ابواب رحمت

ابواب رحمت10%

ابواب رحمت نویسنده:
گروه: مفاهیم عقایدی

ابواب رحمت
  • شروع
  • قبلی
  • 80 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 20328 / دانلود: 3540
اندازه اندازه اندازه
ابواب رحمت

ابواب رحمت

نویسنده:
فارسی

1

فصل دوم : فضيلت و شرافت حج و عمره

در كتاب شريف من لا يحضر به طريق صحيح از محمد بن قيس از امام باقرعليه‌السلام نقل كرده است در حديثى كه رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمودند:

بدان وقتى كه متوجه سفر حج شوى و مركب خود را سوار شوى و بسم الله بگويى و به طرف مكه سير نمايى ، به هر پايى كه مركب سوارى تو بلند مى كند و مى گذارد يك حسنه براى تو نوشته شود و يك گناه از تو محو شود.

و وقتى كه احرام بستى و لبيك گفتى ، به هر لبيك كه گويى ، ده حسنه براى تو نوشته شود و ده گناه از تو محو گردد.

و وقتى كه به خانه كعبه هفت مرتبه طواف كردى ، اين طواف براى تو نوشته شود و ده گناه از تو محو گردد.

و وقتى كه نزد مقام ابراهيمعليه‌السلام دو ركعت نماز خواندى ، خدا براى تو به بركت اين دو ركعت دو هزار ركعت نماز قبول شده بنويسد.

و وقتى كه بين صفا و مروه هفت مرتبه سعى كردى ، براى تو خواهد بود نزد خدا مثل اجر آن كسى كه پياده از بلد و شهر خود حج كند و مثل آن كسى كه هفتاد بنده مؤ من آزاد كرده است

و وقتى كه وقوف كنى به عرفات تا غروب ، پس گناهان تو آمرزيده مى شود هر چند به اندازه ريگ عالج(٣٤) و كف دريا باشد.

وقتى كه سنگريزه انداختى به آن محلهاى مخصوص ، به هر سنگريزه ده حسنه خدا براى تو بنويسد در آينده از عمرت

و وقتى كه سر تراشيدى ، براى تو به عدد هر مويى يك حسنه نوشته مى شود در آينده از مدت عمرت

و وقتى كه قربانى كردى ، به هر قطره از خون آن حسنه اى براى تو نوشته گردد...

و اين حديث را در كتاب شريف تهذيب ص ٣٢٠ نقل كرده است

در كتاب كافى به سند صحيح از معاويه بن عمار از امام صادقعليه‌السلام از رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نقل كرده است كه در ضمن حديثى فرمود: طواف خانه كعبه و سعى بين صفا و مروه ، وسيله آمرزش گناهان شخص است مثل روزى كه از مادر متولد شده است و سنگ انداختن به جمرات ، ذخيره روز قيامت است و در سر تراشيدن ، به هر مويى نورى است براى شخص در روز قيامت و در روز عرفه اگر به اندازه ريگ عالج و قطره هاى باران و روزهاى دنيا گناه داشته باشد، منقطع مى شود در آن روز.

در حديث ديگر فرمود رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم : ثواب حج بهشت است و عمره كفاره گناهان است

در حديث ديگر امام باقرعليه‌السلام فرمود: شخص حاجى وقتى كه در مقام تجهيز حج بر مى آيد، به هر قدمى كه برمى دارد در راه تهيه جهاز حج ، ده حسنه براى او نوشته شود، و ده گناه از او محو گردد، و ده درجه براى او بلند شود، تا آنكه جهاز حج تمام شود. و وقتى كه به مركب سوار شود براى حج ، به هر پايى كه اين حيوان مى گذارد و برمى دارد، مثل اين ثواب براى او نوشته شود تا حج تمام شود. و وقتى كه اعمال تمام شد، گناهان او را خدا بيامرزد...

و اين حديث را تهذيب ص ٣١٩ نيز نقل كرده است

در حديث ديگر امام صادقعليه‌السلام فرمود: حج كننده در ضمان خداست پس اگر بميرد در وقت رفتن ، خدا گناهان او را بيامرزد. و اگر در حال احرام بميرد، خدا او را مبعوث كند در قيامت در حالى كه لبيك گويان باشد. و اگر در يكى از دو حرم بميرد، داخل در آمنين محشور شود. و اگر در برگشتن بميرد، خدا جميع گناهان او را بيامرزد.

و در حديث ديگر مرد عربى آمد خدمت رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و عرض كرد: من مال زيادى دارم مرا امر بفرما به عملى كه به ثواب حج برسم فرمود: اگر به اندازه وزن كوه ابوقبيس طلا در راه خدا انفاق كنى ، به ثواب حج نخواهى رسيد.

و اين روايت با روايت بعد را در تهذيب نيز نقل فرموده است

و در حديث ديگر به سند صحيح از امام صادقعليه‌السلام است كه فرمود: كسى كه در راه مكه وقت رفتن يا برگشتن بميرد، از فزع اكبر در قيامت ايمن شود.

در حديث ديگر امام صادقعليه‌السلام فرمود: حج از هفتاد بنده آزاد كردن افضل است راوى عرض كرد: چيزى مثل حج نيست فرمود: بلى هيچ چيز مثل حج نيست و يك درهم در راه حج افضل است از دو هزار درهم در غير حج كه در راه خدا خرج كند.

در حديث صحيح از معاويه بن عمار از امام صادقعليه‌السلام است كه فرمود: حج كنندگان سه قسمند: قسم اول كسانى هستند كه از آتش آزاد مى شوند. دوم كسانى هستند كه از گناهان خارج مى شوند مثل روزى كه از مادر متولد شده اند. و سوم آنكه اهل بيتشان و مالشان محفوظ مى باشد. پس اين كمترين بهره حج است

و اين روايت را در تهذيب به سند صحيح نقل كرده است و به سند صحيح ديگر در كتاب كافى از هشام بن الحكم از امام صادقعليه‌السلام مثل همين حديث نقل شده است

در حديث ديگر از جابر از امام باقرعليه‌السلام نقل است كه فرمود: حاجى بر سه قسم است : افضل همه آن كسى است كه گناهان گذشته و آينده او آمرزيده شود و خدا او را از عذاب قبر ايمن گرداند. و پايين دست اين آن كسى است كه فقط گناهان گذشته او آمرزيده شود. و از اين پايين تر آن كسى كه مال و عيالش محفوظ مى شود.

شيخ صدوق در من لا يحضر بعد از اين خبر فرموده : و روايت شده كه او (يعنى صنف سوم) كسى است كه حج او قبول نشده است

در حديث ديگر امام صادقعليه‌السلام به ابوالورد فرمود: اما شما از حج كه برمى گرديد، آمرزيده مى شويد. و اما غير شما (يعنى مخالفين مذهب شيعه) پس اهل و عيال ايشان محفوظ مى شود.

تمام اين اخبار در كتاب شريف كافى هست

در كافى در باب نوادر از امام صادقعليه‌السلام نقل كرده كه در جواب آن كسى كه در ميان مسجدالحرام سوال كرد كه كيست كه از همه گناهانش بزرگتر است ، فرمود: كسى كه در موقف عرفات و مشعرالحرام باشد و سعى كند بين اين دو كوه (يعنى صفا و مروه) پس ‍ طواف خانه كعبه نمايد و نماز طواف در محل پشت مقام ابراهيمعليه‌السلام بخواند، بعد در قلب خود بگويد، يا گمان كند، كه خدا او را نيامرزيده پس اين از همه مردم گناهانش بزرگتر است

بدان كه : در كتاب شريف كافى متجاوز از پنجاه روايت در مدح و شرافت حج نقل فرموده : و بنده به همين مقدار اكتفا مى كنم

شيخ در تهذيب به سند صحيح از محمد بن مسلم از امام باقر يا صادقعليه‌السلام ما نقل كرده كه فرمودند: دوست دارند كسانى كه در قبرها آرميده اند اى كاش تمام دنيا و آنچه در دنيا مى باشد بدهند و يك حج در نامه عمل آنان ثبت شود.

در كتاب شريف من لا يحضر تاليف شيخ صدوق ٩٤ روايت در فضيلت و شرافت حج و عمره نقل كرده و ما چند حديث از آن انتخاب مى كنيم

فرمود رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم : كسى كه دنيا و آخرت مى خواهد، پس قصد كند خانه كعبه را (يعنى حج كند.) و كسى كه از مكه برگردد و قصد كند كه سال آينده حج كند، عمر او زياد شود. و كسى كه خارج شود و قصد برگشتن نكند، پس اين شخص ‍ اجل و عذاب او نزديك شده است

فرمود اميرالمؤ منينعليه‌السلام : كسى كه صدا بلند كند به گفتن لبيك ، تمام چيزهايى كه در طرف راست و چپ او هست تا آخر دنيا همه با او در اين ذكر لبيك همراهى مى كنند. و دو ملك به او بگويند: بشارت باد تو را اى بنده خدا. و بشارت نمى دهد خدا كسى را مگر به بهشت و كسى كه در احرام خود هفتاد مرتبه لبيك گويد از روى ايمان و اخلاص ، خداوند هزار ملك را شاهد مى گيرد بر بيزارى او از آتش و بيزارى او از نفاق و كسى كه به حرم برسد، پس از مركب پياده شود و غسل كند و كفش خود را به دست بگيرد، پس پاى برهنه داخل حرم شود جهت تواضع براى خداى عزوجل ، خداوند محو كند از او صد هزار گناه ، و براى او صد هزار حسنه بنويسد، و بنا كند براى او صد هزار درجه و برآورد براى او صد هزار حاجت

فرمود امام صادقعليه‌السلام : كسى كه نظر كند به سوى كعبه و بشناسد حق ما و حرمت ما را همان طورى كه حق و حرمت كعبه را مى شناسد، خدا تمام گناهان او را بيامرزد، و برطرف كند از او اندوه دنيا و آخرت را.

و روايت شده : كسى كه نظر كند به كعبه ، تا مادامى كه نظر مى كند حسنه براى او نوشته شود و گناه از او محو شود.

و روايت شده كه : نظر به سوى كعبه عبادت است و نظر به والدين عبادت است و نظر به قرآن شريف عبادت است ، هر چند نخواند. و نظر به صورت عالم عبادت است و نظر به سوى آل محمدعليهم‌السلام عبادت است

و پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: نظر به سوى اميرالمؤ منينعليه‌السلام عبادت است

و در خبر ديگر: ياد اميرالمؤ منينعليه‌السلام عبادت است

و نيز فرمود: كسى كه قصد خانه كعبه را كند جهت حج يا عمره و خالى باشد از كبر، از گناهان خارج شود مثل روزى كه از مادر متولد شده است و كبر آن است كه جاهل به حق باشد و طعنه زند بر اهلش و كسى كه اين طور باشد، گويا با خدا نزاع كرده است

فرمود امام صادقعليه‌السلام در تفسير آيه شريفه «و من دخله كان آمنا» (يعنى : كسى كه داخل خانه شود ايمن است): كسى كه قصد كند اين خانه را و بداند كه اين خانه اى است كه خدا امر كرده به زيات آن و به حق معرفت ما اهل بيت عارف باشد، در دنيا و آخرت ايمن خواهد بود.

و آن حضرت فرمود: داخل شدن در كعبه ، داخل شدن در رحمت خداست و خارج شدن از آن ، خارج شدن از گناهان است

امام صادقعليه‌السلام فرمود: به درستى كه براى خدا اطراف كعبه ١٢٠ قسم رحمت است ؛ شصت قسم آن براى طواف كنندگان ، و چهل قسم براى نماز خوانندگان ، و بيست قسم براى نظركنندگان

امام صادقعليه‌السلام فرمود: برآوردن حاجت مؤ من از ده طواف بهتر است

و روايت شده : كسى كه مى خواهد مال او زياد شود، پس طولانى كند مكث بر صفا و مروه را.

امام صادقعليه‌السلام فرمود: اگر ممكن شود براى تو، تمام نمازهايت را از واجب و غير واجب در حطيم كه افضل مكانهاى زمين است بخوان و حطيم مابين در خانه كعبه و حجرالاسود است و آن موضعى است كه خدا توبه آدمعليه‌السلام را در آنجا قبول كرد. و بعد از حطيم نماز در حجر اسماعيل افضل است و بعد از حجر مابين ركن عراقى و در خانه كعبه افضل است ؛ و آن موضعى است كه در زمان قبل مقام ابراهيمعليه‌السلام آنجا بوده و بعد اين محلى كه الان مقام در آنجا هست افضل است لكن نماز طواف بايد در پشت مقام كه الان هست خوانده شود. و كسى كه در مسجدالحرام يك نماز بخواند، خداوند تمام نمازهاى او را قبول مى فرمايد آنچه خوانده و آنچه بعد بخواند. و نماز در مسجدالحرام مقابل صد هزار نماز است

آقا على بن موسى الرضاعليه‌السلام فرمود: كسى كه سه نفر از مؤ منين را به حج ببرد، پس به تحقيق جان خود را از خدا خريده به اين قيمت و خدا از او سوال نكند از كجا مال را تهيه كرده و كسب كرده از حلال يا حرام و كسى كه چهار مرتبه حج كند، نرسد به او تنگى و سختى قبر. و وقتى كه بميرد، اين حجهايى كه نموده خدا به بهترين صورتى آن را مصور مى فرمايد و در مقابل او ميان قبر مشغول نماز شوند تا روز قيامت ، و ثواب اين نمازها براى او باشد. و بدان كه يك ركعت از آن نمازها معادل هزار ركعت نماز آدمى است و كسى كه پنج مرتبه حج كند، خدا او را هرگز عذاب نكند. و كسى كه ده حج كند، خدا او را حساب نكند هرگز. و كسى كه بيست حج كند، جهنم را نبيند و صداى آن را نشنود...

و به سند موثق مثل صحيح از اسحاق بن عمار است كه گفت : عرض كردم خدمت امام صادقعليه‌السلام : مردى از من مشورت حج كرد و ضعيف الحال بود، من صلاح او ندانستم و دستور ترك حج دادم فرمود: سزاوار است كه يك سال مريض شوى اسحاق گويد: من يك سال مريض شدم

فرمود امام صادقعليه‌السلام : بترسد آن كسى كه مانع حج برادر دينى خود مى شود از اينكه به او برسد فتنه در امر دنياى خود به اضافه آنچه در آخرت به او خواهد رسيد.

و سوال شد از امام صادقعليه‌السلام آيا كسى كه به نيابت ديگرى حج مى كند ثواب دارد؟ فرمود: براى او ثواب ده حج است و آمرزيده مى شود او و پدر و مادر و پسر و دختر و برادر و خواهر و عمو و عمه و دايى و خاله اش به درستى كه خدا واسع است و كريم

امام صادقعليه‌السلام فرمود: كسى كه به نيابت كسى حج مى كند، شريك است با صاحب حج تا آنكه طواف واجب را انجام دهد. و بعد از طواف هر عملى كرد مخصوص خودش باشد.

امام صادقعليه‌السلام فرمود: اگر هزار نفر را در حج شريك كنى ، براى هر يك ثواب يك حج خواهد بود و از ثواب حج تو هيچ كسر نمى شود.

و اين روايت را در كافى نقل كرده است و روايت شده كه اجر و ثوابى براى او اضافه مى شود به سبب احسانى كه به آنان كرده در اين كار.

تمام شد رواياتى كه از من لا يحضر در اين مقام انتخاب كرديم

و مراد شركت در حج مستحب است نه واجب

در خطبه رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم كه در آخر ثواب الاعمال نقل شده فرمود: كسى كه خارج شود به سفر حج يا عمره ، پس به هر قدمى كه برمى دارد تا وقتى كه برگردد، صد هزار هزار حسنه نوشته مى شود براى او، و محو مى شود از او هزار هزار گناه ، و بلند مى شود براى او هزار هزار درجه و به هر درهمى كه خرج مى كند تا برگشتن ، هزار هزار درهم براى او نزد پروردگار ثابت است و هست در ضمان خداوند تعالى پس اگر او را بميراند، داخل در بهشت فرمايد. پس غنيمت بدانيد دعاى او را وقتى كه برمى گردد، مادامى كه وارد گناهان نشده ؛ كه دعاى او رد نمى شود.

تا آنكه فرمود: كسى كه جانشين حج كننده يا عمره كننده مى شود و امورات اهل و عيال او را اداره مى كند به خوبى ، مثل ثواب حج كننده يا عمره كننده در نامه عمل او ثبت بشود و از اجر و ثواب خود حاجى كسر نمى شود.

در ثواب الاعمال به سند معتبر از ابوبصير است كه امام صادقعليه‌السلام فرمود: كسى كه حج كند و قصدش در اين حج خدا باشد و قصد او ريا و نمايش خلق نباشد، خدا البته او را مى آمرزد.

و به سند ديگر از سيف تمار از امام صادقعليه‌السلام مثل اين نقل كرده

و به سند ديگر از هارون بن خارجه از امام صادقعليه‌السلام است كه فرمود: حج دو قسم است ؛ يكى براى خدا، و ديگرى براى مردم پس كسى كه حج كند براى خدا، ثواب او بهشت است و كسى كه حج كند براى مردم ، ثواب او بر عهده مردم است در روز قيامت

در كافى به سند خود از على بن ابى حمزه از امام صادقعليه‌السلام است كه فرمود: يك درهم كه در راه حج صرف كنى ، افضل است از بيست هزار درهم كه در راه حق غير حج صرف و خرج كنى

و به سند ديگر از ابوبصير است كه امام صادقعليه‌السلام فرمود: يك حج بهتر است از خانه مملو از طلا كه تمام آن را صدقه دهد.

و گذشت در فصل فضل و شرافت نماز كلام امام صادقعليه‌السلام كه فرمود: هر آينه حج نزد خدا بهتر است از خانه مملو از طلا بلكه از پرى دنيا طلا و نقره كه انفاق كند آن را در راه خداى تعالى

در كتاب من لا يحضر از امام صادقعليه‌السلام است كه فرمود: يك درهمى كه در راه حج خرج كنى ، بهتر است براى تو از صد هزار درهم كه در راههاى حق ديگر خرج كنى

و روايت شده : يك درهم در حج بهتر است از هزار هزار درهم در غير حج و يك درهم كه احسان كند به امامعليه‌السلام ، مثل هزار هزار درهم در حج است

در كتاب محاسن برقى به سند خود از امام صادقعليه‌السلام است كه فرمود: اگر كسى از شما مثل كوه ابوقبيس طلا داشته باشد و در راه خدا خرج كند، معادل حج نخواهد بود. و هر آينه يك درهم كه حاجى خرج مى كند، معادل است با دو هزار هزار درهم در راه خداى تعالى

در كتاب كافى نقل كرده كه : مردى خدمت امام سجادعليه‌السلام رسيد. حضرت فرمود: از حج مراجعت كرده اى ؟ عرض كرد: بلى حضرت فرمود: مى دانى ثواب حج را؟ عرض كرد: نه حضرت فرمود: كسى كه حج كند و طواف خانه كعبه نمايد و دو ركعت نماز طواف بخواند، خدا براى او هفتاد هزار حسنه بنويسد، و از او هفتاد هزار گناه محو فرمايد، و بلند كند براى او هفتاد هزار درجه ، و هفتاد هزار حاجت او برآورده شود. و براى او ثواب هفتاد هزار بنده آزاد كردن بنويسد كه قيمت هر بنده ده هزار درهم باشد.

بدان كه : در كتاب شريف وسائل متجاوز از ١٣٠ روايت ، و در كتاب مستدرك متجاوز از پنجاه روايت در فضيلت و شرافت حج نقل كرده اند. و حقير به اين مقدار اكتفا مى كنم

بدان كه : به حسب روايات اگر مال او از حرام باشد و در راه حج و غيره صرف كند، از او قبول نمى شود و اجر و ثوابى ندارد. چنانكه در وسائل از كتاب مجالس صدوق به سند خود از امام باقرعليه‌السلام است كه فرمود: كسى كه مالى از خيانت يا از ربا يا از دزدى يا از خيانت در غنائم تهيه كند و آن را در زكات و صدقه و حج و عمره خرج كند، از او قبول نشود.

در خطبه اى رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: كسى كه مالى از حرام تحصيل كند، خدا قبول نمى كند از او صدقه و نه آزاد كردن بنده و نه حجى و نه عمره اى و خدا براى او به عدد اجزاى اين مال گناه بنويسد. و اگر از آن مال باقى بماند بعد از مرگ او، آن مال وسيله رسيدن او به آتش خواهد بود.

فصل سوم : خلقت كعبه و حقيقت حجر الاسود و تاريخ خانه كعبه و مسجدالحرام

بدان كه : تمام آنچه نقل مى كنيم در كتاب كافى از امامعليه‌السلام است مگر آنچه تصريح به خلاف آن شود.

فرمود خداى تعالى : ان اول بيت وضع للناس للذى ببكه مباركا. - الايه يعنى : به درستى كه اول خانه اى كه خلق شد براى مردم ، آن خانه اى است كه در مكه است و آن خانه كعبه است

بدان كه : به حسب كلام امام باقر و امام صادقعليه‌السلام ما اول مرتبه كه خدا اراده فرمود زمين را خلق فرمايد، باد را به آب مسلط فرمود، پس آب به حركت آمده ، موج توليد شد. آنگاه از موج كفى ايجاد شد و آن جمع شد در موضع خانه كعبه و از آن خانه كعبه ايجاد شد. و آن مانند بلور سفيد بود و درخشندگى و روشنايى مى داد، تا آنكه (تعيين آن به حسب روايتى دو هزار سال است) خدا اراده فرمود كه زمين را خلق كند.

پس زمين را كشيد از زير كعبه تا محل منا، پس از منا كشيد تا عرفات ، پس از آن كشيد تا هر جا خواست پس زمين از عرفات گرفته شده ، و عرفات از منا و منا از كعبه پس زمين كعبه اصل و منشاء و مادر تمام زمين است و اين است معنى ام القرى

و موضع كعبه درخشندگى داشت تا آنكه هابيل فرزند آدمعليه‌السلام كشته شد. پس سياه و تيره شد. و خانه كعبه مطابق با بيت المعمور است كه در آسمان است و آن مطابق با عرش پروردگار است

و ملائكه به بيت المعمور مدت هفت سال طواف مى كردند. و هر روز هفتاد هزار ملك مى آمدند طواف مى كردند و ديگر برنمى گشتند و استغفار مى كردند به جهت آنكه وقتى كه خدا فرمود: من مى خواهم در زمين خليفه قرار دهم ، آنان گفتند: آيا قرار مى دهى در زمين كسى را كه فساد كند و خونريزى نمايد؟ خدا فرمود: من مى دانم آنچه را شما نمى دانيد. پس خداوند اين خانه را براى آدم و اولاد او قرار داد كه بيايند و طواف كنند و آمرزيده شوند.

اما حجر الاسود، پس او ملكى بود از بزرگان ملائكه وقتى كه ذات مقدس حق عهد ميثاق گرفت از ملائكه به اقرار و اعتراف كردن به ربوبيت حق و رسالت رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و وصايت و ولايت اميرالمؤ منينعليه‌السلام ، اول ملكى كه شتاب كرد در قبول كردن ، اين ملك بود. و از همه ملائكه محبت او براى محمد و آل محمدعليه‌السلام م شديدتر بود.

پس از اين جهت خدا او را انتخاب كرد از بين ملائكه و عهد ميثاق اولاد آدم را نزد او به وديعت سپرد. پس امين خلق شده و خدا امر فرمود مردم را كه بيايند هر سال نزد او و اقرار و اعتراف ميثاق را تجديد كنند.

پس خداوند او را در بهشت انيس و رفيق حضرت آدمعليه‌السلام قرار داد. پس وقتى كه حضرت آدم مخالفت كرد و ترك اولى نمود، فراموش كردند عهد و ميثاق را كه خداى تعالى از او و اولاد او گرفت به وحدانيت حق و رسالت محمد رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و وصايت و ولايت اميرالمؤ منينعليه‌السلام

و وقتى كه خدا توبه آدم را قبول كرد، خداوند اين ملك را به صورت درّ سفيدى قرار داد و به نزد حضرت آدمعليه‌السلام قرار گرفت چون چشم حضرت آدمعليه‌السلام به او واقع شد، ماءنوس شد به او اما نمى شناخت او را. پس خداوند او را گويا كرد عرض كرد: اى آدم ، مرا مى شناسى ؟ جواب داد: نه عرض كرد: بلى فراموش كردى ناگهان به صورت اول كه در بهشت با آدم بود گشت عرض كرد: اى آدم ، ياد بياور آن عهد و ميثاق را.

پس حضرت آدم متذكر شد و حركت كرد طرف او و او را در بر گرفت و گريه كرد و او را بوسيد و اقرار و اعتراف به آن عهد و ميثاق را تجديد كرد.

پس دو مرتبه به صورت درّ سفيد شد كه درخشندگى داشت و نور مى داد.

پس حضرت آدم آن را گرفت و بر شانه خود قرار داد. جهت احترام و تعظيم آن و گاهى جبرئيل آن را مى گرفت تا آنكه آوردند آن را در مكه معظمه و هر روز و شب حضرت آدم تجديد عهد ميثاق مى كرد. تا آنكه كعبه بنا شد و آن را در آن محل گذاشت

و بوسيدن حاجى آن را و استلام آن ، تجديد اقرار عهد و ميثاق است و تجديد بيعت است و خطاب به او مى كنند و مى گويند: امانتى اديتها و ميثاقى تعاهدته لتشهد لى بالموافاه يعنى : شاهد باش كه من امانت خود را ادا كردم و قبول كردم و دارم آن عهد ميثاق را، براى آنكه شهادت بدهى براى من به وفا در روز قيامت

امام فرمود: والله وفا نكردند شيعيان ما. و محافظت آن عهد ميثاق نكرد احدى مگر شيعيان ما. و شيعيان ما مى آيند نزد حجرالاسود پس او مى شناسد آنان را و تصديق مى كند آنان را. و اما مخالفين پس تكذيب مى كند آنان را. و شهادت ميدهد براى شيعيان به وفا و براى مخالفين به انكار و كفر.

و اوست حجت خدا در روز قيامت و مى آيد روز قيامت با زبان گويا و چشم بينا به صورت اول - و خلق او را مى شناسند و نمى توانند او را انكار كنند - و شهادت مى دهد. براى وفاكنندگان و انكاركنندگان

و به حسب روايات كتاب علل كه در بحار نقل كرده : اين حجر مثل درّ سفيدى درخشان و روشنى دهنده بود و بر اثر تماس دستهاى اهل فسق و كفر و شرك سياه شد. و اگر دستهاى ايشان به آن نمى رسيد، هر صاحب بليه و مرضى كه مى آمد خود را به آن مى ماليد، خوب مى شد و شفا مى يافت

و به حسب بعضى روايات : وقتى كه حضرت ابراهيمعليه‌السلام و اسماعيلعليه‌السلام بناى خانه كعبه را مى كردند و رسيدند به محل حجرالاسود، كوه ابوقبيس ندا كرد حضرت ابراهيمعليه‌السلام را كه : اى ابراهيمعليه‌السلام امانتى نزد ما دارى و آن حجرالاسود است پس حجرالاسود را داد به حضرت ابراهيمعليه‌السلام و حضرت آن را در محل خود گذاشت

اما حرم و مسجد، پس به حسب روايات كافى : وقتى كه حضرت آدم از بهشت بيرون شد و به زمين مكه رسيد، از تنهايى و نشنيدن آنچه در بهشت مى شنيد، شكايت كرد نزد پروردگار. خداوند براى او از بهشت ياقوت قرمزى فرستاد. پس آن را در محل خانه كعبه گذاشت و طواف مى كرد اطراف آن پس روشنايى آن رسيد تا اطراف حرم و آن را حضرت آدمعليه‌السلام نشان كرد.

پس تا هر جايى كه روشنايى رسيد، حرم شد به امر پروردگار.

و در روايت ديگر: جبرئيل خيمه اى از خيمه هاى بهشت براى حضرت آدم و حوا آورد و آن را در محل خانه كعبه گذاشت و آدم و حوا را در آن خيمه جاى داد: و مقدار آن خيمه به اندازه چهار ركن خانه بود.

و عمود خيمه از ياقوت قرمز بود، روشن كرد مكه و اطراف آن را. و تا هر جايى كه روشنايى آن رسيد، خداوند آن را حرم قرار داد براى احترام خيمه و عمود چون از بهشت بود. و براى همين جهت خداوند عزوجل قرار داد كه حسنات و سيئات در حرم مضاعف مى شود.

و طنابهاى خيمه را كشيدند در اطراف خيمه ، پس تا هر جا رسيد مسجدالحرام شد. و ميخها و طنابها نيز از بهشت بود.

و خدا وحى فرستاد به سوى جبرئيل : اى جبرئيل ، هفتاد هزار ملك را بياور كه حراست و نگهدارى كنند خيمه را از شياطين و انيس و مونس آدمعليه‌السلام باشند و اطراف خيمه طواف كنند جهت تعظيم و احترام خانه و خيمه

پس ملائكه آمدند نزد خيمه و اطراف اركان خانه طواف مى كردند هر روز و شب همان طورى كه طواف مى كردند در آسمان اطراف بيت المعمور كه در آسمان بود.

پس از گذشتن زمانى كه خدا خواست ، وحى فرستاد خدا به سوى جبرئيل كه : فرود آى نزد آدم و حوا و آنان را از موضع خانه دور كن و بلند كن قواعد خانه را براى طواف ملائكه و اولاد آدمعليه‌السلام . پس جبرئيل آمد و آدم و حوا را از خيمه بيرون كرد. و آدم را بر كوه صفا قرار داد. و حوا را بر كوه مروه گذاشت و خيمه را از محل خانه برداشت

حضرت آدمعليه‌السلام فرمود: اى جبرئيل ، آيا خدا بر ما غضب كرده كه ما را از خيمه بيرون كردى و تفرقه بين ما انداختى ؟ يا خدا راضى است و براى جريان تقدير اين كار را كردى ؟ جبرئيل عرض كرد: اين كار جهت غضب خدا نيست و خدا سوال نمى شود از آنچه مى كند. اى آدم ، اين هفتاد هزار ملك كه طواف مى كنند و انيس تو هستند سوال كردند از پروردگار كه خدا بنا فرمايد براى ايشان در مكان خيمه خانه اى را در مقابل بيت المعمور كه طواف كنند اطراف آن و خدا وحى فرستاد به سوى من كه تو را از محل خيمه دور كنم و خيمه را بردارم حضرت آدمعليه‌السلام فرمود: راضى هستيم به تقديرات خداى تعالى

پس به امر پروردگار جبرئيلعليه‌السلام سنگى از كوه صفا و سنگى از كوه مروه و سنگى از طور سينا و سنگى از كوه سلام كه پشت كعبه هست گرفت و در محل خانه كعبه گذاشت و اركان خانه را بلند كرد به آن مقدار و كيفيتى كه خدا خواست و خدا وحى فرستاد به سوى جبرئيل كه : بنا را تمام كن به سنگهايى از كوه ابوقبيس و قرار بده براى خانه دو درب يكى طرف مشرق و ديگرى طرف مغرب

پس تمام كرد جبرئيل آن را. چون تمام شد، ملائكه آمدند و اطراف آن طواف مى كردند و وقتى كه ملائكه طواف كردند، حضرت آدمعليه‌السلام و حوا نظر كردند به طواف ايشان ، آمدند و آن دو نيز طواف كردند هفت مرتبه

و اين اخبار را در بحار از كتاب علل و غيره نقل كرده است

در كتاب كافى نقل كرده از امام صادقعليه‌السلام كه فرمود: حضرت ابراهيمعليه‌السلام و اسماعيل تجديد كردند مسجدالحرام را به مابين كوه صفا و مروه

اما مقام حضرت ابراهيمعليه‌السلام ، پس آن سنگى است كه وقتى ابراهيمعليه‌السلام پاهاى مبارك را روى آن گذاشت ، به امر پروردگار ميان آن سنگ فرو رفت

و به حسب روايت كافى و علل امامعليه‌السلام فرمود: وقتى كه بناى كعبه را حضرت ابراهيمعليه‌السلام تمام كرد، امر فرمود خداوند او را كه اعلام فرمايد در ميان مردم به حج پس فرمود: هلم الى الحج پس تمام مردم كه در رحمهاى زنان و اصلاب مردان بودند تا روز قيامت شنيدند و جواب دادند: لبيك داعى الله پس كسى كه ده مرتبه جواب داد، ده مرتبه حج مى كند. و كسى كه پنج مرتبه جواب داد، پنج مرتبه حج مى نمايد. و كسى كه بيشتر يا كمتر جواب داد، به عدد جواب حج مى كند، و كسى كه جواب نداد، حج نمى كند.

و به حسب روايت علل امام فرمود: وقتى كه ابراهيمعليه‌السلام مامور به اعلام حج شد، ايستاد بر روى مقام و چنان بلند شد كه رسيد به مقابل كوه ابوقبيس پس ندا كرد در ميان مردم به حج

در كافى به سند موثق از زراره از امام باقرعليه‌السلام نقل كرده كه فرمود در ضمن حديثى : موضع مقام كه حضرت ابراهيمعليه‌السلام گذاشت نزد ديوار خانه بود. پس پيوسته آنجا بود تا آنكه اهل جاهليت آن را آوردند به آن محلى كه الان در آنجا مى باشد. پس ‍ رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم وقتى كه فتح فرمود مكه معظمه را، برگردانيد مقام را به آنجايى كه حضرت ابراهيمعليه‌السلام گذاشت

پس همين بود تا زمان رياست عمربن الخطاب پس عمر آن را تغيير داد و آورد آن را در محلى كه زمان جاهليت بود و الان آنجا مى باشد.

اما حجر اسماعيلعليه‌السلام ، پس آن خانه اسماعيل است و در اوست قبر خودش و قبر مادرش هاجر و قبرهاى پيامبران و عده اى از دختران حضرت اسماعيل در آنجا دفن شده اند.

حضرت صادقعليه‌السلام نماز خواند در حجر اسماعيل و مابين او و خانه مقدر دو زراع بود در مقابل ميزاب و فرمود: اينجا محل نماز خواندن شبير و شبر دو فرزندان هارون است

فرمود: دفن شده مابين ركن يمانى و حجرالاسود هفتاد پيامبرعليهم‌السلام .

و تمام آنچه در اين فصل ذكر كرديم ، در كتاب شريف كافى از ائمه دينعليه‌السلام م اجمعين نقل كرده است

قرآن كتاب مبين است

قرآن شريف كتاب مبين صامت است و در آن علوم گذشته و آينده جمع است و عالم به آن ، امامعليه‌السلام مى باشد. و توضيح اين اجمال اين است :

فرمود خداى تعالى در سوره زخرف :( حم ﴿ ١ وَالْكِتَابِ الْمُبِينِ ﴿ ٢ إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِيًّا لَّعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ ﴿ ٣ وَإِنَّهُ فِي أُمِّ الْكِتَابِ لَدَيْنَا لَعَلِيٌّ حَكِيمٌ )

«حم» اسمى است از اسامى پيامبر ما محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم .(٢٦)

يعنى : قسم به كتاب مبين ، به درستى كه ما قرار داديم آن را قرآن عربى اميد است كه شما بفهميد.

و بر حسب روايات وارده در تفسير برهان مراد از «على» در آيه شريفه اميرالمؤ منينعليه‌السلام است كه اوست حكيم

از اين آيه شريفه استفاده مى شود كه كتاب مبين همين قرآن شريف عربى است

فرمود در سوره يوسف( الر تِلْكَ آيَاتُ الْكِتَابِ الْمُبِينِ ﴿ ١ إِنَّا أَنزَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِيًّا لَّعَلَّكُمْ تَعْقِلُو ) : اين است آيات كتاب مبين به درستى كه ما نازل كرديم آن را قرآن عربى شايد شما تعقل كنيد.

و ظاهر اين آيه هم دليل است كه همين آيات قرآن آيات كتاب مبين است كه نازل شده به لغت عرب

و براى توضيح همين مطلب فرموده در سوره حجر «الر تلك آيات الكتاب و قرآن مبين».

و اين است آيات كتاب و قرآن مبين يعنى واضح كننده حق و باطل و فرموده در سوره شعرا و قصص( تِلْكَ آيَاتُ الْكِتَابِ الْمُبِينِ ).

و فرموده در سوره نمل( طس ۚ تِلْكَ آيَاتُ الْقُرْآنِ وَكِتَابٍ مُّبِينٍ ) : اين است آيات قرآن و كتاب مبين

و فرموده در سوره لقمان( الم ﴿ ١ تِلْكَ آيَاتُ الْكِتَابِ الْحَكِيمِ ﴿ ٢ هُدًى وَرَحْمَةً لِّلْمُحْسِنِينَ ) : اين است آيات كتاب حكيم كه محكم است و بطلان و انقطاع براى آن نيست ، هدايت و رحمت است براى محسنين يعنى خوبى كنندگان

و فرمود در سوره دخان :( حم ﴿ ١ وَالْكِتَابِ الْمُبِينِ ﴿ ٢ إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةٍ مُّبَارَكَةٍ ۚ إِنَّا كُنَّا مُنذِرِينَ ) : قسم به كتاب مبين كه ما نازل كرديم آن را در شب مبارك يعنى شب قدر. چنانكه در آيه ديگر فرمود:( إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ ) .

و فرمود در سوره مائده :( قَدْ جَاءَكُم مِّنَ اللَّـهِ نُورٌ وَكِتَابٌ مُّبِينٌ ﴿ ١٥ ﴾يَهْدِي بِهِ اللَّـهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَهُ سُبُلَ السَّلَامِ وَيُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِهِ وَيَهْدِيهِمْ إِلَىٰ صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ ) به تحقيق آمد شما را نور و كتاب مبين - يعنى قرآن شريف - هدايت مى كند خداوند به آن هر كس را كه تابع رضاى حق شود به سوى راههاى سلام - يعنى سلامت دنيا و آخرت و فيض بهشت - و بيرون مى كند آنان را از ظلمات جهل و گمراهى به سوى نور علم و هدايت به اذن خودش هدايت مى كند خدا آنها را به سوى صراط مستقيم

پس از مجموع اين آيات استفاده مى شود كه كتاب مبين همين قرآن عربى است كه قرائت و تلاوت مى شود.

و در مقام معرفى آن ، ذات قدوس حق مى فرمايد در سوره نحل( وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِّكُلِّ شَيْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَةً وَبُشْرَىٰ لِلْمُسْلِمِينَ ) : و نازل كرديم بر تو كتاب را كه بيان هر چيزى در آن هست

و مى فرمايد در سوره انعام( مَّا فَرَّطْنَا فِي الْكِتَابِ مِن شَيْءٍ ) : تفريط نكردم در كتاب چيزى را. يعنى چيزى را نگذاشتيم كه ذكر نكرده باشيم آن را در كتاب بلكه تمام را ذكر كرديم

و مى فرمايد حق تعالى در سوره يونس( وَمَا يَعْزُبُ عَن رَّبِّكَ مِن مِّثْقَالِ ذَرَّةٍ فِي الْأَرْضِ وَلَا فِي السَّمَاءِ وَلَا أَصْغَرَ مِن ذَٰلِكَ وَلَا أَكْبَرَ إِلَّا فِي كِتَابٍ مُّبِينٍ ) . يعنى : پنهان نمى شود، از پروردگار تو چيزى كه به اندازه سنگينى ذره اى باشد در زمين و نه در آسمان و نيست كوچكتر از اين و نه بزرگتر مگر آنكه در كتاب مبين ضبط است

و مى فرمايد: و ما من غائبه فى السماء و الارض الا فى كتاب مبين : و نيست چيز غايبى در آسمان و زمين مگر آنكه در كتاب مبين ضبط است

و مى فرمايد در سوره انعام :( وَلَا حَبَّةٍ فِي ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ وَلَا رَطْبٍ وَلَا يَابِسٍ إِلَّا فِي كِتَابٍ مُّبِينٍ ) و نيست دانه اى در تاريكى هاى زمين و نه چيز ترى و نه خشكى مگر آنكه در كتاب مبين بيان شده و مضبوط است

و مى فرمايد در سوره سباء:( عَالِمِ الْغَيْبِ لَا يَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقَالُ ذَرَّةٍ فِي السَّمَاوَاتِ وَلَا فِي الْأَرْضِ وَلَا أَصْغَرُ مِن ذَٰلِكَ وَلَا أَكْبَرُ إِلَّا فِي كِتَابٍ مُّبِينٍ ) يعنى : خدا عالم غيب است و پنهان نمى شود از او چيزى كه به قدر سنگينى ذره اى باشد در آسمانها و نه در زمين و نيست كوچكتر از اين و نه بزرگتر مگر آنكه در كتاب مبين ضبط مى باشد.

و مى فرمايد در سوره هود:( وَمَا مِن دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ إِلَّا عَلَى اللَّـهِ رِزْقُهَا وَيَعْلَمُ مُسْتَقَرَّهَا وَمُسْتَوْدَعَهَا ۚ كُلٌّ فِي كِتَابٍ مُّبِينٍ ) .

از اين آيات استفاده مى شود علم مقدار كل مخلوقات و كيفيت آنها و آثار و احوال آنها تمام در كتاب مبين صامت كه همين قرآن است محفوظ و مضبوط است و علم آن نزد امامعليه‌السلام كه كتاب مبين ناطق و امام مبين است مى باشد.

امامعليه‌السلام كتاب مبين ناطق است

از ضروريات مذهب شيعه است كه تمام علوم قرآن نزد وجود مقدس امامعليه‌السلام هست و ائمهعليه‌السلام م مى باشند راسخين در علم كه تاءويل قرآن را مى دانند و مراد به( وَمَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ ) امام است

قال تعالى :( قُلْ كَفَىٰ بِاللَّـهِ شَهِيدًا بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَمَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ ). (٢٧)

بلكه كتاب الله ناطق و كتاب مبين ناطق اميرالمؤ منينعليه‌السلام است

در تفسير قمى به سند خود از ابوبصير از امام صادقعليه‌السلام در ذيل آيه شريفه :( ذَٰلِكَ الْكِتَابُ لَا رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِّلْمُتَّقِينَ ) نقل كرده كه حضرت فرمود: كتاب علىعليه‌السلام است شكى در او نيست بيان است براى شيعيان ما.

در بحار ج ٤١/٢٤٤ از تفسير حضرت عسكرىعليه‌السلام همين مفاد را نقل كرده است

در بحار ج ٢٤/٣١٩ از كتاب شريف كافى به سند خود از يعقوب بن جعفر نقل كرده كه گفت : من بودم خدمت امام كاظمعليه‌السلام كه مردى نصرانى آمد و سوالاتى كرد. از جمله سوال كرد: آقا خبر ده مرا از آيه :( حم ﴿ ١ وَالْكِتَابِ الْمُبِينِ ﴿ ٢ إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةٍ مُّبَارَكَةٍ ۚ إِنَّا كُنَّا مُنذِرِينَ ) . تفسير آن در باطن چيست ؟ حضرت فرمود: اما «حم» پس محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم است تا آنكه فرمود: و اما «كتاب مبين» پس اميرالمؤ منينعليه‌السلام است

و در تفسير برهان و كتاب شريف كافى در باب مولد آقا موسى بن جعفرعليه‌السلام ما از همين راوى از آقا موسى بن جعفرعليه‌السلام اين حديث را نقل كرده است

چند روايت در احاطه علم امامعليه‌السلام

اكنون از باب تيمن چند روايت كه ان شاء الله تعالى شاهد و دليل مطالب گذشته است ذكر مى كنيم

روايت اول : در كافى ، در باب الرد الى الكتاب و السنه ، به سند حسن يا صحيح از عبدالاعلى بن اعين نقل كرده كه گفت : شنيدم از امام صادقعليه‌السلام كه فرمود: منم فرزند رسول خدا. و من مى دانم كتاب خدا را. و در آن است پيدايش خلق و آنچه شونده است تا روز قيامت و در آن است خبرهاى آسمان و زمين و بهشت و جهنم و آنچه شده و آنچه خواهد شد. مى دانم تمام اينها را مثل آنكه نظر به كف دست خود مى كنم به درستى كه خدا مى فرمايد: «فيه تبيان كل شى ء». يعنى : در كتاب است بيان هر چيزى

روايت دوم : در كافى ، در باب آنكه ائمهعليهم‌السلام مى دانند آنچه شده و آنچه مى شود و چيزى بر آنها مخفى نيست ، شش ‍ روايت براى اين مدعا ذكر نموده كه از جمله : جماعتى خدمت حضرت صادقعليه‌السلام بودند و شنيدند كه فرمود: من مى دانم آنچه در آسمانها مى باشد و آنچه در زمين و آنچه در بهشت و آنچه در جهنم است و آنچه شده و آنچه خواهد شد. پس مقدار زمانى صبر فرمود و چون ديد اين بزرگ آمد بر شنوندگان فرمود: همه اينها را از كتاب خدا مى دانم به درستى كه خدا مى فرمايد: «فيه تبيان كل شى ء».

نظير اين دو روايت چند روايت ديگر در كافى و در بحار مى باشد.

روايت سوم : در بحار، در باب آنكه محجوب نيست از ائمهعليهم‌السلام علم آسمان و زمين و بهشت و آتش و آنكه عرضه داشته شده بر آنها ملكوت آسمانها و زمينها و مى دانند آنچه شده و آنچه خواهد شد تا قيامت ، بيش از بيست روايت متضمن و دليل عنوان باب از بصائر و غيره نقل فرموده

از جمله از مفضل نقل كرده كه گفت : داخل شدم بر امام صادقعليه‌السلام فرمود: اى مفضل ، آيا مى شناسى محمد و على و فاطمه و حسن و حسينعليه‌السلام م را به كنه معرفت آنان ؟

مفضل گفت : عرض كردم اى آقاى من ، چيست كنه معرفت آنان ؟ فرمود: اى مفضل ، هر كس عارف به كنه معرفت آنان باشد هست مؤ من در مقام اعلى

عرض كردم : بيان فرماييد. حضرت فرمود: بدانى كه آنان مى دانند آنچه را خدا خلق فرموده و ايجاد كرده و ايشانند كلمه تقوا و خزينه دار آسمانها و زمينها و كوهها و رملها و درياها و نهرها و چشمه ها. و ساقط نمى شود برگى از درختها مگر آنكه مى دانند. و نيست دانه اى در تاريكيهاى زمين و نه تر و خشكى مگر آنكه در كتاب مبين است و آنان مى دانند تمام آنها را.

پس مفضل گفت : عرض كردم : آقا، دانستم و قبول كردم و ايمان آوردم فرمود: بلى اى مفضل ، اى مكرم ، اى طيب ، خوشا به حال تو و كسانى كه داراى اين عقايد باشند.

و احاديث متواتر ديگر بر اين مضمون مى باشد و به همين قدر اكتفا مى شود.

ولايت ائمهعليهم‌السلام اين است معنى ولايت كه ملزم شدند كل مخلوقات از جانب خداوند عزوجل كه تحت فرمان آنان باشند به هر طور و به هر كيفيت كه بخواهند بشوند. و نمى خواهند مگر آنچه را خدا بخواهد و قلوب مقدسه آنها محل اراده و مشيت خداوند تعالى است

و آيه شريفه :( وَمَا تَشَاءُونَ إِلَّا أَن يَشَاءَ اللَّـهُ ) مخصوص به ذوات مقدسه ائمهعليهم‌السلام مى باشد. چنانكه روايات در تفسير وارد شده ، و آنها هستند مقصود از آيه شريفه : عباد مكرمون لا يسبقونه بالقول و هم بامره يعملون

يعنى : بندگان مكرم خدا كه سبقت نمى گيرند بر خدا به گفتار و به امر او رفتار مى كنند.

و محبت آنان را خدا واجب كرده مثل محبت خود. و آنان را اولى به تصرف در امور مخلوقات و افراد انسان قرار داده از خودشان رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در حديث متفق عليه بين فريقين فرمود: الست اولى بكم من انفسكم ؟ قالوا: بلى قالصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم : من كنت مولاه فعلى مولاه

و آنان هستند متصرف در همه مخلوقات به اذن پروردگار و همه براى خاطر آنان خلق شده اند. و بهشت كه از نور آنها است خانه عيش و زندگانى خودشان و شيعيان و دوستان آنان قرار داده شده است و جهنم محبس دشمنان آنان مى باشد.

عرضه شدن ولايت ائمهعليهم‌السلام بر مخلوقات

ولايت آنان عرضه شد بر مخلوقات در روز غدير. هر چه و هر كس قبول كرد، خوب و طيب شد. و هر كس و هر چه قبول نكرد، پست و ردى و خبيث شد.

قال تعالى: ( إ ِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَن يَحْمِلْنَهَ .)

و در روايات زياد وارد شده كه مراد از اين «امانت» ولايت است كه عرضه داشته شد بر آسمانها و زمينها و كوهها و ساير چيزها. ملخص و ملفق روايات متواترات كه بعدا به موارد آنها اشاره مى شود آن است كه :

اول آسمانى كه قبول كرد آسمان هفتم بود. پس زينت داد خداوند عزوجل او را به عرش و كرسى سپس آسمان چهارم بود و او را مزين كرد به بيت المعمور. سپس آسمان دنيا بود و آن را مزين كرد به ستاره ها.

و عرضه داشته شد بر زمينها. پس سبقت گرفت زمين مكه ، پس آن را مزين فرمود به كعبه مشرفه سپس زمين مدينه بود، پس مزين فرمود آن را به قبر محمد مصطفىصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم . سپس كوفه بود كه زينت داد آن را به قبر اميرالمؤ منينعليه‌السلام . سپس زمين شام بود، پس آن را مزين فرمود به بيت المقدس و هر زمينى كه قبول كرد، طيب شد و گياه و ثمرات آن شيرين و خوشگوار و آبش زلال شد و هر زمينى كه قبول نكرد، شوره زار و بد و گياه و آب آن تلخ شد.

و عرضه داشته شد بر كوهها. اول كوهى كه اقرار كرد سه كوه بود: كوه عقيق و كوه فيروزج ، و كوه ياقوت سپس سبقت گرفتند كوههاى ديگر و معدن طلا، نقره و غيره شدند. و آنچه قبول نكرد، داراى چيزى نشد و اول اين سه كوه عقيق بود كه اقرار كرد به وحدانيت ذات مقدس حق و نبوت رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و وصايت و امامت اميرالمؤ منينعليه‌السلام و يازده فرزندان طيبين و طاهرين او و براى شيعيان و دوستان آنان به بهشت

و عرضه داشته شد بر آبها. آن آبى كه قبول كرد، شيرين و خوشگوار شد و آنچه قبول نكرد، تلخ و شور شد.

و عرضه داشته شد بر گياه ها. آنچه قبول كرد، شيرين و خوب شد. و آنچه قبول نكرد، تلخ شد.

امامعليه‌السلام اعظم آيات الاهى و اسماء حسنى مى باشد

و عرضه داشته شد بر پرنده ها. آنچه قبول كرد، فصيح و خوش آواز شد. و آنچه قبول نكرد، بد شد. و اول پرنده اى كه قبول كرد، بازهاى سفيد و قنبره ها كه در فارسى چكاوك گويند بود. و اول پرنده اى كه انكار كرد بوم بود كه جغد باشد و براى اين مبتلا شد كه روز نمى تواند ظاهر شود براى آنكه پرنده ها با آن دشمنند. و ديگر عنقا بود كه غايب شد در درياها. و هر دو را به سبب انكار ولايت خداوند لعنت كرده است

و عرضه داشته شد بر حبوب اول دانه اى كه اقرار كرد برنج بود كه اقرار كرد به وحدانيت حق و رسالت رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و وصايت و امامت اميرالمؤ منينعليه‌السلام و براى موحدين اين امت به بهشت

و عرضه داشته شد بر ميوه ها. آنچه قبول كرد، شيرين و خوشمزه شد. و آنچه قبول نكرد، تلخ و ترش و داراى كرم و بدمزه شد.

و عرضه داشته شد بر بنى اسرائيل آن كسانى كه قبول نكردند، مسخ شدند. خلاصه بر تمام مخلوقات عرضه داشته شد، آنچه قبول كرد صاحب امتياز و شرافت شد، آنچه قبول نكرد بد شد.(٢٨)

امامعليه‌السلام اعظم آيات الاهى و اسماء حسنى مى باشد

از آنچه گذشت ظاهر شد كه وجود مقدسه آنها اعظم آيات تكوينى الاهى است و اعظم اسماء الاهى هستند. و از آنان شريفتر و بهتر و بالاتر اسمى براى خدا نيست پس آنانند اسماءالله الحسنى قال تعالى :( وَلِلَّـهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَىٰ فَادْعُوهُ بِهَا ) . يعنى براى خداست اسماء حسنى پس بخوانيد خدا را به آن اسماء.

در تفسير برهان از كافى به سند خود از امام صادقعليه‌السلام نقل كرده كه فرمود در اين آيه : ما هستيم والله اسماء حسنى كه قبول نمى كند خدا از احدى چيزى را مگر با معرفت ما. يعنى چيزى از احدى كه داراى معرفت ما نباشد قبول نيست و نيز روايت ديگر مثل اين نقل فرموده است

از شيخ مفيد در اختصاص به سند خود از امام باقرعليه‌السلام از جابر انصارى از پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در ضمن حديثى نقل كرده است كه فرمود: اى جابر، اگر ميخواهى دعا كنى پس مستجاب شود، پس بخوان خدا را به اسماء آنان كه محبوبترين اسماء است نزد خداوند. يعنى اسم پيامبر محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و اميرالمؤ منين على و فاطمه و حسن و حسينعليه‌السلام م ، به قرينه اول روايت

از كتاب بشاره المصطفى از ابوحمزه ثمالى از امام باقرعليه‌السلام نقل است كه فرمود: هر كس بخواند خدا را به سبب ما و به واسطه ما، رستگار مى شود. و اگر بخواند به غير ما، هلاك شده و طلب هلاكت نموده(٢٩)

توسل انبيا به محمد و آل محمدعليه‌السلام

لذا حضرت آدمعليه‌السلام متوسل شد به محمد و آل محمد و به حق آنان خدا را قسم داد تا توبه اش قبول شد. و همين بود كلماتى كه حضرت آدمعليه‌السلام تلقى كرد از جانب پروردگارش چنانكه در روايات زيادى كه در تفسير برهان در ذيل آيه شريفه : «فتلقى آدم من ربه كلمات» نقل فرموده ، تصريح شده است

نوح پيغمبرعليه‌السلام در ميان كشتى وقتى كه ترسيد از غرق شدن ، خدا را به حق محمد و آل محمد خواند و نجات خواست ، خداوند او را نجات داد.

و حضرت ابراهيمعليه‌السلام وقتى كه ميان آتش او را انداختند، سوال كرد از خدا به حق محمد و آل محمد و نجات خواست خداوند او را نجات داد.

حضرت يعقوبعليه‌السلام متوسل شد، جبرئيل بر او نازل شد عرض كرد: آيا تعليم نكنم به تو دعايى كه خدا چشم تو را شفا دهد و يوسف و ابن يامين را به تو برگرداند؟ فرمود: بلى عرض كرد: بگو آن دعايى كه پدرت آدم خواند و توبه اش قبول شد و نوح گفت و از غرق شدن نجات يافت و ابراهيمعليه‌السلام گفت و آتش بر او سرد و سلامت شد. حضرت يعقوب فرمود: چيست ؟ عرض ‍ كرد: بگو پروردگار من سوال مى كنم از تو به حق محمد و على و فاطمه و حسن و حسين كه يوسف و ابن يامين را به من برگردانى و چشم مرا شفا دهى پس گفت و فرج رسيد و چشم او خوب شد.

حضرت يوسفعليه‌السلام در زندان عرض كرد: خدايا، من از تو سوال مى كنم به حق محمد و اهل بيت او كه به من فرج دهى پس گفت و فرج او رسيد.

توسل حضرت موسىعليه‌السلام به محمد و آل محمد عليه‌السلام

حضرت موسىعليه‌السلام وقتى كه عصا را انداخت و از او ترسيد گفت : خدايا، سوال مى كنم از تو به حق محمد و آل محمد كه مرا ايمن بگردان پس خدا فرمود: «لا تخف انك انت الاعلى». يعنى : نترس تويى اعلى

وقتى كه عصا را زد به دريا، خداوند را خواند به حق آنان ، پس خدا دريا را شكافت و آن را خشك نمود براى عبور بنى اسرائيل

و وقتى كه بنى اسرائيل گفتند: ايمان نمى آوريم تا آنكه خدا را ببينيم ، صاعقه آنان را گرفت و سوزانيد. حضرت موسىعليه‌السلام به باقى فرمود: آيا شما قبول مى كنيد و اگر نه ملحق به آنان مى شويد؟ گفتند: ما نمى دانيم اين صاعقه آنان را براى چه سوزانيده پس از پروردگارت سؤ ال كن به حق محمد و آل محمد كه اينان را زنده كند تا ما از آنها سوال كنيم كه براى چه صاعقه آنها را سوزانيد. پس ‍ دعا كرد به همين دعا و زنده شدند. پس سؤ ال كردند از آنها. پس جواب دادند: علت صاعقه براى تاءبى و توقف ما بود از اعتقاد به نبوت محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و اعتقاد به امامت علىعليه‌السلام . و هر آينه به تحقق ديديم بعد از مرگ كه در ممالك پروردگار و آسمانها و حجابها و عرش و كرسى و بهشتها و جهنم ، كسى نافذتر نيست فرمان او از فرمان محمد و آل محمد و اعظم از حيث سلطنت و رياست وقتى كه ما را به آتش بردند، محمد و على ندا كردند ملائكه آتش را كه : اينان را عذاب نكنيد كه مى خواهند زنده شوند به بركت ما.


4

5

6

7

8

9

10

11

12

13

14

15

16

17

18

19