در مکتب فاطمه (سلام الله علیها)

در مکتب فاطمه (سلام الله علیها)0%

در مکتب فاطمه (سلام الله علیها) نویسنده:
گروه: حضرت فاطمه علیها السلام

در مکتب فاطمه (سلام الله علیها)

نویسنده: دكتر على قائمى
گروه:

مشاهدات: 22767
دانلود: 3030

توضیحات:

در مکتب فاطمه (سلام الله علیها)
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 35 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 22767 / دانلود: 3030
اندازه اندازه اندازه
در مکتب فاطمه (سلام الله علیها)

در مکتب فاطمه (سلام الله علیها)

نویسنده:
فارسی

فصل 2: فاطمه و همسر

مقدمه

هر بُعد و جنبه‏اى از حيات فاطمه (عليه‌السلام ) كه مورد مطالعه قرار مى‏گيرند نكته آموزند و هدايت كننده و شگفت‏آور. بركات آن بر همه افراد نازل است و براى امتى كه خواستار رهيابى است نازل‏تر. ما آثار اين بركات را هم در دوران حياتش مى‏بينيم و هم پس از وفاتش. چه بسيارند درس آموزى‏هائى كه زمينه‏هاى مختلف‏زندگى فاطمه (عليه‌السلام ) وجود دارند و مسلمانان با استفاده از آنها مى‏توانند راه حيات را براى خود هموار سازند.

از مسائل درس‏آموز حيات فاطمه (عليه‌السلام ) مسأله ازدواج و همسردارى اوست. بناى زندگى ويژه‏اى كه اساس آن مبتنى بر اهداف و مقاصد انسانى و الهى، انس و صفا، تكميل و تكامل، خلوص و وحدت و ثمره آن رشد طرفين، توليد نسل و گزينش آن براساس كفويت ايمانى و اخلاقى و برترى يكى بر ديگرى در رديف افسانه‏هاست.

ازدواج در اسلام

ازدواج امرى محبوب و نوعى تن دادن به سنت آفرينش است. نظام آفرينش براساس زوجيت است منفرد ماندن نوعى دور ماندن از اين نظام است. بدون ازدواج وصول به كمال مقدر ميسر نيست آدمى اگر علامه زمان باشد و دائماً در مسير رشد و تحول، مادام كه ازدواج نكرده است كامل نيست.

چه بسيارند اهداف و مقاصد عاليه‏اى كه تنها در سايه‏ازدواج ميسر مى‏شوند مثل آرامش و سكون كه براى تصميم‏گيرى‏هاى معقول آدمى نقشى اساسى ايفا مى‏كنند و يا توليد نسل كه در سايه آن با حفظ شرايط زمين خدا پر بار مى‏گردد. و بر اثر آن عبادت‏ها رشد و كمال مى‏يابند و عمل آدمى در عبادت، او را در رديف قديسين و مقربان قرار مى‏دهد كه دو ركعت نماز متاهل از 70 ركعت نماز افراد مجرد برتر است و بالاتر.(28)

آنچه كه در ازدواج مهم است وصول به حيات مشتركى است كه در آن رنگ و بوى انسانيت باشد و الحق موجبات رشد و تكامل آدمى را براى او ميسر سازد. و گرنه ازدواجى كه موجب دغدغه خاطر گردد به زحمتش نمى‏ارزند. اگر در بحث مربوط به فاطمه (عليه‌السلام ) سخن از ازدواج است از آن نوعى است كه در آن رشد و كمال، همدلى و انس بچشم مى‏خورد و آگاهى از كيفيت و رمز و رازش مى‏تواند درس‏آموز باشد.

ازدواج فاطمه (عليه‌السلام )

او ازدواجى دارد آگاهانه و هدفدار، گزينش شده و انديشيده كه بنايش استوار است بر اتكاى به صفات انسانى و اخلاقى و ايمان، مرد و زن همتاى هم و يا به زبان عادى و جارى همسرند، يعنى همشأن و هم رتبه، چيزى كه در اسلام از آن به كفويت و همتائى ياد شده است.

فاطمه (عليه‌السلام ) تن به ازدواجى مى‏دهد كه حاصل آن رشد و كمال باشد نه سقوط و انحطاط و افت كردن، ازدواجى را طلبيد و پذيرفت كه او را در نيل به اهداف انسانى او كمك رساند، و پايه‏هاى ستبر ايمان و عقيده‏شان را استوارتر سازد. در آن ارضاى هوس زرق و برق ماديت نبود و يا دستيابى به جلال و جبروت ظاهر مطرح نبود.

فاطمه (عليه‌السلام ) ازدواجى كرد كه داراى بار تقوا باشد، اگر چه از نظر ماديت در سطحى نازل و حتى فروتر از حد معمول است. او به دختران درس داد كه در ازدواج به دنبال معيارهائى بروند كه زندگى سازند، نه اسم و رسم آفرين. در انتخاب همسر شرافت و ايمان و تقوا را مد نظر قرار دهند، نه دارائى و ثروت مكنت را، كه اگر فاطمه (عليه‌السلام ) آن را مى‏خواست برايش از هر جهت آمده و ميسر بود، و ما در همين بحث به آنها اشاره خواهيم داشت.

سن ازدواج او

بد نيست نخست در اين مورد هم اشاره‏اى داشته باشيم كه مسأله‏اى بحث‏انگيز است. آنچه كه در عرف و در بين عامه مردم شايع است و حتى گروهى از مورخان شيعه بدان اشاره دارند اين است كه او در حين ازدواج 10 سال اول عمر را به پايان برده بود. امكان وقوع چنين امرى محال و حتى داراى استبعاد عقلى هم نيست. زيرا از نظر اسلام شرط ازدواج از يك سو رسيدن به مرحله بلوغ شرعى (پايان 9 سال قمرى) و از سوى ديگر وصول به مرحله رشد است و اين هر دو در فاطمه (عليه‌السلام ) وجود و حضور داشته‏اند.

اما مورخان ديگر سنين ديگرى را هم براى تاريخ و سن ازدواج فاطمه (عليه‌السلام ) ذكر كرده‏اند. از جمله ابوالفرج اصفهانى در كتاب خود سن فاطمه (عليه‌السلام ) را در ازدواج 18 سال ذكر كرده و ابن حجر هم در كتاب الاصابه همين سن را براى فاطمه (عليه‌السلام ) مطرح نموده است.

صاحب كتاب الاستيعاب سن فاطمه (عليه‌السلام ) را در حين ازدواج حدود 15 سال و نيم ذكر كرده كه در آن زمان از سن مولا اميرالمؤمنين (ع) 21 سال و 5 ماه گذشته بود. مرحوم آية الله محسن امين سن فاطمه (عليه‌السلام ) را چهارده سال ذكر نموده و ديگران هم حدود 17 سال و كمتر را گفته‏اند. طوسى در مصباح المتهجد 13 سال نوشته (ص 561) ولى به نظر مى‏رسد كه با توجه به سخنان بزرگان تشيع مثل مرحوم شيخ مفيد و ديگران بتوانيم سند 14 - 16 سال را بپذيريم كه هم به سند نزديكتر است و هم از نظر رشد به عقل و انديشه و صواب، كه در همه حال خدا داناتر است و غرض از اين سخن آن بود كه پاره‏اى از استبعادهاى ذهنى را مخصوصاً در مسأله حمل و زاد و ولد طرد كنيم.

خواستگاران فاطمه (عليه‌السلام )

ازدواج فاطمه (عليه‌السلام ) در مدينه صورت گرفت، مدينه در آن روزگار پايتخت حكومت اسلام و پيامبر (ص) حاكم آن و در اوج قدرت و امكان بود چهره‏اى بود شناخت شده و مورد اعتقاد مردم و طبيعى است كه در چنان صورتى علقه مردم را به داشتن پيوند با رسول خدا (ص) لااقل براى دستيابى به قدرت و آبرو بسيار باشد و خواستگاران ازدواج با فاطمه (عليه‌السلام ) متعدد، بويژه كه دو دختر قبلى پيامبر (ص) هم همسر مردانى سرشناس بودند. دو پسر ابولهب داماد پيامبر (ص) بودند و دو دختر پس از جدائى و رهائى‏شان از آنان يكى پس از ديگرى با عثمان مرد مالدار و ثروتمند قريش ازدواج كرده بودند.

ابوبكر و عمر، هر كدام جداگانه خواهان فاطمه (عليه‌السلام ) شدند و خواست خود را با پيامبر (ص) در ميان نهادند.(29) عثمان هم از سوئى ديگر اين درخواست را كرده بود و رسول خدا (ص) فرمود در اين راه منتظر حكم خداوند است و بدين سان آنها را از ازدواج با فاطمه (عليه‌السلام ) مأيوس ساخت عبدالرحمن عوف كه از ثروتمندان به نام بود مدعى شد كه اگر فاطمه (عليه‌السلام ) را به من تزويج كنند يكصد شتر كه بارشان كتان مصرى باشد، با خانه‏اى ببهاى 10 هزار دينار مهريه او خواهد كرد و پيامبر (ص) روزى مشتى سنگريزه از زمين برداشت و به سوى آنان پرتاب كرد كه شما فكر مى‏كنيد من برده ثروتم؟ كسى كه بتواند سنگريزه را مرواريد كند اين ثروت‏ها براى او مهم نيستند من يقدر على هذا لايهمه كثرة المهر(30) .

در پاسخ بسيارى از آنان مى‏فرمود: فاطمه (عليه‌السلام ) هنوز كوچك است، من منتظر قضاى الهى هستم(31) ، من منتظر وحى هستم،(32) و مسأله ازدواج فاطمه (عليه‌السلام ) را به مقام ربوبى ارتباط داد(33) يعنى كه خداى بايد اجازه فرمايد.

زمينه ازدواج

در خواست‏هاى ازدواج براى فاطمه (عليه‌السلام ) مكرر شدند و رسول خدا (ص) هم چنانه از پاسخ مثبت خوددارى كرده و منتظر فرمان خدا بود. روزى سعد بن معاذ به على (عليه‌السلام ) گفته بود: به خدا سوگند مى‏بينم پيامبر (ص) فاطمه (عليه‌السلام ) را تنها براى همسرى تو برگزيده است. و اين فكرى است كه در بين صحابه پيامبر (ص) هم اشاعه يافته بود وبدان سان او را به خواستگارى فاطمه (عليه‌السلام ) تشجيع كرد.

حق اين است كه رسول خدا (ص) مى‏دانست كسى همشأن و هم سنگر او نيست و على (عليه‌السلام ) تنها كفو فاطمه (عليه‌السلام ) است. ولى روال كار را از دست نداد و خواستگاران را كمافى السابق مى‏پذيرفت و محترمانه مى‏فرمود كه در اين كار منتظر حكم خداوند است و او بايد دستور دهد تا زمانى كه قضاى الهى در اين راه محقق گردد.

البته خانواده على (عليه‌السلام ) هم با پيامبر (ص) بيگانه نبودند و على (عليه‌السلام ) كسى بود كه در خانه پيامبر (ص) بزرگ شده و در آنجا رشد يافته بود البته روزگارى هم در گذشته بود كه خود پيامبر (ص) در خانه ابوطالب زندگى مى‏كرد. و امر سرپرستى او به عهده عمويش بود. بدين‏سان علاوه بر خويشاوندى نزديك فاطمه (عليه‌السلام ) و على (عليه‌السلام ) (پسر عمو و دختر عمو) رابطه انس هم بين دو خانواده برقرار بود و از آن گذشته، هم على (عليه‌السلام ) و هم فاطمه (عليه‌السلام ) اين ويژگى را داشتندكه دست پرورده پيامبر (ص) بودند و مخصوصاً على (عليه‌السلام ) امين پيامبر (ص) بود. على (عليه‌السلام ) كسى است كه در شب هجرت بجاى او خوابيده و پس ازهجرت فاطمه‏ها را (فاطمه مادر على (عليه‌السلام )، فاطمه (عليه‌السلام ) دختر پيامبر (ص)،...) را به مدينه انتقال داده بود. غرض اينكه با آن سابقه آشنائى باز هم على (عليه‌السلام ) مراقب بود كه بى حساب قدم پيش نگذارد و پيامبر (ص) هم بى‏اذن خدا اقدامى نكرد.

خواستگارى

سرانجام على (عليه‌السلام ) مصمم به خواستگارى از فاطمه (عليه‌السلام ) شد. و براى اين خواستگارى وضو گرفت و دو ركعت نماز خواند (امرى كه در اسلام مستحب است) لباس بر تن كرد و كفش پوشيد و به خانه پيامبر (ص) رفت و در زد. رسول خدا (ص) در خانه ام سلمه بود فرمود در را باز كنيد، كسى است كه خدا و پيامبر (ص) او را دوست مى‏دارند. در را باز كردند.

على (عليه‌السلام ) وارد شد و روبروى پيامبر (ص) دو زانو نشست سر به زير انداخت و چشم‏ها را به زمين دوخت و ساكت ماند. پيامبر (ص) خطاب به على (عليه‌السلام ) كرد چه كارى دارى؟ على (عليه‌السلام ) گفت به خاطر حاجتى آمدم و از بيان آن شرم دارم و عرض كرد كه كرامت رسول خدا (ص) به من اجازه مى‏دهد كه حرف خود را بگويم.

اى رسول خدا (ص) تو بزرگم كرده‏اى، تو برايم از پدر و مادر نيكوتر بوده‏اى، من خواستگارى دخترى هستم كه در خانه تست و... رسول خدا (ص) از اين سخن شادان شد و ذكر توحيد بر زبان راند(34) .

در پاسخ على (عليه‌السلام ) فرمود فابشر يا على - اى على ترا مژده باد.

- ان الله عزوجل اكرمك كرامة لم يكرم بمثلها احدا مطمئناً خداى عز و جل به تو كرامتى داد كه احدى را بدان مفتخر نداشت.

- و ان الله تعالى اذا اكرم و ليّه و احبه، اكرمه بمالا عين رأت و لا اذن سمعت(35) و خداى تبارك و تعالى به هنگامى كه ولى خود را احترام كند و دوست بدارد، او را به گونه بزرگ مى‏دارد كه نه چشمى آن را ديده و نه گوشى آن را شنيده است و...

على (عليه‌السلام ) بر اين اساس پاسخ موافق شنيد وچنين فرمود: رب اوزعنى ان اشكر نعمتك اللتى انعمت علىّ - خداوندا به من توفيقى عنايت كن تا سپاس نعمتى را كه به من عنايت كردى بجاى آورم و...

آرى پيامبر (ص) قول موافق داده بود - بعد كه به مسجد تشريف برد در نخستين سخنرانى خود فرمود: جبرئيل بر من فرود آمد و از جانب فرمانروائى عرش فرمان داد كه دختر فاطمه (عليه‌السلام ) را به عقد على (عليه‌السلام ) درآورم و هم فرمود پيوند همسرى على (عليه‌السلام ) و فاطمه (عليه‌السلام ) در آسمانها بسته شده،(36) و بر اين اساس زبان ديگران را از غيبت‏ها و سرزنش‏ها كوتاه كرد.

در كفويت آنها

مى‏دانيم از مسائل فوق‏العاده مهم در ازدواج و اختيار همسر مسأله كفويت است، امرى كه اسلام را بر آن سفارش و نظرى بسيار است. غرض اين است كه زن و مرد در شأنى باشند كه بتوانند همسر، همشأن و همتاى يكديگر باشند زبان و منطق هم را بفهمند و در بُعد اعتقادى مثل هم باشندو چون دو بال هم قدرت و هم توان باشند.

در ازدواج فاطمه (عليه‌السلام ) و على (عليه‌السلام ) بايد گفت كه كفو و همتاى يكديگر بودند. فاطمه (عليه‌السلام ) خود مى‏دانست كه دخترى بدون خواستگار نبود پدرش دنياى اسلام را زير نگين داشت او در مقايسه با دختران ديگر وابسته به فردى مقتدر بود. مى‏دانست كه او را در اين ازدواج به علت فقر على (عليه‌السلام ) سرزنش مى‏كنند ولى در عين حال او را بعنوان شوهر برگزيد(37) چون على (عليه‌السلام ) را همتاى مؤمن خود مى‏شناسد.

على (عليه‌السلام ) هم مى‏دانست كه فاطمه (عليه‌السلام ) هم پرواز اوست و مى‏تواند همگام با او باشد. مى‏دانست او توانائى آن را دارد كه با روح عظيم على (عليه‌السلام ) همراه گردد. از همشأنى و همسرى او، از همدلى و هم سخنى او، از توان همرازى و مشاورت او خبر دارد و به همين علت به ازدواج با فاطمه (عليه‌السلام ) دلخوش است و او را همسر بر مى‏گزيند.

بررسى‏ها هم نشان مى‏دهند كه على (عليه‌السلام ) كوه مقاومت وايثار بود و فاطمه (عليه‌السلام ) هم دست كمى از او نداشت، على (عليه‌السلام ) در فقر و نادارى اختيارى بود و متحمل آن و فاطمه (عليه‌السلام ) نيز اين چنين بود. در پوشش و لباس، در احسان و تفضل، در فضايل انسانى و اخلاق اين دو هم انديشه و همراه بودند و بفرموده پيامبر (ص) جداً اگر على نبود تا روز قيامت همتائى در روى زمين براى فاطمه (عليه‌السلام ) نبود. (لولا ان اميرالمؤمنين (عليه‌السلام ) تروجها، لما كان لها كفوا لى يوم القيامة على ارض فمن دونه)(38) و نمونه اين سخن از پيامبر (ص) بصورت ديگرى با اندك تفاوتى وجود دارد بدينگونه لو لا ان الله خلق فاطمة لعلى ما كان لها على وجه الارض كفو من آدم و من دونه(39) در استحسان برخى از بزرگان آمده است برخى از پيامبران جد فاطمه‏اند و اگر زنده بودند نمى‏توانستند با فاطمه (عليه‌السلام ) ازدواج كنند ولى موسى (عليه‌السلام ) و عيسى (عليه‌السلام ) جد فاطمه (عليه‌السلام ) نبودند و مثلاً اگر بناى ازدواج بود حق ازدواج داشتند ولى كفو او نبودند و اين نشان ميدهد كه شأن فاطمه (عليه‌السلام ) از انبياى اولوالعزم هم برتر است.(40)

سخنى ديگر از پيامبر (ص) در همين زمينه موجود است كه فرمود: هبط علىَّ جبرئيل - جبرئيل بر من نازل شدن فقال يا محمد ان الله جلّ جلاله يقول و گفت اى محمد، خداوند جل جلاله مى‏فرمايد: لو لم اخلق عليّاً ما كان لفاطمه كفو من ولد آدم و من ذريته،اگر على (عليه‌السلام ) را خلق نمى‏كردم از نسل آدم و ذريه او همتايى نبود.(41)

هزينه ازدواج:

رسول خدا (ص) از على (عليه‌السلام ) پرسيد براى ازدواج چه دارد؟ گفت شمشيرى، زرهى، و شترى آبكش، رسول خدا (ص) فرمود شمشير براى مرد جهاد و قدرت لازم است، شتر نيز براى گذران معيشت بايد باشد - ولى براى آنكس كه از مرگ نهراسد زره به چه كار آيد؟ فرمود زره را بفروشد و باقى را نگه دارد(42) .

على (عليه‌السلام ) زره را به 480 درهم(43) يا 500 درهم فروخت(44) و آن را براى ازدواج در اختيار گرفت. البته زندگى على (عليه‌السلام ) در بين مردم مدينه كمى پائين‏تر از حد متوسط بود و در واقع مى‏توان او را جزء طبقه ضعيف و فقير بحساب آورد.

رسول خدا (ص) بخشى از آن را به بلال داد كه بوى خوش بخرد، بخشى را به ابوبكر داد كه با آن آنچه را دخترم نياز دارد بخر و الباقى هم براى ديگر هزينه‏ها نگهداشتند و عمار ياسر و چند تن ديگر را با ابوبكر همراه كرد كه با صوابديد هم تهيه جهاز ببينند.

صورت جهيزيه

اينكه براى فاطمه (عليه‌السلام ) چه چيزهائى تهيه شد وبهاى آن‏ها چقدر بود روايات مختلف است. ما در اين بحث سعى كرديم جامعترين ليستى را كه در اين زمينه تهيه شده است عرضه كنيم و آنها عبارت بودند از:

- يك پيراهن - يك روسرى - يك چادر سياه خيبرى - يك تخت طناب پيچ كه طنابش از پوست خرما بود - دو عدد تشك با روكش كتان مصرى كه در داخل يكى ليف خرما بود و در ديگرى پشم گوسفند. چهار بالش، با روكش چرم طائف و پر شده از پوشال علفهاى خوشبو - پرده نازك پشمى، حصير بافت هجر (از روستاى بحرى) آسياب دستى، طشت مسى، مشك آب چرمى قدح چوبى براى شير، ظرف آب آشاميدنى، آفتابه‏اى قير اندود، خم سبز رنگ، چند كوزه سفالين، سفره‏اى چرمى، عباى فطوانى، محفظه آب(45) ...

وسايل و ابزار بعنوان جهيزيه همين‏هابودند، در برخى از اسناد مختصر تفاوتى ممكن است به چشم بخورد كه چندان قابل ذكر نيستند و بهاى آن را برخى تا حدود 63 درهم نوشتند.(46)

پيامبر (ص) جهيزيه را ديد و بادست خود آنها را زير و رو كرد فرمود خداوند آن را به اهلبيت مبارك گرداند(47) در سخنى ديگر آمده است كه فرمود اللهم بارك لقوم جل آنيتهم الخزف و...(48) و اين حكايت از ناچيزى و بى قدرى جهيزيه داشت و اين خود درسى است براى همه كسانى كه درآستانه ازدواجند و از فقر خود نگران، كه از فاطمه (عليه‌السلام ) سرمشق گيرند و به حداقل جهيزيه قانع باشند.

عقد و مهر

پيامبر (ص) به مسجد رفت و عقد على (عليه‌السلام ) و فاطمه (عليه‌السلام ) را در مسجد خواند. خطاب به مردم كه خداى مرا امر كرد كه فاطمه (عليه‌السلام ) را همسر على (عليه‌السلام ) قرار دهم. هم اكنون به امر حق فاطمه (عليه‌السلام ) را به عقد على (عليه‌السلام ) درآوردم با مهريه 400 درهم (برخى تا 500 درهم نوشته‏اند).(49) على جان آيا رضايت دارى؟ على (عليه‌السلام ) عرض كرد ازرسول خدا اطاعت مى‏كنم و كاملاً رضايت دارم.

در مورد عقد اوكه در آسمانها بسته شده و مورد امريه خداوند بود مطالب پردامنه‏اى نوشته شده و نويسندگان در اين مورد داد سخن داده‏اند وحتى از تزيين بهشت، از شادمانى اهل آسمانها، از نسل پاكى كه از آنها پديد مى‏آيد بحث كرده‏اند.(50)

رسول خدا در اين مورد خطبه‏اى خواند و در آن پس از حمد و ثناى خدا مسأله ازدواج را ستود و آن را بعنوان يك امرى الهى معرفى كرد. و از على (عليه‌السلام ) هم خواست خطبه‏اى بخواند و على (عليه‌السلام ) چنان كرد و رسول خدا (ص) آن را پسنديد(51) و سپس رسول خدا دعائى كرد بدين سان كه خداوندا عترت هاديه را از نسل على (عليه‌السلام ) و فاطمه (عليه‌السلام ) قرار ده (اللهم فاجعل عترتى الهاديه من على (عليه‌السلام ) و فاطمه (عليه‌السلام ))(52) .

در روايتى آمده است كه رسول خدا پس از خواندن عقد چنين دعا كرد: جمع الله شملكما و اسعد جد كما و بارك الله عليكما، و اخرج منكما نسلاً كثيراً طيباً(53) خداوند انس و الفتى دهد و زندگى‏تان را خوش و سعادتمندانه كند و اين ازدواج را بر شما مبارك گرداند و از شما نسلى بسيار و طيب و پاكيزه پديد آورد.

جشن و وليمه

پيامبر (ص) دستور وليمه داد و به على (عليه‌السلام ) گفت برو غذائى تهيه كن، گوشت و نان از شما، خرما و روغن از ما و مردم را به احترام فاطمه (عليه‌السلام ) دعوت كن: على (عليه‌السلام ) گويد به مسجد رفتم و فرياد زدم وليمه فاطمه (عليه‌السلام ) را بپذيريد و در اين وليمه جمع عظيمى از دوست و دشمن، فقير و غنى حضور يافتند.

زمان ازدواج فرا رسيد پيامبر (ص) به دختران عبدالمطلب و زنان مهاجرو انصار دستور داد همراه فاطمه (عليه‌السلام ) به خانه على (عليه‌السلام ) بروند و در راه شادمانى كنند و شعرهاى شاد بخوانند وهم فرمود در شب عروسى فاطمه (عليه‌السلام ) مواظب باشيد گناهى واقع نشود و فاطمه (عليه‌السلام ) را با الله اكبر به خانه داماد ببريد.(54)

زمام مركب بدست سلمان بود، مردان فاميل به دنبال آن و زنان به دنبال آنها. صداى هلهله و تكبير بلند بوده زنان به صورت دستجمعى و همصدا اشعارى مى‏خواندند كه مفهوم آن مدح فاطمه (عليه‌السلام ) و على (عليه‌السلام ) بود مثل اين شعر: فاطمة خير نساء البشر و من لها وجه لوجه القمر - زوجك الله فتى فاضلاً اغنى علياً خير من فى الحضر...

فاطمه (عليه‌السلام ) بهترين زنان در نسل آدمى است. كيست كه چون او چهره‏اى چون چهره ماه تابان داشته باشد خداوند او را به ازدواج جوان فاضلى چون على (عليه‌السلام ) درآورد كه بهترين جوان روى زمين است...

مراسم دست به دست دادن

همه به خانه على (عليه‌السلام ) رفتند - پيامبر (ص) فاطمه (عليه‌السلام ) را در كنار خود نشاند. مجلس را خلوت كرد. نقاب از چهره فاطمه (عليه‌السلام ) برداشت كه على (عليه‌السلام ) همسرت را تماشا كن. دست فاطمه (عليه‌السلام ) را به دست على (عليه‌السلام ) داد و گفت يا على (عليه‌السلام ) خداوند زوجيت فاطمه (عليه‌السلام ) دختر پيامبر (ص) را بر تو مبارك گرداند. فاطمه (عليه‌السلام ) خوب همسرى است. بارك الله لك فى ابنة الرسول يا على (عليه‌السلام ) نعم الزوجة فاطمه (عليه‌السلام ).

و دست على (ع) را در دست فاطمه (عليه‌السلام ) داد و فرمود فاطمه جان، على شوهر خوبى است. نعم البعل على (عليه‌السلام ).در مورد وديعه بودن اين دو در دست هم سخن گفت(55) و به آنها سفارش‏هاى بسيارى كرد. به على (عليه‌السلام ) فرمود:

على جان به مثل فاطمه همانندى براى تو پيدا نمى‏شود. و تو اى فاطمه براى تو نيز همتاى و همشأنى بسان على خداوند نيافريده است.(56) دخترم به سخنان مردم گوش فرا مده و از فقر همسرت نگران مباش كه اگر فقر براى ديگران مايه سرشكستگى باشد براى خاندان پيامبر (ص) فخر است.

اى على (عليه‌السلام ) آمده پذيرش دخترم باش. با همسرت به نرمى و لطف و رفتار نما. فاطمه (عليه‌السلام ) پاره تن من است تو اى فاطمه (عليه‌السلام ) از خشمگين كردن على (عليه‌السلام ) بپرهيز كه خداى نيز به خشم او خشمگين و به رضاى او راضى است.(57) و نمونه اين سفارش‏ها را بسيار فرمود.

دعاى پيامبر (ص)

پيامبر (ص) آنگاه دست به دعا برداشت و چنين مناجات و دعا كرد:

اللهم انهما احب الخلق الىّ فاحبهما خداوندا اين دو محبوبترين آفريدگان تو نزد منند آنان را دوست بدار و بارك ذريتهما نسل‏شان را زياده و مبارك گردان - و اجعل عليهما منك حافظا - خداوندا از جانب خود بر آنها حافظ و نگهبانى بگمار و انى اعيذ هما بك و ذريتهما من الشيطان الرجيم(58) و من اين دو را و نسل شان را از شر شيطان رانده شده در پناه تو قرار مى‏دهم...

دعاهاى بسيارى ديگر از رسول خدا (ص) درباره او منقول است كه محتواى آنها همانى است كه در مباحث قبلى ذكر شد و تكرار آنها شايد مورد نداشته باشد از جمله آن دعاى معروفى است كه معمولاً پس از خطبه عقد بخشى از آن را مى‏خوانند و آن اين است:

اللهم اجعل شملهما و الف بين قلوبهما و اجعلهما و ذريتهما من ورثة - جنة النعيم - و ارزقهما ذرية طاهرة، طيبة مباركة، و اجعل فى ذريتهما البركة، و اجعلهم ائمة يهدون بامرك الى طاعتك، و يأمرون بما يرضيك طهركما الله و طهر نسلكما - انا سلم لمن سالمكم و حرب لمن حاربكم...(59)

فرداى ازدواج:

صبح روز بعد رسول خدا (ص) بر آنان وارد شد و براى شان شير آورد. جامى از آن را به دست فاطمه (عليه‌السلام ) داد و گفت بنوش، پدرت فداى تو (اشربى فداك ابوك) و جامى ديگر را به على (عليه‌السلام ) داد و فرمود بنوش پسر عمو فداى تو شود (اشرب، فداك ابن عمك)(60)

به آن دو فرمود آفرين به دو دريائى كه بهم برخوردند و اتصال يافتند و به دو ستاره‏اى كه قرين هم گشته‏اند. (مرحبا ببحرين يلتقتان و بنجمين يقترنان). سپس روى به فاطمه (عليه‌السلام ) كرد: دخترم شوهرت را چگونه يافتى؟ گفت پدر، خداوند بهترين مردان را نصيب من كرده است.

طبق رسم آن روزگار از سوى مردم هدايائى براى عروس و داماد آورده بودند. بسيارى از آنها در راه خدا دادند و بخشى از آن را كنيز و غلام خريدند و در راه خدا آزاد كردند و اين هم تجربه‏اى نيكو و درسى است كه مردان و زنان در زندگى خود بايد داشته باشند كه از نعمتها و شاديهاى خود ديگران را بهره دهند.

بد نيست متذكر شويم در مورد تاريخ ازدواج آنها، شيخ طوسى آن را اول ذى حجه سال سوم هجرت، شيخ مفيد و سيد بن طاووس آن را شب پنجشنبه 21 ماه محرم، صدوق در امالى اوايل ماه شوال، ابوالفرج اصفهانى عقد را در ماه صفر و عروسى را در سه شنبه 6 ذى الحجه نقل كرده‏اند.(61)

آغاز زندگى

زندگى مشترك آغاز شد و على (عليه‌السلام ) براى شروع زندگى كف اطاق زفاف را با شنى نرم فرش كرد. چوبى را از يك طرف ديوار به طرف ديگر وصل كرد كه لباس‏هاى خود را روى آن بيندازند - پوست گوسفندى را بگسترد و متكائى از ليف خرما در كنار آن نهاد(62) و اين اطاق عروسى‏شان بود.

على (عليه‌السلام ) در وصف حيات مشترك روزهاى اول شان مى‏گويد:

- لقد تزوجت فاطمة مالى و لها فراش غير جلد كبش - ننام عليه بالليل و يعلف عليها الناضح بالنهار - و مالى و لها خادم غيرنا(63) با فاطمه (عليه‌السلام ) ازدواج كردم براى من و او جز پوست گوسفندى نبود كه شبها بر روى آن مى‏خوابيديم و روزها بر آن شترما را غذا مى‏داديم - و جز خود خادمى نداشتيم.

خانه‏شان محقر و گلين بود و درب آن يك لنگه‏اى بود. ولى جهانى در اين خانه خلاصه شده بود و اين زوج خوشبخت با وجود فقر در عين عفت، عصمت و نجابت زندگى كردند و هيچگاه موجبات خشم و غضب هم را فراهم نكردند. عقيده‏ها واحد، سليقه‏ها واحد و هر دو مهذب و در طريق رشد هم بودند.

اينان عملاً بنياد خانواده را بر تكميل و تكامل نهادند و مصداق اين سخن سقراط شدند كه در ازدواج هر كس نيمه گمشده خود را باز مى‏يابد. و نشان داده‏اند كه در زندگى هدفدار خانوادگى برترى مرد بر زن و يا بالعكس افسانه‏اى بيش نيست. بنظر ما على (عليه‌السلام ) براى على شدن به فاطمه (عليه‌السلام ) محتاج بود و فاطمه (عليه‌السلام ) هم براى فاطمه شدن به على (عليه‌السلام ) (بحران عميقان لا يبغى احدهما على صاحبه(64) و مصداق مرج البحرين يلتقيان بودند(65) .

افتخارآميزى اين ازدواج

ازدواج اين دو مهم بود. و همه جنبه‏ها، حركات، سكنات، روابط و رفتارشان درس‏آموز بود. زندگى‏شان زندگى دو نور بود كه راه را براى ديگران و خودشان روشن مى‏كرد. و حاصل آن پديد آمدند گلهائى كه هر كدام ميدان حيات اسلام را روشن كرده بودند.

دكتر بنت الشاطئ در وصف اين دو مى‏گويد: على (عليه‌السلام ) چون كوهى سربلند بود و فاطمه (عليه‌السلام ) سرچشمه رودى كه از اين كوه جارى مى‏شود وبستر رود سرشار از گلهائى كه فرهنگ اسلام را زينت مى‏دهند... آرى فاطمه (عليه‌السلام ) آن زن بى تجربه و كياست نيست كه زندگى را بر مبناى بارى بهر جهت بگذارند شيوه زندگى دارد و هدف، او درس همسردارى را از مادرش آموخته و در زندگى على (عليه‌السلام ) پياده كرده است.

و على (عليه‌السلام ) هم فردى متعهد و مسؤول است، به حالات و كيفيات حيات خانوادگى آگاهى دارد و مى‏كوشد بناى زندگى در راه وحدت كلمه، توافق اخلاقى و از همه مهمتر ايمان و عقيده بگذرد. در برابر فرمان خدا خاضع و در انجام وظيفه‏اش كوشاست. على (عليه‌السلام ) آبكشى مى‏كند، چوب و هيزم مى‏آورد و اجاق را روشن مى‏كند و فاطمه (عليه‌السلام ) آسياب مى‏كند آرد را خمير مى‏كند و نان مى‏پزد. (كان اميرالمؤمنين (عليه‌السلام ) يحتطب و يستقى و يكنس و كانت فاطمهعليها‌السلام تطحن و تعجن و تخبز)(66) .

زندگى‏شان به گونه‏اى بود كه على (عليه‌السلام ) به وجود فاطمه (عليه‌السلام ) فخر مى‏كرد و مى‏فرمود ولى الفخر بفاطمه و ابيها ثم فخرى برسول الله اذزوجينها(67) من به فاطمه (عليه‌السلام ) افتخار مى‏كنم و به پدرش رسول الله (ص) كه فاطمه را بتزويج من درآورده است. و ديديم كه فاطمه (عليه‌السلام ) هم او را بهترين مردان به پدر معرفى كرده بود.

اميرالمؤمنين در رابطه با اين ازدواج حتى ابوبكر را زير سؤال مى‏برد و مى‏گويد آيا من مختار و برگزيده رسول خدا نيستم؟ آيا من آنكسى نيستم كه رسول خدا (ص) دخترش را به زوجيت من در آورد؟(68) ...

همراهى و سازگارى

اين دو يار و همراه هم بودند، با هم سازگارى داشتند. و اين سازگارى و وحدت و انس شان براى مادرس است. فاطمه (عليه‌السلام ) 9 سال در خانه على (عليه‌السلام ) زندگى مى‏كند و در اين مدت از او درخواستى و تمنائى ندارد. اصل را بر اين گذاشته كه بارى بر دوش على (عليه‌السلام ) نباشد. گرسنه است و على (عليه‌السلام ) از او مى‏پرسد كه پس چرا نگفته‏اى مى‏فرمايد انى لا ستحيى من الهى ان اكلف نفسك ما لا تقدر عليه(69) من حيا مى‏كنم از خدايم چيزى را بر تو تكليف كنم كه ترا توانائى انجام آن نباشد.

فاطمه (عليه‌السلام ) نو عروس است ولى در اطاقى زندگى مى‏كند كه نصف آن حصير است و نصفى ديگر از شن نرم ولى به اين دلخوش است كه شوهر آقائى چون على (عليه‌السلام ) دارد و خداى به رضاى او راضى است.

همدل و دلدار على (عليه‌السلام ) است، تسلاى ده اوست، مشاور و همراز است، پناهگاه على (عليه‌السلام ) است واين امربحدى بود كه اگر عملى بر على (عليه‌السلام ) وارد مى‏شد مى‏فرمود به خانه روم و كمى با فاطمه (عليه‌السلام ) سخن بگويم و آرام گيرم و اين اقدام در تمام مدت زندگى مشترك على (عليه‌السلام ) با فاطمه (عليه‌السلام ) رعايت مى‏شد حتى پس از وفات فاطمه (عليه‌السلام ) على (عليه‌السلام ) در كنار قبر فاطمه (عليه‌السلام ) سخن مى‏گفت و به درد دل مى‏نشست.

او كدبانوى خانه بود و در عين حال مشاور على (عليه‌السلام )، محرم راز او و در مشكلات زندگى دلدار على (عليه‌السلام )، تلقى‏شان از هم تلقى امانتدارى بود و رفتارشان با هم رفتار دو امين امانتدار. بدين نظر سعى بر اين داشتند موجبى براى كدورت هم پديد نياورند و عامل آزار هم نباشند. و هرگز اين انديشه در ذهن على (عليه‌السلام ) نبود كه در حيات فاطمه (عليه‌السلام ) با زنى ديگر ازدواج كند و بفرموده امام صادق (عليه‌السلام ) خداى آن را بر على (عليه‌السلام ) حرام كرده بود (حرم الله النساء على علىٍّ مادامت فاطمة حية لانها طاهرة لا يحيض)(70)

دوستدارى و همرزمى:

دوستدارى‏شان از يكديگر به صورتى است كه رنگ مكتبى دارد و در اين رنگ است كه آن دو را همرزم و هم مبارزه مى‏سازد. فاطمه (عليه‌السلام ) به دفاع از انديشه‏هاى على (عليه‌السلام ) و على (عليه‌السلام ) به دفاع از انديشه‏هاى فاطمه (عليه‌السلام ) مى‏پردازد. او همرزم و همپاى على (عليه‌السلام ) است همرزم كسى است كه قدرتمندان عرب از سطوت او آرام نداشتند و پابه‏پاى او به پيش مى‏رود.

على (ع) مى‏رزميد و جهاد مى‏كرد و فاطمه (عليه‌السلام ) شمشير خونين او را مى‏شست. فاطمه (عليه‌السلام ) كانون خانواده را گرم و پناهگاه مى‏كرد و مى‏دانست پيروزى على (عليه‌السلام ) در عرصه‏هاى مختلف تا حدود زيادى مربوط به اعتماد نيست به كانون است. و با اين اقدام كمكى مى‏داد تا رزم على (عليه‌السلام ) چشمگير گردد و الحق نقش زن در موفقيت رزمى مرد تا چه حد مؤثر است.

على (عليه‌السلام ) از جبهه بر مى‏گشت و فاطمه (عليه‌السلام ) مهربان‏تر از هميشه او را دلگرم مى‏كرد، تقويتش مى‏نمود، زخم‏هايش را مى‏بست، كوفتگى بدن را مى‏زدود و البته على (عليه‌السلام ) نيز مردى قدرشناس بود - وقتى به خانه مى‏آمد از حال فاطمه (عليه‌السلام ) جويا مى‏شد از تن خسته‏اش سؤال مى‏كرد و او را دلدارى مى‏داد و اين دو دلدار هم بودند. او حامى على (عليه‌السلام ) است. وقتى على (عليه‌السلام ) را به مسجد مى‏بردند چند تن از دشمنان، على (عليه‌السلام ) را مى‏كشاندند و فاطمه (عليه‌السلام ) هم يك تنه او را مى‏كشيد و نمى‏گذاشت به مسجدش ببرند و وقتى هم كه او را جبراً به مسجد كشاندند فاطمه (عليه‌السلام ) به دنبالش دوان شد. و خطاب به ابوبكر كه آيا مى‏خواهى مرا از همسرم جدا كنى؟ به خدا قسم اگر از او دست برندارى موى سرم را پريشان كنم، گريبان بگشايم، كنار قبر پدر روم، و در پيشگاه خدا ناله زنم...من درباره على (عليه‌السلام ) صبر نتوانم كرد...(71)

خاطره على (عليه‌السلام ) از زندگى

زندگى اين دو چنان بهم پيوسته بود كه حتى مرگ هم آنها را از يكديگر جدا نكرد.. موضع زهرا (عليه‌السلام ) در قبال على (عليه‌السلام ) بگونه‏اى بود كه على (عليه‌السلام ) مى‏فرمود:

- وقتى به خانه مى‏آمدم و به زهرا نگاه مى‏كردم تمام غم و اندوهم بر طرف مى‏شد.(72)

- تا فاطمه (عليه‌السلام ) زنده بود او را بخشم نياوردم و او نيز كارى نكرد كه من بخشم آيم.(73)

- من هيچگاه از فاطمه (عليه‌السلام ) كوتاهى نديدم.(74)

- پس از مرگش خطاب به فاطمه (عليه‌السلام ): تو تسليت بخش من بودى، بعد از تو به كه تسليت جويم(75)

- به معاويه نامه مى‏نويسد او را سرزنش مى‏كند كه: بهترين زنان جهان از ما و حمالة الحطب از شماست.(76)

- در سر جنازه‏اش در حين دفن فرمود اللهم انى راض عن ابنة نبيك(77) خداوندا من از دختر پيامبر تو راضيم.

- فاطمه (عليه‌السلام ) دوستى بود كه كسى در دوستى معادل او نبود. حبيب ليس يعدله حبيب...

- و زمزمه على (عليه‌السلام ) پس از وفاتش اين بود:

- جانم در قفس تن و در نفس‏هائى كه مى‏كشم زندانى است اى كاش اين جان دردمند به همراه نفس‏هايم از بدن بيرون مى‏جهيد.

- فاطمه جان بعد از تو خيرى در حيات نيست ترسم اين است كه زندگيم طولانى شود...

- نفسى على زفراتها محبوسة

فياليتها لخرجت مع الزفرات‏

- لا خير بعدك فى الحيوة و انما

ابكى مخافة ان تطول حياتى‏

و فرمود اگر بيم چيرگى ستمكاران نبود براى هميشه در كنار قبرت منزل مى‏كردم و براى اين مصيبت جوى اشك جارى مى‏نمودم (لولا علبة المسؤولين علينا لجعلت المقام عند قبرك لزاماً و التلبث عنده معكوفا ولا عولت اعوال الثكلى على جليل الزريه.(78)