مشيت الهى در سبب سازى و سبب سوزى

مشيت الهى در سبب سازى و سبب سوزى0%

مشيت الهى در سبب سازى و سبب سوزى نویسنده:
گروه: مفاهیم عقایدی

مشيت الهى در سبب سازى و سبب سوزى

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: محمود اكبرى
گروه: مشاهدات: 6386
دانلود: 1824

توضیحات:

مشيت الهى در سبب سازى و سبب سوزى
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 77 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 6386 / دانلود: 1824
اندازه اندازه اندازه
مشيت الهى در سبب سازى و سبب سوزى

مشيت الهى در سبب سازى و سبب سوزى

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

استغفار

استغفار سبب جلب روزى و رحمت پروردگار مى شود. حضرت علىعليه‌السلام در ضمن خطبه اى كه درباره استغاثه و طلب باران هنگام خشكسالى ايراد فرموده ، مى فرمايد: بدرستى كه خداوند استغفار را وسيله اى دائمى براى فرو فرستادن روزى و موجب رحمت براى آفريدگان قرار داده و در ادامه فرمود:

استغفرو ربكم انه كان غفارا يرسل السماء عليكم مدرارا و يمددكم باءموال و بنين(١٨٧)

از پروردگار خويش آمرزش بطلبيد كه او بسيار آمرزنده است تا باران هاى پر بركت آسمان را پى در پى بر شما بفرستد و شما را با اموال و فرزندان كمك كند.

علىعليه‌السلام فرمود:

الاستغفار يزيد فى الرزق ؛(١٨٨)

استغفار موجب توسعه روزى مى شود.

شخصى به نام ربيع مى گويد: خدمت امام حسنعليه‌السلام بودم مردى آمد و از خشكسالى شكايت كرد امام فرمود:

استغفار كن ديگرى آمد و از فقر شكايت كرد حضرت فرمود: استغفار كن ، سومى آمد به امام عرض كرد دعا كن خداوند پسرى به من بدهد به او نيز فرمود: استغفار كن

ربيع مى گويد: با تعجب به امام عرض كردم عده اى با مشكلات مختلف به شما رجوع كردند و تقاضاهايشان را مطرح كردند و شما به همه آنها يك دستور داديد. حضرت در پاسخ فرمود: آنچه از پيش خود نگفتم اين كلام خداست كه به حضرت نوح فرمود:

( اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ... ) (١٨٩)»

آيت الله بهجت در پاسخ به اين سوال كه براى رفع گرفتاريها چه كنم مى فرمودند؛ زياد استغفار كنيد.

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود:

الا داوكم الذنوب و دواكم الاستغفار؛(١٩٠)

درد شما گناهان است و درمانش استغفار است زياد از روى اعتقاد كامل استغفار كنيد تا گرفتاريهاى شما برطرف شود.

شخصى به امام باقرعليه‌السلام عرض كرد من فردى كثيرالمال هستم ولى فرزند دار نمى شوم آيا براى من چاره اى وجود دارد؟

حضرت فرمود: بله يك سال هر شب در آخر شب صد بار استغفار كن و اگر شبى انجام ندادى يا فراموش كردى قضاى آن را در روز بجاى آور چرا كه خداوند در قرآن مى فرمايد:

( اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ... ) (١٩١ )

انفاق و بخشش

يكى از زمينه هاى سبب سازى انفاق و بخشش است در قرآن تعبيرات گوناگونى در مورد انفاق وجود دارد ما در اينجا فقط به چند نمونه از آنها اشاره مى كنيم :

١-( وَمَثَلُ الَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّـهِ وَتَثْبِيتًا مِّنْ أَنفُسِهِمْ كَمَثَلِ جَنَّةٍ بِرَبْوَةٍ أَصَابَهَا وَابِلٌ فَآتَتْ أُكُلَهَا ضِعْفَيْنِ .) (١٩٢)

مثل آنان كه اموال خود را براى خشنودى خدا تثبيت (ملكات انسانى در) روح خود، انفاق مى كنند مانند باغى است كه در نقطه بلندى باشد و باران هاى درشت به آن برسد، و ميوه خود را دو چندان دهد.

٢-( قُلْ إِنَّ رَبِّي يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَيَقْدِرُ لَهُ وَمَا أَنفَقْتُم مِّن شَيْءٍ فَهُوَ يُخْلِفُهُ وَهُوَ خَيْرُ الرَّازِقِينَ .) (١٩٣)

هر چيزى را (در راه او) انفاق كنيد. عوض آن را مى دهد (و جاى آن را پر مى كند) و او بهترين روزى دهنده است

٣-( وَمَا تُنفِقُوا مِنْ خَيْرٍ فَلِأَنفُسِكُمْ ) (١٩٤)

آنچه را از خوبى ها انفاق مى كنيد براى خودتان است

اين جمله مى گويد منافع انفاق به خود شما بازگشت مى كند. ممكن است در ابتدا چنين به نظر برسد كه منظور از بازگشت منافع انفاق به انفاق هم جنبه اخروى دارد و هم دنيوى ، انفاق موجب مى شود روح گذشت و بخشش و نوع دوستى در انفاق كننده پرورش يابد و در حقيقت وسيله موثرى براى تكامل روحى اوست و در ادامه آيه فوق قرآن مى فرمايد:

( وَمَا تُنفِقُوا مِنْ خَيْرٍ يُوَفَّ إِلَيْكُمْ وَأَنتُمْ لَا تُظْلَمُونَ ) (١٩٥)

و آنچه از خوبيها انفاق مى كنند به شما داده مى شود و به شما ستم نخواهد شد.

قرض الحسنه

يكى از اعمال نيكى كه سبب رحمت الهى مى شود، قرض دادن به مومنان نيازمند است علاوه بر اجر فراوان اخروى موجب افزايش رزق نيز خواهد شد.

قرآن مى فرمايد:

( مَّن ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللَّـهَ قَرْضًا حَسَنًا فَيُضَاعِفَهُ لَهُ أَضْعَافًا كَثِيرَةً ۚ وَاللَّـهُ يَقْبِضُ وَيَبْسُطُ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ .) (١٩٦)

كيست كه به خدا «قرض الحسنه اى» دهد (و از اموالى كه خدا به او بخشيده ، انفاق كند، تا آن را براى او، چندين برابر كند خداوند است كه (روزى بندگان را) محدود يا گسترده مى سازد و به سوى او بازگردانده مى شويد. (و پاداش خود را خواهيد گرفت ).

جالب است كه خداوند در اين آيه به انسان يادآورى مى كند كه اى انسان ! خداست كه روزى شما را كم يا زياد مى كند، پس با خدا معامله كنيد و اسباب خشنودى او را فراهم سازيد تا او روزى شما را افزون كند. يكى از راههاى خشنود كردن خدا قرض دادن به مومنان است كه در واقع خداوند قرض دادن به مومنان را قرض دادن به خود حساب كرده است

بخشش گناهان

خداوند متعال به جهت رحمت و لطفى كه بر بندگانش دارد زمينه هايى قرار داده است تا گناهان بندگانش را ببخشد. در اين جا به چند نمونه از آنها اشاره مى شود.

١- توبه

توبه و بازگشت بسوى خدا توام با پشيمانى از گناهان گذشته و تصميم بر اجتناب از گناه در آينده يكى از عوامل بخشش گناهان است قرآن مى فرمايد:

وَهُوَ الَّذِي يَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبَادِهِ وَيَعْفُو عَنِ السَّيِّئَاتِ وَيَعْلَمُ مَا تَفْعَلُونَ

اوست كه توبه را از بندگان خود مى پذيرد و گناهان را مى بخشد.(١٩٧)

٢- كارهاى نيك

قرآن مى فرمايد:

ِنَّ الْحَسَنَاتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئَاتِ )

كارهاى نيك ، آثار پاره اى از گناهان را از بين مى برد.(١٩٨)

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود:

اذا عملت سيئه فاعمل حسنه تمحوها.(١٩٩)

هر گاه كار بدى كردى ، كار خوبى انجام بده كه آن را پاك كند.

۳- خوشخويى

يكى از نعمت هاى خداوند به انسان اخلاق خوب و خوشخويى است كه بركات زيادى را براى انسان ببار مى آورد.

امام صادقعليه‌السلام فرمود:

ان حسن الخلق يذيب الخطيئه كما تذيب الشمس ‍ الجليد.

همانا خوشخويى گناه را مى گدازد همچنان كه آفتاب يخ را.(٢٠٠)

۴ - فريادرسى ستمديدگان

همان گونه كه آه ستمديده باعث نزول بلا بر ستمكاران مى شود فريادرسى به ستمديدگان باعث رفع بلا و بخشيده شدن گناهان است

علىعليه‌السلام فرمود:

من كفارات الذنوب العظام اغاثه الملهوف : و التنفيس عن المكروب(٢٠١)

رسيدن به فرياد ستم ديده و زدودن غم اندوهناك از كفاره هاى گناهان بزرگ است

٥- تقوى و پاكى

تقوا نورى است كه باعث جدايى حق از باطل شده و گناهان انسان را مى زدايد.

قرآن مى فرمايد:

( يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِن تَتَّقُوا اللَّـهَ يَجْعَل لَّكُمْ فُرْقَانًا وَيُكَفِّرْ عَنكُمْ سَيِّئَاتِكُمْ وَيَغْفِرْ لَكُمْ ... ) (٢٠٢)

اى اهل ايمان اگر پرهيزكار شويد، خدا به شما فرقان بخشد (ديده بصيرت) و گناهان شما را بپوشاند و شما را بيامرزد.

٦- عفو و گذشت

قرآن مى فرمايد:

( وَلْيَعْفُوا وَلْيَصْفَحُوا ۗ أَلَا تُحِبُّونَ أَن يَغْفِرَ اللَّـهُ لَكُمْ ۗ وَاللَّـهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ ) (٢٠٣)

ديگران را عفو كنيد و از بديها درگذريد. آيا دوست نمى داريد كه خداوند گناهان شما را ببخشد.

٧- نماز

امام صادقعليه‌السلام فرمود:

ان الصلاه كفاره للذنوب(٢٠٤)

نماز كفاره گناهان است

٨- قرائت قرآن

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود:

يا سلمان عليك بقرائه القرآن فان قرائته كفاره للذنوب(٢٠٥)

اى سلمان بر تو باد به قرائت قرآن ، زيرا قرائت كفاره گناهان است

٩- قرض دادن

قرض دادن علاوه بر بركات مادى ، موجب بخشش الهى و خير آخرت مى شود.

قرآن مى فرمايد:

( إِن تُقْرِضُوا اللَّـهَ قَرْضًا حَسَنًا يُضَاعِفْهُ لَكُمْ وَيَغْفِرْ لَكُمْ .) (٢٠٦)

و اگر به خدا قرض نيكو دهيد آن را براى شما مضاعف مى سازد و شما را مى بخشد.

١٠- خدمت به عيال

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود:

يا على خدمه العيال كفاره للكبائر.(٢٠٧)

اى على خدمت به همسر و خانواده كفاره گناهان كبيره است

١١- نيكى به والدين

امام سجادعليه‌السلام فرمود: روزى مردى نزد پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله آمد عرض كرد: اى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله من گناهان زيادى انجام داده ام آيا خداوند توبه مرا مى پذيرد؟ حضرت از او پرسيد: آيا پدر و مادرت زنده هستند.

گفت : پدرم زنده است

پيامبر فرمود: برو با پدرت به نيكى رفتار كن وقتى آن مرد رفت ، رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود: اى كاش مادرش زنده بود كه در اين صورت گناهانش زودتر بخشيده مى شد.(٢٠٨)

صله رحم

يكى از عوامل سبب سازى در رزق و طول عمر صله رحم است

امام حسينعليه‌السلام فرمود:

من سره ان ينساء فى اجله و يزاد فى رزقه فليصل رحمه ؛

هر كسى كه دوست دارد مرگش به تاخير افتد و روزيش زياد شود صله ى رحم كند.(٢٠٩ )

مردى خدمت حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله آمد عرض كرد: اى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله بهترين عمل كدام است ؟ حضرت فرمود: اعتقاد داشتن به خداوند. عرض كرد: بعد از آن چه چيزى بهتر است ؟ حضرت فرمود: صله ى رحم عرض كرد: بعد از آن كدام بهتر است ؟ حضرت فرمود: امر كردن به نيكى ها و باز داشتن از زشتى ها.

حضرت علىعليه‌السلام فرمود:

صلوا ارحامكم و ان قطعوكم

با خويشاوندان تان پيوند برقرار كنيد اگر چه آنان از شما بريده باشند.(٢١٠)

در جاى ديگر مى فرمايد:

صله الرحم مثراه فى المال و منساه فى الاجل(٢١١)

صله رحم نعمت ها را فراوان و گرفتارى ها را برطرف مى كند.

امام باقرعليه‌السلام فرمود:

صله رحم اعمال بد را پاك و اموال را مى افزايد و بلاها را دفع و حساب را آسان و اجل را به تاخير مى اندازد.(٢١٢)

امام صادقعليه‌السلام فرمود:

صله الرحم و حسن الجوار يعمران الديار و يزيدان فى الاعمار.

صله ى رحم و نيكى به همسايگان سرزمين ها را آباد و عمرها را مى افزايد.

امام صادقعليه‌السلام فرمود: من چيزى را به اندازه صله ى رحم موثر در افزايش عمر نمى شناسم ، گاه كسى كه تنها سه سال به پايان عمرش باقى است ، صله ى رحم مى كند و خداوند به بركت آن سى سال به عمر او مى افزايد و عمر او را ٣٣ سال مى گرداند.(٢١٣)

امام صادقعليه‌السلام خطاب به گروهى فرمود:

نيكى كنيد و صله ى رحم به جاى آوريد، پس خداوند مرگ شما را به تاخير انداخته و به اموال شما بركت خواهد داد و همه امور شما را در طريق درست سامان خواهد داد.(٢١٤)

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود:

من ضمن لى واحده ضمنت له اربعه يصل رحمه فيحبه اهله و يوسع عليه رزقه و يزيد فى عمره و يدخله الله تعالى فى الجنه التى وعده(٢١٥)

هر كه براى من يك چيز را ضمانت كند من چهار چيز را بر او ضمانت مى كنم ، صله ى رحم كند تا اهلش او را دوست بدارند، روزى اش را توسعه دهد، عمرش را زياد كند و او را به بهشت داخل كند.

از امام موسى بن جعفرعليه‌السلام نقل شده است كه فرمود: در بنى اسرائيل مرد صالح و مومنى بود كه همسر صالح و شايسته اى داشت اين مرد يك شب در خواب ديد كه به او مى گويند: خداوند عمر تو را دو قسمت كرده است ، قسمت اول عمرت را خداوند در رفاه و وسعت روزى قرار داده است و نصف ديگر را در مضيقه و تنگدستى ، كدام قسمت را اول مى خواهى ؟ مرد گفت مرا زنى است صالح و شايسته ، او شريك زندگى من است مرا مهلت دهيد تا با او در اين مورد مشورت كنم و بعد بياييد تا شما را خبر دهم كه كدام قسمت را اول مى خواهم وقتى كه صبح شد، مرد به زنش ‍ گفت در خواب اين چنين ديدم او گفت : اى مرد در نصف اول حالت وسعت مالى را اختيار كن شايد خداوند به ما رحم كرد و نعمتش را به ما تمام كرد و ادامه داد. وقتى كه شب دوم در خواب به او گفتند: كدام قسمت را اول اختيار كردى ؟ مرد گفت : قسمت رفاه و وسعت روزى را و بدين گونه نعمت ها به او اقبال كرد و وسعت مال فراوان پيدا كرد. وقتى كه نعمت فراوان به دست آنها رسيد، زنش گفت : اى مرد! از خويشاوندان و مستمندان صله ى مالى بجا بياور و به وضع آنها رسيدگى كن و به آنها احسان كن و همسايه ها و برادرانت را فراموش مكن وقتى كه نصف اول عمرش به پايان رسيد مرد همان كسى را كه در خواب ديده بود، ديد و گفت : اين خيرات و احسانهاى شما مورد قبول خداوند عالم قرار گرفت و خداوند در تمام عمرت ، وسعت روزى و فراوانى نعمت را به تو مرحمت خواهد فرمود.(٢١٦)

عنان بن سرير مى گويد: من و ميسر خدمت امام صادقعليه‌السلام بوديم حضرت فرمود: اى ميسر اجلت بيش از يك دفعه سر رسيده بود، خداوند تمام آن را به تاخير انداخت براى اينكه صله رحم مى كردى(٢١٧)

توسل

توسل در لغت به معناى تمسك جستن به وسيله اى براى نيل به مقصود است قرآن مى فرمايد:

( يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّـهَ وَابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ وَجَاهِدُوا ) (٢١٨)

اى مومنان پرواى الهى داشته باشيد و به سوى او وسيله اى تحصيل كنيد.

با توجه به اطلاق آيه شريفه آيه ، معنايى وسيع و گسترده اى دارد و شامل هر آنچه كه صلاحيت نزديك كردن انسان به پيشگاه خداوند را دارد مى شود، همانطورى كه احسان و دستگيرى از مستمندان وسيله تقرب به خداوند است استمداد به ارواح پيامبران و اولياء الهى نيز وسيله تكامل و تقرب به خداوند است

تمسك به اسباب و وسائل قرب به خداوند و تمسك به اولياى الهى به معناى اعتقاد به استقلال آنان در برابر خداوند در تاثير گذارى و بر آمدن حاجات نيست ، بلكه توسل به اولياء الهى به اين معنا است كه موثر حقيقى در عالم خداست ولى خداوند اين اجازه را به اولياء خود داده است كه در درگاه الهى شفاعت كنند.

فلسفه توسل به اولياى الهى

علت اينكه خداوند به پيامبران و اولياء الهى چنين نقشى را داده تا مردم به آنان به عنوان واسطه و سبب بنگرند اين است كه اولا: خداوند با اين كار اولياى خود را در كانون توجه و اقبال مردم قرار داد. تا در عمل مردم با مراجعه به آنان و الگوگيرى از آنان به طريق هدايت و سعادت دست يابند.

ثانيا: از آنجا كه اولياى الهى انسانهايى مثل خود ما هستند به راحتى مى توانيم با آنان رابطه عاطفى و نزديك برقرار كنيم و همين ارتباط ما را به اسوه ها و الگوها نزديك مى كند و ما را در معرض هدايت بوسيله آنان قرار مى دهد.

شفا و درمان

شفا دهنده حقيقى خداوند متعال است كه اسباب درمان و شفاء را براى بيمار فراهم مى آورد و در فرازى از دعاى كميل آمده است :

يا من اسمه دواء و ذكره شفاء؛

اى كسى كه اسمش دواء و ذكرش شفا است

براى شفا بيمار او شرايط را آماده مى سازد او به فكر انسان مى آورد كه به كدام پزشك مراجعه كند، او به فكر طبيب تشخيص مناسب و داروى مناسب را مى دهد. توجه خداوند به بيمار گاهى به صدقه دادن است امام صادقعليه‌السلام فرمود:

داوو مرضاكم بالصدقه ؛(٢١٩)

بيمارانتان را با صدقه درمان كنيد.

مردى به امام كاظمعليه‌السلام از عيالوارى و بيمارى آنان شكوه كرد حضرت فرمود: صدقه بده هيچ چيز زودتر از صدقه به درگاه خدا پذيرفته نمى شود و براى بيمار دارويى سودمندتر از صدقه نيست(٢٢٠) و گاهى با عوامل ديگرى چون دعا، نذر، قربانى كردن و... در اينجا به دو نمونه از سبب سازى خداوند براى شفاى بيماران ذكر مى نمائيم

«اعتماد الاطباء» كه طبيب مخصوص «ناصرالدين شاه» بود، نقل مى كند كه : «ركن الدوله» در زمانى كه والى «مشهد» بود بيمار شد. از شاه طبيب خواست شاه مرا با جمعى شتابان به مشهد فرستاد. در بين راه در روستايى توقف كرديم تا مختصر رفع خستگى نموده ، رد شويم اهل روستا متوجه شده بودند كه من طبيب شاه هستم ، لذا خواستند از وجود ما استفاده اى كرده باشند. اين بود كه ناگاه ديديم يك جنازه مشرف به مرگ را در منزل ما آوردند. من او را معاينه كردم ، ديدم بدنش باد كرده و قابل علاج هم نيست من عذر خواستم كه وقت معالجه اش گذشته ، در اين بين چند نفر از اهالى «ايلات» از آنجا عبور مى كردند، زنى از آنها پايين آمد و او را معاينه كرد و گفت «من چاره اش را مى دانم ، برويد يك ديگ بزرگ با مقدارى هيزم بياوريد» اين را گفت و خودش به جانب كوه روان شد. من خنده ام گرفت با خود گفتم : عجب جهالتى در اين روستا حكمفرماست ! او مى خواهد مرده را روح بدهد. لذا من به منزل رفتم ، بعد از چند ساعت كه بيرون آمدم ، ديدم بيمار خوب شده نزديك آمده ديدم كه يك گياهى از كوه چيده و جوشانيده ، آن را كاسه كاسه به گلوى مريض مى ريزد. من چون ديدم كه آن دارو اين طور اثر درمانى دارد، فورى فرستادم مقدارى از آن را آورده ، جوشانده و آبش را گرفتم و چند شيشه از آن را با خود برداشتم ، وقتى كه وارد مشهد شدم ، از قضا ديدم كه ناخوشى «ركن الدوله» نيز از همان ناخوشى مرد است ، پس از آن جوشانده را به خورد آن دادم و بهبود يافت معلوم شد كه معالجه قطعى او همان جوشانده بوده و خداوند وسايلش را بى مقدمه فراهم كرد.

مرحوم آيت الله حاج سيد احمد زنجانى نقل نموده است :

دكتر حسين خان علوى كه زمانى رئيس يكى از بيمارستانهاى قم بود نقل كرد: در اطراف دليجان سگ هارى چند نفر را گاز گرفته بود. من براى پيش گيرى از آثار آن عازم آنجا بودم ، وسط راه نزديكى دهى ، ماشينم مشكل پيدا كرد، و مجبور شدم كه براى اصلاح آن ، دو سه ساعت همان جا توقف كنم ، براى استفاده از وقت ، اهالى آن آبادى را خبر كردم كه اگر كسى بيمار باشد به من مراجعه كند. چند نفرى مراجعه كردند، از جمله دخترى بود كه سخت بيمارى «باد سرخ» مبتلا شده بود، چاره آن هم منحصر به سرم ضد باد سرخ بود. كه من هم آن را نداشتم و مرض مهلتش نمى داد كه او را به شهر برسانم من جعبه دوا را باز كردم كه شايد يك چيز مناسبى پيدا كنم ، از حسن تقدير ديدم كه در جعبه سرم «ضد حصبه» اشتباها يك دانه «سرم ضد باد سرخ» گذاشته اند! از اين ماجرا فهميدم كه اين خراب شدن اتومبيل ما و اشتباه دارو ساز همه ، خواست خدا بود كه در نتيجه آن اين دختر جوان از مرگ نجات يابد!(٢٢١)

اصلاح رابطه خود با خدا

ارتباط با خدا موجب مى شود بسيارى از گرفتاريها برطرف شود علىعليه‌السلام فرمود:

من اصلح بينه و بين الله اصلح الله ما بينه و بين الناس(٢٢٢)

كسى كه رابطه خود و خداى خويش را سامان دهد خداوند رابطه او و مردم را سامان خواهد بخشيد.

فصل سوم : سبب سوزى

سبب سوزى

گاهى انسان در عالم اسباب غرق شده و آنها را مستقل مى پندارد كه خيال مى كند اين آثار و خواص از خود موجودات است و از آن مبدا هستى كه اين آثار مختلف را به اين موجودات بخشيده غافل مى شود. با بودن اسباب دلشاد و با نبودن آن ها اندوهناك مى شود، در اين هنگام خداوند براى بيدار ساختن بندگان دست به سبب سوزى مى زند اسبابى را كه در عالم ماده ضرب المثل هستند مانند - آتش در سوزندگى و كارد در برنده گى - از كار مى اندازد تا معلوم شود اينها از خود چيزى ندارند و اگر رب جليل اراده كند از كار مى افتد.(٢٢٣)

علىعليه‌السلام مى فرمايد:

عرفت الله سبحانه بفسخ العزائم و حل العقود و نقض ‍ الهمم(٢٢٤)

خداوند را به وسيله فسخ شدن تصميم ها و گشوده شدن گره ها، و نقض ‍ اراده ها شناختم

اگر قدرتى مافوق نبود، بشر هر چه اراده مى كرد انجام مى داد، اينكه از تصميم اش منصرف مى شود دليلش آن است كه مسخر قدرتى برترى مى باشد و نيز معلوم مى شود انسان بر همه جهات كارهايش احاطه ندارد و آگاهى و قدرتش محدود است

از اين رو سلاطين و حكام جور با وجود قدرت ظاهرى و فراهم بودن اسباب در صدد كشتن و از بين بردن انبياء و مومنين و آثار آنان بر مى آمدند ولى پروردگار آن اسباب را ملغى مى فرمود. فرعون از همان ابتدا مى خواست كه نطفه حضرت موسىعليه‌السلام منعقد نشود و پس از ولادت تصميم گرفت او را بكشد. اما در هر مرحله خداوند توطئه هاى او را خنثى ساخت

چنانچه در سال ولادت حضرت خاتم الانبياء ابرهه از طرف نجاشى با لشكر انبوهى از فيل سواران براى خراب كردن كعبه به سمت مكه معظمه حركت كردند، آنان با توجه به تواناييهاى خود اطمينان داشتند كه به اهداف خود خواهند رسيد. ولى خداوند اسباب شان را ملغى فرمود و هر چه كردند كه فيلها وارد مسجدالحرام شوند، موفق نشدند. از طرف ديگر مرغان كوچكى كه جثه آنها به اندازه پرستو بود و در حالى كه هر يك سه دانه سنگ ريزه به منقار و پاهاى خود گرفته بودند بالاى سر لشگر سايه انداختند و بر سر هر يك از آنها يك دانه از همان سنگ ريزه ها مى انداختند و آنها را مى كشتند بدين ترتيب تمام لشگر ابرهه هلاك شدند(٢٢٥) و نيز تُبَّع كه يكى از پادشاهان جهان گشايى يمن بود ضمن يكى از لشكركشيها وارد مكه شد و قصد داشت كعبه را ويران كند. بيمارى شديدى به او دست داد كه اطباء از درمان او عاجز شدند. در ميان ملازمان او جمعى از دانشمندان بودند و رئيس آنها حكيمى بود به نام «شامول» او به تبع گفت : بيمارى تو به خاطر سوء نيت درباره خانه كعبه است و هر گاه از اين فكر منصرف گردى و استغفار كنى شفا خواهى يافت

تبع از تصميم خود بازگشت و عزم كرد خانه كعبه را محترم دارد و هنگامى كه بهبودى يافت پيراهنى از برد يمانى بر كعبه پوشاند. اين لشكركشى و مساله پوشاندن پيراهن كعبه در قرن پنجم ميلادى اتفاق افتاده و هم اكنون در شهر مكه محلى است كه دار التبابعه ناميده مى شود.(٢٢٦)

امام صادقعليه‌السلام درباره داستان حضرت ابراهيمعليه‌السلام مى فرمايد:

هنگامى كه حضرت ابراهيم را بالاى منجنيق گذاشتند و مى خواستند او را در آتش بيفكنند، جبرئيل به ملاقاتش آمد و پس از سلام گفت : آيا نيازى دارى كه به تو كمك كنم ؟ ابراهيم در جواب گفت : آرى اما به تو نه !

جبرئيل به حضرت ابراهيم پيشنهاد كرد (حال كه از من كمك نمى طلبى) پس از خدا نيازت را بخواه

ابراهيم گفت همين قدر كه از حال من آگاه است كافى است(٢٢٧)

چون رها از منجنيق آمد خليل

آمد از دربار عزت جبرئيل

گفت هل لك حاجه يا مجتبى

گفت اءما منك يا جبريل

لا من ندارم حاجتى از هيچ كس

با يكى كار من افتاده است و بس

گفت با او جبرئيل اى پادشاه

پس ز هر كس باشدت حاجت بخواه

گفت اينجا هست نامحرم مقال

علمه بالحال حسبى بالسؤ ال

گر سزاوار من آمد سوختن

لب ز دفع او ببايد دوختن

مى تواند آتشم گلشن كند

شعله ها را شاخ نسترون كند

من نمى خواهم جز آنچه خواهد او

حال من مى بيند و مى داند او(٢٢٨)

و سرانجام براى اينكه كار خود را به خدا واگذاشت و به او اعتماد كرد، آتش ‍ اثر سوزندگى خود را از دست داد و بر او گلستان شد: قرآن مى فرمايد:

( قُلْنَا يَا نَارُ كُونِي بَرْدًا وَسَلَامًا عَلَىٰ إِبْرَاهِيمَ ؛ ) (٢٢٩)

و ما گفتيم اى آتش ! بر ابراهيم سرد و سالم باش

آرى كسى كه تا اين حد بر خدا توكل كند خداوند متعال نيز او را از گرفتارى ها و سختى ها نجات مى دهد و آتش را تبديل به گلستان مى كند. در اينجا به چند نمونه از عوامل سبب سوزى اشاره مى شود:

١- كفران نعمت

ناديده گرفتن نعمت يكى از عوامل سبب سوزى است

قرآن مى فرمايد:

( وَلَئِن كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِي لَشَدِيدٌ ) (٢٣٠)

و اگر كفران كنيد، عذاب من شديد است

كفر در اصل به معناى پوشانيدن چيزى است و از آنجا كه شخص ناسپاس ‍ در واقع سعى در پوشانيدن ارزش نعمت دارد به عمل او كفران نعمت مى گويند. كفران نعمت به شكل هاى مختلفى است گاه به دور ريختن نعمت است و گاه به فراموش كردن خدا به هنگام روى آوردن به نعمتها و گاه به بهره گيرى انحرافى از نعمت هاى خدا.(٢٣١)

كفران نعمت موجب زوال نعمت مى شود زيرا مى دانيم خداوند حكيم است و بى حساب چيزى را به كسى نمى بخشد و بى جهت چيزى را از كسى نمى گيرد آنها كه ناسپاسى مى كنند با زبان حال مى گويند ما لايق اين نعمت نيستيم حكمت خداوند ايجاب مى كند كه اين نعمت را از آنان بگيرد همچون باغبانى كه درختان خشك و آفت زده باغ را از بين مى برد.

قرآن درباره قوم سبا مى فرمايد: آنان قومى بودند كه خداوند انواع نعمتها را به آنان بخشيد، ولى آنان راه كفران نعمت را در پيش گرفتند و نعمتهاى خدا را ناچيز شمرده و عمران و آبادانى و امنيت را ساده انگاشتند و از ياد حق غافل شدند و مست نعمت گشتند و شكر خداوند را بجا نياوردند تا اينكه خداوند به وسيله سيل وحشتناك و بنيان كن سرزمين آباد آنها را به ويرانه اى مبدل ساخت و نعمت هاى خود را از آنان گرفت و آنان چنان پراكنده شدند كه ماجراى زندگى آنها درس عبرتى براى جهانيان شد.(٢٣٢)

قرآن براى آنها كه ناسپاسى نعمت مى كنند مثلى زده است :

( وَضَرَبَ اللَّـهُ مَثَلًا قَرْيَةً كَانَتْ آمِنَةً مُّطْمَئِنَّةً يَأْتِيهَا رِزْقُهَا رَغَدًا مِّن كُلِّ مَكَانٍ فَكَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللَّـهِ فَأَذَاقَهَا اللَّـهُ لِبَاسَ الْجُوعِ وَالْخَوْفِ بِمَا كَانُوا يَصْنَعُونَ .) (٢٣٣)

خداوند (براى آنان كه كفران نعمت كردند) مثلى زده است : منطقه آبادى را كه امن و آرام و مطمئن بود، و همواره روزيشان از هر جا مى رسيد اما نعمت هاى خدا را ناسپاسى كردند؛ و خداوند به خاطر اعمالى كه انجام مى دادند لباس گرسنگى و ترس را بر اندامشان پوشانيد.

برخى از مفسرين گفته اند: مثل فوق مربوط به گروهى از بنى اسرائيل است كه در منطقه آبادى مى زيستند و بر اثر كفران نعمت گرفتار قحطى و ناامنى شدند.

و برخى ديگر احتمال داده اند كه مثل فوق درباره قوم سبا باشد كه در سرزمين آباد «يمن» مى زيستند و در هر حال مثل فوق حكايت از وجود يك واقعيت عينى خارجى مى كند و هشدارى است براى همه افراد و ملتهايى كه غرق نعمت هاى الهى هستند تا بدانند هر گونه اسراف و تبذير و تضييع نعمتها جريمه دارد، جريمه اى بسيار سنگين و هشدارى است به آنها كه هميشه نيمى از غذاى اضافى خود را به زباله دانها مى ريزند، هشدارى است به آنها كه براى سفره اى كه سه چهار نفر ميهمان بر سر آن دعوت شده اند معادل غذاى بيست نفر از غذاهاى رنگين تهيه مى كنند و حتى باقيمانده آن را به مصرف انسانهاى گرسنه نمى رسانند.(٢٣٤)