جریان شناسی فکری معارضان قیام کربلا

جریان شناسی فکری معارضان قیام کربلا0%

جریان شناسی فکری معارضان قیام کربلا نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: امام حسین علیه السلام

جریان شناسی فکری معارضان قیام کربلا

نویسنده: محمد رضا هدايت پناه
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 7491
دانلود: 1911

جریان شناسی فکری معارضان قیام کربلا
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 17 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 7491 / دانلود: 1911
اندازه اندازه اندازه
جریان شناسی فکری معارضان قیام کربلا

جریان شناسی فکری معارضان قیام کربلا

نویسنده:
فارسی

حادثه عظیم و ارزشمند کربلا توجه محققان بسیارى را، از شیعه و سنى و حتى غیرمسلمان، به خود جلب کرده و هر یک از زاویه اى به آن نگریسته و آن را مورد بررسى و تحلیل قرار داده اند اما به نظر مى رسد هنوز نکات و مطالب قابل توجهى وجود دارد که به دلیل حساسیت و یا شهرت، کم تر مورد نقد و بررسى قرار گرفته است؛ از جمله این موارد، شناخت دقیق تفکر سیاسى ـ مذهبى نیروهاى عراقى اى است که در برابر قیام امام حسین (علیه السلام) صف آرایى کردند و در کوفه و کربلا حزب اموى را یارى رساندند. اهمیت پرداختن به این موضوع، ناشى از جایگاه تاریخى شهر کوفه به عنوان مهد تفکر شیعه و مرکز اجتماع شیعیان است. این سابقه تاریخى با وقوع حادثه کربلا در حوزه ى جغرافیاى سیاسى این نقطه، بر پیچیدگى تحلیل این نهضت افزوده و سبب شده است که همیشه صورت ظاهرى آن ـ به عمد و یا به سهو ـ مورد توجه قرار گیرد و به آن دامن زده شود تا حقیقت ماجرا و یا قسمت قابل توجهى از آن در ابهام بماند و چهره ى بازیگران و دست اندرکاران واقعى آن آشکار نگردد.

پی نوشتها:

[1]. تاریخ طبرى، ج 4، ص 288.

[2]. مقاتل الطالبیین، صص 72 ـ 73.

[3]. انساب الاشراف، ج 3، ص 417.

[4]. تذكرة الخواص، ص 266.

[5]. این موضوع براى حجاج بن یوسف عینیت پیدا كرد. او عبدالرحمن بن محمد بن اشعث را براى نبرد با رتبیل به سیستان اعزام كرده بود، ولى چون عبدالرحمن از قبل با او دشمنى داشت، سر به مخالفت با حجاج بر داشت و با همان سپاه به جنگ حجاج رو به سوى عراق كرد.

[6]. انساب الاشراف، ج 3، ص 387.

[7]. الاخبار الطوال، ص 254.

[8]. بغیة الطلب فى تاریخ حلب ج 6، ص 2645.

[9]. الامالى شیخ صدوق، ص 547؛ بحارالانوار، ج 22، ص 274.

[10]. الارشاد، ج 2، ص 87.

[11]. تاریخ طبرى، ج 4، ص 524؛ انساب الاشراف، ج 5، ص 232 و ج 6، ص 400.

[12]. همان، ج 4، ص 524.

[13]. براى مثال ر. ك: مقتل ابومخنف، صص 184 و 203 و 218 و 234؛ مقتل خوارزمى، ج 2، صص 11 و 100 و 106 و 116 و 245؛ تذكرة الخواص، صص 251 و 268.

[14]. تذكره الخواص، ص 251.

[15]. همان، صص 284 ـ 285.

[16]. سمهودى، جواهر العقدین فى فضل الشرفین، ج 2، ص 367.

[17]. مقتل خوارزمى، ج 2، ص 7.

[18]. تاریخ طبرى، ج 3، ص 416 ـ 417؛ الكامل، ج 3، ص 87؛ البدایة و النهایة، ج 7، ص 187.

[19]. انساب الاشراف، ج 5، ص 71؛ ابن شبه، تاریخ المدینة المنورة، ج 4، ص 1303؛ الفتوح، ج 2، ص 416؛ مسكویه، تجارب الامم، ج 1، ص 286؛ شرح الاخبار، ج 2، ص 78؛ شرح نهج البلاغة، ج 3، ص 25؛ تاریخ مدینة دمشق، ج 16، ص 212؛ البدایة و النهایة، ج 7، ص 187.

[20]. تاریخ المدینة المنورة، ج 4، ص 1202.

[21]. وفاء الوفا، ج 3، ص 968؛ ریاض النضرة، ج 3، ص 87.

[22]. شرح نهج البلاغة، ج 4، ص 67.

[23]. وقعة صفین، ص 161.

[24]. وقعة صفین، ص 162.

[25]. در ابتدا وقتى مسلم درخواست آب كرد، آنان با توهین به او گفتند كه از حمیم جهنم خواهى نوشید و نمى خواستند به او آب دهند.

[26]. تاریخ طبرى، ج 4، ص 314؛ مقتل خوارزمى، ج 1، ص 346؛ اعلام الورى، ج 1، ص 452.

[27]. الارشاد، ج 2، ص 85؛ مقتل خوارزمى، ج 1، ص 331.

[28]. انساب الاشراف، ج 3، ص 392.

[29]. مقتل خوارزمى، ج 1، ص 345.

[30]. گر چه یكى از زنان بكر بن وائل كه شوهرش در سپاه عمر بن سعد بود، وقتى دید به خیمه گاه و حرم امام حمله كردند، شعار «لا حكم الا لله» سر داد ] لواعج الاشجان، ص 194[، ولى علاوه بر این كه منبع این گزارش معلوم نشد، به نظر مى رسد كه خوارج به دلیل تضاد اصول فكرى آنان با امویان، نمى توانسته اند با حزب اموى و عثمانى همكارى داشته باشند. آنان به دلیل پذیرش حكمیت معاویه از طرف امیرالمؤمنینعليه‌السلام و نیز صلح امام حسنعليه‌السلام با معاویه بر این دو امام شوریدند، اما قیام امام حسینعليه‌السلام در تضاد با اصول فكرى آنان نبود، بلكه حركت امام را در برابر امویان موافق اصول فكرى خود مى دانستند. خوارج پیوسته با حكومت امویان درگیر بودند و یكى از عوامل شكست این حكومت به شمار آمده اند. بنابراین، تا آن جا كه مى دانیم افرادى از این گروه، كه مورخان به خارجى بودنشان تصریح كرده باشند، در سپاه ابن سعد حضور نداشته و تنها حزب عثمانى و جماعتى از اراذل و اوباش باقى مى ماند.

[31]. تاریخ طبرى، ج 4، ص 343.

[32]. تاریخ مدینة دمشق، ج 14، ص 220؛ البدایة و النهایة، ج 8، ص 183.

[33]. انساب الاشراف، ج 3، ص 405.

[34]. تاریخ طبرى، ج 4، ص 271.

[35]. همان، ج 4، ص 324؛ نهایة الارب، ج 20، صص 442 - 443.

[36]. الجمل، ص 178.

[37]. طبقات المحدثین باصبهان، ج 2، ص 34؛ تهذیب الكمال، ج 32، ص 346؛ تهذیب التهذیب، ج 11، ص 343.

[38]. التعدیل و التجریح، ج 1، ص 69.

[39]. تاریخ طبرى، ج 4، صص 328 - 329.

[40]. همان، ج 4، ص 329.

[41]. معالم المدرستین، ج 3، ص 292.

[42]. تاریخ طبرى، ج 4، ص 331.

[43]. المصنف، ج 11، ص 336؛ كتاب الثقات، ج 2، ص 157؛ تاریخ طبرى، ج 2، ص 450؛ شرح نهج البلاغه، ج 6، ص 20.

[44].

[45]. تاریخ مدینة دمشق، ج 45، ص 358.

[46]. تاریخ طبرى، ج 4، ص 261؛ الامامة و السیاسة، ج 2، ص 8؛ تاریخ ابن خلدون، ج 3، ص 22.

[47]. تاریخ مدینة دمشق، ج 6، ص 338؛ میزان الاعتدال، ج 1، ص 449.

[48]. الامالى شیخ صدوق، ص 547؛ بحارالانوار، ج 22، ص 274.

[49]. الارشاد، ج 1، ص 329.

[50]. تاریخ طبرى، ج 4، ص 382.

[51]. تاریخ طبرى، ج 4، ص 344؛ مقتل خوارزمى، ج 2، ص 38؛ اربلى، كشف الغمة، ج 2، ص 262؛ اللهوف، ص 71؛ البدایة و النهایة، ج 8، ص 203.

[52]. مثیرالاحزان، ص 60.

[53]. الارشاد، ج 2، ص 118.

[54]. همان، ج 2، ص 117.

[55]. انساب الاشراف، ج 3، ص 407.

[56]. انساب الاشراف، ج 3، ص 410.

[57]. المحبر، ص 295.

[58]. تاریخ مدینة دمشق، ج 15، ص 329 و ج 19، ص 34؛ انساب الاشراف، ج 2، ص 297.

[59]. المعجم الكبیر، ج 3، ص 112.

[60]. الفتوح، ج 5، ص 125؛ مقتل خوارزمى، ج 1، ص 324.

[61]. معالم المدرستین، ج 3، ص 104.

[62]. فیض كاشانى، ملا محسن، تفسیر الصافى، ج 1، ص 328؛ ، تفسیر كنزالدقائق، ج 2، ص 67؛ الامالى صدوق، مجلس 30، ج 1، ص 134؛ مقتل خوارزمى، ج 1، صص 352 - 353.

[63]. الجمل، ص 346.

[64]. الارشاد، ج 2، صص 106 - 107.

[65]. مقتل خوارزمى، ج 2، ص 25.

[66]. انساب الاشراف، ج 3، ص 404.

[67]. مقتل خوارزمى، ج 2، ص 23.

[68]. همان، ج 2، ص 24.

[69]. تذكرة الخواص، ص 248.

[70]. الارشاد، ج 2، ص 114؛ اللهوف، ص 71.

[71]. الارشاد، ج 2، ص 88.

[72]. تذكرة الخواص، صص 247 - 248.

[73]. تذكرة الخواص، ص 251؛ خوارزمى، ج 1، ص 352.

[74]. تذكرة الخواص، ص 251.

[75]. انساب الاشراف، ج 3، ص 390 و صص 399 - 400.

[76]. امینى، عبدالحسین، الغدیر، ج 11، ص 40.

[77]. میزان الاعتدال، ج 3، ص 280.

[78]. تذكرة الخواص، ص 259.

[79]. همان، ص 245.

[80]. مقتل خوارزمى، ج 2، ص 342.

[81]. الكافى، ج 3، ص 490؛ تهذیب الأحكام، ج 3، ص 250؛ شیخ مفید، المزار، ص 88؛ المشهدى، المزار، صص 118 - 119.

[82]. شرح نهج البلاغه، ج 4، صص 61 - 65.

ضمیمه

منع آب از عثمان و موضع امیرالمؤمنین

همان طور كه گفتیم، یكى از بارزترین نمادهاى تفكر عثمانى در كربلا منع آب از امام و سپاهش بود كه به بهانه انتقام خون عثمان و كشته شدن او با لب تشنه انجام شد.

اكنون بر اساس منابع شیعه و سنى، براى هر فرد منصفى آشكار است كه خون عثمان تنها بهانه اى بیش نبود كه امویان آن را براى دست یابى به قدرت، شعار خود قرار دادند و از امیرالمؤمنین و اهل بیت و شیعیانشان خون عثمان را طلب مى كردند. ده ها منبع تاریخى و حدیثى، ده ها نفر از اصحاب رسول خدا و تابعین و ده ها نفر از علما و دانشمندان به برائت امیرالمؤمنینعليه‌السلام تصریح كرده اند كه تفصیل این موضوع مجال دیگرى مى طلبد. و تنها به این سخن ابن ابى الحدید معتزلى اشاره مى كنیم كه مى گوید: «وَ اللهِ لَقَدْ نَصَرَ عُثمانَ لَوْ كانَ الَمحْصُورُ جَعفَرَ بْنِ أبِى طالِب لَمْ یبْذَلْ لَه إلاّ مِثْلَه ( 1 ) ؛ به خدا سوگند او عثمان را بدان حد یارى رساند كه اگر جعفر بن ابى طالب محاصره شده بود، همان اندازه به او یارى مى رساند.»

حقیقت و ریشه مخالفت امویان با امیرالمؤمنینعليه‌السلام در جاى دیگرى نهفته است. دعواى اصلى بر سر اسلامى بود كه امیرالمؤمنینعليه‌السلام به دنبال اجرا و عملى كردن آن در جامعه بود و اسلامى كه امویان آن را تنها نردبانى براى دست یابى خود به قدرت و حاكمیت قیصرى و كسرایى بر مسلمانان تلقى مى كردند، و به تعبیر روشن و دقیق امیرالمؤمنینعليه‌السلام و عمار آنان لحظه اى به اسلام اعتقاد نیافتند و تنها در زمان ضعف و سستى خود، اظهار اسلام مى كردند، ولى آن گاه كه اعوان و انصارى یافتند، كفر پنهانى خود را آشكار ساختند.

به هر حال، بهانه خونخواهى عثمان، و به خصوص كشتن او با لب تشنه، دستاویزى براى امویان بود تا توده ى مردم را كه از واقع اطلاع چندانى نداشتند، بر ضد اهل بیت تحریك كنند و با این وسیله آنان را كه مانع اصلى حكومتشان بودند، از میان بردارند.

براى تكمیل موضوع این نوشتار، لازم بود تا براى آگاهى بیش تر درباره ى سابقه و ریشه تاریخى منع آب از امام حسینعليه‌السلام ، اشاره اى هر چند كوتاه به محاصره عثمان و منع آب از او، و موضع امیرالمؤمنین درباره ى آن داشته باشیم.

در سال 35 هجرى، مسلمانان به خاطر كارهاى خلافى كه عثمان انجام داده بود، از اطراف جهان اسلام در مدینه اجتماع كردند و خواهان اصلاح امور مسلمین شدند. نیت اصلى این تحصّنِ سیاسى، اصلاح انحرافاتى بود كه از سوى خلیفه صورت گرفته بود؛ چرا كه بسیارى از اصحاب نیكوكار و جلیل القدر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله از اعضاى اصلى این حركت بودند، ولى در این میان، نیروهاى افراطى و مغرض دیگرى نیز بودند كه از این حركت سوء استفاده كرده، اهداف سیاسى دیگرى را دنبال مى كردند و كم كم اوضاع و رهبرى این حركت را به دست گرفتند. در این میان، امیرالمؤمنینعليه‌السلام تا آن جا كه مى توانست سعى بسیارى كرد تا اوضاع را آرام كند و میان خلیفه و نیروهاى معترضْ توافقى حاصل نماید. این تلاش ها گر چه یك بار نیز مؤثر واقع شد، اما با كارشكنى هاى اطرافیان اموى عثمان، به خصوص مروان و مغرضین از جمله طلحه و زبیر، اختلاف به صورت مسالمت آمیز حل نشد. از این رو، اوضاع بار دیگر از آنچه بود، بدتر شد و عثمان محاصره شد و پس از هیجده روز، آب و آذوقه را نیز بر او بستند.

علت تنگ تر شدن محاصره این بود كه خبر رسید سپاهیانى از هر گوشه براى نجات عثمان راهى مدینه شده اند. حبیب بن سلمه قسرى از شام، معاویه از مصر، قعقاع از كوفه و مجاشع بن مسعود از بصره. از این رو، محاصره را بر عثمان تنگ تر كردند و بنا بر منابع تاریخى، طلحه دستور داد تا از رساندن هر گونه آذوقه و حتى آب جلوگیرى كنند. ( 2 )  این موضوع باعث بدتر شدن اوضاع شد و عثمان مجبور شد از آب چاه مصرف كند. ( 3 )  او به حجاج نامه نوشت و اوضاع خود را این گونه بیان كرد: «از بنده ى خدا عثمان امیر مؤمنان، به مسلمانانى كه در حج شركت كرده اند. اما بعد، من در زمانى این نامه را مى نویسم كه در محاصره ام و از آب چاه قصر مى نوشم و از ترس این كه ذخیره ى غذایى ام تمام نشود به مقدار كافى غذا نمى خورم. » ( 4 )  عثمان در نامه دیگرى براى خالد بن عاص كه در مكه بود نوشت همین موضوع را به اطلاع او رساند. ( 5 )  آب چاه ـ آن طور كه تصریح كرده اند ـ شور و تلخ بوده است. ( 6 )  منع آب به مدت چهل روز به طول انجامید و با كشته شدن عثمان ماجرا خاتمه یافت.

تلاش امیرالمؤمنینعليه‌السلام براى رساندن آب

نخستین كسى كه از ممانعت آب به روى عثمان اظهار ناراحتى كرد و به شدت طلحه را نكوهش نمود، امیرالمؤمنینعليه‌السلام بود. این اقدام پس از آن بود كه عثمان به امیرالمؤمنینعليه‌السلام پیام فرستاد كه «اینان آب را بر من بسته اند. اگر مى توانى، آبى برسان. » ( 7 )  عثمان براى همسران پیامبر نیز چنین پیامى فرستاد. ( 8 )  ولى بر اساس منابع تاریخى، تنها امیرالمؤمنینعليه‌السلام و ام حبیبه در این باره تلاش كردند. گر چه نگذاشتند ام حبیبه به عثمان آبى برساند، ( 9 ) اما به نظر مى رسد شدت محاصره چنان بوده كه امیرالمؤمنینعليه‌السلام نیز چند بار براى رساندن آب تلاش كرده است. بنابر یك گزارش، حضرت نخست با مردم سخن گفت و به آنان فرمود: «این كارى كه شما انجام مى دهید، نه از آیین مسلمانى است و نه سزوار كفار است. آب و آذوقه را بر این مرد نبندید؛ زیرا اگر رومیان و ایرانیان (كافر) به اسارت در آیند، به آنان آب و خوراك داده مى شود. » ولى آنان به سخن وى گوش ندادند و حضرت به علامت این كه او براى انجام سفارش عثمان اقدام كرده، عمامه خود را به درون قصر انداخت. ( 10 )

به نقل بلاذرى، سعید بن عاص به عثمان پیشنهاد كرد كه به قصد حج احرام بپوشد و بیرون آید تا كسى جرأت تعرض به او را نداشته باشد. خبر كه به محاصره كنندگان رسید، قسم یاد كردند كه اگر این گونه نیز بیرون آید، از او دست بر نخواهند داشت. از این رو، طلحه محاصره را تنگ تر كرد و نگذاشت آب به او برسد. على بن ابى طالب از این اقدام طلحه به شدت خشمگین شد و سرانجام به او آب رساند. ( 11 )  

سید مرتضى نیز روایت مى كند كه امیرالمؤمنینعليه‌السلام به ممانعت آب و طعام از عثمان اعتراض نمود و فرمود: «این كار درستى نیست كه زن و بچه هاى عثمان به جرم او تشنه هلاك شوند. » آن حضرت هر كسى را كه مى توانسته به عثمان آب و طعام برساند، فرستاده است. ( 12 )  ابن شبّه و ابن اعثم گزارش دیگرى دارند بدین مضمون كه عثمان، از طریق قنبر، غلام امیرالمؤمنینعليه‌السلام ، به آن حضرت پیام فرستاد و از او درخواست كرد تا در این باره كارى كند. امیرالمؤمنینعليه‌السلام سه مشك آب توسط تعدادى از بنى هاشم به او رساند. ( 13 )  گزارش ابن شبه اضافه مى كند كه تعدادى از آنان در این مأموریت زخمى شدند، اما گزارش ابن اعثم بیان مى كند كه كسى متعرض آنان نشد. ولى به نظر مى رسد كه با توجه به شدت محاصره و تأكید بر ممانعت از رسیدن آب به عثمان، گزارش ابن شبه به واقع نزدیك تر باشد. ابن عساكر در این باره گزارش دیگرى دارد و آن این كه جبیر بن مطعم نقل مى كند كه من به نزد على آمدم و گفتم: «آیا به این راضى هستى كه خویشان تو چون او محاصره شوند كه به خدا قسم، جز از چاه خانه اش استفاده نمى كند؟!» فرمود: «پناه بر خدا، آیا او را به این حال در آورده اند؟!» گفتم: آرى. پس مشك هاى آب را برداشت و آن ها را به عثمان رساند و او را سیراب كرد. ( 14 )

گزارش دیگرى بیان مى كند كه عبدالرحمن بن اسود نیز در این باره از امیرالمؤمنینعليه‌السلام استمداد كرده است. وى گوید: پیوسته مى دیدم على از عثمان كناره گیرى مى كند و كارى انجام نمى دهد؛ جز این كه مى دانم بر سر ممانعت آب بر روى عثمان، با طلحه صحبت كرد و در این باره بسیار خشمگین شد تا این كه توانست مشك هاى آب را به عثمان برساند. ( 15 )

قاضى ابوحنیفه امیرالمؤمنین را نافع ترین شخص براى عثمان دانسته كه هم آب و هم آذوقه براى او فرستاد. ( 16 )  ابن كثیر نیز امیرالمؤمنینعليه‌السلام را تنها كسى مى داند كه در رساندن آب به عثمان تلاش كرده و با نهایت سختى توانسته است مشك آبى به او برساند. ( 17 )  بنابر روایات دیگر، امیرالمؤمنینعليه‌السلام ، امام حسنعليه‌السلام را براى رساندن مشك آب به عثمان مأمور كرد. ( 18 )  روایت دیگرى نیز مى گوید كه عمار با محاصره كنندگان سخن گفت و آنان را به خاطر این كار نكوهش نمود و خواست به عثمان آب برساند، ولى طلحه مانع او شد. از این رو، به نزد امیرالمؤمنینعليه‌السلام آمد و درخواست كرد تا آب به عثمان برساند و آن حضرت مشك آبى به او رساند. ( 19 )

این ها موارد اندكى از تصریحات مورخان در این زمینه بود كه واقعیت انجام شده را در آن ماجرا به ما گزارش كرده اند. این اخبار به خوبى ماهیت معاویه و امویان را در تهمت زدن به امیرالمؤمنینعليه‌السلام و اهل بیتعليهم‌السلام نشان مى دهد كه آنان چگونه با دروغ پردازى و انتشار آن در میان مردمِ از همه جا بى خبر، اهداف سیاسى خود را دنبال مى كردند. این در حالى بود كه مروان درباره ى تلاش امیرالمؤمنینعليه‌السلام براى عثمان به امام سجادعليه‌السلام چنین مى گفت: «هیچ كس همانند على از عثمان دفاع نكرد. » امام فرمود: «پس چرا او را بر منابر سب مى كنید؟!» گفت: «زیرا این حكومت ما جز با این سیاست سامان نمى گیرد. » ( 20 )  زُهْرى محدث مشهور نیز كه از طرفداران بنى امیه است، مى گفت: «اللّهم لَقَد نَصَحَ علىٌّ و صَحَّحَ فِى عثمانَ لَوْلا أنَّهُم أصابُوا الكتابَ ( 21 )  لَرَجُعوا؛ » ( 22 )  خدایا على همانا نصیحت كرد و درباره ى عثمان به درستى رفتار نمود. اگر به آن نامه دست نیافته بودند، باز مى گشتند (و كار سامان یافته بود و عثمان كشته نمى شد)

نتیجه

با نگاهى گذرا به نوع تشیع در كوفه و تحولات سیاسى ـ مذهبى آن در ده هاى 40 و 50، و سیاستگذارى هاى حزب اموى و عثمانى در تشیع زدایى و نهادینه كردن تفكر عثمانى در این شهر، خواهیم یافت كه اولا؛ این برنامه ها مى توانسته افراد بسیارى را به گرایش به تفكر عثمانى سوق دهد؛ این افراد از طبقات مختلف جامعه؛ كسانى كه زخم خورده ى سیاست هاى امیرالمؤمنینعليه‌السلام بودند؛ افرادى كه در مسائل سیاسى ـ مذهبى سست بنیان و یا شكاك بودند؛ كسانى كه امور دنیوى مى توانست دین آنان را تباه كند و آخرت خود را در مقابل تطمیع ها بفروشند؛ افرادى كه بر اثر تبلیغات زیاد فریب خورده و حقیقت بر آنان مشتبه شده بود؛ كسانى كه بر اثر جو حاكم بر ضد شیعه و حمایت از تفكر عثمانى و دور پیدا كردن عثمانى مذهبان، به تغییر موضع سیاسى وا داشته شدند و....

در این میان، تشیع مذهبى بر ایمان و اعتقاد راسخ خود در حمایت از اهل بیت ثابت قدم ماند و تحت تأثیر جو قرار نگرفت و از امام دعوت به عمل آورد و آنان به خصوص رهبرانشان در دعوت خود از امام حسینعليه‌السلام كاملا صادق بوده و به هر طریقى خود را به امام رساندند و شهید شدند، و بدین سان دعوتنامه خود را با خون خویش در كربلا امضا كردند. گروهى نیز كه به دلایلى كه بر ما پوشیده است، در یارى رساندن به مسلم كوتاهى كردند و از طرفى نتوانستند خود را به امام برسانند و از این رو، خود را گنهكار مى دانستند، با توبه و نهضت توابین بر سر پیمان خود باقى ماندند و با شهادتشان صداقت خویش را به اثبات رساندند.

اما گروهى دیگر كه به صورت هاى مختلف در حزب اموى قرار گرفتند و سپاه عمر بن سعد را تشكیل دادند، از جمله اشرافى كه براى امام نامه نوشتند (مانند عمرو بن حجاج و حجار بن ابجر و یزید بن حارث) به دلایل مختلف در حزب شیعیان نبودند اهم این دلایل عبارتند از:

1- تفاوت هاى بنیادى نامه اشراف با شیعیان

2- برخورد متفاوت امام با شیعیان و اشراف

3- تصریح مورخان به عثمانى بودن آنان

4- اقرارها و تصریحات خود در جدایى از شیعیان و گرایش به تفكر عثمانى و اموى

5- تطبیق ملاك ها و مشخصه هاى عثمانى مذهبان بر عملكرد و زندگى سیاسى آنان.

بر اساس این ادله و شواهد، باید گفت كه این گروه و بخش عمده اى از نیروهایى كه در مقابل قیام امام حسینعليه‌السلام قرار گرفتند و سپاه ابن زیاد را تشكیل مى دادند، داراى تفكر عثمانى بودند و كوفى بودن آنان هیچ گونه تعارضى با عثمانى بودنشان ندارد.

الحمد لله رب العالمین

پی نوشتها:

[1]. شرح نهج البلاغة، ج 4، ص 67.

[2]. الامامة و السیاسة، ج 1، ص 40؛ الجمل، ص 72؛ تاریخ طبرى، ج 3، ص 416؛ انساب الاشراف، ج 5، ص 71؛ الفتوح ابن اعثم، ج 1، ص 415؛ الكامل فى التاریخ، ج 3، ص 87.

[3]. تاریخ طبرى، ج 5، ص 414؛ تاریخ المدینة المنورة، ج 4، ص 1191؛ تاریخ خلیفة، ص 172.

[4]. الامامة و السیاسة، ج 1، ص 38.

[5]. تاریخ طبرى، ج 3، ص 434.

[6]. تاریخ طبرى، ج 3، ص 415؛ تاریخ المدینة المنورة، ج 4، ص 1191؛ تاریخ خلیفة، ص 172؛ الامامة و السیاسة، ج 1، ص 40؛ نهایة الارب، ج 19، ص 492؛ تاریخ الاسلام ذهبى، عهد الخلفا، صص 444 - 445. چنان كه به هنگام محاصره و قطع آب از مختار، او مجبور شد عسل فراوانى چاه بریزد تا از تلخى آب آن بكاهد.

[7]. تاریخ طبرى، ج 3، صص 416 - 417؛ تاریخ المدینة المنورة، ج 4، ص 1303؛ انساب الاشراف، ج 5، صص 68 - 69.

[8]. تاریخ طبرى، ج 3، صص 416 - 417.

[9]. تاریخ طبرى، ج 3، ص 417؛ الكامل فى التاریخ، ج 3، ص 87؛ البدایة و النهایة، ج 7، ص 187.

[10]. تاریخ طبرى، ج 3، صص 416 - 417؛ الكامل فى التاریخ، ج 3، ص 87؛ البدایة و النهایة، ج 7، ص 187.

[11]. انساب الاشراف، ج 5، ص 71.

[12]. شرح نهج البلاغة، ج 3، ص 25.

[13]. تاریخ المدینة المنورة، ج 4، ص 1303؛ الفتوح ابن اعثم، ج 2، ص 416.

[14]. تاریخ مدینة دمشق، ج 16، ص 212.

[15]. تجارب الامم، ج 1، ص 286.

[16]. شرح الاخبار، ج 2، ص 78.

[17]. البدایة و النهایة، ج 7، ص 187.

[18]. تاریخ المدینة المنورة، ج 4، ص 1202.

[19]. وفاء الوفا، ج 3، ص 968؛ ریاض النضرة، ج 3، ص 87.

[20]. سمط النجوم، ج 2، ص 413؛ تاریخ الاسلام، عهد الخلفاء، صص 460 - 461؛ شرح نهج البلاغة، ج 13، ص 230.

[21]. منظور زُهرى، نامه اى است كه مروان با مهر عثمان آن را براى عبدالله بن ابى سرح، حاكم مصر، فرستاد و در آن به او دستور داده بود كه وقتى نمایندگان و رهبران شورشى مصرى به آن جا رسیدند آنان را بلافاصله زندانى و مثله كن و به قتل برسان. اما در میانه راه، نمایندگان مصر فرستاده ى مروان را دستگیر كردند و پس از بازجویى، این نامه را از او به دست آوردند و همین موضوع سبب خشم و بازگشت مصریان به مدینه و محاصره ى عثمان شد كه به كشته شدن عثمان انجامید.

[22]. مصنف ابن ابى شیبه، ج 8، ص 693.