مشيت الهى در سبب سازى و سبب سوزى

مشيت الهى در سبب سازى و سبب سوزى0%

مشيت الهى در سبب سازى و سبب سوزى نویسنده:
گروه: مفاهیم عقایدی

مشيت الهى در سبب سازى و سبب سوزى

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: محمود اكبرى
گروه: مشاهدات: 6390
دانلود: 1824

توضیحات:

مشيت الهى در سبب سازى و سبب سوزى
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 77 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 6390 / دانلود: 1824
اندازه اندازه اندازه
مشيت الهى در سبب سازى و سبب سوزى

مشيت الهى در سبب سازى و سبب سوزى

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

مشكل گشايى

يكى ديگر از عوامل سبب سازى كه موجب رفع مشكلات انسان مى شود مشكل گشايى است پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود:

من قضى لمومن حاجه قضى الله له حوائج كثيره ادناهن الجنه(١٥٣)

كسى كه حاجتى از مومن برآورد، خداوند حاجات زيادى از او برمى آورد كه كمترين آنها بهشت است

و نيز فرمود:

ان الله فى عون المومن مادام المومن فى عون اخيه المومن(١٥٤)

خداوند ياور مومن است تا زمانى كه او ياور برادرش باشد.

نذر

يكى از عوامل سبب سازى نذر است چنان كه مادر حضرت مريمعليها‌السلام براى بچه دار شدن(١٥٥) نذر كرد و بچه دار شد و يا حضرت علىعليه‌السلام براى شفاى فرزندانش نذر كرد و آنها شفا يافتند.(١٥٦)

خانواده اى در ساختمان استيجارى مخروبه اى زندگى مى كردند و از محيط و شلوغى در عذاب بودند، پدر خانواده نذر كرد كه اگر خداوند به او خانه اى بدهد هر ساله براى امام حسينعليه‌السلام احسان بدهد. مدتى بعد صدا و سيما گزارشى از محل آن خانه از تلويزيون پخش كرد كه با ديدن آن گزارش فرد خيرى يك واحد آپارتمان براى آن خانواده خريدارى نمود.

دعا

دعا يكى از عوامل و زمينه هاى سبب سازى است

قرآن از پيامبرانى ياد مى كند كه آنها در سختى ها و بلاها به وسيله دعا توانسته اند از گرفتارى ها رهايى يابند در اينجا بر چند نمونه از آنها اشاره مى نماييم

( وَأَيُّوبَ إِذْ نَادَىٰ رَبَّهُ أَنِّي مَسَّنِيَ الضُّرُّ وَأَنتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ ) (١٥٧)

به ياد آور ايوب را هنگامى كه پروردگار خود را خواند و عرضه داشت ناراحتى و درد و بيمارى و مشكلات و گرفتارى به من روى آورده است و تو ارحم الراحمينى

آيه بعد مى گويد به دنبال اين دعاى ايوب خواسته اش را اجابت كرديم و رنج و ناراحتى او را برطرف ساختيم

( فَاسْتَجَبْنَا لَهُ فَكَشَفْنَا مَا بِهِ مِن ضُرٍّ ۖ ) (١٥٨)

و خانواده او را به او باز گردانديم و همانندشان را به آنها افزوديم تا رحمتى از ناحيه ما بر آنها باشد و هم يادآورى و تذكرى براى عبادت كنندگان

٢-( وَزَكَرِيَّا إِذْ نَادَىٰ رَبَّهُ رَبِّ لَا تَذَرْنِي فَرْدًا وَأَنتَ خَيْرُ الْوَارِثِينَ ﴿ ٨٩ ﴾ فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَوَهَبْنَا لَهُ يَحْيَىٰ ) (١٥٩)

زكريا را به ياد آور كه در آن هنگام كه پروردگارش را خواند و عرض كرد پروردگارا مرا تنها مگذار و (فرزند برومندى به من عطا كن) و تو بهترين وارثانى - ما دعاى او را مستجاب كرديم و «يحيى» را به او بخشيديم

( إِذْ تَسْتَغِيثُونَ رَبَّكُمْ فَاسْتَجَابَ لَكُمْ أَنِّي مُمِدُّكُم بِأَلْفٍ مِّنَ الْمَلَائِكَةِ مُرْدِفِينَ ﴿ ٩ ﴾ وَمَا جَعَلَهُ اللَّـهُ إِلَّا بُشْرَىٰ وَلِتَطْمَئِنَّ بِهِ قُلُوبُكُمْ ۚ وَمَا النَّصْرُ إِلَّا مِنْ عِندِ اللَّـهِ ۚ إِنَّ اللَّـهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ .) (١٦٠ )

(به ياد آور) زمانى را (كه از شدت ناراحتى در ميدان بدر) از پروردگارتان كمك خواستيد و او خواسته شما را پذيرفت (و گفت :) من شما را با يك هزار از فرشتگان كه پشت سرهم فرود مى آيند يارى مى كنم ولى خداوند، اين را فقط براى خوشحالى و اطمينان قلب شما قرار داد وگرنه ، پيروزى جز از طرف خداوند نيست و خداوند عزيز و حكيم است

و در آيه ديگرى مى فرمايد:

( وَلَقَدْ نَصَرَكُمُ اللَّـهُ بِبَدْرٍ... )

خداوند شما را در بدر يارى كرد.(١٦١)

يكى از نكاتى كه در مورد جنگ بدر از آيات الهى استفاده مى شود تاثير دعا و نيات صادقه در تغيير سرنوشت انسان مى باشد.

حضرت موسىعليه‌السلام پس از رفتن دختران شعيب به زير سايه درختى پناه برد و در آن جا استراحت نمود و با خدا مناجات نمود و فرمود:

( فَقَالَ رَبِّ إِنِّي لِمَا أَنزَلْتَ إِلَيَّ مِنْ خَيْرٍ فَقِيرٌ .) (١٦٢)

بارخدايا هر خير و نيكى بر من فرستى به آن نيازمندم

خداوند متعال هم وسايل اجابت درخواست او را فراهم نمود. ناگهان ديد حضرت شعيب دخترش را براى دعوت او فرستاده است و بدين وسيله هم غذا و هم وسيله استراحت او فراهم شد و هم زمينه ازدواج او.

علىعليه‌السلام مى فرمايد:

الدعاء مفاتيح النجاح و مقاليد الفلاح(١٦٣)

دعا كليدهاى نجات و گنجينه هاى رستگارى است

امام حسينعليه‌السلام در عرفه مى فرمايد:

يا مقيض الركب ليوسف فى البلد القفر و مخرجه من الجب

اى فرود آورنده كاروان براى نجات يوسف در بيابان بى آب و بيرون آورنده او از چاه

و جاعله بعد العبوديه ملكا يا راده على يعقوب بعد ان ابيضت عيناه من الحزن

و قرار دهنده او بعد از بندگى به سلطنت ، اى برگرداننده يوسف به يعقوب پس از آنكه چشمانش از حزن و اندوه سفيد شد.

يا كاشف الضر و البلوى عن ايوب و ممسك يدى ابراهيم عن ذبح ابنه

اى برطرف كننده زيان و بلا از ايوب و نگهدارنده دست ابراهيم از ذبح فرزندش

يا من استجاب لذكريا فوهب له يحيى ولم يدعه فردا وحيدا.

اى كه مستجاب كرد براى زكريا و بخشيد به او يحيى را و او را تنها نگذاشت

يا من اخرج يونس من بطن الحوت يا من فلق البحر لبنى اسرائيل فانجاهم و جعل فرعون و جنوده من المغرقين(١٦٤)

اى كسى كه يونسعليه‌السلام را از شكم ماهى بيرون آورد و اى كه دريا را براى بنى اسرائيل شكافت و نجاتشان داد و فرعون و لشكرش را از غرق شدگان قرار داد.

در تاريخ آمده است :

قوم يونس پس از آنكه نشانه هاى نزول عذاب الهى را مشاهده كردند، با راهنمايى مرد دانشمند و كاردانى كه در ميان آنها بود، همگى از شهر بيرون رفتند و به تضرع و دعا به درگاه خدا پرداختند و از كارهاى نادرست خود ابراز ندامت و پشيمانى كردند تا آنكه مشمول رحمت پروردگار قرار گرفتند و عذاب از آنها برداشته شد و بدين ترتيب تا فرا رسيدن اجل معين و قطعى به زندگى خود ادامه دادند.(١٦٥)

بديهى است كه عذاب يا برداشته شدن آن ، هر يك معلول و عوامل خاصى بوده است پيروى نكردن آنان از پيامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله ، مخالفت با او عامل نزول عذاب الهى بوده است و استغفار و دعا و ابراز ندامت به درگاه خدا نيز عامل برداشته شدن عذاب بود.

حضرت علىعليه‌السلام فرمود: امواج بلا را با دعا از خود برانيد.(١٦٦)

دعاى پيرمرد گرفتار

پيرمردى مفلس و برگشته بخت

روزگارى داشت ، ناهموار و سخت

هم پسر، هم دخترش بيمار بود

هم بلاى فقر و هم ، تيمار بود

اين دوا مى خواستى آن يك پزشك

اين غذايش آه بودى ، آن سرشك

اين عسل مى خواست ، آن يك شوربا

اين لحافش پاره بود، آن يك قبا

روزها مى رفت بر بازار و كوى

نان طلب مى كرد و مى برد، آبروى

دست بر هر خود پرستى مى گشود

تا پشيزى بر پشيزى ميفزود

هر اميدى را روان مى شد ز پى

تا مگر، پيراهنى بخشد به وى

شب بسوى خانه مى آمد زبون

قالب از نيرو، تهى دل ، پر ز خون

روز سائل بود و شب بيمار دار

روز از مردم ، شب از خود شرمسار

صبحگاهى رفت و از اهل كرم

كس ندادش نه پشيز و نه درم

از درى مى رفت حيران بر درى

رهنمود، اما نه پايى نه سرى

ناشمرده بر زن و كويى نماند

ديگرش پاى تكاپويى نماند

درهمى در دست و در دامن ، نداشت

ساز برگ خانه برگشتن نداشت

رفت سوى آسيا هنگام شب

گندمش بخشيد دهقان يك دو جام

زد گره در دامن ، آن گندم ، فقير

شد روان و گفت كاى حى قدير

گر تو پيش آرى به فضل خويش دست

برگشايى هر گره كايام پست

چون كنم يا رب در اين فصل شتا

من عليل و كودكانم ناشتا

مى خريد اين گندم از يك جاى كس

هم عسل زان مى خريدم هم عدس

آن عدس در شوربا مى ريختم

وآن عسل با آب مى آميختم

درد اگر باشد يكى ، دارو يكى است

جان فداى آنكه درد او يكى است

بس گره بگشوده اى از هر قبيل

اين گره را نيز بگشا از جليل

اين دعا مى كرد و مى پيمود راه

ناگه افتادش به پيش پا، نگاه

ديد گفتارش فساد انگيخته

وان گره بگشوده ، گندم ريخته

بانگ برزد، كاى خداى دادگر

چون تو دانايى نمى داند، مگر

سالها نرد خدايى باختى

اين گره را زان گره نشناختى

اين چه كار است ، اى خداى شهر و ده

فرقها بود اين گره را زان گره

چون نمى بيند چو تو، بيننده اى

كاين گره را برگشايد بنده اى

تا كه بر دست تو دادم كار را

ناشتا بگذاشتى ، بيمار را

هر چه در غربال ديدى بيختى

هم عسل هم شوربا را ريختى

من ترا كى گفتم ، اى يار عزيز

كاين گره بگشاى و گندم را بريز

آن گره را چون نيارستى گشود

اين گره بگشودنت ديگر چه بود

الغرض برگشت مسكين دردناك

تا مگر برچيند آن گندم ز خاك

چون براى جستجو خم كرد سر

ديد افتاده يكى هميان زر

سجده كرد و گفت كاى رب و دود

من چه دانستم ترا حكمت چه بود

هر بلايى كز تو آيد رحمتى است

هر كه را فقرى دهى آن دولتى است

تو بسى ز انديشه برتر بوده اى

هر چه فرمان است خود فرموده اى

ز آن بتاريكى گذارى بنده را

تا ببيند آن رخ تابنده را

تيشه ، زان بر هر رگ و بندم زنند

تا كه با لطف تو، پيوندم زنند

گر كسى را از تو دردى شد نصيب

هم سرانجامش تو گرديدى طبيب

هر كه مسكين و پريشان تو بود

خود نمى دانست و مهمان تو بود

رزق ، زان معنى ندادندم خسان

تا ترا دانم پناه بى كسان

ناتوانى زان دهى بر تندرست

تا بداند كانچه دارد، ز آن تست

زان به درها بردى اين درويش را

تا كه بشناسد، خداى خويش ‍ را

اندرين پستى ، قضايم زان فكند

تا تورا جويم ، تو را خوانم بلند

من به مردم داشتم روى نياز

گر چه روز و شب ، در حق بود باز

من بسى ديدم خداوندان مال

تو كريمى ، اى خداى ذوالجلال

بر در دو نان چو افتادم ز پاى

هم تو دستم را گرفتى اى خداى

گندمم را ريختى ، تا زر دهى

رشته ام بردى كه تا گوهر دهى(١٦٧ )

               

زمان امداد

هر چند خداوند همواره به تمام بندگانش امداد مى رساند و جهان غرق در رحمت و لطف اوست ولى گاهى براى ايجاد رشد و انس و ارتباط با خود بندگان را تحت فشار حوادث و ناملايمات قرار مى دهد و در همين شرايط نيز طبق لطف و مهربانى اش راههايى براى نجات و رهايى از مشكلات قرار داده يكى از آن دعا به هنگام اضطرار و نااميدى است

قرآن مى فرمايد:

( أَمَّن يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَيَكْشِفُ السُّوءَ ؛) (١٦٨)

چه كسى دعاى بيچارگان را به اجابت مى رساند و رنج ها را برطرف مى سازد؟

مفهوم دعا درخواست فراهم شدن اسباب و عواملى است كه از دائره قدرت انسان بيرون باشد آن هم از كسى كه قدرتش بى پايان است ولى اين درخواست نبايد تنها از زبان انسان صادر شود بلكه بايد از تمام وجود او برخيزد و زبان در اين قسمت نماينده و ترجمان تمام ذات وجود انسان باشد تكيه بر مضطر به اين دليل است كه يكى از شرايط اجابت دعا آن است كه انسان چشم از عالم اسباب برگيرد و تمام قلب و روحش را در اختيار خدا قرار دهد. همه چيز را از او بداند و حل هر مشكلى را از او بداند. در آن هنگام كه تمام درهاى عالم اسباب به روى او بسته شد خداوند نور اميد در دل انسان ايجاد مى نمايد و درهاى رحمت را به روى او مى گشايد.(١٦٩)

علىعليه‌السلام فرمود:

عند تناهى الشده تكون الفرجه

در اوج سختى ها گشايش ايجاد مى شود.(١٧٠)

روزى ، مادرى كه علاقه ى زيادى به فرزندش داشت ، خدمت امام صادقعليه‌السلام رسيد و با ناراحتى گفت : «فرزندم به سفر رفته و علاقه ى شديدى به وى دارم و تا كنون برنگشته است». حضرت وى را به صبر فرا خواند. او نيز كمى آرام گرفت و رفت

چندى بعد باز دوباره خدمت امام رسيد و بار ديگر حضرت وى را به صبر فرا خواند. بار سوم كه بازگشت ، به شدت اظهار ناراحتى كرد. و گفت : «مرا به صبر فرا مى خوانى». در حالى كه طاقتم تمام شده است حضرت به وى فرمود: به منزل برو!فرزندت آمده است» وى پس از اين كه به خانه رفت فرزند خود را ديد خدمت حضرت باز گشت و پرسيد: از كجا دانستيد كه فرزندم از سفر بازگشته است ؟

حضرت فرمود: «وقتى گفتى صبرم تمام شده است ، فهميدم فرزندت آمده است زيرا وقتى صبر انسان تمام شود فرج فرا مى رسد.(١٧١)

بعد نوميدى بسى اميدهاست

از پس ظلمت بسى خورشيدهاست(١٧٢)

موانع استجابت دعا

اهل بيت عصمت و طهارت - كه مفسران قرآن كريم هستند - براى استجابت دعا موانعى را ذكر نموده اند كه به بعضى از آنها اشاره مى كنيم

١- غفلت قلب

دعا يعنى درخواست از خداى متعال براى برآورده ساختن حاجت باشد و طبيعى است كه اين ارتباط در صورتى موثر است كه فقط ظاهر دعا مورد توجه نباشد، بلكه در باطن انسان توجه به خدا داشته باشد و فقط خدا را موثر در امور بداند. رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله مى فرمايد: اعلموا ان الله لا يقبل دعاء عن قلب غافل ؛ بدانيد كه خداوند دعايى كه از قلب غافل برخاسته باشد قبول نمى كند.(١٧٣)»

در واقع خداى متعال اين گنه بندگان خود را تاءديب و تربيت مى كند تا از راه خطا بازگشته و مسير صحيح هدايت الهى را در زندگى خود انتخاب كنند.

٢- منافات داشتن با حكمت الهى

خداى متعال بر اساس حكمت خود، اين عالم را طبق قوانين خاص اداره مى كند و هيچگاه اين قوانين را نقض نمى كند. بنابراين استجابت دعا بايد از مسير قوانين و سنن الهى جريان يابد و اگر دعايى نقض كننده اين مطلب باشد، مستجاب نمى شود؛ زيرا خداى متعال فقط كريم نيست ؛ بلكه حكيم نيز هست و هيچ صفتى از صفات او، صفت ديگرش را نقض نمى كند.

امام علىعليه‌السلام مى فرمايد:

ان الله سبحانه لا ينقض حكمته فلذلك لا يقع الاجابه فى كل دعوه ؛(١٧٤)

خداوند سبحان حكمت خويش را نقض نمى كند بنابراين هر دعايى را مستجاب نمى سازد.»

٣- عدم مصلحت

در ضمن شمارش علل گوناگونى كه باعث مى شود حاجات انسان سريعا اجابت نشود، يكى از مهم ترين آنها اين است كه گاهى انسان از خداوند چيزهايى را درخواست مى نمايد و فكر مى كند اجابت آن به نفع او مى باشد؛ حال آنكه در واقع اجابت آن درخواست ؛ به ضرر او است

اين سخن ، اشاره به آيه ٢١٦ سوره «بقره» دارد كه مى فرمايد:

( وَعَسَىٰ أَن تَكْرَهُوا شَيْئًا وَهُوَ خَيْرٌ لَّكُمْ ۖ وَعَسَىٰ أَن تُحِبُّوا شَيْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَّكُمْ... )

چه بسا چيزى را خوش نداشته باشيد حال آنكه خير شما در آن است و يا چيزى را دوست داشته باشيد، حال آنكه شر شما در آن است و همه اينها به خاطر جهل و يا محدوديت هايى است كه در انسان وجود دارد.

٤- گناهان اجتماعى

گناهان اجتماعى - مثل ترك امر به معروف و نهى از منكر - باعث عدم اجابت دعا است پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمودند: «اگر امر به معروف و نهى از منكر را ترك كنيد، بدترين شما بر شما چيره خواهند شد، آن گاه نيكان شما دست به دعا بر مى دارند، ولى اجابت نمى شود.»

خير خواهى

خير خواهى يكى از زمينه هاى سبب سازى است قرآن در آياتى چند به اين نكته اشاره دارد. در اينجا به دو نمونه از آنها اشاره مى شود.»

١-( مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِّنْهَا ۖ وَمَن جَاءَ بِالسَّيِّئَةِ ) (١٧٥)

هر كسى كه عمل نيك انجام دهد براى او پاداشى بهتر از آن است

٢-( مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا ) (١٧٦)

هر كسى كار نيكى به جا آورد ده برابر آن پاداش دارد.

دانشجويى خاطره جالبى داشت و مى گفت : حدود يك سال پيش در محله و همسايگى ما خانواده اى بودند كه خدا تنها يك دختر به آنها داده بود. پدرش مرحوم شده و مادرش هم پس از مدتى ازدواج كرد. سرپرستى اين دختر كه حدود هيجده سال از عمرش مى گذشت به دايى هايش سپرده شد. دايى ها، آدم هايى بى مسئووليتى بودند و توجهى به اين دختر جوان نداشتند.

او در كوچه و خيابان رها شد و سرپرست درست و حسابى هم نداشت ! من مدتى او را زير نظر گرفتم ، ديدم جوان هاى محله سر راهش را مى گيرند و مزاحمش مى شوند. با خود گفتم : «فلانى غيرتت كو؟ جوانمردى ات كجاست ؟»

دلم مى خواست او را از اين وضع نجات دهم تا اينكه بعد از مدتها فكر كردن بالاخره تصميم گرفتم با او ازدواج كنم در حالى كه آهى در بساط نداشتم نه پولى نه كارى ، نه خانه و زندگى مرتبى

او هم نه ثروتى داشت كه به آن دل ببندم و نه زيبايى و وجاهتى كه چشمم را پر كند، هيچ ! خدا شاهد است فقط و فقط قصدم نجات او بود.

با پدر و مادرم موضوع را مطرح كردم ، آنان به شدت با آن مخالفت كردند، اما من كه سرنوشت اين دختر را تباه مى ديدم ، نمى توانستم دست روى دست بگذارم و به سادگى از اين ماجرا بگذرم ، هر چند خانواده ام طردم كنند.

در يك محله مخروبه شهر يك زير پله اى اجاره كردم و بعد از عقد، بى هيچ تشريفاتى او را به خانه بخت بردم !!

نه كسى ازدواج ما را تبريك گفت و نه كسى سر به خانه ما زد...

چيزى نگذشت كه همسرم به شدت مريض شد و من هم از طرفى در رشته مهندسى با بالاترين رتبه دانشگاه قبول شدم دغدغه ورود به دانشگاه همزمان شد با بيمارى اين زن مظلوم كه گوشه خانه افتاده بود و من پولى براى مداوايش نداشتم ماجرا را به مسئول نهاد رهبرى در دانشگاه در ميان گذاشتم

او سخت متاثر شد و گفت : برو، با من در تماس باش ؛ من قول مى دهم كه خدا كار تو را جور مى كند.

طولى نكشيد مسئول نهاد مرا صدا زد و گفت : چند دقيقه پيش از وزارت خانه زنگ زدند كه سيصد هزار تومان وجود دارد كه مى خواهند به دانشجويى بدهند كه تازه ازدواج كرده و واقعا به اين پول نياز دارد.

و بعد نامه اى نوشت و به دست من داد تا به تهران بروم و چك سيصد هزار تومانى را تحويل بگيرم

آخر ترم يكديگر را در صف ديديم ، توى صف جلو آمدم و گفتم :

حاج آقا؛ سيصد هزار تومان را گرفتم ، دويست و پنجاه هزار تومانش را بابت بدهى ام دادم ، و با پنجاه هزار تومانش هم دستى به سرو روى زندگى ام كشيدم زنم كاملا خوب شد و مادر و پدرم هم ما را قبول كردند و در خانه راه دادند.

مادرم اگر دخترش را نبيند باكى نيست ، اما از اين عروسش نمى تواند جدا شود! من هم درسم را مى خوانم و امروز به لطف خدا هيچ مشكلى ندارم

حاج آقا فقط يك نكته باقى مانده و آن اينكه شما چگونه قرص و محكم گفتيد كه خدا همه مشكلات مرا حل مى كند؟!

پاسخش لبخندى بود توام با رضايتمندى سپس گفت :

جوان خدا با مرام تر از آن است كه يك قدم براى بنده اش بردارى و او ده قدم براى تو برندارد! اين تازه يك قدم بود، منتظر نه قدم ديگرش ‍ باش(١٧٧)

نيكى به والدين

يكى از عوامل سبب سازى در زندگى ، احسان به والدين است قرآن در آيات متعددى مى فرمايد:( وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا ) (١٧٨)

نيكى به پدر و مادر بركات زيادى در زندگى انسان دارد يكى از آنها توسعه در رزق است پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود:

من سره ان يمد له عمره و يبسط رزقه فليصل ابويه(١٧٩)

هر كس دوست دارد كه عمرش طولانى و رزق و روزى اش فراوان گردد. پس ‍ به پدر و مادر خويش نيكى كند.

امام صادقعليه‌السلام فرمود:

ان احببت ان يزيد الله فى عمرك فسر ابويك(١٨٠)

اگر دوست دارى كه خداوند عمرت را زياد كند پدر و مادرت را شاد گردان

شهيد مطهرىرحمه‌الله مى گويد: گهگاه كه به اسرار وجود خود و كارهايم مى انديشم ، احساس مى كنم يكى از مسائلى كه باعث خير و بركت در زندگى ام شده و همواره عنايت و لطف الهى را شامل حال من كرده است احترام و نيكى فراوانى بوده است كه به والدين خود كرده ام و به ويژه در دوران پيرى و هنگام بيمارى علاوه بر توجه معنوى و عاطفى و با وجود فقر و مشكلات مادى در زندگى ام تا آنجا كه تواناييم اجازه مى داد از نظر هزينه و مخارج زندگى به آنان كمك و مساعدت مى كردم(١٨١)

حضرت آيت الله خامنه اى رهبر معظم انقلاب (حفظه الله) مى فرمود: اگر بنده در زندگى خود توفيقاتى داشته ام بايد از نيكى هايى باشد كه نسبت به والدينم كرده ام

ايشان مى فرمودند: «پدرم در سنين پيرى به يك بيمارى صعب العلاج چشمى مبتلا شده بودند. آن روزها در قم بودم و مرتب براى مداواى او به مشهد مى رفتم و چون معالجه او در مشهد پيشرفتى نمى كرد، او را به تهران آوردم و دكترها نيز ما را ماءيوس كردند و گفتند: هر دو چشم ايشان علاج ناپذير است البته بعد از دو سال يك چشم ايشان معالجه شد و تا آخر عمر هم مى ديد، اما در آن زمان مطلقا نمى ديد و بايد دستشان را مى گرفتيم و راه مى برديم لذا براى من غصه اى درست شده بود كه اگر پدر را رها كنم و به قم بروم ، ايشان مجبور خواهند بود در گوشه اى بنشينند كه اين براى من خيلى سخت بود. و ايشان با من يك انس بخصوصى داشت ، با من دكتر مى رفت و برايش آسان نبود كه با ديگران به دكتر برود.

بنده وقتى نزد ايشان بودم ، برايشان كتاب مى خواندم و با هم بحث علمى مى كرديم و از اين رو با من مانوس بود. به هر حال ، احساس كردم كه اگر ايشان را در مشهد تنها رها كنم ، ايشان به يك موجود معطل و از كار افتاده تبديل مى شود و اين مساله هم براى او بسيار سخت بود و هم براى من و از طرفى رها كردن قم هم براى من غير قابل تحمل بود؛ زيرا سعادت دنيا و آخرتم را در قم مى ديدم

روزى با يكى از دوستانم مساله را در ميان گذاشتم ، او تاملى كرد و گفت : شما براى خاطر خدا از قم دست بكش و برو در مشهد بمان ؛ خدا دنيا و آخرت تو را مى تواند از قم به مشهد منتقل كند. من يك تاملى كردم و ديدم عجب حرف خوبى است ، بنابراين تصميم گرفتم در مشهد بمانم و از پدرم پرستارى نمايم و اگر بنده در زندگى توفيقى داشتم ، به اعتقادم ناشى از همان نيكى به پدر و مادرم بوده است(١٨٢)

نماز و رفع مشكلات

يكى از عوامل سبب سازى نماز است ، قرآن مى فرمايد:

( وَاسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاةِ ) (١٨٣)

از صبر و نماز يارى جوييد.

مفسران بزرگ در تفسير آيه فوق نوشته اند: رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله هر گاه با مشكلى روبرو مى شد از نماز و روزه مدد مى گرفت(١٨٤)

امام صادقعليه‌السلام فرمود: وقتى كه غمى از غمهاى دنيا به شما رو آورد، وضو بگيريد و به مسجد برويد و دو ركعت نماز بخوانيد و از پيشگاه خداوند رفع آن اندوه را طلب نماييد.(١٨٥)

در اين رابطه(١٨٦) مفاتيح الجنان نمازهاى بسيارى را در رابطه با رفع مشكلات نقل نموده است