در مکتب فاطمه (سلام الله علیها)

در مکتب فاطمه (سلام الله علیها)0%

در مکتب فاطمه (سلام الله علیها) نویسنده:
گروه: حضرت فاطمه علیها السلام

در مکتب فاطمه (سلام الله علیها)

نویسنده: دكتر على قائمى
گروه:

مشاهدات: 22760
دانلود: 3029

توضیحات:

در مکتب فاطمه (سلام الله علیها)
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 35 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 22760 / دانلود: 3029
اندازه اندازه اندازه
در مکتب فاطمه (سلام الله علیها)

در مکتب فاطمه (سلام الله علیها)

نویسنده:
فارسی

فصل 1: مشى سياسى

مقدمه

اسلام دينى است كه ما را به موضع‏گيرى مثبت در رابطه با جهان و واقعيت‏هاى آن دعوت مى‏كند و از ما مى‏خواهد در رابطه با حوادث و جريانات بى‏تفاوت نباشيم. حركت‏ها و وقايعى كه در حيات بشر پديد مى‏آيند هر كدام بنحوى در سرگذشت ما و بشريت مؤثرند و طبعاً طرز برخورد با آن وقايع بايد مسؤولانه باشد. و اصولاً از طرق ارزيابى شخصيت انسان و شناخت اين مسأله كه چه كسانى صاحب قدرت و ارزشند يكى اين طريقه است كه درباره مواضع او در رابطه با پديده‏ها به ارزيابى بنشينيم.

براساس اين معيار مى‏توان فاطمه (عليه‌السلام ) و همسرش را از پيشروان حركت اسلامى دانست و از نخستين و مهمترين افرادى كه براى حفظ و تداوم حركت اسلامى قد برافراشتند. و در راه مبارزه و جهاد خود تا سرحد از دست دادن جان به پيش رفتند. آنها در دورانى از حيات اسلامى مى‏زيستند كه دوره بحران، دوران حساسيت و دوران آماده باش لشكر اسلامى بود. بدين سان راجع به وقايع و حوادث حساسيت بيشترى لازم بود. و اينكه فاطمه (عليه‌السلام ) در عين داشتن قلبى مهربان، دست و بدنى در حال كار و تلاش، با تنى خسته و انديشه و جسمى مشغول به اطاعت چون سياستمدارى قهرمان در صحنه ظاهر مى‏شود و عرض وجود مى‏كند به خاطر وجود آن شرايط خاص و بحرانى است.

حيات سياسى فاطمه (عليه‌السلام )

اگر سياسيت را به معنى نوع برخورد و روابط متقابل بين مردم و هيئت زمامدار بحساب آوريم همه انسانها بايد افرادى سياستمدار باشند و در اين رابطه جنسيت مطرح نيست. فاطمه (عليه‌السلام ) دختر پيامبر سزاوارترين افراد براى مشاركت سياسى و حضور در صحنه سياست است.

او با اينكه بدنى خسته ناشى از كار روزانه و رسيدگى به امور خانه و سرپرستى چند كودك خردسال دارد، و با اينكه اشتغالات اجتماعى متعددى او را به خود مشغول مى‏دارند خود را از سياست دور نمى‏دارد و هم چون سياستمدارى قهرمان در صحنه زندگى و حتى مبارزه حاضر مى‏شود و سعى دارد گره كورى را باز نمايد. او زندگى سياسى و آشنائى با الفباى آن را از همان دوران خردسالى و از سنين - 5- 6 سالگى آغاز كرد. زيرا او همه گاه بهمراه پدر و حاضر و شريك در درگيرى‏هاى پدر با مردم نابكار بود و دوران سخت قبل از هجرت را با همه دشوارى‏ها و مصائب آن گذراند.

آن روز كه ازدواج كرد و زندگى مشترك خود را آغاز نمود بازهم در جريان زندگى اجتماعى همگام با على (عليه‌السلام ) به پيش مى‏رفت و سنگر به سنگر با او همراهى مى‏كرد. و پس از وفات پيامبر فصلى جديد از زندگى را آغاز كرد كه در آن براى تحكيم پايه‏هاى انقلاب حتى دست به احقاق حق و مبارزه گشود و در جريان سياسى عظيمى حضور يافت كه در آن براساس توطئه‏اى على، آن رادمرد جهان بشريت را از صحنه سياست بيرون رانده بودند.

فاطمه (عليه‌السلام ) كارى به اين نداشت كه پدرش رسول خدا (ص) سرگرم انجام مهمترين وظايف و مسؤوليت‏هاى خويش است و يا شوهرش پيشواى راستين امت و مردى مجاهد و جنگجوست خود را زنى مسلمان مى‏دانست كه بايد به وظايف خويش آشنا بوده و تكليف و وظيفه شرعيش را شخصاً عمل كند. بدين خاطر در روزهاى آتش و خون و شكنجه پس از وفات پيامبر، و در روزهائى كه سياست روز آتش زدن به در خانه و بيعت خواهى از روى زور و اعمال قدرت بود، قد علم كرد تا تكليف دينى و سياسى خود را نيكو به انجام رساند.

در مشى سياسى او

مشى سياسى فاطمه (عليه‌السلام ) مشى اعتراض، بى اعتنائى، عدم تأييد دستگاه رهبرى، مشى به محاكمه و استيضاح كشاندن رهبر و خليفه موجود امت، مشى مظلوميت و سرانجام كه فرياد به جائى نرسد گريستن است، آن هم نه براى عقده دل خالى كردن بلكه براى بيدار كردن و هشيار ساختن اذهان به سوئى كه در آنجا حقى را زنده دفن كرده‏اند.

مشى سياسى فاطمه (عليه‌السلام ) مشيى آگاهانه، توأم با بينش و بصيرت، انديشيده و حساب شده، انتخابى و گزينش شده و مبتنى برايمان و عقيده است، هدف آن سعادت انسانها و نجات از بردگى‏ها و ذلت‏ها، و تضمين و فراهم آوردن مبادى ارزش‏هاى معقول در جامعه است. او مى‏خواهد جامعه‏اى بسازد كه در آن انسانها زندگى كنند نه چند بره تسليم و بى رأى و بى محتوا.

و آنچه در اين راه از شأن و سياست او بدور است حيله‏گرى، فريبكارى، وعده‏هاى تو خالى در دل، تحميق در استحمار مردم، گندم نماى جو فروش بودن است. اين سره و خالص بودن بدان خاطر است كه سياست فاطمه (عليه‌السلام ) از اسلام مايه مى‏گيرد و در اسلام حيله و نيرنگ نيست، بر سر مردم كلاه گذاردن نيست، با خلق خدا حُقه بازى كردن وجود ندارد، بايد راست و مستقيم به پيش رفت چه مردم بپذيرند و چه نپذيرند. سياست نان را به نرخ روز خوردن سياست نامردمى است و شأن اسلام ازآن پاك و مطهر است.

او در اين سياست كه الهى است راست و با استقامت به پيش مى‏رود و در آن باكى از كتك خوردن، بدن خود را به رنج افكندن ندارد. او درس جرأت وشهامت را از پدر خود گرفته و در مكتب و خانه على (عليه‌السلام ) و در سايه همگامى با او آن را تقويت نموده است. براى او هدف الهى مهم است و در دفاع از هدف بايد ايستاد. ما در تاريخ اسلام و حتى بشريت زنى را سراغ نداريم كه در راه هدف الهى و انديشيده وآينده‏نگر خود تا بدين ميزان به پيش رفته باشد و مصداق آيه( فاستقم كما مرت ) كه درباره پيامبر نازل شده است، باشد.(1)

آينده‏نگرى او

او در سياستى كه در پيش گرفته، با چشم باز به پيش مى‏رود، آينده را چنان مى‏بيند كه گوئى اينك در پيش روى او حاضر است و جمع بندى از گذشته را چنان در پيش رو دارد كه گوئى قدم به قدم در طول بروز و ظهور حوادث گذشته حضور داشته است مشى خاص او در سياست مبتنى بر آگاهى و شناخت دقيق از اسلام و از روح زمان است و اين خود سازنده روشى نو براى اقدام فاطمه (عليه‌السلام ) است. يك نمونه از پيش بينى وآينده‏نگرى او را از زبان ابن ابى الحديد ذكر كنيم:

او در مورد ترك مردم از خلافت على (عليه‌السلام ) آنها را مورد سرزنش قرار داد و چنين فرمود: اكنون آماده حوادث ناگوار باشد و منتظر شمشيرهاى برنده و هرج و مرج دائم و ديكتاتورى ستمكاران باشند، بيت‏المال شما را غارت خواهند كرد و منافع شما را به جيب خود خواهند ريخت...(2) و خواننده گرامى خوب توجه دارد كه چگونه اين پيش بينى‏ها به وقوع پيوست و چگونه آنچه را كه فاطمه (عليه‌السلام ) در اين زمينه عرضه داشته بود براى مردم پيش آمد - آن هم نه در قرون بعد بلكه در فاصله‏اى اندك و كمتر از 20 - 15 سال.

آرى او حتى در بستر بيمارى وضع آينده را پيش بينى كرد و به زنان فرمود كه چه آينده‏اى در انتظار مردان آنهاست و آينده تاريك مسلمين را مى‏نگريست. و هم او مى‏دانست امروز حق او را بردند، و على (عليه‌السلام ) را خانه نشين كردند و فردا نوبت حسن و حسين، و روز بعد و على الاسلام السلام است.

جلوهاى مشى او

مشى فاطمه (عليه‌السلام ) را مى‏توان در چهره‏هاى گوناگون و متعددى ملاحظه كرد كه با تكيه بر خطوط كلى انديشه فاطمه (عليه‌السلام ) آنها را مورد عنايت قرار مى‏دهيم.

1- مشى اعلام حق:

از خطوط كلى سياست فاطمه (عليه‌السلام ) اين است كه چون رسولى قصد اعلام حق را دارد و مى‏خواهد به ديگران برساند آنچه كه در پيش گرفته‏اند چگونه است؟ آيا به صواب است يا ناصواب؟ او در مسأله فدك بيش از آنكه به جنبه مالى و اقتصادى آن توجه داشته باشد به جنبه حقانيت مسأله عنايت مى‏كند.

او مى‏خواهد بگويد فدك حق من است و اين حق بايد رعايت گردد. او مى‏خواهد با غصب حق مبارزه كند و حرمت اموال مسلمين حفظ بماند. البته او به اين نكته آگاه است كه مسأله فدك به يك معنى غصب ولايت مطلقه است و دشمن به همين ديد و نظر آن را از فاطمه (عليه‌السلام ) باز داشته بود. مى‏خواستند على (عليه‌السلام ) و فاطمه (عليه‌السلام ) از نظر اقتصادى به زانو در آيند و در آن صورت تيغى بران در دست نداشته باشند.

فاطمه (عليه‌السلام ) اعلام حق مى‏كند و دستگاه حاكمه را از سوء اعمال بر حذر مى‏دارد. با روشنگرى خود و ذكر آيات مربوط به ارث سعى دارد به آنان تفهيم كند كه خلاف قرآن عمل كرده‏اند و كسى كه اين چنين باشد در خور حاكم اسلامى شدن نيست...

2- مشى صراحت لهجه:

فاطمه (عليه‌السلام ) در مشى سياسى صريح اللهجه است، مطلب خود را بدون پرده با مردم در ميان مى‏گذارد و سعى دارد به مردم تفهيم كند در چه شرايطى هستند. و يا اگر بنابود عيب و ايرادى را از خلفا بيان كند آن را به صراحت مى‏گفت و از اين باب حجت را بر مردم و بر آنان تمام مى‏كرد.

او در بيان مسائل از كسى باك ندارد و از اين امر نگران نيست كه خليفه مسلمين را به استيضاح بكشاند. براى او شخصيت ظاهرى و عنوان مطرح نيست، حاكم هم چون احدى از مسلمانان است، با اين تفاوت كه مسؤوليت او سنگين‏تر است. آنچه مهم است شايستگى و لياقت است نه نام و عنوان.

او چنان صراحت لهجه دار دكه به ابوبكر گفته بود به خدا قسم من در هر نمازى كه مى‏خوانم به تو نفرين مى‏كنم.(3) و در بيان اين مسله بيمى به خود راه نمى‏دهد. بدين نظر در حيات فاطمه (عليه‌السلام ) و در سخنان او ابهامى وجود ندارد و با گفتار او به گونه‏اى نيست كه دو پهلو و نامفهوم باشد.

3- مشى احتجاج:

فاطمه (عليه‌السلام ) در مشى و روش خود گاهى از شيوه احتجاج استفاده مى‏كند و از اصحاب و انصار رسول خدا (ص) نظر خواهى مى‏كند، با آنها از در روشنگر و اعلام نظر وارد مى‏شود. همين كه فاطمه (عليه‌السلام ) در مسجد مى‏ايستد و خطبه‏اى مى‏خواند و به آيات قرآن درباره حقانيت خود استفاده مى‏كند خود احتجاج است.

به ابوبكر مى‏گويد آيا درست است تو از پدرت ارث ببرى و من از پدر خود ارث نبرم؟ اين چه حكمى است كه مى‏كنيد مگر قرآن نگفته است سليمان از داود ارث برده است؟ چرا من از ارث محروم باشم؟ يا در داستان غصب حكومت و خلافت على (عليه‌السلام ) به احتجاج مى‏نشيند كه مگر شما حاضر نبوده‏ايد كه رسول خدا (ص) در غدير خم چه گفت و چه كرد؟ اينك چرا ساكت و آرام نشسته‏ايد؟

در احتجاجات او در مواردى از شهود نظر مى‏خواست، سلمان واباذر و مقداد و عمار را بعنوان شاهد حقانيت خود اعلام مى‏كرد و آنها نمى‏توانستند به اين عده نسبت كذب دهند. آرى، دشمن نقشه‏اى سياسى براى رياست خود طرح كرد اما احتجاجات فاطمه (عليه‌السلام ) و مشى و روش او در سياست، پايه‏هاى وجودى آنها را مى‏لرزاند.

4- مشى توبيخ:

گاهى فاطمه (عليه‌السلام )در روش سياسى خود افرادى را كه مطلع از قضايا بوده و اينك دم فرو بسته‏اند به محاكمه مى‏كشيد، آنان را مورد ملامت و توبيخ خود قرار مى‏داد. مى‏پرسيد مگر شماها در فلان قضيه حضور نداشته و مطلع نيستيد؟ اينك چرا دم فرو بسته‏ايد.

در بستر بيمارى خود در برابر جمعى از زنان مهاجر و انصار درباره غصب حق على (عليه‌السلام ) آنها را سرزنش و آينده را براى‏شان پيش بينى كرد تا خبر آن را براى همسران خود بازگويند مضمون بيانات او اين است: و شما را چه مى‏شود، بخدا قسم بذرى را كشته‏ايد كه ميوه آن تلخ است، شاخه‏اى را كاشته‏ايد كه از آن خون خواهد باريد و روزى رسد كه در آن بيهوده كاران زيان ببينند و در مقابل اين ظلم و غصب خود را به شمشير برنده و مصيبت فوق‏العاده بزرگى بشارت دهيد...

همانگونه كه ملاحظه مى‏شود در تمام بحث‏ها و اظهار نظرها سخن از حق خواهى و غصب حق دارد، از غصب خلافت و آثار شوم آن بحث مى‏كند هيچگاه از درد و مصيبت خود كه جانش را مى‏گرفت سخن بميان نمى‏آورد و اين خود حاكى از عظمت روحى فاطمه (عليه‌السلام ) است، خطبه او از اين باب ديدنى و خواندنى است نه يك بار بلكه براى چند بار.(4)

5- مشى بى اعتنائى:

فاطمه (عليه‌السلام ) در مشى سياسى خود گاهى روش بى‏اعتنائى و بحساب نياوردن را در پيش مى‏گيرد. او دختر پيامبر است، درباره شخصيت و مقام او سخنهاست و مردم بارها و بارها از رسول خدا (ص) درباره او سخنها شنيده‏اند و اينكه اگر فاطمه (عليه‌السلام ) كسى را مورد اعتنا قرار ندهد شخصيت آن فرد به زير سؤال خواهد رفت.

بدين نظر شيخين براى اينكه افكار عمومى عليه شان تحريك نشود خواستار عيادت فاطمه (عليه‌السلام ) مى‏شده‏اند و تقاضاى خود را مكرر در مكرر عرضه داشته‏اند ولى فاطمه (عليه‌السلام ) آن را نمى‏پذيرفت و آنها براى تحقق خواسته خود به ناچار از على (عليه‌السلام ) وساطت خواستند و على (عليه‌السلام ) آن را از فاطمه (عليه‌السلام ) درخواست كرد و فاطمه (عليه‌السلام ) پذيرفت. و تازه پس از آنكه به عيادت آمدند فاطمه (عليه‌السلام ) عملاً از آنها روى برگرداند. و با آنها حرف نزد.

وقايعى كه در ايام پس از وفات رسول الله پديد آمد، همهمه‏ها و سرو صداهائى را كه درزمينه انتخاب خليفه به راه انداخته و بازار تبليغاتى خود را گرم و داغ كرده بودند هيچ در فاطمه (عليه‌السلام ) اثر نگذارد، بلكه نسبت به آنها بدگمان‏تر و بدبين‏تر شد و سر و صداها را به هيچ و پوچ مى‏انگاشت و اين در ديده آنان بسى سنگين مى‏آيد.

6- سياست مات كردن:

فاطمه (عليه‌السلام ) در عرصه سياسى بسى عميق‏تر از آن بود كه از دست زمامداران خود سر ضربه سياسى بخورد و يا آنان با نقشه‏كشى‏هاى خود بتوانند او را فريب بدهند و براى خود محملى ببندد. فاطمه (عليه‌السلام ) مصداق اين حديث است كه مؤمن زيرك است (المومن كيس، المومن فطن)(5) .

شيخين براى تبرئه خود از ستمى كه بر فاطمه (عليه‌السلام ) رانده بودند بالاخره با وساطت على (عليه‌السلام ) به عيادت فاطمه (عليه‌السلام ) آمدند. ولى فاطمه (عليه‌السلام ) نقشه آنها را نقش بر آب كرد. آنها از گذشته خود تقاضاى بخشش كرده و درخواست نمودند كه فاطمه (عليه‌السلام ) رضايت خود را اعلام دارد. فاطمه (عليه‌السلام ) فرمود سؤالى دارم، مادام كه جواب نگوئيد با شما حرف نخواهم زد. آنها حاضر به جواب سؤال فاطمه (عليه‌السلام ) شدند. فاطمه (عليه‌السلام ) فرمود شما را به خداى سوگند مى‏دهم كه بگوئيد، آيا اين سخن را از رسول خدا (ص) شنيده‏ايد كه فرمود:

فاطمه (عليه‌السلام ) پاره تن من است، آنكس كه فاطمه (عليه‌السلام ) را اذيت كند مرا اذيت كرده و آنكس كه مرا اذيت كند خداى را اذيت كرده است - و آنكس كه فاطمه (عليه‌السلام ) را پس از مرگم اذيت كند چنان است كه گوئى در زمان حياتم اذيت نموده است و...؟ ابوبكر و عمر بى خبر از سخن بعدى فاطمه (عليه‌السلام ) گفتند آرى، اين سخن را از پيامبر شنيديم.

فاطمه (عليه‌السلام ) فرمود: خدايا شاهد باش، كه آنها مرا اذيت كرده و آزار رساندند - سپس فرمود بخدا قسم ديگر با شما دو تن سخن نگويم تا اينكه پروردگارم را ملاقات كنم... و بر اين اساس آن دو را در صحنه مات كرد و ابوبكر را به گريه انداخت.(6)

7- مشى برانگيختن:

مشى ديگر او در سياست مشى هشيار كردن، برانگيختن وايجاد حركت در افراد است. مردم آن روزگار چنان مرعوب دستگاه خلافت شده بودند كه بسيارى از اصول و مبانى را از دست دادند، و چنان ساكت و خاموش شدند كه گوئى خاك مرگ بر سر آنها ريخته‏اند.

فاطمه (عليه‌السلام ) تصميم گرفت آن‏ها را بيدار كند و در صورت امكان شرايطى فراهم آورد كه بر پاى خيزند و حركت و نهضت حقى را بوجود آورند. بدين نظر در مسجد خطاب به مردم كه چرا ساكتيد و خاموش مانديد، و اسم برخى از قبايل را ذكر كرد و فرمود اى جوانان قبيله‏ها شما را چه شد كه حركتى نمى‏كنيد؟ چرا اجازه

مى‏دهيد كه احكام قرآن متروك گردد و حق را از بين ببرند؟ چرا اجازه مى‏دهيد كه بدعت‏ها در دين پاى گيرد؟ و بر اين اساس اصرار داشت لااقل آنان را به اعتراض عليه غاصبان برانگيزاند.

8- مشى مظلومانه:

او مشى مظلومانه‏اى را در پيش گرفت نه بدان خاطر كه اداى مظلوميت را درآورد. بلكه بدان خاطر كه او جداً مظلوم بود. زيرا او تلاش كرد ولى تلاش او به جائى نرسيد، فرياد مى‏زد ولى گوش شنوا كم بود و حق خواهى‏هاكرد ولى به نتيجه‏اى منجر نشد.

و او سرانجام سياست گريه را در پيش گرفت تا وجدانهاى بيدار متوجه صاحب گريه شوند و از رمز و راز آن بپرسند، شايد كه در اين مسير بيدارى و هشيارى ويژه‏اى پديد آمد. مى‏دانيم كه سياست گريه سياست سؤال انگيزى است، سياست افشا كننده رازهاست، سياست اعتراض است، و سياست اعلام نارضائى.

فاطمه (عليه‌السلام ) با گريه‏هاى مداوم خود خصم را رسوا كرد، دشمن را به زانو درآورد، مردم را به سؤال واداشت. تا حدى كه دشمن حتى كوشيد محل گريه او را زير نظر گيرد و بنا به رواياتى سايبانى را كه در آنجا، در محل دروازه مدينه داشت از بين برد تا فاطمه (عليه‌السلام ) در زير آن پناه نگيرد. كاروانيان، مسافران، عابران، و ديگر اقشار در برابر گريه‏اش وامى ماندند و كار بجائى رسيد كه پس از مرگ فاطمه (عليه‌السلام ) همه مى‏دانستند او ناراضى و نسبت به آنها خشمگين بود.

9- سياست پس از مرگ:

فاطمه (عليه‌السلام ) آن زن سياستمدارى است كه حتى از جنازه و مرگ خود ابزارى سياسى ساخت. دستگاه خلافت حتى از مرگ فاطمه (عليه‌السلام ) وحشت داشت و اين وحشت او بى مورد هم نبود. مى‏ترسيد فاطمه (عليه‌السلام ) موضعى اتخاذ كند كه بر رسوائى آنها بيفزايد و پيش بينى آنها درست آمد.

اينكه فاطمه (عليه‌السلام ) وصيت كرد غسّلنى فى اليل و كفّنى فى اليل وصلَّ علىَّ و دفنى فى اليل و لا تعلن احداً(7) ، مرا شب غسل بده، شب كفن و دفن كن، شب بر جناه‏ام نماز بگذار و احدى را خبر مكن، خود سياستى عظيم است و نفرت عظيم او را به دستگاه حاكمه وقت نشان مى‏دهد و اين است كه طاغوت را مى‏لرزاند.

بويژه كه فاطمه (عليه‌السلام ) سفارش كرده بود، مگذار آنها كه بر من ستم راندند و حق مرا گرفتند بر من نماز گذارند كه آنها دشمن خدا و رسولند.(8) و هم اصرار او كه قبرش مخفى بماند خود بيان اين خواسته است كه نشانه‏اى از مظلوميت ابدى او در جامعه باقى باشد. او مى‏خواست دشمنان دوست نما معرفى گردند، ابهام‏ها از بعضى اذهان دير فهم زدوده شوند و دريابند كه فاطمه (عليه‌السلام ) چگونه مى‏انديشيد.

حاصل مشى او

مشى سياسى او حاصلى عظيم به بار آورد آنچنان كه مى‏توان گفت تحولات جهان اسلام پس ازوفات رسول خدا (ص) اغلب مرهون وجود اوست. آنچه را كه فاطمه (عليه‌السلام ) گفته بود در كمتر از ربع قرنى آثار آن آشكار شد و مردم عاقبت ناديده گرفتن حقوق و بى‏اعتنائى به سرنوشت خود و اسلام را يافتند.

مدافعات فاطمه (عليه‌السلام ) در مسجد و بيرون، اظهار نظرها و اعلام رأى‏هاى او سبب شدند كه تزلزل خاطرى پديد آيد و مردم در يابند كه بر آنها ناحقى‏هائى پديد آمده و آنچه بر سرشان مى‏آيد از اسلام نيست و اين خود نعمتى بزرگ بود كه مردم جريانات و مسائل را بچشم اسلام ننگرند.

كار و مشى او درسى است براى همه آنها كه مى‏خواهند راست قامت و باعزت باشند و البته بايد بدانند كه گاهى ممكن است انسان قربانى استقامت شود. زيرا مبارزه كردن، كتك خوردن را هم در پى دارد. پس بايد هشيارانه و با انديشه پذيرش صدمات به پيش رفت.