ابواب رحمت

ابواب رحمت0%

ابواب رحمت نویسنده:
گروه: مفاهیم عقایدی

ابواب رحمت

نویسنده: آيت الله شيخ على نمازى شاهرودى
گروه:

مشاهدات: 17350
دانلود: 2340

توضیحات:

ابواب رحمت
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 80 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 17350 / دانلود: 2340
اندازه اندازه اندازه
ابواب رحمت

ابواب رحمت

نویسنده:
فارسی

قرآن كتاب مبين است

قرآن شريف كتاب مبين صامت است و در آن علوم گذشته و آينده جمع است و عالم به آن ، امامعليه‌السلام مى باشد. و توضيح اين اجمال اين است :

فرمود خداى تعالى در سوره زخرف :( حم ﴿ ١ وَالْكِتَابِ الْمُبِينِ ﴿ ٢ إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِيًّا لَّعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ ﴿ ٣ وَإِنَّهُ فِي أُمِّ الْكِتَابِ لَدَيْنَا لَعَلِيٌّ حَكِيمٌ )

«حم» اسمى است از اسامى پيامبر ما محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم .(٢٦)

يعنى : قسم به كتاب مبين ، به درستى كه ما قرار داديم آن را قرآن عربى اميد است كه شما بفهميد.

و بر حسب روايات وارده در تفسير برهان مراد از «على» در آيه شريفه اميرالمؤ منينعليه‌السلام است كه اوست حكيم

از اين آيه شريفه استفاده مى شود كه كتاب مبين همين قرآن شريف عربى است

فرمود در سوره يوسف( الر تِلْكَ آيَاتُ الْكِتَابِ الْمُبِينِ ﴿ ١ إِنَّا أَنزَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِيًّا لَّعَلَّكُمْ تَعْقِلُو ) : اين است آيات كتاب مبين به درستى كه ما نازل كرديم آن را قرآن عربى شايد شما تعقل كنيد.

و ظاهر اين آيه هم دليل است كه همين آيات قرآن آيات كتاب مبين است كه نازل شده به لغت عرب

و براى توضيح همين مطلب فرموده در سوره حجر «الر تلك آيات الكتاب و قرآن مبين».

و اين است آيات كتاب و قرآن مبين يعنى واضح كننده حق و باطل و فرموده در سوره شعرا و قصص( تِلْكَ آيَاتُ الْكِتَابِ الْمُبِينِ ).

و فرموده در سوره نمل( طس ۚ تِلْكَ آيَاتُ الْقُرْآنِ وَكِتَابٍ مُّبِينٍ ) : اين است آيات قرآن و كتاب مبين

و فرموده در سوره لقمان( الم ﴿ ١ تِلْكَ آيَاتُ الْكِتَابِ الْحَكِيمِ ﴿ ٢ هُدًى وَرَحْمَةً لِّلْمُحْسِنِينَ ) : اين است آيات كتاب حكيم كه محكم است و بطلان و انقطاع براى آن نيست ، هدايت و رحمت است براى محسنين يعنى خوبى كنندگان

و فرمود در سوره دخان :( حم ﴿ ١ وَالْكِتَابِ الْمُبِينِ ﴿ ٢ إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةٍ مُّبَارَكَةٍ ۚ إِنَّا كُنَّا مُنذِرِينَ ) : قسم به كتاب مبين كه ما نازل كرديم آن را در شب مبارك يعنى شب قدر. چنانكه در آيه ديگر فرمود:( إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ ) .

و فرمود در سوره مائده :( قَدْ جَاءَكُم مِّنَ اللَّـهِ نُورٌ وَكِتَابٌ مُّبِينٌ ﴿ ١٥ ﴾يَهْدِي بِهِ اللَّـهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَهُ سُبُلَ السَّلَامِ وَيُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِهِ وَيَهْدِيهِمْ إِلَىٰ صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ ) به تحقيق آمد شما را نور و كتاب مبين - يعنى قرآن شريف - هدايت مى كند خداوند به آن هر كس را كه تابع رضاى حق شود به سوى راههاى سلام - يعنى سلامت دنيا و آخرت و فيض بهشت - و بيرون مى كند آنان را از ظلمات جهل و گمراهى به سوى نور علم و هدايت به اذن خودش هدايت مى كند خدا آنها را به سوى صراط مستقيم

پس از مجموع اين آيات استفاده مى شود كه كتاب مبين همين قرآن عربى است كه قرائت و تلاوت مى شود.

و در مقام معرفى آن ، ذات قدوس حق مى فرمايد در سوره نحل( وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِّكُلِّ شَيْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَةً وَبُشْرَىٰ لِلْمُسْلِمِينَ ) : و نازل كرديم بر تو كتاب را كه بيان هر چيزى در آن هست

و مى فرمايد در سوره انعام( مَّا فَرَّطْنَا فِي الْكِتَابِ مِن شَيْءٍ ) : تفريط نكردم در كتاب چيزى را. يعنى چيزى را نگذاشتيم كه ذكر نكرده باشيم آن را در كتاب بلكه تمام را ذكر كرديم

و مى فرمايد حق تعالى در سوره يونس( وَمَا يَعْزُبُ عَن رَّبِّكَ مِن مِّثْقَالِ ذَرَّةٍ فِي الْأَرْضِ وَلَا فِي السَّمَاءِ وَلَا أَصْغَرَ مِن ذَٰلِكَ وَلَا أَكْبَرَ إِلَّا فِي كِتَابٍ مُّبِينٍ ) . يعنى : پنهان نمى شود، از پروردگار تو چيزى كه به اندازه سنگينى ذره اى باشد در زمين و نه در آسمان و نيست كوچكتر از اين و نه بزرگتر مگر آنكه در كتاب مبين ضبط است

و مى فرمايد: و ما من غائبه فى السماء و الارض الا فى كتاب مبين : و نيست چيز غايبى در آسمان و زمين مگر آنكه در كتاب مبين ضبط است

و مى فرمايد در سوره انعام :( وَلَا حَبَّةٍ فِي ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ وَلَا رَطْبٍ وَلَا يَابِسٍ إِلَّا فِي كِتَابٍ مُّبِينٍ ) و نيست دانه اى در تاريكى هاى زمين و نه چيز ترى و نه خشكى مگر آنكه در كتاب مبين بيان شده و مضبوط است

و مى فرمايد در سوره سباء:( عَالِمِ الْغَيْبِ لَا يَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقَالُ ذَرَّةٍ فِي السَّمَاوَاتِ وَلَا فِي الْأَرْضِ وَلَا أَصْغَرُ مِن ذَٰلِكَ وَلَا أَكْبَرُ إِلَّا فِي كِتَابٍ مُّبِينٍ ) يعنى : خدا عالم غيب است و پنهان نمى شود از او چيزى كه به قدر سنگينى ذره اى باشد در آسمانها و نه در زمين و نيست كوچكتر از اين و نه بزرگتر مگر آنكه در كتاب مبين ضبط مى باشد.

و مى فرمايد در سوره هود:( وَمَا مِن دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ إِلَّا عَلَى اللَّـهِ رِزْقُهَا وَيَعْلَمُ مُسْتَقَرَّهَا وَمُسْتَوْدَعَهَا ۚ كُلٌّ فِي كِتَابٍ مُّبِينٍ ) .

از اين آيات استفاده مى شود علم مقدار كل مخلوقات و كيفيت آنها و آثار و احوال آنها تمام در كتاب مبين صامت كه همين قرآن است محفوظ و مضبوط است و علم آن نزد امامعليه‌السلام كه كتاب مبين ناطق و امام مبين است مى باشد.

امامعليه‌السلام كتاب مبين ناطق است

از ضروريات مذهب شيعه است كه تمام علوم قرآن نزد وجود مقدس امامعليه‌السلام هست و ائمهعليه‌السلام م مى باشند راسخين در علم كه تاءويل قرآن را مى دانند و مراد به( وَمَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ ) امام است

قال تعالى :( قُلْ كَفَىٰ بِاللَّـهِ شَهِيدًا بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَمَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ ). (٢٧)

بلكه كتاب الله ناطق و كتاب مبين ناطق اميرالمؤ منينعليه‌السلام است

در تفسير قمى به سند خود از ابوبصير از امام صادقعليه‌السلام در ذيل آيه شريفه :( ذَٰلِكَ الْكِتَابُ لَا رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِّلْمُتَّقِينَ ) نقل كرده كه حضرت فرمود: كتاب علىعليه‌السلام است شكى در او نيست بيان است براى شيعيان ما.

در بحار ج ٤١/٢٤٤ از تفسير حضرت عسكرىعليه‌السلام همين مفاد را نقل كرده است

در بحار ج ٢٤/٣١٩ از كتاب شريف كافى به سند خود از يعقوب بن جعفر نقل كرده كه گفت : من بودم خدمت امام كاظمعليه‌السلام كه مردى نصرانى آمد و سوالاتى كرد. از جمله سوال كرد: آقا خبر ده مرا از آيه :( حم ﴿ ١ وَالْكِتَابِ الْمُبِينِ ﴿ ٢ إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةٍ مُّبَارَكَةٍ ۚ إِنَّا كُنَّا مُنذِرِينَ ) . تفسير آن در باطن چيست ؟ حضرت فرمود: اما «حم» پس محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم است تا آنكه فرمود: و اما «كتاب مبين» پس اميرالمؤ منينعليه‌السلام است

و در تفسير برهان و كتاب شريف كافى در باب مولد آقا موسى بن جعفرعليه‌السلام ما از همين راوى از آقا موسى بن جعفرعليه‌السلام اين حديث را نقل كرده است

چند روايت در احاطه علم امامعليه‌السلام

اكنون از باب تيمن چند روايت كه ان شاء الله تعالى شاهد و دليل مطالب گذشته است ذكر مى كنيم

روايت اول : در كافى ، در باب الرد الى الكتاب و السنه ، به سند حسن يا صحيح از عبدالاعلى بن اعين نقل كرده كه گفت : شنيدم از امام صادقعليه‌السلام كه فرمود: منم فرزند رسول خدا. و من مى دانم كتاب خدا را. و در آن است پيدايش خلق و آنچه شونده است تا روز قيامت و در آن است خبرهاى آسمان و زمين و بهشت و جهنم و آنچه شده و آنچه خواهد شد. مى دانم تمام اينها را مثل آنكه نظر به كف دست خود مى كنم به درستى كه خدا مى فرمايد: «فيه تبيان كل شى ء». يعنى : در كتاب است بيان هر چيزى

روايت دوم : در كافى ، در باب آنكه ائمهعليهم‌السلام مى دانند آنچه شده و آنچه مى شود و چيزى بر آنها مخفى نيست ، شش ‍ روايت براى اين مدعا ذكر نموده كه از جمله : جماعتى خدمت حضرت صادقعليه‌السلام بودند و شنيدند كه فرمود: من مى دانم آنچه در آسمانها مى باشد و آنچه در زمين و آنچه در بهشت و آنچه در جهنم است و آنچه شده و آنچه خواهد شد. پس مقدار زمانى صبر فرمود و چون ديد اين بزرگ آمد بر شنوندگان فرمود: همه اينها را از كتاب خدا مى دانم به درستى كه خدا مى فرمايد: «فيه تبيان كل شى ء».

نظير اين دو روايت چند روايت ديگر در كافى و در بحار مى باشد.

روايت سوم : در بحار، در باب آنكه محجوب نيست از ائمهعليهم‌السلام علم آسمان و زمين و بهشت و آتش و آنكه عرضه داشته شده بر آنها ملكوت آسمانها و زمينها و مى دانند آنچه شده و آنچه خواهد شد تا قيامت ، بيش از بيست روايت متضمن و دليل عنوان باب از بصائر و غيره نقل فرموده

از جمله از مفضل نقل كرده كه گفت : داخل شدم بر امام صادقعليه‌السلام فرمود: اى مفضل ، آيا مى شناسى محمد و على و فاطمه و حسن و حسينعليه‌السلام م را به كنه معرفت آنان ؟

مفضل گفت : عرض كردم اى آقاى من ، چيست كنه معرفت آنان ؟ فرمود: اى مفضل ، هر كس عارف به كنه معرفت آنان باشد هست مؤ من در مقام اعلى

عرض كردم : بيان فرماييد. حضرت فرمود: بدانى كه آنان مى دانند آنچه را خدا خلق فرموده و ايجاد كرده و ايشانند كلمه تقوا و خزينه دار آسمانها و زمينها و كوهها و رملها و درياها و نهرها و چشمه ها. و ساقط نمى شود برگى از درختها مگر آنكه مى دانند. و نيست دانه اى در تاريكيهاى زمين و نه تر و خشكى مگر آنكه در كتاب مبين است و آنان مى دانند تمام آنها را.

پس مفضل گفت : عرض كردم : آقا، دانستم و قبول كردم و ايمان آوردم فرمود: بلى اى مفضل ، اى مكرم ، اى طيب ، خوشا به حال تو و كسانى كه داراى اين عقايد باشند.

و احاديث متواتر ديگر بر اين مضمون مى باشد و به همين قدر اكتفا مى شود.

ولايت ائمهعليهم‌السلام اين است معنى ولايت كه ملزم شدند كل مخلوقات از جانب خداوند عزوجل كه تحت فرمان آنان باشند به هر طور و به هر كيفيت كه بخواهند بشوند. و نمى خواهند مگر آنچه را خدا بخواهد و قلوب مقدسه آنها محل اراده و مشيت خداوند تعالى است

و آيه شريفه :( وَمَا تَشَاءُونَ إِلَّا أَن يَشَاءَ اللَّـهُ ) مخصوص به ذوات مقدسه ائمهعليهم‌السلام مى باشد. چنانكه روايات در تفسير وارد شده ، و آنها هستند مقصود از آيه شريفه : عباد مكرمون لا يسبقونه بالقول و هم بامره يعملون

يعنى : بندگان مكرم خدا كه سبقت نمى گيرند بر خدا به گفتار و به امر او رفتار مى كنند.

و محبت آنان را خدا واجب كرده مثل محبت خود. و آنان را اولى به تصرف در امور مخلوقات و افراد انسان قرار داده از خودشان رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در حديث متفق عليه بين فريقين فرمود: الست اولى بكم من انفسكم ؟ قالوا: بلى قالصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم : من كنت مولاه فعلى مولاه

و آنان هستند متصرف در همه مخلوقات به اذن پروردگار و همه براى خاطر آنان خلق شده اند. و بهشت كه از نور آنها است خانه عيش و زندگانى خودشان و شيعيان و دوستان آنان قرار داده شده است و جهنم محبس دشمنان آنان مى باشد.

عرضه شدن ولايت ائمهعليهم‌السلام بر مخلوقات

ولايت آنان عرضه شد بر مخلوقات در روز غدير. هر چه و هر كس قبول كرد، خوب و طيب شد. و هر كس و هر چه قبول نكرد، پست و ردى و خبيث شد.

قال تعالى: ( إ ِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَن يَحْمِلْنَهَ .)

و در روايات زياد وارد شده كه مراد از اين «امانت» ولايت است كه عرضه داشته شد بر آسمانها و زمينها و كوهها و ساير چيزها. ملخص و ملفق روايات متواترات كه بعدا به موارد آنها اشاره مى شود آن است كه :

اول آسمانى كه قبول كرد آسمان هفتم بود. پس زينت داد خداوند عزوجل او را به عرش و كرسى سپس آسمان چهارم بود و او را مزين كرد به بيت المعمور. سپس آسمان دنيا بود و آن را مزين كرد به ستاره ها.

و عرضه داشته شد بر زمينها. پس سبقت گرفت زمين مكه ، پس آن را مزين فرمود به كعبه مشرفه سپس زمين مدينه بود، پس مزين فرمود آن را به قبر محمد مصطفىصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم . سپس كوفه بود كه زينت داد آن را به قبر اميرالمؤ منينعليه‌السلام . سپس زمين شام بود، پس آن را مزين فرمود به بيت المقدس و هر زمينى كه قبول كرد، طيب شد و گياه و ثمرات آن شيرين و خوشگوار و آبش زلال شد و هر زمينى كه قبول نكرد، شوره زار و بد و گياه و آب آن تلخ شد.

و عرضه داشته شد بر كوهها. اول كوهى كه اقرار كرد سه كوه بود: كوه عقيق و كوه فيروزج ، و كوه ياقوت سپس سبقت گرفتند كوههاى ديگر و معدن طلا، نقره و غيره شدند. و آنچه قبول نكرد، داراى چيزى نشد و اول اين سه كوه عقيق بود كه اقرار كرد به وحدانيت ذات مقدس حق و نبوت رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و وصايت و امامت اميرالمؤ منينعليه‌السلام و يازده فرزندان طيبين و طاهرين او و براى شيعيان و دوستان آنان به بهشت

و عرضه داشته شد بر آبها. آن آبى كه قبول كرد، شيرين و خوشگوار شد و آنچه قبول نكرد، تلخ و شور شد.

و عرضه داشته شد بر گياه ها. آنچه قبول كرد، شيرين و خوب شد. و آنچه قبول نكرد، تلخ شد.

امامعليه‌السلام اعظم آيات الاهى و اسماء حسنى مى باشد

و عرضه داشته شد بر پرنده ها. آنچه قبول كرد، فصيح و خوش آواز شد. و آنچه قبول نكرد، بد شد. و اول پرنده اى كه قبول كرد، بازهاى سفيد و قنبره ها كه در فارسى چكاوك گويند بود. و اول پرنده اى كه انكار كرد بوم بود كه جغد باشد و براى اين مبتلا شد كه روز نمى تواند ظاهر شود براى آنكه پرنده ها با آن دشمنند. و ديگر عنقا بود كه غايب شد در درياها. و هر دو را به سبب انكار ولايت خداوند لعنت كرده است

و عرضه داشته شد بر حبوب اول دانه اى كه اقرار كرد برنج بود كه اقرار كرد به وحدانيت حق و رسالت رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و وصايت و امامت اميرالمؤ منينعليه‌السلام و براى موحدين اين امت به بهشت

و عرضه داشته شد بر ميوه ها. آنچه قبول كرد، شيرين و خوشمزه شد. و آنچه قبول نكرد، تلخ و ترش و داراى كرم و بدمزه شد.

و عرضه داشته شد بر بنى اسرائيل آن كسانى كه قبول نكردند، مسخ شدند. خلاصه بر تمام مخلوقات عرضه داشته شد، آنچه قبول كرد صاحب امتياز و شرافت شد، آنچه قبول نكرد بد شد.(٢٨)

امامعليه‌السلام اعظم آيات الاهى و اسماء حسنى مى باشد

از آنچه گذشت ظاهر شد كه وجود مقدسه آنها اعظم آيات تكوينى الاهى است و اعظم اسماء الاهى هستند. و از آنان شريفتر و بهتر و بالاتر اسمى براى خدا نيست پس آنانند اسماءالله الحسنى قال تعالى :( وَلِلَّـهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَىٰ فَادْعُوهُ بِهَا ) . يعنى براى خداست اسماء حسنى پس بخوانيد خدا را به آن اسماء.

در تفسير برهان از كافى به سند خود از امام صادقعليه‌السلام نقل كرده كه فرمود در اين آيه : ما هستيم والله اسماء حسنى كه قبول نمى كند خدا از احدى چيزى را مگر با معرفت ما. يعنى چيزى از احدى كه داراى معرفت ما نباشد قبول نيست و نيز روايت ديگر مثل اين نقل فرموده است

از شيخ مفيد در اختصاص به سند خود از امام باقرعليه‌السلام از جابر انصارى از پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در ضمن حديثى نقل كرده است كه فرمود: اى جابر، اگر ميخواهى دعا كنى پس مستجاب شود، پس بخوان خدا را به اسماء آنان كه محبوبترين اسماء است نزد خداوند. يعنى اسم پيامبر محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و اميرالمؤ منين على و فاطمه و حسن و حسينعليه‌السلام م ، به قرينه اول روايت

از كتاب بشاره المصطفى از ابوحمزه ثمالى از امام باقرعليه‌السلام نقل است كه فرمود: هر كس بخواند خدا را به سبب ما و به واسطه ما، رستگار مى شود. و اگر بخواند به غير ما، هلاك شده و طلب هلاكت نموده(٢٩)

توسل انبيا به محمد و آل محمدعليه‌السلام

لذا حضرت آدمعليه‌السلام متوسل شد به محمد و آل محمد و به حق آنان خدا را قسم داد تا توبه اش قبول شد. و همين بود كلماتى كه حضرت آدمعليه‌السلام تلقى كرد از جانب پروردگارش چنانكه در روايات زيادى كه در تفسير برهان در ذيل آيه شريفه : «فتلقى آدم من ربه كلمات» نقل فرموده ، تصريح شده است

نوح پيغمبرعليه‌السلام در ميان كشتى وقتى كه ترسيد از غرق شدن ، خدا را به حق محمد و آل محمد خواند و نجات خواست ، خداوند او را نجات داد.

و حضرت ابراهيمعليه‌السلام وقتى كه ميان آتش او را انداختند، سوال كرد از خدا به حق محمد و آل محمد و نجات خواست خداوند او را نجات داد.

حضرت يعقوبعليه‌السلام متوسل شد، جبرئيل بر او نازل شد عرض كرد: آيا تعليم نكنم به تو دعايى كه خدا چشم تو را شفا دهد و يوسف و ابن يامين را به تو برگرداند؟ فرمود: بلى عرض كرد: بگو آن دعايى كه پدرت آدم خواند و توبه اش قبول شد و نوح گفت و از غرق شدن نجات يافت و ابراهيمعليه‌السلام گفت و آتش بر او سرد و سلامت شد. حضرت يعقوب فرمود: چيست ؟ عرض ‍ كرد: بگو پروردگار من سوال مى كنم از تو به حق محمد و على و فاطمه و حسن و حسين كه يوسف و ابن يامين را به من برگردانى و چشم مرا شفا دهى پس گفت و فرج رسيد و چشم او خوب شد.

حضرت يوسفعليه‌السلام در زندان عرض كرد: خدايا، من از تو سوال مى كنم به حق محمد و اهل بيت او كه به من فرج دهى پس گفت و فرج او رسيد.

توسل حضرت موسىعليه‌السلام به محمد و آل محمد عليه‌السلام

حضرت موسىعليه‌السلام وقتى كه عصا را انداخت و از او ترسيد گفت : خدايا، سوال مى كنم از تو به حق محمد و آل محمد كه مرا ايمن بگردان پس خدا فرمود: «لا تخف انك انت الاعلى». يعنى : نترس تويى اعلى

وقتى كه عصا را زد به دريا، خداوند را خواند به حق آنان ، پس خدا دريا را شكافت و آن را خشك نمود براى عبور بنى اسرائيل

و وقتى كه بنى اسرائيل گفتند: ايمان نمى آوريم تا آنكه خدا را ببينيم ، صاعقه آنان را گرفت و سوزانيد. حضرت موسىعليه‌السلام به باقى فرمود: آيا شما قبول مى كنيد و اگر نه ملحق به آنان مى شويد؟ گفتند: ما نمى دانيم اين صاعقه آنان را براى چه سوزانيده پس از پروردگارت سؤ ال كن به حق محمد و آل محمد كه اينان را زنده كند تا ما از آنها سوال كنيم كه براى چه صاعقه آنها را سوزانيد. پس ‍ دعا كرد به همين دعا و زنده شدند. پس سؤ ال كردند از آنها. پس جواب دادند: علت صاعقه براى تاءبى و توقف ما بود از اعتقاد به نبوت محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و اعتقاد به امامت علىعليه‌السلام . و هر آينه به تحقق ديديم بعد از مرگ كه در ممالك پروردگار و آسمانها و حجابها و عرش و كرسى و بهشتها و جهنم ، كسى نافذتر نيست فرمان او از فرمان محمد و آل محمد و اعظم از حيث سلطنت و رياست وقتى كه ما را به آتش بردند، محمد و على ندا كردند ملائكه آتش را كه : اينان را عذاب نكنيد كه مى خواهند زنده شوند به بركت ما.