انسان در عالم برزخ

انسان در عالم برزخ22%

انسان در عالم برزخ نویسنده:
گروه: کتابخانه عقائد

انسان در عالم برزخ
  • شروع
  • قبلی
  • 38 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 13319 / دانلود: 6321
اندازه اندازه اندازه
انسان در عالم برزخ

انسان در عالم برزخ

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

٢ - ارواح كفار كجا هستند؟

احاديثى كه در اين مورد رسيده بسيار است ما براى اختصار به دو حديث اكتفا مى كنيم

١- مرحوم مجلسى در بحار الانوار به نقل از محاسن آورده است :

ابن محبوب ، عن ابراهيم بن اسحاق قال : قلت لابى عبداللهعليه‌السلام ... فاين ارواح الكفار؟ فقال فى حجرات النار، ياكلون من طعامها، ويشربون من شرابها، و يتزاورون فيها، و يقولون : ربنا لاتقم لنا الساعه لتنجز لنا ما وعدتنا(٣٤)

ابراهيم بن اسحاق گفت از حضرت صادقعليه‌السلام پرسيدم : پس ارواح كفار كجا هستند؟ حضرت فرمود: آنها در حجره هاى آتش هستند، از خوردنيهاى آن مى خورند و از آشاميدنيهاى آن مى آشامند و يكديگر را ملاقات مى كنند و اين مناجات را به زبان دارند كه «خدايا قيامت را برپا مگردان تا آنچه براى ما (كفار) وعده داده اى تحقق نگيرد».

٢- و باز در همين كتاب به نقل از تفسير على بن ابراهيم از حضرت صادقعليه‌السلام آورده است :

عن ابى عبداللهعليه‌السلام عن آبائه صلوات الله عليهم قال : كان فيما ساءل ملك الروم الحسن بن علىعليه‌السلام ان ساءله عن ارواح الكفار اين تجتمع ؟ قالعليه‌السلام تجتمع فى وادى حضرموت وراء اليمن(٣٥)

در سؤ الاتى كه پادشاه روم از حضرت امام حسن مجتبىعليه‌السلام كرده ، آمده است : «... ارواح كفار كجا هستند؟ حضرت فرمود: آنها در بيابان حضرموت كه در پشت يمن است بسر مى برند».(٣٦)

در ارتباط با دو حديث فوق تذكر نكات زير لازم است :

الف» حديث اول اين بحث قسمتى از حديث سوم بحث قبل (ارواح مؤ منين كجاست) و حديث دوم نيز قسمتى از حديث چهارم همان بحث است ، ما براى اينكه كاملا مباحث از هم تفكيك شده باشد احاديث را با ذكر آدرس و مشخصات از هم تفكيك كرديم كه قهرا موجب تقطيع احاديث نيز شده است

ب» هر دو قسم از دو حديث مذكور نشان مى دهد: همان گونه كه ارواح مؤ منين در باغهاى عالم برزخ بسر مى برند و از نعمتهاى خداوند بهره مند هستند، ارواح كفار در گودالهائى از آتش در همان عالم بسر مى برند و در عذاب خداوند تا برپائى قيامت معذب خواهند بود.

از برخى احاديث استفاده مى شود نعمتهاى بهشت عالم برزخ نمونه اى از نعمتهاى خداوند در بهشت جاويدان و عذاب عالم برزخ نيز نمونه اى از عذابهاى او در عالم قيامت است و تا پايان عالم برزخ در آن معذب خواهند بود، با اين تفاوت كه ممكن است بر اثر خيرات و صدقاتى كه ديگران براى آنها در عالم دنيا مى دهند، عذاب از آنها برداشته شود و اهل بهشت گردند.

٣ - ارواح مستضعفين كجا هستند؟

دانستيم همان گونه كه انسان از نظر اعتقاد و عمل يا مؤ من است ، يا كافر و يا مستضعف ، به همين نسبت روح بشر نيز از نظر مقام و منزلت يكى از اين سه مرتبه را دارد، اينك پس از بيان جايگاه هر يك از مؤ منين و كفار در صدد بيان جايگاه ارواح مستضعفين در عالم برزخ هستيم ، ولى از اين جهت كه معناى مستضعف در عرف جامعه ما معلوم نيست و يا به غلط آنرا به گونه ديگرى معنا كرده اند لازم مى دانم ابتداء معناى مستضعف را از ديدگاه ائمه معصومين بيان كنم آنگاه به جايگاه آنها در عالم برزخ مى پردازم

للّه للّه مستضعف از ديدگاه ائمهعليه‌السلام للّه للّه للّه

برخى احاديثى كه در بيان معناى مستضعف از ائمه معصومين رسيده بطور خلاصه به قرار زير است :

١- مرحوم كلينى در كتاب كافى به نقل از على بن ابراهيم آورده است :

عن على بن ابراهيم ، عن محمد بن عيسى ، عن يونس ، عن بعض اصحابه عن زراره قال : ساءلت ابا جعفرعليه‌السلام عن المستضعف ، فقال : هو الذى لايهتدى حيله الى الكفر فيكفر و لا يهتدى سبيلا الى الايمان ، لايستطيع ان يؤ من و لا يستطيع ان يكفر، فهم الصبيان و من كان من الرجال و النساء على مثل عقول الصيبان مرفوع عنهم القلم(٣٧)

زراره گفت : از حضرت امام باقرعليه‌السلام پرسيدم : مستضعف كيست ؟ حضرت فرمود: مستضعف به كسى گويند كه نه دليلى براى باطل بودن كفر دارد تا كافر شود و نه دليلى براى حقانيت ايمان تا مؤ من باشد، آنها مانند كودكان هستند كه دليلى براى حقانيت ايمان و بطلان كفر ندارند. زراره گفت : سپس ‍ حضرت فرمود: هر مرد و زنى كه عقلش كودكانه باشد و بر اثر نارسائى عقل دليلى براى حقانيت حق يا باطل بودن كفر نداشته باشد مستضعف است و تكليف از او برداشته است

٢- باز مرحوم كلينى در همان كتاب به نقل از زراره آورده است :

... قال : ساءلت ابا عبداللهعليه‌السلام عن المستضعف ، فقال : هم اهل الولايه ، فقلت اى ولايه ؟ فقال اما انها ليست بالولايه فى الدين و لكنها الولايه فى المناكحه و الموارثه و المخالطه ، و هم ليسوا بالمؤ مين و لا بالكفار و منهم المرجون لامر الله عزوجل(٣٨)

راوى حديث گفت : از حضرت صادقعليه‌السلام پرسيدم مستضعفين چه كسانى هستند؟ حضرت فرمودند: اينها اهل ولايت هستند!، رواى حديث مى گويد:{پيش خود گفتم چگونه اينها اهل ولايت هستند در حالى كه مستضعف اند؟؛ يعنى اگر اهل ولايت هستند پس چرا به آنها مستضعف گفته شده از اين رو} در مورد ولايت آنها از حضرت پرسيدم ، حضرت فرمودند: مقصودم آن ولايت كه شما نسبت به امامان داريد نبود، بلكه مى خواستم بگويم : مى توانيد با آنها در ازدواج ، ميراث و مصاحبت ، همبستگى داشته باشيد{و اگر همان ولايتى را كه شما داريد آنها هم داشتند مؤ من بودند در صورتى كه } آنها نه مؤ من هستند و نه كافر، اينها در روز قيامت كارشان بستگى به خواست خدا دارد.

٣- در پاورقى ص ٤٠٤ ج ٢ كافى در شرح كلمه «مستضعفين» آورده اند:

المستضعف عند اكثر الاصحاب من لايعرف الامام ولا ينكره ولا يوالى احدا بعينه و قال ابن ادريسرحمه‌الله : هو من لايعرف اختلاف الناس فى المذاهب و لا يبغض اهل الحق على اعتقادهم

مستضعف درنظر اكثر علماء شيعه كسى است كه : امام بحق را نشناخته باشد و آن كسى را هم كه مردم بعنوان امام بحق معرفى مى كنند رد نمى كند ولى خودش احدى را بعنوان امام قبول نكرده است ابن ادريس هم {كه يكى از علماء معروف شيعه است } مى گويد: مستضعف كسى است كه نتواند بفهمد پنج مذهب چه فرقى با هم دارند و در ضمن با هيچ يك از آنها مخالفتى ندارد.

فرق حديث اول با حديث دوم اين است كه در حديث اول سخن از اسلام و كفر است ؛ يعنى آنكه بطور كلى دليلى بر صحت هيچ يك از ايمان و كفر ندارد و راهى را انتخاب نكرده است مستضعف است ولى در حديث دوم سخن از اسلام و ايمان است ؛ آنكه اسلام اختيار كرده ولى براى صحت هيچ يك از مذاهب پنج گانه دليلى ندارد، مسلمان است نه شيعه ،نه حنفى ، نه حنبلى ، نه مالكى و نه شافعى ، فقط مسلمان است و اگر از او بپرسيم : چه مذهبى را قبول دارى ؟ مى گويد: فرقى ندارد، همه مسلمان هستند، همه گوينده لا اله الا الله هستند، همه به يك قبله نماز مى خوانند، قرآن همه يكى است و... من ديگر اين گروه گرائى ها را نمى توانم بفهم

حسب فرمايش امام صادقعليه‌السلام اينها مستضعف هستند. و به نظر حقير هر دو حديث يكى است ؛ زيرا هر دو به يك چيز اشاره دارند و آن اينكه هر كس ‍ بين خود و خدا راهى براى رسيدن به حق پيدا نكند و حق را نيابد مستضعف است ، چه اينكه بين اسلام و كفر سر گردان باشد كه معناى حديث اول است و يا نسبت به اصل اسلام ، مسئله اى ندارد ولى در انتخاب يكى از مذاهب آن مانده است كه معناى حديث دوم است

٤- همچنان در كتاب كافى به نقل از ابى بصير آورده است كه :

... عن ابى عبداللهعليه‌السلام قال : من عرف اختلاف الناس فليس ‍ بمستضعف وفى خبر آخر: عن ابى الحسن موسىعليه‌السلام قال ساءلته عن الضعفاء؟ فكتب الى : الضعيف من لم ترفع اليه حجه ولم يعرف الاختلاف ، فاذا عرف الاختلاف فليس بمستضعف(٣٩)

حضرت صادقعليه‌السلام فرمود: كسى كه فرق ميان مذاهب را بشناسد مستضعف نيست و در خبر ديگر از حضرت موسى بن جعفرعليه‌السلام در مورد مستضعف سؤ ال شده و حضرت در پاسخ مرقوم فرموده اند: مستضعف آن است كه دليل حقانيت حق به او نرسيده باشد و اختلاف مذاهب را نيز نفهمد، ولى اگر اختلاف مذاهب را درك كرد، مستضعف نيست

در اين دو حديث نيز ملاك مستضعف بودن را شناخت و عدم شناخت حق و باطل دانسته است ، مسلم است كه وقتى انسان علت اختلاف مثلا شيعه و سنى را شناخت ، طبيعى است كه حق و باطل را شناخته ، حال اگر به طرف حق قدم برداشت جزء مؤ منين ، و اگر به طرف باطل رفت جزء معاندين و دشمنان حق است ، و همچنين است اگر فرق ايمان و كفر را بداند. از اينرو امامعليه‌السلام در دو حديث آخر فرمودند: اگر فرق و دليل را بداند مستضعف نيست

بنابراين مقصود از «مستضعف» در بحث ما استضعاف مالى نيست تا خوانندگان محترم خيال كنند، فقراء نيز در عالم برزخ و قيامت حسابشان از مؤ منين جداست بلكه مقصود (همانگونه كه دانستيم) استضعاف فكرى است ؛ يعنى آن افرادى كه خواسته اند بفهمند ولى بر اثر عدم توان فكرى نتوانسته اند و نمى توانند بفهمند. كه اين صورت شامل افرادى مانند: ابله ، اطفال و نوجوانى كه هنوز به بلوغ نرسيده و علائم ايمان در او ظاهر نشده است مى شود.

لازم به تذكر است : آن كسانى كه بر اثر ايجاد جو مسموم نتوانسته اند بفهمند، عذرشان پذيرفته نيست زيرا قرآن شريف در اين ارتباط فرموده است :

( إِنَّ الَّذِينَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلَائِكَةُ ظَالِمِي أَنفُسِهِمْ قَالُوا فِيمَ كُنتُمْ قَالُوا كُنَّا مُسْتَضْعَفِينَ فِي الْأَرْضِ قَالُوا أَلَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللَّـهِ وَاسِعَةً فَتُهَاجِرُوا فِيهَا فَأُولَـٰئِكَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَسَاءَتْ مَصِيرًا ) (٤٠)

وقتى ملائكه ظالمين را قبض روح مى كنند از آنها مى پرسند: در چه موقعيتى بوديد كه به اين روز افتاديد؟ جواب مى دهند: ما در دنيا ضعيف واقع شده بوديم {يعنى در موقعيتى قرار گرفته بوديم كه نمى توانستيم انسان متدينى باشيم }، ملائكه مى پرسند: مگر زمين خدا وسعت نداشت ، چرا مهاجرت نكرديد تا از آن جوى كه براى شما پيش آورده بودند نجات پيدا كنيد؟ اين عذر پذيرفته نيست و جايگاه آنها جهنم است ، و بازگشت آنها به جايگاه بسيار بدى است

نوع ديگرى از مستضعفين وجود دارند كه به وسيله استكبار مستكبرين دربند كشيده شده اند و از اطاعت خداوند متعال غافل مانده اند. كه بر افراد با ايمان و هشيار هر عصر و زمان است آنها را از بندهاى استعمارگران برهانند. فرمان خداوند در قرآن شريف در اين ارتباط چنين است :

( وَمَا لَكُمْ لَا تُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّـهِ وَالْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالْوِلْدَانِ الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْ هَـٰذِهِ الْقَرْيَةِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا وَاجْعَل لَّنَا مِن لَّدُنكَ وَلِيًّا وَاجْعَل لَّنَا مِن لَّدُنكَ نَصِيرًا ) (٤١)

چرا در راه خدا و در راه آزادى مردان و زنان و فرزندانى كه تحت ستم مستكبران قرار گرفته و ضعيف واقع شده اند و فريادشان بلند است كه : خدايا ما را از اين سرزمينى كه مردمش ستمكارند نجات ده ، و براى ما از جانب خود ولى و ياورى مقرر فرما، جنگ نمى كنيد؟

با اين بيان معلوم شد: مقصود از مستضعف در اصطلاح قرآن و ائمه معصومينعليه‌السلام چيست و احاديثى كه در آينده مورد بحث قرار مى گيرد همين عده را شامل مى شود.

ما در اين ارتباط كه وضعيت مستضعفين در عالم برزخ چگونه است به يك حديث اكتفا مى كنيم :

مرحوم كلينى در كافى به نقل از ضريس آورده است :

... قال : قلت (لابى جعفرعليه‌السلام ) اصلحك الله فما حال الموحدين المقرين بنبوه محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم من المسلمين المذنبين الذين يموتون وليس لهم امام ولايعرفون ولايتكم ؟ فقالعليه‌السلام : اما هولاء فانهم فى حفرتهم لايخرجون منها، فمن كان منهم له عمل صالح ولم يظهر منه عداوه فانه يخدله خد الى الجنه التى خلقها الله فى المغرب فيدخل عليه منها الروح فى حفرته الى يوم القيامه فيلقى الله فيحاسبه بحسناته و سيئاته ، فاما الى الجنه و اما الى النار، فهؤ لاء موقوفون لامر الله و كذلك يفعل الله بالمستضعفين والبله والاطفال و اولاد المسلمين الذين الم يبلغوا الحلم فاما النصاب من اهل القبله فانهم يخدلهم خد الى النار التى خلقها الله فى المشرق ، فيدخل عليهم منها اللهب والشرر والدخان وفوره الحميم الى يوم القيامه ، ثم مصير هم الى الحميم ، ثم فى النار يسجرون ، ثم قيل لهم : اينما كنتم تدعون من دون الله ؟ اين امامكم الذى اتخذتموه دون الامام الذى جعله الله للناس اماما.(٤٢)

به حضرت باقرعليه‌السلام گفتم : حال مسلمانانى كه نبوت رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ را قبول دارند ولى به امامت امامى از امامان ايمان ندارند، و ولايت شما اهل بيت را قبول ندارند چگونه است ؟ حضرت اينها را به دو قسم تقسيم نموده و چنين فرمودند:

آنهائى كه اعمال صالح داشته اند و عداوتشان نسبت به ما ظاهر نشده باشد خداوند آنها در قبرشان محبوس مى فرمايد و تا روز قيامت از آنجا خارج نمى شوند، نهايتا (بپاس اعمال صالحى كه انجام داده اند) خداوند متعال يك روزانه اى از همان بهشتى كه گفتيم در مغرب آفريده است به قبر آنها باز مى كند تا هواى تازه و بوى خوش و نسيم هاى لطيف به آنجا بوزد و به اين سبب در آسايش و استراحت بسر برند، و چون روز قيامت شود و خدا را ملاقات كنند، خداوند به حساب آنها رسيدگى فرمايد. يا اهل بهشتند و يا اهل جهنم ، امر اينها بستگى به فرمان خداوند دارد و به هر نحوى او صلاح بداند همان است آنگاه فرمود: حال مستضعفين و افراد ابله و اطفال و فرزندان مسلمانان كه قبل از بلوغ مرده اند نظير همين افراد است

و دسته دوم را چنين توضيح دادند: اما اگر نسبت بما اهل بيت عدوات نشان داده باشند، خداوند اينها را در قبرشان محبوس مى فرمايد و تا روز قيامت از آن خارج نمى شوند. نهايتا خداوند روزنه اى از همان جهنمى كه گفتيم در مشرق آفريده به قبر آنها باز مى كند و زبانه هاى آتش سوزان و دود جهنم و فوران آبهاى داغ آنرا از اين روزنه به آنها مى رساند و پس از برپائى قيامت آنها را به جهنم مى برند و به آنها گفته مى شود: كجاست ، آن امامى كه براى خود انتخاب كرده بوديد و چرا به آن امامى كه خداوند او را امام و پيشواى مردم قرار داده بود توجه نمى كرديد.

گرچه اين قسمت از حديث ضريس كه در اين مورد نقل كرديم در ارتباط با ارواح مسلمانان غير شيعه (سنى هاى متعارف و سنى هاى ناصبى) است ، ولى مقصود ما همان جمله امامعليه‌السلام است كه فرمود:

«حال مستضعفين و افراد ابله و اطفال و فرزندان مسلمانى كه قبل از بلوغ مى ميرند نظير دسته اول است».

پس در حقيقت خداوند در عالم برزخ ، روح مستضعفين ، و روح انسانهاى ابله ، و روح آنهائى كه در كودكى مرده اند، و روح نوجوانانى كه قبل از رسيدن به تكليف از دنيا رفته اند را در قبرهايشان نگه مى دارد و از آن روزنه مخصوص بوى خوش و نسيم بهشت براى آنها مى فرستد و تا روز قيامت به همين منوال بر آنها خواهد گذشت ، و حساب آنها در روز قيامت با خداست(٤٣)

در ارتباط با حديث ضريس توجه به نكات زير خالى از لطف نيست : الف» حديث از نظر سند صحيح است و عمدتا معنا و مفهوم آن در ارتباط با عامه است كه «عالم برزخ» را به چه كيفيتى خواهند گذرانيد، و گفتيم آنها به دو قسم تقسيم شده و حالات و وضعيت هر يك بطور كامل بيان شد.

ب - خصوصيتى كه اين حديث از آن برخوردار است ، اين است كه مى فهماند اين گونه نيست كه روح همه مردگان پس از مردن در پرواز باشد و به هر جا كه بخواهد برود و هر بهره اى بخواهد ببرد. بلكه يك قسم از ارواح گرچه مسلمان باشند ولى در عين حال در حفره و يا قبر زندانى هستند و فقط بوى خوش و نسيم لطيف بهشت برزخى را استشمام مى كنند، بخلاف ارواح مؤ منين عالى رتبه كه با اذن و اجازه اى كه به آنها داده شده در وسعت زايد الوصفى قرار دارند و جاهاى زيادى مى روند و نظارت و اشرافى نيز خواهند داشت

ج - موضوعى كه در اين حديث و احاديث گذشته و بسيارى از احاديثى كه در آينده در مورد آنها بحث مى شود كلمه «حفره و قبر» است ، ما بحث پيرامون اين دو كلمه را به فصل چهارم موكول مى كنيم

فصل چهارم : مقصود از حفره و قبر چيست موضوعى كه در حديث «ضريس كناسى» در ارتباط با وضعيت مستضعفين در عالم برزخ قابل توجه است ، كلمه «حفره» مى باشد، اين كلمه در اين حديث و كلمه «قبر» در احاديث ديگرى كه در اين كتاب مورد استفاده قرار گرفته بكار رفته و بحث پيرامون آن ، بحث قابل توجهى است

در حديث رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در مورد معناى برزخ نقل كرده ايم آمده است «من براى شما در عالم برزخ مى ترسم ، سؤ ال شد: برزخ چيست ؟ فرمودند: قبر است تا هنگام مرگ» در حديث نبوى ديگرى آمده است : «قبر يا گودالى از جهنم و يا باغى از باغهاى بهشت است»

در حديث اول از فصل پنجم در بخش دوم در ص ١٤٥ به نقل از حضرت صادقعليه‌السلام آمده است «نماز و روزه و حج و ساير صدقاتى كه براى مؤ من داده مى شود داخل قبرش مى شود» و در حديث دوم از بند «د» در همان فصل از امام صادقعليه‌السلام آمده است : «وقتى به نيت از دنيا رفته اى صدقه دهند خداوند به جبرئيل دستور مى دهد: هفتاد هزار ملك به سوى قبر او گسيل كنند و هر كدام طبقى از نعمتهاى بهشتى را براى او به قبر او حمل كنند» و از رسول خداستصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم كه در حديث ديگر فرموده اند: «كه اگر نماز وحشت براى مرده بخوانيد خداوند از همان لحظه هزار ملك حوله و لباس بدست را به قبر او مى فرستد و قبر او را تا روز قيامت وسيع مى فرمايد و ...» و ده ها حديث ديگر از اين قبيل

لازم است دانسته شود آيا مقصود از «حفره و قبر» كه در احاديث ذكر شده ، به راستى همان قبر و گودالى است كه مردم را هنگام مرگ در آن دفن مى كنند و يا مقصود چيز ديگر است ؟ اگر مقصود همين قبر و همين گودال است ، جواب سؤ الات زير چيست ؟

الف» كسانى كه در دريا مى ميرند و امكان بيرون آوردن و دفن كردن آنها در زمين نيست و با بستن چيز سنگينى به بدن آنها بايد به قعر دريا فرستاده شوند كه در حقيقت طعمه حيوانات دريائى مى شوند. چگونه (طبق احاديث رسيده) هر عصر از قبرهايشان خارج مى شوند و شب را در بهشت سپرى مى كنند و صبح مجددا به حفره هايشان مراجعت مى كنند؟ چگونه خداوند خيرات و صدقات را به قبر آنها مى فرستد در صورتى كه آنها طعمه حيوانات دريائى شده اند؟ چگونه قبر آنها را وسيع مى گرداند در حالى كه آنها قبر ندارند و...

ب» آنهائى كه در آتش سوزى مى سوزند و خاكستر آنها بر باد فنا مى رود و قبرى براى آنها تصور نمى شود و در حقيقت هيچ اثرى از آنها باقى نمى ماند، چگونه از قبرهايشان خارج مى شوند و شبها را در بهشت بسر مى برند و صبح مجددا به قبر خود باز مى گردند؟ و چگونه خداوند خيرات و صدقات را به قبر آنها مى فرستد؟ و چگونه قبر آنها را وسيع مى كنند؟

ج» بغير از قبور انبياء و اوصياء و علماء و صلحاء (كه نبايد معدوم شوند) قبور ديگران كه پس از گذشت زمان مخروبه مى شوند و احيانا داخل شهرها قرار مى گيرند. و يا در حفارى هاى ساختمانى بطور كلى نابود مى شوند، صاحبان آنها چگونه از گودالهايشان خارج مى شوند و شبها را در بهشت مى گذرانند و صبح مجددا به قبر خود مراجعت مى كنند؟ و به كدام قبر مراجعت مى كنند؟ و چگونه خيرات و صدقات به قبر آنها مى فرستند و كدام قبر؟ و چگونه قبر آنها وسيع مى شود؟

د» قبرستانهائى كه مجددا احياء مى شوند و چه بسا مجددا در همان قبر، مرده ديگرى را دفن مى كنند چگونه ؟

ه» هندوها و برخى اقوام و ملل كه پس از مرگ ، بدنشان سوخته مى شود و چه بسا خاكستر آنرا بر باد مى دهند چگونه در قبرهاى خود تا روز قيامت عذاب مى شوند، و كدام قبر؟

و» معناى «وسعت قبر» كه در بعضى روايات و دعاها وجود دارد به چه معناست ؟ آيا همين قبر گشاد مى شود؟ اگر همين قبر گشاد مى شود پس ‍ سرنوشت قبرهاى اطراف چه مى شود؟ آيا آن قبرها تنگ مى شود و يا آن قبرها بجاى ديگر منتقل مى شوند؟ و اگر قبرهاى هم جوار تنگ مى شوند، در صورتى كه آن قبر نيز، قبر مؤ من باشد بى عدالتى در حق او نيست ؟ و اگر قبر هم جوار را به جاى ديگر منتقل مى كنند آيا محدوده قبرستان تغيير مى كند؟ اگر محدوده قبرستان تغيير مى يابد پس چرا معلوم نيست ؟و...

ز» اين قبرى كه به حسب روايات «يا باغى از باغهاى بهشت و يا گودالى از گودالهاى جهنم است» اگر مقصود، همين قبر و حفره است چگونه ممكن است اين قبر با اين طول و عرض و عمقى (١٧٥*٤٠*٤٠سانتيمتر) كه دارد باغى از باغهاى بهشت ، با آن همه درختهاى سر به فلك كشيده و ميوه هاى رنگارنگ و در غير فصل و نهرهاى جارى از شير، عسل مصفى و ديگر مايعات باشد؟ و يا گودالى از گودالهاى جهنم با آن همه عذابها و مار و مورها و... باشد؟

اينها نمونه هائى از سؤ الاتى است كه در مورد اين گونه احاديث مطرح است و نبايد بدون جواب بماند. از طرفى ، صرف نظر از اينكه روايات وارده از جهت سند و پيوستگى با ائمه معصومينعليه‌السلام قابل توجه هستند، از مجموع احاديثى كه در اين مورد رسيده و در حد تواتر معنوى است ، صدور آنها از ائمهعليه‌السلام انكار ناپذير و بدون شك و ترديد است پس نيازمند جواب و توجيه صحيح در اين مورد هستيم

اگر بعنوان جواب گفته شود: قدرت خداوند متعال بالاى همه اين تصورات است ، و از قدرت خدا به دور نيست كه در همين قبر با همان عرض و طول و عمقى كه گفتيد، درختهاى سر به فلك كشيده را جاى دهد و...

جوابش همان حديثى است كه گفته اند: «شخصى از امام صادق يا امام باقرعليه‌السلام پرسيد: خداوند قادر است اين دنيا را با همين حجمى كه دارد داخل تخم مرغ كند بدون اينكه دنيا كوچك شود و تخم مرغ بزرگ ؟ حضرت جواب دادند: اين كار از محالات (عقلا نشدنى) است و قدرت خداوند به محالات تعلق نمى گيرد»

ما مى گوئيم : اين هم نشدنى است و مسلما معناى «قبر و حفره» چيز ديگر است و آن اينكه :

بوسيله مشاهدات عينى ، ديده و دانسته ايم كه انسان را پس از مردن در يك گودالى با ابعاد حداكثر ٥٠ * ٥٠ * ٢٠٠ سانتيمترى به اسم قبر قرار مى دهند و اطراف و روى آنرا محكم مى كنند تا هم جسد وى از دست رسى حيوانات وحشى مصون بماند و هم بوى تعفن آن به بيرون قبر نفوذ نكند و مردم از بوى آن دچار امراض گوناگونى نگردند.

باز بوسيله مشاهدات عينى ديده و دانسته ايم كه اين بدن پس از مدتى در آن گودال مى گندد و پوست و گوشت آن در اسرع وقت از بين مى رود و بعد از زمانهاى زيادى استخوانهاى آن نيز از بين مى رود و اگر قبر را بشكافيم چيزى بصورت اسكلت انسان در آن مشاهده نخواهيم كرد.

به اين مناسبت بياد داستانى در مدينه افتادم : در سال ٦١ در ضمن زيارت حج و قبر مطهر حضرت خاتم الانبياءصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به فكر زيارت قبر عبدالله بن عبدالمطلب پدر حضرت رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم افتادم با يكى از دوستان سراغ گرفتيم تا به محلى كه آدرس داده بودند رسيديم ، اثرى از قبر و ساختمان نيافتيم از پيرمردى كه در آن حدود منزل داشت سؤ ال كرديم ، نقطه اى را به ما نشان داد و گفت : اينجا بود. ولى چون چند سال پيش از طرف حكومت قبر را شكافتند و چيزى در آن نبود بقعه را خراب كردند و جزء ميدان انداختند و به هر حال با مشاهدات عينى براى ما مسلم شده اگر مثلا پس از هزار سال قبرى را بشكافند اثرى از مرده اى كه در آن گذاشته اند نيست البته بغير از قبور انبياء و ائمهعليه‌السلام و اولياء و بندگان صالح خدا كه جسدشان همان گونه سالم مى ماند و در مواردى هم مشاهده شده و تاريخ هم نقل نموده است

حال با توجه به آن سؤ الات بدون پاسخ و اين مشاهدات و تجربيات به اين يقين رسيده ايم كه مقصود ائمهعليه‌السلام از حفره و قبر همين گودال با آن ابعادى كه گفتيم نيست بلكه مقصود آن «جايگاه مخصوص انسان در عالم برزخ» است با اين توضيح كه :

با عنايت به آيه شريفه( يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُم مِّن ذَكَرٍ وَأُنثَىٰ وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّـهِ أَتْقَاكُمْ إِنَّ اللَّـهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ ) (گرامى ترين شما در پيشگاه خداوند متقى و پرهيزگارترين شما هستيد) هر يك از بندگان نزد خداوند، در ماوراء اين جهان (عالم دنيا) جايگاه مخصوصى دارند كه پس ‍ از رفتن از اين عالم به آن مقام مى رسند و در آن جايگاه قرار مى گيرند. اين جايگاه براى مؤ منين باغ است و براى كفار و دشمنان بشريت خرابه اى آتش ‍ زا است از خصوصيات اين جايگاه اين است كه به حسب روايات ، داراى درجات مختلف و مراتب عديده است ، و مخصوصا جايگاه انسانهاى مؤ من در عالم برزخ قابل گسترش و وسعت است ، به گونه اى كه اگر يكى از خويشان و نزديكان و دوستان آن مرحوم او را به خير ياد كنند يا براى او صدقاتى بدهند به آن جايگاه افزوده مى شود و وسعت پيدا مى كند و روح آن فوت شده اين افزودگى و وسعت را درك مى كند.

براى تاءييد اين مطلب ناگزيرم به يكى از رواياتى كه در گذشته نيز بيان شده اشاره كنم مرحوم مجلسىرحمه‌الله در بحارالانوار به نقل از محاسن چنين آورده است :

ابن محبوب ، عن ابراهيم بن اسحاق قال : قلت لابى عبداللهعليه‌السلام اين ارواح المؤ منين ؟ فقال : ارواح المؤ منين فى حجرات فى الجنه ، ياكلون من طعامها و يشربون من شرابها، و يتزاورون فيها...(٤٤)

ابراهيم بن اسحاق گفت : از حضرت صادقعليه‌السلام پرسيدم : روح مؤ منين كجاست ؟ حضرت فرمود: ارواح مؤ منين در اطاقهائى از بهشت بسر مى برند، از خوردنيهاى آن مى خورند و از نوشيدنيهاى آن مى آشامند و به زيارت همديگر مى روند و از احوال هم مى پرسند و...

ملاحظه مى فرمائيد كه امامعليه‌السلام در اين جملات جايگاه مؤ من را در عالم برزخ حجره ها و اطاقهاى بهشتى بيان فرموده و اصلا صحبتى از قبر به ميان نياورده اند، در صورتى كه اگر در همان قبر بود به صورت ديگرى بيان مى فرمودند.

پس ، از توضيحى كه داده شد معلوم گشت مقصود از حفره و قبر همان جايگاه عالم برزخ است ، و اين جايگاه است كه قابليت وسعت دادن به آن را دارد و همين جايگاه است كه ارواح شب از آن مهاجرت مى كنند و به جاى بهترى مى روند و صبح بازگشت مى كنند و به همان جايگاه مراجعت مى نمايند، اين جايگاه است كه مى تواند چه بسا «هفتاد هزار ملك را با طبق هائى از نعمت هاى بهشتى در خود جاى دهد، و اين جايگاه است كه مى توان درختهاى ميوه سر به فلك كشيده در آن را تصور كرد و... ، و براى كفار و مشركين و دشمنان بشريت ، همين جايگاه است كه مى تواند محل مارها و اژدهاى كذائى و انواع عذابها باشد.

سؤ الى كه در اين جا قابل توجه است ، اين است كه اگر مقصود از قبر و حفره همان جايگاه مخصوص است پس چرا در كلام و سخنان ائمهعليه‌السلام به آن تصريح نشده و با كلمه «حفره و قبر» تعبير فرموده اند؟

جواب اين سؤ ال اين است كه اولا: چون عموم مردم آن زمان از درك واقعيات محروم بوده و از حد مشاهدات تجاوز نمى كرده اند و معمولا هم توجهشان به اين قبر و ظاهر آن بوده ، ائمهعليه‌السلام به اصطلاحى علمى از باب ضيق خناق در كلماتشان از آن جايگاه به «قبر و حفره» تعبير فرموده اند. و ثانيا براى آنهائى كه از درك حقيقت عاجز نبوده و ماوراء طبيعت را محال نمى دانسته اند حق مطلب را تعبير فرموده و همان گونه كه در حديث ابراهيم بن اسحاق ملاحظه كريد فرموده اند: در اطاقهاى بهشتى بسر مى برند و در احاديث ديگر هم خوانديم كه كفار در بيابان حضر موت بسر مى برند (توضيح بيشتر وادى حضر موت در بحث برهوت خواهد آمد).

فصل دوم : عالم برزخ كجاست ؟

دانستيم فاصله زمانى بين مرگ و قيامت «عالم برزخ» ناميده شده و مردگان تا برپائى قيامت ، در عالم برزخ بسر مى برند. لازمه اين علم اين است كه معتقد شويم همه آنهائى كه از ابتداء خلقت عالم هستى تاكنون از دنيا رفته و از اين پس نيز مى ميرند از انبياء و اولياء و صالحين گرفته تا پادشاهان و ظالمين و مستكبرين و مشركين ، همگى در آن عالم جمع هستند و در انتظار برپائى قيامت بسر مى برند كه البته معتقد هم هستيم

اينك به اين نكته مى پردازيم كه : عالم برزخ كجاست ؟ آيا عالم برزخ جزء اين عالم است ؛ يعنى آيا عالم برزخ در همين دنياست و مثلا همين خورشيد و ماه بر آن طلوع و غروب دارد، و ارواح اموات چه مؤ من و چه كافر در روز اين عالم يك حالت و در شب اين عالم داراى حالت ديگرى هستند؟ يا اينكه طلوع و غروب خورشيد براى اهل اين دنيا تاءثير دارد و شب و روز براى برزخيان تاءثيرى ندارد؟.

اينها سؤ الاتى است كه در اذهان بسيارى از مؤ منين به معاد وجود دارد و ما توجه علاقه مندان را به مطالب زير به عنوان مقدمه جلب مى نمائيم :

١- عالم قيامت هنوز برپا نشده و يكى از مقدمات برپائى آن نابودى نظام اين عالم است و به تعبير قرآن ، قيامت وقتى برپا مى شود كه :

( إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ ﴿ ١ ﴾ وَإِذَا النُّجُومُ انكَدَرَتْ ﴿ ٢ ﴾ وَإِذَا الْجِبَالُ سُيِّرَتْ ﴿ ٣ ﴾ وَإِذَا الْعِشَارُ عُطِّلَتْ ﴿ ٤ ﴾ وَإِذَا الْوُحُوشُ حُشِرَتْ ﴿ ٥ ﴾ وَإِذَا الْبِحَارُ سُجِّرَتْ ﴿ ٦ ﴾ وَإِذَا النُّفُوسُ زُوِّجَتْ ﴿ ٧ ﴾ وَإِذَا الْمَوْءُودَةُ سُئِلَتْ ﴿ ٨ ﴾ بِأَيِّ ذَنبٍ قُتِلَتْ ﴿ ٩ ﴾ وَإِذَا الصُّحُفُ نُشِرَتْ ﴿ ١٠ ﴾ وَإِذَا السَّمَاءُ كُشِطَتْ ﴿ ١١ ﴾ وَإِذَا الْجَحِيمُ سُعِّرَتْ ﴿ ١٢ ﴾ وَإِذَا الْجَنَّةُ أُزْلِفَتْ ﴿ ١٣ ﴾ عَلِمَتْ نَفْسٌ مَّا أَحْضَرَتْ ﴿ ١٤ ﴾ فَلَا أُقْسِمُ بِالْخُنَّسِ ﴿ ١٥ ﴾ الْجَوَارِ الْكُنَّسِ ﴿ ١٦ ﴾ وَاللَّيْلِ إِذَا عَسْعَسَ ﴿ ١٧ ﴾ وَالصُّبْحِ إِذَا تَنَفَّسَ ﴿ ١٨ ﴾ إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ كَرِيمٍ ﴿ ١٩ ﴾ ذِي قُوَّةٍ عِندَ ذِي الْعَرْشِ مَكِينٍ ﴿ ٢٠ )

خورشيد منكدر و نابود شود، ستارگان در هم بريزند، كوهها غبار پراكنده شوند، درياها دگرگون شوند، ستارگان در هم و بر هم شوند، قبرها زير و رو شوند، زمين آن چنان به خود بلرزد كه كوهها مانند پنبه زده شده شوند و زمين مانند غبارى خفيف شود و...

اينها همه علائم فرو پاشيدن نظام اين عالم است ، و بايد بدانيم تا اين نظام وجود برپاست ، عالم قيامت برپا نشده و مردگان در عالم ديگرى بنام «عالم برزخ» بسر مى برند.

٢- در جاى خود ثابت است كه اين خورشيد و ماه در عالم قيامت وجود ندارند، و خداوند متعال عالم قيامت را بوسيله نيروى ديگرى روشن مى كند و البته در آنهم اختلاف است كه آيا نور و روشنائى قيامت ، بوسيله اعمال صالح هر شخص و آنهم براى خود اوست همانگونه كه قرآن شريف فرموده :

( يَوْمَ يَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ لِلَّذِينَ آمَنُوا انظُرُونَا نَقْتَبِسْ مِن نُّورِكُمْ قِيلَ ارْجِعُوا وَرَاءَكُمْ فَالْتَمِسُوا نُورًا فَضُرِبَ بَيْنَهُم بِسُورٍ لَّهُ بَابٌ بَاطِنُهُ فِيهِ الرَّحْمَةُ وَظَاهِرُهُ مِن قِبَلِهِ الْعَذَابُ ) (٢١)

در آن روز، زنان و مردان منافق به مؤ منين مى گويند: از نور و روشنائى خود بما نيز بهره دهيد. به آنها خطاب مى شود: باز گرديد و از پشت سرتان (دنيا) نور بياوريد.

و يا چيزى همانند خورشيد، عالم قيامت را روشن مى گرداند و همه خلايق از آن بهره مى گيرند، در اين مورد نيز قرآن شريف مى فرمايد:

( وَنُفِخَ فِي الصُّورِ فَصَعِقَ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَمَن فِي الْأَرْضِ إِلَّا مَن شَاءَ اللَّـهُ ثُمَّ نُفِخَ فِيهِ أُخْرَىٰ فَإِذَا هُمْ قِيَامٌ يَنظُرُونَ ﴿٦٨﴾ وَأَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا وَوُضِعَ الْكِتَابُ وَجِيءَ بِالنَّبِيِّينَ وَالشُّهَدَاءِ وَقُضِيَ بَيْنَهُم بِالْحَقِّ وَهُمْ لَا يُظْلَمُونَ ) (٢٢)

در صور دميده مى شود و همه آنهائى كه در آسمان و زمين هستند از بين مى روند مگر آنهائى را كه خدا نمى خواهد. (پايان دنيا)، براى مرتبه دوم در صور دميده مى شود، آنگاه است كه قيامت برپا مى شود و زمين قيامت بنور پروردگارش روشن مى شود و...

بررسى و تحقيق پيرامون دو آيه شريفه و اينكه روشنائى قيامت چگونه و به چه كيفيتى است ، به اين دليل كه مربوط به بحث قيامت است ، در اين كتاب نمى گنجد و علاقه مندان بايد براى درك معناى دو آيه به تفاسير مراجعه نمايند. ما تذكر اين نكته را در اين مورد ضرورى مى دانيم كه قطعا تضاد و تناقضى در دو آيه نيست ، غرض ما نيز از طرح آيات اين بوده كه خاطر نشان كنيم : «اين خورشيد و ماه پايان پذير هستند و نور قيامت بوسيله اين خورشيد نيست».

پس از بيان اين سه مقدمه ، به اصل بحث كه : «عالم برزخ كجاست ، خورشيد و ماه اين جهان ، شب و روز ما بر آنها هم اثر دارد يا نه» باز مى گرديم

در اين مورد از ميان آن همه احاديثى كه هست به نقل چند حديث مى پردازيم :

١- مرحوم شيخ كلينى در كافى به نقل از على بن ابراهيم آورده است :

على بن ابراهيم ، عن ابيه ، عن احمد بن محمد بن ابى نصر، عن الحسين بن ميسر قال : ساءلت اباعبداللهعليه‌السلام عن جنه آدمعليه‌السلام فقال : جنه من جنان الدنيا تطلع فيها الشمس والقمر ولو كانت من جنان الاخره ماخرج منها ابدا(٢٣)

حسين بن ميسر گفت : از حضرت صادقعليه‌السلام در مورد بهشتى كه حضرت آدمعليه‌السلام در آن بوده سؤ ال كردم حضرت فرمودند: آن باغى است از باغهاى دنيا كه خورشيد و ماه بر آن طلوع و غروب مى كنند، و اگر از باغ هاى قيامت بود هرگز آدمعليه‌السلام از آن خارج نمى شد.

مرحوم مجلسى نيز اين حديث را با سند ديگرى در كتاب بحار نقل فرموده و به هر حال حديث فوق از چند جهت قابل توجه است :

الف» حضرت آدمعليه‌السلام در آن بهشتى كه در عالم قيامت وعده داده شده خلق نشده و آن بهشت را مشاهده نكرده است

ب» در جائى از اين دنيا بهشتى وجود دارد كه قابل رويت و مشاهده انسانهاى عادى نيست و نمى توانند به آنجا رفت و آمد كنند و در حقيقت مى توان گفت : آن بهشت در عين حالى كه در دنياست ولى براى بشر از عوالم غيب محسوب است و البته بايد توجه داشت كه دنيا منحصر به كره زمين و چند صد كيلومتر اطراف آن نيست

ج» همين خورشيد و ماه ، آن بهشت را روشن مى كنند و بر آن طلوع و غروب دارند و بهترين دليل «الف و لام» عهد حضورى است كه حضرت بر كلمه «شمس " و قمر"» درآورده و در حقيقت مثل اين است كه فرموده باشند: اين خورشيد و ماه بر آن طلوع و غروب دارند، وگرنه بايد «شمس و قمر» را بدون «الف و لام» و با تنوين ذكر مى كردند و مى فرمودند: «شمس و قمر» يعنى ماه و خورشيدى بر آن طلوع و غروب دارند.

٢- باز مرحوم شيخ كلينى به نقل از ضريس كناسى مى نويسد:

عده من اصحابنا، عن احمد بن محمد، و سهل بن زياد، و على بن ابراهيم ، عن ابيه ، جميعا عن ابن محبوب ، عن على بن رئاب ، عن ضريس ‍ الكناسى قال : ساءلت ابا جعفرعليه‌السلام ان الناس يذكرون ان فراتنا يخرج من الجنه فكيف هو، و هو يقبل من المغرب و تصب فيه العيون والاوديه ؟ فقال ابوجعفرعليه‌السلام : و انا اسمع ان لله جنه خلقها الله فى المغرب و ماء فراتكم يخرج منها، و اليها تخرج ارواح المؤ منين من حفرهم عند كل مساء فتسقط على ثمارها و تاءكل منها و تتنعم فيها و تتلاقى و تتعارف فاذا طلع الفجر هاجت من الجنه(٢٤)

ضريس گفت : از حضرت باقرعليه‌السلام پرسيدم : مردم (مقصود اهل سنت است) مى گويند «آب فرات از بهشت خارج مى شود». چگونه مى شود درست باشد در صورتى كه اين آب از مغرب جارى است (يعنى سر چشمه اش ‍ مغرب زمين است) و در بين راه چشمه ها و جويبارهاى ديگرى به آن ريخته مى شود؟ حضرت فرمودند: « بلى من هم شنيده ام (مقصود شنيدن از پدران و اجدادشان مى باشد) كه خداوند در مغرب زمين بهشتى خلق فرموده و آب فرات شما از آن خارج مى گردد، و ارواح مؤ منين عصر هر روز به آن بهشت مى روند و از ميوه هاى آن مى خورند و از نعمت هاى ديگر خداوند بهره مى گيرند، و همديگر را ملاقات مى كنند و چون فجر صادق طلوع كند از آن خارج مى شوند...».

توجه در جملات حديث نكات زير را روشن مى كند:

الف» بهشتى در مغرب زمين وجود دارد كه آب فرات هم از آنجا عبور مى كند.

سر چشمه آب فرات

در اين زمينه كه آب فرات از كجا سر چشمه گرفته است گفته اند:

«رود فرات كه با طول ٣٠٦٥ (كم) در حوضه اى به مساحت (٦٧٣٠٠٠ كم) جريان دارد از كوههاى مركزى تركيه و در فاصله بسيار اندكى از سرچشمه هاى قزل ايرماق بر مى خيزد و ٩٧١ (كم) از مسير علياى آن در خاك تركيه جاى دارد، كه در اين بخش شاخه هاى چندى از چپ و راست بدان مى پيوندد، اين رود سپس وارد سوريه مى شود و با طى مسيرى از شمال غربى به جنوب شرقى ، اين كشور به دو نيم نابرابر بخش مى كند. آنگاه آبهاى بركت زاى خود را وارد عراق مى كند. رود فرات سراسر طول كشور عراق را از شمال غربى به جنوب شرقى در مى نوردد و اين كشور را به دونيم تقريبا مساوى و هم شكل تقسيم مى كند و سرانجام در قرنه به دجله مى پيوندد و با تشكيل اروند رود (شط العرب) به خليج فارس مى ريزد. فرات از رودهاى پر آب جهان است كه امروز از آب آن ، از سرچشمه تا مصب ، در كار آبيارى و توليد نيرو و جز آن استفاده مى شود. با اين همه ، ميزان تخليه آن را تا ٢٥٠٠ (م) در ثانيه بر آورد كرده اند.(٢٥)

از اين نكته نبايد غافل شويم كه : سرچشمه و مسير رود فرات نسبت به شهر مدينه و حجاز كه محل سكونت حضرت امام باقرعليه‌السلام در آن روز بوده ، حدودا در طرف غرب و مغرب محسوب مى شود و بهشتى كه حضرت نشانى آنرا در مغرب داده اند معلوم نيست در كدام قسمت از اين طول مسير واقع است آنچه به ضميمه احاديث مربوط به وادى السلام مورد استفاده است ، سرزمين فعلى عراق است

ب» نكته دومى كه از حديث استفاده مى شود و قابل توجه است اينكه : ارواح مؤ منين در هنگام شب وارد آن بهشت مى شوند و اذان صبح از آن خارج مى گردند.

ج» نكته سوم اين است كه : از اينكه طرف خطاب حضرت باقرعليه‌السلام يك فرد عادى است و او هم آن عالم را نديده طبيعتا آن حضرت هنگام محاوره از كلمه «عصر و صبح» همان معنائى را اراده فرموده كه شنونده مى فهمد و در حقيقت حضرت مطابق فهم و درك شنونده سخن گفته اند. از اين رو بايد گفت حركت خورشيد بر آن عالم اثر مى گذارد وگرنه «صبح و عصر» در مورد ارواح و حركت آنها صحيح نيست و مثلا مى بايست تعبير مى فرمودند:

«لحظاتى از شب و روز ما را در آن بهشت بسر مى برند».

د» براى عينيت دادن به حديث فوق نقل رؤياى مادر يك شهيد خالى از لطف نيست :

مادر يكى از شهداى جنگ تحميلى پس از دفن شهيد خود هر شب جمعه را تا به صبح بر مزار شهيدش در قبرستان شهداء بيتوته مى كرد و پس از طلوع آفتاب روز جمعه به خانه بر مى گشت اين روش مدتى ادامه داشت تا اينكه اين كار بصورت يك عادت براى اين مادر شهيد شده بود و بسيارى از منسوبين نيز مى دانستند، تا اينكه آن زن خود بخود دست از اين كار برداشته بود. از او پرسيدند: خوابيدن در قبرستان را رها كردى ؟ گفت : شبى از شبها وقتى به خواب رفتم ، ديدم تمامى شهداى آن قبرستان ساكهاى مسافرتى خود را بسته و آماده مسافرت هستند، از فرزندم پرسيدم : آنها عازم كجا هستند؟

گفت : هر روز عصر به نجف اشرف و زيارت حضرت اميرالمؤ منينعليه‌السلام مى رويم و صبح بر مى گرديم و اينها عازم نجف اشرف هستند.

گفتم : مگر شما همراه آنها نمى روى ؟

گفت : خير.

گفتم : چرا؟

گفت : مهمان دارم ، بايد براى احترام او در حضورش باشم

گفتم : مهمانت كيست ؟

گفت : شما

گفتم : من ؟!

گفت : بلى و از خواب بيدار شدم ، قدرى با خود فكر كردم و گفتم هرگز سزاوار نيست من در قبرستان بمانم و فرزندم از فيض زيارت حضرت اميرالمؤ منين محروم بماند. از اين رو تصميم گرفتم هر شب جمعه پس از زيارت اهل قبور، تا روز باقى است قبرستان را ترك كنم

اين رؤيا كه يكى از رؤياهاى صادق است بخوبى نشان مى دهد كه :

اولا: روز و شب و عصر و صبحى كه براى ما مشهود است براى اموات نيز به همان معنا متصور است

ثانيا: همان گونه كه در حديث آمده «ارواح مؤ منين روزها در مكانى و شبها در مكانى ديگر بسر مى برند» ولى در اين رؤيا سخن از مهاجرت به نجف اشرف و زيارت حضرت اميرالمؤ منينعليه‌السلام در شب است و از طرفى در حديث ديگر محل بيتوته ارواح مؤ منين را بهشت معرفى نموده اينها منافاتى با هم ندارند؛ چون ممكن است بهشت مغرب زمين در حقيقت همان وادى السلام معروف باشد كه روايات آينده نيز به آن تصريح دارد. و به هر حال مقصود جابجائى ارواح در شب و روز است كه بر آنها نيز متصور است

٣- على بن ابراهيم قمى در تفسير آيه ٤٦ از سوره مباركه غافر آورده است :

النار يعرضون عليها غدوا عشيا، قال ذلك فى الدنيا قبل القيامه ، و ذلك ان فى القيامه لايكون غدوا و لا عشيا، لان الغدو والعشاء انما يكون فى الشمس و القمر، وليس فى جنان الخلد ونيرانها شمس ولاقمر. قال : وقال رجل : لابى عبداللهعليه‌السلام ما تقول فى قول الله عزوجل «النار يعرضون عليها غدوا و عشيا»؟ فقال ابو عبداللهعليه‌السلام : ما يقول الناس فيها؟ فقال : يقولون : انها فى نار الخلد وهم لايعذبون فيما بين ذلك» فقالعليه‌السلام : فهم من السعداء، فقيل له : جعلت فداك فكيف هذا؟ فقالعليه‌السلام : انما هذا فى الدنيا، فاما فى نار الخلد فهو قوله تعالى : «ويوم تقوم الساعه ادخلوا آل فرعون اشد العذاب»(٢٦)

اينكه خداوند در مورد فرعون و همراهان او فرموده : «آتش صبح و شام بر آنها عرضه مى شود مربوط به دنيا و قبل از برپائى قيامت است {يعنى عالم برزخ } زيرا روز قيامت صبح و شام ندارد، چون صبح و شام مربوط به ماه و خورشيدى است و در بهشت و جهنم قيامت ، ماه و خورشيدى وجود ندارد. سپس مى گويد: شخصى از حضرت پرسيد: معناى اين آيه شريفه كه خدا فرموده : «شب و روز آتش بر آل فرعون عرضه مى شود» چيست ؟ حضرت سؤ ال فرمودند: اهل سنت درمورد آيه چه مى گويند؟ جواب داد: آنها معتقدند مقصود آتش جهنم است و ارواح در عالم برزخ عذاب نمى شوند. حضرت فرمودند: «ارواحى كه در عالم برزخ عذاب نمى شوند ارواح اهل سعادت هستند» شخصى پرسيد: پس معناى آيه چيست ؟ حضرت فرمودند: «عرضه كردن آتش به آنها هنگام شب و صبح مربوط به دنيا {و پس از مرگ } است ، اما در مورد آتش جهنم خداوند در ذيل همين آيه فرموده است : «وقتى قيامت برپا شود آل فرعون را داخل عذاب سخت خواهيم نمود».

نكته اى كه در كلام مرحوم على بن ابراهيم قابل توجه است اين است كه : وى خواسته وجود شب و روز در عالم برزخ را ثابت نمايد و تلويحا فهمانده : طلوع و غروب خورشيد بر آن عالم يك امر طبيعى است

٤- حديث ديگرى از حضرت امام صادقعليه‌السلام منقول است كه داراى ابعاد مختلفى است ولى ما همان قسمت از حديث را كه مربوط به بحث است ذكر مى كنيم :

... فالمؤ من ينتقل روحه من جسده الى مثل جسده فى الصوره فيجعل فى جنات من جنان الدنيا، يتنعم فيها الى يوم الماءب ، والكافر ينتقل روحه من جسده الى مثله بعينه و يجعل فى نار فيعذب بها الى يوم القيامه(٢٧)

امام صادقعليه‌السلام در اين قسمت از حديث فرموده اند: «مؤ من وقتى بميرد روحش به جسد ديگرى كه مثل همين جسد دنيائى اوست منتقل مى شود و تا روز قيامت در باغهائى از باغهاى دنيا هستند و از نعمتهاى خداوند بهره مند خواهند بود، و كافر هم روحش به جسد ديگرى كه شباهت با بدن دنيائى او دارد منتقل مى شود و تا روز قيامت به عذاب خداوند معذب خواهد بود».

در ارتباط با احاديث فوق نكات زير قابل توجه است :

الف» از اينكه حضرت فرمودند: «و تا روز قيامت در باغهائى از باغهاى دنيا هستند و از نعمتهاى خداوند بهره مند خواهند بود» بدليل جمله اى كه در ابتداء حديث است و اين سؤ ال را تشكيل مى دهد: «از حضرت در مورد كسانى كه مى ميرند و از اين دنيا مى روند، روحشان كجا مى رود سؤ ال شد» معلوم مى شود مقصود از باغهاى دنيا، باغهاى دنيا در عالم برزخ است

ب» از آيات سوره هاى «بقره ، اعراف و طه» كه در مورد بهشت حضرت آدمعليه‌السلام نازل شده به انضمام روايات مربوط به آن استفاده مى شود، بهشتى كه آن حضرت در آن بوده و با همين خورشيد و ماه روشن مى شود غير از بهشت برزخى است كه مورد بحث ماست ، و ما از آوردن حديث اول اين فصل نخواسته ايم استفاده كنيم آن بهشت و اين بهشت يكى هستند، بلكه مقصود يكى بودن خورشيد و ماه اين عالم و آن بهشت بوده

ج» نكته سوم اين است كه : حضرت صادقعليه‌السلام به وجود قالب مثالى تصريح فرموده كه روح انسانى پس از خارج شدن از اين بدن به بدنى كه در خور عالم برزخ است حلول مى كند و ادامه حيات مى دهد.

احاديث فراوان ديگرى نيز وجود دارد كه اين موضوع (اينكه عالم برزخ در همين دنياست و از نور خورشيد و ماه همين عالم بهره مى گيرد) را تاءكيد مى كند ولى چون هدف اصلى آنها موضوع ديگرى است ، در طول مباحث كتاب مورد دقت نظر قرار خواهند گرفت اين احاديث به مناسبتهاى مختلف ، سخن از طلوع و غروب خورشيد، يا طلوع فجر صادق و... به ميان آورده و تلويحا معلوم مى كند «طلوع خورشيد، طلوع ماه ، طلوع فجر» بر برزخيان مؤ ثر و مشهود است و آنها نيز مثلا در روز ما، يك حالت و در شب ما يك حالت ديگر دارند.

از باب مثال در حديثى آمده است : «اگر اموات خود را قبل از طلوع خورشيد زيارت كنيد كذا مى شود و اگر بعد از طلوع خورشيد زيارت كنيد فلان مى شود و مطالب ديگرى از اين قبيل برداشت ما از اين احاديث اين است كه چون طلوع و غروب خورشيد و ماه بر عالم برزخ مؤ ثر است پس ‍ عالم برزخ جز و همين عالم (دنيا) است ولى از نظرها غايب است

فصل سوم : ارواح اموات كجا هستند؟

همان گونه كه انسانها در دنيا از نظر اعتقاد و عمل ، به اقسام زير تقسيم مى شوند:

١- مسلمان و مؤ من

٢- كافر و مشرك و ظالم

٣- مستضعف

به همين نسبت ارواح اموات نيز در عالم برزخ سه دسته اند:

١- ارواح مؤ منين

٢- ارواح كفار، مشركين و ظالمين

٣- ارواح مستضعفين و افراد و اطفالى كه قبل از رسيدن به بلوغ از دنيا مى روند. ما در اين فصل در مقام بيان حالات هر يك از اين سه دسته و اينكه آنها در كجا هستند و عالم برزخ را چگونه مى گذرانند هستيم

١ - ارواح مؤ منين كجا هستند؟

در اين مورد كه ارواح مؤ منين در كجاى عالم برزخ بسر مى برند و آيا جا و مكان آنها از غير مؤ منين جداست ، يا اينكه همگى در يك سرزمين هستند و با هم نشست و برخاست دارند رواياتى از طريق اهل بيت عصمت و طهارتعليه‌السلام رسيده ، ما براى آگاهى عموم و با رعايت اختصار و پرهيز از تكرار به تعدادى از آنها اشاره مى كنيم :

١- مرحوم شيخ كلينى در كتاب كافى به نقل از سهل بن زياد آورده است :

عده من اصحابنا، عن سهل بن زياد، عن الحسن بن على ، عن احمد بن عمر، رفعه عن ابى عبداللهعليه‌السلام قال : قلت له : ان اخى ببغداد و اخاف ان يموت بها، فقالعليه‌السلام ما تبالى حيثما مات اما انه لايبقى مؤ من فى شرق الارض و غربها الا حشر الله روحه الى وادى السلام قلت له : واين وادى السلام ؟ قالعليه‌السلام : ظهر الكوفه ، اما انى كانى بهم حلق حلق قعود يتحدثون(٢٨)

مردى به حضرت صادقعليه‌السلام گفت : برادرى دارم كه در بغداد زندگى مى كند و مى ترسم در همان شهر بميرد. حضرت فرمودند: غمى به خود راه مده از اينكه ، چه كسى ، كجا مى ميرد، هرگاه مؤ منى در شرق و يا غرب عالم بميرد خداوند روح او را به وادى السلام منتقل مى كند. آن مرد سؤ ال كرد: وادى السلام كجاست ؟

حضرت فرمود: پشت كوفه بيابانى است معروف به وادى السلام ، ارواح مؤ منين دسته دسته اطراف و گرداگرد هم مى نشينند و با هم سخن مى گويند.

٢- باز در همان كتاب به نقل از حبه عرنى آورده است كه گفت :

٢ - ارواح كفار كجا هستند؟

... عن حبه العرنى قال خرجت مع امير المؤ منينعليه‌السلام الى الظهر، فوقف بوادى السلام كانه مخاطب لاقوام فقمت بقيامه حتى اعييت ، ثم جلست حتى مللت ، ثم قمت حتى نالنى مثل ما نالنى اولا، ثم جلست حتى مللت ، ثم قمت و جمعت ردائى ، فقلت : يا اميرالمؤ منين ، انى قد اشفقت عليك من طول القيام فراحه ساعه ، ثم طرحت الرداء ليجلس عليه فقال لى : ياحبه ، ان هو الا محادثه مؤ من او مؤ انسته ، قال : قلت : يا اميرالمؤ مين و انهم لكذلك ؟ قال نعم ، ولو كشف لك لراءيتهم حلقا، حلقا محتبين يتمادثون ، فقلت : اجسام او ارواح ؟ فقال : ارواح و ما من مؤ من يموت فى بقعه من بقاع الارض الا قيل لروحه : الحقى بوادى السلام ، و انها لبقعه من جنه عدن(٢٩)

به همراه حضرت اميرالمؤ منينعليه‌السلام به خارج از شهر كوفه رفتيم ، وقتى به وادى السلام رسيديم حضرت توقف كردند و مثل اينكه عده اى را مخاطب قرارداده و با آنها سخن مى گويند ايستادند. من مدتى ايستادم تا خسته شدم ، گويا حضرت هنوز با آنها سخن مى گفتند، نشستم ، از نشستن هم خسته شدم ، دوباره برخاستم و مدتى ایستادم تا اينكه ملول شدم و براى مرتبه دوم نشستم ، آنقدر نشستم كه باز خستگى بر من غلبه كرد، اين بار برخاستم و عبايم را كه براى نشستن روى زمين پهن كرده بودم جمع كردم و چون خيلى خسته شده بودم صدا زدم كه : اى امير المؤ منين ، من براى شما ناراحتم ، لحظه اى بنشينيد، اين بگفتم و عباى خود را پهن كردم كه حضرت روى آن بنشينند.

حضرت فرمودند: اى حبه ، اين ايستادن من با آنها {ارواح مؤ منين } يك لحظه انس و سخن كوتاهى بود. پرسيدم : اى اميرالمؤ منين واقعا چنين است ؟ فرمودند بلى اگر پرده از جلو چشمانت كنار رود خواهى ديد آنها گروه ، گروه و حلقه ، حلقه اطراف هم با حالت خضوع و خشوع نشسته اند و با هم سخن مى گويند. پرسيدم : جسمند يا روح ؟ فرمودند: روح هستند(٣٠)

و سپس فرمود: هر مؤ منى كه از دنيا مى رود به روح او گفته مى شود: به ارواح ديگر مؤ منان در وادى السلام ملحق شو، او نيز به جمع آنها مى پيوندد، و اين وادى السلام قطعه اى از بهشت برين است».

دو حديث فوق بر مطالب زير دلالت دارند:

الف» ارواح مؤ منين پس از رفتن از دنيا در مكانى كه مناسبت با اعمال و كردار آنها داشته جمع مى شوند و با هم حشر و نشر دارند.

ب» جائى كه براى اجتماع ارواح مؤ منين به عنوان عالم برزخ تعيين شده وادى السلام است وادى السلام بيابانى است در جنوب كوفه كه فعلا مدفن مولاى متقيان على بن ابيطالبعليه‌السلام و كلاشهر نجف اشرف در آن واقع است و به نظر حقير اين بيابان از سمت غرب كربلا و كاظمين و بغداد و شايد هم در امتداد رود فرات تا كنار مرز سوريه ادامه داشته باشد.

ج» نظر به مفاد حديث دوم ، اين قسمت از زمين بعنوان قطعه اى از بهشت معرفى شده و طبيعى است بنا به تعبير حضرت اميرالمؤ منينعليه‌السلام : اگر پرده از جلو چشمها كنار رود همه اين بيابان سر سبز و خرم و داراى انواع درختهاى ميوه در غير فصل ديده خواهد شد. درست به همان صورت كه (به نقل مرحوم محدث قمى و ديگران) حاج على بغدادى در مصاحبت با حضرت ولى عصر (عج) در راه بغداد به كاظمين مشاهده كرده و پس از متنبه شدن متوجه مى شود بارها از اين راه رفت و آمد كرده و هيچ گاه اين باغات ميوه ، آنهم در غير فصل را نديده است

د» كلام حبه عرنى اين بود كه : «به همراه حضرت اميرعليه‌السلام از كوفه خارج شديم و در پشت كوفه به وادى السلام رسيديم و...».

توجه داريم كه حبه عرنى در قيد حيات بوده و اين قضيه را هم در بيدارى مشاهده كرده و نقل مى كند، و اين كوفه و وادى السلام هم ، روى همين زمين و زير همين آسمان قرار دارند و از همين خورشيد و ماه نور مى گيرند، پس ‍ جهان برزخ جزء همين عالم است گر چه از عوالم غيب است و از نظرها دور.

٣- مرحوم مجلسىرحمه‌الله در بحار الانوار به نقل از محاسن آورده است :

ابن محبوب ، عن ابراهيم بن اسحاق قال : قلت لابى عبداللهعليه‌السلام اين ارواح المؤ منين ؟ فقال : ارواح المؤ منين فى حجرات فى الجنه ، ياكلون من طعامها و يشربون من شرابها، ويتزاورون فيها، و يقولون : ربنا اقم لنا الساعه لتنجز لنا ما وعدتنا...(٣١)

ابراهيم بن اسحاق گفت : از حضرت صادقعليه‌السلام پرسيدم : ارواح مؤ منين كجا هستند؟ فرمود: ارواح مؤ منين در اطاقهائى در بهشت بسر مى برند، از خوردنيهاى آن مى خورند و از آشاميدنيهاى آن مى آشامند، به زيارت يكديگر مى روند و از احوال هم جويا مى شوند و اين سخن را بر زبان دارند كه : «خدايا قيامت را برپا بگردان تا وعده هائى كه به ما داده اى تحقق پيدا كند».

مناسب مى بينم در عينيت دادن به حديث فوق به يك رؤياى صادق اشاره نمايم :

يكى از زنان معاود عراقى كه مادرش در عراق بسر مى برد پس از آنكه شوهر خود را از دست داده بود مى گفت : «حدود دو سال بود خبر از مادرم نداشتم ، شبى در خواب ديدم در محيط سر سبز و خرمى بودم ، درختهاى سبز و خرم ، سر به فلك كشيده و آبهاى زلالى در نهرهاى كوچك و بزرگ روان بود، ناگاه من خودم را در كوچه باغى ديدم كه از دو طرف كوچه انواع درختهاى ميوه سر بهم داده و يك زيبائى خاصى را به اين كوچه داده بودند و جوى آبى هم از كنار كوچه مى گذشت ، در اثناى رفتن در امتداد كوچه به درب باغى رسيدم با خود گفتم به داخل باغ نگاه كنم و از وضعيت داخل باغ باخبر شوم ، وقتى نگاه كردم يك محوطه سر سبز و خرم وسيعى را ديدم كه در كنار آن اطاقى وجود داشت و پرده اى درب اطاق را پوشانده بود، با خود گفتم خوشا به حال صاحب اين باغ ، ناگاه پرده عقب رفت ، مادرم را داخل اطاق ديدم جلو رفتم ، او را در بغل گرفتم ، و با او احوال پرسى كردم ، گفت مدتى است اين باغ را به من داده اند، و نام شوهرم را كه از دنيا رفته بود به زبان جارى كرد و گفت يك ساعت پيش اينجا بوده و هر چند روز يك مرتبه با من ملاقات مى كند. من از خواب بيدار شدم».

حقير از شنيدن اين رؤيا به اين دليل كه با حديث فوق مطابقت كامل دارد يقين كردم آن پير زال از دنيا رفته كه چند ماه بعد، يكى از دوستان عراقى كه همان پير زال را مى شناخت به ايران آمد، وقتى از احوال او جويا شديم معلوم شد حدود يك سال و چند ماه قبل از اين رؤيا از دنيا رفته است

٤- باز در همان كتاب به نقل از تفسير على بن ابراهيم از حضرت صادقعليه‌السلام آورده است :

... عن ابى عبداللهعليه‌السلام عن آبائه صلوات الله عليهم قال : كان فيما ساءل ملك الروم الحسن بن علىعليه‌السلام ان ساءله عن ارواح المؤ منين اين يكونون اذا ماتوا؟ فقال : تجتمع عند ضحره بيت المقدس فى ليله الجمعه(٣٢)

در سؤ الهايى كه پادشاه روم از حضرت امام حسن مجتبىعليه‌السلام كرده ، آمده است :

ارواح مؤ منين پس از آنكه از دنيا مى روند كجا خواهند رفت ؟ حضرت جواب دادند: شبهاى جمعه در اطراف سنگ معروف در بيت المقدس ‍ اجتماع مى كنند(٣٣)

درارتباط با دو حديث فوق (سوم و چهارم) توجه به مراتب زير لازم است :

الف» اينكه حضرت صادقعليه‌السلام در حديث سوم جايگاه ارواح مؤ منين را حجره هائى از بهشت و حضرت مجتبىعليه‌السلام نزد صخره بيت المقدس و حضرت امير المؤ منينعليه‌السلام در حديث دوم و نيز حضرت صادقعليه‌السلام در حديث اول ، وادى السلام معرفى فرموده اند هيچ منافاتى با هم ندارند زيرا كه :

اولا: امام مجتبىعليه‌السلام تجمع ارواح را در شب جمعه نزد صخره بيت المقدس تعيين فرموده و ائمه ديگر، مطلق و بطور كلى فرموده اند.

ثانيا: ممكن است تجمع آنها در بيت المقدس در پاسى از شب باشد.

ثالثا: ممكن است بيت المقدس نيز بدليل واقع بودنش در غرب نسبت به مدينه جزء وادى السلام باشد كه روى اين فرض مفاد چهار حديث ، يك چيز است

و رابعا: ممكن است مقصود اين باشد كه ارواح مؤ منين در عين حالى كه هر يك در بهشت عالم برزخ مكان مخصوصى دارند، در رفتن به اماكن مقدس ‍ مثل بيت المقدس ، نجف اشرف ، بيت الله الحرام ، حائر حسين بن علىعليه‌السلام و ديگر مشاهد مشرف آزاد باشند.

ب» از حديث سوم استفاده مى شود: اين گونه نيست كه ارواح مؤ منين هميشه اوقات گرد همديگر و در حال تجمع باشند، بلكه آنها هر يك جايگاه مخصوص (اطاقهائى در بهشت) دارند و در مواقع مخصوصى هم گاه در وادى السلام و گاهى در بيت المقدس و جاهاى ديگر تجمع مى كنند.

ج» اينكه در بعضى از آيات قرآن آمده است «شهيد زنده است و نزد خداوند روزى مى خورد» با توجه به اينكه شهيد يكى از مصاديق روشن مؤ من است در قرآن شريف از او نام برده شده و معناى زنده بودن و روزى خوردن او بنا به معناى حديث سوم ، همين است كه روح او در بهشت عالم برزخ متنعم به نعمتهاى خداوند است و همه مؤ منين در اين امر با شهداء شريك هستند.

د» از چهار حديث فوق و مجموع احاديثى كه در اين زمينه رسيده ، استفاده مى شود خداوند متعال براى مؤ منين كه بندگان صالح او در روى زمين هستند جايگاهى را كه با بهشت جاويدان شباهتى نه چندان دور دارد آفريده و ارواح آنها را پس از مرگ به آن منتقل مى گرداند. اين جايگاه كه «بهشت برزخى» نام گرفته گامى است بسوى مقام قرب الهى


3

4

5

6

7

8

9