• شروع
  • قبلی
  • 25 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 3431 / دانلود: 2033
اندازه اندازه اندازه
سیره پیامبر اعظم (صلی الله علیه وآله)

سیره پیامبر اعظم (صلی الله علیه وآله)

نویسنده:
فارسی

تذکراین کتاب توسط مؤسسه فرهنگی - اسلامی شبکة الامامین الحسنین عليهما‌السلام بصورت الکترونیکی برای مخاطبین گرامی منتشر شده است.

لازم به ذکر است تصحیح اشتباهات تایپی احتمالی، روی این کتاب انجام گردیده است.

پیامبر اعظمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم

نویسنده : على اصغر عطاران طوسى

دانش دوستى

دین اسلام، پیام آور منطق و خرد است و به همان اندازه از رفتارهاى تقدس مآبانه و دور از اندیشه و عقلانیت بیزار است که از به حاشیه راندن و به عزلت کشاندن دین از متن جامعه و به انحصار در آوردنِ آن در گیرودار منش ها و کردارهاى فردى تنفر دارد.

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم وارد مسجد مى شود. دو نشست را با ماهیتى متفاوت مشاهده مى کند. در یکى گفتگوهاى علمى و پرسش و پاسخ هاى دینى در گرفته و در دیگرى مراسم دعا و مناجات، شور و حالى خاص به جمع بخشیده است.

پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مى فرماید: گرچه هر دو محفل برایم دوست داشتنى است لیکن دانش افزایى و علم اندوزى در نگاه من از ارزش فزونتر، و گروه اوّل از ارج و قرب بیشترى برخوردار است زیرا من بر آموزش و آگاهى بخشى مبعوث شده ام.

و در ادامه همین نشست، حضرت براى ارزش بخشیدن عملى به محفل دانش اندوزان، به جمع آنان مى پیوندد(۱) .

ره آورد این حرکت از سوى پیامبر اعظمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم لزوم اهتمام بایسته از سوى آحاد و اقشار گوناگون جامعه اسلامى به دانش افزایى و کسب علم، و توجه عمیق به عقلانیت، منطق گرایى و خرد ورزى است.

در جامعه نبوى، برگزارى پاره اى آداب از قبیل دعا، مناجات و ذکر- در عین اهمیت جایگاهشان و ضرورت برگزارى و اهتمام به آنها- نباید تنها ملاکِ شناخت و ارزیابى شخصیت افراد جامعه قرارگیرد بلکه میزانِ پایبندى به مقررات و دستورات دینی- که از عمق آگاهى و شناخت دقیق فرد از آموزه ها حکایت مى کند - محور و معیار است. هر چه درجه آگاهى فرد به دستورات، فزونتر و تأثیرات آن بر رفتارهاى فردى و اجتماعى وى شگرفتر باشد، میزان توفیق وى از نگاه نبى مکرم اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بیشتر و حرکت وى در مسیر دیندارى دقیقتر و ارزشمندتر خواهد بود.

اشتغال زایى

کسب درآمدهاى مشروع و برخوردارى نسبى فرد از حقوق و دستمزد مناسب، به وى این اجازه را خواهد داد تا در کنار توجه به امر معیشت و گذران زندگى، فرصتى را نیز به برآورده ساختن نیازهاى معنوى و روحى خود و اعضاى خانواده اختصاص دهد، اما فقدان آن - که معادل با فقر و تنگدستى است - این هراس و نگرانى را به وجود خواهد آورد که فرد در راستاى رسیدن به نیازمندی هاى معمول زندگى و براى خروج از تنگناى اقتصادى، دست به حراج همه دارائیهاى خویش از جمله دین و باورهاى مذهبى خویش بزند.

ابن عباس پسر عموى پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مى گوید: هرگاه پیامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم کسى را مى دید و وى توجه حضرت را به خود جلب مى کرد، از شغل و حرفه وى سؤال مى کرد و اگر پاسخ منفى بود و مشخص مى شد که وى فاقد شغل و کار است، مى فرمود:

«وى از نظرم افتاد زیرا فرد دیندار و خداشناس اگر شغل و کارى نداشته باشد، دین را وسیله دنیاى خویش قرار مى دهد و از دین خود، نان مى خورد.»(۲)

در حقیقت، اشتغال زیربناى حرکت جامعه به سوى پیشرفت و توسعه است. و از دیگر سو، در رشد و تعالى معنویِ آحاد جامعه، نقشى ارزشمند و تأثیرگزار دارد.

از این رو؛ دغدغه پیامبر اعظمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از بابت تضعیف پایه هاى دینى و اعتقادى جامعه مذهبى به طور تدریجى، و تقویت آموزه ها و ارزشهاى سکولار در درون این جامعه است و این نگرانى به حدّى دقیق و عینى است که نمى توان از کنار آن بسادگى عبور کرد.

به عبارت دیگر، نبى گرامى اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هشدارى همگانى و فراگیر به تمامى دلسوزان به ساحت دین و معارف الهى دارد و آن اینکه؛ مبادا از خلال بى توجهى به مقوله اشتغال و اشتغال زایى، محور اصلى حرکت جامعه اسلامی- یعنى باورهاى دینى - دستخوش تهدید و تزلزل شود و رفته رفته جامعه دین باور و دین محور، به سمت و سوى لائیک شدن و بى باورى سوق پیدا نماید.

اهتمام جوانان به اشتغال از سویى و زمینه سازى مسئولان و مدیران عالى رتبه نظام براى به کارگیرى هر چه بیشتر متقاضیان عرصه کار، مى تواند تا حدودى به این نگرانى خاتمه ببخشد انشاء الله.

پرهیز از انباشت ثروت

آرزوهاى آدمى پایان ناپذیر است ولى با یک نگرش عقلانى - با تکیه بر آموزه هاى اخلاقیِ به جا مانده از سوى رهبران دینى - مى توان به آنها سو و سمت صحیح و منطقى داد.

امکانات و برخوردارى هاى مادیِ سرشار، مال و ثروت انبوه، مقام و جایگاه عظیم اجتماعى و...، همه و همه گوشه اى از آمال و آرزوهاى بشرى است ولى آیا مى تواند به تمامى آنها دست یازد و در دوره کوتاه حیات دنیوى، به آنها برسد و خویشتن را از آثار و فواید زودگذر آنها سیراب سازد؟! و بر فرض دستیابى به این خواسته ها، آیا صلاح و سعادت وى در گرو وصول به چنین مراتب و آرزوهایى است؟

پاسخ به این پرسشها، نه تنها با بهره گیرى از داده هاى وحیانى بزرگان دین میسور است که واقعیت هاى کنونى جامعه نیز، توان پاسخگویى به این تأملات را دارد. چه بسیار آرزوهایى - همچون موارد بالا- که جامه عمل نپوشیده و با فرا رسیدن اجل و مرگ فرد، براى همیشه به بایگانى خواسته هاى بى حدّ وحصرِ بشرى فرستاده شدند و خود درس عبرتى براى دیگر انسانها گردیده اند.

اما گذشته از عینیات جامعه، رهبران دینى و از جمله پیامبر اعظمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در فرازهاى گوناگون سخن و سیره نورانى خویش، مردم را از بى نتیجه ماندن این سطح از آرزوها و یا تأثیر نامطلوب آنها در به غفلت کشاندن انسان، مطلع ساخته و هشدارهاى لازم را به آنان ارائه نموده اند. آرزوى برخوردارى از ثروت انبوه و بى نهایت، از جمله این موارد است.

رسول گرامى اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با جمعى از بیابانى عبور مى کردند، در اثناى راه به شترچرانى رسیدند. فردى را فرستاده تا قدرى شیر از وى بگیرد.

شترچران از دادن شیر امتناع کرد و در پاسخ گفت: شیرهاى موجود در پستان شترها، براى صبحانه قبیله و شیرهاى دوشیده شده براى شام آنهاست. پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در حقّ او دعا کردند و از خداى متعال خواستند که مال و فرزندان او را زیاد کند. سپس از آن محل گذشته و به گوسفند چرانى رسیدند.

پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم کسى را فرستاد تا از او شیر بخواهد. چوپان گوسفندها را دوشید و با آن شیرى که در آن ظرف حاضر داشت همه را در ظرفِ فرستاده پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ریخت و یک گوسفند نیز به همراه آن براى حضرت فرستاد و عرض کرد: فعلاً همین مقدار آماده است. اگر اجازه دهید بیش از این تهیه و تقدیم کنم؟ رسول گرامى اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در حق او دعا کرده و از خداى متعال خواستند که به اندازه نیاز او روزى عطا فرماید.

فردى از اصحاب عرض کرد: اى رسول خدا در حقّ آنکه شیر نداد، دعایى کردید که همه ما دوست داریم و در باره کسى که در حقّ شما محبت کرد و به شما شیر داد دعایى کردید که هیچیک از ما دوست نداریم. پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمودند: «مال اندکى که نیاز زندگى را برطرف سازد، بهتر از ثروت انبوهى است که انسان را غافل نماید». حضرت در ادامه چنین دعا فرمودند: «خدایا به محمد و فرزندان او به اندازه کافى روزى عطا فرما.»(۳)

به هر تقدیر، ثروت و امکانات، عناوین و القاب گوناگون دنیوى و... مادامیکه در حدّ کفایت و نیاز باشد، مى تواند موجب سعادت آدمى گردد ولى افزون بر آن، جز مانعى در مسیر رشد و تکامل وى به شمار نمى آید.

سادگى و بى آلایشى

سادگى و بى آلایشى فرد مسلمان، رمز همبستگى وى با آحاد جامعه است. همبستگى و همراهى فرد با دیگر همنوعان خویش، نشان همدردى وى با آلام و درد و رنج آنان است.

بى تردید، گروهى از هموطنان و یا هم مسلکان در تنگناى معیشتى و اقتصادى به سر مى برند و چه بسا نیز در همسایگى من و شما زندگى مى کنند. آیا وظیفه اى را براى خویش در قبال آنان تعریف کرده ایم و آیا مى توان از کنار درد و رنج آنان به سادگى گذشت؟! یا آنکه؛

بنی آدم اعضای یکدیگرند

که در آفرینش ز یک گوهرند

چو عضوی بدرد آورد روزگار

دگر عضو ها را نماند قرار

از دیگر سو، دل نبستن به حیات دنیوى و مرعوبِ جلوه هاى پر زرق و برقِ آن نشدن، از مراتب کمال انسان به شمار مى آید.

دنیا پلى است به سوى آخرت، و فرصت کوتاه حیات، چنین اجازه اى را به آدمى نمى دهد که همواره در خوشى و آسایش بسر برده و از سراى موقتِ دنیا، توشه اى براى سراى ابدى برنگیرد.

پیامبر اعظمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و دیگر رهبران دینى، از امکانات و امتیازات دنیوى کمترین بهره را نصیب خویش مى ساختند و همواره دنیا را گذرگاه جهان آخرت مى پنداشتند.

ابن مسعود - یکى از یارانِ دانشمندِ رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم - روزى بر پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم وارد شد در حالیکه حضرت بر حصیرى استراحت مى کردند. پس از بیدار شدن حضرت، ابن مسعود اثر چوب خشک و زبر حصیر را بر بدن مبارک و اثر لیف خرما را بر چهره حضرت مشاهده نمود. در حالیکه صورت آن حضرت را پاک مى نمود، از حضرت پرسید: چگونه به حصیر تن داده اید در حالى که کسرى و قیصر روم بر حریر و دیبا مى خوابند؟

حضرت در پاسخ فرمود: به خدا سوگند! مَثَل من و دنیا، مَثَل سواره اى است که در زیر سایه درختى، استراحتِ اندک نماید و به مجرد زوال سایه، راه را پى گیرد و ادامه طریق دهد.(۴)

بهر تقدیر، دنیا در نگرش انسان دین باور، استراحتگاهى موقت است و فرد خردمند براى استراحتگاه هاى میان راهى، هزینه نمى کند.

نگاهداشتِ زبان

در میان اعضا و جوارح انسان، نقش زبان ویژه است. آفات این عضو کوچکِ بدن همچون خدمات و برکاتش، فراوان و بسى متنوع است.

بسیارى از اقدامات و فعالیتهاى روزمرّه از آثار و دستآوردهاى به کارگیرى زبان است، فعالیت هایى از قبیل صدور دستورات و یا درخواست هاى عادى، ایجاد ارتباط مثبت و منفى میان آحاد جامعه، بیان صادقانه حقایق و یا ارائه آنها در هاله اى از دروغ و نفاق، ذکر و یادِ حضرت حقّ و یا غیبت، تهمت و توهین و تمسخر بندگانِ خدا، افشاى اسرار فردى و خانوادگى و یا لو دادنِ اسرار نظام و حکومت. و این تنها گوشه اى از شاهکارهاى این عضو حیاتى انسان است.

بدون تردید، پیمودنِ مسیر سعادت و کمال جز از خلال مهار نمودن و به کنترل درآوردنِ آن، میسور نیست.

شخصى به محضر پیامبر اعظمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم رسید. حضرت از او پرسیدند: آیا مى خواهى تو را به کارى راهنمایى کنم که بهاى آن بهشت است؟ مرد پاسخ داد: بلی. حضرت فرمود: از آنچه خداوند به تو داده انفاق کن و به دیگران بده. مرد گفت: اگر خود نیازمندتر از دیگران باشم چه؟ حضرت فرمود: مظلومان را یارى کن. مرد گفت: اگر خودم ناتوان تر از آنها باشم چه؟ حضرت فرمود: افراد نادان را راهنمایى کن. مرد گفت: اگر خود نادان تر از آنها باشم چه؟ فرمود: «در این صورت، زبانت را جز در موارد خیر و نیک حفظ کن. سپس فرمود: آیا خشنود نمى شوى که یکى از این خصلت ها را داشته باشى و باعث ورود تو به بهشت شود ؟»(۵)

به هر تقدیر، حفظ زبان و کنترل آن از بیراهه رفتن و به انحراف کشاندن فرد، بهترین توصیه رسول گرامى اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم است که بى شکّ، در صورت کنترل آن از لغزشها و گناهان، فرصت هاى ارزشمندترى در پیش روى آدمى براى کسب سعادت افزون و راهیابى به قله هاى کمال گشوده خواهد شد.

وفادارى به همسر

رسول اعظمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و حضرت خدیجه، عشق و علاقه متقابل به یکدیگر داشتند(۶) اندک کنکاشى در زندگى مشترک آندو نشانگر آنست که این دو شخصیت بزرگ براى یکدیگر ارزش و احترام خاصى قائل بودند. خدیجه نه تنها مال و ثروت خود را به رخ شوهر که دستش از مال دنیا تهى بود، نکشید که با افتخار، ثروت انبوه خویش را در اختیار همسرش قرار داد. وقتى پیشنهاد ازدواج را به حضرتش داد، پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در مقابل این پیشنهاد فرمود:

«تو بانویى ثروتمند هستى و من فردى فقیر که چیزى در اختیار ندارم. کسى با موقعیت تو، رغبت به فردى همچون من پیدا نمی‏کند. من جویاى همسری‏ هستم که حالش مانند حال من و از نظر دارایى و ثروت همتاى من باشد.» خدیجه در پاسخ گفت: «به خدا سوگند اى محمد! اگر ثروت تو اندک است، ولى سرمایه من فراوان است. کسى که خود را در اختیار تو قرار داده است، چگونه مالش در خدمتت نباشد! من و ثروتم و کنیزانم و تمامى آنچه در اختیار دارم، از آنِ تو و تحت امر توست و از آن دریغ نمى ورزم».

آنگاه اشک در چشمانش حلقه زد و ابیاتى را خواند: «به خدا سوگند هر وزش نسیم، مرا به یاد شبهاى وصال می‏اندازد. و چون از سوى خانه تو فروغى مى درخشد، چنین می‏پندارم که آن نور، شبح و سایه توست. درد و جور شبانه‏اى از فراق تو کشیده‏ام. ترحم و دلسوزى کن، و عطوفت ورز، که در هر حال مرا گریزى از دلبستگى به تو نیست»(۷) .

البته اگر خدیجه نسبت به همسر گرامى خود این گونه عشق مى ورزید و رعایت ادب و احترام می‏کرد، رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نیز از خدیجه به نحو شایسته‏اى قدردانى می‏نمود و براى وى حرمت خاصى قائل بود. از این رو؛ هیچگاه در زندگى مشترک خود، با رأى و نظر خدیجه مخالفت نمی‏نمود.

ابوالعاص پسر خواهر خدیجه از زینب دختر رسول خدا خواستگارى مى نماید خدیجه از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مى خواهد که زینب را به وى تزویج کند، و رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم پیشنهاد وى را می پذیرد و مراتب قدردانى رسول گرامى اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نسبت به خدیجه تنها به زمان حیات او خلاصه نمی‏شد، بلکه پس از مرگ وى نیز- که بر حضرت بسیار ناگوار و دشوار آمد - همواره او را یاد می‏کرد و از وى تجلیل به عمل می‏آورد و اگر به یاد همسرش می‏افتاد، یا کسى نام وى را می‏برد، چشمان مبارک حضرت پر از اشک شده و از خوبى هاى خدیجه سخن می‏گفت. عایشه می‏گوید:

«من پس از وفات خدیجه با یادِ نیکِ او، خود را نزد پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم عزیز می‏کردم» نیز وى می‏گوید: «پیرزنى وارد بر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شد، حضرت وى را مورد احترام ویژه قرار دادند. پیرزنی که از محضر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خارج شد، پرسیدم: این زن چه کسى بود که این گونه مورد لطف و تفقد شما واقع شد؟ رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: «این زن از دوستان خدیجه است. وقتى خدیجه زنده بود، زیاد نزد ما می‏آمد»(۸) .

سیره رفتارى نبى گرامى اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، گویاى آنست که دلدادگى و شیدایى همسران براى یکدیگر، قابل حدّ و حصر نیست و هریک در برابر دیگرى حقوق و وظایفى اساسى و مهمّ دارا هستند. بدون تردید، اگر اکسیر عشق و محبت زن و شوهر به یکدیگر، و سطح احترام متقابل آندو در حوزه سخن و عمل با اقتباس از سیره نبوى به حدّى مطلوب و قابل قبول برسد، کانون گرم خانوداه، به مکانى امن براى اعضاى آن تبدیل خواهد شد و از رهگذر آن، بخش عظیمى از معضلات خانوادگى و بزهکارى هاى اجتماعى رو به کاستى مى گراید و اضطرابات و نگرانى هاى متعدد در حوزه فرد و جامعه به پایین ترین سطح خود فروکش مى کند.

دوستیِ ماندگار

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از فوت سعد بن معاذ آگاه شد. به همراه یاران براى شرکت در تشییع جنازه وى حرکت کرد. بنا به دستور حضرت و با نظارت ایشان، وى را غسل داده و کفن نمودند. در تشییع جنازه او، حضرت با پاى برهنه و بدون عبا شرکت جست. گاهى طرف راست تابوت و گاهى طرف چپ را مى گرفت. هنگام دفن نیز، داخل قبر شد و وى را با دست خویش در لحد گذارد.

سپس دستور داد قدرى سنگ و آجر آوردند و با دست مبارک خویش قبر را ساخت و خاک بر روى آن ریخت و روزنه هاى گوشه و کنار را پوشاند و فرمود: «گرچه این قبر بزودى کهنه و فرسوده خواهد شد لکن خداوند دوست دارد کارهاى بنده اش محکم و عارى از عیب و نقص باشد».

مادر سعد پیش آمد و گفت: «سعد! بهشت بر تو گوارا باد!»

پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: «مادر سعد! ساکت باش! و با اطمینان از جانب خداوند سخن مگو! هم اکنون سعد دچار فشار قبر است».

در مسیر بازگشت، همراهان از حضرت پرسیدند: «اى رسول خدا! کارى براى سعد کردید که تا کنون براى احدى نکرده اید.»

پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: «چون فرشتگان چنین کردند از آنان پیروى کردم».

پرسیدند: «گاهى طرف راست و گاهى چپ تابوت را مى گرفتید؟»

فرمود: «چون دستم در دست جبرئیل بود، هر طرف را او مى گرفت من نیز مى گرفتم»

پرسیدند: «برجنازه سعد نماز گزاردید و با دستان مبارک وى را در قبر نهادید ولى فرمودید: سعد دچار فشار قبر است؟!».

حضرت فرمود: «آرى، چون سعد با خانواده اش بد رفتارى می کرد(۹) ».

گفتنى است سعد بن معاذ از اصحاب ویژه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به شمار مى رود و در عظمت شخصیت وى همین بس که بنا به گفته پیامبر گرامى اسلام، در تشییع جنازه وى نود هزار فرشته شرکت مى جویند و حتى جبرئیل بر وى نماز مى گذارد(۱۰) .

پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با پاى برهنه در تشییع وى شرکت مى کند و با دستان مبارک خویش وى را به درون قبر روانه مى سازد. لیکن در پایان مراسم خاکسپارى، سخنى از پیامبر شنیده مى شود که بر حاضران قدرى گران مى آید و آن، گرفتار شدن سعد به عذاب قبر به دلیل بد خلقى با همسر و فرزندان است.

این واقعیت، نشانگر آنست که آزار رسانى، سوء خلق و تضییع حقوق دیگران اعم از خانواده، بستگان و سایرین، عاقبت و فرجامى سخت در پى دارد، هرچند فرد داراى موقعیت و جایگاه مهم اجتماعى و یا در بالاترین درجات علمى و فکرى جامعه باشد.

نفى قدرت طلبى

مفهوم قدرت در فرهنگ نبوى، بسى متفاوت با فرهنگ سلطه است. در فرهنگ پیامبر اعظمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، چنانچه قدرت با عدالت و انصاف توأم گردد، ستودنى است. در غیر این صورت، هر گونه اقتدار که از رهگذر ظلم و بیدادگرى، تبعیض و نابرابرى، فزون خواهى و امتیاز طلبى به دست آید، مورد نکوهش و توبیخ است.

چه بسا قدرتمندانى در عرصه جهانى و یا گستره اى محدودتر که بر اساس جنگ و خونریزى، پوشش تبلیغاتى نامتوازن و یا با ظلم و تعدى به حقوق دیگران، به سلطه مى رسند و بر مسند حکومت و فرمانروایى تکیه مى زنند.

و چه فراوان ثروتمندان و شکم پرورانى که با چپاول و غارت اموال مردم، تهدید و ارعاب و یا بر اساس استفاده از رانت قدرت و ثروت، به درآمدها و ثروت هاى انبوه و سرشار دست مى یابند و چه بسیار ورزشکاران و مدعیان مقام قهرمانى که با دوپینگ کردن خویش و یا از سرِ بى عدالتى و بر اساس یک تبعیض ناروا از سوى داوران، پا به سکوى قهرمانى مى گذارند.

اما در نگرش پیامبر اعظمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، تمامى انواع و مدلهاى قدرت که از طرق نامشروع به دست آید، قدرت پوشالى و خیالى به شمار مى رود و محکوم به شکست و نابودى است. پیامبر گرامى اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم تعدادى جوان ورزشکار را که سرگرم مسابقه وزنه بردارى بودند، مشاهده کرد.

هر یک حسب توان خویش، در تلاش بودند تا سنگ بزرگى را از زمین بردارند. رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم پرسید: «چه مى کنید؟» در پاسخ گفتند: «زورآزمایى» فرمود: «مایلید بدانید کدامیک از شما جوانان، قهرمان، و نیرومند تر از دیگران است؟ عرض کردند: «بلى یا رسول الله!»

فرمود: نیرومندترین فرد، کسى است که رضایت و خشنودى او، وى را به رفتار زشت و ناپسند وا ندارد. قویترین فرد، کسى است که هنگام عصبانیت، طوفان خشم، وى را از مدار حقّ خارج نسازد و دروغ و یا دشنام بر زبان نیاورد. قدرتمندترین فرد، کسى است که اگر به قدرت رسید، فزون طلبى نکند و بیش از حق خویش نخواهد(۱۱) .

در رویکرد نبوى چند راهکار مناسب در صورت راهیابى فرد به دایره قدرت و یا کسب موفقیت در عرصه هاى علمى، سیاسى، اجتماعى و حتى ورزشى، توصیه گردیده است.

۱. با صعود به قله پیروزى و یا دستیابى به موقعیت سیاسى، اجتماعى و یا اقتصادى مناسب، ادب و نزاکت را به دست فراموشى نسپرده و به حجم و اندازه پیروزى و کامیابى، فروتنى و افتادگى از خویش به خرج دهد و به امیال و خواهش هاى نفسانى خاتمه ببخشد.

گستره این سخن، تمامى عرصه هاى جامعه را فرا مى گیرد. از برگزارى جشن هاى عید و یا پیروزى که نباید حرام الهى، حلال و برخوردهاى ناپسند، پسندیده جلوه نماید تا دستیابى به حریم قدرت و حکومت که روا نیست اهرمى براى برترى جویى و یا تصفیه حساب هاى حزبى و گروهى قرار گیرد و در این عرصه، فروتنى بهترین واکنش به شمار مى رود.

۲. هنگام خشم و یا شکست، واکُنش هاى رفتارى و گفتارى خویش را کنترل نماید و از مسیر حق، پا فراتر نگذارد و بر خلاف واقعیات آشکار و پنهان سخن نگوید و عمل نکند. بى تردید، مى توان تلخ کامیِ ناشى از شکست را با شیرینى حق گویى و حق طلبى جبران نمود. البته نیازمند اندکى تدبیر، تحمل و حوصله است.

۳. با رسیدن به مقام و مسند، و در عین برخوردارى از مُکنت و شهرت اجتماعى، کمترین تعرضى به حقوق دیگران نداشته باشد. از هر گونه امتیاز خواهى و فزون طلبى پرهیز نماید.

و از فرصت حضور در پست هاى اجتماعى، سوء استفاده نکرده و بیش از حقّ خویش نخواهد. برخوردارى فرد از سعه صدر کافى، و ابراز واکنش هاى مناسب و قابل قبول در برابر رخدادهایى همچون موارد فوق، به فرد قدرتى خواهد داد که تمامى قدرتهاى بشرى در قبال آن، ناچیز و کم ارزش جلوه مى کند.

تواضع و فروتنى

هرگاه به منزلى وارد مى شد، در پایین مجلس مى نشست. از صدر نشینى پرهیز مى کرد. هیچگاه براى خویش، مکان مخصوصى را انتخاب نمى فرمود. براى انتخاب جا و مکان در مجالس و محافل، دچار تکلف و مصلحت سنجى نمى گردید و به اصحاب و یاران خویش نیز همواره چنین توصیه مى فرمود.

چنین نبود که اعتبار ویژه اى براى خویش قائل باشد و نشستن در وسط و یا پایین مجلس را تهدیدى براى شأن و منزلت اجتماعى خویش بپندارد. کمترین دغدغه وى براى حضور و مشارکت در مجالس حکومتى و یا محافلى که از سوى اشخاص دعوت مى گردید، جایگاه جلوس او بود.

در حقیقت، اقتضاى چهره مردمى آن حضرت چنین بود. بروز چنین رفتارهاى صادقانه و دور از شائبه اى، از او چنان محبوبیتى در میان مردم برجاى گذارد که تاریخ، نظیرى همانند او را به روز خود ندیده است. و این گوشه اى است از حیات پیامبر اعظمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به عنوان اسوه و الگوى ملت مسلمان و دیندار و به ویژه مسئولان و مدیران سطوح گوناگون نظام اسلامى، که شایسته است این مقطع نورانى از حیات او را همچون دیگر مقاطع، مورد تأمل و مداقّه قرار دهند.

در این راستا انتظار مى رود، آحاد جامعه اسلامى به فراخور گستره، اهمیت و حساسیت مسئولیت و وظیفه خویش در قبال امت، ضریب فروتنى و افتادگى خویش را افزایش دهند و حجم مسئولیت، موجب شکاف میان آنان و مردم، و تقویت حسِّ برترى جویى آنان نگردد. از دگر سو، توجه به دوگانگیِ نقش حاکمان و ملت، بسى تعیین کننده است. خلط این رُل و نقش در جامعه اسلامى مى تواند آفات و آسیب هاى فراوانى را بر فرایند روابط و مناسبات اجتماعى وارد سازد و روند استقرار و نهادینه سازى مردم سالارى دینى را کُند نماید.

از این رو؛ شناخت دقیق نقش ها و نوع برخوردِ مورد انتظار در هریک از آنها، امرى اجتناب ناپذیر است. همانگونه که وظیفه کوچکترهاى جامعه، احترام و حفظ حرمتِ بزرگترهاست ولى رُل بزرگترها در برابر آنان، افتادگى و تواضع است، و همانطورکه وظیفه شاگردان، تکریم اساتید و مربیان خویش است ولى اساتید، حقّ فخر فروشى و کبر ورزى ندارند، و بایستى از به رُخ کشاندنِ داشته ها و معلومات خویش اجتناب کنند، وظیفه مردم و حاکمان نیز گونه گون و متمایز است و نباید این نقش ها دگرگون گردد و جاى خویش را به یک دیگر بدهند.

گرچه وظیفه مردم، حمایت و پشتیبانى از مسئولان و مدیران جامعه، و احترام و پاسداشت خدمات آنان است لیکن این به مفهوم انتظار ستایش، تکریم و یا کُرنش از سوى مردم نیست بلکه مدیران در برابر کارگشایى از قاطبه مردم، و ارائه خدمات و سرویس دهى هاى معمول به ملّت، تواضع و فروتنى پیشه می کنند. در این راستا، بروز شکاف و فاصله میان مسئولان و مردم در آمد و شدها، خوراک، پوشاک و مسکن و یا دیگر برخوردارى هاى اجتماعى، از روح آموزه ها و متن رفتارهاى نبوى به دور است.

از این رو، شایسته نیست اصحاب علم و ادب، مُکنت اجتماعى و یا پست و مقام در حکومتِ برخاسته از دستوره هاى نبى گرامى اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خویش را متمایز از مردم ببینند. و این عدم تمایز باید در تمامى عرصه ها - فرد و جامعه، خُرد و کلان - حتى در نشست و برخاست آنان در محافل و مجالس، و اظهار بى میلى نسبت به استقرار در نقطه اى معین و یا انتظار هدایت بدان مکان، نمود عینى پیدا کند.

مزاح گویى

پیرزنى به حضور پیامبر گرامى اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم رسید و عرض کرد: اى رسولخدا! در صورت امکان مرا از عاقبت و جایگاهم در قیامت آگاه ساز. حضرت فرمود: پیرزن به بهشت نمى رود. زن ناراحت و دلگیر شد و از حضور آن جناب خارج شد.

در مسیر راه، با بلال حبشى مواجه شد در حالى که پیرزن گریان بود. بلال از او پرسید: پیرزن! چرا غمزده و نگران هستی؟ جریان را براى وى بازگو نمود. بلال از سخن پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم تعجب نمود. با یکدیگر به محضر رسول گرامى اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم رسیدند.

بلال، موضوع را با حضرت در میان گذارد. حضرت فرمود: آرى درست است نه پیرزن به بهشت مى رود و نه سیاه. بلال نیز افسرده خاطر گردید و از نزد پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خارج شدند. در راه، ابن عباس - یکى از اصحاب رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم - را دیدند و جریان را به اطلاع وى رساندند. ابن عباس گفت: رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با شما مزاح کرده است. منظور حضرت این است که پیرزن، جوان مى شود و سیاه نیز سفید مى گردد و سپس وارد بهشت مى شوند نه آنکه با حالت پیرى و با رخسارى سیاه روانه بهشت شوند.

آنان با شنیدن این سخن، خوشحال گشته و از خوشحالى در پوست خویش نمى گنجیدند و از اینکه پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با آن جایگاه و موقعیت والاى اجتماعى، آنان را طرف مزاح خویش قرار داده است، بسى مسرور و خشنود گردیدند(۱۲) .

عمه آن حضرت - صفیه دختر عبدالمطلب- نیز که پیر و فرتوت شده بود، از آن حضرت خواست که برایش دعا کند تا به بهشت برود. حضرت عین سخن فوق را فرمودند و او دلگیر شد. سپس حضرت، مزاح خویش را به کریمه قرآنی( إنّا أنشاءناهنّ إنشاء فجعلناهنّ أبکاراً ) مستند ساختند که مى فرماید: «ما آنان را به صورت دوشیزگان وارد بهشت مى کنیم»(۱۳) .

البته نظایر این رفتار در لابلاى برگهاى تاریخ به گونه هاى مختلف آمده است که از جمله آنها شوخى حضرت با کودکان خردسال است. او گاهى آنان را «ذو الاُذنین» صدا مى کرد و مى فرمود : «اى دو گوش» و بدین ترتیب، موجبات شادى خاطر و لبخندکودکان را به وجود مى آورد. گاهى نیز با اصحاب و یاران خویش، به تفریح و سرگرمى مى پرداخت و یا مسابقه دو و کشتى برگزار مى کرد(۱۴) .

تأمل و درنگ در این سیره رفتارى حضرت چه با حسن و حسینش، چه با دیگر خردسالان و یا با یاران و اصحابش، گویاى آنست که جایگاه فردى و اجتماعى شخص، از رهگذرِ ریاست جامعه و حکومت، و یا برخوردارى از دانش و بینش برتر نباید مانع و حجابى فراروى گفتگوى صمیمى، دوستانه و یا مزاح گویى و تبسم وى در کانون گرم خانواده، جمع دوستان و یا در میان دیگر آحاد جامعه گردد.

از این رو، مقوله هایى چون برخوردارى فرد از مسئولیت اجتماعى و پست اجرایى، تکیه بر کرسى تدریس در مراکز علمى آموزشى، قرار گرفتن در جمع نخبگان و چهره هاى موفق جامعه، و یا برخوردارى از ثروت و امکانات انبوه اقتصادى و... در نقش راهزنى شیطانى براى آدمى جلوه مى کنند تا وى را از همزیستى متوازن و برقرارى مناسبات انسانى سالم- متناسب با شرایط و سنین گوناگون انسانها- بازدارند.

تأمل و کاویدن در سیره پیامبر اعظمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و الگوگیرى از روش و منشِ آن حضرت، در تضعیفِ شکل گیرى و سامان یابیِ چنین راهزنى هایى، تأثیر بسزا خواهد داشت. در واقع، دین مبین اسلام، دینى جامع و رهبرانِ معنوى آن - رسول گرامى اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و امامان معصومعليهم‌السلام - رهبرانى پاسخگو به نیازهاى طبیعى بشر و پیام آوران و مبلغان مشى متعادل و میانه براى آحاد انسانها بوده و هستند.

از این رو، همواره از ارائه دستوراتى یک سویه، خشک و غیر قابل انعطاف پرهیز داشتند، و در معرفى آیینى همسو با طبع بشرى و همخوان با عقل و خرد آدمى سعى وافر به خرج داده، و همگان را به دورى از افراط و تفریط سفارش و توصیه مى نمودند. پیامبر رحمتصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در سخنى، یکى از صفات مؤمنان راستین را شوخى و انعطاف پذیرى بر شمرده و در مقابل، انسان هاى منافق را داراى روحیاتى خشن و چهره اى در هم کشیده معرفى نموده اند.

ایشان مى فرمایند: «انسان مؤمن، شوخ و شنگ است و فرد منافق، اخمو و خشمگین است»(۱۵) . بدون تردید، انسانهاى وارسته و پرهیزگار در تأسى به پیامبر اعظمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و الگوى حیات بخش زندگانى بشر، نشاط و شادابى اشان در چهره آنان نمودار است.

آنها در عین توأم ساختن جدّیت، قاطعیت و تلاش و کوشش خستگى ناپذیر در عرصه حیات اجتماعى، در مناسبات انسانیِ خویش، از سرِ انعطاف، رحمت و نرمخویى همراه با شوخى و مزاح تعامل مى کنند.