پس از غروب - تحليل رخدادهاى پس از رحلت پيامبر

پس از غروب - تحليل رخدادهاى پس از رحلت پيامبر0%

پس از غروب - تحليل رخدادهاى پس از رحلت پيامبر نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: تاریخ اسلام

پس از غروب - تحليل رخدادهاى پس از رحلت پيامبر

نویسنده: يوسف غلامى
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 15635
دانلود: 6954

توضیحات:

پس از غروب - تحليل رخدادهاى پس از رحلت پيامبر
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 15 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 15635 / دانلود: 6954
اندازه اندازه اندازه
پس از غروب - تحليل رخدادهاى پس از رحلت پيامبر

پس از غروب - تحليل رخدادهاى پس از رحلت پيامبر

نویسنده:
فارسی

پی نوشت ها:

۱- علامه سيد مرتضى عسكرى مى نويسد: طبرى در ترويج مجعولات، بر ديگر مورخان سبقت جسته است. (نقش ائمه در احياى دين، ج ۶، ص ۵۳) وى از سيف بن عمر ۷۰۱ حديث نقل مى كند، حال آن كه او در نزد محققان به درغگوى حديث ساز معروف است. (الغدير، ج ۸، ص ۳۲۷) خطيب بغدادى مى نويسد: دروغگوترين فرد پهنه زمين ابومعشر است. (تاريخ بغداد، ج ۱۳ ت ص ۴۲۹) كه طبرى در كتابش از گفتارهاى وى بهره وافى برده است. (الامام الصادق و المذاهب الاربعة ت ج ۱، ص ۲۶۵)

۲- يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله يعصمك من الناس.... مائده ۶۷

۳- توبه / ۶۱.

۴- ميان اهل تسنن و تشيع در تفسير كلمه ولى گفتگو بسيار است. معانى متعدد آن عبارت اند از: مهربان، مددكار، دوست، نگاهبان، متصرف بر كسى، پرونده، نعمت دهنده، نعمت داده شده و... (منتهى الارب فى لغة العرب، ص ۱۳۳۹.) اهل سنت، ولايت را به معناى دوست و مهربان و شيعه آن را به معناى متصرف در امور تفسير مى كنند. راستى، آيا پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله در بازگشت از حج در گرماى شديد عربستان، ساعت ها مردم را در بيابان سوزان باز مى دارد تا بگويد على دوست من و شماست؟! به نظر ما بهترين دليل بر معناى دوم، مفاد حديث است. مجموعه گفتار پيامبر در اين خطبه، همه حاكى از آن است كه منظور از ولايت، همان تصرف در امور است.

۵- همه مورخان و بسيارى از مفسران اهل تسنن، اعتراف كرده اند كه آيه پنجم سوره مائده اليوم اكملت لكم دينكم پس از اعلام ولايت على بن ابى طالبعليه‌السلام و بيعت عمومى با وى و تحقق رهبرى پس از رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله نازل شد. (تاريخ مدينة دمشق، ج ۲، ص ۷۵ و ۵۷۷، شواهد التنزيل، ج ۱، ص ۱۵۷، مناقب على بن ابى طالبعليه‌السلام ، ص ۱۹ و ده ها كتاب ديگر. ر. ك: حماسه غدير، ص ۱۲۵.)

۶- اين حديث از ۱۴۶ نفر از صحابيان پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله در كتب حديث و تاريخ ثبت شده است. درباره نام اين افراد و كتاب هاى اهل سنت و شيعه كه سند حديث غدير را نقل كرده اند ر. ك: حماسه غدير، ص ۳۸ - ۸۶ و الغدير، ج ۱.

۷- به اعتقاد شيعه و سنى، سفارش به منزلت علىعليه‌السلام نخستين بار در مكه (يوم الانذار) رخ داد. در اولين دعوت رسمى پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله از خويشاوندانش. مورخان شيعه و سنى فرموده پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله را چنين نقل كرده اند: فايكم يوازرنى على هذا الامر على ان يكون اخى و وصيى و خليفتى؟ ( كدام يك از شما مرا در امر رسالت پشتيبانى مى كند تا برادر، وصى و جانشين من باشد؟) با اين حال ابن جرير طبرى جمله آن حضرت را چنين تحريف كرده است: على ان يكون اخى و كذا و كذا، ( جامع البيان فى تفسير القرآن، ج ۱۹، ص ۷۴.

۸- توبه / ۱۰۱.

۹- درباره سند اين حديث از شيعه و سنى، رك: حماسه غدير، ص ۱۰۷ و ۱۵۶. از آن نمونه: مسند احمد، ج ۴، ص ۳۷۲، شواهد التنزيل ت ج ۲، ص ‍ ۲۶۶، تفسير ثعلبى، ج ۱۸، ص ۲۷۸، المنار، ج ۶، ص ۴۶۴، المستدرك على الصحيحين، ج ۲، ص ۵۰۲

۱۰- درباره نام اين افراد، ر. ك: كشف اليقين، علامه حلى، ارشاد القلوب، ص ‍ ۱۱۲ و ۱۳۵، بحارالانوار، ج ۲۸، ص ۸۶ و ۱۱۴.

۱۱- اگر در منابع اهل تسن، كلام صريحى درباره تنظيم كنندگان اين عهدنامه درج نمى گرديد، از مفاد عهدنامه و آنها كه پس از رحلت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله بدين مضامين استدلال جسته اند به خوبى معلوم مى شود كه نامبردگان چه گروه ها و افرادى بوده اند. بر پايه گفتار محدثان سنى و شيعه، اينان همان كسانى بودند كه در بارگشت از جنگ تبوك مى خواستند در يكى از گردنه ها، شتر رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله را رم دهند. (البته در شمارش نام آنان اندكى اختلاف نظر وجود دارد) در بيشتر مدارك شيعه و بعضى مدارك اهل تسنن نام شان مشخص شده است، ولى از آنجا كه در ميان آنان اسم مردان سرشناس ‍ صحابه نيز وجود دارد در بعضى منابع نام شان حذف شده است. ابن حزم چون نام آن افراد را بر مى شمرد، مى نويسد: در سلسله سند اين حديث نام وليدبن جميع وجود دارد و او فردى مورد اعتماد نيست. (المحلى، ج ۱۱، ص ۲۲۴) اين در حالى است كه شخصيت سرشناس اهل تسنن، يوسف مزى در ذيل نام وليدبن جميع مى نويسد: مردان نامى علم رجال، وليدبن جميع را توثيق كرده و گفتار او را پذيرفته اند. (تهذيب الكمال) مدارك ديگر اين ماجرا: سنن بيهقى، ج ۹، ص ۳۳ الاستيعاب، ج ۳، ص ۹۸۰، ص ‍ ۹۸۰، حاشيه الاصبابة، ج ۲، ص ۳۷۲، الكشاف، ج ۲، ص ۲۷۷ و ۲۹۱، مجمع الزوائد، ج ۶، ص ۱۹۵، خصال، ص ۴۹۹، تفسير قمى، ج ۱، ص ‍ ۳۰۱، بحار الانوار، ج ۲۱، ص ۲۲۲ و ۲۲۳. از مفاد عهدنامه چنين به دست مى آيد كه پس از رحلت رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله نگاشته شده است، ولى در حقيقت پيش از رحلت نوشته شده است، ولى چون مى خواستند درباره اوضاع پس از رحلت پيامبر به چاره انديشى بپردازند، مطالب را آن گونه كه مى خوانيد تنظيم كردند.

۱۲- برپايه مدارك شعيه نويسندگان اين طومار همان افرادى بودند كه تصميم داشتند در بازگشت رسولعليه‌السلام از جنگ تبوك آن حضرت را بكشند. در منابع اهل تسنن آنجا كه از نام توطئه گران جنگ تبوك ياد مى شود مطالبى بيان مى گردد كه از مفاد آن مى توان دانست كه اينان، همان نويسندگان آن طومار بوده اند. ابن ابى الحديد، عمروبن عاتص و ابوموسى اشعرى را در زمره آنان ياد مى كند. (شرح نهج البلاغه، ج ۱۳، ص ۳۱۴ و ۳۱۵.) و در جاى ديگر ابوسفيان را نام مى برد. (همان، ج ۶، ص ۲۹۱.)

درباره اين رويداد پديد آورندگان آن به كتاب هاى زير مراجعه شود: المغازى، ج ۳، ص ۱۰۴۲ - ۱۰۴۵، مسند احمد، ج ۵، ص ۴۵۳ و ۴۵۴، صحيح مسلم با شرح نووى، ج ۱۷ - ۱۸، ص ۱۲۴ و ۱۲۵، دارالفكر، بيروت، چاپ دوم، ۱۳۹۲ ق، تاريخ يعقوبى، ج ۲، ص ۵۷ نجف، يك جلدى، و چندين منبع ديگر به نقل بررسى رجال صحيحين، ص ۱۳۹.

۱۳- ابوعبيده، عامر بن عبدالله بن جراح قرشى است كه مادرش اميه دختر غنم بن جابر است. از مسلمانان نخستين است. در ۲۷ سالگى مسلمان شد. پيامبر بين او و سالم مولاابى حذيفه عقد برادرى بست. دو بار هجرت كرد و فرمانده سپاه ابوبكر در گسيل به شام بود. به سال ۱۸ هجرى در ۵۸ سالگى در اثر طاعون شهر عمواس در گذشت و در اردن به خاك سپرده شد. ( الاستيعاب، ج ۳، ص ۲ - ۴، اسدالغابه، ج ۳، ص ۸۴ - ۸۶، الطبقات الكبرى، ج ۲، ص ۴۰۹ - ۴۱۴، تهذيب تاريخ مدينة دمشق، ج ۷، ص ‍ ۱۵۷ - ۱۶۹)

عمواس از دهكده هاى فلسطين، نزديك بيت المقدس و در شش ميلى رمله است. (معجم البلدان، ج ۶، ص ۲۲۶.)

بقره / ۷۹.

۱۴- اسامه فرزند زيدبن حارثه است. زيد در عصر جاهليت، در يكى از نبردهاى قومى اسير شد و در بازار عكاظ به حكيم بن حزام فروخته شد. حكيم او را به خديجه داد و او نيز زيد را به پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله بخشيد. پدر زيد فرزندش را از آن حضرت طلب كرد. پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله زيد را به اختيار خود نهاد و او ماندن نزد رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله را برگزيد. زيد بن حارثه پس از على بن ابى طالبعليه‌السلام ، اولين مردى بود كه اسلام آورد و نماز گزارد. (السيرة النبوية، ج ۱، ص ۲۶۴.) اسامه در اواخر سلطنت معاويه درگذشت. نويرى مى نويسد: اسامه از كسانى است كه پس از كشته شدن عثمان با على بن ابى طالب بيعت نكرد. (نهاية الارب، ج ۵، ص ۱۰۶.)

۱۵- هر چند در بيشتر كتاب هاى اهل سنت و برخى كتاب هاى شيعه چنين معروف است كه آن حضرت به سم زنى يهودى مسموم شد و در بستر بيمارى افتاد، بر پايه نظر بيشتر محققان شيعه، دو زن از نزديكان حضرت عامل مسموم كردن آن جناب بودند.

۱۶- الكامل فى التاريخ، ج ۲، ص ۳۱۸ و تاريخ الامم و الملوك، ص ۲۲۵.

۱۷- السيرة النبوية، ج ۲، ص ۶۴۲ و النص و الاجتهاد، ص ۱۲.

۱۸- در ايام خلافت ابوبكر، سپاه اسامه راهى شام شد و پس از چهل يا هفتاد روز به مدينه بازگشت.

۱۹- شرح ابن ابى الحديد، ج ۲، ص ۲۰، المراجعات، ص ۲۷۵ و ۲۷۶، ملل و نحل شهرستانى، مقدمه چهارم، ص ۲۹

۲۰- اعزام رسمى سپاه در ماه صفر و تدارك لشكر در ماه محرم بوده است.

۲۱- تاريخ الامم و الملوك، ج ۳، ص ۱۸۶، شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج ۱، ص ۱۵۹ - ۱۶۲. به نقل دايرة المعارف بزرگ اسلامى، ج ۵، ص ۲۲۵.

۲۲- البداية و النهاية، ج ۵، ص ۲۲۲. تاريخ الامم و الملوك، ج ۲، ص ۲۲۴، الكامل فى التاريخ، ج ۲، ص ۳۱۷، دار صادر، بيروت.

۲۳- شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج ۲، ص ۲۰ و ج ۶، ص ۵۲، المراجعات، ص ۲۷۵ و ۲۷۶، ملل و تحل شهرستانى، مقدمه چهارم، ص ۲۹.

۲۴- محلى در پنج كيلومترى مدينه در راه شام.

۲۵- مسند احمد، ج ۱، ص ۳۵۶، الطبقات الكبرى، ج ۲، ص ۲۱۷، ۲۴۲، تاريخ الامم و الملوك، ج ۳، ص ۱۹۲ و ۱۹۳. ابن ابى الحديد مى گويد: مى توان احتمال داد كه فراخواندن اسامه از اردوگاه و جلوگيرى از حركت سپاه وى توسط برخى از همين حاضران پيرامون بستر پيامبر، به قصد اعمال برخى اغراض انجام گرفته باشد. (شرح نهج البلاغه، ج ۱۲، ص ۸۲ - ۹۰)

۲۶- شرح ابن ابى الحديد، ج ۲، ص ۲۰، المراجعات، ص ۲۷۵ و ۲۷۶ ت ملل و نحل شهرستانى، مقدمه چهارم، ص ۲۹. با اين كه بيشتر تاريخ نگاران موضوع لعن و نفرين تخلف كنندگان را نقل كرده اند طبرى، فرموده حضرت صلى‌الله‌عليه‌وآله را چنين ياد كرده است: دستور مرا در مورد سپاه اسامه اجرا كنيد. خداى لعنت كند كسانى را كه قبور پيامبران خود را به مساجد تبديل كرده اند. (تاريخ الامم و الملوك، ج ۲، ص ۲۲۵.) بايد پرسيد: ميان اين دو جمله كه طبرى از حضرت نقل مى كند چه پيوندى است؟

۲۷- انساب الاشراف، ج ۱، ص ۴۷۴، ش ۹۵۵، دارالمعارف مصر، ۱۳۵۹ ق، پنج مجلد.

۲۸- ۲۹الطبقات الكبرى، ج ۲، قسمت اول، ص ۱۳۶ و ۱۳۷، چاپ ليدن، و ص ‍ ۱۸۹ - ۱۹۱، چاپ بيروت، المغازى، ج ۳، ص ۸۵۶، شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج ۱، ص ۱۶۰ و ج ۶، ص ۵۲.

۲۹- تاريخ الامم و الملوك، ج ۲ ت ص ۲۲۴ - ۲۲۶، الكامل فى التاريخ، ج ۲، ص ‍ ۳۱۸.

۳۰- مورخان ضمن بر شمردن نام دو كس از صابيان نامدار پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله مى نويسند: اين دو در خيلى از لحظه هاى حساس جنگ ها گريخته اند. حال آن كه ايشان در زمره سپاهيان لشكر اسامه بوده اند. الطبقات الكبرى، ج ۳، ص ۱۵۵، السيرة النبوية، ج ۱، ص ۴۳۱ ت البداية و النهاية، ج ۴، ص ۲۹، كنز العمال، ج ۱۰، ص ۲۶۸ و ۲۶۹، حياة الصحابه، ج ۱، ص ۳۵۹، المستدرك على الصحيحين، ج ۳، ص ۲۷.

۳۱- شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج ۱، ص ۱۵۹، ج ۲، ص ۲۱ و ج ۱۷، ص ۱۷۷، الكامل فى التاريخ، ج ۲، ص ۳۱۷، الطبقات، ج ۴، ص ۴۶ و ۱۳۶، تهذيب مدينة دمشق، ج ۲، ص ۳۹۱ و ج ۳، ص ۲۱۵، كنز العمال، ج ۵، ص ۳۱۲، تاريخ الخميس، ج ۲، ص ۱۷۲، تاريخ يعقوبى، ج ۲، ص ۹۳، حياة محمد، ص ۴۶۷، الاصابة، ابن حجر، ج ۸، ص ۱۲۴، المغازى، ج ۳، ص ۱۱۸، چاپ اعلمى، بيروت، تاريخ الامم و الملوك، ج ۲، ص ۲۲۴.

۳۲- تاريخ الامم و الملوك، ج ۴، ص ۱۳۵۳، الكامل فى التاريخ، ج ۲، ص ۲۶، تاريخ مدينة دمشق، ج ۱، ص ۱۱۷.

۳۳- شرح ابن ابى الحديد، ج ۶ ت ص ۵۲ ت ملل و نحل شهرستانى، ج ۱، ص ۲۳، به نقل الاجتهاد و النص، ص ۱۹.

۳۴- تاريخ الامم و الملوك، ج ۲، ص ۴۶۲

۳۵- گروهى، عمر را به وساطت نزد ابوبكر فرستادند كه به جاى اسامه، فرد ديگرى را نصب كند. ابوبكر خشمناك مى گويد: اى فرزند خطاب! پيامبر او را به فرماندهى نصب كرده و تو به من فرمان مى دهى او را عزل كنم! آن گاه خود به اردوگاه مى رود و بى درنگ اسامه را راهى مى سازد. ( الكامل فى التاريخ، ج ۲، ص ۳۳۵، الطبقات الكبرى، ج ۲، قسمت ۱، ص ۱۳۷، البداية و النهاية، ج ۶، ص ۳۰۵، تاريخ الامم و الملوك، ج ۲، ص ۲۴۶، تاريخ يعقوبى، ج ۲، ص ۱۱۷.)

۳۶- همان

۳۷- تاريخ الامم و الملوك، ج ۲، ص ۲۴۵، الكامل فى التاريخ، ج ۲، ص ۳۳۴.

۳۸- المراجعات، ش ۹۱.

۳۹- حياة محمد صلى‌الله‌عليه‌وآله ، ص ۴۶۸ - ۴۷۰.

۴۰- شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج ۱۷، ص ۱۷۶، به نقل سياه ترين هفته تاريخ، ص ۳۷.

۴۱- حشر / ۷.

۴۲- نساء/ ۶۵.

۴۳- شرح نهج البلاغه، ج ۱۲، ص ۸۳.

۴۴- همان، ج ۹، ص ۱۹۷.

۴۵- همان، ج ۱، ص ۱۶۱.

۴۶- صحيح بخارى، ج ۴، ص ۸۵ و ج ۸، ص ۹، مسند احمد، ج ۱، ص ‍ ۴۲۵ ت الطبقات الكبرى، ج ۲، ص ۲۲۴. بخارى در اينجا نامى از گوينده اين خبر نمى برد ولى در جلد ۵، ص ۲۴۳، چاپ دارالفكر لبنان، نام مى برد.

و نيز در همين باره، ر. ك: صحيح بخارى، ج ۵، ص ۱۳۷ و ۲۲۴ و ج ۷، ص ‍ ۹.

۴۷- عبدالله بن عباس، پسر عموى دانشمند رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله و فرزند كوچك عباس و مفسر قرآن ياد مى شود. سه سال قبل از هجرت متولد گرديد و در جنگ جمل، نهروان و صفين در ركاب علىعليه‌السلام بود و از طرف آن حضرت فرمانرواى بصره شد. در اواخر خلافت على، زمانى كه امام او را به جمع آورى اموال بيت المال و دنيا دوستى نكوهش كرد از بصره به مكه رفت. به هنگام خلافت عبدالله بن زبير در مكه بود. ابن زبير وى را به طائف تبعيد كرد و در سال ۶۸ ق. همانجا درگذشت. ر. ك: الاصابة، ج ۲، ص ۲۲، اسدالغابة، ج ۳، ص ۱۹۲ و الاستيعاب، ج ۲، ص ۳۴۵. عبدالله اگر چه از نظر دانش تفسير قرآن فقه و حديث از دو برادرش فضل و قثم برتر بود، در حمايت صادقانهاز امام علىعليه‌السلام تا پايان عمر، به مرتبه آن دو برادر نمى رسد.

۴۸- الطبقات الكبرى، ج ۲، ص ۲۴۲.

۴۹- صحيح بخارى، ج ۵، ص ۱۳۷، حديث سوم، باب مرض النبى، دارالفكر. در اخبارى كه از غير شيعه نقل شده است گفتار ابن عباس ناتمام نقل مى شود، ولى به پيوست بعضى ديگر از احاديث، مفاد آن بخش از وصيت نيز معلوم مى گردد. طبرى و احمد بن حنبل و بخارى مى نويسند: ليست الثالثه الا الامر الذى اراد النبى صلى‌الله‌عليه‌وآله ان يكتبه: بخش ‍ سوم از فرمايش نبوى همان نكته اى بود كه رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله مى خواست بنگارد ولى ديگران نگذاشتند. تاريخ الامم و الملوك، ج ۲، ص ۴۳۶، مسند احمد، ج ۱، ص ۲۲۲، صحيح بخارى، ج ۴، ص ۸۵، ج ۵، ص ‍ ۷۵ و ج ۶، ص ۱۱. نيز: النص و الاجتهاد، ش ۱۶، المراجعات، ش ۸۶.

۵۰- صحيح بخارى، ج ۴، ص ۸۵ و ۱۲۱، ج ۶، ص ۱۱ و ج ۷، ص ‍ ۱۵۶ شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج ۱، ص ۱۸۲ و ج ۲، ص ۲۰، الطبقات الكبرى، ج ۲، ص ۲۴۲، الايضاح، ابن شاذان، ص ۱۸۶، بيروت، سمند احمد، ج ۱، ص ۲۲ و ۹۰ و ج ۳، ص ۳۴۳، مدينة دمشق تاريخ، ج ۶، ص ۴۵۱، السيرة الحلبية، ج ۳، ص ۳۸۱، صحيح مسلم، ج ۲، ص ‍ ۱۱، ج ۵، ص ۷۵ و ج ۱۱، ص ۸۹، كنز العمال ت ج ۳، ص ۱۳۸.

۵۱- اين خبر در هفت مورد در كتاب صحيح بخارى و مسلم ذكر شده است. در سه مورد آن، كه نام عمر بن خطاب وجود دارد، جمله او چنين ياد مى شود:قد غلب عليه الوجع: ناخوشى بر پيامبر چيره شده است سخنان پريشان مى گويد. در بقيه موارد آن، كه نام عمر برده نشده جمله چنين است: هجر رسول الله: رسول خدا هذيان مى گويد! سيرى در صحيحين، ص ۳۶۷. به هر تحليل، در منابع جز عمر بن خطاب نام هيچ فرد ديگرى كه در آن جلسه سخن گفته و از نوشتن وصيت جلوگيرى كرده باشد، ياد نشده است. تنها افزوده اند: جز عمر كسان ديگرى با وى هم صدا شدند كه عثمان بن عفان يكى از آنها است.

۵۲- با توجه به ذكر اين خبر در بيشتر منابع حديثى سنى، اين احتمال قوت مى گيرد كه گويا هدف نويسندگان و راويان اين خبر آن بوده كه ثابت كنند موضوع مورد نظر پيامبر در آن آخرين وصيت، اگر چه به ضميمه ديگر اخبار درباره جانشينى على بوده است، از اهميتى برخوردار نبود و اين كه حضرت اصرار بر بيان و نگارش آن داشته است از آن سبب بود كه بيشتر در اين باره به مردم چيزى نفرموده بود! و تنها در آن لحظه بود كه مى خواست سخنى بگويد. بنابراين هر چند آن موضوع براى وى اهميت داشت در نظر صحابيان از اهميتى برخوردار نبود.

۵۳- شرح نهج البلاغه، ج ۱، ص ۶۱.

۵۴- يار شما نه گمراه شده و نه در نادانى مانده. از سر هوس سخن نمى گويد. اين سخن به جز وحى كه بر او فرستاده شده، نيست. آن را فرشته قدرتمند به او فرا آموخت. نجم / ۲ - ۵.

۵۵- آن قطعا گفتار فرستاده اى بزرگوار است. آن گفتار شاعرى نيست كه كمتر به آن ايمان داريد. و نه گفتار كاهنى كه كمتر از آن پند مى گيريد. فرود آمده اى از جانب پروردگار جهانيان است. اگر او پاره اى گفته ها به ما نسبت داده بود، دست راستش را سخت مى گرفتيم، سپس رگ قلبش را پاره مى كرديم. الحاقه / ۴۰ - ۴۶.

۵۶- اسرار سقيفه، ص ۱۲۳

۵۷- اقتباس از سياه ترين هفته تاريخ، ص ۲۳۱ و ۲۳۲.

۵۸- شرح نهج البلاغه ج ۱۲، ص ۸۳

۵۹- روايت كامل آن را به نقل ابن ابى الحديد، در بخش ويژه. جانشينى پيامبر ذكر خواهيم كرد.

۶۰- شرح نهج البلاغه، ج ۳، ص ۹۷ به نقل المراجعات، ش ۱۰۶.

۶۱- همان، ج ۲، ص ۷۹.

۶۲- همان. بى ترديد خداوند متعال نيز همانند رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله خود خواهان هدايت همه بندگان است و ملمان نشدن و هدايت يافتگى افراد به اختيار و قصد خودشان است نه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله و خداوند تبارك و تعالى.

۶۳- حاكم نيشابورى آن را چنين نقل كرده است: لن تضلوا ان اتبعتموها ن اگر از آن دو پيروى كنيد هرگز گمراه نخواهيد شد. المستدرك على الصحيحين، ج ۲، ص ۱۰۹، محققان شيعه و انل تسنن مواردى را كه پيامبر اين حديث را بيان فرموده است بر شمرده اند. ر. ك: صحيح ترمذى، ج ۵، ص ۴۶۲، حديث ۳۷۸۶، الغدير، ج ۱.

۶۴- ابن ابى الحديد گويد: عترت پيامبر، خانواده نزديك و فرزندان او هستند.

درست نيست كه افراد قبيله او را عترتش بدانيم. و اين كه ابوبكر در روز سقيفه گفت: ما عترت پيامبر هستيم، نوعى مجاز گويى است. مثل اين كه فرزندان عدنان بگويند ما عموزاده پيامبر هستيم. زيرا در حقيقت عموزاده پيامبر نيستند، اما در مقام تفاخر به فرزندان قحطان، خود را عموزداه پيامبر مى دانند. رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله خود معناى عترت را در حديث ثقلين بيان فرموده است. عترت من، يعنى اهل بيت من. اهل بيت خود را هم در هنگام نزول آيه تطهير انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا احزاب / ۳۳. معلوم ساخت. به اين گونه كه كساء روى فرزندش فاطمه، حسن و حسين و داماد و پسر عمويش على، گستراند و عرض كرد: خدايا، اينها اهل بيت من هستند. شرح نهج البلاغه، ج ۶، ص ‍ ۳۷۵. بسيارى از كتب معتبر اهل تسنن به صراحت، اهل بيت پيامبر را اميرالمومنين على، امام حسن، امام حسين و فاطمه زهراعليه‌السلام مى دانند. مستدرك حاكم، ج ۲، ص ۴۱۴، ج ۳، ص ۱۴۷ و ج ۴، ص ۱۰۷، دلائل الصدق، ج ۲، ص ۶۷.

۶۵- الصواعق المحرقة، باب ۹، فصل ۲، ص ۷۵.

۶۶- الطبقات الكبرى، ج ۲، ص ۲۲۴.

۶۷- اسرار سقيفه. ص ۱۲۲.

۶۸- الصواعق المحرقة، فصل ۲، باب ۹، ص ۷۵، بحار الانوار، ج ۲۲، ص ۴۷۲.

۶۹- نجم / ۲ - ۴.

۷۰- احزاب / ۵۷.

۷۱- نساء / ۱۴.

۷۲- جن / ۲۳.

۷۳- احزاب / ۳۶.

۷۴- در مباحث بعدى براى يكايك اين ماورد از منابع معتبر در نزد اهل تسنن مداركى نقل خواهيم كرد.

۷۵- مظلومى گمشده در سقيفه، ج ۲، ص ۵۰ و ۶۸.

۷۶- اسراء / ۸۲.

۷۷- الكامل فى التاريخ، ج ۲، ص ۳۰۲، تاريخ الامم و الملوك، ج ۲، ص ‍ ۲۰۵.

۷۸- تاريخ يعقوبى، ج ۲، ص ۱۰۹.

۷۹- همان، ص ۱۱۰.

۸۰- الكامل فى التاريخ، ج ۲، ص ۳۱۸.

۸۱- شرح نهج البلاغه، ج ۳، ص ۱۸۹ و ۱۹۰.

۸۲- فصلت / ۶. آل عمران / ۱۴۴.

۸۳- البداية و النهاية، ج ۵، ۶، ص ۳۲۳، بيروت.

۸۴- الكامل فى التاريخ، ج ۲، ص ۳۰۲، تاريخ الامم و الملوك، ج ۲، ص ‍ ۲۰۵.

۸۵- الغدير، ج ۱، ص ۱۱.

۸۶- سيرة المصطفى، ص ۷۰۹، به نقل از شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج ۳، ص ۱۸۹ و ۱۹۰.

۸۷- مسند احمد، ج ۳، ص ۱۷ و ۲۶.

۸۸- السيرة الحلبية، ج ۳، ص ۳۴۸.

۸۹- شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج ۹، ص ۱۷۰، حلية الاولياء، ج ۱، ص ۶۳، مجمع الزوائد، ج ۹، ص ۱۳۲. كفاية الطالب، ص ۲۱۰، مطالب السوول، ج ۱، ص ۶۰، به نقل از بررسى نظريه عدالت صحابه، ص ۲۸۹.

۹۰- الصواعق المحرقة، باب ۹، فصل ۲، ص ۷۵.

۹۱- تاريخ الامم و الملوك، ج ۲، ص ۲۳۱، الطبقات الكبرى، ج ۲، ص ‍ ۲۵۴، السيرة الحلبية، ج ۳، ص ۳۵۰. و فرمود: من از آن بيم ندارم كه شما شرك ورزيد. بيمناكم از اين كه براى دنيا با يكديگر به نزاع بر خيزيد و رقابت نماييد. الطبقات الكبرى، ج ۲، ص ۲۰۵.

۹۲- الطبقات الكبرى، ج ۲، ص ۳۸۰ و ۳۸۱.

۹۳- تلخيص ذهبى، ج ۳، ص ۱۳۹، المستدرك على الصحيحين، ج ۳، ص ۱۴ - ۱۷، المصنف، ابن ابى شيبه، ج ۶، ص ۳۴۸، مجمع الزوائد، ج ۹، ص ۱۱۲، كنز العمال، چاپ دوم، ج ۱۵، ص ۱۲۸، حديث ۳۷۴.

۹۴- سنح محل منازل قبيله حارث بن خزرج و به سنيدح و سنحان معروف است. لسان العرب، ماده سنح. سنح در نيم فرسنگى شمال مدينه قرار داشت. الطبقات الكبرى، ج ۲، ص ۲۶۵.

۹۵- گويند كسى كه خبر رحلت پيامبر را به ابوبكر رساند، سالم بن عبيد آزاده شده ابوحذيفه بود. البداية و النهاية، ج ۵، ص ۲۴۴.

۹۶- در منابع تاريخى، جز عمر، نام عثمان نيز جزو كسانى ياد شده است كه در آن آشوب آفرينى با عمر هم راءى بوده است. او نيز فرياد مى زد: اگر كسى اظهار كند پيامبر مرده، زبانش را خواهيم بريد. (العثمانية، ص ‍ ۷۹. نيز، ر. ك: انساب الاشراف، ج ۱، ص ۵۶۷.)

۹۷- تاريخ الامم و الملوك، ج ۲، ص ۲۳۲، الكامل فى التاريخ، ج ۲ ص ‍ ۳۲۳، الطبقات الكبرى، ج ۲ ص ۲۲۶، السيرة النبوية، ج ۴، ص ۳۱۵، مسند احمد، ج ۵ -۶، ص ۲۱۹، تاريخ يعقوبى، ج ۲، ص ۹۵، البداية و النهاية، ج ۵، ص ۲۴۴.

۹۸- السيرة الحلبية، ج ۳، ص ۳۴۹.

۹۹- الطبقات الكبرى، ج ۲ ص ۲۷۶.

۱۰۰- تاريخ الامم و الملوك، (۶ جلدى)، ج ۳، ص ۱۹۸، چاپخانه حسينيه، ۱۳۲۳ ق، شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج ۲، ص ۴۰. (+ ۱۰۱- الطبقات الكبرى، ج ۲ بخش، ص ۵۴، كنزالعمال، ج ۴، ص ۵۰، تاريخ مذهبى، ج ۱، ص ۳۷، مسنداحمد، ج ۲، ص ۲۱۹.

۱۰۲- البداية و النهاية، ج ۵، ص ۲۴۳. با تاءسف، بعضى از محققان معاصر در اين باره تعابيرى در كتاب هاى خود به كار برده اند كه گويا علت اين رفتار عمر، باور نكردن مرگ پيامبر بوده است. (ر. ك: تاريخ تحليلى اسلام، جعفر شهيدى، ص ۱۰۴ و۱۰۵.)حال آن كه عمر خود در فرداى آن روز، انگيزه اظهارات خود را چيز ديگرى ياد كرده است.

۱۰۳- چنين معروف است كه وى كاملا نابينا بوده و كلمه اعمى در سوره عبس درباره او است. نامش عمروبن قيس قرشى (عمروبن زائده) و كينه اش ابن ام مكتوم، مؤ ذن مدينه و از طبفه اول مهاجران است. مادرش ام مكتوم، عاتكه دختر عبدالله بن عنتكه بن عائذ مخزونى است. ابن ام مكتوم سيزده بار از جانب رسول خدا به عنوان جانشين آن حضرت در مدينه باقى ماند. گويند در جنگ قادسيه شركت جست و به شهادت رسيد. بعضى نوشته اند: پس از قادسيه در مدينه از دنيا رفت. (الاستعياب، ج ۲، ص ۴۹۴ و ۴۹۵، اسدالغاية، ج ۴، ص ۱۲۷، الاصابة، ج ۲، ص ۵۱۶، ش ۵۴۶۶، ج ۴، ص ۱۱، ش ۵۹۳۷.)

۱۰۴- آل عمران / ۱۴۴.

۱۰۵- الطبقات الكبرى، ج ۲، ص ۳۸۲، سنن دارمى، ج ۱، ص ۳۹ و ۴۰.

۱۰۶- از آنجا كه موضوع تخلف صحابيان از شركت در لشكر اسامه بسيار نا صواب ياد شده است در قرون بعد بعضى دروغ پردازان كوشيدند تا حضور نيافتن بعضى از اين كسان در سپاه را با اجازه حضرت بدانند. از آن نمونه، ابن جرير مى نويسد: ابوبكر ساعاتى پيش از رحلت پيامبر اكرم به صلاحديد حضرت به سنح رفته بود. (تاريخ الامم والملوك، ج ۲، ص ۲۳۱.) بايد پرسيد: چگونه رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله از يك سو ابوبكر را به شركت در سپاه اسامه فرمان مى دهد و سر پيچى كنندگان از اين فرمان را لعن و نفرين مى كند و از طرفى به او مى گويد تا به خانه اش در سنح رود؟! سپاه چگونه هم بايد به دستور اكيد رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله راهى سفر شود و از طرفى منتظر كسى باشد كه پيامبر به وى رخصت داده است به خانه اش رود؟! آيا آن چه كار ضرورى و لازمى بود كه ابوبكر بايد در آن ساعت به دنبال آن به خانه اش رود؟!

۱۰۷- كنز العمال، ج ۴، ص ۵۳، ح ۱۰۹۲.

۱۰۸- السيرة الحلبية، ج ۳، ص ۳۵۴، السيرة النبوية، ج ۴، ص ۳۰۷، البداية والنهاية، ج ۵، ص ۲۴۲.

۱۰۹- البداية و النهاية، ج ۵، ص ۲۴۳.

۱۱۰- شرح نهج البلاغه، ج ۲، ص ۴۲.

۱۱۱- همان، ص ۴۳.

۱۱۲- اسرار سقيفه، ص ۱۶۳.

۱۱۳- عمر در حالى اين سخن را به زبان آورد كه مى دانست اولين فردى كه رحلت حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله را خبر داد، على بن ابى طالبعليه‌السلام است.

۱۱۴- پيشوايى از نظر اسلام، ص ۸۴ و۳۸۵.

۱۱۵- الشافى، ص ۲۵۲، به نقل ابن ابى الحديد در شرح نهج البلاغه، ج ۲، ص ۱۹۸.

۱۱۶- شرح نهج البلاغه، ج ۲، ص ۴۲ و ۴۳.

۱۱۷- دلايل و مدارك اين پندار را در مباحث بعدى خواهيم شناخت.

۱۱۸- فروغ ولايت، ص ۱۶۱.

۱۱۹- سقيفه محلى سر پوشيده نظير كاروانسرا براى گفتگوى خزرجيان بود. نخست بزرگ اين قوم، ساعدة بن كعب بود و آن گاه سعد بن عباده. آن محل، مجلس شوراى آنان براى فصل قضايا و به سقيفه بنى ساعد معروف بود. معجم البلدان ت ج ۳، ص ۱۰۴، بنى ساعده تيره اى از خزرج بودند.

۱۲۰- شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج ۱۳، ص ۲۳، ج ۱۴، ص ‍ ۲۰۰ و ۲۵۱.

۱۲۱- صحيح بخارى، ج ۲، ص ۲۲۴ و ۲۲۵.

۱۲۲- همان، ج ۸، ص ۸۶ به بعد، المغازى، ج ۱۲، ص ۱۱۳، سنن ابن ماجه، ج ۲، ص ۱۳۰.

۱۲۳- المصنف، عبد الرزاق بن همام، ج ۱۱، ص ۶۲.

۱۲۴- همان، ص ۵۹.

۱۲۵- تاريخ تحليلى اسلام، جعفر شهيدى، ص ۱۰۶.

۱۲۶- سعد بن عبادة دليم بن حارثه بن ابى خزيمه، از طايفه بنى ساعده، رئيس قبيله خزرج و از كسانى بود كه در جاهليت، نوشتن مى دانست. سعد در پيمان عقبه، به همراه هفتاد تن از اهل مدينه اسلام آورد و غير از جنگ بدر، در ساير جنگ ها حضور داشت. الطبقات الكبرى، ج ۳، ص ۶۱۳. مردى كريم و سخى بود. مدت ده سال كه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله در مدينه بود، سعد هر روز ظرفى از غذا براى آن حضرت و خانواده اش به سوى علىعليه‌السلام متوجه سازد. فرزندش قيس در شجاعت، كرم، دوستى و علاقه نسبت به حضرت اميرعليه‌السلام و فرزند گرامى اش معروف بود و از مكاتبه او با معاويه، به ميزان صداقت و فداكارى وى نسبت به امام حسنعليه‌السلام و به بغض و عداوتش نسبت به معاويه، مى توان پى برد. حسن كيست، ص ۱۲۵، برگرفته ار ترجمه مقاتل الطالبيين، ص ۶۱، ۶۳.

۱۲۷- الكامل فى التاريخ، ج ۲، ص ۳۲۸.

۱۲۸- انساب الاشراف، ج ۱، ص ۵۸۱، ح ۱۱۷۷، تاريخ الامم و الملوك، ج ۲، ص ۲۴۳.

۱۲۹- او در مكه و در مدينه گوركن مردگان و كفن فروش بود. الطبقات الكبرى، ج ۳، قسم اول، ص ۱۳۰ و ۱۳۱، السيرة النبوية، ج ۴، ص ۳۱۳، تاريخ الامم و الملوك، ج ۳، ص ۲۰۴، البدايه والنهايه، ج ۵، ص ۲۶۶ و ۲۶۸ ت امتاع الاسماع، ص ۵۴۸، السيرة الحلبية، ج ۳، ص ۴۰۲، انساب الاشراف، ج ۱، ص ۵۷۳، الغدير، ج ۵، ص ۳۶۷.

۱۳۰- العقد الفريد، ج ۳، ص ۶۳، شرح نهج البلاغه، ج ۲، ص ۲۳۰، الكامل فى التاريخ، ج ۲، ص ۳۲۸ و ۳۲۹.

۱۳۱- الكامل فى التاريخ، ج ۲، ص ۳۲۸، تاريخ الامم الملوك، ج ۲، ص ‍ ۲۴۳.

۱۳۲- تاريخ الامم و المولك، ج ۲، ص ۲۳۵، البداية و النهاية، ج ۵، ص ‍ ۲۴۶.

۱۳۳- تاريخ الامم و الملوك، ج ۲، ص ۲۴۲، الكامل فى التاريخ، ج ۲، ص ‍ ۳۲۷.

۱۳۴- تهذيب الكمال، ج ۹، ص ۳۶۴.

۱۳۵- الكامل فى التاريخ، ج ۲، ص ۳۲۹، تاريخ الامم و الملوك، ج ۳، ص ‍ ۲۲۰، دارالمعارف، مصر.

۱۳۶- تاريخ الامم و الملوك، ج ۲، ص ۲۴۳.

۱۳۷- انساب الاشرف، ج ۱، ص ۵۸۲، ش ۱۱۷۷.

۱۳۸- الامامة، ج ۱، ص ۶، تاريخ الامم والملوك، ج ۳، ص ۲۱۸، صحيح بخارى، ج ۵، ص ۸.

۱۳۹- اسرار سقفيه، ص ۱۹۲.

۱۴۰- منظور وى از نخستين مهاجران نخستين كسانى اند كه به پيامبر ايمان آوردند و با وى هجرت كردند.

۱۴۱- بدين سان گروه بندى ابوبكر اين گونه بود: ۱)مرتبه پيامبر و نخستين ايمان آورندگان مهاجر. ۲)ايمان آورندگان كه در مكه كه پس از هجرت پيامبر، به تدريج به مدينه آمدند. ۳)ايمان آورندگان ساكن در مدينه. ابوبكر پساز استثناى گروه اول، انصار را در رديف گروه دوم قرار داد و با گروه غير بر جسته مهاجر، همتراز كرد.

۱۴۲- ابوبكر در كلام خود به اين آيه قرآن استدلال كرد كه در آن، نام مهاجران و فضيلت آنها قبل از انصار ياد شده است. و السابقون الاولون من المهاجرين و الانصار و الذين اتبعوهم باحسان رضى الله عنهم و رضوا عنه و اعد لهم جنات تجرى تحتها الانهار خاليدن فيها ابدا ذلك الفوز العظيم. توبه / ۱۰۰.

۱۴۳- عمر پيوسته از اين زيركى ابوبكر اظهار ناخرسندى مى كرد. بر طبق قرار قبلى، عمر مى بايست نخستين سخنگو و نامزد خلافت باشد، حال آن كه ابوبكر از همان آغاز به وى مى گويد: تو چيزى مگو، من سخنگويى را آغاز مى كنم. و راه را براى تو هموار مى نمايم، آن گاه تو رشته كلام را به دست گير. السيرة النبوية، ترجمه، ج ۲، ص ۴۳۱. در ادامه گفتگو، با تاكيد بر اين كه خلافت حق نخستين مهاجران است موقعيت خود را تثبيت و موقعيت عمر را متزلزل مى سازد.

۱۴۴- وى در دوره حكومت ابوبكر و عمر تا سال ۱۸ هجرى بخش اقتصاد و دارايى حكومت را عهده دار بود. اين منصب در آن دوره پس از مقام زمامدارى و قضاوت، بالاترين مقام بود.

۱۴۵- اعتبار اين حديث را به زودى بررس خواهيم كرد

۱۴۶- در بخش جداگانه پيرامون انگيزه انصار ار گردهمايى سقيفه و نيز علت عملكرد مردم تحليل هايى ارائه خواهد شد.

۱۴۷- آن دو پسر عموى هم بودند. بشير پدر نعمان بن بشير از اصحاب بيعت عقبه دوم بود كه در بيشتر نبردها حاضر بود و در سال هفتم هجرى فرماندهى دو سريه را به عهده داشت. الاستيعاب، ج ۱، ص ۱۵۵، الطبقات الكبرى، ج ۳، ص ۵۳۱. حباب مبن منذر يكى از اصحاب بدر و پرچمدار خزرج بود. او در پيكارهاى زمان پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله حضور داشت و در ايام خلافت عمر از دنيا رفت. الطبقات الكبرى، ج ۳، ص ۵۷۶، اسدالغاية، ج ۱، ص ۳۶۴، الاستيعاب، ج ۱، ص ۳۵۳، الاصابة، ج ۱، ص ۳۰۲.

۱۴۸- الكامل فى التاريخ، ج ۲، ص ۲۲۳. تاريخ الامم و الملوك، ج ۲، ص ‍ ۲۴۳.

۱۴۹- الكامل فى التاريخ، ج ۲، ص ۳۲۹، تاريخ الامم و الملوك، ج ۲، ص ۲۴۳.

۱۵۰- الكامل فى التاريخ، ج ۲، ص ۳۳۰.

۱۵۱- البيان و التبيين، ج ۳، ص ۱۸۱.

۱۵۲- تاريخ الامم و الملوك، ج ۲، ص ۲۴۶.

۱۵۳- الكامل فى التاريخ، ج ۲، ص ۳۳۰.

۱۵۴- در اين باره كه چه عواملى سبب شد مردم از روى آوردن به على بن ابيطالبعليه‌السلام باز ايستند، در بخش ويژه اى نكاتى ارائه خواهيم كرد.

۱۵۵- الكامل فى التاريخ، ج ۲، ص ۳۳۰.

۱۵۶- مدارك موجود در اين باره را در الغدير، ج ۵، ص ۳۶۷ بيابيد.

۱۵۷- عبد الفتاح عبد المقصود مى نويسد: من باور ندارم كه عمر از آن سبب ابن ابى قحافه را براى عهده دارى چنين مقامى شايسته ديد كه همراه و رفيق پيغمبر در غار بوده است. آيا وى را شايسته تر و مستحق تر از جوانمردى مى دانست كه به جاى رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله در ميان بسترش خفت كه پيرامونش را دم شمشيرها و سر نيزه ها گرفته بود! على در بسترى خفته كه دهان قبر از هر چه بدان نزديك تر و روزنه نجات به او دورتر بود. الامام على بن ابى طالبعليه‌السلام ، ج ۱، ص ۲۷۳.

۱۵۸- اگر به واقع امامت جماعت در نزد خلفا و مردمان معتقد به آنان، چنين منزلتى داشته است پس بايد در فقه اهل سنت نشانى از آن وجود داشته باشد، حال آن كه بنا به مذهب اهل سنت، عدالت در امام جماعت پيشنماز شرط نيست و هر فرد فاسقى - اگر چه فسق وى به انجام گناه كبيره باشد - مى تواند پيشنماز مسلمانان شود. شرح العقائد النسفى، ص ۱۱۰، چاپ و نشر قريمى يوسف ضيا. كتاب الفقه على المذاهب الابعة، عبدالرحمن جريرء ج ۱ ت ص ۴۰۹ - ۴۱۴. در دوره خلفا نيز بيشتر، اگر نگوييم همه افرادى كه به امامت جماعت قيام مى نمودند، عادل نبودند.

۱۵۹- الكامل فى التاريخ، ج ۲، ص ۳۳۰.

۱۶۰- العقد الفريد، ج ۴، ص ۲۵۸.

۱۶۱- تاريخ الامم و الملوك، ج ۲، ص ۲۴۳. ابن اثير مى نويسد: او حتى زودتر ار عمر و ابوعبيده با ابوبكر بيعت نمود. الكامل فى التاريخ، ج ۲، ص ‍ ۳۳۰.

۱۶۲- شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج ۶، ص ۹.

۱۶۳- تاريخ الامم و الملوك، ج ۲، ص ۲۴۳.

۱۶۴- همان.

۱۶۵- شرح نهج البلاغه، ج ۱۲، ص ۸۶

۱۶۶- اسيد بن حضير يكى از شجاعان اوس در پيكارها بود. در سال سيزده بعثت در مدينه به كوشش مصعب بن عمير ايمان آورد. در پيمان عقبه دوم و نبردهاى زمان پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله حضور داشت. ابوبكر را بسيار بزرگ مى داشت و هيچ كس را برتر از او نمى دانست. اسدالغابه، ج ۱، ص ۹۲، وى در سال بيستم هجرى وفات كرد ودر بقيع دفن شد. امام شناسى، ج ۱۰، ص ۲۸۳. مى نويسند: عمر در تشييع او در جلو جنازه اش راه مى رفت. الاستيعاب، ج ۱، ص ۳۱. الاصابة، ج ۱، ص ۶۴.

۱۶۷- شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج ۲، ص ۳۹، اين محقق مى گويد: بشير بن سعد از قبيله خزرج و اسيد بن حضير از قبيله اوس بود. اين كه هر يك اولين بيعت را به گروه ديگر نسبت مى دهد، به خاطر سعد بن عباده است. زيرا هر كدام از اين دو قبيله دوست ندارند خود را عامل شكست سعد بن عباده به شمار آورند. به نظر من اولين بيعت كننده، عمر، پس از او بشير، و بعد از او اسيد، و سپس ابوعبيده جراح و بعد سالم مولا ابى حذيفه است.

۱۶۸- برخى محققان گويند: مردم نيز جز عده اى از انصار و خويشاوندان پيامبر، در آن مجلس، بيعت با ابوبكر را پذيرفتند و او رسما به خلافت رسيد. تاريخ تحليلى اسلام، جعفر شهيدى، ص ۱۰۷، ولى حقيقت آن است كه در آن جا مردم حضور نداشتند. تنى چند از خزرجيان و اوسيان بودند. نظر دقيق تر آن است كه از ميان انصار نيز طرفداران سعد بن عباده خزرجيان با ابوبكر بيعت نكردند. به علاوه رسميت خلافت ابوبكر در فرداى روز سقيفه در مسجد صورت گرفت. ر. ك: الغدير، ج ۷.

۱۶۹- تاريخ الامم و الملوك، ج ۳، ص ۲۱۰، شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج ۶، ص ۴۰.

۱۷۰- شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج ۱، ص ۱۷۴.

۱۷۱- همان.

۱۷۲- همان، ج ۱، ص ۱۷۴ و ج ۶، ص ۴۰، تاريخ الامم و الملوك، ج ۳، ص ۲۱۰، تاريخ الخميس، ج ۲، ص ۱۸۷ و ۱۸۸، مسند احمد، ج ۱، ص ‍ ۵۶، السيرة الحلبية، ج ۳، ص ۳۹۶.

۱۷۳- شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج ۶، ص ۴۰، الغدير، ج ۷، ص ‍ ۷۵ و ۷۶.

۱۷۴- مسند احمد، ج ۱، ص ۵۶. تاريخ الامم و الملوك، ج ۳، ص ۲۱۰، الامامة و السياسة، ج ۱، ص ۱۰، السيرة الحلبية، ج ۳، ص ۳۹۶، الرياض النضرة، ج ۱، ص ۲۱۴، انساب الاشراف، ج ۱، ص ۵۸۲. العقد الفريد، ج ۲، ص ۲۵۳، شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج ۱، ص ‍ ۱۷۴، الغدير، ج ۷، ص ۶۷.

۱۷۵- الامامة و السياسة، ج ۱، ص ۱۳، العقد الفريد، ج ۲، ص ۲۵۳، تاريخ ابى الفدا، ج ۱، ص ۱۵۶، الغدير، ج ۷، ص ۷۶ و ۷۸.

۱۷۶- شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج ۱، ص ۲۱۹، الامام على بن ابى طالب، ج ۱، ص ۲۳۸ و ۲۳۹.

۱۷۷- تاريخ الامم و الملوك، ج ۲، ص ۲۴.

۱۷۸- السيرة النبوية، ج ۴، وقايع جنگ تبوك.

۱۷۹- سقيفه واقعه پس از پيامبر، ص ۲۸ و ۲۹، به نقل از نبرد جمل، ص ‍ ۶۶.

۱۸۰- تاريخ الامم و الملوك، ترجمه، ج ۴، ص ۱۳۴۸.

۱۸۱- تاريخ الامم و الملوك، ج ۳، ص ۲۰۵، نهاية الارب، ج ۴، ص ۳۵.

۱۸۲- شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج ۱، ص ۲۱۹ و ۲۲۱.

۱۸۳- همان، ج ۶، ص ۲۰، تاريخ الاموم و الملوك، ج ۲، ص ۲۳۷، البداية و النهاية، ج ۵، ص ۲۴۸، بيروت، دارالمعارف، السيرة النبوية، ج ۳، ص ‍ ۴۳۳، الطيقات الكبرى، ج ۳، ص ۱۸۲، الكامل فى التاريخ، ج ۲، ص ۲۲،

۱۸۴- السيرة الحلبية، ج ۳، ص ۳۵۹، داراحياء التراث العربى، بيروت. الكامل فى التاريخ، ج ۲، ص ۳۳۱، الامامة و السياسة، ج ۱، ص ۱۶.

۱۸۵- تاريخ الخلفاء سيوطى، ص ۷۱، تاريخ الامم و الملوك، ج ۲، ص ‍ ۲۴۵، ج ۳، ص ۲۲۳، الطبقات الكبرى، ج ۳، ص ۲۱۲.

۱۸۶- شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج ۱۷، ص ۱۵۸.

۱۸۷- همان

۱۸۸- همان، ج ۱، ص ۱۵۷.

۱۸۹- السيرة الحلبية، ج ۳، ص ۳۸۶. نيز، ر. ك: انساب الاشراف، ج ۵، ص ‍ ۴۱۹.

۱۹۰- حليته الابرار، ج ۲، ص ۷۷، بحارالانور، ج ۱۰، ص ۱۴۳. امام علىعليه‌السلام فرموده است: من اين سخن را بارها از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله شنيده ام. (امام شناسى، ج ۸، ص ۱۱۴، به نقل از كتاب سليم بن قيس، ص ‍ ۱۴۸.)

۱۹۱- شرح نهج البلاغه، ج ۱۷، ص ۱۵۸- ۱۶۲.

۱۹۲- ر. ك: تحليلى بر مواضع سياسى على بن ابى طالب عليه اليلام، ص ‍ ۶۰- ۷۸.

۱۹۳- شرح نهج البلاغه، ج ۱، ص ۲۱۹- ۲۲۱.

۱۹۴- همان، ج ۶، ص ۱۰.

۱۹۵- تاريخ الامم و الملوك، ج ۲، ص ۲۴۴.

۱۹۶- همان، ص ۲۲۴. الكامل فى التاريخ، ج ۲، ص ۳۳۱.

۱۹۷- تاريخ الامم و الملوك، ج ۲، ص ۲۴۴.

۱۹۸- العقد الفريد، ج ۴، ص ۲۶۰، مرگ وى در سال پانزدهم هجرت، دو سال و نيم پس از خلافت عمر رخ داد. الاستيعاب، ج ۲.

۱۹۹- الامام علىعليه‌السلام ، ص ۲۷۳، شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج ۱۷، ص ۲۲۳.

۲۰۰- تاريخ الامم و الملوك، ج ۳، ص ۷، الكامل فى التاريخ، ج ۲، ص ‍ ۶۶.

۲۰۱- دراين باره در مبحث پيامبراكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله و جانشينى نكاتى خواهيم داشت.

۲۰۲- مانند سابقه در پذيرش اسلام، يارى پيامبر و خويشاوندى با او.

۲۰۳- بر پايه بيشتر روايات شيعه و نظر شمارى از محققان سنى، ابوبكر از آغاز با رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله همراه نبود و در بين راه با آن حضرت برخورد كرده است. الدر المنثور، سيوطى، ج ۴، ص ۱۹۶، بيروت، ۱۴۰۳ ق، كشف الاسرار و عدة الابرار، ابوالفضل رشيد اليدين ميبدى، ج ۴، ص ۱۳۶ و ۱۳۷. افزون بر اين، اگر همراهى، به تنهايى نوعى امتياز باشد بايد براى مرد مشرك ديگرى به نام عبدالله بن ارقط كه از غار تا يثرب راهنماى حركت پيامبر بوده است، امتياز و فضيلت ويژه اى قائل بود.

۲۰۴- مهمترين ويژگى ابوبكر كه در سقيفه بر آن تاكيد شد دارا بودن سن بيشتر بود. شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج ۲، ص ۳۹ و ۵۷، ج ۶، ص ۴۳، ۴۵، ۵۱، ۵۲، المحاضرات، راغب اصفهانى، ج ۲، ص ۲۱۳. كنزالعمال، ج ۳، ص ۱۴۰، ج ۶، ص ۳۹۱، الامامة و السياسة، ج ۱، ص ‍ ۱۱، انساب الاشراف، ج ۱، ص ۵۷۹، الغدير، ج ۱، ص ۳۸۹، ج ۷، ص ‍ ۷۵ و ۸۰، تاريخ الامم و الملوك، ج ۳، ص ۱۹۹، الصواعق المحرقة، ص ۷، السيرة الحلبية، ج ۳، ص ۳۹۵ و ۳۹۶، العقد الفريد، ج ۲، ص ۲۵۲.

۲۰۵- درباره اين موضوع در بخشى ديگر، تحقيقى ارائه خواهيم كرد. درباره اين تناقض ها، ر. ك: الطبقات الكبرى، ج ۲، ص ۲۲۳، الكامل فى التاريخ، ج ۲، ص ۳۲۲.

۲۰۶- برخى از منابع شيعه و بيشتر منابع سنى، ۱۲ ربيع الاول را صحيح مى دانند. مروج الذهب، ج ۲، ص ۲۸۷، الكافى، ج ۱، ص ۴۳.

۲۰۷- الكامل فى التاريخ، ج ۲، ص ۲۳، الطبقات الكبرى، ج ۳، ص ۱۸۶، مروج الذهب، ج ۱، ص ۶۵۷، السيرة الحلبية، ج ۳، ص ۳۵۹. علامه امينى در الغدير به استناد اخبارى چند مى نويسد: پيكر پاك رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله پس از گذشت سه روز از رحلت، در نيمه شب به خاك سپرده شد. الغدير، ج ۷، ص ۷۵، البداية و النهاية، ج ۵، ص ۲۷۱، تاريخ ابى القداء. ج ۱، ص ۱۵۲. تاريخ الامم و الملوك، ج ۳، ص ۲۰۴، السيرة الحلبية، ج ۳، ص ۴۰۳، تاريخ الخميس، ج ۲، ص ۱۹۲.

۲۰۸- تلخيص ذهبى، ج ۳، ص ۱۳۹، المستدرك على الصحيحين، ج ۳، ص ۱۴ و ۱۷، المصنف، ابن ابى شبيه، ج ۶، ص ۳۴۸، مجمع الزوائد، ج ۹، ص ۱۱۲، كنز العمال، ج ۱۵، ص ۱۲۸، ح ۳۷۴، چاپ دوم.

۲۰۹- كنز العمال، ج ۶، ص ۱۵۳ و ۱۵۵ و ۴۰۴. مسند احمد، ج ۴، ص ‍ ۱۶۴.

۲۱۰- پسر عموى رسول خدا، مادرش لبابه صغرى دختر حرث بن حزن الملاليه و بزرگ ترين فرزند عباس و از آنانى است كه در غزوه حنين حاضر گرديد و ثبات قدم از خود نشان داد. در زمان خلافت ابوبكر يا عمر از دنيا رفت. استيعاب، ج ۳، ص ۲۰۲، اسدالغابه، ج ۴، ص ۱۸۴.

۲۱۱- برادر فضل و فرماندار امير مومنان در مكه بود. به رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله شباهت داشت و در عصر معاويه در سمرقند شهيد شد. الستيعاب، ج ۲، ص ۲۶۲، اسد الغابة، ج ۴، ص ۱۹۷، الاصابة، ج ۳، ص ‍ ۲۱۸.

۲۱۲- البداية و النهاية، ج ۵، ص ۲۶۲.

۲۱۳- الطبقات الكبرى، ج ۲، ص ۲۸۱ و ۲۸۷.

۲۱۴- همان، ص ۳۰۴ و ۳۰۵.

۲۱۵- تاريخ الامم و الملوك، ج ۲، ص ۲۳۹، مناقب ابن شهر آشوب، ج ۱، ص ۲۳۹.

۲۱۶- تاريخ الامم و الملوك، ج ۲، ص ۲۳۹، الطبقات الكبرى، ج ۲، ص ‍ ۳۰۴ و ۳۰۵.

۲۱۷- الامامة و السياسة ج ۱، ص ۴

۲۱۸- شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج ۱، ص ۱۶۰.

۲۱۹- مظلومى گمشده در سقيفه، ج ۲، ص ۱۴۳، با تصرف.

۲۲۰- در فصلى جدا به تشريح اين مطلب خواهيم پرداخت.

۲۲۱- در اين باره نيز به تفصيل، مطالبى ارائه مى گردد.

۲۲۲- در حقيقت ابوبكر با پنچ راى بشير بن سعد، اسيد بن حضير، عمر بن خطاب ت ابو عبيده و خود خليفه به خلافت رسيد. باقى مانده جمعيت، سر بودند نه راى، تعداد بودند نه آراء، پيشوايى از نظر اسلام، ص ۴۰۲. ماوردى جز آن چهار تن، سالم مولا ابى حذيفه را نام مى برد. الاحكام السلطانية، ص ۷.

۲۲۳- الكامل فى التاريخ، ج ۳، ص ۱۰۵، از ياد نمى بريم كه اين هدف جزو همان اهدافى بود كه پيشتر در عهدنامه منافقان نگاشته شده بود. اين سخن از عمر بن خطاب بسيار تهجب انگيز است. او و ابوبكر در سقيفه به انصار مى گفتند: چگونه خلافت به شما انصار اختصاص مى يابد در حالى كه نبوت از ميان غير شما به وجود آمده است! يعنى خلافت بايد به جمعى تعلق داشته باشد كه نبوت از آنها است.

۲۲۴- شورى / ۳۸.

۲۲۵- آل عمران / ۱۵۹.

۲۲۶- احزاب / ۳۶.

۲۲۷- دين و دولت در اسلام، ص ۱۸۹.

۲۲۸- عمر بن خطاب در همان مجلس، سعد بن عباده را كه نامزد رقيب ابوبكر بود چنان در زير لگد خود قرار داد كه همه تصور كردند او كشته شده است. تاريخ الامم و الملوك، ج ۳، ص ۲۰۰.

۲۲۹- الامامة و السياسة، ج ۱، ص ۱۱.

۲۳۰- صحيح مسلم، ج ۶، ص ۲۰ و ۲۲، باب الامر بلزوم الجماعة، چاپ قاهره، سنن بيهقى، ج ۸، ص ۱۵۷، چاپ دائرة المعارف عثمانيه، دكن، ده جلدى.

۲۳۱- صحيح مسلم، ج ۶، ص ۱۹ و ۲۰، سنن بيهقى، ج ۸، ص ۱۵۸.

۲۳۲- صحيح مسلم، ج ۶، ص ۲۴، سنن بيهقى، ج ۸، ص ۱۵۸. براى اطلاع بيشتر از اين روايات ساختگى، ر. ك: الغدير، ج ۷، ص ۱۳۶، ۱۴۲.

۲۳۳- الاستيعاب، چاپ شده در ذيل الاصابة، ج ۳، ص ۳۷، چاپ خانه مصطفى محمد، مصر، ينابيع المودة، ص ۲۰۵، چاپ استانبول، تاريخ بغداد، ج ۱۳، ص ۳۲.

۲۳۴- ر. ك: سنن ترمذى، ج ۴، ص ۶۳۲، حديث ۲۴۴۷، صحيح بخارى، ج ۱، ص ۱۴۱ و ۱۶۶، مسند احمد، ج ۶، ص ۴۴۳، الغدير، ج ۸، ص ‍ ۱۶۶ به نقل از شافعى، ج ۱، ص ۲۰۸، جامع الاصول، ج ۱، ص ۲۹۱ و ج ۵، ص ۵۷۰، بحار الانوار، ج ۲۸، ص ۳۱.

۲۳۵- چون كسانى نتوانستند در دستى متن و سند اين حديث خدشه وارد سازند، در توحيه آن گفته اند: منظور، اعراب باديه است كه از دادن زكات به ابوبكر خودارى ورزيدند! حال آن كه آن افراد اولا در زمره اصحاب خدا نبودند و ثانيا رفتار آنان بدعت در دين نبود. كسانى چون مالك بن نويره نيز كه خود و قبيله اش از پرداخت زكات خودارى كردند به اعتراف محققان اهل تسنن، نه مرتد بودند نه بدعتگزار. مدارك اين موضوع را در مبحث شورش مخالفان در حكومت ابوبكر خواهيم آورد.

۲۳۶- صحيح بخارى، ج ۷، ص ۲۰۹، صحيح مسلم، ج ۴، باب الحوض، ص ‍ ۱۷۹۲، ح ۲۲۹۴ و ۲۲۹۷. وجود اين دسته از احاديث سبب شد كه بعدها رواياتى در ستايش خلفا جعل گردد و به پيامبر نسبت داده شود.

۲۳۷- با مداد اسلام، عبدالحسين زرين كوب، ص ۷۱، اميركبير، چاپ هفتم، ۱۳۷۶.

۲۳۸- قيام حسين، ص ۳۱و ۳۲.

۲۳۹- مظلومى گمشده در سقيفه، ج ۲، ص ۴۲۸.

۲۴۰- شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج ۶، ص ۱۲ و۱۳.

۲۴۱- ادعاى عايشه در اين باره تا بدانجا متناقض است كه محققان سنى بدان توجهى نكرده اند. آنها كه در اين باره به روايات ساختگى توسل جسته اند تا اين اندازه توجه نداشته اند كه اگر كمترين سخنى از حضرت در اين مورد بيان شده بود ابوبكر و عمر در گردهمايى سقيفه بدان استدلال مى كردند.

۲۴۲- البدالية و النهاية، چاپ قديم، ج ۵، ص ۲۲۸، و مشابه آن: صحيح مسلم، ج ۴، ص ۲۸۵۷، باب فضائل الصحابة، ح ۱۱، ش ۲۳۸۷.

۲۴۳- شرح نهج البلاغه، ج ۲، ص ۴۷، مروج الذهب، ج ۱، ص ۶۵۸، تاريخ يعقوبى، ج ۲، ص ۱۸.

۲۴۴- شرح نهج البلاغه، ج ۶، ص ۱۲و۱۳.

۲۴۵- تاريخ الامم و ملوك، ج ۴، ص ۲۱۳۸، چاپ اروپا.

۲۴۶- الطبقات الكبرى، ج ۱، ص ۳۳، مروج الذهب، ج ۲، ص ۳۳۸.

۲۴۷- تاريخ الامم و الملوك ج ۶، ص ۱۷، الامامة والساية، ج ۱، ص ۱۵۱.

۲۴۸- همان

الامامة و السياية، ج ۱، ص ۲۲، الكامل فى التاريخ، ج ۲، ص ۵۱۲، تاريخ الامم و الملوك، ج ۵، ص ۳۰۴.

۲۴۹- تاريخ الامم و الملوك، ج ۳، ص ۱۹۲.

۲۵۰- اسرار سقيفه، ص ۵۶و۶۸.

۲۵۱- ج ۱، ص ۱۶.

۲۵۲- مائده /۹۴- ۹۶.

۲۵۳- ر. ك: صحيح بخارى، ج ۷، كتاب الطب، صحيح مسلم و سنن ترمذى، بخش طب.

۲۵۴- اگر فقط در كتاب اربعه، پرسش افراداز مسايل احكام شمارش ‍ شود، عددآنها به هزاران خواهد رسيد. اين كه در قرآن به صراحت نامى از جانشينان حضرت محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله برده نشده است، علتى دارد كه در كتاب ها به طور مفصل ار آن بحث شده است.

۲۵۵- ر. ك: صحيح بخارى، ج ۴، كتاب الوصايا، صحيح مسلم، ج ۵، كتاب الوصية، مسنداحمد، ج ۲، ص ۲، ۴، ۵۷و ۸۰.

۲۵۶- كتب عليكم اذا حضر احدكم الموت ان ترك خير الوصية: بر شما لازم است در هنگامى كه نزديك است مرگ كسى از شما فرا رسد، هرگاه مالى از خود بر جاى مى گذارد، وصيت نمايد. (بقره /۱۸۰)

۲۵۷- شرح نهج البلاغه، ج ۲، ص ۵۳.

۲۵۸- همان، ج ۱، ص ۱۹۰.

۲۵۹- به اعتقاد شيعه موضوع جانشينى پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله امرى الهى است كه جز با تعيين پرودگار و بيان رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله صورت نمى پذيرد.

۲۶۰- در اين باره به كتاب ديگر نويسنده بحران جانشينى پيامبر مراجعه شود.

۲۶۱- بررسى حديث نامبرده را در مجله علوم حديث عربى، فصلنامه شماره ۳ بيابيد.

۲۶۲- المواقف، ج ۳، ص ۲۶۷، موقف ۶، مرصد چهارم، الارشاد، جوينى، ص ۴۲۴، به نقل سيرى در الغدير، ص ۱۱۲.

۲۶۳- در همين باره است كه قرآن مى فرمايد: و ما كان لمومن و لا مومنة اذا قضى الله و رسوله امرا ان يكون لهم الخيرة من امرهم هيچ مرد و زن مومنى را نرسد كه چون خدا و فرستاده اش به كارى فرمان دهند، براى آنان در كارشان اختيارى باشد. هركس خدا و فرستاده اش را نافرمانى كند بى ترديد دچار گمراهى آشكارى گرديده است. احزاب، ۳۶.

۲۶۴- اسرار السقيفة، ص ۴۸ و ۴۹، با تصرف.

۲۶۵- در اين باره كتاب ها نوشته شده است و گفتار ما گنجايش طرح آن مباحث را ندارد. ر. ك: الغدير، ج ۷.

۲۶۶- الامامة و السياسة، ج ۱، ص ۱۳، شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج ۲، ص ۶۰.

۲۶۷- تاريخ الامم و الملوك، ج ۲، ص ۲۱۶ و ۲۲۰.

۲۶۸- همان.

۲۶۹- شرح نهج البلاغه، ج ۱۲، ص ۸۳.

۲۷۰- الطبقات الكبرى، ج ۲، ص ۲۶۰، بيروت.

۲۷۱- اسرار السقيفة، ص ۷۳ و ۷۴.

۲۷۲- شرح نهج البلاغه، ج ۶، ص ۱۲ و ۱۳.

۲۷۳- الكامل فى التاريخ، ج ۲، ص ۳۲۹ و ۳۳۰.

۲۷۴- العقد الفريد، ج ۴، ص ۲۶۹، تاريخ الامم و الملوك، ج ۲، ص ۳۵۴، دارالمعارف، نيز، ر. ك: شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج ۲، ص ‍ ۵۴.

۲۷۵- مروج الذهب، ج ۲، ص ۲۹۱.

۲۷۶- السيرة الحلبية، ج ۱، ص ۳و ۴، شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج ۲، ص ۱۵۶، ۱۸۵.

۲۷۷- درباره روايت الائمة من قريش، ر. ك: منتخب الاثر فى الامام الثانى عشر، آية الله صافى گلپايگانى. در بسيارى از روايات كلها من بنى هاشم آمده است.

۲۷۸- مسند احمد، ج ۵، ص ۸۶، ۱۰۸، چاپ ميمنيه، مصر، سنن ابى داود، ج ۴، ص ۱۰۶ و ۱۰۷، تحقيق محمد محيى الدين عبدالحميد، صحيح مسلم، ج ۶، ص ۲ و ۴، كتاب الامارة، چاپ محمد على صبيح، مصر، صحيح بخارى، ج ۹، ص ۸۱، كتاب الاحكام، باب الاستخلاف، صحيح ترمذى، ج ۲، ص ۴۵، چاپ هند، ج ۴، ص ۵۰۱، چاپ مصر، حديث ۲۲۲۵.

۲۷۹- گزيده آن روايات چنين است كه رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله فرموده است: لا يزال الدين قائما حتى تقوم الساعة او يكون عليكم اثنا عشر خليفة... كلهم من قريش. يكون خلفى اثنا عشر خليفه... كلهم من قريش. لا تهلك هذه الامة حتى يكون منها اثنا عشر خليفة كلهم يعمل بالهدى و دين الحق. درباره منابه و متن كامل حديث و اسناد آن در كتب اهل سنت، ر. ك: احقاق الحق، ج ۱۳، ص ۱ تا ۷۴. در تعدادى چند از اين احاديث نام يكايك اين امامان بر شمرده شده است. در بعضى از منابع اهل تسنن، در ادامه حديث چنين آمده است: ليقتدء بالائمة من بعدى لانهم من عترتى خلقوا من طينتى و رزقوا فهمى و علمى: تا آن كه امت پس از من به ايشان اقتدا كنند. زيرا آنان از دودمان من هستند كه از سرشت من آفريده شده اند و درك و دانش مرا به دست آورده اند. مظلومى گمشده در سقيفه، ج ۲، ص ۵۲۱، به نقل از شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج ۹، ص ۱۷۰، در نهج البلاغه، به حقيقت فرموده رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله چنين اشاره مى شود: كجايند آنها كه... بر ما دروغ بستند و ظلم كردند... همانا پيشوايان از قريش، بنى هاشم هستند و پيشوايى براى هيچ كس جز آنان سزاوار نمى باشد و جز اين گروه، كس ديگر صلاحيت رهبرى ندارد. خطبه ۱۴۴.

۲۸۰- تاريخ الامم و الملوك، ج ۲، ص ۵۸۰.

۲۸۱- او عرب نبود و اهل فارس ياد شده است. الاستيعاب در حاشيه الاصابة، ج ۲، ص ۷۰.

۲۸۲- الامامة و السياسة، ج ۱، ص ۱۹.

۲۸۳- شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج ۱، ص ۱۸۵.

۲۸۴- الطبقات الكبرى، ج ۲، ص ۱۸۱.

۲۸۵- الامامة و السياسة، ج ۱، ص ۱۶، الطبقات الكبرى، ج ۳، بخش ۱، ص ۱۵۰.

۲۸۶- اسرار السقيفه، ص ۷۶ و ۸۱، درباره نشسته نماز خواندن پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله و ايستاده بودن ابوبكر، ر. ك: الطبقات الكبرى، ج ۳، ص ۱۷۹، الثقات، محمد بن حبان، ج ۲، ص ۱۳۰ و ۱۳۲، تاريخنامه طبرى، ج ۱، ص ۳۳۶، دايرة المعارف بزرگ اسلامى، ج ۵، ص ۲۲۵.

۲۸۷- درباره آشفتگى روايات اين باب، ر. ك: سقيفه سخيفه، ص ۱۵۹. ابن ابى الحديد بعد از نقل احاديث نماز ابوبكر مى گويد: تناقض هاى موجود در اين احاديث، نظر شيعه را كه نماز ابوبكر به دستور عايشه بوده است موجه مى سازد. شرح نهج البلاغه، ج ۱۳، ص ۳۳.

۲۸۸- شرح نجج البلاغه، ج ۹، ص ۱۹۸ و ۱۹۹.

۲۸۹- همان، ج ۱، ص ۱۵۷، عايشه كه از مخالفان على بن ابى طالبعليه‌السلام بود، مى گفت: هيچ مردى نزد رسول خدا محبوب تر از على نبود. (الاستيعاب، ج ۱، ص ۹۲۷۸.) عمربن عبدالعزيز به نقل گفتار پدرش ‍ مى گويد: اگر اين مردم نادان، از آنچه ما درباره علىعليه‌السلام مى دانستيم آگاه بودند دو نفرشان از ما متابعت نمى كردند. ربيع الابرار، ج ۱، ص ۴۴۹.

۲۹۰- شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج ۱، ص ۸۲.

۲۹۱- همان، ج ۳ ص ۹۷، ج ۱۲، ص ۲۱.

۲۹۲- همان ج ۳، ص ۱۱۴. بدون شك تا خداوند اراده نفرمايد هيچ كس ‍ هدايت نمى شود، جز آن كه انتخاب راه راست به اختيار آدمى است. بنابراين تا فرد، خود نخواهد به راه راست گام بر دارد خواست خداوند و پيامبرش سبب اجبار وى به انتخاب راه درست نخواهد شد.

۲۹۳- در باره اين موارد ر. ك المناقب خطيب خوارزمى ص ۲۱۷ فرائد المسمطين باب ۵۸ الصواعق المحرقة ص ۷۵ شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد ج ۲، ص ۶۱ الاستعاب ج ۳، ص ۳۵ الاصابة ج ۴، ص ۸۰ و ۴۰۸ و ۲۴ مدرك ديگر ر. ك حماسه غدير ص ۱۶۷ و ۱۶۸

۲۹۴- احمدبن حنبل در كتاب مسندش ضمن نقل اين حديث مى نويسد: در آن مجلس همه برحاستند و گفته علىعليه‌السلام را تاءييد كردند، جز سه كس كه نفرين على آنها را نگون بخت كرد. مسند احمد، ج ۱، ص ۱۱۹. بلاذرى مى نويسد: آن سه تن انس بن مالك، براءبن عازب و جريربن عبدالله بجلى بودند. حضرت دست به نفرين بلند كرد و گفت: خداوندا، هركس از اينان با اطلاع از راقعه غدير، شهادت خود را كتمان مى كند او را از اين دنيا نبر تا اين كه علامتى در وجود او ايجاد كنى كه به آن شناخته شود. بدين سان انس بن مالك به بيمارى پيسى گرفتار شد. براءبن عازب نابينا گرديد و جرير از اسلام خود به بيابانگردى و جهالت نخست بازگشت. تاريخ ابن عساكر، ج ۲، ص ۷، شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج ۹، ص ۲۱۷، عبقات الانور، ج ۲، ص ۳۰۹، ، منافب على بن ابى طالب، ابن مغازلى شافعى، ص ‍ ۲۳، سيرة الحلبية، ج ۳، ص ۲۷۴، انساب الاشراف، ج ۲، ص ۱۵۶.

۲۹۵- جايگاه تو نزد من همانند جايگاه هارون نزد موسى است.

۲۹۶- شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج ۵، ص ۱۶۷، غاية المرام، ص ‍ ۵۶۴، به نقل تحليلى بر مواضع سياسى على بن ابى طالبعليه‌السلام ، ص ‍ ۱۲۸.

۲۹۷- شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج ۶، ص ۲۱۸.

۲۹۸- درباره اين موضوع به كتاب ديگر نويسنده بحران جانشينى پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله مراجعه شود.

۲۹۹- در اين باره ر. ك: همان، ج ۹، ص ۱۹۲ و ۱۹۹.

۳۰۰- كنز العمال، ج ۴، ص ۵۵، الطبقات الكبرى، ج ۲، ص ۲۶۲.

۳۰۱- الطبقات الكبرى، ج ۲، ص ۲۶۰.

۳۰۲- نهج البلاغه، خطبه ۱۵۶.

۳۰۳- در اين باره به منابع زير مراجعه شود: مسند احمد، ج ۵، ص ۴۹۵، ش ۱۸۸۰۱، فتح البارى، ج ۷، ص ۱۸، مجمع الزوائد، ج ۹، ص ۱۱۴، البداية و النهاية، ج ۷، ص ۳۷۹، خصائص امير المومنينعليه‌السلام ، ص ‍ ۱۳، الصواعق المحرقة، ص ۱۲۴، كنزالعمال، ج ۱۱، ص ۶۱۸، ش ‍ ۳۳۰۰۴، همه به نقل راهبرد اهل سنت به مساله امامت، ص ۶۱ و ۶۲.

۳۰۴- شك نيست كه نقش عايشه در سلب خلافت از على بن ابيطالبعليه‌السلام چشمگير بوده است، اما نمى توان آن را عامل اصلى دانست. شايد اين نسبت به منظور تبرئه كردن عوامل اصلى تر باشد.

۳۰۵- شرح نهج البلاغه، ج ۹، ص ۱۹۲ و ۱۹۹. با همه اينها، در آثار برخى نويسندگان مى خوانيم: عايشه زوجه محبوب پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله بود. بامداد اسلام، عبدالحسين زرين كوب، ص ۷۰.

۳۰۶- الغدير، ج ۱، ص ۱۵۹، علامه امينى بيش از بيست مدرك از اهل تسنن در تاءييد اين احتجاج نقل كرده است.

۳۰۷- بلاذرى مى نويسد: او زسير بود. (انساب الاشراف، ج ۱، ص ‍ ۵۸۱، حديث ۱۱۷۶.)ابن ابى الحديد مى گويد: او عمار بود. (شرح نهج البلاغه، ج ۲، ص ۱۵.)

۳۰۸- ر. ك: انساب الاشراف، ج ۵، ص ۵۹۰، مسنداحمد، ج ۱، ص ‍ ۵۵، التمهيد، ص ۱۹۶، كنز العمال، ج ۳، ح ۲۳۳۶، المنصف، ابن ابى شيبه، ج ۵، ص ۴۶۵، صحيح بخارى، ج ۸، ص ۲۶ و ۲۱۰، سيره نبوى، ج ۴، ص ‍ ۲۲۶، النهاية، ج ۳، ص ۴۶۶، تاريخ الامم و الملوك، ج ۳، ص ۲۰۵، الكامل فى التاريخ، ج ۲، ص ۳۲۷، تاج العروس، ج ۱، ص ۵۶۸، لسان العرب، ج ۲، ص ۳۷۱، تاريخ الحلفاء، ص ۶۷، شرح نهج البلاغه، ج ۲، ص ‍ ۵۰، الصواعق المتحرقة، ص ۲۱، الطبقات الكبرى، ج ۳، ص ۳۴۴. ابن ابى الحديد مى نويسد: ابوبكر خود اولين فردى بود كه بيعت مردم با خود را نا انديشيده و بدون طرح قبلى اعلام كرد. شرح نهج البلاغخ، ج ۲، ص ۵۰و ج ۶، ص ۴۷.

۳۰۹- شرح نهج البلاغه، ج ۲، ص ۳۷.

۳۱۰- بخش هاى موردنياز اين خطبه شريف در آغاز كتاب گذشت.

۳۱۱- صحيح بخارى، ج ۹، كتاب الفتن، باب الاستخلاف و كتاب الاحكام، صحيح مسلم، ج ۶، كتاب لاامارة.

۳۱۲- سعبد بن مالك از قبيله زهره قريش و هفتمين نفرى بود كه اسلام آورد. فرمانده فتح عراق و فرمانرواى كوفه در روزگار عمر بن خطاب بود. در زمان حكمرانى معاويه، در عقيق بيرون از مدينه در گذشت و در بقيع دفن شد. الاصابة، ج ۲، ص ۳۰ و ۳۶، اسد الغابة، ج ۲، ص ۲۹۰، تحقيق محمد صبيح، قاهره دار الكتب المصربه.

۳۱۳- السيرة النبوية، ج ۱، ص ۲۶۷ و ۲۶۸، نهاية الارب، ج ۴، ص ۱۶. ابوعبيده در زمره ياران عبدالرحمن بن عوف ايمان آورد. الطبقات الكبرى، ج ۳، ص ۴۰۹، طلحه و زبير در آغاز حكومت امام علىعليه‌السلام خود را هوادار سياسى ايشان معرفى مى كردند ولى در نهان، رهرو پيشينيان بودند.

۳۱۴- الكامل فى التاريخ، ج ۲، ص ۱۶۱، سير اعلام النبلاء، ج ۱، ص ۱۵، التنبيه و الاشراف، ص ۲۵۴.

۳۱۵- حضرت در آن ايام حدود سى و سه سال سن داشته است.

۳۱۶- شرح نهج البلاغه، ج ۶، ص ۱۲.

۳۱۷- همان، ج ۱، ص ۱۸۹، و ج ۲، ص ۱۸، الكامل فى التاريخ، ج ۳، ص ۳۱، تاريخ الامم و الملوك، ج ۳، ص ۲۲۰ و ج ۵، ص ۳۱.

۳۱۸- الامامة و السياسة، ج ۱، ص ۱۸، شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج ۲، ص ۴۷، مروج الذهب، ج ۲، ص ۳۰۸.

۳۱۹- الطبقات الكبرى، ج ۳، ص ۴۱۳. پيشتر در آغاز كتاب نگاشتيم كه رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله اين سخن را به كنايه به ابوعبيده فرموده بود. زيرا وى جزو توطئه گران بر ضد على بن ابى طالبعليه‌السلام و فرد مورد اعتماد مخالفان علىعليه‌السلام بود.

۳۲۰- صحيح مسلم، ج ۴، ص ۵۷، باب فضائل الصحابه، ج ۹ - ۲۳۸۵.

۳۲۱- تاريخ الامم و الملوك، ج ۱، ص ۲۱۳۸.

۳۲۲- شرح نهج البلاغه، ج ۱، ص ۱۶۵ و ج ۲، ص ۵، الكامل فى التاريخ، ج ۲، ص ۸۰، تاريخ الامم و الملوك، ج ۳، ص ۴۲۹.

۳۲۳- لقب صديق و فاروق از القابى است كه نخستين بار رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله علىعليه‌السلام را بدان افتخار بخشيد مجمع الزوائد، ج ۹، ص ۱۰۲، كفاية الطالب، ص ۷۹، حديث چنين است: ان هذا اول من يصافحنى يوم القيامة و هو الصديق الاكبر و هذا فاروق هذه الامة، يفرق الحق و الباطل و هذا يعسوب الدين همان اين على اولين كسى است كه به من ايمان آورد و اولين كسى خواهد بود كه در روز رستاخيز با من مصافحه مى كند. او صديق اكبر و فاروق اين امت است كه حق را از باطل جدا مى سازد و اوست پيشواى دين. بعدها ديگران اين لقب را ويژه خود ساختند، در حالى كه در كتب اهل تسنن اين حديث از علىعليه‌السلام نقل شده است كه انا الصديق الاكبر لا يقولها بعدى الا كذاب مفتر صديق اكبر من هستم و كسى به جز من اين ادعا را نمى كند، مگر آن كه دروغگوى افترا زننده باشد. تاريخ الامم و الملوك، ج ۲، ص ۲۱۲، مصر، چاپخانه حسينيه، ۱۳۲۳ ق.

۶ جلدى، سنن ابن ماجه، ج ۱، ص ۵۷ و ۵۸، خصائص امير المومنينعليه‌السلام ، ص ۳، مصر، چاپخانه نيل، ۴ جلدى، المستدرك على الصحيحين، ج ۳، ص ۱۱۲ به نقل: الغدير، ج ۲.

۳۲۴- مروج الذهب، ج ۳، ص ۲۱ و ۲۲. وقعة صفين، ص ۱۳۵، چاپ قاهره، ۱۳۶۵، شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج ۱، ص ۲۸۴، ج ۲، ص ۶۵ و ج ۳، ص ۱۸۸، انساب الاشراف، ج ۲، ص ۳۱ و ۳۹۳ و ۳۹۷.

۳۲۵- الكامل فى التاريخ، ج ۲، ص ۳۲۹.

۳۲۶- كنيه اش ابوعمرو، از قبيله اوس و از كسانى بود كه رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله در روز بدر به سبب كمى سنشان، اجازه جهاد به آنان نداد و بازشان گردانيد. بعدها در چهارده غزوه با رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله شركت كرد و در جنگ جمل، صفين و نهروان با علىعليه‌السلام بود. در پايان زندگى، ساكن كوفه شد و در زمان حكومت مصعب بن زبير، در همان جا از دنيا رفت. الاستيعاب، ج ۱، ص ۴۸، اسدالغابة، ج ۱، ص ۱۴۵، الاصابه، ج ۱، ص ‍ ۹۵.

۳۲۷- شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج ۱، ص ۲۱۹.

۳۲۸- الكامل فى التاريخ، ج ۲، ص ۱۶، سقيفه، واقعه پس از پيامبر، ص ‍ ۷۰.

۳۲۹- معن بن عدى بن جدبن عجلان. السيرة النبوية، ج ۱، ص ۴۵۶. اسدالغابة، ج ۴، ص ۴۶۲.

۳۳۰- ر. ك: الاخبار الموفقيات، ص ۵۸۷ و ۵۹۱.

۳۳۱- اين نكته امور مسلم تاريخ است كه رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله در انجام پيمان برادرى تا حد امكان توافق اخلاقى، سابقه دوستى و تمايلات افراد را در نظر مى گرفت و آن گاه ميان آنان عقد برادرى مى بست. سنن ترمذى، ج ۱۲ ص ۲۹۹، سن ابن ماجة، ص ۱۲، المستدرك على الصحيحين، ج ۳، ص ‍ ۱۱۱، تاريخ الامم و الملوك، ج ۲، ص ۵۶، خصائص امير المومنينعليه‌السلام ، ج ۳، ص ۱۸، كنزالعمال، ج ۶، ص ۳۹۴، الطبقات الكبرى، ج ۳، ص ۲۲، الدرالمنثور، ج ۴، ص ۱۱۴، آن حضرت ميان ابوبكر و عمر بنا به قولى، ابو عبيده و سالم بن عبيد، طلحه و زبير، پيمان برادرى بست. مطالعه نام كسانى كه رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله ميان آنان پيمان برادرى بسته است، پرده از بسيارى امور بر مى دارد.

۳۳۲- اسدالغابة، ج ۴، ص ۴۶۲، آن حضرت بين عويم بن ساعد و حاطب بن ابى بلتعه، پيمان برادرى بست. عويم در ۶۵ يا ۶۶ سالگى در روزگار خليفه دوم در گذشت. الاستيعاب، ج ۳، ص ۱۲۴۸.

۳۳۳- اسدالغابة، ج ۴، ص ۱۶ و ۱۵۸، الاصابة، ج ۳، ص ۴۵، الاستيعاب، ج ۳، ص ۱۷۰، عبدالله بن سبا، ص ۳۴۶.

۳۳۴- الاخبار الموفقيات، ص ۵۸۷ و ۵۹۱.

۳۳۵- شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج ۲، ص ۳۳، در مبحث وصيت و مرگ مشكوك ابوبكر، پرده از اين راز برخواهيم داشت كه عمر بعدها چگونه ابوبكر را فريفت.

۳۳۶- تاريخ الامم و الملوك، ج ۲، ص ۴۳۹.

۳۳۷- تذكرة خواص الامة، ص ۲۶.

۳۳۸- پس از رويداد سقيفه و تثبيت حكمرانى ابوبكر، در جبهه متحد اين سه، شكاف و تزلزلى ايجاد شد كه در مبحث وصيت و مرگ مشكوك ابوبكر، از آن سخن خواهيم گفت.

۳۳۹- شرح نهج البلاغه، ج ۱، ص ۱۷۴.

۳۴۰- همان، ج ۲، ص ۳۲. در مبحث وصيت و مرگ مشكوك، عليت ياد كرد عمر از اين سفارش برادرش را ذكر خواهيم كرد.

۳۴۱- همان، ج ۶، ص ۱۱، الامامة و السياسة، ج ۱، ص ۱۲.

۳۴۲- مى نويسند: چون جملات حضرت تمام شد تنها معاويه، مغيرة بن شعبه و ابوموسى اشعرى عبدالله قيس از عجب و نفاق، اندكى از اجتماع مردم فاصله گرفتند و پيرامون اين موضوع به زمزمه پرداختند. شواهد التنزيل، ج ۲، ص ۲۹۵- ۲۹۷در تفسير سوره قيامت، آيه ۳۱- ۳۳، به نقل برسى رجال صحيحين، ص ۱۲۶.

۳۴۳- الصنف فى الا حاديث والاثار، حافظ ابوبكربن شيبه، ج ۱، ص ‍ ۱۵۱، مسند احمد، ج ۴، ص ۲۸۱، جامع البيان فى تفسير القرآن، ج ۳، ص ‍ ۴۲۸.

۳۴۴- مظلومى گمشده در سقيفه، ج ۲، ص ۴۱۶و ۴۱۷.

۳۴۵- از پيروان و حاميان سياسى علىعليه‌السلام مى توان زبيربن عوام، طلحه بن عبدالله، عبدالله بن زبير، عباس بن عبدالمطلب، عبدالله بن عباس، اشعث بن قيس، جريربن عبدالله، عمران بن حصين و ابوموسى اشعرى را نام برد. در اين باره، ر. ك. تحليلى بر مواضع سياسى على لبن ابى طالب عليه السلا. ص ۵۶ - ۶۰.

۳۴۶- ر. ك. المرجات، سيد عبدالحسن شرف الدين، مراجعه ۸۴، اين مؤ لف در كتاب النص و الجتهاد صد مورد رابر مى شمارد كه در آنها رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله چيزى فرمود و صحابه، گونه ديگر عمل كردند.

۳۴۷- شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج ۱۲، ص ۸۶.

۳۴۸- در منابع شيعه و سنى نام تنى چند از اصحاب رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله كه بعدها با حضرت پيوند فاميلى برقرار ساحتند، در زمره كسانى ياد شده است كه سال ها قبل از بعثت آن بزرگوار، از راهيان شنيده بودند كه به زودى پيامبرى در مكه ظهور خواهد كرد. نويرى در نهاية الارب پس از نام بردن يكى از خلفا مى نويسد: سال ها پيش مردى از طايفه ازد به او خبر داده بود: پيامبرى در مكه ظهور مى كند و تو نيز از اطرافيان او خواهى شد كه پس ‍ از وى به حكومت مى رسد. نهاية الارب، ج ۴، ص ۱۳.

۳۴۹- شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج ۱۲، ص ۵۱و ۸۸.

۳۵۰- باقى گذاشتن على ابن ابى طالبعليه‌السلام به اين سبب بود كه عده اى مى خواستند در هنگام نبرد پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله در شهر كودتا كنند. زمانى كه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله علىعليه‌السلام را به جاى خود در شهر باقى گذاشت، آنها شايع كردند كه علت اين امر، تنفر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله از على بوده است. اصول عقايد، ص ۲۹۱.

۳۵۱- صحيح مسلم، ج ۳، ص ۴۵۲و۴۵۳، ينابيع المودة، ص ۴۴۵.

۳۵۲- صحيح بخارى، ج ۹، ص ۸۱، كتاب الفتن، چاپ مكتبة عبدالحميد، صحيح مسلم، ج ۶، ص ۲۳، كتاب الاماره چاپ بولاق، مصر ينابيع المودة، ص ۴۴۵، چاپ استانبول.

۳۵۳- تحقيق درباره اين حديث بيشتر گذاشت.

۳۵۴- فروغ ابديت، ج ۲، ص ۴۸۱، برخى شمار همراهان پيامبراسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله در هنگام عزيمت به مكه را بسيار بيشتر از اين ياد كرده اند. الغدير، ج ۱.

۳۵۵- مراه با راستگويان، ص ۱۴۸- ۱۴۶. با تصرف

۳۵۶- ابوقحافه پدر ابوبكر از كسانى است كه زمامدارى فرزند خود را باور نمى كرد ودر پاسخ نامه خليفه كه نوشته بود مردم مرا خليفه نموده اند، نگاشت: نامه تو را احمقانه يافتم. گاه مى گويى خليفه خدايم و گاه خليفه رسول خدا و گاه هم مى گويى مردم مرابه خلافت انتخاب كرده اند. از اين امر دست بردار وحق را به اهلش واگذار. سقيفه سخيفه، به نقل از اين حجر در الصواعق المحرقة.

۳۵۷- تاريخ يعقوبى، ج ۲، ص ۱۲۳و ۱۲۴.

۳۵۸- شرح نهج البلاغه، ج ۶، ص ۲۱.

۳۵۹- نهج البلاغه، محمدعبده، نامه ۶۲. نامه به مردم مصر.

۳۶۰- اسرار آل محمد صلى‌الله‌عليه‌وآله ، ص ۲۷۶ و ۲۷۷. در شرح دعاى صنمى از شيخ ابوالسعاده محلى همين استدلال از سوى خليفه اول نقل شده است. سقيفه سخيفه، ص ۱۱۴ و ۱۱۶.

۳۶۱- ر. ك: شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، خطبه ۶۶.

۳۶۲- همان، ج ۱۲، ص ۸۶.

۳۶۳- همان، ص ۸۷.

۳۶۴- تاريخ الامم و الملوك، ج ۲، ص ۲۳۵، الكامل فى التاريخ، ج ۲، ص ۳۲۷، تاريخ يعقوبى، ج ۲، ص ۱۱۴، مكتبة الحيدرية نجف، الامامة و السياسة، ص ۱۰ و ۱۱. به نقل سياه ترين هفته تاريخ.

۳۶۵- شرح نهج البلاغه ت ج ۴، ص ۱۰۷ ت ابن عساكر مى نويسد: پس از بيان اين جمله، على پرسيد: اى رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله وظيفه من در آن هنگام چيست؟ پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود: صبر كن. على گفت: اگر نتوانستم صبر كنم چه مى شود؟ حضرت فرمود: به زحمت خواهى افتاد. تاريخ مدينة دمشق، ترجمة الامام علىعليه‌السلام ، ج ۲، ص ۳۲۵، كنز العمال، ج ۱۳، ص ‍ ۱۷۶.

۳۶۶- الكامل فى التاريخ ت ج ۳، ص ۱۰۵، تاريخ الامم و الملوك ت ترجمه ت ج ۵، ص ۲۰۶۱، شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج ۱۲، ص ‍ ۵۳.

۳۶۷- شرح نهج البلاغه ت ج ۲، ص ۱۳۷. به خوبى نمايان است كه اين امر پيش از آن كه نوعى توجيه عملكرد سياسى باشد، بهانه بود و بدون ترديد اگر سران قبايل از انگيزه هاى دنيوى دور بودند مردم بدين عذر از على بن ابى طالبعليه‌السلام فاصله نمى گرفتند.

۳۶۸- تاريخ الامم و الملوك، ج ۲، ص ۸۴، السيرة الحلبية، ج ۲، ص ۳، السيرة النبوية، ج ۲، ص ۶۶.

۳۶۹- شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج ۲، ص ۲۹۸.

۳۷۰- مسند احمد، ج ۷، ص ۴۵۵، ش ۲۶۲۰۸، الصواعق المحرقة، ص ‍ ۱۲۳، المستدرك على الصحيحين، ج ۳، ص ۱۳۰، مجمع الزوائد، ج ۹، ص ۱۳۰، كنز العمال، ج ۱۱، ص ۶۰۲، ش ۳۲۹۰۳.

۳۷۱- بررسى نظريه عدالت صحابه، ص ۲۸۱ و ۲۸۲.

۳۷۲- شرح نهج البلاغه، ج ۱۲، ص ۸۶. به نقل سياه ترين هفته تاريخ، با تصرفات جزئى.

۳۷۳- همان.

۳۷۴- همان، ج ۶، ص ۴۵ و ۲۳.

۳۷۵- الاخبار الموفقيات، ص ۶۰۵ و ۶۰۶.

۳۷۶- شواهد التنزيل، ج ۱، ص ۱۴۴.

۳۷۷- همان، ص ۱۴۵، به نقل از مسند احمد.

۳۷۸- الاحتجاج، ص ۲۵۲.

۳۷۹- درباره شناخت سعد بن عباده و نظر رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله در مورد او، ر. ك: الطبقات الكبرى، ج ۳، بخش ۲، ص ۱۴۳، چاپ بريل، اسدالغابة، ج ۲، ص ۲۴۸.

۳۸۰- اقتباس از بررسى نظريه عدالت صحابه، ص ۲۹۷ و ۲۹۸.

۳۸۱- جانشينى حضرت محمد صلى‌الله‌عليه‌وآله ، ص ۵۱.

۳۸۲- انساب الاشراف، ج ۱، ص ۵۸۲، ح ۱۱۷۷. در جمله اى ديگر از انصار آمده است: ولكننا نخاف ان يليها بعدكم من قتلنا ابناعهم و اخوانهم ما از آن مى ترسيم كه پس از شما كسانى متصدى اين ار شوند كه ما فرزندان و برادران آنها را كشته ايم. الطبقات الكبرى، ج ۳، بخش اول، ص ۱۲۹، چاپ ليدن.

۳۸۳- سياه ترين هفته تاريخ، ص ۳۸۶، راستى، آيا حباب مى دانست كه پس از ابوبكر، عمر به سر كار مى آيد و آنا را در مرتبه پايين طبقات اجتماعى قرار مى دهد؟ مى نويسند: خليفه دوم براى كسانى از انصار كه در جنگ بدر حضور داشتند چهار هزار درهم حقوق تعيين كرد، ولى براى سردمداران شرك و نفاق مانند ابوسفيان كه پس از فتح مكه به تظاهر، اسلام آوردند پنج هزار درهم مقرر نمود. تاريخ يعقوبى، ج ۲، ص ۱۵۳، شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج ۸، ص ۱۱۱، ۱۰۹.

۳۸۴- الامامة و السياسة ت ج ۱، ص ۱۰.

۳۸۵- شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج ۲، ص ۵۳. در عصر عمر و عثمان نيز به انصار منصبى داده نمى شد.

۳۸۶- اين نكته به صراحت در جمله اى از حضرت فاطمه زهراعليه‌السلام وجود دارد. بلاغات النساء، ص ۲۳.

۳۸۷- اسرار سقيفه، ص ۱۴۱.

۳۸۸- صحيح بخارى، ج ۲، ص ۲۰۷،ستلقون اثرة من بعدى اصبروا حتى تردو اعلى الحوض.

۳۸۹- هر چند بيعت على بن ابى طالبعليه‌السلام با ابوبكر در بسيج لشكر عليه شورشيان موثر بود، نبايد از نظر دور داشت كه انگيزه حكومت ابوبكر در نبرد با شورشيان مورد تاييد حضرت نبود. در اين باره در بخش ‍ حكومت ابوبكر نكاتى خواهيم نگاشت.

۳۹۰- انساب الاشراف، ج ۱، ص ۵۸۷.

۳۹۱- تاريخ الامم و الملوك، ج ۲، ص ۶۱۹، ميزان الاعتدال، ج ۲، ص ‍ ۲۱۵، او در شورش مرتدان و مخالفان، از ابوبكر اسب و سلاح گرفت تا به جنگ آنها رود ولى پس از گرفتن اسب و سلاح از اين كار سر باز زد. او را به دستور ابوبكر دستگير كردند و زنده در آتش سوزاندند. تاريخ الامم و الملوك، ج ۳، ص ۲۳۴، البداية و النهاية، ج ۶، ص ۳۱۹.

۳۹۲- شرح نهج البلاغه، ج ۲، ص ۸۲۶، نهاية الارب، ج ۴، ص ۳۵، قاموس الرجال، ج ۴، ص ۳۲۸.

۳۹۳- صحيح مسلم، ج ۲، ص ۱۲۱، سنن ابى داود، ج ۲، ص ۲۸۳.

۳۹۴- نقش ائمه در احياى دين، ج ۹، ص ۷۵ و ۷۶.

۳۹۵- شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج ۲، ص ۱۳۳. الطبقات الكبرى، ج ۲، بخش ۲، ص ۱۲۹.

۳۹۶- شرح نهج البلاغه، ج ۱۲، ص ۹۰ و ۸۲، به نقل سياه ترين هفته تاريخ، ص ۱۴۱ و ۱۴۳. با تصرفات جزئى.

۳۹۷- شرح نهج البلاغه ت ج ۴، ص ۷۸.

۳۹۸- پيرامون موضوع شورش مرتدان در مباحث آينده نكاتى خواهيم نگاشت.

۳۹۹- صحيح بخارى، ج ۲، ص ۱۸۶، الصواعق المحرقة، ص ۹.

۴۰۰- پس از اين خواهيم نوشت كه به گفته شيخ مفيد آن حضرت هرگز تا زنده بود با ابوبكر بيعت نكرد. آن چه در اين باره در كتاب ها وجود دارد بر گرفته از مدارك غير شيعه است.

۴۰۱- شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج ۱۱، ص ۱۱۱ و ۱۱۲.

۴۰۲- در بيان انگيزه گسيل به خانه حضرت فاطمهعليه‌السلام خواهيم نگاشت كه مخالفان علىعليه‌السلام در آن روزها هر چند به ثبات و حفظ پايه حكومت خود نظر داشتند، از فرو پاشى نظام اسلامى به وسيله اختلاف و جنگ نيز چندان هراسى نداشتند.

۴۰۳- تحليلى بر مواضع سياسى على بن ابى طالبعليه‌السلام ، اصغر قائدان، ص ۸۶.

۴۰۴- شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج ۲، ص ۶۰ ت انساب الاشراف، ج ۱، ص ۵۸۷ ت الاختصاص، ص ۱۱، خصال، باب دوازدهم، ص ۴۶۲، الشافى، ج ۳، ص ۲۴۴، المسلك فى اصول الدين، ص ۲۶۰، كشف المراد، علامه حلى، ص ۳۷۷، مقصد پنجم، مساله ششم، علم اليقين، ج ۲، ص ۶۸۷، باب ۱۴، فصل ۲۰، مقصد سوم، المراجعات، ش ‍ ۸۴، اثبات الوصية، ص ۱۲۲، تفسير عياشى، ج ۲، ص ۶۷ و ۳۰۷.

۴۰۵- شرح نهج البلاغه ت ابن ابى الحديد، ج ۱۵، ص ۱۸۶، العقد الفريد، ج ۴، ص ۳۳۵ ت صبح الاعشى، ج ۱، ص ۲۲۸. جواب نامه امام به معاويه، نهج البلاغه، نامه ۲۸. ابن ابى الحديد مى نويسد: على را در حالى به مسجد مى كشاندند كه از حركت اجتناب ميكرد و خالدبن وليد و همراهانش او را كشان كشان پيش مى بردند و با مشت به پشت او مى زدند تا به مسجد رسيد. شرح نهج البلاغه، ج ۲، ص ۵۶ و ۵۷.

۴۰۶- فروغ ولايت، ص ۱۵۳ و ۱۶۲.

۴۰۷- چنان كه پس از اين خواهيم گفت موضوع بيعت امام علىعليه‌السلام با ابوبكر، از نظر شيعه قطعى نيست.

۴۰۸- نهج البلاغه، نامه ۶۲. نامه به مردم مصر.

۴۰۹- فروغ ولايت، ص ۱۶۵.

۴۱۰- در ايام زمامدارى علىعليه‌السلام فردى از حضرت پرسيد: چرا امور كشور دارى براى ابوبكر و عمر هموار بود ولى براى شما چنين نيست؟ امام فرمود: زيرا ابوبكر و عمر بر افرادى نظير من حكومت مى كردند كه جز حفظ كيان اسلام به چيزى نمى انديشيدم ولى من بر افرادى نظير تو حكومت مى كنم. به همين علت همه چيز آشفته و مضطرب است.

۴۱۱- مولف بامداد اسلام عبدالحسين زرين كوب در ص ۷۱ كتابش ‍ مى نويسد: در واقع اين كودتا سقيفه اسلام را از... خطر جنگ داخلى نجات داد. اين نكته را حتى در اولين روز بيعت با ابوبكر - كه گويند على با آن به مخالفت برخاست و حق خويش را بدو يادآور شد- خليفه به صراحت گفت و تاكيد كرد كه براى احتراز از فتنه بود ه وى قبول خلافت كرد، با آن كه حق على را مى دانست. ظاهرا به همين سبب هم بود كه على و يارانش... سرانجا.. به انتخابى كه در سقيفه شد، راضى شدند.

۴۱۲- شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج ۱۳، ص ۳۰۱ و ۳۰۲. گويند اين نقشه به دستور ابوبكر صورت گرفته است. النساب ۴۱۳-، ج ۳، ص ۹۵، تهذيب التهذيب، ج ۵، ص ۱۱۰.

شرح نهج البلاغه، ج ۶، ص ۲۳-۴۵، به نقل پيشوايى از نظر اسلام، ص ۳۳۴و ۳۳۵.

۴۱۴- شرح نهجالبلاغه، فيض الاسلام، خ ۱۷۱. دكتر محمد تيجانى سماوى در كتاب از آگاهان بپرسيد، ص ۱۸۱- ۱۹۲در پاسخ اين اتهام دلايل محكمى ارائه كرده است.

۴۱۵- نهج البلاغه، خطبه ۱۶۷.

۴۱۶- العقد القريد، ج ۴. ص ۲۳۵و۲۳۶.

۴۱۷- بلاغات النساء، ص ۲۳، به نقل سياه ترين هفته تاريخ، ص ۱۶۱.

۴۱۸- به اعتقاد ابن ابى الحديد، كينه ها نسبت به امام علىعليه‌السلام با گذشت زمان، فروكش نكرد. شرح نهج البلاغه، ج ۶، ص ۲۳.

۴۱۹- برگرفته از مردنا منتاهى ص ۷۳-۷۵.

۴۲۰- شرح نههج الابلاغه، ج ۱۱۱و۱۱۲.

۴۲۱- درصفحات بعد به موارد آن اشاره خواهيم كرد.

۴۲۲- حضرت در نهجالبلاغه، به صراحت همين نكته را ياد آور شده است. شرح نهج البلاغه فيض الاسلام خطبه ۲۶.

۴۲۳- برگرفته از فروغ ولايت، ص ۱۶۵و ۱۶۶.

۴۲۴- شرح نهج البلاغه، ج ۹، ص ۲۵.

۴۲۵- ر. ك. تاريخ كبير، بخارى ج ۱، قسمت دوم، ص ۱۷۴، حيدر آبادكن، تاريخ بغداد، ج ۱۱، ص ۲۱۶، شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج ۳، ص ‍ ۶۶، ميزان الاعتدال، ج ۱، ص ۱۷۲، المستدرك على الصحيحن، ج ۳، ص ‍ ۱۴۰، احقاق الحق، ج ۷، ص ۳۲۵.

۴۲۶- شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج ۲، ص ۳.

۴۲۷- اعلام النساءج ۴، ص ۱۱۴.

۴۲۸- احقاق الحق، ج ۲۱، ص ۲۶و ۲۷، نهج الحياة فرهنگ سخنان فاطمهعليه‌السلام ، ص ۳۸، حديث ۱۶، بحار الانوار، ج ۳۶، ص ۳۵۳، به نقل حماسه غدير، ص ۱۵۷و ۱۵۸.

۴۲۹- نهج البلاغه، خطبه ۱۴۴.

۴۳۰- شرح نهج البلاغه، فيض الا سلام، خطبه ۱۷۱.

۴۳۱- همان خطبه ۶.

۴۳۲- عثمان بن عامر بن عمر وبن كعب بن سعد بن تيم بن مرة.

۴۳۳- بكر به معناى شتر جوان است.

۴۳۴- ام الخير، سلمى بنت صخربن عمر و بن كعب بن سعد.

۴۳۵- الطبقات الكبرى، ج ۳، ۱۶۹، المعارف، ابن قتيبه، ص ۱۶۷و۱۶۸.

۴۳۶- المعارف، ص ۱۶۷.

۴۳۷- مونت گمرى وات مى نويسد: احتمالا افراد طايفه تيم مانند ديگراعضاى گروه معروف به حلف الفضول از تعقيب و شكنجه مشركان بركنار بوده اند. دايرة المعارف بزرگ اسلامى، ج ۵، ص ۲۲۳.

۴۳۸- اسد الغابة، ج ۳، ص ۲۰۷ و ۲۰۸. ابن اثير در اين خبر مى افزايد: او در يمن از پيرى از دى شنيده بود كه وى از نزديكان و ياررى كنندگان پيامبر موعود مى شود.

۴۳۹- السيرة النبوية، ج ۱، ص ۱۲.

۴۴۰- نهاية الارب، ج ۴، ص ۱۱۶، اسماء بعدها همسر زبير گرديد. بنابراين، زبير داماد ابوبكر است و عبدالله بن زبير از همين زن زاده شد.

۴۴۱- نامش زينب، دختر عامربن عويم بن عبد شمس بن عتاب بن اذينه... بن مالك بن كنانه است.

۴۴۲- نهاية الارب ج ۴، ص ۱۱۶. ام رومان در سال چهارم يا پنجم هجرى در گذشت.

۴۴۳- مناقب على ابن ابى طالبعليه‌السلام ابن مغازلى، ص ۳۶۵، المعجم الكبير، ج ۲۴، ص ۱۵۲.

۴۴۴- الاصابة، ج ۷، ص ۴۹۰.

۴۴۵- اسماء بنت عميس، پاسدار ولايت، ص ۶۴، ۶۵.

۴۴۶- الطبقات الكبرى، ج ۳، ص ۲۰.

۴۴۷- همان، ج ۸، ص ۲۸۳ و ۲۸۴.

۴۴۸- نهاية الارب، ج ۴، ص ۱۱۷.

۴۴۹- بنابراين، طلحه و زبير هر دو داماد ابوبكر بوده اند.

۴۵۰- همان، ص ۱۱۹.

۴۵۱- همان، ص ۱۲۲.

۴۵۲- همان، ص ۱۲۰.

۴۵۳- الطبقات الكبرى، ج ۳، بخش ۱، ص ۱۲۹، تاريخ الامم و الملوك، ج ۲، ص ۴۴۰، الامامة و السياسة، ص ۱۶، مجمع الزوائد، ج ۵، ص ۱۸۳.

۴۵۴- در اين باره چنيدن كتاب ويژه نوشته شده است. از آن نمونه، ر. ك: اگر علىعليه‌السلام نبود، عبدالرحمن باقر زاده.

۴۵۵- ان عبادى ليس لك عليهم سلطان الا من اتبعك من الغاوين. ( حجر / ۴۲.)

۴۵۶- انه ليس له سلطان على الذين ءامنوا و على ربهم يتوكلون نحل ۹۹، او بركسانى كه ايمان آورده اند و به پروردگار شان توكل مى كنند، تسلطى نيست.

۴۵۷- انعام / ۱۱۲.

۴۵۸- در نقل كنز العمال جمله ابوبكر چنين است: افتظنون انى اعمل فيكم بسنة رسول الله اذن لا اقوم بها. ان رسول اكرم صلى‌الله‌عليه‌وآله كان يعصم بالوحى و كان معه ملك و ان لى شيطانا يعترينى فاذا غضبت فاجتنبونى آيا گمان مى كنيد من مى توانم به طور كامل به سنت رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله عمل كنم. من چنين توانى ندارم. رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله به كمك وحى در مرتبه عصمت قرار داشت و پيوسته فرشته اى همراه او بود، اما مرا شيطانى است كه بر من چيره است... ج ۳، ص ۱۳۶.

۴۵۹- ر. ك: همان، ج ۶، ص ۴۲۰، اسدالغابه، ج ۲، ص ۱۰۲ ت تاريخ الامم و الملوك، ج ۲، ص ۳۴۱، الطبقات الكبرى، ج ۲، قسم ۱، ص ۱۰۶، فتح البارى، ج ۹، ص ۱۱۹، مسند احمد، ج ۲، ص ۱۵۰.

۴۶۰- نهاية الارب، ج ۴، ص ۴۰.

۴۶۱- يك نويسنده شيعه مى نويسد: حكومت نو پاى پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله ، با آن همه معضلات و گرفتارى ها، دراين برهه حساس قبل از هر چيز نيازمند ثبات و جذب مخالفان و افكار عامه است و به طور قطع، از نظر سياسى، نظامى و امنيتى، نه تنها قدرت دست زدن و متوسل شدن به چنين خشونتى براى آنان ميسر نيست و امرى محال است... تحليلى بر مواضع سياسى على بن ابى طالبعليه‌السلام ، اصغر قائدان، ص ۸۶.

۴۶۲- از آن جا كه اين حادثه بسيار دلخراش و ناگهانى به وقوع پيوست و اكثر شاهدان آن، همان واردشوندگان به خانه بودند، جزئيات آن در تاريخ غير شيعه نقل نشده است. افزون بر اين كه تا چند قرن، نگارش روايات تاريخى كه به ضرر خلفا بود از سوى ايشان ممنوع و نقل كننده آنبه اعدام محكوم مى گرديد. هر گاه تاريخ نويسانى مانند ابن جرير طبرءابن اثير، پس ‍ از گذشت چند قرن از روزگار عثمان، ماجراى تبعيد ابوذر از سوى عثمان را با تحريف و ناكامل نقل كنند چگونه مى توان انتظار داشت كه رويداد محاصره خانه بانو زهراعليه‌السلام با همه جزئيات آن نقل گردد. ابن اثير مى نويسد: درباره تبعيد ابوذر از مدينه و رفتار با وى، اخبارى در دست است كه نقل آنها سزاوار نيست. اگر هم آن رفتارها واقعيت داشته باشد بايد عثمان را معذور دانست. زيرا حق پيشوا است كه رعيت خود را ادب كند. در هر صورت بايد براى حفظ شخصيت خليفه تا مى توان عذر آوردنه آن كه اين امور وسيله طعن و انتقاد بر خليفه گردد. الكامل فى التاريخ، ج ۳، ص ‍ ۱۱۳، حوادث سال ۳۰ هجرى، نيز: تاريخ الامم و الملوك طبرى، ج ۵، ص ‍ ۲۸۵۸، چاپ ليدن، هلند.

۴۶۳- مورخان سنى مى نويسند: ابوبكر بهعمر دستور داد على و آنها را كه در خانه فاطمه بست نشسته اند به هر شيوه كه ممكن باشد، اگر چه با خشونت و زور، به مسجد بياورد. انساب الاشراف، ج ۱، ص ۵۸۷. العقد الفريد، ج ۴، ص ۲۴۷، تاريخ الفداء، ج ۱، ص ۱۶۵ به نقل على و زمامداران، ص ۷۰.

۴۶۴- اين مدارك را بر خواهيم شمرد.

۴۶۵- تاريخ يعقوبى، ج ۲، ص ۱۱۵، اين جمله به گونه هاى ديگر نيز نقل شده است.

۴۶۶- در اين باره سخن خواهيم گفت.

۴۶۷- الامامة و السياسة، ص ۳۰.

۴۶۸- وى غلام آزاد شده ابوبكر و پسر عموى عمر بن خطاب بود. بيت الاحزان، ص ۱۴۳.

۴۶۹- انساب الاشراف، ج ۱، ص ۴۰۴، تاريخ الامم الملوك، ج ۳، ص ‍ ۱۹۸، ملل و نحل شهرستانى، ص ۸۳، الامامة و السياسة، ج ۱، ص ۱۳، العقد الفريد، ج ۲، ص ۲۵۰ و تاريخ ابى الفداء، ج ۱، ص ۱۵۶، اعلام النساء، ج ۳، ص ۱۲۰۷، امام على بن ابى طالب، ج ۴، ص ۳۷۳، شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج ۱، ص ۱۳۰ و ۱۳۴ و ج ۲، ص ۱۹ و ج ۳، ص ‍ ۱۹۷، كنزالعمال، ج ۳، ص ۱۴۰. برخى از اين منابع مى نويسند: او نخست آنها را به خروج از خانه دعوت كرد و چون بيرون نيامدند آنها را به آتش زدن خانه تهديد كرد.

۴۷۰- العقد الفريد، ج ۴، ص ۸۸ ت الرياض النضرة، ج ۱، ص ۱۶۷، شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج ۲، ص ۵۶ و ج ۶، ص ۴۸، الامامة و السياسة، ج ۱، ص ۱۳، اعلام النساء، ج ۳، ص ۱۲، تاريخ ابى الفداء، ج ۱، ص ۱۵۱، تاريخ الامم و الملوك، ج ۲، ص ۴۴۴، امام على بن ابى طالب، ص ۳۲۶، اثبات الوصية، ص ۱۲۲، مروج الذهب، ج ۱، ص ۱۴۶، تاريخ يعقوبى، ج ۱، ص ۵۲۷، تاريخ خلفاء، ج ۱، ص ۱۲. در برخى از اين منابع چنين آمده است كه عمر گفت: خانه را بر اهلش آتش مى زنم.

۴۷۱- الامامة و السياسة، ص ۱۲، العقد الفريد، ج ۴، ص ۲۵۹ و ۲۶۰، شرح نهج البلاغة، ابن ابى الحديد، ج ۱، ص ۱۳۴ و ج ۲، ص ۱۹، تاريخ الامم و الملوك، ج ۳، ص ۲۰۲، انساب الاشراف، ج ۱، ص ۵۸۶، تحقيق حسين راضى، ص ۲۶۱ به نقل بررسى نظريه عدالت صحابه، ص ۱۴۴، نيز، ر. ك: اعلام النساء، ج ۴، ص ۱۱۴، مصر.

۴۷۲- الامامة و السياسة، ج ۱، ص ۱۳، شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج ۲، ص ۶۰.

۴۷۳- برخى نوشته اند در آن حال، فاطمهعليه‌السلام نزد آنان رفت و گفت: عمر سوگند ياد كرده كه اگر دوباره در اينجا جمع شويد خانه را با شما بسوزاند. به خدا قسم، او به سوگندش عمل مى كند. پس اينجا را ترك كنيد.

آنها خانه را ترك كردند و ديگر بر نگشتند تا اين كه با ابوبكر بيعت كردند. المصنف، ج ۸، ص ۵۷۲.

۴۷۴- كنز العمال، ج ۵، ص ۶۵۱، ح ۱۴۱۳۸ به نقل بر خانه حضرت فاطمهعليه‌السلام چه گذشت، ص ۲۷.

۴۷۵- انساب الاشراف، ج ۱، ص ۵۸۶، خصر به نقل بر خانه حضرت فاطمهعليه‌السلام چه گذشت، ص ۲۰.

۴۷۶- شرح نهج البلاغه، ج ۲، ص ۲۱. وى مى نويسد: استادم ابوجعفر نقيب، مى گفت: اگر رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله زنده بود خون كسى را كه فاطمه را ترساند تا فرزندش هلاك شود، هدر مى دانست. همان، ج ۱۴، ص ۱۹۳.

۴۷۷- اثبات الوصية، ص ۱۲۲.

۴۷۸- تاريخ الامم و الملوك، ترجمه، ج ۵، ص ۱۵۳، المستدرك على الصحيحين، ج ۳، ص ۱۶۵، مسند احمد، ج ۱، ص ۹۸، سنن بيهقى، ج ۶، ص ۱۶۶ و ج ۷، ص ۶۳، كنز العمال، ج ۱۲، ص ۱۱۷ و ج ۱۳، ص ۶۶، كفاية الطالب، ص ۳۵۲، الصواعق المحرقة، ص ۱۱۵، نور الابصار، ص ‍ ۱۱۴، الكامل فى التاريخ، ج ۳، ص ۳۹۷، الخصاص، ص ۶۳۴، جمهرة الانساب العرب، ص ۱۶، تاريخ يعقوبى، ج ۲، ص ۲۱۳، مناقب ابن شهر آشوب، ج ۳، ص ۱۳۳، انساب الاشراف، ج ۲، ص ۱۸۹، الاصابة، ج ۳، ص ۴۷۱، لسان الميزان، ج ۱، ص ۲۶۸، ميزان اعتدال، ج ۱، ص ۱۳۹، اسدالغابة، ج ۴، ص ۳۰۸، تاريخ الخميس، ج ۱، ص ۴۱۸، به نقل از بر خانه حضرت فاطمهعليه‌السلام چه گذشت، ص ۶۱، ارشاد مفيد، ص ‍ ۳۵۵، كشف الغمة، ج ۱، ص ۵۸۹، الملل و النحل، ج ۱، ص ۷۷ به نقل زندگى حضرت فاطمهعليه‌السلام ، جعفر شهيدى، ص ۲۴۳.

۴۷۹- النقض، ص ۳۱۷.

۴۸۰- تاريخ الامم و الملوك، ج ۲، ص ۳۵۳، و ج ۴ ترجمه، ص ۲۱۴۰ ليدن هلند، الاموال، ص ۱۹۳، شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج ۶، ص ‍ ۵۱، الامامة و السياسة، ج ۱، ص ۱۸، مصر، تاريخ يعقوبى، ج ۲، ص ‍ ۱۳۷، العقد الفريد، ج ۴، ص ۲۶۸، مروج الذهب، ج ۲، ص ۳۰۱، المغنى، قاضى عبدالجبار معتزلى، ج ۲، ص ۳۴۰، ميزان الاعتدال، ج ۳، ص ‍ ۱۰۹، تاريخ الاسلام، ذهبى، ج ۳، ص ۱۱۸، لسان الميزان، ج ۴، ص ‍ ۱۸۹، حيدرآباد هند، كنز المعال، ج ۵، ص ۶۳۲، ح ۱۴۱۱۳، به نقل بر خانه حضرت فاطمهعليه‌السلام چه گذشت، ص ۷۰ -۶۶.

۴۸۱- العقد الفريد، ج ۲، ص ۲۹۸، صبح الاعشى، ج ۱، ص ۲۲۸. انبوه مدارك اين ماجرا پيشتر ذكر شد.

۴۸۲- در متن حديث چنان است كه علىعليه‌السلام را ملبيا به مسجد بردند. در لغت اين حالت را چنين ترسيم كرده اند: جمع ثيابه عند صدره و نهره ثم جره: جمع كردن لباس در جلو سينه و گلو و آن گاه كشيدن او.

۴۸۳- شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج ۶، ص ۴۵.

۴۸۴- همان، ص ۱۱، الامامة و السياسة، ج ۱ص ۱۱.

۴۸۵- گار منظور او انكار اصل پيمان برادرى ميان رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله و علىعليه‌السلام باشد، ادعايى بر خلاف آن چيزى است كه امروزه در منابع اهل سنت موجود است. زيرا بيشتر منابع حديثى سنى اين خبر را كه پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله ميان خود و علىعليه‌السلام پيمان برادرى بست، نقل كرده اند. المستدرك، ج ۳، ص ۱۵و۱۶، تاريخ ابن عساكر، ترجمه الامام علىعليه‌السلام ج ۱، ص ۱۱۷، ينابيع المودة، ج ۱، ص ۵۵، تذكرة الخواص، ص ‍ ۲۰۰، به نقل على و زمامدارن، ص ۳۲. شايد هم منظور عمر آن باشد كه با مخالفت علىعليه‌السلام با جانشين پيامبر ابوبكر اعتبار پيمان علىعليه‌السلام و آن حضرت گسسته شده است!

۴۸۶- الامامة و السياسة، ج ۱، ص ۱۳، نويرى مى نويسد: زمانى كه على شنيد مردم با ابوبكر بيعت كرده اند در حالى كه فقط پيراهن بلندى برتن داشت و زير جامه و ردا نپوشيده بود، شتابان آمد و بيعت كرد. آن گاه تقاضا كرد برايش زير جامه و ردا بياورند. نهاية الارب، ج ۴، ص ۳۷.

۴۸۷- اثبات الوصية، ص ۱۱۰، شيخ مفيد مى نويسد: نظر محققان شيعه و عقيده حق اين است كه امير مومنان على بن ابى طالبعليه‌السلام هرگز حتى پس از شهادت همسرش حضرت فاطمهعليه‌السلام با ابوبكر بيعت نكرد. الفصول المختاره، فصل ۲۷.

۴۸۸- ثابت بن قيس شماس در ركاب خالد بن وليد در جنگ يمانه كشته شد. الاستيعاب، ج ۱، ص ۷۴، اسدالغابة، ج ۱، ص ۲۲۹.

۴۸۹- از قبيله بنى بياضه و در زمره مهاجران و نيز انصار ياد شده است. زيرا در مكه نزد رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله شتافت و در ملازمت وى به مدينه هجرت كرد و در غزوه هاى بسيار شركت كرد و در آغاز خلافت معاويه وفات كرد. الاستيعاب، ج ۱، ص ۵۴۵، الاصابة، ج ۱، ص ۵۴۰، عبدالله بن سبا، ص ‍ ۳۴۳.

۴۹۰- از قبيله اوس ايت كه در غزوه هاى زيادى شركت جست. در خلافت على بن ابى طالبعليه‌السلام با او بيعت نكرد و در جنگ هاى دوره ايشان نيز شركت نجست. در سال ۴۳ يا ۴۶ يا ۴۷ در مدينه در گذشت. الاستيعاب، ج ۳، ص ۲۱۶، اسدالغابة، ج ۴، ص ۳۳۰، الاصابة، ج ۳، ص ۳۶۳.

۴۹۱- الرياض النضرة، ج ۱، ص ۱۶۷، شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج ۲، ص ۱۳۲، و ج ۶، ص ۲ تاريخ الخميس، ج ۱، ص ۱۷۸.

۴۹۲- زندگانى حضرت فاطمهعليه‌السلام ، جعفر شهيدى، ص ۱۱۰.

۴۹۳- مدارك معتبر اهل تسنن نوشته اند: پيامبر خواستگارى عمر و ابوبكر از فاطمه را رد كرد و فرمود در اين باره منتظر امر پروردگار هستم. تاريخ بغداد، ج ۱، ص ۳۶۳، الطبقات الكبرى، ج ۲، ص ۲۴۰ ت اسدالغابة، ج ۱، ص ۳۸، مناقب على بن ابى طالبعليه‌السلام ت ابن مغازلى، ص ۳۴۶، كفاية الطالب، ص ۳۰۲، به نقل بررسى نظريه عدالت صحابه، ص ۲۳۴.

۴۹۴- صحيح بخارى، ج ۵، ص ۲۷۴ ت صحيح مسلم، ج ۴، ص ۲۶۱، المستدرك على الصحيحين، ج ۳، ص ۱۵۴، ذخائر العقبى، ص ۳۹، الصواعق المحرقة، ص ۱۰۵، مسند احمد، ج ۴، ص ۳۲۸، الجامع الصحيح، ترمذى، ج ۲، ص ۲۱۹.

۴۹۵- احزاب / ۵۷.

۴۹۶- مسند احمد، ج ۳، ص ۴۸۳، المستدرك على الصحيحين، ج ۳، ص ۱۲۲، كنز العمال، ج ۶، ص ۱۵۲، الاستيعاب، چاپ شده در ذيل الاصابة، ص ۳۷، الصواعق المحرقة، ص ۱۲۳، نور الابصار، ص ۸۹، تاريخ الخلفاء، ص ۲۲۶.

۴۹۷- تاريخ يعقوبى، ج ۱، ص ۴۰۱، اسدالغابة، ج ۱، ص ۲۰۶، الصواعق المحرقة، ص ۱۷۱، مقتل الحسين، خوارزمى، ج ۱، ص ۶۰.

۴۹۸- پيشتر نوشتيم كه آن وصيت، هر چند نوشته مى شد، با وجود آن آشوب، نتيجه دلخواه از آن حاصل نمى گرديد.

۴۹۹- المستدرك على الصحيحين، ج ۳، ص ۱۲۴، ح ۶۱، البداية و النهاية، ج ۷، باب فضائل علىعليه‌السلام ، ص ۳۲۱، مجمع الزوائد، ج ۹، ص ‍ ۱۳۵، سنن ترمذى، ج ۱۳، باب مناقب على، ص ۱۶۶.

۵۰۰- الطبقات الكبرى، ج ۱، ص ۱۷، مسند احمد، ج ۱، ص ۸۴ و ۹۵، صحيح ترمذى، ج ۱۳، ص ۱۷۷، خصائص اميرالمومنينعليه‌السلام ، ص ۲۷، شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج ۱، ص ۳۷۳، احقاق الحق، ج ۷، ص ۱۵۹ و ۲۰۸، بحار الانوار، ج ۲۷، ص ۱۴۵.

۵۰۱- شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج ۱۲، ص ۸۶ و ۸۷.

۵۰۲- همان، ج ۱۶، ص ۲۷۲.

۵۰۳- العقد الفريد، ج ۵، ص ۱۲، المختصر فى اخبار البشر، ج ۱، ص ‍ ۱۵۶، به نقل بر خانه حضرت فاطمهعليه‌السلام چه گذشت، ص ۲۲ و ۲۵.

۵۰۴- شرح نهج البلاغه، ج ۶، ص ۵۰.

۵۰۵- ر. ك: همان، ج ۱۲، ص ۸۳.

۵۰۶- از آن نمونه ورود به خانه حضرت فاطمهعليه‌السلام بيعت گيرى اجبارى از علىعليه‌السلام ، ستاندن فدك از اهل بيتعليه‌السلام و امورى ديگر كه در مباحث بعد به آنها اشاره مى شود.

۵۰۷- سنن بيهقى، ج ۵، ص ۲۰ و ج ۷، ص ۲۰۶، شرح معانى الاثار، ص ‍ ۳۷۴ و ۳۷۵، كنز العمال، ج ۸، ص ۲۹۳، مسند طيالسى، ج ۷، ص ۲۷۷، الاصابة، ج ۳، ص ۱۱۴.

۵۰۸- مولود ديگر اين نظريه، نظريه عدالت صحابه بود كه بر اساس آن، همه صحابيان اهل بهشت اند و هيچ يك به جهنم نمى روند. الاصابة، ج ۱، ص ۹ و ۱۰، به نقل بررسى نظريه عدالت صحابه، ص ۱۹. با اين نظريه، ابن ملجم با كشتن على به ابى طالبعليه‌السلام نه تنها گناهى نكرده است، گه به كرده او پاداش مى دهند. ابن حزم در المحلى مى نويسد: حسن بن على حق كشتن ابن ملجم را به بهانه قصاص خون على نداشته است. زيرا ابن ملجم به اجتهاد خود دانست كه بايد على را بكشد. اگر ابن ملجم در اجتهاد خود اشتباه كرده باشد نزد خدا يك اجر دارد و اگر اشتباه نكرده باشد دو اجر - المحلى، ج ۱۰، ص ۴۸۴، الفصل، ج ۴، ص ۱۶۱، به نقل سيرى، در الغدير، ص ۶۲.

۵۰۹- نامش عبهلة بن كعب بن عوف عنسى و لقبش ذوالحمار است. او خرى را چنان تعليم داده بود كه هر گاه به وى بگويد براى خدا سجده كن، سجده كند. از هنگام ظهور تا كشته شدن او سه ماه طول كشيد. نهاية الارب، ج ۴، ص ۵۳ و ۵۴.

۵۱۰- تاريخ اسلام، على اكبر فياض، ص ۱۳۷ و ۱۳۸.

۵۱۱- طليحة بن خويلد بن نوفل اسدى، از روساى قبايل عرب است. اسم اصلى او طلحه بود كه براى تحقير نامش را مصغر مى خواندند.

۵۱۲- تاريخ الامم و الملوك، ج ۳، ص ۲۲۶ و ۲۲۷.

۵۱۳- البداية و النهاية، ج ۶، ص ۳۱۱.

۵۱۴- الامامة و السياسة، ج ۱، ص ۳۵. بسيارى از صحابه هم با رويه وى در جنگ با اين افراد موافقت نداشته اند (جامع بيان العلم، ج ۲، ص ۱۰۴ و ۱۲۵.) و فقط بدان سبب كه وى حاكم بر آنان بود از او اطاعت مى كردند.

۵۱۵- البداية و النهاية، ج ۶، ص ۳۱۱.

۵۱۶- ابوبكر در فرداى روز رحلت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله به جارچى خود دستور داد كه هيچ كس از لشكر اسامه نبايد در مدينه بماند و بايد به اردوگاه جرف بشتابد. نهاية الارب ت ج ۴، ص ۴۲.

۵۱۷- عقيده شيعه و سنى درباره اين همكارى امامعليه‌السلام يكسان نيست.

۵۱۸- تاريخ الامم و الملوك، ج ۲، ص ۲۴۵، الكامل فى التاريخ، ج ۲، ص ‍ ۳۴۳.

۵۱۹- تاريخ سياسى اسلام، ج ۱، ص ۲۱۶.

۵۲۰- تاريخ العرب و الاسلام، سهيل زكار، ص ۷۱.

۵۲۱- تاريخ الامم و الملوك، ج ۳، ص ۲۴۱ - ۲۴۴.

۵۲۲- البداية و النهاية، ج ۶، ص ۳۱۱.

۵۲۳- صحيح مسلم، ج ۱، كتاب الايمان، ص ۳۵، باب الامر بقتال الناس ‍ حتى يقولوا...

۵۲۴- بداية المجتهد، ج ۱، ص ۲۵۰، تاريخ يعقوبى، ج ۲، ص ۱۳۹، الفتوح، ج ۱، ص ۱۸و۱۹.

۵۲۵- منطقهه وسيعى ميان عمان و حضرموت كه بزرگترين شهر آن حجر است. دايرة المعارف، فريدوجدى. ج ۱۰، ص ۹۵۴.

۵۲۶- نام قضبه معروف عمان است. معجم البلدان، ج ۴، ص ۳۰.

۵۲۷- تاريخ الامم والملوك، ج ۳، ص ۲۲۶و ۲۲۷.

۵۲۸- طليحه در سال نهم هجرى اسلام آورد و در سال دهم مرتد شد. پس از فرار بهه شام، تا زمان وفات ابوبكر نزد قبيله كلب ماند تا اين كه خلافت به عمر رسيد. در آن زمان به مدينه آمد و با عمر بيعت كرد و در جنگ قادسيه و فتح ايران شركت جست. الكامل فى التاريخ، ج ۲، ص ۴۵.

۵۲۹- درباره اين رويداد و اعتراف محققان سنى به ستم خالدبن وليد در حق مالك بن نويره و قبيله او، ر. ك: تاريخ دمشق تاريخ، ج ۷، ص ۳، تاريخ الخميس ج ۲ ص ۲۳۳، الاصابة، ج ۱، ص ۴۱۴و ج ۳، ص ۳۵۷، صحيح مسلم، ج ۲، ص ۳۷، تاريخ ابوالفدا، ج ۱، ص ۱۵۸، سنن ابن ماجه، ج ۲، ص ‍ ۴۵۳، الكامل فى التاريخ، ج ۴، ص ۱۴۹، خصائص اميرالمؤ منينعليه‌السلام ، ص ۲۷.

۵۳۰- الكامل فى التاريخ، ج ۲، ص ۳۶۹، تاريخ الاسلام، ج ۱، ص ۳۵۳.

۵۳۱- ۲. تاريخ يعقوبى، ج ۲، ص ۱۱۰، الاصابة، ج ۳، ص ۳۳۷، تاريخ الاسلام، ج ۱، ص ۳۵۳.

۵۳۲- ۳. الغدير، ج ۷، ص ۱۵۸-۱۸۰.

۵۳۳- ۴. مالك بن نويره عامل جمع آورى صدقات از جانب پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله بود. وى پس از وفات آن حضرت به مدينه آمد تا وصى اورا ببيند. زمانى كه به جاى على ابن ابى طالبعليه‌السلام ابوبكر بن ابى قحافه را ديد با اعتراض مدينه را ترك كرد و صدقات و زكات را براى او نفرستاد. ابوبكر خم لشكرى به سركردگى خالدبن وليد به منطقه اعزام كرد. خالد با امان دادن فريبكارانه او، مردان قبيله اش را كشت و زنش را تصاحب كرد و سر مالك بن نويره را زير ديگ آتش گذاشت و زنان را اسير كرد و با غنايم به مدينه آورد. عبدالله بن سبا، ج ۱، ص ۱۹۹-۲۰۷.

۵۳۴- البداية و النهاية ج ۶، ص ۳۲۲، جامع البيان فى تفسير القران، ج ۴، ص ‍ ۱۴۰۶-۱۴۱۱.

۵۳۵- الفتوح، ج ۱، ص ۴۳.

۵۳۶- الفتوح، ج ۱، ص ۵۷به نقل تاريخ اسلام، رسولى محلاتى، ص ‍ ۲۴۱.

۵۳۷- همان، ص ۵۸.

۵۳۸- ر. ك: عبدالله بن سبا، ج ۱، ص ۱۸۵، ۲۳۷ و ج ۲، ص ۵۱، ۷۷.

۵۳۹- همان.

۵۴۰- جلگه حاصلخيز خيبر در ۳۲ فرسنگى شمال مدينه قرار داشت.

۵۴۱- برخى مى نويسند: آنها زمين ها را واگذار كردند و به شام هجرت نمودند. البته شايد بعضى از آنها چنين كرده باشند.

۵۴۲- تاريخ الامم و الملوك، ج ۲، ص ۱۳۸.

۵۴۳- فدك، سيد محمد حسنن قزوينى، مقدمه عبدالفتاح عبدالمقصود، ص ۶.

۵۴۴- تاريخ آن گفتگو را ده روز پس از رحلت رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله ياد كرده اند. (شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج ۱۶، ص ۲۶۳) دختر گرامى رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله چندين بار شهودى گوناگون نزد ابوبكر برد كه از نظر عدد و نحوه شهادت با مرتبه قبل فرق داشت، اما خليفه نمى پذيرفت و ازاو چيزهايى تقاضا مى كرد كه به مواردى مربوط مى شد كه در ميان دعوا، در مقابل مدعى، منكرى وجود داشته باشد. و در آن موضوع كسى از مسلمانان منكر گفته هاى حضرت نبود و ادعايى مخالف حضرت نسبت به فدك نداشت.

۵۴۵- شرح نهج البلاغه، ج ۱۶، ص ۲۱۴.

۵۴۶- زن روسپى عصر جاهليت.

۵۴۷- شرح نهج البلاغه، ج ۱۶، ص ۲۱۴ و ۲۱۵، به نقل زندگى فاطمه زهرا، جعفر شهيدى، ص ۱۳۷ و ۱۳۹.

۵۴۸- همان، ج ۱۶، ص ۲۴۵.

۵۴۹- در آمد سالانه فدك از ۲۴ تا ۷۰ هزار مثقال طلاى شرعى ياد شده است. كشف المحجة، ص ۹۴. شايد اين اختلاف نقل به حسب اختلاف در آمد فدك در سال هاى مختلف باشد.

۵۵۰- ماجراى فدك، ص ۷.

۵۵۱- در اين باره تحقيقات ويژه اى گرفته است. علاقه مندان مى توانند به كتاب هاى اختصاصى اين موضوع مراجعه كنند.

۵۵۲- شرح نهج البلاغه، ج ۱۶، ص ۲۸۴.

۵۵۳- همان، ج ۶، ص ۵۰.

۵۵۴- الامامة و السياسة، ص ۱۴.

۵۵۵- ج ۴، ص ۲۱۰، ابن ابى الحديد مى نويسد: فاطمه زهرا وصيت كرد. ابوبكر بر بدن وى نماز نخواند و على بن ابى طالب به همين سبب زهرا را در شب دفن كرد. شرح نهج البلاغه، ج ۱۶، ص ۲۱۴.

۵۵۶- شايد به همين سبب بود كه در خلافت عمر، پس از تثبيت پايه هاى حكومت و سرازير شدن غنايم بى كران به مدينه، عمر به امام علىعليه‌السلام پيشنهاد كرد در صورتى كه بخواهد، فدك در اختيار اهل بيتعليه‌السلام باشد.

۵۵۷- السيرة الحلبية، ج ۳، ص ۳۹۱، الغدير، ج ۷، ص ۱۹۴، اعلام النساء، ج ۴، ص ۱۲۴.

۵۵۸- همان.

۵۵۹- خدا فقط مى خواهد آلودكى را از شما خاندان پيامبر بزدايد و شما را پاك و پاكيزه گرداند سوره احزاب آيه ۳۳

۵۶۰- شرح نهج البلاغة، ج ۱۶، ص ۲۱۵.

۵۶۱- همان ص ۲۶۶ و ۲۶۷ به نقل از الشافى ص ۲۳۳ و ۲۳۴

۵۶۲- اين شرط بدان سبب مطرح شد كه سيره آن دو خليفه، مطابق كتاب خدا و سنت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله بوده است. زيرا در آن صورت علىعليه‌السلام آن را رد نمى كرد. بلكه بدان علت بود كه سيره خلفا را هر چند بر خلاف سنت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله باشد -بيشتر از قبل، معيار گرداند.

۵۶۳- دعائم الاسلام، ج ۱، ص ۳۸۴، نهج السعادة، ج ۱، ص ۲۲۹.

۵۶۴- روضه كافى، ص ۵۸- ۶۳، تاريخ الخفاءص ۱۳۶. زمانى عمر به اين نماز مورد نكوهش قرار گرفت كه پيامبر چنين نمازى را دستور نداد. وى گفت: البته مى دانم بدعت است، ولى بدعت خوبى است.

۵۶۵- شرح نهج البلاغه، ج ۱۶، ص ۲۳۱.

۵۶۶- در زمان خليفه دوم از سوى وى فدك به اهل بيتعليه‌السلام واگذار شد ولى امام به دلايلى آن را نپذيرفت. تاج العروس، ج ۷، ص ۱۶۶. اين نظر، محل تاءمل است.

۵۶۷- شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج ۱۶، ص ۲۱۶و ۲۱۷، الكامل فى التاريخ، ج ۲، ص ۲۲۵.

۵۶۸- بر اساس فقه شيعه، موضوع غنيمت به اموال به دست آمده در جنگ اختصاص ندارد.

۵۶۹- امروزه از اين شش قسم، سه قسم نخست را سهم سادات و سه قسم ديگر را سهم امام تعبير مى نمايند.

۵۷۰- تفسير كشاف، در تفسير آيه خمس. درباره باز داشتن خمس از اهل بيت، ر، ك: مسند احمد، ج ۱، ص ۲۴۸، ۲۴۹، ۳۰۲، ۳۰۸، سنن بيهقى، ج ۶، ص ۳۳۴، معانى الاثار، ج ۲، ص ۱۳۶و ۱۷۹، كنز المعال، ج ۲، ص ۱۳۶و ۳۰۵، صحيح مسلم، كتاب الجهاد، ص ۱۰۵.

۵۷۱- در حقيقت سيايت عثمان نيز در اين زمينه پيرو دو خليفه قبل بود. از همين رو در آستانه عهده دارى خلافت، در حضور مردم شرط پيشنهادى عبدالرحمن بن عوف را كه بايد حتما به شيوه دو خليفه پيشين رفتار كنى، پذيرفت.

۵۷۲- تذكرة الحفاظ، ج ۱، ص ۲و ۳.

۵۷۳- تاريخ الامم و الملوك، ج ۲، ص ۶۲۲، الكامل فى التاريخ، ج ۲، ص ‍ ۴۱۸ و ۴۱۹، الطبقات الكبرى، ج ۳، ص ۲۰۷و ۲۰۸ تاريخ ابى الفداءج ۱، ص اغتيال الخليفة ابى بكر... ص ۷۰.

۵۷۴- علامه امينى مى نويسد: خانه، ملك رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله بود و اگر ميراث بود به فرزندان فاطمهعليه‌السلام و همسران رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله مى رسيد. همسران رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله نه نفر بودند و سهم آنان ۸/۱ارث است. چنان كه ۸/۱اموال كسى ميان ۹ زن تقسيم شود سهم هر زن ۷۲/۱مى شود. بنابراين، سهم عايشه يك يا دو وجب مى شود. افزون بر اين، به اعتقاد ابوبكر، رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله از خود ارثى باقى نگذاشت تا به كسى رسد. الغدير، ج ۷، ص ۲۴۹.)

۵۷۵- علامه امينى در كتاب شهداءالفضيلة به شرح حال زندگى عالمانى پرداخته است كه به دسيسه دشمنان يا رقيبان به شهادت رسيدند.

۵۷۶- خصائص اميرالمومنينعليه‌السلام ص ۱۹، ينابيع المودة، ج ۱، ص ‍ ۵۵، الغدير، ج ۳، ص ۱۱۲، درباره پيمان هاى برادرى، ر، ك: خاتم پيامبران، محمد ابوزهره، ج ۲، ص ۲۵۹.

۵۷۷- شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج ۱، ص ۱۷۴، و ج ۲، ص ۴۵و ۵۶، تاريخ الامم و الملوك، ج ۳، ص ۲۱۹.

۵۷۸- شرح نهج البلاغه، ج ۲، ص ۳۱و ۳۳، به نظر مى رسد علت دخالت هاى آشكار عمر در تصميمات و اقدامات ابوبكر يكى همين امر باشد كه به اعتقاد عمر، ابوبكر بر خلاف تعهد و هماهنگى قبلى با عمر، خلافت را تصاحب كرده بود.

۵۷۹- شرح نهج البلاغه، ج ۲، ص ۳۲-۳۴، الشافى، ص ۲۴۳و ۲۴۴، اغتيال الخليفه...، ص ۳۰ - ۳۳، از مجموع اين گفتار چنين بر مى آيد، حيله اى كه عمر نسبت به ابوبكر به كار بسته است همان محروم ساختن ابوبكر از ادامه زمامدارى است كه در اين خبر به جزئيات آن اشاره اى نشده است.

۵۸۰- او مانند پدرش ابوجهل از دشمنان سرسخت پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله بود. پس از فتح مكه اظهار اسلام كرد و در چند غزوه نيز شركت جست. در سال ۱۳ه. ق. در ۶۲سالگى در جنگ يرموك يا مرج الصفر كشته شد. الاعلام، زركلى.

۵۸۱- در اين باره نكاتى خواهيم نگاشت.

۵۸۲- بنا به نقل ديگر: اى كاش همان طور كه ابوعبيده را به مغرب فرستادم عمر را به مشرق مى فرستادم (الامامة و السياسة، ج ۱، ص ۱۸.)

۵۸۳- در حكومت ابوبكر سه فرد شناخته شده از بنى اميه ديده مى شود: عثمان، يزيدبن ابى سفيان برادر معاويه و عتاب بن اسيد اموى. عثمان فقط نماد صلح ميان ابوبكر و بنى اميه بود و در حركت ابوبكر هيچ نقش سياسى و اجتماعى به وى سپرده نشد. تنها نامه نگارى مى كرد. يزيدبن ابى سفيان نيز كه به فرماندهى لشكر شام انتخاب شد به سبب اصرار عمر و جلب حمايت ابوسفيان بود. عتاب بن اسيد اموى كارگزار ابوبكر در مكه نيز جوانى كم سن اما مطيع و هوادار سرسخت ابوبكر بود.

۵۸۴- خانواده ابوبكر به زيادى سن شهرت داشتند. ابوقحافه (پدر ابوبكر) در ماه محرم سال ۱۴در ۹۷سالگى پس از مرگ ابوبكر در مكه در گذشت و مادر او اندكى زودتر از ابوقحافه. (اسد الغابة، ج ۳، ص ۵۸۱، الاستيعاب، ج ۳، ص ۱۰۳۶، ش ۱۷۷۳، الكامل فى تاريخ، ج ۲، ص ۶۱۷.)

۵۸۵- در سال در گذشت ابوعبيده، تنى چند از حزب ابوبكر به وضع نا معلوم در گذشتند و شايع شد كه آنان در اثر طاعون شهر عمواس مرده اند. بلال نيز درهمين سال در گذشت.

۵۸۶- پيرامون وصيت مشكوك ابوبكر نسبت به جانشينى عمر گفتارى ويژه تقديم مى داريم.

۵۸۷- المعارف، ابن قتيبه، ص ۵۵۰.

۵۸۸- تاريخ الامم و الملوك، ج ۴، حوادث سال ۱۳، الكامل فى التاريخ، ج ۲، ص ۲۰۴، كنز العمال، ج ۱۸، ص ۱۱۸، اغتيال الخليفة...، ص ۷۱.

۵۸۹- كنز العمال، ج ۱۵، ص ۷۳۱، الاصابة، ج ۳، ص ۴۰۶، شرح نهج البلاغة، ابن ابى الحديد، ج ۱، ص ۱۸۱.

۵۹۰- اسد الغابة، شرح حال زيد.

۵۹۱- الثقات، ج ۲، ص ۱۹۲، اغتيال الخليفة...، ص ۷۵.

۵۹۲- الكامل فى التاريخ، ج ۳، ص ۱۶۸ و ۱۶۹.

۵۹۳- البداية و النهاية، ج ۸، ص ۴۱۶، دار احياء التراث العربى، بيروت.

۵۹۴- الكامل فى التاريخ، ج ۳، ص ۱۹۹، البدايه و النهايه، ج ۸، ص ۹۶ ت دار احياء التراث العربى، بيروت، الاغانى، ج ۱۶ ص ۹۰ و ۹۱، اغتيال الخليفة، ص ۱۱۱.

۵۹۵- عبدالرحمن در بين راه مكه و مدينه به طرز نامعلوم و عايشه در دمشق با حيله معاويه كشته شد. عبدالرحمن در بيست ميلى مكه در گذشت. جسدش را به مكه آوردند و دفن كردند. نهاية الارب، ج ۴، ص ‍ ۱۲۱.

۵۹۶- مختصر تاريخ دمشق، ج ۱۳، ص ۱۱۹.

۵۹۷- نهاية الارب، ج ۴، ص ۱۲۸ و ۱۲۹.

۵۹۸- الامامة و السياسه، ج ۱، ص ۲۵.

۵۹۹- الكامل فى التاريخ، ج ۲، ص ۴۲۵.

۶۰۰- صحيح بخارى، ج ۴، ص ۴۹۰ باب جوائز الوفد، ح ۱۲۲۹، دار القلم، بيروت، صحيح مسلم، ج ۱۱، ص ۸۹.

۶۰۱- تاريخ الامم و الملوك، ج ۲، ص ۴۴۲، الطبقات الكبرى، ج ۲، ص ‍ ۲۶۷، السيرة النبوية، ج ۴، ص ۳۰۵.

۶۰۲- اگر خبر جانشينى عمر از سوى ابوبكر قطعى باشد بايد ابوبكر را عامل موروثى شدن خلافت دانست. انديشه سياسى در اسلام معاصر، محمد رشيد رضا، ص ۱۵۰.

۶۰۳- گويا خليفه پيوسته بيمناك بوده است كه مبادا روزى جان خويش را به سبب پيشدستى بر عمر در سقيفه، از دست بدهد. اگر در آن روز، كار را به عمر وا مى گذاشت بدين زودى نقشه مسموميت وى دنبال نمى شد و در هنگام مرگ آرزو نمى كرد كه اى كاش آن روز به عمر پيشدستى نمى كردم.

۶۰۴- اين جمله تا پيش از آن زمان از ابوبكر شنيده نشده است. به نظر مى رسد زمانى خليفه بر آن كار افسوس خورد كه مى ديد به زودى حكومتى كه در سايه آن عمل دهشتناك استوار گشته است نصيب ديگرى مى شود. اگر ابوبكر اطمينان داشت كه دوره حكومتش بدين شتاب سپرى خواهد شد شايد بدان شيوه، گردن خود را پل پيروزى و كاميابى ديگران نمى كرد.

۶۰۵- اشعث بن قيس هوادار عمر و مخالف استمرار حكومت ابوبكر بود.

۶۰۶- الامامة و السياسة، ج ۱، ص ۱۸، مروج الذهب، ج ۱، ص ۴۱۴ ت العقد الفريد، ج ۴، ص ۹۳، الغدير، ج ۷، ص ۱۷.

۶۰۷- تاريخ الامم و الملوك، ج ۴، ص ۱۵۶۲. العقد الفريد، ج ۶، ص ۲۰۵ ت الكامل فى التاريخ، ج ۲، ص ۱۶۴، مروج الذهب، ج ۱، ص ۶۵۸ و ج ۲، ص ۳۰۱ ت حبيب السير، ج ۱، ص ۴۶۲، الطبقات الكبرى، ج ۳، ص ‍ ۱۹۸.

۶۰۸- عتاب بن اسيد ابى العيص بن امية بن عبد شمس اموى، در روز فتح مكه اسالم آورد و رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله او را والى مكه قرار داد و ابوبكر هم حكم او را امضا كرد. حدود بيست و چند سال داشت. الاصابة، ج ۲، ص ‍ ۴۵۱ ت الطبقات الكبرى، ج ۵، ص ۴۴۶، المعارف، ص ۲۸۳، اسدالغابة، ج ۳، ص ۳۵۹، السيرة النبوية، ج ۴، ص ۹۳۶، تاريخ يعقوبى، ج ۲، ص ‍ ۱۲۲، تاريخ الامم و الملوك، ج ۲، ص ۳۶۲ و ۵۳۲. او بعد از وفات پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله از ترس ارتداد مكيان متوارى شد ولى با وساطت سهيل بن عمر به مكه بازگشت. السيرة النبوية، ج ۴، ص ۱۰۷۹ ت پسرش عبدالرحمن فرمانده جانب راست پياده روان جنگ جمل عليه علىعليه‌السلام بود.

۶۰۹- العقد الفريد، ج ۶، ص ۲۹۲، تاريخ الامم و الملوك، ج ۲، ص ۶۱۱، المعارف، ص ۲۸۳، البداية و النهاية، ج ۱۰، ص ۱۳۷.

۶۱۰- هر چند بنى هاشم دشمن ابوبكر بودند، از آن زمان تا حال كسى آنان را به توطئه در كشتن ابوبكر متهم نكرده است.

۶۱۱- دول الاسلام، ص ۱۹.

۶۱۲- نهاية الارب، ج ۴، ص ۱۲۸

۶۱۳- مى نويسند: روزى زنى به عمر گفت: آن روز را از ياد مبر كه چوپان ميش بودى. الاصابة، ج ۸، قسم ۱، ص ۶۹ ت الاستيعاب، ج ۲، النساء، ص ۷۲۳.

۶۱۴- تاج العروس، ج ۴، ص ۲۸۱، النهاية فى غريب الحديث، ج ۱، ص ‍ ۸۸، الغدير، ج ۷، ص ۱۳۵.

۶۱۵- نهاية الارب، ج ۴، ص ۱۲۶.

۶۱۶- السيرة النبوية، ج ۱، ص ۲۱۵.

۶۱۷- شرح نهج البلاغة، ج ۱، ص ۱۷۳.

۶۱۸- تاريخ عمربن الخطاب، ص ۱۲۵، الغدير ج ۶، ص ۱۱۹، شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج ۱، ص ۱۷۴، الارشاد، ص ۱۰۹.

۶۱۹- الامامة و السياسة، ج ۱، ص ۸۲.

۶۲۰- الطبقات الكبرى، ج ۳، ص ۲۷۲.

۶۲۱- المغازى، ج ۱، ص ۲۰۲، الكامل فى التاريخ، ج ۱، ص ۱۷۵.

۶۲۲- السيرة النبوية، ج ۱، ص ۲۱۶، الطبقات الكبرى، ج ۳، ص ۲۶۷، شرح ابن ابى الحديد، ج ۱، ص ۱۷۷.

۶۲۳- زندگى سياسى و مذهبى عمربن خطاب، الكساندر مازاس فرانسوى، انتشارات سيديان، مهاباد، ايران ۱۳۱۹.

۶۲۴- برخى مى نويسند: عمر، ام كلثوم دختر على بن ابى طالبعليه‌السلام را نيز تزويج كرده است. نهاية الارب، ج ۴، ص ۳۳۳. اخبار شيعه چنين ازدواجى را نپذيرفته است. در اين باره، ر. ك: راهبر اهل سنت به مساله امامت، ص ۳۹، ۴۶.

۶۲۵- نهاية الارب، ج ۴، ص ۳۳۴. اين نويسنده و نيز ابن عبدربه مى نويسند: ابولولو خود كشى كرد. العقد الفريد، ج ۴، ص ۲۵۸. حال آن كه اين خبر در نزد شيعه بى اعتبار شناخته شده است.

۶۲۶- ناگفته نماند كه مدت زمانى بعد ابو عبيده را نيز بر كنار كرد و او مدتى كوتاه پس از آن، به مرگ مشكوك در گذشت.

۶۲۷- الطبقات الكبرى، ج ۷، ص ۳۹۷، تاريخ يعقوبى، ج ۲، ص ۹۵.

۶۲۸- الكامل فى التاريخ، ج ۲، ص ۲۹۴، مروج الذهب، ج ۱، ص ۶۷۰.

۶۲۹- مختصر تاريخ دمشق، ج ۱۰، ص ۲۹۰، اسدالغابة، ج ۲، ص ۵۱۳.

۶۳۰- مختصر تاريخ دمشق، ج ۵، ص ۷۳ تاريخ الاسلام، عهد خلفاء الراشدين، ص ۱۲۱.

۶۳۱- اسدالغابة، ج ۵، ص ۶۰ و ج ۶، ص ۲۰۵، الاصابة، ج ۳، ص ۳۶۱.

۶۳۲- ر. ك: معالم المدرستين، ج ۲، ص ۳۵۲ - ۳۵۶.

۶۳۳- مروج الذهب، ج ۱، ص ۶۷۷.

۶۳۴- ر. ك: الموطا، ج ۲، ص ۶۰.

۶۳۵- ر. ك: معالم المدرستين، ج ۲، ص ۳۵۲، ۳۵۶.

۶۳۶- در عصر عمر بن خطاب، هرمزان و ابولولو نيز از اين قانون معاف بودند. هرمزان در گذشته فرمانرواى شوشتر بود و عمر در فتح ايران به مشورت او نيازمند بود. ابولولو نيز به سبب هنر و حرفه اى چند، نياز اهالى مدينه را بر طرف مى ساخت. ر. ك: مروج الذهب، ج ۲، ص ۳۲۲، تاريخ الخلفاء، ص ۱۳۳.

۶۳۷- الاحكام السلطانية، ص ۲۰۰ شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج ۱۲، ص ۲۱۴، كنزالعمال، ج ۵، ص ۵۹۳.

۶۳۸- تاريخ يعقوبى، ج ۲، ص ۱۵۴. تاريخ فخرى، ص ۱۱۴.

۶۳۹- شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج ۷، ص ۳۷.

۶۴۰- همان، خطبه ۲۰۵، ص ۴۱.

۶۴۱- در اين باره، ر. ك: همان، ج ۱۲، ص ۹۳، البداية و النهاية، ج ۸، ص ‍ ۱۰۶ و ۱۰۷، كنزالعمال، ج ۵، ص ۲۳۹، سنن دارمى، ج ۱، ص ۸۵، سنن ابن ماجه، ج ۱، ص ۱۶، المستدرك على الصحيحين، ج ۱، ص ۱۰۲، تذكرة الحفاظ، ج ۱، ص ۶ و ۷، مجمع الزوائد، ج ۱، ص ۱۴۹، الغدير، ج ۶، ص ۲۹۴ و ۲۹۷.

۶۴۲- سنن دارمى، ج ۱، ص ۱۲۵، سنن ابى داود، ج ۲، ص ۱۲۶، مسند احمد، ج ۲، ص ۱۶۷، ۲۰۷ و ۲۱۶. المستدرك على الصحيحين، ج ۱، ص ۱۰۵ و ۱۰۶.

۶۴۳- دوره خلافت امام علىعليه‌السلام و عمر بن عبدالعزيز را بايد استثنا كرد. گر چه در دوره ابن عبدالعزيز همچنان برخى محدويت ها ادامه داشت.

۶۴۴- كنز العمال، ج ۵، ص ۲۳۹.

۶۴۵- ر. ك: همان، ج ۱، ص ۲۹۲ ت المستدرك على الصحيحين، ج ۱، ص ۱۱۰، سنن ابن ماجه، ج ۱، ح ۲۷، تذكرة الحفاظ، ج ۱، ص ۷.

۶۴۶- پاسخ اين پرسش را بعد از اين ذكر خواهيم كرد.

۶۴۷- المستدرك على الصحيحين، ج ۱، ص ۲۰۲، الطبقات الكبرى، ج ۶، ص ۲، سنن دارمى، ج ۱، ص ۸۵.

۶۴۸- اين هر دو ظاهر مسلمان شده بودند.

۶۴۹- نقش ائمه در احياى دين، ج ۶، ص ۸۲، ۹۹.

۶۵۰- درباره ابوهريره، ر. ك: ابوهريره و احاديث ساختگى، شرف الدين عاملى، ترجمه نجفعلى ميرزايى، مجله علوم حديث، سال سوم، ش ۱۰.

۶۵۱- نهاية الارب، ج ۴، ص ۱۹.

۶۵۲- همان، ص ۲۳.

۶۵۳- همان.

۶۵۴- همان، ص ۲۰.

۶۵۵- همان، ص ۲۱.

۶۵۶- همان، ص ۲۴.

۶۵۷- صحيح مسلم، ج ۴، ص ۹۷، سنن ابى داود، ج ۱، ص ۱۱۹، مسند احمد، ج ۳، ص ۱۲، ۳۹ و ۵۶.

۶۵۸- مسنداحمد، ج ۴، ص ۴۲۱، وقعة صفين، ص ۲۴۶.

۶۵۹- العقد الفريد، ج ۴، ص ۳۴۵.

۶۶۰- كنز العمال، ج ۶، ص ۸۸، مجمع الزوائد، ج ۷، ص ۲۴۸.

۶۶۱- تاريخ الامم و الملوك، ج ۱۱، ص ۳۵۷، شرح نهج البلاغة، ج ۲، ص ۱۰۳، تذدكرة الخواص، ص ۱۱۵، نيز، ر. ك: ميزان الاعتدال، ج ۳، ص ۳۱۱، مجمع الزوائد، ج ۸، ص ۱۲۱. درباره نكوهش بنى اميه، ر. ك: المستدرك على الصحيحين، ج ۴، ص ۴۷۹ و ۴۸۰، كنزالعمال، ج ۱، ص ‍ ۲۵۲، ج ۶، ص ۳۹ و ۶۸، مجمع الزوائد، ج ۱۰، ص ۷۱، حلية الاولياء، ج ۶، ص ۲۹۳.

۶۶۲- تهذيب التهذيب، ج ۲، ص ۴۲۸، تاريخ بغداد، ج ۱۲، ص ۱۸۱، تاريخ الامم و الملوك، ج ۱۱، ص ۳۵۷، شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج ۱، ص ۳۴۸.

۶۶۳- شرح نهج البلاغة، ج ۴، ص ۶۳.

۶۶۴- در اين باره در بحث استانداران و فرماندهان خليفه دوم، شواهد تاريخى اين اعتقاد خليفه را ذكر خواهيم كرد.

۶۶۵- صحيح مسلم، ج ۱، ص ۸۶، المستدرك على الصحيحين، ج ۳، ص ‍ ۱۲۶.

۶۶۶- در اين باره، ر. ك: سنن ترمذى، ج ۱۳، ص ۱۶۷، كنز العمال، ج ۱۱، ص ۵۹۹، خصائص اميرالمومنينعليه‌السلام ، ص ۱۹، صحيح بخارى، ج ۵، ص ۱۴۱، سنن ابن ماجه، ج ۱، ص ۴۴، حديث ۱۱۹.

۶۶۷- تاريخ مدينة دمشق، ترجمة الامام علىعليه‌السلام ج ۲، ص ۱۸۵، حديث ۶۶۴، ميزان الاعتدال، ج ۱، ص ۵۳۶، ش ۲۰۰۷، البداية و النهاية، ج ۷، ص ۳۵۵ ت المستدرك على الصحيحين، ج ۳، ص ۱۳۰.

۶۶۸- مجمع الزوائد، ج ۹، ص ۱۳۵، تاريخ بغداد، ج ۱۴، ص ۳۲۱، ش ‍ ۷۶۴۳، المناقب، خطيب خوارزمى، ص ۲۲۳، سنن ترمذى، ج ۱۳، ص ‍ ۱۶۶، حديث ۳.

۶۶۹- شرح نهج البلاغة، ابن ابى الحديد، ج ۴، ص ۷۳، بررسى رجال صحيحين، ج ۱، ص ۴۵، ۴۶.

۶۷۰- مسند احمد، ج ۵، ص ۴۱۰

۶۷۱- برادر رضاعى عثمان بن عفان و والى وى در كوفه.

۶۷۲- اسراء / ۶۰.

۶۷۳- مائده ۶۷.

۶۷۴- مائده ۵۵.

۶۷۵- توبه، ۱۱۹

۶۷۶- اينك در بيشتر تفاسير اهل سنت، در تفسير همين آيات، احاديثى هست كه تاييد كننده همين نظر است.

۶۷۷- ذاريات ۱

۶۷۸- زمانى كه خرما را از خوشه جدا مى سازند از خوشه خشك آن براى جارو كردن و مانند آن استفاده مى كنند.

۶۷۹- تفسير ابن كثير، ج ۴، ص ۲۳۲، الاتقان، ج ۲، ص ۴، تفسير قرطبى، ج ۱۸، ص ۲۹، نقش ائمه در احياى دين، ج ۶، ص ۱۱۷ و ۱۱۸.

۶۸۰- الدر المنثور، ج ۶، ص ۳۱۷، المستدرك على الصحيحين، ج ۲، ص ‍ ۵۱۴، تفسير طبرى، ج ۳، ص ۱۳۸، تاريخ ابن كثير، ج ۴، ص ۴۷۳، الاتقان، ج ۱، ص ۱۱۵.

۶۸۱- شورى / ۲۳.

۶۸۲- شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج ۱۲، ص ۲۱۴.

۶۸۳- صحيح بخارى، ج ۱، ص ۱۲۴، الطبقات الكبرى، ج ۳، بخش ۱، ص ۲۳۲، اروپا.

۶۸۴- الطبقات الكبرى، ج ۲، بخش ۲، ص ۱۲۰.

۶۸۵- تقويت همين سياست بود كه سرانجام سبب پيروزى عباسيان بر امويان شد. آنه بدين داعيه كه از خاندان رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله هستند و تصميم دارند حكومت را به نوادگان آن حضرت بسپرند، با جلب حمايت مردم، امويان را شكست دادند.

۶۸۶- الامامة و السياسة، ص ۲۴

۶۸۷- فتوح الشام، عمر واقدى، ص ۱۴۹.

۶۸۸- الكامل فى التاريخ، ج ۲، ص ۴۵۰.

۶۸۹- الفتوح، ج ۱، ص ۲۹۲، كتاب هاى شيعه، اين جانشينى علىعليه‌السلام را چندان تاءييد نمى كنند. به نظر مى رسد كه امام علىعليه‌السلام در زمان حكمرانى عمر فقط عهده دار امور قضايى و رسيدگى به مشكلات مردم بوده است وهرگز منصب سياست و حكمرانى را بر عهده نگرفته است. در اين باره، ر. ك: الخصائص، سيدرضى، ص ۷۷.

۶۹۰- مروج الذهب، ج ۲، ص ۲۳۲و شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج ۱۸، ص ۳۹. پس از فتح مدائن به دست سعدبن ابى وقاص (سال ۱۶ق)، سلمان بدان ديار راهى شد. (الفتوح، ج ۱، ص ۲۸۶.)

۶۹۱- تاريخ ابن خلدون، ج ۲، يخش ۲، ص ۱۳۹.

۶۹۲- همان، ص ۱۱۸.

۶۹۳- تاريخ الامم و الملوك، ج ۴، ص ۱۴۵.

۶۹۴- در شام نخست ابوعبيده جراح فرماندار بود و گروهى با نظارت وى در نواحى اطراف آن فرماندار بودند. خالدبن وليد در قنسرين و حمص ‍، يزيد در شهر دمشق، معاويه بن ابى سفيان در اردن، علقمة بن مجزز در فلسطين. عمر با در گذشت ابوعبيده، معاذبن جبل را فرماندار ناحيه شام كرد. چون معاذ در همان سال در گذشت، يزيدبن ابى سفيان فرماندار شد و چون او مرد معاويه به جاى وى قرار گرفت. نهاية الارب، ج ۴، ص ۳۳۷) استاد شهيد مرتضى مطهرى با توجه به آثار زيانبار حكمرانى معاويه مى نويسد: بزرگ ترين اشتباه تاريخى و سياسى اى كه در زمان عمربن خطاب رخ داد، اين بود كه يكى از پسران به نام يزيد، والى شام شد. (تاريخ اسلام در آثار شهيد مطهرى ره، ج ۲، ص ۲۲۶)

۶۹۵- پس از يعدبن ابى قاص براى مدت كوتاه عبدالله بن عتبان و آن گاه عماربن ياسر والى كوفه گرديد. فتوح البلدان، ص ۲۶۹. مردم كوفه چون وى را مردى ملايم يافتند از عمر خواستند كه ديگرى را جايگزين او كند و عمر، مغيرة بن شعبه را به سوى كوفه روانه كرد.

۶۹۶- تعبير وى چنين است: سوگند به خدا، آرام نخواهم نشست تا آن كه اين نام را به طور كامل دفن كنم! مروج الذهب، ج ۳، ص ۴۵۴و ۴۵۵، چاپ اندلس، ج ۴، ص ۴۱، چاپ استقامت الاخبار الموفقيات، ص ۵۶۷و ۵۷۷، شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج ۵، ص ۱۲۹و ۱۳۰، الغدير، ج ۱۰، ص ۲۸۳و ۲۸۴)

۶۹۷- مسند احمد، ج ۵، ص ۳۴۷، چاپ ميمنيه، مصر، ۱۳۱۳ق.

۶۹۸- شرح نهج البلاغه، ابنابى الحديد، ج ۴، ص ۶۷. درباره زندگى او، ر. ك: اهل سنت واقعى، ج ۲، ص ۱۰۲-۱۱۵.

۶۹۹- الكامل فى التاريخ، ج ۲، ص ۲۳۲.

۷۰۰- شرح نهج البلاغه، ج ۲۰، ص ۱۰.

۷۰۱- همان، ج ۶، ص ۲۹۴، برسى رجال صحيحن، ج ۱، ص ۹۰-۱۰۶ نيز نوشته اند: يكى از همسران او به نام فربعه پس از مرگ مغيره به عقد پدر حجاج بن يوسف در آمد و حجاج از او تولد يافت.

۷۰۲- السيرة النوبة، ج ۲، ص ۳۱۳و۳۱۴، مصر دوره ۴ جلدى در دو مجلد، الاغانى، ج ۱۴، ص ۳۱۴، دارالاحياء بيروت، بررسى رجال صحيحين، ص ‍ ۱۰۸.

۷۰۳- انسباب الاشراف، ج ۳ ص ۵۲۸، دارالمعارف، مصر.

۷۰۴- الاصابة، ج ۳، ص ۴۵۳، بغداد، مكتبة المثنى.

۷۰۵- الفائق، ج ۱، ص ۲۷۴، حيدرآباد هند، در دوره عثمان از سوى او استانددار كوفه شد ولى به سبب رشوه خوارى، مردم خواستار بر كنارى او شدند و خليفه او را در سال ۲۴ق. عزل كرد. السيرة الحلية ج ۱، ص ۴۶۷.

۷۰۶- بيش از هفتادمنبع روايى، كار زشت مغيره و تبرئه كردن او را به وسيله خليفه دوم نقل كرده اند. اين منابع را در كتاب بررسى رجال صحيحين، ج ۱، ص ۱۹۹- ۲۰۳بيابيد.

۷۰۷- الاستيعاب، ج ۳، ص ۳۶۸، اسد الغابة، ج ۴، ص ۴۰۶.

۷۰۸- العقد الفريد، ج ۱، ص ۴۶.

۷۰۹- همان.

۷۱۰- چون او بهترين فرد سفيانيان بود به يزيد الخير معروف گرديد. روز فتح مكه اسلام آورد و در غزوه حنين شركت كرد. وى از مادر، از معاوية بن ابى سفيان جدا بود و به سال نوزده هجرى به مرض طاعون در گذشت. الفتوح، ص ۹۴۱.

۷۱۱- معجم البلدان، ج ۸، ص ۵۰۴.

۷۱۲- البداية و النهاية ج ۶، ص ۹۴

۷۱۳- الكامل فى التاريخ، ج ۲، ص ۲۶۱.

۷۱۴- شهرى بين كوفه و نجف كنونى، كه اينك اثرى از آن باقى نيست. اين دو شهر اينك به هم پيوسته اند.

۷۱۵- شهرى در نزديكى حله.

۷۱۶- نهرى كه در نزديكى كوفه از فرات جدا مى شود.

۷۱۷- محلى در پانزده فرسنگى كوفه

۷۱۸- هفت شهر نزديك به هم را مداين مى گفتند و تيسفون يكى از آنهاست.

۷۱۹- وى با شكست در اين جنگ، با هزاران تن از خويشاوندان و زنان و... به فارس گريخت و آن گاه به خراسان رفت و سال ها از شهرى به شهر ديگر مى رفت تا در سال ۳۱ ق. در مرو كشته شد.

۷۲۰- البدايه و النهاية، ج ۷، ص ۵۵.

۷۲۱- الفتوح، ج ۲، ص ۳۶ و ۵۹

۷۲۲- همان، ص ۱۰ و ۱۱.

۷۲۳- فتوح البلدان، ص ۲۶۴.

۷۲۴- الفتوح، ج ۲، ص ۵۹

۷۲۵- همان، ص ۱۰ و ۱۱، العبر، ج ۱، ص ۲۵.

۷۲۶- تاريخ يعقوبى، ج ۲، ص ۱۳۰.

۷۲۷- المغازى، ص ۱۴۴.

۷۲۸- البداء و التاريخ، ج ۵، ص ۱۸۲.

۷۲۹- سيرى در نهج البلاغه، ص ۲۵۸-۲۶۰.

۷۳۰- مسعودى مى نويسد: مغيره اين تقاضا را در ضمن نامه مطرح كرده است. (مروج الذهب، ج ۱، ص ۶۷۷.)

۷۳۱- تاريخ الامم و الملوك، ج ۳، ص ۲۶۳.

۷۳۲- نهاية الارب، ج ۴ص ۳۱۵. تاريخ السلام، محمد فياض، ص ‍ ۱۵۴. درباره مذهب ابولؤ لؤ و نحوه مرگ وى در ميان محققان شيعه و سنى اختلاف نظر وجود دارد. آنچه به تحقيق نزديك تر است اين كه: وى مسلمانى بسيار تيزهوش بود كه توانست از چنگال حكومتيان بگريزد.

۷۳۳-

علامه امينى ره مى نويسد: چگونه براى فضيلت و زمامدارى آن سه تن فقط يك حديث كافى است ولى براى برترى على هزاران حديث كافى نيست! الغدير، ج ۵، ص ۳۶۱.

۷۳۴- تاريخ فخرى، ص ۱۳۱.

۷۳۵- الامامة و السياسة، ج ۱، ص ۲۲، شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج ۲، ص ۵۸۰، العقدالفريد، ج ۴، ص ۲۷۸، سياه ترين هفته تاريخ، ص ۴۴۰.

۷۳۶- تاريخ الامم و الملوك، ج ۳، ص ۱۹۲.

۷۳۷- همان و نيز: نهاية الارب، ج ۴، ص ۳۱۹.

۷۳۸- عبدالرحمن بن عوف قريشى زهرى، مادرش شفا، دختر عوف بن عبدبن حرث بن زهره است ده سال پس از عام الفيلمتولد شد. ابتدا به حبشه و سپس به مدينه مهاجرت كرد. در سال ۳۱يا۳۲ق. در مدينه در گذشت و در بقيع دفن شد. الاستعاب، ج ۲، ص ۳۸۵- ۳۹۰، اسدالغابة، ج ۳، ص ۳۱۳- ۳۱۷، الاصابة، ج ۲، ص ۴۰۸- ۴۱۰، عبدالله بن سباءو... ص ‍ ۳۴۵. در هنگام وفات عمربن خطاب، سن عبدالرحمن حدود۶۵سال بوده است.

۷۳۹- ابومحمد طلحة بن عبيدالله قرشى تيمى، مادرش صعبه، دختر حضرمى از اهل يمن است. در غزوه احد شركت كرد و در همين جنگ انگشتش آسيب ديد و فلج شد. رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله او را با زبير، برادر كرده بود. الطبقات الكبرى، ج ۳، بخش ۱، ص ۱۵۶و ۱۵۹، الاصابة، ج ۳، بخش ‍ ۱، ص ۲۹۳، مروج الذهب، ج ۲، ص ۱۱، تهذيبدمشق تاريخ، ج ۷، ص ‍ ۸۴، البداية و النهاية، ج ۷، ص ۲۴۷، انساب الاشرف، ج ۵، ص ۴۴- ۹۰. طلحه در ۶۰ يا ۶۴ سالگى در جنگ جمل با تير زهرآگين مروان بن حكم كشته شد. آفرينش و تاريخ، ج ۵، ص ۸۸.

۷۴۰- زبيربن عوام قرشى اسدى، در خشت يا دوازده سالگى اسلام آورد. در جنگ احد حمايت بسيارى از پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله كرد و تا زمان خلافت علىعليه‌السلام دوستدار اهل بيتعليه‌السلام بود. ولى سرانجام بر ضد امام لشكر كشيد. با اندرز امام از صحنه كارزار جمل گريخت ولى عمروبن جرموز تميمى او را دنبال كرد و در بيرون معركه كشت. سال ۳۶ق. در آن وقت حدود۶۷سال داشت. ر. ك: الطبقات الكبريت ج ۳، بخش ۱، ص ۷۷، العقد الفريد، ج ۳، ص ۹۲- ۱۰۹، مروج الذهب، ج ۲، ص ۵ - ۱۱. پدرش عوام ابن خويلدبن اسد برادر ام المؤ منين خديجهعليه‌السلام است كه در جنگ فجار كشته شد. آفرينش و تاريخ، ج ۵، ص ۸۸.

۷۴۱- شدح نهج البلاغة، محمد عبده، ج ۱، ص ۳۴.

۷۴۲- همان.

۷۴۳- شرح نهج البلاغة، ابن ابى الحديد، ج ۱، ص ۱۸۷.

۷۴۴- امام شناسى، ج ۸، ص ۲۲۷ به نقل از تاريخ الامم و الملوك، ج ۳، ص ‍ ۲، چاپ استقامت.

۷۴۵- الرياض النضرة، ج ۲، ص ۷۴. چ دوم، ص ۱۸۲.

۷۴۶- همان، ص ۱۲و ج ۳، ص ۶۶، چ دوم، كنزالعمال، ج ۳، ص ۱۵۸، چ اول، الامامة و السياسة، ص ۹، مصر، ۱۳۲۸ق.

۷۴۷- البدالية و النهاية، ج ۷، ص ۱۴۶، شرح نهج البلاغة، ابن ابى الحديد، ج ۱، ص ۱۹۹، العقدالفريد، ج ۲، ص ۲۷۹. ابن عباس نيز به پدرش ‍ مى گويد: به خوبى معلوم است كه خليفه خواسته است عثمان رمام امور را در دست گيرد. شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج ۱۳، ص ۹۳.

۷۴۸- الطبقات، ج ۵، ص ۲۰- ۲۲.

۷۴۹- تاريخ يعقوبى، ج ۲، ق ۴۸و ۴۹.

۷۵۰- ام كلثوم، همسر عبدالرحمن، خواهر مادرى عثمان بوده است. الطبقات الكبرى، ج ۸، ص ۲۲۹.

۷۵۱- تجارب الامم، ج ۱، ص ۳۸۲، انساب الاشراف، ج ۵، ص ۱۹، العقد الفريد، ج ۴، ص ۲۷۶.

۷۵۲- نهاية الارب، ج ۴، ص ۳۲۰، به نقلى فرمود: دوست ندارم اختلاف ايجاد شود. شرح نهج البلاغة، ابن ابى الحديد، ج ۱، ص ۱۹۱، تاريخ الامم و الملوك، ج ۲، ص ۵۸۱.

۷۵۳- منهاج البراعة، قطب الدين راوندى، ج ۱، ص ۱۹۴، البداية و النهاية، ج ۱، ص ۱۴۵. از اين روايت بر مى آيد كه خليفه مدعى وجود چنين گفتارى از رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله بوده است حال آن كه در جمله معروف عمر كه اينك در كتاب ها ديده مى شود اغلب آن است كه بدون استناد به گفتار پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله مى گويد: قوم دوست ندارند نبوت و خلافت در يك خاندان جمع شود. شرح نهج البلاغة، ج ۱، ص ۱۸۹.

۷۵۴- صحيح بخارى، ج ۸، ص ۲۰۸.

۷۵۵- او نه تنها با مسلمانان مشورت نكرد، به اعتراض آنان نسبت به تعيين عمر بن خطاب توجهى ننمود. تاريخ الامم و الملوك، ج ۳، ص ۴۲۸.

۷۵۶- پس از اين، چون گفتگوهاى عبدالرحمن با اعضاى شورا را مطالعه كنيم به راز نهفته طرح پى مى بريم.

۷۵۷- انساب الاشراف، ج ۵، ص ۱۶.

۷۵۸- تاريخ الامم و الملوك، ج ۵، ص ۲۵، الكامل فى التاريخ، ج ۳، ص ‍ ۱۲۵، الامامة و السياسة، ص ۲۳ و ۲۴، چاپ مصر، ۱۳۲۸ ق. تجارب الامم، ج ۱، ص ۲۶۳، تاريخ يعقوبى، ج ۲، ص ۱۵۸ - ۱۶۰. جملاتى كه عمر به آن شش نفر گفت در كتابهاى شيعه و سنى به طور متفاوت نقل شده است. به ويژه چون جمله اى كه به عثمان نسبت داد بسيار زشت و خفت بار است، در بيشتر منابع سنى درج نگرديده است، اما ابن ابى الحديد. آن را چنين نقل نموده است: و اما انت يا عثمان فوالله لروثة سرجين الفرس ‍ خير منك. شرح نهج البلاغه، ج ۱۲، ص ۲۵۹.

۷۵۹- احزاب ۵۳/. در اين آيه به مسلمانان دستور داده شده است كه هرگاه از همسران رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله چيزى خواستند از پشت پرده از آنها بخواهند.

۷۶۰- شرح نهج البلاغة، ج ۱، ص ۱۸۵- ۱۸۶. اين كثير در تفسير خود مى نويسد: طلحه مى گفت: اگر رسول خدا بميرد من با عايشه ازدواج مى كنم. زيرا او دختر عموى من است. زمانى كه آيه حجاب نازل شد وى گفت: آيا محمد دختر عموهاى ما را از ما مى پوشاند و با وجود ما با زنان فاميل ما ازدواج مى كند! اگر براى او پيشامدى رخ داد ما هم با زنان او ازدواج مى كنيم. التفسير، ج ۳، ص ۵۱۳، تفسير قرطبى، ج ۱۴، ص ۲۲۸، تفسير آلوسى، ج ۲۲، ص ۷۴. بيشتر مفسران سنى در بيان شاءن نزول اين آيه، آن گفته ها را به طلحه نسبت مى دهند.

۷۶۱- در نقل گفته هاى خليفه، چون گزيده اى از آنچه كتاب ها نوشته اند ذكر كرده ايم. گاه تعابير مشابه را پياپى درج نموده ايم.

۷۶۲- انساب الاشراف، ج ۵، ص ۱۶.

۷۶۳- نام اين چهارده تن در منابع تاريخى شيعه و سنى ذكر شده است و ما در آغاز كتاب آن منابع را بر شمرديم.

۷۶۴- جز زبير بقيه افراد مردان خوش سابقه اى نبودند.

۷۶۵- نهج البلاغه، خطبه سو.

۷۶۶- در تاريخ معتبر سنى مى خوانيم ن عبدالله بن عمر براى بيعت با يزيد صد هزار درهم از معاويه هديه دريافت كرد. سنن بيهقى، ج ۸، ص ۱۵۹ ت البداية و النهاية، ج ۹، ص ۵، حلية الاولياء، ج ۱، ص ۲۹۶ ت وى همچنين با عبدالملك بن مروان بيعت كرد. فتح البارى، ج ۵، ص ۱۹، و در مكه به نماز جماعت حجاج بن يوسف حاضر مى شد و به او اقتدا مى كرد. المحلى، ج ۴، ص ۲۱۳، الطبقات الكبرى، ج ۴، بخش ۱، ص ۱۱.

۷۶۷- عبدالرحمن در همان سه روز بارها در مسجد با مردم به گفتگو پرداخت.

۷۶۸- نهاية الارب، ج ۴، ص ۳۲۲.

۷۶۹- الامامة و السياسة، ص ۲۶.

۷۷۰- تاريخ يعقوبى، ج ۲، ص ۵۳.

۷۷۱- همان، انساب الاشراف، ج ۵، ص ۱۹، ۲۱، العقد الفريد، ج ۳، ص ‍ ۷۴ - ۷۶ تاريخالامم و الملوك، ج ۵، ص ۲۷۹۴، معالم المدرستين، ج ۱، ص ۱۳۵، چ دوم.

۷۷۲- تاريخ الامم والملوك، ج ۲، ص ۵۸۳.

۷۷۳- انساب الاشراف، ج ۵، ص ۲۲.

۷۷۴- شرح نهج البلاغة، ابن ابى الحديد، ج ۵، ص ۱۶۷.

۷۷۵- شرح نهج البلاغة، صبحى صالح، ص ۲۴۶.

۷۷۶- همان، ص ۱۹۶.

۷۷۷- همان.

۷۷۸- سنن بيهقى، ج ۷، ص ۲۰۶، شرح معانى الاثار، ص ۳۷۴، الاصابة، ج ۳، ص ۱۱۴.

۷۷۹- شرح نهج البلاغة، ابن ابى الحديد، ج ۱، ص ۱۹۶.

۷۸۰- همان، العقد الفريد، ج ۴، ص ۲۸۶.

۷۸۱- الغدير، ج ۹، ص ۸۶.

۷۸۲- ابن ابى الحديد ضمن تاييد مطلب فوق مى نويسد: اين امر آنان را همچنان به خود مشغول داشت تا در زمان على كار به اختلاف بعدى رسيد. شرح نهج البلاغة، ج ۹، ص ۲۸ و ۲۹.

۷۸۳- العقد الفريد، ج ۴، ص ۲۸۱، مختصر تاريخ دمشق، ج ۹، ص ۸۵.

۷۸۴- مختصر تاريخ دمشق، ج ۹، ص ۱۶۱، تاريخ الامم و الملوك، ج ۵، ص ۸۸ - ۹۰، الغدير، ج ۹، ص ۳۵.

۷۸۵- العقد الفريد، ج ۵، ص ۳۶.

۷۸۶- اسدالغابة، ج ۳، ص ۳۷۶ و ۳۷۷، اعلام الورى، ص ۱۴۷ و ۱۴۸، تنقيح المقال، ج ۳، ص ۷۳ و ۷۸.

۷۸۷- صحيح بخارى، ج ۱، باب يعذب الميت ببكاء اهله، ص ۳۳۱ و ۳۴۶، مسند احمد، ج ۳، ص ۱۲۶، ۲۲۸، ۲۲۹، ۲۷۰، المستدرك على الصحيحين، ج ۴، ص ۴۷.

۷۸۸- براى تحقيق بيشتر درباره لقب ذوالنورين به عثمان، ر. ك: راهبرد اهل سنت به مسئله امامت، ص ۳۸.

۷۸۹- الكامل فى التاريخ، ج ۳، ص ۱۸۵.

۷۹۰- نهاية الارب، ج ۵، ص ۹۲- ۹۴.

۷۹۱- الكامل فى التاريخ، ج ۳، ص ۷۹- ۸۲.

۷۹۲- نهاية الارب، ج ۵، ص ۳۸.

۷۹۳- تاريخ الامم و الملوك، ج ۴، ص ۲۵۱و ۲۶۷.

۷۹۴- همان، ص ۳۳۳، الكامل فى التاريخ، ج ۳، ص ۱۴۹.

۷۹۵- در اين باره، ر. ك: صحيح بخارى، باب فضائل القرآن، مسند احمد، ج ۳، ص ۱۲، جامع البيان فى تفسير القرآن، ج ۱، ص ۲۰ و ۲۱، الاتقان، ج ۱، ص ۲۰۹، فتح البارى فى شرح صحيح البخارى، ج ۹، ص ۱۸،

۷۹۶- اقتباس از تاريخ قرآن، ص ۴۰۸ - ۴۳۱.

۷۹۷- همان، ص ۴۳۵.

۷۹۸- الاتقان، ج ۲۱، نوع ۱۸، ص ۱۰۳، به نقل ترجمه البيان (شناخت قرآن)، سيد ابوالقاسم خويى، ص ۲۴۸.

۷۹۹- آن چه در اين قسمت مى نگاريم بر پايه تحقيق فقيه نامى سيدابوالقاسم خويى در كتاب البيان است.

۸۰۰- حق اليقين، ص ۲۶۶ و ۲۶۷.

۸۰۱- زيد بن ثابت از مخالفان على بن ابى طالبعليه‌السلام و از كسانى است كه با امامعليه‌السلام بيعت نكرد نهاية الارب، ج ۵، ص ۱۰۶

۸۰۲- حق اليقين، ص ۲۶۹.

۸۰۳- حجر / ۴۱.

۸۰۴- ما در اين كتاب اغلب به جاى دينار از معادل تقريبى آن مثقال يا سكه طلا استفاده مى كنيم و به جاى درهم، سكه نقره.

۸۰۵- الاستيعاب، در شرح حال عثمان، انساب ۸۰۶- الاشراف، ج ۳، ص ۴.

۸۰۷- مروج الذهب، ج ۱، ص ۴۳۳و ۴۳۴، سيرى در الغدير، ص ۱۳۱.

الطبقات الكبرى، ج ۳، بخش ۱، ص ۵۳.

۸۰۸- دول الاسلام، ج ۱، ص ۱۲.

۸۰۹- تاريخ ابى الفداء، ص ۱۶۹، تاريخ الامم و الملوك، ج ۵، ص ۵۰، تاريخ يعقوبى، ج ۲، ص ۱۴۳، البداية و النهاية، ج ۷، ص ۱۵۲،

۸۱۰- تاريخ يعقوبى، ج ۲، ص انساب الاشراف، ج ۵، ص ۲۷، ۲۸، و ۳۸، الطبقات الكبرى، ج ۳، ص ۶۲. الصواعق المحرقة، ص ۱۱۳، تاريخ الامم و الملوك، ج ۴، ص ۲۵۶، تاريخ الخلفاء، سيوطى، ص ۱۸۵.

۸۱۱- شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج ۱، ص ۱۹۹.

۸۱۲- البداية و النهاية، ج ۷، ص ۱۵۲، تاريخ الامم و الملوك، ج ۴، ص ‍ ۲۵۶.

۸۱۳- المعارف، ص ۱۹۴، مرآة الجنان، ج ۱، ص ۸۵، العقد الفريد، ج ۲، ص ‍ ۲۵۶، العبر، ج ۱، ص ۲۳.

۸۱۴- انساب الاشراف، ج ۵، ص ۲۸، تاريخ يعقوبى، ج ۲، ص ۱۴۵.

۸۱۵- شرح نهج البلاغة، ابن ابى الحديد، ج ۱، ص ۱۹۸، انساب الاشراف، ج ۵، ص ۵۲.

۸۱۶- انساب الاشراف، ج ۵، ص ۲۸، العقد الفريد، ج ۴، ص ۲۶۷، شرح نهج البلاغة، ابن ابى الحديد، ج ۱، ص ۱۹۹، الغدير، ج ۸، ص ۲۶۸.

۸۱۷- المعارف، ص ۱۹۵، شرح نهج البلاغة، ابن ابى الحديد، ج ۱، ص ‍ ۱۹۸، محاضرات، راغب، ج ۲، ص ۲۱۲، العقد الفريد، ج ۲، ص ۲۶۵.

۸۱۸- انساب الاشراف، ج ۵، ص ۳۰، العقد الفريد، ج ۲، ص ۲۷۶.

۸۱۹- شرح نهج البلاغة، ابن ابى الحديد، ج ۱، ص ۱۹۹، ۲۰ جلد در ۱۰ مجلد.

۸۲۰- همان.

۸۲۱- اسدالغابة، ج ۳، ص ۱۷۳، البداية و النهاية، ج ۷، ص ۱۵۱ و ۱۵۲.

۸۲۲- المعارف، ص ۱۹۵، شرح نهج البلاغة، ابن ابى الحديد، ج ۱، ص ‍ ۱۹۸، انساب الاشراف، ج ۵، ص ۵۸.

۸۲۳- تاريخ يعقوبى، ج ۲، ص ۱۴۵.

۸۲۴- الصحيح بخارى، كتاب جهاد، ج ۵، ص ۲۱.

۸۲۵- مروج الذهب، ج ۱، ص ۴۳۴.

۸۲۶- الطبقات الكبرى، ج ۳، بخش ۱، ص ۱۵۸، ليدن، بريل، ۱۳۴۷ ق. ۹ مجلد، دول الاسلام، ج ۱، ص ۱۷، خلاصة التهذيب، ص ۱۵۲، مروج الذهب، ج ۱، ص ۴۳۴، العقد الفريد، ج ۲، ص ۲۸۳.

۸۲۷- الطبقات الكبرى، ج ۳، بخش ۱، ص ۹۶، تاريخ يعقوبى، ج ۲، ص ‍ ۱۴۶، نجف، ۱۳۵۸ ق. سه جزء در يك مجلد.

۸۲۸- انساب الاشراف، ج ۵، ص ۸۸ ت مصر، دارالمعارف، ۱۹۵۹ ق.

۸۲۹- نهج البلاغة، خطبه ۷۷.

۸۳۰- هرمزان حاكم ايرانى بود كه در جنگ اسير شد. در مدينه اسلام اختيار كرد و عمر، سهمى از بيت المال برايش تعيين نمود. الاصابة، ج ۳، ص ‍ ۶۱۹. جفينه نيز از دوستان هرمزان و مردى نصرانى و از اهل ذمه بود. الطبقات الكبرى، ج ۵، ص ۱۵ و ۱۶. ابولولو نيز غلام مغيرة بن شعبه بود. بعضى مى نويسند: دختر ابولولو را نيز كشت. برخى از محققان معتقدند كه ابولولو به چنگ حكومتيان نيفتاد و به ايران گريخت.

۸۳۱- الكامل فى التاريخ، ج ۲، ص ۲۲۵.

۸۳۲- تاريخ يعقوبى، ج ۲، ص ۱۶۱، الغدير، ج ۸، ص ۱۳۳، السننن الكبرى، ج ۸، ص ۶۱، شرح نهج البلاغة، ج ۳، ص ۶۰.

۸۳۳- الطبقات الكبرى، ج ۵، ص ۱۶.

۸۳۴- شرح نهج البلاغة، ابن ابى الحديد، ج ۳، ص ۶۰، الغدير، ج ۸، ص ‍ ۱۳۳.

۸۳۵- الطبقات الكبرى، ج ۵، ص ۱۶، الاصابة، ج ۳، ص ۶۱۹.

۸۳۶- شرح نهج البلاغة، ج ۳، ص ۶۱، تاريخ يعقوبى، ج ۲، ص ۱۶۴.

۸۳۷- الطبقات الكبرى، ج ۵، ص ۱۷، عبيدالله پيوسته از علىعليه‌السلام گريزان بود. زمانى كه علىعليه‌السلام به خلافت رسيد او خود را به معاويه در شام رساند. الفتوح، ج ۳، ص ۲۱۲. او در جنگ صفين در ركاب معاويه به هلاكت رسيد. همان، ص ۱۸، امام در جنگ از وى سبب حضورش در سپاه معاويه را پرسيد و عبيدالله گفت: آمده ام خون عثمان را از تو بطلبم. امام فرمود: خدا نيز از تو خون هرمزان را مى طلبد. مروج الذهب، ج ۲، ص ‍ ۳۹۹.

۸۳۸- انساب الاشراف، ج ۵، ص ۲۴.

۸۳۹- صحيح بخارى، باب الصلاة بمنى، ج ۱، ص ۲۸۱، صحيح مسلم، ج ۲، ص ۱۴۵، مسند احمد، ج ۲، ص ۱۴۸، سنن بيهقى، ج ۳، ص ۱۲۶.

۸۴۰- الاغانى، ص ۱۷۶، تاريخ يعقوبى، ج ۲، ص ۱۴۲، اسدالغابة، ج ۵، ص ۹۱ و ۹۲.

۸۴۱- اسراء / ۶۰.

۸۴۲- تاريخ الامم و الملوك، ج ۱۱، ص ۳۵۵ و ۳۵۶، تفسير قرطبى، ج ۱۰، ص ۲۸۶، تفسير نيشابورى، ج ۱۵، ص ۵۱ و ۵۵، در المنثور، ج ۴، ص ۱۹۱.

۸۴۳- مسند احمد، ج ۱، ص ۶۲.

۸۴۴- صحيح بخارى، ج ۷، ص ۹۴ و ۹۵، انساب الاشراف، ج ۵، ص ‍ ۵۲ و ۵۴، فتح البارى، ج ۳، ص ۲۱۳، الطبقات الكبرى، ج ۴، ص ۱۶۶ و ۱۶۷، مروج الذهب، ج ۱، ص ۴۳۸ و ۴۴۰، تاريخ يعقوبى، ج ۲، ص ‍ ۱۴۸ - ۱۵۰، شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج ۳، ص ۵۲ و ۵۹، الكامل فى التاريخ، ج ۳، ص ۴۳، الغدير، ج ۸، ص ۲۹۲، ۳۳۰.

۸۴۵- مروج الذهب، ج ۱، ص ۶۸۹.

۸۴۶- شرح نهج البلاغة، ابن ابى الحديد، ج ۳، ص ۴۴، سيرى در الغدير، ص ۱۳۶.

۸۴۷- انساب الاشراف، ج ۵، ص ۳۶، شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج ۳، ص ۴۴، سيرى در الغدير، ص ۱۳۷.

۸۴۸- انساب الاشراف، ج ۵، ص ۳۶، تاريخ يعقوبى، ج ۲، ص ۱۴۷، كنزالعمال، ج ۷، ص ۵۴، المستدرك على الصحيحين، ج ۳، ص ۱۳.

۸۴۹- انساب الاشراف، ج ۵، ص ۳۹ و ۴۵، تاريخ الامم و الملوك، ج ۵، ص ۸۸ و ۹۰، تاريخ ابى الفداء، ج ۱، ص ۱۶۸، شرح نهج البلاغة، ابن ابى الحديد، ج ۲، ص ۱۲۹ - ۱۳۴.

۸۵۰- انساب الاشراف، ج ۵، ص ۴۸ و ۴۹. الامامة و السياسة، ج ۱، ص ‍ ۲۳، الطبقات الكبرى، ج ۳، بخش ۱، ص ۱۸۵، شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج ۳، ص ۴۷ و ۵۲، الاستيعاب، ج ۲، ص ۴۲۲، سيرى در الغدير، ص ۱۳۹

۸۵۱- نحل / ۱۰۶.

۸۵۲- الغدير، ج ۹، ص ۲۰ - ۲۸ جستجو كنيد.

۸۵۳- بادر مادرى عثمان.

۸۵۴- پدرش از مشركانى است كه در جنگ بدر كشته شد. الطبقات الكبرى، ج ۲، ص ۱۱، اسدالقابة، ج ۲، ص ۳۱۰.

۸۵۵- عبدالله بن عامر بن كريزبن ربيعه بن حبيب بن عبد شمس، پسر خالهئ عثمان است.

۸۵۶- الاستيعاب، ج ۲، ص ۳۵۳، مروان در مكه تولد يافت و با تبعيد پدرش به طائف، در آن جا پرورش يافت و زندگى اش را در مدينه گذراند و از كسانى است كه رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله را نديده است. پس از استعفاى معاويه دوم مروان در سال ۶۴ هجرى در دمشق به خلافت رسيد و سلسله مروانيه بنيان گرفت. مروان ۱۰ ماه پس از عهده دارى خلافت كشته شد. برخى مى نويسند: همسرش ام خالد در خواب بالشى بر روى او قرار داد تا خفه شد. سلسله مروانيه از سال ۶۴ تا ۱۳۲ ق. دوام يافت.

۸۵۷- الاصابة، ج ۳، ص ۶۳۷، اسدالغابة، ج ۵، ص ۹۰.

۸۵۸- حجرات / ۶. اگر فرد فاسقى براى شما خبرى آورد، درباره آن تحقيق كنيد تا مبادا به سبب بى خبرى، به قومى آسيب رسانيد و آن گاه پشيمان شويد.

۸۵۹- سجده / ۱۸. آيا آن كه مومن بوده همانند كسى است كه فاسق بوده است. جامع البيان فى تفسير القرآن، ج ۲۱، ص ۶۲، اسباب النزول، ص ‍ ۲۶۳، ذخائر العقبى، ص ۸۸، المناقب، خطيب خوارزمى، ص ۱۹۷، كفاية الطالب، ص ۵۴ و ۵۵، الدر المنثور، ج ۵، ص ۱۷۸، شرح نهج البلاغة، ابن ابى الحديد، ج ۶، ص ۲۹۲ و ۲۹۳.

۸۶۰- الاغانى، ج ۴، ص ۱۷۸، اسدالغابة، ج ۵، ص ۹۱، مروج الذهب، ج ۱، ص ۴۳۵.

۸۶۱- مسند احمد، ج ۱، ص ۱۴۴، سنن بيهقى، ج ۸، ص ۳۱۸، تاريخ يعقوبى، ج ۲، ص ۱۴۲، الكامل فى التاريخ، ج ۳، ص ۴۰، سيرى در الغدير، ص ۱۳۶.

۸۶۲- مروج الذهب، ج ۱، ص ۴۳۵.

۸۶۳- الامامة و السياسة، ج ۱، ص ۳۲، اسدالغابة، ج ۵، ص ۹۱ و ۹۲، تاريخ يعقوبى، ج ۲، ص ۱۴۲، العقد الفريد، ج ۲، ص ۲۷۷.

۸۶۴- اسدالغابة، ج ۵، ص ۹۱، تاريخ يعقوبى، ج ۲، ص ۱۴۲، الاغانى، ج ۴، ص ۱۷۶، بعدها هنگامى كه سعيد بن عاص والى كوفه شد دستور داد منبر و محراب مسجد كوفه را بشويند. انساب الاشراف، ج ۵، ص ۳۵، مروج الذهب، ج ۱، ص ۴۳۶.

۸۶۵- انساب الاشراف، ج ۵، ص ۳۳، مروج الذهب، ج ۲، ص ۳۳۶، الاغانى، ج ۴، ص ۱۷۸، خيرالدين زركلى در الاعلام مى نويسد: وليد رد عصر خليفه دوم مامور گرفتن زكات و صدقات طايفه بنى تغلب بود. بعد از كشت شدن عثمان به شام گريخت و همانجا ساكن شد و تا توانست آتش ‍ فتنه ميان معاويه و علىعليه‌السلام را شعله ور ساخت.

۸۶۶- انساب الاشراف، ج ۵، ص ۲۸.

۸۶۷- تاريخ ابى الفداء، ج ۱، ص ۲۰۶، دارالكتب العلميه، بيروت، الاصابة، ج ۲، ص ۳۰۹، ابن حجر مى نويسد: رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله در فتح مكه همه مشركان را بخشيد جز چهار تن كه از آنها بسيار رنجيده و خشمناك بود. يكى از آنها پدر عبدالله بن ابى سرخ است.

۸۶۸- البدا و التاريخ، ج ۵، ص ۲۰۰.

۸۶۹- انساب الاشراف، ج ۵، ص ۴۹، الاصابة، ج ۲، ص ۳۱۷، الجامع لا حكام القرآن، ج ۷، ص ۴۰، السيرة النبوية، ج ۴، ص ۵۱، المستدرك على الصحيحين، ج ۳، ص ۱۰۷.

۸۷۰- البدا و التاريخ، ج ۵، ص ۲۰۱، تفاسير سنى مى نويسند: آيه ۹۱، سوره انعام كه در نكوهش ظالمان است در شان عبدالله بن ابى سرح و همفكران او نازل شده است. ر. ك: تفسير بيضاوى، قرطبى، كشاف و رازى در تفسير آيه نامبرده.

۸۷۱- الاصابة، ج ۱، ص ۳۴۵ و ۳۴۶، شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج ۶، ص ۱۴۹، انساب الاشراف، ج ۵، ص ۲۷،

۸۷۲- همان، كنز العمال، ج ۶، ص ۴۰.

۸۷۳- المستدرك على الصحيحين، ج ۴، ص ۵۲۶.

۸۷۴- شرح نهج البلاغة، ابن ابى الحديد، ج ۶، ص ۱۵۰، الجامع لاحكام القرآن، ج ۱۶، ص ۱۹۷، المستدرك على الصحيحين، ج ۴، ص ۵۲۸، الكامل فى التاريخ، ج ۲، ص ۵۱۰، الاغانى، ج ۱۷، ص ۳۵۷.

۸۷۵- انساب الاشراف، ج ۵، ص ۲۸.

۸۷۶- الغدير، ج ۹، ص ۱۶۸.

۸۷۷- مروج الذهب، ج ۲، ص ۳۴۷، البداو التاريخ، ج ۵، ص ۲۰۳.

۸۷۸- العقد الفريد، ج ۵، ص ۵۸.

۸۷۹- انساب الاشراف، ج ۵، ص ۶۲.

۸۸۰- مروج الذهب، ج ۲، ص ۳۴۴.

۸۸۱- تاريخ الامم و الملوك، ج ۳، ص ۴۰۲ و ۴۰۹، تاريخ يعقوبى، ج ۲، ص ۱۵۰ و ۱۵۱.

۸۸۲- تاريخ الخلفاء، ابن قتيبه، ج ۱، ص ۳۱.

۸۸۳- سيرى در الغدير، ص ۴۴ و ۴۵.

۸۸۴- نهج البلاغة، خطبه ۲۴۰.

۸۸۵- همان، خ ۱۶۴، انساب الاشراف، ج ۵، ص ۶۰، تاريخ الامم و الملوك، ج ۴، ص ۳۳۷، الكامل فى التاريخ، ج ۲، ص ۲۷۶، البداية و النهاية، ج ۷، ص ۱۶۸، العقد الفريد، ج ۴، ص ۲۸۸، على و زمامداران، ص ۲۳۲.

۸۸۶- تاريخ الامم و الملوك، ج ۴، ص ۳۶۹ و ۳۷۰، الكامل فى التاريخ، ج ۲، ص ۲۸۹.

۸۸۷- شرح نهج البلاغة، ج ۲، ص ۱۵۲، تاريخ الامم و الملوك، ج ۴، ص ‍ ۳۷۰ و ۳۷۱.

۸۸۸- الامامة و السياسة، ج ۱، ص ۴۰، انساب الاشراف، ج ۵، ص ۶۸.

۸۸۹- نهاية الارب، ج ۵، ص ۷۴، الكامل فى التاريخ، ج ۴، ص ۱۷۰۸.

۸۹۰- انساب الاشراف، ج ۵، ص ۶۶.

۸۹۱- الفتوح، ج ۱، ص ۱۵۵.

۸۹۲- الطبقات الكبرى، ج ۳، ص ۷۸ و ۷۹. العقد الفريد، ج ۴، ص ۲۷۰، تفسير ابن كثير، ج ۲، ص ۶۸، تفسير الخازن، ج ۱، ص ۵۰۳، الدارالمنثور، ج ۲، ص ۲۹۱.

۸۹۳- ر. ك: تاريخ اسلام در آثار شهيد مطهرى، ج ۱، ص ۲۳۹.

۸۹۴- الفتوح، ج ۲، ص ۲۲۷.

۸۹۵- الجمل، ص ۲۲۳.

۸۹۶- بر طبق نظر تاريخ نويسان، رقم كسانى كه در نبردهاى مسلمانان در عصر پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله كشته شده اند حدود هزار و چهار صد نفر است. ر. ك: تاريخ الامم و الملوك، السيرة النبوية، تاريخ يعقوبى، الطبقات الكبرى، در رويدادهاى سال دوم تا نهم هجرت.

۸۹۷- شرح نهج البلاغة، صبحى صالح، ۷۳.

۸۹۸- همان، محمد عبده، ج ۲، ص ۲۶۱

۸۹۹- همان، خطبه ۲۴۰

۹۰۰- انساب الاشراف، ج ۵، ص ۹۸، شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد ت ج ۳، ص ۶۵، الطبقات الكبرى، ج ۳، ص ۶۹.

۹۰۱- انساب الاشراف، ج ۵، ص ۱۰۱، شرح نهج البلاغة، ابن ابى الحديد، ج ۳، ص ۶۵، بلاذرى چنين نقل مى كند: نه از كشتن خليفه خوشحال شدم و نه ناراحت. انساب الاشراف، ج ۵، ص ۹۸، شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج ۲، ص ۱۲۶.

۹۰۲- مجمع الزوائد، ج ۷، ص ۲۳۰.

۹۰۳- تذكرة الخواص، ص ۱۳۰.

۹۰۴- پيشتر نوشتمى كه مردم در آغاز ت تصميم بر كشتن عثمان نداشتد تا امام آنها را نهى كند. تصميم آنها زمانى قطعى شد كه مصريان از نامه عثمان به استاندار مصر با اطلاع شدند. در آستانه بازگشت آنان به مدينه، حضرت از شورش عمومى و ورود به خانه عثمان و كشتن او بى آن كه با خليفه گفتگو شود، جلوگيرى كرد. در پايان كار نيز از كشتن خليفه به وسيله نرساندن آب و غذا به وى، مسلمانان را بازداشت.

۹۰۵- تاريخ الامم و الملوك، ج ۴، ص ۳۷۸.

۹۰۶- العقد الفريد، ج ۵، ص ۵۳.

۹۰۷- تاريخ الامم و الملوك، ج ۵، ص ۶، الكامل فى التاريخ، ج ۲، ص ‍ ۳۶۸.

۹۰۸- وقعة صفين، ص ۸۳.

۹۰۹- العقد الفريد، ج ۴، ص ۲۸۳، تذكرة الخواص، ص ۸۶.

۹۱۰- انساب الاشراف، ج ۵، ص ۶۲، مروج الذهب، ج ۲، ص ۲۳۲ ت العقد الفريد، ج ۴، ص ۲۹۰

۹۱۱- شرح نهج البلاغة، ج ۱، ص ۲۰۰.

۹۱۲- تاريخ يعقوبى، ج ۲، ص ۱۷۵.

۹۱۳- تارخ الامم و الملوك، ج ۴، ص ۴۳۱.

۹۱۴- العقد الفريد، ج ۴، ص ۲۸۰ ت الكامل فى التاريخ، ج ۲، ص ۲۹۱، تاريخ يعقوبى، ج ۲، ص ۱۷۵.

۹۱۵- تاريخ الامم و الملوك، ج ۴، ص ۳۷۱ و ۳۷۹.

۹۱۶- نهج البلاغة، خطبه ۱۷۴، ترجمه شهيدى، ص ۱۸۰.

۹۱۷- همان.

۹۱۸- انساب الاشراف، ج ۵، ص ۸۱، ۹۰.

۹۱۹- شرح نهج البلاغة، صبحى صالح، خطبه ۹.

۹۲۰- شرح نهج البلاغة، ج ۱۰، ص ۹.

۹۲۱- الفتوح، ج ۱، ص ۱۵۵، الكامل فى التاريخ، ج ۳، ص ۸۷، شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج ۲، ص ۷۷.

۹۲۲- شرح نهج البلاغة، ج ۲، ص ۷۷

۹۲۳- تاريخ الامم و الملوك، ج ۵، ص ۱۷۳، چاپ بولاق.

۹۲۴- شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج ۴، ص ۵۸.

۹۲۵- نهج البلاغه، خطبه ۲۲.

۹۲۶- تاريخ اسلام در آثار شهيد مطهرى، ج ۲، ص ۲۲۱.