انسان در عالم برزخ

انسان در عالم برزخ22%

انسان در عالم برزخ نویسنده:
گروه: کتابخانه عقائد

انسان در عالم برزخ
  • شروع
  • قبلی
  • 38 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 13316 / دانلود: 6317
اندازه اندازه اندازه
انسان در عالم برزخ

انسان در عالم برزخ

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

انسان در عالم برزخ

نویسنده: محمد مظاهرى

تذکراین کتاب توسط مؤسسه فرهنگی - اسلامی شبکة الامامین الحسنینعليهما‌السلام بصورت الکترونیکی برای مخاطبین گرامی منتشر شده است.

لازم به ذکر است تصحیح اشتباهات تایپی احتمالی، روی این کتاب انجام گردیده است.

پيشگفتار

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمدلله رب العالمين و صلى الله على محمد و آله الطاهرين و لعنه الله على اعدائهم اجمعين الى يوم الدين

چون بر اثر رفت و آمد بيشتر با مردم ، در مراسم شهداء و اموات و شنيدن نوع سؤ الاتى كه در اين مورد داشتند، به اين احساس رسيدم : اكثر مردم نسبت به مسائلى از قبيل «فائده خيرات و صدقات براى اموات ، نتيجه خيرات و صدقات در عالم برزخ به آنها مى رسد يا منحصر به روز قيامت است ؟ اموات ، خيرات دهندگان را مى شناسند؟» و ده ها مسائل ديگر بى خبر هستند در حالى كه دانستن اين مسائل در سرنوشت اموات و عاملين ، اثرات و نتايج بسزايى دارد، و چه بسا انسانى كه از دنيا رفته و بحسب اعمال گذشته خود اهل جهنم است ، يا انسان زنده اى كه عاق والدين خود شده ولى بر اثر توجهى كه به پدر و مادر از دنيا رفته خود دارد، اهل بهشت مى شود و عاقبت بخير مى ميرد. از اين رو بر آن شدم مطالبى هر چند كوتاه و خلاصه پيرامون چگونگى انسان در عالم برزخ جمع آورى و در اختيار علاقه مندان قرار دهم تا به خواست خداوند منان در ارتقاء فرهنگ اسلامى جامعه مؤ ثر باشد.

توجه علاقه مندان را در ارتباط با مطالب كتاب به نكات زير معطوف مى دارد:

١- مطالب كتاب انفكاكى كه از هم داشته در دو بخش تهيه و موضوعات بخش اول در يازده فصل و بخش دوم در ده فصل تنظيم شده براى آگاهى بيشتر به فهرست مندرجات مراجعه فرمائيد.

٢- چون كتاب حاضر در مورد مسائل مربوط به «عالم برزخ» است و «عالم برزخ» همانند «عالم قيامت» از عوالم غيب است ، از اينرو هيچ يك از افراد بشر نمى تواند با علم عادى در مورد وضعيت و كيفيت اين دو عالم اظهار نظر كند و بگويد: عالم برزخ يا قيامت فلان طور است و فلان طور نيست ، مگر پيامبران و ائمه معصومينعليهم‌السلام كه با منبع وحى مرتبط هستند و اخبار عالم غيب را براى بشر به ارمغان آورده اند. پس به همين دليل منابع اطلاعاتى ما در اين كتاب رواياتى است كه از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و ائمه طاهرينعليه‌السلام رسيده و در كتب حديث مدون گرديده است

٣- براى عينيت بخشيدن به بسيارى از احاديث مورد بحث به نقل رؤياهاى صادقى كه با بحث ، مناسبت دارد پرداخته ايم و خواسته ايم با اين كار احاديث وارده را با واقعيتهاى خارجى تطبيق كرده باشيم تا خوانندگان ، مطالب كتاب را بصورت تئورى نپندارند و با ديد تعبد از كنار آن نگذرند.

٤- بسيارى را عقيده بر اين است كه : «رؤيا صرفا خيالات باطلى است كه در شب روح را به خود مشغول مى كند، حقيقت ندارد و در زندگى اثر و بهره اى نيز نخواهد داشت». غافل از اينكه رؤيا به حسب روايات رسيده از طريق اهل بيت عصمتعليه‌السلام بر سه قسم است و يك قسم از آن كه رؤياى صادق (درست و صحيح) است حقيقت دارد و مى تواند دور نماى زندگى بشر واقع شود. بنابراين به خاطر اينكه برداشت نشود مؤ لف خواسته يك سرى مسائل مهم اعتقادى را با نقل چند رؤياى بى اساس ثابت نمايد، به عنوان مقدمه بحث ، مطالبى پيرامون «واقعيت رؤيا، علت پيدايش رؤيا، انواع رؤيا، رؤياهاى صادق و شرائط آن ، شرائط تعبير كنندگان رؤيا» تقديم خوانندگان مى گردد.

رويا يك واقعيت است

ممكن است خيال شود آن چه انسان در عالم خواب مشاهد مى كند بدون استثناء قابل خدشه بوده و منشاء همه آنها خيالات باطل روزانه است كه در شب روح انسان را به خود مشغول مى دارد، در صورتى كه به عقيده حكما: «خواب اتصال روح انسان به عالم غيب ما فوق الطبيعه و كشف مغيبات است»(١)

و در اينكه بسيارى از رؤياها يك حقيقت و واقعيت انكارناپذير است و در بسيارى موارد رؤيا كاشف امورى نسبت به آينده است ، هيچ شك و ترديدى وجود ندارد.

مرحوم كلينى در كتاب كافى به نقل از حضرت رضاعليه‌السلام آورده است :

... عن الرضاعليه‌السلام قال : ان رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم كان اذا اصبح قال لاصحابه : هل من مبشرات ؛ يعنى به الرؤيا.(٢)

سيره دائمى و مستمر حضرت خاتم الانبياءصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اين چنين بود كه هر روز صبح به اصحاب خود مى فرمودند: آيا بشارت خوبى هست ؟ و مقصودشان از اين كلام اين بوده كه آيا كسى خواب خوبى ديده است ؟.

و در همان كتاب به نقل از حضرت امام باقرعليه‌السلام آورده است :

... عن ابى جعفرعليه‌السلام قال : قال رجل لرسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فى قول الله عز و جل : «لهم البشرى فى الحياه الدنيا» قال هى الرؤيا الحسنه يرى المؤ من فيبشربها فى دنياه(٣)

مردى از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در مورد آيه شريفه( لَهُمُ الْبُشْرَىٰ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَفِي الْآخِرَةِ لَا تَبْدِيلَ لِكَلِمَاتِ اللَّـهِ ذَٰلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ ) سؤ ال كرد كه مقصود از بشارت در دنيا چيست ؟

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در جواب فرمودند: مقصود رؤياهاى صادقى است كه مؤ من مى بيند و تعبير نيك آنها بشارتى است براى آنها.

از دو حديث فوق استفاده شد كه رؤياهاى صادق در حديث اول صريحا به عنوان «مبشرات»؛ يعنى خوابهاى خوبى كه حامل بشارت براى مؤ من است معرفى شده و در حديث دوم ، رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بشارت در سوره يونس را به رؤياهاى صادق مؤ من تفسير فرموده كه حقايقى را نسبت به آينده به مؤ من مى فهماند و اين هر دو، دليل بر اين است كه يك قسم از رؤيا حقيقت دارد و يك واقعيت است ، نه اينكه تصور شود همه انواع رؤياها بجز خيالات باطل چيز ديگرى نيستند.

علت پيدايش رؤيا

شايد اكثريت قريب به اتفاق مردم جهان كه با پديده خواب ديدن (رؤيا) آشنايى دارند خيال كنند رؤيا چيزى است كه جزء خلقت و سرشت بشر بوده و همزمان با خلقت حضرت آدم ابى البشرعليه‌السلام خواب ديدن (رؤيا) نيز خلق شده و انسانهاى اوليه هم حقايق و واقعياتى را در خواب مى ديده اند، در صورتى كه از كلمات و سخنان ائمه معصومينعليهم‌السلام خلاف اين تصور استفاده مى شود. در اين مورد به يك حديث از كتاب تفسير نورالثقلين بسنده مى شود:

فى روضه الكافى عن بعض اصحابنا، عن على بن العباس ، عن الحسن بن عبدالرحمان عن ابى الحسنعليه‌السلام قال : ان الا حلام لم تكن فيما مضى من اول الخلق ، و انما حدثت ، فقلت : و ما العله فى ذلك ؟ فقالعليه‌السلام : ان الله عز ذكره بعث رسولا الى اهل زمانه فدعاهم الى عباده الله و طاعته ، فقالوا: ان فعلنا ذلك ، فما لنا؟ فوالله ما انت باكثرنا مالا و لا باعزنا عشيره ، فقال : ان اطعتمونى ادخلكم الله الجنه ، و ان عصيتم ادخلكم الله النار فقالوا: و ما الجنه و النار؟ فوصف لهم ذلك ، فقالوا: متى نصير الى ذلك ؟ فقال : اذا متم ، فقالوا: لقد راءينا امواتنا صاروا عظاما ورفاتا، فازدادوا له تكذيبا و به استخفافا، فاحدث الله عزوجل فيهم الاحلام ، فاتوه فاخبروه بما راءوا و ما انكروا من ذلك ، فقالعليه‌السلام : ان الله عزوجل اراد ان يحتج عليكم بهذا، هكذا تكون ارواحكم اذا متم ، و ان بليت ابدانكم ، تصير الارواح الى عقاب حتى تبعث الابدان(٤)

تفسير نورالثقلين از جلد هشتم كافى به نقل از حضرت موسى بن جعفرعليه‌السلام مى گويد درابتداء خلقت انسان ديدن در خواب (رؤيا) وجود نداشته ولى بعدا بوجود آمده است {رواى حديث مى گويد: به حضرت } گفتم : چه علتى داشت ؟ حضرت فرمود: خداوند تبارك و تعالى پيامبرى براى هدايت مردم آن زمان فرستاد، او نيز مردم زمان خود را به عبادت و اطاعت از خداوند فرا خواند، گفتند: اگر عبادت كنيم چه بهره اى خواهيم برد؟ پيامبر گفت : اگر اطاعت كنيد شما را داخل بهشت مى كند و اگر نافرمانى كنيد شما را به جهنم مى برد. پرسيدند: بهشت و جهنم چيست ؟ براى آنها توضيح داد. گفتند: چه وقت است ؟ گفت : پس از مرگ گفتند: بسيار ديده ايم كه پس ‍ از مرگ استخوانهاى مردگان پوسيده و بدن هاى آنها از ميان مى رود و خلاصه هر چه بيشتر براى آنها توضيح مى داد و آنها را موعظه مى كرد، بيشتر آن حضرت را انكار مى كردند تا اينكه خداوند ديدن در خواب (رؤ يا) را بر آنها ايجاد فرمود و از اين پس هر وقت به خواب مى رفتند مناظرى را در خواب مشاهده مى كردند. پيش پيامبر آمدند و آنچه را در خواب ديده بودند تعبير آنرا از او پرسيدند، پيامبر تعبير خواب آنها را بيان كرد و سپس ‍ فرمود: همين طورى كه هنگام خواب روح از بدن شما خارج مى شود و به جاهاى مختلفى مى رود و انواع غذاها را مى خورد و... وقت مردن ، روح انسان بطور كلى از بدن خارج شده و همچنان باقى است و از نعمت هاى خدا بهره مند مى شود تا وقتى قيامت برپا شود، اين بدنها را دوباره زنده مى كند و به بهشت و يا جهنم مى برد و فرمود: خداوند خواسته است با اين رؤياها حجت را بر شما تمام كند و بشما بفهماند: گر چه بدن هاى شما مى پوسد ولى روح زنده و سالم است و در انتظار قيامت بسر مى برد.

در ارتباط با حديث فوق توجه به مطالب زير خالى از لطف نيست :

١- گر چه در سند حديث شخص على بن العباس الجرازينى الرازى وجود دارد و متخصصين علم رجال او را اهل غلو تشخيص داده و اخبار وى را به همين جهت ضعيف دانسته اند، ولى از اين بابت كه غالى بودن او دخالتى در اين حديث از جهت موضوع ندارد و از طرفى با «كذاب» بودن قابل مقايسه نيست ، بنابراين حديث مذكور از جهت سند مورد قبول است

٢- ممكن است استبعاد شود كه چگونه ممكن است رؤيا همزمان با خلقت انسان خلق نشده باشد زيرا طبيعى است كه وقتى هنگام خواب روح از بدن خارج شود مشاهداتى دارد و انسان ، ناگزير خواب مى بيند؟

پاسخ اين استبعاد اين است كه : به كرات خوابيده ايم و روح از بدنمان خارج شده و خوابى هم نديده ايم مگر اندك زمانى كه در خواب ديده ايم فلان كار را انجام داده و يا فلان شخص را ملاقات نموده ايم

٣- حديث فوق بيان گر اين حقيقت است كه خداوند متعال بندگان خود را از راه رؤيا متنبه نموده و از اين راه هدايتشان فرمود.

آنها از اين راه فهميدند گر چه بدن انسان پس از خارج شدن روح مى پوسد و نابود مى شود ولى روح كه ميوه اين بدن و تكامل يافته در اين بدن است ، پس از خارج شدن از بدن در عالم ديگر ظاهر شده و به زندگى خود ادامه مى دهد.

انواع رؤياها

طبق احاديث اهل بيتعليه‌السلام رؤيا به سه قسم تقسيم شده است كه فقط يك قسم از آن ، مورد بحث است مرحوم كلينى در كتاب كافى به نقل از تفسير على بن ابراهيم آورده است :

على بن ابراهيم ، عن ابيه ، عن ابن ابى عمير، عن سعد بن ابى خلف ، عن ابى عبداللهعليه‌السلام قال : الرؤيا على ثلاثه وجوه : بشاره من الله للمؤ من ، و تحذير من الشيطان ، و اضغاث احلام(٥)

حضرت صادقعليه‌السلام فرمودند: رؤيا بر سه قسم است : يكى خوابى كه در آن از خداوند بر مؤ منان بشارت است ، دوم خوابى كه از شيطان ، ترس و وحشت است ، و سوم خوابى كه خيالات است و در آن بهره اى وجود ندارد.

پس در اين حديث و نظائر آن (كه از نقل آن بعلت رعايت اختصار خوددارى كرده ايم) خواب را بر سه قسم تقسيم نموده كه يك قسم از آن رؤياهاى صادق است سخن ما نيز از اين پس ، پيرامون رؤياهاى صادق است

شرايط رؤياهاى صادق

اين گونه نيست كه هر رؤيايى ، رؤياى صادق و داراى بشارت باشد، بلكه رؤياى صادق داراى شرائطى است كه در برخى احاديث معتبر بيان شده است

مرحوم شيخ كلينى در حديث طولانى به نقل از ابابصير از حضرت امام صادقعليه‌السلام كلامى را در اين ارتباط نقل نموده و ما به آن مقدار از حديث كه مورد نظر است اكتفا مى كنيم :

... واما الصادقه اذا رآها بعد الثلثين من الليل مع حلول الملائكه و ذلك قبل السحر، فهى صادقه لاتخلف ان شاء الله الا ان يكون جنبا او ينام على غير طهور و لم يذكر الله عزوجل حقيقه ذكره ، فانها تختلف و تبطى ء على صاحبها(٦)

حضرت فرمودند: اما رؤياى صادق بعد از دو سوم شب و قبل از سحر است كه ملائكه نيز حاضر مى شوند، اين رؤياى صادق است و انشاءالله تخلف پذير نيست مگر اينكه خواب بيننده جنب باشد و يا بدون وضو خوابيده و نام خداى متعال را بر زبان جارى نكرده باشد.

حديث مذكور براى رؤياى صادق سه شرط ذكر نموده :

الف» رؤياى صادق در ثلث سوم شب (قبل از سحر) واقع مى شود.

ب» خواب بيننده بايد اگر جنب است غسل كند و اگر جنب نيست با وضو بخوابد.

ج» هنگام خوابيدن بسم الله الرحمن الرحيم بگويد، با اين شرائط ملائكه حضور مى يابند و در طول مدتى كه مؤ من خوابيده ملائكه همراه هستند و اگر در اين حال خواب ببيند، آن رؤيا، رؤياى صادقى است كه انسان به آن خواهد رسيد انشاء الله

شرايط تعبير كنندگان رؤيا

از اين نظر كه همه مردم در مورد تعبير خواب اطلاعات كافى ندارند ناگزير بايد براى فهميدن تعبير خوابهاى خود به كسانى كه عالم به تعبير خواب هستند مراجعه كنند. و چون رؤيا براى خواب بيننده سرى از اسرار است لذا صاحب رؤيا نبايد رؤياى خود را براى كسى مطرح نمايد. از اين رو در اخبار و احاديث و برخى آيات قرآن شريف براى تعبير كنندگان رؤيا شرائطى را در نظر گرفته اند صاحبان رؤيا بايد با در نظر گرفتن اين شرائط رؤياى خود را براى افراد مطرح نمايند. ما براى آگاهى بيشتر طالبين ، چند نمونه از اخبار و احاديث و آياتى را كه در اين باره تاءكيداتى دارند يادآور مى شويم :

١- مرحوم كلينى در كتاب كافى به نقل از حضرت باقرعليه‌السلام آورده است :

... عن ابى جعفرعليه‌السلام ان رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم كان يقول : ان رؤيا المؤ من ترف بين السماء و الارض على راس صاحبها حتى يعبرها لنفسه او يعبرها له مثله ، فاذا عبرت لزمت الارض ، فلا تقصوا رؤياكم الا على من يعقل(٧)

كار هميشگى پيامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بود كه مى فرمود: رؤياى مؤ من بالاى سر او ميان آسمان و زمين در حركت است تا اينكه خود و يا ديگرى آنرا تعبير كند كه پس از تعبير گريبان گير او مى شود، پس خوابهاى خود را براى مؤ منين خردمند بازگو كنيد.

٢- باز در همان كتاب به نقل از حضرت صادقعليه‌السلام آورده است :

... عن ابى عبداللهعليه‌السلام قال : قال رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم : الرؤيا لاتقص الا على مؤ من خلا من الحسد و البغى(٨)

پيامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: «رؤياى مؤ من به جز براى مؤ منى كه از حسد و زنا بدور باشد مطرح نمى شود.»

٣- خداوند متعال از زبان يعقوب به فرزندش يوسف در قرآن شريف چنين آورده است :

( قَالَ يَا بُنَيَّ لَا تَقْصُصْ رُؤْيَاكَ عَلَىٰ إِخْوَتِكَ فَيَكِيدُوا لَكَ كَيْدًا إِنَّ الشَّيْطَانَ لِلْإِنسَانِ عَدُوٌّ مُّبِين ) (٩)

يعقوب پس از آنكه رؤياى فرزندش يوسف را شنيد به او گفت : فرزندم رؤياى خود را براى برادرانت بازگو نكن كه در مورد تو حسد مى ورزند، شيطان هم براى انسان دشمنى آشكار است

ملاحظه مى فرمائيد كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در حديث اول صاحبان رؤيا را از اينكه رؤياى خود را براى هر كسى نقل كنند جلوگيرى فرموده و شرط تعبير كننده خواب را «من يعقل» صاحب تعقل و درايت دانسته ، و در حديث دوم ، سه شرط ديگر به آن اضافه كرده و فرموده «به جز براى مؤ منى كه از حسد و زنا دور باشد رؤياى خود را نقل نكنيد»؛ يعنى تعبير كننده بايد مؤ من باشد آنهم نه مؤ من حسود و نه مؤ من زناكار، بلكه مؤ منى كه از رذايل اخلاقى پاك باشد و كينه و حسد به خود راه ندهد.

يعقوبعليه‌السلام نيز چون مى داند برادران يوسف افراد حسود و كينه توز هستند يوسف صديقعليه‌السلام را از اينكه بخواهد خوابش را براى برادران خود نقل كند نهى مى كند.

از طرف ديگر همان گونه كه در حديث اول آمده ، رؤيا تا قبل از تعبير دور سر صاحبش مى چرخد و به هر نحوى تعبير شود همانطور عملى مى گردد. در اين مورد نيز در حديث ديگرى از كتاب كافى به نقل از حضرت موسى بن جعفرعليه‌السلام آمده است :

... فقال ابوالحسنعليه‌السلام ان امراءه راءت على عهد رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ان جذع بيتها قد انكسر، فاءتت رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فقصت عليه الرؤيا، فقال لها النبىصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم يقدم زوجك و ياءتى و هو صالح ، و قد كان زوجها غائبا فقدم كما قال النبىصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ثم غاب عنها زوجها غيبه اخرى فراءت فى المنام كان جذع بينها قد انكسر فاءتت النبىصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فقصت عليه الرؤيا فقال لها: يقدم زوجك و ياتى صالحا فقدم على ما قال ، ثم غاب زوجها ثالثه فراءت فى منامها ان جذع بيتها قد انكسر فلقيت رجلا اعسر فقصت عليه الرؤيا فقال لها الرجل السوء: يموت زوجك ، قال : فبلغ ذلك النبىصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فقال :الا كان عبر لها خيرا(١٠)

درزمان رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم زنى كه شوهرش در مسافرت بود در خواب ديد تير سقف منزلش شكسته ، پيش رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آمد و از تعبير آن جويا شد. حضرت فرمود شوهرت از مسافرت باز مى گردد و هم اينطور هم شد، مرتبه دوم كه مجددا شوهرش به مسافرت رفته بود همين خواب را ديد، باز پيش رسول خدا آمد و آن حضرت همان تعبير را براى او بيان فرمود و همان هم شد. باز براى مرتبه سوم شوهرش به سفر رفته بود و آن زن همان خواب را ديد، به قصد رفتن نزد رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از منزل خارج شد و در بين راه به مرد نالايقى برخورد كرد، خواب خود را براى او نقل كرد، آن مرد بد طينت خواب وى را اين گونه تعبير كرد كه : «شوهرت از دنيا مى رود و خبر مرگ او را براى تو مى آورند» زن ناراحت شده داستان را نزد رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم برد، حضرت فرمود: چرا آن مرد رؤياى زن را به خير و خوبى تعبير نكرد؟!

سخن رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در اين حديث كنايه از اين است كه : رؤيا را به هر نحوى تعبير كنند همان گونه پياده مى شود. بنابراين مسئله مهم در تعبير خواب اين است كه صاحب رؤيا به شرايط تعبير كننده خواب توجه كند و رؤياى خود را با هر كس و ناكسى در ميان نگذارد.

روياهاى صادق قرآن

چون سخن ما در اين باب پيرامون اهميت دادن به رؤياهاى صادق بود لذا براى اهميت بيشتر به برخى از رؤياهاى صادق قرآن نيز اشاره مى كنيم :

١- خوابى است كه حضرت ابراهيمعليه‌السلام در مورد قربانى نمودن فرزندش ‍ حضرت اسماعيلعليه‌السلام مى بيند و قرآن شريف از اين رؤيا چنين ياد فرموده :

( فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْيَ قَالَ يَا بُنَيَّ إِنِّي أَرَىٰ فِي الْمَنَامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ فَانظُرْ مَاذَا تَرَىٰ قَالَ يَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِي إِن شَاءَ اللَّـهُ مِنَ الصَّابِرِينَ ) (١١)

وقتى حضرت ابراهيمعليه‌السلام با فرزندش اسماعيلعليه‌السلام به سعى شتافت به او گفت : اى فرزندم ، در عالم خواب چنين ديدم كه ترا قربانى مى كنم ، نظر تو چيست ؟ پسر جواب داد: «هر آنچه ماءموريت يافته اى انجام ده ، انشاء الله مرا در اين امر صابر خواهى يافت».

آن عده از افرادى كه رؤيا را تراوشات قوه مخيله انسان مى دانند، طبيعى است كه وقتى اين رؤيا را مى شنوند نمى توانند تحليل كنند و آن را با قوه مخيله مربوط مى دانند، در صورتى كه چون فعاليتهاى روزمره فردى مثل حضرت ابراهيمعليه‌السلام با قتل فرزند، كمترين ارتباطى ندارد و قبل نفس ، مخصوصا قتل نفس فرزند دلبندى همچون اسماعيل از نظر حضرت ابراهيمعليه‌السلام كه يكى از پيامبران بزرگ الهى است مردود بوده و تخيل چنين كارى براى آن حضرت از محالات است و طبيعى است كه اگر فردى چون حضرت ابراهيمعليه‌السلام چنين خوابى ببيند جنبه ملكوتى دارد و در حقيقت وحى الهى است كه به اين صورت ظهور و بروز كرده است ؛ زيرا پيامبران از رؤياهائى كه جنبه شيطانى و يا اضغاث و احلام داشته باشد به دور هستند، و لذا وقتى رؤياى خود را براى فرزندش اسماعيلعليه‌السلام بيان كرد، او نيز آنرا وحى الهى تلقى نمود و گفت : «هر آنچه ماءموريت يافته اى عمل نما اميد است مرا بر آن صابر ببينى».

٢- خوابى است كه حضرت يوسفعليه‌السلام در كودكى ديده قرآن شريف اين رؤيا را چنين توصيف فرموده :

( إِذْ قَالَ يُوسُفُ لِأَبِيهِ يَا أَبَتِ إِنِّي رَأَيْتُ أَحَدَ عَشَرَ كَوْكَبًا وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ رَأَيْتُهُمْ لِي سَاجِدِينَ ) (١٢)

وقتى يوسف به پدر خود گفت : در خواب ديدم يازده ستاره و خورشيد و ماه به من سجده مى كردند، پدر گفت : اى فرزند عزيزم خوابت را براى برادرانت نقل نكن زيرا نسبت به تو حسد مى برند.

ظاهر اين رؤيا براى كسانى كه علم تعبير خواب ندارند اعجاب انگيز است و منشاء آنرا خود بزرگ بينى در روز مى دانند كه درشب با كمك قوه مخيله آنرا به صورت سجده كردن ستاره و ماه و خورشيد جلوه داده ، در صورتى كه وقتى يعقوب پيامبرعليه‌السلام اين خواب را مى شنود به عظمت و بزرگى فرزندش ‍ يوسف پى مى برد و براى اينكه ازكيد حسودان و كينه توزان مصون بماند، توصيه مى كند خوابش را براى كسى مطرح نكند.

٣- خوابى است كه دو نفر هم زندانى يوسفعليه‌السلام در زندان ديدند و با حضرت يوسفعليه‌السلام درميان گذاشتند. قرآن شريف اين جريان را اين گونه بيان داشته :

( وَدَخَلَ مَعَهُ السِّجْنَ فَتَيَانِ قَالَ أَحَدُهُمَا إِنِّي أَرَانِي أَعْصِرُ خَمْرًا وَقَالَ الْآخَرُ إِنِّي أَرَانِي أَحْمِلُ فَوْقَ رَأْسِي خُبْزًا تَأْكُلُ الطَّيْرُ مِنْهُ نَبِّئْنَا بِتَأْوِيلِهِ إِنَّا نَرَاكَ مِنَ الْمُحْسِنِينَ ) (١٣)

«همراه يوسفعليه‌السلام دو جوان ديگر زندانى شدند، يكى از آنها گفت : در خواب ديدم مشروب مى گرفتم (انگور مى فشردم) و ديگرى گفت : در خواب ديدم روى سر، نان حمل مى كردم و پرندگان از آن مى خوردند، اى يوسف ما را از تعبير خوابمان آگاه كن يوسفعليه‌السلام گفت : آنكه مشروب مى ساخت از زندان آزاد مى شود و ساقى سلطان مى گردد، و آن ديگرى كه نان حمل مى كرد، بدار آويخته و مرغان و پرندگان هوا از سرش ‍ مى خورند»

٤.خوابى است كه سلطان مصر ديده و همه تعبير كنندگان رؤيا، در آن روز از تعبيرش عاجز ماندند و ناگزير آنرا خيالات به هم آميخته (اضغاث احلام) دانستند ولى يوسف پيامبرعليه‌السلام آنرا رؤياى صادق دانسته و تعبير نمود. قرآن شريف از اين رؤيا اين گونه ياد كرده است :

( وَقَالَ الْمَلِكُ إِنِّي أَرَىٰ سَبْعَ بَقَرَاتٍ سِمَانٍ يَأْكُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجَافٌ وَسَبْعَ سُنبُلَاتٍ خُضْرٍ وَأُخَرَ يَابِسَاتٍ يَا أَيُّهَا الْمَلَأُ أَفْتُونِي فِي رُؤْيَايَ إِن كُنتُمْ لِلرُّؤْيَا تَعْبُرُونَ قَالُوا أَضْغَاثُ أَحْلَامٍ وَمَا نَحْنُ بِتَأْوِيلِ الْأَحْلَامِ بِعَالِمِينَ ﴿ ٤٤ ﴾ وَقَالَ الَّذِي نَجَا مِنْهُمَا وَادَّكَرَ بَعْدَ أُمَّةٍ أَنَا أُنَبِّئُكُم بِتَأْوِيلِهِ فَأَرْسِلُونِ ﴿ ٤٥ ﴾ يُوسُفُ أَيُّهَا الصِّدِّيقُ أَفْتِنَا فِي سَبْعِ بَقَرَاتٍ سِمَانٍ يَأْكُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجَافٌ وَسَبْعِ سُنبُلَاتٍ خُضْرٍ وَأُخَرَ يَابِسَاتٍ لَّعَلِّي أَرْجِعُ إِلَى النَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَعْلَمُونَ ﴿ ٤٦ ﴾ قَالَ تَزْرَعُونَ سَبْعَ سِنِينَ دَأَبًا فَمَا حَصَدتُّمْ فَذَرُوهُ فِي سُنبُلِهِ إِلَّا قَلِيلًا مِّمَّا تَأْكُلُونَ ﴿ ٤٧ ﴾ ثُمَّ يَأْتِي مِن بَعْدِ ذَٰلِكَ سَبْعٌ شِدَادٌ يَأْكُلْنَ مَا قَدَّمْتُمْ لَهُنَّ إِلَّا قَلِيلًا مِّمَّا تُحْصِنُونَ ) (١٤)

سلطان مصر گفت : در خواب ديده ام ، هفت گاو چاق را هفت گاو لاغر خوردند، و هفت خوشه سبز را هفت خوشه خشك نابود كردند. اى جمعيت مرا به تعبير اين خواب آگاه كنيد. گفتند: اين رؤيا، خيالات است و ما تعبير رؤياهاى خيال آلود را نمى دانيم زندانى نجات يافته به يوسف گفت : تعبير اين رؤ يا چيست ؟ يوسفعليه‌السلام گفت : هفت سال متوالى زراعت كنيد، و آنچه درو مى كنيد بجز اندكى كه براى خوردن مى خواهيد بقيه را در خوشه هاى آن ذخيره كنيد سپس هفت سال ، قحطى سختى پيش مى آيد و شما آنچه را ذخيره كرده ايد مصرف مى كنيد.

ظاهر اين دو رؤيا (سوم و چهارم) از نظر كسانى كه با تعبير خواب بيگانه هستند جز خيالات چيز ديگرى نيست ، در حالى كه وقتى حضرت يوسفعليه‌السلام آنرا مى شنود بر خلاف انتظار، تعبير مى كند خصوصا كه رؤياى چهارم را نيز بر خلاف انتظار تعبير كنندگان معروف آن زمان ، به نحوى تعبير نموده كه نتيجه آنرا نيز مشاهده نمودند.

رؤياهاى صادق ديگرى در قرآن شريف وجود دارد ولى ما از ذكر يكايك آنها خوددارى نموده بهمين مقدار بسنده مى نمائيم

قصد ما از بيان اين قسمت (رؤياهاى صادق و مطالب مربوط به آن) بيان اين حقيقت بود كه :

اولا: اين گونه نيست كه رؤيا بطور كلى مردود باشد، بلكه قسمى از آن به عنوان رؤياى صادق مورد تاءييد قرآن شريف و رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و ائمه اطهارعليه‌السلام مى باشد.

ثانيا: خواسته ايم رواياتى كه در مورد برزخ رسيده با واقعيتهاى خارجى تطبيق نمائيم تا به احاديث مربوطه عينيت داده باشيم

بخش اول : وضعيت ارواح در عالم برزخ

فصل اول : برزخ از نظر لغت و اصطلاح

كلمه «برزخ» معمولا در محاورات ، همراه با كلماتى مثل «ما بين»، «مابينهما» بكار مى رود، مثلا گفته مى شود «برزخ ما بين اين دو» يا «برزخ بين دو چيز» و يا «برزخ بين دنيا و آخرت» و در قرآن شريف آمده است :

( بَيْنَهُمَا بَرْزَخٌ لَّا يَبْغِيَانِ ) (١٥) ( وَهُوَ الَّذِي مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ هَـٰذَا عَذْبٌ فُرَاتٌ وَهَـٰذَا مِلْحٌ أُجَاجٌ وَجَعَلَ بَيْنَهُمَا بَرْزَخًا وَحِجْرًا مَّحْجُورًا ) (١٦)

مشاهده مى شود كه ، «برزخ» در دو آيه فوق همراه با كلمه «بينهما» بكار رفته است و اين بدان علت است كه «برزخ» در لغت به معناى «حاجز و مانع» است ، و حاجز و مانع در محاورات يك معناى مستقلى نيستند، درست مثل معناى «فى» در عربى و كلمه «در»، در فارسى است گر چه اين دو كلمه به خودى خود داراى معنا و مفهومى هستند{يعنى : تو، داخل ، درون }، اما اين معنا، معناى مستقلى نيست و براى تمام شدن معناى آن احتياج به كلمه و يا كلمه هاى ديگر است ، مثل اينكه مى گوئيم : «در خانه ، در مدرسه و...» كه كلمه «در» همراه با «خانه و مدرسه» توانسته است معناى خود را ايفاء كند. روى همين حساب اگر معناى لغوى «برزخ» حاجز و مانع باشد بايد معلوم شود حاجز ميان چه و چه چيزى ، و يا مانع ميان كدام دو چيز.

برزخ در كتب لغت

١- در كتاب «المنجد» كه كلمات مستعمله در لغت عرب را معنا مى كند در ماده «برز» آمده است :

البرزخ : الحاجز بين الشيئين ، ما بين الدنيا و الاخره من وقت الموت الى البعث

يعنى : برزخ مانع ميان دو چيز است ، و زمان ميان دنيا و آخرت از هنگام مرگ تا قيامت نيز برزخ است

٢- كتاب مفردات راغب اصفهانى كه لغات قرآن شريف را معنا مى كند در مورد برزخ آورده است :

البرزخ : الحاجز والحد بين الشيئين ، و البرزخ فى القيامه : الحائل بين الانسان و بين بلوغ المنازل الرفيعه فى الاخره و منه قوله تعالى : و من ورائهم برزخ الى يوم يبعثون

يعنى : برزخ مانع و حد فاصل بين دو چيز است ، و برزخ در قيامت همان فاصله بين انسان و رسيدن او به درجات رفيع درآخرت است ، و از همين باب است فرمايش خداوند كه فرموده : «پشت سر اينها (مردگان) برزخى است تا روز قيامت».

٣- و در كتاب «مجمع البحرين» در همان ماده آورده اند:

البرزخ : الحاجز بين الشيئين ، والبرزخ فى قولهعليه‌السلام «نخاف عليكم هول البرزخ» هو مابين الدنيا و الاخره من وقت الموت الى البعث ، فمن مات فقد دخل البرزخ ، و فيه الحديث كلكم فى الجنه ولكنى والله اتخوف عليكم فى البرزخ ، قلت : و ما البرزخ ؟ قال : القبر منذ حين موته الى يوم القيامه

يعنى : برزخ مانع بين دو چيز است ، و در اين حديث از امام صادقعليه‌السلام كه فرمود: «من از هول و سختى برزخ براى شما مى ترسم» مقصود همان زمانى است كه فاصله ميان دنيا و آخرت از هنگام مرگ تا قيامت است پس ‍ هر كس كه مرد، داخل عالم برزخ مى شود، و از همين باب است حديثى كه فرموده : «همه شما در بهشت هستيد جز اينكه من از عالم برزخ شما مى ترسم»، سؤ ال شد: برزخ چيست ؟

حضرت فرمود: «قبر است از زمان مرگ تا قيامت».

آنچه از نقل كتب لغت استفاده شد، اين بود كه : «برزخ» داراى دو معناى لغوى و اصطلاحى است معناى لغوى كه همان حاجز و مانع است ، مانند پرده اى كه بين زرده و سفيده تخم مرغ است اين پرده مانع از مخلوط شدن اين دو ماده به يكديگر است و معناى اصطلاحى كه به معناى فاصله زمانى بين دنيا و عالم آخرت است

قرآن شريف در مورد معناى اصطلاحى برزخ مى فرمايد:

( حَتَّىٰ إِذَا جَاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ ﴿ ٩٩ ﴾ لَعَلِّي أَعْمَلُ صَالِحًا فِيمَا تَرَكْتُ كَلَّا إِنَّهَا كَلِمَةٌ هُوَ قَائِلُهَا وَمِن وَرَائِهِم بَرْزَخٌ إِلَىٰ يَوْمِ يُبْعَثُونَ ) (١٧)

در مقام بيان و تفسير آيه شريفه نيستيم ، آنچه محل بحث است اينكه : وقتى مرگ آنها مى رسد مى گويند: «خدايا ما را به دنيا باز گردان تا اعمال صالح انجام دهيم» پاسخ اين است كه «نه چنين است ، اين حرفى است كه اينها مى زنند» سپس فرمود: «پشت سر اينها؛ يعنى پس از اينكه از دنيا مى روند، تا روز قيامت عالم «برزخ» است».

در آيه شريفه ، حد فاصل بين مرگ و قيامت را «برزخ» ناميده است ، و در احاديث فراوانى از ائمه معصومين نيز همين حد فاصل را عالم «برزخ» ناميده اند.

بنابراين ، دو معناى لغوى و اصطلاحى از نقل كلمات اهل لغت و آيات و احاديث مربوط به بحث ، به خوبى نمايان است ، و سخن ما در اين كتاب پيرامون حالات انسانها پس از مرگ و در عالم برزخ است كه بطور مفصل در صفحات آينده خواهيد خواند.

فصل دوم : عالم برزخ كجاست ؟

دانستيم فاصله زمانى بين مرگ و قيامت «عالم برزخ» ناميده شده و مردگان تا برپائى قيامت ، در عالم برزخ بسر مى برند. لازمه اين علم اين است كه معتقد شويم همه آنهائى كه از ابتداء خلقت عالم هستى تاكنون از دنيا رفته و از اين پس نيز مى ميرند از انبياء و اولياء و صالحين گرفته تا پادشاهان و ظالمين و مستكبرين و مشركين ، همگى در آن عالم جمع هستند و در انتظار برپائى قيامت بسر مى برند كه البته معتقد هم هستيم

اينك به اين نكته مى پردازيم كه : عالم برزخ كجاست ؟ آيا عالم برزخ جزء اين عالم است ؛ يعنى آيا عالم برزخ در همين دنياست و مثلا همين خورشيد و ماه بر آن طلوع و غروب دارد، و ارواح اموات چه مؤ من و چه كافر در روز اين عالم يك حالت و در شب اين عالم داراى حالت ديگرى هستند؟ يا اينكه طلوع و غروب خورشيد براى اهل اين دنيا تاءثير دارد و شب و روز براى برزخيان تاءثيرى ندارد؟.

اينها سؤ الاتى است كه در اذهان بسيارى از مؤ منين به معاد وجود دارد و ما توجه علاقه مندان را به مطالب زير به عنوان مقدمه جلب مى نمائيم :

١- عالم قيامت هنوز برپا نشده و يكى از مقدمات برپائى آن نابودى نظام اين عالم است و به تعبير قرآن ، قيامت وقتى برپا مى شود كه :

( إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ ﴿ ١ ﴾ وَإِذَا النُّجُومُ انكَدَرَتْ ﴿ ٢ ﴾ وَإِذَا الْجِبَالُ سُيِّرَتْ ﴿ ٣ ﴾ وَإِذَا الْعِشَارُ عُطِّلَتْ ﴿ ٤ ﴾ وَإِذَا الْوُحُوشُ حُشِرَتْ ﴿ ٥ ﴾ وَإِذَا الْبِحَارُ سُجِّرَتْ ﴿ ٦ ﴾ وَإِذَا النُّفُوسُ زُوِّجَتْ ﴿ ٧ ﴾ وَإِذَا الْمَوْءُودَةُ سُئِلَتْ ﴿ ٨ ﴾ بِأَيِّ ذَنبٍ قُتِلَتْ ﴿ ٩ ﴾ وَإِذَا الصُّحُفُ نُشِرَتْ ﴿ ١٠ ﴾ وَإِذَا السَّمَاءُ كُشِطَتْ ﴿ ١١ ﴾ وَإِذَا الْجَحِيمُ سُعِّرَتْ ﴿ ١٢ ﴾ وَإِذَا الْجَنَّةُ أُزْلِفَتْ ﴿ ١٣ ﴾ عَلِمَتْ نَفْسٌ مَّا أَحْضَرَتْ ﴿ ١٤ ﴾ فَلَا أُقْسِمُ بِالْخُنَّسِ ﴿ ١٥ ﴾ الْجَوَارِ الْكُنَّسِ ﴿ ١٦ ﴾ وَاللَّيْلِ إِذَا عَسْعَسَ ﴿ ١٧ ﴾ وَالصُّبْحِ إِذَا تَنَفَّسَ ﴿ ١٨ ﴾ إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ كَرِيمٍ ﴿ ١٩ ﴾ ذِي قُوَّةٍ عِندَ ذِي الْعَرْشِ مَكِينٍ ﴿ ٢٠ )

خورشيد منكدر و نابود شود، ستارگان در هم بريزند، كوهها غبار پراكنده شوند، درياها دگرگون شوند، ستارگان در هم و بر هم شوند، قبرها زير و رو شوند، زمين آن چنان به خود بلرزد كه كوهها مانند پنبه زده شده شوند و زمين مانند غبارى خفيف شود و...

اينها همه علائم فرو پاشيدن نظام اين عالم است ، و بايد بدانيم تا اين نظام وجود برپاست ، عالم قيامت برپا نشده و مردگان در عالم ديگرى بنام «عالم برزخ» بسر مى برند.

٢- در جاى خود ثابت است كه اين خورشيد و ماه در عالم قيامت وجود ندارند، و خداوند متعال عالم قيامت را بوسيله نيروى ديگرى روشن مى كند و البته در آنهم اختلاف است كه آيا نور و روشنائى قيامت ، بوسيله اعمال صالح هر شخص و آنهم براى خود اوست همانگونه كه قرآن شريف فرموده :

( يَوْمَ يَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ لِلَّذِينَ آمَنُوا انظُرُونَا نَقْتَبِسْ مِن نُّورِكُمْ قِيلَ ارْجِعُوا وَرَاءَكُمْ فَالْتَمِسُوا نُورًا فَضُرِبَ بَيْنَهُم بِسُورٍ لَّهُ بَابٌ بَاطِنُهُ فِيهِ الرَّحْمَةُ وَظَاهِرُهُ مِن قِبَلِهِ الْعَذَابُ ) (٢١)

در آن روز، زنان و مردان منافق به مؤ منين مى گويند: از نور و روشنائى خود بما نيز بهره دهيد. به آنها خطاب مى شود: باز گرديد و از پشت سرتان (دنيا) نور بياوريد.

و يا چيزى همانند خورشيد، عالم قيامت را روشن مى گرداند و همه خلايق از آن بهره مى گيرند، در اين مورد نيز قرآن شريف مى فرمايد:

( وَنُفِخَ فِي الصُّورِ فَصَعِقَ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَمَن فِي الْأَرْضِ إِلَّا مَن شَاءَ اللَّـهُ ثُمَّ نُفِخَ فِيهِ أُخْرَىٰ فَإِذَا هُمْ قِيَامٌ يَنظُرُونَ ﴿٦٨﴾ وَأَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا وَوُضِعَ الْكِتَابُ وَجِيءَ بِالنَّبِيِّينَ وَالشُّهَدَاءِ وَقُضِيَ بَيْنَهُم بِالْحَقِّ وَهُمْ لَا يُظْلَمُونَ ) (٢٢)

در صور دميده مى شود و همه آنهائى كه در آسمان و زمين هستند از بين مى روند مگر آنهائى را كه خدا نمى خواهد. (پايان دنيا)، براى مرتبه دوم در صور دميده مى شود، آنگاه است كه قيامت برپا مى شود و زمين قيامت بنور پروردگارش روشن مى شود و...

بررسى و تحقيق پيرامون دو آيه شريفه و اينكه روشنائى قيامت چگونه و به چه كيفيتى است ، به اين دليل كه مربوط به بحث قيامت است ، در اين كتاب نمى گنجد و علاقه مندان بايد براى درك معناى دو آيه به تفاسير مراجعه نمايند. ما تذكر اين نكته را در اين مورد ضرورى مى دانيم كه قطعا تضاد و تناقضى در دو آيه نيست ، غرض ما نيز از طرح آيات اين بوده كه خاطر نشان كنيم : «اين خورشيد و ماه پايان پذير هستند و نور قيامت بوسيله اين خورشيد نيست».

پس از بيان اين سه مقدمه ، به اصل بحث كه : «عالم برزخ كجاست ، خورشيد و ماه اين جهان ، شب و روز ما بر آنها هم اثر دارد يا نه» باز مى گرديم

در اين مورد از ميان آن همه احاديثى كه هست به نقل چند حديث مى پردازيم :

١- مرحوم شيخ كلينى در كافى به نقل از على بن ابراهيم آورده است :

على بن ابراهيم ، عن ابيه ، عن احمد بن محمد بن ابى نصر، عن الحسين بن ميسر قال : ساءلت اباعبداللهعليه‌السلام عن جنه آدمعليه‌السلام فقال : جنه من جنان الدنيا تطلع فيها الشمس والقمر ولو كانت من جنان الاخره ماخرج منها ابدا(٢٣)

حسين بن ميسر گفت : از حضرت صادقعليه‌السلام در مورد بهشتى كه حضرت آدمعليه‌السلام در آن بوده سؤ ال كردم حضرت فرمودند: آن باغى است از باغهاى دنيا كه خورشيد و ماه بر آن طلوع و غروب مى كنند، و اگر از باغ هاى قيامت بود هرگز آدمعليه‌السلام از آن خارج نمى شد.

مرحوم مجلسى نيز اين حديث را با سند ديگرى در كتاب بحار نقل فرموده و به هر حال حديث فوق از چند جهت قابل توجه است :

الف» حضرت آدمعليه‌السلام در آن بهشتى كه در عالم قيامت وعده داده شده خلق نشده و آن بهشت را مشاهده نكرده است

ب» در جائى از اين دنيا بهشتى وجود دارد كه قابل رويت و مشاهده انسانهاى عادى نيست و نمى توانند به آنجا رفت و آمد كنند و در حقيقت مى توان گفت : آن بهشت در عين حالى كه در دنياست ولى براى بشر از عوالم غيب محسوب است و البته بايد توجه داشت كه دنيا منحصر به كره زمين و چند صد كيلومتر اطراف آن نيست

ج» همين خورشيد و ماه ، آن بهشت را روشن مى كنند و بر آن طلوع و غروب دارند و بهترين دليل «الف و لام» عهد حضورى است كه حضرت بر كلمه «شمس " و قمر"» درآورده و در حقيقت مثل اين است كه فرموده باشند: اين خورشيد و ماه بر آن طلوع و غروب دارند، وگرنه بايد «شمس و قمر» را بدون «الف و لام» و با تنوين ذكر مى كردند و مى فرمودند: «شمس و قمر» يعنى ماه و خورشيدى بر آن طلوع و غروب دارند.

٢- باز مرحوم شيخ كلينى به نقل از ضريس كناسى مى نويسد:

عده من اصحابنا، عن احمد بن محمد، و سهل بن زياد، و على بن ابراهيم ، عن ابيه ، جميعا عن ابن محبوب ، عن على بن رئاب ، عن ضريس ‍ الكناسى قال : ساءلت ابا جعفرعليه‌السلام ان الناس يذكرون ان فراتنا يخرج من الجنه فكيف هو، و هو يقبل من المغرب و تصب فيه العيون والاوديه ؟ فقال ابوجعفرعليه‌السلام : و انا اسمع ان لله جنه خلقها الله فى المغرب و ماء فراتكم يخرج منها، و اليها تخرج ارواح المؤ منين من حفرهم عند كل مساء فتسقط على ثمارها و تاءكل منها و تتنعم فيها و تتلاقى و تتعارف فاذا طلع الفجر هاجت من الجنه(٢٤)

ضريس گفت : از حضرت باقرعليه‌السلام پرسيدم : مردم (مقصود اهل سنت است) مى گويند «آب فرات از بهشت خارج مى شود». چگونه مى شود درست باشد در صورتى كه اين آب از مغرب جارى است (يعنى سر چشمه اش ‍ مغرب زمين است) و در بين راه چشمه ها و جويبارهاى ديگرى به آن ريخته مى شود؟ حضرت فرمودند: « بلى من هم شنيده ام (مقصود شنيدن از پدران و اجدادشان مى باشد) كه خداوند در مغرب زمين بهشتى خلق فرموده و آب فرات شما از آن خارج مى گردد، و ارواح مؤ منين عصر هر روز به آن بهشت مى روند و از ميوه هاى آن مى خورند و از نعمت هاى ديگر خداوند بهره مى گيرند، و همديگر را ملاقات مى كنند و چون فجر صادق طلوع كند از آن خارج مى شوند...».

توجه در جملات حديث نكات زير را روشن مى كند:

الف» بهشتى در مغرب زمين وجود دارد كه آب فرات هم از آنجا عبور مى كند.

سر چشمه آب فرات

در اين زمينه كه آب فرات از كجا سر چشمه گرفته است گفته اند:

«رود فرات كه با طول ٣٠٦٥ (كم) در حوضه اى به مساحت (٦٧٣٠٠٠ كم) جريان دارد از كوههاى مركزى تركيه و در فاصله بسيار اندكى از سرچشمه هاى قزل ايرماق بر مى خيزد و ٩٧١ (كم) از مسير علياى آن در خاك تركيه جاى دارد، كه در اين بخش شاخه هاى چندى از چپ و راست بدان مى پيوندد، اين رود سپس وارد سوريه مى شود و با طى مسيرى از شمال غربى به جنوب شرقى ، اين كشور به دو نيم نابرابر بخش مى كند. آنگاه آبهاى بركت زاى خود را وارد عراق مى كند. رود فرات سراسر طول كشور عراق را از شمال غربى به جنوب شرقى در مى نوردد و اين كشور را به دونيم تقريبا مساوى و هم شكل تقسيم مى كند و سرانجام در قرنه به دجله مى پيوندد و با تشكيل اروند رود (شط العرب) به خليج فارس مى ريزد. فرات از رودهاى پر آب جهان است كه امروز از آب آن ، از سرچشمه تا مصب ، در كار آبيارى و توليد نيرو و جز آن استفاده مى شود. با اين همه ، ميزان تخليه آن را تا ٢٥٠٠ (م) در ثانيه بر آورد كرده اند.(٢٥)

از اين نكته نبايد غافل شويم كه : سرچشمه و مسير رود فرات نسبت به شهر مدينه و حجاز كه محل سكونت حضرت امام باقرعليه‌السلام در آن روز بوده ، حدودا در طرف غرب و مغرب محسوب مى شود و بهشتى كه حضرت نشانى آنرا در مغرب داده اند معلوم نيست در كدام قسمت از اين طول مسير واقع است آنچه به ضميمه احاديث مربوط به وادى السلام مورد استفاده است ، سرزمين فعلى عراق است

ب» نكته دومى كه از حديث استفاده مى شود و قابل توجه است اينكه : ارواح مؤ منين در هنگام شب وارد آن بهشت مى شوند و اذان صبح از آن خارج مى گردند.

ج» نكته سوم اين است كه : از اينكه طرف خطاب حضرت باقرعليه‌السلام يك فرد عادى است و او هم آن عالم را نديده طبيعتا آن حضرت هنگام محاوره از كلمه «عصر و صبح» همان معنائى را اراده فرموده كه شنونده مى فهمد و در حقيقت حضرت مطابق فهم و درك شنونده سخن گفته اند. از اين رو بايد گفت حركت خورشيد بر آن عالم اثر مى گذارد وگرنه «صبح و عصر» در مورد ارواح و حركت آنها صحيح نيست و مثلا مى بايست تعبير مى فرمودند:

«لحظاتى از شب و روز ما را در آن بهشت بسر مى برند».

د» براى عينيت دادن به حديث فوق نقل رؤياى مادر يك شهيد خالى از لطف نيست :

مادر يكى از شهداى جنگ تحميلى پس از دفن شهيد خود هر شب جمعه را تا به صبح بر مزار شهيدش در قبرستان شهداء بيتوته مى كرد و پس از طلوع آفتاب روز جمعه به خانه بر مى گشت اين روش مدتى ادامه داشت تا اينكه اين كار بصورت يك عادت براى اين مادر شهيد شده بود و بسيارى از منسوبين نيز مى دانستند، تا اينكه آن زن خود بخود دست از اين كار برداشته بود. از او پرسيدند: خوابيدن در قبرستان را رها كردى ؟ گفت : شبى از شبها وقتى به خواب رفتم ، ديدم تمامى شهداى آن قبرستان ساكهاى مسافرتى خود را بسته و آماده مسافرت هستند، از فرزندم پرسيدم : آنها عازم كجا هستند؟

گفت : هر روز عصر به نجف اشرف و زيارت حضرت اميرالمؤ منينعليه‌السلام مى رويم و صبح بر مى گرديم و اينها عازم نجف اشرف هستند.

گفتم : مگر شما همراه آنها نمى روى ؟

گفت : خير.

گفتم : چرا؟

گفت : مهمان دارم ، بايد براى احترام او در حضورش باشم

گفتم : مهمانت كيست ؟

گفت : شما

گفتم : من ؟!

گفت : بلى و از خواب بيدار شدم ، قدرى با خود فكر كردم و گفتم هرگز سزاوار نيست من در قبرستان بمانم و فرزندم از فيض زيارت حضرت اميرالمؤ منين محروم بماند. از اين رو تصميم گرفتم هر شب جمعه پس از زيارت اهل قبور، تا روز باقى است قبرستان را ترك كنم

اين رؤيا كه يكى از رؤياهاى صادق است بخوبى نشان مى دهد كه :

اولا: روز و شب و عصر و صبحى كه براى ما مشهود است براى اموات نيز به همان معنا متصور است

ثانيا: همان گونه كه در حديث آمده «ارواح مؤ منين روزها در مكانى و شبها در مكانى ديگر بسر مى برند» ولى در اين رؤيا سخن از مهاجرت به نجف اشرف و زيارت حضرت اميرالمؤ منينعليه‌السلام در شب است و از طرفى در حديث ديگر محل بيتوته ارواح مؤ منين را بهشت معرفى نموده اينها منافاتى با هم ندارند؛ چون ممكن است بهشت مغرب زمين در حقيقت همان وادى السلام معروف باشد كه روايات آينده نيز به آن تصريح دارد. و به هر حال مقصود جابجائى ارواح در شب و روز است كه بر آنها نيز متصور است

٣- على بن ابراهيم قمى در تفسير آيه ٤٦ از سوره مباركه غافر آورده است :

النار يعرضون عليها غدوا عشيا، قال ذلك فى الدنيا قبل القيامه ، و ذلك ان فى القيامه لايكون غدوا و لا عشيا، لان الغدو والعشاء انما يكون فى الشمس و القمر، وليس فى جنان الخلد ونيرانها شمس ولاقمر. قال : وقال رجل : لابى عبداللهعليه‌السلام ما تقول فى قول الله عزوجل «النار يعرضون عليها غدوا و عشيا»؟ فقال ابو عبداللهعليه‌السلام : ما يقول الناس فيها؟ فقال : يقولون : انها فى نار الخلد وهم لايعذبون فيما بين ذلك» فقالعليه‌السلام : فهم من السعداء، فقيل له : جعلت فداك فكيف هذا؟ فقالعليه‌السلام : انما هذا فى الدنيا، فاما فى نار الخلد فهو قوله تعالى : «ويوم تقوم الساعه ادخلوا آل فرعون اشد العذاب»(٢٦)

اينكه خداوند در مورد فرعون و همراهان او فرموده : «آتش صبح و شام بر آنها عرضه مى شود مربوط به دنيا و قبل از برپائى قيامت است {يعنى عالم برزخ } زيرا روز قيامت صبح و شام ندارد، چون صبح و شام مربوط به ماه و خورشيدى است و در بهشت و جهنم قيامت ، ماه و خورشيدى وجود ندارد. سپس مى گويد: شخصى از حضرت پرسيد: معناى اين آيه شريفه كه خدا فرموده : «شب و روز آتش بر آل فرعون عرضه مى شود» چيست ؟ حضرت سؤ ال فرمودند: اهل سنت درمورد آيه چه مى گويند؟ جواب داد: آنها معتقدند مقصود آتش جهنم است و ارواح در عالم برزخ عذاب نمى شوند. حضرت فرمودند: «ارواحى كه در عالم برزخ عذاب نمى شوند ارواح اهل سعادت هستند» شخصى پرسيد: پس معناى آيه چيست ؟ حضرت فرمودند: «عرضه كردن آتش به آنها هنگام شب و صبح مربوط به دنيا {و پس از مرگ } است ، اما در مورد آتش جهنم خداوند در ذيل همين آيه فرموده است : «وقتى قيامت برپا شود آل فرعون را داخل عذاب سخت خواهيم نمود».

نكته اى كه در كلام مرحوم على بن ابراهيم قابل توجه است اين است كه : وى خواسته وجود شب و روز در عالم برزخ را ثابت نمايد و تلويحا فهمانده : طلوع و غروب خورشيد بر آن عالم يك امر طبيعى است

٤- حديث ديگرى از حضرت امام صادقعليه‌السلام منقول است كه داراى ابعاد مختلفى است ولى ما همان قسمت از حديث را كه مربوط به بحث است ذكر مى كنيم :

... فالمؤ من ينتقل روحه من جسده الى مثل جسده فى الصوره فيجعل فى جنات من جنان الدنيا، يتنعم فيها الى يوم الماءب ، والكافر ينتقل روحه من جسده الى مثله بعينه و يجعل فى نار فيعذب بها الى يوم القيامه(٢٧)

امام صادقعليه‌السلام در اين قسمت از حديث فرموده اند: «مؤ من وقتى بميرد روحش به جسد ديگرى كه مثل همين جسد دنيائى اوست منتقل مى شود و تا روز قيامت در باغهائى از باغهاى دنيا هستند و از نعمتهاى خداوند بهره مند خواهند بود، و كافر هم روحش به جسد ديگرى كه شباهت با بدن دنيائى او دارد منتقل مى شود و تا روز قيامت به عذاب خداوند معذب خواهد بود».

در ارتباط با احاديث فوق نكات زير قابل توجه است :

الف» از اينكه حضرت فرمودند: «و تا روز قيامت در باغهائى از باغهاى دنيا هستند و از نعمتهاى خداوند بهره مند خواهند بود» بدليل جمله اى كه در ابتداء حديث است و اين سؤ ال را تشكيل مى دهد: «از حضرت در مورد كسانى كه مى ميرند و از اين دنيا مى روند، روحشان كجا مى رود سؤ ال شد» معلوم مى شود مقصود از باغهاى دنيا، باغهاى دنيا در عالم برزخ است

ب» از آيات سوره هاى «بقره ، اعراف و طه» كه در مورد بهشت حضرت آدمعليه‌السلام نازل شده به انضمام روايات مربوط به آن استفاده مى شود، بهشتى كه آن حضرت در آن بوده و با همين خورشيد و ماه روشن مى شود غير از بهشت برزخى است كه مورد بحث ماست ، و ما از آوردن حديث اول اين فصل نخواسته ايم استفاده كنيم آن بهشت و اين بهشت يكى هستند، بلكه مقصود يكى بودن خورشيد و ماه اين عالم و آن بهشت بوده

ج» نكته سوم اين است كه : حضرت صادقعليه‌السلام به وجود قالب مثالى تصريح فرموده كه روح انسانى پس از خارج شدن از اين بدن به بدنى كه در خور عالم برزخ است حلول مى كند و ادامه حيات مى دهد.

احاديث فراوان ديگرى نيز وجود دارد كه اين موضوع (اينكه عالم برزخ در همين دنياست و از نور خورشيد و ماه همين عالم بهره مى گيرد) را تاءكيد مى كند ولى چون هدف اصلى آنها موضوع ديگرى است ، در طول مباحث كتاب مورد دقت نظر قرار خواهند گرفت اين احاديث به مناسبتهاى مختلف ، سخن از طلوع و غروب خورشيد، يا طلوع فجر صادق و... به ميان آورده و تلويحا معلوم مى كند «طلوع خورشيد، طلوع ماه ، طلوع فجر» بر برزخيان مؤ ثر و مشهود است و آنها نيز مثلا در روز ما، يك حالت و در شب ما يك حالت ديگر دارند.

از باب مثال در حديثى آمده است : «اگر اموات خود را قبل از طلوع خورشيد زيارت كنيد كذا مى شود و اگر بعد از طلوع خورشيد زيارت كنيد فلان مى شود و مطالب ديگرى از اين قبيل برداشت ما از اين احاديث اين است كه چون طلوع و غروب خورشيد و ماه بر عالم برزخ مؤ ثر است پس ‍ عالم برزخ جز و همين عالم (دنيا) است ولى از نظرها غايب است

فصل سوم : ارواح اموات كجا هستند؟

همان گونه كه انسانها در دنيا از نظر اعتقاد و عمل ، به اقسام زير تقسيم مى شوند:

١- مسلمان و مؤ من

٢- كافر و مشرك و ظالم

٣- مستضعف

به همين نسبت ارواح اموات نيز در عالم برزخ سه دسته اند:

١- ارواح مؤ منين

٢- ارواح كفار، مشركين و ظالمين

٣- ارواح مستضعفين و افراد و اطفالى كه قبل از رسيدن به بلوغ از دنيا مى روند. ما در اين فصل در مقام بيان حالات هر يك از اين سه دسته و اينكه آنها در كجا هستند و عالم برزخ را چگونه مى گذرانند هستيم

١ - ارواح مؤ منين كجا هستند؟

در اين مورد كه ارواح مؤ منين در كجاى عالم برزخ بسر مى برند و آيا جا و مكان آنها از غير مؤ منين جداست ، يا اينكه همگى در يك سرزمين هستند و با هم نشست و برخاست دارند رواياتى از طريق اهل بيت عصمت و طهارتعليه‌السلام رسيده ، ما براى آگاهى عموم و با رعايت اختصار و پرهيز از تكرار به تعدادى از آنها اشاره مى كنيم :

١- مرحوم شيخ كلينى در كتاب كافى به نقل از سهل بن زياد آورده است :

عده من اصحابنا، عن سهل بن زياد، عن الحسن بن على ، عن احمد بن عمر، رفعه عن ابى عبداللهعليه‌السلام قال : قلت له : ان اخى ببغداد و اخاف ان يموت بها، فقالعليه‌السلام ما تبالى حيثما مات اما انه لايبقى مؤ من فى شرق الارض و غربها الا حشر الله روحه الى وادى السلام قلت له : واين وادى السلام ؟ قالعليه‌السلام : ظهر الكوفه ، اما انى كانى بهم حلق حلق قعود يتحدثون(٢٨)

مردى به حضرت صادقعليه‌السلام گفت : برادرى دارم كه در بغداد زندگى مى كند و مى ترسم در همان شهر بميرد. حضرت فرمودند: غمى به خود راه مده از اينكه ، چه كسى ، كجا مى ميرد، هرگاه مؤ منى در شرق و يا غرب عالم بميرد خداوند روح او را به وادى السلام منتقل مى كند. آن مرد سؤ ال كرد: وادى السلام كجاست ؟

حضرت فرمود: پشت كوفه بيابانى است معروف به وادى السلام ، ارواح مؤ منين دسته دسته اطراف و گرداگرد هم مى نشينند و با هم سخن مى گويند.

٢- باز در همان كتاب به نقل از حبه عرنى آورده است كه گفت :

٢ - ارواح كفار كجا هستند؟

... عن حبه العرنى قال خرجت مع امير المؤ منينعليه‌السلام الى الظهر، فوقف بوادى السلام كانه مخاطب لاقوام فقمت بقيامه حتى اعييت ، ثم جلست حتى مللت ، ثم قمت حتى نالنى مثل ما نالنى اولا، ثم جلست حتى مللت ، ثم قمت و جمعت ردائى ، فقلت : يا اميرالمؤ منين ، انى قد اشفقت عليك من طول القيام فراحه ساعه ، ثم طرحت الرداء ليجلس عليه فقال لى : ياحبه ، ان هو الا محادثه مؤ من او مؤ انسته ، قال : قلت : يا اميرالمؤ مين و انهم لكذلك ؟ قال نعم ، ولو كشف لك لراءيتهم حلقا، حلقا محتبين يتمادثون ، فقلت : اجسام او ارواح ؟ فقال : ارواح و ما من مؤ من يموت فى بقعه من بقاع الارض الا قيل لروحه : الحقى بوادى السلام ، و انها لبقعه من جنه عدن(٢٩)

به همراه حضرت اميرالمؤ منينعليه‌السلام به خارج از شهر كوفه رفتيم ، وقتى به وادى السلام رسيديم حضرت توقف كردند و مثل اينكه عده اى را مخاطب قرارداده و با آنها سخن مى گويند ايستادند. من مدتى ايستادم تا خسته شدم ، گويا حضرت هنوز با آنها سخن مى گفتند، نشستم ، از نشستن هم خسته شدم ، دوباره برخاستم و مدتى ایستادم تا اينكه ملول شدم و براى مرتبه دوم نشستم ، آنقدر نشستم كه باز خستگى بر من غلبه كرد، اين بار برخاستم و عبايم را كه براى نشستن روى زمين پهن كرده بودم جمع كردم و چون خيلى خسته شده بودم صدا زدم كه : اى امير المؤ منين ، من براى شما ناراحتم ، لحظه اى بنشينيد، اين بگفتم و عباى خود را پهن كردم كه حضرت روى آن بنشينند.

حضرت فرمودند: اى حبه ، اين ايستادن من با آنها {ارواح مؤ منين } يك لحظه انس و سخن كوتاهى بود. پرسيدم : اى اميرالمؤ منين واقعا چنين است ؟ فرمودند بلى اگر پرده از جلو چشمانت كنار رود خواهى ديد آنها گروه ، گروه و حلقه ، حلقه اطراف هم با حالت خضوع و خشوع نشسته اند و با هم سخن مى گويند. پرسيدم : جسمند يا روح ؟ فرمودند: روح هستند(٣٠)

و سپس فرمود: هر مؤ منى كه از دنيا مى رود به روح او گفته مى شود: به ارواح ديگر مؤ منان در وادى السلام ملحق شو، او نيز به جمع آنها مى پيوندد، و اين وادى السلام قطعه اى از بهشت برين است».

دو حديث فوق بر مطالب زير دلالت دارند:

الف» ارواح مؤ منين پس از رفتن از دنيا در مكانى كه مناسبت با اعمال و كردار آنها داشته جمع مى شوند و با هم حشر و نشر دارند.

ب» جائى كه براى اجتماع ارواح مؤ منين به عنوان عالم برزخ تعيين شده وادى السلام است وادى السلام بيابانى است در جنوب كوفه كه فعلا مدفن مولاى متقيان على بن ابيطالبعليه‌السلام و كلاشهر نجف اشرف در آن واقع است و به نظر حقير اين بيابان از سمت غرب كربلا و كاظمين و بغداد و شايد هم در امتداد رود فرات تا كنار مرز سوريه ادامه داشته باشد.

ج» نظر به مفاد حديث دوم ، اين قسمت از زمين بعنوان قطعه اى از بهشت معرفى شده و طبيعى است بنا به تعبير حضرت اميرالمؤ منينعليه‌السلام : اگر پرده از جلو چشمها كنار رود همه اين بيابان سر سبز و خرم و داراى انواع درختهاى ميوه در غير فصل ديده خواهد شد. درست به همان صورت كه (به نقل مرحوم محدث قمى و ديگران) حاج على بغدادى در مصاحبت با حضرت ولى عصر (عج) در راه بغداد به كاظمين مشاهده كرده و پس از متنبه شدن متوجه مى شود بارها از اين راه رفت و آمد كرده و هيچ گاه اين باغات ميوه ، آنهم در غير فصل را نديده است

د» كلام حبه عرنى اين بود كه : «به همراه حضرت اميرعليه‌السلام از كوفه خارج شديم و در پشت كوفه به وادى السلام رسيديم و...».

توجه داريم كه حبه عرنى در قيد حيات بوده و اين قضيه را هم در بيدارى مشاهده كرده و نقل مى كند، و اين كوفه و وادى السلام هم ، روى همين زمين و زير همين آسمان قرار دارند و از همين خورشيد و ماه نور مى گيرند، پس ‍ جهان برزخ جزء همين عالم است گر چه از عوالم غيب است و از نظرها دور.

٣- مرحوم مجلسىرحمه‌الله در بحار الانوار به نقل از محاسن آورده است :

ابن محبوب ، عن ابراهيم بن اسحاق قال : قلت لابى عبداللهعليه‌السلام اين ارواح المؤ منين ؟ فقال : ارواح المؤ منين فى حجرات فى الجنه ، ياكلون من طعامها و يشربون من شرابها، ويتزاورون فيها، و يقولون : ربنا اقم لنا الساعه لتنجز لنا ما وعدتنا...(٣١)

ابراهيم بن اسحاق گفت : از حضرت صادقعليه‌السلام پرسيدم : ارواح مؤ منين كجا هستند؟ فرمود: ارواح مؤ منين در اطاقهائى در بهشت بسر مى برند، از خوردنيهاى آن مى خورند و از آشاميدنيهاى آن مى آشامند، به زيارت يكديگر مى روند و از احوال هم جويا مى شوند و اين سخن را بر زبان دارند كه : «خدايا قيامت را برپا بگردان تا وعده هائى كه به ما داده اى تحقق پيدا كند».

مناسب مى بينم در عينيت دادن به حديث فوق به يك رؤياى صادق اشاره نمايم :

يكى از زنان معاود عراقى كه مادرش در عراق بسر مى برد پس از آنكه شوهر خود را از دست داده بود مى گفت : «حدود دو سال بود خبر از مادرم نداشتم ، شبى در خواب ديدم در محيط سر سبز و خرمى بودم ، درختهاى سبز و خرم ، سر به فلك كشيده و آبهاى زلالى در نهرهاى كوچك و بزرگ روان بود، ناگاه من خودم را در كوچه باغى ديدم كه از دو طرف كوچه انواع درختهاى ميوه سر بهم داده و يك زيبائى خاصى را به اين كوچه داده بودند و جوى آبى هم از كنار كوچه مى گذشت ، در اثناى رفتن در امتداد كوچه به درب باغى رسيدم با خود گفتم به داخل باغ نگاه كنم و از وضعيت داخل باغ باخبر شوم ، وقتى نگاه كردم يك محوطه سر سبز و خرم وسيعى را ديدم كه در كنار آن اطاقى وجود داشت و پرده اى درب اطاق را پوشانده بود، با خود گفتم خوشا به حال صاحب اين باغ ، ناگاه پرده عقب رفت ، مادرم را داخل اطاق ديدم جلو رفتم ، او را در بغل گرفتم ، و با او احوال پرسى كردم ، گفت مدتى است اين باغ را به من داده اند، و نام شوهرم را كه از دنيا رفته بود به زبان جارى كرد و گفت يك ساعت پيش اينجا بوده و هر چند روز يك مرتبه با من ملاقات مى كند. من از خواب بيدار شدم».

حقير از شنيدن اين رؤيا به اين دليل كه با حديث فوق مطابقت كامل دارد يقين كردم آن پير زال از دنيا رفته كه چند ماه بعد، يكى از دوستان عراقى كه همان پير زال را مى شناخت به ايران آمد، وقتى از احوال او جويا شديم معلوم شد حدود يك سال و چند ماه قبل از اين رؤيا از دنيا رفته است

٤- باز در همان كتاب به نقل از تفسير على بن ابراهيم از حضرت صادقعليه‌السلام آورده است :

... عن ابى عبداللهعليه‌السلام عن آبائه صلوات الله عليهم قال : كان فيما ساءل ملك الروم الحسن بن علىعليه‌السلام ان ساءله عن ارواح المؤ منين اين يكونون اذا ماتوا؟ فقال : تجتمع عند ضحره بيت المقدس فى ليله الجمعه(٣٢)

در سؤ الهايى كه پادشاه روم از حضرت امام حسن مجتبىعليه‌السلام كرده ، آمده است :

ارواح مؤ منين پس از آنكه از دنيا مى روند كجا خواهند رفت ؟ حضرت جواب دادند: شبهاى جمعه در اطراف سنگ معروف در بيت المقدس ‍ اجتماع مى كنند(٣٣)

درارتباط با دو حديث فوق (سوم و چهارم) توجه به مراتب زير لازم است :

الف» اينكه حضرت صادقعليه‌السلام در حديث سوم جايگاه ارواح مؤ منين را حجره هائى از بهشت و حضرت مجتبىعليه‌السلام نزد صخره بيت المقدس و حضرت امير المؤ منينعليه‌السلام در حديث دوم و نيز حضرت صادقعليه‌السلام در حديث اول ، وادى السلام معرفى فرموده اند هيچ منافاتى با هم ندارند زيرا كه :

اولا: امام مجتبىعليه‌السلام تجمع ارواح را در شب جمعه نزد صخره بيت المقدس تعيين فرموده و ائمه ديگر، مطلق و بطور كلى فرموده اند.

ثانيا: ممكن است تجمع آنها در بيت المقدس در پاسى از شب باشد.

ثالثا: ممكن است بيت المقدس نيز بدليل واقع بودنش در غرب نسبت به مدينه جزء وادى السلام باشد كه روى اين فرض مفاد چهار حديث ، يك چيز است

و رابعا: ممكن است مقصود اين باشد كه ارواح مؤ منين در عين حالى كه هر يك در بهشت عالم برزخ مكان مخصوصى دارند، در رفتن به اماكن مقدس ‍ مثل بيت المقدس ، نجف اشرف ، بيت الله الحرام ، حائر حسين بن علىعليه‌السلام و ديگر مشاهد مشرف آزاد باشند.

ب» از حديث سوم استفاده مى شود: اين گونه نيست كه ارواح مؤ منين هميشه اوقات گرد همديگر و در حال تجمع باشند، بلكه آنها هر يك جايگاه مخصوص (اطاقهائى در بهشت) دارند و در مواقع مخصوصى هم گاه در وادى السلام و گاهى در بيت المقدس و جاهاى ديگر تجمع مى كنند.

ج» اينكه در بعضى از آيات قرآن آمده است «شهيد زنده است و نزد خداوند روزى مى خورد» با توجه به اينكه شهيد يكى از مصاديق روشن مؤ من است در قرآن شريف از او نام برده شده و معناى زنده بودن و روزى خوردن او بنا به معناى حديث سوم ، همين است كه روح او در بهشت عالم برزخ متنعم به نعمتهاى خداوند است و همه مؤ منين در اين امر با شهداء شريك هستند.

د» از چهار حديث فوق و مجموع احاديثى كه در اين زمينه رسيده ، استفاده مى شود خداوند متعال براى مؤ منين كه بندگان صالح او در روى زمين هستند جايگاهى را كه با بهشت جاويدان شباهتى نه چندان دور دارد آفريده و ارواح آنها را پس از مرگ به آن منتقل مى گرداند. اين جايگاه كه «بهشت برزخى» نام گرفته گامى است بسوى مقام قرب الهى


3

4

5

6

7

8

9