تاکتیک های جنگی پیامبر (ص)

تاکتیک های جنگی پیامبر (ص)0%

تاکتیک های جنگی پیامبر (ص) نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
گروه: پیامبر اکرم

تاکتیک های جنگی پیامبر (ص)

نویسنده: علی اصغر فیض پور
محقق: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 15705
دانلود: 3763

تاکتیک های جنگی پیامبر (ص)
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 154 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 15705 / دانلود: 3763
اندازه اندازه اندازه
تاکتیک های جنگی پیامبر (ص)

تاکتیک های جنگی پیامبر (ص)

نویسنده:
فارسی

كتابى كه در پيش رو داريد محصول تلاشهاى فراوانى است كه در زمينه رويدادهاى تاريخى جنگهاى اسلام به رشته تحرير درآمده است. در اين كتاب پيرامون مسائل مهمى چون هجرت و پيدايش جنگهاى پيامبر و همچنين علل و عوامل آن به بحث پرداخته شده كه از جمله اين عوامل، آزار و اذيت مشركين قريش در مكه بوده است.

بكارگيرى مجدد اطلاعات

در ابتدا بايد گفت كه مهمترين وسيله اى كه جهت تقليل تلفات و پيروزى جنگ بكار گرفته مى شود بكارگيرى نيرو و اطلاعاتى دقيق و قوى در جنگ است، زيرا فرماندهى سپاه اسلام ناگزير است كه براى مقابله با دشمن، موضع گيريهاى نظامى، مقر فرماندهى موقعيت نظامى، راههاى ارتباطى، انبار تسليحاتى، تعداد نيرو، و كيفيت آن اعم از زرهى و پياده نظام آگاهى كامل يافته تا بتواند در بكارگيرى سپاه اسلام كمال استفاده را نموده و با كمترين تلفات بزرگترين نتايج سياسى و نظامى را به دست آورد.

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نيز در اكثر جنگها از اين شيوه استفاده كرده است، در جنگ بدر هم از دو شيوه اطلاعات سرى دشمن را كسب كرده و آنها را از سپاهيان اسلام مخفى داشته و به آنان كيفيت اخذ اطلاعات را آموزش مى داد كه از طريق بكارگيرى نيروهاى اطلاعاتى قوى مواضع استقرار دشمن و تعداد و كيفيت نيروهاى دشمن را به دست مى آورد، اين دو شيوه عبارت بودند از:

الف - از طريق نفوذ دادن نيروهاى اطلاعاتى به مواضع دشمن

ب - از طريق اسير گرفتن از دشمن.

هنگامى كه سپاه قريش به منطقه يمانيه رسيدند دو نفر از سربازان خود را جهت تهيه آب به بدر اعزام كردند، سپاهيان اسلام را دستگير كرده و از اسم و نسب آنان بازپرسى نمودند، آنان نيز در جواب گفتند: ما از بردگان قريش هستيم، وقتى از تعداد و محل استقرار نيروهاى قريش سؤ ال كردند آنان پاسخ مخفى دادند.

سپاهيان اسلم در نحوه بازجويى براى كسب اطلاعاتى به آن دو پرخاش مى كردند و در نتيجه ترس و وحشت بر اندام آن دو مستولى شده بود به طورى كه نمى توانستند به گونه صحيح اخبار و اطلاعات را بيان نمايند حضرت اين روش و شيوه را جهت اخذ اطلاعات مناسب نمى دانست و سپس شخصا از آنان بازجويى كرده و با روشى صحيح توانست اطلاعات لازم را كسب كند.

حضرت پرسيد: شما كيستيد؟

گفتند: ما غلامان قريش هستيم، سپس پرسيد: نيروهاى شما چند نفرند؟

گفتند: نمى دانيم، حضرت پرسيد: چند شتر مى كشند؟

گفتند: نه يا ده شتر. حضرت از اين طريق توانست تعداد نيروهاى دشمن را كاملا حساب نمايد و دريافت كه تعداد نيروهاى دشمن بين نهصد تا هزار نفر نفر مى باشد زيرا قريش براى هر صد نفر يك شتر مى كشتند(۶۰) .

سپس پرسيد چه كسانى از قبيله بنى هاشم در اين جنگ شركت كرده اند؟ گفتند: سه نفر: عباس بن عبدالمطلب، نوفل بن حارث و عقيل بن ابى طالب(۶۱) .

آگاهى دشمن از دستگيرى نيروهاى اطلاعاتى

حضرت پس از اينكه اطلاعات نظامى را از نيروهاى اطلاعاتى كسب كرد آنان را تا پايان نبرد زندانى نمود(۶۲) تا در نتيجه اسرار و اخبار نظامى سپاه اسلام فاش نشده و دشمن بدان آگاه نگردد.(۶۳)

اين خبر به دست سران قريش رسيد هنگامى كه از اين مسأله آگاه شدند وحشت زائدالوصفى بر نيروهاى دشمن پديدار گشت به طورى كه آرامش ‍ خود را از دست دادند(۶۴) .

بعضى از آنان تصريح كردند كه ابوسفيان در اين جنگ سهل انگارى كرده و بدون اينكه نيروهاى اسلام را به طور دقيق ارزيابى كند و از اوضاع مسلمانان و نيرومندى سربازان وفادار اسلام خبر داشته باشد ما را براى جنگ با محمد و سپاهيانش فراخواند و ما را بر اين نبرد تحريك كرده و نويد پيروزى را به همه ما داد.

از جملاتى كه عتبة بن ربيعة و ابوالبخترى با هم گفتگو مى كردند اين بود كه: جنگ ما با سپاهيان اسلام تجاوز به خاك غير است، و تجاوز هميشه محكوم به شكست است، سوگند به پروردگار وحشت و ترس از سپاه اسلام به گونه اى در من اثر گذاشته كه نمى توانم پيش روى خود را نگاه كنم ما به اين اميد آمده بوديم كه بتوانيم كاروان تجارى خود را از دستبرد و تعدى دشمن حفظ نماييم و هرگز در انديشه جنگ و نبرد نبوديم، اما متأسفانه ابوسفيان بر اثر عدم اطلاعات نظامى و سياسى كافى از منطقه ما را به يك جنگ تمام عيار فراخواند.

من دوست داشتم كه تمام ثروتهايى كه از قبيله عبد مناف در اين كاروان اندوخته شده است به يغما مى رفت ولى ما به اين سرزمين قدم نمى نهاديم(۶۵) .

سرانجام ترس و وحشت از هيبت و شكوه سپاهيان اسلام باعث شد كه غرور دشمن درهم شكسته شود به طورى كه خداوند در قرآن مى فرمايد:

( إِذْ يُوحِي رَبُّكَ إِلَى الْمَلَائِكَةِ أَنِّي مَعَكُمْ فَثَبِّتُوا الَّذِينَ آمَنُوا سَأُلْقِي فِي قُلُوبِ الَّذِينَ كَفَرُوا الرُّعْبَ فَاضْرِبُوا فَوْقَ الْأَعْنَاقِ وَاضْرِبُوا مِنْهُمْ كُلَّ بَنَانٍ ) (۶۶) .

امدادهاى غيبى

هنگامى كه سپاهيان اسلام به نزديكى سپاه دشمن رسيدند و از انبوه سپاه دشمن و تجهيزات نظامى و نيروهاى رزمى و پشتوانه هاى اقتصادى آنها آگاه شدند، ترس و وحشت زائد الوصفيث سراپاى آنها را فراگرفت به گونه اى كه هر لحظه به دنبال شانه خالى كردن از زير بار مسؤ وليت جنگ بودند و از بيم و ترش اشك از چشمانشان سرازير شده و از خداوند جهت ثبات در برابر دشمن يارى و كمك طلب مى كردند.

اين وضعيت همچنان ادامه داشت تا اينكه خداوند اين آيه را نازل فرمود: (إِذْ تَسْتَغِيثُونَ رَبَّكُمْ فَاسْتَجَابَ لَكُمْ أَنِّي مُمِدُّكُم بِأَلْفٍ مِّنَ الْمَلَائِكَةِ مُرْدِفِينَ * وَمَا جَعَلَهُ اللَّهُ إِلَّا بُشْرَىٰ وَلِتَطْمَئِنَّ بِهِ قُلُوبُكُمْ وَمَا النَّصْرُ إِلَّا مِنْ عِندِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ )(۶۷) .

و نيز در آيه ديگرى به يكى ديگر از الطاف خفيه الهى اشاره فرمود: آنجا كه مى فرمايد:

( إِذْ يُغَشِّيكُمُ النُّعَاسَ أَمَنَةً مِّنْهُ وَيُنَزِّلُ عَلَيْكُم مِّنَ السَّمَاءِ مَاءً لِّيُطَهِّرَكُم بِهِ وَيُذْهِبَ عَنكُمْ رِجْزَ الشَّيْطَانِ ) (۶۸) .

امدادهاى غيبى به طور مرتب بر سپاهيان اسلام نازل مى شد و از جمله امدادهاى غيبى و كمكهاى خداوند به رزمندگان همانا آماده نمودن زمينهاى شنزار بود كه در منطقه جنگى قرار داشت، اين زمينها براى جنگيدن مناسب نبود چون ممكن بود كه در هنگام نبرد پاهاى رزمندگان در خاك و شنهاى نرم فرو رفته و در نتيجه از كارآيى لازم برخوردار نباشند.

خداوند باران رحمت را فرستاد تا هم آنان را از كسالت روحى و معنوى درآورد، و هم زمين شنزار را براى عرصه نبرد آنان آماده نمايد(۶۹) .

مقدمات حمله

بدين ترتيب سپاهيان اسلام در برابر سپاهيان دشمن قرار گرفتند ترس شديدى سراپاى سپاهيان دشمن را فراگرفته بود، حضرت سپاه خود را صف آرايى نمود دسته اى را در طرف راست و دسته اى را در طرف چپ و خود در وسط لشكر قرار گرفت.

حضرت دستورات لازم را جهت مقدمات حمله صادر نمود

الف - چشمهايتان را به هم فشار دهيد.

ب - شما آغازگر جنگ نباشيد.

ج - هيچ كس حق ندارد با ديگرى حرف بزند(۷۰) .

حضرت در بند دوم فرمود شما آغازگر جنگ نباشيد، چون آغازگر جنگ باغى (بغى كننده) است و در نظام الهى باغى و متجاوز محكوم به شكست است هنگامى كه ابى جهل اين منظره شگفت انگيز را از سپاهيان اسلام مشاهده كرد و از تعداد كمى آنان آگاه شد، با حال تمسخر گفت: تمام نيروهاى رزمى سپاه رسول الله براى ما يك لقمه اى بيش نيست، غلامان و نوكران ما جهت قلع و قمع آنان كافى است و لزومى ندارد كه سپاهيان ما براى مقابله با آنان وارد جنگ شوند(۷۱) .

عتبة بن ربيعة يكى از فرماندهان زبده قريش احتمال مى داد كه تعدادى از سپاهيان اسلام در كمين قرار گرفته باشند، لذا پيشنهاد كرد كه قبل از آغاز عمليات نيروهاى پشتيبانى سپاهيان اسلام و محل استقرار آنان به طور كامل شناسايى گردد تا در نتيجه بى توجهى غافلگير نشويم.

فرماندهان نظامى قريش يكى از ماءموران اطلاعاتى خود را جهت كشف و رديابى نيروهاى پشتيبانى احتمالى سپاهيان اسلام به غيب نيروهاى سپاه اسلام فرستادند اين شخص كه يكى از شجاعان قريش بود سپاه اسلام را دور زد و از پشت جبهه به طور كامل شناسايى نمود و دريافت كه سپاه اسلام جز همين ۳۱۳ نفر نيرو پشتيبانى ديگرى ندارند، پس نتيجه اطلاعات خود را به سران سپاه قريش گزارش نمود.

خلاصه گزارش را در چند جمله بيان مى كنيم:

اگر چه سپاهيان اسلام از نيروهاى كمكى و پشتيبانى برخوردار نيستند ولى اينان تشنگان جنگ و جهاد هستند كه از يثرب به اين ديار آمده اند، سپاهى هستند كه مرگ را همانند شربت خوشگوار بر دست گرفته اند.

مگر آنان را نمى بينيد كه چگونه لب از سخن فرو بسته اند گويا اينان زبانشان لال است و زبانها از دهان بيرون آورده و بر دور لبان خويش مى گردانند همانند كسى كه شربت شيرين نوشيده و شيرينى آن بر لبانش مانده باشد.

پناهگاه آنان شمشيرهايشان مى باشد و فكر نمى كنم كه آنها از صحنه جنگ عقب نشينى كنند مگر اينكه كشته شوند و اينان كشته نمى شوند مگر اينكه به تعداد خودشان از ما بكشند، بالاخره هر فكرى كه داريد هم اكنون انجام دهيد(۷۲) .

ابوجهل برخاسته و گفت: اين حرفهاى شما دروغ است، شما از سپاه محمد مى ترسيدى به همين خاطر اين سخنان را نزد ما مطرح مى كنى.

سرانجام سپاهيان اسلام آماده جنگ شدند و سپاه مشركين هم در نقطه مقابل آنان صف آرايى نمودند، سپاهيان اسلام از وقوع جنگ و درگيرى بيم داشتند و كثرت عده و عده سپاهيان قريش ترس و وحشت زائد الوصفى را به وجود آورده بود، تا اينكه اين آيه شريفه براى تسليه قلب مسلمانان نازل شد:( وَإِن جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَهَا وَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ ) (۷۳) .

لكن خداوند مى دانست كه قريش به صلح حاضر نمى شود پس به وسيله اين آيه شريفه دل مسلمانان را به دست آورد و بر قلب آنان طماءنينه و آرامش را حاكم نمود و آنان را طورى صف آرايى نمود كه مشركين آنان را به وضوح مشاهده مى كردند و اين شيوه باعث رعب و وحشت شديدى ميان مشركين شده بود(۷۴) .

آغاز جنگ

در هنگام جنگ آغاز جنگ پيامبر خدا دست به مناجات گشود و فرمود: بارالها! اگر اين جمعيت اندك را به دست مشركين هلاك كنى در پهنه زمين عبادت كننده نخواهى داشت و اگر مصلحت را در اين است كه عبادت نشوى پس عبادت نشو(۷۵) خداوند دعاى رسولش را به اجابت رسانيد و ملائك رحمت خويش را به صورت رزمندگان خستگى ناپذير فرو فرستاد و آنان به يارى سپاهيان اسلام شتافتند(۷۶) .

سرانجام بين سپاهيان اسلام و مشركين قريش جنگ آغاز شد در اين جنگ لشگر مشركين به دست توانمند سپاهيان اسلام تار و مار گرديد و هفتاد تن از نيروهاى دشمن به هلاك رسيدند كه ۲۶ تن از آنان به دست با كفايت حضرت على و ۴۴ تن ديگر نيز توسط ساير رزمندگان به هلاكت رسيدند شهداى اسلام در جنگ بدر نه نفر بودند كه يكى از آنان سعد بن خيثمه از نقباى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بود(۷۷) .

در اين جنگ ابوجهل فرمانده سپاه مشركين به دست ابوعبدالله بن مسعود كشته شد و عبدالله سر وى را به محضر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آورد، حضرت به شكرانه اين پيروزى سجده شكر به جاى آورد(۷۸)

در اين جنگ هفتاد تن ديگر نيز به اسارت نيروهاى اسلام درآمدند(۷۹) ، حضرت دو نفر از آنان را به قتل رسانيد و مصمم بود كه باقيمانده اسرا را نيز به قتل برساند اما مسلمانان عرضه داشتند: يا رسول الله اگر مصلحت است اينها را گردن نزن و از آنها فديه بگير كه بدين سبب وضع نابسامان مسلمين ترميم شود.

حضرت فرمود: اگر از اسراى مشركين فديه بگيرم بايد در جنگ احد كه در سال بعد شروع خواهد شد، معادل آن كشته و اسير بدهيم آيا به اين امر راضى هستيد؟ مسلمانان اين خسارت را به علت فقر مالى و تهيدستى پذيرفتند، پس پيامبر از كشتن ۶۸ نفر ديگر صرف نظر نموده و از آنان فديه گرفت و آزاد كرد(۸۰) .

عباس بن عبدالمطلب و عقبل بن ابى طالب هر دو در جنگ بدر اسير شدند كه حضرت از آنان فديه گرفته و آنان را آزاد نمود و اين دو پس از آزادى اسلام را پذيرفتند، عباس بن عبدالمطلب پس از پذيرش اسلام به مكه بازگشت و در ميان مشركين به زندگى خويش ادامه داد و دين خويش را از قريش مخفى نموده و تقيه مى كرد، در اين مدت عباس بن عبدالمطلب به عنوان يك ماءمور اطلاعاتى اخبار و نقشه هاى قريش را كسب نموده و به مدينه اطلاع مى داد(۸۱) .

جنگ بدر با پيروزى سپاهيان اسلام به پايان رسيد، رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم غنائم جنگ را ميان رزمندگان و سپاهيان اسلام تقسيم نمود و بدين وسيله بخشى از حفره هاى اقتصادى سپاهيان اسلام پر و اشباع گرديد، در اين جنگ عده زيادى از رؤ سا و فرماندهان زبده نظامى دشمن به دست توانمند سپاهيان اسلام به هلاكت رسيدند، اين كشتگان عبارت بودند از:

۱ - ابوجهل بن هشام

۲ - عتبة بن ربيعه

۳ - شيبة بن ربيعه

۴ - نوفل بن خويلد

۵ - سهيل بن عمرو

۶ - نضربن الحارث بن كلده

۷ - عقبة بن ابى محيط و پسران حجاج

عوامل پيروزى

قسمتى از آيات قرآن به خصوص در سوره انفال در مورد جنگ بدر بيان گرديده كه نكاتى از عوامل پيروزى مسلمانان را بيان مى كند.

اين عوامل عبارتند از:

۱ - نحوه مقابله با دشمن

۲ - نصرتها و امدادهاى غيبى

۳ - عقب نشينى نكردن از برابر دشمن

۴ - كوچك شمردن سپاه دشمن در نظر سپاه اسلام

۵ - عدم اختلاف سپاهيان اسلام با يكديگر

۶ - همراهى ملائك با سپاهيان اسلام در حين جنگ

۷ - غرور نداشتن در برابر پيروزيهاى سپاهيان اسلام

۸ - نسبت دادن پيروزيها به خداوند و شكستها به خود

۹- به نام خدا و براى احياء قوانين الهى به سوى دشمن نشانه رفتن.

خداوند دعاى بنده محبوبش را مستجاب كرد و سپاهى از ملائك را به صورت انسانهاى ملبس به لباس سفيد فرو فرستاد و در پى نتيجه كمك و امداد نيروهاى غيبى بخشى از سپاهيان اسلام به صحنه عمليات وارد شدن و هوازن را شكست دادند و مجوعه ثروتهايى كه از خانه هاى خود جهت تأمين بودجه نظامى به صحنه جنگ آورده بودند به انضمام زنان و كودكانشان به غنيمت سپاهيان اسلام درآمد.

لذا خداوند در ذيل همين آيه شريفه مى فرمايد:( ثُمَّ أَنزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَىٰ رَسُولِهِ وَعَلَى الْمُؤْمِنِينَ وَأَنزَلَ جُنُودًا لَّمْ تَرَوْهَا وَعَذَّبَ الَّذِينَ كَفَرُوا وَذَٰلِكَ جَزَاءُ الْكَافِرِينَ ) (۸۲) .

نكته: از ظاهر آيه شريفه استفاده مى شود كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ۸۰ سريه داشته است و هر جا كه سپاهيان اسلام به پيروزى دست يافته اند دست توانمند خداوند متعال مشهود بوده است لذا خداوند در كليه مواطن پيروزيهاى سپاه اسلام را به نصرتهاى خود پيوند مى دهد.

جنگهاى پيامبر دو گروه را در بر داشت: مشركين و اهل كتاب.

دسته اول - مشركين: وظائف مجاهدان در راه خدا اين است كه تا زمانى كه مشركين توحيد و نبوت را پذيرا نشده اند با آنها به نبرد ادامه دهند، اين مشروعيت على الدوام است مگر به خاطر شرائط و مناسباتى كه در حكومت اسلامى به وجود بيايد كه در اين صورت به خاطر ضعف و عدم توانايى مسلمين بايد از ادامه نبرد با مشركين خوددارى نمود، مسأله نياز به بحث مفصلى دارد كه مجال آن در اينجا تناسب ندارد.

دسته دوم - اهل كتاب: چون اهل كتاب معتقد به توحيد و معاد و نبوت هستند وظيفه حكومت اسلامى نسبت به آنان اين است كه با آنان قرار و پيمان همكارى ببندد كه اين قرارداد در اسلام به نام قرار ذمه معروف است.

۱ - نحوه مقابله با دشمن

خداوند در قرآن مى فرمايد:( لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللَّهُ فِي مَوَاطِنَ كَثِيرَةٍ وَيَوْمَ حُنَيْنٍ إِذْ أَعْجَبَتْكُمْ كَثْرَتُكُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنكُمْ شَيْئًا وَضَاقَتْ عَلَيْكُمُ الْأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ ثُمَّ وَلَّيْتُم مُّدْبِرِينَ ) (۸۳) .

در پى فرار نيروهاى سپاه اسلام از برابر هوازن، هرچه پيامبر خدا آنان را فرا خواند به جبهه بازنگشتند، در اين نبرد خونين على بن ابيطالب با عده قليلى از سپاهيان اسلام در برابر دشمن مقاومت كردند، رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم متاءثر شد دستها را به نيايش بلند كرد و فرمود: «اللهم لك الحمد و اليك المشتكى و انت المستعان »(۸۴) سپس فرمود: «اللهم ان تهلك هذه العصابة لم تعبد و ان شئت ان لاتعبد لاتعبد

۲ - كوچك شمردن سپاه دشمن در نظر سپاه اسلام

از جمله عواملى كه در پيروزى جنگ دخالت مستقيمى دارد اين است كه خداوند بزرگ انبوه دشمن را در نظر سپاهيان اسلام به صورت نيرو و جمعيت اندكى جلوه مى دهد، كم نشان دادن دشمن سبب مى شود كه سپاهيان اسلام رعب و وحشت را به خود راه ندهند و با كمال قدرت وارد صحنه نبرد شوند كه خداوند اين نكته را در ضمن اين آيه شريفه مى فرمايد:( إِذْ يُرِيكَهُمُ اللَّهُ فِي مَنَامِكَ قَلِيلًا وَلَوْ أَرَاكَهُمْ كَثِيرًا لَّفَشِلْتُمْ وَلَتَنَازَعْتُمْ فِي الْأَمْرِ وَلَٰكِنَّ اللَّهَ سَلَّمَ إِنَّهُ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ ) (۸۵) .

نكته اى كه از اين آيه شريفه استفاده مى شود اين است كه هميشه ترس و وحشت عامل عقب نشينى از برابر دشمن است، كسانى كه از ايمان والايى برخوردار نيستند و به خدا توكل نمى كنند در برابر انبوه دشمن خود را مى بازند، بنابراين براى عقب نشينى و عدم ورود به جنگ با يكديگر عقيده و ايده اختلاف پيدا مى كنند و هر جا كه اختلاف شد شكست قطعى را به دنبال خواهد داشت.

نكته ديگر اين است كه خداوند سپاهيان اسلام را در نظر دشمن كوچك جلوه مى دهد چون سپاه دشمن مغرور شده و با حال به جنگ مى پردازد و هر جا كه غرور باشد به دنبال آن تجاوز مى آيد و تجاوز خواه و ناخواه منجر به شكست مى شود.

اين مطلب را خداوند در قرآن كريم بيان مى دارد:( وَإِذْ يُرِيكُمُوهُمْ إِذِ الْتَقَيْتُمْ فِي أَعْيُنِكُمْ قَلِيلًا وَيُقَلِّلُكُمْ فِي أَعْيُنِهِمْ لِيَقْضِيَ اللَّهُ أَمْرًا كَانَ مَفْعُولًا ) (۸۶) .

۳ - صبر و ثبات در برابر دشمن

خداوند در قرآن مى فرمايد:( يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا لَقِيتُمْ فِئَةً فَاثْبُتُوا وَاذْكُرُوا اللَّهَ كَثِيرًا لَّعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ * وَأَطِيعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَا تَنَازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَتَذْهَبَ رِيحُكُمْ وَاصْبِرُوا إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِينَ ) (۸۷) .

نكته اى كه از اين آيه شريفه استفاده مى شود اين است كه ثبات قدم و استوار ماندن در مقابل دشمن بايد به گونه اى باشد كه نظاميان اسلام را به اسلام و عقايد ناب آن آموزش دهند كه هيچگاه از دشمن نهراسند و با شجاعت و صلابت در برابر دشمن مقاومت نمايند.

نكته ديگر اين است كه مسلمانان در ميدان جنگ از اختلافات فكرى و عقيدتى پرهيز نمايند زيرا اگر اختلافات سليقه اى و عقيدتى در بين نيرو پديدار خواه ناخواه عزم نيرو سست شده و در نتيجه انسجام نيرو از هم گسيخته خواهد شد و در بين نتيجه شوكت و عظمت سپاه در هم فرو مى ريزد.

نكته ديگر اين است كه مسلمانان در برابر حملات دشمن و سختيهايى كه در ميدان نبرد رخ مى دهد صابر و بردبار باشند زيرا خداوند با صابران است.

۴ - نزول ملائك

خداوند در قرآن مى فرمايد

( وَلَوْ تَرَىٰ إِذْ يَتَوَفَّى الَّذِينَ كَفَرُوا الْمَلَائِكَةُ يَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَأَدْبَارَهُمْ وَذُوقُوا عَذَابَ الْحَرِيقِ ) (۸۸) .

۵ - نسبت دادن پيروزيها به خداوند

خداوند در قرآن مى فرمايد:( فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلَٰكِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَٰكِنَّ اللَّهَ رَمَىٰ ) (۸۹) .

نكته اى كه از اين آيه شريفه استفاده مى شود اين است كه پيروزيهايى كه در جنگ بدر براى سپاهيان اسلام به وقوع پيوست در پرتو نصرتها و امدادهاى غيبى بود، آنجا كه خداوند مى فرمايد: شما آنهايى را كه به هلاكت رسيدند به هلاكت نرسانديد بلكه ما بوديم كه آنها را مى كشتيم، از شما رها كردن شمشير بود اما هدايت آن و فرود آمدن آن بر فرق دشمن از جانب ما بود و آنگاه كه تو تير را به طرف دشمن رها كردى تو نبودى بلكه خدا بود كه تيرها را به هدف دشمن نشانه مى رفت.

ماجراى بنى قينقاع

اين جنگ در تاريخ ۱۵ شوال سال دوم هجرت پس از گذشت ۲۵ روز از جنگ بدر آغاز گرديد.

بعد از پيروزى مسلمين در جنگ بدر خبر پيروزى آنان منطقه يثرب را فراگرفت اين پيروزى چشمگير بر يهوديان به ويژه يهوديان بنى قينقاع بسيار سنگين تمام شد و از اين پيروزى بسيار ناراحت شدند، در ابتدا پيروزى مسلمين را به باد تمسخر گرفتند و سپس به ايذاء و آزار مسلمين پرداختند.

پس از مدتى معاهده اى را كه پيامبر بسته بودند نقض كردند، يهوديان بنى قينقاع جزء اوليه قبيله يهوديان بودند كه پيمان خود را نقض كرده بودند، هنگامى كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را نقض پيمان يهوديان بنى قينقاع مطلع گرديد به بازار بنى قينقاع كه بازار طلا و جواهرات بود رفته و آنان را جمع نمود سپس آنان را مورد نصيحت و اندرز قرار داد و به آنان گوشزد كرد كه از كينه توزى عليه اسلام دست بردارند و مسلمانان را اذيت و آزار نرسانند و به قوانين و مفاد پيمان صلح احترام بگذارند و از شكستى كه بر سپاه قريش وارد شد عبرت بگيرند تا در نتيجه به سرنوشت آنان دچار نشوند.

يهوديان بنى قينقاع فرمايشات رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را ناديده گرفته و در جواب گفتند: يا محمد!اگر در جنگ بدر پيروز شدى به اين خاطر بود كه مشركين مردان جنگى و كارآزموده اى نبودند، لكن ما مردان ميدان نبر هستيم و از نيروهاى كارآزموده فراوانى برخورداريم، هنگامى كه وارد نبر شديم، معلوم مى شود كه بازنده جنگ چه كسى خواهد بود(۹۰) .

سياست پيامبر اقتصاد مى كرد كه با آنان به مدارا و حسن جوار برخورد كند ولى در عين حال تمام كارهاى آنان را به دقت زير نظر داشت، مسلمانان هم به پيروى از سياست رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با يهوديان بنى قينقاع رفتار متناسب داشتند و از هر گونه برخورد و درگيرى با آنان حذر مى كردند.

اما روزى يكى از زنان مسلمانان با حجاب اسلامى جهت خريد طلا و جواهر به بازار بنى قينقاع رفته و به مغازه يكى از جواهرفروشان داخل شد مقابل فروشنده نشسته و جواهراتى را جهت خريد گناه مى كرد تا جنس ‍ مرغوب مورد نظر خود را انتخاب نمايد.

عده اى از يهوديان با سوء استفاده از موقعيت، چادر را از سرش كشيدند تا اندام و مظاهر جمال او نمايان گرديد و بدين وسيله به اميال شيطانى خود دست يابند، آن زن دستان خويش را بر چهره گرفته بود و از خود دفاع مى كرد زيرا آنان مى خواستند او را تماشا كنند.

در اين حين يكى از يهوديان پيراهن آن زن را از عقب به هم گره زد، هنگامى كه آن زن از جاى خود برخاست مظاهر زيبا و ناموس وى هويدا شد، يهوديان از اين وضع لذت مى بردند و به يكديگر چشمك مى زدند و از روى خوشحالى به رقص و پايكوبى پرداخته و كف مى زدند و آن زن را اذيت و آزار مى رسانيدند.

زن مسلمان فرياد برآورد و از مسلمانان يارى خواست، يكى از مسلمانان كه در آنجا بود وقتى صداى ناله آن زن مسلمان را شنيد به يارى اش شتافت و به آن زرگر يهود كه عامل اين صحنه خلاف اسلامى بود حمله برده و او را از پاى درآورد، يهوديان بنى قينقاع هم به آن شخص مسلمان حمله برده و او را كشتند.

بدين ترتيب يهوديان با اين عمل زشت پيمان خود را با رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شكستند و زمينه يك جنگ تمام عيار بين مسلمانان بنى قينقاع فراهم گرديد. هنگامى كه پيامبر اكرم از جريان آگاه شد سپاه اسلام را به فرماندهى ابولبابه آماده كرد و با تاكتيكهاى ويژه قلعه بنى قينقاع را - كه از قلعه هاى محكم يهود بود - به محاصره كامل درآورد.

يهوديان بنى قينقاع كه در داخل قلعه محاصره شده بودند در سنگرهاى داخل قلعه مستقر شدند، پس از گذشت ۱۵ روز از مدت محاصره عرصه بر يهوديان به تنگ آمد و ناچار شدند كه بدون هيچ قيد و شرط تسليم حكومت اسلامى شوند، زيرا آنان اميد داشتند كه يهوديان خارج قلعه به كمك آنان بپيوندند ولى اميد آن ها به ياءس مبدل گرديد، زيرا يهوديان اطراف مدينه از عواقب و پيامدهاى بعدى مى ترسيدند و لذا به كمك آنان اقدام نكردند.

پس از تسليم شدن يهوديان بنى قينقاع، پيامبر بنا داشت كه همه آنان را گردن بزند و زنان و فرزندان آنان را اسير نموده و اموالشان را به عنوان غنيمت تصرف نمايد. عبدالله بن ابى بكر سر كرده منافقين با يهوديان بنى قينقاع هم پيمان بود خدمت رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مشرف شد و از حضرت تقاضا كرد كه آنان را عفو عمو مى كند و از كشتن آنان صرف نظر كند.

پيامبر اكرم تقاضاى عبدالله بن ابى را در مورد يهوديان بنى قينقاع پذيرفت ولى شرط نمود كه آنان از مدينه خارج شده و در جوار مسلمانان زندگى نكنند، يهوديان اين شرط را پذيرفته و از مدينه خارج شده و به ديار اذرعات(۹۱) كوچ نمودند و مدتى نگذاشت كه همه آنان به هلاكت رسيدند(۹۲) .

فصل چهارم: رويدادهاى سال سوم و چهارم هجرت

جنگ احد

بررسى جنگ احد از ابعاد سياسى و نظامى

پس از گذشت يك سال از دو پيروزى مهم جنگ بدر و بنى قينقاع، جنگ احد آغاز شد، يكى از علل پيدايش جنگ احد شكست مشركين و يهود و در دو غزوه بدر و بنى قينقاع بود، شرك به صورت حقد و كينه در دلهاى آنان راه يافته بود.

پس از اينكه مشركين در جنگ بدر شكست خوردند و به سوى مكه بازگشتند ابوسفيان رئيس قريش مشركين را جمع نموده و بيانيه اى را بدين مضمون صادر كرد: كسانى كه در اين جنگ (بدر) كشته داده اند حق ندارند بر كشتگان خود عزادارى كنند و بر آنان اشك ماتم بريزند زيرا گريه بر كشتگان عقده ها را پاره مى كند و كينه هايى را كه از محمد و يارانش به دل گرفته ايم از دل بيرون خواهد آمد و روح انتقام جويى از مردم گرفته خواهد شد و آنان ديگر در جنگ عليه مسلمانان شركت نمى كنند.

سخن ابوسفيان در ميان قريش تاءثير به سزايى گذاشت بدين لحاظ قريش سخنان ابوسفيان را پذيرفته و در طول يك سال خود را جهت يك جنگ تمام عيار با تجهيزات و امكانات بالايى آماده نمودند و در پى اين تصميم نيروهاى جنگى خود را در تيپهاى مستقل و گردانهاى احتياط آماده نبر كردند و زمينه حمله گسترده را به يثرب - مدينة الرسول كه در آن عصر به مركز حكومت اسلامى تبديل شده بود - آماده نمودند.

در جلسه مشورتى كه سران مشركين در دارالندوه تشكيل داده بودند تصميم بر اين شد كه هزينه جنگ - كه حدود ۵۰ هزار دينار تخمين زده مى شد - از سود تجارتى قافله ابى سفيان كه در سالهاى گذشته با موفقيت حاصل شده بود پرداخت گردد.

ابوسفيان هزينه سپاه را پذيرفت و به عنوان فرماندهى كل سپاه مشركين قريش انتخاب گرديد، چون او در ترتيب نيرو و تنظيم و فرماندهى نظامى بسيار زبر دست و زيرك و نيرومند بود و از اطلاعات نظامى و سياسى خاصى برخوردار بود و با فرماندهان زبده نظامى رابطه دوستى تنگاتنگى داشت.

نظريه: به نظر مى رسد كه دشمن در طى يك سال كه از جنگ بدر گذشت نيروهاى اطلاعاتى خود را جهت شناسايى مناطق آسيب پذير در مدينه به كار گرفته و از راههاى نفوذى به داخل مدينه كاملا آگاه شد و بر طبق اطلاعات صحيح و نقشه هاى نظامى دقيق به مدينه حمله نمودند.

بى جهت نبود كه سپاه مشركين در پشت كوههاى احد موضع گرفته بودند و فرماندهى نيروهاى زرهى خود را به خالد بن وليد كه يكى از زبده ترين فرماندهان سپاه مشركين بود واگذار كنند و در پشت سپاه اسلام مستقر نمايند.

بنابراين مسئولت فرماندهى در نظام اسلامى اين است كه پيش از آغاز عمليات از محل استقرار دشمن و راههاى نفوذى و رفع موانع ايذائى آن اطلاعات لازم را به دست آورده و با اصول سياسى و نظامى خاصى به دشمن حمله نمايند، زيرا در هر جنگى مسأله پيروزى و شكست مطرح است و شكست و پيروزى نظامى شكست و پيروزى سياسى را به دنبال دارد.

نقش زنان مشركين در جنگ احد

مشركين در اين جنگ عده اى از زنان خويش را همراه خود، به جبهه آوردند، اين زنان نقشهاى مهمى را در جنگ ايفا مى كردند

الف - كشته هايى را كه در جنگ بدر داده بودن را به ياد سپاهيان مى آوردند تا حس انتقام جويى آنان را تحريك و فزونى بخشيده و آنان را در ادامه جنگ ترغيب نمايند به طورى كه بتوانند در برابر سپاهيان اسلام شجاعانه، به نبرد ادامه دهند و از زير بار جنگ شانه خالى نكنند.

ب - هر گاه شخصى از نيروهاى مشركين از ميدان جنگ عقب نشينى مى كرد سرمه دانهايى را كه به همراه داشتند به آنان مى داند، و اين نشانه آن بود كه هر كس از برابر دشمن فرار كند زن است، پس بايستى در خانه بماند، اين حركت باعث مى شد كه نيروهاى مشركين در خود احساس غيرت نموده و از برابر سپاهيان اسلام عقب نشينى نكنند و تمام توان رزمى خود را در برابر سپاهيان اسلام به كار بندند.

ج - هرگاه نيروهاى دشمن نتوانستند مقاومت كنند و از ترس به عقب بازگشتند آنان را به استقامت وادارند.

د- مجروحين و زخم خوردگان در جنگ را پرستارى و مداوا نمايند(۹۳) .

به طور كلى نقش زنان در ميدان رزم بسيار با اهميت بود زيرا آنان به خاطر طبيعت ظريف و لطيفى كه داشتند اثر خاصى را در مردان مى گذاشتند و مردان را نسبت به اهدافشان تهييج مى نمودند و با استفاده از زيركى خاصشان وقايع جنگ را جهت آنان برخلاف واقع نشان مى دادند «نكته جالب اين است كه جنس مرد در برابر لطافت زن دائما مقهور است و ممكن است به يك غمزه يا نگاه مرد را تا سر حد مرگ پيش ببرد، نمونه اين قضيه شهادت اميرمؤمنان حضرت علىعليه‌السلام على است كه شرح آن در اينجا لازم نيست».

ابوسفيان و تقسيم نيرو

ابوسفيان بن حرب فرمانده سپاه مشركين نيروهاى تحت فرماندهى خويش ‍ را به سه دسته تقسيم نمود، دسته اى حدود ۲۰۰ اسب سوار را تحت فرماندهى خالدبن وليد قرار داد تا در پشت دره هاى عينين مستقر شوند، وظيفه اين گروه اين بود كه پس از درگيرى و وقوع جنگ بين سپاه مشركين و اسلام به دفاع از نيروهاى پياده از پشت سر سپاه اسلام و حمله ور شده و سپاه اسلام را غافلگير كنند و آنان را به محاصره كامل درآوردند(۹۴) دسته ديگر از سواره نظام ها را تحت فرماندهى عكرمة بن ابى جهل قرار داد تا در سمت چپ جبهه مستقر شده و جنگ را آغاز كنند(۹۵) .

دسته ديگرى از نيروهاى پياده نظام را تحت فرماندهى صفوان بن اميه قرار داد، اين دسته از قويترين نيروها بود بود و وظيفه آن پشتيبانى از كليه نيروهاى نظامى مستقر در جبهه (پياده نظام و سواره نظام) بود، ابوسفيان كه فرماندهى كل قواى مشركين را به عهده داشت مقر فرماندهى را در وسط نيروها اتخاذ كرد و بدين ترتيب مقدمات جنگ را فراهم نمود.