سفر به عالم برزخ

سفر به عالم برزخ0%

سفر به عالم برزخ نویسنده:
گروه: اصول دین

سفر به عالم برزخ

نویسنده: على رضا اسداللهى فرد
گروه:

مشاهدات: 10290
دانلود: 6641

توضیحات:

سفر به عالم برزخ
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 55 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 10290 / دانلود: 6641
اندازه اندازه اندازه
سفر به عالم برزخ

سفر به عالم برزخ

نویسنده:
فارسی

زنانى كه آرايش مى كنند و خود را به نامحرمان نشان مى دهند

هدايت دست مرا گرفت و گفت : بيا كه سفر ما خيلى طول خواهد كشيد در ادامه مى خواهم باز هم از برخى از زنان ، كه در دنيا خود را زينت مى دادند و به صورت آرايش كرده بين مردم مى رفتند نشان دهم و از احوال آنها آگاه شوى بعد هدايت مرا همراه خود به يك محل هولناكى برد كه در آنجا زنانى را ديديم كه گوشت بدنشان را خود مى خوردند و آتش از زير پاهايشان زبانه مى كشيد.(٦٥) گفتم : هدايت ، اينها چه كردند كه گوشت بدن خودشان را مى خورند و در آتش عذاب مى كشند؟

گفت : اينها زنانى هستند كه آرايش مى كردند و بيرون از خانه به غير از شوهرانشان ، آنها را مى ديدند.

اين زنها خود را با آرايش ، زيبا جلوه مى دادند تا نامحرمان ببينند و به گناه بيافتند. اينها كسانى هستند كه بسيارى از خانواده را متلاشى كرده اند. اگر اينها خود را بزك نمى كردند و با حالت شيطانى بيرون نمى آمدند، مردان بسيارى كه دل به زندگى خانوادگى بسته بودند و به زن و فرزندان خود عشق مى ورزيدند از همسران خود دلسرد نمى شدند و به طلاق منجر نمى شد. اينها باعث نابودى بنيان خانواده شدند. عرض كردم : دوست عزيز بيشتر توضيح بده چطور اينها نظام خانواده را متلاشى كردند.

هدايت : زنانى كه براى بيرون رفتن از خانه در جلوى آينه مى ايستند و با وسايل آرايش سر و صورتشان را تزيين مى كنند در حقيقت ، ظاهرى كه واقعى نيست واقعى جلوه گر مى شود و اين پرده اى است باطل كه روى حقيقت مى كشند و بيننده به خيال اينكه اينها زيبايند فريب مى خورد و به گناه مى افتند.

در اثناى صحبت هدايت ، كلامش را قطع كردم و گفتم

مى بخشيد زنان نبايد آرايش كنند؟

آيا در همه حال زينت دادن زن ممنوع است ؟هدايت : نگفتم آرايش زن بد است طبق شرع مقدس اسلام كه دورى از نامحرم را براى زن و مرد مصونيت مى داند و زينت زن را براى نامحرمان حرام مى داند عرض كردم و در غير اين صورت زينت زن براى شوهرانشان و يا در محيط خانه خود عبادت محسوب مى شود. (البته تنها در محيط زناشوى ).

گفتم : (با عرض معذرت) آيا مردها كه به اين زنان نگاه مى كنند، گناه نمى كنند؟

هدايت : چرا، مردها نيز نبايد نگاه كنند و در حديثى ، از امام صادقعليه‌السلام داريم ، نگاه كردن تيرى از تيرهاى مسموم شيطان است كه در قلب او مى نشيند.(٦٦) يعنى همانطور كه تير قلب را مى شكافد، نگاه به نامحرم نيز روح را مريض و زخمى مى كند. در اين رابطه بعدا احوال مردانى كه هوس ران بودند، خواهى ديد.باز هم از هدايت ، پرسيدم :

رفيق ! برخى از اين زنها آرايش مى كنند نه به خاطر اينكه نامحرمان به آنها نگاه كنند. بلكه صرفا به خاطر اينكه خجالت مى كشند با چهره خودشان كه خدا عطا نموده بيرون روند و به خود فكر مى كنند، ممكن است مردم به ديده حقارت به آنها نگاه كنند و اينها براى نشان دادن خود براى زنهاى هم طراز، آرايش مى كنند و غرضى هم از اين آرايش كردن ندارند.

هدايت : البته مهم پوشاندن از نامحرمان است ، در هر صورت به هر نحوى اگر نامحرم او را ببيند او معصيت كرده و جايگاهش همين جا است كه مى بينى

زنانى كه به احكام شرع ، اهميت نمى دهند

از آن منزل به منزل ديگرى از منازل جهنم رفتيم و زنانى را ديديم در حالى كه پاهايشان را به دستانشان بسته بودند، مارها و عقربها به آنها هجوم آورده و آنها را نيش مى زدند.(٦٧)

اين صحنه ها خيلى دردناك و تكان دهنده بود اما جزاى همان چيزى بود كه خودشان براى خود خلق كرده بودند و شايد هم هيچ فكر نمى كردند ممكن است روزى با اين صحنه ها روبرو شوند ولى واقعيتى است كه بايد قبول و اين عذاب همان سستى ايمان است كه بايد تحمل كنند و راه خلاصى جز عنايت خدا نيست

هدايت : اين زنها مى دانى چه كردند؟

گفتم : نه

هدايت : بگذار كاملا رفتار اين زنها را در دنيا شرح دهم تا بدانى مستحق عذابند. اينها زنانى بودند بى قيد يعنى به تكاليف شرعى اهميت نمى دادند.

وضوء مى گرفتند تا نماز بخوانند اما وضويى بى طهارت مى گرفتند، و به نماز اهميت نمى دادند و آن را سبك مى شمردند، گاهى مى خواندند و گاهى نمى خواندند، خلاصه اينكه به چيزى كه اهميت نمى دادند فرامين خداوند تبارك و تعالى بود. لباسشان را تطهير نمى كردند.

غسل واجبى كه به عهده شان بود بجا نمى آوردند (مثل غسل جنابت ، غسل حيض ...).

زنانى كثيف و غير نظيف بودند.

عرض كردم : نظيف براى مومن مهم است و از پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم روايت شده كه حضرت فرمودند: «نظافت از ايمان است و ايمان با صاحبش در بهشت خواهد بود.(٦٨) و پر واضح است اين رفتار از اين قبيل زنان نشانه بى ايمانى آنهاست انسان بى ايمان جز اين جايگاهش ‍ نيست و علاوه بر اينكه به نماز كه ستون دين است اهميت ندادند با اينكه خداوند در قرآن فرموده : «واى بر نمازگزاران ، آنها كه نمازهايشان را سبك مى شمارند.(٦٩)

آنها سخن خدا را شنيدند و نشنيده گرفتند.

امروز و فردا كردند و با اين كه «در توبه» به رويشان باز بود، توبه نكردند و جز اين جزاى عملشان نيست

زنان زناكار و فرزندان حرام

من و «هدايت» براى ديدن احوال عده ديگرى از زنان مسلمان ، كه در جهنم به سر مى بردند رفتيم و در آنجا زنانى را ديديم كه كر و لال و كور بودند و در جايگاهى از آتش قرار گرفته بودند، مثل كسى را كه در گودال پر از آتش بياندازند در حالى كه مغزشان از بينى بيرون مى زد و بدنشان از جزام و برص ، قطعه ، قطعه مى شد.(٧٠)

گفتم : لابد اينها خيلى گنهكارند، مگر چه عمل زشتى را مرتكب شدند كه به اين عذاب گرفتارند؟

هدايت : اينها زنانى ، زناكار بودند كه فرزند حرام را كه از زنا، به دنيا مى آوردند به شوهرشان نسبت مى دادند و مى گفتند اين فرزند از فراش ‍ توست من از اين كارهايى كه توسط زنان صورت مى گرفت متعجب بودم به خود مى گفتم چطور يك زن در حالى كه بايد امانت دار باشد به خيانت مى پردازد؟

ما روايات بسيارى در دنيا از بزرگان و پيشوايان شنيده بوديم كه سفارش مى فرمودند؛ «امانتدارى از اركان ايمان است(٧١) »

مومن بايد امين باشد و يكى از صفات بارز نبى اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم همين امانت دارى ايشان بود كه به محمد امين لقب گرفت

هدايت : بله ، همه اين حرفها درست ، اما در فلسفه دين ما گفتار با عمل خيلى فاصله دارد و تا گفتار با عمل يكى نشود گفتار ارزش ندارد. البته ، مى دانى كه چه مى گويم ؟!

گفتم : بله ولى دوست دارم براى من بيشتر، توضيح دهيد تا در اعماق جانم ، جاى بگيرد.

هدايت : ببين ممكن است ادعا كنم يك پهلوانم ، يا هر چيز ديگر، ادعا زمانى پذيرفته است كه عملا نشان داده شود.

مثل آقايى كه مى گويد من پهلوانم ، تا با پهلوانى قوى پنجه كشتى نگيرد و در ميدان مبارزه بر حريف خود غلبه نكند، پهلوان نيست

چه بسيار بودند قبل از جنگها مى گفتند: من چنان مى جنگم و بهمان مى كنم اما وقتى به ميدان آمدند و لبه هاى تيز شمشيرهاى برهنه را مشاهده كردند فرار كردند و اينجا است كه بايد گفت به خاطر همين سختى است كه عمل خوب ارزش پيدا مى كند.

نمى گويم نمى شود كار خوب كرد مى گويم كار خوب زحمت مى خواهد و خداوند بزرگ هم بهشت را براى اين رنج و مشقت مرحمت مى كند.

گفتم : بله ، فرمايش شما كاملا متين و جالب بود. و اين زنها كه امين نبودند و به شوهرشان خيانت كردند در حقيقت از همان زمانى كه خود را شناختند نخواستند، ثواب لذت بردبارى و صبر را ببرند و از همان اول ، سست برخورد كردند و به ابليس اجازه دادند تا بر آنها حكم راند و عاقبت ، آنها را به اين روز انداخت كه مى بينيم

زنانى كه خود را به نامحرمان عرضه مى كنند

هدايت دستم را گرفت و گفت : برويم كه دير شد و مرا به منزلى برد كه آنجا، زنانى را ديديم كه با قيچى آتشين ، گوشت بدنشان را از سر، پا و جاهاى مختلف بدن مى بريدند(٧٢) و نعره صدايشان گوش فلك را كر مى كرد و كسى به فريادشان نمى رسيد.خيلى عجيب و اسف بار و دلخراش بود و منم از اين حالت سرم گيج رفت و افتادم هدايت گفت : مى بينى ! اين زنها، زنان زناكار بودند و خود را براى مردهاى اجنبى عرضه مى كردند و حال عذاب ، لذت زودگذر آن زمان را مى بينند. اين زنها خيال مى كردند حساب و كتابى نيست ، اعاذن ا الله ، خيال مى كردند خدا آنها را نمى بيند و در محضر خدا به كار زشت و ناپسند دست مى زدند و با غفلت از دنيا رفتند و دچار اين عذاب سخت الهى گشتند.

آرى تحمل عذاب براى امثال ما كه تاب و توان آتش چوب كبريت را نداريم سخت است و عذاب آن دلخراش اما اين عذاب عذابى است كه خودشان مهيا كرده بودند.

با اينكه خدا فرموده بود «با دست خود، خود را به هلاكت نرسانيد.(٧٣) » با اين حال زندگى زودگذر دنيا را به زندگى ابدى آخرت ترجيح دادند.

آنها مى توانستند، خوب باشند و از بهشت بهره مند شوند. مى توانستند، توبه كنند و از كارهاى پست روگردان باشند و اصلاح شوند ولى نخواستند.

گفتم : آيا براى اين قبيل زنها نيز «توبه» باز است ؟

هدايت : البته ، كه در توبه به رويشان باز بوده و تا انسان نفس مى كشد هر چقدر هم كه گنهكار باشد در صورتى كه از روى صداقت و واقعا از اعمال بد خود پشيمان شود، و خود را اصلاح كند، خداوند كريم او را مى پذيرد و توبه اش را قبول مى كند زيرا يكى از اسماء خداوند تواب است يعنى بسيار توبه پذير است(٧٤)

گفتم : ما انسانها چقدر بيچاره و بدبختيم اين همه امكانات و راه ها براى سعادت و كاميابى ابدى باز بوده و ما استفاده نكرديم ، واحسرتاه از اين فرصتها. خداوند اين همه بهانه قرار داده كه ما برگرديم و فريب ابليس را نخوريم و آتش جهنم را به جان نخريم در حالى كه نديده گرفتيم و حرف شيطان را كه دشمن سر سخت انسانيت بود، گوش داديم و فرمايش خدا را كه خالق ما بود و به ما از رگهاى گردنمان نزديك تر بود نشنيديم(٧٥)

چقدر خداوند بزرگ فرمود: «آى انسان شيطان دشمن شماست ، او دشمنى آشكار با شما دارد، از او به پرهيزيد(٧٦) ما انسانها، مثل اينكه گوش نداشتيم و يا كر بوديم ، نمى شنيديم و كور بوديم ، نمى ديديم

و حالا اين عذاب را كه با ذره ، ذره لذتهاى حرام ، به وجود آمده بايد خريدار باشيد و راه فرار و توبه ديگر «عالم برزخ» نيست و اگر راهى بود تنها و تنها در دنيا امكان داشت و بعد از مرگ هرگز!

زنانى كه قوادى مى كنند

سپس زنانى را ديديم كه صورت و بدنشان مى سوخت و امعاء و احشاى خودشان را مى خوردند.(٧٧)

گفتم جناب هدايت : اين زنها چه كار كردند؟

هدايت : اين زنها، زنهايى بودند كه قوادى مى كردند.

عرض كردم : قوادى !

- قوادى ديگر چيست ؟

هدايت : قوادى يعنى «واسطه گرى بين زن و مرد به صورت حرام».

گفتم : يعنى اين عده زن و مرد نامحرم را به هم مى رساندند.

هدايت : بله ، اينها واسطه و دلال اين كار بودند و زنان را مى فريفتند و با مردها جمع مى كردند.

گفتم : چه كار زشتى و اين كار دو گناه محسوب مى شود، اول اينكه دوست داشتن اشاعه فحشاء است ، و دوم اينكه گمراه كردن انسان است و هر كس ، انسانى را گمراه كند مثل اين است كه تمام انسانها را گمراه كرده است(٧٨)

هدايت : بله كاملا درست است و به همين علت اينها صورت و بدنشان مى سوزد و روده هايشان را مى خورند.

ببين انسان در گرو اعمال خودش هست(٧٩)، و طبق همان اعمال نيز جزا مى شود. و به چيزى كه خودمان درست كرديم نبايد گله مند باشيم

گفتم : بله ، فرمايش شما، كاملا صحيح است

متاسفانه ، وزر و وبال منحرف شده به گردن خود منحرف است و چه خوب بود آنهايى كه كارشان انحراف كردن مردم است مى فهميدند و در صدد اصلاح خود بودند و اين عذاب را متحمل نمى شدند.

احوال زنان سخن چين و دروغگو

رفتيم و رفتيم و به جايى از جهنم رسيديم كه در آنجا عده اى را ديديم كه سر خوك داشتند و بدن الاغ ، و هزاران هزار، از انواع عذابها بر آنها وارد مى كردند تا خواستم بپرسم علت چيست ؟

هدايت گفت : اينها زنان سخن چين و نمام و دروغگو بودند و سخن اين و آن را به ديگرى مى بردند و دروغ مى بستند.(٨٠)

اين زنها به نقل سخن ديگران ، مابين مردم دشمنى ايجاد مى كردند.

گفتم : سخن چين ، تفرقه بين مردم ايجاد مى كند و اين از گناهان بزرگ و نابخشودنى است

هدايت : بله

چه بسيار در روايت معصومينعليهم‌السلام آمده كه سخن چينى كار زشت و ناپسند است و ما را از آن منع مى كردند.

مثلا در روايتى از پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آمده كه حضرت فرمود: سخن چين به بهشت داخل نخواهد شد.(٨١)

و يا خبر ديگرى حضرت به اصحاب فرمود: آيا شما را به بدترين تان خبر ندهم ؟

گفتند: بفرماييد يا رسول الله

حضرت فرمود: كسانى كه سخن چينى مى كنند و دوستيها را بهم مى زنند.(٨٢)

احوال زنان خواننده و مداح و حسود

در يكى از منازل جهنم ، زنانى را ديديم كه صورتشان ، شكل سگ بود. از ناحيه پشت آنها آتش وارد مى شد و از دهانشان بيرون مى آمد و تازيانه هاى سهمگين ملائكه غضب هر لحظه بر سر آنها نواخته مى شد، نعره و صدايشان عالم را گرفته بود.(٨٣)

ديدن اين صحنه ها يكى بعد از ديگرى سخت مرا منقلب كرده بود. با خود مى گفتم اى كاش اينها اسير هواى نفس نمى شدند و اينقدر آلوده به گناه نمى گشتند. و در اين خيال بودم كه جناب هدايت فرمود: مى دانم تو در چه فكرى هستى خوب مى دانى كه اهل جهنم به طور كلى افراد معصيت كار و لجوج هستند، اينها بسيار شنيدن ولى گوش ندادند و اگر روزى عقلشان كار كرد و آنها را از كار پست منع نمود، فورا با گناهان اين نور را خاموش ‍ مى كنند.

اينها با دست خود اين عذاب را كسب كردند و انسان همانطور كه قبلا هم گفتم خودش هر بلايى را بر سر خود آورد. همين زنها را مى بينى ، بارها، بارها شنيدند كه نبايد صدايشان را نامحرم بشنود و همچنين شنيدند كه در غير ضرورت با نامحرم زيادتر صحبت نكنند اما كو، گوش شنوا!

تازه اين زنها براى نامحرمان شعر و سرود مى خواندند و هر لحظه كه نامحرم او را براى صداى خوشش تشويق مى كرد سعى مى كردند بهتر و بهتر بخوانند تا بيشتر محبوب واقع شوند، غافل از اينكه براى هر حرفى كه خواندند، آتشى را براى خود برافروختند. و بعضى از اين زنان صدايشان را ضبط مى كردند تا علاوه بر مستمعين حاضر ديگران هم استفاده كنند و چه بسيار جوانان ، دختر و پسر كه با صداهاى اينها، مغلوب هواى نفس شده و براى هميشه گمراه شدند و وزر و وبال آنها نيز به گردن اينها است

آرى اين زنان ، زنان رقاص و خواننده بودند كه براى نامحرم مى خواندند.

ادامه سفر

بعد از ديدن احوال زنان و عذابى كه به آنها داده مى شد جناب هدايت مرا به استراحتگاه برد و ما با انواع و اقسام نوشيدنيها و ميوه هاى خوش ‍ رنگ و معطر در حالى كه به متكاهاى نرم و لطيف تكيه زده بوديم ، توسط مستخدمهاى مودب و زيبا پذيرايى شديم و جالب اينكه هر چه مى خورديم يكى از ديگرى خوشمزه تر و لذيذتر بود و احساس سير شدن نمى كرديم

بعد از استراحت جانانه جناب هدايت فرمود:

پا شو كه فرصت كم و صفر ما طولانى است و از خيلى جاها بايد ديدن كنيم گفتم : فدايت شوم ، اگر ممكن است كمى بيشتر اينجا به استراحت بپردازيم ؟

گفت : نه عزيزم ان شاء الله به موقع خودش

هدف ما فعلا سفر است و شما به زودى به خواست خدا برمى گردى و از نعمتهاى خدا بهره مند مى شوى ، پس زود پاشو كه دير شده است

گفتم : ان شاء الله كجا؟

گفت : به جايى مى برم كه خيال نكنى هر چه عذاب است براى زنان مقرر شده حالا مى خواهم تو را به جايى ببرم كه آنجا ديگر من براى تو توضيح نخواهم داد و اين تو هستى كه بايد از معذبين علت عذاب را بپرسى و پندگيرى

گفتم : من بپرسم ؟

گفت : بله ، تو مى پرسى و آنها موظفند مو به مو سوالات تو را پاسخ دهند.

گفتم : راستش نمى دانم از كجا و چه چيزى بپرسم

گفت : وقتى احوال آنها را ديدى يادت مى آيد كه چه بپرسى

ما وارد منزلى شديم كه ظالمين خود بر افروخته بودند.(٨٤)

ديدار از احوال ظالمين

هدايت : الان به منزلى خواهيم رسيد كه در آنجا گروه ، گروه از ظالمين با درجات عذاب متفاوت قرار دارند و در عذاب قهر خدا بسر مى برند، از اين به بعد ديگر مى خواهم تو از خود آنها علت عذابشان را بپرسى و پندگيرى و خدا را هميشه حاضر و ناظر بدانى

گفتم : چشم ، اما اگر زحمتى نيست در مواردى كه يادآورى نكته اى كه فراموش كردم لازم باشد تذكر بفرماييد تا اين سفر تكميل گردد.

هدايت : در اين منزل با كسانى ديدار و گفتگو خواهى داشت كه به ظالمين معروف هستند.(٨٥)

ظالمين در اينجا در طبقات مختلف از آتش قرار دارند چون كه ظلمى كه مرتكب شدند با هم متفاوت است ، در بعضى از اين طبقات مباشرين ظلم در عذابند، و گروهى ديگر به خاطر كمك به ظالمين عذاب مى شوند و گروهى به خاطر اينكه ظالمين را دوست داشتند در عذابند. آرى اينها علاوه بر ظلمى كه بر خودشان كردند...

من يك لحظه فرمايش هدايت را قطع كردم و با تعجب گفتم :

اينها به خودشان هم ظلم كردند؟

هدايت فرمود: آرى اينها به خودشان نيز ظلم كردند چرا كه ظلم بر ديگران حرام است و اينها آن را مرتكب شدند و با اين ارتكاب آتش ‍ غضب الهى را خريدند. آيا كسى كه خود را دانسته به آتش مى اندازد به خود ظلم نمى كند؟

در حالى كه جايگاه اصلى انسان بهشت است ، نه جهنم و سپس اينها به هم نوع خود كه هر كدام ارزششان از كعبه بالاتر بود ظلم كردند.

اينها با رواج فساد در جوامع بشرى ، همدستان ابليس لعين شدند، انسانيت را منزوى كردند و بالاخره انسان را در رسيدن به محبوب خويش باز داشتند.گفتم : سرورم ، آقاى من ، با اين سخن شيرين و دلپذيرت و ديدن عذاب ظالمين كه انتقام هر ذره از آه هاى مظلومين مى باشد، آرامش خاطرم زياد شد، اجازه بفرماييد درباره و رابطه اعمالشان در دنيا بپرسم

هدايت : محظورى نيست ، ظالمين «لعنهم الله» موظفند به تو پاسخ دهند. برويم كه راه باز است و عبرت زياد.

از يك وادى سر سبز گذشتيم ، كم كم سر سبزى به كويرى سوزناك رسيديم ديگر قدمها قادر نبودند به حركت ادامه دهند، عرق از سر و صورت و تمام بدنم سرازير شده ، تشنگى بر تمام وجودم غلبه كرده بود، ديگر حال حرف زدن نداشتم و يك دفعه به زمين افتادم و دستم سوخت ، سريع به پا خاستم ، فرياد برآوردم آى هدايت ! اينجا كجاست ، من تا به حال اين قدر رنج نديده بودم ؟

هدايت گفت : اينجا وادى نزديك منزل ظالمين است و حرارت آتش به قدرى زياد است كه اطراف آن نيز متاثر شده است

گفتم : قربانت گردم من نخواستم ، من نمى خواهم احوال ظالمين را ببينم ، «گر خانه كس است يك حرف بس است».

گفت : عجب ! خيلى بى طاقت شدى ، اگر تو جاى آنها بودى چه مى كردى ؟گفتم : خدا را سپاس مى گذارم كه نجاتم داد و من جاى آنها نيستم عزيزم ، من حتى به آتش چوب كبريت دنيا، دوام نداشته و ندارم ، چه رسد به اين آتش كه از غضب و قهر خدا نشانت گرفته

هدايت : خواستم بفهمى كه آنها چه مى كشند و الا از همين لحظه ديگر اين وادى و حتى منزل آتشين ظالمين براى تو سرد و سلامت خواهد شد.

صحبت هدايت تمام نشده بود كه من خنكى را احساس كردم مثل آب روى آهن گداخته ريختند و سرد كردند.

من با آرامش تمام همراه دوست عزيزم ، به راه ادامه دادم تا رسيديم به يك دروازه كه در سر در آن نوشته شده بود، «منزلگاه هميشگى ظالمين».

آرى ما به آن منزل رسيديم ، اما دود سياه ، كه آتش در لابلاى آن مخفى شده بود آن منطقه را پوشانده بود و صداى ناله ها و شيون معذبين بر فلك مى رسيد.(٨٦)

خدايا چقدر اين آتش هولناك است و سهمگين ، پروردگارا! تو را شكر مى كنم كه دستم را گرفتى و مرا از اين مهلكه نجاتم دادى

خداوند! بر رسول گراميت و آل او درود فرست كه با زحمات شبانه روزى آنها در ساليان دراز، ما هدايت يافتيم و اين نجات ثمره مشقتهايى است كه آنها متحمل شدند. در اين فكر بودم و با خداى خود خلوت كرده بودم كه صدايى مهيب و خشن افكار مرا به هم زد و من از هراس آن صدا از جا پريدم و گفتم :

چه شده ، چه خبره ؟

هدايت : يكى از ظالمين تو را صدا مى زند.

(رو كردم به طرف ظالم) گفتم : چيه ، چه كار دارى ؟

ظالم گفت : از خدايت بخواه ، يك روز از عذاب ما كم كند.(٨٧)

گفتم : اولا اين درخواست تو از حيطه قدرت من خارج است و تو بايد از مامورين خدا مسئلت كنى و دوم اينكه اينجا درخواست شديدتر كردن عذاب اجابت مى شود نه كاستن عذاب(٨٨)

ظالم : از آنها خواستيم ولى عذاب را بيشتر كردند.

گفتم : بله ، من هم گفتم كه اينجا براى زيادى عذاب راهى هست ولى براى كم شدن آن هرگز.

آى ظالم ، خدا را شكر كه عذاب اليم را دچارتان كرد، يادت مى آمد آن زمان كه پيامبران الهى ، اوصياء آنها اولياء خدا فرياد مى زدند:( قُوا أَنفُسَكُمْ وَأَهْلِيكُمْ نَارًا .) (٨٩ )

يادت مى آيد مظلوم از تو استمداد مى كرد از شكنجه هايى كه مى دادند يك ذره كم كنى و تو از كينه اى كه از ايمان و تقواى او به دل داشتى او را بيشتر شكنجه مى دادى !

آيا بياد دارى به زير دستانت با قهقه و تمسخر دستور مى دادى هيچ به مومنين رحم نكنند و تا توانستند آنها را شكنجه روحى و جسمى دهند؟

آرى خداوند هرگز وعده اش تخلف نمى يابد.(٩٠)

خدايا عذابت را بر اينها چند برابر كن و بر آنها لعنت كن(٩١)

ظالم : ما غلط كرديم ، ما را به دنيا برگردانيد تا خوب عمل كنيم

گفتم : اى دروغگو! شما در دنيا هم كذاب بوديد و در اينجا نيز دروغ مى گوييد. ملعون ! خدا مى داند كه شما دروغ مى گوييد. لذا قبلا هم كه اين درخواست را كرده بوديد، خداوند قبول نفرمود.(٩٢)

حال منتظر باش كه اين ذره اى از عذاب الهى است كه مى بينيد چرا كه عذاب اكبر و بسيار دردناك در روز قيامت منتظر شما است

شما هنوز محاكمه نشده ايد، تازه شاكيان خصوصى ، شكايت مدعى العموم يعنى پيامبران و ائمه و ساير اولياء خدا از شما نشده پس ، منتظر بمانيد.(٩٣)

هدايت گفت : خوب عقده دلت را خالى كردى ، عجب حرفهايى زدى ، آفرين بر تو كه به جا و راست گفتى !

بعد من رو كردم به ظالم و گفتم : از حال خودت به ما بگو چه كردى كه به اين عذاب الهى گرفتار شدى ؟

ظالم از اعمالش در دنيا مى گويد

راستش ما بسيار گنهكاريم ، ما غاصب ، ظالم ، فاسد، و هر چه كه از گناه تصور كنى ، ما به آن وصف شده ايم

گفتم : اگر چنين نبوديد كه جاى شما اينجا نبود، به ما داستانت را بگو

. ظالم : من حق را از صاحبان حق به زور و حيله تصاحب نمودم ، حكومت را كه فقط از آن خداست و خدا آن را به اولياء خود تفويض كرده بود تا بندگان خدا را به راه درست هدايت كنند تا نماز را اقامه كنند و بندگى خداوند را به نحو شايسته بجا آورند از دستشان گرفتم ما براى اينكه چند صباحى با زرق و برق ماديادت دنيوى خوش باشيم امر به معروف و نهى از منكر را به مرور زمان از ميان مردم برداشتيم و فساد را رواج داديم ، آنچه حلال خدا بود، حرام نموديم و آنچه حرام بود، حلال جلوه داديم(٩٤) و مردم را با فرهنگ ابتذال ، همسو كرديم و باطل را چنان جلوه داديم كه فكر كنند هر چه ما مى گوييم احكام خدا است و براى دعاى خود رواياتى را به نفع خود به دروغ جعل كرديم ، و به مرور زمان بر گرده شان ، نشستيم و اين مردم را در مقابل اولياء خداوند كه افرادى راستگو و درستكار بودند و دلسوز، قرار داديم و تا اينكه تبليغات سوء ما در مردم تاثير گذاشت ، با اينكه مردم به درستكارى آنها اعتقاد داشتند اما براى قتل و نابودى آنها مسابقه مى دادند.

گفتم : چطور اين كارها را مى كرديد؟

ظالم : ببين مردم چند دسته اند. گروهى عوام اند و گروه ديگرى خواص و گروه و سوم كسانى هستند كه نه از اين طرفى و نه آن طرفى هستند.

ما ابتدا گروه خواص را البته آنهايى كه شناختشان نسبت به دين عميق نبود ولى در جامعه جا زده بودند، خريديم و با وعده و وعيد با خود همراه نموديم و به بعضى پست و مقام داديم

از اين خواص عده اى كه بسيار خوب بودند و ايمانشان در دلشان رسوخ كرده بود و واقعا خداوند را در همه حال مد نظر داشتند و اينها رهبران واقعى و جانشينان بحق رسول الله بودند تا توانستيم آنها را منزوى كرده و با حيله و مكرهاى فراوان حضور فيزيكى آنها را از بين مردم برداشتيم

گفتم : چه كار كردى كه آنها ديگر در بين مردم نباشند؟

ظالم : اگر راهى بود كه از حضور آنها به نفع حكومت غاصبانه استفاده شود از آن راه مى رفتيم كما اينكه فكر كرديم ، اگر على بن موسى الرضاعليه‌السلام را وليعهد خود كنيم مردم به خاطر خوبى آنها فكر مى كنند ما هم خوبيم و ما هر چه خواستيم مى توانيم عملى كنيم و بعد هر وقت مى ديديم ، اينها هر لحظه حضور داشته باشند به همان ميزان پايه هاى حكومتمان را متزلزل مى كنند مثلا يادم مى آيد على بن موسى الرضاعليه‌السلام يكبار خواست نماز عيد بخواند و كار ديگرى نداشت اما آن نماز چون به شيوه واقعى مى خواست برگذار شود من مانع شدم و نگذاشتم بخواند.(٩٥)

و اگر مى ديديم اوضاع و احوال در بين مردم به خاطر سكوت مردم و ترك امر به معروف و نهى از منكر مساعد است آنها را از بين مى برديم و اين كار به چند صورت انجام مى گرفت :

اول اينكه سالها آنها را در حبس نگه مى داشتيم(٩٦) وقتى مى ديديم در بين مردم ديگر به آن صورت مطرح نيستند سر به نيستشان مى كرديم و براى اينكه قتل ما موجب قيام مردم نشود آنها را به صورت مرموزى يعنى با سم به شهادت مى رسانديم و بعد شايع مى كرديم مريض شدند و به اجل طبيعى مردند.

دوم اينكه از آن عده اى از خواص كه مردم را به قيام بر عليه ما دعوت مى كردند و حاضر نبودند با ما سر سازش فرود بياورند و از طرفى چون عده اى را داشتند كه تا آخرين قطره خون از او و كيان و ارزشهاى اسلامى دفاع كنند آنها را به عنوان خارجيان ،(٩٧) يعنى كسانى كه بر عليه حكومت اسلامى قيام كردند به مردم معرفى مى كرديم

و سپس با تشكيل جبهه جنگ ، مردم را براى نابودى آنها روانه مى كرديم

و براى اينك مردم حرف ما را باور كنند از آن عده خواصى كه با پول و جاه مقام آنها را خريده بوديم ، مثل «شريح قاضى» و ديگران استفاده مى كرديم تا بوسيله فتوايى مبنى بر اينكه قتل اين عده واجب است اقدام كنند. (٩٨)

آنگاه هزاران نفر را براى محو كامل ، خداجويان ، روانه كارزار مى كرديم و حتى آب را از حيّز وجود آنها منع كرده و به طفل شير خواره نيز رحم نمى كرديم .آن ظالم در حالى كه از ظلمهاى خود مى گفت من بياد اما حسينعليه‌السلام اشك مى ريختم چون با او چنين كردند و بر صغير و كبير رحم نكردند و اهل و عيال فرزند رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را به وضع خفت بارى با اسارت بردند.

ظالم خطاب به من گفت : چرا اشك مى ريزيى ؟

گفتم : تو كه سازنده ماجراها هستى ، تو كه عمق جنايتهايى كه كردى مى دانى از من مى پرسى چرا گريه مى كنم ؟

مگر من سنگم كه اشك نريزم در حالى كه بر قتل پسر پيغمبر اسلام سنگ نيز اشك ريخت ، زمين و زمان گريست ، جبرئيل امين گريست و...

مثل ابر بهارى ، اشك از گونه هاى من سرازير مى شد در اين اثنا هدايت خطاب به ظالم گفت :

اى ملعون ! ديگر چه كرديد و از كجا اين جرات را پيدا كرديد؟

ظالم : من و همكارانم از ضعف مردم استفاده كرديم

گفتم : ضعف مردم ! مگر مردم چه ضعفى از خود نشان دادند كه تو و يارانت توانستيد سوء استفاده كنيد؟

ظالم : آرى ما از ضعف مردم استفاده مى كرديم ، مردم از روزى كه رسول خدا سر به زمين گذاشت و رحلت كرد. ضعف خود را نشان دادند يعنى با اينكه همه مى دانستند، جانشين واقعى پيامبر كيست براى تصميمات شورا سكوت كردند و از آن همه مردم كه در غدير خم حضور داشتند. تنها چهار نفر به پا خواستند و اعتراض كردند و اين سكوت مرگ بار پايه هاى ظلم ما را پى ريزى كرد و ما يواش يواش با تعويض و نابودى مهره هاى خوب و جايگزينى مهره هاى بد و پست ، زمينه حكومتمان را فراهم كرديم و بالاخره تا زمان خليفه سوم توانستيم اركان اصلى خود را مستحكم نماييم

و سپس با پراكنده كردن مردم از اطراف على و حسنعليه‌السلام اقدامات خود را به اوج رسانديم

اين خلاصه اى از ظلمهاى ما بود كه به ريزه كاريهاى آن از قبيل شراب خوارى ، ايجاد حرمسرا و ترويج فحشا و زنا و هزاران كار بد ديگر اشاره نمى كنم !

از اينكه مى ديدم ظالمين به اين صورت عذاب مى بينند خوشحال بودم و خداوند را براى اين انتقام شكر مى كردم و آرزو مى كردم مردم احكام الهى را عمل كنند تا اين چنين صحنه هايى ، ديگر تكرار نشود و به عذاب الهى گرفتار نگردند. گفتم : خدايا بر قاتلان حضرت زهرا و امام على و حسن و حسين و على بن الحسين و امام باقر و امام موسى بن جعفر و امام رضا و امام جواد و امام هادى عسكرىعليه‌السلام ، الساعه تا روز قيامت لعنت بفرست و با ظهور وليت امام زمان ، قلب زهراى اطهر را شاد فرما!

هدايت گفت : آمين يا رب العمالمين ، اللهم العن قتله ائمه المسلمين