جنگ های پیامبر (ص) به روایت قرآن

جنگ های پیامبر (ص) به روایت قرآن0%

جنگ های پیامبر (ص) به روایت قرآن نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
گروه: پیامبر اکرم

جنگ های پیامبر (ص) به روایت قرآن

نویسنده: يعقوب جعفرى
محقق: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 11567
دانلود: 3286

توضیحات:

جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 39 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 11567 / دانلود: 3286
اندازه اندازه اندازه
جنگ های پیامبر (ص) به روایت قرآن

جنگ های پیامبر (ص) به روایت قرآن

نویسنده:
فارسی

بيرون كردن يهود بنی قينقاع از مدينه

با پايان يافتن جنگ بدر، قدرت و عظمت مسلمانان در منطقه پيچيد و گروههايی از يهود بر مسلمانان حسد كردند. يك قبيله از يهود كه بنی قينقاع نام داشتند شيطنت و فتنه گری را آغاز كردند. آنها اهل زراعت و كشاورزی نبودند بلكه شغلشان بازرگانی و زرگری بود.( ۲۷ ) آنها در حالی دست به توطئه می زدند كه با پيامبر پيمان عدم تعرض امضا كرده بودند و چون پيامبر احساس كرد كه آنها در صدر خيانت به مسلمانان و توطئه چينی هستند، آنها را جمع كرد و به آنان فرمود:

«ای گروه يهود، شما هم مسلمان شويد، به خدا سوگند كه شما خود می دانيد كه من پيامبر خدا هستم، مسلمان شويد پيش از آنكه خداوند بر شما همان كند كه بر قريش كرد.» آنها گفتند: ای محمد درگيری با آنها تو را مغرور نكند، تو به يك گروه نادان غلبه كردی و ما به خدا سوگند كه اهل جنگيم و اگر با ما بجنگی خواهی دانست با افرادی مثل ما نجنگيده ای.( ۲۸ )

پس از اين گفتگو بود كه آيه زير نازل گرديد:( ۲۹ )

( قُلْ لِلَّذينَ كَفَرُوا سَتُغْلَبُونَ وَ تُحْشَرُونَ اِلی جَهَنَّمَ وَ بِئْسَ الْمِهادُ ) (آل عمران ۱۲)

«به آنها كه كافر شدند بگو: بزودی مغلوب خواهيد شد و به جهنم رانده خواهيد شد و چه بد جايگاهی است.»

پس از اظهارات يهود بنی قينقاع كه نشانی از عداوت و پيمان شكنی داشت حادثه ای رخ داد كه بر دامنه دشمنی افزود و آن اين بود كه زنی از مسلمانان به بازار بنی قينقاع رفت و نزد زرگری نشست تا زيور آلات او را تعمير كند.

در همين حال مردی از يهود دامن او را به بالای پيراهنش سنجاق كرد و هنگامی كه او بلند شد بدن او ديده شد و يهوديان خنديدند و اين بر مسلمانی كه آنجا بود گران آمد و آن يهودی را كه چنين كرده بود كشت و يهوديان ديگر هم آن مسلمان را كشتند.( ۳۰ )

اين جريانها آغازی بود بر پايان صلح و سازش ميان مسلمانان و يهود بنی قينقاع و بدينگونه پيمان شكنی و خيانت آنان آشكار شد.

طبق يك آيه كه پيش از اين هم آورديم، وقتی گروهی از غير مسلمانان كه با مسلمانان پيمان بسته اند، پيمان خود را بشكنند، ديگر آن پيمان خود به خود باطل شده است ولی مسلمانان پيش از هر اقدامی بايد نقض پيمان را به آنان اعلام كنند.

پيامبر برای دفع شرّ آنان سپاه اسلام را آماده كرد و پرچم را به حمزة بن عبدالمطلب سپرد و خانه ها و دژهای بنی قينقاع را محاصره نمود و اين محاصره كه از پانزده شوال سال دوم هجرت شروع شده بود تا پانزده روز يعنی تا اول ماه ذيقعده به طول انجاميد:( ۳۱ )

بالاخره يهود بنی قينقاع به ناچار به حكم پيامبر گردن نهادند و در اين ميان عبداللّه بن اُبیّ كه يكی از منافقان بود و تظاهر به اسلام می كرد، درباره آنان پيش پيامبر وساطت كرد چون او از قبيله خزرج بود و بنی قينقاع و خزرجيان از قديم هم پيمان بودند، او در اين وساطت اصرار نمود و گفت: من كسی هستم كه از حادثه ها می ترسم و بالاخره پيامبر از كشتن آنان صرف نظر كرد.( ۳۲ ) و اين آيه درباره عبداللّه بن اُبیّ نازل شد:( ۳۳ )

( فَتَرَی الَّذينَ فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ يُسارِعُونَ فيهِمْ يَقُولُونَ نَخْشیآأَنْ تُصيبَنا دآئِرَةٌ فَعَسَی اللّهُ أَنْ يَأْتِیَ بِالْفَتْحِ أَوْ أَمْرٍ مِنْ عِنْدِه فَيُصْبِحُوا عَلی مآ أَسَرُّوا فیآ أَنْفُسِهِمْ نادِمينَ ) (مائده ۵۲)

«كسانی را كه در دلهايشان بيماری است، می بينی كه در كار آنها (كافران) می شتابند، می گويند: بيم آن داريم كه حادثه ای به ما برسد، اميد است كه خداوند پيروزی يا كاری از پيش خود فراهم آورد و آنها از آنچه در دل خود پنهان كرده اند پشيمان شوند.»

بر خلاف عبداللّه بن اُبیّ، عبادة بن صامت كه او نيز با بنی قينقاع هم پيمان بود، نزد پيامبر آمد و از پيمان آنها بی زاری جست و گفت: يا رسول اللّه من خدا و پيامبر و مؤمنان را دوست دارم و از پيمان اين كافران بی زارم.( ۳۴ )

پيامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دستور داد يهود بنی قينقاع از مدينه و جزيرة العرب اخراج شوند و اجرای اين حكم را بر عهده عبادة بن صامت گذاشت و آنان از مدينه اخراج شدند و در منطقه شام در محلی به نام «اذرعات» سكونت كردند.( ۳۵ )

به دنبال اين حادثه، قبايل ديگر يهود سرجای خود نشستند و موقتا دست از توطئه برداشتند و البته چنان كه خواهيم ديد بعدها هرگاه فرصتی به دست آوردند به توطئه بر ضدّ اسلام ادامه دادند.

يكی از يهوديانی كه پس از جنگ بدر آشكارا به دشمنی با اسلام برخاست شخصی به نام كعب بن اشرف بود. او شاعری توانا بود و در هجو پيامبر اسلام شعر می گفت و با دست و زبانش مسلمانان را اذيت می كرد. او پس از پيروزی مسلمانان در جنگ بدر، خيلی ناراحت شد و به مكه رفت و با سرودن اشعاری آنان را به انتقام جويی از مسلمانان تشويق كرد، او دوباره به مدينه بازگشت وقتی پيامبر خدا از بازگشت او آگاه شد، گفت: خدايا ما را از شرّ ابن اشرف حفظ كن و فرمان داد كه او را بكشند و گروهی از مسلمانان او را كشتند و يهوديان ديگر ترسيدند و ساكت شدند.( ۳۶ ) اين آيه درباره كعب بن اشرف نازل شده است:( ۳۷ )

( وَ لَتَسْمَعُنَّ مِنَ الَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ مِنْ قَبْلِكُمْ وَ مِنَ الَّذينَ أَشْرَكُوآا أَذًی كَثيرًا ) (آل عمران ۱۴۶)

«و از كسانی كه پيش از شما به آنان كتاب داده شد و از كسانی كه شرك ورزيدند آزار بسيار خواهيد شنيد.»

غزوه غطفان

بيست و پنج ماه از هجرت پيامبر گذشته بود و مسلمانان سرخوش از پيروزيهای پی درپی و بخصوص در جنگ بدر، توان رزمی خوبی را پيدا كرده بودند، در اين حال به پيامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خبر رسيد كه گروهی از دو قبيله ثعلبه و محارب هم دست شده اند و قصد حمله به اطراف مدينه دارند و فرمانده اين گروه شخصی به نام دعثور بن حارث است.

پيامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم برای دفع فتنه آنها نيروهای خود را بسيج كرد و با چهارصد و پنجاه نفر به سوی قرارگاه آنان حركت كرد و در بين راه مردی از قبيله ثعلبه را كه عازم مدينه بود نزد پيامبر آوردند و آن حضرت او را دعوت به اسلام كرد و او هم مسلمان شد و درباره سپاه دعثور بن حارث اطلاعاتی در اختيار آن حضرت گذاشت از جمله اينكه گفت: آنها وقتی شما را ببينند به كوهها پناه خواهند برد.

پيامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم وقتی به قرارگاه آنان رسيد، كسی از آنها را نديد و آنها بالای كوهها بودند. در آنجا دره ای بود و پيامبر برای حاجتی به آن سوی دره رفت در همان حال باران شديدی باريد و دره پر آب شد، دعثور از فرصت پيش آمده استفاده كرد و از بالای كوه نزد پيامبر آمد و بالای سر او ايستاد و مغرورانه گفت: ای محمد اكنون كيست كه تو را از دست من نجات بدهد؟ پيامبر فرمود: خدا! در اين حال جبرئيل بر سينه او زد و پای او لغزيد و شمشيز از دستش افتاد و اين بار پيامبر آن شمشير را برداشت و فرمود: اكنون چه كسی تو را نجات خواهد داد؟ گفت: هيچ كس و در همان حال مسلمان شد و پيامبر شمشير او را به او داد و غائله بدون جنگ خاتمه يافت.( ۳۸ )

درباره اين حادثه و اينكه خداوند جان پيامبرش را از شر دشمن نجات داد اين آيه نازل شد.( ۳۹ )

( يآ أَيُّهَا الَّذينَ امَنُوا اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ هَمَّ قَوْمٌ أَنْ يَبْسُطُوآا إِلَيْكُمْ أَيْدِيَهُمْ فَكَفَّ أَيْدِيَهُمْ عَنْكُمْ وَ اتَّقُوا اللّهَ وَ عَلَی اللّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ ) (مائده ۱۱)

«ای كسانی كه ايمان آورده ايد، به ياد آوريد نعمت خدای را بر خويش، آنگاه كه گروهی قصد كردند كه به سوی شما دست بگشايند و اودستهای آنان را از شما باز داشت و از خدا پروا كنيد و مؤمنان بايد بر خدا توكل كنند.»

جنگ احد

پس از جنگ بدر كه بزرگان قريش در آن كشته و يا اسير شدند و مشركان شكست سختی را تحمل كردند، شهر مكه را يكپارچه غم و اندوه فرا گرفت و مشركان مكه در غم از دست دادن عزيزان خود و شكست مفتضحانه ای كه خورده بودند، بسيار خشمگين شدند.

آنها به فكر انتقام بودند و چيزی جز انتقام آنها را آرام نمی كرد. لذا دور هم جمع شدند و با يكديگر مشورت كردند و رای همه بر اين قرار گرفت كه بر ضد مسلمانان وارد جنگی تازه شوند تا بتوانند انتقام شكست خود را بگيرند. آنها نخست هزينه جنگ را تهيه كردند و با فروش مال التجاره های خود مبلغ كلانی را به اين كار اختصاص دادند.( ۴۰ ) قرآن كريم از اين اقدام آنها چنين خبر می دهد:

( اِنَّ الَّذينَ كَفَرُوا يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ لِيَصُدُّوا عَنْ سَبيلِ اللّهِ فَسَيُنْفِقُونَها ثُمَّ تَكُونُ عَلَيْهِمْ حَسْرَةً ثُمَّ يُغْلَبُونَ وَ الَّذينَ كَفَرُوآا اِلی جَهَنَّمَ يُحْشَرُونَ ) (انفال ۳۶)

«همانا كسانی كه كافر شدند اموال خود را انفاق می كنند تا از راه خدا بازدارند؛ بزودی آن را انفاق خواهند كرد و سپس برای آنها حسرتی خواهد بود. آنگاه مغلوب خواهند شد؛ و كسانی كه كفر ورزيدند به سوی جهنم برانگيخته خواهند شد.»

مشركان برای تحريك مردم به شركت در جنگ، از هر وسيله ای استفاده كردند آنها به شاعرانی چون ابوعزّه جُمحی و مُسافع بن عبد مناف، پولهايی دادند و آنها در ميان قبايل با خواندن شعرهای تحريك كننده مردم را به شركت در جنگ دعوت كردند.

همچنين برای آنكه سربازان از جبهه جنگ فرار نكنند بعضی از زنان را هم همراه خود بردند كه از جمله آنها هند زن ابوسفيان بود.( ۴۱ )

مشركان سه هزار نفر مرد جنگی فراهم كردند كه هفتصد زره و دويست اسب و سه هزار شتر و پانزده نفر از زنان همراه آنان بودند.( ۴۲ )

هر چند كه سران قريش مانند ابوسفيان و صفوان بن اميه و عكرمه تلاش می كردند كه خبر اين بسيج عمومی به گوش محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نرسد ولی عباس بن عبدالمطلب كه در مكه بود و مخفيانه مسلمان شده بود، به وسيله نامه ای رسول خدا را از تصميم قريش آگاه كرد و مسلمانان از حركت سپاه قريش با خبر شدند.( ۴۳ )

مسلمانان خود را آماده نبرد كردند و پيامبر دو نفر از اصحاب خود را به نامهای انس و مونس فرزندان فضاله برای تحقيق درباره دشمن به بيرون مدينه فرستاد؛ آنها پس از بازگشتن گزارش دادند كه قريش در عريض پای كوه عينين هستند.( ۴۴ )

پيامبر خدا اصحاب خود را گرد هم آورد تا درباره چگونگی جنگ و دفاع از مدينه با آنها مشورت كند، البته نظر خود پيامبر اين بود كه مسلمانان از مدينه بيرون نروند و در شهر بمانند و اجازه دهند كه دشمن وارد شهر شود آنگاه آنها را تارومار سازند و زنها هم از پشت بامها به دشمن حمله كنند.

بزرگان مهاجر و انصار اين نظر ار تأييد كردند ولی بسياری از جوانها كه شور جوانی آنها را فرا گرفته بود و شوق شهادت بر سر داشتند و در جنگ بدر شركت نكرده بودند با اين نظر مخالفت كردند و گفتند: بهتر است به سراغ دشمن برويم تا خيال نكنند كه از آنها می ترسيم. چون اكثريت مسلمانان با اين نظر موافق بودند، پيامبر نيز آن را پذيرفت و در روز جمعه پيامبر لباس جنگ پوشيد و از خانه اش بيرون آمد.

پيامبر سپاه خود را آماده ساخت و پرچم انصار را به دست اسيد بن حضير و حباب بن منذر و پرچم مهاجران را به دست علی بن ابی طالب داد:( ۴۵ )

( وَ اِذْ غَدَوْتَ مِنْ أَهْلِكَ تُبَوِّیُ الْمُؤْمِنينَ مَقاعِدَ لِلْقِتالِ وَ اللّهُ سَميعٌ عَليمٌ ) (آل عمران ۱۲۱)

«و هنگامی كه بامدادان از نزد خانواده ات بيرون شدی تا مؤمنان را در جايگاههای مخصوص برای جنگ جای بدهی و خدا شنوا و داناست.»

در محلی به نام «شوط» بين مدينه و احد، منافقان به سركردگی عبدالله بن اُبیّ از سپاه جدا شدند اينان حدود يك سوم سپاه بودند. آنها به بهانه اينكه محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم سخن جوانان را پذيرفته و از مدينه بيرون رفته است، از آنجا برگشتند و در پاسخ كسانی كه آنها را به جنگ می خواندند، گفتند: ما می دانيم كه جنگی رخ نخواهد داد.( ۴۶ ) دو قبيله بنی حارثه از اوس و بنی سلمه از خزرج هم خواستند برگردند كه خدا استوارشان كرد:

( اِذْ هَمَّتْ طآئِفَتانِ مِنْكُمْ أَنْ تَفْشَلا وَ اللّهُ وَلِيُّهُما وَ عَلی اللّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ ) (آل عمران۱۲۲)

«هنگامی كه دو گروه از شما خواستند سستی كنند در حالی كه خداوند ياور آنها بود و بايد مؤمنان بر خدا توكل كنند.»

در اين هنگام پيامبر، جوانان كمتر از پانزده سال را كه عبارت بودند از اسامة بن زيد و عبدالله بن عُمر و زيدبن ثابت و بَرأبن عازب و عمروبن حَزم و اُسيدبن ظُهير و عَرابة بن اوس و زيدبن ارقم و نُعمان بن بشير و ابوسعيد خُدری به مدينه بازگرداند و به آنها اجازه جنگ نداد.( ۴۷ )

صبح روز بعد پيامبر در دامنه كوه احد صف آرايی كرد و احد را پشت سر و مدينه را روبروی خود قرار داد و عبدالله بن جبير را با پنجاه نفر تيرانداز بر شكاف كوه عينين گذاشت و به آنها دستور داد كه چه ما پيروز شويم و چه شكست بخوريم، شما همين جا بمانيد و اين تنگه را حفظ كنيد ونگذاريد دشمن از پشت سر بر ما هجوم آورند حتی اگر كشته شديم به ما ياری نكنيد و اگر غنايمی به دست آورديم برای جمع آوری آن به ما ملحق نشويد و در هر حال اين محل را ترك نكنيد.( ۴۸ )

از آن طرف سپاه قريش نيز در برابر مسلمانان در دامنه احد صف آرايی كردند فرماندهی ميمنه به عهده خالدبن وليد و فرماندهی ميسره به عهده عكرمة بن ابی جهل بود و پرچم به دست طلحة بن ابی طلحه قرار داشت.( ۴۹ )

به هر حال دو لشكر در دامنه احد درگير شدند و زنان قريش به رهبری هند همسر ابوسفيان با دف زدن و ترانه خواندن سربازان قريش را تحريك می كردند.( ۵۰ ) در همان آغاز درگيری، طلحة بن ابی طلحه پرچمدار قريش به شمشير علی بن ابی طالب سرش شكافت و پرچم را برادر او عثمان بن ابی طلحه برداشت و حمزه او را كشت، پس از او برادران ديگر طلحه پرچم را برمی داشتند و يكی يكی كشته می شدند تا اينكه يازده نفر از پرچمداران قريش كشته شدند و اين، روحيه سپاه قريش را سخت تضعيف نمود به طوری كه سپاه قريش پا به فرار گذاشتند و شكست آنان قطعی به نظر می رسيد و مسلمانان با كمترين تلفاتی نزديك بود پيروزی را به دست آورند، آنهابا فرار سپاه قريش به جمع آوری غنائم جنگی پرداختند و سپاه را تعقيب نكردند.( ۵۱ )

از طرف ديگر آن گروه پنجاه نفری كه پيامبر آنها را در تنگه كوه قرار داده بود و از بالا ناظر صحنه شكست قريش بودند، خيال كردند كه كار تمام شده است.

بعضی از آنها گفتند: ديگر چرا اينجا بمانيم؛ دشمن شكست خورده و برادران ما به جمع غنيمت مشغولند ما هم به آنها بپيونديم. بعضی از آنها گفتند: مگر يادتان رفته كه پيامبر چه دستور داد. او فرمود كه نگذاريد از پشت سر بر ما حمله كنند و به هيچ وجه اين محل را ترك نكنيد. پس ما بايد تا دستور ثانوی در همين جا بمانيم.

ولی اكثريت آن پنجاه نفر با هدف رسيدن به غنائم جنگی و مال دنيا، آن محل را ترك كردند و به ميدان نبرد سرازير شدند و فقط عبدالله بن جبير كه فرمانده آنان بود با ده نفر در آنجا ماندند.( ۵۲ )

اما جنگ هنوز پايان نيافته بود، پرچم قريش را عمره دختر علقمه به دست گرفت و فراريان را به مقاومت تشويق كرد.( ۵۳ ) مهمتر اينكه خالدبن وليد و عكرمه با جمعی از سپاه قريش كوه را دور زدند و از آن تنگه وارد شدند و عبدالله بن جبير و ده نفر همراه او را كشتند و از پشت بر مسلمانان تاختند( ۵۴ ) و بدينگونه سرنوشت جنگ عوض شد و كار بر مسلمانان دشوار گرديد.

قرآن كريم نافرمانی اين گروه را عامل شكست پس از پيروزی اوّليه معرفی می كند:

( وَ لَقَدْ صَدَقَكُمُ اللّهُ وَعْدَهُ اِذْ تَحُسُّونَهُمْ بِاِذْنِه حَتّیآ اِذا فَشِلْتُمْ وَ تَنازَعْتُمْ فِی الْاَمْرِ وَ عَصَيْتُمْ مِنْ بَعْدِ مآ أَراكُمْ ما تُحِبُّونَ مِنْكُمْ مَنْ يُريدُ الدُّنْيا وَ مِنْكُمْ مَنْ يُريدُ الْآخِرَةَ ثُمَّ صَرَفَكُمْ عَنْهُمْ لِيَبْتَلِيَكُمْ وَ لَقَدْ عَفا عَنْكُمْ وَ اللّهُ ذُو فَضْلٍ عَلَی الْمُؤْمِنينَ ) (آل عمران ۱۵۲)

«خداوند وعده خود را به شما راست گفت. هنگامی كه به اذن او آنها را نابود می كرديد تا اينكه سست شديد و در كار به نزاع برخاستيد؛ و پس از آنكه به شما آنچه را دوست داشتيد نشان داد، شما نافرمانی كرديد. كسانی از شما آهنگ اين دنيا كرده بود و كسانی از شما آهنگ آخرت كرده بود. سپس شما را از آنها منصرف كرد تا شما را امتحان كند و همانا شما را عفو كرد و خدا بر مؤمنان، صاحب احسان است.»

اين يك آزمايش الهی بود تا مؤمنان واقعی از ديگران متمايز گردند و در عين حال خداوند نخواست به سبب اين خطا آن گروه از مؤمنان را به كلی طرد كند، چون اين كار عواقب نامطلوبی داشت و لذا آنان را عفو كرد و در اين آيه از بخشيده شدن آنها خبر داده تا آنان بيش از اين روحيّه خود را از دست ندهند.

پس از اين چرخش ناگهانی كه در اثر نافرمانی و دنيا پرستی برخی از مسلمانان صورت گرفت دشمن به نزديكی پيامبر رسيد و با پرتاپ سنگ او را زخمی كردند و دندان پيشين پيامبر شكست، و صورت او مجروح شد و خون بر چهره اش جاری گرديد.( ۵۵ )

در اين ميان مصعب بن عمير به دست ابن قمئه ليثی شهيد شد و چون او شباهتی به پيامبر داشت ابن قمئه گمان كرد كه پيامبر را كشته است و به قريش گفت: محمّد را كشتم.( ۵۶ ) و در ميان دو لشكر شايعه كشته شدن پيامبر پيچيد و بسياری از مسلمانان فرار كردند و بعضی از فراريان می گفتند: عبداللّه بن ابیّ را واسطه قرار دهيم كه از ابوسفيان برای ما امان بگيرد.( ۵۷ ) در آيه زير خداوند مسلمانان را مورد عتاب قرار می دهد و به آنها گوشزد می كند كه محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فقط يك پيام رسان است و اگر او بميرد آيا شما به جاهليت برمی گرديد؟

( وَ ما مُحَمَّدٌ اِلاّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَاِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلیآ أَعْقابِكُمْ ) (آل عمران ۱۴۴)

«و محمد جز يك پيامبر نيست كه پيش از او پيامبران، گذشته اند. پس آيا اگر او بميرد يا كشته شود، شما بر پشت سر خود برمی گرديد؟»

فراريان به سوی كوه بالا می رفتند و تنها علی بن ابی طالب و ابودجانه و دو سه نفر ديگر از جمله زنی به نام نسيبه پيش پيامبر ماندند و از او دفاع كردند.( ۵۸ ) تا جايی كه علی بن ابی طالبعليه‌السلام شصت و چند زخم برداشت.( ۵۹ ) جانفشانی آن حضرت آنچنان بود كه در روز احد اين صدا شنيده شد:

«لا سيف إلاّ ذوالفقار لا فتی إلاّ علی »( ۶۰ )

پيامبر فراريان را صدا می زد ولی آنها به سخن پيامبر اعتنا نمی كردند. قرآن در اين باره می فرمايد:

( اِذْ تُصْعِدُونَ وَ لا تَلْوُونَ عَلیآ أَحَدٍ وَ الرَّسُولُ يَدْعُوكُمْ فآی أُخْراكُمْ فَأَثابَكُمْ غَمًّا بِغَمٍّ ) (آل عمران ۱۵۳)

«هنگامی كه دور می شديد و بر كسی توجه نمی كرديد و پيامبر در پشت سرتان شما را می خواند. پس شما را با اندوهی روی اندوهی مجازات كرد.»

در حمله مجدد سپاه قريش، افراد بسياری از مسلمانان كشته شدند كه تعداد آنها را حدود هفتاد نفر می نويسند؛( ۶۱ ) گروهی از آنها در همان صحنه جنگ كشته شدند و پس از جنگ هم در همانجا مدفون گرديدند و چند تن ديگر هم زخمی بودند كه به مدينه انتقال داده شدند و در مدينه به شهادت رسيدند و در قبرستان بقيع دفن شدند.

از جمله كسانی كه در اين جنگ به شهادت رسيد حمزة بن عبدالمطلب عموی پيامبر بود كه به وسيله نيزه غلام هند به نام وحشی شهيد شد. هند بر سر جنازه حمزه آمد و او را مُثله كرد و جگر او را بيرون كشيد و تكه هايی از آن را خورد( ۶۲ ) و بعدها به او هند جگرخوار می گفتند.

با پايان يافتن جنگ، ابوسفيان سپاه قريش را در كنار كوه جمع كرد و صدا زد اين روز در مقابل روز بدر و دستور داد سپاهيان چنين شعار بدهند: اعل هبل اعل هبل يعنی ای بت هبل بلند باشی! پيامبر هم به سربازان خود دستور داد كه شعار بدهند الله اعلی و اجل يعنی خدا بزرگتر و با عظمت تر است.

ابوسفيان شعار خود را عوض كرد و گفت: نحن لنا العزی و لا عزی لكم ما بت عزی داريم و شما نداريد. پيامبر دستور داد مسلمانان چنين شعار دادند: الله مولانا و لامولی لكمخدا مولای ماست و شما مولا نداريد.( ۶۳ )

ابوسفيان سپاه خود را جمع كرد و آهنگ مكه نمود و به مسلمانان گفت سال ديگر باز هم با شما جنگ خواهيم نمود.( ۶۴ ) اينكه ابوسفيان به جنگ ادامه نداد تا كار را يكسره كند، به اين جهت بود كه سپاه قريش هم ناتوان شده بودند و جمعی از آنان كشته و جمعی زخمی شده بودند و قدرت جنگيدن را از دست داده بودند.

در عين حال پس از آنكه مسافتی از مدينه دور شده بودند بعضی از آنان به ابوسفيان گفتند كه ما بايد كار محمد را يكسره می كرديم و حتی خواستند برگردند و مجداداً حمله كنند ولی بعضی از آنها گفتند كه اكنون سپاه محمد خود را جمع و جور كرده اگر برگرديد شايد شكست بخوريد و خداوند رعب مسلمانان را بر دل آنها انداخت:

( سَنُلْقی فی قُلُوبِ الَّذينَ كَفَرُوا الرُّعْبَ بِمآ أَشْرَكُوا بِاللّهِ ما لَمْ يُنَزِّلْ بِه سُلْطاناً وَ مَأْواهُمُ النّارُ وَ بِئْسَ مَثْوَی الظّالِمينَ ) (آل عمران ۱۵۱)

«بزودی در دل كسانی كه كافر شدند هراس خواهيم افكند به سبب آنكه برای خدا چيزی را كه دليلی بر آن نفرستاده، شريك قرار داده اند و جايگاه آنها آتش است و چه بد است جايگاه ستمكاران.»

طبق اين آيه خداوند برای حفظ دين خود، در دلهای كافران و مشركان رعب و وحشتی قرار داد و آنها را كه فاتح ميدان نبرد بودند دچار چنان حالتی از ترس و هراس كرد كه با اينكه فاتح بودند جنگ را رها كردند و رفتند آنها می توانستند مسلمانان را به كلی قلع و قمع كنند و به مدينه يورش برند و شهر را غارت كنند و حتی پيامبر را دستگير كنند و يا بكشند ولی رعب و وحشتی كه خدا بر دل آنها انداخته بود، باعث شد كه آنها سراسيمه صحنه احد را ترك كردند و به مكه باز گشتند.

مسلمانان از اين شكست اندوهگين شدند و آنها كه فرار كرده بودند پشيمان گشتند و خدا آنها را بخشيد. بخشوده شدن آنها در اين آيه آمده است:

( اِنَّ الَّذينَ تَوَلَّوْا مِنْكُمْ يَوْمَ الْتَقَی الْجَمْعانِ اِنَّمَا اسْتَزَلَّهُمُ الشَّيْطانُ بِبَعْضِ ما كَسَبُوا وَ لَقَدْ عَفَا اللّهُ عَنْهُمْ اِنَّ اللّهَ غَفُورٌ حَليمٌ ) (آل عمران ۱۵۵)

«كسانی از شما كه روز برخورد دو گروه، پشت كردند، همانا شيطان آنها را به خاطر بعضی از كارهايی كه كرده بودند، لغزانيد و هر آينه خدا آنها را عفو كرد كه خدا آمرزنده بردبار است.»