زخم فطرت پرهيزنامه‌ ای از گناه

زخم فطرت پرهيزنامه‌ ای از گناه0%

زخم فطرت پرهيزنامه‌ ای از گناه نویسنده:
گروه: اخلاق اسلامی
صفحات: 5

زخم فطرت پرهيزنامه‌ ای از گناه

نویسنده: سيدحسين اسحاقی
گروه:

صفحات: 5
مشاهدات: 1685
دانلود: 22

توضیحات:

زخم فطرت پرهيزنامه‌ ای از گناه
  • ديباچه

  • پيش‌گفتار

  • فصل نخست: عوامل و آثار گناه

  • مفهوم‌شناسي گناه

  • الف) عوامل گناه

  • 1. دين‌گريزی

  • 2. نادانی

  • 3. فقر و بی ‌نيازی

  • 4. هم‌نشينی با بدان

  • 5. غرور

  • 6. پيروی از نفس اماره

  • 7. دنيا دوستی

  • 8. انکار جهنم

  • 9. هم ‌رنگی با جماعت

  • 10. کوچک شمردن گناه

  • 11. انتشار گناهان

  • 12. تغذيه ناپاک

  • ب) پي‌آمدهاي گناه

  • يک ـ آثار ارتکاب گناه

  • 1. محروم شدن از نماز شب

  • 2. دوري از رحمت الهي

  • 3. اجابت نشدن دعا

  • 4. گريز از حق

  • 5. گمراهي و هلاکت

  • 6. عذاب‌هاي اخروي

  • 7. عذاب دنيوي

  • 8. تسلط بيگانگان بر سرزمين اسلامي

  • 9. زوال نعمت

  • 10. کاهش عمر

  • 11. پي‌آمدهاي جسمي و جاني

  • 12. از ميان رفتن شرم و حيا

  • 13. گناه و تيرگي قلب

  • 14. ارتکاب گناهان ديگر

  • 15. سرمستي و بي ‌خبري

  • 16. پي‌آمدهاي ديگر گناه

  • دو ـ آثار دوري از گناه

  • 1. هدايت

  • 2. کسب روزي

  • 3. آساني جان دادن

  • 4. نجات از دوزخ

  • 5. نجات از عذاب دنيوي

  • 6. رفتن به بهشت

  • فصل دوم : راه‌هاي جلوگيري از گناه و روش‌هاي درمان آن

  • 1. باور به حضور خداوند

  • 2. دوستي و ياد خدا

  • 3. خدا ترسي

  • 4. معاد باوری

  • 5. ايمان به عرضة اعمال به پيشوايان دين

  • 6. توجه به کرامت انسان

  • 7. خرد ورزی

  • 8. حيا و شرم

  • 9. توبه و بازگشت

  • 10. دوري از هم‌نشينان بد

  • الف) دقت در دوست يابي

  • ب) تأثيرپذيري از دوستان

  • ج) ويژگي‌هاي دوستان ناشايست

  • د) پرهيز از دوستان بد نام

  • ه‍) آثار هم‌نشيني با نيکان و بدان

  • و) ويژگي دوستان خوب

  • 11. مرگ باوري

  • 12. استغفار

  • 13. محاسبه نفس و خود انتقادی

  • 14. دوري از هواپرستي

  • 15. شيطان گريزی

  • 16. خويشتن‌داری

  • 17. پيروي از امامان معصوم ( عليهم السلام )

  • 18. عبادت

  • 19. مراقبت از قلب

  • 20. فکر نکردن درباره گناه

  • فرجام سخن

  • منابع

جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 5 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • مشاهدات: 1685 / دانلود: 22
اندازه اندازه اندازه
زخم فطرت پرهيزنامه‌ ای از گناه

زخم فطرت پرهيزنامه‌ ای از گناه

نویسنده:
فارسی
زخم فطرت پرهيزنامه ‌ای از گناه

زخم فطرت
پرهيزنامه‌ ای از گناه

نویسنده : سيدحسين اسحاقی

ديباچه
ابليس از لحظه‌اي که از طاعت حق تعالي سرپيچيد: {فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ} (کهف: ٥٠) و مصيبت عظيم مهجوري گريبانش را گرفت، درصدد فريب و گمراهي و آلوده کردن ذريّه آدم به گناه برآمد و قسم ياد کرد که هيچ کس به جز مخلصين از وسوسه‌هاي فريبندة او رهايي نمي‌يابند.

در فرهنگ اسلامي، گناه و وسوسه‌هاي شيطاني منشأ گمراهي و فريب انسان معرفي شده که آدمي را به مسير خلاف انسانيت و کمال مي‌کشاند. از اين رو، آشنايي با عوامل گناه و آثاري که بر روح و روان انسان بر جاي مي‌گذارد و راه‌هاي مقابله با گناه از امور ضروري زندگي هر انسان مؤمن به پروردگار و علاقه‌مند به صفاي باطن است.

اثري که پيش رو داريد، با عنوان « زخم فطرت » پرهيزنامه‌اي از گناه است که توسط جناب آقاي سيدحسين اسحاقي به قلم تحرير درآمده است. نويسنده محترم کوشيده است با تکيه بر آيات و روايات و با قلمي شيوا و روان عوامل گناه و آثار آن و راه‌هاي پيشگيري و مبارزه با گناهان را بيان نمايد.

اميدواريم که براي زائران به ويژه جوانان علاقه‌مند به ارزش‌هاي انساني و اسلامي مفيد واقع گردد و دست‌مايه‌اي براي رشد و تعالي باشد.

انه ولي التوفيق
گروه اخلاق و اسرار
مرکز تحقيقات حج

پيش‌گفتار
خدايا‍! اگر نمي‌روم آن‌جا که بايد، مرا ببر! اگر مي‌روم آن‌جا که نبايد، بازم دار‍! اگر نمي‌گويم آنچه بايد، گفتنم آموز، اگر مي‌گويم آنچه نبايد، خاموشم ساز! الهي بينايي‌ام ده تا در چاه نيفتم. دانايي‌ام ده تا در راه نمانم. خدايا! نام تو سبزينة وجود من است؛ بي‌نام تو هيچم و بي‌ياد تو دل‌مرده و تاريک، پس اي همه چيزم، لحظه‌اي مرا به خودم وامگذار.

خدايا! هرگاه دستم به سويت دراز مي‌شود، پربهره برمي‌گردد و آن‌گاه که چشمم به درگاهت خيره مي‌شود، روشني مي‌‌گيرد. گفت‌وگوي صميمانه با تو، جانم را طراوت مي‌بخشد و کرامت اشک را در خزانة حال ذخيره مي‌کند. با ياد و نام تو، به خودشناسي مي‌رسم و بارش رحمتت را با همه وجودم حس مي‌کنم. خدايا اين پيوند و قرابت را هيچ‌گاه از من مگير.

آنچه مرا از تو دور مي‌سازد و به سياهي جهالت و تاريکي فرو مي‌برد، گناه و پيروي از خواهش‌هاي نفس است، اما تو در کريمه قرآني‌ات به همه فرموده‌اي: {وَ لا تَقْرَبُوا الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَن‏}؛ « به کارهاي زشت، خواه آشکار و خواه پنهان، نزديک نشويد. » (انعام:١٥١)

بي‌گمان، چنان که ترمز در اتومبيل براي سقوط نکردن در پرتگاه‌ها و جلوگيري از حوادث بايد باشد، اهرم‌هايي چون ايمان به خدا، اعتقاد به حضور او در همه‌جا، خودشناسي، ايمان به معاد، باور به مرگ و خداترسي و ترس از پي‌آمدهاي گناه، براي ضبط و مهار انسان و بازداشتن او از گناه لازم است.

بدون ايمان و تکيه‌گاه معنوي، سازمان‌هاي پليسي و عوامل بازدارنده بيروني نيز هرگز نمي‌توانند از رخ دادن گناهان به شايستگي جلوگيري کنند، اما ايمان و اعتقاد دروني، در بازدارندگي آدمي بسيار تأثير مي‌گذارد. اگر آدمي اين آيه قرآني را باور کند، بي‌گمان از غفلت و بي‌خبري و غلتيدن به پرتگاه گناه رهايي مي‌يابد: {أَ لَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يَري‏}؛ « آيا انسان نمي‌داند که خداوند همه اعمالش را مي‌بيند. » (علق:١٤)

انديشه درست همراه با ايمان ناب، همچون آينه‌اي بي‌غبار و صيقلي، زيبايي‌ها و زشتي‌ها را نشان مي‌دهد. حضرت علي ( عليه السلام ) مي‌فرمايد: « ما زَلَّ مَنْ اَحْسَنَ الْفِکْرَ » (١)؛ « کسي که نيکو بينديشد، دست‌خوش لغزش نمي‌شود ».

همچنين، اگر آدمي شخصيت و کرامت خويش را به درستي بشناسد، به آساني به آلودگي تن نمي‌دهد. مگر نه اينکه خداوند انسان‌ها را گرامي داشته و فرموده است: {وَ لَقَدْ كَرَّمْنا بَني‏ آدَمَ } (اسراء:٧٠)؛ پس چرا آدمي از گناه کناره نمي‌گيرد؟‌ چرا آدمي کرامتش را زير پا مي‌نهد و گناه خويش را کوچک مي‌شمارد؟

مگر رسول الله ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نفرموده‌اند:

مؤمن گناهش را آنچنان مي‌نگرد که گويي او در زير سنگ بزرگي قرار گرفته و ترس آن دارد که آن سنگ بر سر او فرود آيد، ولي کافر گناه خود را چون پشه‌اي مي‌نگرد که از کنار بيني‌اش عبور کند.(٢)

مگر آدمي نمي‌داند که زندگي‌اش، خواه‌ نيک و خواه بد، پي‌آمدهايي در دنيا و آخرت دارد و اعمال او چون بذري است که در جهان کاشته مي‌شود؛ اگر بذر گلي باشد، گلستان و اگر دانه خاري باشد، خارستان پديد مي‌آورد، مولوي مي‌گويد:

اين جهان، کوه است و فعل ما ندا سوي ما آيد نداها را iiصدا

هر رفتار و کنشي به حقيقت با واکنشي همراه است. خداوند قهّار مي‌فرمايد: {مِمَّا خَطيئاتِهِمْ أُغْرِقُوا}؛ « آنها به خاطر گناهانشان غرق شدند. » (نوح:٢٥)

امام باقر ( عليه السلام ) مي‌فرمايد: « و ما مِنْ نَکْبَةٍ تُصيبُ الْعَبْدَ اِلاّ بِذَنْبٍ » (٣)؛ « هيچ رنج و سختي به بنده نرسد، مگر به خاطر گناه ».

همچنين گناهان گوناگون آثار مختلفي مانند قساوت قلب، اجابت نشدن دعا، محروم شدن از شيريني بندگي و عبادت، نزول بلاهاي ناگهاني، فقر و بيماري، سلب شدن نعمت و قطع شدن روزي و... دارند.

امام باقر ( عليه السلام ) در اين باره مي‌فرمايد: « اِنَّ الرَّجُلَ لَيُذْنِبُ فَيُدْرَءُ عَنْهُ الرِّزْقُ » (٤)؛ « انسان گناه مي‌کند و در نتيجه روزي از او دور مي‌شود ».

فصل نخست: عوامل و آثار گناه

مفهوم‌شناسي گناه
گناه با نام‌هايي مانند « اثم »، « جُرم » و « معصيت » شناخته مي‌شود. همچنين گناه در اصطلاح به معناي ارتکاب کاري حرام و ناپسند يا ترک عملي واجب است؛ هر عملي که فرد با آن از حدود الهي مي‌گذرد. قرآن مجيد با واژه‌هاي ذنب، معصيت، اثم، سيئه، جرم، خطيئه، فسق، فساد، فجور، منکر، فاحشه، شر، لمم و وزر از گناه ياد کرده است.

گناه از ديد حقوقي، در معناي خروج از قانون‌هاي وضع شده به انگيزه حفظ مصلحت و از ديد طبيعي و اجتماعي، نداشتن نظم عمومي و ضامن نشدن بقاي آن و رفتارهاي ناسازگار با پديده‌هاي مادي و اجتماعي به کار مي‌رود. از ديدگاه ديني نيز کارهاي ناسازگار با قانون‌هاي طبيعي و اجتماعي يا فضيلت‌هاي اخلاقي، شرافت انساني، عفت عمومي و سعادت اجتماعي گناه به شمار مي‌‌آيد و برخي از نمونه‌هاي آن کيفر دارد. بنابراين، دين با ديد گسترده‌تري به گناه مي‌نگرد و افزون بر توجه به سلامت جسمي و اجتماعي، سلامت روح و آرامش فکر و جان را مهم مي‌شمرد.

الف) عوامل گناه
بي‌گمان، هر معلولي، علتي دارد؛ يعني بدون فراهم شدن زمينه تحققش پديد نمي‌آيد. اين سخن، درباره ارتکاب گناه نيز درست است و از اين رو، با شناخت علل ارتکاب گناه، در پي خشکاندن ريشه‌هاي آن بايد برآمد. عوامل گناه را چنين مي‌توان برشمرد:

١. دين‌گريزی
کسي که به خدا و فرمان‌هاي او ايمان دارد، هيچ‌گاه گناه نمي‌کند و خود را به زشتي‌ها نمي‌آلايد. امروز همه مفاسد گريبان‌گير جوامع و خانواده‌‌ها، بر اثر ضعف مباني ديني و پاي‌بند نبودن به اصول مذهبي پديد مي‌آيند؛ زيرا هر اندازه مباني و باورهاي مذهبي افراد ضعيف شود، از کمالات و فضايل انساني دورتر مي‌‌شوند.

دين‌گريزان، چنان لجام گسيخته و بي‌بند و بار و نافرمانند که از هيچ برنامه و قانوني جز شهوت و هوا و هوس پيروي نمي‌کنند. خداوند در قرآن مجيد، افرادي را که ايمان و عمل صالح ندارند و يکديگر را به حق و درستي سفارش نمي‌کنند، در خسران و زيان مي‌داند:

{وَ الْعَصْرِ (١) إِنَّ الْإِنْسانَ لَفي‏ خُسْرٍ (٢) إِلاَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ (٣)} (عصر:١ـ٣)

سوگند به عصر که انسان در زيان‌کاري است؛ مگر کساني که ايمان آوردند و کارهاي شايسته انجام دادند و يکديگر را به حق و صبر سفارش کردند.

بي‌گمان، هيچ نيرويي مانند ايمان و عمل صالح نمي‌تواند، آدمي را از لغزش باز دارد و او را در برابر گناه و سيه‌روزي نگاه‌باني کند. امام صادق ( عليه السلام ) در اين‌باره مي‌فرمايد: « المؤمِنُ لايَغْلِبُهُ فَرْجُهُ وَلا يَفْضَحُهُ بَطْنُهُ » (٥)؛ « مؤمن، مغلوب شهوت جنسي نمي‌شود و شکمش او را رسوا نمي‌سازد ».

امام باقر ( عليه السلام ) نيز درباره نشانه‌هاي مؤمن چنين مي‌فرمايد:

اِنّما الْمُؤمِنُ الّذي اِذا رَضِيَ لَمْ يُدْخِلْهُ رِضاهُ في اِثْمٍ وَلا باطِلٍ.(٦)

مؤمن، کسي است که چون شادمان شود، اين شادماني، وي را به گناه و کار باطل وارد نکند.

٢. نادانی
ناداني، اصل و سرچشمة‌ هر شرّ و تاريکي وحشت‌زايي است که آدمي کورکورانه در آن مي ‌رود. خداوند منّان با پرده‌برداري از وضع اسف‌بار برخي از آدميان در خروج از جادة تعادل و سلامت و غلطيدن در پرتگاه شهوت مي‌فرمايد:

{أَ إِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجالَ شَهْوَةً مِنْ دُونِ النِّساءِ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُون‏} (نمل:٥٥)

آيا شما از روي شهوت، به جاي زنان، نزد مردان مي‌آييد، بلکه شما مردمي نا آگاهيد.

استاد جوادي آملي درباره اهميت تقويت معرفت ديني مي‌گويد:

اگر مشکل معرفتي کسي حل شود، ديگر گناه نمي‌کند. غالب موارد گناه از اينجا نشئت مي‌گيرد که گناه‌کار نمي‌داند سر سفره چه کسي نشسته است.(٧)

يوسف ( عليه السلام ) نيز سرچشمه گناه برادران خود را ناداني مي‌داند و مي‌گويد: « آيا دانستيد، آنگاه که شما ناآگاه بوديد و با يوسف و برادرش چه کرديد ».(٨)

جهل و ناداني در آموزه‌هاي روايي نيز، از زمينه‌هاي گناه شمرده شده است. امام علي ( عليه السلام ) در عهدنامه خود به مالک اشتر مي‌فرمايد: « لا يَجْتَرِئُ عَلَي اللهِ إِلاَّ جَاهِلٌ شَقِيٌّ‏ » (٩)؛ « گستاخي و جرأت بر (نافرماني) خداوند را جز جاهل و شقي، روا نمي‌دارد ».

آن حضرت همچنين فرموده است:

اَلْجَهْلُ مَعْدِنُ الشَّرِِّ، اَلْجَهْلُ أَصْلُ كُلِّ شَرٍّ، اَلْجَهْلُ يُفْسِدُ الْمَعَادَ.(١٠)

جهل مرکز زشتي است، جهل ريشه و پايه زشتي است، جهل موجب تباهي معاد انسان است.

آن حضرت در سخني ديگر مي‌فرمايند: « شکايت به خدا مي‌برم از گروهي که در جهل و ناداني زندگي مي‌کنند ».(١١)

٣. فقر و بی ‌نيازی
فقر و بي‌نيازي، دو خاستگاه انحراف و گناه شمرده مي‌شوند؛ زيرا فقير براي از ميان بردن ناتواني‌هاي برآمده از فقر، به کارهاي نامشروع دست مي‌زند و انسان بي‌نياز و توان‌گر نيز بر پايه غرور برخاسته از مال و ثروتش، به خوش‌گذراني و زير پاگذاشتن فضيلت‌هاي اخلاقي رومي‌آورد، پس هر دو به دام شيطان گرفتار مي‌آيند؛ چنان‌که قرآن مجيد در اين‌باره مي‌فرمايد:

{كَلاَّ إِنَّ الْإِنْسانَ لَيَطْغي‏ (٦) أَنْ رَآهُ اسْتَغْني‏ (٧)} (علق: ٦و٧)

هرگز، همانا انسان همين که خود را بي‌نياز ببيند، سرکشي در پيش مي‌گيرد.

رويدادهاي تاريخي نيز بر پيوند گناه و دارايي گواهي مي‌دهند. براي نمونه، ثعلبه، با خدا پيمان بسته بود که اگر ثروتمند شود، به نيازمندان صدقه دهد، اما هنگامي که خداوند مال فراواني بدو بخشيد، وي بخل ورزيد و زکات نداد. از اين رو، آياتي درباره‌اش نازل شد و نفاق را به وي نسبت داد.(١٢) اين کار، پي‌آمد وسوسه شيطان و چيرگي غرور و آز به مال دنيا بر او بود که به بخل‌ورزي در نعمت خدا وادارش کرد.

قرآن مجيد، سرمايه‌هايي را که موجب غرور و مستي مي‌شود، زمينه‌ساز گناهان مي‌شمارد و مي‌فرمايد:

{وَ كَمْ أَهْلَكْنا مِنْ قَرْيَةٍ بَطِرَتْ مَعيشَتَها فَتِلْكَ مَساكِنُهُمْ لَمْ تُسْكَنْ مِنْ بَعْدِهِمْ إِلاَّ قَليلاً } (قصص: ٥٨)

و چه بسيار از [مردم] شهرها و آبادي‌هايي را به هلاکت رسانديم که زندگي را با سرمستي و غرور گذرانده بودند، اين خانه‌هاي آنان است که [ويران شده] و بعد از آنان جز اندکي، کسي در آن سکونت نکرد.

{أَلْهاكُمُ التَّكاثُر} (تکاثر: ١)

تفاخر و فزون‌طلبي شما را سرگرم و غافل ساخت.

رسول اکرم ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) در اين‌باره مي‌فرمايد:

اَلتَكَاثُرُ [فِي] الأَمْوَالِ جَمْعُهَا مِنْ غَيْرِ حَقِّهَا وَمَنْعُهَا مِنْ حَقِّهَا وَسَدُّهَا فِي الأَوْعِيَةِ.(١٣)

تکاثر در اموال، انباشت ثروت‌ها، از راه‌هاي نامشروع و خودداري از اداي حق آن و اندوختن آن در خزانه‌ها و صندوق‌ها است.

از سوي ديگر فقر نيز گاهي آدمي را به بيراهه و گناه مي‌کشاند، اميرالمؤمنين علي ( عليه السلام ) به فرزندش محمد حنفيّه مي‌فرمايد:

فرزندم! از فقر بر تو مي‌ترسم، از آن به خدا پناه ببر، چرا که فقر، دين انسان را ناقص، و عقل و فکر او را مضطرب و مردم را نسبت به او، و او را نسبت به مردم بدبين مي‌سازد.(١٤)

حضرت رسول اکرم ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) در اين‌باره چنين دعا مي‌کند:

اَللَّهُمَّ بَارِكْ لَنا فِي الْخُبْزِ وَلا تُفَرِّقْ بَيْنَنا وَبَيْنَهُ فَلَوْلا الْخُبْزُ ما صَلَّيْنا وَلا صُمْنا وَلا أَدَّيْنا فَرَائِضَ رَبِّنا.(١٥)

بار خدايا! به نان ما برکت ده و بين ما و نان جدايي ميفکن، اگر نان نباشد، نماز نمي‌خوانيم و روزه نمي‌گيريم و واجبات خود را ادا نمي‌کنيم.

البته روايات بر برخورداري از ثروت به اندازه کفاف تأکيد مي‌کنند. مي‌گويند پيامبر اکرم ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) درباره چوباني که از دادن شير به مسلمانان بخل ورزيد، چنين دعا فرمود: « خدا مال زياد به تو بدهد! »

اما درباره چوپان ديگري که شير خودش را هديه کرده بود. چنين فرمود: « خدايا به قدر کفاف به او روزي بده ».

مردي از روي تعجب از ايشان پرسيد: چرا براي چوپاني که که بخل ورزيد، بهتر دعا کردي؟ رسول اکرم ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) فرمود:

إِنَّ مَا قَلَّ وَكَفَي خَيْرٌ مِمَّا كَثُرَ وَأَلْهَي.(١٦)

آنچه کم باشد و کفايت کند، بهتر است از زيادي که دل را سرگرم و غافل نمايد.

٤. هم‌نشينی با بدان
دوستان بد، آدمي را به آلودگي و ارتکاب گناه وا مي‌دارند. دوستان نيز مانند پادشاهان يا هدايت‌گرند يا مايه گمراهي. براي نمونه، هم‌نشينان بد، حتي فرزند نوح را به گمراهي کشاندند و او را به عذاب الهي گرفتار ساختند. رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) مي‌فرمايد: « آدمي، همان دين دوست و هم‌نشين خود را دارد ».(١٧)

امام علي ( عليه السلام ) نيز در نامه‌اي به حارث همداني در اين باره چنين مي‌نويسد:

وَاحْذَرْ صَحابَةَ مَنْ يَضِلُّ رَأْيُهُ و يُنْکَرُ عَمَلُهُ فَاِنَّ الصّاحِبَ مُعْتَبَرٌ بِصاحِبِه.

از دوستي با کساني که افکارشان نادرست و رفتارشان ناپسند است، برحذر باش؛ زيرا آدمي به راه و روش و افکار دوستش خو مي‌گيرد.

اسلام و پيشوايان ديني همواره آدمي را از هم‌نشيني با بدان پرهيز داده‌اند؛ زيرا خواه ناخواه آدمي از آنان تأثير مي‌پذيرد و آن‌گاه پشيماني نيز سودي برايش ندارد. خداوند کريم درباره اهميت گزينش دوست، از زبان کسي که از همين روي به بي‌راهه رفته چنين فرموده است: {يا وَيْلَتي‏ لَيْتَني‏ لَمْ أَتَّخِذْ فُلاناً خَليلا}؛ « اي واي بر من! کاش فلان شخص را به دوستي بر نمي‌گزيدم. » (فرقان:٢٨) هم‌نشيني با بدان، روشنايي روح را از بين مي‌برد و توان تشخيص انسان را درباره خوبي و بدي فرو مي‌کاهد و زشتي رفتار ناپسند را ناچيز مي‌نمايد. از اين رو، امام محمد تقي ( عليه السلام ) مي‌فرمايد:

اِيّاکَ وَمُصاحَبَةَ الشَّرِيرِ فَانَّهُ کالسيَّفْ الْمَسْلُولِ يَحْسُنُ مَنْظَرُهُ و يَقْبُحُ أَثَرُهُ.(١٨)

زنهار از هم‌‌نشيني با بدکار؛ زيرا او همچون شمشير آخته است که ظاهرش زيبا و نشاني که مي‌گذارد زشت است.

امام علي ( عليه السلام ) نيز بر اهميت اين مسئله تأکيد مي‌کند:

مُجالَسَةُ اَهْلِ الْهَوي مَنْسَأَةٌ لِلإيمانِ وَمَحْضَرَةٌ للِشَّيطانِ.(١٩)

هم‌نشيني با اهل هوا و هوس، دورکننده ايمان از انسان و نزديک‌کننده شيطان به وي است.

دين به پيروان خود مي‌آموزد که در روابط اجتماعي‌شان، با دوستان برانگيزنده به کارهاي خير و بازدارنده از کارهاي زشت بپيوندند.

پيامبر گرامي اسلام( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) از اين افراد چنين ياد مي‌کند:

جالِسِ الأَبْرارَ فَإنّکَ إنْ فَعَلْتَ خَيْراً حَمَدوکَ وَإنْ أَخْطَأْتَ لَمْ يُعَنِّفوک.(٢٠)

با ابرار هم‌نشين باشيد؛ زيرا اگر کار خبري انجام داديد، شما

را تشويق مي‌کنند و اگر اشتباهي از شما سرزد، بر تو سخت نگيرند.

حضور در مجلس گناه جايز نيست. خداوند در قرآن مي‌فرمايد: « هرگاه شنيديد آيات خدا مورد انکار و استهزاء قرار مي‌گيرد، با آنان ننشينيد تا به سخني غير آن بپردازند ».(٢١)

٥. غرور
تکبر در برابر پروردگار متعال، زمينه‌ساز گناه است. انسانِ مغرور گمان مي‌کند که توان عرضه اندام در مقابل خداوند را دارد و لذا در برابر فرمان الهي سر اطاعت فرود نمي‌آورد و غرور او را به معصيت مي‌کشاند و چون به او گفته شود: « از خدا پروا داشته باش، غرورش او را وادار به گناه مي‌کند ».(٢٢)

و خداوند مي‌فرمايد: « همانا درخت زقّوم طعام گناه‌پيشگان است... و [مي‌گويند] بچش که بي‌شک تو همان عزّتمند بزرگواري ».(٢٣)

در اين آيات دوزخيان، مبتلا به عذاب شديد و گدازنده، ابتدا با وصف {الْأَثيمِ } (به معناي غوطه‌ور در گناه) و سپس با وصف {الْعَزيزُ الْكَريم‏} ياد شده‌اند. ارتباط اين اوصاف، بيانگر اين است که روحية اقتدار و اشرافي‌گري، زمينه‌ساز غوطه‌وري انسان در گناه است.(٢٤)

٦. پيروی از نفس اماره
تکاپوي نفس اماره در درون انسان، از عوامل پيدايي گناه است. خداوند براي آزمودن آدمي او را به گونه‌اي آفريد که به بدي‌ها گرايش داشته باشد.

هنگامي که بي‌گناهي يوسف ( عليه السلام ) آشکار شد. او براي سپاس‌گزاري از خداوند، چنين گفت:

و من خود را تبرئه نمي‌کنم، زيرا نفس سرکش بسيار به بدي وامي‌دارد، مگر اينکه پروردگارم رحمت آورد. به يقين پروردگار من بسيار آمرزنده و مهربان است.(٢٥)

نفس اماره، برادرکشي قابيل را در نظر او زيبا نمود: « سرانجام [در کشاکش نفس و فطرت] نفسش او را براي کشتن برادر ترغيب کرد و او را کشت و از زيان‌کاران گرديد ».(٢٦)

يکي از ارکان رستگاري از ديد قرآن، ضبط و مهار نفس امّاره است: « هر کس از مقام پروردگارش ترسيده و نفس خود را از هوس باز داشته، بهشت تنها جايگاه اوست ».(٢٧)

٧. دنيا دوستی
علاقه بيش از اندازه به دنيا از ديگر زمينه‌هاي گناه به شمار مي‌رود. خداوند در وصف گناه‌کاران مي‌فرمايد: « بي‌ترديد، اينان دنياي زودگذر را دوست دارند ».(٢٨)

خداوند علّت کفر به قيامت را دلبستگي‌ به دنيا مي‌داند و مي‌فرمايد:

{يَسْئَلُ أَيَّانَ يَوْمُ الْقِيامَة...كَلاَّ بَلْ تُحِبُّونَ الْعاجِلَة} (قيامت: ٦و٢٠)

[با حالت انکار] مي‌پرسد: روز قيامت کي‌ خواهد بود؟... چنين نيست [که مي‌پنداريد] بلکه شما اين دنياي زودگذر را دوست مي‌داريد.

خداوند عالم حتي کساني را که يتيمان را گرامي نمي‌دارند و يکديگر را بر طعام دادن به بينوا ترغيب نمي‌کنند و ميراث يتيمان را يک‌جا مي‌خورند، چنين توصيف مي‌کند: « و مال را بسيار دوست مي‌داريد ».(٢٩)

بنابراين، دنيادوستي زمينه ارتکاب گناه و دنياگريزي راهي به سوي سعادت است. خداوند منّان از انسان مي‌خواهد:

براي اينکه تخم آرزو در دل آدمي کاشته نشود، بايد چشم به متاع دنيا نداشته باشد و به سوي آن رونق زندگي دنيا که اصنافي از آنان را بدان بهره‌مند ساخته‌ايم تا ايشان را بدان بيازماييم، چشم مدوز، و [بدان که] رزق پروردگارت بهتر و پايدارتر است.(٣٠)

٨. انکار جهنم
انکار جهنم نيز از ديد قرآن کريم سبب روآوردن به گناه است. اگر آدمي به مجازت اعمال معتقد باشد، به آساني به گناه روي نمي‌آورد. خداوند در سوره قيامت مي‌فرمايد:

آيا اين انسان مي‌پندارد که هرگز استخوان‌هاي او را جمع نخواهيم کرد، چرا [جمع خواهيم کرد] در حالي که به درست کردن سر انگشتانش هم تواناييم. بلکه اين انسان مي‌خواهد در آينده خود نيز گناه کند، مي‌پرسد، روز قيامت کي خواهد بود.(٣١)

قرآن مجيد انديشه هواپرستان را چنين برمي‌شمارد: « و گفتند: زندگي، جز همين زندگي دنياي ما نيست ».(٣٢)

همچنين خداوند بعد از اينکه از آدمي سؤال مي‌کند که « چه چيز تو را در مورد پروردگار کريمت فريب داده است » ٣) در چند آيه بعد خود پاسخ واقعي را بيان مي‌کند: {كَلاَّ بَلْ تُكَذِّبُونَ بِالدِّينِ }؛ « هرگز، بلکه شما روز جزا را تکذيب مي‌کنيد. » (انفطار: ٩)

٩. هم ‌رنگی با جماعت
معيار و ميزان انتخاب راه، فرمان و آموزه‌هاي الهي بايد باشد نه محيط و خواست بيشتر افراد جامعه. اگر خواست عمومي و هم‌رنگي با جماعت و هم‌رأيي بي‌دليل با اکثريت، ملاک تصميم‌گيري و عمل باشد، بسياري از کارها به لغزش و کژروي مي‌انجامد. افسوس که برخي از افراد بدون تأمل و تفکر و تنها از روي تقليد به کاري مي‌پردازند، اما خداوند، انسان را براي گزيدن راه درست به قدرت عقل توانمند ساخته و آن را به نور وحي نيز آراسته و هيچ‌گاه پيروي کورکورانه او را از اکثريت نپذيرفته است. لقمان در وصيت معروف خود به پسرش چنين مي‌گويد:

لاتُعَلِّقْ قَلْبَکَ بِرِضَي النّاس فَإِنَّ ذَلِکَ لايَحْصُلُ.(٣٤)

قلب خود را به خشنودي مردم وابسته مکن؛ زيرا [هر کاري کني]، رضايت همه مردم به دست نمي‌آيد.

سپس براي اثبات اين سخن همراه پسرش از خانه بيرون آمد و الاغ خود را نيز از طويله بيرون آورد و بر آن نشست و پسرش پياده به دنبالش راه افتاد تا به گروهي رسيدند. آنان گفتند: اين پيرمرد سنگ‌دل و بي‌رحم است. پس پسر سوار شد و پدر پياده به راه افتاد تا به گروه ديگري رسيدند. آنان گفتند: اينان پدر و پسر بدي‌اند؛ بدي پدر از اين روست که فرزندش را تربيت نکرده است و بدي پسر از اين روست که به پدرش احترام نمي‌گزارد.

پس با هم سوار الاغ شدند و به راه افتادند تا به گروه سوم رسيدند. اينان گفتند: اين دو، انسان‌هاي بي‌رحمي‌اند؛ با هم سوار بر اين حيوان زبان‌بسته شده‌اند. پس لقمان و پسرش هر دو پياده شدند و الاغ را جلو انداختند و به دنبال آن راه افتادند و اين بار به گروهي ديگر برخوردند. آنان گفتند: کار اين دو نفر، عجيب است، مرکب به اين خوبي را رها کرده‌اند و پياده به دنبالش حرکت مي‌کنند!

آن‌گاه لقمان به پسرش گفت: پسر جان! ديدي که به دست آوردن رضايت مردم، محال است:

فَلا تَلْتَفِتْ إلَيْهِمْ وَاشْتَغِلْ بِرِضَي اللهِ جَلَّ جَلالُهُ.(٣٥)

پس به رضايت آنها دل مبند و به خشنودي خداي بزرگ اشتغال داشته باش.

امام کاظم ( عليه السلام ) نيز به شاگرد عالم و برجسته‌اش، هشام بن حکم فرمود:

يا هِشَام! لَوْ کَانَ فِي يَدِکَ جَوْزَةٌ وَقَالَ النَّاسُ لُؤلُؤَةٌ مَا کَانَ يَنْفَعُکَ وَأَنْتَ تَعْلَمُ أَنَّهَا جَوْزَةٌ وَلَوکَانَ فِي يدِکَ لُؤلُؤَةٌ وَقَالَ النَّاسُ إِنَّهَا جَوزَةٌ مَا ضَرَّکَ وَأَنْتَ تَعْلَمُ أَنَّهَا لُؤلُؤَةٌ.(٣٦)

اي هشام! اگر در دست تو گردويي باشد، ولي مردم بگويند مرواريد است، به حال تو سودي ندارد؛ زيرا مي‌داني گردوست و اگر در دست تو مروايدي باشد، و مردم بگويند گردوست، زياني به تو نمي‌رسد؛ زيرا مي‌داني آن مرواريد است.

امام باقر ( عليه السلام ) نيز در توصيه زيبايي به جابر جعفي، يکي از شاگردان برجسته‌اش مي‌فرمايد:

اي جابر! بدان که تو دوست ما نخواهي بود تا زماني که اگر تمام اهل شهر جمع شوند و بگويند تو آدم بدي هستي، غمگين نشوي؛ اگر همه بگويند تو آدم خوبي هستي، خوش‌حال نشوي، بلکه حال خود را بر کتاب خدا (قرآن) عرضه دار. اگر خود را چنين يافتي که در خط قرآن گام برمي‌داري و در آنچه قرآن بي‌ميل است، بي‌ميل هستي و در آنچه قرآن مشتاق آن است، تو نيز مشتاق آني و از آنچه قرآن هشدار داده است، گريزاني، استوار باش و مژده باد به تو که در اين صورت، آنچه مردم درباره تو مي‌گويند، به تو آسيبي نخواهند رساند.(٣٧)

همچنين، امام باقر ( عليه السلام ) در جاي ديگر مي ‌فرمايد:

کسي که خشنودي مردم را به چيزي که موجب خشم خدا مي‌شود، طلب کند، همان ستايش، سرزنشگر او خواهد شد و کسي که اطاعت خدا را به چيزي که باعث خشم مردم مي‌شود، طلب کند خداوند او را از دشمني هر دشمن و از حسادت هر حسود و از ظلم هر ستمگر کفايت مي‌کند و قطعاً خداوند يار و ياور او خواهد بود.(٣٨)

١٠. کوچک شمردن گناه
اگر آدمي، گناه کوچک را ناچيز بشمرد، به راه پر آسيبي گام مي‌گذارد؛ زيرا آرام آرام به سرزمين زيان‌بار گناهان کبيره کشيده مي‌شود. امام سجاد ( عليه السلام ) در دعاي هشتم صحيفه سجاديه از خداوند چنين مي‌خواهد:

اَللَّهُمَّ اَعُوذُ بِکَ مِن ... الإِصرارِ عَلَي الإِثمِْ وَاسْتِصْغار المَعْصِيَةِ.

پروردگارا! به تو پناه مي‌برم از... و از اصرار بر گناهان و کوچک شمردن گناه.

چنانچه آدمي با گناه خو بگيرد، گناهانش چنان انباشته مي‌شوند که از ميان بردن آنها دشوار است؛ مانند نخ‌هاي باريکي که آنها را به آساني مي‌توان از هم گست، اما هنگامي که شماري از اين نخ‌ها به هم بافته و به ريسماني بدل شد، ديگر نمي‌توان آنها را از هم گسست. مؤمن بر گناه پاي نمي‌فشارد:

{وَ لَمْ يُصِرُّوا عَلي‏ ما فَعَلُوا وَ هُمْ يَعْلَمُون‏} (آل عمران: ١٣٥)

برآنچه کرده‌اند، پاي نمي‌فشارند در حالي که [زشتي آن را] مي‌دانند

امام باقر ( عليه السلام ) درباره اين آيه مي‌فرمايد: « اصرار؛ يعني اينکه کسي گناه کند و از خدا آمرزش نخواهد و در فکر توبه نباشد ».(٣٩)

مولاي پرهيزگاران نيز در اين‌باره چنين هشدار مي‌دهد: « إِيّاکَ وَالإِصْرارَ فَإِنَّه مِنْ أَکْبَرِ الْکَبَائِرِ وَأَعْظَمِ الْجَرائِمِ » (٤٠) ؛ « از اصرار بر گناه بپرهيز؛ زيرا از بزرگ‌ترين گناهان است ».

امام صادق ( عليه السلام ) در تمثيلي زيبا به نقل از پيامبر گرامي اسلام( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) مي‌فرمايد: روزي رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) و يارانش [در سفري]، در سرزميني بي‌آب و علف فرود آمدند. حضرت به يارانش فرمود: « هيزم بياوريد تا آتش روشن کنيم و غذا بپزيم ». ياران عرض کردند: « اينجا سرزمين خشکي است و هيچ هيزمي در آن يافت نمي‌شود ». رسول اکرم ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) فرمود: « برويد و هر کدام آنچه مي‌توانيد، هيزم جمع کنيد ». آنها رفتند و هر يک مقداري هيزم يا چوب خشکيده با خود آوردند و همه را در برابر پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) روي هم ريختند. پيامبر خدا فرمود: « هکذا تَجْتَمِعُ الذُّنُوبُ »؛ « اين‌گونه، گناهان روي هم انباشته مي‌شوند ».

سپس فرمود: « إيَّاکُمْ وَالْمُحَقّراتِ مِنَ الذُّنُوبِ » (٤١) ؛ « از گناهان کوچک بپرهيزيد ».

١١. انتشار گناهان
يکي از عواملي که زمينه گناه را در آدمي فراهم مي‌آورد، بي‌شرمي و پاره کردن حياي اجتماعي است. کسي که مي‌بيند ديگران بي‌باکانه خود را به گناه مي‌آلايند و از کسي شرم و حيا نمي‌کنند، جرئت مي‌يابد که مانند آنان به فسق و فجور بپردازد. اين ويژگي اجتماعي بر اثر انتشار گناهان و نبود امر به معروف و نهي از منکر، کم‌کم پديد مي‌آيد.

برخي از افراد براي توجيه کردن گناهان خود، دوست دارند که گناه ديگران را آشکار سازند. حضرت علي ( عليه السلام ) در اين‌باره نيز مي‌فرمايد:

ذَوُو الْعُيُوبِ يُحِبُّونَ إِشاعَةَ مَعَايِبِ النَّاسِ لِيَتَّسِعَ لَهُمُ الْعُذْرُ فِي مَعَايِبِهِمْ.(٤٢)

گناه‌کاران دوست دارند گناه ديگران را منتشر کنند تا راه بهانه براي گناه خودشان بازتر گردد.

خداوند از گستردن و اشاعه فساد به شدت پرهيز داده است:

{إِنَّ الَّذينَ يُحِبُّونَ أَنْ تَشيعَ الْفاحِشَةُ فِي الَّذينَ آمَنُوا لَهُمْ عَذابٌ أَليمٌ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ } (نور:١٩)

کساني که دوست دارند زشتي‌ها در ميان مردم با‌ايمان رواج يابد، عذاب دردناکي براي آنها در دنيا و آخرت است.

بدترين گناه اين است که آدمي به بازگويي‌اش نزد ديگران و انتشار آن بپردازد. بي‌گمان، انسان عفيف و پاک‌دامن، اگر گناهي هم مرتکب شود، در پرده‌پوشي آن مي‌کوشد.

رسول اکرم( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) مي‌فرمايد:

اَلْمُسْتَتِرُ بِالْحَسَنَةِ يَعْدِلُ سَبْعِينَ حَسَنَةً وَالْمُذِيعُ بِالسَّيِّئَةِ مَخْذُولٌ وَ الْمُسْتَتِرُ بِها مَغْفُورٌ لَه‏.(٤٣)

پاداش پنهان‌کننده کار نيک [به خاطر دوري از ريا] برابر هفتاد حسنه است و آن کس که گناه را نشر دهد مطرود است و آن کس که گناه را پنهان مي‌دارد، مشمول آمرزش الهي است.

هر که آشکارا گناه کند يا گناه پنهانش را آشکار سازد، موجب تباهي جامعه و فراگيري گناه در آن مي‌شود. حضرت علي ( عليه السلام ) در اين‌باره مي‌فرمايد: « إِيَّاكَ وَالْمُجَاهَرَةَ بِالْفُجُورِ فَإِنَّهَا مِنْ أَشَدِّ الْمَآثِمِ » ٤)؛ « از تظاهر به تباهي بپرهيز؛ چون از بزرگ‌ترين گناهان است ».

اگر آدمي از کار خود شرمگين باشد، هيچ‌گاه آن را براي ديگران بازگو نمي‌کند، اما کسي که از کار خود شاد باشد، آن را با طُمطراق براي ديگران نقل مي‌کنند.

١٢. تغذيه ناپاک
اسلام به موضوع غذا اهميت بسيار داده و پيروان خود را از خوردن غذاي ناپاک و حرام بازمي‌دارد. زيرا؛ آنچه مسلّم است اينکه، غذاي حرام در روح و جان انسان اثر وضعي مي‌گذارد و او را به گناه سوق مي‌دهد. خداوند در برخي آيات، مؤمنان را از خوردن غذاي ناپاک و حرام باز مي‌دارد:

{وَ لا تَأْكُلُوا أَمْوالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْباطِل‏}؛ « و اموال يکديگر را به باطل [و ناحق] در ميان خود نخوريد. » (بقره: ١٨٨)

همچنين در کريمه ديگري مي‌فرمايد:

{إِنَّ الَّذينَ يَأْكُلُونَ أَمْوالَ الْيَتامي‏ ظُلْماً إِنَّما يَأْكُلُونَ في‏ بُطُونِهِمْ ناراً وَ سَيَصْلَوْنَ سَعيرا} (نساء: ١٠)

کساني که اموال يتيمان را از روي ظلم و ستم مي‌خورند، تنها آتش مي‌خورند و به زودي در آتش سوزان مي‌سوزند.

روايات اسلامي نيز انسان را از حرام‌خواري منع کرده‌اند. امام سجاد ( عليه السلام ) مي‌فرمايد: « وَ حَقُّ بَطْنِكَ أَنْ لا تَجْعَلَهُ وِعَاءً لِلْحَرَام‏ » (٤٥)؛ « حق شکم تو آن است که آن را ظرف حرام، قرار ندهي ».

همچنين رسول گرامي اسلام( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) مي‌فرمايد: « طَهِّرْ مَأْكَلَكَ وَلا تُدْخِلْ بَطْنَكَ الْحَرَامَ » (٤٦)؛ « غذاي خود را پاک کن و غذاي حرام را وارد شکم مکن ».

ايشان در سفارشي ديگر مي‌فرمايد:

مَنْ أحَبَّ أنْ يُسْتَجابَ دُعائَهُ فَلْيُطَبِّبْ مَطْعَمَهُ وَمَكْسَبَهُ‏.(٤٧)

هر کسي که دوست دارد، دعايش به استجابت برسد، بايد غذاي خود و کسب و درآمدش را پاک سازد.

پاورقى:‌
______________________
١ . ميزان الحکمه، محمد محمدي ري‌شهري، ج٧، ص٥٣٨.
٢ . بحارالانوار، محمدباقر مجلسي، ج٧٧، ص٧٧.
٣ . اصول کافي، محمدبن يعقوب کليني، ج٢، ص٢٦٩.
٤ . ميزان الحکمه، ج٣، ص٢٧١.
٥ . بحارالانوار، ج٦٧، ص٣١٠.
٦ . اصول کافي، ج٣، ص٣٣٠.
٧ . درس خارج (٣٠/٨/١٣٧٥).
٨ . يوسف: ٨٩.
٩ . نهج البلاغه، نامه ٥٣.
١٠ . گناه‌شناسي، محسن قرائتي، ص ٧٠.
١١ . نهج البلاغه، خطبه ١٧.
١٢ . ر.ک: توبه: ٧٥و٧٦.
١٣ . تفسير نورالثقلين، ج ٥، ص ٦٦٢.
١٤ . نهج البلاغه، حکمت ٣١٩.
١٥ . فروع کافي، ج ٥، ص ٧٣.
١٦ . اصول کافي، ج ٢، ص ١٤.
١٧ . وسائل الشيعه، ج١١، ص٥٠٦.
١٨ . بحارالانوار، ج٧٤، ص١٩٨.
١٩ . ميزان الحکمه، ج٢، ص٦٣.
٢٠ . ميزان الحکمه، ج٢، ص٦١.
٢١ . نساء: ١٤٠.
٢٢ . بقره: ٢٠٦.
٢٣ . دخان: ٤٩ و ٤٣.
٢٤ . تفسير راهنما، محسن قرائتي، ج ١٧، ص ٢١٤.
٢٥ . يوسف: ٥٣.
٢٦ . مائده: ٣٠.
٢٧ . نازعات: ٤١ و ٤٠.
٢٨ . انسان: ٢٧.
٢٩ . فجر: ٢٠.
٣٠ . طه: ١٣١.
٣١ . قيامت: ٣ ـ ٦.
٣٢ . جاثيه: ٢٤.
٣٣ . انفطار: ٦.
٣٤ . سفينة البحار، شيخ عباس قمي، ج ٢، ص ٥١١.
٣٥ . سفينة البحار، ج ٢، ص ٥١١.
٣٦ . همان، ص ٥٢٨.
٣٧ . سفينة البحار، ج ٢، ص ٦٩١.
٣٨ . فروع کافي، ج ٥، ص ٦٢.
٣٠ . اصول کافي، ج ٢، ص ٢٨.
٤٠ . مستدرک الوسائل، ج ١١، ص ٣٦٨.
٤١ . اصول کافي، ج ٢، ص ٢٨٨.
٤٢ . غررالحکم و دررالکلم، ص ٢٨٨.
٤٣ . اصول کافي، ج ٢، ص ١٦٠.
٤٤ . مستدرک الوسائل، ج ١١، ص ٣٦٨.
٤٥ . مکارم الاخلاق، ص ٤١٩.
٤٦ . سفينة البحار، ج ١، ص ٤٤٨.
٤٧ . همان.



۱
زخم فطرت پرهيزنامه ‌ای از گناه

ب) پي‌آمدهاي گناه

يک ـ آثار ارتکاب گناه
بي‌گمان، دست زدن به گناهان، پي‌آمدهايي دارد که شايسته است انسان براي جلوگيري از آنها، روح پاکش را به گناه آلوده نسازد. برخي از اين آثار عبارتند از:

١. محروم شدن از نماز شب
گناه رشته پيوند خالق و مخلوق را مي‌گسلد. چنان‌که فاصله‌اي ميان حرکت کارد و بريده شدن گوشت نيست؛ ميان گناه و اثر آن نيز فاصله‌اي نيست و اثرش به زودي نمايان مي‌شود. امام صادق ( عليه السلام ) درباره تأثير گناه در محروم شدن از نماز شب مي‌فرمايد:

إِنَّ الرَّجُلَ يُذْنِبُ الذَّنْبَ فَيُحْرَمُ صَلاةَ اللَّيْلِ وَإِنَّ الْعَمَلَ السَّيِّئَ أَسْرَعُ فِي صاحِبِهِ مِنَ السِّكِّينِ فِي اللَّحْم‏.(١)

به‌راستي که شخص، مرتکب گناه مي‌شود و بر اثر آن، از نماز شب محروم مي‌گردد و هر آينه اثر کار بد در [روح و جان] صاحبش سريع‌تر از اثر کارد در گوشت است.

٢. دوري از رحمت الهي
گناه‌کار مشمول رحمت الهي قرار نمي‌گيرد. خداوند درباره گروهي از بني‌اسراييل مي‌فرمايد: پس آنان را به سبب پيمان‌شکني‌شان لعنت کرديم (٢) لعنت خدا يعني دور ساختن از رحمت خويش. بر اين اساس خداوند درباره توبه‌کننده مي‌فرمايد: {فَإِنَّ اللَّهَ يَتُوبُ عَلَيْه‏} (مائده: ٣٩) توبة خدا بر بندگان به معناي بازگشت رحمت او به آنان است. بنابراين گناهکار قبل از توبه از رحمت خداوند دور بوده است.(٣)

٣. اجابت نشدن دعا
گناه، مانع استجابت دعا است. امام باقر ( عليه السلام ) مي‌فرمايد:

إِنَّ الْعَبْدَ يَسْأَلُ اللهَ الْحَاجَةَ فَيَکُونُ مِنْ شَأنِهِ قَضَاؤُهَا اِلي أَجَل قَريبٍ اَوْ اِلي وَقْتٍ بَطِي‌ءٍ فَيُذْنِبُ الْعَبدُ ذَنْباً فَيَقُولُ الله ـ تَبَارَک وَتَعالي ـ لِلْمَلَکِ لاتَقْضِ حاجَتَهُ وَاحْرِمْهُ إِيّاها فَإِنَّهُ تَعَرَّضَ لِسَخَطي وَاسْتَوجَبَ الْحِرْمانَ مِنّي.

همانا بنده از خدا حاجتي مي‌خواهد که [خداوند] در نظر دارد دير يا زود آن را برآورد. پس آن بنده، گناهي مرتکب مي‌شود و خداي تعالي به فرشته مي‌گويد: حاجتش را برآورده مساز و او را از آن محروم دار؛ زيرا خشمم را برانگيخت و سزاوار محروميت از درگاه ما شد.

حضرت علي ( عليه السلام ) نيز گناه را مانع اجابت دعا مي‌داند و مي‌فرمايد:

« اَلْمَعْصِيَةُ تَمْنَعُ الإِجَابَة ».(٤)

شخصي از حضرت امير پرسيد: چگونه است که ما دعا مي‌کنيم، اما اجابت نمي‌شود؟ حضرت در پاسخش فرمود: دل‌هاي شما در هشت جا خيانت کردند: خدا را شناختيد، اما حق واجب او را بر خودتان ادا نکرديد. از اين رو، آن معرفت به کار شما نيامد؛

به پيامبر خدا ايمان آورديد، آن‌گاه با سنت و روشش مخالفت کرديد و شريعتش را از ميان برديد؛ پس پي‌آمد ايمان‌تان چه شد؟

کتاب خدا بر شما فرود آمد، آن را خوانديد، اما بدان عمل نکرديد و گفتيد: به گوش و دل مي‌پذيريم، اما با آن مخالفت کرديد؛

گفتيد: ما از آتش دوزخ مي‌ترسيم، اما همواره با گناهان خود به سوي دوزخ مي‌رويد. پس ترس شما کجا رفت؟

گفتيد: ما مشتاق بهشتيم، اما همواره به کارهايي دست مي‌زنيد که شما را از بهشت دور مي‌سازند؛ پس علاقه و شوق شما به بهشت کجاست؟

نعمت خداي خود را خورديد، اما از او سپاس‌گزاري نکرديد. خداوند شما را به دشمني با شيطان دستور داد و فرمود: {إِنَّ الشَّيْطانَ لَكُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا}؛ « همانا شيطان، دشمن شماست؛ شما نيز او را دشمن گيريد. » (فاطر: ٦) اما شما به زبان با او دشمني کرديد و در عمل، به دوستي با او برخاستيد.

عيب‌هاي مردم را در برابر ديدگانتان قرار داديد و عيب‌هاي خود را پشت سر انداختيد و از اين رو، کسي را نکوهش مي‌کنيد که خود به نکوهش در آن‌باره، سزاوارتريد. پس چگونه دعاي شما مستجاب شود با اينکه درهاي [اجابت] دعا و راه‌هاي آن را بر خود بسته‌ايد؟ پس از خداوند بترسيد و کارهايتان را اصلاح و به معروف، امر و از منکر، نهي کنيد تا خدا دعايتان را مستجاب کند.(٥)

امام سجاد ( عليه السلام ) در روايتي به برخي از گناهاني که مانع پذيرش دعا مي‌شوند اشاره کرده‌اند:

وَالذُّنُوبُ الَّتِي تَرُدُّ الدُّعاءَ: سُوءُ النِّيَّةِ وَخُبْثُ السَّريرةِ وَالنِّفَاقُ مَعَ الإخوانِ وَتَرْکُ التَّصْدِيقِ بِالاجابَةِ وَتَأخِيرُ الصَّلواتِ المَفْرُوضاتِ حَتَّي تَذهَبَ اَوْقَاتُها وَتَرْکُ التَّقَرُّبِ اِلَي اللهِ عَزَّوَجَلَّ بِالْبِرِّ وَالصَّدَقَةِ وَاسْتِعْمالُ البَذاءِ وَالْفُحشِ فِي الْقَولِ.(٦)

آن گناهاني که دعا را باز مي‌گرداند، بددلي، بدطينتي، دورويي با برادران ايماني، ايمان نداشتن به اجابت دعا، تأخير در نمازهاي واجب به‌گونه‌اي که وقت آن بگذرد، نزديک نشدن به خداي ـ عزّوجلّ ـ با نيکي و صدقه و سرانجام، بد زباني است.

همچنين در دعاي کميل آمده است: « خدايا! بيامرز برايم گناهاني را که از [استجابت] دعا جلوگيري مي‌کند ».

٤. گريز از حق‌
پيروي آدمي از خواهش‌هاي نفساني، او را از پيمودن راه کمال و فضيلت بازمي‌دارد و به سراشيبي سقوط مي‌اندازد. گناه‌کاري سبب گرفتار شدن انسان به کژباوري و انکار مقدسات ديني مي‌شود. قرآن کريم در اين‌باره به صراحت مي‌فرمايد:

{ثُمَّ كانَ عاقِبَةَ الَّذينَ أَساؤُا السُّواي‏ أَنْ كَذَّبُوا بِآياتِ اللَّهِ وَ كانُوا بِها يَسْتَهْزِؤُن‏} (روم: ١٠)

سرانجام کساني که کارهاي زشت کردند، آن بود که آيات خدا را تکذيب و مسخره مي‌کردند.

٥. گمراهي و هلاکت
قرآن مجيد براي جلوگيري از گرفتاري انسان در دام هوا، به او چنين هشدار مي‌دهد: {وَ لا تَتَّبِعِ الْهَوي‏ فَيُضِلَّكَ عَنْ سَبيلِ اللَّه‏}؛ « از هواي نفس پيروي نکن که تو را از راه خدا گمراه مي‌سازد. » (ص: ٢٦)

امير مؤمنان علي ( عليه السلام ) نيز در سخني کوتاه و رسا در همين زمينه مي‌فرمايد: « مَنْ أَطَاعَ هَوَاهُ هَلَکَ » (٧)؛ « کسي که از هواي نفس خود پيروي کند، هلاک مي‌گردد ».

اين سخن ارزشمند حضرت علي ( عليه السلام ) نيز از پي‌آمد بسيار زيان‌بار پيروي از گناه خبر مي‌دهد:

إِقْمَعُوا هَذِهِ النُّفُوسَ فَإِنَّهَا طَلعَةٌ إِنْ تُطِيعُوهَا تُزِغْ بِکُمْ اِلي شَرِّ غَايَةٍ.(٨)

اين نفس‌هاي سرکش را مهار کنيد که لجام‌گسيخته و خودسَرند و اگر از آنها پيروي کنيد و به دنبالشان برويد، شما را به بدترين پرتگاه مي‌افکند.

قرآن مجيد، بي‌ايماني و گمراهي کافران را پي‌آمد پيروي آنان از هواي نفس مي‌شمرد:

{فَلا يَصُدَّنَّكَ عَنْها مَنْ لا يُؤْمِنُ بِها وَ اتَّبَعَ هَواهُ فَتَرْدي‏} (طه: ١٦)

آن کسي که به روز جزا ايمان نياورده و از هواي نفس خود

پيروي کرده است، تو را از ايمان به خدا باز ندارد که هلاک خواهي شد.

٦. عذاب‌هاي اخروي
خداوند در آيه‌اي از قرآن مجيد، درباره عذاب‌هاي اخروي گناهان مي‌فرمايد:

{وَ مَنْ جاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَكُبَّتْ وُجُوهُهُمْ فِي النَّارِ هَلْ تُجْزَوْنَ إِلاَّ ما كُنْتُمْ تَعْمَلُون‏} (نمل: ٩٠)

و آنان را که کارهاي بد مي‌کنند در آتش سرنگون سازد و شما را جز بر اساس کارهايي که کرده‌ايد، کيفر ندهند.

وضع گناهکاران در آخرت، در آيه ديگري چنين توصيف مي‌شود:

{يَوَدُّ الْمُجْرِمُ لَوْ يَفْتَدي مِنْ عَذابِ يَوْمِئِذٍ بِبَنيهِ (١١) وَ صاحِبَتِهِ وَ أَخيهِ (١٢) وَ فَصيلَتِهِ الَّتي‏ تُؤْويهِ (١٣) وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ جَميعاً ثُمَّ يُنْجيهِ (١٤) كَلاَّ إِنَّها لَظي‏ (١٥) نَزَّاعَةً لِلشَّوي(١٦)‏ } (معارج: ١١ـ ١٦)

گناه‌کار، دوست دارد فرزندانش را در برابر عذاب آن‌روز فدا کند و زنش و برادرش را و عشيره‌اش که هميشه از او حمايت مي‌کرد و همه آنها که در روي زمين‌اند، بلکه نجات يابد. اما هرگز چنين نيست. شعله‌هاي آتش سوزان است، پوست سر را مي‌کند.

قرآن در آيه کريمه ديگري از وضع ظاهري گناهکاران در آن روز پرده برمي‌دارد و مي‌فرمايد:

{تَلْفَحُ وُجُوهَهُمُ النَّارُ وَ هُمْ فيها كالِحُون‏} (مؤمنون: ١٠٤)

آتش، چهره‌هايشان را مي‌سوزاند و لبانشان آماس کرده و برگشته است.

افزون بر اينها، چهره گناه‌کاران در قيامت دگرگون مي‌شود. معاذ بن جبل مي‌گويد: در منزل ابوايوب انصاري در محضر رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) بودم. از آن حضرت پرسيدم: منظور از اين آيه چيست؟ {يَوْمَ يُنْفَخُ فِي الصُّورِ فَتَأْتُونَ أَفْواجاً }؛ « روز قيامت در صور دميده مي‌شود، پس مردم گروه گروه مي‌آيند. » (نبأ: ١٨)

آن حضرت در پاسخ فرمود:

ده گروه از امت من در قيامت با چهره‌هاي مخصوصي از سايرين متمايز هستند و با اين حال وارد صحنه مي‌شوند. گروهي به صورت ميمون يا خوک يا واژگونه يا کور يا گنگ و کر و گروهي زبانشان را مي‌جوند و از دهانشان چرک مي‌ريزد که همه را ناراحت مي‌کند. بعضي بدتر از مردار گنديده، گروهي پوشيده به لباس‌هاي آتشين و مس گداخته و چسبان، برخي با دست و پاي بريده و گروه ديگر آويخته شده بر دارهاي آتشين.

گروه اول، سخن‌چين‌ها هستند، گروه دوم، حرام‌خورهايند، گروه سوم رباخوارند، گروه چهارم قاضيان ستمگر هستند، گروه پنجم از خودراضي و خودبينان هستند، گروه ششم علما و قاضيان بي‌عمل مي‌باشند، گروه هفتم آزاردهندگان به همسايه‌اند، گروه هشتم جاسوس‌هاي نزد ظالم هستند، گروه نهم شهوت‌رانان و کساني که حقوق خدا را از اموالشان نمي‌پردازند و گروه دهم متکبران مي‌باشند.(٩)

٧. عذاب دنيوي
مصيبت‌هاي دنيايي از ديگر پي‌آمدهاي گناه به شمار مي‌رود. سخن ارزشمند علامه طباطبايي ( رحمه الله ) در اين‌باره خواندني است:

انسان مانند سايه انواع موجودات، وجودش مرتبط با ساير اجزاي عالم است و اعمالي که از او سر مي‌زند با ساير اجزاي عالم که محيط به او است ارتباط کامل دارد، به طوري که اگر حرکاتش صالح و سازگار با اجزاء و موجودات باشد، آن موجودات نيز سازگار با او خواهند بود و برکات به سويش سرازير خواهد شد و اگر سازگار نباشد عالم نيز با او سازگاري نداشته و در نابود ساختن او سعي خواهد نمود. (١٠)

قرآن مجيد مي‌فرمايد: « و هر مصيبتي به شما برسد به سبب دستاورد خودتان است و [خدا] از بسياري [از گناهان شما] درمي‌گذرد ».

امام صادق ( عليه السلام ) نيز در اين‌باره چنين فرمود:

هيچ رگي از بدن نمي‌جهد و هيچ نکبتي نمي‌رسد و هيچ سردرد و بيماري ديگري عارض کسي نمي‌شود مگر به خاطر گناهي است که کرده، سپس آن حضرت اين آيه شوري را تلاوت نمود و در معناي آن فرمود: يعني آنچه که از عقوبتش صرف‌نظر مي‌کند بيشتر از آن گناهاني است که عقوبتش را به گناه‌کار مي‌چشاند.(١١)

اين آيات نيز همين نکته را باز مي‌گويد:

و چه بسيار شهرهايي را که [مردم آنها] ستم‌کار بودند، هلاک کرديم و [اينک ديوارهاي] آنها بر سقف‌هايشان فرو ريخته است و [چه بسيار] چاه‌هاي رها شده و کاخ‌هاي برافراشته [که صاحبانشان هلاک شده‌اند].(١٢)

و خدا مثلي زده است: شهري را که امنيت و آرامش داشت و رزق آن به فراواني از هر نقطه بدان مي‌رسيد؛ پس نعمت‌هاي خدا را ناسپاسي کردند و خدا هم به سزاي آنچه مي‌کردند طعم گرسنگي و ترس فراگير را به آنان چشانيد.(١٣)

از امام صادق ( عليه السلام ) درباره اين آيه چنين روايت شده است:

قبل از شما قريه‌اي بود که خداوند در زندگي به آنان گشايش داده بود تا اينکه طغيان کردند و بعضي به بعضي ديگر گفتند: اگر به چيزي از اين نان‌ها روي آوريم و آن را وسيلة استنجا قرار دهيم، براي ما از سنگ نرم‌تر خواهد بود و چون چنين کردند، خداوند جنبنده‌هاي کوچک‌تر از ملخ را بر سرزمين‌هاي آنان فرستاد و آنها همه چيزهايي که خداوند آفريده بود از درخت و غير آن را خوردند. در نتيجه سختي به جايي رسيد که آنان به همان نان‌هايي که با آن استنجا کرده بودند، روي آوردند و آنها را خوردند و آن همان قريه‌اي است که خداوند فرموده است: {وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً قَرْيَةً كانَتْ آمِنَةً مُطْمَئِنَّة...} (نحل: ١١٢).(١٤)

اگر گناه در جامعه‌اي رواج يابد، خداوند آن جامعه و مردمان خوش‌‌گذران و گناهکار را نابود مي‌کند؛ چنان‌که در اين آيه از قرآن آمده است:

{وَ إِذا أَرَدْنا أَنْ نُهْلِكَ قَرْيَةً أَمَرْنا مُتْرَفيها فَفَسَقُوا فيها فَحَقَّ عَلَيْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْناها تَدْميرا} (اسراء: ١٦)

چون بخواهيم قريه‌اي را نابود کنيم، خوش‌گذرانان و عياشانشان را وا‌مي‌داريم تا در آنجا گناه کنند وعذاب خدا بر آنان محقق شود و يک‌سره آنجا را ويران کنيم.

خداوند همچنين در آيه ديگري مي‌فرمايد: {فَأَهْلَكْناهُمْ بِذُنُوبِهِم‏}؛ « پس آنها را به سبب گناهانشان نابود کرديم ». (انعام: ٦)

و يا در جاي ديگر مي‌فرمايد: « پس پروردگارشان به سبب گناهانشان برسرشان عذاب آورد و با خاک يکسانشان ساخت ».

امام علي ( عليه السلام ) نيز درباره گرفتار شدن اقوام به عذاب الهي بر اثر ارتکاب گناه مي‌فرمايد:

وَاحْذَرُوا مَا نَزَلَ بِالاُمَمِ قَبْلَكُمْ مِنَ الْمَثُلاتِ بِسُوءِ الاَفْعَالِ وَذَمِيمِ الأَعْمَالِ فَتَذَكَّرُوا فِي الْخَيْرِ وَالشَّرِّ أَحْوَالَهُمْ وَاحْذَرُوا أَنْ تَكُونُوا أَمْثَالَهُمْ.(١٥)

و بترسيد از آن عذاب‌ها و کيفرهاي سختي که بر اثر زشت کاري‌ها و اعمال بد به ملت‌هاي پيش از شما رسيد و درنيکي و بدي، احوال آنها را ياد آور شويد و بترسيد که که همانند آنان گرديد.

٨. تسلط بيگانگان بر سرزمين اسلامي
يکي از آثار و پي‌آمدهاي رواج گناه، رخنه و نفوذ تدريجي بيگانگان و تسلط آنان بر ممالک اسلامي است.

ماجراي اندلس و چيرگي دشمنان بر مسلمانان و نابودي آنان در جنوب غربي اروپا بر اثر غرق شدنشان در گرداب گناهان، نمونه‌اي عبرت‌آموز در اين زمينه است.

طارق بن زياد از سوي موسي بن نصير، فرمانده منصوب خلفاي اموي در افريقا، فرمان يافت که اسپانيا را فتح کند. وي از راه تنگه جبل الطارق به خاک اسپانيا وارد شد و توانست به کمک سپاه دوازده هزار نفري خود، شهرهاي اسپانيا را يکي پس از ديگري فتح کند و حدود هشتصد سال در آنجا حکم راندند. هم‌اکنون نيز آثار تاريخي‌شان مانند مسجد قرطبه، قصر اشبيليه، مسجدالحمراء و قصرالحمراء، منبع درآمد خوبي براي کشور اسپانياست. هنگامي که اسپانيا در دست مسلمانان بود، مسيحيت با امکانات و نقشه‌هاي فراوان و جنگ‌هاي خونين، نتوانست اين کشور را از آنان بازستاند، اما سرانجام با رواج دادن بي‌بندوباري و گناه در ميان جوانان اين کشور، به آرامي در آن رخنه کرد و با سرگرم ساختن آنان به عياشي و شهوت‌راني، جايگاه‌هاي مهم را در اين کشور به دست گرفت و توانست بر اسپانيا مسلّط شود.

اين، سرنوشت ملتي بود که با نگاه‌باني از دين و آيين خود، به بزرگ‌ترين موفقيت‌ها دست يافتند، اما آن‌گاه که گناه در ميانشان رواج يافت، زمينه نابودي‌شان نيز فراهم آمد. امام باقر ( عليه السلام ) به نقل از رسول الله ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) سرنوشت جوامعي که به گناه آلوده مي‌شوند را چنين توصيف مي‌کند:

هرگاه پس از من زنا پديدار شود، مرگ ناگهاني فراوان گردد و هرگاه از پيمانه و ترازو کم شود، خداوند آنان را به قحطي وکمي [خوراک و ديگر وسايل زندگي] گرفتار مي‌سازد و هرگاه [مردم] از دادن زکات دريغ کنند، زمين برکت خود را از زراعت و ميوه‌ها و معادن، از آنان دريغ مي‌کند و هرگاه در احکام به ناحق حکم کنند، به ستم يکديگر دچار مي‌گردند و چون پيمان‌شکني کنند، خداوند دشمنانشان را بر آنان چيره مي‌سازد و چون رحم را قطع کنند، خداوند، اموالشان را در دست اشرار قرار مي‌دهد و چون امر به معروف و نهي از منکر و از نيکان اهل بيت پيروي نکنند، خداوند، اشرار آنان را بر ايشان چيره مي‌گرداند، پس نيکان‌شان دعا مي‌کنند و مستجاب نمي‌شود.

البته تنها ملت مسلمان اسپانيا نبود که بر اثر آلودگي به گناه و شهوت‌راني به شکست و نابودي تن داد، بلکه هر ملت آلوده به گناه، به همين سرنوشت دچار خواهد شد.

٩. زوال نعمت
يکي از سنت‌هاي الهي اين است که چنانچه ملتي به گناه و معصيت آلوده شود، نعمت‌ها از آنان ستانده مي‌شود و خودشان از ميان مي‌روند. قرآن کريم در اين‌باره مي‌فرمايد:

آيا در زمين سير نمي‌کنند تا بنگرند عاقبت پيشينيان چگونه بوده است؟ توانايي آنها و آثاري که در زمين پديد آورده بودند، از اينان بيش بود و خدا آنان را به کيفر کفرشان فراگرفت.(١٦)

اميرمؤمنان، علي ( عليه السلام ) نيز بر پايه روايتي چنين مي‌‌گويد:

به خدا سوگند، هرگز قومي در فراواني نعمت‌هاي زندگي به سر نبرده است مگر آنکه به سبب گناهاني که مرتکب شده،‌ اين نعمت‌ها را از دست داده است و خداوند هرگز به بندگانش ستم نمي‌کند.

امام صادق ( عليه السلام ) هم در اين باره مي‌فرمايد:

خداي تعالي حکم قطعي و حتمي فرموده است که نعمتي به بنده‌اي ندهد که آن را از او بگيرد؛ جز آنکه بنده گناهي کند که مستحق کيفر آن گردد.

امام سجاد ( عليه السلام ) نيز برخي گناهان را در دگرگوني نعمت‌ها مؤثر مي‌داند:

الذُّنُوبُ الَّتِي تُغَيِّرُ النِّعَمَ: الْبَغْيُ عَلَي النَّاسِ وَالزَّوَالُ عَنِ الْعَادَةِ فِي الْخَيْرِ وَاصْطِنَاعِ الْمَعْرُوفِ وَكُفْرَانُ النِّعَمِ وَتَرْكُ الشُّكْر.(١٧)

گناهاني که نعمت‌ها را دگرگون مي‌سازد، عبارت است از ستم بر مردم، ترک عادت در کار خير و انجام کار نيک، کفران نعمت و ترک شکر و سپاس‌گزاري.

١٠. کاهش عمر
يکي از آثار گناهان، کاسته‌شدن از عمر آدمي است. امام صادق ( عليه السلام ) علت مرگ بيشتر مردم را گناهان آنان مي‌داند و مي‌فرمايد:

مَنْ يَمُوتُ بِالذُّنُوبِ أَکْثَرُ مِمَّنْ يَمُوتُ بِالآجَالِ.(١٨)

شمار کساني که بر گناهان مي‌ميرند، بيش از کساني است که به عمر طبيعي از اين جهان مي‌روند.

امام سجاد ( عليه السلام ) نيز به گناهاني که موجب کوتاهي عمر مي‌شوند، چنين اشاره مي‌کند:

وَالذُّنُوبُ الَّتِي تُعَجِّلُ الفَناءَ قَطيعَةُ الرَّحِمِ وَالْيمينُ الْفَاجِرَةُ وَالاَقْوَالُ الکَاذِبَةُ وَالزِّناءُ وَسَدُّ طُرُقِ المُسْلِمِينَ وَادِّعاءُ الإمَامَةِ بِغَيرِ حَقٍّ.(١٩)

گناهاني که در نابودي [انسان] شتاب مي‌کنند، [عبارتند از:] قطع رحم، سوگند دروغ، سخنان دروغ، زنا، سد کردن راه مسلمانان و به ناحق ادعا کردن امامت و رهبري.

پيوند با خويشاوندان موجب طولاني شدن عمر مي‌شود و هرگونه قطع رابطه و پيوند با اقوام، کوتاهي عمر را در پي دارد.

امام صادق ( عليه السلام ) به درخواست منصور نزد او رفت. او فرمان داد که تشکي در کنارش بگسترند و امام را بر آن نشاند. آن‌گاه چند بار صدا زد: محمد را نزد من بياوريد! مهدي را پيش من بياوريد‍! (٢٠) هنگامي که پسرش آمد، به امام ( عليه السلام ) گفت آن حديثي را که درباره صله رحم نقل کردي، دوباره بگو تا مهدي نيز بشنود. امام فرمود: آري پدرم از پدرش و او از جدش اميرالمؤمنين علي ( عليه السلام ) و او نيز از رسول خدا( صلي اللّه عليه و آله وسلم )چنين روايت کرده است:

إنَّ الرَّجُلَ لِيَصِل رَحِمَهُ وَقَد بَقِيَ مِنْ عُمرِهِ ثَلاثُ سِنِينَ فَيُصَيِّرُهَا الله عَزَّوَجَلَّ ثَلاثِينَ سَنَةً وَيَقْطَعُها وَقَد بَقِيَ منْ عُمْرِهِ ثَلاثُونَ سَنةً فَيُصَيِّرُهَا الله ثَلاثَ سِنِينَ.

به‌راستي مرد صله رحم مي‌کند و از عمرش سه ‌سال بيش نمانده است؛ ولي خدا عمر او را به سي سال افزايش مي‌دهد و قطع رحم مي‌کند در حالي که از عمرش سي سال مانده است، ولي خدا عمر او را به سه سال کاهش مي‌دهد.

منصور گفت: اين حديث نيکوست، اما مقصودم، اين حديث نبود. امام صادق ( عليه السلام ) فرمود: آري پدرم از پدرش و او از جدش و وي از رسول الله ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) روايت کرده است:

صِلَةُ الرَّحِمِ تَعْمُرُ الدِّيارَ وَتَزيدُ فِي الاعْمَارِ وَإِن کَانَ أَهْلُهَا غَيْرَ أَخْيَار.

صله رحم، خانه ها را آباد ميکند و بر عمرها مي‌افزايد؛ اگرچه انجام ‌دهندگان آن، مردم خوبي نباشد.

منصور دوباره گفت: اين نيز حديث زيبايي است، اما مقصودم اين هم نبود. حضرت فرمود: آري پدرم از پدرش و او از جدش و او نيز از رسول اکرم ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نقل فرموده است:

صِلَةُ الرَّحِمِ تُهَوِّنُ الحِسابَ وَتَقِي مِيْتةَ السُّوءِ.

صله رحم، حساب روز قيامت را آسان ميسازد و [انسان را] از مرگ بد حفظ ميکند.

منصور پس از شنيدن اين سخن امام، گفت: آري مقصودم همين حديث بود.(٢١)

درباره زناکاري نيز رسول خد ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) فرمودهاند: « إذا ظَهَرَ الزِّنا مِنْ بَعْدِي کَثُرَ مَوتُ الفُجأَةِ. » (٢٢)؛ « هرگاه پس از من زنا شايع شد، مرگ ناگهاني نيز بسيار ميشود ».

بنابر روايت‌هاي تاريخي، پس از رحلت حضرت موسي ( عليه السلام ) ، جانشين وي يوشع بن نون، همراه بني‌اسرائيل براي فتح شهرهاي شام به راه افتاد و چون به آنجا رسيد، شهر را محاصره کرد. از آن سو، حاکم شهر شام، بلعم بن باعور را فراخواند. بلعم بر اثر عبادت بسيار، « مستجاب الدعوه » شده بود و از اين رو، حاکم به وي فرمان داد براي از ميان بردن يوشع و لشکريانش نفرين کند. بلعم برخاست و بر الاغ خود سوار شد و به راه افتاد، اما الاغ از رفتن سرمي‌پيچيد. سرانجام بلعم آن حيوان را با ضربههاي شلاق کشت و خود، پياده براي نفرين کردن به راه افتاد، اما در ميان راه با ديدن ماجرايي، نتوانست دعا کند و ناگزير نزد حاکم بازگشت و گفت: راهي براي نفرين کردن آنان نيست، اما من براي نابودي‌شان راه ديگري به شما نشان مي‌دهم: زنان بدکاره را زينت کنيد و به بهانه خريد و فروش، ميان آنان بفرستيد. پيشنهاد بلعم اجرا شد و روسپيان ميان لشکريان يوشع در آمدند. از اين رو، بسياري از سپاهيان وي به لغزش اخلاقي و طاعون دچار شدند و شمار فراواني از آنان، در چند روز مردند.

يکي از سرداران به نام منخاص که مردي غيرت‌مند و شجاع بود، از اين ماجرا آگاه شد، نيزه خود را برداشت و ميان لشکريان آمد و به زن و مرد سرگرم به زنا يورش برد و هر دو را کشت. آن‌گاه فرمان داد که اعلام کنند: از اين پس، سزاي چنين کاري، مرگ خواهد بود. سربازان يوشع با ديدن اين ماجرا، از کار زشت‌شان دست کشيدند و از اين رو، طاعون از ميان رفت و سپاهيان به رهبري يوشع، شهر را فتح کردند.(٢٣)

دروغ نيز از گناهاني است که مي‌تواند موجب کوتاهي عمر آدمي گردد. بر پايه روايتي، مردي در روزگار امام حسن ( عليه السلام ) به دروغ مدعي شد که هزار درهم از حسن بن علي ( عليه السلام ) طلبکار است. حضرت همراه آن مرد براي اثبات اين دعوي نزد شريح قاضي رفت. شريح به امام حسن ( عليه السلام ) رو کرد و گفت: آيا سوگند ميخوري که بدهکار نيستي؟ حضرت فرمود: اگر اين مرد سوگند بخورد، من پول را به او مي‌دهم. شريح به آن مرد گفت بگو: « بِاللهِ الّذي لا اِلهَ اِلاّ هُوَ عالِمُ الغَيبِ و الشَّهادَةِ »؛ « سوگند به خدايي که معبودي جز او نيست، داناي غيب و شهود ».

امام حسن مجتبي ( عليه السلام ) به آن مرد فرمود: نه، نمي‌خواهم چنين سوگند بخوري، بگو: « باللهِ اِنَّ لَکَ عَلَيَّ هذا وَخُذِ الاَلفَ »؛ « به خدا من اين مبلغ را از تو طلب کارم، سپس آن هزار درهم را بگير ».

مرد چنان سوگند خورد که امام فرموده بود، و پول را گرفت، اما همين که از جاي برخاست، به رو افتاد و مرد.٤)

١١. پي‌آمدهاي جسمي و جاني
گناه، گونه‌اي از بيماري است. خداوند در قرآن کريم، مکر و نيرنگ را بيماري ناميده و درباره منافقان نيرنگ‌باز با خدا و مؤمنان چنين فرموده است: {فيقُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضا}؛ « در دل اين منافقان فريب‌کار، بيماري است. » (بقره: ١٠)

اين سخن در روايات نيز آمده. براي نمونه، امام علي ( عليه السلام ) ميفرمايد:

لا وَجَعَ اَوجَعُ لِلقُلُوبِ مِنَ الذَّنبِ.(٢٥)

هيچ دردي براي دل‌ها، بدتر از گناه نيست.

اَلذُّنوبُ الدّاءُ وَالدَّواءُ الإستِغفارُ وَالشِّفاءُ اَن لا تَعُودَ.(٢٦)

گناهان، دردند و داروي آنها، استغفار است و درمان اين بيماري آن است که ديگر به گناه باز نگردي.

الشَّهَواتُ اَعْلالٌ قاتِلاتٌ وَاَفضَلُ دَوائِها اِقْتِناءُ الصَّبْرِ عَنْها.(٢٧)

شهوتها، بيماري کشندهاي است که بهترين داروي آن، صبوري در برابر آنهاست.

قرآن نيز روي آوردن را به درگاه الهي، درمان گناه مي‌شمارد و ميفرمايد:

{قُلْ يا عِبادِيَ الَّذينَ أَسْرَفُوا عَلي‏ أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَميعاً } (زمر: ٥٣)

بگو اي بندگان من که در حق خويشتن تندروي کرديد، از رحمت خدا نوميد نشويد که خدا همه گناهان را ميبخشد.

بوي غيبت، زنا، شهادت دروغ و کبر تا آسمانها بالا ميرود و فرشتگان را مي‌آزارد. مولوي در اين‌باره مي‌سرايد:

اين نجاست بويش آيد بيست iiگام آن نجاست بويش از ري تا به شام
بلکه بويش آسمانها بر iiرود بر دماغ حور و رضوان بر شود

هيچ عذابي بالاتر از اين نيست که حور و فرشته و حتي مؤمنان، بر اثر گناهان انسان از او بگريزند. هنگامه قيامت، {يَوْمَ تُبْلَي السَّرائِر} است که در آن باطنها و طبيعت گناهان آشکار مي‌شود. هر رذيله اخلاقي در آن روز با مصداقي مثالي رخ مي‌نمايد چنان‌که مولوي مي‌گويد:

اي دريده پوستين iiيوسفان گرگ برخيزي از اين خواب گران
اين سخنهاي چو مار و iiکژدمت مار و کژدم ميشود گيرد iiدُمت

برخي از سالکان طريقت که از درون آدميان آگاهند، هرگاه به گناهکاري نزديک ميشوند، بوي آزاردهنده گناهان او، آنان را مي‌آزارد. امام سجاد ( عليه السلام ) در مناجات‌هاي پانزده‌گانه (خمسه عشر) خود به آدمي مي‌آموزد که جامه گناه و پستي را از تنش برکند و با آب توبه، جسم و جانش را بشويد:

خداوندا! خطاها، جامه خواري بر تنم کرده و دوري از تو بر من پوشش بيچارگي افکنده است و جنايت بزرگ من، دلم را به مرگ کشانده است؛ پس به پذيرش توبه از طرف خود آن را زنده کن. اي آرمان و مطلوبم و اي خواسته و آرزويم! پس سوگند به عزت تو، براي گناهانم جز تو آمرزندهاي نيافتهام، براي شکست خود چارهاي غير از تو نديدهام و به تحقيق، من براي بازگشت به سوي تو فروتني کرده‌ام.(٢٨)

١٢. از ميان رفتن شرم و حيا
يکي از پيآمدهاي زيان‌بار گناه، پاره شدن پردههاي شرم و از ميان‌رفتن حريمهاي اجتماعي است. پيامبر گرامي اسلام( صلي اللّه عليه و آله وسلم )ميفرمايد:

« براي مؤمن، هفتاد و دو پرده است که با هر گناهي، يکي از پرده‌هايش دريده ميشود ».(٢٩)

همچنين امام صادق ( عليه السلام ) ميفرمايد:

اَنَّ لِلّهِ تَبارَکَ وَتَعالي عَلَي عَبْدِهِ الْمُؤمِنِ أَرْبَعينَ جُنَّةً فَمتي أَذْنَبَ ذَنْباً کَبِيراً رُفِعَ عَنْهُ جُنَّةٌ.(٣٠)

همانا براي خداي تبارک و تعالي بر بنده با ايمانش، چهل پرده است که هرگاه گناه بزرگي انجام دهد، يکي از آن پردهها برداشته مي‌شود.

انسان خواستار فضيلت و کمال، از گناهاني که پرده‌‌هاي شرم و حيا را مي‌درد و برانگيزنده شهوت‌ها و غريزه‌هاي نهفته حيواني است، بايد دوري کند و در تقويت فضايل اخلاقي بکوشد. سفارش معروف امام صادق ( عليه السلام ) به مُفَضّل بن عمرو اين نکته را نيز در بردارد:

انْظُرْ يَا مُفَضَّلُ إِلَي ما خُصَّ بِهِ الإِنْسانُ دُونَ جَمِيعِ الْحَيَوانِ مِنْ هَذَا الْخُلْقِ الْجَلِيلِ قَدْرُهُ الْعَظِيمِ غَنَاؤُهُ أَعْنِي الْحَيَاءَ فَلَوْلاهُ لَمْ يُقْرَ ضَيْفٌ وَلَمْ يُوفَ بِالْعِداتِ وَلَمْ تُقْضَ الْحَوَائِجُ وَلَمْ يُتَحَرَّ الْجَمِيلُ وَلَمْ يُتَنَكَّبِ الْقَبِيحُ فِي شَيْ‏ءٍ مِنَ الأَشْيَاءِ حَتَّي إِنَّ كَثِيراً مِنَ الأُمُورِ الْمُفْتَرَضَةِ أَيْضاً إِنَّمَا يُفْعَلُ لِلْحَيَاءِ فَإِنَّ مِنَ النَّاسِ مَنْ لَوْلاَ الْحَياءُ لَمْ يَرْعَ حَقَّ وَالِدَيْهِ وَلَمْ يَصِلْ ذا رَحِمٍ وَلَمْ يُؤَدِّ أَمانَةً وَلَمْ يَعِفَّ عَنْ فَاحِشَةٍ.(٣١)

اي مفضل! دقت کن در صفتي که خداوند آن را به آدميان اختصاص داد و حيوانات از آن بي‌بهره‌اند، آن خوي پرارج و بزرگ و آن خلق ارزنده و عظيم، شرم و حياست که اگر اين نعمت در وجود انسان نبود، مهماني گرامي داشته نمي‌شد، به وعده وفا نمي‌شد و [انسان] از هيچ کار زشتي روي گردان نبود. حتي به بسياري از واجبات نيز از روي شرم و حيا عمل مي‌شود؛ زيرا اگر شرم و حيا نبود، برخي از مردم، حق پدر و مادر خود را ادا نمي‌‌کردند و به خويشاوندانشان رسيدگي نميکردند، امانت مردم را نميدادند و از هيچ کار زشتي روي گردان نبودند.

بسياري از مردم، از روي شرم و آزرم به گناه آلوده نميشوند و بر اثر حيا، ترس از رسوايي و بيزار شدن ديگران از آنان، از گناه دست مي‌کشند. دست زدن به برخي از گناهان، موجب از ميان رفتن پرده‌هاي حيا مي‌شود. امام سجاد ( عليه السلام ) در اين‌باره مي‌فرمايد:

الذُّنُوبُ الَّتِي تَهْتِكُ الْعِصَمَ شُرْبُ الْخَمْرِ وَاللَّعِبُ بِالْقِمَارِ وَتَعاطِي مَا يُضْحِكُ النّاسَ مِنَ اللَّغْوِ وَالْمِزاحِ وَذِكْرُ عُيُوبِ النّاسِ وَمُجالَسَةُ أَهْلِ الرَّيْبِ.(٣٢)

گناهاني که پردهها را ميدرد، نوشيدن شراب، قماربازي، رد و بدل کردن سخنان لغو و شوخي براي خندان مردم، بيان عيوب مردم و هم‌نشيني، با انسان‌هاي بدنام است.

امام صادق ( عليه السلام ) نيز به نقل از رسول خد ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) مي‌فرمايد:

لا يَزالُ العَبدُ في فُسحَةٍ مِنَ اللهِ حَتّي يَشرَبَ الخَمرَ فَإذا شَرِبَها خَرَقَ اللهُ عَنهُ شِربا لَهُ و کانَ وَليُّهُ وَاَخُوهُ اِبليسُ، سَمعُهُ وَبَصَرُهُ وَيَدُهُ وَرِجلُهُ يَسُوقُهُ اِلي کُلِّ شَرٍّ وَيَصرِفُهُ عَن کُلِّ خَيرٍ.(٣٣)

بنده خدا تا شراب نخورده، پيوسته در کنف حمايت و آمرزش خداست. چون شراب خورَد، پردهاش را ميدرد و در آن حال، سرپرست و برادرش و همچنين گوش و چشم و دست و پايش همه شيطان است که او را به هر کار بدي ميکشاند و از هر کار خيري باز ميدارد.

١٣. گناه و تيرگي قلب
گناه موجب تيرگي و سختي قلب انسان ميشود و تکرار گناه، قبح و زشتي گناهان بزرگ را از ميان مي‌برد. اميرالمؤمنين علي ( عليه السلام ) مي‌فرمايد: « اشک، خشک نميشود مگر به سبب سختي دل و دل، سخت نمي‌شود؛ مگر به سبب فراواني گناه ».(٣٤)

امام صادق ( عليه السلام ) نيز به نقل از پدر بزرگوارش مي‌فرمايد:

ما مِنْ شَيْ‏ءٍ أَفْسَدَ لِلْقَلْبِ مِنْ خَطِيئَةٍ إِنَّ الْقَلْبَ لَيُواقِعُ الْخَطِيئَةَ فَمَا تَزالُ بِهِ حَتَّي تَغْلِبَ عَلَيْهِ فَيُصَيِّرَ أَسْفَلَهُ أَعْلاه‏.(٣٥)

چيزي بيشتر از گناه، قلب را فاسد نميکند. قلب، گناه ميکند و بر آن پافشاري ميورزد و در نتيجه، سرنگون و وارونه ميشود [و پند و نصيحت بر آن اثر نميکند].

امام کاظم ( عليه السلام ) نيز در اين‌باره مي‌فرمايد:

إِذا أَذْنَبَ الرَّجُلُ خَرَجَ فِي قَلْبِهِ نُكْتَةٌ سَوْداءُ فَإِنْ تابَ انْمَحَتْ وَإِنْ زَادَ زَادَتْ حَتَّي تَغْلِبَ عَلَي قَلْبِهِ فَلا يُفْلِحُ بَعْدَهَا أَبَداً.٦)

وقتي انسان گناه ميکند، در قلب او نقطهاي سياه پديد ميآيد. اگر توبه کند، آن نقطه پاک ميشود و اگر بر گناه خود بيفزايد، آن نقطه گسترده ميشود؛ به گونهاي که همه قلب وي را فراميگيرد و پس از آن هرگز رستگار نميشود.

١٤. ارتکاب گناهان ديگر
هر گناهي انسان را به سوي ديگر گناهان سوق مي‌دهد. خداوند علت کفر بني‌اسرائيل و آلودگي دست‌هايشان را به کشتن پيامبران چنين بيان مي‌کند:{ذلِكَ بِما عَصَوْا وَ كانُوا يَعْتَدُون‏}؛ « اين بدان سبب بود که نافرماني کردند و تجاوزکار بودند. » (بقره: ٦١)

همچنين درباره علت فرار رزمندگان اسلام در جنگ اُحُد مي‌فرمايد:

کساني از شما که روز برخورد آن دو گروه [در اُحُد] پشت به جبهه کردند، جز اين نبود که شيطان آنان را بر اثر بعضي از گناهاني که مرتکب شده بودند، لغزانيد.(٣٧)

علامه طباطبايي ( رحمه الله ) در تفسير اين آيه در الميزان مي‌نويسد:

شيطان مي‌خواست آنان را دچار لغزش کند و اين را نخواست، مگر به سبب بعضي از انحراف‌هايي که در دل و در اعمال داشتند، چون گناهان هر کدامش آدمي را به سوي ديگري مي‌کشاند، چون اساس گناه پيروي هواي نفس است و نفس وقتي هواي فلان گناه را مي‌کند، هواي امثال آن را نيز مي‌کند.(٣٨)

١٥. سرمستي و بي ‌خبري
لذت بردن و شادمان شدن از گناه، باعث بزرگ شدن گناه و سخت شدن کيفر آن مي‌شود. آموزه‌هاي روايي براي از بين رفتن اين ويژگي، پشيماني زودهنگام پس از ارتکاب غافلانه گناه، نکات ارزشمندي را يادآور شده‌اند. پيامبر اکرم ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) مي‌فرمايد:

مَنْ أَذْنَبَ ذَنْباً وَهُوَ ضَاحِكٌ دَخَلَ النَّارَ وَهُوَ بَاکٍ.(٣٩)

کسي که گناه کند و در آن حال خندان باشد، وارد آتش دوزخ مي‌شود در حالي که گريان است.

امير مؤمنان علي ( عليه السلام ) مي‌فرمايد:

مَنْ تَلَذَّذَ بِمَعَاصِي اللهِ أَوْرَثَهُ اللهُ ذُلاًّ.(٤٠)

کسي که از گناه و نافرماني خدا لذت ببرد، خداوند ذلّت را به جاي آن لذت به او مي‌رساند.

امام سجاد ( عليه السلام ) نيز روايات تأمل‌برانگيزي در اين‌باره فرموده‌اند: « لا خَيْرَ فِي لَذَّةٍ بَعْدَهَا النَّارُ » (٤١)؛ « در لذتي که بعد از آن، آتش است خيري نيست ».

همچنين مي‌فرمايد: « حَلاوَةُ الْمَعْصِيَةِ يُفْسِدُهَا أَلِيمُ الْعُقُوبَة » (٤٢)؛ « عذاب دردناک گناه، شيريني آن را تباه مي‌سازد ».

حضرت در گفتار ديگري چنين توصيه مي‌نمايد:

إِيَّاكَ وَالابْتِهَاجَ بِالذَّنْبِ فَإِنَّ الابْتِهَاجَ بِهِ أَعْظَمُ مِنْ رُكُوبِه‏.(٤٣)

از شاد شدن هنگام گناه بپرهيز که [گناه] اين شادي، بزرگ‌تر از انجام خود گناه است.

١٦. پي‌آمدهاي ديگر گناه
اصولاً رسيدن هر نکبت و بدبختي به انسان را در گناه بايد جست؛ چنان‌که امام باقر ( عليه السلام ) فرمودند: « ما مِنْ نَكْبَةٍ تُصِيبُ الْعَبْدَ إِلاَّ بِذَنْبٍ » (٤٤)؛ « هيچ نکبتي به بنده نمي‌رسد، مگر به خاطر گناه ».

افزون بر اين، شايد کار آدمي حتي به الحاد و انکار بيانجامد؛ چنان‌که رسول اکرم ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) فرمودند:

فَإِنَّ الْمَعاصِيَ تَسْتَوْلِي الْخِذْلانَ عَلَي صاحِبِها حَتَّي تُوقِعَهُ فِي رَدِّ وَلايَةِ وَصِيِّ رَسُولِ اللهِ ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) وَدَفْعِ نُبُوَّةِ نَبِيِّ اللهِ وَلا تَزَالُ أَيْضاً بِذَلِكَ حَتَّي تُوقِعَهُ فِي دَفْعِ تَوْحِيدِ اللهِ وَالإِلْحادِ فِي دِينِ الله‏.(٤٥)

گناهان، گمراهي را بر گنه‌کار مسلط مي‌نمايد تا آنجا که گنه‌کار را به رد ولايت و امامت وصي رسول خد ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) و انکار نبوت پيامبر خدا( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) وا مي‌دارد و به همين منوال کار او به جايي مي‌رسد که به گناه انکار يکتايي‌ خدا و الحاد و کفر در دين خدا آلوده مي‌گردد.

همچنين روزيِ آدمي بر اثر گناه‌کاري او قطع مي‌شود؛ چنان‌که امام باقر ( عليه السلام ) در کلامي ديگر مي‌فرمايد: « إِنَّ الرَّجُلَ لَيُذْنِبُ الذَّنْبَ فَيُدْرَأُ عَنْهُ الرِّزْقُ » (٤٦)؛ « مردي گناهي را انجام مي‌دهد و در نتيجه روزي از او دور مي‌شود ».

گناه‌کار از بلاهاي شب‌گير و ناگهاني نيز در امان نيست. امام علي ( عليه السلام ) در اين‌باره هشدار مي‌دهد: « آدم گناه‌کار نبايد خود را از بلاهاي شب‌گير و حوادث ناگهاني ايمن بداند ».(٤٧)

قطع‌ باران، ويراني خانه، حبس صد ساله در قيامت، خشم و لعن الهي، بلاهاي بي‌سابقه، پشيماني، زلزله، فقر عمومي، اندوه، بيماري و تسلط اشرار نيز از ديگر آثار شوم گناهان شمرده شده‌اند.(٤٨)

پاورقى:‌
______________________
١ . اصول کافي، ج ٣، ص ٣٧٤.
٢ . مائده: ١٣.
٣ . وسائل الشيعه، ج ١٥، ص ٣٠٢.
٤ . غرر الحکم و درر الکلم، ح ٣٧٦٦.
٥ . بحارالانوار، ج ٩٣، صص ٣٧٧ ـ ٣٧٦.
٦ . معاني الاخبار، ص ٢١٧.
٧ . غررالحکم و درر الکلم، ص ٦١٣.
٨ . غررالحکم و درر الکلم، ص ١٣٨.
٩. مجمع البيان، ج ١، ص ٤٢٣.
١٠. الميزان، ج ٨، ص ٢٥٠.
١١. اصول کافي، ج ١، ص ٥٨١.
١٢. حج: ٤٥.
١٣. نحل: ١١٢.
١٤. تفسير عياشي، ج ٢، ص ٢٧٣.
١٥. نهج البلاغه، ترجمه و شرح فيض الاسلام، ص ٧٩٢.
١٦. غافر: ٢١.
١٧. معاني الاخبار، ص ٢٧٠.
١٨. بحارالانوار، ج ٥، ص ١٤٠.
١٩. معاني الاخبار، ص ٢٧١.
٢٠. محمد، نام پسر منصور و مهدي لقبش بود.
٢١. سفينة البحار، ج ١، ص ٥١٤.
٢٢. اصول کافي، ج ٤، ص ٨١.
٢٣. الکامل، ابن اثير، ج١، ص ٦٨.
٢٤. مناقب ابن شهر آشوب، ج ٤، ص ٧.
٢٥. بحارالانوار، ج ٧٣، ص ٣٤٢.
٢٦. مستدرک الوسائل، ج ١٢، ص ١٢٩.
٢٧. بحارالانوار، ج ٧٣، ص ٧٢.
٢٨. مفاتيح الجنان، دعاي خمس عشر، مناجات التائبين.
٢٩. بحارالانوار، ج ٧٣، ص ٣٦٢.
٣٠. الاختصاص، شيخ مفيد، ص ٢٢٠.
٣١. بحارالانوار، ج ٣، ص ٨١.
٣٢. معاني الاخبار، ص ٢٧٠.
٣٣. وسائل الشيعه، ج ٣، ص ٣٥٧.
٣٤. اصول کافي، ج ١، ص ٢٧١.
٣٥. همان، ج ٢، ص ٢٦٨.
٣٦. بحارالانوار، ج ٧٣، ص ٣٢٧.
٣٧. آل عمران: ١٥٥.
٣٨. الميزان، محمدحسين طباطبايي، ج ٤، ص ٧٧.
٣٩. وسائل الشيعه، ج ١١، ص ٢٦٨.
٤٠. غررالحکم، ج ١، ص ٤٤٦.
٤١. بحارالانوار، ج ٧٨، ص ١٥٩.
٤٢. همان.
٤٣. همان.
٤٤. اصول کافي، ج ٢، ص ٢٦٩.
٤٥. بحارالانوار، ج ٧٣، ص ٣٦٠.
٤٦. اصول کافي، ج ٢، ص ٢٧١.
٤٧. همان، ص ٢٦٩.
٤٨. همان، صص ٢٧٢ـ٢٧٥ و ٤٤٥ و ٤٤٦.



۲
زخم فطرت پرهيزنامه ‌ای از گناه

دو ـ آثار دوري از گناه
خودداري از گناه برکات فراواني دارد که برخي از آنها عبارت‌اند از:

١. هدايت
دوري از گناه باعث مي‌شود که انسان در کسب هدايت توفيق‌مندتر باشد. چنان‌که خداوند مي‌فرمايد: « اين کتاب که هيچ شکي در آن نيست، هدايتي است براي تقواپيشگان ».(١)

يکي از نمونه‌هاي هدايت خداوندي که پرهيزکاران از آن برخوردارند، شناخت حق و باطل است؛ چنان‌که قرآن مجيد مي‌فرمايد: « اي کساني که ايمان آورده‌ايد، اگر از خدا پروا کنيد، براي شما وسيلة تشخيص حق از باطل قرار مي‌دهد ».(٢)

پرهيزگاران به پشتوانه تقوا اين توانايي را مي‌يابند که جهان هستي را سرشار از نشانه‌هاي خداوند ببينند: « در رفت و آمد شب و روز و آنچه خداوند در آسمان‌ها و زمين آفريده، نشانه‌هايي براي گروه پرهيزکاران است ».(٣)

همين بصيرت و هدايت است که متقين را از دام شيطان رهايي مي‌بخشد: « همانا کساني که تقوا دارند، هرگاه وسوسه‌اي از شيطان به آنان برسد، متذکّر مي‌شوند و يک‌باره بينا مي‌گردند ».(٤)

٢. کسب روزي
به دست آوردن رزق و روزي از ديگر پي‌آمدهاي ترک گناهان است. قرآن مجيد مي‌فرمايد:

هر کس از خدا پروا کند [خدا] براي او راهي جهت بيرون‌رفت [از تنگناها] قرار مي‌دهد و از جايي که گمان نمي‌برد، به او عطا مي‌کند.(٥)

و اگر اهل آن شهرها ايمان آورده و تقوا پيشه کرده بودند، برکاتي از آسمان و زمين بر آنان مي‌گشوديم.(٦)

٣. آساني جان دادن
از ديگر برکات تقوا و ترک گناه اين است که مأموران مرگ، جان متّقي را به آرامي مي‌‌گيرند و او بدون سختي از دنيا مي‌رود. خداوند در وصف متقيان مي‌فرمايد: « هم‌‌آنان که فرشتگان، جانشان را در حالي که خوب و شايسته‌اند مي‌گيرند و [به آنان] مي‌گويند: سلام بر شم ».(٧)

٤. نجات از دوزخ
پرهيزکاران به برکت خودداري از گناهان از جهنم رهايي مي‌يابند:

و هيچ‌کس از شما نيست، مگر اينکه بر آن [جهنم] وارد مي‌گردد، اين بر پروردگارت حکمي قطعي است. پس کساني که تقوا پيشه کرده‌اند، نجات مي‌دهيم و ستمگران را به زانو درافتاده در آن رها مي‌کنيم.(٨)

مرحوم طبرسي در تفسير اين آيات مي ‌نويسد:

در بعضي اخبار روايت شده که خداوند اجازه ورود به بهشت را به احدي نمي‌دهد تا او را بر آتش جهنم و عذاب‌هاي آن آگاه سازد تا هنگامي که در بهشت قرار گرفت، به تفضّل و کمال لطف و احسان خداوند نسبت به خويش پي ببرد و بر سرور و خوشحالي او افزوده گردد. هيچ کس را نيز وارد جهنّم نمي‌کند، مگر اينکه وي را بر بهشت و نعمت‌هاي آن مطلع کند تا وقتي که در دوزخ واقع شد حسرت و تأسفش در از دست دادن بهشت و نعمت‌هاي آن مضاعف شود.(٩)

٥. نجات از عذاب دنيوي
خداوند درباره قوم عاد و ثمود پس از عذاب شدن آنان به سبب گناهانشان، چنين مي‌فرمايد: « و [از ميان قوم عاد و ثمود] کساني را که ايمان آورده و تقوا پيشه کرده بودند، نجات داديم ».(١٠)

٦. رفتن به بهشت
خداوند متعال مي‌فرمايد:

و کساني که از پروردگارشان پروا داشته‌اند، دسته دسته به سوي بهشت سوق داده مي‌شوند، تا چون بدان رسند و قبلاً درهاي آن [به رويشان] گشوده شده است، نگهبانانش به آنان مي‌گويند: سلام بر شما! شما پاک بوديد، پس جاودانه به آن درآييد.(١١)

همچنين در آيه‌اي ديگر مي‌فرمايد:

بي‌ترديد براي تقواپيشگان بازگشت گاهي نيکو خواهد بود. باغ‌هاي جاودانه‌اي که درهاي آنها برايشان گشوده شده است. در حالي که در آنجا تکيه زده‌اند و ميوة فراوان و نوشيدني در آنجا مي‌طلبند و در کنارشان دلبرانِ همسال و فروهشته ‌نگاه خواهند بود.(١٢)

فصل دوم : راه‌هاي جلوگيري از گناه و روش‌هاي درمان آن

١. باور به حضور خداوند
باورمندي انسان به حضور خداوند در سراسر زندگي‌اش، در بازدارندگي او از گناهان بسيار تأثير مي‌گذارد. نيروهاي بيروني هيچ‌گاه توان ضبط و مهار گناهان پنهان را ندارند، اما ايمان و اعتقاد به حضور خداوند در نهان و آشکار، نگاه‌بان انسان است. آيات الهي نيز بر همين باور تأکيد مي‌کنند: {أَ لَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يَري‏}؛ « آيا انسان نميداند که خداوند همه اعمالش را مي‌بيند. » (علق: ١٤)

در آيه ديگري آمده است:

{يَعْلَمُ خائِنَةَ الْأَعْيُنِ وَ ما تُخْفِي الصُّدُور} (مؤمن: ١٩)

خداوند چشمهايي را که به خيانت گردش ميکنند، مي‌شناسد و به آنچه در سينهها پنهان است، آگاهي دارد.

در آيه ديگري آمده است: {إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصاد}؛ « به يقين پروردگار تو در کمين‌گاه است. » (فجر: ١٤)

اين آيات، به روشني بر اين دلالت مي‌کنند که همه انسان‌ها در محضر پروردگار جهانند و هر کاري که انجام مي‌دهند و هر انديشه‌اي که از مغزشان مي‌گذرد، از علم الهي بيرون نيست.

روايتهاي معصومان ( عليهم السلام ) نيز آدمي را به استوار ساختن اين باور فرامي‌خوانند؛ چنان‌که در « دعاي يستشير » از پيامبر گرامي اسلام ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) آمده است: « أَسمَعَ السّامِعينَ وَأَبصَرَ النّاظِرينَ »؛ « خداوندي که شنواترين شنواها و بيناترين بينندگان است ».

حضرت امير مؤمنان علي ( عليه السلام ) نيز در اين‌باره به پيروانش ميفرمايد:

إتَّقُوا مَعاصِيَ اللهِ في الخَلَواتِ فَإِنَّ الشّاهِدَ هُوَ الحاکِمُ.(١٣)

از معصيت خدا در پنهان و خلوتگاهها بپرهيزيد؛ زيرا شاهد، همان دادرس است.

ايشان در روايتي ديگر به پيروان خود ميفرمايد: « ولا تَهتِکُوا أستارَکُم عِندَ مَن يَعلَمُ أسرارَکُم » (١٤)؛ « پرده خويش را نزد خداوندي که از اسرارتان آگاه است، ندريد ».

بر پايه روايتي، کسي نزد امام حسين ( عليه السلام ) رفت و عرض کرد: اي فرزند رسول خدا! من شخصي گنه‌کارم و نمي‌توانم گناهم را ترک کنم، مرا موعظه کن.

امام حسين ( عليه السلام ) به او فرمود: پنج کار را انجام بده و آن‌گاه هر چه مي‌خواهي گناه کن:

١. روزي خدا را مخور و آنچه مي‌خواهي گناه کن؛

٢. از دايره حکومت الهي خارج شو و آنچه مي‌خواهي گناه کن؛

٣. جايي را انتخاب کن تا خداوند تو را نبيند و هر چه مي‌خواهي گناه کن؛

٤. وقتي عزراييل براي گرفتن جان تو نزد تو آمد، او را از خود بران و هر چه مي‌خواهي گناه کن؛

٥. زماني که مالک دوزخ تو را به سوي آتش برد، تو به سوي آتش مرو و آنچه مي‌خواهي گناه کن.(١٥)

ماجراي ابن‌سيرين، گوياي باور به حضور خداوند و در اين‌باره آموزنده است. محمد، فرزند سيرين بصري، در تعبير خواب و تطبيق دادن خواب‌ها با حقايق، توانا بود و در اين کار از لطايف قرآن و روايت‌ها بهره مي‌برد. او درباره سرگذشت خود چنين مي‌‌گويد:

در بازار به بزازي مي‌پرداختم، روزي زني زيبا براي خريد [چيزي] به مغازه‌ام آمد و من نميدانستم که به دليل جواني و زيباييام، عاشق من است. مقداري پارچه از من خريد و آن را در ميان بغچه پيچيد و ناگهان گفت: اي مرد بزاز! فراموش کردهام پول همراه خود بياورم. کمک کن و اين بغچه را تا در خانه‌ام بياور و آنجا پولش را دريافت کن. من ناگزير تا در خانه او رفتم و او مرا به درون خانه‌اش برد. هنگامي که به آنجا رفتم، او در را بست و پوشش چهره زيبايش را برداشت و گفت: مدتي است که شيفته جمال تو شدهام و راه رسيدن را به وصالت اين‌ ديدم. اکنون، در اين خانه، تنها من و تو هستيم. بايد کام مرا برآوري، وگرنه تو را رسوا ميکنم.

گفتم: اي زن! از خدا بترس، دامن به زنا آلوده مکن؛ زنا از گناهان بزرگ و موجب افتادن به آتش دوزخ است. نصيحت و موعظهام در او تأثير نگذارد، اما ناگاه فکري به ذهنم رسيد. از وي خواستم که به من براي رفتن به دستشويي اجازه بدهد. زن به گمان اينکه به قصد قضاي حاجت بدان‌جا مي‌روم، مرا آزاد گذاشت. من به دستشويي رفتم و براي حفظ ايمان و آخرت و کرامت انسانيام، سراپاي خود را به نجاست آلودم. چون زن مرا با آن وضع ديد، در منزل را گشود و مرا بيرون کرد. خود را به آب رساندم، بدن و لباسم را شستم و خداوند به پاداش اينکه براي حفظ دينم، خود را به بوي بد آلودم، بويي همچون بوي عطر و دانش تعبير خواب را به من بخشيد.(١٦)

٢. دوستي و ياد خدا
ذکر؛ يعني به زبان آوردن نام‌هاي الهي و انديشيدن در مفهوم آن و آراستن باطن خويش به نور آن، به « زباني » و « قلبي » تقسيم مي‌شود. ذکر قلبي (ذکر حق در باطن) به اين معنا است که انسان هميشه و در همه حال به ياد پروردگارش باشد و لحظهاي از ياد حضرت دوست غافل نشود. اگر انسان تنها به زبان ذکر بگويد، اما در باطن خود از خدا غافل باشد و پروردگار را ناظر و حاضر نبيند، از چنين ذکري سودي نميبرد. خداوند از بندگان صالحش مي‌خواهد که پيوسته به ياد او باشند:

{وَ اذْكُرْ رَبَّكَ في‏ نَفْسِكَ تَضَرُّعاً وَ خيفَةً وَ دُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ وَ لا تَكُنْ مِنَ الْغافِلين‏} (اعراف: ٢٠٥)

پروردگارت را در دل خود، از روي تضرع و خوف، آهسته و آرام صبحگاهان و شامگاهان ياد کن و از غافلان مباش.

سخن ارزشمند امام صادق ( عليه السلام ) نيز در اين‌باره خواندني است:

مَن کانَ ذاکِراً لِلّهِ عَلَي الْحَقِيقَةِ فَهُوَ مُطِيعٌ وَمَن کانَ غافِلاً عَنْهُ فَهُوَ عاصٍ.(١٧)

کسي که به حقيقت، به ياد خدا باشد، بندهاي فرمانبر و انسان غافل از خدا، بندهاي گناه‌کار است.

امام محمد باقر ( عليه السلام ) ميفرمايد: « ياد خدا آن است که انسان، هنگام نزديک شدن به گناه، خدا را ياد کند و همين امر او را از گناه بازدارد ».(١٨)

خداوند نيز آدميان را براي ايستادگي در برابر وسوسههاي شيطاني به ياد خودش سفارش مي‌کند:

{إِنَّ الَّذينَ اتَّقَوْا إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّيْطانِ تَذَكَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُون‏} (اعراف: ٢٠١)

پرهيزگاران هنگامي که گرفتار وسوسه هاي شيطان شوند به ياد خدا ميافتند و بينا ميگردند.

اگر گرد غفلت و بيخبري بر چهره آدمي ننشيند و هدف خلقتش را از ياد نبرد و همواره به پروردگارش روي کند، به آساني در دام گناه گرفتار نميشود و همين شرم از حضور خدا، براي پرهيز از گناهان بس است. اگر انسان عاشق خدا باشد و همچون عارفان، او را در بند بند وجود خود بيابد، چيزي جانشين مهر و دوستي او با معشوقش نمي‌شود. امام علي ( عليه السلام ) در دعاي کميل از خداوند ميخواهد: « ...وَ قَلْبي بِحُبّک مُتَيّم »؛ « و قلبم را از محبتت لبريز کن ».

اگر قلب آدمي متوجه الله باشد، تنها به دنبال چيزهايي مي‌رود که وي را به سوي خدا رهنمون مي‌سازند. مرحوم ميرزا جواد آقا ملکي تبريزي، از عارفان بزرگ ميفرمودند: « اگر قلبم را بشکافند، جز محبت خداوند چيزي در آن نمييابند ».

گر بشکافند سراپاي iiمن جز تو نيابند در اعضاي من

ياد خدا، کليد خوبيهاست. خداوند از انسان دور نيست، اما کساني که پيوسته در ياد اويند، حضور او را بيشتر و او را نزديکتر مي‌يابند. حضرت موسي ( عليه السلام ) در نيايشي به خداوند چنين عرض مي‌کرد:

يا ربِّ أَقَريبٌ أَنتَ مِنّي فَاُناجيکَ أم بَعيدٌ فَاُناديکَ.

اي پروردگار من! آيا تو نزديکي که با تو نجوا کنم يا دوري که صدايت بزنم.

خداوند فرمود: « أَنَا جَليسُ مَن ذَکَرني »؛ « من همنشين کسي هستم که به ياد من باشد. »

پس موسي ( عليه السلام ) گفت:

فَمَن في سِترِکَ يَومَ لا سِترَ إلاّ سِترُکَ؟

[خدايا!] در روزي که پوششي جز پرده تو نيست، چه کسي در پوشش [امان] تو خواهد بود؟

خداوند فرمود:

اَلَّذينَ يَذکُرُونَني فَاذکُرُهُم و يَتَحابُّونَ فِيَّ فَاُحِبُّهُم فَاولئِکَ الَّذين اِذا اَرَدتُ أن اُصيبَ أَهلَ الأَرضِ بِسُوءٍ ذَکَرتُهُم فَدَفَعتُ عَنهُم بِهِم.(١٩)

کساني که مرا ياد ميکنند يادشان ميکنم و کساني که يکديگر را به خاطر من دوست ميدارند، دوستشان ميدارم. اينان کساني‌اند که وقتي اراده کنم که به ساکنان زمين بدي برسانم، آنها را ياد مي‌کنم و به سبب آبرويي که نزد من دارند، شر و بدي را از اهل زمين دور ميسازم.

انسانها با فراموشي خداوند، به گناه و نافرماني آلوده ميشوند، اما با ياد خدا، از شيطان فريب نميخورند. پي‌آمد اين توجه و ترس شايسته، رسيدن به آگاهي و چيره شدن بر نفس اماره و شيطان است.

محبت انسان به خداوند، او را از بديها و گناهان ريز و درشت باز مي‌دارد و از همين روي امام سجاد ( عليه السلام ) مي‌فرمايد:

الهي فَاجعَلنا مِنَ الَّذينَ تَرَسَّخَت اَشجارُ الشَّوقِ اِلَيکَ في حدائقِ صُدُورِهم وَاَخَذَت لَوعَةُ مَحَبَتِّکَ بِمَجامِعِ قُلوبِهِم.

خدايا! ما را به کساني بدل ساز که درختان محبت و اشتياق به تو در سينههاي آنان ريشه کرده و شراره‌هاي دوستي تو سراسر قلبهاي آنان را فرا گرفته است.

آن حضرت در ادامه ميفرمايد:

الهي ما الَذَّ خواطِرَ الإلهامِ بِذِکرِکَ عَلَي الْقُلُوبِ وَما اَحلَي المَسِيرَ إلَيکَ بالاَوهامِ في مسالِک الغُيُوبِ وَما اَطيَبَ طَعمَ حُبِّکَ وَما اَعذبَ شِربَ قُرْبِکَ.(٢٠)

خدايا! چه چيز لذتبخشتر از يادآوريهايي است که ذکر و ياد تو بر قلبها مينشاند و چه چيز شيرين‌تر از رهروي به سوي تو در راههاي ناشناخته است و چه چيز دلپذيرتر از طعم دوستي و چه چيز گواراتر از شراب قرب و جوار توست.

بنده تا زماني که به غير خدا توجه دارد؛ يعني قلب او به چيز ديگري متوجه است، به همان اندازه دوستي و ياد خدا از قلبش بيرون ميرود و محبتش به خداوند کم مي‌شود.

امام صادق ( عليه السلام ) درباره تأثير ياد خدا در اعمال آدمي مي‌فرمايد:

منظور از ياد خدا، هنگامي است که وقتي با حلال و حرام روبه‌رو مي‌شود، اگر طاعت الهي باشد، آن را انجام مي‌دهد و اگر معصيت باشد آن را ترک مي‌کند.(٢١)

آدمي اگر خدا را بزرگ و ناظر ببيند هيچ‌گاه مرتکب گناهان کوچک نيز نمي‌شود و از ناظر حقيقي شرمنده و بي‌تاب مي‌گردد.

٣. خدا ترسي
ترس از خدا و هراس از پيآمدهاي گناه، آدمي را از ارتکاب گناهان بازميدارد. چنان‌که امام صادق ( عليه السلام ) مي‌فرمايد:

کسي که بداند خدا او را ميبيند و گفتار او را مي‌شنود و از کار نيک و بد او آگاه است، همين دانستن، وي را از کارهاي زشت بازميدارد و چنين فردي، کسي است که از مقام پروردگارش ترسيده و نفس خود را از هوس گناه بازداشته است.(٢٢)

همچنين در گفتار ديگري مي‌فرمايد: « چنان از خدا بترس که گويا خدا را ميبيني و اگر تو او را نميبيني، او تو او را ميبيند ».(٢٣)

اگر آدمي به راستي بر اين باور باشد که خدا او را هنگام گناه کردن ديده است، چگونه ميتواند اين شرمساري را از خود دور سازد.

گيرم که تو از سر گنه iiدرگذري زان شرم که ديدي که چه کردم چه کنم
سخن ديگر آن حضرت نيز در اين‌باره، بسيار تکان‌دهنده است: « اَلعَجَبُ مِمَّن يَخافُ العِقابَ فَلَمْ يَکُفَّ » (٢٤)؛ « شگفتا! از کسي که از عذاب الهي ميترسد، ولي از گناه خودداري نميکند! »

براي خداترسي، آدمي در آيات قرآني بايد تدبّر کند. درون‌مايه اين آيات، هشدار و تحذير است: {سَنَفْرُغُ لَكُمْ أَيُّهَ الثَّقَلان‏}؛ « [اي گروه انس و جن] به زودي به حساب کار شما خواهيم پرداخت. » (الرحمن: ٣١)

و يا در آيهاي ديگر آمده:

{اعْمَلُوا ما شِئْتُمْ إِنَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصير} (فصلت: ٤٠)

امروز به اختيار خود هر چه ميخواهيد انجام دهيد که خدا به همه اعمال شما آگاه است.

اين روايت‌ها نيز چنين درون‌مايه‌اي دارند:

هرگاه حضرت ابراهيم ( عليه السلام ) به ياد ايام گذشته خويش ميافتاد، دگرگون ميگشت و ضربان قلبش از مسافتي دور شنيده ميشد. روزي جبرئيل به سوي وي آمد و به او فرمود: خداوند به تو سلام ميرساند و ميگويد: آيا تا به حال ديدهاي دوستي از دوست خود بترسد؟ پس ابراهيم ( عليه السلام ) به جبرئيل گفت: وقتي اشتباه خود را به ياد ميآورم، دوستي خود را از ياد ميبرم.(٢٥)

همچنين آمده است: « چون حضرت ابراهيم خليل به نماز مي‌ايستاد، صداي تپش قلب او از دور شنيده ميشد، زيرا خدا ترس بود ».(٢٦)

شيوة معصومان و پرورش‌يافتگان آنان در گريهها و خداترسي‌شان نيز انديشيدني و درنگ‌کردني است.

مردي از انصار ميگويد: يک روز بسيار گرم، همراه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) در سايه درختي نشسته بودم، مردي آمد و پيراهنش را درآورد و به غلتيدن روي ريگهاي داغ پرداخت. گاهي پشت و گاهي شکم و گاهي صورتش را بر آن ريگها ميگذاشت و ميگفت: اي نفس حرارت اين ريگها را بچش که عذاب خداوند از آنچه من به تو مي‌چشانم، بزرگتر است.

رسول خد ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) اين منظره را تماشا کرد. وقتي کار آن جوان تمام شد و لباس پوشيد و قصد رفتن کرد، با دست به وي اشاره کرد و از او خواست تا نزد حضرت بيايد. وقتي جوان نزد حضرت آمد، پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) به او فرمود: « اي بنده خدا! کاري از تو ديدم که تا کنون از کسي نديدهام، دليل اين کار چيست؟ » جوان گفت: « ترس از خدا. من با نفس خود اين کار را ميکنم تا از طغيان و شهوت حرام در امان بماند ».

آن‌گاه پيامبر اکرم ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) فرمود: « از خدا ترساني و حق ترس را رعايت کردهاي. خداوند به وجود تو، به اهل آسمانها مباهات مي‌کند ». پس به اصحابش فرمود: « اي حاضرين! نزد اين دوستتان بياييد تا براي شما دعا کند ». همه نزد جوان آمدند و او چنين دعا کرد:

اَللّهُمَّ اجمَع أَمرَنا عَلَي الهُدي وَاجعَلِ التَّقوي زادَنا وَالجَنَّةَ مَآبنا.(٢٧)

خداوندا! برنامه زندگي ما را بر هدايت متمرکز کن! تقوا را توشه ما و بهشت را بازگشت‌گاه ما قرار ده.

٤. معاد باوری
ايمان به معاد و راستيِ کيفر و پاداش اعمال و باور به اينکه هيچ يک از نيکيها و بديهاي انسان نابود نمي‌شود و هر کسي با رفتارهايش برانگيخته مي‌شود و همه آنها را روز قيامت حاضر ميبيند، آدمي را از گناه باز مي‌دارد؛ چنان‌که خداوند متعال ميفرمايد:

{يَوْمَ تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ مِنْ خَيْرٍ مُحْضَراً وَ ما عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَيْنَها وَ بَيْنَهُ أَمَداً بَعيدا} (آل عمران: ٣٠)

روز قيامت، روزي است که هر کس آنچه را از کار نيک انجام داده، حاضر ميبيند و آرزو ميکند ميان او و آنچه از اعمال بد انجام داده، فاصله زماني زيادي باشد.

کسي که به معاد ايمان دارد و ميداند که به همه اعمال ريز و درشت او در روز حساب رسيدگي مي‌کنند، مراقب رفتار و کردار خود خواهد بود. خداوند متعال ميفرمايد:

{وَ اتَّقُوا يَوْماً لا تَجْزي نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَيْئاً وَ لا يُقْبَلُ مِنْها شَفاعَةٌ وَ لا يُؤْخَذُ مِنْها عَدْلٌ وَ لا هُمْ يُنْصَرُون‏} (بقره: ٤٨)

بپرهيز از روزي که هيچ کس به جاي ديگري جزا داده نميشود و نه شفاعت و نه غرامت و بدلي از او پذيرفته ميشود و نه کسي به ياري او ميآيد.

امام علي ( عليه السلام ) نيز بر يادآوري رستاخيز تأکيد مي‌فرمايد:

وَلَنْ تَحْکُم ذلِکَ مِنْ نَفْسِکَ حَتّي تُکثِرَ هُمُومَکَ بِذِکْرِ الْمَعادِ إِلي رَبِّکَ.(٢٨)

هرگز بر خويشتن حاکم نخواهي بود؛ جز اينکه فراوان به ياد قيامت و بازگشت به سوي پروردگار باشي.

بنابراين، ايمان به معاد و دريافت کيفر و پاداش اعمال در پرورش روح انسان بسيار تأثير مي‌گذارد. روزي که راه برگشت و فراري در آن نيست، روزي که همه اعمال در کارنامه اعمال ثبت است. اگر آدمي در اين عقيده راسخ باشد يا حتي به آن ظن و گمان داشته باشد، تربيت‌پذير خواهد شد. حضرت امير ( عليه السلام ) براي پيشگيري از گناه‌کاري آدميان با تکيه بر معادباوري مي‌فرمايد:

وَاتَّقُوا نَاراً حَرُّهَا شَدِيدٌ وَقَعْرُهَا بَعِيدٌ وَحِلْيَتُهَا حَدِيدٌ وَشَرَابُهَا صَدِيدٌ.(٢٩)

بپرهيزيد از آتشي که حرارتش شديد و ژرفاي آن زياد و زيور آن غل و زنجير آهنين و نوشيدني آن، آب جوشان مي‌باشد.

بر پايه روايتي، روزي سلمان از بازار آهنگران مي‌گذشت که چشمش به جواني افتاد. وي نعرهاي کشيد و بيهوش شد. مردم بر او گرد آمدند و به سلمان گفتند: شايد اين جوان دچار حمله مغزي شده باشد. شما بيا و در گوش او دعايي بخوان! شايد سلامت خود را بازيابد. سلمان نزد جوان رفت و وي به هوش آمد و سلمان را شناخت و به او گفت: چنين که مردم مي‌گويند، بيمار نيستم، بلکه هنگام گذشتن از بازار آهنگرها ديدم که آنان ميله‌هاي سرخ شده را با پتک ميکوبند و اين آيه قرآن را در ياد آوردم: {وَ لَهُمْ مَقامِعُ مِنْ حَديد}؛ « براي مأموران دوزخ گرزهايي از آهن است. » (حج: ٢١)

آن‌گاه از ترس عذاب الهي عقل از سرم پريد و بي‌هوش شدم. سلمان، پس از شنيدن سخنان جوان به او علاقهمند شد و پيوند دوستي با وي بست و همواره از او ياد ميکرد تا اينکه چند روزي وي را نديد. حالش را پرسيد و دريافت که بيمار و بستري است؛ پس به ديدارش رفت و هنگامي به بالين جوان رسيد که او جان مي‌داد. از وي دلجويي کرد و به عزرائيل گفت: « يا مَلَکَ المَوتِ اُرفُق بِأَخي »؛ « اي فرشته مرگ! با برادر ايمانيام مدارا کن ».

عزرائيل گفت: « إِنّي بِکُلِّ مؤمِنٍ رَفيقٌ » (٣٠)؛ « من به همه مؤمنان مهربانم ».

٥. ايمان به عرضة اعمال به پيشوايان دين
يکي از باورهاي شيعيان، عرضه اعمال به پيشوايان دين است. اگر آدمي بداند که اعمالش به امامش عرضه ميشود، به چگونگي رفتارهاي خود بيشتر توجه ميکند و ميکوشد که با ترک گناهان، آنان را خشنود سازد.

خداوند کريم در قرآن مجيد در اين‌باره فرموده است:

{وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَي اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ سَتُرَدُّونَ إِلي‏ عالِمِ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ فَيُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ } (توبه: ١٠٥)

بگو عمل کنيد! خداوند و فرستاده او و مؤمنان، اعمال شما را مي‌بينند و به‌زودي به سوي کسي باز مي‌گرديد که پنهان و آشکار را ميداند و شما را به آنچه عمل ميکرديد، خبر ميدهد.

امام صادق ( عليه السلام ) ميفرمايد: « مؤمنان [در اين آيه]، امامانند ».(٣١)

روايتها نيز به اين موضوع پرداخته‌اند که اعمال نيک و بد انسان هر عصر پنج‌شنبه به پيامبر اکرم ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) يا به پيشوايان دين عرضه مي‌شود.

امام صادق ( عليه السلام ) در روايتي مي‌فرمايد:

إنَّ أعْمالَ أُمَّةِ مُحَمَّدٍ ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) تُعْرَضُ عَلي رَسُولِ اللهِ کُلَّ خَمِيسٍ فَليَستَحي أَحَدُکُم مِن رَسُولِ اللهِ أَنْ يَعْرِضَ عَلَيْهِ الْقَبيحَ.(٣٢)

کردار امت محمد ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) هر پنج‌شنبه به او عرضه مي‌گردد، پس هر يک از شما بايد از پيامبر خد ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) حيا کند که مبادا کارهاي زشت خويش را به او عرضه بدارد.

عبدالله بن ابان که نزد امام رض ( عليه السلام ) جايگاهي داشت، به امام ( عليه السلام ) عرض کرد: براي من و خانوادهام به درگاه خدا دعا کنيد. امام فرمود: مگر من دعا نميکنم؟ به خدا سوگند که اعمال شما در هر شب و روز به من عرضه ميشود.

عبدالله مي‌گويد: آن حضرت دانست که من اين سخن را بزرگ و باور نکردني شمردم. از اين رو، فرمود: مگر [در] کتاب نخوانده‌اي: {وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَي اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ } (توبه: ١٠٥) به خدا سوگند که مقصود از مؤمن، علي بن ابي طالب ( عليه السلام ) است.(٣٣)

امام کاظم ( عليه السلام ) نيز در پاسخ به پرسشي در اين باره فرمودند:

علم به سه صورت به ما ميرسد: يکي اخبار گذشته که پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) براي ما تفسير و تبيين کرده، ديگر اخبار آينده که در مصحفي نزد ما نوشته شده و سوم اخبار پديدار شونده و فعلي که از راه الهام در دل و تأثير در گوش به ما مي‌رسد [که هر روز به ويژه شبهاي جمعه و قدر حاصل ميآيد] و آن بهترين دانش ماست؛ [زيرا از اسرار امامت به شمار مي‌رود] و پيامبري بعد از پيامبر ما نيست.(٣٤)

روايتي نيز البته از طريق اهل سنت رسيده که حتي عرضه اعمال را بر پيامبران و پدران و مادران در روز جمعه يادآور شده است:

تُعرَضُ [الأَعْمالُ] عَلَي الأَنْبِياءِ وَالآباءِ وَالاُمهّاتِ يَوْمَ الْجُمعَة فَيفرَحونَ بِحَسناتِهِم و تَزدادُ وُجُوهُمُ بَياضاً و إِشراقاً فَاتَّقُوا اللهَ وَلا تُؤذُوا مَوتاکُم.(٣٥)

اعمال بر پيامبران، پدران و مادران در روز جمعه عرضه ميشود و به خاطر اعمال پسنديده [شما] آنان خوشحال ميشوند و بر سفيدي و درخشندگي چهره‌هايشان افزوده ميشود. پس از خدا پروا کنيد و مردگان خود را [با گناهانتان] نيازاريد.

بي‌گمان، در عصر غيبت اعمال انسان به حضرت مهدي ( عجل الله تعالي فرجه الشريف ) عرضه ميشود و از اين رو، وي بايد مراقب کردار و رفتارش باشد و در اصلاح و به‌سازي نفس خود بکوشد.

٦. توجه به کرامت انسان
آدمي « خليفة الله » و مسجود ملائک خوانده شده و خداوند همه چيز را براي او آفريده و براي او مسخر کرده است:

{وَ سَخَّرَ لَكُمْ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ جَميعا} (جاثيه: ١٣)

خداوند، آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است، همه را از سوي خويش مسخر شما ساخته است.

و يا در آيه اي ديگر ميفرمايد:

{وَ لَقَدْ كَرَّمْنا بَني‏ آدَمَ وَ حَمَلْناهُمْ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّيِّباتِ وَ فَضَّلْناهُمْ عَلي‏ كَثيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضيلاً } (اسراء: ٧٠)

و هر آينه، فرزندان آدم را گرامي داشتيم و در خشکي و دريا [بر مرکبها و کشتي] بر نشانديم و از چيزهاي پاکيزه روزيشان داديم و آنان را بر بسياري از آفريدگان برتري کامل بخشيديم.

اگر آدمي شخصيت والاي خود را پاس بدارد، هيچ‌گاه گرد گناه نميگردد و خود را خوار نمي‌سازد. اميرمؤمنان علي ( عليه السلام ) مي‌فرمايد: « مَنْ كَرُمَتْ عَلَيْهِ نَفْسُهُ لَمْ يُهِنْهَا بِالْمَعْصِيَةِ »؛ « کسي که نفس خويش را گرامي مي‌دارد، آن را با گناه خوار نمي‌سازد ».

همچنين می ‌فرمايد:

اَلعارِفُ مَن عَرَفَ نَفسَهُ فَاَعْتَقَها و نَزَّهها عَن کُلِّ ما يُبعِدُها و يُوبِقُها.(٣٦)

عارف کسي است که روح خود را بشناسد و آن را آزاد کند و آن را از هر چيزي که موجب دوري از [کمال] و مايه هلاک مي‌گردد، پاک سازد.

بنابراين، شخصيت‌شناسي و توجه داشتن به کرامت انسان از عوامل بازدارندة گناهان است. اگر آدمي خود را بشناسد و از جايگاه ممتازش آگاه شود، به اين سفارش حضرت امير ( عليه السلام ) عمل‌ مي‌کند:

إِنَّهُ لَيْسَ لأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلاَّ الْجَنَّةَ فَلا تَبِيعُوهَا إِلاَّ بِهَا.(٣٧)

و بدانيد که جان شما هيچ بهايي، جز بهشت ندارد پس به کمتر از آن نفروشيد.

٧. خرد ورزی
خردورزي از ويژگي ملکوتي انسان است. روح الهي دميده در کالبد زميني، با هدايت عقل به کمال ميرسد، اما اگر آدمي به خواسته‌هاي حيواني تن دهد، به سقوط و تباهي کشيده ميشود. امام علي ( عليه السلام ) ميفرمايد: « اِذا کَمُلَ العَقلُ نَقَصَت الشَّهوَةُ » (٣٨)؛ « هرگاه عقل به کمال برسد، هوسها کم مي‌شود ».

خردمندان از گناه دوري ميکنند و خود را به زشتي‌ها نميآلايند. از اين رو، ميتوان چنين ادعا کرد که بيشتر مجرمان و گناهکاران، نابخردان و ناآگاهنند؛ چنان‌که امام خردمندان ميفرمايد: « غَريزَةُ العَقلِ تَأبي ذَميمَ الفِعلِ » (٣٩)؛ « نيروي سرشار عقل، آدمي را از زشت کاري بازمي‌دارد ».

ايشان در سخني ديگر ميفرمايد: « مَن قَدَّمَ عَقلَهُ عَلي هَواهُ حَسُنَت مَساعيه » (٤٠)؛ « کسي که عقلش را بر هواي نفسش مقدم دارد، کارهايش نيکو ميگردد ».

جان انسان با نيروي خرد و چراغ پر نور آن، در سياهي سايه گناه فرو نمي‌رود و گرد هوا نميگردد؛ چنان‌‌که امير پرهيزگاران مي‌فرمايد: « اَلعاقِلُ مَن قَمَعَ هَواهُ بِعَقلِهِ » (٤١)؛ « خردمند کسي است که با عقل خود، هواي سرکش را سرکوب سازد ».

آيندهنگري از نشانههاي خرد است که آدمي را از افتادن در گرداب تباهي نگاه مي‌دارد. انسانهاي خردمند پس از سنجيدن کارها، به آن دست مي‌زنند. امام علي ( عليه السلام ) ميفرمايد: « اَعقَلُ النّاسِ اَنظَرُهُم فِي العَواقِبِ » (٤٢)؛ « داناترين مردم کسي است که بيش از همه به فرجام کار بنگرد ».

حضرت آدم در سفارش به وصي خود، حضرت شيث چنين فرمود:

اِذا عَزَمتُم عَلي اَمْرٍ فَانظُرُوا إلي عَواقِبِهِ فَإِنّي لَو نَظَرتُ في عاقِبَةِ اَمري لَم يُصِبني ما اَصابَني.(٤٣)

هرگاه تصميم به انجام کاري گرفتيد، پايان آن را بنگريد؛ زيرا اگر من به سر انجام کارم [خوردن از درخت ممنوعه] انديشيده بودم، به سرم نميآمد، آنچه آمد.

امير خردمندان علي ( عليه السلام ) نيز گفتار ارزشمندي در اين‌باره دارد:

إِنّماَ العَقلُ التَّجَنُّبُ مِنَ الاِثمِ وَالنَّظَرُ فِي العَواقِبِ وَالأَخذُ بِالحَزمِ.(٤٤)

خردمندي، همان دوري از گناه، نگريستن در فرجام کارها و سنجيده راه رفتن است.

بنابراين، بسياري از لغزشها، پي‌آمد شتابزدگي، مهار نکردن احساسات و نينديشيدن درباره سرانجام کارهاست. پس با کمي تأمل و انديشه درباره آثار و فرجام کار، راه درست را مي‌توان برگزيد؛ چنان‌که حضرت علي ( عليه السلام ) مي‌فرمايد: « اگر در سرانجام کاري بينديشي، پايان نيکويي [براي آن تحقق] خواهد يافت ».(٤٥)

٨. حيا و شرم
حيا، زيباترين و امنترين جامه اخلاقي است که خداوند بنده‌اش را با آن آراسته است. همه زيباييها و کمال‌ها و خوبي‌ها از حيا سرچشمه مي‌گيرند. حضرت علي ( عليه السلام ) مي‌فرمايد: « اَلْحَياءُ تَمامُ الکَرَمِ وَاَحسَنُ الشِّيَمِ » (٤٦)؛ « حيا، همه خوبيها و نيکوترين رفتارهاست ».

هيچ لباسي، از جامه حيا زيباتر نيست؛ چنان که امام علي ( عليه السلام ) مي‌فرمايد: « اَحسَنُ مَلابِسِ الدُّنْيا الحَياءُ » (٤٧)؛ « نيکوترين لباسهاي دنيا، حياست ».

حيا، نگاهبان ايمان و پاره جداييناپذير آن است. مؤمن پوشش برازندهاي چون حيا دارد که همچون نگهباني او را از گناه برکنار مي‌دارد. امام علي ( عليه السلام ) در اين‌باره فرموده است: « اَلْحَياءُ يَصُدُّ عَنِْ فِعْلِ الْقَبيحِ » (٤٨)؛ « حيا آدمي را از کار زشت بازميدارد ».

بيشتر جرمها و زشتيها، از بيحيايي سر ميزند؛ زيرا هر چه پرده حيا کنارتر رود، آدمي بر ارتکاب گناهان پنهان و آشکار جسورتر مي‌گردد؛ تا جايي که حجاب حيا برداشته ميشود و آن‌گاه آدمي از هيچ گناهي سرباز نميزند. امام موسي بن‌جعفر ( عليه السلام ) مي‌‌فرمايد:

اَلْحَياءُ مِنَ الإيمانِ وَالإيمانُ فِي الجَنَّةِ وَالبَذاءُ مِنَ الْجَفاءِ وَالجَفاءُ فِي النّارِ.(٤٩)

حيا جزئي از ايمان است و ايمان در بهشت است. بي‌حيايي نيز از پردهدري سرچشمه ميگيرد و پرده‌دري در آتش است.

هر چه کمال و خرد انسان افزون‌تر باشد، حياي او نيز بيشتر خواهد بود. حيا از خدا، حيا از خود و حيا از مردم، ميوه‌هاي شيرين درخت خردند.

امام علي ( عليه السلام ) ميفرمايد:

اَلعَقلُ شَجَرَةٌ ثَمَرُها السَّخاءُ وَالحَياءُ.(٥٠)

عقل، درخت تنومندي است که ميوه شيرين آن، سخاوت و حياست.

پاورقى:‌
______________________
١ . بقره: ٢.
٢ . انفال: ٢٩.
٣ . يونس: ٦.
٤ . اعراف: ٢٠١.
٥ . طلاق: ٣ و ٢.
٦ . اعراف: ٩٦.
٧ . نحل: ٣٢.
٨ . مريم: ٧١ ـ ٧٢.
٩ . مجمع البيان، ج ٦، ص ٥٢٦.
١٠. فصلت: ١٨.
١١. زمر: ٧٣.
١٢. ص: ٤٩ ـ‌ ٥٢.
١٣. نهج البلاغه، حکمت ٣٢.
١٤. همان، خطبه ٢٠٣.
١٥. گناه‌شناسي، ص ٢٥٨ به نقل از منهاج الشهادة، ص ٣١١.
١٦. سفينة البحار، ج ٤، ص ٣٥٢.
١٧. بحارالانوار، ج ٩٣، ص ١٥٨.
١٨. ميزان الحکمه، ج ٣، ص ٤٢٥.
١٩. اصول کافي، ج ٢، ص ٢.
٢٠. مناجات خمس عشر، مناجات عارفين.
٢١. بحارالانوار، ج ٩٣، ص ١٥٤.
٢٢. اصول کافي، ج ٢، ص ٧٠.
٢٣. همان، ص ٦٧.
٢٤. بحارالانوار، ج ٧٧، ص ٢٣٧.
٢٥. محجة البيضاء، ج ٧، ص ٣٠٩.
٢٦. بحارالانوار، ج ٨٤، ص ٢٥٨.
٢٧. بحارالانوار، ج ٦٧، ص ٣٧٨
٢٨. نهج البلاغه، نامه ٥٣.
٢٩. نهج البلاغه، خطبه ١٢٠.
٣٠. بحارالانوار، ج ٢٢، ص ٣٦٠.
٣١. کافي، ج ١، ص ٣١٨.
٣٢. بحارالانوار، ج ١٧، ص ١٥٠.
٣٣. کافي، ج ١، ص ٣١٩.
٣٤. همان، ص ٣٩٣.
٣٥. کنز العمال، ج ١٦، ص ٤٦٩.
٣٦. غرر الحکم و درر الکلم، ص ٢٣٩.
٣٧. نهج البلاغه، حکمت ٤٥٦.
٣٨. غرر الحکم و درر الکلم، ص ٥٢.
٣٩. همان، ص ٥٣.
٤٠. همان.
٤١. همان، ص ٥٤.
٤٢. غرر الحکم و درر الکلم، ص ٥٢.
٤٣. بحارالانوار، ج ٧٨، ص ٤٥٣.
٤٤. غرر الحکم و درر الکلم، ص ٥١.
٤٥. ميزان الحکمه، ج ٢، ص ٣٨٥.
٤٦. غرر الحکم، ج ٢، ص ٢٥٦.
٤٧. بحارالانوار، ج ٧١، ص ٢٣١.
٤٨. غرر الحکم، ص ٢٥٧.
٤٩. بحارالانوار، ج ٧٨، ص ٣٠٩.
٥٠. غرر الحکم و درر الکلم، ج ٢، ص ١٤٢.



۳
زخم فطرت پرهيزنامه ‌ای از گناه

٩. توبه و بازگشت
توبه به معناي بازگشت آن است که شخص گنه‌کار تصميم بر بازگشت و ترک گناه داشته باشد. در اين ميان، توبه حقيقي، انسان گناه‌کار را دگرگون مي‌کند که گويي گناهي نکرده است. امام باقر ( عليه السلام ) مي‌فرمايد: « التَّائِبُ مِنَ الذَّنْبِ كَمَنْ لا ذَنْبَ لَهُ » (١)؛ « توبه‌کننده از گناه مانند آن است که گناهي نکرده است ».

توبه حقيقي موجب پرده‌پوشي ونابودي آثار گناه مي‌گردد. امام صادق ( عليه السلام ) مي‌فرمايد: هنگامي که بنده توبه حقيقي کرد، خداوند او را دوست مي‌دارد و در دنيا و آخرت گناهان او را مي‌پوشاند، هر چه از گناهان که دو فرشتة موکل برايش نوشته‌اند، پاک شده و از يادشان برود و به اعضاي بدن، وحي مي‌کند که گناهان او را پنهان کنيد و به نقاط زمين ـ که در آن مکان گناه کرده ـ فرمان مي‌دهد، گناهان او را پنهان کنيد.

فَيَلْقَي اللهَ حِينَ يَلْقَاهُ وَلَيْسَ شَيْ‏ءٌ يَشْهَدُ عَلَيْهِ بِشَيْ‏ءٍ مِنَ الذُّنُوب‏.(٢)

پس توبه‌کننده با خدا ملاقات کند به گونه‌اي که هيچ چيز نيست که در پيشگاه خدا گواهي بدهد که او چيزي از گناه را انجام داده است.

در آيه هشتم از سوره تحريم به پنج ثمره و نتيجه توبه حقيقي اشاره شده که عبارتند از: ١. بخشودگي گناهان؛ ٢. ورود در بهشت پر نعمت الهي؛ ٣. رسوا نشدن در قيامت؛ ٤. نور ايمان و عمل در قيامت به سراغ توبه‌کنندگان آمده و پيشاپيش آنها حرکت نموده و ايشان را به سوي بهشت هدايت مي‌کند؛ ٥. توجه آنها به خدا بيشتر مي‌گردد و تقاضاي تکميل نور و آمرزش کامل گناه خود مي‌کنند.(٣)

امام سجاد ( عليه السلام ) در مناجات خود با خالق متعال مي‌فرمايد:

إلهي اَنْتَ فَتَحْتَ لِعِبادِكَ باباً إِلَي عَفْوِكَ سَمَّيْتَهُ التَّوْبَةَ فَقُلْتَ:

تُوبُوا إلَي اللهِ تَوْبَةً نَصُوحاً، فَما عُذْرُ مَنْ اَغْفَلَ دُخُولَ الْبابِ بَعْدَ فَتْحِهِ.(٤)

اي خداي من! تو آن کسي هستي که دري به سوي عفوت براي بندگانت گشودي و نام آن را توبه نهاده‌اي و [در قرآن] فرموده‌اي: به سوي خدا باز گرديد و توبه خالص کنيد، اکنون عذر کساني که از وارد شدن به اين در گشوده غافل گردند، چيست؟

در روايتي امام کاظم ( عليه السلام ) مي‌فرمايد:

أَحَبُّ الْعِبادِ إِلَي اللهِ تَعالَي الْمُفَتَّنُونَ التَّوّابُون‏.(٥)

محبوب‌ترين بندگان در پيشگاه خدا، آنهايي هستند که در فتنه [گناه] واقع شوند و بسيار توبه کنند.

از سوي ديگر، تأخير در توبه نکوهش شده و آن را نشانه غفلت و بي‌خبري از قيامت دانسته‌اند. امام جواد ( عليه السلام ) مي‌فرمايد:

تَأْخِيرُ التَّوْبَةِ إِغْتِرَارٌ وَطُولُ التَّسْوِيفِ حَيْرَةٌ.(٦)

تأخير توبه، يک نوع غرور و بي‌خبري است و طولاني نمودن تأخير يک نوع حيراني و سرگرداني است.

مردي از امام علي ( عليه السلام ) درخواست موعظه کرد. حضرت فرمود:

لا تَكُنْ مِمَّنْ يَرْجُو الآخِرَةَ بِغَيْرِ عَمَلٍ وَيُرَجِّي التَّوْبَةَ بِطُولِ الأَمَلِ.(٧)

از کساني مباش که بدون عمل، اميد سعادت آخرت را دارند و توبه را با آرزوهاي دراز به تأخير مي‌اندازند.

امام باقر ( عليه السلام ) نيز در هشداري مي‌فرمايد:

وَإِيّاكَ وَالتَّسْوِيفَ فَإِنَّهُ بَحْرٌ يُغْرَقُ فِيهِ الْهَلْكَي.(٨)

از تأخير انداختن [توبه] بپرهيز، زيرا تأخير انداختن، دريايي است که درمانده در آن غرق مي‌گردد.

بايد دانست توبه کردن به گناه خاصي اختصاص ندارد، بلکه همه گناهان را شامل مي‌شود و بايد از همه گناهان توبه کرد. خداوند مي‌فرمايد:

{قُلْ يا عِبادِيَ الَّذينَ أَسْرَفُوا عَلي‏ أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَميعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحيم‏} (زمر: ٥٣)

بگو: اي بندگان من که بر خويشتن اسراف و ستم کرده‌ايد، از رحمت خداوند نااميد نشويد که خداوند همه گناهان را مي‌آمرزد، زيرا او بسيار آمرزنده و مهربان است.

امام علي ( عليه السلام ) نيز مي‌فرمايد:

اَلتَّوْبَةُ نَدَمٌ بِالْقَلْبِ وَاسْتِغْفَارٌ بِاللِّسَانِ وَتَرْكٌ بِالْجَوَارِحِ وَإِضْمَارُ أَنْ لا يَعُود.(٩)

توبه، پشيماني به قلب و استغفار به زبان و ترک تمام گناهان به اعضا و نيت برنگشتن به گناه است.

ارزش توبه وقتي روشن مي‌شود که بدانيم خداوند نيز از بازگشت بنده به سوي خود شاد مي‌شود. امام باقر ( عليه السلام ) مي‌فرمايد:

إِنَّ اللهَ تَعالَي أَشَدُّ فَرَحاً بِتَوْبَةِ عَبْدِهِ مِنْ رَجُلٍ أَضَلَّ راحِلَتَهُ وَزادَهُ فِي لَيْلَةٍ ظَلْماءَ فَوَجَدَها فَاللهُ أَشَدُّ فَرَحاً بِتَوْبَةِ عَبْدِهِ مِنْ ذَلِكَ الرَّجُلِ بِراحِلَتِهِ حِينَ وَجَدَها.(١٠)

خداي متعال از توبه بنده‌اش خوشحال است بيش از خوشحالي مردي که کاروانش را گم کرده است و در شب تاريک به دنبالش مي‌گردد و آن‌گاه کاروان را مي‌يابد، پس خوشحالي خداي متعال از توبه بنده‌اش بيش از خوشحالي اين مرد است.

ناگفته نماند هر گناهي توبه‌اي ويژه دارد، براي مثال توبه کسي که نماز واجب را ترک کرده، افزون بر پشيماني، به‌جا آوردن قضاي نمازهاي واجب است و کسي که مرتکب گناه مالي شده است، افزون بر پشيماني از کارش، بايد حق الله يا حق الناس اموالش را به صاحبان آن بازگرداند.

خلاصه اينکه بايد تا حد امکان کوتاهي‌هاي گذشته‌اش را جبران کند و ويژگي‌ها و عادت‌هاي بدي را که داشته ترک کند. با اين وجود، توبه، کاري ساده و آسان نيست، بلکه با يک سلسله شرايط معنوي و عملي تحقق مي‌پذيرد. پشيماني از گناه، تصميم گرفتن به ساختن آينده‌اي ملکوتي و پاک، تبديل رذيله‌هاي اخلاقي به فضائل و نيکي، اصلاح اعمال، جبران گذشته و کارهايي مانند آن از مقدمات و شرايط اوليه توبه است. خداوند منان از اين مقدمات در برخي آيات به صورت کلّي چنين ياد مي‌نمايد:

{إِلاَّ الَّذينَ تابُوا وَ أَصْلَحُوا وَ بَيَّنُوا فَأُولئِكَ أَتُوبُ عَلَيْهِمْ وَ أَنَا التَّوَّابُ الرَّحيم‏} (بقره: ١٦٠)

مگر آنان که [با گناه فاصله گرفته‌اند] به سوي خدا بازگشتند و اخلاق و عمل خود را اصلاح کردند و آنچه را از حق پنهان مي‌داشتند، براي مردم بيان کردند. پس توبه ايشان را مي‌پذيرم و من پذيرنده توبه و مهربانم.

و در آيه‌اي ديگر به گونه‌اي ديگر به اين امر توجه نموده‌اند:

{فَمَنْ تابَ مِنْ بَعْدِ ظُلْمِهِ وَ أَصْلَحَ فَإِنَّ اللَّهَ يَتُوبُ عَلَيْهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحيم‏} (مائده:٣٩)

کسي که پس از ستم، توبه کند و [عقيده، اخلاق و عملش را] اصلاح کند، خداوند توبه‌اش را مي‌پذيرد، همانا خداوند آمرزنده و مهربان است.

در اين آيات، اصلاح عقيده، اخلاق و عمل و بازگشت سريع و بي‌تأخير از گناه، از حقايق توبه شمرده شده است. از اين رو، بايد براي دست‌يابي به حقيقت توبه، در پي جبران گذشته برآمده و اداي نماز و پرداخت واجبات مالي را پس از توبه سرلوحة کارها قرار داد. چنان‌که قرآن مجيد مي‌فرمايد:

{فَإِنْ تابُوا وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّكاةَ فَإِخْوانُكُمْ فِي الدِّين‏} (توبه: ١١)

اگر گناه‌کاران توبه کردند و نماز به پا داشتند و زکات پرداختند، پس برادران ديني شما هستند.

در روايتي آمده است شخصي براي خودنمايي در محضر امام علي ( عليه السلام ) گفت: « اَسْتَغْفِرُاللهَ ». علي ( عليه السلام ) به وي فرمود: مادرت به عزايت بنشيند. آيا مي‌داني استغفار از درجه اعلي است؟

استغفار و توبه، شش رکن دارد: پشيماني از گناهان گذشته، تصميم بر ترک گناه، اداي حق مردم، اداي حق الله، ذوب کردن گوشت بدن از غذاي حرام روييده شده، به حزن و اندوه و چشاندن سختي طاعت خدا به بدن، همان‌گونه که شيريني گناه را چشيده است. پس در اين هنگام بگو: « اَسْتَغْفِرُاللهَ ».(١١)

در صورتي که گناه‌کار فرصت توبه داشته باشد، بايد جبران مافات کند اما تأخير انداختن توبه تا دم مرگ پذيرفتني نيست. در آيه‌اي از قرآن آمده است:

{وَ لَيْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّئاتِ حَتَّي إِذا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ إِنِّي تُبْتُ الْآن‏} (نساء: ١٨)

آنان که تا رسيدن مرگ، کار زشت انجام دهند و آن هنگام که وقت خروج از دنياست، بگويند توبه کرديم.

و نکته پاياني دربارة حقيقت توبه است که در آموزه‌هاي نبوي آمده است:

آيا مي‌دانيد توبه‌کار کيست؟ هرگاه بنده توبه کند، ولي صاحبان حقوق مالي را از خود راضي نکند، توبه‌کار نيست و هر کس توبه کند، ولي بر عبادتش نيفزايد، توبه‌کار نيست و کسي که توبه کند، ولي لباسش را تغيير ندهد، توبه‌کار نيست و آن کس که توبه کند، ولي دوستانش را عوض نکند توبه‌کار نيست و هر کس توبه کند ولي مجلسش را تغيير ندهد، توبه‌کار نيست و هر کس توبه کند، ولي بستر و تکيه‌گاهش را عوض نکند، توبه‌کار نيست و آن کس که توبه کند، ولي اخلاق و نيّتش را تغيير ندهد، توبه‌کار نيست و هر کس توبه کند، ولي قلبش را به روي حقايق نگشايد و انفاق نکند، توبه‌کار نيست و هر کس توبه کند، ولي آرزويش را کوتاه و زبانش را حفظ نکند، توبه‌کار نيست و هر که توبه کند، ولي بدنش را از غذاي اضافي خالي نکند، توبه‌کار نيست و چون بر اين ويژگي‌ها استقامت کند، توبه‌‌کار است.(١٢)

پيامبر اکرم ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نيز به گونه‌اي ديگر بر ظاهر شدن آثار توبه در توبه‌کننده اشاره مي‌نمايد:

اَلتَّائِبُ إِذا لَمْ يَسْتَبِنْ عَلَيْهِ أَثَرُ التَّوْبَةِ فَلَيْسَ بِتائِبٍ يُرْضِي الْخُصَماءَ وَيُعِيدُ الصَّلَواتِ وَيَتَواضَعُ بَيْنَ الْخَلْقِ وَيَقِي نَفْسَهُ عَنِ الشَّهَواتِ وَيُهَزِّلُ رَقَبَتَهُ بِصِيامِ النَّهارِ.(١٣)

تا زماني که آثار توبه در توبه‌کننده ظاهر نشده است، توبه کار نيست، آثار توبه عبارت است از: به دست آوردن رضايت کساني که نزد انسان حقوق مالي دارند؛ به‌جا آوردن نمازهاي از دست رفته، فروتني در ميان مردم، حفظ نفس از شهوت‌هاي حرام و لاغر کردن جسم با روزه‌گرفتن.

١٠. دوري از هم‌نشينان بد
بسياري از انحرافهاي اخلاقي و بزهکاريهاي اجتماعي، بر اثر دوستي با نااهلان، دامن‌گير انسان مي‌شود، اما داشتن دوست و هم‌نشين به نور آن، به "زباني" و "قلبي" تقسيم مي‌شود. ذکر ‌گذا شايسته، در سلامت رفتار آدمي و برکنار ماندن او از دام‌ها و فريب‌‌هاي نااهلان بسيار تأثير مي‌گذارد. از‌ اين رو، ضبط و مهار دوستي‌ها و جايگزين کردن دوستان پاک به جاي هم‌نشينان ناشايسته، ناگزير مينمايد. پيامبر اکرم ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) در اين‌باره ميفرمايد:

هرگاه خداي تعالي اراده کند که خيري به بنده‌اش برساند، دوست صالحي به او مي‌دهد که اگر خدا را فراموش کرد، او به يادش آورد و اگر خدا را ياد کرد، او بر آن ياد بيفزايد.

امام علي ( عليه السلام ) نيز ميفرمايد:

خَيرُ إخوانِکَ مَن سارَعَ إلَي الخَيرِ وَجَذَبَکَ اِلَيه وَاَمَرَکَ بِالْبِرِّ وَأَعانَکَ عَلَيهِ.(١٤)

برترين دوست و برادر تو کسي است که در کار خير سبقت گيرد و تو را هم به سوي خير بکشاند و تو را به نيکي فراخواند و ياري کند.

ايشان در کلامي ديگر فرمودند:

خَيرُ مَنْ صَحِبتَ مَنْ ولَّهَکَ بِالأُخري وَزَهَّدَکَ في الدُّنيا وَاَعانَکَ عَلَي طاعَة المَولي.(١٥)

بهترين دوست تو کسي است که تو را شيفته آخرت و به دنيا بي‌رغبت کند و تو را در فرمان بري از خدا ياري دهد.

بر پايه روايات اسلامي، آدمي از خوبي رفيق و هم‌نشين خود تأثير ميپذيرد. رسول گرامي اسلام ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ميفرمايد: « اَلمَرءُ عَلي دينِ خَليلهِ وَقَرينِهِ » (١٦)؛ « انسان بر همان ديني است که دوست و رفيقش از آن پيروي مي‌کند ».

پيروي از هم‌نشينان بد، زمينه پيوستن آدمي را به بديها فراهم مي‌آورد. حضرت علي ( عليه السلام ) درباره تأثيرپذيري و تأثيرگذاري افراد از يک گروه مي‌فرمايد:

مُجالَسَةُ الاَخيارِ تُلحِقُ الأَشرارَ بِالاَخيارِ وَمُجالَسَةُ الاَبرارِ

لِلفُجّارِ تُلحِقُ الاَبرارَ بِالفُجّارِ؛ فَمَنِ اشبَتَهَ عَلَيکُم اَمرُهُ

وَلَم تَعْرِفُوا دينَهُ فَانظُرُوا إلي خُلَطائِهِ فَإِن کانُوا أَهلَ دينِ اللهِ فَهُوَ عَلَي دينِ اللهِ وَإن کانُوا عَلي غيرِ دينِ اللهِ فَلاحَظَّ لَهُ مِن دينِ الله.(١٧)

همنشيني با خوبان، بدان را به خوبان پيوند ميدهد و همنشيني نيکان با بدان، نيکان را به بدان؛ هرگاه وضع کسي بر شما مبهم است و از دين او آگاه نيستيد، به دوستان و هم‌نشينان او نگاه کنيد؛ اگر آن فرد با دوستان خدا همنشين است، وي را از مؤمنان بدانيد و اگر با دشمنان حق هم‌نشين است او را از بدان بدانيد.

حضرت امير ( عليه السلام ) در سخن ديگري ميفرمايد:

قارِن أَهلَ الخَيرِ تَکُن مِنهُم و بايِن أَهلَ الشَّرِّ تَبِن عَنهُم.(١٨)

با نيکان همنشين باش تا از آنان شوي و از بدان جدايي گزين تا [از بديها] جدا شوي.

با توجه به اهميت دوستيابي و آثار هم‌نشيني با دوست، شايسته است تحقيق و بررسي بيشتري در اين رابطه داشته باشيم:

الف) دقت در دوست يابي
هر انساني از تنهايي رنج مي‏برد و به دنبال دوست و هم‏نشيني شايسته براي خود مي‏گردد، زيرا هم‌نشين نيکو مي‌تواند در رشد و شکوفايي معنوي او تأثير بگذارد؛ چنان‌که دوستان ناسالم زمينه سقوط و تنزل را برايش فراهم مي‌سازند. از اين رو، دوستان را با دورانديشي بايد برگزيد. بيشتر جواناني که به انحراف کشيده شده‌اند، مهم‌ترين علت شکست خود را هم‌نشيني با افراد شرور و فاسد برمي‌شمرند. پس آدمي بايد در انتخاب دوست بينديشد و با هوشياري و زيرکي و بر پايه معيار‌هاي برآمده از آموزه‌هاي ديني، دوستانش را برگزيند.

ب) تأثيرپذيري از دوستان
رفتار آدمي مي‌تواند متأثر از عواملي همچون وراثت، عادت و محيط باشد. ابوحامد محمد بن غزالي طوسي در اين باره مي‏گويد:

به‌درستي که اخلاق نيکوي انسان يا فطري و موروثي اوست يا با عادت به کارهاي خوب به دست مي‏آيد يا با نگاه کردن به رفتارهاي انسان‏هاي خوب و نيک ‌رفتار و هم‌نشيني با آنان کسب مي‏شود؛ زيرا طبع انسان، از طبع هم‏نشين، خير و شر، هر دو را کسب مي‏کند.(١٩)

امام علي ( عليه السلام ) در نامه‏اي ارزشمند و راهگشا چنين مي‌فرمايد:

وَاحذَر صَحابَةَ مَن يَفيلُ رَأيُهُ و يُنکَرُ عَمَلُه فَاِنَّ الصّاحِبَ مُعتَبَرٌ بِصاحِبِه.(٢٠)

از رفاقت با کساني که افکارشان خطا و اعمالشان ناپسند است، برحذر باش؛ زيرا آدمي به راه و روش رفيق خو مي‏گيرد و به افکار وي معتاد مي‏شود.

امام صادق ( عليه السلام ) نيز مي‏فرمايد:

من يَصحَبْ صاحِبَ السّوءِ لا يَسلَمْ.(٢١)

کسي که با رفيق بد هم‏نشين شود، سالم نمي‏ماند [و سرانجام به ناپاکي آلوده مي‏شود].

ج) ويژگي‌هاي دوستان ناشايست
امام صادق ( عليه السلام ) معيار دوستان بد را از زبان امير مؤمنان علي ( عليه السلام ) چنين برمي‌شمرد:

مسلمانان بايد از رفاقت با سه کس بپرهيزند:

١. هرزه و بي‏باک؛ زيرا او کار خود را براي تو زينت مي‏دهد و دوست دارد تو هم مانند او باشي و در زمينه دين و آخرت، تو را ياري نمي‏کند و هم‏نشيني با او قساوت قلب مي‏آورد و رفت و آمد با او مايه ننگ و عار است؛

٢. احمق؛ زيرا او به خير و خوبي تو دستور نمي‏دهد و شري را هم نمي‏تواند از تو دفع کند و چه بسا بخواهد به تو سودي برساند، ولي به خاطر حماقتش، به تو ضربه مي‏زند. پس مرگ او بهتر از زندگي و سکوتش بهتر از سخن گفتنش باشد؛

٣. دروغ‏گو؛ زيرا او وبال توست. گفته ديگران را براي تو و گفته تو را براي ديگران بازگو مي‏کند. هر گاه ماجرايي را کامل

بيان کرد، به دنبالش کلام ديگري را مي‏گويد، چه بسا راست

مي‏گويد و کسي باور نمي‏کند و ميان مردم دشمني اندازد و سبب کينه ميان مردم شود. پس، از خدا بترسيد و مواظب اعمال خود باشيد.(٢٢)

حافظ شيرازي نيز در دوري از دوستان ناباب چنين سروده است:

نخست موعظه پير مي‏فروش اين است که از معاشر ناجنس احتراز iiکنيد

د) پرهيز از دوستان بد نام
معاشرت و دوستي، تأثيرهاي نيک يا ناخوشايند در آدمي مي‏گذارد. سخن استاد شهيد مرتضي مطهري نيز در اين باره بسيار آموزنده است:

در باب معاشرت، آن چيزي که اثرش فوق العاده است، پيدا شدن ارادت است. مسئله ارادت و شيفتگي به يک شخص معين، بالاترين و بزرگ‏ترين عامل است در تغيير دادن انسان و اين اگر به‌جا بيفتد، فوق‌العاده انسان را خوب مي‏کند و اگر نابه‌جا بيفتند، آتشي است که آدمي را آتش مي‏زند.(٢٣)

بنابراين، جواناني که با دوستان فاسد و بدنام دوستي مي‏کنند، حتي اگر خود را فردي با اراده بپندارند و خويشتن را از تأثيرپذيري برکنار بدانند، از بدنامي اجتماعي و بدآوازگي نمي‌توانند خود را حفظ کنند. پيامبر گرامي در اين‌باره مي‏فرمايند:

اَولَي النّاسِ بالتُّهمَةِ مَن جالَسَ اَهلَ التُّهمَةِ.

هر کس با متهمان هم‌نشيني کند، بيشتر از بقيه مردم سزاوار تهمت است.

دوستان انسان، نشان‌دهنده شخصيت ديني و اجتماعي اويند. از اين رو، شايسته نيست آدمي با هر کس طرح دوستي بريزد، بدون اينکه به نيکي او اطمينان يابد.

بي‌گمان، کناره‏گيري از انسان‏هاي گمراه و آلوده به گناه، خصلتي بايستني است. امام علي ( عليه السلام ) مي‏فرمايد:

... مُجالَسَةَ أَهلِ الهَوي مَنسَأَةٌ لِلايمانِ وَمَحضَرَةٌ لِلشَّيطانِ.(٢٤)

هم‌نشيني با اهل هوا و هوس، دورکننده ايمان و نزديک‌کننده شيطان براي انسان است.

ه‍) آثار هم‌نشيني با نيکان و بدان
قرآن مجيد مي‏فرمايد:

{وَ اصْبِرْ نَفْسَكَ مَعَ الَّذينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ الْعَشِيِّ يُريدُونَ وَجْهَهُ وَ لا تَعْدُ عَيْناكَ عَنْهُمْ تُريدُ زينَةَ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ لا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِكْرِنا وَ اتَّبَعَ هَواهُ وَ كانَ أَمْرُهُ فُرُطا} (کهف: ٢٨)

با کساني باش که پروردگار خود را صبح و عصر مي‏خوانند و تنها رضاي او را مي‏طلبند و هرگز به خاطر زيورهاي دنيا، چشمان خود را از آنها برمگير و از کساني که قلب‌شان را از ياد خدا غافل ساختيم، اطاعت مکن؛ آنان که از هواي نفس پيروي کردند و کارهايشان افراطي است.

پيامبر اکرم ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نيز بر پايه روايتي، چنين فرموده است:

أَسعَدُ النّاسِ مَن خالَطَ کِرامَ النّاس.(٢٥)

از همه سعادتمندتر، آن کسي است که با مردم نيک و بزرگوار معاشرت کند.

حضرت علي ( عليه السلام ) نيز دل‌سوزانه چنين هشدار مي‏دهد:

عَلَيکَ بِإخِوانِ الصِّدقِ فَأَکثِرْ مِنِ اکْتِسابِهِم فَاِنَّهُم عُدَّةٌ عِندَ الرَّخا وَجُنَّةٌ عِندَ البَلا.(٢٦)

بر شما باد به دوستان راست‌گو و درست کردار. پس در گرفتن چنين دوستي بيشتر بکوش؛ زيرا چنين دوستاني کمک‌کار در زمان آسايش و سپر در هنگام بلايند.

از سوي ديگر، معاشرت با بدان، روح را تاريک و شخصيت انسان را ضعيف مي‌سازد و از زشتيِ کارهاي بد در نظر او مي‌کاهد؛ چنان‌که امام علي ( عليه السلام ) مي‏فرمايند: « مُجالَسَةُ الأَشرارِ تُورِثُ سُوءَ الظَّنِّ بِالأخيارِ » (٢٧)؛ « هم‌نشيني با بدان، سبب بدبيني به نيکان مي‏شود ».

و) ويژگي دوستان خوب
آموزه‏هاي ديني، افراط و تفريط را در دوست‏يابي، نهي و تنهايي را نکوهش کرده و گزينش دوستان را نيز از سر بي‌دقتي و بي‌هدفي نپذيرفته، بلکه چارچوبي در اين زمينه عرضه کرده است. رسول گرامي اسلام ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) از اين چارچوب چنين ياد مي‏کند:

جالِسِ الأَبرارَ فَاِنَّکَ اِن فَعَلتَ خَيراً حَمَدُوکَ وَإنْ أخطَأتَ لَم يَعفُوکَ.(٢٨)

با ابرار هم‌نشين باشيد؛ چرا که اگر کار خيري انجام داديد، شما را تشويق و ترغيب مي‏کنند و اگر اشتباهي از شما سر زد، از شما نمي‏گذرند، بلکه تذکر مي‏دهند.

آن حضرت در سخن ديگري، ويژگي دوستان خوب را چنين مي‏شمارد:

هم‌نشين نباشيد، مگر نزد عاملي که شما را دعوت کند از پنج چيز به سوي پنج چيز: از شک به سوي يقين؛ و از ريا و ظاهرفريبي به سوي اخلاص؛ از زياده‌خواهي به کم‌خواستن؛ از کبر و تکبر به سوي تواضع و فروتني و از نيرنگ به سوي نيک‌خواهي.(٢٩)

يکي از ويژگي‏هاي هم‌نشين نيک، همراهي او با فرد در فراز و نشيب‏هاي روزگار است. امام علي ( عليه السلام ) درباره اين ويژگي مي‏فرمايد:

لا يَکُونُ الصَّديقُ صَديقاً حَتَّي يَحفَظَ أَخاهُ في ثَلاثٍ: في نَکْبَتِهِ وَغَيْبَتِهِ وَوَفاتِه.(٣٠)

دوست را نمي‏توان دوست ناميد، مگر اينکه او دوست خودش را در سه زمان حفاظت کند: هنگام گرفتاري دوست، در نبود دوست و هنگام مرگ دوست.

رسول گرامي اسلام ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) به ابن مسعود فرمود:

اي پسر مسعود! هم‌نشينان خودت را نيکان و برادرانت را پرهيزکاران و از دنيا رستگان قرار بده؛ زيرا خداوند در کتابش فرمود: « دوستان در فرداي قيامت بعضي بر بعض ديگر دشمن مي‏شوند، مگر دوستان پرهيزگار ».(٣١)

همچنين حديثي از رسول اکرم ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) در اين‌باره آمده است که دوستان صادق و پرهيزگار، در دنيا و آخرت کنار دوستان خود هستند:

اِستکثِروا مِنَ الإخوانِ فَاِنَّ لِکُلِّ مُؤمِنٍ شَفاعَةً يَوْمَ القيامَةِ.(٣٢)

بر دوستان مؤمن خود بيفزاييد؛ زيرا براي هر مؤمني مقام شفاعت در روز قيامت هست.

١١. مرگ باوري
يادآوري مرگ و توجه هميشگي به آن، آدمي را وارسته و به دنيا و گناه بي‌رغبت مي‏کند. فردي به امام باقر ( عليه السلام ) عرض کرد: برايم سخني بگو که از آن استفاده کنم. حضرت فرمود:

اَکثِر ذِکرَ المَوْتِ فَاِنَّهُ لم يُکثِرْ ذِکرَهُ اِنسانٌ اِلاّ زَهِدَ في الدُّنيا.(٣٣)

مرگ را بسيار ياد کن که هر که آن را زياد به خاطر آورد، زهد در دنيا را پيشه خواهد ساخت.

امام صادق ( عليه السلام ) نيز در رهنمودي، درباره بهره‌گيري از ياد مرگ به انگيزه خودسازي چنين مي‌فرمايد:

اِذا اَنتَ حَمَلتَ جنازَةً فَکُن کَاَنَّکَ اَنتَ المَحْمُولُ وَکَاَنَّکَ سَأَلتَ رَبَّکَ الرُّجُوعَ اِلَي الدُّنيا فَفَعَلَ‌فَانظُر ماذا تَستَأنِفُ.(٣٤)

هنگامي که جنازه‌اي حمل مي‏کني، فرض کن که تو مرده‏اي و اين، جنازه توست که حمل مي‏شود و گويا پس از مرگ، از خدا خواسته‏اي که به دنيا بازگردي [تا نيکي پيشه‌سازي] و خداوند درخواست تو را اجابت فرموده است؛ پس بنگر که چگونه در اعمال خويش تجديد نظر خواهي کرد.

راه درست يادآوري مرگ اين است که آدمي قلب خود را از همه چيز تهي کند و تنها در مرگ و درباره کساني بينديشد که پيش از او بار سفر بستند و به آخرت پيوستند و بداند که او نيز بايد اين مراحل را پشت سر بگذارد.

مرگ سرنوشت نهايي و حتمي همه آدميان است (٣٥) که چاره‌اي جز پذيرش آن ندارند و در طلب خود به طوري جدي است که هيچ کسي از بر جاي ايستاده و فرارکننده، از تيررس آن به دور نيست.(٣٦)

بر اين اساس، انديشيدن در اين سرنوشت تغييرناپذير، امري عقلاني است. علي ( عليه السلام ) از کسي که مرگ را فراموش کرده در حالي که مردگان را مي‌بيند، اظهار شگفتي مي‌کند و براي آنان‌که عبرت‌پذيرند « ديدن جنازه بي‌جان را بهترين موعظه مي‌داند ».(٣٧)

مرگ، جايگاه شايسته و حقيقي آدمي را به خوبي نشان مي‌دهد. اگر فردي در سرتاسر عمر خويش فروتني و خشوعي را که لازمه بندگي در پيشگاه پروردگار بي‌همتاست، پيشه خود ساخت، با فرا رسيدن لحظه مرگ، آثار تسليم سراسر وجود او را فراخواهد گرفت، و شايد از اين رهگذر، مرگ اطرافيان براي اين‌گونه افراد پندآموز باشد. در روايت آمده است: « اگر سه چيز نبود، آدمي هرگز در برابر خدايش سر تسليم فرود نمي‌آورد، آن سه عبارتند از: بيماري، نيازمندي و مرگ ». (٣٨)

ياد مرگ، دل را نرم مي‌کند ٩) و به آن صفا و نورانيت مي‌بخشد و خود، عاملي مهم براي بازداشتن انسان از لغزش‌ها و وابستگي‌هاي دنيوي است.

جامي در « هفت اورنگ » خويش حکايت زنده‌دلي را نقل مي‌کند که به زيارت اهل قبور مي‌رفته و بهره‌هاي فراواني مي‌برده است. وي در اين‌باره چنين مي‌سرايد:

زنده‌دلي از صفت iiافسردگان رفت به همسايگي iiمردگان
حرف فنا خواند ز هر لوح خاک روح بقا جست ز هر روح پاک
کارشناسي پي تفتيش iiحال کرد از او بر سر راهي سؤال
اين همه از زنده رميدن iiچراست رخت سوي مرده کشيدن چراست
گفت بلندان به مغاک(٤٠) iiاندرند پاک نهادان ته خاک iiاندرند
مرده دلانند به روي iiزين بهر چه با مرده شوم iiهم‌نشين
همدمي با مرده دمد مردگي صحبت افسرده دل iiافسردگي
زير گل آنان که iiپراکنده‌اند گرچه به تن مرده به جان iiزنده‌اند
زنده شدم از نظر پاکشان آب حياتست مرا iiخاکشان
جامي از اين مرده‌دلان گوشه‌گير گوش به خود دار و ز خود توشه گير(٤١)

از اين رو، بايد اين سخن پروردگار را پيوسته به ياد داشت:

{أَيْنَما تَكُونُوا يُدْرِكْكُمُ الْمَوْتُ وَ لَوْ كُنْتُمْ في‏ بُرُوجٍ مُشَيَّدَة} (نساء: ٧٨)

هر کجا باشيد، مرگ به سراغتان مي‏آيد؛ اگرچه در کاخ‏هاي محکم باشيد.

١٢. استغفار
استغفار، جلادهنده قلب‏ و مايه آمرزش گناهان است. درباره رسول الله آمده است که ايشان هر روز هفتاد بار استغفار مي‏کرد و بر پايه برخي از احاديث، پس از هر نشستي ٢٥ بار « أستغفرالله » مي‏گفت.(٤٢)

استغفار، داروي شفابخش گناه‌کاران است: « لِکُلِّ داءٍ دَواءٌ و دَواءُ الذُّنُوبِ الإستِغفارُ » (٤٣)؛ « براي هر دردي، درماني است و داروي گناهان استغفار است ».

بهترين زمان براي استغفار از گناه، نيمه‏هاي شب است؛ آن‌گاه که همه درها بسته مي‌شود و همه ديده‌ها به خواب مي‌روند و درهاي رحمت الهي بر روي بندگان باز مي‌شود. خداوند در وصف بندگان مؤمنش مي‌فرمايد:

{الصَّابِرينَ وَ الصَّادِقينَ وَ الْقانِتينَ وَ الْمُنْفِقينَ وَ الْمُسْتَغْفِرينَ بِالْأَسْحار} (آل عمران: ١٧)

آنان صابران و صادقند و فرمانبر و انفاق‌کنندگانند و در نيمه‏هاي شب به دعا واستغفار بر مي‏خيزند.

و در آيه‏اي ديگر آمده است:

{كانُوا قَليلاً مِنَ اللَّيْلِ ما يَهْجَعُونَ (١٧) وَ بِالْأَسْحارِ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ (١٨)} (ذاريات: ١٧و١٨)

[اهل تقوا] شب‏ها کم مي‏خوابند و در سحرها به استغفار و دعا برمي‏خيزند.

دردهاي روحي خود را با استغفار و مناجات مي‌توان شناخت و به درمان و اصلاح نفس همت گماشت.

١٣. محاسبه نفس و خود انتقادی
آدمي با شناخت آسيب‏هاي درون خود، بايد در فکر اصلاح و پاک‌سازي آن باشد؛ چنان‌که امام علي ( عليه السلام ) مي‏فرمايد: « مَن لَم يَسُسْ نَفسَهُ أضاعَه » (٤٤)؛ « هر که نفس خود را سياست و تأديب نکند، آن را تباه کرده است ».

از اين روي، آدمي پيوسته بايد به اعمال و رفتار خود رسيدگي و آنها را محاسبه کند؛ چنانچه به اعمال نيک دست زده، خداي را سپاس گويد و بکوشد که همچنان در اين راه گام بردارد و اگر وظايف شرعي‌اش را ترک کرده و دچار لغزش و گناه شده است، استغفار کند و بداند اگر گناه‌کار به توبه روي آورد، خداوند از گناهانش درمي‌گذرد. امام علي ( عليه السلام ) مي‏فرمايد:

مَن تَعاهَدَ نَفسَهُ بِالمُحاسَبَةِ اَمِنَ فيها المُداهَنَةَ.(٤٥)

هر که با خود پيمان بندد به حساب خويش رسيدگي کند از سهل‌انگاري ايمن مي‏شود.

آن حضرت در کلام ديگري مي‌فرمايد:

عِبادَ اللهِ زِنُوا أَنفُسَکُم مِن قَبلِ أَنَ تُوزَنُوا وَحاسِبُوها مِن قَبلِ أن تُحاسَبوا.(٤٦)

اي بندگان خدا! پيش از آنکه اعمال شما را بسنجند و وزن کنند. شما خود آنها را بسنجيد پيش از آنکه اعمالتان حساب رسي شود، از خود حساب بکشيد.

حضرت امام موسي کاظم ( عليه السلام ) نيز مي‏فرمايد:

لَيسَ مِنّا مَن لَم يُحاسِبُ نَفسَهُ في کُلِّ يَومٍ فَإِن عَملَ خَيراً اسْتَزادَ اللهَ مِنهُ وَحَمِدَ اللهَ عَلَيه وَاِن عَمِلَ شَرّاً استَغفَرَاللهَ وَتابَ إِليه.(٤٧)

از ما نيست کسي که هر روز به حساب خود رسيدگي نکند و ببيند اگر کار نيکي انجام داده است، از خداوند توفيق انجام بيشتر آن را بخواهد و خدا را بر آن سپاس گويد و اگر کار بدي انجام داده است از خدا آمرزش بخواهد و توبه کند.

شايسته است که محاسبه و خود انتقادي، مقدمه‏اي براي ترک گناه باشد، چنان‌که مولاي پرهيزگاران مي‏فرمايد:

مَنْ حاسَبَ نَفسَهُ وَقَفَ عَلي عُيُوبِهِ وَأحاط بِذُنُوبِهِ وَاستَقالُ الذُّنُوبَ وَأَصلَحَ العُيوُبَ.(٤٨)

هر کس به محاسبه نفس خود بپردازد، از عيب‏ها و گناهان خويش آگاه مي‏شود. چنين فردي سرانجام در زدودن گناه و اصلاح عيوب خود موفق خواهد شد.

پاورقى:‌
______________________
١ . اصول کافي، ج ٢، ص٤٣٧.
٢ . همان، ص ٤٣١.
٣ . تفسير نمونه، ج ٢٤، ص ٢٩٢.
٤ . بحارالانوار، ج ٩٤، ص ١٤٢.
٥ . اصول کافي، ج ٢، ص٤٣٢.
٦ . بحارالانوار، ج ٦، ص ٣٠.
٧ . نهج البلاغه، حکمت ١٥٠.
٨ . بحارالانوار، ج ٧٨، ص ١٦٤.
٩ . بحارالانوار، ج ٧٨، ص ٨١.
١٠. همان، ج ٦، ص ٣٣.
١١. نهج البلاغه، حکمت ٤١٧.
١٢. بحارالانوار، ج ٦، ص ٣٥.
١٣. جامع الاخبار، ص ٢٢٦.
١٤. ميزان الحکمه، ج ١، ص ٢٦٧.
١٥. غرر الحکم و درر الکلم، ج ٣، ص ٤٣٦.
١٦. اصول کافي، ج ٢، ص ٣٧٥.
١٧. بحارالانوار، ج ٧١، ص ١٩٧.
١٨. نهج البلاغه، نامه ٣١.
١٩. احياء العلوم، غزالي، ج١، ص٥٨.
٢٠. نهج البلاغه، نامه ٥٣.
٢١. مستدرک الوسائل، ميرزا حسين نوري، ص٣٩٣.
٢٢. کافي، ج٤، ص٨٥.
٢٣. تعليم و تربيت در اسلام، ص٣٩٠.
٢٤. ميزان الحکمه، ج٢، ص٦٣.
٢٥. بحارالانوار، ج٧٤، ص١٨٥.
٢٦. ميزان الحکمه، ج١، ص٤٣.
٢٧. همان، ص١٩١.
٢٨. ميزان الحکمه، ج٢، ص٦١.
٢٩. همان.
٣٠. همان، ج٥، ص٣١٠.
٣١. ميزان الحکمه، ج٢، ص٦٢.
٣٢. همان، ج١، ص٤٤.
٣٣. اصول کافي، ج٣، ص٢٥٥.
٣٤. همان، ص٢٥٨.
٣٥. نهج البلاغه، حکمت ٤١٩.
٣٦. نهج البلاغه، خطبه ١٢٣.
٣٧. همان، خطبه ١٤٩.
٣٨. خصال، شيخ صدوق، ج ١، ص ١٢٧.
٣٩. نهج البلاغه، نامه ٣١.
٤٠. قبر.
٤١. مثنوي هفت اورنگ، عبدالرحمان جامي، ج ١، صص ٥١٧ و ٥١٨.
٤٢. جامع احاديث الشيعة، ج١٤، ص٣٦٣.
٤٣. اصول کافي، ج٢، ص٤٣٩.
٤٤. فهرست غرر الحکم و درر الکلم، ص٣٨٩.
٤٥. فهرست غرر الحکم و درر الکلم، ص٢٣٦.
٤٦. نهج البلاغه، خطبه ٤٠.
٤٧. اختصاص، ص٢٦.
٤٨. غرر الحکم و درر الحکم، ص٢١٥.



۴
زخم فطرت پرهيزنامه ‌ای از گناه

١٤. دوري از هواپرستي
هواپرستي، سرچشمه گناهان است و آدمي را از جاده ايمان بيرون مي‌برد. قرآن کريم مي‌فرمايد:

{فَلا يَصُدَّنَّكَ عَنْها مَنْ لا يُؤْمِنُ بِها وَ اتَّبَعَ هَواهُ فَتَرْدي‏} (طه: ١٦)

تو را از ايمان به قيامت باز ندارد، آن که به آن ايمان ندارد و پيرو هواي خويش است.

{وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَواهُ بِغَيْرِ هُديً مِنَ اللَّه‏} (قصص: ٥٠)

چه کسي گمراه‏تر از آن کس که از هواي نفس خويش پيروي مي‏کند و هدايت الهي نيافته است.

پيامبر گرامي اسلام ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) هواپرستي را گونه‌اي از بت‌پرستي مي‏شمارد و مي‏فرمايد:

ما تَحْتَ ظِلِّ السَّماء مِنْ اِلهٍ يُعْبَدُ مِنْ دُونِ اللهِ اَعْظَمُ عِنْدَ اللهِ مِنْ هَوي مُتَّبعٍ.(١)

در زير آسمان، نزد خدا هيچ بتي بزرگ‌تر از هوا و هوس که از آن پيروي کنند، وجود ندارد.

حضرت علي ( عليه السلام ) نيز در گفتار زيبايي هواپرستي را نکوهش مي‌فرمايد:

إِنَّ أَخْوَفَ مَا أَخَافُ عَلَيْكُمُ اثْنَانِ اتِّبَاعُ الْهَوَي وَطُولُ الأَمَلِ فَأَمَّا اتِّبَاعُ الْهَوَي فَيَصُدُّ عَنِ الْحَقِّ وَأَمَّا طُولُ الأَمَلِ ‏فَيُنْسِي الآخِرَةَ.(٢)

خطرناک‌ترين پرت‌گاهي که بر سر راه سعادت شما قرار گرفته، هوا پرستي و آرزوهاي دور و دراز است، چرا که پيروي از هوا شما را از حق باز مي‏دارد و آرزوهاي دراز آخرت را به دست فراموشي مي‏سپارد.

پي‌آمدهاي هواپرستي به اندازه‌اي شوم و دردناک است که مي‌تواند دست‌آورد همه عمر انسان و حسنات و اعمال صالحش را به باد دهد.

امام صادق ( عليه السلام ) در سفارش نيکويي مي‌فرمايد:

لا تَدَعِ النَّفْسَ وَهَوَاهَا فَإِنَّ هَوَاهَا فِي رَدَاهَا وَتَرْكُ النَّفْسِ وَمَا تَهْوَي داءُها وَكَفُّ النَّفْسِ عَمَّا تَهْوَي دَوَاهَا.(٣)

نفس را با هوا و هوس‌ها رها مکن؛ چرا که هواي نفس سبب مرگ نفس است و آزاد گذاردن نفس در برابر اميال، درد آن است و بازداشتن آن از هوا و هوس‌هايش دواي آن است.

انسان هر اندازه که پيرو خواسته‌هاي نفساني باشد به همان اندازه، از نيروي عقل و اراده فاصله مي‌گيرد. آدمي به دليل افراط در هواپرستي، سست اراده و بي‌اختيار مي‌شود و همه فضايل انساني را از دست مي‌دهد.

سرچشمه همه گناهان از ديد اسلام، پيروي بي‌چون و چرا از هواي نفس است و پرهيزگار کسي است که از دام هوا و هوس برهد. پيامبر اعظم، هوس‌گريزان را از شجاعان امت خويش مي‌شمارد: « اَشجَعُ النّاسِ مَن غَلَبَ هواهُ » (٤)؛ « شجاع‌ترين مردم کسي است که برخواسته‌هاي نفساني چيره شود ».

١٥. شيطان گريزی
خداوند به همه افراد بشر هشدار مي‌دهد که مراقب فريب‌هاي شيطان باشند:

{يا بَني‏ آدَمَ لا يَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطانُ كَما أَخْرَجَ أَبَوَيْكُمْ مِنَ الْجَنَّةِ يَنْزِعُ عَنْهُما لِباسَهُما} (اعراف: ٢٧)

اي فرزندان آدم! شيطان شما را نفريبد؛ چنان‌که پدر و مادر شما را از بهشت بيرون کرد و لباس آنان را از اندامشان درآورد.

آدمي بايد از چنين دشمن خطرناکي، کناره‌گيري کند و به سفارش امام علي ( عليه السلام ) در خطبه قاصعه گوش فرا دهد:

اي بندگان خدا! از اين دشمن خدا بر حذر باشيد! مبادا شما را به بيماري خويش [کبر و غرور] مبتلا سازد و با نداي خود شما را به حرکت درآورد و به وسيله لشکريان سواره و پياده‌اش شما را جلب کند به جان خودم سوگند! او تيري خطرناک براي شکار کردن شما به چله کمان گذاشته و آن را با قدرت و شدت تا سر حد توانايي کشيده و از نزديک‌ترين مکان شما را هدف قرار داده است و هم او گفته [است]: پروردگارا! به سبب آنکه مرا بيرون کرده‌اي، زرق و برق زندگي را در چشم آنها جلوه مي‌دهم و همه آنها را اغوا مي‌کنم.(٥)

شيطان، دشمني است که از هر سو به انسان‌ها حمله مي‌آورد؛ زيرا خودش مي‌گويد:

{ثُمَّ لَآتِيَنَّهُمْ مِنْ بَيْنِ أَيْديهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ أَيْمانِهِمْ وَ عَنْ شَمائِلِهِم‏} (اعراف: ١٧)

من از هر سو به سراغ فرزندان آدم مي‌روم؛ از پيش رو، از پشت سر، از سمت راست و از سمت چپ.

اگرچه خداوند شيطان را در وسوسه‌گري آزاد گذاشته، انسان را در برابر او بي‌دفاع نگذاشته، بلکه او را نيز نيروي عقل و خرد بخشيده و فطرت پاکي را براي رفتن به سوي کمال عطا کرده است. همچنين فرشتگان را که الهام‌کنندگان نيکي‌هايند، به کمک انسان‌هايي فرستاده است که مي‌خواهند از وسوسه‌هاي شيطان برکنار بمانند:

{إِنَّ الَّذينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِكَة} (فصلت: ٣٠)

آنها که مي‌گويند پروردگار ما خداوند يکتاست و سپس استقامت به خرج مي‌دهند، فرشتگان بر آنها نازل مي‌شوند.

١٦. خويشتن‌داری
نفس آدمي، اژدهايي خطرناک است که هرگاه فرصتي يابد، به ستم و تجاوز دست مي‌زند: {إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ ما رَحِمَ رَبِّي‏}؛ « بي‌شک نفس به بدي امر مي‌کند، مگر آنکه خدا رحم کند. » (يوسف: ٥٣)

خويشتن‌داري، گونه‌اي از مراقبت دروني است که افراد بر پايه آن، بدون نظارت يا ضبط و مهار بيروني وظايف خويش را اجرا و از رفتارهاي ناهنجار دوري مي‌کنند. انسان در اين‌گونه از نظارت، همواره با توجه به درستي اعمال و رفتار خود، پيش از اينکه ديگران عملکردش را ارزيابي کنند، خود به ارزيابي آنها مي‌پردازد. خداوند بزرگ در اين‌باره مي‌فرمايد:

اي کساني که ايمان آورده‌ايد، تقوا پيشه کنيد و مراقب خويش باشيد که چه چيزي پيش مي‌فرستيد. تقواي الهي پيشه کنيد و بدانيد که خدا از همه کارها‌ي شما آگاه است.(٦)

ضبط و مهار خود، همه گستره زندگي انسان خدامحور را در برمي‌گيرد. انسان خداجو، در همه حال (کار و تلاش، تفريح و استراحت و مطالعه)، رفتار خود را مي‌پايد و همواره در چارچوب قانون‌هاي الهي به اداي تکاليفش مي‌پردازد:

{تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ يُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدينَ فيها وَ ذلِكَ الْفَوْزُ الْعَظيم‏} (نساء: ١٣)

اينها احکام الهي است و هر کسي از خدا و پيامبر او پيروي کند، [خداوند] وي را به باغ‌هايي وارد مي‌سازد که از زير آنها، نهرها، روان است در آن جاودانند و اين، همان کام‌يابي بزرگ است.

گذشتن از حدود الهي، به راستي بزرگ‌ترين ستم انسان بر خود اوست؛ چنان‌که خداوند مي‌فرمايد:

{وَ مَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَه‏} (طلاق: ١)

هر کس پا را از احکام الهي فراتر نهد، به يقين به خود ستم کرده است.

{وَ مَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ يَتَعَدَّ حُدُودَهُ يُدْخِلْهُ ناراً خالِداً فيها وَ لَهُ عَذابٌ مُهين‏} (نساء: ١٤)

هرکس خدا و پيامبر را نافرماني و از احکام الهي تجاوز کند، [خداوند] وي را در آتشي وارد مي‌کند که همواره در آن خواهد بود و براي او عذابي خفت‌آور است.

البته ايمان و يقين به خدا، مؤمنان را به ضبط و مهار رفتارشان و دوري از هرگونه لغزش و گناه وامي‌دارد. آنان از سويي بر اين باورند که خدا همواره بر اعمالشان ناظر و به آنها و ظاهر و باطنشان آگاه است:

{أَ لَمْ يَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ سِرَّهُمْ وَ نَجْواهُم‏} (توبه: ٧٨)

آيا نمي‌دانند خداوند از باطن آنها و سخنان پنهاني‌شان آگاه است.

از سوي ديگر، آنان از ارتکاب گناه و گذاشتن از حدود الهي همواره‌ هراسناکند: {فَلا تَخافُوهُمْ وَ خافُونِ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنين‏}؛ « پس از آنها نترسيد و از من بترسيد، اگر اهل ايمان هستيد. » (آل عمران: ١٧٥)

١٧. پيروي از امامان معصوم ( عليهم السلام )
هدايت کردن به راه خير و صلاح، نخست شايسته ذات الهي است و پس از او، پيامبرانش بدين‌کار دست مي‌گشايند. حضرت علي ( عليه السلام ) درباره راهبري و هدايت رسول الله مي‌فرمايد:

وَاقْتَدُوا بِهَدْيِ نَبِيِّكُمْ فَإِنَّهُ أَفْضَلُ الْهَدْيِ وَاسْتَنُّوا بِسُنَّتِهِ فَإِنَّهَا أَهْدَي السُّنَن‏.(٧)

به هدايت پيامبرتان اقتدا کنيد که آن برترين هدايت است و پيرو سنّت او باشيد که در هدايت، از تمام سنن کامل‌تر است.

خداوند در آيه‌اي از قرآن، به پيامبر چنين مي‌فرمايد:

{إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِكُلِّ قَوْمٍ هاد} (رعد: ٧)

اي پيامبر! تو هشداردهنده مردمي و هر قومي را هادي و راهنمايي است.

امام باقر ( عليه السلام ) نيز در تفسير اين آيه شريفه مي‌فرمايد:

رَسُولُ اللهِ ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) الْمُنْذِرُ وَلِكُلِّ زَمَانٍ مِنّا هادٍ يَهْدِيهِمْ إِلَي ما جاءَ بِهِ نَبِيُّ اللهِِ.(٨)

رسول گرامي، انذارکننده است و در هر زمان، از ما اهل بيت، راهنمايي است که مردم را هدايت مي‌کند به آنچه رسول اکرم ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) آورده است.

هر يک از امامان معصوم ( عليهم السلام ) نيز پس از رسول الله ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ، در روزگار خود هادي مردم‌اند و راه صلاح و رستگاري را به آنان مي‌نماياند. حضرت علي ( عليه السلام ) در اين باره مي‌فرمايد:

بِنَا اهْتَدَيْتُمْ فِي الظَّلْماءِ.(٩)

از تيرگي‌هاي جهالت، با هدايت ما، راه صلاح را شناختيد و هدايت شديد.

مأموريت پيامبر و اوصيايش اين بود که دين حق و صراط مستقيم را به مردم عرضه و آنان را به فلاح و سعادت راهنمايي کنند. خداوند راه خود را بهترين مسير مي‌شمارد و مي‌فرمايد:

{وَ أَنَّ هذا صِراطي‏ مُسْتَقيماً فَاتَّبِعُوهُ وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَنْ سَبيلِه‏} (انعام: ١٥٣)

اين صراط مستقيم من است، از آن پيروي کنيد و پيرو راه‌هاي باطل نباشيد که نتيجه‌اش پراکندگي و بازماندن از راه حق و حقيقت است.

پيروي از باطل، روح آدمي را به جولان‌گاه شيطان بدل مي‌سازد و همه اندام و جوارحش را به لغزش و گناه مي‌کشاند. اميرمؤمنان در اين‌باره هشدار مي‌دهد:

إِنَّ الشَّيْطَانَ يُسَنِّي لَكُمْ طُرُقَهُ وَيُرِيدُ أَنْ يَحُلَّ دِينَكُمْ عُقْدَةً عُقْدَةً وَيُعْطِيَكُمْ بِالْجَماعَةِ الْفُرْقَةَ وَبِالْفُرْقَةِ الْفِتْنَةَ.(١٠)

شيطان، راه‌هاي خود را براي شما آسان مي‌کند و خواهان آن است که پيوندهاي ديني شما، گره گره از هم بگشايد، جماعت شما را به پراکندگي بدل سازد و با تفرقه‌افکني، فتنه و فساد پديد آورد.

١٨. عبادت
اگر عبادت به روش درست و همراه با شرايط آن انجام شود، در زدودن گناهان بسيار تأثير مي‌گذارد. خداوند در آيه‌اي از قرآن، نمازگزاردن را راهي براي دوري از فحشا و گناهان مي‌خواند: {إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهي‏ عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَر}؛ « به‌درستي که نماز، [انسان را] از کار زشت و ناپسند بازمي‌دارد. » (عنکبوت: ٤٥)

پروردگار مهربان همچنين هدف روزه‌داري را به دست آوردن تقوا و پاک‌سازي مي‌داند:

{يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيامُ كَما كُتِبَ عَلَي الَّذينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُون‏} (بقره: ١٨٣)

اي کساني که ايمان آورده‌ايد! روزه بر شما واجب و مقرر شد؛ چنان‌که بر آنان که پيش از شما بودند، مقرر شد، باشد که پرهيزکار شويد!

رسول اکرم ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) در تمثيلي ارزشمند مي‌فرمايد:

إنّ مَثَلَ الصَّلاةِ کَمَثَلِ النَّهرِ الْجاري کُلَّما صَلّي کَفَّرَت ما بَينَهُما.(١١)

نماز، همانند آب جاري است؛ هر زمان که انسان نماز مي‌خواند، آن نماز، گناهاني را که در ميان دو نماز انجام شده از ميان مي‌برد.

سخن زيباي امام صادق ( عليه السلام ) نيز در اين‌باره خواندني است:

مَن اَحَبَّ أن يَعلمَ أَقُبِلَت صَلاتُهُ اَم لَم تُقبَل فَلينَظُر هَل مَنَعَت صَلاتُهُ عَنِ الفَحشاءِ وَالمُنکرِ؟ فَبقَدرِ ما مَنَعتْهُ قُبِلَت مِنُه.(١٢)

کسي که دوست دارد بداند نمازش مقبول درگاه الهي شده است يا نه، بايد ببيند آيا اين نماز او را از زشتي و منکر باز داشته يا نه، پس همان مقدار از نمازش که [وي را از گناه] باز داشته، پذيرفته است.

انسان بايد عبادت‌هاي خود را با شرايط و با توجه و خضوع به جاي آورد تا بتواند در جلوگيري از فحشا و منکر تأثيرگذار باشد.

١٩. مراقبت از قلب
دست، پا، زبان، چشم، گوش و...، به گناه و ناهنجاري آلوده مي‌شوند، اما همه اين اعضا به فرمان قلبند؛ چنان‌که پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) مي‌فرمايد:

إذا طابَ قَلبُ المَرءِ طابَ جَسَدُهُ وَإذا خَبُثَ القَلبُ خَبُثَ الجَسَدُ.(١٣)

زماني که قلب انسان پاک باشد، جسدش پاک مي‌شود و هرگاه قلب او پليد باشد، جسدش نيز پليد است.

دل بر اثر غفلت و دوري از خدا، حقير و خاکي مي‌شود، چنان‌که امام صادق ( عليه السلام ) مي‌فرمايد: « وَ وَقفُ القَلبِ في الْغَفلَةِ عَنِ الله » (١٤)؛ « قلب بر اثر غفلت از ياد خدا، به وقف گرفتار مي‌آيد ».

قلب غافل، از خدا بريده است و به معاد نمي‌انديشد و خداوند آن را نکوهش مي‌کند:

{أُولئِكَ الَّذينَ طَبَعَ اللَّهُ عَلي‏ قُلُوبِهِمْ وَ سَمْعِهِمْ وَ أَبْصارِهِمْ وَ أُولئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ (١٠٨) لا جَرَمَ أَنَّهُمْ فِي الْآخِرَةِ هُمُ الْخاسِرُونَ (١٠٩)} (نحل: ١٠٨ و ١٠٩)

آنها کساني هستند که [بر اثر فزوني گناه] خدا بر قلب و گوش و چشمانشان مهر نهاده است و غافلان حقيقي، همان‌ها هستند و به ناچار، آنها در آخرت زيان کارند.

قلبي که خدا را ناظر اعمال خويش نبيند و به اعمال و رفتار خود توجه نداشته باشد، به اعضا و جوارحش فرمان‌هايي مي‌دهد که پذيرش آنها موجب بزهکاري و ناهنجاري مي‌شود. رسول الله ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) در اين‌باره چنين سفارش فرمودند:

في الاِنسانِ مُضغَهٌ إذا هِي سَلِمَت و صَحَّت سَلِمَ بِها سائرُ الجَسَدِ فَإذا سَقِمَت سَقِمَ لَها سائرُ الجَسَدِ و فَسَدَ و هِي القَلبُ.(١٥)

در بدن انسان، پاره‌اي گوشت است؛ زماني که سالم و صحيح باشد، بقيه جسم نيز سالم است و اگر بيمار باشد، از بيماري‌اش بقيه جسد نيز بيمار مي‌شود و آن، قلب است.

از اين رو، مراقبت از قلب و زدودن غفلت از آن، بسيار مهم است و سفارش‌هايي براي نرم کردن قلب‌ها و حيات آنها نيز وجود دارد. بدترين بيماري، بيماري قلب است؛ چنان‌که امام زين العابدين ( عليه السلام ) مي‌فرمايد: « أماتَ قَلبي عَظيمُ جِنايَتي » (١٦)؛ « بزرگي گناه هم، دل مرا ميرانده است ».

هنگامي که دل آدمي، جولان‌گاه هوا و هوس شد، انگيزه‌اي براي کار خير ندارد. از اين رو، نخست بايد آن را زنده کرد و از سياهي‌ها وارهانيد. قلب را نبايد به درنده‌خويي، شکم‌پرستي، شهوت‌راني، تجاوز از حقوق ديگران و حرام‌خوري و... آلوده ساخت. امام علي ( عليه السلام ) مي‌فرمايد:

وَالْقَلْبُ يَقُومُ بِالْغِذَاءِ فَانْظُرْ فِيمَا تُغَذِّي قَلْبَكَ وَجِسْمَكَ فَإِنْ لَمْ يَكُنْ ذَلِكَ حَلالاً لَمْ يَقْبَلِ اللهُ تَعَالَي تَسْبِيحَكَ وَلا شُكْرَكَ.(١٧)

و قوام قلب، به غذايي است که انسان مصرف کند، پس نگاه کن که قلب و جسمت را به چه چيزي تغذيه مي‌کني و اگر آنچه به او مي‌دهي، حلال نباشد، خداوند تسبيح و شکر تو را نخواهد پذيرفت.

پس، قلب را بايد نرم و آماده پذيرش حق و اداي تکاليف کرد. حضرت امير ( عليه السلام ) در توصيه‌اي زيبا مي‌فرمايد:

طُوبَي لِذِي قَلْبٍ سَلِيمٍ أَطاعَ مَنْ يَهْدِيهِ وَتَجَنَّبَ مَنْ يُرْدِيهِ وَأَصابَ سَبِيلَ السَّلامَةِ بِبَصَرِ مَنْ بَصَّرَهُ وَطاعَةِ هادٍ أَمَرَهُ وَبادَرَ الْهُدَي قَبْلَ أَنْ تُغْلَقَ أَبْوابُهُ وَتُقْطَعَ أَسْبابُهُ وَاسْتَفْتَحَ التَّوْبَةَ وَأَماطَ الْحَوْبَةَ فَقَدْ أُقِيمَ عَلَي الطَّرِيقِ وَهُدِيَ نَهْجَ السَّبِيل‏.(١٨)

خوشا به حال آن که قلبي سليم دارد از کسي که هدايتش مي‌کند، فرمان‌بري و از آن که وي را به پستي مي‌کشاند، دوري مي‌جويد و با بينايي کسي که بينايش مي‌سازد، به راه امن و درست مي‌رسد، به طاعت آن کسي گردن مي‌نهد که به هدايت دعوتش مي‌کند و به سراي هدايت روي مي‌آورد؛ پيش از آنکه درهايش بسته شود و اسبابش قطع گردد، در توبه را مي‌گشايد و گناه را از بين مي‌برد. اگر چنين کند، بر جادة حق قرار گرفته و به راه راست و گسترده حق، هدايت شده است.

براي حفظ نور قلب و سپيدي آن بايد از گناه پرهيز کرد. امام باقر ( عليه السلام ) در اين‌باره هشدار مي‌دهد:

ما مِنْ شَيْ‏ءٍ أَفْسَدَ لِلْقَلْبِ مِنْ خَطِيئَةٍ إِنَّ الْقَلْبَ لَيُواقِعُ الْخَطِيئَةَ فَما تَزالُ بِهِ حَتَّي تَغْلِبَ عَلَيْهِ فَيُصَيِّرَ أَعْلاهُ أَسْفَلَه‏.(١٩)

براي دل، چيزي تباه‌کننده‌تر از گناه نيست؛ زيرا دل، مرتکب گناه مي‌شود و بر اثر مداومت بر آن، گناه بر وي چيره مي‌گردد و وارونه‌اش مي‌کند.

آورده‌اند که جواني نزد يکي از صالحان رفت و از وي خواست که نصيحتش کند. عارف پذيرفت. روزي جوان و عارف از جنگلي مي‌گذشتند، عارف به جوان دستور داد که نهال نورسته‌اي را از زمين بکند. جوان آن نهال را به آساني از ريشه درآورد. چند قدمي که رفتند، عارف به درخت بزرگي با شاخه‌هاي بسيار اشاره کرد و گفت: اين درخت را نيز از جاي برکن! جوان به رغم کوشش بسيار، نتوانست. عارف گفت: اي جوان! بدان که تخم هوا و هوس، شهوت، بغض، کينه، حسد، دشمني، حرص، نفاق و همه بدي‌ها، همين که در دل اثر گذاشت، مانند آن نهال نورسته است که مي‌تواني به آساني آن را از ريشه بکني، اما اگر آن را واگذاري تا بزرگ شود، ريشه خود را آنچنان محکم و قوي مي‌کند که از کندن آن ناتوان خواهي بود. چنان‌که اين درخت بزرگ ريشه دوانيده و کندن آن سخت است. پس هميشه بکوش تا رذايل در وجودت ريشه ندواند. آنها را از درون خود برکن وگرنه، گرفتاري بسياري به بار مي‌‌آورد و ريشه کن کردن آن، محال يا مشکل خواهد شد.(٢٠)

٢٠. فکر نکردن درباره گناه
انديشيدن درباره فرجام کارها، عامل بازدارنده‌اي از انحراف و گناه است. امام علي ( عليه السلام ) در اين‌باره مي‌فرمايد: « مَا زَلَّ مَنْ أَحْسَنَ الْفِكْرَ »؛ « کسي که نيکو بينديشد، دستخوش لغزش نمي‌شود ».

همچنين مي‌فرمايد: « مَنْ كَثُرَ فِكْرُهُ فِي الْمَعَاصِي دَعَتْهُ إِلَيْهَ » (٢١)؛ « کسي که بسيار درباره گناه فکر کند، به تدريج به سوي گناه کشيده مي‌شود ».

حضرت عيسي ( عليه السلام ) نيز به دليل همين نداشتن تمرکز فکري درباره گناهان به حواريون خود چنين سفارش مي‌فرمايد:

و من به شما امر مي‌کنم فکر زنا نکنيد تا چه رسد به اينکه زنا کنيد!

زيرا کسي که روح و فکرش را به زنا هدايت کند، مانند کسي است که در اتاق رنگيني آتش روشن کند، دود آن آتش نقشينه‌هاي رنگين اتاق را کثيف و دودآلود مي‌سازد، گرچه خانه را نسوزاند.(٢٢)

کسي که مي‌خواهد گناه نکند، به زمينه‌هاي گناه نيز نبايد توجه کند و ذهن و روح خود را آلوده سازد؛ زيرا بر اثر انديشيدن درباره گناه، آرام آرام ايستادگي‌اش را در برابر گناه، از کف خواهد داد.

فرجام سخن
چيرگي برخواهش‌هاي نارواي نفساني و دوري از گناه، از منظر آموزه‌هاي ديني نه تنها نشانه اراده استوار و قدرت آدمي، بلکه مايه عزت و سرافرازي اوست. کسي که بر خواسته‌هاي نفساني خود چيره و بر آنها حاکم مي‌شود، عنان نفس سرکش خود را به عقل مي‌سپارد و خواهش‌هاي وي را محدود مي‌سازد، داراي عالي‌ترين سرمايه روحاني و شخصيت معنوي است. چنين کسي، گرد گناه و ناپاکي نمي‌گردد و به جرم و جنايت دست نمي‌آلايد. اميرالمؤمنين علي ( عليه السلام ) در اين‌باره مي‌فرمايد:

مَن قَدَّمَ عَقلَهُ عَلي هَواهُ حَسُنَت مَساعيه.(٢٣)

کسي که عقل خود را بر هواي نفسش مقدم بدارد، اعمال و کوشش‌هاي او همواره نيکو و پسنديده است.

باري، کسي که در راه ارضاي غرايز خود به نداي عقل توجه نکند و نفس سرکش خويش را در برآوردن خواسته‌هاي ناروايش آزاد بگذارد، همواره در راه لغزنده انحراف و سقوط گام مي‌زند. او بنده شهوت و لذت‌هاي پست است و از آزادگي؛ يعني نشانه شرف انساني و مايه سعادت و خوشبختي بي‌بهره خواهد ماند. امام علي ( عليه السلام ) مي‌فرمايد:

مَن اَهمَلَ نَفسَهُ في لَذّاتِها شَقِيَ وَبَعُدَ.(٢٤)

کسي که نفس خويش را در لذت‌هايش رها سازد، بدبخت و دور افتاده از فيض الهي خواهد بود.

اين سخن زيباي امام صادق ( عليه السلام ) ، راه‌هاي درست و غلط را باز مي‌نمايد:

اَقصِر نَفسَکَ عَمّا يَضُرُّها مِن قَبلِ اَن تُفارِقَکَ وَاسْعَ في فَکاکِها کَما تَسعي فِي طَلَبِ مَعِيشَتِکَ فَاِنَّ نَفسَکَ رَهِينَةٌ بِعَمَلِکَ.(٢٥)

نفس خود را از خواسته‌هاي زيان‌بارش بازدار؛ پيش از آنکه مرگت فرارسد و جان از تنت جدا گردد و در راه آزادي نفس خويش بکوش، چنان‌که در طلب معاش خود تلاش مي‌کني که نفس تو در گرو اعمال تو خواهد بود.

آنان که در برابر خواسته‌هاي نفساني صبر پيشه کردند، به مقامات عالي دست يافتند و از آنان به نيکي ياد شده است. امام صادق ( عليه السلام ) درباره اينان مي‌فرمايد:

إِذا كانَ يَوْمُ الْقِيامَةِ تَقُومُ عُنُقٌ مِنَ النّاسِ فَيَأْتُونَ بابَ الْجَنَّةِ فَيَضْرِبُونَهُ فَيُقالُ لَهُمْ: مَنْ أَنْتُمْ؟ فَيَقُولُونَ: نَحْنُ أَهْلُ الصَّبْرِ فَيُقالُ لَهُمْ: عَلَي ما صَبَرْتُمْ فَيَقُولُونَ كُنّا نَصْبِرُ عَلَي طاعَةِ اللهِ وَنَصْبِرُ عَنْ مَعاصِي اللهِ فَيَقُولُ اللهُ عَزَّوَجَلَّ: صَدَقُوا أَدْخِلُوهُمُ الْجَنَّةَ وَهُوَ قَوْلُ اللهِ عَزَّوَجَلَّ: {إِنَّما يُوَفَّي الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَيْرِ حِساب‏} (زمر: ١٠).(٢٦)

زماني که قيامت شود، جمعي از مردم برمي‌خيزند و به سوي درِ بهشت مي‌روند و در مي‌زنند. گفته مي‌شود: کيستيد؟ مي‌گويند: اهل صبر. گفته مي‌شود: بر چه صبر کرديد؟ مي‌گويند: بر طاعت خدا و گناهان. خداوند مي‌فرمايد: راست گفتند: آنان را به بهشت درآوريد. [خداوند در قرآن فرموده است]: « همانا صابران، پاداش خود را بدون حساب دريافت مي‌کنند ».

منابع
* قرآن کريم.

* نهج البلاغه.

١. احلي من العسل، غلامعلي حسيني، تهران، گلفام، ١٣٦٨.

٢. الاختصاص، محمد بن محمد بن نعمان العکبري البغدادي (شيخ مفيد)، تهران، مکتبة الصدوق، ١٣٧٩ه‍ .ق.

٣. اصول کافي، ابوجعفر محمد بن يعقوب کليني، تهران، دار الکتب الاسلاميه، ١٣٨٨ه‍ .ق.

٤. بحارالانوار، محمد باقر مجلسي، مکتبة الاسلامية، ١٣٩٧ه‍ .ق.

٥. تفسير عياشي، محمد بن مسعود عياشي سمرقندي، تحقيق: سيد هاشم رسولي محلاتي، تهران، مکتبة العلمية الاسلامية، ١٣٨٠ه‍ .ق.

٦. تفسير نمونه، ناصر مکارم شيرازي و همکاران، تهران، دارالکتب الاسلاميه، ١٣٧٢.

٧. تفسير نورالثقلين، عبد علي بن جمعه حويزي، قم، انتشارات اسماعيليان، ١٣٧٣.

٨. جامع احاديث الشيعه، آيت الله بروجردي، قم، مدينة العلم، ١٣٦٥.

٩.جامع الاخبار، محمد بن محمد شعيري، تحقيق: حسن مصطفوي، تهران، مرکز نشر کتاب، ١٣٨٢.

١٠. سفينة البحار و مدينة الحکم و الآثار، شيخ عباس قمي، قم، مؤسسه انتشارات فراهاني، ١٣٧٣.

١١. علل الشرايع، ابوجعفر محمد بن علي بن حسين بن بابويه (شيخ صدوق)، مشهد، آستان قدس رضوي، ١٣٦٦.

١٢. غرر الحکم و درر الکلم، عبدالواحد بن محمد آمدي، ترجمه: هاشم رسولي محلاتي، قم، دارالکتاب الاسلامي، ١٣٨١.

١٣. فهرست موضوعي غرر الحکم، سيد جلال الدين محدث، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، ١٣٦٦.

١٤. الکامل في التاريخ، عزالدين بن اثير جزري، بيروت، دار صادر، بي‏تا.

١٥. کشکول ممتاز، محمد مهدي تاج لنگرودي، تهران، چاپخانه ناصرخسرو، ١٣٦٧.

١٦. کنز العمال في احاديث الاقوال و الافعال، علاء الدين متقي بن حسام الدين هندي، بيروت، مؤسسه الرساله، ١٤٠٩ه‍ .ق.

١٧. گناه‌شناسي، محسن قرائتي، تنظيم و نگارش محمد محمدي اشتهاري، قم، انتشارات پيام آزادي، ١٣٧١.

١٨. مجمع البيان، فضل بن حسن طبرسي، تهران، انتشارات ناصرخسرو، ١٣٦٥.

١٩. محجة البيضاء، ملا محسن فيض کاشاني، قم، انتشارات اسلامي، ١٣٦١.

٢٠. مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، حسين نوري طبرسي، بيروت، مؤسسه آل البيت، ١٤٠٨ه‍ .ق.

٢١. مشکاة الانوار، محمدباقر مجلسي، تهران، ميقات، ١٣٧١.

٢٢. معاني الاخبار، ابوجعفر محمد بن علي بن حسين بن بابويه (شيخ صدوق)، قم، انتشارات جامعه مدرسين، ١٣٦١.

٢٣. مناقب آل ابي طالب، ابوجعفر محمد بن علي بن شهر آشوب، بيروت، دار الاضواء، ١٤٠٥ه‍ .ق.

٢٤. ميزان الحکمه، محمد محمدي ري شهري، قم، انتشارات دفتر تبليغات، ١٣٦٢.

٢٥. الميزان في تفسير القرآن، السيد محمدحسين الطباطبايي، قم، دار الکتب الاسلامية، ١٣٨٣.

٢٦. نهج الفصاحه، محمد بن عبدالله حکم، ترجمه: ابوالقاسم پايند، تهران، جاويدان، بي‏تا.

٢٧. وسايل الشيعه، محمد بن حسن حر عاملي، تهران، دارالکتب الاسلاميه، ١٣٦٦

پاورقى:‌
______________________
١. الميزان، ج١، ص٢٥٧.
٢. نهج البلاغه، خطبه ٢٨.
٣. تفسير نور الثقلين، ج٥، ص ٥٠٧.
٤. نهج الفصاحه، ش٢٩٩.
٥. نهج البلاغه، خطبه ١٩٢.
٦. حشر: ١٨.
٧. نهج البلاغه، خطبه ١١٠.
٨. اصول کافي، ج ١، ص ١٩١.
٩. نهج البلاغه، خطبه ٤.
١٠. همان، خطبه ١٢١.
١١. وسائل الشيعه، ج ٣، ص ٧.
١٢. مجمع البيان (ذيل آيه ٤٥، سوره عنکبوت).
١٣. بحارالانوار، ج ٧٠، ص ٦٨.
١٤. همان، ص ٥٥.
١٥. بحارالانوار، ج ٧٠، ص ٥٠.
١٦. بحارالانوار، ج ٩٤، ص ١٤٢.
١٧. بحارالانوار، ج ٧٧، ص ٢٧٥.
١٨. نهج البلاغه، خطبه ٢٤.
١٩. اصول کافي، ج ٢، ص ٢٦٨.
٢٠. کشکول ممتاز، تاج لنکرودي، صص ١٧١ـ١٧٠.
٢١. ميزان الحکمه، ج ٧، ص ٥٣٨.
٢٢. بحارالانوار، ج ١٤، ص٣٣١.
٢٣. غررالحکم و دررالکلم، ص ٦٤٥.
٢٤. همان، ص ٦٤٤.
٢٥. مستدرک الوسائل، ج ٢، ص ٣١٠.
٢٦. بحارالانوار، ج ٦٧، ص ١٠١.



۵