ابواب رحمت

ابواب رحمت0%

ابواب رحمت نویسنده:
گروه: مفاهیم عقایدی

ابواب رحمت

نویسنده: آيت الله شيخ على نمازى شاهرودى
گروه:

مشاهدات: 17353
دانلود: 2340

توضیحات:

ابواب رحمت
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 80 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 17353 / دانلود: 2340
اندازه اندازه اندازه
ابواب رحمت

ابواب رحمت

نویسنده:
فارسی

ابواب رحمت

نويسنده : علامه آيت الله حاج شيخ على نمازى شاهرودى

تذکراین کتاب توسط مؤسسه فرهنگی - اسلامی شبکة الامامین الحسنینعليهما‌السلام بصورت الکترونیکی برای مخاطبین گرامی منتشر شده است.

لازم به ذکر است تصحیح اشتباهات تایپی احتمالی، روی این کتاب انجام نگردیده است

پيشگفتار

قال الله تعالى :( مَّا يَفْتَحِ اللَّـهُ لِلنَّاسِ مِن رَّحْمَةٍ فَلَا مُمْسِكَ لَهَا .)

اين كتاب كه به خواهش جمعى از مؤ منين از مرحوم حضرت والد آيه الله علامه حاج شيخ على نمازى شاهرودىقدس‌سره كه از فقهاء و محدثين برجسته عصر حاضر است نوشته شده ، خوانندگان محترم را با مطالب بسيارى از مهمات دينى آشنا مى كند:

خداشناسى ، پيغمبرشناسى ، امام شناسى ، و رسيدن به كنه معرفت ولايت پيشواى تمام مخلوقات ، و آقاى تمام موجودات ، فرمانده كل ممكنات ، نافذ الاراده در كل مقدورات به اذن خالق زمين و سماوات

و مهمات فروع دين : حقيقت نماز و اهميت و فضيلت و اجزا و اقسام آن به حد كامل

انواع انفاق در راه خدا و فضيلت هر يك

بيان شدت و حرمت حبس حقوق

روزه و فضيلت و اهميت آن ، و شرافت ماه مبارك رمضان و شب قدر و تعيين آن عبادت شريف حج و عظمت و فضيلت و كيفيت آن

و خلقت خانه و حرم و حجر و زمزم و مسجد الحرام و حقيقت حجرالاسود.

و عده اى از مهمات اخلاق حميده و صفات پسنديده

در اين مطالب از مفاد آيات و روايات متواتر تعدى نكرده

اينك با ترجمه منقولات عربى ، تكميل مدارك و با تغييراتى در موارد لازم و... تجديد چاپ و در اختيار گروندگان به ساحت قدس ‍ اهل بيت قرار مى گيرد.

از تمام استفاده كنندگان خواهش دعا و طلب آمرزش مى كنم و اگر برادران دينى سهوى در اصلاحات از آن ببينند، اميد عفو و بخشش ‍ دارم ؛ «الانسان محل السهو و النسيان .»

حسن نمازى شاهرودى

محرم الحرام ١٤٢٣ = فروردين ١٣٨١.

سرآغاز

الحمد لله رب العالمين كما هو اهله و لا اله غيره و صلى الله على اشرف خلقه محمد و آله الطيبين الطاهرين المعصومين و اللعنه على اءعدائهم اءجمعين من الآن الى قيام يوم الدين

تذكر به معرفت فطرى

حمد بى حد و سپاس بى عد براى خداوند يكتاى بى همتا، همان طورى كه سزاوار ذات قدوس اوست ؛

آن خداوندى كه آسمانها و زمينها را خلق فرمود، نور و ظلمت قرار داد، خورشيد و ماه و ستارگان را چراغهاى روشن قرار داد، از آسمان آب نازل فرموده در زمين جاى داد و از آن چاهها و چشمه ها و قناتها و نهرها جارى فرمود، زمين مرده را به آن آب زنده كرد و انواع گياهان را براى منافع خلق از زمين رويانيد، بر زمين تيره فرش زمردين سبز گسترانيد و درختان را لباسى از برگ پوشانيد، بادها را براى بهره خلق و باردار كردن درختان فرستاد، و اقسام ميوه را از درختان و نباتات بيرون آورد، و در كوهها معدنهايى كه نظام دنيا بدون آن تمام نشود قرار داد، و انسان و حيوان را از زمين رويانيده نشو و نماى آنان را از آنچه از زمين بيرون مى آيد، قرار داد؛ قال تعالى( وَاللَّـهُ أَنبَتَكُم مِّنَ الْأَرْضِ نَبَاتًا ) (١) و قال تعالى :( هُوَ أَنشَأَكُم مِّنَ الْأَرْضِ ) (٢) و قال سبحانه :( مِنْهَا خَلَقْنَاكُمْ ) (٣) . وجود نطفه انسان و حيوان را از ماءكولات و مشروبات و بقا و نمو و ترقى آن را به آنها قرار داد.

آن خدايى كه خود را به خلقش خود معرفى فرمود، آيات خود را به آنان نماياند و از عالم ذر، معرفت خود را در قلوبشان جاى داده در آن عالم ايشان را به خود متوجه كرد. آنگاه ، به آنان فرمود: «الست بربكم»؟ همه گفتند: «بلى» پس از آن ، رسول خاتم را در آن عالم به ايشان نمايش داد و به آنان فرمود «و هذا محمد رسولى». سپس براى ايشان اميرالمؤ منين را ظاهر كرد و به آنان فرمود: «و هذا على اميرالمؤ منين». همه متوجه شدند و مشاهده كردند(٤) . پس معرفت ذات قدوس حق و اينان در قلوب ايشان ثابت و برقرار شد و آنان را بدان رنگ فرمود؛ و همين است( فِطْرَتَ اللَّـهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا ) (٥) » و همان است صبغه الله(٦)

پس چون معرفت در قلوب ثابت و برقرار هست ، اگر از آنان بپرسى :( مَّنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ ) . كيست كه آسمانها و زمين را آفريد؟( لَيَقُولُنَّ اللَّـهُ ) (٧) » خواهند گفت : خدا آفريده است

اگر هم در تاريكيهاى صحرا گرفتار شوند و يا در ميان دريا دچار بادهاى مخالف و موجهاى معانف (:سخت) گردند، همه متوجه ذات مقدس او شوند و از او نجات خواهند و به او اميدوار شوند و از غير، منقطع گشته به او متوسل شوند. پس چون آن ذات مقدس كريم و قادر غير متناهى آنان را نجات دهد، شكر نكنند و كافر شوند و منكر او گردند.

وى براى اتمام حجت مكرر، آنان را در باءساء و ضراء مبتلا سازد و ايشان را به خود متوجه و متذكر فرمايد.

نقش پيامبران در تذكر به معرفت فطرى

همچنين او انبيا و رسل را براى يادآورى ذات قدوس خود فرستاد؛ و لطف فرمود كه قبل از بعثت انبياعليهم‌السلام خلق را به باءساء و ضراء مبتلا كرده ، و خود را به آنها اظهار نمود؛ و نور معرفت فطرى را روشن فرموده ظلمات حجاب غفلتها و آمال را برطرف كرد؛ و اميدهاى به اغيار را قطع فرمود كه متوجه ذات مقدس او شوند و متذكر خالق گردند تا وقتى كه انبيا مبعوث شوند، محتاج به زحمت اثبات صانع نگردند؛ بلكه فقط به آن ذات مقدسى كه در وقت ابتلا به او متوجه شدند و از او نجات خواستند، يادآورى كنند.

قال تعالى( وَمَا أَرْسَلْنَا فِي قَرْيَةٍ مِّن نَّبِيٍّ إِلَّا أَخَذْنَا أَهْلَهَا بِالْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ يَضَّرَّعُونَ ) (٨)

پس پيغمبران مى فرمودند: اتقوا الله و اعبدوا الله ما لكم من اله غيره يعنى : آن ذات مقدسى را كه در شدايد به او متوسل شديد ملاحظه كنيد، از او غفلت ننماييد، نعمت او را كفران نكنيد. و او را عبادت كنيد. براى شما خدايى مگر آن ذات مقدس نيست پروردگار مشرق و مغرب و همه عالميان و آفريننده تمام موجودات است و تذكر به افعال او مى دادند، و معجزات براى اثبات آنكه من رسول او هستم و تمام كلمات من حق است مى آوردند، تا مردم تسليم اوامر و نواهى آنان بشوند.

تذكر پيامبران به احكام عقل

و قرار داد وظيفه پيامبران را كه مردم را متذكر عقل و احكام آن بنمايند، و دفاين عقول را براى مردم ظاهر نمايند، لطايف اسرار احكام عقل را براى آنان هويدا نمايند، و آنان را ارشاد به احكام عقليه بنمايند، پس تذكر دهند به آن ذات مقدسى كه نور مقدس عقل را در قلوب روشن كرد مانند چراغ در خانه

فرمود رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم : آگاه باشيد كه مثل عقل در قلوب مثل چراغ است در خانه همان طورى كه به روشنايى چراغ تميز مى دهند بين اشيا در خانه ، همان طور به نور مقدس عقل تميز مى دهند بين خوبى و بدى افعال و خوبى ادب و بدى بى ادبى ، خوبى انصاف و رحم و بدى بى انصافى و بى رحمى ، و خوبى احسان و زشتى اذيت و ظلم و عقلا را عقل ملزم نمايد به تشكر منعم حقيقى و مجازى ، و بفهماند به آنها بدى كفران و بى حقوقى و ملاحظه نكردن محسن و منعم خود را.

و به عقل ظاهر مى شود بر عاقل ، هنگامى كه مراجعه به خود و حقيقت خود نمايد، كه فرا گرفته او را نعمتهاى ظاهرى و باطنى و قواى جسمانى و روحانى و هر چه دقت او بيشتر شود، نعمت بر او بيشتر ظاهر مى شود. و همين نظر و توجه نيز نعمتى است كه هر كس ‍ موفق نمى شود. و واضح است كه هستى اين نعمتها و بقاى آنها به اختيار خودش و امثال خودش نيست

مثلا واضح است كه عقل و فهم و شعور و قوه فكريه و حافظه و حيات و قوت و قدرت در تحت اختيار خودش و ديگرى نيست همه به طبيعت خود اينها را دوست دارند و زياد شدن آن را مى خواهند و براى آنان ميسر نيست و اگر يكى از اين نعمتهاى ظاهرى و باطنى از او گرفته شود، مالك برگردانيدن آن نيست پس واضح است كه اين نعمتها در تحت اختيار خودش نيست

پس عقل الزام مى كند كه بايد نعمتها را بشناسد و سپاس منعم را به جا بياورد. و اگر نكرد، خود را مستحق زوال نعمت كرده و خويش ‍ را در خطر عذاب انداخته و به نور عقل دفع ضرر واجب است و از جمله شكر منعم است كه بايد در تحت فرمان او باشد و وظيفه بندگى را انجام دهد و بندگى فحص از احكام آقا و اطاعت مولاست

احكام عقل و حجيت آن

به نور عقل ظاهر است خوبى عقل و علم و فهم و شعور و بدى جهل و نادانى و بى شعورى و نافهمى و بدى هر بدى و خوبى هر خوبى به آن روشن است و به آن كشف شود نيكويى عدالت و رحمت و راءفت و عفت و عصمت و حميت و غيرت و رغبت و رفقت و رقت و قناعت و طاعت و عافيت و سلامت و عطوفت و مودت و محبت و مواسات و صداقت و امانت و شهامت و فتوت و جراءت و معرفت و نظافت و نزاكت و حكمت و بركت و سهولت و مدارا و وقار و سكونت و حفظ و محافظت و الفت و سخاوت و ميمنت و رضايت و عزت و زهادت و عفو و كرامت و صفح و احسان و سعادت و بر و خدمت به نوع و زينت كردن خود به راستى و درست كردارى و حقيقت و اداى وديعت و امانت و صدق حديث و حسن معاشرت و ملاطفت و منقبت و فضيلت و دادن نعمت و رفع شدت و حسن عبادت و بشاشت و اعانت و رشادت و سماحت و صيانت و هدايت و رزانت و مداومت بر خير و نصرت و استقامت و رساندن بهره و منفعت و اصلاح و رفع نزاع و خصومت و دفع اذيت و اداى نصيحت و مراقبت و استكانت و صله صاحبان قرابت و تفقد حالات اهل مسكنت و ذلت

تمامى اينها صفاتى است كه عقل حكم مى كند به خوبى اينها. و بزرگوارى و شرافت و رفعت صاحب اين صفات و بدى كسى كه اينها در او نباشد و داراى ضد اينها باشد.

و نور عقل ظاهر مى كند بدى اضداد اين صفات را كه عبارت باشد از: جهالت و حماقت و بلادت و ظلم و اذيت و شرارت و طمع و حرص و قساوت و غضب كردن و هتاكى كردن و انتقام كشيدن و تعدى نمودن و مكر و خديعت و عداوت و خيانت و معصيت و دروغ گفتن و غيبت نمودن و رسوا كردن مردم و هتك حرمت و عِرض آنان نمودن و قطع رحم و عقوق والدين و نمامى كردن و خودنمايى و خودپسندى و مغرور به خود بودن و ريا و عُجب و درشتى كردن در رفتار و كردار و خفت و شقاوت و استنكاف و كسالت و بخالت و منازعت و مجادلت و تكبر از حق و حقيقت و شماتت به مصيبت و شدت و معصيت و اسراف و غفلت و بى غيرتى و بى حميتى و قذارت و نكبت و كثافت و انداختن خود و غير در شدت و زحمت و محنت و خوشحالى كردن در مصيبت بليه ديگرى و توبيخ و سرزنش كردن به مردم و بدى در معاشرت و تضييع حقوق ديگران و اغوا و گمراه كردن و دزدى كردن و بى حيايى و سماجت و لجاجت و خصومت و جدال و تكبر نمودن بر ديگران و غير اينها از صفات خبيثه و اخلاق رذيله كه عقل كاشف است از بدى آنها و كسى كه متصف به آنها باشد.

انسان عاقل به نور عقل تميز مى دهد بين خوب و بد اينها. و اين عقل كه حجت خداست بر عاقل و پيغمبر باطنى است ، خطا نمى كند در احكام خود و خطا در تشخيص عاقل است

عقل بيان مى كند حق و باطل را، پس بر عاقل است كه تبعيت از حق نمايد و ترك باطل نمايد و مطيع عقل باشد. پس اگر متابعت آن نمود و امتثال فرمان او را كرد و هر چه عقل حكم به خوبى آن كرد انجام داد و آنچه بد دانست ترك كرد، هر آينه عقل هدايت مى كند او را به سوى پيامبر ظاهرى و به همين جهت است كه حجت بر تمام عقلاى دنيا تمام است و عذرى براى كسى باقى نمى ماند.

و به بركت اطاعت عقل ، هدايت مى كند او را خداوند متعال به سوى راه حق و عقل او را زياد مى كند و سعادت دنيا و آخرت را به او لطف مى فرمايد. و هر كس كه مخالف حكم عقل كرد و با آنكه عقل بدى آن چيز را براى او ظاهر كرد، باز آن بد را انجام داد و ترك نمود كارهاى خوب را كه عقل كاشف خوبى آن است ، هدايت نمى كند خدا او را در دنيا و آخرت به جزاى مخالفت او احكام عقليه را. و كسى كه هدايت نكند او را خداوند پس گمراه است

قال تعالى :( وَيَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِينَ لَا يَعْقِلُونَ ) (٩)

و قال تعالى :( إِنَّ اللَّـهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ ) (١٠) يعنى : بدرستى كه خدا هدايت نمى كند ظالمين را. و ظلم بر دو قسم است ؛ ظلم به ديگران ، و ظلم به خود به وارد شدن در مهلكه كفر و شرك و فسق و فجور.

قال تعالى :( وَاللَّـهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفَاسِقِينَ ) (١١) يعنى : خداوند هدايت نمى كند فاسقين را.

تذكر به ذات مقدس صانع

خداوند متعال به نور عقل حجت را تمام مى كند بر بشر كه :

اى عقلاى دنيا، واضح است كه هيچ حركتى بدون حركت دهنده و هيچ فعلى بدون فاعل و هيچ صنعتى بدون سازنده و هيچ بنايى بدون بنا صورت وقوع نپذيرد. آيا عقل مى پذيرد كه فرش و پارچه اى كه مى بينى بدون بافنده و به خودى خود پيدا شود؟! و اگر مجسمه حيوان يا جماد يا شجر يا نباتى ببينيد، آيا حكم مى كنيد كه اينها به خودى خود شده است ؟! اگر كسى بگويد اينها به خودى خود اين طور شده است ، حتما مى گوييد ديوانه است ؛ بلكه اگر كسى بگويد خشتى به خودى خود ساخته شده ، حكم به ديوانگى او مى نماييد.

آيا احتمال مى دهيد اين طياره كه در هوا سير مى كند و اين راديو و دستگاه چراغ برق به خودى خود و بدون سازنده پيدا شده باشد؟ آيا چراغ خانه شما بدون روشن كننده خودش روشن مى شود؟ آيا غذا بدون طباخ طبخ مى شود؟ نه چنين است ! هيچ چيز بدون سازنده نيست

پس واضح است كه اين آسمان با عظمت و اين زمين با اهميت و اين ماه و خورشيد و ستاره بدون سازنده نيست

( أَفِي اللَّـهِ شَكٌّ فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ) (١٢) ». يعنى : آيا در خدا شكى هست و حال آنكه او خلق كننده آسمانها و زمين است ؟!

حضرت امام رضاعليه‌السلام مى فرمايد: «بصنع الله يستدل عليه(١٣) » يعنى : به مصنوعات خدا استدلال مى شود براى اثبات ذات قدوس حق

در روايت احتجاج ، اميرالمؤ منينعليه‌السلام فرمود: نظر كن به سوى خورشيد و ماه و درخت و آب و سنگ و رفت و آمد شب و روز و جريان درياها و زيادى آنها و قله هاى بلند كوهها و لغتها و زبانهاى مختلف پس واى براى كسى كه انكار كند تقديركننده و تدبير نماينده امور را! گمان مى كنند كه آنها مثل گياهند. مگر نيست براى آنها زارعى و براى صورتهاى مختلفه آنها صانعى ؟! ندارند حجتى براى دعوى خودشان آيا مى شود كه بنا بدون بانى باشد؟ يا جنايتى واقع شود بدون جنايت كننده ؟

و زنديق از حضرت صادقعليه‌السلام سوال كرد: چيست دليل بر وجود صانع عالم ؟ حضرت فرمود: وجود افعال دلالت مى كند كه صانع آنان را درست نموده است آيا نمى بينى كه چون ببينى بناى محكمى را، علم حاصل مى كنى كه بانى او را بنا كرده و هر چند بانى را مشاهده نكرده اى ؟!

و آن حضرت به ابن ابى العوجا كه از ملاحده آن زمان بود فرمود: آيا مصنوع هستى يا غير مصنوع ؟ عرض كرد: غير مصنوع پس ‍ حضرت فرمود: اگر مصنوع مى بودى چگونه بودى ؟ پس جواب نداد و بيرون شد. حضرت واضح فرمود براى او مصنوعيت او را و اينكه بديهى است كه قديم نيست و نبوده و بعد درست شده ، و مصنوع بدون صانع نيست ، و صانع بايد مثل مصنوع نباشد، والا مصنوع مى شود.

و نيز آن حضرت به يكى از زنادقه فرمايشى فرمود كه ملخص آن اين است كه : خود را خودت ساختى يا نه ؟ اگر خودت خود را ساختى ، پس موجود بودى كه ساختى خود را، يا معدوم اگر موجود بودى ، ديگر محتاج به ساختن نبودى و اگر معدوم بودى ، واضح است كه معدوم نمى تواند موجودى بسازد. پس واضح است كه خودت خود را نساختى بلكه ديگرى تو را ساخته است كه به هيچ وجه مثل تو نيست و اوست پروردگار عالميان( وَلَمْ يَكُن لَّهُ كُفُوًا أَحَدٌ ) .

و حضرت اميرعليه‌السلام فرمود: سرگين شتر و الاغ كه مى بينى ، دلالت كند بر شتر و الاغ و آثار قدم دلالت مى كند بر اينكه كسى از اين راه رفته پس چگونه آسمان با اين علو و عظمت و لطافت و زمين با اين كيفيت دلالت نكنند بر وجود مقدس لطيف خبير؟!

تذكر به حكمت خلقت

و عقل نيز حكم مى كند كه هيچ عاقل كار لغو و بيهوده نمى كند چه رسد به داناى حكيم على الاطلاق پس اى جماعت عقلاى دنيا، آيا گمان مى كنيد خداوند تعالى شما را بيهوده و لغو آفريده ؟! آيا مى پنداريد همه را براى منفعت شما ايجاد فرموده است ولى مقصودى براى خلقت شما ندارد؟! نه چنين است ! شما را براى عبادت خلق كرده است خودش فرمود:( وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ ) (١٤) ». يعنى : خلق نكردم جن و انس را مگر براى آنكه عبادت كنند مرا.

و در چند روايت در تفسير برهان و بحار از ائمه دينعليه‌السلام م اجمعين نقل شده كه در تفسير اين آيه شريفه فرمودند: خلقهم للعباده يعنى : خدا آفريده آنان را براى عبادت و اما معرفت را در قلوب ايشان خداوند قرار داده بايد عبادت كنند تا معرفت زياد شود و ترقى نمايند در درجات معارف و كمالات و به اطاعت و عبادت است كه قابل مى شوند براى فيوضات و مراحم حضرت حق و منفعت عبادت عايد به خود آنان مى شود. چون واضح است كه منزه است ذات مقدس از اينكه چيزى در او اثر نمايد و كمالى و فايده اى به او برسد، چون ناقص نيست

ذات مقدس خالق متعال از تمامى نقايص منزه است و از خلقت خلق چيزى به علم و قدرت او اضافه نمى شود. علم و قدرت و صفات او بعد از خلق ، همان طورى است كه قبل از خلق بوده و هيچ تغيير و تبديل و كم و زياد شدن در ذات مقدس او راه ندارد.

از صحف حضرت موساى كليمعليه‌السلام نقل شده است كه خداوند تبارك و تعالى مى فرمايد: اى بندگان ، من خلق نكردم خلق را براى زياد شدن چيزى براى خودم ، يا براى دفع وحشت و تنهايى ، يا براى آنكه از آنها كمكى بخواهم براى چيزى كه عاجز باشم ، و نه براى جلب منفعت يا دفع مضرت و اگر جميع خلق من از اهل آسمانها و زمينها شب و روز عبادت مرا كنند، در ملك من چيزى زياد نشود.

حضرت صادقعليه‌السلام فرمود: خلق نكرده خداوند خلق را براى جلب منفعتى از آنها براى خود يا دفع ضررى از خود، بلكه خلق كرد براى آنكه به آنان منفعت رساند و به نعيم برساند آنان را.

از احتجاج طبرسى نقل شده كه اميرالمؤ منينعليه‌السلام فرمود: اى مردم ، خداوند تعالى چون خلق فرمود خلايق را، خواست كه داراى آداب و كمالات و اخلاق شريفه شوند. و دانست كه آنان كه اين طور نمى شوند مگر آنكه بشناساند به آنان آنچه براى آنان نفع دارد و آنچه ضرر دارد. و اين هم نمى شود مگر به امر و نهى ؛ يعنى به اين كه به آنچه نافع است امر فرمايد و از آنچه ضرر دارد نهى نمايد. و امر و نهى تمام نشود مگر با وعد و وعيد.

پس واضح است عقلا و نقلا كه خلق فرمود خلق را براى آنكه آنان را به مقام عالى رساند. پس به لطف خود به آنها نور عقل مرحمت فرمود كه هادى باطنى باشد. و هادى ظاهرى كه پيغمبران باشند فرستاد براى ارشاد به احكام هادى باطنى و هادى باطنى را اساس ‍ تكميلات و بيانات هادى ظاهرى قرار داد. و علت ديگر براى فرستادن هادى ظاهرى آن است كه صلاح و فساد و نظام را و خير و شر و مرضيات و مبغوضات حق را به آنان بفهماند. پس هر چه صلاح و خير و مرضى بود مورد امر شد و هر چه ضد آن بود مورد نهى شد. از اين جهت است كه مردم محتاج به پيغمبران هستند كه بفهمانند به آنان آن چه را خدا دوست دارد و آنچه را كه دشمن دارد تا به متابعت پيغمبران به انواع كمالات رسند و به مخالفت به اسفل سافلين روند، به عبادت در درجات كمالات ترقى نمايند، و به معصيت به دركات تنزل نمايند. پس راه ترقى و سعادت دنيا و آخرت اطاعت است

قال تعالى :( قُلْ أَطِيعُوا اللَّـهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ ۖ فَإِن تَوَلَّوْا فَإِنَّمَا عَلَيْهِ مَا حُمِّلَ وَعَلَيْكُم مَّا حُمِّلْتُمْ ۖ وَإِن تُطِيعُوهُ تَهْتَدُوا ) (١٥) يعنى : بگو اى پيغمبر: اطاعت كنيد خدا و رسول خدا را. پس اگر اعراض كنيد، پس بر عهده پيغمبر است تبليغ رسالت و بر مردم است اطاعت و اگر اطاعت كنيد شما پيغمبر را، به هدايت و سعادت مى رسيد.

اهميت تقوا

از پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم روايت شده كه فرمود: خصلتى است كه هر كس ملازم آن باشد، اطاعت نمايد او را در دنيا و آخرت و به بهشت رسد. عرض شد: چيست آن ؟ فرمود: تقوا است

و خداوند تعالى در آيات كتاب مجيد و قرآن حميد مدح تقوا و متقى را فرموده است

پس فرمود: بهترين زاد و توشه تقوا است

و فرمود: جامه تقوا بهترين جامه هاست

و فرمود: خدا دوست دارد متقين را.

و فرمود: كسانى كه ايمان بياورند و تقوا داشته باشند، براى ايشان است بشارت در دنيا و آخرت

در تفسير برهان رواياتى نقل كرده كه بشارت در دنيا وقت مرگ است كه پيامبر و اميرالمؤ منين و حضرت مجتبى و سيدالشهداعليه‌السلام م او را بشارت به بهشت دهند و جاى او را در بهشت به او نمايش دهند.

و فرمود: خدا ولى متقين است

و فرمود: بهشتى كه متقيان را وعده داده اند چنان است كه نهرها زير آن جارى است و ماءكولات آن هميشگى و سايه آن برقرار است اين بهشت سرانجام اهل تقوا و آتش جهنم سرانجام كافران است

و فرمود: نجات مى دهد خداوند كسانى كه تقوا نمايند. نرسد به آنان بدى و محزون نشوند.

و فرمود: بهشت مهيا شده براى متقين

و فرمود: خداوند قبول مى فرمايد از متقين

و فرمود: نيست از شما كسى مگر آنكه وارد جهنم مى شود. هست اين از امورات حتميه مقدر شده پس نجات مى دهيم متقين را و ظالمين در جهنم مى مانند.

و فرمود: كسى كه تقوا نمايد، برطرف مى كند خدا از او سيئات او را و اجر او را بزرگ فرمايد.

و فرمود: اى كسانى كه ايمان آورده ايد، اگر تقوا داشته باشيد، قرار مى دهد خداوند براى شما فرقان را (يعنى نورى كه تميز دهيد به آن بين حق و باطل و خير و شر را) و برطرف كند از شما بديهاى شما را و مى آمرزد شما را.

اين دو آيه اخير دلالت دارد بر اينكه تقوا كفاره بديها مى شود.

و فرمود: به درستى كه گراميترين شما نزد خدا آن كسى است كه تقواى او بيشتر باشد.

پس تقوا درجات دارد؛ هر چه بيشتر بهتر. و چون خداوند تقوا را دوست دارد و تمام سعادت دنيا و آخرت در تقوا مى باشد، وصيت فرمود خلق خود را به تقوا، چنانكه در قرآن مجيد خبر داده است

اميرالمؤ منينعليه‌السلام نوشت به سوى اهل مصر: بر شما باد به تقوا و پرهيزگارى از خدا؛ كه تقوا جامع تمام خيرات است و نيست خيرى غير تقوا. و سوال كردند از آن حضرت كه : كدام عمل افضل است ؟ فرمود: تقوا.

تفسير تقوا و صفت متقى

بدان كه : نازلترين درجه تقوا آن است كه بعد از اقرار و اعتقاد به وحدانيت و رسالت رسولان و تصديق پيامبران و افضليت خاتم پيامبرانصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اقرار كند اعتقاد داشته باشد به ولايت اميرالمؤ منين و يازده فرزندان طيبين و طاهرين او و اينكه آنان خلفاى حقند و هر چه فرمودند حق است و بيزارى بجويد از دشمنان آنان

قال تعالى :( فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّن كَذَبَ عَلَى اللَّـهِ وَكَذَّبَ بِالصِّدْقِ إِذْ جَاءَهُ ۚ أَلَيْسَ فِي جَهَنَّمَ مَثْوًى لِّلْكَافِرِينَ ﴿ ٣٢ وَالَّذِي جَاءَ بِالصِّدْقِ وَصَدَّقَ بِهِ ۙ أُولَـٰئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ ) (١٦) الايه

در تفسير برهان و بحار رواياتى نقل كرده كه در اين آيات مراد از «صدق» ولايت است «و الذى جاء بالصدق» رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم است كه ولايت را از جانب خدا آورده است

پس معنى آيه شريفه به ضميمه فرمايش اميرالمؤ منين و حضرت صادق و حضرت كاظمعليه‌السلام م اين مى شود: كيست ظالمتر از كسى كه دروغ ببندد بر خدا و تكذيب نمايد به ولايت اهل بيت عصمت و طهارت وقتى كه آورد پيامبر ولايت را از جانب خداوند؟! آيا نيست جهنم جاى كافرين ؟! و اما آن كسى كه آورد ولايت را و آنكه تصديق كرد به آن ، پس آنانند متقين براى ايشان است آنچه بخواهند از نعمتها نزد پروردگارشان اين است جزاى محسنين برطرف مى كند خدا گناهان آنان را و مزد ايشان را بهتر از آنچه كردند به ايشان مى دهد.

از امالى صدوق از اميرالمؤ منينعليه‌السلام نقل شده است كه فرمود: حبيب من رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بسيار به من مى فرمود: يا على ، محبت تو تقوا و ايمان است

قال تعالى :( مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِّنْهَا وَهُم مِّن فَزَعٍ يَوْمَئِذٍ آمِنُونَ﴿ ٨٩ وَمَن جَاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَكُبَّتْ وُجُوهُهُمْ فِي النَّارِ ) .(١٧) الايه

يعنى : هر كس بياورد حسنه را، پس براى او خوبى است از بركت آن حسنه و ايشان از فزع قيامت ايمنند. و كسى كه بياورد سيئه را، پس انداخته مى شود در آتش جهنم

اى عاقل منصف ، فكر كن چه حسنه اى ست كه موجب خير مى شود و اسباب ايمنى از فزع قيامت است بايد حسنه اى باشد كه از تمام حسنات بهتر و مهمتر باشد. و هم چنين اين سيئه كه در آيه آمده بايد از تمام سيئات بدتر باشد. واضح است كه اين حسنه ولايت و محبت اهل بيت پيامبر و ائمه دينعليه‌السلام م مى باشد، و اين سيئه عداوت ايشان است

در تفسير برهان از كلينى به سند خود از امام صادق از امام باقر از اميرالمؤ منينعليه‌السلام م نقل كرده كه فرمود در ضمن حديثى بعد از قرائت اين آيه شريفه : حسنه معرفت ولايت و محبت ما اهل بيت است و سيئه انكار ولايت و دشمنى با ماست

و همين حديث را از امالى شيخ و از محمدبن عباس به دو سند و از شيخ طبرسى نقل كرده است و هفت روايت ديگر به اين مفاد نيز نقل كرده است

و در بحار ج ٢٤/ ٤١ متجاوز از شش روايت معتبر براى اثبات اين مطلب نقل كرده است و همچنين در ج ٢٧/ ٨٥ و ١٢٢ و ١٧٠، و ج ٣٦/ ٨١ و ١٠٢ و ج ٣٩/ ٢٩٢ روايات داله بر مدعا نقل كرده است

و درجه اعلاى تقوا آن است كه هر چه واجب است انجام دهد و هر چه حرام است ترك نمايد. چنانكه امام صادقعليه‌السلام اشاره به اين فرموده اند. و از اين درجه بالاتر آنكه علاوه بر اين هر چيز را كه احتمال وجوب آن را مى دهد انجام دهد و آن چيزى را كه احتمال حرمت آن را مى دهد ترك نمايد. و از اين بالاتر آنكه علاوه بر آن مستحبات را انجام دهد و مكروهات را ترك نمايد.

هر چه عمل و زهد و عبادت او بيشتر، تقواى او بيشتر و عزت و قرب او بالاتر خواهد بود. و مقدم بر عمل علم به آنهاست پس رتبه علم مقدم است

و به مقتضاى حديث نبوىصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم : «الدال على الخير كفاعله» و احاديث قضاى حاجت مؤ منين ، اين حقير فقير على بن محمدبن اسماعيل النمازى الشاهرودى ، درخواست جمعى از مؤ منين را اجابت نمودم و عده اى از اركان احكام دين را در چهارده باب در سلك تحرير در آوردم و آن را مسما نمودم به «ابواب رحمت». اميد است كه استفاده كنندگان اين حقير را فراموش نكنند و دعا و طلب رحمت براى حقير بنمايند.

مشهد مقدس رضوىعليه‌السلام

على نمازى شاهرودى

باب اول : اعتقاد به ولايت اميرالمؤ منين و ائمه طاهرينعليهم‌السلام

صفات پروردگار

باب اول كه اعظم تمام ابواب است و به عظمت آن چيزى نمى رسد، اعتقاد به ولايت اميرالمؤ منين و ائمه دينعليهم‌السلام مى باشد بعد از ايمان به خدا و پيامبران عليهم السلام و بيان اين جمله به طور اجمال اين است كه اعتقاد نمايد به قلب و اقرار كند به زبان بر آنكه :

ذات مقدس جل و علا موجودات را ابداع و ايجاد كرده و هيچ شبيه و نظير و شريك ندارد و مثل و مانند ندارد. و منزه است از صفات و حالات مخلوق هر چه در مخلوق جارى است و مخلوق متصف به آن مى شود، در خالق جارى نيست و منزه است كه آنچه غير ذات مقدس خودش و پيامبران و خلفاى او بگويند.

علم و عقل و فهم و شعور و ادراك و فكر به عين ذات قدوس او نمى رسند. و هر چه اينها بدان رسيد، معلوم و معقول و مفهوم و مدرك مى شود و آن مخلوق است

و خداوند تعالى خود را در عالم ذر معرفى فرموده و ثابت كرده در قلوب معرفت خود را و رنگ فرموده ارواح را به معرفت خود و خلفاى خود. ولى امور دنيا آنها را غافل نموده و لذا بايد رفع غفلت نمود و تذكر داد.

آن ذات مقدس به هر چيزى دانا و بيناست و براى علم و قدرت و كمالات او نهايتى نيست و هر چه بخواهد مى شود. و اگر به هر مخلوقى كه خلق فرموده ، به اندازه تمام آنچه خلق فرموده لطف فرمايد، ذره اى از كرم و غناى او كم نشود. و چگونه كم شود و حال آنكه اگر بخواهد مضاعف نمايد تمام آنچه خلق فرموده به عدد كل مخلوقات ، به يك اراده و خواست مضاعف مى شود.

خداى سبحان به لطف و كرم بى نهايت خود، اميد هر كس را كه به رحمت او اميدوار باشد نااميد نمى كند. پس هر كس به او برسد ثوابى بر عملى پس آن عمل را به رجاى آن ثواب انجام دهد، خداوند كريم آن ثواب را به او لطف مى فرمايد، هر چند آن خبر در واقع دروغ باشد.

و به لطف و كرم خود پيغمبران را فرستاد تا مردم را متذكر به ذات مقدس حق بنمايند و آنان را متوجه نعمتهاى حق نمايند تا شكر منعم را ادا نمايند و صلاح و فساد را براى مردم واضح كنند و مردم را ارشاد به احكام عقل بنمايند و لطايف و دفاين آن را ظاهر كنند، و رفع فتنه و فساد و نزاع از بين مردم بنمايند، و بندگان به اطاعت و تبعيت پيغمبران ، درجات كمالات را سير كنند.

و خاتم پيغمبران محمد مصطفىصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را فرستاد براى تكميل مكارم اخلاق و تتميم قوانين سعادت بشر. و براى او دوازده خليفه و وصى معين فرمود كه بعد از پيامبر اكرم افضل و اشرف كل مخلوقات مى باشند.

اينك براى زياد شدن معرفت مؤ منين ، خلاصه مستفاد از آيات و روايت متواترات را به طور اجمال عرض مى نمايم ان شاء الله تعالى