آموزه نجات از ديدگاه علامه طباطبايى

آموزه نجات از ديدگاه علامه طباطبايى0%

آموزه نجات از ديدگاه علامه طباطبايى نویسنده:
گروه: مفاهیم عقایدی

آموزه نجات از ديدگاه علامه طباطبايى

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: مصطفى آزاديان
گروه: مشاهدات: 12803
دانلود: 1689

توضیحات:

آموزه نجات از ديدگاه علامه طباطبايى
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 91 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 12803 / دانلود: 1689
اندازه اندازه اندازه
آموزه نجات از ديدگاه علامه طباطبايى

آموزه نجات از ديدگاه علامه طباطبايى

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

محبت و اخلاص

در پاسخ به اين پرسش كه چگونه محبت باعث اخلاص مى شود، علامه طباطبايىرحمه‌الله مى نويسد:(٦١٨)

عبادت خدا از ترس عذاب ، آدمى را به زهد وادار مى كند؛ زاهد كارش اين است كه براى نجات از عذاب ، از محرمات الاهى و كارهايى كه در معناى حرام است يعنى ترك واجبات ، اجتناب كند. كسى هم كه طمع بهشت دارد، اين طمع او را به عبادت و انجام كارهاى شايسته وادار مى سازد. پس ‍ عابد نيز كارش اين است كه واجبات الاهى و كارهايى را كه در معناى واجب است يعنى ترك محرمات ، به جا آورد.

بنابراين ، خوف زاهد او را وادار به ترك و رجاء عابد او را وادار به فعل مى كند و هر دو طريق صاحبان خود را به اخلاص براى دين وا مى دارند نه اخلاص براى خدا كه صاحب دين است

محبت خداى سبحان ، قلب را در انحصار و هر چه كه منسوب به اوست ، مانند دين ، نبوت ، ولايت و... درمى آورد و از متعلقات ديگر مانند مال و جاه و فرزندو... پاك مى سازد.

آرى ، محبت به خدا محبت به آثار او نيست هست بنابراين ، انسانى كه عاشق خداست ، از ميان كارها كارى را دوست مى دارد كه خدا دوست بدارد و كارى را دشمن مى دارد كه خدا دشمن بدارد. به خاطر رضاى خدا راضى و به خاطر خشم او خشمگين مى شود و اين محبت ، نورى مى شود كه راه عمل را براى او روشن مى سازد: چنان كه فرمود:( أَوَمَن كَانَ مَيْتًا فَأَحْيَيْنَاهُ وَجَعَلْنَا لَهُ نُورًا يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ ) (٦١٩) و روحى مى شود كه او را به خيرات و اعمال صالح وامى دارد؛ چنان كه فرمود:( وَأَيَّدَهُم بِرُوحٍ مِّنْهُ ) .(٦٢٠)

همين است راز اين كه از چنين كسى جز جميل و خير سر نمى زند و او هيچ مكروه و شرى را مرتكب نمى شود. وى به هيچ چيز از موجودات و حوادث عالم نمى نگرد، مگر آن را دوست بدارد و زيبا ببيند؛ زيرا آنها را آيات و نشانه هاى خدا و تجليات جمال مطلق و حسن غير متناهى و غير مشوب به نقص مى بيند. و به همين دليل اين افراد، در نعمت هاى خدا و مسرتى غرق هستند كه غم و اندوهى با آن نيست

و همچنين در لذت و سرورى غرق هستند كه آلوده به الم و اندوه نيست و در امنيتى غرق هستند كه خوفى از آن نيست ؛ زيرا درد و غم و خوف وقتى عارض مى شوند كه انسان ، سوئى را درك كند و شر و مكروهى را ببيند و كسى كه جز جميل مشاهده نمى كند و وقايع را جز به مراد دل و موافق با رضا نمى بيند؛ اندوه و ترس و هر چيزى ديگرى كه موجب اذيت باشد در او راه ندارد، بلكه چنين شخصى به مرحله اى از سرور و ابتهاج و امنيت گام نهاده كه هيچ مقياسى نمى تواند اندازه اش را معلوم كند و جز خدا هيچ كس ‍ نمى تواند بر آن احاطه يابد. اين مرحله ، مرحله اى است كه نفوس عادى توانايى تعقل و پى بردن به كنه آن را ندارند، مگر به صورت تصورى ناقص

آيه( أَلَا إِنَّ أَوْلِيَاءَ اللَّهِ لَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ ﴿ ۶۲ ﴾ الَّذِينَ آمَنُوا وَكَانُوا يَتَّقُونَ (٦٢١) و نيز آيه( الَّذِينَ آمَنُوا وَلَمْ يَلْبِسُوا إِيمَانَهُم بِظُلْمٍ أُولَـٰئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَهُم مُّهْتَدُونَ ) (٦٢٢) به اين معنا اشاره دارد.

اين دسته از مردم ، همان مقربينى هستند كه به قرب خداى تعالى رستگار شده اند؛ زيرا هيچ چيز ميان آنها و خداوند فاصله نشده است ؛ نه محسوسات و نه موهومات و نه آنچه مورد هوا و خواهش نفس و يا مورد تلبيس شيطان باشد. همه چيز در برابر آنان ايتى خواهد بود كه كاشف از حق تعالى است ؛ نه حجابى كه ميان آنان و حضرتش ساتر شود. به همين جهت ، خداوند علم اليقين را به ايشان افاضه مى كند و حقايقى را كه از ديدگان مادى مستور است براى آنان مكشوف مى سازد:

( كَلَّا إِنَّ كِتَابَ الْأَبْرَارِ لَفِي عِلِّيِّينَ ﴿ ١٨ وَمَا أَدْرَاكَ مَا عِلِّيُّونَ ﴿ ١٩ كِتَابٌ مَّرْقُومٌ ﴿ ٢٠ ﴾يَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ ) (٦٢٣) ( كَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ ) (٦٢٤)

خلاصه آن كه اين طايفه ، متوكلان به خدا و تفويض كنندگان امر به سوى خدا و نيز كسانى هستند كه به قضاى الاهى راضى و خشنود و در برابر اوامر او تسليم هستند؛ زيرا جز خير نمى بينند و جز جميل و زيبا به چشمشان نمى آيد و همين باعث مى شود كه ملكات فاضله و اخلاق كريمه كه با نظر توحيد هماهنگ و سازگار است در دل هايشان مستقر گردد و در نتيجه ، همانگونه كه در عمل مخلصند، در اخلاق نيز مخلص مى شوند؛ معناى اخلاص دين براى خدا نيز همين است :

( هُوَ الْحَيُّ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ فَادْعُوهُ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ ) (٦٢٥)

بنابراين ، يكى از عوامل مهم و اساسى براى نجات و رسيدن به رستگارى ، عمل صالح است و بهترين اعمال شايسته ، آن دسته از اعمالى است كه بهره بيشترى از اخلاص داشته باشد و فاعل عمل ، آن را تنها به منظور قرب و رضاى حق انجام داده باشد.(٦٢٦)

٤ - توبه

از مباحث گذشته پى برديم كه راهكار رسيدن به رستگارى و نجات از دوزخ ، افزون بر هدايت الاهى ، ايمان و عمل صالح است حال نوبت به اين بحث مى رسد كسانى كه ايمان نمى آورند و با حالت كفر از دنيا مى روند و يا كسانى كه به اسلام ايمان مى آورند، اما به خاطر ضعف ايمان و غلبه هواهاى نفسانى و عواملى مانند محيط بد، دوستان ناباب و... مرتكب گناه شده اند و كمتر به اعمال صالح پرداخته اند، آيا اين افراد مى توانند به رستگارى برسند و يا اين كه به شقاوت ابدى دچار خواهند شد؟

در پاسخ به اين پرسش مى گوييم كسانى كه كافر بوده و با همان حال از دنيا رفته اند، بر دو دسته اند:

يك عده افرادى بوده اند كه نامى از دين حق و پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و احكام عقائد اسلامى به گوششان نرسيده و درباره اين مسايل جاهل بوده اند و در جهل خود نيز مقصر نبوده اند؛ اين افراد، در قيامت جزو مستضعفان قرار خواهند گرفت و با لطف و رحمت خداوند، دچار عذاب نخواهند شد.(٦٢٧)

يك دسته از كفار افرادى هستند كه با دين حق آشنا شده اند و به حقانيت آن نيز پى برده اند، اما به خاطر تعصب و عناد و دشمنى ، آن را نپذيرفته اند؛ اين گروه ، دچار شقاوت ابدى مى شوند و در جهنم جاودانه خواهند بود.

آيات زيادى بر اين مطلب دلالت مى كند؛ مانند:( وَالَّذِينَ كَفَرُوا وَكَذَّبُوا بِآيَاتِنَا أُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ ) .(٦٢٨)

تنها راه نجات دسته اخير اين است كه در دنيا با اختيار خود، ايمان بياورند.

درباره كسانى كه ايمان آورده اند، ولى باز هم مرتكب گناه شده اند، بايد گفت : اين دسته از افراد نبايد از رحمت الاهى ماءيوس شوند؛ زيرا ياءس و نااميدى از خدا نيز از گناهان بزرگ به شمار مى آيد. راهكار و عامل اساسى براى نجات اين گروه ، توبه به درگاه الاهى است قبل از پرداختن به بحث توبه ، ضرورى است اندكى درباره گناه و آثار آن بحث شود.

معناى گناه

از ديدگاه قرآن ، هر كارى كه بر خلاف فرمان خداوند باشد، گناه است(٦٢٩) از اين رو، كردار و رفتار ما انسان ها، يا موافق خواست و اراده الاهى است و يا مخالف در صورت نخست اگر با انگيزه و نيت درست انجام گرفته ، اشد. عبادت و در صورت دوم ، گناه ناميده مى شود.

علامه طباطبايىرحمه‌الله در تعريف گناه مى نويسد: گناه هر عملى است كه مايه هتك حرمت عبوديت باشد، و نسبت به مولويت مولا مخالفت شمرده شود. در نهايت ، هر فعل و قولى كه به وجهى با عبوديت منافات داشته باشد گناه شمرده مى شود.(٦٣٠)

قرآن كريم با واژه هاى مختلفى از گناه ياد كرده است كه بيانگر گوناگونى گناه و آثار شوم آن است آن واژه ها عبارتند از:

١ - ذنب ، به معناى دنباله است ؛ چون هر عمل خلافى يك نوع پيامد و دنباله به عنوان مجازات اخروى يا دنيوى دارد.

٢ - معصيت ، به معناى سرپيچى و خروج از فرمان خداست

٣ - اثم ، به معناى سستى و كندى و محروم شدن از پاداش ها است

٤ - سيئه ، به معناى كار زشت است كه موجب اندوه و نكبت مى گردد، در برابر حسنه كه به معناى سعادت و خوشبختى است

٥ - جرم ، در اصل به معناى جدا شدن ميوه از درخت و يا به معناى پست است و آن عملى است كه انسان را از حقيقت و سعادت و هدف جدا مى سازد.

٦ - حرام ، به معناى منع و ممنوعيت است

٧ - خطيئه ، غالبا به معناى گناه غيرعمدى است و گاهى در معناى گناه بزرگ نيز به كار رفته است ؛ مانند آيه ٨١ سوره بقره اين واژه در اصل حالتى است كه براى انسان بر اثر گناه پديد مى آيد و او را از طريق نجات ، قطع مى كند و راه نفوذ انوار هدايت به قلب انسان را مى بندد.(٦٣١)

٨ - فسق ، در اصل به معناى خروج هسته خرما از پوست خود مى باشد و بيانگر خروج گناهكار از مدار اطاعت و بندگى خدا است كه وى با گناه خود، حريم و حصار فرمان الاهى را شكسته و در نتيجه بدون حفاظ مانده است

٩ - فساد، به معناى خروج از حد اعتدال است كه نتيجه اش تباهى است

١٠ - فجور، به معناى دريدگى و پاره شدن پرده حيا و آبرو و دين است كه باعث رسوايى مى شود.

١١ - منكر، در اصل از انكار به معناى ناآشنا است ؛ چرا كه فطرت و عقل سالم ، آن را زشت و بيگانه مى شمرد.

١٢ - فاحشه ، به معناى سخن و كار زشتى است كه در زشتى آن ترديدى نيست و در مواردى به معناى كار بسيار زشت و ننگين و نفرت آور به كار مى رود.

١٣ - خبط، به معناى عدم تعادل به هنگام نشست و برخواست است ؛ گويى گناهكار يك نوع حركت نامتعادل ، همراه با سستى و سقوط دارد.

١٤ - شر، به معناى هر زشتى است كه نوع مردم از آن نفرت دارند و بر عكس ‍ واژه خير، به معناى كارى است كه نوع مردم آن را دوست مى دارند. اين واژه ، اغلب در مورد بلاها و گرفتارى ها به كار مى رود، اما گاهى در مورد گناه نيز به كار رفته است ؛ مانند سوره انزال آيه ٨.

١٥ - لمم «بر وزن قلم» به معناى نزديك شدن به گناه و به معناى اشياء اندك است و در مورد گناهان صغيره به كار مى رود.

١٦ - وزر، به معناى سنگينى است و بيشتر در مورد حمل گناهان ديگران به كار مى رود؛ گناهكار با گناه خود بار سنگينى را به دوش مى كشد. گاهى واژه «نقل» نيز كه به معناى سنگينى است در مورد گناه به كار مى رود؛ مانند سوره عنكبوت آيه ١٣.

١٧ - حنث «بر وزن جنس»، در اصل به معناى تمايل به باطل و بازخواست آمده است و بيشتر در مورد گناه پيمان شكنى و تخلف بعد از تعهد به كار رفته است(٦٣٢)

اقسام گناه

در يك نگاه ، گناهان به دو دسته تقسيم مى شوند:

گناهان كبيره و گناهان صغيره

خداوند مى فرمايد:( إِنْ تَجْتَنِبُوا كَبَائِرَ مَا تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئَاتِكُمْ وَنُدْخِلْكُمْ مُدْخَلًا كَرِيمًا. ) (٦٣٣)

در آيات ديگرى نيز به گناهان بزرگ اشاره مى كند(٦٣٤) و از آنها فهميده مى شود كه گناهان بر دو گونه اند: بزرگ و كوچك

علامه طباطبايىرحمه‌الله مى نويسد: بزرگى معصيت از دو راه فهميده مى شود:

يكى از شدت نهى و اصرار بر آن و دومى ، از تهديد به عذاب(٦٣٥) گناهان در مقايسه با يكديگر صغيره و كبيره مى شوند؛ مانند قتل نفس محترم از روى ظلم ، گناه است و نگاه كردن به زن نامحرم نيز گناه است ، ولى اولى نسبت به دومى كبيره است(٦٣٦) اگر گناه و نافرمانى را نسبت به خداوند بسنجيم ، پى مى بريم كه همه گناهان بزرگ هستند.(٦٣٧)

در روايات اسلامى به تعداد گناهان كبيره اشاره شده است كه عبارتند از: شرك به خدا، نوميدى از رحمت خدا، ايمنى از مكر خدا، عقوق والدين ، قتل نفس ، نسبت زنا به زنان بى گناه دادن ، خوردن مال يتيم ، فرار از جنگ ، رباخوارى ، جادوگرى «سحر»، زنا، سوگند دروغ ، غلول يعنى دزديدن از غنيمت ، ندادن زكات واجب ، شهادت دروغ و كتمان شهادت ، شرب خمر، ترك نماز از روى عمد، ترك هر عملى كه خداوند آن را واجب كرده است و قطع رحم(٦٣٨)

علامه طباطبايىرحمه‌الله درباره گناهان بزرگ و كوچك مباحث زيادى را مطرح كرده است كه به جهت طولانى بودن آن از بيانش خوددارى مى كنم(٦٣٩)

آثار گناه

گناه داراى آثار و پيامدهاى خطرناكى است قرآن كريم به آثار دنيوى و اخروى و نيز آثار معنوى گناه ، فراوان اشاره فرموده است درباره كيفر گناه در دنيا مى فرمايد:

( فَأَنْزَلْنَا عَلَى الَّذِينَ ظَلَمُوا رِجْزًا مِنَ السَّمَاءِ بِمَا كَانُوا يَفْسُقُونَ ) (٦٤٠)

فَأَهْلَكْنَاهُمْ بِذُنُوبِهِمْ ، (٦٤١)

فَتِلْكَ بُيُوتُهُمْ خَاوِيَةً بِمَا ظَلَمُوا ، (٦٤٢)

مِمَّا خَطِيئَاتِهِمْ أُغْرِقُوا ، (٦٤٣)

( فَدَمْدَمَ عَلَيْهِمْ رَبُّهُمْ بِذَنْبِهِمْ فَسَوَّاهَا) (٦٤٤) و آيات ديگر.

در مورد آثار گناه در آخرت مى فرمايد:

( وَمَنْ جَاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَكُبَّتْ وُجُوهُهُمْ فِي النَّارِ هَلْ تُجْزَوْنَ إِلَّا مَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ ،) (٦٤٥)

( وَمَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَإِنَّ لَهُ نَارَ جَهَنَّمَ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا ) (٦٤٦)

(يَوَدُّ الْمُجْرِمُ لَوْ يَفْتَدِي مِنْ عَذَابِ يَوْمِئِذٍ بِبَنِيهِ وَصَاحِبَتِهِ وَأَخِيهِ ﴿ ١٢ وَفَصِيلَتِهِ الَّتِي تُؤْوِيهِ ﴿ ١٣ وَمَن فِي الْأَرْضِ جَمِيعًا ثُمَّ يُنجِيهِ ﴿ ١٤ كَلَّا ۖ إِنَّهَا لَظَىٰ ﴿ ١٥ نَزَّاعَةً لِّلشَّوَىٰ )(٦٤٧) و آيات ديگر.

تكرار و مداومت بر گناه ، افزون بر عذاب هاى دنيوى و اخروى ، آثار خاصى بر نفس انسان مى گذارد و موجب تيرگى قلب و مسخ انسان از حالت انسانيت مى شود.

خداوند مى فرمايد:

( أُولَـٰئِكَ الَّذِينَ طَبَعَ اللَّـهُ عَلَىٰ قُلُوبِهِمْ وَسَمْعِهِمْ وَأَبْصَارِهِمْ ۖ وَأُولَـٰئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ ) (٦٤٨)

و در آيه ديگرى آمده :

( ثُمَّ كَانَ عَاقِبَةَ الَّذِينَ أَسَاءُوا السُّوأَى أَنْ كَذَّبُوا بِآيَاتِ اللَّهِ وَكَانُوا بِهَا يَسْتَهْزِئُونَ .) (٦٤٩)

افزون بر آيات قرآنى ، روايات اسلامى نيز به آثار شوم گناه اشاره كرده و پيامدهاى خطرناك آن را برشمرده اند. براى نمونه ، امام صادقعليه‌السلام درباره آثار معنوى گناه مى فرمايد:

ما من شى ء افسد للقلب من خطيئة ان القلب ليواقع الخطيئة فما تزال به حتى تغلب عليه فيصير اعلاه اسفله(٦٥٠)

و در حديثى ديگر، معاذ بن جبل مى گويد: «در منزل ابوايوب انصارى در محضر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بودم و از آن حضرت پرسيدم منظور از آيه( يَوْمَ يُنْفَخُ فِي الصُّورِ فَتَأْتُونَ أَفْوَاجًا ) (٦٥١) چيست ؟

آن حضرت در جواب فرمودند: «ده گروه از امت من در قيامت با چهره هاى مخصوصى كه از ديگران متمايز هستند، وارد صحنه محشر مى شوند. اين گروه ها عبارتند از: ١ - ميمون ، ٢ - خوك ، ٣ - واژگونه ، ٤ - كور، ٥ - گنگ و كر، ٦ - گروهى كه زبان خود را مى جوند و از دهانشان چرك بيرون مى آيد كه همه را ناراحت مى كند، ٧ - گروهى بد بوتر از مردار گنديده ، ٨ - گروهى پوشيده به لباس آتشين و مس گداخته و چسبان ، ٩ - گروهى با دست و پاى بريده ، ١٠ - گروهى آويخته شده بر دارهاى آتشين

گروه اول ، سخن چينها هستند؛ گروه دوم ، حرام خوارها يند؛ گروه سوم ، رباخوارهايند، گروه چهارم ، ستمگران در قضاوت هستند؛ گروه پنجم ، از خودراضى و خودبينان هستند؛ گروه ششم ، علماء و قضات بى عمل هستند؛ گروه هفتم ، آزاردهندگان به همسايه هستند؛ گروه هشتم ، جاسوسان نزد ظالم هستند؛ گروه نهم ، شهوت رانان و كسانى هستند كه مانع اداى حق خدا از اموال خود هستند و گروه دهم متكبرانند.(٦٥٢)

گناه ، افزون بر عذاب هاى دنيوى و اخروى و معنوى ، موجب محروميت هايى نيز در دنيا مى شود؛ مانند: سلب نعمت ، قطع باران ، كوتاهى عمر، پشيمانى ، فقر عمومى ، بيمارى ، تسلط اشرار، رسوايى ، به اجابت نرسيدن دعا و...(٦٥٣)

جبران گناه

انسان براى دورى از آثار گناه ، بايد خيلى سريع به جبران آن بپردازد. از آيات قرآن به دست مى آيد كه جبران گناهان به سه روش ممكن مى باشد.

١ - اجتناب از گناهان كبيره :

به اين معنا كه اگر انسان از ارتكاب گناهان بزرگ خوددارى كند، خداوند با لطف و رحمت خود، گناهان كوچك او را مى آمرزد؛ مانند:( إِنْ تَجْتَنِبُوا كَبَائِرَ مَا تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئَاتِكُمْ ) (٦٥٤)

علامه طباطبايىرحمه‌الله در تفسير اين آيه مى نويسد:

اين آيه شريفه در مقام منت نهادن است و نويدى است كه با عنايتى لطيف و الاهى به گوش مؤ منان مى رسد كه اگر از بعضى گناهان دورى كنند، خداى متعال بعضى ديگر از گناهانشان را مى بخشايد.

نبايد پنداشت كه اين آيه شريفه ،مؤ منان را در ارتكاب گناهان صغيره جراءت مى دهد؛ زيرا بدون ترديد، اين آيه از ارتكاب گناهان كبيره نهى مى كند و نيز از ارتكاب گناه صغيره ، از اين جهت كه مرتكب شونده به آن بى اعتنا باشد، خود مصداقى از مصاديق گناهان كبيره خواهد بود؛ زيرا در اين صورت به معناى طغيان گرى و ناچيز شمردن دستور خداوند است كه از گناهان بزرگ به حساب مى آيد.(٦٥٥)

٢ - شفاعت :

در روز رستاخيز، برخى ازمؤ منان گناهكار، به اذن خدا و وجود ضوابط و شرايطى ، شفاعت شده ، و وارد بهشت مى شوند.(٦٥٦)

٣ - توبه :

توبه از موضوعات اساسى و مورد گفتگوى مفسران و متكلمان اسلامى است كه به اختصار به آن مى پردازيم :

معناى توبه

علامه حلىرحمه‌الله در معناى توبه مى نويسد:

توبه به معناى ندامت و پشيمانى از گناهان گذشته و تصميم بر ترك آن براى هميشه است(٦٥٧)

بنابراين ، توبه داراى دو ركن است : يكى پشيمانى و عزم بر عدم برگشت به گناه بنده گناهكار بايد توبه كند؛ زيرا توبه موجب دفع ضرر مى شود و دفع ضرر واجب است و نيز، پشيمانى بر ترك واجب و يا كار قبيح ، ضرورت دارد.(٦٥٨)

علامه طباطبايىرحمه‌الله معتقد است توبه در لغت به معناى برگشت است و مراد از آن ، برگشت انسان به سوى پروردگار است ؛ برگشتى كه با پشيمانى از گناه همراه باشد(٦٥٩) و پشيمانى همان تاءثر باطنى از كار بد است كه براى ثباتش ، شخص توبه كننده بايد به كارهاى نيكويى بپردازد كه منافى آن كارهاى بد باشد، و اين ، علامت توبه و برگشت از آن كارها است(٦٦٠)

در آموزه هاى اسلامى ، توبه يك حقيقت مطلوب و خوشايند است و به گفته علامهرحمه‌الله داراى معناى وسيعى است كه افزون بر پشيمانى از گناه ، به معناى ايمان از كفر و شرك نيز هست(٦٦١)

توضيح مطلب آن است كه از: گاه قرآن ، انسان موجودى فقير است ؛ فقر و ندارى در حاق ذات او نهفته است چنان كه خداوند فرمود:( يَا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ ) (٦٦٢) و( وَلَا يَمْلِكُونَ لِأَنْفُسِهِمْ ضَرًّا وَلَا نَفْعًا وَلَا يَمْلِكُونَ مَوْتًا وَلَا حَيَاةً وَلَا نُشُورًا ) (٦٦٣)

بنابراين ، براى رسيدن به سعادت و فلاح واقعى خويش ، به هدايت و امداد الاهى نيازمند است خداوند نيز به عنوان خالق و هستى بخش او مى دانست كه اگر انسان به خود وانهاده شود، در پرتگاه شقاوت و دورى از خدا قرار مى گيرد.

چنان كه فرمود:( لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ ﴿۴﴾ ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِينَ )

(٦٦٤) و نيز آيه :( وَإِنْ مِنْكُمْ إِلَّا وَارِدُهَا كَانَ عَلَى رَبِّكَ حَتْمًا مَقْضِيًّا ثُمَّ نُنَجِّي الَّذِينَ اتَّقَوْا وَنَذَرُ الظَّالِمِينَ فِيهَا جِثِيًّا ) (٦٦٥) و نيز مى دانست كه انسان براى ورود به وادى سعادت ، بايد از عواملى كه او را از خداوند دور مى كند و به سوى شقاوت مى كشاند «كفر، شرك و گناه»، پرهيز نمايد و يا اگر احيانا به آن عوامل مبتلا شده است ، خود را از آن جدا سازد. به اين ترتيب ، راه توبه را به روى بندگان خود گشود. توبه به معناى برگشت از كفر و شرك و نيز برگشت از فروعات آن «گناهان» است توبه از كفر و شرك به سبب ايمان است و توبه از معصيت كه بعد از ايمان قرار دارد، به سبب اطاعت است و ايمان و عمل صالح ، انسان را به سعادت واقعى رهنمون شود.(٦٦٦)

با اين بيان ، روشن مى شود كه در اصطلاح قرآن ، توبه داراى معنايى اعم است ؛ اعم از اين كه برگشت از شرك و كفر باشد، يا برگشت از معصيت(٦٦٧) در برگشت به معناى اول مى فرمايد:( الَّذِينَ يَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَمَنْ حَوْلَهُ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَيُؤْمِنُونَ بِهِ وَيَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِينَ آمَنُوا رَبَّنَا وَسِعْتَ كُلَّ شَيْءٍ رَحْمَةً وَعِلْمًا فَاغْفِرْ لِلَّذِينَ تَابُوا وَاتَّبَعُوا سَبِيلَكَ. ) (٦٦٨)

در اين آيه ، به ايمان ، توبه گفته شده است درباره برگشت به معناى دوم خداوند مى فرمايد:

( وَعَلَى الثَّلَاثَةِ الَّذِينَ خُلِّفُوا حَتَّى إِذَا ضَاقَتْ عَلَيْهِمُ الْأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ وَضَاقَتْ عَلَيْهِمْ أَنْفُسُهُمْ وَظَنُّوا أَنْ لَا مَلْجَأَ مِنَ اللَّهِ إِلَّا إِلَيْهِ ثُمَّ تَابَ عَلَيْهِمْ لِيَتُوبُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ ) .(٦٦٩)

توبه و رحمت الاهى

همانگونه كه پيشتر نيز اشاره شد، انسان موجودى سراپا فقر و احتياج است و به هيچ وجه مالك خير و سعادت خود نيست ، مگر به وسيله پروردگار خود.

از اين رو، تمام نعمت ها و توفيقاتى كه نصيب انسان مى شود، از رحمت و لطف خداوند نشاءت مى گيرد. برگشت آدميان از كفر و شرك و گناه ، به سوى ايمان و عمل صالح نيز تنها به عنايت و كمك پروردگار ميسر است به همين خاطر، خداوند فرمود:

( إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَى اللَّهِ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهَالَةٍ ثُمَّ يَتُوبُونَ مِنْ قَرِيبٍ فَأُولَئِكَ يَتُوبُ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَكَانَ اللَّهُ عَلِيمًا حَكِيمًا. ) (٦٧٠)

علامه طباطبايىرحمه‌الله در تفسير اين آيه مى نويسد:

در قرآن كريم ، همه در مورد خدا و هم در مورد بندگان او كلمه توبه به كار رفته است و در اين آيه ، به هر دو نوع اشاره شده است توبه خداوند به اين است كه به رحمت خود برگردد و به بندگان توفيق توبه عنايت كند. آنگونه كه از قرآن فهميده مى شود، توبه بنده به دو توبه از سوى خدا مشتمل است(٦٧١)

در توضيح مطلب مى نويسد:

توبه از سوى بنده ، حسنه است و حسنه نيازمند به نيرو است و همه حسنات و نيروها از خداوند است بنابراين ، تنها خداوند است كه توفيق مى دهد و اسباب را فراهم مى سازد تا بنده ، موفق و متمكن به توبه شود و بتواند از فرورفتگى در لجن زار گناه و دورى از خدا بيرون آيد و به سوى پروردگارش برگردد. پس آنگاه كه اين توفيق را يافت و به سوى خدا برگشت ، نياز دارد كه خداوند با رجوع ديگر خود به رحمت و لطف و عفو و مغفرتش ، دل او را از آلودگى آن گناه پاك كند. اين دو بازگشت از سوى خداى سبحان ، دو توبه است كه توبه عبد در ميان آن دو قرار دارد.

خداوند فرمود:

( ثُمَّ تَابَ عَلَيْهِمْ لِيَتُوبُوا ) ،(٦٧٢) اين همان توبه اولى خدا است نيز فرمود:فَأُولَئِكَ أَتُوبُ عَلَيْهِمْ (٦٧٣) و اين همان توبه دومى خداوند است توبه عبد در ميان آن دو قرار دارد.(٦٧٤)

موضوع ديگرى كه از آيه( إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَى اللّهَ ) به دست مى آيد اين است كه موثر واقع شدن توبه عبد، تنها به آن جهت است كه خداوند وعده آن را به بندگانش داده است و با تعبير على الله بر خود واجب كرده كه توبه بندگانش را بپذيرد. البته منظور از وجوب بر خدا، اين نيست كه او محكوم چيزى و يا حكم كسى واقع شود؛ بلكه به آن معنا است كه خداى تعالى به بندگان خود وعده قبولى توبه شان را داده و او هرگز خلف وعده نمى كند.(٦٧٥)

شرايط پذيرش توبه

خداوند با دو شرط توبه را مى پذيرد:

١ - جهل باعث گناه شده باشد، نه عناد و استكبار در برابر حق

٢ - توبه در زمان حيات و با اختيار صورت بگيرد، نه لحظه اى كه نشانه هاى مرگ پيدا شده باشد.

با ملاحظه اين دو شرط، مشخص مى شود كه توبه دو گروه قبول نمى شود:

١ - افرادى كه با عناد و دشمنى با حق ، به كفر و گناه خود ادامه دهند و با همان حال بميرند؛

٢ - كسانى كه از روى جهل و نادانى به گناه مى پردازند؛ ولى امر توبه را سبك شمرده ، آن را تا لحظه مرگ به تاءخير بيندازند.(٦٧٦)

خداوند در اين زمينه مى فرمايد:

( إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَى اللَّهِ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهَالَةٍ ثُمَّ يَتُوبُونَ مِنْ قَرِيبٍ فَأُولَئِكَ يَتُوبُ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَكَانَ اللَّهُ عَلِيمًا حَكِيمًا وَلَيْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّئَاتِ حَتَّى إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ إِنِّي تُبْتُ الْآنَ وَلَا الَّذِينَ يَمُوتُونَ وَهُمْ كُفَّارٌ أُولَئِكَ أَعْتَدْنَا لَهُمْ عَذَابًا أَلِيمًا ) .(٦٧٧)

بنابراين ، گناهكارى دو جور است :

يكى ، از روى جهالت و غالب آمدن هواهاى نفسانى و شهوت و غضب ، و ديگرى از روى عناد و بد ذاتى و خبث طينت

توبه نيز دو جور است : يكى ، بدون درنگ و ديگرى ، پس از ديدن نشانه هاى مرگ

توبه اى پذيرفته مى شود كه با اختيار و پيش از فرارسيدن آثار مرگ باشد «و آن گناهى توبه مى پذيرد كه ناشى از جهل بوده باشد؛» چون توبه برگشتن بنده به سوى خدا و عبوديت اوست و عبوديت جز در زندگى دنيا كه ظرف اختيار و موطن اطاعت و معصيت است ، تحقق نمى يابد. با ظهور نشانه هاى مرگ ، ديگر اختيارى براى بنده نمى ماند و دو راهى اطاعت و معصيت معنا ندارد تا راه اطاعت را انتخاب كند. چنان كه خداوند درباره اين موقعيت انسان مى فرمايد:

( یوْمَ يَأْتِي بَعْضُ آيَاتِ رَبِّكَ لَا يَنْفَعُ نَفْسًا إِيمَانُهَا لَمْ تَكُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ كَسَبَتْ فِي إِيمَانِهَا خَيْرًا ) (٦٧٨)

و نيز فرمود: َلَمْ يَكُ يَنْفَعُهُمْ إِيمَانُهُمْ لَمَّا رَأَوْا بَأْسَنَا سُنَّتَ اللَّهِ الَّتِي قَدْ خَلَتْ فِي عِبَادِهِ وَخَسِرَ هُنَالِكَ الْكَافِرُونَ ) .(٦٧٩)

اما كسانى كه عمرى به كفر خود ادامه داده ، و در حال كفر مرده اند و بعد از مشاهده آخرت ، اظهار ايمان مى كنند، خداوند توبه شان را نمى پذيرد؛ زيرا ايمان آنها كه همان توبه شان است در آن روز سودى به حالشان ندارد. در قرآن ، و پى درپى بيان شده كه پس از مردن با حالت كفر، هيچ راه نجاتى وجود ندارد و هيچ درخواستى به اجابت نمى رسد؛ مانند:( إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَمَاتُوا وَهُمْ كُفَّارٌ أُولَئِكَ عَلَيْهِمْ لَعْنَةُ اللَّهِ وَالْمَلَائِكَةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِينَ خَالِدِينَ فِيهَا لَا يُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذَابُ وَلَا هُمْ يُنْظَرُونَ ) (٦٨٠) و آيات ديگر.(٦٨١)

البته ، افزون بر اين دو مورد ياد شده كه توبه قبول نمى شود «توبه با ديدن آثار مرگ و توبه كفار پس از مرگ»، موارد ديگرى نيز وجود دارد كه علامه طباطبايىرحمه‌الله به دو مورد اشاره مى كند:

١ - توبه در مورد گناهانى كه مربوط به حقوق الناس است در اين جا مردمى كه صاحب حق هستند بايد از شخص راضى شوند و تا آنها راضى نشوند، توبه فايده ندارد؛ زيرا خداوند براى مردم حقوقى تعيين كرده و آن را محترم شمرده است و تعدى به آن حقوق را ظلم مى داند.

البته اين مطلب ، در يك مورد استثنا دارد و آن ، توبه از شرك است ؛ يعنى كسى كه از شرك توبه كند و اسلام بياورد، همه گناهانش اعم از حق الله و حق الناس بخشيده مى شود.(٦٨٢)

٢ - توبه در مورد گناهانى كه شخص ، آنها را در ميان مردم به صورت سنت درآورده و موجب انحراف آنها از راه حق شده است در اين گونه موارد، وزر و گناه كسانى كه به آن سنت عمل كنند و يا به خاطر آن گمراه شوند، به عهده كسى است كه آن سنت را پايه گذارى كرده است

توبه اين شخص به درگاه الاهى ؛ پذيرفته نمى شود؛ زيرا گناه و آثارش به گونه اى است كه او هرگز قادر نخواهد بود آنها را از بين ببرد. بنابراين ، حقيقت توبه و رجوع به سوى خدا، در مورد اين شخص هيچگاه تحقق نمى يابد.(٦٨٣)