پيامبرى و پيامبر اسلام

پيامبرى و پيامبر اسلام0%

پيامبرى و پيامبر اسلام نویسنده:
گروه: اصول دین

پيامبرى و پيامبر اسلام

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: آيت الله ابراهيم امينى
گروه: مشاهدات: 9015
دانلود: 1943

توضیحات:

پيامبرى و پيامبر اسلام
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 62 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 9015 / دانلود: 1943
اندازه اندازه اندازه
پيامبرى و پيامبر اسلام

پيامبرى و پيامبر اسلام

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خاتم پيامبران

حضرت محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آخرين پيامبر الهى است. بعد از آن حضرت، پيامبر ديگرى مبعوث نمى شود. پيامبر اسلام از آغاز دعوت، خود را خاتم پيامبران معرفى مى كرد و به همين جهت مورد پذيرش مسلمانان قرار گرفت. موضوع خاتميت در محيط اسلامى يك امر ضرورى به شمار مى رود و نيازى به اقامه برهان ندارد.

خاتميت پيامبر اسلام، هم در قرآن آمده و هم در كتاب هاى حديث; قرآن مى فرمايد:

محمد پدر هيچ يك از مردان شما نيست، ليكن فرستاده خدا و خاتم پيامبران است. خدا به همه چيز عالم است.(١٩)

اگر «خاتم» را در اين آيه به كسر تاء بخوانيم، چنان كه بعضى قراء خوانده اند، به معناى پايان دهنده است و صراحت دارد كه حضرت محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آخرين پيامبر است. اما چنان چه به فتح تاء خوانده شود، به معناى چيزى است كه با آن، چيزى ختم مى شود. انگشتر و مُهر نيز به همين خاطر خاتم مى گويند، زيرا در پايانِ نامه زده مى شود و نشانه ختم آن است. با احتمال دوم نيز خاتم بودن پيامبر اسلام از آيه استفاده مى شود، زيرا به عنوان مهرى معرفى شده است كه در پايانِ نامه رسالت مى آيد.

بنابراين بعد از او پيامبرى مبعوث نخواهد شد. پس خاتميت پيامبر اسلام، به خوبى از آيه مذكور استفاده مى شود، چنان كه مسلمانان صدر اسلام نيز همين معنا را مى فهميدند و در خاتميّت آن حضرت ترديدى نداشتند.

آيات ديگرى نيز در اين باره وجود دارد كه نيازى به ذكر آنها نيست.

در مورد خاتميت پيامبر اسلام احاديث فراوانى هم وجود دارد كه در ذيل به نمونه هايى از آنها اشاره مى شود:

سعدبن ابى وقاص از پدرش روايت كرده كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به علىعليه‌السلام فرمود:

تو نسبت به من به منزله هارون نسبت به موسى هستى، جز اين كه بعد از من پيامبرى نيست.(٢٠)

حديث مذكور «حديث منزلة» ناميده مى شود و به طرق متعددى در كتاب هاى شيعه و سنى نقل شده و بر عدم بعثت پيامبرى بعد از پيامبر اسلام دلالت دارد.

از ابوهريره نقل شده است كه گفت: پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:

من براى همه مردم جهان مبعوث شده ام و با من نبوت خاتمه يافت.(٢١)

ابوامامه از پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نقل كرده كه فرمود:

اى مردم! بعد از من پيامبرى نمى آيد و بعد از شما امتى نيست. پس خداى را پرستش كنيد، نمازهاى پنج گانه را به جاى آوريد، ماه رمضان را روزه بگيريد، حج خانه خدا را انجام دهيد و زكات اموالتان را بپردازيد تا نفوستان پاكيزه شود. از واليان امرتان نيز اطاعت كنيد، تا داخل بهشت شويد.(٢٢)

اميرالمؤمنينعليه‌السلام فرمود:

خدا پيامبر را در زمان فَترت فرستاد كه در ارسال پيامبران فاصله افتاده بود و مردم در تنازع بودند. پس با فرستادن او رسالت را تمام كرد و وحى را خاتمه داد.(٢٣)

از اين احاديث و مانند اينها استفاده مى شودكه حضرت محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خاتم پيامبران است و بعد از او پيامبرى نيامده و نخواهد آمد. قبلاً نيز گفته شد كه پيامبر اسلام از آغاز دعوت، خود را به عنوان خاتم انبيا معرفى مى كرد و هر كس پيامبرى او را مى پذيرفت خاتم بودن او را نيز مى پذيرفت. بنابراين اثبات خاتميت پيامبر اسلام نيازى به دليل جداگانه ندارد.

پرسش: علت ختم نبوت چيست؟ اگر مردم نياز به پيامبر و دستورهاى آسمانى دارند اين نياز در همه زمان ها بوده و هست و اگر بعد از بعثت پيامبر اسلام اين نياز برطرف شد بايد نسبت به پيامبران گذشته نيز همين امكان وجود داشته باشد؟ چرا يكى از آنان خاتم پيامبران نشد؟

پاسخ: در اين جا به چند مطلب اشاره مى شود:

١ - دين، يك حقيقت و يك راهى است كه همه اديان آسمانى در آن اشتراك دارند. اصول اديان در چند بخش خلاصه مى شود:

اول: ايمان به خدا و شناخت او. دوم: ايمان به معاد و زندگى بعد از مرگ و ثواب ها و عذاب هاى اخروى. سوم: ايمان به پيامبران. چهارم: وظايف و تكاليف اخلاقى، عبادى و اجتماعى انسان ها.

همه پيامبران و همه اديان آسمانى در اصول مذكور مشترك بودند و پيروانشان را به همين اصول دعوت مى كردند.

٢ - گرچه اديان آسمانى در اصول و كليات مذكور اشتراك دارند، اما همه آنها يكسان و در يك سطح نيستند بلكه از جهت عمق معارف و مطالب عقلى، قوانين و مقررات اجتماعى، كيفيت و كميت و نوع مراسم عبادى تفاوت هاى فراوانى دارند. اديان در طول تاريخ به تدريج تكامل يافته و گسترده تر شده است. تفاوت هاى مذكور معلول تكامل عقلى و توسعه علوم و اطلاعات بشر و تغيير و تحولى است كه كم كم در زندگى انسان ها به وجود آمده است.

دانش و اطلاعات و استعداد عقلى بشر اوليه قطعاً در سطح علوم و استعدادهاى عقلى بشر كنونى نبوده و ازطرفى زندگى فردى و اجتماعى انسان هاى اوليه نيز هرگز مانند گستردگى و پيچيدگى زندگى انسان هاى كنونى نبوده است. معارف، احكام و قوانين دين هم مطابق استعدادها و نيازهاى بشر از جانب خدا به وسيله پيامبران فرستاده مى شود و آنان مأمور بودند بر طبق استعداد مردم سخن بگويند. لذا پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:

ما پيامبران مأموريت داريم كه با مردم به مقدار عقلشان سخن بگوييم.(٢٤)

پيامبران در طول تاريخ همانند والدين مهربان، دست بشر را با تدبير گرفتند و قدم به قدم ترقى دادند تا به سطح كنونى رسيد. بنابراين هر چه بشر رشد عقلى و استعداد بهترى پيدا مى كرد معارف عالى ترى بر او عرضه مى داشتند. هم چنين اگر نيازمند قوانين و مقررات كامل تر و گسترده ترى بود، احكام و مقررات كامل ترى در اختيارش نهاده مى شد.

حركت تكاملى انسان ها با نظارت و كوشش پيامبران الهى در طول تاريخ هم چنان ادامه يافت تا وقتى كه عقل و استعداد بشر به حدى رسيده بود كه مى توانست عالى ترين معارف و علوم را درك كند به همين جهت پيامبر اسلام مبعوث شد تا نياز بشر را برطرف نمايد.

قرآن كريم توسط پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بر مردم نازل شد تا عالى ترين حقايق و معارف دين را به مردم برساند و نه تنها براى مردم آن عصر بلكه براى دانشمندان هر عصر و زمانى قابل استفاده است و هرگز كهنه نمى شود.

قرآن مجيد و سيره پيامبر اسلام دو ميراث غنى علمى و دينى اى هستند كه در اختيار مسلمانان مى باشند.

٣ - پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم براى نگهدارى و حفظ علوم نبوت و احكام اسلام و اجراى آنها تدبير ديگرى نيز انديشيد و آن نصب امام بود. پيامبر اسلام به دستور خداوند امامان معصوم را به عنوان مرجع معتبر علمى و دينى و در رديف قرآن معرفى نمود و اقوال و سيره آنان را حجت دانست.

بنابراين از اين طريق نيز احاديث فراوانى در اختيار مسلمانان قرار گرفته كه نيازهاى دينى آنان را تأمين مى كند.

٤. اجازه اجتهاد و استنباط احكام از قر آن، سنت و سيره معصومينعليه‌السلام و استفاده از عقل. دانشمندان و فقهاى اسلام علاوه بر قرآن، ميراث بسيار غنى و گرانقدرى از احاديث را در اختيار دارند كه با اجتهاد و بررسى آنها مى توانند نيازهاى معنوى انسان ها را استخراج كرده و در اختيار آنان قرار دهند. هم چنين با اجتهاد و استفاده از منابع گرانقدر اسلام، پاسخ گوى نيازهاى گوناگون زندگى متغير انسان ها در هر عصر و زمانى باشند.

٥ - مردم عصر پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از لحاظ رشد عقلى به حدى رسيده بودند كه علوم نبوت را كاملاً ارج مى نهادند و در حفظ و تبليغ آنها كوشش مى كردند.

مسلمين صدر اسلام چنين لياقتى را داشتند كه كتاب آسمانى خود را با حفظ و كتابت به طور كامل و بدون تغيير و تحريف نگه داشته و براى آيندگان باقى بگذارند. هم چنين از رشد عقلى و امكاناتى برخوردار بودند كه صدها هزار حديث را در زمينه هاى مختلف، از پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و امامان معصومعليه‌السلام به دست آورده و از دستبرد حوادث نگه دارند.

لذا در چنين زمان و امكانات ويژه اى پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به رسالت مبعوث شد. قرآن را آورد و عالى ترين معارف و كامل ترين احكام و قوانين را در اختيار مردم قرار داد. به وسيله امامت، دين را به اتمام رسانيد و امامان معصومعليه‌السلام را به عنوان حافظان دين و ادامه دهندگان راهش معرفى نمود. با چنين برنامه اى امت اسلام خودكفا شد و هيچ وقت نيازمند پيامبر جديد نشد.

اين است فلسفه ختم نبوت، ولى براى پيامبران و امت هاى گذشته چنين امكاناتى فراهم نشد.

ثبات احكام دين و زندگى متغير انسان ها

قبلاً ثابت شد كه پيامبر اسلام خاتم پيامبران بوده و بعد از او هيچ پيامبرى نخواهد آمد. در اين جا ممكن است كسانى خرده گرفته و بگويند: شما احكام و قوانين اسلام را در هر زمان و مكانى ثابت و مشكل گشا مى دانيد، در صورتى كه اوضاع و شرايط زندگى انسان همواره در حال تغيير و دگرگونى است و حوادث جديدى پيش مى آيد كه به احكام و قوانين جديد نياز دارد، به عبارت ديگر، ثبات احكام دين با تغيّر زندگى و نيازهاى جديد بشر چگونه قابل جمع است؟

احكام و قوانين اسلام كه در هزار و چهارصد و بيست سال قبل نازل شده براى زندگى مردمان آن عصر در جزيرة العرب مناسب بوده، نه براى زندگى گسترده و متمدن اين زمان و آينده بشر. لذا زندگى دشوار و پيچيده كنونى نياز به احكام و قوانين پيشرفته ترى دارد. اگر بشر به قوانين آسمانى نياز دارد، بهتر بود در هر عصرى پيامبر جديدى فرستاده مى شد تا بر طبق نيازهاى جديد، احكام و قوانين كامل ترى آورده شود.

در پاسخ اين شبهه بايد گفت: نيازهاى زندگى انسان كه منشأ جعل احكام و قوانين هستند دو جنبه دارند: ثبات و تغيّر. جنبه ثبات و دوام آنها از خلقت ويژه انسان و غرايز و استعدادهاى طبيعى او سرچشمه مى گيرد و همه انسان ها در هر زمان و مكانى در اين جهت اشتراك دارند; مثلاً همه انسان ها نياز به غذا، آب، لباس و مسكن دارند، در اصل اين نياز طبيعى، هيچ تفاوتى ميان انسان ها نيست; گرچه در كيفيت و نوع آنها تفاوت هاى فراوانى وجود دارد. بر اثر همين نياز است كه انسان ها احتياج به انواع تبادلات مانند: خريد، فروش، اجاره، رهن، عاريه و ديگر تبادلات دارند. از آن جا كه انسان ها در اجتماع زندگى مى كنند، به تعاون و همكارى يكديگر نياز دارند و زندگى اجتماعى متمدن هم نيازمند قوانين و احكام كامل و درستى است تا با اجراى آنها حقوق افراد تأمين شود و از تعديات و تجاوزات جلوگيرى به عمل آيد.

احكام و قوانين مربوط به كارگر و كارفرما، مالكيت و حدود آن، خريد و فروش، اجاره و رهن، قضا و شهادت، حدود، ديات و قصاص و مانند آن از همين نيازهاى طبيعى نشأت مى گيرد.

ارضاى غريزه جنسى نيز يك نياز طبيعى است كه همه انسان ها بدان محتاج اند. همين نياز طبيعى است كه ازدواج و طلاق را به وجود آورده و موجب جعل و تدوين احكام و قوانين زناشويى و حقوق متقابل زوجين و والدين با فرزندان شده است.

بنابراين، احكام و قوانينى كه در شرع مقدس اسلام آمده و تابع غرايز و نيازهاى طبيعى انسان اند، ثابت و دائمى مى باشند و با خاتميت پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ناسازگارى ندارند.

در مورد نيازهاى متغير انسان ها نيز بايد گفت: با توجه به شرايط متغير جهان و رشد روزافزون علوم و صنايع و اختراع ابزارهاى متنوع زندگى، راه حل هاى مناسب و احكام تازه اى مى خواهد كه دين پاسخ گوى آنها بوده و شارع مقدس اسلام، دو راه حل را در اين باره پيش بينى نموده است:

راه اول اجتهاد: قبلاً گفته شد كه اسلام ميراث گرانبهايى از علوم، معارف، احكام و قوانين را از طريق قرآن و حديث، براى مسلمانان به جاى گذاشته است. اگر فقهاى اسلام با توجه به مقتضيات هر زمان در منابع غنى علمى اسلام دقت و كنجكاوى كنند، مى توانند راه حل هاى مناسب و پاسخ هاى مسائل جديد را استنباط كرده و در اختيار مردم قرار دهند و جامعه اسلامى را همگام با اجتماع مترقى و پيشرفته جهان پيش ببرند.

مجتهد بايد آگاه به زمان و مكان و نيازهاى جديد اجتماع بزرگ انسانى باشد و با ديد وسيع و سعه صدر، پاسخ مشكلات جديد جامعه اسلامى را از منابع غنى اسلام استنباط كند و در اختيار مسلمانان قرار دهد و بدين وسيله به جهانيان اثبات كند كه قوانين و احكام اسلام مى تواند در هر زمان و مكانى قابل عمل باشد و سعادت دنيا و آخرت پيروانش را تأمين كند.

راه دوم اختيارات حاكم شرع: در جاى خود به اثبات رسيده است كه حكومت در متن احكام و قوانين اسلام واقع شده است. بخش بزرگى از احكام و قوانين شريعت مربوط به اداره جامعه و امور سياسى، اجتماعى است كه اجراى آنها بدون وجود زمامدار متدين، متعهد و متخصص امكان پذير نيست.

زمامدار مسلمين وظيفه دارد حكومت اسلامى را در محدوده قوانين شريعت اداره كند و با اجراى كامل احكام اسلام جلو ظلم و مفاسد اخلاقى و اجتماعى را بگيرد و عدل اسلامى را برقرار سازد. براى حاكم شرعى اسلام وظيفه اى است كه در هر زمان و شرايطى بايد بدان اهتمام ورزد.

گرچه بخشى از احكام و قوانين اسلام به همين منظور تشريع شده و با اجراى كامل آنها مى توان به هدف رسيد، اما حاكم شرع در اداره كشور اسلام، گاهى با حوادث فوق العاده و مشكلاتى برخورد مى كند كه در حل آنها نياز به اختيارات ويژه اى دارد كه چنين اختياراتى براى زمامدار مسلمين پيش بينى شده است.

حاكم اسلام اجازه دارد با حفظ اصول و مبانى كلى اسلام و با رعايت مصالح امت اسلامى، احكام و مقرراتى را جعل و تدوين كند و در اداره كشور به كار بندد. اين قبيل احكام و قوانين را «احكام حكومتى» مى نامند.

پيامبر گرامى اسلام داراى چنين اختياراتى بوده و از آن استفاده مى كرده است. بعد از وى همين اختيارات به امامان معصومعليهم‌السلام واگذار شده است. در خصوص همين احكام است كه مسلمانان موظف شده اند از پيامبر و ائمه معصوم كه «اولوالامر» ناميده مى شوند اطاعت كنند.

قرآن مى گويد:

اى مؤمنان! از خدا، پيامبر و صاحبان امر [حكومت] از خودتان اطاعت كنيد.(٢٥)

طبق احاديث فراوانى كه در منابع روايى داريم، در زمان غيبت امام معصوم، مسؤوليت اداره كشور اسلامى، بر عهده فقيه عادل، مدير، مدبر و سياستمدار مى باشد. چنين فقيهى را فقهاى منتخب مردم شناسايى و براى تصدى مقام رهبرى و ولايت امر مسلمين معرفى مى كنند.

ولىّ امر مسلمين نيز در اداره كشور از اختيارات ويژه معصومينعليهم‌السلام برخوردار بوده و در اداره كشور از اختيارات خود استفاده مى كند.

بنابراين، حكومت اسلامى هيچ گاه در تنگناى كمبود احكام و مقررات لازم قرار نمى گيرد، زيرا در حل مشكلات حكومتى يا از اجتهاد فقهاى آگاه و آشناى به زمان استفاده مى كند، يا از اختيارات ويژه خود بهره مى گيرد.

از آنچه گذشت معلوم شد كه احكام و قوانين اسلام مى تواند جاودانه باشد و در هر شرايطى سعادت دنيا و آخرت مردم را تأمين كند. بنابراين در خاتميت نبوت پيامبر اسلام اشكالى به وجود نمى آيد.

چرا ارسال پيامبران مبلّغ قطع شد؟

ممكن است كسانى به خاتميت پيامبر اسلام خرده ديگرى گرفته و بگويند: چنانچه بپذيريم كه بعد از بعثت پيامبر اسلام، نيازى به ارسال پيامبر تشريع كننده نداريم، اما اين مطلب را قبول نداريم كه به پيامبر مبلّغ و مروّج دين هم نياز نداشته باشيم. پيامبران گذشته دو نوع بودند: جمعى از آنان اولوالعزم و صاحب شريعت بودند و گروهى نيز دين پيامبران اولوالعزم را ترويج مى كردند كه در ارشاد و هدايت مردم بسيار مفيد و مؤثر بودند. بعد از پيامبر اسلام نيز وجود چنين پيامبرانى حتماً مفيد و سودمند بود، پس چرا ارسال نشدند؟

در پاسخ گفته مى شود كه ارسال پيامبر، براى اتمام حجت و در مواقع ضرورى انجام مى گيرد. در صورتى كه بعد از بعثت پيامبر اسلام، چنين نيازى وجود نداشت، زيرا بشر در آن زمان از جهت رشد عقلى و علمى به حدى رسيده بود كه مى توانست ميراث علمى و دينى خود را حفظ كند و آن را ترويج نمايد. در آن زمان دين به حد كمال رسيده بود و از جهت مبلغ، خودكفا بود.

خدا در قرآن مى فرمايد:

امروز كافران از [ضربه زدن به] دين شما مأيوس شدند، پس از آنان نترسيد و از من بترسيد. امروز دين شما را كامل نمودم و نعمتم را بر شما تمام كردم و به اسلام شما رضايت دادم.(٢٦)

اسلام مسؤوليت حفظ و نگهدارى و تبليغ دين را بر عهده سه گروه نهاده است:

اول: امام معصوم: شيعيان عقيده دارند كه بعد از پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مسؤوليت نگهدارى و تبليغ دين و اداره امت اسلامى بر عهده امام معصوم است. رسول خدا در زمان حياتش حضرت علىعليه‌السلام را به همين منظور برگزيده و اطلاعات لازم را در اختيارش قرار داد تا بعد از خودش در نگهدارى و ترويج دين كوشش نمايد.

اميرالمؤمنينعليه‌السلام نيز در زمان حيات، به وظيفه خود عمل كرد و تا حد ممكن براى دفاع از دين و رهبرى امت اسلام تلاش كرد و هنگام وفات، فرزندش امام حسنعليه‌السلام را به جاى خود منصوب نمود و توصيه هاى لازم را انجام داد. بعد از امام حسن، امام حسينعليه‌السلام به امامت رسيد و به همين طريق هر امامى امام بعد از خودش را تعيين كرد. اين وضع تا زمان ارتحال حضرت امام حسن عسكرىعليه‌السلام (٢٥٥هجرى) هم چنان ادامه داشت.

در اثر تلاش و جديت امامان معصومعليهم‌السلام صدها هزار حديث، در زمينه هاى مختلف در ميان مسلمانان پخش شد و در كتاب هاى حديث براى آيندگان باقى ماند و در اثر كوشش ائمه اطهار هزاران دانشمند، اسلام شناس و مبلغ دين پرورش يافت.

امام يازدهم نيز در زمان وفات، فرزند خود حجة بن الحسنعليه‌السلام را به جاى خويش نصب كرد و مسؤوليت حفظ و دفاع از دين را بر عهده اش نهاد. امام دوازدهم از آن زمان تاكنون در حال غيبت است و وظيفه خود را به گونه اى ديگر انجام مى دهد. البته هر لحظه در انتظار فرارسيدن روزى است كه انسان ها براى پذيرش انقلاب اسلامى او و حاكميت مطلق عدل و داد آمادگى كامل پيدا كنند. در آن زمان با يك انقلاب جهانى، اسلام را در همه جهان گسترش مى دهد و عدل و داد را جايگزين ظلم و ستم مى سازد.

از آنچه گفته شد استفاده مى شود كه با تشريع مقام امامت، نيازى به ارسال پيامبرانى كه مروج اسلام باشند نيست، زيرا اين مسؤوليت بر عهده امامان معصوم نهاده شده است.

دوم: فقها و علماى دين: در زمان معصومينعليهم‌السلام دانشمندان برجسته و علماى متعددى باليدند و علوم و احكام اسلام را به خوبى فراگرفتند و براى تبليغ و ترويج آنها آماده شدند. پيامبر اسلام و امامان معصوم در پرورش چنين افرادى تلاش فراوانى مى كردند.

در اين باره احاديث فراوانى داريم كه به نمونه هايى از آنها اشاره مى كنيم:

حضرت صادقعليه‌السلام فرمود: علما وارثان پيامبرانند، پيامبران درهم و دينارى از خود به ارث نمى گذارند، بلكه احاديث، را به ارث مى گذارند، پس هر كس چيزى از احاديث آنان را بگيرد، بهره زيادى را به دست آورده است. خوب دقت كنيد كه علم خود را از چه شخصى مى گيريد. در ميان ما اهل بيت، در هر نسلى افراد عادلى وجود دارند كه از تحريف تندروان و كج روى اهل باطل و تأويل نادانان جلوگيرى مى كنند.(٢٧)

پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:

علماى امت من مانند پيامبران بنى اسرائيل هستند.(٢٨)

همچنين فرمود:

خدا جانشينان مرا رحمت كند. گفته شد: يا رسول الله! جانشينان شما چه كسانى هستند؟ فرمود: كسانى كه سنت مرا زنده مى كنند و آن را به بندگان خدا ياد مى دهند.(٢٩)

نيز فرمود:

مثل علما در زمين مثل ستارگان در آسمان است، كه مردم در تاريكى هاى خشكى و دريا به وسيله آنها هدايت مى شوند و اگر خاموش گردند بيم آن مى رود كه هدايت شوندگان گم شوند.(٣٠)

اميرالمؤمنين از رسول خدا روايت كرده كه فرمود:

در قيامت مداد علما با خون شهدا مقايسه مى شود، پس مداد علما بر خون شهدا برترى مى يابد.(٣١)

پيامبر اكرم فرمود:

كسى كه مرگش فرا رسد در حالى كه طلب علم مى كند تا به وسيله آن اسلام را زنده كند، ميان او و پيامبران در بهشت يك درجه بيشتر فاصله نيست.(٣٢)

از اين احاديث و مانند آن استفاده مى شود كه شارع مقدس اسلام مسؤوليت ارشاد مردم و تبليغ دين را بر عهده علما نهاده است. با وجود اين، نيازى به ارسال پيامبران مبلغ نيست.

سوم: عقل انسان: يكى از اهداف بزرگ پيامبران پرورش و تكميل عقل ها بوده است. پيامبران گذشته نقش بزرگى را در اين باره ايفا كرده اند. عقول انسان ها در طول تاريخ و به كوشش پيامبران، كم كم تكامل يافت تا در زمان پيامبر اسلام به حد بلوغ نسبى خود رسيد. پيامبر اسلام نيز نسبت به رشد و تكامل عقل آدميان عنايت ويژه اى داشت. به مردم سفارش مى كرد عقل خود را به كار گيرند و در كشف حقايق و درك اشيا كنجكاوى نمايند. با تعقل و تفكر، حق را از باطل جدا كرده و حق را بپذيرند.

قرآن كريم در آيه هاى متعدد مردم را به تعقل، تفكر، تدبر و تفقه دعوت مى نمايد. در كتاب هاى حديث نيز روايات فراوانى وجود دارد كه از عقل ستايش نموده و مردم را به خردگرايى توصيه كرده است. پيامبر اسلام و امامان معصومعليهم‌السلام عقل را به عنوان راهنما و حجت شرعى، در شناخت موضوعات و مسائل عقلى به مردم معرفى نموده و از آنان خواسته اند كه در شناخت حقايق، عقل خويش را به كار گيرند و از آن پيروى نمايند.

از آنچه گفته شد نتيجه مى گيريم كه با ارسال پيامبر اسلام، نيازى به بعثت پيامبران مبلّغ نيست، از اين رو پيامبر اسلام خاتم پيامبران شد و نبوت خاتمه يافت.

حضرت محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم قبل از بعثت

حضرت محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در هفدهم ماه ربيع الاول سال ٥٧٠ ميلادى در مكه به دنيا آمد.(٣٣)

پدرش عبدالله و مادرش آمنه بود. قبل از ولادت، پدرش از دنيا رفت و در مدينه مدفون شد. آن حضرت تحت تكفل جدش عبدالمطلب درآمد. عبدالمطلب از بزرگان قريش بود و علاقه فراوانى به محمد داشت. درباره او مى فرمود: فرزندم محمد آينده درخشانى دارد.(٣٤)

حضرت محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در سن پنج سالگى مادرش آمنه را از دست داد. در سن نه سالگى بود كه جدش عبدالمطلب از دنيا رفت. بعد از وفات عبدالمطلب فرزندش ابوطالب نگه دارى و سرپرستى او را بر عهده گرفت. اين عموى مهربان، همانند پدر از محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مراقبت مى كرد.

حضرت محمد در سن ٢٥ سالگى با خديجه، دختر خويلد، بانوى شريف و ثروتمند و پاكدامن قريش ازدواج نمود. دو پسر از او به دنيا آورد كه در كودكى وفات كردند و صاحب چهار دختر به نام هاى: زينب، رقيه، ام كلثوم و فاطمه شد.

از تاريخ استفاده مى شود كه حضرت محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در زمان كودكى، نوجوانى و جوانى نسبت به همسالان خود برترى داشت و از گفتار و كردارش معلوم بوده كه فردى غيرعادى است.

ابوطالب درباره او چنين مى گويد:

پاسى كه از شب مى گذشت از محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم سخنان شگفت انگيزى را مى شنيدم. ما به هنگام غذا خوردن و آب نوشيدن نام خدا را ذكر نمى كرديم، تا اين كه از محمد شنيدم كه به هنگام غذا خوردن مى گفت: «بسم الله الاحد»، بعد از غذا هم مى گفت: «الحمدلله كثيراً». من از اين كار در شگفتى بودم. گاهى كه به طور ناگهانى بر او وارد مى شدم، نورى را بالاى سرش مى ديدم كه تا آسمان ادامه داشت. هيچ گاه از محمد دروغ نشنيدم، كارهاى جاهليت از او سر نمى زد، هرگز نديدم كه بى جهت بخندد يا با بچه ها بازى كند يا به آنان توجه داشته باشد. تنهايى و تواضع را دوست مى داشت.(٣٥)

ابن عباس مى گويد:

بامدادان كه فرزندان ابوطالب از خواب بيدار مى شدند چشمانشان كثيف و آلوده بود، اما ديدگان محمد پاكيزه و روشن بود. ابوطالب بامداد غذاى كودكان را مى داد، آنها غذاى يكديگر را مى ربودند ولى محمد دست درازى نمى كرد. وقتى ابوطالب اين موضوع را مشاهده كرد برايش غذاى جداگانه مى آورد.(٣٦)

ابوالفداء مى نويسد:

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نزد ابوطالب بزرگ شد. خدا او را از انجام دادنِ كارهاى جاهليت و بدى هاى آن حفظ مى كرد، زيرا كرامت او را مى خواست، تا به صورت مردى درآمد كه از جهت بزرگوارى، خوش اخلاقى، رعايت آداب معاشرت، احسان به همسايگان، بردبارى، امانتدارى و راست گويى بر همه خويشانش برترى داشت. هرگز دنبال كار زشت نمى رفت، كسى را اذيت نمى كرد. هيچ گاه با ديگران شوخى يا جدال نكرد. همه صفات پسنديده در او جمع بود به گونه اى كه «محمد امين» ناميده شد.(٣٧)

ابوالفداء مى نويسد:

در آغاز وحى، پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم وحشت زده وارد خانه شد و به همسرش خديجه گفت: بر نفس خودم بيمناكم؟ خديجه براى تسليت او در جوابش گفت: بشارت باد كه خدا هيچ گاه تو را ذليل نمى سازد، زيرا تو صله رحم مى كنى، راست گو هستى، دشوارى هاى مردم را تحمل مى كنى، به فقرا كمك مى نمايى، مهمان نواز هستى و در حوادث روزگار به ديگران كمك مى كنى.(٣٨)

انس بن مالك مى گويد:

حضرت محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم قبل از نبوت، در ميان مردم امين ناميده شد، زيرا امانتدارى و عدالت او را شناخته بودند.

ربيع بن خيثم مى گويد:

مردم در زمان جاهليت در مرافعات خود به حضرت محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مراجعه مى كردند. نضربن حارث به قريش مى گفت: شما محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را در زمان كودكى از خودتان پسنديده تر، راست گوتر و امين تر مى دانستيد، ولى زمانى كه موهايش سفيد شد و از جانب خدا به شما مبعوث گشت گفتيد: ساحر است، نه، به خدا قسم! ساحر نيست.(٣٩)

حضرت محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بيست ساله بود كه در حلف الفضول پيمان جوانمردان شركت نمود. پيمان مذكور را جمعى از مردم خيرخواه عرب، در خانه عبدالله بن جدعان امضا كردند و پيمان بستند كه تا زنده هستند از مظلومان بى پناه دفاع كنند و حق آنان را از ظالمان بگيرند. حضرت محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در اين باره فرمود:

من در پيمانى كه در خانه عبدالله بن جدعان بسته شد حاضر بودم و دوست ندارم آن را با شتران سرخ موى معاوضه كنم و چنان چه در اسلام نيز مرا بدان بخوانند اجابت مى كنم.(٤٠)

از اين قبيل شواهد تاريخى استفاده مى شود كه حضرت محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، قبل از بعثت در ميان مردم به نيكوكارى، امانت دارى، راست گويى، بردبارى، عدالت خواهى، بى آزارى و پاك دامنى معروف بوده است.

در اثر همين حسن سابقه بود كه مردم، ادعاى نبوت او را پذيرفتند و به او ايمان آوردند.