راز آفرينش از آغاز خلقت تا جهان بعد از مرگ

راز آفرينش از آغاز خلقت تا جهان بعد از مرگ15%

راز آفرينش از آغاز خلقت تا جهان بعد از مرگ نویسنده:
گروه: مفاهیم عقایدی

  • شروع
  • قبلی
  • 29 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 18515 / دانلود: 3612
اندازه اندازه اندازه
راز آفرينش از آغاز خلقت تا جهان بعد از مرگ

راز آفرينش از آغاز خلقت تا جهان بعد از مرگ

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.


1

2

فلسفه مرگ

چشم گشوديم و قيامت رسيد مرگ چه خوابى سبكى بوده است !

انسان از لحظه اى كه بصورت نطفه در رحم مادر قرار مى گيرد، سير تكاملى خود را در اين جهان آغاز مى كند؛ اما خود كودك در داخل رحم ، كه جهان زيست اوست ، بسر مى برد، از تكامل خود آگاهى ندارد. حتى او نمى داند كه پس از مدتى زندگى در درون رحم ، به عالم بسيار وسيع تر از عالمى كه در آن زيست مى كند، منتقل خواهد گرديد؛ اما اين آگاهى براى كسانى كه در اين عالم بسيار وسيع تر از عالم رحم زندگى مى كنند، بسيار واضح و آشكار است .لحظه تولد كودك و آغاز ورود به اين جهان ، به منزله مرگ در عالم رحم است ؛ زيرا كودك عالمى را كه مدتى در آن زندگى مى كرد، رها مى كند و وارد عالمى ديگر مى شود.

از لحظه ورود كودك به اين جهان ، سير تكاملى او در ابعاد مختلف جسمى ، روانى ، عقلى و شخصيتى ادامه پيدا مى كند. هر روزى كه به عمر كودك افزوده مى شود، تغييرات چشم گيرى در زندگى او مشاهده مى گردد. مطالعه رفتار كودك در ابعاد مختلف ، اين تغييرات را به اثبات مى رساند.

سير تكاملى كودك به طى كردن دوران كودكى ، نوجوانى ، جوانى ، و ميانسالى ادامه پيدا مى كند تا اينكه گَرد پيرى بر رخسار او مى نشيند و او خود را آماده ورود به عالمى ديگر مى كند.

مدت عمر انسان از لحظه ورود به اين عالم تا رسيدن مرگ و ترك اين عالم ، درست بمنزله شروع حالت نطفگى و تكامل او در عالم رحم مى باشد.

زندگى انسان در اين عالم ، با هر نفس كشيدن استمرار مى يابد و انسان همواره با اراده خداى لايزال ، به زندگى خود ادامه مى دهد. اما هر لحظه اى كه از عمر او سپرى مى گردد و هر نفسى كه مى كشد، يك لحظه و يك نفس ‍ به لحظه مرگ و انتقال به عالمى ديگر، نزديك تر مى شود بطورى كه لحظه انتقال او اگر فرابرسد، هيچ نيرويى قادر به تاءخيرانداختن آن نمى تواند باشد. مولاى بزرگوار، اميرالمؤمنينعليه‌السلام مى فرمايند:

«در هر نفس كشيدن نيست شدن است ، و در هر وقت ، مرگى است و در هر لحظه ، پايانى است و نفس كشيدن انسان ، قدم برداشتن او به سوى پايان عمر خويش است(٩١) »

براساس كلام مولاى بزرگوارعليه‌السلام مدت عمر انسان در اين دنيا بطور كامل و دقيق حساب شده و شمرده شده است ؛ زيرا حافظان انسان ، با شمردن سالها و روزها و ساعت ها و حتى نَفَس ها، بطور دقيق به محاسبه آن مى پردازند و زمانى كه لحظه انتقال فرارسيد، او را رها مى كنند تا قضاى خداى متعال درباره انتقال او به عالم ديگر عملى گردد.

مولاى بزرگوار، اميرالمؤمنينعليه‌السلام در كلامى ديگر مى فرمايند:

«موعد مقرر مرگ ، خود بهترين دژ و پناهگاه است ؛ زيرا هيچ يك از مردم نيست مگر اينكه از جانب خداوند نگهبانانى است كه او را همراهى مى كنند تا در چاه نيفتد يا ديوارى بر سرش نريزد يا درنده اى آسيبش نرساند، و چون موعد مرگ او فرارسد، در برابر مرگ رهايش نسازند.(٩٢) »

زندگى انسان در اين جهان ، درست همانند زندگى او در عالم رحم مادر مى باشد؛ زيرا كودكى كه در رحم مادر زندگى مى كند، اگر مدت زمان عمر او در داخل رحم بسر رسد، ورودش به اين جهان حتمى است اين موضوع براى ما كه در اين عالم بسر مى بريم ، بسيار واضح و روشن است ، اما كودك خود از اين امر آگاهى ندارد كه مدت معينى در آن عالم زندگى خواهد كرد و پس از آن به عالمى بزرگ تر منتقل خواهد گرديد.

همانگونه كه زمان سپرى كردن زندگى در رحم مادر به ماه و روز و ساعت بستگى دارد و پزشكان مى توانند لحظه تولد كودك را پيش بينى كنند، زندگى انسان نيز در اين عالم بطور دقيق براى بزرگوارانى كه دانشمندان عالم هستند، قابل پيش بينى مى باشد و آنها براساس علمى كه دارند مى توانند مدت عمر انسان را در اين جهان پيش بينى كنند.

مولاى بزرگوار، امام صادقعليه‌السلام در تفسير كلام خداى تعالى كه مى فرمايد:

( قُلْ إِنَّ الْمَوْتَ الَّذِي تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُ مُلَاقِيكُمْ ) (جمعه ، ٨)

«بگو همان مرگى كه از آن مى گريزيد، روى آور به شماست .»

فرمودند: سالها از عمر شمرده مى شود، سپس ماهها شمرده مى شود، سپس ‍ روزها شمرده مى شود، سپس ساعت ها شمرده مى شود، سپس نَفَس ها شمرده مى شود، آنگاه كه اجلشان فرارسد، نه ساعتى دير كنند و نه پيشى گيرند.»

( وَلِكُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ لَا يَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلَا يَسْتَقْدِمُونَ ) (٩٣) (اعراف ، ٣٤)

مرگ انسانها يك امر الزامى است كه خداى تعالى براى زندگى آنها مقدر فرموده است و آن را بطور يقين براساس مصلحتى قرار داده است

مولاى بزرگوار، امام صادقعليه‌السلام طى مباحثه اى با فردى به نام ابوشاكر، درباره فلسفه مرگ چنين مى فرمايند:

«اگر فرضا در صورت نبودن مرگ ، نوع بشر از بين نرود، در مدتى كوتاه كه شايد از چندين صد سال تجاوز نكند، شماره انسانها آنقدر زياد مى شود كه نوع بشر نه فقط تمام جانوران را مى خورد، بلكه براى رفع گرسنگى ، همنوع خويش را نيز به مصرف غذايى مى رساند.(٩٤) »

كلام مولاى بزرگوارعليه‌السلام از نظر عقلى كاملا قابل تاءمل است ؛ زيرا اگر مرگ در بين انسانها وجود نداشت ، تعداد آنها در مدت كوتاهى چندين برابر مى شد و چون انسانها نياز به تغذيه دارند، مواد غذايى روى زمين به پايان مى رسيد و انسانها براى رفع گرسنگى خود به خوردن يكديگر مى پرداختند.

مولاى بزرگوارعليه‌السلام در استدلال ديگرى به موضوع مرگ نگريسته و آن را يكى از نعمت هاى خداوند متعال شمرده و مى فرمايند:

«مرگ آدمى براساس مصلحت است و اگر مرگ نباشد، نوع بشر منقرض ‍ خواهد شد و دانشمندانى كه در قديم درصدد برآمدند كه مرگ را از بين ببرند، اشتباه مى كردند و من به دانشمندان آينده توصيه مى كنم كه درصدد برنيايند كه مرگ را از بين ببرند.

اى ابوشاكر! چند لحظه فكر كن ؛ به فرض اگر مرگ وجود نداشته باشد، آدمى مى داند كه هميشه زنده خواهد ماند. در اين صورت ستمگران درصدد بر مى آيند اموال ديگران را تصاحب نمايند تا اينكه در زندگى نامحدود خود، پيوسته ثروت داشته باشند و چون ضعفا در مقام مبارزه با آنها برآيند، آنها را نابود مى سازند... و چون نيرومند بودن نسبى است ، افرادى كه داراى قدرت بيشترى هستند، نيرومندان درجه دوم را نابود مى كنند و سپس بين نيرومندانى كه در يك درجه اند، پيكار شروع مى شود تا بالاخره آنكه از همه نيرومندتر است ، باقى بماند و بفرض كه آن شخص ‍ هرگز نميرد و تا پايان جهان زنده باشد، نوع بشر منقرض شده است(٩٥) »

بنابراين عارضه مرگ در زندگى انسان كاملا ضرورى مى باشد و به قول يكى از دانشمندان ، اگر مرگ در ميان مردم وجود نداشت ، انسانها آن را اختراع مى كردند.

مولاى بزرگوار، امام صادقعليه‌السلام مى فرمايند:

«در روزگاران گذشته ، عده اى به پيغمبرى كه داشتند، گفتند:

دعا كن پروردگارت مرگ را از ما برگيرد. آن پيغمبر برايشان دعا كرد و خداوند مرگ را از آنان برداشت پس ، تعدادشان افزايش يافت ، به حدى كه منازل و خانه ها، برايشان تنگ گشت و نسل زياد شد و صبح كه مى شد، هر كس مشغول غذادادن به پدر و پدربزرگ و مادر و پدر پدربزرگ خود مى شد و آنها را نظافت مى كرد و به سر و وضعشان رسيدگى مى نمود. اين بود كه از كسب و كار افتادند. پس به پيغمبرشان گفتند:

از پروردگارت تقاضا كن ، ما را به همان حالى كه داشتيم ، بازگرداند. پيامبرشان نيز از پروردگار تقاضا كرد و خداوند آن جماعت را به حال اولشان باز گردانيد.(٩٦) »

اين روايت نيز، فلسفه مرگ را بطور صريح و تجربى مورد بررسى قرار مى دهد و ثابت مى كند كه اگر مرگ در زندگى انسان وجود نداشته باشد، چه حوادث ناگوارى ممكن است براى او اتفاق بيفتد و زندگى كردن براى وى مشكل شود.

بنابراين ، مصلحتى كه خداى تعالى در ايجاد مرگ مقرر فرموده است ، بهترين عاملى است كه مى تواند زندگى انسان را نجات بخشد.

...و تولدى ديگر

زندگى و مرگ انسان چه در رحم مادر و چه در اين جهان براساس قانونى مدون از سوى خداوند متعال مقرر گرديده است و انسان براساس اهدافى قدم به اين جهان گذاشته است تا آن هدفها محقق گردد. مرگ نيز يكى از اهداف خلقت است كه براساس مصلحتى خداى تعالى بر سرنوشت انسان رقم زده است تا او پس از توقفى چندين ساله ، اين جهان را ترك كند و در جهانى ديگر به زندگى و تكامل خود ادامه دهد.

پيامبر بزرگوارصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مى فرمايند:

«مرگ اولين منزل آخرت و آخرين منزل دنيا است خوشا به حال كسى كه در اولين منزل مورد تكريم و احترام قرار گيرد و خوشا به حال كسى كه در آخرين منزل از مشايعت (خوبى) برخوردار باشد.(٩٧) »

بدون ترديد زندگى انسان پس از مرگ ادامه خواهد يافت ؛ زيرا مرگ ، آغاز ورود به اولين منزل آخرت مى باشد. انسان با پشت سرگذاشتن سالهاى زندگى ، به سرزمين پس از مرگ قدم خواهد نهاد و زندگى نوينى را در آنجا آغاز خواهد نمود.

بايد توجه داشت عالمى كه ما در آن بسر مى بريم يگانه عالمى نيست كه وجود دارد. عالم هاى ديگرى نيز در وراى اين عالم مادى ما وجود دارند كه ما از آنها بيگانه ايم زيرا ادراك ما تنها عالمى را مشاهده مى كند كه توسط حواس پنجگانه آن را مى بينيم آنچه كه ما به وسيله حواس پنجگانه و دوربين هاى نجومى بسيار قوى مشاهده مى كنيم همگى عالم مادى ما را تشكيل مى دهند. اما در وراى اين عالم با اين عظمت كه چشم انسان با تمام ابزارهاى پيچيده خود انتهاى آن را نمى تواند مشاهده كند، عالم هاى ديگرى وجود دارند كه ما از آن بيگانه ايم

براى اثبات وجود عالم برزخ ، ما هيچ دليل و مدركى جز آيات نورانى قرآن كريم و روايات معتبر اسلامى در اختيار نداريم كه بتوانيم وجود چنين عالمى را به اثبات برسانيم اما به وسيله يك استدلال ساده عقلى مى توان وجود چنين عالمى را اثبات كرد.

اگر به كودكى كه هنوز در رحم مادر زندگى مى كند گفته شود، دنيايى كه اكنون تو در آن به سر مى برى ، در مقابل دنيايى كه بعد از مدتى به آنجا قدم خواهى نهاد، بسيار كوچكتر و حقيرتر است !ممكن است كودك ، حرف ما را باور نكند و بگويد؛ دنياى من همين مكانى است كه در آن زندگى مى كنم

بايد به كودك حق بدهيم كه حرف ما را باور نداشته باشد زيرا دنياى او همان محيطى است كه او آن را ادراك مى كند.

اما اگر با تاءكيد فراوان به او بگوئيم ، من از دنيايى با تو سخن مى گويم كه كاملا آنجا را ديده ام و مى شناسم ، تو به يقين به چنين دنيايى كه خيلى وسيعتر از دنياى كوچك توست ، قدم خواهى نهاد و مدتى نيز در آنجا زندگى خواهى كرد. اگر كودك عاقل باشد و اين تجربه ما را قبول داشته باشد، مى تواند بطور تلويحى حرف ما را قبول كند و زمانى كه قدم به اين جهان نهاد، متوجه درستى حرف ما بشود.

اكنون ما در اين جهان مادى كه بمنزله رحم مادر است زندگى مى كنيم و آن رحم طبيعت نام دارد. افرادى دانشمند و آگاه و مهمتر از آن ، يگانه داناى عالم ، خداوند توانا و حكيم كه آفريدگار تمام هستى است ، به ما مى گويد، اى انسان تو مدت كوتاهى در اين رحم طبيعت زندگى خواهى كرد، دنيايى كه تو اكنون آن را مشاهده مى كنى و در آن بسر مى برى ، در مقابل دنيايى كه به آن قدم خواهى نهاد، بسيار كوچكتر و حقيرتر است تو بعد از مرگ در اين دنيا، به عالم وسيعى قدم خواهى نهاد كه بسيار وسيع تر از عالمى است كه آنرا مشاهده مى كنى !

آيا ما حرف خداى تعالى و دانشمندانى كه از حقايق آن عالم ما را آگاه مى سازند، باور مى كنيم ؟!

تعدادى از انسانها اين پيام خداى تعالى و پيامبرانى كه از سوى او برگزيده شده اند و ائمه معصومينعليهما‌السلام را باور مى كنند زيرا به درستى كلام آنها ايمان كامل دارند و مى دانند كه آنان جز صلاح انسان كلامى بر زبان نمى آورند.

اما تعداد زيادى هنوز همانند كودكى كه تنها محيط پيرامون خود را جهان واقعى مى پندارد، اين حقيقت را نمى توانند باور داشته باشند، زيرا آنها اين جهان را تنها مكانى مى دانند كه وجود دارد و نمى توانند تصور كنند كه ممكن است عالم هاى ديگرى در وراى اين عالم وجود داشته باشد.

يكى از عالم هاى وسيعى كه حواس ما قادر به ادراك آن نمى باشد، عالم كرسى و عرش مى باشد كه در قرآن كريم اين عوالم مورد بررسى قرار گرفته است خداى تعالى در سوره بقره مى فرمايد:

( وسع كرسيّه السّماوات و الاءرض ) (بقره ، ٢٥٥)

«كرسى او آسمانها و زمين را فراگرفته است .»

فضيل بن يسار گويد: از مولاى بزرگوار، امام صادقعليه‌السلام معنى :

( وَسِعَ كُرْسِيُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ )

را سؤ ال كردم

امام بزرگوارعليه‌السلام فرمودند:

«اى فضيل ، هر چيزى در كرسى هست ، آسمانها و زمين و تمام اشياء در كرسى قرار دارند.(٩٨) »

اين روايت در تفسير كرسى ، وسعت بيكران اين عالم را بخوبى به اثبات مى رساند كه حتى انسان نمى تواند وسعت اين عالم وسيع را ادراك كند.

براى ادراك عالم كرسى و عالم عرش ، روايت بسيار جالبى از مولاى بزرگوار، امام صادقعليه‌السلام بيان گرديده است كه تا حدودى مى تواند ما را در شناخت اين عالم بسيار وسيع يارى دهد.

مولاى بزرگوارعليه‌السلام مى فرمايند:

«تمام آسمانها و زمين در مقابل كرسى همانند يك حلقه انگشترى است در مقابل پهناورى يك بيابان و كرسى در مقابل (وسعت) عرش ، همانند يك حلقه انگشترى در مقابل يك بيابان است(٩٩) »

وسعت چنين عالمى با اندازه تقريبى كه مولاى بزرگوارعليه‌السلام در ذهن ما به تصوير درآورده اند، قابل ادراك است فضاى بيكران عالم مادى ما كه هنوز دوربين هاى نجومى نتوانسته اند ابعاد آن را ارزيابى كنند، به اندازه يك حلقه انگشترى در مقابل يك بيابان بسيار وسيع مى باشد و نيز وسعت عالم عرش در مقابل عالم كرسى با چنين مقياسى بايد بسيار وسيع تر از آن باشد كه بتوان در ذهن ، آن را تجسم نمود.

بايد توجه داشت كه كرسى و عرش از عالم ملكوت است كه حتى ذهن انسان قادر به ادراك واقعى آن نمى تواند باشد.

مطالعه عوالم ماوراء اين عالم را مى توان در روايتى ارزشمند از مولاى بزرگوار، امام رضاعليه‌السلام مورد مطالعه قرار داد.

حسين بن خالد گويد؛ از مولاى بزرگوارعليه‌السلام درخواست كردم مرا از تفسير اين آيه كه خداى تعالى فرمايد:

( وَالسَّمَاءِ ذَاتِ الْحُبُكِ ) (ذاريات ، ٧)

«و سوگند به آسمان تو در تو»

فرمودند؛ «آسمان محبوك به زمين است .»

آنگاه امامعليه‌السلام انگشتان خود را در هم نموده و فرمودند؛ اينطور محبوك به زمين است

عرض كردم چگونه آسمان محبوك به زمين است ؟ با اينكه خداى تعالى مى فرمايد:

( رَفَعَ السَّمَاوَاتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا ) (رعد، ٢)

«خدا آسمان ها را بدون ستون هايى كه بچشم شما درآيد، برافراشته است .»

فرمودند؛ سبحان اللّه ، مگر اين خداى سبحان نيست كه مى فرمايد:

«بدون ستون هايى كه به چشم شما درآيد؟»

عرض كردم ؛ بله

فرمودند؛ پس معلوم مى شود ستون هايى هست ، ولى به چشم نمى آيد.

عرض كردم ؛ خدا مرا فدايتان گرداند، آن ستون ها چگونه است ؟

امام بزرگوارعليه‌السلام كف دست چپ خود را باز كرد و دست راست خود را بالاى آن قرار داد و فرمود:

«اين زمين دنيا است و آسمان دنيا قبه اى بر بالاى آن است ، و زمين دوم بالاى آسمان دنيا،

و آسمان دوم قبه اى بر بالاى آن است ، و زمين سوم بالاى آسمان دوم قرار گرفته ،و آسمان سوم قبه اى بر بالاى آن است ، و زمين چهارم بالاى آسمان سوم است ،

و آسمان چهارم ، قبه اى بر بالاى آن است ، و زمين پنجم بالاى آسمان چهارم است ،و آسمان پنجم قبه اى بر بالاى آن است ، و زمين ششم ، بر بالاى آسمان پنجم است ،

و آسمان ششم قبه اى بر روى آن است ، و زمين هفتم ، بالاى آسمان ششم واقع است

و آسمان هفتم قبه اى بر بالاى آن است ، و عرش خداى رحمان تبارك و تعالى ، بر بالاى آسمان هفتم قرار دارد. و اين كلام خداى تعالى است كه مى فرمايد:( اللَّـهُ الَّذِي خَلَقَ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَمِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ يَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَيْنَهُنَّ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّـهَ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ وَأَنَّ اللَّـهَ قَدْ أَحَاطَ بِكُلِّ شَيْءٍ عِلْمًا ) (طلاق ، ١٢)

«خداوند كسى كه هفت آسمان را آفريده و از زمين نيز همانند آن را آفريده است ، (و) فرمان او در ميان آنها نازل مى گردد.(١٠٠) »

تفسير مولاى بزرگوارعليه‌السلام در چگونگى آسمانها و هفت زمين داراى ارزش والايى است براساس رهنمود ارزشمند آن بزرگوار، حقيقت هفت آسمان كه از چشم ظاهرى ما پنهان است ، ولى وجود آن انكارناپذير مى باشد، آشكار مى گردد؛ زيرا كه خداى تعالى در آيات متعددى به آسمانهاى هفت گانه اشاره فرموده است ، اما كسى نتوانسته با كيفيتى كه امام بزرگوارعليه‌السلام آن را تفسير فرموده اند، مورد بررسى قرار دهد.

وجود آسمانها و زمين هاى هفتگانه نه تنها در قرآن كريم ؛ بلكه در دعاهايى كه از ائمه معصومينعليهما‌السلام بيان گرديده است ، قابل بررسى مى باشد.

به عنوان مثال ، در دعاى قنوت نماز، كه تاءكيد بيشترى بر خواندن آن گرديده است ، به وجود آسمانها و زمين هاى هفتگانه اشاره شده است

در اين دعا مى خوانيم :

لا اله الّا اللّه الحليم الكريم ، لا اله الّا اللّه العلىّ العظيم ، سبحان اللّه ربّ السّماوات السّبع و ربّ الاءرضين السّبع و مافيهنّ و مابينهنّ و ربّ العرش ‍ العظيم ، و الحمداللّه ربّ العالمين

«معبودى جز خدايى كه صاحب حلم و كريم است وجود ندارد و معبودى جز خدايى كه بلندمرتبه و بزرگ است وجود ندارد. منزه است پروردگار هفت آسمان و هفت زمين و آنچه كه ما بين آنهاست و پرودگار عرش بزرگ ، و حمد و ستايش مخصوص خدايى است كه پروردگار عالميان است .»

با توجه به تفسير امام بزرگوارعليه‌السلام مفهوم اين دعاى عرفانى را بطور شفاف مى توان فهميد زيرا مفهوم هفت آسمان و هفت زمين ، در اين دعا بطور كامل بيان گرديده است

در روايتى بسيار باارزش از مولاى بزرگوار، اميرالمؤمنينعليه‌السلام مفهوم ديگرى از هفت آسمان مورد بررسى قرار گرفته است كه اطلاعات ما را در اين زمينه افزايش مى دهد.

احمد بن عامر طائى گويد؛ مولاى بزرگوار، على بن موسى الرضاعليه‌السلام از قول پدرانشان ، از امام حسين بن علىعليه‌السلام نقل نمود كه امام على بن ابى طالبعليه‌السلام در مسجد جامع كوفه بود كه مردى از اهل شام برخاست و گفت ؛ سؤ الاتى دارم

حضرت فرمودند؛ براى فهميدن سؤ ال كن نه براى اذيت كردن و به زحمت انداختن !

مردم همه خيره خيره نگاه مى كردند؛ مرد شامى از... رنگ و اسمهاى آسمانهاى هفتگانه سؤ ال كرد.

حضرت فرمودند:

«نام پائين ترين آسمان «رفيع» است كه از آب و دود مى باشد،

نام آسمان دوم «فيدوم» مى باشد و به رنگ مس است ،

آسمان سوم ، نامش «ماروم» است و به رنگ برنجى مى باشد،

آسمان چهارم نامش «ارفلون» و به رنگ نقره است ،

آسمان پنجم ، نامش «هَيعون» مى باشد و به رنگ طلا است ،

آسمان ششم ، نامش «عروس» و خود يك ياقوت سبز است ،

و آسمان هفتم ، نامش «عجاء» بوده و يك مرواريد سفيد است(١٠١)

براساس كلام مولاى بزرگوارعليه‌السلام و رهنمود ارزشمند ايشان ، شناختى از هفت آسمان و رنگ آنها در ذهن ما پديدار مى گردد و با آگاهى از آن ، به حقيقت اسرار نهايى خلقت بيشتر پى مى بريم و متوجه مى شويم ؛ با آنكه ديدگان ما از مشاهده اين عالم محروم است ، اما جهان ما متاءثر از اين عوالم مى باشد، زيرا ما در پائين ترين اين عوالم قرار داريم و با انتقال به عالم برزخ ، يكى از اين عوالم بر ما آشكار شود.

مطالعه قوانين حاكم بر جهان هستى ، چشم حقيقت بين انسان را باز مى كند و او با انديشه اى ژرف نگر، قدرت لايزال خداى تعالى را مشاهده مى كند.

بايد توجه داشت كه بطور كلى مطالعات دانشمندان در عالم ماده مى باشد و كسى از آنان وجود ندارد به مطالعه عوالم ماوراء اين عالم پرداخته باشد زيرا مشاهده اين عوالم دور از چشم مادى انسان مى باشد اما براساس آيات نورانى قرآن كريم و روايات اسلامى ، مى توان به مطالعه عوالم ماوراء نيز كه نهان از چشم مادى انسان مى باشد، پرداخت

مدتى كه ما در اين جهان و در رحم طبيعت بسر مى بريم در مقابل زمان عالم پس از مرگ ، مدت كوتاهى بيشتر نيست چون ما در محاصره زمان و مكان قرار داريم ، اين مدت عمر را طولانى تصور مى كنيم

بنابراين مرگ ، پايان اين جهان و نابود شدن انسان نمى تواند باشد زيرا كه مرگ آغاز تولدى ديگر در جهانى ديگر است جهانى كه از ديدگان پنهان است ، اما وجودش انكارناپذير مى باشد.

پيامبر بزرگوارصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مى فرمايند:

«شما براى نابودى آفريده نشده ايد، بلكه براى ماندن و باقى بودن بوجود آمده ايد و با مرگ تغيير مكان مى دهيد و از منزلى به منزل ديگر انتقال مى يابيد.(١٠٢) »

كلام آگاهى بخش ، پيامبر بزرگوارصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بمنزله همان دانشمندى است كه از حقايق پس از اين عالم ما آگاهى دارد. بطور يقين هيچ دانشمندى در جهان پيدا نمى شود كه چنين قاطعانه ما را از حقايق عالمى ديگر آگاه سازد، و عقل سليم حكم مى كند كه ما سخن اين دانشمند آگاه را بپذيريم و دستوراتش را فرمان ببريم

در روايت ارزنده ديگرى از مولاى بزرگوار، امام صادقعليه‌السلام در زمينه عالم پس از مرگ چنين مى خوانيم :

شيخ صدوق از سعدة بن زياد روايت آورده كه گفت ، مردى به مولاى بزرگوار، امام صادقعليه‌السلام عرض كرد:

«يا ابا عبداللّه (من معتقدم) كه خلقت ما عجب و بيهوده باشد!

امام بزرگوارعليه‌السلام فرمودند: اين چه حرفى است كه مى گويى !

آن مرد عرض كرد: آخر خلقتى كه آخرش فنا است ، شگفت انگيز نيست !

امام بزرگوارعليه‌السلام فرمودند: اى برادرزاده ، ما براى فنا شدن خلق نشده ايم بلكه (همواره) باقى هستيم چگونه فانى مى شود بهشتى كه كون و فساد نمى پذيرد و دوزخى كه خاموشى ندارد؟

پس مرگ را فنا مخوان ، بلكه بگو از خانه اى به خانه اى ديگر متحول مى شويم(١٠٣) »

مولاى بزرگوارعليه‌السلام نيز در اين روايت از حقيقتى سخن مى گويند كه ممكن است براى بعضى از ما باوركردنى نباشد. اما اين كلام براساس علمى استوار است كه دست انسان از آن كوتاه است و دانشمندان آگاهى چون ائمه معصومينعليهما‌السلام مى طلبد كه از حقايق چنين عالمى پرده بردارند و ما را با حقايق آن عالم آشنا سازند.

شرح مناظره اى بين مولاى بزرگوار، امام صادقعليه‌السلام و جابر بن حيان ، از راز اين حقيقت بزرگ پرده برمى دارد. جابر بن حيان كه يكى از دانشمندان عصر خود بشمار مى رود، با اين همه مرگ را پايان زندگى بشمار آورده و لذا از امام بزرگوارعليه‌السلام سؤ ال مى كند:

«چرا خداوند كه آدمى را خلق كرده و به او جان داده بايد وى را بميراند و نابود كند؟

امامعليه‌السلام . مرگ آنطور كه عوام النّاس تصور مى كنند (نابودى) نيست ، بلكه تغيير شكل (زندگى) است و يك مسلمان باايمان اگر دانشمند باشد از اين تغيير شكل نمى ترسد... ولى فرض مى كنم كه با مردى غيرمسلمان بحث مى كنم و او از من مى پرسد:

خداوند كه انسان را آفريد و به او جان داد براى چه او را مى ميراند؟

در پاسخ او مى گويم مرگ دريچه اى است براى اينكه انسان وارد زندگى ديگر شود، و در زندگى ديگر باز حيات خواهد داشت

اى جابر آيا تو در شكم مادر زنده بودى ؟

جابر: آرى زنده بودم

امامعليه‌السلام . در شكم مادر، غذا مى خوردى ؟

جابر: آرى

امامعليه‌السلام . در شكم مادر، يك انسان كامل اما كوچك بشمار مى آمدى ؟

جابر: تصديق مى كنم كه انسان كاملى بودم .امامعليه‌السلام . در شكم مادر چه آرزو داشتى ؟جابر: از وضع زندگى خود در شكم مادر هيچ ياد ندارم

امامعليه‌السلام . شايد آن مدت نُه ماه كه در شكم مادر بودى ، براى تو بيش ‍ از مدت هشتاد سال يا نود سال كه در اين جهان بسر خواهى برد، جلوه كرده است چون زمان ، نسبت به تمام افراد در تمام احوال به يك ميزان نيست و هر كس با قدرى توجه اين موضوع را در زندگى خود يافته است

شناخت انسان

بدون ترديد يكى از امتيازاتى كه انسان را از تمام مخلوقات متمايز مى سازد، مسئله شناخت و درك او نسبت به جهان پيرامون خود مى باشد. شناخت او از جهان خارج به سبب وجود انگيزه اى است كه از درون او سرچشمه مى گيرد و عاملى بنام كنجكاوى را در او به وجود مى آورد كه مى خواهد خود و جهان پيرامون خود را دقيقا مورد شناسايى قرار دهد.

انگيزه اى كه كنجكاوى انسان را براى شناخت «خود» تحريك نموده است ، وجود عوامل بسيار پيچيده اى چون ، روح و نفس قلب و... مى باشد. اين انگيزه همواره او را تحريك نموده است تا خود را از اين بُعد بيشتر و بهتر بشناسد.

انسان همواره متوجه اين موضوع بوده ، جسم خود را كه قابل مشاهده است ، مى تواند مطالعه كند و در عمل نيز اين موضوع را ثابت كرده است ؛ زيرا انسان توانسته است با تكيه بر ابزارهاى بسيار دقيق ، نكته هاى ناشناخته بسيار پيچيده جسم خود را مورد شناسايى قرار دهد؛ اما هنوز نتوانسته است ابزارى بيابد كه بتواند با آن روح و نفس قلب و... آدمى را مورد بررسى قرار دهد و لذا مشكل ، همچنان بى جواب باقى مانده است

اما با اينكه اطلاعات انسان در زمينه روح و نفس قلب و... بسيار ناچيز است ، با اين همه از مطالعه در اين زمينه خود را محروم نساخته و همواره به مطالعه در اين زمينه پرداخته است

شناخت انسان از خود و جهان پيرامون خود، مدتها توجه او را به خود جلب نموده و او در رسيدن به اين هدف ، گامهاى مؤ ثرى برداشته است انسان تا زمانى كه در اثر اين جستجو به شناخت نهايى ، يعنى شناخت خداوند متعال نرسد، همواره به تلاش خود ادامه خواهد داد.

بدين لحاظ، ائمه معصومينعليهما‌السلام براى شناخت انسان ، رهنمودهاى مؤ كدى فرموده اند و ما را براى مطالعه در اين زمينه بيشتر تشويق كرده اند.

مولاى بزرگوار، اميرالمؤمنينعليه‌السلام فرموده اند:

«شناخت و مطالعه نفس سودمندترين شناخت هاست(٤٦) »

كلام امام بزرگوارعليه‌السلام مبنى بر اين است كه شناخت انسان و مطالعه و تحقيق در مورد آن ، مى تواند از نظر علمى براى او بسيار سودمند باشد و فرد را در شناخت خود و جهان پيرامون خود يارى دهد.

اهميت شناخت نفس به اندازه اى باارزش است كه مولاى بزرگوار، اميرالمؤمنينعليه‌السلام در روايتى ، اهميت آن را اينگونه بيان فرموده اند:

«به دنبال علم باشيد اگرچه در چين باشد و آن معرفت النّفس است كه در آن شناخت خداى عزّوجلّ است(٤٧) »

اهميت شناخت نفس انسان در اين روايت كاملا واضح و روشن است آن بزرگوار، بطور تلويحى مى فرمايند؛ به دنبال شناخت نفس باشيد، اگرچه در كشورهاى دوردستى مانند چين آن را بيابيد؛ زيرا كه با اين شناخت ، به شناخت خداى تعالى نايل خواهيد شد.

و باز آن بزرگوار فرموده اند:

«كسى كه خودش را بشناسد، خدايش را خواهد شناخت(٤٨) »

تاءكيد امام بزرگوارعليه‌السلام به شناخت نفس ، حاكى از آن است كه راه خداشناسى از شناخت خود انسان مى گذرد، به عبارتى ، كسى مى تواند به شناخت بهتر خداى تعالى نايل گردد كه خوب بتواند خودش را به خوبى بشناسد.

از طرفى انسان داراى نفس ناطقه قدسيه اى است كه او را از ساير مخلوقات جدا مى سازد.

اين ويژگى مخصوص انسان است و در ديگر موجودات زنده ، بدين صورت ، كمتر يافته مى شود و به همين جهت است كه زندگى موجودات كره زمين با همان حالتى كه در آغاز آفرينش بوده ، بدون تغيير ادامه داشته است ، در حالى كه انسان با دارا بودن نفس ناطقه قدسيه توانسته است محيط زندگى خود را تغيير دهد و از مرحله ناقص ، به مرحله كمال برساند.

مهمترين عاملى كه هويت انسان را از ديگر موجودات روى زمين متمايز مى سازد، وجود همين نفس است

نفس ناطقه قدسيه انسان ، استعداد ويژه اى است كه خداى تعالى در نهاد او به وديعت نهاده است تا او بتواند با تكيه بر آن ، بزرگترين مشكلات زندگى خود و محيطى كه در آن بسر مى برد، برطرف كند.

به وسيله وجود همين نفس است كه اگر به خوبى تربيت و تزكيه يابد، انسان را قادر مى سازد كه خود را از خاك تا افلاك برساند.

مولاى بزرگوار، اميرالمؤمنينعليه‌السلام در توضيح اين نفس ‍ مى فرمايند:

«...و انسان به گونه اى آفريده شده است كه داراى نفس ناطقه اى است كه اگر آن نفس را به وسيله علم و عمل تزكيه نمايد، در آن صورت شبيه جوهرهاى نخستينش مى گردد و اگر مزاجش به سر حد اعتدال رسيد و از اضدادش جدا شد در آن صورت با هفت آسمان محكم و استوار شركت جسته است(٤٩) »

باارزش ترين هديه خداى تعالى به انسان ، وجود نفسى است كه به وسيله آن انسان مى تواند در تعامل با محيط خويش باشد، از ديگران اثر بپذيرد و در زندگى ديگران مؤ ثر باشد، با ديگران ارتباط برقرار كند، ياد بگيرد و آموخته هايش را به ديگران انتقال دهد.

انسان با دارابودن چنين نفسى ، مى تواند به شناخت علم و ادب بپردازد و با عمل نمودن به آن ، نفس خود را تزكيه كند و خود را به مقام والاى انسانيت برساند.

بنابراين مى توان گفت كه وجود نفس ناطقه قدسيه انسان ، استعداد ويژه اى در نهاد او مى باشد كه اگر انسان بتواند با علم و عمل به تزكيه و تربيت آن همت بگمارد، به نهايت هدف خلقت انسان نزديك گشته است

شناخت همه اين عوامل ، موجب مى شود كه انسان بدين وسيله به شناخت برترى نايل گردد كه براساس آن به شناخت خداى تعالى برسد؛ زيرا همكارى اين نيروها، مجموعه اى را پديد مى آورند به نام مجموعه منظم كه يكى از دلايل اثبات وجود خداى تعالى مى باشد؛ زيرا اگر ناظمى وجود نداشته باشد، چگونه ممكن است ، مجموعه منظمى چنين دقيق ، بتواند كار خود را انجام دهد.

مولاى بزرگوار، امام صادقعليه‌السلام مى فرمايند:

«انكار آفريدگار از نادانى است نه از دانايى انسان عاقل اگر براى چند دقيقه ، نظام بدن خود را مورد مطالعه قرار دهد، مى فهمد كه اين نظام ، بى كم و كاست ، يك ناظم دارد و كسى كه آن را به وجود آورده ، ناظم آن است(٥٠) »

بنابراين يكى از اهداف عالى خلقت انسان ، رسيدن به شناخت است ؛ زيرا كه خداوند متعال او را بر همين اساس آفريده است

خداوند متعال انسان را به اين خاطر خلق فرموده است كه خود و جهان پيرامون خود را به درستى مورد شناسايى قرار دهد؛ زيرا بعد از شناخت خود، شناخت قوانين حاكم بر جهان داراى اهميت ويژه اى مى باشد.

در گذر تاريخ ، دانشمندانى سعى و تلاش نموده اند كه گوشه اى از حقيقت اين جهان اسرارآميز عالم خلقت را مورد شناسايى قرار دهند ولى تاكنون هيچ فردى نتوانسته است ادعا كند كه بطور كامل به حقيقت اين شناخت رسيده باشد.

بدين ترتيب مى توان دريافت كه لازم است انسان براى رسيدن به اين هدف ، به مطالعه و تفكر بپردازد تا بتواند به اين هدف عالى نايل گردد.

بنابراين يكى از انديشه هاى مهمى كه انسان را به حقيقت نزديك مى سازد، مطالعه و تفكر در جهان خلقت مى باشد. كسانى كه به اين حقيقت مسلم نايل گرديده اند، درستى آن را مورد تاءييد قرار مى دهند.

بدين ترتيب لازم است ديدگاه خود را براساس اين انديشه تقويت كنيم تا به حقيقت برسيم

اهميت تفكر

همه عالم سراسر پرتو نور خداوند است اگر نازى كند در هم فرو ريزند قالبها

جهان خلقت يكى از اسرارآميزترين حقيقتى است كه خداوند متعال براساس قوانينى استوار و محكم آن را بنا نهاده است

مطالعه قانون حاكم بر خلقت ، از آغاز پيدايش نسل انسان وجود داشته است ؛ زيرا انسان از بدو پيدايش خود كه يكى از كنجكاوترين موجودات روى زمين بشمار مى رفت ، همواره در پى كشف اسرار ناشكفته خلقت بود و مى خواست به حقيقت اسرار قوانين حاكم بر خلقت پى ببرد.

با تاءكيد بيشترى مى توان گفت كه يكى از اهداف مهم خلقت انسان بر روى كره زمين ، پى بردن او به قوانين حاكم بر خلقت مى باشد؛ زيرا اگر انسان به اين آگاهى عظيم برسد و بطور علمى اين قوانين را مورد بررسى قرار دهد، مى تواند به شناخت خداى تعالى نايل گردد؛ زيرا كه براساس استدلال عقلى ، در وراى هر قانونى ، جاى پاى قانونگزارى نهفته است و انسان كه به شناخت هر يك از قوانين خلقت موفق گردد، بدون ترديد يك قدم به شناخت خداى تعالى نزديك خواهد گرديد و استدلال خواهد نمود كه هر قانونى به قانونگزارى نيازمند است

بطور يقين مى توان گفت كه شناخت عميق از جهان خلقت مى تواند راهگشاى انسان به سوى شناخت پروردگار متعال گردد و براساس اين شناخت است كه عبادت انسان ارزش پيدا مى كند. بنابراين هدف خلقت انسان ، رسيدن به شناخت و قوانين حاكم بر خلقت و در نتيجه رسيدن به شناخت خالق پديده هاى خلقت مى باشد. پس از اين مرحله است كه عبادت انسان داراى ارزش مى شود.

مطالعه شناخت قوانين جهان ، براساس تفكر پايه گذارى گرديده است براساس اينكه انسان موجود كنجكاو و متفكر عالم آفرينش بشمار مى رود، همواره مى خواهد بداند كه هدف از بوجود آمدن اين جهان و خلقت انسان چيست ؟

اگر انسان بتواند به شناخت و كشف قوانين حاكم بر خلقت موفق گردد، مى توان گفت كه به علمى والا دست يافته است انسان زمانى مى تواند به عظمت خداوند متعال پى ببرد كه به عظمت آفرينش و شناخت محيط پيرامون خود بپردازد و در اين زمينه تفكر و مطالعه و بررسى كند و اگر فردى پس از تفكر و تحقيق در خلقت و حقيقت هستى به حقيقت توحيد برسد، خداوند متعال نور معرفت را در قلب وى مى تاباند.

چنانچه پيامبر بزرگوارصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مى فرمايند:

«يك ساعت تفكر از يكسال عبادت برتر است و كسى به اين منزلت نائل نمى گردد مگر اينكه حضرت حق او را به نور معرفت و توحيد برگزيده باشد.(٥١) »

تفكر و مطالعه و بررسى در پديده هاى هستى ، قدرت شناخت انسان را تقويت مى نمايد و جهل و نادانى او را از بين مى برد. اكثر گمراهى هاى انسان ها، از ناآگاهى و عدم شناخت آنان سرچشمه مى گيرد و افراد ساده لوح و نادان ، در رديف بزرگترين طعمه شياطين جن و انس قرار دارند. هر چقدر انسان خود را به عبادت خداوند مشغول سازد اما داراى قدرت شناخت نباشد همواره در گمراهى بسر مى برد و هر لحظه امكان دارد لغزشى براى او اتفاق بيفتد. مطالعه روايتى ، ارزش شناخت خداى تعالى را مورد تاءييد قرار مى دهد:

مولاى بزرگوار، امام صادقعليه‌السلام مى فرمايند:

«...مردى از بنى اسرائيل در جزيره اى از جزاير دريا، خدا را عبادت مى كرد كه سبز و خرم و پر درخت و خوش آب و هوا بود. يكى از فرشتگان به او گذر كرد و عرض كرد خدايا ثواب اين بنده ات را به من نشان بده !

خداى عزوجل عمل او را به فرشته نشان داد و فرشته آن عمل او را كم شمرد. خداى عزوجل به آن فرشته وحى فرمود همراه او باش فرشته بصورت انسانى نزد او رفت عابد گفت : تو كيستى ؟ فرشته گفت من مردى عابدم آوازه تو و عبادتت را شنيده ام ، به اينجا آمده ام همراه تو عبادت خدا بكنم آن روز را با او گذراند، صبحگاهان به عابد گفت : جاى سبز و خرّمى دارى ؟

عابد گفت : كاش پرودگار ما حيوانى داشت ! اگر او الاغى داشت در اين جا برايش مى چراندم ، اين همه علف تباه مى شود!!

فرشته گفت : پروردگار تو الاغ ندارد! عابد گفت : اگر داشت اين علفها ضايع نمى ماند.

خداى عزوجل به فرشته فرمود: همانا من او را به اندازه عقلش ثواب دهم(٥٢) »

مطالعه شرح حال چنين افرادى ، آثار نادانى و عدم شناخت و عدم تعقل آنان را به خوبى ظاهر مى كند.

فردى كه آگاهى به اسرار آفرينش خلقت نداشته باشد، بدون ترديد، تفكر او نسبت به جهان هستى اندك است ؛ زيرا عبادت همراه با تفكر از توصيه هاى مؤ كد ائمه معصومينعليهما‌السلام مى باشد.

مولاى بزرگوار، امام رضاعليه‌السلام فرموده اند:

«عبادت به زيادى خواندن نماز و اداى روزه نيست ، بلكه عبادت (واقعى) تفكر در امر (خلقت) خداى عزّوجل مى باشد.(٥٣) »

عبادتى كه براساس تفكر در خلقت و مطالعه قوانين خداى تعالى باشد، بطور مسلم از عبادت ناآگاهانه و بدون تفكر با ارزشتر است

افراد متفكر و آگاه به قوانين حاكم بر خلقت ، نه تنها از گمراه شدن مصون و مبرا هستند، بلكه در زمينه شناخت خداى تعالى ، از طلايه داران شناخت حقيقت بشمار مى روند.

خداى تعالى در سوره (آل عمران ، آيه هاى ١٩١/١٩٠) مى فرمايد:

( إِنَّ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافِ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ لَآيَاتٍ لِّأُولِي الْأَلْبَابِ ﴿ ١٩٠ ﴾ الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللَّـهَ قِيَامًا وَقُعُودًا وَعَلَىٰ جُنُوبِهِمْ وَيَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَـٰذَا بَاطِلًا سُبْحَانَكَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ )

«در آفرينش آسمانها و زمين و در پى يكديگر آمدن شب و روز، مايه هاى عبرتى براى خردمندان است آنها كسانى هستند كه خداوند را در حال ايستاده و نشسته و بر پهلو آرميده ، ياد مى كنند و در آفرينش آسمانها و زمين مى انديشند كه پروردگارا اينها را بيهوده نيافريده اى ، منزهى تو، ما را از عذاب آتش در امان بدار.»

بدون ترديد، خلقت آسمانها و زمين براساس قانونى محكم و استوار بنا گرديده است مطالعه منظم حركت زمين و ديگر سياره هاى منظومه شمسى به دور خورشيد و حركت منظومه شمسى در كهكشان راه شيرى ، درستى اين حقيقت را مورد تاءييد قرار مى دهد.

كسى كه به اين قوانين علمى آشنايى پيدا كند، بدون ترديد قدرت لايزال خداى تعالى را در ايجاد نظم حاكم بر آنها، بطور آشكار مشاهده مى كند و به يقين مى داند كه خداوند متعال اين همه عالم ماده و ماوراء آن را كه به چشم ظاهرى ما ناپيدا مى باشد، بيهوده نيافريده است

براساس همين شناخت است كه انسان تا حدودى مى تواند به حقيقت اسرار هستى آگاهى پيدا كند و به قدرت لايزال الهى پى ببرد.

بازتاب قانون در زندگى انسانها

براساس مطالعات دانشمندان ، بدون ترديد نمى توان كسى را سراغ داشت كه حاكميت قانون بر عالم ماده را انكار كند؛ زيرا كه يافته هاى دانشمندان درستى اين حقيقت را مورد تاءييد قرار مى دهند.

همچنان كه جهان خلقت مبتنى بر قوانين خاصى است كه از سوى خداوند متعال بر عالم حاكم مى باشد، زندگى فردى و اجتماعى انسانها نيز متاءثر از قوانينى است كه بازتابش در رفتار انسانها جلوه گر مى باشد.

براى پى بردن به بازتاب قانون در زندگى انسانها، تنها منبعى كه مى تواند راهنماى ما باشد، آيات نورانى قرآن كريم و روايات اسلامى كه مبتنى بر اين آيات هستند، كه قادرند اين اطلاعات را در اختيار ما قرار دهند و در تحليل اين قوانين ما را يارى كنند؛ زيرا كه اين منابع براساس قانون حاكم بر خلقت ارائه گرديده اند و خداوند متعال كه حاكم بر هستى است از تمام قوانينى كه بر جهان حاكم گردانيده است ، آگاهى دارد و ائمه معصومينعليهما‌السلام را نيز از اين قوانين آگاه فرموده است و لذا اين دو منبع پر فيض ، همواره مى توانند رهنمود بسيار ارزشمندى براى پى بردن و فهميدن اين موضوع مهم تلقى گردند.

بطور يقين ، انسانها از چنين قوانينى كه بر آنها حاكم مى باشد، غافلند وگرنه خويشتن را بطور عمدى به هلاكت و بيچارگى نمى انداختند. آگاهى از اين قوانين ناشناخته خلقت ، چشم حقيقت بين انسانها را باز مى كند و آنها را به سوى يك زندگى بى آلايش راهنمايى مى كند.

نمونه اى از قانون حاكم بر زندگى انسانها در كلامى از پيامبر بزرگوارصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم جلوه گر است آن بزرگوار مى فرمايند:

«هرگاه خداوند بر امتى خشم نكند و عذابى بر آنان فرونفرستد، نرخهايشان گران شود و عمرهايشان كوتاه گردد و بازرگانانشان سود نكنند و ميوه هايشان مرغوب نشود و رودهايشان پر آب نباشد و بارانشان نبارد و اشرارشان بر آنان مسلط شوند.(٥٤) »

وقوع چنين پديده هايى را مى توان در زندگى انسانها بطور شفاف مورد مطالعه قرار داد؛ زيرا اين قوانين در شرايط خاص خود، بطور دقيق قابل مشاهده مى شوند.

مطابقت دادن زندگى كنونى انسانها با زمانهاى گذشته كه چنين گرفتاريها و بلاهايى اتفاق نمى افتاد، درستى اين حقيقت را مورد تاءييد قرار مى دهد.

نمونه ديگرى از اين قوانين در كلام مولاى بزرگوار، اميرالمؤمنينعليه‌السلام به خوبى قابل مطالعه مى باشد؛ آن بزرگوار مى فرمايند:

«امر به معروف و نهى از منكر را ترك نكنيد كه خداوند اشرار شما را بر شما مسلط كند، آنگاه هرچه دعا كنيد و از خداوند دفع شرّشان را خواهيد، پذيرفته نگردد و به اجابت نرسد.(٥٥) »

وقوع اين قانون در جوامعى كه سنت حسنه امر به معروف و نهى از منكر را فراموش كرده اند، قابل تاءمل است جوامعى كه نسبت به سرنوشت خود و فرزندان خود اهميتى نمى دهند و آنها را از اعمال زشت و نكوهيده بازنمى دارند و در راه حقيقت راهنمائيشان نمى كنند، بدون ترديد دچار چنين عقوبتى نامطلوب خواهند گرديد.

كلام مولاى بزرگوارعليه‌السلام از يك اصل جامعه شناختى بسيار باارزش ‍ برخوردار است و ثابت مى كند كه جامعه ، قانون مدار است و اگر عاملى از جامعه حذف شود، عامل ديگرى چهره خود را نشان مى دهد.

اهميت سنت امر به معروف و نهى از منكر كه يك اصل جامعه شناختى است ، زمانى آشكار مى شود كه مردمان آن جامعه در اثر زيرپاگذاشتن اين فريضه الهى ، اسير حاكمان جبار و ستمگر باشند و هر اندازه تلاش نمايند، نتوانند سرنوشت خود را در آن جامعه تغيير دهند.

نمونه ديگرى از قوانين جامعه شناختى كه مى تواند در سرنوشت جامعه مؤ ثر باشد، در كلامى ارزشمند از پيامبر بزرگوارصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم قابل مطالعه است آن بزرگوار مى فرمايند:

«هرگاه تبهكار قومى سرور آنان گردد و رهبرشان زبونترين آنان باشد و مرد تبهكار مورد تجليل قرار گيرد، بايد چشم براه بلا بود.(٥٦) »

اين روايت نيز قانون ديگرى از قوانين حاكم بر جامعه را مورد تحليل قرار مى دهد. در جامعه اى كه نامحرمان و نااهلان و تبهكاران و فاسدان ، زمام امور را بدست گيرند و بر جامعه حكومت كنند، بايد منتظر بود كه قضاى خداى تعالى بر سرنوشت آن جامعه حاكم گردد.

اين روايت بطور تلويحى بيان مى دارد كه انسانها بايد همواره به سرنوشت جامعه خويش اهميت بدهند و افرادى را به عنوان حاكمان خويش انتخاب كنند كه شايستگى حكومت كردن را داشته باشند و مجرى قوانين خداى تعالى در جامعه باشند.

روايت ارزشمند ديگرى كه از يك اصل جامعه شناختى بسيار دقيق برخوردار است ، در كلام مولاى بزرگوار، امام رضاعليه‌السلام به خوبى قابل بررسى است آن بزرگوار مى فرمايند:

«هرگاه بندگان گناهان تازه اى را كه سابقه نداشته ، ايجاد كنند، خداوند بر آنها بلاهايى را كه سابقه نداشته ايجاد كند.(٥٧) »

انسانها ممكن است با پيشرفت علم و تكنولوژى ، به آسايش و رفاه دلخواه برسند و زمين را به بهشتى مبدل نمايند، اما همواره بايد توجه داشته باشند كه در تحت حكومت قانون خداى تعالى قرار دارند و در جامعه اى زندگى مى كنند كه تحت پوشش قانون خداى تعالى مى باشد و هيچ كس را گريزى از اين قانون نيست انسانها بايد بدانند كه جامعه قانون مدار است و اگر به دلخواه خود، مشغول اطفاء ميل لذت و شهوت به عناوين گوناگون باشند، خداوند متعال براساس اعمالشان بلاهايى نازل مى فرمايد كه تا آن زمان سابقه نداشته است

تحقق عينى اين روايت در برخى از جوامع بشرى بظاهر پيشرفته كنونى ما قابل بررسى مى باشد و وقوع بيماريهايى كه در گذشته وجود نداشت ، در آن جوامع چهره خود را نشان مى دهد.

بايد توجه داشت كه خداوند متعال نسبت به همه بندگان خويش به ديده رحمت مى نگرد و هرگز ستمى بر آنان روانمى دارد به شرطى كه آنان رفتارى در منزلت و شاءن يك انسان داشته باشند.

مولاى بزرگوار، امام رضاعليه‌السلام مى فرمايند:

«تمام مردم زمين مشمول رحمت خدا هستند تا زمانى كه به اين سه اصل عمل كنند؛ انسان دوست باشند، در امانتها خيانت نكنند، پيرو حق باشند.(٥٨) »

كلام ارزشمند مولاى بزرگوارعليه‌السلام حاكى از آن است كه جهان خلقت بر پايه اصول و قوانين منظمى جريان دارد كه خداوند متعال بر آن حاكم گردانيده است انسانها تا زمانى كه به همديگر عشق مى ورزند و دشمنى ها را فراموش مى كنند و نسبت به حق يكديگر خيانت نمى ورزند و همواره پيرو حق و حقيقت هستند، براساس اين نگرش انسانى ، همواره سايه رحمت خداوند متعال بر سر آنان گسترده است و آنها به خير و خوبى و بطور مسالمت آميز در كنار يكديگر به زندگى خود ادامه مى دهند، اما اگر نسبت به هم كينه و نفرت داشته باشند و بر يكديگر ستمگرى كنند، بى گمان گرفتار عذاب الهى خواهند گرديد.

رواياتى كه مورد بررسى قرار گرفتند، تنها گوشه هايى از حاكميت قانون خداى تعالى را بر سرنوشت انسانها بيان مى دارند. مطالعه در زمينه اين قوانين مى تواند چشم حقيقت بين انسانها را بگشايد و آنها با ديدگاه بهترى به قانومند بودن جامعه بنگرند و به طريق علمى اصول حاكم بر جامعه را مورد تحليل قرار دهند.

حقايقى كه مورد بررسى قرار گرفت ، براساس قضاهايى است كه خداوند متعال براساس اعمال انسانها بر آنان مقدر مى سازد.براى ادراك چگونگى اين قضاها بهتر است آنها را بر اساس قانون قضا و قدر مورد بررسى و تحليل قرار دهيم


5

6

7

8

9

10

11

12

13