راز آفرينش از آغاز خلقت تا جهان بعد از مرگ

راز آفرينش از آغاز خلقت تا جهان بعد از مرگ15%

راز آفرينش از آغاز خلقت تا جهان بعد از مرگ نویسنده:
گروه: مفاهیم عقایدی

  • شروع
  • قبلی
  • 29 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 18522 / دانلود: 3615
اندازه اندازه اندازه
راز آفرينش از آغاز خلقت تا جهان بعد از مرگ

راز آفرينش از آغاز خلقت تا جهان بعد از مرگ

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.


1

2

3

مكاشفه در زمان مرگ

يكى از باشكوه ترين لحظات يك فرد مؤمن حقيقى ، زمانى است كه در انتظار مرگ و انتقال به عالم برزخ بسر مى برد؛ زيرا در اين لحظه ، براساس ‍ اعمال شايسته وى ، لطفى از سوى خداوند تعالى و ائمه معصومينعليهما‌السلام نسبت به او صورت مى پذيرد كه نمى توان بهايى بر آن قائل گرديد.

چنين لحظه با عظمتى ، مشاهده مكاشفه اى بسيار باشكوه مى باشد كه فرد مؤمن با آن روبرو مى گردد.

جريان اين مكاشفه بسيار باشكوه را از زبان مولاى بزرگوار، امام صادقعليه‌السلام مورد مطالعه قرار مى دهيم

ابان بن عثمان گويد؛ شنيدم كه مولاى بزرگوار، ابوعبداللّه صادقعليه‌السلام مى فرمودند:

«موقعى كه آخرين نفس در سينه حبس مى شود، بنده مؤمن مى بيند.»

عرض كردم ؛ قربانت گردم ، چه مى بيند؟ فرمودند:

«رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را مى بيند كه به او مى فرمايد؛ منم رسول اللّه ، مژده باد كه رستگار گشتى و على بن ابى طالبعليه‌السلام را مى بيند كه مى فرمايد؛ منم على بن ابى طالب كه دوست دار او بودى مى خواهى كه امروز پشت و پناهت باشم ؟(١٢٦) »

عرض كردم آيا ممكن است كه انسان به اين مرحله برسد و مجددا به دنيا بازگردد؟

«فرمودند: نه ! اگر به اين مرحله برسد ديگر جز حركت به سوى آخرت ، راهى ندارد.»

و فرمودند: اين موضوع در قرآن است كه خداى عزوجل مى فرمايد:

( الَّذِينَ آمَنُوا وَكَانُوا يَتَّقُونَ ﴿ ٦٣ ﴾ لَهُمُ الْبُشْرَىٰ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَفِي الْآخِرَةِ لَا تَبْدِيلَ لِكَلِمَاتِ اللَّـهِ ذَٰلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ ) (يونس ، ٦٤/٦٣)

«همان كسانى كه ايمان آورده اند و تقوى ورزيده اند، مژده بشارت را در زندگى دنيا و آخرت دريافت مى كنند، سخن خدا دگرگون نخواهد شد.(١٢٧) »

اگر انسان به مرحله اى از ايمان برسد كه شايستگى آن را داشته باشد در زمان ارتحال ، چنين مكاشفه باشكوهى نصيب وى گردد، ارزش و بهاى چنين حالتى با جهانى نمى تواند برابرى نمايد؛ زيرا كه لطف خداوند متعال در چنين مرحله اى براساس اعمال شايسته بنده اش ، شامل حال وى مى گردد و او مشاهده گر صحنه اى مى گردد كه بزرگترين و والاترين آرزوى يك انسان واقعى مى باشد.

مشاهده چنين مكاشفه اى مى تواند آرامش قلبى و اطمينان نفس را در فرد ايجاد بكند و او با خاطرى آسوده جان به جان آفرين تسليم كند و او را به خاطر لطفى كه در حق بنده اش مرحمت فرموده ، شاكر و سپاسگزار باشد.

چنين مكاشفه باشكوهى ، تنها براى فرد مؤمنى كه در حال احتضار است ، ميسر مى گردد و ديگران از حال او بى خبرند و تنها از رفتار فرد محتضر مى توان فهميد كه آيا به چنين موهبت عظيمى نايل گرديده است ؟

علامت وجود چنين مكاشفه اى را در كلامى ارزنده از مولاى بزرگوار، امام صادقعليه‌السلام مى توان بررسى قرار داد.

يحيى بن سابور گويد؛ شنيدم امام صادقعليه‌السلام مى فرمودند:

«افراد مؤمن كه به هنگام جان دادن ، قطرات اشكى از گوشه چشم فرو مى ريزند، بدين علت است كه رسول خدا را با حال رضايت ديدار مى كنند و مسرور مى شوند.

نديده ايد كه هنگام مسرت و شادى ، قلب انسان شكفته مى شود و اشك از ديدگانش فرو مى ريزد؟(١٢٨) »

در چنين لحظاتى بايد همواره مشاهده گر فرد مؤمن بود و واكنش هاى او را مورد بررسى قرار داد و اگر آثار لطف خداى تعالى در رفتار او ظاهر گرديد، شرط ادب در حضور پيامبر بزرگوارصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و ائمه معصومينعليهما‌السلام بجاى آورد؛ زيرا كه در چنين لحظات باشكوهى ، مكاشفه اى در حالت وقوع است كه افراد ديگر از وجود آن بى خبرند و تنها فرد محتضر از آن آگاهى دارد.

نكته بسيار جالبى در اين لحظه وجود دارد آن است كه افراد ديگرى نيز ممكن است به طريقى از حضور پيامبر بزرگوارصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و ائمه معصومينعليهما‌السلام آگاهى پيدا كنند و اين رازى است كه تنها افراد باايمان از آن آگاهى دارند و به زبان درنمى آيد؛ زيرا اثر چنين مكاشفه اى در قلب افراد باايمان كه در كنار فرد محتضر مى باشند، گاهى قابل ادراك مى شود.

پيوستگى فرد باايمان با ائمه معصومينعليهما‌السلام ، در حال حيات او، موجب به ثمر رسيدن چنين لحظاتى مى شود. افرادى كه در اين عالم ، همواره اين پيوستگى را حفظ نمايند، بدون ترديد براساس لطف خداى تعالى ، اين پيوستگى در زمان مرگ و عالم قيامت همچنان استوار و پايدار خواهد ماند.

مولاى بزرگوار امام صادقعليه‌السلام مى فرمايند:

«كسى كه دل او براى ما به درد آيد، روزى كه هنگام مردنش باشد، ما را مى بيند؛ چنان شادمان مى شود كه اين شادمانى در دلش مى ماند تا در حوض كوثر بر ما وارد شود و حوض براى دوستان ما شاد شود؛ آنگاه بر آن وارد شوند؛ آنقدر از خوردنى ها به او بچشانند تا جايى كه راضى نمى شود از آنجا به جاى ديگر برود.(١٢٩) » تاءثير خدمتگزارى و ارادت به ائمه معصومينعليهما‌السلام در حال حيات و در زمان ارتحال بسيار قابل توجه است بطور يقين ائمه معصومينعليهما‌السلام افراد فداكار و خدمتگزار به اسلام را در همه حال ، بخصوص در زمان مرگ هرگز فراموش نمى كنند و او را با شكوه خاصى كه شايسته آنان است ، روانه عالم برزخ مى نمايند.

توجه و لطف ائمه معصومينعليهما‌السلام در زمان ارتحال ، مقدمه و بشارت بسيار باشكوه لقاءاللّه است ؛ زيرا فرد مؤمن با مشاهده چنين صحنه اى ، اميدوار مى شود كه اعمال او قبول درگاه حضرت بارى تعالى فراگرفته و او را شايسته رسيدن به لقاءاللّه گردانيده است

مولاى بزرگوار اميرالمؤمنينعليه‌السلام مى فرمايند:

«...به آنچه خدا دستور فرموده ، چنگ زنيد. ميان هيچيك از شما و آنچه مورد غبطه است و دوستش مى دارد، فاصله اى نيست مگر آن كه رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در دَم مرگ نزد تو بيايد؛ و آنچه نزد خداست ، بهتر و ماندگارتر است و سوگند به خدا، مژده اى از جانب خدا به آن بنده اى خواهد رسيد كه چشمش روشن شود و مشتاق لقاء خداوند متعال گردد.(١٣٠) »

مشاهده پيامبر بزرگوارصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و ائمه معصومينعليهما‌السلام در زمان ارتحال ، با عامل بسيار مهمى در ارتباط است كه اگر اين ارتباط وجود نداشته باشد، امكان رسيدن به چنين مرحله باشكوهى بطور يقين وجود نخواهد داشت

كسانى كه در ايام زندگى خود، اعمالشان براساس دستورات پيامبر بزرگوارصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و ائمه معصومينعليهما‌السلام باشد، بطور يقين ، به چنين موهبت عظيمى در زمان مرگ نايل خواهند گرديد اما كسانى كه طريق ديگرى جز اين راه را انتخاب كرده باشند، بطور يقين به رسيدن چنين لحظه باشكوهى موفق نخواهند گرديد.

عمار بن مروان گويد، از مولاى بزرگوار، امام صادقعليه‌السلام شنيدم كه فرمودند:

«چون يكى از شيعيان به حال احتضار رسد و رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و اميرالمؤمنينعليه‌السلام و جبرئيل و ملك الموت نزد او حاضر شوند... ملك الموت به او نزديك شده و مى گويد: بنده خدا، حكم آزادى خود را گرفته اى ؟ امان برائت را اخذ كرده اى ؟ در دنيا به عصمت كبرى چنگ زده اى ؟ پس خدا تو را توفيق دهد، گويد: آرى ،

ملك الموت گويد: آن كدام است ؟

جواب دهد:

ولايت على بن ابى طالبعليه‌السلام ...(١٣١) »

اين روايت ارزنده ارتباط قبولى اعمال براساس ولايت را با تاءكيد فراوانى مورد تاءييد قرار مى دهد؛ زيرا كسى كه در زمان حيات ، اعمالش با دستورات ائمه معصومينعليهما‌السلام مطابقت داشته باشد، بدون ترديد در زمان مرگ ، آن بزرگواران ، او را فراموش نمى كنند و به يارى وى مى شتابند كه آثار چنين انتخابى ، در زمان مرگ آشكار خواهد گرديد و آن ايجاد نفس مطمئنه در قلب بنده مؤمن مى باشد.

سدير صيرفى گويد؛ به مولاى بزرگوار، امام صادقعليه‌السلام عرض ‍ كردم :

يابن رسول اللّه فدايت شوم ، آيا مؤمن قبض روح خود را مكروه مى دارد؟

فرمودند:

«به خدا نه ، وقتى كه فرشته مرگ براى تحويل گرفتن روح او مى آيد، ناله مى كند!

فرشته مرگ به او مى گويد؛

اى دوست خدا ناله مكن

به خدايى كه محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را مبعوث كرده ، من به تو از يك پدر مهربان ، نيكوكارتر و مهربان ترم ! چشمت را باز كن و ببين !در آن وقت رسول خدا و اميرالمؤمنين و فاطمه و حسن و حسين و امامان از ذريه آنهاعليهما‌السلام بر وى متمثل مى شوند و به او مى گويند؛

اين رسول خدا و اميرالمؤمنين و فاطمه و حسن و حسين و امامان ، دوستان تو هستند.آن وقت چشم باز كرده و نگاه مى كند؛روح او را از جانب خداى باعزت ندا كننده اى ندا كرده و مى گويد:

هان اى نفس مطمئنه به محمد و اهل بيتش ، به سوى پروردگارت كه تو از او خشنودى و به ولايت اهل بيت كه با ثواب الهى ، از تو خشنود است ، بازگرد. و در زمره بندگان من ؛ يعنى محمد و اهل بيت او، درآى ، و به بهشت من داخل شو.

در آن وقت هيچ چيز خوشايند تر از آن نيست كه روح از بدنش كشيده شود و به منادى ملحق گردد.(١٣٢)

ملاحظه مى شود كه باشكوه ترين زمان افراد باايمان كه داراى ايمانى خالص ‍ و مطابق دستورات ائمه معصومينعليهما‌السلام باشند، در زمان مرگ چگونه آثار خود را آشكار مى سازد.

بدون ترديد چنين لطفى در اثر عمل شايسته افراد مؤمن به آنان ارزانى مى گردد و افرادى كه در قبول و عمل به دستورات آن بزرگواران كوتاهى كرده باشند، از اين نعمت عظمى بى بهره خواهند گرديد.

سؤ ال در برزخ

يكى از موضوعات بسيار جالبى كه ممكن است در ذهن انسان وجود داشته باشد، اين است كه آيا فردى كه روح او از بدنش مفارقت نموده و به جسدى غيرمتحرك تبديل گشته است و ديگر حواس پنجگانه و مغز او كار نمى كند، آيا حرف انسانها زنده را مى شنود، و اگر مى شنود، چگونه است ؟

بايد گفت شنيدن انسان حتى در زمان زنده بودن توسط روح (نفس ناطقه قدسيه) صورت مى گيرد؛ زيرا اثر محركات (صداهايى كه در محيط وجود دارند) به وسيله حس شنوايى و به وسيله اعصاب حسى ، به مغز منتقل مى گردد و سپس اين محركات توسط روح ، به ادراك در مى آيند.

اكنون كه روح از بدن فرد مفارقت نموده و در عالم برزخ بسر مى برد، مى توان گفت كه او از زمانى كه در اين عالم ماده بود، شنواتر است و بطور مسلم تمام حرفهاى اطرافيان را مى شنود؛ زيرا نفس ناطقه قدسيه كه عامل شنوايى و بينايى و... مى باشد، از بين نرفته است و تمام ادراكات و اطلاعاتى كه فرد در طول حيات خويش كسب كرده بود، در آن منعكس ‍ است ؛ زيرا كه ادراكات و اطلاعات ، با عارضه مرگ ، از بين نمى روند.(١٣٣)

براى اثبات اين حقيقت ، مى توان روايتى از پيامبر بزرگوار را مورد بررسى قرار داد و درستى آن را اثبات نمود.

از پيامبر بزرگوارصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نقل شده كه آن حضرت در پايان جنگ بدر، كنار چاه بدر ايستاد و به مشركين كه آن روز كشته شده بودند و آنها را به چاه بدر انداخته بودند، فرمود:

«بطور تحقيق شما براى پيامبر خدا همسايه هاى بدى بوديد، او را از منزلش بيرون كرديد، و او را از وطنش آواره نموديد، سپس بر عليه او گرد آمديد و با او به جنگ برخاستيد.

آنچه را كه پروردگارم به من وعده داده بود حق يافتم ، آيا شما هم آنچه را كه پروردگارتان به شما وعده داده بود، حق يافتيد؟(١٣٤) »

عمربن خطاب گفت : يا رسول اللّه ، به جسدهايى كه مُرده اند، چه مى فرمائيد!؟

فرمودند:

«اى پسر خطاب ، به خدا سوگند، تو از آنها شنواتر نيستى و ميان آنها و فرشته ها كه آنها را با عمودهاى آهنين برسرشان مى زنند، جز آنكه صورتم را اينطور از آنها برمى گردانم(١٣٥) »

اين روايت ، شنيدن افراد را پس از جداشدن روح از بدن ، مورد تاءييد قرار مى دهد.

برهمين اساس مى توان گفت كه روح فرد در عالم برزخ شنواتر از زمان حيات خويش مى باشد و به همين دليل است كه فرموده اند، در زمان مرگ و پس از به خاك سپارى مُردگان ، به آنها تلقين دهيد.

بايد توجه داشت كه تلقين زمان مرگ براى فرد بسيار مشكل گشا است و مى تواند او را در لحظات آخر عمر و ورود به عالم برزخ يارى دهد.

مولاى بزرگوار، امام صادقعليه‌السلام مى فرمايند:

«شما به افرادى كه در آستانه مرگ مى باشند، لا اله الا اللّه تلقين مى كنيد (كه با كلمه توحيد بميرند) ولى ما به افراد در حال مرگ «محمد رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم » را تلقين مى كنيم (كه با گواهى دادن به رسالت هم بميرند(١٣٦) »

تلقين زمان مرگ براى كسى كه در حال احتضار است ، همانند دارويى است كه به بيمار تزريق مى شود؛ زيرا فردى كه در حال ارتحال است ، نياز شديدى به تلقينى كه بر وى ارائه مى شود، خواهد داشت و بدين جهت تلقين در زمان مرگ و در زمان به خاك سپارى مُردگان با تاءكيد فراوانى همراه بوده است

اسحاق بن عمار از مولاى بزرگوار، امام صادقعليه‌السلام روايت مى كنند كه فرمودند:

«...سپس دست چپ خود را بر بازوى چپ ميت مى گذارى و او را به شدت حركت داده و مى گويى :

اى فلان بن فلان ، چون مورد سؤ ال قرار گرفتى ،

بگو: اللّه پروردگار من است ، محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم پيامبر من و اسلام دين من و قرآن كتاب من و على امام من است ، بعد هم امامان را تا آخر ذكر مى كنى و بعد دوباره براى او مى خوانى و مى گويى :

آيا فهميدى ؟

او در جواب مى گويد:

آرى فهميدم .بعد مى گويى : خدا تو را در قول راست و صراط مستقيم هدايت فرمايد و خدا در قرارگاه رحمت خويش ، ميان تو و ائمه معصومين آشنايى برقرار فرمايد.(١٣٧)

مفاهيم و اطلاعاتى كه در زمان خاك سپارى مردگان به آنها تلقين مى گردد، بسيارى از مشكلات روحى آنان را برطرف مى نمايد؛ زيرا به محض اينكه مرده را به خاك مى سپارند، زمان سؤ ال در قبر (عالم برزخ) آغاز مى شود و فرشتگان الهى به پرسش سؤ الاتى از فرد مى پردازند. اين سؤ الات به منزله آزمون ورودى به عالم برزخ مى باشد و اگر فرد در اين آزمون سربلند و موفق بگردد، زندگى او در عالم برزخ آسان تر خواهد گرديد و اگر از اين آزمون موفقيتى به دست نياورد، زندگى سختى در اين عالم خواهد داشت

مولاى بزرگوار امام صادقعليه‌السلام مى فرمايند:

«در قبر از پنج چيز مرده سؤ ال مى شود: از نمازش ، زكاتش ، حجش ، روزه اش و ولايتش نسبت به ما اهل بيت

ولايت از گوشه قبر به آن چهار گويد: هر نقصى كه داشته باشيد، اتمام آن برعهده من است(١٣٨) »

موقعيتى كه براى فرد در لحظه ورود به عالم برزخ ايجاد مى شود، بسيار تعيين كننده است و با عقايد و اعتقادات او در اين جهان ارتباط كامل دارد؛ زيرا اگر فرد در اين عالم ، با ايمان باشد و اعمال شايسته اى انجام داده باشد، در لحظه ورود به عالم برزخ ، در مقابل سؤ الات فرشتگان مى تواند پاسخگو باشد و خود را از خطرات برهاند؛ اما اگر فرد داراى عقايد كفرآميز و شرك آلود باشد، در زمان ورود به اين عالم ، دچار مشكلاتى خواهد گرديد.مولاى بزرگوار، امام موسى كاظمعليه‌السلام مى فرمايند:

«به مؤمن در قبر (عالم برزخ) گفته مى شود: خدايت كيست ؟

مى گويد: اللّه

گفته مى شود: دينت كدام است ؟

مى گويد: اسلام

گفته مى شود پيامبرت كيست ؟

مى گويد: محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم

گفته مى شود: امامت كيست ؟

مى گويد: علىعليه‌السلام و يازده فرزندش

گويند: اينها را از كجا دانسته اى ؟

مى گويد: عقيده اى است كه خدايم بدان هدايت فرموده و در آن استوارم كرده است گويند: بخواب ، خوابى كه در آن پريشانى نيست (مانند) خواب عروس سپس درى از بهشت براى او گشوده مى شود و از روح و ريحان آن بر وى وارد مى گردد. مى گويد: خدايا قيامت را زود برسان تا بطرف اهل و مال خود برگردم

به كافر گفته مى شود: پروردگارت كيست ؟

گويد: اللّه

گويند: پيامبرت كيست ؟

گويد: محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم

گويند: دينت چيست ؟

گويد: اسلام

گفته مى شود: از كجا اين را دانسته اى ؟

گويد: شنيدم مردم اينطور مى گفتند، من هم گفتم

او را با ضربه اى مى زنند كه جن و انس طاقت آن را ندارند...(١٣٩)

ارزش عمل انسان به هنگام ورود به عالم برزخ با واقعيتى حيرت انگيز همراه است ؛ زيرا اگر فرد در حال حيات خويش اهل نماز و زكات و حج و روزه باشد و اعمالش بر اساس ولايت صورت گرفته باشد، احتمال رهايى از شكنجه هاى عالم برزخ برايش وجود دارد ولى اگر فرد، داراى عقايدى سست و متزلزل باشد و اهل نماز و روزه و زكات و حج نباشد و از همه مهمتر اعمالش تابع دستورات ائمه معصومينعليهما‌السلام نباشد، روزگار سختى در اين عالم خواهد داشت

بايد توجه داشت كه سؤ ال در عالم برزخ ، تنها اختصاص به افراد مؤمن و يا افراد كافر دارد و انسانهايى كه نه مؤمن هستند و نه كافر، هيچگونه سؤ الى از آنان به عمل نمى آيد.

روايتى از مولاى بزرگوار، امام صادقعليه‌السلام بيانگر اين حقيقت مى باشد، آن بزرگوار مى فرمايند:

«در قبر جز از مؤمن محض و يا كافر محض سؤ ال نمى شود(١٤٠) ».

بنابراين مى توان گفت كه سؤ ال در عالم برزخ براى مؤمنين و كافران ، به منزله آزمون ورودى خواهد بود؛ اگر از اهل ايمان باشند، زندگى لذت بخشى در اين عالم خواهند داشت و اگر از كافران باشند، زندگى عذاب آورى در انتظارشان خواهد بود.

نقش ولايت در زمان مرگ

يكى از موضوعات بسيار مهمى كه در زندگى انسان و اعمال وى داراى ارزش و اهميت است ، عامل ولايت است ؛ زيرا اگر اعمال انسان براساس ‍ توصيه هاى ائمه معصومينعليهما‌السلام نباشد، اعمالش بى ارزش خواهد بود.انسان زمانى مى تواند به درستى اعمال خود اطمينان داشته باشد كه عملش ‍ براساس رهنمودهاى ائمه معصومينعليهما‌السلام باشد.

بيدار شدن نفس لوامه در عالم برزخ

افرادى كه اعمالشان بدون تاءييد ولايت باشد، نتيجه اى از اعمال خود خواهند ديد؛ زيرا هيچ عملى بدون تاءييد ولايت ، مورد قبول درگاه الهى قرار نمى گيرد.

ابوحمزه ثمالى گويد:

مولاى بزرگوار امام سجادعليه‌السلام از ما پرسيدند:

چه سرزمينى برترين مكانها است ؟

عرض كردم : خدا و رسول و فرزند رسولش داناترند.

آن بزرگوار فرمودند:

«بهترين مكانها، بين ركن و مقام است اگر مردى مانند نوح ، نهصد و پنجاه سال در آن مكان روز را به روزه و شب را به عبادت سپرى كند ولى عبادتش ‍ برمحور رهبرى هاى ما نباشد، از عبادت خود بهره اى نخواهد برد.(١٤١) »

كلام ارزنده مولاى بزرگوار، بيانگر حقيقتى شگفت انگيز و هشداردهنده مى باشد؛ زيرا عبادتى كه براساس رهنمودهاى ائمه معصومينعليهما‌السلام نباشد، مورد قبول درگاه الهى واقع نخواهد گرديد و بر همين اساس ‍ مى توان گفت كه راه رسيدن به سعادت ، جز از طريق رهنمودهاى ارزنده آن بزرگواران نمى تواند باشد و هر كس بخواهد خود را به سرچشمه اين حقيقت شگفت انگيز برساند، بايد رهنمودهاى آن بزرگواران را چراغ راه خود قرار دهد.

اگر عمل انسان براساس دستورات پيامبر بزرگوارصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و ولايت باشد، آثار آن در زمان مرگ و انتقال به عالم برزخ كاملا آشكار و نمايان مى گردد؛ زيرا شيطان در اين لحظه بسيار حساس ، سعى مى كند انسان را به سوى دوزخ سوق دهد؛ اما وسوسه اش در مقابل افراد باايمان و معتقد به ولايت بى اثر مى گردد.

مولاى بزرگوار، امام صادقعليه‌السلام مى فرمايند:

«شيطان در هنگام مرگ يكى از مواليان ما مى آيد تا او را از ولايت ما باز بدارد؛ از طرف راستش مى آيد، حريف نمى شود و از طرف چپش مى آيد، باز حريف نمى شود. و همين موقف است كه خداى تعالى فرموده است :

( يُثَبِّتُ اللَّـهُ الَّذِينَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَفِي الْآخِرَةِ وَيُضِلُّ اللَّـهُ الظَّالِمِينَ وَيَفْعَلُ اللَّـهُ مَا يَشَاءُ ) (ابراهيم ، ٢٧)

«خداوند مؤمنان را در زندگانى دنيا و آخرت به سخن استوار، پايدار مى دارد.(١٤٢) » تاءثير عمل به دستورات ائمه معصومينعليهما‌السلام و نقش ولايت در زمان مرگ ، در اين روايت به خوبى قابل مطالعه مى باشد؛ زيرا كسى كه دوستدار آن بزرگواران بوده و اعمالش براساس رهنمودهاى آن بزرگواران باشد، بدون ترديد، لطف خداى تعالى در زمان مرگ شامل حالش مى شود و او را در لحظه بسيار حساس ، كه شيطان قصد انحراف او را دارد، از اين خطر هولناك نجات مى بخشد.

مطالعه قضا و قَدَر

براساس مطالعه در زمينه قانون حاكم بر خلقت مى توان دريافت كه بر نظام خلقت از كوچكترين ذرات عالم تا بزرگترين آنها قانون خداوند متعال حاكم مى باشد و اگر لحظه اى خداى تعالى نظر لطفش از اين جهان برتابد، جهان و هرچه در او هست دگرگون خواهد گرديد.

مطالعه قوانين حاكم بر عالم ، براساس يافته هاى دانشمندان تا عصر ما، تنها بخشى از قانون حاكم بر جهان را مد نظر قرار داده است و بشر تا سطح توان علمى خود توانسته است راز اين قوانين را كشف نمايد. اما بايد توجه داشت كه بر جهان ، قوانينى حاكم است كه علم دانشمندان زمان ما نيز نمى تواند بر آنها احاطه يابد، مگر اينكه اين قوانين را براساس آيات نورانى قرآن كريم و روايات اسلامى مورد بررسى قرار دهيم

همچنان كه بر جهان مادى ما قوانين خداى متعال حاكم است ، حكومت قانون خداى تعالى در زندگى و رفتار انسان ها نيز جارى مى باشد. مطالعه قوانينى كه در اين زمينه از طريق روايات اسلامى ارائه گرديده است ، درستى اين موضوع را مورد تاءييد قرار مى دهد.

قوانين حاكم بر خلقت ، چه بر عالم ماده و چه بر رفتار انسانها، داراى يك خاستگاه مى باشد؛ زيرا كه همه آنها براساس قانون خداى تعالى تدوين يافته است

مولاى بزرگوار، اميرالمؤمنينعليه‌السلام مى فرمايند:

«بر امور واقع نشده به آنچه واقع شده است ، استدلال نما و با مطالعه قضاى تحقق يافته ، حوادث تحقق نيافته را پيش بينى كن ؛ زيرا كه امور جهان همانند يكديگرند....(٥٩) »

همچنان كه قانون خداى تعالى بر تمام ذرات كوچك و بزرگ عالم حاكم است ، بر زندگى انسانها نيز حاكم مى باشد كه اين قوانين را با عنوان قضا و قدر مورد مطالعه قرار خواهيم داد.

يكى از قوانين بسيار مهم كه حاكم بر خلقت جهان مى باشد، قانون قضا و قدر است موضوع قضا و قدر يكى از مسائل بحث انگيز انسان در طول تاريخ بوده است و چون انسانها از چگونگى و كيفيت آن بى اطلاع بوده اند، از طريق حقيقت منحرف شده و گاهى به جبر معتقد شده اند؛ زيرا بحث قضا و قدر از قوانين پيچيده اى است كه علم انسان به آسانى نمى تواند به تحليل آن بپردازد و بدون تمسك جستن به علم الهى ، امكان بحث در اين زمينه وجود ندارد.

از مولاى بزرگوار، اميرالمؤمنينعليه‌السلام از موضوع قدر سؤ ال كردند؛ آن بزرگوار فرمودند:

«راهى است تاريك ، آن را مپيمائيد؛ و دريايى است ژرف ، وارد آن نشويد؛ و رازى است خدايى ، خود را به زحمت نيندازيد.(٦٠) »

مشكل بودن تحليل قضا و قدر در اين كلام مولاى بزرگوارعليه‌السلام بطور آشكار قابل تاءمل است ؛ زيرا كسى كه علم كافى در اين زمينه نداشته باشد، احتمال انحراف او و گمراه شدنش بسيار زياد است ، همچنانكه در طول تاريخ ، افرادى را مشاهده مى كنيم كه چون آگاهى كافى در اين زمينه نداشته اند، گرفتار جبر شده و گمراه گرديده اند.

مردى از مولاى بزرگوار، اميرالمؤمنينعليه‌السلام از جبر و اختيار سؤ ال كرد حضرت دو سه بار دست خود را تكان دادند و سپس فرمودند:

«اگر پاسخت را بگويم ، همانا كافر مى شوى !(٦١) »

مفهوم كلام مولاى بزرگوارعليه‌السلام نيز بدين معنى است كه اگر فردى در اين زمينه آگاهى و اطلاعات كافى نداشته باشد و نتواند به درستى آن را تحليل نمايد، دچار كفر و گمراهى مى گردد.

از مولاى بزرگوار، امام صادقعليه‌السلام در زمينه جبر و تفويض سؤ ال شد؛ فرمودند:

«نه جبر است و نه تفويض ؛ بلكه منزلى است ميان آن دو كه حق آنجاست و آن منزل را نداند جز عالم و يا كسى كه عالم به وى آموخته باشد.(٦٢) »

مفهوم كلام مولاى بزرگوارعليه‌السلام حاكى از آن است كه اگر كسى علم كافى در تحليل قضا و قدر نداشته باشد، امكان ندارد بتواند اين موضوع را بطور صحيح تبيين نمايد مگر آنكه براساس علمى باشد كه از سوى ائمه معصومينعليهما‌السلام تبيين شده باشد.

بنابراين راه صحيح آن است كه تحليل اين موضوع مهم را براساس آيات نورانى قرآن كريم و روايات ارزشمند ائمه معصومينعليهما‌السلام مورد بررسى قرار دهيم اگر ما بتوانيم بحث قضا و قدر را با اين شيوه مطالعه كنيم ، هيچگونه مشكلى در اين مورد نخواهيم داشت

براى بررسى قضا و قدر، لازم است ابتدا واژه هاى بكار رفته در آن را به خوبى مورد تحليل قرار دهيم تا براساس آن بتوانيم به فهم قضا و قدر نايل گرديم

براى آشنا شدن با مفهوم قضا و قدر، بهتر است آن را با ارائه مثال هايى مورد بررسى قرار دهيم ؛ زيرا اگر بتوانيم براساس مثالهايى اين موضوع را تبيين كنيم ، به فهم درست اين پديده مهم موفق خواهيم شد.

مثال ١ تصور كنيد، فردى گرسنه است ، حالت گرسنگى براى اين فرد قضا محسوب مى شود؛ زيرا كه خداوند متعال براساس عوامل و قوانينى كه حاكم بر جسم انسان قرار داده ، با چنين پديده اى فرد را مواجه ساخته است بنابراين مى توان گفت كه عامل قضا براساس امر الهى صورت مى گيرد و هيچ قدرتى جز خداى تعالى نمى تواند قضايى براى انسان مقدر سازد؛ زيرا هر قضايى براساس قوانينى ايجاد مى گردد كه خداوند متعال آن را مقدر فرموده است

زمانى كه شخص پس از احساس گرسنگى ، اقدام به خوردن غذاى مورد علاقه خويش مى نمايد كه اين امر با اراده فرد صورت مى گيرد؛ زيرا فرد با اراده خويش مطلوب ترين غذا را براى اطفاء گرسنگى خويش انتخاب مى كند.

پس ، عامل دوم در تحليل قضا و قدر، عامل اراده مى باشد.

در اين مثال ، انتخاب بهترين و مطلوب ترين غذا بر اطفاء گرسنگى ، قدر ناميده مى شود.

در اين مثال ، سه عامل بسيار مهم وجود دارد كه اگر به درستى مورد بررسى قرار گيرد، بحث قضا و قدر به آسانى مورد تحليل قرار خواهد گرفت

چنانكه گفته شد، عامل قضا، امرى است كه از جانب خداى تعالى ، براساس قانون حاكم بر خلقت صورت مى پذيرد.

عامل دوم ، اراده انسان مى باشد؛ زيرا انسانها براساس اراده اى كه خداى تعالى به آنان عنايت فرموده است ، قادر هستند براساس تعقل و انگيزه خويش از آن استفاده كنند.

نقش عامل دوم ، يعنى اراده ، در وقوع قضا و قدر بسيار مهم است ؛ بطورى كه اگر اراده انسان را در بحث قضا و قدر حذف كنيم ، به جبر معتقد خواهيم شد و نكته بسيار اساسى همين است كه افراد بر اثر ناديده گرفتن اراده در امر قضا و قدر، دچار انحراف گشته و به جبر معتقد گرديده اند.

اراده ، عاملى است كه خداوند متعال در ضمير قلب انسان قرار داده است ، تا او بتواند براساس تعقل و انگيزه هاى خود، مناسب ترين قدرها را براى خود انتخاب كند.

بايد توجه داشت كه عامل سوم ، يعنى انتخاب غذا، براساس اراده فرد مى باشد؛ زيرا انسان در انتخاب نوع غذا كاملا آزاد است او مى تواند براساس اراده اى كه خداى تعالى به او ارزانى داشته است ، مناسب ترين غذا را براى اطفاء گرسنگى خود انتخاب كند. بنابراين قدر عامل سوم است كه فرد براساس اراده خويش آن را انتخاب مى كند.

بدين ترتيب مى توان گفت كه قضا و قدر و اراده همه براساس قانون و امر خداى تعالى صورت مى گيرد؛ زيرا در اين مثال ، گرسنگى ، قضايى است كه براساس قانون خداى تعالى در جسم انسان ظاهر مى شود و اراده عامل بسيار مهمترى است كه خداوند به انسان عطا فرموده است كه او در انتخاب مناسب ترين قدرها آزاد باشد و قدر كه براساس اراده فرد صورت مى گيرد، به امر خداى تعالى صورت مى پذيرد؛ زيرا كه اراده فرد در انتخاب آن دخالت دارد.

در يك روايت ارزنده از مولاى بزرگوار، امام سجادعليه‌السلام موضوع قضا و قدر به نحو بسيار مطلوبى مورد مطالعه قرار گرفته است كه براساس آن مى توان به حقيقت قضا و قدر و اراده انسان به خوبى پى برد.

احمد بن محمد گويد؛ به مولاى بزرگوار، امام رضاعليه‌السلام عرض ‍ كردم :

بعضى از اصحاب ما شيعيان قائل به جبر و بعضى قائل به استطاعتند؛ حضرت فرمودند، بنويس :

«بسم اللّه الرحمن الرحيم ،

على بن حسينعليه‌السلام فرمود؛ خداى عزوجل فرموده است :

«اى پسر آدم ، تو به خواست من مى خواهى ، و به قوت من واجباتم را انجام مى دهى و به وسيله نعمت من بر نافرمانيم توانا گشتى ، من تُرا شنوا و بينا كردم ، هر نيكى كه به تو رسد، از خداست و هر بدى كه به تو رسد از خود تو است ؛ زيرا من به نيكى هايت از تو سزاورترم و تو به بدى هايت از من سزاوارترى ؛ زيرا من از آنچه كنم بازخواست نشوم ولى مردم بازخواست شوند.»

سپس امامعليه‌السلام فرمودند؛ هر چه مى خواستى برايت بيان مى كنم(٦٣) »

در كلام ارزشمند مولاى بزرگوارعليه‌السلام عامل قضا كه از سوى خداى تعالى براساس قانون خلقت به بندگان ارائه مى شود، بررسى شده است و عامل اراده كه امر خداى تعالى در انسان وجود دارد، مورد تاءييد قرار گرفته است ؛ زيرا انسانها براساس آنچه كه با اراده خويش انتخاب و عمل مى كنند، مورد بازخواست قرار مى گيرند.

براساس كلام مولاى بزرگوارعليه‌السلام رفتار خود انسانها در تعيين قضا و قدر عامل مؤ ثر مى باشد و خداى تعالى براساس اعمال آنها، قضاهايى بر آنان مقدر مى فرمايد؛ زيرا اگر انسانها براساس اراده خويش «قدر» را انتخاب نمى كردند، مورد بازخواست نيز قرار نمى گرفتند.

.بنابراين اگر عامل اراده را از قانون قضا و قدر حذف كنيم ، اعمال انسان حالت جبر پيدا مى كند، در صورتى كه در رفتار انسانها مشاهده مى كنيم ؛ آنها با اراده خود مناسب ترين قدرها را انتخاب مى كنند.

مثال ٢ اينك مثالى را مورد بررسى قرار مى دهيم كه در زمان مولاى بزرگوار، اميرالمؤمنينعليه‌السلام اتفاق افتاده است و آن بزرگوار، عامل قضا و قدر را براساس اراده انسان مورد تحليل قرار داده اند.

وقتى مولاى بزرگوارعليه‌السلام با سربازان خويش از صفين بازمى گشتند، پيرمردى از ايشان پرسيد؛ آيا رفتنشان به جنگ با شاميان ، براساس قضا و قدر بوده است ؟

آن بزرگوار فرمودند:

«سوگند به خدايى كه دانه را آفريد و آدميان را به وجود آورد، هيچ دره اى را نپيموديم و از هيچ تپه اى بالا نرفتيم ، جز با قضا و قدر الهى

مثل اينكه تو قضا را امرى لازم و قدر را موضوعى حتمى و اجتناب ناپذير مى دانى (بطورى كه از تو سلب اراده و اختيار كند) اگر چنين بود، نويد بيم و پاداش و كيفر معنى نداشت و گنهكار از سوى خدا سرزنش نمى شد و نيكوكار مورد ستايش او قرار نمى گرفت و سزاوارىِ نيكوكار به پاداش ‍ احسان و نيكوكاريش از بدكار بيشتر نبود. اين سخن ، كلام گروههاى بت پرست و مجوس اين امت است خداوند به كارهاى خوب فرمان داده است و انسان از روى اختيار و اراده ، آنها را انجام مى دهد (و انسان را) از باب برحذر داشتن از بدى نهى فرموده است نه با زور، (خداى تعالى) نافرمانى مى شود ولى نه به زور و اجبار، و اطاعت مى شود (نه به زور) و اختيارات خود را هم تفويض نكرده است(٦٤) » در اين مثال ، وقوع جنگ كه براساس قوانين حاكم بر جامعه مى باشد، قضا مى باشد كه اتفاق افتاده است و سربازان با اراده و اختيار خود براى سركوبى دشمنان اسلام اقدام نموده اند و بالا رفتن از تپه ها و سرازير شدن از كوهها، براساس اراده آنها صورت گرفته است كه قدر مى باشد و آنها با اراده و اختيار خود مناسب ترين قدر را انتخاب نموده اند.

اگر عامل اراده و اختيار را از رفتار آنان سلب كنيم ، ديگر آنها نه مستوجب پاداشى مى شوند و نه گنهكاران مستوجب عذاب خواهند بود.

براى تبيين مفهوم قضا و قدر، روايت ديگرى را مورد بررسى قرار مى دهيم :

«اصبغ بن نباته گويد: مولاى بزرگوار، اميرالمؤمنينعليه‌السلام از زير ديوار مايلى كه خطر خراب شدن داشت ، به طرف ديگر رفت

شخصى از ايشان سؤ ال كرد: يا اميرالمؤمنين از قضاى خداوند فرار مى كنى ؟

امام بزرگوارعليه‌السلام فرمودند: از قضا به قدر مى گريزم(٦٥) »

در اين روايت بسيار پر معنى ، ديوار مشرف به خراب شدن بعنوان قضاى الهى است مولاى بزرگوارعليه‌السلام بهترين قدر را با اراده خويش ‍ انتخاب مى كنند و آن ننشستن در كنار آن ديوار و ترك آنجا مى باشد. بنابراين ، انسان با اراده خود در مقابل هر قضايى مى تواند بهترين قدر را انتخاب كند.با توجه به مثالهايى كه ارائه گرديد، متوجه شديم هر عملى كه براى انسان اتفاق مى افتد، قضا ناميده مى شود كه براساس قانون مدون خداى تعالى مى باشد. انسان در مقابل چنين قضايى واكنشى از خود بروز مى دهد و اقدام به عملى مى نمايد كه قدر ناميده مى شود. اما هر قدرى را كه انسان انتخاب مى كند، به اراده خود او بستگى دارد؛ زيرا انسان مى تواند قدرى را انتخاب كند كه مناسب آن قضا باشد و آن قضا را به نحو مطلوبى سامان مى دهد.

وقتى انسان بيمار مى شود، (قضا) با اراده خود مناسب ترين روش را براى مقابله با آن بيمارى انتخاب مى كند، (قدر) و آن مراجعه به پزشك و خوردن داروى مناسب است اما اين عمل فرد (قدر) با اراده خود فرد صورت مى پذيرد؛ زيرا او مى توانست براى درمان بيمارى خود روشهاى ديگرى را انتخاب كند.

تاءثير رفتار انسان بر قضا

در اين مثال و مثالهاى مشابه ديگر، عامل قضا و قدر و اراده ، به خوبى قابل مطالعه و بررسى مى باشد زيرا در هر عمل انسان يك قضا و چندين قدر وجود دارد كه انسان با اراده خويش مى تواند مناسب ترين آنها را انتخاب نمايد.

نكته بسيار اساسى كه در تبيين قضا و قدر وجود دارد آن است كه هر سه عامل قضا و قدر، به امر خداى تعالى و براساس قانون حاكم بر خلقت مى باشد؛ زيرا هر حادثه اى كه انسان در برابر او قرار مى گيرد، براساس قانون خداى تعالى است و در مقابل هر قضايى ممكن است چندين قدر وجود داشته باشد كه انسان با اراده خويش يكى از آنها را كه مناسب است ، انتخاب كند.

بايد توجه داشته باشيم كه اراده انسان بستگى به اراده خداى تعالى دارد و از تفويضى است كه خداى تعالى به انسان ارزانى فرموده است ؛ زيرا تمام لحظات زندگى انسان بستگى به امر خداى تعالى دارد و خداى تعالى چنين مقدر فرموده است تا زمانى كه انسان زنده است ، داراى اراده باشد و با اراده خود مناسب ترين قدرها را انتخاب كند.

با توجه به تبيين مسائلى كه مورد مطالعه قرار گرفت ، نبايد ابهامى در تحليل قضا و قدر وجود داشته باشد و اگر انسان تمام قضاهايى را كه با آن مواجه مى شود مى تواند براساس اين تحليل تبيين نمايد و در تحليل آن دچار مشكل نشود.

با توجه به مطالب ارائه شده مى توان هر قضا و قدرى با چنين فرمولى تبيين نمود:

قدر مناسب قدرها اراده قضا

اين رابطه به خوبى ثابت مى كند كه انسان به امر خداى تعالى بطور كامل در انتخاب مناسب ترين قدر در مقابل هر قضايى آزاد آفريده شده است و مى تواند با انتخاب آن ، پاسخ مناسبى براى قضا پيدا كند.

تاءثير رفتار انسان بر قضا

در تحليل قضا و قَدَر چنين به نظر مى رسد، قضايى كه خداى تعالى براى انسان رقم مى زند، يك امر جبرى است و انسان لازم است كه در مقابل چنين قضايى قرار گيرد. اما بايد توجه داشت حتى قضايى كه خداوند متعال براى بندگانش مقدر مى فرمايد، براساس عمل خود فرد استوار است و خداوند براساس اعمال شايسته و يا نامطلوب بندگانش ، قضاهاى مطلوب و يا نامطلوب بر آنان مقدر مى فرمايد. به عبارت ديگر، مى توان گفت كه حتى وجود قضا نيز با اراده انسانها در ارتباط است اگر آنها با اراده خويش ‍ اعمال مطلوب و شايسته اى انجام دهند، خداوند متعال قضاى مطلوبى برايشان مقدر مى فرمايد و اگر آنها رفتار ناشايست و نامطلوبى داشته باشند، بدون ترديد قضايى كه از جانب خداوند متعال صادر مى شود، نامطلوب خواهد بود.

مولاى بزرگوار، امام باقرعليه‌السلام مى فرمايند:

«هيچ نكبتى دامنگير شخص نمى شود مگر به واسطه گناهى كه مرتكب مى شود.(٦٦) »

از كلام مولاى بزرگوارعليه‌السلام مى توان نتيجه گرفت كه هرگونه قضاى نامطلوب كه نصيب انسان مى شود، به واسطه عمل نامطلوب و ناشايسته اى است كه از خود او سر مى زند و خداوند متعال به هيچكدام از بندگانش ستم روانمى دارد.

مولاى بزرگوارعليه‌السلام در روايت ديگرى مى فرمايند:

«خداوند حكم قطعى فرموده است كه هيچ نعمتى را از كسى نگيرد مگر آنكه بنده مرتكب گناهى شود كه استحقاق آن نِقمت و بلا را داشته باشد.(٦٧) »

اين روايت نيز بطور آشكار، وقوع قضاى الهى را نتيجه اعمال خود بندگان تلقى مى نمايد. زمانى كه بنده اى نافرمانى خدا را كند و به اعمال زشت و نامطلوب دست بزند، بايد منتظر قضاى نامطلوب الهى نيز باشد.

با توجه به دو روايت فوق ، مى توان دريافت كه انسانها در وقوع قضا كه از جانب خداى تعالى مقدر مى گردد، سهم اساسى دارند و آنها با اعمال شايسته خود موجب قضاى مطلوب و با اعمال ناشايسته خويش ، باعث ايجاد قضاى نامطلوب مى شوند.خداوند متعال در سوره سبا به ماجراى مردمانى اشاره مى فرمايد كه به آنها باغهاى سرسبز و خرمى در طرف راست و چپ شهرشان داده بود تا به وسيله آنها زندگى مرفهى داشته باشند ولى بجاى شُكر نعمت ، به كُفران آن پرداختند و از اداى شُكرش سرباز زدند و خداوند متعال ، باران سيل آسا را بسويشان گسيل داشت و در نتيجه باغهاى راست و چپ از بين رفتند و آنچنان متفرق گشتند كه اثرى از ايشان باقى نماند و همه اينها بخاطر كفران نعمت و اعراضشان از شُكر بود و خدا جز مردم كفر پيشه را كيفر نمى دهد.

سدير گويد؛ مردى از مولاى بزرگوار، امام صادقعليه‌السلام تفسير اين كلام خداى عزوجل پرسيد كه مى فرمايد:

( فَقَالُوا رَبَّنَا بَاعِدْ بَيْنَ أَسْفَارِنَا وَظَلَمُوا أَنفُسَهُمْ فَجَعَلْنَاهُمْ أَحَادِيثَ وَمَزَّقْنَاهُمْ كُلَّ مُمَزَّقٍ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَآيَاتٍ لِّكُلِّ صَبَّارٍ شَكُورٍ ) (سبا، ١٩)

«پس گفتند پروردگارا، بين سفرهاى ما فاصله انداز، و بدينسان بر خويشتن ستم كردند، آنگاه همچون افسانه شان گردانديم و پاره و پراكنده شان ساختيم ؛ بى گمان در اين (ماجرا) براى هر شكيبايى شاكرى مايه هاى عبرت است .»

مولاى بزرگوارعليه‌السلام فرمودند:

«آنها مردمى بودند داراى آباديهاى به هم پيوسته و در چشم رس ديگر، با نهرهاى جارى و اموال بسيار و نمايان ؛ سپس نعمتهاى خداى عزوجل را ناسپاسى كردند و عافيت خدا را نسبت به خود دگرگون ساختند، خدا هم نعمت آنها را دگرگون ساخت ،

و «خداوند وضع هيچ قومى را دگرگون نمى سازد، جز آن كه آنها خودشان حالات روحى خود را تغيير دهند.»

( إِنَّ اللَّـهَ لَا يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّىٰ يُغَيِّرُوا مَا بِأَنفُسِهِمْ ) (رعد، ١١)

خدا بر آنها سيل عَرِم (باران سيل آسا) فرستاد تا آبادى هايشان را غرقه نمود و ديارشان را خراب كرد و اموالشان را برد و باغهاى (سرسبز و پرميوه) آنها را به دو باغ از درخت تلخ و شوره گز و اندكى سِدر، تبديل كرد.

سپس خداى عزوجل فرمود:

( ذَٰلِكَ جَزَيْنَاهُم بِمَا كَفَرُوا وَهَلْ نُجَازِي إِلَّا الْكَفُورَ ) (سبا، ١٧)

«به خاطر كفرانى كه ورزيده بودند اينگونه جزايشان داديم ؛ و آيا جز ناسپاسى را كيفر مى دهيم ؟(٦٨) »

بررسى اين روايت ثابت مى كند كه اراده انسانها در مقدرشدن قضاى الهى تاءثير مستقيمى دارد؛ زيرا اگر اين افراد ناسپاس نبودند، بى گمان خداوند متعال آنها را به چنين بلايى مبتلا نمى فرمود.

ماجراى ديگرى را خداوند متعال در قرآن كريم بيان مى دارد كه بر اثر ناسپاسى ، سرنوشت زندگى خود را تغيير دادند و موجب قضاى نامطلوب گرديدند.

امام بزرگوارعليه‌السلام در تفسير آيه ١١٢ سوره نحل ، كه خداى تعالى مى فرمايد:

( وَضَرَبَ اللَّـهُ مَثَلًا قَرْيَةً كَانَتْ آمِنَةً مُّطْمَئِنَّةً يَأْتِيهَا رِزْقُهَا رَغَدًا مِّن كُلِّ مَكَانٍ فَكَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللَّـهِ فَأَذَاقَهَا اللَّـهُ لِبَاسَ الْجُوعِ وَالْخَوْفِ بِمَا كَانُوا يَصْنَعُونَ )

«و خداوند (اهل) شهرى را مَثَل مى زند كه امن و آسوده بسر مى بردند و روزى آنان از هر سو به خوشى و فراوانى مى رسيد، آنگاه به نعمتهاى الهى كفران ورزيدند و سپس خداوند به كيفر كار و كردارشان بلاى فراگير گرسنگى و ناامنى را به آنان چشانيد.»

فرمودند؛ اين آيه درباره قومى نازل شد كه نهرى داشتند به نام ثرثار و شهرهاى ايشان به خاطر داشتن آن ، سرزمينى سبز و خرم و پر درآمد بود، بطورى كه با خمير نان خود را تطهير مى كردند و مى گفتند؛ خمير نرم تر است و بدن ما را اذيت نمى كند! همين كفران نعمت خدا و استخفاف آن ، باعث شد كه خدا نهر ثرثار را خشكانيد. و خشكسالى كارشان را به جايى كشانيد كه همان خميرهاى خشكيده را جمع آورى نموده و خوردند و بلكه بر سر تقسيم آن منازعه كردند.(٦٩) »

با بررسى دو ماجراى واقعى كه در قرآن كريم ، خداوند متعال براى ما بيان فرموده است ، متوجه مى شويم كه خداوند هرگز قضاى نامطلوبى براى بندگان خود مقدر نمى فرمايد مگر آنكه آنها خود قضاى نامطلوب را خواستار شوند زيرا اعمال شايسته بندگان ، موجب قضاى مطلوب و اعمال ناشايسته آنها موجب قضاى نامطلوب مى گردد، به عبارت ديگر مى توان گفت قضاى انسانها به اراده خود آنها بستگى دارد و هيچگونه جبرى بر آن قضاها حاكم نيست

ماجراى ديگرى بطور شفاف ، ايجاد قضاى مطلوب و نامطلوب را از سوى خداوند متعال مورد بررسى قرار مى دهد. مطالعه اين حقيقت مى تواند ما را در شناخت تاءثير اراده انسان در قضاى خداوند متعال يارى دهد.

در تفسير مولاى بزرگوار، امام حسن عسكرىعليه‌السلام از اميرالمؤمنينعليه‌السلام نقل شده كه فرمودند از رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شنيدم كه فرمودند:

«در گذشته دو پادشاه بودند، يكى مؤمن به خدا بود و ديگرى كافر.

پادشاه كافر مريض شد و به ماهيى راغب گشت كه هنگام صيد آن ماهى نبود؛ زيرا آن ماهى كه مى خواست ، در آن هنگام در قعر دريا بود؛ در نتيجه پزشكان او را از حياتش ماءيوس ساخته و گفتند جانشين خود را تعيين كن ، چون حيات و شفاى تو به آن ماهى بستگى دارد كه اكنون به آن دسترسى نمى باشد.

پس خداوند ملكى را ماءمور كرد كه ماهى ها را به جايى ببرد كه شكارش ‍ آسان است لذا ماءموران آن پادشاه ماهى را گرفتند و پادشاه آن را خورد و از مرض شفا يافت

سپس آن پادشاه مؤمن بيمار شد ولى بيمارى او در زمانى بود كه آن ماهى ها در شطها بودند و به دريا نمى رفتند. پزشكان گفتند كه شفاى تو فلان ماهى است و بعد گفتند؛ خوشحال باش ، چون حالا موقع صيد آن ماهى مى باشد.

خداوند ملكى را ماءمور كرد كه آن ماهى را از داخل شط به داخل درياها برانند كه صيد آن مقدور نباشد.

از اين قضاى خداوند، ملائك و اهل زمين دچار شگفتى شدند، حتى نزديك بود فتنه اى برپا شود و لذا خداوند به ملائك و پيامبر آن زمان وحى فرمود كه من خداوند كريم و فضل كننده هستم و قادر هم هستم كه هرچه بخواهم دهم ، مى دهم (و اين امر) به من ضررى نمى رساند و به هر كه نخواستم نمى دهم و به احدى كوچكترين ستم نمى كنم

اما اينكه ديديد شكار ماهى را براى او (پادشاه كافر) آسان كردم ، آن هم در غيرموقع شكار؛ به خاطر اين بود كه او يك عمل نيكى انجام داده بود و بر من حق بود كه عمل نيك او را ضايع نكنم تا روز قيامت به حسابش برسم و اين پاداش را (در اين دنيا) به او دادم كه در نامه عملش حتى يك ثواب نباشد، تا روز قيامت به سبب كفرش داخل جهنم شود.

ولى آن پادشاه مؤمن و عابد كه ماهى را از او منع كردم ، بواسطه اين بود كه او يك گناهى مرتكب شده بود، خواستم با اين عمل ، اثر آن گناه را از نامه اعمالش محو كنم تا روزى كه به ملاقات من مى آيد، گناهى نداشته باشد تا داخل بهشت شود.(٧٠) »بررسى اين حديث قدسى ، علت مقدرشدن قضاى مطلوب و نامطلوب را كه به صلاح بندگان مى باشد، و از اعمال شايسته و ناشايسته آنان سرچشمه مى گيرد، به خوبى بيان مى دارد.

اين حديث داراى مفهومى ديگر نيز مى باشد و آن اينكه اگر براى افراد پرهيزكار قضاى نامطلوبى مقدر گردد، براساس مصلحتى است كه خداوند متعال به آن وقوف كامل دارد و براساس هدف خاصى ، چنان قضاى نامطلوب را نصيب بندگان مؤمنش مى گرداند.

نكته ى اساسى در اين روايت نهفته است و آن اينكه اگر خداى تعالى در مقابل گناه بنده اى به او عطا و بخشش مى نمايد، اگر چه اين قضا ممكن است خوشايند فرد قرار گيرد و ليكن عواقب نامطلوبى در بردارد كه بنده از آن غافل است ؛ زيرا هرگاه خداوند متعال به بندگانش در مقابل گناهانشان نعمت هاى بيشترى مقدر فرمايد، بطور يقين آنها را دچار بدبختى و بيچارگى نموده است

همچنان كه قانون خداى متعال بر ذرات كوچك و بزرگ عالم حاكم است و آنها كوچكترين تخلفى از امر و فرمان خداى تعالى نمى توانند داشته باشند؛ نظير همين قانون بر رفتار انسانها حاكم است و آنها هر رفتارى كه در دنيا داشته باشند، خداوند متعال براساس رفتارشان به آنان قضا مقدر مى فرمايد.

هرگاه بنده اى چنين قضايى را در سرنوشت خود مشاهده نمود، بايد به خدا پناه ببرد و از خداى متعال درخواست نمايد كه او را مورد عفو و بخشش ‍ خود قرار دهد.

در روايات اسلامى چنين پديده اى با عنوان قانون استدراج مورد بررسى قرار گرفته است براى آشنايى با اين قانون كه يكى از قوانين قضا و قدر مى باشد، براساس آيات قرآن كريم و روايات اسلامى آن را مورد مطالعه قرار مى دهيم


6

7

8

9

10

11

12

13