داستان های شیرین و خلاصه مصائب جانسوز چهارده معصوم

داستان های شیرین و خلاصه مصائب جانسوز چهارده معصوم0%

داستان های شیرین و خلاصه مصائب جانسوز چهارده معصوم نویسنده:
گروه: سایر کتابها

داستان های شیرین و خلاصه مصائب جانسوز چهارده معصوم

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: على گلستانى
گروه: مشاهدات: 30691
دانلود: 2835

توضیحات:

داستان های شیرین و خلاصه مصائب جانسوز چهارده معصوم
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 291 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 30691 / دانلود: 2835
اندازه اندازه اندازه
داستان های شیرین و خلاصه مصائب جانسوز چهارده معصوم

داستان های شیرین و خلاصه مصائب جانسوز چهارده معصوم

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

معجزه امام جواد (عليه السلام)

در سن كودكى محمد بن ميمون مى گويد در مكه در آن هنگام كه هنوز امام رضاعليه‌السلام به خراسان نرفته بود به محضر آن حضرت رسيدم عرض ‍ كردم مى خواهم به مدينه بروم نامه اى براى حضرت جواد در مورد من بنويس تا از لطف و عنايت او برخوردار گردم

امام رضاعليه‌السلام خنديدند و نامه اى نوشت و به من داد من آن نامه را به مدينه آوردم و در اين وقت از هر دو چشم نابينا شده بودم به خانه حضرت جوادعليه‌السلام رفتم خدمتكار حضرت جواد كه در آن وقت كودك شيرخوار بود در گهواره گذاشت ، من نامه را به خدمتكار به نام موفق دادم حضرت جوادعليه‌السلام به موفق فرمود: نامه را بگشا او نامه را گشود و در برابر چشم حضرت جواد قرار داد حضرت جوادعليها‌السلام به آن نامه نگاه كرد و به من فرمود:اى محمد چشمت به چطور است ؟ عرض كردم اى فرزند رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به درد چشم مبتلا شدم هر دو چشمم چنان چه مى بينى نابينا شده است

حضرت جوادعليه‌السلام فرمود: نزديك من بيا نزديك رفتم دستش ‍ رادراز كرد و بر چشمم كشيد هماندم چشمانم بينا شدند دست و پاى حضرت جواد را بوسيدم و در حالى كه بينا بودم از محضرش بيرون آمدم

«سيره چهادره معصوم ، ص ٧٥٧ نقل از بحار، ج ٥٠، ص ‍ ٤٦».

سفارش امام رضاعليه‌السلام در مورد توجه به نيازمندان به حضرت امام رضاعليه‌السلام خبر رسيد كه اطرافيان حضرت جوادعليه‌السلام در مدينه آن حضرت را از ناحيه درب كوچك خانه اندرونى وارد و خارج مى كنند تا نيازمندان كم تر مزاحم از حضرت گردند، امام رضاعليه‌السلام در ضمن نامه اى فرزندش را از اين كار نهى كرد احمد بن محمد از شاگردان برجسته امام رضاعليه‌السلام مى گويد نامه امام رضاعليه‌السلام را كه براى حضرت جوادعليه‌السلام نوشته بود خواندم نوشته بود:

اى ابو جعفر به من خبر رسيده وقتى كه غلامان مى آیند و مى خواهى سواره به جاى بروى از درب كوچك خانه تو را بيرون مى آورند و اين به خاطر بخل آن ها است كه نمى خواهند از جانب تو خيرير به نيازمندان برسد به حقى كه به گردند دارم قسمت مى دهم كه پيوسته از درب بزرگ رفت و آمد كن وقتى كه سوار شدى درهم و دينار همراهت باشد سپس به هر كسى كه از تو درخواستى نكرد از آن بده اگر عموهايت از تو كمك خواستند عطاى تو به آن ها كم تر از پنجاه دينار نباشد اگر بيش تر دادى مختار هستى و اگر عمه هايت درخواست كمك نمودند كم تر از ٢٥ دنيار به آنها نده اگر بيش تر دادى مختار هستى همانا من مى خواهم خداوند مقام تو را بالا ببرد پس ‍ انفاق كن و از كم شدن در درگاه خداوند صاحب عرش نترس

«عيون اخبار الرضا، ج ٢، ص ٨ و بحار، ج ٥٠، ص ١٠٢».

شخصى به حضرت امام جوادعليها‌السلام گفت مردم درباره خردسال شما سخن (اعتراض آميز) مى گويند حضرت امام جوادعليه‌السلام فرمود: خداوند به داودعليه‌السلام وحى كرد تا پسرش سليمان را كه در آن وقت كودك بود و گوسفند چرانى مى كرد جانشين خود سازد حضرت داودعليه‌السلام طبق فرمان خدا سليمان را به عنوان جانشين خود معرفى نمود دانشمندان عابدان بنى اسرائيل آن را نپذيرفتند و گفتند سليمان كودك است ، خداوند به حضرت داودعليه‌السلام وحى كرد عصاهاى اعتراض كنندگان را بگير و عصاى سليمانعليه‌السلام را نيز بگير و در داخل اطاقى بگذار و در آن اطاق را ببند و مهر و موم كن روز بعد با بنى اسرائيل به آنخانه بيا و درب را باز كن عصاى هر كدام كه مانند درخت سبز و داراى برگ و ميوه شده بود صاحب آن عصا جانشين است

حضرت داودعليه‌السلام همين دستور را اجرا نمود فرداى آن روز عابدان و عالمان بنى اسرائيل به دعوت حضرت داودعليه‌السلام به آن اطاق آمدند وقتى كه ديدند عصاى سليمان سبز و داراى برگ و ميوه شده است پذيريفتند جانشينى حضرت سليمان را با اين كه كودك بود قبول كردند و به او راضى شدند گفتند راضى شديم و او را پذيرفتيم

«اصول كافى ، ج ١، ص ٣٨٣».

سخن گفتن عصا به حقانيت حضرت جواد

محمد بن ابى العلا مى گويد شنيدم از يحيى بن اكثم كه قاضى در عصر خود بود.

گفت : روزى وارد مسجد النبى شدم و قبر رسول الله صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلمرا زيارت مى نمودم حضرت امام جواد عليه‌السلامدر آن جا ديدم كه مشغول طواف قبر پيامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلمبود درباره چند مسئله با او گفت و گو نمودم همه را پاسخ دادن در آخر گفتم من از تو يك سئوال ديگر دارم ولى شرم مى كنم بپرسم فرمود: قبل از آن كه بپرسى به تو خبر مى دهم مى خواهى بپرسى اكنون امام مردم كيست ؟ گفتم آرى به خدا مى خواستم همين مطلب را بپرسم ، فرمود: امام من هستم يحيى بن اكثم گفت علامت و نشانه صدق امامت تو چيست ؟ در دست آن حضرت عصايى بود ناگاه ديدم همان عصا به سخن در آمد و با كمال فصاحت گفت همانا صاحب من امام اين زمان است و او است حجت خدا.

«اصول كافى ، ج ١، ص ٣٥٣».

ازدواج با سمانه مغربيه

اما راجع به ازدواج حضرت امام جوادعليه‌السلام به طور خلاصه بيان مى شود ملال آور نباشد امام جوادعليه‌السلام هنگامى كه با ام الفضل دختر ماءمون ازدواج كرد سال ها گذشت او داراى فرزند نشد براى اين كه او عقيم و نازا بود.

امام جوادعليه‌السلام باكنيزى پاك سرشت به نام سمانه كه از اهالى مغرب بود ازدواج كرد و از او در سال ٢١٣ هجرى قمرى داراى فرزند شد كه همان حضرت هادىعليه‌السلام باشد مطابق روايات متعدد حسادت (هووگرى) باعث شد كه ام الفضل بناى ناسازگارى را با امام جوادعليه‌السلام گذاشت و از اين كه آن حضرت داراى هسمر ديگر و فرزند شد بسيار ناراحت بود و سرانجام امام جوادعليه‌السلام به دست ام الفضل مسموم و شهيد شد.

ام الفضل در مورد ازدواج امام جوادعليه‌السلام با سمانه به پدرش ماءمون شكايت نمود ماءمون به او گفت دخترم تحمل و سازگارى كن زيرا حضرت جوادعليه‌السلام پاره تن رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم است

«سيره چهارده معصوم ، ص ٧٩٣ و نقل از بحار، ج ٥٠، ص ٩٦».

ممكن است در صفحات بحار شماره ها فرق داشته باشد ولى اكثر اين مطالب بحار جلد ٥٠ مى باشد.

ام الفضل به قدرى در مورد ازدواج جديد امام جوادعليه‌السلام حساس ‍ و ناراحت بود كه خود مى گويد روزى كنيزى نزد من آمد و سلام كرد پرسيدم كيستى ؟ جواب داد من كنيزى از نوادگان عمار ياسر هستم و همسر امام جوادعليه‌السلام شوهر تو مى باشم

حسادت (هووگرى) به قدرى بر من چيره شد كه نتوانستم خود را نگهدارى كنم تصميم گرفتم از خانه بيرون روم و در شهرها دربه در گردم و شيطان مرا به آن وادار كرد كه به آن كنيز بدرفتارى كنم و به او ناسزا بگويم ولى سرانجام خود را كنترل كردم

سيره چهارده معصوم ، ص ٧٩٣ اقتباس از بحار، ج ٥٠، ص ٩٦».

نفرين حضرت جواد عليه‌السلامدر حق يك نفر و شكرانه امام هادى (عليه السلام)

نفرين حضرت جوادعليه‌السلام در حق يك نفر و شكرانه امام هادىعليه‌السلام

در عصر امام جوادعليه‌السلام و امام هادى يكى از افرادى كه از دشمنان آل محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بود و موجب مزاحمت براى آنان مى شد شخصى به نام (عمر) از خاندان فرج بود كه با چپاول و رشوه و دزدى ثروت زيادى براى خود انباشته بود و به عنوان يك آدم (قلدر) آن عصر خوانده مى شد او به خاطر نفوذى كه درحكومت طاغوتى بنى عباس ‍ داشت مدتى فرماندار مدينه شد و نسبت به خاندان نبوت بسيار خشن بود او آن قدر خباست باطنى داشت كه روزى باكمال بى حيايى به امام جوادعليه‌السلام عرض كرد به گمانم تو مست هستى امام جوادعليه‌السلام گفت خدايا تو مى دانى كه من امروز را براى رضاى تو روزه داشتم

طعم غارت شدن و خوارى اسارت را به عمر بن فرج بچشان طولى نكشيد كه در سال ٢٣٣ متوكل بر او غضب كرد و دستور داد به عنوان ماليات ١٢٠ هزار دينار از او ١٥٠ هزار دينار از برادرش گرفتند و بار ديگر بر او غصب كرد و دستور داد هرچه مى توانند بر پشت گردن او ضربه بزنند شش هزار پس ‍ گردنى بر او زدند بار سوم بر او غصب كرد كشان كشان او را به بغداد بردند و همان جا اسير بود تا از دنيا رفت

محمد بن سنان مى گويد به حضور امام هادىعليه‌السلام رسيدم فرمود آيا براى آل فرج پيشآمدى شده است عرض كردم آرى عمر بن فرج وفات كرد حضرت فرمود: الحمد الله و تا ٢٤ بار شمردم كه به شكرانه مرگ عمر بن فرج گفت الحمد الله بعد فرمود او به پدرم نسبت مستى داد پدرم او را نفرين كرد. «اصول كافى ، ج ١، ص ٤٩٦».

شهادت امام جواد عليه‌السلام به دست ام الفضل

مطابق روايات مسعودى در اثبات الوصيه و روايات عيون المعجزات هنگامى كه امام جوادعليه‌السلام به دعوت معتصم وارد بغداد شد معتصم با جعفر پسر ماءمون هم دست شدند وام الفضل دختر ماءمون و همسر امام جوادعليه‌السلام با سمانه مادر امام هادىعليه‌السلام وسيله زهر رسانى به آن حضرت نمودند ام الفضل به يشنهدا آن ها پاسخ مثبت داد معتصم و جعفر زهر كشنده اى در درون انگور نمودند و براى ام الفضل فرستادند ام الفضل آن انگور را نزد امام چوادعليه‌السلام گذاشت آن حضرت آن را خورد و پس از چند لحظه احساس مسموميت كرد و بر اثر همين مسموميت به شهادت رسيد.

طولى نكشيد كه ام الفضل در مخفى ترين اعضايش زخمى عظيم پيدا كرد همه اموالش درمان آن مصرف نمود ولى بيماريش خود بنشد و چنان تهى دست گرديد كه دست گدايى به سوى مردم دراز مى كرد تا به او كمك كنند تا آخر الامر هلاك گرديد.

«انوار البهيه ، ص ٤٢٢ و سيره چهارده معصوم ، ص ٤٠٨».

اشعار مصيبت درباره حضرت جواد (عليه السلام)

در ميان حجر جان مى داد و يك ياور نداشت

غير درد و غم نهان در سينه آن سرور نداشت

آفتاب عمر كوتاهش نهان مى شد ولى

آسمان ديده اش جز اشك و خون اختر نداشت

كسى عيادت جز اجل زان يوسف زهرا نكرد

گرگ مرگ آمد ولى او تاب در پيك نداشت

او ميان حجره جان مى داد و قاتل پشت در

پاى كوبى كرد و شرم از روى پيغمبر نداشت

تاكند رفع عطش آن لاله باغ رضا

غير سقاى دو چشمش هيچ آب آور نداشت

مى خواست كه فرياد كند تشنه لبم

از سوز جگر طاقت فرياد نداشت

امام جوادعليه‌السلام داراى چهار پسر بود (ابو الحسن حضرت امام هادى على النقىعليه‌السلام و ابو احمد موسى مبرقع مدفنش در قم مى باشد و ابو احمد حسين و ابو موسى عمران و دختران آن حضرت عبارت اند از: فاطمه و خديجه و ام كلثوم و حكيمه و مادر ايشان ام ولد بود كه به نام سمانه مغربيه مى گفتند.

«اقتباس از منتهى الامال ، ج ٢، ص ٤٩٧».

نگاهى به زندگانى حضرت امام هادى (عليه السلام)

نام مبارك امام دهمعليه‌السلام علىعليه‌السلام القاب معروف هادى و نقىعليه‌السلام كنيه آن بزرگوار ابوالحسنعليه‌السلام پدر آن حضرت حضرت جوادعليه‌السلام مادر گران قدر آن حضرت سمانهعليها‌السلام روز تولداش ١٥ ذيحجه الحرام و محل تولد در روستاى صريا نزديك مدينه در سال ٢١٢ هجرى قمرى

وقت و محل شهادت سوم رجب در سال ٢٥٤ در سن ٤١ سالگى در شهر سامرا بر اثر زهرى كه بادسيه (معتز) سيزدهمين خليفه عباسى توسط معتمد عباسى به آن حضرت خوراندند به شهادت رسيد شهر سامرا واقع در عراق مى باشد نوشتن حلات حضرت امام على النقى مصادق شده با روزى كه گروهى از مخالفين دين مقدس اسلام و منافقين و يا عده اى از وهابيون گرچه همه انتها زير سلطه امريكا هستند گنبد آن بزرگوار و همچنين گنبد حضرت امام حسن عسگرىعليهم‌السلام را خراب نمودند و ملت مسلمانان را غرق در عزا و ماتم نمودند خداوند انشاءالله همه اين افراد را از صفحه روزگار براندازد تا تاريخ اين مصيبت عظمى ٣/١٢/٨٤ برابر با روز ٢٣ ماه محرم الحرام سال ١٤٢٧ ساعت ٧ صبح روز چهارشنبه واقع گرديد مراجع تقليد و روحانيون و مردم در مسجد اعظم قم اجتماع نمودند و بعضى از مراجع با پاى برهنه تشريف آوردند مجلس سوگوارى و نفرين بر دشمنان دين نمودند آن روز بسيار روز ناگوارى بود بر دوستان آن دو امامعليهم‌السلام ولى ملت شريف كشورمان و متدينين و ارادتمندان امام هادى و امام عسگرىعليهم‌السلام شروع كردند پول هاى كثيرى به حساب واريز نمودند براى گنبد جديد و تعمير آن

همان طور كه عرض شد مادر امام هادىعليه‌السلام سمانه است از اهالى مغرب بود كه دست تقدير او را به مدينه آورد و هسمر امام جوادعليه‌السلام گرديد اين بانوى با كمال به قدرى در راه كمالات و فضائل معنوى ممتاز بود در زهد تقوى در عصر خود بى نظير بود بيش تر روزهاى سال را روزه مى گرفت

امام جوادعليه‌السلام در شاءن او چنين فرمود:

سمانه از بانوان بهشت است شيطان به او نزديك نشود او همواره مورد نظر لطف خداوندى است هرگز خوابندارم و هم طراز مادرانافراد صديق و صالح است

«رياحين الشريعه ، ج ٣، ص ٢٣».

شباهت به پدر

هنگامى كه امام جوادعليه‌السلام در سال ٢٣٠ هجرى قمرى به دعوت اجبارى معتصم مى خواست از مدينه به سوى بغداد حركت كند پس از آن كه به جانشينى امام هادىعليه‌السلام تصريح كرد او را كه در آن هنگام هفت سال داشت در آغوش گرفت و فرمود چه دوست دارى تا از عراق براى تو هديه و سوغاتى بياورم ؟ حضرت امام هادىعليه‌السلام عرض كرد شمشيرى كه گويا آتش شعله ور است

سپس امام جوادعليه‌السلام به پسر ديگرش موسى توجه كرد و فرمود تو چه دوست دارى تا از عراق برايت به عنوان هديه بياورم موسى عرض كرد يك اسب برايم بياور.

امام جوادعليه‌السلام فرمود: ابوالحسن (حضرت هادىعليه‌السلام به من شباهت دارد و مانند من است ولى موسى به مادرش شباهت دارد.

«سيره چهارده معصوم ، ص ٨٢٨ نقل از عيون المعجزات ، ج ٥، ص ‍ ١٢٣».

آگاهى حضرت امام هادى عليه‌السلام از رحلت حضرت جواد (عليه السلام)

هنگامى كه امام جوادعليه‌السلام به شهادت رسيد در بغداد بود ولى فرزندش امام هادىعليه‌السلام در مدينه سكونت داشت امام هادىعليه‌السلام در آن وقت حدود هشت سال داشت و؛ نزد سرپرست خود به نام ابوزكريا به سر مى برد يكى از حاضران مى گويد ناگاه امام هادىعليه‌السلام غمگين شد وگريه سختى كرد ابوزكريا عرض كرد چرا گريه مى كنى امام هادىعليه‌السلام فرمود: در هيمن لحظه پدرم رحلت كرد.

حاضران پرسيدند چه كسى اين خبر را به شما داد؟ فرمود: از عظمت خداوندى چيزى در وجودم وارد شده قبلا او را نمى شناختم دانستم كه پدرم درگذشت

روايت كننده مى گويد تاريخ همان ماه و روز و همان ساعت را به دقت ثبت كردم پس از مدتى خبر رسيد كه امام جوادعليه‌السلام در مدينه رحلت فرموده تطبيق كردم دريافتم كه آن حضرت در همان لحظه اى كه امام هادىعليه‌السلام خبر داده بود از دنيا رفته است

«سيره چهارده معصوم ، ص ٨٣٢ نقل از دلائل الامام طبرى ، ص ٢١٩».

امام هادىعليه‌السلام پس از شهادت پدرش امام جوادعليه‌السلام معتصم عباسى شخصى به نام عمربن فرج را به عنوان فرمانرواى مدينه برگزيد واو را به مدينه فرستاد تا معلم مخصوصى براى حضرت هادىعليه‌السلام كه در آن وقت هشت سال داشت پيدا كند عمربن فرج از دشمنان خاندان رسالت بود و منظور معتصم از تعيين معلم اين بود كه تعليم و تربيت او در حضرت امام هادىعليه‌السلام اثر بگذارد و افكار آن حضرت را عوض كند و دوستى دشمنان اهل بيتعليهم‌السلام را در دل امامعليه‌السلام جاى دهد.

عمربن فرج پس از جست و جو شخصى به نام جنيدى را كه از دشمنان خاندان رسالت بود به عنوان معلم حضرت هادىعليه‌السلام برگزيد.

واز او خواست كه مانع ملاقات شيعيان با حضرت هادىعليه‌السلام گردد.

جنيدى به كار خود مشغول شد ولى هر روز آن چه از حضرت هادىعليه‌السلام مشاهده مى كرد شگفت زده مى شد روزى محمد بن جعفر از جنيدى پرسيد اين كودك يعنى حضرت هادى چگونه است جنيدى از اين تعبير برآشفته شد و گفت مى گوئى اين كودك نمى گوئى (اين پير) تو را به خدا كسى را داناتر از من نسبت به علم و ادب در مدينه مى شناسى محمد پاسخ داد نه جنيدى گفت قسم خدا من بحثى را در ادبيات پيش مى كشم مى بينم او مطالبى را به گفته هايم مى افزايد كه من از آن ها استفاده مى كنم و ازاودرس مى آموزم چند روز بعد محمد بن جعفر با جنيدى ملاقات كرد و پرسيد حال اين كودك چگونه است جنيدى از اين سئوال ناراحت شد و گفت ديگر اين حرف را نزن سوگند به خدا او بهترين انسان روى زمين است ، گاهى مى خواهد وارد اطاق شود مى گويم يك سوره از قرآن بخوان بعد وارد شو مى گويد كدام سوره من از سوره هاى بلند آغاز قرآن را نام مى بردم او همان سوره را از اول تا آخر به طور دقيق و درست مى خواند به طورى كه من درست تر از آن نشنيده ام او قرآن را زيباتر از همه مى خواند به علاوه حافظ همه قرآن است معنى باطنى و تفسير ظاهرى قرآن آگاه است

سرانجام همين جنيدى كه از دشمنان خاندان رسالت بود مريد آن ها شد.

«سيره چهارده معصوم ، ص ٣٣٢».

زنده كردن مركب مرده

محمد بن سنان مى گويد براى انجام حج در مكه بودم امام هادىعليه‌السلام نيز در مراسم حج شركت داشت پس از حج به سوى مدينه بازمى گشتيم در مسير راه به يكى از اهالى خراسان برخورديم كه مركبش در راه مرده بود و او بسيار ناراحت بود و مى گفت چگونه بار و اثاث خود را ببرم چگونه اين راه طولانى را بدون مركب بروم در همين هنگام امام هادىعليه‌السلام در مسير راه به آن جا رسيد همراهان آن مرد خراسانى هنگامى كه آن بزرگوار را ديدند به او گفتنداى فرزند رسول خدا اين مرد خراسانى از دوستان و شيعیاين شما است مركبش مرده غمگين است كه چگونه اين راه طولانى را طى كند.

امام هادىعليه‌السلام كنار آن مركب آمد و فرمود گاو بنى اسرائيل در پيشگاه خدا گرامى تر از من نيست كه با زدن عضو مرده آن گاو به مرد مرده اى آن مرد زنده شد آن گاه امامعليه‌السلام به پيش آمد و با پاى راستش به جسد آن چهار پا زده و فرمود قم باذن الله باذن خدا برخيز همان دم چهار پا زنده شد و برخاست و آن مرد خراسانى اثاث خود را بر آن نهاد و بر آن سوار شد و به سوى مقصود حركت كرد از آن پس در مدينه هر كس ‍ امام هادىعليه‌السلام را مى ديد با انگشت به او اشاره مى كرد و مى گفت :

همنى بزرگوار بود كه مركب خراسانى را زنده كرد.

«بحار، ج ٥٠، ص ١٨٥».

نشانه هاى امامت

على بن مهزيار مى گويد به شهر سامرا رفتم و در مورد اقامت حضرت هادىعليه‌السلام شك داشتم ديدم هوا گرم و تابستانى است و مردم لباس ‍ تابستانى پوشيده اند ولى امام هادىعليه‌السلام لباس زمستانى پوشيده به علاوه يك پوشش زمسانى بر پشت اسبش افكنده و دم اسبش را بسته مردم از كار آن حضرت تعجب مى كردند و مى گفتند آيا اين مرد مدنين را نمى بينيد كه لباس زمستانى در تابستان پوشيده من با خود گفتم اگر اين شخص امام بود چنين نمى كرد مردم به صحرا رفتند و امامعليه‌السلام نيز سوار بر اسب به سوى صحرا روانه شد در اين هنگام ديديم ابرهاى متراكم و عظيم در آسمان ظاهر شدند و باران شديد باريد به طورى كه همه خيس شدند اما امامعليه‌السلام به خاطر آن لباس هايى كه پوشيده بود خشك و سالم مانده بود با خود گفتم گمان مى برم كه همين شخص امام باشد سپس با خود گفتم خوب است درباره جواز يا عدم جواز نماز با لباس ‍ كه به عرق جنب آلوده شده بپرسم و نيز با خود گفتم اگر او چهره اش را به روى من بگشايد حتما امام است همين كه او نزديك من آمد صورتش را گشود و همان دم فرمود اگر لباس آلوده به عرق جنب از حلال باشد نماز با آن جايز است و اگر آلوده به عرق جنب از حرام باشد نماز با آن جايز نيست

از اين به بعد يقين به امامت آن حضرت نمودم و ديگر در اين مورد شك نكردم

«مناقب آل ابيطالب ، ج ٤، ص ٤١٣».

مناظره جالب در مورد حكم اعدام مسيحى زناكار

عصر خلافت متوكل عباسى بود يك نفر مسيحى با زن مسلمانى زنا كرد او را نزد موكل آوردند متوكل تصميم گرفت حد الهى را بر او جارى سازد آن مرد همان دم اظهار اسلام كرد و خود را به عنوان مسلمان معرفى كرد. يحيى بناكثم قاضى دستگاه بنى عباس در آن جا حضور داشت و گفت مسلمان شدن اين شخص آثار شرك و عمل ناشايستش را از بين بردئ پس نبايد حد بر او جارى كرد.

بعضى از حاضران گفتند بايد سه حد بر او جارى گردد و بعضى مطالب ديگر گفتند گفت و گو در اين مورد زياد شد متوكل در ضمن نامه اى مطلب را براى امام هادىعليه‌السلام نوشت و از او خواست جواب سئوال را بدهد وقتى كه نامه به دست امامعليه‌السلام رسيد او پس از خواندن در پاسخ چنين نوشت بايد آن مرد زناكار را آن قدر تازيانه بزنيد تا بميرد.

وقتى اين پاسخ به دست متوكل رسيد يحيى و علماى دربار اين فتوا راكردند و به متوكل گفتند چنين نيست ما در قرآن و در سنت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم چنين مطلبى را نديده ايم متوكل بار ديگر نامه اى به امام هادىعليه‌السلام نوشت و در آن نامه ذكر كرد كه فقها فتواى شما را رد كرده اند و مى گويند چنين مطلبى در قرآن و سنت نيامده است براى ما بيان كن چرا بر ما واجب است كه آن مسيحى زناكار را آن قدر بزنيم تا بميرد.

نامه به دست امام هادىعليه‌السلام رسيد آن حضرت در پاسخ دو آيه به عنوان دليل قرآنى نوشت كه خداوند مى فرمايد:

فلما رآو باءسنا قالوا امنا بالله وحده و كفرنا بما كنا به مشركين آيه دوم ٨٥ فلم يك ينفعهم ايمانهم لما رآو باسنا سنت الله التى قد خلت فى عباده و خسر هنا لك الكافرون

«سوره غافر آيه ٨٤ و ٨٥».

ترجمه آيه هنگامى كه عذاب ما را ديدند گفتند هم اكنون به خداى يكتا ايمان آورديم و به معبودهايى كه شريك او مى شمرديم كافر شديم آيه دوم

امام هنگامى كه عذاب ما را مشاهده كردند ايمانشان براى آن ها سودى نداشت اين سنت خداوند است كه همواره در ميان بندگانش اجرا شده و آن جا كافران زيانكار شدند (يعنى پس از ديدن مرگ و مشاهده عذاب خداوند ايمان آوردند آنها سودى براى آن ها ندارد و بايد آن ها را به قتل برسانند).

وقتى كه اين جواب به متوكل رسيد متوكل فتواى امام هادىعليه‌السلام را پذيرفت و دستور داد آن مسيحى زناكار را به قدرى زدند تا در زير تازيانه مرد.

«احتياج طبرى ، ج ٢، ص ٢٥٨».

پاسخ ‌هاى سيزده گانه جالب امام هادى عليه‌السلام به سئوال يحيى بن اكثم ،

يحيى بن اكثم از علماى برجسته (دربارى) و ازقاضيانى بود كه در عصر ماءمون به عنوان قاضى كهنه كار و زيرك شناخته مى شد سيزده سئوال مشكل را تنظيم كرد و توسط موسى مبرقع (برادر امام هادىعليه‌السلام براى امام هادىعليه‌السلام فرستاد تا آن حضرت جواب آن ها را بدهد.

موسى مبرقع نزد برادرش امام هادىعليه‌السلام آمد و ماجرا را گفت امام هادىعليه‌السلام لبخندى زد و به موسى فرمود: آيا پاسخش را دادى او عرض كرد من پاسخ آن سئوال ها را نمى دانم امامعليه‌السلام فرمود: آن سئوال ها چيست ؟

موسى سيزده سئوال يحيى بن اكثم را به ترتيب شمرد:

سئوال اول : مطابق آيه ٣٩ سوره نمل :

قال الذى عنده علم من الكتاب انا اتيك به قبل ان يرتد طرفك فلما رآه مستقرا عنده

آن كسى كه علمى از كتاب داشت (يعنى وزير سليمان به نام آصف) به سلیمان گفت من تخت بلقيس را پيش از آن كه چشم بر هم نهى نزد تو حاضر مى كنم

يحيى سئوال من اين است مگر حضرت سليمانعليه‌السلام به علم آصف محتاج بود؟

سئوال دوم : خداوند در قرآن مى فرمايد: يوسف آيه ١٠٠:

ورفع ابويه على العرش وخزواله سجدا يوسف پدر و مادرش را بر فراز تخت برد و آن ها و فرزندانش در برابرش به سجده افتادند سئوال من اين است كه چگونه حضرت يعقوب پيغمبرعليه‌السلام و فرزندانش براى يوسف سجده كردند؟

سئوال سوم يحى بن اكثم :

طبق آيه شريفه در سوره يونس آيه ٩٣ يا ٩٤

فان كنت فى شك مما انزلنا اليك فسئل الذين يقرؤ ن الكتاب من قبلك اگر از آن چه كه بر تو نازل كرديم در شك هستى از آن ها كه قبل از تو مى خوانند بپرس ؟

سئوال من اين است اين آيه خطاب به كيست ؟ اگر خطاب به پيغمبر است چگونه او شك دارد و اگر خطاب ديگرى است قرآن بر چه كسى جز پيامبر نازل شده است ؟

سئوال چهارم يحيى بن اكثم :

در قرآن كريم خداوند مى فرمايد:

ولو ما فى الارض من شجره اقلام و البحر يمده من بعده سبعه ابحر ما نفدت كلما الله ان الله عزيز حكيم «لقمان ٣٦».

منتظر از اين كلمه (ابحر) يعنى درياها مراد چيست و در كجا قرار دارد؟

ترجمه و اگر همه درختان روى زمين قلم شود و دريا براى آن مركب گردد و هفت دريا به آن افزوده شود اين ها همه تمام مى شود ولى كلمات خدا پايان نمى گيرد مرا از ابحر چه چيز است ؟

سئوال پنجم يحيى بن اكثم :

خداوند در سوره زخرف در وصف بهشت مى فرمايد:

وفيها ما تشتهيه الانفس و تلذ الاعين و انتم فيها خالدون «زخرف آيه ٧٠».

خداوند مى فرمايد: هر چه دل بخواهد و چشم از آن لذت برد در بهشت موجود است پس چرا خداوند آدم را كه تنها گندم خورد عذاب و كيفر نمود.

سئوال ششم يحيى ابن اكثم :

خداوند در سوره شورى مى خوانيم :

اويزوجهم ذكرانا و اناثا ويجعل من يشاء عقيما انه عليم قدير «شورى آيه ٤٩ يا ٥٠».

خداوند اگر بخواهد پسر و دختر را براى آنان جمع مى كند جايى كه خداوند مطابق اين آيه پسران را به بندگانش تزويج كندچگونه قومى را به خاطر اين عمل (لواط) كيفر داده است ؟

سئوال هفتم يحيى بن اكثم :

چگونه در بعضى از دعواها گواهى يك زن كافى است ؟ با اين كه خداوند در مورد مردان مى فرمايد:

واشهدوا ذوى عدل منكم و دومردان عادل از خودتان را گواه بگيريد.

«طلاق آيه ٢».

سئوال هشتم يحيى بن اكثم :

درباره خنثى حضرتعليه‌السلام (براى تشخيص زن يا مرد بودن و وتعيين ارث) دستور داد ببيند او در كدام مجرا ادرار مى كند.

سئوالم اين است كه چه كسى بايد اين تحقيق را انجام دهد زن يا مرد اگر زن نگاه كند شايد او مرد باشد و اگر مرد انجام دهد شايد او زن باشد و اين هر دو صورت جايز نيست

سئوال نهم يحيى بن اكثم :

مردى ديد كه چوپانى با گوسفنده آميزش مى كند چون نگه به صاحب گله افتاد كنار رفت و آن گوسفند در ميان گوسفندان ديگر گم شد اين گوسفندها را چگونه سر ببرند آيا گوشت آن ها حلال است يا حرام ؟

سئوال دهم يحيى بن اكثم :

نماز صبح چرا بلند خوانده مى شود با اين كه از نمازهاى روزانه است و بلند خواند به نمازهاى شب مربوط است ؟

سئوال يازدهم يحيى بن اكثم :

علىعليه‌السلام به ابن رموز (قاتل زبير) آن گاه كه زبير دست از جنگ جمل كشيد و ابن جرموز او را در نماز غافل گير كرد و كشف فرمود ابن صفيه (زبير) را به آتش بشارت ده و با اين عبارت فهماند كه ابن جرموز اهل دوزخ است چرا علىعليه‌السلام که امام بود اين قاتل را نكشت

سئوال دوازدهم يحيى بن اكثم :

چرا علىعليه‌السلام در جنگ صفين (جنگ با معاويه) همه افراد سپاه معاويه را مى كشت چه مهاجر و چه فرارى و چه زخمى ولى در جنگ جمل جنگ با سپاه طلحه و زبير به فرارى و مجروح كارى نداشت و اعلان كرد كه هر كس به خانه ام آيا ايمن است و هر كس اسلحه اش را بيفكند ايمن است اين اختلاف روش براى چه بود اگر شيوه اول درست بوده ناچار شيوه دوم نادرست خواهد بود.

سئوال سيزدهم يحيى بن اكثم

هرگاه مردى اقرار كند كه لواط كرده آيا بايد حد بخورد يا نه ؟

امام هادىعليه‌السلام به موسى مبرقع فرمود: بنويس او عرض كرد چه بنويسم فرمود (در جوابش) بنويس :