تاکتیک های جنگی پیامبر (ص)

تاکتیک های جنگی پیامبر (ص)0%

تاکتیک های جنگی پیامبر (ص) نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
گروه: پیامبر اکرم

تاکتیک های جنگی پیامبر (ص)

نویسنده: علی اصغر فیض پور
محقق: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 15706
دانلود: 3763

تاکتیک های جنگی پیامبر (ص)
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 154 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 15706 / دانلود: 3763
اندازه اندازه اندازه
تاکتیک های جنگی پیامبر (ص)

تاکتیک های جنگی پیامبر (ص)

نویسنده:
فارسی

كتابى كه در پيش رو داريد محصول تلاشهاى فراوانى است كه در زمينه رويدادهاى تاريخى جنگهاى اسلام به رشته تحرير درآمده است. در اين كتاب پيرامون مسائل مهمى چون هجرت و پيدايش جنگهاى پيامبر و همچنين علل و عوامل آن به بحث پرداخته شده كه از جمله اين عوامل، آزار و اذيت مشركين قريش در مكه بوده است.

جنگ موته

جنگ موته در ماه جمادى الاولى سال هشتم هجرى - قبل از فتح مكه - به وقوع پيوست، در اين غزوه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بخشى از فرماندهان زبده نظامى را به فرماندهى سپاه انتخاب كرد و به منطقه موته گسيل داد(۲۳۲) .

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ابتدا زيد بن حارثه را به فرماندهى سپاه برگزيد سپس فرمود: چنانچه براى زيد بن حارثه اتفاقى افتاد جعفربن ابى طالب و پس از آن عبدالله بن رواحه فرمانده سپاه باشد(۲۳۳) .

در عصر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دو امپراتورى بزرگ به نام ايران و روم بر دنيا حاكم بود كشورهاى كوچك جهان كه تحت رياست رؤ ساى قبائل اداره مى شدند زير نفوذ استعمار اين دو قدرت بزرگ زندگى مى كردند، تنها قدرتى كه در برابر آنان مى توانست ايستادگى كند قدرت نوپاى اسلام بود، بنابراين روميان در صدد بودند كه به هر وسيله ممكن از نفوذ قدرت اسلام جلوگيرى كنند لذا از مدتها قبل در تهيه حمله اى گسترده عليه نظاميان اسلام بودند.

در اين غزوه سپاه دشمن يكصدهزار نفر نيروى كارآزموده و جنگجو بود كه از طرف دولت روم به منطقه شام گسيل شد، هدف اين سپاه در واقع نابود كردن نظام اسلامى بود كه پايتخت آن در مدينه قرار داشت.

براساس اصول سياسى و نظامى كه پيامبر اكرم در غزوات بكار مى گرفت هميشه جنگ را در خارج از منطقه انجام مى داد، در اين جنگ حضرت علاوه بر انتخاب فرماندهان نظامى افرادى را نيز به عنوان معاون برگزيد زيرا گستردگى و قدرت دشمن بيشتر از جنگهاى قبل بود.

حضرت زيد بن حارثه را به عنوان فرمانده نظامى برگزيد و با يك لشكر سه هزار نفرى به سوى سپاه شام كه در موته مستقر بودند ماءمور كرد، وى گرچه جوانى كه سن و سال بود ولى از شجاعت و ايمان خاصى برخوردار بود، زيد از نظر شجاعت و زيركى و دقت نظر و كياست و آگاهى بر مواضع نظامى دشمن و توانايى بر فرماندهى بسيار قوى و زبردست بود.

زيد بر اساس توصيه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم جعفر بن ابى طالب را به عنوان معاون اول و عبدالله رواحه را به عنوان معاون برگزيد، اساس ‍ فرماندهى سپاه اسلام بر اين بودكه اگر تمام فرماندهان به شهادت رسيدند سپاهيان اسلام از بين نيروها فرد لايقى را به عنوان فرماندهى سپاه انتخاب نمايند(۲۳۴) .

گويا رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم قبلا از به شهادت رسيدن فرماندهان آگاه بود، روى همين حساب دستورات لازم را براى گزينش ‍ فرماندهان اصلح در صورت كشته شدن فرماندهان موجود به آنان گوشزد كرده بود.

پيروزى سپاه دشمن

سپاه اسلام به سوى دشمن حركت كرد، و پس از گذشت يك ماه به منطقه جنگ رسيدند. هنگامى كه سپاهيان اسلام به دره بلقاء رسيدند هرقل و عرب در دهستان مشارف از قراء بلقاء قرار داشتند، سپاهيان اسلام در قريه موته در برابر سپاهيان دشمن موضع گرفته و به صف آرايى پرداختند و در دهستان موته درگيرى بين سپاه اسلام و هرقل آغاز شد(۲۳۵) .

در اين غزوه فرماندهان نظامى اسلام هر يك پس از ديگرى به شهادت رسيدند و سپاه اسلام شكست خورد و سپاهيان هرقل پيروزمندانه جنگ را پايان دادند بخش زيادى از نيروهاى نظامى به خيل شهيدان پيوست.

تصرف ولائى دست حضرت در ميدان جنگ

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم توسط جبرئيل از شكست سپاهيان اسلام آگاه گرديد، پس بر ميدان جنگ را بر اساس قدرت طولانى ولائى خود تصرف كرد پستى هاى زمين را ارتفاع بخشيده و بلندى هاى زمين را مسطح گردانيد و زمين را به صورت وادهى هموار درآورد.

پس از اينكه سپاهيان اسلام در موته شكست خوردند حضرت خالدبن وليد را به فرماندهى سپاه اسلام انتخاب كرد، خالدبن وليد پرچم فرماندهى را برداشت و رهسپار منطقه نبرد گرديد، رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم او را دعا كرد و فرمود: اللهم انه سيف من سيوفك فاءنت تنصره(۲۳۶) .

پس از آن حضرت به خالد دستور داد كه شبانگاه با سپاه به جانب دشمن روانه شويد و به يارى برادرانتان كه در محاصره دشمن قرار گرفته اند بشتابيد و هيچ يك از سربازان حق ندارد از فرماندهى تخلف نموده و از برابر دشمن فرار كند خالد بن وليد سپاه خود را به منطقه رسانيد و نيروهاى باقى مانده از سپاهيان شكست خورده اسلام را از محاصره دشمن نجات داده و به عقب برگردانيد(۲۳۷) .

گريه بر شهدا

هنگامى كه پيامبر اكرم نگاهى به ميدان جنگ انداخت كشته هاى شهدا را مشاهده نمود، اولين شهيدى كه جبرئيل به حضرت نشان داد جنازه جعفر بود حضرت به جبرئيل فرمود: من زيد را به عنوان فرمانده اول بر سپاه منصوب نمودم، پس چرا ابتدا جنازه جعفر را به من نشان دادى؟! جبرئيل عرضه داشت: يا رسول الله به خاطر اينكه جعفر با شما قرابت نسبى داشت.

هنگامى كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم چشمش به اجساد شهدا و فرماندهان افتاد بسيار ناراحت شد و اشك چشمان مباركش را فراگرفت اما زمانى كه دستهاى قلم شده جعفر را ديد اشك زيادى از چشمانش جارى شد و با صداى بلند شروع به گريه كردن كرد و فرمود: على جعفر فلتبك البواكى(۲۳۸) ، سپس فرمود: خداوند در بهشت به جاى دو دست جعفر دو بال از زبرجد عطا مى كند كه به هر نقطه اى از بهشت بخواهد پرواز كند، بتواند همانند ساير طيور پرواز كند(۲۳۹) .

تسليت حضرت به اسماء

هنگامى كه حضرت از خبر شهادت جعفر بن ابيطالب آگاه گرديد به عنوان عرض تسليت به خانه جعفر وارد شد، اسماء بنت عميس در آن حال مشغول خمير كردن و تهيه نان و غذا براى بچه هايش بود.

اسماء بنت عميس مى فرمايد: حضرت نشسته و خطاب به من فرمود: فرزندانت كجا هستند؟ من عبدالله و محمد و عون را به خدمت حضرت درآوردم، حضرت آنها را روى زانويش نشاند و در آغوش تنگ خود گرفته و دست نوازش بر سر آنها مى كشيد در حالى كه اشك از چشمانش سرازير بود.

عرض كردم: يا رسول الله پدر و مادرم فدايت باد، چرا با بچه هاى من همانند بچه هاى يتيم رفتار مى نمايى و دست نوازش و مرحمت بر روى آنان مى كشى؟ مگر از جعفر خبر شنيده اى؟ گريه بر حضرت غلبه يافته و خبر شهادت جعفربن ابى طالب را به خانواده اش بازگو نمود و آنان را مورد مرحمت خود قرار داد.

هنگامى كه اسماء از شهادت جعفر آگاه شد در مرگ جعفر گريه و شيون كرد و به گونه اى فرياد كشيد كه گوئيا در و ديوار به لرزه درآمده است، اسماء مدام گريه مى كرد، و مى گفت: واسيداه واجعفراه. بچه هاى جعفر نيز در مرگ پدر اشك مى ريختند صداى شيون و ناله فضا را پر كرده بود، رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اسماء و كودكان را دلدارى مى داد و در فراق جعفر اشك مى ريخت.

هنگامى كه فاطمه زهرا صداى شيون و ناله را از خانه جعفر شنيد اختيار را از دست داده و بى اختيار در مرگ جعفر صدا را به ناله بلند كرد و در حالى كه فرياد مى كشيد يا عماه به خانه جعفر بى ابى طالب وارد شد. پس از مدتى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از خانه جعفر بيرون شد در حالى كه نمى توانست گريه اش را كنترل نمايد و با صداى بلند مى فرمود: اگر بنا باشد گريه كنندگان گريه نمايند بايد بر همانند شهيدى چون جعفر گريه كنند(۲۴۰) .

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به دخترش فاطمه سفارش نمود: دخترم براى خانواده جعفر و بچه هايش غذا طبخ كن زيرا آنها مصيبت زده هستند. فاطمه زهرا سه شبانه روز براى خانواده جعفر بن ابى طالب غذا طبخ مى كرد اين شيوه در بين قبيله بنى هاشم به صورت سنت جاويد درآمد(۲۴۱) .

نظريه: اينكه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در مورد جعفر فرمود: انبت الله لجعفر جناحين من زبرجد يطير بهما فى الجنة حيث يشاء شايد به اين جهت باشد كه جعفر در راه خدا دو دستش را فدا كرد. بى جهت نيست كه حضرت زين العابدين فرموده است: خداوند به عمويم عباس در عوض دو دستش كه در راه خدا هديه داد دو بالى عطا مى كند كه همانند جعفر بن ابى طالب در بهشت به هر كجا كه بخواهد پرواز نمايد.

فتح مكه

بر اساس قراردادى كه در سال هفتم هجرى در حديبيه بين رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و نمايندگان قريش به امضا رسيد مقرر شد كه در مدت ده سال بين طرفين صلح و متاركه جنگ اعلان گردد، در اين مدت دو ملت اسلام و قريش در كنار يكديگر با رعايت اصول و ضوابط مقرر در قرارداد صلح، با مسالمت زندگى نموده و حسن همجوارى و رعايت شؤ ون انسانى را نسبت به يكديگر عمل نمايند.

رعايت مفاد قرارداد صلح بين طرفين لازم بود بنابراين هيچ دليلى بر نقض پيمان نبود جز اينكه يكى از طرفين معاهده صلح را نقض كند.

بخشى از فوائد صلح حديبيه: حدود يك سال طرفين به مفاد صلح عمل مى كردند در اين بخش فاصله بخشى از مسلمانان كه در مدينه بودند به موطن اصلى خود باز مى گشتند و با خويشاوندان خود صله رحم انجام مى دادند، عده اى كه در سرزمين مكه زندگى مى كردند براى ديد و بازديد از بستگان و خويشاوندان به مدينه مشرف مى شدند.

براساس يكى از مفاد قرارداد صلح اظهار عقيده آزاد بود و مسلمانان مى توانستند در مكه و اطراف آن عقائد خود را اظهار كنند و عبادات و مناسك خود را انجام دهند.

طبق يكى از بندهاى قرارداد صلح هر كس از مشركين به مسلمانان پناهنده شد دولت اسلامى موظف بود او را به دولت قريش تحويل دهد و چنانچه شخصى از مسلمانان به دولت قريش پناهندگى سياسى نمايد دولت قريش ‍ موظف به تحويل دادن آن به دولت اسلامى نخواهد بود.

اين اصول و ظوابط مندرج در صلح گرچه در ظاهر به نفع دولت قريش تمام شد ولى نتائج حاصله از آن به گونه اى مثبت و چشمگير بود كه قرآن كريم از آن به عنوان فتح بزرگ ياد مى كند و مى فرمايد:( إِنَّا فَتَحْنَا لَكَ فَتْحًا مُّبِينًا * لِّيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِن ذَنبِكَ وَمَا تَأَخَّرَ ) (۲۴۲) .

ديد و بازديد طرفين موجب شد كه از اين طريق فرهنگ غنى اسلام و گوهرهاى تابناك آن به دارالكفر يعنى پايتخت حكومت قريش منتقل شد، رفت و آمد ساليانه دو ملت زمينه را براى پذيرش احكام نورانى اسلام آماده مى كرد، همين مسأله سبب شد تا فتح مكه بدن هيچ درگيرى صورت بگيرد. بنابراين فوائد صلح حديبيه را نمى توان در چند سطر بيان داشت.

علت شروع جنگ

علت شروع جنگ اين بود كه قبيله خزاعه كه هم پيمان رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بودند با قبيله كنانه كه تحت الحمايه قريش زندگى مى كردند درگيرى پيدا كردند، اين درگيرى مقدمه اى براى شروع جنگ شد قريش قبيله كنانه را پشتيبانى سياسى و نظامى نمود و آنان را بر عليه قبيله خزاعه تقويت كرد و قبيله كنانه با پشتوانه كمكهاى سياسى و نظامى قريش تعدادى از قبيله خزاعه را به قتل رسانيدند.

سران قبيله خزاعه به عنوان شكايت به محضر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم رسيد و جريان نقض عهد قريش را به حضرت بازگو كردند، حضرت در جواب آنان فرمود: انى قد امرت باى القريتين اما مكة او الطائف(۲۴۳) .

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم قبل از اينكه نيرو را براى فتح مكه آماده نمايد سه طرح نظامى را مد نظر داشت كه آن ها را از سپاهيان اسلام پنهان مى داشت

- فتح مكه

- فتح حنين

- فتح طائف

سران قبيله خزاعه از پاسخ پيامبر فهميدند كه حضرت انتقام آن ها را از قريش خواهد گرفت و با خوشحالى و مسرت به وطن بازگشتند و در انتظار اقدام بودند. خداوند به رسولش اجازه داد كه در پى نقض عهد قريش وارد نبرد شود، اين مسأله هم مبنى بر جمع عده و عده بود. رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در تهيه عده و عده بسيار ظريفانه عمل مى كرد و تا حد امكان مسأله را از ديگران پنهان نگه مى داشت.

حاطب بن ابى بلتعه سركرده منافقين كه براى مشركين جاسوسى مى كرد به نقشه هاو طرحهاى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم واقف شده بود نامه اى نوشت و نقشه ها و طرحهاى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را در آن نامه ظبط كرد و توسط زن جاسوسه اى به نام ساركه از كنيزان بنى عبدالمطلب بود به مكه ارسال داشت و بدو گفت: اگر نامه را به سران قريش رساندى مبلغى به شما انعام خواهم داد.

حضرت توسط جبرئيل از گزارش محرمانه اين شخص منافق آگاه شد، پس على را به همراه زبير به تعقيب پيك فرستاد و فرمود: به هر وسيله ممكن بايد جاسوس قريش دستگير و نامه از آن گرفته شود. حضرت على به همراه زبير در پى تعقيب اين زن رهسپار شده و او را در ذى الخليفه دستگير كردند و از او بازجويى نمودند زن جاسوسه منكر شد، حضرت على فرمود: به خدا قسم كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دروغ نگفته يا بايد نامه را تحويل دهى و يا به مجازات شما اقدام خواهيم كرد.

هنگامى كه زن مورد تهديد جدى واقع شد به حضرت فرمود: شما از من دور شويد تعلى و زبير كمى دور شدند آن زن نامه را از ميان موهاى سرش‍ بيرون آورده و به حضرت على تحويل داد(۲۴۴) (گرچه در تاريخ نسبت به دستگيرى زن جاسوسه سخنى به ميان نيامده است ولى بر اساس ضوابط نظامى مى توان اين ادعا را كرد كه حضرت اين زن جاسوسه را دستگير و روانه زندان نموده و تا پايان فتح مكه در حبس نگاه داشته است).

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم جهت بسيج نيرو به سران قبائل دستور داد كه قبيله هاى خود را براى يكن برد تمام عيار آماده كرده و آمادگى خود را به حضرت اعلام دارند، ولى با اين حال هدفش را از آنان پنهان داشته و به كسى بازگو نمى كرد.

نكته مهم ديگر اينكه حضرت در ضمن دستورات نظامى مبنى بر تجهيز قوا و بكارگيرى استعدادهاى بالقوه - كه در جنگ بسيار مؤثر و مفيد بود - براى هر يك از سرلشكرها محل مخصوصى را در نظر گرفته بود ورئيس آن قبيله موظف بود كه نيروهاى رزمى را در آن محل اسكان داده و آنان را براى جنگ عليه دشمن آموزش دهد.

حضرت براى هر يك از رؤ ساى قبائل روز مشخصى را در نظر گرفت و فرمود: بايد در آن روز - موعد مقرر - نيروهاى رزمى خود را در مكان و موضع مشخص به حضرت تحويل دهند. بنابراين فرماندهان نظامى براساس مسائل نظامى موظف بودند كه دستورات صادره را موبه مو اجرا كنند.

دستور ديگرى كه از طرف حضرت صادر گرديد در مورد فرماندهان رده بالاى نظامى بود كه هيچ يك از فرماندهان حق نداشت، مسؤوليت و تجهيزات قوا را براى كسى بازگو كند و در صورتى كه مورد سؤ ال واقع شدند هدف خود را از آنان پوشيده نگهدارند(۲۴۵) .

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مقصد خود را از رؤ ساى قبائل پنهان داشت و هر كدام را دستور داد كه در مكان مقرر و زمان معلوم نيروها را به حضرت تحويل دهند و هر مسأله اى را كه با آنان در ميان مى گذارد فاش ننمايند.

پس به فرمانده سپاه خزاعه مخفيانه دستور داد تا در محل مزينه واقع در منطقه روحاء حضرت را ملاقات نمايد و براساس دستور سرى به عبدالله بن مالك دستور داد كم حضرت را در منطقه سقياء ملاقات كند و قدامة بن ثابت در نزديك محله بنى سليم معروف به قديد و سعب بن جثامه در محله بنى ليث معروف به كديد حضرت را ملاقات نمايند.

اين شيوه به گونه اى اطلاعاتى عمل شد كه فرماندهان از مقصد يكديگر آگاه نشدند. پس هنگامى كه قصد حركت به سوى مكه را داشت عرضه داشت: بار خدايا ديد و اطلاع را از قريش سلب فرما تا آنان قبل از حمله سپاه اسلام غافلگير گردند(۲۴۶) .

آغاز نبرد

سرانجام رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم سپاهيان اسلام را تحت نظر فرماندهان كارآمد جمع نموده و در لشكرها و دسته هاى نظامى قرار داد و با نظمى خاص در روز دوم رمضان سال هشتم هجرى بعد از نماز عصر حركت نظامى سپاهيان را با ۵ لشكر به سوى مكه با اهداف از پيش تعيين شده آغاز كرد، مهاجرين و انصار در دو لشكر منظم زير نظر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم حركت را آغاز نمودند(۲۴۷) .

عباس عموى پيامبر كه نقش ماءمور اطلاعاتى را در بين قريش بازى مى كرد با آگاهى از اهداف رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم پيش از ورود سپاه اسلام از مكه خارج و در منطقه مرالظهران به سپاه اسلام پيوست و اخبار و اطلاعات دشمن را - كه به دست آورده بود - به رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم گزارش نمود. بالاخره رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با يك سپاه منظم ده هزار نفرى در مرالظهران مستقر شد(۲۴۸) .

حركت سپاه به گونه اى ماهرانه و سرى انجام پذيرفت كه قريش نتوانست بدان واقف شود حضرت با استفاده از اين شيون عاقلانه و انتخاب خطوط كور اخبار نظامى را به دست آورده و دشمن را به محاصره خود درآورد(۲۴۹) .

حركت ابى سفيان

در فاصله شبهايى كه حمله سپاهيان اسلام در شرف تحقق و انجام بود برخى از سران قريش چون ابى سفيان و حكيم بن حزام و بديل بن ورقاء كه در واقع رهبريت نظام قريش را برعهده داشتند به عنوان كسب اطلاع مكه را به طرف مدينه ترك كردند، در بين راه منطقه نقب الاعقاب به سپاه اسلام برخوردند.

هنگامى كه از مكه خارج شدند به بالاى كوههاى مشرف به مكه رسيدند و ديدند كه آتشهاى بسيار زيادى با شعله هاى فراوان از سركوهها به طرف آسمان زبانه مى كشد. ابى سفيان از ساكنين آن مناطق جوياى امر شدند، آنان نيز در جواب گفتند: اين آتشها را قبيله خزاعه برافروخته و در نظر دارند كه با قريش وارد جنگ شوند.

ابى سفيان از شنيدن گزارش بسيار ناراحت شده و با حالت خشم گفت: اين قبيله كوچكتر از آن است كه با قريش به جنگ اقدام كند(۲۵۰) .

عباس كه آنان را زير نظر داشت پس از شنيدن سخنان ابى سفيان فرياد زد: «يا هلاك قريش و الله لئن بغتها رسول الله فى بلادها و دخل عنوة انه لهلاك قريش الى آخر الدهر.» هنگامى كه ابوسفيان به سوى عباس نظر انداخت چشمش به سپاهيان رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم افتاد و از عباس سؤال كرد: پدر و مادرم فداى تو باد اين لشكر زياد كه پشت سر شماست چيست؟ عباس در جواب گفت: اين سپاه محمد رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم است كه با يك لشكر ده هزار نفرى براى فتح مكه حركت نموده است(۲۵۱) .

نظريه: عباس عموى پيامبر در جنگ دو نقش را ايفا كرد: اولا اخبار قريش را كسب نموده و به رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم گزارش نمود.ثانيا به گونه اى با دشمن برخورد اطلاعاتى داشت كه خود را در نزد آن ها به صورت يك انسان فداكار براى قريش نشان مى داد.

عباس ابى سفيان را از توطئه عليه سپاهيان اسلام برحذر داشت، و عظمت و شكوه سپاهيان اسلام را در نظرش نمايان كرد، همين بس هنگامى كه ابى سفيان منظره باشكوه نيروهاى اسلام را مشاهده نمود توان نظامى خود را از دست داد.

صف آرايى منظم سپاهيان اسلام رعب و وحشت عجيبى را در دل ابى سفيان انداخت و سبب شد كه ناخود آگاه در برابر عظمت سپاهيان اسلام تسليم گردد.

ابى سفيان از سپاهيان اسلام بسيار وحشت داشت به خصوص با سابقه كينه توزى كه از خود نسبت به رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و اسلام داشت اميد به عفو و گذشت از جانب رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را بسيار كم مى دانست لذا از عباس امان خواست عباس نيز او را امان داده و گفت: هراس نداشته باش با من سوار شو من از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم براى تو امان خواهم گرفت سوگند به خدا، اگر به اختيار خود به محضر حضرت مشرف نشوى حضرت بر تو ظفر پيدا مى كند و گردنت را مى زند(۲۵۲) .

سپس او را بر اشترش سوار كرد و به سوى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آورد در بين راه عمر با وى برخورد كرد و گفت: حمد خداى را سزد كه شما را بدون خونريزى و جنگ در دام سپاهيان اسلام انداخت، آنگاه خواست او را بكشد كه عباس و رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم او را از اين كار منع نمودند.

اسلام آوردن ابى سفيان

عباس عموى پيامبر ابى سفيان را تاءمين جانى داد و او را به خدمت حضرت آورده و عرضه داشت: يا رسول الله ابى سفيان به محضر شما مشرف شده تا اسلام را اختيار نمايد. حضرت فرمود: او را تاءمين جانى دادم فردا او را براى پذيرش اسلام به نزد من بياور.

عباس گويد: آن شب او را به منزل خود بردم و فرداى آن روز او را به خدمت رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آوردم، حضرت از اين امر بسيار خوشحال شد و شهادتين را به وى تعليم داد ابى سفيان به توحيد شهادت داد ولى شهادت بر نبوت حضرت را نپذيرفت و از قبول آن امتناع ورزيد، عباس او را برحذر داشت و گفت: اگر شهادت بر نبوت را بر زبان جارى ننمايى جانت در خطر و گردنت زده خواهد شد. ابى سفيان از ترس جانش شهادت بر نبوت را بر زبان جارى كرد(۲۵۳) .

سياست عباس

براساس شناسايى قبل كه عباس از ابى سفيان داشت او را شخصى مغرور و رياست طلب مى دانست و از طرفى نقش او را در فتح مكه بسيار حساس مى ديد، زيرا بى سفيان از نفوذ كلام خاصى برخوردار بود و فتح مكه هم تنها بستگى به حمله نظامى نداشت.

سياست عباس و بكارگيرى آن از جانب رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اثر مهمى در بر داشت كه نمى توان آن را ناديده گرفت. عباس به رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم پيشنهاد كرد كه ستمى به وى داده و او را به كارى بگمارد زيرا ابى سفيان رئيس قبيله و شخصى مغرور است از اين رو شخصيتش محفوظ و شرفش باقى خواهد ماند، اگر شخصيت ابى سفيان حفظ گردد او در وادار نمودن قريش به تسليم و قبول اسلام بسيار مفيد و مؤ ثر خواهد بود. (در اينجا نقش مأمور اطلاعاتى كاملا مشهود است).

عباس عموى پيامبر بر اساس شناسايى قبلى از وضع جغرافيايى و فرهنگ منطقه عربستان طرق پيروزيهاى سياسى را كمتر از بكارگيرى نيروهاى نظامى نمى دانست، شيوه هايى كه عباس بر اساس مطالعات گذشته در زمينه هاى مناسب اجتماعى و فرهنگى سرزمين مكه داشت بهترين شيوه را براى فتح و پيروزى بدون خونريزى بكار گرفت و پيشنهاد خود را به رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ارائه نمود(۲۵۴) .

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم پيشنهاد عباس را پسنديده و آن را اجرا نمود در آغاز سران قبيله را به اسلام مجذوب و سپس از طريق آنان هدف خود را بدون خونريزى به مرحله اجرا گذاشت، آنگاه شخصيت ابى سفيان را حفظ كرد و مسؤ وليت امان را به او اهدا كرد و فرمود: هر كس به خانه ابى سفيان پناهنده شود در امان خواهد بود، هر كس به مسجدالحرام پناه ببرد در امان است هر كس شمشيرش را رها كند در امان است، هر كس داخل خانه شده و درب را به روى خود ببندد در امان است.

در واقع پيامبر اكرم به ابى سفيان بهاى لازم را مبذول داشت و از طريق وى بر قريش تسلط يافت.

رژه سپاه

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به عباس دستور داد ابى سفيان را بر بالاى كوه بلندى مستقر نمايد به گونه اى كه بتواند بر رژه رفتن سپاه نظارت كند، حضرت دستور داد كه سپاه از برابر ابى سفيان حركت نمايد، هر يك از فرماندهان نظامى با نيروهاى تحت فرماندهى خود با نظامى خاص و اسلحه در دست دسته هاى خاص رژه نظامى خود را آغاز كردند.

شوكت حركت و رژه سپاه اسلام به گونه اى رعب آميز بود كه ابى سفيان را هر لحظه به تعجب واداشته بود، و از عظمت سپاه اسلام بسيار وحشت زده شد. رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با دسته مهاجرين و انصار حركت مى كرد آنان سراپا مسلح بودند به طورى كه فقط چشمهاى آنان پيدا بود.

هنگامى كه ابى سفيان اين منظره را مشاهده كرد از عباس پرسيد: اين دسته دسته كيست؟ عباس جواب داد: اين دسته دسته مهاجرين و انصار است كه رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را همراهى مى كنند. ابى سفيان به عباس گفت: خدا به برادرزاده ات سلطنتى شگفت عطا فرموده است.

عباس گفت: اين عظمت سلطنت نيست اين عظمت نبوت است(۲۵۵) .

غرض از رژه سپاه خنثى كردن اهداف شوم دشمن بود، به طورى كه اگر ابى سفيان احيانا به فكر حمله عليه سپاهيان اسلام باشد اين فرك را از سر بيرون كند؛زيرا رعب و وحشتى در دل ابى سفيان پيدا شد و در برابر عظمت و شكوه اسلام بدون چون و چرا به سپاهيان اسلام تسليم شد.

اعزام ابى سفيان به مكه

بر اساس اتخاذ سياست مناسب كه با طراحى مناسب عباس صورت پذيرفت رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم قبل از اينكه دستور حمله را صادر كند ابى سفيان را به مكه اعزام كرد، ابى سفيان سه مأموريت داشت

الف - قريش را از ورود سپاهيان اسلام به مكه آگاه سازد.

ب - اگر دست به شمشير ببرند و در برابر سپاهيان اسلام مقاومت كنند شكست خواهند خورد.

ج - اگر دست به شمشير نبرند جان و مال و ناموس آنان در امان خواهد بود و امنيت آنها تاءمين خواهد شد.

ابى سفيان با نفوذ كلامى كه داشت نقش بسيار مفيدى در فتح مكه بكار گرفت، او هنگامى كه وارد مكه شد زمينه را براى ورود سپاهيان اسلام آماده كرد و قريش را از ورود سپاهيان وحى آگاه گردانيد و خطاب به آن ها گفت: اگر تسليم نشويد شما را به تسليم واميدارند، بهترين راه براى زنده مانده آن است كه با اختيار و بدون درگيرى تسليم سپاهيان اسلام شويد(۲۵۶) .

قوم قريش از ابى سفيان چاره جويى كردند ابى سفيان در جواب آنان گفت: هر كس به خانه من پناهنده شود در امان است قريش گفتند: خانه شما پذيرش ملت قريش را ندارد؟ ابى سفيان گفت: هر كس مسجدالحرام وارد شود يا به خانه خود برود و درب را به روى خود ببندد در امان خواهد بود. بدين گونه مكه بدون جنگ خونريزى فتح شد و به آغوش اسلام بازگردانيده شد(۲۵۷) .

ورود سپاهيان اسلام به سرزمين وحى

رسول گرامى اسلام در فتح مكه از دو شيوه و روش مناسب استفاده كرد

اولا - ابى سفيان را كه رئيس مشركين محسوب مى شد با ارعاب و وحشت بسيار به پذيرش اسلام وادار كرد و شخصيت او را محترم داشت و به او شخصيت جديدى بخشيد و از طريق بدون هيچ گونه درگيرى مكه را فتح نمود. بركت اسلام به وضوح در ابى سفيان نمايان بود، و شيوه بيان او اثر مثبت خود را در بين قريش بر جاى گذاشت.

ثانيا - حضرت براى استحكام بيشتر به اقدامى نظامى پرداخت، و سپاه را به چهار لشكر مناسب با تركيب مطلوب تقسيم كرد و چهار نفر از فرماندهان كار آزموده نظامى را به فرماندهى چهار لشكر منصوب كرد و آنان را از چهار محور وارد عمليات نمود.

فرماندهان عمليات در چهار لشكر كه رهبريت سپاه را در دست داشتند خالدبن وليد (فرمانده جناح چپ)، زبير بن عوام (فرمانده جناح راست) ابوعبيده جراح (از شمال و غرب و كنار جبل هند) و سعدبن عباده (از غرب مكه)(۲۵۸) بودند، بر اساس قرار قبلى محل بازگشت نيروهاى اسلامى پس از فتح مكه و درگيرى احتمالى با دشمن جبل هند بود(۲۵۹) .

سپاه دو هزار نفرى اسلام از سه گروه تشكيل شده بود

گروه اول: نيروهاى پياده نظام، كه اكثريت نيرو را اين گروه تشكيل مى داد.

گروه دوم - نيروهاى سواره نظام كه تعداد آن را چهارصد نفر تخمين زده اند.

گروه سوم - نيروهاى تيرانداز، كه در قالب نيروهاى ضد زره عمل مى كردند.

سرانجام سرزمين سرزمين وحى به دست سپاه اسلام فتح شد، پس از فتح مكه و ايجاد آرامش مجدد رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم سپاه را در مسجدالحرام گرد آورد، و جهت تسكين آلام و آرامش آنان خطبه اى ايراد كرد(۲۶۰) سپس حجرالاسود را مسخ نمود و همراه با سپاهيان توانمند اسلام به طرف خانه خدا مشغول شد. سپس ۳۶۰ بت را كه در اطراف خانه كعبه نصب شده بود درهم شكست. حضرت در هنگام شكستن بتها اين آيه شريفه را مى خواند:( جَاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ كَانَ زَهُوقًا ) (۲۶۱) .

فضاى رحمت الهى بر مشركين گشوده شد برخى از مشركين با ميل و رغبت و عده اى نيز با كراهت اسلام را به عنوان آئين زندگى پذيرفتند، سپس رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم كليد خانه كعبه را از عثمان بن ابى طلحه گرفته و درب خانه خدا را گشود داخل خانه شد و دو ركعت نماز شكر به جاى آورد سپس دو دست مباركش را بر دهليز خانه گرفته و اين دعا را قرائت فرمود: لااله الاالله وحده انجز وعده و نصر عبده و غلب الاحزاب وحده فله الحمد لاشريك له.

نكته: از جملات دعا مى توان استفاده كرد كه قدرت خداوند در ماوراى قدرت شمشير و نيروهاى رزمى به صورت يك امداد غيبى مشهود بود، گرچه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با سياست و تدبير توانست مكه را فتح كند خداوند بدين وسيله بر بندگان صالح و پارسا منت نهاد.

سعه رحمت الهى بر قريش چنان حاكم شده بود كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم درجواب تقاضاى عفو آنان فرمود: من به شيوه يوسف نسبت به برادرانش در مورد شما رفتار مى كنم، هيچ جرم و گناهى بر شما نيست، سپس فرمود: هر خونى و مالى و لغزشى كه در جاهليت از شما نسبت به يكديگر صورت گرفته است از نظر من مردود و باطل است و هر كسى كه نسبت به يكديگر حقى دارد عفو است مگر كسى كه كليددار خانه كعبه و مسؤ ول آب دادن حجاج است زيرا اين سمت به حال خود باقى است(۲۶۲) .

در هنگام ظهر حضرت با سپاهيان به مسجدالحرام وارد شد. سپس به بلال فرمود: برو بالاى كعبه و اذان بگو، هنگامى كه بلال مشغول به اذان گفتن بود عكرمة بن ابى جهل و خالدبن اسيد او را مورد هتك قرار داده و به تمسخر و استهزاء وى اقدام نمودند و گفتند: از بالاى كعبه صداى الاغ به گوش مى رسد جريان به گوش حضرت رسيد حضرت آنان راخواست و به بازپرسى از آن دو پرداخت آنان به جرم خود اعتراف كرده و از حضرت تقاضاى عفو و طلب بخشش نمودند، حضرت نيز از جرم آنان گذشت و فرمود: فعلا وقت نماز است همه بايد در نماز شركت كنند و هر كس شركت نكند گردنش را قطع مى كنم.

پس از نماز ظهر حضرت خانه كعبه را از بتها و تصاوير پاك نمود و دستور داد كه تمامى بتهايى را كه در خانه هاى مشركين، به صورت معبود قرار داشتند درهم شكستند و تصاوير را محو كنند. سپس از زنان قريش بيعت گرفت زنان قريش نيز در مسجد الحرام با رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بيعت نمودند(۲۶۳) .