نخستین معصوم - پیامبر اعظم (صلی الله علیه وآله)

نخستین معصوم - پیامبر اعظم (صلی الله علیه وآله)16%

نخستین معصوم - پیامبر اعظم (صلی الله علیه وآله) نویسنده:
گروه: پیامبر اکرم

  • شروع
  • قبلی
  • 28 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 19043 / دانلود: 3113
اندازه اندازه اندازه
نخستین معصوم - پیامبر اعظم (صلی الله علیه وآله)

نخستین معصوم - پیامبر اعظم (صلی الله علیه وآله)

نویسنده:
فارسی

1

2

3

4

فصل هفتم: جهاد احد

در سال سوم هجرت، در ابتداى سال، سر و صداى اندكى از گوشه هاى يثرب بر ضد اسلام برخاست و مسلمانان آن سر و صدا را فرو نشانيدند؛ اما اين قضيه بزرگ تر از آن بود كه بتوان به آسانى حلش كرد.

غزوه احد در ظاهر صورت خود به نفع مردم مسلمان خاتمه يافت.

اشراف مكه، يك گروه كه نزديك به هفتاد تن مرد نامور و سرشناس بطحا بودند؛ در بدر، جمعى در ميدان جنگ و جمع ديگر دست بسته با دست مسلمانان مجاهد به خاك و خون غلتيدند.

شكست خوردگان هم به مكه بازگشتند، اما نگذاشتند ماجرا خاتمه بگيرد.

قرشى هاى كينه ورز از يك طرف خود را براى انتقام بزرگ آماده مى كردند و از طرف ديگر يهوديان مدينه مانند كعب بن اشرف و ابو رافع در عين اين كه با رسول اكرم پيمان عدم تعرض بسته بودند با مكه محرمانه تماس مى گرفتند و بت پرستان قريش را بر ضد يكتاپرستان مهاجر و انصار برمى انگيختند.

قريش كه خود در آتش عداوت و كينه و لجاج مى سوختند، بيش تر به جنب و جوش افتادند.

ابوسفيان كه پس از عتبه و شيبه و عمروبن هشام و امية بن خلف، قيادت مكه را احراز كرده بود به قريش اعلام داد كه مطلقا گريه و ماتم گرفتن بر كشته شدگان بدر حرام است. هيچ داغ ديده به خاطر غمى كه در دل دارد حق ندارد اشك بريزد. هيچ زن حق ندارد بر پسر يا شوهر و يا برادرش گريه كند.

بگذاريد اين نغمه ها همچنان گره كرده و اين اشك ها همچنان فشرده شده بمانند و آن قدر اين كينه را پرورش دهيد تا روز انتقام فرارسد.

ابوسفيان گفته بود كه اگر اشك ها فرو بريزند و عقده ها باز شوند، قريش ‍ نمى تواند خون بهاى خود را از مردم مدينه باز ستاند و انتقام خود را از محمد بازكشد.

اين اعلاميه را چنان با ايمان و حسن قبول تلقى كردند كه ديگر از هيچ خانه عزازده بانگ شيون بر نمى خاست و هيچ كس بر مقتول خود اشك نمى ريخت.

ابوسفيان كه در غايله بدر كاروان سالار قافله قريش بود، اموال قريش را در «دارالندوه» نگاه داشته بود تا پس از جنگ حقوق تجار را به آنان بپردازد.

جنگ بدر به آن صورت پايان گرفت و تجار ذى حق نيز به دست مسلمانان هلاكت يافته بودند.

ابوسفيان آن ثروت هنگفت را كه به چندين خانواده قرشى تعلق داشت در اختيار گرفته بود و فكر مى كرد با اين ثروت چه كند.

در اين موقع كه براى خون خواهى نقشه حمله به يثرب را مى كشيد؛ ناگهان به ياد مال التجاره و سرمايه هاى قريش افتاد. به يادش آمد كه پول فراوانى كه نزديك به صد هزار مثقال طلاى ناب است در دارالندوه ذخيره دارد. فكر كرد كه خوب است با همين سرمايه براى حمله به مدينه سپاه تجهيز كند.

ابوسفيان جمعى از مردم فصيح و سخنور قرشى را به قبايل عرب فرستاد كه در آن جا ماجراى بدر را با آب و تاب بسيار تعريف كنند و از مردم كمك بگيرند؛ زيرا محمد تقريبا دشمن مشترك قبايل عرب معرفى شده بود و همين معرفى كافى بود مردم جاهل را بر ضدش بجنباند.

وقتى كه عرض سپاه دادند و سپاهشان از قبايل و احياى اطراف مكه و قريش و ثقيف و هوازن به پنج هزار مرد مسلح رسيد و ميان اين عده سه هزار و دويست نفر شتر سوار و اسب سوار بودند و هشتصد نفر پياده نظام بودند. و از لحاظ تجهيزات نظامى و آذوقه با بهترين وجهى آراسته شده بودند.

فرماندهى اين سپاه با ابوسفيان صخر بن حرب بن اميه «پدر معاوية بن ابى سفيان» بود.

وقتى اين خبر به مدينه رسيد هيجان عظيمى در مسلمانان پديدار شد زيرا واقعه اى به پيش آمده بود كه نسبت با وقايع گذشته طرف مقايسه نبود.

عبدالله بن ابى سلول و جمعى از مهاجر و انصار عقيده داشتند كه خوب است در شهر مدينه بمانند و در خود شهر از شهر دفاع كند اما جمعى از سلحشوران شمشمير زن و نامجو مانند حمزة بن عبدالمطلب و سعد بن عباده و نعمان بن مالك به ملاحظه اين كه مبادا مشركين قريش به مسلمانان ترس نسبت بدهند جدا مقاومت به كار بردند تا بالاخره رسول اكرم از مدينه به دامنه هاى كوه احد بسيج لشكر كرد.

در ابتداى عزيمت، نيروى اسلام به هزار نفر بالغ بود؛ ولى با مخالفت عبدالله بن ابى و سيصد نفر از طرفدارانش سپاه رسول الله به هفتصد نفر تنزل كرد.

ولى ابوسفيان همچنان با پنج هزار سوار مسلح خود به احد رسيد و دو لشكر، لشكر شرك و جهل و بت پرستى از مكه و لشكر توحيد و تقوا از مدينه در برابر هم قرار گرفتند.

رسول اكرم روى به سپاه اسلام آورد و اين خطابه را ايراد فرمود:

«به شما آن گويم كه خداوند بى همتا به من گفت و آن وصيت كنم كه از آسمان ها به من رسيده است.

پروردگار بزرگ مرا به بندگى خويش و نيكويى با بندگان فرمان داده و چنين دستور فرموده كه هميشه پرهيزگار و پاكدامن باشم و هرگز حلال را با حرام در نياميزم.

ثم انكم اليوم بمنزل اجر و ذكر لمن ذكر الذى عليه ثم وطن نفسه على الصبر و اليقين و الجد و النشاط.

شما اكنون در مقام پاداش نيكو قرار گرفته ايد.

شما در اين مبارزات، سرمشق آيندگان باشيد.

شما بايد نفس خويش را بر صبر و يقين و كوشش و جنبش بنشانيد.

اين شما هستيد كه در برابر حوادث تاريخ قرار گرفته ايد. بايد آنچنان باشيد كه خويشتن را به بردبارى و ايمان و فعاليت و نشاط درافكنيد و دست به دست هم داده بر سبيل حوادث و بلايا سد آهنين بربنديد.

مبارزه با دشمن كارى دشوار است. بسى مردى و مردانگى بايد تا در نبردها به افتخار پيروزى توفيق افتد.

آفريدگار شما تا آن جا با شماست كه فرمانش بپذيريد و اگر نعوذ بالله سر از فرمانش باز پيچيد ديگر رحمت ها و مرحمت هاى آسمانيش با شما قرين نخواهد بود.

پيش رويد و جهاد را با بردبارى و استقامت آغاز كنيد و از درگاه ايزد متعال مساءلت بداريد كه شرف و افتخار، بهره شما گردد. من همى تشنه رشد و رشادت شما باشم و بسيار از پريشانى و آشفتگى شما بيمناكم.

هرگز پسنديده ندارم كه جوانمردان جنگجو در فعاليت هاى اصلاحى خود به هول دل و وسوسه نفس خود گوش دهند و به دلخواه ناهنجار خويش ‍ رشته وحدت و اتفاق را از هم بگسلانند. خداوند، يك چنين جمعيت پراكنده فكر را دوست نمى دارد و مسلم است كه از نعمت پيروزى و بركات و توفيقات محرومشان خواهد داشت.

به قلب من از ملت اسلام چنين الهام شده كه هر كس به خاطر رضاى الهى از حرام روى برگرداند و ثواب خدا را بر لذت گناه رجحان دهد، به پاداش، از كيفر گناهان گذشته ايمن خواهد ماند و آنان كه احسان كنند خواه كافر و خواه مسلمان باشند اجر خويش را از درگاه خدا بازخواهند يافت.

نيكوكار هر چند كه از محفل توحيد به دور باشد به مزد نيكوكارى خويش ‍ خواهد رسيد، منتها نصيبش را در همين دنيا دريافت خواهد داشت.

آنان كه به خداوند متعال ايمان آورده اند و روز بازپرسى را باور داشته اند، بايد به روزهاى جمعه در نماز جمعه شركت جويند و در اين مراسم مقدس، زنان و كودكان و بيماران و بردگان معاف باشند.

اى مردم مسلمان! آن كس كه از خداى خويش بى نياز باشد خداوند متعال هم از او بى نياز خواهد بود. والله غنى حميد

الا اى ملت اسلام! از آنچه شما را به سوى فضايل و مكارم هدايت مى كند، سخنى نمانده مگر آن كه باز گفته ام و از آنچه مكروه و منهى است كلمه اى فرونگذاشته ام.

اوامر من شما را به خداى متعال و بهشت برين نزديك مى سازد و نواهى من شما را از بدبختى ها و شكست ها به دور مى دارد.

روح الامين به ضمير من القا كرده است كه نفس زنده تا منتهاى روزى خود را در اين جهان به دست نياورد تا پيمانه اش از زلال عمر لبريز نشود ترك زندگى نخواهد گفت و روزيش كاستن نخواهد گرفت. چنان افتد كه اندكى ديرتر رزق مكتوب خود را به دست آورد؛ ولى محال است از رزق محروم بماند. بنابراين در طلب رزق حرص مورزيد و دهان به حرام ميالاييد.

در طلب روزى به معصيت پروردگار متعال اقدام نكنيد؛ زيرا خواه و ناخواه آنچه قسمت و نصيب شماست به شما خواهد رسيد. و حرص شما، شتاب شما، بى باكى و بى پروايى شما، جز گناه براى شما حاصلى نخواهد آورد.

پروردگار متعال در كتاب كريم خود حلال را از حرام ممتاز فرمود و از مشتبهات كه حليت و حرمتش آشكار نيست نيز نهى كرد. آنان كه دست به مشتبهات دراز كنند، خويشتن را به پرتگاه نزديك ساخته اند، باشد كه سقوط كنند و باشد كه از سقوط در امان بمانند.

الا اى ملت اسلام! دربار پادشاهان را ديده ايد كه براى خويشتن حريمى محترم دارد؟

پادشاهان چنين باشند، در حريمى كه ميان رعيت محترم است به سر برند و آن پادشاه كه سلطان سلاطين و ملك الملوك است، حريمش محرمات اوست.

پروردگار متعال ما آنچه را كه در كتاب عزيز حرام شمرده، حدود خويش ‍ ناميده و مسلم است كه هرگز وا نمى دارد كس به حدودش تجاوز و تعدى روا دارد.

اى ملت اسلام! منزلت يك مؤ من نسبت به اهل ايمان منزلت سر نسبت به پيكر است.

ديده ايد در آن هنگام كه سر درد گيرد و رنج صداع به جمجمه افتد پيكر آدميزاد سراسر رنجور و بيمار شود؟

پس اگر مؤ منى به مشقت و عذاب افتد، اهل ايمان بايد از مشقت و عذاب وى رنجور و آزرده شوند. والسلام عليكم

رسول الله خطابه خويش را با سلام به پايان رسانيد و به سپاه اسلام فرمان دفاع داد.

پرچم كفر در كف جوانان «عبدالدار» دست به دست مى گشت.

هر يك از پرچم داران كه با شمشير سلحشوران اسلام از پاى در مى آمد، ديگرى پيش مى تاخت و پرچم را از زمين بر مى داشت.

خالد بن وليد مخزومى، از چپ و راست به نيروى اسلام حمله مى آورد و در برابرش زبير بن عوام همچون سد سكندر دفاع مى كرد.

طلحه و زبير در آن روز از خويشتن فداكارى ها نشان دادند ولى على بن ابى طالب، على كه همچون سپرى متحرك به دور سر پيغمبر اكرم مى چرخيد. على در اين جنگ نود زخم كارى برداشت و مع هذا از پاى در نيامد؛ زيرا مى ديد كه سپاه كفر قوى و نيروى اسلام ضعيف است.

زنان قريش كه با پانزده هودج به احد آمده بودند، دور هند دختر عقبه و همسر ابوسفيان را گرفته بودند.

هند اين شعرها را به آهنگ مى خواند و زنان قريش دست مى زدند و بت پرستان مكه را بر ضد مسلمانان تحريك مى كردند.

هند مى گفت:

ما دختران ستاره هستيم.

بر روى مسند مى غلتيم.

همچون كبوتر به اين جا و آن جا مى جهيم.

همچون مرواريد به بند گلوبند مى لغزيم.

همچون بوى مشك به زلف ها مى دويم.

اگر به سوى ما بياييد جاى شما در آغوش ماست.

و اگر از ما روى بگردانيد.

ما هم از شما روى بر مى گردانيم.

و ديگر بر روى شما نمى نگريم.

زمزمه زن ها بر جسارت و جراءت كفار مى افزود، تحريكشان مى كرد؛ ولى سپاه اسلام از دفاع باز نمى ماند. دفاع مى كرد، تا آخرين حد تحمل و شايد تا حدودى كه از تحمل بشرى گذشته است، ايستادگى و استقامت به كار مى برد و اگر به آن اشتباه نظامى دچار نمى شد، تقريبا جنگ را مى برد؛ ولى افسوس كه فريب خورده بود.

ابو دجانه انصارى پس از على سلحشورترين سربازان اسلام بود.

اين مرد با عصابه سرخى كه به سر بسته بود همچون شعله آتش بر دامنه هاى كوه احد زبانه مى زد و به هر صف از صفوف كفار هر چند هم فشرده شده و سنگين بود كه حمله مى آورد، آن صف را در هم مى شكست.

در يك حمله از حملات سنگين خود سپاه مكه را قهرا به عقب نشينى واداشت.

اين عقب نشينى آنچنان وحشت انگيز بود كه زنان قريش «به عادت زنان عرب در مشكلات» دامن هاى خود را بالا زدند و فرياد به وا ويلا درانداختند.

ابو دجانه همچنان نيروى مكه را به سمت قله هاى احد عقب مى راند و زنان هم سر و پا برهنه ضجه مى زدند و به دنبال سربازان خود مى دويدند و هر چه به بازگشت و مبارزه دعوتشان مى كردند. هر چه شماتت و ملامت مى كردند سودى نداشت.

سپاه كفر تقريبا داشت در هم مى شكست. ناگهان سربازان كه تحت فرماندهى ابودجانه جهاد مى كردند دست از تعقيب دشمن كشيدند و به غارت سربازان مكه پرداختند. اين وقت غارت نبود. هر چه ابو دجانه به سربازانش فرمان پيشروى مى داد اطاعتش نمى كردند.

در اين هنگام يك دسته از نيروى مشركين كه تحت فرماندهى خالد بن وليد كمين گرفته بودند، فرصت را غنيمت شمردند. از كمين گاه در آمدند و به سربازان اسلام حمله آوردند.

در اين حمله عبدالله بن جبير تيرانداز چيره دست اسلام به شهادت رسيد و پشت لشكر اسلام در هم شكست.

شهادت عبدالله بن جبير و شكست تيراندازان سپاه اسلام، فرارى هاى كفار را از قله احد بار ديگر به دامنه هاى كوه فرود آورد. اين جا بود كه ديگر مقاومت از نيروى اسلام رفت و فرار آغاز شد.

همه فرار كردند. همه رفتند. از آن هفتصد مرد مبارز كه با پيغمبر در پاى احد جهاد مى كردند، بيش از چهارده نفر نماندند. از اين چهارده نفر هفت نفر مهاجر بودند.

۱- علىعليه‌السلام ۲- ابوبكر ۳- عبدالرحمن بن عوف ۴- سعد بن ابى وقاص ۵- طلحة بن عبيدالله ۶- زبير بن عوام ۷- ابو عبيده جراح.

و از انصار هم هفت نفر پايدار مانده بودند:

۱- حباب بن منذر ۲- ابودجانه انصارى ۳- عاصم بن ثابت ۴- سهل بن حنيف ۵- اسيد بن حضير ۶- سعد بن معاذ ۷- سعد بن عباده.

ولى اين عده نيز تاب مقاومت نياورده، گريختند چنان كه در كنار پيغمبر جز على و ابودجانه انصارى كسى بر جاى نماند.

على بود و ابو دجانه كه از چپ و راست رسول الله مى چرخيدند و حمله هاى مشركان را كه هدف مستقيم شان پيغمبر بود، در هم مى شكستند.

ابو دجانه انصارى تا آخرين رمق جنگيد و سرانجام در پيش پاى پيغمبر به خاك و خون غلتيد و على تك و تنها ماند.

اين جاست كه عنوان:

«لا فتى الا على لا سيف الا ذوالفقار »

در حق علىعليه‌السلام اعطا گرديد.

اين جاست كه تاريخ اسلام به شهادت دوست و دشمن، على را در احد تنها يار پيغمبر شناخته و به ايمان و شجاعت و شهامت و استقامت اين جوان سر به احترام و تعظيم فرود آورده است.

از چپ و راست، سنگ به سوى پيغمبر پرانده مى شد.

بت پرستان مكه كه از ترس على جراءت نداشتند پا به پيش بگذارند از دور سنگ مى انداختند. يك سنگ به پيشانى پيغمبر رسيد، خون از پيشانى رسول الله به گونه هاى آفتاب خورده و داغ شده اش جارى شد.

پيغمبر با دست، خون از سر و صورت خود پاك مى كرد. سنگ ديگر به دهان پيغمبر خورد و چند دندان از دندان هاى ثناياى رسول اكرم را «از قسمت پايين» شكست. دهانش لبريز خون شد.

در اين كر و فر كه گاهى جنگجويان پيش مى آمدند و گاهى به عقب مى رفتند، ناگهان پاى رسول خدا از لب گودالى لغزيد و در آن گودال افتاد دشمنان اسلام هلهله و ولوله انداختند كه:

«الا ان محمدا قتل. الا ان محمدا قتل

پيداست كه اين نداى مشئوم با روحيه سربازان اسلام چه مى كند.

مصعب بن عمير كه تحت فرماندهى حمزة بن عبدالمطلب عموى پيغمبر با مشركان مى جنگيد فرياد كشيد:

«و ما محمد الا رسول قد خلت من قبله الرسل افان مات او قتل انقلبتم على اعقابكم و من ينقلب على عقبيه فلن يضر الله شيئا » (۴۱)

محمد هم پيامبرى از پيامبران خداست.

پيامبران خدا در روزگارهاى گذشته به جهان آمدند و از جهان رفتند، اگر محمد كشته شود يا بميرد شما به جاهليت بر خواهيد گشت؟ آن كس كه به كفر گذشتگان خود بازگردد، خداى متعال را زيانى نخواهد رسانيد.

اين سخن موجبات دلگرمى سربازان اسلام را كه در ركاب حمزه مى جنگيدند فراهم آورد؛ اما ترسوهايى كه از پيرامون رسول الله اطهر فرار كرده بودند با خبر كشته شدن پيغمبر يك باره خود را باختند. ديگر به هيچ قيمتى راضى نبودند به جبهه جنگ برگردند.

سربازان اسلام يكى پس از ديگرى به شهادت مى رسيدند.

اما حمزه همچون شيرى جنگ جوى به چپ و راست حمله مى آورد و صفوف كفر را از هم مى دريد تا...

جبير بن مطعم كه از اشراف مكه بود غلامى داشت و اين غلام وحشى ناميده مى شد.

«وحشى» از فنون جنگ فقط فن «زوبين» بازى را خوب مى دانست.

همه خبر داشتند كه وحشى قهرمان زوبين بازى است.

هنگامى كه سپاه مكه به سوى مدينه عزيمت كرد، هند دختر عتبة بن ربيعه همسر ابوسفيان، وحشى را به حضورش طلبيد و گفت: من در حادثه بدر عزيزترين كسانم را از دست داده ام.

پدرم عتبة بن ربيعه، عمويم شبية بن ربيعه. برادرم وليد بن عتبه، پسرم حنظلة بن ابى سفيان...

اين چهار خون عزيز در كنار چاه بدر بر خاك ريخت. قاتل اين چهار تن سه تن بيش نيست. يكى محمد است كه اساس اين بساط است و ديگرى عمويش حمزه و بعد على بن ابيطالب كه برادرم وليد و پسرم حنظله را به قتل رسانيده است.

اگر تو از اين سه تن يك تن را هم به خاك و خون بغلتانى علاوه بر اين كه تو را از جبير خواهم خريد، آزادت خواهم ساخت.

علاوه بر اين كه از مال دنيا بى نيازت خواهم كرد. علاوه بر اين همه پاداش هر چه بخواهى به تو خواهم داد.

براى وحشى اين وعده، وعده گرانبهايى بود.

آزادى از قيد بردگى، استغنا از مال دنيا، و عزيزتر از همه تمتع از زنى زيبا مثل هند.

وحشى زوبين خود را برداشت و به همراه نيروى كفر كه به سمت مدينه عزيمت داشتند به راه افتاد و مطلقا در كمين اين سه نفر بود.

كمينگاه وحشى، پشت سنگى در سينه كش كوه بود كه راه تقريبا باريكى از كنارش كشيده مى شد و سپاه اسلام خواه و ناخواه بايد از اين راه باريك عبور مى كردند.

اين وقت، وقتى بود كه سپاه اسلام عقب نشينى مى كرد تا خود را به قله كوه برساند و از قتل عام دشمن در امان بماند.

ابتدا رسول اكرم را ديد كه از راه مى رسد.

اما اصحابش چنان به دورش پره زده بودند و از چهار جانب در برابرش سينه سپر كرده بودند كه باريك ترين راه براى عبور زوبين هم ديده نمى شد. از پيغمبر اكرم طمع بريد. دوباره به انتظار نشست.

على پيدا شد. على تنها بود. وحشى در دل خنديد، خوب شكارى است. بايد على را اغفال كند تا كارش را انجام بدهد؛ اما هرچه دقت كرد در على غفلتى نديد.

خودش مى گويد كه خيال كردم پسر ابوطالب از پاى تا سر چشم است. همه جا را مى بيند به همه جا مراقبت و مواظبت دارد.

تا تكان بخورم نه تنها خودش را خواهد دزديد و از زخم زوبين من نجات خواهد يافت مرا هم زنده نخواهد گذاشت.

دندان بر جگر گذاشتم و على را هم ناديده گرفتم.

در اين هنگام چشمم به حمزه افتاد.

حمزه با آن قامت بلند و با آن هيمنه پهلوانى همچون شير مست از راه رسيد.

به وضع حمزه دقت كردم. ديدم اين مرد آن قدر از خود مطمئن و آن قدر مغرور است كه اصلا اطراف خود را نمى بيند همچون شير يال مى جنباند و راه مى رود. خونسرد ماندم تا به هدف رسيد. زوبين را از لاى پيراهنم در آوردم و پهلوى چپش را نشان گرفتم.

زوبين من پهلوى چپش را دريد و از پهلوى راستش به در رفت.

اين ضربه آن قدر گرم و سريع بود كه گمان كردم زوبينم به خطا رفته است؛ زيرا حمزه را ديدم كه غرش كنان به سوى من حمله ور شده است.

به سبكى باد از پيش او گريختم. چند قدم ديگر هم به دنبال من دويد ولى ديگر تاب و استقامت نياورد و پشت يك تخته سنگ به خاك غلتيد.

از دور نگاه مى كردم. هنوز باور نمى داشتم كه من حمزه را كشته باشم؛ ولى ديدم كه سربازانش اين جا و آن جا صدايش مى كنند.

- يا ابا عماره! يا ابا عماره!

صداى سربازانش را مى شنودم اما خود حمزه به اين صداها جواب نمى داد.

خاطرم جمع شد كه حمزه چشم از زندگى پوشيده است.

بى درنگ اين مژده را به هند دادم. هند شادى كنان به همراهم راه افتاد تا نعش حمزه را نشانش بدهم.

وقتى چشم اين زن به هيكل غرقه به خون حمزة بن عبدالمطلب افتاد، از شدت مسرت گردن بند مرواريدش را درآورد و به سوى من انداخت و آن وقت پهلوى جنازه حمزه نشست و كارد كوچكى را از غلاف كشيد و سينه پهن و پهلوان حمزه را دريد و جگرش را از جگرگاه كشيد به علاوه «مثله»اش كرد؛ يعنى گوش ها و دماغش را بريد.

جگر حمزه را به نيش كشيد. اگر چه جگر پاك حمزه از گلوى زن ابوسفيان فرو نرفت؛ اما هند به «جگرخوار» آكلة الاكباد معروف شد.

معاويه و فرزندان معاويه را مردم بنى آكلة الاكباد مى ناميدند.

حمزه سيدالشهداء

رسول اكرم بر قله كوه از عمويش حمزه انتظار مى كشيد. اين انتظار بيش از حد انتظار به طول انجاميد.

على را فرستاد از عمويش خبر بياورد. وقتى چشم على به حمزه مثله شده افتاد، سراسيمه به طرف پيغمبر برگشت و ماجرا را به عرض رسانيد.

گفته مى شود كه هيچ روز در عمر پيغمبر اكرم ناگوارتر از روز قتل حمزه نگذشت.

رسول اكرم رداى خود را بر نعش حمزه انداخت و بر بالينش اشك ريخت و وى را به لقب «سيدالشهداء» مفتخر ساخت.

پيغمبر در نمازى كه بر جنازه حمزه گذاشت، هفتاد بار الله اكبر گفت در صورتى كه نماز ميت بيش از پنج تكبير ندارد.

وحشى ديگر روى خوشبختى نديد. از ترس انتقام مسلمانان، شهر به شهر و ديار به ديار مى گشت. بالاخره پس از فتح مكه و فتح طائف ناچار شد كه تسليم شود.

او مى دانست كه پناهى جز اسلام ندارد. اما مى ترسيد پيش از آن كه خود را به پيغمبر برساند و كلمه شهادت بر زبان بياورد، مسلمانان دمار از روزگارش ‍ دربياورند.

به همين ملاحظه سر و گوش خود را طورى پيچيد كه شناخته نشود و با همين سر و گوش پيچيده به حضور پيغمبر شرفياب شد و عرض كرد:

«اشهد ان لا اله الا الله و اشهد انك رسول الله »

و بعد نقاب از روى خود برداشت.

رسول اطهر نگاهى به قيافه اين مرد انداخت و فرمود:

- «تو وحشى هستى؟»

- آرى يا رسول الله؟ از گذشته ها بگذر، مرا ببخش كه اكنون به پناه اسلام راه يافته ام.

فرمود: خون تو همچون خون مسلمانان ديگر محترم است. تو را كسى نخواهد كشت؛ ولى همچنان كه تا كنون دور از من مى زيسته اى، از اين پس ‍ از من دورى بگير، از من دور باش. زيرا من نمى توانم رويت را ببينم.

وحشى ديگر اجازه نداشت به حضور رسول الله شرفياب شود. آن قدر پنهان و سرگردان به سر برد تا پيامبر اكرم دار دنيا را بدرود گفت.

وحشى پس از رحلت رسول الله به مدينه آمد و در صف سربازان اسلام كه در خلافت ابوبكر با مرتدين عرب جنگ مى كردند، قرار گرفت.

وحشى در جنگ با مسيلمه كذاب، مسيلمه را هم با همان زوبين به قتل رسانيد. خودش مى گفت كه من با زوبين بهترين و بدترين خلق خدا را به خاك انداخته ام.

وحشى تا زمان خلافت معاويه زنده بود.

حنظله تازه داماد

حمزه سرشناس ترين و محترم ترين شهداى احد بود و پس از حمزه شهيد ديگر كه اسم جاويدانش حنظله است.

در قبيله اوس از قبايل انصار، جوانى به نام حنظله زندگى مى كرد كه خيلى جوان بود. بيش از بيست و چهار سال عمر نداشت.

اين حنظله يگانه فرزند ابو عامر راهب بود.

درست در همان شب كه فردايش حادثه احد به پيش آمد اين جوان داماد شده بود.

عروس، دختر عبدالله بن سلول بود. حنظله اجازه داشت كه مراسم عروسى را در مدينه بگذراند و هر وقت دلش خواست به مجاهدين احد بپيوندد.

در شب عروسى حنظله، مجاهدين اسلام با اين كه عزم نبرد داشتند به وليمه اش حضور يافتند.

وليمه خوردند و عروس و داماد را دست به دست دادند و رفتند.

حنظله با همسر جوانش به حجله رفت. زنش انتظار داشت كه دوران كامرانيشان دست كم يك هفته به طول خواهد انجاميد؛ ولى به هنگام سحر حنظله را ديد كه سراسيمه از جا بر خاسته و دارد زره به تن مى پوشد و شمشير به كمر مى بندد.

اين حكايت براى عروس جوان، حكايت عجيبى بود، باورشدنى نبود.

- مگر نه اين است كه پيغمبر تو را از جنگ معاف فرموده است.

حنظله بى آن كه به سمت عروس برگردد آهسته گفت:

- چرا.

- پس اين زره و شمشير چيست كه پوشيده و حمايل كرده اى؟

- مى خواهم به همراه مجاهدين اسلام بروم.

- آخر مرا به چه كسى مى سپارى؟

حنظله لبخندى زد و گفت:

- پيداست كه تو را به خدا مى سپارم.

عروس گريه كرد، دست به دامن داماد زد، التماس كرد، تمنا كرد، هيچ يك از اين حرف ها به گوش حنظله فرو نرفت. چكمه اش را پيش كشيد كه بپوشد.

در اين هنگام عروس پيش رفت و گفت چند لحظه صبر كن.

و بعد به سراغ همسايه ها رفت. چهار نفر از همسايگان را با خود به دم حجله آورد و آن وقت به شوهرش گفت:

- اقرار كن كه ديشب با من زفاف كرده اى. حنظله گفت: اقرار مى كنم. ولى هدف تو از اين استشهاد چيست؟

عروس، هر چه سعى كرد نتوانست خود را نگاه دارد. بغمه گلويش شكست و گريه را سر داد. هاى هاى گريه كرد و گفت:

- ديشب در خواب ديده ام كه دستى نورانى از آسمان به زمين دراز شد و حنظله را از كنارم ربود و به آسمان برد. من مى دانم كه شوهرم از اين جنگ بر نخواهد گشت. خواستم شما را به گواه بگيرم كه اگر فرزندى از من بوجود آمد به حنظله تعلق خواهد داشت.

حنظله به خاطر ميدان جنگ نمى توانست بيشتر آرام بگيرد پيش رفت و براى آخرين بار پيشانى همسر عزيزش را بوسيد و يك باره دل از عيش و نوش جهان كشيد و به جهاد رفت.

حنظله در آن روز، شير صفت بر گله هاى دشمن حمله مى كرد. «اسود بن شعوب» يك بت پرست از بت پرستان مكه فرصتى گرفت و نيزه خود را به شكم حنظله فرو برد.

حنظله به جاى آن كه عقب برود تا از فشار نيزه در امان بماند پيش رفت كه نوك نيزه از پشتش بدر آمد. حنظله پيش رفت و بيشتر رفت تا در آخرين رمق با يك ضربه شمشير سر از تن قاتل خود به خاك انداخت. و بدين ترتيب رؤ ياى عروس ناكامش تعبير شد.

حنظله تازه داماد بى آن كه بتواند غسل جنابت به جاى بياورد، در ميدان شهداى احد به خاك و خون تپيد.

گفته مى شود كه حنظله را ملايكه آسمان غسل داده اند و به همين جهت وى را «غسيل الملائكه» نام داده اند. پس از حمزه و ابو دجانه انصارى، اين جوان برجسته ترين شهيد از شهداى جنگ احد است.

فصل هشتم: نوبت انتقام

جنگ احد به پايان رسيد. از دو طرف كشته بسيار به روى خاك ماند.

به دستور ابوسفيان كشتگان اسلام را مطلقا «مثله» كردند. شهداى احد همه به جز حنظله كه «غسيل الملائكه» لقب گرفت، از دم با گوش و بينى بريده به روى ريگ ها و صخره هاى دامنه احد افتاده بودند.

هر چه بود اين جنگ به نفع قريش پايان گرفت.

البته قريش هم در اين جنگ تا حد خسته كننده اى زجر و زحمت ديد. تلفات بسيار داد تا آن جا كه نتوانست بيشتر بتازد و مدينه را تسخير كند و معالم اسلام را از ميان بردارد؛ ولى آنچه مسلم است اين است كه مشركان قريش با پيروزى مدينه را ترك گفتند و رو به سوى مكه آوردند.

بيش و كم چند فرسنگ از مدينه دور شده بودند كه سران قبايل به مشورت نشستند:

- آيا بهتر نيست دوباره به مدينه حمله كنيم و اصول اين دين جديد را كه مايه اين همه درد سر و عذاب شده در هم بشكنيم.

اين پيشنهاد را عكرمة بن ابوجهل داده بود؛ ولى ابوسفيان گفت:

- نه. اين فكر عاقلانه اى نيست زيرا علاوه بر آن كه در اين جنگ تلفات سنگين داده ايم و علاوه بر آن كه سربازان ما جمعى مجروح و جمع ديگر خسته و فرسوده و از جنگ بيزارند. علاوه بر اين موانع كسى چه مى داند كه در اين نوبت شاهد پيروزى نصيب كيست؟ از كجا مى دانيد كه در اين حمله يك باره قبايل اوس و خزرج دست به دست هم ندهند و با يك بسيج عمومى دمار از روزگارمان برنياورند.

اكنون كه بر مدينه تاخته ايم و گروهى از مبارزين زورمند اسلام را از پاى درآورده ايم خوب است به قسمت خويش قناعت كنيم و سلامت را غنيمت بشماريم و به مكه برگرديم. براى آينده باز هم فكر ديگرى خواهيم كرد.

سخنان منطقى ابوسفيان اعيان مكه را آرام ساخت. عكرمة بن ابوجهل هم به فكر ابوسفيان آفرين گفت و دستور داده شد كه همچنان سپاه مكه به سوى مكه بازگردند.

ولى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله در ميان مسلمانان مدينه كه غالبا مجروح بودند و جراحت هاى سنگين داشتند، برخاست و فرمود: «به من وحى شده كه نيروى اسلام فقط آن ها كه در احد حضور داشتند به دنبال مشركان بتازند و نخستين گام را در راه انتقام بردارند.»

مسلمانان با همه خستگى و فرسودگى و رنجورى پيكر و پريشانى از جا جنبيدند.

پيغمبر به عيادت على رفت. على نود زخم كارى در بدن داشت، پاك افتاده بود و فاطمه زهرا از وى پرستارى مى كرد. اشك در چشمان رسول خدا حلقه زد و فرمود:

«يا على! احوال تو چون است.»

على با نشاط و نيروى حيرت آورى در پيش پاى پيغمبر نيم خيز شد و عرض كرد:

- اگر چه خيلى خسته ام ولى مع هذا خوشحالم كه توانستم تا آخرين لحظه در كنار تو بايستم و سينه خود را سپر بلا سازم. ولى دلم تنگ است كه چرا افتخار شهادت را نيافته ام.

- «بالاخره خواهى يافت.»

على خوشحال تر شد. پيغمبر فرمود: اگر چه زخم هاى تو زخم هاى كارگر و از پا درآورنده است؛ ولى دستور آسمانى چنين ايجاب مى كند كه از دنبال مشركان بتازيم.

على بى درنگ از جا برخاست و گفت:

- يا رسول الله! حاضرم.

ديگر نگذاشتند روزشان به شب برسد، جوانمردانه از مدينه، خيمه به بيرون زدند و با سرعت از دنبال مشركان به راه افتادند تا بالاخره به «حمراء الاسد» رسيدند.

در اين هنگام مردى به نام «معبد» با سرعت خود را به سپاه قريش رسانيد و گفت:

- هم اكنون محمد با لشكرى انبوه به تعقيب شما مى تازد.

بزرگان قريش از اين خبر سخت به اضطراب و وحشت افتادند و سر از پا نشناخته راه مكه به پيش گرفتند.

اما زحمت مسلمانان به هدر نرفت؛ زيرا توانستند در اين تعقيب جمعى از كفار قريش مانند معاوية بن مغيره و ابو غره و سويد بن صامت را به قتل رسانند و علاوه بر آن كه انتقام كشتگان خود را از اين چند تن بازستانيدند؛ پيروزى قريش را در جنگ احد لكه دار ساختند و از خويشتن ترس و هراس ‍ تازه اى به قلب كفر انداختند.

مسلمانان بى آن كه سربازى از دست بدهند با خاطرى خرسند به مدينه بازگشتند.

در تعقيب اين واقعه چند حمله ديگر همه به نام «رجيع» و «بريسيع» بر قريش وارد آمد كه هر كدام به نوبت خود مكه را تكان داد تا نوبت به سال پنجم هجرت و جنگ احزاب كشيد.

توسل

توسل

یکی دیگر از موارد اختلاف بین وهابیان و سایر مسلمین، توسل به اولیای الهی یا به تعبیری، وسیله قرار دادن آنان نزد خداوند متعال است. وهابیان آن را جایز نمی دانند، اما عموم مسلمین نه تنها آن را جایز می شمارند، بلکه در طول تاریخ به آن عمل کرده اند. توسل انواع و اقسامی دارد که نزد عموم مسلمین برخی از آن ها صحیح و بعضی باطل و دسته ای دیگر مورد اختلاف هست؛ به همین دلیل هر کدام را با حکم آن ها بیان می نماییم.

تعریف توسل

توسل در لغت

خلیل بن احمد می گوید: «توسل از وسلت الی ربّی وسیلة است؛ یعنی انجام دادم عملی را تا به سبب آن به سوی خدا نزدیک شوم...»(1)

ابن منظور افریقی می نویسد: «وسیله چیزی است که انسان به سبب آن به مقصود خود رهنمون می شود»(2)

توسل در اصطلاح

مقصود از توسل آن است که بنده چیزی یا شخصی را نزد خداوند واسطه قرار دهد تا او وسیله قربش به خدا گردد.(3)

فتوا های وهابیان

1 - شیخ عبدالعزیز بن باز مفتی سابق حجاز می گوید: «توسل به جاه، و برکت یا حقِ کسی بدعت است، ولی شرک نیست؛ از همین رو هر گاه کسی بگوید: «اللّهمّ إنّی أسألک بجاه أنبیآئک أو بجاه ولیّک فلان أو بعبدک فلان أو بحقّ فلان أو برکة فلان» جایز نیست، بلکه بدعت و شرک آلود است»(4)

2 - شیخ صالح بن فوزان می گوید: «هر کس به خالق و رازق بودن خداوند ایمان آورد، ولی در عبادت واسطه هایی بین خود و خداوند قرار دهد، در دین خدا بدعت گذارده است... و اگر به وسائط متوسل شود (به جهت جاه و مقام آنان) بدون آن که آنان را عبادت کند، این بدعت حرام و وسیله ای از وسایل شرک است...»(5)

3 - گروه فتوای وهابیان، در جواب سؤالی از توسل می گویند: «توسل به ذات پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و غیرِ او (از انبیا و صالحان) جایز نیست. همچنین توسل به جاه پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و غیر او حرام است؛ زیرا این عمل بدعت است و از پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم یا صحابه حکمی در این مورد نرسیده است...»(6)

4 - ناصرالدین البانی می گوید: «من معتقدم: کسانی که به اولیا و صالحان و... توسل می کنند از راه حق گمراهند...»(7)

فلسفه توسل

توسل، وسیله و واسطه قرار دادن چیزی بین خود و مطلوب است. وسیله بر دو قسم است: گاهی از امور مادی است؛ مثل آب و غذا که وسیله رفع تشنگی و گرسنگی است. و زمانی نیز از امور معنوی است؛ مثل گناه کاری که خدا را به مقام و جاه یا حقیقت پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم قسم می دهد تا از گناهش بگذرد. در هر دو صورت وسیله لازم است؛ زیرا خداوند متعال جهان آفرینش را به بهترین صورت آفریده است؛ آنجا که می فرماید:( الَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْ ءٍ خَلَقَهُ ) ؛(8) «آن خدایی که همه چیز را به بهترین صورت آفریده است.»

جهان براساس نظام علّت و معلولی و اسباب و مسببات، برای هدایت و رشد و تکامل انسان ها آفریده شده است و نیازمندی های طبیعی بشر با عوامل و اسباب عادی برآورده می گردد. فیوضات معنوی خداوند، همچون هدایت، مغفرت و آمرزش نیز بر اساس نظامی خاص بر انسان ها نازل می شود و اراده حکیمانه خداوند بر این تعلق گرفته که امور از طریق اسباب خاص و علل معیّن به انسان ها برسد. بنابراین، همان گونه که در عالم ماده نمی توان پرسید: چرا خداوند متعال زمین را با خورشید نورانی کرده و خود بی واسطه به چنین کاری دست نزده است؟ در عالم معنا نیز نمی توان گفت: چرا خداوند مغفرت خویش را به واسطه اولیای الهی، شامل حال بندگان می کند؟

شهید مطهریرحمه‌الله می فرماید: «فعل خدا، دارای نظام است. اگر کسی بخواهد به نظام آفرینش اعتنا نداشته باشد گمراه است. به همین جهت است که خدای متعال، گناه کاران را ارشاد فرموده است که درِ خانه رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بروند و علاوه بر این که خود طلب مغفرت کنند، از آن بزرگوار بخواهند که برای ایشان طلب مغفرت کند. قرآن کریم می فرماید:( وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جآؤُوکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللّه وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللّه تَوّاباً رَحِیماً ) ؛(9) «اگر ایشان هنگامی که [با ارتکاب گناه] به خود ستم کردند، نزد تو می آمدند و از خدا آمرزش می خواستند و پیامبر هم برای ایشان طلب مغفرت می کرد، خدا را توبه پذیر مهربان می یافتند.»(10)

از همین رو می بینیم که در قرآن و سنّت تأکید فراوانی بر وسیله و توسل شده است. خداوند متعال می فرماید:( یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّه وَابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ... ) ؛(11) «ای مؤمنین! تقوا پیشه کنید و برای رسیدن به او وسیله طلب نمایید. »

توسل از دیدگاه قرآن

یکی از باب های عبادت خداوند متعال، در کنار نماز و روزه و دعا و ذکر و... توسل به سوی او با وسیله قرار دادن اولیا و مقربین است، توسل به سوی خدا به واسطه مقربین یک نوع نزدیکی و قرب به خدا به حساب می آید؛ زیرا شخص متوسل زمام قلب خود را به سوی وجه خدا معطوف می دارد.

خداوند متعال در آیه تغییر قبله می فرماید:( قَدْ نَری تَقَلُّبَ وَجْهِکَ فِی السَّماءِ فَلَنُوَلِّیَنَّکَ قِبْلَةً تَرْضاها فَوَلِّ وَجْهَکَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَحَیْثُ ما کُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَکُمْ شَطْرَهُ وَإِنَّ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ لَیَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ وَمَا اللّه بِغافِلٍ عَمّا یَعْمَلُونَ ) ؛(12) «نگاه های انتظارآمیز تو را به سوی آسمان [برای تعیین قبله نهایی] می بینیم. اکنون تو را به سوی قبله ای که از آن خشنود باشی، باز می گردانیم. پس روی خود را به مسجد الحرام کن. و هر جا باشید، روی خود را به سوی آن بگردانید. و کسانی که کتاب آسمانی به آن ها داده شده، به خوبی می دانند این فرمان حقّی است که از ناحیه پروردگارشان صادر شده [و در کتاب های خود خوانده اند که پیغمبر اسلام، به سوی دو قبله، نماز می خواند] و خداوند از اعمال آن ها [در مخفی داشتن این آیات] غافل نیست.»

خداوند سبحان در این آیه دستور داده تا همه نمازگزاران هنگام نماز رو به قبله قرار گیرند. در نتیجه خداوند قبله را وسیله ای برای توجّه به خودش قرار داده است.

در آیه دیگر می خوانیم:( وَلَیْسَ الْبِرُّ بِأَنْ تَأْتُوا الْبُیُوتَ مِنْ ظُهُورِها وَلکِنَّ الْبِرَّ مَنِ اتَّقی وَأْتُوا الْبُیُوتَ مِنْ أَبْوابِها ) ؛(13) «کار نیک، آن نیست که از پشت خانه ها وارد شوید، بلکه نیکی این است که پرهیزکار باشید، و از در خانه ها وارد شوید و تقوا پیشه کنید تا رستگار گردید.»

در این آیه خداوند دستور می دهد که انسان ها از درب خانه ها وارد شوند که این اشاره به وسیله و اسباب دارد، و لازم است که هر کاری را از راهش انجام دهیم.

قبله، معبود انسان نیست بلکه چیزی است که انسان به واسطه توجّه به آن در حقیقت به خدا توجّه پیدا می کند. از این جهت است که خداوند سبحان آدم را قبله ملائکه قرار داد و دستور داد تا بر او سجده کنند، ولی این سجده در حقیقت سجده برای خدا است.

و لذا فرمود:( وَإِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ... ) ؛(14) «و [یاد کن] هنگامی را که به فرشتگان گفتیم: برای آدم سجده و خضوع کنید.»

و نیز بیوت حضرت موسی کلیم اللّه قبله برای بنی اسرائیل در نمازهایشان برای خدا قرار گرفته است، آنجا که در قرآن می خوانیم:( وَأَوْحَیْنا إِلی مُوسی وَأَخِیهِ أَنْ تَبَوَّءا لِقَوْمِکُما بِمِصْرَ بُیُوتاً وَاجْعَلُوا بُیُوتَکُمْ قِبْلَةً وَأَقِیمُوا الصَّلاةَ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ ) ؛(15) «و به موسی و برادرش وحی کردیم که برای قوم خود خانه هایی در سرزمین مصر انتخاب کنید و خانه های تان را مقابل یکدیگر [و متمرکز] قرار دهید و نماز را برپا دارید، و به مؤمنان بشارت ده [که سرانجام پیروز می شوند] .»

و به همین جهت است که یوسف به پدرش گفت:( یا أَبَتِ إِنِّی رَأَیْتُ أَحَدَ عَشَرَ کَوْکَباً وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ رَأَیْتُهُمْ لِی ساجِدِینَ ) ؛(16) «پدرم! من در خواب دیدم که یازده ستاره، و خورشید و ماه در برابرم سجده می کنند. »

و نیز هنگامی که یعقوب و برادران یوسف وارد شدند همگی بر او سجده کردند، آنجا که قرآن در این باره می گوید:( فَلَمّا دَخَلُوا عَلی یُوسُفَ آوی إِلَیْهِ أَبَوَیْهِ وقالَ ادْخُلُوا مِصْرَ إِنْ شاءَ اللّه آمِنِینَ * وَرَفَعَ أَبَوَیْهِ عَلَی الْعَرْشِ وَخَرُّوا لَهُ سُجَّداً و قالَ یا أَبَتِ هذا تَأْوِیلُ رُءْیایَ مِنْ قَبْلُ قَدْ جَعَلَها رَبِّی حَقّاً ) ؛(17) «و هنگامی که بر یوسف وارد شدند، او پدر و مادر خود را در آغوش گرفت، و گفت: همگی داخل مصر شوید، که ان شاء اللّه در امن و امان خواهید بود. و پدر و مادر خود را بر تخت نشاند و همگی به خاطر او به سجده افتادند، و گفت: ای پدر! این تعبیر خوابی است که قبلاً دیدم، پروردگارم آن را حق قرار داد.»

نقل این مطالب در قرآن تنها قصه گویی نیست بلکه درس ها و پیام هایی برای ما دارد. لذا قرآن کریم در آخر قصه حضرت یوسفعليه‌السلام می فرماید:( لَقَدْ کانَ فِی قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِأُولِی الْأَلْبابِ ما کانَ حَدِیثاً یُفْتَری وَلکِنْ تَصْدِیقَ الَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ وَتَفْصِیلَ کُلِّ شَیْ ءٍ وَهُدیً وَرَحْمَةً لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ ) ؛(18) «در سرگذشت آن ها درس عبرتی برای صاحبان اندیشه بود. این ها داستان دروغین نبود، [بلکه وحی آسمانی است، و] هماهنگ است با آنچه پیش روی او [از کتب آسمانی پیشین] قرار دارد، و شرح هر چیزی [که مایه سعادت انسان است] و هدایت و رحمتی است برای گروهی که ایمان می آورند. »

و نیز در آیه ای دیگر می خوانیم:( یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّه وَابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ وَجاهِدُوا فِی سَبِیلِهِ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ ) ؛(19) «ای کسانی که ایمان آورده اید از [مخالفت فرمان] خدا بپرهیزید، و وسیله ای برای تقرّب به او بجویید، و در راه او جهاد کنید، باشد که رستگار شوید. »

و نیز می فرماید:( وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جآؤُوکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللّه وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللّه تَوّاباً رَحِیماً ) ؛(20) «و اگر این مخالفان، هنگامی که به خود ستم کردند [و فرمانهای خدا را زیر پا گذاشتند] به نزد تو می آمدند، و از خدا طلب آمرزش می کردند، و پیامبر برای آن ها استغفار می کرد، خدا را توبه پذیر مهربان می یافتند.»

در این آیه، خداوند وسیله را معیّن کرده که همان استغفار و توبه و بازگشت به پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و استغفار آن حضرت و شفیع قرار گرفتن او بین گنهکار و خدا است.

خداوند متعال در قرآن کریم شأن حضرت مسیحعليه‌السلام را بالا برده و او را وجیه و آبرومند معرفی کرده است، آنجا که می فرماید:(... اسْمُهُ الْمَسِیحُ عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ وَجِیهاً فِی الدُّنْیا وَالْآخِرَةِ وَمِنَ الْمُقَرَّبِینَ ) ؛(21) «نامش مسیح، عیسی پسر مریم است؛ در حالی که در این جهان و جهان دیگر، دارای آبرو خواهد بود، و از مقرّبان [الهی] است.»

و نیز در شأن حضرت موسی می فرماید:( یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَکُونُوا کَالَّذِینَ آذَوْا مُوسی فَبَرَّأَهُ اللّه مِمّا قالُوا وَکانَ عِنْدَ اللّه وَجِیهاً ) ؛(22) «ای کسانی که ایمان آورده اید! همانند کسانی نباشید که موسی را آزار دادند، و خداوند او را از آنچه در حق او گفتند مبرّا ساخت، و او نزد خداوند آبرومند [و گرانقدر] بود.»

«وجیه» یعنی شخص دارای آبرو و قرب که به واسطه او انسان به دیگری توجّه پیدا کرده و به او متوسل می شود و لذا در روایت آمده است که پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به شخصی اعرابی چنین تعلیم داد که بگو: «یا محمّد! إنّی توجّهت بک إلی اللّه...» ؛(23) «ای محمّد! همانا من برای رسیدن به خدا به تو توجّه می کنم.»

و نیز در روایت عثمان بن حنیف آمده که مردی کور نزد پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آمد و عرض کرد: از خدا بخواه تا مرا عافیت دهد. حضرت فرمود: اگر بخواهی صبر کنی برای تو بهتر است. و اگر خواستی برای تو دعا می کنم. آن مرد عرض کرد: برای بینایی من دعا کن. حضرت او را دستور داد تا وضو گرفته و این دعا را بخواند: «اللّهمّ إنّی أسألک وأتوجّه إلیک بنبیّک محمّد نبیّ الرحمة، یا محمّد! إنّی توجّهت بک إلی ربّی فی حاجتی لیقضیها، اللّهمّ شفّعه فیّ» ؛(24) «بار خدایا! همانا من از تو می خواهم و به وسیله پیامبرت محمّد، پیامبر رحمت به سوی تو توجّه پیدا می کنم. ای محمّد! همانا من به سبب تو به پروردگارم در حاجتم متوجه شدم تا آن را برآورد. بار خدایا! او را در حق من شفیع گردان.»

عالم مظهر خداست

فعل و خلقت خدا، وجه و آیه و نشانه او است. آنچه در شرق و غرب عالم آفریده شده و به تعبیری جامع تر آنچه در عالم وجود است همگی آیات و نشانه هایی است که می تواند متدبّر در آن ها را به سوی خدا سوق دهد و لذا آن ها به یک معنا وجه خدایند. قبله که در مقابل انسان در حال نماز قرار می گیرد رمزی از وجه خدا بودن است، به این معنا که گویا ما تمام روی خود را به طرف قبله قرار داده و او را وجه الهی فرض کرده ایم.

آیات و وجه های خدا مختلف است و برخی از آن ها تام است؛ یعنی مظهر صفات و اسمای تامه الهی است. و لذا خداوند متعال درباره حضرت عیسیعليه‌السلام فرمود:(... وَجِیهاً فِی الدُّنْیا وَالْآخِرَةِ وَمِنَ الْمُقَرَّبِینَ ) و نیز در مورد حضرت موسیعليه‌السلام فرمود:( وَکانَ عِنْدَ اللّه وَجِیهاً ).

توجّه به اشرف مخلوقات خداوند، در حقیقت روی کردن به طرف وجه کریم خدا است، لذا در دعای ندبه می خوانیم: «أین وجه اللّه الّذی إلیه یتوجّه الأولیآء»؛ «کجاست وجه خدا که اولیای الهی تنها به سوی او توجّه می کنند. » و نیز در زیارت جامعه کبیره می خوانیم: «من أراد اللّه بدأ بکم ومن وحّده قبل عنکم ومن قصده توجّه بکم»؛ «هر کس خدا را بخواهد به شما شروع خواهد کرد و هر کس به توحید رسیده از شما پذیرفته است، و هر کس خدا را قصد کرده به شما توجّه پیدا کرده است. »

ولی کامل، وجه خدا

خداوند سبحان می فرماید:( کُلُّ مَنْ عَلَیْها فانٍ * وَیَبْقی وَجْهُ رَبِّکَ ذُو الْجَلالِ وَالْإِکْرامِ ) ؛(25) «هر کس بر روی آن [زمین] است فنا پذیرد و باقی می ماند وجه پروردگارت که آن وجه دارای صفت جلال و جمال است.»

به اتفاق مفسرین کلمه «ذو» صفت برای «وجه» است؛ یعنی وجه پروردگار تو که آن وجه صاحب جلال و اکرام است، باقی می ماند. و چون می دانیم که وجه هر چیزی عبارت است از آنچه که مواجهه بدان حاصل می شود، بنابر این وجه هر چیز مظهر آن است، و مظاهر، همان اسمای خدا هستند که مواجهه خدا با تمام مخلوقات به وسیله آن ها انجام می گیرد، و نتیجه آن این می شود که تمام موجودات فنا و زوال پذیرند مگر اسماء جلالیه و جمالیه خداوند. و در نتیجه معلوم می شود که سالکان راه خدا که به فیض جهاد اکبر نایل شده اند؛ عبارتند از اسماء جلالیه و جمالیه حضرت پروردگار متعال. و این اسماء در خارج جز اولیای الهی کسان دیگری نیستند.

لذا در صحیح بخاری می خوانیم که پیامبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: «من رآنی فقد رأی الحقّ»؛(26) «هر کس مرا ببیند خداوند را مشاهده کرده است.»

تأثیر دعای پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم

از آیات قرآن استفاده می شود که دعای پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در برآورده شدن حاجات، تأثیر به سزایی دارد و از آنجا که حیات برزخی را در جای خود به اثبات رساندیم، لذا فرقی بین درخواست از ولی زنده یا مرده نمی کند، انسان می تواند بلکه باید برای قضای حاجاتش به سراغ وسائط برود. ولی نکته مهم این است که وقتی نزد آنان آمد، باید با اعتقاد به واسطه بودن آنان باشد نه این که با دید استقلالی به آن ها بنگرد.

خداوند سبحان از قول برادران یوسفعليه‌السلام می فرماید:( قالُوا یا أَبانَا اسْتَغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا إِنّا کُنّا خاطِئِینَ * قالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَکُمْ رَبِّی إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ ) ؛(27) «گفتند: ای پدر! از خدا آمرزش گناهان ما را بخواه که ما خطاکار بودیم. پدر فرمود: به زودی از پروردگارم برای شما استغفار خواهم کرد؛ زیرا او بخشنده مهربان است. »

و نیز در مورد قصه فرعون با حضرت موسیعليه‌السلام می فرماید:( وَلَمّا وَقَعَ عَلَیْهِمُ الرِّجْزُ قالُوا یا مُوسَی ادْعُ لَنا رَبَّکَ بِما عَهِدَ عِنْدَکَ ) ؛(28) «و هنگامی که بلا بر آن ها مسلّط شد، گفتند: ای موسی! از خدایت برای ما بخواه به عهدی که با تو کرده، رفتار کند...»

و در مورد پیامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم می فرماید:( وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جآؤُوکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللّه وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللّه تَوّاباً رَحِیماً ) ؛(29) «و اگر این مخالفان، هنگامی که به خود ستم کردند نزد تو آمده و از خدا طلب مغفرت می نمودند، و پیامبر هم برای آن ها استغفار می کرد، خدا را توبه پذیر و مهربان می یافتند. »

انواع توسل

توسل و وسیله قراردادن برای رسیدن به خداوند و حوایج، خود برچند نوع است:

1 - برخی از آن ها به اتفاق مسلمانان جایز است؛

2 - دسته ای به اتفاق مسلمانان جایز نیست؛

3 - گروهی دیگر مورد اختلاف بین وهابیان و مسلمانان است.

موارد اتفاق بر جواز

1 - توسل به خدا، به ذات و اسماء و صفاتش

خداوند متعال می فرماید:( وَللَّهِ اْلأَسْماءُ الْحُسْنی فَادْعُوهُ بِها... ) ؛(30) «و برای خدا است اسم های پسندیده، پس او را به آن ها بخوانید. »

ترمذی به سند خود از بریده نقل می کند: پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شنید که مردی خداوند را به ذات، صفات و اسمایش قسم می دهد و می گوید: «اللّهمّ إنّی أسألک بأنّی أشهد أنّک أنت اللّه لا إله إلّا أنت الأحد الصمد الّذی لم یلد ولم یولد ولم یکن له کفواً أحد» پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: «تو خدا را به اسم اعظم اش خواندی، اسمی که اگر به آن خوانده شود اجابت می کند و اگر به آن سؤال شود عطا می کند»(31)

شیخ عبدالعزیز بن باز می گوید: «... توسل باید به اسمای خدا، صفات و توحید او باشد؛ همان گونه که در حدیث صحیح وارد شده است...»(32)

2 - توسل به طاعت و ایمان

توسّل همراه عمل صالح از بهترین وسائط نزد خداوند متعال و از موارد اتفاق بین مسلمین است.

آلوسی در ذیل آیه شریفه:( وَابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ... ) می گوید: «خداوند امر به ادای طاعات نموده است».(33)

حضرت ابراهیم و فرزندش اسماعیل ساختن خانه خدا را عملی برای تقرّب به خداوند متعال قرار داده بودند. خداوند در این باره می فرماید:( وَإِذْ یَرْفَعُ إِبْراهِیمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَیْتِ وَإِسْماعِیلُ رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنّا إِنَّکَ أَنْتَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ ) ؛(34) «و [نیز یاد آورید هنگامی را که ابراهیم و اسماعیل پایه های خانه [کعبه] را بالا می بردند و [می گفتند] پروردگارا! از ما بپذیر که تو شنوا و دانایی. » آن گاه از خداوند حاجت شان را طلبیده و عرض می کنند: «رَبَّنا وَاجْعَلْنا مُسْلِمَیْنِ لَکَ وَمِنْ ذُرِّیَّتِنا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَکَ وَأَرِنا مَناسِکَنا وَتُبْ عَلَیْنا إِنَّکَ أَنْتَ التَّوّابُ الرَّحِیمُ» ؛(35) «پروردگارا! ما را تسلیم فرمان خود قرار ده و از دودمان ما، امّتی که تسلیم فرمانت باشند [به وجود آور و طرز عبادتمان را به ما نشان بده و توبه ما را بپذیر که تو توبه پذیر و مهربانی.»

شیخ عبدالعزیز بن باز می گوید: «هم چنین یکی از اقسام توسّل جایز، توسل به اعمال صالح است؛ در روایت آمده است: گروهی در غاری محبوس شدند و هر کدام با وسیله قرار دادن اعمال صالح خود، از خداوند خواستند که آنان را نجات دهد: یکی خدا را به نیکی به پدر و مادر قسم داد. دیگری، به عفت از زنا سوگند داد. آن یکی به ادای امانت یاد کرد؛ در این هنگام خداوند همه آنان را نجات داد»(36)

مصطفی محمود در ذیل آیه:( وَابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ ) می گوید: «وسیله هر انسانی عملش است و بهترین عمل، متابعت کردن از رسول و الگو قرار دادن او در تمام اعمال است...»(37)

3 - توسل به قرآن کریم

احمد بن حنبل از عمران بن حصین نقل می کند که رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: «قرآن بخوانید و با آن از خداوند سؤال و درخواست کنید...»(38)

4 - توسل به پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در روز قیامت

توسل به پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در قیامت؛ یعنی این که مردم در روز قیامت حضرت را وسیله قرار داده و از او بخواهند تا نزد خداوند از آنان شفاعت کند. بخاری از پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نقل می کند: «مؤمنان در روز قیامت دور هم جمع می شوند، و می گویند: چه خوب است اگر پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ما را شفاعت کند... آن گاه نزد پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آمده و از وی طلب حاجت می کنند، آن حضرتصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نیز از آنان شفاعت می کند»

شورای فتوای وهابیان می گویند: «... روز قیامت مؤمنان به ترتیب به حضرت آدم، نوح، ابراهیم، موسی و عیسی پناه می آورند و همگی عذر می خواهند. حضرت عیسیعليه‌السلام می فرماید: به نزد محمّدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم روید؛ زیرا او بنده ای است که خداوند گناهان گذشته و آینده او را آمرزیده، از او بخواهید تا شما را شفاعت کند. پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نیز به سجده افتاده و برای آنان از درگاه الهی طلب مغفرت و غفران می کند...»(39)

5 - توسل به آثار پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در زمان حیات

توسل، گاهی با وسیله قرار دادن خودِ شخص است، زمانی با اثرش و هنگامی نیز به مکانی است که آن شخص بزرگوار را در خود جای داده است.

احمد بن حنبل و دیگران نقل می کنند: پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هنگامی که وضو می گرفت، مردم به جهت تبرک به آب وضوی حضرتصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نزدیک بود که خود را به هلاکت اندازند.(40)

6 - توسل به دعای پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در حال حیات

پیامبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به این دلیل که شخصیّتی عظیم و جلیل القدر است، دعایش رد نمی شود، لذا می توان برای رسیدن به خواسته خود از خدا به دعای او توسل جست.

برادران حضرت یوسفعليه‌السلام بعد از آن که به خطا و اشتباه و گناهشان پی برده و پشیمان گشتند، از پدرشان خواستند تا برای آنان دعا کند. خداوند در این زمینه می فرماید:( قالُوا یا أَبانَا اسْتَغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا إِنّا کُنّا خاطِئِینَ * قالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَکُمْ رَبِّی إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ ) ؛(41) «گفتند: پدر! از خدا آمرزش گناهان ما را بخواه که ما خطاکار بودیم...» همچنین در مذمّت منافقان می فرماید:( وَإِذا قِیلَ لَهُمْ تَعالَوْا یَسْتَغْفِرْ لَکُمْ رَسُولُ اللّه لَوَّوْا رُؤُسَهُمْ وَرَأَیْتَهُمْ یَصُدُّونَ وَهُمْ مُسْتَکْبِرُونَ ) ؛(42) «هنگامی که به آنان گفته شود: بیایید تا رسول خدا برای شما استغفار کند، سرهایشان را [از روی استهزا و کبر و غرور] تکان می دهند و آن ها را می بینی که از سخنان تو اعراض کرده و تکبر می ورزند.»

7 - توسل به ذات پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم قبل از آمدن به دنیا

حاکم نیشابوری نقل می کند: «حضرت آدمعليه‌السلام بعد از آن که خطایی از او سرزد، عرض کرد: بار خدایا تو را به حقّ محمّد سوگند می دهم از من بگذری! خداوند فرمود: ای آدم چه کسی به تو این کلمات را یاد داد؟! عرض کرد: بار خدایا! بر ساق عرش دیدم چنین نوشته شده است: «لا إله إلّا اللّه، محمّد رسول اللّه» از این فهمیدم که رسول تو کریم ترین انسان ها نزد توست؛ زیرا اسم او را با اسم خودت مقرون ساختی. خداوند فرمود: آری، تو را بخشیدم، او آخرین پیامبران و از ذریه تو است و اگر او نبود تو را خلق نمی کردم»(43)

8 - توسل به انبیا و اولیا در حیاتشان

ابن تیمیه می گوید: ترمذی به طریق صحیح نقل کرده که پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به شخصی دستور داد، این چنین خدا را بخواند: «اللّهمّ إنّی أسألک وأتوجّه إلیک بنبیّک»(44)

ابوبکر نزد رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آمد و عرض کرد: من قرآن را فرا می گیرم، ولی آن را فراموش می کنم. حضرتصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: بگو: «اللّهمّ إنّی أسألک بمحمّد نبیّک و....(45)

موارد اتفاق بر عدم جواز

برخی از اقسام توسّل به اتفاق مسلمین جایز نیست که عبارتند از:

1 - توسّل به طاغوت: خداوند متعال می فرماید:( یُرِیدُونَ أَنْ یَتَحاکَمُوا إِلَی الطّاغُوتِ وَقَدْ أُمِرُوا أَنْ یَکْفُرُوا بِهِ ) ؛(46) «می خواهند برای داوری نزد طاغوت و حکّام باطل بروند، با این که به آنان دستور داده شده که به طاغوت کافر شوند. »

2 - توسل به بتان: خداوند می فرماید:( وَیَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللّه ما لا یَضُرُّهُمْ وَلا یَنْفَعُهُمْ وَیَقُولُونَ هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللّه ) ؛(47) «آنان غیر از خدا چیزهایی را می پرستند که نه به آنان زیان می رساند و نه سودی می بخشد و می گویند: این ها شفیعان ما نزد خدا هستند. »

موارد اختلاف

همان گونه که اشاره شد، وهابیان و عموم مسلمانان در برخی از اقسام توسل اختلاف دارند که عبارت است از:

1 - توسل به ذات حقّ، مقام و جاه پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و اولیای الهی در حیات برزخی؛

2 - توسل به دعای پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و اولیای الهی در حیات برزخی؛

3 - توسل به آثار پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و اولیا در حیات برزخی.

1 - توسل به جاه پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در حیات برزخی

این قسم طبق نظر عموم مسلمین جایز است، ولی وهابیان آن را نه تنها جایز ندانسته بلکه شرک آلود می دانند.

شورای فتوای وهابیان می نویسند: «توسل به ذات پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و غیر او (از انبیا و صالحان) جایز نیست؛ همچنین توسل به جاه پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و غیر او حرام است...»(48)

دلیل جواز و رجحان

برای جواز و رجحان این نوع توسل می توان به ادلّه ای تمسک کرد که به برخی از آن ها اشاره می کنیم:

1 - طبرانی در «المعجم الکبیر» به سند صحیح از عثمان بن حنیف نقل می کند: شخصی به جهت حاجتی مکرّر نزد عثمان بن عفّان مراجعه می نمود، ولی عثمان به خواسته اش توجّهی نمی کرد؛ تا این که در بین راه عثمان بن حنیف را - که خود راوی است - ملاقات کرده و از این موضوع شکایت کرد. عثمان بن حنیف به او گفت: آبی را آماده کن و وضو بگیر؛ به مسجد برو و دو رکعت نماز بگزار و بعد از اتمام نماز، پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را وسیله قرار ده و بگو: «اللّهمّ إنّی أسألک وأتوجّه إلیک بنبیّک محمّدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نبیّ الرحمة، یا محمّد! إنّی أتوجّه بک إلی ربّی فتقضی لی حاجتی»، آن گاه حاجت خود را به یاد آور.

عثمان بن حنیف می گوید: شخص یاد شده آن اعمال را انجام داد، آن گاه به سوی خانه عثمان روان شد، فوراً دربان آمد و او را نزد عثمان بن عفّان برد، عثمان نیز او را احترام شایانی کرد. سپس حاجتش را به طور کامل برآورد و به او گفت: من همین الآن به یاد حاجت تو افتادم و هر گاه بعد از این از ما حاجتی خواستی به نزد ما بیا...

عثمان بن حنیف گفت: این دستور از من نبود، بلکه روزی خدمت پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بودم که نابینایی نزد حضرت آمد و از کوری چشم خود شکایت نمود. حضرتصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ابتدا پیشنهاد کرد که صبر کند ولی او نپذیرفت. سپس به او همین دستور را داد و آن شخص نیز بعد از ادای آن بینا شد و به مقصود خود رسید.

این حدیث را جماعت کثیری از اهل سنّت نقل کرده اند؛ امثال: حاکم نیشابوری،(49) ابن عبدالبر،(50) ابونعیم اصفهانی،(51) ذهبی،(52) حافظ هیثمی،(53) متقی هندی(54) و دیگران.

2 - دارمی در سنن خود از ابو الجوزاء أوس بن عبداللّه نقل می کند: در مدینه قحطی شدیدی پدید آمد. عده ای نزد عایشه آمده و از این امر شکایت کردند. عایشه گفت: به سراغ قبر پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم روید و از آنجا دریچه ای به سوی آسمان باز کنید تا بین قبر حضرتصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و آسمان فاصله ای نباشد. آنان چنین کردند. خداوند نیز به برکت توسل به حضرتصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم باران فراوانی به آن ها عنایت کرد، تا آن که سبزی ها رشد کرده و شتران چاق شدند...(55)

از آنجا که حدیث موافق با عقیده «البانی» نبوده، سعی کرده به دلیل وجود سعید بن زید در سندش، آن را تضعیف کند،(56) در حالی که سعید بن زید از رجال مسلم است و یحیی بن معین او را توثیق نموده است. همچنین بخاری، ابن سعد، عجلی، ابوزرعه، ابوجعفر دارمی و برخی دیگر از رجالیین اهل سنّت او را توثیق نموده اند.(57)

این حدیث را ابو نعمان از سعید بن زید و او از عمرو بن مالک نکری و او از ابو الجوزاء اوس بن عبداللّه نقل کرده است:

ابو نعمان همان محمّد بن فضل است که ملقب به عام شیخ بخاری است و حافظ ابن حجر در کتاب «التقریب» درباره او می گوید: «او ثقه و ثبت است». ولی در آخر عمرش تغییری داشته است و این تغییر مضر به روایات او نیست؛ زیرا بخاری بیش از صد حدیث در کتاب صحیحش از او نقل کرده ولی بعد از تغییر در وضعیت او کسی متحمل روایت از او نشده است. ذهبی در ردّ کلام ابن حبان که می گوید: «از او احادیث منکر نقل شده» می نویسد «ابن حبان نمی تواند یک حدیث منکر از او ذکر کند پس کجاست آن چیزی را که گمان کرده است.»(58)

سعید بن زید و عمرو بن مالک نکری، هر دو بنا بر تصریح ابن حجر در کتاب «التقریب» صدوقند. گرچه به دنبال آن از کلمه «یهم» استفاده کرده است ولی بنابر نقل «تدریب الراوی» این جمله از صیغه های توثیق است نه تضعیف.

ابو الجوزاء أوس بن عبداللّه ربعی ثقه واز رجال صحیحین می باشد. در نتیجه سند این روایت مشکلی ندارد.

3 - قسطلانی نقل می کند: «عربی بر کنار قبر پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ایستاد و عرض کرد: بار خدایا! امر کردی تا بندگان را آزاد کنیم، این حبیب تو است و من بنده تو، مرا از آتش جهنم به حقّ پیامبرت آزاد گردان. هاتفی ندا داد: ای مرد! چرا آزادی از جهنم را تنها بر خودت خواستی و برای جمیع مؤمنین نخواستی؟ برو که تو را آزاد نمودم»(59)

4 - ابن ابی الدنیا در کتاب «مجابی الدعاء» نقل کرده که ابوهاشم حدیث کرد ما را که از کثیر بن محمّد بن کثیر بن رفاعه شنیدم که می گوید: مردی به نزد عبدالملک بن سعید بن ابجر آمد در حالی که شکم او ورم کرده بود. عبدالملک به او گفت: تو دردی داری که هرگز خوب نخواهد شد. آن مرد گفت: آن درد چیست؟ عبدالملک گفت: دمل بزرگی است که در شکم تو پدید آمده که و غالباً صاحب آن را به قتل می رساند. آن مرد ناراحت شد و عرض کرد: «اللّه، اللّه، اللّه ربّی لا أشرک به شیئاً اللّهمّ إنّی اتوجّه الیک نبیّک محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نبیّ الرحمة، یا محمّد! إنّی أتوجّه بک إلی ربّک و ربّی یرحمنی ممّا بی» ؛ «خدا را، خدا را، خدا را، که پروردگار من است که هرگز به او شرک نخواهم ورزید. بارخدایا! من به وسیله پیامبرت محمّد که نبی رحمت است به سوی تو توجّه پیدا می کنم، ای محمّد! همانا من به واسطه تو به پروردگارت و پروردگارم متوجه می شوم که از آنچه در من وجود دارد به من رحم نماید.» راوی می گوید: در آن هنگام بود که از آن مرض بهبودی پیدا کرد و هرگز درد و مرضی در خود احساس نمی نمود.

ابن تیمیه می گوید: «روایت شده که سلف به این دعا و نحو آن خدا را می خواندند.»(60)

دیدگاه علمای اهل سنّت

1 - نورالدین سمهودی می گوید: «استغاثه و شفاعت و توسل به پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و جاه و برکت او نزد خداوند از کردار انبیا و سیره سلف صالح بوده و در هر زمانی انجام می گرفته است؛ چه قبل از خلقت و چه بعد از آن، حتی در حیات دنیوی و در برزخ. هر گاه توسل به اعمال صحیح است؛ همان گونه که در حدیث غار آمده، توسل به پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اولی است...»(61)

2 - دکتر عبدالملک سعدی می گوید: «هر گاه کسی بگوید: أللّهمّ إنّی توسلت إلیک بجاه نبیّ أو صالح؛ کسی نباید در جواز آن شک کند؛ زیرا جاه همان ذات کسی نیست که به او توسل شده، بلکه مکانت و مرتبه او نزد خداوند است و این، حاصل و خلاصه اعمال صالح او است. خداوند متعال در مورد حضرت موسیعليه‌السلام می فرماید:( وَکانَ عِنْدَ اللّه وَجِیهاً ) ؛(62) و نزد خدا آبرومند بود...»(63)

3 - قسطلانی می گوید: «بر زائر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم سزاوار است که زیاد دعا و تضرّع و استغاثه، طلب شفاعت و توسل به ذات پاک رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نماید...»(64)

4 - زرقانی در شرح آن می گوید: «... باید به پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم توسل جست؛ زیرا توسل به آن حضرت سبب فرو ریختن کوه های گناهان است...»

5 - ابن الحاج ابو عبیداللّه عبدری مالکی می گوید: «... مرده ای که به زیارتش می رویم اگر از کسانی باشد که امید برکت از او می رود، باید به او توسل جست، و پیامبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در رأس آنان است...»(65)

6 - حسن بن علی سقاف شافعی می گوید: «توسل، استغاثه و طلب شفاعت از بزرگ مردم (محمّدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم پیامبر و چراغ تاریکی ها) از امور مستحبی است که بر آن تأکید فراوان شده است، به ویژه هنگام گرفتاری ها. و سیره علمای اهل عمل و اولیای اهل عبادت، بزرگان محدّثین و امامان سلف بر این بوده است»

7 - نووی در برخی از کتاب هایش قائل به استحباب توسل شده است.(66)

8 - غماری در مقدمه کتابش می نویسد: «قول به استحباب توسل، مذهب شافعی و دیگر از امامان شایسته است. کسانی که بر جلالت و وثوق آنان اجماع است»(67)

9 - ابن حجر مکّی از اشعار شافعی این دو بیت را که بر توسل شافعی به اهل بیت پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دلالت دارد، نقل می کند:

آل النبیّ ذریعتی

و هم إلیه وسیلتی

أرجو بهم أعطوا غداً

بیدی الیمین صحیفتی(68)

«آل پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم راه من می باشند، و آنان وسیله من به سوی خدایند.

به آنان امید دارم که در روز قیامت صحیفه و نامه اعمال مرا به دست راستم بدهند.»

10 - زینی دحلان می گوید: «هر کس که ذکرهای پیشینیان و دعاها و اوراد آنان را دنبال کند، در آن ها مقدار زیادی از توسل به ذوات مقدسه می یابد. و کسی هم بر آنان ایراد نگرفت، تا این که این منکران (وهابیان) آمدند. و اگر قرار باشد که نمونه های توسل را جمع کنیم کتابی عظیم می شود...»(69)

مرحوم علامه امینی در توجیه توسل می فرماید: «توسل بیش از این نیست که شخصی با واسطه قرار دادن ذوات مقدسه به خدا نزدیک شود و آنان را وسیله برآورده شدن حاجات خود قرار دهد؛ زیرا آنان نزد خدا آبرومندند؛ نه این که ذات مقدس آنان را به طور مستقل در برآورده شدن حاجت هایش دخیل بداند، بلکه آنان را مجاری فیض، حلقه های وصل و واسطه های بین مولی و بندگان می داند... با این عقیده که تنها مؤثر حقیقی در عالم وجود خداوند سبحان است و تمام کسانی که متوسل به ذوات مقدسه می شوند همین نیّت را دارند، حال این چه ضدّیتی با توحید دارد؟...»(70)

2 - توسل به دعای پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در حیات برزخی

عقیده مسلمانان بر جواز، بلکه رجحان این نوع توسل است، ولی در مقابل، وهابیان قائل به عدم جواز و حرمت آن می باشند.

ابن تیمیه می گوید: «توسل؛ یعنی این که انسان از پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم طلب کند تا برایش دعا کند؛ همان گونه که شما به انسانی زنده می گویی: برای من دعا کن. همان طور که صحابه از پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم می خواستند تا برایشان دعا کند. این در مورد زنده ها صحیح و مشروع است، ولی در مورد مردگان از انبیا و صالحان مشروع نیست...»(71)

دلیل جواز و رجحان

1 - خداوند متعال می فرماید:( وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جآؤُوکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللّه وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللّه تَوّاباً رَحِیماً ) ؛(72) «و اگر این مخالفان هنگامی که به خود ستم کردند [و فرمان های خدا را زیر پا گذاردند] به نزد تو می آمدند و از خدا طلب آمرزش می کردند و پیامبر هم برای آن ها استغفار می کرد، خدا را توبه پذیر و مهربان می یافتند.»

ممکن است کسی ادّعا کند که آیه، ظهور در زمان پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دارد، ولی به تنقیح مناط و اخذ ملاک می توان آن را به عصر بعد از وفاتشان نیز تعمیم داد؛ زیرا انسان همیشه و در هر زمان گناه کار است و به وسیله ای نیاز دارد تا او را برای طلب مغفرت از خداوند واسطه قرار دهد. از همین رو، صحابه بعد از پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با تمسک به این آیه از آن حضرتصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم طلب استغفار می نمودند. این مطلب علی الخصوص با اثبات حیات برزخی و وجود ارتباط بین عالم برزخ و دنیا هموارتر خواهد شد.(73)

2 - بیهقی و ابن ابی شیبه نقل می کنند: در زمان خلافت عمر قحطی شدیدی بر مردم روی آورد. بلال بن حرثرحمه‌الله از اصحاب رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم کنار قبر پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آمد و عرض کرد: ای رسول خدا! برای امتت باران بطلب؛ زیرا آنان نزدیک است که هلاک شوند. رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در عالم رؤیا به او فرمود: زود است که آنان سیراب شوند.(74) در این حدیث بلال به دعای پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم متوسل شده است.

3 - علیعليه‌السلام می فرماید: «شخصی بعد از سه روز از دفن رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم وارد مدینه شد و خود را روی قبر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم انداخت و خاک آن را بر سر ریخت و عرض کرد: ای رسول خدا! گفتی، ما هم گفتارت را شنیدیم، از خداوند گرفتی ما نیز از تو گرفتیم، از جمله آیاتی که بر تو نازل شد، این بود:( وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُوکَ... ) من به خود ظلم کرده ام، آمده ام تا برایم استغفار نمایی. از داخل قبر ندا داده شد که تو به طور حتم بخشیده شدی»(75)

منع از توسل، از بدعت های امویان

حاکم نیشابوری به سند خود از داوود بن ابی صالح نقل می کند: مروان روزی وارد روضه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شد مردی را دید که صورت (پیشانی) خود را بر روی قبر گذارده است. مروان دست به شانه اش گذاشت و گفت: می دانی که چه می کنی؟ آن مرد سر خود را بلند کرد. مروان دید او ابوایّوب انصاری است. او خطاب به مروان گفت: آری، می دانم که چه می کنم! من به خاطر این سنگ ها نیامده ام، بلکه برای رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آمده ام. آن گاه از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نقل کرد که فرمود: «بر دین گریه نکنید، اگر کسی که اهلیت دارد والی آن گردد، بلکه زمانی بر دین بگریید که نااهل والی آن شود»(76)

3 - توسل و تبرک به آثار پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در حیات برزخی

عموم مسلمانان - در طول تاریخ - قائل به جواز آن بوده و هستند، ولی وهابیان آن را تحریم نمود اند. در بحث «تبرک» و «سنّت و بدعت» به فتاوای وهابیان در این مورد اشاره کردیم. در اینجا به طور خلاصه به برخی از روایات اشاره می کنیم:

1 - سمهودی شافعی از مطلّب نقل می کند: بعد از وفات پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مردم به خاک قبر پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم تبرک جسته و از آن بر می داشتند، تا این که عایشه مانع شد و دستور داد: دیواری را به دور قبر پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم کشیدند تا جسد پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مکشوف نگردد.(77)

2 - بخاری در کتاب «اعتصام» به سند خود از أبی برده نقل کرده است: هنگامی که وارد مدینه شدم، عبداللّه بن سلام را ملاقات کردم، او به من گفت: به منزل ما بیا تا در ظرفی که رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با آن آب آشامیده، آب خورده و سیراب شوی و در مکانی که در آنجا نماز گزارده، نماز بخوانی. با او به منزلش رفتم، با آن ظرف آب آشامیدم، از خرما تناول نموده و در آن مکان نماز گزاردم.(78)

3 - بخاری نیز در کتاب «الأدب المفرد»(79) از عبدالرحمن بن رزین روایت کرده که فرمود: گذرمان بر سرزمین «ربذه» افتاد، خبردار شدیم که سلمة بن اکوعرحمه‌الله از اصحاب رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در این سرزمین زندگی می کند، لذا خدمت او رسیدیم، بر او سلام کردیم. او دست هایش را بیرون آورد و فرمود: با این دو دست با پیامبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بیعت نمودم... ما بلند شده و آن را بوسیدیم.

کلمات اهل سنّت درباره توسّل

1 - قسطلانی می گوید: «وینبغی للزائر لهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم أن یکثر من الدعآء والتّضرع والتّشفّع والتوسّل بهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فجدیر بمن أستشفع به أن یشفّعه اللّه فیه.

قال: وإنّ الاستغاثة هی طلب الغوث فالمستغیث یطلب من المستغاث به أغاثته أن یحصل له الغوث، فلافرق بین أن یعبّر بلفظ الاستغاثة أو التّوسل أو التشفّع أو التوجّه أو التجوّه؛ لأنّهما من الجاه والوجاهة ومعناهما علوّ القدر والمنزلة وقد یتوسّل بصاحب الجاه إلی من هو أعلی منه.

قال: ثمّ إنّ کلاًّ من الاستغاثة والتّوسل والتشفّع والتوجّه بالنبیّصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم کما ذکره فی (تحقیق النصرة و مصباح الظلام) واقع فی کلّ حال قبل خلقه وبعد خلقه فی مدّة حیاته فی الدنیا وبعد موته فی البرزخ وبعد البعث فی عرصات القیامة. ثمّ فصّل ما وقع من التوسّل والاستشفاع بهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فی الحالات المذکورة» ؛(80) «بر زائر پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم سزاوار است که بسیار دعا بخواند و زیاد تضرّع، استغاثه و شفاعت خواهی کند و به پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم متوسّل شود. آن گاه شایسته اوست که خداوند فرد مورد نظر را شفیع او قرار دهد.

و نیز می گوید: استغاثه، فریادرس طلبیدن است پس استغاثه کننده از فریادرس، یاری می طلبد تا این که فریادرسی برای او حاصل آید. در این بین، فرق نمی کند که با لفظ استغاثه یا توسّل و یا تشفّع تعبیر نماید و یا با لفظ توجّه یا تجوّه، چون ریشه آن دو، از جاه و وجاهت است و معنای شان بلندمرتبه و والامقام بودن می باشد و همواره به واسطه صاحب مقامی برای رسیدن به صاحب مقام بالاتر از او توّسل می شود.

سپس می گوید: استغاثه، توسّل، تشفّع و توجّه نمودن به پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم - چنانچه در کتاب «تحقیق النصرة و مصباح الظلام» ذکر کرده - در هر حالی واقع شده است؛ چه قبل از آفرینش او و چه بعد از به دنیا آمدن، چه در مدت حیاتش و چه بعد از رحلتش، در برزخ و بعد از مبعوث شدن در عرصه قیامت. سپس بحث موارد وقوع توسّل و شفاعت خواهی از حضرت در حالات مذکور را به تفصیل بیان کرده است»

2 - زرقانی در کتاب «شرح المواهب» می نویسد: «ونحو هذا فی منسک العلّامة خلیل و زاد: و لیتوسّل بهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و یسأل اللّه تعالی بجاهه فی التوسل به؛ اذ هو محطّ جبال الأوزار و اثقال الذنوب؛ لأنّ برکة شفاعته و عظمها عند ربّه لایتعاظمها ذنب. و من اعتقد خلاف ذلک فهو المحروم الذی طمس اللّه بصیرته و أضلّ سریرته. الم یسمع قوله تعالی:( وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جآؤُوکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللّه... ) (81) قال: و لعلّ مراده التعریض بابن تیمیة» ؛(82) «و همچنین است مسلک و روش علّامه خلیل. و اضافه می کند: به پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم باید توسّل شود و در توسّل به احترام مقام آن حضرت از خداوند درخواست می شود؛ چون پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم محلّ نزول کوه های گناهان و سنگینی آن هاست (کنایه از این است که حضرت، شفاعت امّتش را از خداوند می خواهد) به خاطر این که به برکت شفاعت حضرت و عظمت آن نزد پروردگار، هیچ گناهی برابری نمی کند و هر کس خلاف این مطلب را معتقد باشد، محرومی است که خداوند بصیرتش را پوشانده و سریرتش را گمراه نموده است. آیا او سخن خدا را نشنیده است که فرمود: «اگر آنان که بر خویشتن ظلم کردند و پیش تو (پیامبر) آمدند تا از خدا برای ایشان آمرزش بخواهی و طلب مغفرت از خدا نمودند...» زرقانی می گوید: و شاید مراد علامه خلیل از این حرف، تعریض و گوشه زدن بر ابن تیمیه باشد»

پاسخ به شبهات

در باب توسل به اولیای الهی شبهاتی مطرح شده است، گرچه برخی از آن ها مشترک بین این باب و باب استغاثه به ارواح اولیای الهی است ولی ما در اینجا به برخی از آن ها اشاره می کنیم:

1 - اسمای الهی، تنها وسیله

برخی می گویند: مطابق آیات الهی تنها وسیله برای تقرّب به سوی خداوند اسماء الهی است.

خداوند متعال می فرماید:( وَللَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنی فَادْعُوهُ بِها وَذَرُوا الَّذِینَ یُلْحِدُونَ فِی أَسْمائِهِ سَیُجْزَوْنَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ ) ؛(83) «و برای خدا، نام های نیک است، خدا را با آن [نام ها] بخوانید. و کسانی که در اسمای خدا تحریف می کنند [و بر غیر او می نهند، و شریک برایش قائل می شوند] رها سازید. آنان به زودی جزای اعمالی را که انجام می دادند، می بینند.»

و نیز می فرماید:( وَأَنَّ الْمَساجِدَ للَّهِ فَلا تَدْعُوا مَعَ اللّه أَحَداً ) ؛(84) «و این که مساجد از آن خداست. پس هیچ کس را شریک خدا نخوانید. »

پاسخ

مقصود از دعا در مجموع این آیات، مطلق دعا و خواستن نیست؛ بلکه دعا و ندای خاصّی است که با قصدِ آن معنا، مرادف با معنای عبادت می شود و آن معنای الوهیت و یا ربوبیّت است. به علاوه این که مجموع این آیات مربوط به بت پرستانی است که گمان می کردند بت های شان (یا آن موجوداتی که این بت ها رمز آن هاست) برخی از شئون تدبیر را مالکند. لذا برای آن ها استقلال در فعل و تصرف قائل بودند. پر واضح است که هر نوع تواضع برای کسی و درخواست از کسی غیر از خداوند با این اعتقاد عبادت او محسوب شده و شرک است. این قید به خوبی از برخی آیات دیگر استفاده می شود؛ از جمله:

الف)( فَما أَغْنَتْ عَنْهُمْ آلِهَتُهُمُ الَّتِی یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللّه مِنْ شَیْ ءٍ ) ؛(85) «و غیر از خدا همه خدایان باطلی را که می پرستیدند، هیچ رفع هلاکت از آنان ننمود.»

ب)( وَلا یَمْلِکُ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الشَّفاعَةَ ) ؛(86) «و غیر از خدای یکتا که به خدایی می خوانند، قادر بر شفاعت کسی نیستند.»

ج)( وَالَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ ما یَمْلِکُونَ مِنْ قِطْمِیرٍ ) ؛(87) «و به غیر او، معبودانی را که به خدایی می خوانید در جهان مالک پوست هسته خرمایی هم نیستند.»

د)( فَلا یَمْلِکُونَ کَشْفَ الضُّرِّ عَنْکُمْ وَلا تَحْوِیلاً ) ؛(88) «پس نمی توانند دفع ضرر و تغییر حالی از شما کنند. »

بنابر این، علّت مذمّت مشرکین از طرف خداوند این بوده که آنان معتقد به تدبیر و تصرّف بتان به نحو استقلال و بدون اذن و مشیّت خداوند بوده اند.

حسن بن علی سقاف شافعی می گوید: «معنای آیه( وَأَنَّ الْمَساجِدَ للَّهِ فَلا تَدْعُوا مَعَ اللّه أَحَداً ) این است که غیر خدا را عبادت نکنید و در کنار او این بت ها را نپرستید؛ بت هایی که( اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً ) با آن که خداوند می فرماید:( أَ أَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَیْرٌ أَمِ اللّه الْواحِدُ الْقَهّارُ ). همچنین معنای آیه:( وَالَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ ما یَمْلِکُونَ مِنْ قِطْمِیرٍ * إِنْ تَدْعُوهُمْ لا یَسْمَعُوا دُعاءَکُمْ وَلَوْ سَمِعُوا مَا اسْتَجابُوا لَکُمْ * وَیَوْمَ الْقِیامَةِ یَکْفُرُونَ بِشِرْکِکُمْ ) (89) این است: غیر از خدا کسانی که عبادت می کنید مالک هیچ چیز برای شما نیستند؛ اگرچه لفّافه هسته خرما هم باشد»(90)

2 - تنها وسیله، طاعات و اعمال صالح

برخی در توجیه آیه( وَابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ ) می گویند: مقصود از وسیله در این آیه، طاعات و اعمال صالح است که بنده به توسط آن به سوی خدا تقرّب پیدا می کند.

پاسخ

وسیله گرچه هر چیزی است که منشأ قرب به خداوند متعال می شود، ولی می توان یکی از آن وسایل قرب را مقام و دعای پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دانست و از آنجا که حیات اولیای الهی و در رأس آنان رسول گرامی اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ثابت شده لذا توسل به مقام و دعای آن بزرگواران از وسایل قرب الهی به حساب می آید.

3 - ابراهیم و ردّ وسیله

در تفاسیر آمده است، هنگامی که حضرت ابراهیمعليه‌السلام قرار بود در آتش انداخته شود، جبرئیل نزد او آمده، عرض کرد: آیا به من احتیاج داری؟ ابراهیم فرمود: اما به تو هرگز! و اما به پروردگار عالمیان آری!(91)

پاسخ

اوّلاً: در مورد وسیله گفته شده که انسان به کسی متوسل می شود که از خودش نزد خداوند مقرّب تر باشد و در مورد جبرئیل نمی توانیم ادّعا کنیم که او از حضرت ابراهیمعليه‌السلام برتر و مقرّب تر بوده است.

ثانیاً: ظاهر عبارت حضرت ابراهیمعليه‌السلام این است که من به تو که بخواهی با اراده و مشیّت استقلالی خودت برای من کاری انجام دهی احتیاج ندارم، ولی به خدا که تمام کارهایش را با اسباب که از آن جمله جبرئیل است کار دارم. او هر چه صلاح بداند انجام می دهد و او خود به حال من آگاه تر است.

دو نوع وسیله

با مراجعه به قرآن به دست می آوریم که وسیله قرار دادن بر دو نوع است: یک نوع وسیله از جانب مخلوقین است که این نوع چون که تصرّف در اراده پروردگار به حساب می آید شرک محسوب می شود و لذا انکار خدا بر بت پرستان به جهت این بوده که آنان از پیش خود وسیله هایی را بین خودشان و خداوند قرار داده بودند و خداوند هم که بر آنان مؤاخذه بدین جهت بوده نه این که اصل واسطه قرار دادن را مذمّت کرده باشد. این مطلب را از برخی آیات استفاده می کنیم:

1 - آیاتی که به صورت انکار است، امّا در مورد اسم هایی است که از ناحیه مردم و هوای نفسشان بر خداوند جعل کرده اند. خداوند سبحان می فرماید:( أَتُجادِلُونَنِی فِی أَسْماءٍ سَمَّیْتُمُوها أَنْتُمْ وَآبآؤُکُمْ مّا نَزَّلَ اللّه بِها مِنْ سُلْطانٍ ) ؛(92) «آیا با من در مورد نام هایی مجادله می کنید که خود شما و پدرانتان [به عنوان معبود و خدا، بر بت ها] گذارده اید؛ در حالی که خداوند هیچ حجّت و دلیلی درباره آن نازل نکرده است. »

در علم اصول فقه ثابت شده که چون نهی یا نفی بر طبیعت مقیّد وارد شود، آن نهی یا نفی بر قید وارد می شود نه مقیّد. در مورد آیه، خداوند سبحان اصل وسائط و وسایل را نفی نکرده است، بلکه وسائط و وسایلی را از اسماء نهی کرده است که مردم از جانب خود و پدرانشان اختراع نموده اند. اسم هایی که خداوند برای آنان حجّت و برهان قرار نداده است. پس مورد انکار آن است که بدون اذن و واسطه الهی است.

و نیز می فرماید:( إِنْ هِیَ إِلّا أَسْماءٌ سَمَّیْتُمُوها أَنْتُمْ وَآباؤُکُمْ ما أَنْزَلَ اللّه بِها مِنْ سُلْطانٍ إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ... ) ؛(93) «این ها فقط نام هایی است که شما و پدرانتان بر آن ها گذاشته اید [نام هایی بی محتوا و اسم هایی بی مسمّا] ، و هرگز خداوند دلیل و حجّتی بر آن نازل نکرده، آنان فقط از گمان های بی اساس پیروی می کنند...»

2 - آیاتی که از وسائط، تعبیر به شرک کرده؛ از آن جهت که به اراده و حکم و واسطه الهی نمی باشد. خداوند سبحان می فرماید:( سَنُلْقِی فِی قُلُوبِ الَّذِینَ کَفَرُوا الرُّعْبَ بِما أَشْرَکُوا بِاللّه ما لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ سُلْطاناً وَمَأْواهُمُ النّارُ وَبِئْسَ مَثْوَی الظّالِمِینَ ) ؛(94) «به زودی در دل های کافران، به خاطر این که بدون دلیل، چیزهایی را برای خدا همتا قرار دادند، رعب و ترس می افکنیم، و جایگاه آن ها آتش است، و چه بد جایگاهی است جایگاه ستمکاران.»

3 - طایفه سوم آیاتی است که دلالت دارند بر این که توسل به وسایل و شفیعان از آن جهت که به غیر سلطان و اذن خداست موجب عبادت غیر خدا به حساب می آید. خداوند سبحان می فرماید:( وَیَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللّه ما لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ سُلْطاناً وَما لَیْسَ لَهُمْ بِهِ عِلْمٌ ) ؛(95) «آن ها غیر از خدا چیزهایی را می پرستند که او هیچ گونه دلیلی بر آن نازل نکرده است. و چیزهایی که علم و آگاهی به آن ندارند.»

و نیز می فرماید:( ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِهِ إِلّا أَسْماءً سَمَّیْتُمُوها أَنْتُمْ وَآباؤُکُمْ ما أَنْزَلَ اللّه بِها مِنْ سُلْطانٍ إِنِ الْحُکْمُ إِلّا للَّهِ ) ؛(96) «این معبودهایی که غیر از خدا می پرستید، چیزی جز اسم هایی [بی مسمّا] که شما و پدرانتان آن ها را [خدا] نامیده اند، نیست. خداوند هیچ دلیلی بر آن نازل نکرده، حکم تنها از آن خداست.»

4 - آیاتی که دلالت دارد بر این که گرفتن تشریع از غیر خدا اگر بدون اذن او باشد شرک در تشریع به حساب می آید.

خداوند سبحان می فرماید:( أَمْ لَهُمْ شُرَکآءُ شَرَعُوا لَهُمْ مِنَ الدِّینِ ما لَمْ یَأْذَنْ بِهِ اللّه ) ؛(97) ( آیا معبودانی دارند که بی اذن خداوند، آیینی برای آن ساخته اند؟! )

و نیز می فرماید:( قُلْ اللّه أَذِنَ لَکُمْ أَمْ عَلَی اللّه تَفْتَرُونَ ) ؛(98) «بگو: آیا خداوند به شما اجازه داده، یا بر خدا افترا می بندید [و از پیش خود، حلال و حرام می کنید؟!] »

پس مورد آیاتی که بر بت پرستان انکار و توبیخ می کند اصل اعتقاد به واسطه و وسیله نیست، بلکه مورد آن ها تصرفاتی است که در مورد وسائط از خود جعل کرده و اختراع نموده اند، بدون آن که خداوند به آنان اذن داده باشد. شارح و مفسّر آیات انکار و توبیخ مشرکین، همین چهار دسته آیاتی بود که بیان شد.

و به تعبیر دیگر: حقیقت عبادت، امتثال اوامر الهی و تسلیم در برابر اراده حق است، نه شکل و صورت ظاهری آن. و با این بیان جواب یک سؤال نیز داده می شود و آن این که چه فرقی است در توجّه به سنگ های کعبه و توجّه به بت ها؟

در جواب می گوییم: فرق در همین جا روشن می شود، نه در وجود واسطه یا نبود آن؛ زیرا در هر دو مورد واسطه موجود است، آری فرق در وجود امر الهی و نبود آن است که چون در مورد سنگ های کعبه امر خدا هست، لذا عبادت به حساب آمده ولی چون در مورد بت ها امر نیست بلکه نهی است، شرک و عصیان به حساب می آید. و بازگشت عبادت خداوند نیز به خضوع و تسلیم در برابر دستورات او است؛ یعنی از آن جهت که انسان در برابر دستورات خداوند خضوع و تسلیم دارد، عمل او عبادت به حساب می آید.

اشاره به توسل در شعائر دینی

در قرآن و روایات به مجموعه ای از شعائر دینی اشاره شده که با دقت و تأمّل در آن ها پی به وجود روح توسل خواهیم برد. اینک به برخی از آن ها اشاره می کنیم:

1 - خداوند متعال می فرماید:( إِنَّ أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنّاسِ لَلَّذِی بِبَکَّةَ مُبارَکاً وَهُدیً لِلْعالَمِینَ * فِیهِ آیاتٌ بَیِّناتٌ مَقامُ إِبْراهِیمَ وَمَنْ دَخَلَهُ کانَ آمِناً ) ؛(99) «نخستین خانه ای که برای مردم [و نیایش با خداوند] قرار داده شد، همان است که در سرزمین مکه است، که پربرکت و مایه هدایت جهانیان می باشد. در آن، نشانه های روشن [از جمله] مقام ابراهیم است، و هر کس داخل آن [خانه خدا] شود، در امان خواهد بود...»

در این آیه به دو مطلب اشاره شده است: یکی این که بیت اللّه الحرام اولین خانه ای است که خداوند برای عبادت و حج آفریده است. و دیگر این که: در این خانه آیات روشنی همچون مقام ابراهیم است که هر کس در آن وارد شود در امان خواهد بود. پس حجّی که عبارت است از میهمانی خدا و توجّه به سوی حضرت حق سبحانه و تعالی مقرون به نشانه های انبیا و اولیا است، تا دلیل و گواه بر این نکته باشد که توجّه و سیر به سوی خداوند با توجّه به اولیا و انبیا و توسل به آنان برای رسیدن به خدا انجام پذیر خواهد بود.

2 - خداوند سبحان می فرماید:( وَاتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ إِبْراهِیمَ مُصَلًّی ) ؛(100) «و [برای تجدید خاطره] از مقام ابراهیم، عبادتگاهی برای خود انتخاب کنید.»

اگر «مقام ابراهیم» چنان عظمتی دارد که جا دارد انسان در آن مقام، نماز به جای آورد، این مقام و مرتبه به جهت خود حضرت ابراهیمعليه‌السلام است. کسی که در آن مقام نماز می گزارد در حقیقت به ذات پاک ابراهیمعليه‌السلام متوسّل شده تا بتواند از این طریق قرب بیشتری به خداوند پیدا کند.

3 - خداوند متعال می فرماید:( إِنَّ الصَّفا وَالْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللّه فَمَنْ حَجَّ الْبَیْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَیْهِ أَنْ یَطَّوَّفَ بِهِما ) ؛(101) «صفا و مروه از شعائر [و نشانه های] خداست، بنابر این کسانی که حجّ خانه خدا و عمره انجام می دهند، مانعی نیست که بر آن دو طواف کنند [و سعی صفا و مروه انجام دهند] .» و هرگز اعمال بی رویّه مشرکان، که بت هایی بر این دو کوه نصب کرده بودند، از موقعیّت این دو مکان مقدس نمی کاهد. در سبب نام گذاری این دو کوه به صفا و مروه گفته اند که چون حضرت آدمعليه‌السلام بر کوه صفا قرار گرفت آن را صفا نامیده اند که برگرفته از لقب آدم صفی اللّه است. و چون حضرت حوّاء بر کوه مروه فرود آمد آن را مروه نامیده اند که مشتق از مرأه؛ یعنی زن است.

انسان در سعی بین این دو کوه که یک عمل عبادی و واجب در ایام حج است، به یاد هاجر و فداکاری او برای تحصیل آب برای فرزندش اسماعیل می افتد. پس در این مورد عمل واجب عبادی از راه توجّه به اولیای الهی انجام گرفته است.

4 - در آیاتی از قرآن کریم به شخص پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم قسم یاد شده، با این که سوگند به شخص در حقیقت واسطه قرار دادن و توسل به اوست و او را منشأ توفیق قرار دادن است. اینک به برخی از آیات در این باره اشاره می کنیم:

خداوند می فرماید:( لَعَمْرُکَ إِنَّهُمْ لَفِی سَکْرَتِهِمْ یَعْمَهُونَ ) ؛(102) «به جان تو سوگند، این ها در مستی خود سرگردانند. »

و نیز می فرماید:( لا أُقْسِمُ بِهذَا الْبَلَدِ * وَأَنْتَ حِلٌّ بِهذَا الْبَلَدِ ) (103) «قسم به این شهر مقدس [مکه] شهری که تو در آن ساکنی.»

می دانیم که کلمه «لا» در آیه اول زائد است و قسم خوردن به شهر مدینه به اعتبار وجود رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در آن، دلالت بر تعظیم مقام حضرت دارد.

5 - از برخی آیات استفاده می شود که استغفار پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بر گنهکاران، وسیله خوبی برای تقرّب آنان به خداوند است. خداوند می فرماید:( وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جآؤُوکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللّه وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللّه تَوّاباً رَحِیماً ) ؛(104) «و اگر این مخالفان، هنگامی که به خود ستم کردند [و فرمانهای خدا را زیر پا گذاشتند] به نزد تو می آمدند و از خدا آمرزش میطلبیدند، و پیامبر هم برای آنان استغفار می کرد، خدا را توبه پذیر و مهربان می یافتند.»

و نیز می فرماید:( فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ ) ؛(105) «پس آن ها را ببخش و برای آنان آمرزش بطلب، و در کارها با آنان مشورت کن.»

و نیز می فرماید:( وَإِذا قِیلَ لَهُمْ تَعالَوْا یَسْتَغْفِرْ لَکُمْ رَسُولُ اللّه لَوَّوْا رُؤُسَهُمْ وَرَأَیْتَهُمْ یَصُدُّونَ وَهُمْ مُسْتَکْبِرُونَ ) ؛(106) «هنگامی که به آن ها گفته می شود: بیایید تا رسول خدا برای شما استغفار کند، سرهای خود را [از روی تمسخر و کبر و غرور] تکان می دهند و آنان را می بینی که از سخنان تو اعراض کرده و تکبّر می ورزند.»

و در مورد برادران حضرت یوسفعليه‌السلام آمده است که به پدرانشان گفتند:( یا أَبانَا اسْتَغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا إِنّا کُنّا خاطِئِینَ ) ؛(107) «گفتند: ای پدر ما! از خدا آمرزش گناهان ما را بخواه که ما خطاکار بودیم. »

و نیز در مورد ملائکه می خوانیم:( اَلَّذِینَ یَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَمَنْ حَوْلَهُ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَیُؤْمِنُونَ بِهِ وَیَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِینَ آمَنُوا ) ؛(108) «فرشتگانی که حاملان عرشند و آن ها که گرداگرد آن [طواف می کنند] تسبیح و حمد پروردگارشان را می گویند و به او ایمان دارند و برای مؤمنان استغفار می کنند. »

6 - در برخی از آیات نیز اشاره به توسل به آثار اولیای الهی شده است.

در مورد حضرت یوسفعليه‌السلام در قرآن آمده که حضرت به برادرانش فرمود:( اِذْهَبُوا بِقَمِیصِی هذا فَأَلْقُوهُ عَلی وَجْهِ أَبِی یَأْتِ بَصِیراً ) ؛(109) «این پیراهن مرا ببرید و بر صورت پدرم بیندازید بینا می شود.»

و نیز درباره توسل به تابوت و آنچه در آن بوده، قرآن کریم می فرماید:( إِنَّ آیَةَ مُلْکِهِ أَنْ یَأْتِیَکُمُ التّابُوتُ فِیهِ سَکِینَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَبَقِیَّةٌ مِمّا تَرَکَ آلُ مُوسی وَآلُ هارُونَ تَحْمِلُهُ الْمَلائِکَةُ ) ؛(110) «نشانه حکومت او، این است که " صندوق عهد " به سوی شما خواهد آمد. [همان صندوقی که] در آن، آرامشی از پروردگار شما و یادگارهای خاندان موسی و هارون قرار دارد؛ در حالی که فرشتگان، آن را حمل می کنند.»

7 - به طور کلّی تمام ادلّه ای که دلالت بر تبرّک جستن اشخاص به آثار و وسایل وابسته به انبیا و اولیای الهی دارد، همگی از باب توسل به آن بزرگواران به حساب می آید. اینک به نمونه هایی از روایات اشاره می کنیم:

بخاری به سندش از جعید بن عبدالرحمن نقل کرده که گفت: از سائب بن یزید شنیدم که گفت: «ذهبت بی خالتی إلی رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فقالت: یا رسول اللّه! أنّ ابن اُختی وجع. فمسح رأسی ودعا لی بالبرکة وتوضّأ وشربت من وضوئه»؛(111) «خاله ام مرا نزد رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم برد و عرض کرد: ای رسول خدا! فرزند خواهرم مریض است. حضرت سر مرا مسح کرد و برایم دعا به برکت نمود. آن گاه وضو گرفت و من از آب وضوی او نوشیدم.»

بخاری هم چنین به سندش از عون بن ابی جحیفه از پدرش نقل کرده که گفت: بلال را دیدم که آب وضوی رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را گرفته است و مردم را مشاهده کردم که به سوی آن وضو هجوم آوردند، هر کس که مقداری از آن آب وضو را به دست می آورد بر خود می مالید، و کسی که به آن دسترسی پیدا نمی کرد، از رطوبت دست رفیقش استفاده می کرد.

خلقت از طریق وسائط

با مراجعه به قرآن کریم پی می بریم که خلقت الهی نیز از طریق وسائط و وسایل بوده است. اینک به برخی از آیات اشاره می کنیم:

1 - گرفتن جان

در قرآن کریم گرفتن جان انسان به ملائکه و فرستادگان الهی نسبت داده شده است. آنجا که می فرماید:( إِنَّ الَّذِینَ تَوَفّاهُمُ الْمَلائِکَةُ ظالِمِی أَنْفُسِهِمْ ) ؛(112) «کسانی که فرشتگان [قبض ارواح] روح آن ها را گرفتند؛ در حالی که به خویشتن ستم کرده بودند. »

و نیز می فرماید:( حَتّی إِذا جآءَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا وَهُمْ لا یُفَرِّطُونَ ) ؛(113) «تا زمانی که یکی از شما را مرگ فرا رسد [در این موقع] فرشتگان ما جان او را می گیرند و آن ها [در نگاهداری حساب عمر و اعمال بندگان] کوتاهی نمی کنند. »

در جای دیگر می فرماید:( الَّذِینَ تَتَوَفّاهُمُ الْمَلائِکَةُ طَیِّبِینَ ) ؛(114) «همانان که فرشتگان [مرگ] روحشان را می گیرند؛ در حالی که پاک و پاکیزه اند. »

و نیز می فرماید:( قُلْ یَتَوَفّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذِی وُکِّلَ بِکُمْ ) ؛(115) «بگو: فرشته مرگ که بر شما مأمور شده [روح] شما را می گیرد. »

این در حالی است که خداوند، گرفتن جان مردم را به خودش نسبت داده است آنجا که می فرماید:( اللّه یَتَوَفَّی الْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِها... ) ؛(116) «خداوند ارواح را به هنگام مرگ، قبض می کند...»

با جمع بین آیات به این نتیجه می رسیم که گرفتن جان انسان ها کار خداوند است ولی این کار گاهی به توسط ملائکه یا ملک الموت انجام می گیرد.

2 - واسطه در روزی رساندن

در برخی از آیات نیز به واسطه در روزی رساندن خداوند به خلق اشاره کرده است.

الف) آنجا که می فرماید:( الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ فِراشاً وَالسَّماءَ بِناءً وَأَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَراتِ رِزْقاً لَکُمْ ) ؛(117) «آن کس که زمین را بستر شما، و آسمان [جوّ زمین] را همچون سقفی بالای سر شما قرار داد و از آسمان آبی فرو فرستاد، و به وسیله آن، میوه ها را پرورش داد تا روزی شما باشد. »

ب)( وَهُوَ الَّذِی أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجْنا بِهِ نَباتَ کُلِّ شَیْ ءٍ ) ؛(118) «او کسی است که از آسمان، آبی نازل کرد و به وسیله آن، گیاهان گوناگون رویاندیم. »

ج)( وَاللّه أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَحْیا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً لِقَوْمٍ یَسْمَعُونَ ) ؛(119) «خداوند از آسمان آبی فرستاد، و زمین را پس از آن که مرده بود، حیات بخشید. در این، نشانه روشنی است برای جمعیتی که گوش شنوا دارند.»

د)( وَجَعَلْنا مِنَ الْماءِ کُلَّ شَیْ ءٍ حَیٍّ أَفَلا یُؤْمِنُونَ ) ؛(120) «و هر چیز زنده ای را از آب قرار دادیم، آیا ایمان نمی آورند؟!»

ه)( وَاللّه الَّذِی أَرْسَلَ الرِّیاحَ فَتُثِیرُ سَحاباً ) ؛(121) «و خداوند کسی است که بادها را فرستاد تا ابرها را به حرکت درآورند. »

توسل

توسل

یکی دیگر از موارد اختلاف بین وهابیان و سایر مسلمین، توسل به اولیای الهی یا به تعبیری، وسیله قرار دادن آنان نزد خداوند متعال است. وهابیان آن را جایز نمی دانند، اما عموم مسلمین نه تنها آن را جایز می شمارند، بلکه در طول تاریخ به آن عمل کرده اند. توسل انواع و اقسامی دارد که نزد عموم مسلمین برخی از آن ها صحیح و بعضی باطل و دسته ای دیگر مورد اختلاف هست؛ به همین دلیل هر کدام را با حکم آن ها بیان می نماییم.

تعریف توسل

توسل در لغت

خلیل بن احمد می گوید: «توسل از وسلت الی ربّی وسیلة است؛ یعنی انجام دادم عملی را تا به سبب آن به سوی خدا نزدیک شوم...»(1)

ابن منظور افریقی می نویسد: «وسیله چیزی است که انسان به سبب آن به مقصود خود رهنمون می شود»(2)

توسل در اصطلاح

مقصود از توسل آن است که بنده چیزی یا شخصی را نزد خداوند واسطه قرار دهد تا او وسیله قربش به خدا گردد.(3)

فتوا های وهابیان

1 - شیخ عبدالعزیز بن باز مفتی سابق حجاز می گوید: «توسل به جاه، و برکت یا حقِ کسی بدعت است، ولی شرک نیست؛ از همین رو هر گاه کسی بگوید: «اللّهمّ إنّی أسألک بجاه أنبیآئک أو بجاه ولیّک فلان أو بعبدک فلان أو بحقّ فلان أو برکة فلان» جایز نیست، بلکه بدعت و شرک آلود است»(4)

2 - شیخ صالح بن فوزان می گوید: «هر کس به خالق و رازق بودن خداوند ایمان آورد، ولی در عبادت واسطه هایی بین خود و خداوند قرار دهد، در دین خدا بدعت گذارده است... و اگر به وسائط متوسل شود (به جهت جاه و مقام آنان) بدون آن که آنان را عبادت کند، این بدعت حرام و وسیله ای از وسایل شرک است...»(5)

3 - گروه فتوای وهابیان، در جواب سؤالی از توسل می گویند: «توسل به ذات پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و غیرِ او (از انبیا و صالحان) جایز نیست. همچنین توسل به جاه پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و غیر او حرام است؛ زیرا این عمل بدعت است و از پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم یا صحابه حکمی در این مورد نرسیده است...»(6)

4 - ناصرالدین البانی می گوید: «من معتقدم: کسانی که به اولیا و صالحان و... توسل می کنند از راه حق گمراهند...»(7)

فلسفه توسل

توسل، وسیله و واسطه قرار دادن چیزی بین خود و مطلوب است. وسیله بر دو قسم است: گاهی از امور مادی است؛ مثل آب و غذا که وسیله رفع تشنگی و گرسنگی است. و زمانی نیز از امور معنوی است؛ مثل گناه کاری که خدا را به مقام و جاه یا حقیقت پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم قسم می دهد تا از گناهش بگذرد. در هر دو صورت وسیله لازم است؛ زیرا خداوند متعال جهان آفرینش را به بهترین صورت آفریده است؛ آنجا که می فرماید:( الَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْ ءٍ خَلَقَهُ ) ؛(8) «آن خدایی که همه چیز را به بهترین صورت آفریده است.»

جهان براساس نظام علّت و معلولی و اسباب و مسببات، برای هدایت و رشد و تکامل انسان ها آفریده شده است و نیازمندی های طبیعی بشر با عوامل و اسباب عادی برآورده می گردد. فیوضات معنوی خداوند، همچون هدایت، مغفرت و آمرزش نیز بر اساس نظامی خاص بر انسان ها نازل می شود و اراده حکیمانه خداوند بر این تعلق گرفته که امور از طریق اسباب خاص و علل معیّن به انسان ها برسد. بنابراین، همان گونه که در عالم ماده نمی توان پرسید: چرا خداوند متعال زمین را با خورشید نورانی کرده و خود بی واسطه به چنین کاری دست نزده است؟ در عالم معنا نیز نمی توان گفت: چرا خداوند مغفرت خویش را به واسطه اولیای الهی، شامل حال بندگان می کند؟

شهید مطهریرحمه‌الله می فرماید: «فعل خدا، دارای نظام است. اگر کسی بخواهد به نظام آفرینش اعتنا نداشته باشد گمراه است. به همین جهت است که خدای متعال، گناه کاران را ارشاد فرموده است که درِ خانه رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بروند و علاوه بر این که خود طلب مغفرت کنند، از آن بزرگوار بخواهند که برای ایشان طلب مغفرت کند. قرآن کریم می فرماید:( وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جآؤُوکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللّه وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللّه تَوّاباً رَحِیماً ) ؛(9) «اگر ایشان هنگامی که [با ارتکاب گناه] به خود ستم کردند، نزد تو می آمدند و از خدا آمرزش می خواستند و پیامبر هم برای ایشان طلب مغفرت می کرد، خدا را توبه پذیر مهربان می یافتند.»(10)

از همین رو می بینیم که در قرآن و سنّت تأکید فراوانی بر وسیله و توسل شده است. خداوند متعال می فرماید:( یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّه وَابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ... ) ؛(11) «ای مؤمنین! تقوا پیشه کنید و برای رسیدن به او وسیله طلب نمایید. »

توسل از دیدگاه قرآن

یکی از باب های عبادت خداوند متعال، در کنار نماز و روزه و دعا و ذکر و... توسل به سوی او با وسیله قرار دادن اولیا و مقربین است، توسل به سوی خدا به واسطه مقربین یک نوع نزدیکی و قرب به خدا به حساب می آید؛ زیرا شخص متوسل زمام قلب خود را به سوی وجه خدا معطوف می دارد.

خداوند متعال در آیه تغییر قبله می فرماید:( قَدْ نَری تَقَلُّبَ وَجْهِکَ فِی السَّماءِ فَلَنُوَلِّیَنَّکَ قِبْلَةً تَرْضاها فَوَلِّ وَجْهَکَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَحَیْثُ ما کُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَکُمْ شَطْرَهُ وَإِنَّ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ لَیَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ وَمَا اللّه بِغافِلٍ عَمّا یَعْمَلُونَ ) ؛(12) «نگاه های انتظارآمیز تو را به سوی آسمان [برای تعیین قبله نهایی] می بینیم. اکنون تو را به سوی قبله ای که از آن خشنود باشی، باز می گردانیم. پس روی خود را به مسجد الحرام کن. و هر جا باشید، روی خود را به سوی آن بگردانید. و کسانی که کتاب آسمانی به آن ها داده شده، به خوبی می دانند این فرمان حقّی است که از ناحیه پروردگارشان صادر شده [و در کتاب های خود خوانده اند که پیغمبر اسلام، به سوی دو قبله، نماز می خواند] و خداوند از اعمال آن ها [در مخفی داشتن این آیات] غافل نیست.»

خداوند سبحان در این آیه دستور داده تا همه نمازگزاران هنگام نماز رو به قبله قرار گیرند. در نتیجه خداوند قبله را وسیله ای برای توجّه به خودش قرار داده است.

در آیه دیگر می خوانیم:( وَلَیْسَ الْبِرُّ بِأَنْ تَأْتُوا الْبُیُوتَ مِنْ ظُهُورِها وَلکِنَّ الْبِرَّ مَنِ اتَّقی وَأْتُوا الْبُیُوتَ مِنْ أَبْوابِها ) ؛(13) «کار نیک، آن نیست که از پشت خانه ها وارد شوید، بلکه نیکی این است که پرهیزکار باشید، و از در خانه ها وارد شوید و تقوا پیشه کنید تا رستگار گردید.»

در این آیه خداوند دستور می دهد که انسان ها از درب خانه ها وارد شوند که این اشاره به وسیله و اسباب دارد، و لازم است که هر کاری را از راهش انجام دهیم.

قبله، معبود انسان نیست بلکه چیزی است که انسان به واسطه توجّه به آن در حقیقت به خدا توجّه پیدا می کند. از این جهت است که خداوند سبحان آدم را قبله ملائکه قرار داد و دستور داد تا بر او سجده کنند، ولی این سجده در حقیقت سجده برای خدا است.

و لذا فرمود:( وَإِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ... ) ؛(14) «و [یاد کن] هنگامی را که به فرشتگان گفتیم: برای آدم سجده و خضوع کنید.»

و نیز بیوت حضرت موسی کلیم اللّه قبله برای بنی اسرائیل در نمازهایشان برای خدا قرار گرفته است، آنجا که در قرآن می خوانیم:( وَأَوْحَیْنا إِلی مُوسی وَأَخِیهِ أَنْ تَبَوَّءا لِقَوْمِکُما بِمِصْرَ بُیُوتاً وَاجْعَلُوا بُیُوتَکُمْ قِبْلَةً وَأَقِیمُوا الصَّلاةَ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ ) ؛(15) «و به موسی و برادرش وحی کردیم که برای قوم خود خانه هایی در سرزمین مصر انتخاب کنید و خانه های تان را مقابل یکدیگر [و متمرکز] قرار دهید و نماز را برپا دارید، و به مؤمنان بشارت ده [که سرانجام پیروز می شوند] .»

و به همین جهت است که یوسف به پدرش گفت:( یا أَبَتِ إِنِّی رَأَیْتُ أَحَدَ عَشَرَ کَوْکَباً وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ رَأَیْتُهُمْ لِی ساجِدِینَ ) ؛(16) «پدرم! من در خواب دیدم که یازده ستاره، و خورشید و ماه در برابرم سجده می کنند. »

و نیز هنگامی که یعقوب و برادران یوسف وارد شدند همگی بر او سجده کردند، آنجا که قرآن در این باره می گوید:( فَلَمّا دَخَلُوا عَلی یُوسُفَ آوی إِلَیْهِ أَبَوَیْهِ وقالَ ادْخُلُوا مِصْرَ إِنْ شاءَ اللّه آمِنِینَ * وَرَفَعَ أَبَوَیْهِ عَلَی الْعَرْشِ وَخَرُّوا لَهُ سُجَّداً و قالَ یا أَبَتِ هذا تَأْوِیلُ رُءْیایَ مِنْ قَبْلُ قَدْ جَعَلَها رَبِّی حَقّاً ) ؛(17) «و هنگامی که بر یوسف وارد شدند، او پدر و مادر خود را در آغوش گرفت، و گفت: همگی داخل مصر شوید، که ان شاء اللّه در امن و امان خواهید بود. و پدر و مادر خود را بر تخت نشاند و همگی به خاطر او به سجده افتادند، و گفت: ای پدر! این تعبیر خوابی است که قبلاً دیدم، پروردگارم آن را حق قرار داد.»

نقل این مطالب در قرآن تنها قصه گویی نیست بلکه درس ها و پیام هایی برای ما دارد. لذا قرآن کریم در آخر قصه حضرت یوسفعليه‌السلام می فرماید:( لَقَدْ کانَ فِی قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِأُولِی الْأَلْبابِ ما کانَ حَدِیثاً یُفْتَری وَلکِنْ تَصْدِیقَ الَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ وَتَفْصِیلَ کُلِّ شَیْ ءٍ وَهُدیً وَرَحْمَةً لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ ) ؛(18) «در سرگذشت آن ها درس عبرتی برای صاحبان اندیشه بود. این ها داستان دروغین نبود، [بلکه وحی آسمانی است، و] هماهنگ است با آنچه پیش روی او [از کتب آسمانی پیشین] قرار دارد، و شرح هر چیزی [که مایه سعادت انسان است] و هدایت و رحمتی است برای گروهی که ایمان می آورند. »

و نیز در آیه ای دیگر می خوانیم:( یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّه وَابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ وَجاهِدُوا فِی سَبِیلِهِ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ ) ؛(19) «ای کسانی که ایمان آورده اید از [مخالفت فرمان] خدا بپرهیزید، و وسیله ای برای تقرّب به او بجویید، و در راه او جهاد کنید، باشد که رستگار شوید. »

و نیز می فرماید:( وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جآؤُوکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللّه وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللّه تَوّاباً رَحِیماً ) ؛(20) «و اگر این مخالفان، هنگامی که به خود ستم کردند [و فرمانهای خدا را زیر پا گذاشتند] به نزد تو می آمدند، و از خدا طلب آمرزش می کردند، و پیامبر برای آن ها استغفار می کرد، خدا را توبه پذیر مهربان می یافتند.»

در این آیه، خداوند وسیله را معیّن کرده که همان استغفار و توبه و بازگشت به پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و استغفار آن حضرت و شفیع قرار گرفتن او بین گنهکار و خدا است.

خداوند متعال در قرآن کریم شأن حضرت مسیحعليه‌السلام را بالا برده و او را وجیه و آبرومند معرفی کرده است، آنجا که می فرماید:(... اسْمُهُ الْمَسِیحُ عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ وَجِیهاً فِی الدُّنْیا وَالْآخِرَةِ وَمِنَ الْمُقَرَّبِینَ ) ؛(21) «نامش مسیح، عیسی پسر مریم است؛ در حالی که در این جهان و جهان دیگر، دارای آبرو خواهد بود، و از مقرّبان [الهی] است.»

و نیز در شأن حضرت موسی می فرماید:( یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَکُونُوا کَالَّذِینَ آذَوْا مُوسی فَبَرَّأَهُ اللّه مِمّا قالُوا وَکانَ عِنْدَ اللّه وَجِیهاً ) ؛(22) «ای کسانی که ایمان آورده اید! همانند کسانی نباشید که موسی را آزار دادند، و خداوند او را از آنچه در حق او گفتند مبرّا ساخت، و او نزد خداوند آبرومند [و گرانقدر] بود.»

«وجیه» یعنی شخص دارای آبرو و قرب که به واسطه او انسان به دیگری توجّه پیدا کرده و به او متوسل می شود و لذا در روایت آمده است که پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به شخصی اعرابی چنین تعلیم داد که بگو: «یا محمّد! إنّی توجّهت بک إلی اللّه...» ؛(23) «ای محمّد! همانا من برای رسیدن به خدا به تو توجّه می کنم.»

و نیز در روایت عثمان بن حنیف آمده که مردی کور نزد پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آمد و عرض کرد: از خدا بخواه تا مرا عافیت دهد. حضرت فرمود: اگر بخواهی صبر کنی برای تو بهتر است. و اگر خواستی برای تو دعا می کنم. آن مرد عرض کرد: برای بینایی من دعا کن. حضرت او را دستور داد تا وضو گرفته و این دعا را بخواند: «اللّهمّ إنّی أسألک وأتوجّه إلیک بنبیّک محمّد نبیّ الرحمة، یا محمّد! إنّی توجّهت بک إلی ربّی فی حاجتی لیقضیها، اللّهمّ شفّعه فیّ» ؛(24) «بار خدایا! همانا من از تو می خواهم و به وسیله پیامبرت محمّد، پیامبر رحمت به سوی تو توجّه پیدا می کنم. ای محمّد! همانا من به سبب تو به پروردگارم در حاجتم متوجه شدم تا آن را برآورد. بار خدایا! او را در حق من شفیع گردان.»

عالم مظهر خداست

فعل و خلقت خدا، وجه و آیه و نشانه او است. آنچه در شرق و غرب عالم آفریده شده و به تعبیری جامع تر آنچه در عالم وجود است همگی آیات و نشانه هایی است که می تواند متدبّر در آن ها را به سوی خدا سوق دهد و لذا آن ها به یک معنا وجه خدایند. قبله که در مقابل انسان در حال نماز قرار می گیرد رمزی از وجه خدا بودن است، به این معنا که گویا ما تمام روی خود را به طرف قبله قرار داده و او را وجه الهی فرض کرده ایم.

آیات و وجه های خدا مختلف است و برخی از آن ها تام است؛ یعنی مظهر صفات و اسمای تامه الهی است. و لذا خداوند متعال درباره حضرت عیسیعليه‌السلام فرمود:(... وَجِیهاً فِی الدُّنْیا وَالْآخِرَةِ وَمِنَ الْمُقَرَّبِینَ ) و نیز در مورد حضرت موسیعليه‌السلام فرمود:( وَکانَ عِنْدَ اللّه وَجِیهاً ).

توجّه به اشرف مخلوقات خداوند، در حقیقت روی کردن به طرف وجه کریم خدا است، لذا در دعای ندبه می خوانیم: «أین وجه اللّه الّذی إلیه یتوجّه الأولیآء»؛ «کجاست وجه خدا که اولیای الهی تنها به سوی او توجّه می کنند. » و نیز در زیارت جامعه کبیره می خوانیم: «من أراد اللّه بدأ بکم ومن وحّده قبل عنکم ومن قصده توجّه بکم»؛ «هر کس خدا را بخواهد به شما شروع خواهد کرد و هر کس به توحید رسیده از شما پذیرفته است، و هر کس خدا را قصد کرده به شما توجّه پیدا کرده است. »

ولی کامل، وجه خدا

خداوند سبحان می فرماید:( کُلُّ مَنْ عَلَیْها فانٍ * وَیَبْقی وَجْهُ رَبِّکَ ذُو الْجَلالِ وَالْإِکْرامِ ) ؛(25) «هر کس بر روی آن [زمین] است فنا پذیرد و باقی می ماند وجه پروردگارت که آن وجه دارای صفت جلال و جمال است.»

به اتفاق مفسرین کلمه «ذو» صفت برای «وجه» است؛ یعنی وجه پروردگار تو که آن وجه صاحب جلال و اکرام است، باقی می ماند. و چون می دانیم که وجه هر چیزی عبارت است از آنچه که مواجهه بدان حاصل می شود، بنابر این وجه هر چیز مظهر آن است، و مظاهر، همان اسمای خدا هستند که مواجهه خدا با تمام مخلوقات به وسیله آن ها انجام می گیرد، و نتیجه آن این می شود که تمام موجودات فنا و زوال پذیرند مگر اسماء جلالیه و جمالیه خداوند. و در نتیجه معلوم می شود که سالکان راه خدا که به فیض جهاد اکبر نایل شده اند؛ عبارتند از اسماء جلالیه و جمالیه حضرت پروردگار متعال. و این اسماء در خارج جز اولیای الهی کسان دیگری نیستند.

لذا در صحیح بخاری می خوانیم که پیامبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: «من رآنی فقد رأی الحقّ»؛(26) «هر کس مرا ببیند خداوند را مشاهده کرده است.»

تأثیر دعای پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم

از آیات قرآن استفاده می شود که دعای پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در برآورده شدن حاجات، تأثیر به سزایی دارد و از آنجا که حیات برزخی را در جای خود به اثبات رساندیم، لذا فرقی بین درخواست از ولی زنده یا مرده نمی کند، انسان می تواند بلکه باید برای قضای حاجاتش به سراغ وسائط برود. ولی نکته مهم این است که وقتی نزد آنان آمد، باید با اعتقاد به واسطه بودن آنان باشد نه این که با دید استقلالی به آن ها بنگرد.

خداوند سبحان از قول برادران یوسفعليه‌السلام می فرماید:( قالُوا یا أَبانَا اسْتَغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا إِنّا کُنّا خاطِئِینَ * قالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَکُمْ رَبِّی إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ ) ؛(27) «گفتند: ای پدر! از خدا آمرزش گناهان ما را بخواه که ما خطاکار بودیم. پدر فرمود: به زودی از پروردگارم برای شما استغفار خواهم کرد؛ زیرا او بخشنده مهربان است. »

و نیز در مورد قصه فرعون با حضرت موسیعليه‌السلام می فرماید:( وَلَمّا وَقَعَ عَلَیْهِمُ الرِّجْزُ قالُوا یا مُوسَی ادْعُ لَنا رَبَّکَ بِما عَهِدَ عِنْدَکَ ) ؛(28) «و هنگامی که بلا بر آن ها مسلّط شد، گفتند: ای موسی! از خدایت برای ما بخواه به عهدی که با تو کرده، رفتار کند...»

و در مورد پیامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم می فرماید:( وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جآؤُوکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللّه وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللّه تَوّاباً رَحِیماً ) ؛(29) «و اگر این مخالفان، هنگامی که به خود ستم کردند نزد تو آمده و از خدا طلب مغفرت می نمودند، و پیامبر هم برای آن ها استغفار می کرد، خدا را توبه پذیر و مهربان می یافتند. »

انواع توسل

توسل و وسیله قراردادن برای رسیدن به خداوند و حوایج، خود برچند نوع است:

1 - برخی از آن ها به اتفاق مسلمانان جایز است؛

2 - دسته ای به اتفاق مسلمانان جایز نیست؛

3 - گروهی دیگر مورد اختلاف بین وهابیان و مسلمانان است.

موارد اتفاق بر جواز

1 - توسل به خدا، به ذات و اسماء و صفاتش

خداوند متعال می فرماید:( وَللَّهِ اْلأَسْماءُ الْحُسْنی فَادْعُوهُ بِها... ) ؛(30) «و برای خدا است اسم های پسندیده، پس او را به آن ها بخوانید. »

ترمذی به سند خود از بریده نقل می کند: پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شنید که مردی خداوند را به ذات، صفات و اسمایش قسم می دهد و می گوید: «اللّهمّ إنّی أسألک بأنّی أشهد أنّک أنت اللّه لا إله إلّا أنت الأحد الصمد الّذی لم یلد ولم یولد ولم یکن له کفواً أحد» پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: «تو خدا را به اسم اعظم اش خواندی، اسمی که اگر به آن خوانده شود اجابت می کند و اگر به آن سؤال شود عطا می کند»(31)

شیخ عبدالعزیز بن باز می گوید: «... توسل باید به اسمای خدا، صفات و توحید او باشد؛ همان گونه که در حدیث صحیح وارد شده است...»(32)

2 - توسل به طاعت و ایمان

توسّل همراه عمل صالح از بهترین وسائط نزد خداوند متعال و از موارد اتفاق بین مسلمین است.

آلوسی در ذیل آیه شریفه:( وَابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ... ) می گوید: «خداوند امر به ادای طاعات نموده است».(33)

حضرت ابراهیم و فرزندش اسماعیل ساختن خانه خدا را عملی برای تقرّب به خداوند متعال قرار داده بودند. خداوند در این باره می فرماید:( وَإِذْ یَرْفَعُ إِبْراهِیمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَیْتِ وَإِسْماعِیلُ رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنّا إِنَّکَ أَنْتَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ ) ؛(34) «و [نیز یاد آورید هنگامی را که ابراهیم و اسماعیل پایه های خانه [کعبه] را بالا می بردند و [می گفتند] پروردگارا! از ما بپذیر که تو شنوا و دانایی. » آن گاه از خداوند حاجت شان را طلبیده و عرض می کنند: «رَبَّنا وَاجْعَلْنا مُسْلِمَیْنِ لَکَ وَمِنْ ذُرِّیَّتِنا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَکَ وَأَرِنا مَناسِکَنا وَتُبْ عَلَیْنا إِنَّکَ أَنْتَ التَّوّابُ الرَّحِیمُ» ؛(35) «پروردگارا! ما را تسلیم فرمان خود قرار ده و از دودمان ما، امّتی که تسلیم فرمانت باشند [به وجود آور و طرز عبادتمان را به ما نشان بده و توبه ما را بپذیر که تو توبه پذیر و مهربانی.»

شیخ عبدالعزیز بن باز می گوید: «هم چنین یکی از اقسام توسّل جایز، توسل به اعمال صالح است؛ در روایت آمده است: گروهی در غاری محبوس شدند و هر کدام با وسیله قرار دادن اعمال صالح خود، از خداوند خواستند که آنان را نجات دهد: یکی خدا را به نیکی به پدر و مادر قسم داد. دیگری، به عفت از زنا سوگند داد. آن یکی به ادای امانت یاد کرد؛ در این هنگام خداوند همه آنان را نجات داد»(36)

مصطفی محمود در ذیل آیه:( وَابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ ) می گوید: «وسیله هر انسانی عملش است و بهترین عمل، متابعت کردن از رسول و الگو قرار دادن او در تمام اعمال است...»(37)

3 - توسل به قرآن کریم

احمد بن حنبل از عمران بن حصین نقل می کند که رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: «قرآن بخوانید و با آن از خداوند سؤال و درخواست کنید...»(38)

4 - توسل به پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در روز قیامت

توسل به پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در قیامت؛ یعنی این که مردم در روز قیامت حضرت را وسیله قرار داده و از او بخواهند تا نزد خداوند از آنان شفاعت کند. بخاری از پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نقل می کند: «مؤمنان در روز قیامت دور هم جمع می شوند، و می گویند: چه خوب است اگر پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ما را شفاعت کند... آن گاه نزد پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آمده و از وی طلب حاجت می کنند، آن حضرتصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نیز از آنان شفاعت می کند»

شورای فتوای وهابیان می گویند: «... روز قیامت مؤمنان به ترتیب به حضرت آدم، نوح، ابراهیم، موسی و عیسی پناه می آورند و همگی عذر می خواهند. حضرت عیسیعليه‌السلام می فرماید: به نزد محمّدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم روید؛ زیرا او بنده ای است که خداوند گناهان گذشته و آینده او را آمرزیده، از او بخواهید تا شما را شفاعت کند. پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نیز به سجده افتاده و برای آنان از درگاه الهی طلب مغفرت و غفران می کند...»(39)

5 - توسل به آثار پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در زمان حیات

توسل، گاهی با وسیله قرار دادن خودِ شخص است، زمانی با اثرش و هنگامی نیز به مکانی است که آن شخص بزرگوار را در خود جای داده است.

احمد بن حنبل و دیگران نقل می کنند: پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هنگامی که وضو می گرفت، مردم به جهت تبرک به آب وضوی حضرتصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نزدیک بود که خود را به هلاکت اندازند.(40)

6 - توسل به دعای پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در حال حیات

پیامبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به این دلیل که شخصیّتی عظیم و جلیل القدر است، دعایش رد نمی شود، لذا می توان برای رسیدن به خواسته خود از خدا به دعای او توسل جست.

برادران حضرت یوسفعليه‌السلام بعد از آن که به خطا و اشتباه و گناهشان پی برده و پشیمان گشتند، از پدرشان خواستند تا برای آنان دعا کند. خداوند در این زمینه می فرماید:( قالُوا یا أَبانَا اسْتَغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا إِنّا کُنّا خاطِئِینَ * قالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَکُمْ رَبِّی إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ ) ؛(41) «گفتند: پدر! از خدا آمرزش گناهان ما را بخواه که ما خطاکار بودیم...» همچنین در مذمّت منافقان می فرماید:( وَإِذا قِیلَ لَهُمْ تَعالَوْا یَسْتَغْفِرْ لَکُمْ رَسُولُ اللّه لَوَّوْا رُؤُسَهُمْ وَرَأَیْتَهُمْ یَصُدُّونَ وَهُمْ مُسْتَکْبِرُونَ ) ؛(42) «هنگامی که به آنان گفته شود: بیایید تا رسول خدا برای شما استغفار کند، سرهایشان را [از روی استهزا و کبر و غرور] تکان می دهند و آن ها را می بینی که از سخنان تو اعراض کرده و تکبر می ورزند.»

7 - توسل به ذات پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم قبل از آمدن به دنیا

حاکم نیشابوری نقل می کند: «حضرت آدمعليه‌السلام بعد از آن که خطایی از او سرزد، عرض کرد: بار خدایا تو را به حقّ محمّد سوگند می دهم از من بگذری! خداوند فرمود: ای آدم چه کسی به تو این کلمات را یاد داد؟! عرض کرد: بار خدایا! بر ساق عرش دیدم چنین نوشته شده است: «لا إله إلّا اللّه، محمّد رسول اللّه» از این فهمیدم که رسول تو کریم ترین انسان ها نزد توست؛ زیرا اسم او را با اسم خودت مقرون ساختی. خداوند فرمود: آری، تو را بخشیدم، او آخرین پیامبران و از ذریه تو است و اگر او نبود تو را خلق نمی کردم»(43)

8 - توسل به انبیا و اولیا در حیاتشان

ابن تیمیه می گوید: ترمذی به طریق صحیح نقل کرده که پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به شخصی دستور داد، این چنین خدا را بخواند: «اللّهمّ إنّی أسألک وأتوجّه إلیک بنبیّک»(44)

ابوبکر نزد رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آمد و عرض کرد: من قرآن را فرا می گیرم، ولی آن را فراموش می کنم. حضرتصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: بگو: «اللّهمّ إنّی أسألک بمحمّد نبیّک و....(45)

موارد اتفاق بر عدم جواز

برخی از اقسام توسّل به اتفاق مسلمین جایز نیست که عبارتند از:

1 - توسّل به طاغوت: خداوند متعال می فرماید:( یُرِیدُونَ أَنْ یَتَحاکَمُوا إِلَی الطّاغُوتِ وَقَدْ أُمِرُوا أَنْ یَکْفُرُوا بِهِ ) ؛(46) «می خواهند برای داوری نزد طاغوت و حکّام باطل بروند، با این که به آنان دستور داده شده که به طاغوت کافر شوند. »

2 - توسل به بتان: خداوند می فرماید:( وَیَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللّه ما لا یَضُرُّهُمْ وَلا یَنْفَعُهُمْ وَیَقُولُونَ هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللّه ) ؛(47) «آنان غیر از خدا چیزهایی را می پرستند که نه به آنان زیان می رساند و نه سودی می بخشد و می گویند: این ها شفیعان ما نزد خدا هستند. »

موارد اختلاف

همان گونه که اشاره شد، وهابیان و عموم مسلمانان در برخی از اقسام توسل اختلاف دارند که عبارت است از:

1 - توسل به ذات حقّ، مقام و جاه پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و اولیای الهی در حیات برزخی؛

2 - توسل به دعای پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و اولیای الهی در حیات برزخی؛

3 - توسل به آثار پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و اولیا در حیات برزخی.

1 - توسل به جاه پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در حیات برزخی

این قسم طبق نظر عموم مسلمین جایز است، ولی وهابیان آن را نه تنها جایز ندانسته بلکه شرک آلود می دانند.

شورای فتوای وهابیان می نویسند: «توسل به ذات پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و غیر او (از انبیا و صالحان) جایز نیست؛ همچنین توسل به جاه پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و غیر او حرام است...»(48)

دلیل جواز و رجحان

برای جواز و رجحان این نوع توسل می توان به ادلّه ای تمسک کرد که به برخی از آن ها اشاره می کنیم:

1 - طبرانی در «المعجم الکبیر» به سند صحیح از عثمان بن حنیف نقل می کند: شخصی به جهت حاجتی مکرّر نزد عثمان بن عفّان مراجعه می نمود، ولی عثمان به خواسته اش توجّهی نمی کرد؛ تا این که در بین راه عثمان بن حنیف را - که خود راوی است - ملاقات کرده و از این موضوع شکایت کرد. عثمان بن حنیف به او گفت: آبی را آماده کن و وضو بگیر؛ به مسجد برو و دو رکعت نماز بگزار و بعد از اتمام نماز، پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را وسیله قرار ده و بگو: «اللّهمّ إنّی أسألک وأتوجّه إلیک بنبیّک محمّدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نبیّ الرحمة، یا محمّد! إنّی أتوجّه بک إلی ربّی فتقضی لی حاجتی»، آن گاه حاجت خود را به یاد آور.

عثمان بن حنیف می گوید: شخص یاد شده آن اعمال را انجام داد، آن گاه به سوی خانه عثمان روان شد، فوراً دربان آمد و او را نزد عثمان بن عفّان برد، عثمان نیز او را احترام شایانی کرد. سپس حاجتش را به طور کامل برآورد و به او گفت: من همین الآن به یاد حاجت تو افتادم و هر گاه بعد از این از ما حاجتی خواستی به نزد ما بیا...

عثمان بن حنیف گفت: این دستور از من نبود، بلکه روزی خدمت پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بودم که نابینایی نزد حضرت آمد و از کوری چشم خود شکایت نمود. حضرتصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ابتدا پیشنهاد کرد که صبر کند ولی او نپذیرفت. سپس به او همین دستور را داد و آن شخص نیز بعد از ادای آن بینا شد و به مقصود خود رسید.

این حدیث را جماعت کثیری از اهل سنّت نقل کرده اند؛ امثال: حاکم نیشابوری،(49) ابن عبدالبر،(50) ابونعیم اصفهانی،(51) ذهبی،(52) حافظ هیثمی،(53) متقی هندی(54) و دیگران.

2 - دارمی در سنن خود از ابو الجوزاء أوس بن عبداللّه نقل می کند: در مدینه قحطی شدیدی پدید آمد. عده ای نزد عایشه آمده و از این امر شکایت کردند. عایشه گفت: به سراغ قبر پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم روید و از آنجا دریچه ای به سوی آسمان باز کنید تا بین قبر حضرتصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و آسمان فاصله ای نباشد. آنان چنین کردند. خداوند نیز به برکت توسل به حضرتصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم باران فراوانی به آن ها عنایت کرد، تا آن که سبزی ها رشد کرده و شتران چاق شدند...(55)

از آنجا که حدیث موافق با عقیده «البانی» نبوده، سعی کرده به دلیل وجود سعید بن زید در سندش، آن را تضعیف کند،(56) در حالی که سعید بن زید از رجال مسلم است و یحیی بن معین او را توثیق نموده است. همچنین بخاری، ابن سعد، عجلی، ابوزرعه، ابوجعفر دارمی و برخی دیگر از رجالیین اهل سنّت او را توثیق نموده اند.(57)

این حدیث را ابو نعمان از سعید بن زید و او از عمرو بن مالک نکری و او از ابو الجوزاء اوس بن عبداللّه نقل کرده است:

ابو نعمان همان محمّد بن فضل است که ملقب به عام شیخ بخاری است و حافظ ابن حجر در کتاب «التقریب» درباره او می گوید: «او ثقه و ثبت است». ولی در آخر عمرش تغییری داشته است و این تغییر مضر به روایات او نیست؛ زیرا بخاری بیش از صد حدیث در کتاب صحیحش از او نقل کرده ولی بعد از تغییر در وضعیت او کسی متحمل روایت از او نشده است. ذهبی در ردّ کلام ابن حبان که می گوید: «از او احادیث منکر نقل شده» می نویسد «ابن حبان نمی تواند یک حدیث منکر از او ذکر کند پس کجاست آن چیزی را که گمان کرده است.»(58)

سعید بن زید و عمرو بن مالک نکری، هر دو بنا بر تصریح ابن حجر در کتاب «التقریب» صدوقند. گرچه به دنبال آن از کلمه «یهم» استفاده کرده است ولی بنابر نقل «تدریب الراوی» این جمله از صیغه های توثیق است نه تضعیف.

ابو الجوزاء أوس بن عبداللّه ربعی ثقه واز رجال صحیحین می باشد. در نتیجه سند این روایت مشکلی ندارد.

3 - قسطلانی نقل می کند: «عربی بر کنار قبر پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ایستاد و عرض کرد: بار خدایا! امر کردی تا بندگان را آزاد کنیم، این حبیب تو است و من بنده تو، مرا از آتش جهنم به حقّ پیامبرت آزاد گردان. هاتفی ندا داد: ای مرد! چرا آزادی از جهنم را تنها بر خودت خواستی و برای جمیع مؤمنین نخواستی؟ برو که تو را آزاد نمودم»(59)

4 - ابن ابی الدنیا در کتاب «مجابی الدعاء» نقل کرده که ابوهاشم حدیث کرد ما را که از کثیر بن محمّد بن کثیر بن رفاعه شنیدم که می گوید: مردی به نزد عبدالملک بن سعید بن ابجر آمد در حالی که شکم او ورم کرده بود. عبدالملک به او گفت: تو دردی داری که هرگز خوب نخواهد شد. آن مرد گفت: آن درد چیست؟ عبدالملک گفت: دمل بزرگی است که در شکم تو پدید آمده که و غالباً صاحب آن را به قتل می رساند. آن مرد ناراحت شد و عرض کرد: «اللّه، اللّه، اللّه ربّی لا أشرک به شیئاً اللّهمّ إنّی اتوجّه الیک نبیّک محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نبیّ الرحمة، یا محمّد! إنّی أتوجّه بک إلی ربّک و ربّی یرحمنی ممّا بی» ؛ «خدا را، خدا را، خدا را، که پروردگار من است که هرگز به او شرک نخواهم ورزید. بارخدایا! من به وسیله پیامبرت محمّد که نبی رحمت است به سوی تو توجّه پیدا می کنم، ای محمّد! همانا من به واسطه تو به پروردگارت و پروردگارم متوجه می شوم که از آنچه در من وجود دارد به من رحم نماید.» راوی می گوید: در آن هنگام بود که از آن مرض بهبودی پیدا کرد و هرگز درد و مرضی در خود احساس نمی نمود.

ابن تیمیه می گوید: «روایت شده که سلف به این دعا و نحو آن خدا را می خواندند.»(60)

دیدگاه علمای اهل سنّت

1 - نورالدین سمهودی می گوید: «استغاثه و شفاعت و توسل به پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و جاه و برکت او نزد خداوند از کردار انبیا و سیره سلف صالح بوده و در هر زمانی انجام می گرفته است؛ چه قبل از خلقت و چه بعد از آن، حتی در حیات دنیوی و در برزخ. هر گاه توسل به اعمال صحیح است؛ همان گونه که در حدیث غار آمده، توسل به پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اولی است...»(61)

2 - دکتر عبدالملک سعدی می گوید: «هر گاه کسی بگوید: أللّهمّ إنّی توسلت إلیک بجاه نبیّ أو صالح؛ کسی نباید در جواز آن شک کند؛ زیرا جاه همان ذات کسی نیست که به او توسل شده، بلکه مکانت و مرتبه او نزد خداوند است و این، حاصل و خلاصه اعمال صالح او است. خداوند متعال در مورد حضرت موسیعليه‌السلام می فرماید:( وَکانَ عِنْدَ اللّه وَجِیهاً ) ؛(62) و نزد خدا آبرومند بود...»(63)

3 - قسطلانی می گوید: «بر زائر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم سزاوار است که زیاد دعا و تضرّع و استغاثه، طلب شفاعت و توسل به ذات پاک رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نماید...»(64)

4 - زرقانی در شرح آن می گوید: «... باید به پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم توسل جست؛ زیرا توسل به آن حضرت سبب فرو ریختن کوه های گناهان است...»

5 - ابن الحاج ابو عبیداللّه عبدری مالکی می گوید: «... مرده ای که به زیارتش می رویم اگر از کسانی باشد که امید برکت از او می رود، باید به او توسل جست، و پیامبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در رأس آنان است...»(65)

6 - حسن بن علی سقاف شافعی می گوید: «توسل، استغاثه و طلب شفاعت از بزرگ مردم (محمّدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم پیامبر و چراغ تاریکی ها) از امور مستحبی است که بر آن تأکید فراوان شده است، به ویژه هنگام گرفتاری ها. و سیره علمای اهل عمل و اولیای اهل عبادت، بزرگان محدّثین و امامان سلف بر این بوده است»

7 - نووی در برخی از کتاب هایش قائل به استحباب توسل شده است.(66)

8 - غماری در مقدمه کتابش می نویسد: «قول به استحباب توسل، مذهب شافعی و دیگر از امامان شایسته است. کسانی که بر جلالت و وثوق آنان اجماع است»(67)

9 - ابن حجر مکّی از اشعار شافعی این دو بیت را که بر توسل شافعی به اهل بیت پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دلالت دارد، نقل می کند:

آل النبیّ ذریعتی

و هم إلیه وسیلتی

أرجو بهم أعطوا غداً

بیدی الیمین صحیفتی(68)

«آل پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم راه من می باشند، و آنان وسیله من به سوی خدایند.

به آنان امید دارم که در روز قیامت صحیفه و نامه اعمال مرا به دست راستم بدهند.»

10 - زینی دحلان می گوید: «هر کس که ذکرهای پیشینیان و دعاها و اوراد آنان را دنبال کند، در آن ها مقدار زیادی از توسل به ذوات مقدسه می یابد. و کسی هم بر آنان ایراد نگرفت، تا این که این منکران (وهابیان) آمدند. و اگر قرار باشد که نمونه های توسل را جمع کنیم کتابی عظیم می شود...»(69)

مرحوم علامه امینی در توجیه توسل می فرماید: «توسل بیش از این نیست که شخصی با واسطه قرار دادن ذوات مقدسه به خدا نزدیک شود و آنان را وسیله برآورده شدن حاجات خود قرار دهد؛ زیرا آنان نزد خدا آبرومندند؛ نه این که ذات مقدس آنان را به طور مستقل در برآورده شدن حاجت هایش دخیل بداند، بلکه آنان را مجاری فیض، حلقه های وصل و واسطه های بین مولی و بندگان می داند... با این عقیده که تنها مؤثر حقیقی در عالم وجود خداوند سبحان است و تمام کسانی که متوسل به ذوات مقدسه می شوند همین نیّت را دارند، حال این چه ضدّیتی با توحید دارد؟...»(70)

2 - توسل به دعای پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در حیات برزخی

عقیده مسلمانان بر جواز، بلکه رجحان این نوع توسل است، ولی در مقابل، وهابیان قائل به عدم جواز و حرمت آن می باشند.

ابن تیمیه می گوید: «توسل؛ یعنی این که انسان از پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم طلب کند تا برایش دعا کند؛ همان گونه که شما به انسانی زنده می گویی: برای من دعا کن. همان طور که صحابه از پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم می خواستند تا برایشان دعا کند. این در مورد زنده ها صحیح و مشروع است، ولی در مورد مردگان از انبیا و صالحان مشروع نیست...»(71)

دلیل جواز و رجحان

1 - خداوند متعال می فرماید:( وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جآؤُوکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللّه وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللّه تَوّاباً رَحِیماً ) ؛(72) «و اگر این مخالفان هنگامی که به خود ستم کردند [و فرمان های خدا را زیر پا گذاردند] به نزد تو می آمدند و از خدا طلب آمرزش می کردند و پیامبر هم برای آن ها استغفار می کرد، خدا را توبه پذیر و مهربان می یافتند.»

ممکن است کسی ادّعا کند که آیه، ظهور در زمان پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دارد، ولی به تنقیح مناط و اخذ ملاک می توان آن را به عصر بعد از وفاتشان نیز تعمیم داد؛ زیرا انسان همیشه و در هر زمان گناه کار است و به وسیله ای نیاز دارد تا او را برای طلب مغفرت از خداوند واسطه قرار دهد. از همین رو، صحابه بعد از پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با تمسک به این آیه از آن حضرتصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم طلب استغفار می نمودند. این مطلب علی الخصوص با اثبات حیات برزخی و وجود ارتباط بین عالم برزخ و دنیا هموارتر خواهد شد.(73)

2 - بیهقی و ابن ابی شیبه نقل می کنند: در زمان خلافت عمر قحطی شدیدی بر مردم روی آورد. بلال بن حرثرحمه‌الله از اصحاب رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم کنار قبر پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آمد و عرض کرد: ای رسول خدا! برای امتت باران بطلب؛ زیرا آنان نزدیک است که هلاک شوند. رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در عالم رؤیا به او فرمود: زود است که آنان سیراب شوند.(74) در این حدیث بلال به دعای پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم متوسل شده است.

3 - علیعليه‌السلام می فرماید: «شخصی بعد از سه روز از دفن رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم وارد مدینه شد و خود را روی قبر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم انداخت و خاک آن را بر سر ریخت و عرض کرد: ای رسول خدا! گفتی، ما هم گفتارت را شنیدیم، از خداوند گرفتی ما نیز از تو گرفتیم، از جمله آیاتی که بر تو نازل شد، این بود:( وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُوکَ... ) من به خود ظلم کرده ام، آمده ام تا برایم استغفار نمایی. از داخل قبر ندا داده شد که تو به طور حتم بخشیده شدی»(75)

منع از توسل، از بدعت های امویان

حاکم نیشابوری به سند خود از داوود بن ابی صالح نقل می کند: مروان روزی وارد روضه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شد مردی را دید که صورت (پیشانی) خود را بر روی قبر گذارده است. مروان دست به شانه اش گذاشت و گفت: می دانی که چه می کنی؟ آن مرد سر خود را بلند کرد. مروان دید او ابوایّوب انصاری است. او خطاب به مروان گفت: آری، می دانم که چه می کنم! من به خاطر این سنگ ها نیامده ام، بلکه برای رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آمده ام. آن گاه از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نقل کرد که فرمود: «بر دین گریه نکنید، اگر کسی که اهلیت دارد والی آن گردد، بلکه زمانی بر دین بگریید که نااهل والی آن شود»(76)

3 - توسل و تبرک به آثار پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در حیات برزخی

عموم مسلمانان - در طول تاریخ - قائل به جواز آن بوده و هستند، ولی وهابیان آن را تحریم نمود اند. در بحث «تبرک» و «سنّت و بدعت» به فتاوای وهابیان در این مورد اشاره کردیم. در اینجا به طور خلاصه به برخی از روایات اشاره می کنیم:

1 - سمهودی شافعی از مطلّب نقل می کند: بعد از وفات پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مردم به خاک قبر پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم تبرک جسته و از آن بر می داشتند، تا این که عایشه مانع شد و دستور داد: دیواری را به دور قبر پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم کشیدند تا جسد پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مکشوف نگردد.(77)

2 - بخاری در کتاب «اعتصام» به سند خود از أبی برده نقل کرده است: هنگامی که وارد مدینه شدم، عبداللّه بن سلام را ملاقات کردم، او به من گفت: به منزل ما بیا تا در ظرفی که رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با آن آب آشامیده، آب خورده و سیراب شوی و در مکانی که در آنجا نماز گزارده، نماز بخوانی. با او به منزلش رفتم، با آن ظرف آب آشامیدم، از خرما تناول نموده و در آن مکان نماز گزاردم.(78)

3 - بخاری نیز در کتاب «الأدب المفرد»(79) از عبدالرحمن بن رزین روایت کرده که فرمود: گذرمان بر سرزمین «ربذه» افتاد، خبردار شدیم که سلمة بن اکوعرحمه‌الله از اصحاب رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در این سرزمین زندگی می کند، لذا خدمت او رسیدیم، بر او سلام کردیم. او دست هایش را بیرون آورد و فرمود: با این دو دست با پیامبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بیعت نمودم... ما بلند شده و آن را بوسیدیم.

کلمات اهل سنّت درباره توسّل

1 - قسطلانی می گوید: «وینبغی للزائر لهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم أن یکثر من الدعآء والتّضرع والتّشفّع والتوسّل بهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فجدیر بمن أستشفع به أن یشفّعه اللّه فیه.

قال: وإنّ الاستغاثة هی طلب الغوث فالمستغیث یطلب من المستغاث به أغاثته أن یحصل له الغوث، فلافرق بین أن یعبّر بلفظ الاستغاثة أو التّوسل أو التشفّع أو التوجّه أو التجوّه؛ لأنّهما من الجاه والوجاهة ومعناهما علوّ القدر والمنزلة وقد یتوسّل بصاحب الجاه إلی من هو أعلی منه.

قال: ثمّ إنّ کلاًّ من الاستغاثة والتّوسل والتشفّع والتوجّه بالنبیّصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم کما ذکره فی (تحقیق النصرة و مصباح الظلام) واقع فی کلّ حال قبل خلقه وبعد خلقه فی مدّة حیاته فی الدنیا وبعد موته فی البرزخ وبعد البعث فی عرصات القیامة. ثمّ فصّل ما وقع من التوسّل والاستشفاع بهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فی الحالات المذکورة» ؛(80) «بر زائر پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم سزاوار است که بسیار دعا بخواند و زیاد تضرّع، استغاثه و شفاعت خواهی کند و به پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم متوسّل شود. آن گاه شایسته اوست که خداوند فرد مورد نظر را شفیع او قرار دهد.

و نیز می گوید: استغاثه، فریادرس طلبیدن است پس استغاثه کننده از فریادرس، یاری می طلبد تا این که فریادرسی برای او حاصل آید. در این بین، فرق نمی کند که با لفظ استغاثه یا توسّل و یا تشفّع تعبیر نماید و یا با لفظ توجّه یا تجوّه، چون ریشه آن دو، از جاه و وجاهت است و معنای شان بلندمرتبه و والامقام بودن می باشد و همواره به واسطه صاحب مقامی برای رسیدن به صاحب مقام بالاتر از او توّسل می شود.

سپس می گوید: استغاثه، توسّل، تشفّع و توجّه نمودن به پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم - چنانچه در کتاب «تحقیق النصرة و مصباح الظلام» ذکر کرده - در هر حالی واقع شده است؛ چه قبل از آفرینش او و چه بعد از به دنیا آمدن، چه در مدت حیاتش و چه بعد از رحلتش، در برزخ و بعد از مبعوث شدن در عرصه قیامت. سپس بحث موارد وقوع توسّل و شفاعت خواهی از حضرت در حالات مذکور را به تفصیل بیان کرده است»

2 - زرقانی در کتاب «شرح المواهب» می نویسد: «ونحو هذا فی منسک العلّامة خلیل و زاد: و لیتوسّل بهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و یسأل اللّه تعالی بجاهه فی التوسل به؛ اذ هو محطّ جبال الأوزار و اثقال الذنوب؛ لأنّ برکة شفاعته و عظمها عند ربّه لایتعاظمها ذنب. و من اعتقد خلاف ذلک فهو المحروم الذی طمس اللّه بصیرته و أضلّ سریرته. الم یسمع قوله تعالی:( وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جآؤُوکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللّه... ) (81) قال: و لعلّ مراده التعریض بابن تیمیة» ؛(82) «و همچنین است مسلک و روش علّامه خلیل. و اضافه می کند: به پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم باید توسّل شود و در توسّل به احترام مقام آن حضرت از خداوند درخواست می شود؛ چون پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم محلّ نزول کوه های گناهان و سنگینی آن هاست (کنایه از این است که حضرت، شفاعت امّتش را از خداوند می خواهد) به خاطر این که به برکت شفاعت حضرت و عظمت آن نزد پروردگار، هیچ گناهی برابری نمی کند و هر کس خلاف این مطلب را معتقد باشد، محرومی است که خداوند بصیرتش را پوشانده و سریرتش را گمراه نموده است. آیا او سخن خدا را نشنیده است که فرمود: «اگر آنان که بر خویشتن ظلم کردند و پیش تو (پیامبر) آمدند تا از خدا برای ایشان آمرزش بخواهی و طلب مغفرت از خدا نمودند...» زرقانی می گوید: و شاید مراد علامه خلیل از این حرف، تعریض و گوشه زدن بر ابن تیمیه باشد»

پاسخ به شبهات

در باب توسل به اولیای الهی شبهاتی مطرح شده است، گرچه برخی از آن ها مشترک بین این باب و باب استغاثه به ارواح اولیای الهی است ولی ما در اینجا به برخی از آن ها اشاره می کنیم:

1 - اسمای الهی، تنها وسیله

برخی می گویند: مطابق آیات الهی تنها وسیله برای تقرّب به سوی خداوند اسماء الهی است.

خداوند متعال می فرماید:( وَللَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنی فَادْعُوهُ بِها وَذَرُوا الَّذِینَ یُلْحِدُونَ فِی أَسْمائِهِ سَیُجْزَوْنَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ ) ؛(83) «و برای خدا، نام های نیک است، خدا را با آن [نام ها] بخوانید. و کسانی که در اسمای خدا تحریف می کنند [و بر غیر او می نهند، و شریک برایش قائل می شوند] رها سازید. آنان به زودی جزای اعمالی را که انجام می دادند، می بینند.»

و نیز می فرماید:( وَأَنَّ الْمَساجِدَ للَّهِ فَلا تَدْعُوا مَعَ اللّه أَحَداً ) ؛(84) «و این که مساجد از آن خداست. پس هیچ کس را شریک خدا نخوانید. »

پاسخ

مقصود از دعا در مجموع این آیات، مطلق دعا و خواستن نیست؛ بلکه دعا و ندای خاصّی است که با قصدِ آن معنا، مرادف با معنای عبادت می شود و آن معنای الوهیت و یا ربوبیّت است. به علاوه این که مجموع این آیات مربوط به بت پرستانی است که گمان می کردند بت های شان (یا آن موجوداتی که این بت ها رمز آن هاست) برخی از شئون تدبیر را مالکند. لذا برای آن ها استقلال در فعل و تصرف قائل بودند. پر واضح است که هر نوع تواضع برای کسی و درخواست از کسی غیر از خداوند با این اعتقاد عبادت او محسوب شده و شرک است. این قید به خوبی از برخی آیات دیگر استفاده می شود؛ از جمله:

الف)( فَما أَغْنَتْ عَنْهُمْ آلِهَتُهُمُ الَّتِی یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللّه مِنْ شَیْ ءٍ ) ؛(85) «و غیر از خدا همه خدایان باطلی را که می پرستیدند، هیچ رفع هلاکت از آنان ننمود.»

ب)( وَلا یَمْلِکُ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الشَّفاعَةَ ) ؛(86) «و غیر از خدای یکتا که به خدایی می خوانند، قادر بر شفاعت کسی نیستند.»

ج)( وَالَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ ما یَمْلِکُونَ مِنْ قِطْمِیرٍ ) ؛(87) «و به غیر او، معبودانی را که به خدایی می خوانید در جهان مالک پوست هسته خرمایی هم نیستند.»

د)( فَلا یَمْلِکُونَ کَشْفَ الضُّرِّ عَنْکُمْ وَلا تَحْوِیلاً ) ؛(88) «پس نمی توانند دفع ضرر و تغییر حالی از شما کنند. »

بنابر این، علّت مذمّت مشرکین از طرف خداوند این بوده که آنان معتقد به تدبیر و تصرّف بتان به نحو استقلال و بدون اذن و مشیّت خداوند بوده اند.

حسن بن علی سقاف شافعی می گوید: «معنای آیه( وَأَنَّ الْمَساجِدَ للَّهِ فَلا تَدْعُوا مَعَ اللّه أَحَداً ) این است که غیر خدا را عبادت نکنید و در کنار او این بت ها را نپرستید؛ بت هایی که( اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً ) با آن که خداوند می فرماید:( أَ أَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَیْرٌ أَمِ اللّه الْواحِدُ الْقَهّارُ ). همچنین معنای آیه:( وَالَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ ما یَمْلِکُونَ مِنْ قِطْمِیرٍ * إِنْ تَدْعُوهُمْ لا یَسْمَعُوا دُعاءَکُمْ وَلَوْ سَمِعُوا مَا اسْتَجابُوا لَکُمْ * وَیَوْمَ الْقِیامَةِ یَکْفُرُونَ بِشِرْکِکُمْ ) (89) این است: غیر از خدا کسانی که عبادت می کنید مالک هیچ چیز برای شما نیستند؛ اگرچه لفّافه هسته خرما هم باشد»(90)

2 - تنها وسیله، طاعات و اعمال صالح

برخی در توجیه آیه( وَابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ ) می گویند: مقصود از وسیله در این آیه، طاعات و اعمال صالح است که بنده به توسط آن به سوی خدا تقرّب پیدا می کند.

پاسخ

وسیله گرچه هر چیزی است که منشأ قرب به خداوند متعال می شود، ولی می توان یکی از آن وسایل قرب را مقام و دعای پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دانست و از آنجا که حیات اولیای الهی و در رأس آنان رسول گرامی اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ثابت شده لذا توسل به مقام و دعای آن بزرگواران از وسایل قرب الهی به حساب می آید.

3 - ابراهیم و ردّ وسیله

در تفاسیر آمده است، هنگامی که حضرت ابراهیمعليه‌السلام قرار بود در آتش انداخته شود، جبرئیل نزد او آمده، عرض کرد: آیا به من احتیاج داری؟ ابراهیم فرمود: اما به تو هرگز! و اما به پروردگار عالمیان آری!(91)

پاسخ

اوّلاً: در مورد وسیله گفته شده که انسان به کسی متوسل می شود که از خودش نزد خداوند مقرّب تر باشد و در مورد جبرئیل نمی توانیم ادّعا کنیم که او از حضرت ابراهیمعليه‌السلام برتر و مقرّب تر بوده است.

ثانیاً: ظاهر عبارت حضرت ابراهیمعليه‌السلام این است که من به تو که بخواهی با اراده و مشیّت استقلالی خودت برای من کاری انجام دهی احتیاج ندارم، ولی به خدا که تمام کارهایش را با اسباب که از آن جمله جبرئیل است کار دارم. او هر چه صلاح بداند انجام می دهد و او خود به حال من آگاه تر است.

دو نوع وسیله

با مراجعه به قرآن به دست می آوریم که وسیله قرار دادن بر دو نوع است: یک نوع وسیله از جانب مخلوقین است که این نوع چون که تصرّف در اراده پروردگار به حساب می آید شرک محسوب می شود و لذا انکار خدا بر بت پرستان به جهت این بوده که آنان از پیش خود وسیله هایی را بین خودشان و خداوند قرار داده بودند و خداوند هم که بر آنان مؤاخذه بدین جهت بوده نه این که اصل واسطه قرار دادن را مذمّت کرده باشد. این مطلب را از برخی آیات استفاده می کنیم:

1 - آیاتی که به صورت انکار است، امّا در مورد اسم هایی است که از ناحیه مردم و هوای نفسشان بر خداوند جعل کرده اند. خداوند سبحان می فرماید:( أَتُجادِلُونَنِی فِی أَسْماءٍ سَمَّیْتُمُوها أَنْتُمْ وَآبآؤُکُمْ مّا نَزَّلَ اللّه بِها مِنْ سُلْطانٍ ) ؛(92) «آیا با من در مورد نام هایی مجادله می کنید که خود شما و پدرانتان [به عنوان معبود و خدا، بر بت ها] گذارده اید؛ در حالی که خداوند هیچ حجّت و دلیلی درباره آن نازل نکرده است. »

در علم اصول فقه ثابت شده که چون نهی یا نفی بر طبیعت مقیّد وارد شود، آن نهی یا نفی بر قید وارد می شود نه مقیّد. در مورد آیه، خداوند سبحان اصل وسائط و وسایل را نفی نکرده است، بلکه وسائط و وسایلی را از اسماء نهی کرده است که مردم از جانب خود و پدرانشان اختراع نموده اند. اسم هایی که خداوند برای آنان حجّت و برهان قرار نداده است. پس مورد انکار آن است که بدون اذن و واسطه الهی است.

و نیز می فرماید:( إِنْ هِیَ إِلّا أَسْماءٌ سَمَّیْتُمُوها أَنْتُمْ وَآباؤُکُمْ ما أَنْزَلَ اللّه بِها مِنْ سُلْطانٍ إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ... ) ؛(93) «این ها فقط نام هایی است که شما و پدرانتان بر آن ها گذاشته اید [نام هایی بی محتوا و اسم هایی بی مسمّا] ، و هرگز خداوند دلیل و حجّتی بر آن نازل نکرده، آنان فقط از گمان های بی اساس پیروی می کنند...»

2 - آیاتی که از وسائط، تعبیر به شرک کرده؛ از آن جهت که به اراده و حکم و واسطه الهی نمی باشد. خداوند سبحان می فرماید:( سَنُلْقِی فِی قُلُوبِ الَّذِینَ کَفَرُوا الرُّعْبَ بِما أَشْرَکُوا بِاللّه ما لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ سُلْطاناً وَمَأْواهُمُ النّارُ وَبِئْسَ مَثْوَی الظّالِمِینَ ) ؛(94) «به زودی در دل های کافران، به خاطر این که بدون دلیل، چیزهایی را برای خدا همتا قرار دادند، رعب و ترس می افکنیم، و جایگاه آن ها آتش است، و چه بد جایگاهی است جایگاه ستمکاران.»

3 - طایفه سوم آیاتی است که دلالت دارند بر این که توسل به وسایل و شفیعان از آن جهت که به غیر سلطان و اذن خداست موجب عبادت غیر خدا به حساب می آید. خداوند سبحان می فرماید:( وَیَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللّه ما لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ سُلْطاناً وَما لَیْسَ لَهُمْ بِهِ عِلْمٌ ) ؛(95) «آن ها غیر از خدا چیزهایی را می پرستند که او هیچ گونه دلیلی بر آن نازل نکرده است. و چیزهایی که علم و آگاهی به آن ندارند.»

و نیز می فرماید:( ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِهِ إِلّا أَسْماءً سَمَّیْتُمُوها أَنْتُمْ وَآباؤُکُمْ ما أَنْزَلَ اللّه بِها مِنْ سُلْطانٍ إِنِ الْحُکْمُ إِلّا للَّهِ ) ؛(96) «این معبودهایی که غیر از خدا می پرستید، چیزی جز اسم هایی [بی مسمّا] که شما و پدرانتان آن ها را [خدا] نامیده اند، نیست. خداوند هیچ دلیلی بر آن نازل نکرده، حکم تنها از آن خداست.»

4 - آیاتی که دلالت دارد بر این که گرفتن تشریع از غیر خدا اگر بدون اذن او باشد شرک در تشریع به حساب می آید.

خداوند سبحان می فرماید:( أَمْ لَهُمْ شُرَکآءُ شَرَعُوا لَهُمْ مِنَ الدِّینِ ما لَمْ یَأْذَنْ بِهِ اللّه ) ؛(97) ( آیا معبودانی دارند که بی اذن خداوند، آیینی برای آن ساخته اند؟! )

و نیز می فرماید:( قُلْ اللّه أَذِنَ لَکُمْ أَمْ عَلَی اللّه تَفْتَرُونَ ) ؛(98) «بگو: آیا خداوند به شما اجازه داده، یا بر خدا افترا می بندید [و از پیش خود، حلال و حرام می کنید؟!] »

پس مورد آیاتی که بر بت پرستان انکار و توبیخ می کند اصل اعتقاد به واسطه و وسیله نیست، بلکه مورد آن ها تصرفاتی است که در مورد وسائط از خود جعل کرده و اختراع نموده اند، بدون آن که خداوند به آنان اذن داده باشد. شارح و مفسّر آیات انکار و توبیخ مشرکین، همین چهار دسته آیاتی بود که بیان شد.

و به تعبیر دیگر: حقیقت عبادت، امتثال اوامر الهی و تسلیم در برابر اراده حق است، نه شکل و صورت ظاهری آن. و با این بیان جواب یک سؤال نیز داده می شود و آن این که چه فرقی است در توجّه به سنگ های کعبه و توجّه به بت ها؟

در جواب می گوییم: فرق در همین جا روشن می شود، نه در وجود واسطه یا نبود آن؛ زیرا در هر دو مورد واسطه موجود است، آری فرق در وجود امر الهی و نبود آن است که چون در مورد سنگ های کعبه امر خدا هست، لذا عبادت به حساب آمده ولی چون در مورد بت ها امر نیست بلکه نهی است، شرک و عصیان به حساب می آید. و بازگشت عبادت خداوند نیز به خضوع و تسلیم در برابر دستورات او است؛ یعنی از آن جهت که انسان در برابر دستورات خداوند خضوع و تسلیم دارد، عمل او عبادت به حساب می آید.

اشاره به توسل در شعائر دینی

در قرآن و روایات به مجموعه ای از شعائر دینی اشاره شده که با دقت و تأمّل در آن ها پی به وجود روح توسل خواهیم برد. اینک به برخی از آن ها اشاره می کنیم:

1 - خداوند متعال می فرماید:( إِنَّ أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنّاسِ لَلَّذِی بِبَکَّةَ مُبارَکاً وَهُدیً لِلْعالَمِینَ * فِیهِ آیاتٌ بَیِّناتٌ مَقامُ إِبْراهِیمَ وَمَنْ دَخَلَهُ کانَ آمِناً ) ؛(99) «نخستین خانه ای که برای مردم [و نیایش با خداوند] قرار داده شد، همان است که در سرزمین مکه است، که پربرکت و مایه هدایت جهانیان می باشد. در آن، نشانه های روشن [از جمله] مقام ابراهیم است، و هر کس داخل آن [خانه خدا] شود، در امان خواهد بود...»

در این آیه به دو مطلب اشاره شده است: یکی این که بیت اللّه الحرام اولین خانه ای است که خداوند برای عبادت و حج آفریده است. و دیگر این که: در این خانه آیات روشنی همچون مقام ابراهیم است که هر کس در آن وارد شود در امان خواهد بود. پس حجّی که عبارت است از میهمانی خدا و توجّه به سوی حضرت حق سبحانه و تعالی مقرون به نشانه های انبیا و اولیا است، تا دلیل و گواه بر این نکته باشد که توجّه و سیر به سوی خداوند با توجّه به اولیا و انبیا و توسل به آنان برای رسیدن به خدا انجام پذیر خواهد بود.

2 - خداوند سبحان می فرماید:( وَاتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ إِبْراهِیمَ مُصَلًّی ) ؛(100) «و [برای تجدید خاطره] از مقام ابراهیم، عبادتگاهی برای خود انتخاب کنید.»

اگر «مقام ابراهیم» چنان عظمتی دارد که جا دارد انسان در آن مقام، نماز به جای آورد، این مقام و مرتبه به جهت خود حضرت ابراهیمعليه‌السلام است. کسی که در آن مقام نماز می گزارد در حقیقت به ذات پاک ابراهیمعليه‌السلام متوسّل شده تا بتواند از این طریق قرب بیشتری به خداوند پیدا کند.

3 - خداوند متعال می فرماید:( إِنَّ الصَّفا وَالْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللّه فَمَنْ حَجَّ الْبَیْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَیْهِ أَنْ یَطَّوَّفَ بِهِما ) ؛(101) «صفا و مروه از شعائر [و نشانه های] خداست، بنابر این کسانی که حجّ خانه خدا و عمره انجام می دهند، مانعی نیست که بر آن دو طواف کنند [و سعی صفا و مروه انجام دهند] .» و هرگز اعمال بی رویّه مشرکان، که بت هایی بر این دو کوه نصب کرده بودند، از موقعیّت این دو مکان مقدس نمی کاهد. در سبب نام گذاری این دو کوه به صفا و مروه گفته اند که چون حضرت آدمعليه‌السلام بر کوه صفا قرار گرفت آن را صفا نامیده اند که برگرفته از لقب آدم صفی اللّه است. و چون حضرت حوّاء بر کوه مروه فرود آمد آن را مروه نامیده اند که مشتق از مرأه؛ یعنی زن است.

انسان در سعی بین این دو کوه که یک عمل عبادی و واجب در ایام حج است، به یاد هاجر و فداکاری او برای تحصیل آب برای فرزندش اسماعیل می افتد. پس در این مورد عمل واجب عبادی از راه توجّه به اولیای الهی انجام گرفته است.

4 - در آیاتی از قرآن کریم به شخص پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم قسم یاد شده، با این که سوگند به شخص در حقیقت واسطه قرار دادن و توسل به اوست و او را منشأ توفیق قرار دادن است. اینک به برخی از آیات در این باره اشاره می کنیم:

خداوند می فرماید:( لَعَمْرُکَ إِنَّهُمْ لَفِی سَکْرَتِهِمْ یَعْمَهُونَ ) ؛(102) «به جان تو سوگند، این ها در مستی خود سرگردانند. »

و نیز می فرماید:( لا أُقْسِمُ بِهذَا الْبَلَدِ * وَأَنْتَ حِلٌّ بِهذَا الْبَلَدِ ) (103) «قسم به این شهر مقدس [مکه] شهری که تو در آن ساکنی.»

می دانیم که کلمه «لا» در آیه اول زائد است و قسم خوردن به شهر مدینه به اعتبار وجود رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در آن، دلالت بر تعظیم مقام حضرت دارد.

5 - از برخی آیات استفاده می شود که استغفار پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بر گنهکاران، وسیله خوبی برای تقرّب آنان به خداوند است. خداوند می فرماید:( وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جآؤُوکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللّه وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللّه تَوّاباً رَحِیماً ) ؛(104) «و اگر این مخالفان، هنگامی که به خود ستم کردند [و فرمانهای خدا را زیر پا گذاشتند] به نزد تو می آمدند و از خدا آمرزش میطلبیدند، و پیامبر هم برای آنان استغفار می کرد، خدا را توبه پذیر و مهربان می یافتند.»

و نیز می فرماید:( فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ ) ؛(105) «پس آن ها را ببخش و برای آنان آمرزش بطلب، و در کارها با آنان مشورت کن.»

و نیز می فرماید:( وَإِذا قِیلَ لَهُمْ تَعالَوْا یَسْتَغْفِرْ لَکُمْ رَسُولُ اللّه لَوَّوْا رُؤُسَهُمْ وَرَأَیْتَهُمْ یَصُدُّونَ وَهُمْ مُسْتَکْبِرُونَ ) ؛(106) «هنگامی که به آن ها گفته می شود: بیایید تا رسول خدا برای شما استغفار کند، سرهای خود را [از روی تمسخر و کبر و غرور] تکان می دهند و آنان را می بینی که از سخنان تو اعراض کرده و تکبّر می ورزند.»

و در مورد برادران حضرت یوسفعليه‌السلام آمده است که به پدرانشان گفتند:( یا أَبانَا اسْتَغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا إِنّا کُنّا خاطِئِینَ ) ؛(107) «گفتند: ای پدر ما! از خدا آمرزش گناهان ما را بخواه که ما خطاکار بودیم. »

و نیز در مورد ملائکه می خوانیم:( اَلَّذِینَ یَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَمَنْ حَوْلَهُ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَیُؤْمِنُونَ بِهِ وَیَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِینَ آمَنُوا ) ؛(108) «فرشتگانی که حاملان عرشند و آن ها که گرداگرد آن [طواف می کنند] تسبیح و حمد پروردگارشان را می گویند و به او ایمان دارند و برای مؤمنان استغفار می کنند. »

6 - در برخی از آیات نیز اشاره به توسل به آثار اولیای الهی شده است.

در مورد حضرت یوسفعليه‌السلام در قرآن آمده که حضرت به برادرانش فرمود:( اِذْهَبُوا بِقَمِیصِی هذا فَأَلْقُوهُ عَلی وَجْهِ أَبِی یَأْتِ بَصِیراً ) ؛(109) «این پیراهن مرا ببرید و بر صورت پدرم بیندازید بینا می شود.»

و نیز درباره توسل به تابوت و آنچه در آن بوده، قرآن کریم می فرماید:( إِنَّ آیَةَ مُلْکِهِ أَنْ یَأْتِیَکُمُ التّابُوتُ فِیهِ سَکِینَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَبَقِیَّةٌ مِمّا تَرَکَ آلُ مُوسی وَآلُ هارُونَ تَحْمِلُهُ الْمَلائِکَةُ ) ؛(110) «نشانه حکومت او، این است که " صندوق عهد " به سوی شما خواهد آمد. [همان صندوقی که] در آن، آرامشی از پروردگار شما و یادگارهای خاندان موسی و هارون قرار دارد؛ در حالی که فرشتگان، آن را حمل می کنند.»

7 - به طور کلّی تمام ادلّه ای که دلالت بر تبرّک جستن اشخاص به آثار و وسایل وابسته به انبیا و اولیای الهی دارد، همگی از باب توسل به آن بزرگواران به حساب می آید. اینک به نمونه هایی از روایات اشاره می کنیم:

بخاری به سندش از جعید بن عبدالرحمن نقل کرده که گفت: از سائب بن یزید شنیدم که گفت: «ذهبت بی خالتی إلی رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فقالت: یا رسول اللّه! أنّ ابن اُختی وجع. فمسح رأسی ودعا لی بالبرکة وتوضّأ وشربت من وضوئه»؛(111) «خاله ام مرا نزد رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم برد و عرض کرد: ای رسول خدا! فرزند خواهرم مریض است. حضرت سر مرا مسح کرد و برایم دعا به برکت نمود. آن گاه وضو گرفت و من از آب وضوی او نوشیدم.»

بخاری هم چنین به سندش از عون بن ابی جحیفه از پدرش نقل کرده که گفت: بلال را دیدم که آب وضوی رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را گرفته است و مردم را مشاهده کردم که به سوی آن وضو هجوم آوردند، هر کس که مقداری از آن آب وضو را به دست می آورد بر خود می مالید، و کسی که به آن دسترسی پیدا نمی کرد، از رطوبت دست رفیقش استفاده می کرد.

خلقت از طریق وسائط

با مراجعه به قرآن کریم پی می بریم که خلقت الهی نیز از طریق وسائط و وسایل بوده است. اینک به برخی از آیات اشاره می کنیم:

1 - گرفتن جان

در قرآن کریم گرفتن جان انسان به ملائکه و فرستادگان الهی نسبت داده شده است. آنجا که می فرماید:( إِنَّ الَّذِینَ تَوَفّاهُمُ الْمَلائِکَةُ ظالِمِی أَنْفُسِهِمْ ) ؛(112) «کسانی که فرشتگان [قبض ارواح] روح آن ها را گرفتند؛ در حالی که به خویشتن ستم کرده بودند. »

و نیز می فرماید:( حَتّی إِذا جآءَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا وَهُمْ لا یُفَرِّطُونَ ) ؛(113) «تا زمانی که یکی از شما را مرگ فرا رسد [در این موقع] فرشتگان ما جان او را می گیرند و آن ها [در نگاهداری حساب عمر و اعمال بندگان] کوتاهی نمی کنند. »

در جای دیگر می فرماید:( الَّذِینَ تَتَوَفّاهُمُ الْمَلائِکَةُ طَیِّبِینَ ) ؛(114) «همانان که فرشتگان [مرگ] روحشان را می گیرند؛ در حالی که پاک و پاکیزه اند. »

و نیز می فرماید:( قُلْ یَتَوَفّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذِی وُکِّلَ بِکُمْ ) ؛(115) «بگو: فرشته مرگ که بر شما مأمور شده [روح] شما را می گیرد. »

این در حالی است که خداوند، گرفتن جان مردم را به خودش نسبت داده است آنجا که می فرماید:( اللّه یَتَوَفَّی الْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِها... ) ؛(116) «خداوند ارواح را به هنگام مرگ، قبض می کند...»

با جمع بین آیات به این نتیجه می رسیم که گرفتن جان انسان ها کار خداوند است ولی این کار گاهی به توسط ملائکه یا ملک الموت انجام می گیرد.

2 - واسطه در روزی رساندن

در برخی از آیات نیز به واسطه در روزی رساندن خداوند به خلق اشاره کرده است.

الف) آنجا که می فرماید:( الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ فِراشاً وَالسَّماءَ بِناءً وَأَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَراتِ رِزْقاً لَکُمْ ) ؛(117) «آن کس که زمین را بستر شما، و آسمان [جوّ زمین] را همچون سقفی بالای سر شما قرار داد و از آسمان آبی فرو فرستاد، و به وسیله آن، میوه ها را پرورش داد تا روزی شما باشد. »

ب)( وَهُوَ الَّذِی أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجْنا بِهِ نَباتَ کُلِّ شَیْ ءٍ ) ؛(118) «او کسی است که از آسمان، آبی نازل کرد و به وسیله آن، گیاهان گوناگون رویاندیم. »

ج)( وَاللّه أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَحْیا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً لِقَوْمٍ یَسْمَعُونَ ) ؛(119) «خداوند از آسمان آبی فرستاد، و زمین را پس از آن که مرده بود، حیات بخشید. در این، نشانه روشنی است برای جمعیتی که گوش شنوا دارند.»

د)( وَجَعَلْنا مِنَ الْماءِ کُلَّ شَیْ ءٍ حَیٍّ أَفَلا یُؤْمِنُونَ ) ؛(120) «و هر چیز زنده ای را از آب قرار دادیم، آیا ایمان نمی آورند؟!»

ه)( وَاللّه الَّذِی أَرْسَلَ الرِّیاحَ فَتُثِیرُ سَحاباً ) ؛(121) «و خداوند کسی است که بادها را فرستاد تا ابرها را به حرکت درآورند. »


8

9

10

11

12

13

14

15

16

17

18