فرهنگ نامه مرثيه سرايى و عزادارى سيد الشهداء

فرهنگ نامه مرثيه سرايى و عزادارى سيد الشهداء0%

فرهنگ نامه مرثيه سرايى و عزادارى سيد الشهداء نویسنده:
گروه: امام حسین علیه السلام
صفحات: 5

فرهنگ نامه مرثيه سرايى و عزادارى سيد الشهداء

نویسنده: محمّد محمّدى رى شهرى
گروه:

صفحات: 5
مشاهدات: 2495
دانلود: 40

توضیحات:

فرهنگ نامه مرثيه سرايى و عزادارى سيد الشهداء
  • پيش گفتار

  • فصل يكم : جايگاه مرثيه سرايي و عزاداري در سخن و سيره پيشوايان

  • 1 . مرثيه سرايان سيد الشهدا پيش از واقعه كربلا

  • 2 . نخستين مرثيه سرايان سيد الشهدا پس از واقعه كربلا

  • 3 . پوشيدن لباس سياه در عزاي سيد الشهدا

  • 4 . تأكيد بر زنده نگهداشتن ياد سيد الشهدا

  • 5 . تأكيد بر تداوم عزاداري

  • فصل دوم : فلسفه عزاداري

  • فصل سوم : آسيب شناسي مرثيه سرايي و عزاداري

  • 1 . تحريف هدف عزاداري

  • 2 . استناد به منابع غير معتبر

  • 3 . گزارش هاي ذلّت بار

  • چرا ذلت فرزندم حسين را خواندي ؟ !

  • 4 . غلوّ

  • 5 . دروغ

  • دروغ در مرثيه سرايي در دوران گذشته

  • نمونه هايي از روضه هاي دروغ از نگاه محدث نوري

  • 1 . اضافات داستان آمدن طبيب براي معالجه امام علي ( عليه السلام ) در بستر شهادت

  • 2 . آب آوردن ابا الفضل براي سيد الشهدا در كودكي !

  • 3 . پيمان گرفتن زينب ( عليها السلام ) از حبيب بن مظاهر

  • 4 . احوال پرسي امام حسين ( عليه السلام ) از زين العابدين ( عليه السلام ) در روز عاشورا

  • 5 . داستان اسب امام حسين ( عليه السلام )

  • 6 . داستان عروسي حضرت قاسم

  • 7 . نسبت دادن شعر ابو الحسن تهامي به امام حسين ( عليه السلام )

  • 8 . آمدن زينب ( عليها السلام ) به بالين برادر در قتلگاه

  • 9 . اسيري در اين خانواده نبود

  • 10 . چگونگي حضور امام صادق در مجلس عزاداري

  • دروغ در مرثيه سرايي در عصر حاضر

  • 1 . دعاي ليلا براي علي اكبر

  • 2 . نذر كردن ليلا براي سلامتي علي اكبر

  • 3 . داستان پيرزني كه زمان متوكل به زيارت امام حسين( عليه السلام ) مي رود

  • ريشه دروغ در مرثيه سرايي از نگاه محدث نوري

  • 1 . تجويز دروغ در تعزيه !

  • 2 . تسامح در ابواب فضايل ، قصص و مصايب

  • ريشه هاي اصليِ دروغ در مرثيه سرايي

  • الف ـ جهل

  • ب ـ سوء استفاده از زبان حال

  • ج ـ تلاش براي ارائه مصيبتي نو !

  • د ـ دنياطلبي

  • 6 . بدعت در نحوه عزاداري

  • فصل چهارم : مجالس عزاداري هدفمند

  • 1 . خدا محوري

  • 2 . ارائه تاريخ و تحليل صحيح از حادثه عاشورا

  • 3 . تبلور عاطفه و ارادت به اهل بيت( عليهم السلام )

  • فصل پنجم : كتاب شناسي تاريخ عاشورا و عزاداري

  • 1 . منابع قابل استناد

  • 2 . منابع غير قابل استناد

  • 1 . مقتل منسوب به ابومخنف

  • 2 . نور العين في مشهد الحسين ( عليه السلام )

  • 3 . روضة الشهداء

  • 4 . المنتخب في جمع المراثي و الخطب

  • 5 . محرق القلوب

  • 6 . اكسير العبادات في اسرار الشهادات « اسرار الشهادة »

  • 7 . ناسخ التواريخ

  • 8 . عنوان الكلام

  • 9 . تذكرة الشهداء

  • 10 . معالي السبطين

  • 3 . منابع معاصر

  • فهرست منابع و مآخذ

جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 5 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • مشاهدات: 2495 / دانلود: 40
اندازه اندازه اندازه
فرهنگ نامه مرثيه سرايى و عزادارى سيد الشهداء

فرهنگ نامه مرثيه سرايى و عزادارى سيد الشهداء

نویسنده:
فارسی
پيش گفتار


فرهنگ نامه مرثيه سرايى و عزادارى سيد الشهداء (ع)

نويسنده : محمّد محمّدى رى شهرى


بسم الله الرحمن الرحيم

پيش گفتار

مرثيه سرايى و عزادارى براى سيد الشهدا ، به دليل اهداف بلند و نقش سازنده فردى ، اجتماعى ، فرهنگى و سياسى آن ، از جايگاه ويژه اى در سخن و سيره اهل بيت برخوردار است . اما بايد توجّه داشت كه اين حركت پر بركت ، مانند همه اقدامات مفيد و سودمند ، بدون آفت نيست .
بى ترديد شياطين جن و انس ، تلاش مى كنند تا هر حركت سازنده فرهنگى را دچار آفت نمايند تا آن را بى اثر كنند ، يا لااقل از آثار و بركات آن بكاهند ، و از اين رو ، هر چه فعاليت هاى فرهنگى مؤثرتر باشد ، آفات خطرناكترى آنها را تهديد مى نمايد .
بدين جهت ، نقش فوق العاده سازنده فرهنگ عاشورا در زمينه سازى جهت حاكميت ارزش ها ، سبب شده تا دشمنان پيدا و ناپيداى اسلام ناب ، از ديرباز براى تحريف اين فرهنگ ، برنامه ريزى نمايند ، و اين تلاش ها پس از نقش آفرينى فرهنگ عاشورا در پيروزى انقلاب اسلامى ايران ، تشديد گرديده است .
و بدين سان ، بر همه مرزبانان اسلام ناب و پاسداران فرهنگ اصيل عاشورا ، و علاقمندان به اهل بيت (عليهم السلام) ، فرض است ، كه همه توان خود را در جهت آفت زدايى و پالايش فرهنگ عاشورا ، و فرهنگ سازى صحيح مرثيه سرايى و عزادارى سيد الشهداء به كار گيرند ، و نقشه دشمنان را نقش بر آب نمايند .
تا آن جا كه ما مى دانيم نخستين كتابى كه بدين منظور تأليف شده كتاب «لؤلؤ و مرجان» (١) نوشته محدث نورى است ، همچنين استاد شهيد ، علامه مطهرى (رحمه الله) در «حماسه حسينى» همين هدف را تعقيب كرده است .
اما فرهنگ نامه مرثيه سرايى سيد الشهدا ، ضمن ادامه راه «لؤلؤ و مرجان» و « حماسه حسينى» اشاره به اين نكته مهم دارد كه در نظام جمهورى اسلامى براى آفت زدايى فرهنگ عاشورا نبايد به گفتن و نوشتن و رهنمود بسنده كرد ، بلكه بايد به گونه اى برنامه ريزى نمود كه مرثيه سرايى و عزادارى به شيوه صحيحى كه مورد رضاى خدا و اهل بيت است به صورت يك فرهنگ ، همگانى گردد ، و همه ارگانهاى فرهنگى نظام ، به ويژه صدا و سيما براى اين فرهنگ سازى ، برنامه ريزى و تلاش كنند .
فصل يكم اين فرهنگ نامه (٢) اختصاص به تبيين جايگاه مرثيه سرايى و عزادارى براى سيد الشهدا در سخن و سيره اهل بيت دارد . در اين فصل ، به مرثيه سرايان آن حضرت پيش از واقعه كربلا و نخستين مرثيه سرايان ، پس از اين واقعه اشاره شده ، و زنده نگهداشتن ياد سيد الشهدا و تداوم عزادارى براى آن حضرت مورد تأكيد قرار گرفته است .
در فصل دوم توضيح داده شده كه اصلى ترين فلسفه قيام و شهادت امام حسين (عليه السلام) جهل زدايى و زمينه سازى براى حاكميت ارزش هاى انسانى و اسلامى به رهبرى اهل بيت (عليهم السلام) است .
فصل سوم كه بزرگترين فصل اين فرهنگ نامه است اختصاص دارد به آسيب شناسى فرهنگ عاشورا ، در اين فصل ، تحريف هدف عزادارى سيد الشهدا ، استناد به منابع غير معتبر در مرثيه سرايى ، گزارش هاى ذلت بار از واقعه كربلا ، غلو درباره اهل بيت ، دروغ در مرثيه سرايى ، و بدعت در نحوه عزادارى به عنوان مهم ترين آسيب هاى مرثيه سرايى و عزادارى ، مورد بررسى قرار گرفته است .
در فصل چهارم توضيح داده شده كه مجالس عزادارى هدفمند داراى سه ويژگى است ، اول : خدا محورى ، دوم : ارائه تاريخ و تحليل صحيح از حادثه عاشورا ، و سوم : تبلور عاطفه وارادت به اهل بيت (عليهم السلام) .
در آخرين فصل اين فرهنگ نامه ، كتاب شناسى تاريخ عاشورا و عزادارى ، مورد بررسى قرار گرفته است ، در اين فصل ، منابع تاريخ عاشورا و عزادارى به چهار گروه تقسيم شده و منابع قابل استناد و غير قابل استناد كه آشنايى با آنها به شدت مورد نياز اهل منبر و مرثيه سرايان است به تفصيل ، تبيين گرديده است . (٣)
از خداوند منان مى خواهم كه در كنار دانش نامه امام حسين (عليه السلام) به اين فرهنگنامه ، بركتى عنايت كند كه در سال نوآوري (٤) ، حركتى نو در راه فرهنگ سازى صحيح مرثيه سرايى پديد آيد و دست اندركاران امور فرهنگى كشور ، و خطبا و مرثيه سرايان با مطالعه دقيق آن ، موجبات شكوفايى هر چه بيشتر فرهنگ عاشورا و بهره بردارى از آن در جهت زمينه سازى حكومت جهانى اسلام به رهبرى مهدى آل محمد (صلّى الله عليه وآله) را فراهم سازند ، آمين .
اللّهمّ ارزقنا شفاعة الحسين (عليه السلام) يوم الورود وثبت لنا قدم صدق عندك مع الحسين وأصحاب الحسين الّذين بذلوا مهجهم دون الحسين (عليه السلام) .
محمدى رى شهرى
١٠ / ٥ / ١٣٨٧
٢٨ رجب ١٤٢٩

فصل يكم : جايگاه مرثيه سرايى عزادارى در سخن و سيره پيشوايان

بر پايه روايات ، مرثيه سرايى براى سالار شهيدان و يارانش ، و عزادارى براى آنان و گريه بر مصايبى كه بر ايشان گذشت ، خصوصاً در دهه اول محرم و بالاخص در روز عاشورا مورد تأكيد خاندان رسالت است .
عزادارى براى سيد الشهدا در حقيقت اظهار محبت به خاندان رسول خدا (صلّى الله عليه وآله) است كه قرآن مودت آنها را واجب كرده است :
(قُل لاَّ أَسْـَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِى الْقُرْبَى . (٥)
بگو در برابر اين (رسالت) مزدى از شما نمى خواهم ، جز دوست داشتن خويشاوندان (مرا)) .
عزادارى براى سيد الشهدا ، اظهار همدردى در بزرگ ترين مصايبى است كه براى اهل بيت (عليهم السلام) و در واقع براى اسلام پيش آمد .
شيخ صدوق از امام صادق (عليه السلام) روايت كرده كه مى فرمايد :
. . . رَحِمَ اللهُ شيعَتَنا ، شيعَتُنا ـ وَاللهِ ـ هُمُ المُؤمِنونَ ، فَقَد ـ وَاللهِ ـ شَرِكونا فِى المُصيبَةِ بِطولِ الحُزنِ وَالحَسرَةِ . (٦)
خداوند شيعيان ما را رحمت كند -به خدا سوگند- آنان حقيقتاً مؤمنند . به خدا سوگند ، آنان در اندوه و حسرتى مدام ، در عزاى ما سهيمند .
و در روايت ديگرى از آن حضرت نقل شده :
اللّهمّ . . . وَارحَم تِلكَ الأَعيُنَ الَّتى جَرَت دُموعُها رَحمَةً لَنا ، وَارحَم تِلكَ القُلوبَ الَّتى جَزِعَت وَاحتَرَقَت لَنا ، وَارحَمِ الصَّرخَةَ الَّتى كانَت لَن . (٧)
بار خدايا . . . و بر آن چشم هايى كه از سر ترحم بر ما اشك هايشان روان شد ، رحم كن ، و بر آن دل هايى را كه بى تاب شدند و به حال ما سوختند ، رحم نما ، و بر شيون هايى كه براى ما بلند گرديدند ، ترحم آور .
عزادارى براى سيد الشهدا يكى از بزرگ ترين مصاديق تعظيم شعائر الهى و نشانه تقواى دل ها است . (٨)
تحقيقاً يكى از مهم ترين امتيازات جامعه شيعه ، برخوردارى از چشمه پر فيض نورانيت و معنويت عاشورا است . اين چشمه جوشان از نخستين روزى كه موضوع ذكر مصيبت سيد الشهدا و يارانش مطرح شد ، جريان يافت و تا امروز همچنان جارى است و پس از اين هم ادامه خواهد داشت .
ائمه اهل بيت (عليهم السلام) به جز تأكيدهاى مستقيم قولى به گونه هاى ديگرى نيز بر اهميت عزادارى و زنده نگه داشتن آن تأكيد داشته اند كه به مواردى اشاره مى گردد :

١ . مرثيه سرايان سيد الشهدا پيش از واقعه كربلا

بر پايه روايات ، نخستين كسى كه قبل از واقعه كربلا براى سيد الشهدا مرثيه سرايى كرده خداوند متعال است كه آدم ابو البشر ، ابراهيم خليل و خاتم انبى (عليهم السلام) را از مصايبى كه براى آن حضرت پيش خواهد آمد ، آگاه فرموده است ، و آنان بر اين مصيبت گريسته اند . (٩)
همچنين حضرت عيسى (عليه السلام) هنگام عبور از كربلا به مصيبت حسين (عليه السلام) اشاره كرده و همراه با حواريون خود بر مصايب آن حضرت گريسته است . (١٠)
پيامبر خدا (صلّى الله عليه وآله) و امير المؤمنين (عليه السلام) نيز بارها به حوادث خونبار كربلا اشاره كرده و همراه با فاطمه زهرا (عليه السلام) بر فرزند عزيز خود اشك ريخته اند . (١١)

٢ . نخستين مرثيه سرايان سيد الشهدا پس از واقعه كربلا

پس از واقعه عاشورا ، نخستين مرثيه سرايان سيد الشهدا و يارانش فرزندش زين العابدين ، خواهر بزرگوارش زينب كبرا ، دختران امام ، امّ كلثوم و فاطمه صغرا و همسرش رباب بوده اند كه در كربلا ، كوفه و شام ، با مرثيه سرايى هاى هدفمند خود ، راه سالار شهيدان را ادامه دادند .
اما در مدينه ، نخستين مرثيه سرا همزمان با شهادت امام حسين (عليه السلام) ، ام سلمه همسر بزرگوار پيامبر خدا (صلّى الله عليه وآله) بود ، يعقوبى در اين باره مى نويسد :
كانَ أوَّلُ صارِخَة صَرَخَت فِى المَدينَةِ اُمَّ سَلَمَةَ زَوجَ رَسولِ اللهِ .
نخستين ضجه زننده اى كه در مدينه ضجّه اش بلند شد ، ام سلمه همسر رسول خدا بود .
پيامبر خدا (صلّى الله عليه وآله) شيشه اى كه در آن خاكى قرار داشت به ام سلمه داده بود و فرموده بود كه : «هر گاه اين خاك تبديل به خون تازه شود حسين (عليه السلام) كشته شده است» . روز عاشوراى سال ٦١ هجرى آن خاك تبديل به خون تازه شد ، و ام سلمه با ديدن آن فرياد كشيد :
وَا حُسَيناه ! وا ابنَ رَسولِ اللهِ !
واحسينا ، وا پسر رسول خدا
شيون و زارى و مرثيه سرايى ام سلمه براى امام حسين (عليه السلام) به گونه اى بود كه به دنبال آن ، مدينه يكپارچه عزادار شد :
وتَصارَخَتِ النِّساءُ مِن كُلِّ ناحِيَة ، حَتَّى ارتَفَعَتِ المَدينَةُ بِالرَّجَّةِ الَّتى ما سُمِعَ بِمِثلِها قَطُّ . (١٢)
و زنان شيون كردند تا اين كه در مدينه چنان ولوله اى شد كه تا آن زمان شنيده نشده بود .
سال ٦١ هجرى سال حزن ناميده شد (١٣) و بر پايه گزارش دعائم الاسلام از امام صادق (عليه السلام) پس از واقعه عاشورا سه سال تمام بر آن حضرت مرثيه سرايى مى شد (١٤) ، همچنين طبق گزارشى ديگر ، از شهادت آن حضرت تا هلاكت ابن زياد اهل بيت از عزا بيرون نيامدند :
مَا اختَضَبَت مِنَّا امرَأَةٌ ، ولاَ ادَّهَنَت ، ولاَ اكتَحَلَت ، ولا رَجَّلَت ، حَتّى أتانا رَأسُ عُبَيدِ اللهِ بنِ زِياد ، وما زِلنا فى عَبرَة بَعدَهُ . (١٥)
هيچ يك از زنان ما خضاب نكرد ، و روغنى استفاده نكرد و سرمه نكشيد ، و شانه نزد تا اين كه سر عبيدالله بن زياد را برايمان آوردند ، ما همواره پس از آن ماجرا گريان بوديم .

٣ . پوشيدن لباس سياه در عزاى سيد الشهدا

نخستين كسانى كه در عزاى امام حسين (عليه السلام) لباس سياه پوشيدند ، ام سلمه همسر پيامبر (صلّى الله عليه وآله) و زن هاى بنى هاشم بودند . (١٦)
اين اقدام ، نشان مى دهد كه لباس سياه از زمان هاى گذشته علامتِ عزا بوده ، ابو مسلم هم در آغاز قيام خود براى استفاده تبليغاتى عليه حكومت بنى اميه لباس سياه را انتخاب كرد . آنها مى گفتند :
هذَا السَّوادُ حِدادُ آلِ مُحَمَّد وشُهداءِ كَربَلا وزَيد ويَحيى . (١٧)
اين لباس سياه ، عزاى آل محمد و شهيدان كربلا و زيد و يحيى است .
در زمان معاصر نيز در ميان پيروان اهل بيت (عليهم السلام) لباس سياه نشانه عزادارى است .

٤ . تأكيد بر زنده نگهداشتن ياد سيد الشهدا

در روايات تأكيد فراوان بر تداوم ياد سيد الشهدا شده است ، در روايتى از امام صادق (عليه السلام) آمده كه هنگام ياد آن حضرت سه بار بگو :
صَلَّى اللهُ عَلَيكَ يا أبا عَبدِ اللهِ . (١٨)
درود بر تو اى ابو عبدالله .
كه اين سلام از نزديك و دور به او ابلاغ مى شود .
همچنين ياد كردن آن حضرت هنگام نوشيدن آب توصيه شده است :
وما مِن عَبد شَرِبَ الماءَ فَذَكَرَ الحُسَينَ (عليه السلام) وأهلَ بَيتِهِ ولَعَنَ قاتِلَهُ ، إلاّ كَتَبَ اللهُ عَزَّ وجَلَّ لَهُ مِئَةَ ألفِ حَسَنَة ، وحَطَّ عَنهُ مِئَةَ ألفِ سَيِّئَة ، ورَفَعَ لَهُ مِئَةَ ألفِ دَرَجَة . (١٩)
هيچ كس نيست كه آب بنوشد و ياد حسين (عليه السلام) و خاندانش كند و كشنده اش را لعن كند ، مگر اين كه خداوند ، برايش يك صد هزار حسنه بنويسد ، و يك صد هزار گناه را از او بزدايد و يك صد هزار درجه برايش بدهد . (٢٠)
با عنايت به نياز مكرر انسان در شبانه روز به نوشيدن آب ، توصيه به سلام بر آن حضرت و لعن بر قاتلانش هنگام نوشيدن آب ، بدين معنا است كه پيروان اهل بيت (عليهم السلام) هيچ گاه نبايد ماجراى كربلا را فراموش كنند و خاطره مبارزه با ظلم و ظالم و شهادت جانگداز سلاله پاك رسول خدا (صلّى الله عليه وآله) در اين راه ، براى هميشه ، بايد در تاريخ زنده بماند .

٥ . تأكيد بر تداوم عزادارى

تأمل در توصيه اهل بيت (عليهم السلام) بر اقامه مجالس عزا براى شهداى كربلا و زنده نگاهداشتن خاطره عاشورا (٢١) ، تشويق آنان به سرودن شعر(٢٢) درباره اين فاجعه بزرگ تاريخ اسلام ، بشارت به پاداش هاى بزرگ در گرياندن و گريستن بر اين مصيبت عظمى ، (٢٣) تأكيد بر اهميت عزادارى در دهه اول محرم ، (٢٤) خصوصاً در روز عاشورا (٢٥) ، به روشنى بيانگر اين حقيقت است كه عزادارى براى سيد الشهدا و يارانش ، هدف بزرگى را تعقيب مى كند كه تا آن هدف تحقق نيافته ، سنت عزادارى در ميان پيروان اهل بيت بايد تداوم يابد .
بنا بر اين مسأله مهم اين است كه هدف و حكمت ضرورت تداوم عزادارى براى سيد الشهدا چيست ؟

فصل دوم : فلسفه عزادارى

شناخت فلسفه عزادارى امام حسين (عليه السلام) ، نخستين گام در راه تأمين اهداف بلند اين سنت مهم و سرنوشت ساز پيروان اهل بيت (عليهم السلام) است . زيرا عزادارى بدون معرفت نه تنها ارزشى ندارد ، بلكه چه بسا به زيان اهداف اصلى اين حركت ارزشمند نيز باشد . بر پايه روايتى در رهنمودهاى امام على (عليه السلام) به كميل آمده كه مى فرمايد :
ما مِن حَرَكَة إلاّ وأنتَ مُحتاجٌ فيها إلى مَعرِفَة . (٢٦)
هيچ حركتى [ براى انجام كارى ] نيست ، مگر اين كه تو در آن به شناخت نيازمندى .
ممكن است در پاسخ به فلسفه عزادارى ، گفته شود كه مطابق نص صريح و روشن قرآن محبت خاندان رسالت واجب است (٢٧) ، بنا بر اين مى توان گفت فلسفه گريه بر امام حسين (عليه السلام) و اقامه عزا براى مصايب ايشان ، اظهار ارادت به پيامبر و اهل بيت آن بزرگوار است .
بى ترديد ، اظهار محبت نسبت به خاندان پيامبر از طريق سوگوارى براى سالار شهيدان همانطور كه اشاره شده پسنديده و تعظيم شعائر الهى است ، ليكن تأمل در رواياتى كه توصيه و تأكيد بر تداوم اقامه ماتم بر سيد الشهدا دارند ايجاب مى كند كه عزادارى براى ايشان ، فلسفه اى بسيار فراتر از اظهار محبت به اهل بيت (عليهم السلام) داشته باشد .
بلكه از نگاه سيد بن طاووس ، اگر امتثال امر كتاب و سنت نبود ، اظهار محبت نسبت به اهل بيت (عليهم السلام) ايجاب مى كرد كه به دليل منزلت والايى كه امام حسين (عليه السلام) و يارانش به واسطه شهادت بدان دست يافتند ، اظهار مسرّت و شادمانى كنيم ، متن سخن ايشان اين است :
اگر نبود كه پوشيدن لباس سوگ و مصيبت ، به خاطر از ميان رفتن نشانه هاى هدايت و تأسيس پايه هاى گمراهى ، و تأسف بر سعادتى كه از دست داديم و افسوس بر چنين شهادتى امتثال امر كتاب و سنت است ، ما در برابر آن نعمت بزرگ لباس شادى و خوشحالى مى پوشيديم . و چون در بى تابى و سوگوارى ، خشنودى صاحب روز معاد هست و نيكان در آن غرضى دارند ، ما لباس عزا پوشيديم و همواره اشك ريختيم و به چشماهايمان ، گفتيم : همواره بگرييد و به دل هايمان گفتيم : همانند زنان جوان مرده ماتم بگيريد . (٢٨)
بنا بر اين ، بايد ديد حكمتِ آن همه تأكيد بر عزادارى و گريه براى ابى عبد الله (عليه السلام) چيست ؟
بنا بر اين هر چه فلسفه شهادت او باشد ، فلسفه عزادارى براى او نيز هست .
فلسفه شهادت امام حسين (عليه السلام) :
اصلى ترين فلسفه قيام و شهادت سيد الشهد (عليه السلام) مبارزه با جهل و از اين طريق زمينه سازى براى حاكميت ارزش هاى انسانى و اسلامى به رهبرى اهل بيت (عليهم السلام) است .
بر پايه آن چه بسيارى از منابع معتبر از امام صادق (عليه السلام) گزارش كرده اند ، ايشان در اين باره مى فرمايد :
. . . وبَذَلَ مُهجَتَهُ فيكَ لِيَستَنقِذَ عِبادَكَ مِنَ الجَهالَةِ وحَيرَةِ الضَّلالَةِ . (٢٩)
و خونش را به خاطر تو بذل كرد تا بندگانت را از جهالت و سرگردانى گمراهى بيرون آورد .
همه آن چه در تبيين فلسفه قيام و شهادت امام حسين (عليه السلام) ذكر شده (٣٠) ، در فلسفه جهل زدايى خلاصه مى شود .
جهل زدايى نه تنها فلسفه قيام سيد الشهدا بلكه فلسفه بعثت خاتم الانبيا و نزول قرآن است :
(كِتَـبٌ أَنزَلْنَـهُ إِلَيْكَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّـلُمَـتِ إِلَى النُّورِ . (٣١)
[ اين قرآن ] كتابى است كه آن را به سوى تو فرو فرستاديم ، تا مردم را از تاريكى ها به سوى روشنايى بيرون آورى) .
فلسفه بعثت انبياء پيشين نيز جهل زدايى بوده است :
(وَ لَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَى بِـَايَـتِنَا أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَكَ مِنَ الظُّـلُمَـتِ إِلَى النُّورِ . (٣٢)
ما موسى را با آيات خود فرو فرستاديم (ودستور داديم) قومت را از ظلمات به نور بيرون آر) .
در حقيقت ، «جهل» ريشه همه مصايب و مفاسد جامعه بشر است ، چنان كه در روايتى از امام على (عليه السلام) آمده :
الجَهلُ أصلُ كُلِّ شَرٍّ . (٣٣) نادانى ، ريشه همه بدى هاست .
و بر اين اساس اصلى ترين كار انبياء و اولياى الهى ريشه كن كردن بيمارى جهل از جامعه است ؛ زيرا تا اين بيمارى علاج نگردد نمى توان انتظار داشت كه ارزش هاى دينى بر جامعه حاكم گردد .
امام حسين (عليه السلام) نيز براى تحقق اين آرمان بلند ، خون پاك خود را در راه خدا اهداء كرد و بدين سان اصلى ترين فلسفه زنده نگهداشتن مكتب شهادت به وسيله عزادارى آن حضرت نيز ، جهل زدايى جامعه اسلامى است و تا درمان كامل اين بيمارى خطرناك اجتماعى و حاكميت مطلق ارزش هاى اسلامى در جهان ، تداوم اين مكتب ضرورى است .

فصل سوم : آسيب شناسى مرثيه سرايى و عزادارى

در عصر حاضر ، آشنايى با آفاتى كه هدف و فلسفه عزادارى سالار شهيدان را تهديد مى كنند ، مهم ترين و اساسى ترين گام در راه تحقق اهداف ارزشمند اين دستورالعمل سازنده اهل بيت عصمت و طهارت است و از اين رو اين مسأله با شرح و بسط بيشترى ارائه مى شود .
نقش فرهنگ اصيل عاشورا در جهل زدايى جوامع اسلامى و زمينه سازى براى حكومت جهانى اسلام ، ايجاب مى كند كه اسلام ستيزان مستكبر ـ اعم از آنها كه رسماً در مقابل اسلام قرار دارند يا كسانى كه به نام اسلام بر مسلمين حكومت مى كنند ـ در دوران هاى مختلف تاريخ براى تحريف آن برنامه ريزى كنند ، چرا كه آنان از جهل مردم تغذيه مى كنند ، و بيدارى امت اسلامى بنياد حاكميت آنها را فرو مى ريزد .
نقش فرهنگ عاشورا در پيروزى انقلاب اسلامى ايران و نهضت هاى آزاديبخش اسلامى ، موجب گرديده كه تلاش هاى استكبار جهانى و در رأس آنها آمريكا براى تحريف فرهنگ عاشورا مضاعف گردد و با توطئه هاى پيچيده ترى وارد عرصه نبرد با اين ميراث گرانبهاى فرهنگى شوند . (٣٤)
اكنون بايد ديد چگونه فرهنگ اصيل عاشورا به وسيله دشمنان آگاه و دوستان ناآگاه تحريف مى شود ؟ و چه آفاتى مجالس عزادارى سالار شهيدان را تهديد مى كند ؟
پاسخ اجمالى اين سؤال اين است كه : هر چه با فلسفه عزادارى يعنى : جهل زدايى جامعه اسلامى و نيز با ويژگى هاى مجالس عزادارى هدفمند ، يعنى : خدامحورى ، ارائه تحليل واقع بينانه از حادثه عاشورا و بهره گيرى صحيح از احساسات و عواطف مردم نسبت به اهل بيت (عليهم السلام) ، در تضاد باشد ، آفت مجالس عزادارى سيد الشهدا است .
اينك براى توضيح اين اجمال به مهم ترين آسيب ها اشاره مى كنيم :

١ . تحريف هدف عزادارى

خطرناكترين آفت عزادارى سيد الشهدا ، تحريف هدف آن است . پيش از اين اشاره كرديم كه فلسفه عزادارى امام حسين با فلسفه شهادت آن حضرت يكى است ، بنا بر اين تحريف هدف عزادارى ، تحريف هدف شهادت آن بزرگوار نيز هست .
اين تحريف به دو گونه مى تواند تجلى يابد : يكى آن كه به جاى روشنى بخشى و احياگرى تنها به آمرزش گناهان و پاك سازى معنوى خلاصه گردد .
و ديگر آن كه به جاى تأكيد بر بُعد حماسى به جنايت يزيديان و ستمگران در اين حادثه پرداخته شود .
اين سخن بدان معنا نيست كه آمرزش گناهان و پاكسازى معنوى بر عزادارى بار نيست و يا اين كه نبايد جنايت هاى ستم پيشگان را برشمرد ، بلكه غرض پرهيز از نگاه تجزيه اى است .
اينك به توضيح اين دو مطلب مى پردازيم :
اگر به جاى جهل زدايى و احياء ارزش هاى اسلامى ، فلسفه عزادارى براى سالار شهيدان ، در پاك سازى گنه كاران از گناه خلاصه شود ، در واقع هدف شهادت امام و عزادارى براى آن حضرت تحريف شده است ، يعنى دقيقاً همان تحريفى كه در آيين مسيحيت در مورد حضرت عيسى تحقق يافت .
استاد شهيد مطهرى در اين باره مى گويد :
من نمى دانم كدام جانى يا جانى هايى جنايت را به شكل ديگرى بر حسين بن على وارد كردند ، و آن اين كه هدف حسين بن على را مورد تحريف قرار دادند و همان چرندى را كه مسيحى ها در مورد مسيح گفتند درباره حسين گفتند كه حسين كشته شد براى آن كه بار گناه امت را به دوش بگيرد ، براى اين كه ما گناه بكنيم و خيالمان راحت باشد ، حسين كشته شد براى اين كه گناهكار تا آن زمان كم بود ، بيشتر بشود . . . . (٣٥)
استاد مطهرى درباره نوعى ديگر از تحريف هدف عزادارى و گريه بر امام حسين (عليه السلام) چنين مى گويد :
چرا ائمه اطهار (عليهم السلام) (حتى از پيغمبر اكرم روايت است) گفتند كه اين نهضت بايد زنده بماند ، فراموش نشود ، مردم براى امام حسين بگريند ؟ هدف آنها از اين دستور چه بوده است ؟ ما آن هدف واقعى را مسخ كرديم . گفتيم فقط به خاطر اين است كه تسلّى خاطرى براى حضرت زهرا (عليه السلام) باشد ! با اين كه ايشان در بهشت همراه فرزند بزرگوارشان هستند ، دائماً بى تابى مى كنند تا ما مردم بى سر و پا يك مقدار گريه كنيم تا تسلى خاطر پيدا كنند ، آيا توهينى بالاتر از اين براى حضرت زهرا پيدا مى كنيد ؟ ! (٣٦)
خيال مى كنيم حسين بن على در آن دنيا منتظر است كه مردم برايش دلسوزى كنند يا العياذ بالله حضرت زهرا (عليه السلام) بعد از هزار و سيصد سال ، آن هم در جوار رحمت الهى ، منتظر است كه . . . براى او گريه بكنند تا تسلّى خاطر پيدا كند !
چند سال پيش در كتابى ديدم كه نويسنده مقايسه اى ميان حسين بن على و عيسى مسيح كرده بود ، نوشته بود كه عمل مسيحيها بر عمل مسلمين (شيعيان) ترجيح دارد ، زيرا آنها روز شهادت عيسى مسيح را جشن مى گيرند و شادمانى مى كنند ، ولى اينها در روز شهادت حسين بن على مرثيه خوانى و گريه مى كنند . عمل آنها بر عمل اينها ترجيح دارد ، زيرا آنها شهادت را براى عيسى مسيح موفقيّت مى دانند نه شكست ، و چون موفقيّت مى دانند شادمانى مى كنند . امّا مسلمين شهادت را شكست مى دانند و چون شكست مى دانند گريه مى كنند . خوشا به حال ملّتى كه شهادت را موفقيّت بشمارد و جشن بگيرد و بدا به حال ملّتى كه شهادت را شكست بداند و به خاطر آن مرثيه خوانى بكند .
جواب اين است كه اوّلاً دنياى مسيحى كه اين شهادت را جشن مى گيرد ، روى همان اعتقاد خرافى است كه مى گويد عيسى كشته شد تا بار گناه ما بريزد ، و چون به خيال خودش سبكبال شده و استخوانش سبك شده آن را جشن مى گيرد ، در حقيقت او جشن سبكى استخوان خودش را به خيال خودش مى گيرد ، و اين يك خرافه است . ثانياً اين همان فرق اسلام و مسيحيّت تحريف شده است كه اسلام يك دين اجتماعى و مسيحيّت ، دينى است كه همه آن چيزى كه دارد اندرز اخلاقى است . از طرف ديگر گاه به يك حادثه از نظر فردى نگاه مى كنيم و گاه از نظر اجتماعى . از نظر اسلام شهادت حسين بن على از ديدگاه فردى يك موفّقيّت بود . (٣٧)
گفتنى است كه آن چه تحريف هدف عزادارى براى امام حسين (عليه السلام) است خلاصه كردن آن در پاك سازى گناهان شبيه باور خرافى مسيحيان درباره مصلوب شدن حضرت عيسى است و اين به معناى نفى نقش عزادارى در آمرزش گناهان نيست .
به سخن ديگر ، هدف عزادارى بر امام حسين (عليه السلام) جهل زدايى و احياء ارزش هاى دينى است و عزادارى با اين هدف بركات فراوانى براى فرد و جامعه دارد (٣٨) كه يكى از آنها آمرزش گناهان و سالم سازى روانى انسان هاست كه اين بركت نيز دقيقاً در جهت احياء ارزش هاى اسلامى قرار دارد .
از سوى ديگر حادثه عاشورا در يك نگاه كلى و واقع بينانه ، داراى دو بُعد است : يكى بُعد جنايت و مظلوميت و ديگرى بُعد حماسه ، عزت و عظمت . از اين رو تحليل و تبيين صحيح اين حادثه در صورتى امكان پذير است كه اين دو بُعد در كنار هم ديده شود و ارائه گردد ، در غير اين صورت ، مخاطب درك درستى از اين جريان مهم تاريخ اسلام پيدا نخواهد كرد .
استاد مطهرى (قدس سره) در اين باره مى گويد :
حادثه عاشورا و تاريخچه كربلا دو صفحه دارد : يك صفحه سفيد و نورانى و يك صفحه تاريك ، سياه و ظلمانى كه هر دو صفحه اش يا بى نظير است و يا كم نظير .
اما صفحه سياه و تاريكش از آن نظر سياه و تاريك است كه در آن فقط جنايت بى نظير و يا كم نظير مى بينيم . . . .
از اين نظر حادثه كربلا يك جنايت و يك تراژدى است ، يك مصيبت است ، يك رثاء است . اين صفحه را كه نگاه مى كنيم ، در آن ، كشتن بى گناه مى بينيم ، كشتن جوان مى بينيم ، كشتن شيرخوار مى بينيم ، اسب بر بدن مرده تاختن مى بينيم ، آب ندادن به يك انسان مى بينيم ، زن و بچّه را شلاق زدن مى بينيم ، اسير را بر شتر بى جهاز سوار كردن مى بينيم . از اين نظر قهرمان حادثه كيست ؟ واضح است وقتى كه حادثه را از جنبه جنايى نگاه كنيم ، آن كه مى خورد قهرمان نيست ، آن بيچاره مظلوم است . قهرمان حادثه در اين نگاه يزيد بن معاويه است ، عبيد الله بن زياد است ، عمر سعد است ، شمر بن ذى الجوشن است ، خولى است و يك عدّه ديگر . لذا وقتى كه صفحه سياه اين تاريخ را مطالعه مى كنيم ، فقط جنايت ورثاء بشريّت را مى بينيم . پس اگر بخواهيم شعر بگوييم چه بايد بگوييم ؟ بايد مرثيه بگوييم و غير از مرثيه گفتن چيز ديگرى نيست كه بگوييم . بايد بگوييم :
ز آن تشنگان هنوز به عيّوق مى رسد * * * فرياد العطش زبيابان كربلا (٣٩)
امّا آيا تاريخچه عاشورا فقط همين يك صفحه است ؟
آيا فقط رثاء است ؟ فقط مصيبت است و چيز ديگرى نيست ؟
اشتباه ما همين است . اين تاريخچه يك صفحه ديگر هم دارد كه قهرمان آن صفحه ، ديگر پسر معاويه نيست ، پسر زياد نيست ، پسر سعد نيست ، شمر نيست . در آنجا ، قهرمان حسين است . در آن صفحه ، ديگر جنايت نيست ، تراژدى نيست ، بلكه حماسه است ، افتخار و نورانيّت است ، تجلّى حقيقت و انسانيّت است ، تجلّى حقّ پرستى است . آن صفحه را كه نگاه كنيم ، مى گوييم بشريّت حقّ دارد به خودش ببالد . امّا وقتى صفحه سياهش را مطالعه مى كنيم مى بينيم كه بشريّت سرافكنده است و خودش را مصداق آن آيه مى بيند كه مى فرمايد : (قَالُواْ أَتَجْعَلُ فِيهَا مَن يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَآءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ) (٤٠) .
مسلّماً جبرئيل امين در مقابل اعلام خدا كه فرمود : (إِنِّى جَاعِلٌ فِى الاَْرْضِ خَلِيفَةً) (٤١) سؤالى نمى كند ، بلكه آن دسته از فرشتگان كه فقط صفحه سياه بشريّت را مى ديدند و صفحه ديگر آن را نمى ديدند ، از خدا اين سؤال را كردند كه آيا مى خواهى كسانى را در زمين قرار دهى كه فساد كنند و خون ها بريزند ؟ و خدا در جواب آنها فرمود : (إِنِّى أَعْلَمُ مَا ل تَعْلَمُونَ) . (٤٢)
آن صفحه ، صفحه اى است كه ملك اعتراض مى كند ؛ بشر سرافكنده است و اين صفحه ، صفحه اى است كه بشريّت به آن افتخار مى كند . چرا بايد حادثه كربلا را هميشه از نظر صفحه سياهش مطالعه كنيم ؟ و چرا بايد هميشه جنايتهاى كربلا گفته شود ؟ چرا هميشه بايد حسين بن على از آن جنبه اى كه مورد جنايت جانيان است مورد مطالعه ما قرار بگيرد ؟ چرا شعارهايى كه به نام حسين بن على مى دهيم و مى نويسيم ، از صفحه تاريك عاشورا گرفته شود ؟ چرا ما صفحه نورانى اين داستان را كمتر مطالعه مى كنيم ، در حالى كه جنبه حماسى اين داستان صد برابر جنبه جنائى آن مى چربد و نورانيت اين حادثه بر تاريكى آن خيلى مى چربد ، پس بايد اعتراف كنيم كه يكى از جانى هاى بر حسين بن على ما هستيم كه از اين تاريخچه فقط يك صفحه اش را مى خوانيم و صفحه ديگرش را نمى خوانيم . (٤٣)


۱
٢ . استناد به منابع غير معتبر

٢ . استناد به منابع غير معتبر

يكى از آسيب هايى كه خصوصاً در قرن هاى اخير عزادارى امام حسين (عليه السلام) را تهديد مى كند ، استناد و استفاده اهل منبر و مرثيه سرايان از منابع غير معتبر و غير قابل استناد(٤٤) است .
نكته قابل توجه اين كه تاريخ عاشورا بيش از هر موضوع ديگر ، داراى منابع معتبر و قابل استناد است ، و مرثيه سرايان متعهد و آگاه اصولاً نيازى به استفاده از منابع غير قابل استناد ندارند . به گفته شهيد مطهرى :
اگر كسى تاريخ عاشورا را بخواند مى بيند از زنده ترين و مستندترين و از پر منبع ترين تاريخ ها است . مرحوم آخوند خراسانى(٤٥) فرموده بود آنها كه به دنبال روضه نشنيده مى روند ، بروند روضه هاى راست را پيدا كنند كه آنها را احدى نشنيده است . (٤٦)
شمارى از مرثيه سرايان مى پندارند هر چه چاپ و منتشر شد قابل استناد است و كارى با اعتبار منبع ندارند ، نويسنده ارجمند كتاب لؤلؤ و مرجان درباره برخى از مطالب نادرستى كه بر زيارت معتبر وارث افزوده شده مى گويد :
روزى طلبه اى را ديدم كه آن دروغ هاى قبيحه را براى شهدا مى خواند ، دستى بر كتفش گذاشتم ، ملتفت من شد ، گفتم : از اهل علم قبيح نيست چنين اكاذيب در چنين محضرى ؟ ! گفت : مگر مروى نيست ؟ تعجب كردم ، گفتم : نه . گفت : در كتابى ديدم . گفتم : در كدام كتاب ؟ گفت : مفتاح الجنان(٤٧) . ساكت شدم ، كسى كه در بى اطلاعى كارش به اينجا رسد كه جمع كرده بعضى عوام را كتاب شمرد و مستند قرار دهد ، قابل سخن گفتن نيست . (٤٨)
بسيارى از مطالب بى اساس و دروغ كه موجب وهن اهل بيت (عليهم السلام) است و متأسفانه به عنوان مرثيه مطرح مى گردد ريشه در منابع غير معتبر دارد ، و از اين رو منبع شناسى(٤٩) در كنار اخلاص نخستين شرط ذاكران و مرثيه سرايان راستين تاريخ خونبار عاشورا است و كسانى كه فاقد اين شرط باشند ، شايستگى براى ذكر مصيبت اهل بيت (عليهم السلام) ندارند :
شخصى در شهر كرمانشاه خدمت عالم كامل جامع فريدى ، آقا محمدعلى صاحب مقامع و غيره ـ قدس سره ـ رسيده و عرض كرد : در خواب مى بينم به دندان خود گوشت بدن مبارك حضرت سيد الشهداء (عليه السلام) را مى كَنَم ! آقا او را نمى شناخت ، سر به زير انداخت و متفكر شد ، پس به او فرمود : شايد روضه خوانى مى كنى ؟ ! عرض كرد : بلى . فرمود : يا ترك كن يا از كتب معتبره نقل كن . (٥٠)

٣ . گزارش هاى ذلّت بار

حسين بن على (عليه السلام) مظهر عزت الهى و عاشورا جلوگاه حماسه و عزّت حسينى ، و شعار دشمن شكن «هيهات منّا الذّلّه» ميراث گرانبهاى اوست ، در منابع معتبر گزارش شده كه آن حضرت ضمن يك سخنرانى حماسى در روز عاشورا خطاب به سپاه دشمن فرمود :
ألا وإنَّ الدَّعِيَّ ابنَ الدَّعِيِّ قَد رَكَزَ بَينَ اثنَتَينِ ، بَينَ السِّلَّةِ وَالذِّلَّةِ ، وهَيهاتَ مِنّا الذِّلَّةُ ، يَأبَى اللهُ لَنا ذلِكَ ورَسولُهُ وَالمُؤمِنونَ ، وحُجورٌ طابَت ، وحُجورٌ طَهُرَت ، واُنوفٌ حَمِيَّةٌ ونُفوسٌ أبِيَّةٌ ، مِن أن تُؤثَرَ طاعَةُ اللِّئامِ عَلى مَصارِعِ الكِرامِ . (٥١)
هان ! خوانده شده ، پسر خوانده شده ، مرا ميان دو چيز قرار داده است : شمشير و خوارى . خوارى از ما دور است و خداوند ، آن را براى ما نمى پذيرد ، و نيز پيامبرش و مؤمنان و دامن هايى پاك و پاكيزه و جان هايى غيرتمند و خوددار كه اطاعت از ليئمان را بر مرگى كريمانه ، مقدّم نمى دارند .
و نيز در پاسخ به كسانى كه به او گفتند :
لا نُخَلّيكَ حَتّى تَضَعَ يَدَكَ فى يَدِ عُبَيدِ اللهِ بنِ زِياد .
تو را رها نخواهيم ساخت تا دست در دست عبيد الله بن زياد نگذارى .
فرمود :
لا وَاللهِ ، لا اُعطى بِيَدى إعطاءَ الذَّليلِ ، ولا أفِرُّ فِرارَ العَبيدِ ، (إِنِّى عُذْتُ بِرَبِّى وَرَبِّكُمْ أَن تَرْجُمُونِ) (٥٢) (إِنِّى عُذْتُ بِرَبِّى وَرَبِّكُم مِّن كُلِّ مُتَكَبِّر ل يُؤْمِنُ بِيَوْمِ الْحِسَابِ) (٥٣) . (٥٤)
نه به خدا سوگند كه نه بسان ذلت زدگان ، دست ذلت به دست خود كامگان خواهم داد و نه بسان بردگان پا به فرار خواهم نهاد (من به پروردگار خويش وپروردگار شما پناه مى برم از اينكه مرا سنگباران نماييد) . (من از شرارت هر عنصر حق ناپذير ومتكبرى كه به روز حساب ايمان نمى آورد به پروردگار خود وشما پناه مى برم) .
بنا بر اين هر گزارشى از تاريخ عاشورا كه حاكى از پذيرش ذلت توسط آن حضرت است ، دروغ و ساخته و پرداخته دشمنان اوست مانند آن چه گزارش شده كه فرموده :
اِختاروا مِنّى خِصالا ثَلاثاً : إمّا أن أرجِعَ إلَى المَكانِ الَّذى أقبَلتُ مِنهُ ، وإمّا أن أضَعَ يَدى فى يَدِ يَزيدَ بنِ مُعاوِيَةَ ، فَيَرى فيما بَينى وبَينَهُ رَأيَهُ ، وإمّا أن تُسَيِّرونى إلى أيِّ ثَغر مِن ثُغورِ المُسلِمينَ شِئتُم ، فَأَكونَ رَجُلا مِن أهلِهِ ، لى ما لَهُم ، وعَلَيَّ ما عَلَيهِم . (٥٥)
يكى از سه پيشنهاد مرا بپذيريد : يا به همان جايى كه از آنجا آمده ام بازگردم و يا دستم را در دست يزيد بن معاويه بگذارم و ميان من و خود حكم كند و يا مرا به هر يك از مرزهاى مسلمانان كه مى خواهيد بفرستيد و من هم مانند يكى از ساكنان همانجا شوم با همان وظايف و حقوق .
يا آن چه كتاب نور العين به آن حضرت نسبت داده كه وقتى شمر مى خواست آن حضرت را به قتل برساند ، فرمود :
إذاً ولا بُدَّ مِن قَتلى فَاسقِنى شَربَةَ ماء ، فَقالَ : هَيهاتَ أن تَذوقَ الماءَ ! بَل تَذوقُ المَوتَ غُصَّةً بَعدَ غُصَّة ، وجُرعَةً بَعدَ جُرعَة . (٥٦)
بنابراين ، حال كه كشتنم قطعى است ، پس جرعه اى آب به من بده . او گفت : هرگز اگر قطره اى آب بچشى ! بلكه مرگ را به صورت گلوگير و جرعه جرعه اى مى چشى .
اين گونه گزارش ها علاوه بر اين كه با محكمات تاريخ عاشورا و موضع گيرى هاى امام در طول زندگى افتخارآميز او ، منافات دارد ، مخالف اصول باورهاى شيعه در مورد جايگاه والاى خاندان رسول خدا (صلّى الله عليه وآله) است . و بر اين اساس يكى از آفات مجالس عزادارى سيد الشهداء مرثيه سرايى ذلت آميز براى آن حضرت است ، و بر ذاكران مخلص اهل بيت (عليهم السلام) فرض است كه از هر سخن و تعبيرى كه حاكى از اظهار ذلت آن بزرگوار و يا اهل بيت ايشان در حادثه عاشورا باشد ، جدّاً اجتناب كنند . در اين باره محدّث نورى در كتاب لؤلؤ و مرجان رؤياى صادقه اى را از روضه خوان معروفى بدون ذكر نام نقل كرده كه حقيقتاً تكان دهنده است !

چرا ذلت فرزندم حسين را خواندى ؟ !

«سيد فاضلى از معتبرين روضه خوانان ، شبى در خواب ديد كه : گويا قيامت برپا شده و خلق در نهايت وحشت و حيرت ، و هر كس به حال خود مشغول ، و ملائكه ايشان را مى رانند به سوى حساب ، و با هر تنى دو موكل بود . من چون اين داهيه را ديدم در انديشه عاقبت خود كه با اين بزرگى امر به كجا خواهد كشيد ؟ در اين حال دو نفر از آن جماعت مرا امر نمودند به حضور در محضر خاتم النبيين (صلّى الله عليه وآله) ، چون مآل كار خطرناك بود مسامحه كردم ، قهراً مرا كشاندند ، يكى در پيش ، ديگرى در عقب و من در وسط . هراسان و ترسناك سير مى كرديم كه ديدم عمارى بسيار بزرگى بر دوش جماعتى از طرف راست راه مى روند ، با الهام الهى دانستم كه در آن عمارى سيده زنان عالم است ـ صلوات الله عليها ـ و چون به عمارى نزديك شدم فرصت را غنيمت دانسته از دست موكلان فرار و خود را به زير عمارى رساندم . آن را قلعه اى محكم و محل منيعى ديدم كه پيش از من جمعى از گناه كاران به آنجا پناه برده بودند ، و موكلين را ديدم از عمارى دور و قدرت بر نزديك شدن به عمارى ، ندارند و به همان اندازه دورى با ما سير مى كنند و به اشاره التماس كردند برگرديم ، قبول نكرديم ، آن گاه به اشاره ما را تهديد كردند ، چون تكيه گاه خود را محكم ديديم ما نيز ايشان را تهديد مى كرديم .
و با همين قوت قلب سير مى كرديم كه ناگاه رسولى از جانب رسول خدا (صلّى الله عليه وآله) رسيد و به آن معظمه از جانب آن جناب گفت كه : جمعى از گناهكاران امت به تو پناه آورده اند ، ايشان را روانه كن كه به حساب ايشان برسيم ، پس آن مخدره اشاره فرمود كه موكلان از هر طرف رسيدند و ما را به موقف حساب كشاندند . در آنجا منبرى ديديم بسيار بلند كه پله هاى زيادى داشت و سيد انبياء (صلّى الله عليه وآله) بر بالاى آن نشسته و اميرالمؤمنين (عليه السلام) بر پله اول آن ايستاده و مشغول است به رسيدن حساب خلايق . و آنها در پيش روى آن حضرت صف كشيده ، چون نوبت حساب به من رسيد مرا مخاطب كرد و به نحو سرزنش و توبيخ فرمود : «چرا ذلت فرزندم حسين را خواندى و او را به مذلت و خوارى نسبت دادى ؟» . پس در جواب متحير شدم و جز انكار چاره اى نديدم ، پس منكر شدم كه نخواندم . پس ديدم دردى به بازويم رسيد گويا ميخ آهنى در آن فرو رفته ملتفت شدم به طرف خود مردى را ، ديدم كه در كفش طوماريست ، آن را به من داد ، گشودم ديدم صورت مجالس من در آن بود و در هر جا و هر وقت و هر چه خوانده بودم در آن ثبت شده بود و از آن جمله همان فقره كه از من سؤال كردند .
پس حيله ديگر به خاطرم آمد ، گفتم : مجلسى (رحمه الله) آن را در جلد دهم بحار ذكر كرده ، پس به يكى از خدام حاضرين فرمود : برو از مجلسى آن كتاب را بگير ، پس ملتفت شدم ديدم از طرف راست منبر صفوف بسيار است كه اول آن جنب منبر و آخر آن خداى داند كه به كجا منتهى مى شود و هر عالمى مؤلفاتش در پيش رويش گذاشته ، شخص اول در صف اول مرحوم مجلسى است . چون رسول حضرت پيغام را به او رساند در ميان كتب آن كتاب را برداشت به او داد ، گرفت آورد . اشاره فرمود به من دهد ، گرفتم و در بحر تحير فرو رفتم ؛ زيرا كه غرض از آن حيله و افتراء خلاصى از آن مهلكه بود .
پس پاره اى اوراق آن را بيهوده به هم زدم ، در آن حال حيله ديگر به خاطرم آمد ، پس گفتم : آن را در مقتل حاجى ملا هادى برغانى ديدم ، باز به خادمى فرمود : برو به او بگو كتاب را بياورد ، و رفت و گفت : در صف ششم يا هفتم شخص ششم يا هفتم حاجى مذكور بود ، كتاب را خود برداشت و آورد .
پس امر فرمود آن فقره را در آن كتاب پيدا كنم ، دو مرتبه خوف برگشت و مضطرب شدم و راه چاره از هر طرف بسته شد ، بيهوده مشغول بر گرداندن اوراق بودم با قلب هراسان .
تا آن كه مى گويد : چون از خواب بيدار شد جماعتى از اهل صنف خود را جمع كرد و آنچه در خواب ديده بود نقل نمود و گفت :
اما من پس در خود قوه اقامه شروط روضه خوانى را نمى بينم ، آن را ترك مى كنم و هر كه مرا تصديق مى كند سزاوار است او نيز دست از آن بكشد . با آنكه ساليانه مبالغ خطيرى از اين راه به او مى رسيد از آن چشم پوشيده دست از روضه خوانى كشيد» . (٥٧)

٤ . غلوّ

گزارش هاى ذلت بار ، پايين آوردن و غلوّ بالاتر بردن اهل بيت از جايگاه واقعى آنها است كه متأسفانه ، هر دو آفت در برخى مجالس مرثيه سرايى مشاهده مى شود .
شيخ المحدثين ، ابن بابويه روايتى را از امام رضا (عليه السلام) نقل كرده كه دلالت دارد بر اين كه غلوّ يك توطئه حساب شده دشمنان اهل بيت براى بدبين كردن مردم به آنان و منزوى كردن خاندان رسالت بوده است ، متن سخن امام اين است :
إنَّ مُخالِفينا وَضَعوا أخباراً فى فَضائِلِنا وجَعَلوها عَلى ثَلاثَةِ أقسام : أحَدُهَا الغُلُوُّ ، وثانيهَا التَّقصيرُ فى أمرِنا ، وثالِثُها التَّصريحُ بِمَثالِبِ أعدائِنا ؛ فَإِذا سَمِعَ النّاسُ الغُلُوَّ فينا كَفَّروا شيعَتَنا ونَسَبوهُم إلى القَولِ بِرُبوبِيَّتِنا ، وإذا سَمِعُوا التَّقصيرَ اعتَقَدوهُ فينا ، وإذا سَمِعوا مَثالِبَ أعداءِنا بِأَسمائِهِم ثَلَبونا بِأَسمائِنا . (٥٨)
مخالفين ما سه نوع خبر در فضايل ما جعل كرده اند : ١ ـ غلو ، ٢ ـ كوتاهى در حق ما ، ٣ ـ تصريح به بدى هاى دشمنان ما ودشنام به آنان . وقتى مردم اخبار غلو را مى شنوند ، شيعيان ما را تكفير مى كنند ومى گويند : شيعه قائل به ربوبيت ما مى باشد ووقتى كوتاهى در حق ما را مى شنوند به آن معتقد مى شوند ووقتى بدى هاى دشمنان ما را مى شنوند ما را دشنام مى دهند .
بنا بر اين ، كسانى كه در مجالس عزادارى ، اهل بيت (عليهم السلام) را جايگزين خدا مى كنند و به جاى خدا محور كردن مجالس امام حسين و پيوند دادن دل ها به خدا از طريق اهل بيت كه ابواب الهى هستند ، مردم را به «حسين اللهى» شدن و «زينب اللهى» گرديدن دعوت مى نمايند و يا براى بزرگداشت اهل بيت ، انبياء بزرگ الهى را كوچك جلوه مى دهند ، آگاهانه يا ناخودآگاه ، در خدمت اهداف دشمنان اهل بيت قرار گرفته اند و سيد الشهدا از آنان بيزار است . (٥٩)

٥ . دروغ

زشت ترين و خطرناك ترين دروغ ها (٦٠) ، دروغ بستن به خدا و پيامبر خدا و اهل بيت است كه از گناهان كبيره شمرده شده و موجب بطلان روزه مى گردد . (٦١)
مرثيه سرايانى كه بدون حجت شرعى ، سخنى را به خدا و اهل بيت نسبت مى دهند نه تنها خادم و ذاكر امام حسين (عليه السلام) نيستند بلكه بايد بدانند كه كار آنها گناه كبيره است .
حقيقتاً براى بسيارى از مردم باور كردن اين معنا سخت است كه روضه خوانى دروغ مرثيه سرايى كند ، ولى با كمال تأسف بايد به اين واقعيت تلخ اعتراف كرد ، بلكه براى اين مصيبت بزرگى كه تاريخ عاشورا بدان مبتلا گرديده بايد بيش از مصيبت عاشورا گريست ، چرا كه اين مصيبت پامال كردن نهضت مقدس حسينى است !
براى توضيح اين اجمال ، علاقمندان مى توانند به كتاب لؤلؤ و مرجان كه توسط محدث نورى در سال ١٣١٩ هجرى قمرى تأليف شده و كتاب حماسه حسينى اثر استاد شهيد مطهرى مراجعه كنند . و اينك نگاهى كوتاه به اين دو كتاب از اين منظر :

دروغ در مرثيه سرايى در دوران گذشته

مى توان گفت از موقعى كه كتاب روضة الشهداء نوشته شد يعنى حدود سال نهصد هجرى آسيب دروغ وارد عرصه مرثيه سرايى گرديد ، و به تدريج اين آفت گسترش يافت به گونه اى كه در اوايل قرن چهاردهم محدث نورى از گسترش اين آفت احساس خطر كرد و به پيشنهاد يكى از علماى هندوستان اقدام به نوشتن كتاب لؤلؤ و مرجان كرد (٦٢) . وى درباره انگيزه نوشتن اين كتاب در آغاز آن مى گويد :
جناب العالم العامل الجليل الفاضل الكامل . . . سيد محمّد مرتضى جونپورى هندى ـ ايده الله تعالى ـ مكرر از آنجا به حقير شكايت از ذاكرين و روضه خوانان آن صوب كرده كه در گفتن دروغ حريص و بى باك [ اند ] و اصرار تام در نشر اكاذيب و مجعولات دارند ، بلكه نزديك به آن رسيده كه آن را جايز دانند و مباح شمارند ، چون سبب گريانيدن مؤمنين است از دائره عصيان و قبح او را بيرون دانند ! و امرفرمود كه چند كلمه در اين باب به طريق موعظه و مجادله حسنه نوشته ، شايد سبب تنبه و دست برداشتن از اين قبايح شود . ظاهراً جناب ايشان گمان دارند كه در عتبات عاليات و بلاد مقدسه ايران اين طايفه از اين غائله آسوده و دامن عفت ايشان به لوث كذب و افترا آلوده نيست و اين خرابى دينى منحصر است در همان بلاد ، غافل از آن كه نشر خرابى از سرچشمه در هر جا منتشر شده منتهى به مركز علم و حوزه اهل شرع اعتاب عاليه است ؛ چه اگر اهل علم مسامحه نمى كردند و مراقب تميز صحيح و سقيم و صدق و كذب گفتار اين طايفه مى شدند و از گفتن اكاذيب نهى مى كردند كار خرابى به اينجا نمى رسيد . (٦٣)
محدث نورى در بخشى ديگر از كتاب لؤلؤ و مرجان مى گويد :
سكوت متمكنين سبب تجرّى و بى مبالاتى اين طايفه بى انصاف شده حتى در حرم هاى شريفه و روضات متبركه ، خصوص ، حرم صاحب عزا حضرت سيد الشهداء ـ روحنا و روح العالمين له الفداء ـ در غالب اوقات ، سيّما در اسحار كه موسم گريه و ناله و استغفار است به اقسام دروغ هاى عجيبه و گاهى به آوازهاى مطربه ، آن محضر انوار را تاريك نمايند . (٦٤)

نمونه هايى از روضه هاى دروغ از نگاه محدث نورى

اينك به چند نمونه از مرثيه سرايى هاى دروغين كه محدث نورى در كتاب «لؤلؤ و مرجان» آورده توجه فرماييد :

١ . اضافات داستان آمدن طبيب براى معالجه امام على (عليه السلام) در بستر شهادت

نقل كنند از حبيب بن عمرو كه رفت خدمت امير المؤمنين (عليه السلام) بعد از رسيدن ضربت به فرق مباركش ، و اشراف و رؤساء قبايل و شرطة الخميس در محضر انورش بودند . مى گويد :
وما مِنهُم أحَدٌ إلاّ ودَمعُ عَينَيهِ يَتَرَقرَقُ عَلى سَوادِها حُزناً عَلى أميرِ المُؤمِنينَ (عليه السلام) .
يكايك آنها بر اندوه بر اميرالمؤمنين چشمانشان آكنده از اشك شد .
و به فرزندان آن جناب نظر كردم كه سرها را به زير انداخته
وما تَنَفَّسَ مِنهُم مُتَنَفِّسٌ إلاّ وظَنَنتُ أنَّ شَطايا قَلبِهِ تَخرُجُ مِن أنفاسِهِ .
كسى از آنها نبود مگر اين كه گمان بردم كه پاره هاى قلبش با نفس هايش بيرون مى آيد .
مى گويد : اطبا را جمع كردند و اثير بن عمر ريه گوسفند را باد كرد و داخل آن جراحت كرد و بيرون آورد . ديد به مغز سر آلوده است . حاضرين پرسيدند :
فَخَرِسَ وتَلَجلَجَ لِسانُهُ ؛ به لكنت افتاد و زبانش بند آمد .
مردم فهميدند و مأيوس شدند ، پس سرها به زير انداخته آهسته مى گريستند از ترس آنكه زنان بشنوند ، جز اصبغ بن نباته كه طاقت نياورد و نتوانست خوددارى كند «دُونَ أنْ شَرِقَ بِعَبرَتِهِ» بلند گريست .
پس حضرت چشم باز كرد . و بعد از كلماتى حبيب مى گويد :
گفتم :
يا أبَا الحَسَنِ ، لا يَهولَنَّكَ ماتَرى ، وإنَّ جُرحَكَ غَيرُ ضائِر ، فَإِنَّ البَرَدَ لا يُزيلُ الجَبَلَ الأَصَمَّ ، ونَفحَةَ الهَجيرِ لا يُجَفِّفُ البَحرَ الخِضَمَّ ، وَالصِّلَّ يَقوى إذَا ارتَعَشَ ، وَاللَّيثَ يَضرى إذا خُدِشَ .
اى ابوالحسن ، آنچه مى بينى ، تو را به هراس نيندازد ، جراحتت آسيبى به تو نمى زند . تگرگ صخره را از جا نمى كند وباد گرم نيمروزى ، اقيانوس را نمى خشكاند . بچه افعى آن گاه نيرومند مى شود كه مرتعش شود و شير آن گاه خطرناك مى شود كه زخمى شود .
بعد حضرت جوابى داد و ام كلثوم شنيد و گريست . حضرت او را خواست ، داخل شد خدمت پدر بزرگوارش .
و ظاهر اين نقل چنين است كه در حضور همه آن جماعت آمد و عرض كرد :
أنتَ شَمسُ الطّالِبِيّينَ ، وقَمَرُ الهاشِمِيّينَ ، دَسّاسُ كُثُبِهَا المُتَرَصِّدُ ، وأرقَمُ أجِمَّتِها المُتَفَقِّدُ ، عِزُّنا إذا شاهَتِ الوُجوهُ ذُلاّ ، جَمعُنا إذَا المَوكِبُ الكَثيرُ قَلاّ . . . .
تو خورشيد خاندان طالب ، و ماه بنى هاشمى ، اژدهايى هستى كه در كمين نشسته و مار سهمگينى كه مخفى وآماده حمله است ، تو عزت مايى وقتى چهره ها از خوارى سر افكنده مى شوند ، تو مايه وحدت و كثرت مايى هنگام كمى ها . تاآخر
اين خبر مسجع مقفى كه از شنيدنش نفس محظوظ مى شود و لكن صد حيف كه اصل ندارد . و در اصل شريف ثقه جليل عاصم بن حميد خبر عمرو و آمدن جراح را دارد ، ابداً از اين كلمات در آن چيزى يافت نمى شود . (٦٥) و همچنين ابو الفرج در مقاتل الطالبيين(٦٦) معالجه اثير بن عمر را ذكر كرده بدون اين شرح و حواشى . (٦٧)

٢ . آب آوردن ابا الفضل براى سيد الشهدا در كودكى !

نمونه ديگرى از دروغ در مرثيه سرايى ، داستانى است كه محدث نورى آن را در كتاب خود به عنوان نمونه ديگر از دروغ پردازى آورده و شهيد مطهرى هم مى گويد من آن را مكرر شنيده ام و آن داستان ساختگى اين است :
روزى اميرالمؤمنين (عليه السلام) در بالاى منبر خطبه مى خواند ، حضرت سيد الشهداء (عليه السلام) تشنه شد ، آب خواست ، حضرت به قنبر امر فرمود : آب بياور ، عباس در آن وقت طفل بود ، چون شنيد تشنگى برادر را دويد نزد مادر و آب براى برادر گرفت در جامى و آن را بر سر گذاشت و آب از اطراف مى ريخت ، به همين قسم وارد مسجد [ شد ] ، چشم پدر بر او افتاد گريست و فرمود : امروز چنين و روز عاشورا چنان ، و قدرى از مصائب او ذكر نمود الخ . (٦٨)
محدث نورى پس از اشاره به اين داستان دروغ ، در تبيين مجعول بودن آن مى گويد : «اين قصه البته در كوفه بود و اگر در مدينه بود بايد اول خلافت آن حضرت باشد ؛ زيرا كه قبل از آن مسجد و منبرى براى آن حضرت نبود . عمر شريف حضرت ابى عبد الله (عليه السلام) در آن زمان زياده از سى سال بود ، اظهار تشنگى كردن در آن مجلس عام و تكلم كردن در اثناء خطبه مكروه است يا حرام ، با مقام امامت بلكه با اول درجه عدالت بلكه با رسوم متعارفه انسانيت مناسبتى ندارد» . (٦٩)
محدث نورى در ادامه براى توضيح بيشتر دروغ بودن اين داستان مى افزايد كه : از آنجا كه دروغگو حافظه ندارد ، جاعل اين داستان از يك سو حضرت اباالفضل را كودكى خردسال معرفى مى كند و از سويى مى گويد : در جنگ صفين كه دو سه سال پس از اين واقعه بوده ، وى هشتاد نفر را به هوا پرتاب مى كرد به گونه اى كه وقتى نفر هشتادم را به هوا پرتاب كرد هنوز اولى برنگشته بود و هر كدام بر مى گشت با شمشير او را دو حصه مى نمود(٧٠) !

٣ . پيمان گرفتن زينب (عليه السلام) از حبيب بن مظاهر

نمونه اى ديگر از گزارش هاى دروغ اين كه مى گويند :
جناب زينب (عليه السلام) در شب عاشورا به جهت همّ و غم و خوف از اعداء در ميان خيمه ها سير مى كرد براى استخبار حال اقربا و انصار ، ديد حبيب بن مظاهر اصحاب را در خيمه خود جمع كرده و از آنها عهد مى گيرد كه فردا نگذارند احدى از بنى هاشم قبل از ايشان به ميدان بروند به شرحى طولانى ، آن مخدره مسروراً آمد پشت خيمه ابوالفضل ، ديد آن جناب نيز بنى هاشم را جمع كرده و به همان قسم از ايشان عهد مى گيرد كه نگذارند احدى از انصار پيش از ايشان به ميدان رود . مخدره مسرور خدمت حضرت رسيد و تبسم كرد ، حضرت از تبسم او تعجب كرد و سبب پرسيد ، آنچه ديد عرض كرد . . . تا آخر خبر كه واضعش را در اين فن مهارتى بود تمام . (٧١)

٤ . احوال پرسى امام حسين (عليه السلام) از زين العابدين (عليه السلام) در روز عاشورا

نقل كنند با سوز و گداز كه در روز عاشورا بعد از شهادت اهل بيت و اصحاب ، حضرت به بالين امام زين العابدين (عليه السلام) آمد ، پس از پدر حال معامله آن جناب را با اعدا پرسيد ، خبر داد كه به جنگ كشيد ، پس جمعى از اصحاب را اسم برد و از حال آنها پرسيد ، در جواب فرمود : قتل قتل تا رسيد به بنى هاشم و از حال جناب على اكبر و ابى الفضل سؤال كرد ، به همان قسم جواب داد و فرمود : بدان در ميان خيمه ها غير از من و تو مردى نمانده .
خلاصه اين قصه است و حواشى بسيار دارد و صريح است در آنكه آن جناب از اول مقاتله تا وقت مبارزت پدر بزرگوارش ابداً از حال اقرباء و انصار و ميدان جنگ خبرى نداشت . (٧٢)

٥ . داستان اسب امام حسين (عليه السلام)

خبر عجيب كه متضمن است طلب كردن حضرت هنگام عزم رفتن به ميدان ، اسب سوارى را ، و كسى نبود آن را حاضر كند ، پس مخدره زينب رفت و آورد و آن حضرت را سوار كرد بر حسب تعدد منابر ، مكالمات بسيار بين برادر و خواهر ذكر مى شود و مضامين آن در ضمن اشعار عربى و فارسى نيز در آمده و مجالس را با آن رونق دهند و به شور در آرند و الحق جاى گريستن است اما نه بر اين مصيبت بى اصل ، بلكه در گفتن چنين دروغ واضح و افترا بر امام (عليه السلام) در بالاى منابر و نهى نكردن آنان كه متمكنند از نهى كردن به جهت بى اطلاعى يا ملاحظه عدم نقص در بعضى شئونات . (٧٣)

٦ . داستان عروسى حضرت قاسم
به گفته محدث نورى اولين كسى كه اين داستان را نوشت ملا حسين كاشفى در كتاب روضة الشهداء است(٧٤) و همان طور كه استاد مطهرى فرموده اصل داستان صد در صد دروغ است(٧٥) ، چگونه مى توان به امام نسبت داد كه در هنگام نبرد با دشمن و در حالى كه مجال نماز خواندن هم به امام و يارانش داده نمى شود امام بگويد آرزو دارم عروسى دخترم را ببينم و در همين جا دخترم را براى پسر برادرم عقد مى كنم و مراسم عروسى برپا مى كنم ؟ !

٧ . نسبت دادن شعر ابو الحسن تهامى به امام حسين (عليه السلام)

ابو الحسن تهامى (م ٤١٦) قصيده اى در رثاء فرزندش سروده كه ضمن آن آورده :
يا كَوكباً ما كانَ أقصَرَ عُمرَهُ * * * وَكَذا تَكونُ كَواكِبُ الأَسحارِ
اى ستاره اى كه چه عمر كوتاهى داشت * * * آرى ! چنين اند ستارگان سحرى
محدث نورى مى گويد كه اين شعر را در بالاى منبر با صراحت به امام حسين (عليه السلام) نسبت مى دهند كه در بالاى سر حضرت على اكبر خواند و خود در بعضى از كتابهاى بافته جديد ديدم كه در قصه شهادت على اكبر به آن حضرت نسبت داده با چند بيت ديگر از آن قصيده . (٧٦)

٨ . آمدن زينب (عليه السلام) به بالين برادر در قتلگاه

برخى از مرثيه سرايان به حضرت زينب چنين نسبت داده اند كه در آخرين لحظات امام به بالين حضرت آمد و چنين كرد :
ورَأَتهُ يَجودُ بِنَفسِهِ ، ورَمَت بِنَفسِها عَلَيهِ وهِيَ تَقولُ : أنتَ أخى ، أنتَ رَجانا ، أنتَ كَهفُنا ، أنتَ حِمانا ، الخ .
و ايشان را ديد كه در حال جان دادن بود ، خود را به روى او انداخت و چنين مى گفت : تو برادر منى ، تو اميد و پناه گاه ما و امان مايى .
محدث نورى اين داستان را هم يكى از دروغ هاى مرثيه سرايان شمرده است . (٧٧)

٩ . اسيرى در اين خانواده نبود

خبرى است لطيف و متكى بر مقدماتى كه احتمال دروغ را از ذهن سامعين محو كند و سند را به ابوحمزه ثمالى بيچاره منتهى كنند كه روزى آمد در خانه حضرت امام زين العابدين (عليه السلام) و در را كوبيد ، كنيزكى آمد ، چون فهميد ابو حمزه است خداى را حمد كرد كه او را رساند كه حضرت را تسلى دهد ، چون امروز دو مرتبه بيهوش شدند ، پس داخل شد و تسلى داد به اينكه شهادت در اين خانواده عادت و موروثى است ، جد و عم و پدر و عم پدر همه شهيد شدند . در جواب او را تصديق نمودند و فرمودند : و لكن اسيرى در اين خانواده نبود ، آنگاه شمه اى از حالت اسيرى عمه ها و خواهران بيان كردند ! (٧٨)

١٠ . چگونگى حضور امام صادق در مجلس عزادارى

داستان مجعول ديگرى را محدث نورى خلاصه آن را از مرثيه سرايان نقل مى كند كه به گفته ايشان سند آن را به هشام بن حكم مظلوم مى رسانند كه گفت : روزى بعضى از شيعيان او را دعوت به مجلس عزاى جد بزرگوارش كرد ، عذر خواست كه بايد در آن محضر حاضر باشم . گفت : رخصت بگير . گفت : نشود كه اسم اين مطلب را در حضورش برد كه طاقت ندارد . گفت : بى اذن بيا ، گفت : روز بعد كه مشرف شدم جويا مى شوم ، نتوانم راست گفت . بالاخره او را برد ، بعد از آن مشرف شد .
حضرت جويا شد ، بعد از تكرار عرض كرد ، فرمود : «گمان دارى من در آنجا نبودم (يا در چنين مجالس حاضر نمى شوم)» عرض كرد : جنابت را در آنجا نديدم . فرمود : «وقتى كه از حجره بيرون آمدى در محل كفش ها چيزى نديدى ؟» عرض كرد : جامه در آنجا افتاده بود . فرمود : «من بودم كه عبا بر سر كشيدم و روى زمين افتادم» . (٧٩)


۲
دروغ در مرثيه سرايى در عصر حاضر

دروغ در مرثيه سرايى در عصر حاضر

نمى دانم تلاش هاى محدث نورى در راه مبارزه با دروغ گويى در مرثيه سرايى تا چه اندازه مؤثر بوده ولى در دوران زندگى ما نيز اگر وضع مرثيه سرايى اسف بارتر از آن چه ايشان توصيف كرده نباشد ، بهتر از آن نيست .
«حماسه حسينى» استاد شهيد مطهرى ، تلاشى است نو براى مبارزه با دروغ پردازى در مرثيه سرايى در دوران معاصر ، استاد ، درباره رواج اين آفت در دوران معاصر مى گويد :
اگر بخواهيم روضه هاى دروغى را كه مى خوانند جمع آورى كنيم شايد چند جلد كتاب پانصد صفحه اى بشود ! (٨٠)
اينك چند نمونه از مرثيه سرايى هاى دروغين كه علامه مطهرى خود در مجلس عزا بوده و شنيده :

١ . دعاى ليلا براى على اكبر

داستان مجعول منسوب به امام حسين (عليه السلام) كه هنگامى كه على اكبر به ميدان رفت امام به همسرش ليلا فرمود : «برو در خلوت دعا كن براى فرزندت . . .» از زمان محدث نورى(٨١) ميان مرثيه سرايان رايج بوده ، استاد مطهرى نيز از اين داستان به عنوان نمونه ديگر از تحريف وقايع عاشورا ياد مى كند و مى فرمايد :
نمونه ديگر از تحريف در وقايع عاشورا كه يكى از معروفترين قضايا شده است و حتّى يك تاريخ هم به آن گواهى نمى دهد قصّه ليلا مادر حضرت على اكبر است . البتّه ايشان مادرى به نام ليلا داشته اند ، ولى حتّى يك مورخ نگفته كه ليلا در كربلا بوده است . امّا ببينيد كه چقدر ما روضه ليلا و على اكبر داريم ، روضه آمدن ليلا به بالين على اكبر .
حتّى من در قم ، در مجلسى كه به نام آيت الله بروجردى تشكيل شده بود كه البته خود ايشان در مجلس نبودند ، همين روضه را شنيدم كه على اكبر به ميدان رفت ، حضرت به ليلا فرمود كه : «از جدّم شنيدم كه دعاى مادر در حقّ فرزند مستجاب است ، برو در فلان خيمه خلوت موهايت را پريشان كن ، در حقّ فرزندت دعا كن شايد خداوند اين فرزند را سالم به ما برگرداند !»
اولا ليلايى در كربلا نبوده كه چنين كند . ثانياً اصلاً اين منطق ، منطق حسين نيست . منطق حسين در روز عاشورا ، منطق جانبازى است . تمام مورّخين نوشته اند كه هر كس اجازه مى خواست ، حضرت به هر نحوى كه مى شد عذرى برايش ذكر كند ، ذكر مى كرد ، به جز براى على اكبر ، فاستأذن فى القتال اباه فأذن له . يعنى تا اجازه خواست ، گفت برو . حال چه شعرها كه سروده نشد ! از جمله اين شعر كه مى گويد :
خيز اى بابا از اين صحرا رويم * * * نك بسوى خيمه ليلا رويم (٨٢)

٢ . نذر كردن ليلا براى سلامتى على اكبر

نمونه ديگرى در همين مورد را كه خيلى عجيب است من در همين تهران ، در منزل يكى از علماى بزرگ اين شهر ، در چند سال پيش ، ازيكى از اهل منبر كه روضه ليلا را مى خواند شنيدم و من در آنجا چيزى شنيدم كه به عمرم نشنيده بودم . گفت : بعد از اينكه حضرت ليلا رفت در آن خيمه و موهايش را پريشان كرد ، نذر كرد كه اگر خدا على اكبر را سالم به او برگرداند و در كربلا كشته نشود از كربلا تا مدينه را ريحان بكارد . يعنى نذر كرد كه سيصد فرسخ راه را ريحان بكارد ! اين را گفت و يك مرتبه زد زير آواز :
نَذرٌ عَلَيَّ لَئِن عادوا وإن رَجَعوا * * * لاََزرَعَنَّ طَريقَ التَّفتِ رَيحاناً
من نذر كردم كه اگر اينها برگردند راه تفت را ريحان بكارم .
اين شعر عربى بيشتر براى من اسباب شد كه اين شعر از كجا پيدا شده ؟ بعد به دنبال آن رفتم و گشتم ، ديدم اين تفتى كه در اين شعر آمده كربلا نيست ، بلكه اين تفت سرزمين مربوط به داستان ليلى و مجنون معروف است كه ليلى در آن سرزمين سكونت مى كرده و اين شعر مال مجنون عامرى است براى ليلى ، و اين آدم اين شعر را براى ليلا مادر على اكبر و كربلا مى خوانده . تصوّر كنيد كه اگر يك مسيحى يا يك يهودى يا يك آدم لامذهب آنجا باشد و اين قضايا را بشنود ، آيا نخواهد گفت كه تاريخ اينها چه مزخرفاتى دارد ؟ آنها كه نمى فهمند كه اين داستان را اين شخص از خودش جعل كرده است ، بلكه مى گويند ـ العياذُ بالله ـ زنهاى اينها چقدر بى شعور بوده اند كه نذر مى كردند از كربلا تا مدينه را ريحان بكارند . (٨٣)

٣ . داستان پيرزنى كه زمان متوكل به زيارت امام حسين (عليه السلام) مى رود

استاد مطهرى مى گويد : «در ده ، پانزده سال پيش كه به اصفهان رفته بودم ، در آنجا مرد بزرگى بود ، مرحوم حاج شيخ محمّد حسن نجف آبادى اعلى الله مقامه ، خدمت ايشان رفتم و روضه اى را كه تازه در جايى شنيده بودم و تا آن وقت نشنيده بودم ، براى ايشان نقل كردم . كسى كه اين روضه را مى خواند اتفاقاً ترياكى هم بود . اين روضه را خواند و بقدرى مردم را گرياند كه حدّ نداشت . داستان پيرزنى را نقل مى كرد كه در زمان متوكّل مى خواست به زيارت امام حسين برود و آن وقت جلوگيرى مى كردند و دستها را مى بريدند تا اينكه قضيّه را به آنجا رساند كه اين زن را بردند و در دريا انداختند . در همان حال اين زن فرياد كرد : يا ابا الفضل العبّاس ! وقتى داشت غرق مى شد سوارى آمد و گفت ركاب اسب مرا بگير . ركابش را گرفت ، گفت : چرا دستت را دراز نمى كنى ؟ گفت : من دست در بدن ندارم ، كه مردم خيلى گريه كردند .
مرحوم حاج شيخ محمّد حسن تاريخچه اين قضيه را اين طور نقل كرد كه : يك روز در حدود بازار ، حدود مدرسه صدر (جريان ، قبل از ايشان اتّفاق افتاده و ايشان از اشخاص معتبرى نقل كردند) مجلس روضه اى بود كه از بزرگترين مجالس اصفهان بود و حتّى مرحوم حاج ملاّ اسماعيل خواجويى كه از علماء بزرگ اصفهان بود در آنجا شركت داشت . واعظ معروفى مى گفت كه من آخرين منبرى بودم ، منبرى هاى ديگر مى آمدند و هنر خودشان را براى گرياندن مردم اعمال مى كردند . هر كس مى آمد روى دست ديگرى مى زد و بعد از منبر خود مى نشست تا هنر روضه خوان بعد از خود را ببيند ، تا ظهر طول كشيد ديدم هر كس هر هنرى داشت بكار برد ، اشك مردم را گرفت . فكر كردم من چه كنم ؟ همانجا اين قضيّه را جعل كردم ، رفتم قصّه را گفتم و از همه بالاتر زدم . عصر همان روز رفتم در مجلس ديگرى كه در چارسوق بود ، ديدم آنكه قبل از من منبر رفته همين داستان را مى گويد . كم كم در كتابها نوشتند و چاپ هم كردند ! (٨٤)
اكنون بايد ديد كه ريشه اين دروغ پردازى ها چيست ؟ و چرا عده اى براى گرياندن مردم در مصيبت امام حسين (عليه السلام) به راحتى بر خدا و رسول و امامان دروغ مى بندند و بدين سان تاريخ افتخارآميز عاشورا را تحريف مى كنند .

ريشه دروغ در مرثيه سرايى از نگاه محدث نورى

از نگاه محدث نورى دو عامل عمده ، موجب دروغ پردازى در مرثيه سرايى شده :

١ . تجويز دروغ در تعزيه !

خلاصه مطلبى كه براى جايز شمردن دروغ در عزادارى براى امام حسين (عليه السلام) مرحوم نورى از برخى دروغ پردازان نقل كرده اين است :
احاديثى كه توصيه به گريانيدن در مصيبت آن حضرت مى كنند مطلق هستند ، بنا بر اين هر چه سبب گريه كردن مردم گردد هر چند دروغ باشد ، نيكو است ، و فضاى اين روايات آن است كه آن چه در نكوهش دروغ وارد شده هر چند كه در نهايت اعتبار است ولى اختصاص به غير از ذكر مصيبت ابا عبد الله دارد ! (٨٥)
استاد مطهرى پس از نقل اين مطلب از محدث نورى اضافه مى كند : اين همان حرفى است كه امروزى ها در مكتب «ماكياول» در آوردند كه هدف وسيله را مباح مى كند . هدف خوب باشد ، وسيله هر چه شد شد ! (٨٦)
محدث نورى در پاسخ به اين سخن مى گويد :
به اين بيان ، [ مى ] توان بسيارى از معاصى كبيره را مباح بلكه مستحب كرد و براى فساق جاده وسيعى از سوى آن معاصى باز نمود ؛ زيرا كه اخبار فضيلت و مدح ادخال سرور در قلب مؤمن و قضاى حوايج و اجابت خواهش او و سعى و كوشش در انجاح آن اضعاف اخبار اِبكا است ، پس هر فاسقى هر زنى را كه ديد و خواهش نمود بوسه برويش زند يا . . . بر زن رواست به مقتضاى اخبار استحباب ادخال سرور يا اخبار استحباب قضاى حاجت و غير آنها اجابت نمايد و خود را تسليم كند ! . . . . (٨٧)

٢ . تسامح در ابواب فضايل ، قصص و مصايب

مطلب ديگرى كه از منظر محدث نورى دومين عامل عمده در دروغ پردازى در مرثيه سرايى است ، تمسك به سيره علما مبنى بر ضبط و نقل روايات ضعيفه در مؤلفات خود و تسامح در ابواب فضايل و قصص و به خصوص مصايب است .
ايشان پس از توضيح اين شبهه به تفصيل توضيح مى دهد كه اين سخن مغالطه اى بيش نيست و هرگز علماى درستكار كه سيرشان در خطوط مستقيمه موازين عدليه است از كتابى كه صاحبش را نشناسند نقل نكنند و نيز از كتابى كه مؤلفش بى مبالات و فرقى ميان خبر موهون و غير موهون نگذاشته و در مقام نقل تميزى براى آنها مقرر نداشته خبرى بيرون نياورند . (٨٨)
به هر حال ترديدى نيست كه تسامح در نقل فضايل ، قصص و مصايب ، مجوز دروغ پردازى و نسبت دادن هر مطلبى كه در ابواب و موضوعات ياد شده در هر كتاب يافت ، به اهل بيت (عليهم السلام) نيست .

ريشه هاى اصليِ دروغ در مرثيه سرايى

به نظر مى رسد آن چه در ريشه يابيِ دروغ پردازى در مرثيه سرايى بدان اشاره شد ، در واقع بهانه دروغ پردازان است ، نه ريشه اصليِ آن .
زيرا هر كس كه از كمترين معلومات دينى برخوردار باشد با اندك تأمل مى داند كه اسلام اجازه نمى دهد با دروغ كه گناهى كبيره است زمينه گريستن بر امام حسين (عليه السلام) كه مستحب است را فراهم كرد ، يا هر مطلب مكتوب و غير مكتوبى را بدون بررسى به اهل بيت (عليهم السلام) نسبت داد .
به نظر ما ريشه هاى دروغ پردازى در مرثيه سرايى امور ديگرى است كه اين گونه بهانه تراشى ها نيز ريشه در آنها دارد ، آن ريشه ها عبارت اند از :

الف ـ جهل

شمارى از مرثيه سرايان اگر بدانند آن چه مى خوانند دروغ است قطعاً از آن اجتناب مى كنند ليكن از آنجا كه نه شناخت درستى از تاريخ عاشورا دارند و نه توان و يا حوصله تحقيق و بررسى ، هر مطلبى را در هر كتابى ببينند و يا از ديگرى بشنوند ، در صورتى كه براى گرياندن مردم مفيد تشخيص دهند ، بدون تأمل در صحت و سقم آن ، مورد استفاده قرار مى دهند .
بنا بر اين ، نخستين گام براى اصلاح مرثيه سرايى ، آموزش مرثيه سرايان و زنده كردن روح تحقيق در آنان و همچنين معرفى منابع معتبر و غير معتبر تاريخ عاشورا به آنها است .

ب ـ سوء استفاده از زبان حال

بهره گيرى از زبان حال در مرثيه سرايى با دو شرط بى اشكال ، و در واقع نوعى هنرمندى در ذكر مصيبت است :
شرط اول اين كه : مرثيه سرا ، توان تشخيص حال كسى را كه مى خواهد زبان حال او را بيان كند داشته باشد ، و اين توان در صورتى تحقق مى يابد كه سراينده زبان حال ، اطلاع كافى از هدف نهضت حسينى ، تاريخ عاشورا ، و خصوصيات روحيِ كسى كه حال او را مى خواهد بازگو نمايد داشته باشد .
شرط دوم اين كه : سخنى را به امام حسين (عليه السلام) و اهل بيت او نسبت ندهد ، بلكه تصريح كند آن چه مى گويم تشخيص من است .
متأسفانه بدون در نظر گرفتن دو شرط ياد شده ، بسيارى از مرثيه سرايان مطالبى را خصوصاً به صورت شعر به امام و اهل بيت آن بزرگوار نسبت مى دهند كه واقعيت ندارد . به نظر مى رسد سوء استفاده از زبان حال در مرثيه سرايى يكى از عوامل راه يافتن دروغ به مقتل هاى مكتوب باشد .
از باب نمونه شعر معروف منسوب به امام حسين (عليه السلام) :
إن كانَ دينُ مُحَمَّد لَم يَستَقِم * * * إلاّ بِقَتلى يا سُيوفُ خُذينى
اين شعر البته از نظر مضمون ايرادى ندارد ولى انتساب آن به امام دروغ است ، اين سخن بخشى از قصيده اى است از يكى از شعراى عرب به نام شيخ محسن الهويزى ، كه در رثاء امام حسين (عليه السلام) ضمن اين ابيات آمده :
أعطَيتُ رَبِّيَ مَوثِقاً لا يَنتَهى * * * إلاّ بِقَتلى فَاصعَدى وذَرينى
إن كانَ دينُ مُحَمَّد لَم يَستَقِم * * * إلاّ بِقَتلى يا سُيوفُ خُذينى
هذا دَمى فَلتُروَ صادِيَةُ الظُّبا * * * مِنهُ وهذا لِلرِّماحِ وَتينى (٨٩)
با پروردگارم عهدى بسته ام كه انجام نمى شود
جز با كشته شدنم ، پس مرا بالا ببر و بيفكن
اگر دين محمد استوار نماند
جز به كشته شدن من ، اى شمشيرها مرا برگيريد
اين خون من است ، پس شمشيرهايى تشنه از آن سيراب شوند
و اين رگ گردنم آماده براى نيزه هاست .
بديهى است كه شاعر ، اين ابيات را به عنوان زبان حال امام گفته ، ليكن به تدريج به عنوان سخن امام رواج يافته است .
همچنين ، جمله مشهور منسوب به آن حضرت :
إنَّ الحَياةَ عَقيدَةٌ و جِهادٌ
همانا زندگى عقيده و جهاد است .
اين جمله مصرعى از سروده شاعر متأخر احمد شوقى است و تمام بيت چنين است :
قِف دونَ رَأيِكَ فِى الحَياةِ مُجاهِداً * * * إنَّ الحَياةَ عَقيدَةٌ وجِهادُ (٩٠)
در راه باورت ايستادگى و مجاهدت كن
كه زندگى ، باور و مجاهدت است
گفتنى است كه اين بيت شعار روزنامه «الجهاد» در مصر بوده است . (٩١)

ج ـ تلاش براى ارائه مصيبتى نو !

به صورت شغل در آمدن مرثيه سرايى از يك سو ، و يكنواخت بودن مجالس عزادارى و مستمعان از سويى ديگر به طور طبيعى ايجاب مى كند كه مرثيه سرايان دائماً در صدد يافتن مصيبتى جديد در باره واقعه كربلا باشند ، و از آنجا كه مصايب كربلا محدود است ، تلاش براى دست يابى به مصايب جديد ، زمينه ساز ورود انواع دروغ ها و مطالب سست در عرصه مرثيه سرايى است .
براى مبارزه با اين خطر بايد نوآورى در ارائه مصايبى كه در منابع معتبر آمده ، جايگزين تلاش براى يافتن مصايب جديد گردد .

د ـ دنياطلبى

اصلى ترين و خطرناكترين ريشه هاى دروغ در مرثيه سرايى ، دنياطلبى است ، در حديثى از پيامبر خدا (صلّى الله عليه وآله) آمده :
حُبُّ الدُّنيا رَأسُ كُلِّ خَطيئَة ، ومِفتاحُ كُلِّ سَيِّئَة ، وسَبَبُ إحباطِ كُلِّ حَسَنَة . (٩٢)
دنيا دوستى سرآمد هر خطايى و كليد هرگناه و مايه از ميان رفتن هر خوبى است .
گفتنى است كه انواع انگيزه هاى غير الهى از مرثيه سرايى ، چه كسب درآمد مادى باشد و چه تحصيل شهرت و محبوبيت و چه غير آنها ، دنياطلبى است و تا اين ريشه خطرناك علاج نشود ، و تا اخلاص براى مرثيه سرايان حاصل نگردد ، همه تلاش ها براى اصلاح امر مرثيه سرايى عقيم خواهد ماند .

٦ . بدعت در نحوه عزادارى

آسيب هايى كه تاكنون برشمرديم ، آفاتى بود كه محتواى مجالس عزادارى سيد الشهدا را تهديد مى كنند ، اما شمارى از آفات مربوط به شكل و چگونگى عزادارى مى شوند .
از نظر فقهى ، عبادات اعم از واجب و يا مستحب ، توقيفى است ، بدين معنا كه اصل عبادت و چگونگى آن بايد توسط ادله شرعى اثبات شود ، در غير اين صورت ، عملى كه به عنوان عبادت انجام مى شود ، بدعت محسوب مى گردد و نه تنها مطلوب نيست بلكه ممنوع و محرم است .
استحباب عزادارى براى سالار شهيدان بر پايه ادله قطعيه ثابت است و با عنايت به آثار و بركات فردى و اجتماعى آن از بزرگترين عبادات محسوب مى گردد ، اما در مورد چگونگى انجام اين عبادت ، معيار ، عزادارى هاى مرسوم در عصر صدور و روايات مربوط به عزادارى است . بلكه مى توان گفت : اطلاق اين روايات ، شامل انواع عزادارى هاى مرسوم در اعصار مختلف نيز مى گردد ، مشروط به اين كه آن چه رايج شده صدق عزادارى كند و موجب وهن مكتب اهل بيت و يا همراه با انجام عملى نامشروع نباشد .
بنا بر اين ، آن چه در شمارى از مجالس عزادارى به تدريج مرسوم شده ، مانند : استفاده از ابزار موسيقى ، آهنگ هاى مبتذل ، تشبه مرد به زن ، و همچنين قمه زدن ، بدعت در عزادارى محسوب مى شود . به ويژه قمه زدن كه در عصر حاضر موجب تبليغات سوء بر ضد پيروان اهل بيت و وهن مكتب تشيع است ، رهبر معظم انقلاب اسلامى حضرت آية الله خامنه اى در اين باره مى فرمايد :
قمه زدن هم از كارهاى خلاف است . . . نمى شود در مقابل اين كار غلط سكوت كرد ، . . . كار غلطى است كه عده اى قمه به دست بگيرند و به سر خودشان بزنند و خون بريزند . كجاى اين حركت عزادارى است ؟ ! البته ، دست بر سر زدن عزادارى است . شما بارها ديده ايد ، كسانى كه مصيبتى برايشان پيش مى آيد ، بر سر و سينه خود مى كوبند . اين نشانه عزادارى است ، اما شما تا به حال كجا ديده ايد كه فردى به خاطر رويكرد مصيبت عزيزترين عزيزانش با شمشير بر مغز خود بكوبد و خون جارى كند ؟ كجاى اين كار عزادارى است ؟ ! قمه زدن سنّتى جعلى است . از امورى است كه مربوط به دين نيست و بلاشك ، خدا هم از انجام آن راضى نيست ، علماى سلف دستشان بسته بود و نمى توانستند بگويند : «اين كار غلط و خلاف است» .
امروز روز حاكميت اسلام است و روز جلوه اسلام است . نبايد كارى كنيم كه آحاد جامعه اسلامى برتر ، يعنى جامعه محب اهل بيت (عليهم السلام) كه به نام مقدس ولى عصر ـ ارواحنا فداه ـ به نام حسين بن على (عليه السلام) و به نام امير المؤمنين (عليه السلام) مفتخرند در نظر مسلمانان و غير مسلمانان عالم ، به عنوان يك گروه آدم هاى خرافى بى منطق معرفى شوند . . . قطعاً اين يك بدعت است . (٩٣)
و آخرين سخن در اين باب ، اين كه فرهنگ عاشورا اگر آن گونه كه هست و بدون تحريف به جهانيان عرضه شود ، از قدرت اعجازآميزى برخوردار است كه مى تواند به نظام سلطه و استكبار در جهان ، پايان دهد و بدينسان نه تنها امت مسلمان ، بلكه همه مستضعفان جهان را از ستم چپاولگران ، زورمداران و غارتگران بين المللى رهايى بخشد و به گفته رهبر انقلاب اسلامى آيت الله خامنه اى :
امروز حسين بن على (عليه السلام) مى تواند دنيا را نجات دهد ، به شرط آن كه با تحريف ، چهره او را مغشوش نكنند . (٩٤)
يادم نمى رود در دوران رياست جمهورى ، ايشان شبى نخستين رهبر جهاد اسلامى فلسطين شهيد دكتر فتحى شقاقى را به منزل خود دعوت كردند ، جمعى از روحانيون و مسئولان كشور نيز حضور داشتند ، يكى از حضار از شهيد دكتر فتحى شقاقى پرسيد كه تا چه اندازه به موفقيت راه خود اطمينان داريد ؟
وى با اين كه پيرو مذهب اهل سنت بود پاسخى داد كه همه را در بهت و شگفتى فرو برد .
پاسخ او اين بود كه :
ما اصولاً به اين موضوع فكر نمى كنيم ! ما موفقيت و پيروزى خود را در انتخاب راه حسين بن على (عليه السلام) مى دانيم ، هدف ما انجام تكليف الهى است !
بارى ، همه پيروان راستين اهل بيت و علاقمندان آگاه سيد الشهداء در پاسدارى از فرهنگ اصيل عاشورا در برابر توطئه دشمنان آگاه و تحريف دوستان ناآگاه ، مسئولند . اما بى ترديد ، مسئوليت مراجع تقليد ، فرهيختگان ، عالمان دين باور ، گويندگان ، نويسندگان و مرثيه سرايان متعهد ، سنگين تر است . (ثُمَّ لَتُسْـَلُنَّ يَوْمَـلـِذ عَنِ النَّعِيمِ) . (٩٥)

فصل چهارم : مجالس عزادارى هدفمند

با عنايت به فلسفه عزادارى سيد الشهدا ، و آسيب هايى كه ممكن است آن را فراگيرد و بايد از آن پرهيز داشت مجالس عزادارى آن حضرت در صورتى مى توانند عزاداران را در جهت اين هدف ، هدايت كنند كه داراى سه ويژگى باشند :

١ . خدا محورى

مجاهدت سيد الشهدا و همه شهداى راه حق و فضيلت در طول تاريخ براى آشنا كردن با خداوند متعال و استقرار يگانه پرستى در سايه حكومت دينى در جهان بود ، بنا بر اين بدون معرفت صحيح دينى نمى توان تحليل درستى از نهضت عاشورا ارائه كرد و از اين رو خدامحورى و پيوند دل ها با خدا و ارزش هاى معنوى بايد اساس برنامه هاى مجالس عزادارى و سخنرانى ها و مرثيه سرايى ها باشد و اين درس بزرگى است كه امام حسين ( عليه السلام) براى ارائه آن به عموم مسلمانان به خصوص پيروان خود ، در عصر تاسوعا از دشمن يك شب مهلت خواست .
بر پايه گزارش منابع معتبر تاريخى عصر نهم محرم ابن سعد دستور حمله به ياران امام را صادر كرد ، آن حضرت هنگامى كه آمادگى سپاه دشمن براى درگيرى را ملاحظه كرد به برادرش عباس (عليه السلام) فرمود :
اِرجِع إلَيهِم ، فَإِنِ استَطَعتَ أن تُؤَخِّرَهُم إلى غُدوَة وتَدفَعَهُم عِندَ العَشِيَّةِ ؛ لَعَلَّنا نُصَلّى لِرَبِّنَا اللَّيلَةَ ، ونَدعوهُ ونَستَغفِرُهُ ، فَهُوَ يَعلَمُ أنّى قَد كُنتُ اُحِبُّ الصَّلاةَ لَهُ ، وتِلاوَةَ كِتابِهِ ، وكَثرَةَ الدُّعاءِ وَالاِستِغفارِ ! (٩٦)
به سوى آنان بازگرد و اگر توانستى آنها را تا صبح به تأخير بينداز و امشب بازشان گردان ، شايد كه امشب براى خدايمان نماز بخوانيم و او را بخوانيم و از وى آمرزش بخواهيم كه او خود مى داند من نماز براى او ، تلاوت كتابش و دعا و استغفار فراوان را دوست دارم .
و بدين سان ، شب عاشورا ، آخرين شب انس امام حسين (عليه السلام) و اصحابش با انيس ذاكران بود :
فَباتَ الحُسَينُ (عليه السلام) تِلكَ اللَّيلَةَ [ لَيلَةَ عاشوراءَ ] راكِعاً ساجِداً باكِياً مُستَغفِراً مُتَضَرِّعاً ، وباتَ أصحابُهُ ولَهُم دَوِيٌّ كَدَوِيِّ النَّحلِ . (٩٧)
شب در رسيد و حسين (عليه السلام) شب عاشورا را به ركوع و سجود و گريه و استغفار و تضرّع و زارى پرداخت و يارانش زمزمه اى مانند آواى زنبور [ بدون وقفه ] داشتند .
از عالم ربانى آيت الله ميرزا جواد تهرانى (رضوان الله عليه) نقل شده است كه ايشان خطاب به جمعى از روحانيون اهل منبر مى فرمود :
كارى كنيد كه خدا در مجلس امام حسين (عليه السلام) فراموش نشود !
و اين نكته اى است بس مهم و قابل توجه و تأمل ، در واقع فراموش شدن خدا در مجلس امام حسين (عليه السلام) آفت خطرناكى است كه مانع آشنايى عزاداران با فلسفه عزادارى و روح نهضت حسينى مى گردد .

٢ . ارائه تاريخ و تحليل صحيح از حادثه عاشورا

بدون تحليل واقع بينانه از نهضت عاشورا امكان ندارد كه عزاداران با اهداف بلند عزادارى آشنا شوند و در آن مسير گام برداند ، از اين رو گويندگان و مرثيه سرايان در مجالس عزادارى سيد الشهدا بايد بر پايه تحليل درست واقعه عاشورا ، سخنرانى و مرثيه سرايى خود را تنظيم نمايند ، و بدين منظور استفاده از منابع معتبر در تبيين اين حادثه ، و اجتناب از آسيب هاى مجالس عزادارى ضرورى است و بهترين راه براى رسيدن به اين هدف ، خواندن متن مقتل از منابع معتبر است .
به فرموده رهبر انقلاب اسلامى آيت الله خامنه اى :
اگر براى ذكر مصيبت كتاب «نفس المهموم» محدث قمى را باز كنيد و از رو بخوانيد ، براى مستمع گريه آور است و همان عواطف جوشان را به وجود مى آورد ، چه لزومى دارد كه ما به خيال خودمان ، براى مجلس آرايى كارى كنيم كه اصل مجلس عزا از فلسفه واقعى اش دور بماند ؟ (٩٨)
و بدين سان مرثيه سرايى براى سيد الشهدا اگر توأم با اخلاص و صداقت باشد ، كارى است بس ارزشمند و اگر هدف مجلس آرايى و دنياطلبى باشد بسيار زيانبار و خطرناك است . (٩٩)

٣ . تبلور عاطفه و ارادت به اهل بيت (عليهم السلام)

تحليل صحيح نهضت حسينى نمى تواند جايگزين تلاش و به كارگيرى هنر در جهت جوشش عواطف و احساسات مردم نسبت به حادثه خونين كربلا گردد ، در سازندگى معنوى ، عاطفه و احساسات نقش ويژه اى دارد كه هيچ چيز ديگر نمى تواند جاى آن را پر كند و لذا اهل بيت (عليهم السلام) تأكيد ويژه اى در مورد گرياندن و گريستن بر مصايب سيد الشهدا داشتند ، و خود نيز با تشويق مرثيه سرايان و استماع مرثيه آنان (١٠٠) زمينه گسترش اين فرهنگ را در ميان پيروان خود فراهم مى كردند ، چنان كه از يكى از شعراى معاصر امام باقر (عليه السلام) به نام كميت نقل شده كه پس از مرثيه سرايى نزد آن حضرت و گريستن آن بزرگوار ، فرمود :
ما مِن رَجُل ذَكَرَنا أو ذُكِرنا عِندَهُ ، فَخَرَجَ مِن عَينَيهِ ماءٌ ولَو قَدرَ مِثلِ جَناحِ البَعوضَةِ ، إلاّ بَنَى اللهُ لَهُ بَيتاً فِى الجَنَّةِ ، وجَعَلَ ذلِكَ حِجاباً بَينَهُ وبَينَ النّارِ . (١٠١)
هيچ كس نيست كه ما را ياد كند و يا در نزدش ياد شويم و از چشمانش اشكى بيايد ، هر چند كه به اندازه بال پشه ، مگر اين كه خداوند ، برايش خانه اى در بهشت بنا مى كند ، و آن را ميان او و آتش حجاب قرار مى دهد .
مرثيه سراى هنرمند آن است كه با تكيه بر منابع معتبر و بر پايه تحليل و تبيين صحيح حادثه عاشورا ، بيشترين نقش را در تبلور عاطفه و احساسات مردم نسبت به سالار شهيدان ايفا نمايد ، و بدين سان خدامحورى و ارادت به خاندان رسالت را در جامعه گسترش دهد .


۳
فصل پنجم : كتاب شناسى تاريخ عاشورا و عزادارى

فصل پنجم : كتاب شناسى تاريخ عاشورا و عزادارى

درباره تاريخ عاشورا و بويژه عزادارى و مقتل كتاب هاى بسيارى در طول تاريخ نگاشته شده است كه اين خود نشان از اهتمام عالمان و محققان شيعى بدين مسأله است . (١٠٢)
اين منابع در اعتبار و دقت در نقل و تحليل يكسان نيستند و مى توان آنها را به دو دسته كلى قابل استناد و ضعيف تقسيم كرد . اين تقسيم بندى در كتاب هاى در دسترس قابل انجام است ، اما دسته ديگرى به نام منابع مفقود را نيز بايد در نظر داشت ، منابعى كه تنها در فهرست ها به آنها اشاره شده و اكنون به آنها دسترسى مستقيم نداريم ، هر چند برخى اخبارشان به كتابهاى ديگر راه يافته است .
بنابر اين با سه گروه ، منبع مواجه ايم : ١ . منابع قابل استناد ، ٢ . منابع غير قابل استناد ، ٣ . منابع مفقود .
مقصود ما از منابع قابل استناد ، آن دسته مآخذى هستند كه هويت تاريخى داشته و نويسندگان آنها ، معلوم ، سرشناس و از عالمان روشمند بوده اند ، هر چند ديده نقد خود را بر يك يك روايات آنان باز نگاه مى داريم .
منابع غير قابل استناد و ضعيف را منابعى داستانى ، بى سند و بى پشتوانه تاريخى مى دانيم كه اخبار گزارش شده در آنها را تنها به شرط يافتن مؤيدات تاريخى و تقويت به وسيله ديگر مآخذ ، مى پذيريم .
ما ابتدا به معرفى توصيفى منابع مهم قابل استناد مى پردازيم و همين كار را درباره منابع ضعيف اما مشهور به انجام مى رسانيم و سپس منابع معاصر را به اجمال مورد بررسى قرار مى دهيم . (١٠٣)

١ - منابع قابل استناد

خوشبختانه منابع متعدد و قابل اتكايى از پنج قرن نخست به دست ما رسيده كه به گزارش نهضت عاشورا پرداخته اند . اين منابع را مى توان به دو دسته مستقل و مشتمل تقسيم نمود : منابعى كه ويژه گزارش دهى نهضت عاشورا و حماسه سازان اين واقعه بى نظير است و منابعى كه تنها بخش و فصل هايى از آنها ، درباره قيام امام حسين (عليه السلام) است . ما در اينجا همه اين منابع را به ترتيب تاريخى گزارش مى كنيم . گفتنى است اين منابع از اعتبار يكسانى برخوردار نيستند ، اما همه آنها قابليت ارجاع و استناد را دارند و به وسيله پژوهش هاى تاريخى روشمند قابل بررسى و پذيرش اند :
١ . طبقات الكبرى ، ابن سعد (متوفى ٢٣٠)
٢ . انساب الاشراف ، بلاذرى (متوفى ٢٧٩)
٣ . اخبار الطوال ، دينورى (متوفى ٢٨٣)
٤ . تاريخ طبرى (متوفى ٣١٠) اين كتاب از مهمترين منابع قيام حسينى است .
٥ . الفتوح ، ابن اعثم كوفى (متوفى حدود ٣١٤)
٦ . مقاتل الطالبيين ، ابوالفرج اصفهانى (متوفى ٣٥٦)
٧ . معجم الكبير طبرانى (متوفى ٣٦٠)
٨ . شرح الأخبار ، قاضى نعمان (متوفى ٣٦٣)
٩ . كامل الزيارات ، ابن قولويه (متوفى ٣٦٨)
١٠ . امالى شيخ صدوق (متوفى ٣٨١)
١١ . ارشاد ، شيخ مفيد (متوفى ٤١٣)
١٢ . روضة الواعظين ، ابن فتال نيشابورى (متوفى ٥٠٨)
١٣ . اعلام الورى ، طبرسى (متوفى ٥٤٨)
١٤ . مقتل الحسين خوارزمى (متوفى ٥٦٨)
١٥ . تاريخ مدينة دمشق ، ابن عساكر (متوفى ٥٧١)
١٦ . مناقب ابن شهر آشوب (متوفى ٥٨٨)
١٧ . الكامل فى التاريخ ، ابن اثير (متوفى ٦٣٠)
١٨ . مثير الأحزان ، ابن نما (متوفى ٦٤٥)
١٩ . تذكرة الخواص ، سبط ابن جوزى (متوفى ٦٥٣)
٢٠ . الملهوف على قتلى المطفوف (لهوف) سيد بن طاووس (متوفى ٦٦٤)
٢١ . كشف الغمة ، اربلى (متوفى ٦٩٢)
٢٢ . سير اعلام النبلاء ، ذهبى (متوفى ٧٤٨)

٢ - منابع قابل استناد

حادثه عاشورا از پيشامدهاى شگفت تاريخ است . قهرمانانى اندك شمار در برابر خيل عظيم جنگجويان سفاك و بيرحم تا واپسين لحظه حيات و آخرين قطره خون مقاومت كردند و از همه چيز در راه محبوب خود گذشتند . اين مقاومت شجاعانه و فداكارى قهرمانانه ، از آغازين لحظه هاى پيدايش ، در درازناى تاريخ و تاكنون ، چشم ها را خيره كرده و زبان ها و قلم ها را به سوى خود كشيده است . تاريخ نگاران و سيره نويسان ، از نخستين كسانى بودند كه به گزارش اين واقعه با بسيارى از رخدادهاى پيرامونى و حادثه هاى جزيى آن پرداختند و حتى آن دسته مورّخان حكومتى كه نان امويان را مى خوردند نتوانستند ، آفتاب دلاورى ها ، رشادت ها و حماسه سرايى هاى اين تعداد به ظاهر اندك و به باطن ، با همه انسانيت انسان ها برابر ، را ناديده و يا آن را زير ابر تيره ، گيرند . كتاب هاى تاريخ و سيره ، چه در ميان شيعيان و چه اهل سنّت و حتى غير مسلمانان ، واقعه عاشورا را به عنوان يك نقطه عطف و يك پيشامد مسلّم گزارش كرده و اركان و وقايع اصلى آن از مشهورات ، متواترات و قطعيات تاريخى است ، اما تفصيل ها و جزئيات آن ، مانند هر واقعه تاريخى ديگرى با تفاوت هايى در نقل ها و يا كاستى ها و مبالغه هايى قابل انتظار همراه بوده است . اين در حالى است كه با گذشت زمان و دورتر شدن از اصل واقعه ، انتظار تغيير و تحريف بيشتر مى شود ، نكته اى كه قاعده لزوم مراجعه به منابع كهن و نزديك تر به حادثه تاريخى را مدلّل مى سازد . خوشبختانه منابع كهن تاريخى و سيره نگارى چنان دقيق و با تفصيل به عاشورا و كربلاء پرداخته اند كه غرض ورزى ها ، اشتباهات و كم دقتى هاى همزاد انسان ، را به آسانى نشان مى دهد . مبناى ما در سنجش اعتبار و سنديت كتاب هاى نوشته شده در دوره هاى بعد ، همين منابع كهن و مشتركات تاريخى در كنار حفظ معيارهاى نقد متون و اسناد تاريخى است . همچنين از آن رو كه حادثه عاشورا ، يكى از سرخ ترين جلوه هاى گل فام امامت شيعه است ، گزارش ها و مآخذ پيرامون عاشورا را بايد با سنجه عصمت امام (عليه السلام) نيز سنجيد و سيره رفتارى امامت شيعه را بر آنچه به آنان نسبت مى دهند حاكم كرد .
بر اين اساس ، كتاب ها و منابعى كه گزارش هاى خود را نقادى نكرده و آنها را با منابع اصلى تاريخى برابر ننموده و يا به تعارض آنها با سيره و كرامت و شخصيت امام حسين (عليه السلام) و يارانش توجه نكرده اند ، دچار ضعف گشته و از گردونه اعتبار و نقل و استناد خارج مى شوند .
هر اندازه تعداد اين گزارش هاى بدون اصل و سند و يا نامتجانس با شخصيت كرامتمندانه و عزتمندانه عاشورائيان در كتابى بيشتر باشد ، بر ضعف آن افزوده مى شود و هر اندازه اين گزارش ها كمتر ، كتاب از اعتبار بيشتر بهره مند مى گردد .
اين بدان معناست كه نقد ما در اين عرصه ، متوجه به كتاب و محتواى آن است و نه نويسنده و گردآورنده آنها ، چه ، برخى از مؤلفان اين گونه كتاب ها جزو كسانى هستند كه از سرِ شيفتگى به اين حماسه تاريخى و شخصيت اعجاب انگيز امام حسين (عليه السلام ) و همراهانش و به پاس قدردانى از فداكارى هاى آنان ، قلم به دست گرفته و بدون آن كه تخصص اصلى آنها تاريخ و سيره باشد ، در عرصه اى قلم زدند كه تفاوت اصلى با اندوخته هاى علمى آنها مانند فقه و تفسير قرآن داشت . احساس دَين به امام حسين با شورى كه از مطالعه نهضت عاشورا به هر انسانى دست مى دهد ، آميخته شد و اين مؤلفان شيفته را گاه به تساهل در رويارويى با گزارش هاى بى پايه كشاند و سبب شد آنان حتى به گزارش هاى شفاهى كه از زبان اين و آن و يا برخى واعظان و مرثيه خوانان شنيده اند ، اعتماد كنند و افزوده هايى ناسازگار با واقعه اصلى عاشورا و در تعارض با اهداف آن را در كتاب هاى خود بياورند ، تا چه رسد به كتاب هاى كم اعتبار ، مجهول و يا حتى مجعول .
زمينه ها و عامل هايى چند ، نيز اين جريان را شدت بخشيد كه از جمله آنها ، پيدايش سبك داستان پردازى و ارائه قرائت جذاب و مخاطب محور ، از واقعه عاشورا بود . سبكى كه برپايه گرايش طبيعى انسان به حكايت و نقل زيبايى وقايع روى داده ، شكل گرفت و ميل فطرى آدميان به بزرگ داشتن و بزرگتر كردن قهرمانان خود ، به آن كمك نمود . در اين ميان كسانى آيات و روايات باز دارنده از دروغ پردازى را با جعل اصطلاح «زبان حال» كنار زدند و يا حتى در برخى نمونه هاى معدود ، دروغ را تجويز كردند . راه يافتن اين زبان تخيلى ، احساسى و داستانى به منبر و مرثيه و تعزيه ، چرخه نقل شفاهى و نگارش كتبى را كامل كرد و پس از مدّتى آنچه به عنوان يك مرثيه يا مداحى و نقل حكايت و به منظور برانگيختن احساسات ساخته و خوانده شده بود ، به كتاب ها راه يافت و از سوى برخى كه ميان منابع كهن و نزديك به واقعه عاشورا با كتاب هايى كه قرنها پس از آن به نگارش درآمده اند تفاوت چندانى نمى نهند ، به صورت يك سند تاريخى و قابل ذكر درآمد .
اين ها ، همه افزون بر اشتباهات ناخواسته انسانى است كه در نقل هاى تاريخى پيش مى آيد ، مانند خطاى حافظه در نقل شفاهى و خطاى باصره در هنگام نوشتن كه به گاه نگارش و قرائت نسخه ها پيش مى آيد ، بويژه اگر نسخه ، مغلوط و يا بدخط باشد . آنچه مايه اميدوارى پژوهشگران است ، شكل هرمى اين جريان ناخجسته است . به اين معنا كه هر چند ممكن است تعداد كتاب هاى كنونى كه مطالب آميخته از درست و نادرست دارند ، فراوان به نظر رسد ، اما پى يابى جريان نقل آنها ، پژوهشگر را به تعداد انگشت شمارى از منابع مشخّص مى رساند كه سرچشمه ورود اين ادبيات تخيّلى و بدون پشتوانه تاريخى به جريان گزارش دهنده حماسه كربلا هستند .
محققان اين مجموعه با بررسى صدها گزارش و مأخذيابى مرحله به مرحله هر يك از نقل ها ، اين چند كتاب معدود را شناسايى كرده و ساختار و ضعف هاى آنها را گوشزد كرده اند . اين بدان معنا نيست كه همه مطالب اين كتاب ها نادرست و تحريف شده است ، چه در اين كتاب ها ، گزارش هاى معتبر از كتاب هاى كهن و اصلى تاريخ و سيره نيز نقل شده است . مقصود ما آن است كه بسيارى از گزارش هاى نادرست و يا بدون منبع و پشتوانه تاريخى در اين كتاب ها يافت مى شود ، كه برخى با عملكرد و سيره رفتارى امام حسين ( عليه السلام) و اهل بيت گراميش ناسازگار است و برخى تنها احتمال وجودشان در منابع به ما نرسيده مى رود ، وبدين جهت مطالب اين گونه كتاب ها بدون ارزيابى قابل استناد نيستند ، اين منابع عبارت اند از :

١ . مقتل منسوب به ابومخنف ابو مخنف ، لوط بن يحيى بن سعيد ، در گذشته به سال ١٥٨ هجرى قمرى ، از مورّخان مورد اعتماد و از اصحاب امام صادق (عليه السلام) است ، او به احتمال فراوان شيعه و مقبول مورّخان فريقين است و از اين رو تاريخ نگاران و سيره نويسان متعدد از كتاب او درباره قيام امام حسين (عليه السلام) نقل كرده اند . از اين ميان مى توان به محمد بن عمر واقدى (م ٢٠٧) و محمد بن جرير طبرى (م ٣١٠) در تاريخش ، ابن قتيبه (م ٣٢٢) در الامامة والسياسة ، ابن عبدربّه (م ٣٢٨) در العقد الفريد ، على بن حسين مسعودى (م ٣٤٥) شيخ مفيد (م ٤١٣) در الارشاد و نيز النصرة فى حرب البصرة ، شهرستانى (م ٥٤٨) در الملل والنحل ، خوارزمى (م ٥٦٨) در مقتل الحسين و در آخرين حلقه ها به ابن عساكر (م ٥٧١) (١٠٤) ، در تاريخ دمشق ، ابن اثير (٦٣٠) در الكامل ، سبط ابن جوزى (م ٦٥٤) در تذكرة الخواص و ابوالفداء (م ٧٣٢) اشاره كرد(١٠٥) . سوگمندانه اصل كتاب ابومخنف ناپيدا شده و ما تنها مى توانيم از جمع آورى گزارش هاى اين مورّخان ، به بخشى از كتاب او دست بيابيم .
در دوره معاصر آقاى حسن غفارى و محمد هادى يوسفى غروى به اين كار همّت گماشته و آن بخش از كتاب ابو مخنف را كه طبرى در تاريخ خود گزارش كرده ، گردآورده و با نام هاى «مقتل الحسين» و «وقعة الطّف» منتشر ساخته اند .
پيشتر از اين دو ، كتابى به نام مقتل ابى مخنف منتشر شده است كه نه تنها دليلى بر صحّت انتساب آن به مؤلف در دست نيست ، بلكه تفاوت فراوان و آشكار مطالب آن با نقل طبرى از ابومخنف ، قرينه نادرستى اين انتساب است . دليل ديگر ، وجود برخى مطالب موهن به شخصيت بزرگوارانه امام حسين (عليه السلام) است كه تأليف آنها از نويسنده اى مشهور و موثّق همچون ابومخنف ، بسى بعيد است . جالب توجه آن كه ميان اين كتاب چاپ شده ناشناخته ، با متن برخى نسخه هاى خطى آن تفاوت بيش از حدّ متعارفى به چشم مى آيد و اعتماد به آن را از ميان مى برد . (١٠٦)
متأسفانه ، نياز به مقتل أبى مخنف ، موجب شده ، بسيارى به همين نسخه متداول و رايج روى آورده و بيشتر مطالب آن را نادانسته به أبو مخنف نسبت دهند .
گفتنى است كه در دو سده اخير ، بسيارى از محدثان ، مورخان و كتابشناسان ، پس از تأييد ابو مخنف و كتاب اصلى او ، كتاب كنونى ، متداول و در دسترس «مقتل ابومخنف» را بى اعتبار و غير قابل استناد دانسته اند . از اين ميان مى توان به محدّث نوري (١٠٧) ، ميرزا محمد ارباب (١٠٨) ، حاج شيخ عباس قمي (١٠٩) ، سيد عبدالحسين شرف الدين (١١٠) ، سيد حسن امين (١١١) و شهيد قاضى طباطبايي (١١٢) اشاره كرد . (١١٣)

٢ . نور العين فى مشهد الحسين (عليه السلام)
نور العين ، مقتلى منسوب به ابو اسحاق اسفرائنى است و اين عنوان منصرف به ابراهيم بن محمد بن ابراهيم اسفرائنى ، فقيه شافعى و در گذشته به سال ٤١٧ يا ٤١٨ هجرى است ، اما هيچ يك از منابع كهن ، تأليف چنين كتابى را در شرح حال او گزارش نكرده اند (١١٤) . در ميان كتابشناسان متأخر ، ابتدا اسماعيل پاشا (١١٥) و پس از او شيخ آقا بزرگ تهراني (١١٦) و يوسف اليان سركيس (١١٧) اين كتاب را به او منسوب داشته اند . آنچه نظر اسماعيل پاشا را كم اعتبار مى كند ، اشاره وى به مأخذ خود ، وفيات الاعيان است ، حال آن كه ما چنين مطلبى را در وفيات الاعيان نيافتيم و اسماعيل پاشا خود در كتاب ديگرش ، ايضاح المكنون ، كتاب را بدون ذكر مؤلف آن معرفى كرده است . (١١٨)
كتابشناسان معاصر مانند سيد عبدالعزيز طباطبايى (رحمه الله) نيز بر اعتقادند كه اين كتاب را بر اسفرائنى بربسته اند ؛ زيرا اسلوب و سبك آن با كتاب هاى تأليف شده در قرن چهارم ، يعنى سال هاى تدريس و تأليف اسفرائنى ، همسان نيست . (١١٩) و نكته آخر آن كه مطالب كتاب ، بدون سند و مأخذ است و گاه چنان غير معتبر و دور از عقل است (١٢٠) كه تأليف آن را از سوى يك فقيه دانشمند ، بعيد مى سازد واز اين رومحققان خبره در سيره و تاريخ امام حسين (عليه السلام) را به انكار آن سوق داده است . (١٢١)

٣ . روضة الشهداء كمال الدين حسين بن على واعظ كاشفى (م ٩١٠) مبتكر سبك قصه پردازى و پردازش پندگونه از وقايع تاريخى است . او كه سنى بودن و يا شيعه بودنش معلوم نيست شيفته اهل بيت (عليهم السلام) بود و براى جذب عوام ، حوادث تاريخى بويژه ، حادثه عاشورا را با نثرى دلپسند به داستان درآورد و در اين ميان مطالب معتبر و غير معتبر و مستند و بدون سند را با هم درآميخت . سبك جديد ، فارسى بودن و انگيزه مؤلف براى خواندن كتاب در مجالس عزا ، موجب شد تأليف كاشفى نه يك اثر تاريخى كه يك اثر تبليغى و حتى تخيّلى ، شمرده شود . متأسفانه عدم توجه به اين مطلب و قرائت و استنساخ متكرر آن - تا آنجا كه سخنرانان مجالس سوگوارى امام حسين (عليه السلام) را ، «روضه» خوان ناميدند- ، زمينه ورود بسيارى از اطلاعات نادرست اين كتاب را به فرهنگ عاشورا فراهم ساخت و در موارد متعددى «زبان حال» ، جانشين «زبان قال» حماسه سرايان كربلا گشت .
مصحّح و حاشيه نگار كتاب ، علامه ابوالحسن شعرانى نيز در مقدمه اش بر كتاب به اين موضوع اشاره كرده است : «از نقل ضعيف در روضة الشهداء عجب نبايد داشت ، چون در اداى مقصود واعظ ، قوى است ، اگر چه براى مقصود مورّخ كافى نيست» (١٢٢) . پيش از شعرانى ، نيز ، ميرزا عبدالله افندى ، همكار عالم و كتابشناس علامه مجلسى (رحمه الله) ، اكثر روايات اين كتاب و بلكه همه آن را مأخوذ از كتب غير مشهوره و غير قابل اعتماد دانسته (١٢٣) ، سيد محسن امين نيز اين سخن را تأييد نموده است . (١٢٤) محدّث نورى برخى گزارش هاى كتاب را بدون پشتوانه تاريخى خوانده (١٢٥) و شهيد مطهرى آن را پر از دروغ ، و تأليف و نشر اين كتاب را مانع مراجعه به منابع اصلى و مطالعه تاريخ واقعى امام حسين (عليه السلام) دانسته است . (١٢٦) شهيد قاضى طباطبايى نيز مطالب آن را در مقام تعارض با مقاتل معتبر ، ساقط و بى ارزش مى داند . (١٢٧) نمونه هاى متعددى از اين گونه اخبار غير قابل باور را مى توان در جاى جاى كتاب ديد . (١٢٨)

٤ . المنتخب فى جمع المراثى و الخطب فخرالدين بن محمد على بن احمد طريحى (م ١٠٨٥) مؤلف مجمع البحرين ، مجموعه اى از احاديث و مراثى درباره امام حسين (عليه السلام) و برخى ديگر از امامان را گرد آورد و به قصد گرياندن مؤمنان و تشويق به سوگوارى ، آنها را به صورت جُنگ سامان داد . المنتخب تاريخ نگارى علمى زندگى يا قيام امام حسين (عليه السلام) نيست ، اكثر مطالب كتاب بدون ذكر مأخذ و احاديث آن به صورت مرسل آمده و غث و سمين در آن به هم درآميخته است . واز اين روآن را متناسب با هدف و شيوه مؤلف ، المجالس الطريحيه و يا المجالس الفخريه نيز ناميده اند . ضعف ديگر كتاب ، اختلافات موجود در نسخه هاى متفاوت آن است كه مى تواند نشانگر تصرّفات بعدى در آن باشد . (١٢٩)
محدّث نورى منتخب طريحى را مشتمل بر مطالب موهون و غير موهون مى داند (١٣٠) و ميرزا محمد ارباب قمى ، مسامحات فراوان در آن را گوشزد كرده و روايات مختص آن را معتبر ندانسته است . (١٣١) برخى مطالب ضعيف كتاب قابل ترديد و ردّ هستند كه خوانندگان را به صفحات ذيل ارجاع مى دهيم . (١٣٢)

٥ . محرق القلوب محرق القلوب ، نوشته ملا مهدى نراقى (م ١٢٠٩ ق) است . او با اقتباس از روضة الشهداء ، به عرضه مطالبى دست يازيد كه به گونه اى شورانگيز ، عواطف و احساسات مردم را به سوى واقعه كربلا سوق دهد ، اما چون مأخذ نراقى ، روضة الشهداء ، كتابى ضعيف و مخلوط از مطالب درست و نادرست بود ، نوشته او نيز بر اخبار ضعيف و غير معتبر مشتمل گشت . نراقى خود به ضعيف بودن برخى گزارش هاى كتابش تصريح كرده (١٣٣) و از اين رو مورد انتقاد برخى از عالمان پس از خود قرار گرفته است . ميرزا محمّد تنكابنى برخى از اخبار آن را مظنون يا مقطوع الكذب دانسته (١٣٤) و محدث نورى با ابراز شگفتى از تأليف چنين كتابى از چنان عالم بزرگى ، برخى مطالب آن را منكر ناميده است . (١٣٥)
شهيد مطهرى نيز نراقى را فقيه بزرگى خوانده ولى او را در تاريخ عاشورا ، صاحب اطلاع نمى داند و برخى مطالب او را نقد كرده است . (١٣٦) گفتنى است انتساب كتاب به نراقى ، مشهور و ترديدى در آن نرفته (١٣٧) ، اما محتمل است كه آن را در اوايل سنّ تحصيل و پيش از رسيدن به مراتب كمال علمى ، نوشته باشد .

٦ . اكسير العبادات فى اسرار الشهادات «اسرار الشهادة»
آغا بن عابد دربندى شيروانى مشهور به فاضل دربندى (م ١٢٨٥ يا ١٢٨٦) از نويسندگانى است كه افزون بر رشته تخصصى خود ، فقه ، در ديگر رشته ها ، مانند تاريخ عاشورا نيز كتاب نوشت . او با جمع اخبار قوى و ضعيف و به قصد حل اختلاف و تحليل آنها يكى از بزرگ ترين نگاشته ها را درباره واقعه عاشورا سامان داد . او شيفته امام حسين (عليه السلام) بود و انگيزه زيبايى در نگارش اين كتاب داشت ، اما به دليل استفاده از منابع ضعيف در كنار منابع اصلى و نقل برخى گزارش هاى بدون سند نتوانست مقتل معتبرى ارائه دهد . او همچنين مبناى نادرستى برگزيد و براساس آن از كتاب هايى كه مشتمل بر اخبار مظنون الكذب بودند نيز نقل كرد . مبناى او اين بود كه نشانه هاى كذب هر چند به درجه ظنّ برسد ، مانع نقل نيست و نقل چنين اخبارى در بيان سيره و تاريخ ، بى اشكال است . محدّث نورى يكى از منابع ضعيف دربندى را نسخه بدون سروته ، مجهول و پر از دروغى مى داند كه سيد عربِ روضه خوانى براى كسب تأييد نزد عالمان نجف آورده و سپس به دست دربندى مى رسد . نسخه اى كه به گفته محدث نورى ، از كثرت اشتمال بر اكاذيب واضحه و اخبار واهيه احتمال نمى رود كه از مؤلّفات عالمى باشد . (١٣٨)
سخن محدّث نورى را بسيارى از عالمان ديگر تأييد كرده اند و بسيارى از نقل هاى نادرست و غير قابل باور كتاب را به عنوان گواه ارائه كرده اند . از اين ميان مى توان به ميرزا محمد تنكابني (١٣٩) ، شاگرد فاضل دربندى ، محدّث نورى(١٤٠) ، شيخ ذبيح الله محلاتى(١٤١) ، سيد محسن امين(١٤٢) ، ميرزا محمدعلى مدرس تبريزى (١٤٣) ، شيخ آقا بزرگ تهرانى(١٤٤) و استاد علامه شهيد مرتضى مطهرى(١٤٥) ، اشاره نمود .
گفتنى است بسيارى از تحليل هاى نويسنده كتاب براى قابل پذيرش كردن گزارش هايى است كه به سادگى قابل قبول نيستند . (١٤٦)

٧ . ناسخ التواريخ ميرزا محمدتقى سپهر ، مشهور به لسان الملك (م ١٢٩٧ ق) از شاعران و منشيان دربار قاجار است . او در كنار كار ديوانى ، مأمور شد تا كتابى را درباره تاريخ جهان از آدم (عليه السلام) تا آن زمان ، بنگارد . (١٤٧) كتابى كه همه آنچه را گفته اند و امكان وقوع دارد ومحال نيست ، در خود جاى دهد هر چند دور از ذهن باشد . او اين تفصيل را در بخش مربوط به امام حسين (عليه السلام) حفظ كرده و از اين رو «هر قصّه را كه در كتب معارف مورّخين و محدّثين» (١٤٨) ديده ، آورده است . او هر چند ، گاه به گاه به نقد پاره اى منقولات دست مى يازد ، اما خود نيز اشتباهات تاريخى دارد و مطالب ضعيف به كتابش راه يافته است و از اين رو با وجود استفاده اهل منبر و مرثيه از آن ، نمى توان متفردات آن را معتبر دانست . شهيد قاضى طباطبايى اشتباهات آن را فراوان دانسته و محتويات بدون مدرك آن را قابل اعتماد ندانسته است . (١٤٩) شهيد مطهرى نيز هر چند مؤلّف را متدين خوانده ، اما تاريخش را چندان معتبر نداشته و برخى از اشتباهات تاريخى او را گوشزد كرده است . (١٥٠)

٨ . عنوان الكلام ملا محمد باقر فشاركى (م ١٣١٤) از فقيهان قرن سيزدهم و چهاردهم اصفهان است . رشته اصلى او فقه اما صاحب منبر وعظ و خطابه نيز بوده است . او بدون آن كه قصد بيان تاريخ عاشورا را داشته باشد در پايان سخنرانى هايش چند جمله اى ذكر مصيبت مى كرد . او سپس بخشى از اين سخنرانى ها را كه در شرح دعاهاى هر روز ماه مبارك رمضان بود به نگارش درآورد و سپس دو عشريه كه نوشته هاى ويژه مصائب امام حسين (عليه السلام) و در قالب مجالس دهگانه بود به آن افزود . فشاركى در مقام تاريخ نويسى نيست و قصدش ذكر مصيب و گرياندن مردم است ، از اين رو در بسيارى از موارد سندى براى گفته هاى خود ارائه نمى دهد و حتى گاه با وجود تصريح به نبودن برخى مطالب در كتب معتبر و مشهور (١٥١) ، تنها به گمان و احتمال ، آن را نقل مى كند .
كتاب عنوان الكلام مرجع و مستند كتاب هاى پژوهشى و تاريخى واقع نشده ، اما به دليل ذكر برخى مواعظ حديثى و داستانى گاه مورد استناد اهل منبر قرار مى گيرد . تأخر زمانى مؤلف ، نقص ارجاع علمى به كتب و منابع و گزارش هاى منفرد و بدون شاهد (١٥٢) كتاب را مى توان دليل عدم استفاده علمى از آن دانست . (١٥٣)

٩ . تذكرة الشهداء ملا حبيب شريف كاشانى (م ١٣٤٠ ق) از عالمان و فقيهان پر نويس قرن چهاردهم است . او نزديك به ٢٠٠ نوشته دارد كه از جمله آنها ، تذكرة الشهداء است . كار اصلى شريف كاشانى فقه و علوم وابسته به آن بوده ، اما به دليل شيفتگى به امام حسين (عليه السلام) تاريخ مفصّلى در شرح حال شهيدان عاشورا نگاشت . شريف كاشى در اين كتاب از همه گونه منابع قوى و ضعيف ، نقل كرد و از اين رو با وجود ردّ برخى اخبار از سوى مؤلّف ، تعدادى از روايت هاى ضعيف در كتاب باقى مانده است . اين اخبار پشتوانه تاريخى ندارند وقرائن ديگرى در كنار آنها وجود ندارد و از اين رو همه گزارش هاى كتاب قابل اعتماد نيست . نمونه هاى گزارش هاى متفرّد و تأييد ناشده اين كتاب را مى توان در صفحات متعددى مشاهده كرد . گفتنى است برخى از اين اخبار محال و يا خارق العاده نيستند ، اما سند و منبع قابل اتكايى ندارند . (١٥٤)

١٠ . معالى السبطين محمد مهدى حائرى مازندرانى از نويسندگان قرن چهاردهم (م ١٣٨٥) دو كتاب ديگر نيز درباره اهل بيت (عليهم السلام) دارد كه يكى با نام «شجره طوبى» و ديگرى « الكوكب الدرّى فى احوال النبيّ والبتول والوصيّ» است . مرحوم حائرى مازندرانى در كتاب «معالى السبطين» اندكى به شرح حال امام حسن و بقيه كتاب را به امام حسين ( عليه السلام) پرداخته است . او مطالب كتاب را با داستان و شعر درهم آميخته و آن ها را به شكل مطالب مناسب مجالس سوگوارى عرضه كرده است . او مطالب تاريخى ، حديثى و گوناگون را نقل مى كند تا زمينه مناسبى براى گزارش مقتل و وقايع عاشورا ، فراهم آورد و در اين ميان از نقل مطالب ضعيف و استفاده از كتب و منابع غير قابل اعتماد ـ مانند روضةالشهداء ، اسرار الشهادات ، منتخب طريحى و . . . ـ خوددارى نمى كند . شهيد قاضى طباطبايى كه با مؤلف آشنايى و مكاتبه داشته نيز نقليات كتاب را چندان قابل اعتماد نمى داند و آن را آميخته از صحيح و ضعيف خوانده و از اين رو ناظر كتاب را به دقت در آن فرا مى خواند . (١٥٥)
نمونه هايى از اخبار ضعيف و حتى متفرد كتاب را مى توان در اين صفحات ديد . (١٥٦)

٣ - منابع معاصر

منابع پس از قرن ٩ و ١٠ آن اندازه متعددند كه نمى توان به همه آنها پرداخت . اما به گونه ى كلى مى توان گفت اعتبار اين كتب ، تابع اعتبار منابع مورد استفاده آنها است . به سخن ديگر ، هر اندازه گزارش كتب متأخر و معاصر متكى به كتاب هاى كهن تر و معتبرتر باشد و در نقل خود دقت كرده و رعايت امانت بيشترى كرده باشد ، قابل اعتمادتر خواهد بود . نمى توان كتابى مانند «الكبريت الاحمر» را با وجود عالم بودن نويسنده آن ، محمدباقر بيرجندى (١٢٧٦ ـ ١٣٥٢ ق) كه كتاب خود را با تتبع فراوان گردآورده معتبر و يا غير معتبر دانست ؛ زيرا برخى منابع آن ، قابل اعتماد و برخى ضعيف هستند و هر چند مؤلف گاه به نقد برخى گزارش ها پرداخته ، اما نقل بدون داورى مطالب از كتابهاى ضعيف نيز در آن كم نيست . گفتنى است بر همين اساس اعتبار بحارالأنوار ، نفس المهموم و منتهى الآمال بيشتر است ؛ زيرا اكثر گزارش هاى آنها قابل قبول و مستند به كتب كهن و معتبر هستند ، به ويژه آن كه محدث قمى (رحمه الله ) با عنايت به منابع غير قابل استناد در پاره اى از موارد به ارزيابى روايات نيز پرداخته و لذا استفاده از آنها بلا مانع است ، مشروط به اين كه مطالبى كه در اين كتابها از اهل بيت (عليهم السلام) نقل شده به منبع گزارش نسبت داده شود ، نه به اهل بيت (عليهم السلام) .
نتيجه اين سخن آن است كه تنها به دليل وجود يك گزارش تاريخى در كتاب هاى معاصر ، هر چند مشهور و مورد توجه ، نمى توان آن را يك سند قابل اتكاى تاريخى دانست و به استناد آن ، مطلبى را به اهل بيت (عليهم السلام) نسبت داد ، بلكه بايد منبع آن نيز معلوم و سنجيده گردد .


۴
فهرست منابع و مآخذ

فهرست منابع و مآخذ

٦ . الأخبار الطوال ، أحمد بن داوود الدينَوَرى (م ٢٨٢ ق) ، تحقيق : عبد المنعم عامر ، قم : منشورات الشريف الرضى ، ١٤٠٩ ق ، اوّل .
٧ . أربعين حسينية ، محمّد أرباب ، تهران : اسوه ، ١٣٧٢ .
٨ . الإرشاد فى معرفة حجج الله على العباد ، محمّد بن محمّد بن النعمان العكبرى البغدادى (الشيخ المفيد) (م ٤١٣ ق) ، تحقيق : مؤسسة آل البيت (عليهم السلام) ، قم ، مؤسسة آل البيت (عليهم السلام) ، ١٤١٣ ق ، اوّل .
٩ . إرشاد القلوب ، الحسن بن محمّد ديلمى (م ٧١١ ق) ، بيروت : مؤسسة الأعلمى ، ١٣٩٨ ق ، چهارم .
١٠ . الاُصول الستّة عشر ، عدّة من الرواة ، قم : دار الشبسترى ، ١٤٠٥ ق ، دوم .
١١ . إعلام الورى بأعلام الهدى ، الفضل بن الحسن الطبرسى (م ٥٤٨ ق) ، تحقيق : مؤسسة آل البيت (عليهم السلام) ، قم : مؤسسة آل البيت (عليهم السلام) ، ١٤١٧ ق ، اوّل .
١٢ . أعيان الشيعة ، السيّد محسن الأمين الحسينى العاملى الشقرائى (م ١٣٧١ ق) ، به كوشش : السيّد حسن الأمين ، بيروت : دار التعارف ، ١٤٠٣ ق ، پنجم .
١٣ . الإقبال بالأعمال الحسنة فى ما يعمل مرّة فى السنة ، على بن موسى الحلّى (السيّد ابن طاووس) (م ٦٦٤ ق) ، تحقيق : جواد القيّومى ، قم : مكتب الإعلام الإسلامى ، ١٤١٤ ق ، اوّل .
١٤ . اكسير العبادات فى أسرار الشهادات = أسرار الشهادة ، آغا بن عابد الشيروانى المعروف بالفاضل الدربندى ، تحقيق : محمّد جمعه بادى و عباس ملاعطية الجمرى ، قم : دار ذوى القربى ، ١٤٢٠ ق .
١٥ . الاحتجاج على أهل اللجاج ، أحمد بن على الطَبَرسى (م ٦٢٠ ق) ، تحقيق : إبراهيم البهادرى ومحمّد هادى به ، تهران : دار الاُسوة ، ١٤١٣ ق ، اوّل .
١٦ . الإمام الحسين (عليه السلام) وأصحابه ، فضل على القزوينى ، تحقيق : السيد أحمد الحسينى ، قم : محمود شريعت المهدوى ، ١٤١٥ ق .
١٧ . الإمامة والسياسة (المعروف بتاريخ الخلفاء) ، عبد الله بن مسلم الدينورى (ابن قتيبة) (م ٢٧٦ ق) ، تحقيق : على شيرى ، قم : مكتبة الشريف الرضى ، ١٤١٣ ق ، اوّل .
١٨ . الأمالى ، محمّد بن الحسن الطوسى (م ٤٦٠ ق) ، تحقيق : مؤسسة البعثة ، قم : دار الثقافة ، ١٤١٤ ق ، اوّل .
١٩ . الأمالى ، محمّد بن على ابن بابويه القمّى (الشيخ الصدوق) (م ٣٨١ ق) ، تحقيق : مؤسسة البعثة ، قم : مؤسسة البعثة ، ١٤٠٧ ق ، اوّل .
٢٠ . أنساب الأشراف ، أحمد بن يحيى البلاذرى (م ٢٧٩ ق) ، تحقيق : سهيل زكّار و رياض زركلى ، بيروت : دار الفكر ، ١٤١٧ ق ، اوّل .
٢١ . اهل بيت در قرآن و حديث ، محمّد محمّدى رى شهرى ، ترجمه : حميدرضا شيخى و حميدرضا آژير ، قم : دارالحديث ، ١٣٧٩ش ، اوّل .
٢٢ . أهل البيت فى المكتبة العربية ، السيد عبد العزيز الطباطبايى (ت ١٣٠٨ ـ ١٣٧٤) ، قم : مؤسسة آل البيت (عليهم السلام) ، ١٤١٧ ق .
٢٣ . إيضاح المكنون فى الذيل على كشف الظنون ، اسماعيل پاشا البغدادى (١٨٣٩ ـ ١٩٢٠ م) ، بيروت : دارالكتب العلمية ، ١٤١٣ ق .
٢٤ . بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمّة الأطهار (عليهم السلام) ، محمّد باقر بن محمّد تقى المجلسى (العلاّمة المجلسى) (م ١١١١ ق) ، بيروت : مؤسسة الوفاء ، ١٤٠٣ ق ، دوم .
٢٥ . البداية والنهاية ، إسماعيل بن عمر الدمشقى (ابن كثير) (م ٧٧٤ ق) ، تحقيق : مكتبة المعارف ، بيروت : مكتبة المعارف .
٢٦ . بشارة المصطفى لشيعة المرتضى ، محمّد بن محمّد الطبرى (م ٥٢٥ ق) ، نجف : المطبعة الحيدريّة ، ١٣٨٣ ق ، دوم .
٢٧ . تاريخ الطبرى (تاريخ الاُمم والملوك) ، محمّد بن جرير الطبرى (م ٣١٠ ق) ، تحقيق : محمّد أبو الفضل إبراهيم ، مصر : دار المعارف .
٢٨ . تاريخ مدينة دمشق ، على بن الحسن بن هبة الله (ابن عساكر الدمشقى) (م ٥٧١ ق) ، تحقيق : على شيرى ، بيروت : دار الفكر ، ١٤١٥ ق ، اوّل .
٢٩ . تاريخ اليعقوبى ، أحمد بن أبى يعقوب (ابن واضح اليعقوبى) (م ٢٨٤ ق) ، بيروت : دار صادر .
٣٠ . تأملى در نهضت عاشورا ، رسول جعفريان ، قم : انصاريان ، ١٣٨١ ش .
٣١ . تبيين كذب المفترى ، لأبى القاسم على بن الحسين الدمشقى المعروف بابن العساكر (ت ٤٩٩ ـ ٥٧١ ق) ، دمشق : دارالقلم ، ١٣٩٩ ق .
٣٢ . تحف العقول عن آل الرسول (صلّى الله عليه وآله) ، الحسن بن على الحرّانى (ابن شعبة) (م ٣٨١ ق) ، تحقيق : على أكبر الغفّارى ، قم : مؤسسة النشر الإسلامى ، ١٤٠٤ ق ، دوم .
٣٣ . تحقيق درباره اول أربعين حضرت سيد الشهد (عليه السلام) ، شهيد محمّد على قاضى طباطبايى (١٢٩١ ـ ١٣٥٨) ، تهران : وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى ، ١٣٨٢ ش .
٣٤ . التذكرة الحمدونية ، محمّد بن الحسن بن حمدون (ت ٤٩٥ ـ ٥٩٢ ق) ، تحقيق : احسان عبّاس ، بيروت : دار صادر ، ١٩٩٦ م .
٣٥ . تذكرة الخواصّ (تذكرة خواصّ الاُمّة فى خصائص الأئمّة (عليهم السلام) ) ، يوسف بن فُرغلى (سبط ابن الجوزى) (م ٦٥٤ ق) ، به مقدمه : السيّد محمّد صادق بحر العلوم ، تهران : مكتبة نينوى الحديثة .
٣٦ . تذكرة الشهداء ، ملا حبيب الله شريف الكاشانى (ت ١٢٦٢ ـ ١٣٤٠) ، تحقيق و نشر : تهران : مؤسسه شمس الضحى ، ١٣٨٤ ش .
٣٧ . التذكرة فى أحوال الموتى واُمور الآخرة ، محمّد بن أحمد القرطبى (م ٦٧١ ق) ، تحقيق : مجدى فتحى السيّد ، طنطا : دار الصحابة للتراث ، ١٤١٥ ق ، اوّل .
٣٨ . ثواب الأعمال وعقاب الأعمال ، محمّد بن على ابن بابويه القمى (الشيخ الصدوق) (م ٣٨١ ق) ، تحقيق : على أكبر الغفارى ، تهران : مكتبة الصدوق .
٣٩ . الجمل والنصرة لسيّد العترة فى حرب البصرة ، محمّد بن محمّد بن النعمان العكبرى البغدادى (الشيخ المفيد) (م ٤١٣ ق) ، تحقيق : السيّد على مير شريفى ، قم : المؤتمر العالمى لألفيّة الشيخ المفيد ، ١٤١٣ ق ، اوّل .
٤٠ . حماسه حسينى ، شهيد مرتضى مطهرى ، (١٢٩٩ ـ ١٣٥٨) ، تهران : صدرا ، ١٣٧١ ش .
٤١ . الخرائج والجرائح ، سعيد بن عبد الله الراوندى (قطب الدين الراوندى) (م ٥٧٣ ق) ، تحقيق : مؤسسة الإمام المهدى (عج) ، قم : مؤسسة الإمام المهدى (عج) ، ١٤٠٩ ق ، اوّل .
٤٢ . الخصال ، محمّد بن على ابن بابويه القمّى (الشيخ الصدوق) (م ٣٨١ ق) ، قم : مؤسسة النشر الإسلامى ، ١٤١٤ ق ، چهارم .
٤٣ . دانش نامه عقايد اسلامى از نگاه قرآن و حديث ، محمّد محمّدى رى شهرى [ و همكاران ] ، قم : دارالحديث ، ١٣٨٥ .
٤٤ . دعائم الإسلام وذكر الحلال والحرام والقضايا والأحكام ، النعمان بن محمّد التميمى المغربى (م ٣٦٣ ق) ، تحقيق : آصف بن على أصغر فيضى ، مصر : دار المعارف ، ١٣٨٩ ق ، سوم .
٤٥ . دنيا و آخرت از نگاه قرآن و حديث ، محمّد محمّدى رى شهرى ؛ با همكارى سيد رسول موسوى ، مترجم : حميدرضا شيخى ، قم : دارالحديث ، ١٣٨٤ ش .
٤٦ . ديوان محتشم كاشانى ، به كوشش : مهرعلى گرگانى ، كتابفروشى محمودى .
٤٧ . الذريعة إلى تصانيف الشيعة ، محمّد محسن بن على المنزوى (آقا بزرگ الطهرانى) (م ١٣٤٨ ق) ، بيروت : دارالأضواء ، ١٤٠٣ ق ، سوم .
٤٨ . روضة الشهداء ، ملاّ حسين واعظ كاشفى سبزوارى (م ٩١٠ ق) ، قم : نويد اسلام .
٤٩ . روضة الواعظين ، محمّد بن الحسن الفتّال النيسابورى (م ٥٠٨ ق) ، تحقيق : حسين الأعلمى ، بيروت : مؤسسة الأعلمى ، ١٤٠٦ ق ، اوّل .
٥٠ . رياحين الشريعة ، ذبيح الله محلاتى ، تهران : دارالكتب الاسلامية .
٥١ . رياض العلماء وحياض الفضلاء ، ميرزا عبد الله أفندى الإصبهانى (ق ١٢ ق) ، تحقيق : السيّد أحمد الحسينى ، قم : مكتبة آية الله المرعشى العامّة ، ١٤٠١ ق ، اوّل .
٥٢ . ريحانة الأدب ، محمّد على المدرس (م ١٣٧٣ ق) ، تبريز : مكتبة الخيام ، دوم .
٥٣ . سير أعلام النبلاء ، محمّد بن أحمد الذهبى (م ٧٤٨ ق) ، تحقيق : شُعيب الأرنؤوط ، بيروت : مؤسسة الرسالة ، ١٤١٤ ق ، دهم .
٥٤ . شجرة طوبى ، محمّد مهدى حائرى مازندرانى (١٣٠٠ ـ ١٣٨٥ ق) ، قم : دارالقلم ، ١٤٢٥ ق .
٥٥ . شرح الأخبار فى فضائل الأئمّة الأطهار ، النعمان بن محمّد المصرى (القاضى أبو حنيفة) (م ٣٦٣ ق) ، تحقيق : السيد محمّد الحسينى الجلالى ، قم : مؤسسة النشر الإسلامى ، ١٤١٢ ق ، اوّل .
٥٦ . طبقات الشافعية ، عبد الرحيم بن حسن الإسنوى (م ٧٧٢ ق) ، تحقيق : عبد الله الجبورى ، بغداد : مطبعة الإرشاد ، ١٩٧١م ، اوّل .
٥٧ . الطبقات الكبرى ، محمّد بن سعد (كاتب الواقدى) (م ٢٣٠ ق) ، بيروت : دار صادر .
٥٨ . العقد الفريد ، أحمد بن محمّد الأندلسى (ابن عبد ربّه) (م ٣٢٨ ق) ، تحقيق : أحمد الزين و إبراهيم الأبيارى ، بيروت : دار الأندلس ، ١٤٠٨ ق ، اوّل .
٥٩ . عنوان الكلام ، محمّد باقر فشاركى ، تهران : اسلاميه .
٦٠ . عيون أخبار الرضا (عليه السلام) ، محمّد بن على ابن بابويه القمّى (الشيخ الصدوق) (م ٣٨١ ق) ، تحقيق : السيّد مهدى الحسينى اللاجوردى ، تهران : منشورات جهان .
٦١ . غرر الحكم ودرر الكلم ، عبد الواحد الآمدى التميمى (م ٥٥٠ ق) ، تحقيق : مير جلال الدين محدّث اُرمَوى ، تهران : دانشگاه تهران ، ١٣٦٠ ش ، سوم .
٦٢ . الفتوح ، أحمد بن أعثم الكوفى (م ٣١٤ ق) ، تحقيق : على شيرى ، بيروت : دار الأضواء ، ١٤١١ ق ، اوّل .
٦٣ . فلسفه تاريخ ، شهيد مرتضى مطهرى (١٢٩٩ ـ ١٣٥٨ ق) ، تهران : صدرا ، ١٣٧١ ش .
٦٤ . قصص العلماء ، محمّد بن سليمان تنكابنى (١٢٣٤ ـ ١٣٠٢ ق) ، مشهد : بنياد پژوهشهاى اسلامى ، ١٣٨٠ .
٦٥ . الكافى ، محمّد بن يعقوب الكلينى الرازى (م ٣٢٩ ق) ، تحقيق : على أكبر الغفّارى ، بيروت : دار صعب ودار التعارف ، ١٤٠١ ق ، چهارم .
٦٦ . كامل الزيارات ، جعفر بن محمّد بن قولويه (ابن قولويه) (م ٣٦٧ ق) ، تحقيق : جواد القيّومى ، قم : نشر الفقاهة ، ١٤١٧ ق ، اوّل .
٦٧ . الكامل فى التاريخ ، على بن محمّد الشيبانى الموصلى (ابن الأثير) (م ٦٣٠ ق) ، تحقيق : على شيرى ، بيروت : دار إحياء التراث العربى ، ١٤٠٨ ق ، اوّل .
٦٨ . الكبريت الأحمر فى شرائط المنبر ، محمّد باقر بيرجندى (١٢٣٨ ـ ١٣١٢ ق) ، تحقيق : محمّد شعاع فاخر ، بيروت : دار الحوراء .
٦٩ . كتاب شناسى امام حسين (عليه السلام) ، نجفقلى حبيبى ، تهران : مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى (رحمه الله) ، ١٣٧٤ ش .
٧٠ . كتاب شناسى تاريخى امام حسين (عليه السلام) ، محمّد اسفنديارى ، تهران : وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى ، سازمان چاپ و انتشارات ، ١٣٨٠ ش .
٧١ . كشف الغمّة فى معرفة الأئمّة ، على بن عيسى الإربلى (م ٦٨٧ ق) ، تصحيح : السيّد هاشم الرسولى المحلاّتى ، بيروت : دار الكتاب ، ١٤٠١ ق ، اوّل .
٧٢ . كفاية الأثر فى النصّ على الأئمّة الإثنى عشر ، على بن محمّد الخزّاز القمّى (ق ٤ ق) ، تحقيق : السيّد عبد اللطيف الحسينى الكوه كمرى ، قم : بيدار ، ١٤٠١ ق .
٧٣ . كمال الدين وتمام النعمة ، محمّدبن على ابن بابويه القمّى (الشيخ الصدوق) (م ٣٨١ ق) ، تحقيق : على أكبر الغفّارى ، قم : مؤسسة النشر الإسلامى ، ١٤٠٥ ق ، اوّل .
٧٤ . الكنى والألقاب ، عبّاس القمّى (م ١٣٥٩ ق) ، تهران : مكتبة الصدر ، ١٣٩٧ ق ، چهارم .
٧٥ . الكوكب الدرى فى احوال النبى والبتول والوصى ، محمّد مهدى الحائرى المازندرانى (١٢٦١ - ١٣٤٤ ق) ، قم : المكتبة الحيدرية ، ١٩٩٥ م .
٧٦ . لغة نامه ، على اكبر دهخدا (ت ١٩٥٦ م) ، تهران : دانشگاه تهران ـ دانشكده ادبيات ، چاپ چاپخانه سيروس ، ١٩٦٨ م .
٧٧ . لؤلؤ و مرجان ، محدّث نورى .
٧٨ . مثير الأحزان ، محمّد بن جعفر الحلّى (ابن الحلّى) (م ٦٤٥ ق) ، قم : مدرسة الإمام المهدى (عج) .
٧٩ . المحاسن ، أحمد بن محمّد البرقى (م ٢٨٠ ق) ، تحقيق : السيّد مهدى الرجائى ، قم : المجمع العالمى لأهل البيت (عليهم السلام) ، ١٤١٣ ق ، اوّل .
٨٠ . محرق القلوب ، ملاّ مهدى نراقى .
٨١ . المزار الكبير ، محمّد بن جعفر المشهدى (ق ٦ ق) ، تحقيق : جواد القيّومى الإصفهانى ، قم : قيّوم ، ١٤١٩ ق ، اوّل .
٨٢ . مستدركات أعيان الشيعة ، السيّد حسن الأمين ، بيروت - دار التعارف ، ١٤٠٨ ق .
٨٣ . المصباح فى الأدعية والصلوات والزيارات ، إبراهيم بن على العاملى الكفعمى (م ٩٠٠ ق) ، قم : منشورات الشريف الرضى .
٨٤ . مصباح المتهجّد ، محمّد بن الحسن الطوسى (الشيخ الطوسى) (م ٤٦٠ ق) ، تحقيق : على أصغر مرواريد ، بيروت : مؤسسة فقه الشيعة ، ١٤١١ ق ، اوّل .
٨٥ . المعجم الكبير ، سليمان بن أحمد اللخمى الطبرانى (م ٣٦٠ ق) ، تحقيق : حمدى عبد المجيد السلفى ، بيروت : دار إحياءالتراث العربى ، ١٤٠٤ ق ، دوم .
٨٦ . معجم المطبوعات العربية والمعربة ، يوسف الياس سركيس (ت ١٣٥١ ق) ، كتابخانه آية الله مرعشى نجفى ـ قم ، ١٤١٠ ق .
٨٧ . معجم المؤلفين (تراجم مصنّفى الكتب العربية) ، لعمر رضا كحّالة (معاصر) ، نشر مكتبة المثنى ، دار إحياء التراث العربى : بيروت .
٨٨ . معرفى و نقد منابع تاريخ عاشورا ، سيد عبدالله حسينى ، قم : پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامى ، ١٣٨٦ ش .
٨٩ . معالى السبطين ، محمّد مهدى مازندرانى (م ١٣٤٤ ق) ، تبريز : مكتبة القرشى ، ١٣٥٦ ق .
٩٠ . مفتاح الجنان فى الأدعية والأعمال ، مجهول المؤلّف .
٩١ . مقاتل الطالبيّين ، على بن الحسين الأصبهانى (أبوالفرج) (م ٣٥٦ ق) ، تحقيق : السيّد أحمد صقر ، قم : منشورات الشريف الرضى ، ١٤٠٥ ق ، اوّل .
٩٢ . مقتل أبو مخنف = وقعة الطف ، لأبى مخنف لوط بن يحيى الغامدى (م ١٥٧ ق) ، تحقيق : محمّد هادى اليوسفى ، قم : مؤسسة النشر الاسلامى ، ١٣٦٧ ش .
٩٣ . مقتل الحسين (عليه السلام) ، موفّق بن أحمد المكّى الخوارزمى (م ٥٦٨ ق) ، تحقيق : محمّد السماوى ، قم : مكتبة المفيد .
٩٤ . الملل والنحل ، محمّد بن عبد الكريم الشهرستانى (م ٥٤٨ ق) ، بيروت : دار المعرفة ، ١٤٠٦ ق .
٩٥ . الملهوف على قتلى الطفوف ، على بن موسى الحلّى (السيّد ابن طاووس) (م ٦٦٤ ق) ، تحقيق : فارس تبريزيان ، تهران : دار الاُسوة ، ١٤١٤ ق ، اوّل .
٩٦ . مناقب آل أبى طالب (المناقب لابن شهر آشوب) ، محمّد بن على المازندرانى (ابن شهرآشوب) (م ٥٨٨ ق) ، قم : المطبعة العلميّة .
٩٧ . مناقب الإمام أمير المؤمنين (عليه السلام) (المناقب للكوفى) ، محمّد بن سليمان الكوفى القاضى (م ٣٠٠ ق) ، تحقيق : محمّد باقر المحمودى ، قم : مجمع إحياء الثقافة الإسلاميّة ، ١٤١٢ ق ، اوّل .
٩٨ . المنتخب للطريحى ، لفخر الدين طريح بن محمّد الرماحى (ت ١٠٥٨ ق) ، قم : منشورات الرضى ، ١٣٦٢ ش .
٩٩ . منتهى الآمال ، حاج شيخ عبّاس قمى (١٢٥٤ ـ ١٣١٩ ق) ، قم : مؤسسه انتشارات هجرت ، ١٤١٠ ق .
١٠٠ . الموسوعة الشوقية ، احمد شوقى .
١٠١ . مؤلّفو الشيعة فى صدر الإسلام ، عبد الحسين شرف الدين (١٨٧٣ ـ ١٩٥٨ م) ، بغداد : مكتبة الاندلس ، [ ١٣٨٥ ق ] .
١٠٢ . ناسخ التواريخ ، محمّد تقى خان سپهر (ت ١٢٩٧ ق) ، تصحيح : محمّد باقر بهبودى ، تهران ـ كتابفروشى اسلاميه .
١٠٣ . النصرة فى حرب البصرة ، المفيد .
١٠٤ . نفس المهموم ، حاج شيخ عبّاس قمّى (ت ١٣٥٩ ق) ، قم : ذوى القربى ، ١٤٢١ ق .
١٠٥ . نور العين فى مشهد الحسين (عليه السلام) ، لأبى اسحاق الاسفراينى (ت قرن ١٠ ق) ، تونس ـ چاپخانه منار .
١٠٦ . وفيات الأعيان ، أحمد بن محمّد البرمكى (ابن خَلِّكان) (م ٦٨١ ق) ، تحقيق : إحسان عبّاس ، بيروت : دار صادر .
١٠٧ . هدية الأحباب فى ذكر المعروف بالكنى والألقاب والأنساب ، حاج شيخ عباس قمّى ، تهران : امير كبير ، ١٣٦٣ ش .
١٠٨ . هدية العارفين ، إسماعيل پاشا البغدادى (١٨٣٩ ـ ١٩٢٠ م) ، بيروت : دارالكتب العلمية ، ١٤١٣ ق .



پى نوشت ها

(1) - اين كتاب در سال 1319 هجرى قمرى ، يكصد و ده سال پيش نگارش يافته است .
(2) - گفتنى است كه اين فرهنگ نامه ، بخشى از دانش نامه امام حسين (عليه السلام) است كه به دليل شدت نياز به آن به صورت مستقل نيز تقديم علاقمندان مى گردد .
(3) - گفتنى است كه اين فصل توسط فاضل ارجمند جناب آقاى عبدالهادى مسعودى تهيه شده كه در همين جا از ايشان صميمانه تشكر مى كنم . جزاه الله عن اهل بيت نبيه خير الجزاء .
(4) - سال 1387 هجرى شمسى توسط رهبر انقلاب اسلامى آيت الله خامنه اى «سال نوآورى و شكوفايى» ناميده شده است .
(5) - شورى : آيه 23 .
(6) - ثواب الأعمال : ص 257 ح 3 .
(7) - الكافى : ج 4 ص 583 ح 11 .
(8) - (وَمَن يُعَظِّمْ شَعَـائِرَ اللَّهِ فَإِنَّهَا مِن تَقْوَى الْقُلُوبِ ؛ و هر كس شعائر خدا را بزرگ دارد ، در حقيقت اين [ حاكى ] از پاكى دلهاست) (حج : آيه 32) .
(9) - كمال الدين : ص 282 ح 36 ، الخصال : ص 58 ح 79 ، عيون اخبار الرضا (عليه السلام) : ج 1 ص 209 ح 1 ، الارشاد : ج 2 ص 130 ، كامل الزيارات : ص 125 ح 139 ، كشف الغمة : ج 2 ص 270 ، بحار الأنوار : ج 44 ص 245 ح 44 .
(10) - كمال الدين : ص 531 ح 1 ، الأمالى ، صدوق : ص 695 ح 951 ، الخرائج والجرائح : ج 3 ص 1143 ح 55 ؛ الفتوح : ج 2 ص 553 .
(11) - الأمالى ، صدوق : ص 197 ح 208 ، المناقب ، كوفى : ج 2 ص 279 ح 746 .
(12) - تاريخ اليعقوبى : ج 2 ص 245 .
(13) - مقتل الحسين ، خوارزمى : ج 2 ص 40 ، التذكرة ، قرطبى : ج 2 ص 453 .
(14) - دعائم الاسلام : ج 1 ص 227 .
(15) - كامل الزيارات : ص 167 ح 219 ، ر . ك : التذكرة الحمدونية : ج 9 ص 150 ش359 ؛ هنگامى كه حسين بن على (عليه السلام) به شهادت رسيد ، در هر خانه اى در مدينه به مدت يك سال تمام نوحه سرايى بود ، و در سال دوم ، در هر جمعهو در سال سوم ، در دو ماه سوگوارى به پا مى شد . نيز ، ر . ك : دانش نامه امام حسين (عليه السلام) : تداوم سوگوارى اهل بيت تا كشته شدن ابن زياد .
(16) - المحاسن : ج 2 ص 195 ح 1564 ، الأمالى ، شجرى : ج 1 ص 164 ، شرح الأخبار : ج 3 ص 171 ح 1119 .
(17) - المناقب ، ابن شهر آشوب : ج 3 ص 300 .
(18) - الكافى : ج 4 ص 575 ح 2 ، تهذيب الأحكام : ج 6 ص 103 ح 180 ، المزار ، مفيد : ص 214 ح 1 ، الأمالى ، طوسى : ص 54 ح 73 .
(19) - الكافى : ج 6 ص 391 ح 6 ، كامل الزيارات : ص 212 ح 304 .
(20) - ر . ك : دانش نامه امام حسين (عليه السلام) : ياد مصيبت حسين (عليه السلام) بودن هنگام آشاميدن آب .
(21) - ر . ك : روايات مربوط به اين عناوين به تفصيل در كتاب دانش نامه امام حسين (عليه السلام) آمده است .
(22) - همان .
(23) - همان .
(24) - همان .
(25) - همان .
(26) - تحف العقول : ص 171 ، و نيز ، ر . ك : دانش نامه عقايد اسلامى : ج 2 ص 310 ح 1431 .
(27) - ر . ك : ص 11 .
(28) - الملهوف : ص 83 .
(29) - تهذيب الأحكام : ج 6 ص 113 ح 201 ، المزار الكبير : ص 514 ح 10 ، الأقبال : ج 3 ص 102 ، مصباح المتهجد : ص 788 ، المصباح ، كفعمى : ص 649 .
(30) - ر . ك : دانش نامه امام حسين (عليه السلام) : فلسفه قيام امام حسين (عليه السلام) .
(31) - إبراهيم : آيه 1 .
(32) - إبراهيم : آيه 5 ، و نيز ، ر . ك : دانش نامه عقايد اسلامى : ج 2 ص 44 .
(33) - غرر الحكم : ح 819 .
(34) - براى نمونه بنگريد به كتاب «نقشه اى براى جدايى مكاتب الهى . . .» ، روزنامه جمهورى اسلامى 16 / 12 / 1384 ، ش 7722 .
(35) - حماسه حسينى : ج 1 ص 127 .
(36) - حماسه حسينى : ج 1 ص 78 .
(37) - حماسه حسينى : ج 1 ص 128 .
(38) - ر . ك : دانش نامه امام حسين (عليه السلام) : بخش يازدهم / فصل چهارم : گريستن و گرياندن بر سيد الشهدا و يارانش / ثواب گريه بر آنان .
(39) - ديوان محتشم .
(40) - ملائكه گفتند : پروردگارا ! آيا در زمين كسى را خواهى گماشت كه در آن فساد كند و خونها بريزد و حال آنكه ما خود ، تو را تسبيح و تقديس مى كنيم ؟ (بقره : آيه 30 ) .
(41) - من در روى زمين جانشينى قرار خواهم داد (بقره : آيه 30) .
(42) - من مى دانم چيزى را كه شما نمى دانيد (بقره : آيه 30) .
(43) - حماسه حسينى : ج 1 ص 121 ـ 125 .
(44) - براى اطلاع از منابع قابل استناد و منابع غير قابل استناد تاريخ عاشورا مراجعه كنيد به فصل پنجم اين كتاب .
(45) - آخوند شيخ محمد كاظم بن حسين هروى خراسانى متولد سال 1255 ق در مشهد ر
و متوفى سال 1329 در نجف از اكابر علما اماميه واصولى نامى است كه در تدريس اصول فقه ، يگانه عصر خود بود ونسبت به مشروطه و انقلاب سياسى ايران كمك شايانى نمود .
(46) - حماسه حسينى : ج 1 ص 56 .
(47) - مفتاح الجنان در ادعيه و اعمال روزها و ماه ها و زيارت ها و برخى وردها و ختومات كه بارها چاپ شده و مؤلفش ناشناخته است ، برخى مطالب را آورده كه سندش مشخص نيست ، بلكه مطالبى دارد كه قطعاً سند ندارند (الذريعة : ج 21 ص 324 ش 5294) .
(48) - لؤلؤ و مرجان : ص 164 .
(49) - براى آشنايى با منابع معتبر و غير معتبر تاريخ عاشورا مراجعه كنيد به كتابهايى ر
چون : معرفى و نقد منابع عاشورا ، عاشورا پژوهى ، كتاب شناسى تاريخى امام حسين ( عليه السلام) . و نيز ، ر . ك : فصل پنجم : كتاب شناسى تاريخ عاشورا و عزادارى .
(50) - لؤلؤ و مرجان : ص 253 ـ 254 .
(51) - الملهوف : ص 155 ، الاحتجاج : ج 2 ص 97 و نيز ، ر . ك : دانش نامه امام حسين ( عليه السلام) : احتجاج هاى امام بر سپاه كوفه .
(52) - دخان : آيه 20 .
(53) - غافر : آيه 27 .
(54) - مثير الأحزان : ص 51 و نيز ، ر . ك : دانش نامه امام حسين (عليه السلام) : مكارم اخلاقى امام حسين (عليه السلام) / عزت نفس .
(55) - تاريخ الطبرى : ج 5 ص 413 و نيز ، ر . ك : دانش نامه امام حسين (عليه السلام) : ديدار امام و ابن سعد ميان دو لشكر .
(56) - نور العين ، اسفراينى : ص 50 .
(57) - لؤلؤ و مرجان : ص 270 ـ 272 .
(58) - عيون أخبار الرضا (عليه السلام) : ج 1 ص 304 ح 63 ، بشارة المصطفى : ص 221 ، بحار الأنوار : ج 26 ص 239 ح 1 .
(59) - براى آگاهى بيشتر درباره خطر غلو درباره اهل بيت مراجعه كنيد به كتاب اهل بيت در قرآن و حديث : بخش سيزدهم : غلوّ درباره اهل بيت .
(60) - براى آشنايى با اقسام دروغ مراجعه كنيد به كتاب لؤلؤ و مرجان : «مقام چهارم» .
(61) - الكافى : ج 2 ص 340 ح 9 .
(62) - استاد مطهرى درباره اين كتاب مى گويد : «با اين كه كتاب كوچكى است ولى فوق العاده خوب است . . . خيال نمى كنم در هيچ كتابى درباره دروغ و انواع آن به اندازه اين كتاب بحث شده باشد و شايد نظير اين كتاب در دنيا وجود ندارد» (حماسه حسينى : ج 1 ص 19) .
(63) - لؤلؤ و مرجان : ص 4 .
(64) - لؤلؤ و مرجان : ص 321 .
(65) - ر . ك : الاُصول الستة عشر (اصل عاصم بن حميد) : ص 178 ح 140 .
(66) - ر . ك : مقاتل الطالبيين : ص 51 .
(67) - لؤلؤ و مرجان : ص 260 ـ 262 .
(68) - لؤلؤ و مرجان : ص 299 .
(69) - همان .
(70) - ر . ك : لؤلؤ و مرجان : ص 299 ـ 300 .
(71) - همان : ص 264 .
(72) - همان : ص 264 ـ 265 .
(73) - همان : ص 267 .
(74) - همان : ص 288 .
(75) - حماسه حسينى : ج 1 ص 28 .
(76) - لؤلؤ و مرجان : ص 298 ـ 299 .
(77) - همان : ص 268 .
(78) - همان .
(79) - همان : ص 269 ، محدث نورى در ادامه اين نقل مى افزايد : «چون درست حفظ نكردم شايد تحريفى در آن كرده باشم ، خبر مفصل است و بسيار گريه آور ، كاش پايه داشت و احتمال صدق در آن مى رفت» .
(80) - حماسه حسينى : ج 1 ص 18 .
(81) - لؤلؤ و مرجان : 153 .
(82) - حماسه حسينى : ج 1 ص 25 ـ 26 .
(83) - حماسه حسينى : ج 1 ص 26 ـ 27 .
(84) - حماسه حسينى : ج 1 ص 49 .
(85) - ر . ك : لؤلؤ و مرجان : ص 272 (تنبيه چهارم) .
(86) - حماسه حسينى : ج 1 ص 48 .
(87) - لؤلؤ و مرجان : ص 273 ـ 274 و نيز ، ر . ك : حماسه حسينى : ج 1 ص 49 .
(88) - ر . ك : لؤلؤ و مرجان : ص 277 ـ 302 .
(89) - ر . ك : دانش نامه امام حسين (عليه السلام) : بخش دوازدهم : نمونه هايى از اشعارى كه در رثاى سيد الشهدا و اصحابش سروده شده .
(90) - الموسوعة الشوقية : ج 3 ص 228 .
(91) - الجهاد نام روزنامه صبح گاهى بوده به سرپرستى محمد توفيق دياب ، ارگان حزب الوفد مصر كه از سال 1931 تا 1938 م منتشر مى گرديد .
(92) - إرشاد القلوب : ص21 و نيز ، ر . ك : دنيا و آخرت از نگاه قرآن وحديث : ج1 ص382 ح578 .
(93) - بيانات حضرت آيت الله خامنه اى در جمع روحانيون استان «كهكيلويه وبوير احمد» در آستانه ماه محرم «17 / 3 / 1373» .
(94) - سخنان ايشان در ديدار روحانيون وعاظ در آستانه ماه محرم «3 / 3 / 1374» .
(95) - تكاثر : آيه 8 .
(96) - ر . ك : دانش نامه امام حسين (عليه السلام) : شب را مهلت گرفتن براى نماز ، دعا و استغفار .
(97) - مقتل الحسين ، خوارزمى : ج 1 ص 251 و نيز ، ر . ك : دانش نامه امام حسين (عليه السلام) : شب راز و نياز .
(98) - سخنان معظم له در جمع روحانيون استان كهكيلويه و بوير احمد در آستانه ماه محرم «17 / 3 / 1370» .
(99) - در اين باره يكى از مراجع تقليد معاصر رؤياى صادقه آموزنده اى را از استاد خود ، فقيه گرانسنگ آيت الله سيد عبدالهادى شيرازى (ره) نقل كرد كه خلاصه آن اين است :
هنگامى كه خبر درگذشت سيد جعفر شيرازى (آيت الله سيد جعفر شيرازى برادر همسر آيت الله سيد عبدالهادى شيرازى بوده كه ظاهراً در اواخر عمر براى معالجه به تهران آمده و به عالم بقا پيوسته ، قبر آن مرحوم در حرم حضرت عبدالعظيم حسنى ، نزديك مزار ابوالفتح رازى است) به آيت الله آقا سيد عبدالهادى شيرازى رسيد ، من كنار استاد بودم ، مرحوم آيت الله شيرازى سر خود را نزديك گوش من آورد و فرمود : قضيه اى درباره آقا سيد جعفر دارم كه تا زنده بود نگفتم ، اكنون كه فوت شده مى گويم .
شبى خواب ديدم كه در بيرونى منزل (همانجا كه تدريس مى كرد) دو كرسى گذاشتند ، بعد حضرت سيد الشهدا و حضرت عباس وارد شدند و روى اين دو كرسى نشستند ، حضرت عباس دفترى را باز كرد و من متن آن را مى ديدم ، حضرت سيد الشهداء به يكى از نام ها كه در آن دفتر بود اشاره كرد و فرمود : اين اسم را قلم بزن ! حضرت عباس آن نام را قلم زد ، بعد فرمود جاى اين نام ، نام آقا سيد جعفر را بنويس !
حضرت عباس نام ايشان را نوشت و دفتر را بست و رفتند .
مرحوم آيت الله شيرازى فرمود : «من از عظمت رؤيا تا صبح نخوابيدم ، فرداى آن روز وقتى آقا سيد جعفر آمد ، به ايشان گفتم من ديشب خوابى ديدم كه از عظمت آن تا صبح نخوابيدم ، زود قضيه را بگو و خواب را براى آقا سيد جعفر نقل كردم» .
آقا سيد جعفر با شنيدن آن منقلب شد و گفت : قضيه اين است كه : «من ديشب ـ شب اول محرم ـ در حرم بودم ، بعد به اين فكر افتادم كه من يك عمر براى امام حسين (عليه السلام) گريه كردم اما كسى را نگرياندم و اين اجر نصيب من نشده ، اين موضوع فكر مرا مشغول كرد ، رفتم و جستجو كردم و كتاب جلاء العيون مجلسى را پيدا كردم ، آمدم در خانه زن و بچه ام را دور هم جمع كردم و گفتم : از امشب من مى خوانم شما هم گريه كنيد» . (استاد پس از نقل اين رؤيا اضافه كرد كه «رؤياى آيت الله شيرزاى در همان شب يعنى شب اول محرم و نخستين جلسه سيد جعفر بوده و من هر وقت به زيارت حرم حضرت عبد العظيم مى آيم ، قبر ايشان را نيز زيارت مى كنم» .)
(100) - ر . ك : دانش نامه امام حسين (عليه السلام) : بخش يادزهم / فصل دوم : مصيبت خوانى براى حسين (عليه السلام) ، فصل چهارم : گريستن و گرياندن بر سيد الشهدا و يارانش / ثواب گريه بر آنان .
(101) - كفاية الأثر : ص 248 ، بحار الأنوار : ج 36 ص 390 ح 2 .
(102) - جهت آگاهى بيشتر ر . ك : كتابشناسى تاريخى امام حسين (عليه السلام) ، كتابشناسى امام حسين (عليه السلام) ، در كتاب اول بيش از هزار كتاب معرفى شده و در كتاب دوم 879 اثر .
(103) - ما در معرفى خود از كتاب ، تأملى در نهضت عاشورا ، از آقاى رسول جعفريان ، كتابشناسى امام حسين (عليه السلام) از آقاى محمد اسفنديارى ، عاشورا پژوهى نوشته آقاى محمد صحتى سردرودى استفاده كرده ايم .
(104) - ابن عساكر بسيار كم از ابومخنف نقل مى كند ، ولى در بخش معرفى زينب دختر امام حسين (عليه السلام) ، تصريح مى كند كه كتاب ابو مخنف را خوانده است (تاريخ دمشق : ج 69 ص 168) .
(105) - ر . ك : مقدمه وقعة الطّف : ص 9 .
(106) - نسخه اى از اين كتاب در آخر بحار الأنوار به چاپ رسيده و يك نسخه خطى به تاريخ 1130 نيز در كتابخانه دار الحديث نگاهدارى مى شود . اين نسخه خطى برخى از اشتباهات فاحش نسخه چاپى متداول را ندارد ، مانند سند كتاب در آغاز متن چاپى ، ص 24 و روايت از كلينى در همان ، ص 25 .
(107) - لولؤ و مرجان : ص 236 .
(108) - أربعين حسينيه : ص 9 .
(109) - نفس المهموم : ص 9 ، الكنى والألقاب : ج 1 ص 155 ، هدية الأحباب : ص 45 .
(110) - مؤلّفوا الشيعة فى صدر الإسلام : ص 41 .
(111) - مستدركات أعيان الشيعه : ج 6 ص 255 .
(112) - تحقيق درباره اول اربعين حضرت سيد الشهد (عليه السلام) : ص 60 ، 76 ، 219 ، 222 .
(113) - براى آگاهى بيشتر درباره اين كتاب و ديگر منابع مرتبط ، ر . ك : محمّد اسفنديارى ، كتابشناسى تاريخى امام حسين (عليه السلام) : ص 70 .
(114) - ر . ك : طبقات الشافعية : ج 4 ص 256 ، وفيات الأعيان : ج 1 ص 28 ، تبيين كذب المفترى : ص 243 ، سير أعلام النبلاء : ج 17 ص 352 ، البداية والنهاية : ج 12 ص 30 .
(115) - هدية العارفين : ج 1 ص 8 .
(116) - الذريعه : ج 17 ص 72 ـ 73 .
(117) - معجم المطبوعات العربية : ج 1 ص 436 .
(118) - ايضاح المكنون : ج 2 ص 685 .
(119) - ر . ك : أهل البيت فى المكتبة العربية : ص 655 .
(120) - مانند آن كه اسب امام حسين (عليه السلام) به تنهائى 26 سواره و 9 اسب را كشت (ص 51) و يا جنگ از روز سوم محرم شروع شد و امام در همان روز سوم هزار نفر را كشت (ص 36) و امورى ديگر ، ر . ك : ص 7 ، 37 ، 41 ، 44 ، 48 و . . .
(121) - مانند شهيد طباطبايى كه آن را در ضعف وجعل مانند مقتل منسوب به ابو مخنف و سراسر قصه مى خواند (تحقيق درباره اول اربعين حضرت سيد الشهد (عليه السلام) ) و نيز محمّد ارباب در (أربعين حسينيه : ص 272) و فضل على قزوينى در (الإمام حسين وأصحابه : ج 1 ص 150) .
(122) - مقدمه روضة الشهداء : ص 6 .
(123) - رياض العلماء : ج 2 ص 190 .
(124) - أعيان الشيعة : ج 6 ص 122 .
(125) - لؤلؤ و مرجان : ص 287 .
(126) - حماسه حسينى : ج 1 ص 54 .
(127) - تحقيق درباره اول اربعين حضرت سيد الشهد (عليه السلام) : ص 36 .
(128) - مانند بيست و دو هزار زخم در پيكر امام حسين (عليه السلام) (ص 60) ، و چسبيدن سر بر تنِ فرزندان مسلم بن عقيل (ص 241) و حضور هاشم مرقال در كربلا (ص 301) و قصه زعفر جنّى (ص 321) و عروسى قاسم (ص 346) .
(129) - ر . ك : سخن شيخ آقا بزرگ تهرانى در الذريعة : ج 22 ص 420 .
(130) - لؤلؤ و مرجان : ص 287 .
(131) - اربعين حسينيه : ص 64 .
(132) - مانند كشته شدن بيش از ده هزار سوار كار در عاشورا (ص 450) و مخلوط كردن سه جريان شهادت حضرت عباس و آب آوردن براى طفل ابا عبد الله و شهادت حضرت على اكبر (ص 43) و . . . .
(133) - مقدمه محرق القلوب ، به نقل از عاشورا پژوهى : ص 406 .
(134) - قصص العلماء : ص 133
(135) - لؤلؤ و مرجان : ص 245 .
(136) - ر . ك : حماسه حسينى : ج 1 ص 28 .
(137) - ر . ك : الذريعة : ج 4 ص 461 و ج 20 ص 149 و ج 21 ص 359 و ايضاح المكنون : ج 2 ص 443 و هدية العارفين : ج 2 ص 352 .
(138) - لؤلؤ و مرجان : ص 251 .
(139) - «اخبار غير معتبره در اين كتاب (أسرار الشهادات) بسيار و ضعاف بلكه اخبارى كه مظنون ، كذب آنها است بلكه گويا بعضى از آنها قطعى الكذب باشند و اين مايه كسر قدر آن كتاب گرديد» (قصص العلماء : ص 108) .
(140) - «كار به آنجا رسيد كه [ مخالفان ] در كتب خود نوشته اند كه : شيعه بيت كذب است . و اگر كسى منكر شود ، كافى است ايشان را براى اثبات اين دعوى ، آوردن كتاب أسرار الشهادة را به ميدان» (لؤلؤ و مرجان : ص 289) .
(141) - «فاضل دربندى در أسرار الشهادة خبر طولانى راجع به عطش سكينه و آب آوردن برير و پاره شدن مشك و ريختن آب نقل كرده است . حقير چون به كلى اعتماد بر آن كتاب ندارم ، فلذا عنان قلم از نقل آن باز كشيدم .» (رياحين الشريعة : ج 3 ص 272) .
(142) - و بالجملة قد أكثر فى مؤلّفاته النقلية من الأخبار الواهية ، بل أورد ما لا تقبله العقول ولم تصدّقه النقول» (أعيان الشيعة : ج 2 ص 88) .
(143) - به حكم انصاف ، اين كتاب او بلكه ديگر تأليفاتى كه در موضوع مقتل نگارش داده همانا در اثر آن همه محبت مفرط كه داشته است حاوى غثّ و سمين بوده [ است ] .» (ريحانة الأدب : ج 2 ص 217) .
(144) - «من شدّة خلوصه و صفاء نفسه نقل فى هذا الكتاب اُموراً لا توجد فى الكتب المعتبرة ، وإنّما أخذها عن بعض المجاميع المجهولة اتّكالا على قاعدة التسامح فى أدلّة السنن» (الذريعة : ج 2 ص 279) .
(145) - «در شصت ، هفتاد سال پيش مرحوم ملا آقاى دربندى پيدا شد ؛ تمام حرفهاى روضة الشهداء را به اضافه چيزهاى ديگرى پيدا كرد و همه را يك جا جمع كرد و كتابى نوشت به نام أسرار الشهادة . واقعاً مطالب اين كتاب انسان را وادار مى كند كه به اسلام بگريد» (حماسه حسينى : ج 1 ص 55 و ص 106) .
(146) - گزارش هاى غير قابل باور مانند كشته شدن بيست و پنج هزار نفر به دست حضرت عباس و 330 هزار نفر به دست امام حسين (عليه السلام) و يا قصه پردازى درباره چگونگى بيرون آمدن امام حسين (عليه السلام) از مدينه كه به زيّ پادشاهان شبيه كرده است و يا ارائه رقم 000/600/1 نفرى براى سپاه عمر سعد ، (ص 345) .
(147) - لغت نامه دهخدا : مدخل سپهر كاشانى .
(148) - ناسخ التواريخ : ج 1 ص 378 .
(149) - تحقيق درباره اول اربعين حضرت سيد الشهد (عليه السلام) : ص 97 و ص 12 .
(150) - فلسفه تاريخ : ص 14 ، حماسه حسينى : ج 2 ص 107 . استاد مطهرى اين نكته را بر مؤلف ناسخ التواريخ خرده مى گيرد كه نوشته : اسب امام حسين (عليه السلام) چهل تن را با لگد و دندان كشت و سپس به خيمه امام حسين (عليه السلام) بازگشت و چندان سر خود را به زمين كوبيد كه جان از تنش بيرون شد .
(151) - ر . ك : عنوان الكلام : ص 294 .
(152) - براى آگاهى از متفردات بدون پشتوانه تاريخى كتاب ، ر . ك : ص 81 و 268 : مرثيه مادر على اصغر براى طفل شيرخوارش ، ص 265 و 326 : بيرون كشيدن پيكر على اصغر از قبر و جدا كردن سر او از بدن و مطالب ديگر در صفحات : 194 ، 280 ، 282 ، 320 و . . . .
(153) - ر . ك : الذريعة : ج 15 ، ص 268 ، شماره 1740 و ص 353 ، شماره 2267 ، معجم المؤلفين : ج 9 ص 91 ، اعيان الشيعة : ج 9 ص 332 .
(154) - ر . ك : ص 218 و 222 : مسموم بودن و سه شعبه داشتن تير اصابت كرده به گلوى حضرت على اصغر ، ص 270 : حركت نكردن اسب براى رسيدن به قتلگاه عباس ، ص 296 تا 299 : شروع جنگ از روز سوم محرم ، ص 325 و 443 : سوغات و يادگارى آوردن براى دختر امام حسين (عليه السلام) و امّ البنين ، ص 365 : آمدن صدا از حلقوم بريده و نيز ص 24 ، 156 ،
411 و . . . .
(155) - تحقيق درباره اول اربعين حضرت سيّد الشهد (عليه السلام) : ص 206 .
(156) - مانند اين كه امام حسين (عليه السلام) وقتى ديد على اكبر به ميدان مى رود سه بار مُشرف به مرگ شد ! (ج 1 ص 254) يا عمه ها و خوهران على اكبر از رفتن وى به ميدان ممانعت كردند ! (ج 1 ص 254) يا حضرت زينب قبل از آمدن امام خودش را روى جنازه على اكبر انداخت چون مى دانست اگر او فرزندش را كشته ببيند روح از بدنش مفارقت مى كند (ج 1 ص 254) يا خروج ليلى از خيمه با سر برهنه پس از شهادت على اكبر (ج 1 ص 255) .


۵