قضاوت های امیرالمؤمنین حضرت علی (علیه السلام)

قضاوت های امیرالمؤمنین حضرت علی (علیه السلام)0%

قضاوت های امیرالمؤمنین حضرت علی (علیه السلام) نویسنده:
گروه: امام علی علیه السلام

قضاوت های امیرالمؤمنین حضرت علی (علیه السلام)

نویسنده: آيت الله شيخ محمد تقى تسترى
گروه:

مشاهدات: 43444
دانلود: 3323

توضیحات:

قضاوت های امیرالمؤمنین حضرت علی (علیه السلام)
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 64 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 43444 / دانلود: 3323
اندازه اندازه اندازه
قضاوت های امیرالمؤمنین حضرت علی (علیه السلام)

قضاوت های امیرالمؤمنین حضرت علی (علیه السلام)

نویسنده:
فارسی

فصل سی و هفتم: اديبات

۱- نوعی داوری

دانش آموزانی نمونه های خط خود را خدمت حضرت اميرعليه‌السلام عرضه داشتند تا آن حضرت خوش خطترين آنها را انتخاب كند.

علیعليه‌السلام فرمود: اين هم يك نوع داوری است، و جور(۴۲۹) در آن همانند جور در حكم است، و آنگاه به آنان فرمود: به معلم خود برسانيد، اگر در مقام تاديب، شما را بيش از سه ضربه بزند از او قصاص گرفته می شود(۴۲۹) .

۲- كودك يتيم

كودك يتيم را مانند فرزند خودت ادب كن و از هر خطايی كه به سبب آن فرزند خود را می زنی او را بزن(۴۳۰) .

۳- تاديب قماربازان

اميرالمومنينعليه‌السلام از راهی می گذشت چند نفر را ديد به بازی شطرنج مشغول بودند. امامعليه‌السلام به آنان فرمود:( مَا هَٰذِهِ التَّمَاثِيلُ الَّتِي أَنتُمْ لَهَا عَاكِفُونَ ) ؛ چيستند اين تمثالهائی كه شما بر آنها ايستاده ايد؟

پس آنان را تاديب نموده، در آفتاب معلق نمود(۴۳۱) .

۴- تنبيه

مردی را كه استمناء كرده بود نزد اميرالمومنينعليه‌السلام آوردند. آن حضرت چنان بر دستش كوفت كه دستش قرمز شده و آنگاه از بيت المال به او زن داد(۴۳۲) .

۵- از وظائف امام

اميرالمومنينعليه‌السلام می فرمود: بر امام واجب است كه دانشمندان فاسق و پزشكان نادان، و كرايه دهندگان(۴۳۳) مفلس را حبس نمايد(۴۳۴) .

۶- جوان سفيه

جوان سفيه بايد نگهداری شود تا عاقل گردد. و نيز فرمود: شخص بدهكاری كه قرض خود را ادا نمی كند بايد حبس شود، و چنانچه افلاس او ثابت گردد او را آزاد می كنند تا مالی به دست آورده و ديون خود را ادا نمايد. و كسی كه بدهيهای خود را نمی دهد و طلبكارانش را سر می دواند بايد زندانی شود، و آنگاه او را وادار می كنند كه داراييش را به نسبت ديونش بين طلبكارانش تقسيم كند، و اگر امتناع ورزد امام اين كار را می كند(۴۳۵) .

۷- علاج

پسری بدون اجازه پدر وليده (كنيزی كه از مولايش فرزند دارد) پدر را به مردی فروخت، كنيز از مشتری پسر زاييد. در اين هنگام مولای اول با مشتری به مخاصمت برخاست و گفت: اين كنيز وليده من است و پسرم بدون اجازه ام آن را به تو فروخته است، مشتری انكار می كرد، خصومت به نزد حضرت اميرعليه‌السلام بردند.

اميرالمومنينعليه‌السلام به مولای اول فرمود: كنيز و پسرت را از مشتری بگير. مشتری حضرت را سوگند داد تا برايش چاره ای كند علیعليه‌السلام به او فرمود: جوان فروشنده (پسر مولای اول) را نزد خودت نگهدار تا پدرش معامله را امضا نمايد؛ مشتری جوان را نگهداشت.

مولای اول به مشتری گفت: فرزندم را رها كن.

مشتری گفت: به خدا سوگند او را به تو نمی دهم مگر اين كه پسرم را به من رد نمايی.

مولای اول چون اين بديد تنها معامله پسر مشتری را اجازه داد بدون مادر(۴۳۶) .

۸- افسانه گو در مسجد

اميرالمومنينعليه‌السلام در مسجد مردی را ديد افسانه گويی می كند، آن حضرت با تازيانه بر بدنش بنواخت و او را از مسجد بيرون كرد(۴۳۷) .

۹- تازه مسلمان

مردی نصرانی را كه تازه مسلمان شده و با او خوك بريان شده ديده بودند نزد حضرت علیعليه‌السلام آوردند.

آن حضرتعليه‌السلام به او فرمود: چرا مرتكب چنين خطائی شدی؟

گفت: بيمار شدم و به خوردن گوشت نيازمند گرديدم.

علیعليه‌السلام : چرا از گوشت بزغاله استفاده نكردی با اينكه داشتی. و آنگاه به او فرمود: اگر گوشت خوك را خورده بودی به تو حد می زدم. ولی اكنون تو را تاديب می كنم. پس به قدری او را زد كه بولش جاری گرديد(۴۳۹) .

۱۰- فريادرس آمد

در كامل جزری آمده: علیعليه‌السلام از قبيله همدان بيرون شد، در بين راه دو مرد را ديد زد و خورد می كردند، آنان را از هم جدا نموده و به راه خود ادامه داد، ناگهان صدای استغاثه ای شنيد. اميرالمومنينعليه‌السلام به جانب او شتافت و می فرمود: فريادرس آمد. پس دو مرد را ديد كه يكی از آنان از ديگری شكايت داشته و گفت: يا اميرالمومنين! پيراهنی به اين مرد فروخته ام به هفت درهم و با او شرط كرده ام كه درهمهای سالم و بدون عيب به من تحويل دهد و او اين درهمهای معيوب را به من داده است، و من از گرفتن آنها امتناع ورزيده از او مطالبه دراهم سالم نمودم، پس سيلی به صورتم زد.

اميرالمومنين به زننده فرمود: چه می گويی؟

گفت: راست می گويد.

به او فرمود: به شرط خود وفا كن، و آنگاه به مضروب فرمود: قصاص بگير! مرد گفت: يا عفو كنم؟

امامعليه‌السلام فرمود: اختيار آن با خود توست.

و سپس به همراهان خود فرمود: بگيريد او را. پس مردی او را بر دوش گرفت و آن حضرت پانزده تازيانه به او زد و فرمود: اين سزای هتك حرمت توست نسبت به آن مرد(۴۳۹) .

فصل سی و هشتم: استناد به كتاب و سنت

۱- ديه علقه

مردی ضربه ای بر شكم زنی وارد ساخت، زن بر اثر آن ضربه علقه ای (مقداری خون بسته) سقط كرد. حضرت امير فرمود: آن مرد بايد ديه علقه را در چهل دينار به زن بدهد، و اين آيه شريفه را تلاوت نمود:( وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ مِن سُلَالَةٍ مِّن طِينٍ ...) (۴۴۰) .

به تحقيق انسان را از خلاصه گل بيافريديم و سپس آن را در قرارگاهی استوار (رحم) قرار داديم سپس آن نطفه را پاره خون بسته گردانديم، پس آن خون بسته را مانند گوشت جويده گردانيديم، پس آن گوشت را استخوانهای گردانيديم پس آن استخوانها را گوشت پوشانيديم، پس آفريديم او را آفرينشی ديگر (او را به صورت انسانی در آورده و در او روح دميديم). پس بزرگ است خدايی كه بهترين آفرينندگان است.

و آنگاه فرمود: ديه نطفه بيست دينار، و علقه چهل دينار، و مضغه شصت دينار، و استخوان پيش از تمام شدن خلقتش هشتاد دينار و جنين كامل قبل از دميدم روح صد دينار، و پس از دميدن روح هزار دينار می باشد(۴۴۱) .

و پيش از اين گذشت كه آن حضرتعليه‌السلام در معنای اب و كلاله به آيات قرآن استدلال نمود، در قبال ابوبكر كه از معنای آنها عاجز ماند. و در قبال عمر نيز آن هنگام كه خواست بر زنی كه بطور اجبار تن به زنا داده بود حد جاری كند، آن حضرت به اين آيه شريفه استدلال نمود:( فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ بَاغٍ وَلَا عَادٍ فَلَا إِثْمَ عَلَيْهِ ) (۴۴۲) . و نگذاشت به او حد بزند. و هنگامی كه عثمان خواست زنی را كه پس از شش ماه فرزند زاييده بود حد بزند، آن حضرتعليه‌السلام به اين دو آيه شريفه استشهاد نمود:( إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ ) (۴۴۳) ( وَالْوَالِدَاتُ يُرْضِعْنَ ...) (۴۴۴) و نگذاشت به او حد بزند و گذشت استناد آن حضرت به آيات قرآن در معنای جزء و سهم و حين و قديم.

۲- عمل مستحب

اميرالمومنينعليه‌السلام می فرمود: مستحب است مرد با همسر خود در شب اول ماه رمضان آميزش نمايد؛ زيرا خدای تعالی می فرمايد:( أُحِلَّ لَكُمْ لَيْلَةَ الصِّيَامِ الرَّفَثُ إِلَىٰ نِسَائِكُمْ ) ؛(۴۴۵) حلال شده است از برای شما در شب ماه رمضان آميزش با همسرانتان(۴۴۶) .

۳- بازگشت سه عمل

سيد رضیرحمه‌الله در خصائص آورده: اميرالمومنينعليه‌السلام فرمود: سه عمل است كه بازگشت آنها به خود انجام دهنده آنها خواهد بود كه در قرآن كريم ذكر شده اند: ستم كردن، پيمان شكستن، مكر و تزوير.( يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّمَا بَغْيُكُمْ عَلَىٰ أَنفُسِكُم ) ؛(۴۴۷) ای مردم، سركشی و ستم كردن شما بر خود شماست.

( فَمَن نَّكَثَ فَإِنَّمَا يَنكُثُ عَلَىٰ نَفْسِهِ ) ؛(۴۴۹) احاطه نمی كند نيرنگ بد، مگر به اهل خودش(۴۴۹) .

۴- نعلين زرد

اميرالمومنينعليه‌السلام فرمود: نعلين زرد اندوه را كم می كند؛ زيرا خداوند می فرمايد:( إِنَّهَا بَقَرَةٌ صَفْرَاءُ فَاقِعٌ لَّوْنُهَا تَسُرُّ النَّاظِرِينَ ) ؛(۴۵۰) گاوی است زرد كه نظركنندگان را شاد و مسرور می گرداند(۴۵۱) .

۵- آزمايش الهی

اميرالمومنينعليه‌السلام بيمار شده بود، گروهی از آن حضرت عبادت نموده عرضه داشتند. چگونه صبح نمودی؟

فرمود: به بدی و شر.

گفتند: سبحان الله! آيا كسی همانند شما اين گونه سخن می گويد؟!

آن حضرتعليه‌السلام فرمود: خدای تعالی می فرمايد:( و نبلوكم بالشر و الخير فتنه والينا ترجعون ) ؛(۴۵۲) يعنی: و ما شما را به بد و نيك مبتلا كرده بيازمائيم (و به هنگام مرگ) به سوی ما بازگرديد همانا خير تندرستی و بی نيازی، و شر بيماری و فقر است، به جهت امتحان و آزمايش.

۶- عثمان برخاست

چند نفر از اهل حل(۴۵۳) كبكی را صيد نموده و آن را پخته به عثمان كه در حال احرام بود تقديم نمودند، عثمان گفت: اين صيدی است كه ما خود آن را شكار ننموده ايم بلكه افرادی غير محرم آن را صيد نموده برای ما آورده اند بنابر اين خوردن آن برای ما بدون مانع می باشد. از آن ميان مردی گفت: علیعليه‌السلام خوردن چنين صيدی را جايز نمی شمرد.

عثمان كسی را به نزد آن حضرت فرستاد. علیعليه‌السلام با قيافه ای خشمگين وارد گرديد، عثمان به آن حضرت گفت: تو زياد با ما مخالفت می كنی؟

اميرالمومنينعليه‌السلام فرمود: ياد می كنم خدا را درباره كسانی از شما كه بخاطر دارند مردی پنج تخم شتر مرغ نزد رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آورد و پيغمبر به وی دوازده نفر از صحابه رسول خدا بر آن گواهی دادند، در اين موقع عثمان برخاست و داخل در خيمه گاه خود گرديد و طعام را برای اهل حل گذاشت(۴۵۴) .

۷- سفر حج

فرمود: هرگاه كسی از شما بخواهد حج برود خودش در تهيه مقدمات سفرش اقدام نمايد؛ زيرا خداوند می فرمايد:( وَلَوْ أَرَادُوا الْخُرُوجَ لَأَعَدُّوا لَهُ عُدَّةً ) ؛(۴۵۵) اگر آنان اراده خروج داشتند برای آنان ساز و برگی آماده می كردند(۴۵۶) .

۸- آثار گناه

فرمود: بپرهيزيد از ارتكاب گناهان؛ زيرا هرگونه بلاء و فقری از گناه برخاسته می شود، حتی زخم و رنج و مصيبت. و خداوند می فرمايد:( وَمَا أَصَابَكُم مِّن مُّصِيبَةٍ فَبِمَا كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ وَيَعْفُو عَن كَثِيرٍ ) (۴۵۷) . آنچه برسد شما را از آفات، پس به سبب گناهانی است كه دستهای شما فراهم آورده و خداوند از بسياری از گناهان در می گذرد(۴۵۹) .

۹- احكام ناحق شريح

عبدالرحمن بن حجاج می گويد: حكم بن عتيبه و سلمه بن كهيل بر ابی جعفرعليه‌السلام (امام محمد باقر) وارد شده از آن حضرت از حكم شاهد با سوگند پرسش نمودند.

امامعليه‌السلام فرمود: رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به وسيله آن حكم نموده و همچنين علیعليه‌السلام نزد شما در كوفه بدان حكم نموده است، تا اينكه فرمود علیعليه‌السلام در مسجد كوفه نشسته بود ناگهان عبدالله بن قفل تميمی در حالی كه زرهی به همراه داشت بر آن حضرت گذشت. علیعليه‌السلام به عبدالله گفت: اين زره طلحه است كه در روز بصره (جنگ صفين) از او ربوده شده است.

عبدالله گفت: به نزد شريح قاضی می رويم، رفتند، شريح به قضاوت نشست، اميرالمومنين فرمود: اين زره طلحه است كه در روز بصره از او ربوده شده است.

شريح: در اين باره شاهد بياور!

علیعليه‌السلام امام حسن را آورده بر آن گواهی داد.

شريح: با گواهی يك نفر حكم نمی كنم مگر اين كه ديگری با او باشد.

حضرت علی قنبر را آورد و او بر آن گواهی داد.

شريح: قنبر برده است و شهادتش نافذ نيست.

علیعليه‌السلام خشمگين شده به قنبر فرمود: بگير زره را كه اين مرد (شريح) سه بار قضاوت به ناحق نمود. در اين موقع شريح تكانی خورده و به آن حضرت عرضه داشت: من پس از اين، هيچ وقت بين دو نفر قضاوت نخواهم كرد مگر اين كه علت سه بار قضاوت ناحق مرا به من بگوييد. اميرالمومنين به او فرمود: وای بر تو! هنگامی كه طرح دعوا كردم گفتی: گواه بياور با اين كه رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرموده مال ربوده شده هر جا كه يافت شود بدون اقامه گواه گرفته می شود، پس من گفتم: شايد او اين حديث رسول خدا را نشنيده، آنگاه حسن را آوردم و بر آن گواهی داد، پس گفتی: او يك شاهد است و من با شهادت يك شاهد حكم نمی كنم، با اين كه رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با يك شاهد و سوگند، حكم نموده است. سپس قنبر را آوردم و گواهی داد، پس گفتی: او برده است و من با گواهی برده حكم نمی كنم، با اين كه گواهی برده اگر عادل باشد پذيرفته است. و آنگاه فرمود: وای بر تو! امام مسلمين بر امور بزرگتر مسلمين مامون و مورد اعتماد است(۴۵۹) .

فصل سی و نهم: استناد به كتب آسمانی

۱- نوعی مجازات

روزی حضرت اميرعليه‌السلام در مسجد كوفه نشسته بود، در اين هنگام چند نفر را كه در روز ماه رمضان افطار كرده بودند نزد آن حضرت آوردند.

علیعليه‌السلام از آنان پرسيد: آيا شما در روز ماه رمضان غذا خورده ايد؟

بله.

يهودی هستيد؟

نه.

نصرانی هستيد؟

نه.

پس چه دينی داريد كه مخالف دين اسلام است؟

مسلمان هستيم.

پس مسافريد؟

نه.

آيا بيماری داريد كه موجب افطار شما شده و ما از آن اطلاعی نداريم زيرا خدای تعالی می فرمايد:( بَلِ الْإِنسَانُ عَلَىٰ نَفْسِهِ بَصِيرَةٌ ) .

هيچ بيماری نداريم.

اميرالمومنينعليه‌السلام تبسم نمود و به آنان فرمود: به يگانگی خداوند و رسالت محمدصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم گواهی می دهيد؟

يگانگی خدا را قبول داريم ولی محمد را نمی شناسيم.

محمد فرستاده خداست.

ما پيامبری او را قبول نداريم.

اگر بر پيامبری محمد گواهی ندهيد شما را به قتل خواهم رساند.

هر چه می خواهی بكن.

در اين موقع اميرالمومنينعليه‌السلام به مامورين انتظامی دستور داد آنان را به خارج كوفه برده و دو گودال نزديك هم حفر نموده و با روزنه ای آنها را به هم ارتباط دهند، و آنگاه به آن گروه فرمود: شما را به وسيله دود خواهم كشت.

گفتند: هرچه می خواهی بكن همانا حكم تو تنها در اين دنياست. در اين موقع امامعليه‌السلام آنان را به آرامی در ميان گودال انداخت و آنگاه دستور داد در گودال ديگر آتش افروختند و پيوسته بر ايشان بانگ می زد چه می گوئيد آيا از عقيده خود برگشته ايد يا نه؟

می گفتند: هر چه می خواهی انجام بده، تا اين كه به وسيله دود كشته شدند.

اين خبر در گوشه و كنار و در شهرها منتشر گرديد و مردم درباره آن سخن ها می گفتند. تا اينكه يك روز كه آن حضرت در مسجد تشريف داشت، مردی يهودی از اهل مدينه كه يهوديان مدينه به بزرگی و دانايی او و پدرانش معتقد بودند با گروهی از بستگانش وارد كوفه شده و مستقيما به طرف مسجد جامع كوفه رهسپار گرديده در بيرون مسجد بار انداختند، و به آن حضرتعليه‌السلام پيغام دادند كه ما قومی از يهود هستيم كه از حجاز آمده با شما گفتگويی داريم آيا شما به نزد ما می آييد، يا ما بر شما وارد شويم؟

اميرالمومنينعليه‌السلام خود به طرف آنان از مسجد بيرون رفت و می فرمود: به زودی وارد مسجد خواهند شد (يعنی مسلمان می شوند). پس به ايشان فرمود: مطلب شما چيست؟

بزرگشان گفت: ای پسر ابيطالب! اين چه بدعتی است كه در دين محمد گذارده ای؟

حضرت فرمود: چه بدعتی؟

يهودی گفت: شنيده ايم گروهی را كه به يگانگی خداوند اقرار داشته ولی نبوت محمد را منكر بوده اند با دود كشته ای.

اميرالمومنين به وی فرمود: تو را سوگند می دهم به حق نه آيه ای كه در كوه طور بر موسیعليه‌السلام نازل گرديده، و به حق كنائس پنجگانه قدس... آيا می دانی كه پس از وفات موسی كسانی را نزد يوشع بن نون آورده كه معترف به يگانگی خداوند بودند ولی نبوت موسی را قبول نداشتند يوشع آنان را به همين ترتيب به قتل رساند؟

يهودی گفت: می دانم.

در اين هنگام يهودی گفت: گواهی می دهم كه تو صاحب سر و رازدان موسی هستی. پس يهودی كاغذی از قبای خود بيرون آورد و به دست آن حضرت داد. علیعليه‌السلام كاغذ را باز نموده و آن را نگاه كرد و سپس گريست.

يهودی گفت: چرا گريه می كنی؟ اين كاغذ كه به خط سريانی است و تو عرب هستی مگر خط آن را می دانی؟

فرمود: آری، اسم من در آن نوشته شده.

يهودی گفت: اسمت را به من نشان بده و بگو نام تو به لغت سريانی چيست؟

آن حضرت اسم خود را به او نشان داد و فرمود: نام من به سريانی اليا می باشد.

يهودی گفت: گواهی می دهم كه تو پس از پيغمبرصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اولی هستی به مردم از جهانهايشان. و همگی آنان با آن حضرت بيعت نموده، وارد مسجد شدند.

علیعليه‌السلام فرمود: سپاس خدای را كه هرگز مرا فراموش نكرده، و نام مرا در طومار نيكان، ثبت نموده است.

مؤلّف:

از اين خبر، دو مطلب استفاده می شود: يكی عدم جواز دخول اهل كتاب در مساجد، و ديگری جواز قتل منكر نبوت پيغمبرصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ولو آن كه موحد باشد(۴۶۰) .

۲- خبر دادن از كتب اديان ديگر

شيخ مفيدرحمه‌الله در ارشاد آورده: گروهی از علمای يهود نزد ابوبكر آمده تا اين كه آورده و آنگاه به محضر اميرالمومنينعليه‌السلام شرفياب شدند، آن حضرت به آنان فرمود: آيا نه چنين است كه در بعضی از كتابهايتان آمده كه روزی موسی بن عمران نشسته بود، ناگهان فرشته ای از مشرق به نزد او آمد... تا آخر خبر به تفصيلی كه در خبر ۱۲ از فصل ۱۱ گذشت(۴۶۱) .

فصل چهلم: حكم بر خلاف ديگران

۱- گرمابه

حضرت علیعليه‌السلام و عمر داخل در گرمابه شدند، عمر گفت: بدجائی است گرمابه! رنج و زحمتش زياد، و حيا، و عفتش كم می باشد.

حضرت اميرعليه‌السلام به او فرمود: بلكه آن خوب جايی است، چرك و آلودگی بدن را می زدايد و آتش را به ياد می آورد(۴۶۲) .

۲- لذيذترين گوشت ها

در حضور عمر سخن از گوشت به ميان آمد. عمر گفت: پاكيزه ترين گوشتها گوشت مرغ است.

اميرالمومنينعليه‌السلام فرمود: مرغ بسان خوك پرندگان است، پاكيزه ترين گوشتها گوشت جوجه ای است كه به پرواز در آمده يا قريب به آن باشد(۴۶۳) .

۳- عثمان مخالفت كرد!

هنگامی كه عمر از دنيا رفت و او را كفن نمودند، حضرت اميرعليه‌السلام برای نماز خواندن بر او محاذی سر او ايستاد و عثمان محاذی پاهايش.

علیعليه‌السلام به عثمان فرمود: اينجا كه من ايستاده ام درست است.

عثمان گفت: بلكه اينجا كه من ايستاده ام، در اين هنگام عبدالرحمن بن عوف گفت: چقدر زود پس از مرگ عمر اختلاف كرديد، پس به صهيب رو كرده و گفت: خودت بر جنازه عمر نماز بخوان همان گونه كه او تو را به عنوان پيشوای نمازهای فريضه مسلمين برگزيده بود(۴۶۴) .

۴- بخيل از ظالم معذورترست

مردی می گفت: بخيل از ظالم معذورترست. حضرت اميرعليه‌السلام سخنش را شنيد پس به او فرمود: چنين نيست؛ زيرا شخص ظالم، توبه و استغفار می كند و اموال مردم را به صاحبانشان رد می نمايد و ذمه اش بری می شود، ولی بخيل آنگاه كه بخل ورزد نه زكات می دهد، نه به فقيری كمك می كند و نه صله رحم بجا می آورد، و نه از مهمانی پذيرايی می نمايد. و حرام است بر بهشت كه بخيل در آن داخل گردد(۴۶۵) .

۵- عمل اهل باطل

اصبغ بن نباته می گويد: هرگاه اميرالمومنينعليه‌السلام سر از سجده دوم بر می داشت اندكی می نشست و آنگاه برمی خاست. عده ای عرضه داشتند: يا اميرالمومنين! پيش از شما ابوبكر و عمر چنين نمی كردند، بلكه بعد از سجده يكراست بر می خاستند.

آن حضرتعليه‌السلام فرمود: اين عمل اهل باطل است؛ زيرا اين رفتار بر عظمت و توقير نماز می افزايد(۴۶۶) .

۶- قبر هود و يهودا

در صفين نصر آمده: اصبغ بن نباته می گويد در نخيله قبر بزرگی بود كه يهوديان، مردگان خود را در اطراف آن به خاك می سپردند، علیعليه‌السلام پرسيد؛ مردم درباره اين قبر چه می گويند؟

امام حسن گفت: می گويند قبر هود پيامبر است، آنگاه كه قومش از اطاعت او سربرتافتند بدين سرزمين آمده و در اينجا وفات نموده است.

اميرالمومنينعليه‌السلام فرمود: دروغ می گويند، حقا كه من نسبت به اين قبر از آنان آگاهترم، اين قبر يهودا پسر بزرگ يعقوب است، آنگاه فرمود: آيا در اين نواحی شخص مطلعی پيدا می شود؟ گفتند: بله.

پيرمرد كهنسالی را به نزد آن حضرت آوردند. امام به او فرمودند: منزل تو كجاست؟

گفت: در ساحل دريا.

فرمود: فاصله اش با كوه سرخ چقدر است؟

گفت: به آن نزديك است.

فرمود: قوم تو درباره آن چه می گويند؟

گفت: می گويند قبر ساحری است.

فرمود: خلاف می گويند، آن قبر هود است و اين قبر يهودا. آنگاه فرمود: در روز قيامت هفتاد هزار نفر از پشت شهر كوفه با چهره هايی تابان همچون مهر و ماه محشور شده بدون حساب داخل در بهشت می شوند(۴۶۷) .

مؤلف : در اينجا مناسب است داستان دلالت آن بزرگوار را از قبر دانيال پيغمبر و دو دختر تبع كه برای عمر و ابوبكر بيان فرموده نقل كنيم (اگر چه از موضوع اين فصل خارجند).

در تاريخ اعثم كوفی(۴۶۹) آمده: هنگامی كه ابوموسی اشعری شهر شوش را فتح نمود در آنجا اتاقی قفل شده ديد، دستور داد قفل را شكستند، پس در ميان اتاق سنگ بزرگی به شكل قبری ديد كه در ميان آن جسدی كه باطلا كفن شده بود مشاهده نمود، ابوموسی از بلندی قد آن جسد در شگفت شده از اهل آنجا از هويت آن پرسش نمود؛ گفتند: او مرد درستكاری بوده كه در عراق می زيسته و عراقيها به وسيله او از خدا طلب باران می نموده اند، از قضا در سالی ما دچار خشكی و بی بارانی شديدی شده او را از عراقيها درخواست نموديم تا نزد ما بيايد و برای ما طلب باران كند. ولی آنان از فرستادن وی امتناع ورزيدند از ترس اين كه مبادا او را بازنگردانيم و لذا ما پنجاه نفر به عنوان گروگان نزد آنان فرستاديم تا او را بفرستند پس او را فرستادند و برای ما طلب باران نمود و خداوند به وسيله دعای او برای ما گشايش نمود، و ما از پنجاه نفر خود صرفنظر كرده او را در همين جا نگهداشتيم تا اين كه نزد ما وفات نمود.

ابوموسی جريان را به عمر نوشت، عمر چگونگی و صحت و سقم اين داستان را از صحابه پرسش نمود، هيچ كس در اين رابطه اطلاعی نداشت بجز اميرالمومنينعليه‌السلام كه فرمود: اين دانيال است كه از پيامبران الهی بوده و در زمان پادشاهی بخت النصر و شاهانی ديگر می زيسته، و شرح زندگانی او را تا زمان مرگش بيان داشت. و به عمر فرمود: به ابوموسی بنويس جسد را بيرون آورده و در جايی به دور از دسترس اهل شوش دفن نمايد.

عمر جريان را به ابوموسی نوشت ابوموسی دستور داد رودخانه را (كه از كنار شهر می گذشت) خشك نموده و قبری در وسط آن حفر و دانيال را در آن دفن كنند و آنگاه آن را با سنگهای بزرگ، مستحكم نموده آب را بر روی آن جاری ساخت.

و در مناقب از ابوبصير از امام صادقعليه‌السلام نقل كرده كه فرمود: در زمان خلافت ابوبكر قومی می خواستند مسجدی در ساحل عدن بنا كنند، و آنگاه كه از ساختمان مسجد فارغ می شدند بنا فرو ريخت، آنان به نزد ابوبكر آمده قصه خود را بيان داشته و از او چاره جويی نمودند. ابوبكر برای مردم خطبه خواند و آنان را سوگند داد كه اگر كسی در اين باره مطلبی می داند بگويد. اميرالمومنينعليه‌السلام به آنان فرمود: در قسمت راست و چپ آن موضع از سمت قبله زمين را حفر نموده به دو قبر می رسيد كه بر روی آنها نوشته است: من رضوی هستم و خواهرم حبی كه به خدای عزيز جبار شرك نورزيده ايم.

و بدن آنان برهنه است، پس آنان را غسل داده كفن نموده بر آنان نماز گزارده به خاكشان بسپاريد و سپس مسجدتان را بنا كنيد كه بر جا خواهد ماند. پس طبق فرموده آن حضرتعليه‌السلام عمل كرده آن را صادق يافتند.

۷- حكم طلاقهای سابق

عمر درباره زنی كه شوهرش يك بار يا دو بار او را طلاق داده و آنگاه مرد ديگری با وی ازدواج نموده و او را طلاق داده و يا مرده، و پس از انقضای عده اش شوهر اول او را به عقد در آورده، تعداد طلاقهای سابقش را به حساب می آورد (يعنی اگر مثلا در سابق يك بار او را طلاق داده بود، حال می توانست فقط دو بار او را طلاق دهد نه بيشتر و...).

اميرالمومنينعليه‌السلام می فرمود: سبحان الله! آيا ازدواج با شوهر ديگر (يعنی محلل) سه دفعه طلاق (شوهر سابق) را از بين می برد ولی يك دفعه را از بين نمی برد؟!(۴۶۹)

فصل چهل و يكم: مدعی بين دو محذور

زنی نزد حضرت اميرعليه‌السلام آمده گفت: شوهرم با كنيز زنا می كند.

علیعليه‌السلام به وی فرمود: اگر راست می گويی شوهرت را سنگسار می كنيم، و اگر دروغ می گويی تو را تازيانه می زنيم؛ زيرا به شوهرت تهمت زده ای.

زن گفت: مرا به نزد اهلم بازگردانيد كه درونم از غيظ و غيرت؛ چون آتش می جوشد(۴۷۰) .

فصل چهل و دوم: اقرار

۱- اقرار ضمنی

مردی غلام خود را نزد حضرت اميرعليه‌السلام برد و گفت: اين غلام من بدون اجازه ام ازدواج كرده است.

حضرت به او فرمود: آنان را از هم جدا كن.

مولا به غلام رو كرده و گفت: ای دشمن خدا زنت را طلاق بده!

اميرالمومنينعليه‌السلام فرمود: تو چه گفتی؟

مولا: گفتم زنت را طلاق بده.

علیعليه‌السلام به غلام رو كرده و به او فرمود: تو الان اختيار داری، می خواهی زنت را طلاق ده و می خواهی او را بگذار.

مولا گفت: يا اميرالمومنين! چگونه حقی را كه متعلق به من بود به ديگری واگذار نمودی؟

فرمود: درست است ولی آن به اقتضای اقرار خودت بود؛ زيرا وقتی كه به غلام گفتی زنت را طلاق بده به ازدواج او اقرار كرده ای(۴۷۱) .

۲- استنباط از وصيت

مردی ده هزار درهم به شخصی داد و به او وصيت كرد موقعی كه پسرم بزرگ شد آنچه را كه از آنها دوست داری به او بده. و چون پسر موصی بزرگ شد، وصی نزد حضرت اميرعليه‌السلام رفت و وصيت موصی را بيان داشت و گفت: حالا چقدر بايد به فرزند موصی بدهم؟

علیعليه‌السلام مايل هستی چقدر به او بدهی؟

هزار درهم.

حالا نه هزار درهم كه دوست داشته ای برای خودت بگذاری به او بده و هزار درهم برای خودت بگذار(۴۷۲) .

و گذشت در خبر نهم از فصل هشتم اين كه مرد و زنی را نزد عمر آورده، مرد به زن گفته بود: ای زناكار! و زن به او گفته بود: تو از من زناكارتری، و عمر خواست به هر دو حد بزند پس اميرالمومنينعليه‌السلام به او فرمود: بر مرد، حدی نيست و زن مستحق دو حد است؛ حد افتراء و حد زنا به علت اقرار او به زنا؛ زيرا وقتی به مرد گفته تو از من زناكارتری؛ يعنی من هم زناكارم ولی كمتر از تو.