رجعت (يا بازگشت به جهان)

رجعت (يا بازگشت به جهان)0%

رجعت (يا بازگشت به جهان) نویسنده:
گروه: اصول دین

رجعت (يا بازگشت به جهان)

نویسنده: محمدرضا ضميرى
گروه:

مشاهدات: 4223
دانلود: 1426

توضیحات:

رجعت (يا بازگشت به جهان)
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 41 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 4223 / دانلود: 1426
اندازه اندازه اندازه
رجعت (يا بازگشت به جهان)

رجعت (يا بازگشت به جهان)

نویسنده:
فارسی

رجعت و لغويت رستاخيز

برخى بر اين باورند كه اصل رجعت از جهت عقلى امكان دارد و مستلزم هيچ محالى نيست اما وقوع آن منجر به بى فائده بودن يكى از اصول دين يعنى اصل معاد خواهد شد و چون اصل دين قطعى و مسلم است مى بايست رجعت را مورد ترديد قرار داد، به بيان ديگر بر اساس عقيده رجعت ، گردنكشان تاريخ در همين دنيا مجازات خواهند شد، در اين صورت نيازى به قيامت و معاد نخواهد بود چرا كه بر اساس دلايل عقلى و نقلى معاد براى مجازات ظالمين و ستمگران ضرورت مى يافت

پاسخ : چند پاسخ براى اين شبهه مى توان ارائه كرد، اول آنكه اگر با مجازات اندكى در دنيا ضرورت معاد مورد ترديد واقع مى شد، پس مى بايست در مورد حدود شرعى نيز چنين باشد. يعنى مى بايست براى افرادى كه در همين دنيا بر آنان حد شرعى جارى مى شود نيز معاد لغو و بى حاصل شود در صورتى كه چنين نيست

دوم آنكه ، لازمه رجعت مجازات افراد اندكى نسبت به تمامى مجرمان طول تاريخ است ، زيرا همانگونه كه گفته شد رجعت امر عمومى نيست ، در نتيجه هنگامى رجعت موجب بطلان رستاخيز مى شود كه همه مجرمان در دنيا مجازات شوند.

سوم اينكه ، عذاب در دنيا متناسب با جرم و جنايات ستمگران نيست ، و در جهان آخرت كه اعمال انسان تجسم مى يابد هر كس همان اندازه واقعى جرمش معذب خواهد شد و عذابى كه در رجعت براى مجرمان مهيا شده بسيار اندك بوده و جهت عمده آن تشفى خاطر مؤ منان است ، شاهد اين جواب روايتى است كه عذاب دنيا و آخرت را با يكديگر مقايسه كرده و شدت عذاب آخرت را مورد تاكيد قرار داده است

رجعت و توطئه يهود

برخى از نويسندگان اهل سنت چنين پنداشته اند كه انديشه رجعت از تراوشات فكرى «عبدالله بن سبا»ى يهودى بوده كه با حيله گرى خاصى اين تفكر را در ميان شيعيان رواج داده است ، و گرنه دليل معتبرى بر صحت چنين انديشه اى وجود ندارد بر اين اساس شيعه متاءثر از يهود شده است

آلوسى از مفسران اهل سنت مى نويسد:

اولين كسى كه معتقد به رجعت شد عبدالله بن سبا بود اما در ابتدا آن را به پيامبر اسلام ،صلى‌الله‌عليه‌وآله ، نسبت داد و سپس جابر جعفى در آغاز سده دوم از او متاءثر شده و معتقد به رجعت حضرت اميرعليه‌السلام ، شد اما زمانى براى آن مشخص ننمود در قرن سوم بود كه مذهب اماميه رجعت همه ائمه و دشمنانشان (به دنيا) را تثبيت نمود و زمان آن را هنگام ظهور مهدى ، معين كرده و بر آن به روايات اهل بيت استدلال نمودند...(١٠٤)

احمد امين مصرى پس از آنكه مبداء پيدايش تفكر شيعى را به عبدالله بن سبا نسبت داده ، تعاليم و آموزشهاى او را چنين بيان مى كند: مشهورترين آموزشهاى ابن سبا وصايت (ولايت حضرت على ،عليه‌السلام ) و رجعت بود... اما رجعت اينگونه آغاز مى شود كه حضرت محمد،صلى‌الله‌عليه‌وآله به دنيا رجوع مى كند.

و از جمله سخنان ابن سبا اين بود كه :

تعجب است كه كسى تصديق به رجعت حضرت عيسى ،عليه‌السلام ، داشته باشد ولى رجعت محمد را تكذيب كند.

آنگاه اين تفكر متحول شده (علت اين تحول مشخص نيست) به اينكه (حضرت) على ،عليه‌السلام ، نيز رجوع خواهد كرد. ابن حزم مى گويد: ابن سبا هنگامى كه على به شهادت رسيد گفت :

اگر هزار بار مغز او را برايم بياوريد كشته شدن او را باور نخواهم كرد و على نخواهد مرد تا آنكه زمين را آنگاه كه پر از جور و ستم شده باشد، پر از عدل و داد كند.

انديشه رجعت را ابن سبا از يهود گرفته است و نزد آنان چنين بوده كه الياس ‍ به سوى آسمان رفته و بزودى بر مى گردد و دين و قانون را اقامه مى كند و اين تفكر در زمانهاى پيشين در مسيحيت وجود داشته است(١٠٥)

پاسخ : پاسخهاى متعدد و مفصلى به چنين شبهه اى داده شده است كه بهترين آنها پاسخى است كه علامه محقق مرتضى عسكرى در كتاب عبدالله بن سبا و اساطير اخرى به صورت تفصيلى و جامع بيان نموده است و ما بطور فشرده آن را نقل مى كنيم

زندگى ابن سباء

خلاصه آنچه مورخان در طول قرنهاى مختلف درباره عبدالله بن سبا آورده اند چنين است : او مردى يهودى از اهل صنعاى يمن بوده كه در زمان عثمان خليفه سوم به حسب ظاهر اسلام آورد ولى قصد او مكر و تفرقه ميان مسلمانان بود، وى براى تبليغ به شهرهاى مختلف سفر مى كرد و از جمله به كوفه و شام و بصره رفته و در ميان مسلمانان اعتقاداتى را از پيش ‍ خود رواج مى داد كه تا آن روز سابقه نداشت و مى گفت همانطور كه حضرت عيسى بن مريم را رجعتى است براى حضرت محمد،صلى‌الله‌عليه‌وآله ، نيز چنين خواهد شد، عبدالله بن سبا براى ترويج افكار خويش ‍ مبلغانى را به شهرهاى اسلامى مى فرستاد و دستور داده بود كه به بهانه امر به معروف و نهى از منكر فرمانداران وقت را بكوبند تا بدين شكل بسيارى از مسلمانان به آنان پيوستند كه در اين ميان برخى از صحابه همچون ابوذر، عمار، مالك اشتر... نيز به آنان روى آوردند، آنان باعث شدند كه مسلمانان به خانه عثمان ريخته و او را بكشند و همان پيروان ابن سبا بودند كه جنگ جمل را راه اندازى كردند...(١٠٦)

راويان اين داستان

راويان اين داستان از آغاز تاكنون بيست و دو نفر بوده اند و همگى آنان اين داستان را از «سيف بن عمرو» نقل كرده اند چهار نفر از مورخان به نامهاى طبرى ، ابن ابى بكر و ذهبى ، بدون واسطه از سيف نقل كرده اما بقيه مورخين اين داستان را از چهار نفر فوق روايت كرده اند.

سيف بن عمرو كيست ؟

سيف بن عمرو (م بعد از ١٧٠ ق .) كه راوى اصلى ماجراى عبدالله بن سبا است در ميان كتابهاى رجالى معتبر اهل سنت توثيقى نداشته و او را به دروغگويى و حتى كفر متهم كرده اند، از اين رو گزارش تاريخى او فاقد هرگونه اعتبار و ارزشى است ، دانشمندان علم رجال در مورد او چنين گفته اند:

الف) يحى بن معين (م ٢٣٣ ق .) مى گويد: حديث او ضعيف و سست است

ب) سنايى (م ٣٠٣ ق .) گفته است كه : او ضعيف است ، حديثش را ترك كرده اند، نه مورد اعتماد است و نه امين

ج) ابو داود (م ٢٧٥ ق .) مى نويسد: او بى ارزش بوده و بسيار دروغگو است

د) ابن حبان (م ٣٥٤ ق .): حديثهايى را كه خود جعل مى كرده آنها را از زبان شخص موثقى نقل كرده است و نيز مى گويد:

سيف متهم به زندقه (كفر) است و گفته اند او حديث جعل مى كرده است

البته علماى ديگر اهل سنت همچون حاكم نيشابورى و فيروزآبادى و ابن حجر و سيوطى و دار قطنى و صفى الدين نيز او را تضعيف و حديث وى را متروك مى دانند.(١٠٧)

از اين بررسى بخوبى آشكار مى شود كه مستند سخنان افرادى همچون آلوسى و احمد امين رواياتى است كه از سيف بن عمرو نقل شده و بر طبق اظهار نظر بزرگان علم رجال و حديث اهل سنت ، سيف بن عمرو صلاحيت لازم را براى نقل حديث نداشته و روايات او فاقد هر گونه ارزش تاريخى است

نسبت واقعى عبدالله بن سباء

استاد علامه عسكرى مى گويد:

ما كه دهها سال است در مدارك و مصادر اسلامى تحقيق و پژوهش مى كنيم تا به حال درباره نسب عبدالله بن سبا كوچكترين مطلبى نيافته ايم(١٠٨)

اما از برخى تحقيقات چنين به دست مى آيد كه عبدالله بن سباء همان عبدالله بن وهب است ؛ چنانكه بلاذرى (م ٢٧٩ق .) در انساب الاشراف تصريح مى كند كه او عبدالله بن وهب است و نيز سعد بن عبدالله اشعرى (م ٣٠٠ ق .) در المقالات و الفرق چنين گفته است(١٠٩) حال كه مشخص ‍ شد ابن سبا همان «عبدالله بن وهب» است ، مناسب است فشرده اى از شرح حال او بيان شود تا معلوم شود كه او هيچگاه اعتقاد به رجعت و وصايت را در ميان شيعيان ترويج نكرده است عبدالله بن وهب فردى بود كه در اثر كثرت سجود كف دستها و زانوهاى او پينه بسته بود. او در جنگهاى على بن ابى طالبعليه‌السلام ، در ركاب او بود و هنگامى كه در جريان جنگ صفين مساءله حكميت پيش آمد و عده اى با حضرت به مخالفت برخاستند عبدالله نيز به آنان پيوست و آنچنان او بغض و عداوت حضرت على ،عليه‌السلام ، را به دل گرفت كه او را منكر خدا معرفى نمود، گروهى از خوارج در منزل او اجتماع مى كردند و عبدالله بن وهب آنان را به زهد و پارسائى دعوت مى كرد و پس از انسجام يافتن ، ياران او به روستاها و كوههاى اطراف رفتند و برخى او را به عنوان خليفه پيامبر،صلى‌الله‌عليه‌وآله ، به زعامت خود انتخاب كردند و بتدريج از كوفه خارج شدند، امام على ،عليه‌السلام ، كه اوضاع را چنان ديد با لشكريانش به تعقيب آنان پرداخت و همه آنان به جز ده نفر را به هلاكت رساند...(١١٠)

نتيجه گيرى :

از مطالب پيشين به دست مى آيد كه قضاياى تاريخى كه بر اساس آن شيعه را متاءثر از عبدالله بن سباى يهودى معرفى مى كنند ريشه اش به سيف بن عمرو بر مى گردد و او هم كه از نظر بزرگان رجالى اهل سنت مورد اعتماد نيست اما خود عبدالله بن سبا هم كه وجود خارجى نداشت و آنچه واقعيت تاريخى داشت شخصى به نام عبدالله بن وهب بود كه او در زمره دشمنان على بن ابى طالب بود نه از علاقمندان او كه بخواهد تفكر وصايت يا رجعت را در ميان شيعيان رواج دهد.

گفتار هشتم : ويژگيهاى رجعت

پس از آنكه معنا و تاريخچه رجعت و نيز دلايل و پاسخ شبهات آن روشن گرديد، مناسب است تا برخى ويژگيها و خصوصيات اين واقعه عظيم تا آنجا كه به روايت اسلامى مستند است مورد بررسى قرار گيرد.

١ - اختصاصى بودن رجعت

نبايد چنين تصور كرد كه تمامى مؤ منان و معاندان تاريخ در هنگام رجعت ، بار ديگر به دنيا بر مى گردند. از آيات و روايات چنين برداشت مى شود كه رجعت اختصاصى است و در اين حادثه الهى تنها مؤ منان ناب و معاندان سيه روز به دنيا بر مى گردند.

در قرآن كريم مى فرمايد:

( وَيَوْمَ نَحْشُرُ مِن كُلِّ أُمَّةٍ فَوْجًا ) (١١١)

روزى كه از هر امتى گروهى را محشور مى نماييم

امام صادق ،عليه‌السلام ، در اين زمينه مى فرمايد: و ان الرجعة ليست بعامة و هى خاصة لا يرجع الا من محض الايمان محضا او محض الشرك محضا.(١١٢)

واقعه رجعت عمومى نيست بلكه اختصاصى است ، تنها افرادى كه مؤ من خالص و يا مشرك خالص باشند، رجعت مى كنند.

٢ - مشخص نبودن زمان رجعت

زمان وقوع رجعت همانند ظهور امام عصر، عجل الله تعالى فرجه شريف ، دقيقا معلوم نيست و با پيشگويى و برخى ترفندهاى ديگر وقت آن مشخص ‍ نمى گردد. در حديثى چنين آمده است :

فلما اخبرهم رسول الله ما يكون من الرجعة قالوا متى يكون هذا؟ قال الله «قل (يا محمد) ان ادرى اقريب ما توعدون ام يجعل له ربى امدا»(١١٣) (١١٤)

آن هنگام كه رسول خدا مردم را نسبت به وقايع رجعت آگاه كرد مردم از آن حضرت پرسيدند: رجعت در چه زمانى اتفاق مى افتد؟ خداوند به پيامبرش ‍ وحى فرمود:

بگو من نمى دانم (تنها خدا از آن آگاهى دارد) كه آنچه وعده داده شده نزديك است و يا آنكه خداوند براى آن مدت (طولانى) قرار داده است

٣ - اختيارى بودن رجعت

همانگونه كه بيان شد دو دسته به دنيا برمى گردند مؤ منان واقعى و مشركان ملحد، رجعت به دنيا براى هر يك از دو گروه يكسان نيست ، رجعت براى مشركان و كافران سيه روز اجبارى است آرى ، آنان بايد به دنيا برگردند تا سزاى اعمال ننگين خويش را در همين دنيا بچشند، ولى مؤ منان و پارسايان خالص براى رجعت به دنيا آزادند، در صورتى كه مايل باشند مى توانند هنگام ظهور حضرت براى يارى او بشتابند.

مفضل بن عمر يكى از ياران امام صادق ،عليه‌السلام ، از آن حضرت چنين نقل مى كند:

ذكرنا القائم ،عليه‌السلام ، و من مات من اصحابنا ينتظره فقال لنا ابو عبدالله ،عليه‌السلام : اذا قام اتى المومن فى قبره فيقال له : يا هذا انه قد ظهر صاحبك فان تشاء ان تلحق به فالحق و ان تشاء ان تقيم فى كرامة ربك فاقم(١١٥)

در مورد قائم ،عليه‌السلام ، و اينكه برخى از اصحاب ما كه منتظر ظهور ايشان بودند از دنيا رفتند گفتگو مى كرديم ، امام صادق ،عليه‌السلام ، فرمودند: هنگامى كه ايشان قيام نمايند، (فرشتگان الهى) در روى قبر كسى كه اهل ايمان بوده داخل شده و به او مى گويند سرور و مولاى تو ظهور كرده است اگر مى خواهى كه به او به پيوندى ، اختيار داراى و چنانچه بخواهى در كرامت پروردگارت بمانى ، آزاد هستى

رجعت كنندگان

در برخى روايات بطور كلى معيار و ملاك رجعت كنندگان ، ايمان خالص ‍«و شرك محض» بر شمرده شده از افراد و مصاديق آنها سخنى به ميان نيامده است اما در پاره اى از روايات بطور مشخص و تفصيلى معيار و ملاك آنانكه به دنيا بر مى گردند بيان شده اند.

رجعت همه پيامبران

امام صادق ،عليه‌السلام ، مى فرمايد:

فلم يبعث الله نبيا و لا رسولا الا رد جميعهم الى الدنيا حتى يقاتلوا بين يدى على ابن ابى طالب اميرالمومنين(١١٦)

خداوند هيچ پيامبرى را مبعوث نكرد جز آنكه همه آنان را به دنيا بر مى گرداند تا در ركاب امير مؤ منان على ابن ابى طالب ،عليه‌السلام ، جنگ كنند. در بعضى از روايات بطور ويژه ، از برخى پيامبران به عنوان رجعت كنندگان نام برده شده است ؛ از جمله حضرت عيسى ،عليه‌السلام ، و حضرت اسماعيل ،عليه‌السلام ، و حضرت خضر،عليه‌السلام ، و بالاخره پيامبر گرامى اسلام ،صلى‌الله‌عليه‌وآله . روايت شده كه هر گاه پيامبر اسلام ،صلى‌الله‌عليه‌وآله ، به دنيا رجعت نمايد همه مردم به او ايمان خواهند آورد.(١١٧)

رجعت ائمه اطهار، عليهم‌السلام

رواياتى كه ملاك رجعت كنندگان را ايمان محض عنوان كرده اند بطور قطع شامل ائمه اطهار،عليهم‌السلام ، مى شوند، ولى غير از اين روايات ، در برخى ادعيه نيز بطور صريح رجعت آنان بيان شده است :

در زيارت جامعه مى خوانيم :

(معترف بكم ، مؤ من بايابكم مصدق برجعتكم منتظر لامركم و مرتقب لدولتكم ).

من به شما اعتراف مى كنم و ايمان به بازگشت شما دارم و رجعت شما را تصديق مى نمايم و منتظر امر شما و چشم به راه دولت شمايم

امام صادق ،عليه‌السلام ، در مورد رجعت امام حسين ،عليه‌السلام ، مى فرمايد:

ان اول من يكر فى الرجعة الحسين بن على ،عليه‌السلام ، و يمكث فى الارض اربعين سنة حتى يقسط حاجباه على عينيه(١١٨)

اولين كسى كه در رجعت بر مى گردد حسين بن على ،عليه‌السلام ، است او در زمين چهل سال مى ماند تا آنكه ابروهايش بر چشمانش بيفتد.

روايات متعددى در مورد رجعت حضرت على ،عليه‌السلام ، وجود دارد، برخى روايات از آن حضرت به «دابة الارض» تعبير شده و در برخى روايات وقايع شگفت انگيزى را به ايشان نسبت داده اند.

اميرالمومنين ،عليه‌السلام ، مى فرمايند:

براى من رجعتى پس از رجعتى و بازگشتى پس از بازگشتى است ، براى من رجعتهاست ، براى من بازگشتهاست من دابة الارض هستم من صاحب عصا و ميسم هستم(١١٩)

اصحاب پيامبران

در برخى روايات از اصحاب پيامبر اسلام ،صلى‌الله‌عليه‌وآله ، و برخى پيروان پيامبران ديگر، به عنوان رجعت كنندگان ياد شده است

بر اساس اين روايات سلمان ، مقداد، جابر، مالك اشتر، ابودجانه ، عمران بن اعين ،... و مومن آل فرعون و يوشع بن نون از پيروان حضرت موسى ،عليه‌السلام ، و اصحاب كهف از رجعت كنندگان مى باشند.(١٢٠)

دولت كريمه

ساليان دراز مومنان و پارسايان در دعاهاى خويش زندگى در سايه دولت كريمه اهل بيت ،عليهم‌السلام ، را از خداى خويش طلب مى كردند، اين آرزو در رجعت محقق خواهد شد. و دولت الهى گسترده خواهد شد و به دست با كفايت امامان معصوم ،عليهم‌السلام ، بخصوص امام على ،عليه‌السلام ، و امام حسين ،عليه‌السلام ، عدالت در سرتاسر گيتى طنين انداز خواهد شد.

روايات متعددى در مساءله حكومت ائمه اطهار،عليهم‌السلام ، وارد شده كه همگى حكايت از طولانى بودن سيطره سياسى اهل بيت ،عليهم‌السلام ، در كره زمين دارند، ولى در اين زمينه كه هر يك از آنان چند سال حكومت خواهد كرد روايات مختلفى وجود دارد، برخى روايات مدت حكومت پيامبر اسلام ،صلى‌الله‌عليه‌وآله ، را پنجاه هزار سال ،(١٢١) مدت حكومت اميرالمومنين على ،عليه‌السلام ، را چهل هزار سال(١٢٢) و بالاخره زمان خلافت امام حسين ،عليه‌السلام ، را چهل هزار سال تعيين كرده اند.(١٢٣)

دعا براى رجعت

چگونه مى شود كه هر يك از ما جزو رجعت كنندگان باشيم ؟ آيا راهى براى آن وجود دارد. به عبارت ديگر آيا رجعت كنندگان از پيش تعيين شده اند و ديگران نمى توانند رجعتى داشته باشند و يا علاوه بر كسانى كه رجعت خواهند كرد مومنان ديگر مى توانند جزو رجعت كنندگان باشند؟ از برخى ادعيه استفاده مى شود كه انسانهاى مومن و متقى كه دعاى عهد را چهل صبح بخوانند اگر پيش ظهور امام عصر، عجل الله تعالى فرجه الشريف ، از دنيا بروند جزو رجعت كنندگان خواهند بود. در قسمتى از اين دعا چنين مى خوانيم : اللهم ان حال بينى و بينه الموت الذى جعلة على عبادك حتما فاخرجنى من قبرى مؤ تزرا كفنى شاهرا سيفى مجردا قناتى ملبيا دعوة الداعى فى الحاضر و البادى(١٢٤)

خداوندا اگر مرگى كه بر همه بندگانت مسلم نموده اى ميان من و ظهور مولايم جدايى بيندازد با قدرت بى نهايتت مرا از قبر بيرون بياور در حالى كه كفنم را به خودم پيچيده شمشيرم را از غلاف در آورده نيزه ام را به دست گرفته ام تا دعوت كننده اى را كه در شهر و صحرا بانگ بر مى آورد لبيك بگويم

پى نوشت ها

۱- در علم صرف بيان شده كه مصدر داراى انواعى است يك نوع آن «مره» است كه براى بيان وقوع يكبار فعل به كار مى رود.

۲- ابن منظور، لسان العرب ، ج ۸ ،ص ۱۱۴.

۳- الشر تونى ، سعيد الخورى ، اقرب الموارد، ج ۱ ، ص ۳۹۲ - ۳۹۱.

۴- دهخدا، على اكبر، لغتنامه دهخدا، حرف راء ص ۲۹۴ - ۲۹۵.

۵- مصباح يزدى ، محمد تقى ، جامعه و تاريخ ص ۱۴.

۶- الحر العاملى ، محمدبن الحسن ، الايقاظ من الهجعه بالبرهان على الرجعه ، ص ۱۴۱-۱۴۰

۷- الشيخ المفيد، محمد بن محمد نعمان ، اوائل المقالات ، ص ۸۹.

۸- المجلسى ، محمد باقر، بحارالانوار، ج ۵۳ ، ص ۶۳ ؛ الشيخ صدوق ، محمد بن على بن الحسين ، معانى الاخبار، ص ۳۶۶.

۹- الطباطبايى ، السيد محمد حسين ، تفسير الميزان ، ج ۱۲ ، ص ۱۹ و ۱۸.

۱۰- المجلسى ، محمد باقر، تفسير الميزان ، ج ۵۳ ، ص ۹۲ و ۱۲۱.

۱۱- المجلسى ، محمد باقر، تفسير الميزان ، ج ۵۳ ، ص ۹۲ و ۱۲۱.

۱۲- شبر، عبدالله ، حق اليقين ، ج ۲ ،ص ۳۵.

۱۳- سوره نحل ( ۱۶) ، ۲۲.

۱۴- الطبسى النجفى ، محمدرضا، الشيعه و الرجعة ، ج ۲ ، ص ۱۰۷.

۱۵- السبحانى ، جعفر، الالهيات على هدى كتاب و السنة و العقل ، ج ۴ ، ص ۲۸۹.

۱۶- القمى ، ابوالقاسم جعفر بن محمد بن قولويه ، كامل الزيارت ، صص ۲۵۷ - ۲۱۸.

۱۷- القمى ، ابوالقاسم جعفر بن محمد بن قولويه ، كامل الزيارت ، صص ۲۵۷ - ۲۱۸.

۱۸- المجلسى ، محمد باقر، كامل الزيارت ، ج ۵۳ ، ص ۹۲ ، ۱۲۱

۱۹- شبر، عبدالله ، حق اليقين ، ج ۲ ، ص ۳۵.

۲۰- لغتنامه دهخدا، حرف راء، صص ۲۹۵ - ۲۹۴.

۲۱- از امام صادق ،عليه‌السلام ، منقول است كه : هر كس چهل صبح اين عهد (دعاى عهد امام زمان ،عليه‌السلام )، را بخواند از ياوران قائم ،عليه‌السلام ، ما باشد و اگر پيش از ظهور آن حضرت بميرد خدا او را از قبر بيرون آورد كه در خدمت آن حضرت باشد. ر.ك : قمى ، شيخ عباس ، مفاتيح الجنان ، دعاى عهد.

۲۲- ر.ك : به تعريف رجعت ، همين كتاب ص ۱۳.

۲۳- ر.ك : المجلسى ، محمد باقر، بحار الانوار، ج ۵۳ ، ص ۱۲۸.

۲۴- الخنيزى ، شيخ على ابوالحسن بن حسن بن مهدى الدعوة اسلامية ، ج ۲ ، ص ۹۴

۲۵- ر.ك : معجم الاحاديث الامام مهدىعليه‌السلام ، ج ۳ ، صص ۳۳۳ ، ۳۲۹

۲۶- النعمانى ، محمد بن ابراهيم ، الغيبة ، ص ۱۴۶ ، ح ۴.

۲۷- المجلسى ، محمد باقر، بحار الانوار، ج ۵۳ ، صص ۱۰۴ - ۱۰۳

۲۸- بحار الانوار، ج ۵۳ ، ص ۹ و ۴۲

۲۹- بحار الانوار، ج ۵۳ ، ص ۹۲

۳۰- بحار الانوار، ج ۵۳ ، ص ۵۲

۳۱- المجلسى ، محمد باقر، بحار الانوار، ج ۵۳ ، ص ۵۹

۳۲- سوره جن ( ۷۲) ، آيه ۲۵.

۳۳- المجلسى ، محمد باقر، بحار الانوار، ج ۵۳ ، ص ۶۲

۳۴- ر.ك : بخش رجعت ، ح ۱ ، ۱۴ ، ۱۹ ، ۵۴.

۳۵- سوره قصص ( ۲۸) ، آيه ۸۵

۳۶- المجلسى ، محمد باقر، بحار الانوار، ج ۵۳ ، ص ۵۶

۳۷- سوره نمل ( ۲۷) ، آيه ۸۳

۳۸- المجلسى ، محمد باقر، بحار الانوار، ج ۵۳ ، ص ۴۰.

۳۹- در بحثهاى آينده كيفيت استدلال به اين آيه و پاسخ اشكالات وارده به آن خواهد آمد.

۴۰- « قدريه» قائل به جبر و عدم اختيار انسان بودند آنها «قدر» را آنقدر تعميم مى داند كه حتى شامل افعال الهى هم مى شد، چه رسد به اينكه شامل افعال اختيارى انسان هم بشود. بنابراين به قائلين جبر، قدريه مى گفتند و مصداق آن حديث مشهور نبوى بودند كه «القدريه مجوس هذه الامه» يعنى گروه قدريه مجوس اين ملت هستند، ولى برخى قائلين به جبر و تعميم قدر به افعال اختيارى انسان و حتى خداوند متعال ، براى اينكه حديث مذكور بر آنها منطبق نشود، گفتند: منظور از قدريه ، نافين و منكرين قدر است و چقدر سخيف است اين سخن براى مطالعه بيشتر در اين زمينه ر.ك : حسينى روحانى ، مهدى ، بحوث مع اهل السنه و السلفيه ،ص ۴۴.

۴۱- المجلسى ، محمد باقر، بحار الانوار، ج ۵۳ ، صص ۶۷ و ۷۲.

۴۲- المجلسى ، محمد باقر، بحار الانوار، ج ۵۳ ، صص ۱۴۰ - ۱۳۹. به نقل از كتاب الطرائف سيد بن طاووس

۴۳- سوره نمل ( ۲۷) ، آيه ۸۳

۴۴- سوره كهف ۱۸ ، آيه ۴۷

۴۵- المجلسى ، محمد باقر، بحار الانوار، ص ۵۲

۴۶- المجلسى ، محمد باقر، بحار الانوار، ص ۵۹

۴۷- سوره اسرى ۱۷ ، آيه ۶

۴۸- المجلسى ، محمد باقر، بحار الانوار، ص ۱۰۵

۴۹- سوره بقره ۲ ، آيه ۲۴۳

۵۰- الحر العاملى ، محمد بن الحسن ، الايقاظ من الهجعة بالبرهان على الرجعة ، صص ۶۴ - ۶۲

۵۱- فعلا در صدر اين بحث نيستيم كه آيا اعتقاد به رجعت قبل از اسلام وجود داشته يا نه كه خود بحث مستقلى است ولى از برخى روايات اين مطلب استفاده مى شود.

۵۲- برخى گمان برده اند كه رجعت مستلزم تناسخ يا خروج فعل از قوه است و پاسخهاى مفصلى به آنها داده شده كه از حد مقاله بيرون است براى مطالعه بيشتر در اين زمينه ر.ك : الطباطبايى ، سيد محمد حسين تفسير الميزان ، ج ۲ ، ص ۱۰۷ ، و قزوينى خراسانى ، مجتبى ، بيان الفرقان ، ج ۵

۵۳- رجعت به معناى رجوع به دنيا پس از مرگ به گونه هايى در امتهاى پيشين اتفاق افتاده است و آيات مختلفى بر اين مطلب اشاره دارند، مانند سوره بقره ( ۲) آيات ۵۶ ، ۲۴۳ ، و ۲۵۹ ، سوره كهف ، ( ۱۸) ، آيه ۱۹ و موارد ديگر.

۵۴- سوره نمل ، ( ۲۷) آيه ، ۸۳ - ۸۲.

۵۵- سوره كهف ، ( ۱۸) آيه ۴۷

۵۶- آلوسى البغدادى ، السيد محمود، تفسير روح المعانى ، ج ۲۰ ، ص ۲۳.

۵۷- سوره فصلت ( ۴۱) آيه ۱۹ و ۲۰

۵۸- الطباطبايى السيد محمد حسين ، تفسير الميزان ، ج ۱۵ ، ص ۳۹۷

۵۹- المجلسى محمد باقر، بحار الانوار، ج ۵۳ ص ۵۲.

۶۰- سوره مؤ من ۴۰ ، آيه ۵۱

۶۱- اليزدى الحائرى ، شيخ على ، الزام الناصب ، ج ۲ ، ص ۳۳۸

۶۲- سوره سبا ( ۳۴) ، آيه ۲۸.

۶۳- المجلسى ، محمد باقر، بحار الانوار، ص ۴۲.

۶۴- المجلسى ، محمد باقر، بحار الانوار، ج ۵۲ ، ص ۱۲۳.

۶۵- الحر العاملى ، محمد بن الحسن ، الايقاظ من الهجعة بالبرهان على الرجعة ، ص ۳۳.

۶۶- قزوينى خراسانى ، مجتبى ، بيان الفرقان ، ج ۵ ، ص ۲۸۸

۶۷- الحر العاملى ، محمدبن الحسن ، الايقاظ من الهجعه بالبرهان على الرجعه ، ص ۴۳۰.

۶۸- الحرالعاملى ، محمدبن الحسن ، الايقاظ من الهجعه بالبرهان على الرجعه ، ص ۳۵۸ ، المجلسى ، محمد باقر، بحار الانوار، ج ۵۳ ، بحث رجعت ، ح ۱ ، ۱۳ ، ۱۴ ، ۱۹ ، ۵۴ ، ۷۷ و ۱۰۷.

۶۹- الحر العاملى ، محمد بن الحسن ، الايقاظ من الهجعه بالبرهان على الرجعه ،، ص ۳۷۹ ، المجلسى ، محمدباقر، بحار الانوار، بحث رجعت ، ح ۲۱ ، ۲۲ ، ۲۴ ، ۷۲ ، ۶۳ ، ۱۱۹ ، ۱۳۰ ، ۱۲۳.

۷۰- سوره آل عمران ( ۳) ، آيه ۸۱.

۷۱- الحر عاملى ، محمدبن الحسن ، الايقاظ من الهجعه بالبرهان على الرجعه ، ص ۳۳۲: المجلسى ، محمدباقر، بحار الانوار، ج ۵۳ ، بحث رجعت ، ح ۹ ، ۲۰ ، ۲۳ ، ۶۶.

۷۳- كتاب سليم بن قيس ، ص ۶۸.

۷۳- ر.ك : المتقى الهندى ، على ، كنز العمال ، ج ۱۴ ، ص ۶۲۴- ۶۲۳ ، خادمى شيرازى ، محمد، رجعت يا دولت خاندان وحى ، ص ۶۴.

۷۴- سوره قصص ( ۲۸) ، آيه ۸۵

۷۵- الحر العاملى ، محمد بن الحسن ، الايقاظ من الهجعه بالبرهان على الرجعه ، صص ۳۴۴-۳۴۳.

۷۶- ر.ك : المجلسى ، محمد باقر، بحار الانوار، ج ۵۳ ، بحث رجعت ، ح ۵ ، ۶ ، ۲۷ ، ۴۹ ، ۱۴۹.

۷۷- ر.ك : المجلسى ، محمد باقر، بحار الانوار، ج ۵۳ ، ص ۴۲ ، ح ۱۰.

۷۸- ر.ك : المجلسى ، محمد باقر، بحار الانوار، ج ۵۳ ،ص ۴۲ ، ح ۱۲

۷۹- ر.ك : المجلسى ، محمد باقر، بحار الانوار، ج ۵۳ ، ص ۴۴ ، ح ۱۵.

۸۰- ر.ك : المجلسى ، محمد باقر، بحار الانوار، ج ۵۳ ،ص ۴۴ ، ح ۱۷.

۸۱- ر.ك : المجلسى ، محمد باقر، بحار الانوار، ج ۵۳ ، ص ۴۵ ، ح ۱۸.

۸۲- ر.ك : المجلسى ، محمد باقر، بحار الانوار، ج ۵۳ ، ص ۵۱ ، ح ۲۵.

۸۳- ر.ك : المجلسى ، محمد باقر، بحار الانوار، ج ۵۳ ، ح ۲۸.

۸۴- ر.ك : المجلسى ، محمد باقر، بحار الانوار، ج ۵۳ ، ح ۲۹ ، ۴۹ ، ۱۴۹.

۸۵- ر.ك : المجلسى ، محمد باقر، بحار الانوار، ج ۵۳ ، ص ۵۳ ، ح ۳۱.

۸۶- ر.ك : المجلسى ، محمد باقر، بحار الانوار، ج ۵۳ ، ص ۵۴ ، ح ۳۲.

۸۷- ر.ك : المجلسى ، محمد باقر، بحار الانوار، ج ۵۳ ، ص ۵۶ ، ح ۳۶.

۸۸- ر.ك : المجلسى ، محمد باقر، بحار الانوار، ج ۵۳ ، ص ۵۸ ، ح ۴.

۸۹- البحرانى ، السيد هاشم ، البرهان فى التفسير القرآن ، ج ۲ ،ص ۴۰۸.

۹۰- مكارم شيرازى ، ناصر، تفسير نمونه ، ج ۱۵ ،ص ۵۶۰.

۹۱- سوره توبه ( ۹) ، آيه ۳۳.

۹۲- المجلسى ، محمدباقر، بحار الانوار، ص ۶۴.

۹۳- المجلسى ، محمد باقر، بحار الانوار، ص ۵۰.

۹۴- علاقمندان مى توانند براى مطالعه تفصيلى آن به كتاب «رشحات البحار» ص ۲۵ - ۱۸ مراجعه نمايند.

۹۵- امين ، محمد، فجر الاسلام ، ص ۲۷۷.

۹۶- ملاصدراى شيرازى ، مبداء و معاد، ص ۳۸۱.

۹۷- سلطانى ، غلامرضا، معاد يا آخرين سير تكاملى بشر، ص ۳۳.

۹۸- المجلسى ، محمد باقر، بحار الانوار، ج ۶ ، ص ۲۷۰.

۹۹- ر.ك : ملاصدراى شيرازى ، مبداء و معاد، ص ۳۸۲.

۱۰۰- سوره مومنون ( ۲۳) ، آيه ۹۹.

۱۰۱- ر.ك : سوره انبيا ( ۲۱) آيه ۵۹ ، سوره يس ( ۳۶) آيه ۳۱ و ۶۷.

۱۰۲- آلوسى البغدادى ، السيد محمود، تفسير روح المعانى ، ج ۱۰ جز بيستم ص ۲۷.

۱۰۳- رسائل المرتضى ، ج ۱ ، ص ۱۲۵.

۱۰۴- آلوسى البغدادى ، السيد محمود، تفسير روح المعانى ، ج ۱۰ جز، بيستم ، ص ۲۷.

۱۰۵- امين ، احمد، فجر الاسلام ص ۲۶۹.

۱۰۶- العسكرى ، السيد مرتضى ، عبدالله بن سبا و اساطير اخرى ، ج ۱ ، ص ۳۷- ۳۵.

۱۰۷- العسكرى ، السيد مرتضى ، عبدالله بن سبا و اساطير اخرى ، ج ۱ ، ص ۷۸-۷۶.

۱۰۸- العسكرى ، السيد مرتضى ، عبدالله بن سبا و اساطير اخرى ، ج ۲ ص ۳۲۰.

۱۰۹- العسكرى ، السيد مرتضى ، عبدالله بن سبا و اساطير اخرى ، ص ۳۲۱.

۱۱۰- العسكرى ، السيد مرتضى ، عبدالله بن سبا و اساطير اخرى ، ج ۲ ، ص ۳۲۴.

۱۱۱- سوره نمل ( ۲۷) ، آيه ۸۳.

۱۱۲- المجلسى ، محمد باقر، بحار الانوار، ج ۵۳ ، ص ۳۹.

۱۱۳- سوره جن ( ۷۲) ، آيه ۱۲۵.

۱۱۴- المجلسى ، محمد باقر، بحار الانوار، ج ۵۳ ،ص ۵۳.

۱۱۵- المجلسى ، محمد باقر، بحار الانوار، ص ۹۳.

۱۱۶- المجلسى ، محمد باقر، بحار الانوار، ج ۵۳ ، ص ۴۱.

۱۱۷- ر.ك : المجلسى ، محمد باقر، بحار الانوار، ج ۵۳ ، ص ۵۰.

۱۱۸- المجلسى ، محمد باقر، بحار الانوار، ج ۵۳ ، ج ۱۰۲ ، ص ۱۳۱.

۱۱۹- ر.ك : الحر العاملى ، محمد بن الحسن ، الايقاظ من الهجعه بالبرهان على الرجعه ، ص ۳۶۵.

۱۲۰- ر.ك : خادمى شيرازى ، محمد، ص ۱۹۳.

۱۲۱- ر.ك : اليزدى الحائرى ، شيخ على ، ج ۲ ، ص ۳۵۳.

۱۲۲- ر.ك : الحر العاملى ، محمد بن الحسن ، ص ۳۶۲.

۱۲۳- ر.ك : البحرانى ، السيد هاشم ، البرهان فى التفسير القرآن ، ج ۲ ، ص ۴۰۸.

۱۲۴- المجلسى ، محمد باقر، بحار الانوار، ج ۵۳ ، ص ۹۶.