گفتمان عاشورايى

گفتمان عاشورايى0%

گفتمان عاشورايى نویسنده:
گروه: امام حسین علیه السلام

گفتمان عاشورايى

نویسنده: آيت الله لطف الله صافى گلپايگاني
گروه:

مشاهدات: 3510
دانلود: 1470

توضیحات:

گفتمان عاشورايى
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 51 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 3510 / دانلود: 1470
اندازه اندازه اندازه
گفتمان عاشورايى

گفتمان عاشورايى

نویسنده:
فارسی

۲ - آيا شرايط امر به معروف و نهی از منكر موجود بود؟

امر به معروف و نهی از منكر دارای شرايطی خاص مي باشد از جلمه شرائط مهم اين فرع شرعی احتمال تأثير است. از بديهيات آن زمان اين بود كه يزيد و پيروانش نه از حكومت كناره مي گرفتند و نه از روش خود دست بر مي داشتند. يكی ديگر از شرايط امر به معروف و نهی از منكر امنيت ازضرر مي باشد. حال آنكه جان، مال، فرزندان و ياران حضرت در اين جريان از هيچ گونه امنيتی برخوردار نبودند. با اين اوضاع چگونه امامعليه‌السلام يكی از علل قيام خود را امر به معروف و نهی از منكر مي دانستند؟

اولاً: شرايطِ احكام و خصوصيات و فروع آن را بايد از حسينعليه‌السلام آموخت. استوارترين دليل بر جواز هر عمل، انجام آن توسط امام معصوم است. به عبارت ديگر گفتار و رفتار آن حضرت از ادلّه احكام شرعی مي باشد.

بر اين اساس نمي توان احتمال تأثير و امنيت از ضرر را از شروط انحصاری امر به معروف و نهی از منكر دانست بلكه از حركت تاريخی سيد الشهداء مي توان دريافت كه علاوه بر شروط مذكور شرط های ديگری نيز در انجام امر به معروف و نهی از منكر دخيل مي باشد.

ثانياً: مسلّم نيست كه شرعاً در هر مورد، وجوب امر به معروف و نهی از منكر، مشروط به امنيت از ضرر باشد بلكه مي توان گفت در بعضی موارد عكس آن ثابت است و بايد اهميت مصلحت امر به معروف و نهی از منكر را با ضرر و مفسده ای كه از آن متوجه انسان مي شود سنجيد، اگر مصلحت اين فرع دينی اهم و شرعاً لازم الاستيفا باشد، مانند بقای دين، تحمل ضرر لازم و ترك امر به معروف جايز نمي باشد.

به بيان ديگر، بين امر به معروف و نهی از منكرهای عادی و معمولی كه غرض بازداری اشخاص از معصيت و مخالفت، و واداری آنها به اطاعت و انجام وظيفه است، و بين امر به معروف و نهی از منكری كه جنبه عمومی و كلی داشته و احيای دين، بقای احكام و شعائر به آن وابسته باشد و ترك آن موجب خسارت ها و مصائب جبران ناپذير و قوّت كفار و تسلط آنان بر مسلمانان شود، تفاوت وجود دارد. به طور مثال در عصر حكومت يزيد ملّيت جامعه اسلام در خطر تغيير و تبديل به مليت كفر بود و اوضاع و احوال نشان مي داد كه به زودی دين از اثر و رسميت افتاده و اسلام از جامعه مسلمين رخت برخواهد بست. در صورت اول امر به معروف و نهی از منكر مشروط به امن از ضرر است و در صورت دوم وجوب، مشروط به امن از ضرر نيست و بايد با احتمال تأثير و عدم ترتب مفسده بزرگ تر، دين را ياری كرد و خطر را از اسلام دفع نمود اگر چه به فدا كردن مال و جان برسد.

ثالثاً: احتمال تأثير بر دو نوع مي باشد: گاه شخصی در حال انجام معصيت است و از طرفی احتمال تأثير نهی از منكر در مورد او داده نمي شود در اين صورت نهی از منكر جايز نيست؛ و گاه بالفعل احتمال تأثير نهی از منكر را نمي دهيم ولی مي دانيم در آينده مؤثر واقع خواهد شد در اين صورت نهی از منكر واجب، و با صورت احتمال تأثير فعلی، فرق نمي كند.

مانند آنكه اگر با فرق ضاله يا مؤسسات فساد مبارزه كنيم و معايب و مفاسد و مقاصد سوء آنها را به گوش مردم برسانيم و اعلام خطر نماييم احتمال اينكه پس از مدتی دستگاهشان بي مشتری و بر چيده شود وجود دارد و يا اينكه اثر آنها در فساد جامعه كمتر گردد و يا حداقل از گسترش بيشتر تبليغات و فسادشان جلوگيری به عمل مي آيد و يا اگر كارگردانان آنها دست از خيانت برندارند در اثر نهی از منكر، تبليغات سوء آنها باعث گمراهی نخواهد شد، در اين مورد امر به معروف و نهی از منكر با احتمال تأثير آن در آينده، واجب است.

عَلَم مبارزه در دنيای معاصر در دنيای معاصر هم بيشتر مللی كه توانسته اند بندهای اسارت خويش را پاره كرده و به آزادی و استقلال برسند برای مبارزه همين راه را انتخاب نموده اند. آنها با فداكاری، تحمل ناملايمات و دشواري ها و متاعب و تهييج احساسات، دشمنان خود را در افكار محكوم و پايه های تسلط و نفوذ آنان را متزلزل و به تدريج ساقط مي سازند؛ در اين مبارزات آنان كه پرچم به دست گرفتند، پيروز شدند و خون هايشان بهای آزادی جامعه و برافتادن نفوذ بيگانه است. اين پيكار اگر چه نتيجه اش در آينده ظاهر مي شود، موفقيت آميز و افتخار برانگيز است؛ زيرا غرض، رياست و حكومت نيست بلكه هدف، اصلاح و نجات جامعه مي باشد.

تأثير مجاهدات مردان خدا

مردان خدا نيز برای هدف های عالی، انسانی و الهی خود، گاهی چنين مبارزاتی دارند. و با اينكه مي دانند دشمنان خدا خونشان را مي ريزند و سرشان را بالای نيزه مي كنند ولی بازهم برای نجات اسلام و توحيد، پيكار و جهاد مي نمايند تا عكس العمل قيام آنها بتدريج مردم را بيدار، و مسير تاريخ را عوض نمايد.

حسينعليه‌السلام با وضعی كه پيش آمده بود، و در شرايطی كه احكام قرآن و موجوديت اسلام را شديدترين خطرات تهديد مي كرد، آينده اسلام تاريك و مبهم بود، بلكه معلوم بود به زودی، خورشيد نورانی اسلام غروب، و دوران شرك و جاهليت بازگشت خواهد نمود، نمي توانست با در نظر گرفتن احتمال يا قطع به ضرر، دست روی دست بگذارد و ناظر اين مصيبات برای عالم اسلام باشد.

حسينعليه‌السلام خطر دين زدايی را كاملاً احساس مي كرد بنابراين در همان آغاز در پاسخ مروان كه گفته بود با يزيد بيعت كن و با خاطری آسوده زندگی نما، فرمود:

«اِنّا للهِِ، وَ اِنّا اِلَيهِ راجِعُونَ وَ عَلَی الاِْسْلامِ السَّلامُ اِذْ قَدْ بُلِيتِ الاُْمَّهُ بِراع مِثْلِ يزيد » ۲۴)

برای خداييم؛ بازگشتمان به سوی اوست. بايد با اسلام وداع كرد؛ زيرا امت به شبانی مانند يزيد مبتلا گشته است.

يعنی وقتی يزيد زمامدار مسلمين شود معلوم است كه اسلام به چه سرنوشتی گرفتار مي گردد؛ آنجا كه يزيد است اسلام نيست، و آنجا كه اسلام است يزيد نيست.

در مقابل چنين منكری حسينعليه‌السلام بايد به پا خيزد، و دفاع كند و سنگر اسلام را خالی نگذارد هرچند خودش و عزيزانش را بكشند، و خواهرن و دخترانش را اسير نمايند؛ زيرا حسينعليه‌السلام بقای اسلام و بقای احكام اسلام را از بقای خويش مهمتر مي دانست، پس جان خود را فدای اسلام كرد.

حسين يقين به تاثير داشت شرط احتمال تاثير هم موجود بود بلكه حسينعليه‌السلام يقين به تأثير داشت. او مي دانست كه نهضت و قيام، اسلام را حفظ مي كند و حركت او ضامن بقای دين خواهد بود. مي دانست كه اگر بنی اميه او را به عنوان نبيره پيغمبر و مركز تحقق آمال معنوی و اسلامی مردم، و شريف ترين و گرامي ترين خلق و محبوب ترين افراد در قلوب جامعه است، بكشند ديگر قدرتشان درهم شكسته خواهد شد، و چنان سيل خشم و نفرت مردم به سويشان سرازير مي شود كه توان هجوم به اسلام در آنها از ميان مي رود، در اين شرايط بايد موقعيت دفاعی به خود بگيرند تا بتوانند چند صباحی پايه های لرزان حكومت كثيف خود را از سقوط نگاه دارند.

مي دانست كه شهادت او و اسارت اهل بيت ماهيت بني اميه و عداوت های آنها را با اسلام و شخص پيغمبر آشكار مي سازد و عكس العمل قتل او ريشه های اسلام را در دل ها استوار كرده و حس تمرد و سرپيچی از اوامر امويان را در همه ايجاد مي كند. احساسات اسلامی و شعور دينی مردم را بيدار و زنده مي سازد.

مي دانست كه وقتی بني اميه او را كشتند،مردم دستگاه خلافت و حكومت را در مسير خلاف مصالح اسلام و مسلمين مي دانند و آن را نماينده افكار جامعه های مسلمان نمي شناسند. معلوم است حكومتی كه دشمن دين و خاندان رسالت شناخته شد، هرچند مدت كوتاهی بر ظاهر مردم فرمانروايی كند، نخواهد توانست با سوء استفاده از مسند رهبری اسلامی جامعه را گمراه و انديشه ها را منحرف سازد.

نتيجه قيام كربلا

فاجعه كربلا دنيای اسلام را تكان داد و مانند آن بود كه شخص پيغمبر صلی الله عليه وآله شهيد شده باشد. در تمام شهرها احساسات خشم آگين مردم نسبت به بني اميه به جوش آمد و انقلابات ضدّ اموی يكی پس از ديگری شروع شد و سرانجام حكومتی كه به اسم اسلام، از شرك و كفر ترويج مي كرد ساقط شد. خون های پاكی كه از اهل بيت ريخته شد بهای نجات اسلام و شور و هيجان دينی مردم عليه بني اميه بود.

امر به معروف، تكليف سيد الشهدا

اثبات شد كه امر به معروف و نهی از منكر حسينعليه‌السلام از نظر قواعد عمومی و فقهی نيز لازم و از واجبات بوده است. حسينعليه‌السلام در راه ادای اين تكليف از جان خود و عزيزترين و لايق ترين جوانان و برادران و ياران چشم پوشيد و همه را فدای مقاصد بزرگ و عالی اسلامی كرد با اينكه سيل مصيبات به سوی او هجوم آورد ثابت و پايدار ايستادگی كرد و از دين و هدف خود دفاع نمود.

با آنكه اطفالش را در شدت تشنگی مي ديد، و كودكانش را برابر چشمانش به فجيع ترين وضع كشتند، به قدر يك سرسوزن از برنامه كار و ادای وظيفه منحرف نشد. آري! قيام حسينعليه‌السلام امر به معروف و نهی از منكر بود. مبارزه با ظلم و ستم و كفر و ارتجاع واقعی بود.

كربلا، عرصه بزرگ ترين امتحان تاريخ

امر به معروف و نهی از منكر و مبارزه با ظلم و كفر، نشان نمي دهد كه فرد ديگری جز حسينعليه‌السلام را با زن و فرزند و عائله، انبوهی از لشكری ستمگر، احاطه كرده باشد و خواهران و دختران خويش را در معرض اسيری مشاهده نمايد و بيش از هفتاد زخم شمشير و نيزه از دشمن خورده باشد اما در عين حال، عزت و كرامت نفس خود را حفظ كرده و به دين و وظيفه خود وفادار بماند.

اين حسينعليه‌السلام بود كه در راه امر به معروف و نهی از منكر چنان قوّت قلب و شجاعتی در روز عاشورا اظهار كرد كه از عهده آن همه امتحانات بزرگ برآمد و در بين شهدای راه حق، رتبه اول را حائز شد.

اين حسينعليه‌السلام بود كه پی در پی علاوه بر آن زخم هايی كه به جسمش مي رسيد، مصيباتی از داغ جوانان و شهادت برادران و برادرزادگان، و طفل شيرخوار كه هر كدام شجاع ترين افراد را از پا در مي آورد و ناچار به تسليم مي سازد بر او وارد مي شد و روح پر از ايمان و دل لبريز از صبر و يقين او را متزلزل نساخت.

اين حسينعليه‌السلام بود كه در ادای وظيفه نهی از منكر، با اين همه شدائد و سختي ها عذری نياورد و برای ترك آن بهانه جويی نكرد و مصداق اين حديث مشهور نبوی گرديد:

«سَيدُ الشُّهَداءِ عَمّی حَمْزَهُ وَ رَجُلٌ قامَ اِلی اِمام جائِر فَاَمَرَهُ وَ نَهاهُ فَقَتَلَهُ »

سرور شهيدان، عموی من حمزه سرور شهيدان مي باشد و مردی است كه عليه پيشوايی ستمگر به جهاد برخيزد. او را امر به معروف و نهی از منكر نموده در نهايت به دست آن ظالم، كشته شود.

۳ - آيا قيام كربلا سياسی بود؟

از آنجا كه هدف از قيام حسينعليه‌السلام تشكيل حكومت اسلامی و بركنار كردن يزيد بود پس قيام آن حضرت با هدفی سياسی اتفاق افتاد. و اگر هدفی غير از اين را دنبال كرد پس چرا حضرت دعوت اهل كوفه را پذيرفت و به چه علت پسر عموی گرامي اش مسلمعليه‌السلام را به كوفه فرستاد؟ تمامی اين قرائن نشان دهنده غرض سياسی حسينعليه‌السلام مي باشد.

معنای واقعی سياست

اولاً: قيام برای تشكيل حكومت حق و عدالت اسلامی و تضمين حُسن جريان امور اجتماعی و عمومی و اجرای احكام و نظامات آسمانی قرآن مجيد و اصلاحات حقيقی از شخصيتی مثل حسينعليه‌السلام عين سياست و به معنا و مفهوم صحيح و معقول و واقعی آن است. ميان اين سياست با سياستی كه از آن توطئه و نيرنگ و فتنه انگيزی و مقدّمه چينی برای مقاصد شخصی و به دست آوردن قدرت و تفوق، قصد مي شود، هيچ رابطه ای نيست. آن سياستی كه هدف آن تشكيل حكومت اسلامی است، كوشش برای حفظ حقوق و تأمين آزادی انسان ها و حكومت خدا و احكام خدا بر مردم است.

اما آن سياستی كه در عرف بعضی از مردم عصر ما معمول شده به معنای طلب حكومت و تفوق بر جامعه و استثمار ديگران مي باشد؛ پر واضح است كه چنين سياستی مذموم است.

سياست علیعليه‌السلام ، سياست بود و سياست معاويه هم سياست شمرده مي شد. هردو جنگ مي كردند، و هر دو قشون و سپاه داشتند اما اين كجا و آن كجا؟ علیعليه‌السلام جنگ مي كرد:

«لِتَكُونَ كَلِمَهُ اللهِ هِی العُلْيا » ۲۵)

تا اينكه كلمه خدا برتری يابد

جنگ مي كرد تا احكام خدا بر همه حاكم گردد و مساوات و عدالت اسلامی برقرار شود. اما معاويه جنگ مي كرد تا زمامدار و برگردن مردم سوار شود و بر مال و جان و ناموس جامعه مطابق ميل و هوسش حكمرانی نمايد. البته اگر غرض از سياست، روش معاويه و عمرو عاص باشد، مذموم و نزديك شدن به آن نزديك شدن به آتش است، و اگر غرض از سياست، روش پيغمبر اكرمصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و علیعليه‌السلام باشد از عالي ترين صفات كمال بشری است.

رابطه سياست و ديانت همكاری عموم، نظارت قاطبه مردم، اجرای عدالت، برقراری نظم صحيح، تشكيل اجتماع هرچه بهتر و مترقي تر، و برپايی حكومت اصلح و مسؤوليت مشترك، جزو برنامه های عالی اسلام است. هرگز اين سياست از ديانت و روحانيت جدا نيست، و اين سخن كه بر زبان افرادی بی اطلاع از حقايق اسلام افتاده كه: «روحانيت از سياست جداست»، سخن بيگانگان و دشمنان اسلام است كه مي خواهند اسلام را تجزيه كرده و آن را در دائره عبادات و اخلاق، محبوس سازند و مانع اتحاد مسلمين و تجديد عظمت آنها و اجرای نظامات اسلام شوند و قوانين فاسد بيگانگان و روش كفار را در بين مسلمانان رايج سازند.

اگر شخص مسلمان چنين عقيده ای را داشته باشد ـ يعنی اسلام را فقط يك سلسله برنامه های روحی و معنوی بداند و برنامه های ديگر اسلام را در كشورداری، عمران و حقوق، انتظامات و آئين داوری و غيره انكار كند ـ طبق موازين و شرايطی كه در فقه مقرر شده محكوم به كفر و خروج از اسلام خواهد بود.

اين عقيده كه اسلام، شامل تمام مسائل زندگی اجتماعی و فردی مسلمانان است و اسلام برای همه، دين و عقيده، وطن، حكومت، قانون، روحانيت، سياست، صلح و جنگ و همه چيز است و از هيچ يك از شؤون و مسائل حيات بشر جدا نيست، عقيده ای است كه بايد كاملا به مسلمانها تفهيم شود و حقايق و معانی بلند آن تشريح گردد.

هر مسلمان به خصوص افراد مؤثر در جامعه) بايد در سكوت و كناره گيری از مسائل اجتماعی و در نطق و دخالت و قيام خود، به پيشرفت اسلام و اجرای احكام و ترقی و عظمت مسلمانان توجه نمايند.

بنا بر اين شكی نيست كه اصلاحات و مدافعه از اوضاعی كه در آن عصر، اسلام را تهديد مي كرد، با تشكيل حكومت اسلامی و گرفتن مسند خلافت از عنصر ضد اسلام و ناپاكی مثل يزيد تأمين مي شد و اگر حسينعليه‌السلام كه هم امام منصوص و هم از هر جهت شايستگی و صلاحيتش مورد اتفاق مسلمانان بود، زمامدار مي شد آن مفاسد، مرتفع و اسلام در مسير واقعی خود به جلو مي رفت.

پس در صورت همكاری و ياری مردم، قيام حسينعليه‌السلام برای بركنار كردن يزيد و تشكيل حكومت اسلامی شرعی و واجب بود، و اين مقصد، قيام را از حقيقت و خلوص و حفظ دين و خير و اصلاح خارج نمي ساخت و به طلب سلطنت و اغراض سياسی آلوده نمي كرد.

اصل تأسيس حكومت اسلامی در صورت همكاری مردم ارزش آن را داشت كه حسينعليه‌السلام برای آن قيام نمايد، بلكه در صورت همكاری و پايداری و استقامت مردم شايد بهترين و نزديك ترين راه به هدف حسينعليه‌السلام بود، ولی چون آن حضرت علاوه بر علم امامت، از اوضاع اجتماعی و اخلاقی مردم و شدت سوء نيت و ظلم بني اميه، شهادت خود را پيش بينی مي كرد، تصميم گرفت با صدای مظلوميت و عكس العمل تحمل آن مصائب جانكاه، مسلمانان را بيدار و اسلام را نجات دهد.

نگرانی مردم

ثانياً: قبول دعوت مردم كوفه و اعزام مسلمعليه‌السلام با اين هدف انجام شد كه پس از مرگ معاويه و ولايتعهدی يزيد كه به فسق و فجور و انحراف از تعاليم اسلام معروف و مشهور بود، مسلمانانِ بيدار و متوجه، در سرگردانی و تحير عجيبی افتاده و سنگينی حكومت تحميلی يزيد آنها را ناراحت كرده بود. عالم اسلام از نظر عموم جز جيره خواران و دست نشاندگان بني اميه) بدون خليفه و زمامدار شرعی بود!

زيرا بنا بر مذهب شيعه، حسينعليه‌السلام امام و خليفه منصوص و تعيين شده از جانب پيغمبرصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بود، و بنابر نظر ديگران هم زمامداری يزيد مطابق اصول شرعی انجام نپذيرفته بود. چون هم انتخابش از طرف معاويه بر اساس رعايت مصلحت مسلمين انجام نگرفت، و هم اهل حل و عقد و بزرگانی كه رأيشان ميزان رأی عموم بود، از بيعت با او خودداری كردند. كسانی هم كه به او رأی داده بودند يا از بيم شمشير ابن زيادها و مسرف بن عقبه ها، يا به طمع جوايز و گرفتن پول و درجه و مقام بود.

معاويه، مروان و ديگران را با پول و رشوه و وعده حكومت ساكت كرد. وی برای مروان ماهی هزار دينار و برای افراد ديگر صد دينار اضافه حقوق قرار داد. ۲۶)

به طور كلی جز كسانی كه تحت تأثير تهديد يا تطميع و حفظ منافع بودند، نوع مردم از حكومت يزيد نگران، و بيعت با او را شرعی و سبب وجوب اطاعت و حرمت خروج بر او نمي دانستند.

نگاه جامعه به سيدالشهدا

با شخصيت ترين كسی كه نامش بر زبان ها بود و مسلمان ها به او ارادت داشتند و برای خلافت و رهبری شايسته تر از هركس مي شناختند حسينعليه‌السلام بود. برای اصلاح و تأسيس حكومت اسلامی چشم ها از او برداشته نمي شد و اگر او كه صاحب حق و در نظر همه سزاوارتر از هركس بود، از گرفتن حق خويش خودداری مي كرد و به وضعی كه پيش آمده رضايت مي داد، دست ديگران هم بسته مي شد، و همه آن را در رضايت به حكومت يزيد عذر و حجت قرار مي دادند.

پس آنچه در مرحله اوّل بر حسينعليه‌السلام لازم بود اين بود كه از بيعت با يزيد امتناع نمايد و دست مسلمان ها را برای اقدام و تجديد حكومت اسلامی و همكاری بازگذارد و آنها را با بيعت و تسليم خود در برابر عمل انجام شده قرار ندهد و حجت را بر آنها تمام سازد و در مرحله بعد هم بايد برای اتمام حجت، دعوت آنها را برای تأسيس حكومت اسلامی به رهبری خودش بپذيرد.

با اين اوضاع وقتی نامه ها و فرستاده های مردم عراق و رؤسای قبائل مبنی بر دعوت آن حضرت بر قبول زمامداری و خلافت و اظهار انقياد، اطاعت، فداكاری، دلسوزی برای وضع ناهنجار مسلمين، به آن حضرت رسيد، به ظاهر حجت را بر امام تمام كردند. پس آن حضرت در آن موقعيت حساس، پيشنهاد آنها را پذيرفت و پسر عم عزيز و ارجمند خويش را به كوفه فرستاد.

معلوم است كه سيد الشهدا با آن همه اصرار و اظهار حضور مردم عراق در چنان فرصت تاريخی، ناگزير بود دعوت آنها را بپذيرد. اگر او به داد مردم نرسد و صدای استغاثه آنها را جواب ندهد پس مردم چه كنند؟ و جامعه مسلمانی كه خود را تشنه اصلاحات مي داند، چه راهی پيش گيرد؟

سزاوار نبود حسينعليه‌السلام دعوت آنها را كه مدعی همه گونه اظهار اخلاص و فداكاری بودند رد كند و به سوء نيت و پيمان شكنی متهم سازد و آنان را به جرم رفتار و كردارشان با پدر و برادرش مؤاخذه نمايد.

يا چنانچه بعضی مي گفتند، به آنها بگويد: «شما اول، شهر را تصرف كنيد و عامل يزيد را بيرون نماييد، وقتی بدون منازع شد مرا بخوانيد تا بيايم.» حسينعليه‌السلام اين پيشنهاد را نداد زيرا به او گفتند: «بدون رهبر، انقلاب عليه حكومت اموی نتيجه بخش نيست و بعلاوه معنی آن اين است كه شما خود برويد و جنگ كنيد و كشته بدهيد، اگر ميدان را صاف و بی مانع كرديد مرا بخوانيد تا زمامدار شوم؛ اين پيشنهادها در افكار مردم بهانه جويی و شانه خالی كردن از زير بار تكليف شمرده مي شد.

آنها زبان حال و مقالشان اين بود: ما امام نداريم، پيشوا نداريم، جامعه اسلام بدون رهبر و امامی كه قائم به امور باشد مخصوصاً با روی كار آمدن جنايتكاری مثل يزيد، متلاشی مي شود؛ بايد فكری كرد و چاره ای انديشيد، ما هرچه فكر كرده ايم و مشورت نموده ايم، چاره ای نيست جز آنكه تو كه پسر پيغمبری، به داد اسلام برسی و حكومت اسلام را از دست اين ناكسان خلاص سازی و به سوی ما بيايي.

اين پيشنهاد را در آن عصر و در آن شرايط، حسينعليه‌السلام بايد بپذيرد و اگر خدعه و نيرنگ هم بود، تكليف او پذيرفتن بود، چنانچه در بعضی از كتب مقتل است كه فرمود:

«مَنْ خادَعَنا فِی اللهِ اِنْخَدَعْنا لَهُ »

هركس در كار خدا با ما خدعه و نيرنگ كند، خدا هم از جانب ما خدعه اش را به او باز مي گرداند.

قبول اين پيشنهاد و اعزام مسلم بن عقيل و دست به كار شدن برای تأسيس حكومت اسلامی با سياست به معنای طلب ملك و رياست سازگاری نداشت. اين سياست، سياست اسلامی، و وظيفه دينی و وجدانی و قيام برای خدا بود. بنابراين با اينكه مي دانست جريان به كجا منتهی مي شود، دعوت اهل كوفه را پذيرفت و مسلم را به آنجا فرستاد.

پاسخ به التجاء مردم

مسلم به كوفه آمد و بدون آنكه مالی و رشوه ای برای سران قبائل بياورد ۲۷) يا وعده مقام و منصب به كسی بدهد يا كسی را تهديد نمايد، در محيطی آزاد شروع به كار كرد و چنانچه مي دانيم با حُسن استقبال مردم كه كاشف از همان خواسته های واقعی و كمال خوش بينی آنها به حسينعليه‌السلام و تنفر شديدشان از بنی اميه بود روبرو شد.

هجده هزار نفر يا شصت هزار نفر با او با رغبت و شوق، بيعت كردند و تشكيل خلافت اسلامی پی ريزی گرديد، زمامداری حسينعليه‌السلام رسميت يافت. چون اهل حل و عقد و مسلمانان آزادانه با احدی جز آن حضرت بيعت نكرده بودند، آن حضرت در عرف كسانی هم كه خلافت را با اجماع مي دانند، خليفه شرعی گرديد.

پس اين بيعت، يك بيعت واقعی بود، زيرا نه پول در كار بود و نه زور، ولی متأسفانه حوادثی كه پيش آمد و محبت مال و زر و زيور دنيا و بيم از مرگ و ضعف ايمان و فقدان شجاعت اخلاقی، آنها را از استقامت و فداكاری در راه مقصد و عقيده بازداشت تا با آن وضع اسف انگيز و جنايت بار، عهدشكنی و بي وفايی كرده و ذليل و مغلوب مطامع پست مادی شدند.

بديهی است آنچه از حسينعليه‌السلام صادر شد از جواب نامه ها و اعزام مسلم و عزيمت خود آن حضرت به سوی عراق، همه به ظاهر پاسخ مثبت به ندای التجا و استغاثه مردم كوفه و كوشش برای تشكيل حكومت اسلامی بود.

اما چون باطن كار بر آن حضرت معلوم بود و چون او برنامه ای را كه انبيا و اوليا اجرا كردند اجرا مي نمود، دعوت مردم كوفه را قبول و حجت را بر آنها تمام كرد و مفاد آيه كريمه «لِيهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَنْ بَينَه وَيحْيی مَنْ حَی عَنْ بَينَه » ۲۸) را به كار بست.

ثمرات پذيرش دعوت كوفيان همانطور كه يكی از فوائد دعوت پيغمبران، قطع عذر «ولِئَلاّ يكُونَ لِلنّاسِ عَلَی اللهِ حُجَّهٌ بَعْدَ الرُّسُلِ » ۲۹) است حسينعليه‌السلام كه خليفه و جانشين پيغمبر بود هم با مردم اتمام حجت و قطع عذر نمود.

حوادث كوفه و بي وفايی مردم نشان داد كه تشكيل حكومت اسلامی در آن شرايط ميسر نيست و راه دفع خطرات از اسلام، خودداری از بيعت و تسليم، استقامت، تدارك انقلاب فكری، تهييج احساسات، فداكاری و بی اثر كردن برنامه های تخريبی بني اميه است.

خلاصه جواب اين است كه با حساب دقيق، نجات اسلام با يكی از اين دو راه ممكن بود:

نخست: تشكيل حكومت اسلامی و بركنار كردن يزيد.

دوم: فداكاری در راه امتناع از بيعت و تسليم و استقبال از شهادت و مظلوميت فوق العاده؛ از آنجا كه راه اول به علّت ناپايداری مردم به نتيجه نمي رسيد، امامعليه‌السلام از آغاز كار، راه دوم را انتخاب كرد، و برای اتمام حجت تا وقتی پيمان شكنی مردم كوفه، علنی و آشكار نشده بود از راه مشترك به طرف مقصد دوم مي رفت.

پس تشكيل حكومت اسلامی اگر چه هدف عالی و مقصد مقدسی بود كه طلب آن، از مقام امامت و عصمت حسينعليه‌السلام چيزی كم نمي كرد بلكه قيام برای آن نيز از جانب آن حضرت بجا و سزاوار بود؛ اما چون شرايط آن موجود نبود، با علم امام به واقع و پيش بينی آينده، نمي توان آن را از علل و اسباب قيام شمرد.

۴ - آيا قيام كربلا ساده انگارانه بود؟

آيا نهضت حسينی يك تندروی سياسی و به دور از دورانديشی و يك نوع خوش گمانی ساده انگارانه به مردم عراق نبود؟ آيا قيام عاشورا نتيجه عدم شناخت جامعه سياسی آن زمان توسط اصحاب كربلا نيست؟

منشاء سؤال

برخی از قلم به دستان ناصبی طرفدار بني اميه مخصوصاً معاويه و يزيد، قيام حسينعليه‌السلام را يك تندروی و انتحار سياسی و ترك حزم و دورانديشی و خوش گمانی به مردم عراق شمرده و با الفاظی اعتراض آميز از نهضت حسينعليه‌السلام انتقاد و به جای اينكه بنی اميه و مخصوصاً معاويه را كه موجب تفرقه و اختلاف مسلمين شد و برخليفه بحقّ خروج كرد و پسرش يزيد را كه شايستگی نداشت، به رسم اكاسره و قياصره، وليعهد ساخت، نكوهش و توبيخ كنند به روش پاك و مقدس حسينعليه‌السلام و قيام او برضد يزيد، حمله كرده و در پايان مقال مي گويند:

«حسينعليه‌السلام در موقعی با يزيد مخالفت كرد كه هنوز از او جور و ستمی ظاهر نشده بود.»

در پاسخ بايد گفت: در محيط مسلمين و جهان اسلام خصوصاً با توجه به سوابق روشن سيد الشهداءعليه‌السلام و فضايل و مناقب او اخبار و احاديث متواتره ای كه در شأن و بلندی مقامش از پيغمبر اعظم صلّی الله عليه وآله روايت شده، احتمال آنكه حسينعليه‌السلام در اين قيام قدمی به اشتباه برداشته باشد مردود و منفی است و مصاب بودن آن حضرت، يك فكر عمومی و نظر و رأی همگانی است.

پيشوای فداكاری در عصر

ما عموم عقلا و طبقات فاضل دنيا براين عقيده هستند كه بايد تا سرحد امكان با ظلم و ستم و استثمار ضعيفان مبارزه كرد. انديشمندان عالم، حيات و بقای ملل را وابسته به مقاومت آنها در برابر ظلم و ستم مي دانند و روش حسينعليه‌السلام را مي ستايند؛ او را پيشوای فداكاران راه نجات بشر و آزادی ملت ها و اصلاحات دانسته و به ياوه سرايي های مُشتی ناصبی اعتنا نمي كنند. كسانی كه اين ياوه ها بر قلم و زبانشان جاری شود مورد طعن و ردّ مسلمين واقع مي گردند.

اول: نويسنده ناصبی گمان كرده قيام حسينعليه‌السلام به منظور طلب سلطنت بوده و حاصل نشدن آن به علت ترك حزم و احتياط و آماده نساختن وسايل و اسباب مي باشد؛ از اين جهت، حركت امام را بدون مطالعه عاقبت كار و دور انديشی شمرده و مورد انتقاد قرار داده است.

انگيزه قيام كربلا

قيام امام برای طلب حكومت نبود. آن حضرت از عواقب امر، مطلع بود و ديگران هم از مآل و پايان اين حركت، آگاه بودند. امام خود را مكلّف مي دانست كه در برابر وضعی كه پيش آمده عكس العمل نشان دهد.

او بيعت با يزيد را جايز نمي دانست و امتناع از آن را هرچند به قيمت خون پاكش تمام شود واجب مي شمرد.

حسينعليه‌السلام شخصيت اول در بين امت بوده و تمام شرايط زمامداری اسلامی در او جمع بود؛ ريشه در خاندان رسالت داشت و به صلاح امت اهميت مي داد. اين شخصيت مصلح و هدايت گر چگونه راضی شود خلافت، بازيچه جوانی فاسق، فاجر و متجاهر به گناه گردد؟

اگر امر به معروف و نهی از منكر واجب باشد، حسينعليه‌السلام اول كسی بود كه بايد به آن عمل كند، و اول كسی است كه بايد برای پاك كردن محيط از منكرات و كفر و ظلم اگر چه به بذل جان باشد، اقدام نمايد. اگر حسينعليه‌السلام در راه بقای دين و دفاع از شرع، مجاهده و فداكاری نكند پس چه كسی جهاد نمايد؟

حسينعليه‌السلام فداكاری و جان نثاری در راه اقامه حق و اماته باطل و نجات اسلام را واجب مي دانست كه فرمود:

«لا اَرَی الْمَوْتَ اِلا سَعادَهً، وَلاَ الْحَياهَ مَعَ الظّالِمينَ اِلا بَرَما »

مرگ را جز سعادت نمي بينم و زندگی با ستمگران را جز ذلت نمي انگارم.

و هم او بود كه فرمود:

«لا اُجيبُ ابْنَ زِياد فَهَلْ هُوَ اِلا الْمَوْتُ فَمَرْحَبا بِهِ »

خواسته ابن زياد را اجابت نمي كنم مگر نتيجه آن جز مرگ نيست پس به مرگ خوش آمد مي گويم.

اشتباه در نگاه اشتباه يا اشتباه كاری در اينجاست كه قيام امام را با قيام سياستمداران و رياست طلبان تاريخ مقايسه كرده و آن را انتحار سياسی و ترك حزم مي شمارند با آنكه اين قيام از هرگونه شائبه اغراض دنيايی و شخصی منزه و مبراست.

در فصل اول همين بخش روشن ساختيم كه قيام امام يك قيام الهی و ادای تكليف دينی و مأموريت خدايی بود و بايد آن را با قيام های مشابه آن نهضت های انبيا و اوليا) مقايسه كرد كه به اتكای نيروی مادی و ظاهری نبود.

ابراهيم خليل در حاليكه نه قشونی داشت و نه شمشير و اسلحه و نه همكار و همفكری، در برابر پادشاه جباری مانند نمرود قيام كرد و خدايان و مقدسات او و ملتش را خوار شمرد، بت هايشان را شكست و پايمال نمود.

موسای كليم چوپان پشمينه پوش فقير از فرعون مصر خواستار شد كه دست از دعوای خود بردارد و استعباد بندگان خدا را ترك كند و بنی اسراييل را آزاد سازد؛ فرعون را گمراه شمرد و از او و قشون و سپاهش بيم نكرد.

محمّدصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بی معين و يار و ياور و تنها و بی جمعيت و لشكر، پرچم دعوت گردنكشان متكبر عرب و عجم را به دوش گرفت، و قبايل مشرك و وحشی را كه سيصد و شصت بت داشتند، به توحيد و پرستش خدای يگانه خواند و به پادشاه ايران و قيصر روم نامه نوشت و همه را به پذيرش دين خدا دعوت كرد.

يحيی پيغمبر، مردم را به سوی خدا خواند، اما توسط پادشاه ستمكاركشته شد و سرش را برای فاحشه ای به هديه بردند.

حسينعليه‌السلام مردم را به حق و عدالت و دين جدش دعوت كرد، او را كشتند و سرش را برای يزيد هديه بردند.

زكريا و ساير پيغمبرانی كه كشته شدند يا مردم دعوتشان را پذيرفتند، با اتكا به كدام اسباب ظاهری و وسايل مادی قيام كردند؟

قيام اين طبقه جز مأموريت دينی، باعثی نداشت و غلبه و شكست ظاهری برای آنها يكسان بود.

در عصر انبيا نيز كسانی بودند كه دعوت ايشان را تندروی و بی احتياطی و استقبال از مرگ و هرگونه خطر مي شمردند و حتی آنها را به باد استهزا و تمسخر مي گرفتند؛ چون هدف انبيا را از هدف مردمان دنيا طلب و جاه دوست تميز نمي دادند و نهضت های روحانی و معنوی و آسمانی را كه براساس اطاعت امر خدا و فضيلت و بشر دوستی و حقيقت و عدالت و اتمام حجت است، مانند نهضت های دنيايی كه براساس حبّ به دنيا و جاه و رياست و منفعت شخصی است مي شمردند.