چهل داستان و چهل حدیث از حضرت فاطمه (سلام الله علیها)

چهل داستان و چهل حدیث از حضرت فاطمه (سلام الله علیها)40%

چهل داستان و چهل حدیث از حضرت فاطمه (سلام الله علیها) نویسنده:
گروه: حضرت فاطمه علیها السلام

چهل داستان و چهل حدیث از حضرت فاطمه (سلام الله علیها)
  • شروع
  • قبلی
  • 59 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 7609 / دانلود: 3453
اندازه اندازه اندازه
چهل داستان و چهل حدیث از حضرت فاطمه (سلام الله علیها)

چهل داستان و چهل حدیث از حضرت فاطمه (سلام الله علیها)

نویسنده:
فارسی

بهترين الگو براى بانوان

عبداللّه بن عباس و ديگر راويان حكايت كنند:

هنگامى كه زمان رحلت يگانه دخت نبوّت، همسر ولايت حضرت فاطمه زهراءعليها‌السلام نزديك شد، اءسماء بنت عميس را طلب كرد.

و چون اسماء نزد ايشان حضور يافت، به او فرمود:

اى اسماء! وقت جدائى و فراق من فرا رسيده است، مى خواهم بعد از آن كه فوت نمودم، جسد مرا به وسيله اى بپوشانى، تا آن كه هنگام تشييع جنازه ام و حجم بدنم مورد ديد افراد نامحرم قرار نگيرد.

اسماء با شنيدن اين كلمات بسيار اندوهگين و محزون گرديد.

و چون حضرت زهراء مرضيّهعليها‌السلام ، بر خواسته و پيشنهاد خود اصرار ورزيد، اسماء اظهار داشت: اى حبيبه خدا! من در حبشه، تخت هائى را ديده ام كه مخصوص حمل و تشييع جنازه زن درست مى كرده اند.

حضرت زهراءعليها‌السلام با شنيدن آن خوشحال شد و تقاضا نمود كه تابوتى همانند آن را برايش تهيّه نمايند.

وقتى اسماء آن تابوت را تهيّه كرد و نزد ايشان آورد، حضرت آن را مشاهده نمود و فرمود:

شما با اين تابوت، جسد مرا از ديد افراد و نامحرمان مستور و پنهان خواهيد داشت، خداوند متعال بدن شما را از آتش دوزخ مستور گرداند.( ۵۱ )

و همين داستان را نيز امام جعفر صادقعليه‌السلام با اندك تفاوتى بيان فرموده است و در پايان به نقل از قول پدرش حضرت باقر العلومعليه‌السلام مى افزايد:

اوّلين تابوتى كه در اسلام براى حمل جنازه ساخته شد، تابوت مادرم، زهراءعليها‌السلام بود.

دعائم الاسلام: ج ۱، ص ۲۳۲ و مستدرك الوسائل: ج ۲، ص ۳۱۶، ح ۵.

وصاياى حضرت

حضرت زهراء مظلومهعليها‌السلام ، آن سرور زنان در آخرين لحظات عمر خود، به همسرش اميرالمؤ منين، امام علىّعليه‌السلام خطاب كرد و چنين اظهار نمود:

يا علىّ! تو خود گواهى كه در دوران زندگى از من دروغ و خيانتى سر نزده است، در تمام مسائل و جريانات گوناگون زندگى، من با تو مخالفتى نداشته ام، بلكه هميشه در تمام لحظات سعى كرده ام كه يار و ياور تو بوده باشم.

اكنون از تو مى خواهم، چنانچه بعد از من خواستى همسرى برگزينى، اءمامه دختر خواهرم را انتخاب نمائى، كه او براى فرزندانم چون مادرى دلسوز و مهربان است.

تابوتى برايم تهيّه كنيد و جنازه ام را درون آن قرار دهيد تا هنگام تشييع، بدنم پنهان و پوشيده باشد و حجم بدنم مورد ديد افراد و توجّه نامحرمان قرار نگيرد.

هنگامى كه شب فرا رسيد و افراد، در خانه هاى خود خوابيدند، جنازه ام را حمل و تشييع كنيد، تا اشخاصى كه بر من ظلم كردند و حقّ ما را غصب نمودند، در تشييع جنازه ام شركت نكنند، چون كه آنان دشمن من و دشمن رسول خدا هستند.

اجازه ندهيد، آن هائى كه بر ما ظلم كرده اند و كسانى كه تابع ايشان شده اند بر جنازه من نماز بخوانند. سپس افزود: اى پسر عمو! وقتى روح از بدنم خارج شد و خواستى مرا غسل دهى، بدنم را برهنه منما، چون كه من خود را شسته ام.

و مرا پس از غسل، از باقيمانده حُنوط پدرم، رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، حُنوط كن.

و خودت به همراه ديگر نزديكان و ياران باوفا، نماز را بر جنازه ام اقامه كنيد.

و آن گاه بدون آگاهى و اطّلاع ديگران، مرا در محلّى مخفى، دفن نمائيد تا آن كه محلّ دفنم نيز، از نامحرمان و غاصبان و ظالمان پنهان و مستور باشد. و ضمن آن كه هيچ يك از آن هائى كه بر من و تو ظلم كردند نبايد در مراسم دفن من شركت كنند، محل قبرم نيز مخفى باشد.( ۵۲ )

عروج ملكوتى يا پرواز نجاتبخش

امام جعفر صادقصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم حكايت فرمايد:

هنگامى كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم رحلت نمود، دو چيز گرانبها را در بين امّت خود به عنوان امانت قرار داد، كه يكى قرآن و ديگرى عترت و اهل بيتشعليهم‌السلام بود.

پس از آن به نقل از فاطمه زهراءعليها‌السلام حكايت فرمايد:

چند روزى پس از رحلت پدرم رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، ايشان را در خواب ديدم و اظهار داشتم:

اى پدرجان! تو رفتى و با رفتن تو ارتباط ما با عالم وحى قطع گرديد؛ و هنوز سخنم پايان نيافته بود كه در همين لحظات متوجّه شدم، چندين نفر از فرشته هاى الهى نزد من آمدند و مرا به همراه خود بالا بردند.

وقتى وارد آسمان ها شدم، ساختمان هاى با شكوه و باغات بسيار سبز و خرّم را ديدم و چون به يكى از آن قصرهاى بهشتى نزديك شدم، مشاهده كردم كه چندين حوريه از آن بيرون آمدند و مى خنديدند و به يكديگر بشارت مى دادند.

و من با ديدن چنان صحنه هاى سعادت بخش و دلنشين، بسيار علاقه مند شدم كه نزد آن ها بمانم و برنگردم؛ ليكن در همين حالت از خواب بيدار شدم.

سپس حضرت صادقعليه‌السلام به نقل از اميرالمؤ منين، امام علىّعليه‌السلام چنين فرمود:

ناگهان ديدم كه فاطمه زهراءعليها‌السلام حيرت زده و پريشان از خواب بيدار شد و مرا صدا زد، جلو رفتم و جريان را جويا شدم؟

و چون آن مخدّره مظلومه، خواب خود را برايم بيان نمود، از من عهد و پيمان گرفت كه چون رحلت نمايد كسى در مراسم تشييع و تدفين وى شركت نكند، مگر سه نفر از زنان به نام هاى:

امّ سلمه، امّ اءيمن و فضّه.

و هشت نفر از مردان كه به نام هاى:

دو فرزندش، حسن و حسين، عبداللّه بن عبّاس، سلمان فارسى، عمّار ياسر، مقداد و ابوذر غفارى بودند.

حضرت امام علىّعليه‌السلام در ادامه فرمود: و در آن شبى كه وعده الهى فرا رسيد و فاطمه زهراءعليها‌السلام در آن شب قبض روح گرديد، متوجّه شدم كه آن مظلومه، بر عدّه اى تازه وارد سلام مى دهد و مى گويد: «وعليكم السّلام».

بعد از آن، همسر مظلومه ام به من خطاب كرد و اظهار داشت:

يا علىّ! اين جبرئيل امين است كه بر من وارد شده و مرا بر نعمت هاى بهشتى بشارت مى دهد.

پس از گذشت لحظه اى ديگر، باز اظهار نمود: «و عليكم السّلام»، و سپس به من خطاب نمود: اى پسر عمو! اين ميكائيل است كه بعد از جبرئيل بر من وارد شد.

در مرتبه سوّم دختر رسول خدا چشم هاى خود را گشود و اظهار داشت: و اين عزرائيل است كه اكنون وارد شد؛ و پدرم اوصاف و حالاتش را برايم گفته بود.

و بعد از آن عزرائيل را مورد خطاب قرار داد و گفت: سلام بر تو، اى گيرنده ارواح! تعجيل نما و جانم را برگير، وليكن سعى كن مرا عذاب ندهى و جانم را به سختى نگيرى.

و سپس به درگاه پروردگار متعال چنين اظهار نمود: بار خداوندا! من به سوى رحمت و بركات تو مى آيم، نه به سمت آتش و عذابِ دردناكى كه به معصيت كاران وعده داده اى.

و آن گاه، آن بانوى ستمديده در حالى كه رو به قبله دراز كشيده بود چشم هاى خويش را بر هم نهاد و به عالم بقاء رحلت نمود.( ۵۳ )

در سوگ حضرت زهراء سلام اللّه عليها

بتاب اى مه تو بر كاشانه من

كه تاريك است امشب خانه من

بتاب اى مه كه بينم روى نيلى

بشويم در دل شب جاى سيلى

بتاب اى مه كه تا با قلب خسته

دهم من غسل، پهلوى شكسته

بتاب اى مه كه شُويم من شبانه

ز اشك ديده، جاى تازيانه

بتاب اى مه كه تا كلثوم و زينب

ببيند روى مادر در دل شب

بتاب اى مه حسن مادر ندارد

حسين من كسى بر سر ندارد

بتاب اى مه گلستانم خزان شد

به زير خاك، زهراى جوان شد( ۵۴ )

* *

بريز آب روان اَسماء، ولى آهسته آهسته

به جسم اطهر زهراء، ولى آهسته آهسته

ببين بشكسته پهلويش، سيه گرديده بازويش

به ريز آب روان رويش، ولى آهسته آهسته

بُوَدخون جارى اى اسماء هنوز از سينه زهرا

بنالم زين مصيبت ها، ولى آهسته آهسته

حسن اى نورچشمانم،حسين اىراحت جانم

بيائيد اى عزيزانم،ولى آهسته آهسته

همه خواب وعلىّ بيدار،سرش بنهاده برديوار

بگريد با دل خونبار، ولى آهسته آهسته

روم شب ها سراغ او، به قبر بى چراغ او

بگريم از فراق او، ولى آهسته آهسته

* *

سينه اى كز معرفت گنجينه اسرار طور سينا تجلّى مشعلى از نور شد

كى سزاوار فشار آن در و ديوار سينه سيناى وحدت، مشتعل از نار بود

آن كه كردى ماه تابان پيش او پهلو تهى

از كجا، پهلوى او را تاب آن آزار بود

گردش گردون دون بين، كز جفاى سامرى

نقطه پرگار وحدت، مركز مسمار بود

صورتش نيلى شدازسيلى كه چون سيل سياه

روى گيتى زين مصيبت تا قيامت تار بود( ۵۵ )

پنج درس آموزنده و ارزشمند

۱. امام جعفر صادقصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم حكايت فرمايد:

حضرت فاطمه زهراءعليها‌السلام هر هفته، صبح هاى شنبه به زيارت قبور شهدا مى رفت و بر قبر حمزه حضور مى يافت و برايش دعا و استغفار مى نمود.( ۵۶ )

۲. امام موسى بن جعفر به نقل از اميرالمؤ منين، علىّعليهما‌السلام حكايت فرمايد:

روزى حضرت زهراءعليها‌السلام نزد پدرش، رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بود، كه مردى نابينا وارد شد؛ و حضرت فاطمهعليها‌السلام خود را مخفى كرد. هنگامى كه مرد نابينا خارج شد، حضرت رسول اظهار داشت:

اى فاطمه! با اين كه مى دانستى، او نابينا است و تو را نمى بيند، با اين حال چرا پنهان شدى؟

پاسخ داد: بلى، او نابينا بود ولى من كه بينا بودم و چشم داشتم.

و سپس افزود: همان طورى كه مرد نبايد به زن نامحرم نگاه كند، زن هم نبايد به مرد نامحرم نگاه نمايد، علاوه بر آن، از اندام زن، بوئى تراوش مى كند كه نبايد نامحرم نزديك او قرار گيرد.

حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: به راستى كه تو پاره تن من هستى.(۵۷)

۳. امام جعفر صادقصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:

حضرت زهراءعليها‌السلام سبزى خُرفه را بسيار دوست مى داشت.

و اين گياه به عنوان «بَقلة الزّهراء» معروف بود؛ خدا لعنت كند بنى اميّه را كه از روى دشمنى با ما، آن را بَقلة الحَمقاء ناميدند.( ۵۸ )

در كُتب طبّ خواصّ بسيارى براى خُرفه بيان شده است.

۴. جابر بن عبداللّه انصارى حكايت كند:

روزى پيامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بر فاطمه مرضيّهعليها‌السلام وارد شد و ديد آن مخدّره. خود را به وسيله جُل پلاس شتر پوشانده است و مشغول دستاس كردن مى باشد.

و شير خواره اش نيز در دامانش شير مى نوشد.

حضرت رسول گريان شد و فرمود: اى دخترم! تلخى هاى دنيا زودگذر مى باشد وليكن لذّتهاى آخرت جاويد است.

فاطمه زهراء اظهار داشت: من خداوند را بر نعمت هايش شكر مى گويم و در تمام حالات حقّ او را پاس مى دارم.

در همين لحظه بود كه خداوند متعال اين آيه شريفه قرآن را بر حضرت رسول فرستاد:( وَ لَسَوْفَ يُعْطيكَ رَبُّكَ فَتَرْضى ) .( ۵۹ )

۵. و امام سجّادعليه‌السلام فرمود: اسماء بنت عميس حكايت كرده است:

روزى اميرالمؤ منين علىّعليه‌السلام در يكى از جنگ ها غنيمتى به دست آورد و گردنبندى براى همسرش فاطمهعليها‌السلام خريدارى كرد و به عنوان هديّه تحويل او داد و حضرت آن را پوشيد.

روز بعد، حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به منزل ايشان آمد و گردنبند را در گردن دخترش ديد، فرمود: دخترم! مردم و دنيا تو را نفريبند، تو دختر رسول خدائى، مبادا به تجمّلات دنيا و زر و زيور آن دل خوش كنى.

حضرت زهراءعليها‌السلام با شنيدن اين سخن، گردنبند را از گردن خود در آورد و پس از فروش با پولش غلامى خريد و او را آزاد كرد و پيامبر خدا شادمان و مسرور گشت.(۶۰)

بلبل شيرين سخن

دختر فكر بكر من، غنچه لب چو وا كند

از نمكين كلام خود، حقّ نمك ادا كند

طوطى طبع شوخ ‌من،گركه شكرشكن شود

كام زمانه راپر از شكّرجان فزا كند

بلبل نطق من ز يك، نغمه عاشقانه اى

گلشن دهر را پر از، زمزمه و نوا كند

ناطقه مرا مگر، روح قُدُس كند مدد

تا كه ثناى حضرت، سيّده نساء كند

فيض نخست و خاتمه، نور جمال فاطمه

چشم دل از نظاره در، مبداء و منتهى كند

صورت شاهد ازل معنى حسن لم يزل

و هم چگونه وصفِ آئينه حق نما كند

مطلع نور ايزدى، مبداء فيض سرمدى

جلوه او حكايت از خاتم انبيا كند( ۶۱ )

چهل حديث گهربار منتخب

۱. قالَتْ فاطِمَةُ الزَّهْراء سلام اللّه عليها:

نَحْنُ وَسيلَتُهُ فى خَلْقِهِ، وَ نَحْنُ خاصَّتُهُ وَ مَحَلُّ قُدْسِهِ، وَ نَحْنُ حُجَّتُهُ فى غَيْبِهِ، وَ نَحْنُ وَرَثَةُ أنْبيائِهِ .( ۶۲ )

ترجمه:

فرمود: ما أهل بيت پيامبر وسيله ارتباط خداوند با خلق او هستيم، ما برگزيدگان پاك و مقدّس پروردگار مى باشيم، ما حجّت و راهنما خواهيم بود؛ و ما وارثان پيامبران الهى هستيم.

۲. قالَتْعليها‌السلام :وَهُوَ الا مامُ الرَبّانى، وَالْهَيْكَلُ النُّورانى، قُطْبُ الا قْطابِ، وَسُلالَةُ الاْ طْيابِ، النّاطِقُ بِالصَّوابِ، نُقْطَةُ دائِرَةِ الا مامَةِ .( ۶۳ )

ترجمه:

در تعريف امام علىّعليه‌السلام فرمود: او پيشوائى الهى و ربّانى است، تجسّم نور و روشنائى است، مركز توجّه تمامى موجودات و عارفان است، فرزندى پاك از خانواده پاكان مى باشد، گوينده اى حقّگو و هدايتگر است، او مركز و محور امامت و رهبريّت است.

۳. قالَتْعليها‌السلام :أبَوا هِذِهِ الاْ مَّةِ مُحَمَّدٌ وَ عَلىُّ، يُقْيمانِ اءَودَّهُمْ، وَ يُنْقِذانِ مِنَ الْعَذابِ الدّائِمِ إ نْ اءطاعُوهُما، وَ يُبيحانِهِمُ النَّعيمَ الدّائم إ نْ واقَفُوهُما .( ۶۴ )

ترجمه:

فرمود: حضرت محمّدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و علىّعليه‌السلام ، والِدَين اين امّت هستند، چنانچه از آن دو پيروى كنند آن ها را از انحرافات دنيوى و عذاب هميشگى آخرت نجات مى دهند؛ و از نعمت هاى متنوّع و وافر بهشتى بهره مندشان مى سازند.

۴. قالَتْعليها‌السلام :مَنْ أصْعَدَ إلىَ اللّهِ خالِصَ عِبادَتِهِ، أهْبَطَ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ لَهُ أفْضَلَ مَصْلَحَتِهِ .( ۶۵ )

ترجمه:

فرمود: هركس عبادات و كارهاى خود را خالصانه براى خدا انجام دهد، خداوند بهترين مصلحت ها و بركات خود را براى او تقدير مى نمايد.

۵. قالَتْعليها‌السلام :إنَّ السَّعيدَ كُلَّ السَّعيدِ، حَقَّ السَّعيدِ مَنْ أحَبَّ عَليّا فى حَياتِهِ وَ بَعْدَ مَوْتِهِ .( ۶۶ )

ترجمه:

فرمود: همانا حقيقت و واقعيّت تمام سعادت ها و رستگارى ها در دوستى علىّعليه‌السلام در زمان حيات و پس از رحلتش خواهدبود.

۶. قالَتْعليها‌السلام :إلهى وَ سَيِّدى، أسْئَلُكَ بِالَّذينَ اصْطَفَيْتَهُمْ، وَ بِبُكاءِ وَلَدَيَّ فى مُفارِقَتى اءَنْ تَغْفِرَ لِعُصاةِ شيعَتى، وَشيعَةِ ذُرّيتَى .( ۶۷ )

ترجمه:

فرمود: خداوندا، به حقّ اولياء و مقرّبانى كه آن ها را برگزيده اى، و به گريه فرزندانم پس از مرگ و جدائى من با ايشان، از تو مى خواهم گناه خطاكاران شيعيان و پيروان ما را ببخشى.

۷. قالَتْعليها‌السلام :شيعَتُنا مِنْ خِيارِ أهْلِ الْجَنَّةِ وَكُلُّ مُحِبّينا وَ مَوالى اَوْليائِنا وَ مُعادى أعْدائِنا وَ الْمُسْلِمُ بِقَلْبِهِ وَ لِسانِهِ لَنا .( ۶۸ )

ترجمه:

فرمود: شيعيان و پيروان ما، و همچنين دوستداران اولياء ما و آنان كه دشمن دشمنان ما باشند، نيز آن هائى كه با قلب و زبان تسليم ما هستند بهترين افراد بهشتيان خواهند بود.

۸. قالَتْعليها‌السلام :وَاللّهِ يَابْنَ الْخَطّابِ لَوْلا إ نّى اءكْرَهُ اءنْ يُصيبَ الْبَلاءُ مَنْ لاذَنْبَ لَهُ، لَعَلِمْتَ اءنّى سَاءُقْسِمُ عَلَى اللّهِ ثُمَّ اءجِدُهُ سَريعَ الاْ جابَةِ .( ۶۹ )

ترجمه:

حضرت به عمر بن خطّاب فرمود:

سوگند به خداوند، اگر نمى ترسيدم كه عذاب الهى بر بى گناهى، نازل گردد؛ متوجّه مى شدى كه خدا را قسم مى دادم و نفرين مى كردم.

و مى ديدى چگونه دعايم سريع مستجاب مى گرديد.

۹. قالَتْعليها‌السلام :وَاللّهِ، لاكَلَّمْتُكَ اءبَدا، وَاللّهِ لاَ دْعُوَنَّ اللّهَ عَلَيْكَ فى كُلِّ صَلوةٍ .( ۷۰ )

ترجمه:

پس از ماجراى هجوم به خانه حضرت، خطاب به ابوبكر كرد و فرمود: به خدا سوگند، ديگر با تو سخن نخواهم گفت، سوگند به خدا، در هر نمازى تو را نفرين خواهم كرد.

۱۰. قالَتْعليها‌السلام :إنّى أُشْهِدُاللّهَ وَ مَلائِكَتَهُ، اءنَّكُما اَسْخَطْتُمانى، وَ ما رَضيتُمانى، وَ لَئِنْ لَقيتُ النَبِيَّ لا شْكُوَنَّكُما إلَيْهِ .( ۷۱ )

ترجمه:

هنگامى كه ابوبكر و عمر به ملاقات حضرت آمدند فرمود:

خدا و ملائكه را گواه مى گيرم كه شما مرا خشمناك كرده و آزرده ايد، و مرا راضى نكرديد، و چنانچه رسول خدا را ملاقات كنم شكايت شما دو نفر را خواهم كرد.

۱۱. قالَتْعليها‌السلام :لاتُصَلّى عَلَيَّ اُمَّةٌ نَقَضَتْ عَهْدَاللّهِ وَ عَهْدَ اءبى رَسُولِ اللّهِ فى اءميرالْمُؤ منينَ عَليّ، وَ ظَلَمُوا لى حَقىّ، وَاءخَذُوا إ رْثى، وَخَرقُوا صَحيفَتى اللّتى كَتَبها لى اءبى بِمُلْكِ فَدَك .( ۷۲ )

ترجمه:

فرمود: افرادى كه عهد خدا و پيامبر خدا را درباره اميرالمؤ منين علىّعليه‌السلام شكستند، و در حقّ من ظلم كرده و ارثيّه ام را گرفتند و نامه پدرم را نسبت به فدك پاره كردند، نبايد بر جنازه من نماز بگذارند.

۱۲. قالَتْعليها‌السلام :إلَيْكُمْ عَنّى، فَلا عُذْرَ بَعْدَ غَديرِكُمْ، وَالاَْمْرُ بعد تقْصيركُمْ، هَلْ تَرَكَ اءبى يَوْمَ غَديرِ خُمّ لاِ حَدٍ عُذْوٌ .( ۷۳ )

ترجمه:

خطاب به مهاجرين و انصار كرد و فرمود:

از من دور شويد و مرا به حال خود رها كنيد، با آن همه بى تفاوتى و سهل انگارى هايتان، عذرى براى شما باقى نمانده است.

آيا پدرم در روز غدير خم براى كسى جاى عذرى باقى گذاشت؟

۱۳. قالَتْعليها‌السلام :جَعَلَ اللّهُ الاْ يمانَ تَطْهيرا لَكُمْ مِنَ الشِّرْكِ، وَ الصَّلاةَ تَنْزيها لَكُمْ مِنَ الْكِبْرِ، وَالزَّكاةَ تَزْكِيَةً لِلنَّفْسِ، وَ نِماءً فِى الرِّزقِ، وَالصِّيامَ تَثْبيتا لِلاْ خْلاصِ، وَالْحَّجَ تَشْييدا لِلدّينِ .( ۷۴ )

ترجمه:

فرمود: خداوند سبحان، ايمان و اعتقاد را براى طهارت از شرك و نجات از گمراهى ها و شقاوت ها قرار داد.

و نماز را براى خضوع و فروتنى و پاكى از هر نوع تكّبر، مقرّر نمود.

و زكات (و خمس ) را براى تزكيه نفس و توسعه روزى تعيين نمود.

و روزه را براى استقامت و اخلاص در اراده، لازم دانست.

و حجّ را براى استحكام اساس شريعت و بناء دين اسلام واجب نمود.

۱۴. قالَتْعليها‌السلام :يا أبَاالْحَسَنِ، إنَّ رَسُولَ اللّهِ صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ عَهِدَ إ لَىَّ وَ حَدَّثَنى أ نّى اَوَّلُ أهْلِهِ لُحُوقا بِهِ وَلا بُدَّ مِنْهُ، فَاصْبِرْ لاِ مْرِاللّهِ تَعالى وَارْضَ بِقَض ائِهِ .( ۷۵ )

ترجمه:

فرمود: اى ابا الحسن! همسرم، همانا رسول خدا با من عهد بست واظهار نمود: من اوّل كسى هستم از اهل بيتش كه به او ملحق مى شوم وچاره اى از آن نيست، پس تو صبر نما و به قضا و مقدّرات الهى خوشنود باش.

۱۵. قالَتْعليها‌السلام :مَنْ سَلَّمَ عَلَيْهِ اَوْ عَلَيَّ ثَلاثَةَ اءيّامٍ اءوْجَبَ اللّهُ لَهُ الجَنَّةَ، قُلْتُ لَها: فى حَياتِهِ وَ حَياتِكِ ؟

قالَتْ:نعَمْ وَ بَعْدَ مَوْتِنا .( ۷۶ )

ترجمه:

فرمود: هر كه بر پدرم رسول خدا و بر من به مدّت سه روز سلام كند خداوند بهشت را براى او واجب مى گرداند، چه در زمان حيات و يا پس از مرگ ما باشد.

۱۶. قالَتْعليها‌السلام :ما صَنَعَ أبُوالْحَسَنِ إلاّ ما كانَ يَنْبَغى لَهُ، وَلَقَدْ صَنَعُوا ما اللّهُ حَسيبُهُمْ وَطالِبُهُمْ .( ۷۷ )

ترجمه:

فرمود: آنچه را امام علىّعليه‌السلام نسبت به دفن رسول خدا و جريان بيعت انجام داد، وظيفه الهى او بوده است، و آنچه را ديگران انجام دادند خداوند آن ها را محاسبه و مجازات مى نمايد.

۱۷. قالَتْعليه‌السلام :خَيْرٌ لِلِنّساءِ أنْ لايَرَيْنَ الرِّجالَ وَلايَراهُنَّ الرِّجالُ .(۷۸)

ترجمه:

فرمود: بهترين چيز براى حفظ شخصيت زن آن است كه مردى را نبيند و نيز مورد مشاهده مردان قرار نگيرد.

۱۸ قالَتْعليها‌السلام :أوُصيكَ يا أبَاالْحَسنِ أنْ لاتَنْسانى، وَ تَزُورَنى بَعْدَ مَماتى .( ۷۹ )

ترجمه:

ضمن وصيّتى به همسرش اظهار داشت: مرا پس از مرگم فراموش نكنى.

و به زيارت و ديدار من بر سر قبرم بيائى.

۱۹. قالَتْعليها‌السلام :إنّى قَدِاسْتَقْبَحْتُ ما يُصْنَعُ بِالنِّساءِ، إ نّهُ يُطْرَحُ عَلىَ الْمَرْئَةِ الثَّوبَ فَيَصِفُها لِمَنْ رَأى، فَلا تَحْمِلينى عَلى سَريرٍ ظاهِرٍ، اُسْتُرينى، سَتَرَكِ اللّهُ مِنَ النّارِ .( ۸۰ )

ترجمه:

در آخرين روزهاى عمر پر بركتش ضمن وصيّتى به اسماء فرمود: من بسيار زشت و زننده مى دانم كه جنازه زنان را پس از مرگ با انداختن پارچه اى روى بدنش تشييع مى كنند.

و افرادى اندام و حجم بدن او را مشاهده كرده و براى ديگران تعريف مى نمايند.

مرا بر تخت و بلانكاردى كه اطرافش پوشيده نيست و مانع مشاهده ديگران نباشد قرار مده بلكه مرا با پوشش كامل تشييع كن، خداوند تورا از آتش جهنّم مستور و محفوظ نمايد.

۲۰. قالَتْعليها‌السلام :....إنْ لَمْ يَكُنْ يَرانى فَإ نّى اءراهُ، وَ هُوَ يَشُمُّ الريح .( ۸۱ )

ترجمه:

مرد نابينائى وارد منزل شد و حضرت زهراءعليها‌السلام پنهان گشت، وقتى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم علّت آن را جويا شد؟

در پاسخ پدر اظهار داشت: اگر آن نابينا مرا نمى بيند، من او را مى بينم، ديگر آن كه مرد، حسّاس است و بوى زن را استشمام مى كند.

۲۱. قالَتْعليها‌السلام :أ صْبَحْتُ وَ اللّهِ! عاتِقَةً لِدُنْياكُمْ، قالِيَةً لِرِجالِكُمْ .( ۸۲ )

ترجمه:

بعد از جريان غصب فدك و احتجاج حضرت، بعضى از زنان مهاجر و انصار به منزل حضرت آمدند و احوال وى را جويا شدند، حضرت در پاسخ فرمود: به خداوند سوگند، دنيا را آزاد كردم و هيچ علاقه اى به آن ندارم، همچنين دشمن و مخالف مردان شما خواهم بود.

۲۲. قالَتْعليها‌السلام :إنْ كُنْتَ تَعْمَلُ بِما أمَرْناكَ وَ تَنْتَهى عَمّا زَجَرْناكَ عَنْهُ، قَاءنْتَ مِنْ شيعَتِنا، وَ إلاّ فَلا .( ۸۳ )

ترجمه:

فرمود: اگر آنچه را كه ما اهل بيت دستور داده ايم عمل كنى و از آنچه نهى كرده ايم خوددارى نمائى، تو از شيعيان ما هستى وگرنه، خير.

۲۳. قالَتْعليها‌السلام :حُبِّبَ إلَيَّ مِنْ دُنْياكُمْ ثَلاثٌ: تِلاوَةُ كِتابِ اللّهِ، وَالنَّظَرُ فى وَجْهِ رَسُولِ اللّهِ، وَالاْ نْفاقُ فى سَبيلِ اللّهِ .

ترجمه: فرمود: سه چيز از دنيا براى من دوست داشتنى است: تلاوت قرآن، نگاه به صورت رسول خدا، انفاق و كمك به نيازمندان در راه خدا.

۲۴. قالَتْعليها‌السلام :أُوصيكَ اَوّلاً أنْ تَتَزَوَّجَ بَعْدى بِإبْنَةِ اُخْتى أمامَةَ، فَإ نَّها تَكُونُ لِوُلْدى مِثْلى، فَإ نَّ الرِّجالَ لابُدَّ لَهُمْ مِنَ النِّساءِ .( ۸۴ )

ترجمه:

در آخرين لحظات عمرش به همسر خود چنين سفارش نمود:

پس از من با دختر خواهرم اءمامه ازدواج نما، چون كه او نسبت به فرزندانم مانند خودم دلسوز و متديّن است.

همانا مردان در هر حال، نيازمند به زن مى باشند.

سه همسر ميهمان و خرماى بى هسته

عبداللّه فرزند سلمان فارسى از قول پدرش حكايت نمايد:

پس از گذشت ده روز از رحلت رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، از منزل خارج شدم و در مسير راه، اميرالمؤ منين علىّ بن اءبى طالبعليه‌السلام مرا ديد وفرمود:

اى سلمان! تو بر ما جفا و بى انصافى كردى.

عرض كردم: يا اميرالمؤ منين! كسى مثل من، بر شما جفا نخواهد كرد، ناراحتى و اندوه من براى رحلت رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مانع شد كه بتوانم به ملاقات و زيارت شما موفّق شوم.

امامعليه‌السلام فرمود: اى سلمان! همين امروز بيا به منزل حضرت فاطمه سلام اللّه عليها؛ چون او علاقه دارد تو را ببيند و مى خواهد كه تحفه و هديّه اى را از بهشت تقديم تو نمايد.

گفتم: آيا بعد از وفات رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، فاطمه زهراء سلام اللّه عليها براى من تحفه بهشتى در نظر گرفته است؟!

حضرت فرمود: بلى، ديروز فراهم شده است.

پس من با سرعت روانه منزل آن بانوى جهان بشريّت گشتم، هنگامى كه وارد منزل ايشان شدم حضرت را مشاهده كردم كه در گوشه اى نشسته و چادر كوتاهى بر سر خود افكنده است.

وقتى نگاه حضرت بر من افتاد، اظهار داشت: اى سلمان! پس از وفات پدرم بر من جفا نمودى!

گفتم: اى حبيبه خدا! فردى چون من چگونه مى تواند بر شخصيّتى مثل شما جفا كند؟!

حضرت زهراء سلام اللّه عليها پس از آن فرمود: آرام باش، بنشين و در آنچه برايت مى گويم دقّت كن و بينديش.

روز گذشته در حالى كه درب منزل بسته بود، من در همين جا نشسته بودم و در غم و اندوه فرو رفته بودم.

ناگهان متوجّه شدم كه درب منزل باز شد و سه حوريّه بهشتى كه تاكنون فردى به زيبائى شكل آن ها نديده بودم با اندامى نمونه و بوى عطر دل انگيز عجيبى، با لباس هاى عالى وارد شدند و من با ورود آن ها از جاى خود برخاستم؛ و پس از خوش آمد گوئى به آنان، اظهار داشتم: آيا شما از اهالى شهر مكّه يا مدينه هستيد؟

گفتند: ما اهل مكّه و مدينه و بلكه از اهل زمين نيستيم، ما حورالعين مى باشيم و از دارالسّلام بهشت به عنوان ديدار با تو به اينجا آمده ايم.

پس من به يكى از ايشان كه فكر مى كردم از آن دو نفر ديگر بزرگ تر است گفتم: نام تو چيست؟

در جواب پاسخ داد: من مقدوده هستم؛ و چون علّت نامش را پرسيدم، گفت: خداوند مرا براى مقداد، اءسود كندى آفريده است.

سپس به دوّمى گفتم: نام تو چيست؟

گفت: ذرّه؛ وقتى علّت آن را سؤ ال كردم، جواب داد: من براى ابوذر غفارى آفريده شده ام.

و هنگامى كه نام نفر سوّم را جويا شدم، گفت: سلمى هستم، و چون از علّت آن پرسيدم، اظهار داشت: من از براى سلمان فارسى مهيّا گشته ام.

و پس از آن مقدارى خرماى رطب كه بسيار خوش رنگ و لذيذ و خوش بو بود به من هديه دادند.

سپس حضرت زهراء سلام اللّه عليها فرمود: اى سلمان! اين خرما را بگير و روزه خود را با آن افطار نما، و هسته آن را برايم بياور.

سلمان گفت: من رطب را از آن حضرت گرفتم و از خدمت ايشان خارج شدم و چون به هركس مرور كردم، اظهار داشت: آيا با خود مِشك عطر همراه دارى؟ و من مى گفتم: بلى.

و چون رطب را در دهان نهادم و روزه خود را با آن افطار نمودم هسته اى در آن نيافتم، فرداى آن روز بر حضرت زهراء سلام اللّه عليها وارد شدم و عرض كردم: رطب بدون هسته بود!

فرمود: آرى، درخت آن را خداوند در دارالسّلام بهشت، كشت نموده است با كلام و دعائى كه پدرم رسول خدا آن را به من آموخته است تا هر صبح و شام بخوانم.

اظهار داشتم: اى سرورم! آيا آن را به من تعليم مى نمائى؟

حضرت فرمود: هرگاه خواستى تب و ناراحتى تو برطرف گردد، اين دعا را بخوان:

نُّورَ مِنَ النُّورِ، اَلْحَمْدُلِلّهِ الَّذى خَلَقَ النُّورَ مِنَ النُّورِ، وَ أنْزَلَ النُّورَ عَلىَ الطُّورِ، فى كِتابٍ مَسْطُورٍ، فى رِقٍّ مَنْشُورٍ، بِقَدَرٍ مَقْدُورٍ، عَلى نَبىٍّ مَحْبُورٍ، اَلْحَمْدُلِلّهِ الّذى هُوَ بِالْعِزِّ مَذْكُورٌ، وَ بِالْفَخْرِ مَشْهُورٌ، وَ عَلىَ السَّراءِ وَ الضَّراءِ مَشْكُورٌ، وَ صَلَّى اللّهُ عَلى سَيِّدن ا مُحَمّدٍ وَ آلِهِ الطّاهِرينَ.

سلمان فارسى گويد: من اين دعا را به بيش از هزار نفر از اءهالى مدينه و مكّه كه مبتلى به تب شديد بودند تعليم نمودم( ۱۷ ) و به بركت اين دعا و لطف خداوند، جملگى شفا يافتند.( ۱۸ )

هر چيز را با هركس مگو و مخور

امام محمّد باقرعليه‌السلام حكايت فرموده است:

روزى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به منزل دخترش حضرت فاطمه زهراء سلام اللّه عليها وارد شد و چون مقدارى نشست خطاب به وى كرد و فرمود: دخترم، فاطمه! بلند شو و آن ظرف غذا را بياور.

همين كه آن ظرف غذا را آورد، ديدند كه داخل آن پر از آبگوشت داغ است و آماده خوردن مى باشد.

سپس رسول خدا، امام علىّ، حضرت زهراء و دو فرزندشان امام حسن و امام حسينصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم م از آن طعام ميل نمودند و باقى مانده آن را تا مدّت سيزده روز مرتّب مورد استفاده قرار مى دادند وليكن از آن غذا كاسته نمى شد.

تا آن كه روزى اُمّ ايمن، امام حسينعليه‌السلام را ديد، كه مشغول خوردن غذاى پخته مى باشد، به ايشان گفت: اين نوع غذا را از كجا آورده اى؟

حضرت فرمود: مدّت چند روزى است كه غذاى ما در منزل، از همين خوراك مى باشد.

اُمّ ايمن به منزل حضرت زهراء سلام اللّه عليها وارد شد و گفت: اى فاطمه! اگر امّ ايمن چيزى داشته باشد، براى شما هم است و در آن شريك مى باشيد؛ ولى اگر يك روز شما چيزى يافتيد، امّ ايمن از آن محروم خواهد بود؟!

حضرت فاطمه زهراء سلام اللّه عليها مقدارى از آن غذاى آبگوشت را كه هنوز تازه بود براى امّ ايمن آورد و او هم از آن طعام خورد و در همان روز ظرف غذا به پايان رسيد.

وقتى حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم تشريف آورد و متوجّه شد كه غذا تمام شده است، فرمود:

چنانچه از آن غذا به ديگرى نمى دادى پايان ناپذير بود و تمامى ما اهل بيت تا آخر از آن مى خورديم و باز هم باقى مى ماند. سپس امام محمّد باقرعليه‌السلام فرمود: اكنون ظرف آن غذا نزد ما موجود است تا آن كه به دست امام زمان، قائم آل محمّدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم م اءجمعين خواهد رسيد.( ۱۹ )

پايه تخت و انگشتر بهشتى

روزى حضرت فاطمه زهراء سلام اللّه عليها از پدر خود، رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم تقاضاى يك انگشتر نمود؟

پيامبر اسلام به دخترش فرمود: آيا مى خواهى تو را به چيزى كه از انگشتر بهتر است، راهنمائى كنم؟

هر موقع كه نماز شب را خواندى، خواسته خود را از خداوند در خواست نما كه برآورده خواهد شد.

پس چون حضرت زهراء سلام اللّه عليها حاجت خود را از خداوند متعال طلب كرد، ندائى شنيد:

اى فاطمه! آنچه مى خواستى برآورده شد و هم اكنون زير سجّاده جانماز مى باشد.

حضرت زهراء سلام اللّه عليها، سجّاده را بلند نمود و انگشترى از ياقوت زير آن بود؛ برداشت و بسيار خوشحال گشت و خوابيد.

در خواب ديد كه وارد بهشت شده است و سه ساختمان قصر زيبا، حضرت را جلب توجّه كرد؛ لذا سؤ ال نمود كه اين قصرها براى كيست؟

پاسخ شنيد: براى فاطمه، دختر محمّدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مى باشد، حضرت داخل يكى از آن قصرها شد كه بسيار مجهّز و زيبا بود، در اين، بين چشمش به تختى افتاد كه سه پايه داشت، سؤ ال نمود: چرا اين تخت سه پايه دارد؟

گفته شد: چون صاحبش از خداوند انگشترى خواست؛ پس يكى از پايه هاى اين تخت براى او انگشترى ساخته شد.

چون صبح شد، حضور پدرش رسول خدا آمد و جريان خوابش را بيان نمود، حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: فاطمه جان! دنيا براى شما و پيروان شما آفريده نشده است؛ بلكه آخرت براى شماها خواهد بود و بهشت وعده گاه ما و شما مى باشد.

و سپس افزود: اين دنيا ارزشى ندارد، بى وفا و از بين رفتنى است و غرورآور و فريبنده خواهد بود.

هنگامى كه حضرت زهراء سلام اللّه عليها به منزل خويش آمد، آن انگشتر را زير جانمازش نهاد و از آن منصرف گرديد.

و چون شب فرا رسيد خوابيد، در خواب ديد كه وارد بهشت شده است و همين كه عبورش در آن قصر به همان تخت افتاد، ديد كه بر چهار پايه استوار گشته است، وقتى علّت را جويا شد.

گفتند: صاحبش انگشتر را برگردانيد و تخت به همان حالت اوّليّه خود چهار پايه بازگشت.( ۲۰ )

سه نوع دستور غذا خوردن

حضرت فاطمه زهراء سلام اللّه عليها هنگام ميل نمودن غذا بهترين روش هاى اخلاقى، بهداشتى، اجتماعى و... را مراعات مى نمود.

و براى راهنمائى علاقه مندان دستورالعملى را بيان فرموده است، كه به شرح ذيل مى باشد:

حضرت فرمود: افراد بر سر سفره هنگام خوردن غذا بايد دوازده دستورالعمل مهمّ را بدانند و رعايت كنند، كه بر سه دسته تقسيم مى شود و هر قسمت داراى چهار دستور العمل خواهد بود.

قسمت اوّل آن واجب و ضرورى است و قسمت دوّم مستحبّ مى باشد؛ و رعايت آخرين قسمت نشانه اءدب و شخصيّت انسان خواهد بود.

و امّا آن چهار دستور العملى كه ضرورى است:

۱. شناخت اين كه اين نعمت ها چگونه و از طرف چه كسى براى ما فراهم گشته است.

۲. راضى و خوشنود بودن به آنچه كه از طرف خداوند، براى ما فراهم و مقدّر شده است.

۳. نام خداوند مهربان را بر زبان جارى كردن هنگام خوردن «بسم اللّه الرّحمن الرّحيم» گفتن.

۴. در آغاز و پايان آن شكر و سپاس خداوند متعال ولىّ نعمت را به جا آوردن.

و امّا قسمت دوّم، يعنى مستحبّات غذا خوردن:

۱. شستن دست و دهان پيش از غذا.

۲. نشستن بر جانب چپ بدن هنگام خوردن غذا.

۳. در حال نشسته تناول كردن.

۴. با سه انگشت لقمه را برداشتن و خوردن.

و امّا آخرين قسمت:

۱. سعى شود از آنچه جلوى شخص قرار گرفته است ميل نمايد ودست جلوى ديگران دراز نكند.

۲. لقمه را كوچك و مناسب بردارد.

۳. غذا را خوب بجود و در بلعيدن آن عجله و شتاب ننمايد.

۴. هنگام خوردن غذا، به صورت و دست و دهان ديگران نگاه نيندازد.( ۲۱ )

تقسيم كار و پاداش اطاعت

امام باقرعليه‌السلام حكايت فرمايد:

چون حضرت علىّ و فاطمهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ما ازدواج كردند، كارها را بين خود تقسيم نمودند، كارهاى مربوط به داخل منزل را حضرت فاطمه سلام اللّه عليها عهده دار آن گرديد؛ و آنچه را كه مربوط به بيرون منزل بود امام علىّعليه‌السلام پذيرفت.

چند روزى بدين منوال گذشت، روزى امام علىّعليه‌السلام وارد منزل گرديد و اظهار داشت: اى فاطمه! در منزل چه داريم؟

حضرت زهراء سلام اللّه عليها پاسخ داد: قسم به حقيقت تو! سه روز است كه هيچ نداريم.

امام علىّعليه‌السلام فرمود: چرا قبلاً نگفته اى؟

جواب داد: چون پدرم، رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مرا نهى فرمود از اين كه چيزى را از شوهرم درخواست كنم كه قادر بر انجام آن نباشد.

پس اميرالمؤ منين علىّعليه‌السلام از منزل خارج شد و مبلغ يك دينار از شخصى قرض نمود و به سوى منزل مراجعت كرد تا آنچه را كه حضرت زهراء سلام اللّه عليها مى خواهد خريدارى نمايد.

در بين راه، عمّار ياسر را ديد كه غمگين و افسرده است، فرمود: براى چه از منزل بيرون آمده اى؟

و چرا افسرده اى؟

عمّار گفت: يا اميرالمؤ منين! گرسنگى و تهيدستى ما را غمگين نموده است و به همين دليل از منزل بيرون آمده ام.

در اين لحظه، يكى از اصحاب كه اين داستان را از امام محمّد باقرعليه‌السلام مى شنيد، گفت: مولاى من! آيا در چنين وضعيّتى رسول اللّه زنده بود؟ حضرت فرمود: بلى رسول خدا زنده بود.

سپس امام باقرعليه‌السلام افزود: اميرالمؤ منين علىّعليه‌السلام به عمّار خطاب كرد و فرمود: من نيز به همين جهت از منزل بيرون آمده ام و يك دينار قرض كرده ام تا رفع مشكل خويش نمايم؛ ولى آن دينار را به تو مى دهم، و سپس حضرت آن يك دينار را به عمّار ياسر داد و خود دست خالى روانه منزل گرديد.

چون وارد منزل گشت، ديد رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نشسته است و فاطمه سلام اللّه عليها مشغول نماز مى باشد و طبقى سرپوشيده جلوى آن دو بزرگوار قرار دارد.

همين كه حضرت زهراء سلام اللّه عليها نمازش را به اتمام رسانيد، به طرف طبق رفت و سرپوش را برداشت، مقدارى نان و گوشت در طبق موجود بود.

امام علىّعليه‌السلام از همسرش سؤ ال نمود: اين طبق غذا را چه كسى آورده است؟

پاسخ داد: از طرف خداوند متعال؛ چون او هر كه را بخواهد از نعمت هايش روزى مى رساند.

حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خطاب به آن دو همسر كرد و فرمود: مى خواهيد مثال شماها را بگويم؟

گفتند: بلى.

حضرت رسول فرمود: تو اى علىّ! مانند حضرت زكريّاعليه‌السلام هستى، كه چون بر مريم سلام اللّه عليها وارد شد او را در محراب، مشغول عبادت يافت كه كنارش طبقى از غذا قرار داشت.

و اين همان طبق غذائى است كه قائم آل محمّدعليهم‌السلام وعجّل اللّه تعالى فرجه الشّريف نيز از آن تناول خواهد نمود.( ۲۲ )

بهترين روش سعادت بخش براى زن

محدّثين و مورّخين از اميرالمؤ منين، امام علىّعليه‌السلام حكايت كرده اند:

روزى در جمع عدّه اى از اصحاب و ياران نشسته بوديم، كه حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم سؤ ال فرمود: بهترين چيز براى زن چيست؟

و هيچ يك از افراد جواب مناسبى براى آن نداشتند.

هنگامى كه من به منزل، نزد فاطمه سلام اللّه عليها آمدم، موضوع را براى آن مخدّره، مطرح كردم كه امروز پيامبر خدا چنين سؤالى را بيان نموده است؟

حضرت فاطمه سلام اللّه عليها اظهار داشت: آيا هيچ كدام از اصحاب جواب آن را ندانستند؟

گفتم: خير، كسى جوابى نداد.

پس از آن مخدّره اظهار نمود: بهترين چيزى كه براى زن سعادت بخش و مفيد مى باشد، آن است كه مردى را نبيند و هيچ مرد نامحرمى نيز او را نبيند.

امام علىّعليه‌السلام افزود: چون شب فرا رسيد، در جلسه اى با حضور اصحاب و رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مشاركت نموده و من گفتم:

يا رسول اللّه! از ما سؤ ال كردى: چه چيزى براى زن بهتر است؟

اكنون جواب آن را آورده ام و آن اين كه: بهترين چيز براى زن آن است كه مردى را نبيند و هيچ مرد نامحرمى هم او را نبيند.

حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: چه كسى اين پاسخ را گفته است؟

گفتم: فاطمه زهراء سلام اللّه عليها.

حضرت فرمود: بلى، دخترم راست گفته است، همانا كه او پاره تن من مى باشد.( ۲۳ )

فاطمه، يگانه بانوى عشق و پاكى

مرحوم قطب الدّين راوندى در كتاب خود آورده است:

سلمان فارسى گفت: روزى به منزل حضرت زهراء سلام اللّه عليها وارد شدم، آسيابى را جلوى آن حضرت ديدم كه دستاس آن را با حالت خستگى و ضعف گرفته است و مى چرخاند و مقدارى جو، آرد مى نمود؛ و در گوشه اى از اتاق، حسينعليه‌السلام را ديدم كه از شدّت گرسنگى ناله مى كرد.

گفتم: اى دختر رسول اللّه! چرا خود را در سختى و مشقّت قرار داده اى، با اين كه فضّه پيش خدمت شما است؟!

حضرت در جواب اظهار داشت: پدرم رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: كارهاى منزل يك روز بر عهده من و يك روز بر عهده فضّه باشد؛ و امروز نوبت من است.

گفتم: اجازه فرمائيد كه من كمك نمايم، يا آسياب را بچرخانم، يا اين كه حسينعليه‌السلام را آرام كنم و دلداريش دهم؟

حضرت فرمود: من نسبت به فرزندم، حسين آشناتر هستم؛ پس تو دستاس را بچرخان تا آرد تهيّه گردد.

بنابراين من مشغول چرخانيدن دستاس شدم و چون مقدارى از جوها را آرد كردم، صداى اذان را بگوشم رسيد؛ پس براى اقامه نماز به مسجد رفتم و نماز جماعت را به امامت حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بجا آوردم.

و بعد از نماز، جريان حضرت فاطمه سلام اللّه عليها را براى اميرالمؤ منين، علىّعليه‌السلام تعريف كردم.

امام علىّعليه‌السلام گريان شد و از مسجد بيرون رفت و پس از گذشت لحظاتى در حالى كه تبسّم مى نمود، به مسجد بازگشت.

حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم جريان را از علىّعليه‌السلام جويا شد؟

و او اظهار داشت: چون بر فاطمه وارد شدم، وى را ديدم بر قفا خوابيده و حسين نيز روى سينه اش در خواب بود و سنگ آسياب بدون آن كه در دست كسى باشد، مى چرخيد!!

حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: خداوند ملائكه اى را آفريده است تا در خدمت محمّد و اهل بيت اوعليهم‌السلام باشند.( ۲۴ )

همچنين أ نَس بن مالك به نقل از بلال حبشى اذان گوى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم حكايت كند:

روزى عبورم بر خانه حضرت زهراء سلام اللّه عليها افتاد، ديدم كه آن مخدّره مشغول دستاس و چرخانيدن سنگ آسياب براى تهيّه آرد مى باشد، در حالى كه حسينعليه‌السلام در كنارش گريان بود.

عرض كردم: اى فاطمه! كدام برايت بهتر است: يا من دستاس را به چرخانم يا حسين را نگهدارى نمايم تا آرام و ساكت شود.

حضرت زهراء سلام اللّه عليها فرمود: اى بلال! من بهتر مى توانم فرزندم را آرام كنم؛ پس من دستاس را گرفتم و مقدار آردى كه حضرت مى خواست، برايش تهيّه نمودم.

سپس حضور مبارك رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم رسيدم، حضرت فرمود: چرا امروز اذان نگفتى؟

عرض كردم: يا رسول اللّه! به منزل فاطمه سلام اللّه عليها عبور كردم، او را ديدم كه مشغول تهيّه آرد مى باشد، من او را كمك كردم.

حضرت رسول فرمود: چون براى فاطمه دلسوزى كردى و او را ترحّم و كمك نمودى، از خداوند مى خواهم كه تو را كمك نمايد.( ۲۵ )

در فكر ديگران و براى ديگران

روزى امام حسن مجتبىعليه‌السلام وارد اتاق مادرش، حضرت زهراءعليها‌السلام گرديد، ديد كه مادرش در حال ركوع نماز است و براى مردها وزن هاى مؤ من با ذكر نامشان دعا مى كند.

گوش كرد، كه ديد مادرش فقط براى ديگران دعا مى نمايد و براى خويش، هيچ دعائى نمى فرمايد، جلو آمد و اظهار داشت: اى مادر! چرا مقدارى هم براى خودت دعا نمى كنى همان طورى كه براى ديگران دعا مى نمائى؟

حضرت زهراء سلام اللّه عليها پاسخ داد: اى فرزندم! اوّل ما بايد به فكر نجات همسايه باشيم و سپس براى خودتلاش و دعا كنيم.( ۲۶ )

و در حديثى وارد شده است كه: دعاى مؤ من در حقّ ديگران مستجاب مى شود و موقعى كه انسان در حقّ ديگران و براى ديگران دعا كند، ملائكه الهى براى او دعا خواهند كرد، كه حتما، دعاى آن ها مستجاب خواهد شد.

اهميّت نماز، ۱۵ ضرر و زيان در نماز

مرحوم سيّد بن طاووس در كتاب فلاح السّائل آورده است:

روزى حضرت صدّيقه كبرى، فاطمه زهراء سلام اللّه عليها به محضر مبارك پدر بزرگوار خود، رسول گرامى اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم وارد شد؛ و اظهار داشت: اى پدر جان! جزاى آن دسته از مردان و يا زنانى كه نماز را سبك مى شمارند، چيست؟

پيامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: دخترم، فاطمه جان! هركس نماز را سبك شمارد و به شرائط و دستورات آن بى اعتنائى نمايد، خداوند او را به پانزده نوع عقاب، مجازات مى گرداند:

شش نوع آن در دنيا، سه نوع آن موقع مرگ و جان دادن، سه نوع در قبر و سه نوع ديگر در قيامت آن هنگامى كه از قبر بر انگيخته شود خواهد بود.

امّا آن شش نوع عقابى كه در دنيا خواهد ديد:

۱. برداشتن بركت و توفيق از عمرش، كه نتواند از آن بهره كافى و سودمندى برگيرد.

۲. برداشتن بركت از درآمدهايش.

۳. پاك شدن سيماى نيكوكاران از چهره اش.

۴. سرگردان و دلسرد شدن در كارها و عباداتش.

۵. دعاها و خواسته هايش مستجاب نخواهد شد.

۶. آن كه در دعاى مؤ منين سهيم نخواهد بود و دعاى خير ايشان شاملش نمى شود.

و امّا آن عقاب هائى را كه هنگام مرگ خواهد ديد:

۱. ذليلانه خواهد مُرد.

۲. گرسنه و تشنه جان مى دهد.

۳. هيچ چيزى تشنگى و گرسنگى او را بر طرف نسازد.

و امّا آن عذاب هائى كه در قبر دچارش مى شود:

۱. خداوند متعال ملكى را ماءمور مى نمايد تا مرتّب او را مورد شكنجه قرار دهد.

۲. قبرش تنگ و تاريك و وحشتناك مى باشد.

و امّا آنچه در قيامت مبتلايش مى گردد:

۱. خداوند ملكى را ماءمور مى نمايد تا او را بر صورت، روى زمين بكشاند و اهل محشر او را تماشا نمايند.

۲. محاسبه و بررسى اعمالش سخت و دقيق خواهد بود.

۳. و در نهايت اين كه مورد رحمت و محبّت خداوند قرار نمى گيرد و عذابى دردناك دچارش خواهد شد.( ۲۷ )

شادى با ديدار فاطمه عليها‌السلام

هنگامى كه اين آيه قرآن بر پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نازل شد:

( و إنّ جهنّم لمَوْعِدُهُمْ اءجْمَعين، لَها سَبْعَةُ اءبْوابٍ لِكُلِّ بابٍ مِنْهُمْ جُزْءٌ مَقْسُومٌ ) (۲۸) يعنى؛ همانا جهنّم وعده گاه تمامى افراد مى باشد، كه خداوند برايش هفت درب قرار داده و از هر درى افرادى وارد خواهند شد.

آن حضرت بسيار گريه و اصحاب آن حضرت نيز همه گريان شدند و كسى توان صحبت و سخن گفتن با حضرت را نداشت.

و چون هرگاه پيغمبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دخترش حضرت فاطمه سلام اللّه عليها را مى ديد، شادمان و خوشحال مى گرديد، به همين علّت سلمان به سوى منزل آن مخدّره آمد تا ايشان را نزد پدر بزرگوارش آورد و موجب شادى و آرامش رسول خدا گردد.

وقتى سلمان به منزل حضرت فاطمه زهراء سلام اللّه عليها وارد شد، ديد حضرت مشغول آسياب نمودن مقدارى جو مى باشد و با خود اين آيه قرآن را زمزمه مى نمايد:

«وَ ما عِنْدَاللّهِ خَيْرٌ و اءبْقى » يعنى؛ آنچه نزد خداى متعال و خواست او است بهتر و با دوام مى باشد.

پس سلمان فارسى بر حضرت زهراء سلام كرد و بعد از آن، جريان ناراحتى و گريه حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را براى آن بزرگوار بيان نمود.

فاطمه زهراء سلام اللّه عليها با شنيدن اين خبر از جاى خود برخاست و چادر خود را كه حدود دوازده جاى آن پاره شده و درز گرفته بود بر سرافكند.

سلمان فارسى با ديدن چنين زندگى و لباسى به گريه افتاد و گفت: چقدر سخت و غير قابل تحمّل است كه دختران رؤ ساء و پادشاهان لباس هاى سُندس و ابريشم بپوشند، و در آن همه تجمّلات و آسايش باشند؛ ولى دختر محمّد، پيغمبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم چادر پشمينِ وصله دار بپوشد و اين همه سختى ها و مشقّت ها را تحمّل نمايد.

هنگامى كه حضرت فاطمه سلام اللّه عليها به حضور پدر خود، حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم وارد شد، اظهار نمود: يا رسول اللّه! سلمان از زندگى و لباس هاى من تعجّب كرده و در گريه و اندوه، فرو رفته است.

حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به سلمان فرمود: دخترم، فاطمه محبوب خدا است و از سابقين در ورود به بهشت خواهد بود.

پس از آن، حضرت زهراء سلام اللّه عليها اظهار داشت: پدر جان! دخترت فداى تو گردد، چرا گريان بوده اى؟

حضرت رسول فرمود: دخترم! جبرئيل امين دو آيه قرآن پيرامون جهنّم بر من نازل نمود، كه بسيار دردآور و وحشتناك بود و سپس آن دو آيه شريفه را خواند.

حضرت زهراء سلام اللّه عليها با شنيدن آن دو آيه قرآن گريست و به صورت بر زمين افتاد و گفت: واى به حال گناه كارانى كه اهل آتش ‍ جهنّم گردند.

سلمان چون اين صحنه دلخراش را ديد، گفت: اى كاش من گوسفندى مى بودم تا مرا مى كشتند و قطعه قطعه مى كردند و مى خوردند و نامى از آتش سوزان جهنّم را نمى شنيدم!!

و ابوذر گفت: اى كاش مادرم عقيم بود و مرا نزائيده بود و اين گونه وصف آتش دوزخ را نمى شنيدم!!

و سپس مقداد گفت: و اى كاش من پرنده اى در منقار پرندگان مى بودم و نامى از آتش سوزان جهنّم را نمى شنيدم.( ۲۹ )

ملاقات در بستر بيمارى

ابن قُتيبه يكى از علماء و تاريخ نويسان اهل سنّت در كتاب خود آورده است:

پس از گذشت مدّتى از جريان سقيفه، روزى عمر به ابوبكر گفت: ما فاطمه، دختر رسول اللّه را از خودمان خشمناك و ناراحت گردانيده ايم، بيا با يكديگر به ملاقات و ديدار او رويم تا از ما راضى و خوشنود شود.

لذا هر دو حركت كردند و چون به درب منزل رسيدند، اجازه ورود خواستند؛ ولى به ايشان اجازه داده نشد.

به ناچار حضور امام علىّعليه‌السلام آمدند و در اين باره با او سخن گفتند؛ بنابر اين امام علىّعليه‌السلام براى آنها اجازه ورود طلبيد و چون وارد شدند، روبروى حضرت زهراء سلام اللّه عليها نشستند.

و حضرت روى خود را از آن ها برگرداند، سلام كردند، امّا حضرت جوابشان را نداد.

ابوبكر گفت: اى حبيبه رسول اللّه! سوگند به خدا كه من تو را بيش از دخترم، عايشه دوست دارم.

روزى كه پدرت از دنيا رفت، اى كاش من مرده بودم؛ علّت آن كه تو را از حقّ ميراث پدرت منع كردم، چون شنيدم كه فرمود: ما ارثيّه اى به جاى نمى گذاريم، آنچه از اموال ما باقى بماند، صدقه است.

در اين هنگام، فاطمه سلام اللّه عليها فرمود: اگر حديثى را از پدرم رسول خدا برايتان بگويم، تاءييد مى كنيد؟ گفتند: آرى.

فرمود: خداوند را بر شما گواه مى گيرم، آيا نشنيديد از پدرم، رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم كه مى فرمود: رضايت فاطمه رضايت من است، خشم و غضب فاطمه خشم و غضب من مى باشد، هركه فاطمه را دوست دارد مرا دوست داشته است و هر كه او را خشمگين و ناراحت كند، مرا خشمگين و ناراحت كرده است؟!

گفتند: بلى، چنين سخنى را از رسول اللّه شنيده ايم.

حضرت فاطمه فرمود: خدا و ملائكه را شاهد و گواه مى گيرم كه شما دو نفر مرا خشمگين و ناراحت كرده ايد و من از شما خوشحال و راضى نخواهم شد تا پدرم، رسول خدا را ملاقات كرده و شكايت شما را به او كنم.

ابوبكر گفت: از خشم خداوند و غضب فاطمه به خداوند پناه مى برم، و سپس در حال گريه از نزد حضرت خارج شدند.( ۳۰ )

شوخى زن و شوهر با رضايت خداوند

سمان فارسى حكايت نمايد:

روزى حضرت فاطمه زهراء سلام اللّه عليها بر پدرش، رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم وارد شد.

وقتى رسول خدا چشمش بر چهره فاطمه افتاد، او را گريان و غمگين ديد، به همين جهت علّت را جويا شد؟

حضرت زهراء سلام اللّه عليها در پاسخ پدر اظهار داشت: اى رسول خدا! روز گذشته بين من و همسرم، علىّ بن ابى طالبعليه‌السلام جريانى اتّفاق افتاد كه با يكديگر ضمن صحبت، شوخى و مزاح مى كرديم و من جمله اى را به عنوان شوخى به شوهرم گفتم، كه موجب ناراحتى او شد.

و چون احساس كردم كه همسرم ناراحت است، از سخن خويش غمگين و پشيمان گشتم و از او خواهش كردم تا از من راضى و خوشحال گردد.

و او نيز عذر مرا پذيرفت و شادمان شد و با خنده رویى با من مواجه گشت و احساس كردم كه از من راضى مى باشد؛ ولى اكنون از خداى خود وحشت دارم كه مبادا از من خشمگين و ناراضى باشد.

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با شنيدن چنين مطالبى اظهار نمود: اى دخترم! همانا رضايت و خوشنودى شوهر همانند رضايت و خوشنودى خداوند متعال خواهد بود و غضب و ناراحتى شوهر سبب نارضايتى و ناراحتى خدا مى گردد. و سپس افزود: هر زنى كه خداوند را همچون حضرت مريم عبادت و ستايش كند؛ وليكن شوهرش از او ناراضى باشد، عبادات و اعمال او مقبول درگاه خدا قرار نمى گيرد.

اى دخترم! بدان كه بهترين اعمال، فرمان بُردارى و تبعيّت از شوهر است، البتّه در مواردى كه خلاف اسلام و قرآن نباشد بعد از آن، بهترين كارها براى زن ريسندگى است، يعنى كارهاى سبك و فردى، به دور از نامحرمان را انجام دهد.

اى دخترم! هر زنى كه زحمات و مشقّات خانه دارى را تحمّل كند و خانه دارى نمايد و براى رفاه و آسايش اعضاء خانواده اش تلاش ‍ نمايد، همانا او اهل بهشت خواهد بود.( ۳۱ )


3

4

5