تاکتیک های جنگی پیامبر (ص)

تاکتیک های جنگی پیامبر (ص)0%

تاکتیک های جنگی پیامبر (ص) نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
گروه: پیامبر اکرم

تاکتیک های جنگی پیامبر (ص)

نویسنده: علی اصغر فیض پور
محقق: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 15722
دانلود: 3766

تاکتیک های جنگی پیامبر (ص)
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 154 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 15722 / دانلود: 3766
اندازه اندازه اندازه
تاکتیک های جنگی پیامبر (ص)

تاکتیک های جنگی پیامبر (ص)

نویسنده:
فارسی

كتابى كه در پيش رو داريد محصول تلاشهاى فراوانى است كه در زمينه رويدادهاى تاريخى جنگهاى اسلام به رشته تحرير درآمده است. در اين كتاب پيرامون مسائل مهمى چون هجرت و پيدايش جنگهاى پيامبر و همچنين علل و عوامل آن به بحث پرداخته شده كه از جمله اين عوامل، آزار و اذيت مشركين قريش در مكه بوده است.

نقش يهود در پيدايش جنگها

حضرت توسط خبريابهايى كه در داخل سرزمين يثرب و منطقه خيبر داشت از پيمان يهوديان خيبر با مشركين غطفان آگاه شد، بنابراين با سپاهى متشكل از ۱۴۰۰ نفر كه ۲۰۰ نفر از آن سواره نظام و باقى پياده نظام بودند به منطقه وارد شده و نيرو را در رجيع - حد فاصل خيبر و غطفان - مستقر كرد تا بدين وسيله دشمن را از اهداف شوم خود باز دارد(۲۰۱) .

اصولا نقش يهود در هر يك از جنگهايى كه در منطقه جزيرة العرب بين دولت سلامى و مشركين به وقوع پيوست روشن و واضح است، علت جنگ خيبر را مى توان در غزوات ديگر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم جستجو كرد، ولى به طور كلى دو نكته مهم علت وقوع جنگ خيبر را بيان مى كند

نكته اول - اخراج بنى النضير: همان طور كه قبلا در جنگ بنى النضير گذشت در پى نقض عهدى كه يهوديان بنى النضير نسبت به قرارداد صلح انجام دادند قرارداد نامه از طرف يهود فسخ شد، در نتيجه حضرت يهوديان بنى النضير را از مدينه اخراج نمود گروهى از اين يهوديان به موطن اصلى خود بازگشتند و بخشى به منطقه خيبر و عده اى هم به سرزمين مكه هجرت كردند.

گروهى از سران يهود بنى النضير و بنى قينقاع در پى تبليغات مستمر و وعده هاى كاذب مشركين و يهوديان بنى قريظه را به جنگ با رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و مسلمان تحريك نمودند كه در نتيجه اين جنگ موجب شكست مشركين در وادى عقيق و شكست بنى قريظه شد.

عده اى از اين يهوديان كه به منطقه خيبر گريخته بودند دوباره شروع به فعاليت تبليغى و تحريكى خود عليه دولت اسلامى نمودند، و يهوديان خيبر و قبيله غطفان را كه در نزديكى خيبر قرار داشت بر عليه رسول خدا و حمايت از يهود ترغيب نمودند و با يكديگر پيمان نظامى امضا كردند.

براساس اين پيمان يهوديان خيبر با قبيله غطفان براى تهيه و تنظيم جنگى بزرگ عليه اسلام بسيج شدند، يهوديان خيبر پيش بينى هاى لازم را در اين جنگ كرده بودند، آنها احتمال مى دادند كه ممكن است قبل از اينكه آنان عليه اسلام وارد جنگ شوند قواى اسلامى بر آنان حمله كنند قطعا در صورت وقوع چنين احتمالى يهوديان خيبر در محاصره سپاه اسلام قرار مى گرفتند.

مقاومت در برابر سپاه اسلام به نيروهاى كمكى و تاءمين هزينه هاى مادى بستگى داشت، روى اين اساس بود كه ديوارهاى قلعه را بسيار مستحكم ساختند و سنگرهاى دفاعى محكمى در داخل قلعه ها ايجاد كردند تا در صورت وقوع حمله سپاهيان اسلام بتوانند از قلعه و زنان و كودكان خود به دفاع برخيزند، و هزينه يك سال جنگ را تهيه كرده و در انبارها ذخيره سازى نمودند و تمام لوازم مورد نياز را تاءمين كرده بودند.

نكته دوم - انعكاس صلح حديبيه: صلح حديبيه در ظاهر نوعى شكست را براى دولت اسلامى وانمود مى كرد گرچه نتائج آن منافع زيادى، را براى دولت اسلامى داشت، پس از بازگشت سپاهيان اسلام به مدينه، مردم اطراف مدينه از شكست ظاهرى و صورى سپاهيان اسلام اطلاع يافته و اظهار خوشحالى مى كردند.

اين شكست ظاهرى و صورى سپاه اسلام سبب شد كه يهوديان خيبر و قبيله غطفان تصميم گرفتند كه به كمك يكديگر حمله گسترده خود را عليه پايتخت حكومت اسلامى آغاز كنند و شكست هاى تلخى را كه در طول تاريخ بر قبائل يهود وارد گرديده بود جبران نمايند.

گزارش اطلاعات

افسران اطلاعاتى و ماءموران سرى كه در بين قبائل يهود و غطفان زندگى مى كردند نقشه ها و طرحهايى را كه بين يهود و قبيله غطفان صورت مى گرفت زير نظر داشتند و به طور دقيق و محرمانه گزارشات را تهيه نموده و قبل از اينكه دشمن نقشه خود را عملى سازد جريان را به پيامبر اسلام مى رساندند(۲۰۲) .

حضرت نيز نقشه هاى طراحى شده دشمن را خنثى نموده و يك لشكر كارآزموده و شجاع ۱۴۰۰ نفرى را تهيه ديده و قبل از آنكه دشمن به آن واقف شود به منطقه رجيع وارد شده و راههاى ارتباطى بين قبيله غطفان و يهوديان خيبر را قطع كرد(۲۰۳) .

بكارگيرى رمز در جنگ

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم پرچم جنگ را به علامت و صورت عقاب سياه تصوير كرد علامت روى پرچم عقاب سياه نام داشت و اين رمز رمزهاى سرى نظامى بود زيرا به اشاره كه در پرچم قرار داشت نحوه حمله و رمز حمله را به نيرو تفهيم مى كرد و به گونه اى كه دشمن بدان پى نبرد.

بالاخره حركت سپاه دشمن به گونه اى تنظيم شده بود كه سپاه اسلام شبانگاه در هنگامى كه دشمن غافل است در منطقه عمليات مستقر شود، استقرار سپاه به گونه اى بود كه از طرفى بين دو نيروى غطفان و يهود فاصله انداخت و از طرفى ديگر بلافاصله قلعه هاى خيبر را تحت محاصره كامل خود درآورد.

يك گردان از سپاهيان اسلام به طرف سپاهيان غطفان سنگر گرفته و حمله تهاجمى خود را آغاز كردند، هدف از اين تهاجم ايجاد رعب و وحشت در قبيله غطفان بود، در اين حمله مزارع غطفان به محاصره گردان رزمى درآمد، بخش مهم نيروهاى رزمى نير به استحكامات نظامى در اطراف قلعه هاى خيبر پرداختند.

صبحگاه هنگامى كه قبيله غطفان به طرف مزارع خود حركت كردند خود را در محاصره سپاه اسلام مشاهده نمودند رعب و وحشت زائدالوصفى بر آنان حاكم شد و از مقابل سپاه گريخته و به خانه هاى خود پناه بردند و يكديگر را از ورود سپاه اسلام باخبر ساختند و به كلمه رمز مى گفتند: محمد و خميس؛محمد با پنج سپاه ما را محاصره كرد(۲۰۴) .

تنظيم سپاه

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرماندهى نظامى را بر عهده داشت سپاه اسلام را در چهار محور مستقر كرد يك گردان را در نزديكى قبيله غطفان متمركز كرد تمركز اين دسته جنبه سمبليك داشت و از حمله احتمالى غطفان جلوگيرى مى كرد، لكن هدف اصلى محاصره قلعه هاى مستحكم يهود خيبر بود كه از اين طريق قصد خويش را پنهان نگه مى داشت.

حضرت بخش مهم سپاه را در چهار دسته تقسيم كرد دسته اى صف شكن بودند كه ماءموريت آنها درگير شدن با سپاه دشمن بود اين دسته در اطراف قلعه هاى خيبر مستقر شده و در خارج قلعه هاى خيبر به استحكام مواضع خود پرداختند، سه دسته ديگر از سه محور وارد عمليات شدند، بدين گونه كه دسته اى از سمت چپ و دسته اى از سمت راست، و بخشى نيز از وسط نيروهاى صف شكن را پشتيبانى مى كردند.

حماسه سازان خيبر قبل از اينكه نيروهاى اسلام وارد عمليات شوند رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: من حلقه هاى خيبر را از بيخ و بن بر مى كنم ان شاء الله. اين جمله به گونه اى قاطع بود كه روحيه رزم و شجاعت را در نيرو احياء كرد و سپاهيان اسلم با تمام قدرت و شجاعت نبرد را آغاز كردند.

شناسايى نيروهاى دشمن

بر اساس اطلاعات سرى و نظامى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مواضع دشمن را شناسايى كرده و بر تعداد آن ها آگاه شد و مواضع انبارهاى تغذيه آنها را كشف كرد، تعداد نيروهاى رزمى يهود ده هزار نفر بود و تعداد قلعه هاى مستحكم كه در آن ها استقرار داشتند شش قلعه به نامهاى سلالم، قموص، قطاة قصاره، شق، و مربط بود كه يهوديان خيبر در آنجا زندگى مى كردند(۲۰۵) مهمترين و مستحكمترين قلعه يهود قموص بود كه مرحب خيبرى در آن سكونت داشت.

يهود براساس اصول نظامى و دفاعى نيروهاى زبده خود را در اطراف خيبر مستقر كرد و زمينه ديگرى را در بيرون قلعه به وجود آورد، آنان از نظر امكانات نظامى و دفاعى به مراتب از سپاهيان اسلام قوى تر بودند زيرا علاوه بر اينكه نيروهاى رزمى آنان بيشتر از سپاهيان اسلام بود هزينه يك سال جنگ را در انبارها ذخيره كرده بودند.

مع الوصف سپاهيان اسلام به سرعت دشمن را محاصره كرده و فشارهاى نظامى را يكى پس از ديگرى بر يهود وارد مى كردند، شجاعت و دلاورى سپاه اسلام به گونه اى چشمگير شد كه رعب و وحشت زائدالوصفى بر سپاه يهود ظاهر شد، حملات سپاهيان اسلام نسبت به يهوديان پياپى انجام مى شد سرعت حملات سپاهيان اسلام به گونه اى بود كه فكر و انديشه را از يهوديان گرفت.

نيروهاى يهوديان خيبر كه در كشتزارهاى خارج از حصارهاى قلعه جنگ مى كردند به ناچار شكست مفتضحانه اى را متحمل شدند، يكى از فرماندهان يهود به نام سلام بن مشكم كشته شد و پرچم فرماندهى به دست حارث بن ابى زينب داده شد.

فرماندهى جديد بر اساس اصول نظذامى مصمم بود كه ديوار دفاعى را كه براى جلوگيرى از نفوذ سپاه اسلام در اطراف حصون و ديوارهاى سر به فلك كشيده قلعه كشيده بودند نگهدارند و كاملا از قلعه دفاع نمايند. لكن هجوم سپاهيان اسلام به گونه اى قوى و نيرومند بود كه سپاه اسلام با شجاعت فراوان خطوط دفاعى دشمن را شكست داده و سنگرها را يكى پس از ديگرى فتح مى كرد.

حماسه سازان خيبر

سپاهيان يهود كه در خارج ديوارهاى قلعه جنگ مى كردند شكست خورده و به داخل قلعه ها پناه بردند و در سنگرهاى دفاعى از پيش تعيين شده مستقر شدند، پس از شكست يهود در خارج از قلعه اسرا و غنائم بسيارى به دست سپاهيان اسلام افتاد رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دستور داد اموال يهوديان خيبر را جمع كردند، حضرت سپاه را جمع آورى كرد و به تنظيم سپاه پرداخت زيرا براى فتح قلعه هاى مستحكم يهود تاكتيكهاى نظامى ديگرى لازم بود.

هنگامى كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم سپاه را جمع آورى كرد، سه حمله پياپى در فاصله سه روز انجام داد تا به هدف اصلى خود كه فتح قلعه هاى خير بود برسد، روز اول، سپاهى را به فرماندهى ابى بكر بن ابى قحافه به سوى دشمن فرستاد، وى در حمله شكست خورده و به عقب بازگشت، سپس حضرت در روز دوم پرچم فرماندهى را به دست عمربن خطاب سپرد او هم مانند ابى بكر شكست خورده و عقب نشينى كرد.

پس از آن حضرت فرمود: فردا پرچم جنگ را به دست كسى خواهم داد كه خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسول نيز او را دوست دارند، او از جبهه باز نمى گردد مگر اينكه خداوند به دست او فتح و پيروزى را براى مسلمانان به ارمغان آورد(۲۰۶) پس روز بعد پرچم را به دست على سپرد، در پى اين حمله حضرت مرحب را كشته و درب قلعه(۲۰۷) را از جا كند و راه قلعه را براى سپاهيان اسلام گشود.

پس قلعه خيبر به دست توانمند اميرالمؤ منينعليه‌السلام فتح شد، سپاهيان اسلام تحت فرماندهى على حمله را به داخل قلعه آغاز كردند و قلعه هاى خيبر را يكى پس از ديگرى فتح كردند، نيروهاى دشمن از هم متلاشى شدند وعده اى نيز توانستند به قلعه هاى بعدى عقب نشينى كنند.

بلاذرى(۲۰۸) مى گويد: پس از تهاجم سپاهيان اسلام يهوديان خيبر عقب نشينى نموده و در قلعه هاى وطيح و سلالم پناه گرفتند، سپاهيان اسلام آنها را حدود يك ماه به محاصره درآورد، و آنان نيز تسليم شدند.

طبرى(۲۰۹) مى گويد: در نتيجه حمله سپاهيان اسلام يهوديان خيبر به قلعه هاى قموص و سلالم عقب نشينى كردند، اين قلعه ها بسيار مستحكم بودند پس ‍ سپاهيان اسلام آنان را در محاصره قرار دادند، عرصه بر يهوديان به تنگ آمد و به ناچار تسليم گرديدند، زيرا يهوديان كه در محاصره يهوديان سپاهيان اسلام قرار داشتند دريافتند كه اگر حملات سپاهيان اسلام به همين صورت ادامه يابد در جزيرة العرب اثرى از يهود باقى نخواهد ماند.

يهوديان خيبر پس از تسليم شدن از حضرت خواستند كه با آنها به صلح و مدارا رفتار نمايد و عرضه داشتند: يا رسول الله دست از جنگ عليه ما بردار و همان برخورد و معامله اى را كه با برادران ما در قبيله بنى النضير انجام دادى با ما نيز چنان رفتار كن.

ما از كليه ثروتهاى منقول و غير منقول خود صرف نظر مى كنيم و همه را در اختيار شما قرار مى دهيم، رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم تقاضاى صلح را از آنان پذيرفت قلعه هاى محاصره شده بدون درگيرى تسليم پيامبر شدند(۲۱۰) .

يهوديانى كه در قلعه فدك زندگى مى كردند از بيم اينكه دامنه جنگ به آنجا كشيده شود بلافاصله به خدمت رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مشرف شده و منطقه فدك را كه سرزمين آباء و اجدادى آنان بود به رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم واگذار كردند مشروط بر اينكه حضرت با آنها جنگ نكند(۲۱۱) سرزمين فدك به ملك رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم منتقل شد و جزء صفاياى وى قرار گرفت، حضرت نيز آن را در زمان حيات خود به دخترش فاطمه عطا كرد.

پس از تسليم شدن يهوديان خيبر، بخشى از سرزمين خيبر كه به وسيله هجوم سپاهيان اسلام آزاد شده بود جزء غنائم محسوب شده و در اختيار سپاهيان اسلام قرار گرفت، و بخش ديگرى از سرزمين خيبر كه به وسيله محاصره و بدون درگيرى و خونريزى به پيامبر تسليم شده بود جزء اموال فى ء قرار گرفت، اموال فى ء متعلق به شخص رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم است و در هر راهى كه صلاح ديد مصرف مى كند.

يهوديان خيبر و فدك از حضرت تقاضا كردند كه آنها را از سرزمينشان آواره نكند زمينهاى زراعى را در اختيارشان بگذارد و اجرت و نسق بر زمينهاى زراعى قرار دهد، به اين صورت كه يهوديان كشاورزى را انجام دهند، و محصول كلى را به دولت اسلامى تحويل دهند و به اندازه اجرتشان استفاده كنند(۲۱۲) .

غنائم خيبر

در اين نبر غنائم بسيارى نصيب مسلمانان شد و در اختيار سپاهيان اسلام قرار گرفت، تمامى قلعه هاى خيبر با سرزمينهاى آن فتح گرديد و بخش زيادى از زنان و كودكان به اسارت اسلام درآمد، حضرت تمام محصولات خرما و گندم و جو و غيره را بين رزمندگان تقسيم كرد و زنان خيبر را نيز بين بنى هاشم تقسيم نمود. از جمله اين زنان صفيه دخت حى بن اخطب بود كه حضرت صفيه را آزاد كرده و سپس با او ازدواج نمود(۲۱۳) .

نظريه

۱ - از نحوه عملكرد رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم چنين استفاده مى شود كه حضرت از تاكتيك اطلاعاتى بسيار دقيقى برخوردار بود زيرا قبل از شروع جنگ بخشى از عيون و جاسوسان خود را در ميان يهوديان خيبر قرار داده بود، وظيفه آنها اين بودكه كليه جرياناتى كه بين آنان مذاكره مى شود طبقه بندى كرده و به حضرت گزارش نمايند.

اين شيوه به گونه اى مخفيانه و ظريفانه انجام مى شد كه سپاهيان حضرت هم بدان آگاه نبودند، و حضرت نام آنها را از سپاهيان خود مخفى نگهداشته بود و جز خودش كسى از مسائل سرى نظامى آگاه نبود. به طور كلى قائمه حكومت را نيروهاى اطلاعاتى تشكيل مى داد، بنابراين حكومت اسلامى قبل از هر چيز بايستى نسبت به اهداف سياسى و نظامى دشمن اطلاع پيدا كند تا بتواند در مقام تصميم گيرى سياسى و نظامى مواضع مناسبى انتخاب كند.

۲ - نكته مهمى كه از شيوه حضرت در جنگ استفاده مى شود اين است كه قبل از اينكه دشمن نقشه حمله اش را عملى نمايد او را غافلگير مى كرد، ريشه و علت اين مسأله بر اساس اطلاعات سياسى و نظامى دقيقى بود كه توسط نيروهاى اطلاعاتى از وضعيت سياسى و نظامى و اقتصادى دشمن تهيه مى كرد.

۳ - شيوه حضرت در اين جنگ و ساير جنگها نشان مى دهد كه غالبا حمله را در داخل خاك دشمن آغاز مى كرد زيرا تمام خسارات و زيانهاى جنگ متوجه دشمن خواهد شد و از طرفى آثار جنگ كه همانا كشت و كشتار است در روحيه آنان و خانواده هايشان بيشتر از همه اثر مى گذارند، و بدين گونه دشمن به تدريج از پا در مى آمد. اين شيوه بهترين شيوه نظامى بود كه حضرت بكار مى بست.

۴ - حضرت در هنگام عزيمت به طرف خيبر، نيروهاى اسلام را از بيراهه و كوهستانهاى سر به فلك كشيده حركت مى داد، اين تاكتيك حضرت را مى توان از دو جهت مورد ارزيابى قرار داد

الف - معمولا عبور از بيراهه ها و راههاى كوهستانى از ديد دشمن و مردم عادى مصون ميدارد و مسير را كوتاهتر و به دشمن نزديكتر مى نمايد.

ب - معمولا انتخاب راههاى كور موجب مى شود كه نيروهاى اطلاعاتى دشمن به اشتباه گرفتار شوند و از اهداف سپاه اسلام مطلع نگردند، اين شيوه به نوبه خود اسرار نظامى را محفوظ داشته و سپاه اسلام را در پيگيرى اهداف سياسى و نظامى يارى مى نمايد.

۵ - حضرت بر اساس شناسايى كه قبلا توسط نيروهاى اطلاعاتى از مواضع آسيب پذير دشمن تهيه كرده بود، سپاه را بين قبيله غطفان و يهوديان خيبر مستقر كرد، زيرا بنابر گزارشهاى نيروهاى اطلاعاتى از معاهده اى كه بين سران يهود خيبر و قبيله غطفان صورت گرفته بود آگاه شده بود.

۶ - مطالعات تاريخى در مورد بكارگيرى فرماندهان نظامى نشان ميدهد كه در آغاز عمليات فتح خيبر از فرماندهان زبده استفاده نكرد بلكه نبرد را با فرماندهان معمولى آغاز كرد، پس از آنكه فرماندهان معمولى در صحنه هاى نبرد با شكست مواجه شدند حضرت على اولين فرمانده زبده نظامى را بكار گرفت.

۷ - قبل از اعزام سپاه به سوى دشمن كليه مناطق استقرار دشمن و راههاى تداركاتى آن را شناسايى كرد و محلهاى مناسب براى استقرار نيرو را مد نظر قرار داد، از اين رو نيروهاى خود را در حد فاصل غطفان و خيبر مستقر نمود تا بدين وسيله مانعى را بين دو سپاه دشمن ايجاد كند

۸ - حضرت عمليات را به گونه اى دقيق و حساب شده آغاز كرد كه با كمترين خسارات و تلفات جانى بزرگترين پيروزيها را كه در تاريخ جنگها بى سابقه بود به دست آورد، زيرا قلعه هاى خيبر از مهمترين دژهاى مستحكم جنگى بود كه تاريخ دژى مستحكم از آن به ياد ندارد، بيشتر ذخائر يهوديان در خزائن و انبارهاى خيبر قرار داشت و منطقه خيبر از حاصلخيزترين مناطق جزيزة العرب به شمار مى رفت، زبده ترين سياستمداران يهود و نيروهاى جنگى همانند حى بن اخطب و سلام بن مشكم در اين منطقه زندگى مى كردند.

مسأله فى ء

آنچه كه از كتب تواريخ و سيره و متون قرآنى استفاده مى شود حاكى از آن است كه سرزمينهاى بنى النضير و خيبر و فدك با مجموع اموال آن اعم از منقول و غير منقول تحت اختيار و از اموال رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم قرار گرفت.

خداوند در اين باره مى فرمايد:( وَمَا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَىٰ رَسُولِهِ مِنْهُمْ فَمَا أَوْجَفْتُمْ عَلَيْهِ مِنْ خَيْلٍ وَلَا رِكَابٍ وَلَٰكِنَّ اللَّهَ يُسَلِّطُ رُسُلَهُ عَلَىٰ مَن يَشَاءُ وَاللَّهُ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ ) (۲۱۴) . اين آيه اشاره به اموال بنى النضير دارد، بلاذرى در ذيل اين آيه از محمد بن اسحاق روايت كرده است كه او گفته است: اين آيه در مورد بنى النضير نازل گرديد و خداوند به وسيله اين آيه شريفه به مسلمانان تفهيم كرد كه اموال بنى النضير و سرزمين آنها ملك خالص رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بوده و مسلمين در آن سهمى ندارند(۲۱۵) .

فى ء در لغت به معناى رجوع است و براساس همين معنى مالكيت زمين و توابع آن از آن خداوند است كه سلطنت و اداره آن را به بندگان شايسته خود واگذار كرده است خداوند در اين باره مى فرمايد:( وَلَقَدْ كَتَبْنَا فِي الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ ) (۲۱۶) بنابر مفاد آيه شريفه سلطنت و اداره زمين به عهده بندگان صالح خداوند است.

اگر بنده غير صالحى بر زمين حاكم شود حاكميت و سلطنت او غصب بوده و قهرا از سير طبيعى مملوكيت خارج گرديده و تحت سلطنت بندگان غير صالح قرار گرفته است، بنابراين اگر به هر وسيله ممكن يد عدوانى غاصبين آن قطع شود آن سرزمين بالطبع به ملك مالك شرعى باز مى گردد.

يهوديان بنى النضر اولين كسانى بودند كه به توطئه گرى عليه مسلمانان پرداختند، آنان پس از محاصره توسط سپاه اسلام بدون درگيرى و خونريزى تسليم شدند در نتيجه ممالك و سرزمينهايى از منطقه يثرب را به صورت غصب در تصرف داشتند به صورت فى ء به ملك بنده صالح خدا يعنى رسول گرامى اسلام درآمد.

يكى ديگر از سرزمينهايى كه به صورت فى ء در اختيار رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم قرار گرفت سرزمين خيبر بود، خيبر منطقه اى بود كه استعداد فراوانى براى كشاورزى داشت، در پى جنگ مهمى كه بين سپاه اسلام به فرماندهى رسول گرامى اسلام و سپاه يهود و غطفان به فرماندهى سلام بن مشكم و حى بن اخطب به وقوع پيوست، سپاهيان اسلام منطقه خيبر را آزاد كردند، بخش مهمى از سرزمين خيبر در پى تهاجم سپاه اسلام آزاد گرديد.

يهوديان خيبر پس از تحمل شكست به دو قلعه وطيح و سلالم كه از استحكامات بيشترى برخوردار بود پناه بردند، پس از محاصره بيست روزه مسلمانان يهوديان خيبر كه خود را در معرض هلاكت مى ديدند تسليم شدند و تمامى ثروتهاى خود را اعم از منقول و غير منقول به دولت اسلامى واگذار نمودند، در نتيجه سرزمين خيبر به ملك مسلمين درآمد ولى دو قلعه آخر، (وطيح و سلالم) را كه به وسيله محاصره تسليم گرديده بودند به عنوان فى ء و ملك طلق پيامبر قرار گرفت(۲۱۷) .

سرزمين فدك

پس از فتح خيبر رعب و وحشت سپاه اسلام همچون تازيانه بر اندام يهوديان فدك فرود آمد، سران فدك از بيم حمله سپاه اسلام به خدمت رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آمدند، و نصف سرزمين فدك را به رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مصالحه نمودند، مشروط بر اينكه جان و ناموس آنها از معرض جنگ مصون بماند.

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم طى قراردادى با آنها معاهده صلح امضا كرد، يهوديان فدك در سرزمين خود باقى ماندند و بر اساس شرائط و قرارداد مندرجه در معاهده صلح عمل مى كردند، ساليانه عاملين دولت اسلامى به منطقه اعزام مى شدند و خراج و حق دولت را از آنان دريافت مى كردند بخشى از آن سرزمين كه به صورت فى ء و ملك خالص حضرت در اختيارش قرار گرفته بود درآمد حاصله اش زير نظر حضرت مصرف مى گرديد، حضرت نيز از درآمد حاصله آن زندگى خانوادگى خود را اداره مى كرد و مازاد آن را براى فقراى مهاجرين خرج مى كرد(۲۱۸) .

فدك قريه اى كه در حد فاصل مدينه و سرزمين حجاز قرار دارد، فاصله آن از مدينه به طول دو روز راه و از خير كمتر از يك مرحله - مسافتى است كه مسافر قبل از پايان روز آن را طى مى كند - است(۲۱۹) .

هنگامى كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از جنگ خيبر فارغ شد خداوند رعب و وحشت را در دلهاى يهوديان فدك ايجاد كرد، يهوديان فدك پس از اطلاع از تسليم يهوديان خيبر از بيم و وحشت به محضر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شرفياب شده و از حضرت تقاضاى صلح نمودند نيز پيشنهاد صلح را از آنان پذيرفت و قراردادى بدين ترتيب منعقد گرديد

الف - نصف سرزمينهاى فدك به عنوان حق الصلح به ملك رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم باز گردد.

ب - يهوديان در عمران و آبادانى سرزمين فدك همت گمارند.

ج - يهوديان در جوار مملكت اسلامى و تحت حفاظت و مديريت دولت اسلامى اداره شوند(۲۲۰) .

به نظر مى رسد فدك يكى از قراء خيبر محسوب مى شده است زيرا خيبر اسم منطقه اى است كه قلعه هاى خيبر و فدك در آن قرار گرفته است، حضرت، عبدالله بن رواحه را به عنوان نماينده خود در آن منطقه قرار داد تا هر ساله درآمد حاصله را بر اساس مقررات صلح از يهوديان خيبر و فدك دريافت نمايد.

عبدالله بن رواحه آنان را در نحوه تقسيم درآمد آزاد مى گذاشت و مى فرمود: هر بخشى را كه مايل هستيد انتخاب كنيد، نحوه برخورد عدالت گونه عبدالله بن رواحه در تقسيم بندى محصولات طورى بود كه يهوديان مى گفتند: بهذا قامت السموات و الارض(۲۲۱) .

فدك در سير تاريخ

درآمد حاصله تحت نظر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بين فقراى بنى هاشم تقسيم مى شد، رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ابناء السبيل را از درآمد فدك اداره مى كرد و دختران بنى هاشم را از اين طريق شوهر مى داد، بعد از آنكه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از دنيا رفت ابى بكر به خلافت رسيد فدك را تصرف كرده و عماله فاطمه را از فدك خارج نمود و در نتيجه فدك را از تحت سلطه فاطمه و بنى هاشم در آورد(۲۲۲) .

پس از درگذشت خليفه اول عمر بن خطاب به مسند خلافت نشست، او نيز به سيره ابى بكر عمل كرد و درآمد فدك را در مورد ابناء السبيل مصرف مى داشت و يهوديان فدك به شيوه سابق به كشاورزى و باغدارى باغستانهاى فدك مشغول بودند.

عمر تصميم گرفت كه يهوديان فدك را از سرزمينشان جلاء وطن دهد، پس عده اى چون اباالهثيم التيان و مالك بن ابى التيهان و سهل بن خثيمه و زيدبن ثابت را به عنوان كارشناس به منطقه فدك اعزام كرد، آنها پس از مشورت و تبادل نظر و شناسايى كامل از منطقه سرزمين فدك را قيمت گذارى كردند، خليفه قيمت فدك را بر اساس نظريه كارشناسان پرداخت كرد و سپس دستور اخراج يهوديان فدك را به منطقه شامات صادر كرد(۲۲۳) .

خليفه در آمد حاصله را بر اساس سيره رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و خليفه دوم در موارد خود مصرف مى كرد، اين شيوه تا زمان انتقال خلافت به بنى اميه داشت، هنگامى كه معاويه به خلافت رسيد سنت رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و خلفاء را تغيير داد و درآمد حاصله را در منافع شخصى و سياسى خود مصرف كرد(۲۲۴) .

هنگامى كه عمر بن عبدالعزيز به خلافت رسيد تصميم گرفت كه سهميه دو برادرش را خريدارى كند و فدك را به اولاد فاطمه بازگرداند، پس از آنان تقاضاى بيع كرد آنان نيز حق الارث خود را به عمر هبه كردند و او فدك را به اولاد فاطمه بازگردانيد(۲۲۵) .

پس از درگذشت عمربن عبدالعزيز يزيد بن عبدالملك بن مروان به خلافت رسيد، وى فدك را از تصرف اولاد فاطمه گرفت و در اختيار خود قرار داد، تا زمان حكومت ابوالعباس سفاح در تصرف بنى المروان بود، هنگامى كه ابوالعباس به خلافت رسيد فدك را به عبدالله بن الحسن بن الحسن بن على بن ابى طالب برگردانيد، تا زمان منصور دوانيقى در دست بنى الحسن قرار داشت.

منصور دوانيقى پس از خلافت فدك را از بنى الحسن باز پس گرفت، فدك در دست منصور باقى بود تا اينكه مهدى بن منصور به خلافت رسيد فدك را به فاطميون بازگرداند، فدك در اختيار فاطميون قرار داشت موسى بن مهدى به خلافت رسيد و فدك را از تصرف فاطميون درآورد و در زمان سلطنت بنى العباس در اختيار خلفاى عباسى قرار داشت(۲۲۶) .

در سال ۲۱۰ هجرى ماءمون فدك را با تمام متعلقاتش به بنى فاطمه برگردانيد. طى نامه اى كه از طرف ماءمون به فرماندار مدينه و ساير فرماندهان انتشار يافت مبارك طبرى فرماندار مدينه فدك را به محمدبن يحيى و محمد بن عبدالله بازگرداند و از طرف خليفه توليت فدك را به آن دو نفر واگذار كرد و به آن ها مأموريت داد كه در عمران وآبادى فدك همت گمارند و درآمد حاصله را بين ذوى الحقوق از بنى فاطمه تقسيم كنند(۲۲۷) .

اين شيوه تا زمان خلافت متوكل عباسى ادامه داشت، هنگامى كه متوكل به خلافت رسيد فدك را از تصرف فاطميون درآورده و به عنوان قطايع سلطان بن عبدالله بن عمر البازيار بخشيد(۲۲۸) .

نظريه : چند نكته از سير و تواريخ اسلامى درباره فدك استفاده مى شود كه هر يك به نوبه خود قابل تأمل و بررسى است

الف - بر اساس نقل بلاذرى فاطمه مدعى مالكيت فدك بود و ابى بكر از او تقاضاى بينه كرد و پس از اقامه شهود بينه را نپذيرفت و

ب - ابى بكر اقرار داشت كه آيه شريفه تطهير در شاءن فاطمه و اولاد او نازل شده است بنابراين خداوند به طهارت فاطمه شهادت داده بود و رد قول حضرت فاطمه رد شهادت خداوند و مستلزم انكار قرآن و خداوند متعال است.

ج - ادعاى فاطمه بر فدك از دو صورت خارج نيست

۱ - فاطمه در ادعايش بر مالكيت فدك كاذب است العياذ بالله.

۲ - فاطمه در ادعايش بر مالكيت فدك صادق است و قطعا هم همين است.

صورت اول قابل قبول نيست زيرا اين خلاف شهادت خداوند در طهارت فاطمه است و يا آيه تطهير منافات دارد. پس صورت دوم صحيح است كه در اين صورت ابى بكر ظالم است زيرا شهادت فاطمه را رد كرده است.

گواه بر اين مطلب اعتراف عايشه و ساير زنهاى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مى باشد كه بر اساس نقل بلاذرى عثمان بن عفان را نزد ابى بكر فرستادند كه سهم الارث آنان را از فدك و بقيه اموال خالصه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم جدا كرده و به آن ها بدهد. مبنى بر اين كه فدك در زمان رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از آن فاطمه، و اولادش بوده است(۲۲۹) .

براساس مفاد حديث عايشه و متن نامه عمربن عبدالعزيز و همچنين نامه مأمون به فرماندار مدينه مى توان استنباط كرد كه مالكيت فاطمه بر فدك امرى مسلم و غير قابل انكار مى باشد و اگر كسى در اذعانش تصديق نشود فاطمه در ادعايش بر فدك اولى به تصديق است.

در اينجا ممكن است اين سؤ ال مطرح شود كه اگر فدك ملك فاطمه بود پس چرا حضرت على در هنگام خلافتش سيره را تغيير نداد و فدك را به ملك بنى هاشم برنگردانيد؟ جواب اين سؤ ال در فرمايش اما رضا آمده است كه فرمود: علتش اين است كه خداوند هر گاه ما اهل بيت را به حكومت برساند حقوق ما را از ظالمين باز نمى گيرد(۲۳۰) .

مرحوم صدر(۲۳۱) مى فرمايد: پس از وفات رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اولين مسأله اى كه توسط خليفه اقدام شد تصرف فدك و خلع يد فاطمه از آن سرزمين بودكه علت آن در چند جهت خلاصه مى شود

الف - منطقه فدك و درآمد حاصله آن در تقويت و بنيه حكومت نقش بسيار مهمى را در برداشت زيرا درآمد حاصله آن غير قابل تصور بود و از نظر مالى نيز قيمت بسيار زيادى داشت، و از طريق درآمد آن فقرا اداره مى شدند و بنيه نظامى تقويت مى شد و در تشكيل و اداره امور مالى حكومت بسيار ضرورت داشت.

ب - اگر فدك در دست فاطمه باقى بود در نتيجه فقراى بنى هاشم و ابناء السبيل و زندگى روزمره حضرت به وسيله آن اداره مى شد، قهرا بخش زيادى از مهاجرين و انصار كه به خاطر تنگناى اقتصادى به حكومت و خلافت خليفه اول رأی داده بودند از تصميم خود باز مى گشتند و زمينه اختلاف پى ريزى مى شد كه در اين صورت حكومت خليفه از موفقيت چندانى برخوردار نبود.

ج - خليفه از فاطمه تقاضاى شهود كرد با توجه به اينكه مى دانست كه فدك ملك فاطمه است اين رد شهادت نشان مى دهد كه ابى بكر در آغاز براى اداره حكومت شديدا نيازمند بود و از طريق فدك مى خواست نيازمندى حكومت را برطرف كند.

د- معاويه فدك را بين سه نفر از سران حكومت تقسيم كرد، اين تقسيم نشان مى دهد كه سرزمين فدك بسيار وسيع و حاصلخيز بوده كه بين سه نفر از سران حكومت توزيع شده است.

فصل هشتم: رويدادهاى سال هشتم هجرت