امام حسین از زبان شهید مطهری

امام حسین از زبان شهید مطهری0%

امام حسین از زبان شهید مطهری نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: امام حسین علیه السلام

امام حسین از زبان شهید مطهری

نویسنده: عباس عزيزى
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 22134
دانلود: 2917

توضیحات:

امام حسین از زبان شهید مطهری
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 29 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 22134 / دانلود: 2917
اندازه اندازه اندازه
امام حسین از زبان شهید مطهری

امام حسین از زبان شهید مطهری

نویسنده:
فارسی

فصل پانزدهم: درس هاى نهضت عاشورا

 

363- حسينعليه‌السلام
معلم بشريت

 حسن بن على درس غيرت به مردم داد، درس تحمل و بردبارى به مردم داد، درس تحمل شدايد و سختى ها به مردم داد، اينها براى ملت مسلمان درس هاى بسيار بزرگى بود، پس اينكه مى گويند: حسين بن على چه كرد و چطور شد كه دين اسلام زنده شد، جوابش همين است؟ حسين بن على روح تازه دميد، خونها را به جوش آورد، غيرتها بار تحريك كرد، عشق و ايده آل به مردم داد، حس استغناء در مردم به وجود آورد، درس صبر و تحمل و بردبارى و مقاومت و ايستادگى در مقابل شدايد به مردم داد، ترس را ريخت، همان مردمى كه تا آن مقدار مى ترسيدند، تبديل به يك عده مردم شجاع و دلاور شدند،(373)

364- درس زندگى همراه عزت

 مى آييم روز عاشورا، مى بينيم تا آخرين لحظات حيات حسينعليه‌السلام مكرمت و بزرگوارى؛ يعنى همان محور اخلاق اسلامى، محور تربيت اسلامى در كلمات او وجود دارد. در جواب فرستاده ابن زياد مى گويد:( لا اعطيكم بيدى اعطاء الذليل و لا افر فرار العبيد؛ ) من مانند يك آدم پست و دست به دست شما نمى دهم، مانند يك بنده و برده هرگز نمى آيم اقرار بكنم كه من اشتباه كردم، چنين چيزى محال است، بالاتر از اين در همان حالى كه دارد مى جنگد؛ يعنى در حالى كه تمام اصحابش كشته شده اند، تمام نزديكان و اقاربش شهيد شده اند، كشته هاى فرزندان رشيدش را در مقابل چشمش مى بيند، برادرانش را قلم شده در مقابل چشمش مى بيند و به چشم دل مى بيند كه تا چند ساعت ديگر مى ريزند در خيام حرمش و اهل بيتش را هم اسير مى كنند، در عين حال در همان حال كه مى جنگد شعار مى دهد، شعار حكومت سيادت و آقايى، اما نه آقايى به معنى اينكه من بايد رئيس باشم و تو مرئوس (بلكه به اين معنى كه) من آقايى هستم كه آقاييم به من اجازه نمى دهد كه به يك صفت پست تن بدهم:

الموت خير من ركوب العار

والعار اولى من دخول النار(374)

365- درس ظلم ستيزى

 امام حسينعليه‌السلام در كمال صراحت فرمود: اسلام دينى است كه به هيچ مؤمنى (حتى نفرموده به امام) اجازه نمى دهد كه در مقابل ظلم، سبم، مفاسد و گناه بى تفاوت بماند.(375)

366- درس ايجاد حس قهرمانى

 اينكه من تأکید مى كنم كه حماسه حسينى و حادثه كربلا و عاشورا را بايد بيشتر از اين مورد استناد ما قرار بگيرد، به خاطر همين درس هاى بزرگى است كه اين قيام مى تواند به ما بياموزد. من مخالف رثاء و مرثيه نيستم، ولى مى گويم اين رثاء و مرثيه بايد به شكلى باشد كه در عين حال آن حس قهرمانى حسينى را در وجود ما تحريك و احياء بكند.(376)

367- درس عدالت و آزادى خواهى

 در رثاى قهرمان بگرييد، براى اينكه احساسات قهرمانى پيدا كنيد، براى اينكه پرتوى از روح قهرمان در روح شما پيدا شود و شما هم تا اندازه اى نسبت به حق و حقيقت غيرت پيدا كنيد، شما هم عدالت خواه بشويد، شما هم با ظلم و ظالم نبرد بكنيد، شما هم آزاديخواه باشيد، براى آزارى احترام قائل باشيد، شما هم سرتان بشود كه عزت نفس يعنى چه؟ شرف و انسانيت يعنى چه؟ كرامت يعنى چه؟(377)

368- درس آزادى روح

 حسن فرزند پيغمبر است. او وقتى ايمان خود را به تعليمات پيغمبر نشان مى دهد، پيغمبر جلوه مى كند، پيغمبر متجلى مى شود، آن چيزهايى كه بشر هميشه به زبان مى آورد، ولى در عمل او كمتر ديده مى شود در وجود حسين ديده مى شود. چطور روح بشر اين مقدار شكست ناپذير مى شود؟ سبحان الله! بشر به كجا مى رسد، روح بشر چقدر شكست ناپذير بايد باشد كه بدنش قطعه قطعه مى شود، جوانانش جلوى چشمش قلم قلم مى شوند، در منتهى درجه تشنه مى شود و حتى به آسمان كه نگاه مى كند، به نظرش تيره و تار است، خاندانش را مى بيند كه اسير مى شوند هر چه داشته از دست داده است، ولى يك چيز براى او باقى مانده و آن روحش است. هرگز روحش شكست نمى خورد.(378)

369- روز درس از عاشورا

 روز عاشورا است. روز معراج حسين بن علىعليه‌السلام است. روزى است كه ما بايد از روح حسين، از غيرت حسين، از مقاومت حسين، از شجاعت و دليرى حسين، از روشن بينى حسين پرتوى بگيريم، بلكه ما هم ذره اى آدم شويم، بيدار شويم.

370- ظهور هر ساله حسين

 داشتان امام حسين بك سوژه است براى عالم اسلام و يك نوع تجديد حيات امر به معروف و نهى از منكر است، يك نوع ظهورى است كه هما ساله سيدالشهداء در مظهر خطبا و گويندگان و يا در مظهر مصلحين و انقلابيون صالح مى كند.(379)

371- درس اقامه امر به معروف و نهى از منكر

 اين خطابه و منبر كه الان در ميان ما شايع است، مولود حادثه عاشورا و توصيه ائمه اطهار به اقامه عزاى سيد الشهداء است، از بركات عزادارى سيد الشهداء است. اشخاص عاقل و فهميده و متدين گفتند: حالا كه مجالسى به نام سيد الشهداءعليه‌السلام تشكيل مى شود، حالا كه مردم به نام امام حسين جمع ميشوند، چرا ما به اين وسيله از يك اصل ديگر استفاده نكنيم؟ چرا ضمنا اصل ديگرى را اجرا نكنيم؟ و آن، اصل امر به معروف و نهى از منكر است. لهذا حسين بن على صاحب دو كرسى شد: يك كرسى مرثيه خوانى و كرسى ابراز احساسات به سود مظلوم و عليه ظالم، كه اگر به طرز صحيحى اجرا شود آن هم آثار عظيم دارد كه قبلا عرض كردم، و ديگر كرسى.

امر به معروف و نهى از منكر. در اين كشور آنچه ارشاد و هدايت به امر به معروف و نهى از منكر قولى و زبانى مى شود با نام مقدس حين بن على مى شود و چه كار خوبى و چه سنت خوبى بوده كه به عمل آمده است، چه خوب كردند كه كرسى حسين بن على را ضمنا كرسى امر به معروف و تعليمات اصولى دين و فروع دين قرار دادند، از احساسات مردم نسبت به حسين بن على كه احساسات واقعى است استفاده خوب كردند،

مردم آنقدر كه به نام حسين بن على جمع مى شوند به نام ديگرى جمع نمى شوند. خوب استفاده كردند كه چنين سنتى را بر قرار كردند.(380)

372- تنفر بشر از زشتى ها

 اين چيست در بشر؟ اين، چه حسين در بشر؟ اين، مظهر انسانيت و نمايشگر اصالت انسانيت است. به طور كلى حس تحسين نسبت به نيكان و حس تنفر نسبت به بدان، و لو اينكه در زمانهاى گذشته بوده اند، چيست؟ وقتى كه نام يزيد و شمر را پيش ما مى برند با آن جنايت هايى كه مرتكب شده اند و از آن طرف نام شهيدان كربلا را براى ما ذكر مى كنند با آن فداكارى هايى كه انجام داده اند، در خودمان يك حس تنفر نسبت به دسته اول و يك حس اعجاب و احترام نسبت به دسته دوم پيدا مى كنيم، اين چيست؟ آيا واقعا باز مسئله طبقه است؛ ما فكر مى كنيم، خودمان را در طبقه شهيدان كربلا مى بينيم و دشمنانمان را در آن دسته ديگر، و اين حس تنفر از يزيد و شمر همان حس تنفرى است كه از دشمن خودمان داريم، ولى آنرا متوجه آنها مى كنيم و آن حس احترامى كه نسبت به شهيدان كربلا داريم، همان ترحمى است كه به خودمان داريم يعنى همان تمايلى است كه به خودمان داريم؛ و به اين صورت بيان مى كنيم؟ اگر اين طور است، پس آنكسى هم كه او را دشمن خودت و ستمگر نسبت به خودت حساب مى كنى به تو هيچ فرق ندارد. چون او هم (مطابق اين طرز تفكر) حق دارد كه مثلا از يزيد و شمر تحسين بكند و به آنها احترام بگذارد و از شهيدان كربلا تنفر داشته باشد؛ زيرا او هم خودش را كنار هم طبقه خود مى گذارد و به حكم همان حسى كه تو از دسته اول تنفر پيدا مى كردى و نسبت به دسته دوم تحسين و اعجاب داشتى او بر عكس، نسبت به آنكه تو تنفر دارى، تحسين دارد و نسبت به آنكه تو تحسين دارى، تنفر دارد،(381)

373- نتيجه معرفت به امام

 وقتى امام را شناختيد و معرفت به امام پيدا كرديد، آنگاه هر چه دلتان مى خواهد عمل صالح انجام دهيد، براى اينكه امام را شناخته اى و مى فهمى چه جور عمل صالح انجام دهى، شرط قبول عمل را پيدا كرده اى. حالا كه امام شناس شده اى، حالا كه على شناس شده اى، حالا كه حسين شناس شده اى، هر چه مى خواهى عمل خير كن. من كى گفتم وقتى امام را شناختى، هر فسق و فجورى را كه خواستى انجام بده؟(382)

فصل شانزدهم: رمز جاودانگى نهضت حسينى

 

374- فدايى انسانيت

 وقتى انسان حسين را با اين صفات و خصايل مى شناسد، مى بيند حق است و سزاوار است كه نام او تا ابد زنده بماند، چون حين مال خود نبود، خودش را فداى انسان كرد، فداى اجتماع انسانى كرد، فداى توحيد كرد، فداى عدالت كرد، فداى انسانيت كرد. از اين جهت افراد بشر همه او را دوست مى دارند. وقتى انسان، ديگرى را مى بيند كه در او هيچ چيزى از خود فردى وجود ندارد و هر چه هست شرافت و انسانيت است، او را با خودش متحد و يكى مى بيند.

375- حك نام نورانى حسين در دل مؤمنين

 بسيارى از سلاطين مايل بوده اند كه نامشان و سخنانشان و پيامشان (هر چند پيامى نداشته اند) باقى بماند، لذا آنرا بر لوحه هاى سنگى حك كرده اند كه منم مثلا شاه شاهان، به، ايزد نژاد خدايان و امثال اين چرندها. (رجوع شود به تواريخ سنگ نبشته ها) ولى اينها هرگز در دلها و سينه ها ثبت نشده، اما پيام امام حسين بدون آنكه روى سنگى و يا فلزى حك شود، و با اينكه صرفا روى صفحه لرزان هوا ثبت شد، در سينه ها و دلها حك شد و مانند خطوط نورانى وحى در دل اولياء خدا براى هميشه باقى ماند( ان الحسين محبه مكنونه فى قلوب المؤمنين ) در عالى ترين مقام و مركز احساسى روح ها ثبت شد كه بردن نامش اشك ها را جارى مى سازد؛ و خدامى داند تا كنون چند هزار تن جارى ساخته است. چرا؟ چون نهضتى بود از نظر انگيزه مؤثر در وجود امام حسين، الهى و مافوق شخصى بود.(383)

376- علت طلب يار و ياور

 امام حسينعليه‌السلام پيام خود را نه روى سنگى نوشت و نه حجارى كرد، آنچه او گفت در هواى لرزان و در گوش افراد طنين انداخت، اما در دل ها ثبت شد به طورى كه از دلها گرفتى نيست و خودش كاملا به اين حقيقت آگاه بود، آينده را درست مى ديد كه بعد از اين، حسين كشته شدنى نيست و هرگز كشته نخواهد شد. شما ببينيد اينها چيست، آيا مى تواند تصادف باشد؟ نه، ابا عبدالله در روز عاشورا در آن ساعات و لحظات آخر استغاثه مى كرد؛ يعنى استنصار مى كرد، باز هم يارى مى خواست، يعنى ياورهايى كه بيايند كشته بشوند، نه ياورهايى كه بيايند نجاتش بدهند. امام حسين ديگر بعد از كشته شدن اصحاب و برادران و فرزندانش بدون شك نمى خواهد زنده بماند، ولى يارى و ياور مى خواست كه باز هم بيايد كشته بشود.(384)

اين است كه حضرت: هل من ناصر ينصرنى مى فرمود: صدايشان رسيد به خيمه ها، زن ها گريستند، فرياد گريه شان بلند شد. امام حسينعليه‌السلام ، برادرشان حضرت ابوالفضل و يك نفر ديگر از اهل بيت را فرستادند، فرمودند: برويد زنها را ساكت كنيد، آنها آمدند و ساكت كردند(385)

377- پيوند انسانهاى مؤمن با حسين

 ما چرا امروز فدايى حسين هستيم؟ چون آنچه را پيغمبر فرمود كه: حسين منى و انا من حسين همه ما در خودمان احساس مى كنيم؛ يعنى حسين را از خود و خود را از حسين جدا نمى بينيم. ما حسين را به صورت يك فرد كه منظورش انجام تقاضاهاى شخصى خود است نمى بينيم. ما او را يك روح كلى مى بينيم كه قبل از وقت در فكر ما بوده، پس او از ما است و ما از او هستيم، او از بشريت است و بشريت از اوست، او با روح ما و سرنوشت ما آميخته است. ما از او و او از ما است.(386)

378- زنده نگاه داشتن نام و ياد حسينعليه‌السلام

 نظير آنچه كه در حسين بن على در حادثه عاشورا، در آن ابتلاء و مصيبت پيدا شد، از توحيد، از جلوه ايمان، از جلوه خداشناسى، از ايمان كامل به جهان ديگر، از رضا و تسليم، از صبر، از مردانگى، از طماءنينه نفس، از ثبات و استقامت، از عزت و كرامت نفس، از آزادى خواهى طلبى، از اينكه در فكر انسانها باشد، از اينكه در خدمت انسانها باشد، اگر در دنيا نمونه اى پيدا كرديد، آن وقت بگوييد چرا ما نام حسين بن على را زنده كنيم؟ (بديل ندارد، مثل ندارد) زنده كردن نام و نهضت او براى اين است كه پرتوى از روح حسين بن على بر روح ما و شما بتابد.(387)

379- عاشورا، تنديس اسلام

 وقتى بخواهيم به جامعيت اسلام نظر بيفكنيم، بايد نگاهى هم به نهضت حسينى بكنيم، مى بينيم امام حسينعليه‌السلام ، كليات اسلام را عملا در كربلا به مرحله عمل آورده، مجسم كرده است، ولى تجسم زنده و جاندار حقيقى و واقعى، نه تجسم بى روح، انسان وقتى در حادثه كربلا تاءمل مى كند، امورى را مى بيند كه دچار حيرت مى شود و مى گويد اينها نمى تواند تصادفى باشد، و سر اينكه ائمه اطهار، اين همه به زنده نگه داشتن و احياى اين خاطره توصيه و تأکید كرده و نگهداشته اند حادثه كربلا فراموش شود، اين است كه اين حادثه، يك اسلام مجسم است، نگذاريد اين اسلام مجسم فراموش شود.(388)

380- نهضت جاودان تا قيامت

 اصحاب كه از مدينه با حضرت آمدند خيلى كم بودند شايد به بيست نفر نمى رسيدند، چون يك عده در بين راه جدا شدند و رفتند، بسيارى از آن هفتاد دو نفر در كربلا ملحق شدند و باز بسيارى از آنها از لشكر عمر سعد جدا شده و به سپاه ابا عبدالله ملحق شدند. از جمله، بعضى از آنها كسانى بودن كه وقتى از كنار اين خيمه عبور مى كردند، صداى زمزمه عالى و زيبايى را مى شنيدند، صداى تلاوت قرآن، ذكر خدا، ذكر ركوع، ذكر سوره حمد، سوره ها ديگر، اين صدا، اينها را جذب مى كرد و اثر مى بخشيد، يعنى ابا عبدالله و اصحابش از هرگونه وسيله اى كه از آن بهتر مى شد استفاده كرد، استفاده كردند، تا برسيم به ساير وسائلى كه ابا عبداللهعليه‌السلام در صحراى كربلا استفاده كرد. خود صحنه ها را ابا عبدالله طورى ترتيب داده است كه گويى براى نمايش تاريخى درست كرده كه تا قيامت به صورت يك نمايش تكان دهنده تاريخى باقى بماند.(389)

381- نهضت قوى امام حسينعليه‌السلام

 نهضت بليغ، نهضتى است كه پيامى را كه مى خواهد ده دلها و فكرها و احساسها ابلاغ بكند و برساند، به خوبى برساند. از اين جنبه وقتى نگاه مى كنيم، مى بينيم كه بليغ ‌تر و رساتر و رساننده تر از نهضت حسينى، نهضتى در جهان پيدا نمى شود. نهضتى كه شما از يك طرف مى بينيد از نظر ابعاد مكانى جهانى شده است و از طرف ديگر از نظر زمانى بعد از حدود چهارده قرن، قدرت رسانندگى و قدرت نفوذش نه تنها كاسته نشده، بلكه افزايش يافته است، نهضتى است فوق العاده قوى.(390)

382- نور خاموش نا شدنى حسين

 با تاريخچه حسين، با نام حسين، با مرثيه حسين، ديدند عجب! قبر حسين هم مصيبتى براى ما شده است، تصميم گرفتند كه قبرش را از بين ببرند، قبرش را خراب كردند، تمام آثار آن را محو كردند، پستى و بلندى هاى زمين را يكسان كردند، به محل قبر آب انداختند، به طورى كه احدى در آن سرزمين نفهمد كه قبر حسين در كدام نقطه بوده است اما مگر شد؟ حتى روى آوردن مردم به آن بيشتر هم شد.(391)

383- نامى پايدار

 متوكل يك سر مغنيه دارد، يك وقتى با او كار داشت و سراغ او را گرفت، گفتند: نيست.

گفت: كجاست؟

گفتند: به مسافرت رفته است، بعد از مدتى كه آمد، متوكل از او سوال كرد: كجا رفته بودى؟

جواب داد: براى زيارت به مكه رفته بودم.

متوكل گفت: الان كه وقت زيارت مكه نيست، نه ماه ذى الحجه است كه وقت حج باشد، و نه ماه رجب است كه وقت عمره باشد، و اصرار كرد كه بايد بگويى كجا رفته بودى، بالاخره معلوم شد اين زن به زيارت حسين بن على رفته بود كه متوكل آتش گرفت، فهميد نام حسين را نمى شود فراموشاند.(392)

384- نهضت عظيم و جاويدان حسينعليه‌السلام

 كارهاى ساده را ما هم بلديم انجام دهيم. خوب شدنها رد سطح مسائل ساده كار همه است. مثلا اسلام توصيه كرده است كه به زيارت حاجى برويد. خوب، ما مى رويم، چايى مى خوريم، گزى مى خوريم و بلند مى شويم مى آييم. (يا توصيه كرده است) تشييع جنازه كنيد، در مجلس ختم شركت كنيد. اينها كارهاى آسان اسلام است. اين كارهاى ساده از عهده هر كسى ختم شركت كنيد. اينها كارهاى آسان اسلام است. اين كارهاى ساده از عهده هر كسى بر مى آيد. اسلام هميشه با اين كارها اداره نمى شود. موقعى هم مى رسد كه بايد مثل حسين بن علىعليه‌السلام برخاست و حركت كرد: مثل حسين بن علىعليه‌السلام قيامى كرد كه نه تنها جامعه آن روز اسلامى را تكان بدهد، بلكه موجش پنج سال بعد به يك شكل اثر كند، ده سال بعد به شكل ديگرى اثر بخشد، سى سال بعد به شكل ديگرى، شصت سال بعد به شكل ديگرى، صد سال، پانصد سال بعد به شكل هاى ديگرى، و بعد از هزار سال نيز الهام دهنده نهضت ها باشد.

385- ريشه حب و بغض

 نمونه هاى مختلف انسان ها را مورد نظر قرار مى دهيم. نسبت به بعضى افراد نظير شمر و يزيد در گذشته و موسى در حال احساس تنفر مى كنيم و نسبت به بعضى ديگر شهيدان كربلا در گذشته و لوموميا در عصر حاضر احساس تحسين و همدردى مى كنيم، چرا؟ آيا اين نوعى جانشين سازى است؟ و چون خود را به جاى شهيدان كربلا و يا لومومبا كه فكر مى كنيم هم طبقه ما هستند مى گذاريم به حال خودمان وقت مى كنيم و شمر و يزيد و چومبه را به جاى دشمنان ستمگر خود مى گذاريم احساس تنفر مى كنيم؟ يا اينكه در اينجا خود را به كنارى كشيده ايم و از دريچه انسانيت مى نگريم و مسئله جانشين سازى به هيچ وجه ندارد. اگر شق اول است، پس آن كه در طبقه شمر و يزيد و چومبه است و دستش مى رسد كه بزند كه بكشد و به مسلسل ببندد و با ستمگر احساس همدردى و همدلى مى كند با آن كه با ستمكشان احساس همدردى مى كند هيچ تفاوتى ندارد، همدردى هر دوشان ناشى از جانشين سازى و غريزه حب ذات است.

386- يا انسان دوست يا انسانيت دوست

 يا بايد انسان دوست بود و يا انسانيت دوست. لومومبا و چومبه هر دو انسانند، يزيد و امام حسين هر دو انسانند، ولى دو قطب مخالف قرار گرفته اند. اگر اين دو قطب را دوست داشته باشيم معنى اش اين است: ما نسبت به انسانيت و ضد انسانيت بى تفاوتيم، پس انسانيت دوست نيستيم.

فصل هفدهم: فلسفه گريستن بر مصائب حسينعليه‌السلام

 

387- بررسى گريه و خنده

 يكى از مسائل مربوط به سيدالشهداء مسئله گريه است. بايد مسئله گريه و خنده يكى از نظر اينكه از مختصات و اعراض خاصه انسان به شمار رفته اند.

ديگر از نظر علل و مبادى جسمى و روحى. سوم از نظر آثار و عوارض.

چهارم از نظر اخلاقى و عقيده علماء اخلاق و آداب، پنجم از نظر آثار

ششم انواع خنده ها و گريه ها و آيا همه خنده ها خوب است و همه گريه ها و بايد مقايسه اى شود بين مكتب امام حسين و مكتبهاى خنده و كمدى، و اشاره اى شود به فيلم هاى كمدى و فيلمهاى تراژدى و اشعارى كه شعراى ما در باب گريه و مدح آن گفته اند مثل اينكه:

گريه بر هر درد بى درمان دواست

چشم گريان، چشمه فيض خداست

در همه اينها بحث شود.

خنده و گريه مظهر شديدترين حالات احساسى انسان است. آن وقتى كه كسى بتواند مالك خنده و گريه مردمى بشود، به حقيقت مالك قلب آنها شده و با عواطف آنها بازى مى كند. كارهاى قلبى غير از كارهاى عقلى است. تاكنون با قلبهاى مردم از راه گريه بر سيد الشهداء بازى شده، بدون اينكه تحت كنترل عقل بيايد و هدف داشته باشد، تنها هدف داشتن كافى نيست، نظم و سازمان هم لازم است.(393)

388- حسين، مالك قلوب مؤمنين

 امام حسينعليه‌السلام به واسطه شخصيت عاليقدرش، به واسطه شهادت قهرمانانه اش مالك قلب ها و احساسات صدها ميليون انسان است. اگر كسانى كه بر اين مخزن عظيم و گرانقدر احساسى و روحى گمارده شدند، يعنى رهبران مذهبى بتوانند از اين مخزن عظيم در جهت هم شكل كردن و هم رنگ كردن و هم احساس كردن روح ها با روح عظيم حسينى بهره بردارى صحيح كنند، جهان اصلاح خود خواهد شد.

راز بقاء امام حسينعليه‌السلام اين است كه نهضتش از طرفى منطقى است، بعد عقلى دارد و از ناحيه منطق حمايت مى شود. و از طرفى ديگر در عمق احساسات و عواطف راه يافته است ائمه اطهار كه به گريه بر امام حسين سخت توصيه كرده اند، حكيمانه ترين دستورها را داده اند، اين گريه ها است كه نهضت امام حسين را در اعماق جان مردم فرو مى كند. تكرار مى كنم به شرط آنكه گروهى كه بر اين مخزن عظيم گمارده شده اند بدانند چگونه بهره بردارى كنند.(394)

389- اين است درد انسانيت!

 بوعلى در اشارات درباره اين مسئله كه گاهى يك چيز درد هست، ولى در عين اينكه درد است لذيذ است، مثال مى آورد.(395) مى گويد اين نوع درد نظير خارش بدن است كه بدن خارش مى كند و سوزش دارد و انسان وقتى خارش مى دهد، محل خارش درد ميكند و در عين اينكه درد مى كند، خودش مى آيد، اين درد، درد تلخى نيست.

اين درد، دردى است كه جان را مى سوزاند، اشك را جارى مى كند اما غم محبوب است، غم مطلوب است، غم مطلوب است. انسان از يك سلسله غمها هميشه فرار مى كند، ولى چطور مى شود كه اگر به ما بگويند: مجلس ذكر مصيبت امام حسينعليه‌السلام برقرار است و مجلس خيلى با حالى است مى خواهيم به آنجا برويم؟ انسان تا دلش مى خواهد به اين مجلس با حال بود، اين درد را احساس كند و اين اشك را بريزد، وقتى اين قطرات اشك مى ريزد، انسان صفايى را احساس ميكند كه آندرد، ديگر در مقابل اين چيزى نيست، اين است درد انسانيت!(396)

390- هدف از گريه

 چرا ائمه اطهار (حتى از پيغمبر اكرم روايت است) گفتند كه: اين نهضت بايد زنده بماند، فراموش نشود، مردم براى امام حسين بگريند؟ هدف آنها از اين دستور چه بوده است؟ ما آن هدف واقعى را مسخ كرديم. گفتيم: فقط به خاطر اين است كه تسلى خاطرى براى حضرت زهرا سلام الله عليها باشد! با اينكه ايشان در بهشت همراه فرزند بزرگوارشان هستند. دائما بى تابى مى كنند تا ما مردم بى سر و پا يك مقدار گريه كنيم تا تسلى خاطر پيدا كنند! آيا توهينى بالاتر از اين، براى حضرت زهرا پيدا مى كنيد؟ عده اى ديگر گفتند: امام حسين در كربلا ده دست يك عده مردم تجاوزكار، بى تقصير كشته شد، پس اين تأثر آور است! من هم قبول دارم امام حسين بى تقصير كشته شد. امام حسين بى تقصير كشته شد؟! روزى هزار نفر آدم بى تقصير به دست آدمهاى با تقصير كشته مى شوند، روزى هزار نفر آدم در دنيا مى شوند و تأثر آور است، اما آيا اين نفله شدن ها ارزش دارد كه سالهاى زياد، قرنهاى زياد، ده قرن، بيست قرن، سى قرن مطرح باشد؟!(397)

391- ارزش قطره قطره خون حسينعليه‌السلام

 ما بنشينيم و اظهار تأثر كنيم كه حيف، حسين بن على نفله شد، خونش هدر رفت! حسين بن على بى تقصير كشته شد، به دست افرادى متجاوز كشته شد! اما چه كسى گفته حسين بن على نفله شده است؟ و خون حسين بن على هدر رفت! اگر در دنيا كسى را پيدا كنيد كه نگذاشت يك ذره از شخصيتش هدر برود، حسين بن على است. او براى قطره قطره خونش آنچنان ارزش قائل شد كه نمى توان آنرا توصيف كرد. اگر ثروت هاى دنيا را كه براى او صرف مى شود تا دامنه قيامت حساب كنيم، براى هر قطره خونش ميلياردها تومان بشر پول خرج كرده است. آدمى كه كشته شدنش سبب شد كه نام او پايه كاخ ستمكاران را براى هميشه بلرزاند، نفله شد؟! خونش هدر رفت؟! ما غصه بخوريم براى اينكه حسين بن على نفله شد؟ تو نفله شدى بيچاره نادان! من و تو نفله هستيم، من و تو عمرمان هدر رفت، غصه براى خدمت بخود! تو به حسين توهين مى كنى كه مى گويى نفله شد! حسين بن على كسى است كه:( ان لك درجه عند الله، لن تنالها الا بالشهاده ) آيا حسين بن علىعليه‌السلام كه آرزوى شهادت مى كرد، آرزوى نفله شدن را مى كرد؟

392- اشك با ارزش

 اگر اشكى كه ما براى او مى ريزيم، در مسير هماهنگى روح ما باشد، پرواز كوچكى است كه روح ما با روح حسينى مى كند. اگر ذره اى از همت او، ذره اى از غيرت او، ذره اى از حريت او، ذره اى از ايمان او، ذره اى از تقواى او، ذره اى توحيد او در ما بيابد و چنين اشكى از چشم ما جارى شود، آن اشك بى نهايت قيمت دارد. اگر گفتند: به اندازه بال مگس هم باشد يك دنيا ارزش دارد، باور كنيد!! اما نه اشكى كه براى نفله شدن حسين باشد، بلكه اشكى كه براى عظمت حسين باشد، براى شخصيت حسين باشد. اشكى كه نشانه اى از هماهنگى با حسين بن على و پيروى كردن از او باشد، بله، يك بال مگسش هم يك دنيا ارزش دارد.(398)

393- حب راستين به امام حسينعليه‌السلام

 ما خيال مى كنيم يك گريه دروغين بر امام حسين كافى است، ولى اميرالمؤمنين فرمود: اينها دروغ است! اگر حب على بن ابى طالب تو را به عمل كشاند، بدان حب تو صادق و راستين است، اگر گريه بر حسين بن على تو را به سوى عمل كشاند، بدان كه تو بر حسين بن على گريه كرده اى، و گريه تو راستين است، اگر نه فريب شيطان است.(399)

394- در رثاى قهرمان بگرييد!

 اين رثاء و مصيبت نبايد فراموش بشود، اين ذكرى، اين ياد آورى نبايد فراموش بشود و بايد اشك مردم را هميشه بگيريد، اما در رثاى يك قهرمان. پس اول بايد قهرمان بودنش براى شما مشخص بشود و بعد در رثاى قهرمان بگرييد، و گرنه رثاى يك آدم نفله شده بيچاره بى دست و پاى مظلوم كه ديگر گريه ندارد، و گريه ملتى براى او معنى ندارد. در رثاى قهرمان بگرييد براى اينكه احساسات قهرمانى پيدا بكنيد.(400)

395- اشك مقدس

 يكى از اصول معتقدات مسيحيت مسئله به صليب كشيدن، مسيح است، براى اينكه فادى باشد. الفادى لقب مسيح است. از نظر مسيحيت اين جزو متن مسيحيت است كه عيسى به دار رفت تا كفاره گناهان امت باشد! يعنى گناهان خودشان را به حساب عيسى مى گذارند! فكر نكرديم كه اين، حرف دنياى مسيحيت است، با روح اسلام سازگار نيست، با سخن حسينعليه‌السلام سازگار نيست. به خدا قسم، تهمت به ابا عبدالله است. والله، اگر كسى در ماه رمضان روزه داشته باشد و اين حرف را به حسين بن على نسبت بدهد و بگويد: حسين براى چنين كارى بود و اين سخن را از او نقل بكند روزه اش باطل است، دروغ بر حسين است. ابا عبدالله كه براى مبارزه باگناه كردن قيام كرد، ما گفتيم قيام كرد تا سنگرى براى گنهكاران باشد! گفتيم حسين يك بيمه درست كرد، يك شركت بيمه تاءسيس كرد. بيمه چه! بيمه گناه! گفت شما را از نظر گناه بيمه كردن، در عوض چه بگيرم؟ اشك. شما براى من اينكه بريزيد، من در عوض، گناهان شما را جبران مى كنم. شما هر چه مى خواهيد باشيد، اين زياد باشيد، عمر سعد باشد يك ابن زياد در دنيا كم بود! يك عمر سعد در دنيا كم بود! يك سنان بن انس در دنيا كم بود! يك خولى در دنيا كم بود؟ امام حسين خواست خولى در دنيا زياد شود، عمر سعد در دنيا زياد شود، گفت: ايها الناس! هر چه مى توانيد بد باشيد كه من بيمه شما هستم!!!(401)

396- اشك با ارزش

 مردم بايد روضه راست بشنوند تا معارفشان، سطح فكرشان بالا بيايد و بدانند كه اگر روحشان در يك كلمه اهتراز پيدا كرد، يعنى با روح حسين بن على هماهنگ شد و در نتيجه اشكى و او ذره اى، از چشمشان بيرون آمد، واقعه مقام بزرگى است اما اشكى كه از راه قصابى كردن از چشم بيرون بيايد، اگر يك دريا هم باشد ارزش ندارد.(402)

397- اشك هدف دار امام سجادعليه‌السلام

 بعضى خيال كرده اند امام زين العابدين چون در مدتى كه حضرت بعد از پدر بزرگوارشان حيات داشتند قيام به سيف نكردند، پس گذاشتند قضايا خاموش شود. ابدا چنين نيست، از هر بهانه اى استفاده مى كرد كه اثر قيام پدر بزرگوارش را زنده نگه دارد آن گريه ها كه گريه مى كرد و ياد آورى مى نمود براى چه بود؟ آيا تنها يك حالتى بود مثل حالت آدمى كه فقط دلش مى سوزد و بى هدف گريه مى كند؟! يا مى خواست اين حادثه را زنده نگه دارد و مردم يادشان نرود كه چرا امام حسين قيام كرد و چه كسانى او را كشتند؟

اين بود كه گاهى امام گريه مى كرد، گريه هاى زيادى. روزى يكى از خدمتگزارانش عرض كرد: آقا! آيا وقت آن نرسيده است كه شما از گريه بازايستد؟ (فهميد كه امام براى عزيزانش مى گريد).

فرمود: چه مى گويى؟! يعقوب يك يوسف بيشتر نداشت. قرآن عواطف او را آن طور تشريح مى كند:( و ابيضت عيناه من الحزن ) (403) من در جلوى چشم خودم هجده يوسف را ديدم كه يكى پس از ديگرى بر زمين افتادند!(404)

398- اشك با معرفت

 از چيزهايى كه ارزش عمل را از نظر كيفيت بالا مى برد معرفت است.

چرا در باب زيارات اينقدر آمده است كه مثلا من زاز الحسينعليه‌السلام عارفا بحقه... هر كسى كه امام را زيارت كند به شرط اينكه او را بشناسد چنين و چنان است؟ زيرا اساس شناخت است. اينكه بعضى از اشخاص شبهه مى كند كه يك قطره اشك راى امام حسين مگر مى تواند آنقدر ارزش داشته باشد، پاسخ اين است كه گاهى ممكن است انسان و هيچ ارزشى هم نداشته باشد. ولى يك انسان ممكن است به اندازه يك بال مگس براى امام حسين اشك بريزد كه ارزشش از آن استخر اشك ديگرى خيلى بيشتر باشد.(405)

399- حك شدن پيام حسين

 بسيارى از سلاطين مايل بودند كه نامشان و سخنشان و پيامشان (هر چند پيامى براى انسانها نداشته اند، اظهار خود خواهى بوده است و بس) باقى بماند، لذا آنرا بر لوحه هاى سنگى يا فلزى حك مى كرده اند، مثلا منم شاه شاهان، به، ايزد نژاد، از نژاد خدايان!!! ولى هرگز اين نوشته ها در دلها و سينه هاى مردم ثبت نشده و در آنجا نقش نگرفته است. اما پيامهايى مانند پيام امام حسين بدون آنكه در صفحه سنگى يا لوحه فلزى حك شود، چون با خون خودشان و با اينكه صرفا روى صفحه لرزان هوا ثبت شد، در دلها و سينه ها حك شد و مانند خطوط نورانى وحى در دل انبياء، براى هميشه باقى ماند( ان الحسين محبه مكنونه فى قلوب المؤمنين ) (406) در عالى ترين مقامات و مراكز روح ها ثبت شده تا آنجا كه دلهاى كانونى شد از احساسات او، و بردن نامش اشكها را جارى مى سازد، و خدا مى داند كه در طول هزار و سيصد سال چند هزار تن اشك مانند گلاب از گل گرفته است. چرا؟ چون( ان الذين آمنوا و عملوا الصالحاب سيجعل لهم الرحمن ودا ) (407) چون پيام رسان حقيقت رسان حقيقت بودند، چون پيام آنها دل آشنا و فطرت آشنا بود، چون سخن من و ما نبود، سخن خدا و مردم در كار بود.(408)