فاطمه گلواژه آفرينش

فاطمه گلواژه آفرينش 0%

فاطمه گلواژه آفرينش نویسنده:
گروه: حضرت فاطمه علیها السلام
صفحات: 14

فاطمه گلواژه آفرينش

نویسنده: سيدضياء مرتضوى
گروه:

صفحات: 14
مشاهدات: 2123
دانلود: 325

توضیحات:

فاطمه گلواژه آفرينش
  • مقدمه‏اى بر چاپ هفتم با ويرايش جديد

  • شخصيت حضرت فاطمه(س)

  • فقط على(ع) همسان فاطمه(س) بود

  • در سوگ پدر

  • زنان، جايگاه و حقوق‏

  • بهتر از هزار مرد ناصالح‏

  • مادر پاكدامن‏

  • بيرون از خانه‏

  • خانواده و مسؤوليتها

  • امانات الهى‏

  • مسؤوليت مشترك‏

  • در راه تفاهم‏

  • مرورى بر تاريخ ولادت، فاطمه زهرا(س)

  • كتابنامه‏

جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 14 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • مشاهدات: 2123 / دانلود: 325
اندازه اندازه اندازه
فاطمه گلواژه آفرينش

فاطمه گلواژه آفرينش

نویسنده:
فارسی
فاطمه گلواژه آفرينش

نام کتاب: فاطمه گلواژه آفرينش
مؤلف :سيدضياء مرتضوى مقدمه‏اى بر چاپ هفتم با ويرايش جديد
پيامبر اكرم(ص):
مَنْ حَفِظَ عَلى اُمّتي أربعينَ حديثاً يَنْتَفِعُونَ بها في اَمْرِ دينِهِمْ، بَعَثَهُ يَوْمَ القيامَةِ فقيهاً عالماً. «بحارالانوار، ج ٢، ص ١٥٦»
آنچه پيش روى داريد، مجموعه‏اى است از روايات كه در سه زمينه «شخصيت حضرت فاطمه(س)»، «زن، جايگاه و مسؤوليت»، و «خانواده و مسؤوليتها» در قالب سه «چهل حديث» گزينش شده است. مجموعه‏اى كه به همراه ترجمه روايات و پاره‏اى توضيحات تلاش مى‏كند چهره‏اى هر چند اجمالى را از سه موضوع ياد شده در سخنان اهل‏بيت(ع) نشان دهد. در اين مجموعه كه از منابع روايى شيعه و سنّى گرد آمده تلاش شده است حتى‏الامكان روايات مورد نظر به گونه‏اى منسجم، گزينش شود و تنظيم گردد و با افزودن پاره‏اى توضيحات، خواننده در دستيابى به پيام روايات و نتيجه‏گيرى، همراهى شود. آوردن عناوين و سرفصلها نيز مى‏تواند به شكلى گزيده‏تر، پيام اصلى اين روايات را برساند.
كارى از اين دست، چه بسا در نگاه برخى، امرى آسان آيد، اما آنان كه با منابع روايى و كار بازگو كردن آنها براى عموم، انس دارند، مى‏دانند كه گزينش و پردازش روايات امرى است دشوار و ظريف، بويژه اگر در محدوده موضوعاتى باشد كه ديدگاههاى مختلف را به سوى خود جلب كرده است. موضوع زن و خانواده در اين مجموعه، از همين دست است. از اين روى، گزينش اوليه حدود دو سوم روايات اين مجموعه، با همكارى جمعى از دوستان محترم در واحد خواهران دفتر تبليغات اسلامى صورت گرفت.
چاپهاى اوليه اين كتاب، نخست با عنوان «گلواژه آفرينش» تقديم علاقه‏مندان شد و ناشر محترم در چاپ ششم، عنوان مناسب «فاطمه(س)، گلواژه آفرينش» را جايگزين نام اوليه نمود. آنچه اينك در هفتمين چاپ ارائه مى‏شود همراه با تجديد نظرى كلى و ويرايشى دوباره است كه برخى اصلاحات و افزوده‏ها را نيز در بر دارد. در بازنويسى دوباره اين مجموعه، افزون بر اصلاحات عمده در عبارات و پاره‏اى اصلاحات در محتوا، برخى روايات نيز جايگزين يا تكميل شده است. آنچه در مدخل بخش نخست آمده نگاهى است به روايات بخش نخست كتاب كه اختصاص به شخصيت بانوى بزرگ اسلام، حضرت فاطمه(س) دارد. و آنچه در اين چاپ، در پايان كتاب به عنوان ضميمه آمده، پژوهشى كوتاه در باره تاريخ ولادت آن حضرت(س) است كه مى‏تواند براى علاقه‏مندان اين دست مباحث مفيد افتد.
در اينجا لازم است از سركار خانم عذرا انصارى و حجج اسلام، آقايان محمود آخوندى، عبدالرحمن انصارى، احمد بحرينى، حسين محمدى و محمود مشايخى كه در گزينش اوليه بيشتر روايات بذل همت نموده و همراهى كردند صميمانه سپاسگزارى كنم.
قم - سيدضياء مرتضوى
مهرماه ١٣٧٧
۱
فاطمه گلواژه آفرينش
شخصيت حضرت فاطمه(س)
پيامبر اكرم(ص):
مَنْ حَفِظَ عَلى اُمّتي أربعينَ حديثاً يَنْتَفِعُونَ بها في اَمْرِ دينِهِمْ، بَعَثَهُ يَوْمَ القيامَةِ فقيهاً عالماً. «بحارالانوار، ج ٢، ص ١٥٦»
فاطمه! اى گلواژه آفرينش!
كجا زبان ما را رسد كه وصف تو گوييم و كجا به انديشه ما آيد كه ذكر تو آريم، و كجا توان قلم بود كه نقش حُسن تو نويسد و كدام آينه است كه درخشش نور تو را بتاباند.
فاطمه! اى بزرگ‏بانو!
اى نام تو، جامع كمالاتت كه گوياى عصمتِ آتش‏سوز توست. اى آن كه دامنت، رسالت سردار توحيد را پرورد. اى آن كه مهر رُخَت، خورشيد فروزان مريم و آسيه و خديجه را فزونتر است؛ چرا كه جهان بانوان را تو سرورى. اى آن كه شهد شهادت سوزانت را از چشمه صداقت و اخلاص چشيده‏اى. اى آن كه بر گرده گيتى، دو ريحانه مصطفى(ص) را مادرى، پس نقش‏آفرين كربلاى ٦١ تويى؛ آرى تويى. اى آنكه بر در بهشت، نامت نقش بسته است، تو مظهر خشم خدايى، تو جلوه‏گاه رضاى حقّى.
و تو اى نامت، زينت‏آراى آستانه بهشت، تو چه ديدى؟ چه كشيدى كه جز خداى، خبر ندارد! آن فرشته كه تسليت‏بخش دل آزرده و به غم‏نشسته‏ات بود، چه مى‏گفت؟ چگونه تسليتت مى‏داد؟
فاطمه! اى دختر رسالت!
اى به حق واصل! اى ناجى شانه‏هاى در بند بردگى! همه مى‏گفتند: اين دختر رسول خداست، او فرزند رهبر ماست. ولى تو يادگار همسرت را از گردنت باز مى‏كنى، و گردنى را با بهاى آن آزاد مى‏سازى، چرا كه مايه مسرّت قلب پيامبر است.
فاطمه! اى زاير قبر شهيدان!
تو گلواژه شهادتى. تو بهشتيان را جلودارى. تو مظهر حيايى. چه كسى را رسد كه فرداى قيامت در مسيرت سر بر آرد. اى خلايق! سر فرود آريد! چشم فرو بنديد كه حيا مى‏آيد. پس چگونه بود كه همين ديروز، آرى آن روز كه در سوگ بودى، تو را حرمت نداشتند؟ چه كسى درِ خانه توحيد را پاس نداشت؟ چه كسى جمع بهشتيان را پريشان كرد؟ تو را پدر، «شافعه» خواند چرا كه بانوان بهشتى به شفاعت تو در بهشت خانه گزينند.
فاطمه! اى واژه خوشبختى!
تو واژه خوشبختى را معنا بخشيدى. تو توحيد را خانه‏دارى كردى. دستى كه چرخ هدايت را مى‏گرداند، همو آسياى كوچك خانه خويش را براى پخت گرده نانى مى‏چرخاند. شاهدش دست پينه‏بسته و تاول‏زده است. همو كه در كنار خندق براى پدر، گرده نانى مى‏برد، و همو كه شمشير مجاهد مردى چون على مرتضى(ع) را مى‏شويد، و همو كه در دفاع از ولايت و فدك كه مظهر افشاى دوزخيان و دشمنان سامرى‏نسب بود، به خطابه مى‏نشيند، آرى، همو غنچه دامن خويش را به سينه مى‏چسباند تا از گريه باز ايستد و مهر مادر بچشد.
فاطمه! اى امّ‏ابيها!
تو پاره تن پدر بودى. تو را مى‏بوسيد و تو نيز مى‏بوسيدى. مى‏بوييد، به جاى خويش مى‏نشاند، آخرين وداعش با تو بود و اولين خير مقدم از تو. چرا تو عزيزترين مردم برايش بودى؟ آيا چون فقط دخترش بودى! او كه دختران ديگر نيز داشت. تو را از بهشت گرفته بود و دامنت جايگاه شكوفه‏هاى سرخ ولايت كبراى حق بود. تو جوابگوى پرسشى بودى كه ديگران مانده بودند. بازو و پهلويت، نشان از مرزبانى حريم ولايت و امامت دارد.
فاطمه! اى پاره وجود مصطفى!
در كنار خندق بر تو چه گذشت؟ براى پدر چه آورده بودى؟ خودت‏گفتى:
«نانى است كه براى فرزندم پخته‏ام؛ تكه‏اى از آن را براى شما آوردم».
پاسخ پدر با دل تو چه كرد؟
«اى دخترم! بدان كه اين اولين غذايى است كه بعد از سه روز در كام پدرت جاى مى‏گيرد».
فاطمه! اى گلبانگ ولايت!
تا تو مى‏خروشيدى و تا بر منافقان بانگ برمى‏آوردى، كسى را ياراى سلطه بر ولىّ خدا نبود. تو «ام‏ابيها»ى پدر و همچون او، ركن همسر بودى، و چه زود اين دو استوانه ولىّ(ع) فرو ريخت. خوانده‏ايم كه تو بعد از پدر، تبسم را از ميان بردى. تو ديگر نخنديدى؛ خنده كه هيچ، حتى تبسّمى ننمودى؛ جز يك تبسم پرمعنا! براى چه بود؟ مگر آنگاه كه شبه‏تابوت ساخته دست دوست وفادارت «اسماء» را ديدى، كدام آرزويت را جامه عمل‏يافته مى‏ديدى؟
شايد پيكرت را در آن، مصون از ديده بيگانه مى‏ديدى كه بر اين حُسْن قضا لبخند مى‏زدى. مگر در آن دل شب، چند نفر به مشايعت بدن پاكت مى‏آمدند؟ و شايد هم لحظه «لحاق» موعود را در ذهنت نقش‏بسته مى‏ديدى. تو نظاره‏گر چه عالمى بودى كه بر آن لبخند مى‏زدى. نيك مى‏دانيم كه تو پايان غم هجران پدر را و لقاى پروردگارت را در آن مى‏ديدى.
تو از پيراهن پدر چه مى‏بوييدى كه مدهوش مى‏افتادى. تو ياد صداى مؤذن پدر كردى؛ مگر آن صدا يادآور چه خاطراتى بود؟ بلال كه ديگر بناى اذان گفتن نداشت، ولى چه كند كه پاره تن مصطفى(ص) خواسته است. پس چرا اين صدا در گوش مؤذن پيچيد كه: بلال! ادامه نده، كه فاطمه(ع) جان‏داد!
فاطمه! اى راز سر به مُهر!
تو مگر يگانه يادگار اشرف كاينات نبودى؟ چرا كسى نبايد از درد تو آگاه باشد؟ گويا تو با اين سكوت، با عالمى سخن دارى؛ سخن از ظلم نفاق‏پيشگان؛ سخنى در سكوت؛ سكوت شبهاى على(ع) كه پرستاريت مى‏كرد؛ سكوت غسل شب و دفن شب و پنهانى قبر. تو با على(ع) كه سُرور سينه‏اش بودى، چه رازى، چه سرّى، چه عهدى داشتى كه با گونه‏هاى تر، مقابل قبر مصطفى(ص) از قلّت شكيبايى خود، در غم فراقت سخن مى‏گويد؟
راستى اى جلوه‏گاه صبر و رضا! مگر آن روز كه نشان قهرمانى را به بازويت گرفتى، به على(ع) نگفتى كه چه گذشت؟ مگر به او نگفته بودى كه استخوان پهلو، ضربه ديده است؟ هاى! خلايقى كه در قيامت، در معبر عبور فاطمه(ع) سر به زير و چشم بر هم مى‏نهيد، آيا مى‏نگريد كه سامرى‏مسلكان، بر بازوى فرزند «وَ ما رَمَيْتَ إذْ رَمَيْتَ، وَلكِنَّ اللَّهَ رَمى‏» چه فرود مى‏آورند؟ آيا مى‏شنويد ناله جانسوز فرزند «وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى‏، إنْ هُوَ اِلاّ وَحيٌ يُوحى‏» را كه چه سان ميان در و ديوار كمك مى‏طلبد؟
فاطمه! اى كوثر حيات!
حيات تو، شهادت تو، قبر تو، همه و همه، افشاگر خط سامرى‏صفتان است.
اى مقتداى ما! خط سرخ شهادت را ملت ما، كه امامشان آنان را فرزندان معنوى كوثر تو خواند، از تو و گلهاى دامنت گرفته‏اند. نيك مى‏دانيم كه حضور تو در صحنه محشر، محشر ديگر است. آنگاه كه قايمه عرش را به دست مى‏گيرى و داورى خون گل كربلايت را خواهانى.
به خداى كعبه سوگند كه حق از آن تو است، و بهشت در انتظارت. آنك دلمان به حضور تو خوش است؛ ما را درياب.
نامگذارى
١. پيامبر اكرم(ص):
اِنّى سَمَّيْتُ اِبْنَتي «فاطِمَةَ» لأَنَّ اللَّه عَزّ وَ جَلَّ فَطَمَها وَ فَطَمَ مَنْ اَحَبَّها مِنَ النّار؛(١)
من دخترم را «فاطمه» ناميدم زيرا خداى عز و جل او و كسى را كه دوستدار او باشد از آتش جدا و دور كرده است.
٢. امام صادق(ع):
كانَتْ كُنْيَةُ فاطِمَةَ بِنْتِ رَسُولِ اللَّه(ص) اُمَّ أَبيها؛(٢)
كنيه فاطمه دختر رسول خدا(ص) «ام ابيها» بود.
در ميان عرب رسم است كه علاوه بر نام و لقب، از «كُنيه» نيز براى تكريم و احترام به شخص استفاده مى‏شود و اين كار بيشتر با اضافه نمودن كلمه «اب» يا «ام» به نام نخستين فرزند، صورت مى‏گيرد، ولى در اينجا فاطمه(س) با كنيه «مادر پدر» كه نشان دهنده عظمت و نقش آن حضرت در بقا و توسعه رسالت پدر بزرگوارش است خطاب مى‏شود.

برترين بانو
٣. مُفَضَّلُ بْنُ‏عُمَرَ:
قْلتُ لأَبى‏عَبْدِاللَّهِ(ع): اَخْبِرْني عَنْ قَوْلِ رَسُولِ اللَّهِ(ص) في فاطِمَةَ «إِنَّها سَيِّدَةُ نِساءِ الْعالَمِينَ» أَ هِىَ سَيِّدَةُ نِساءِ عالَمِها؟
فَقالَ: ذاكَ لِمَرْيَمَ، كانَتْ سَيِّدَةَ نِساءِ عالَمِها، وَ فاطِمةُ سَيِّدَةُ نِساءِ الْعالَمِينَ مِنَ الاَوَّلينَ وَ الآخِرِينَ؛(٣)
در باره اين گفته رسول خدا(ص) كه «فاطمه، بانوى بزرگ زنان عالم است» به امام صادق(ع) عرض كردم: آيا او بانوى بانوان عصر خود است؟
فرمود: اين براى مريم است كه بزرگ بانوى دوران خود بود. فاطمه بانوى بانوان همه روزگاران، از ابتدا تا انتها است.
٤. پيامبر اكرم(ص) هنگامى كه در بيمارى وفاتش، بى‏تابى فاطمه(ع) را مشاهده كرد فرمود:
يا فاطمةُ! أَلا تَرْضَيْنَ اَنْ تَكُوني سَيِّدَةَ نِساء الْعالَمِين و سيِّدةَ نساءِ هذه الاُمَّةِ وَ سيِّدَةَ نساءِ الْمؤمِنينَ»؛؟(٤)
اى فاطمه! آيا خشنود نيستى كه تو برترين بانوى جهان، و برترين بانوى اين امت، و برترين بانو در ميان مؤمنان باشى؟
در اين زمينه روايات بسيارى از طريق شيعه و اهل سنت وارد شده است. آنچه به زهراى مرضيه(ع) اين مقام و جايگاه را مى‏دهد اتصاف به ملكات فاضله و علم و ايمان و تقوا و در يك كلمه، معرفت به خداوند تعالى و مقام عصمت است.
سرفصل صداقت و شهادت
٥. امام كاظم(ع):
اِنَّ فاطمةَ(ع) صدِّيقَةٌ شَهِيدَةٌ؛(٥)
همانا فاطمه(ع)، صديقه‏اى شهيد است.
پنجه آفرينش و برگزيدگان توحيد
٦. پيامبر اكرم(ص):
اَلْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ خَيْرُ اَهْلِ الاَرْضِ بَعْدي وَ بَعْدَ أبيهِما و اُمُّهُما اَفْضَلُ نِساءِ اَهْلِ الأرْضِ؛(٦)
حسن و حسين بعد از من و پدرشان، بهترين مردم روى زمين هستند و مادرشان فاطمه، برترين زنان اهل زمين است.
٧. پيامبر اكرم(ص):
لَيْلَةً عُرِجَ بي إلَى السّماءِ رَأَيْتُ عَلَى بابِ الْجَنَّةِ مَكْتُوباً «لا اله الا اللَّه، محمدٌ رسولُ اللَّه، علىٌّ حِبُّ اللَّهِ و الحسنُ و الحسينُ صَفْوَةُ اللَّهِ، فاطِمَةُ خِيَرَةُ اللَّه، عَلى‏ باغِضِهِمْ لَعْنَةُ اللَّهِ؛(٧)
شبى كه به آسمان عروج داده شدم ديدم بر در بهشت نوشته است: «لا اله الا اللَّه، محمد رسول خدا، على محبوب خدا، حسن و حسين برگزيده خدا، و فاطمه انتخاب شده خداوند است و لعنت خداوند بر آن كس باد كه بغض آنان را داشته باشد.
محور خشم و خشنودى خداوند
٨. على(ع): رسول خدا(ص) به فاطمه فرمود:
اِنَّ اللَّهَ يَغْضِبُ لِغَضَبِكِ وَ يَرْضى‏ لِرِضاكِ؛(٨)
همانا خداوند به خشم تو خشم مى‏كند و به خشنودى تو خشنود مى‏شود.
روايات در زمينه محوريت خشم و خشنودى حضرت فاطمه(ع) از طريق منابع شيعى و سنّى بسيار است(٩)
. روشن است كسى كه جز خدا را در عالم نمى‏بيند و در برابر او تسليم مطلق است و اراده‏اى جز اراده خداوند ندارد، قهراً رضاى او رضاى حق و خشم او خشم حق خواهد بود و او انسان كاملى است كه رفتار و كردار او، امام و اسوه و حجت خلق خدا خواهدگشت.

سبزى زهرا(س) و دشمنى بنى‏اميه
حضرت فاطمه(س) محور خشنودى و خشم خداوند است. پاره وجود مصطفى(ص) و سرور بانوان عالم است، اما دشمنان اهل‏بيت(ع) حتى از اينكه «خرفه» كه نوعى سبزى خودرو و مورد علاقه حضرت فاطمه(س) بود و به نام آن بزرگوار شهرت يافته بود، يادآور نام و خاطره حضرت زهرا(س) باشد نگران بودند و از سر دشمنى و كينه، تلاش كردند نام آن را برگردانند تا همين اندك نيز نام و شخصيت اهل‏بيت(ع) بويژه فاطمه زهرا(س) را در خاطره‏ها زنده نكند، و اين كارى بود كه بنى‏اميه كردند و از تغيير نام يك سبزى نيز فروگذارى ننمودند. اين واقعيت دردآورى است كه در روايت بعدى آمده است.
٩. فرات بن‏احنف: از امام صادق(ع) شنيدم مى‏فرمايد:
لَيْسَ عَلى‏ وَجْهِ الأرضِ بَقْلَةٌ أشْرفُ وَ لا أنْفَعُ مِنَ الفَرْفَخِ وَ هُوَ بَقْلَةُ فاطمةَ(ع). ثم قال: لَعَنَ اللَّهُ بَني‏اُميَّةَ، هُمْ سَمَّوْها بَقْلَةَ الْحَمْقاءِ بُغْضاً لَنا و عداوةً لفاطمة(ع)؛(١٠)

بر روى زمين، سبزى‏اى شريفتر و سودمندتر از خُرفه نيست، و اين سبزى فاطمه(ع) است.
سپس فرمود:
خدا لعنت كند بنى‏اميه را! آنها از سر كينه با ما و به خاطر دشمنى با فاطمه(ع) آن را «سبزى نادان» ناميدند.

هديه مادر
١٠. حَمّادُ بنُ‏عُثْمانَ: از امام صادق(ع) شنيدم مى‏فرمايد:
تَظْهَرُ زَنادِقَةُ سَنَةَ ثمانيةٍ و عِشرينَ و مِائةٍ وَ ذلكَ لأنّي نَظَرْتُ في مُصْحَفِ فاطمةَ.
قال: فَقُلْتُ: وَ ما مُصْحَفُ فاطِمةَ؟
فقالَ: اِنَّ اللَّهَ تبارَكَ و تعالى‏ لَمّا قَبَضَ نَبِيَّه(ص) دَخَلَ عَلى‏ فاطِمَةَ مِنْ وَفاتِهِ مِنَ الْحُزْنِ ما لا يَعْلَمُهُ إلاّ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ، فَأَرْسَلَ إلَيْها مَلَكاً يُسَلِّي عَنْها غَمَّها و يُحَدِّثُها، فَشَكَتْ ذلك إلَى اميرالمؤمنينَ(ع) فقال لَها: إذا أَحْسَسْتِ بِذلِكَ و سَمِعْتِ الصَّوْتَ، قُولي لي. فَأَعْلَمَتْهُ فَجَعَلَ يَكْتُبُ كُلَّ ما سَمِعَ حَتَّى‏ أَثْبتَ مِنْ ذلِكَ مُصْحَفاً.
قال: ثم قال: أَما اِنَّهُ لَيْسَ مِنَ الْحَلالِ وَ الْحَرامِ، و لكنَّ فِيهِ عِلْمَ ما يَكُونُ؛(١١)
در سال ١٢٨ عده‏اى ملحد آشكار خواهند شد و اين پيش‏بينى را در مصحف فاطمه ديدم.
حمّاد مى‏گويد: گفتم: مصحف فاطمه چيست؟
فرمود: هنگامى كه رسول خدا(ص) وفات يافت حزن فاطمه به قدرى بود كه جز خدا كسى از آن آگاه نيست، لذا خداى متعال فرشته‏اى را فرستاد تا او را تسلى دهد و با او گفتگو كند؛ فاطمه(ع) جريان را براى اميرالمؤمنين(ع) اظهار كرد؛ حضرت(ع) به او فرمود: هر گاه حضور فرشته را احساس كردى و صدايى شنيدى، به من بگو. فاطمه(ع) نيز او را باخبر ساخت و على(ع) اقدام به نوشتن آنچه مى‏شنيد نمود تا اينكه به اين طريق مصحفى را پديد آورد.
حمّاد بن‏عثمان مى‏گويد: سپس حضرت صادق(ع) فرمود: آگاه باش كه در اين مصحف مسايل حلال و حرام وجود ندارد بلكه در آن اخبار آينده است.
در روايات زيادى، موضوع مصحف حضرت زهرا(ع) مطرح شده است و امامان(ع) در موارد متعددى، مستند فرمايشهاى خود را همين مصحف شمرده‏اند، و ظاهراً اين كتاب شريف، دست به دست در خانواده اهل‏بيت(ع) مى‏گشته و تنها در اختيار آن بزرگواران بوده است.

سوداى فاطمه(ع)
١١. امام رضا(ع) به واسطه پدران بزرگوار خويش از امام سجاد(ع) نقل مى‏كند:
حَدَّثَتْني أَسْماءُ بِنْتُ‏عُمَيْس، قالَتْ: كنتُ عِنْدَ فاطِمَةَ جَدَّتِكَ اِذْ دَخَلَ رَسُولُ‏اللَّهِ(ص) وَ في عُنُقِها قَلادَةٌ مِنْ ذَهَبٍ كانَ عَليّ بْنُ‏أبي‏طالبٍ(ع) اِشْتَراها لَهُ (١٢)
مِنْ فَىْ‏ءٍ لَهُ؛ فقال النّبيُ(ص): لا يَغُرَّنَّكِ النّاسُ أَنْ يَقُولُوا «بِنْتَ محمّدٍ» وَ عَلَيْكِ لباسُ الجبابِرَة! فَقَطَعَتْها وَ باعَتْها و اشْتَرَتْ بها رَقَبَةً فَأَعْتَقَتْها فَسُرَّ رَسولُ‏اللَّه(ص) بِذلكَ؛(١٣)
اسماء بنت عميس برايم نقل كرد كه در حضور جدّه‏ات فاطمه(ع) بودم كه رسول خدا(ص) داخل شد؛ در حالى كه گردنبندى طلايى كه على ابن‏ابى‏طالب(ع) از سهميه خود براى فاطمه(ع) خريده بود، در گردنش بود. پيامبر(ص) به او فرمود: مبادا مردم با اين گفته كه «دختر محمد است» تو را مغرور سازند اما بر تن تو لباس زورمندان باشد. از اين‏رو فاطمه(ع) آن را از گردنش جدا كرد و فروخت و با آن، بنده‏اى را خريده و آزاد كرد، و رسول خدا(ص) نيز به خاطر اين كار شادمان گشت.

گلواژه در گلزار شهيدان
١٢. امام صادق(ع):
اِنَّ فاطِمةَ(ع) كانَتْ تَأتي قبُورَ الشهداءِ في كُلِّ غَداةِ سَبْتٍ فَتَأْتي قَبْرَ حَمْزَةَ و تَتَرَحَّمُ عَلَيْهِ وَ تَسْتَغْفِرُ له؛(١٤)
فاطمه(ع) هر صبح شنبه، به زيارت قبور شهدا [در احد] مى‏آمد و كنار قبر حمزه قرار مى‏گرفت و براى او طلب رحمت و مغفرت مى‏نمود.
نكته قابل توجه اينكه، حضرت(س) ضمن اينكه اداى احترام به شهدا و حضور در كنار قبرشان و يادآورى جانفشانى آنان را هيچ گاه فراموش نمى‏كند و در كنار قبر حمزه سيدالشهدا به دعا مى‏نشيند، ولى در عين حال، زمان مناسبى را انتخاب مى‏كند كه مى‏توان آن را جزء خلوت‏ترين روزهاى هفته دانست چرا كه در روزهايى چون پنجشنبه يا جمعه، ديگران نيز در كنار قبور شهدا حضور مى‏يابند. ناگفته پيداست اين درسى براى همه بانوان پيرو او است كه در عين ايفاى وظايف اجتماعى، در حفظ شؤون اسلامى تلاش كنند.

جلودار بهشتيان
١٣. پيامبر اكرم(ص):
أَوَّلُ شَخْصٍ يَدْخُلُ الْجَنَّةَ فاطِمَةُ(س)؛(١٥)
نخستين فردى كه داخل بهشت مى‏شود فاطمه(س) است.

سر فرود آريد كه «او» مى‏گذرد
١٤. عايشه از پيامبر اكرم(ص) روايت مى‏كند:
اِذا كانَ يَوم القيامةِ نادى‏ منادٍ يا مَعْشَرَ الخلائقِ! طَأْطِؤوا رُؤُوسَكُمْ حَتّى‏ تَجُوزَ فاطمةُ بنتُ‏محمدٍ(ص)؛(١٦)
در هنگامه قيامت، منادى‏اى، ندا مى‏دهد: اى انبوه مردمان! سرهايتان را به زير اندازيد تا فاطمه دختر محمد(ص) بگذرد.
همين موضوع را در روايت بعدى، به گونه‏اى مشروح‏تر مى‏خوانيم:
١٥. پيامبر اكرم(ص):
اِذا كان يومُ القيامةِ نادى‏ منادٍ مِنْ بَطْنانِ الْعَرْشِ: يا اَهْلَ الْجَمْعِ! نَكِّسُوا رُؤُوْسَكُمْ وَ غُضُّوا أبْصارَكُمْ حتى تَمُرَّ فاطمةُ بنتُ‏محمدٍ(ص) عَلَى الصِّراطِ. فَتَمُرُّ مَعَ سَبْعِينَ اَلْفِ جاريةٍ مِنَ الْحُورِ الْعِينِ كَمَرِّ الْبَرْقِ؛(١٧)
به هنگامه قيامت، منادى‏اى از ميان عرش صدا مى‏زند كه اى اجتماع‏كنندگان! سرهايتان را به زير اندازيد و چشمانتان را ببنديد تا فاطمه دختر محمد(ص) از صراط عبور كند.
آنگاه حضرت(س) به همراه هفتاد هزار كنيز از حوريان بهشتى، به سرعت برق مى‏گذرد.
فرداى محشر نيز به حرمت عبور صديقه كبرا(ع) سرهاى خلايق به زير مى‏افتد و پلكها بر هم؛ ولى چگونه بود كه جمعى حرمت او را پاس نداشتند و به جاى تعزيت و تسليت سوگ پدر، بر سينه و پهلويش نشانه‏هايى از در سوخته خانه‏اش را نقش بستند! «تبّت يدا ابى‏لهب و تبّ!»

بانوى بانوان و شفاعت زنان
١٦. پيامبر اكرم(ص) در ضمن روايتى:
... فاَيُّما امْرَأَةٍ صَلَّتْ في اليومِ و اللَّيْلَةِ خَمْسَ صَلَواتٍ وَ صامَتْ شَهْرَ رَمَضانَ وَ حجَّتْ بَيْتَ اللَّهِ الحَرامَ، وَ زَكَّتْ مالَها و أَطاعَتْ زَوْجَها، و والَتْ عَلِيّاً بَعْدي، دَخَلَتِ الْجَنَّةَ بِشَفاعَةِ إِبْنَتي فاطِمةَ، وَ اِنَّها لَسَيِّدَةُ نِساءِ الْعالَمِينَ...؛(١٨)
«هر زنى كه در شبانه‏روز، نمازهاى پنجگانه را به جاى آورد، ماه رمضان را روزه بدارد، حج خانه خدا را [اگر توانايى داشت‏] گزارد، زكات مالش را بپردازد، از شوهرش اطاعت كند، و بعد از من، ولايت و حكومت على را بپذيرد، به شفاعت دخترم فاطمه، وارد بهشت خواهد شد و همانا فاطمه، سرور زنان عالم است.
همان گونه كه در روايات متعدد ديگر نيز آمده، ارزش اداى نماز و روزه و حج و ساير واجبات عملى، مبتنى بر پذيرش ولايت اهل‏بيت(ع) است و شفاعت نيز بر اساس اداى اين وظايف است اما با ولايت كه در حقيقت، روح و جان اعمال است؛ همان كه حضرت فاطمه(ع) نيز به خاطر آن به شهادت رسيد، چرا كه مدافع حريم و حرمت آن بود. او كه محور خشم و خشنودى خداوند است و او كه پاره تن پيامبر(ص) است و او كه «سيّده» زنان عالم است، فرداى قيامت نيز اعمال صالح به شفاعت او است كه راهگشاى بهشتيان خواهد بود.
١- بحارالانوار، ج‏٤٣، ص‏١٢.

٢- الاستيعاب، ج‏٢، ص‏٧٥٢.

٣- معانى الاخبار، ص‏١٠٧.

٤- مستدرك الصحيحين، ج‏٢، ص‏٤٩٨.

٥- كافى، ج‏١، ص‏٤٥٨.

٦- بحارالانوار، ج‏٤٣، ص‏١٩.

٧- تاريخ بغداد، ج‏١، ص‏٢٥٩.

٨- كنزالعمّال، ج‏٧، ص‏١١١.

٩- آنچه نقل شد به نقل از يكى از منابع حديثى اهل سنت است. در منابع شيعى مى‏توان به اين سخن پيامبر اكرم(ص) اشاره كرد: انّ اللَّه ليغضِبُ لغضب فاطمة و يرضى‏ لرضاها. «بحارالانوار، ج‏٤٣، ص‏١٩.»

١٠- كافى، ج‏٦، ص‏٣٦٧.

١١- كافى، ج‏١، ص‏٢٤٠؛ بحارالانوار، ج‏٤٣، ص‏٨٠.

١٢- ظاهراً «لها» صحيح است، هر چند به شكل «له» نيز مى‏توان توجيه نمود.

١٣- بحارالانوار، ج‏٤٣، ص‏٢٦.

١٤- همان، ص‏٩٠، به نقل از تهذيب‏الاحكام.

١٥- ميزان الاعتدال، ج‏٢، ص‏١٣١.

١٦- تاريخ بغداد، ج‏٨، ص‏١٤١.

١٧- الصواعق المحرقة، ص ١٩٠.

١٨- بحارالانوار، ج‏٤٣، ص‏٢٤.
۲
فاطمه گلواژه آفرينش
فقط على(ع) همسان فاطمه(س) بود
١٧. امام صادق(ع):
لَوْلا اِنَّ اللَّهَ تَباركَ و تعالى‏ خَلَقَ اَميرَالمؤمنينَ(ع) لِفاطِمَةَ ما كانَ لَها كُفْوٌ عَلى‏ ظَهْرِ الارْضِ مِنْ آدَمَ وَ مَنْ دُوْنَهُ؛(١)
اگر خداى تبارك و تعالى اميرالمؤمنين(ع) را براى فاطمه خلق نكرده بود، براى او بر روى زمين، از آدم گرفته تا ديگران، همتايى وجود نداشت.
فاطمه(س) كه سلاله توحيدمدارانى چون ابراهيم خليل(ع) است، و او كه دامنش جايگاه پرورش اولياى دين و ضامن بقاى رسالت پدرِ بزرگوارش است، همسر و همتايى جز شير بيشه توحيد، اميرالمؤمنين(ع) نخواهد داشت و اين چنين است كه ازدواجش نيز به امر حق‏تعالى است؛ چنان كه در روايت بعدى آمده است.
مأموريت الهى
١٨. پيامبر اكرم(ص):
ما زَوَّجْتُ فاطمةَ اِلاّ [بعد] ما اَمَرَنِىَ اللَّهُ عزّ و جلَّ بِتَزْوِيجِها؛(٢)
فاطمه را شوهر ندادم مگر پس از آنكه خداى عز و جل مرا مأمور شوهر دادن او كرد.
و اين چنين بود كه خداوند، نخست او را در عالم اعلا به همسرى على(ع) در آورد و آنگاه در زمين تحقق يافت.
پيوند در عرش
١٩. پيامبر اكرم(ص):
أتاني مَلَكٌ فَقالَ يا مُحمَّدُ! اِنَّ اللَّه يَقْرَأُ عَلَيْكَ السَّلامَ و يَقُولُ لَكَ: اِنّي قَدْ زَوَّجْتُ فاطِمَةَ ابْنَتَكَ مِنْ عَلي بنِ‏أبي‏طالبٍ في الْمَلأِ الأَعْلى‏، فَزَوِّجْها مِنْهُ في الاَرْضِ»؛(٣)
فرشته‏اى نزد من آمد و گفت: خداوند بر تو سلام مى‏فرستد و مى‏گويد: من دخترت فاطمه را در عالم بالا، به همسرى على ابن‏ابى‏طالب در آوردم؛ تو نيز در زمين او را به همسرى او در آور.
گلواژه خوشبختى
٢٠. روزى پيامبر(ص) بعد از ازدواج على(ع) و فاطمه(س) به خانه آنان رفت و از على(ع) پرسيد:
كَيْفَ وَجَدْتَ اَهْلَكَ؟
قال: نِعْمَ الْعَوْنُ على‏ طاعَةِ اللَّهِ؛
همسرت را چگونه يافتى؟
عرض كرد: بهترين ياور براى اطاعت خداوند.
سپس همين پرسش را از فاطمه(س) كرد. فاطمه(س) عرض كرد:
خَيْرَ بَعْلٍ؛(٤)
آن را بهترين شوهر يافتم.
چه زيباست كه اميرالمؤمنين(ع) در پاسخ به پرسش پيامبر(ص) همه خوبيها و مكارم همسرش را در اين جمله كوتاه، ولى بسيار گويا بيان مى‏كند و او را بهترين يار و ياور در اداى وظيفه و اطاعت خداى تبارك و تعالى معرفى مى‏كند. زيرا ملاكى كه به زندگى آن دو بزرگوار معنا مى‏بخشد و آنان ازدواج خود را در سايه آن، موفق مى‏دانند، همكارى و همراهى در طاعت الهى است و بس.
خانه‏دارى خانه توحيد
٢١. زُهْري، از راويان و عالمان اهل سنّت:
لَقَدْ طَحَنَتْ فاطمةُ بِنْتُ‏رَسُولِ‏اللَّهِ(ص) حَتّى‏ مَجَلَتْ يَدُها وَ رَبى و أَثَرُ قُطْبِ الرَّحى‏ في يَدِها؛(٥)
فاطمه، دختر رسول خدا(ص) آن قدر دستاس كرد كه دستش تاول زد و جاى چوب آسياب در دستش بالا آمد و پينه بست.
غنچه مى‏پرورد
٢٢. انس بن‏مالك: بلال در نماز صبح تأخير كرد و از آن باز ماند. پيامبر(ص) به او فرمود:
ما حَبَسَكَ؟
فَقالَ: مَرَرْتُ بفاطمةَجع‏ج وَ هِىَ تَطْحَنُ و الصَّبِىُّ يَبْكي، فَقُلْتُ لَها: إنْ شِئْتِ كَفَيْتُكِ الرَّحى‏ وَ كَفَيْتِني الصَّبِىَّ، و انْ شِئْتِ كَفَيْتُكِ الصَّبيَّ وَ كَفَيْتِنىِ الرَّحى‏.
فقالتْ: «أنَا أرْفَقُ بِابْني مِنْكَ». فَذاكَ حَبَسَني.
قال: فَرَحِمْتَها رَحِمَكَ اللَّهُ؛(٦)
چه چيز مانع آمدنت شد؟
عرض كرد: به فاطمه(ع) برخوردم كه در حال دستاس كردن بود و پسربچه‏اش گريه مى‏كرد. به او گفتم: اگر بخواهى من به جاى شما عهده‏دار دستاس كردن مى‏شوم و شما عهده‏دار بچه، و اگر هم بخواهى من بچه را نگه مى‏دارم و شما دستاس كن.
فاطمه فرمود: «من از تو به پسرم مهربانتر و مناسبترم». اين كار، مرا از نماز اول وقت باز داشت.
پيامبر(ص) فرمود: پس تو به فاطمه(ع) مهربانى كردى، خداوند تو را رحمت كند.
حضرت زهرا(س) همه سعى خويش را در فراهم نمودن محيط طاعت و بندگى خود، شوهر و فرزندانش، به كار مى‏بندد و در تقسيم كارى كه پيامبر(ص) براى آن دو بزرگوار كرده و كارهاى داخل خانه را به او، و كارهاى بيرون را به على(ع) واگذار كرده بود، به خوبى در انجام دادن آن تلاش مى‏كرد و آن را مغاير مقام معنوى و علمى و موقعيت اجتماعى خود نمى‏دانست؛ بلكه آن را يكى از زمينه‏هاى تحقق رضايت حق تعالى مى‏شمرد و تاول زدن دستهاى مباركش نيز، مانعى براى تلاش داخل خانه نبود. او به بچه‏دارى و تربيت فرزندانش عشق مى‏ورزيد. لذا حتى براى چند لحظه نيز راضى به ترك آن نيست و در آن چند لحظه نيز، كار آسياب كردن را به بلال وا مى‏گذارد و خود به آرام كردن فرزند و رسيدگى به او مى‏پردازد.
كنار باغبان توحيد
٢٣. عايشه نقل مى‏كند:
وَ كانَتْ (فاطمة) إذا دَخَلَتْ عَلَى النبيّ(ص) قامَ اِلَيْها فَقَبَّلَها وَ أَجْلَسَها في مَجْلِسِهِ، وَ كانَ النبىُّ(ص) اِذا دَخَلَ عَلَيْها قامَتْ مِنْ مَجْلِسِها فَقَبَّلَتْهُ وَ اَجْلَسَتْهُ في مَجْلِسِها؛
(٧)
زمانى كه فاطمه(ع) بر پيامبر(ص) وارد مى‏شد، پيامبر(ص) به سوى او مى‏رفت و او را مى‏بوسيد و در جاى خود مى‏نشاند، و آنگاه كه پيامبر(ص) وارد بر او مى‏شد، از جايش برمى‏خاست و پيامبر(ص) را مى‏بوسيد و در جاى خويش مى‏نشاند.
٢٤. ثوبان، بنده آزاد شده پيامبر(ص):
كانَ رسُولُ‏اللَّهِ(ص) اِذا سافَرَ كانَ آخِرُ عَهْدِهِ بِاِنْسانٍ مِنْ اَهْلِهِ فاطمةَ(ع) و اَوَّلُ مَنْ يَدْخُلُ عَلَيْهِ اِذا قَدِمَ فاطمةُ(ع)؛(٨)
رسول خدا(ص) آنگاه كه به مسافرت مى‏رفت، آخرين شخصى را كه از خانواده‏اش مى‏ديد و وداع مى‏كرد فاطمه(ع) بود، و آنگاه كه برمى‏گشت، بر اولين كسى كه وارد مى‏شد فاطمه(ع) بود.
سُرور سينه سردار توحيد
٢٥. پيامبر اكرم(ص):
فاطمةُ بَضْعَةٌ مِنّي. مَنْ سَرَّها فَقَدْ سَرَّني وَ مَنْ ساءَها فَقَدْ ساءَني. فاطِمَةُ اَعَزُّ النّاسِ عَلَيَّ؛(٩)
فاطمه پاره وجود من است. هر كس او را شاد كند مرا شاد كرده و هر كس به او بدى كند به من بدى كرده است. فاطمه عزيزترينِ مردم براى من است.
روشن است محبتى كه پيامبر(ص) به فاطمه(ع) داشت و احترام خاصى كه براى او قايل بود تنها بدان جهت نبود كه او دختر اوست چرا كه پيامبر(ص) دختران ديگرى هم داشت؛ بلكه به جهت ويژگيهايى بود كه زهرا(ع) را از ساير زنان عالم ممتاز مى‏كرد. از روايات متعددى كه در اين باره در كتابهاى شيعه و سنى وجود دارد استفاده مى‏شود كه پيامبر اكرم(ص) به مناسبتهاى مختلف و در موارد متعدد، حقيقت مذكور را بيان مى‏فرموده است. روايت بعدى يكى ديگر از اين موارد است.
پاره وجود مصطفى(ص)
٢٦. انس بن‏مالك:
قالَ رسُولُ‏اللَّه(ص): ما خَيْرٌ لِلنِّساءِ؟ فَلَمْ نَدْرِ ما نَقُولُ؟ فَسارَ عَلىٌّ(ع) إلى‏ فاطمةَ فَأَخْبَرَها بِذلِك. فقالتْ: فَهَلاّ قُلْتَ لَهُ: خَيْرٌ لَهُنَّ أَنْ لا يَرَيْنَ الرِّجالَ وَ لا يَرَوْنَهُنَّ!
فَرَجَعَ فَأَخْبَرَهُ بِذلِكِ.
فقالَ لَهُ: مَنْ عَلَّمَكَ هذا؟
قالَ: فاطمةُ.
قالَ: اِنَّها بَضْعَةٌ مِنّى‏؛(١٠)
رسول خدا(ص) فرمود: چه چيزى براى بانوان بهتر است؟ ما ندانستيم چه بگوييم. على پيش فاطمه رفت و او را از اين جريان باخبر كرد.
فاطمه گفت: پس چرا به پيامبر نگفتى: براى آنان اين بهتر است كه نه آنها مردان بيگانه را ببينند و نه مردان بيگانه آنها را!
على بازگشت و اين پاسخ را به عرض پيامبر(ص) رساند.
رسول خدا(ص) فرمود: چه كسى اين پاسخ را به تو ياد داد؟
عرض كرد: فاطمه.
فرمود: او پاره وجود من است.
شنيدن جواب پرسش پيامبر(ص) از زبان مبارك حضرت فاطمه(س)، به عنوان اينكه يكى از زنان است تأثير خاصى در بانوان خواهد داشت و بديهى است كه منظور، دست كشيدن از وظايف و مسؤوليتهاى اجتماعى نيست بلكه بيان يك واقعيت است كه هر چه حدّ و مرز بين زن و مرد در زندگى و جامعه رعايت شود بيشتر به مصلحت بانوان است.
عشق در كنار خندق
٢٧. على(ع):
كُنّا مَعَ النَّبِيّ(ص) في حَفْرِ الْخَنْدَقِ، اِذْ جاءَتْهُ فاطِمَةُ(س) بِكَسْرَةٍ مِنْ خُبْزٍ فَرَفَعَتْها اِلَيْهِ، فقالَ: ما هذِهِ يا فاطمةُ؟
قالتْ: مِنْ قُرْصٍ اخْتَبَزْتُهُ؛ جِئْتُكَ مِنْهُ بِهذِهِ الْكَسْرَةِ.
فَقالَ: يا بُنَيَّةُ! أَما اِنَّها لأوَّلُ طَعامٍ دَخَلَ فَمَ أَبيكِ مُنْذ ثَلاثٍ؛(١١)
ما به همراه پيامبر(ص) در جريان حفر خندق بوديم كه فاطمه(س) با تكه‏نانى پيش پيامبر(ص) آمد و آن را به خدمت او برد. پيامبر(ص) فرمود: اين چيست، فاطمه؟
عرض كرد: از گرده نانى است كه براى دو فرزندم پختم؛ اين تكه آن را براى شما آوردم.
پيامبر(ص) فرمود: دختر عزيزم! هان، اين اولين غذايى است كه بعد از سه روز وارد دهان پدرت مى‏شود.
اين جريان در حالى كه شدت علاقه حضرت فاطمه(س) را به پيامبر(ص) مى‏رساند، گوياى اوج فداكارى و تحمل دشواريها در صدر اسلام، توسط مسلمانان بويژه پيامبر اكرم(ص) براى دستيابى به اهداف الهى و حفظ حكومت اسلامى است. آنان در شرايط دشوار جنگ خندق، با شكمهاى گرسنه، قسمتهاى قابل نفوذ مدينه را حفر مى‏كنند تا مركز رسالت و امامت از تعرض دشمن محفوظ بماند. در خانه فاطمه(ع) نيز توشه آن قدر كم است كه تنها امكان پختن يك نان براى چند نفر فراهم شده است و آن بزرگوار، توانسته بخشى از آن را تقديم پيامبر(ص) كند، در حالى كه آن حضرت(ص) در سه روز گذشته غذايى نخورده است.
همين علاقه است كه زهرا(ع) را حتى قبل از رحلت پيامبر(ص) در غم فراق آينده به گريه مى‏اندازد. روايت بعدى گوياى همين واقعيت است.
اشك در انتظار فراق
٢٨. عبدُاللَّهِ بْنُ‏عبّاس:
لَمّا حَضَرَتْ رَسُولَ اللَّهِ(ص) الْوَفاةُ حَتّى‏ بَلَّتْ دُمُوعُهُ لِحْيَتَهُ، فَقِيلَ لَهُ: يا رِسُولَ اللَّهِ! ما يُبْكيكَ؟
فَقالَ: أَبْكي لِذُرِّيَّتي وَ ما تَصْنَعُ بِهِمْ شِرارُ اُمَّتي مِنْ بَعْدي، كَأَنّى‏ بِفاطِمَةَ بِنْتى‏ وَ قَدْ ظُلِمَتْ بَعْدى‏ وَ هِىَ تُنادى‏ يا أَبَتاهُ! فَلا يُعِينُها اَحَدٌ مِنْ اُمَّتى‏.
فَسَمِعَتْ ذلِكَ فاطمةُ(ع) فَبَكَتْ.
فقالَ رسولُ اللَّه(ص): لا تَبْكِيَنَّ يا بُنيَّةُ!
فقالتْ: لَسْتُ أَبْكى‏ لِما يُصْنَعُ بى‏ مِنْ بَعْدِكَ، و لكِنِّى‏ أَبْكى‏ لِفِراقِكَ يا رسولَ اللَّهِ!
فقالَ لها: اَبْشِرى‏ يا بِنْتَ محمدٍ بِسُرْعَةِ اللِّحاقِ بى‏، فَإنَّكِ اَوَّلُ مَنْ يَلْحَقُ بى‏ مِنْ أهْلِ بَيْتى‏؛(١٢)
زمانى كه رحلت رسول خدا(ص) نزديك شد، آن حضرت(ص) آن قدر گريه كرد كه اشكهايش محاسن او را تر كرد. به آن حضرت(ص) عرض شد: اى رسول خدا! چه چيز مايه گريه شماست؟
فرمود: براى فرزندانم و آنچه كه اشرار امتم، بعد از من، بر آنها روا مى‏دارند گريه مى‏كنم. گويا دخترم فاطمه را مى‏بينم كه بعد از من بر او ستم مى‏شود و او صدا مى‏زند: «پدرجان»! ولى هيچ كس از امّتم او را كمك نمى‏كند.
فاطمه(ع) اين را شنيد، و شروع به گريه كرد.
رسول خدا(ص) فرمود: دخترم! گريه نكن.
عرض كرد: من به خاطر رفتارى كه بعد از شما با من مى‏شود گريه نمى‏كنم، بلكه به علت غم فراق شما اى رسول خدا گريه مى‏كنم.
حضرت(ص) به او فرمود: مژده باد تو را اى دختر محمد كه بزودى به من ملحق خواهى شد، چرا كه تو اولين كسى از اهل‏بيتم هستى كه به من مى‏پيوندى.

پرهيز از نفرين
٢٩. امام باقر(ع) و امام صادق(ع):
إنَّ فاطمةَ(ع) لمّا كانَ مِنْ أمْرِهِمْ ما كانَ، أَخَذَتْ بِتلابيبِ عُمَرَ فَجَذَبَتْهُ إلَيْها ثُمَّ قالَتْ:
أما وَاللَّهِ يا ابْنَ‏الخَطَّابِ! لولا انّي أكْرَهُ أَنْ يُصيبَ البلاءُ مَنْ لاذَنْبَ له لَعَلِمْتَ أنّي سَأُقْسِمُ عَلى اللَّهِ ثُمّ أجِدُهُ سَريعَ الإجابة؛(١٣)
وقتى شد آنچه شد، فاطمه گريبان عمر را گرفت و كشيد و فرمود: هان، به خدا سوگند اى پسر خطاب! اگر من كراهت نمى‏داشتم كه افراد بى‏گناه دچار بلا شوند مى‏فهميدى كه من خداى را سوگند مى‏دادم، آن گاه او را در اجابت دعايم، پرشتاب مى‏يافتم.
آنچه بر اساس اين روايت، حضرت فاطمه(س) را از نفرين كردن در باره آنان كه به او ستم كردند باز مى‏دارد اين است كه با نزول بلا، افراد بى‏گناه نيز گرفتار آيند. از اين‏رو در روايت ديگرى كه شرح آمدن حضرت(س) به مسجد، پس از كشاندن على(ع) به آنجا را بيان مى‏كند آمده است كه فاطمه(س) در حالى كه پيراهن پيامبر(ص) را بر سر گرفته بود و كودكانش را به همراه داشت، تهديد كرد كه اگر على(ع) را رها نكنند موهاى خويش را پريشان خواهد ساخت.(١٤)
و در سخن ديگرى از امام باقر(ع) آمده است:
وَ اللَّهِ لَوْ نَشَرَتْ شَعْرَها ماتُوا طُرّاً؛(١٥)
به خدا سوگند، اگر موهاى خويش را آشكار و پريشان مى‏ساخت همه آنان مى‏مردند.

استوانه ولايت
٣٠. امام صادق(ع) از پدر بزرگوارش، امام باقر(ع) و آن حضرت(ع) از جابر بن‏عبداللَّه انصارى نقل مى‏كند:
سَمِعْتُ رسولَ‏اللَّهِ(ص) يَقُولُ لِعَليّ بْنِ‏ابي‏طالبٍ قَبْلَ مَوْتِهِ بِثَلاثٍ: «سَلامٌ عليك يا أَبا الرَّيْحانَتَيْنِ! اُوصِيكَ بِرَيْحانَتَيَّ مِنَ الدنيا، فَعَنْ قَلِيلٍ يَنْهَدُّ رُكْناكَ وَ اللَّه خَلِيفَتي عَلَيْكَ.» فَلمّا قُبِضَ رَسُولُ‏اللَّهِ(ص) قال عَليٌ(ع): هذا اَحَدُ رُكْنَيَّ الّذي قالَ لى‏ رسولُ‏اللَّه(ص). فَلَمّا ماتَتْ فاطِمةُ(ع) قال عليٌ(ع): هذا الرُّكنُ الثّاني الّذي قال رسول‏اللَّه(ص)؛(١٦)
از رسول خدا(ص) سه روز پيش از رحلتش، شنيدم به على ابن‏ابى‏طالب مى‏فرمايد: «سلام بر تو باد اى پدر دو گل خوشبو! تو را به دو گل خوشبويم از دنيا (امام حسن(ع) و امام حسين(ع)) سفارش مى‏كنم؛ چرا كه بزودى هر دو ركن تو فرو خواهد ريخت و خداوند عوض دهنده تو است.»
پس از آن، موقعى كه رسول خدا(ص) رحلت كرد على(ع) فرمود: اين يكى از دو ركن من بود كه رسول خدا(ص) به من فرمود. و وقتى فاطمه(ع) رحلت كرد، على(ع) فرمود: اين، ركن دومى بود كه رسول خدا(ص) فرمود.

١- كافى، ج‏١، ص‏٤٦١.

٢- بحارالانوار، ج‏٤٣، ص‏١٠٤.

٣- ذخائر العقبى، ص‏٣١.

٤- بحارالانوار، ج‏٤٣، ص‏١١٧.

٥- حليةالاولياء و طبقات الأصفياء، ج‏٢، ص‏٤١.

٦- مسند احمد، ج‏٣، ص‏١٥٠.

٧- صحيح ترمذى، ج‏٢، ص‏٣١٩.

٨- مسند احمد، ج‏٥، ص‏٢٧٥.

٩- بحارالانوار، ج‏٤٣، ص‏٢٣.

١٠- حليةالاولياء و طبقات‏الاصفياء، ج‏٢، ص‏٤٠.

١١- ذخائر العقبى، ص‏٤٧.

١٢- بحارالانوار، ج‏٤٣، ص‏١٥٦.

١٣- كافى، ج ١، ص ٤٦٠.

١٤- مرآة العقول، ج‏٥، ص‏٣٤٣ و نيز همين مضمون: كافى، ج‏٨، ص‏٢٣٨.

١٥- كافى، ج‏٨، ص‏٢٣٨.

١٦- بحارالانوار، ج‏٤٣، ص‏١٧٣.

۳
فاطمه گلواژه آفرينش
در سوگ پدر
٣٢. امام صادق(ع):
عاشَتْ فاطِمةُ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ(ص) خَمْسَةً و سَبْعِينَ يَوْماً لَمْ تُرَ كاشِرَةً وَ لا ضاحِكَةً؛ تأتي قُبُورَ الشُّهداءِ في كُلِّ جُمْعَةٍ مَرَّتَيْنِ: الإثْنَيْنَ وَ الْخَميسَ فَتَقُولُ(ع): هاهنا كانَ رسولُ اللَّهِ و ههُنا كانَ المشرِكون؛(١)
فاطمه(ع) بعد از رسول خدا(ص) هفتاد و پنج روز زندگى كرد؛ در حالى كه در حال لبخند يا خنده ديده نشد. هفته‏اى دو بار، يكى دوشنبه و ديگرى پنجشنبه، به زيارت قبور شهدا [در احُد] مى‏آمد و مى‏گفت: اينجا رسول خدا(ص) بود و آنجا مشركان قرار داشتند.
چنان كه يادآور شديم در تاريخ شهادت حضرت فاطمه(ع) اختلاف است، ولى آنچه بيشتر شهرت دارد همان ٧٥ يا ٩٥ روز است كه در برخى روايات نيز آمده است. (٢)
نكته ديگر آنكه، در روايت سى و پنجم خواهد آمد كه صديقه طاهره(ع) بعد از رحلت پدر بزرگوار خود تنها يك بار لبخند زد. ديگر آنكه، در اين روايت، روزهاى دوشنبه و پنجشنبه نام برده شده است كه حضرت(ع) به زيارت قبور شهدا مى‏رفت و اين با آنچه در روايت سيزدهم گذشت، منافاتى ندارد چرا كه آن حديث مى‏تواند ناظر به قبل از رحلت رسول خدا(ص) باشد؛ در حالى كه ظاهر اين حديث، مربوط به بعد از رحلت آن حضرت(ص) است.
اذان ناتمام
٣٣. شيخ‏صدوق:
رُوِىَ [أنّه‏] لَمَّا قُبِضَ النَّبِىُّ(ص) اِمْتَنَعَ بِلالٌ مِنَ الأذانِ، قال: لا اُؤَذِّنُ لِاَحَدٍ بَعْدَ رسولِ اللَّهِ(ص). و إنَّ فاطمةَ(ع) قالتْ ذاتَ يومٍ: إنّي أَشْتَهي أَنْ أَسْمَعَ صَوْتَ مُؤَذِّنِ أبي(ص) بِاْلأَذانِ، فَبَلَغَ ذلكَ بلالاً؛ فأَخَذَ في الاَذانِ. فَلَمَّا قالَ: «اللَّه اكبر، اللَّه اكبر» ذَكَرَتْ أَباها عليه‏السلام و أيّامَهُ، فَلَمْ تَتَمالَكْ مِنَ البُكاءِ. فلمّا بَلَغَ الى قولِهِ: «أشهد أنّ محمداً رسولُ‏اللَّه» شَهِقَتْ فاطمةُ(ع) و سَقَطَتْ لِوَجْهِها و غُشِيَ علَيْها. فقال النّاسُ لِبِلالٍ: أَمْسِكْ يا بلالُ! فَقَدْ فارَقَتْ ابْنَةُ رسولِ اللَّه(ص) الدنيا و ظَنُّوا أنّها قَدْ ماتَتْ. فَقَطَعَ اَذانَهُ وَ لَمْ يُتِمَّهُ فَأَفاقَتْ فاطمةُ(ع) و سََأَلَتْه أَنْ يُتِمَّ الأذانَ، فَلَمْ يَفْعَلْ و قال لها: يا سيّدةَ النِّسْوانِ! إنّي أَخْشى‏ عَلَيْكِ مِمّا تُنْزِلِينَهُ بِنَفْسِكِ إذا سَمِعْتِ صَوتي بِالأَذانِ. فَأَعْفَتْهُ عَنْ ذلِكَ؛(٣)
نقل شده است وقتى پيامبر(ص) رحلت كرد، بلال از اذان گفتن امتناع جست و گفت: بعد از رسول خدا(ص) براى هيچ كس اذان نمى‏گويم. ولى يك روز فاطمه(ع) فرمود: علاقه دارم صداى مؤذن پدرم(ص) را در اذان بشنوم. اين خبر به بلال رسيد. لذا شروع به اذان گفتن كرد، ولى هنگامى كه گفت: «اللَّه اكبر، اللَّه اكبر»، فاطمه(ع) به ياد پدر و دوران او افتاد، و نتوانست از گريه خوددارى كند. و زمانى كه به جمله: «أشهد أنّ محمداً رسول اللَّه» رسيد، فاطمه(ع) فريادى زد و به روى افتاد و بيهوش شد. مردم به بلال گفتند: اى بلال! دست نگهدار چرا كه دختر رسول خدا(ص) از دنيا رفت. و گمان كردند كه فاطمه(ع) رحلت كرده است. لذا بلال اذانش را قطع كرده و ناتمام گذاشت؛ تا اينكه فاطمه(ع) به هوش آمد و از بلال خواست كه اذان را كامل كند، اما بلال ادامه نداد و به حضرت(ع) عرض كرد: اى سرور بانوان! من از آنچه شما با شنيدن صداى اذان من بر خود مى‏آورى، بر شما مى‏ترسم. لذا حضرت(ع) او را معاف داشت.
پيراهن يوسف
٣٤. على(ع):
غَسَّلْتُ النبيَّ(ص) في قَمِيصِهِ: فَكانَتْ فاطمةُ تَقُولُ: أَرِني الْقَمِيصَ. فَإذا شَمَّتْهُ غُشِيَ عَلَيْها، فَلّما رَأَيْتُ ذلِكَ غَيَّبْتُهُ؛(٤)
پيامبر(ص) را در پيراهنش غسل دادم. به همين جهت فاطمه مى‏گفت: پيراهن را به من نشان بده، و هنگامى كه آن را مى‏بوييد بيهوش مى‏شد. من هم وقتى اين را ديدم آن را پنهان كردم.
ديگر خنده، هرگز! جز يك تبسّم
٣٥. ام جعفر بنت‏محمد بن‏جعفر:
إنَّ فاطمةَ بنت رسول‏اللَّه(ص) قالَتْ: يا أسماءُ! إنّي قَد اسْتَقْبَحْتُ ما يُصْنَعُ بِالنِّساءِ. أن يُطْرَحُ عَلَى المرأةِ الثَّوْبُ فَيَصِفُها، فقالَتْ أسماءٌ: يا ابْنَةَ رسولِ اللَّه! ألا اُرِيكِ شَيئاً رأيتُهُ بالحَبشة؟ فَدَعَتْ بِجرائِدَ رَطْبَةٍ فَحَنَتْها ثُمَّ طَرَحَتْ عَلَيْها ثَوْباً. فقالتْ فاطمةُ: ما اَحْسَنَ هذا و اَجْمَلَهُ! تُعْرَفُ بِهِ المرأةُ مِنَ الرَّجُلِ. فإذا مِتُّ أنا فَاغْسِلِيني اَنْتِ وَ عَلىٌّ و لا يَدْخُلْ عَلىَّ اَحَدٌ. فلمّا تُوُفِّيتْ غَسَلَها عليّ و أسماء رضى‏اللَّه تعالى عنهم؛(٥)
فاطمه به اسماء بنت عميس فرمود: اى اسماء! من اين را كه نسبت به بانوان انجام مى‏شود و [در مراسم بعد از مرگ تنها] پارچه‏اى روى جنازه زن مى‏اندازند و در نتيجه پوشش لازم را ندارد و جسد نمايان است، ناروا شمرده و نمى‏پسندم. اسماء گفت: اى دختر رسول خدا! آيا چيزى را كه در سرزمين حبشه ديدم به شما نشان دهم؟ پس از آن، اسماء چوبهاى‏ترى را فراهم ساخت، آنها را خم كرد، سپس پارچه‏اى روى آنها انداخت [و تابوتى ساخت‏]. فاطمه فرمود: چقدر اين خوب و زيباست! چرا كه به واسطه آن، زن از مرد باز شناخته مى‏شود (در نتيجه، نسبت به شؤون جنازه زن رعايت لازم صورت خواهد گرفت). پس آنگاه كه من جان سپردم، تو و على مرا غسل دهيد و هيچ كس ديگر بر من وارد نشود. زمانى كه رحلت كرد، على و اسماء او را غسل دادند.
همين مضمون را دولابى، از محدثان اهل سنّت، ذكر نموده و سپس افزوده است:
وَ ما رُئِيَتْ مُتَبَسِّمَةً - يَعْنىِ بَعْدَ النبى(ص) - إلاّ يَوْمَئِذٍ؛(٦)
بعد از پيامبر اكرم(ص) هيچ گاه با تبسم ديده نشد مگر آن روز كه اسماء آن تابوت را ساخت و نشان او داد».
چه بسيار غم‏انگيز و دلخراش است كه يگانه دختر پيامبر اكرم(ص)، تنها لبخندى كه بعد از رحلت پدر خود مى‏زند هنگامى است كه نگاهش به شبه تابوت خويش مى‏افتد! گويا به ياد نزديكى آن روز موعود مى‏افتد. از طرف ديگر، خيالش آسوده مى‏گردد كه بعد از رحلتش، نگاه بيگانه‏اى بر او، هر چند از روى پارچه، نخواهد افتاد، با اينكه طبق وصيتش مراسم خاك سپارى، مخفيانه انجام خواهد شد و تعداد انگشت‏شمارى چون على(ع) و سلمان و مقداد شركت خواهند كرد؛ با اين همه، نگران نحوه تشييع جنازه و حفظ حرمت شؤون اسلامى خويش است و تنها با ديدن نمونه تابوتى كه امكان محافظت كامل او را دارد آرامش مى‏گيرد. در روايت ديگرى از امام صادق(ع) آمده است كه أسماء تختى را آورد، آن را وارونه كرد و تركه‏هايى از درخت خرما را به پايه‏هاى آن بست و پارچه‏اى روى آن افكند و به حضرت(س) نشان داد. (٧)
گلواژه پرپر مى‏شود
٣٦. امام سجاد(ع) از پدر بزرگوار خويش، سيدالشهدا(ع):
لَمَّا مَرِضَتْ فاطمةُ بنتُ رسولِ‏اللَّهِ(ص) وَصَّتْ إلى‏ علىِ ابنِ‏أبي‏طالبٍ(ع) أَنْ يَكْتُمَ أَمْرَها و يُخْفِيَ خَبَرَها و لا يُؤْذِنَ أَحَداً بِمَرَضِها. فَفَعَلَ ذلكَ و كانَ يُمَرِّضُها بِنَفْسِهِ و تُعِينُهُ على‏ ذلكَ أسماءُ بنتُ‏عُمَيْسٍ رِحِمَها اللَّهُ، عَلَى‏ اسْتِسْرارٍ بذلكَ كَما وَصَّتْ بِهِ. فَلَمّا حَضَرَتْها الوفاةُ وَصَّتْ أميرَالمؤمنين(ع) أنْ يَتَوَلّى‏ أَمْرَها، و يَدْفِنَها لَيْلاً و يُعَفّيِ قَبْرَها، فَتَوَلّى‏ ذلكَ اميرُالمؤمنين(ع) و دَفَنَها و عَفّى‏ مَوْضِعَ قَبْرِها. فَلَمَّا نَفَضَ يَدَهُ مِنْ تُراب القبرِ، هاجَ بِهِ الْحُزْنُ فَأَرْسَلَ دُمُوعَهُ عَلى‏ خَدَّيْهِ وَ حَوّلَ وَجْهَهُ إلى‏ قبرِ رسولِ اللَّه(ص) فقال: السلامُ عليكَ يا رسولَ‏اللَّهِ، السلامُ عليكَ مِن ابْنَتِكَ وَ حَبيبَتِكَ، وَ قُرَّةِ عَيْنِكَ وَ زائرَتِكَ، وَالْبائتةِ في الثرى‏ بِبَقيعِكَ، المختارِاللَّهِ لَها سُرْعَةَ اللِّحاقِ بِكَ، قَلَّ يا رسولَ‏اللَّهِ عَنْ صَفيّتِكَ صَبْري، وَ ضَعُفَ عَنْ سيّدةِالنساءِ تَجَلُّدي، إلاّ أنّ في التأسّي لي بِسُنَّتِكَ، وَ الحزن الّذي حَلَّ فيَّ لِفراقِكَ، مَو
ْضِعَ التَعَزِّي، وَ لَقَدْ وَسَّدْتُكَ في مَلْحُودِ قَبْرِكَ، بَعْدَ أنْ فاضَتْ نَفْسُكَ على‏ صَدْري، وَ غَمَّضْتُكَ بِيَدي، وَ تَوَلَّيْتُ أَمْرَكَ بِنَفْسي.
نَعَمْ وَ في كتابِ اللَّهِ أَنْعَمُ القبولِ، إنّا للَّهِ وَ إنّا إليهِ راجِعُونَ، قَدِ اسْتُرْجِعَتِ الوديعةُ، و اُخِذَتِ الرَّهينةُ، و اخْتُلِسَتِ الزَّهراءُ، فَمْا أَقْبَحَ الخَضْراءَ و الغَبْراءَ!
يا رسولَ‏اللَّه! أمّا حُزْني فَسَرْمَدٌ، و أمّا لَيْلي فَمُسَهَّدٌ، لا يَبْرَحُ الحُزْنُ مِنْ قلبي أوْ يَخْتارَاللَّهُ لي دارَكَ الّتي فيها أنتَ مُقيمٌ، كَمَدٌ مُقَيِّحٌ، وَ همٌّ مُهَيِّجٌ، سَرْعانَ ما فَرَّقَ [اللَّهُ‏] بَيْنَنا، وَ إلى اللَّهِ أَشْكُو، وَ سَتُنَبِّئُكَ ابْنَتُكَ بِتَظاهُرِ اُمَّتِكَ عَليَّ، وَ عَلى‏ هَضْمِها حَقَّها فاسْتَخْبِرْها الحالَ، فَكَمْ مِنْ غَليلٍ مُعْتَلِجٍ بِصَدْرِها لَمْ تَجِدْ إلى بَثِّهِ سَبيلاً، وَ سَتَقُولُ، وَ يَحْكُمُ اللَّهُ وَ هُوَ خَيْرُ الْحاكمينَ.
سَلامٌ عليكَ يا رسولَ‏اللَّهِ سلامَ مُوَدِّع لاسَئِمَ وَ لا قالَ، فَاِنْ أَنْصَرِفْ فَلا عَنْ مَلالةٍ، و إنْ اُقِمْ فلا عَنْ سُوءِ ظَنّي بِما وَعَدَ اللَّهُ الصابرينَ. الصبْرُ أَيْمَنُ وَ أَجْمَلُ وَ لَوْلا غَلَبَةُ الْمُسْتَوْلينَ عَلَيْنا، لَجَعَلْتُ الْمُقامَ عِنْدَ قَبْرِكَ لِزاماً، وَ التَّلَبُّثَ عِنْدهُ مَعْكُوفاً، وَ لَأَعْوَلْتُ إعْوالَ الثَّكْلى‏ على‏ جَليلِ الرّزيّةِ. فَبِعَيْنِ اللَّهِ تُدْفَنُ بِنْتُكَ سِرّاً، وَ يُهْتَضَمُ حَقُّها قَهْراً وَ يُمْنَعُ إرْثَها جَهْراً، وَ لَمْ يَطُلِ العَهْدُ، وَ لَمْ يَخْلُقْ مِنْكَ الذِّكْرُ، فَاِلَى اللَّهِ يا رَسُولَ‏اللَّهِ الْمُشْتَكى‏، وَ فيكَ أَجْمَلُ العزاءِ، فَصَلَواتُ اللَّهِ عَلَيْها وَ عَلَيْكَ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكاتُهُ؛"#٠١٨ موقعى كه فاطمه دختر رسول خدا(ص) بيمار شد به على ابن‏أبى‏طالب(ع) وصيت كرد كه موضوع را سربسته بدارد و خبر آن را پنهان كند و هيچ كس را از بيمارى او مطلع نسازد. حضرت(ع) اين كار را كرد و خودش پرستارى فاطمه(ع) مى‏نمود و اسماء بنت عميس - كه خدا رحمتش كند - نيز او را مخفيانه همان گونه كه فاطمه(ع) وصيت كرده بود كمك مى‏كرد.
هنگامى كه رحلتش نزديك شد به اميرالمؤمنين(ع) سفارش كرد كه عهده‏دار مراسم غسل و كفن و دفن شود و او را شبانه به خاك سپارد و قبر او را پوشيده بدارد، لذا اميرالمؤمنين(ع) عهده‏دار آن شد و او را به خاك سپرد و آثار محل قبرش را محو كرد. موقعى كه دستش را از خاك قبر تكاند، حزن و اندوه به او فشار آورد و پريشان كرده و به جوشش آورد و اشكهايش را بر گونه‏هايش جارى ساخت و چهره‏اش را به طرف قبر رسول خدا(ص) نمود و عرض كرد: سلام بر تو اى رسول خدا! سلام بر تو از جانب دخترت و محبوبت، و نور چشمت و ديداركننده‏ات، آن كسى كه در بقيع تو(٩)
، در خاك خفته است، و خداوند پيوستن سريع به تو را براى او برگزيده است. اى رسول خدا! صبرم در غم فقدان دختر برگزيده‏ات كم شد، و طاقتم به خاطر سرور زنان، ضعيف گشت. منتها آنچه موجب تسليت خاطر است، تأسّى من از سنت تو و بار اندوهى است كه در غم فراق تو وجودم را در بر گرفت. چرا كه من خود، تو را در شكاف قبر نهادم، پس از آنكه جانت بر سينه‏ام روان شد و چشمانت را با دست خويش بستم و خودم عهده‏دار كار به خاك‏سپارى‏ات شدم.
آرى، دلنشين‏ترين پذيرش، در كتاب خدا آمده است: انا لله و انا اليه راجعون. [اينك‏] امانت باز گردانده شد و گرو، پس گرفته شد، و شكوفه يكباره ربوده شد و چه زشت است سبزه و زمين.
اى رسول خدا! اندوهم بى‏پايان است، و شبم در بيدارى است؛ اندوه از قلبم نخواهد رفت تا اينكه خداوند همان خانه‏اى را كه تو در آن ساكنى براى من برگزيند. دلشستگى‏اى چرك‏آور، و اندوهى خشم‏آور و آتش‏افروز. در ميان ما چه زود جدايى افتاد! شكايت به خدا مى‏برم، و دخترت از همداستانى امتت عليه من و براى ضايع كردن حق او، تو را خبر خواهد داد؛ حال و وضعيت را از او بپرس. چه بسيار عقده‏هايى؛ در سينه‏اش به تلاطم آمد اما راهى براى گشودن آن نيافت كه خواهد گفت. و خداوند داورى مى‏كند و او بهترين داور است.
سلام بر تو اى رسول خدا! سلام وداع‏كننده‏اى كه نه خسته شده است و نه روى‏گردان. پس، اگر برمى‏گردم نه به خاطر خستگى است، و اگر بمانم نه به خاطر بدگمانى به وعده‏اى كه خداوند به صابران داده است. صبر بهتر و زيباتر است. و اگر نبود تسلط آنان كه بر ما چيره شده‏اند، خود را ملازم قبر تو مى‏داشتم و ماندن كنار آن را پيشه خود مى‏ساختم و چون مادرى كه داغ مصيبتى بزرگ ديده، شيون مى‏كردم. در برابر چشم خدا، دخترت پنهانى به خاك سپرده مى‏شود، و حق او به زور ضايع مى‏شود، و آشكارا از ارثش باز داشته مى‏شود؛ در حالى كه هنوز چيزى نگذشته و ياد تو فراموش نشده است. پس شكوه را به خدا مى‏برم اى رسول خدا، و تويى مايه زيباترين تسليت خاطر. درود خدا، و رحمت و بركاتش بر فاطمه و بر تو باد.
همين مضمون را مرحوم كلينى با اندكى تفاوت از همين راوى ولى از امام حسين(ع) نقل كرده است.(١٠)
صدّيقه را صدّيق غسل مى‏دهد
٣٧. مفضّل بن‏عمر:
قلتُ لأبي‏عبداللَّه(ع): جُعِلْتُ فداكَ، مَنْ غَسَّلَ فاطمةَ؟
قال: ذاكَ أميرُالمؤمنين. و كانّيِ اِسْتَعْظَمْتُ ذلكَ مِن قولِهِ.
فقال: كَأَنَّكَ ضِقْتَ بِما أَخْبَرْتُكَ به؟
قلتُ: قد كانَ ذاك جُعِلْتُ فداكَ.
قال: فقال: لا تَضِيقَنَّ فانَّها صِدّيقةٌ وَ لَمْ يَكُنْ يُغَسِّلُها إلاّ صدّيقٌ؛ أَما عَلِمْتَ أَنَّ مَرْيَمَ لَمْ يُغَسِّلْها إلاّ عِيسى؛(١١)
«به امام صادق(ع) عرض كردم: فدايت گردم، چه كسى فاطمه را غسل داد؟
فرمود: غسل دهنده، اميرالمؤمنين بود.
مفضل مى‏گويد: گويا من اين امر را دشوار يافتم و برايم سنگين آمد، لذا حضرت فرمود: گويا از آنچه كه خبر دادم بر تو گران آمد؟
عرض كردم: بله چنين بود، فدايت شوم.
فرمود: هرگز دچار كم‏ظرفيتى نشو، چرا كه فاطمه صدّيقه‏اى بود كه تنها «انسانى صدّيق» او را غسل مى‏دهد. آيا ندانستى كه مريم را كسى جز عيسى غسل نداد؟
ظاهراً منشأ تعجب مفضّل، اين مسأله مورد بحث در فقه است كه آيا مرد را زن و زن را مرد، اختياراً و يا اضطراراً مى‏تواند غسل دهد يا نه؟
ظهور خشم و قهر مقدس
٣٨. اَصْبَغُ بنُ نباته:
سُئِلَ اميرُالمؤمنين عليُ بنُ‏ابي‏طالبٍ(ع) عن عِلَّةِ دَفْنِهِ لفاطمةَ بِنْتِ رسولِ اللَّهِ(ص) ليلاً؛ فقالَ: إنّها كانتْ ساخِطَةً على قومٍ كَرِهَتْ حُضُورَهُم جِنازَتَها و حرامٌ عَلى‏ مَنْ يَتَوَلاّهُمْ أَنْ يُصَلِّيَ عَلى‏ أَحَدٍ مِنْ وُلْدِها؛(١٢)
از اميرالمؤمنين(ع) در باره علت دفن شبانه فاطمه دختر رسول خدا(ص) به دست او سؤال شد، فرمود: [به خاطر اينكه فاطمه(س)] از دست گروهى ناراضى و خشمناك بود و از حضور آنها در تشييع جنازه‏اش رضايت نداشت. و بر هر كس كه ولايت و دوستى آن گروه را داشته باشد حرام است كه بر احدى از فرزندان فاطمه(ع) نماز بگزارد.
در محكمه عدل با نقش خون
٣٩. امام رضا(ع) از پدران خويش(ع):
قال رسولُ اللَّه(ص): تُحْشَرُ ابْنَتي فاطمةُ(ع) يومَ القيامةِ وَ مَعَها ثِيابٌ مَصْبُوغَةٌ بالدَّمِ، تَتَعَلَّقُ بِقائمَةٍ مِنْ قَوائمِ الْعَرْشِ فَتَقُولُ: يا عَدْلُ! احكُمْ بَيْني وَ بَيْنَ قاتِلِ وَلَدي (وُلْدي).
قالَ رسولُ‏اللَّه(ص): فَيَحْكُمُ لاِبْنَتي وَ رَبِّ الكعبةِ و إنَّ اللَّهَ عزَّ و جلَّ يَغْضِبُ لِغَضَبِ فاطمةَ و يَرْضى‏ لِرِضاها؛(١٣)
رسول خدا(ص) فرمود: دخترم فاطمه در روز قيامت با لباسهايى رنگين به خون، محشور مى‏گردد و به پايه‏اى از پايه‏هاى عرش دست مى‏گيرد و مى‏گويد: اى خداى عادل! ميان من و قاتل فرزندم (فرزندانم) داورى كن.
رسول خدا(ص) سپس فرمود: به خداى كعبه سوگند كه خداوند به نفع دخترم داورى مى‏كند، و همانا خداى عز و جل به خاطر غضب فاطمه خشم مى‏گيرد و به خشنودى او خشنود مى‏گردد.
و بهشت به انتظار است
٤٠. پيامبر اكرم(ص):
اشْتاقَتِ الجَّنةُ إلى‏ اَرْبَعٍ مِنَ النِّساءِ: مَرْيَمُ بِنْتُ عِمرانَ، و آسِيةُ بِنْتُ مُزاحِم، زوجة فرعونَ وَ هي زوجة النبي(ص) في الجنّةِ و خَديجَةُ بِنْتُ خُوَيْلِد زَوْجةُ النبي(ص) في الدنيا وَ الآخرةِ و فاطمةُ بِنْتُ محمدٍ(ص).(١٤)
بهشت مشتاق چهار نفر از زنان است: مريم دختر عمران، آسيه دختر مزاحم همسر فرعون كه در بهشت همسر پيامبر(ص) است، خديجه دختر خويلد همسر پيامبر(ص)، و فاطمه دختر محمد(ص).

١- همان، ص‏١٩٥، به نقل از كافى.

٢- از جمله نك: كافى، ج‏١، صص‏٥٧ - ٥٨، و بحارالانوار، ج‏٤٣، صص‏٦ - ٩ و ٢١٢ - ٢١٧. و نيز نگاه كن: ضميمه كتاب با عنوان «تاريخ ولادت حضرت فاطمه(س)».

٣- من لا يحضره الفقيه، ج‏١، ص‏٢٩٧؛ و بحارالانوار، ج‏٤٣، ص‏١٥٧.

٤- بحارالانوار، ج‏٤٣، ص‏١٥٧.

٥- حليةالاولياء و طبقات‏الاصفياء، ج‏٢، ص‏٤٣.

٦- ذخائرالعقبى، ص‏٥٣.

٧- بحارالانوار، ج‏٤٣، ص‏٢١٣.

٨- همان، و نيز نك: كافى، ج‏١، صص‏٤٥٨ - ٤٥٩.

٩- در روايت مرحوم كلينى به جاى كلمه «بقيع» «بقعه» آمده است كه به معناى آرامگاه و مرقد خواهدبود.

١٠- كافى، ج‏١، ص‏٤٥٨ - ٤٥٩.

١١- كافى، ج‏١، ص‏٤٥٩، و نيز بحارالانوار، ج‏٤٣، ص‏٢٠٦.

١٢- بحارالانوار، ج‏٤٣، ص‏٢٠٩.

١٣- همان، ص‏٢٢٠.

١٤- همان، ص‏٥٣.

۴
فاطمه گلواژه آفرينش
زنان، جايگاه و حقوق
بخش دوم اين مجموعه، به احاديثى در باره جايگاه زن و خاستگاه اجتماعى او اختصاص يافته است و نخست رواياتى در زمينه ارزش فرزند دختر و مبارزه اسلام با افكار جاهلى در اين خصوص، بازگو مى‏شود. ذكر اين روايات، از دو نظر براى ما قابل توجه است، يكى تأكيد بر بطلان اين تفكر جاهلى كه هنوز رسوبات آن در گوشه و كنار مشاهده مى‏شود؛ يعنى تفاوت گذاشتن ميان فرزند دختر و پسر، و ديگر اينكه نشان‏دهنده تلاش جدى و پى‏گير اسلام و اولياى عظيم‏الشأن آن در دفاع از ارزشهاى انسانى زن، و طرد فرهنگ منحطّ دوران جاهلى است. اسلام كوشش كرده است اين واقعيت در جامعه تثبيت شود كه داشتن فرزند دختر يك ارزش است و نه ضد ارزش، و زن و مرد از نظر حقيقت انسانى داراى يك منزلت هستند و تفاوتى ميان آن دو نيست.
بهترين فرزندانتان
١. پيامبر اكرم(ص):
خَيْرُ اَوْلادِكُمْ الْبَناتُ؛(١)
دختران، بهترين فرزندان شما هستند.
خوش‏قدمى زن
١. پيامبر اكرم(ص):
مِنَ الْمَرْأَةِ أَنْ يَكُونَ بِكْرُها جارِيَةً؛(٢)
از ميمنت و خوش‏قدمى زن، اين است كه اولين فرزندش دختر باشد.
دختر، چه خوب فرزندى است!
٣. پيامبر اكرم(ص):
نِعْمَ الْوَلَدُ، الْبَناتِ؛ مَلَطَّفاتٌ مُجَهَّزاتٌ، مُؤَنَّساتٌ، مُبارَكاتٌ، مُفَلَّياتٌ؛(٣)
دختران چه فرزندان خوبى هستند! چرا كه گرم و با لطافتند، آماده به خدمتند، انس‏گير و با الفتند، با بركتند، و پاكيزه‏اند.
نعمت يا حسنه
٤. امام صادق(ع):
الْبَناتُ حَسَناتٌ وَ الْبَنُونَ نِعْمَةٌ وَ إنَّما يُثابُ عَلَى الْحَسَناتِ وَ يُسْأَلُ عَنِ النِّعْمَةِ؛(٤)
دختران، حسنه و نيكى‏اند، و پسران، نعمتند. و همانا بر حسنات ثواب و پاداش داده مى‏شود ولى از نعمت سؤال و بازخواست مى‏گردد.
يكى از جنبه‏هاى حسنه بودن دختران، خود وجود آنان و بها دادن به آنهاست، چرا كه مبارزه‏اى عملى با فرهنگ جاهلى است. از جانب ديگر حسنه شمردن آنها اين توهم غلط را نفى مى‏كند كه آنان سربار زندگى‏اند، با اين گمان كه اين فرزندان پسر هستند كه مى‏توانند بارى را از دوش پدر و مادر بردارند. در روايت بعدى، بهشت، پاداش كسانى معرفى شده است كه داراى فرزند دخترند. واضح است كه صرف داشتن فرزند دختر نمى‏تواند چنين پاداشى را به دنبال داشته باشد بلكه در يك فضاى اسلامى و در يك زندگى سالم با شرايط مورد توجه اسلام، چنين ارزشهايى نيز معنا پيدا مى‏كند و داشتن فرزند دختر و حضور او يك ارزش به شمار خواهد رفت.
در مسير بهشت
٥. پيامبر اكرم(ص):
مَنْ عالَ ثَلاثَ بَناتٍ اَوْ ثَلاثَ اَخَواتٍ وَجَبَتْ لَهُ الْجَنَّة.
قِيلَ: يا رَسُولَ اللَّه! وَاثْنَتَيْنِ؟
قالَ: وَاثْنَتَيْنِ.
قِيلَ: يا رَسُولَ اللَّهِ! وَ واحِدَةً؟
قالَ: وَ واحِدَةً؛(٥)
كسى كه سه دختر يا سه خواهر را سرپرستى كند؛ بهشت بر او واجب گردد.
گفته شد: اى رسول خدا! دو تا نيز؟
فرمود: دو تا نيز.
گفته شد: اى رسول خدا! يكى نيز؟
فرمود: يكى نيز.
مبارزه با يك پديده فرهنگى غلط در جامعه كه سالها ريشه دوانده و زدودن آثار آن، طبيعى است كه نيازمند سالها تلاش و كار مستمرّ فرهنگى و علمى است. و چندان جاى شگفتى نيست كه هنوز در ميان جامعه اسلامى و اصحاب پيامبر اكرم(ص) و حتى ياران امامان(ع) كسانى باشند كه رگه‏هايى از فرهنگ غلط دوران جاهليت در باره زن و دختر در باورهايشان جاى داشته باشد و آثار آن در گوشه و كنار، ميان گفتار و كردارشان ظاهر گردد. روايات بعدى نشان دهنده اين واقعيت است.
گل خوشبو
٦. اين مژده به پيامبر اكرم(ص) داده شد كه داراى دخترى شده است. حضرت(ص) به چهره اصحابش نگاه كرد و آثار كراهت و ناخشنودى را در آنها مشاهده نمود؛ فرمود:
ما لَكُمْ! رَيْحانَةٌ أَشُمُّها وَ رِزْقُها عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ. وَ كانَ(ص) أَبا بَناتٍ؛(٦)
شما را چه مى‏شود! گياه خوشبويى است كه آن را مى‏بويم و روزى او هم، بر عهده خداوند عز و جل است. و حضرت(ص) پدر چندين دختر بود.
٧. جارود بن‏منذر:
قالَ لي أَبُوْعَبْدِاللَّهِ(ع): بَلَغَني اَنَّهُ وُلِدَ لَكَ اِبْنَةٌ فَتَسْخَطُها؛ وَ ما عَلَيْكَ مِنْها؟ رَيْحانَةٌ تَشُمُّها وَ قَدْ كُفِيْتَ رِزْقَها، وَ كانَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) أَبا بَناتٍ. (٧)
حضرت صادق(ع) به من فرمود: به من خبر رسيده كه داراى دخترى شده‏اى، اما براى آن ناراحت و خشمناكى؛ چه ضررى به تو دارد؟ گياه خوشبويى است كه آن را مى‏بويى و روزى‏اش هم كه به عهده تو نيست؛ رسول خدا(ص) پدر چندين دختر بود.
از همين روايات مى‏توان به درجه بى‏مهرى و تحقير زن و دختر در دوران ظهور اسلام از همين روايات پى برد چرا كه بعد از حدود يك قرن از پيدايش اسلام و مبارزه عليه ظلمى كه در حق زنان مى‏رفت، هنوز نيز آثار آن حتى در ميان برخى مؤمنانى كه با معارف اهل‏بيت(ع) نيز آشنايى داشتند مشاهده مى‏شد. طبيعى است كه در چنين بينشى، آن مادرى نيز كه چنين فرزند مغضوبى را به دنيا آورد مورد سرزنش و تحقير باشد. روايت بعدى گوياى همين امر است.
به من خيانت كرده!
٨. يكى از اصحاب امام صادق(ع):
تَزَوَّجْتُ بِالْمَدِينَةِ فَقالَ لي اَبُوعَبْدِاللَّهِ(ع): كَيْفَ رَأَيْتَ؟
فَقُلْتُ: ما رَأَى‏ رَجُلٌ مِنْ خَيْرٍ فيِ امْرَأَةٍ اِلاّ وَ قَدْ رَأَيْتُهُ فِيها، وَ لكِنْ خانَتْني.
فَقالَ: وَ ما هُوَ؟
قلتُ: وَلَدَتْ جارِيَةً!
فَقالَ: لَعَلَّكَ كَرِهْتَها؛ اِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ: «آباؤُكُمْ وَ أَبْناؤُكُمْ لا تَدْرُونَ أَيُّهُمْ أَقْرَبُ لَكُمْ نَفْعاً (٨)
»؛(٩)
در مدينه ازدواج كردم. پس از آن، امام صادق(ع) از من در باره همسرم پرسيد: او را چگونه ديدى؟
عرض كردم: هيچ مردى، خيرى را در زنى نديد مگر اينكه من آن را در همسرم ديدم، اما به من خيانت كرد!
حضرت(ع) فرمود: چه خيانتى؟
عرض كردم: دخترى زاييد!
حضرت(ع) فرمود: شايد تو اين دختر را خوش ندارى [ولى بدان كه‏] خداوند عز و جل مى‏فرمايد:
«پدرانتان و فرزندانتان، شماها نمى‏دانيد كدام يك از آنان براى شما سودمندترند».
اين گونه برخوردها ناشى از ضعف ايمان و غفلت از ارزشهاى انسانى و اسلامى است، و همان گونه كه در روايت بعدى آمده اين خداى متعال است كه به هر كس بخواهد پسر مى‏دهد و به هر كس بخواهد دختر مى‏بخشد؛ چنان كه مى‏فرمايد:
«يَهَبُ لِمَنْ يَشاءُ اِناثاً وَ يَهَبُ لِمَنْ يَشاءُ الذُّكُورَ».(١٠)
انتخاب خداوند تعالى
٩. حسين بن‏سعيد:
وُلِدَ لِرَجُلٍ مِنْ اَصْحابِنا جارِيَةٌ فَدَخَلَ عَلى‏ اَبي‏عَبْدِاللَّهِ(ع) فَرَآهُ مُتَسَخِّطاً، فَقالَ لَهُ: أَرأَيْتَ لَوْ أَنَّ اللَّهَ اَوْحى‏ اِلَيْكَ أَنْ أَخْتارَ لَكَ اَوْ تَخْتارَ لِنَفْسِكَ، ما كُنْتَ تَقُولُ؟
قالَ: كُنْتُ اَقُولُ: يا رَبِّ! تَخْتارُ ليِ.
قالَ: فَاِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ قَدِ اخْتارَ لَكَ ...(١١)
.
مردى از اصحاب ما داراى فرزند دخترى شد. پس از آن به خدمت امام صادق(ع) رسيد؛ حضرت(ع) او را خشمناك ديد؛ به او فرمود: بگو ببينم، اگر خداوند به تو وحى مى‏كرد كه من براى تو انتخاب كنم يا تو براى خودت انتخاب مى‏كنى، چه مى‏گفتى؟
عرض كرد: مى‏گفتم: اى پروردگار! تو برايم انتخاب كن.
حضرت(ع) فرمود: خوب، خداى عز و جل براى تو [دختر را] برگزيده است ... .
ارزش‏گذارى قرآن
١٠. هنگامى كه اسماء بنت‏عُمَيْس، به همراه شوهرش، جعفر ابن‏ابى‏طالب از حبشه برگشت، وارد بر زنان پيامبر اكرم(ص) شد و گفت:
هَل فِينا شَى‏ءٌ مِنَ الْقُرْآنِ؟
قُلْنَ: لا.
فَأتَتْ رَسُولَ اللَّهِ فَقالَت: يا رَسُولَ اللَّهِ! اِنَّ النِّساءَ لَفيِ خَيْبَةٍ وَ خَسارٍ!
فَقالَ: وَ مِمَّ ذلِكَ؟
قالَت: لِاَنَّهُنَّ لا يُذْكَرْنَ بِخَيْرٍ كَما يُذْكَرُ الرِّجالُ. فَأَنْزَلَ اللَّهُ «اِنَّ الْمُسلِمِينَ وَالْمُسْلِماتِ وَ المُؤْمِنينَ وَ المُؤْمِناتِ وَ الْقانِتِينَ وَ الْقانِتاتِ وَ الصّادِقِينَ وَ الصّادِقاتِ وَ الصَّابِرِينَ وَ الصَّابِراتِ وَ الْخاشِعِينَ وَ الْخاشِعاتِ وَ الْمُتَصَدِّقينَ وَ الْمُتَصَدِّقاتِ وَ الصّائِمِينَ وَ الصَّائماتِ وَ الْحافِظِينَ فُرُوجَهُمْ وَ الْحافِظاتِ وَ الذَّاكِرِينَ اللَّهَ كَثِيراً وَ الذَّاكِراتِ أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ مَغْفِرةً وَ اَجْراً عَظِيماً (١٢)
»؛(١٣)

آيا چيزى از آيات قرآن در باره ما نازل شده؟
گفتند: نه.
لذا اسماء به محضر رسول خدا(ص) آمد و عرض كرد: اى رسول خدا! زنان در ناكامى و خسارتند!
پيامبر(ص) فرمود: به چه خاطر؟ عرض كرد: زيرا آن گونه كه مردان به خوبى و خير ياد مى‏شوند، از آنان ياد نمى‏شود.
پس از آن بود كه خداوند اين آيه را نازل فرمود:
«همانا مردان مسلمان و زنان مسلمان، و مردان مؤمن و زنان مؤمن، و مردان اطاعت‏پيشه خاضع و زنان اطاعت‏پيشه خاضع، و مردان راستگو و زنان راستگو، و مردان بردبار و زنان بردبار، و مردان باخشوع و زنان باخشوع، و مردان صدقه‏دهنده و زنان صدقه‏دهنده، و مردان روزه‏دار و زنان روزه‏دار، و مردان خودنگه‏دار، و زنان خودنگه‏دار، و مردانى كه فراوان به ياد خدايند و زنانِ اين گونه، خداوند براى آنان مغفرت و پاداشى بزرگ را آماده كرده است».
ملاحظه مى‏شود كه زن و مرد در پيشگاه خداوند تعالى در اوصاف ستوده و ارزشهاى انسانى يكسانند و ملاك برترى، عبارت از فضايل و اعمال شايسته‏اى است كه هر كدام دارا هستند و بر همين اساس است كه در روايت بعدى، ارزش يك زن، بيشتر از هزار مرد به شمار رفته است.

١- مستدرك الوسائل، ج‏١٥، ص‏١١٦.

٢- همان، ص‏١١١.

٣- وسائل الشيعه، ج‏١٥، ص‏١٠٠.

٤- همان، ص‏١٠٤.

٥- من لا يحضره الفقيه، ج‏٣، ص‏٤٨٢، و وسائل الشيعه، ج‏١٥، ص‏١٠٥.

٦- من لا يحضره الفقيه، ج‏٣، ص‏٤٨١.

٧- وسائل الشيعه، ج‏١٥، ص‏١٠٢.

٨- سوره نساء(٤)، آيه‏١١.

٩- وسائل الشيعه، ج‏١٥، ص‏١٠١.

١٠- سوره شورى (٤٢)، آيه ٤٩، «به هر كس بخواهد دخترانى مى‏بخشد و به هر كس بخواهد فرزندان پسر مى‏بخشد».

١١- وسائل الشيعه، ج‏١٥، ص‏١٠٢.

١٢- سوره احزاب (٣٣)، آيه ٣٥.

١٣- مجمع البيان، ج‏٨، ص‏٣٥٨.

۵
فاطمه گلواژه آفرينش
بهتر از هزار مرد ناصالح
١١. امام صادق(ع):
الْاِمْرَأَةُ الصّالِحَةُ خَيْرٌ مِنَ اَلْفِ رَجُلٍ غَيْرِ صالحٍ؛(١)
زن صالح، به از هزار مرد ناصالح است.
نشانه ايمان
١٢. پيامبر اكرم(ص):
كُلَّما ازْدادَ الْعَبْدُ إيماناً اِزْدادَ حُبّاً لِلنِّساءِ؛(٢)
بنده هر چه ايمانش را فزونى دهد، محبتش بر بانوان بيشتر خواهد شد.
محبوب انبيا(ع)
١٣. امام صادق(ع):
مِنْ اَخْلاقِ الْاَنْبِياءِ حُبُّ النِّساء؛(٣)
محبت به زنان از اخلاق انبيا است.
بيشترين خير
١٤. امام صادق(ع):
اَكْثَرُ الْخَيْرِ فىِ النِّساءِ؛(٤)
بيشترين خير و خوبى در زنان است.
در تأكيد بر اين سخن شريف، مناسب مى‏نمايد پاسخ امام صادق(ع) به پرسش فُضَيل را بازگو كنيم. او مى‏گويد: به امام(ع) عرض كردم: مردم سخنى مى‏گويند و آن اينكه بيشتر اهل آتش در روز قيامت، زنان هستند! امام(ع)در ردّ اين حرف به پاسخى نقضى استناد جستند و فرمودند: اين چه سخن بيجايى است؟! در حالى كه يك مرد در آخرت، گاه با هزار نفر از زنان دنيا در كاخى از درّ يك پارچه ازدواج مى‏كند!
قُلْتُ لَهُ: شَى‏ءٌ يَقُولُهُ النّاسُ: اِنَّ اَكْثَرَ اَهْلِ النَّارِ يَوْمَ القيامَةِ النساءُ. قالَ: وَ أنّى‏ ذلكَ؟! وَ قَدْ يَتَزَوَّجُ الرَّجُلُ في الآخِرةِ ألْفاً مِنْ نِساءِ الدُنيا في قَصْرٍ مِنْ دُرَّةٍ واحِدةٍ.
(٥)
مصونيّت اجتماعى
١٥. امام صادق(ع):
قال رسول اللَّه(ص): لا حُرْمَةَ لِنِساءِ اَهْلِ الذِّمَّةِ أَنْ يُنْظَرَ اِلى‏ شُعُورِهِنَّ وَ اَيْدِيهِنَّ؛(٦)
به نقل از رسول خدا(ص): نگاه كردن به موها و دستان زنان اهل ذمه مانعى ندارد.
مسأله حرمت نگاه به زنان نامحرم تنها ناشى از اين نيست كه شخص ناظر دچار مفسده و انحراف مى‏شود بلكه يك دليل مهم آن احترامى است كه زن مسلمان دارد و بايد از ديده بيگانه مصونيت داشته باشد؛ حتى اگر نگاه عادى باشد. از اين‏رو زنان غيرمسلمان كه حتى به عنوان اهل ذمّه در جامعه اسلامى زندگى مى‏كنند چنين حرمتى را دارا نيستند و نگاه به مواضع عادى بدن آنان حرمتى ندارد. البته اين احتمال نيز هست كه چون زنان غير مسلمان معمولاً احساس وظيفه‏اى در پوشاندن سر و دست نمى‏كنند، نگاه معمولى به آنان منعى ندارد. ولى به هر حال مصونيتى كه زن مسلمان از اين جهت دارد حاكى از احترام و حرمتى است كه اسلام براى او قايل شده است، تا جايى كه حتى چشم دوختن به او، از پشت سر نيز مورد نكوهش قرار مى‏گيرد. به روايت بعدى توجه كنيد.
حرمت بدار!
١٦. ابوبصير به امام صادق(ع):
الْرَّجُلُ تَمُرُّ بِهِ الْمَرْأَةُ فَيَنْظُرُ اِلى‏ خَلْفِها.
قالَ: أَيَسُرُّ اَحَدَكُمْ أَنْ يُنْظَرَ اِلى‏ اَهْلِهِ وَ ذاتِ قِرابَتِهِ؟
قُلْتُ: لا.
قالَ: فَارْضَ لِلنّاسِ ما تَرْضاهُ لِنَفْسِكَ؛(٧)
زن از كنار مرد عبور مى‏كند و مرد به پشت سر او نگاه مى‏دوزد، (چگونه است؟)
امام(ع) فرمود: آيا كسى از شما را خوش مى‏آيد كه به پشت سر خانواده و نزديكانش نگاه دوخته شود؟
عرض كردم: نه.
فرمود: پس آنچه را براى خودت مى‏پسندى براى مردم بپسند.
سفارش شدگان
١٧. پيامبر اكرم(ص):
اَوْصاني جِبْرَئِيلُ بِالْمَرْأَةِ حَتّى‏ ظَنَنْتُ اَنَّهُ لايَنْبَغي طَلاقُها اِلاّ مِنْ فاحِشَةٍ مُبَيَّنَةٍ؛(٨)
جبرئيل، آن قدر در باره زن، به من سفارش كرد كه گمان كردم طلاق زن سزاوار نيست مگر در جايى كه آشكارا مرتكب فحشا گردد.
١٨. پيامبر اكرم(ص):
اِسْتَوْصُوا بِالنِّساءِ خَيْراً فإنّهنّ عِنْدَكُمْ عَوانٌ؛(٩)
سفارش مرا در باره نيكى كردن به زنان بپذيريد چرا كه آنان نزد شما اسيرند.
روايات متعددى در زمينه احسان و احترام به زنان وجود دارد كه از گنجايش اين مجموعه بيرون است.(١٠)
توجه به نيازهاى مادى و معنوى بانوان و عفو و گذشت و سعه صدر در باره آنان، مسايلى است كه در روايات بعدى نيز شاهد تأكيد بر آنها خواهيم بود.
وقت ويژه
١٩. ابو سعيد خدرى:
جاءَتْ اِمْرَأَةٌ اِلى‏ رَسُولِ‏اللَّهِ(ص) فَقالَتْ: يا رَسُولَ‏اللَّهِ! ذَهَبَ الرِّجالُ بِحَدِيثِكَ فَاجْعَلْ لَنا مِنْ نَفْسِكَ يَوْماً نأتِكَ فِيهِ تُعَلِّمُنا مِمّا عَلَّمَكَ اللَّهُ.
قالَ: اِجْتَمِعْنَ يَوْمَ كَذا فيِ مَوْضِعِ كَذا وَ كَذا. فَاجْتَمَعْنَ فَأَتاهُنَّ النَّبِيُّ(ص) فَعَلَّمَهُنَّ مِمّا عَلَّمَهُ اللَّهُ؛(١١)
زنى به حضور رسول خدا(ص) آمد و عرض كرد: اى رسول خدا! مردان همه سخن شما را نصيب خود كرده و بردند، پس براى ما نيز از جانب خود، روزى را قرار ده كه در آن روز به حضور شما برسيم تا از آنچه خداوند به شما آموخته است به ما تعليم دهى.
حضرت(ص) فرمود: فلان روز، در فلان جا اجتماع كنيد. آنان نيز در آنجا در وقت مقرّر گرد آمدند و پيامبر اكرم(ص) نزد آنان رفت و از آنچه خداوند به او تعليم داده بود به آنان آموخت.
در ميدان جنگ
٢٠. امام باقر(ع) و امام صادق(ع):
اِنَّ رَسُولَ‏اللَّهِ(ص) خَرَجَ بِالنِّساءِ فيِ الْحَرْبِ حَتّى‏ يُداوِينَ الْجَرْحى‏، وَ لَمْ يُقَسِّمْ لَهُنَّ مِنَ الْفي‏ءِ وَ لكِنَّهُ نَفَلَهُنَّ؛(١٢)
رسول خدا(ص) زنان را در جنگ به همراه برد تا زخميان را مداوا كنند، و از غنايم جنگ، سهميه‏اى براى آنان قرار نداد ولى به عنوان بخشش و هِبَه، سهمى به آنان داد.
استفاده از سهميه غنايم به صورت مقرّر، منوط به حضور مستقيم در صحنه نبرد است و اين وظيفه مردان است، اما اين مانع از آن نبود كه پيامبر اكرم(ص) از زحمات زنان در كمك به سربازان اسلام، قدردانى عملى كند. عنايت ويژه‏اى كه اولياى عظيم‏الشأن اسلام بويژه پيامبر اكرم(ص)، به ارج‏گذارى مقام زن دارند شامل جنبه‏هاى گوناگونى مى‏شود كه در اين روايات به گوشه‏هايى از آنها اشاره مى‏شود. روايت بعدى نيز مؤيد همين امر است.

١- وسائل الشيعه، ج‏١٤، ص‏١٢٣.

٢- بحارالانوار، ج‏١٠٣، ص‏٢٢٨.

٣- كافى، ج‏٥، ص‏٣٢٠.

٤- وسايل الشيعه، ج‏١٤، ص‏١١.

٥- من لايحضره الفقيه، ج‏٣، ص‏٤٦٨.

٦- همان، ص‏١٤٩.

٧- همان، ص‏١٤٥. و نيز به همين مضمون: مستدرك الوسايل، ج‏١٤، ص‏٢٧٣.

٨- همان، ص‏١٢١.

٩- مستدرك الوسايل، ج‏١٤، ص‏٢٥١ و نيز ص‏٢٥٣.

١٠- از جمله: وسايل الشيعه، ج‏١٤، صص ١٢١ - ١٢٢.

١١- ميزان الحكمة، ج‏٩، ص‏٩٧.

١٢- بحارالانوار، ج‏١٩، ص‏١٨٤.

۶
فاطمه گلواژه آفرينش
مادر پاكدامن
٢١. امام صادق(ع):
طُوبى لِمَنْ كانَتْ اُمُّهُ عَفيفةً؛(١)
خوشبخت كسى است كه مادرش پاكدامن باشد.
جلوه‏گاه صبر
٢٢. امام صادق(ع) از پدر بزرگوارش:
اِنَّ اللَّهَ تَبارَكَ وَ تَعالى‏ جَعَلَ لِلْمَرأَةِ صَبْرَ عَشَرَةِ رِجالٍ، فَاِذا حَمَلَتْ زادَها قُوَّةَ عَشَرَةِ رِجالٍ اُخرى‏؛(٢)
خداى تبارك و تعالى براى زن، صبر و تحمل ده مرد را قرار داده است و آنگاه كه زن، باردار مى‏شود خداوند نيروى ده مرد ديگر را به آن مى‏افزايد.
پاداش مرزدارى و شهادت
٢٣. اميرالمؤمنين(ع):
ذَكَرَ رَسُولُ‏اللَّهِ(ص) الْجهادَ، فَقالَتْ اِمْرَأَةٌ لِرَسُولِ‏اللَّهِ(ص): يا رَسُولَ‏اللَّهِ! فَما لِلنِّساءِ مِنْ هذا شَيْ‏ءٌ؟
فَقالَ: بَلى‏، لِلْمَرْأَةِ ما بَيْنَ حَمْلِها اِلى‏ وَضْعِها اِلى‏ فِطامِها مِن الْاَجْرِ كَالْمُرابِطِ في سَبيلِ اللَّهِ، فَإنْ هَلَكَتْ فِيما بَيْنَ ذلِكَ كانَ لَها مِثْلُ مَنْزِلَةِ الشَّهِيدِ؛ (٣)
رسول خدا(ص) در باره جهاد سخن گفت. زنى به رسول خدا(ص) عرض كرد: اى رسول خدا! پس براى زنان از اين جهاد بهره‏اى نيست؟
فرمود: بلى؛ براى زن در فاصله باردارى تا وضع حمل و بعد از شير گرفتن طفل، پاداشى همانند پاداش مجاهدى است كه در مرز، در راه خدا به مرزبانى مشغول است، و اگر در اين فاصله جان بدهد براى او پاداشى همانند مقام و منزلت شهيد خواهد بود.
نكته قابل توجه آنكه، پيامبر(ص) پرورش طفل در دوران باردارى و بعد از آن را همانند مرزبانى از حدود و ثغور اسلامى شمرده است و جان دادن در آن ميان را چون شهادت در راه خدا؛ چرا كه او نيز وظيفه پرورش فرزندان اسلام و حفظ قدرت جامعه اسلامى در سايه وجود فرزندانى صالح را به عهده دارد و زن در اين راه، ممكن است تا سر حدّ جان دادن نيز به پيش رود.
شيرمادر
٢٤. پيامبر اكرم(ص):
لَيْسَ لِلصَّبيِّ لَبَنٌ خَيْرٌ مِنْ لَبَنِ اُمِّهِ؛(٤)
براى فرزند، شيرى بهتر از شير مادرش نيست.
گرچه مفاد اين سخن شريف، بيشتر ناظر به مصلحت فرزند است كه مناسب‏ترين شير براى او شيرمادر است، ولى مى‏تواند حاكى از احترام و تجليلى باشد كه اسلام براى مادر قايل است كه فرزندش را خود شير بدهد، و پدر نيز توجه داشته باشد كه شير مادر از هر غذاى ديگر، حتى از شير مادران ديگر، مفيدتر است، و اين خود يك نوع احساس نياز به همسر را در شوهر ايجاد خواهد نمود.
روايت بعدى، فلسفه يكى از تفاوتهاى حقوقى ميان زن و مرد را بيان‏مى‏كند.

مرد در خدمت همسر
٢٥. حضرت رضا(ع) در بخشى از پاسخهاى خويش به پرسشهاى محمد بن‏سنان در زمينه علل و فلسفه احكام نوشت:
وَ عِلَّةُ إِعْطاءِ النِّساءِ نِصْفَ ما يُعْطَى الرَّجُلُ مِنَ الْمِيراثِ، لِاَنَّ الْمَرْأَةَ اِذا تَزَوَّجَتْ اَخَذَتْ وَ الرَّجُلُ يُعْطي فَلِذلِكَ وُفِّرَ عَلى‏ الرِّجالِ، وَ عِلَّةٌ اُخْرى‏ في إِعْطاءِ الذَّكَرِ مِثْلَيْ ما يُعْطَى اْلاُنْثى‏، لِاَنَّ اْلاُنْثى‏ في عِيالِ الذَّكَرِ اِنْ احْتاجَتْ وَ عَلَيْهِ أَنْ يَعُولَها وَ عَلَيْهِ نَفَقَتُها وَ لَيْسَ عَلَى‏ الْمَرْأَةِ أَنْ تَعُولَ الرَّجُلَ وَ لا تُؤْخَذُ بِنَفَقَتِهِ اِذَا احْتاجَ، فَوَفَّرَ اللَّهُ عَلَى‏ الرِّجالِ لِذلِكَ وَ ذلِكَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: «الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلى‏ بَعْضٍ وَ بِما أَنْفَقُوا مِنْ اَمْوالِهِمْ(٥)
»؛
(٦)
علت پرداخت نصف مقدار ميراث مردان به زنان، اين است كه زن هنگام ازدواج مى‏گيرد و مرد مى‏پردازد و لذا ميراث براى مردان زيادتر شده است، علت ديگر پرداخت دو برابر سهم زن به مرد، اين است كه زن اگر نياز داشته باشد تحت سرپرستى مرد است و سرپرستى و هزينه او بر عهده مرد است؛ در حالى كه بر زن چنين وظيفه‏اى نيست كه مرد را اداره كند و از او در صورتى كه مرد نياز نيز داشته باشد خرجى گرفته نمى‏شود.
پس بدين خاطر است كه خداوند براى مرد سهم بيشترى قرار داده است، و اين همان سخن خداوند عزوجل است كه:
«مردان سرپرست و عهده‏دار زنانند، به خاطر آنچه كه خداوند بعضى از آنان را بر بعضى ديگر برترى داده است و نيز به علت هزينه‏هايى كه مردان از اموال خويش مى‏پردازند.»
روايات ديگرى نيز در اين باره وجود دارد.(٧)
پاسدارى ارزشها، صيانت جمال
٢٦. اميرالمؤمنين(ع):
صِيانَةُ الْمَرْأَةِ اَنْعَمُ لِحالِها وَ اَدْوَمُ لِجَمالِها؛(٨)
صيانت و نگهدارى زن، به حالش مفيدتر و جمالش را پردوام‏تر است.
زكات زيبايى
٢٧. اميرالمؤمنين(ع):
زَكاةُ الْجَمالِ، الْعِفافُ؛(٩)
زكات زيبايى و جمال، پاكدامنى است.
رسم آزادگان
٢٨. اميرالمؤمنين(ع):
اِنَّ الْحَياءَ وَ العِفَّةَ مِنْ خَلائِقِ الْاِيمانِ وَ اِنَّهُما لَسَجِيَّةُ الْاَحْرارِ وَ شِيمَةُ الْأَبرارِ؛(١٠)
همانا حيا و عفت، از آداب و صفات ايمان است، و آن دو از خُلق و خوى آزادگان و رسم نيكان است.
حيا و پاكدامنى، نشانه آزادگى و جوانمردى و لازمه ايمان است و مردان و زنان، همه نيازمند آنند ولى خداوند متعال به بانوان به خاطر ساختار وجودى و جايگاهى كه در جامعه دارند حيا و آزرم بيشترى عنايت فرموده است و از اين جهت، مسؤوليت بيشترى را بر دوش مى‏كشند. حيا و عفت براى همه امرى نيك و لازم است اما براى آنان لازمتر است. حيا نشانه آزادگى است و مردان و زنان آزاده آنانند كه پاكدامن و باحيا باشند، و اگر حريّت به معناى واقعى كلمه وجود داشته باشد صفات نيكوى ديگر نيز وجود خواهد داشت. زنان و مردان مسلمان و متعهد، آزادى را در صفاتى مى‏جويند كه در روايت بعدى بر آنها تأكيد شده است.
حيا و آزادى
٢٩. امام صادق(ع):
خَمْسُ خِصالٍ مَنْ لَمْ‏تَكُنْ فِيهِ خَصْلَةٌ مِنْها فَلَيْسَ فِيهِ كَثِيرُ مُسْتَمْتَعٍ، اَوَّلُها: الْوَفاءُ، وَ الثّانِيَةُ: التَّدْبِيرُ، وَ الثّالِثَةُ: الْحَياءُ، وَ الرَّابِعَةُ: حُسْنُ الْخُلْقِ، وَ الْخامِسَةُ - وَ هِيَ تَجْمَعُ هذِهِ الْخِصالَ: - الْحُرَّيَّةُ؛(١١)
پنج خصلت است كه اگر كسى يكى از آنها را نيز نداشته باشد، در او بهره‏مندى چندانى نيست. اول از آنها وفادارى است. دوم، تدبير؛ سوم، حيا، چهارم، حسن خلق، و پنجم كه جامع اين خصلتهاست، آزادگى است.
خصلتهاى نيك
٣٠. اميرالمؤمنين(ع):
خِيارُ خِصالِ النِّساءِ شِرارُ خِصالِ الرِّجالِ: الزَّهْوُ وَ الْجُبْنُ وَ الْبُخْلُ. فَاِذا كانَتَ الْمَرْأَةُ مَزْهُوَّةً لم تُمَكِّنْ مِنْ نَفْسِها، وَ اِذا كانَتْ بَخِيلَةً حَفِظَتْ مالَها وَ مالَ بَعْلِها، وَ اِذا كانَتْ جَبانَةً فَرِقَتْ مِنْ كُلِّ شَيْ‏ءٍ يَعْرِضُ لها؛(١٢)
بهترين خصال زنان، بدترين خصلتهاى مردان است و آنها عبارتند از: كبر و ترس و بخل، زيرا زمانى كه زن (در برابر بيگانه) متكبر و گردن‏فراز باشد خويش را رام نخواهد كرد، و آنگاه كه بخيل باشد مال خود و شوهرش را حفظ خواهد نمود، و هنگامى كه كم‏جرأت بود [خطر نخواهد كرد و] از هر چيزى كه براى او پيش آيد نگران خواهد شد و پرهيز خواهد نمود.
از اين روايت شريف، اين اصل را بايد استفاده كنيم كه نبايد به زن و مرد از نظر ساختار وجودى در پذيرش مسؤوليتها و وظايف در تمام ابعاد به يك ديد نگاه شود بلكه چه بسا صفتى براى مرد به عنوان يك نقطه ضعف و عيب محسوب شود ولى براى زن نقطه‏اى مثبت و امرى با ارزش به شمار رود، همين خصلت ترس براى مردان به خاطر وظيفه‏اى كه در حفظ حقوق خود و خانواده و اجتماع دارند امرى ناپسند است اما زنان به خاطر محدوديتهاى بيشترى كه در دفاع از خود دارند و از طرف ديگر، بيشتر مورد طمع و هجوم افكار ناپاكان قرار مى‏گيرند نياز به احساس نگرانى و خطر گريزى و خوف مواجه شدن با زمينه‏هاى هجوم و دستبرد به خويش را دارند تا احتياط بيشترى نموده و از افتادن در دامهايى كه امكان گريز براى آنان نيست مصون باشند، و اين امر منافاتى با اداى مسؤوليتهاى اجتماعى ندارد. در زمينه بخل و تكبر نيز به همين بيان؛ البته تشخيص موارد مطلوبيّت اين صفات از موارد ديگر، كار مشكلى نيست.

١- همان، ج ٥، ص ٢٨٥.

٢- همان، ج ١٠٣، ص ٢٤١.

٣- من لا يحضره الفقيه، ج‏٣، ص‏٥٦١.

٤- بحارالانوار، ج‏١٠٣، ص‏٣٢٣.

٥- سوره نساء(٤)، آيه ٣٤.

٦- علل الشرايع، ص‏٥٧٠.

٧- نك: علل الشرايع، ص‏٥٧٠ - ٥٧١.

٨- مستدرك الوسايل، ج ١٤، ص ٢٥٥.

٩- همان.

١٠- غرر الحكم و درر الكلم ترجمه و شرح خوانسارى، ج‏٢، ص‏٥٨٤.

١١- بحارالانوار، ج‏٧٤، ص‏١٧٥.

١٢- نهج‏البلاغه، ص‏٥٠٩، حكمت ٢٣٤.

۷
فاطمه گلواژه آفرينش
بيرون از خانه
٣١. امام صادق(ع):
لا يَنْبَغي لِلْمَرْأَةِ أَنْ تُجَمِّرَ ثَوْبَها اِذا خَرَجَتْ [مِنْ بَيْتِها]؛(١)
هنگامى كه زن از خانه‏اش خارج مى‏شود سزاوار نيست كه لباسش را خوشبو كند.
از زن و مرد مسلمان، رعايت مسايل بسيارى به عنوان امور احتياطى خواسته شده است، چرا كه عدم توجه به آنها احتمال گرفتار آمدن به گناه يا ارتكاب گناه بالاتر را افزايش مى‏دهد. اين تذكرها، در حقيقت زنگ خطرهايى است كه هشيارى مرد و زن مسلمان را مى‏طلبد و بى‏توجهى به آنها و در واقع نزديك شدن به دانه‏هاى اطراف دام، خطر افتادن در آن را به دنبال دارد. روايات بعدى نيز در همين موضوع قرار مى‏گيرد.
بوى خوش براى بيگانه!
٣٢. پيامبر اكرم(ص):
أَيُّما امْرَأَةٍ تَطَيَّبَتْ لِغَيْرِ زَوْجِها لَمْ تُقْبَلْ مِنْها صَلاةٌ حَتّى‏ تَغْتَسِلَ مِنْ طِيبِها كَغُسْلِها مِنْ جِنابَتِها؛(٢)
«هر زنى كه خود را براى غير شوهرش خوشبو كند هيچ نمازى از او پذيرفته نمى‏شود تا همان گونه كه به خاطر جنابت غسل مى‏كند، براى اين بوى خوش نيز غسل كند.
(٣)
پوشش مناسب
٣٣. اميرالمؤمنين على(ع):
كُنْتُ قاعِداً فيِ الْبَقِيع مَعَ رَسُولِ اللَّهِ(ص) فيِ يَوْمِ دَجْنٍ وَ مَطَرٍ اِذْ مَرَّتْ اِمْرَأَةٌ عَلى‏ حِمارٍ، فَهَوَتْ يَدُ الْحِمارِ فيِ وَهْدَةٍ فَسَقَطَتِ الْمَرْأَةُ فَأَعْرَضَ النَّبِيُّ(ص) بِوَجْهِهِ.
قالُوا: يا رَسُولَ‏اللَّهَ! اِنَّها مُتَسَرْوِلَةٌ.
قالَ: اللّهُمَّ اغْفِرْ لِلْمُتَسَرْوِلاتِ - ثَلاثاً. يا أَيُّها النَّاسُ! إتَّخِذُوا السِّراوِيلاتِ فَإنَّها مِنْ أَسْتَرِ ثِيابِكُمْ وَ حَصِّنُوا بِها نِساءكُمْ اِذا خَرَجْنَ؛
(٤)
در روزى تار و بارانى به همراه رسول خدا(ص) در بقيع نشسته بودم كه زنى سوار بر درازگوشى عبور كرد. دست حيوان، داخل گودالى افتاد و زن به زمين خورد. لذا پيامبر(ص) چهره‏اش را برگرداند.
عرض كردند: اى رسول خدا! آن زن شلوار پوشيده است.
پيامبر اكرم(ص) سه بار گفت: «خدايا! زنانى كه از شلوار استفاده مى‏كنند را مورد مغفرت قرار ده. [سپس فرمود:] اى مردم! از شلوار استفاده كنيد چرا كه از پوشاننده‏ترين لباسهاى شما است، و با آن، زنانتان را هنگامى كه از خانه خارج مى‏شوند مصونيت بخشيد».
روشن است كه ملاك، استفاده از لباسهايى است كه تناسب بيشترى با حجاب و صيانت بانوان دارد، تحريك‏آميز نيست و با عرف زنان باحجاب همخوانى بيشترى دارد. بنابراين، شامل هر نوع شلوار نمى‏شود. در همين خصوص، حديث بعدى نيز مى‏تواند نشان‏دهنده ترغيب اسلام به حفظ حدود و شؤون زن و مرد، و رعايت دورانديشى و احتياط باشد؛ البته اينها همه اقداماتى احتياطى است كه زمينه انحرافات احتمالى را از ميان مى‏برد.
لباسهاى تحريك‏آميز
٣٤. «سعيدة» و «منّة» خواهران محمد بن‏ابى‏عمير:
دَخَلْنا عَلى‏ أَبي‏عَبْدِاللَّهِ(ع) فَقُلْنا: تَعُودُ الْمَرْأَةُ أخاها؟
قالَ: نَعَمْ.
قُلنا: تُصافِحُهُ؟
قالَ: مِنْ وَراءِ الثَّوْبِ.
قالَتْ اِحْداهُما: اِنَّ اُخْتيِ هذِهِ تَعُودُ إخْوَتَها.
قالَ: اِذا عُدْتِ إخْوَتَكِ فَلا تَلْبِسي الْمُصَبَّغَةَ؛(٥)
بر امام صادق(ع) وارد شديم و عرض كرديم: آيا زن به ديدار برادرانش مى‏رود؟
فرمود: بلى.
عرض كرديم: آيا به او دست مى‏دهد؟
فرمود: از پشت لباس.
يكى از آن دو گفت: اين خواهر من به ديدار برادرانش مى‏رود.
فرمود: آنگاه كه به ديدن برادرانت رفتى، لباس رنگارنگ [و تحريك‏آميز] نپوش.
در كوچه و خيابان
٣٥. امام صادق(ع) به نقل از پيامبر اكرم(ص):
لَيْسَ لِلنِّساءِ مِنْ سَرَواتِ الطَّرِيقِ شَي‏ءٌ، وَ لكِنَّها تَمْشي فيِ جانِبِ الْحائِطِ وَ الطَّرِيقِ؛(٦)
زنان از ميان مسير عبور نكنند، بلكه در كنار ديوار و راه حركت كنند.
بر جاى او ننشين!
٣٦. پيامبر اكرم(ص):
اِذا جَلَسَتِ الْمَرْأَةُ مَجْلِساً فَقامَتْ عَنْهُ فَلا يَجْلِسْ في مَجْلِسِها أَحَدٌ حَتَّى‏ يَبْرُدَ؛(٧)
هنگامى كه زن در جايى نشست، بعد از آنكه از آنجا برخاست كسى در جاى او ننشيند تا اينكه گرمى آن از بين برود.
حفظ حريم
٣٧ . پيامبر اكرم(ص):
مَنْ كانَ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الآخِرِ فَلا يَبيتُ في مَوْضِعٍ يَسْمَعُ نَفَسَهُ اِمْرأَةٌ لَيْسَتْ لَهُ بِمَحْرَمَةٍ؛(٨)
كسى كه به خدا و روز قيامت ايمان دارد، در جاى خلوتى كه زنى نامحرم، صداى نفس او را مى‏شنود، نماند.
به شش سالگى كه رسيد
٣٨. امام صادق(ع):
اِذا بَلَغَتِ الْجارِيَةُ سِتَّ سِنِينَ فَلا يَنْبَغي لَكَ أَنْ تُقَبِّلَها؛(٩)
وقتى كه دختر به سنّ شش سالگى رسيد سزاوار نيست كه او را ببوسى.
روايات ديگرى نيز در اين زمينه وجود دارد و از آنها استفاده مى‏شود كه نامحرم نبايد دخترى كه به سن شش سالگى رسيده است را ببوسد. چنان‏كه بر دوش گرفتن و در دامن نشاندن آنان نيز، براى افراد بيگانه نكوهش شده است.
نگاه به بيگانه
٣٩. پيامبر اكرم(ص):
اِشْتَدَّ غَضَبُ اللَّهِ عَلى‏ امْرَأَةٍ ذاتِ بَعْلٍ مَلَأتْ عَيْنَها مِنْ غَيْرِ زَوْجِها أَوْ غَيْرِ ذي مَحْرَمٍ مِنْها، فَاِنَّها اِنْ فَعَلَتْ ذلِكَ اَحْبَطَ اللَّهُ عَزَّ وَ جلَّ كُلَّ عَمَلٍ عَمِلَتْهُ. فَإنْ أَوْطَأَتْ فِراشَهُ غَيْرَهُ كانَ حَقّاً عَلَى اللَّهِ أَنْ يُحْرِقَها بِالنّارِ بَعْدَ أَنْ يُعَذِّبَها في قَبْرِهِ؛(١٠)
خشم خداوند بر آن زن شوهردارى كه ديده‏اش را به غير همسرش يا نامحرمى بدوزد شديد است، چرا كه اگر چنين كند خداوند همه اعمالى را كه انجام داده است بى‏نتيجه خواهد گذاشت، و اگر بيگانه‏اى را به بستر شوهرش راه دهد، بر خداوند است كه او را علاوه بر عذاب كردن در قبر، با آتش بسوزاند.
اى غيرتمندان!
٤٠. امام صادق(ع) به نقل از اميرالمؤمنين(ع):
يا اَهْلَ الْعِراقِ! نُبِّئْتُ اَنَّ نِساءَكُم يُدافِعْنَ الرِّجالَ فيِ الطَّرِيقِ، أَما تَسْتَحُونَ؟
اى اهل عراق باخبر شدم كه زنان شما در راه با مردان برخورد مى‏كنند، آيا شرم نمى‏كنيد؟
مرحوم كلينى مى‏گويد: در حديث ديگرى آمده است كه حضرت فرمود:
أَما تَسْتَحيُونَ وَ لا تُغارُونَ؟! نِساءُكُمْ يَخْرُجْنَ اِلَى الاَسْواقِ وَ يُزاحِمْنَ الْعُلُوجَ؛(١١)
آيا حيا نمى‏كنيد و به غيرت نمى‏آييد؟! زنانتان به بازارها و فروشگاهها مى‏روند و با افراد بى ايمان و لاابالى برخورد مى‏كنند؟

١- كافى،ج‏٥، ص‏٥١٩؛ من لا يحضره الفقيه، ج‏٣، ص‏٤٤٠.

٢- من لا يحضره الفقيه، ج‏٣، ص‏٤٤٠؛ كافى، ج‏٥، ص‏٥٠٧.

٣- تشبيه در اينجا مى‏تواند ناظر به اصل لزوم اين كار باشد. چه اينكه مى‏تواند مربوط به تشابه در شستن تمام بدن باشد. نك: مرآة العقول، ج‏٢٠، ص‏٣١٩.

٤- تنبيه الخواطر، ج‏٢، ص‏٧٨؛ مستدرك الوسائل، ج‏٣، ص‏٢٤٣.

٥- وسائل الشيعه، ج‏١٤، ص‏١٥٢.

٦- همان، ص‏١٣٢.

٧- من لا يحضره الفقيه، ج‏٣، ص‏٤٦٧.

٨- تنبيه الخواطر، ج‏٢، ص‏٩١.

٩- وسائل الشيعه، ج‏١٤، ص‏١٧١.

١٠- همان، ص‏١٧٢.

١١- همان، ص‏١٧٦.

۸
فاطمه گلواژه آفرينش
خانواده و مسؤوليتها
١. پيامبر اكرم(ص):
مَنْ سَرَّهُ اَنْ يَلْقَى اللَّهَ طاهِراً مُطَهَّراً فَلْيَلْقَهُ بِزَوْجَةٍ وَ مَنْ تَرَكَ التَّزْوِيجَ مَخافَةَ العَيْلَةِ فَقَدْ أَساء الظنَّ باللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ؛(١)
هر كس شادمان مى‏شود به اينكه خداوند را در حال پاكى و پاكيزگى
[معنوى‏] ملاقات كند، پس خداى را به همراه زوجه‏اى ملاقات كند، و كسى كه ازدواج را به خاطر ترس از خرجى زندگى رها كند، در حقيقت به خداى عز و جل بدگمان شده است.
برخوردارى از نعمت همسر، مى‏تواند محيط مساعدى را در زندگى انسان، در جهت كسب طهارت معنوى و دورى از انحرافات ايجاد كند. انسانى كه براى تأمين سعادت ابدى و حيات جاويد تلاش مى‏كند بايد بداند كه همسرى مناسب، همسفر خوبى براى او خواهد بود. توجه به ملاكهاى اصلى و ارزشى در گزينش همسر، مى‏تواند انسان را در دستيابى به همسرى مناسب يارى كند، و اين نكته‏اى است كه در روايت بعدى به آن توجه شده است.
كدام يك؟ دين يا مال و زيبايى
٢. امام صادق(ع):
إذا تَزَوَّجَ الرَّجُلُ الْمَرْأَةَ لِمالِها اَوْ جَمالِها لَمْ يُرْزَقْ ذلِكَ، فإنْ تَزَوَّجَها لِدِينِها رَزَقَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ جَمالَها وَ مالَها؛(٢)
هنگامى كه مرد، زن را به خاطر ثروت يا زيبايى‏اش به ازدواج درآورد به هدفش نخواهد رسيد، ولى اگر با او به انگيزه دين و ايمانش ازدواج كرد، خداى عز و جل، هم زيبايى و هم ثروت او را روزى‏اش، خواهد نمود.
انسانى كه با انگيزه صحيح، اين سنت اسلامى را انجام مى‏دهد، از يك طرف زمينه مناسبى را در جهت رشد معنوى خويش فراهم كرده است، و از جانب ديگر، درهاى رزق و فضل الهى را به روى خود گشوده است. و اين علاوه بر آنكه مفاد روايات متعددى است، به صراحت مورد تأكيد قرآن نيز واقع شده است؛ آنجا كه مى‏فرمايد: «وَ أَنْكِحُوا الأيامى‏ مِنْكُمْ وَ الصَّالِحينَ مِنْ عِبادِكُمْ وَ إمائِكُمْ اِنْ يَكُونُوا فُقَراءَ يُغْنِهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَليمٌ».(٣)
مفاد آيه اين است كه «زنان و مردان بى‏همسر و نيز بردگان و كنيزانى كه شايستگى ازدواج يافته‏اند را همسر دهيد، اگر هم تنگدست باشند خداوند از فضل خودش آنان را بى‏نياز خواهد ساخت. خداوند، هم وسعت دارد و هم مى‏داند».
از سوى ديگر، از ارزشمندترين ساختارهاى اجتماعى در اسلام، بنيان خانواده است كه اگر بر اساس صحيح و در چارچوب ارزشهاى دينى شكل گرفته باشد همان گونه كه در روايت بعدى آمده، دوست داشتنى‏ترين بنا در پيشگاه خداوند است.
بنيان محبوب
٣. امام باقر(ع):
قالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص): ما بُنِىَ بِناءٌ فِي الإسلامِ اَحَبُّ إلَى اللَّهِ تعالى‏ مِنَ التَّزْوِيج؛(٤)
از نظر اسلام، در پيشگاه خداوند تعالى، هيچ بنايى، محبوبتر از ازدواج بنا نشده است.
از اين‏رو در احاديث چندى، از ترك ازدواج و زندگى مجرد، نكوهش شده است و حتى كسانى كه به عمد، راه تنهايى زيستن را پيشه مى‏كنند نفرين شده‏اند. (٥)

١- من لا يحضره الفقيه، ج‏٣، ص‏٣٨٥.

٢- همان، ص‏٣٩٢.

٣- سوره نور(٢٤)، آيه ٣٢.

٤- من لا يحضره الفقيه، ج‏٣، ص‏٣٨٣.

٥- از جمله: من لا يحضره الفقيه، ج‏٣، ص‏٣٨٤ به بعد و نيز: مستدرك الوسائل، ج‏١٤، صص‏١٥٤ - ١٥٦.

۹
فاطمه گلواژه آفرينش
امانات الهى
٤. پيامبر اكرم(ص):
خَيْرُكُمْ، خَيْرُكُمْ لِنِسائِهِ وَ أَنَا خَيْرُكُمْ لِنِسائي؛(١)
بهترينِ شما مردى است كه با زنان خود خوشرفتارتر باشد و من از همه شما نسبت به همسرانم خوشرفتارترم.
سفارش شدگان
٥. پيامبر اكرم(ص):
ما زالَ جِبْرَئيلُ يُوصيني في أمر النساءِ حَتّى‏ ظَنَنْتُ أنّه سَيُحَرِّمُ طَلاقَهُنَّ؛(٢)
جبرئيل، همواره به من سفارش زنان را مى‏نمود تا آنجا كه گمان كردم، خداوند بزودى طلاق دادن آنان را حرام خواهد كرد.
آنگاه كه همسر براى مرد، در حكم امانتى الهى است، طبيعى است كه بهترين مردان در اين خصوص كسانى خواهند بود كه براى اين وديعه‏هاى الهى بهتر باشند و پيامبر اكرم(ص) با همه مسؤوليتهايى كه مقام امامت و رسالت بر دوش او مى‏گذاشت و با وجود تعداد همسرانى كه به خاطر مصلحت اسلام اختيار كرده بود و اختلافى كه آن همسران از نظر اخلاق و سنّ داشتند، به گونه‏اى با آنها رفتار مى‏كرد كه در سراسر عمر زناشويى حتى يك بار نيز نتوانستند بر پيامبر اكرم(ص) خرده‏گيرى كنند و اين خود يكى از امتحانات الهى براى رسول اكرم(ص) بود.
در فرهنگ جاهلى، از آنجا كه زن به مثابه مال شخصى مرد پنداشته مى‏شد و مرد براى خود اين حق را قايل بود كه با همسر خود هر گونه كه خواست رفتار كند و او را هر چند بناحق، مورد اذيت و آزار قرار دهد، در اسلام براى دفاع از حقوق زن عنايت خاصى شده است؛ از جمله به روايت ذيل توجه شود.
يك سيلى، هفتاد سيلى
٦. پيامبر اكرم(ص):
... فَاَيُّ رَجُلٍ لَطَمَ امْرَأَتَهُ لَطْمَةً، اَمَرَاللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مالِكَ، خازِنَ النِّيرانِ فَيَلْطِمُهُ عَلى‏ حُرِّ وَجْهِهِ سَبْعِينَ لَطْمَةً في نارِ جَهَنَّمَ ...؛ (٣)
هر مردى كه يك سيلى به صورت همسرش بزند، خداى عز و جل به «مالك» كه مأمور دوزخ است، دستور مى‏دهد در آتش جهنم، هفتاد سيلى به گونه او بزند.
گشايش بر اسيران
٧. امام موسى بن جعفر(ع):
عِيالُ الرَّجُلِ أُسَراؤُهُ، فَمَنْ اَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِ نِعْمَةً فَلْيُوَسِّعْ عَلى‏ أُسَرائِهِ، فَإنْ لَمْ يَفْعَلْ أَوْشَكَ أَنْ تَزُولَ تِلْكَ النِّعْمَةُ؛(٤)
خانواده مرد، اسيران او هستند. لذا هر كس كه خداوند بر او نعمتى ارزانى داشت، بر اسراى خودش وسعت و گشايش دهد و الاّ اگر اين كار را نكرد، آن نعمت در شرف نابودى قرار خواهد گرفت.
مسأله آسان گرفتن زندگى بر همسر و فرزند را در روايات متعددى مى‏خوانيم. اينكه در اينجا همسر و فرزندان، همانند اسيران شمرده شده‏اند از اين جهت است كه آنان راه به جايى ندارند و چشم نياز و ديده انتظار به دست مرد گشوده‏اند. از سوى ديگر، يك اسير، تنها نياز به امور مادى ندارد. برخورد مناسب و اظهار عطوفت، بهترين هديه براى او است. لذا در روايت ديگرى، همين امر به صورت كلى آمده است كه در پيشگاه خداوند، محبوبترين بندگان، آنانند كه رفتارشان با خانواده‏شان كه اسيران آنانند بهتر باشد.(٥)
روايات بعدى نيز در همين زمينه است.
در كنار همسرت بنشين
٨ . پيامبر اكرم(ص):
جُلُوسُ الْمَرْءِ عِنْدَ عِيالِهِ أحَبُّ اِلى اللَّهِ تَعالى‏ مِنْ اعْتِكافٍ في مسجدي هذا؛(٦)
در پيشگاه خداوند تعالى، نشستن مرد در كنار همسر خود، از اعتكاف در اين مسجد من، محبوبتر است.
ارزش اعتكاف و ثواب ماندن در مسجد پپامبر(ص) چيزى است كه هر مسلمانى آرزوى دستيابى به آن را دارد. اگر به فضيلتى كه اعتكاف در مسجد آن حضرت(ص) دارد توجه شود، آن وقت به ارزش بالاى انس و الفت و نشستن مرد در كنار همسر خود، بيشتر پى خواهيم برد. اين نياز طبيعى زن است كه همسرش، ساعاتى را در كنار او باشد، با او هم‏صحبت شود، به سخن او گوش كند، و كارهاى روزمره، او را از اين مهم باز ندارد. خود مرد نيز چنين نيازى را دارد. و اين عنايت و اهتمام بالاى اسلام به تحكيم مناسبات زن و شوهر و تقويت روابط عاطفى آنان را مى‏رساند كه حضور در خانه و نشستن در كنار همسر را در پيشگاه خداوند از اعتكاف در مسجدالنبى(ص) دوست‏داشتنى‏تر به شمار مى‏آورد. و اين چنين است كه در سخن ديگرى از پيامبر بزرگوار اسلام(ص) آمده است «مردى كه لقمه در دهان همسر خود مى‏گذارد داراى اجر و ثواب است.»(٧)
و يا گفته حضرت(ص) كه خدمت به خانواده را تنها كار انسان «صدّيق» يا «شهيد» يا مردى كه خداوند خواسته است خير دنيا و آخرت را به او برساند مى‏شمارد:
لا يَخْدِمُ العِيالَ إلّا صِدِّيقٌ اَوْ شَهيدٌ اَوْ رَجُلٌ يُريدُ اللَّهُ بِهِ خَيْرَ الدُنْيا وَ الآخِرَةِ.(٨)
اول براى دخترت
٩. پيامبر اكرم(ص):
مَنْ دَخَلَ السَّوْقَ فَاشْتَرى‏ تُحْفَةً فَحَمَلَها اِلى‏ عِيالِهِ كانَ كَحامِلِ صَدَقَةٍ إلى‏ قَوْمٍ مَحاوِيجَ وَ لْيَبْدَأْ بِالإناثِ قَبْلَ الذُّكُورِ؛(٩)
مردى كه داخل بازار شود و تحفه‏اى بخرد و آن را براى خانواده‏اش ببرد، ثوابش برابر كسى است كه صدقه‏اى را به قومى نيازمند برساند. و (هنگام خريد يا تقسيم) نخست از دختران شروع كند.
عنايت خاصى كه در اينجا حتى در هديه دادن به دختران شده حاكى از اوج توجه و احترامى است كه اسلام براى آنان قايل است، و از طرف ديگر، نشان‏دهنده زمينه بيشترى است كه فرزندان دختر در جلب عطوفت و مهربانى دارند.
براى تقويت رشته‏هاى زندگى مشترك زن و مرد و ايجاد حس اعتماد به نفس در زن و دلگرمى بيشتر به زندگى، توجه خاصى نيز به روابط عاطفى ميان آن دو شده است. حديث بعدى مؤيد اين معناست.
تو را دوست دارم
١٠. پيامبر اكرم(ص):
قَوْلُ الرَّجُلِ لِلْمَرْأَةِ «إنّي اُحِبُّكِ» لا يَذْهَبُ مِنْ قَلْبِها اَبَداً؛(١٠)
اين گفته مرد به همسرش كه «من تو را دوست دارم» هيچ‏گاه از قلب زن بيرون نمى‏رود.
آراستگى و زينت
١١. امام باقر(ع):
لايَنْبَغي لِلْمَرْأَةِ أَنْ تُعَطِّلَ نَفْسَها وَ لَوْ أَنْ تُعَلِّقَ في عُنُقِها قَلادَةً وَ لايَنْبَغي أَنْ تَدَعَ يَدَها مِنَ الْخِضابِ وَ لَوْ أَنْ تَمْسَحَها مَسْحاً بِالْحَناءِ و إنْ كانَ مُسِنَّةً؛ (١١)
براى زن (در رسيدگى به وضع ظاهر خود) سزاوار نيست كه به خود و سر و وضعش نرسد هر چند به اينكه گردنبندى را به خود بياويزد، و سزاوار نيست كه دستش را بى‏رنگ رها كند هر چند به اينكه مختصر حنايى بگذارد؛ گرچه سالخورده باشد.
بى‏شك موضوع ياد شده، يك نياز طبيعى براى زن و مرد است و در اين روايات، همان گونه كه به مسأله هزينه و ايجاد گشايش در زندگى و نيز اظهار محبت علنى توجه شده است بر اين نياز طبيعى نيز كه در روابط زن و شوهر نقش خاصى دارد تأكيد شده است. همين امر پسنديده در صورتى كه خارج از حدود خانه و براى بيگانه انجام شود حرام است و آثار سوء خود را در جامعه و بويژه در محيط خانواده و روابط زن و شوهر خواهد داشت. اين امر پسنديده، عيناً براى مردان نيز سفارش شده و علت آن نيز روشن است. البته نكته ديگرى كه در همين زمينه بايد مورد توجه قرار گيرد موضوع لزوم تمايز ميان زن و مرد در وضع ظاهرى و لباس و امثال آن است. و اين همان نكته‏اى است كه در سخن فاطمه دختر اميرالمؤمنين على(ع) به روايت عروة بن‏عبداللَّه آمده است. او مى‏گويد: وارد بر فاطمه دختر على بن‏ابى‏طالب(ع) شدم در حالى كه پيرزنى سالخورده شده بود و گردنبندى در گردنش بود و دو النگو در دستش. لذا گفت: براى زنان ناخوشايند و مكروه است كه خود را شبيه مردان سازند.(١٢)
مردان نيز زينت كنند
١٢. حسن بن‏جهم:
رأَيْتُ أَباالحَسنِ(ع) اِخْتَضَبَ، فَقُلْتُ: جُعِلْتُ فِداكَ! إخْتَضَبْتَ؟!
فَقالَ: نَعَمْ، اِنَّ التَّهِيَّةَ مِمّا يَزِيدُ في عِفَّةِ النِّساءِ، وَ لَقَدْ تَرَكَ النِّساءُ الْعِفَّةَ بِتَرْكَ أَزْواجِهِنَّ التَّهِيَّةَ. ثُمَّ قالَ: أَيَسُرُّكَ أَنْ تَراها عَلى‏ ماتَراكَ عَلَيْهِ إذا كُنْتَ عَلى‏ غَيْرِ تَهِيَّةٍ؟
قُلْتُ: لا.
قالَ: فَهُوَ ذاكَ. ثُمَّ قالَ: مِنْ اَخْلاقِ الأنْبِياءِ، التَّنَظُّفُ و التَّطَيُّبُ وَ حَلْقُ الشَّعْرِ و كثرهُ الطَروقَةِ؛(١٣)
حضرت امام رضا(ع)(١٤)
را ديدم كه موهاى خود را رنگ كرده است. عرض كردم: فدايت شوم! خضاب گذاشته‏اى؟!
فرمود: بله، چرا كه آراستن خود از جمله چيزهايى است كه موجب افزايش پاكدامنى زنان مى گردد؛ و زنان، عفت و پاكدامنى را به اين علت رها كردند كه شوهرانشان آراستن خويش را ترك نمودند. سپس فرمود: آيا تو خوش دارى كه همسرت را به همان شكلى ببينى كه تو را در حال ژوليدگى و عدم رسيدگى به سر و وضع مى بيند؟
عرض كردم: نه.
فرمود: پس اين، همان است. سپس فرمود: نظافت و استعمال بوى خوش و اصلاح سر و آميزش زياد از اخلاق انبياست.»

١- من لايحضره الفقيه، ج ٣، ص ٤٤٣. و نيز: وافى، ج‏٢٢، ص‏٧٨٩.

٢- مستدرك الوسائل، ج‏١٤، ص‏٢٥٠.

٣- همان،

٤- من لا يحضره الفقيه، ج‏٣، ص‏٥٥٦.

٥- نك: من لا يحضره الفقيه، ج‏٣، ص‏٥٥٥، و وسائل‏الشيعه، ج‏١٤، ص‏١٢٢ «قالَ رسولُ اللَّه(ص): عيالُ الرجلِ اُسراؤُه وَ أحبُّ العبادِ الى اللَّهِ عزّ و جلّ أحْسَنُهُم صُنْعاً إلى‏ أسرائه.

٦- تنبيه الخواطر، ج‏٢، ص‏١٢٢.

٧- . ان الرجل ليؤجر في رفع اللقمة الى في امرأته. المحجةالبيضاء، ج‏٣، ص‏٧٠.

٨- . بحارالانوار، ج‏١٠٤، ص‏١٣٢.

٩- وسائل الشيعه، ج‏١٥، ص‏٢٢٧.

١٠- همان، ج‏١٤، ص‏١٠.

١١- همان، ص‏١١٨.

١٢- أمالى مفيد، ص‏٩٤، ح‏٣، و نيز: مستدرك الوسائل، ج‏١٤، ص‏٢٤٩، «عروة بن‏عبداللَّه بن‏بشير الجعفي، قال: دخلت على فاطمة بنت علي بن‏أبى‏طالب(ع)، و هي عجوزٌ كبيرةٌ و في خَرَز، و في يدها مسكتان، فقالت: يُكره لِلنساءِ أن يَتَشَبَّهْنَ بالرجال ...».

١٣- كافى، ج‏٥، ص‏٥٦٧، و نيز، وسائل الشيعه، ج‏١٤، ص‏١٨٣.

١٤- اين احتمال نيز مى رود كه منظور، حضرت امام كاظم(ع) باشد.

۱۰
فاطمه گلواژه آفرينش

مسؤوليت مشترك
١٣. پيامبر اكرم(ص):
... فَلَكُمْ عَلَيْهِنَّ حَقٌّ وَ لَهُنَّ عَلَيْكُمْ حَقٌّ، وَ مِنْ حَقِّكُمْ عَلَيْهِنَّ أَنْ لايُوَطِّؤُوا فَرْشَكُمْ وَ لا يَعْصِينَكُمْ في مَعْرُوفٍ. فَإذا فَعَلْنَ ذلِكَ فَلَهُنَّ رَزْقُهُنَّ وَ كِسْوَتُهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَ لا تَضْرِبُوهُنَّ؛ (١)
... براى شما مردان، بر زنان حقى است و براى آنان نيز بر شما حقى. و از جمله حقوق شما بر آنان، اين است كه رابطه نامشروع با بيگانه برقرار نكنند و در موارد لزوم اطاعت، از شما سرپيچى نكنند. پس آنگاه كه اين حقوق را ادا كردند، حق خرجى و لباس در حد متعارف و معمول را دارا هستند و (نيز از جمله حقوق اينكه) آنان را نزنيد.
روشن است كه زن و مرد، هر يك در روابط زناشويى و زندگى مشترك داراى حقوقى هستند و در حديث فوق به قسمتى از آن اشاره شده است و اين گونه نيست كه يك طرف، هميشه خود را طلبكار و ديگرى را بدهكار بداند؛ بلكه روابط بر اساس حقوق متقابل است و تنها با اين احساس است كه جوّ مساعدى براى تحقق صفا و صميميت و همكارى به وجود خواهد آمد.
حفظ چارچوب زندگى و ارزشها
١٤. امام صادق(ع):
قالَ رسولُ اللَّهِ(ص): مَنْ أَطاعَ اِمْرَأَتَهُ أَكَبَّهُ اللَّهُ عَلى‏ وَجْهِهِ في النّارِ.
قِيلَ: وَ ما تِلْكَ الطّاعَةُ؟
قالَ: تَطْلُبُ اِلَيْهِ (مِنْهُ - كافى) الذِّهابَ إَلى‏ الْحَمَّاماتِ وَ الْعُرُساتِ وَ الْعِيداتِ و النّائحاتِ (النَّياحاتِ - كافى) و الثِّيابَ الرِّقاقَ فَيُجيبُها؛ (٢)
كسى كه از زنش اطاعت نمايد، خداوند او را به صورت، در آتش اندازد.
گفته شد: آن طاعت چيست؟
فرمود: اينكه زن خواهان رفتن به حمامهاى عمومى و عروسيها و مراسم عيد و جشنها و سوگواريها و يا پوشيدن لباسهاى نازك و بدن‏نما باشد و او نيز مى‏پذيرد.»
مديريت زندگى توسط مرد و مسؤوليتهاى ناشى از آن، از نقطه نظر شرعى، اين حق را به او مى دهد كه محدوديتهايى را در خصوص خروج همسر خويش از خانه ايجاد كند و همسرش موظف باشد بدون موافقت قبلى او اقدام به خروج از خانه نكند. البته روشن است كه اين حق، به گونه‏اى مطلق و خودخواهانه نيست.
برخى اجتماعات، زمينه مساعدترى براى فساد و گناه فراهم مى‏نمايد و اين امر در گذشته نسبت به برخى مكانها همچون حمامها و مجالس ختم زنانه شدت بيشترى داشته است. مرد علاوه بر اينكه خود بايد نسبت به آلوده شدن و گرفتار آمدن در ورطه گناه، فردى خويشتن‏دار باشد، در خصوص خانواده بويژه همسر خود نيز مسؤوليت دارد. چنان كه قرآن كريم مى فرمايد: «يا أيُّها الّذينَ آمَنوُا قُوا اَنْفُسَكُمْ وَ أَهْليكُمْ ناراً وَقُودُهَا النّاسُ و الحِجارةُ». (٣)
مرد به عنوان كسى كه بار زندگى را بر دوش مى‏كشد و مسؤوليت اصلى بر عهده او مى‏باشد نبايد به گونه‏اى رفتار كند كه تدبير و مديريت زندگى اساساً از دست او خارج شود و در زندگى تبديل به فردى بى‏اختيار و بدون اراده گردد. او نمى‏تواند و نبايد از مسؤوليت و وظيفه دشوارى كه در زندگى مشترك بر عهده دارد شانه خالى كند. لذا در سخنى از اميرالمؤمنين(ع) آن مردى كه تدبير كار خويش را به زنى واگذار كرده مورد لعن قرار گرفته است. (٤)

كدام بهتر است؟
١٥. امام صادق(ع):
اِنَّ رَجُلاً مِنَ اْلأَنصارِ عَلى‏ عَهدِ رَسُولِ اللَّهِ(ص) خَرَجَ في بَعْضِ حَوائِجِهِ وَ عَهِدَ اِلى‏ امْرَأَتِهِ عَهْداً أَلاّ تَخْرُجَ مِنْ بَيْتِها حَتّى‏ يَقْدَمَ. قالَ: وَ إِنَّ أباها مَرِضَ فَبَعَثَتِ الْمَرْأَةُ اِلى‏ رَسُولِ‏اللَّهِ(ص) فَقالَتْ: اِنَّ زَوْجي خَرَجَ وَ عَهِدَ اِلَيَّ أَنْ لا أَخْرُجَ مِنْ بَيْتي حَتّى‏ يَقْدَمَ وَ إنَّ أبي مَرِيضٌ فَتَاْمُرُني أَنْ أَعُودَهُ؟
فَقالَ: لا، اِجْلِسي في بَيتِكِ وَ أَطِيعي زَوْجَكِ.
قالَ: فَماتَ فَبَعَثَتْ اِلَيْهِ، فَقالَت: يا رَسُولَ‏اللَّه! اِنَّ أَبي قَدْ ماتَ فَتَأْمُرُني أَنْ اُصَلِّىَ عَلَيْهِ؟
فَقالَ: لا، اِجلِسي فِي بَيْتِكِ وَ أَطيعي زَوْجَكِ. قالَ: فَدُفِنَ الرَّجُلُ فَبَعَثَتْ اِلَيْها رَسُولُ‏اللَّهِ(ص): إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ قَدْ غَفَرَلَكِ وَ لِأَبيكِ بِطاعَتِكِ لِزَوْجِكِ؛ (٥)
مردى از انصار در زمان رسول خدا(ص) به خاطر كارى، به مسافرت رفت و به همسرش سفارش كرد كه از خانه خارج نشود تا او برگردد. پدر اين زن مريض شد، لذا زن خدمت رسول خدا(ص) پيغام فرستاد كه شوهرم به مسافرت رفته و به من سفارش كرده است تا موقع برگشتش، از خانه‏ام خارج نگردم ولى پدرم مريض است؛ اجازه مى‏دهيد كه او را عيادت كنم؟
پيامبر(ص) جواب فرستاد: نه، در خانه‏ات بنشين و مطيع همسرت باش.
تا اينكه پدرش مرد؛ دوباره پيغام فرستاد: اى رسول خدا! پدرم مرده است، آيا دستور مى فرماييد كه بر او نماز بخوانم؟
حضرت(ص) جواب فرستاد: نه، در خانه‏ات بنشين و مطيع شوهرت باش.
پس از آن، پدرش به خاك سپرده شد. (اين بار) پيامبر اكرم(ص) براى زن پيغام فرستاد كه خداوند عز و جل تو را و پدرت را به علت اطاعت تو از همسر، مشمول مغفرت قرار داد.
نعمت بعد از اسلام
١٦. پيامبر اكرم(ص):
ما اسْتَفادَ امْرُءٌ مُسْلِمٌ فائِدةً بَعْدَ اْلإسْلامِ اَفْضَلَ مِنْ زَوْجَةٍ مُسْلِمَةٍ تَسُرُّهُ إذا نَظَرَ إلَيْها وَ تُطِيعُهُ إذا اَمَرَها وَ تَحْفَظُهُ إذا غابَ عَنْها في نَفْسِها وَ مالِهِ؛ (٦)
مرد مسلمان بعد از اسلام، بهره‏اى برتر از همسرى مسلمان نبرده است. همسرى كه وقتى به او مى نگرد مايه مسرّت او است، و آنگاه كه به او دستورى مى دهد اطاعت مى كند، و در غياب شوهر، حافظ ناموس خود و اموال شوهر است.
مرد نيكوكار
١٧. اسحاق بن‏عمّار:
قُلْتُ لاِبي‏عبدِاللَّهِ(ع): ما حَقُّ الْمَرْأَةِ عَلى‏ زَوْجِها الذَّي إذا فَعَلَهُ كانَ مُحْسِناً؟
قالَ: يُشْبِعُها وَ يَكْسُوها وَ إنْ جَهِلَتْ غَفَرَلَها.
وَ قالَ أبُوعَبْدِاللَّهِ(ع): كانَتْ امْرَأَةٌ عِنْدَ أَبي(ع) تُؤْذِيهِ فَيَغْفِرُلَها؛(٧)
به امام صادق(ع) عرض كردم: حق زن بر شوهرش چيست، كه اگر آن را انجام دهد انسان نيكوكارى خواهد بود؟
فرمود: خوراك و پوشاك او را تأمين كند و اگر از سر جهل مرتكب خطايى شد از او در گذرد.
باز فرمود: پدرم زنى داشت كه او را اذيت مى كرد، ولى پدرم او را مى‏بخشيد.
خيرى از تو نديدم!
١٨. امام صادق(ع):
أيُّما امْرَأَةٍ قالَتْ لِزَوْجِها: ما رَأَيْتُ قَطُّ مِنْ وَجْهِكَ خَيْراً فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُها؛(٨)
هر زنى به همسرش بگويد: «من از روى تو خيرى نديدم» عملش ضايع و حبط خواهد شد.
در ضمن چند روايت گذشته، به برخى از حقوق متقابل زن و شوهر اشاره شد؛ از جمله خارج نشدن از خانه بدون اجازه شوهر، حفظ آبرو و اموال شوهر در غياب او، تأمين خوراك و پوشاك و قهراً مسكن زن، چشم‏پوشى از اشتباهات او و بالأخره در روايت فوق به اين نكته توجه داده شده است كه زن نبايد زحمات شوهرش را در نيكى به او و برآوردن نيازهاى او ناديده بگيرد و با گفتن جملاتى دلسرد كننده كه حاكى از عدم قدردانى از زحمات شوهر است، موجب سردى روابط ميان خود و همسرش شود كه چه بسا پيامدهاى ناگوارى را به دنبال دارد.
چند روايت بعدى، گوياى برخى از صفات زنان شايسته است.
كارگزار خداوند
١٩. امام رضا(ع) از اميرالمؤمنين(ع):
خَيْرُ نِسائِكُمْ، اَلْخَمْسُ.
قِيلَ: يا اَمِيرَالمُؤْمِنينَ! وَ مَا الْخَمْسُ؟
قالَ: اَلْهَيِّنَةُ، اللَّيِّنَةُ، المُؤاتِيَةُ، الّتِي إذا غَضِبَ زَوْجُها لَمْ تَكْتَحِلْ بِغَمْضٍ حَتّى‏ يَرْضى‏، وَ اِذا غابَ عَنْها زَوْجُها حَفِظَتْهُ في غَيْبَتِهِ، فَتِلْكَ عامِلٌ مِنْ عُمّالِ اللَّهِ وَ عامِلُ اللَّهِ لا يَخِيبُ؛ (٩)
بهترين زنان شما داراى پنج صفت هستند.
گفته شد: اى امير مؤمنان! آن پنج صفت كدام است؟
فرمود: سبكبار و كم‏صداق، نرم‏خو و خوش‏رفتار، مطيع و موافق، آنگاه كه همسرش خشم گيرد، خواب به چشمش نرود تا از او راضى گردد. و در غياب شوهرش حافظ او باشد.
چنين زنى، كارگزارى از كارگزاران خداوند است و كارگزار خداوند نيز دچار ناكامى و خسران نخواهد شد.
او را نيازار!
٢٠. پيامبر اكرم(ص):
أيُّما امْرَأَةٍ آذَتْ زَوْجَها بِلِسانِها لَمْ يَقْبَلِ اللَّهُ مِنْهُ صَرْفاً وَ لا عَدْلاً وَ لا حَسَنَةً مِنْ عَمَلِها حَتّى‏ تُرضِيَهُ وَ إنْ صامَتْ نَهارَها وَ قامَتْ لَيْلَها؛ (١٠)
هر زنى كه شوهرش را با زبان بيازارد، خداوند، هيچ توبه و كفاره‏اى را از او نمى پذيرد و هيچ كار نيكش را قبول نمى كند تا وقتى كه شوهرش را راضى كند، گرچه زن، روز خود را روزه بدارد و شب را به عبادت گذراند.
روشن است كه براى پذيرش توبه و قبولى اعمال نيك، زمينه‏هايى لازم است و موانع زيادى وجود دارد كه از جمله آنها عدم رضايت شوهر است. البته اگر زن به وظيفه خويش عمل كرده است و با اين حال، مرد به هر دليلى و نوعاً به خاطر منافع شخصى خويش، اظهار عدم رضايت از همسر خود بكند او مسؤوليتى ندارد، ولى اگر زن با كلمات خود، موجب آزار و ناراحتى همسرش شده است و در عين حال حاضر به كسب رضايت او نيست، طبيعى است كه اعمال نيك او نيز بر جاى بماند. روايت بعدى نيز ناظر به همين نكته است.
كسب خشنودى او
٢١. پيامبر اكرم(ص):
خَيْرُ نِسائِكُمْ، الّتِي إنْ غَضِبَتْ اَوْ غَضِبَ تَقُولُ لِزَوْجِها: يَدي في يَدِكَ، لا أَكْتَحِلُ عَيْني بِغَمْضٍ حَتّى‏ تَرْضى‏ عَنِّي؛(١١)
بهترين زنان شما، زنى است كه وقتى خشمگين گردد و يا همسرش بر او خشم گيرد، به شوهرش بگويد:
دستم را در دست تو مى گذارم و خواب را به چشمم راه نمى دهم تا وقتى كه از من راضى شوى.
اين بسيار مهم است كه اگر كدورت و عصبانيتى نيز پيش آمد، هر يك سعى نكند به ديگرى نشان دهد كه به او نيازى ندارد بلكه سعى در جبران كوتاهى و تقصير خود كند و طرف مقابل نيز آن را به عنوان نقطه ضعف ديگرى تلقى نكند ، بلكه حمل بر روحيه گذشت و عدم لجاجت وگرمى بخشيدن دوباره به زندگى مشترك كه هر دو از آن بهره‏مند مى شوند نمايد.
جهاد بانوان
٢٢. على(ع):
جِهادُ الْمَرْأَةِ حُسْنُ التَّبَعُّلِ؛(١٢)
جهاد زن، خوب شوهردارى كردن است.
يك زن آگاه و وظيفه‏شناس، اگر بتواند درون خانه خود، محيط مساعدى را براى رشد و كمال خود و شوهر و بويژه فرزندان خويش فراهم كند تأثير مثبت و بسيار مؤثر آن در اصلاح جامعه و اخلاق و تربيت آحاد آن، بر كسى پوشيده نيست. در حقيقت، زن، شركت مستقيم در فعال نمودن ساير نيروهاى سازنده جامعه دارد و نقش عمده‏اى را در گرمى بخشيدن به مجاهدان در ميدان نبرد ايفا مى كند. از سوى ديگر، حديث فوق كه تفصيل آن را در روايت بعدى خواهيم خواند، گوياى اهميت وظيفه خانه‏دارى است چرا كه آن را به مثابه جهاد مى‏داند.
جهاد واقعى
٢٣. اسماء بنت يزيد كه از زنان انصار بود به محضر پيامبر(ص) كه ميان اصحابش بود، رسيد و عرض كرد:
پدر و مادرم فدايت! من فرستاده زنان به سوى شما هستم. جانم فداى شما! بدان كه هيچ زنى در شرق و غرب نيست كه جريان آمدن مرا به حضور شما بشنود مگر اينكه هم‏عقيده من است. پرسش من اين است كه خداوند تو را بحق، به سوى مردان و زنان فرستاد و ما به تو و به پروردگارت كه تو را فرستاد ايمان آورديم و ما گروه زنان محصور و محدود، نشسته در خانه و وسيله برآوردن خواسته‏هاى شماهاييم، و بار فرزندانتان را بر دوش مى كشيم و شما جماعت مردان، با شركت در نمازجمعه و جماعت و عيادت بيماران و حضور در تشييع‏جنازه‏ها و انجام دادن مداوم مراسم حج و از همه برتر،
با امكان حضور در جهاد در راه خدا، بر ما برترى داده شده‏ايد. از طرف ديگر، وقتى كسى از شماها به سفر حج يا عمره مى‏رود و يا براى حفظ مرزها خارج مى‏شود، اموالتان را برايتان نگهدارى
مى‏كنيم و لباسهايتان را مى‏بافيم و اولادتان را تربيت مى‏كنيم. پس اى رسول خدا! از نظر اجر و پاداش چه مشاركتى با شما داريم؟
پيامبر اكرم(ص) چهره خويش را به طرف اصحابش نمود و فرمود:
هَلْ سَمِعْتُمْ مَقالَةً قَطُّ اَحْسَنَ مِنْ مُساءَلَتِها مِنْ اَمْرِ دِينِها مِنْ هذِهِ؟
فَقالُوا: يا رَسُولَ‏اللَّهِ! ما ظَنَنَّا أَنَّ امْرَأَةً تَهْتَدي اِلى‏ مِثْلِ هذا!
فَالْتَفَتَ النَّبِيُّ(ص) اِلَيْها ثُمَّ قالَ لَها: إنْصَرِفي أَيَّتُهَا الْمَرْأَةُ وَ أَعْلِمي مَنْ خَلْفَكِ مِنَ النِّساءِ أَنَّ حُسْنَ تَبَعُّلِ إحْدا كُنَّ لِزَوْجِها وَ طَلَبَها مَرْضاتِهِ وَ اتِّباعَها مُوافَقَتَهُ يَعْدِلُ ذلِكَ كُلَّهُ. فَأَدْبَرَتِ الْمَرْأَةُ وَ هِيَ تُهَلِّلُ وَ تُكَبِّرُ اسْتِبْشاراً؛(١٣)
آيا تاكنون گفتارى بهتر از پرسش اين بانو كه در باره امر دينش پرسيد، شنيده‏ايد؟
عرض كردند: اى رسول خدا! ما گمان نمى‏كرديم زنى به چنين چيزى دست يابد!
آنگاه پيامبر(ص) رو به طرف آن زن گرداند و به او فرمود:
اى زن! برگرد و به ساير زنانى كه از سوى آنان آمده‏اى اعلام كن كه خوش‏رفتارى يكى از شماها با شوهر و جوياى رضايت او شدن و دنبال كردن موافقت او، با همه آن فضايل و اعمال مردان برابرى مى‏كند.
آن زن برگشت در حالى كه از خوشحالى و بشارت يافتن، تهليل و تكبير بر زبان داشت.
مرحوم علامه طباطبايى از اين حديث، نكات چندى را استفاده كرده است كه به اختصار به آنها اشاره مى‏شود:
١. از امثال اين قضايا روشن مى‏شود كه زنان با اينكه بيشتر به امور داخلى منزل مشغولند، اما از نظر مراجعه به ولىّ امر و كوشش در جهت حل پاره‏اى مشكلات خويش منعى نداشته‏اند.
٢. آنچه بيشتر در زندگى زن، مورد پسند اسلام است اين است كه وظيفه مهم خانه‏دارى را فراموش نكند، و اين توصيه پيامبر(ص) گرچه واجب نبود لكن در يك محيط سالم و مذهبى، همين دستور استحبابى حافظ اين خواسته اسلامى بود.
٣. زنان با اينكه از فضيلت امثال جهاد، به عللى كه روشن است محرومند اما اسلام اين محروميتها را با مزايا و ارزشهاى ديگرى كه بسى افتخارآميز است جبران كرده است. (١٤)
حديث بعدى مى‏تواند تفسيرى بر اين وظيفه باشد.
از بهترين بانوان
٢٤. پيامبر اكرم(ص):
اِنَّ مِنْ خَيْرِ نِسائِكُمْ؛ اَلْوَلُودَ، السَّتِيرَةَ، الْعَفِيفَةَ، الْعَزِيزَةَ فِي اَهْلِها، الذَّلِيلَةَ مَعَ بَعْلِها، الْحِصانَ مَعَ غَيْرِهِ، الّتِي تَسْمَعُ لَه وَ تُطِيعُ اَمْرَهُ وَ إذا خَلا بِها بَذَلَتْ ما أَرادَ مِنْها؛ (١٥)
همانا از بهترين زنان شما زنى است كه زياد بچه‏دار شود، شوهردوست و محجوب و پاكدامن باشد، در ميان خويشانش عزيز باشد ولى با شوهرش رام و تسليم باشد، خودش را از بيگانه محفوظ بدارد، نسبت به همسرش حرف‏شنوى و اطاعت داشته باشد، و در خلوت شوهر، از انجام خواسته او مضايقه نكند.

زن قيمت ندارد!
٢٦. امام صادق(ع):
لَيْسَ لِلْمَرْأَةِ خَطَرٌ، لا لِصالِحَتِهِنَّ وَ لا لِطالِحَتِهِنَّ؛ اَمّا صالِحَتُهُنَّ فَلَيْسَ خَطَرُها الذَّهَبَ وَ الفِضَّةَ. وَ اَمّا طالِحَتُهُنَّ فَلَيْسَ التُّرابُ خَطَرَها، التُّرابُ خَيرٌ مِنْها؛ (١٦)
براى زن، ارزش و معادلى نيست؛ نه براى صالح آنان و نه براى ناصالح آنان. اما خوبِ آنان در مقابل ارزشش، طلا و نقره برابرى نمى‏كند چرا كه بهتر از طلا و نقره است، و اما ناصالح آنها، خاك نيز قيمت و بهاى او نيست، چرا كه خاك بهتر از او است.
اين حديث شريف مى‏تواند بعنوان جمع‏بندى احاديث اين قسمت باشد و نشان‏دهنده اين است كه ارزش انسانى زن، امرى معنوى است كه با ملاكهاى مادى نمى‏توان ارزشيابى نمود و طبيعى است نوعاً هر عنصرى كه بيشتر مى‏تواند در جامعه نقش مثبت و ارزشمند داشته باشد، نقش تخريبى زيادترى نيز مى‏تواند دارا باشد.

١- بحارالانوار، ج‏١٠٣، ص‏٢٤٥.

٢- وسائل الشيعه، ج ١٤، ص ١٣٠. و كافى، ج ٥، ص ٥١٧ با حذف كلمه «فَيُجيبُها».

٣- سوره تحريم(٦٦)، آيه‏٦. در باره اين آيه رجوع كن به حديث ٣٩، از همين بخش.

٤- وسائل‏الشيعه، ج‏١٤، ص‏١٣١، «كُلُّ امرءٍ تُدَبِّرهُ امرأ فَهُوَ مَلْعُونٌ».

٥- من لا يحضره الفقيه، ج‏٣، ص‏٤٤٢.

٦- وسائل‏الشيعه، ج‏١٤، ص‏٢٣.

٧- همان، ص‏١٢١.

٨- من لا يحضره الفقيه، ج‏٣، ص‏٤٤٠.

٩- كافى، ج‏٥،، ص‏٣٢٥.

١٠- بحارالانوار، ج‏١٠٣، ص‏٢٤٤.

١١- همان، ص‏٢٣٩.

١٢- همان، ج‏١٠٣، ص‏٢٥٢.

١٣- الميزان فى تفسير القرآن، ج‏٤، ص‏٣٥٠، و نيز: الدرّ المنثور، ج‏٢، ص‏١٥٣.

١٤- نك: الميزان، ج‏٤، ص‏٣٥١، ذيل تفسير آيه ٣٢ - ٣٥ سوره نساء.

١٥- بحارالانوار، ج‏١٠٣، ص‏٢٣٩.

١٦- همان، ص‏٢٣٦.

۱۱
فاطمه گلواژه آفرينش
در راه تفاهم
٢٧. امام صادق(ع) به نقل از پيامبر اكرم(ص):
وَ مَنْ صَبَرَ عَلى‏ خُلْقِ امرأةٍ سَيِّئَةِ الْخُلْقِ واحْتَسَبَ في ذلكَ الأجْرَ أعْطاهُ اللَّهُ ثَوابَ الشاكرينَ؛(١)
مردى كه بر اخلاق همسرى بداخلاق صبر كند و آن را تحمل نمايد و آن را به حساب اجر الهى بگذارد، خداوند پاداش شكرگزاران را به او خواهد داد.
پستى و بلنديهاى زندگى و روابط مشترك زن و شوهر، نياز مبرمى به اصل «مدارا و تفاهم» دارد. مرد كه عهده‏دار مديريت زندگى مشترك است شديداً به اين اصل نيازمند است، و اين بستگى به سعه صدر و روح گذشت و فداكارى او دارد. البته براى ايجاد حُسن تفاهم، نياز به عناصر چندى است كه در ضمن روايات اين بخش، به آنها پرداخته خواهد شد؛ بعضى مربوط به مرد و قسمتى نيز مرتبط به زن و پاره‏اى نيز مشترك ميان آن دو است.
مسؤوليت روابط حسنه
٢٨. امام صادق(ع):
رَحِمَ اللَّهُ عَبْداً اَحْسَنَ فِيما بَيْنَهُ وَ بَيْنَ زَوْجَتِهِ، فَاِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ قَدْ مَلَّكَهُ ناصِيَتَها وَ جَعَلَهُ الْقَيِّمَ عَلَيْها؛(٢)
خدا رحمت كند مردى را كه ميان خود و همسرش را اصلاح نمايد، زيرا خداوند اختيارش را در دست او گذاشته و او را قيّم و سرپرست زن نموده است.
اين روايت، اشاره است به آيه شريفه «الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلى النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ على‏ بَعْضٍ و بِما اَنْفَقُوا مِنْ أمْوالِهِمْ»(٣)
كه اجمالاً نوعى قيمومت را براى مردان در فضاى روابط همسرى و خانوادگى قرار داده است. اينكه چارچوب و خاستگاه اين سرپرستى چيست، و مشخصاً در چه مسايلى مصداق مى‏يابد، موضوعى است كه در تفسير و مباحث فقهى بايد پى گرفت.
تقسيم كار
٢٩. امام صادق(ع) از پدر بزرگوارش امام باقر(ع):
تَقاضى‏ عَليٌّ و فاطِمَةُ اِلى‏ رَسُولِ‏اللَّهِ(ص) في الْخِدْمَةِ، فَقَضى‏ عَلى‏ فاطِمَةَ بِخِدْمَةِ ما دُونَ الْبابِ وَ قَضى‏ عَلى‏ عَليٍّ بِما خَلْفَهُ. قال: فَقالَتْ فاطِمَةُ: فَلا يَعْلَمُ ما داخَلَني مِنَ السُّرُورِ إلاّ اللَّهُ بِإكْفائي رَسُولُ‏اللَّهِ تَحَمُّلَ رِقابِ الرِّجالِ؛(٤)
على و فاطمه در مورد كارهاى خانه از رسول خدا(ص) تقاضاى دستورالعمل كردند. حضرت(ص) كارهاى داخل خانه را به عهده فاطمه گذاشت و كار بيرون را بر عهده على.
پس از آن فاطمه فرمود: خدا مى‏داند چقدر از اينكه رسول خدا بار دوش مردان را از من گرداند خوشحال شدم.
حضرت فاطمه(س) اين را مايه خوشحالى خود مى‏داند كه مسؤوليت مواجه‏شدن و هم‏صحبت‏شدن با مردان بيگانه در خارج از خانه را بر عهده ندارد. احتمالات ديگرى نيز در اين جمله داده شده است؛ از جمله اينكه مسرّت‏خاطر او به اين علت است كه رسول خدا(ص) او را در قبول مسؤوليت همسان و همانند مردان قرار داده است و كارهاى داخل را به او واگذار نموده است.
در جايگاه واقعى
٣٠. على(ع) خطاب به فرزندش امام حسن(ع):
... وَ لا تُمَلِّكِ الْمرْأَةَ مِنْ اَمْرِها ما جاوَزَ نَفْسَها؛ فَإنَّ الْمَرْأَةَ رَيْحانَةٌ وَ لَيْسَتْ بِقَهْرِمانَةٍ وَ لا تَعْدُ بِكَرامَتها نَفْسَها وَ لا تُطْمِعْها في أَنْ تَشْفَعَ لِغَيْرِها؛ (٥)
زن را در آنچه مربوط به او نيست صاحب اختيار مگردان، زيرا زن چون گياهى خوشبو است، و نه كارفرما و مسؤول خرج و خريد، و در گرامى داشتن او از آنچه مربوط به او است تجاوز مكن و او را به طمع نينداز كه شفاعت ديگرى كند.
زن درخت ستبرى نيست كه آسيب‏پذير نباشد. بايد جايگاه واقعى او را در زندگى شناخت چرا كه افراط و تفريط نسبت به او، آفاتى را به دنبال دارد. او بيش از هر چيز نياز به مهربانى و عطوفت دارد، حتى بسيارى مواقع، رفتار عطوفت‏آميز در او بيشتر تأثير دارد تا استدلال، چه رسد به خشونت!
يك زن برابر هزار مرد!
٣١. امام صادق(ع):
اَلإمْرَأَةُ الصّالِحَةُ خَيْرٌ مِنْ اَلْفِ رَجُلٍ غَيْرِ صالِحٍ وَ اَيُّما امْرَأَةٍ خَدَمَتْ زَوْجَها سَبْعَةَ اَيّامٍ اَغْلَقَ اللَّهُ عَنْها سَبْعَةَ اَبْوابِ النّارِ وَ فَتَحَ لَها ثَمانِيَةَ اَبْوابِ الْجَنَّةِ، تَدْخُلُ مِنْ اَيُّها شاءَتْ؛ (٦)
زن شايسته از هزار مرد ناشايست بهتر است؛ و هر زنى كه هفت روز به شوهرش خدمت كند، خداوند درهاى هفتگانه آتش را به روى او مى‏بندد و هشت در بهشت را براى او مى‏گشايد و او از هر درى كه بخواهد، وارد مى‏شود.
كارگزار الهى
٣٢. امام صادق(ع):
خَيْرُ نِسائِكُمْ، الطَّيِّبَةُ الرِّيحُ، الطَّيِّبَةُ الطَّبِيخُ، الّتي إذا أَنْفَقَتْ أَنْفَقَتْ بِمَعْرُوفٍ وَ إنْ اَمْسَكَتْ أمْسَكَتْ بِمَعْرُوفٍ. فَتِلْكَ عامِلٌ مِنْ عُمّالِ اللَّهِ وَ عامِلُ اللَّهِ لا يَخِيبُ وَ لا يَنْدَمُ؛ (٧)
بهترين زنان شما، زن خوشبو و با دست‏پخت خوب است آن زنى كه اگر انفاق (خرج) كند به نيكى انفاق (خرج) كند و اگر انفاق (خرج) نكند نيز به نيكى نكند. پس اين زن عاملى از كارگزاران خداوند است و كارگزار خدا نه ناكام و نا اميد مى‏شود و نه پشيمان.
يك ليوان آب
٣٣. امام صادق(ع):
ما مِنْ اِمْرَأَةٍ تَسْقي زَوْجَها شَرْبَةً مِنْ ماءٍ اِلاّ كانَ خَيْراً لَها مِنْ عِبادَةِ سَنَةٍ، صِيامَ نَهارِها وَ قِيامَ لَيْلِها وَ يَبْنِي اللَّهُ لَها بِكُلِّ شَرْبَةٍ تَسْقي زَوْجَها مَدِينَةً في الْجَنَّةِ وَ غَفَرَلَها سِتِّينَ خَطِيئَةً؛ (٨)
هيچ زنى نيست كه جرعه‏اى آب به همسرش بدهد مگر اينكه اين كار براى او از عبادت يك سال كه روزهايش روزه باشد و شبهايش به عبادت بايستد بهتر است، و خداوند به پاداش هر جرعه آبى كه به همسرش مى‏دهد، براى او در بهشت شهرى مى‏سازد و شصت خطا از خطاهاى او را مى‏بخشد.
اگر زن به خدمات و كارهايى كه داخل منزل براى شوهر و فرزندانش مى‏كند با اين بينش بنگرد كه به واسطه آنها مى‏تواند كسب رضاى خداى متعال نمايد و خانه، زمينه‏اى است براى اظهار بندگى و عبوديت بيشتر، و از جانب ديگر، شوهر نيز به واقع اين را بپذيرد كه نوع زحماتى كه همسرش در خانه متحمل مى‏شود مسؤوليتى الزامى براى او نيست، قدم بسيار بزرگى در راه حسن‏تفاهم برداشته شده است. در جهت تأكيد بيشتر بر اين عنصر اساسى، به حديث ديگرى در همين زمينه توجه شود.
مرحمت الهى و زحمات زن
٣٤. امام صادق(ع):
سَأَلَتْ اُمُ‏سَلَمَة رَسُولَ‏اللَّه(ص) عَنْ فَضْلِ النِّساءِ في خِدْمَةِ اَزْواجِهِنَّ فقالَ: اَيُّما امْرَأَةٍ رَفَعَتْ مِنْ بَيْتِ زَوْجِها شَيْئاً مِنْ مَوْضِعٍ اِلى‏ مَوْضِعٍ تُرِيدُ بِهِ صَلاحاً إلاّ نَظَرَ اللَّهُ إلَيْها وَ مَنْ نَظَرَ اللَّهُ اِلَيْهِ لَمْ‏يُعَذِّبْهُ.
فقالَتْ اُمُّ سَلَمَة رَضِي اللَّهُ عَنْها: زِدْني في النِّساءِ الْمَساكِينِ مِنَ الثَّوابِ بِأَبي اَنْتَ وَ اُمِّي.
فقالَ(ص): يا اُمَ‏سَلَمَة! اِنَّ الْمَرْأَةَ اِذا حَمَلَتْ كانَ لَها مِنْ الأَجْرِ كَمَنْ جاهَدَ بِنَفْسِهِ وَ مالِهِ في سَبِيلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ، فَاِذا وَضَعَتْ قِيلَ لَها: قَدْ غُفِرَ لَكِ ذنْبُكِ فَاسْتَأْنِفي الْعَمَلَ. فَاِذا أَرْضَعَتْ فَلَها بِكُلِّ رَضْعَةٍ تَحْرِيرُ رَقَبَةٍ مِنْ وُلْدِ إسْماعِيلَ؛
امّ‏سلمه در باره ارزش زنان در خدمتگزارى به همسرانشان از پيامبر(ص) پرسيد؛ حضرت(ص) فرمود:
هر زنى كه در خانه شوهرش، چيزى را با هدف خير و صلاح، از جايى برداشته به جاى ديگر بگذارد، خداوند به او توجه و نظر مى‏كند، و هر كس كه خداوند به او توجه كند عذابش نخواهد كرد.
ام‏سلمه گفت: پدر و مادرم فدايت! در باره ثواب و پاداش زنان بيچاره، بيشتر برايم بازگو كن.
حضرت(ص) فرمود: اى ام‏سلمه! همانا زن هنگامى كه باردار مى‏شود اجرى همانند اجر كسى كه با جان و مالش در راه خداى عزّ و جل جهاد كرده است خواهد داشت. و آنگاه كه وضع حمل كرد، به او گفته مى‏شود: گناهت بخشيده شد، پس عمل را از سر گير. و آنگاه كه شير مى‏دهد، در مقابل هر بار شير دادن، پاداش آزاد نمودن يك بنده از فرزندان اسماعيل را خواهد داشت.
در تنگنا قرار نده!
٣٥. پيامبر اكرم(ص):
أَلا وَ أَيُّما امْرَأَةٍ لَمْ‏تَرْفَقْ بِزَوْجِها وَ حَمَلَتْهُ على‏ ما لايَقْدِرُ عَلَيْهِ وَ ما لايَطِيقُ لَمْ‏تُقْبَلْ مِنْها حَسَنَةٌ وَ تَلْقَى اللَّهَ وَ هُوَ عَلَيْها غَضْبانٌ؛ (١٠)
آگاه باشيد هر زنى كه با شوهر خود مدارا نكند و او را به چيزى وا دارد كه قدرت و توان آن را ندارد، هيچ كار نيكى از او قبول نخواهد شد و در حالى خدا را ملاقات خواهد كرد كه خداوند بر او خشمناك است.
در نظر گرفتن موقعيت شوهر و وضعيت درآمد او و نيازهاى ضرورى زندگى توسط زن، نقش مفيدى در ايجاد تفاهم ميان آن دو خواهد داشت. نمونه بعدى را از زندگى صميمانه و افتخارآميز اميرالمؤمنين على(ع) و فاطمه زهرا(ع) مى‏خوانيم.
در آنجا كه توحيد حاكم است
٣٦. امام باقر(ع):
إنَّ فاطمةَ(ع) ضَمِنَتْ لِعَلِيٍ(ع) عَمَلَ الْبَيْتِ وَ الْعَجِينَ وَ الْخُبْزَ وَ قَمَّ الْبَيْتِ، وَ ضَمِنَ لَها عَليٌّ(ع) ما كانَ خَلْفَ الْبابِ: نَقْلَ الْحَطَبِ وَ أَنْ يَجي‏ءَ بِالطَّعامِ. فَقالَ لَها يَوْماً: يا فاطِمَةُ! هَلْ عَنْدَكِ شَي‏ءٌ؟
قالَتْ: وَ الّذي عَظَّمَ حَقَّكَ، ما كانَ عِنْدَنا مُنْذُ ثَلاثَةِ أيّامٍ شَيْ‏ءٌ نَقْرِيكَ بِهِ.
قالَ: أَفَلا أَخْبَرْتِني؟
قالَتْ كانَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) نَهاني أَنْ أَسْأَلَكَ شَيْئاً فَقالَ: لاتَسْأَلِينَ ابْنَ‏عَمِّكِ شَيْئاً؛ إنْ جاءَكِ بِشَي‏ءٍ عَفْوٌ وَ إلاّ فَلا تَسْأَلِيْه ...؛(١١)
فاطمه(ع) كار منزل و خمير كردن و نان پختن و نظافت خانه را براى على(ع) به عهده گرفت، و على(ع) نيز كارهاى خارج از منزل را براى او به عهده گرفت؛ كارهايى چون آوردن هيزم و خوراكى. پس از آن روزى به او فرمود: اى فاطمه! آيا در خانه چيزى دارى؟
فرمود: سوگند به آنكه حق تو را عظمت بخشيد، از سه روز قبل چيزى نزد ما نبوده كه تو را با آن پذيرايى كنيم.
فرمود: پس چرا به من خبر ندادى؟
فرمود: رسول خدا(ص) مرا باز داشته بود كه از تو چيزى درخواست كنم، چرا كه او فرمود: از پسرعمويت چيزى درخواست نمى‏كنى، اگر چيزى برايت آورد كه فضل و بخششى است و اگر نياورد، از او درخواست نكن ....
روشن است كه تأمين مخارج زن و فرزند بر عهده مرد است، ولى چه زيباست كه زن نيز به شرايط همسرش، بخوبى توجه كند، زيرا براى مردى كه همسرى وظيفه‏شناس و دلسوز به حال خانواده‏اش است، القاى اين امر كه اينها وظيفه تو است و چاره‏اى جز انجام دادن آنها ندارى، نوعاً ناگوار و مضرّ به صفا و دلگرمى ميان آن دو است. زن مى‏تواند با احساس همدردى با همسرش، بسيارى از نگرانيها و ناراحتيهاى او را كاهش دهد. به روايت بعدى در اين زمينه توجه كنيد.
اين هم از كارگزاران خداوند است
٣٧. شيخ صدوق:
جاءَ رَجُلٌ اِلى‏ رَسُولِ اللَّهِ(ص) فَقالَ: إنَّ زَوْجَةً لي إذا دَخَلْتُ تَلَقَّتْني وَ إذا خَرَجْتُ شَيَّعَتْني وَ إذا رَأَتْني مَهْمُوماً قالَتْ لي: وَ ما يُهِمُّكَ؟ إنْ كُنْتَ تَهْتَمُّ لِرِزْقِكَ فَقَدْ تَكَفَّلَ لَكَ بِهِ غَيْرُكَ وَ اِنْ كُنْتَ تَهْتَهمُّ لأَمْرِ آخِرَتِكَ فَزادَكَ اللَّهُ هَمّاً.
فَقالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص): إنَّ لِلّهِ عُمّالاً وَ هذِهِ مِنْ عُمّالِهِ. لَها نِصْفُ اَجْرِ شَهِيدٍ؛(١٢)
مردى به حضور رسول خدا(ص) آمد و عرض كرد: من همسرى دارم كه وقتى داخل منزل مى‏شوم به استقبال من مى‏آيد و آنگاه كه خارج مى‏گردم، مرا مشايعت مى‏كند و هنگامى كه مرا غمگين مى‏بيند به من مى‏گويد: چه چيز باعث ناراحتى تو است؟ اگر به علت خرجى و درآمدت نگرانى، كه خداوند تأمين آن را به عهده گرفته است، و اگر اندوهت به خاطر امر آخرتت هست، خداوند اين اهتمام و غمت را افزون كند.
پيامبر اكرم(ص) فرمود: براى خداوند كارگزارانى است، و اين زن جزء كارگزاران او است. براى او نصف پاداش يك شهيد است.
همسرى كه سعى در كاستن نگرانيهاى شوهرش در امور مادى دارد و بالعكس، در امور معنوى و اخروى، جوياى اهتمام و نگرانى بيشتر همسر خود است، بواقع عاملى از كارگزاران الهى است، ولى توقع اينكه همه زنان، از چنين روحيه‏اى در حدّ بالا برخوردار باشند موجب بروز مشكلاتى در زندگى خواهد شد و به طور كلى، توجه به ظرفيت و كشش افراد در پذيرش حق و مسؤوليت‏پذيرى، امرى لازم است. روايت بعدى گرچه ممكن است براى برخى گران آيد ولى گوياى همين واقعيت است.
بايد تحمل كرد
٣٨. امام صادق(ع):
اِنَّ اِبْراهِيمَ(ع) شَكا اِلَى‏ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ما يَلْقى‏ مِنْ سُوءِ خُلْقِ سارَةَ، فَأَوْحى‏ اللَّهُ تَعالى‏ اِلَيْهِ اِنَّما مَثَلُ الْمَرْأَةِ مَثَلُ الضِلْعِ الْمُعْوَجِّ، اِنْ اَقَمْتَهُ كَسَرْتَهُ وَ انْ تَرَكْتَهُ اسْتَمْتَعْتَ بِهِ؛ اِصْبِرْ عَلَيْها؛(١٣)
حضرت ابراهيم(ع) از بداخلاقى همسرش ساره به خداوند عز و جل شكوه برد. خداوند تعالى به او وحى كرد كه مثال زن، مثال استخوان كج دنده است كه اگر آن را راست كنى شكانده‏اى؛ ولى اگر آن را رها كنى از آن استفاده مى‏كنى. از اين‏رو نسبت به او صبر پيشه كن.
مرحوم شيخ صدوق نزديك به همين مضمون را آورده است با اين اضافه:
قُلْتُ: مَنْ قالَ هذا؟
فَغَضِبَ. ثُمَّ قالَ: هَذا وَاللَّهِ قَوْلُ رَسُولِ اللَّهِ(ص)؛(١٤)
شخص راوى مى‏گويد: عرض كردم: چه كسى اين را گفته؟!
حضرت(ع) از اين گفته ناراحت شد. سپس فرمود: «به خدا سوگند اين گفته رسول خدا(ص) است!»
مفاد اين روايت كه در برخى روايات مشابه نيز آمده است نكته راهگشا و بااهميتى را در زندگى زناشويى يادآور مى‏شود و آن اينكه مرد نبايد همواره تلاش كند كه همسرش نيز در همه امور مانند او باشد. هر كدام شرايط و علايق و عادات خاص خود را دارند. توقع اينكه زن، عيناً همان را بخواهد كه شوهر مى‏خواهد و همان طور باشد كه همسرش مى‏پسندد، توقعى بيجا و مايه زحمت و دردسر است. نبايد در همه جزئيات زندگى و رفتار و اخلاق زن دخالت كرد. در بسيارى از موارد بايد او را به حال خود گذاشت و از دخالت بيجا در امور مربوط به زن پرهيز كرد. بنابراين تشبيه به «دنده كج» به معناى كاستن از كرامت انسانى زن نيست، چرا كه استخوان دنده چنان كه در خود روايت نيز اشاره شده بايد به همين شكل باشد، بلكه به اين منظور است كه بايد واقعيت و ظرفيت او را در نظر گرفت و بيش از كشش و توان او توقع نداشت.
رواياتى كه در تفسير آيه شريفه «يا اَيُّها الّذينَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَكُمْ وَ أَهْليكُمْ ناراً وَقُودُهَا النّاسُ وَ الْحِجارَةُ»(١٥)
وارد شده تأكيدى است بر موضوع فوق، از جمله حديث بعدى.
اگر گوش نكردند
٣٩. شيخ صدوق:
سُئِلَ الصّادِقُ(ع) عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: «قُوا اَنْفُسَكمْ وَ اَهْلِيكُمْ ناراً» كَيْفَ نَقِيهِنَّ؟
قالَ: تَأْمُرُونَهُنَّ وَ تَنْهَوْنَهُنَّ.
قِيلَ لَه: اِنّا نَأْمُرهُنَّ وَ نَنْهاهُنَّ فَلا يَقْبَلْنَ.
قالَ: اِذا اَمَرْتُمُوهُنَّ وَ نَهَيْتُمُوهُنَّ فَقَدْ قَضَيْتُمْ ما عَلَيْكُم؛(١٦)
از امام صادق(ع) در باره اين فرمايش خداى عز و جل «خودتان و بستگانتان را از آتشى كه آتش‏گيره آن، بدنهاى مردم و سنگهاست نگه داريد» سؤال شد كه چگونه آنها را از آتش نگه داريم؟
فرمود: آنان را امر و نهى كنيد.
به حضرت گفته شد: ما آنها را امر و نهى مى‏كنيم ولى نمى‏پذيرند.
فرمود: هنگامى كه شما آنها را امر و نهى كرديد وظيفه‏اى را كه بر عهده‏تان است انجام داده‏ايد.
در پايان اين بخش، به حديثى در زمينه صبر و تحمل زن و شوهر، نسبت به يكديگر توجه مى‏كنيم؛ بدان اميد كه اين مجموعه بتواند گامى در جهت تحكيم پيوندهاى مشترك ميان آن دو باشد.
تحمّل يكديگر
٤٠. پيامبر اكرم(ص):
مَنْ صَبَرَ عَلى‏ سُوءِ خُلْقِ امْرَأَتِهِ اَعْطاهُ اللَّهُ مِنَ الاَجْرِ ما اَعْطاهُ داوُدَ(ع) عَلى‏ بَلائِهِ، وَ مَنْ صَبَرَتْ عَلى‏ سُوءِ خُلْقِ زَوْجِها اَعْطاها مِثْلَ ثَوابِ آسِيَةَ بِنْتِ مُزاحِمٍ؛ (١٧)
مردى كه بر بداخلاقى زنش صبر و بردبارى كند، خداوند پاداشى را كه به داود(ع) به خاطر تحمل بلا و سختى عطا كرد به او مى‏دهد، و زنى كه بر بداخلاقى شوهرش شكيبايى به خرج دهد، خداوند همانند پاداش آسيه دختر مزاحم را (كه يكى از چهار زن مشهور و بزرگ جهان توحيد است) به او خواهد داد.
قم - پاييز ١٣٦٨

١- وسائل‏الشيعه، ج‏١٤، ص‏١٢٤.

٢- من لا يحضره الفقيه، ج‏٣، ص‏٤٤٣، و نيز: وسائل الشيعه، ج‏٤، ص‏١٢٢.

٣- سوره نساء (٤)، آيه ٣٤.

٤- بحارالانوار، ج‏٤٣، ص‏٨١.

٥- نهج‏البلاغه، نامه ٣١، ص‏٤٠٥.

٦- وسائل الشيعه، ج‏١٤، ص‏١٢٣.

٧- همان، ص‏١٥.

٨- همان، ص‏١٢٣.

٩- بحارلانوار، ج‏١٠٣، ص‏٢٥١.

١٠- همان، ص‏٢٤٤.

١١- تفسير عياشى، ج‏١، ص‏١٧١. كلمه «لاتسألِيْنَ» را مى‏توان به صورت «لاتسْأَلِيَنَّ» خواند كه تأكيد در نهى است. آنچه در متن آمد به صورت مضارع منفى مى‏باشد.

١٢- وسائل الشيعه، ج‏١٤، ص‏١٧.

١٣- كافى، ج‏٥، ص‏٥١٣.

١٤- من لا يحضره الفقيه، ج‏٣، ص‏٤٤٠.

١٥- سوره تحريم(٦٦)، آيه ٦.

١٦- من لا يحضره الفقيه، ج‏٣، ص‏٤٤٢، ضمناً مرحوم كلينى سه روايت ديگر در همين زمينه آورده است. نك: كافى، ج‏٥، ص‏١٢.

١٧- بحارالانوار، ج‏١٠٣، ص‏٢٤٧.

۱۲
فاطمه گلواژه آفرينش
مرورى برتاريخ ولادت صديقه كبرا،فاطمه زهرا(س)
آنچه مى‏خوانيد پژوهشى است كوتاه در باره تاريخ ولادت حضرت صديقه طاهره، حضرت فاطمه عليهاالسلام كه سالها پيش انجام شده است و اينك با اصلاحاتى اندك تقديم مى‏شود. روشن است كه اين موضوع، پژوهشى بيش از اين مى‏طلبد، اما همين مقدار مى‏تواند تصويرى كلى از اين مسأله به دست دهد.
اين مقاله تلاش مى‏كند بررسى كوتاهى در باره تاريخ ولادت آن حضرت(س) و در نتيجه سنّ ازدواج و مدت عمر شريفش داشته باشد. گرچه شخصيت بانوى بزرگى چون فاطمه زهرا(س) و تبيين آن متكى بر صحت و سقم نتايج اين گونه مباحث نيست، ولى نشان دادن واقعيات علمى، حتى اگر هيچ اثر مستقيم عملى نيز نداشته باشد، امرى مطلوب است. اعمال خاص و ادعيه ويژه‏اى كه معمولاً در تعظيم چنين مناسبتهايى وارد شده است، و لزوم وحدت رويه جامعه اسلامى در بزرگداشت و تجديد عهد با اولياى دين(ع)، تأكيدى است بر مفيد بودن اين دست مباحث.
از ميان هزاران شاهد گويايى كه بر مظلوميت اهل‏بيت(ع) گواهى مى‏دهد، همين اختلاف نظرهايى است كه در باره تاريخ ولادت و رحلت و مدت امامت و عمر آن بزرگواران بر جاى مانده است. اين، نه يعنى ناديده‏انگاشتن تلاشهاى طاقت‏فرساى علماى متعهد و مورخان دلسوزى كه خود از اين رهگذر، دلى پردرد دارند، بلكه اشاره به ظلم تاريخ و تاريخ‏پردازانى است كه يك نگاه اجمالى به تأليفاتشان نشان مى‏دهد چگونه در وصف حاكمان جور و عمّال آنان و خصوصيات زندگى شخصى بسيارى كسان كه حتى برخى از آنان ارزش نام بردن نيز ندارند، به تفصيل قلم‏فرسايى كرده‏اند و در تطهير دستگاه ستم آنان، سخنها رانده‏اند و تاريخ را بر مذاق ستمكاران نوشته‏اند، ولى از مظلومان تاريخ و بويژه از بزرگان شيعه يا سخنى نگفته‏اند و يا به اشارت رفته‏اند و يا خائنانه و يا جاهلانه دست به تحريف چهره آنان آلوده‏اند. اينجاست كه دستهاى پيدا و نهان سلطه را در محو ياد و فكر و منطق و حتى نام بزرگان شيعه بويژه امامان معصوم(ع) در گوشه گوشه تاريخ به خوبى مى‏توان ديد. وقتى چهره‏اى چون اميرالمؤمنين(ع) كه بعد از پيامبر اكرم(ص) اولين انسان كامل و زندگى او پرجاذبه‏ترين قطعه تاريخ
است، قبر مباركش سالهاى سال از ديدگان عموم به جز خواصى چند، مخفى باشد و آوردن نام او بر زبان جرمى نابخشودنى به شمار آيد تا جايى كه كسى چون ابوالحسن بصرى كه خود در نظر حكومت وقت، قرب و منزلتى نيز داشت، بگويد كه ما به على(ع) با كُنيه «ابوزينب» (پدر زينب) اشاره مى‏كرديم. يعنى از بردن نام حضرت باك داشتند، و وقتى پاره تن پيامبر(ص) با آن منزلت و مقامى كه نزد پدر خويش داشت و فاصله رحلت پدر بزرگوارش تا شهادت او به صد روز نيز نمى‏رسد، حتى در مورد محل خاكسپارى‏اش، نظرى قاطع نمى‏توان داد، آن وقت در مورد ساير حضرات ائمه(ع) مطلب پرواضح خواهد بود. اگر نبود فداكارى و تلاش همه جانبه عالمان و راويان و فقيهان شيعه، امروز ما جز اندكى از زواياى زندگى امامان شيعه(ع) و بزرگان اهل‏بيت(ع) نمى‏دانستيم.
تلاش حاكمان جور و واعظان دربار و تاريخ‏نويسان قلم بمزد، در از ميان بردن نقش و نام و ياد اهل‏بيت(ع) را، از اين جمله على(ع) به خوبى مى‏توان دريافت:
كُلُّ حِقْدٍ حَقَدَتْهُ قُرَيْشُ على‏ رسولِ اللَّهِ(ص) أَظْهَرَتْهُ فيَّ وَ سَيُظْهِرُها في وُلْدي مِنْ بَعْدي. ما لي وَ لِقُرَيْشَ؟! اِنّما وَتَرْتُهُمْ بِامْرِ اللَّهِ وَ اَمْرِ رَسُولِهِ، اَفهَذا جَزاءُ مَنْ أطاعَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ اِنْ كانُوا مُسْلِمينَ؟!(١)
همه كينه‏اى را كه قريش نسبت به رسول خدا(ص) داشت در باره من آشكار ساخت و آن را بعد از من، به فرزندانم نشان خواهد داد. مرا با قريش چه كار! من فقط به دستور خدا و پيامبرش از اينان انتقام گرفته و برخورد كردم. آيا اگر اينان مسلمانند، اين پاداش كسى است كه اطاعت خدا و پيامبرش را نموده است؟!
و يا سخن ديگر اميرالمؤمنين(ع) كه پيامبر(ص) حتى اگر فرزند پسرى نيز بعد از خود داشت، حكومت را به او نمى‏دادند، چون از پيامبر اكرم(ص) دل خوشى نداشتند و در صدد محو چهره او و اهل‏بيتش بودند.(٢)
اين در حالى بود كه آنان براى وصول به اهداف شوم خويش حدّ و مرزى نمى‏شناختند و حتى از افترابستن به رسول خدا(ص) و جعل حديث و ساختن چهره‏اى دلخواه براى خود يا ناصالحانى كه تأمين كننده خواست آنان بودند دريغ نمى‏كردند.
اختلاف گفته‏ها در تاريخ ولادت
اختلاف نظرى كه در باره مدت عمر حضرت فاطمه(س) وجود دارد بيشتر ناشى از اختلاف در تاريخ ولادت آن حضرت(س) است؛ زيرا هرچند در خصوص تاريخ دقيق شهادت حضرت(س) نيز نظريات چندى ابراز گرديده ولى فاصله‏اى كه ميان اين نظريات است، چندان نيست و حداقل و اكثر آن به يك سال نمى‏رسد (حداكثر ٨ ماه و حداقل ٤٥ روز)، ولى اختلاف‏آرا در سال تولد آن حضرت(س) زياد است و فاصله حداقل و اكثر آن به حدود ١٧ سال مى‏رسد! يعنى حداقل سنّى كه براى حضرت(س) هنگام رحلت ذكر شده ١٨ سال و حداكثر ٣٥ سال است.
اين گفته‏ها با محور قرار دادن تاريخ بعثت پيامبر(ص) در سن ٤٠ سالگى و ١٣ سال قبل از هجرت، به دو بخش تقسيم مى‏گردد. عده‏اى ولادت حضرت(س) را پيش از مبعث مى‏دانند و دسته‏اى بعد از آن.
دسته اول: پيش از بعثت
حداكثر تاريخى كه در اين بخش از نظرها، يعنى ولادت فاطمه(س)، پيش از بعثت، وجود دارد، ١٢ سال است(٣)
كه بدين ترتيب، عمر حضرت(س) به ٣٥ سال مى‏رسد! بعضى آن را سال هفتم قبل از مبعث دانسته‏اند(٤)
كه بنابراين، سنّ حضرت(س) هنگام شهادت ٣٠ سال خواهد شد، و عده‏اى ديگر رحلت آن حضرت(س) را در ٢٩ سالگى يعنى ٦ سال پيش از بعثت شمرده‏اند.(٥)
برخى نيز تصريح به ٢٨/٥ سال كرده‏اند كه البته قابل جمع با ٢٩ سال و ٢٨ سال است. برخى نيز ٢٥ سال را ذكر كرده‏اند.(٦)
ولى آنچه كه در ميان مورخان اهل سنت، بيشتر شهرت دارد سال پنجم قبل از مبعث است. چنان كه عده‏اى نيز همين نظريه را با تصريح به همزمانى آن با سال تجديد بناى كعبه يعنى سال پنجم پيش از مبعث نموده‏اند.(٧)
بر طبق اين قول، فاطمه(س) هنگام شهادت ٢٨ سال بوده است. برخى نيز سنّ ٢٧ سال را ذكر كرده‏اند.(٨)
دسته دوم: بعد از بعثت
اين بخش از نظرها، ولادت فاطمه(س) را مربوط به بعد مبعث دانسته‏اند، و تقريباً در اين دسته، سه گفته وجود دارد:
سال نخست بعثت:
اين گفته عده‏اى است كه سال نخست بعثت را سال تولد قرار داده‏اند(٩)
و هر چند بعضى آن را در ٤١ سالگى سنّ شريف رسول خدا(ص) نوشته‏اند ولى ظاهراً منظورشان همان سال اول بعثت است. چون برخى اينان تصريح كرده‏اند كه در رأس ٤١ سالگى بوده است و لذا خود نتيجه گرفته‏اند كه بر اين اساس، سنّ حضرت فاطمه(ع) هنگام رحلت ٢٣ سال بوده است. البته ما در ميان صاحب‏نظران شيعه كسى كه اين قول را پذيرفته باشد نيافتيم.
سال دوم بعثت:
گفته دوم كه طرفداران بزرگى چون شيخ‏مفيد دارد، ولادت را در ٢٠ جمادى‏الآخره سال دوم بعثت مى‏داند. چنان كه مرحوم سيد بن‏طاووس به نقل از كتاب حدائق الرياض شيخ مفيد آورده است.(١٠)
و نيز خود شيخ مفيد در رساله مسارّ الشيعه به اين مطلب تصريح كرده است:
و فى اليوم العشرين منه، سنة اثنتين من المبعث، كان مولد السيّدة (مولاتنا خ.ل) الزهراء فاطمة بنت رسول اللَّه(عليهماالسلام) و هو يوم شريف يتجدَّد فيه سرور المؤمنين و يُستحبّ فيه التطوع بالخيرات و الصدقة على المساكين؛(١١)
ولادت حضرت فاطمه زهرا، دختر رسول خدا كه سلام بر آنها باد، در روز بيستم از اين ماه (جمادى‏الاخر) از سال دوم مبعث بوده است. و آن روز شريفى است كه خوشحالى مؤمنان تجديد مى‏شود و در اين روز انجام دادن خيرات و پرداخت صدقه به تنگدستان مستحب است.
كفعمى نيز در كتاب مصباح خود، همين گفته را ترجيح داده است و گفته سوم را كه خواهد آمد با تعبير «گفته شده» بيان كرده است. (١٢)
شيخ طوسى در ضمن بيان مناسبتهاى ماه جمادى‏الاخر اين عبارت را آورده است:
فى اليوم العشرين من جمادى الآخرة سنة اثنتين من المبعث، كان مولد فاطمه(ع) في بعض الروايات، و في رواية أخرى سنة خمس من المبعث و العامة تروي انّ مولدها قبل المبعث لخمس سنين؛(١٣)
ولادت فاطمه(ع) بر اساس برخى روايات، روز ٢٠ ماه جمادى‏الآخره از سال دوم مبعث آمده، و در روايتى ديگر، سال پنجم ذكر شده است و اهل سنّت روايت مى‏كنند كه ولادت حضرت(س) ٥ سال پيش از مبعث بوده است.
مرحوم شيخ‏عباس قمى، اين قول را ظاهراً نظر اكثر علماى شيعه مى‏داند.(١٤)
بنابراين، تنها شيخ مفيد است كه با جزم، به اين قول تصريح كرده است، كه بر اساس آن، حضرت فاطمه(س) در ٢١ سالگى رحلت فرموده است.
سال پنجم بعثت:
گفته سوم كه به نظر مى‏رسد مشهور ميان علماى شيعه است، (البته برخى از علماى اهل سنت نيز قايل به آن شده‏اند(١٥)
) و روايات چندى نيز بر آن دلالت دارد، سال پنجم بعد از مبعث را هنگام ولادت مى‏داند.(١٦)
در ميان معتقدان به اين نظر، از شخصيتهايى چون ابن‏ابى‏الثلج بغدادى، متوفاى ٣٢٥ هجرى(١٧)
، مرحوم كلينى، متوفاى ٣٢٨ يا ٣٢٩، محمد ابن‏جرير طبرى امامى، صاحب كتاب دلائل الامامة، ابن‏شهر آشوب در كتاب المناقب، علامه طبرسى در كتاب تاج‏المواليد(١٨)
و شيخ بهايى در كتاب توضيح المقاصد(١٩)
مى‏توان نام برد.
در نتيجه بيشتر مورخان اهل سنت، تاريخ ولادت را قبل از بعثت مى‏دانند ولى مصادر شيعى آن را مربوط به بعد از آن دانسته‏اند و در هر دو دسته، سال پنجم قبل از مبعث يا بعد از آن، از شهرت بيشترى برخوردار است.
ارزيابى گفته‏ها:
آنچه گذشت اشاره‏اى اجمالى به نظرهاى مطرح شده در باره تاريخ ولادت فاطمه(س) بود. اما اينكه كدام يك از گفته‏هاى يادشده به واقع نزديكتر است پرسشى است كه در اين بخش به اجمال به آن مى‏پردازيم.
ابتدا بايد روشن شود كه آيا ولادت، قبل از مبعث بوده است چنان كه مفاد نظريات دسته اول بود، يا بعد از آن؟
چنان كه ملاحظه شد كسانى از اهل سنت كه در اين زمينه سخن گفته‏اند جز معدودى از آنان، معتقدند وقوع آن قبل از بعثت بوده است. برخى نويسندگان شيعه نيز اين قول را ترجيح داده و در تأييد آن به اين مسأله فقهى اشاره كرده‏اند كه حدّ اكثر سن باردارى زنان ٥٠ سالگى است و اگر تاريخ ولادت را مربوط به بعد از مبعث بدانيم، در آن برهه، سن حضرت خديجه(س) به حدود ٦٠ سال مى‏رسيده است.
اينكه علت اين اتفاق نظر در ميان بيشتر مورخان اهل سنت چه بوده است و چرا تاريخ ولادت را قبل از بعثت مى‏دانند؟ خود مسأله‏اى است قابل بحث. آيا صرفاً يك نقل تاريخى است كه آنان بازگو كرده‏اند، يا استنباطى است كه مثلاً با توجه به همين فرع فقهى داشته‏اند؟ به هر روى، اين دسته از گفته‏ها را نمى‏توان تصديق كرد زيرا:
نخست اينكه، اختلاف و تناقضى كه بين آنهاست موجب ضعف آنها مى‏شود.
دوم اينكه، به مصداق «اهلُ‏البيت اَدْرى‏ بِما فِى البيتِ»، طبيعت چنين قضايايى ايجاب مى‏كند كه گفته فرزندان و نزديكان خود فاطمه(س) ملاك قرار گيرد، و چنان كه خواهد آمد مفاد روايات وارده از اهل‏بيت(ع) غير از اين است.
سوم اينكه، در موارد متعددى از متون تاريخى و روايى گزارش شده است كه حداقل، بعضى از فرزندان خديجه(س)، بعد از مبعث متولد شده‏اند (٢٠)
و مى‏دانيم كه حضرت زهرا(س)، آخرين فرزند خديجه(س) بوده است.
البته برخى مورخان اهل سنت، رقيّه را كوچكترين آنها شمرده‏اند، ولى مؤلف تاريخ الخميس، در ضمن دليلى كه مى‏آورد ولادت رقيّه را قبل از ام‏كلثوم مى‏داند، در نتيجه حضرت زهرا(ع) آخرين فرزند خواهد بود، چون ولادت ام‏كلثوم قبل از آن حضرت(س) بوده است. چنان كه ابن‏عبدالبرّ نيز همين را در كتاب استيعاب در شرح حال خديجه(س) آورده است.
البته در اينكه زينب و رقيه و ام‏كلثوم، واقعاً دختران پيامبر(ص) بوده‏اند يا بزرگ شده در خانه حضرت(ص)، برخى بحث و مناقشه كرده‏اند و اينك ما را با آن كارى نيست. (٢١)
چهارم اينكه، برخى از علماى اهل سنت نيز چنان كه گذشت، تاريخ آن را بعد از مبعث مى‏دانند.
پنجم اينكه، اين موضوع را بسيارى از محدثان و مورخان سنّى نيز آورده‏اند كه انعقاد باردارى حضرت خديجه(س) بعد از آن بود كه پيامبر اكرم(ص) در معراج از ميوه بهشتى ميل نمود.(٢٢)
لذا نويسنده تاريخ الخميس بعد از ذكر پاره‏اى از اين روايات مى‏گويد: مقتضاى آنها اين است كه ولادت فاطمه(س) بعد از بعثت بوده است، زيرا معراج بعد از بعثت واقع شده است.
برخى چنان كه اشاره شد، به استناد نظريه فقهى كسانى چون شهيد آيت‏اللَّه صدر كه حداكثر سنّ باردارى را براى عموم زنان، بدون تفاوت ميان قرشى و غير قرشى، ٥٠ سال دانسته است(٢٣)
سال پنجم قبل از مبعث را ترجيح داده‏اند، ولى اين نيز تنها مى‏تواند يك استنباط ظنّى باشد، زيرا گرچه عده‏اى از فقهاى شيعه همين نظريه فقهى را در باب حداكثر ابتداى زمان يائسگى قايلند، ولى اكثريت فقها اين مبدأ را براى زنان قرشى ٦٠ سالگى مى‏دانند.
علاوه اينكه، اين اشكال در صورتى است كه بپذيريم حضرت خديجه(س) در ٤٠ يا ٤٥ سالگى با رسول خدا(ص) ازدواج كرده است؛ چنان‏كه مشهور نيز همان ٤٠ سالگى است، و الاّ اين استبعاد به كلى مرتفع خواهد شد، زيرا گفته‏هاى ديگرى نيز در اين زمينه وجود دارد و برخى سنين ٢٥، ٢٨، ٣٠ و ٣٥ سالگى را سنّ ازدواج خديجه(س) شمرده‏اند.(٢٤)
اينها همه در صورتى است كه نخواهيم حضرت خديجه(س) را به عنوان استثنا ذكر كنيم و الاّ تنها براى رفع استبعاد امكان باردارى در چنين سنينى، يادآور مى‏شويم كه قرآن كريم بعد از اينكه به همسر ابراهيم(ع) بشارت ولادت اسحق(ع) و يعقوب(ع) فرزند اسحق(ع) را مى‏دهد، از زبان وى كه از روى تعجب سخن مى‏گفت، نقل مى‏كند كه:
قالَتْ يا وَيْلَتى‏ أ ألِدُ وَ أَنَا عَجُوزٌ وَ هذا بَعْلي شيخاً؛(٢٥)
گفت: اى واى! آيا من داراى فرزند مى‏شوم در حالى كه پيرم و اين شوهرم نيز مسنّ است!
البته باز تكرار مى‏كنيم اين را تنها براى رفع استبعاد آوريم.
بنابراين، اين دسته از گفته‏ها كه محورشان ولادت پيش از مبعث بود، قابل پذيرش نيست و بايد آن را ناشى از اشتباه در محاسبه و يا نقل و يا توهم انطباق با يك فرع فقهى و يا علل ديگرى دانست، و آنچه صحيح به نظر مى‏رسد و تقريباً مورد اتفاق بين مورخان و محدثان شيعه است، ولادت بعد از مبعث است كه سه احتمال در مورد آن ذكر شد؛ سال اول، سال دوم و سال پنجم.
ارزيابى گفته‏هاى بخش دوم
سال اول بعثت:
اين گفته، افزون بر اينكه برخلاف مفاد برخى روايات است كه از اهل‏بيت(ع) وارد شده است و در ادامه خواهيم آورد، مخالف آن دسته از رواياتى است كه تأكيد دارد حضرت خديجه(س) پس از اينكه پيامبر(ص) در معراج ميوه بهشتى خورد، باردار شد. توضيح اينكه، هر چند در تعيين دقيق سالى كه پيامبر(ص) به معراج رفت اختلاف نظر وجود دارد ولى تقريباً ميان علماى اسلام اتفاق نظر وجود دارد كه معراج، بعد از مبعث بوده است و كمترين سالى كه ذكر شده سال دوم بعثت (١٥ ماه بعد از بعثت) است.
(٢٦)
سال دوم بعثت:
وجه مشترك اين نظر با گفته سوم در اين است كه هر دو تصريح دارند كه روز ولادت ٢٠ جمادى‏الآخره بوده است، و فقط اختلاف، در سال ولادت است. از اين‏رو با توجه به اينكه در گفته‏هاى گذشته تا آنجا كه مجال بررسى بود نفياً يا اثباتاً، اشاره‏اى به روز ولادت نشده است، مى‏توان با اطمينان گفت كه ولادت حضرت فاطمه(س) در ٢٠ جمادى‏الآخره بوده است و اختلاف نظرى كه ميان نظر دوم و سوم وجود دارد فقط از نظر سال تولد است.
اين گفته نيز هر چند شخصيت بزرگى چون شيخ‏مفيد و برخى علماى ديگر شيعه، چنان كه گفته شد، قايلند و منابعى كه تاريخ معراج را سال دوم بعثت ذكر مى‏كند، مى‏تواند شاهدى بر صدق آن باشد ولى با اين حال قابل پذيرش نيست، زيرا:
نخست اينكه، مدرك و مستند آن ذكر نشده است. البته شيخ طوسى در كتاب مصباح المتهجّد، آن را برخاسته از پاره‏اى روايات مى‏داند ولى آن روايات را ذكر نكرده است.
دوم اينكه، بسيارى از بزرگان شيعه، حتى پيش از مرحوم مفيد، همانند مرحوم كلينى و عالم معاصر وى، مرحوم ابن‏ابى‏الثلج بغدادى، آن را نپذيرفته و گفته سوم را پذيرفته‏اند.
سوم اينكه، برخلاف ادّعاى شيخ طوسى كه گفته سوم را تنها مستند به يك روايت مى‏داند، چنان كه خواهد آمد، حداقل در سه روايت، تصريح به گفته سوم شده است، و به نظر مى‏رسد عمده دليل در اين بحث، همين روايات است كه ظاهراً معارض قابل اعتمادى ندارند. البته ابى‏الفرج اصفهانى در كتاب مقاتل الطالبييّن چنان كه اشاره شد نظريه ٥ سال پيش از بعثت را نيز به امام صادق(ع) نسبت داده است ولى نقل وى از نظر موازين صحت سند، چندان قابل اعتماد نيست، بويژه كه رواياتى حتى با سند صحيح داريم كه با آن معارض است.
چهارم اينكه، تاريخ معراج نيز چنان كه گذشت مورد اختلاف است. علاوه اينكه، صريح پاره‏اى از روايات است كه پيامبر اكرم(ص) دو بار معراج داشته‏اند و آيات نخست سوره «والنجم» نيز چنان كه مرحوم علامه طباطبايى گفته(٢٧)
مؤيد آن است.
پيشتر آورديم كه يكى از علماى سنّى نيز همين گفته سوم را پذيرفته است. البته با اين استنباط كه آن را تطبيق با سال تجديد بناى كعبه نموده است در حالى كه تجديد بنا، مربوط به پيش از مبعث است.
سال پنجم بعثت:
با توجه به ارزيابى گفته‏هاى پيشين، اينك مى‏توانيم به گونه‏اى روشنتر، سال پنجم بعثت را، همان گونه كه از شهرت بيشترى نيز برخوردار است، به عنوان سال ولادت حضرت فاطمه(س) ذكر كنيم. و اين نظريه علاوه بر شواهدى كه پيشتر آورديم، مستند به روايات قابل اعتمادى است كه از خاندان پيامبر(ص) رسيده است. اين روايات تا آنجا كه در حوصله اين بررسى بوده از اين قرار است:
١. در بخشى از حديث مفصلى كه مرحوم كلينى با سند صحيح به نقل سعيد بن‏مسيّب از امام سجاد(ع) آورده، اين چنين مى‏خوانيم:
فَقُلْتُ لِعَليّ بْنِ‏الحُسَيْنِ(ع): فَمَتى زَوَّجَ رَسُولُ‏اللَّهُ(ص) فاطِمةَ مِنْ عليّ(ع)؟ فَقالَ: بالمدينةِ بَعْدَ الهجْرةِ بِسِنَةٍ وَ كان لَها يؤمَئذٍ تِسْعُ سِنينَ؛ (٢٨)
به على بن‏الحسين(ع) عرض كردم: چه وقتى رسول خدا(ص) فاطمه را به همسرى على(ع) درآورد؟ حضرت فرمود: در مدينه، يك سال بعد از هجرت، و آن زمان، فاطمه ٩ ساله بود.
٢. مرحوم كلينى در روايت ديگرى با سند معتبرى از حبيب سجستانى آورده است:
سَمِعْتُ اباجعفرٍ(ع) يَقُولُ: وُلِدَتْ فاطِمَةُ بنتُ‏محمدٍ(ص) بَعْدَ مَبْعَثِ رَسُولِ‏اللَّهِ خَمْسَ سِنينَ وَ تُوُفِّيَتْ وَ لَها ثَمانُ عشرة سنةً وَ خَمْسَةٌ وَ سَبْعُونَ يَوْماً؛ (٢٩)
از امام باقر(ع) شنيدم كه مى‏فرمايد: فاطمه دختر محمد(ص) ٥ سال بعد از مبعث رسول خدا متولد شد و در حالى وفات كرد كه ١٨ سال و ٧٥ روز داشت.
٣. محمد بن‏جرير طبرى امامى در كتاب دلائل الامامة خود با سند متصلى از امام صادق(ع) اينگونه نقل مى‏كند:
... وُلِدَتْ فاطمةُ في جُمادَى الآخرة، اليومَ العشرينَ منها، سَنَةَ خمسٍ و اربعينَ مِنْ مَوْلِدِ النبيّ(ص) فَأقامَتْ بِمَكَّةَ ثَمانَ سنينَ و بالمدينةِ عشرَ سنينَ وَ بَعْدَ وفاتِ ابيها خمساً و سبعين يَوْماً و قُبِضَتْ في جُمادَى الآخرة، يومَ الثلاثاء لثلاثٍ خَلَوْنَ مِنه، سنةَ اِحْدى‏ عَشَرَةَ مِنَ الْهِجْرَةِ؛(٣٠)
فاطمه در ٢٠ جمادى‏الآخره سال ٤٥ ولادت پيامبر(ص) متولد شد و ٨ سال در مكه و ١٠ سال در مدينه اقامت داشت و بعد از وفات پدرش ٧٥ روز زنده بود. و در سه‏شنبه، ٣ جمادى‏الآخره سال ١١ هجرت رحلت كرد.
چنانكه ملاحظه مى‏شود، در اين روايت ملاك تعيين تاريخ ولادت، سن مبارك پيامبر اكرم(ص) قرار داده شده است و لذا از اين جهت احتمال تصحيف يا اسقاط در آن نمى‏رود، ولى ذيل روايت كه تاريخ وفات حضرت(س) را بيان مى‏كند، ظاهراً با صدر روايت در تعارض است، و اين خود شاهد خوبى بر اين مدّعاست كه تشابه خطى ميان «سبعين» و «تسعين»، باعث اين اختلاف شده است كه آيا شهادت حضرت فاطمه(س) ٧٥ روز بعد از وفات پيامبر(ص) بوده است و يا چنان كه برخى روايات صحيح دلالت دارد ٩٥ روز؟
تعارض صدر و ذيل روايت از اين جهت است كه ذيل آن، وفات حضرت(س) را همانند روايات ديگر، در ٣ جمادى‏الآخر مى‏داند، در حالى كه فاصله ٢٨ صفر كه بنا بر مشهور، روز رحلت پيامبر(ص) بوده است، تا اين تاريخ به ٩٥ روز مى‏رسد. و اين البته خود بررسى مستقلى را مى‏طلبد.
در نتيجه ولادت صديقه طاهره، فاطمه زهرا(س) روز جمعه، ٢٠ جمادى‏الآخره سال پنجم بعثت بوده است، و سن آن بزرگوار، هنگام ازدواج ٩ سال، و مدت عمر شريفش بنا بر اينكه در ٣ جمادى‏الآخره سال ١١ هجرت به شهادت رسيده باشد (چنانكه همين گفته نيز به نظر صحيح مى‏رسد) طبق محاسبه تقريباً ١٨ سال، ١٧ روز كم بوده است؛ هرچند با ذيل روايت دوم، انطباق ندارد.

١- شرح نهج‏البلاغه، ج‏٢٠، ص‏٣٢٨.

٢- همان، ص‏٢٩٨.

٣- تاريخ‏الخميس، ج‏١، ص‏٢٧٨، و ذخائرالعقبى، ص‏٥٢.

٤- همان.

٥- از جمله: مقتل‏الحسين، ج‏١، ص‏٨٣، و تاريخ‏الخميس، ج‏١، ص‏٢٧٨، و ذخائرالعقبى، ص‏٥٢.

٦- مشكل الآثار، ج‏١، ص‏٤٧.

٧- تاريخ‏الخميس، ج‏١، ص‏٢٧٧، و ذخائرالعقبى، ص‏٥٢، و مقاتل‏الطالبيين، ص‏٤٨.

٨- مقتل‏الحسين، ج‏١، ص‏٨٣.

٩- از جمله نك: تاريخ‏الخميس، ج‏١، ص‏٢٧٧، و ذخائرالعقبى، ص‏٥٢، بحارالانوار، ج‏٤٣، ص‏٨.

١٠- اقبال‏الاعمال، ج‏٣، ص‏١٦٢.

١١- مسارّ الشيعه، ص‏٥٤.

١٢- بحارالانوار، ج‏٤٣، ص‏٩.

١٣- همان.

١٤- منتهى‏الآمال، ج‏١، ص‏١٦٨، باب دوم.

١٥- نك: تاريخ‏الخميس، ج‏١، ص‏٢٧٨، و ذخائرالعقبى، ص‏٥٢.

١٦- نك: بحارالانوار، ج‏٤٣، صص‏٦ - ١٠.

١٧- تاريخ‏الائمه، ضمن مجموعه نفيسه، ص‏٦.

١٨- تاج‏المواليد، ضمن مجموعه نفيسه، ص‏٩٧.

١٩- توضيح‏المقاصد، ضمن مجموعه نفيسه، ص‏٥٢٦.

٢٠- نك: البدء و التاريخ، ج‏٥، ص‏١٦، و تاريخ‏الخميس، ج‏١، ص‏٢٧٢.

٢١- نك: الصحيح من سيرةالنبي، ج‏٤، ص‏٢٨.

٢٢- نك: بحارالانوار، ج‏٤٣، صص‏٣ - ٦، و نيز: تاريخ‏الخميس، ج‏١، ص‏٢٧٧، و ذخائرالعقبى، ص‏٣٦، و لسان‏الميزان، ج‏١، ص‏١٣٤.

٢٣- الفتاوى الواضحه، ج‏١، ص‏١٣٨.

٢٤- نك: الصحيح من سيرةالنبى، ج‏١، ص‏١٢٦، و بحارالانوار، ج‏١٦، صص‏١٢ و ١٩، و تاريخ‏الخميس، ج‏١، ص‏٢٦٤.

٢٥- سوره هود، آيه ٧٢.

٢٦- نك: الصحيح من سيرةالنبى، ج‏١، صص‏٢٦٩ - ٢٧٠، و نيز بحارالانوار، ج‏١٨، صص‏٣٠٢، ٣١٩، ٣٨٠ و ٣٨١.

٢٧- نك: الميزان فى تفسير القرآن، ج‏١٣، ص‏٣١.

٢٨- كافى، ج‏٨، ص‏٣٤٠.

٢٩- همان، ج‏١، ص‏٤٥٧ - ٤٥٨.

٣٠- بحارالانوار، ج‏٤٣، ص‏٩.
۱۳
فاطمه گلواژه آفرينش
کتابنامه‏
انساب الاشراف : احمد بن‏يحيى بن‏جابر «بلاذرى»، قرن سوم، تحقيق محمدباقر محمودى، چاپ اول، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، بيروت، ١٣٩٤ه.ق.
الاستيعاب : يوسف بن‏عبداللَّه «ابن‏عبدالبرّ»، مطبعة دائرةالمعارف، حيدرآباد، ١٣٣٦ه.
الاقبال بالاعمال الحسنة فيما يعمل مرّة فى السنة : على بن‏موسى بن‏جعفر بن‏طاووس، م‏٦٦٤ق، تحقيق جواد قيّومى اصفهانى، چاپ اول، مركز انتشارات دفتر تبليغات اسلامى، ١٤١٦ق، قم.
الامالى : محمد بن‏محمد بن‏نعمان «شيخ مفيد»، م ٤١٣ق، تحقيق حسين استاد ولى و على‏اكبر غفارى، منشورات جماعة المدرسين فى الحوزة العلمية، ١٤٠٣ق، قم.
بحارالانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار : محمدباقر مجلسى، م ١١١١ق، چاپ سوم، مؤسسة الوفاء، بيروت، ١٤٠٣ق.
البدء و التاريخ : ابن‏زيد احمد بن‏سهل‏المطهر بن‏ظاهر المقدسى، م ٣٥٥ه' دار صادر، ١٩٨٨م، بيروت.
تاج المواليد في مواليد الائمة و وفياتهم : ابوعلى فضل بن‏حسن طبرسى، م ٥٤٨ق، ضمن مجموعه نفيسه، چاپ اول، مكتبه بصيرتى، قم، بى‏تا.
تاريخ الائمه(ع) : ابن‏ابى‏الثلج بغدادى، م‏٣٢٥ق، ضمن مجموعه نفيسه، چاپ اول، مكتبه بصيرتى، قم، بى‏تا.
تاريخ بغداد : احمد بن‏على «خطيب بغدادى»، م ٤٦٣ه. دارالكتاب العربى، بيروت، بى‏تا.
تاريخ الخميس : حسين بن‏محمد بن‏حسن «الديار بكرى»، م ٩٨٢ه، مصر، ١٣٨٢ه، مصر، ١٣٨٢ه.
تفسير عياشى : محمد بن‏مسعود بن‏عيّاش «عياشى»، قرن سوم، تحقيق سيدهاشم رسولى محلاتى، انتشارات علميه اسلامية، تهران، بى‏تا.
تنبيه الخواطر(مجموعه ورّام) : ابولحسين ورّام بن‏ابى‏فراس المالكى الاشترى، م‏٦٠٥ه'، دارالصعب و دارالتعارف، بيروت.
توضيح المقاصد : محمد بن‏الحسين عاملى «شيخ بهايى»، م ١٠٣٠ق، ضمن مجموعه نفيسه، چاپ اول، مكتبه بصيرتى، قم، بى‏تا.
حلية الاولياء و طبقات الاصفياء : حافظ ابى‏نعيم احمد بن‏عبداللَّه اصفهانى، م ٤٣٠ه.ق، چاپ پنجم، دارالكتاب العربى، بيروت، ١٤٠٧ه.ق.
الخصال : محمد بن‏على بن‏حسين بن‏بابويه «صدوق»، م ٣٨١ق، تحقيق على‏اكبر غفارى، مكتبة الصدوق، ١٣٨٩ق، تهران.
الدر المنثور فى التفسير بالمأثور : جلال‏الدين عبدالرحمن بن‏ابى‏بكر «سيوطى»، افست در چاپخانه اسلامى، تهران، ١٣٧٧ه.ق.
دعائم الاسلام و ذكر الحلال و الحرام و القضايا و الاحكام : قاضى ابوحنيفه، نعمان بن‏محمد تميمى، م ٣٦٣ق، تحقيق آصف بن‏على‏اصغر فيضى، دارالمعارف، ١٣٨٣ق، قاهره.
ذخائر العقبى : حافظ احمد بن‏عبداللَّه «المحب الطبرى»، مكتبة حسام‏الدين قدسى، مصر، ١٣٥٦ه.ق.
شرح غررالحكم و دررالكلم : جمال‏الدين محمد خوانسارى، تحقيق جلال‏الدين حسينى ارموى، انتشارات دانشگاه تهران، ١٣٤٦ش.
شرح نهج‏البلاغه : عبدالحميد بن‏أبى‏الحديد، م ٦٥٦/٦٥٥ق، تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم، چاپ اول، دار احياء الكتب العربية، ١٣٧٨ق، مصر.
صحيح ترمذى : محمد بن‏عيسى ترمذى، مطبعة بولاق، مصر، ١٢٩٢ه.
الصحيح من سيرة النبي‏الاعظم(ص) : جعفر مرتضى‏العاملى، چاپ اول، نشر مؤلف، ١٤٠٣ه.ق، قم.
الصواعق المحرقة : احمد بن‏حجر هيثمى، م ٩٧٤ه، مكتبة القاهره، چاپ دوم قاهره، ١٣٨٥ه.
علل الشرايع : محمد بن‏على بن‏حسين بن‏بابويه «صدوق»، م ٣٨١ق، المكتبة الحيدرية، ١٣٨٥ق، نجف.
الفتاوى الواضحة : سيدمحمدباقر صدر، م ١٣٥٨ش، چاپ سوم، دارالكتاب اللبنانى، و دارالكتاب المصرى، ١٩٧٧ م، بيروت.
كافى : محمد بن‏يعقوب كلينى، م ٣٢٩/٣٢٨ه.ق، چاپ سوم، دارالكتب الاسلامية، تهران، ١٣٨٨ه.ق.
كنزالعمّال فى سننن الاقوال و الافعال : علاءالدين حسام‏الدين «متقى هندى»، مؤسسة الرسالة، بيروت ١٤٠٩ق.
لسان الميزان : احمد بن‏على بن‏حجر عسقلانى، م ٨٥٧ه، منشورات اعلمى، بيروت، بى‏تا.
مجمع‏البيان في تفسير القرآن : ابوعلى فضل بن‏حسن طبرسى، م ٥٤٨ه. تحقيق سيدهاشم رسولى محلاتى، دار احياء التراث العربى، بيروت، ١٣٧٩ه.ق، ١٣٣٩ش.
مسارّ الشيعة فى مختصر تواريخ الشريعة : محمد بن‏محمد بن‏نعمان «شيخ‏مفيد» م ٤١٣ه.ق، چاپ اول، كنگره جهانى بزرگداشت هزارمين سال وفات شيخ‏مفيد، قم، ١٤١٣ه.ق.
مستدرك الصحيحين : محمد بن‏عبداللَّه بن‏محمد «حاكم نيشابورى»، م ٤٠٥ه، دارالمعرفة، بيروت، بى‏تا.
مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل : ميرزاحسين نورى طبرسى، م ١٣٢٠ه.ق، چاپ اول، مؤسسة آل البيت(ع) لاحياء التراث، ١٤٠٧ه.ق، قم.
مسند : احمد بن‏محمد بن‏حنبل، م ٢١٤ه، دارالفكر، بى‏جا، بى‏تا.
مشكل الآثار : احمد بن‏محمد مصرى «طحاوى»، مطبعة مجلس دائرة المعارف النظاميه، حيدرآباد، ١٣٣٣ه.
معانى الاخبار : محمد بن‏على بن‏الحسين بن‏بابويه «صدوق»، م‏٣٨١ه.ق، تحقيق على‏اكبر غفارى، دارالمعرفة، بيروت، ١٣٩٩ه.ق.
مقاتل الطالبيين : ابوالفرج على بن‏الحسين بن‏محمد اصفهانى، م ٣٥٦ه.ق، تحقيق سيداحمد صقر، دارالمعرفة، بيروت، بى‏تا.
مقتل‏الحسين(ع) : موفق بن‏احمد «خوارزمى» م ٥٦٨ه.ق، تحقيق محمد سماوى، مكتبة المفيد، قم، بى‏تا.
من لا يحضره الفقيه : محمد بن‏على بن‏الحسين بن‏بابويه «صدوق» م ٣٨١ه.ق، تحقيق على‏اكبر غفارى، چاپ دوم، منشورات جماعة المدرسين فى الحوزة العلمية، قم، بى‏تا.
منتهى‏الآمال : شيخ‏عباس قمى، م ١٣٥٩ه، كانون انتشار، تهران بى‏تا.
ميزان الاعتدال : محمد بن‏احمد «ذهبى»، مطبعة السعادة، مصر، ١٣٢٥ه.
ميزان الحكمة : محمد محمدى‏رى‏شهرى، چاپ اول، مركز انتشارات دفتر تبليغات اسلامى، ١٣٦٢ش، قم.
الميزان في تفسير القرآن : سيدمحمدحسين طباطبايى، م ١٣٦٠ش، چاپ سوم، موسسة الاعلمى للمطبوعات، ١٣٩٣ق، بيروت.
نهج‏البلاغه : محمد بن‏حسين موسوى، م ٤٠٤ه، تحقيق صبحى صالح، مركز بررسيهاى اسلامى، ١٣٩٥ق، قم.
الوافى : محمدمحسن فيض كاشانى، م ١٠٩١ه؛ چاپ اول، مركز تحقيقات علمى و دينى امام اميرالمؤمنين(ع)، اصفهان، ١٣٧٣ش.
وسائل‏الشيعة الى تحصيل مسائل الشريعة : محمد بن‏حسن «حرّ عاملى» م ١١٠٤ق، تحقيق عبدالرحيم ربانى شيرازى، دار احياء التراث العربى، بيروت، بى‏تا.

۱۴