فلسفه بلاياى طبيعى و مصايب

فلسفه بلاياى طبيعى و مصايب60%

فلسفه بلاياى طبيعى و مصايب نویسنده:
گروه: مفاهیم عقایدی

فلسفه بلاياى طبيعى و مصايب
  • شروع
  • قبلی
  • 72 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 5727 / دانلود: 2165
اندازه اندازه اندازه
فلسفه بلاياى طبيعى و مصايب

فلسفه بلاياى طبيعى و مصايب

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

داستان : قصاص

روزى حضرت موسى از محلى عبور مى كرد، به سرچشمه اى در كنار كوه رسيد. با آب آن وضو گرفت و بالاى آن كوه رفت تا نماز بخواند. در اين موقع اسب سوارى به آن جا رسيد براى آشاميدن آب از اسب فرود آمد. او در موقع رفتن كيسه پول خود را فراموش نمود و رفت بعد از او چوپانى رسيد كيسه را مشاهده كرد و برداشت و رفت پس از چوپان پير مردى به سرچشمه آمد، آثار فقر و تنگدستى از ظاهرش آشكار بود، دسته هيزمى بر روى سر داشت هيزم را يك طرف نهاده و كنار چشمه آب خوابيد. چيزى نگذشت كه اسب سوار برگشت و اطراف چشمه را براى پيدا كردن كيسه جست ، ولى آن را نيافت از پير مرد پرسيد، او اظهار بى اطلاعى نمود. بين آن دو سخنانى رد و بدل شد و به زد و خورد انجاميد. سرانجام اسب سوار آن قدر هيزم شكن را زد كه جان داد. حضرت موسىعليه‌السلام عرض ‍ كرد كه پروردگارا! اين چه پيش آمدى بود! عدل در اين قضيه چگونه است ؟ پول را چوپان برداشت پيرمرد مورد ستم واقع شد؟

خطاب رسيد: موسى ! همين پيرمرد پدر همان اسب سوار را كشته بود. بين اين دو قصاص انجام گرديد. پدر اسب سوار به پدر چوپان همان اندازه پول مقروض بود، او هم به حق خود رسيد. من به عدل و دادگرى حكومت مى كنم انسان وجودى ناقص و محدود است : علم او محدود است و نمى تواند علت و حكمت همه چيز را درك كند و به سبب همين محدوديت ، تنها توانايى درك و فهم بعضى از مسائل آفرينش را دارد. او چون محدود و مادى است و با ماده انس و الفت گرفته تنها علل و عوامل مادى و ظاهرى را مى بيند، از اين رو گاه ، بر كار خدا خرده مى گيرد. اما كسى كه خالق هستى را خداى يگانه ، زنده ، توانا، شنوا، بينا، حكيم ، دانا و عادل مى داند، عقيده دارد خدا همه هستى را بر اساس عدل و با علم خويش آفريده و هر چيزى به جاى خويش نيكوست و هيچ ايرادى بر كارخانه آفرينش وارد نيست و عالم ماده ، عالمى با حساب و كتاب است كه هر عملى در آن ضبط مى شود و روزى پاداش آن داده خواهد شد.

با مشاهده نظم و هماهنگى در جهان هستى ترديدى نيست كه هر چيز در اين جهان بر اساس مصلحتى آفريده شده است ، هر چند كه ما فعلا از درك حكمت وجودى برخى از آنها ناتوان هستيم قبلا فكر مى كردند بعضى از موجودات بى ارزش و زيان بارند، اما با پيشرفت علم متوجه شدند كه همان موجودى كه قبلا زيان بار به نظر مى رسيد مفيد بوده و نبود آن خللى در چرخه طبيعت به وجود مى آورد. هر چه اين دانش پيشرفت كند بشر باز به تمام رازها و سرهاى هستى نخواهد رسيد، مگر در حدى محدود. بعضى كه به فلسفه آفرينش راه نيافته اند و نمى دانند هدف از خلقت چيست ، فكر مى كنند كه دنيا جاى خوش گذرانى و تن آسايى است و نبايد هيچ گونه كمبود و دردى باشد و وظيفه خدا مى دانند (البته آنهايى كه به آفريننده قائل هستند) كه بايد همه چيز را براى همه مهيا و آماده كند تا زندگى راحتى داشته باشند. اينان با ديدن مشكلات زبان به شكوه مى گشايند و از ناكامى ها و كمبودها، دردها و بيمارى ها، سيل و زلزله و...مى نالند؛ در حالى دنيا جاى عيش و نوش و خوشگذرانى نيست اين جا، جاى رشد و سازندگى و شكوفايى و آزمايش است و حتى خود دنيا براى هدفى ديگر آفريده شده است شكى نيست كه سازندگى و رشد و شكوفايى مستلزم تحمل رنج و سختى و تفاوتها و امتحانات است

امام حسن عسكرىعليه‌السلام فرمود: ما من بليه الا و لله فيها نعمه تحيط بها(١٤) ؛ هيچ بلا و ناگوارى نيست مگر اينكه خداوند در نهاد آن خيرى قرار داده است كه آن چيز بر بلا احاطه دارد.

يا گاهى بعضى از ما عدالت را در مواردى جارى نمى دانيم ؛

مى بينيم فردى متقى تلاش مى كند، ولى چيزى عايدش نمى شود، اما فردى لاابالى ، بى زحمت صاحب همه چيز مى شود و يا فردى جنايتكار و عياش ، از مجازات مى گريزد، آن گاه به عدالت خدا ايراد مى گيريم و مى پرسيم : چرا فرد اول به پاداش عمل خود با وجود زحمتى كه كشيده بود نرسيد و دومى بدون زحمت رسيد؟ اين اشكال ناشى از عدم توجه به حكمت الهى است و اينكه ما هستى را در همين دنيا خلاصه كرده ايم و آخرت را، كه جهان حساب و كتاب و ثواب و عقاب است ، فراموش كرده ايم بله ، اگر اين گونه بنگريم اشكال وارد است ، اما حقيقت چيز ديگرى است و بايد به دنبال حقيقت بگرديم و آن را بيابيم

جواب دوم : عقل انسان با استفاده از شرع تا حدودى توانسته حكمت و فلسفه شرور و بلايا و مصايب را بداند كه در ذيل به چند تا از اين حكمت ها اشاره مى كنيم :

فلسفه و حكمت بلاها و مصايب و اختلافات

سؤ ال شد كه چرا اختلاف ها، كمبودها، نقص ها و...در جهان وجود دارد؟ چرا خداوند هر چيز را يك جور و بى اختلاف نيافريد؟

جواب : به دو صورت مى توان مسئله را فرض كرد:

الف) جهان با همين صورت و خصوصياتى كه دارد با اختلافها و كمبودها و شرور و...، خود نظام احسن باشد و بهتر از اين تصور نشود، كه اين جا ديگر اشكالى نيست

ب) جهان را طور ديگرى تصور و فرض نمود؛ يعنى هيچ گونه اختلاف ، كمبود و شرى در آن نباشد و پر از كاميابى و لذت بدون رنج و ناكامى و مصيبت باشد كه در اين جا دو سؤ ال پيش مى آيد:

١ - آيا در نظام هستى مى توان اين شرور، كمبودها، مصايب و...را حذف كرد؟ و آيا جهان بدون شرور ممكن است ؟

٢ - آيا اين شرور، مصيبت ها و ناكامى ها و...تنها ضرر و زيان مى رسانند يا نه ، اين ظاهر آنهاست ، بلكه آثار مثبت و فايده هم دارند و زيان و ضرر آنها در مقابل بعد مثبت و منفعت آنها هيچ است ؟

همان طور كه گفتيم در جهان هستى شرور و خيرات با همند و جدا ناشدنى ، و لازمه جهان با اين خصوصيات ، اين شرور، كمبودها و...است

اين مطلب را خوب تصور نماييد: اگر بنا بود هيچ يك از اين تفاوتها و شرور و اختلافات نبود و از كثرت و تنوع خبرى نبود و همه چيز مثل هم بود، ديگر موجودات گوناگون وجود نداشتند و نظام هستى معنا و مفهوم نداشت كه در اين صورت لازمه آن ، اين بود كه تمام عالم بسيط باشد و از يك چيز تشكيل شود؛ مثلا همه سنگ باشد، يا آب ، يا...

تمام زيبايى ، كمال و لذت هستى به همين اختلافها و گوناگونى و تفاوت هاست كه اين كثرت ها و اختلاف ها و موجودات مختلف با آثار خاص خود، از قدرت ذات اقدس الهى به عنوان آفريننده آنها حكايت مى كنند و اين كه از آيات و نشانه هاى او هستند:

( إِنَّ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافِ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ وَالْفُلْكِ الَّتِي تَجْرِي فِي الْبَحْرِ بِمَا يَنفَعُ النَّاسَ وَمَا أَنزَلَ اللَّـهُ مِنَ السَّمَاءِ مِن مَّاءٍ فَأَحْيَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَبَثَّ فِيهَا مِن كُلِّ دَابَّةٍ وَتَصْرِيفِ الرِّيَاحِ وَالسَّحَابِ الْمُسَخَّرِ بَيْنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ لَآيَاتٍ لِّقَوْمٍ يَعْقِلُونَ ) (١٥)

به راستى در آفرينش آسمانها و زمين و اختلاف شب و روز و گردش كشتى در دريا به طورى كه مردم بهره مند مى شوند و بارانى كه از آسمان فرو مى فرستد پس زمين را بعد از مرگش با آن زنده مى گرداند و در زمين هر نوع جنبنده اى پراكنده ساخت و بادها و ابرهايى كه در بين آسمان و زمين تسخير شده اند، جابه جا كرد، آياتى براى متفكران هست

اگر هميشه نور باشد و روشنايى ، آيا روشنايى ، معنا مى دهد؟ يا با تاريكى است كه ما روشنايى را درك مى نماييم كه به قول سعدى : اگر همه شب ها شب قدر بودى ، شب قدر، بى قدر بود. اگر همه قوى باشند آيا ديگر قهرمانى و اين همه فعاليت و حركت براى آن و لذت رسيدن به آن معنا مى دهد؟ اگر همه چيز هميشه يك جور باشد، آن موقع ما لذتى را درك نخواهيم كرد. اگر همه جا آب باشد و اگر همه موجودات انسان باشند و حيوانى وجود نداشته باشد، اگر همه ، عالم و دانشمند باشند و اگر همه دارا باشند، ديگر حركت و فعاليت وجود نخواهد داشت و در نتيجه كمال و پيشرفتى به وجود نخواهد آمد.

اگر همه جا بلندى باشد و پستى نباشد، ديگر زيبايى و شكوه كوه را درك نمى كنيم با گرسنگى است كه ما لذت سيرى و غذا را مى چشيم اگر همه زيبا باشند ديگر زيبايى معنا و مفهومى ندارد. با وجود زشتى است كه زيبايى معنا و مفهومى پيدا مى كند. زيبا رويان مديون زشت رويانند. زشت ها بزرگ ترين حق را بر زيبايان دارند و زيبايى آنها مديون وجود زشت هاست

اگر همه يكسان بودند ديگر تحركى نبود؛ نه كمالى ، نه لذتى ، نه عشقى و نه. اين گمان باطلى است كه بعضى مى گويند اگر همه چيز يكسان بود جهان بهتر بود و خيال مى كنند عدل و حكمت ، يعنى اين كه همه اشيا هم سطح و هم اندازه باشند. از اين روست كه حضرت علىعليه‌السلام مى فرمايد:

لا يزال الناس بخير ما تفاوتوا فاذا استووا هلكوا(١٦)

تا مردم با هم تفاوت دارند در خير و رفاه هستند، ولى هنگامى كه بخواهند از هر نظر يكسان باشند نظام زندگى آنها از هم مى پاشد.

در اينجا ممكن است كسى اعتراض بكند و بگويد: پس چرا من را زشت آفريد و ديگرى را زيبا و چرا برعكس نشد؟ يا چرا من كم هوش و كم عقل هستم و ديگرى پر هوش و پر علم ؟

جواب : ممكن است كه شما در يك صفت ، مثلا زيبايى يا هوش از ديگرى پايين تر باشيد، اما در صفات ديگر، مثلا شجاعت يا قدرت و...بر او برترى داشته باشيد كه در اين صورت ، آن كمبود جبران مى شود. يا اينكه با اين كمبود، از تو وظيفه و مسئوليت كمترى مى خواهند تا ديگرى همان طور كه پيامبران و عالمان وظيفه و مسئوليت بيشترى دارند تا ديگر مردم از آنها خيلى چيزها خواسته شده كه از ديگران نخواسته اند. يا خداوند اين كمبود را در آخرت جبران مى كند چنان كه فردى زشت رو خدمت پيامبر رسيد و از زشتى خود و دخترانش شكايت كرد. كه در اين هنگام پيامبر چهره بهشتى اش را به او نشان داد كه فرد با ديدن آن ، به همين زشتى راضى شد.

١ - بلاها و مصيبت ها مادر خوشبختى ها

اين كمبودها و بلاها و مصيبت ها ما در خوشبختى ها و خوبى ها و كامروايى ها و كمالاتند. اين كه مى گويند: پايان شب سيه سفيد است ، درست است لازمه خوشبختى و كمال ، تحمل رنج ها و سختى ها و مصايب است :

( فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرًا إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرًا ) (١٧) ؛ با هر سختى آسانى هست

اگر انسان مى خواهد به كمال و خوشبختى برسد بايد سختى ها را بپذيرد و برتابد و حتى خود را به رنج و تلاش بيندازد.

( وَأَن لَّيْسَ لِلْإِنسَانِ إِلَّا مَا سَعَى ) (١٨)

براى انسان نيست مگر آن چه سعى مى كند.

پس اين مصيبت ها و سختى ها براى تكامل بشر لازم است و بشر اين گونه آفريده شده است تا به كمال وجودى خود برسد:

( لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِي كَبَدٍ ) (١٩) ؛

همانا انسان را در رنج و سختى آفريديم

٢ - بلا براى اوليا

خداوند بندگان خوب خود را، كه به آنان توجه دارد، به بلا و مصيبت دچار مى كند امام باقرعليه‌السلام فرمود:

ان الله عز و جل ليتعاهد المومن بالبلاء كما يتعاهد الرجل اهله بالهديه من الغيبه(٢٠)

خداوند از بنده مومن تفقد مى كند و براى او بلاها را به هديه مى آورد همان طورى كه مسافر براى خانواده خودش هديه مى آورد.

امام صادقعليه‌السلام فرمود: ان الله اذا احب عبدا غته بالبلاء غتا(٢١) ؛ خدا زمانى كه بنده اى را دوست بدارد او را در درياى شدائد غوطه ور مى سازد.

همان حضرت فرمود: ان اءشد الناس بلاء الانبياء، ثم الذين يلونهم ثم الامثل فالامثل(٢٢) ؛ گرفتار ترين مردم انبيا هستند و در درجه بعد كسانى كه از حيثيت فضيلت بعد از ايشان قرار دارند سپس به ترتيب هر كسى كه با فضيلت تر است

داستان : دخترم بيمار نشده

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به خواستگارى دخترى رفت پدر به تعريف دخترش پرداخت و امتيازهاى او را بر شمرد. از جمله گفت : اين دختر از زمان تولدش تا اين زمان بيمار نشده است پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از مجلس برخاست و ديگر سخنى نگفت ، بعد فرمود: خيرى در چنين وجودى نيست كه مانند گور خر بيمار نمى شود. مرض و بلا هديه اى است از جانب خدا به بندگان خدا كه اگر از ياد خدا غافل شدند، آن مرض و پيشامد او را متوجه خدا سازد(٢٣) .

٣ - شكوفايى و رشد استعدادها

انسان بالقوه استعدادهاى گوناگونى دارد و مى تواند اين استعدادها را به فعليت برساند و شكوفا نمايد. لازمه اين شكوفايى تحمل سختيها، بلاها و مصايب است و در بر تو آنهاست كه استعدادهايش شكوفا مى شود و به كمالات جديدى مى رسد:( وَأَن لَّيْسَ لِلْإِنسَانِ إِلَّا مَا سَعَى براى انسان نيست جز آنچه مى كوشد.

نابرده رنج گنج ميسر نشود مزد آن گرفت جان برادر كه كار كرد كسى كه مى خواهد متخصص رشته اى شود، بايد درس بخواند، زحمت بكشد. كسى كه مى خواهد قوى شود و پهلوان ، بايد عرق بريزد و تمرين كند و در پرتو سختى ها به خواسته خويش برسد.

٤ - استقامت و پايدارى

يكى ديگر از از حكمت هاى بلايا اين است كه انسان را مقاوم و صبور بار مى آورد كه ديگر مشكلات و مصايب نمى تواند او را متزلزل سازد و از پاى در آورد و به اصطلاح معروف ، آهن آبديده مى شود. پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مى فرمايند: ان المومن اءعز من الجبل(٢٤) ؛

همانا مومن محكمتر از كوه است

قرآن به صابرين و كسانى كه استقامت كردند مژده مى دهد:

( وَلَنَبْلُوَنَّكُم بِشَيْءٍ مِّنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِّنَ الْأَمْوَالِ وَالْأَنفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِينَ ) (٢٥) ؛ حتما شما را با اندكى از ترس ، گرسنگى و آفت در مال ها و جان ها و كمبود محصول مى آزماييم و مردان صبور و با استقامت را مژده بده

داستان : سكاكى

سراج الدين سكاكى از علماى اسلام ، در عصر خوارزم شاهيان مى زيسته و از مردم خوارزم بوده است سكاكى نخست مردى آهنگر بود روزى صندوقچه اى بسيار كوچك و ظريف از آهن ساخت و در ساختن آن رنج بسيار كشيد. آن را به رسم تحفه براى سلطان وقت برد. سلطان و اطرافيان به دقت به صندوقچه نگريستند و او را ستودند. در آن وقت كه منتظر نتيجه بود مرد دانشمندى وارد شد، همه بدو تعظيم كردند و دو زانو پيش روى وى نشستند. سكاكى تحت تاءثير قرار گرفت و گفت او كيست ؟ گفتند: او يكى از علماست

وى بر اثر اين حادثه از كار خود متاءسف شد و به تحصيل علم پرداخت سى سال از عمرش گذشته بود كه به مدرسه رفت و به مدرس گفت : مى خواهم تحصيل علم كنم مدرس گفت : با اين سن و سال گمان نمى كنم به جايى برسى ، بيهوده عمرت را تلف مكن ولى او با اسرار مشغول تحصيل شد. او به قدرى حافظه و استعدادش ضعيف بود كه وقتى استاد به او گفت : اين مساءله فقهى را حفظ كن : «پوست سگ با دباغى پاك نمى شود»، او با بارها تكرار كردن اين عبارت كوچك ، فردا نزد استاد چنين گفت : «سگ گفت : پوست استاد با دباغى پاك نمى شود».

با اين سخن استاد و شاگردان خنديدند و سكاكى را به باد مسخره گرفتند. او ده سال زحمت كشيد، اما نتوانست علمى بياموزد، لذا دلتنگ شد و رو به كوه و صحرا نهاد. به جايى رسيد كه قطره هاى آب از روى بلندى به روى تخته سنگى مى چكيد و بر اثر ريزش مداوم خود، سوراخى در دل سنگ پديد آورده بود. مدتى با دقت نگاه كرد سپس با خود گفت : دل تو از اين سنگ ، سخت تر نيست ، اگر استقامت داشته باشى سرانجام موفق خواهى شد. اين را گفت و به مدرسه بازگشت و از چهل سالگى با جديت و حوصله و صبر مشغول تحصيل شد تا به جايى رسيد كه دانشمند عصر وى در علوم و فنون ادبى با ديده اعجاب بدو مى نگريستند. كتابى به نام مفتاح العلوم مشتمل بر دوازده علم از علوم ادبى نوشت كه از شاهكارهاى بزرگ علمى و ادبى به شمار مى رود(٢٦)

٥ - امتحان

( الَّذِي خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَيَاةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا ) (٢٧)

خدايى كه مرگ و زندگى را آفريد تا شما بندگان را بيازمايد كه كدامين در عمل نكوتريد.

فلسفه بلايا

براى كسب و رسيدن به مرحله اى بالاتر و ارتقاى درجه ، امتحان لازم است به امتحان معلوم مى شود كه آيا شخص ، لياقت مرحله بالاتر را دارد يا خير. كسى كه مى خواهد از دبيرستان وارد دانشگاه شود علاوه بر زحمت و تلاش ‍ بايد آزمون هم بدهد. وقتى كه مى خواهند به ورزشكاران درجه و كمربند بالاتر بدهند از آنها امتحان مى گيرند و دستور اجراى تكنيك ها و مبارزه را مى دهند تا ببينند كه آيا در اجراى آنها موفق است يا نه

امام سجادعليه‌السلام فرمود: انما خلق الدنيا و اءهلها ليبلوهم فيها(٢٨) ؛ خدا دنيا و اهلش را آفريد تا آنان را بيازمايد.

در زندگى هم خداوند انسانها را با احكام و دستورهاى شرعى مى آزمايد تا روشن شود چه كسى به فرمان هاى او گردن مى نهد و چه كسى نافرمانى مى كند.

داستان : ابراهيمعليه‌السلام و قربانى اسماعيل عليه‌السلام

خداوند ابراهيمعليه‌السلام را مامور كرد كه به دست خود اسماعيلعليه‌السلام را قربانى نمايد. اين جريان ، آزمايشى بود براى او، تا مقدار صبر و تحملش در برابر فرمان الهى معلوم گردد، و عطاى پروردگار به او از روى استحقاق و شايستگى باشد. حالا پس از سالها تنهايى و بى فرزندى ، وقتى كه نور چشم او كمى بزرگ شده و به سيزده سالگى رسيده ، ابراهيم مامور مى شود به دست خود او را ذبح كند.

ابراهيم به اسماعيلعليه‌السلام مى گويد: پسر جان ! من در خواب ديده ام كه تو را قربانى مى كنم ، بنگر تا راى تو در اين باره چيست ؟

گفت : پدر جان ! به هر چه مامورى ، عمل كن كه انشاء الله مرا از صابران خواهى يافت خود اسماعيلعليه‌السلام پدر را به اين كار ترغيب مى كند و مى گويد: اكنون كه تصميم به كشتن من دارى ، دست و پايم را محكم ببند كه در وقت سر بريدنم ، آن موقع كه كارد بر گلويم ميرسد، دست و پا نزنم ، و اجر و ثوابم كاسته نشود، زيرا مرگ سخت است و ترس آن را دارم كه در آن هنگام مضطرب شوم و ديگر آن كه كاردت را تيز كن و به سرعت بر گلويم بكش تا زودتر آسوده شوم هنگامى كه مرا بر زمين خوابانيدى صورتم را رو به زمين بنه ، و مرا به يك طرف صورت بر زمين نخوابان ، زيرا مى ترسم چون نگاهت به صورت من بيافتد، حال رقت به تو دست دهد و مانع اداى فرمان الهى نشود.

جامه ات را هنگام عمل بيرون آر كه از خون من چيزى به آن نريزد و مادرم آن را نبيند. اگر مانعى نديدى پيراهنم را براى مادرم ببر، شايد براى تسليت خاطرش در مرگ من وسيله موثرى باشد و آلام درونى اش تخفيف يابد. پس ‍ از اين سخن ها بود كه ابراهيم به او گفت : به راستى تو اى فرزند! براى اداى فرمان خدا نيكو ياور و مددكار هستى

ابراهيمعليه‌السلام فرزند را به منا (قربانگاه) آورد و كارد را تيز كرد و دست و پاى اسماعيل را بست و روى او بر خاك نهاد، ولى از نگاه كردن به او خوددارى و سر را به روى آسمان بلند مى كرد. آن گاه كارد را بر گلويش ‍ نهاد و به حركت درآورد، اما مشاهده كرد كه لبه كارد برگشت و كند شد. تا چند مرتبه اين عمل تكرار شد كه نداى آسمانى آمد: اى ابراهيم ! به راستى كه رويا و ماموريت خود را جامه عمل پوشاندى جبرئيل به جاى اسماعيل ، گوسفندىعليه‌السلام آورد و ابراهيم آن را قربانى كرد؛ و اين سنت براى حاجيان به جاى ماند كه هر ساله در منى قربانى انجام دهند(٢٩) .

داستان : هارون مكى

سهل خراسانى به حضور امام صادقعليه‌السلام آمد و از روى اعتراض ‍ گفت : چرا با اين كه حق با توست نشسته اى و قيام نمى كنى ؟ اكنون صد هزار نفر از شيعيان تو هستند كه به فرمان تو شمشير را از نيام بر مى كشند و با دشمن تو خواهند جنگيد. امام براى اينكه عملا جواب او را داده باشد، دستور داد، تنورى بيفروزند. آن گاه به سهل فرمود: برخيز و در ميان شعله هاى آتش تنور بنشين

سهل گفت : اى آقاى من ! مرا در آتش مسوزان ، حرفم را پس گرفتم ، شما نيز از سخنان من بگذريد. خداوند به شما لطف و مرحمت كند.

در همين ميان يكى از ياران امام صادقعليه‌السلام به نام هارون مكى به حضور امام رسيد. امام به او فرمود:

كفشت را به كنار انداز و در ميان آتش تنور بنشين ، او همين كار را بى درنگ انجام داد و در ميان آتش تنور نشست امام متوجه سهل شد و از اخبار خراسان براى او مطلبى فرمود، گويى خودش از نزديك در خراسان ناظر اوضاع آن سامان بوده است

سپس به سهل فرمود: برخيز و به تنور بنگر. چون سهل به تنور نگاه كرد، ديد هارون مكى چهار زانو در ميان آتش نشسته است

امام فرمود: در خراسان چند نفر مثل اين شخص وجود دارد؟

عرض كرد: سوگند به خدا حتى يك نفر در خراسان ، مثل اين شخص وجود ندارد!

فرمود: من قيام نمى كنم آن هم در زمانى كه (حتى) پنج نفر يار راستين براى ما پيدا نمى شود. ما به وقت قيام آگاه تر هستيم(٣٠) .

٦ - ارتقاى درجه

بعد از امتحان گروهى قبول مى شوند و سرافراز از امتحان بيرون مى آيند و به درجه اى مى رسند كه آن مقام قرب الهى و كسب بهشت است و گروهى همه مردود مى شوند كه جايگاهشان دوزخ و عذاب الهى است

داستان : على عابد در زندان

در ميان فرزندان امام حسن مجتبىعليه‌السلام ، كه منصور دوانيقى آنها را زندانى كرده بود و در زندان فوت شد، على عابد (على بن حسن مثلث) بود، كه از نظر عبادت و ياد خدا و صبر ممتاز بود. هنگامى كه منصور، سادات و بنى الحسن را در زندان حبس كرد، به قدرى زندان تاريك بود كه روز و شب معلوم نمى شد مگر به واسطه اذكار همين على عابد، زيرا چنان مرتب و متوالى بود كه زندانيان دخول وقت نماز را مى فهميدند. يك روز عبد الله بن حسن مثنى از سختى زندان و سنگين بودن زنجير شكوه كرد و به على عابد گفت : ابتلا و گرفتارى ما را مى بينى ، از خدا نمى خواهى ما را از اين بلا نجات دهد؟ على عابد كمى مكث كرد و آن گاه فرمود: عمو جان ! براى ما در بهشت درجه اى است كه به آن نمى رسيم مگر به صبر بر اين بلاها و يا شديدتر از اينها؛ و براى منصور جايگاهى است در جهنم كه به آن نمى رسد مگر آنچه درباره ما روا مى دارد. اگر بر اين گرفتارى و شدايد صبر كنيم ، به زودى راحت خواهيم شد، چون مرگ ما نزديك شده است اگر ميل دارى ، براى نجات خود دعا مى كنيم ، لكن منصور به آن مرتبه اى كه در جهنم دارد نخواهد رسيد.

عبد الله گفت : صبر مى كنيم سه روز نگذشت كه على عابد در حال سجده از دنيا رفت عبد الله گمان كرد او در خواب است ، گفت : پسر برادرم را بيدار كنيد، همين كه او را حركت دادند ديدند بيدار نمى شود و فهميدند از دنيا رفته است(٣١) .

٧ - كفاره گناهان

گاهى بلاها براى از بين رفتن گناهان است و چه بهتر اين كه انسان در دنيا به گرفتارى و دشوارى ها مبتلا شود، چون عقاب و عذاب آخرت خيلى سخت تر از عذاب دنياست امير مومنان علىعليه‌السلام در دعاى كميل اين چنين مى فرمايند: فكيف احتمالى لبلاء الاخره ...؛ پس چگونه تحمل كنم بلاى آخرت را تحمل كنم و آن بلايى طولانى و هميشگى و كم ناشدنى است و از خشم و انتقام خدا به وجود آمده است و آسمانها و زمين در برابر آن توان ايستادگى ندارند، اى آقاى من ! تا چه رسد به من كه بنده توام و خوار و بى مقدار و گدا و بيچاره ام اى معبودم !

.خداوند به بعضى نظر لطف و رحمت دارد و مى خواهد كه در همين دنيا عقوبت و پاك شوند و در نتيجه ، در همين دنيا آنها را به مصايب و سختيها دچار مى سازد كه مصايب و سختى ها كفاره گناهان آنان شود و بدين سبب پاك از دنيا بروند. اما درباره بعضى كه به طور كلى خدا و آخرت را فراموش ‍ كرده اند اما در دنيا خوبى هايى هم داشته اند به عكس عمل مى كنند؛ يعنى در همين دنيا پاداش خوبى هاى آنها را مى دهد تا در آخرت پاداشى نداشته باشند و مستقيم به جهنم بروند.

داستان : كفاره گناهان

پيامبرى از پيامبران بنى اسرائيل به شخصى گذشت كه زير ديوارى جان داده بود، و نيمى از بدنش را كه بيرون از ديوار بود درندگان پاره كرده بودند. از آن شهر گذشت و به شهر ديگر وارد و ديد بر جسد يكى از بزرگان شهر، كه مرده بود، كفن ابريشمى كرده و بر تابوت زرين نهاده اند و براى جنازه اش ‍ عنبر و عود به كار برده و جمعيت زيادى در تشييع جنازه اش شركت كرده اند به خداوند عرض كرد. خدايا! تو حكيم و عادل هستى و ستم روا نمى دارى از چه رو آن بنده ات كه هرگز شرك نياورد، آن طور بميرد و اين شخص كه هرگز تو را پرستش ننموده اين طور.

خطاب شد: همان طور كه گفتى من حكيم هستم و ستم روا نمى دارم ، اما آن بنده گناهانى داشت ، خواستم اين نوع مردن ، كفاره گناهانش باشد ، كه پاكيزه نزدم بيايد و اين شخص كارهاى نيكى داشت ، خواستم پاداش آن را در دنيا به او بدهم و چون به نزدم وارد شد كردار نيكى نداشته باشد.

٨ - اجر و ثواب

هرگاه خداوند بنده اى را دوست داشته باشد بدان بنده لطف و رحمت مى كند بدين گونه كه او را به بلا و مصيبت دچار مى سازد تا به پاداش صبرش ‍ بر بلا پاداشى فراوان بدو بدهد. من ابتكى من المومنين ببلاء فصبر عليه كان له مثل اءجر اءلف شهيد(٣٢)

هر مومنى به بلايى مبتلا شود و بر آن صبر كند برايش مثل اجر هزار شهيد خواهد بود. بزرگى را ديدند كه به زمين خورده و شديدا آسيب ديده است ولى در اين حال دارد مى خندد و خوشحال است مردم تعجب نمودند كه شما بايد به شدت ناراحت باشيد ولى داريد مى خنديد!؟ فرمود: اگر مى دانستيد كه خداوند در مقابل هر درد و رنجى چقدر اجر و ثواب مى دهد شما هم خوشحال مى شديد.

فصل اوّل: عارف به حقّ پروردگار باشیم

شناختی دیگر

در عصر حاضر استعمارگران کهن در تدوین برنامه های حکومتی - سیاسی ملل مختلف، رمز سعادت ملل جهانی را در پیشرفت «تکنولوژی» می دانند. در این راستا قوانینی در چارچوب حقوق سیاسی و اجتماعی مردم با پشتوانه ی «تکنولوژی» وضع نمودند. و انتظار طراحان و مصوّبین آن این است که؛ با اعمال فشارهای اقتصادی، سیاسی، نظامی و روانی قوانین وضع شده را جز اهداف لاینفک همه ملل بشمارند و قدرت تک قطبی را به آنها بقبولانند. و همه عالم و آنچه در اوست در مسیری سوق دهند تا هادی انسان ها در دو بعد سیاسی و اقتصادی باشند. و نظریه آن متفکّر تاریخی که معتقد بود: «بشر حیوانی اجتماعی - سیاسی است»(1) را سرلوحه امور خود قرار دهند و تکالیف اجتماعی افراد را خود در دست بگیرند.

زیرا بُعد اعتقادی - معنوی انسان ها را یک روش قدیمی و سنتی می پندارند، و دلایلی ارایه می دهند که علت عقب ماندگی بعضی از امّت ها به خاطر پایبندی و گرایش مسلم آنها به عقیده است.

همه افراد در هر جامعه ای و در هر شرایطی به کلیّت قانون و چگونگی پیشرفت می اندیشند، تا بتوانند خواسته ها و آرزوهای خود را به تحقق برسانند. ولی افکار و فرهنگ غلط استعمارگران در طول تاریخ بشر این بود که همیشه طبقات جامعه ای را در صعود قلّه رفیع پیشرفت پایین نگاه داشته شوند. و از استعدادهای بالقوه ی آنها استفاده نگردد تا مورد بهره بری بیشتری قرار گیرند. چنان چه نتایج استعمار و استثمار را هر روز در میان دولت ها و ملّت های مستقل در دنیای کنونی شاهدیم.

با این که انسان های آزاداندیش در طول قرن ها بودند که عقیده داشتند، حیطه ی فعالیّت انسان ها از ابتدای خلقت محدود نبوده و جامعه اش هر روز نسبت به گذشته شکوفاتر شده و نسبت به نوآوری و پیشرفت صنعت «تکنولوژی» و بازنگری قانون اساسی شان در سرلوحه امور جامعه خود معترف اند. و در این مسیر رنج های بسیار کشیده شد. و در نهایت امیدوار بودند که افراد یک جامعه در گروِ پیشرفت قانون و امنیت در آرامش روحی و جسمی به حیات خود ادامه دهند. و لذا هر روز با افکاری بکر و اهدافی تازه در عرصه صنعت و تکنولوژی قدم گذاردند، تا بتوانند آنچه را که به طور کلی مسکّن جسم و روح است بیابند و در حیطه ی قدرت خویش گیرند. تا از مهلکات اجتماعی نجات یابند.

سؤالی مطرح می شود که: آیا پیشرفت صنعت «تکنولوژی» در تمام علوم به نحوی که همگان از آن بهره برند می تواند آرامش روحی و جسمی افراد یک جامعه را تأمین کند؟

جواب این سؤال خود متضمّن سؤالات دیگر است که امروز در علوم مختلف از قبیل: سیاسی، اقتصادی، حقوقی، اجتماعی و... به ظرافت آن پرداختند و هر کدام به مقتضای بهره گیری از آن پاسخ داده اند، و به نحوی به شرح و تفصیل از چگونگی بهرهوری صنعت پرداخته اند و سعی در گسترش آن دارند. مثلا، علم سیاست در دنیا کنونی که حرف اوّل و مادر علوم روز است و در سر فصل تمام دولت ها و حکومت ها قرار می گیرد، تداخل قابل ملاحظه ای در علوم انسانی و حقوق اجتماعی کرده و آن را تحت شعاع قرار داده. و یا گاهی سیاست با علم اقتصاد ادغام شده و علوم اجتماعی را تحت شعاع قرار می دهد. و یا رابطه ی «حقوق و اقتصاد سیاسی که از علوم وابسته به یکدیگرند، بر خلاف آن چه بعضی ادعا می کنند نه در کاوش های اقتصادی می توان به قواعد حقوقی بی اعتنا ماند و نه در وضع و اجرای قوانین ممکن است عوامل اقتصادی را نادیده گرفت.

پدیده های حقوقی و اقتصادی در یک دیگر اثر متقابل دارند. برای مثال، همان گونه که وضع تولید و توزیع ثروت در چگونگی قواعد مربوط به مالکیت اثر دارد، قوانین ناظر به حدود اختیار مالکان و تنظیم روابط آنها نیز در مقدار و کیفیّت تولید مؤثر است.

دانشمند اقتصادی که می خواهد بهترین راه را برای ازدیاد تولید و عادلانه ترین شیوه ی توزیع ثروت بیابد، ناچار باید قواعد حقوقی را که بر این امور حاکم است بداند و مقررات بیع و تقسیم و اجاره را، که وسیله ی انتقال و بهره برداری از امور است، بشناسد».(2) هم چنین بقیّه علوم روز و ارتباط آنها با تکنولوژی را می توان قیاس کرد، که باید گفت: آیا تداخل علوم و پیشرفت آنها می تواند گره از مشکلات روحی و جسمی افراد یک جامعه بگشاید؟

در قرن نوزدهم و بیستم - و الآن که مقارن با قرن بیستو یکم در سال 2000 هستیم - اوج پیشرفت انسان در عرصه مجهولات علمی بوده و هنوز پاسخ فطری و الهامات روحی آدمی بی جواب مانده است. و در علوم مختلف روز تحقیقی که بتواند به فطرت آدمی و به الهامات روحی او پاسخ مثبت دهد نیافتیم.

و این مباحث دارای عواملی است که در سطور بعدی خواهد آمد.

--------------------

پاورقی ها:

1. ارسطو.

2. کاتوزیان، ناصر، مقدمه علم حقوق، ص75.

--------------------

بعد اعتقادی امّت ها

امّت ها در تمام ادیان الهی یک وجه مشترکی دارند و آن یکتاپرستی و توحید است.(1) که در آن نقطه اتصال، امّت ها دارای یک قانون کلی می باشند که آنها را پایبند به دین و مذهب می کند. و انسان هایی که در چارچوب قوانین و رعایت حقوق الهی به مقامات عالیه و رستگاری می رسند و آثار و آداب پیامبران شان را که مبلّغین راستین الهی در میان ملل مختلف بودند در سینه ها محفوظ دارند و گاهاً نصب العین قرارمی دهند، تا بعد اعتقادی و عبادی آنها نیز در میان امت ها و اجتماع نوین شان پیوسته مشهود بماند.

و در طول تاریخ و در هر جامعه ای افرادی که به عنوان الگو و هادی بشریّت که همان بعد اعتقادی و تقرّب الی اللّهی مردم را تقویت و شکوفا کنند وجود داشت، تا آنها را در مسیر اعتقادات حفظ نمایند، و طوری به مشکلات و الهامات روحی مردم پاسخ می دادند که بعضاً پیشوایان خود را خدا می خواندند و کفر می ورزیدند.(2) در این مسیر کوشش رهبران و پیشوایان دین فقط حفظ مردم از مهلکات فردی و اجتماعی بود، تا از اعتقادات دینی پیامبران و گرایش بیشتر مردم به آداب و سنت های آنها، پایبند بماندند. و آیندگان نیز در حفظ ارزش های رسالت یک پیامبر ارج نهند. و با اصول و احکام همان پیامبر دم ساز باشند تا به عافیت دینی و در نهایت به اوج معرفت اللّهی برسند.

بُعد اعتقادی و بیان تفکّر دینی امّت های گذشته در تمام کتب الهی خصوصاً قرآن کریم به فراوانی بیان شده، تا همگان از آنها به عنوان یک دستورالعمل الهی - دینی به صورت قانون مدّونی نمودار نمایند و در عمل نمودن به آن جدّی باشند، تا در مقابل اشاعه هرج و مرج و فساد اجتماعی سدّ مستحکمی بسازند.

چون بحث الهام گرفته از کتاب آسمانیِ قرآن کریم و روایات ائمه معصومینعليهم‌السلام است، می توان گفت که خداوند و اولیای الهی در بعضی از موارد شاه راه های اتصال به معبود را طوری تنظیم کرده اند که برای همگان قابل قبول است و پذیرش آن نیز مقبولیّت عامه دارد. چون قوانین وضع شده در قرآن کریم بدون تحریف و برای همگان تسلیم محض می باشد - بر خلاف کتب ادیان دیگر که از طهارت و تعریف مصون نمانده و تحریفاتی فراوان و خدشه ای بس عمیق در بردارند.

1. در اصل نوزدهم و بیستو ششم از قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران نیز به این موضوع اهمیّت داده شده و جزء اصول کلی قانون آمده.

2. هم چنان که در میان پیروان و شیعیان حضرت علیعليه‌السلام افرادی بودند که وقتی اموری خارق العاده از آن حضرت می دیدند، او را خدا می خواندند.

نگرشی در دو دین یهودیّت و مسیحیّت

بُعد اعتقادی و مواعظ مربوط به کتاب های ادیان گذشته در حال حاضر به ما این را می فهماند که امّت ها و پیروان امروز انبیای سلف نسبت به احکام و آداب پیامبران دینی - اعتقادی خود چه قدر بی اعتنا هستند. که فقط عنوان موسوی و عیسوی بودن را به یدک می کشند. و خودشان را به نام یهود بنی عمی یا یهود بنی موآب(1) و... معرّفی می کنند.

یا وقتی که آداب و احکام فرقه های مختلف مسیحیّت را بررسی می کنیم، می بینیم آن چنان دخل و تصرّف در کتب دینی خود کرده اند که جز شرک به خدا نمی یابیم. و هیچ عقل سلیمی در هیچ زمانی آن آداب کذایی را نمی پسندد. و جالب توجّه این که، خود نسبت به قوانینی که وضع کرده اند آن قدر بی اعتنا هستند که در نهایت در دنیای کنونی هرج و مرج دینی - مذهبی و فساد اجتماعی را شاهد هستیم، که عدم ثبات اعتقادی و عبادی را در غرب به ارمغان آورده است. و آنقدر محو در غرایز جنسی و تجمّلات مادی شدند، که هرگز پایبند به اصول اعتقادی - معنوی خود نیستند.

به فرض این که متّقی نیز باشند، به برپایی چند عید و روزهای فردی را به عنوان روز عبادت در کنسیه ها و کلیساها جمع شدن اکتفا می کنند. که به طور کلی می توان گفت:

اصول اعتقادی - معنوی در دو دین یهودی و مسیحی مرده و یا اگر هم باشد خیلی کم رنگ و بدون انگیزه می باشد. و معمولا نیازهای روحی و اسلوب معنوی شان که آنها را به سوی تعالی سیر دهند خلاصه می شود به استغنای عبادی که - در معابد با روش خاصی انجام می گیرد - و این خود عدم تفکّر دینی و اصالت معنوی شان را می رساند.

به هر حال پایبندی آنها به توحید و یکتاپرستی و حفظ بعضی از آداب و سنن پیامبران شان یک امر فطری بالقوّه است، که خداوند در ذات همگان به ودیعه گذاشته، و بیدار نمودن و شکوفا شدن آن احتیاج به یک الگو، رهبر و پیشوا دارد، که خود مبرّا از هر گونه پلیدی و کج اندیشی باشد، که متأسفانه در تمدّن غرب دیده نمی شود. و اگر هم باشند در چارچوب برنامه های سیاسی - اقتصادی روز قابل بروز و معرفی نیست.

قابل قیاس نیست، آنچه را که تفاوت راه است، از اصول اعتقادی تمدّن غربی امروز با مسلک دینی پیامبران شان که از طرف خداوند به راهنمایی آنان مبعوث شده بودند. در این راستا امام علیعليه‌السلام برای شناساندن اصول اخلاقی و معنوی یهود و عدم رعایت آنها به این اصول در خصوص برگزیده آیاتی از تورات می فرماید:

من از تورات دوازده آیه برگزیدم و به عربی بازگرداندم و روزانه، سه نوبت در آنها می نگرم:

آیه اوّل: ای آدمی زاد! تا آن هنگامی که در تحت قدرت و سلطنت من هستی، از شکوه هیچ کس پروا مکن و بدان که قدرت و سلطنت من بر تو همیشگی و جاویدان است.

آیه دوّم: ای آدمی زاد! تا آن گاه که خزینه ها از ارزاق پُردارم، از نرسیدن روزی خویش نگران نباش و بدان که خزاین من پیوسته پر خواهد ماند.

آیه سوّم: ای آدمی زاد! تا آن زمان که مرا توانی یافت، به کس دیگر دل مبند، و بدان که هر وقت مرا جویا شوی، نیکوکار و نزدیک به خود خواهی یافت.

آیه چهارم: ای آدمی زاد! به حقّ خود سوگند که من دوست دار توأم، پس به حقّی که بر تو دارم، سوگندت می دهم که دوست دار من باش.

آیه پنجم: ای آدمی زاد! تا آن وقت که هنوز از صراط نگذشته ای، از خشم من ایمن منشین.

آیه ششم: ای آدمی زاد! همه چیز را به خاطر تو آفریدم و تو را به خاطر عبادت خود، پس مبادا که در این راه آنچه برای تو آفریده ام از آن درگذری.

آیه هفتم: ای آدمی زاد! تو را از خاک و پس از آن نطفه و علقه و مضغه ساختم و آفرینش تو مرا رنجی و دشواری نداشت، اینک مپنداری که از رساندن قرص نانی به تو رنج و دشواری دچار شوم.

آیه هشتم: ای آدمی زاد! محض خاطر خویش - که خیلی ضعیفی - بر من آشفته می شوی، لیکن به خاطر من بر خود خشمگین و آشفته نمی گردی.

آیه نهم: ای آدمی زاد! روزی تو بر من واجب است. و مرا نیز بر تو فرایض است. لیکن - آگاه باش - اگر در انجام فرایض نسبت به من سرپیچی کنی من آن نیستم که از فرایض و عهد خویش سرباز زنم.

آیه دهم: ای آدمی زاد! هر کس تو را برای خودش می خواهد، امّا من تو را برای خودت می خواهم، پس از من مگریز.

آیه یازدهم: ای آدمی زاد! اگر به آنچه که روزی ات کرده ام، راضی و خشنود باشی، جان و تن خویش را در آسایش و راحتی نهاده ای و انسان سزاوار و ستوده ای هستی. ولی اگر به قسمت من رضایت ندهی، چنان دنیا را بر تو مسلط سازم که [همانند] چوپان حیوان وحشی یابد و در بیابانی حیران و سرگردان گردی و به هر حال بر فزون از آنچه روزی مقسوم تو کرده ام دست نخواهی یافت که انسانی بس ناسزاوار و ناشایسته ای.

آیه دوازدهم: ای آدمی زاد! هرگاه در برابر من به بندگی ایستاده ای، چنان باش که بنده ای خاک سار در برابر پادشاهی شکوه مند ایستاده است. و چنان باش که در منظر خویش مرا می یابی، که اگر تو مرا نتوانی دید من تو را می بینم.(2)

این آیات برگزیده، اعتبار و وثاقت تورات واقعی را می رساند، که پیامبر خدا حضرت موسیعليه‌السلام برای هدایت امت اش به ارمغان آورد و رسالت اش را به وسیله ی آن تکمیل نمود. ولی متأسفانه امروز به آداب و احکام آن خدشه وارد کرده اند و رنج ها و ناملایمات دوران تبلیغ آن حضرت به فراموشی سپرده می شود. و پیروان این دین الهی فقط عنوان و شکل ظاهری کتاب تورات را حمل می کنند؛( مَثَلُ الَّذینَ حُمِّلُوا التَّوراةَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوها کَمَثَل الحِمار یَحمِلُ اَسْفارا... ) ؛ (3) کسانی که مکلف به تورات شدند ولی حقّ آن را ادا نکردند، مانند درازگوشی هستند که کتاب هایی حمل می کند، (آن را بردوش می کشد امّا چیزی از آن نمی فهمد) »

و یا رسول گرامی اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم می فرماید:

در کتاب تورات پنج سخن است که سزاوار است، به آب طلا نوشته شود: اوّل؛ سنگ غصبی در هر خانه ای سبب خرابی آن خانه است؛ دوّم؛ آن کس که از روی ظلم و ستم غلبه می کند، مغلوب است؛ سوّم؛ کسی که گناه بر او پیروزی و غلبه یافته پیروز نیست؛ چهارم؛ کم تر حق خدا بر تو این است که از نعمت اش برای مخالفت با فرمان او کمک نگیری، پنجم؛ در صورت تو آب خشکی است که در وقت سؤال فرومی ریزد، بنگر که در نزد چه کسی آن را فرو می ریزی.(4)

این گفتار سلیم نشانه بی هویّتی دینی و هرج و مرج بودن بعد اعتقادی گروه یهود را می رساند، که نهایت تنزل معنویت و ربانیت در دین شان است.

--------------------

پاورقی ها :

1. مفتضح بودن و روسیاهی این دو فرقه از یهود در کتاب عهد عتیق و جدید که از کتب مقدّس شان است آمده برای اطلاع بیشتر ر. ک: سفر پیدایش تورات، جمله های 30 - 38، باب نوزدهم.

2. مقدادی اصفهانی، علی، نشان از بی نشانها، ص 267، چ سوّم.

3. جمعه (62) آیه 5.

4. رضایی، محمدابراهیم، جواهر الحکم، ص59؛ به نقل از اثنی عشریه، ص150.

--------------------

ابلاغ بندگی جز اهداف پیامبران

هر کس حقیقت خویش را فراموش کرد و به آفرینش پر رمز و راز خلقت نمی اندیشد، به این نکته مهمّ توجّه ندارد که تمام پیامبران در طول تبلیغ و ارشادشان همیشه نفی شرک کردند و اثبات توحید؛ و خداوند در قرآن کریم اشاره به این موضوع می فرماید:

( وَما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رَسُول إِلاّ نُوحِی إِلَیْهِ أَنهُ لا إِلهَ إِلاّ أَنَا فَاعْبُدُونِ ) ؛ (1)

و پیش از تو رسولی نفرستادیم مگر که وحی می فرستادیم به او که خدایی نیست مگر من، پس بپرستید مرا.

و نخستین پیام آنها به عنوان نور هدایت بشریّت، که قابلیّت نفوذ در کالبد جسم و جان و شاخصی که دل های آدمی فطرتاً گرایش به آن داشته باشد؛ ندای:( یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللّهَ ما لَکُمْ مِنْ إله غَیْرُهُ ) ؛ (2) ای قوم! خدای یکتا را پرستش کنید که معبودی جز او برای شما نیست. » بود، و یا سرلوحه تبلیغ خود قرار می دادند. خاتم پیامبرانصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در آغاز رسالت اش با شعار( قولوا لااِلهَ اِلاّاللّهُ تُفْلِحوا ) ؛ بگویید جز خدای یکتا خدایی نیست، تا رستگار شوید. » ابلاغ رسالت می کند. و رشد تعالی امّتش را که همان خضوع و خشوع در برابر معبود یکتاست اهداف رسالت اش می داند.

در این راستا امیر مؤمنان علیعليه‌السلام در نهج البلاغه می فرماید:

إنَّ اللّه تبارکَ و تعالی بَعَثَ مُحمَّداًصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم لِیُخْرِجَ عِبادَهُ مِنْ عِبادَة عِبادِهِ اِلی عِبادَتِهِ... وَ مِنْ طاعَة عِبادِهِ اِلی طاعَتِهِ؛(3)

خداوند حضرت محمّدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را به پیامبری مبعوث فرمود، تا بندگان خدا را از عبادت آفریده های او نجات بخشد و به راه پرستش باری تعالی سوق دهد و هم چنین آنان را از اطاعت مخلوق خدا برهاند... و مطیع خداوندشان سازد.

این در حالی است که عبادت و نیایش چیزی بر جاه و جلال خدا نمی افزاید، همان گونه که ترک آنها نیز چیزی از عظمت و شوکت او نمی کاهد. ولی عبادت ها کلاس های تربیت هستند برای آموزش بندگی و حفظ و حضانت نفس از آلودگی شرک و خودبینی. لذا طوق بندگی به گردن نهادن و پیشانی بر خاک گذاشتن در مقابل پروردگار بزرگ، ایمان و تقوا و جوشش درونی عبد بودن به معبود را به ارمغان می آورد، که همان عارف بودن به حقّ پروردگار است. که معیّار ارزش والای انسانیّت و میزان سنجش شخصیت پذیری او می باشد. که بینشی جز خدابینی و ارکانی جز رکن عبادت و سیری جز الی اللّه در او به وجود نمی آورد: «اِذا تَخَلیَّ الْمُؤمِنُ مِنَ الدّنیا کَما وَجَدَ حَلاوَةُ حُبِّ اللّه؛(4) هنگامی که مؤمن قلب خود را از محبّت دنیا خالی نماید روح اش رفعت پیدا می کند و شیرینی دوستی خداوند را می یابد. »

طاعت ناقص من موجب غفران نشود

راضیم کرد مدد علّت عصیان نشود

و بعد از آن که قوّت و فراغت رفت، و هر روز هم مانند گذشته سرمست به دنبال امیال نفس به باطل گذراندن و مغرورانه خود را بنده دنیا نمودن، بعد از فوت امکانات زمانی به یک باره چشم دل می گشاید و حقایق بر او آشکار می گردد که متمسّکی برای نجات نمی یابد و جبران مافات نیز مقدور نیست، که از دل ندا بر می آورد:( یا حَسْرَتی عَلی ما فَرَّطْتُ فِی جَنْبِ اللّهِ ) ؛ (5) وای بر ما! از این حسرت که در اطاعت فرمان خدا کوتاهی کردیم. » پس:( فَارْجِعْنَا نَعْمَلْ صالِحا ) ؛ (6) خداوندا! ما را به دنیا بازگردان تا عمل صالح انجام دهیم. » و یا قوّت جوانی و فراغت وقت را به من باز گردان تا بتوانم قضای عبادت تو را به جا آورم، که این حسرتی بیش نیست.

آری! اطاعت از اوامر پروردگار انسان ها را از هر همّ و غمّ محفوظ می دارد و به او آرامش خاطر می بخشد. و آن چنان سترگ و مقاوم می گردد که از هیچ چیز واهمه نخواهد داشت و مظاهر دنیا را فقط با دیده بنده بودن و عبرتی جز توانایی خالق نمی اندیشد.

--------------------

پاورقی ها :

1. انبیا (21) آیه 26.

2. اعراف (7) آیه 58.

3. شهیدی، جعفر، نهج البلاغه، خ147.

4. مجلسی، محمدباقر، بحارالأنوار، ج 73، ص 55 روایت 28؛ کلینی، محمدبن یعقوب، اصول کافی، ج5، باب16.

5. زمر (39) آیه 56.

6. سجده (32) آیه 12.

--------------------

رخنه در فطرت میسّر نیست

عشق و معرفت در نفس ربّانی که نشأت گرفته از عبادت با خضوع و خشوع است همان عشق و پرستش ائمّه معصومینعليهم‌السلام و اولیاء الله می باشد که در دین مبین اسلام خصوصاً مذهب به حقّ شیعه دارای جایگاه و مراتبی است که زبان و قلم از بیان حقیقت این منزلت ناتوان است.

توجه به مباحث اعتقادی در دین اسلام جایگاه والایی دارد و علما و دانشمندان در طول دوران به پردازش آن همت گماردند. زیرا تمام مبانی اعتقادی و اصول عبادی افراد در امّت اسلام استناد به اوامر خداوند در قرآن است. و آداب و سنن پیامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نیز هر کدام تفسیری از آیات قرآن و آداب و سنن پیامبران سلف را اتمام و اکمال است، که توسط مبشّران و پیشوایان معصومعليهم‌السلام ابلاغ می شود، در این راستا تبلیغ مبانی اعتقادی آنها برای افراد یک جامعه اسلامی و پویا حجّت به تمام معناست. و همه آن آداب به عنوان یک الگو و معیار صعود روح به تعالی و تهذیب نفس از گناهان مورد پذیرش واقع می شود. و به عنوان یک قانون کلی و مدوّن که در چارچوب تعالیم الهی است تمسّک به آن ترقّی و تعالی روح می باشد. و با جان و دل به آن عشق میورزند و در کسب چنین تعالیمی کوشا هستند تا به آن عمل کنند.

ولی از آنجایی که دانشمندان می خواهند توسط علوم روز در فطرت و ذات خلقت آدمی رخنه نمایند، و ادعای آنها نیز این باشد که می توان روح را مهار و تسخیر کرد و روان انسان ها را از هجوم امراض جسمی در امان نگاه داشت و با اشیا (رنگ ها) و افکار پنهان (هیپنوتیزم) و انگیزه های مانند بازی درمانی، زوج درمانی، و... آدمی را کنترل کرد، کار عبث و بیهوده می باشد.(1) ولی اعتراف روان پزشکان و دانشمندان روحی - روانی چیز دیگری را می رساند، زیرا آنها معتقدند که: آداب و احکامی که پیامبران الهی در طول تاریخ بشر به پیروان شان تعلیم می دادند، امروزه در علوم جدید خصوصاً طب و روان پزشکی به بیماران تعلیم داده می شود. زیرا روان پزشکان دریافته اند که «عبادت» و داشتن یک ایمان محکم به دین تمام هیجان های روحی از قبیل نگرانی، تشویش، ترس و بی هویّتی را که موجب بیشتری از بیماری های جسمانی است، برطرف می سازد. اعتراف دانشمندان علوم روان شناسی در کشورهای متمدّن خود دال بر تثبیت و حقیقت فطرت و عدم رخنه در آن است. زیرا فعلیّت فطرت یک امر خدایی است، همان طور که خداوند در قرآن فرمود:

( فِطْرَتَ اللّهِ الَّتِی فَطَرَ النّاسَ عَلَیْها لا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللّهِ ذ لِکَ الدِّینُ القَیِّمُ ) ؛ (2)

به همان فطرتی که خدا مردم را بر آن آفریده است. آفرینش خدایی (فطرت توحید) را دگرگونی نیست، این است دین راست و استوار.

جهان شمولی هدایت و صعود به سوی کمال در همه انسان ها یک سیر ذاتی دارد، چون سرشت هر فرد در سعادت دنیا و آخرت یک کشش روحانی است، که در حقیقت جدای مسائل جسمانی می باشد، چون این سعادت همان مسیر هدایت شده «الایصال الی المطلوب» است، که از یک مسیر هموار باید عبور کرد. انسان می تواند با راز و نیاز از بحران روحی و امراض جسمانی نجات یابد، و حتّی امروزه پزشکان روحی در ترغیب بیماران به راز و نیاز و عبادت با معبود بی نیاز، خود مبلّغین متجدّد دین شده اند و باید اذعان نمود که پزشکان بدان جهت بیماران شان را تشویق به دین نمی کنند که از آتش جهنّم رهایی یابند بلکه برای نجات از آتش روحی و به تعلیل رفتن جسم ظاهری تجویز به عبادت و راز و نیاز می کنند.

--------------------

پاورقی ها :

1. ما منکر اثرگذاری اشیا و مواد شیمیایی و نیروهای مرموز دیگری در جسم انسان نیستیم و چه بسا بسیار مؤثر واقع شود و بعضی از افراد نیز توسط این نوع افعال تحت درمان قرار گیرند که این اثرگذاری می تواند حربه ای برای تسکین باشد نه درمان.

2. روم (30) آیه 30.

--------------------

ایمان درمانی

«دیپاک چوپرا»(1) - امپراتور روح که غرب را فتح کرده - در کشور امریکا شناخته شده نبود و افکار او را جنون آور می خواندند.

امروزه «چوپرا» به عنوان امپراتور «روح» نام برده می شود، و بیش از هر کس دیگری در امریکا برای بر سر زبان انداختن کلمات «ایمان»، «شفا» و «طب» زحمت کشیده است. و با عرضه ترکیبی از طب جدید و سنتی و نیز ایمان مذهبی، جویندگان سلامت و عافیت را دور خود جمع کرده است.

دکتر «هربرت بنسون» استاد دانشکده پزشکی هاروارد می گوید: بین 60 تا 90 درصد بیمارانی که به اطبا مراجعه می کنند، از بیماری های روانی رنج می برند. این پیروزی طب است که بسیاری از ما آن قدر عمر می کنیم تا به این بیماری های مزمن دچار شویم، اما درمان های سنتی یعنی تجویز دارو و یا جراحی، به خوبی علیه آنها عمل نمی کنند.

بیماران مبتلا به بیماری های مزمن نه تنها در مطب پزشک تسکین پیدا نمی کنند، بلکه با آزمایش های جدید و «اسکن» های فوق مدرن اغلب احساس بی کسی و تنهایی می کنند [و مبتلا به نوعی افسردگی می شوند] که بسیاری تسلای درد خود را در «ایمان درمانی» و دفاتر «شفابخش ها» جست و جو می کنند و بابت این کار سالانه 30 میلیارد دلار هزینه می کنند! میلیون ها دلار دیگر نیز صرف خرید کتب و نوارهای پزشکان «عصر جدید» مثل «دیپاک چوپرا»، «آندرو دیل» و «لاری دوسی» که ترکیبی از داروها و روحانیت شرقی [یا ایمان درمانی] را عرضه می کنند، می شود.(2)

--------------------

پاورقی ها :

1. یک پزشک هورمون شناس است که در سال 1970 به امریکا رفت و حتّی یک صوفی در سنت باستان هندوتیسم می باشد. «دریچه ای به آن سو» مجله شماره 2 دریچه.

2. همان.

--------------------

اعتراف دانشمندان غربی

بعضی از دانشمندان در تحقیقات گسترده خود به طور جدی می خواهند بدانند بیماران چه سود و ثمری از توسّل به معنویّت و روحانیّت می برند و یا اعتقادات دینی چه تأثیری در روح و جسم می گذارد، که در نهایت با حیرت درمی یابند که خیلی چیزها را حتی نمی توانند در کتب پزشکی پیدا کنند به آنها دست می یازند.

بیش از 200 مطالعه و تحقیق درباره نقش مذهب به وسیله «لوین» از ویرجینیای شرقی و دکتر «دیوید لارسن» سرپرست «انستیتو ملی پژوهش های بهداشتی» انجام شده است. و بیشتر این مطالعات نشان داده اند که مذهب برای سلامت فرد خوب است. به نکته های مهم این مطالعات توجه کنید:

مطالعه ای در مرکز طبی «دارتموت هیچکاک» در سال 1995 نشان داد یکی از بهترین عوامل نجات در میان 232 بیماری که تحت عمل جراحی قلب قرار گرفته بودند، درجه ایمان مذهبی در آنها بود. مرگ و میر در میان کسانی که ایمان مذهبی نداشتند سه برابر بیشتر از میزان مرگ و میر در میان کسانی بود که ایمان مذهبی داشتند.

یک تحقیق سی ساله در زمینه فشار خون بالا نشان داده است، این بیماری در نزد کسانی که به کلیسا می روند در مقایسه با دیگران کم تر است. به گفته دکتر لارسون، کلیساروها حتی با محاسبه فاکتورهای خطری چون اعتیاد به سیگار و نوشیدن مشروبات الکلی به میزان حداقل 5 درجه کمتر از دیگران فشار خون دارند.

دیگر مطالعات نشان داده است مردان و زنانی که مرتباً به کلیسا می روند 50 درصد کمتر از کسانی که گه گاه به کلیسا می روند به خطر مرگ یا بیماری مواجه می شوند.

دکتر هربرت بنسون پروفسور دانشکده پزشکی دانشگاه هاروارد امریکا اعلام کرد: تکرار مکرر دعا و نیایش و تفکّر و تعمق روحی می تواند، سرچشمه برخی تغییرات فیزیکی در بدن باشد.

به گفته این استاد امریکایی، آرامش روحی که در نتیجه دعا کردن به وجود می آید، موجب کاهش ضربان قلب و سرعت امواج مغزی شده و بعضاً، می تواند بیماری هایی را بدون نیاز مراجعه به پزشک و صرف هزینه های جراحی درمان نماید.

دکتر بنسون که تحقیقات خود را در خصوص تأثیر پزشکی روح بر جسم از چندین دهه قبل آغاز کرده، اکنون به طور روزانه این تکنیک را مورد استفاده قرار می دهد. به گفته ی وی حدود 40 درصد زوج هایی که به فرض عقیم بودن به وی مراجعه می کنند، پس از حدود شش ماه موفق به بارداری می شوند. تحقیقات 25 ساله وی نشان داده که نیروی تعقل انسان می تواند تأثیری مشابه دارو داشته باشد. به گفته وی این تأثیر به ویژه در بین کسانی که اعتقاد قوی به وجود خدا و یا یک قدرت متعالی دارند مشهودتر است.

آنچه امروز در محافل علمی خصوصاً طبی غرب مورد بحث است ایمان درمانی در چالش با علم پزشکی است که ایمان و داشتن یک مذهب قوّی تمام هیجان ها و بیماری های روحی و جسمی را بهبود می بخشد. در این جا لازم می دانم که به اظهارات بعضی از دانشمندان که به طور خلاصه آمده توجّه داشته باشیم:

دکتر بنسون دعا و نیایش را تنها روش مداوا نمی داند و معتقد است چنان چه ضرورت ایجاب نماید، پس از توسل به دعا و در صورت عدم معالجه، بیماران می بایست روش های معمولی پزشکی را نیز بر گزینند.

دعا، ایمان مذهبی و توجه به معنویات واقعاً می تواند سلامت جسم شما را بهبود بخشد.

اسناد و مدارک روز افزونی نشان می دهند که دعا به درگاه خداوند بیماران مبتلا به بیماریهای سخت را نجات می دهد.

شیوه ی چپاول گرانه پزشکان، بیماران را به سوی «ایمان درمانی» هدایت می کند.

طب مدرن با تکنولوژی فوق العاده پیشرفته در مقابل بیماری های مزمن ناتوان است.

آمریکایی ها سالی 30 میلیارد دلار صرف «ایمان درمانی» می کنند.

«ایمان درمانی» با خرافه پرستی و دعانویسی و رمالی فرق دارد.(1)

در تعالیم اسلام که عمده رسالت آن بر سه محور اساسی: مبدأ، معاد و نبوت بنا گذاشته شده و ایمان به هر کدام از این سه پایه ایمان به تمام معنا محقق است. در این راستا مقررات و احکام دینی در تعالیم اسلام قوانین خشک و بی روح نیست، که صرفاً به خاطر تقلید و تشریفات در حاشیه ی زندگی تنظیم شده باشد، بلکه مجموعه ای از احکام، اخلاقیات و اعتقادات است که با سرشت انسان آمیخته می باشد. به طوری که خداوند می فرماید:

( فِطْرَتَ اللهِ الَّتیِ فَطَرَ النّاسَ عَلیْها لاتَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللهِ ذلِکَ الدِّینُ القَیِّمُ ) (2) ؛

به همان فطرتی که خدا مردم را بر آن آفریده است. آفرینش خدایی (فطرت توحید) را دگرگونی نیست، این است دین راست و استوار.

عبارت و راز و نیاز با معبود بی نیاز اختصاص به مراحل زمانی و مکانی ندارد. چون عبادت معامله ای است از جسم متعب خاکی و روحی متعالی «عبد»، که در وجودش جز «معبودی» توانا نمی یابد. شاعر شیرین کلام تفهیم عبادت و راز بندگی را با بیان بسیار سلیس و روان به نظم کشیده تا ذوقی دیگر برای مشتاقان به وجود آورد، او می گوید:

نه هرکس شدمسلمان میتوان گفتش که سلمان شد

کز اوّل بایدت سلمان شد و وانگه مسلمان شد

جمال یوسف ارداری به حسن خود مشو غرّه

صفات یوسفی باید تو را تا ماه کنعان شد

نمی شاید حکیمش خواند هرکس لافت از حکمت

که عمری بندگی باید نمود آن گاه لقمان شد

ریشه معنوی محبّت و میزان علاقه شدید قلبی انسان نسبت به خداوند در عشق به عبادت سنجیده می شود. و این کمالات معنوی در وجود یکایک بندگان - مرد و زن - آنها متفاوت است. ولی معنای واقعی عبادت برای جمیع عبادت کنندگان مسیر واحدی است که شاخص اصلی آن حس ستایش و سپاس گزاری خالق بی همتاست، که از آفرینش نعمت ها و نزول به موقع رحمت ها برای بندگان اش هیچ گونه دریغی نفرمود و تمام امکانات لازم را برای پیشرفت او مهیا کرد. آن چنان که همه بندگان اش را به میزان لیاقت شان مورد؛ عنایت خود قرار داد.

حنان بن سدیر، از پدرش روایت کرده، که از حضرت باقرعليه‌السلام پرسیدم: چه عبادتی از همه عبادت ها بالاتر است؟ فرمود: هیچ چیز نزد خدای عزّوجلّ از آن محبوب تر نیست که دعا کنی و از او حاجت بخواهی. و هیچ کسی نزد خدای عزوجلّ مبغوض تر از آن نمی باشد، که عبادت او را به جا نیاورد.(3)

یک دهان خواهم به پهنای فلک

تا بگویم شرح اوصاف ملک

چون عبادت در دین مبین اسلام خصوصاً مذهب به حقّ شیعه معنای وسیعی در بر دارد. و گستره آن حتّی برای آداب و اعمال جزیی و شخصی از قبیل: چگونه راه رفتن، خوابیدن، خوردن، آشامیدن، مسواک کردن و... رسیده و ثوابی تعیین گردیده، سعی شده در این فصل، فقط رکن عبادت که همان عارف بودن به حق پروردگار و راز و نیاز «عبد» با «معبود» است سرلوحه تألیف قرار داده شود.

--------------------

پاورقی ها :

1. همان.

2. روم (30) آیه 30.

3. عن حنان بن سدیر، عن ابیه قال: قلت لأبی جعفرعليه‌السلام :

«ایّ العبادة افضل؟ فقال: ما من شیء افضل عنداللّه عزّوجل من ان یُسئَل و یطلب ممّا عنده و ما احَدّ ابغض الی اللّه عزّوجلّ مِمّن یستکبر عن عبادته و لایسئل ما عنده» مجلسی، محمدباقر، بحارالأنوار، ج 93، ص 294، روایت 23؛ کلینی، محمدبن یعقوب، اصول کافی، ج6.

--------------------

فصل اوّل: عارف به حقّ پروردگار باشیم

شناختی دیگر

در عصر حاضر استعمارگران کهن در تدوین برنامه های حکومتی - سیاسی ملل مختلف، رمز سعادت ملل جهانی را در پیشرفت «تکنولوژی» می دانند. در این راستا قوانینی در چارچوب حقوق سیاسی و اجتماعی مردم با پشتوانه ی «تکنولوژی» وضع نمودند. و انتظار طراحان و مصوّبین آن این است که؛ با اعمال فشارهای اقتصادی، سیاسی، نظامی و روانی قوانین وضع شده را جز اهداف لاینفک همه ملل بشمارند و قدرت تک قطبی را به آنها بقبولانند. و همه عالم و آنچه در اوست در مسیری سوق دهند تا هادی انسان ها در دو بعد سیاسی و اقتصادی باشند. و نظریه آن متفکّر تاریخی که معتقد بود: «بشر حیوانی اجتماعی - سیاسی است»(1) را سرلوحه امور خود قرار دهند و تکالیف اجتماعی افراد را خود در دست بگیرند.

زیرا بُعد اعتقادی - معنوی انسان ها را یک روش قدیمی و سنتی می پندارند، و دلایلی ارایه می دهند که علت عقب ماندگی بعضی از امّت ها به خاطر پایبندی و گرایش مسلم آنها به عقیده است.

همه افراد در هر جامعه ای و در هر شرایطی به کلیّت قانون و چگونگی پیشرفت می اندیشند، تا بتوانند خواسته ها و آرزوهای خود را به تحقق برسانند. ولی افکار و فرهنگ غلط استعمارگران در طول تاریخ بشر این بود که همیشه طبقات جامعه ای را در صعود قلّه رفیع پیشرفت پایین نگاه داشته شوند. و از استعدادهای بالقوه ی آنها استفاده نگردد تا مورد بهره بری بیشتری قرار گیرند. چنان چه نتایج استعمار و استثمار را هر روز در میان دولت ها و ملّت های مستقل در دنیای کنونی شاهدیم.

با این که انسان های آزاداندیش در طول قرن ها بودند که عقیده داشتند، حیطه ی فعالیّت انسان ها از ابتدای خلقت محدود نبوده و جامعه اش هر روز نسبت به گذشته شکوفاتر شده و نسبت به نوآوری و پیشرفت صنعت «تکنولوژی» و بازنگری قانون اساسی شان در سرلوحه امور جامعه خود معترف اند. و در این مسیر رنج های بسیار کشیده شد. و در نهایت امیدوار بودند که افراد یک جامعه در گروِ پیشرفت قانون و امنیت در آرامش روحی و جسمی به حیات خود ادامه دهند. و لذا هر روز با افکاری بکر و اهدافی تازه در عرصه صنعت و تکنولوژی قدم گذاردند، تا بتوانند آنچه را که به طور کلی مسکّن جسم و روح است بیابند و در حیطه ی قدرت خویش گیرند. تا از مهلکات اجتماعی نجات یابند.

سؤالی مطرح می شود که: آیا پیشرفت صنعت «تکنولوژی» در تمام علوم به نحوی که همگان از آن بهره برند می تواند آرامش روحی و جسمی افراد یک جامعه را تأمین کند؟

جواب این سؤال خود متضمّن سؤالات دیگر است که امروز در علوم مختلف از قبیل: سیاسی، اقتصادی، حقوقی، اجتماعی و... به ظرافت آن پرداختند و هر کدام به مقتضای بهره گیری از آن پاسخ داده اند، و به نحوی به شرح و تفصیل از چگونگی بهرهوری صنعت پرداخته اند و سعی در گسترش آن دارند. مثلا، علم سیاست در دنیا کنونی که حرف اوّل و مادر علوم روز است و در سر فصل تمام دولت ها و حکومت ها قرار می گیرد، تداخل قابل ملاحظه ای در علوم انسانی و حقوق اجتماعی کرده و آن را تحت شعاع قرار داده. و یا گاهی سیاست با علم اقتصاد ادغام شده و علوم اجتماعی را تحت شعاع قرار می دهد. و یا رابطه ی «حقوق و اقتصاد سیاسی که از علوم وابسته به یکدیگرند، بر خلاف آن چه بعضی ادعا می کنند نه در کاوش های اقتصادی می توان به قواعد حقوقی بی اعتنا ماند و نه در وضع و اجرای قوانین ممکن است عوامل اقتصادی را نادیده گرفت.

پدیده های حقوقی و اقتصادی در یک دیگر اثر متقابل دارند. برای مثال، همان گونه که وضع تولید و توزیع ثروت در چگونگی قواعد مربوط به مالکیت اثر دارد، قوانین ناظر به حدود اختیار مالکان و تنظیم روابط آنها نیز در مقدار و کیفیّت تولید مؤثر است.

دانشمند اقتصادی که می خواهد بهترین راه را برای ازدیاد تولید و عادلانه ترین شیوه ی توزیع ثروت بیابد، ناچار باید قواعد حقوقی را که بر این امور حاکم است بداند و مقررات بیع و تقسیم و اجاره را، که وسیله ی انتقال و بهره برداری از امور است، بشناسد».(2) هم چنین بقیّه علوم روز و ارتباط آنها با تکنولوژی را می توان قیاس کرد، که باید گفت: آیا تداخل علوم و پیشرفت آنها می تواند گره از مشکلات روحی و جسمی افراد یک جامعه بگشاید؟

در قرن نوزدهم و بیستم - و الآن که مقارن با قرن بیستو یکم در سال 2000 هستیم - اوج پیشرفت انسان در عرصه مجهولات علمی بوده و هنوز پاسخ فطری و الهامات روحی آدمی بی جواب مانده است. و در علوم مختلف روز تحقیقی که بتواند به فطرت آدمی و به الهامات روحی او پاسخ مثبت دهد نیافتیم.

و این مباحث دارای عواملی است که در سطور بعدی خواهد آمد.

--------------------

پاورقی ها:

1. ارسطو.

2. کاتوزیان، ناصر، مقدمه علم حقوق، ص75.

--------------------

بعد اعتقادی امّت ها

امّت ها در تمام ادیان الهی یک وجه مشترکی دارند و آن یکتاپرستی و توحید است.(1) که در آن نقطه اتصال، امّت ها دارای یک قانون کلی می باشند که آنها را پایبند به دین و مذهب می کند. و انسان هایی که در چارچوب قوانین و رعایت حقوق الهی به مقامات عالیه و رستگاری می رسند و آثار و آداب پیامبران شان را که مبلّغین راستین الهی در میان ملل مختلف بودند در سینه ها محفوظ دارند و گاهاً نصب العین قرارمی دهند، تا بعد اعتقادی و عبادی آنها نیز در میان امت ها و اجتماع نوین شان پیوسته مشهود بماند.

و در طول تاریخ و در هر جامعه ای افرادی که به عنوان الگو و هادی بشریّت که همان بعد اعتقادی و تقرّب الی اللّهی مردم را تقویت و شکوفا کنند وجود داشت، تا آنها را در مسیر اعتقادات حفظ نمایند، و طوری به مشکلات و الهامات روحی مردم پاسخ می دادند که بعضاً پیشوایان خود را خدا می خواندند و کفر می ورزیدند.(2) در این مسیر کوشش رهبران و پیشوایان دین فقط حفظ مردم از مهلکات فردی و اجتماعی بود، تا از اعتقادات دینی پیامبران و گرایش بیشتر مردم به آداب و سنت های آنها، پایبند بماندند. و آیندگان نیز در حفظ ارزش های رسالت یک پیامبر ارج نهند. و با اصول و احکام همان پیامبر دم ساز باشند تا به عافیت دینی و در نهایت به اوج معرفت اللّهی برسند.

بُعد اعتقادی و بیان تفکّر دینی امّت های گذشته در تمام کتب الهی خصوصاً قرآن کریم به فراوانی بیان شده، تا همگان از آنها به عنوان یک دستورالعمل الهی - دینی به صورت قانون مدّونی نمودار نمایند و در عمل نمودن به آن جدّی باشند، تا در مقابل اشاعه هرج و مرج و فساد اجتماعی سدّ مستحکمی بسازند.

چون بحث الهام گرفته از کتاب آسمانیِ قرآن کریم و روایات ائمه معصومینعليهم‌السلام است، می توان گفت که خداوند و اولیای الهی در بعضی از موارد شاه راه های اتصال به معبود را طوری تنظیم کرده اند که برای همگان قابل قبول است و پذیرش آن نیز مقبولیّت عامه دارد. چون قوانین وضع شده در قرآن کریم بدون تحریف و برای همگان تسلیم محض می باشد - بر خلاف کتب ادیان دیگر که از طهارت و تعریف مصون نمانده و تحریفاتی فراوان و خدشه ای بس عمیق در بردارند.

1. در اصل نوزدهم و بیستو ششم از قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران نیز به این موضوع اهمیّت داده شده و جزء اصول کلی قانون آمده.

2. هم چنان که در میان پیروان و شیعیان حضرت علیعليه‌السلام افرادی بودند که وقتی اموری خارق العاده از آن حضرت می دیدند، او را خدا می خواندند.

نگرشی در دو دین یهودیّت و مسیحیّت

بُعد اعتقادی و مواعظ مربوط به کتاب های ادیان گذشته در حال حاضر به ما این را می فهماند که امّت ها و پیروان امروز انبیای سلف نسبت به احکام و آداب پیامبران دینی - اعتقادی خود چه قدر بی اعتنا هستند. که فقط عنوان موسوی و عیسوی بودن را به یدک می کشند. و خودشان را به نام یهود بنی عمی یا یهود بنی موآب(1) و... معرّفی می کنند.

یا وقتی که آداب و احکام فرقه های مختلف مسیحیّت را بررسی می کنیم، می بینیم آن چنان دخل و تصرّف در کتب دینی خود کرده اند که جز شرک به خدا نمی یابیم. و هیچ عقل سلیمی در هیچ زمانی آن آداب کذایی را نمی پسندد. و جالب توجّه این که، خود نسبت به قوانینی که وضع کرده اند آن قدر بی اعتنا هستند که در نهایت در دنیای کنونی هرج و مرج دینی - مذهبی و فساد اجتماعی را شاهد هستیم، که عدم ثبات اعتقادی و عبادی را در غرب به ارمغان آورده است. و آنقدر محو در غرایز جنسی و تجمّلات مادی شدند، که هرگز پایبند به اصول اعتقادی - معنوی خود نیستند.

به فرض این که متّقی نیز باشند، به برپایی چند عید و روزهای فردی را به عنوان روز عبادت در کنسیه ها و کلیساها جمع شدن اکتفا می کنند. که به طور کلی می توان گفت:

اصول اعتقادی - معنوی در دو دین یهودی و مسیحی مرده و یا اگر هم باشد خیلی کم رنگ و بدون انگیزه می باشد. و معمولا نیازهای روحی و اسلوب معنوی شان که آنها را به سوی تعالی سیر دهند خلاصه می شود به استغنای عبادی که - در معابد با روش خاصی انجام می گیرد - و این خود عدم تفکّر دینی و اصالت معنوی شان را می رساند.

به هر حال پایبندی آنها به توحید و یکتاپرستی و حفظ بعضی از آداب و سنن پیامبران شان یک امر فطری بالقوّه است، که خداوند در ذات همگان به ودیعه گذاشته، و بیدار نمودن و شکوفا شدن آن احتیاج به یک الگو، رهبر و پیشوا دارد، که خود مبرّا از هر گونه پلیدی و کج اندیشی باشد، که متأسفانه در تمدّن غرب دیده نمی شود. و اگر هم باشند در چارچوب برنامه های سیاسی - اقتصادی روز قابل بروز و معرفی نیست.

قابل قیاس نیست، آنچه را که تفاوت راه است، از اصول اعتقادی تمدّن غربی امروز با مسلک دینی پیامبران شان که از طرف خداوند به راهنمایی آنان مبعوث شده بودند. در این راستا امام علیعليه‌السلام برای شناساندن اصول اخلاقی و معنوی یهود و عدم رعایت آنها به این اصول در خصوص برگزیده آیاتی از تورات می فرماید:

من از تورات دوازده آیه برگزیدم و به عربی بازگرداندم و روزانه، سه نوبت در آنها می نگرم:

آیه اوّل: ای آدمی زاد! تا آن هنگامی که در تحت قدرت و سلطنت من هستی، از شکوه هیچ کس پروا مکن و بدان که قدرت و سلطنت من بر تو همیشگی و جاویدان است.

آیه دوّم: ای آدمی زاد! تا آن گاه که خزینه ها از ارزاق پُردارم، از نرسیدن روزی خویش نگران نباش و بدان که خزاین من پیوسته پر خواهد ماند.

آیه سوّم: ای آدمی زاد! تا آن زمان که مرا توانی یافت، به کس دیگر دل مبند، و بدان که هر وقت مرا جویا شوی، نیکوکار و نزدیک به خود خواهی یافت.

آیه چهارم: ای آدمی زاد! به حقّ خود سوگند که من دوست دار توأم، پس به حقّی که بر تو دارم، سوگندت می دهم که دوست دار من باش.

آیه پنجم: ای آدمی زاد! تا آن وقت که هنوز از صراط نگذشته ای، از خشم من ایمن منشین.

آیه ششم: ای آدمی زاد! همه چیز را به خاطر تو آفریدم و تو را به خاطر عبادت خود، پس مبادا که در این راه آنچه برای تو آفریده ام از آن درگذری.

آیه هفتم: ای آدمی زاد! تو را از خاک و پس از آن نطفه و علقه و مضغه ساختم و آفرینش تو مرا رنجی و دشواری نداشت، اینک مپنداری که از رساندن قرص نانی به تو رنج و دشواری دچار شوم.

آیه هشتم: ای آدمی زاد! محض خاطر خویش - که خیلی ضعیفی - بر من آشفته می شوی، لیکن به خاطر من بر خود خشمگین و آشفته نمی گردی.

آیه نهم: ای آدمی زاد! روزی تو بر من واجب است. و مرا نیز بر تو فرایض است. لیکن - آگاه باش - اگر در انجام فرایض نسبت به من سرپیچی کنی من آن نیستم که از فرایض و عهد خویش سرباز زنم.

آیه دهم: ای آدمی زاد! هر کس تو را برای خودش می خواهد، امّا من تو را برای خودت می خواهم، پس از من مگریز.

آیه یازدهم: ای آدمی زاد! اگر به آنچه که روزی ات کرده ام، راضی و خشنود باشی، جان و تن خویش را در آسایش و راحتی نهاده ای و انسان سزاوار و ستوده ای هستی. ولی اگر به قسمت من رضایت ندهی، چنان دنیا را بر تو مسلط سازم که [همانند] چوپان حیوان وحشی یابد و در بیابانی حیران و سرگردان گردی و به هر حال بر فزون از آنچه روزی مقسوم تو کرده ام دست نخواهی یافت که انسانی بس ناسزاوار و ناشایسته ای.

آیه دوازدهم: ای آدمی زاد! هرگاه در برابر من به بندگی ایستاده ای، چنان باش که بنده ای خاک سار در برابر پادشاهی شکوه مند ایستاده است. و چنان باش که در منظر خویش مرا می یابی، که اگر تو مرا نتوانی دید من تو را می بینم.(2)

این آیات برگزیده، اعتبار و وثاقت تورات واقعی را می رساند، که پیامبر خدا حضرت موسیعليه‌السلام برای هدایت امت اش به ارمغان آورد و رسالت اش را به وسیله ی آن تکمیل نمود. ولی متأسفانه امروز به آداب و احکام آن خدشه وارد کرده اند و رنج ها و ناملایمات دوران تبلیغ آن حضرت به فراموشی سپرده می شود. و پیروان این دین الهی فقط عنوان و شکل ظاهری کتاب تورات را حمل می کنند؛( مَثَلُ الَّذینَ حُمِّلُوا التَّوراةَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوها کَمَثَل الحِمار یَحمِلُ اَسْفارا... ) ؛ (3) کسانی که مکلف به تورات شدند ولی حقّ آن را ادا نکردند، مانند درازگوشی هستند که کتاب هایی حمل می کند، (آن را بردوش می کشد امّا چیزی از آن نمی فهمد) »

و یا رسول گرامی اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم می فرماید:

در کتاب تورات پنج سخن است که سزاوار است، به آب طلا نوشته شود: اوّل؛ سنگ غصبی در هر خانه ای سبب خرابی آن خانه است؛ دوّم؛ آن کس که از روی ظلم و ستم غلبه می کند، مغلوب است؛ سوّم؛ کسی که گناه بر او پیروزی و غلبه یافته پیروز نیست؛ چهارم؛ کم تر حق خدا بر تو این است که از نعمت اش برای مخالفت با فرمان او کمک نگیری، پنجم؛ در صورت تو آب خشکی است که در وقت سؤال فرومی ریزد، بنگر که در نزد چه کسی آن را فرو می ریزی.(4)

این گفتار سلیم نشانه بی هویّتی دینی و هرج و مرج بودن بعد اعتقادی گروه یهود را می رساند، که نهایت تنزل معنویت و ربانیت در دین شان است.

--------------------

پاورقی ها :

1. مفتضح بودن و روسیاهی این دو فرقه از یهود در کتاب عهد عتیق و جدید که از کتب مقدّس شان است آمده برای اطلاع بیشتر ر. ک: سفر پیدایش تورات، جمله های 30 - 38، باب نوزدهم.

2. مقدادی اصفهانی، علی، نشان از بی نشانها، ص 267، چ سوّم.

3. جمعه (62) آیه 5.

4. رضایی، محمدابراهیم، جواهر الحکم، ص59؛ به نقل از اثنی عشریه، ص150.

--------------------

ابلاغ بندگی جز اهداف پیامبران

هر کس حقیقت خویش را فراموش کرد و به آفرینش پر رمز و راز خلقت نمی اندیشد، به این نکته مهمّ توجّه ندارد که تمام پیامبران در طول تبلیغ و ارشادشان همیشه نفی شرک کردند و اثبات توحید؛ و خداوند در قرآن کریم اشاره به این موضوع می فرماید:

( وَما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رَسُول إِلاّ نُوحِی إِلَیْهِ أَنهُ لا إِلهَ إِلاّ أَنَا فَاعْبُدُونِ ) ؛ (1)

و پیش از تو رسولی نفرستادیم مگر که وحی می فرستادیم به او که خدایی نیست مگر من، پس بپرستید مرا.

و نخستین پیام آنها به عنوان نور هدایت بشریّت، که قابلیّت نفوذ در کالبد جسم و جان و شاخصی که دل های آدمی فطرتاً گرایش به آن داشته باشد؛ ندای:( یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللّهَ ما لَکُمْ مِنْ إله غَیْرُهُ ) ؛ (2) ای قوم! خدای یکتا را پرستش کنید که معبودی جز او برای شما نیست. » بود، و یا سرلوحه تبلیغ خود قرار می دادند. خاتم پیامبرانصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در آغاز رسالت اش با شعار( قولوا لااِلهَ اِلاّاللّهُ تُفْلِحوا ) ؛ بگویید جز خدای یکتا خدایی نیست، تا رستگار شوید. » ابلاغ رسالت می کند. و رشد تعالی امّتش را که همان خضوع و خشوع در برابر معبود یکتاست اهداف رسالت اش می داند.

در این راستا امیر مؤمنان علیعليه‌السلام در نهج البلاغه می فرماید:

إنَّ اللّه تبارکَ و تعالی بَعَثَ مُحمَّداًصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم لِیُخْرِجَ عِبادَهُ مِنْ عِبادَة عِبادِهِ اِلی عِبادَتِهِ... وَ مِنْ طاعَة عِبادِهِ اِلی طاعَتِهِ؛(3)

خداوند حضرت محمّدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را به پیامبری مبعوث فرمود، تا بندگان خدا را از عبادت آفریده های او نجات بخشد و به راه پرستش باری تعالی سوق دهد و هم چنین آنان را از اطاعت مخلوق خدا برهاند... و مطیع خداوندشان سازد.

این در حالی است که عبادت و نیایش چیزی بر جاه و جلال خدا نمی افزاید، همان گونه که ترک آنها نیز چیزی از عظمت و شوکت او نمی کاهد. ولی عبادت ها کلاس های تربیت هستند برای آموزش بندگی و حفظ و حضانت نفس از آلودگی شرک و خودبینی. لذا طوق بندگی به گردن نهادن و پیشانی بر خاک گذاشتن در مقابل پروردگار بزرگ، ایمان و تقوا و جوشش درونی عبد بودن به معبود را به ارمغان می آورد، که همان عارف بودن به حقّ پروردگار است. که معیّار ارزش والای انسانیّت و میزان سنجش شخصیت پذیری او می باشد. که بینشی جز خدابینی و ارکانی جز رکن عبادت و سیری جز الی اللّه در او به وجود نمی آورد: «اِذا تَخَلیَّ الْمُؤمِنُ مِنَ الدّنیا کَما وَجَدَ حَلاوَةُ حُبِّ اللّه؛(4) هنگامی که مؤمن قلب خود را از محبّت دنیا خالی نماید روح اش رفعت پیدا می کند و شیرینی دوستی خداوند را می یابد. »

طاعت ناقص من موجب غفران نشود

راضیم کرد مدد علّت عصیان نشود

و بعد از آن که قوّت و فراغت رفت، و هر روز هم مانند گذشته سرمست به دنبال امیال نفس به باطل گذراندن و مغرورانه خود را بنده دنیا نمودن، بعد از فوت امکانات زمانی به یک باره چشم دل می گشاید و حقایق بر او آشکار می گردد که متمسّکی برای نجات نمی یابد و جبران مافات نیز مقدور نیست، که از دل ندا بر می آورد:( یا حَسْرَتی عَلی ما فَرَّطْتُ فِی جَنْبِ اللّهِ ) ؛ (5) وای بر ما! از این حسرت که در اطاعت فرمان خدا کوتاهی کردیم. » پس:( فَارْجِعْنَا نَعْمَلْ صالِحا ) ؛ (6) خداوندا! ما را به دنیا بازگردان تا عمل صالح انجام دهیم. » و یا قوّت جوانی و فراغت وقت را به من باز گردان تا بتوانم قضای عبادت تو را به جا آورم، که این حسرتی بیش نیست.

آری! اطاعت از اوامر پروردگار انسان ها را از هر همّ و غمّ محفوظ می دارد و به او آرامش خاطر می بخشد. و آن چنان سترگ و مقاوم می گردد که از هیچ چیز واهمه نخواهد داشت و مظاهر دنیا را فقط با دیده بنده بودن و عبرتی جز توانایی خالق نمی اندیشد.

--------------------

پاورقی ها :

1. انبیا (21) آیه 26.

2. اعراف (7) آیه 58.

3. شهیدی، جعفر، نهج البلاغه، خ147.

4. مجلسی، محمدباقر، بحارالأنوار، ج 73، ص 55 روایت 28؛ کلینی، محمدبن یعقوب، اصول کافی، ج5، باب16.

5. زمر (39) آیه 56.

6. سجده (32) آیه 12.

--------------------

رخنه در فطرت میسّر نیست

عشق و معرفت در نفس ربّانی که نشأت گرفته از عبادت با خضوع و خشوع است همان عشق و پرستش ائمّه معصومینعليهم‌السلام و اولیاء الله می باشد که در دین مبین اسلام خصوصاً مذهب به حقّ شیعه دارای جایگاه و مراتبی است که زبان و قلم از بیان حقیقت این منزلت ناتوان است.

توجه به مباحث اعتقادی در دین اسلام جایگاه والایی دارد و علما و دانشمندان در طول دوران به پردازش آن همت گماردند. زیرا تمام مبانی اعتقادی و اصول عبادی افراد در امّت اسلام استناد به اوامر خداوند در قرآن است. و آداب و سنن پیامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نیز هر کدام تفسیری از آیات قرآن و آداب و سنن پیامبران سلف را اتمام و اکمال است، که توسط مبشّران و پیشوایان معصومعليهم‌السلام ابلاغ می شود، در این راستا تبلیغ مبانی اعتقادی آنها برای افراد یک جامعه اسلامی و پویا حجّت به تمام معناست. و همه آن آداب به عنوان یک الگو و معیار صعود روح به تعالی و تهذیب نفس از گناهان مورد پذیرش واقع می شود. و به عنوان یک قانون کلی و مدوّن که در چارچوب تعالیم الهی است تمسّک به آن ترقّی و تعالی روح می باشد. و با جان و دل به آن عشق میورزند و در کسب چنین تعالیمی کوشا هستند تا به آن عمل کنند.

ولی از آنجایی که دانشمندان می خواهند توسط علوم روز در فطرت و ذات خلقت آدمی رخنه نمایند، و ادعای آنها نیز این باشد که می توان روح را مهار و تسخیر کرد و روان انسان ها را از هجوم امراض جسمی در امان نگاه داشت و با اشیا (رنگ ها) و افکار پنهان (هیپنوتیزم) و انگیزه های مانند بازی درمانی، زوج درمانی، و... آدمی را کنترل کرد، کار عبث و بیهوده می باشد.(1) ولی اعتراف روان پزشکان و دانشمندان روحی - روانی چیز دیگری را می رساند، زیرا آنها معتقدند که: آداب و احکامی که پیامبران الهی در طول تاریخ بشر به پیروان شان تعلیم می دادند، امروزه در علوم جدید خصوصاً طب و روان پزشکی به بیماران تعلیم داده می شود. زیرا روان پزشکان دریافته اند که «عبادت» و داشتن یک ایمان محکم به دین تمام هیجان های روحی از قبیل نگرانی، تشویش، ترس و بی هویّتی را که موجب بیشتری از بیماری های جسمانی است، برطرف می سازد. اعتراف دانشمندان علوم روان شناسی در کشورهای متمدّن خود دال بر تثبیت و حقیقت فطرت و عدم رخنه در آن است. زیرا فعلیّت فطرت یک امر خدایی است، همان طور که خداوند در قرآن فرمود:

( فِطْرَتَ اللّهِ الَّتِی فَطَرَ النّاسَ عَلَیْها لا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللّهِ ذ لِکَ الدِّینُ القَیِّمُ ) ؛ (2)

به همان فطرتی که خدا مردم را بر آن آفریده است. آفرینش خدایی (فطرت توحید) را دگرگونی نیست، این است دین راست و استوار.

جهان شمولی هدایت و صعود به سوی کمال در همه انسان ها یک سیر ذاتی دارد، چون سرشت هر فرد در سعادت دنیا و آخرت یک کشش روحانی است، که در حقیقت جدای مسائل جسمانی می باشد، چون این سعادت همان مسیر هدایت شده «الایصال الی المطلوب» است، که از یک مسیر هموار باید عبور کرد. انسان می تواند با راز و نیاز از بحران روحی و امراض جسمانی نجات یابد، و حتّی امروزه پزشکان روحی در ترغیب بیماران به راز و نیاز و عبادت با معبود بی نیاز، خود مبلّغین متجدّد دین شده اند و باید اذعان نمود که پزشکان بدان جهت بیماران شان را تشویق به دین نمی کنند که از آتش جهنّم رهایی یابند بلکه برای نجات از آتش روحی و به تعلیل رفتن جسم ظاهری تجویز به عبادت و راز و نیاز می کنند.

--------------------

پاورقی ها :

1. ما منکر اثرگذاری اشیا و مواد شیمیایی و نیروهای مرموز دیگری در جسم انسان نیستیم و چه بسا بسیار مؤثر واقع شود و بعضی از افراد نیز توسط این نوع افعال تحت درمان قرار گیرند که این اثرگذاری می تواند حربه ای برای تسکین باشد نه درمان.

2. روم (30) آیه 30.

--------------------

ایمان درمانی

«دیپاک چوپرا»(1) - امپراتور روح که غرب را فتح کرده - در کشور امریکا شناخته شده نبود و افکار او را جنون آور می خواندند.

امروزه «چوپرا» به عنوان امپراتور «روح» نام برده می شود، و بیش از هر کس دیگری در امریکا برای بر سر زبان انداختن کلمات «ایمان»، «شفا» و «طب» زحمت کشیده است. و با عرضه ترکیبی از طب جدید و سنتی و نیز ایمان مذهبی، جویندگان سلامت و عافیت را دور خود جمع کرده است.

دکتر «هربرت بنسون» استاد دانشکده پزشکی هاروارد می گوید: بین 60 تا 90 درصد بیمارانی که به اطبا مراجعه می کنند، از بیماری های روانی رنج می برند. این پیروزی طب است که بسیاری از ما آن قدر عمر می کنیم تا به این بیماری های مزمن دچار شویم، اما درمان های سنتی یعنی تجویز دارو و یا جراحی، به خوبی علیه آنها عمل نمی کنند.

بیماران مبتلا به بیماری های مزمن نه تنها در مطب پزشک تسکین پیدا نمی کنند، بلکه با آزمایش های جدید و «اسکن» های فوق مدرن اغلب احساس بی کسی و تنهایی می کنند [و مبتلا به نوعی افسردگی می شوند] که بسیاری تسلای درد خود را در «ایمان درمانی» و دفاتر «شفابخش ها» جست و جو می کنند و بابت این کار سالانه 30 میلیارد دلار هزینه می کنند! میلیون ها دلار دیگر نیز صرف خرید کتب و نوارهای پزشکان «عصر جدید» مثل «دیپاک چوپرا»، «آندرو دیل» و «لاری دوسی» که ترکیبی از داروها و روحانیت شرقی [یا ایمان درمانی] را عرضه می کنند، می شود.(2)

--------------------

پاورقی ها :

1. یک پزشک هورمون شناس است که در سال 1970 به امریکا رفت و حتّی یک صوفی در سنت باستان هندوتیسم می باشد. «دریچه ای به آن سو» مجله شماره 2 دریچه.

2. همان.

--------------------

اعتراف دانشمندان غربی

بعضی از دانشمندان در تحقیقات گسترده خود به طور جدی می خواهند بدانند بیماران چه سود و ثمری از توسّل به معنویّت و روحانیّت می برند و یا اعتقادات دینی چه تأثیری در روح و جسم می گذارد، که در نهایت با حیرت درمی یابند که خیلی چیزها را حتی نمی توانند در کتب پزشکی پیدا کنند به آنها دست می یازند.

بیش از 200 مطالعه و تحقیق درباره نقش مذهب به وسیله «لوین» از ویرجینیای شرقی و دکتر «دیوید لارسن» سرپرست «انستیتو ملی پژوهش های بهداشتی» انجام شده است. و بیشتر این مطالعات نشان داده اند که مذهب برای سلامت فرد خوب است. به نکته های مهم این مطالعات توجه کنید:

مطالعه ای در مرکز طبی «دارتموت هیچکاک» در سال 1995 نشان داد یکی از بهترین عوامل نجات در میان 232 بیماری که تحت عمل جراحی قلب قرار گرفته بودند، درجه ایمان مذهبی در آنها بود. مرگ و میر در میان کسانی که ایمان مذهبی نداشتند سه برابر بیشتر از میزان مرگ و میر در میان کسانی بود که ایمان مذهبی داشتند.

یک تحقیق سی ساله در زمینه فشار خون بالا نشان داده است، این بیماری در نزد کسانی که به کلیسا می روند در مقایسه با دیگران کم تر است. به گفته دکتر لارسون، کلیساروها حتی با محاسبه فاکتورهای خطری چون اعتیاد به سیگار و نوشیدن مشروبات الکلی به میزان حداقل 5 درجه کمتر از دیگران فشار خون دارند.

دیگر مطالعات نشان داده است مردان و زنانی که مرتباً به کلیسا می روند 50 درصد کمتر از کسانی که گه گاه به کلیسا می روند به خطر مرگ یا بیماری مواجه می شوند.

دکتر هربرت بنسون پروفسور دانشکده پزشکی دانشگاه هاروارد امریکا اعلام کرد: تکرار مکرر دعا و نیایش و تفکّر و تعمق روحی می تواند، سرچشمه برخی تغییرات فیزیکی در بدن باشد.

به گفته این استاد امریکایی، آرامش روحی که در نتیجه دعا کردن به وجود می آید، موجب کاهش ضربان قلب و سرعت امواج مغزی شده و بعضاً، می تواند بیماری هایی را بدون نیاز مراجعه به پزشک و صرف هزینه های جراحی درمان نماید.

دکتر بنسون که تحقیقات خود را در خصوص تأثیر پزشکی روح بر جسم از چندین دهه قبل آغاز کرده، اکنون به طور روزانه این تکنیک را مورد استفاده قرار می دهد. به گفته ی وی حدود 40 درصد زوج هایی که به فرض عقیم بودن به وی مراجعه می کنند، پس از حدود شش ماه موفق به بارداری می شوند. تحقیقات 25 ساله وی نشان داده که نیروی تعقل انسان می تواند تأثیری مشابه دارو داشته باشد. به گفته وی این تأثیر به ویژه در بین کسانی که اعتقاد قوی به وجود خدا و یا یک قدرت متعالی دارند مشهودتر است.

آنچه امروز در محافل علمی خصوصاً طبی غرب مورد بحث است ایمان درمانی در چالش با علم پزشکی است که ایمان و داشتن یک مذهب قوّی تمام هیجان ها و بیماری های روحی و جسمی را بهبود می بخشد. در این جا لازم می دانم که به اظهارات بعضی از دانشمندان که به طور خلاصه آمده توجّه داشته باشیم:

دکتر بنسون دعا و نیایش را تنها روش مداوا نمی داند و معتقد است چنان چه ضرورت ایجاب نماید، پس از توسل به دعا و در صورت عدم معالجه، بیماران می بایست روش های معمولی پزشکی را نیز بر گزینند.

دعا، ایمان مذهبی و توجه به معنویات واقعاً می تواند سلامت جسم شما را بهبود بخشد.

اسناد و مدارک روز افزونی نشان می دهند که دعا به درگاه خداوند بیماران مبتلا به بیماریهای سخت را نجات می دهد.

شیوه ی چپاول گرانه پزشکان، بیماران را به سوی «ایمان درمانی» هدایت می کند.

طب مدرن با تکنولوژی فوق العاده پیشرفته در مقابل بیماری های مزمن ناتوان است.

آمریکایی ها سالی 30 میلیارد دلار صرف «ایمان درمانی» می کنند.

«ایمان درمانی» با خرافه پرستی و دعانویسی و رمالی فرق دارد.(1)

در تعالیم اسلام که عمده رسالت آن بر سه محور اساسی: مبدأ، معاد و نبوت بنا گذاشته شده و ایمان به هر کدام از این سه پایه ایمان به تمام معنا محقق است. در این راستا مقررات و احکام دینی در تعالیم اسلام قوانین خشک و بی روح نیست، که صرفاً به خاطر تقلید و تشریفات در حاشیه ی زندگی تنظیم شده باشد، بلکه مجموعه ای از احکام، اخلاقیات و اعتقادات است که با سرشت انسان آمیخته می باشد. به طوری که خداوند می فرماید:

( فِطْرَتَ اللهِ الَّتیِ فَطَرَ النّاسَ عَلیْها لاتَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللهِ ذلِکَ الدِّینُ القَیِّمُ ) (2) ؛

به همان فطرتی که خدا مردم را بر آن آفریده است. آفرینش خدایی (فطرت توحید) را دگرگونی نیست، این است دین راست و استوار.

عبارت و راز و نیاز با معبود بی نیاز اختصاص به مراحل زمانی و مکانی ندارد. چون عبادت معامله ای است از جسم متعب خاکی و روحی متعالی «عبد»، که در وجودش جز «معبودی» توانا نمی یابد. شاعر شیرین کلام تفهیم عبادت و راز بندگی را با بیان بسیار سلیس و روان به نظم کشیده تا ذوقی دیگر برای مشتاقان به وجود آورد، او می گوید:

نه هرکس شدمسلمان میتوان گفتش که سلمان شد

کز اوّل بایدت سلمان شد و وانگه مسلمان شد

جمال یوسف ارداری به حسن خود مشو غرّه

صفات یوسفی باید تو را تا ماه کنعان شد

نمی شاید حکیمش خواند هرکس لافت از حکمت

که عمری بندگی باید نمود آن گاه لقمان شد

ریشه معنوی محبّت و میزان علاقه شدید قلبی انسان نسبت به خداوند در عشق به عبادت سنجیده می شود. و این کمالات معنوی در وجود یکایک بندگان - مرد و زن - آنها متفاوت است. ولی معنای واقعی عبادت برای جمیع عبادت کنندگان مسیر واحدی است که شاخص اصلی آن حس ستایش و سپاس گزاری خالق بی همتاست، که از آفرینش نعمت ها و نزول به موقع رحمت ها برای بندگان اش هیچ گونه دریغی نفرمود و تمام امکانات لازم را برای پیشرفت او مهیا کرد. آن چنان که همه بندگان اش را به میزان لیاقت شان مورد؛ عنایت خود قرار داد.

حنان بن سدیر، از پدرش روایت کرده، که از حضرت باقرعليه‌السلام پرسیدم: چه عبادتی از همه عبادت ها بالاتر است؟ فرمود: هیچ چیز نزد خدای عزّوجلّ از آن محبوب تر نیست که دعا کنی و از او حاجت بخواهی. و هیچ کسی نزد خدای عزوجلّ مبغوض تر از آن نمی باشد، که عبادت او را به جا نیاورد.(3)

یک دهان خواهم به پهنای فلک

تا بگویم شرح اوصاف ملک

چون عبادت در دین مبین اسلام خصوصاً مذهب به حقّ شیعه معنای وسیعی در بر دارد. و گستره آن حتّی برای آداب و اعمال جزیی و شخصی از قبیل: چگونه راه رفتن، خوابیدن، خوردن، آشامیدن، مسواک کردن و... رسیده و ثوابی تعیین گردیده، سعی شده در این فصل، فقط رکن عبادت که همان عارف بودن به حق پروردگار و راز و نیاز «عبد» با «معبود» است سرلوحه تألیف قرار داده شود.

--------------------

پاورقی ها :

1. همان.

2. روم (30) آیه 30.

3. عن حنان بن سدیر، عن ابیه قال: قلت لأبی جعفرعليه‌السلام :

«ایّ العبادة افضل؟ فقال: ما من شیء افضل عنداللّه عزّوجل من ان یُسئَل و یطلب ممّا عنده و ما احَدّ ابغض الی اللّه عزّوجلّ مِمّن یستکبر عن عبادته و لایسئل ما عنده» مجلسی، محمدباقر، بحارالأنوار، ج 93، ص 294، روایت 23؛ کلینی، محمدبن یعقوب، اصول کافی، ج6.

--------------------


4

5