ابواب رحمت

ابواب رحمت10%

ابواب رحمت نویسنده:
گروه: مفاهیم عقایدی

ابواب رحمت
  • شروع
  • قبلی
  • 80 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 20302 / دانلود: 3527
اندازه اندازه اندازه
ابواب رحمت

ابواب رحمت

نویسنده:
فارسی

قرآن كتاب مبين است

قرآن شريف كتاب مبين صامت است و در آن علوم گذشته و آينده جمع است و عالم به آن ، امامعليه‌السلام مى باشد. و توضيح اين اجمال اين است :

فرمود خداى تعالى در سوره زخرف :( حم ﴿ ١ وَالْكِتَابِ الْمُبِينِ ﴿ ٢ إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِيًّا لَّعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ ﴿ ٣ وَإِنَّهُ فِي أُمِّ الْكِتَابِ لَدَيْنَا لَعَلِيٌّ حَكِيمٌ )

«حم» اسمى است از اسامى پيامبر ما محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم .(٢٦)

يعنى : قسم به كتاب مبين ، به درستى كه ما قرار داديم آن را قرآن عربى اميد است كه شما بفهميد.

و بر حسب روايات وارده در تفسير برهان مراد از «على» در آيه شريفه اميرالمؤ منينعليه‌السلام است كه اوست حكيم

از اين آيه شريفه استفاده مى شود كه كتاب مبين همين قرآن شريف عربى است

فرمود در سوره يوسف( الر تِلْكَ آيَاتُ الْكِتَابِ الْمُبِينِ ﴿ ١ إِنَّا أَنزَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِيًّا لَّعَلَّكُمْ تَعْقِلُو ) : اين است آيات كتاب مبين به درستى كه ما نازل كرديم آن را قرآن عربى شايد شما تعقل كنيد.

و ظاهر اين آيه هم دليل است كه همين آيات قرآن آيات كتاب مبين است كه نازل شده به لغت عرب

و براى توضيح همين مطلب فرموده در سوره حجر «الر تلك آيات الكتاب و قرآن مبين».

و اين است آيات كتاب و قرآن مبين يعنى واضح كننده حق و باطل و فرموده در سوره شعرا و قصص( تِلْكَ آيَاتُ الْكِتَابِ الْمُبِينِ ).

و فرموده در سوره نمل( طس ۚ تِلْكَ آيَاتُ الْقُرْآنِ وَكِتَابٍ مُّبِينٍ ) : اين است آيات قرآن و كتاب مبين

و فرموده در سوره لقمان( الم ﴿ ١ تِلْكَ آيَاتُ الْكِتَابِ الْحَكِيمِ ﴿ ٢ هُدًى وَرَحْمَةً لِّلْمُحْسِنِينَ ) : اين است آيات كتاب حكيم كه محكم است و بطلان و انقطاع براى آن نيست ، هدايت و رحمت است براى محسنين يعنى خوبى كنندگان

و فرمود در سوره دخان :( حم ﴿ ١ وَالْكِتَابِ الْمُبِينِ ﴿ ٢ إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةٍ مُّبَارَكَةٍ ۚ إِنَّا كُنَّا مُنذِرِينَ ) : قسم به كتاب مبين كه ما نازل كرديم آن را در شب مبارك يعنى شب قدر. چنانكه در آيه ديگر فرمود:( إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ ) .

و فرمود در سوره مائده :( قَدْ جَاءَكُم مِّنَ اللَّـهِ نُورٌ وَكِتَابٌ مُّبِينٌ ﴿ ١٥ ﴾يَهْدِي بِهِ اللَّـهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَهُ سُبُلَ السَّلَامِ وَيُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِهِ وَيَهْدِيهِمْ إِلَىٰ صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ ) به تحقيق آمد شما را نور و كتاب مبين - يعنى قرآن شريف - هدايت مى كند خداوند به آن هر كس را كه تابع رضاى حق شود به سوى راههاى سلام - يعنى سلامت دنيا و آخرت و فيض بهشت - و بيرون مى كند آنان را از ظلمات جهل و گمراهى به سوى نور علم و هدايت به اذن خودش هدايت مى كند خدا آنها را به سوى صراط مستقيم

پس از مجموع اين آيات استفاده مى شود كه كتاب مبين همين قرآن عربى است كه قرائت و تلاوت مى شود.

و در مقام معرفى آن ، ذات قدوس حق مى فرمايد در سوره نحل( وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِّكُلِّ شَيْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَةً وَبُشْرَىٰ لِلْمُسْلِمِينَ ) : و نازل كرديم بر تو كتاب را كه بيان هر چيزى در آن هست

و مى فرمايد در سوره انعام( مَّا فَرَّطْنَا فِي الْكِتَابِ مِن شَيْءٍ ) : تفريط نكردم در كتاب چيزى را. يعنى چيزى را نگذاشتيم كه ذكر نكرده باشيم آن را در كتاب بلكه تمام را ذكر كرديم

و مى فرمايد حق تعالى در سوره يونس( وَمَا يَعْزُبُ عَن رَّبِّكَ مِن مِّثْقَالِ ذَرَّةٍ فِي الْأَرْضِ وَلَا فِي السَّمَاءِ وَلَا أَصْغَرَ مِن ذَٰلِكَ وَلَا أَكْبَرَ إِلَّا فِي كِتَابٍ مُّبِينٍ ) . يعنى : پنهان نمى شود، از پروردگار تو چيزى كه به اندازه سنگينى ذره اى باشد در زمين و نه در آسمان و نيست كوچكتر از اين و نه بزرگتر مگر آنكه در كتاب مبين ضبط است

و مى فرمايد: و ما من غائبه فى السماء و الارض الا فى كتاب مبين : و نيست چيز غايبى در آسمان و زمين مگر آنكه در كتاب مبين ضبط است

و مى فرمايد در سوره انعام :( وَلَا حَبَّةٍ فِي ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ وَلَا رَطْبٍ وَلَا يَابِسٍ إِلَّا فِي كِتَابٍ مُّبِينٍ ) و نيست دانه اى در تاريكى هاى زمين و نه چيز ترى و نه خشكى مگر آنكه در كتاب مبين بيان شده و مضبوط است

و مى فرمايد در سوره سباء:( عَالِمِ الْغَيْبِ لَا يَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقَالُ ذَرَّةٍ فِي السَّمَاوَاتِ وَلَا فِي الْأَرْضِ وَلَا أَصْغَرُ مِن ذَٰلِكَ وَلَا أَكْبَرُ إِلَّا فِي كِتَابٍ مُّبِينٍ ) يعنى : خدا عالم غيب است و پنهان نمى شود از او چيزى كه به قدر سنگينى ذره اى باشد در آسمانها و نه در زمين و نيست كوچكتر از اين و نه بزرگتر مگر آنكه در كتاب مبين ضبط مى باشد.

و مى فرمايد در سوره هود:( وَمَا مِن دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ إِلَّا عَلَى اللَّـهِ رِزْقُهَا وَيَعْلَمُ مُسْتَقَرَّهَا وَمُسْتَوْدَعَهَا ۚ كُلٌّ فِي كِتَابٍ مُّبِينٍ ) .

از اين آيات استفاده مى شود علم مقدار كل مخلوقات و كيفيت آنها و آثار و احوال آنها تمام در كتاب مبين صامت كه همين قرآن است محفوظ و مضبوط است و علم آن نزد امامعليه‌السلام كه كتاب مبين ناطق و امام مبين است مى باشد.

امامعليه‌السلام كتاب مبين ناطق است

از ضروريات مذهب شيعه است كه تمام علوم قرآن نزد وجود مقدس امامعليه‌السلام هست و ائمهعليه‌السلام م مى باشند راسخين در علم كه تاءويل قرآن را مى دانند و مراد به( وَمَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ ) امام است

قال تعالى :( قُلْ كَفَىٰ بِاللَّـهِ شَهِيدًا بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَمَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ ). (٢٧)

بلكه كتاب الله ناطق و كتاب مبين ناطق اميرالمؤ منينعليه‌السلام است

در تفسير قمى به سند خود از ابوبصير از امام صادقعليه‌السلام در ذيل آيه شريفه :( ذَٰلِكَ الْكِتَابُ لَا رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِّلْمُتَّقِينَ ) نقل كرده كه حضرت فرمود: كتاب علىعليه‌السلام است شكى در او نيست بيان است براى شيعيان ما.

در بحار ج ٤١/٢٤٤ از تفسير حضرت عسكرىعليه‌السلام همين مفاد را نقل كرده است

در بحار ج ٢٤/٣١٩ از كتاب شريف كافى به سند خود از يعقوب بن جعفر نقل كرده كه گفت : من بودم خدمت امام كاظمعليه‌السلام كه مردى نصرانى آمد و سوالاتى كرد. از جمله سوال كرد: آقا خبر ده مرا از آيه :( حم ﴿ ١ وَالْكِتَابِ الْمُبِينِ ﴿ ٢ إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةٍ مُّبَارَكَةٍ ۚ إِنَّا كُنَّا مُنذِرِينَ ) . تفسير آن در باطن چيست ؟ حضرت فرمود: اما «حم» پس محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم است تا آنكه فرمود: و اما «كتاب مبين» پس اميرالمؤ منينعليه‌السلام است

و در تفسير برهان و كتاب شريف كافى در باب مولد آقا موسى بن جعفرعليه‌السلام ما از همين راوى از آقا موسى بن جعفرعليه‌السلام اين حديث را نقل كرده است

چند روايت در احاطه علم امامعليه‌السلام

اكنون از باب تيمن چند روايت كه ان شاء الله تعالى شاهد و دليل مطالب گذشته است ذكر مى كنيم

روايت اول : در كافى ، در باب الرد الى الكتاب و السنه ، به سند حسن يا صحيح از عبدالاعلى بن اعين نقل كرده كه گفت : شنيدم از امام صادقعليه‌السلام كه فرمود: منم فرزند رسول خدا. و من مى دانم كتاب خدا را. و در آن است پيدايش خلق و آنچه شونده است تا روز قيامت و در آن است خبرهاى آسمان و زمين و بهشت و جهنم و آنچه شده و آنچه خواهد شد. مى دانم تمام اينها را مثل آنكه نظر به كف دست خود مى كنم به درستى كه خدا مى فرمايد: «فيه تبيان كل شى ء». يعنى : در كتاب است بيان هر چيزى

روايت دوم : در كافى ، در باب آنكه ائمهعليهم‌السلام مى دانند آنچه شده و آنچه مى شود و چيزى بر آنها مخفى نيست ، شش ‍ روايت براى اين مدعا ذكر نموده كه از جمله : جماعتى خدمت حضرت صادقعليه‌السلام بودند و شنيدند كه فرمود: من مى دانم آنچه در آسمانها مى باشد و آنچه در زمين و آنچه در بهشت و آنچه در جهنم است و آنچه شده و آنچه خواهد شد. پس مقدار زمانى صبر فرمود و چون ديد اين بزرگ آمد بر شنوندگان فرمود: همه اينها را از كتاب خدا مى دانم به درستى كه خدا مى فرمايد: «فيه تبيان كل شى ء».

نظير اين دو روايت چند روايت ديگر در كافى و در بحار مى باشد.

روايت سوم : در بحار، در باب آنكه محجوب نيست از ائمهعليهم‌السلام علم آسمان و زمين و بهشت و آتش و آنكه عرضه داشته شده بر آنها ملكوت آسمانها و زمينها و مى دانند آنچه شده و آنچه خواهد شد تا قيامت ، بيش از بيست روايت متضمن و دليل عنوان باب از بصائر و غيره نقل فرموده

از جمله از مفضل نقل كرده كه گفت : داخل شدم بر امام صادقعليه‌السلام فرمود: اى مفضل ، آيا مى شناسى محمد و على و فاطمه و حسن و حسينعليه‌السلام م را به كنه معرفت آنان ؟

مفضل گفت : عرض كردم اى آقاى من ، چيست كنه معرفت آنان ؟ فرمود: اى مفضل ، هر كس عارف به كنه معرفت آنان باشد هست مؤ من در مقام اعلى

عرض كردم : بيان فرماييد. حضرت فرمود: بدانى كه آنان مى دانند آنچه را خدا خلق فرموده و ايجاد كرده و ايشانند كلمه تقوا و خزينه دار آسمانها و زمينها و كوهها و رملها و درياها و نهرها و چشمه ها. و ساقط نمى شود برگى از درختها مگر آنكه مى دانند. و نيست دانه اى در تاريكيهاى زمين و نه تر و خشكى مگر آنكه در كتاب مبين است و آنان مى دانند تمام آنها را.

پس مفضل گفت : عرض كردم : آقا، دانستم و قبول كردم و ايمان آوردم فرمود: بلى اى مفضل ، اى مكرم ، اى طيب ، خوشا به حال تو و كسانى كه داراى اين عقايد باشند.

و احاديث متواتر ديگر بر اين مضمون مى باشد و به همين قدر اكتفا مى شود.

ولايت ائمهعليهم‌السلام اين است معنى ولايت كه ملزم شدند كل مخلوقات از جانب خداوند عزوجل كه تحت فرمان آنان باشند به هر طور و به هر كيفيت كه بخواهند بشوند. و نمى خواهند مگر آنچه را خدا بخواهد و قلوب مقدسه آنها محل اراده و مشيت خداوند تعالى است

و آيه شريفه :( وَمَا تَشَاءُونَ إِلَّا أَن يَشَاءَ اللَّـهُ ) مخصوص به ذوات مقدسه ائمهعليهم‌السلام مى باشد. چنانكه روايات در تفسير وارد شده ، و آنها هستند مقصود از آيه شريفه : عباد مكرمون لا يسبقونه بالقول و هم بامره يعملون

يعنى : بندگان مكرم خدا كه سبقت نمى گيرند بر خدا به گفتار و به امر او رفتار مى كنند.

و محبت آنان را خدا واجب كرده مثل محبت خود. و آنان را اولى به تصرف در امور مخلوقات و افراد انسان قرار داده از خودشان رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در حديث متفق عليه بين فريقين فرمود: الست اولى بكم من انفسكم ؟ قالوا: بلى قالصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم : من كنت مولاه فعلى مولاه

و آنان هستند متصرف در همه مخلوقات به اذن پروردگار و همه براى خاطر آنان خلق شده اند. و بهشت كه از نور آنها است خانه عيش و زندگانى خودشان و شيعيان و دوستان آنان قرار داده شده است و جهنم محبس دشمنان آنان مى باشد.

عرضه شدن ولايت ائمهعليهم‌السلام بر مخلوقات

ولايت آنان عرضه شد بر مخلوقات در روز غدير. هر چه و هر كس قبول كرد، خوب و طيب شد. و هر كس و هر چه قبول نكرد، پست و ردى و خبيث شد.

قال تعالى: ( إ ِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَن يَحْمِلْنَهَ .)

و در روايات زياد وارد شده كه مراد از اين «امانت» ولايت است كه عرضه داشته شد بر آسمانها و زمينها و كوهها و ساير چيزها. ملخص و ملفق روايات متواترات كه بعدا به موارد آنها اشاره مى شود آن است كه :

اول آسمانى كه قبول كرد آسمان هفتم بود. پس زينت داد خداوند عزوجل او را به عرش و كرسى سپس آسمان چهارم بود و او را مزين كرد به بيت المعمور. سپس آسمان دنيا بود و آن را مزين كرد به ستاره ها.

و عرضه داشته شد بر زمينها. پس سبقت گرفت زمين مكه ، پس آن را مزين فرمود به كعبه مشرفه سپس زمين مدينه بود، پس مزين فرمود آن را به قبر محمد مصطفىصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم . سپس كوفه بود كه زينت داد آن را به قبر اميرالمؤ منينعليه‌السلام . سپس زمين شام بود، پس آن را مزين فرمود به بيت المقدس و هر زمينى كه قبول كرد، طيب شد و گياه و ثمرات آن شيرين و خوشگوار و آبش زلال شد و هر زمينى كه قبول نكرد، شوره زار و بد و گياه و آب آن تلخ شد.

و عرضه داشته شد بر كوهها. اول كوهى كه اقرار كرد سه كوه بود: كوه عقيق و كوه فيروزج ، و كوه ياقوت سپس سبقت گرفتند كوههاى ديگر و معدن طلا، نقره و غيره شدند. و آنچه قبول نكرد، داراى چيزى نشد و اول اين سه كوه عقيق بود كه اقرار كرد به وحدانيت ذات مقدس حق و نبوت رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و وصايت و امامت اميرالمؤ منينعليه‌السلام و يازده فرزندان طيبين و طاهرين او و براى شيعيان و دوستان آنان به بهشت

و عرضه داشته شد بر آبها. آن آبى كه قبول كرد، شيرين و خوشگوار شد و آنچه قبول نكرد، تلخ و شور شد.

و عرضه داشته شد بر گياه ها. آنچه قبول كرد، شيرين و خوب شد. و آنچه قبول نكرد، تلخ شد.

امامعليه‌السلام اعظم آيات الاهى و اسماء حسنى مى باشد

و عرضه داشته شد بر پرنده ها. آنچه قبول كرد، فصيح و خوش آواز شد. و آنچه قبول نكرد، بد شد. و اول پرنده اى كه قبول كرد، بازهاى سفيد و قنبره ها كه در فارسى چكاوك گويند بود. و اول پرنده اى كه انكار كرد بوم بود كه جغد باشد و براى اين مبتلا شد كه روز نمى تواند ظاهر شود براى آنكه پرنده ها با آن دشمنند. و ديگر عنقا بود كه غايب شد در درياها. و هر دو را به سبب انكار ولايت خداوند لعنت كرده است

و عرضه داشته شد بر حبوب اول دانه اى كه اقرار كرد برنج بود كه اقرار كرد به وحدانيت حق و رسالت رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و وصايت و امامت اميرالمؤ منينعليه‌السلام و براى موحدين اين امت به بهشت

و عرضه داشته شد بر ميوه ها. آنچه قبول كرد، شيرين و خوشمزه شد. و آنچه قبول نكرد، تلخ و ترش و داراى كرم و بدمزه شد.

و عرضه داشته شد بر بنى اسرائيل آن كسانى كه قبول نكردند، مسخ شدند. خلاصه بر تمام مخلوقات عرضه داشته شد، آنچه قبول كرد صاحب امتياز و شرافت شد، آنچه قبول نكرد بد شد.(٢٨)

امامعليه‌السلام اعظم آيات الاهى و اسماء حسنى مى باشد

از آنچه گذشت ظاهر شد كه وجود مقدسه آنها اعظم آيات تكوينى الاهى است و اعظم اسماء الاهى هستند. و از آنان شريفتر و بهتر و بالاتر اسمى براى خدا نيست پس آنانند اسماءالله الحسنى قال تعالى :( وَلِلَّـهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَىٰ فَادْعُوهُ بِهَا ) . يعنى براى خداست اسماء حسنى پس بخوانيد خدا را به آن اسماء.

در تفسير برهان از كافى به سند خود از امام صادقعليه‌السلام نقل كرده كه فرمود در اين آيه : ما هستيم والله اسماء حسنى كه قبول نمى كند خدا از احدى چيزى را مگر با معرفت ما. يعنى چيزى از احدى كه داراى معرفت ما نباشد قبول نيست و نيز روايت ديگر مثل اين نقل فرموده است

از شيخ مفيد در اختصاص به سند خود از امام باقرعليه‌السلام از جابر انصارى از پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در ضمن حديثى نقل كرده است كه فرمود: اى جابر، اگر ميخواهى دعا كنى پس مستجاب شود، پس بخوان خدا را به اسماء آنان كه محبوبترين اسماء است نزد خداوند. يعنى اسم پيامبر محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و اميرالمؤ منين على و فاطمه و حسن و حسينعليه‌السلام م ، به قرينه اول روايت

از كتاب بشاره المصطفى از ابوحمزه ثمالى از امام باقرعليه‌السلام نقل است كه فرمود: هر كس بخواند خدا را به سبب ما و به واسطه ما، رستگار مى شود. و اگر بخواند به غير ما، هلاك شده و طلب هلاكت نموده(٢٩)

توسل انبيا به محمد و آل محمدعليه‌السلام

لذا حضرت آدمعليه‌السلام متوسل شد به محمد و آل محمد و به حق آنان خدا را قسم داد تا توبه اش قبول شد. و همين بود كلماتى كه حضرت آدمعليه‌السلام تلقى كرد از جانب پروردگارش چنانكه در روايات زيادى كه در تفسير برهان در ذيل آيه شريفه : «فتلقى آدم من ربه كلمات» نقل فرموده ، تصريح شده است

نوح پيغمبرعليه‌السلام در ميان كشتى وقتى كه ترسيد از غرق شدن ، خدا را به حق محمد و آل محمد خواند و نجات خواست ، خداوند او را نجات داد.

و حضرت ابراهيمعليه‌السلام وقتى كه ميان آتش او را انداختند، سوال كرد از خدا به حق محمد و آل محمد و نجات خواست خداوند او را نجات داد.

حضرت يعقوبعليه‌السلام متوسل شد، جبرئيل بر او نازل شد عرض كرد: آيا تعليم نكنم به تو دعايى كه خدا چشم تو را شفا دهد و يوسف و ابن يامين را به تو برگرداند؟ فرمود: بلى عرض كرد: بگو آن دعايى كه پدرت آدم خواند و توبه اش قبول شد و نوح گفت و از غرق شدن نجات يافت و ابراهيمعليه‌السلام گفت و آتش بر او سرد و سلامت شد. حضرت يعقوب فرمود: چيست ؟ عرض ‍ كرد: بگو پروردگار من سوال مى كنم از تو به حق محمد و على و فاطمه و حسن و حسين كه يوسف و ابن يامين را به من برگردانى و چشم مرا شفا دهى پس گفت و فرج رسيد و چشم او خوب شد.

حضرت يوسفعليه‌السلام در زندان عرض كرد: خدايا، من از تو سوال مى كنم به حق محمد و اهل بيت او كه به من فرج دهى پس گفت و فرج او رسيد.

توسل حضرت موسىعليه‌السلام به محمد و آل محمد عليه‌السلام

حضرت موسىعليه‌السلام وقتى كه عصا را انداخت و از او ترسيد گفت : خدايا، سوال مى كنم از تو به حق محمد و آل محمد كه مرا ايمن بگردان پس خدا فرمود: «لا تخف انك انت الاعلى». يعنى : نترس تويى اعلى

وقتى كه عصا را زد به دريا، خداوند را خواند به حق آنان ، پس خدا دريا را شكافت و آن را خشك نمود براى عبور بنى اسرائيل

و وقتى كه بنى اسرائيل گفتند: ايمان نمى آوريم تا آنكه خدا را ببينيم ، صاعقه آنان را گرفت و سوزانيد. حضرت موسىعليه‌السلام به باقى فرمود: آيا شما قبول مى كنيد و اگر نه ملحق به آنان مى شويد؟ گفتند: ما نمى دانيم اين صاعقه آنان را براى چه سوزانيده پس از پروردگارت سؤ ال كن به حق محمد و آل محمد كه اينان را زنده كند تا ما از آنها سوال كنيم كه براى چه صاعقه آنها را سوزانيد. پس ‍ دعا كرد به همين دعا و زنده شدند. پس سؤ ال كردند از آنها. پس جواب دادند: علت صاعقه براى تاءبى و توقف ما بود از اعتقاد به نبوت محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و اعتقاد به امامت علىعليه‌السلام . و هر آينه به تحقق ديديم بعد از مرگ كه در ممالك پروردگار و آسمانها و حجابها و عرش و كرسى و بهشتها و جهنم ، كسى نافذتر نيست فرمان او از فرمان محمد و آل محمد و اعظم از حيث سلطنت و رياست وقتى كه ما را به آتش بردند، محمد و على ندا كردند ملائكه آتش را كه : اينان را عذاب نكنيد كه مى خواهند زنده شوند به بركت ما.

خلقت نورانى اهل بيتعليهم‌السلام

بدانيد كه خداوند تبارك و تعالى بود و هيچ چيزى با او نبود. و چون اراده فرمود خلق فرمايد، اول چيزى كه ايجاد فرمود تكلم فرمود به كلمه اى ، پس آن نورى شد و از آن ، نور محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و اهل بيت و ائمه دينعليهم‌السلام را خلق فرمود. پس ‍ تكلم فرمود به كلمه اى ديگر، پس شد روح پس آن را ساكن در نور كرد و جاى داد در ابدان مقدسه آنها، پس شدند اشباح نور و تسبيح و تقديس و تكبير و تحميد مى نمودند. و هيچ چيز با آنها نبود؛ نه آسمانى و نه زمينى و نه عرشى و نه كرسى و نه لوح و نه قلم و نه خورشيد و نه ماهى و نه ملكى و نه خلقى غير آنها.

پس به همين طور مشغول عبادت بودند تا مدتهاى طولانى كه مقدار آنرا خدا مى داند و قابل احصا و عد نيست در عقول ما. آنگاه از نور مقدس پيامبر عرش و كرسى را خلق فرمود، و از نور اميرالمؤ منينعليه‌السلام تمام ملائكه مقربين را خلق فرمود. و از نور حضرت زهراعليها‌السلام آسمانها و زمينها را خلق فرمود. و از نور حضرت مجتبىعليه‌السلام خورشيد و ماه را خلق نمود. و از نور سيدالشهداعليه‌السلام بهشت و حورالعين را خلق كرد.

و تمام اشيا به ذات خود نورى ندارند و مظلم الذات مى باشند و به نور آن وجودات مقدسه موجودات روشن شده اند.

و نور مقدس آنان بود كه در كوه طور به اندازه اى كه روشنايى از سوراخ سوزن بيرون مى شود، براى حضرت موسى تجلى كرد و كوه پراكنده شد و زمين به لرزه در آمد و حضرت موسىعليه‌السلام افتاد و غش كرد.

و نور مقدس آنها چراغى است كه خداوند در عالم مخلوقات روشن فرموده و احاطه دارد بر جميع مخلوقات و خداوند تعالى در قرآن مجيد تعبير از آن به «سراج منير» فرموده است

و نور علم و عقل و فهم و شعور از نور آنها اقتباس شده است و ظهور هر چيزى به نور مقدس آنان مى باشد. و آيات نور بيان انوار مقدسه آنهاست

چنانكه در روايات متواترات تصريح به آن شده است

صفاتى چند از امامعليه‌السلام و عظمت مقام آنان

به واسطه شرافت و فضيلتى كه خداوند جل و علا به آنها لطف فرموده است ، آنها را به خود نسبت داده مثل خانه كعبه كه به واسطه شرافت آن ، خداوند به خودش نسبت داده و فرموده : «بيت الله الحرام»؛ يعنى : خانه خداوند تعالى

همان طورى كه عقلا مانعى ندارد كه خاك و سنگ را خدا به آن شرافتى دهد پس به خود نسبت دهد، همچنين چشم و گوش و دست آنان را خدا شرافت دهد و به خود نسبت دهد پس بگويد عين الله و اذن الله و يد الله و غيره پس چشم آنها چشم خداوند تعالى شده است كه همه خلايق گذشته و آينده نزد آنها واضح و آشكار است و هيچ چيز از انظار آنها غايب نيست و مى بينند و مشاهده مى كنند جميع ممكنات را همان طورى كه ما سكه اى را در كف دست خود مشاهده مى كنيم چنانكه امام صادقعليه‌السلام در روايات مستفيضه كافى تصريح به آن فرموده است

و گوش شنواى آنان گوش شنواى خداوند جل جلاله شده است و اصوات خلايق و خطورات قلبيه ، تمام را مى شنوند و بر گوش ‍ آنان چيزى مخفى نيست

و زبان آنان زبان خدا شده كه گويا در عالم خلق كه هر چه بگويند حق است و از جانب حق تعالى گويند.

و دست آنان دست خدا شده كه در عالم مبسوط است به رحمت و نعمت و قلوب مقدسه آنان ظرف اراده و مشيت خداست كه هر چه بخواهند خدا خواسته است و آيه شريفه : «و ما تشاؤ ون الا ان يشاء الله» مخصوص آنهاست و احدى با آنها در اين فضيلت شركت ندارند. چنانكه در روايات بيان آن شده است و به هر كارى قدرت دارند. و خون آنها خون خدا شده است

پس ايشانند: عين الله الناظره فى خلقه ، و اذن الله السامعه ، و لسانه الناطق فى خلقه ، و يد الله الباسطه على خلقه بالراءفه و الرحمه ، و جنب الله تعالى ، و وجه الله الباقى الذى لا يفنى و بنوره اضاء كل شى ء و باب الله الذى منه يؤ تى ، و مقاماته التى لا تعطيل لها، و حجاب الله الذين يحجبون من اراد الله من غير طريقهم فيضلونه عن الطريق ، و نفس الله القائمه بالسنن ، و ثار الله و ابن ثاره ، و آيات الله و بيناته ، و كتابه الناطق (كه همه علوم در قلوب مقدسه آنان ثبت و ضبط شده است) و فضل الله تعالى و رحمته و نعمته ، و حبل الله المتين و صراطه المستقيم الذى من سلك غيره اضله الله تعالى و ختم على قلبه و جعل على سمعه و بصره غشاوة فلا يقتبس من نور معارف القرآن جزاء لطلبه العلم و المعرفه من غير الباب الذى فتحه الله لخلقه ، و كلمات الله تعالى و حرمات الله و شعائر الله و جلال الله و كرامته على خلقه ، و خزان الله فى ارضه و سمائه و خلقه ، حزب الله و بقيه الله و بيت الله الحقيقى و كعبته و قبلته و خزان علم الله و حملة عرشه(١٨)

قال الصادقعليه‌السلام فى ضمن زياره ابى عبدالله الحسينعليه‌السلام المرويه فى الكافى و التهذيب و غيرهما: اراده الرب فى مقادير اموره تهبط اليكم و تصدر من بيوتكم

و در بحار ج ١٥/ ٨ فى حديث المعراج قالت الملائكه لرسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم : فما نزل من الله فاليكم و ما صعد الى الله فمن عندكم

پس بيعت با آنها بيعت با خداست و اطاعت آنان اطاعت خداست و معصيت آنان معصيت خداست و حكم آنها حكم خداست و زيارت آنان زيارت خداست و محبت آنان محبت خداست و دشمنى با آنان دشمنى با خداست و اراده آنان اراده خداست و مشيت آنان مشيت خداست

و خداوند عزوجل واجب فرمود تكوينا بر تمام موجودات و مخلوقات كه بايد در تحت فرمان و اراده آنان باشند. و اين است ولايت و رياست كليه بر كل ممكنات هر چه بخواهند بشود. و نمى خواهند مگر آنچه خدا بخواهد و سبقت نمى گيرند بر خدا به گفتار و به امر خدا كار مى كنند. عباد مكرمون لا يسبقونه بالقول و هم بامره يعملون

نفوذ اراده پيامبر و ائمهعليه‌السلام م در موجودات

لذا پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اشاره فرمود به ماه پس شق شد؛ و به آن درختان خرما، پس متفرق شدند؛ و به سنگريزه ، پس گويا شد؛ و به سوسمار، پس تكلم نمود و شهادت به رسالت داد؛ و به آن چوب ، پس شمشير شد؛ و به آن درخت ، پس آمده و سجده كرد؛ و به سنگ و كلوخ و هر چه اطراف او بودند، پس شهادت به رسالت او دادند؛ و به كوه ، پس ساكن شد؛ و به آن چوب ، پس چراغ روشن شد؛ و به حيوانات ، پس اقرار به رسالت و اظهار حاجت نمودند؛ و غير آن از معجزات آن سرور كه از احصا و عد ما خارج است

و تفصيل تمام آنچه گفتيم و بگوييم در بحار در ابواب معجزات مذكور است

نفوذ اراده اميرالمؤ منينعليه‌السلام در موجودات

همچنين ولى الله على خلقه اميرالمؤ منينعليه‌السلام اشاره فرمود به خورشيدِ غروب كرده ، پس برگشت و با او تكلم فرمود.

۱ - نفوذ اراده حضرت مجتبىعليه‌السلام در مخلوقات

و به آن خارجى فرمود: اخساء - و اين خطاب به سگ است يعنى : گم شو- پس سر او سر سگ شد؛ و به آن ناصبى ديگر، پس سگ سياه شد. پس اظهار ذلت كرد، رحمت او را فرا گرفت و آدم شد.

و فرمود به آن ميت دفن شده : برخيز به اذن خدا. پس برخاست و نشست بر سر قبر. و مكرر مرده هايى زنده كرد.

و كلامى به گوش فرمود و آب دهن خود در دهان او انداخت ، فورى حافظ تمام قرآن شد بعد از آنكه هيچ قرآن را ياد نداشت مگر سوره اى كه در نماز مى خواند.

و دست مبارك را زد به آن درخت خشك شده كه پوست آن ريخته شده بود و فرمود: بشو به اذن خدا درخت سبز ميوه دهنده پس ‍ فورى سبز و خرم شد و ميوه داد.

و اشاره به آن درخت انار خشك شده كرد، پس سبز شد و انار داد.

و چوب زردى زد به فرات و فرمود: منفجر شو. پس دوازده چشمه شد هر چشمه اى مثل كوهى

و زلزله اى واقع شد، پس دست مبارك را زد به زمين و آرام كرد آن را و فرمود: ساكن شو. پس ساكن شد.

و يك قبضه سنگريزه برداشت و اراده فرمود جواهر شد.

و وارد شد بر رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و حال آنكه مبتلا به تب شديدى بود، پس دست مبارك بر سينه پيامبر گذاشت و فرمود: اى ام ملدم (اسم تب است) خارج شو از بدن پيامبر. پس خارج شد از بدن پيامبر. پس پيامبر حركت كرد و فرمود: يا على ، خدا تو را فضيلت داده به خصلتهايى كه از آن جمله است كه تمام دردها در فرمان تو است ، پس نيست چيزى كه آن را زجر و دفع كنى مگر آنكه منزجر و مندفع شود.

و غير آن زياد است

نفوذ اراده حضرت مجتبىعليه‌السلام در مخلوقات

همچنين ابو محمدالحسن المجتبىعليه‌السلام به آن مرد شامى فرمود: برخيز اى زن ! آيا حيا نمى كنى كه بين مردها مى نشينى ؟! پس فورى زن شد و زوجه او مرد شد و مجامعت كردند فرزندى خنثى متولد شد.

و مرد ديگر از بنى اميه كه جسارت و بى ادبى در مجلس معاويه به آن حضرت كرد، پس حضرت نفرين كرد و فورى زن شد و فرج او فرج زن شد و ريش او ريخت

و غير آن زياد است

نفوذ اراده سيدالشهداعليه‌السلام در موجودات

همچنين مولى الاولين و الآخرين ابا عبدالله الحسينعليه‌السلام آب دهن انداخت به پيشانى حبابه والبيه كه مرض پيسى در او ظاهر شده بود، برطرف شد.

و احيا كرد زنى را كه وصيت نكرده بود، پس وصيت كرد و بعد از دنيا رفت

و عيادت فرمود عبدالله بن شداد را كه مبتلا به تب سختى بود، پس به ورود امامعليه‌السلام تب او برطرف شد. پس حضرت فرمود: قسم به خداوند كه خلق نكرده خدا چيزى را مگر آنكه امر كرده آن را كه اطاعت كند ما را.

و دو زن در طفل شيرخوارى نزاع مى كردند، حضرت فرمود: اى طفل ، سخن گو به اذن خدا. پس به سخن آمد و عرض كرد: آقا، من بچه اين و آن نيستم بلكه بچه فلان چوپان مى باشم پس امر فرمود سنگسار كردند آن زن را.

و غير اينها زياد است

نفوذ اراده امام سجادعليه‌السلام در خلايق

همچنين آقا زين العابدين و سيدالساجدينعليه‌السلام امر فرمود حجرالاسود را كه شهادت دهد به امامت آن حضرت نزد محمد بن حنفيه ، پس حجرالاسود فرمود: اى محمد، تسليم كن امر را به سوى پسر برادرت كه او حق است از تو و اوست امام تو.

فرمود امام سجادعليه‌السلام به منجمى : آيا نمى خواهى دلالت كنم تو را بر مردى كه از وقتى كه بر ما وارد شدى تا حال ، چهارده عالم را سير كرده هر عالمى سه مقابل دنيا و از جاى خود حركت نكرده ؟ عرض كرد: كيست ؟ فرمود: من و اگر بخواهى خبر دهم تو را به آنچه خورده اى و آنچه در خانه ذخيره نموده اى

و حبابه والبيه صد و سيزده سال از عمرش گذشته بود. حضرت دعا فرمود و جوانى او برگشت و اشاره به او فرمود، حايض شد همان وقت

حضرت به ابوخالد كابلى فرمود: فردا مرد ثروتمندى از شام مى آيد و دختر او ديوانه مى باشد. به او بگو: من دختر تو را به ده هزار درهم معالجه مى كنم پس آمد و فردا رفت و به امر امامعليه‌السلام به گوش او گفت : اى خبيث ، على بن الحسين مى فرمايد: دور شو از اين دختر. پس گفت و خوب شد.

سنگريزه را براى ام سليم ياقوت قرمز قرار داد.

ابوحمزه ثمالى نقل مى نمايد كه عبدالله بن عمر مشرف شد خدمت امام سجادعليه‌السلام عرض كرد: آقا، شما مى فرماييد كه يونس ‍ بن متى مبتلا به حبس شكم ماهى شد. براى توقفش در ولايت اميرالمؤ منينعليه‌السلام فرمود: بلى ؛ مادرت به عزايت بنشيند! پس ‍ عرض كرد: به من نمايش بده

ابوحمزه مى گويد: پس چشمهاى من و او را بست پس ساعتى نگذشت امر فرمود چشمها را باز نموديم و خودمان را لب دريا ديديم و موجها در حركت بودند. پس احضار نمود ماهى را و عرض مى كرد: لبيك ! لبيك يا ولى الله ! حضرت فرمود: تو كيستى ؟ عرض كرد: من ماهى يونس هستم اى آقاى من ، خداوند هيچ پيغمبرى از آدم تا خاتم نفرستاد مگر آنكه ولايت شما را بر او عرضه داشت هر كس قبول كرد، سالم ماند و خلاص شد. و هر كس توقف كرد، مبتلا شد.

از جمله يونس گفت : چگونه ولايت كسى را كه نديدم قبول نمايم ؟! پس خدا به من وحى فرستاد كه يونس را فرو برم پس فرو بردم و چهل روز در شكم من ماند و ندا مى كرد: لا اله الا انت سبحانك انى كنت من الظالمين

قبول كردم ولايت على بن ابى طالب و ائمه از فرزندان او را. پس وقتى كه ايمان آورد امر كرد خدا مرا كه من او را بيرون اندازم ، پس ‍ بيرون انداختم

در قصه معروف مرد بلخى كه تحفه ها و هديه ها براى حضرت مى آورد، وقتى كه عيالش اظهار كرد كه شما اين تحفه ها و هديه ها را مى بريد و حضرت عوض آن به شما چيزى نمى دهد، وقتى كه مشرف شد خدمت امامعليه‌السلام و غذا ميل فرمودند، به دست امام آب ريخت ميان طشت ، پس ثلث آن پر شد، فرمود: چه مى بينى ؟ عرض كرد: آب امام فرمود: ياقوت احمر است پس فرمود: آب بريز. پس آب ريخت پس فرمود: چيست ؟ عرض كرد: آب است فرمود: اين زمرد است پس در مرتبه سوم آب ريخت ، دُرّ سفيد شد. و به امر امامعليه‌السلام آب سه جوهر گرانبها شد. فرمود: اينها را عوض تحفه ها و هديه ها براى عيالت ببر و عذر ما را بخواه و در آخر قصه كه عيال او فوت كرد، امر فرمود عزرائيل را كه روح او را برگرداند، پس برگردانيد و زنده شد.

نفوذ اراده امام باقرعليه‌السلام در خلايق

همچنين حضرت امام محمد باقرعليه‌السلام پس از آن كه آن مرد شامى وفات كرد، حضرت او را زنده كرد و بعد از زنده شدن اظهار كرد، كه بعد از قبض روح من بانگ منادى را شنيدم كه ندا مى كرد: روح را برگردانيد؛ كه امام باقرعليه‌السلام امر فرموده است

و در ميان صحرا كه خيمه او را زدند، آمد نزد آن نخل و فرمود: اطعام كن ما را. پس رطب قرمز و زرد از آن ريخت و ميل فرمود.

و دست مبارك را به چشمهاى ابوبصير كه اعمى بود ماليد، خوب و بينا شد چنانكه همه را ديد. پس فرمود امامعليه‌السلام : اگر خواهى بينا باش و حسابت بر خدا باشد. و اگر خواهى مثل اول شوى و ثواب تو بهشت باشد. پس گفت : بهشت براى من بهتر است پس دست ماليد، مثل اول نابينا شد.

و فرمود امامعليه‌السلام : گمان مى كنيد ما شما را نمى بينيم و كلام شما را نمى شنويم ؟! بدگمانى كرديد! اگر اين طور باشد براى ما فضيلتى بر مردم نخواهد بود.

و نمايش دادن حضرت به جابر ملكوت زمين را و سير دادن او را به پنج عالم و غير اين زياد است ؛ اكتفا به همين مقدار مى شود.

نفوذ اراده امام صادقعليه‌السلام در ممكنات

همچنين امام به حق ناطق جعفر صادقعليه‌السلام فرمود به آن نخله خاويه - يعنى قطع شده -: اطعام كن ما را؛ رطبهاى مختلف الالوان از آن ريخت و خوردند و سير شدند.

در حال طواف ابوبصير عرض كرد: خدا همه اين خلق را مى آمرزد؟ فرمود: اكثر اينها بوزينه و خوك مى باشند. پس دست مبارك به چشم او كشيد، ديد مخالفان را به صورت بوزينه و خوك پس ترسيد. پس امام دو مرتبه دست كشيد مثل اول شد.

و با پاى مبارك زد به آن گاو مرده ، او را زنده كرد به اذن خداوند.

و فرمود: بياور كليد را. راوى مى گويد: كليد را به حضرت دادم پس به اراده آن حضرت شير شد. فرمود: بگير و نترس پس گرفتم باز مثل اول شد. و به اراده حضرت آتش تنور هارون مكى را نسوزانيد.

و پاى مبارك را زد به زمين و اراده فرمود، پس آب موجود شد مثل برف پس وضو گرفتند و نماز خواندند. و بعد از نماز فرمودند به راوى : اى داوود، ميل به رطب دارى ؟ عرض كرد: بلى و در آن محل چوب خرمايى بود پوسيده پس دست مبارك را زد به آن ، پس ‍ سبز شد و سى و دو نوع از انواع رطب داد. پس دست مبارك را زد و فرمود: برگرد به حالت اول پس شد آنچه فرمود.

و معجزات حضرت زياد است

نفوذ اراده امام كاظمعليه‌السلام در مخلوقات

همچنين آقا موسى الكاظمعليه‌السلام با دست مبارك صورت آن زن را كه به عقب سر برگشته بود برگردانيد به طرف رو و اصلاح فرمود. و به امر خود ابرها را حاضر نمود و ابرى كه ماءمور طالقان و ابر رحمت بود على بن صالح طالقانى را بر آن نشانيد و به آن امر فرمود او را به زمين طالقان برساند، به كمتر از چشم به هم زدن به طالقان رسيد.

و در مجلس هارون الرشيد شخصى شعبده بازى كرد و بى ادبى به حضرت كرد، حضرت به صورت شيرى كه در ديوار بود فرمود: بگير اى شير دشمن خدا را. پس به اراده حضرت شير شد و وارد در مجلس شد و او را دريد و خورد و اثرى از او باقى نماند. پس ‍ آن حضرت به قدرت خدا كه داشت هم خلق فرمود و هم روزى داد و هم عذاب فرمود.

و مثل پدر بزرگوارش پاى مبارك را به آن گاو مرده زد و او را زنده كرد.

و در مورد ديگر الاغ مرده را زنده كرد به اراده خود.

و معجزات آن حضرت زياد است و در بحار و غيره ضبط شده است

نفوذ اراده امام رضاعليه‌السلام در مخلوقات

همچنين آقا على بن موسى الرضاعليه‌السلام در صحرا با جماعتى كه در خدمت حضرت بودند تشنگى بر آنها غالب شد، اراده ايجاد آب كرد در موضع معين ، پس آب موجود شد و خوردند و سيراب شدند.

محمد بن فضيل به دو مرض مبتلا بود، يكى در پهلو و يكى در پا، اشاره به پهلوى او فرمود، به اراده حضرت خوب شد. و نسبت به پا اراده نفرمود و ترغيب به صبر نمود.

در قضيه استسقاى حضرت و آمدن باران و كلمات مداحين در مدح آن حضرت ، ملعونى فضيلت حضرت را انكار كرد و كلمات كفرآميز گفت و اظهار كرد به حضرت كه : اگر راست مى گويى زنده كن اين دو صورت شير را و مسلط كن بر من پس آن حضرت بر او غضب كرد و فرمود به آن دو صورت شير: بگيريد اين فاجر را! و به اراده حضرت آمدند و او را ربودند و اثرى از او باقى نماند و اين ماجرا معروف و مشهور است

نفوذ اراده امام جوادعليه‌السلام در ممكنات

همچنين آقا ابوجعفر الجوادعليه‌السلام وقتى كه در گهواره بود محمد بن ميمون نامه حضرت رضاعليه‌السلام را براى او آورد و حال آنكه اعمى بود، حضرت جوادعليه‌السلام دست مبارك را بر چشمهاى او كشيد، به يك اراده چشم او خوب شد.

و ايضا بادى در زانوى كنيزى واقع شده بود، حضرت از روى لباس دست به زانوى او ماليدند، خوب شد.

و همچنين چشمهاى محمد بن سنان را شفا داد و حضرت رضاعليه‌السلام امر فرمود كه مخفى نما اين را. و تا مدتى كه مخفى نمود خوب بود، بعد كه ظاهر نمود برگشت درد.

و به اراده حضرت عصاى در دستش شهادت به امامت او داد.

و غير اينها زياد است

نفوذ اراده امام هادىعليه‌السلام در خلايق

همچنين آقا ابوالحسن على الهادىعليه‌السلام صالح بن سعيد به ايشان عرض كرد: آقا شما را اذيت كردند و جاى دادند در محل فقرا. پس حضرت به يك اشاره و اراده باغهاى خرم فرح انگيز دلربا كه در او بود حوريه هاى خوشبو و ولدان خوشرو مثل لؤ لؤ مكنون و مرغان و آهوان خوش منظر به او ارائه داد و فرمود: هر جا باشم اينها با ما و نوكران مايند.

و آن سنگريزه را در دهان خود مكيده و بيرون كرد و بعد ابوهاشم جعفرى به دهن گذاشت گفت : والله از جاى خود حركت نكردم تا به هفتاد و سه لغت سخن مى گويم

و يك مقدار سنگريزه از زمين برداشت و اراده فرمود، طلاى احمر شد و به ابوهاشم لطف فرمود.

در مجلس متوكل شعبده بازى نانها را ترتيب داد به طورى كه وقتى امام خواست نان بردارد، نان پريد. و اهل مجلس خنديدند. پس ‍ حضرت دست مبارك را به آن صورت شير كه در پرده بود زد و فرمود: بگير او را! پس يكمرتبه شيرى شد درنده و از جاى جست و آن خبيث را بلعيد و اثرى از او باقى نماند و او ديگر ديده نشد.

در مجلس متوكل پرنده ها از چهار طرف صدا مى كردند به طورى كه مردم كلمات يكديگر را نمى شنيدند. حضرت وارد شد و به اراده و تصرف امام ، تمام ساكت و صامت شدند تا آنكه حضرت خارج شد، بعد پرنده ها مشغول آواز شدند.

نفوذ اراده امام عسكرىعليه‌السلام در مقدورات

همچنين آقا امام حسن عسكرىعليه‌السلام به يك اراده آن اسب چموش را كه احدى قدرت نزديك شدن به او را نداشت ، رام و ذليل نمود.

احمد بن اسحاق عرض كرد: آقا، من نمى توانم به پهلوى راست بخوابم ، بايد به پهلوى چپ بخوابم و خيلى افسرده ام جهت اين قسمت ؛ چون خواب منافقين است پس حضرت دست راست به پهلوى چپ او و دست چپ به پهلوى راست او سه مرتبه كشيد. احمد گفت : من ديگر به پهلوى چپ نتوانستم بخوابم

و معجزات حضرت و همچنين معجزات آقا امام زمان ولى عصرعليه‌السلام و على آبائه الطاهرين از حد و عد خارج است و قدرت بر احصاى آن نيست

آرى ؛ اين بزرگواران بر هر چيزى دانا و توانا هستند و بر آنها هيچ ذره اى مخفى نيست

و اصحاب آن بزرگواران كه تابع صرف آنها بودند، به مقامات و كرامات عاليه رسيدند؛ مانند سلمان و ميثم تمار و رشيد هجرى و حبيب بن مظاهر اسدى و ابو حمزه ثمالى و جابر جعفى و امثال آنها.

و در هر زمان از قبور مقدسه ائمهعليهم‌السلام معجزات و كراماتى ظاهر مى شود كه كتابها در خصوص آنها نوشته شده و اين مختصر گنجايش ذكر آنها را ندارد.(١٩)

اينك به ذكر مطالبى كه اساس تمام علوم و كمالات پيامبر و ائمهعليه‌السلام م مى باشد مى پردازيم

٧٢ حرف اسم اعظم نزد پيامبر و ائمه ماعليهم‌السلام است

اسم اعظم خداوند عزوجل هفتاد و سه حرف است و چنانكه امام باقر و امام صادقعليهما‌السلام در روايات كثيره فرموده اند:

نزد حضرت آدمعليه‌السلام بيست و پنج حرف بود.

نزد حضرت نوحعليه‌السلام بيست و پنج حرف بود. و در بعضى روايات پانزده حرف فرمودند.

نزد حضرت ابراهيمعليه‌السلام هشت حرف بود.

نزد حضرت موسىعليه‌السلام چهار حرف بود.

نزد آصف بن برخيا وصى حضرت سليمانعليه‌السلام يك حرف بود كه به آن زمين را شكافت و تخت بلقيس را به يك چشم به هم زدن از شهر سبا براى حضرت سليمانعليه‌السلام حاضر كرد و بعد زمين را مثل اول نمود.

نزد حضرت عيسىعليه‌السلام دو حرف بود كه به آن دو حرف مرده ها را زنده مى كرد، و پيس و كور مادرزاد را شفا مى داد، و از گل صورت مرغ درست مى كرد و مى دميد مرغ مى شد و مى پريد. و بقيه معجزاتش به اين دو حرف بود.

نزد پيامبر ماصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هفتاد و دو حرف از آن مى باشد. و يك حرف نزد خدا مخفى است

و تمام آنچه پيغمبر مى داند نزد ائمه اثنا عشرعليه‌السلام م مى باشد. و آنانند وارث پيغمبران(٢٠)

تمام كتب و آثار انبيا نزد ائمهعليهم‌السلام است

تمام كتابهايى كه از آسمان بر پيغمبران نازل شده و تمام علوم و آثار انبيا، صحف آدمعليه‌السلام و ادريسعليه‌السلام و ابراهيمعليه‌السلام و تورات موسىعليه‌السلام و انجيل عيسىعليه‌السلام و زبور داوودعليه‌السلام و عصاى موسىعليه‌السلام و آن سنگى كه عصا را به آن مى زد و دوازده چشمه ظاهر مى شد، و تابوت بنى اسرائيل ، و پيرهن يوسفعليه‌السلام و انگشتر سليمانعليه‌السلام و غير آن هر چه داشتند تمام نزد پيغمبر ماصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم جمع و تمام نزد ائمهعليه‌السلام م اجمعين مى باشد.

در كتاب شريف كافى باب آنكه ائمهعليهم‌السلام وارث علم پيغمبر و جميع انبيا و اوصيا مى باشند، هفت روايت كه دليل بر اين است نقل مى فرمايد. از جمله از ابوبصير از امام صادقعليه‌السلام است كه فرمود: به درستى كه خداى عزوجل عطا نفرموده پيغمبران را چيزى مگر آنكه آن را به محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم عطا فرموده و فرمود: به تحقيق كه عطا كرده شده محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم جميع آنچه به پيغمبران داده شده و نزد ماست صحفى كه خدا فرموده ؛ صحف ابراهيم و موسى(٢١)

علوم ملائكه و انبيا و آثار آنان نزد ائمهعليهم‌السلام جمع است

براى خداوند عزوجل دو علم است ؛ يك علم مخزون و مكنون كه احدى نمى داند آن را مگر ذات مقدس ، و علمى ديگر كه به ملائكه مقربين و انبيا و مرسلين تعليم فرموده و ائمهعليه‌السلام م تمام آن را مى دانند.

در كتاب كافى به سند خود از ابوبصير از امام صادقعليه‌السلام نقل كرده كه فرمود: به درستى كه براى خداى عزوجل دو علم است يكى علمى است مكنون و مخزون كه احدى نمى داند آن را مگر خودش جل و علا. و از او مى باشد بدا. و علمى است كه تعليم فرموده به ملائكه و انبيا و مرسلين ، پس ما مى دانيم آن را.

و در باب آنكه ائمه مى دانند جميع علومى كه به ملائكه و انبيا رسيده ، پنج روايت نقل كرده كه دليل بر اين است

و در بصائر به سند خود از جعفر بن بشير از امام جوادعليه‌السلام نقل كرده كه فرمود: براى خداوند دو علم است ؛ علمى است مبذول ، و علمى است مكنون پس اما مبذول ، پس نيست چيزى كه مى دانند آن را ملائكه و رسولان مگر آنكه ما مى دانيم آن را. و اما مكنون پس آن نزد خداوند است(٢٢)

علم رسول الله و ائمهعليه‌السلام م زياد مى شود

پيغمبر و ائمهعليه‌السلام م شب و روز علم آنها زياد مى شود و براى آنها حادث مى شود علمهايى كه نمى دانستند؛ خصوص شب و روز جمعه هر چه به امام وقت تعليم مى شود، اول به پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و امام قبل تعليم مى شود، بعد به امام متاءخر. خلاصه روز به روز و ساعت به ساعت در ترقى و ازدياد هستند.

قال تعالى :( وَقُل رَّبِّ زِدْنِي عِلْمًا ) - الايه يعنى : بگو اى پيغمبر: اى پروردگار من ، زياد كن علم مرا.

در كتاب كافى در باب آنكه اگر ائمهعليهم‌السلام زياد نشود علم آنها، هر آينه تمام خواهند نمود علم را، پنج روايت نقل فرموده از امام باقر و امام صادقعليه‌السلام ما كه فرمودند «لولا انا نزداد لاءنفدنا» يعنى : اگر در ما زياد نشود، هر آينه تمام مى كرديم

زراره عرض كرد. خدمت امام باقرعليه‌السلام : زياد كرده مى شويد چيزى را كه پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نمى داند؟ وقت زياد شدن عرضه مى شود به پيغمبر پس به ائمه اى كه قبل از ما بودند، بعد به ما مى رسد.

فرمود امام صادقعليه‌السلام : خارج نمى شود چيزى از نزد خداوند تعالى تا آنكه ابتدا مى شود به پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم پس به اميرالمؤ منينعليه‌السلام پس به امام بعد از امام ، تا آنكه امام آخر اعلم از امام قبل نشود.

در كافى در باب ديگر كه ائمهعليهم‌السلام شبهاى جمعه زياد مى كنند، سه روايت نقل كرده كه : شبهاى جمعه ارواح طيبه طاهره پيغمبر و ائمهعليه‌السلام م به عرش مى روند و طواف مى كنند هفت مرتبه و نزد هر قائمه از قائمه هاى عرش دو ركعت نماز مى خوانند، پس برمى گردند با علمى زياد شده و اگر اين نبود تمام مى كردند علم را.(٢٣)

و از مطالب گذشته كه از مسلمات روايات متواترات مى باشد و شك و شبهه اى در او نيست و هر يك شاهد و مؤ يد ديگرى است ، استفاده مى شود كه :

پيغمبر ماصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و خلفاى او ائمه هادين مهديينعليه‌السلام م اجمعين داناترين كل مخلوقات آسمانى و زمينى و تواناترين كل موجودات مى باشند. و تمام كمالات در علم و قدرت جمع است و اين هر دو صفت در آنها به نحو اتم و اكمل و اوفى مى باشد. و در مخلوق خلقى نيست ، هر كس و هر چه باشد، مگر آنكه به درجه آنها نمى رسد، بلكه علم جميع خلايق به علم آنها مثل نسبت قطره است به دريا؛ همان طورى كه آن ملك به خضر پيغمبرعليه‌السلام فرمود.(٢٤)

پس ايشانند اعلم كل مخلوقات و افضل و اشرف كل موجودات و هيچ چيز بر آنها مخفى نيست و واجب است اطاعت آنها بر كل ممكنات و تمام موجودات رعيت آنها مى باشند و خداوند آنها را رياست داده بر تمام مخلوقات و خداوند اجل است كه رياست تامه و خلافت عامه به كسى بدهد و حالات افراد رعيت را بر آنها مخفى گذارد و لغات آنها را به او نفهماند. لذا در روايات زيادى وارد شده كه ملكوت آسمانها و زمينها بر آنها عرضه داشته شده و عالمند به آنچه گذشته و آنچه بيايد تا روز قيامت و تمام لغات افراد بشر و حيوانات را مى دانند و هيچ صوتى بر آنها مخفى نيست

و ايشانند خزانه علم خداوند و حمله عرش پروردگار. و نزد آنها كتابهايى مى باشد كه در آن اسامى پادشاهان روى زمين تا آخر دنيا مى باشد. و اسامى اهل بهشت و جهنم را مى دانند. و هر كس را مى دانند كه اهل ايمان است يا اهل كفر و مقدرات او چيست و كى مى ميرد و بعدا چه مى كند.

و شهداى خداوند تعالى مى باشند بر خلق خداوند جل جلاله و اركان خلقند و علامتهاى حق و حقيقت و ميزان عدالت و سعادتند. و اهل ذكرند كه خداوند در قرآن امر به سوال از آنها فرموده كه فرمود:

( فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِن كُنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ .)

و آنهايند ملجاء و پناهگاه كل مخلوقات و صاحبان شب قدر كه ملائكه و روح بر آنها نازل مى شوند. و ايشانند صاحبان انوار الهى

و تمام اينها كه به عرض خوانندگان رساندم ، مفاد روايات متواترات است

علم همه چيز در امامعليه‌السلام احصا شده است

قال تعالى( وَكُلَّ شَيْءٍ أَحْصَيْنَاهُ فِي إِمَامٍ مُّبِينٍ ) .

و پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در روز غدير در آن خطبه مفصله فرمود: اى جماعتهاى مردم ، هيچ علمى نيست مگر آنكه خداوند عزوجل احصا كرده آن را در من و هر علمى كه من عالم شدم ، احصا و ضبط كردم من آن را در متقين از اولاد اميرالمؤ منينعليه‌السلام و هيچ علمى نيست مگر آنكه تعليم كردم علىعليه‌السلام را و اوست امام مبين

و در روايت معانى الاخبار از امام باقرعليه‌السلام از پدرش از جدشعليه‌السلام م نقل است كه فرمود: وقتى كه اين آيه نازل شد ابوبكر و عمر حركت كردند و عرض كردند: يا رسول الله ، آن تورات است ؟ فرمودند: نه عرض كردند: انجيل است ؟ فرمود نه عرض كرند: قرآن است ؟ فرمود: نه پس اميرالمؤ منينعليه‌السلام ظاهر شد، پس فرمود رسول الله : اين است آن امامى كه احصا كرده خداوند عزوجل در او علم هر چيزى را.

و در كتاب تفسير قمى از ابن عباس نقل كرده از مولا اميرالمؤ منينعليه‌السلام كه فرمود: منم والله امام مبين ؛ بيان مى كنم حق را از باطل(٢٥)


3

4

5

6

7

8

9

10

11

12

13

14

15

16

17

18

19