فضه همراز زهرا (علیها السلام)

فضه همراز زهرا (علیها السلام)0%

فضه همراز زهرا (علیها السلام) نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
گروه: شخصیت های اسلامی

فضه همراز زهرا (علیها السلام)

نویسنده: محمد عابدى ميانجى
محقق: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 7197
دانلود: 2631

توضیحات:

جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 49 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 7197 / دانلود: 2631
اندازه اندازه اندازه
فضه همراز زهرا (علیها السلام)

فضه همراز زهرا (علیها السلام)

نویسنده:
فارسی

روايت فراق تا شهادت

فضه نوبيه به اين دليل كه در كنار فاطمه زهراعليها‌السلام بود و «مقام محرم» او را داشت و نيز به خاطر عشق و علاقه اش به دختر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله از تمام قضاياى پشت پرده كه براى غصب ولايت صورت مى گرفت، آگاه بود. در حالى كه برخى از اصحاب به شدت در پس كسب مقام حكومت بودند «فضه نوبيه» مى ديد كه فاطمهعليها‌السلام با چشمان گريان از فراق پدر مى نالد و با ناله هاى جان سوزش از مظلوميتش شكوه مى كند.

ابن هشام مى نويسد: «ابوبكر به همراه ابن خطاب و ابو عبيده و گروهى از اصحاب سقيفه مى آمدند، در حالى كه به هيچ كس برخورد نمى كردند، مگر اينكه او را كتك مى زدند و جلو مى آوردند و دستش را مى گرفتند و روى دست ابوبكر مى گذاشتند و خواه ناخواه از او بيعت مى گرفتند. »(۵۷)

فضه در راستاى همان روش تبليغى خود براى افشاى چهره غاصبان ولايت مظلوميتهاى فاطمه زهراعليها‌السلام را از لحظه وفات پدر تا شهادتش، به تصوير كشيد. او در ملاقات با ورقة بن عبدالله ازدى مى گويد: «از اهل زمين، اصحاب و نزديكان و دوستان، كسى به اندازه مولايم فاطمهعليها‌السلام غمگين و گريان نبود. هر لحظه اندوهش تجديد مى شد و گريه اش افزونتر مى شد.

او هفت روز نشست. ناله اش خاموش نشد و رنجش آرامش نيافت. هر روز گريه اش بيشتر از روز قبل مى شد. وقتى روز هشتم شد، اندوهى، را كه پنهان ساخته بود، آشكار ساخت...

طاقت نياورد، بيرون آمد و فرياد زد. گويا از زبان رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله سخن مى گفت. زنان رو به او كردند و پسران و دختران بيرون آمدند. مردم گريه مى كردند، ضجه مى كشيدند و از هر گوشه اى آمده بودند.

چراغ ها خاموش ‍ شد تا صورت هاى زنان ديده نشود، زنان گمان كردند كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله از قبر برخاسته است. مردم در دهشت و وحشت فرو رفتند و فاطمهعليها‌السلام ندا زد و ندبه كرد.

«اباه وا ابتاه وا صفياه وا محمداه وا اباالقاسماه وا ربيع الارامل و اليتامى من للقبلة و المصلى و من لا بنتك الوالهة الثكلى(۵۸)

پدر، واى پدر، واى برگزيده خدا، واى محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله ، واى اباالقاسم واى بهار بيوه زنان و يتيمان چه كسى رو به قبله ايستد و نماز گذارد و چه كسى براى دختر مصيبت زده و حيران تو هست؟

آنگاه برگشت. از شدت گريه ديگر چيزى را نمى ديد. تا اينكه از قبر پدرش ‍ محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله دور شد. وقتى نگاهى به خانه كرد، يك سمتش به سوى مأذنه قرار گرفت. قدم هايش را كوتاه كرد و همچنان ناله بر مى آورد، تا اينكه بيهوش شد. زنان به سويش شتافتند و آب به صورتش پاشيدند تا به هوش ‍ آمد آنگاه گفت:

پدر جان قوتم و خويشتن دارى خود را از دست داده ام. دشمن مرا سرزنش ‍ مى كند. حزن و اندوه مرا مى كشد. پدر جان يكه و تنها باقى مانده و در كار خود سرگردانم. صدايم خاموش، پشتم شكسته، زندگيم در هم ريخته و روزگارم تيره شده است. پدر جان! پس از تو براى وحشتم مونسى نمى يابم و مانعى براى گريه ام و ياورى براى ضعفم پيدا نمى كنم.

آرى پدر بعد از تو نزول قرآن و محل هبوط جبرئيل و مكان ميكائيل از بين رفت. پدر جان! پس از تو روابط انسان ها دگرگون شد و درها به روى من بسته شد. پدر عزيز؛ من بعد از تو از دنيا نفرت دارم و تا زمانى كه نفسم برآيد، بر تو گريه خواهم كرد. پدر جان! شوق من نسبت به تو پايانى و اندوهم بعد از تو انجامى ندارد. فرياد اى پدر فرياد اى پروردگار جهانيان!(۵۹)

فضه بعد از نقل تمام سخنان فاطمه زهراعليها‌السلام مى گويد:

«فاطمهعليها‌السلام به خانه اش برگشت، شب و روز گريست و اشكش قطع نشد. بزرگان مدينه جمع شدند، به نزد علىعليه‌السلام رفتند و گفتند: اى اباالحسنعليه‌السلام فاطمهعليها‌السلام شب و روز گريه مى كند و كسى از ما نيست كه شب را به راحتى به صبح برساند... از او بخواه يا شب گريه كند يا روز.

علىعليه‌السلام به نزد فاطمهعليها‌السلام آمد، فاطمهعليها‌السلام با ديدن علىعليه‌السلام آرام شد. علىعليه‌السلام گفت: اى دختر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله بزرگان مدينه از من خواسته اند تا از تو بخواهم يا شب گريه كنى يا روز، فاطمهعليها‌السلام فرمود: اى اباالحسن چقدر اندك است ماندن من در ميان مردم و چه قدر نزديك است پنهان شدن من از جمعشان. سوگند به خدا هرگز سكوت نخواهم كرد نه شب و نه روز گريه ام را تعطيل نمى كنم تا اينكه به پدرم رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله بپيوندم. علىعليه‌السلام فرمود: هر طور دوست دارى عمل كن. »(۶۰)

فضه مى گويد: از آن پس علىعليه‌السلام خانه اى براى فاطمه در بقيع ساخت كه «بيت الاحزان» ناميده مى شد. فاطمهعليها‌السلام با حسن و حسينعليهم‌السلام به آنجا مى رفت و بين قبرها گريان بود، وقتى شب از راه فرا مى رسيد، علىعليه‌السلام مى آمد و او را به خانه مى برد. به همين صورت بود تا اينكه بيست و هفت روز گذشت و فاطمهعليها‌السلام مريض شد.

روز چهارشنبه كه علىعليه‌السلام نماز ظهر را خواند، به سوى خانه روان شد. در راه از وخامت حال فاطمه آگاهى يافت، به سرعت خود را به او رساند و با وى سخن گفت.(۶۱)

اى پسر عمو! مرگى را كه گريزى از آن نيست، يافته ام. من نمى دانم كه بعد از من براى ازدواج نكردن تحمل نخواهى داشت. اگر ازدواج كردى يك روز و شب را به فرزندان من و روز و شب ديگر را به او اختصاص بده. به صورتشان داد مزن كه آنها يتيم و غريب و شكسته هستند. ديروز پدر بزرگ و امروز مادرشان را از دست داده اند. واى بر مادر آنان كه اين دو را بكشند و به خشم آورند.

علىعليه‌السلام پرسيد: اين خبر را از كجا مى دانى اى دختر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله . فاطمهعليها‌السلام در ضمن سخنانش فرمود:

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله را در خواب ديدم كه در قصرى از دُر سفيد است، وقتى مرا ديد، فرمود: به سويم بشتاب، عزيزم كه مشتاق تو هستم. گفتم: به خدا قسم كه اشتياق من براى رسيدن به شما بيشتر است.

فرمود: تو امشب نزد من هستى و او در آنچه وعده مى دهد، راستگو و عمل كننده است. فاذا اءنت قراءت يس فاعلم اءنى قد قضيت نحبى سوره ياسين را برايم بخوان و بدان كه از دنيا مى روم! پس مرا غسل بده و لباسم نگشاى كه من طاهره مطهره هستم و با تو نزديكترين اهلم بر من نماز بخوانند و شب مرا دفن كن كه به اين واقعه حبيب من رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله آگاهم ساخت... »(۶۲)

غسل مهتاب

بر اساس وصيت حضرت زهراعليها‌السلام بايد مراسم تشييع، غسل و دفن به صورت مخفيانه صورت مى پذيرفت، اما فضه به عنوان محرم فاطمه زهراعليها‌السلام و يكى از نزديكترين اشخاص به وى توفيق يافت در مراسم غسل و كفن آن بانوى دو سرا نيز شركت كند. در اين مراسم علىعليه‌السلام از وى مانند فرزندان فاطمهعليها‌السلام دعوت كرد تا براى آخرين بار سيماى دختر پيامبر را به نظاره بنشينند.

فضه آن روز تلخ را از زبان علىعليه‌السلام مى گويد: «به خدا قسم! كارش را به عهده گرفتم و با لباسش غسل دادم. به خدا او مبارك، طاهر و مطهر بود. آنگاه با باقى مانده حنوط پيامبر، حنوط كشيدم و كفنش كردم. وقتى خواستم رداء را ببندم، گفتم: اى ام كلثوم، اى زينب، اى فضه، اى حسن، اى حسين بشتابيد و از مادرتان بهره گيريد كه اين جدايى است و ديدار در بهشت است.(۶۳)

آنگاه فضه خداحافظى تك تك اشخاص حاضر با فاطمه زهراعليها‌السلام را شرح مى دهد و در آخر مى گويد: «علىعليه‌السلام جنازه را به سوى قبر رسول خدا برد و گفت:

«السلام عليك يا رسول الله. السلام عليك يا حبيب الله. السلام عليك يا نور الله. السلام عليك يا صفوة الله. السلام عليك و التحية واصلة منى اليك و لديك و من ابنتك النازلة عليك بفنائك و ان الوديعة قد استردت و الرهنة قد اخذت. فوا حزناه على الرسول ثم من بعده على البتول و لقد اسودت على الغبراء و بعدت عنى الخضراء فوا حزناه ثم وا اسفاه .» با اهل و اصحاب و موالى و دوستداران و طايفه اى از مهاجران و انصار آنگاه بر حضرت نماز خواند وقتى او را در قبر گذاشت و سنگ لحد بر آن نهاد اين اشعار را خواند:

ارى علل الدنيا على كثيرة

و صاحبها حتى الممات عليل

لكل اجتماع من خليلين

و ان بقائى عندكم لقليل

و ان افتقادى فاطما بعد احمد

دليل على اءن لايدوم خليل(۶۴)

مى بينم كه ناگوارى هاى دنيا نسبت به من زياد شده است و تا هنگام مرگ صاحبش را رها نمى كند.

هر اجتماعى از دوستان روزى از هم جدايى مى شوند و من هم مدت كوتاهى نزد شما هستم.

و رحلت فاطمهعليها‌السلام بعد از پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله دليل بر اين است كه دوستى دوام ندارد.

بخش چهارم: تا عصر سرخ

خانواده و فرزندان

بعد از شهادت حضرت زهراعليها‌السلام فشارهاى سياسى قدرت حاكم براى از بين بردن نفوذ و مقاومت اهل بيتعليهم‌السلام و اقليت طرفدار آنان، فزونى يافت. هر دو ستون بر پا دارنده خيمه اسلام (پيامبر و فاطمه) فرو ريختند و اميرمؤمنان با يارانى انگشت شمار، در معرض خباثت ها و دشمنى ها واقع شد.

فضه، همراه هميشگى خاندان پاكان با «زبرا»(۶۵) ديگر خادمه ى حضرت اميرمؤمنانعليه‌السلام در اين دوره غريب و در اين برهه ى حساس نزد اميرمؤمنانعليه‌السلام بودند و از كودكان فاطمهعليها‌السلام سرپرستى مى كردند. در همين دوران به تشويق علىعليه‌السلام فضه براى تشكيل زندگى مشترك آماده شد و سرانجام با راهنمايى هاى علىعليه‌السلام با «ابوثعلبه» كه او هم از اهالى حبشه بود، ازدواج كرد. اين خبر را در تاريخ چنين مى خوانيم: «فاطمه زهراعليها‌السلام جاريه اى داشت به نام فضه و بعد از ايشان به اميرمؤمنان اختصاص يافت و توسط آن بزرگوار به ابوثعلبه ى حبشى تزويج شد.»(۶۶)

ازدواج وى با ابو ثعلبه بعد از شهادت فاطمه زهراعليها‌السلام بود و حاصل آن براى فضه و ابو ثعلبه تولد يك پسر بود. اين پيوند به زودى از هم گسست و بلاى زمانه به زودى فضه و تنها فرزندش را در غم وفات پدر فرو برد. بعد از آن بار ديگر به راهنمايى علىعليه‌السلام با مردى به نام «سليك غطفان» ازدواج كرد. در برخى كتب(۶۷) از وى به نام (مليك) ياد شده است. در همين حين يگانه فرزند فضه از ابوثعلبه نيز وفات يافت.(۶۸)

يكى از نويسندگان بر خلاف ديگران مدعى است كه زمان ازدواج فضه نوبيه، به دوره حيات فاطمه زهراعليها‌السلام بر مى گردد. او مى نويسد: «ابو ثعلبه از دنيا رفت، فاطمه از فضه دلجويى كرد و او را با خود مأنوس كرد تا خود از دار جهان رحلت كرد. فضه بعد از وفات فاطمهعليها‌السلام با مردى به نام «سليك» ازدواج كرد.»(۶۹)

ولى به نظر مى آيد دليلى براى اثبات اين ادعا وجود ندارد و هيچ مدركى نمى توان در تاءييد آن ارائه كرد.

در اغلب كتب تاريخى نامى از فرزندان سليك به ميان نيامده است. از اين روى برخى احتمال داده اند فرزندان فضه از شخصى ديگر باشند، زيرا در موارد فراوانى نام دختر، پسران و نوه هاى فضه در حافظه تاريخ ضبط شده است كه معلوم مى سازد شوهرى غير از اين دو نيز داشته است. البته برخى بر اين عقيده اند كه اين فرزندان متعلق به شوهر دوم، يعنى؛ سليك هستند.(۷۰)

در هر صورت فضه فرزندانى داشت كه براى هميشه موجب سرافرازى مادرشان بودند؛ دختران و پسران شيعى و متعهد كه مانند مادر بزرگوارشان؛ كمالاتى چون: (حفظ قرآن و اجابت دعا و صفاى باطن و زهد و تقوى الهى) را به ارث بردند. «مسكه» نام دختر او است كه علامه مجلسى به آن اشاره كرده است و «شهره» نوه اش است و مؤلف رياحين الشريعة از او نام مى برد.(۷۱)

هر چند از مسكه اطلاع چندانى در حافظه تاريخ نمانده است ولى فضل و كمال فرزندش؛ شهره و حافظ قرآن بودنش، در ذهن تاريخ جاويدان مانده است.

علامه مجلسى در روايتى از اسامى داوود، محمد، يحيى و عيسى به عنوان فرزندان فضه نام مى برد درباره ميزان صحت اين روايت ذبيح الله محلاتى مى نويسد: «مرحوم مجلسى مدرك اين خبر را از دو نفر مشيخه اهل سلوك و عرفان حكايت مى كند كه بهتر از روات كثير الرواية غير ضابط است. »(۷۲)

فضه با وجود تمام درگيريهاى سياسى و خدمتگزارى افتخارآميز در خانه امامت، هرگز شانه از مسؤ ليت پرورش فرزندانى فرزانه خالى نكرد. او چنان به تربيت فرزندانش همت گمارد كه نسل بعد از نسل كمال مادر را صاحب شدند.

آنان يا حافظ مستجاب الدعوة بودند و يا به مقامات والايى در عفاف، تقوا و تقرب نزد خداى تعالى دست يافته بودند. تا آنجا كه مورخان، از آنان، به عنوان الگوهايى عملى براى آيندگان نام برده اند. آنچه در زير مى خوانيد، نمونه اى است از كمالاتى كه فرزندان فضه توانستند نصيب خود سازد و مانند مادرشان به مقام اجابت دعا برسد.

به سوى خانه دوست

مالك دينار مى گويد: هنگام حج، (در مسير مكه) بانويى را سوار بر چهارپايى لاغر ديدم كه به آرامى راه مى پيمود. حيوانى بسيار لاغر بود و معلوم نبود كه بتواند مسافر خود را در چنين بيابان و مسيرى طولانى به مقصد برساند. مردم او را از رفتن با اين چهار پاى نحيف باز مى داشتند ولى او به ادامه مسير اصرار داشت. تا اينكه وسط بيابان، چهارپا از رفتن بازماند. آن بانو پياده شد و لحظه اى بعد سر به سوى آسمان برداشت و اينگونه با خداى خود نجوا كرد:

«لا فى بيتى تركتنى و لا الى بيتك حملتنى، فوعزتك و جلالك لو فعل بى هذا غيرك لما شكوته الا اليك(۷۳)

نه مرا به خانه ام گذاشتى و نه به خانه ات رساندى. به عزت و جلال تو سوگند اگر جز تو كسى با من اين گونه رفتار مى كرد، نزد تو شكايت مى آوردم.

من شگفت زده نجواى او را شاهد بودم كه لحظه اى بعد صداى پايى مرا به خود آورد. چشمم را به سويى كه صدا مى آمد، برگرداندم، ديدم مردى سوار بر شتر با عجله به سوى ما مى آيد. تا چشم روى هم گذاشتم، او خود را به ما رساند و از آن بانو خواست تا سوار شتر شود. وقتى سوار شد، در يك چشم بر هم زدن آن ها از مقابل ديدگانم ناپديد شدند.

وقتى به محل طواف رسيدم، خود را آماده انجام مراسم كردم. ناگهان چشمم به همان بانو افتاد، در حال طواف بود. خود را به او رساندم و بى مقدمه او را قسم دادم كه بگوييد شما كيستيد؟ او نيز در جمله اى كوتاه گفت: من «شهره» دختر مسكه و نوه فضه، خادمه حضرت فاطمه زهراعليها‌السلام هستم.(۷۴)

مقام علمى فضه

فضه علم سرشار و قدرت يادگيرى بسيارى داشت و اين استعداد بود كه او را براى كسب فضايل و كمالات علمى از اهل بيتعليهم‌السلام آماده مى ساخت. از اين روى توانست به درجات والايى از پيروى و همراهى عترت و در كنار آن كسب برترى هاى اعتقادى و علمى دست يابد.

آنچه فضه را از ديگران متمايز مى كند و از وى بانويى شاخص مى سازد، اين است كه وى ظرفيت وجودى (قدرت يادگيرى پذيرش حق، خستگى ناپذيرى، حافظه قوى، قدرت خطابه و...) خود را در راه دفاع از اهل بيتعليهم‌السلام به كار برد و در آن خاندان ذوب شد.

فضه از امتيازهاى علمى خود براى دفاع از اهل بيتعليهم‌السلام سود مى برد و به انتقادهاى علمى از دستگاه جاهل عصرش مى پرداخت و آن ها را غاصب حق اهل بيتعليهم‌السلام مى دانست.

چنانكه امام صادقعليه‌السلام درباره شجاعت به ماجرايى اشاره مى كند: كه مبين بحث فكرى بين فضه و عمر بوده است و فضه جواب قاطعى به عمر مى دهد كه عمر در جواب استدلال منطقى و محكم فضه وامانده و حيرت زده چنين مى گويد: «شعرة من آل ابى طالب افقه من عدیيك » تار مو از خانواده ابيطالب از قبيله عدى فقيه تر است.

بى گمان عظمت اين گفتار آن گاه روشن شود كه بدانيم طايفه عدى در فقاهت سرآمد روزگار خويش و ضرب المثل فقاهت بودند.

اين برخورد، به يقين تنها رويدادى نيست كه براى فضه روى داده است.

رويدادى كه سراسر گوياى به مبارزه طلبيدن خليفه و تعمد در نشان دادن عجز او است؛ چه آن جا كه تشخيص دليل شكايت را به عهده خليفه مى گذارد و چه آن جا كه وى را به باد انتقاد مى گيرد و مى گويد: بر حذر باش كه مذاهب تو را گمراه نكند. فضه بانويى بود كه علم و دانايى اش زبانزد عام و خاص بود.

حافظ قرآن

نبوغ درخشان فضه در عرصه اى ديگر نيز از وى بانويى اسوه ساخت. حفظ قرآن و استفاده از آن گوياى آگاهى فضه از معارف قرآنى بود خصوصا كه او در مكتب اهل بيتعليهم‌السلام پرورش يافت و مى توانست از آيات الهى براى استشهاد در مقابل حاكمان و نشر فرهنگ اهل بيتعليهم‌السلام سود برد.

«ابوالقاسم قشيرى» از جمله اشخاصى است كه با فضه نوبيه ملاقات كرد و تحت تأثیر قدرت شگفت انگيز حافظه او قرار گرفت. وى كه هر چه مى گفت، جواب خود را با آيات الهى از زبان بانويى گمنام مى شنيد، به دقت، محتواى گفتگوى خود با فضه را به خاطر سپرد و آن را به يادگار گذاشت.

در منابع گوناگون شيعى و سنى از جمله «بحارالانوار و الدرالمنثور» مورد اشاره قرار گرفته است:

وى از آن رويداد تاريخى اين گونه ياد مى كند:

روزى در بيابان از قافله عقب افتادم و به ناچار تنها مسير را ادامه دادم. در بين راه بانويى را ديدم كه او نيز از قافله اش عقب افتاده بود، از او پرسيدم: شما كيستيد؟

گفت:( وَقُلْ سَلَامٌ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ ) (۷۵) (بگو به سلامت كه بزودى آگاه مى شوند.)

سلام كردم و دوباره پرسيدم: در اين بيابان چه مى كنيد؟

-( مَن يَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِي وَمَن يُضْلِلْ ) (۷۶) (هر كس را خدا هدايت كند، گمراه كننده اى برايش نخواهد بود.)

از آدميان هستى يا از طايفه جن مى باشى؟

-( يَا بَنِي آدَمَ خُذُوا زِينَتَكُمْ عِندَ كُلِّ مَسْجِدٍ ) (۷۷) (اى فرزندان آدم زيورهاى خود را در مقام عبادت به خود برگيريد)

- از كجا مى آيى؟

-( يُنَادَوْنَ مِنْ مَكَانٍ بَعِيدٍ ) (۷۸) «آن مردم از مكانى دور دعوت مى شوند.»

- به كجا مى روى؟

-( وَلِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا ) (۷۹) «براى خدا، حج خانه (كعبه) بر عهده مردم است هر كه توانايى رسيدن به آنجا را داشته باشد.»

- چند روز است از خانه و كاشانه ات بيرون آمده اى؟

-( وَلَقَدْ خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ) (۸۰) «خداوند آسمان ها و زمين را در شش روز آفريد.»

متوجه شدم شش روز است كه در راه مى باشد.

- غذاى تو چيست، توشه ات كدام است؟

-( وَمَا جَعَلْنَاهُمْ جَسَدًا لَّا يَأْكُلُونَ الطَّعَامَ ) (۸۱) «پيامبران را بدون بدن قرار نداديم تا به غذا نياز نداشته باشند.»

فهميدم كه غذايش تمام شده است، پس آنچه داشتم، تقديم كردم و او تناول كرد. آن گاه به او گفتم: در راه رفتن كمى عجله كنيد تا به كاروان برسيم.

گفت:( لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفسًا إِلّا وُسعَها ) .(۸۲) «خداوند شخصى را مكلف نمى كند؛ مگر به مقدار توانش.»

- گفتم: بيا بر پشت من روى حيوان بنشين.

گفت:( لَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا ) (۸۳) (اگر در آسمان و زمين به جز خداوند، خدايى وجود داشت، فساد در آسمان و زمين رخ مى داد.)

پياده شدم و او را سوار كردم او گفت: «سُبْحانَ الَّذِی سَخَّرَ لَنا هذا »(۸۴) (شكر خداى را كه اين را به اختيار ما در آورد.)

من زمام شتر را گرفته بودم و هم چنان راه مى رفتم تا اين كه سياهى قافله از دور پيدا شد و ما ساعتى بعد خود را به قافله رسانيدم. از او پرسيدم كه آيا در ميان كاروانيان آشنايى دارى؟

گفت:( یا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ ) (۸۵) ( وَمَا مُحَمَّدٌ إِلا رَسُولٌ ) (۸۶) ( يَا يَحْيَى خُذِ الْكِتَابَ ) (۸۷) ( يَا مُوسَى إِنِّي أَنَا اللَّهُ ) (۸۸) «اى داود ما تو را جانشين در زمين قرار داديم و محمد نيست؛ مگر پيامبرى، اى يحيى كتاب را بگير، اى موسى من خدا هستم.»

فهميدم كه او چهار فرزند دارد به ميان كاروان رفتم و اين چهار نام را با صداى بلند تكرار كردم، اندكى بعد چهار جوان به سوى من آمدند و با ديدن مادر به سوى او رفتند.

از او پرسيدم: اين ها چه كسانى هستند؟

گفت:( الْمَالُ وَالْبَنُونَ زِينَةُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا ) (۸۹) «مال و فرزندان زينت زندگى دنيايى اند.»

به آن ها رو كرد و گفت:( قَالَتْ إِحْدَاهُمَا يَا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ إِنَّ خَيْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِيُّ الْأَمِينُ .) (۹۰)

«اى پدر اين مرد را به خدمت اجير كن؛ زيرا بهترين كسى كه بايد به خدمت برگزيد، كسى است كه امين و توانا باشد.»

و آن ها كه متوجه منظور مادر شده بودند، به من هديه هايى دادند.

آن بانو بار ديگر به فرزندانش گفت:( وَاللَّهُ يُضَاعِفُ لِمَن يَشَاءُ ) (۹۱) «خدا براى هر كه بخواهد، بيفزايد»

و به اين ترتيب آن جوانان بر هديه هايشان افزودند.

من كه از اين همه پاسخ ‌گويى و تسلط به آيات الهى شگفت زده شده بودم، از آنان پرسيدم: اين بانو كيست كه چنين آيات الهى را حفظ كرده است و به موقع از آن استفاده مى كند؟ گفتند: اين مادر ما؛ فضه، خادمه حضرت فاطمه زهراعليها‌السلام است و بيست سال است كه با قرآن سخن مى گويد.(۹۲)

هر چند حفظ قرآن و استفاده مناسب از آن در مسايل روزمره خود امتياز بزرگى است اما برخى سابقه مبارزاتى فضه را در حفظ قرآن، دخيل مى دانند و معتقدند از آن روز كه خليفه در مقابل پيامبر به پا خاست و مانع از نوشتن وصيت شد و گفت: كتاب خدا ما را كافى است، توسط خليفه و عوامل وى از نشر احاديث و سخنان معصومان خصوصا علىعليه‌السلام به شدت ممانعت به عمل آمد. به اين ترتيب زمينه هاى مهجور ماندن اهل بيتعليهم‌السلام و احاديث و حقايق دينى كه آن ها بيان مى كردند، به وجود آمد.

به اين ترتيب بعد از وفات پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله عموم مردم از منبع جوشان اهل بيت محروم شدند و جامعه اى به وجود آمد كه قرآن ظاهرى پايه فكرى اش و حاكمان، تنها مفسرين آن شدند. در راستاى همين سياست مفسران مستقل نيز به طور محسوس از سوى خلفا تحت فشار بودند تا از حريم ظاهرى قرآن تجاوز نكنند و به سيره و سخن حضرت علىعليه‌السلام اشاره ننمايند.

فضه در چنين فضايى تصميم گرفت از تمام امكانات و توان وجودى خود سود برد كه سخن گفتن با آيات الهى و اشاره به آرمان هاى اهل بيت در قالب آيات الهى يكى از آن ها بود. با استشهاد به قرآن جلوى هر نوع اعتراض ‍ حاكمان و عوامل آن ها گرفته شد و او آزادانه به نشر فرهنگ اهل بيتعليهم‌السلام پرداخت.

يكى از نويسندگان با توجه به همين تحليل مى نويسد: «فضه يكى از زنان تاريخى است كه حافظ قرآن و سرشار از علوم اهل بيتعليهم‌السلام بود. در هر باب به آيات و احاديث استشهاد مى كرد. وقتى ديد مردم روايات وارده را در باب سفارش اهل بيتعليهم‌السلام و ساير حقايق دين پشت سر انداختند، تصميم گرفت جز به آيات قرآن استشهاد نكند. پس از وفات دختر پيامبر اين تصميم به صورتى درآمد كه گفتند بيست سال بر او گذشت و جز به كلام خدا سخن نگفت.»(۹۳)

البته منظور تداوم در ارائه جواب هاى قرآنى در طى بيست سال است و به طور قطع وى در جايگاه هاى خاص به پاسخ ‌گويى با قرآن مى پرداخت و در موارد ديگر به غير قرآن سخن مى گفت از جمله آن گونه كه در نقل اخبار مربوط به شهادت فاطمه زهراعليها‌السلام ثبت شده است، كه وى با ذكر حديثى طولانى وقايع آن روز را حتى در ضمن اشعارى شرح مى دهد. در روايت فوق نيز هر چند اشاره اى به موضع گيرى فضه در قبال اهل بيتعليهم‌السلام نشده است، ولى نقل آن حداقل گوياى وجود چنين استعدادى است كه به طور قطع در مواضع لازم مى توانست به نفع اهل بيتعليهم‌السلام از آن سود ببرد.