آيينه جمال

آيينه جمال0%

آيينه جمال نویسنده:
گروه: امام حسین علیه السلام

آيينه جمال

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: آيت الله لطف الله صافى گلپايگاني
گروه: مشاهدات: 3889
دانلود: 1919

توضیحات:

جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 31 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 3889 / دانلود: 1919
اندازه اندازه اندازه
آيينه جمال

آيينه جمال

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

معيار بقاى امت‌ها

هر ملتى كه افراد آن از شجاعت روحى و اخلاقى بهره‏مند نباشند رهسپار ديار نيستى خواهد شد و به زودى تحت تسلط بيگانگان قرار خواهد گرفت.

وجود و بقاى امت‌ها و عزت و سربلندى آنها وابسته به ميزان بهره‌مندى آنها از شجاعت است.

محافظه كارى، احتياطات بی‌جا، عوام فريبى، ترس از انتقاد، جلوگيرى از آزادى ديگران، اختناق افكار، تندروی‌ها، جسارت‌هاى جنون آميز، باختن روحيه و ناشكيبى، ستمگرى و وطن فروشى، خيانت به ملت و پيشه كردن سياست محافظه‌كارانه در امور و راضى شدن به بی‌شرفى و بی‌آبرويى، همه كاشف از نداشتن صفت شجاعت است.

چنانچه ضبط نفس، خويشتن دارى، صراحت لهجه، مقاومت در برابر ناملايمات و سختی‌هاى روزگار، بيم نداشتن از انتقاد و احترام به آزادى ديگران، ناشى از ملكه شجاعت می‌باشد. تمام مظاهر اين شجاعت در حسين ‏عليه‌السلام ‏ تجلى يافته بود. روح و جسم او مركز نمايش عالی‌ترين مرتبه شجاعت بود تا جايى كه« شجاعة الحسينيه» ضرب المثل گشت.

در رزمگاه حسينعليه‌السلام

وقتى حسينعليه‌السلام به قصد كوفه حركت كرد، ابن زياد از شنيدن اين خبر، ناراحت و نگران گرديد. او بيست هزار نفر را براى نبرد با حضرت فرستاد و به آنها امر كرد تا براى يزيد از آن حضرت بيعت بگيرند و اگر بيعت نكرد او را بكشند. وقتى به او پيشنهاد بيعت شد، نپذيرفت و به جد و پدرش تأسى نمود و به تحمل ظلم و زور و ننگ و عار، راضى نگشت؛ شجاعت هاشميه را آشكار كرد و با اينكه خود، اهل بيت، عزيزان، كسان و اصحابش را محاصره كرده و هدف نيزه و تير قرار دادند، در جهاد، ثابت‌قدم ماند و با شهامت عالى بدون اضطراب و با قوّت قلب در چنين موقعيت خطيرى پايدارى نمود و ندا سر داد:

يا اَهْلَ الْكُوفَةِ ما رَأيْتُ أغْدَرَ مِنْكُمْ قُبْحاً لَكُمْ، وَ تَعْساً لَكُمُ الْوَيْلُ ثُمَّ الْوَيْلُ. اِسْتَصْرَخْتُمُونا فَاَتَيْناكُمْ، وَ اَسْرَعْتُمْ اِلى بَيْعَتِنا سُرْعَةَ الذّبابِ وَ لَمّا اَتَيْناكُمْ تَهافَتُّمْ تَهافُتَ الْفَراشِ، وَ سَلَلْتُمْ عَلَيْنا سُيُوفَ اَعْدائِنا مِنْ غَيْرِ عَدْل اَفْشَوْهُ فيكُمْ، وَ لاذَنْب مِنّا كانَ اِلَيْكُمْ اَلا لَعْنَةُ اللهِ عَلَى الظّالِمينَ ثُمَّ حَمَلَ عَلَيْهِمْ، وَ سَيْفُهُ مُصَلَّتٌ فى يَدِهِ وَ هُوَ يُنْشِدُ: اَنَا ابْنُ عَلِى الحِبْر مِنْ آلِ هاشِم كَفانى بِهذا مَفْخَراً حيـــنَ اَفْخُرُ

اى مردم كوفه! عهد شكن تر از شما نديده‏ام؛ زشتى، هلاكت، نابودى و شقاوت بر شما باد كه به ما استغاثه كرديد، و ما را به يارى خود خوانديد، ما دعوت شما را پذيرفتيم و شما به سوى بيعت ما مانند مگس، شتاب گرفتيد! اكنون كه به سوى شما آمديم مانند پروانه سبك فرو ريختيد، و به سوى شر و بدى رو كرديد و شمشيرهاى دشمنان ما را به روى ما كشيديد بى آنكه آنها عدل و دادى در ميان شما فاش كنند، و از ما گناهى نسبت به شما صادر شده باشد. آگاه باشيد كه لعنت خدا بر ستم كاران است! پس بر آن مردم غدار با شمشيرِ از نيام كشيده حمله می‌كرد و می‏فرمود:

من فرزند على آن مرد عالم صالح هستم از آل هاشم و در مقام مفاخره، اين افتخار براى من بس است.(٢٩)

« او همواره جهاد می‏كرد تا بسيارى از شجاعان سپاه كوفه را به خاك هلاكت انداخت و در درياى جنگ فرو می‏رفت و از مرگ، انديشه نمی‏كرد.»(٣٠)

ابن ابى الحديد می‏نويسد:« كيست در شجاعت مانند حسين بن على ‏عليه‌السلام ‏ كه در ميدان كربلا گفتند: ما شجاع‌تر از او كسى را نديديم در حالى كه انبوه مردم بر او حمله‌ور شده، و از برادران، اهل و ياران جدا شده باشد، مانند شير رزمنده، سواران را درهم می‏شكست و چه گمان می‏برى به مردى كه راضى به پستى نشد، و دست در دست آنها نگذارد تا كشته شد.» (٣١)

فصل دهم : روح پر شكوه

عظمت در تصميم

عظمت در تصميم به معناى عزم راسخ داشتن به انجام و پايان كار، به طورى كه هيچ‌گاه و به هيچ گونه از عزم خود باز نگردد، و در تصميم خود سستى نورزد؛ از آغاز كار، ملاحظه پايان و عاقبت آن را بنمايد و هشيارانه تصميم بگيرد.

اكنون بخوانيد كه حسينعليه‌السلام چگونه با پيش بينى پايان كار، وارد ميدان شد و سخنان‌ او چگونه از شعور خطيرش بر می‏خاست. آنگاه كه عزم خروج از مكه و سفر به عراق را داشت اين خطبه را خواند:

اَلْحَمْدُ للهِ، وَ ماشاءَاللهُ وَلا قُوَّةَ اِلاّ بِاللهِ، وَ صَلَّى اللهُ عَلى رَسُولِهِ خُطَّ الْمَوْتُ عَلى وُلْدِ آدَمَ مَخَطَّ الْقَلادَةِ عَلى جيدِ الْفَتاةِ، وَما اَوْلَهَنى اِلى اَسْلافى اِشْتِياقَ يَعْقُوبَ اِلى يُوسُفَ، وَ خِيرَلى مَصْرَعٌ اَنَا لاقيهِ كَأَنِّى بِاَوْصالى تَقَطَّعُها عُسْلانُ الْفَلَواتِ بَيْنَ النَواويسِ، وَ كَرْبَلا فَيَمْلاَنَّ مِنّى اَكْراشاً جَوْفاً، وَ اَجْرِبَةً سَغْباً لا مَحيصَ عَنْ يَوْم خُطَّ بِالْقَلَمِ رِضَى اللهِ رِضانا اَهْلَ الْبَيْتِ نَصْبِرُ عَلى بَلائِهِ، وَ يُوَفَّيْنا اُجُورَ الصّابِرينَ لَنْ تَشْذَ عَنْ رَسُولِ اللهِ لُحْمَتُهُ بَلْ هِى مَجْمُوعَةٌ لَهُ فى حَظيرَةِ الْقُدسِ تَقِرُّ بِهِمْ عَيْنُهُ وَ يُنَجِّزُ بِهِمْ وَعْدَهُ اَلا فَمَنْ كانَ باذِلاً فينا مُهْجَتَهُ، وَ مُوَطِّناً عَلى لِقاءِ اللهِ نَفْسَهُ فَلْيَرْحَلْ مَعَنا فَاِنّنى راحِلٌ مُصْبِحاً اِنْ شاءَ اللهُ تَعالي.(٣٢)

سپاس براى خداست و آنچه خواست اوست می‏شود و نيرويى جز به خدا نيست و درود خدا بر پيغمبرش. مرگ بر فرزندان آدم نوشته شده و آنها را احاطه كرده، مانند گردن بند بر گردن دختر جوان. من بسيار مشتاق به ديدار گذشتگان خويشم همان گونه كه يعقوب مشتاق ديدار يوسف بود. براى من قتلگاهى است كه من آن را خواهم ديد. گويا می‏بينم كه در ميان نواويس و كربلا، گرگان بيابان، رگ‌هاى مرا پاره می‏كنند تا شكم‌هاى گرسنه خود را سير نمايد. از چنان روزى كه با قلم قضا نوشته شده گريزى نيست، رضاى خدا رضاى ما خاندان است. بر بلاى او صبر می‏كنيم تا به ما مزد صابران عطا فرمايد. هرگز پاره تن پيغمبر از او جدا نشود، بلكه با او در حظيره قدس در يك جا باشد، چشمش به پاره‏هاى تنش روشن شود و به واسطه ايشان به وعده خود وفا كند. آگاه باشيد! هركس از ريختن خون خويش در راه ما دريغ ندارد، و دل به شهادت و لقاى خدا می‏نهد با ما كوچ كند كه من بامداد كوچ خواهم كرد. ان شاء الله تعالی. اين بود منطق حسين، و سخنان شور انگيز و قاطع او در برابر كسانى كه وى را از تصميمى كه داشت باز می‏داشتند.

بسا اشخاصى كه هدف و مبدأ بزرگى را در نظر می‏گيرند و برنامه‏هايى عالى اعلام می‏كنند، اما در ميانه راه، آن گاه كه در برابر خطر قرار گرفتندبرنامه را فراموش می‏كنند يا هنگامى كه مال، اعتبار و مقامى به آنها پيشنهاد كردند مال و مقام يا شهوت‌ رانى، آنها را ذليل و بيچاره ساخته و از هدف خود چشم پوشى مي‏نمايند؛ اين افراد از هدف خود دست می‏كشند. اينان علاوه بر آنكه در ميدان فضيلت، سهمى نصيبشان نمی‏شود دامنشان به عيب و ننگ، آلوده می‏گردد و اگر از آغاز سخنى نمی‏گفتند و برنامه‏اى اعلام نمی‌كردند شرافت و ايمانشان كمتر زيان می‏ديد.

عزم حسينى

حسين ‏عليه‌السلام ‏ در اينجا نيز مانند جدّ و پدرش از تمام كسانى كه براى حق و به نام عدل قيام كردند برنده ميدان بود، و وقتى با همه نوع خطرى مواجه شد و گونه اسبابى كه ديگران را ناچار به تسليم می‏ساخت فراهم گشت، فرمود:

لا وَاللهِ لا اُعْطيكُمْ بِيَدى اِعْطاءَ الذَليلِ، وَ لا اَفِرُّ فِرارَ الْعَبيدِ يا عِبادَاللهِ اِنِّى عُذْتُ بِرَبَّى وَ رَبَّكُمْ اَنْ تُرْجَمُونِ اَعُوذُ بِرَبِّى وَ رَبِّكُمْ مِنْ كُلِّ مَتَكَبِّر لا يُؤْمِنُ بِيَوْمِ الْحِسابِ.(٣٣)

نه، به خدا سوگند! به خوارى دست در دست شما نمی‏گذارم و چون بندگان از جهاد فرار نمی‏كنم. اى بندگان خدا! من پناه می‏برم به پروردگار خودم و پروردگار شما ازاينكه مرا سنگباران كنيد، و پناه مي‏برم به خدا از هر متكبرى كه ايمان به روز قيامت ندارد. و نيز فرمود:

ثُمَّ اَيْمُ اللهِ لا تَلْبِثُونَ بَعْدَها اِلاّ كَرَيْثِ ما يُرْكَبُ الْفَرَسُ حَتّى تَدُورَ بِكُمْ دَوْرَ الرَّحى، وَ تَقْلُقَ بِكُمْ قَلَقَ الَْمحْوَرِ عَهْدٌ عَهَدَهُ اِلى اَبى عَنْ جَدّى فَأَجْمِعُوا اَمْرَكُمْ، وَ شُرَكائَكُمْ ثُمَّ لا يَكُنْ اَمْرُكُمْ عَلَيْكُمْ غُمَّةً ثُمَّ اقْضُوا اِلى وَلا تُنْظِرُونَ اِنِّى تَوَكَّلْتُ عَلَى اللهِ رَبِّى وَ رَبِّكُمْ ما مِنْ دابَّة اِلاّ هُوَ آخِذٌ بِناصِيَتِها اِنَّ رَبِّى عَلى صِراطٍ مُسْتَقيم(٣٤) به خدا سوگند! بعد از من درنگ مكنيد مگر به مقدارى كه كسى بر اسب نشيند، تا روزگار بر شما چون آسياب گردد و چون محور، مضطرب شويد؛ عهدى است كه پدرم از جدم مرا به آن خبر داده است. پس شما كار خود را فراهم كنيد و همكارانتان را گرد آوريد و بر من بتازيد و مرا مهلت ندهيد، من بر خدايى كه پروردگار من و شماست توكل كرده‏ام، هيچ جنبنده‏اى نيست مگر آنكه ناصيه او به دست خداست، به‌درستی كه پروردگار‌من برصراط‌مستقيم است.

عظمت در مردانگى

در اين عظمت نيز حسين‏عليه‌السلام ‏ مقامى عجيب و سخت شگفت‏انگيز داشت و مردانگى در وجود او به حد اكمل نمايش يافت. شايد برجسته‏ترين موارد ظهور مردانگی آن حضرت، زمانى بود كه سپاه كفرپيشه، او و اصحابش را تير باران نمودند. حسينعليه‌السلام برخاست نگاهى به آن تيرها و نگاهى به اصحاب كرد؛ سپس فرمود:

قُومُوا رَحِمَكُمُ اللهُ اِلَى الْمَوْتِ الَّذى لابُدَّ مِنْهُ فَاِنَّ هذِهِ السّهامَ رُسُلُ الْقَوْمِ اِلَيْكُمْ

بر خيزيد! خدا شما را رحمت كند، و از مرگى كه چاره‏اى از آن نيست پيشواز نماييد، اينك اين تيرها فرستاده‏هاى اين مردم به سوى شمايند.

اصحاب برخاستند و ساعتى را با آنها نبرد كردند تا جمعى از آنان به شهادت رسيدند. در اين هنگام حسين، دست بر محاسن شريف زد و فرمود:

اِشْتَدَّ غَضَبُ اللهِ عَلَى الْيَهُودِ اِذْ جَعَلُوا لَهُ وَلَداً، وَ اشْتَدَّ غَضَبُهُ عَلَى النَّصارى اذْ جَعَلُوهُ ثالِثَ ثَلاثَة، وَ اشْتَدَّ غَضَبُهُ عَلَى الَْمجُوسِ اِذْ عَبَدُوا الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ دُونَهُ، وَاشْتَدَّ غَضَبَهُ عَلى قَوْم اتَّفَقَتْ كَلِمَتُهُمْ عَلى قَتْلِ ابْنِ بِنْتِ نَبِيِّهِمْ اَما وَاللهِ لااُجيبُهُمْ اِلى شَيء مِمّا يُريدُونَ حَتّى اَلْقَى اللهَ وَاَنَا مُخَضَّبٌ بِدَمى(٣٥)

خشم خدا بر يهود شدت يافت وقتى براى او فرزندى قرار دادند، و غضب خدا بر نصارا سخت شد وقتى او را ثالث ثلاثه خواندند. و غضب خدا بر مجوس سخت شد وقتى آفتاب و ماه را به جاى خدا پرستيدند، و خشم خدا شدت يافت بر قومى كه هم‌كلام و متفق براى كشتن پسر دختر پيغمبر خودشان شدند، به خدا آنها را به آنچه می‏خواهند جواب نمی‏دهم تا اينكه خدا را ملاقات كنم در حالى كه به خون خود خضاب شده باشم.

جمله‏اى كه از مردانگى حسين هراس‌انگيز است اين است كه فرمود:

قُومُوا رَحِمَكُمُ اللهُ اِلَى الْمَوْتِ

و ديگر اينكه فرمود:

اَما وَاللهِ لا اُجيبُهُمْ...

اين دو جمله با كمال وضوح، مردانگى حسين ‏عليه‌السلام ‏ را آشكار می‌سازد كه در چنان موقف مهيب و وحشتناكى هيچ گونه بيم و هراس، شكست و خودباختگى بر وجود او مستولى نگشت؛ اصحاب را به استقبال از مرگ دعوت فرمود مانند آنكه آنها را برخوان لذيذترين غذاها بخواند. و به حق هم آن مرگى كه حسين به آن دعوت مي‏كرد، لذت‌بخش بود؛ زيرا او می‏خواست با باطل نبرد كند و برهان خداوند كه مبدأ او بود، در پيش چشمانش ترسيم شود وصداى خدا را كه صداى ضمير و وجدان پاك و ايمان سرشارش بود می‏شنيد و ‏جز‏ اين‏ كلمات‏ چيزى ديگر ‏نمي‏ديد: ‏خدا، ‏پيغمبر ‏خدا، ‏قرآن ‏(كتاب خدا).

اين نوشتار، مجال آن را ندارد كه پيرامون شجاعت روحى و بدنى حسين، سخن راند پس بهتر اين است كه به همين مقدار قناعت كرده و خوانندگان گرامى را به مطالعه كتاب‌هاى مقتل و تفكر در تاريخ زندگى آن حضرت دعوت كنيم.

فصل يازدهم : كوه صبر

جايگاه صبر

اين صفت از اصول اخلاقى حميده و ملكات پسنديده است و آيات شريفه و احاديث در فضيلت آن بسيار گفته‌اند، بيش از هفتاد موضع در قرآن از صبر سخن مي‌گويد:

اِنِّما يُوفَّى الصّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَيْرِ حِساب (٣٦)

وَلَنَجْزِيَنَّ الَّذينَ صَبَرُوا اَجْرَهُمْ بِاَحْسَنِ ما كانُوا يَعْمَلُونَ (٣٧)

وَ اصْبِرُوا اِنَّ اللهَ مَعَ الصّابِرينَ (٣٨)

روايات بسيارى نيز درباره صبر وارد شده است و از روايات، اين حديث معروف و معتبر، كافى است:

اَلصَّبْرُ مِنَ الاِْيمانِ كَالرَّأسِ مِنَ الْجَسَدِ لا خَيْرَ فى جَسَد لا رَأْسَ مَعَهُ، وَ لا فى اِيمان لا صَبْرَ مَعَهُ(٣٩) از حضرت اميرالمؤمنين نيز روايت است:

اِطْرَحْ عَنْكَ وارِداتِ الْهُمُومِ بِعَزائِمِ الصَّبْرِ، وَ حُسْنِ اليَقينِ(٤٠)

و از حضرت امام حسن مجتبى ‏عليه‌السلام ‏ در حديث است كه فرمود: آزمايش كرديم، و آزمايش كنندگان آزمايش كردند، نديديم چيزى را كه وجودش سودمندتر و عدمش زيان بارتر از صبر، باشد. با صبر همه امور مداوا مي‌گردد، و صبر به غير خود مداوا نمي‏شود.

راغب مي‏گويد: اَلصَّبْرُ حَبْسُ النّفْسِ عَلى ما يَقْتَضيهِ العَقْلُ وَ الشَّرْعُ اَوْ عَمّا يَقْتَضِيانِ حَبْسَها عَنْهُ(٤١) ؛ صبر، وادار كردن نفس است بر طبق فرمان عقل و شرع، يا حبس و باز داشتن نفس است از آنچه عقل و شرع بازداشتن نفس را از آن لازم مي‏شمارند.

مرد صبر

حسين ‏عليه‌السلام ‏ در مقام صبر، امتحانى داد كه دوست و دشمن از عظمت آن در شگفتى ماندند و حتى فرشتگان آسمان نيز از آن صبر و شكيبايى در تعجب فرو رفتند.

برحسب فقرة زيارت ناحيه مقدسه:

وَ قَدْ عَجَبَتْ مِنْ صَبْرِكَ مَلائِكَةُ السَّماوات(٤٢)

ظهور اين فضيلت از آن حضرت به نوعى شد كه سخن از صبر و خويشتن دارى آن امام شهيد، توضيح واضحات است. با اين حال، از جهت فايده اخلاقى چند قسم از اقسام عالى صبر را بيان می‏كنيم و سپس موقف عظيم و بي‏نظير آن حضرت را در هريك نشان مي‏دهيم.

صبر در جهاد

صبر در جهاد اين است كه مجاهد راه خدا به واسطه ايجاد جراحات و زخم اسلحه، پشت به ميدان نكند و از زخم‌هاى كارى، پريشان خاطر نشود و روحيه‏اش از يورش و حمله دسته جمعى قواى مسلح دشمن ضعيف نگردد.

يكى از علل فتوحات مسلمانان در صدر اسلام اين بود كه مسلمين براى كسب ثواب و فوز به قرب‌ خدا در ميدان‌هاى نبرد، آسوده خاطر و با اطمينان، صابرانه جهاد می‏كردند. قرآن اين مردم را مدح نموده، و از صبر آنان تمجيد كرده است:

وَ الصّابِرينَ فِى الْبَأساءِ وَ الضَّرّاءِ، وَ حينَ الْبَأسِ (٤٣)

و در آيه‌اى ديگر مي‏فرمايد:

كَمْ مِنْ فِئَة قَليلَة غَلَبَتْ فِئَةً كَثيرَةًبِاِذْنِ اللهِ وَاللهُ مَعَ الصّابِرينَ (٤٤)

اين افتخار در ميدان‌هاى جهاد اسلامى در درجه نخست نصيب على ‏عليه‌السلام ‏ و خاندان پاكش بود. آنان در هيچ يك از جنگ‌ها از جهاد، روى نگرداندند. على ‏عليه‌السلام ‏ در جنگ بدر، حنين، احزاب و غزوات ديگر شركت داشت. او در نهايت صبر و تحمل، ثابت قدم بود به طورى كه در جنگ اُحد، نود جراحت بر بدنش وارد شد اما همچنان می‌جنگيد و از پيغمبر و اسلام مردانه و صادقانه دفاع می‌نمود. برادر آن حضرت، جعفربن ابی‌طالب در جنگ موته بيش از هفتاد زخم شمشير و نيزه بر بدنش وارد شد. آن مجاهد راه خدا، پرچم اسلام را نگاه داشت تا دست‌هايش را قطع كردند و همچنان ثبات ورزيد تا او را برحسب بعضى تواريخ، به دو نيمه ساختند.

حسين ‏عليه‌السلام ‏ به روايت ابن اثير و مسعودى و نقل عقاد، سى و سه طعن نيزه و سى و چهار زخم شمشير و خنجر برداشت كه اين شصت و هفت زخم به غير از زخم تيرها بود.

عقاد نقل مي‌كند:« مجموع جراحاتى كه اثر آن در لباس امام حسينعليه‌السلام هويدا بود صد و بيست جراحت بود؛ حتى از بعضى روايات استفاده می‏شود كه مجموع جراحات وارده از شمشير، تير، نيزه و سنگ بر آن بدن عزيز خدا بيش از سيصد و ده جراحت بوده است و تمام اين زخم‌ها از پيش رو و سينة مطهر بر آن حضرت رسيده بود.» (٤٥)

حسينعليه‌السلام با اين كثرت جراحات باز هم جنگ می‏كرد و رجز می‏خواند و تا ممكن بود سواره و سپس پياده به سپاه دشمن مردانه حمله می‌كرد؛ حتى آن وقتى كه بر زمين می افتاد با كمك شمشير برمی‏خاست و آن مردمى كه ننگ عالم انسانيت شدند را از خود دور می‌‏گرداند و دفاع میكرد و صبر می‌نمود.

صبر بر بلا

اين نوع صبر از صبر بر جـراحات و آلام بــدنى به مراتـب دشـوارتر و طاقت ‌فرساتر است. اما حسينعليه‌السلام ، كه صبر و شكيبايی‌اش از كوه‌هاى عالم بيشتر بود در داغ مـرگ جوانان و برادران، و مصيبت بهترين اصحاب و ياران كه همه را با لب تـشنه در پـيش رويـش به فجيـع‏ترين وضعيتى به شهادت می‌رساندند و بدنشان را پاره پاره می‏كردند، صبرى كرد كه از آغاز عالم تا به حال، چنان صبرى از كسى آشكار نشده است. آغوش آن امام، قتلگاه طفل شش ماهه‌اش گرديد. برادر زاده سيد شهيدان كربلا در آغوش آن امام مظلوم به شهادت رسيد. كودك خردسال ديگرش را كه لرزان از خيمه بيرون آمده بود با ضربت عمود، تشنه كام كشتند. او در تمام اين مصيبات جانكاه، صبر ‏كرد؛ حتى كودكى را كه شمشير دشمن دستش را قطع كرده بود مانند مردان دنيا ديده امر به صبر می‏كرد و می‏فرمود:

يَا ابْنَ اَخى اِصْبِرْ عَلى ما نَزَلَ بِكَ، وَ احْتَسِبْ فى ذلِكَ الخَيْرَ(٤٦)

اى برادرزاده من! صبركن برآنچه‌ كه برتو( از بلاها و مصيبت‏ها) وارد شده و اينها را خير حساب كن!

حسينعليه‌السلام اهل بيتش را در معرض اسيرى می‏ديد و با اينكه اين مصيبت براى او،كه مجسمه غيرت ومردانگى بود بسيار سخت و جانگداز می‌نمود، صبر فرمود و آنها را به صبر، وقار، خاموشى و خويشتن‌دارى سفارش می‏كرد و به رحمت خدا مژده داده و می‏فرمود:

وَ رَحْمَةُ اللهِ لاتُفارِقُكُمْ فِى الدُّنْيا وَ الاْخِرَةِ(٤٧)

صبر در هنگامه‌ غضب

پيامبر اعظمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ‏ در روايت می‌فرمايد:« نيرومند كسى است كه به هنگام خشم، مالك خويش گردد.» (٤٨)

حسين ‏عليه‌السلام ‏ هرگز تحت تأثير خشم و غضب، كارى را انجام نداد؛ او به هنگام غضب برخود مسلط بود و اگر تمام عوامل خشم فراهم می‏شد، آن حضرت از طريق اعتدال و ميانه‏روى و راه صواب به قدر چشم برهم زدنى بيرون نمی‏شد.

علائلى می‌نويسد:« غلامى از غلامان حضرت، آب بر دست مباركش می‏ريخت؛ ظرف آب از دست غلام در طشت افتاد، آب طشت بر روى مقدس ايشان پاشيد. غلام عرض كرد: اى آقاى من!« وَالْكاظِمينَ الْغَيْظَ». فرمود: «خشمم را فرو خوردم.» غلام گفت: «وَالْعافينَ عَنِ النّاسِ». فرمود:« تو را عفو نمودم» . عرض‌كرد:« وَاللهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنينَ» .(٤٩)

فرمود:

اِذْهَبْ فَاَنْتَ حُرٌّ لِوَجْهِ اللهِ الْكَريم

برو كه تو در راه خدا آزادی!(٥٠)

يكى از نمايش‌هاى حُسن خلق و كَرَم آن حضرت كه نشان می‏دهد آن امام شهيد در برابر عوامل غضب، خشم و كينه، كمال قدرت و ايستادگى را داشت، سيراب كردن لشكر حرّ است. وقتى كه لشكر حرّ در گرمگاه روز رسيدند و حضرت، تشنگى را مشاهده كرد فرمان داد تا به آنها و اسب‌هايشان آب بياشامند. برحسب امر امام، تمام سپاه دشمن را از مرد و مركَب، سيراب كردند و بر پاها و شكم چهارپايانشان آب پاشيدند.

على بن طعان محاربى گفت:« من پس از همه رسيدم؛ آن بحر كَرَم و نورِ ديده ساقى كوثر مرا به آن حال ديد؛ به زبان مبارك و در نهايت لطف و مرحمت به لغت حجاز فرمود:

يَابْنَ اَخِى اَنْخِ الراوِيَه

برادرزاده! شتر را بخوابان.

من معناى كلام امام را ندانستم، امام دانست كه نفهميدم پس فرمود:

اَنْخِ الْجَمَلَ

شتر را بخوابان.

من شتر را خوابانيدم. سپس فرمود:

اخنث السِقا

دهانه مشك را بر گردان و آب بنوش!

من نتوانستم. امام پيش آمد و دهانه مشك را به دست مبارك پيچيد تا آب نوشيدم.(٥١)

از نمونه‏هاى ديگر صبر آن حضرت، امتناع او از شروع جنگ بود. با اينكه می‏دانست آن لشكر كفر پيشه به هيچ وجه بر او و عزيزانش رحم نمی كنند و با اينكه از آنها رفتارها و حركاتى سر مي‏زد كه صبر بر آن اعمال نكوهيده، دشوار بود آن حضرت، حجت را بر آنها تمام ساخت و نه خود و نه اصحابش دست به اسلحه نبردند.

چون نامه ابن زياد به حرّ رسيد و در آن دستور داده بود كه حرّ بر حسين ‏عليه‌السلام ‏كار را تنگ بگيرد و ايشان را در بيابانى بی‏آب و سبزه فرود آورد زهير بن القين به امام عرض كرد:« به خدا قسم! آن سپاهى كه پس از اينها بيايند بسى بيشتر باشند، اجازه بده تا هم اكنون با اين گروه نبرد كنيم آن حضرت فرمود:« من ابتدا جنگ را شروع نمی‏كنم.»

همچنين وقتى آب را بر روى امام و اصحابش بسته بودند و همه‌ لشكريان آن حضرت از زن و مرد، كوچك و بزرگ، جوان و پير، بيمار و سالم، حتى اسب‌ها و مراكب، تشنه بودند و صيحه تشنه‌كامان همواره به گوش امام می‏رسيد، ايشان از شروع جنگ، خوددارى فرمود.

حتى زمانى كه جرثومه شرارت و خباثت، شمر ملعون روز عاشورا به خيام طاهره نزديك شد و در پيرامون خيمه‏هاى جلالت و عظمت می‏گرديد تا نقطه‏اى را كه از آنجا می‌توان به خيام و لشكرگاه امام، حمله كرد معيّن سازد، خندقى را ديد كه آتش در آن افروخته‏اند؛ بانگ برداشت و به امام جسارت كرد. مسلم بن عوسجه كه در تيراندازى مهارت داشت اجازه خواست شمر را با تير بزند و زمين را از لوث وجود خبيث آن دشمن خدا پاك سازد. حضرت اجازه نفرمود؛ زيرا از شروع كردن جنگ كراهت داشت؛(٥٢) مثل اينكه می‏خواست جنگش با آنها صورت دفاع داشته باشد.

يكى ديگر از نمونه‏هاى گذشت، عفو و صبر آن حضرت، كه دليل بر عزم محكم، قوّت تصميم و بلندى همت ايشان است، قبول توبه حرّ و آن همه ملاطفت و محبتى است كه نسبت به او از آن معدن صبر، حلم، عفو و بخشش صادر شد. صبر و گذشت امام نسبت به حرّ مصداق بارزى از مفاد سخن پروردگار است كه فرمود:

وَ لِمَنْ صَبَرَ وَ غَفَرَ اِنَّ ذلِكَ لَمِنْ عَزْمِ الاُمُورِ (٥٣)

صبر بر تشنگى

اين نوع شكيبايى سخت دشوار است، به خصوص اگر تشنگى در نهايت شدت باشد. تسليم نشدن به دشمن با زحمت تشنگى، علامت تصميم و عزم راسخ و فوق العاده است. شايد در تاريخ موردى نباشد كه آب را بر روى طرف مقابل بسته باشند و او از تسليم خوددارى كرده باشد.

برحسب تواريخ و كتاب‌هاى معتبر مقتل، از روز هفتم محرّم آب را بر روى آن حضرت و خاندان و اصحابش بستند. از آن روز تا روز عاشورا اگر هم يكى دو مرتبه به وسيله حفر چاه و كوشش حضرت عباس، قمر بنى هاشم، آبى تهيه شد، بالطبع سالمندان و بزرگان از آن استفاده نمی‏كردند و فقط اطفال و خردسالان و مراكب زبان بسته را يكى دو وعده با آن سيراب كردند؛ بنابراين داستان تشنگى امام ‏عليه‌السلام ‏ فوق العاده غم انگيز و شكيبايى آن حضرت بر رنج تشنگى تحيرآميز است.

كسانى كه گرماى عراق را ديده‏اند می‏دانند كه تحمل چند ساعت تشنگى در آنجا طاقت فرساست. زحمت جهاد در آفتاب سوزان، كثرت جراحات و ريزش خون، همه باعث شدت تشنگى است اما آن امام تشنه‌كام بر اين رنج عظيم، صبر فرمود و تسليم آن ناكسان نگرديد. صَلَّى اللهُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِالله.

صبر در بندگى

كاملاً آشكار است كه ظهور تمام اقسام صبر از آن حضرت، به منظور اطاعت فرمان خدا بود، و ايشان براى امتثال امر خدا از آن همه بلا و مصيبت استقبال كرد و پيشنهادهايى كه دوستان يا دشمنان به او دادند مبنى بر اينكه با يزيد بيعت كند يا به نحوى با وى به سازش و سكوت، رفتار نمايد را نپذيرفت و رد كرد. آری! شخصيت عظيم، مناقب و كرامت‌هاى اخلاقى حضرت سيدالشهداء ‏عليه‌السلام ‏ در هرناحيه به حدى وسيع است كه با بسط مقال يا تأليف كتاب‌هاى مستقل هم نمی‏توان جمال آن آفتاب حقيقت و خُلق و خوى آن آينه راستى را نشان داد؛ از اين رو ناچار به ايجاز و اختصار پرداختيم و به طور جامع و مختصر می گوييم كه آن حضرت در علم، معرفت، حلم، فصاحت، بلاغت و خلق و خوى، سرآمد تمامى مخلوقات بود.