در مکتب فاطمه (سلام الله علیها)

در مکتب فاطمه (سلام الله علیها)9%

در مکتب فاطمه (سلام الله علیها) نویسنده:
گروه: حضرت فاطمه علیها السلام

در مکتب فاطمه (سلام الله علیها)
  • شروع
  • قبلی
  • 35 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 26841 / دانلود: 4492
اندازه اندازه اندازه
در مکتب فاطمه (سلام الله علیها)

در مکتب فاطمه (سلام الله علیها)

نویسنده:
فارسی

1

2

3

4

5

6

7

8

9

10

11

12

فصل ۲: حق‏طلبى‏هاى فاطمه (عليه‌السلام )

مقدمه

رسول خدا (ص) لااقل بيست و سه سال از دوران عمر گرانقدرش را در نبوت گذراند و با استقامت و مجاهدت براى مردم كار كرد. رسالت الهى را نيكو به انجام رسانيد و در ايفاى وظايف خود از هيچ اقدام مثبتى فرو گذار نكرد. او براى مردم قرآن آورد كه دستورالعمل يك حيات سعادتمندانه است، كتاب محكم و متقن كه جامع همه تعاليم و دستورات الهى و در برگيرنده همه مسائل حيات براى همه انسانها تا قيام قيامت است.

در اين كتاب مسأله حق و باطل، حلال و حرام، عقود و احكام، معاملات وايقاعات، مسؤوليت و عبادت و كلاً همه آنچه را كه آدمى در دوران حياتش بدان نياز دارد گرد آمده و حقاً بايد گفت( فيه تبيانا لكل شئ ) (۹) و نيز رسول خدا (ص) تعاليم خود را به صورت عملى به مردم عرضه كرد و آموخت تا در آن مشكلى نداشته باشند.

در روزهاى آخر عمر ازمردم پرسيد من چگونه پيامبرى براى شما بودم؟ آيا حق را به شما رساندم و اعلام كردم؟ همه او را تحسين و تأييد كردند. از مردم مزد رسالت نخواست، به دستور خدا دوستى ذوى القربى را متذكر شد كه آن هم به نفع خود مردم و در طريق تكميل و هدايت وظايف دينى‏شان بود.

تنها بازمانده رسول

رسول خدا (ص) فرزندان متعدد داشت از پسر و دختر، كه همه پسران او در خردسالى از دنيا رفته بودند و همه دختران او پس از ازدواج و قبل از وفات رسول خدا (ص) از او تنها يك دختر باقى ماند به نام فاطمه (عليه‌السلام )، كه تداوم بخش سلاله نبوت، معصومه و محصوره از گناه، و مورد احترام رسول بود.

پيامبر در مدح و منقبت او بارها سخن گفت و در مسجد و نيز از علاقه خود به او حرف زد. ولى ناسپاسى برخى از افراد است، حق‏شناسى و ناجوانمردى آنها و پيشه كردن سياست‏هاى دغلبازانه و خيانت‏آميز كه بمقصد دستيابى به منصب و مقام صورت گرفته بود سبب شدند كه اين تنها يادگار پيامبر آزرده خاطر گردد و حتى وصيت كند كه جنازه‏اش را شبانه كفن و دفن كنند و نگذارند آزار كنندگانش بر جنازه او نماز بخوانند و بر اين اساس مبارزه‏اى را به روى‏شان گشود و دفترى را عليه شان باز كرد كه تا قيام قيامت گشوده است.

وفات رسول و جريان سقيفه

رسول خدا (ص) در سن ۶۳ سالگى دار فانى را وداع گفت، هنوز جنازه‏اش بر زمين بود كه سياست بازان دست به كار شدند و حوادثى را براى دنياى اسلام پديد آوردند كه آثار آن بس تلخ و ناگوار بود. واقعه سقيفه پديد آمد و در پى آن گردهمائى غصب خلافت اميرالمؤمنين على (عليه‌السلام ) و بهمراه آن غصب و تصرف املاكى كه خالصه حضرت زهرا (عليه‌السلام ) بود و تصرف آن بمنزله قطع بنيان اقتصادى خاندان فاطمه (عليه‌السلام ) بشمار مى‏آمد،، و در پى آن سياست تهاجم و زور و كتك زدن و به خاك انداختن فاطمه (عليه‌السلام ) كه به شهادت تنها دختر رسول خداى انجاميد.

سقيفه سايبانى بود در پشت مسجد پيامبر كه مردم اوقات فراغت خود را در آن مى‏گذراندند و با هم به صحبت‏هايى مختلف مى‏پرداختند. در جريان وفات رسول خدا (ص) سقيفه مركزى شد براى نشر اخبار و وقايع روز. آنها كه مى‏خواستند از اسلام براى خود كلاهى بدوزند باهاى و هوى در زير سقيفه گرد آمدند، با استفاده از جهل و غفلت مردم و در مواردى هم با ارعاب و تهديد به خليفه تراشى پرداختند.(۱۰)

بر اثر چنان واقعه‏اى راه و روش اسلامى انحراف يافت، سنن و ارزش‏هاى اسلامى درهم شكستند، حق در پشت ابر و پرده غبار قرار گرفت، خاندان پيامبر بى‏ياور گشتند، در نتيجه على (عليه‌السلام ) ماند و فاطمه (عليه‌السلام ) و معدودى از ياران آنها كه بعدها مورد ستم و بيحرمتى فراوان قرار گرفتند.

تلاش مخالفان

مخالفان على (عليه‌السلام ) و خاندانش در پى آن شدند از مردم بنفع ابوبكر بيعت بگيرند و براى در كام كشيدن مردم بهترين راه اين بود كه على (عليه‌السلام ) را تسليم بيعت كنند، امرى كه جداً مورد مخالفت على (عليه‌السلام ) بود و او با تمام قوا در برابر آن ايستادگى مى‏كرد. (و البته به غير او گروهى از سران هم بودند كه صحبت نكردند ولى على (عليه‌السلام )در ميان آنها شاخص بود).

خانه فاطمه (عليه‌السلام ) مركزى شد براى تصميم‏گيرى‏ها، بيدار كردن‏ها(۱۱) و آنها كه در آنجا جمع شده بودند سود جوئى‏هاى مخالفان را ارزيابى كرده و مى‏ديدند كه چگونه به اسم اسلام و تعيين خليفه، آنها گاو خود را مى‏دوشيدند و براى تقسيم شير آن، هم پيمان شده بودند.

اين خانه توجه دشمن را به خود جلب كرد و آنها را به اين نتيجه رساند كه بايد اين خانه را درهم كوبيد. و اهل آن را متفرق كرد، حتى به بهاى آتش زدن خانه. البته اين كار بسى دشوار بود ولى گروه خصم متشكل بود و حاضر نبودند تحت هيچ عنوانى از حكومت دست بردارند. آنها در راه وصول به هدف حاضر بودند غصب حق كنند، به تنها دختر پيامبر صدمه زنند و در خانه او آتش افروزى كنند.

شگفتا كه فريادها، عربده كشى‏ها، مبارزه‏طلبى‏هاى خصم در كوچه‏هاى مدينه به راه افتاد و اين همه به نام اسلام مظلوم و فاطمه (عليه‌السلام ) و على (ع) تماشاگر اين بازيهاى سياسى بودند و سر گرم كار خود. و بالاخره دشمنان به مقصد خود رسيدند و بناى بيعتى را بر پا نهادند و به تشويق و تطميع و تهديد از عده‏اى بيعت گرفتند.

كوشش و تلاش خصم

با راه اندازى غائله‏اى، على به ظاهر از حق خود دور شد نه تنهااصل خلافت را از او منع كردند، بلكه از او خواستند كه با ابوبكر بيعت كند. خصم با آتش زدن در خانه فاطمه (عليه‌السلام ) رعبى در دلها افكند و مردم به هنگامى كه چنين اقدامى را درباره تنها دختر پيامبر ديدند ميدان را خالى كردند و تسليم رعب و زور شدند. در نتيجه سرنوشت على (عليه‌السلام ) كه روزى با ضربه شمشيرش سرنوشت اسلام و كفر را روشن كرده بود معلوم شد و آن دور داشتن على (عليه‌السلام ) از سياست بود.

اما دشمن به اين بسنده نكرد، زود متوجه شد كه در آمد كلان فدك كه كلاً صرف مستمندان و محرومان مى‏شد ممكن است براى على (عليه‌السلام ) رأى جمع كند و مثلاً در سايه آن خلافت را بدست آورند. تصميم گرفتند فدك را كه پشتوانه مالى فاطمه (عليه‌السلام ) و خانواده على (عليه‌السلام ) بود از دست او بيرون آورند.

طراح انديشه محاصره اقتصادى عمر است، به ابوبكر گفته بود مردم بنده دنيايند و جز آن چيزى را نمى‏طلبند از على (عليه‌السلام ) و فاطمه (عليه‌السلام ) فدك را بگير، مردم از دور و بر او پراكنده خواهند شد و اين طرح تصويب شد زيرا آن را براى سقوط على (عليه‌السلام ) كافى دانستند اما آن را چگونه پياده كنند؟ و اين مشكل عظيم بود.

حديثى جعلى پديد آوردند كه متن آن مخالف آيات قرآن است و به عقيده شيعه و سنى آن حديث يك راوى پيش ندارد و آن هم ابوبكر است او نقل از پيامبر كرد كه ما گروه پيامبران درهم و دينارى را به ارث نمى‏گذاريم (نحن معاشر الانبياء لا نورث درهما ولا ديناراً) در نتيجه فدك را كه طبق آيه قرآن(۱۲) جزء خالصه پيامبر بود و بعد از نزول آيه( و آت ذالقربى حقه ) (۱۳) توسط پيامبر به فاطمه (عليه‌السلام ) بخشيده شده و فاطمه (عليه‌السلام ) هم آن را پذيرفته و تصرف كرده بود(۱۴) از دست فاطمه (عليه‌السلام ) ربودند و دست او را از تصرف آن كوتاه كردند و اين مسأله‏اى بود كه همگان را بهت زده كرد و خصم را به اثبات صحت عمل خود به تلاش انداخت.

سؤالات در ذهن فاطمه (عليه‌السلام )

براى تنها بازمانده پپامبر اين سؤال در ذهن مطرح بود كه شگفتا: از داستان غدير هنوز ماهى نگذشته آن را به اين روز در آوردند. متخلفان در حكم پيامبر در همراهى با جيش اسامه، اينك خود را متولى اسلام مى‏شناسند با جرأت و گستاخى به درخانه او آتش افروختند، على (عليه‌السلام ) را با ضرب و شتم براى اخذ بيعت به مسجد بردند، حق او را كه پشتوانه قرآنى داشت غصب كردند... اينان چرا چنين مى‏كنند؟

مگر اينان مسلمان نيستند؟ مگر از حق‏شناسى و انسانيت بوئى نبرده‏اند فرض كنيم كه آيه ما افاء اللّه، در جريان فدك نازل نشده بود - آيا رسول خدا (ص) به اين ميزان حرمت و اعتبار نداشت كه به احترام او فدك به تنها بازمانده‏اش واگذار نمايند؟ آيا زحمات پيامبر (ص) آن ارزش را نداشت كه دل دخترش را شاد سازند؟ مگر مردم بياد ندارند كه پيامبر (ص) او را پاره تن خود نور چشم خواند، سيده زنان عالم مى‏خواند؟ مگر سيده زنان عالم دروغ مى‏گويد: مگر فاطمه (عليه‌السلام ) معصومه براى مال دنيا بى جهت اصرار مى‏ورزيد؟

اين سؤالات و نمونه‏هاى ديگر ذهن او را بخود مشغول مى‏داشت و براى فاطمه (عليه‌السلام ) اين انديشه پديد آمده بود آنها چنان كردند كه در انديشه اسلاميت‏شان شك است و يا اعتقادشان پايه و مبانى درستى ندارد.

دور نماى آينده

بدين سان او دور نماى آينده را تاريك و حتى مخوف مى‏ديد، سردمداران را چنان مى‏يافت كه گوئى پايه‏هاى خطرناكى را استوار مى‏سازند و اگر فرصتى بيابند به انهدام دين همت خواهند گماشت. بويژه كه فاطمه (عليه‌السلام ) مى‏ديد اين رشته سر دراز دارد. امروز حق فاطمه (عليه‌السلام ) را از بين مى‏برند و فردا نوبت ديگران است.

آنها كه از فاطمه (عليه‌السلام ) و على (عليه‌السلام ) برتر نيستند امروز على را به زور براى بيعت مى‏برند و فردا تكليف ديگران روشن است و اگر بيعت نكند به تير اجنه در بيايان خواهد مرد.(۱۵)

فاطمه (عليه‌السلام ) نيكو محاسبه مى‏كرد كه امروز ابوبكر خبرى واحدى را بعنوان حديث تك سندى به پيامبر نسبت مى‏دهد و براساس آن آيه قرآن را منسوخ مى‏سازد و طبيعى است كه فردا ابوهريره هائى بعنوان كمپانى حديث پيدا شوند. و ملت بيچاره امروز و فردا از يكسو بايد ماليات و هزينه جعل آنها را بپردازد و از سوى ديگر آن‏ها را بپذيرد و مورد عمل قرار دهد.

بدين سان فاطمه (عليه‌السلام )مى‏يافت كه تضييع حق او مقدمه‏اى براى تضييع حقوق ديگران است و سكوت او در برابر ضايع شدن حق مادى موجب تباهى حقوق معنوى است. اگر امروز او سكوت كند و نهال خبيث ناحقى پابگيرد از بنيان كندن و درهم شكستن تنه آن فرداكارى قريب به محال خواهد بود.

انديشه و تصميم او

فاطمه (عليه‌السلام ) تصميم گرفت در حد توان در مقابل اين نابسامانى‏ها بايستد. ريشه‏هاى فساد را بخشكاند و يا لااقل به امت اسلامى تفهيم كند كه اين نهال ريشه‏اى ناپاك و ميوه‏هائى مسموم كننده خواهد داشت.

او در خانه وحى پرورش يافت و دختر پيامبر خاتم است. گوشت و خونش در اسلام رشد و نمو يافته و نواى قرآن در رگهاى او جريان دارند. اسلام را مى‏شناسد و دوست دارد و در برابر آن‏احساس مسؤوليت كند. زيرا فاطمه (عليه‌السلام ) آگاه است كه براى اسلام دندان پدرش شكسته، شوهر گرانقدرش زخمى شده، از خون عزيزان براى آن مايه‏ها گذارده شده است. او در برابر عمل دو راه بيش نداشت: راه سكوت، راه دفاع و مبارزه.

او در اين انديشه است كه براى انسانيت و نه تنها براى خود بپاخيزد، از حق خود دفاع كند، به احقاق حق بپردازد ونگذارد بر جسد نيمه جان اسلام كه فعلاً بى صاحب مانده است كركس‏ها حمله‏ور گردند.

اوميداند كه سكوت در برابر غصب حق، ظلمى بزرگ است بويژه از آن بابت كه خصم را در برنامه خود بى پرواتر مى‏سازد. و حصر و آزمندى او را زيادتر مى‏نمايد و گرنه نفس فدك و جنبه مادى آن ارزش اين همه تلاش را ندارد بويژه كه او را در اين زمينه نفعى شخصى هست.

گشودن باب مبارزه

او بارى اينكه ناحق پا نگيرد، ستم كارى در جامعه رواج نيابد تصميم گرفت باب مبارزه‏اى عظيم رابه روى خصم بگشايد وبه دعوت او جهت تسليم شدن در برابر حق اقدام نمايد. روحيه تقوا و خداپرستى او به او جرأت مى‏دهد كه حرف خود را بى پروا بيان كند و حق خود را آشكارا طلب كند.

فاطمه (عليه‌السلام ) با اين انديشه با غاصبان حقوق خود و همسرش كه در واقع حقوق انسانيت بود درافتاد و پس از بحث‏ها و احتجاجات كار را به محاكمه و استيضاح كشاند و مبارزه‏اى با تمام قدرت را آغاز نمود. او حق‏طلبى ميى كند تا:( ليهلك من هلك عن بينة و يحيى من حى عن بينه ) (۱۶) .

فاطمه (عليه‌السلام ) از اين ديد پيشواى راستين نهضت زمان است، پيشرو حركتى است كه در سايه آن پرونده دفاعى گسترده‏اى تهيه شده و تا امروز هم گشاده است. و در اين راه تا حد مايه گذارى جان به پيش مى‏رود و اين خود درسى است براى بشريت، در آنجا كه مسأله ضايع شدن حق مطرح است، بويژه كه حق خدا اسلام و مردم مطرح باشد همگان وظيفه دفاع دارند و د راين راه مرد و زن مطرح نيست. دفاع از حقوق اسلامى خود،و مقام ولايت و خلافت، و حفظ كيان اسلامى هم حق مردم است و هم وظيفه مردم.

تلاش منفرد

فاطمه (عليه‌السلام ) براى احقاق حق يك تنه به ميدان رفت و البته در اين مسير از ديگران كمك طلبيد اگر چه به او كمك نكردند. در حضور عامه مردم به دادخواهى پرداخت وجدان‏ها را به تأييد دعوت نمود و ازاين بابت او مصداق اين آيه قرآن است كه( و ان تقوموا لله مثنى و فرداى ) (۱۷) .

او را متهم كردند كه براى ماديات و كسب منافع شخصى فرياد مى‏زند و از ثروت و مالدارى دفاع مى‏كند. روى به جمعيت كرد و فرمود: آيا شنيده‏ايد كه پيامبر فرمود دخترم فاطمه (عليه‌السلام ) بانوى زنان بهشت است؟ سيده زنان عالم است؟ همه گفتند آرى، بخدا قسم ما آن را ازرسول خدا (ص) شنيده‏ايم.

فرمود آيا سيدة نساء اهل الجنة ادعاى باطل مى‏كند؟ آيا چنين زنى چيزى را كه از آن او نيست بى حساب ازآن خود مى‏كند؟ مگر آيه تطهير در شأن من نازل نشد؟ آيا براى چنين كسى اگر ادعائى كرد شاهد مى‏طلبند؟ مگر زنى كه قرآن او را به طهارت ستوده چيزى را كه مال او نيست طلب مى‏كند؟

و بر اين اساس با قاطعيت سخن گفت و خصم را مجاب كرد. تاريخ نشان ندارد كه زنى چون فاطمه (عليه‌السلام ) تا بدين حد مستدّل و با استقامت از حق خود دفاع كند وگام به گام براى مجاب كردن خصم به پيش رود! و هم تاريخ سراغ ندارد كه زنى براى اثبات حقانيت خود و جلوگيرى از ريشه دار شدن ستمى تااين اندازه فداكارى كند.

احقاق حق على (عليه‌السلام )

از مهمترين تلاش‏هاى فاطمه (عليه‌السلام ) دفاع از مقام ولايت امير مؤمنان على (عليه‌السلام ) است. فاطمه (عليه‌السلام ) در اين راه از على (عليه‌السلام ) دفاع كرد نه بعنوان شوهرش، بلكه بعنوان مقام ولايت امر مسلمين پس از وفات رسول خدا (ص) و هر كس غير از على (عليه‌السلام ) هم مصداق اين مقام بود و به چنان روزى دچار مى‏شد مورد دفاع فاطمه (عليه‌السلام ) قرار مى‏گرفت.

على (عليه‌السلام ) از نظر فاطمه (عليه‌السلام ) مصداق نزول آيه( يا ايها الرسول بلغ ما انرل اليك من ربك ) (۱۸) بود و مورد رضايت رسول خدا (ص) در غدير خم كه من كنت مولاه فهذا على مولاه(۱۹) و در حقانيت وشايستگى او براى مقام ولايت عين حديث رسول درباره‏اش كه دارالحق معه حيث دار(۲۰) . اما حق او را از بين برده‏اند و سكوت مردم چنان است كه گوئى خاك مرگ بر سر آنان ريخته‏اند.

فرياد برمى‏آورد: واى بر آنها، پايگاه رسالت را چگونه منحرف كرده‏اند و اركان نبوت را چگونه درهم كوبيدند و سخنان رسول خدا (ص) كه از سوى وحى امين جبرئيل آمده بود چگونه ناديده گرفتند و زيان آشكار مگر جز همين است (ويحهم أنّى زحز حوها عن روسى الرسالة...)(۲۱)

براى او اين سؤال مطرح است كه در واقعه خندق كه سرنوشت كفر و اسلام روشن مى‏شد آنان كجا بودند؟ در برابر مرحب خيبرى چرا كسى قد علم نكرده بود؟ سرنوشت عمروبن عبدود را چه كسى جز على (عليه‌السلام ) رقم زد؟ مگر على (عليه‌السلام ) نبود كه مورد خطاب پيامبر بود كه علىٌّ اقضاكم، علىٌّ اعلمكم؟آن روز كه از ترس دشمن نفس‏ها در سينه‏ها حبس بود و على (عليه‌السلام ) با غلبه بر خصم به مردم جان تازه بخشيده بود آنان كجا بودند؟ اينك چه شد كه ديگران متولى اسلام شدند و على (عليه‌السلام ) جوان شد؟... و بدين سان به اين سوى و آن سوى مى‏رود تا حق على (عليه‌السلام ) را زنده كند.

احقاق حق خود

فاطمه (عليه‌السلام ) در رابطه با حق خود از ميراث رسول خدا (ص) و مسأله فدك نمى‏تواند ساكت باشد. به خانه ابوبكر مى‏رود و از حق خود حرف مى‏زند. در آنگاه كه نتيجه سخن نيكو نمى‏شود به مسجد مى‏رود وخطاب به ابوبكر كه من در قيامت گريبان تو را مى‏گيرم و حق خودم را از تو باز مى‏ستانم.

در مسجد به خليفه مى‏گويد اى پسر ابوقحافه آيا خداگفته است تو از پدرت ميراث برى و ميراث مرا از پدرم ببرى؟ اين چه بدعتى است كه در دين مى‏گذاريد؟ مگر از روز رستاخيز خبر نداريد؟(۲۲) و سخنان او دل مردم را مى‏لرزاند و ابوبكر را به گريه مى‏اندازد و شرايط بحرانى مى‏شود.

او در سخنان خود اعتماد بنفس داشت، در برابر ناحق ايستاد و فدك خود را طلب كرد، نه براى اينكه زندگى خود را آباد كند بلكه بدان خاطر كه محرومان را به نوائى برساند. او مى‏دانست كه بعدها اين اموال و املاك تيول ديگران خواهد شدوچيزى را كه به اسم اسلام از او ستانده‏اند در مسير غير اسلامى خواهد افتاد.

اتقان سخن

سخنان فاطمه (عليه‌السلام ) از نظر مستند قرآنى و هم از نظر صراحت و متانت از اتفانى برخوردار بود و هيچگونه اضطراب و تشويشى در آن ديده نمى‏شد، در برابر حديث تك سندى و جعلى خصم، آيات قرآن را ذكر كرده و نشان مى‏دهد سخنان خليفه وقت معارض قرآن و او از نظر سواد قرآنى بيسواد است.

او گفته بود ما گروه انبياء درهم و دينارى را به ارث نمى‏گذاريم (نحن معاشر الانبياء لانورث درهما و ديناراً)(۲۳) وفاطمه (عليه‌السلام ) اين آيات قرآن را خواند و نشان داد كه ميراث يك امر كلى است و ربطى به پيامبر و غير پيامبر ندارد.

۱- و ورث سليمان داود(۲۴) سليمان پيامبر از داود پيامبر ارث برد.

۲-( هب لى من لدنك وليا يرثنى و يرث من آل يعقوب ) (۲۵) زكرياى پيامبر از خداى مى‏طلبد فرزندى و وليى به او عطا كند كه از او و نيز از آل يعقوب ميراث برد. ۳-( يوصيكم الله فى اولادكم للذكر مثل حظ الانثيين ) (۲۶) خداى به شما سفارش مى‏كند كه سهم پسر را دو برابر دختر بدهيد وآنگاه فرمود اى ابوبكر مگر من از اولاد رسولخدا (ص) نيستم چه شد سليمان ازپدرش ارث مى‏برد و من ارث نمى‏برم؟ آيا حكم جاهليت را طلب مى‏كنيد؟ اى مسلمانان چرا دم فرو بسته‏ايد؟

چرا كتاب خدا را رها كرده‏ايد؟

فاطمه (عليه‌السلام ) در اين احتجاج منتهاى فصاحت و بلاغت را به كار برده با منطقى خدشه‏ناپذير ومحكمه پسند چنان سخن گفت كه گوئى زبان گوياى محمد است.

خصم را لرزاند و سنديت خود را اثبات كرد. و شنوندگان و حاضران را لرزاند و اقناع كرد. و نشان داد كه آنها بى حساب حرف مى‏زنند و يا سواد قرآنى ندارند.

استنصارها

او در راه وصول به هدف نه تنها خود، شخصاً تلاش مى‏كند بلكه از ديگران هم استنصار مى‏نمايد. خطاب به دو طايفه بزرگ در مدينه در حين اداى خطبه فرمود:

شما صاحب عده و اسباب و ادوات هستيد، نيرو و قدرت اسلحه داريد من شما را به يارى اجراى احكام قرآن دعوت مى‏كنم.... آه شما اى مردم (پسران قيله) پيش چشم شما ميراث پدرم را ببرند و حرمتم را ننگرند و شما هم چون بيهوشان فرياد مرا نمى‏شنويد در حاليكه ساز و برگ داريد و سربازان بسيار و اثاث وخانه‏ها آباد.(۲۷)

او با رفتن به خانه انصار و مهاجران، بحث‏ها ومجاله‏ها وگاهى هم باگريه‏هاى جانسوز حق‏طلبى مى‏كرد. مردم را سرزنش مى‏نمود كه چرا سنت‏هاى پيامبر را محو نمودند؟ چرا مآثر دينى را فراموش كردند؟ گاهى زنان از فاطمه (عليه‌السلام ) مى‏پرسيدند كه تكليف تو با ابوبكر چه شد؟ در پاسخ مى‏فرمود آنها مرا آزار دادند و من از آنها راضى نيستم.

او با همان بدن بيمار و نحيف خود تنها به هراه حسنين و على (عليه‌السلام ) به درخانه مردم مى‏رفت و مى‏خواست بطلان انتخابات را ثابت كند و به مردم تفهيم نمايد كه فاجعه‏اى در شرف تكوين است. از مردم گواهى مى‏خواست كه آيا سخن پيامبر را درباره على (عليه‌السلام ) شنيدند يا نه؟ مردم نادان مى‏گفتند حق با توانست ولى، با ابوبكر بيعت كرده‏ايم و كار از كار گذشت اگر قبلاً مى‏گفتيد بيعت نمى‏كرديم!!

او در غصب خلافت على (عليه‌السلام ) مى‏فرمود: كار اين مردم بسى شگفت‏انگيز است چرا چنين كردند؟ به چه ريسمانى تمسك جستند؟ به جاى على (عليه‌السلام ) چه بدلى را انتخاب كردند؟ بخدا قسم نالايقى را بجاى لايقى قرار داده و گمان دارند كار خوبى كردند...(۲۸)

اصرار در تلاش

گفتيم اينكه فاطمه (عليه‌السلام ) در احقاق حق تلاش دارد بدان خاطر است كه آينده‏نگرى و بينش او عميق است، براساس پايه‏هاى غلطى كه در جامعه نهاده مى‏شد او دور نماى شهادت على (عليه‌السلام )، صلح حسن و شهادت حسين را مى‏ديد. او گويا مى‏ديد كه بزرگان و نجباى قوم را به شهادت مى‏رسانند، آبرومندان را خانه‏نشين مى‏كنند و تا قيام قيامت بناى كج گذاشته شده و مردم در گمراهى خواهند بود. زيرا اصل تمسك به قرآن و عترت بود و سفارش پيامبر درباره ايندو كه ما ان تمسكتم بهما لن تضلوا ابداً(۲۹)

در اينجا بد نيست به اين نكته هم اشاره داشته باشيم كه چرا على در اين راه مشاركت نكرد و به داد فاطمه (عليه‌السلام ) نرسيد؟ در پاسخ بايد بگوئيم اولاً على (عليه‌السلام ) ساكت و آرام نبود مخصوصاً در اوائل كار او براساس روال معينى به پيش رفت و به نتيجه نرسيد. ثانياً به فاطمه (عليه‌السلام ) گفته بود كه دستور رسول خدا (ص) به او صبر و تحمل است، ثالثاً در چهار چوب ضوابطى كه براى خود محاسبه داشت خصم را در نابودى اسلام جدى مى‏ديد و رابعاً چون جو ايجاد شده در صدمه زدن به فاطمه (عليه‌السلام ) مسأله‏اى بسيار عظيم بود و داستان على (عليه‌السلام ) را تحت‏الشعاع قرار مى‏دهد. در كل فاطمه (عليه‌السلام ) زنى مظلومه بود، كتك خورد، بچه سقط كرد،و اين واقعه ديگر وقايع مربوط به مردان را تحت الشعاع قرار مى‏دهد. على (عليه‌السلام ) خود در پاسخ فاطمه (عليه‌السلام ) كه چرا بر نمى‏خيزد فرموده بود - يا بنت الصفوة و بقية النبوة اى دختر برگزيده خدا واى باقى مانده ويادگار پيامبر(ص).

- ما وبنت عن دينى ولا اخطات عن مقدورى - در دينم سستى نشان ندادم و از طريقى كه برايم مقدور بود سرنپيچيدم(۳۰) و فاطمه (عليه‌السلام ) مسأله را دريافت و آرام شد.

صدمات ناشى از آن

تلاش‏ها براى احقاق حق موجب صدماتى براى فاطمه (عليه‌السلام ) شد. او را با تازيانه و يا غلاف شمشير آزردند - و براساس پاره‏اى از روايات دنده‏اش را شكستند و حمل او سقط و او به بستر كشانده شد. در نامه عمر به معاويه آمده است:

وقتى به در خانه فاطمه (عليه‌السلام ) وارد شدم دختر پيامبر بدنش را به در چسبانده بود تا در باز نشود و موارد نشوم، لگدى محكم بر در زدم، آن را محكم فشردم، فريادى از او برخاست، پدرم اى رسول خدا، با دختر توچنين مى‏كنند، و ناله‏اى ديگر كه فضه مرا درياب، بخدا قسم فرزندم كشته شد - با اين حال وارد خانه شدم و ازشدت خشم، و در آن حال درد و سقط چنان به او سيلى زدم كه به زمين درافتاد(۳۱) و...

فصل 1: فاطمه (عليه‌السلام ) و زندگى

مقدمه

ما در اين جهان حضور داريم و زنده‏ايم. اما اينكه زندگى مى‏كنيم و يا اداى آن را در مى‏آوريم مسأله‏اى است كه هر كس براى يافتن پاسخ آن بايد به دنبال معيار علم و عقل و يا مكتب مورد قبول رود. اما آنچه را كه مهم است اين است زندگى نخست تعريفى را مى‏طلبد و به دنبال آن هدف و فلسفه‏اى، محتوا، و برنامه‏اى، شيوه‏اى و روشى، مربى و راهنمائى، ارزيابى و سنجشى در هر روز و ماه و سال تا معلوم گردد از كجا آغاز كرده‏ايم و اينك در كدام نقطه‏ايم سرانجام مى‏خواهيم به كجا برسيم.

اينكه چنين فلسفه و اغراضى را از كجا بايد گرفت براى آن پاسخهاى متعددى است. گروهى آن را به عقل و درك بشر حوالت داده‏اند. جمعى آن را از صاحبان مكاتب و فلسفه‏ها مى‏جويند، عده‏اى آن را از علم و دانش، و سرانجام گروهى هم به خواست‏ها، توقعات، و چشمداشت‏هاى اجتماعى چشم دوخته‏اند.

از نظر ما هيچكدام از آنها براى حياتى سعادتمندانه و انسانى كفايت لازم را ندارند. نه عقل بشر آن كفايت را دارد كه همه جوانب و ابعاد حيات را ببينند، نه خرد و انديشه هيچ فيلسوفى مى‏تواند به كنه چنين معرفتى دست پيدا كند بدين سان باور ما اين است كه در اين مقصد بايد بسراغ كسانى رفت كه با فلسفه و مقصد آفرينش، و با عالم محيط بر كون و حتى علم آفرين ارتباط دارند يعنى با خداوندى كه بگفته اينشتاين، زيرك است ولى حسود نيست.

براساس اين فرض و باور است كه فلسفه پذيرش مذهب و تعاليم دينى محقق مى‏گردد و هدايت الهى بايد مورد استفاده و استناد بشر قرار گيرد. باور مذهبيون اين است كه رمز و راز حيات بدست آفريدگار اين جهان است و تبعيت از تعاليم اوست كه مى‏تواند عامل سعادتمندى بشر باشد.

اولياى الهى و راه زندگى

پيامبران كه همگى‏شان در مقام علم و دانش كثير و اهل و عصمتند از جانب خداوند اعزام مى‏شوند كه براى بشر قانون بياورند، از فلسفه زندگانى آگاه‏شان سازند، راه و رسم كمال و رشد را به انسانها بياموزند و به او تفهيم كنند كه او كيست و چيست؟ از كجا آمده و به كجا مى‏رود و مقصد و مقصود او از اين سير و حركت چيست؟ چرا زنده است؟ چرا كار مى‏كند؟ چرا ازدواج؟ و چرا مى‏ميرد؟ چرا جنگ؟ چرا صلح؟و...

آنها آمداند به ما انسانها بگويند ما موجوداتى هيچ و پوچ نيستيم و بيهوده آفريده نشده‏ايم( افحسبتم انما خلقناكم عبثاً ) (1) و ما را بازيچه نيافريده‏اند( و ما خلقنا السماء و الارض و ما بينهما لا عبين ) (2) . خداوند را در آفرينش ما غرضى و غايتى بوده است.

آنها آمده‏اند كه به بشر بگويند ما انسانها مكلفيم، متعهديم، مسؤوليم و در برابر سرمايه اعتبارى جان و مال و سلامت، معادى و حسابى داريم. آنچنان نيست هر كس به هرگونه‏اى كه خواست بتواند زندگى كند و كسى را با كسى كارى نباشد. شأن خدا اجل از آن است كه مخلوق خود را بخود واگذارد.

بدين سان بحكم عقل ضرورى است ما بدنبال آنان برويم، از منجيات و مهلكات حيات خود توسط آنان آگاه شويم آفات و موانع رشد را از ميان برداريم و دريابيم كه چگونه بايد زيست و چگونه كوشش و تلاش كرد و سرانجام چگونه بايد مرد؟

نگاهى به حيات فاطمه (عليه‌السلام )

بررسى و آگاهى از زندگى فاطمه (عليه‌السلام ) براى همه انسانها، بويژه آنها كه اسلام را مكتب خود قرار داده‏اند درس‏آموز است. در مطالعه تاريخ حياتش به اين نتيجه مى‏رسيم كه عظمت و مقام در سايه تحمل مشقات، گذشتها، و از خود رها شدن‏هاست با شكمپارگى، نازمنشى و لميدن‏ها كسى به سرورى و عظمت نمى‏رسد. ما در طول تاريخ حيات بشر در ميان آن همه زنان و مردان زندگى كردند ومردند كسى را نمى‏شناسيم كه در سايه اشرافيت، تن پرورى، و ناز و نعمت به مقام و رتبتى دست يافته و شخصيت قابل ذكرى كسب كرده باشد.

انتخاب الگو براى رهيابى به راز و رمز زندگى مهم است و چه بسيارند سردرگمى‏ها، غم‏هاو غصه‏ها، در خود خزيدن‏ها كه ناشى از غفلت در اين راه و گزينش عوضى الگوهاست بر اثر اين غفلت است كه با وجود آن همه بانوان عظيم و درخشان اسلام به دنبال الگوهاى وارداتى مى‏روند و مقصد و مقصود خود را در پيروى از راه و رسم غرب و شرق، مخصوصاً امريكا و فرانسه و ژاپن جستجو مى‏كنند.

بعد الگوئى فاطمه (عليه‌السلام )

فاطمه (عليه‌السلام ) الگوست براى هه آنها ئى كه مى‏خواهند انسان باشند و در جنبه رشد و حركت در دستيابى به مقام و رتبت سر بر آسمان بسايند. اين امر از آن بابت است كه فاطمه (عليه‌السلام ) زنى جامع و در بردارنده همه كمالات و مقاماتى است كه آدمى مى‏تواند بدان دست پيدا كند.

اوالگوى يك زن اسلامى و نمونه مكتب اسلام در رابطه با زنان است. الگوى كار است، الگوى كدح و تلاش است الگوى هدفدارى است، الگوى صبر و استقامت است، الگوى عشق و پرستش معبود است. همه چيز و جودش شگفت‏انگيز است تكّون جنين او، ولادتش، رشدش، تلاش و كوشش و... و همه چيز فاطمه (عليه‌السلام ) درس‏آموز است: محبتش، خشمش، مبارزه‏اش، حق خواهيش، همسر داريش، تربيت فرزندانش، عبادتش، زهد و تقوايش...

بدست آوردن آگاهى در نحوه زندگى و هدفدارى فاطمه (عليه‌السلام ) از كارهائى است كه درباره آن تلاش زيادى صورت نگرفته است و اگر هم باشد در حد بيان وضع خور و خواب و استراحت و گرسنگى و فقر اوست. ضرورتى است كه تصويرى داشته باشيم از ساده زيستى او، از اقناع و عزت نفس او، از فقر و اختيارش، از توجه او به دنيا بعنوان وسيله و از تلاشگرى فاطمه (عليه‌السلام ) كه مصداق كامل اين آيه قرآن:( انك كادح الى ربك كدحا فملاقيه ) .(3)

او الگوست بدان خاطر كه در صحنه زندگى اين جهان را مدرسه، ميدان آن را ميدان كار و تلاش و هدفدارى و خود بعنوان قهرمان در اين ميدان قرار گرفته است. او دنيا را با همه وسعتش مدرسه و دارالتكميل ساخت و همه ساعات و دقايق آن را در كلاس آن هشيارانه گذراند.

زندگى در خانه پدر

او درس زندگى را عملاً از پدرى چون پيامبر آموخت و از مادرى چون خديجه. آن گاه كه خديجه از دنيا رفت پيامبر (ص) با سوده ازدواج كرد و سپس با ام سلمه - ولى امر سازندگى و رشد فاطمه (عليه‌السلام ) را خود بر عهده داشت و در تربيت، او را به مقامى رساند كه‏ام سلمه گويد به خدا قسم من دخترى با ادب‏تر و داناتر از فاطمه (عليه‌السلام ) نديده‏ام.(4)

فاطمه (عليه‌السلام ) شرايط و كيفيت حيات را از پدر و مادرش ديده و مزده آنها را چشيده و نسبت به آن بينش يافته است. بدين نظر نيكو مى‏داند كه در جنبه‏هاى حيات فردى و اجتماعى، در جنگ و صلح، در فشار و آرامش، در فقر و غنا چگونه موضع بگيرد. بويژه كه رسول خدا (ص( مراقب است و ترك اولاى او را هم به او تذكر مى‏دهد و سعى دارد او را الگوى بى نقصى از مكتب خود بپروراند.

پيامبر لمّ امور را به فاطمه (عليه‌السلام ) ياد مى‏دهد و فاطمه (عليه‌السلام ) با شمّ خاصى كه دارد از پيامبر (ص) درسها و نكته‏ها مى‏آموزد و بدين نظر فردى پخته و كار آزموده مى‏شود و بعدها خواهيم ديد كه در عين كمى سن هم چون قهرمانى سالخورده در برابر شرايط ناموزون جامعه مى‏ايستد و نيك مى‏داند چگونه مبارزه كند.

در زندگى مشترك با على (عليه‌السلام )

آن روز كه زندگى مشترك خود را با على (عليه‌السلام ) آغاز كرد باز هم بر اساس همان فلسفه آموخته از پدر، زندگى را ادامه داد. زندگى ساده و بى دغدغه‏اى را آغاز كردند كه به زيبائى همه صفاهاى روى زمين قيمت داشت. انديشه شان فراتر از حد زينت زندگى و تهيه ساز و برگ آن بود. وسايل و ابزارى تهيه كرده بودند بسيار ساده و محدود كه ما قبلاً در فصل مربوط به ازدواج آنها ليستى از آنها را ارائه كرده‏ايم.

اصل را در زندگى مشترك وصول به فضايل و كسب ملكات مى‏دانستند نه آنچه را كه عامه مردم بدان سرگرمى و دلخوشى دارند. خداوند دعاى پيامبر را در حين رؤيت مهريه‏شان كه فرموده بود: خداوند زندگى رابهمه كسانى كه چنين ساده و آسان مى‏گيرند. مبارك گرداند، اجابت كرده بود. زيرا در كنار هم احساس خوشبختى و سعادت مى‏كردند و عمرى را در امن و آسايش فكرى نسبت به هم گذراندند.

از آن گذشته چه ميمنت و مباركى از اين فراتر كه خانه‏شان خانه قدس باشد، فرزندان آنها، گلهاى سر سبد بوستان انسانى و در طريق هدايت بشر، مزارشان مطاف انسانهاى وارسته است.

تقسيم كار

بناى زندگى اين دو مبتنى بر تقسيم كار است و اين تقسيم توسط پيامبر (ص) در شب عروسى على (عليه‌السلام ) و فاطمه (عليه‌السلام ) صورت گرفت كه كارهاى داخلى خانه مربوط به فاطمه (عليه‌السلام ) و كارهاى خارج از آن على (عليه‌السلام )(5) و فاطمه (عليه‌السلام ) از شنيدن اين،آنچنان خوشحال شد و فرمود كسى نمى‏داند كه براى اين امر چه سرور و شادابى براى من حاصل شد. لا يعلم ما ادخلنى من السرور لهذا الامر الا الله(6) و خداى را شاكر شد.

از ديد فاطمه (عليه‌السلام ) اداره خانه و مسوؤليت آن كار كوچكى نيست كه فاطمه (عليه‌السلام ) از آن گريزان باشد و يا مادى و تربيت نسل كارى ناچيز نيست كه فاطمه (عليه‌السلام ) ازآن احساس حقارت داشته باشد. حقارت براى آن كسى است كه براى كسب شهرت و عنوان خداى را فراموش مى‏كند و ازمردم سراغ عزت را مى‏گيرد و در نتيجه نسل خود را ضايع مى‏سازد.

فاطمه (عليه‌السلام ) ازاين تقسيم كار چنان راضى است كه مى‏گويد جز خدا كسى از آن خبر ندارد. و اين خود بايد درسى باشد براى ديگران تا در يابند لذات در سايه چگونه كار و تلاشى براى زن حاصل مى‏شود. كار بيرون زن چيزى بدى نيست ولى بهتر از آن، رسيدگى به سنگر خانواده است، مگر آنگاه كه ضرورتى براى جامعه باشد.

برنامه دارى در زندگى

زندگى امرى هدفدار است و حركتها و تلاش‏ها نمى‏توانند بى هدف باشد. براى انسان ضرورى است براى هر كار و تلاشى كه انجام مى‏دهد قصدى و نيتى باشد. ولتكن لكم فى كل امر نيّة(7) و قصد و نيت بدان مقدار مى‏ارزد كه ارزش شخصيتى انسان به آن وابسته است لكل امرى مانوى(8) .

براى زندگى برنامه‏اى و محتوائى لازم است. و فاطمه (عليه‌السلام ) از زنانى بود كه زندگيش را با برنامه‏دارى همراه كرده بود. همه ساعات و دقايقش از روى حساب بود. اوقات شبانه روزش به اين صورت مى‏گذشت.

- انجام كارهاى خانه كه او زنى با چند فرزند بود و رسيدگى به امور آنها آن هم در آن روزگار كارى آسان نبود.

- برنامه عبادت كه بخشى مهم از اوقات زندگى او را تشكيل مى‏داد.

- كمك به كارهاى على (عليه‌السلام ) همسرش حتى در امر جنگ و پيكار و مشاورت.

- كمك به بينوايان در تهيه غذا و ابزار و لباس و زندگى آنها.

- جلسه‏دارى و امر هدايت زنان و بانوان كه تازه وارد اسلام شده بودند.

- برنامه تلاوت قرآن كه با خون و جان او در آميخته بود.

- احقاق حق‏ها و مبارزه‏ها و مناشده‏ها مخصوصاً پس از ايام وفات رسول الله (ص).

- و تازه اگر دقايقى فراغت مى‏يافت به بافندگى و پشم ريسى مى‏پرداخت، هم براى تهيه لباس فرزندان و هم براى فروش در بازار و تأمين هزينه بخشى از كارهاى ضرورى خانواده.

- در عين حال كارهاى شخصى پيامبر بر عهده او بود اگر چه رسول خدا (ص) همسرانى متعدد داشت.

اصولى در زندگى فاطمه (عليه‌السلام )

زندگى فاطمه (عليه‌السلام ) بر مبانى و اصولى استوار است كه همه آنها نشأت گرفته از اسلام محمدى (ص) است. براى ما بسى دشوار است كه همه اصول و مبانى مورد نظر را در اين قسمت عرضه بداريم ولى آنچه را كه در اين قسمت بعنوان نمونه‏هاى قابل ذكرند عبارتنداز:

- اصل هدفدارى در هر كار و برنامه و اقدام در زندگى.

- اصل ايمان و باور داشت به آنچه كه از جانب خدا بعنوان دستورالعمل زندگى صادر شده.

- اصل تطابق عمل فاطمه (عليه‌السلام ) با تعاليم و دستورات اسلام.

- اصل تقوا، زهد و ورع در همه امور و فعاليت‏ها.

- اصل اعتدال در امور بگونه‏اى كه از دو مرز افراط و تفريط دوروبر كنار باشد.

- اصل صالح بودن عمل و انجام كارى كه مذهب صلاحيت آن را تأييد كند.

اصل اتقان و محكم كارى در اموربگونه‏اى كه از هرگونه خلل و فرجى دور باشد.

- اصل خير بودن عمل و رعايت منافع و مصالح عامه مسلمين.

- اصل اعمال اراده از سوى خود تا كارى كه انجام مى‏دهه و در خور حساب و كيفر و پاداش باشد.

- اصل مشاركت اجتماعى و دورى از انزواجوئى و رهبانيت.

- اصل مقاومت و پايدارى و ثبات در رأى تا سر حد وصول به هدف.

- اصل صبر و تحمل در مصائب و دشوارى‏هاى ناشى از حركت به سوى اهداف.

- اصل اعتماد واطمينان به خدا و ياد و ذكر او در كارها.

- اصل جرأت و شجاعت نشأت گرفته از ايمان و وابستگى به خدا.

- اصل شكر گزارى در اموربخاطر امكاناتى كه خداوند در اختيارش قرار داده است.

- اصل اقتدا به صالحان و پاكان و نيكان و در رأس آنها رسول گرامى اسلام.

- اصل ترجيح رضاى خالق بر مخلوق در همه امور.

- اصل حفظ كرامت و جلال و شوكت انسانيت كه انسان ذاتاً از احترام برخوردار است.

- اصل اطمينان و اعتماد به خدا كه بنده‏اش را در تنگناها بخود رها نمى‏كند.

-...

و فاطمه (عليه‌السلام ) مجموعه اين اصول را مورد رعايت و عمل قرار مى‏دهد و از اين باب الگو و سرمشق زنان است.

سادگى زندگى

از عواملى كه در سعادت انسان مؤثر و سبب خوب انديشيدن و توان تصميم‏گيرى نيكوست، سادگى زندگى و دورى انسان از قيد وبندهاى اسارت آفرين است. چه بسيارند وسايل و ابزارى كه به ظاهر عامل رونق زندگى بحساب مى‏آيند ولى در نهايت فكر و انديشه ما را براى تهيه و حفظش مشغول مى‏دارند. زرق و برق‏ها در مواردى بلاى جانند و ما را به پاسبانى و خدمتكارى خود مى‏خوانند.

اصل اين است ابزار زندگى در اختيار و در خدمت ما باشد نه ما در خدمت ابزار. ماشين بايد مايه راحت ما باشد و نه ما در خدمت ماشين. و زندگى فاطمه (عليه‌السلام ) و على (عليه‌السلام ) اين چنين بود. آنها خود را در بند قيود مادى اسير نكردند و براى ابزار زندگى بنده و برده نشدند.

خانه فاطمه (عليه‌السلام ) از نظر ظاهر و از ديد وسايل و ابزار، خانه محرومى است و در آن چند وسيله ساده بچشم مى‏خورد. فرشى از ليف خرما در آن گسترده‏اند و چند كاسه گلين و احياناً مسى در گوشه و كنار است كه در حد رفع ضرورت‏هاى اساسى تهيه شده‏اند.

آنها مى‏توانستند براى خود خانه و وسايل اشرافى تهيه كنند ولى تكيه‏گاه‏شان را آرمان الهى قرار دادند نه اشرافيت مادى، در اين خانه زن و شوهر براى وصول به منتهاى اوج رشد خود زندگى مى‏كنند و حتى لباس‏شان وصله‏دار است. خانه از شرايط عادى هم محدودتر است ولى همت‏ها بلند و انديشه‏ها در كمال است. توقع زن از شوهر محدود و حيا مانع آن است از همسر چيزى بطلبد شوهر هم بزرگ منش و غيرتمند و مراقب آنكه شأن فاطمه (عليه‌السلام ) را نيكو رعايت كند.

فقر اختيارى

زن و شوهر فقيرند ولى فقرشان اختيارى است نه اضطرارى تنها در آمد سالانه‏شان از فدك بيش از 80 هزار دينار بود (البته برخى كمتر و گروهى مقدار آن را بيشتر نوشتند) ولى آن را در راه مردم صرف مى‏كردند نه زندگى شخصى خودشان - زندگى خود آنها فقيرانه بود.

بگفته لامانس مستشرق فرانسوى: رسول خدا (ص) هم اين فقر را از آنان دور نكرد بلكه سعى داشت آنان را در همان فقر و قناعت نگه دارد. تشويق پيامبر به ايثار بود و آنها هم پذيراى آن. آنها در عين فقر ونادارى و در عين قناعت گاهى بخشش‏هاى كلان داشتند و گاهى دينار دينار بذل مى‏كردند.

جنگ خيبر غنائمى بسيار براى مجاهدان پديد آورد كه طبعاً على (عليه‌السلام ) نيز از آن بى نصيب نبود. ولى در راه بذل آن چنان دست و دل گشود كه حتى سهمى براى خانواده‏اش باقى نماند و البته فاطمه (عليه‌السلام ) هم بدان راضى بود و خود دست كمى از على (عليه‌السلام ) نداشت. پيامبر با فردى وارد خانه فاطمه (عليه‌السلام ) شد و ديد فاطمه (عليه‌السلام ) تنها چادرش را هم به ديگرى بخشيده است. و ناگزير با ملافه‏اى سرخود را پوشانده و در برابر پيامبر قرار گرفت.

اينان فقير بودند ولى هرگز از فقر خود نناليدند و از بخت بدشان شكوه نكردند. بلكه بر عكس خداى را شاكر بودند و در عين نادارى و گرسنگى به عبادت و نيايش خالصانه مى‏پرداختند. بعبارت ديگر خداى را براى نان نپرستيدند كه پرستش تنها بدان خاطر است كه خداى در خور آن است.

كارهاى خانه

فاطمه (عليه‌السلام ) در خانه كارهاى متعددى دارد كه خود را موظف به انجام دادنش مى‏داند. از كشيدن آب از چاه و آوردن به خانه، تا رفت و روب و نظافت، از آرد كردن گندم و جو تا تهيه غذا و پختن آن، از وصله زدن لباس تا بافتن پارچه و تهيه پيراهن براى فرزندان.(9)

او بزرگترين بانوى اسلام، دختر خاتم الانبيا و همسر خاتم الاوصياء، ولى در تمام مدت عمر كوتاه خود بمانند بسيارى از زنان اشراف خانمى نكرد. حتى آن روز كه خدمتكارى به خانه آورد كارهاى خانه را با او قسمت كرد، يك روز از آن فضه و يك روز از آن زهرا (عليه‌السلام ).

درباره حد وميزان كارش بد نيست از زبان على (عليه‌السلام ) سخنى را بشنويم. او روزى به شخصى از بنى سعد كه درباره فاطمه (عليه‌السلام ) و زندگيش سئوال كرده بود فرمود:

- الا احدتُك عنى و عن فاطمة الزهراءعليها‌السلام آيا دوست ندارى از خود و فاطمه (عليه‌السلام ) براى تو سخن بگويم،

- انهاكانت عندى او روزگارى را در كنار من گذارند،

- فاستقت بالقربة حتى اثر فى صدرها آنقدر سقائى كرد و با مشك بخانه آب آورد كه روى سينه‏اش اثر گذاشت.

- و طحنت بالرحى حتى مجلت يدها آنقدر گندم آسياب كرد كه دستهايش پينه بست.

- و كسحت البيت حتى اغبرت ثيابها آنقدر خانه را رفت و روب كرد تا بر جامه‏اش خاك و گرد نشست.

و اوقدت تحت القدر حتى ر كنت ثيابها آنقدر زير اجاق در آتش دميد كه پيراهنش خاك آلود شد.

فاصابها من ذلك ضر شديد(10) و از اين بابت بر او صدمه سختى وارد آمد.

او در كارهاى خانه چندان گرفتار بود كه با يكدست آسياب را به گردش مى‏انداخت و با دستى ديگر فرزند خود را در آغوش گرفت و شير مى‏داد و پيامبر دلداريش مى‏داد كه دختر تلخى‏هاى دنيا را بچش تا در آخرت شيرين كام باشى.

زهد و قناعت او

فاطمه (عليه‌السلام ) زاهده است نه بمعنى تارك دنيا، بلكه بدان معنى كه دنيا نتوانست در او تصرفى كند و او را اسير و برده خود سازد. (الزهدان لا تملكك الدنيا و انت تملكه)(11) . مى‏كوشيد دنيا را در حد وسيله‏اى دوست بدارد ولى عاشق آن نشود.

در انصراف از جهان مادى و توجه به آخرت زنى را به مثل او نمى‏شناسيم. او در زندگى قانع بود، نه در كسب و تصرف بلكه در مصرف و آنچه را كه بدست مى‏آورد در راه خدا صرف مى‏كرد. او در زهد و قناعت و در ذخيره سازى براى كمك كارى‏هاى بزرگ جداً زنى الهى است.

كدام مادر است كه از قوت فرزندان، حتى با توافق و رضاى آنها حاضر باشد بكاهد تا در راه خدا صرف فقيران كند. و كدام زن است كه درد گرسنگى را تحمل كند و ديگران را دريابد؟ چنين شرايط و اوضاع را بايد در خانه افرادى چون فاطمه (عليه‌السلام ) و على (عليه‌السلام ) جستجو كرد على (عليه‌السلام ) از محل غنائم جنگى گردنبندى براى فاطمه (عليه‌السلام ) تهيه كرد. رسول خدا (ص) آن را ديد و فرمود: فاطمه جان! آيا راضى مى‏شوى كه مردم بگويند دختر پيامبر چون دختر پادشاهان و جبابره لباس مى‏پوشد و زينت مى‏كند؟ فاطمه (عليه‌السلام ) مطلب را دريافت، آن را فروخت و از محل آن بنده‏اى را آزاد كرد.

و نيز شنيديد كه عروس بود و به خانه شوهر مى‏رفت، در بين راه به گدائى برخورد، همان جا در ميان ديوارى از زنان، پيراهن را از تن به در آورد و به فقير داد و خود با جامه كهنه به حجله عروسى رفت و كدام زن است كه چنين كند. جامه بهتر را به فقير مى‏دهد تا مصداق اين آيه قرآن قرار گيرد.( لن تنالو البر حتى تنفقوا مما تحبون ) .(12)

وضع لباس و بستر او

سلمان بر او وارد مى‏شود، چادر وصله‏دارش را مى‏بيند و تعجب مى‏كند. فاطمه (عليه‌السلام ) تعجب سلمان را به پدر گزارش مى‏دهد و مى‏گويد يا رسول الله (ص) ان سلمان تعجب من لباسى - فوالذى بعثك بالحق - مالى و لعلى منذ خمس سنة الا مسك كبش تعلف عليها بالنهار بعيرنا - و اذا كان الليل افترشناه(13) .

اى رسول خدا (ص)سلمان از لباسم تعجب كرد - قسم به كسى كه ترا بر حق مبعوث كرد براى من وعلى (عليه‌السلام ) كه پنج سال ازدواج كرده‏ايم جز پوست گوسفندى كه روزها شتر ما بر آن غذا مى‏خورد و شبها آن را فرش بستر خود كنيم چيزى نداريم.

آنها حتى وسيله خوبى براى خواب و استراحت نداشتند. على (عليه‌السلام ) فرمايد: پيامبر بر ما وارد شد، و ما روكشى داشتيم كه وقتى آن را درازا بر سر مى‏كشيديم پهلوى‏مان بيرون مى‏ماند و وقتى از عرض بر خود مى‏كشيديم پاها و سرهاى ما بيرون مى‏ماند - فاتى النبى (ص) و علينا قطيفة، اذا البسناها طولا خرجت منها جنوبنا - و اذا لبسناها عرضاً خرجت منها اقدامنا و رؤوسنا(14) .

غنيمت‏هاى جنگى على (عليه‌السلام ) مختصر گشايشى در كارها پديد آورده بود اما وضع مردم چنان نبود كه بخود واگذار شوند. فاطمه (عليه‌السلام ) و على (عليه‌السلام ) براى اينكه در سفره مردم نانى باشد از نان خود مى‏گذاشتند و اين كار نه براى ابراز قدردانى مردم از آنان بود كه آنها آن را در راه خدا و براى محبت به او انجام مى‏دادند.

انس و صفا

اين زندگى سرد ناشى از فقر و محروميت را انس و صفاى زوجين گرم مى‏كرد. آنان با همدلى و همرازى، با هدفدارى و هماهنگى زندگى را رونق و صفائى مى‏بخشيدند. على (عليه‌السلام ) خوشحال بود كه همسرى فهميده، با صفا و درد آشنا دارد همسرى كه متوجه شرايط زمانى است و على (ع) را نيكو درك مى‏كند. فاطمه (عليه‌السلام ) هم خرسند است كه مردى الهى دارد مردى كه عمرش را در راه خدا صرف كرده و از خواب و راحت خود كم مى‏گذارد تا خداى را از خود راضى سازد.

بدين سان زوجين براى يكديگر و در ديد هم نعمتى بحساب مى‏آمدند و در طريق رشد و تعالى هم مى‏كوشيدند اصولاً آنچه كه زندگى را شيرين مى‏سازد زرق و برق و وسايل و ابزار و امكانات و حتى خور و خوراك نيست كه نقش وحدت و هماهنگى در اين راه از همه چيز بيشتر است. اصل بر اين است كه زوجين زبان يكديگر را درك كنند و از لاك خود به نفع همسر بيرون آيند. و نيز مراقبت كنند كه دل يكديگر را نشكنند كه دل مؤمن مهبط عنايت و لطف خداوندى است.

از علل نكبت بارى زندگى در برخى از خانواده‏ها اين است كه مرد و زن دو دنياى كاملاً از هم جدا و متفاوتند در لاك خويشند و زبان هم را نمى‏فهمند. اگر منافع و لذاتى باشد آن را تنها براى خود مى‏طلبند نه همسر و در اين صورت است كه زندگى رنگ و هوائى نامطلوب پيدا مى‏كند.

تجملى هدفدار

فاطمه (عليه‌السلام ) هم چون زنان اشراف در جاهليت نبود كه خود را در وسايل آرايش آن روز غوطه‏ور سازد و يا هر روز برنگى در آيد و در اجتماع خود را عرضه نمايد - شأن فاطمه (عليه‌السلام ) از اين بسى بالاتر بود. اما آنچنان هم نبود كه نسبت به اينگونه مسائل بى‏تفاوت باشد.

او تجملى پائين‏تر از حد متوسط و آرايشى هم در همان سطح داشت و اين براى دل على، و هم براى اينكه درسى براى زنان در برابر همسر باشد. در روايتى آمده است كه در سال دهم هجرى على (عليه‌السلام ) از يمن برگشت تا در مكه به رسول خدا (ص) ملحق شود. بر فاطمه (عليه‌السلام ) وارد شد و او را آرايش كرده يافت. فاطمه (عليه‌السلام ) لباسى رنگى پوشيده و براى على (عليه‌السلام ) خود را خوشبو كرده بود.(15)

و اين امر نشان مى‏دهدكه اينگونه اقدام در اسلام، براى همسر نه تنها زشت نيست بلكه ممدوح است ولى بايد حساب همه چيز را جداگانه داشت و هيچ چيز را با ديگرى مخلوط نبايد كرد. در طريق هدفدارى يكى هم اين بعد زندگى است كه زن و مرد خود را طبق فرمان خدا براى يكديگر بيارايند و چشم دل هم را در آنچه به حيات مردانه يا زنانه است برسانند.

توجه به حيات جاودانه

فاطمه (عليه‌السلام ) از معدود زنانى است كه هرگز اسير زرق و برق دنيا نشد و زيبايهاى آن او را نفريفت و هوسهاى ناموزون در درون او پديد نياورد. دنيا براى او بزرگترين مقصد و منتهى نيست، بلكه وسيله و مزرعه‏اى است براى سعادت آخرت. در دعاى او اين جمله را مى‏بنيم كه فرمود: اللهم لا تجعل الدنيا اكبر همّى و لا مبلغ علمى(16) - يعنى خداوندا دنيا را بزرگترين هم و مقصدم قرار مده...

و هم دردعائى ديگر فرمايد خداوندا مرا تا آنگاه زنده بدار كه زندگى براى من مفيد و خير آور باشد و مرگ مرا زمانى مقدر فرما كه در آن زمان مردن براى من بهتر باشد. اللهم احينى ما عملت الحيوة خيراً و توفنى اذا كانت الوفاه خيراً لى(17) .

در همه مناجاتهايش و سخنانش توجه به دين و دنيا و معاد دارد و باز هم در جمله‏اى ديگر از دعاى خود فرمايد: اللهم اصلح لى دينى الّذى هو عصمة امرى و دنياى اللّذى فيها معاشى و اصلح لى آخرتى اللتى فيها معادى و اجعل الحيوة زيادة لى فى كل خير.(18)

در درخواستهاى خود فرمايد: اى كسى كه هر روز نزد او جديد است و هر رزق و روزى در نزد او آماده، تو آن خداى دائمى كه روزگار كهنه و فرسوده‏ات نسازد...

خدايا بر كار من پرده بپوشان و مادام كه زنده‏ام مرا در عافيت (دين و دنيا) بدار - مرا بيامرز و بر من رحمت آور. (يا من كل يوم عنده جديد و كل رزق عنده عتيد انت الدائم اللذى لا تبليك الازمان...اللهم و استرنى و عافنى ابداً ما ابقيتنى و اغفرلى و ارحمنى...

سلام بر فاطمه (عليه‌السلام )

آرى، فاطمه (عليه‌السلام ) اين چنين بود كه فقدانش براى على (عليه‌السلام ) و هم براى بشريت اشك و آه و ناله آورد. على (عليه‌السلام ) آن مردى كه خورشيد گريه‏اش را نديده بود و در ميدان نبرد در برابر دريائى از دشمن هرگز نلرزيده بود، از شنيدن خبر مرگش لرزيد و در كنار جسدش و قبرش گريست.

سلام بر تو اى فاطمه (عليه‌السلام ) كه وارث پاكان و نيكانى، سلام بر چهره خاك آلودت، سلام بر سجاده اشك آلودت سلام بر گوهرهاى غلطان چشمان تو كه از خوف و خشيت الهى فرو مى‏ريخت، سلام بر دستهاى زخمين و پينه بسته‏ات سلام بر پيشانى به خاك عبادت آغشته‏تو، سلام بر صبورى و شكيبائيت.


15

16

17

18

19

20

21

22