مشيت الهى در سبب سازى و سبب سوزى

مشيت الهى در سبب سازى و سبب سوزى0%

مشيت الهى در سبب سازى و سبب سوزى نویسنده:
گروه: مفاهیم عقایدی

مشيت الهى در سبب سازى و سبب سوزى

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: محمود اكبرى
گروه: مشاهدات: 6389
دانلود: 1824

توضیحات:

مشيت الهى در سبب سازى و سبب سوزى
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 77 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 6389 / دانلود: 1824
اندازه اندازه اندازه
مشيت الهى در سبب سازى و سبب سوزى

مشيت الهى در سبب سازى و سبب سوزى

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

ب : آسان شدن كارها

از آنجا كه حامى و پشتيبان انسان متوكل خداوند است ، كارها هر چقدر هم مشكل باشد در نظر او آسان مى نمايد.

علىعليه‌السلام فرمود:

من توكل على الله ذلت له الصعاب و تسهلت عليه الاسباب(٦٧)

كسى كه بر خدا توكل كند مشكلات در برابرش هموار و وسايل كار برايش ‍ فراهم مى گردد.

در روايتى ديگر از آن حضرت چنين آمده است :

ليس للمتوكل عناء(٦٨)؛ براى متوكل هيچ سختى وجود ندارد.

ج : خونسردى در مواجهه با دشمن

انسانى كه بر قوى ترين نيروى جهانى تكيه زده و او را حامى خويش ‍ مى داند، اگر تمام مردم هم در مقابل او بايستند؛ نه تنها خم به ابرو نمى آورد بلكه ايمانش هم قويتر مى شود.

خداوند در قرآن مى فرمايد:

( الَّذِينَ اسْتَجَابُوا لِلَّـهِ وَالرَّسُولِ مِن بَعْدِ مَا أَصَابَهُمُ الْقَرْحُ ۚ لِلَّذِينَ أَحْسَنُوا مِنْهُمْ وَاتَّقَوْا أَجْرٌ عَظِيمٌ .) (٦٩)

اينها كسانى (بعضى) از مردم اند كه به آنان گفتند: «مردم (لشكر دشمن) براى (حمله به) شما اجتماع كرده اند؛ از آنها بترسيد» اما اين سخن ، به ايمانشان افزود و گفتند: خدا ما را كافى است ؛ و او بهترين حامى ماست

اين شجاعت و پايدارى ناشى از قوت قلبى است كه در پرتو توكل به دست آورنده اند. از حضرت علىعليه‌السلام روايت شده كه فرمود:

اصل قوه القلب التوكل على الله(٧٠)

پايه و اساس قوت قلب توكل بر خداست

نيز پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود:

ان سرك ان تكون اقوى الناس فتوكل على الله(٧١)

اگر دوست دارى قوى ترين مردم باشى به خدا توكل كن

بعد از جنگ احد كه مسلمانان شهدا و مجروحين زيادى از خود بجا گذاشتند، ابو سفيان با خود انديشيد كه خوب است كار را يكسره كنيم و باقى مانده لشكر پيامبر را از پاى در آوريم(٧٢) پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله با آگاهى يافتن از نقشه دشمنان ، مجروحان را بسيج كرد و همه آماده عمليات مجدد در مقابل دشمن شدند؛ برخى از خودباختگان ، آنان را از جنگ با لشگريان ابو سفيان مى ترساندند، ولى ياران پيامبر با توكل به خدا به پيش رفتند و به وسوسه هاى آنها اعتنايى نكردند و گفتند: ما به خدا وابسته ايم و او برايمان كافى است

د: جلوگيرى از غرق شدن در ماديات

انسان متعالى و خدا پرست در پرتو پيوند روحى عميق خود با خدا آسانتر مى تواند از غرق شدن در ماديات رهايى يابد و تعهدات انسانى و خدايى خود را به كار بندد، زيرا عشق او به خدا برگرايش طبيعى و جاذبه هاى ديگر پيروز مى شود. قرآن مى فرمايد:

( فَمَا أُوتِيتُم مِّن شَيْءٍ فَمَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا ۖ وَمَا عِندَ اللَّـهِ خَيْرٌ وَأَبْقَىٰ لِلَّذِينَ آمَنُوا وَعَلَىٰ رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ .) (٧٣)

آنچه به شما عطا شده متاع زودگذر زندگى دنياست ، و آنچه نزد خداست براى كسانى كه ايمان آورده و بر پروردگارشان توكل مى كنند بهتر و پايدارتر است

ه‍: تقويت نيروى مقاومت

توكل بر خدا مايه مقاومت انسان در برابر نقشه هاى گوناگون نيروى باطل است ، جنگهاى روانى و تبليغاتى آنها هرگز او را سست نمى كند و او را از حركت به سوى خدا باز نمى دارد.

( وَلَا تُطِعِ الْكَافِرِينَ وَالْمُنَافِقِينَ وَدَعْ أَذَاهُمْ وَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّـهِ ۚ وَكَفَىٰ بِاللَّـهِ وَكِيلًا ) (٧٤)

از كافران و منافقان اطاعت مكن و به آزارهاى آنها اعتنا منما، به خدا توكل كن و همين بس كه خدا حامى و مدافع (تو) است

و: تقويت اراده

انسان حق جو در سايه توكل به خداوند در تصميم گيريهاى خود قاطعيت دارد، زيرا فقط بر خداوند كه سر منشا همه علل و عوامل جهان است تكيه مى كند. در اين صورت معنى ندارد كه سستى به خرج دهد.

قرآن مى فرمايد:

( فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّـهِ ۚ إِنَّ اللَّـهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ .) (٧٥)

هنگامى كه (به كارى) تصميم گرفتى بر خدا توكل كن كه خدا توكل كنندگان را دوست دارد.

ز: عزت مندى انسان

توكل بر خدا، آدمى را از وابستگى هايى كه سرچشمه ذلت و بردگى است نجات داده و به او آزادگى و اعتماد به نفس مى دهد. انسانى كه به خدا اعتماد كند و امورش را به او واگذارد و به كسى جز او اميد نبندد. عزيز خواهد شد. امام صادقعليه‌السلام فرمود:

ان الغنى و العز يجولان فاذا ظفرا بموضع التوكل او طناه(٧٦)

بى نيازى و عزت در حركتند، هنگامى كه به محل توكل راه بيابند در آنجا وطن مى گزينند.

ح : توسعه رزق

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود:

من انقطع الى الله كفاه الله كل مونه و من انقطع الى الدنيا و كله الله اليها.(٧٧)

كسى كه فقط به خدا تكيه كند، خداوند تمام نيازهاى او را كفايت خواهد كرد و كسى كه به دنيا دل ببندد، خداوند به دنيا واگذارش مى كند.

و در روايت ديگر فرمود:

لو انكم تتوكلون على الله حق توكله لرزقتم كما ترزق الطيور.(٧٨)

اگر شما حقيقتا به خدا توكل كنيد روزى داده مى شويد آنچنان كه پرندگان روزى داده مى شوند.

ط: شجاعت

اگر انسان در برخورد با كارها و امور بزرگ و كوچكى كه در طول حياتش ‍ وجود دارد احساس تنهايى كرده گمان نمايد كه در برخورد با مشكلات و پيشامدهاى مهم و ناگوار و پيش بينى نشده ، يار و ياورى ندارد و امكان اين كه دستى به كمكش بشتابد نيست ، دچار تزلزل و سستى خاصى مى گردد و از دست زدن به هر امرى گريزان مى شود. برعكس اگر متكى به عوامل و اشخاص با قدرتى باشد كه در مواقع حساس به كمكش مى شتابند، جرات و جسارت لازم براى اقدام به كار را پيدا مى كند.

به هر حال اتكاء و اعتماد به يك نيروى قويتر و برتر كه بتواند در مواقع حساس به انسان يارى رساند سبب مى شود كه انسان جسارت عمل پيدا كند و به عبارت ديگر در عمل كردن نوعى شجاعت و جسارت داشته باشد و از مشكلات و موانع احتمالى كارها نهراسد. مصداق اين امر تقريبا در تمام ابعاد زندگى بشر وجود دارد. به عنوان مثال : يك كودك زمانى كه حس كند كسى چون پدر، مادر، برادر بزرگتر، و يا دوستى پشتيبان كارها و خواسته هاى او است و زمانى كه لازم باشد در امور به كمك او مى شتابد اين كودك در برخورد با همسالان خويش كه چنين حسى برخوردار نيستند، جسارت بيشترى در اقدام از خودش نشان مى دهد؛ در حالى كه همين كودك اگر در محيطى دورتر از خانه و خانواده و دوستان خويش واقع شود معمولا آن جسارت گذشته را نخواهد داشت و در برخورد با امور مختلف مانند: ابراز خواسته ها؛ تهاجم به هم سالان ، انجام امور دلخواه و... جانب احتياط و اغماض را پيش مى گيرد. همچنين يك فرد غريب و دور از وطن يا كسى كه اسير و گرفتار است ، چون در وضعيتى است كه به نيروى آشنايان و دوستان و همفكران نمى تواند اتكاء داشته باشد لذا در تمام حركات و رفتارها احتياط مى كند.

بنابراين اگر يك فرد غير مومن به خدا، اتكاء به نيروهاى بسيار محدود بشرى جسارت در انجام امور دلخواه خويش را پيدا مى كند يك فرد مسلمان و مومن به خدا جرات و جسارت خويش را با اتكاء به نيرويى كه از همه برتر است و ساير قدرتها و نيروها تماما تحت سيطره مطلق او هستند، بدست مى آورد و مسلما از هر كس ديگر در دست زدن به عمل و انجام امور و تكاليف الهى خويش جسورتر و شجاع تر خواهد بود.

محافظت از جانها

از سنتهاى الهى حفظ جان انسانها است و قرآن در آياتى چند به اين موضوع اشاره دارد، از جمله :

١-( فَاللَّـهُ خَيْرٌ حَافِظًا ۖ وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ ) (٧٩)

خداوند بهترين نگهبان و مهربانترين مهربانان است

٢-( إِن كُلُّ نَفْسٍ لَّمَّا عَلَيْهَا حَافِظٌ ) (٨٠)

هر كسى مراقب و حافظى دارد.

٣-( وَهُوَ الْقَاهِرُ فَوْقَ عِبَادِهِ ۖ وَيُرْسِلُ عَلَيْكُمْ حَفَظَةً... ) (٨١)

او تسلط كامل بر بندگان خود دارد و مراقبانى بر شما مى فرستد.

٤-( لَهُ مُعَقِّبَاتٌ مِّن بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ يَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللَّـهِ .) (٨٢)

براى انسان مامورانى است كه پى در پى از پيش رو و از پشت سر، او را از امر خدا (حوادث غير حتمى) حفظ مى كنند.

بدون ترديد انسان در زندگى خود در معرض آفات و بلاهاى زيادى است حوادثى از درون و برون انواع بيمارى ها، ميكربها، انواع حادثه ها و خطراتى كه از زمين و آسمان مى جوشد، انسان را احاطه كرده اند. مخصوصا به هنگام كودكى كه آگاهى انسان از اوضاع اطراف خود بسيار ناچيز است و هيچ گونه تجربه اى ندارد. در هر گامى خطرى در كمين او نشسته است و گاه انسان تعجب مى كند كه كودك چگونه از لابلاى اين همه حوادث جان به سلامت مى برد و بزرگ مى شود مخصوصا در خانواده هايى كه پدران و مادران ، چندان آگاهى از مسائل ندارند و يا امكاناتى در اختيار آنها نيست مانند كودكانى كه در برخى از روستاها بزرگ مى شوند و در ميان انبوه محروميتها، عوامل بيمارى و خطرات قرار دارند.

اگر به راستى در اين مسائل بينديشيم احساس مى كنيم كه نيروى محافظى هست كه ما در برابر حوادث حفظ مى كند و همچون سپرى از پيش رو و پشت سر محافظ و نگهدار ما است

در روايات متعددى كه از پيشوايان اسلام نقل شده نيز روى اين مسئله تاكيد شده است امام صادقعليه‌السلام فرمود:

ما من عبد الا و معه ملكان يحفظانه فاذا جاء الامر من عندالله خليا بينه و بين امر الله ؛(٨٣)

هيچ بنده اى نيست مگر اينكه دو فرشته با او هستند و او را محافظت مى كنند، اما وقتى كه فرمان قطعى خداوند فرا رسد، او را تسليم حوادث مى كنند.

جمله ذرات زمين و آسمان

لشكر حقند پيدا و نهان

خداوند جانها را با وسايل و اسباب گوناگون حفظ مى كند. در اينجا به چند نمونه از آنها اشاره مى شود:

١- محبت

ماموران فرعون برنامه وسيعى را براى كشتن نوزادان پسر بنى اسرائيل ترتيب داده بودند. حتى قابله ها را مراقب زنان باردار بنى اسرائيل كرده بودند. حمل حضرت موسىعليه‌السلام مخفيانه بود به طورى كه آثار حمل چندان معلوم نبود؛ هنگامى كه حضرت موسىعليه‌السلام متولد شد محبت او چنان در دل قابله فرو نشست كه گفت : من در نظر داشتم ماجراى تولد اين نوزاد را به دستگاه حكومت خبر دهم تا او را به قتل برسانند و من نيز جايزه خود را بگيرم ، چه كنم كه عشق شديدى از اين نوزاد در درون قلبم احساس مى كنم حتى راضى نيستم مويى از سر او كم شود.

وقتى قابله از خانه مادر موسىعليه‌السلام بيرون آمد بعضى از جاسوسان او را ديدند و تصميم به بازرسى خانه گرفتند. خواهر موسى ماجرا را به مادر خبر داد، مادر دست پاچه شد آنچنان كه نمى دانست چه كند؛ در ميان اين وحشت شديد كه هوش از سرش برده بود نوزاد را در پارچه اى پيچيد و در تنور انداخت ماموران وقتى وارد شدند، از آنجا چيزى جز تنور آتش نديدند... و با نااميدى از خانه بيرون رفتند.

مادر حضرت موسىعليه‌السلام به هوش آمد، و به خواهر موسى گفت : «نوزاد كجا است ؟» ناگهان صداى گريه اى از درون تنور برخاست ، مادر سريع به سوى تنور دويد؛ ديد خداوند آتش را براى او سرد نموده است همان خدايى كه آتش نمرود را براى ابراهيم سرد ساخت دست كرد داخل تنور و نوزادش را سالم بيرون آورد.

اما باز نوزاد تازه تولد يافته در امان نبود؛ چرا كه مامورين چپ و راست در حركت و جست و جو بودند و شنيدن صداى او ممكن بود موجب خطر بزرگى براى او شود.

در اين حين خداوند به مادر موسىعليه‌السلام الهام كرد كه طفل را در رود نيل بيافكند(٨٤) لذا او به سراغ يك نجار مصرى آمد از او در خواست كرد صندوق كوچكى براى او بسازد. وقتى صندوق ساخته شد، مادر، نوزاد خود را همراه صندوق به كنار رود نيل آورد و پس از اينكه آخرين شير را به او داد، او را درون صندوق كه همچون يك كشتى كوچك قادر بود به روى آب حركت كند، گذاشت و آن را در روى امواج دريا رها كرد.

امواج خروشان نيل صندوق را آرام آرام از ساحل دور كرد، مادر در كنار ايستاده بود و اين منظره را تماشا مى كرد، در يك لحظه احساس كرد قلبش ‍ از او جدا شده و روى امواج حركت مى كند. اگر لطف الهى قلب او را آرام نكرد بود، فرياد مى كشيد و همه چيز فاش مى شد.

مادر موسى چو موسى را به نيل

در فكند از گفته رب جليل

خود ز ساحل كرد با حسرت نگاه

گفت كه اى فرزند خرد بى گناه

گر فراموشت كند لطف خداى

چون رهى زين كشتى بى ناخداى

وحى آمد كاين چه فكر باطل است

رهرو ما اينك اندر منزل است

ما گرفتيم آنچه را انداختى

دست حق را ديدى و نشناختى

سطح آب از گاهوارش خوشتر است

دايه اش سيلاب و موجش ‍ مادر است

رودها از خود نه طغيان مى كنند

آنچه ما گوييم ما آن مى كنند!

ما به دريا حكم طوفان مى دهيم

ما به سيل و موج ، فرمان مى دهيم !

نقش هستى نقشى از ايوان ما است

خاك و باد و آب سرگردان ما است

فرعون و همسرش آسيه كه در كنار دريا نشسته بودند ناگهان چشمشان به صندوقچه اى كه بر روى امواج در حركت بود، افتاد. فرعون دستور داد مامورين فورا صندوق را از آب بگيرند. فرعون در صندوق را باز كرد ناگهان چشم اش به نوزادى افتاد كه كابوس قيام يك مرد بنى اسرائيل و زوال ملك او به دست آن مرد را براى او زنده كرد فورا خواهان اجراى قانون جنايت كشتن نوزادان بنى اسرائيل در مورد او شد. اطرافيان متملق و چاپلوس نيز فرعون را در اين طرز فكر تشويق كردند و گفتند: دليل ندارد كه قانون درباره اين كودك اجرا نشود.

اما آسيه همسر فرعون كه نوزاد پسر نداشت و قلب پاكش كانون مهر اين نوزاد شده بود در مقابل همه آنها ايستاد بدين ترتيب دشمن فرعون در منزلش پرورش يافت

پس قدرت نمايى خداوند اين نيست كه اگر بخواهد قوم نيرومند و جبارى را نابود كند، لشكريان آسمانى و زمين خود را براى نابودى آنها بسيج نمايد. بلكه قدرت نمايى اين است كه خود آن جباران مستكبر را مامور نابودى خودشان بسازد و آنچنان در قلب و افكار آنها اثر بگذارد كه مشتاقانه هيزمى را جمع كنند كه خود بايد در آتش آن بسوزند. زندانى را بسازند كه بايد در آن بميرند و چوبه دارى را بر پا كنند كه بايد بر آن اعدام شوند. پرورش و نجات موسى در تمام مراحل به دست خود آنها صورت گرفت قابله موسى از قطبيان بود. سازنده صندوق نجات موسى يك نجار قطبى بود! گيرندگان صندوق نجات از امواج نيل آل فرعون بودند!

باز كننده در صندق شخص فرعون يا همسرش آسيه بود و سرانجام كانون امن و آرامش و پرورش موسى قهرمان و فرعون شكن همان كاخ فرعون بود و اين است قدرت پروردگار.

٢- نجات به وسيله حيوان

در تفسير ابوالفتح رازى از شخصى نقل شده كه گفت : شبى از شبها كه آسمان روشن و مهتابى بود از خانه بيرون آمدم كژدمى را ديدم كه به شتاب مى رود. گفتم حتما در اين موضوع سرى هست ، دنبال او رفتم تا به كنار آبى رسيد. لاك پشتى آمد و آن كژدم را بر پشت خود سوار كرد و به آن طرف آب برد من به دنبال آنها رفتم ديدم جوانى خوابيده و مارى سياه روى سينه اوست كژدم آن مار را نيشى زد و كشت و برگشت من در درياى تعجب فرو رفتم و بر بالين آن جوان با صداى بلند اين شعر را خواندم :

اى خفته مست ، دوست نگهبان جان توست

تو خفته اى به غفلت و حق پاسبان توست(٨٥)

مرحوم آيت الله آقاى حاج شيخ عبدالكريم حائرى يزدى مى فرمود: «در يزد چارسوقى بود پر از جمعيت ، به طورى كه عابران به راحتى نمى توانستند عبور كنند. روزى اسب چموشى از دست صاحبش رها شد، و وارد سوق گرديد و تمامى جمعيت سوق را پراكنده نمود و خودش هم فرار كرد. همين كه زير طاق از جمعيت خالى شد، يك دفعه طاق فرو ريخت مثل اين كه خداوند اين اسب را مامور كرده بود كه جمعيت را از زير طاق متفرق كند.(٨٦)

راننده جوانى دو مسافر را به صورت دربستى به روستايى در اطراف شهريار مى برد پس از طى مسافتى آنها از راننده خواستند تا دقايقى خودرو را نگه دارد در اين هنگام آنها با تهديد كردن راننده لباسهاى او را از تنش خارج كردند و با وارد آوردن چندين ضربه چاقو پيكر نيمه جانش را به داخل يك چاه بيست مترى انداختند و با سرقت خودرو او از محل متوارى شدند.

پنج روز بعد: چوپانى كه در حال عبور دادن گله خود از حوالى اين چاه بود، متوجه شد سگ وى با پارس هاى متعدد در كنار دهانه چاه از صاحب خود مى خواهد تا به اين محل نزديك شود، مرد چوپان وقتى به دهانه چاه رسيد صداى ضعيفى را شنيد كه در انتهاى چاه از او درخواست كمك مى كرد. مرد چوپان به وسيله رانندگان عبورى موضوع را به پليس راه گزارش داد. چند دقيقه بعد ماموران امدادى عازم محل شدند و پس از دو ساعت تلاش ، موفق شدند پيكر نيمه جان راننده مجروح را از چاه خارج كنند و به بيمارستان انتقال دهند.

او در خصوص حادثه گفت : «پس از آن كه سارقان مرا به داخل چاه انداختند، بيهوش شدم و هر روز با مشاهده نور و تاريكى از خداوند مى خواستم تا وسيله نجات مرا از داخل چاه فراهم كند و در آخرين لحظه ها در حالى كه ديگر رمقى نداشتم ، صداى پارس سگى را شنيدم و با تمام توانى كه برايم باقى مانده بود، فرياد كشيدم و زمانى كه صداى چوپان را شنيدم خدا را شكر كردم كه بار ديگر به من اين فرصت را داد تا دوباره به زندگى باز گردم(٨٧) »

آيه الله شهيد دستغيب در كتاب داستانهاى شگفت مى نويسد: در سفرى كه به فيروز آباد رفته بودم دو نفر از خوبان آن محل نقل كردند: چوپان فقيرى بود كه همسرش پس از وضع حمل از دنيا رفته بود چوپان بيچاره كه نمى توانست دايه اى براى نوزاد خود تدارك كند، ناچار بچه را در پارچه اى پيچيد و همراه خود به صحرا برد، بچه را زير درختى گذاشت و بدنبال گوسفندان به كوه رفت پس از مدتى كه به ياد بچه افتاد به سرعت مراجعت كرد، چون نزديك شد ديد، بزى از گله برگشته و نزد بچه پاهايش را باز كرده تا پستانش به دهان بچه برسد نزديك آمد ديد بچه با كمال آرامش مشغول مكيدن پستان و خوردن شير، از آن بز است پس از آن هر وقت بچه گريه مى كرد فورا آن بز خود را به آن بچه مى رساند و به همان ترتيب او را شير مى داد و اين كار عادت همه روزه آن حيوان شده بود.(٨٨)

در روزنامه اطلاعات خبرى آمده بود كه يك سگ روسى نوزاد سه ماهه اى را تا هفت سالگى پرورش داد. بر اساس اين خبر مادر كودك از سه ماهگى در حالى كه شوهرش از بدر تولد فرزندش او را ترك كرده بود در منزل ديگرى اقامت گزيد. اين در حالى بود كه كودك در منطقه متروكه اى رها شده بود و بجز سگ هيچ كس ديگرى به كمك او نمى شتافت سگ وفادار هر روز در چند نوبت و به طور منظم به كودك سركشى كرده و غذاى مورد نياز او را تامين مى كرد. كودك پس از يافت شدن به وسيله رهگذرى به يك پرورشگاه سپرده شد.(٨٩)

٣- نجات به وسيله افراد

يك هواپيماى نظامى در اقيانوس كبير سقوط كرد. خلبان و بعضى از مسافرين با كوشش فراوان خود را به روى قسمتى از هواپيما رساندند. هواپيما آهسته آهسته در آب فرو مى رفت و مسافرين نيمه جان هم به درون آب فرو مى رفتند. يكى از سرنشينان هواپيما كه خود ناظر جريان بوده مى گويد: «مرگ آهسته آهسته و بى سر و صدا خود را به ما نشان مى داد، خطر از هر جا ما را تهديد مى كرد. خطر سرما از يك طرف ، امواج خروشان اقيانوس از طرف ديگر، تاريكى وحشتناك شب ، از سوى ديگر ما را در فشار عجيبى قرار داده بود. در چنين شرايطى حفظ تعادل روى بدنه هواپيما بى نهايت مشكل بود، فرياد مسافران بلند و اشكهايشان جارى ؛ بناچار متوجه روزنه اميدى شدم و آن روزنه توسل به تمسك به خداوند بود.

مشغول راز و نياز و مناجات با او شدم ، اول آهسته خدا خدا مى گفتم ولى كم كم ديدم مسافران ديگر همه به دور من جمع شده و با من هم صدا شدند.

دريا همانند قبرى به نظر مى رسيد كه افراد را به تدريج در خود فرو مى برد و ما هم تا كمر در اين قبر فرو رفته بوديم ولى از ميان آن همه جمعيت بيش از ده نفر باقى نمانده بودند و موجها هم اين افراد باقيمانده را نيز تهديد به مرگ مى كرد.

در اين لحظات حساس و خطرناك صداى موتور هواپيمايى بگوشم رسيد به دنبال آن هواپيما بالاى سر ما ظاهر شد، يكى از همراهان آخرين چراغى را كه داشتيم روشن و خاموش مى كرد تا شايد بدين وسيله خلبان آن هواپيما، ما را ببيند؛ ولى ناگهان بر اثر موجى آن چراغ نيز طعمه دريا شد. هواپيما چون بالاى سر ما رسيد چراغ هاى خود را خاموش كرد و انتظار داشت كه ما علامتى نشان دهيم ولى ما ديگر چراغ نداشتيم كه علامت بدهيم او چون نتوانست از ما علامتى ببيند رفت و در آخرين لحظه قايق موتورى كوچكى را ديديم كه در ميان امواج دريا ظاهر شد ما هم براى نجات خود يكى يكى خود را درون دريا افكنده و بدور قايق جمع شده و لبه قايق را گرفتيم قايق هم به طرف ساحل حركت كرد نجات دهندگان ، ما را به يكى از اطاقهاى ساحلى بردند و من آخرين نفرى بودم كه به داخل اطاق رفتم(٩٠)

٤- نجات به وسيله پياده كردن از هواپيما

يكى از مسئولين نيروى هوايى نقل مى كرد: در زمان جنگ ايران و عراق ماموريتى در اهواز داشتم در بازگشت از اهواز سوار هواپيمايى نظامى شدم ، در كنارم رزمنده اى را ديدم كه دو پايش در جبهه قطع و يك چشمش ‍ كور شده بود، به او گفتم : شما چگونه با اين وضع به جبهه آمده ايد با اينكه پا و يك چشم نداريد؟ او در پاسخ گفت : نفس كه دارم و تا زمانى كه نفس در بدن دارم هرگز جبهه را ترك نخواهم كرد. در اين بين يكى از نيروهاى حفاظت به داخل هواپيما آمد و چند نفر از مسافران از جمله مرا صدا زد و گفت : چون چند نفر از فرماندهان ارتش مى خواهند به تهران بروند بايد شما پياده شويد. براى من بسيار تلخ بود، به ناچار پياده شدم چند دقيقه بعد سوار هواپيماى نظامى ديگرى كه به تهران حركت مى كرد شدم ، در نزديكى كهريزك تهران ناگهان از پنجره ، هواپيمايى را ديدم كه در حال سقوط بود. بعد از ظهر همان روز از راديو شنيدم كه هواپيما نظامى مسير اهواز تهران سقوط كرده است و جمعى از فرماندهان ارتش از جمله آن رزمنده جانباز كشته شده اند. تازه متوجه شدم كه چقدر بى لياقت بودم و توفيق همسويى با آنان را نداشته ام و از طرفى ديگر به حكمت خداوند فكر مى كردم كه چگونه كسانى را كه بخواهد از مرگ نجات مى دهد.

٥ -نجات به وسيله حادثه

در يك مهمانى پسر بچه اى كه در حياط منزل بازى مى كرد به درون چاه آبى كه در كنار حياط قرار داشت سقوط كرد، يكى از ميهمانها كه ناظر صحنه بود فرياد زد: بچه به چاه افتاد همه ميهمانها به سرعت خود را به حيات رساندند تا بچه را از چاه بيرون آورند در همين حال كه اتاق ها خالى از ميهمان شد، سقف اتاق فرو ريخت و بدين ترتيب ميهمانها از آسيب محفوظ ماندند و از طرف ديگر كودك را سالم از درون چاه نجات دادند.(٩١)

در جرائد آمده بود مردى كه دست و پايش را بسته بودند و در صندوق عقب ماشينى قرار داده بودند و به سرعت او را به بيرون شهر مى بردند تا به قتل برسانند با تصادفى كه در جاده پيش آمد هم ربايندگان دستگير شدند و هم فرد ربوده شده نجات يافت

گر نگهدار من آن است كه من مى دانم

شيشه را در بغل سنگ نگه مى دارد

٦- نجات به وسيله خواب

حضرت آيت الله حاج ميرزا محمد على شاه آبادىرحمه‌الله كه از علماى بزرگ تهران بود مى فرمود: «در خواب ديدم با چند نفر در يك جايى نشسته ايم ، بچه اى هم نزد ما نشسته است و چون در نزديكى ما پرتگاهى بود، من پيوسته مراقب بودم كه آن بچه در آن پرتگاه نيفتد. در آن حال كه من با اهل مجلس در صحبت بودم ، ناگهان بچه به همان پرتگاه افتاد و من از وحشت از خواب پريدم و به محض بيدار شدن در اطاق را باز كردم و داخل حياط را نگريستم ؛ ديدم كه بچه اى لب آب انبار ايستاده است خواستم او را صدا بزنم كه برگردد ناگهان در آب انبار افتاد؛ من سراسيمه دويدم و او را از غرق شدن نجات دادم بعدا فهميدم آن خواب و اين بيدارى از الطاف و سبب سازى خدايى بود كه اگر يك لحظه ديرتر از خواب بيدار مى شدم آن بچه در آب انبار خفه مى شد.(٩٢)

٧- نجات به وسيله امداد گران

در اثر زلزله شهرستان بم كه بيش از دهها هزار نفر كشته شدند، عده اى پس ‍ از چند روز سالم از زير آوار به وسيله امدادگران نجات يافتند. يكى از آنان پيرزنى ٩٧ ساله بود كه پس از ٨ شبانه روز نجات يافت او به هنگام نجات گفت «خدا نجاتم داد».(٩٣)

سبب سازى در سفر

بسيار مى شود افرادى كه در طول سفر هيچ نوع هماهنگى و پيش بينى لازم را نكرده اند و خداوند تمام اسباب و شرايط لازم را فراهم نموده است و گاهى همه نوع هماهنگى و پيش بينى شده است اما شرايطى پيش آمده كه با تمام آمادگى ها مسافر نتواند به مقصد برسد.

از خاطراتى كه اينجانب (نگارنده) در اين رابطه دارم اين است كه : در سال ١٣٦٦ مى خواستم براى تبليغ در ماه مبارك رمضان از تهران به شهر بوشهر سفر كنم ، حدود ٧٠٠ تومان همراهم بود. به ترمينال جنوب رفتم ولى در اثر شلوغى نتوانستم بليط بگيرم سوار اتوبوس قم شدم بلكه از قم براى بوشهر اتوبوس پيدا شود. ولى در قم نيز موفق نشدم تصميم گرفتم به اصفهان بروم و از آنجا شايد بهتر وسيله پيدا شود. به اصفهان كه رسيدم حدود ٥٠٠ تومان از پولم باقى مانده بود اما هر قدر در ترمينال اصفهان تلاش كردم موفق به بليط اتوبوس بوشهر نشدم ، بعضى از كاركنان ترمينال اصفهان به من گفتند تنها راه اين است كه به دروازه شيراز بروى بلكه در آنجا اتوبوسهاى گذرى شما را سوار كنند، حدود چهار ساعت نيز در دروازه شيراز معطل ماندم ، در لحظه اى كه نااميد شدم به نظرم رسيد كه متوسل به حضرت زهراعليها‌السلام و امام زمانعليه‌السلام شوم و از آنان كمك بخواهم بعد از مدتى ديدم يك سوارى به طرف من آمد و گفت : آقا كجا مى روى ؟ گفتم : مى خواهم بوشهر بروم گفت من مى خواهم سعادت شهر بروم ولى دلم مى خواهد شما را برسانم همين كه آمدم سوار بشوم دو نفر كه با من آشنا نبودند سوار ماشين شدند و گفتند: ما هم با اين آقا هستيم به سعادت شهر كه رسيديم ، همسفران ناشناس از آنجا به بعد گفتند: از اينجا به بعد شما مهمان ما هستيد با آنها تا شهر شيراز رفتم و آنها مرا تا دروازه كازرون بردند و كرايه نگرفتند و از كازرون تا برازجان و بوشهر نيز ديگران كرايه مرا حساب كردند بدون اين كه مرا بشناسند و خبرى از شرايط من داشته باشند. شايد در طول زندگى ده ها بار براى اينجانب چنين اتفاقاتى روى داده است كه همه آنها از فضل الهى است

خداوند براى هدايت بشر زمينه هاى گوناگونى را قرار داده است همچون فرستادن پيامبران ، كتاب هاى آسمانى ، بلاها، حوادث ، دوستان شايسته ، معلمان متعهد، همسر صالح و شايسته و...

بسيار اتفاق افتاده است كه افرادى كه به مسائل مذهبى شرايط روحى و ارزشى شان كاملا عوض شده است

دخترى بود كه از نظر مذهبى و ارزشى در سطح پايين بسيار سبك و جلف بود و نصيحت و هشدار در او اثر نداشت مدتى گذشت ، جوانى با او ازدواج كرد. خانواده آن جوان بسيار با شخصيت و با فرهنگ بودند و به نماز و حجاب و ديگر ارزشهاى دينى اهميت مى دادند. اين وصلت آن دختر را متحول ساخت و باعث شد كه آن دخترى كه اصلا به مسائل مذهبى اهميتى نمى داد به نماز و حجاب و ساير مسائل دينى علاقمند گردد.

سبب سازى در رزق و روزى

كار و تلاش

گر چه روزى رسان خداوند است ، اما سنت الهى چنين مقرر شده كه رزق بر اساس سعى و تلاش انسان باشد. لذا قرآن بهره انسان را متناسب با سعى او مى شمرد و صريحا مى گويد:

( وَأَن لَّيْسَ لِلْإِنسَانِ إِلَّا مَا سَعَى )

و اينكه براى انسان بهره اى جز سعى و كوشش او نيست(٩٤)

و در آيه ديگر مى فرمايد:

( هُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ ذَلُولًا فَامْشُوا فِي مَنَاكِبِهَا (٩٥) وَكُلُوا مِن رِّزْقِهِ )

او كسى است كه زمين را براى شما هموار (و مطيع) گردانيد پس بر شانه هاى آن راه برويد و از روزى هاى خداوند بخوريد.

راه روزى كسب و رنج است و تعب هر كسى را پيشه اى داد و طلب(٩٦)

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود:

اذا اعسر احدكم فليضرب فى الارض و يبتغى من فضل الله و لا يغم نفسه(٩٧)

هر گاه يكى از شما تنگدست شد پس در روى زمين حركت كند و از فضل الهى بهره مند شود و خود را غمگين ننمايد.

علىعليه‌السلام فرمود:

قد تكفل لكم بالرزق و امرتم بالعمل(٩٨)

خدا روزى شما را تضمين كرده و به كار و كوشش امر نموده است

در جمله اى ديگر مى فرمايد:

به مورچه و كوچكى جثه آن بنگريد كه چگونه روى زمين راه مى رود و براى به دست آوردن روزى خود تلاش مى كند.(٩٩)

امام صادقعليه‌السلام به يكى از ياران خود فرمود:

لا تكسل عن معيشتك فتكون كلا على غيرك(١٠٠)

از كار و تلاش كوتاهى مكن كه سربار ديگران قرار بگيرى

كسى را كه كاهل بود گنج نيست

كه اندر جهان سود بى رنج نيست(١٠١ )

و حافظ در اين زمينه مى فرمايد:

مكن ز غصه شكايت كه در طريق طلب

به راحتى نرسيد آنكه زحمتى نكشيد(١٠٢)

البته تلاش و كوشش تنها علت تامه ى تحصيل معاش و كسب روزى نيست چه بسا افرادى كه تلاش مى كنند اما به نتيجه مطلوب نمى رسند و گاهى هم تلاش نكرده به روزى بى حساب مى رسند اين واقعيت انسان را متوجه اين نكته اساسى مى سازد كه گرفتار بيمارى حرص و آز و دنياطلبى و غفلت از خداوند نگردد.