته شود.)
محمّد گفت : (اگر چنين است به سوى يمن يا برخى مناطق كوهستانى برويد كه در اين صورت توان دستگيرى و بيداد در حق شما را نخواهند داشت .)
آن حضرت فرمود: (در اين مورد خواهم انديشيد.)
امّا، هنگامى كه سحرگاه كاروان حسين عليه السلام كوچ كرد و خبر حركت آن به گوش محمّد رسيد، خود را رسانيد و زمام مركب حسين عليه السلام را گرفت و از دليل حركت كاروان پرسيد كه فرمود:
(پس از ديدار تو شامگاه گذشته ، پيامبر را در خواب ديدم كه فرمود: حركت كن چرا كه خداوند مى خواهد تو را در شهادتگاهت ، شهيدبنگرد.)(٩٨٧)
محمّد ضمن بيان
انّا للّه وانّا اليه راجعون بانوان حرم ، چرا؟)
فرمود: (خداوند مى خواهد آنان را نيز اسير بنگرد.)(٩٨٨)
و فرمود: (اگر من در لانه جنبنده اى از جنبندگان زمين باشم مرا درخواهند آورد تا با كشتن من ، به اهداف شيطانى خويش دست يابند.)(٩٨٩)
پس از ديدار محمّد با برادر گرانقدرش حسين عليه السلام ، عبداللّه بن زبير، عبداللّه بن عباس و عبداللّه بن عمر، شرفياب حضورش شدند و اين سه شخصيّت سرشناس ، او را از رفتن به سوى كوفه برحذر داشتند، امّا آن حضرت به نخستين آنان فرمود: (من دوست ندارم حرمت خانه خدا شكسته شود و در حرم امن الهى خونم را بريزند.)(٩٩٠)
به سوّمين آنان از بى وفايى دنيا و ارزشهاى مادّى و شقاوت دنياپرستان و كشته شدن يحيى پيامبر و نيز شقاوت بنى اسرائيل ، كه هفتادپيامبر خدا را در يك روز ميان طلوع فجر تا خورشيد كشتند ... سخن گفت .(٩٩١)
به ابن عباس فرمود: (پيامبر خدا، مرا بدين قيام عدالت خواهانه دستور داده است و من براى انجام فرمان او خواهم شتافت .)(٩٩٢)
بدينگونه آن سه نفر بر او درود گفتند و با گريه او را وداع كردند و (عبداللّه بن عمر) تقاضا كرد كه آن حضرت لباس خويش را كنار زند تا او جايگاه بوسه هاى پيامبر بر سينه او را، ببوسد ... .(٩٩٣)
آرى ! خواننده انديشمند! شما در كار بزرگ اين پيشواى شكوهمند، تدبّر كن و به گفتار پرمحتوا و بلند او بينديش كه مى فرمايد:
(من از آن مى ترسم كه رژيم فريبكار اموى ، به بهانه هاى پوچ سياسى و دروغهاى رايج خويش ، با ريختن خون من در خانه خدا، حرمت اين خانه پرشكوه را بشكند؛ از اين جهت كوچ مى كنم ... .)
آرى ! بينديش كه چگونه آن حضرت كه خود بزرگتر و پرشكوه تر از خانه خداست ، برشهادت و اسارت خود و خاندانش رضايت مى دهد؛ امّا حرمت و شكوه خانه خدا و دين خدا و مقرّرات او را پاس مى دارد و اجازه نمى دهد اين قانون شكنى و شقاوت رژيم ، در كنار حرم و داخل خانه خدا، صورت گيرد و احترام خانه در ديدگاه جهانيان شكسته شود؛ به همين دليل است كه خداوند در روز عرفه ، نخست به شيفتگان كوى او نظرلطف مى كند آنگاه به آنانكه در عرفات گرد آمده اند. و نيز به خاطر تجليل و بزرگداشت حرم از سوى اوست كه خداوند همه ويژگيها و ارزشها و شرافتى را كه به كعبه بخشيده است ، بدو ارزانى مى دارد.
اينك ، به يارى خداى بزرگ و با ستايش او بر اين الهام قلبى ، حدود پنجاه امتيازى را كه براى كعبه برشمرده ايم به صورت مقايسه اى فشرده با عظمت خانه حقيقى خدا، ترسيم خواهيم كرد.(٩٩٤)

يك مقايسه جالب
١ در ميان مساجد و عبادتگاهها، نخستين خانه پرشكوهى كه براى مردم برپا شد، كعبه بود و حسين عليه السلام نيز بدان جهت كه از پيامبر صلى الله عليه و آله است و پيامبر از حسين عليه السلام ، از نظر مقام بسان كعبه است ؛ چراكه نخستين مخلوقات نور وجود پيامبر است و نور وجود حسين عليه السلام همراه نياى بزرگ ، پدر و مادر و برادر گرانقدرش عليهم السلام همگى پيش از آفرينش آسمانها و زمينها آفريده شده و گرامى داشته شده اند(٩٩٥) از اين رو حسين عليه السلام و شهادتگاه و حرم او نيز نخستين خانه اى است كه براى مردم و فرشتگان و تمامى مخلوقات بنياد گرديد.
٢ دوّمين امتياز خانه خدا اين است كه در سرزمين پربركت مكّه ، بهترين و شريفترين نقطه روى زمين قرار گرفته است و حسين عليه السلام نيز از نظر ريشه و اصالت ، به پرشرافت ترين و افتخارآفرين ترين نقطه ، پيوند مى خورد، همينگونه از نظر شهادتگاه و بارگاه ملكوتى اش .(٩٩٦)
آرى ! به تعبير آن شاعر شيفته :
ومن حديث كربلا والكعبه از حديث مفاخره كعبه و كربلا، برترى سرزمين كربلا آشكار گرديد.(٩٩٧)
٣ كعبه پرشكوه را، ابراهيم به دستور خداوند و به دست تواناى خويش بنياد كرد و آنجا در حقيقت ساخته دست دوست خداست و حسين عليه السلام نيز گوشت و پوست و خون مقدّسش از حبيب خدا، محمّد صلى الله عليه و آله است و مقام حضرت محمّد، فراتر از ابراهيم است ، چرا كه خليل كجا و مقام حبيب كجا؟
٤ كعبه را، خداوند بر زائران و ساكنان اطرافش پربركت ساخته است و حسين عليه السلام نيز به خاطر عنايات بسيار خداوند به او و بارانِ الطاف خاصّه اش به سوى مردم به خاطر آن حضرت ، بسيار پربركت است .
برخى از شايستگان به خاطر شهادت در كنار او به بهشت پرطراوت خدا درآمده ، برخى به خاطر گريه هدفدار بر او، برخى با برپايى سوگوارى عارفانه بر آن حضرت به بهشت پرمى كشند و برخى به خاطر اداره شايسته محفل سوگ او و گرياندن مردم ، برخى به خاطر همدلى وهماهنگى با عزاداران او، برخى با يادآورى تشنگى او به هنگام نوشيدن آب ، برخى به خاطر زيارت عارفانه او، برخى به خاطر يارى رسانى به زائرانش ، برخى به خاطر دفن در نزديكى تربت مقدّس او و برخى با جلوه هاى ديگر بركات او براى مردم و به خاطر آن گرامى ، در قلمرو و مسير باران روزيهاى مادّى و معنوى و الطاف خدا قرار مى گيرند.
٥ خداوند همانگونه كه در قرآن تعبير مى فرمايد، كعبه را براى جهانيان وسيله هدايت ساخت و حسين عليه السلام نيز براى جهانيان مايه هدايت و نجات است ، چرا كه آن گرامى مرد جهان بشريّت ، با جانفشانى تمام عيار خود، دين نياى بزرگش محمّد صلى الله عليه و آله را از خطر سهمگين ارتجاع و جاهليّت اموى نجات بخشيد و در پرتو شهادت او بود كه مذهب اهل بيت و راه و رسم خاندان وحى و رسالت آشكارگرديد.
آرى ! به حق بايد نيايش كرد كه : (بار خدايا! حسين عليه السلام خون قلب مقدّسش را در راه تو هديه كرد تا بندگانت را از تاريكى و سرگردانى دروادى جهالت و ضلالت نجات بخشد ... .)(٩٩٨)
٦ خداوند اطراف كعبه پرشكوه را، حرم قرار داد و مقرّر فرمود كه در قلمرو حرم نه چيزى شكار گردد و نه كوچ داده شود، نه درختى قطع گردد و نه گياهى چيده شود ونه گمشده اى را جز مسئول آن دست بزند.
خداوند براى شهادتگاه و مدفن شريف حسين عليه السلام ، حرم قرار داد و تربت مقدّس او را محترم ساخت و با اينكه خوردن خاك تحريم شده است ، خوردن از تربت او را براى شفا اجازه داد.
برخى از روايات ، مقدار اين حرم را به اندازه چهار فرسخ و برخى پنج فرسخ ،(٩٩٩) تعبير كرده اند كه اين بيانگر اختلاف درجات فضيلت است .
در مورد مقدار خوردن تربت مقدّس او براى شفا، ديدگاهها متفاوت است ، برخى تربت هر نقطه اى از حرم او را اجازه داده اند و برخى تنها تربت قبر شريف را، كه به نظر مى رسد به ديدگاه دوّم بسنده شود، بهتر است ؛ گرچه از برخى روايات مسافت يك ميل ، چهار ميل و نود متر دريافت مى گردد.(١٠٠٠)
نيز روشن است كه خوردن از تربت او براى شفا، آداب و شرايطى دارد كه در جاى خود آمده است .(١٠٠١) و به خاطر شرايط بسيار در آن برخى يادآورى كرده اند كه چگونگى شفا خواستن از تربت مقدّس او به خاطر شرايط و مقرّرات بسيارش ، مشكل است . برخى شفا يافتن را مشروط به آن شرايط شمرده اند و برخى ديگر همان مقرّرات را شرط ندانسته ، بلكه آنها را آداب شفاجويى از تربت او ذكر كرده اند.
٧ خداوند، كعبه را پايگاه امنيّت مقرّر داشت به همين دليل ، هر كسى بدانجا پناهنده شد ريختن خون او مشروع نيست و حسين عليه السلام نيز پناهگاه امن و امان است و ريختن خون هر كس كه بدان حضرت پناه آورد، حلال نيست ؛ امّا رژيم سياهكار اموى ، نه تنها حرمت خاندان رسالت را شكست ؛ بلكه حرمت كسانى را كه به بيت حقيقى خدا و حجّت او نيز پناه آوردند، هتك كرد؛ تا آنجايى كه رعايت كودكان خردسال را نيز ننمود و در حالى كه يكى از آنان بر روى دست او از شدّت عطش مى سوخت (١٠٠٢) و ديگرى بر روى سينه اش ، عموى گرانقدرش را به فريادرسى مى خواند و او، بر روى خاك شهادتگاهش افتاده و آن كودك را در روى سينه اش پناه داده بود، او را آماج هدف تير قرار داد و به شهادت رسانيد.(١٠٠٣)
و همينگونه پرندگان حرم اهل بيت عليهم السلام را كه بر شهادتگاه حسين عليه السلام گرد آمده و به سوگوارى پرداخته بودند از حرم امن او، كوچ داد، دختر گرانمايه اش را كتك زد و از پيكر مطهّر پدرش جدا ساخت وازحرم او صيد نمود و به زنجير بيدادكشاند و بر فراز محملها به سوى كوفه و شام حركت داد و به اسارت برد.(١٠٠٤)
٨ خداوند، كعبه را قبله پيامبرِ برگزيده و محبوبش ، محمّد صلى الله عليه و آله قرارداد تا در هنگام نماز و نيايش كه بهترين لحظات و حالات و برترين عبادتهاى اوست بدان سو روى كند و بدو وحى فرستاد كه :
... فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَالْمَسْجِدِ الْحَرامِ پس ، چهره ات را به جانب مسجدالحرام كن .
و اينگونه آنجا را قبله گاه پيامبر ساخت . امّا حسين عليه السلام همانگونه كه خود پيامبر صلى الله عليه و آله وصف كرد، خون و مايه حيات قلب پيامبر، ميوه دل و گل سرسبد بوستان او(١٠٠٥) بلكه فراتر از همه اينها، بسان وجود گرانمايه خود پيامبر است كه فرمود: (حسين از من است و من از حسين .)(١٠٠٦)
آرى ! حسين عليه السلام علاوه بر همه اينها، قبله گاه پيامبر نيز بود، چرا كه هرگاه به سوى پيامبر مى آمد، آن حضرت بدو، چشم مى دوخت و با شيوه اى خاصّ بدو مى نگريست ، گرچه به هنگام سخنرانى يا در نماز و نيايش با خدا. و همو بود كه حسين عليه السلام را به هنگام نماز به بارگاه خدا، بر كتف يا در آغوش ‍ خويش مى گرفت .(١٠٠٧)
٩ خداوند طواف بر گرد كعبه را از اركان اسلام قرار داد و فرمود:
... وَلِلّهِ عَلَى النّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ اِلَيْهِ سَبيلاً
براى خدا، حجّ آن خانه بر كسانى كه قدرت رفتن به سوى آن را داشته باشند واجب است و آنكه انجام ندهد از اركان اسلام كاسته است .
و زيارت حسين عليه السلام را نيز خداوند از اركان اسلام و از پايه هاى ايمان مقرّر فرمود و در روايت آمده است كه : ترك كننده زيارت آن حضرت ، ايمانش ناقص ،(١٠٠٨) و حرمت پيامبر را شكسته و در حقّ او ستم كرده است .(١٠٠٩)
و در روايت ديگرى آمده است كه : (ترك كننده زيارت حسين عليه السلام شيعه او نيست .)(١٠١٠)
و نيز آمده است كه : (اگر چنين كسى به بهشت راه يابد، به منزله ميهمان است .)(١٠١١)
و نيز آمده است كه : (ترك كننده زيارت حسين عليه السلام گرچه هزار حجّ انجام داده باشد، حقّى بزرگ از حقوق خدا را ترك كرده است .)(١٠١٢)
و نيز آمده است كه : (از خير محروم شده است .)
و در روايت ديگر آمده است كه : (كسى كه يك سال و يا دو سال از عمر او بگذرد و به زيارت امام حسين عليه السلام موفّق نشود، بهره اى از عمر خود نبرده است و از پاداش الهى منحرف شده و از جوار حضرت پيامبر صلى الله عليه و آله دور گرديده است .)(١٠١٣)
١٠ خداوند كعبه را مغناطيس دلها قرار داد، به گونه اى كه از نقاط دور و نزديك قلبها را جذب مى كند و شگفت است كه دلها نيز در شور و شوق آنجا و كسانى است كه به راستى رنگ و خاصيّت آنجا را داشته باشند، همانگونه كه در نيايش خليل و دعاهايش ‍ آمده است كه :
رَبَّنا ... فَاجْعَلْ اَفْئِدَةً مِنَ النّاسِ پروردگارا ! ... دلهاى مردم را چنان كن كه هواى آنان كند.
و حسين عليه السلام نيز مغناطيس قلبهاى شيعيان است .
آنان در قلب خويش كششى ويژه به سوى آن حضرت احساس ‍ مى كنند كه اين كشش و مهر قلبى از محبّت و عشق به ديگر امام نور، متفاوت است و رمز اين را درروايتى كه از پيامبر رسيده است يافتم كه اينگونه است :
مقداد مى گويد: پيامبر گرامى در جستجوى دو فرزند گرانمايه اش ‍ حسن و حسين عليهما السلام كه خردسال بودند از خانه خارج شد و من نيز همراه او بودم . در اطراف مدينه ، افعى بزرگى را ديدم كه با احساس آمدن پيامبر صلى الله عليه و آله بپا خاست ، كه به بلندى نخل و بزرگى شتر بود و از دهانش آتش خارج مى شد، اين منظره مرا سخت به هراس انداخت ....
پيامبر به من متوجّه شد و فرمود: (آيا مى دانى اين مخلوق خدا چه مى گويد؟)
گفتم : (خدا و پيامبرش داناترند ... .)
فرمود: (مى گويد: خداى را ستايش مى كنم كه قبل از پايان يافتن عمرم ، مرا نگهبان فرزندان پيامبر قرار داد.)
و آنگاه راه خويش را در ميان ريگهاى بيابان پيش گرفت و رفت . آنگاه نگريستم درختى را ديدم كه آن را پيش از آن روز نديده بودم وپس از آن روز هم هرچه در جستجوى آن رفتم نيافتم ، آن درخت بر دو فرزند پيامبر سايه افكنده بود و آنان خوابيده بودند. پيامبر در ميان آن دو نشست ، سر حسن و حسين عليهما السلام را بلند كرد و بر روى پاى راست و چپ خويش نهاد، آنگاه زبان در دهان حسين عليه السلام نهاد و او بيدار شد و باز خوابيد.
به آن حضرت گفتم : (چنان رفتار مى كنيد كه گويا حسين عليه السلام بزرگتر است .)
فرمود: (نه ! هر دو گرانمايه اند، امّا در اعماق جان مردم باايمان نسبت به حسين معرفت و محبّت ويژه اى نهفته است ... .)(١٠١٤)
١١ در مكّه و خانه خدا، نقطه خاصّى است كه مقام ابراهيم خليل است و جاى پاى اوست كه در سنگ سخت برجاى مانده است .
حسين عليه السلام بزرگ انسانى است كه در وجودش اثر بوسه هاى پيامبرمحبوب خداست ، چرا كه پيشانى بلند و گلوى مباركش به خاطر بوسه هاى بسيار پيامبر درخشندگى خاصّى داشت (١٠١٥) و نيز اگر جايگاه پاى ابراهيم خليل در حرم امن خداست ، جاى پاى حسين عليه السلام روى شانه و پشت و سينه پيامبر محبوب خداست ؛ از اين رو بدن پيامبر صلى الله عليه و آله جايگاه فرود حسين عليه السلام است و اگر به رواياتى كه در چگونگى مهر و محبّت پيامبر به حسين عليه السلام و به آغوش ‍ گرفتن ، بردن بر روى شانه ، خوابانيدن بر روى سينه ، طولانى ساختن سجده به هنگامى كه او بر پشت آن حضرت نشسته بود،(١٠١٦) خواهيد ديد كه مهر آن حضرت به حسين عليه السلام مهر و محبّت شگفت انگيزى است .
١٢ خداوند براى كعبه كرامت ظاهر و نشانه آشكارى قرار داد كه نه پرنده اى بر فراز آن پر مى گشايد و نه بر ديوار آن مى نشيند. و براى حسين عليه السلام نيز كرامت آشكارى قرار داده شد، به گونه اى كه آب بر قبر او نزديك نشد و گاوها به هنگامى كه تصميم گرفتند تا قبر مطهّرش را به مزرعه تبديل ساخته ، اثر آن را از بين ببرند، به قبر او راه نگشود.
متوكّل سالها به نابود ساختن شهادتگاه و اثر قبر او دستور داد و كوشيد، امّا موفّق نشد. يك بار دستور نبش قبر آن حضرت را داد كه پيكر مطهّرش را چنان يافتند كه گويى لحظاتى پيش دفن شده است ، سپس دستور داد بر قبر مطهّرش آب بستند كه قبر بالا آمد و آب بدان نرسيد. تلاش ظالمانه كردند تا شهادتگاه او را به مزرعه تبديل سازند كه گاوها ووسايل كشت و زرع بدان نزديك نشدند، در همانحال گروهى را مى ديدند كه به سويشان تير پرتاب مى كنند و هنگامى كه در پاسخ آنان به سويشان تيراندازى مى كردند، تيرها به سوى خودشان بازمى گشت ....(١٠١٧)
آرى ! هنگامى كه پيكر مقدّسش بر خاكهاى گرم نينوا بود، پرندگان كنار آن پيكر به خون آغشته فرود آمدند، پرنده سفيدى در آنجا فرود آمد و بالهاى خويش را از خون او گلگون ساخت و در حالى كه خون از بالهايش مى چكيد، پرواز كرد و رفت در مسير خويش پرندگانى را بر شاخه هاى درختان ديد به آنها گفت :
(هان اى پرندگان ! شما دانه مى خوريد و از نعمتها بهره ور مى گرديد، امّا حسين عليه السلام در اين هواى گرم برريگهاى تفتيده كربلا، با لب تشنه ، به خون آغشته است . گلوى او خونين و سر مقدّسش بر فراز نيزه ها و زنان و خاندانش با پاى برهنه به اسارت رفته اند.)
همه آنها به كربلا پرواز كردند و آنجا پيكر حسين عليه السلام را بر زمين ديدند كه بدون سر و بدون غسل و كفن افتاده است و بادهاى غبارآلود بر آن پيكر نازنين مى وزد، بدنش بر اثر پايمال شدن بر زير سمّ اسبها در هم شكسته است . زائرانش حيوانات بيابانها و سوگوارانش جنّ دشتها و كوه ها است . خاك آن سرزمين از انوار طلايى پيكرش روشن و فضا از نور وجودش نور باران شده است .
پرندگان فرياد كشيدند و بر خون مقدّسش خود را آغشته ساختند وهر كدام به سويى پركشيدند، يكى از آنها به سوى مدينه آمد و در حالى كه بال خويش را به اهتزاز درآورده بود و خون از آنها مى چكيد بر گرد مرقد پيامبر دور زد و ناله سر داد كه :
(هان اى مردم ! حسين در كربلا به شهادت رسيد. حسين در كربلا سر مقدّسش از پيكرش جدا شد. آنگاه پرندگان ، نزد او گرد آمدند و به بركت قطره اى از خون حسين عليه السلام كه از بال آن پرنده چكيد، دخترك بيمار يهودى شفا يافت .)(١٠١٨)
آرى ! پرندگان چنين كردند، امّا سپاه مزدور اموى بر آن پيكر مقدّس اسب تاختند و چنان جنايتى كردند كه زبان از بيان آن ناتوان است . راستى كه به تعبير شاعر:
عقرت بنات الا عوجية هل درت بريده باد پا و پى آن اسبها!
آيا دانستند كه چه حرمت بزرگى ، به وسيله آنها شكسته شد؟
و چه عمل زشت و ننگبارى به وسيله آنان انجام شد؟
١٣ خداوند، كعبه را طوافگاه مردم قرار داد و پاداش طواف بر گرد آن را بسيار گردانيد و پاداش زيارت حسين عليه السلام از نظر فضيلت و پاداش نسبت بدان ، همانگونه كه در بخش گذشته ترسيم شد، چندين و چند برابر افزون ساخت .
١٤ خداى جهان آفرين ، كعبه را طوافگاه فرشتگان ساخت و همانگونه كه در روايت آمده است : (جبرئيل به فرمان پروردگار، كعبه را بنياد كرد درحالى كه پيش از آن به صورت خيمه اى از بهشت برين ، فرود آمده و برروى پايه هايى كه فرشتگان پيش از آفرينش آدم عليه السلام در برابر صراخ ، روبروى بيت المعمور و محاذى عرش ، برپاى ساخته بودند؛ برافراشته شده بود و هفتادهزار فرشته ، نگهبانى آن را به عهده داشتند.
ازآن مرحله به بعد، هنگامى كه فرشته وحى ، كعبه را در مكّه بنياد كرد آن فرشتگان به طواف بر گرد آن پرداختند و حضرت آدم و حوّا نيز هفت شوط بر گرد آن طواف كردند.)
حسين عليه السلام نيز آنگاه كه وجود گرانمايه اش به صورت نور و شفاعت كننده فرشتگان بود، طوافگاه آنها بود و همانگونه كه اين مطلب از داستان صلصائيل و دردائيل آشكار مى گردد كه پيامبر گرامى صلى الله عليه و آله آن وجود گرانمايه را روى دست گرفت و در حقّ آن دو فرشته دعا كرد.
و نيز از داستان فطرس كه به گاهواره حسين عليه السلام پناه جست و از داستان جبرئيل و ميكائيل كه خدمتگزار او در گاهواره بودند و از كار فطرس كه مسئول رسانيدن درود و سلام زائران حسين عليه السلام به آن حضرت است و شهادتگاه مقدّس و قبر مطهّرش ، طوافگاه فرشتگان و زيارتگاه آنهاست و در آنجا، گروههايى چند از فرشتگان ، به انجام وظايف مى پردازند، بدين صورت :
١ گروه اول ، گروهى از آنها كه چهار هزار فرشته اند، به صورت ژوليده و با چهره هاى غبارآلود در اطراف مرقد مقدّسش به سوگوارى و گريه مشغولند و به هنگام آمدن زائران ، به استقبال آنان مى شتابند و به هنگام بيماريشان ، به عيادت آنان مى روند و پس از مرگ ، آنان را تشييع مى كنند. اين گروه ، همان فرشتگانى هستند كه روز عاشورا به قصد يارى آن حضرت در كربلا فرود آمدند، امّا هنگامى رسيدند كه او به شهادت رسيده بود؛ به همين جهت دستور يافتند كه همانجا بمانند و بر او اشك ريزند تا به هنگام رجعت از ياران او باشند. اين گروه از فرشتگان فرماندهى داشتند كه نامش منصور بود.
٢ گروه دوّم ، هفتاد هزار فرشته اند كه از روز شهادت آن حضرت در كنار قبر مطهّر او گماشته شده اند و تا هنگامه قيام امام عصر عليه السلام در آنجا خواهند بود و همواره بر او درود و سلام نثار خواهند كرد.
٣ گروه سوّم ، چهارهزار فرشته اند كه به هنگامه هاى طلوع فجر در كربلا فرود مى آيند و تا شامگاهان در آنجا سوگوارى مى كنند و آنگاه به آسمانها پرمى كشند و پس از صعود آنها، چهارهزار فرشته ديگر فرود مى آيند و از شامگاه تا طلوع فجر و سپيده سحر، همان برنامه را ادامه مى دهند.
٤ گروه چهارم ، فرشتگان شب و روز و فرشتگان حافظ اعمال هستند. آنها به هنگام فرود در كربلا، به سوى حائر حسينى مى روند و با فرشتگان مستقرّ در آنجا مصافحه مى نمايند و بالهاى خويش را بر زائران حسين عليه السلام مى مالند و به دستور پيامبر، اميرمؤ منان ، دخت گرانمايه پيامبر، فاطمه ، امام حسن و ديگر امامان نور عليهم السلام به زائران حسين عليه السلام دعا مى كنند كه اين مطلب در روايات آمده است .
٥ گروه پنجم ، پنجاه هزار فرشته اند كه طبق روايت امام صادق عليه السلام به هنگام شهادت حسين عليه السلام از كنار آن حضرت عبور و به آسمانها صعود نمودند كه خطاب رسد: (هان اى فرشتگان ! شما از كنار فرزند گرانمايه حبيب من گذشتيد، در حالى كه گمراهان امّت او را به شهادت مى رساندند ياريش نكرديد. اينك بايد برويد و به صورت سوگوار ژوليده و غبار گرفته و اندوهگين تا هنگامه رستاخيز، در كنار مرقد مطهّر او سكونت گزينيد.)
٦ گروه ششم ، انبوه فرشتگانى هستند كه طبق روايت امّايمن ، ازپيامبر گرامى آمده است .
بنابر اين روايت ، پيامبر فرمود: (در هر شبانه روز، از هر آسمانى يكصد هزار فرشته در كنار شهادتگاه او فرود مى آيند و بر گرد آن قبر مطهّر، حلقه مى زنند و بر او درود نثار مى كنند و خداى را ستايش مى نمايند و براى زائرانش از بارگاه خدا، آمرزش و بخشايش مى طلبند و نام ، نام پدر، نام شهر و قبيله كسانى را كه به خاطر تقرّب به خدا و ارادت به پيامبر به زيارت حسين عليه السلام مى شتابند همه و همه را مى نويسند و بر پيشانى همه آنان از نور عرش الهى مهر مى زنند كه :
اين زائر شهادتگاه والاترين شهيدان و فرزند والاترين پيام آوران خداست .

۱۲
حجّ حسين عليه السلام
نگاه هنگامى كه رستاخيز فرامى رسد، از آن مهرها نورى پرتوافكن مى شود كه ديدگان را خيره مى سازد و زائران حسين عليه السلام به وسيله آن مهر و نور، شناخته مى شوند.)
و نيز در همين روايت است كه : (فرشته وحى به پيامبر خدا گفت : اى محمّد صلى الله عليه و آله گويى مى نگرم كه شما ميان من و ميكائيل هستى و اميرمؤ منان عليه السلام پيش روى ما و فرشتگان بى شمارى به همراه ما باشند و ما از ميان تمامى انسانها در روز رستاخيز، كسانى را كه آن مهر نورانى بر پيشانيشان خورده است برمى چينيم تا همه آنان به بركت زيارت حسين عليه السلام از فشارها و سختيهاى روز قيامت نجات يابند.)(١٠١٩)
٧ هفتمين گروه از فرشتگان ، هفتاد هزار فرشته اند كه به هنگام هر نمازى در كنار شهادتگاه او فرود مى آيند، همانگونه كه در كتاب (كامل الزّيارات ) از امام صادق عليه السلام روايت شده است .(١٠٢٠)
١٥ حقيقت كعبه از آسمانها فرود آمده است امام صادق عليه السلام مى فرمايد: (خداوند اين خانه مبارك را از آسمانها فرو فرستاد و داراى چهار در بود و بر نزديك هردرى قنديلى از طلا نصب شده بود.)(١٠٢١)
آرى ! اگر يكى از دلايل شرافت كعبه اين است كه از عالم بالاست ، حسين عليه السلام نيز نه تنها پيش از آفرينش آسمانها، به صورت نورى آفريده شده بود بلكه لوح و كرسى نيز از نور وجود او پديد آمده اند و آن گرامى برتر از آنهاست ؛(١٠٢٢) علاوه پس از شهادت نيز با پيكر گلگونش به آسمانها صعود داده شد و با چهره پرفروغ اميرمؤ منان عليه السلام با همان فرق شكافته در كنار هم قرار داده شدند و فرشتگان از هر سو بر او نگريستند و زيارتش نمودند(١٠٢٣) ... و نيز در روايت است كه : (آن گرامى از سمت راست كنگره عرش به شهادتگاه و مدفن و زائران و سوگوارانش مى نگرد ... .)(١٠٢٤)
١٦ خداوند كعبه را از آغاز آفرينش انسان تاكنون در تمامى قرون و اعصار حتّى دوران جاهليّت ، بزرگ و پرشكوه قرار داد. مردم همواره آن خانه شكوهمند را گرامى مى دارند و آهنگ زيارتش مى كنند وبه سويش مى شتابند و مؤ من و مشرك و پيروان هر دين و كيشى ، به بركت آن ، به خدا تقرّب مى جويند. حسين عليه السلام نيز همواره در نظرگاه همگان حتّى دشمنان كينه توز و شقاوت پيشگان ، شخصيتى بزرگ و پرشكوه داشته است .
در روايتى است كه : (بذر محبّت حسن و حسين عليهما السلام نه تنها در قلبهاى باايمان و معرفت ، كه در قلبهاى نفاق پيشگان و كافران نيز افكنده شده است .)(١٠٢٥)
و اين واقعيّت از گفتگوى آن حضرت با ابى بكر، در دوران كودكى (١٠٢٦) وگفتگوى سخت او با معاويه و عمروعاص و احترام آنان به آن حضرت (١٠٢٧) و نيز وصيّت سياسى معاويه به يزيد(١٠٢٨) و گفتگوى عتبه با آن حضرت و گفتارش به هنگام دريافت فرمان قتل پسرپيامبر(١٠٢٩) و نيز از فرودآمدن سعدبن وقّاص در راه مكّه به همراه همه حاجيان به احترام حسين عليه السلام و تجليل از آن گرامى كه به همراه برادرش عازم حجّ بودند(١٠٣٠) و...آشكار مى گردد و اين احترام تا روز عاشورا بود كه عمر سعد آن را شكست و دستور داد پس از شهادتش ، اسب بر پيكر مطهّرش ، تاختند.(١٠٣١)
١٧ شكوه كعبه ، تا هنگامى كه آسمانها و زمين برپاست باقى خواهد بود، چرا كه از نشانه هاى دين خداست و قبر حسين عليه السلام نيز، از نشانه هاى دين است و هم تا روز رستاخيز باقى خواهد بود كه اين واقعيّت را در روايتى ، در نخستين بخش كتاب آورديم .
١٨ در مسجدالحرام و اطراف كعبه ، مسافر مى تواند نماز خويش ‍ را تمام بخواند و نيز مى تواند نمازهاى نافله اى را كه در مسافرت نمى خواند بجا آورد و اين به دليل امتياز و شرافت بخشيدن به اين خانه هدايت و بركت است و در كنار قبر حسين عليه السلام نيز در يك محدوده خاصّى ، مى توان در هنگام سفر، نماز خويش را تمام خواند(١٠٣٢) و برخى اين نظر را به همه حرم حسين عليه السلام و برخى به بيشتر از آن ، حتّى كربلا گسترش داده اند، كه به نظر مى رسد اين مطلب ، به اختلاف در محدوده حائر حسينى بازمى گردد، چرا كه در اين مورد ديدگاهها متفاوت است ، برخى محدوده حائر را، شهادتگاه حسين عليه السلام و محدوده مسجد مى دانند و برخى محدوده درونى ديوار شهر در آن زمان را و ....
ابن ادريس ، در مورد حائر مى گويد: (منظور، از آن قسمت ميان ديوار شهادتگاه و مسجد است ، نه آن قسمت كه ديوار شهر آن را در برگرفته است ؛ چرا كه حائر حقيقى ، همان قسمت است نه فراتر از آن .)(١٠٣٣)
همانگونه كه مى دانيم در زبان عرب ، حائر به زمين پست و نقطه مطمئنى گفته مى شود كه آب در آنجا روى هم انباشته و متوقّف مى گردد.
مرحوم شيخ مفيد، هنگام يادآورى نام شهيدان از خاندان امام حسين عليه السلام يادآور مى شود كه : (همه آنان با خود آن حضرت ، در درون حائر دفن شده اند و تنها عبّاس ، برادر قهرمان اوست كه خارج از اين محدوده مشخّص و در كنار شريعه است .) و اين ديدگاه را مى پسندد چراكه مورد قبول همه است .(١٠٣٤)
شهيد اوّل و ثانى نيز بر اين نظرند كه : آنگاه كه به دستور متوكّل بر قبر مطهّر آن حضرت آب بستند تا اثر آن را محو و نابود سازند، آب در همين نقطه متوقّف شد و به سوى قبر نرفت .(١٠٣٥)
برخى نيز قبر شريف و برخى هم همه حرم مقدّس را با همه ساختمانهاى قديمى و رواق و شهادتگاه و خزانه و ... را محدوده حائر شمرده اند.
از ديدگاه مرحوم مجلسى ، مجموع صحن قديم محدوده حائر است نه آنچه در عصر صفويّه بدان افزون گشت و به رواياتى استدلال مى كند كه مى گويد: (هنگامى كه وارد حائر حسينى شدى توقّف كن و بگو ... و دعا بخوان . سپس كمى پيش برو و هفت بار تكبير بگو آنگاه در كنار قبر بگو ... آنگاه دستها را به سوى آسمان بگشا. سپس بر روى قبر بگذار....) كه اين دستور به اندكى رفتن پس از رسيدن به حائر، نشانگر نوعى گسترش آن است و اين بيان خوبى است ... امّا به نظر مى رسد اگر به هنگام نماز به همان حرم و روضه مقدّس بسنده بشود، بهتر است .(١٠٣٦)
١٩ كعبه از هنگام آفرينش آدم تا پيامبر گرامى هم چنانكه روايات نشان مى دهد طوافگاه پيام آوران خداست و همين مطلب در مورد حسين عليه السلام نيز ثابت است چرا كه گاهى پيكر مطهّرش و زمانى سرمقدّسش و نيز مزار و مرقد نورانى اش ‍ طوافگاه و زيارتگاه پيام آوران خداست كه روايات آن گذشت ... .(١٠٣٧)
٢٠ خداوند، كعبه را با حجرالاسود كه ياقوتى از ياقوتهاى بهشتى است ، آراسته ساخت و حسين عليه السلام نيز گاهى بهشت به بركت وجودش زينت داده شد و گاهى فراتر از آن ، عرش پرشكوه .
در روايت است كه : (بهشت برين از خداوند درخواست نمود تا آن را آراسته تر ساخته ، زينت دهد. پيام آمد كه : اركان تو را به نور وجود حسن و حسين عليهما السلام زينت خواهم بخشيد بهشت از خوشحالى بر خود باليد وشادمان گشت ... .)(١٠٣٨)
٢١ خداوند در طواف كعبه نمازى قرار داده كه نزديك مقام ابراهيم بايد بپا كرد و فرمود: (مقام ابراهيم را نمازگاه خويش ‍ بگيريد ... .) و اين دو ركعت نماز به خاطر احترام به آن خانه مبارك واجب است كه در مقام خليل خوانده شود و جالب اينجاست كه به هنگام ولادت حسين عليه السلام نيز پيامبر محبوب خدا محمّد صلى الله عليه و آله دوركعت نماز سپاس ، پس از غروب آفتاب به بارگاه دوست بجا آورد و همينگونه در ولادت حسن عليه السلام خواند و اين نماز نافله مغرب و سنّت پيامبر تا روز رستاخيز عنوان يافت .(١٠٣٩)
از اين رو، مردم باايمان اين دو ركعت نماز سپاس را به خاطر تولّد و احترام بدان حضرت به بارگاه دوست مى گذارند و در روايت معتبرى آمده است كه : (پيامبر به هنگام سير آسمانى معراج ، با ده ركعت نماز فرود آمد كه به صورت دو ركعتى بود آنگاه با تولّد حسن و حسين عليهما السلام با رخصت از جانب خدا، هفت ركعت ديگر به خاطر سپاس به بارگاه او بدان افزود.)(١٠٤٠)
٢٢ كعبه و خانه خدا، همانگونه كه در روايت آمده است نخست روشن و نورافشان بود، همانند روشنايى خورشيد و ماه ، تا آنگاه كه يكى از فرزندان آدم به دست ديگرى كشته شد، از نور آن كاسته شد ... .(١٠٤١)
آرى ! اگر كعبه نورانى بود و از نورانيّت آن كاسته شد، حسين عليه السلام چهره و پيشانى اش روشنگر و نورافشان بود و شقاوت رژيم اموى در كربلا، نتوانست در نورافشانى و روشنايى چهره آن حضرت اثر منفى بگذارد.
هلال گزارش مى دهد كه : (در سپاه عمرسعد بودم ، تيره بختى فرياد كشيد كه : هان اى امير! مژده كه حسين كشته شد ... . من در ميان صفوف بودم جلو آمدم و ديدم كه خورشيد وجود آن حضرت در حال غروب است . بخداى سوگند! كشته به خون آغشته اى با چهره اى نورافشان تر از حسين نديدم . به راستى كه درخشندگى چهره ملكوتى اش به گونه اى انديشه ام را به خود جذب كرد، كه از شهادتش غافل شدم . در آن لحظه واپسين ، براى اتمام حجت از دشمن ددمنش آب مى طلبيد و آنان با قساوت و كوردلى از آب دريغ مى كردند.)(١٠٤٢)
اگر فروغ خانه خدا، بر اثر نور ياقوت بود كه پرتو نورش تا حرم وكوههاى اطراف مكّه مى رسيد؛ همه بيابان كربلا نيز از پرتوافكنى فروغ الهى كه بر شجره مباركه مى تابيد، درخشان بود، چرا كه كربلا همان وادى ايمن و بقعه مباركه اى است كه موسى عليه السلام در آنجا نور الهى را نظاره كرد و آن نور تا فراز آسمان و كرانه هاى گيتى رسيد و نيز پيكر مقدّس آن حضرت پس از شهادت ، در شب تار، بسان خورشيد فروزان مى درخشيد، همانگونه كه در روايت آمده است و در اطراف آن پيكر مقدّس ، جوانمردانى با سرهاى بريده به خون خفته بودند كه همچون چراغهايى ، بيابان كربلا را در شب تار، نور باران مى ساختند.(١٠٤٣)
٢٣ مكّه و سرزمين آن امّ القرى است و حسين عليه السلام نيز پدر گرانمايه امامان نور عليهم السلام است و اين امتيازى است كه خداوند در برابر فداكارى و نقش پرشكوه حسين عليه السلام در نجات اسلام بدو ارزانى داشته است .(١٠٤٤)
٢٤ كعبه ، سالار خانه هاست و حسين عليه السلام سالار جوانان بهشت .(١٠٤٥) كه اين واقعيّت را بسيارى ، از جمله عمر، از پيامبر صلى الله عليه و آله روايت كرده اند.(١٠٤٦)
٢٥ كعبه با اينكه در يك منطقه خشك و سوزان و در درّه اى بى كشت و زرع قراردارد(١٠٤٧) بركت دعاى ابراهيم خليل ، همه گونه ثمرات در آنجا فراهم مى شود(١٠٤٨) بهشت پرطراوت و زيبا كه پرشكوه ترين ثمره يك زندگى افتخار آفرين است ، براى او و رهروان راه توحيديش فراهم شده است و اين مطلب در انبوه روايات آمده است براى نمونه :
١ سلمان مى گويد: بر پيامبر گرامى وارد شدم و بر او درود گفتم . آنگاه بر خانه دخت گرانمايه اش وارد شدم كه فرمود: (دو نور ديده پيامبر حسن و حسين گرسنه اند، آنان را به سوى نياى گرانقدرشان پيامبرصلى الله عليه و آله ببر.)
آنان را نزد پيامبر صلى الله عليه و آله بردم و آن حضرت از حال آنان پرسيد كه گفتند: غذا مى خواهند. پيامبر گرامى نيايش كنان سه بار گفت : (بارخدايا ! آنان را تغذيه كن .) كه به ناگاه (به ) درشت و پرجاذبه اى در دست پيامبر ديدم كه آن را به دونيم كرد، نيمى را به حسن و نيمى را به حسين عليهما السلام داد و من هم چنان مى نگريستم و بدان تمايل داشتم كه فرمود: (گويا شما نيز مى خواهيد؟) گفتم : (آرى !)
فرمود: (اين از خوردنيهاى بهشت است ، كسى از آن نخواهد خورد، مگر پس از نجات از حساب رستاخيز.)(١٠٤٩)
٢ و نيز در بحارالانوار و جلاءالعيون ، آمده است كه : (حسين عليه السلام خرما خواست و خواسته اش در طبق بلورين و سرپوشيده اى از ديباى نازك سبز رنگ ، براى آن حضرت آورده شد.)(١٠٥٠)
٣ و نيز حسن بصرى و امّ سلمه ، آورده اند كه : (حسن و حسين عليهما السلام بر پيامبر وارد شدند و فرشته وحى را كه در چهره دحيه كلبى نزد او بود، ديدند و به سويش رفتند. فرشته وحى دست خويش را گشود و سيب ، به و انارى آورد و به آن دو گرانمايه داد. چهره آنان از شادمانى برافروخت و به سوى پيامبر گرامى شتافتند.
حضرت ميوه ها را از آنان گرفت و بوييد و فرمود كه نزد پدر و مادر خويش بروند. آنان نزد پدر و مادرشان شتافتند و آن ميوه هاى بهشتى را خوردند و شگفت اين بود كه هرچه مى خوردند، گويى از آنها كاسته نمى شد و آن ميوه ها، همانگونه بودند تا فاطمه عليها السلام به سراى باقى شتافت و با شهادت او، حسين عليه السلام فرمود كه : (آن انار ناپديد شد و هنگامى كه اميرمؤ منان عليه السلام به شهادت رسيد، به ، ناپديد شد و آن سيب ، همچنان بود تا هنگامى كه در كربلا آب را بر روى خاندان وحى و رسالت بستند؛ در آن شرايط هنگامى كه تشنه مى شدم آن سيب را بو مى كردم و تشنگى من تخفيف مى يافت و هنگامى كه عطش تشنگى به اوج خود رسيد و به شهادت خويش ‍ يقين كردم بر آن دندان فشردم .)
چهارمين امام نور عليه السلام فرمود: (اين سخن را ساعتى پيش از شهادت پدرم ، از او شنيدم و هنگامى كه آن گرامى به شهادت رسيد، بوى سيب را از شهادتگاه او استشمام نمودم ، امّا آن را نيافتم .)
و اين رايحه دل انگيز آنجا باقى است و زائران كوى او اگر خواستند آن رايحه دل انگيز را استشمام نمايند بايد سپيده دم به شهادتگاه او بروند، كه اگر از بندگان خالص خدا باشند آن بوى دل انگيز را استشمام خواهندنمود.
٢٦ از نشانه هاى عظمت و احترام خانه كعبه ، اين است كه خداوند اسماعيل عليه السلام را ماءمور پوشش و آراستگى آن ساخت و آن حضرت خانه را آراست . مردم هداياى خويش را به آن خانه رفيع هديه مى كردند و مادر و همسر اسماعيل نيز از آنها پرده و پوشش خانه را فراهم مى آوردند و او خانه را آراسته مى ساخت و مى پوشانيد.(١٠٥١)
پس از او، سليمان و به دنبال او، ديگر فرمانروايان قرون و اعصار اين مأ موريّت را مفتخرانه انجام دادند.
عظمت حسين عليه السلام در اين مورد چنان شد كه خداوند بر او لباس هديه مى فرمود و پيامبر بر اندامش مى پوشانيد.
امّ سلمه يكى از بانوان پيامبر، مى گويد: پيامبر گرامى را ديدم كه بر اندام حسين عليه السلام پيراهنى مى پوشاند كه از پيراهنهاى دنيا نيست . در مورد آن از پيامبر سؤ ال كردم ، فرمود: (اين هديه اى است كه پروردگارم به حسين هديه فرموده است و جنس او از پر بالهاى جبرئيل است .)(١٠٥٢)
و نيز در روايت آمده است كه : (گاه حسين عليه السلام در دوران كودكى ، لباس جديدى براى شب عيد مى خواست كه از جانب خدا به وسيله فرشته اى از فرشتگان ، هديه مى شد و مادرش فاطمه بر او و برادرش ، مى پوشانيد.)(١٠٥٣)
و گاه براى روز عيد، لباس مى خواست كه خداوند بدو هديه مى كرد و جبرئيل آن را گلگون مى ساخت و پس از اينكه پيامبر بر اندام حسين مى پوشانيد، جبرئيل مى گريست .(١٠٥٤)
و گاه لباس مى طلبيد امّا نه براى عيد و نه آراستگى ظاهرى ، بلكه درروز عاشورا، آن هم پيراهن فرسوده اى كه كسى بدان طمع نورزد، كه خواهرش زينب عليها السلام برايش آورد و آن گرامى پيراهن را شكافت و پوشيد و با خون مقدّسش ، همانگونه كه جبرئيل پيراهنش را گلگون ساخته بود، در كربلا گلگون شد(١٠٥٥) و خاك خونرنگ نينوا، آن را تيره ساخت و نيزه ها و شمشيرها و تيرها آن را شكافت و نگونبختى از سپاه اموى آن را از پيكر مقدّسش بيرون آورد و در آن دشت با پيكرى آغشته به خون و بدون كفن بر روى خاك ماند. خواهرش اين منظره جانسوز را ديد و از پرده دل ندا داد كه :
هذا حسين مرمّل بالدّماء
٢٧ در عظمت كعبه آمده است كه :
اَلَمْ تَرَ كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِحِجارَةٍ مِنْ سِجّيلٍ* فَجَعَلَهُمْ كَعَصْفٍ مَاءْكُولٍ.(١٠٥٦)
آيا نديده اى كه پرورگارت با اصحاب فيل چه كرد، آنگاه كه تصميم گرفتند آن خانه مبارك را ويران سازند؟
آيا مكرشان را نابود نساخت و بر سرشان پرندگانى فوج فوج فرستاد كه آنان را با سجّيل سنگباران كردند.
آن سنگ ريزه هاى ناشناخته و عجيب از دوزخ بر آنان آورده شد و هر عدد آنها، بسان دانه عدس بود كه بر فرق آنان فرود مى آمد و مى شكافت و از پايين تنه آنان خارج مى شد و آنان را بسان گاه پس ‍ مانده در آخور، مى ساخت .
امّا در مورد حسين عليه السلام نيز هنگامى كه اصحاب سگ و خوك تصميم گرفتند تا خانه پيامبر را با كشتن فرزندش حسين عليه السلام ويران سازند، گرچه خداوند به خاطر مصالح متعدّدى ، اندكى بدانها مهلت داد امّا پس از آنكه مكر شيطانيشان را باطل ساخت و پيروان كوردلشان را برآنان مسلّط ساخت كه آنان را به بدترين شيوه كشتند و به زشت ترين روش ، مثله نمودند خداوند بسيارى از امويان را در آتش بيدادشان گرفتار ساخت تا در دنيا، بسان كاه پس مانده شدند و به سوختن در آتش سختى چون آتش انتقام مختار و روغن جوشان او همانگونه كه در مورد ابن زياد انجام داد گرفتار گشتند. برخى از شدّت عطش سوختند و برخى به صورتهاى ديگرى ، كيفر شقاوتهايى را كه در مورد خاندان وحى و رسالت مرتكب شدند، چشيدند و يزيد شب به حالت مستى خوابيد و بامداد او را مردارى يافتند كه چهره اش ‍ سياه شده بود و هر آنچه از خاندان رسالت به غارت برده بودند، همه و همه آتش گرفت و سوخت .(١٠٥٧)
٢٨ نظاره متفكّرانه بر كعبه ، براى آنانكه به حق امامان نور عارف باشند، باعث آمرزش همه گناهان مى گردد و اندوه دنيا و آخرت را برطرف مى سازد.(١٠٥٨)
همينگونه نگرش عارفانه و عاشقانه بر حسين عليه السلام بزرگترين و شكوهمندانه ترين عبادت خداست ؛ پيامبر گرامى نه تنها به اين كار عنايت داشت بلكه برخى اوقات هنگام احساس ‍ گرسنگى مى فرمود:
(مى روم به حسن و حسين نظاره كنم تا گرسنگيم از بين برود.)(١٠٥٩)
و نيز پدر گرانقدرش با دقّت به آن حضرت مى نگريست ،(١٠٦٠)امّا شگفت اين بود كه پيامبر و على عليهما السلام با نگرش بر حسن و حسين عليهما السلام رقّت قلب و سيلاب اشك به آنان امان نمى داد.
همين گونه نه تنها نگرش بر حسين عليه السلام عبادت است ، بلكه نظاره عارفانه بر شهادتگاه او نيز عبادت است و اثر شگفتى در انسان مى نهد كه رقّت قلب و جريان اشك امان نمى دهد، به ويژه بر كسى كه به قبر مقدّس او و فرزندش كه نزديك قبر اوست به دقّت نظاره كند، چرا كه هر انسان شرافتمندى بر آن منظره جانسوز بنگرد همه وجودش مملوّ از مهر و عشق بدان حضرت و فرزند گرانمايه اش مى شود.(١٠٦١)
٢٩ در پاداش انجام حجّ آمده است كه : (در برابر هر درهمى كه انسان باايمان در راه انجام حجّ، هزينه كند هزار برابر دريافت خواهد كرد.)
از امام صادق عليه السلام پرسيدند: (كسى كه در راه زيارت حسين عليه السلام هزينه كند، پاداشش چيست ؟)
فرمود: (در برابر هر درهم ، پاداشى برابر با يك ميليون .) و تا ده برابر شمرد.
و از نظر پاداش معنوى هم ، درجاتش همانند پاداش مادّى ده برابر بالا خواهد رفت و بهتر از همه اينكه ، خداوند از او خشنود خواهدگشت .(١٠٦٢)
٣٠ خداوند، مكّه را پديد آورد و پيش از گسترش بخشيدن به زمين ، آن را به عنوان سرزمين مبارك و پراحترام برگزيد، امّا در مورد كربلا در روايت آمده است كه : (خداوند هزاران سال پيش ‍ از آفرينش سرزمين مكّه و كعبه آنجا را به عنوان حرم امن و پربركت ، برگزيد و در هنگام زلزله رستاخيز به فرمان خدا، كه همه زمين را فرا مى گيرد و به حركت درمى آورد، اين سرزمين مبارك همانگونه كه اينك صاف ونورانى است بالا مى رود و به صورت بوستانى پرطراوت و زيبا، از بوستانهاى بهشت و بهترين جايگاههاى بهشت برين پديدار مى شود كه در آنجا جز پيام آوران و سفيران بلندمرتبه خداوند جاى نخواهند داشت و در ميان باغها و بوستانهاى پرطراوت و زيباى بهشت بسان ستاره اى درخشان در ميان ستارگان ، نورافشانى خواهد كرد به گونه اى كه نور و درخشندگيش ديدگان بهشت نشينان را خيره خواهد ساخت و در همان شرايط ندا در خواهد داد كه : هان ! بدانيد كه من آن سرزمين مقدّس و پاكيزه و پربركت خدايم كه پيشواى شهيدان و سالار جوانان بهشت نشين را در برگرفتم .)(١٠٦٣)
سرزمين مبارك مكّه به اراده الهى به سخن آمد و به بخشايش خدا به خويشتن ، بر خود باليد و گفت :
(همانند من كجا خواهد بود؟ خداوند خانه مبارك خويش را اينجا بنياد كرد تا مردم باايمان از راههاى دور و نزديك به سوى من بشتابند.)
امّا سرزمين گرانقدر كربلا بر اين سرزمين برترى دارد، چرا كه به هنگام تفاخر مكّه بدان سرزمين پيام رسيد كه :
(آرام باش ! آنچه به تو ارزانى شده است ، در مقايسه با آنچه به سرزمين كربلا و شهادتگاه حسين عليه السلام ارزانى گشت ، همچون قطره اى است دربرابر امواج خروشان دريا. اگر كربلا و پيشواى بزرگ شهيدان كه در آنجا خفته است نبود، نه تو را پديد مى آوردم و نه خانه اى كه بدان مى نازى . اينك آرام باش و در غيراينصورت سخت كيفر خواهى شد.)(١٠٦٤)
و بدينگونه مورد نكوهش قرار گرفت .
٣١ كربلا در اين جهان گفتار و افتخارى دارد كه خداوند از آن خشنود است و پاداشى كه در برابر گفتار و سپاسش به بارگاه خدا به آن ارزانى مى دارد، افتخار ديگرى است . امّا در اين سرا، هنگامى كه خداوند بدان سرزمين دستور سخن گفتن داد گفت : (من سرزمين مقدّس و پربركت خدايم . از الطاف خدا بر من اين است كه شفا را در تربت و آبم قرار داده و اين براى من افتخار نيست ، بلكه من سر تواضع و بندگى بر آستان آفريدگارى كه اين افتخارات را به من ارزانى داشت ، فرود مى آورم و بر خود نمى بالم بلكه خاضعانه او را سپاس مى گويم .) كه خداوند باز هم گراميش داشت و به خاطر تواضع و سپاس خالصانه اش مورد بخشايشش قرار داد چرا كه به بيان امام صادق عليه السلام : (هر كسى در برابر خدا، تواضع و فروتنى پيشه سازد، خداوند او را اوج مى بخشد و هر كسى سركشى كند او را به خفّت و ذلّت مى كشد.)
در سراى آخرت نيز پس از اينكه خداوند آن سرزمين مبارك را از بهترين و درخشانترين بوستانهاى بهشت قرار داد به دستور خدا ندا مى دهد كه : (هان ! من سرزمين مقدّس و پاكيزه و پربركت خدايم ! همان مكان مقدّسى كه پيشواى شهيدان و سالار جوانان و شايستگان بهشت نشين را، در خود گرفته ام .)(١٠٦٥)
٣٢ از ديگر امتيازات مكّه و كعبه اين است كه خانه عتيق است و همواره از طوفان حوادث قرون و اعصار در امان و مورد احترام خواهد بود و حسين عليه السلام و سرزمين مقدّس آن گرامى نيز عتيق است ، هم از جريان آب كه به دستور بيدادگران تاريخ بر شهادتگاه حسين عليه السلام بستند درامان ماند و هم پيش از آفرينش آسمانها و زمين ، مورد احترام بود.
آرى ! خود از آتش آزاد شده است و باعث نجات از آتش ‍ است .
٣٣ آن خانه مبارك ، امتيازى به عنوان (حطيم ) دارد كه به بركت آن ، گناهان بندگان توبه كار فرو ريخته و مورد بخشايش ‍ قرار مى گيرند و حسين عليه السلام نيز به بركت توسّل خالصانه و عارفانه به وجود مقدّسش گناهان گذشته و آينده فرد توبه كار مورد بخشايش قرار مى گيرد و بسان روزى مى شود كه از مادرش ‍ ولادت يافته بود.(١٠٦٦)
٣٤ آن خانه مبارك ، نقطه پناه و جايگاه خاصّى دارد كه بندگان ترسان از عذاب الهى بدان نقطه پناه مى برند و حسين عليه السلام نيز به لطف الهى از هنگام تولّد مباركش تا روز رستاخيز پناهگاه همگان خواهد بود.
٣٥ خداوند در تكريم آن خانه مبارك ، حجر اسماعيل را بدان پيوند داد و آن را از نشانه هاى آشكار لطف به او قرار داد و در يك سوى آن آرامگاه خود و دخترانش را قرارداد و در سوى ديگر كه ميان ركن و مقام باشد آرامگاه هفتاد پيام آور بزرگ خويش را....(١٠٦٧)
امّا در سرزمين مقدّس كربلا، قبر نخستين قربانى بنى هاشم ، در كنار قبر مطهّر حسين عليه السلام است كه بسان حجراسماعيل بدان پيوند خورده است و در نزديكى آن قبر هفتاد و دو يار و ياور پاكباخته حسين عليه السلام كه در اوج فداكارى و به جان خريدن شمشيرها در راه خدا و با لب تشنه به شهادت رسيدند و همگى در يك قبر دسته جمعى در پايين پاى سيّد و سالارشان ، به خاك سپرده شدند و علاوه بر اينها در سرزمين مقدّس كربلا طبق روايت صحيح ، دويست پيامبر و همين عدد جانشين پيامبر به خاك خفته اند.(١٠٦٨)
٣٦ در اطراف آن خانه مبارك ، مكانهاى گرانقدر و باعظمتى همانند منى ، مشعر، عرفات ، صفا، مروه و ... قرار دارد. در اطراف شهادتگاه حسين عليه السلام نيز مكانهاى باعظمت و مقدّسى است ، چرا كه شرافت مِنى ، بدان جهت است كه در آن نقطه ، اسماعيل چهره بر خاك نهاد و شهادتگاه حسين عليه السلام همان مكان مقدّسى است كه پيشواى بلند مرتبه اى چون حسين عليه السلام پيشانى سپاس و شهادت در راه خدا بر آن ساييد و شهيدان گرانقدرى چون عبّاس ، على ، قاسم و عبداللّه عليهم السلام به شهادت رسيدند.
اگر شرافت منى ، به خاطر آن است كه قربانگاه زائران خانه خدا در آن است ، كربلا، نيز قربانگاه شهيدان پاكباخته اى است كه پيامبر گرامى آنان را سالار شهيدان امّت خويش نام نهاد.(١٠٦٩)
اگر شرافت مشعرالحرام ، بدان جهت است كه ابراهيم در آنجا در عالم خواب پيام الهى را دريافت كه فرزندش را به قربانگاه ببرد، كربلا و مكان مقدّسى كه حسين عليه السلام فرزندش را در بيدارى و براى نجات اسلام وقرآن به قربانگاه فرستاد و پيكر به خون آغشته و سر بريده اش را با چشمان خود نگريست ، شرافتى بيشتر از مشعر، خواهد داشت .
٣٧ خداوند دوست خويش ، ابراهيم را فراخوان و نداگر به سوى كعبه برگزيد و بدو دستور داد كه : (... مردم را به حجّ فرا خوان تا پياده يا سوار بر شتران تكيده ، از راههاى دور و نزديك بيايند.)(١٠٧٠)و او بر بالاى بام كعبه رفت و همگان را به سوى حجّ فرا خواند و در مورد حسين عليه السلام پيامبر محبوب خويش ‍ را فراخوان او ساخت و فرمود:
اى پيامبر! به مردم بگو:
... لااَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ اَجْراً بر انجام اين رسالت هيچ مزدى از شما جز دوست داشتن خويشاوندان خود نمى خواهم .
و نيز آن گرامى بارها بر فراز منبر رفت و فرمود: (هان اى مردم ! من در ميان شما، دو امانت و دو سرمايه گرانبها مى گذارم ، قرآن و خاندانم .)(١٠٧١)
و بارها مردم را براى يارى و مهر به حسين عليه السلام فرا خواند از آن جمله در روايت است كه آن حضرت دست حسين عليه السلام را گرفت و فرمود:
ياايّهاالنّاس هذا الحسين بن على فاعرفوه محبّيه فى الجنّة .(١٠٧٢)
هان اى مردم ! اين حسين ، فرزند گرامى على عليه السلام است ، او را بشناسيد.
بخداى سوگند! او و همه دوستان و دوستان دوستانش در بهشت برين خواهند بود.
و نيز خود حسين عليه السلام در نهضت افتخارآفرين خويش ‍ براى احياى راه و رسم قرآن و پيامبر و برانداختن بدعتهاى ظالمانه اموى ، در مكّه و مدينه و ميانه راه ، مردم را به سوى حق و يارى رسانى به عدالت فرا خواند و در كربلا نيز گاه با سخنان حكيمانه و روشنگرانه و پرشور دربرابر سپاه اموى و گاه با دعوت به يارى رسانى به حق و فضيلت و گاه با طنين افكن ساختن نداى دادخواهى و دادرسى ، همگان را به يارى حق و عدالت فراخواند، آنگاه برخى به ياريش شتافتند و برخى سعادت يارى او را به دست نياوردند امّا آرزو مى كنند كه كاش به همراه او بودند و برخى به زيارت او مى شتابند و برخى سوگوار اويند.
٣٨ خداوند در مورد كعبه ، همانگونه كه در قرآن آمده است ، مقرّر فرمود كه : (قربانى را به كعبه برسانند.)(١٠٧٣) برتر از آن است ، چرا كه خداى جهان آفرين به آهوى بيابان دستور داد تا پيش از فرو ريختن قطرات اشك آن حضرت در دوران كودكيش ، برّه خود را به سوى او هديه برد.
در روايت است كه : روزى ، مردى از صحرانشينان برّه آهويى را به عنوان هديه براى پيامبر آورد و گفت : (اى پيامبر خدا! اين برّه آهو را براى دو فرزند گرانمايه ات ، حسن و حسين عليهما السلام آورده ام .)
پيامبر پذيرفت و چون امام حسن عليه السلام در آنجا حضور داشت ، آن را به او داد. پس از ساعتى ، حسين عليه السلام كه كودكى خردسال بود، از راه رسيد و با ديدن برّه آهو كه به برادرش ‍ هديه شده بود، همانند آن را خواست . پيامبر او را مورد مهر و لطف بسيار قرار داد، امّا او در خواسته خويش اصرار داشت و پيامبر هم برّه آهويى نداشت تا به او هديه نمايد.
در اين هنگام بود كه صداى هياهوى مردم ، فضاى مسجد را پر كرد؛ چرا كه ديدند آهويى با برّه خويش ، پيشاپيش گرگى كه آنها را همراهى مى كند، وارد مسجد شدند؛ آنها به خدمت پيامبر رسيدند.
آهو گفت : (اى پيامبر! من دو برّه داشتم كه يكى را صيّاد صيد كرد و نزد شما آورد و به دوّمى دل خوش داشتم و آن را شير مى دادم كه ندايى در گوشم طنين افكند. ندا اين بود كه : اى آهو! هر چه سريعتر برّه خويش را نزد پيامبر برسان ، تا آن را به حسين عليه السلام هديه دهد، چرا كه حسين عليه السلام از آن حضرت ، برّه آهو خواسته و چيزى به پايان شكيبايى او نمانده است و نزديك است كه آن كودك گرانمايه گريه كند و همه فرشتگان سراز سجده گاه برداشته و نگران او هستند، چرا كه اگر او بگريد همه فرشتگان مقرّب ، خواهند گريست . و نيز ندايى به گوشم رسيد كه : اى آهو! اگر به سرعت اين كار انجام ندهى ، گرگ را بر تو مسلّط مى سازيم تا هم خودت و هم برّه ات را بخورد. از اين رو از راهى دور آمدم و به خواست خدا، زمين زير پايم پيچيده شد و برّه خويش را آوردم . خداى را سپاسگزارم كه پيش از جارى شدن اشك حسين عليه السلام بر چهره اش ، به خدمت رسيدم .)
صداى تكبير و تحسين مردم بلند شد و پيامبر بر آن آهو، دعاى خير نمود و آن برّه آهو را نيز به حسين عليه السلام هديه كرد و آن حضرت آن را نزد مادرش برد و همگان از عنايت خدا غرق در شادمانى و سرور گشتند و سپاس او را به جاى آوردند.(١٠٧٤)
٣٩ خداوند براى انجام فريضه حجّ و طواف بر گرد كعبه ، بهترين ماهها را برگزيد و انجام حجّ و طواف بر گرد اين خانه مبارك را، علاوه برانجام عمره در طول سال ، در اين ماههاى مخصوص و روزهاى مخصوص ، مقرّر فرمود و براى زيارت حسين عليه السلام نيز علاوه بر همه طول سال همين روزها و ماهها را برگزيد فراتر از اين در روايت است كه درروز عرفه ، پيش از اينكه به عرفات و به گردآمدگان در آن مكان مقدّس نظر كند، نخست به شيفتگان و زائران عارف و خالص كوى حسين عليه السلام نظر لطف مى اندازد.(١٠٧٥)
٤٠ از امتيازات كعبه اين است كه پاداش يك نماز در آن مكان مقدّس ، معادل با صدهزار نماز است .
در روايت است كه : (يك نماز در مسجد پيامبر، معادل با هزارنماز است و در مسجدالحرام معادل با يك ميليون نماز.)
و نيز از امام صادق عليه السلام آورده اند كه فرمود: (هيچ كس ‍ كنار شهادتگاه حسين عليه السلام نماز نخواند جز اينكه خداوند آن را پذيرفت و براى هر ركعتى از نماز كه در حرم حسين خوانده شود، پاداشى معادل كسى كه هزار حجّ و هزار عمره و هزار برده در راه خدا آزاد نمايد، خواهد بود و نيز پاداشى همانند پاداش ‍ هزار بار جهاد در راه حق ، همراه با پيامبرى ازپيامبران بزرگ خدا خواهد داشت .)(١٠٧٦)
٤١ خداوند بر كسانى كه به نيّت حجّ و طواف بر گرد اين خانه مبارك ، حركت مى كنند مقرّراتى قرار داد از آن جمله : بستن احرام ، ترك علايق دنيوى چون ثروت ، زن ، زينت ، بوى خوش ، سرمه كشيدن ، زير سايه رفتن ، لباس پوشيدن و ....
براى زائران كوى حسين نيز توصيه شده است كه با وانهادن تجملاّت و علايق مادّى و با حالت تشنگى و گرسنگى با اندوه و غم كه يادآور شهادت آن گرامى و يارانش باشد، به صورت سوگوار بر او، به كويش بشتابند.(١٠٧٧)
٤٢ كعبه و مكّه ، زادگاه پيامبر و اميرمؤ منان عليهما السلام است و كربلا كه شهادتگاه حسين عليه السلام است ، زيارتگاه آن دو وجود گرانمايه .(١٠٧٨)
٤٣ مكّه و كعبه مكان مقدّسى است كه نخستين انوار طلايى اسلام از آنجا درخشيدن گرفت و شهادتگاه حسين عليه السلام مكان مقدّسى است كه نور ايمان در آنجا تلا لؤ كرد و حق و باطل از هم جدا شد.(١٠٧٩)
٤٤ در مورد مكّه و كعبه در روايات بيش از ١٢٠ امتياز و مايه رحمت و بركت شمارش شده است (١٠٨٠) و در مورد حسين عليه السلام و شهادتگاه و امور مربوط بدان حضرت ، بيش از اين شمار وسايل رحمت و بركت و نجات است كه گذشت .
٤٥ مكّه سرزمين مقدّسى است كه معراج پيامبر از آنجا آغاز گرديد وشهادتگاه حسين عليه السلام مكان پربركتى است كه خود پيامبر فرمود: (مرا به سرزمينى بنام كربلا سير دادند و در آنجا شهادتگاه و مدفن فرزندم حسين است .)(١٠٨١)
علاوه بر اين ، كربلا نقطه عروج و صعود روح بزرگ حسين عليه السلام در روز عاشورا و معراج فرشتگان است .
٤٦ مكّه و كعبه سرزمينى است كه ابراهيم ، خاندان و نسل خويش را در آن سكونت داد و دستور يافت تا خانواده خويش را در كنار آن خانه مبارك تنها بگذارد و به سوى انجام فرمان خدا برود و حسين عليه السلام نيز دستور داشت كه خاندان گرانمايه اش را تنها و بدون امكانات در كنار شهادتگاه و مدفن خويش ترك كند و به جهاد وصف ناپذير خويش ادامه دهد و با اين تفاوت كه ابراهيم در مورد خاندانش دعا كرد كه :
(پروردگارا! من برخى از فرزندانم را در يك وادى بى كشت و زرع ، نزديك خانه گرامى تو جاى دادم تا آنان نماز گذارند. پس ‍ دلهاى مردم را چنان كن كه هواى آنان كند و از هر ثمره اى آنان را روزى ده كه سپاس گذارند.)
امّا حسين عليه السلام به فرمان خدا، خاندان و فرزندانش را در آن شرايط سخت ، ترك و به سوى خدا رهسپار گرديد و به آنان فرمود: (براى اسارت آماده شويد و براى رويارويى با مشكلاتى كه به سوى شما روى آورده است ، به خاطر احياى دين ، قهرمانانه شكيبايى پيشه سازيد.)(١٠٨٢)
٤٧ خداوند به پيامبر گرامى فرمان داد كه اركان كعبه را لمس و آنها را بوسه باران كند و اين براى اين مكان مقدّس ، امتياز خاصّى است كه سرآمد ديگر امتيازات است و حسين عليه السلام نيز داراى چنين امتيازى است ، چرا كه پيامبر نه تنها آن فرزند گرامى خويش را در آغوش مى فشرد و بوسه باران مى كرد، بلكه برخى نقاط بدن او، همچون گلو و قلب ، پيشانى و لبهاى او را، بسيار مى بوسيد. همانگونه كه لمس و بوسه باران ساختن همه اركان كعبه به ويژه برخى از آنها همچون ركن يمانى و عراقى و شامى آن ، داراى اسرار و رموز خاصّى است ، همينگونه بوسيدن همه اعضاى وجود حسين عليه السلام به ويژه اعضاى خاصّى كه نام برده شد، اسرار و رموز ويژه اى دارد.
رمز بوسه بسيار بر گلوى آن حضرت روشن است چرا كه گلوى مقدّسش در راه حق و عدالت ، هدف شمشير بيداد قرار گرفت .
امّا، در مورد بوسه باران كردن پيشانيش شايد دليل آن باشد كه جايگاه فرود سنگ گمراهان بود كه آن را شكست و چهره اش را خونين ساخت يا بدان جهت كه نقطه اصابت تير بيداد است و يا بدان دليل كه جايگاه سجده در برابر خداست . در روايت است كه : (پيشانى مؤ من جايگاه درخشش نور ايمان است .)(١٠٨٣) و حسين عليه السلام با سجده هاى پرشكوه و ويژه اش در اين مورد نيز سرآمد و پيشواى مؤ منان است .
به عبارت ديگر: سجده در پيشگاه خدا، از نظر ظاهر و باطن برترين حالات تقرّب به آفريدگار هستى است كه قرآن كريم بر آن دلالت دارد و مى فرمايد:
...وَاسْجُدْ وَاقْتَرِبْ سجده كن و به خدا نزديك شو.
و در روايت است كه : (نزديكترين هنگام تقرّب هر بنده اى به خدا هنگام سجده است .)(١٠٨٤)و حسين عليه السلام به هنگام اوج گرفتن به سوى خدا، از همان هنگام حركت از مدينه تا لحظات حسّاس آخرين ، كه براى هميشه پيشانى سجده بر خاك شهادتگاه خويش نهاد و در همان حالت كه سرش را از قفا بريدند در همه اين مدّت و مسير و شرايط، سجده هاى خاصّى داشت و پيامبر بدين دليل ، پيشانى او را پيوسته بوسه باران مى ساخت .
امّا رمز بوسه باران ساختن فراز قلب او، بدان دليل بود كه جايگاه فرود تير سه شاخه بود كه بر آن فرود آمد و قاتل حقيقى آن حضرت شد.(١٠٨٥)
و امّا رمز بوسه باران ساختن لب و دهان آن حضرت به وسيله پيامبر زمانى آشكار گرديد كه زيدبن ارقم ، بر ابن زياد خروشيد كه : (هان اى فرزند مرجانه ! چوب خويش را از اين لبهاى مقدّس ‍ بردار؛ بخداى سوگند! خود بارها ديدم كه پيامبر آنها را بوسه باران مى ساخت .)(١٠٨٦)
٤٨ كعبه ، هرگز در شبانه روز بدون طواف كننده و زائر نمى ماند و حسين عليه السلام نيز از روز شهادت تاكنون ، بدون زائرانى از آدميان و فرشتگان ... و ديگر موجودات جهان ما و جهانهاى ديگر، نبوده است .(١٠٨٧)
٤٩ خداوند، جهانيان را با اين خانه آزمود، همانگونه كه اميرمؤ منان عليه السلام در وصف آن فرمود: (خداوند، كعبه را در پرسنگلاخ ‌ترين مكان و بى گياه ترين نقاط كره زمين و كم فاصله ترين درّه ها قرار داد؛ در ميان كوههاى خشن و رملهاى فراوان و چشمه هاى كم آب و آباديهاى پرفاصله و از هم بريده ، در شرايط و موقعيّتى كه نه اسب و نه گاو و گوسفند، هيچكدام به آسايش و آرامش زندگى نمى كند.)(١٠٨٨)
امّا خانه حقيقى خدا، يعنى حسين عليه السلام نيز آنگاه كه در محاصره دشمن ، شمشيرهاى آخته ، نيزه هاى كشيده ، تيرهاى شليك شده و سنگها، قرار گرفت و در گرداگردش چهره هاى زرد شده ، اعضاى مضطرب ، چشمهاى به گودى گراييده ، طنين ناله ها و شيونها و كشته هاى به خون آغشته بود و مردم را به يارى حق مى طلبيد.
آرى ! آنجا مردم امتحان شدند، آنگاه آنان را به يارى خويش ‍ فراخواند و از آنان خواست كه دعوتش را پاسخ مثبت دهند.
٥٠ خداوند، از ترك فريضه حجّ در مورد كسانى كه توانايى شتافتن به سوى آن را داشته باشند، به كفر تعبير كرد(١٠٨٩) و اين علاوه بر آنكه نشانگر واجب بودن آن است ، كيفر شديد و سهمگين ترك آن است ودرمورد ترك كننده زيارت حسين عليه السلام نيز در صورتى كه بتواند و ترك كند به دارنده ايمان ناقص ، يا فاقد ايمان و ستم كار در حق پيامبر، تعبير شده و افتخار شيعه امامان نور بودن نيز، از چنين كسى سلب شده است بااينكه زيارت آن حضرت ، مستحب است و حجّ، كارى واجب .(١٠٩٠)

زيارت آن حضرت و طواف بر گرد كعبه
حسين عليه السلام در انجام حجّ و شكوه و عظمت كعبه نقش ‍ عظيمى دارد، چرا كه همانگونه كه ترسيم شد خود بيت الله حقيقى است و براى خدا طوافها و حجّهاى عارفانه و خالصانه اى انجام داد كه در همه قرون و اعصار بى نظير بود و هر كدام از آنها مقرّرات ، شرايط، آداب ، ميقاتها و مواقف خاصّى داشت .
اين خانه حقيقى خدا زائران مخصوص به خود، دارد كه براى خود آداب ويژه اى دارند و دسته هاى مختلفى هستند:
١ پيامبران ،
٢ فرشتگان ،
٣ شهيدان راه خدا،
٤ خاندان وحى و رسالت ،
٥ شيعيان و شيفتگان آنان .

حجّ حسين عليه السلام
از ويژگيهاى حسين عليه السلام اين است كه هشت نوع حجّ عارفانه و خالصانه براى خدا انجام داد.
الف : آن حضرت بيست وپنج مرتبه با پاى پياده به همراه برادرش ‍ حسن عليه السلام به طواف خانه خدا شتافت (١٠٩١) و پس از شهادت آن حضرت نيز خود شرفياب شد كه در برخى از سفرها به سوى كوى دوست ، سرپرست حجّاج ، سعد بن وقّاص بود كه در ميانه راه ، با ديدن دو فرزند گرانمايه پيامبر كه با پاى پياده و شور و نيايش ، روانه كوى دوست بودند، خود و همه همراهان بى اختيار از مركبها پياده شدند و با حسن و حسين عليهما السلام اين زائران حقيقى خانه خدا، پياده به راه افتادند و پس از مدّتى راهپيمايى به سوى ديار عشق ، سرپرست حجّاج ، نزد آن دو گرامى شتافت و گفت :
(پياده روى و هواى گرم ، مردم را خسته كرده است .) و از آنان تقاضا كرد كه بر مركبهاى تشريفاتى سوار شوند، كه آنان فرمودند: (ما تصميم گرفته ايم و با خود عهد كرده ايم كه پياده برويم ، شما حركت كنيد و منتظر ما نمانيد.)(١٠٩٢)
ب : دوّمين نوع از انواع حجّ حسين عليه السلام حجّ باطنى و معنوى و روحانى بود آن حضرت به روح و جان و مفاهيم و هدفها و پيامهاى حجّ، كه اين ظواهر قالب و پوسته آن محتواى پرشكوه هستند، با همه وجود لبّيك گفت ، چرا كه احرام بستن يك ظاهرى دارد و يك محتوا و پيام و عمل قلبى .
آنكه لباس خويش از تن بيرون مى آورد و احرام مى پوشد و لبّيك مى گويد و طواف و سعى مى كند و به وقوف در مكانهاى مقدّس و قربانى و سنگ باران كردن شيطان و شب زنده دارى و نيايش ‍ مى پردازد، در حقيقت به روح و محتواى حجّ كه اين ظواهر، تنها پوشش و قالب آن محتواى عظيم معنوى و روحانى هستند، لبّيك گفته است و حسين عليه السلام همان طواف كننده و زائر بى نظير بيت اللّه بود كه همه ظاهر و باطن ، حقيقت و روح ، قالب و چهره و محتوا و اسرار و رموز شناخته و ناشناخته اين عبادت بزرگ را در عمل خويش ، كه تنها در انجام فرمان خدا بود، گردآورد و آنگونه كه مقرّر شده است انجام داد.
و اين براى هر انسان انديشمندى روشن است ، چرا كه روح حجّ و مناسك آن ، پاك ساختن قلب و دل ، از دنيا و ارزشهاى مادّى و خداحافظى از دنياداران و دنياپرستان و وانهادن همه علايق مادّى و جسمى و دنيوى و گشودن همه دلبستگيها با بستن احرام و ايستادن در بارگاه دوست و اجازه ورود خواستن به حرم عشق و شتافتن و دويدن به خدمت صاحب بيت و نبرد با دشمنان او و پناه جستن به دوست است .
تمامى اينها را حسين عليه السلام در ابعاد و محتواى پرشكوه و والايى صورت عمل بخشيد. از اين رو، اوست كه واقعيّت حجّ را كه اين قالبها و ظواهر اشاره بدان روح و عشق و ايثار و بندگى وصف ناپذير خداست آنگونه كه مى بايد تحقق بخشيد و در عملكرد خويش در چشم انداز همگان قرار داد.
ج : آخرين پرواز يا حجّ ويژه ، سوّمين نوع از حجّ حسين عليه السلام همان حجّ آخرين بود كه به هنگام اقامت در مكّه ، به عنوان حجّ تمتّع احرام بست . آنگاه با آگاهى از نقشه شرربار و شيطانى رژيم براى ريختن خون پاكش در حرم امن الهى ، آن را تبديل به عمره مفرده ، نمود و با انجام مناسك آن از احرام خارج گرديد(١٠٩٣) و به حجّ پرشكوه و وصف ناپذير ديگرى احرام بست .
به بيانى ديگر: ابراهيم خليل پس از بنياد كعبه به فرمان خدا، همه بندگان خدا را به سوى آن فراخواند و آنانكه توان و امكانات شتافتن به سوى آن را داشتند، در عالم خاصّ خويش لبّيك گفتند و هر كدام به گونه اى به سوى آن خانه شتافتند و حسين عليه السلام نيز با اين دعوت به سوى آن شتافت و احرام بست و مناسك آن را بجا آورد و در لبّيك به نداى خداى ابراهيم كه پيش ‍ از آفرينش آسمانها به آن حضرت فرموده بود: (جان خويش را در سوداى با خدا معامله كن .)(١٠٩٤)از احرام حجّ ابراهيمى خارج شد و به انجام حجّ وصف ناپذير خويش ، احرام بست .
آن حضرت ، از احرام حجّى كه ميقات آن مسجد شجره بود خارج شد و به حجّى كه ميقات آن همان درختى بود كه اين ندا از آن شنيده شد كه خدا فرمود:
اِنَّنى اَنَا اللّهُ لااِله َاِلاّ اَنَا احرام بست .
آن حضرت ، از احرام حجّى كه ميقات آن درآوردن لباسهاى دوخته و پوشيدن دولباس سفيد بود خارج شد و به حجّ پرشكوهى پرداخت كه احرام آن درآوردن همه لباسها و پوشيدن دو پيراهن مخصوص يكى از خون و ديگرى از غبار صحرا و يك پيراهن قديمى بود.
به خواهرش فرمود: (پيراهن فرسوده اى را كه كسى بدان طمع نمى ورزد، بياور تا آن را زير لباس خويشتن بپوشم تا پس از شهادت ، بدنم را با بردن لباسهايم برهنه نسازند.)
امّا نفرين بر سپاه پليد اموى باد كه آن را نيز از پيكر مقدّسش ‍ ربودند.(١٠٩٥)
و نيز آن حضرت ، لباسى به قسمت پائين پيكرش پوشيد كه دشمن پليد كوشيد تا با گشودن كمربند از پيكرش ، آن لباس را نيز غارت كند، امّا هربار كه تلاش كرد، دست مقدّس حسين عليه السلام آمد و مانع شد. دو دست آن حضرت را يكى پس از ديگرى با اينكه در شهادتگاه خفته بود، قطع كرد؛ امّا موفّق به غارت لباس ‍ آن حضرت نشد، چرا كه بناگاه ديد، پيامبر و على و فاطمه عليهم السلام در شهادتگاه حسين عليه السلام فرود آمدند.(١٠٩٦)
آرى ! آن حضرت از احرام حجّ مقدّسى كه از شرايط آن ، خضاب نكردن چهره و دست و پا بود، خارج شد و بر حجّ پرشكوهى احرام بست كه از شرايط آن ، گلگون ساختن چهره و محاسن و سر، به خون مقدّس خود بود.
و نيز از حجّ خالصانه اى دل كند كه احرام آن ، ترك سايه بان و سايه گزينى به هنگام حركت بود و بر حجّ وصف ناپذيرى احرام بست كه از شرايط آن ، ترك سايه و سايه گزينى در همه حالات ، ايستاده و در حال حركت و هنگام خوابيدن بود.
آن حضرت ، از حجّى خارج شد كه از شرايط آن برهنه و ظاهر ساختن سر بود و آنگاه بر حجّى احرام بست كه پايان آن و خارج شدن از احرامش در گرو نثار سر و جان در راه خدا بود.
آن حضرت ، از حجّى خارج شد كه از جمله كارهاى آن ، تغذيه ودانه دادن به پرندگان حرم و آن خانه مبارك بود و آنگاه بر حجّى احرام بست كه از كارهاى آن تغذيه پرندگان حرم ، از خون قلب پاكش بود.
آن حضرت ، ازحجّى خارج شد كه در آن ميّت بايد از كافور به دور داشته شود و آنگاه بر حجّى احرام بست كه پيكر مطهّرش ‍ از آب مخلوط به سدر و كافور و آب خالص نيز محروم شد.
آن حضرت ، ازحجّ تمتّع خارج شد و آنگاه به حجّى احرام بست كه آن حجّ هم عمره تمتّع و افراد بود و هم حجّ تمتّع و قِران و ....
آن حضرت ، ازحجّى خارج شد كه بيشتر خداپرستان از سى هزار سال پيش از آدم ، آن را انجام داده بودند و آنگاه بر حجّ خاصّى احرام بست كه هيچ يكتاپرستى جز او انجام نداده بود.
آن حضرت ، ازحجّى خارج شد كه حجّكوچك بود و به حجّى احرام بست كه حجّبزرگ نام داشت .
آن حضرت ، ازحجّ ظاهرى خارج شد، آنگاه بر حجّ ظاهرى و باطنى و معنوى احرام بست .
آن حضرت ، ازحجّى كه بسيارى از مردم توان انجام آن را دارند خارج شد و آنگاه بر حجّ شكوهمندانه اى كه هيچ كس جز او، توان و امكان انجام آن را نداشت ، احرام بست .
آن حضرت ، ازحجّى كه خداوند در قرآن و به زبان پيام آوران ، همه جنّ و انس را به انجام آن فرمان داده بود، خارج شد و بر حجّى احرام بست كه او در يكى از صحيفه هاى دوازدهگانه اش ‍ به سوى امامان نور كه يكى از آنها ويژه حسين عليه السلام بود و به وسيله جبرئيل و پيامبر دريافت داشت به آن حضرت پيام داده بود كه :
(جان گرامى خويش را در سوداى با خدا معامله كن و با كسانى براى خدا قيام كن كه تنها به همراه تو به فيض پرشكوه شهادت نايل خواهند شد و خود نيز تا شهادت در راه حق با ستم و ارتجاع اموى پيكاركن .)(١٠٩٧)
آن گرامى از حجّى كه فراخوان آن طبق اين آيه شريفه كه :
وَاَذِّنْ فِى النّاسِ بِالْحَجِّ ضامِرٍ يَاءتينَ مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَميقٍ.(١٠٩٨) ابراهيم خليل بود، خارج شد و بر حجّى احرام بست كه پيامبر محبوب خدا فراخوان آن بود و آنگاه كه حسين عليه السلام براى وداع از آن حضرت ، شبانگاه كنار قبر مطهّرش شتافت و ضمن بيان شرايط سخت خويش و نهادن سر بر تربت مقدّسش خفت ، در عالم رؤ يا او را به انجام آن فراخواند.
آن حضرت پيامبر را ديد كه او را در برگرفت و بوسه باران ساخت و فرمان حركت به سوى شهادت و شهادتگاه ، براى نجات اسلام و برانداختن فتنه ها و بدعتهاى جاهليّت اموى ، را به او داد.(١٠٩٩)
و نيز بر انجام حجّى احرام بست كه بار ديگر در حالت بيدارى در مدينه او را به انجام آن دستور داد و اين هنگامى بود كه جابر به حسين عليه السلام گفت :
(من در اين انديشه ام كه شما با رژيم اموى به گونه اى صلح و سازش كنيد.)
حسين عليه السلام فرمود: (جابر! نگاه كن !)
پس ، هنگامى كه نگريست پيامبر و على و حسن عليهم السلام را ديد كه طىّ جملاتى بر اين مطلب تصريح مى كنند كه حسين عليه السلام بدانچه فرمان يافته است عمل مى كند، در كار او ترديد روا نداريد.(١١٠٠)
آن حضرت ، از حجّى خارج شد كه يك بخش و يك محتوا و يك بعد داشت كه با انجام مناسك آن تمام مى شد و آنگاه بر حجّى احرام بست كه مركّب از پنج حجّ بود كه به مجرد انجام مناسك و آداب يكى از آنها، مى بايست براى ديگرى احرام بست .

حجّهاى پنجگانه
١ حسين عليه السلام از ميقات مدينه ، احرام بست و به حجّى همانند موسى لبّيك گفت كه با تلاوت اين آيه شريفه كه :
... قالَ عَسى رَبّى اَنْ يَهْدِيَنى سَواءَ السَّبيلِ هنگام خروج از مدينه اين آيه شريفه را تلاوت كرد:
فَخَرَجَ مِنْها خائِفاً يَتَرَقَّبُ
و نيز به هنگام ورود به مكّه به تلاوت اين آيه شريفه پرداخت :
وَلَمّا تَوَجَّهَ تِلْقاءَ مَدْيَنَ
٢ هنگامى كه از اين حجّ خارج شد و مناسك آن را به پايان برد از مكّه و كعبه به حجّى پرشكوه ، همچون حجّ ابراهيم خليل ، احرام بست و با تلاوت اين آيه شريفه از قرآن كه :
...اِنّى ذاهِبٌ اِلى رَبّى سَيَهْدينِ
٣ حجّ ابراهيمى حسين عليه السلام از مكّه آغاز و مناسك و آداب آن ، دركربلا پايان يافت و آنگاه حسين عليه السلام سوّمين حجّ خويش را از اردوگاه خود در كربلا آغاز كرد و براى حجّى خاصّ احرام بست و لبّيك گفت .
٤ هنگامى كه از سوّمين حجّ خويش ، با انجام شايسته آداب و مناسك آن فارغ گشت از قلب ميدان كربلا، نيّت حجّى ديگر كرد و احرام بست و لبّيك ديگرى گفت .
٥ پنجمين حجّ خويش را از شهادتگاه خويش آغاز كرد و از آنجا احرام آن را بست و لبّيك آن را پس از جدايى روح مقدّسش ‍ از پيكر و پس از شهادت در راه حق طنين افكن ساخت .
آرى ! حسين عليه السلام حجّهاى پنجگانه اى داشت و براى هر كدام فراخوان خاصّى كه براى انجام هر كدام از آنها، او را فرا خواند. آن حضرت در انجام فرمان خاصّ خدا، براى هر كدام از آنها احرام بست و لبّيك گفت و مناسك و آداب آنها را آنگونه كه مى بايد، به پايان برد.
براى نمونه : آن حضرت از قبر مطهّر پيامبر فراخوان نخستين حجّ خويش را شنيد، براى انجام آن لبّيك گفت و از مدينه حركت كرد و هنگامى كه مناسك آن را به انجام رساند و در مكّه آن را به پايان برد، فرا خوان دوّم را براى انجام حجّى ديگر شنيد. از مكّه احرام آن را بست و آداب و مراسم آن را بجا آورد و با رسيدن به كربلا آن را به پايان برد و آنجا بود كه عصر تاسوعا در جلو خيمه ها نداى سوّمين حجّ خويش را كه مناسك و مراسمى سخت داشت ، شنيد و بدان لبّيك گفت و تا ظهر عاشورا آن را به پايان برد. پس از انجام آن ، فراخوان چهارم را براى انجام حجّاكبر شنيد و با كفر و شرك و نفاق تا سرحدّ شهادت جهاد كرد.
پس از به پايان رساندن آن ، كه سر مطهّرش از بدن جدا شده بود و پيكر پاكش آغشته به خون و بر روى خاك كربلا مانده بود، نداى پنجمين حجّ از بارگاه دوست طنين افكند و حسين را بدون هيچ واسطه اى به انجام آن فرا خواند، به انجام حجّ و بستن احرام و گفتن لبّيكى كه ويژه او بود.

ترسيم روشنتر بحث
١ هنگامى كه از آن گرامى ، با تهديد و ارعاب خواستند تا با فرعون امّت يزيد، دست بيعت دهد و آن حضرت با نگرانى و اندوه ، خانه وكاشانه خويش را ترك نمود و بدينوسيله به فرمان پروردگارش ، كه بيعت نكردن با استبداد سياه و اعلان مخالفت با ستمكاران و سياستهاى شوم آنان بود، با وجود ياران اندك و عدم همكارى مردم ، لبّيك گفت ؛ براى نبرد با بيداد احرام بست و با ترك مدينه به مكّه آمد. در آنجا مردم را به سوى حق و عدالت و دفاع از شرف و آزادى و دين ، فراخواند و خاطرنشان ساخت كه رژيم اموى باطل است و پيكار با آن واجب .
آرى ! اين نخستين حجّ حسين عليه السلام بود كه بسان موسى ، عمل كرد.
٢ پس از به پايان بردن حجّ نخستين ، كه دست بيعت ندادن به ظلم و اعلان مخالفت با آن و روشنگرى سياهكارى و بيدادگرى رژيم اموى و فراخوان شهامتمندانه براى پيكار با آن بود، در دوّمين حجّ خويش ، به حجّ ابراهيم احرام بست . ميقات اين حجّ، مكّه بود و هنگام احرام بستن آن روز عرفه و نوع حجّ آن حضرت حجّ قِران بود و قربانى آن گرامى ، نماينده اش مسلم بن عقيل بود كه به بارگاه دوست هديه شد.
پيامبر گرامى صلى الله عليه و آله در عالم رؤ يا، حسين عليه السلام و ياران پاكباخته اش را فراخواند كه :
(حسين جان ! به سوى شهادتگاه خويش حركت كن ، چرا كه خدا خواسته است تو را شهيد در راه حق بنگرد و خاندان و بانوان حرم را نيز به همراه خويش حركت ده ، چرا كه خدا خواسته است آنان را نيز اسيرانى آزادى بخش ببيند.)(١١٠١)
و آن حضرت در پاسخ اين فراخوان پيامبر بزرگ خدا، لبّيك گفت و رو به بارگاه خدا كرد و گفت :
بار خدايا! خود به همراه فرزندان و برادران و عموزادگان و ياران خاصّ و پاكباخته ام براى شهادت در راه تو حركت مى كنم و زنان و خواهران و دختران گرانمايه و قهرمانم ، براى اسارت در راه نجات بشريّت .
بار خدايا! به فراخوان پيامبرت كه از جانب توست ، لبّيك مى گويم و در راه انجام فرمانت با گروه قهرمانان خداجويى كه به شرف فداكارى و شهادت مفتخر خواهند گشت ، حركت مى كنم .
آرى ! او از حرم امن الهى احرام بست ، چرا كه پناهگاه و حرم امن الهى كه بايد براى همگان ، حتّى پرندگان ، حيوانات وحشى ، درخت ، گياه ، مشركان و كافران تضمينگر امنيّت باشد، براى خاندان پيامبر و فرزند گرامى او حسين عليه السلام ناامن شده بود و نقشه ترور ناجوانمردانه او و ريختن خون مطهّرش را در حرم امن الهى كشيده بودند. آن حضرت از مكّه و حرم امن الهى احرام بست و به سوى وعده گاه خويش روان شد در حالى كه هر كس او را در ميانه راه ملاقات مى كرد، او را از جهاد بر ضد شرك و ارتجاع اموى كه حدّ و مرزى نمى شناخت و با امر به معروف و نهى ازمنكر كنندگان و حق گويان بسيار وحشيانه برخورد مى كرد، برحذر مى داشت و مى گفت : (شما به سوى شمشيرهاى برهنه مى رويد.)(١١٠٢)
و نداى شهادت او و يارانش را در هر منزلگاه از نداكنندگانى ناشناخته مى شنيدند، همانگونه كه خواهرش شنيد و آن را به برادر باز گفت و آن حضرت در پاسخ فرمود: (خواهرم ! هر آنچه خداى مقرّر فرموده است خواهد شد.)(١١٠٣)
و نيز از هر سو، حتّى در عالم رؤ يا، اخبارى جانسوز و ناگوار دريافت مى داشت از آن جمله : فرزندش على ، آن حضرت را گريان و در حال تلاوت قرآن و آيات خاصّى از آن نگريست ، دليل آن را پرسيد كه فرمود: (اينك ، در خواب ندايى را شنيدم كه مى گفت : اين گروه به سوى قربانگاه در حركتند و مرگ پرافتخار با آنان همراه است .)
فرزندش پرسيد: (پدر جان ! آيا ما بر راه حق و عدالت سير نمى كنيم ؟)
فرمود: (چرا بخدايى كه بازگشت همگان به سوى اوست ، ما بر راه حق قرار داريم .) كه فرزندش ، شهامتمندانه گفت : (پس ‍ چه باك از شهادت .)(١١٠٤)
آرى ! آن حضرت از يارى و همكارى مردم در نبرد با ارتجاع اموى و جهاد در راه حق و عدالت قطع اميد كرد، گرچه براى اتمام حجّت از آنان يارى خواست و زندگى با ستمكاران را ذلّت شمرد و در پاسخ كسانى كه او را از پيكار بر ضد جاهليّت اموى مى ترسانيدند، فرمود: (من از خطر آنان بر خود، نمى هراسم . بخداى سوگند كه آنها مرا رها نخواهند ساخت تا خون مرا بريزند.)(١١٠٥)
و نيز از همه مكانها و شهرها احرام بست و به انجام مناسك حجّ پرداخت و فاصله ميان مكّه تا كربلا را چون فاصله صفا و مروه ، گام سپرد ودرآنجا فرود آمد و فرمان توقّف به ياران داد. آنگاه در آستانه عاشورا در آنجا از آب و غذا احرام بست و به انجام مناسك حجّ خاصّ خويش و تجديد پيمان با آزادمردانى پرداخت كه به همراه او احرام بسته و به امامت او، نداى خدا و پيامبرش را لبّيك مى گفتند.
٣ پس از انجام مناسك دوّمين حجّ، فرا خوان سوّمين حجّ، نداى روح بخش خويش را طنين افكن ساخت و آن حضرت و خاندان و يارانش را به انجام آن فرا خواند.
ميقات سوّمين حجّ او، خيمه هاى كربلا بود و فراخوانان آن پيامبر و على و فاطمه و حسن عليهم السلام و به همراه آنان ، فرشته اى از جانب خدا بود كه شيشه سبز رنگ زمرّدين ، در دست داشت و لحظات اين فراخوان هم ، شب عاشورا بود، درست لحظاتى كه حسين عليه السلام سر بر زانو نهاده و به خوابى سبك رفته بود(١١٠٦) و محتواى پيام هم اين بود كه :
(گرامى فرزندم حسين ! تو شهيد خاندان محمّد هستى ! آسمانيان و ملكوتيان به وجودت افتخار و به آمدنت شادمانند؛ پس به سوى ما بشتاب ، كه افطار امشب را نزد ما خواهى بود و اين فرشته الهى است كه ازآسمان فرود آمده است تا خون پاك تو را در اين شيشه سبزرنگ گردآورد.)
حسين عليه السلام بر اين فراخوان شادمان شد و با همه وجود، آن را لبّيك گفت و انجام آن را آغاز كرد، امّا خواهرش با آگاهى از فراخوان و شنيدن لبّيك دل انگيز حسين عليه السلام در شب عاشورا، با سر و پاى برهنه به سوى برادر شتافت و بر چهره زد و از جدايى برادر ناله سر داد و گفت : (كاش زندگى من پايان يافته بود، چرا كه گفتار و عملكرد شما همچون كسى است كه بر شهادت قهرمانانه خويش مطمئّن و بدان آماده شده است .)
حسين عليه السلام فرمود: (آرى ! چنين است ، چرا كه همه راههاى صلح شرافتمندانه و پيروزى ظاهرى ، مسدود است .)
زينب عليها السلام گفت : (اين براى من بسيار دردناك است كه شما پيشواى به حق انسانيّت در شرايطى قرار گرفته اى كه آگاهانه و آزادانه براى شهادت آماده شده ايد.)
و اينجا بود كه دست برد و گريبان چاك زد و نقش زمين شد.
حسين عليه السلام كنار خواهر قهرمانش نشست ، آب بر چهره اش پاشيد تا به هوش آمد، آنگاه به اندرز و دلدارى او پرداخت و او را به شكيبايى در راه حق فرا خواند.(١١٠٧)
آنگاه به انجام مناسك حجّ خويش پرداخت ، به انجام حجّى كه طواف آن گردش بر محور عشق به خدا با انجام عبادت و نماز و نيايش و تلاوت قرآن بود و اين طواف را، طواف وداع و خداحافظى ساخت . سپس قربانيان خويش را كه نه از نوع قربانيان ديگر حاجيان ، بلكه از برگزيدگان و دوستان بارگاه خدا و برخى از نظر درون و برون و منطق ، برتر از اسماعيل ذبيح بودند، همه را به بارگاه دوست آورد و در راه او به قربانگاه عشق روانه ساخت و خود در همانحال ، به سعى حجّ پرشكوه خود پرداخت و با آنان و براى خاطر آنان ، هفتاد و چند مرتبه از خيمه ها تا ميدان كربلا را، گاهى به صورت آرام و گاه به صورت هروله ، (سعى ) كرد.
٤ پس از انجام آداب سوّمين حجّ، نداى ديگرى طنين افكند و حسين عليه السلام را به انجام چهارمين حجّ خويش فرا خواند.
فراخوان چهارمين حجّ پرشكوهش ، جوان انديشمندش على ، شبيه ترين مردم به پيامبر خدا بود كه در بستر شهادت و واپسين لحظات ، پدر گرانمايه خويش را در شرايطى كه به فرمان خدا به (حجّ اكبر) احرام بسته بود، به پيكار با جاهليّت سياهكار اموى ، تا سرحدّ شهادت فرا خواند. ندايش اين بود: (پدرجان ! اين نياى گرانقدرم پيامبر است كه به شما ندا مى دهد: شتاب كن ، شتاب ....)(١١٠٨) و هنگام فراخوانش نيز، ظهر عاشورا بود.
پس از اين پيام ، حسين عليه السلام به چهارمين حجّ پرشكوهش ‍ كه ميقات آن ميدان كربلا بود، لبّيك گفت :
لبّيك اللّهمّ لبّيك ....بار خدايا! آمدم ! پيش از نثار جان خويش ، فرزندان ، برادران و عموزادگان مجاهد و فداكار خويش را به بارگاهت تقديم داشتم و اينك هيچيك از يارانم نمانده است .
آنگاه ، با بانوان ، دختران و خواهران قهرمانش ، در حالى وداع كرد(١١٠٩) كه با همه وجود به نداى دعوت به حجّ اكبر، لبّيك مى گفت :
لبّيك اللّهمّ لبّيك ... .بار خدايا! به بارگاه تو رو آورده ام و پشت سر خويش ، زنان و كودكانى را تشنه و در محاصره رژيم بيداد اموى وانهاده ام ... .
آنگاه پيراهن قديمى را، به عنوان احرام به تن كرد(١١١٠) و آن را سوراخ سوراخ كرد تا بدان طمع نكنند و بر مركب خويش نشست و در جايگاهى براى خدمت به پروردگارش ايستاد كه نه در عرفات و نه در منى و نه درمشعر و نه در ميدان پيكار و جهاد، هيچكس همانندش وقوف نكرده بود و مرتّب با همه وجود مى گفت :
لبّيك اللّهم لبّيك ، وحدك لاشريك لك لبّيك .
جئت وحدى اليك .
احرم لك قلبى عن كل علاقة لسواك .
فلا غربتى توجب الكربة .
ولا وحدتى تورث الوحشة .
ولا قتل اءولادى يضعف كبدى .
ولا اضطراب عيالى يغيّر حالى .
ولا قتل رجالى يغيّر اءحوالى .
ولا نور بصرى يذهب عطشى .
ولا يعرضنى الخوف لكثرة اءعدائى .
ولا اضطراب لشدّة بلائى
.
بار خدايا! به سويت مى شتابم !
تنهاى تنها! در راه هم ،
قلبم را از همه روابط و علائق جز عشق به تو گسسته و آن را تنها كانون مهر و محبّت تو ساخته ام و بس .
نه از غربت و بى ياورى اندوهگين هستم و نه از تنهايى در برابر انبوه دشمن .
نه شهادت فرزندان دليرم مرا ناتوان ساخته و نه اراده پولادين مرا سست كرده است و نه گرفتارى خاندانم .
نه شهادت جانسوز ياران مرا از هدف بلند خويش باز خواهد داشت و نه كم سوشدن نور چشمانم بر اثر شدّت تشنگى .
نه بسيارى دشمن مرا در راه تو، به هراس خواهد افكند و نه فشار گرفتاريها و مصائب .
به همين جهت ، همگام با حركت به سوى دوست و همراه با نيايش ‍ و لبّيك گفتن به نداى عشق ، كران تا كران وجودش لبريز از اطمينان و روح بزرگش در ساحل آرامش و قدرت ظاهرى اش كه بر اثر تلاش بسيار، تحليل رفته بود، همه و همه در حال تجديد نيرو و قوا مى نمود و چهره منوّرش گلگون جلوه مى كرد، به طورى كه هركس به آن حضرت مى نگريست از شهامت وصف ناپذير و قوّت قلب بى نظيرش در شگفت مى شد.
و آن حضرت همچنان در نيايش بود كه :
لبّيك اللّهم لبّيك .
احرم لك راءسى عن الاتّصال ببدنى .
وبدنى عن القيام على رجلى .
ويدى عن اءخذ شى ء بها.
لبّيك اللّهم لبّيك .
احرم لك كبدى عن الماء.
وبشرى عن سلامة مقدار شعرة .
وشعرى عن خضاب الزينة ، وعن بقاء لونه .
واءوصالى عن الاتّصال .
ولحمى عن الالتئام بالعظام .
وعظمى عن التّركيب .
وقلبى عن الاستقرار، ومن بقاء صورته .
ودم قلبى عن الثّبوت فى شغافه .
واءوداجى عن التّعلق براءسى .
ووتينى عن الوصل برقبتى
.
بار خدايا!
پس از خلوت ساختن قلبم از اغيار به خاطر تو، اينك سرم از ماندن بر پيكر.
پيكرم از ماندن بر روى پاها،
و دو دستم از خدمت به بدنم ، وداع گفته و به سوى تو احرام بسته اند و از همه چيز و همه كس بريده و به سوى تو و براى تو در شتابم .
بار خدايا!
جگر سوخته ام از آب روان ،
تمامى پيكرم از سلامت ،
موهاى سر و صورتم از خضاب ،
پيوندهاى وجودم از پيوند به هم ،
گوشت بدنم از پوشيدن استخوانها،
استخوانهاى بدنم از تركيب با يكديگر،
قلبم از آرامش و آسايش و ادامه كار،
خون قلبم از دوران در اعماق آن ،
رگهاى گردنم از پيوند به سر،
شاهرگ قلبم از پيوند به گردنم ، به خاطر تو از زندگى وداع گفته و به سوى تو احرام بسته است و جز از تو اى محبوب و معشوق و اميد و آفريدگار من ، از هر كس و هر چيز بريده است .
حسين عليه السلام با اين راز و نياز و نيايش اوج بخش ، بر گرد خانه حقيقى خدا، طواف كرد و آنگاه (سعى ) بجا آورد، سپس در جايگاهى كه هيچ كس جز او وقوف نكرده بود و در مشعر و عرفات خاصّ خود، توقّف كرد و از آنجا به سه حمله دليرانه بر سپاه شيطان رمى جمرات كرد و به منى و قربانگاه منى رسيد، امّا نه براى حلق راءس و يا قربانى ، بلكه براى نثار سر و جان در راه دوست .
شب زنده دارى و نيايش شبانه را تا سيزدهم محرّم در آنجا برگزار كرد و بدينگونه با بجا آوردن اين آداب و مناسك حجّ چهارم خويش ، از احرام آن خارج گرديد.
٥ پس از اين مرحله ندايى از بارگاه دوست طنين افكند كه :
يا اَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ و بدينگونه او را به حجّ پرشكوه تر و ويژه اى كه به حق ، تنها حجّ او بود، فرا خواند، به انجام حجّى كه نه كسى پيش از او و نه بعد از او انجام نداده و تنها حسين عليه السلام بود كه توان شتافتن به سوى چنين حجّ پرشكوهى را داشت . نداگر اين حجّ، خداى حسين عليه السلام بود و مخاطب مستقيم حسين عليه السلام و محتواى پيام الهام شده اين بود:
(هان اى روح آرامش يافته ! به سوى پروردگارت باز گرد، در حالى كه هم تو از او خشنودى و هم ، او از تو خشنود است و در زمره بندگان (برگزيده و شايسته ام ) در آى و در بهشت برين من وارد شو.)(١١١١)
ميقات او نيز شهادتگاهش و اعمال اين حجّ نيز لبّيك گفتن به فراخوان و نداى حق با همه وجود و اخلاص و در ميدان انديشه و عقيده و گفتار و عملكرد، لبّيك گفتن به گونه اى كه خداوند از آن تعبير به خشنودى طرفين مى كند.
خشنودى حسين عليه السلام از آفريدگارش و خشنودى خداى از سالار بندگانش ، چرا كه آن حضرت با آن شرايط سخت و دشوار و با همه مصائب و رخدادهاى سهمگين و با وجود ددمنشى بسيار رژيم اموى ، نه تنها براى خدا شكيبايى ورزيد و هرگز متزلزل نشد، بلكه روح مقدّسش در اوج اقتدار و خشنودى از آفريدگارش به ملكوت پر كشيد، تا جايى كه خداوند در پيام خود خشنودى حسين عليه السلام را به خشنودى خويش مقدّم داشته است كه تدبّر در اين نكته عميق ، اسرار و رموز بسيارى را روشن خواهدساخت .
از اين مرحله به بعد، سلاح خويش را بدور افكند و همه جامه هايى را كه براى حجّ و طواف پيشين ، به تن كرده بود، در آورد و دو جامه ديگر كه بافت آنها از بادهاى سرخ و خاك و غبار دشت نينوا بود در بر كرد و نه تنها از زينت و جلوه هاى دنيوى همچون انگشتر(١١١٢) دست شست كه انگشت را نيز همراه انگشتر، ترك كرد. سر مقدّسش را برهنه ساخت همانگونه كه اگر كسى در حال احرام از دنيا رفت ، بايد برهنه باشد و آن را از پيكر مقدّس ‍ جدا و در برابر حرارت خورشيد قرار داد.
سه شبانه روز براى نيايش و عبادت ، شب زنده دارى كرد، آنگاه بانوان و خاندان و كودكانش و همه انسانها را ترك و با روح بلند و ملكوتيش بر گرد خانه مقدّسى طواف كرد كه پيش از طواف نخست او به بيت المعمور به هنگام صعود به آسمان ، كسى آنگونه طواف نكرده بود و با پيكر مطهّرش نيز در كربلا بيتوته كرد.
پس از آن ، با سر نورانيش از (صفا)ى كربلا تا كوفه و از آنجا تا شام و مدينه و آنگاه به آسمانها و ... (سعى ) نمود و در مكانها و موقعيّتهاى متعدّدى ، به تلاوت قرآن و ابلاغ پيام خدا و روشنگرى پرداخت .(١١١٣) آنگاه سر مقدّسش نه از سايه و سايه گزينى ، بلكه از ماندن در زمين نيز محروم وبر فراز نيزه ها(١١١٤) و شاخسار درختان (١١١٥) و بر دروازه دمشق (١١١٦) و كاخ شوم عبيداللّه و يزيد(١١١٧) قرار گرفت .
او همه آداب و مناسك حجّ خويش را در اوج اخلاص و شور انجام داد. در اين حجّ تنها از خضاب نتوانست دورى جويد، چرا كه چهره ومحاسن و كران تا كران پيكر مطهّرش را به خون پاكش ‍ رنگين ساخت و خود فرمود كه : (همين گونه خواهم بود تا خداى را ملاقات نمايم .)(١١١٨)

۱۳
زائران ويژه حجّ حسين عليه السلام
پايان بخش اين بحث :
اينك كه حسين عليه السلام به انجام چنين حجّ پرشكوه و عبادت و جهادوصف ناپذيرى اختصاص يافت و خداى را اينگونه شكوهمندانه پرستش كرد؛ پس ، هيچ جاى شگفتى نخواهد بود كه خداوند پاداش زيارت آن حضرت را معادل با پاداش حجّ و عمره و طواف بر گرد خانه خويش قرار داده و با آن بسنجد و نيز شگفت انگيز نخواهد بود كه پاداش ويژه زيارت عارفانه و خالصانه و هدفدار او، به خاطر اين شاهكار بزرگش به هزاران هزار حجّ و عمره برسد و يا هر گام به سوى آن حضرت معادل انجام حجّى عارفانه باشد و به زائر بااخلاص و تقوا پيشه او، پاداش حجّ با پيامبر و امام عصر عليهما السلام يا معادل نود حجّ انجام شده پيامبر، ارزانى گردد.

زائران ويژه حجّ حسين عليه السلام
در بحث گذشته روشن شد كه حسين عليه السلام بيت اللّه حقيقى است ، به همين جهت ، زائران و حاجيان ويژه اى از فرشتگان و پيامبران و ... دارد.
١ نخستين زائر كوى او از انسانها، پيامبر محبوب خدا بود.
آن حضرت مناسك و آداب ويژه اى در حجّ حسين عليه السلام به جا آورد كه خواهد آمد.
٢ پس از پيامبر صلى الله عليه و آله زائران حجّ حسين عليه السلام ، همان شهيدان پاكباخته و فداكارى بودند كه او را همراهى كردند.
آنان ، در كوى او احرام خون بستند و از همه چيز و همه كس ، حتّى از زنان ، كودكان ، مال و جان خويش به خاطر فداكارى در راه اهداف بلند حسين عليه السلام دست شستند و پس از بيرون آوردن لباس از تن و بستن احرام و انجام مناسك و آداب آن در مناى حسين عليه السلام با پيكرهاى خونين خويش سه شبانه روز وقوف كردند و آنگاه بدون كفن در تربت او خفتند.(١١١٩)

حجّ آنان به خاطر تفاوت مناسك و آداب زيارتشان متفاوت بود:
آنان نه تنها بر گرد بيت حقيقى خدا طواف كردند و عمل سعى را انجام دادند و در كوى مقدّس او همراه او ماندند و نماز طواف در پيشگاه خداى او به جا آوردند(١١٢٠) و با قصد و نيّت خاصّى جز حاجيان و شهيدان راه حق ، آداب حجّ حسين عليه السلام را انجام دادند بلكه با نيّت و سبك ويژه اى اين عبادت بزرگ و پرشكوه را براى تقرّب به خداى حسين عليه السلام به جاآوردند كه حالتى وصف ناپذير در كران تا كران وجودشان پديدار شد، چرا كه آنان با ديدن شرايط و موقعيّت حسين عليه السلام در اوج تنهايى و گرفتارى خود و خاندانش ، به گونه اى دگرگون گشتند كه نداى فداكارى تا آخرين نفس و رمق و تا آخرين قطره خون ، سر دادند(١١٢١) و در آن شرايط ، عبادت و حجّشان متفاوت شد.
برخى به سوى ميدان جهاد، احرام بستند، امّا در همان لحظات آغازين روز عاشورا به شهادت رسيدند.(١١٢٢)
و برخى ، چون حُرّ، احرام بستند و موفّق به استلام آستانه اين بيت حقيقى خدا شدند و آنگاه به شهادت مفتخر گشتند.(١١٢٣)
برخى ، چون سعيد بن عبداللّه ، علاوه بر احرام ، طواف نيز كردند و آنگاه جان در راه دوست نثار نمودند.(١١٢٤)
و برخى علاوه بر احرام و طواف ، عمل سعى را نيز انجام دادند و شهيد شدند.
برخى ، علاوه بر اين آداب ، موفّق به انجام نماز طواف به همراه حسين عليه السلام نيز شدند.
و برخى ، اركان بيت اللّه حقيقى را نيز بوسيدند،(١١٢٥) امّا به عبادت ، بيتوته و شب زنده دارى در مِناىِ حسين عليه السلام موفّق نشدند و برخى به اين مرحله نيز پركشيدند.
علاوه بر اين زائران پاكباخته ، زنان گرانقدر و شهامتمندى نيز به زيارت بيت حقيقى خدا و حجّ حسين عليه السلام توفيق يافتند و برخى حجّ ويژه اى به جا آوردند.
١ امّ وهب ، يكى از اين زنان آزاده بود كه پيش از گرايش آگاهانه به اسلام ، مسيحى بود.
اين بانوى روشنفكر و فداكار، پس از احساس توان و قدرت بر انجام حجّ حسين عليه السلام احرام بست و با شعور بلندش در مشعر معرفت ، ايستاد و دريافت كه يارى حسين عليه السلام براى هر شرافتمندى لازم است ، چرا كه يارى او، يارى حق و عدالت ، خدا و انسانيّت است . او بيت حقيقى خدا و پيشواى راستين نور است و قربانى دادن در راه او ضرورى است و مايه مباهات ؛ به همين جهت فرزند خويش را به عنوان قربانى آورد و خطاب به او گفت : (پسرم ! بپا خيز و غيرتمندانه فرزند پيامبر را يارى كن .)
فرزندش گفت : (چنين خواهم كرد و ذرّه اى ترديد و كوتاهى روا نخواهم داشت .)
آنگاه تصميم خود را گرفت به ميدان جهاد شتافت و اشعارى كه نشانگر معرفت و فرهنگ او بود، با بيان و صدايى رسا خواند. هفده نفر از سواره نظام و دوازده نفر از پياده نظام دشمن ددمنش را به خاك هلاكت افكند و پيروزمندانه به سوى مادرش بازگشت و پرسيد: (آيا از او خشنود است ؟) كه گفت : (از او راضى نخواهد شد جزاينكه به فرمان سيّد و سالارش حسين عليه السلام تا سر حدّ شهادت جهاد نمايد، تا حسين عليه السلام شفيع روز رستاخيز او گردد.)
بار ديگر پسرش را به ميدان جهاد فرستاد و خود نيز قهرمانانه و به گونه اى بى سابقه پس از شهادت پسرش ، برقلب سپاه دشمن يورش برد ورمى جمراتى نمود كه كسى نكرده بود.(١١٢٦)
٢ دوّمين زائر كوى حسين عليه السلام در آن شرائط، همسر باوفاى اين مجاهد شهيد بود.
او در مراحل نخست ، بيت حقيقى خدا و عظمت او را درنيافته و براى حجّ او احرام نبسته و همسرش را نيز باز مى داشت و مى گفت : (مرا به مرگ خود داغدار مساز.) كه مادرش او را به شتافتن به كوى حسين عليه السلام ترغيب مى كرد، امّا پس از رخدادهاى عظيم ساعات نخست روز عاشورا، در آن بانوى جوان و هوشمند انقلاب درونى پديد آمد و خود نيز به سوى كوى حسين عليه السلام احرام بست و همسرش را ندا داد كه : (هان همسر غيرتمند و شجاعم ! در راه پاكان و شايستگان جهادكن .) و خود تا آخرين نفس و آخرين قطره خون بر گرد بيت حقيقى خدا به طواف پرداخت و سعى نمود و هروله كرد و با پيكر پاك خود در منى و قربانگاه كربلا سه شبانه روز بيتوته نمود.(١١٢٧)
٣ سوّمين بانوى زائر حجّ حسين عليه السلام مادرى بود كه به همراه همسر و فرزند نورس خويش آمده بود. همسرش به شرف شهادت نائل آمد و پسرش را ديدند كه به سوى ميدان مى رود حسين عليه السلام فرمود: (پدر اين كودك به شهادت رسيده است و مادرش نگران اوست .) و بدينوسيله خواست او را از رفتن به ميدان جهاد بازدارد، امّا كودك شيردل و هوشمند گفت : (سالار من ! مادرم مرا به ميدان فرستاد و به من گفت : پسرم ! بپا خيز و پسر پيامبر را يارى كن و پيشاپيش او به شرف شهادت نائل آى .)
و بدينگونه اين زن باايمان و پرتوان ، قربانى خويش را در كوى دوست ، تقديم بارگاه خدا كرد. سر فرزندش را بريدند و براى ارعاب وايجاد وحشت در اردوگاه نور، به سوى مادرش پرتاب كردند، آن را درآغوش گرفت و بوسه باران ساخت ، سپس به سوى دشمن ددمنش بازگشت داد، چرا كه در راه دوست نثار كرده بود و شايستگان و آزادگان هديه خويش را باز نمى ستانند.(١١٢٨)
٤ امّا حجّ واقعى كوى حسين عليه السلام و آداب و مناسك حقيقى آن را دخترقهرمان و توحيد گراى على عليه السلام انجام داد.
اين بانوى بزرگ ، حجّى به جا آورد كه پيش و پس از او كسى به جا نياورد، حجّپرشكوهى كه در بستن احرام ، انجام مناسك ، طواف رسيدن به كعبه و ركن ، سعى ميان صفا و مروه ... و در همه آداب ، وصف ناپذير بود و مشروح آن خواهد آمد.

عنوان دهم :
حسين عليه السلام و فرشتگان

حسين عليه السلام انسان وارسته و پيشواى انسانيّت بود امّا برتر از فرشتگان ، به همين جهت ، ويژگيهايى در رابطه با فرشتگان دارد كه در سه بخش ترسيم خواهد شد:
١ آنچه از فرشتگان به او ارزانى شد.
٢ حسين عليه السلام و صفات فرشتگان
٣ آنچه از آن حضرت ، به فرشتگان ارزانى شد.
اينك فشرده هر كدام از سه بحث فوق :

آنچه از فرشتگان ارزانى شد
از فرشتگان سه گروه و سه صنف به آن حضرت ارزانى شد:
الف : گروه اول براى خدمت به او در دوران حيات پرافتخارش ‍ ارزانى شد كه در روايات آمده است ، از آن جمله در روايت است كه :
(يكى از فرشتگان بر خود باليد كه از جمله حاملان عرش ، و مسئول اعلان فرا رسيدن روز رستاخيز و از فرشتگان مقرّب است .
جبرئيل در برابر او به خود باليد كه : امين وحى الهى و سفير خدا به سوى پيامبر و تدبيرگر برخى امور آسمانها، روز رستاخيز و ... است وآن دو خدا را به داورى خواستند.
خداوند ضمن پيام خويش سوگند ياد كرد كه : موجودى گرانمايه تر از آنان آفريده است . گفتند: بار خدايا! اين چگونه ممكن است با اينكه ما را از نور عظمت خويش پديد آوردى ؟
آنگاه به عرش نگريستند كه در آن اين كلمات را ديدند:
لااله الاّ اللّه ، محمّد وعلى وفاطمه والحسن والحسين و بدينگونه در برابر شكوه و عظمت اين برگزيدگان بارگاه خدا از كار خويش ، شرمنده شدند.
جبرئيل گفت : پروردگارا! به حقّ اين برگزيدگان بارگاهت ، سوگندت مى دهم كه مرا در خدمت آنان قرار دهى . خواسته اش ‍ برآورده شد و در خدمت آنان قرار گفت .)(١١٢٩)
امّا حسين عليه السلام ويژگى فراترى داشت ، چرا كه فرشته وحى ، گهواره جنبان اوبود(١١٣٠) و براى او اينگونه زمزمه مى كرد:

انّ فى الجنّة نهراً من لبن لهم **** يدخل الجنّة من غير حزن

و از بهشت پرطراوت و زيبا براى حسين عليه السلام انواع ميوه ها و لباسها آورد(١١٣١) لباس او را رنگين ساخت (١١٣٢) و در سوگ او فرود آمد و تربت مقدّس او را برگرفت (١١٣٣) و با اينكه پس از رحلت پيامبر گرامى ديگر به زمين نمى آمد، به خاطر شهادت حسين عليه السلام فرود آمد.
امام سجّاد عليه السلام مى فرمايد: (هنگامى كه پدر گرانقدرم حسين عليه السلام به شهادت رسيد، جبرئيل در چهره انسانى فرود آمد و فرياد سهمگينى سر داد. دليل آن را پرسيدند كه گفت : چگونه فرياد سر ندهم در حالى كه پيامبر ايستاده و گاه بر زمين ، و گاه بر اين سپاه گمراه و بيدادپيشه مى نگرد و من در هراسم كه دست به نفرين اين تجاوزكاران سياه رو بردارد و من نيز در اينجا نابود شوم . از گفتار او بسيارى از خواب غفلت بيدار شدند و بر جنايت خويش پشيمان گشتند.)
آنگاه امام سجاد عليه السلام اضافه كرد: (آن ندا كننده جبرئيل بود و اگر اجازه داشت در ميان آنان صيحه اى مى كشيد كه همه را نابود مى ساخت ، امّا خداوند به آنان مهلت داد تا بر ظلم و كفرشان بيفزايند.)(١١٣٤)
امّا جز فرشته وحى ، فرشتگان بسيارى براى خدمت به آن حضرت ماءموريّت داشته اند، از جمله : آنهايى كه تربت او را به خدمت نياى گرانقدرش آوردند و آنهايى كه جهت تبريك ولادت و تسليت آن حضرت فرود آمدند و گروههاى ديگرى كه از روايات دريافت مى گردد.(١١٣٥)
ب : گروه دوّم از فرشتگان براى خدمت به آن حضرت ، آنهايى بودند كه در موقعيّتهاى گوناگونى ، به يارى آن حضرت آمدند عبارتند از:
١ فرشتگانى كه به صورت مسلّح و آماده به هنگام حركت دادن آن حضرت از مدينه به سوى مكّه به حضورش شرفياب شدند و خاطرنشان ساختند كه خداوند بارهابه وسيله آنها نياى كبيرش را يارى كرده و اينك آماده يارى رسانى بر او برضدّدشمنانش ‍ هستند، آن حضرت فرمود: (ميعادگاه ما كربلاست .) از او خواستند اجازه دهد او را همراهى كنند، كه فرمود: (من از رژيم اموى ، هراسى ندارم و مى دانم تا رسيدن به كوى شهادت و وعده گاه خويش نمى توانند، مرا به شهادت برسانند.)(١١٣٦)
٢ پس از حركت حسين عليه السلام از مكّه به سوى كربلا، گروه ديگرى به حضورش رسيدند. روايت است كه : (سه روز پيش از حركت حسين عليه السلام به سوى عراق ، برخى به حضورش ‍ شرفياب شدند و از شرائط مردم آن منطقه و تزلزل روانى آنان و اينكه چگونه دلهايشان با حسين عليه السلام است و شمشيرهايشان با دشمن ، با او سخن گفتند. آن حضرت به سوى آسمان اشاره كرد، گويى درهاى آسمان گشوده شد و انبوهى بى شمار از فرشتگان فرود آمدند. آنگاه آن حضرت فرمود: اگر نه اينكه ، مى بايد كارها به صورت عادى جريان يابد و پاداش ‍ پرشكوه شهادت و جهاد در راه حق ، محفوظ بماند به وسيله اينها با دشمن پيكار مى كردم ، امّا خود نيك مى دانم كه كربلا شهادتگاه من و ياران فداكار من است و جز پسرم على عليه السلام همه به شهادت خواهيد رسيد.)(١١٣٧)
٣ در كربلا هنگامى كه كار بر او سخت شد، فرشتگان الهى شرفياب شدند و پرچم پيروزى بر فراز سر او به اهتزاز درآمد و او ميان پيروزى ظاهرى و حقيقى ، مخيّر شد كه با آگاهى و آزادى ، ديدار خدا را برگزيد.(١١٣٨)
ج : گروه ديگر، آنهايى هستند كه در شهادتگاه او به فرمان خدا به تدبير امور مى پردازند:
١ جمعى از آنها همواره در سوگ او سوگوارند و كارشان گريه بر آن حضرت است و آنها چهار هزار فرشته اند.(١١٣٩)
٢ جمعى ديگر به استقبال و بدرقه زائران آن حضرت و عيادت بيماران آنان و تشييع جنازه مردگان آنان مى روند.(١١٤٠)
٣ برخى در كنار شهادتگاه او همواره عاشقان كوى او را به زيارت قبر مطهّرش فرامى خوانند و ندا مى دهند كه : (هان اى حقّ طلبان و اى طالبان سعادت و نيك بختى ! به سوى خلاصه آفرينش بشتابيد و با عزّت و كرامت بازگرديد و براى هميشه از يأ س و نوميدى در امان باشيد.)(١١٤١)
٤ برخى ديگر به زائران هدفدار و شايسته اش ندا مى دهند كه : (خوشا به حال شما اى بندگان خدا! با زيارت آن حضرت ، بهره پرشكوه برديد و خداوند گناهان شما را بخشيد، از اين پس مراقب كارهاى خود باشيد.)(١١٤٢)
٥ دسته اى كه هر روز به زيارت او مى شتابند.(١١٤٣)
٦ دسته اى ديگر بر او درود مى فرستند و شمارشان صدهزار فرشته است .(١١٤٤)
٧ انبوهى از آنان بر زائران تقوا پيشه و هدفدار حسين عليه السلام طلب آمرزش مى كنند.(١١٤٥)
٨ فرشتگان شب و روز كه با فرود از آسمان ، با فرشتگان نگهبان حرم حسين عليه السلام با مهر و محبّت ديدار مى كنند.(١١٤٦)
٩ فرشتگانى كه به زائرين كوى او، درود نثار مى كنند.(١١٤٧)
١٠ فرشتگانى كه سلام عاشقان كوى او را از راه دور به آن حضرت مى رسانند.(١١٤٨)
١١ فرشتگانى كه به فرمان خدا با نشانى از نور، زائران او را مشخّص مى سازند تا روز رستاخيز ممتاز باشند و پيامبر صلى الله عليه و آله و فرشته وحى ، آنان را از خطرات رستاخيز نجات مى دهند.(١١٤٩)
١٢ فرشتگانى كه قطرات اشك ديدگان سوگواران آن حضرت را جمع و با آب حيات مى آميزند و آن را گواراتر مى سازند.(١١٥٠)
١٣ هفتاد هزار فرشته اى در هر آسمان ، از روز عبور روح مقدّس ‍ حسين عليه السلام از كنارشان ، به احترام او ايستاده اند و تا روز رستاخيز بر او خضوع مى كنند.(١١٥١)
١٤ فرشتگانى كه در رجعت آن گرامى ، يار او هستند، اينها همان فرشتگانى هستند كه از بارگاه خدا، براى يارى او در كربلا اجازه گرفتند امّا هنگامى مى رسيدند كه آن گرانمايه به شهادت رسيده بود ... و آنگاه بدانان وحى شد كه : (در كنار شهادتگاه او تا هنگامه رجعت او بمانيد تا آن روز ياريش نماييد و تا آن روز بر او سوگوار باشيد كه نتوانستيد ياريش نماييد.) از اين رو آنها تا رجعت او، سوگوار هستند و از انسانها نيز هر كس به خاطر فوت يارى حسين عليه السلام از او، بر آن شهيد، جاودانه گريه كند از آن فرشتگان خواهد بود.(١١٥٢)
١٥ فرشتگانى كه سلام پيامبر صلى الله عليه و آله را به زائر او مى رسانند.(١١٥٣)
١٦ فرشتگانى كه بنابه روايت حضرت صادق عليه السلام در يك گروه ، به شمار هفتاد هزار ماءمورند كه در كنار قبر آن حضرت خداى را عبادت كنند و پاداش آنها ويژه زائران حسين عليه السلام است و يك نماز آنان ، معادل با يك هزار نماز، از فرزندان انسان است .(١١٥٤)
١٧ فرشتگانى كه به فرمان خدا، زائران حسين عليه السلام را تا خانه اش همراهى مى كنند و آنگاه فرمان مى يابند تا در خانه او بمانند و خدا را عبادت كنند و آنگاه كه زائر حسين عليه السلام جهان را بدرود گويد تا روز رستاخيز نايب الزّياره او گردند.(١١٥٥)
١٨ فرشتگانى كه پس از مرگ زائر حسين عليه السلام كنار قبر او مى مانند و تا روز رستاخيز براى او آمرزش مى طلبند.(١١٥٦)
١٩ فرشتگانى كه هر روز بر گرد حرم او، طواف مى كنند.(١١٥٧)
٢٠ همه فرشتگانى كه با شهادت حسين عليه السلام به بارگاه خدا ناله زدند و هنگامى كه به خاك افتاد و سر مقدّسش جدا شد، به يكباره به بارگاه خدا ناله زدند كه : (بار خدايا! اين حسين عليه السلام پسر پيامبر برگزيده توست كه بااو اينگونه رفتار مى شود.) آنگاه بدانان وحى شد كه : (آرام باشيد! به عزّتم سوگند كه داد او را خواهم گرفت .) آنگاه اشباح امامان نور را بر آن فرشتگان نماياند كه حضرت مهدى عليه السلام در ميان آنان به نماز ايستاده بود و خطاب به فرشتگان فرمود: (به وسيله اين قائم از اين ظالمان ، انتقام خواهم گرفت .)(١١٥٨)
٢١ فرشتگانى كه پس از شهادت او، تربتش را به آسمانها بردند و روايت است كه : (فرشته اى به سوى درياها فرود آمد و بالهاى خود را بر همه درياها گشود و فرياد زد كه : هان اى ساكنان دريا! لباس سوگوارى بپوشيد كه پسر پيامبر را سر بريدند.) و آنگاه از تربت او برگرفت و به آسمانها برد و همه فرشتگان آن تربت را بوييدند.(١١٥٩)
٢٢ فرشتگانى كه به منظور غسل و تجهيز و به خاكسپارى آن حضرت ، در شهادتگاهش فرود آمدند.(١١٦٠)

ويژگيهاى او از فرشتگان
از صفات برجسته فرشتگان اين است كه پيوسته در عبادت خدا و اطاعت فرمان او هستند، نه خستگى آنان را فرا مى گيرد و نه غفلت از ياد خدا و نه به نافرمانى مى گرايند. اميرمؤ منان عليه السلام در وصف آنان مى فرمايد:
(برخى از فرشتگان ، سجده كنندگانى هستند كه ركوعى ندارند.
برخى ديگر براى ركوع خميده اند و قامت براى قيام راست نمى كنند.
گروهى از آنان ، صف زدگانى هستند كه هرگز دگرگونى در وضعيّت آنان پديدنمى آيد و ستايشگرانى هستند كه خستگى و فرسودگى در آنان راه ندارد، نه خواب بر چشمانشان پيروز مى گردد و نه اشتباه و خطايى بر انديشه آنها، نه بر كالبدهايشان سستى روى مى آورد و نه به آگاهيشان غفلت و فراموشى .
دسته اى از فرشتگان را، امانتداران وحى و زبان گويا بر پيام آوران خود قرار داد.
دسته ديگرى را وسيله اجراى فرمان قضا و قدر و فرمانهاى خويش .
جمعى را حافظان بندگانش قرار داد.
جمعى ديگر را، نگهبانان درهاى بهشت برين .
برخى از آنان پاهايى در سطوح پائين زمين دارند و گردنهايى فراتر از مرتفعترين آسمانها و اعضاى كالبدى گسترده تر از پهنه صفحات كيهان بى كران و دوشهايى همسان پايه هاى عرش...)(١١٦١)
حسين عليه السلام عبادت تمامى فرشتگان از آغاز تا فرجام آفرينش را در يك روز انجام داد. آن حضرت براى خدا سجده اى كرد كه جاودانه شد و ركوعى به جاآورد كه قامت براى قيام راست نكرد و در شب عاشورا خدايش را به گونه اى عبادت نمود كه نه خواب بر چشمانش پيروز شد و نه اشتباه و نسيان بر انديشه اش .
روز عاشورا، خويشتن را به سختيهاى كار و تلاش و كوشش در جهاد، آمد و رفت ، پيكار و نبرد، حملات شديد به دشمن ، بازگشت به خيمه ها، آمادگى براى نبرد مجدّد و طنين افكن ساختن نداهاى حق طلبانه و فريادهاى دادخواهانه از بيدادگرى رژيم سياهكار اموى ، سخت به زحمت انداخت و جدّيت بسيارى كرد؛ امّا هرگز سستى و فرسودگى بر كالبد مقدّسش عارض نشد، گويى اين پيكر پرتوان از دنياى مادّى ما نبود.
هنگامى كه آن حضرت و ياران فداكارش را در روز عاشورا، به خوبى نظاره كنيم و در مورد شاهكار اطاعت و بندگى آنان در بارگاه دوست همانگونه كه در سوره صافّات بدان اشاره رفت بيانديشيم ، خواهيم دريافت كه حسين عليه السلام ياران فداكار و بااخلاص او هستند كه براستى صف زدگان براى جهادند، صف زدگانى كه هرگز دگرگونى در اراده و تصميم و حركت توحيديشان پديد نيامد.
اميرمؤ منان عليه السلام در ترسيم صفات فرشتگان مى فرمايد: (آنها شيرينى معرفت خداى را چشيده و از جام مهر و محبّت او سيراب گشته و پرواى از خدا بر اعماق قلبشان نفوذ كرده است ؛ از اين رو فرمانبردارى و عبادت طولانى خدا، قامت آنان را خم كرده و شوق بسيار به او، حالت تضرّع آنان را از بين نبرده است .
مقام والاى آنها، طوق خشوع را از گردنشان بيرون نياورده و خودپسندى و خودخواهى آنها را فرا نگرفته كه كارهاى گذشته خود را بزرگ به شمار آورند و فروتنى در برابر ذات پرشكوهش ، سهمى براى بزرگ شمردن خودشان باقى نگذاشته است . گذشت زمان آنان را از انجام وظائف ، فرسوده نساخته و از علاقه آنان نكاسته تا از اميد به درگاه پروردگارشان نوميد گردند. مناجات و نيايش طولانى ، زبان آنان را كند نكرده و اشتغال به غير خدا، آنان را تحت اختيار خود نياورده تا نداى بلندشان را به تضرّع و نيايش ‍ به بارگاه خدا كوتاه سازد.)(١١٦٢)
آرى ! اگر به خوبى به شخصيّت والا و شاهكار بزرگ حسين عليه السلام بينديشيم به روشنى ، آثار چشيدن معرفت خدا و سركشيدن جام مهر و عشق او را، در كران تا كران زندگى او در خواهيم يافت . او شيرينى معرفت بى نظيرى را چشيده بود كه هجوم امواج رخدادهاى ناگوار و تلخ دنيا و دنياپرستان بر قلب و جان و درون و برون او، هرگز احساس تلخكامى نكرد كه به عكس ‍ مى فرمود:
(مرگ و شهادت در راه حقّ برايش پاكيزه و دوست داشتنى و سعادت است .)
و نيز از جام محبّت او تا جايى سيراب شده بود كه عطش تشنگى سخت ظاهرى ، كه لبها را پژمرده و زبان را در كام بى قرار و جگر را شعله ور و پاره پاره و نور ديدگانش را كم سو ساخته بود، با اين وصف روح و جان او از عشق و مهر خدا، سيراب و سرشار بود و شايد جام آب گوارايى را كه فرزند انديشمند و قهرمانش در واپسين لحظات شهادت ازآن خبر داد كه در دست پيامبر است و او در انتظار حسين عليه السلام است ، آبش از اين نوع يا دربردارنده آب حيات مادّى و معنوى بود.
اگر با بينش معنوى به سخن اميرمؤ منان عليه السلام در مورد فرشتگان بينديشيم كه فرمود: (فرمانبردارى و عبادت خدا، قامت آنان را خميده ساخته ، امّا شوق بسيار به او حالت نيايش ‍ آنان را از بين نبرده است .) در خواهيم يافت كه آشكارترين فرد و شايسته ترين مصداق آن ، حسين عليه السلام است ؛ چرا كه آن گرامى است كه هم در فرمانبردارى و عبادت پرشكوه روز عاشورا قامتش خميده شد و هم با به جان خريدن تيرسه شعبه اى كه بر سينه و قلب مقدّسش فرود آمد ... و خون پاكش فوّاره زد و بايد بر خميدگى قامت در اطاعت و عبادت پرشكوه خدا، جدا شدن و قطعه قطعه شدن پيوندهاى وجود و اعضاى مقدّسش را نيز افزون ساخت ، امّابا همه اينها عشق او به خدا افزونتر شد.
اگر به راستى نيك بينديشيم پرشكوه ترين مصداق اين جمله
ولم ينفد طول الرغبة اليه مادّة تضرّعهم سالار شايستگان است ، چرا كه مفهوم جمله اين است كه : (فرشتگان برآمدن خواسته هاى خويش را نمى جويند و نمى نگرند تا بسان بسيارى انسانها با به طول انجاميدن خواسته هايشان حالت نيايش و تضرّع آنان به بارگاه دوست از بين برود بلكه آنان همان تضرّع و نيايش در بارگاه او را تا زنده هستند، دوست مى دارند.)
حسين عليه السلام در اين ويژگى نيز، سرآمد فرشتگان شد چرا كه آن حضرت نه تنها حالت نيايش و راز و نيازش به بارگاه خدا، در همه زندگى ظاهرى قطع نشد، بلكه انواع مصائب و گرفتاريها و رنجهاى جانكاه را براى پيكر مقدّس و سر مطهّر و قبر منوّرش ، پس از شهادت خود نيز، درراه خدا به جان خريد و همه اينها را در همان دوران زندگى ارزيابى و براى خشنودى خدا، نيّت همه آنها رانمود.
در اين مورد، كافى است به پايمال شدن پيكرش ، بريده شدن دست و انگشتانش پس از شهادت ، زده شدن چوب بيداد بر لب و دهانش ، بر فراز نيزه گرداندن سر مطهّرش در شهرها نگريست ، كه همه اينها را به نيّت انجام فرمان خدا و عبادت و اطاعت او و احياى دين و سنّت پيامبر صلى الله عليه و آله و پيكار با بدعتهاى جاهلى رژيم پليداموى و... همانگونه كه از سخنان آن حضرت دريافت مى گردد، به جان خريد و تازه اينها قطره اى است از آنچه نيامد.

فرشتگان و نور وجود او
خداوند به واسطه نور وجود حسين عليه السلام فرشتگان را مورد الطاف خاصّى قرارداد، از آن جمله :
١ آن حضرت در پرتو الطاف خاصّ خدا، وسيله تقرّب بيشتر آنان به بارگاه خدا شد.
٢ شهادتگاهش معراج فرشتگان گشت .(١١٦٣)
٣ منبع و كانون مقدّسى گرديد كه فرشتگان در تدبير امور مربوط به او و شهادت و شهادتگاه و زائران و سوگوارانش ، به فرمان خدا، به بهره ها و پاداش پرشكوه ترى نايل مى گردند و آن گرامى وسيله عظمت و بالا رفتن درجات آنان مى گردد.
شايد به همين جهت است كه در آفرينش آدم ، هنگامى كه فرشتگان در برابر خدا گفتند:
نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ ما به ستايش تو تسبيح مى گوييم و تو را تقديس مى كنيم .
در پاسخ آنان فرمود:
...اِنّى اَعْلَمُ مالاتَعْلَمُونَ آنچه من مى دانم شما نمى دانيد.
و اين بهره ورى عظيم بر آنان پوشيده بود كه پس از آن آگاهى يافتند.

عنوان يازدهم :
پيامبران و حسين عليهم السلام

در اين بخش ، سخن از ويژگيهاى حسين عليه السلام در رابطه با پيامبران است كه بدين صورت ترسيم مى گردد:
١ در روايات آمده است كه : (خداوند به پيام آوران خويش ‍ صفات و شرائط خاصّى مقرّر داشت ، از آن جمله : براى آزمايش ‍ بندگان ، آنان را از زرق و برق ظاهرى ، تشريفات و امكانات مادّى و وابستگى بدان ، دور داشت و آنان را جلوگاه معنويّت و ارزشهاى والاى انسانى قرار داد.)
حسين عليه السلام نيز اينگونه بود. خداوند به خاطر آشكار شدن اخلاص او در جهاد و آزمايش بندگان حقّ طلب خدا، همه آن صفات و شرائط را در آن حضرت و قيام دگرگونسازش گرد آورد، به همين جهت است كه خود (سالار شهيدان ) است و رهروان راه توحيديش (شهيدان بزرگ ) و (دوستان و برگزيدگان خدا) وصف شده اند.(١١٦٤)
٢ همه پيامبران از ميان توده هاى محروم برخاسته و در زندگى بامشكلات مادّى و فقر و رنج دست به گريبان بوده و در راه ساختن جامعه آرمانى خويش با انواع تهديدها و ارعابها و اهانتها و تحقيرهاى ستمكاران روبرو بودند.
حسين عليه السلام نيز اينگونه بود، اگر پيام آوران خدا هركدام با برخى از مشكلات مادّى و سياسى و اجتماعى روبرو بودند، حسين عليه السلام با تمامى اين فشارها و مشكلات و موانع و بيدادگريها روبرو بود و براى خدا و عدالت و برانداختن سنتهاى جاهلى اموى با همه آنها مبارزه كرد و قهرمانانه در برابر همه نامردميها ايستاد و افتخارآفريد.
٣ از خصوصيّات پيامبران ، پاكى و پاكيزگى جسمى و روحى بود. همه آنان بدنى طيّب و طاهر داشتند(١١٦٥) كه بوى خوش و مطبوعى همانند بوى (به ) از آنان استشمام مى شد و حسين عليه السلام نيز جسم و جانش پاك و پاكيزه و بوى خوش و دلنشينى همانند بوى سيب از آن حضرت به مشام مى رسيد، همانگونه كه در روايت آمده است .(١١٦٦)

پيامبران و زيارت حسين عليهم السلام
١ همه پيام آوران خدا، شهادتگاه حسين عليه السلام را پيش از شهادت و دفن پيكرمطهّرش زيارت كردند. در روايت است كه : (تمامى پيامبران ، كربلا را زيارت نموده و يا بدانجا سير داده شده اند.)(١١٦٧)
همانگونه كه خود پيامبر گرامى فرمود: (مرا به نقطه اى سير دادند كه نامش كربلا بود....)(١١٦٨)
٢ همه آنان تا روز رستاخيز، در فرصتهاى ويژه اى آن حضرت را زيارت مى كنند، از آن جمله : شبهاى قدر و شب پانزدهم شعبان ، از اوقات زيارتى او از سوى پيامبران خداست .(١١٦٩)

عصاره ويژگيها و مسئوليّتها
حسين عليه السلام از يك سو، عصاره ويژگيهاى بلند پيام آوران خداست و از سوى ديگر به دوش كشنده بار مسئوليّتها و آزمايشهاى تاريخى و تاريخ ‌ساز آنان .
در زيارت آن گرامى است كه : او را وارث پيام آوران بزرگ خدا مى خوانيم و نام برخى از پيامبران را كه حسين عليه السلام وارث آنهاست ، به صراحت مى بريم .
شرايط و ويژگيهاى او، با برخى ديگر از پيامبران همچون يحيى و ايّوب ، به گونه اى است كه مى توان به جاى نام حسين عليه السلام نام آنان را خواند. براى نمونه :
در درود بر ايّوب شكيبا و يحيى مظلوم عليهما السلام ، مى توان حسين عليه السلام را قصد كرد، چرا كه شكيبايى او در برابر آن آزمايش بزرگ تاريخى و نيز مظلوميّت شهامتمندانه او در برابر بارگاه ظلم اموى ، نه تنها كمتر از شكيبايى ايّوب پيامبر و يحيى عليهما السلام نبود، بلكه بسيار پرشكوه تر بود كه دراين مورد بحث خواهدآمد.

مقايسه حسين عليه السلام با انبياء عليهم السلام
١ حضرت آدم و حسين عليه السلام
١ آدم عليه السلام از پيام آوران خدا و پدر انسانيّت است ، به فرمان خدا پس از آفرينش او، همه فرشتگان در برابرش سجده كردند كه آدم ، به منزله قبله بود و سجده ازآنِخدا.
حسين عليه السلام نيز اينگونه بود، فرشتگان بر او درود و سلام فرستادند و در گرداگرد شهادتگاه او طواف كردند و شهادتگاهش ‍ معراج آنان بود و جايگاه فرود و صعود آنان .(١١٧٠)
خداوند آدم را در بهشت ويژه اش جاى داد و حسين عليه السلام بزرگ انسانى است كه بهشت و حوريان را از نور وجود او پديد آورد.(١١٧١)
آدم به لباسهاى بهشتى آراسته شد و حسين عليه السلام زينت و زيور بهشت است .(١١٧٢)
آدم را خداوند برگزيد و حسين عليه السلام نيز برگزيده خدا بود.
آدم به فراق بهشت آزمايش شد و حسين عليه السلام به جدايى دوستان .(١١٧٣)
آدم به كشته شدن فرزندش آزمايش گرديد و خون او را ديد كه بر زمين ريخت و زمين را سيراب كرد و حسين عليه السلام نيز به شهادت فرزندش كه بدن او را پاره پاره نگريست .(١١٧٤)
آدم به هشدار از خوردن آن درخت آزمايش گرديد و فراموش ‍ كرد وخداوند در او تصميم آهنين نيافت ، امّا حسين عليه السلام به وانهادن تمامى علائق و ارزشهاى مادّى آزمايش گرديد و فراموش نساخت و تصميم آهنين و استوارى از خود نشان داد كه بى نظير بود.(١١٧٥)
آدم از نظر چهره و قامت ، برگزيده خدا در ميان موجودات بود و او و فرزندانش برگزيده آفرينش اند و حسين عليه السلام برگزيده از ميان اين برگزيدگان ، چرا كه او از، برگزيده محبوب جهان هستى ، پيامبر خداست و پيامبر از او.
شيطان ، با نگرش بر آفرينش آدم و مادّه نخستين جسم او، بر خود باليد و بر او تكبّر ورزيد كه : (من از او بهترم .)
و يزيد نيز هنگامى كه خويشتن را بر تخت حكومت و دنباله روآن و طرفداران كور و كر خويش را آراسته به زرق و برق دنيا(١١٧٦) و خاندانش را در كاخهاى بيداد، غرق در زينت آلات و حرير و جواهر ديد و خاندان بزرگ حسين عليه السلام را در لباس ‍ اسارت و در بند بيداد و جاهليّت نگريست (١١٧٧) و نيز هنگامى كه فرزندانش را در كنار خويش ، آراسته به سلاح و جواهر و فرزندان گرانمايه و قهرمان حسين عليه السلام را شهيد و در بند و خويش ‍ را تكيه زده بر تخت و تاج استبداد بر سر، تماشا كرد و سرهاى مقدّس حسين عليه السلام و ياران فداكارش را در برابر خويش ‍ ديد و مجلس شومش را مملوّ از دشمنان خاندان وحى و رسالت و سردمداران اموى نگريست ، همانند شيطان بر خود باليد و به اهانت و ناسزاگويى پرداخت .
او با اشاره به سر منوّر حسين عليه السلام به شيطنت و فريبكارى پرداخت وگفت : (حسين ، افتخار مى كرد كه پدرش از پدرم و مادرش از مادرم و نياى بزرگش از نياى من ، برترند و خودش نيز از من برتر و بالاتر است و اين انديشه باعث شهادت او شد.) آنگاه بى شرمانه ، اضافه كرد: (امّا در مورد پدرش ، بايد گفت كه خداوند به نفع پدرم حكم كرد و خلافت را بدو داد و در جنگ پيروز شد. امّا در مورد مادرش ، راستى كه دختر گرانقدر پيامبر صلى الله عليه و آله برترين زنان است . و در مورد نياى كبيرش ‍ نيز، آرى . او برترين موجود دستگاه آفرينش است و هيچ انسان باايمانى نمى تواند مدّعى برترى بر او باشد، امّا در مورد خودش ‍ كه گفت : برتر از من است ، گوئى حسين عليه السلام اين آيه را تلاوت نكرده و در مورد آن نينديشيده بود كه مى فرمايد:
قُلِ اللّهُمَّ مالِكَ الْمُلْكِ بِيَدِكَ الْخَيْرُ اِنَّكَ عَلى كُلِّ شَى ءٍ قَديرٌ.(١١٧٨)
بگو! بار خدايا! فرمانروايى از آن توست . به هر كس بخواهى فرمانروايى مى دهى . و از هر كسى بخواهى فرمانروايى را مى ستانى . هر كسى را بخواهى عزّت مى بخشى و هر كسى را بخواهى ذلّت . همه نيكيها به دست توست و تو بر هر كارى توانايى .(١١٧٩)
و او با اين تحريفات رسوا و سوء استفاده از دين خدا و كتاب آسمانى او، تلاش مذبوحانه كرد تا حسين عليه السلام را به حقارت و ذلّت كشد، امّاشكوه و عظمت حسين عليه السلام و پستى و شيطنت خويش را نمايش داد و در همه قرون و اعصار، خود و شيوه شيطانى اش را رسوا ساخت .
هان اى شيعيان حسين ! و اى غيرتمندان ! و اى جوانمردان ! بنگريد كه چگونه اين عنصر پليد با اهانتها و ناسزاگوييهايش به حسين عليه السلام ، قلب شرافتمندان را آتش مى زند.
با اينكه همه مى دانند كه حسين عليه السلام زينت آسمانها و زمين و زينت عرش خداست .(١١٨٠)
او عزيز خدا و پيامبر است در مورد او بود كه پيامبر بر فراز منبر رفت و فرمود: (هان اى مردم ! اين حسين است ، فرزند گرانمايه على عليه السلام او را نيك بشناسيد.)(١١٨١)
آرى ! او عزيز دخت گرانمايه پيامبر صلى الله عليه و آله است ، امّا در آن مجلس شوم ، جز شجاعانى چند، كسى نبود كه اين حقايق را طنين افكن سازد. آنجا حقايق را دخت گرانمايه على عليه السلام بر برگهاى زرّين حماسه عاشورا نوشت و سفير روم و عالم يهودى نيز بر فريبكارى و تبليغات دروغين يزيد برآشفتند ....(١١٨٢)
نكته ديگر در اينجا، همسانى و همفكرى يزيد با ابليس است .
ابليس به تواضع خاك و ملايمت و نرمى و ذلّت ظاهرى او از يك سو و گرما و حرارت و جهش و سوزانيدن آتش از سوى ديگر نگريست و پنداشت كه خود از آدم برتر است ؛ چرا كه مادّه نخستين آدم از خاك ومادّه نخستين او از آتش است و هرگز فكرش را به كار نينداخت كه خاك ، كانون حيات و زندگى است . رستنگاه گلها و گياهان و شكوفه هاى عطرآگين است . رويشگاه دانه ها و ميوه ها و درختان است . معدن فلزّات وجواهرات است . گنجينه آبهايى كه زندگى بر آنها وابسته است ....
شيطان اموى نيز، خود را بر تخت استبداد سياه نگريست و سر مقدّس حسين عليه السلام را ساكت و آرام در برابر خويش بر تخت (١١٨٣) و طرفداران خويش را مسلّح و مجهّز و آراسته به زيور و آلات در خدمت به ظلم آماده ديد، چنين پنداشت كه او از حسين عليه السلام برتر است و به همين دليل فريبكارانه به قرآن شريف استدلال كرد كه : خداوند فرمانروايى را به او ارزانى داشته و بدينوسيله بدو عزّت بخشيده است و پنداشت كه جهاد و شهادت و فداكارى در راه حقّ و عدالت نشان ذلّت است ... و توجّه نداشت كه همه شرائط ذلّت و حقارت ، در او و حكومت پوشالى و سياه اوست و همه شرايط حرّيّت و آزادگى و شكوه و شهامت در حسين عليه السلام .
خداوند، حكومت حقيقى بر دلها و جانها را به حسين عليه السلام ارزانى داشت و از يزيد و پيروان جنايتكارش به دليل بيدادگرى و سياهكاريشان حكومت را گرفت ، به همين جهت ، حتّى آنانكه لعن و نفرين بر خلفا را جايز نمى دانند، لعن بر يزيد را مى پذيرند و براى پاداش بدو لعنت مى كنند.
آرى ! حسين عليه السلام نه تنها بر قلبهاى باايمان حكومت مى كند، بلكه ديگر قلبها نيز شيفته شهامت و رادمردى و شكوه اوست .(١١٨٤)
اگر براستى مى خواهى عزّت را بنگرى اينك به بارگاه ملكوتى حسين عليه السلام و تجليل و احترام بدان را، تماشا كن .
اگر مى خواهى ذلّت و سرافكندگى و شقاوت را تماشا كنى ، به قبر يزيد بنگر كه هر راهگذرى ، نه تنها شيعيان ، بلكه پيروان ديگر اديان و مرامها، به هنگام گذشتن از كنار قبرش ، چيزى جز لعن و نفرين نثارش نمى كنند وبراى برآمدن خواسته هايشان بسان رمى جمرات به قبر شيطان اموى سنگ مى اندازند ....
شگفت اينجاست كه اين سرنوشت سياه يزيد را، دخت گرانمايه بتول ، زينب عليهما السلام در اوج شرارت و مستى يزيد، در كاخ بيداد اموى ، بدو خاطرنشان ساخت و براى هميشه در تاريخ به يادگار نهاد.(١١٨٥)
آرى ! آدم عليه السلام به طور ناگهانى به جدايى از بهشت ، آزمايش گرديد و از آن جايگاه آرامش و باغهاى ملكوتى آن ، به زمين خاكى و غبارآلود و كانون آفتها و شرارتها و درندگان و جنبندگان موذى تبعيد گشت ... و حسين عليه السلام نيز همانند او، ظرف چند ساعت از بوستانى معطّر از برادران و فرزندان و دوستان و همه شايستگان ، جدا شد و راهى ديار عشق گرديد.
در روايت آمده است كه : (آنگاه كه ديگر كسى از ياران او باقى نمانده بود، كودكى با شرايط خاصّى از خيمه ها خارج شد، هراسان به هر سو نگريست كه عنصر خون آشامى او را به شهادت رساند.)(١١٨٦)
و ديگر كسى براى حسين عليه السلام نمانده بود كه به خواهرش ‍ گفت كودك خردسالش را بياورد... .(١١٨٧)
هنگامى كه او را نيز به خاك و خون كشيدند، با بانوان حرم ، وداع كرد و تنهاى تنها به سوى ميدان به راه افتاد. جهان را تيره و تار ديد و خود را تنها و در محاصره درندگان ، سربر آستان پروردگارش ‍ بلند كرد وبه نيايش با او پرداخت و عاشقانه به راز و نياز نشست .(١١٨٨)
در روايت است كه : (آدم عليه السلام پس از خروج از بهشت بسيار گريست ، دههاسال و شايد بيشتر.)(١١٨٩) و حسين عليه السلام نيز در روز پرشكوه عاشورا در چند مورد خاصّ، گريه كرد.(١١٩٠)
امّا گريه او، بسان گريه آدم نبود، چرا كه گريه آدم براى خويش ‍ بود و گريه آن حضرت نه براى خود، بلكه برخاسته از رقّت قلب و مهر بر كسانى بود كه بر او مى گريستند.
گريه آدم ، بسيار طولانى بود و سيلاب اشكش فراوان ،(١١٩١) ولى گريه حسين عليه السلام كوتاه و برخاسته از خون قلب او بود.
گريه آدم با آرامش و آرامش بخش همراه بود و گريه حسين عليه السلام را آرامش دهنده نبود.
گريه آدم براى كشته شدن يك فرزند بود و گريه حسين عليه السلام براى برادران ، فرزندان ، عموزادگان ، ياران ، خاندان و كودكانش .
آدم ، پس از خروج از بهشت ، براى تهيّه غذا براى خود و همسرش ، به آزمايش سختى دچار شد، چرا كه در زمين ، نه وسيله زندگى فراهم بود و نه دانش و آگاهى لازم و نه كسى كه او را يارى و همكارى كند و حسين عليه السلام نيز در محاصره دشمن براى تهيه آب ، براى اردوگاه تشنه و محاصره شده اش آزمايش گرديد و در اين راه رنج بسيار كشيد و به تلاش بسيارى دست زد. گاهى خود، دشمن را اندرز داد.(١١٩٢) گاه سفيرانى براى موعظه آنان گسيل داشت .(١١٩٣) گاه براى آگاه ساختن دشمن از سرانجام شوم كار ضدانسانيش ، آشكارا افرادى را به سوى آنان فرستاد.(١١٩٤) گاه شبانه و مخفيانه پيام فرستاد.(١١٩٥) گاهى با حفر چاه كوشيد،(١١٩٦) و گاه با اتمام حجّت نمودن به دشمن كه آب بر روى زنان و كودكان غيرنظامى بستن دور از شرف اسلامى و عربى است .(١١٩٧) زمانى با استدلال به تشنگى سخت كودك خردسالش (١١٩٨) و زمانى به شدّت عطش خويشتن در آخرين لحظات .(١١٩٩)
آدم عليه السلام پس از رنج و خستگى بسيار، به موادّ حياتى موردنياز دست يافت و حسين عليه السلام پس از همه رنجها و فداكاريها، با لب تشنه جان داد.
آدم عليه السلام به جنايت قابيل در حقّ هابيل و كشتن و دفن او آزمايش گرديد و ريخته شدن خون او را نديد؛ امّا، حسين عليه السلام بدن قطعه قطعه فرزندجوانش را بر روى خاك و خون نگريست و با ديدن آن منظره ، توان از دست داد.(١٢٠٠)
آدم ، چهل شبانه روز بر فرزندش گريست و بدو وحى شد كه فرزند ديگرى به او عنايت خواهد شد و حسين عليه السلام دقايقى چند در شهادت فرزندش گريست ،(١٢٠١) امّا همان مدّت اندك ، به اندازه چهل سال ، توان حسين عليه السلام را گرفت و آنگاه به شهادت فرزند ديگرش ، آزمايش گرديد.

٢ ادريس پيامبر و حسين عليه السلام
خداوند، حضرت ادريس را بر آسمانها اوج داد(١٢٠٢) و حسين عليه السلام نيز پس از شهادت ، روح ، خون ، پيكر و تربت مقدّسش را اوج بخشيد و بالابرد.
ادريس به هجرت از قلمرو ظلم و بيداد، پراكندگى ياران ، گرسنگى و تشنگى در راه حقّ آزمايش شد(١٢٠٣) و حسين عليه السلام نيز به هجرت از حرم خدا و پيامبر، به رويارويى قهرمانانه با ديكتاتورى خون آشام اموى و به تشنگى و گرسنگى و فشارروزگار براى حقّ و عدالت ... كه خواهرش در كنار پيكر به خون طپيده اش ناله زد و گفت : (پدرم فداى آنكه با لب تشنه به شهادت رسيد.)(١٢٠٤)

٣ نوح و حسين عليه السلام
نوح عليه السلام بزرگ پيام آوران است .
حسين عليه السلام سالار همه جوانمردان بهشت .
خانه و جايگاه نوح شرافت يافت .(١٢٠٥)
شهادتگاه حسين عليه السلام از آنجا شرافتش بيشتر شد.(١٢٠٦)
خداوند در ميان جهانيان به نوح درود فرستاد كه :
سلامٌ عَلى نُوحٍ في الْعالَمين به حسين عليه السلام نيز درود باد كه نجات همه بشريّت از آتش ‍ دوزخ به بركت وجود اوست .
نوح دارنده كشتى نجات بر امواج آبها بود.
حسين عليه السلام صاحب كشتى نجاتى است كه هر آن كس بر آن نشيند از آتشهاى بدبختى دنيا و آخرت نجات يابد.(١٢٠٧)
نوح نهصد و پنجاه سال در ميان قوم خويش زندگى كرد و بر او ستم روا داشتند و تا سرحدّ بيهوشى او را زدند و خون از گوشهايش جارى شد.(١٢٠٨)
حسين عليه السلام نيز فراسوى مردم دعوت شد و نيمروزى در ميان آنان بود و او را به شهادت رساندند و پيكر پاكش سه روز بر روى خاك ماند و سر مقدّسش را بر فراز نيزه ها بردند و ستمى كه در يك ساعت بر او روا داشتند، از نهصدوپنجاه سال ، بيشتر بود.

٤ ابراهيم و حسين عليه السلام
هنگامى كه با فروتنى و اخلاص در زيارت حسين عليه السلام اين جمله را به زبان مى آورى كه :
السّلام على ابراهيم خليل اللّه ! مى توانى هر دو نفر آنان ، حسين عليه السلام يا ابراهيم را نيّت كنى .
مى توانى آن (خليل خدا) را نيّت كنى كه به خاطر انجام فرمان خدا خويشتن را به آتش بيدادگران نزديك ساخت و نه تنها از فرشتگان مدد نخواست ، بلكه ازشدّت اخلاص خدايش را نيز نخواند چرا كه گفت :
حسبى من سئوالى علمه بحالى او از شرايط من آگاه است .
و نيز مى توانى به نيّت خليل كربلا، سلام و درود نثار كنى كه خويشتن را در راه انجام فرمان خدا آماج شمشيرها و نيزه ها نمود و يارى فرشتگان را نپذيرفت (١٢٠٩) و آتش دوزخ را و آتش فتنه اموى را براى امّت بزرگى سرد و سلامت ساخت .(١٢١٠)
به هنگام سلام ، مى توانى آن خليل بزرگى را نيّت كنى كه چهره نورانى فرزندش اسماعيل را به خاطر خدا بر خاك نهاد.
نيز مى توانى آن خليل پرشكوهى را نيّت كنى كه در راه خدا چهره فروزان فرزندش على را با بدن قطعه قطعه بر خاك نهاد.
به هنگام نثار درود بر ابراهيم ، مى توانى خليل بزرگوارى را نيّت كنى كه همسرش ساره از او براى تهيّه غذا، موادّ غذايى خواست و او از همسرش خجالت كشيد كه او را دست خالى برگرداند و ظرف را از ريگهاى بيابان پر كرد و خداوند به قدرتش آن را به موادّ غذايى تبديل كرد.(١٢١١)
ياآن خليل بلند آوازه اى را قصدكنى كه دخت گرانمايه اش در محاصره دشمن از او آب خواست كه در پاسخ دُردانه اش فرمود: دخترم ! تشنگى تو بر من گران است ، امّا براى خدا همه مشكلات را بايد به جان خريد.
به هنگام نثار درود بر ابراهيم ، مى توانى خليل كعبه را نيّت كنى كه خاندانش را در بيابانى بدون كشت و زرع مسكن داد و تنها ظرف آبى نزدشان نهاد و بازگشت ، آنگاه درخانه كعبه را گرفت و گفت :
رَبَّنا اِنّى اءَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتى پروردگارا! من برخى از خاندانم را در درّه اى بى آب و گياه سكونت دادم .
پس بر آنان دعا كرد كه :
... فاجْعَلْ اءفْئِدَةً مِنَ النّاسِ خداوندا! اينك دلهاى مردم را متوجه آنان ساز و از ميوه ها و ثمرات ، روزيشان گردان .
يا مى توانى قصد خليل كربلا را نمايى كه خاندانش را در راه انجام فرمان خدا، در بيابانى در محاصره دشمن و بدون آب و غذا سكونت داد و به هنگام جدايى از آنان فرمود:
(براى اسارت در راه خدا و آزادى بشريّت آماده شويد! نهراسيد و به خدا اعتماد نماييد.)(١٢١٢)
و بالاخره مى توانى آن خليل گرانقدرى را كه پيشواى يكتاپرستان است نيّت كنى .
يا خليل والامقامى را كه كانون توحيد و رحمت الهى است .
بزرگ مردى را بخوانى كه دوستدار ميهمان است .(١٢١٣)
يا پيشواى بزرگى كه نه تنها نسبت به شايستگان پرمهر است بلكه به گناهكاران نيز مهربان است تا آنان را هدايت و نجات بخشد و قلب مقدّسش براى همه انسانيّت مى طپيد.

٥ يعقوب و حسين عليه السلام
در زيارت حسين عليه السلام مى خوانيم كه :
السّلام على يعقوب الّذى ردّ اللّه اليه بصره برحمته .
سلام بر يعقوب پيامبر كه خداوند به رحمت خويش ، نور ديدگانش را بدو بازگردانيد.
در اين درود و سلام ، مى توانى يعقوب پيامبر را نيّت كنى كه پدر دوازده پسر بود و هنگامى كه آنان را فرا خواند، دركمال صحّت وسلامت در برابرش ايستادند و گفتند: (پدرجان ! يكى از ما را گرگ خورد.)
و او از اين رخداد و خبر دردناك ، كمرش خم و نور چشمانش را از دست داد.
و نيز مى توانى يعقوب كربلا، حسين عليه السلام را قصد كنى كه پدر يك پسر بود كه ندايش را از شهادتگاه شنيد كه : (پدرجان ! آخرين سلام مرا پذيرا باش كه اينك لحظات جدايى است .)(١٢١٤)
مى توانى يعقوب پيامبر را نيّت كنى كه پيراهن آلوده به خون فرزندش را كه سالم بود نگريست و گفت : (گويا گرگ پرمهرى بوده كه پسرم را خورده و پيراهن او را پاره نكرده است .)(١٢١٥)
يا يعقوب كربلا را نيّت كنى كه فرزند قهرمانش را با پيكرى به خون آغشته نگريست كه نه جايى از بدن سالم بود و نه پيراهن .
از يعقوب پيامبر، يوسف را خواستند بدين بهانه كه : در دشت زيبا و مناظر دل انگيزش بخورد و بازى كند، امّا او نمى پذيرفت و مى گفت : (بردن او، مرا اندوهگين مى سازد.)
امّا حسين عليه السلام هنگامى كه فرزند قهرمانش به سوى ميدان جهاد حركت كرد و بانوان حرم او را از حركت بازداشتند، فرمود: (او را رها كنيد كه شوق ديدار خدا و پيامبرش را در سر دارد.)
يعقوب پيامبر را بشارت دهنده با پيراهن يوسف فرا رسيد و آن را به سر و روى او انداخت و او بينا شد.
امّا حسين عليه السلام نداى جدايى فرزندش را شنيد گويى دنيا در نظرش تيره و تار شد.

٦ يوسف و حسين عليه السلام
هنگامى كه برادران حسود، ميان يوسف و پدرش جدايى افكندند و نقشه كشتن او را كشيدند، يكى از آنان گفت : (يوسف را نكشيد و او را در نهانگاه چاه بيفكنيد.) و چنين كردند.
امّا يوسف پرشكوه كربلا را پس از به شهادت رساندن تمامى ياران ، فرزندان ، برادران و ... و پس از وارد ساختن زخمهاى عميق و بسيار بر پيكرش كه هركدام از آنها براى شهادتش كافى بود، ناگهان همگى سپاه شوم اموى فرياد كشيدند كه : (حسين را دسته جمعى بكشيد.) اينجا بود كه گروهى براى كشتن آن حضرت هجوم آوردند و گروهى براى بريدن سرمطهّرش و پس ‍ از شهادت پرشكوهش ، شقاوتهايى كه بر آن پيكر مطهّر روا داشتند كه قلم از ترسيم آن ناتوان است .(١٢١٦)
كاروانيان يوسف پيامبر را پس از افكندن در نهانگاه چاه ، يافتند و با خود بردند و براى فروش در بازار مصر گرداندند.
و يوسف كربلا را نيز پس از شهادت در حالى كه پيكرش بر روى خاك بود، سرمقدّسش را بر فراز نيزه هاى بيداد در كوفه ، شام ، بازار و كوچه هاى آن شهرها، بزدلانه و شقاوتمندانه گردانيدند.(١٢١٧)
يوسف پيامبر را به ضرب زور بر دربار پادشاه مصر بردند، امّا پس ‍ از مدّتى مورداحترام او قرار گرفت و امانتدار او شد.
امّا سر مقدّس يوسف كربلا را به بارگاه ديكتاتور سفّاكى بردند كه به جنايت خويش افتخار مى كرد و بر سيّد و سالار شهيدان اهانت روا مى داشت و بر لب و دندان او چوب بيداد مى نواخت .(١٢١٨)

٧ صالح پيامبر و حسين عليه السلام
اين پيامبر بزرگ به تقاضاى مردم و خواست خداوند، ناقه اى به عنوان معجزه آورد و اين ناقه وسيله آزمايش بندگان خدا بود.
حسين عليه السلام نيز خاندان و كودكانش را كه در محاصره رژيم سفّاك اموى قرار گرفته بودند، وسيله آزمايش مردم مدّعى اسلام و طرفدارى از حقّ ساخت .
اين پيامبر بزرگ ، از مردم خود خواست تا يك روز آب چشمه را سهم خويش سازند و روز ديگر سهم ناقه قرار دهند و مدّتى چنين كردند.
امّا حسين عليه السلام از رژيم پليداموى براى سيراب ساختن كودكان وخاندانش مقدارى آب خواست و امتناع كردند.(١٢١٩)
ناقه صالح ، هنگامى كه مورد حمله قرار گرفت ، بچّه اش فرياد كشيد و بر كوه صعود كرد به گونه اى كه اكنون نيز آن منطقه وحشتناك است .(١٢٢٠)
كودك خردسال حسين عليه السلام نيز پس از هدف گلوله قرار گرفتن فرياد زد و جان به جان آفرين تسليم كرد و حسين عليه السلام فرمود: (بار خدايا! اين كودك خردسال ، از بچّه ناقه صالح مقامش والاتر است ، انتقام او را بگير و اگر انتقام فورى مصلحت نيست ، بهتر از آن پاداشمان ده .)(١٢٢١)

٨ هود پيامبر و حسين عليه السلام
هود پيامبر خدا بود و صاحب توكّل و اعتمادى خاصّ، آنگونه كه در برابر دشمنان با توكّل به خدا گفت :
... فَكيدُونى جَميعاً ثُمَّ لاتُنْظِرُونِ همگى بر ضد من به حيله گرى برخيزيد و مرا مهلت ندهيد.
حسين عليه السلام نيز هنگامى كه در برابر سپاه اموى ايستاد، پس از خيرخواهى و ارشاد آنان ، شهامتمندانه همين سخن را گفت .(١٢٢٢)
هود پيامبر اين سخن را گفت ، امّا قومش او را زدند و بدو سنگ انداختند، امّا از او دست برداشتند.
ولى سپاه اموى با همه سلاحها و امكانات خويش ، به هر شقاوتى بر ضد حسين عليه السلام و يارانش دست يازيدند.
كافران ستمكار، هود پيامبر را، مورد يورش قرار دادند و تا به شماره افتادن نفس ، گلويش را فشردند و آنگاه رها كردند.(١٢٢٣)
امّا سپاه اموى ، حسين عليه السلام را سر بريدند و پس از شهادت ، پيكرش را قطعه قطعه ساختند و آنگاه اسب بر بدن مقدّسش تاختند و پيكرش را درهم نورديدند.(١٢٢٤)

۱۴
٩ شعيب پيامبر و حسين عليه السلام
٩ شعيب پيامبر و حسين عليه السلام
اين پيامبر بزرگ ، پدر دو دخت گرانمايه بود، موسى آنان را بر دروازه مدين با گوسفندانشان ديد كه كنارى ايستاده و در انتظارند تا مردم گوسفندان خويش را سيراب ساخته و بروند، آنگاه آنان گوسفندان خود را آب دهند و به دليل كهنسالى پدرشان ناگزير از اين كار هستند.
موسى ، با ديدن شرايط آنان ، گوسفندانشان را آب داد.(١٢٢٥)
امّا حسين عليه السلام در جهاد بر ضدّ كفر و ريا، در شرايط سختى قرار گرفته بود كه دختران ، خواهران ، كودكان خردسال ، برادران ، برادر زادگان و نزديكانش ، همگى در اوج تشنگى بودند و آن گرامى به سوى فرات آمد و براى آنان آب خواست و در حالى كه از آن آب ، همگان حتّى سگها و خوكهاى بيابان مى نوشيدند و كسى مانع آنان نبود، حسين عليه السلام را بازداشتند.(١٢٢٦) او و همه كسانش را در محاصره آب به شهادت رساندند بااينكه مى دانستند پدر و نياى بزرگش ، برتر و بالاتر از همه جهانيان هستند.

١٠ ايوب پيامبر و حسين عليه السلام
خداوند در مورد اين پيامبر بزرگ فرمود:
... اِنّا وَجَدْناهُ صابِراً ما او را بنده اى شكيبا يافتيم ، او كه همواره رو به درگاه ما داشت ، چه نيكو بنده اى بود.
حسين عليه السلام را خداوند نه تنها شكيبا يافت ، بلكه سپاسگزار به آنچه موردرضاى خدا باشد نگريست ، فراتر از آن ، خشنود به تحمّل همه رنجها براى او، يافت ؛ به همين دليل بود كه او را به نفس آرامش يافته و خشنود بارگاه خويش ، وصف فرمود.(١٢٢٧)
و نيز در مورد او به اين بسنده نكرد كه : چه نيكو بنده اى است !"" بلكه او را مبارك توصيف كرد(١٢٢٨) و در رديف بندگان خاصّ خود قرار داد و حسين عليه السلام را از محمّد صلى الله عليه و آله بنده برگزيده اش كه در موردش فرمود:
سُبْحانَ الَّذى اَسْرى بِعَبْدِه حسين عليه السلام همواره رو به درگاه خدا داشت چرا كه هر فرمانى از جانب خدا را به انجام مى رساند، به فرمان سخت ترى ، ماءمور مى شد و شور و شوق ديدار خدا در همه وجودش شراره مى كشيد.
ايّوب پيامبر بر همه آزمايشها و گرفتاريها، شكيبايى ورزيد و خدا او را شكيبا يافت امّا شماتت دشمن را تحمّل نكرد.
حسين عليه السلام در روز پرشكوه عاشورا بر همه مصائب ، شكيبايى ورزيد، امّا هنگامى كه خواهرش زينب عليها السلام را نگريست كه در آستانه شهادت برادر از خيمه ها بيرون آمده ، اين برايش سخت گران آمد و كوشيد تا او را به خيمه ها بازگرداند.(١٢٢٩)

١١ يحيى پيامبر و حسين عليه السلام
يحيى پيامبر و حسين عليه السلام از سه ديدگاه با هم شباهت دارند:
١ نخست اينكه ، در موارد مختلفى ميان اين دو بنده خاصّ خدا شباهتهايى است .
٢ از پيامبر گرامى روايت است كه مى فرمود: در جهنّم ، نقطه اى است كه سزاوار هيچيك از مخلوق خدا، جز قاتل يحيى پيامبر و قاتل فرزندم حسين نيست .""(١٢٣٠)
٣ خود حسين عليه السلام در راه كربلا، در هر منزلگاهى پيوسته از يحيى پيامبر ياد مى كرد،(١٢٣١) به همين جهات سه گانه نكاتى را كه گذشت ، مورد بحث قرارمى دهم .

الف شباهتها
يحيى پيامبر و حسين عليه السلام پيش از ولادتشان ، به آمدنشان بشارت داده شد.
در مورد يحيى اين مژده آمد كه :
يازَكَرِيّا اِنّا نُبَشِّرُكَ بِغُلامٍ اى زكريا! براستى كه ما تو را به پسرى كه نامش يحيى است مژده مى دهيم .
و در مورد حسين عليه السلام نيز پيام آمد كه : اى محمّد! به راستى كه به فرزندى گرانقدر از دخت گرانمايه ات فاطمه ، مژده ات مى دهيم .""
امّا مژده به تولّد يحيى ، موجى از شادى پديد آورد و بشارت به ولادت حسين عليه السلام موجى از شادى و اندوه ، همانگونه كه در روايت آمده است .(١٢٣٢)
يحيى پيامبر و حسين عليهما السلام هر دو شش ماهه به دنيا آمدند(١٢٣٣) هر دو را خدا نام نهاد و در مورد يحيى فرمود: ما تو را به فرزندى كه نامش يحيى است مژده مى دهيم ."" و در مورد حسين عليه السلام بر زبان فرشته وحى پيام فرستاد كه : نام اين كودك گرانقدر را حسين نهاده ام .""(١٢٣٤)
يحيى و حسين عليهما السلام بيشتر اوقات از مادر شير نخوردند، چرا كه يحيى از سوى آسمان تغذيه مى شد(١٢٣٥) و حسين عليه السلام از جانب عرش برين .(١٢٣٦)
يحيى و حسين عليهما السلام پيشانيشان درخشان بود، هر دو در طول زندگى خويش چندان شادمانى نديدند و شاديشان با اندوه قرين بود(١٢٣٧) و قاتل هردو نفر آنان ، مادرانى آلوده داشتند.(١٢٣٨)
يحيى و حسين عليهما السلام دو شهيدى گرانقدر بودند كه به بيان پيامبر، قاتلان آنان در بدترين نقطه دوزخند.(١٢٣٩) آسمان در شهادت آنان ، خون گريست (١٢٤٠) و پس از شهادت ، سرهاى آنان سخن گفتند.
سر مقدّس يحيى عليه السلام گفت : هان اى فرمانرواى استبداد پيشه ! پرواى خدا پيشه ساز و از او بترس .""(١٢٤١)
و سر مقدّس حسين عليه السلام نيز بارها تلاوت قرآن كرد و فرمود:
لاحول ولاقوة الاّ باللّه ....و بالاخره يحيى پيامبر، با شكنجه كشته شد. حسين عليه السلام هم با اينكه در ميدان جهاد بود، امّا زير شكنجه ها و فشارهاى ضدّانسانى به شهادت رسيد؛ به همين جهت امام سجّاد عليه السلام فرمود: من پسر همان بزرگمردى هستم كه با شكنجه كشته شد.""(١٢٤٢)

ب رمز ياد يحيى پيامبر
حسين عليه السلام در هر منزلگاه ، ميان مكّه و كربلا آن پيامبر بزرگ را يادمى كرد و به ويژه هديه داده شدن سر مقدّسش را، خاطرنشان مى ساخت و اگر نيك بينديشيم اين سخت ترين مصائب به نظر مى رسد، چرا كه شنيدن شماتت دشمن از دور بزرگترين مصيبت است و ديدن دشمن سفّاك بدون توانايى و امكانات انتقام عادلانه از او، از آن هم سهمگينتر است . امّا نگريستن بر دشمن و ديدن سر بريده دوست در برابر او و تحمّل شرارت و اهانت او، همانگونه كه در مورد حسين عليه السلام اتفاق افتاد، سخت غير قابل تحمّل است . اين جنايت بر پيامبر گرامى آنقدر گران آمد كه بر هر كس كه با ديدن سر مقدّس حسين عليه السلام در بارگاه ستم اموى ، شادمان گردد نفرين كرد.(١٢٤٣)

ج بزرگترين فاجعه
حسين عليه السلام در همه منزلگاههاى ميان مكّه و كوفه ، از يحيى پيامبر و مظلوميّت شهامتمندانه او ياد مى كرد و او را الگوى شايسته پيكار بر ضد ستمكاران و سنّتهاى ظالمانه وصف مى فرمود، از اين جهت در مقام مقايسه اين دو بنده خاصّ خدا با سلام بر آنان ، مواردى از شباهت و تفاوت در مظلوميّت قهرمانانه آنان را مى آوريم .
در زيارت حسين عليه السلام است كه :
... السّلام على يحيى الّذى ازلفه اللّه بشهادته ....(١٢٤٤)
سلام بر يحيى پيامبر كه خداوند با شهادتش او را مقرّب درگاه خود ساخت .
با سلام بر يحيى پيامبر مى توانى ، پيامبرى را نيّت كنى كه سرش را از بدن جدا ساختند يا يحيى كربلا را نيّت كنى كه زير ضربات ظالمانه به شهادت رسيد و آنگاه سر مقدّسش را بريدند.
و نيز مى توانى يحيى پيامبر را قصد كنى كه كينه توزى قاتل او نسبت به آن حضرت پس از بريدن سر مقدّسش فرو نشست يا يحيى كربلا را قصد نمايى كه پس از قرارگرفتن بر روى خاك ، باز هم مورد هجوم و ضربات ناجوانمردانه قرار گرفت ، آنگاه سرش ‍ از بدن جدا شد.
مى توانى يحيى پيامبر را قصد كنى كه سر مقدّسش يك بار از بارگاه بيداد به خانه هوى و هوس هديه شد يا يحيى كربلا را قصد كنى كه در بيدادگرى نسبت به آن حضرت به وارد آوردن صدها زخم نيزه و شمشير بر بدنش و قطعه قطعه كردن پيكر و بريدن گلوگاه و مثله و پايمال ساختن پيكر مقدّسش اكتفا نكردند، بلكه كينه توزى آنان وادارشان ساخت تا سر مطهّرش را در شهرها بگردانند و بر دروازه ها نصب كنند و شرارت بارتر از همه ، در برابر خاندان و كودكانش بر لب و دندان او چوب بيداد زنند.
آرى ! يكى از رموز يادآورى حسين عليه السلام از يحيى مقايسه مصائبى بود كه هر دو در راه حقّ و نبرد با كفر و شرك و ارتجاع به جان خريدند.
و نيز مى توانى با نثار درود به يحيى در زيارت حسين عليه السلام يحيى پيامبر را قصد كنى كه قاتل ستمكارش پس از بريدن سر مطهّرش دگرگون شد.
يا يحيى كربلا را قصد نمايى كه پس از بريده شدن سر مقدّس و قرار دادن در برابر عنصرخون آشام اموى ، تبسّم متكبّرانه اى كرد كه اين شقاوتش دردناك تر از همه زخمهايى بود كه بر پيكر اسلام و مسلمانان فرود آورده بود.
براستى كور باد چشمى كه با شنيدن آن تبسّم شقاوتمندانه و رسوا، بر اسلام و مسلمانان و همه بشريّت كه اسير چنين فرمانروايان ديوانه قدرتى هستند، نگريد.
و نيز مى توانى يحيى پيامبر را قصد كنى كه به هنگام هجوم به سوى او براى به شهادت رساندنش ، نه همسر و فرزندى داشت و نه عشق و علاقه پدرى .
يا يحيى كربلا را قصد كنى كه براى حركت به سوى ميدان ، از خيمه هايى خارج شد كه در آنجا بانوان گرانقدرى تشنه و سرگردان و در بيابانى در محاصره رژيم سفّاكى بودند و هر كدام فرياد دردناك اندوه ومصيبت و فراق سر مى دادند و مى گفتند: ما را در اين شرايط به چه كسى مى سپارى ؟""
آنان را با تدبير و گفتار روح بخش آسمانيش آرامش بخشيد و حركت كرد، امّا بناگاه دختر خردسالش را ديد كه سر راهش را گرفته و پاهايش را بوسه باران مى كند و نداى تنهايى و بى پناهى و خطر اسارت سرمى دهد، حسين عليه السلام بازمى گردد، مى نشيند و او را در دامان خود مى نهد و پدرانه و بى نظير بدو مهر مى ورزد و مى گويد:

لاتحرقى قلبى بدمعك حسرة بالّذى **** تاءتينه يا خيرة النّسوان (١٢٤٥)

دخترم ! عزيزم ! تا پدرت زنده است با قطرات اشك ديدگانت كه چون دانه هاى مرواريد بر چهره ات مى غلطد قلب او را شعله ور مساز.
دخترم ! هنگامى كه پدرت به شهادت رسيد، آنگاه سيلاب اشك جارى ساز، اى سالار دختران !
و نيز مى توانى به هنگام زيارت حسين عليه السلام با درود به يحيى همان پيامبرى را نيّت كنى كه قربانى راه حقّ و حقيقت شد.
و يا يحيى كربلا را كه با لب تشنه به شهادت رسيد.
مى توانى يحيى پيامبر را قصد كنى كه در طشت بيداد سرش را بريدند و جز قطره اى از خون او به زمين نريخت و آن هم سالها جوشيد تاستمكاران اسرائيلى را نابودساخت ، آنگاه از جوشش ‍ آرام شد.
يا يحيى كربلا را قصد كنى كه بر روى خاك ، سر مطهّرش را بريدند و خون پاكش زمين را رنگين ساخت و همه خونش بر زمين ريخته شد جز قطره هايى از آن كه با دست مقدّسش ، چهره و محاسن شريفش را با آن رنگين ساخت و قطراتى از آن را به سوى آسمان پاشيد كه بازنگشت ، چرا كه اگر بر زمين بازمى گشت زمين و زمان را دگرگون مى ساخت .
به هنگام نثار درود بر يحيى در زيارت حسين عليه السلام مى توانى يحيى پيامبر را قصد كنى كه سرش را با يك ضربه از بدن جدا ساختند.
يا يحيى كربلا را كه پس از صدها زخمِكارى ، سر مطهّرش را با شقاوتى بى نظير از قفا جدا كردند.(١٢٤٦)
مى توانى يحيى پيامبر را نيّت كنى كه سرش را در حالى بريدند كه پيكرش سالم بود يا يحيى كربلا را نيّت نمايى كه با ضربات بسيار شمشير، سرش را بريدند و درحالى كه سر مقدّسش را از بدن جدا ساختند، پيكرش در هم نورديده و بر اثر پايمال شدن زير سم اسبها و شبكه شبكه از رگبار تيرها و پاره پاره بر اثر شمشيرهاى بيداد بود.
آرى ! درود خداى بر يحيى كربلا، همو كه سرش بر طشت نهاده شد.
درود خداى بر يحيى كربلا، همو كه سرش بر فراز نيزه ها رفت .
درود بر يحيى كربلا، همو كه سرش بر سر در كاخ بيداد نصب گرديد.
درود بر يحيى كربلا، همو كه سرش بر شاخ درختان نصب شد.
درود بر يحيى كربلا، همو كه سرش در دروازه شهرها نصب شد.
درود بر يحيى كربلا، همو كه سرش در نقاط و مكانهاى متعدّدى نهاده شد.
درود بر يحيى كربلا همو كه سرش گويى در مكانهاى متعدّدى به خاك سپرده شد گرچه سرانجام به پيكر مطهّرش پيوست .

١٢ موسى عليه السلام
هنگامى كه حسين عليه السلام از مدينه حركت كرد برخى از آيات مربوط به اين پيامبر بزرگ را تلاوت كرد(١٢٤٧) و هنگامى كه به مكّه وارد شد، برخى ديگر از اين آيات را و در اين تلاوت ، آيات مربوط به موسى عليه السلام مطابقت و مقايسه شرايط دو بزرگوار بود، بدين صورت :
موسى عليه السلام هم سخن خداست و حسين عليه السلام نيز همانگونه كه در روايت آمده است بدين مقام مفتخر شد، هم در زندگيش و هم به هنگام شهادت كه ندارسيد:
يا اَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ موسى عليه السلام داراى معجزه خاصّى بود كه دست مقدّسش ‍ گاه درخشان و نورافشان بود و حسين عليه السلام فراتر از آن بود چرا كه پيشانى و گلوگاه مقدّسش به خاطر بوسه هاى بسيار پيامبر صلى الله عليه و آله نورانى بود(١٢٤٨) و چهره مباركش هنگامى كه به خاك و خون آغشته شده بود، نورافشانى مى كرد آنچنانكه هر بيننده اى را از توجّه به چگونگى كشته شدنش باز مى داشت (١٢٤٩) و سر مطهّرش نيز بر فراز نيزه ها مى درخشيد.(١٢٥٠)
موسى ، داراى معجزه ديگرى بود و آن اين بود كه بر اثر زدن با عصا، صخره ها منفجر مى شد و آب از آن مى جوشيد و حسين عليه السلام نيز فاجعه جانگداز شهادتش باعث انفجار صخره ها شد و خون از صخره ها وسنگ ريزه ها روان گرديد، همانگونه كه در بيت المقدّس اتّفاق افتاد.(١٢٥١)
و نيز در روايت آمده است كه : شامگاه شهادت او تا بامداد روز بعد، هر سنگى را كه برمى داشتند زير آن خون تازه بود.""(١٢٥٢)
و نيز شهادت او سيلاب اشك از ديدگان جارى ساخت و نيز نام مقدّسش ....(١٢٥٣)
موسى ، برايش نعمت غذاى آسمانى
منّ و سلوى فرود آمد و براى حسين عليه السلام نيز ميوه هاى بسيارى فرود آمد، گاهى طبقى از رطب و گاهى غذاى پخته شده ، زمانى انار و به و زمانى ديگر سيب ....
موسى عليه السلام پيامبرى است كه طور سينا به خاطر او شرافت يافت تا جايى كه خدا بدان مكان ، سوگند ياد مى كند و حسين عليه السلام پيشواى بزرگى است كه كربلا به افتخار او شرافت ويژه يافت و در برخى روايات است كه طور سينا، همان كربلا است .(١٢٥٤)
موسى ، صاحب عصاى خاصّى است كه نشانه ها از آن آشكار گرديد و حسين عليه السلام صاحب شمشيرى است كه شجاعت پيامبر از آن آشكار شد و او را براى حسين عليه السلام به ارث نهاد تا جايى كه شجاعت حسين عليه السلام شهره آفاق گرديد.
موسى گفت :
... وَاجْعَلْ لى وَزيراً مِنْ اءَهْلى بار خدايا! برادرم هارون را از خاندانم وزيرم قرار ده .
و براى حسين عليه السلام وزيرى چون برادرش عبّاس قرار داد و او را درهمه فراز و نشيبهاى قيام توحيدى و ستم سوزش ، شريك او ساخت و او را پشتوانه و ياروياور او گردانيد، به همين جهت به هنگام شهادت عبّاس فرمود: برادرم ! بپاخيز كه اينك كمرم شكست .""
موسى دريا را، به دستور خدا شكافت و بنى اسرائيل را عبور داد و در شهادت حسين عليه السلام همه درياها و اقيانوسها متلاطم شدند و چنان موج برداشتند كه ماهيان دريا بيرون ريختند و فرشته اى از فردوس برين بر درياها فرود آمد و نداى غمبارى سرداد كه : هان اى دريانشينان ! لباس ماتم بپوشيد كه پسرپيامبر را به شهادت رساندند.""(١٢٥٥)
و در روايت ديگر است كه : نزديك بود درياها بشكافند و همه به هم بپيوندند."" به ويژه هنگامى كه مادرش فاطمه عليها السلام در سوگ او بگريد.
اينك ! آيا شما نمى خواهيد فاطمه عليها السلام را در اين سوگ بزرگ مددكنيد؟
موسى ، آرامگاه خويش را به دست مبارك خود فراهم آورد و اين هنگامى بود كه روزى آن حضرت از نقطه اى عبور مى كرد مردى را ديد كه قبر مى كند، پرسيد: اين قبر از آن كيست ؟""
آن مرد گفت :بنده شايسته ، از بندگان خدا!""
موسى گفت : پس من تو را در اين كار كمك مى كنم .""
هنگامى كه قبر آماده شد آن مرد گفت : اينك در آن بخواب تا بنگريم خوب است ؟""
موسى خفت و از آنجا، جايگاه والا و مقام بلند خويش را نگريست و از خدا خواستار هجرت شد و خواسته اش برآورده گرديد.(١٢٥٦)
امّا حسين عليه السلام هنگامى كه سه روز پيكر او و يارانش بر خاك ماند، خداوند پيامبر محبوبش را براى دفن آنان فرستاد.
در روايت است كه : يكى از بانوان پيامبر صلى الله عليه و آله شامگاه عاشورا پيامبر را در عالم خواب ديد كه بر چهره و سر مقدّسش گرد و غبار نشسته است و آن حضرت فرمود: پسرم حسين را كشتند و اينك از دفن پيكر مطهّرش ‍ برمى گردم .""(١٢٥٧)
موسى هنگامى كه كشتى كوچكش را، فرعونيان يافتند خواهرش ‍ از دور بدون اينكه دشمن بفهمد نگران حال او بود و ديد كه زنان مصر يكى پس از ديگرى براى پرستارى و نگاهدارى او مى روند و بدين كار مباهات مى ورزند و يكى پس از ديگرى مى كوشند تا او را شير دهند و او نمى پذيرد تا اينكه خواهرش گفت : آيا شما را به خاندانى رهنمون نشوم كه او را پرستارى مى كنند و شير مى دهند؟""(١٢٥٨) و بدين صورت به دامان پر مهر مادرش ‍ بازگشت .
امّا حسين عليه السلام هنگامى كه از مركب بر روى خاك قرار گرفت ، سفيانيان او را محاصره كردند، خواهرش در پى او از خيمه ها بيرون آمد و از دور نگران و چشم براه او بود، امّا ديد تنها پرستار برادرش ، باران نيزه ها و شمشيرهاى بيداد است . خواهرش با ديدن آن شرائط سهمگين ، به سوى فرعون سپاه يزيد رفت و با صداى رسا و دادخواهانه گفت :
پسرسعد! آيا حسين را ظالمانه مى كشند و تو بى تفاوت نظاره مى كنى ؟""(١٢٥٩)
موسى هنگامى كه در راه مصر به طور سينا رسيد و در فشار سرما و باران قرار گرفت و نتوانست آتشى براى گرم كردن خود و خاندانش بيفروزد و از سوى طور سينا آتشى نظر او را جلب كرد به خاندانش گفت :
... امْكُثُوا اِنّى انَسْتُ ناراً
من آتشى ديدم ، در اينجا درنگ كنيد تاپرتوى از آن برگيرم يابه وسيله آن راهيابى كنم .
آرى ! تو مى خواهى در نثار درود بر موسى اين پيامبر بزرگ را قصدكنى .
يا حسين عليه السلام فرزند گرانمايه پيامبر را، همو كه به خاندانش فرمود:
من در آن صحراى مقدّس و آن سرزمين مبارك ، آتشى پر نور و حرارت مى نگرم ، به سوى آن حركت كنيد، چرا كه خداوند خواسته است شما را در لباس اسارت بنگرد.""(١٢٦٠)
موسى ، در اثر فشار فقر و خوردن گياهان و سبزيجات براى رفع گرسنگى ، اثر سبزى گياهان در پوست شكمش نمايان بود.(١٢٦١)
و حسين عليه السلام همه اجزا و اعضاى پيكر مقدّس و سر، مو و پوست بدنش گلگون و آثار خاصّ تشنگى و عطش در لبهايش ‍ نمايان بود.

١٣ اسماعيل و حسين عليه السلام
اين پيامبر بزرگ خدا در اوج بندگى و اخلاص خويشتن را براى قربانى شدن در راه خدا در اختيار پدرش ابراهيم قرار داد و او نيز با نيكى و مهر براى انجام فرمان حقّ وارد عمل شد و خداوند او را با واژه حليم مفتخر ساخت و او را بنده بردبار خود ناميد.
حسين عليه السلام نيز در بردبارى ، به جايى اوج گرفت كه براى خشنودى خدا و نجات دين و بندگان او از فتنه اموى ، خويشتن را آماج شمشيرهاى دشمن ساخت .
هنگامى كه اين دو فداكارى را به خوبى مورد نگرش قرار دهيم در خواهيم يافت كه :
فداكارى حسين بى نظير است .

١٤ اسماعيل صادق الوعد و حسين عليه السلام
خدا در قرآن از پيامبرى به نام اسماعيل ياد مى كند كه در وعده هايش سخت دقّت داشت (١٢٦٢) و اين پيامبر ديگرى جز اسماعيل فرزند ابراهيم است .
اين انسان وارسته ، به سوى مردمى مبعوث گشت تا آنان را هدايت كند، امّا ستمكاران آن سامان او را بازداشت كرده و زير شكنجه گرفتند و پوست چهره اش را كندند و خداوند عذاب خويش را به وسيله فرشته اى بر آنان فرو فرستاد.
آن پيامبر بزرگ مى گفت : در فداكارى حسين عليه السلام براى من اسوه والگواست .""(١٢٦٣) و او در تحمّل آن هم شكنجه و فشار براى خدا، الگويش حسين عليه السلام بود.
آرى ! پدرم و مادرم فداى بزرگ مردى باد كه همه پوست و گوشت بدنش را با تير و شمشير و نيزه هاى بيداد كندند و پيوندهاى وجودش را بريدند، كه خود آن حضرت در اين مورد فرمود:
... كانّى باءوصالى يتقطّعها عسلان الفلوات
گويى مى نگرم كه درندگان اين دشت ، پيوندهاى وجودم را از هم مى گسلند و پاره پاره مى كنند.

١٥ داود و حسين عليه السلام
خداوند در قرآن شريف مى فرمايد: و از بنده ما داود قدرتمند، كه همواره به درگاه ما توبه مى كرد ياد كنى ."" و بدينگونه او را بنده اى بسيار نيايشگر به بارگاه خدا و بازگشت كننده به سوى او، مى نامد و قدردانى مى كند، چرا كه او به درگاه خدا نيايش و رازونياز مى كرد و در عبادتگاه و خانه ، با خود و همراه مردم ، سر بر آستان خدا مى نهاد و با صدايى حزن انگيز او را مى خواند، به گونه اى كه بسيارى با نيايش به همراه او قالب تهى مى كردند.(١٢٦٤)
حسين عليه السلام نيز صداى دادخواهيش به سوى خدا بلند بود، راز و نياز مى كرد(١٢٦٥) و سر بر آستان او مى نهاد. جانهاى بسيارى در راه او فداكارى كردند، جنّ و انس و پرنده و درنده تا همه آنهايى كه دل در گرو عشق او دارند برايش سوگوارى نمودند.

١٦ عيسى و حسين عليه السلام
اين پيامبر گرانقدر، فرزند مريم پاك است .
و حسين عليه السلام فرزند گرانمايه فاطمه مطهّره عليها السلام .
او فرزند بانويى است كه فرشتگان ندايش دادند كه :
...يامَرْيَمُ اِنَّ اللّهَ اصْطَفيكِ هان اى مريم ! خداوند تو را برگزيد و پاكيزه ساخت و بر زنان جهان برترى بخشيد.
حسين عليه السلام نيز فرزند بانوى گرانمايه اى است كه مورد نداى فرشتگان قرارگرفت و برترين بانوان دنيا و آخرت بود.
عيسى عليه السلام روح خدا و آفريده اوست .
حسين عليه السلام نور خدا و دروازه رحمت او.
عيسى عليه السلام فرزند بانوى بانوان جهان معاصر خويش ‍ است .
حسين عليه السلام فرزند سالار زنان دنيا و آخرت .
آن پيامبر بزرگ از شدتّ زهد و وارستگى ، خشت و سنگ را بالش ‍ خود ساخته بود.(١٢٦٦)
حسين عليه السلام سر را در راه خدا، نثار كرد و سر در بدن نداشت تا بر بالش نهد.
عيسى عليه السلام لباس خشن مى پوشيد.
حسين عليه السلام لباسش را هم در راه خدا از بدنش ربودند.
عيسى عليه السلام به غذاى ساده ، قناعت مى ورزيد.
حسين عليه السلام سه روز پيش از شهادت در محاصره آب و غذا بود.
عيسى عليه السلام ثروتى نداشت تا آن را نگاه دارد.
حسين عليه السلام خيمه هايش را غارت كردند و لباس از پيكر مطهّرش ، پس از شهادتش ربودند.
عيسى عليه السلام پسرى نداشت تا با شهادتش او را داغدار سازد.
فرزند گرانمايه حسين عليه السلام با شهادت در راه حق ، توان او را گرفت و دنيا را در برابر ديدگانش تيره و تار ساخت ، امّا براى خدا شكيبايى پيشه ساخت .
عيسى عليه السلام سايه اش در برابر حرارت خورشيد، مشرقها و مغربهاى زمين بود.
حسين عليه السلام پيكرش سه شبانه روز زير تابش خورشيد بود.
عيسى عليه السلام مركبش ، دوپايش بود و خدمتگزارش ، دو دستانش .(١٢٦٧)
حسين عليه السلام بزرگ مردى است كه سر و دست و پا را در راه خدا نثار كرد و انگشتانش را براى بردن انگشترش بريدند و بردند.

دو ويژگى از حسين عليه السلام
خداوند دو ويژگى از حسين عليه السلام به پيامبران خويش ‍ ارزانى داشت :
نخست اينكه :
حسين عليه السلام اسوه شكيبايى و پايدارى تمامى آنان در برابر كوه مشكلات و رنجها و فشارها در رسانيدن پيام حقّ و نبرد با باطل بود.
هر كدام از آنان با مصيبت و رنج بزرگى روبرو مى شدند، به شكيبايى قهرمانانه او اقتدا مى كردند، به همين جهت بود كه اميرمؤ منان عليه السلام به آن حضرت فرمود: تو الگوى شايسته پيشينيان و آيندگانى .""(١٢٦٨)
ديگر اينكه :
به هر كدام از پيام آوران خدا، رنج و مشكل بزرگى مى رسيد با نام و ياد حسين و خداى حسين عليه السلام برطرف مى شد كه در اين مورد به چند روايت بسنده مى شود:
١ در توبه و نيايش آدم ، خداوند نامهاى پنجگانه مقدّس را به او آموخت و او به زبان آورد و با نام حسين عليه السلام نيايش او مورد قبول قرار گرفت .(١٢٦٩)
٢ در طوفان نوح براى آرام گرفتن كشتى ، به آن حضرت وحى شد كه به پنج نور مقدّس توسّل جويد و با نام حسين عليه السلام كشتى نوح به طور دلخواه در قرارگاه خويش قرار گرفت .(١٢٧٠)
٣ در دعاى زكريّاى پيامبر كه مى گفت : پروردگارا! از جانب خود به من فرزندى ارزانى دار....""(١٢٧١) خداوند، نامهاى مقدّس ‍ پنجگانه را به او آموخت و او با به زبان آوردن نام گرانمايه حسين عليه السلام بشارت به يحيى پيامبر بدو رسيد.(١٢٧٢)
٤ حضرت يونس در نجات از شكم ماهى ، خداى را فرا خواند و هنگامى كه با يادآورى نامهاى پنجگانه به نام حسين عليه السلام اين بنده برگزيده خدا رسيد، نجات يافت .(١٢٧٣)
٥ در جريان برطرف شدن گزند و گرفتارى از ايّوب پيامبر نيز، هنگامى كه به بارگاه خدا نيايش كرد و ندا رسيد كه :
اُرْكُضْ بِرِجْلِكَ هذا مُغْتَسَلٌ پايت را بر زمين بكوب اين آبى است براى شست و شو و اين آبى است سرد براى آشاميدن .
آنجا نيز با نام مقدّس حسين عليه السلام دعايش برآورده شد.
٦ در جريان ابراهيم و اسماعيل كه پيام آمد:
وَفَدَيْناهُ بِذِبْحٍ عَظيمٍ او را به قربانى پرشكوهى باز خريديم .
روايت است كه : اين قربانى پرشكوه حسين عليه السلام است .""(١٢٧٤) و با اين ترتيب پيام و مفهوم آيه نيز روشن است ، چرا كه حسين عليه السلام برتر از اسماعيل بود.
٧ در نجات يوسف پيامبر از نهانگاه چاه ، نيز روايت است كه : آن حضرت به وسيله جبرئيل به پنج نور مقدّس توسّل جست و با ياد و نام حسين عليه السلام بود كه كاروانيان رسيدند و فرستاده آنان براى آب به سر چاه آمد و يوسف از چاه رهايى يافت .""(١٢٧٥)
٨ در نجات يوسف از زندان مصر، پس از سالهاى طولانى نيز، نام و ياد حسين عليه السلام و حرمت او در بارگاه خدا، نجات بخش ‍ بود.(١٢٧٦)
٩ در برطرف ساختن غم و اندوه يعقوب نيز نام مقدّس او كارساز بود.
هنگامى كه كار بر يعقوب سخت شد، رو به بارگاه خدا گفت : پروردگارا! نور ديدگانم و فرزندم يوسف ، از دستم رفتند آيا به من مهر نمى ورزى ؟""
پيام رسيد كه بگو: بار خدايا! تو را به شكوه محمّد و على و فاطمه وحسن و حسين عليهم السلام سوگند مى دهم كه نور چشمم را به من بازگردان .""
و با به زبان آوردن نام حسين عليه السلام ، بشارت دهنده فرا رسيد و او بينا گرديد.(١٢٧٧)
١٠ علاوه بر موارد ياد شده ، موارد ديگرى هست كه با ياد و نام مقدّس آن حضرت كه بنده خاصّ و برگزيده خداست ، رنج و اندوه پيامبران به خواست خدا برطرف شده است و نيز با ياد و نام مقدّس او، ناخودآگاه موج غم و اندوه بر سراچه قلب آنان ، سايه افكنده است و دعاهايشان در بارگاه خدا، به هدف اجابت رسيده است .
و ما نيز:
بار خدايا! به گرفتارى و رنج گناهان خويش رنجديده ايم . گرفتارى ما به خاطر گناهانمان ، بزرگ و نابود كننده است ، تو را به شكوه و احترام محمّد و على و فاطمه و حسن و حسين عليهم السلام سوگندت مى دهيم كه گرفتارى و اندوه ما را برطرف ساز و به بركت اثرگذارى نام مقدّسش كه با ياد او، دلهايمان مى شكند و سيلاب اشك از ديدگانمان جارى مى گردد، خواسته هاى ما را برآور!

عنوان دوازدهم :
ويژگيهاى حسين عليه السلام از برترين پيامبر خدا
در بخش گذشته ، روشن شد كه حسين عليه السلام عصاره فضائل پيام آوران الهى است و مسئوليّت او نيز عصاره مسئوليّتهاى تاريخى آن تاريخ ‌سازان و افتخارآفرينان بشريّت است .
اينك سخن در اين است كه حسين عليه السلام عصاره فضايل و ارزشهاى وجودى برترين پيام آور خدا، محمّد صلى الله عليه و آله است و به دوش كشنده بار مسئوليّت حراست و حفاظت از دين و كتاب و راه و رسم زندگى ساز او.
محمّد صلى الله عليه و آله برترين مخلوق خداست و برتر از حسن و حسين عليهما السلام است و اين برترين مخلوق خودش ‍ فرمود كه : من از حسين هستم و حسين از من .""
محمّد صلى الله عليه و آله سالار پيام آوران خداست و حسين عليه السلام سالارشهيدان راه حق .
محمّد صلى الله عليه و آله آخرين پيامبر و زينت پيامبران خداست و حسين عليه السلام زينت و زيور شهيدان و صدّيقان .
محمّد صلى الله عليه و آله رحمت الهى براى جهانيان است و حسين عليه السلام نيز اينگونه است .
محمّد صلى الله عليه و آله گواه امّت و مژده رسان است و حسين عليه السلام در روز رستاخيز گواه زائران و سوگوارانش و بشارت دهنده از سمت راست عرش خداست كه به سوگواران و زائران خالص و عارف كويش ، بشارت نجات مى دهد.(١٢٧٨)
محمّد صلى الله عليه و آله پيام آور بزرگى است كه خداوند فرمود:
اِنّا اَعْطَيْناكَ الْكَوْثَرَ ما به تو كوثر ارزانى داشتيم .
و به حسين عليه السلام نيز كوثرى ارزانى شد كه سوگواران هدفدار و رهروان راه توحيديش از آن خواهند نوشيد و شادمان خواهند گشت .
به محمّد صلى الله عليه و آله از جانب خداوند، وسيله نجات انسانها ارزانى شد و اين يكى از مقامات شفاعت است و به حسين عليه السلام نيز خداوند وسيله نجات قرار داد.
خداوند به محمّد صلى الله عليه و آله فرمود:
... عَسى اَنْ يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقاماً مَحْمُوداً اميد است كه پروردگارت تو را به مقام پسنديده برساند.
و اين مقام از مقامات والاى شفاعت است .
حسين عليه السلام از پرشكوه ترين وسايل شفاعت و نجات براى امّت پيامبر گرامى و فرزنداوست .
در روايت است كه : فرشته وحى ضمن آگاه ساختن پيامبر از شهادت حسين عليه السلام گفت : مى توانى شهادت فرزند گرانمايه ات در جهاد بر ضد كفر، شرك و ارتجاع و هدايت و نجات امّت خويش را بپذيرى ، يا خدا را فرا خوانى تا او را برايت حفظكند.""(١٢٧٩)
خداوند براى هر عضوى از اعضاى وجود پيامبر، كرامتى آشكار قرار داد از جمله آنها: گلوگاه و پيشانى مقدّس حسين عليه السلام است كه به خاطر بوسه باران شدن از سوى پيامبر، بسان خورشيد نورافشان بود و نيز پيامبر گرامى فراتر از شكم او را مى بوسيد كه رمز آن ، پس از فرود آمدن تير سه شعبه در آن نقطه ، براى همه آشكار شد و اين از معجزات پيامبر صلى الله عليه و آله بود.
پيامبر با شرايط ويژه اى به سفر آسمانى معراج رفت و حسين عليه السلام نيز معراج خاصّى داشت ، هم معراج جسمانى در روز شهادتش و هم معراج معنوى و روحانى .
محمّد صلى الله عليه و آله دستور يافت كه آنچه را از جانب خدا دريافت كرده است با صراحت و با صداى رسا، به گوش قرنها و نسلها برساند:
فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ به هر چه مأ مور شده اى صريح و بلند بگو و از مشركان روى گردان .
و آن گرامى يك تنه در برابر جاهليّت ايستاد و پيام خدا را به گوشها رساند و همه مشكلات و درد و رنجهاى اين پيكار مقدّس ‍ فرهنگى و تربيتى را، از پيكار مقدّس بدر گرفته تا احد، حنين ، احزاب و ... همه را به جان خريد.
حسين عليه السلام نيز همانگونه آنچه را فرمان يافته بود با همه وجود، قهرمانانه ايستاد و به گوش عصرها و نسلها رساند و يك تنه بار سنگين مشكلات و درد و رنج دفاع از حقّ و پيكار در راه عدل را به جان خريد.
كوتاه سخن اينكه خود پيامبر فرمود:
حسين منّى و انا من حسين و ما به جاى ادامه سخن ، به همين بيان ظريف بسنده مى كنيم ، چرا كه اين سخن دربردارنده هزاران راز و نكته و پيام است و ما را از مقايسه ميان ارزشهاى والا و آزمايشهاى تاريخى و فداكارى اين دو پيشواى بزرگ انسانيّت ، بى نياز مى سازد.

داغ حسين

محرّم آمد و نو كرد درد و داغ حسين
گريست ابر خزان هم بباغ و راغ حسين
هزار و سيصد واندى گذشت سال و هنوز
چو لاله بر دل خونين شيعه داغ حسين
بهر چمن كه بتازد سموم باد خزان
زمانه ياد كند از خزان باغ حسين
هنوز ساقى عطشان كربلا گوئى
كنار علقمه افتاده با اياغ حسين
اگر چراغ حُسينى بخيمه شد خاموش
مُنوّر است مساجد به چلچراغ حسين
خدا به نافه خلدش دماغ جان پرداشت
كه بوى خون نكند رخنه در دماغ حسين
فراغ از دو جهان داشت با فروغ خُداى
خُدايرا چه فروغى است در فراغ حسين
يزيد كو كه ببيند بناله قافله ها
گرفته از همه سوى جهان سُراغ حسين
*مرحوم استاد شهريار""

دلم به ياد اسيران كربلا خون شد
محرم آمد و آفاق مات و محزون شد
غبار محنت ايّام تاب گردون شد
به جامه هاى سيه كودكان كو ديدم
دلم به ياد اسيران كربلا خون شد
از اين مبارزه بشكفت خاندان على
چنانكه نسل پليد اميّه مرهون شد
بنى اميّه و آن دستگاه فرعونى
همان فسانه فرعون و گنج قارون شد
ولى حسين علمدار عشق و آزادى
لقب گرفت و شهنشاه ربع مسكون شد
چون نيك مى نگرى زنده آن شهيدانند
وگرنه هر بشرى زاد و مرد و مدفون شد
كنون مقابل ايشان بود زيارتگاه
كدام زنده به اين افتخار مقرون شد
سر و تنى كه رسول خدايش مى بوسيد
به زير سمّ ستوران خداى من چون شد
به خيمه گاه امامت چنان زدند آتش
كه آهوان حرم سر به دشت و هامون شد
رسيد نوبت زينب كه شيرزاد عليست
جهان به حيرت از اين سربلند خاتون شد
به دوش پرچم آتش گرفته اسلام
به كاخ ابن زياد و يزيد ملعون شد
حسين غافله با خود نبرد بى تدبير
كه غرق حكمت او فكرت فلاطون شد
تو شهريار به مضمون بلند دار سخن
هرآن سخن كه جهانگير شدبه مضمون شد
*مرحوم استاد شهريار""

عزّت و آزادگى بين تا كجا دارد حسين
شيعيان در سر هواى نينوا دارد حسين
خون دل با كاروان كربلا دارد حسين
از حريم كعبه و جدش به اشكى شست دست
مروه پشت سر نهاد اما صفا دارد حسين
بردن اهل حرم دستور جدش مصطفى است
ورنه اين بى حرمتى ها كى روا دارد حسين
آب خود با دشمنان تشنه قسمت مى كند
عزّت و آزادگى بين تا كجا دارد حسين
دشمنش هم آب مى بندد به روى شاه دين
داورى بين با چه قوم بى حيا دارد حسين
دشمنانش بى امان و دوستانش بى وفا
با كدامين سركند مشكل دوتا دارد حسين
رخت و ديباج حرم چون گل به تاراجش برند
تا به جايى كه كفن از بوريا دارد حسين
اشك خونين گو بيا بنشين به چشم شهريار
كاندرين گوشه عزاى بى ريا دارد حسين
*مرحوم استاد شهريار""

يا رب منه بو لحظه دى بير عمر ايله يارى
عشقونده سنون جان ويرورم هر ندن عارى
قان قان ويئن او خلا يا غورى الّى هوادتن
اوز اوند روب او خلار منه فنده سنه يارى
قربانوى سلما نظر مر حقوننن
جان اوسته وارام نعمتوون شكر گذارى
گرجام بلاده گنه وار باده خدايا
گوندر من عطشانه خمار قويما خمارى
دنيا سو اولا من سوسوزى سالماز عطشدن
قور تارسا عطشدن منى وصلوندى قوتارى
ورديم سنون عشقونده منه گلدى گمانم
بير باشعرى قالان عاشقون دار و ندارى
بو باشد اسنو نكيدى كه سنديدى امانت
ردّ ايلورم ايندى سنه آن قوجا يوخارى
دشمن ديدى قول بيعته قوى من ديديم اولماز
عشقم ديدى قان قان چا غيرسان ديديم آرى
تهيديد ايلينگر منى مرگه نه بو لوگر
مرد آننى قانيله يوار اولساغبارى
زهرا چراغى مين بيله طوفانيله سونمز
حشره كيمى وار مشعلمون نورى ، شرارى
من ايستسويورم غرتنى دوشمينمونده
نينيم گورورسن دشمنون يوخدى چخارى
آخر نفسمدور گل آچوب گلشن جسمم
قان اويچره غميم يوخ اورزوم اولسا سنه سارى
روحيم قوشى چوخداونديكه قالمو شدى قفسده
بيراوخ تو خونوپ قلمبيمه سندردى حصارى
اوخ قلبمى داغون ايليوپ توكدى داغتدى
وردى جالادى ، قانى يره ، قيردى دامارى
زهرا باغنون عنچه لرى گلگرى سولدى
تك بير گونون عرضينده خزان اولدى بهارى

۱۵
منابع از شماره (١) الی (٦٠٠)

منابع از شماره (١) الی (٦٠٠)

١) سوره احزاب ، آيه ٢١.
٢) بحارالانوار، ج ١٦، ص ٤٠٦ و ج ٤٠، ص ٢٠.
٣) كنز العمال ، ج ٦، ص ٢٢٣ و بحارالانوار، ج ٤٣، ص ٢٦١..
٤) سوره اعراف ، آيه ٥٨.
٥) ذخائر العقبى ، ص ١٢٤.
٦) سوره الرحمن ، آيه ٢٢.
٧) بلاغة الحسين عليه السلام ، ص ١٩٠.
٨) اين آيات برخى پيرامون منزلت والاى خاندان وحى و رسالت از جمله حسين عليه السلام تفسير و برخى تاءويل شده است . به بخش هشتم همين كتاب ، رجوع شود.
٩) لهوف ، ص ٧٠، تحف العقول ، ص ١٧٤، كامل ابن اثير، ج ٣، ص ٢٨٠، انساب الاشراف ، ج ٣، ص ‍ ١٧١ و مقتل خوارزمى ، ج ١، ص ٢٣٤.
١٠) نهج الشهاده ، ص ١١٣.
١١) مقتل الحسين ، ص ٢٩٣.
١٢) تحف العقول ، ص ١٧١، مقتل خوارزمى ، ج ٢، ص ٨ و نهج الشهاده ، ص ٢٠٤ و ص ٢٢٥.
١٣) نهج الشهاده ، ص ٢٢٥.
١٤) مجلّة الغرىّ، ربيع الاوّل ١٣١٨ ه‍.
١٥) مجله نور دانش ، سال دوّم ، شماره ٣، ص ٩٦.
١٦) مجله نور دانش ، سال دوّم ، شماره ٣، ص ٩٦.
١٧) مجله نور دانش ، سال دوّم ، شماره ٣، ص ٩٦.
١٨) عيون الا خبار، ج ١، ص ٤٨.
١٩) المحجّة البيضاء، ج ٤، ص ٣٣٨.
٢٠) نقباء البشر، ج ١، ص ٢٨٤.
٢١) نهج البلاغه ، قصار ٧٣.
٢٢) سوره انفال ، آيه ٢.
٢٣) سوره هود، آيه ٥.
٢٤) يك صد داستان خواندنى ، ص ٥٢.
٢٥) آيات بينات فى حقيقة بعض المنامات .
٢٦) الوقايع و الحوادث ملبوبى .
٢٧) سوره شعراء، آيه ٨٨.
٢٨) ((نهج البلاغه )) صبحى الصالح ، خطبه ١٨٣، ص ٢٦٧ و فيض الاسلام ، ص ٦٠٧.
٢٩) ((انا قتيل العبرة لايذكرنى مؤ من الاّ استعبر.)) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٨٤، ح ١٩.
٣٠) امام هشتم عليه السلام از پدر بزرگوارش نقل مى كند كه :
((شيعتنا خلقوا من فاضل طينتنا وعجنوا بنور ولايتنا يصيبهم مااصابنا.))
بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٨٤، ح ١٧.
٣١) ((يابن شبيب ! ان كنت باكياً لشى ء فابك للحسين بن على بن ابيطالب ، فانّه ذبح كما يذبح الكبش و قتل معه من اهل بيته ثمانية عشر رجلاً... .)) امالى شيخ صدوق ، ص ٧٩، مجلس ٢٧ و بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٨٦.
٣٢) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٨٨، ح ٢٧ و ص ٢٨٩، ح ٢٩ با تفاوتى در تعبير.
٣٣) كامل الزّيارات ، ص ٣٢٥.
٣٤) فرازى از دعاى كميل . مصباح المتهجد، ص ٧٧٧.
٣٥) ((طوبى لك اءيّها العبد! قد غنمت وسلمت قد غفر لك ما سلف فاستاءنف العمل ....)) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ٢٨ و ص ٦٧، ح ٥٨ و ٥٩.
٣٦) كامل الزّيارات ، ص ١٥٦.
٣٧) بحارالانوار، ج ١٠٢، ص ٣٥، ح ٤٢، به نقل از كامل الزيارات ، ص ٦٨.نفس المهموم ، ص ٥٣٥.
٣٨) بحارالانوار، ج ٧، ص ٢٧٠.
٣٩) مراجعه شود به : بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٧٦.
٤٠) عن ابى جعفر عليه السلام : ((انّ اوّل مايحاسب به العبد الصّلاة ، فان قبلت ، قبل ماسواها.))بحارالانوار، ج ٨٣، ص ٢٥، ح ٤٦.
٤١) بحارالانوار، ج ١٤، ص ٣٨٢.
٤٢) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ٧٧، ح ٣٦ و ص ٢٧، ح ٣٤.
٤٣) عن الرضا عليه السلام : ((من زار الحسين بن على عارفاً بحقّه كان من محدّثى اللّه فوق عرشه .)) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ٧٣، ح ٢٠.
٤٤) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ٧٩، قريب به اين مضمون .
٤٥) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ٥٥.
٤٦) فاصله ميان حجرالاسود و درب كعبه را، حطيم گويند.
٤٧) مؤ لّف كلّيه ويژگيها وخصائص سرور آزادگان را در ٣٠ بخش تاءليف نموده كه دوازده بخش آن به عنوان جلد اوّل به پايان رسيده و از جلد دوّم آن هيچگونه اطّلاعى در دست نيست .
٤٨) با توجّه به اشكالاتى كه در مورد صدور متكثرات عالم وجود از ذات واجب واحد من جميع الجهات و قاعده ((الواحد لايصدر منه الاّ الواحد)) فلاسفه ، قائل به متوسطاتى در عالم وجود شده و بدين ترتيب متكثرات مادى را به ذات مجرد محض مربوط كرده اند. چنانكه افلاطون قائل به مُثُل و ارسطو قائل به صُوَر شده و فارابى گويد: ((نخستين مبدع از ذات حق تعالى ، شى ء واحد بالعدد است و آن عقل اول است ... و از عقل اول ، عقل دوم و فلك اول بوجود آمد و از عقل دوم عقل سوم و فلك دوم صادر شد همين طور تا عقل دهم و فلك نهم و از عقل دهم عقول و نفوس بشرى و از فلك نهم عناصر اربعه (هوا، آتش ، خاك و آب ) و از عناصر اربعه مواليد (معدن ، نبات و حيوان ) پديد آمد.)) رجوع شود به فرهنگ و معارف اسلامى ، ج ٢، ص ١٢٩٤.
صدرالمتاءلهين شيرازى گويد: ((ذات الهى را انوار و اضواء و آثارى است كه آنها را فلاسفه ، ((عقول فعّال )) و اصحاب معلّم ((صور علميّه قائم به ذات خدا)) نامند و افلاطون ، ((مثل نوريّه )) و عده اى از متكلّمان ، ((صفات الهيّه )) نامند و معتزله ((احوال )) و صوفيّه ((اسماء و اعيان )) خوانند. رجوع شود به اسفار طبع قديم ، ج ١، ص ١٢٩.
٤٩) مراجعه شود به : كافى ، ج ١، ص ٤٤٢ و ٥٣٠ و بحارالانوار، ج ١، ص ٩٧ و ١٠٥ و ج ١٥، ص ٨ و ٢٤ و ٢٥ و ٢٩ و ج ٢٤، ص ٢٥ ٢٩ و ج ٢٥، ص ٢١ و ٢٢ و ... .
٥٠) رجوع شود به بحارالانوار، ج ٢٥، ص ٣٦ و ج ٧، ص ٢٠٢.
٥١) توحيد شيخ صدوق ، ص ٢٧٧ و خصال ، ج ٢، ص ٦٥٢، بحارالانوار، ج ٢٥، ص ٢٥.
٥٢) تاريخ طبرى ، ج ٥، ص ٤٥٢.
٥٣) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٦٠ و ٦١.
٥٤) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ١٣٦.
٥٥) بحارالانوار، ج ٢٥، ص ١٧.
٥٦) بحارالانوار، ج ٢٥، ص ١٨.
٥٧) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٤٢.
٥٨) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٤٣.
٥٩) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٣٠.
٦٠) بحارالانوار، ج ٢٥، ص ٣ و ٢٠.
٦١) بحارالانوار، ج ٤٣، ص ٢٧٢.
٦٢) بحارالانوار، ج ٤٣، ص ٢٧٣.
٦٣) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٥٧.
٦٤) بحارالانوار، ج ٤٣، ص ٢٥٦، ح ٣٤.
٦٥) جلاء العيون ، ج ٢، ص ٦ و بحارالانوار، ج ٤٣، ص ٢٤٣ با اندك تفاوتى .
٦٦) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ١٠٧ به بعد.
٦٧) ((ايّهاالباكى لوعلمت ما اعدّاللّه لك لفرحت اكثر ممّا حزنت .)) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ‍ ٢٩٢، ح ٣٥.
٦٨) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٢٠٧.
٦٩) بحارالانوار، ج ٧، ص ٣٣٦.
٧٠) ((الا وانّ الدّعىَّ بن الدَّعىَّ قدتركنى بين السلّة والذلّة وهيهات له ذلك ، هيهات منّى الذّلّة ....)) احتجاج ، ج ٢، ص ٩٩ (ط‍ اسوه ) و بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٨٣.
٧١) بحارالانوار، ج ٤٣، ص ٢٧٣.
٧٢) ارشاد مفيد، ص ٢٤٥ و بحارالانوار، ج ٤٥، ص ١٢١ و ١٨٨.
٧٣) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ١٩٦.
٧٤) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ١٩١.
٧٥) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ١٩٠ و جلاء العيون ، ج ٢، ص ٢٥.
٧٦) بحارالانوار، ج ٤٣، ص ٣١٩.
٧٧) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ١٨٩، ح ٢.
٧٨) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ١٩٠، ح ٣.
٧٩) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٥٦.
٨٠) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٥٦ و ٣١٥.
٨١) بحارالانوار، ح ٤٤، ص ١٩٢.
٨٢) جامع الاخبار، ص ٧٦. مرحوم مجلسى اين قضيّه را در بحارالانوار، ج ٤٣، ص ٣٣٩ و ج ٨٠، ص ‍ ٣٤٦ درباره امام مجتبى عليه السلام نقل كرده است .
٨٣) اشاره است به آيه شريفه : ((يا اَيَّتُهَا النَّفْسُ المُطْمَئِنَّةُ اِرْجِعى اِلى رَبِّكِ راضيةً مَرْضيّةً.)) سوره فجر، آيه ٢٨٢٧. تفسير نورالثقلين ، ج ٥، ص ٥٧٧. بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢١٨.
٨٤) اشاره است به آيه شريفه : ((... يؤ تكم كفلين من رحمته .)) سوره حديد، آيه ٢٨. تفسير نورالثقلين ، ج ٥، ص ٢٥٢. بحارالانوار، ج ٤٣، ص ٢٧٩ و ٣٠٧ و ج ٦٧، ص ٥٤.
٨٥) اشاره است به آيه شريفه : ((ووصّينا الانسان بوالديه احساناً.)) سوره احقاف ، آيه ١٥. بحارالانوار، ج ٤٣، ص ٢٤٦.
٨٦) اشاره است به آيه شريفه : ((من قتل مظلوماً فقد جعلنا لوليّه سلطاناً.)) سوره اسراء، آيه ٣٣. تفسيرنورالثقلين ، ج ٣، ص ١٦٢ و بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢١٨، ٢١٩ و ج ٤٥، ص ٢٩٨ و ج ٥١، ص ‍ ٣٠ ٣٥.
٨٧) اشاره است به آيه شريفه : ((وفديناه بذبح عظيم .)) سوره صافات ، آيه ١٠٧. تفسير نورالثقلين ، ج ٤، ص ٤٣٠ و بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٢٦.
٨٨) اشاره است به آيه شريفه ((كهيعص )) سوره مريم ، آيه ١. در حديثى از حضرت ولى عصر (ارواحنا لتراب مقدمه الفداه ) آمده است : ... حضرت زكريا در مناجات خود عرضه داشت :
((پروردگارا! هرگاه نام حضرت محمّد و على و فاطمه و حسن عليهم السلام را مى برم ، غصّه هايم برطرف مى شود و آرامش خاطر مى يابم ، ولى هنگام بردن نام حسين عليه السلام اشكهايم جارى مى شود و آه جانسوز از سينه ام برمى خيزد.))
خداوند تبارك و تعالى ، جريان شهادت او را بيان نمود و فرمود:
((كاف )) نام كربلا است و ((هاء)) اشاره به هلاكت عترت پاك اوست و ((ياء)) اشاره به يزيد است كه از هر گونه ستم و ظلم به حضرت حسين دريغ نورزيد و ((عين )) اشاره به عطش و تشنگى او و ((صاد)) صبر و مقاومت .
آنگاه حضرت زكريا منقلب شد و سه شبانه روز از مسجد بيرون نيامد و در عزاى حسين عليه السلام گريه و ناله هاى جانسوز سر مى داد ... و عرضه داشت :
((پروردگارا! به من فرزندى عنايت فرما و او را نور چشمم قرار ده و مرا شيفته محبت او نما! آنگاه قلبم را در مصيبت او جريحه دار ساز! تا با حضرت محمّد صلى الله عليه و آله پيغمبر اسلام شريك غم باشم .))
خداوند به او حضرت يحيى را عنايت فرمود. يحيى نيز همانند حسين عليه السلام شش ماهه به دنيا آمد. بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٢٣ و ج ٥٢، ص ٨٤ .
٨٩) اشاره است به آيه شريفه : ((والفجر وليال عشر.)) سوره فجر، آيه ١ و ٢. تفسيرنورالثقلين ، ج ٥، ص ٦٠٦ و بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢١٨.
٩٠) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٣٨.
٩١) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٣١١.
٩٢) كامل ابن اثير، ج ٢، ص ٥٥٦.
٩٣) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٣١٨.
٩٤) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٥١.
٩٥) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٥٦.
٩٦) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ١٢٨. در مصدر به جاى ((املاء)) كلمه ((اوقر)) آمده است .
٩٧) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ١٤٣.
٩٨) ((... ثم فتق نورالحسين فخلق منه الجنّة والحورالعين . فنور الجنّة والحورالعين من نورالحسين ونورالحسين من نوراللّه والحسين افضل من الجنّة والحورالعين .)) بحارالانوار،ج ٢٥، ص ١٦ و ج ١٥،ص ١٠.
٩٩) ((ساءلت الجنّة ربّها ان يزيّن ركنا من اركانها فاوحى اللّه تعالى اليها انّى قدزيّنتك بالحسن والحسين فزادت الجنّة سروراً بذلك .)) بحارالانوار، ج ٤٣، ص ٢٩٣.
١٠٠) كافى ، ج ١، ص ٢٨٠، ح ٢.
١٠١) كافى ، ج ١، ص ٢٨٠، ح ٢.
١٠٢) كافى ، ج ١، ص ٢٨٠، ح ٢.
١٠٣) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٣٩٢.
١٠٤) بحارالانوار، ج ١٠٢، ص ١٢٩.
١٠٥) بحارالانوار، ج ١٠٠، ص ٢٩٣.
١٠٦) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٣٩٢.
١٠٧) اسامى ياد شده نام سه محّل است كه رسول اكرم صلى الله عليه و آله در سه جنگ ، در اين سه محّل ، به جهت اختلاف موقعيّت سپاه اسلام در برابر سپاه دشمن ، به سه صورت مختلف نماز خوف خواندند و لذا سه نوع نماز خوف با شرايط ويژه خود به اسامى سه موضعى كه در آنها خوانده شدند، ناميده شدند. علاّمه مجلسى احكام خاصّ هر يك از آنها را به تفصيل در بحارالانوار، ج ٨٩، ص ١٠٤ ١٠٨ آورده است .
براى موقعيّت جغرافيايى آن سه موضع مراجعه شود به : معجم البلدان ، ج ١، ص ٤٤٩، ج ٣، ص ٥٦، ج ٤، ص ١٢١ و ج ٥، ص ٢٧٦.
١٠٨) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٢١.
١٠٩) ارشاد شيخ مفيد، ص ٢٤٥ و بحارالانوار، ج ٤٥، ص ١٢١ و ١٨٨.
١١٠) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٤٤.
١١١) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٤٩.
١١٢) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٣٩٤.
١١٣) بحارالانوار، ج ١٠٢، ص ١٢٩.
١١٤) بحارالانوار، ج ١٠٠، ص ٢٩٣.
١١٥) جهت آگاهى از شرائط ((جهاد)) و كيفيّت آن به كتاب جواهرالكلام ، جلد ٢١، مراجعه شود.
١١٦) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٩٨.
١١٧) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٩٨، ح ٣.
١١٨) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٤٦.
١١٩) نفس المهموم ، ص ٣٥٠ و مقتل الحسين ، ص ٤٣٦.
١٢٠) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٥٤.
١٢١) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٥٨.
١٢٢) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٥٤.
١٢٣) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٤.
١٢٤) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ١٠٧.
١٢٥) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٢٥٧.
١٢٦) نهج البلاغه فيض الاسلام ، ص ٩٧٨.
١٢٧) بحارالانوار، ج ٢٠، ص ٩٧.
١٢٨) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ١٨٠ و تاريخ طبرى ، ج ٥، ص ٤١٥ و ارشاد مفيد، ج ٢، ص ٨٨.
١٢٩) بحارالانوار، ج ٢١، ص ٢٢.
١٣٠) بحارالانوار، ج ٢١، ص ٢٢ و ج ٤٥، ص ١٢٧.
١٣١) امالى صدوق ، ص ١٤١، مجلس ٣١.
١٣٢) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ١٥٥.
١٣٣) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ١٥٦ و كامل ابن اثير، ج ٢، ص ٥٧٧.
١٣٤) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٥٦.
١٣٥) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ١٨٥.
١٣٦) من لايحضره الفقيه ، ج ٢، ص ٣٦.
١٣٧) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٣٧٦.
١٣٨) واقحم الفرس على الفرات فلمّا اولغ الفرس راءسه ليشرب ، قال عليه السلام : ((انت عطشان وانا عطشان . واللّه لاذقت الماء حتى تشرب .)) فلمّا سمع الفرس كلام الحسين (عليه السّلام ) شال راءسه ولم يشرب كانّه فهم الكلام . بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٥١.
١٣٩) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٣٨٧.
١٤٠) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٣٩١.
) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٣٨٨.
١٤٢) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٥١.
١٤٣) سوره بلد، آيه ١١.
١٤٤) بحارالانوار، ج ٢٤، ص ٢٨١ و تفسير نورالثقلين ، ج ٥، ص ٥٨٢.
١٤٥) لهوف ، ص ٩٢.
١٤٦) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ١١٤.
١٤٧) مناقب ، ج ٣، ص ٢٥٧.
١٤٨) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٥١ و تاريخ طبرى ، ج ٥، ص ٤٥٠ و كامل ابن اثير، ج ٢، ص ٥٧١.
١٤٩) ((يعزّ واللّه على عمّك ان تدعوه فلايجيبك ... .)) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٣٥.
١٥٠) بحارالانوار، ج ٧٤، ص ٢٨٣ و ٣٤٢.
١٥١) بحارالانوار، ج ٨١، ص ٢١٤.
١٥٢) ((قتل اللّه قوماً قتلوك ما اجراءهم على الرّحمان وعلى رسوله ... .)) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٤٤.
١٥٣) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٣٩٤. در مصدر ٣٢ نفر ذكر شده است .
١٥٤) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ١٢١ و ١٨٨.
١٥٥) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٤ و تاريخ طبرى ، ج ٥، ص ٤٢٣.
١٥٦) بحارالانوار، ج ١٠١، ٣٤٨.
١٥٧) وسائل الشيعه ، ج ١١، ص ١٥٥.
١٥٨) ((... امّا بعد فكان الدّنيا لم تكن والا خرة لم تزل ...)) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٨٧.
١٥٩) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٣٦٧.
١٦٠) بحارالانوار، ج ٤٣، ص ٢٦٣.
١٦١) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٥٠ و تاريخ طبرى ، ج ٥، ص ٤٥٢.
١٦٢) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٩٧.
١٦٣) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٣٤.
١٦٤) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٥٣.
١٦٥) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٣٧٦.
١٦٦) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٣٣٠.
١٦٧) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٥٤ و ٥٥.
١٦٨) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٤.
١٦٩) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٥١.
١٧٠) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٣٨٩.
١٧١) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٥٤، مناقب ، ج ٤، ص ١٠٩ و كامل ابن اثير، ج ٢، ص ٥٧٢.
١٧٢) بحارالانوار، ج ٢٨، ص ٦١ و كامل الزيارات ، ص ٣٣٢.
١٧٣) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٦١.
١٧٤) مناقب ، ج ٤، ص ٩٩.
١٧٥) منتخب طريحى ، ص ٤٥٠ و مناقب ، ج ٤، ص ١٠٩.
١٧٦) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٩٧.
١٧٧) بحارالانوار، ج ٢٢، ص ١٥٧.
١٧٨) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٤٢ و مناقب ، ج ٤، ص ١٠٨.
١٧٩) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٣٤.
١٨٠) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٤٢ و مناقب ، ج ٤، ص ١٠٧ و ارشاد مفيد، ج ٢، ص ١٠٨.
١٨١) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٤٢ و ٤٣.
١٨٢) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٢.
١٨٣) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٥٠.
١٨٤) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٤٦.
١٨٥) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٤٢ ٤٤ در فريادخواهى حضرت ابوالفضل ، على اكبر، قاسم وديگر شهدا عليهم السلام .
١٨٦) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٥١.
١٨٧) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٥٧.
١٨٨) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٥٧.
١٨٩) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٢٩.
١٩٠) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٢ و ارشاد مفيد، ج ٢، ص ٩٣.
١٩١) سوره عبس ، آيه ١٦ ١٢.
١٩٢) فرحة الغرى سيدبن طاووس ، ص ٢٥ و منتخب طريحى ، ج ١، ص ٥.
١٩٣) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٣٣٢.
١٩٤) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٣٣٣.
١٩٥) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٣٣٦.
١٩٦) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٣٦٥ و تاريخ طبرى ، ج ٥، ص ٣٨٦.
١٩٧) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٣٦٧.
١٩٨) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٣٨٣.
١٩٩) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٣٩٠.
٢٠٠) كامل الزيارات ، ص ٧٠ و بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٣٨.
٢٠١) بحارالانوار، ج ١٨، ص ٣٧٣.
٢٠٢) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ١٨٢.
٢٠٣) عن الرضا عليه السلام : ((انّه بكت السّماوات السّبع والارضون لقتله .)) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٢٠١.
عن رجل من اهل بيت المقدس : ((مارفعنا حجراً ولامدداً وصخراً الاّ وراءينا تحتها دماً يغلى واحمرّت الحيطان كالعلق ومطرنا ثلاثة ايّام دماً عبيطاً.)) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٢٠٤. مراجعه شود به سيراعلام النبلاء، ج ٣، ص ٣١٢ و تهذيب التّهذيب ، ج ٢، ص ٣٥٥.
٢٠٤) ((انّ لقتل الحسين عليه السلام حرارة فى قلوب المؤ منين لا تبرد ابداً.)) مستدرك ، ج ١٠، ص ٣١٨، ح ١٢٠٨٤.
٢٠٥) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٥٥.
٢٠٦) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٨٢ و سيراعلام النبلاء، ج ٣، ص ٣٠٣.
٢٠٧) ... فلما سمع يزيد ذلك ، لطم على وجهه وبكى وقال : ((مالى ولقتل الحسين .)) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ١٩٥.
٢٠٨) ارشاد مفيد، ج ٢، ص ١١٧ و بحارالانوار، ج ٤٥، ص ١١٧ و كامل ابن اثير، ج ٢، ص ٥٧٥.
٢٠٩) ((انّ حبّ الحسن والحسين قذف فى قلوب المؤ منين ... .)) بحارالانوار، ج ٤٣، ص ‍ ٢٨١.
و در حديث ديگر ازرسول اكرم آمده : ((انّ للحسين فى بواطن المؤ منين معرفة مكتومة .))بحارالانوار، ج ٤٣،ص ٢٧٢.
٢١٠) بحارالانوار، ج ٤٣، ص ٢٧٢ و ٢٨١.
٢١١) ... نظر اميرالمؤ منين الى الحسين عليه السلام فقال : ((يا عبرة كلّ مؤ من .)) فقال : ((انا يا ابتاه ؟)) فقال : ((نعم ، يا ولدى !)) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٨٠.
٢١٢) قال الحسين بن على عليهما السلام : ((انا قتيل العبرة ، لايذكرنى مؤ من الاّ بكى .)) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٧٩.
٢١٣) بحارالانوار، ج ٤٤، از به بعد.
٢١٤) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ١٩٣ ((ولا تخف انّنى انا اللّه )) ذكر شده است .
٢١٥) بحارالانوار، ج ٤٣، ص ٣٠٩.
٢١٦) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٣٨.
٢١٧) بحارالانوار، ج ٤٣، ص ٣٠٩.
٢١٨) بحارالانوار، ج ٤٣، ص ٣١٦.
٢١٩) بحارالانوار، ج ٤٣، ص ٢٨٣، ٢٨٥، ٢٩٦ و ٣٠٤.
٢٢٠) بحارالانوار، ج ٤٣، ص ٢٣٩.
٢٢١) كافى ج ١، ص ٤٦٥ و بحارالانوار، ج ٤٣، ص ٢٤٣، ٢٤٥ و ٢٥٣ و ج ٤٤، ص ١٩٨.
٢٢٢) بحارالانوار، ج ٤٣، ص ٢٥٣ و ج ٤٤، ص ١٩٨ و ٢٣٣.
٢٢٣) بحارالانوار، ج ٤٣، ص ٢٦١.
٢٢٤) بحارالانوار، ج ٤٣، ص ٢٦١، ٢٨١ و ٢٨٢.
٢٢٥) بحارالانوار، ج ٤٣، ص ٢٣٩.
٢٢٦) ((... والّذى نفسى بيدى مادريت انّى نزلت عن منبرى .)) بحارالانوار، ج ٤٣، ص ٢٩٥.
٢٢٧) مراجعه شود به : صحيح ترمذى ، ج ٢، ص ٣٠٧، مسند احمد بن حنبل ، ج ٤، ص ١٧٢، سنن ابن ماجه ، ج ١، ص ٥١ و ١٤٤، مجمع الزّوائد هيثمى ، ج ٩، ص ١٨١، المعجم الكبير للطّبرانى ، ج ٣، ص ٢٢، موارد الظّماَّن هيثمى ، ص ٢٢٤٠، مشكاة المصابيح ، ص ١٦٦٠، كنزل العمّال ، ج ١٢، رقم ٣٤٢٦٤، ٣٤٢٨٩، ٣٤٣٢٨ و ج ١٣، رقم ٣٧٦٨٤، اسدالغابة ، ج ٢، ص ١٩ و ج ٥، ص ١٣٠، التاريخ الكبير للبخارى ، ج ٨، ص ٤١٥، الادب المفرد للبخارى ، ص ٣٦٤، اتّحاف السّادة ، ج ٥، ص ٣٠٧، مستدرك حاكم ، ج ٣، ص ١٧٧، مختصر تاريخ دمشق ، ج ٤، ص ٢١٨، السّلسلة الصّحيحة ، ص ١٢٢٧، كشف الخفا، ج ١، ص ‍ ٤٢٩. در بعضى از ماَّخذ ياد شده ، عين قضيّه با اندك تفاوتى آمده و در بعضى جمله ((حسين منّى وانا من حسين احب اللّه من احبّ حسيناً.)) آمده و در بعضى ديگر جمله ((حسين منّى وانا منه .)) بدون ذكر داستان مذكور آمده است .
٢٢٨) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٤٢.
٢٢٩) بحارالانوار، ج ٤٣، ص ٢٩٤ و مسند احمد بن حنبل ، ج ٣، ص ٤٩٣.
٢٣٠) بحارالانوار، ج ٤٣، ص ٢٩٨.
٢٣١) بحارالانوار، ج ٤٣، ص ٣١٦.
٢٣٢) بحارالانوار، ج ٤٣، ص ٢٤٣. به جاى اسماء، صفيّه ، عمّه رسول اللّه صلى الله عليه و آله آمده است .
٢٣٣) بحارالانوار، ج ٤٣، ص ٢٦٩.
٢٣٤) بحارالانوار، ج ٤٣، ص ٢٦٤.
٢٣٥) بحارالانوار، ج ٤٣، ص ٢٩٥.
٢٣٦) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ١٨٨.
٢٣٧) بحارالانوار، ج ٤٣، ص ٢٩٥، اين تعبير در باره امام حسن عليه السلام ذكر شده است .
٢٣٨) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ١٨٦.
٢٣٩) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٣٢٢ و ج ٤٥، ص ١٩٠.
٢٤٠) ((... اقبل موضع السّيوف منك وابكى ... .)) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٦١.
٢٤١) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٣٧١.
٢٤٢) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٣٧٣.
٢٤٣) بحارالانوار، ج ٤٣، ص ٢٦١ و ٢٧٠ و ج ٤٥، ص ٣١٤.
٢٤٤) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٢٠٧.
٢٤٥) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٨١.
٢٤٦) ((من زار الحسين بن على ٨ عارفاً بحقّه كان من محدّثى اللّه فوق عرشه .))بحارالانوار، ج ١٠١، ص ٧٣. ٢٤٧) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ١٥٣.
٢٤٨) بحارالانوار، ج ٤٣، ص ٢٩٣.
٢٤٩) بحارالانوار، ج ٤٣، ص ٣١٥.
٢٥٠) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ١٤٥.
٢٥١) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ٣٢٣.
٢٥٢) بحارالانوار، ج ٢٥، ص ١٦.
٢٥٣) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٢١٥.
٢٥٤) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٢١١.
٢٥٥) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٢١٥.
٢٥٦) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٢٤٥.
٢٥٧) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٢٣.
٢٥٨) ((وجعلنا السّماء سقفاً محفوظاً ... .)) سوره انبياء، آيه ٣٢.
٢٥٩) ((والسّقف المرفوع .)) سوره طور، آيه ٥.
٢٦٠) ((... وانزلنا من السّماء ماءً طَهُوراً .)) سوره فرقان ، آيه ٤٨.
٢٦١) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ١٨٧.
٢٦٢) قال الرّضا عليه السلام : ((... فعلى مثل الحسين فليبك الباكون فانّ البكاء عليه يحطّ الذّنوب العظام .))
بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٨٤.
٢٦٣) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٩٠.
٢٦٤) ((وفى السّماء رزقكم وما توعدون .)) سوره ذاريات ، آيه ٢٢.
٢٦٥) ((اءفلم ينظروا الى السّماء فوقهم كيف بنيناها وَزيَّنّاها ... .)) سوره ق ، آيه ٦.
٢٦٦) بحارالانوار، ج ٣٦، ص ٢٩٠.
٢٦٧) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ٤٠.
٢٦٨) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٣٩.
٢٦٩) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ١٠٨.
٢٧٠) بحارالانوار، ج ٥٢، ص ١٢ و ج ١٠١، ص ١١٦.
٢٧١) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ١٠٦ و ١٠٧.
٢٧٢) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ٦٢.
٢٧٣) بحارالانوار، ج ١٠١، ١١٠.
٢٧٤) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ٦٠.
٢٧٥) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٤٤.
٢٧٦) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٩٠.
٢٧٧) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٣٠٥.
٢٧٨) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٧٩.
٢٧٩) ((شيعتى ما ان شربتم عذب ماء فاذكرونى .)) مصباح كفعمى ، ص ٧٤١.
٢٨٠) ((إ نّى ماشربت ماء بارداً الاّ وذكرت الحسين عليه السلام .)) وسائل الشيعه (آل البيت ) ج ٢٥، ص ٢٧٢.
٢٨١) وسائل الشيعه ، ج ٧، ص ٣٣١. تهذيب ، ج ٧، ص ١٤٦. مستدرك الوسائل ، ج ١٧، ص ١١٤.
٢٨٢) فروع كافى ، ج ٤، ص ٥٧. وسائل الشيعه (آل البيت )، ج ٩، ص ٤٠٩.
٢٨٣) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٦٦.
٢٨٤) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٣٧٦.
٢٨٥) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ١٨٧.
٢٨٦) بحارالانوار، ج ٤٣، ص ١١٣.
٢٨٧) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٥٦.
٢٨٨) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٤٥.
٢٨٩) بحارالانوار، ج ٥٣، ص ١٢، ح ١٣.
٢٩٠) بحارالانوار، ج ٥٣، ص ١٢، ح ١ و ج ١٠١، ص ١١٦.
٢٩١) ((يا اهل البحار! البسوا اثواب الحزن ، فان فرخ الرسول مذبوح .)) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ‍ ٢٢١.
٢٩٢) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ١٠٩.
٢٩٣) بحارالانوار، ج ٧٣، ص ١٣٣.
٢٩٤) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٣٩٢.
٢٩٥) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٣٣٠ و ٣٣١.
٢٩٦) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٢٤٠.
٢٩٧) رجوع شود به : بحارالانوار، جلد ٤٥، صفحات ١٤٧، ١٥٥، ١٩٤، ٢٠٥ و ٢٣٣، مناقب ج ٤، ص ‍ ٦٢ و سيراعلام النبلاء، ج ٣، ص ٣١٦ و تاريخ الخلفاء سيوطى ، ص ٢١٦.
٢٩٨) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٢٠٥.
٢٩٩) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ١٩١.
٣٠٠) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٥١.
٣٠١) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٦٠.
٣٠٢) ذريعة النجاة ، ص ١٥٤، مقتل خوارزمى ، ج ٢، ص ٣٧ و بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٧. در بحارالانوار جريان كشته شدن شتر نيامده است .
٣٠٣) ((من سقى يوم عاشورا عند قبرالحسين عليه السلام كان كمن سقى عسكرالحسين عليه السلام وشهد معه .))
بحارالانوار، ج ١٠١، ص ١٠٥.
٣٠٤) ((ينصبون لهذا الّطف علماً لقبر ابيك سيّدالشّهداء لايدرس اثره ولايعفو رسمه على كرور اللّيالى والايّام .)) بحارالانوار، ج ٢٨، ص ٥٧ و ج ٤٥، ص ١٨٠.
٣٠٥) بحارالانوار، ج ٤٣، ص ٢٧٢.
٣٠٦) بحارالانوار، ج ٤٣، ص ٢٧٢ و ٢٧٣.
٣٠٧) بحارالانوار، ج ٤٣، ص ٢٤٨.
٣٠٨) بحارالانوار، ج ٤٣، ص ٢٣٩.
٣٠٩) بحارالانوار، ج ٤٣، ص ٢٤٩.
٣١٠) ناسخ ‌التواريخ ، ج ٤، ص ٢٦ و منتخب طريحى ، ص ١٥٣.
٣١١) بحارالانوار، ج ٤٣، ص ٢٤٩.
٣١٢) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ٢٣٥ و ٣١٩. ((السّلام على من ناغاه فى المهد ميكائيل .))
٣١٣) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ١٨٨ و ج ٤٥، ص ٢٧٥.
٣١٤) بحارالانوار، ج ٤٣، ص ٢٥٣ و ج ٤٤، ص ١٩٨.
٣١٥) بحارالانوار، ج ٤٣، ص ٢٧١.
٣١٦) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٤٢ و ٢٤٤.
٣١٧) بحارالانوار، ج ٤٣، ص ٣١٢.
٣١٨) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٣. اين جريان را علماى اهل سنّت نيز نقل نموده اند، مانند: ابن حجرعسقلانى در تهذيب التهذيب ج ٢، ص ٣٤٧، هيثمى در مجمع الزوائد، ج ٩، ص ١٨٩، طبرى در ذخائرالعقبى ، ص ‍ ١٤٧ و ابن حجرهيثمى در الصواعق المحرقة ، ص ١١٥.
٣١٩) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٣٠٥.
٣٢٠) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٨١.
٣٢١) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٤٢ و ج ٤٣، ص ٢٤٨.
٣٢٢) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ١١٠.
٣٢٣) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٣٣١.
٣٢٤) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ١٠٦ و ١٠٧.
٣٢٥) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ١٠٧.
٣٢٦) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ١٠٧.
٣٢٧) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ١١١.
٣٢٨) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ١٠٨.
٣٢٩) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ١٣٦.
٣٣٠) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ١٣٦.
٣٣١) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ١٣٦.
٣٣٢) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ١٣٥.
٣٣٣) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ١٣٥.
٣٣٤) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ١٣٥.
٣٣٥) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ١٢٩.
٣٣٦) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ١٢٢.
٣٣٧) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ١٢٦، ١٢٨ و ١٣٢.
٣٣٨) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ١١٨.
٣٣٩) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ١٢٥.
٣٤٠) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ١٢٤.
٣٤١) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ١٣٦.
٣٤٢) بحارالانوار، ج ٨٢، ص ٤٥. وسائل الشيعه ، ج ٢، ص ٧٤٢.
٣٤٣) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ١٣٣.
٣٤٤) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٥٦.
٣٤٥) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ١٣٤.
٣٤٦) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ١١٦.
٣٤٧) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٤٧.
٣٤٨) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٢٢٧ ٢٣١.
٣٤٩) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ٧٣.
٣٥٠) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٣٩.
٣٥١) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٣٦، ح ٢٧ و ج ٤٤، ٢٤٤ ٢٤٢.
٣٥٢) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٣١١ و ٣١٢ و كامل ابن اثير، ج ٢، ص ٥٢٣.
٣٥٣) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٣٢٥.
٣٥٤) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٣٠٦، كشف الغمة ، ج ٢، ص ٤٨ و كامل ابن اثير، ج ٢، ص ٥٥٦.
٣٥٥) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٥١.
٣٥٦) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٥٦.
٣٥٧) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٣٢٢، تاريخ طبرى ، ج ٥، ص ٣٩٠ و كامل ابن اثير، ج ٢، ص ٥٧٣.
٣٥٨) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٥٩.
٣٥٩) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ١٣١، ارشاد مفيد، ج ٢، ص ١١٩.
٣٦٠) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٣٠١.
٣٦١) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٣٠٢.
٣٦٢) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٣٠١.
٣٦٣) بحارالانوار، ج ٤٣، ص ٣١٢ ٣٠٧.
٣٦٤) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٤٥ و ٢٤٦.
٣٦٥) بحارالانوار، ج ٤٣، ص ٢٧١.
٣٦٦) بحارالانوار، ج ٤٣، ص ٢٦١ و ٢٧٠ و ج ٤٥، ص ٣١٥.
٣٦٧) ((اه ! من قلّة الزّاد وطول الطّريق
٣٦٨) نهج البلاغه فيض ، ص ٣٦٤، خطبه ١١٥.
٣٦٩) بحارالانوار، ج ٣٦، ص ١٩٢.
٣٧٠) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ٤٣.
٣٧١) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ٨٨ و وسائل الشيعه (آل البيت ) ج ١٤، ص ٤٦٠ و مستدرك الوسائل ج ١٠، ص ٢٨٥. در منابع مذكور هزار هزار (يك ميليون ) ذكر شده است .
٣٧٢) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ١٨.
٣٧٣) اشاره به سخن جاودانه اميرمؤ منان عليه السلام است كه مى فرمايد: ((انّ قوماً عبدوا اللّه رغبة العبيد ... .)) بحارالانوار، ج ٧٠، ص ١٦٩.
٣٧٤) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ٥٦.
٣٧٥) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ٦٥.
٣٧٦) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ١٨.
٣٧٧) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ٦٦.
٣٧٨) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ٧٨، ح ٣٩.
٣٧٩) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ٢٦ و ٢٧.
٣٨٠) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ١٠٥.
٣٨١) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ١٠٢.
٣٨٢) بحارالانوار، ج ٦٨، ص ١٣٠، ح ٦٢.
٣٨٣) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ١٠٣ و ١٠٤.
٣٨٤) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ٢٧.
٣٨٥) عن الباقر عليه السلام : ((من ذرفت عيناه على مصاب الحسين عليه السلام ولو مثل جناح البعوضة غفراللّه له ذنوبه ....)) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٩٣.
٣٨٦) بحارالانوار، ج ٥١، ص ٢٩٨.
٣٨٧) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ١٥.
٣٨٨) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ٦٤.
٣٨٩) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ٥١ و ٥٢.
٣٩٠) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٩٠.
٣٩١) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٣٥.
٣٩٢) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ٧٣.
٣٩٣) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ٧٩.
٣٩٤) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ٥٥.
٣٩٥) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ٨٨.
٣٩٦) سوره مؤ منون ، آيه ٢.
٣٩٧) بحارالانوار، ج ٤٣، ص ٢٤٦.
٣٩٨) بحارالانوار، ج ٨٢، ص ١٠٥.
٣٩٩) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٤١.
٤٠٠) بحارالانوار، ج ٥١، ص ١٥١ و ج ٥٣، ص ٣٠٣.
٤٠١) بحارالانوار، ج ١٠، ص ١٤٤ و ج ٤٤، ص ٢٨٧ و ج ٦٨، ص ١٧.
٤٠٢) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٤٢.
٤٠٣) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ٦٤.
٤٠٤) بحارالانوار، ج ١٢، ص ٢٠٩.
٤٠٥) بحارالانوار، ج ٢٠، ص ٢٥٧.
٤٠٦) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٣٣٠.
٤٠٧) بحارالانوار، ج ١٣، ص ٢١٠.
٤٠٨) بحارالانوار، ج ٧٤، ص ١٤٩.
٤٠٩) بحارالانوار، ج ٢٤، ص ٨٨.
٤١٠) بحارالانوار، ج ٢٥، ص ٢١، ح ٢١.
٤١١) بحارالانوار، ج ٤٣، ص ٢٧٣.
٤١٢) بحارالانوار، ج ٤٣، ص ٣١٩.
٤١٣) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٨.
٤١٤) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ١٨٩.
٤١٥) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٥٧.
٤١٦) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ١٨٩.
٤١٧) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ١٩٠.
٤١٨) مقتل الحسين ، ص ٤٣٦ و نفس المهموم ، ص ٣٥٠.
٤١٩) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ١٨٩.
٤٢٠) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٣٠.
٤٢١) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٧.
٤٢٢) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ١٩٦.
٤٢٣) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٥٥.
٤٢٤) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٨٢ و سيراعلام النبلاء، ج ٣، ص ٣٠٣.
٤٢٥) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ١٣٦.
٤٢٦) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٤٥.
٤٢٧) بحارالانوار، ج ٣٦، ص ٢١٣ و ج ٨٥، ص ٨٠ با اندكى تفاوت .
٤٢٨) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٧٩.
٤٢٩) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٢٣ و ٢٤٥.
٤٣٠) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٣٩.
٤٣١) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٨٠.
٤٣٢) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٩٢.
٤٣٣) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ٧٣.
٤٣٤) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٦١.
٤٣٥) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٥٩.
٤٣٦) بحارالانوار، ج ١١، ص ٣٢٨ و ج ٤٤، ص ٢٣٠.
٤٣٧) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٤١.
٤٣٨) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٤٥.
٤٣٩) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٣٥.
٤٤٠) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ١٧٩.
٤٤١) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٦٦.
٤٤٢) بحارالانوار، ج ٤٣، ص ٢٧١.
٤٤٣) بحارالانوار، ج ٤٣، ص ٢٤٩.
٤٤٤) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٨٣ و ٢٨٥.
٤٤٥) ((ما من نبىّ الاّ وقد زار كربلا ووقف عليها.)) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٣١.
٤٤٦) آدرس ياد شده .
٤٤٧) بحارالانوار، ج ٤٤، از به بعد.
٤٤٨) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٥٢.
٤٤٩) ((... ههنا مناخ ركابنا ومحطّ رحالنا ومقتل رجالنا ومسفك دمائنا.)) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٣٨٣.
٤٥٠) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٣٠٣.
٤٥١) ((شيعتى ! ما ان شربتم عذب ماء فاذكرونى .)) مصباح كفعمى ، ص ٧٤١.
٤٥٢) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٤٧.
٤٥٣) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ١٣١.
٤٥٤)((نفس المهموم لظلمنا، تسبيح .)) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٧٨.
٤٥٥) ((وانّ الموجع قلبه لنا ليفرح يوم يرانا عند موته فرحة لاتزال تلك الفرحة فى قلبه حتّى يرد علينا الحوض ....))بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٩٠.
٤٥٦) ((وما بكى ... الاّ رحمه اللّه قبل اءن تخرج الدّمعة من عينه ....)) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ‍ ٢٩٠.
٤٥٧) ((من ذكرنا عنده ففاضت عيناه ولو مثل جناح الذّباب غفر له ذنوبه ولو كانت مثل زبد البحر.))
بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٨٥.
٤٥٨) ((وما بكى اءحد ... فإ ذا سال دموعه على خدّه فلو انّ قطرة من دموعه سقطت فى جهنّم لاطفاءت حرّها حتّى لايوجد لها حرّ.)) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٩٠.
٤٥٩) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٨٣.
٤٦٠) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ٥٢.
٤٦١) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٢٢٥.
٤٦٢) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٢١٩.
٤٦٣) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ١٤٣.
٤٦٤) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٣٢٨.
٤٦٥) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٨٨.
٤٦٦) بحارالانوار، ج ٨٦، ص ١٠٩ و ج ٩٤، ص ٣٠١ و ج ٩٨، ص ٩٣.
٤٦٧) بحارالانوار، ج ٦٨، ص ٢٨١.
٤٦٨) بحارالانوار، ج ٧٥، ص ٥، وسائل الشيعه (آل البيت )، ج ٣، ص ٢٨٦ و ج ٢١، ص ٣٧٥.
٤٦٩) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ١٧٠.
٤٧٠) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٨٩.
٤٧١) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٤٥.
٤٧٢) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٤٠.
٤٧٣) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ١٤٥.
٤٧٤) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٤٢.
٤٧٥) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٤٣.
٤٧٦) بحارالانوار، ج ١٣، ص ٢٧٩ و ٣٠١ و ٣٠٦ و ج ٢٦، ص ٢٨٣.
٤٧٧) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٤٤.
٤٧٨) بحارالانوار، ج ٣٦، ص ١٥١ و ٢١٣ و ج ٨٥، ص ٨٠ و مستدرك الوسائل ، ج ٣، ص ٢٨٧ و ج ٤، ص ١٨٧ و ٣٨٩. در منابع ياد شده از جريان نظاره حضرت ابراهيم ، به انوار ائمه عليهم السلام سخن رفته است ، اما از گريه او بر حسين عليه السلام سخنى نيامده است .
٤٧٩) ((انّى سقيم لما يحلّ بالحسين عليه السلام .)) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٢٠.
٤٨٠) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٢٥.
٤٨١) سوره صافات ، آيه ١٠٧.
٤٨٢) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٤٣.
٤٨٣) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٤٣.
٤٨٤) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٥٣.
٤٨٥) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٣٠٨.
٤٨٦) بحارالانوار، ج ١٤، ص ١٧٨ و ج ٤٤، ص ٢٢٣.
٤٨٧) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٤٤.
٤٨٨) بحارالانوار، ج ٤٣، ص ٢٤٩.
٤٨٩) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٣٨.
٤٩٠) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٢٥.
٤٩١) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٣٤.
٤٩٢) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٣١.
٤٩٣) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٤٧.
٤٩٤) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٤٧.
٤٩٥) ((كانّى بالحسين سخلى وفرخى ومضغتى ومخى قد غرق فيه يستغيث فيه فلايغاث .)) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٥٢.
٤٩٦) ((... كانّى انظر على السبايا على اقتاب المطايا وقد اهدى راءس ولدى الحسين الى يزيد لعنه اللّه . فواللّه ماينظر احد الى راءس الحسين ويفرح الاّ خالف اللّه بين قلبه ولسانه ... .)) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٤٨.
٤٩٧) ((اءلم تعلمى ان بكائه يؤ ذينى .)) بحارالانوار، ج ٤٣، ص ٢٩٥.
٤٩٨) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٤٧.
٤٩٩) بحارالانوار، ج ٤٣، ص ٢٤٥.
٥٠٠) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٥٠.
٥٠١) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٥٠ و ٢٥١.
٥٠٢) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٤٧.
٥٠٣) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٣١.
٥٠٤) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٤٧ و ج ٤٥، ص ٣٠٩.
٥٠٥) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٣٦.
٥٠٦) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٤٧ ٢٤٩.
٥٠٧) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٤٨.
٥٠٨) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٤٨.
٥٠٩) بحارالانوار، ج ٣٦، ص ٢٨٥.
٥١٠) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٤٦.
٥١١) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٣٤.
٥١٢) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ١٨٨.
٥١٣) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٦١ و ج ١٠٠، ص ١١٩.
٥١٤) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ١١٦.
٥١٥) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٦٣.
٥١٦) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٦٦.
٥١٧) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٣٩.
٥١٨) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٢٥.
٥١٩) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٣٣٢.
٥٢٠) گويى به خود و فرزندانم و به كربلا و محراب خونين آن مى نگرم كه محاسنهايى بسان آراسته شدن عروس به جامه هاى رنگارنگ ، به خون پاك خويش ، رنگين مى گردند. بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٦٧.
٥٢١) بحارالانوار، ج ٤٢، ص ٢٩٢.
٥٢٢) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ١٨٣.
٥٢٣) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٨٠.
٥٢٤) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٥٤ ٢٥٢.
٥٢٥) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٥٦ و ٢٥٥.
٥٢٦) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٥٨.
٥٢٧) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٦٤ و ٢٩٢.
٥٢٨) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ١٧٩.
٥٢٩) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٢١٨.
٥٣٠) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٣٢٧ و ٣٢٨.
٥٣١) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٣٣١ و ارشاد مفيد، ج ٢، ص ١٣٠.
٥٣٢) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٣٣٢.
٥٣٣) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٨٨.
٥٣٤) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٣٣٠.
٥٣٥) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٣٣٠ و ٣٣١.
٥٣٦) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٣٦٦.
٥٣٧) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٣٦٤.
٥٣٨) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٣٦٥.
٥٣٩) ((كلّ الّذى قضى فهو كائن .)) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٣٧٢.
٥٤٠) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٣٧٢ و ٣٧٣ و ارشاد مفيد، ج ٢، ص ٧٥.
٥٤١) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٣٧٤.
٥٤٢) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٣٧٥.
٥٤٣) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٨٩.
٥٤٤) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٣٨٣.
٥٤٥) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٣٩١.
٥٤٦) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٣٩١.
٥٤٧) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ١ و ٢.
٥٤٨) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٣٩٣.
٥٤٩) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٣٨١.
٥٥٠) مناقب ، ج ٣، ص ٣٥٧.
٥٥١) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٣.
٥٥٢) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ٣٤٧ و مصباح كفعمى ، ص ٥٤٤.
٥٥٣) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٢٣٢ ٢٣٠.
٥٥٤) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٢٠٥.
٥٥٥) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٨٦ و ج ٤٥، ص ٢١٥ و ٢١٧.
٥٥٦) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٢٢٥.
٥٥٧) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٢٣٤.
٥٥٨) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٥٧.
٥٥٩) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٢٠٨ و ٢٦٢.
٥٦٠) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٢٠٢ و ٢٤١.
٥٦١) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢١٥ و ٢١٧.
٥٦٢) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٣١٨.
٥٦٣) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٢١٧.
٥٦٤) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٢٢١.
٥٦٥) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٣٧.
٥٦٦) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٢٢١.
٥٦٧) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٥٤.
٥٦٨) ((الظليمة ! الظليمة ! لامّة قتلت ابن بنت نبيها .)) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٦٦.
٥٦٩) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٢١٩.
٥٧٠) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٥٨.
٥٧١) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ١٩١.
٥٧٢) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٢٠٥.
٥٧٣) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٢٣٤.
٥٧٤) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ١٩٤ و ٢٣٥ و ٢٣٦.
٥٧٥) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٢٤٠.
٥٧٦) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ١٠٨.
٥٧٧) بحارالانوار، ج ٤٦، ص ١٠٨ و ١٠٩.
٥٧٨) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ١٤٣.
٥٧٩) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ١٧٤.
٥٨٠) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ١٩٦.
٥٨١) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ١٤٨.
٥٨٢) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ١٩٧.
٥٨٣) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٢٢٤.
٥٨٤) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٨٢.
٥٨٥) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٢٨٦.
٥٨٦) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٨٧.
٥٨٧) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٢٥٧.
٥٨٨) منتخب طريحى ، ص ١٨٧.
٥٨٩) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٤٣.
٥٩٠) بحارالانوار، ج ٣٦، ص ١٩٢.
٥٩١) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٢٤.
٥٩٢) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٢٤.
٥٩٣) اشك روان بر امير كاروان ، ص ٢٥٥، به نقل از: زهر الربيع ، ج ١، ص ١٢.
٥٩٤) ماءخذ ياد شده به نقل از: تذكرة الخواص ، ص ١٥٥.
٥٩٥) مستدرك الوسائل ، ج ١٠، ص ٣١٨.
٥٩٦) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٧٨.
٥٩٧) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٨٢ و ٣٥١.
٥٩٨) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٩٢.
٥٩٩) ((ما من احد قال فى الحسين شعراً فبكى وابكى به الاّ وجب اللّه له الجنّة وغفرله .))بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٨٢.
٦٠٠) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٢٠٧ و ٢٠٨.


۱۶
منابع از شماره (٦٠١) الی (١٢٧٩)

منابع از شماره (٦٠١) الی (١٢٧٩)

٦٠١) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٢٠٧.
٦٠٢) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٢٠٥.
٦٠٣) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٨٥.
٦٠٤) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٢٥.
٦٠٥) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٢٥.
٦٠٦) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٨٨ و ٣٠٨ و ج ٤٥، ص ٢٦٩.
٦٠٧) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٨٩.
٦٠٨) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٨٩ و ٢٩٠.
٦٠٩) بحارالانوار، ج ٦، ص ٢٢٥ و ٢٦٦ و ج ٨، ص ٢٠٩.
٦١٠) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٢٠٧.
٦١١) نهج البلاغه فيض ، ص ٦٩٣، خطبه ٢١٢. (خطبه بعد از تلاوت الهيكم التّكاثر)
٦١٢) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٩٠.
٦١٣) بحارالانوار، ج ٩٨، ص ٨٩.
٦١٤) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٢٠٧.
٦١٥) ((انّ زلزلةَ السّاعة شئٌ عظيمٌ.)) سوره حج ، آيه ١.
٦١٦) به حوادث سخت و مصائب بزرگ كه مملوّ از مشكلات است ، طامّه اطلاق مى شود. به قيامت طامّه مى گويند، زيرا مملوّ از حوادث هولناك است . مراجعه شود به : تفسير نمونه ، ج ٢٦، ص ١٠٤.
٦١٧) تعبير از قيامت به آزقة ، به خاطر نزديكى آن و تنگى وقت است . تفسير نمونه ، ج ٢٢، ص ٥٧٤.
٦١٨) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٩٢.
٦١٩) بحارالانوار، ج ٤١، ص ١٢ و ج ٨٧، ص ١٩٦.
٦٢٠) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٢٠٧.
٦٢١) ((... كان على ربّك حتماً مقضيّاً.)) سوره مريم ، آيه ٧١.
٦٢٢) بحارالانوار، ج ٧، ص ١١٠ و ج ٨، ص ٣٥.
٦٢٣) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٣٤ و ٢٣٥.
٦٢٤) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٢٠٧.
٦٢٥) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٩٠.
٦٢٦) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٨٤ و ٢٨٥ و ٢٩٩.
٦٢٧) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٩٢.
٦٢٨) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٧٩ و ٢٩٢.
٦٢٩) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٧٨.
٦٣٠) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٢٠٦ و ٢٠٧.
٦٣١) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٩٣.
٦٣٢) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٨٩ و ٢٩٠.
٦٣٣) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٣٠٤ و ٣٠٥.
٦٣٤) منتخب طريحى ، ج ٢، ص ١٤٠.
٦٣٥) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٣٠٤ و ٣٠٥.
٦٣٦) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٨٧.
٦٣٧) انوار نعمانيه ، ج ٣، ص ٢٨٠.
٦٣٨) شاعرى در مدح هشام بن عبدالملك شعرى سرود، ولى هشام چيزى به او نداد. شاعر در ديوار دارالاماره نوشت :
لقد ضاع شعرى على بابكم **** كما ضاع درّ على خالصة
شعر من در خاندان هشام ضايع شد، همانگونه كه درّ و جواهر نثار شده بر خالصه (معشوقه هشام ) تباه شد.
خالصه از اين جريان مطلع شد و به دنبال شاعر فرستاد و شاعر قبل از حضور نزد خالصه ، دائره ((عين )) ضاع را پاك كرد و كلمه ((ضاع )) به ((ضاء)) مبدّل شد و معناى شعر از مذمّت به مدح منقلب شد.
لقد ضاء شعرى على بابكم **** كما ضاء درّ على خالصة
اشعار من در دودمان شما، همانند درّهاى آويخته بر خالصه درخشيد.
٦٣٩) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٩٠.
٦٤٠) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ٥٦.
٦٤١) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ١٨.
٦٤٢) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ٤٥ ٢٨.
٦٤٣) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ٨٧.
٦٤٤) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ٣٥.
٦٤٥) بحارالانوار، ج ٤٣، ص ٢٨٣.
٦٤٦) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٥٥.
٦٤٧) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ١٨.
٦٤٨) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ١٨.
٦٤٩) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ٤٣.
٦٥٠) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ١٨.
٦٥١) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ١٠٤.
٦٥٢) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ٤٣.
٦٥٣) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ٣٦.
٦٥٤) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ٣٥٧.
٦٥٥) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٢٠٧.
٦٥٦) سوره بلد، آيه ١٤ ١٦.
٦٥٧) بحارالانوار، ج ٧، ص ٣٠٤ و ج ٦٧، ص ٦٩ و ج ٨١، ص ٢١٩.
٦٥٨) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٢٢٧.
٦٥٩) بحارالانوار، ج ٧، ص ١٩٧ و ج ٧٤، ص ٢٨٤ و ٢٩٥ و ج ٨٢، ص ١٧٦.
٦٦٠) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ١٤ و ١٥.
٦٦١) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ٦٤ و ١٤٧.
٦٦٢) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ١٦٣.
٦٦٣) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ٥٠، ح ١ و ٢.
٦٦٤) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ٦٨.
٦٦٥) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ١٤ و ١٥.
٦٦٦) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ١٤٢.
٦٦٧) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ٣٦.
٦٦٨) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ٢٥.
٦٦٩) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ١٤ و ١٥.
٦٧٠) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ٣٥٧.
٦٧١) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ٦٤ و ١٤٧.
٦٧٢) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ٨٧.
٦٧٣) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٨٦.
٦٧٤) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ٦٤.
٦٧٥) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ١٨٢.
٦٧٦) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ٢٤.
٦٧٧) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ٣٦.
٦٧٨) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ١٨.
٦٧٩) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ٧٨.
٦٨٠) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ٨٠ ٧٨.
٦٨١) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ٧٨.
٦٨٢) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ٢٨ ٢١.
٦٨٣) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ٢٠.
٦٨٤) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ١٩.
٦٨٥) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ٢٤.
٦٨٦) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ٢٧ و ٢٨.
٦٨٧) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ٧٧.
٦٨٨) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ٢٧.
٦٨٩) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ٦٧ و ٦٨.
٦٩٠) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ٣٧ و ٣٨.
٦٩١) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ٣٥.
٦٩٢) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ٤٦.
٦٩٣) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ١٢.
٦٩٤) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ٤٧.
٦٩٥) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ٨٦.
٦٩٦) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ٤٨.
٦٩٧) بحارالانوار، ج ١٠٠، ص ١٤٠ ١٤٢.
٦٩٨) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ٤٦.
٦٩٩) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ٢٠.
٧٠٠) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ٢٧.
٧٠١) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ٢٦.
٧٠٢) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ٧٣ و ٧٤.
٧٠٣) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ١٨.
٧٠٤) ((ان تزل لهم قدم بكثرة ذنوبهم ثبتت لهم اخرى بمحبتّهم .)) بحارالانوار، ج ٦٨، ص ‍ ١٣٠.
٧٠٥) بحارالانوار، ج ٢٨، ص ٦٠ و ج ٤٥، ص ١٨٢.
٧٠٦) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ٢٧.
٧٠٧) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ٢١.
٧٠٨) بحارالانوار، ج ٨، ص ٥٤ و ج ٤٣، ص ٢٢٦.
٧٠٩) مى دانيم كه روز رستاخيز، روز جزاى كارهايى است كه در دنيا انجام شده است ، امّا اين از ويژگيهاى حسين عليه السلام است كه بدين صورت با بدن بدون سر و رگهاى بريده و خون فشان ، همانگونه كه در دنيا در مورد او رواداشتند وارد محشر مى گردد. و آنچه قلب مصفّاى فاطمه عليها السلام را شعله ور مى سازد كه آنگونه و با آن پيراهن گلگون دادخواهى كند يا زخمهاى بى شمار و پيكر پاره پاره فرزندش حسين عليه السلام است يا هتك حرمت به بدن مقدّس يا ربودن پيراهن كه فاجعه اى جانگدازتر است .
در اينجاست كه خداوند از دشمنان پليد و قاتلان آن حضرت و از همه رضايت دهندگان به اين شقاوت ، انتقام مى كشد. آنگاه از اعماق دوزخ كارگزار سياهى سر برآورده ، همه آنان را بسان پرنده اى كه دانه ها را بچينند، برمى چيند و به سوى آتشهاى شعله ور و عذاب دردناكى كه براى خود فراهم ساخته اند، مى برد.
٧١٠) در برخى روايات آمده است كه : حسين عليه السلام در حالى وارد محشر مى گردد كه سر بريده اش را بردست خويش دارد و مادرش فاطمه عليها السلام با ديدن اين منظره چنان ناله جانسوزى از پرده دل مى كشد كه تمامى پيامبران و فرشتگان و مردم با ايمان گريه مى كنند. (مترجم )
٧١١) بحارالانوار، ج ٤٣، ص ٢٢٧ ٢١٩.
٧١٢) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ٧٥.
٧١٣) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ٤.
٧١٤) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ١٩.
٧١٥) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ٧٣.
٧١٦) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ٧٠.
٧١٧) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ٦٦.
٧١٨) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ٢٠.
٧١٩) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ٨٨.
٧٢٠) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ٧٥.
٧٢١) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ٨.
٧٢٢) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ٧٦.
٧٢٣) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ٧٢.
٧٢٤) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ١٦٣ و ١٦٤.
٧٢٥) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ١٦٣.
٧٢٦) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ١٦٣ و ١٦٤.
٧٢٧) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ٧٦.
٧٢٨) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ٦٠.
٧٢٩) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ٧٧.
٧٣٠) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ٩.
٧٣١) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ١١.
٧٣٢) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ١١.
٧٣٣) بحارالانوار،ج ١٠١، ص ١٨،باب ((الاخلاص فى زيارته ...)) وص ١٤٠، ((آداب زيارته صلوات اللّه عليه )).
٧٣٤) برخى جنايتكاران و گمراهان ، روز عاشورا را شادمانى مى كردند و به تفريح ، بدمستى ، خوشگذرانى و خودآرايى مى پرداختند كه در راه مبارزه با اين وسوسه هاى ابليسى امويان كه هدفشان مخفى ساختن جنايت ، ريختن خون حسين و بى اثر ساختن پيام او و فريب مردم بود، امامان نور، به اين نكات تاءكيد فرمودند و سخت مراقب بودند كه كوى حسين عليه السلام كوى حماسه و ايثار، انساندوستى و عدالت خواهى ، شهادت و غيرتمندى ، پاكى و طهارت ، قداست و نجابت ، دعا و نيايش ، عرفان و اخلاص ، عبادت و ياد خدا، سازنده و آفريننده ارزشهاى معنوى و اخلاقى و عقيدتى وانسانى در وجود زائران باشد و به صورت تفريحگاه بى اثر و بى خاصيّت يا به نمايشگاه مو و رو و ابرو و خودآرايى وخودنمايى ، يا بازيگرى و رياكارى كه باعث فراموشى پيامها و درسها و هدفهاى بلند و ارزشهاى مقدّس اوست ، تبديل نگردد. (مترجم )
٧٣٥) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ١٤٢.
٧٣٦) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ١٤١.
٧٣٧) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ١٤١.
٧٣٨) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ١٤١.
٧٣٩) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ٢.
٧٤٠) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ٣.
٧٤١) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ٥.
٧٤٢) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ٤.
٧٤٣) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ٦.
٧٤٤) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ١٢.
٧٤٥) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ٤٨.
٧٤٦) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ٤.
٧٤٧) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ٤.
٧٤٨) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ١٢.
٧٤٩) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ٤.
٧٥٠) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ٥.
٧٥١) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ١٠.
٧٥٢) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ٩٨.
٧٥٣) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ١٦.
٧٥٤) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ٩٦.
٧٥٥) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ٣٧.
٧٥٦) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ١٦.
٧٥٧) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ١٢.
٧٥٨) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ١٧.
٧٥٩) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ١٧ ١٢.
٧٦٠) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ١٤.
٧٦١) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ٨٥.
٧٦٢) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ٣٣٦ و ٣٤٥.
) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ٩٣.
٧٦٤) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ٩٤.
٧٦٥) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ٩٧.
٧٦٦) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ٩٩.
٧٦٧) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ١٠٠.
٧٦٨) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ٨٩.
٧٦٩) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ٨٥ و ٩٤ و ١٠١.
٧٧٠) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ٨٨.
٧٧١) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ٨٥.
٧٧٢) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ٨٧.
٧٧٣) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ٩٠ و ٩١. (حديث ، مربوط به زيارت شب عرفه است .)
٧٧٤) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ٨٩.
٧٧٥) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ١٠٣.
٧٧٦) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ١٠٥.
٧٧٧) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ١٠٦.
٧٧٨) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ٩٧.
٧٧٩) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ١٠٥.
٧٨٠) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ٥١.
٧٨١) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ٥٠ و ٧٩.
٧٨٢) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ٣٦٧.
٧٨٣) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ٣٦٦.
٧٨٤) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ٣٦٥.
٧٨٥) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ٣٦٧ و ٣٦٨.
٧٨٦) بحارالانوار، ج ١٠٢، ص ٣٠٢.
٧٨٧) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ١٥٢.
٧٨٨) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ١٦٩ و ١٧٩.
٧٨٩) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ١٧٩.
٧٩٠) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٣٦٦ ٣٦٤.
٧٩١) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٣١٣.
٧٩٢) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٣٧١.
٧٩٣) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٣٧٩.
٧٩٤) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٣٥٤.
٧٩٥) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٣٧١.
٧٩٦) تاريخ طبرى ، ج ٥، ص ٣٥٧.
٧٩٧) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٣٤٠ ٣٣٧.
٧٩٨) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٣٨١.
٧٩٩) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٣٧٨ ٣٧٦.
٨٠٠) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٣٨٨ و ٣٨٩.
٨٠١) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٣٨١ و ٣٩٢.
٨٠٢) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٣٨٨.
٨٠٣) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٥١.
٨٠٤) ارشاد مفيد، ج ٢، ص ١٠٨، مقتل الحسين ، ص ٤٣٦ و نفس المهموم ، ص ٣٥.
٨٠٥) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٥١، با تفاوتى و مقتل خوارزمى ، ج ٢، ص ٣٣.
٨٠٦) مقاتل الطالبين ، ص ٧٩ و مثيراحزان ، ص ٧٢.
٨٠٧) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٥٤.
٨٠٨) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٥٦.
٨٠٩) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ١٢.
٨١٠) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٤٦.
٨١١) ((اءما من مغيث يغيثنا لوجه اللّه ، اءما من ذابّ يذبُّ عن حرم رسول اللّه .)) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ١٢.
٨١٢) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٤٦.
٨١٣) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٤٥.
٨١٤) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٥٣.
٨١٥) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٥٥.
٨١٦) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٣٠٨ ٣٠٣.
٨١٧) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ١٦٩.
٨١٨) ((كلاّ اذابلغَتِالتّراقى# وقيل مَنْ راقٍ# وَظَنّ اَنَّهُ الفِراق# والْتفَّتِ السّاقُ بالسّاقِ.)) سوره قيامت ، آيه ٢٦ ٢٩.
٨١٩) ((من سرّه ان ينظر الى اللّه يوم القيامة وتهوّن عليه سكرة الموت وهول المطلع ، فليكثر زيارة قبرالحسين عليه السلام ....))بحارالانوار، ج ١٠١، ص ٧٧.
٨٢٠) بحارالانوار، ج ١٠٠، ص ١١٨ و ١٤١.
٨٢١) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ٧٨.
٨٢٢) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ١٨.
٨٢٣) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ١٦.
٨٢٤) بحارالانوار، ج ١٠١، باب زيارات .
٨٢٥) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ١٠٩.
٨٢٦) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٣٠١.
٨٢٧) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ١٥.
٨٢٨) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٢٩.
٨٢٩) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٤٥، مقتل خوارزمى ، ج ٢، ص ٣١ و مثيرالا حزان ، ص ٣٥.
٨٣٠) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٢٢٠.
٨٣١) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٦٠ و ٢٦٤.
٨٣٢) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ١٩١ و ١٩٢.
٨٣٣) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٢٠٥.
٨٣٤) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٥٨.
٨٣٥) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ١٧٩.
٨٣٦) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ٦٠.
٨٣٧) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ٩٣ و ١٠٠.
٨٣٨) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ١٠٩.
٨٣٩) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ٧٥.
٨٤٠) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٢٤٢.
٨٤١) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ٣٢٩.
٨٤٢) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٤٠٧ ٤٠٣.
٨٤٣) بحارالانوار، ج ٤٣، ص ٢٦٢.
٨٤٤) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ١١٨ و ١٦٧.
٨٤٥) بحارالانوار، ج ٣٦، ص ٢٠٥ و ج ٩٤، ص ١٨٤.
٨٤٦) سوره قدر، آيه ١.
٨٤٧) بحارالانوار، ج ٤٣، ص ٢٤٣.
٨٤٨) بحارالانوار، ج ٩٢، ص ٢٠ و ٢٤.
٨٤٩) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٨١.
٨٥٠) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٨٨ و ٣٠٨.
٨٥١) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٨٦.
٨٥٢) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٣٠٦ و ج ٤٥، ص ١٨٧.
٨٥٣) اين رقم را ميبدى در كشف الاسرار، ج ١٠، ص ٦٨٢ گفته و بر سر زبانها افتاده است ، ولى طبق روايتى كه مرحوم طبرسى در مجمع البيان ، ج ١٠، ص ٤٠٦، از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله نقل كرده ، مجموع آيات قرآن ٦٢٣٦ آيه مى باشد، امّا براساس شماره گذارى هاى رايج تعداد آيات قرآن ٦٢٢٣ مى باشد.
تذكّر اين نكته ضرورى است كه اين اختلاف مربوط به شماره گذارى آيات مى باشد و هرگز به معناى وجود كم و كاستى در قرآن نيست .
٨٥٤) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٥٠.
٨٥٥) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ١٩١.
٨٥٦) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٣.
٨٥٧) سوره قصص ، آيه ٣٠.
٨٥٨) سوره نور، آيه ٣٥.
٨٥٩) سوره مريم ، آيه ٣١.
٨٦٠) سوره ق ، آيه ٩.
٨٦١) سوره قدر، آيه ٣.
٨٦٢) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٣٨.
٨٦٣) سوره اسراء، آيه ٨٢.
٨٦٤) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ١٢٣.
٨٦٥) بحارالانوار، ج ٤٣، ص ٢٦٤.
٨٦٦) بحارالانوار، ج ٤٣، ص ٢٥٩.
٨٦٧) بحارالانوار، ج ٩٢، ص ٣٧٤.
٨٦٨) بحارالانوار، ج ٧، ص ١٣١ و ٣١٩.
٨٦٩) بحارالانوار، ج ٨، ص ١٨٦ و ج ٦٩، ص ٣٧٠ و ج ٩٢، ص ١٩٧.
٨٧٠) نام كتاب ((روضات الجنّات )) است و به قلم مرحوم ((شوشترى )) است كه بنا به نوشته خودش ، پيرامون قرآن نگاشته شده است .
٨٧١) بحارالانوار، ج ١٥، ص ٢٣ ٢٥ و ج ٤٣، ص ١٧ و ج ٥٣، ص ١٤٢.
٨٧٢) بحارالانوار، ج ٥، ص ٢٦١.
٨٧٣) بحارالانوار، ج ٤٣، ص ٢٧٥ و ٢٩٣.
٨٧٤) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ٢٠٠.
٨٧٥) بحارالانوار، ج ٤٣، ص ٢٧٣.
٨٧٦) منتخب طريحى ، ص ١٥١ ١٥٣.
٨٧٧) بحارالانوار، ج ٤٣، ص ٢٤٣.
٨٧٨) بحارالانوار، ج ٤٣، ص ٢٥٤.
٨٧٩) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ١٨٨.
٨٨٠) بحارالانوار، ج ٤٣، ص ٢٩٥.
٨٨١) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٦١.
٨٨٢) بحارالانوار، ج ٤٣، ص ٣١٦.
٨٨٣) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٤٨.
٨٨٤) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ١١٨.
٨٨٥) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٤٨.
٨٨٦) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٦٦.
٨٨٧) ((مالى وليزيد، لابارك اللّه فيه ، اللّهمّ العن يزيد.)) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٦٦.
٨٨٨) بحارالانوار، ج ٤٣، ص ٢٧٢. مستدرك الوسائل ، ج ١٠، ص ٣١٨.
٨٨٩) ((اللّهم انّا عترة نبيّك محمّد وقداخرجنا وطردنا... .)) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٣٨٣.
٨٩٠) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٣٢٧.
٨٩١) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٣٦٣.
٨٩٢) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٣٨٣.
٨٩٣) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٦٢ و ١٠٧.
٨٩٤) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ١٢٥.
٨٩٥) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ١١٦.
٨٩٦) مناقب ابن شهر آشوب ، ج ٣، ص ٢١٨.
٨٩٧) مناقب ابن شهرآشوب ، ج ٤، ص ٦٠.
٨٩٨) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ١٨٥ و ١٨٦.
٨٩٩) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ١٥٧.
٩٠٠) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ١٤٢ و ١٤٣.٩٠١) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ١٣٦.
٩٠٢) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٣١٣.
٩٠٣) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٢١.
٩٠٤) سوره احقاف ، آيه ١٥.
٩٠٥) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٣٢ و ٢٣٣.
٩٠٦) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٥٨ و ٥٩.
٩٠٧) سوره حج ، آيه ٣٩ و ٤٠.
٩٠٨) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢١٩.
٩٠٩) (واللّه يااخى ! لوكنت فى جُحر هامّة من هوام الارض لاستخرجونى منه حتّى يقتلونى .) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٩٩.
٩١٠) سوره نساء، آيه ٧٧.
٩١١) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢١٧.
٩١٢) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢١٨.
٩١٣) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢١٧ و ٢١٨.
٩١٤) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢١٨.
٩١٥) سوره اسراء، آيه ٣٣.
٩١٦) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢١٨.
٩١٧) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٤٤ ٢٤٢.
٩١٨) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ١٣١ و ١٦٢.
٩١٩) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٦٣.
٩٢٠) قال الحسين عليه السلام : (انا قتيل العبرة .) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٧٩ و ٢٨٤.
٩٢١) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ٦٦ و ٧٦.
٩٢٢) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٧.
٩٢٣) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٥٩ ٥٧.
٩٢٤) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٢٠.
٩٢٥) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٢٥ و ٢٢٦.
٩٢٦) بحارالانوار، ج ٤٣، ص ٢٩٥.
٩٢٧) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٤٢.
٩٢٨) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ١٩٢.
٩٢٩) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٩٠.
٩٣٠) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٢٢٩.
٩٣١) بحارالانوار، ج ٨٩، ص ٢٢٧ و ٢٤٥.
٩٣٢) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ٣٣.
٩٣٣) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٢٦.
٩٣٤) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ١٢٥ و ١٢٦.
٩٣٥) (اَمْ حَسِبْتَ اَنَّ اَصْحابَ الْكَهْفِ وَالرَّقيمِ كانُوا مِنْ آياتِنا عَجَباً.) آيه ٩، سوره كهف .
٩٣٦) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ١٩٣.
٩٣٧) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٥٣.
٩٣٨) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٥٥.
٩٣٩) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٥٣.
٩٤٠) آيه ٣٣ و ٣٤.
٩٤١) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٤٣.
٩٤٢) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٩٥.
٩٤٣) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٩٧.
٩٤٤) بحارالانوار، ج ٨، ص ٤٤ و ج ٢٤، ص ٢٥٥.
٩٤٥) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ١٨٢.
٩٤٦) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٣١٥ و ٣٨٧.
٩٤٧) بحارالانوار، ج ٧١، ص ٣٦٩.
٩٤٨) سوره توبه ، آيه ١١١.
٩٤٩) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ١٩١.
٩٥٠) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٩ و ١٠.
٩٥١) سوره هود، آيه ٥٦ ٥٤.
٩٥٢) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٩.
٩٥٣) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٢١٩.
٩٥٤) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٤٧.
٩٥٥) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ١١٠.
٩٥٦) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٣٩.
٩٥٧) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ١٢١ و ارشاد مفيد، ج ٢، ص ١١٧.
٩٥٨) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ١٨٨.
٩٥٩) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٢٣.
٩٦٠) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ١١٦.
٩٦١) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٣٦٤.
٩٦٢) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٣٣٢.
٩٦٣) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٦١.
٩٦٤) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٣٢.
٩٦٥) تفسير البرهان ، ج ٤، ص ٤٥٧.
٩٦٦) تفسير البرهان ، ج ٤، ص ٤٦٠.
٩٦٧) سوره طور، آيه ٦ ١.
٩٦٨) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٥٧.
٩٦٩) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ١٩٤.
٩٧٠) بحارالانوار، ج ٤٣، ص ٢٩١.
٩٧١) (الحاقّة .) سوره الحاقّه ، آيه ١.
٩٧٢) (القارعة .) سوره قارعه ، آيه ١.
٩٧٣) (اذا زلزلت الارض زلزالها.) سوره زلزال ، آيه ١.
٩٧٤) (هل اتيك حديث الغاشية .) سوره غاشيه ، آيه ١.
٩٧٥) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٥٣.
٩٧٦) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٢١٦.
٩٧٧) بحارالانوار، ج ٤٣، ص ٢٨٢.
٩٧٨) سوره نور، آيه ٣٦. (فى بُيُوتٍ اَذِنَ اللّهُ اَنْ تُرْفَعَ وَيُذْكَرَ فيهَا اسْمُهُ....)
٩٧٩) بحارالانوار، ج ٥٨، ص ٣٩.
٩٨٠) بحارالانوار، ج ٧٧، ص ١٦٧.
٩٨١) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٣٦٤ و ٣٦٧.
٩٨٢) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٣٣١.
٩٨٣) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٥٣.
٩٨٤) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ٦٩، ح ٣.
٩٨٥) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٣٣٢.
٩٨٦) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٩٩.
٩٨٧) اثبات الوصيّه ، ص ١٣٩.
٩٨٨) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٣٦٤.
٩٨٩) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٩٩.
٩٩٠) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ١٨٥.
٩٩١) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٣٦٥.
٩٩٢) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٣٦٤.
٩٩٣) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٣١٣.
٩٩٤) در اين بخش مقايسه ذوقى جالبى ميان كعبه و حسين عليه السلام با الهام از روايات انجام شده است كه جز يكى دو مورد تلخيص اندك ، ديدگاه مؤ لّف برگردان شده است . (مترجم )
٩٩٥) بحارالانوار، ج ٢٥، ص ٦ و ج ٣٦، ص ٧٣.
٩٩٦) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ١٠٦.
٩٩٧) حديث مفاخره در بحارالانوار، ج ١٠١، ص ١٠٨ آمده است .
٩٩٨) (... وبذل مهجتة فيك ، ليستنفذ عبادك من الجهالة ....) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ٣٣١.
٩٩٩) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ١١١.
١٠٠٠) در مورد حدّ حرم ، تربت و حدّ جواز خوردن تربت به بحارالانوار، ج ١٠١، ص ١٠٦ ١١٦ مراجعه شود.
١٠٠١) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ١٢٧.
١٠٠٢) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٤٦.
١٠٠٣) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٥٣ و ٥٤.
١٠٠٤) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٥٩.
١٠٠٥) بحارالانوار، ج ٤٣، ص ٢٧٠.
١٠٠٦) بحارالانوار، ج ٤٣، ص ٢٧٠ و ٢٧١.
١٠٠٧) بحارالانوار، ج ٤٣، ص ٢٩٦.
١٠٠٨) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ٤.
١٠٠٩) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ١٤.
١٠١٠) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ٧.
١٠١١) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ٤.
١٠١٢) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ٣ و ٥.
١٠١٣) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ١٢.
١٠١٤) بحارالانوار، ج ٤٣، ص ٢٧١ و ٢٧٢.
١٠١٥) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ١٨٧ و ١٨٨.
١٠١٦) بحارالانوار، ج ٤٣، ص ٢٨٦ و ٢٩٦.
١٠١٧) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٣٩٦ ٣٩٤.
١٠١٨) بحارالانوار، ج ٤٩، ص ١٩١.
١٠١٩) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ١٨٢ و ١٨٣.
١٠٢٠) كامل الزّيارات ص ١١٥ و بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٢٢٦ با اندك تفاوتى .
١٠٢١) من لايحضره الفقيه ، ج ٢، ص ٢٤١، ح ٢٢٩٨.
١٠٢٢) بحارالانوار، ج ٣٦، ص ٧٣ و ج ٤٠، ص ٤٣.
١٠٢٣) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٢٢٩.
١٠٢٤) بحارالانوار، ج ٢٥، ص ٣٧٦ و ج ٢٧، ص ٣٠٠.
١٠٢٥) (انّ حبّالحسن والحسين قذف فى قلوب المؤ منين والمنافقين والكافرين .) بحارالانوار، ج ٤٣، ص ٢٨١.
١٠٢٦) بحارالانوار، ج ٤٣، ص ٢٠٥.
١٠٢٧) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٠٩ ٢٠٦.
١٠٢٨) كامل ابن اثير، ج ٢، ص ٥٢٣.
١٠٢٩) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٣١١، ٣١٢ و ٣٢٦.
١٠٣٠) بحارالانوار، ج ٤٣، ص ٢٧٦.
١٠٣١) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٥٩.
١٠٣٢) بحارالانوار، ج ٩٨، ص ٨٤.
١٠٣٣) سرائر، ج ١، ص ٣٤٢.
١٠٣٤) ارشاد مفيد، ج ٢، ص ١٢٦، بحارالانوار، ج ٨٩، ص ٨٩ و ج ١٠١، ص ١١٧.
١٠٣٥) بحارالانوار، ج ٨٩، ص ٨٩ و ج ١٠١، ص ١١٧.
١٠٣٦) بحارالانوار، ج ٨٩، ص ٨٩ و ٩٠ و ج ١٠١، ص ١١٧.
١٠٣٧) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ٩٣.
١٠٣٨) بحارالانوار، ج ٤٣، ص ٢٧٥ و ٢٧٦ و ارشاد مفيد، ج ٢، ص ١٢٧.
١٠٣٩) بحارالانوار، ج ٣٧، ص ٣٨ و ج ٨٢، ص ٢٦٢.
١٠٤٠) بحارالانوار، ج ٤٣، ص ٢٥٨ و كافى ، ج ٣، ص ٤٨٧.
١٠٤١) بحارالانوار، ج ١١، ص ٢١٧ و كافى ، ج ٤، ص ١٨٩.
١٠٤٢) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٥٧.
١٠٤٣) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ١٩٣.
١٠٤٤) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٢١.
١٠٤٥) بحارالانوار، ج ٤٣، ص ٢٩١ و ٢٩٢.
١٠٤٦) مستدرك حاكم ، ج ٣، ص ١٦٨، مجمع الزوائد، ج ٩، ص ١٨٢، كنزالعمال ، ج ٧، ص ١٦ و بحارالانوار، ج ٤٣، ص ٢٩١.
١٠٤٧) (...بوادٍ غيرذى زرعٍ عند بيتك المحرّم ....) سوره ابراهيم ، آيه ٣٧.
١٠٤٨) (... يجبى اليه ثمرات كلّ شى ء رزقاً.) سوره قصص ، آيه ٥٧.
١٠٤٩) بحارالانوار، ج ٤٣، ص ٣٠٨.
١٠٥٠) بحارالانوار، ج ٤٣، ص ٣١٠ و ٣١١ و جلاء العيون ، ج ١، ص ٣٣٠.
١٠٥١) بحارالانوار، ج ١٢، ص ٩٥.
١٠٥٢) بحارالانوار، ج ٤٣، ص ٢٧١.
١٠٥٣) بحارالانوار، ج ٤٣، ص ٢٨٩.
١٠٥٤) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٤٥ و ٢٤٦.
١٠٥٥) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٥٤.
١٠٥٦) سوره فيل ، آيه ١ ٥.
١٠٥٧) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٣٠٩، ٣٢١، ٣٢٢، ٣٧٤ و ٣٨٤.
١٠٥٨) بحارالانوار، ج ٩٩، ص ٦٢.
١٠٥٩) بحارالانوار، ج ٤٣، ص ٣٠٩.
١٠٦٠) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٨٠.
١٠٦١) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ٧٣.
١٠٦٢) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ٥٠.
١٠٦٣) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ١٠٨.
١٠٦٤) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ١٠٦ و ١٠٧.
١٠٦٥) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ١٠٨.
١٠٦٦) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ٢٠ و ٢١.
١٠٦٧) كافى ، ج ٤، ص ٢١٤، ح ١٠.
١٠٦٨) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ١١٦.
١٠٦٩) مثيرالا حزان ، ص ١٢.
١٠٧٠) سوره حجّ، آيه ٢٧.
١٠٧١) بحارالانوار، ج ٢٢، ص ٤٧٥ و ج ٢٣، ص ١٠٧.
١٠٧٢) بحارالانوار، ج ٤٣، ص ٢٦٢.
١٠٧٣) (... هَدْياً بالِغَ الْكَعْبَةِ ...) سوره مائده ، آيه ٩٥.
١٠٧٤) بحارالانوار، ج ٤٣، ص ٣١٢.
١٠٧٥) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ٨٥.
١٠٧٦) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ٨٢ و ٨٣.
١٠٧٧) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ١٤٠ و ١٤٨.
١٠٧٨) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ٦٠.
١٠٧٩) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ١٠٩.
١٠٨٠) بحارالانوار، ج ٩٩، ص ٢٠٢.
١٠٨١) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٣٩.
١٠٨٢) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٣.
١٠٨٣) بحارالانوار، ج ٨٥، ص ١٦٠.
١٠٨٤) بحارالانوار، ج ٨٥، ص ١٦١.
١٠٨٥) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٥٣.
١٠٨٦) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ١١٨.
١٠٨٧) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ٦٠.
١٠٨٨) بحارالانوار، ج ١٤، ص ٤٦٩، ج ٩٩، ص ٤٥.
١٠٨٩) سوره آل عمران ، آيه ٩٧.
١٠٩٠) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ٤ ١.
١٠٩١) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ١٩٣.
١٠٩٢) بحارالانوار، ج ٤٣، ص ٢٧٦.
١٠٩٣) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٣٦٣ و ٣٦٤.
١٠٩٤) بحارالانوار، ج ٣٦، ص ١٩٢.
١٠٩٥) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٥٤، ٥٧ و ٥٩.
١٠٩٦) منتخب طريحى ، ص ٩٢.
١٠٩٧) بحارالانوار، ج ٤٨، ص ٢٨.
١٠٩٨) و مردم را به حجّ فراخوان تا پياده يا سوار بر شتران تكيده از راههاى دور، نزد توبيايند. سوره حج ، آيه ٢٧.
١٠٩٩) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٣١٣ و ٣٦٤ و ج ٦١، ص ١٨٢.
١١٠٠) تاريخ اسلام ذهبى ، ج ١، ص ٣٤٢.
١١٠١) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٣٦٤.
١١٠٢) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٣٧٥.
١١٠٣) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٣٧٢.
١١٠٤) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٣٧٩، ارشاد مفيد، ج ٢، ص ٨٢ و تاريخ طبرى ، ج ٥، ص ٤٠٨.
١١٠٥) (واللّه لايدعوننى حتّى يستخرجوا هذه العلقة من جوفى ... .) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ‍ ٣٧٥، تاريخ طبرى ، ج ٥، ص ٣٩٧ و ارشاد مفيد، ج ٢، ص ٧٦.
١١٠٦) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٣.
١١٠٧) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٢.
١١٠٨) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٤٤.
١١٠٩) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٤٦ و ٤٧.
١١١٠) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٥٤.
١١١١) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢١٨ و ٢١٩.
١١١٢) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٥٨.
١١١٣) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٣٠٤.
١١١٤) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ١١٥.
١١١٥) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٣٠٤.
١١١٦) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ١٣٦.
١١١٧) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ١٤٣.
١١١٨) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٥٣.
١١١٩) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٦٢.
١١٢٠) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٢١.
١١٢١) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٢٩.
١١٢٢) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ١٢.
١١٢٣) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ١٠ و ١٢.
١١٢٤) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٢١.
١١٢٥) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٣٠.
١١٢٦) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ١٧.
١١٢٧) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ١٧.
١١٢٨) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٢٧ و ٢٨.
١١٢٩) ناسخ التواريخ ، ج ٤، ص ٥٨.
١١٣٠) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ١٨٨.
١١٣١) بحارالانوار، ج ٤٣، ص ٢٨٩ و ٣١٠.
١١٣٢) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٤٥.
١١٣٣) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٣٦.
١١٣٤) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ١٧٣.
١١٣٥) بحارالانوار، ج ٤٣، ص ٢٤٩ و ج ٤٤، ص ٢٣٦.
١١٣٦) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٣٣٠.
١١٣٧) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٣٦٤.
١١٣٨) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ١٢.
١١٣٩) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ٤٠.
١١٤٠) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ٥٥.
١١٤١) (يا باغى الخير! اقبل الى خالصة اللّه ترحل بالكرامة وتاءمن الندامة .) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٢٩.
١١٤٢) (طوبى لك ايّهاالعبد! قدغنمت وسلمت قدغفر لك ماسلف ، فاستاءنف العمل .) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٢٩.
١١٤٣) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ٥٦.
١١٤٤) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ١٨٢.
١١٤٥) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ٥٧.
١١٤٦) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٢٢٤.
١١٤٧) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ١١.
١١٤٨) بحارالانوار، ج ٤٣، ص ٢٤٣.
١١٤٩) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ١٢٨.
١١٥٠) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٣٠٥.
١١٥١) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٢٢٥.
١١٥٢) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٢٢٥.
١١٥٣) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ٧٢.
١١٥٤) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ٥٥.
١١٥٥) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ٦٨ و ١٦٣.
١١٥٦) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ٦٢ و ١٦٣.
١١٥٧) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ٤٨.
١١٥٨) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٢٢١.
١١٥٩) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٢٢١.
١١٦٠) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ١٨٢.
١١٦١) بحارالانوار، ج ٧٧، ص ٣٠٤.
١١٦٢) بحارالانوار، ج ٥٧، ص ١١٠ و ج ٧٧، ص ٣٢٥.
١١٦٣) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ٦٠ و ٦١.
١١٦٤) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ٢٠١.
١١٦٥) بحارالانوار، ج ١٤، ص ٤٦٠ و ج ٦٢، ص ٢٨٤ و ج ٦٦، ص ١٧٦.
١١٦٦) بحارالانوار، ج ٤٣، ص ٢٩٠.
١١٦٧) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٣٠١.
١١٦٨) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٣٩.
١١٦٩) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ٩٣ و ١٠٠.
١١٧٠) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ٦٠.
١١٧١) بحارالانوار، ج ٢٥، ص ١٦.
١١٧٢) بحارالانوار، ج ٤٣، ص ٢٧٥.
١١٧٣) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٤٦.
١١٧٤) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٤٤.
١١٧٥) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٩٠.
١١٧٦) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ١٢٨.
١١٧٧) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ١٣١ و ١٣٢.
١١٧٨) سوره آل عمران ، آيه ٢٦.
١١٧٩) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ١٣١، تاريخ طبرى ، ج ٥، ص ٤٦٤ و كامل ابن اثير، ج ٢، ص ٥٧٧.
١١٨٠) بحارالانوار، ج ٤٣، ص ٢٦١.
١١٨١) بحارالانوار، ج ٤٣، ص ٢٦٢.
١١٨٢) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ١٣٩ و ١٤٠.
١١٨٣) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ١٥٧.
١١٨٤) بحارالانوار، ج ٤٣، ص ٢٨١.
١١٨٥) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ١٣٣.
١١٨٦) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٤٥ و ٤٦.
١١٨٧) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٤٦.
١١٨٨) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٤٩ ٤٧.
١١٨٩) بحارالانوار، ج ١١، ص ٢١١.
١١٩٠) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٣٥ و ٤١ و ٤٥ و ٥٠.
١١٩١) بحارالانوار، ج ١١، ص ١٧٥ و ج ١٢، ص ٢٦٤.
١١٩٢) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٦.
١١٩٣) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٥.
١١٩٤) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٣٩٢.
١١٩٥) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٣٨٨.
١١٩٦) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٣٨٧.
١١٩٧) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٥١.
١١٩٨) منتخب طريحى ، ص ٤٤٣.
١١٩٩) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٥٦.
١٢٠٠) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٤٤.
١٢٠١) مقتل آل بحرالعلوم ، ص ٣٤٩ و مقتل خوارزمى ، ج ٢، ص ٣١.
١٢٠٢) سوره مريم ، آيه ٥٦ و ٥٧. (واذكر فى الكتاب ادريس انّه كان صدّيقاً نبيّاً # ورفعناه مكاناً عليّاً.)
و بحارالانوار، ج ١١، ص ٢٧٧.
١٢٠٣) بحارالانوار، ج ١١، ص ٢٧٥.
١٢٠٤) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٥٩.
١٢٠٥) بحارالانوار، ج ١١، ص ٣٣٥.
١٢٠٦) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ١١٥.
١٢٠٧) بحارالانوار، ج ٣٦، ص ٢٠٥.
١٢٠٨) بحارالانوار، ج ١١، ص ٢٢٩ و مجمع البيان ، ج ٤، ص ٦٧٠.
١٢٠٩) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٣٣٠.
١٢١٠) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٨٠.
١٢١١) بحارالانوار، ج ١٢، ص ٥ و ٦.
١٢١٢) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٤٧.
١٢١٣) بحارالانوار، ج ١٢، ص ٤.
١٢١٤) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٤٥.
١٢١٥) بحارالانوار، ج ١٢، ص ٢٢٥.
١٢١٦) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٥٥.
١٢١٧) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ١١٥ و ١٢٦.
١٢١٨) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ١٣٢ و ١٣٣.
١٢١٩) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٤١.
١٢٢٠) بحارالانوار، ج ١١، ص ٣٩٢.
١٢٢١) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٤٧ و ارشاد مفيد، ج ٢، ص ١٠٨.
١٢٢٢) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٩.
١٢٢٣) بحارالانوار، ج ١١، ص ٣٦١.
١٢٢٤) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٥٧.
١٢٢٥) سوره قصص ، آيه ٢٣ و ٢٤.
١٢٢٦) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ١١.
١٢٢٧) اشاره به آيه ٢٧، سوره فجر.
١٢٢٨) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٣٨.
١٢٢٩) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٤٤ و ٥٥.
١٢٣٠) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٣٠١.
١٢٣١) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٢٩٨.
١٢٣٢) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٣١.
١٢٣٣) بحارالانوار، ج ٤٣، ص ٢٢٣.
١٢٣٤) بحارالانوار، ج ٤٣، ص ٢٣٨.
١٢٣٥) بحارالانوار، ج ١٤، ص ١٨٠.
١٢٣٦) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٤٣.
١٢٣٧) بحارالانوار، ج ١٤، ص ١٨٨.
١٢٣٨) بحارالانوار، ج ١٤، ص ١٨٤ و ج ٤٤، ص ٣٠٣.
١٢٣٩) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٣٠١.
١٢٤٠) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٢١١ و ٢١٢.
١٢٤١) بحارالانوار، ج ١٤، ص ٣٥٨.
١٢٤٢) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ١١٣.
١٢٤٣) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٤٨.
١٢٤٤) بحارالانوار، ج ١٠١، ص ٣١٨.
١٢٤٥) مناقب ابن شهر آشوب ، ج ٣، ص ٢٥٧.
١٢٤٦) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٥٦.
١٢٤٧) سوره قصص ، آيه ٢١ و ٢٢.
١٢٤٨) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ١٩٤.
١٢٤٩) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٥٦.
١٢٥٠) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ١٢١.
١٢٥١) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٢٠٤ و ٢٠٥.
١٢٥٢) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٢٠٤ و ٢٠٥.
١٢٥٣) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٤٥.
١٢٥٤) بحارالانوار، ج ٥٣، ص ١٢.
١٢٥٥) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٢٢١.
١٢٥٦) بحارالانوار، ج ١٣، ص ٣٦٥.
١٢٥٧) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٢٣٠.
١٢٥٨) بحارالانوار، ج ١٣، ص ٣٩.
١٢٥٩) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٥٥.
١٢٦٠) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٣٦٤.
١٢٦١) بحارالانوار، ج ١٣، ص ٢٨.
١٢٦٢) سوره مريم ، آيه ٥٤.
١٢٦٣) بحارالانوار، ج ١٣، ص ٣٩٠ و ج ٤٤، ص ٢٣٧.
١٢٦٤) بحارالانوار، ج ١٤، ص ١٧ و ١٨.
١٢٦٥) بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٨٣.
١٢٦٦) بحارالانوار، ج ١٤، ص ٢٣٨.
١٢٦٧) بحارالانوار، ج ١٤، ص ٢٣٨.
١٢٦٨) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٦٢.
١٢٦٩) بحارالانوار، ج ١١، ص ١٧٤.
١٢٧٠) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٤٣.
١٢٧١) سوره مريم ، آيه ٥.
١٢٧٢) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٢٣ و ج ١٤، ص ١٧٨.
١٢٧٣) بحارالانوار، ج ١٤، ص ٤٠٢.
١٢٧٤) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٢٥.
١٢٧٥) بحارالانوار، ج ١٢، ص ٢٣١.
١٢٧٦) بحارالانوار، ج ١٢، ص ٢٦٠.
١٢٧٧) بحارالانوار، ج ١٢، ص ٢٦٠.
١٢٧٨) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٩٢.
١٢٧٩) بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢٤٢.



۱۷