راه روشن ، جلد اول ترجمه المحجة البيضاء فى تهذيب الاحياء

راه روشن ، جلد اول ترجمه المحجة البيضاء فى تهذيب الاحياء0%

راه روشن ، جلد اول ترجمه المحجة البيضاء فى تهذيب الاحياء نویسنده:
محقق: مولى محسن فيض كاشانى (قدس سره)
مترجم: مولى محسن فيض كاشانى (قدس سره)
گروه: اخلاق اسلامی

راه روشن ، جلد اول ترجمه المحجة البيضاء فى تهذيب الاحياء

نویسنده: مولى محسن فيض كاشانى (قدس سره)
محقق: مولى محسن فيض كاشانى (قدس سره)
مترجم: مولى محسن فيض كاشانى (قدس سره)
گروه:

مشاهدات: 35044
دانلود: 3970

توضیحات:

راه روشن ، جلد اول ترجمه المحجة البيضاء فى تهذيب الاحياء
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 64 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 35044 / دانلود: 3970
اندازه اندازه اندازه
راه روشن ، جلد اول ترجمه المحجة البيضاء فى تهذيب الاحياء

راه روشن ، جلد اول ترجمه المحجة البيضاء فى تهذيب الاحياء

نویسنده:
فارسی

فصل

آنچه از امور دين در كتاب خدا و سنّت پيامبر اكرم (صلّى الله عليه وآله وسلّم) و كلمات اهل بيت عصمت (عليهم السلام) از آن ذكرى به ميان نيامده بايد نسبت به آن سكوت اختيار، و از پرداختن به آن خوددارى كرد، و آگاهى از آن را به خدا و پيامبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم) و خاندان او واگذاشت، زيرا از حقوق الهى بر بندگان است كه آنچه را مى دانند بگويند، و از گفتن آنچه نمى دانند بازايستند، اين سخن امام باقر (عليه السلام) است.

امام صادق (عليه السلام) فرموده است: «زنهار كه براى مردم طبق رأى خود فتوا دهى، يا به آنچه نمى دانى معتقد شوى كه همينها مايه هلاكت هلاك شدگان بوده است.»

در وصيّتهاى امير مؤمنان به فرزندش امام حسن (عليه السلام) آمده است «سخن درباره چيزى را كه نمى دانى و گفتار پيرامون امرى را كه مكلّف به آن نيستى رها ساز، و از گذشتن از راهى كه بيم گمراهى آن را دارى خوددارى كن، زيرا بازايستادن به هنگام سرگشتگى در وادى گمراهى از دچار شدن به امور هولناك بهتر است»: اى پسرك من! آنچه از اين وصيّتم نزد من محبوبتر است و تو آن را فرا مى گيرى پرهيزگارى و ترس از خدا و اكتفا به چيزى است كه خداوند بر تو واجب كرده، و تمسّك به آنچه پيشينيان تو يعنى پدران و خويشاوندان شايسته ات به آن پاى بند بوده اند، زيرا آنان انديشيدن درباره خويش را چنان كه سنت تو نيز هست رها نكردند، آنان نيز همان گونه كه تو مى انديشى، انديشيدند، و اين تفكّر سرانجام آنان را به قبول آنچه آنها شناختند، و باز ايستادن از آنچه بدان مكلّف نشده بودند باز گردانيد. با اين همه اگر نفس تو سرپيچى مى كند از اين كه آنچه را آنها بدان پاى بند بوده اند بپذيرد، بى آن كه بداند چنان كه آنها دانستند بايد اين خواست تو براى فهميدن و علم آموختن باشد، نه براى درافتادن در شبهات، و بالا گرفتن درگيريها و جدالها، و پيش از انديشيدن در آن، ابتدا از خداى خويش يارى طلب و به او رو آور تا موفق گردى، و هر شائبه اى كه تو را در شكّ و شبهه اندازد و يا به گمراهى بكشاند، ترك كن. هر گاه يقين كردى كه دلت صاف و فروتن گشته، و انديشه ات جمع و كامل شده، و همّتت به همين امر منحصر گرديده پس بينديش در آنچه برايت بيان كردم، و اگر آسودگى خاطر و فراغت نظر و انديشه و آنچه را از خودت انتظار دارى برايت فراهم نشده است بدان تو مانند شب كور گام برمى دارى و در تاريكيها فرو مى افتى، و كسى كه نادانسته قدم بردارد. و حقّ را با باطل بياميزد خواهان دين نيست، و در چنين حال درنگ بهتر است.

پس اى پسرك من! وصيّت و سفارشم را درياب، و بدان آن كه مرگ در اختيار اوست، زندگى هم در اختيارش مى باشد و همو كه آفريننده است ميراننده نيز هست، و آن كه نيست كننده است بازگرداننده نيز هست، و گرفتار كننده رهايى دهنده است. همانا دنيا استقرار نيافته جز بر آنچه خداوند براى آن قرار داده اعمّ از نعمت و بلا و پاداش آخرت و چيزهايى را كه خواسته است و ما نمى دانيم پس اگر چيزى از امور بر تو مشكل شد آن را از نادانى خود نسبت به آن به شمار بياور، زيرا تو در آغاز كه آفريده شدى نادان بودى، سپس دانا شدى، و چه بسيار است چيزى كه تو نسبت به آن نادانى و انديشه ات در آن سرگردان، و نارساست و پس از آن به آن بينا مى شوى. پس توسّل جوى به آن كه تو را آفريده و روزى بخشيده و كامل ساخته است. بنابراين بايد پرستش و بندگى ات براى او، و رو آوردنت به او، و ترست از او باشد.

بدان اى پسرك من! هيچ كس همچون پيامبر از خداوند خبر نداده است پس به اين كه او راهنما و پيشواى نجات و رهايى توست خشنود باش، و من در اندرز دادن به تو كوتاهى نكردم، و تو در انديشيدن درباره خودت هرگز به پايه فكر و انديشه من براى تو- هر چند فراوان كوشش كنى- نمى رسى.»

و ما در اين باره به آنچه ذكر شد بسنده مى كنيم. و توفيق از خداست.

باب دوّم در توحيد

بدان در آفاق وجود و اندرون نفوس و در هر چه خداوند آفريده است آيات روشن و دلايل آشكارى بر هستى خداوند سبحان و يگانگى و الوهيّت و ديگر صفات او به طرق مختلف و وجوه گوناگون وجود دارد، و در قرآن مجيد براى جلب توجّه و ارشاد مردم به پاره اى از آنها اشاره شده است. آنچه سزاوارتر است از انوار آن روشنى گرفت و به مدد آن در طريق كسب معرفت و اخذ عبرت گام برداشت دستورها و رهنمودهاى قرآن است چه پس از بيان خداوند بيان ديگرى نيست. پروردگار متعال از زبان پيامبرانش كه درود خداوند بر آنان باد بيان مى كند كه: أَ في الله شَكٌّ فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ.

و نيز فرموده است:

إِنَّ في خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ وَ الْفُلْكِ الَّتِي تَجْرِي في الْبَحْرِ بِما يَنْفَعُ النَّاسَ وَ ما أَنْزَلَ الله من السَّماءِ من ماءٍ فَأَحْيا به الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها وَ بَثَّ فِيها من كُلِّ دَابَّةٍ وَ تَصْرِيفِ الرِّياحِ وَ السَّحابِ الْمُسَخَّرِ بَيْنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ.

و نيز: إِنَّ الله فالِقُ الْحَبِّ وَ النَّوى يُخْرِجُ الْحَيَّ من الْمَيِّتِ وَ مُخْرِجُ الْمَيِّتِ من الْحَيِّ ذلِكُمُ الله فَأَنَّى تُؤْفَكُونَ، فالِقُ الْإِصْباحِ وَ جَعَلَ اللَّيْلَ سَكَناً وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ حُسْباناً ذلِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ، وَ هُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ النُّجُومَ لِتَهْتَدُوا بِها في ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ قَدْ فَصَّلْنَا الْآياتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ، وَ هُوَ الَّذِي أَنْشَأَكُمْ من نَفْسٍ واحِدَةٍ فَمُسْتَقَرٌّ وَ مُسْتَوْدَعٌ قَدْ فَصَّلْنَا الْآياتِ لِقَوْمٍ يَفْقَهُونَ، وَ هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ من السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجْنا به نَباتَ كُلِّ شَيْ ءٍ فَأَخْرَجْنا مِنْهُ خَضِراً نُخْرِجُ مِنْهُ حَبًّا مُتَراكِباً وَ من النَّخْلِ من طَلْعِها قِنْوانٌ دانِيَةٌ وَ جَنَّاتٍ من أَعْنابٍ وَ الزَّيْتُونَ وَ الرُّمَّانَ مُشْتَبِهاً وَ غَيْرَ مُتَشابِهٍ انْظُرُوا إِلى ثَمَرِهِ إِذا أَثْمَرَ وَ يَنْعِهِ إِنَّ في ذلِكُمْ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ.

و نيز:

هُوَ الَّذِي جَعَلَ الشَّمْسَ ضِياءً وَ الْقَمَرَ نُوراً وَ قَدَّرَهُ مَنازِلَ لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنِينَ وَ الْحِسابَ ما خَلَقَ الله ذلِكَ إِلَّا بِالْحَقِّ يُفَصِّلُ الْآياتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ، إِنَّ في اخْتِلافِ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ وَ ما خَلَقَ الله في السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَتَّقُونَ.

و نيز: وَ هُوَ الَّذِي مَدَّ الْأَرْضَ وَ جَعَلَ فِيها رَواسِيَ وَ أَنْهاراً وَ من كُلِّ الثَّمَراتِ إِنَّ في ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ

، وَ في الْأَرْضِ قِطَعٌ مُتَجاوِراتٌ وَ جَنَّاتٌ من أَعْنابٍ وَ زَرْعٌ وَ نَخِيلٌ صِنْوانٌ وَ غَيْرُ صِنْوانٍ يُسْقى بِماءٍ واحِدٍ وَ نُفَضِّلُ بَعْضَها عَلى بَعْضٍ في الْأُكُلِ إِنَّ في ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ.

و نيز: وَ إِنَّ لَكُمْ في الْأَنْعامِ لَعِبْرَةً نُسْقِيكُمْ مِمَّا في بُطُونِهِ من بَيْنِ فَرْثٍ وَ دَمٍ لَبَناً خالِصاً سائِغاً لِلشَّارِبِينَ وَ من ثَمَراتِ النَّخِيلِ وَ الْأَعْنابِ تَتَّخِذُونَ مِنْهُ سَكَراً وَ رِزْقاً حَسَناً إِنَّ في ذلِكَ لَآيَةً لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ، وَ أَوْحى رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِي من الْجِبالِ بُيُوتاً وَ من الشَّجَرِ وَ مِمَّا يَعْرِشُونَ، ثُمَّ كُلِي من كُلِّ الثَّمَراتِ فَاسْلُكِي سُبُلَ رَبِّكِ ذُلُلًا يَخْرُجُ من بُطُونِها شَرابٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُهُ فِيهِ شِفاءٌ لِلنَّاسِ إِنَّ في ذلِكَ لَآيَةً لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ.

و نيز: أَ لَمْ يَرَوْا إِلَى الطَّيْرِ مُسَخَّراتٍ في جَوِّ السَّماءِ ما يُمْسِكُهُنَّ إِلَّا الله إِنَّ في ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ.

و نيز: وَ من آياتِهِ أَنْ خَلَقَكُمْ من تُرابٍ ثُمَّ إِذا أَنْتُمْ بَشَرٌ تَنْتَشِرُونَ، وَ من آياتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ من أَنْفُسِكُمْ أَزْواجاً لِتَسْكُنُوا إِلَيْها وَ جَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً إِنَّ في ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ، وَ من آياتِهِ خَلْقُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافُ أَلْسِنَتِكُمْ وَ أَلْوانِكُمْ إِنَّ في ذلِكَ لَآياتٍ لِلْعالِمِينَ، وَ من آياتِهِ مَنامُكُمْ بِاللَّيْلِ وَ النَّهارِ وَ ابْتِغاؤُكُمْ من فَضْلِهِ إِنَّ في ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَسْمَعُونَ، وَ من آياتِهِ يُرِيكُمُ الْبَرْقَ خَوْفاً وَ طَمَعاً وَ يُنَزِّلُ من السَّماءِ ماءً فَيُحْيِي به الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها إِنَّ في ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ، وَ من آياتِهِ أَنْ تَقُومَ السَّماءُ وَ الْأَرْضُ بِأَمْرِهِ ثُمَّ إِذا دَعاكُمْ دَعْوَةً من الْأَرْضِ إِذا أَنْتُمْ تَخْرُجُونَ.

و نيز: وَ الله أَنْبَتَكُمْ من الْأَرْضِ نَباتاً ثُمَّ يُعِيدُكُمْ فِيها وَ يُخْرِجُكُمْ إِخْراجاً.

و نيز: أَ فَرَأَيْتُمْ ما تُمْنُونَ، أَ أَنْتُمْ تَخْلُقُونَهُ أَمْ نَحْنُ الْخالِقُونَ،- تا- نَحْنُ جَعَلْناها تَذْكِرَةً وَ مَتاعاً لِلْمُقْوِينَ.

و نيز: أَ لَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ مِهاداً، وَ الْجِبالَ أَوْتاداً، وَ خَلَقْناكُمْ أَزْواجاً، وَ جَعَلْنا نَوْمَكُمْ سُباتاً، وَ جَعَلْنَا اللَّيْلَ لِباساً، وَ جَعَلْنَا النَّهارَ مَعاشاً، وَ بَنَيْنا فَوْقَكُمْ سَبْعاً شِداداً، وَ جَعَلْنا سِراجاً وَهَّاجاً، وَ أَنْزَلْنا من الْمُعْصِراتِ ماءً ثَجَّاجاً، لِنُخْرِجَ به حَبًّا وَ نَباتاً وَ جَنَّاتٍ أَلْفافاً.

براى بيدارى و هشيارى ارباب خرد از اين قبيل آيات فراوان ديگرى در قرآن موجود است، و هر كس در مضمون اين آيات دقّت كند، و به شگفتيهاى خلقت خداوند در زمين و آسمان بنگرد، هر چند كمترين عقل را داشته باشد، مى فهمد كه اين دستگاه شگرف و نظام متقن نمى تواند از صانعى مدبّر و پروردگارى حكيم بى نياز باشد.

فصل

از امير مؤمنان (عليه السلام) پرسيدند به چه چيز پروردگارت را شناختى؟ فرمود:

«به فسخ شدن عزيمتها و به هم خوردن تصميمها، چون قصد كارى مى كردم ميان من و قصدم حايل ايجاد مى شد، و هر گاه تصميم بر امرى مى گرفتم قضا و قدر با اراده من مخالفت مى كرد، از اين راه دانستم كه مدبّر و سامان دهنده امور كسى غير از من است.» نظير اين حديث از مولاى ما امام صادق (عليه السلام) نيز روايت شده است.

از امام رضا (عليه السلام) پرسش شد: دليل بر حادث بودن جهان چيست؟ فرمود:

«تو نبودى سپس موجود شدى، و اين را دانسته اى كه تو خودت را به وجود نياورده اى، و كسى مانند خودت تو را ايجاد نكرده است.»

از عارفى پرسيدند به چه چيزى خدا را شناخته اى؟ گفت: به آنچه بر دلها وارد مى شود و نفس نمى تواند آنها را تكذيب كند.

از عرب بيابانى همين پرسش شد پاسخ داد: پشكل شتر نشانه شتر، و جاى پا نشانه وجود رونده است آيا آسمان با اين ستارگان، و زمين با اين راهها بر وجود آفريننده اى دانا و مهربان دلالت ندارند؟

سيّد بزرگوار علىّ بن موسى بن طاووس در وصيّتهاى خود به فرزندش مى گويد: من از اشخاص زيادى كه ديدار كرده ام دريافته، و از بسيارى از علماى اسلام اين را شنيده ام كه اينان آنچه را خداوند و پيامبرش (صلّى الله عليه وآله وسلّم) در زمينه شناخت پروردگار و آفريننده جهان و مالك دنيا و آخرت براى مردم سهل و آسان كرده بودند، سخت و دشوار ساخته اند، زيرا كتب پيشين آسمانى و قرآن شريف را مى بينى كه پر از توجّه دادن مردم به ادلّه شناخت پديدآورنده مخلوقات، و تغيير دهنده متغيّرات و دگرگون كننده اوقات است، و مى بينى كه علوم سرور ما خاتم پيامبران (صلّى الله عليه وآله وسلّم) و علوم پيامبران پيشين (عليهم السلام) درباره معرفت پروردگار مهربان و تكاليف آدميان بر همان منوال كتب الهى است كه بر آنها نازل شده است، و دانشمندان مسلمان در صدر نخست اسلام تا اواخر دورانى كه امامان معصوم (عليهم السلام) در ميان مردم حضور داشته اند نيز بر همين اساس رفتار كرده اند، چه در نفس خود بى هيچ اشكالى اين را مى دانى كه بدن، روح، زندگى و عقل خويش و آنچه خارج از اختيار توست مانند آرزوها، حالات و عمرت را خودت نيافريده اى، و نيز پدر و مادرت و نياكانت آنها را خلق نكرده اند، زيرا به يقين مى دانى كه آنان از انجام دادن چنين كارهايى ناتوانند، و اگر آنها به ايجاد چنين اعمال مهمّى قادر بودند ميان آنها و آرزوهايشان جدايى وجود نداشت، و در جرگه مردگان در نمى آمدند، پس هيچ گريزى نيست جز اين كه به وجود خداوند يگانه اى اقرار كنيم كه از شائبه امكان و حدوث منزّه بوده، و هموست كه به همه اين موجودات خلعت وجود بخشيده است و آنچه مورد نياز مى باشد اين است كه معلوم شود خداوند متعال داراى چه صفاتى است، و از آن جايى كه همه عقلها و فهمهاى صحيح وجود صانع را بروشنى گواه مى دهند. تمامى جمعيّتهاى بشرى بر وجود پديدآورنده و آفريننده جهان هستى اتفاق نظر دارند و اختلافى كه وجود دارد ناشى از اختلاف طريقه ها در ماهيّت و حقيقت ذات و درباره صفات اوست.

سيّد مى گويد: من دريافته ام كه خداوند متعال در كلّ وجود من حكمتهايى به كار برده كه خردمندان آنها را درك مى كنند، چنان كه مرا از جوهر و عرض، عقل روحانى، نفس و روح ساخته است، و اگر به زبان حال از جوهرى كه از اجزاى وجود من است بپرسم: آيا در آفرينش و پيدايش من دخالتى داشته است بر عجز و فقر خود گواهى خواهد داد، و بى شكّ اگر او تا اين حدّ توانايى داشت در معرض حوادث و دگرگونيها قرار نمى گرفت از اين رو مى بينم وى اعتراف مى كند كه او در سازماندهى وجود من هيچ گونه نقشى نداشته است، و چگونگى تركيبات آن، و عدد يا وزن اجزاى اين تركيبات را نمى داند. و اگر به زبان حال از عرض پرسش كنم، مى گويد: من از جوهر ناتوانترم، چه من فرع بر آنم و به سبب احتياجى كه به آن دارم از او نيازمندترم. و اگر به زبان حال از عقل و روح و نفس خود بپرسم، همگى مى گويند: تو مى دانى كه ما همه دستخوش ضعف و ناتوانى هستيم يكى از ما را فراموشى، و ديگرى را مرگ و آن ديگر را خوارى و سستى فرا مى گيرد، و همه ما زير فرمان ديگرى قرار داريم كه او به هر گونه كه بخواهد ما را منقلب ساخته از نقص به كمال و از كمال به نقص مى رساند، و بر حسب تغييرات و حوادث روزگار ما را متحوّل و دگرگون مى سازد. من چون به زبان حال اين امر را تحقيق كردم، و جواهر و اعراض، و عقول و ارواح و نفوس ديگر موجودات و اشكال را در اين مورد برابر يافتم برايم محقّق شد كه همگى ما را آفريننده و پديدآورنده اى است كه از عجز و فقر و تغيير و تبديلى كه در ما وجود دارد منزّه است، و اگر ممكن بود در كمال او زوال يا نقصان عارض شود، بى ترديد او هم مانند ما نيازمند و محتاج ديگرى بود، و چنان كه برايت بيان كردم كتاب خدا و ديگر كتب آسمانى كه به ما رسيده و سخنان پيامبر خدا (صلّى الله عليه وآله وسلّم) و گفتار جدّت امير مؤمنان (عليه السلام) و بيانات عترت پاك آنها همه مشتمل بر دلائل شناخت خداوند متعال است كه اندكى از آنها براى ارباب خرد كافى، و آنان را به راه راست دليل و رهنمون مى باشد بنابراين به كتاب نهج البلاغه و اسرارى كه در آن است، و كتاب مفضّل بن عمر كه مولاى ما امام صادق (عليه السلام) درباره آثار خلقت پروردگار به او القا فرموده، و كتاب الاهليجه و مسائل عبرت آميز آن مراجعه كن.