پیشوای آزادگی

پیشوای آزادگی0%

پیشوای آزادگی نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: امام حسین علیه السلام

پیشوای آزادگی

نویسنده: مهدى عاصمى
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 5822
دانلود: 1896

توضیحات:

پیشوای آزادگی
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 11 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 5822 / دانلود: 1896
اندازه اندازه اندازه
پیشوای آزادگی

پیشوای آزادگی

نویسنده:
فارسی

فصل دوّم : سیره ی آموزشی و تربیتی

امر به معروف مناسب

پیرمردی در حال وضو گرفتن بود؛ امّا آن را به طور صحیح نمی گرفت. امام حسن و امام حسینعليه‌السلام که در آن موقع در سنین کودکی بودند، به آن پیرمرد برخورد نموده و از وضوی نادرستِ او آگاه شدند، به همین خاطر درصدد برآمده تا وضوی صحیح را به آن پیرمرد یاد دهند.

موقعیت سنّی آن ها نسبت به آن مرد سالمند اجازه نمی داد که به طور صریح و مستقیم اشتباهات وضویش را بازگو کنند؛ زیرا ممکن بود از دست آن ها رنجیده خاطر شود و احساس حقارت کند و از روی لجاجت به همان روش نادرستِ وضو گرفتن ادامه دهد.

به همین خاطر، آن دو اندیشیدند تا به طور غیر مستقیم وی را آگاه کنند. پس به ظاهر با یکدیگر به بحث و گفتگو پرداخته و پیرمرد را متوجّه نمودند که هر یک از آن ها مدّعی است که وضویش از وضوی دیگری کامل تر است، و بالاخره توافق کردند که هر دو نفر در حضورِ پیرمرد، وضو بگیرند و او داوری نماید.

طبق توافق، عمل نموده و هر دو نفر، جلوی چشم پیرمرد وضوی صحیح و کاملی گرفتند. پیرمرد، تازه دریافت که وضوی صحیح از چه قرار است و به مقصود اصلی آن دو کودک پی برد و هر چه بیشتر تحت تأثیر برخورد انسانی و مؤدبّانه ی آن ها قرار گرفت.

آن گاه گفت: وضوی هر دو نفرِ شما صحیح و کامل است و منِ پیرمرد جاهل هستم که هنوز وضو گرفتن را درست بلد نیستم و اکنون از شما آموختم و محبّتِ شما به اُمّتِ جدّتان بود که من به وظیفه ی خود آشنا گردیدم و به همین خاطر از شما متشکرم.(93)

راه ترک گناه

روزی مردی به حضور امام حسینعلیه‌السلام آمده و گفت: من مردی گنهکارم و نمی توانم از معصیت، خودداری کنم؛ مرا موعظه ای کن و شیوه ای یاد بده تا بتوانم در مقابل گناهان و وسوسه های شیطانی مقاومت کنم. حضرت به او فرمود:

پنج دستور را عمل کن، بعد از آن هر چه قدر دلت می خواهد به سوی گناه برو:

1- روزی خدا را نخور و هر قدر می خواهی گناه کن.

2- از تحت حکومت خداوند بیرون برو و هر قدر می خواهی گناه کن.

3- جایی را پیدا کن که خدا تو را نبیند و هر قدر می خواهی گناه کن.

4- عزرائیل را موقع جان دادن از خودت دور کن و هر قدر می خواهی گناه کن.

5- اگر خواستند تو را به آتش جهنّم ببرند نرو، آن گاه هر قدر می خواهی معصیت نما.(94)

شیعه ی واقعی

مردی به امام حسینعلیه‌السلام گفت: من از شیعیان شما هستم. امامعلیه‌السلام به او فرمود:

از خدا بترس و ادّعای چیزی نکن که خداوند به تو بگوید: دروغ می گویی و ادّعای دروغ می نمایی!

شیعیان ما کسانی هستند که قلب های آن ها از هر گونه حیله و نیرنگ و ترفند، پاک و سالم است. پس بگو: من از دوستان و علاقمندان به شما هستم.(95)

بخشش برای حفظ آبرو

«مروان بن حکم»، فرزدقِ شاعر(96) را از مدینه بیرون کرد. او نیز خدمت امام حسینعلیه‌السلام آمد و آن حضرت، چهارصد دینار به وی بخشید. وقتی به امامعلیه‌السلام در مقابل این بخشش اعتراض کردند و گفتند که فرزدق، شاعر فاسق و هتّاکی است فرمود:

بهترین مال آن است که به وسیله ی آن آبروی انسان محفوظ بماند.

سپس حضرت فرمود:

شخصی به نام «عباس بن مردیس» سخنان ناروایی به پیامبرصلى‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم گفت: رسول خداصلى‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم نیز به «کعب بن زهیر» فرمود: زبانش را ببر (کنایه از این که چیزی به او بده تا دیگر حرف نامربوط نگوید.)(97)

ترغیب به انفاق

روزی مستمندی از مردم درخواست کمک می کرد. امام حسینعلیه‌السلام به اطرافیانش فرمود:

آیا می دانید چه می گوید؟

گفتند: نه، ای فرزند رسول خدا.

حضرت فرمود:

می گوید: من فرستاده ی شما هستم. اگر چیزی به من بدهید آن را می گیرم و [برایتان] به آن جا (قیامت) می برم وگرنه با دستانی تهی بر آن وارد خواهم شد.(98)

پرداخت مهریه

عدّه ای بر حسین بن علیعليه‌السلام ، وارد شدند و در خانه ی او، قالیچه و بالش و فرش های دیگر دیدند؛ عرض کردند: ای فرزند رسول خدا! در منزل شما، چیزهایی می بینیم که در منزل رسول خداصلى‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم نبوده است!

حضرت فرمود:

ما با زنان خود، ازدواج می کنیم و مهریه ی آنان را می پردازیم؛ آنان نیز هر چه می خواهند با مهر خود می خرند؛ و ما در آن، نصیبی نداریم.(99)

(یعنی این چیزهایی که می بینید متعلّق به همسرم می باشد که با پول مهریه اش خریده و خانه را با آن آراسته است.)

دوستی حقیقی

یکی از برادران امام حسینعلیه‌السلام به حضرت نامه نوشت و از دیر نامه نوشتن آن حضرت، گلایه کرد. امامعلیه‌السلام به او نوشت:

برادر من! استوار کردن دوستی، به فراوانی دیدار و نامه نگاری پی درپی نیست، بلکه دوستی، در دل پا برجاست و در سختی ها بروز می کند.(100)

خضاب مشکی

امام باقرعلیه‌السلام فرمود: «گروهی، بر امام حسینعلیه‌السلام وارد شدند و دیدند که حضرت، با رنگ مشکی، محاسن خود را خضاب می کند؛ از او در این مورد پرسیدند؛ حضرت دست به محاسن خود کشید و فرمود:

رسول خداصلى‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم در یکی از غزوات، دستور داد تا [ مو سپیدان [با رنگ مشکی، خضاب کنند تا بدین وسیله، [روحیه ی دشمن را با جوان نشان دادن خود تضعیف کنند و] بر مشرکان نیرو یابند.(101)

خودداری از فروش وقف

امام حسینعلیه‌السلام بدهکار شد. معاویه دو هزار دینار برای آن حضرت فرستاد تا چاه «ابی نیزر» را به او بفروشد، حضرت امتناع کرد و فرمود:

آن را پدرم، وقف کرده تا به سبب آن، خدا او را از حرارت آتش نگه دارد و من آن را به هیچ قیمتی نخواهم فروخت.(102)

لباس اهل آتش

«لیث» نقل می کند: خیاطی که برای امام حسینعلیه‌السلام پیراهنی دوخته بود، برایم نقل نمود که: به حضرت عرض کردم: آیا [بلندی] پیراهن را تا روی پا

بدوزم؟ فرمود: نه.

عرض کردم: آن را پایین تر از قوزک پا قرار دهم؟ فرمود:

آن چه پایین تر از قوزک پا باشد، در آتش است.(103)

(در آن زمان لباس حکام و افراد ستمگر، آن چنان بلند بود که بر روی زمین کشیده می شد و علاوه بر آن، لباس شهرت نیز محسوب می شد.)

توجّه به خویشاوندان

چون «شمر» - لعنة اللّه علیه - از همان قبیله ی «امّ البنین» - همسر امیرمؤمنانعلیه‌السلام و مادر حضرت ابوالفضلعلیه‌السلام - بود تصمیم گرفت تا با آوردن امان نامه برای آنان، به خیال خود خدمتی به اقوام و هم قبیله هایش کرده باشد.

هنگامی که او امان نامه را آورد، در مقابل لشکرگاه امام حسینعلیه‌السلام ایستاد و با صدای بلند فریاد زد: فرزندان خواهر ما، عبداللّه و جعفر و عباس و عثمان، پسران علی بن ابی طالبعلیه‌السلام کجایند؟ ولی آنان از پاسخ دادن به شمر خودداری کردند.

هنگامی که حضرت این سخن را شنید رو به آن عدّه نمود و فرمود:

به او پاسخ دهید اگر چه فاسق است زیرا او از دایی های شماست!(104)

(در این هنگام بود که حضرت عباسعلیه‌السلام شمر را لعنت کرده و از گرفتن امان نامه خودداری کرد.)

توصیه به صبر

حضرت، همواره اطرافیان و یاران خود را به صبر و استقامت توصیه می کرد از جمله آن که شرط همراهی با خود را صبر دانست و در یکی از منزلگاه های میان راه کربلا فرمود:

ای مردم! هر کدام از شما که تحمّل و صبر به تیزی شمشیر و زخم و ضربت نیزه ها را دارد همراه ما بماند و الاّ بازگردد.(105)

و در روز عاشورا نیز در خطبه ای به یاران خویش فرمود:

صبر و مقاومت کنید ای بزرگ زادگان! زیرا که مرگ، تنها پلی است که شما را از رنج و سختی عبور می دهد و به سوی بهشت گسترده و نعمت های همیشگی می رساند.(106)

روز عاشورا پس از نماز، باز هم دعوت به صبر داشت و فرمود:

تقوای الهی داشته باشید و صبر کنید.(107)

همچنین همواره خانواده و اهل بیت خود را به صبر دعوت می کرد تا آن جا که پس از شهادت حضرت قاسم فرمود:

ای عموزادگان و ای اهل بیت من، صبر کنید.(108)

و در آخرین وداع به دخترش سکینه فرمود:

بر قضای الهی صبر کن و شکایت نداشته باش که ما اهل صبر و احسانیم.(109)

همچنین هنگامی که علی اکبرعلیه‌السلام را تشنه دید فرمود:

صبر داشته باش ای حبیب من.(110)

و به هنگام تشنگی احمد فرزند امام حسنعلیه‌السلام نیز به او فرمود:

ای پسرم! کمی دیگر صبر داشته باش.(111)

عمل به سیره

در روزگاری که امام حسنعلیه‌السلام ، امام بود؛ در روز عرفه ای، مردی بر امام حسنعلیه‌السلام وارد شد، در حالی که آن حضرت غذا می خورد و امام حسینعلیه‌السلام ، روزه دار بود.

بعد از رحلت امام حسنعلیه‌السلام ، در روز عرفه ای، همان مرد، بر امام حسینعلیه‌السلام وارد شد، در حالی که او غذا می خورد و امام سجادعلیه‌السلام ، روزه دار بود؛ آن مرد پرسید: من [در یک روز عرفه ای]، بر امام حسنعلیه‌السلام وارد شدم، او غذا می خورد و شما روزه دار بودید؛ اکنون برشما وارد شده ام و شما، غذا می خورید؟ حضرت فرمود:

[در آن روز] حسنعلیه‌السلام ، امام بود؛ پس روزه نگرفته بود تا روزه ی او سنّت [واجب] نشود، بعد از رحلت او من امامم، اکنون می خواهم روزه ی من [نیز] سنّتی که باید مردم از آن پیروی نمایند، به حساب نیاید [از این رو، روزه دار نیستم].(112)

نخوردن آب در ظرف نقره ای

غلام امام حسینعلیه‌السلام می گوید: در خدمت امامعلیه‌السلام بودم که گذرش، به درِ خانه ای افتاد و آب خواست؛ کنیزی در کاسه ای نقره دار، آب آورد؛ امامعلیه‌السلام نقره ها را کند و به سوی او انداخت و فرمود: این ها را برای اهل خانه ببر؛ سپس آب آشامید.(113)

ارزش پاسداری از عقاید

امام حسینعلیه‌السلام از کسی پرسید:

کدام یک از این دو کار، نزد تو محبوب تر است: رهانیدن بیچاره ی ناتوانی، از دست مردی که می خواهد او را بکشد یا پیروزی آوردن، برای مؤمن درمانده ی ضعیفی از شیعیان ما، در برابر یک دشمنی که می خواهد، او را گمراه سازد؟ بدین گونه که با [تعلیم] استدلال و براهین الهی، [از ضعف بیرون آید و [نیرومند شود و [بتواند] دشمنان اهل بیتعلیهم‌السلام را خاموش سازد و شکست دهد؟

سپس خود حضرت فرمود:

بلکه نجات این مؤمن درمانده، از دست این ناصبی، محبوب تر است؛

خدای سبحان می فرماید: «و هر که نفسی را احیا کند، گویا که همه ی مردم را احیا نموده است. »(114) یعنی هر که او را زنده نماید و از کفر، به ایمان ارشاد کند، گویی همه ی مردم را از کشتار با شمشیرهای آهنین، زنده نگهداشته است.(115)

جایگاه دوستی برای خدا

یک هیئت اعزامی نزد امام حسینعلیه‌السلام آمده، عرض کردند: ای فرزند رسول خدا! یاران ما، نزد معاویه رفتند و ما، نزد تو آمدیم؛ حضرت فرمود:

در این صورت، من بیش از جایزه ای که معاویه به آنان خواهد داد، به شما جایزه می دهم.

عرض کردند: فدایت شویم! ما به خاطر دینمان، نزد شما آمده ایم [نه دنیا].

حضرت سر به زیر افکند و انگشت خود بر زمین زده، در اندیشه ای طولانی فرو رفت؛ سپس سر برداشته، فرمود:

مُجملی از مفصّل بگویم: هر که ما را دوست بدارد - [امّا] نه به سبب خویشاوندی و نه به سبب احسانی که به او کرده ایم - [بلکه] تنها برای خدا و رسولش ما را دوست بدارد، در روز قیامت با ما می آید همچون این دو، و میان دو انگشت سبّابه ی خود را جمع کرد.(116)

نهی از منکر

مردی می خواست در حضور امام حسینعلیه‌السلام از شخص دیگری غیبت کند. حضرت به او فرمود:

ای مرد! غیبت نکن؛به درستی که غیبت، خورشت سگ های جهنّم است.(117)

صدقه ی صحیح

مردی از بنی امیه، اموال زیادی را به فقرا صدقه می داد و به آن ها کمک می نمود؛ امّا اموال و پول های او از راه حرام به دست آمده بود.

وقتی این خبر به حضرت رسید فرمود:

مثال این شخص مانند کسی می ماند که در کاروان حُجّاج دزدی می کند و بعد، آن اموال دزدی را به فقرا صدقه

می دهد. به درستی که صدقه، به این ها نمی گویند؛ بلکه صدقه باید از پولی باشد که انسان در راه بدست آوردن آن زحمت کشیده باشد و عرق پیشانی ریخته باشد.(118)

اصلاح اشتباه

امام حسینعلیه‌السلام ، شخصی را دید که از «فالوده» بد می گوید؛ فرمود:

آیا از لعاب گندم که با لعاب زنبور عسل و کره ی خالص، آمیخته است بد می گویی؟؛ هیچ مسلمانی، این [نعمت] را بد نمی گوید.(119)

ازدواج آسان

روزی «حسن مثنّی» فرزند امام مجتبیعلیه‌السلام از دختر امام حسینعلیه‌السلام خواستگاری کرد. آن حضرت که به ایمان و تقوای برادرزاده اش اعتقاد داشت، بدون درنگ او را به منزل دعوت کرده و در انتخاب یکی از دو دخترش آزاد گذاشت. بعد از آن که حسن مثنی فاطمهعليها‌السلام را برگزید امام حسینعلیه‌السلام خطبه ی عقد را خوانده و به حسن مثنی فرمود:

من هم فاطمه را برای همسری تو برگزیدم؛ او به مادرم فاطمه ی زهراعليها‌السلام بیشتر شباهت دارد.(120)

چانه زدن در خرید

«ابوهشام قنّاد بصری» می گوید: من کالاهایی را از بصره برای امام حسینعلیه‌السلام می بردم و گاهی با من در خرید آن ها چانه می زد؛ امّا برخی مواقع هنوز از نزدش برنخاسته بودم که همه را به دیگران می بخشید. [روزی] گفتم: ای فرزند رسول خدا، از بصره برایتان کالا می آورم و با من چانه می زنید امّا هنوز برنخاسته همه اش را [به فقرا] می بخشید؟

حضرت فرمود:

پدرم برایم نقل کرد و آن را به پیامبرصلى‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم نسبت داد که: مغبون، نه ستوده است و نه پاداش دارد.(121)

(یعنی چانه برای این می زنم که مغبون و فریب خورده در معامله نشوم.)

خانه ی تجمّلی

شخصی، به امام حسینعلیه‌السلام عرض کرد: خانه ای ساخته ام، دوست دارم شما داخل آن شوید و دعا کنید. وقتی حضرت وارد آن خانه شد نگاهی به آن انداخته، فرمود:

[با خرجی که برای ساختمان و آرایش این خانه نموده ای]،

خانه ی آخرت خود را ویران ساخته و خانه ی دیگران را آباد نموده ای؛ زمینیان، تو را فریفتند و آسمانیان، از تو نفرت یافتند.(122)

اطعام دیگران

یکی از بانوان امام حسینعلیه‌السلام ، در یکی از مزارع حضرت، غذایی را تهیه نمود. امامعلیه‌السلام از آن چشید، سپس آن را برداشت؛ پس از مدّتی یکی از یاران حضرت آمد و امامعلیه‌السلام غذا را طلبید؛ او عرض کرد: چند لحظه پیش، نزد عبیداللّه بن عباس غذا خوردم. امامعلیه‌السلام فرمود:

پدر او، سرور قریش بود؛ همانا پیامبر خداصلى‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم فرمود: ای فرزندان عبدالمطلب! به دیگران، غذا بخورانید و سخن با آنان را، دل نشین سازید.(123)

(حضرت می خواهد بفرماید که: ما فرزندان عبدالمطلب همگی مهمان نواز هستیم.)

نزدیکی به خدا

امام حسینعلیه‌السلام مشغول نماز بود که مردی از جلوی حضرت عبور کرد. یکی از یاران امامعلیه‌السلام او را از این کار بازداشت. هنگامی که حضرت از نماز فارغ شد، پرسید:

چرا او را نهی نمودی؟

عرض کرد: ای فرزند رسول خدا! میان شما و محراب، آشفتگی پدید می آورد.

حضرت فرمود:

وای بر تو! خدای متعال به من، نزدیک تر از آن است که کسی، میان من و او آشفتگی ایجاد کند.(124)

آموزش عملی

«بشر بن قالب» می گوید: از امام حسینعلیه‌السلام ، در حالی که با او همدوش می رفتم، پرسیدم: ایستاده نوشیدن، چگونه است؟ حضرت جوابم را نداد تا در جایی فرود آمده، ناقه ای (شتر ماده ای) آورد و آن را دوشید؛ سپس مرا طلبید و شیرش را آشامید، در حالی که ایستاده بود.(125)

توصیه با نامه

شخصی برای امام حسینعلیه‌السلام در نامه ای نوشت: مرا به خیر دنیا و آخرت آگاه کن. حضرت در جوابش نوشت:

بسم اللّه الرحمن الرحیم. امّا بعد، هر کس در برابر خشم مردم، رضایت الهی را طلب کند خدا اُمورش را کفایت

می کند و او را از مردم بی نیاز گرداند و هر کس که برای بدست آوردن رضایت مردم، خدا را خشمگین کند، خداوند او را به مردم واگذار می کند. والسلام.(126)

سلام قبل از کلام

شخصی به امام حسینعلیه‌السلام عرض کرد: حال شما چطور است؟ خداوند شما را سلامت بدارد.

امام حسینعلیه‌السلام در جوابش فرمود:

شما را نیز خداوند سلامت بدارد، امّا قبل از صحبت و احوال پرسی اوّل سلام بکنید.

آن گاه حضرت فرمود:

به هیچ کس اجازه صحبت کردن ندهید تا این که سلام کند و بعد از سلام کردن، صحبت را شروع کنید.(127)

چگونگی نماز بر جنازه ی منافق

مردی از منافقین درگذشت؛ پس امام حسینعلیه‌السلام [به دلایلی] با جنازه ی او همراهی کرد. در این بین، یکی از موالیان (آزاد شدگان) خود را دید. حضرت به او فرمود:

کجا می روی؟

آن شخص گفت:

می خواهم از نماز بر جنازه ی این منافق فرار کنم.

امام حسینعلیه‌السلام به وی فرمود:

بیا در طرف راستِ من بایست و هر چه من گفتم، تو هم همان را بگو.

هنگامی که برای نمازِ میت تکبیر گفتند، امام حسینعلیه‌السلام گفت:

اللّه اکبر، خداوندا، لعنت کن این بنده ی خود را هزار بار، لعنت پیاپی. خداوندا، این بنده ی خود را در میان دیگر بندگان خود و بلاد خود خوار فرما و حرارتِ آتش را به وی برسان و سخت ترین عذاب خود را به او بچشان، که او دشمنان تو را به دوستی می گرفت و با اولیای تو، دشمنی می کرد و نسبت به اهل بیتِ پیامبرت بغض می ورزید!(128)

(چون آن شخص، به همان صورتِ نفاق از دنیا رفته بود و از دشمنان اهل بیتعلیهم‌السلام بود، حضرت این گونه او را خطاب قرار می دهد.)

تسلیم رضای الهی

شخصی به امام حسینعلیه‌السلام عرض کرد: «ابوذر غفاری» می گفت: من فقر را بیشتر از غنا و بی نیازی، و بیماری را بیشتر از صحّت و سلامت دوست دارم. امام حسینعلیه‌السلام فرمود:

خداوند ابوذر را رحمت کند، امّا من این گونه می گویم: هرکس توکل کند بر آن چه که خداوند برای او نیکو اختیار کرده است هیچ وقت، غیر اختیار پروردگار را برای خودش آرزو نمی کند. (یعنی راضی به رضای پروردگار است چه فقر باشد چه بی نیازی و چه بیماری باشد چه نعمت.)(129)

مشورت مفید

شخصی از امام حسینعلیه‌السلام درباره ی خواستگاری از یک زن ثروتمند نظر خواست. حضرت فرمود: ازدواج با او صلاح نیست.

او به حرف امامعلیه‌السلام توجه نکرد و با آن زن ازدواج کرد؛ امّا بعد از مدّت کوتاهی احساس کرد که زندگی با او برایش غیر قابل تحمّل است. به همین خاطر دوباره با حضرت به مشورت پرداخت.

امام حسینعلیه‌السلام به او فرمود:

من به تو قبلاً گفتم که آن زن، یار زندگی تو نمی تواند باشد. از او بگذر که خداوند زن بهتری را به تو می رساند.

بعداً حضرت، زنی را برایش معرفی کرد و دارای زندگی راحتی شد.(130)

(البته ازدواج با زن ثرمتمند الزاماً ایرادی ندارد و ممکن است علت دیگری سبب منع حضرت بوده باشد.)

قبول دعوت دیگران

امام حسینعلیه‌السلام شخصی را دید که برای مهمانی و اطعام دعوت شده بود؛ اما آن شخص به صاحب خانه گفت: مرا عفو کنید و [بدون هیچ عذری] از رفتن امتناع می کرد.

امام حسینعلیه‌السلام به آن شخص دعوت شده فرمود:

برخیز و دعوت او را قبول کن، در قبول کردن دعوت، عفو و بخشش وجود ندارد، اگر روزه نیستی برو و بخور، و اگر روزه [ی واجب] هستی، مقداری غذا تبرکا بردار.(131)

شوق شهادت

حضرت اباعبداللّهعلیه‌السلام اشتیاق فراوانی برای شهادت داشت (و علّت این که در روز عاشورا هر چه می گذشت چهره ی ایشان برافروخته تر می شد به همین خاطر بود).

آن حضرت در سخنرانی خود قبل از سفر به کربلا خطاب به مردم مکه فرمود:

مرگ برای انسان ها همچون گردنبند بر گردن دختران جوان، زینت بخش و لازم است و من به دیدار نیاکانم آن چنان اشتیاق دارم که یعقوب به دیدار یوسف آن چنان مشتاق بود.(132)

علاقه به بوی خوش

امام حسینعلیه‌السلام به عطر و بوی خوش علاقه ی بسیاری داشت به گونه ای که یکی از بیشترین هدایایی که برای حضرت می فرستادند عطر و مُشک بود و حضرت، در سفر کربلا نیز یک بار شتر، جای عطریات او بود که همه جا به دیگران می بخشید و خود نیز استعمال می کرد.(133)

در روز عاشورا، امام حسینعلیه‌السلام اصرار کرد تا خیمه ای سرِ پا کنند و مُشک فراوان آوردند و در ظرف بزرگی ریخته و در آن خیمه، استعمال عطر نمودند.(134)

حفظ حرمت مکه

هنگامی که امام حسینعلیه‌السلام مطّلع شد که جاسوسان یزید در مکه می خواهند او را به شهادت برسانند یا دستگیر کنند، قبل از این که حجّ خود را به پایان برساند قصد خروج از مکه را کرد. در این هنگام ابن عباس نزد آن حضرت

آمد و قصد داشت ایشان را از رفتن منصرف سازد ولی حضرت در جواب او فرمود:

به خدا قسم اگر در چنین و چنان جایی (هر کجا) کشته شوم برایم محبوب تر است تا حرمت مکه شکسته شود.(135)

خرید اراضی نینوا

امام حسینعلیه‌السلام زمینی را که قبرش در آن واقع است، از مردم نینوا و غاضریه به شصت هزار درهم، خریداری کرد و آن را به ایشان، صدقه داد و شرط فرمود تا [عاشقانش را] به قبرش، رهنمون شوند و زائرانش را تا سه روز، پذیرایی کنند.(136)

پوشیدن لباس کهنه

هنگامی که امام حسینعلیه‌السلام می خواست عازم نبرد شود به اطرافیان فرمود:

جامه ای (لباسی) برایم بیاورید که کسی در آن رغبت نکند، و آن را زیر لباس هایم بپوشم [تا هنگامی که آن ها را ربودند [برهنه نمانم زیرا کشته و عریان خواهم شد.

لباسی کوتاه و تنگ آوردند ولی حضرت آن را نپوشید و فرمود:

این لباس اهل ذمّه (یهود و نصاری) است.

پس لباس گشادتر و بلندی آوردند و آن را پوشید.

(اما وقتی حضرت به شهادت رسید آن پیراهن کهنه را هم به غنیمت بردند و بدنش را برهنه کردند.)(137)

آخرین وصیت

امام باقرعلیه‌السلام فرمود: «هنگامی که وفات پدرم رسید مرا به سینه اش چسباند و فرمود: پسر عزیزم! تو را وصیت می کنم به همان چیزی که پدرم - امام حسینعلیه‌السلام - به هنگام شهادتش به من وصیت کرد.

سپس فرمود: پسر عزیزم! مبادا بر کسی که هیچ یاوری جز خداوند ندارد ظلم و ستم کنی. »(138)