شبى در برزخ

شبى در برزخ0%

شبى در برزخ نویسنده:
گروه: اصول دین

شبى در برزخ

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: حسن عسكرى راد
گروه: مشاهدات: 11697
دانلود: 1685

توضیحات:

شبى در برزخ
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 73 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 11697 / دانلود: 1685
اندازه اندازه اندازه
شبى در برزخ

شبى در برزخ

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

پاسخ سوم : حقيقت يا شخصيت نهايى انسان در گرو انديشه وعمل است

براى هر انسان دو صورت و هويت است :

١. صورت ظاهرى يا هويت غير ثابت كه تحت نام هستى موقت انسان مشتمل بر نشانه ها و نسب ها و خصوصيات و صفات عرضى و جوهرى او كه براى دوره دنيا خلق و پرداخته مى شود و با مرگ وى خاتمه مى يابد.

٢. صورت باطنى يا هويت ثابت كه در دوره حيات دنيا با اعمال ارادى انسان در وجودش شكل مى گيرد و بعد از مرگ وى متناسب با صورت مثالى او نمايان مى شود و با گذر از دوره برزخ و قيامت جاودانگى مى يابد. به عبارت ديگر هويت دائمى هر انسان در گرو مجموعه انديشه و اعمال اوست(٤٣) كه در دنيا با اراده و اختيار وى انجام مى گيرد و در ابتداى سفر آخرت ، حقيقت وجودش را عيان و معرفى مى نمايد. بدين سبب در قيامت نمى پرسند، انسابت كيست ، بله مى پرسند اعمالت چيست ؟ در سفر به ابديت فقط انديشه و عمل به عنوان كارنامه و شناسنامه او همراه اوست(٤٤) نه هيچ يك از نسب ها و نشانه ها و اسباب جمع شده مادى او. لذا انسان محتضر در سكرات موت هر چه كه ميزان ايمان و خدمات خالصانه او بيشتر باشد، از نظر روحى بيشتر در انبساط و سرور است و بر عكس ‍ هر چه و به هر ميزان كه حب دنيا و وابستگى به امور دنيوى او بيشتر باشد در حال احتضار به همان ميزان از نظر روحى در فشار است

اين توضيح را نيز به ياد بسپار كه روح به منزله مسافرى است كه از كشورى به كشور دور يا از سرزمينى به اقليمى ناشناخته سفر مى كند. چون اسباب و اموال ذخيره شده او متعلق به مردم آن سرزمينى است كه چند صباحى در آنجا مقيم بوده و او در پرواز هوايى ، جواز عبور و حق حمل آنها را ندارد، لذا وقتى سفر آغاز مى شود، اگر از اول به آن وسايل ، دلبستگى خاص پيدا كرده باشد، در مرز خروجى ، دل كندن از آنها براى مسافر بسيار مشكل خواهد بود.

راستى ، چقدر دردآور خواهد بود وقتى ويزاى اقامت ماءمورى در كشورى پايان يافته باشد و او مجبور باشد به كشور و موطن اصلى خويش بازگردد، در حالى كه از يك سو مى داند در اين ماءموريت تنها خدمات او در گزارش به دولت متبوعش مفيد خواهد بود و از سوى ديگر در هنگام خروج بى بازگشت ، دوستان و دلبستگانى كه براى بدرقه او آمده اند و از فراغ و رنج دورى او اشك مى ريزند، نه مى توانند واسطه شوند ماءموريت او را در مدتى ديگر تمديد كنند و او را نگه دارند و نه كارى از دستشان ساخته است تا شايد كمى از وسايل شخصى (ممنوع الخروج) او را با وى همراه كنند و او آه مى كشد از سفر بى حاصل خويش و اين كه چرا اين همه براى جمع آورى وسايل بى خاصيت زحمت كشيده و حالا بايد همه را (جز يك دست لباس) براى همان ها در آن ، كشور يا آن سرزمين بگذارد و خود با دست خالى از آن جا برود.

اكنون مى خواهم بدانم كيفيت دوره برزخى انسان چگونه است ؟

پاسخ چهارم : دوره حيات انسان به كرم ابريشم شبيه است

تا اينجا دانستى كه مرگ آدمى به معناى فنا و نيست شدن او نيست ، بلكه در حقيقت براى او يك تولد ديگرى است و مانند نوزادى كه از مادر متولد شود، دوباره عرصه حيات خود را به شكل ديگرى در عالم برزخ طى مى نمايد. براى تقريب به ذهن مى توان دوره حيات آدمى را به دوره حيات يك كرم ابريشم تشبيه كرد. اين كرم ظريف و زيبا ابتداى تولدش از تخم ريز به جا مانده از پروانه دوره قبل به شكل يك حشره سياه كوچك ظاهر مى شود و تا مرحله پايانى يك دوره تقريبا سى روزه يك بخش از حيات ، با تغذيه از برگ توت ، كم كم رشد مى كند و در چند نوبت در فواصل معينى به خواب عميقى فرو مى رود، سپس با ريختن پوست از خواب گران بيدار مى شود و با ادامه تغذيه ، رشد خود را از سر مى گيرد و قد مى كشد و در نهايت به طول حدود ٧ تا ٨ سانتيمتر به شكل يك كرم بزرگ سفيد درمى آيد و به حد كمالش مى رسد.

از اين زمان به بعد اين حيوان به حكم غريزه گور خويش را با تارهاى نازكى كه همراه ترشحات دهانش خارج مى كند، فراهم مى سازد و با كشيدن و تنيدن آن تارها، بارها به دور خود، سرانجام پيرامونش را مسدود و جسم خود را در همان محفظه ابريشمى كه پيله ناميده مى شود مدفون مى سازد و در طول يك دوره تقريبا بيست روزه بعدى با آن كه زنده است ، ولى بدون استفاده از غذا، بى حركت و به شكل يك جسم كوچك جامد و به رنگ قهوه اى و به اندازه و مانند يك كشمش متوسط، دوره برزخى خويش را طى مى كند. وقتى فعل و انفعالات اسرارآميز درون پيله در مدت مزبور انجام شد، دوباره در حالى كه به صورت يك پروانه سفيد گوشتى بسيار زيبا تبديل شده و با شكل اوليه كاملا فرق دارد از گور خويش سر بيرون مى آورد و پس از يك زندگى كوتاه مثل ، حياتش را كامل مى كند.

بدين ترتيب ، اين موجود ارزشمند از بدو تولدش به صورت حشره كوچك سياه تا كرم سفيد بزرگ و سپس در جايگاه پيله به صورت يك جسم جامد قهوه اى و آن گاه به شكل پروانه سفيد زيبا، به ترتيبى كه اشاره شد، سه دوره متفاوت حيات خويش را سپرى مى نمايد و مانند انسان سه نشئه مختلف دنيا و برزخ و قيامت دارد. با اين تفاوت كه همه اين سه مرحله حيات او در همين دنياى مادى صورت مى گيرد و عجيب اين كه اگر پيله اين حشره شكافته و يا به عبارتى نبش قبر شود جسم مرده و موميايى شده اش ، با آن كه متعلق به دنياى مادى است ، ولى داراى يك نوع حيات ويژه برزخى مانند جسد انسان است كه در برابر اشياى خارجى هيچ واكنشى نشان نمى دهد و اين حكايت از اين دارد كه عكس العمل اعضاى بدن حيوان و انسان ، در برابر عوامل خارجى ، به سبب حلول و حضور كامل روح در جثه و جسد است و زمانى كه اين ارتباط گسيخته شد و روح به كلى از جسم مصاحبش جدا گرديد، سلسله اعصاب او نيز مختل مى شود و جسد او، كه به عالم خاكى تعلق دارد، از ادراك و احساس باز مى ماند، اما روح كه زنده جاويده و از عالم ملكوت است تازه سير آفاق و انفس خويش را آغاز مى كند.

به عبارت ديگر، چون تن انسان براى روح به منزله زندان است ، روح بعد از مفارقت از تن همچون پرنده آزاد شده ، ابتدا با يارى فرشته موكل خدا به آسمان بال و پر مى گشايد و به معراج مى رود.(٤٥)

او در اين عروج ملكوتى آن چنان به وسعت و گستردگى جهان ديگر حتى كهكشان ها پى مى برد كه قبل از مرگ ، تصور گوشه اى از آن همه پنهانى برايش ممكن نبود. سپس بر اساس سنخيت اعمال خير و شرى كه در دنيا انجام داده با دستور و نظارت دقيق فرشته ماءمور به جايگاه برزخى خاص خود برمى گردد و جسم يا عنصر مثالى كه رابط بين جسم خاكى و روح است و سيال و رقيق و ظريف است براى تقريب و درك ذهن همچون تصوير شيئى در آينه ، آن دو را به هم پيوند و مرتبط مى نمايد و همانند سايه همراه و همتاى روح و به ميزان خير و شر اعمال دنيوى انسان از محدوديت ها و آزادى برزخى تا نشئه قيامت برخوردار است

روح يا جسم كدام يك بالاصاله مورد بازخواست قرار مى گيرند؟

پاسخ پنجم : روح مسؤول اصلى است

اساس جسم زنده مادى از خاك است و مركب است و داراى حركت جوهرى است كه از اجتماع اتم ها و سلول هاى فراوان تركيب يافته و پيوسته در نشئه دنيا و در حال تغيير و تجديد حيات است ؛ به تعبير ديگر منشاء جسم خاك است و طى گذر از مراحل مختلف و سير و سفر در عوالم نباتى و حيوانى و شكل گيرى با نام نطفه در صلب پدر و نشو و نما در دوره خاص در رحم مادر، سرانجام به صورتى متولد مى شود.(٤٦) زمانى كودك ، چند صباحى جوان و سپس در دوره اى به پيرى مى رسد و آنگاه مى ميرد، ولى ذرات او فانى نمى شود؛ فقط تركيب و صورت ظاهرى آن به هم مى خورد.

و اما روح ، جوهر مجرد است كه پس از تكميل جسم در رحم مادر با اضافه ربانى در وى حلول مى كند و با وى همراه مى شود و همواره رو به كمال مى رود و داراى ادراك و شعور است و چون انسان تا زنده است او راكب و تن مركوب است در همه حال او سوار و صاحب اختيار جسم است و جسم از آن او و در اختيار او، بعد از مرگ در برزخ و قيامت مسؤول اصلى روح و هم او مورد بازخواست و مؤ اخذه قرار مى گيرد و پاداش و كيفر نهايى روح و جسم به صورت متبوع و تابع و اصلى و تبعى براى هر دو محقق و محرز خواهد بود.

آيا درست است كه مردن شبيه خفتن است ؟

پاسخ ششم : خفتن نمونه مردن است

بله ، مرگ مانند خواب ولى عميق تر از آن است ؛ همان طور كه مى خوابيم ، همان طور هم مى ميريم در خواب ، روح از بدن هر چند در اين جدايى تا حدودى از وابستگى به تن آزاد مى گردد اما رابطه اش برقرار است ؛ به همين جهت حركت قلب و فعاليت اعضا و جوارح آدمى حتى به صورت آرام تر در جريان است ، گردش خون در رگها از حالت بيدارى ضعيف تر و حرارت بدن پايين تر است و لذا انسان در خواب نياز به پوشش و روپوش دارد تا كمبود حرارت بدن از طريق كمكى تاءمين شود. اما در هنگام مرگ ، روح انسان به كلى از بدن قطع علاقه مى كند و فاصله مى گيرد و از وابستگى به او كاملا آزاد مى شود و همه اعضا از فعاليت باز مى مانند و بدن جامد و سرد مى شود. ميزان ارتباط روح با بدن در حال خواب سه مرحله دارد:

١. مرحله آغاز و شروع خواب در اين مرحله ، روح چندان از حوزه ارتباط و وابستگى خارج نشده است ، لذا با كوچكترين صدا ممكن است دوباره به بدن برگردد و تن خفته بيدار شود.

٢. مرحله عميق در اين مرحله روح از ميدان جاذبه تن دور شده و به جدايى از او عادت كرده است معمولا در اين حالت ، بدن در سكون و سكوت مطلق و خصوصا در خستگى هاى مفرط در خواب عميق است و با سر و صداى هاى مختلف معمولا زود بيدار نمى شود.

٣. مرحله اشباع و پايانى در اين زمان بدن تجديد انرژى كرده و پس از فعل و انفعالات شيميايى و تجديد حيات سلول ها و سلسله اعصاب ، آمادگى براى تلاش و حيات دوباره را دارد و به اصطلاح سر زنده و سرحال است در اين وقت روح به دليل همين وابستگى به بدن در حوزه جاذبه او حضور دارد و با كوچكترين علايم بيدار كننده و استماع صداى خارجى به تن خفته آماده به بيدارى باز مى گردد و انسان بيدار مى شود.

روح انسان بعد از مردن نيز سه مرحله را طى مى كند:

١. آغاز مرگ و جدايى در اين حالت هنوز علقه قلبى روح به شكلى با بدن برقرار است ؛ لذا در مذهب توصيه شده كه كسان بسيار خصوصا اطرافيان و خانواده ، جنازه را خوب تشييع كنند، چندين بار جهات مختلف و چهار گوشه تابوت را بر دوش خود حمل كنند و به هر حال بدن را تنها نگذارند و جنازه را با شتاب نبرند. در مراسم خاكسپارى جسد، يك دفعه به خاك گور نبرند، بلكه با سه نوبت جابجايى تا لب گور، بدن را به عالم قبر آشنا كنند. در هنگام پر كردن قبر با خشت و خاك ، دعايى به نام تلقين توصيه شده كه حكايت از تدريجى انس و الفت و آرامش مرده در تنهايى و خو گرفتن او به عالم برزخش دارد. بعد از دفن جسد، وقتى تشييع كنندگان از كنار قبر رفتند، كسان او مدتى پاى گور مرده شان بمانند. مستحب است با اوراد و اذكارى حتى با تلقين مجدد پيرامون آن را يك دفعه خالى نكنند و برپايى مراسمى چون فاتحه در روزهاى سوم و هفتم و چهلم و برپايى سالگرد نشانه همين علقه و ارتباط نامرئى روح با بدن و نشئه دنيا و نياز وى به دلجويى و يادآورى زندگان است تا روح به تدريج علقه خويش را از نشئه دنيا كم و كمتر و به عالم برزخ عادت كند. ارتباط ارواح و آمدن پياپى آنها به خواب زندگان در هفته ها و ماهها و حتى سال هاى نخستين مرگ ، نشانه همين امر است كه آنها چون علقه شان را از دنيا كاملا قطع نكرده اند، كم و بيش نيازى به برقرارى اين رابطه دارند

٢. جدايى يا فراموشى مطلق در اين حالت با گذشت ايام و عادت كردن روح به عالم برزخ ، برقرارى ارتباط ارواح به حداقل مى رسد و چون روح پس از يك دوره تحمل تنهايى و تصفيه و جرم گيرى از گناه به مرحله تازه اى از حيات برزخى مى رسد كه ديگر آن بى قرارى قبلى را ندارد و از خود علاقه اى به ارتباط با دنياى زندگان نشان نمى دهد و يا اجازه ندارد نشان دهد و چه بسا كه زندگان و وابستگان او بعد از سال هاى دور، آرزو مى كنند، اى كاش يك بار ديگر روح مرده شان به خوابشان بيايد، اما اين آرزوهايشان برآورده نمى شود و ارواح نيز گاه به دليل قطع اميد از زندگان و گاه به دليل تفضلات الهى كه شامل حالشان شده ، به نشئه برزخى خود كاملا عادت كرده اند.

٣. آمادگى براى برپايى قيامت اين حالت هر چند كه اتفاق نيفتاده تا از آمادگى ارواح ارزيابى شود، اما از لحن و متون و مستندات دينى پيداست كه علاوه بر آمادگى عمومى در كائنات در ارواح نيز اين انتظار و آمادگى(٤٧) احساس مى شود. چون در دوره برزخ ، شفاعت وجود ندارد(٤٨) ، لذا چه آنها كه نيكوكارند و طالب و مشتاق بهشت و چه آنها كه بدكارند، اما بى حد نگران عذاب موعود جهنمند و به اميد شفاعت شفيعان دل بسته اند، آماده برپايى قيامتند و همان طور كه انسان پس از يك مدت كافى و اشباع از خواب آماده بيدارى است ، وضع مردگان نيز بعد از طى يك دوره در برزخ و كشيدن و چشيدن عذاب هاى برزخى شبيه خفتگان دنياست و پس از به وجود آمدن يك نوع آمادگى و فراهم آمدن زمينه و استعداد برپايى قيامت ، كه زمان آن را غير از خداى حكيم هيچ كس نمى داند، به امر و اراده الهى ارواح به ابدان مرده ها برمى گردند و همه آنها از آغاز تا انجام خلقت ، از جا برمى خيزند و براى بررسى دقيق و تعيين تكليف نهايى به محضر و محكمه الهى حاضر مى شوند.

بدين سبب بر اساس تصريح كتاب آسمانى قرآن ، تعبير جدايى روح از بدن در هر دو حالت خواب و مرگ يكى است ، همچنان كه در مورد بيدارى تن خفته و زنده شدن تن مرده (در كتاب خدا) با يك واژه سخن رفته است(٤٩) به عبارت ديگر، همان طور كه روح ، هنگام مرگ از تن گرفته مى شود، هنگام خفتن نيز از بدن گرفته مى شود و تا زمان موعود و فراهم شدن شرايط بيدارى (در خواب) و حيات دوباره (در عرصه قيامت) روح در هر دو حالت به تن باز مى گردد؛ به همين جهت براى جدايى و پيوند مجدد روح با بدن در هر دو مورد (خفتن و مردن) واژه هاى «توفى» به معناى گرفتن و «بعثت» به معناى برانگيخته شدن به كار رفته است

آيا تن مادى حايل انسان در كسب حقيقت است ؟

پاسخ هفتم : تن مادى حجاب دانايى

سيد تا همين جا وقتى مطالب و معماهاى دسته بندى شده را به كمك تابلو متحرك (تصوير مجسم) خويش در ذهنش ترسيم شده يافت ، يك بار ديگر به فكر فرو رفت و بعد از لحظه اى درنگ از خود پرسيد: «راستى ، چرا در بيدارى نتوانستم اين نكته ها را دريابم مى گويند براى درك يك مطلب بايد كتاب خواند يا پرسيد و آموزش ديد تا معضلى را حل شده يافت و مگر نه اين كه من همان سيد صادقم و او (تابلوى متحرك) نيز از من است و تاكنون كتابى براى كشف اين همه راز و رمز نخوانده ام ؟! پس چگونه خود با (تصور) انديشه ام مى كاوم و مى جويم و با همان (تصوير) انديشه ام مى يابم و حقيقت را به دست مى آورم ؟!

ناگهان از جانب همان تابلوى متحرك (قالب مثالى) بر اساس همان راز پيشين به او چنين خطاب و القا گرديد: «تو خوابى نه بيدارم ! آدم بيدار، روحش در زندان تن اسير است و فرمانروايى روح مشروط است و ضعيف و چون تن عنصر مادى است ، همين ماده ، خود حجاب دانايى هاست اگر انسان مى خواهد چيزى را بداند يا بفهمد ناگزير بايد آن را از صافى ابزار مادى بگذارند و يا به تعبيرى با كمك قوا و نگهبانان تن ، چون چشم ، گوش و... خواسته اى را كسب و دريافت كند، آن هم بايد هميشه از قواى مادى التماس و رضايت آنها را جلب كند تا اگر آنها را سر حال و سالم بودند شايد در كشف معمايى او را كمك كنند. اما روح آزاد شده نيازى به دستيار و امدادگر ندارد و بسته به اين كه از غفلت تن به طور موقت (خواب) يا مطلق و ثابت (مرگ) استفاده كند به ميزان رهايى و آزادى اش به دانايى هاى هستى دست خواهد يافت(٥٠)

و سيد با اين كنجكاوى كوتاه چنين يافت كه پس نبايد فرصت را از دست بدهد، لذا همان طور كه در گوشه اى ناظر نگرانى و ناتوانى برزخيان بود، مجددا به سراغ همان مكاشفه قبلى رتف و به سهولت چند نكته معماى پياپى ديگر را به شرح زير در انديشه اش با پرسش و پاسخ آماده يافت :

كيفر (يا مجازات جامع) مجرمان چيست ؟

پاسخ هشتم : آتش عذاب فراگير و برزخ قرنطينه قيامت

همان طور كه شنيده اى در متون اسلامى (قرآن و روايات) براى مجازات مجرمان از عذاب هاى مختلف نام برده شده ، كه همگى حكايت از آن دارد، چون جزا بازتاب عمل است ، بنابراين بر اساس هر عمل ، گناهكار، كيفر مناسب آن را خواهد ديد اما در بين آنها تنها با كيفر آتش به همه مجرمان هشدار داده شده است

و اين را نيز شنيده اى كه دنيا مزرعه عقبى است اگر از سويى بر اساس نظريه علمى (يا حقيقت ثابت) همه پديده هاى مادى زنده اين جهان بر اثر مرور زمان انرژى حرارتى خورشيد را در خود ذخيره مى كنند، بنابراين بايد گفت پيكر انسان كه خود يكى از مصاديق بارز ماده است و مانند همه عناصر مادى زنده ، منبع ذخيره انرژى است ، پس مى توان گفت با هر گناهى كه از انسان سر مى زند، چون در ديوان عمل (يا در وجودش) ثبت مى شود، يك روزى به فرمان خدا همان گناه به صورت بازتاب عمل او به نام آتش كه در سلول هاى وجودش ذخيره است ، شعله ور مى شود و همه ذرات هستى اش را مى سوزاند.

به عبارت ديگر، ريشه وجود انسان مادى هر چند از خاك است اما در سايه رشد و پرورش با مواد نباتى و حيوانى موجود در هستى ، مانند همان درخت و گياه سبز، انرژى خورشيد را در وجود خويش ذخيره مى نمايد و خود جداگانه كانون مستقلى براى حرارت انرژى مى گردد و از سوى ديگر، آدمى با هر گناهى كه مرتكب مى شود در حقيقت زمينه شعله ور ساختن آتش را نيز در خود فراهم مى نمايد. چنانچه گناه ، سنگين و مستمر شود وجود انسان منبع مملو ساختن خويش مى شود تا روزى كه شرايط لازم ، يعنى موعد مرگ فرا رسد و پس از يك دوره برزخى و فعل و انفعالات اسرارآميز آن ، وقتى رستاخيز الهى برپا گردد و تكليف نهايى محرز گردد، در جهنم موعود، وجود انسان يك پارچه به آتش تبديل شود و سلول ها و ذرات آلوده وجودش را بسوزاند، مگر اين كه انسان به موقع و قبل از مرگ ، آگاه شود و برگردد و از گناهش استغفار كند و خداوند با كيمياى توبه او، فلز ناخالص وجودش را به طلاى خالص ‍ تبديل كند و به تعبيرى ديگر، منبع اشتعال آتش وجودش را با توبه جدى يعنى عنصر شيميايى الهى ، به موقع خنثى و بلا و اثر و آلودگى نشسته بر دامنش را از وجودش محو نمايد.(٥١)

آيا نشانه هاى مستند و مشهودى در اين باب توان يافت ؟

بله ، براى اين كه اصل ثابت كمى آسان شود، بايد گوش هوش بسپرى كه آتش از پيش در دنيا با انسان هست و به نشانه هاى زير به همه ، خصوصا بى ايمان ها و بدكاران احاطه دارد:

الف) در پايان هر بند از دعاى جوشن كبير، استغاثه به درگاه خدا اين است كه خداوندا ما را از آتش خلاص فرما(٥٢) ! و اين به معناى اين است كه گويا انسان در مهلكه اى باشد يا در زندان و چاهى افتاده و از فرياد رسى براى خلاصى و نجات خود كمك مى طلبد.

ب) از يك سو در بسيارى از مآخذ دينى «نار» كه به جاى جهنم و مقابل «جنت» قرار گرفته حكايت از آن دارد كه شؤون جهنم و هويت و حقيقت آن به تمام معنا همان آتش است و از سوى ديگر اين كه صريحا ياد شده كه جهنم در دنيا به كفار احاطه دارد(٥٣) ، چنين معنا مى دهد كه بر اثر گناهان ، در حقيقت نفس آتش ، بدكاران را در همان دنيا فرا گرفته است و اين تعبير در دعاهاى مختلف ، خاصه در تعقيب نمازهاى ماه رمضان به وضوح آمده كه : خدا يا بر من منت نه ، مرا از آتش آزاد فرما(٥٤) !

پ) بى ترديد معناى جهنم و بهشت دو مفهوم متضاد در مكانند. همانطور كه در نمايش داستان آدم و حوا آمده ، اصل بر اين است كه بر اساس جرم و جوهره انسانى خاكى ، ابتدا او در بهشت نيايد باشد، ولى با ترك معاصى و بر اثر اعمال پسنديده توفيق ورود به بهشت را پيدا مى كند، اما در مورد جهنم همان طور كه گفته شد و نيز بر اساس دو اصل ثابت خلقت : (انسان پيوسته زيانكار است ، مگر مؤمن و صالح شود؛ نفس آدمى ، كشش به بدكارى دارد)(٥٥) گويا گرفتارى او در جهنم و آتش محرز و مسلم است ، مگر اينكه با ترك گناه و انجام دادن اعمالى بتواند از آن مهلكه خلاصى پيدا كند.

ت) بهشت در كتابهاى آسمانى و لسان روايات ، مجموعه اى غير قابل تصور انسان از قصرها با فضاهاى زيبا و داراى نهرهايى از آب خوشگوار، شير خوش طعم و عسل مصفا، بوستان هايى از سبزه ها و چمن ها و باغ هاى ميوه هاى رنگارنگ و خدمتگزارانى از حور و غلمان و... است و هر كدام از مناظر و نعمتهاى آن ، جداگانه نيز قطعه اى از بهشت و به اهل ايمان اختصاص دارد و بهشتيان در آنجا حيات طيبه خود را مى گذرانند، اما جهنم هر چند كه مراتبى دارد اما چه سافل و چه اسفل آن داراى يك مفهوم و يك مصداق است و آن همان «نار» فراگيرى است كه با عذاب هاى وحشتناك ديگرى ، گناهكاران را بر حسب مراتب گناه در خود فرو گرفته است(٥٦)

ث) هر كس كه با دين حق مرده است ، از آغاز مرگ تا معركه قيامت ، دوره هاى برزخى تصفيه و پاكسازى زير را خواهد گذرانيد:

١) غسل داده شدن يا ضد عفونى از آلودگى هاى مادى ، مقدماتى براى ورود به عالم قبر.

٢) چشيدن فشار قبر يا عصاره كشى كلى از قاذورات و ضايعات به جا مانده مادى

٣) استحاله تدريجى پليدى هاى پيكر مادى انسان به پاكى ها و پاكيزگى به دو شكل :

مستقيم تغييرات فيزيكى يا متلاشى شدن شكل ظاهرى جسم و فعل و انفعالات شيميايى يا استحاله و تصفيه آن تا مرحله نهايى در درون خاك

غير مستقيم مشاهده شكنجه ارواح بدكاران ، رؤ يت مناظر ناخوشايند آتش از سكرات موت تا عرصه قيامت و تاءثير اضطرابات روحى بر دو بدن مثالى و مادى او و واكنش هاى هراس انگيز روح كه به سبب عذاب جسم برزخى و مادى خواهد داشت

٤) گذشتن همه مردگان از مسير جهنم و كشيدن و چشيدن عذاب پايانى و بالاخره عبور از پل سرنوشت ساز صراط، حتى براى كسانى كه كمترين لغزشى داشته اند(٥٧) و پاك شدن از آخرين زنگارها و پاكيزه گشتن از باقيمانده پلشتى و پليدى هاى دنيا.

بنابراين بايد گفت ، به يك تعبير، دوره برزخ ، دوره قرنطينه قيامت و دوره آماده سازى انسان براى ورود به بهشت موعود است ؛ به عبارتى ديگر چون دنيا اختلاطى از پاكى ها و ناپاكى ها و بدى هاى مادى است و بر عكس ، بهشت جايگاه ملكوتى و مقدس و پاك است و همان طور كه در قصه آدم ابوالبشر روشن شد با ناپاكى و پليدى سازگارى ندارد، بنابراين براى ورود به آن جايگاه ، برگ جواز پاكى يا كارت مصونيت از ناپاكى لازم است

پس اگر آدمى قرار است به بهشت رود، چنانچه بدون توبه و ناپاك از دنيا آمده ، ابتدا بايد جوهرش وجودش از كثافت هاى مادى و پليدى هاى گناه پاكسازى شود و چه بهتر كه با جوهر آتش كه عالى ترين عنصر مطهر پاك كننده پلشتى ها و مطمئن ترين شيوه ضد عفونى كردن آلودگى ها و ناپاكى هاست ، ضد عفونى شود و مدتى در آتش جهنم جرم گيرى نهايى گردد تا براى ورود به بهشت آماده شود. به همين جهت است كه اهل كفر و شرك و نفاق و ارتداد و برخى از صاحبان گناهان كبيره مانند قتل نفس به دليل نشر و پخش گستردگى آلودگى هاى تطهير ناپذيرشان مانند گاز مشتعل ناشى از فوران چاه ها هميشه در آتش كيفرشان خواهند سوخت

ج) در مورد احاطه انسان به آتش (و براى تقريب و آشنايى ذهن) مى توان فرض كرد كه رابطه دستيابى انسان به بهشت و سعادت يا فرو ماندن و فرسودن در ته دره آلوده به بيمارى است كسى كه بايد به قله سلامت كوه بلند صعود كند، على القاعده از پايين كوه و دره آن آغاز خواهد كرد و بى ترديد براى رسيدن به قله و فتح آن ، آدمى بايد از پيچ و خم هايى بگذرد، تلاش كند و سختى را به خود هموار سازد تا برفراز آن دست يابد و سلامت خود را تضمين نمايد و بر عكس براى ابتلاى به بيمارى واگير، همان ماندن در دره آلوده يا همان نسپردن و نپيمودن به بلندى ها كافى است

براى وصول به بهشت ، پيمودن در صراط مستقيم ، دل كندن از زينت هاى دنيا و سير كمالى لازم است ، اما براى جهنمى شدن ، تنها به همان در جا زدن در بستر مادى حيات و سرگرم شدن به علقه هاى دنيوى هشدار داده شده است لذا براى دستيابى بهشتيان به مغفرت الهى و وصول به بهشت ، شتاب در حركت و شركت در مسابقه و سير و سلوك يا سير تكاملى و رسيدن به مدارج عاليه كمال توصيه شده است ،(٥٨) اما براى جهنمى شدن كافى است كه آدمى در بستر مادى غرق شود و از حركت معنوى باز ماند. همت و حركت ملكوتى ، مقدمه صعود به بهشت است ، اما دون همتى و معطل ماندن در ماديات دنيا به معناى هلاكت و سقوط در جهنم است

براى بهشت بايد خود را بالا كشيد، ولى براى جهنم فقط بايد از سير و سلوك و بندگى دست كشيد.

براى بهشت خود را بايد بالا كشيد، ولى براى جهنم فقط بايد از سير و سلوك و بندگى دست كشيد.

پس انسان تا در دنياست و با زرق و برق دنيا قرين است ، در حقيقت در احاطه آتش و تهديد به سوختن است اگر وجود خويش را در همين دنيا در زير سپر ايمان و عمل صالح مستور ساخت ، وقتى اجل موعود فرا رسيد از آتش خواهد رست و به بهشت جاويدان دست خواهد يافت ، اما اگر خود، مواد و منبع شعله ور ساختن آتش را با گناه و اعمال بدش در دنيا فراهم ساخت ، به محض عبور از پل مرگ ، يك باره منفجر خواهد شد و خود را در دوره برزخ با پيكر مثالى و در قيامت و پس از آن با همين جسم و روح در همان آتش ‍ گناهش تا مدت ها يا ابد خواهد سوخت(٥٩)

چ) هر چند هر گناه با هر سنخيت جوهرى اش كيفر مناسب خود را خواهد داشت ، اما كيفر آتش جامع همه كيفرها و نهايى آنهاست لذا قوم نوح با آنكه با عذاب غرق شدن گرفتار و نابود شدند، در پى آن به كيفر آتش معذب گرديدند.(٦٠) و نشانه هاى برزخ پيداست اگر به انسان گناهكار انواع عذاب هاى مانند رسوا و افشا شدن ، مسخ چهره ، دستان بريده ، كرى و كورى ، چشيدن آب جوش حميم ، خوردن ميوه تلخ درخت زقوم ، جويدن زبان ، وارونگى يا سرو ته شدن اندام ، بدبويى نفرت انگيز، غل و زنجير شدن ، تازيانه خوردن و... وعده داده شده ، آتش ، عذاب مشترك و جامع همه آنهاست

حال با دقت به يك اصل انكارناپذير، كه اگر آتش مصداق كامل و جامع كيفرهاى بدكاران است كه هست و اگر انرژى متراكم در موجودات زنده طبيعت به محض فراهم شدن شرايط و مواد سوختنى نفت و گاز و بنزين و جرقه اشتعال ، همه تبديل به آتش خواهند شد و به اصطلاح رستاخيز انرژى ها برپا خواهد شد،(٦١) بنابراين جايگاه اتم و اكمل آن در قيامت است و در نتيجه پيكرهاى مجرمان كه خود يكى از مصاديق مستند منبع انرژى محترقه و آتش زاست ، محققا با تراكم گناه و فراهم شدن شرايط سوختن در آنها برپايى رستاخيز الهى (بهشت و جهنم) از ديدگاه علل و اسباب كامل تر و روشن تر قابل درك و فهم خواهد بود، زيرا كه بر اساس سنخيت عمل و عكس العمل و رابطه گناه و كيفر، آتش جهان آخرت بايد با پديده گناه و پليدى عمل به تعبيرى مقابل و به مجانس باشد تا تاءثيرات گسترده و فراگير گناه آدمى را كيفر برابر و هماهنگ دهد.(٦٢)

پاسخ پرسش هشتم ، هر چند طولانى اما مفيد بود. اينك كنجكاوم بدانم كه به طور كلى ارواح مردگان در برزخ به چند طبقه تقسيم مى شوند.

پاسخ نهم : ارواح برزخى سه دسته اند

همان طور كه انسان زنده در طول حيات مادى بر اساس موقعيتى كه در جامعه پيدا مى كند در طبقه خاص اجتماعى خود جا مى گيرد، روح انسان نيز بر حسب مراتب تهذيب و تزكيه اى كه در همين عالم مى بيند، پس از مرگ و در برزخ در جايگاه خاص خود قرار مى گيرد، هر چند كه اين تقسيم با تقسيم سه گانه قيامت فرق دارد.(٦٣)

اما انبيا و چهارده معصومعليهما‌السلام بر اساس عصمت و طهارتى كه در نظام آفرينش دارند و چون در همه عمر، با آن كه در جمع خاكيان زيستند، ولى هيچ گونه گردى از ناپاكى ها و كدروت ها بر دامن پاكشان ننشسته است ،

بعد از مرگ و گذر از پل نهايى نشئه خاك ، جايگاه ويژه اى در ملكوت اعلى دارند كه رسيدن به عرصه مقام روحى آن پاك سرشتان و ارزيابى از ساحت قدس ملكوتى شان در عالم برزخ ميسور نيست و جايگاه رفيع ارواح اين زبدگان هستى از شعاع تصور و اندازه گيرى در نشئه برزخى خارج است

و اما ارواح بقيه فرزندان آدم ، بسته به اعمالى كه در دنيا انجام داده اند و از محدوديت يا آزادى خاص اين عالم برزخ رنج يا بهره مى برند در سه طبقه و گروه خلاصه مى شوند: آزادگان ؛ گرفتاران ؛ بى خبران

دسته اول كه به دليل آزادى در عرصه برزخ ، ابرار و آزادگان نام گرفته اند، حيات طيبه اى در وادى السلام دارند و داراى قدرت پرواز در ملكوتند و بر اساس درجه و شاءنى كه دارند، به سهولت در سير و سفر حتى بيش از سرعت نور در پهنه بى كران حيات هستى اند. اين ارواح طيبه همان اولياى خاص ، شهداى راه خدا و دين ، نيكوكاران مؤمن و پرهيزكارانند كه حسب موقعيت خود، برگ جواز ورود به عرصه بى نهايت ها را نائل شده اند.

دسته دوم كه اسير و گرو اعمال بدشان در دنيا هستند، در اين عالم با نام گرفتاران و زيانكاران موسوم شده اند و در فضايى مانند همين وادى برهوت و گاهى حتى در همان گودال قبر اسير و زندانى اعمال خويشند. اينها ارواح خبيثه كفار، مشركان يا صاحبان ايمان ناقصى هستند كه مرتكب گناهان كبيره شده اند و مهم تر آن كه هيچ كدامشان موفق به توبه و بازگشت حقيقى و اصلاح حالشان نشدند.

و اما دسته سوم (بى خبران) كه به ارواح مستضعفان و به تعبيرى جاهلان شهرت يافته اند، به دليل محروميت ها و عقب ماندگى هاى فكرى و ذهنى يا بر اثر جهل و بى خبرى از دانستنى هاى هستى و آگاهى هاى حتمى حيات و نيز از احكام دين دور و بى خبر ماندند و قاصر شناخته شدند، روحشان دور از هياهوى برزخ همانند اجسامشان تا قيامت خفته و بى خبر خواهند ماند. اين ارواح چون حجت بر آنها تمام نشده مرده اند تا عرصه محشر خدا چه تكليفى براى آنها تعيين كند) بلاتكليف مطلق خواهند بود.

و اينك در پايان كشف اين معماها، خيلى مايلم معناى حيات را به صورت ملموس بشناسم

پاسخ دهم : قدر حيات مجهول است

البته نه تو و نه هيچ انسان معمولى به اقتضاى سرشت تا زنده ايد قدر و ارزش حيات را نمى شناسيد. شگفتا، با اين كه مرگ يكى از پديده هاى حتمى و بلكه مسلم ترين حوادث زندگى انسان است ، اغلب موارد هيچ گاه او به آن صورت يك واقعيت غير قابل انكار نمى نگرد و چه بسا بر اساس همين نگاه ، يك نوع فراموشى مطلق به انسان دست مى دهد و تا آخرين لحظه هاى حيات به فكر فقط دنيا و جمع كردن و اندوختن كالاى دنيايى است باعث تاءسف شديد است كه در اين امر مهم حيات ، عموما انديشه آدمى وارونه است او در بسيارى از موارد منفعت آنى را بر منفعت آينده مقدم مى دارد، خصوصا در مورد آخرت اين نگرش او ناشى از اين است كه چون از نشئه بعد از مرگ خبر ندارد و يا اطلاعات محسوس او درباره جهان بعدى صفر است ، پس به آن نگاه ترديد مى نگرد(٦٤)

از اين رو انسان هر نوع سرمايه گذارى براى آخرت را بر مبناى احتياط كارى انجام مى دهد نه يقين صرف شايد اكثر خلايق در موارد انفاق و ايثار مادى دست و پايشان مى لرزد كه نكند ضرر كرده باشند و عموما در تهيه زاد و توشه كافى براى سفر حتمى به ابديت سست و كاهلند و با آن كه در متون دينى خاصه در زيارتنامه ها از مرگ به «يقين»(٦٥) همان تعبير مصطلح ياد شده اما براى آدمى به شك بسيار شبيه تر است ، آن چنان كه گويى هميشه زنده است و در اين جهان ، مرگ حتمى صورت نگرفته و نمى گيرد و همه كسانى كه تاكنون مرده اند مرگشان مشكوك بوده است(٦٦)

آدمى تا حتى در گذر از يك مرحله به مرحله ديگر همين حيات دنياى خود غافل است ، تا آن كه فرصت را كه از دست مى دهد تازه به فكر چاره يا جبران مى افتد، مانند زندانيى كه افسوس زمانى آزادى يا بيمارى كه حسرت دوران سلامتى يا پيرى كه غبطه ايام جوانى را مى خورد، در حالى كه در نظام آفرينش ، زمان رفته باز نمى گردد و توقع بازگشت به معناى سير قهقرايى و تصرف در امر و تغيير نظم زمان محال است به همين جهت يكى از نام هاى قيامت «يوم الحسرة» است ، چرا كه در آن روز همه كس از تبه كار و نيكوكار و اهل ايمان و تقوا، كه بر اثر ممارست و رياضت در طاعت و بندگى خدا مقام شايسته به دست آورده اند، وقتى در عرصه قيامت جايگاه عالى و درجات مختلف و غير قابل تصور ساير بهشتيان را مى بينند، همه شان حسرت گذشته را مى خورند: آنها كه بد كردند و اهل عذاب و جهنمند از تبه كارى هايشان و هدر دادن وقت و تلف كردن عمرشان تاءسف مى خورند و آنها كه بهشتى اند و مراتب عالى تر ساير بهشتيان را مى بينند، حسرت مى خورند كه چرا با آن همه علايم و نشانه هاى الهى موجود در دنيا، باز هم قدر حيات را بهتر ندانستند و بدون استفاده كامل از اوقات گران بهاى آن حتى يك لحظه ، عمر خويش را بيهوده مصروف داشتند كه امروز به آنها غبطه بخورند.