فضه همراز زهرا (علیها السلام)

فضه همراز زهرا (علیها السلام)0%

فضه همراز زهرا (علیها السلام) نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
گروه: شخصیت های اسلامی

فضه همراز زهرا (علیها السلام)

نویسنده: محمد عابدى ميانجى
محقق: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 7194
دانلود: 2629

توضیحات:

جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 49 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 7194 / دانلود: 2629
اندازه اندازه اندازه
فضه همراز زهرا (علیها السلام)

فضه همراز زهرا (علیها السلام)

نویسنده:
فارسی

مقام نيكان

فضه پرورش يافته خاندان ولايت بود و اين امر باعث شد تا به مرور زمان به والاترين مقام انسانى دست يابد.

اوج همراهى و دلبستگى او به اهل بيت را در ماجراى «اطعام» مى يابيم كه به واسطه آن فضه به مقام «ابرار» دست يافت. قرآن كريم اين گونه از اطعام فقير و اسير و يتيم ياد مى كند:

«همانا نيكان از جام هايى مى نوشند كه آميخته به كافور است. چشمه اى كه بندگان خدا از آن مى نوشند و آن را به هر جايى كه بخواهند، روان مى سازند. به نذر وفا مى كنند و از روزى كه شر آن فراگير است، مى ترسند. و طعام را در حالى كه خود دوست دارند، به مسكين و يتيم و اسير مى خورانند و در دل چنين مى گويند: جز اين نيست كه شما را براى خدا اطعام مى كنيم و از شما نه پاداشى مى خواهيم و نه سپاسى. ما از پروردگار خود مى ترسيم در روزى كه آن روز سخت و هولناك است. خداوند آنان را از شر آن روز نگاه داشت.»(۳۴)

در كتب روايى و تفسيرى شأن نزول اين آيات را چنين بيان مى كنند: حسن و حسينعليهما‌السلام فرزندان اميرمؤمنانعليه‌السلام مريض شدند. پيامبر به همراه اصحاب به ملاقات آنان آمد و وقتى حالشان را نگران كننده ديد، يكى از اصحاب پيشنهاد كرد كه اى على اگر نذر براى سلامتى كودكانت كنى، اميد است خدا شفايشان دهد.(۳۵)

علىعليه‌السلام فرمود: اگر خدا شفايشان داد، سه روز روزه مى گيرم. دختر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله و خادمش فضه نيز چنين نذر كردند؛ بعد از مدتى آن دو سلامت خود را باز يافتند.

اينك وقت وفا به نذر رسيده بود. اميرمؤمنانعليه‌السلام به نزد شمعون خيبرى رفت و مقدارى پشم براى ريسيدن و سه پيمانه جو به عنوان دستمزد گرفت و به منزل بازگشت. حضرت فاطمهعليها‌السلام يك سوم از جو را آرد كرد و نان پخت. لحظه افطار، همه سر سفره حاضر شدند تا روزه خود را بگشايند. در اين هنگام فقيرى بر در خانه ايستاد و با صداى او همه متوجه در شدند. فقير گفت: السلام عليكم يا اهل بيت محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله فقيرى از مسلمانانم غذايى به من بدهيد، خداوند غذايى بهشتى نصيبتان كند.

علىعليه‌السلام لقمه را بر زمين گذاشت و فرمود: اى فاطمه فقيرى بر در خانه آمده و با اندوه از ما غذا مى خواهد.(۳۶)

حضرت فاطمهعليها‌السلام قبول كرد و آنچه را در سفره بود، برداشت به فقير داد(۳۷) و به اين ترتيب همه، شب را با گرسنگى به صبح رساندند و چيزى جز آب نخوردند. روز بعد دختر گرامى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله يك سوم ديگر از پشم را آورد و شروع به ريسيدن كرد، ساعتى بعد كه كار ريسيدن به پايان رسيد، مقدارى ديگر از جو را آرد كرد و پنج قرص نان پخت، آن شب نيز علىعليه‌السلام قبل از افطار در مسجد پيامبر، پشت سر حضرت نماز جماعت را به جاى آورد و به سوى خانه روان شد.

سفره را گشودند و همه بر گرد آن جمع شدند، بار ديگر صداى در همه را متوجه خود كرد. اين بار يتيمى از مسلمانان بود كه براى طعام در مى كوفت. او گفت: السلام عليكم يا اهل بيت محمد، من يتيمى از مسلمانان هستم، از آنچه مى خوريد، مرا هم سير كنيد. خداوند با غذاى بهشتى اطعامتان كند.

علىعليه‌السلام مثل شب قبل لقمه را بر زمين نهاد و رو به فاطمهعليها‌السلام كرد و گفت: اى دختر آقاى كريم، يتيمى بر در خانه ايستاده است و غذا مى خواهد. فاطمه تمام نانها را جمع كرد و علىعليه‌السلام آنها را به فقير داد و اين ترتيب على، فاطمه، حسن، حسين و فضه شب دوم را نيز، تنها با آب افطار كردند و شب را به صبح رساندند. مقدارى از پشم هنوز باقى مانده بود، فاطمه در روز سوم آن را ريسيد و در عوض آخرين بخشى از جو را نيز برداشت و آرد كرد و با تمام گرسنگى و ضعف به تعداد خانواده نان پخت.

هنگام افطار همه منتظر بودند تا علىعليه‌السلام از نماز جماعت برگردد. حضرت آمد. خواستند، به دهان بگذارند، صداى كوبيده شدن در اهل خانه را متوجه خود كرد. اين شخصى از اسيران مشرك بود. او نيز گفت: السلام عليكم يا اهل بيت محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله آيا ما را اسير مى كنيد و به ما طعام نمى دهيد؟!

علىعليه‌السلام از فاطمه خواست تا غذايشان را به اسير گرسنه بدهند.(۳۸)

فاطمهعليها‌السلام براى بار سوم طعام را از سفره جمع كرد و به آن نيازمند داد.(۳۹)

شب سوم را نيز بى غذا به سر بردند و تنها با مقدارى آب افطار كردند. آنها از انفاق خود، خوشحال بودند و مى گفتند:( إِنَّما نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لا نُريدُ مِنْکُمْ جَزاءً وَ لا شُکُوراً ) ما به خاطر خدا به شما طعام داديم و اجر و پاداشى از شما نمى خواهيم.

آن روز علىعليه‌السلام به همراه حسن و حسينعليهما‌السلام به سوى پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله روانه شدند در حالى كه از گرسنگى مى لرزيدند. وقتى پيامبر آنها را ديد بسيار شگفت زده شد و با پريشانى پرسيد: «على جان چه شده؟ حال خوشى نداريد!! برويد نزد دخترم، فاطمه.»

آنان وقتى به خانه آمدند، فاطمه زهراعليها‌السلام را در محراب عبادتش ديدند، تا چشم پيامبر به پيكر رنجور و ضعيفش افتاد كه از شدت گرسنگى چشمانش به گودى نشسته بود، او را در آغوش گرفت و فرمود: «واغوثاه بالله؟ انتم منذ ثلاث فيما ارى؟ » «پناه بر خدا، شما سه روز است به اين حال كه مى بينم، بوده ايد؟!»

در همان حال جبرئيل نازل شد و فرمود: «خذ يا محمد هناك الله فى اهل بيتك » بگير اى محمد خدا گواراى اهل بيت تو كند و آنگاه اين آيات را بر پيامبر خواند:

( هَلْ أَتَىٰ عَلَى الْإِنسَانِ حِينٌ مِّنَ الدَّهْرِ لَمْ يَكُن شَيْئًا مَّذْكُورًا (۱) إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنسَانَ مِن نُّطْفَةٍ أَمْشَاجٍ نَّبْتَلِيهِ فَجَعَلْنَاهُ سَمِيعًا بَصِيرًا (۲) إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا (۳) إِنَّا أَعْتَدْنَا لِلْكَافِرِينَ سَلَاسِلَ وَأَغْلَالًا وَسَعِيرًا (۴) إِنَّ الْأَبْرَارَ يَشْرَبُونَ مِن كَأْسٍ كَانَ مِزَاجُهَا كَافُورًا (۵) عَيْنًا يَشْرَبُ بِهَا عِبَادُ اللَّهِ يُفَجِّرُونَهَا تَفْجِيرًا (۶) يُوفُونَ بِالنَّذْرِ وَيَخَافُونَ يَوْمًا كَانَ شَرُّهُ مُسْتَطِيرًا. )

«آيا بر انسان روزگارى نگذشت كه هيچ لايق ذكر نبود؟

ما او را از نطفه مختلط خلق كرديم و صاحب چشم و گوش كرديم.

ما به حقيقت راه را به انسان نموديم حال خواهد هدايت پذيرد و شكر اين نعمت گويد و خواه آن نعمت را كفران كند.

ما براى مجازات كافران غل و زنجيرها و آتش سوزان آماده كرده ايم. و نيكوكاران عالم در بهشت از شرابى نوشند كه طبعش كافور است. از سرچشمه گوارايى آن بندگان خاص خدا مى نوشند كه به اختيارشان هر كجا بخواهد جارى مى شود.

كه آن بندگان نيكو به عهد و نذر خود وفا مى كنند و از قهر خدا و روزى كه شرش همه اهل محشر را فرا مى گيرد، مى ترسند.»(۴۰)

راز مقام نيكان

علامه طباطبايى در ذيل اين آيات، تفسيرى از امام صادقعليه‌السلام مى آورد و مى نويسد:فى امالى الصدوق باسناده عن الصادق عليه‌السلام عن ابيه عليهما‌السلام فى حديث :( عَيْنًا يَشْرَبُ بِهَا عِبَادُ اللَّهِ يُفَجِّرُونَهَا تَفْجِيرًا ) قال فى دار النبى صلى‌الله‌عليه‌وآله يفجر الى دور الانبياء و المؤمنين ( يُوفُونَ بِالنَّذْرِ ) يعنى على و فاطمة و الحسن و الحسين عليهم‌السلام و جاريتهم ( وَيَخَافُونَ يَوْمًا كَانَ شَرُّهُ مُسْتَطِيرًا ) ...

«يوفون بالنذر» يعنى على، فاطمه، حسن، حسين و خادم آنها فضه.(۴۱)

بى گمان و پاداشى كه فضه برد و در رديف ابراز و نيكان جاى گرفت، علاوه بر پيروى از اهل بيتعليهم‌السلام به خاطر (لوجه الله) بودن كارش بود و اينكه مى گويد به خاطر شما مى بخشم، نيز به دليل اين است كه يقين يافته است، همراهى با آنان «لوجه الله» است.

از اين روى فضه نيز شايستگى رسيدن به چنين مقامى را مى يابد. علامه مجلسى بعد از نقل پانزده روايت مختلف در مورد شاءن نزول اين آيات، مى نويسد:

بعد از آن كه بر اجماع مفسرين و محدثين بر اين كه اين سوره در حق اصحاب كساء نازل شد، پى بردى، هيچ كسى شبهه نياندازد. زيرا: اينگونه ايثار از غير ائمه بر نمى آيد و نزول اين سوره به همراه غذاى براى آنها دليل بر جلال و رفعت و كرامت آنها نزد خدا است و اختصاص آنها به اين نيكو داشت به همراه مكارم ديگر سبب مى شود، كه نسبت دادن اين فضل به غير آنها كه هيچ مكارمى ندارند، قبيح باشد... »

اين تعريض و كنايه علامه مجلسى در حقيقت پاسخى به گروه هاى منحرف از جمله ناصبى ها است كه غير اهل بيتعليهم‌السلام را مستحق چنين پاداشى مى دانند و اساسا مدنى بودن اين سوره را زير سئوال مى برند(۴۲) و گرنه تعريض وى به سهيم نبودن فضه در اين پاداش ‍ بزرگ نمى تواند صحيح باشد. از جمله خود علامه مجلسى نيز به اين ديدگاهها توجه داشته و مى نويسد:(۴۳)

آنچه كه بعضى از ناصبى ها شبهه وارد كرده اند كه سوره مكى است، بس چگونه حوادث مدينه را نقل كرده، توسط شيخ امين الدين طبرسى جواب داده شده است و او روايت ابن عباس را نقل كرده كه: سوره هايى كه در مدينه نازل شد عبارت بودند از: بقره، انفال... هل اتى(۴۴)

بى گمان فضيلت هايى كه فضه در سايه تلاش و همگانى با اهل بيت كسب كرد، منحصر در يك يا چند مورد نبود. از اين روى ذبيح الله محلاتى در رياحين الشريعه مى نويسد:

«سى آيه در حق اميرمؤمنان بدون استثناى فضه وارد شده است كه از فوائد و علائم متابعت، خلوص و مودت اوست. و آن بر حسب ظاهر صبر و شكيبايى بر گرسنگى در مدت سه روز است كه در اطعام قرض نان به مسكين و يتيم و اسير با موالى خود همراهى مى كرد. فضه گرسنه بود، زمانى كه اهل بيت گرسنه بودند و تشنه بود، وقتى آنها تشنه بودند. نمى خوابيد، وقتى آنها نمى خوابيدند، روزه بود، وقتى روزه بودند...»(۴۵)

آنچه براى بانوان ما در عصر حاضر مى تواند راهكارى براى دستيابى به قله هاى معرفت و شرافت معنوى باشد، پى بردن به سر مقاماتى است كه بانوانى شايسته چون فضه به آن دست يافته اند. و ما سعى داريم به اجمال آنچه را كه از كتب روايى و تفسيرى درباره اين شايستگى يافته ايم، باز گوييم.

البته اين راز چيزى جز همراهى با اهل بيت نيست. ولى بايد توجه داشت كه اين همراهى به معناى تقليد محض و بى دليل نبود، بلكه همراهى «لوجه الله» بود و فضه به پاكى راه آنان ايمان داشت. از اين روى صادقانه و خاضعانه راه آنان را پى مى گرفت و به اين ترتيب عمل او مصداق «لوجه الله» مى شد. فضه براى اين همگامى چند مرحله را طى كرد كه به شرح ذيل است:

وفاى به نذر : بشر به هنگام گرفتارى روى به خدا مى آورد، اما به محض خلاصى، خدا از يادش مى رود. نذر، انسان را به پروردگار توجه مى دهد تا گرفتاريش برطرف شود. وفاى به عهد و نذر انجام اعمالى است كه خداى تعالى به آن دستور داده است و عدم وفا به عهد و نذر به فراموشى سپردن خداست و به اين صورت بين دستيابى به شرافت معنوى و وفاء به نذر رابطه اى عميق وجود دارد.

ترس از روز حساب : مشخصه ديگر ابرار، به فكر حساب و روز جزاء بودن است، چه انسان هاى نيكوكار نيز نمى توانند به طورى كه شايسته خداست، او را عبادت كنند. از اين روى همواره نقص و كاستى در اعمال انسان وجود دارد و فضه با آگاهى از اين نقيصه و ترس از حساب توانست با ميل خود به يارى مستمندان بپردازد.

اطعام نيازمندان : سركوب خودخواهى و برترى جويى در سايه اطعام به ديگران خصوصا نيازمندان تحقق مى يابد. اطعام به اين معنى است كه شخص تنها خود را نمى بيند، بلكه ديگران را نيز مستحق يارى مى داند و به آنان عشق مى ورزد.

رضايت خدا : رضايت اساس اعمال است تا آنجا كه اهل بيت هيچ درخواستى از فقير و اسير و يتيم ندارند و در هنگام گفتگو نيز تنها با خدا سخن مى گويند و از او پاداش مى خواهند.

از اين رو امام صادقعليه‌السلام درباره اين بخشش به خاطر خدا غذا مى دهيم و از شما مزد و تشكرى نمى خواهيم.

امام صادقعليه‌السلام فرمود: به خدا قسم اين را نگفتند؛ بلكه با خود چنين گفتند و خدا از باطن آنها خبر داد...(۴۶)

وعده غذاى بهشتى

بعد از رويداد بى نظير (اطعام و ايثار و نزول آيات الهى) موضوع وعده شراب و غذاى بهشتى براى اين روزه داران ايثارگر از اهميت فوق العاده اى برخوردار است، زيرا فضه توفيق مى يافت از ثمره كار بزرگ خود در اين دنيا، آگاه بشود و خداوند متعال با فرستادن آيات خود، از وفاى به نذر و ايثار و اطعام آنان قدردانى مى كند و در قبال آن، نوشيدن از جام هاى آميخته به كافور و چشمه اى كه بندگان خدا از آن مى نوشند و هر جا خود بخواهد روان مى سازد، را به آنها بشارت مى دهد و مى فرمايد:( إِنَّ الْأَبْرَارَ يَشْرَبُونَ مِن كَأْسٍ كَانَ مِزَاجُهَا كَافُورًا ) ( عَيْنًا يَشْرَبُ بِهَا عِبَادُ اللَّهِ يُفَجِّرُونَهَا تَفْجِيرًا ) ذكر ثواب و پاداش از لحاظ روانى تأثیر زيادى در رفتار فضه به جا مى گذاشت و او را وادار به اصلاح بيش از پيش خود و انفاق افزونتر مى كرد؛ اما اينكه چرا ذكر پاداش با جام ها و چشمه هايى آغاز مى شود كه به كافور آميخته اند و هر جا ابرار بخواهند، جريان مى يابد، بايد گفت: چون جام ها و چشمه ها با قوى ترين انگيزه انسانى ارتباط دارند، و ثابت شده است كه انگيزه تشنگى و گرسنگى در ساختار آدمى نقش مهمى دارند.(۴۷)

بخش سوم: تا غسل مهتاب

غروب ابدى

سال دهم هجرى، اولين سالى بود كه فضه تلخى هاى زندگى جديدش را تجربه كرد. در اين سال پيامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله پس از انجام آخرين مراسم حج كه به (حجة الوداع) شهرت يافت، حالش رو به وخامت گذاشت، تا اينكه روز دوشنبه، ۲۸ صفر سال ده هجرت، با تمام غم و اندوهش فرا رسيد.

در اين روز فضه در كنار فاطمه زهراعليها‌السلام بود او كه شاهد غم و اندوه جانكاه فاطمهعليها‌السلام بود، حضرت را دلدارى مى داد و اميدوارش مى ساخت كه حال رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله بهتر خواهد شد؛ اما بالاخره آن غروب ابدى فرا رسيد و آخرين فرستاده الهى چشم از جهان فرو بست.(۴۸)

فضه آن روزها را خوب به خاطر سپرد؛ روزهايى كه او و ديگر بانوان علاقمند به اهل بيت و فاطمه زهراعليها‌السلام مونس يگانه دختر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله بودند. او اخبارى مهم و گاه منحصر به فرد، از اوضاع و احوال آن روز، را براى آيندگان به يادگار گذاشت.

او مى گفت: «وقتى پيامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله وفات يافت، كوچك و بزرگ سوگوار شدند. گريه بر حضرت زياد شد، دلدارى دهنده اى نبود و مصيبت حضرت بر نزديكان اصحاب، اولياى دوستان، بيگانگان و خويشاوندان سخت بود. كسى را ملاقات نمى كرديم، از زن و مرد، مگر اينكه مى ديديم گريان و نالان است.(۴۹)

سرتاسر وجود فضه را داغ جدايى از دوست داشتنى ترين خلق خدا، فرا گرفته. او بيش از هر مسلمان ديگر از اين غم جانكاه مى سوخت.

دوران انحراف

سرآغاز ظهور فرقه هاى مختلف فكرى و سياسى منافقان را دوران بايد از رحلت حضرت محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله دانست و مطالعه زندگى فضه در اين دوره مى تواند پيام هاى مهمى از «استقامت در مسير حق» را به ما نشان مى دهد.

آنچه باعث شد فضه راه حق را برگزيند چه بود. و او با چه انگيزه اى در مقابل سيل تحريف واقعيتها و غصب حقوق مسلم مقاومت كرد؟ تاريخ پاسخ اين پرسش را در «معرفت» عميقى مى داند كه فضه در پرتو زندگى با اهل بيتعليهم‌السلام به دست آورد. او نمى توانست باور كند بانويى كه در تقسيم كار خانه با خادمى تنها و بى سرپرست، عدالت را تا آخرين مرز رعايت مى كند، در ادعاهاى سياسى اش نيز صادق نباشد و يا رادمردى چون علىعليه‌السلام زهد را در عين دسترس به اموال دنيا پيشه ساخته بود، ذره اى به حكومت دنيوى دلبستگى داشته باشد.

اين عامل موجب شد تا در ميان كشمكش هاى سياسى، او راه صحيح را برگزيند و مانند (اسماء بنت عميس، ام ايمن و...) در راه مستقيم ثابت قدم بماند، اين نكته قابل تاءمل است كه اين تعداد انگشت شمار از زنان هر چند اندك بودند، اما توانستند به طور شگفت انگيز از سيطره فكرى و تبليغى جريان حاكم خارج شوند و اين درايت سياسى دقيقا در زمانى صورت مى گرفت كه بعضى نزديكان پيامبر، حتى برخى همسران حضرت به وضع موجود و حكومت ايجاد شده رضايت دادند.

ارزش رويكرد فضه در اين فضاى بحرانى آنگاه آشكار مى شود كه به كنيزان هم گروه و هم وطن وى نظرى بيفكنيم كه هر يك در منزلى از خانه هاى مدينه به خدمتكارى مشغول بودند و هرگز در كشمكشهاى سياسى وارد نمى شدند.

اما سكوت در مكتب فضه جاى نداشت. او بعد از رحلت رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله به اقليتى از زنان پيوست كه با مظلوميت تمام از افشاى حقيقت پرهيز نكردند و در صف طرفداران اميرمؤمنانعليه‌السلام و فاطمه زهراعليها‌السلام قرار گرفتند.

فضه و ديگر بانوان حامى اهل بيت چندين راه براى افشاى پليدى حاكمان و غاصبان در پيش روى داشتند كه نقل سخنان فاطمه زهراعليها‌السلام كه خود افشاگر چهره منافقان و دلايل انحراف از بيعت با علىعليه‌السلام در حجة الوداع بود، يكى از اين روش ها بود. فضه نيز به خوبى از اين روش ‍ استفاده كرد و چهره غاصبان را با نقل سخنان فاطمه زهراعليها‌السلام براى مردم آشكار ساخت.

در برابر طاغوت

فضه كه از نزديك شاهد مظلوميت هاى اهل بيت بود و بارها از زبان دختر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله واژه هايى چون: «ملامت دشمنان، تنهايى، نداشتن ياور، روى گرداندن مردم، ضعف تحميل شده و...» مى شنيد، چنان بينشى يافت كه توانست در كنار فاطمه بماند و به دفاع از حريم رسول الله اقدام كند.

البته او تنها خادمه اى بود كه از سرزمينى دور براى خدمت به مدينه آورده شده بود، ولى خدمت در خانه اهل بيت و همراهى با پيامبر از نظر اجتماعى چهره اى محبوب از وى ساخته و پرداخته بود و فضه از هزينه كردن اين چهره محبوب در راه دفاع از ولايت اميرمؤمنان باكى نداشت و بى گمان خود مى دانست كه در صورت از بين رفتن اين جايگاه اجتماعى حكومت به راحتى عوامل مى توانستند تا مرز نابودى او پيش روند.

فضه راهش را انتخاب كرد و در مقابل، صدماتش را نيز به جان خريد. او در سخت ترين شرايط نيز از همراهى اهل بيتعليهم‌السلام دست برنداشت و با غير اميرمؤمنان بيعت نكرد.

بعد از بيعت اجبارى مردم با خليفه اول، جمعى از مردان و زنان در خانه امير مؤمنان جمع شدند و از بيعت خوددارى كردند. در واقع اين خانه به پايگاه طرفداران اميرمؤمنانعليه‌السلام تبديل شد.

فضه نيز در اين جمع حضور داشت و علاوه بر خدمت به اهل بيت، با جراءت و شهامت در مقابل غاصبان ايستاد و با بينش سياسى قوى، به احتجاج پرداخت و ولايت علىعليه‌السلام را براى آنان بازگو كرد. اين موضعگيرى هاى شديد سياسى از چنان صداقت و اهميتى برخوردار بود كه خليفه دوم در نامه اى كه به «معاويه بن ابى سفيان» نوشته است، از جرأت فضه و احتياج او سخن مى گويد و مى نويسد:

«اى پسر ابوسفيان! بدان كه با خالد بن وليد، قنفذ و عده اى از خواص ‍ اصحابم به در خانه فاطمه رفتيم و در را به شدت كوبيديم.

على، فاطمه، حسن، حسين، زينب، ام كلثوم و فضه در خانه بودند. فضه پشت در آمد و گفت: چه مى خواهى؟ گفتم: به على بگو، بيرون بيايد و با جانشين رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله بيعت كند؛ اما فضه ايستاد و به جاى رساندن پيام من، شروع به احتجاج با من كرد.

گفتم: برو به على بگو بيرون بيايد و گرنه وارد خانه خواهم شد، تا خود او را بيرون بكشم. فضه همچنان ايستاده بود و مانع من بود در همان لحظه صداى فاطمهعليها‌السلام را شنيديم كه مى گفت:

اى گمراهان تكذيب كننده! چه مى گوييد و چه مى خواهيد؟ اى عمر! از خدا پروا نمى كنى و داخل خانه من مى شوى؟ آيا با گروه شيطانى ات مرا مى ترسانى؟ حال آنكه گروه شيطان ضعيف است. واى بر تو!! اين چه جراءتى است كه بر خدا و رسول او يافته اى؟ مى خواهى نسل رسول خدا را در زمين قطع كنى و نور خدا را خاموش كنى؟...

به خدا قسم اى پسر خطاب! اگر ناشايست نمى دانستم كه بلا بى گناهان را نيز شامل شود، مى ديدى كه خدا را قسم مى دادم و او سريع الاجابه است. اى پدر؛ اى رسول خدا! اينگونه با دوستدار تو و ياور دختر تو رفتار مى كنند.(۵۰)

در تمام اين مراحل فضه كنار فاطمه و نزديكترين فرد به او بود و در حوادثى كه لحظاتى بعد رخ مى داد، نيز فاطمه زهراعليها‌السلام با مظلوميت تمام از او يارى خواست.

دستم را بگير

هنوز سخنان فاطمه زهراعليها‌السلام تمام نشده بود و فضه نگران و مضطرب در كنار حضرت، ايستاده بود تا دختر رسول خدا را آرام كند، اما به يك باره صداى گوش خراش شكسته شدن در منزل مولى علىعليه‌السلام همه را وحشت زده كرد و لحظه اى بعد آنچه نبايد مى شد، اتفاق افتاد. ابن خطاب در ادامه نامه اش به معاويه، به اين فراز از واقعه دلخراش آن روز نيز اشاره مى كند و مى نويسد:

هيزم جمع كرده، در را آتش زدم. فاطمهعليها‌السلام پشت در مانع از ورودم شد... وقتى كشته هاى بدر و احد را، كه به دست على هلاك شده بودند، به ياد آوردم، بر افروختم و به يك باره لگدى محكم بر در خانه كوبيدم. در با صداى مهيبى باز شد. فاطمه پشت در بود، در را به گونه اى فشار دادم كه كودكش (محسن) سقط شد. فاطمه چنان ناليد كه گويى مدينه زير و رو شد و داد زد:

«آه يا فضه الى فخذينى فوالله لقد قل ما فى احشايى من حمل(۵۱)

«آه اى فضه! به سويم بشتاب و مرا درياب. به خدا قسم كودكم كشته شد.» او به ديوار تكيه داد و من در را به عقب انداخته، داخل خانه شدم، فاطمه با آن حال روبرويم ايستاد تا مانع ورود من شود و من از روى چادر سيلى محكمى به گوشش كوبيدم.

آرى و از اين روز بود كه خاندان اهل بيت براى هميشه در تاريخ آينه مظلوميت شدند. مظلوميت هايى كه براى بسيارى از بزرگان نيز قابل تصور نبود و آنان گاه با ديده ترديد به اينگونه روايات مى نگرند.

سليم بن قيس هلالى نيز از اين افراد بود لذا به حضور سلمان فارسى رسيد و از سلمان پرسيد: آيا واقعا اين جماعت، بدون اجازه وارد خانه فاطمه شدند؟

سلمان فرمود: آرى!! به خدا قسم كه دختر پيامبر مقنعه نيز بر سر نداشت و استغاثه مى كرد: يا ابتاه! يا رسول الله! همين ديروز بود كه از ميان ما رفتى و فرياد زد يا فضه! به خدا قسم كه كودكم را كشتند».(۵۲)

محرم كوثر

فاطمهعليها‌السلام پس از رحلت رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله ، احساس تنهايى مى كرد و بى فايى مردم نسبت به توصيه هاى پيامبر او را به شدت آزرده خاطر ساخته بود. در اين شرايط بحرانى، فضه از معدود محرمان وى بود در اين باره امام صادق مى فرمود: اميرمؤمنانعليه‌السلام فرمود: وقتى از مرقد پيامبر برگشتيم، فاطمه ناله اى كرد.

به سويش رفتم و پرسيدم: از چه شكوه مى كنى؟ او از خوابى كه ديده بود، مرا آگاه كرد و گفت: وقتى وفات كردم، كسى جز ام سلمه، ام ايمن و فضه و از مردها دو پسرم و عباس، سلمان، عمار، مقداد، اباذر، و حذيفه مطلع نشوند، و فقط شب دفن شوم و محل قبرم را كسى نداند.(۵۳)

بر اساس اين روايت محرمان واقعى اسرار اهل بيت در اين مقطع تاريخى روشن مى شود و در فضه نوبيه نيز يكى از آنهاست و اين مقام به دست فضه نيامد مگر به خاطر اينكه وى با وجود تمام خطرها در جبهه اقليت ماند و مونس و هم دم فاطمه شد. از اين روى دختر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله سخن دل خود را با او در ميان گذاشت.

عشق به خدا

براى آشنايى با ميزان علاقه فضه به فاطمه همين بس كه بدانيم، تا نام حضرت فاطمه زهراعليها‌السلام را مى بردند، اشك چشمانش را پر مى كرد و مرواريدوار بر گونه هايش جارى مى شد. نمونه بارز آن را در ملاقات ورقة بن عبدالله در مراسم حج با فضه به وضوح مى توان مشاهده كرد.

ورقة بن عبدالله در ملاقاتى با فضه از حال فاطمه زهراعليها‌السلام در هنگام وفات سئوال كرد، خود مى گويد: «تا سخن مرا شنيد، چشمانش از اشك پر شد و گريست، آنگاه گفت: اى ورقة بن عبدالله! اندوه ساكن مرا به هيجان در آوردى و مصيبت و دردهاى دلم را كه در قلبم پوشيده بود، آشكار كردى. »(۵۴)

او هميشه خود را با نام فضه كنيز فاطمه زهراعليها‌السلام معرفى مى كرد و به اين وسيله نيز ارادت خود و اشتياقش را به فاطمه زهراعليها‌السلام نشان مى داد. آنگاه كه ورقة بن عبدالله به وى گفت: گمان دارم از دوست داران اهل بيتعليهم‌السلام هستى، در پاسخ وى اينگونه سخن بر زبان جارى ساخت «انا فضه امه فاطمه زهرا بنت محمد المصطفى »صلى‌الله‌عليه‌وآله . من كنيز فاطمه زهراعليها‌السلام دختر محمد مصطفىصلى‌الله‌عليه‌وآله هستم.(۵۵) و آنگاه كه مى خواست از فاطمه زهراعليها‌السلام يادى كند، با عنوان سرور و بزرگ ياد مى كرد و مى گفت:

«مولاتى الزهراعليها‌السلام بانويم فاطمه زهراعليها‌السلام (۵۶) . به هر روى فضه هميشه ميل قلبى خود و رضايت خاطرش از بانوى بزرگوار اسلام را ابراز مى داشت.