گفتگو در محضر اميرالمومنين على علیه السلام

گفتگو در محضر اميرالمومنين على علیه السلام0%

گفتگو در محضر اميرالمومنين على علیه السلام نویسنده:
گروه: امام علی علیه السلام

گفتگو در محضر اميرالمومنين على علیه السلام

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: عباس رحيمى
گروه: مشاهدات: 10861
دانلود: 2100

توضیحات:

گفتگو در محضر اميرالمومنين على علیه السلام
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 114 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 10861 / دانلود: 2100
اندازه اندازه اندازه
گفتگو در محضر اميرالمومنين على علیه السلام

گفتگو در محضر اميرالمومنين على علیه السلام

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

مراحل كمال

١٠٣ - پرسيدم : طى مراحل كمال را در چه مى بينيد؟

فرمودند: در ترك عمل به هواهاى نفسانى ، پا روى شهوات و هواها گذاشتن

طهروا انفسكم من دنس الشهوات تدركوا رفيع الدرجات(١٠٨)

جان خود را از شهوت پليد منزه سازيد تا به مدارج عالى انسانى دست يابيد.

١٠٤ - عرض كردم : بيشتر توضيح دهيد؟

فقالعليه‌السلام : من احب نيل الدرجات العلى فاليغلب الهوى(١٠٩)

فرمودند: كسى كه دوست دارد به درجات عالى انسانى نايل گردد بايد بكوشد تا هواى نفس خويش را مغلوب سازد و آنرا مسخر خويش ‍ گرداند.

١٠٥ - گفتم : چه كسى در اين راه موفقتر است ؟

فقالعليه‌السلام : طوبى لمن غلب نفسه و لم تغلبه و ملك هواه و لم تملكه(١١٠)

فرمودند: سعادتمند كسى است كه همواره بر نفس خويش غالب باشد، و نفسش بر او مسلط نگردد، او مالك هوا و تمايلات خود باشد، و هواى نفس ‍ بر وى حكومت نكند.

١٠٦ - گفتم : اين كار بسيار سخت است !

فرمودند: (آرى بايد خيلى پهلوان و زورمند باشى كه بتوانى بر نفس سركش ‍ غلبه كنى زيرا:)

اشجع الناس من غلب هواه

شجاعترين مردم كسى است كه بر تمايلات خويش حاكم و مسلط باشد.

١٠٧ - عرض كردم : خوشبخت كيست ؟

فرمودند: فاز من غلب هواه و ملك دواعى نفسه

خوشبخت و پيروز كسى است كه بر هواى خويش غالب گردد و بر تمايلات نفس خود حاكم باشد.

١٠٨ - عرض كردم : چه كنيم كه بر نفس غالب شويم

فقالعليه‌السلام : غالبوا انفسكم على ترك المعاصى تسهل عليكم قادتها الى الطاعات. (١١١)

فرمودند: با ترك گناهان ، بر نفس سركش خود غلبه كنيد تا عنانش را در دست گيريد و به آسانى در راه اطاعتش بكشانيد.

١٠٩ - گفتم : اگر در اين راه سستى كنيم چه مى شود؟

فقالعليه‌السلام : اغلبوا اهوائكم و هاربوها فانها ان تقيدكم توردكم من الهلكه ابعد غايه(١١٢)

فرمودند: بر خواهشهاى نفسانى خود غلبه كنيد، و از محيط خطرش ‍ بگريزيد، چه اگر هواى نفس ، شما را به دام خود بيفكند هلاكتان مى كند و به نهايت درجه سقوط و تباهى گرفتارتان مى سازد.

مبارزه با نفس

١١٠ - عرض كردم : مولاى من شما از خطر نفس و دشمنى هوا و هوس ‍ زياد سخن به ميان آورده ايد. لطفا بفرماييد وظيفه ما در برابر خطرهايى كه از ناحيه نفس سركش ما را تهديد مى كند، چيست ؟

فرمودند: (تنها راه ، مبارزه بى امان و جنگ دايمى با خواهش هاى نفسانى است).

ان افضل الجهاد مجاهده الرجل نفسه(١١٣)

بهترين و بزرگترين جنگ و مبارزه اين است كه آدمى با نفس سركش خود پيكار كند. (كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله نام آنرا جهاد اكبر گذاشتند.)

١١١ - عرض كردم : نور چشم پرهيزكاران ، با چه ابزارى و چه سلاحى بهتر مى توان با نفس جنگيد؟

فقالعليه‌السلام : العقل حسام قاطع و قاتل هواك بعقلك(١١٤)

فرمودند: عقل شمشير برانى است ، از آن استفاده كنيد و با هواى نفس خود بجنگيد.

١١٢ - گفتم : از كجا شروع كنم ؟

فرمود: (از مخالفت با نفس) خالف نفسك تستقم و خالط العلماء تعلم(١١٥)

با نفس خود مخالفت كن تا سالم و درست و مستقيم بمانى و با دانشمندان آميزش كن تا دانا گردى

محاسبه

١١٣ - عرض كردم : چگونه از ضعف هاى نفسانى آگاه شويم ؟

فرمودند: (با محاسبه دقيق زيرا:) من حاسب نفسه وقف على عيوبه و احاط بذنوبه فاستقال الذنوب و اصلح العيوب(١١٦)

هر كه به حساب خود برسد از عيوب خود آگاه شود و در مقام اصلاح برآيد. ١١٤ - پرسيدم اى رهبر من ! چگونه محاسبه و حساب رسى نماييم ؟

فقالعليه‌السلام : على العاقل ان يحصى على نفسه مساويها فى الدين و الراى و الاخلاق و الادب فيجمع ذلك فى صدره او فى كتاب و يعمل فى ازالتها(١١٧)

لازم است انسان عاقل ، به حساب خود رسيدگى دقيق كند و تمام نقايص و عيوب خويش را در تمام امور دينى خود، در نظرها و آراء خود، در خلقيات و رفتار خود، در آداب و طرز معاشرت خود، با شمارش صحيح ، مشخص ‍ نمايد و تمام آنها را به ذهن خود بسپارد يا آنكه در صفحه كاغذى بنويسد و براى برطرف نمودن آن عيوب كوشش نمايد.

كرامت نفس

١١٥ - پرسيدم : مولاى من بفرماييد انسان چگونه مى تواند كرامت و شخصيت انسانى خويش را حفظ كند؟

قالعليه‌السلام : من احب المكارم اجتنب المحارم(١١٨)

فرمودند: كسى كه به كرامت نفس و شرف آدمى علاقه دارد، حتما بايد از گناهان بپرهيزد.

و من كرمت عليه نفسه لم يهنها بالمعصيه(١١٩)

آنكس كه بزرگى و كرامت نفس خود را باور دارد هرگز پليدى گناه ، پست و موهونش نمى كند.

١١٦ - پرسيدم : در اينصورت با خواهش هاى نفسانى چه كند؟

قالعليه‌السلام : من كرمت عليه نفسه هانت عليه شهوته(١٢٠)

فرمودند: كسانى كه شخصيت و شرف معنوى دارند شهوات و تمايلات نفسانى در نظر آنان ، پست و كوچك است

و من شرفت نفسه نزهها عن ذله المطالب(١٢١)

آنان كه شرافت نفسانى دارند دامن خود را به خواهش هاى پست ، آلوده نمى كنند.

اصالت خانوادگى

١١٧ - پرسيدم : آيا ريشه و اصالت خانوادگى در شخصيت انسان اثر دارد؟

فقالعليه‌السلام : اذا كرم اصل الرجل كرم مغيبه و محضره(١٢٢)

فرمودند: (بله در شخصيت انسان كاملا اثر دارد زيرا:) كسى كه ريشه خانوادگيش شريف است در حضور و غياب ، و در هر حال داراى فضيلت و صفات پسنديده است و لذا سعى كنيد حوائج خود را از مردان كريم و صاحبان ريشه خانوادگى بخواهيد كه آنها بدون مسامحه و منت در قضاء حوائج شما قيام مى كنند.(١٢٣)

و به هر حال بر شما باد در طلب حوائج از مردم شريف النفس و صاحب خانواده هاى پاك زيرا حوائج نزد آنها بهتر روا مى شود و پاكيزه تر صورت مى گيرد. (همان مدرك از غرر)

و حسن الاخلاق برهان كرم الاعراق(١٢٤)

ملكات پسنديده و اخلاق خوب ، دليل وراثتهاى پسنديده انسان است

همت بلند، ارزش آدمى

١١٨ - پرسيدم : شرف و منزلت انسان در چيست ؟ زيرا بعضى ها به گذشتگان و اجداد و طائفه خود فخر مى كنند؟

فقالعليه‌السلام : الشرف بالهمم العاليه لا بالرمم الباليه(١٢٥)

فرمودند: شرف و فضيلت آدمى ، به همتهاى بلند و اراده هاى نيرومند است ، نه به استخوانهاى پوسيده و اجساد متلاشى شده گذشتگان

١١٩ - پرسيدم : آيا قدر و منزلت ديگرى براى انسان هست ؟

فقالعليه‌السلام : قدر الرجل على قدر همته(١٢٦)

فرمودند: ارزش هر انسانى به مقدار همت اوست (يعنى قيمت شخصيت افراد بشر را بايد در مقدار اعتماد به نفس و درجه علو همت آنان جستجو كرد. هر مقدار اين فضيلت روانى در هر انسان بيشتر باشد ارزش انسانى او قطعا بيشتر خواهد بود.)

١٢٠ - پرسيدم : آيا فضيلت ديگرى هست كه قدر و منزلت انسان را نمايان سازد؟

فقالعليه‌السلام : قيمه كل امرء ما يحسنه(١٢٧)

فرمودند: ارزش هر انسان بستگى به مقدار محسنات و فضائل و كمالات او دارد.

١٢١ - پرسيدم : آيا براى انسان بهاى ديگرى وجود دارد؟

فقالعليه‌السلام : يا هذا ان هذا العلم و الادب ثمن نفسك فاجتهد فى تعلمه

فرمودند: اى بنده خدا دانش و علم و كمالات و آداب اجتماعى ، قيمت و بهاى توست ، پس در يادگيرى آن تلاش كن

١٢٢ - پرسيدم : آيا اصلا براى جان آدمى مى توان قيمت تعيين نمود؟

فقالعليه‌السلام : ليس لانفسكم ثمن الا الجنه فلا تبيعوها بغيرها(١٢٨)

فرمودند: براى جان و شخصيت شما قيمتى جز بهشت تصور نمى شود پس ‍ مبادا خود را به كمتر از بهشت بفروشيد.

جوانان و مصونيت

١٢٣ - گفتم : مولاى من جوانان مى خواهند بدانند چگونه از حيثيت و شرف انسانى خود نگهدارى كنند و به ورطه هلاك در نيفتند؟

فقالعليه‌السلام : يا معشر الفتيان حصنوا اعراضكم بالادب و دينكم بالعلم

فرمودند: اى گروه جوانان ، شرف انسانى و سجاياى اخلاقى خود را با ادب آموزى و تربيت محافظت نماييد. سرمايه گرانبهاى دين خويشتن را با نيروى علم و دانش از دستبرد ناپاكان و خطرات گوناگون نگاهدارى كنيد.

١٢٤ - عرض كردم : اى مولاى پرهيزكاران ، جوانان ما در فراز و نشيب زندگى گاهى خود را باصطلاح مى بازند و گاهى خود را گم مى كنند. داشتن و نداشتن : هيچكدام با مذاق آنان سازگار نيست يا غرور، يا نااميدى ، آنان را هلاك مى كند شما چه نصيحتى به اين گونه جوانان مى فرماييد؟

فقالعليه‌السلام : الدهر يومان يوم لك و يوم عليك فاذا كان لك فلا تبطر و اذا كان عليك فاصبر(١٢٩)

(اين سخن گرانقدر در پاسخ به سوالى ديگر قبلا بيان شد.)

فرمودند: دنيا براى تو دو روز است يك روز به نفع تو و طبق تمايلات تو است و يك روز به ضرر تو و بر خلاف خواهشهاى تو است

روزى كه به نفع تو است و نعمتهاى الهى را در اختيار دارى ، طغيان و سركشى منما و روزى كه به ضرر تو است و گرفتار ناملايماتى ، صابر و بردبار باش (و در زندگى احساس شكست و نااميدى نكن كه هر دو حالت براى ساختن و پرورش توست و از هر دو حالت مى توانى با درايت درس بگيرى و به نفع خود استفاده كنى .)

١٢٥ - عرض كردم : بعضى ها به خصوص در اول جوانى خيلى بلند پروازى مى كنند و علاقه شديد به درآمد بالا و جمع مال و ثروت و دنياطلبى دارند شما چه مى فرماييد؟ آيا اين كار خطرناك نيست ؟

فقالعليه‌السلام : حب الدنيا يفسد العقل و يصم القلب عن سماع الحكمه(١٣٠)

فرمودند: محبت دنيا عقل را فاسد مى كند و گوش دل را از شنيدن سخنان حكيمانه ناشنوا مى سازد.

١٢٦ - گفتم : تكليف دنياطلبانى كه در برابر پولداران تن به خوارى مى دهند چيست ؟

فقالعليه‌السلام : من تذلل لابناء الدنيا تعرى من لباس التقوا. (١٣١)

فرمودند: كسى كه در مقابل شيفتگان دنيا اظهار ذلت كند، و براى دلباختگان مال و مقام ، تن به خوارى دهد، با اين عمل خود، جامه تقوا و پاكى را از خود بدر آورده است (و عارى از تقوا و ايمان گشته است)

عوامل شكست و خوارى

١٢٧ - پرسيدم : شكست و ذلت يك ملت يا يك فرد را در چه مى بينيد؟

فقالعليه‌السلام : من تكبر على الناس ذل(١٣٢)

فرمودند: (طغيان ، تكبر، گردنكشى زيرا:) كسى كه نسبت به مردم تكبر نمايد، ذليل و خوار خواهد شد.

١٢٨ - آيا رفتار يك فرد يا يك ملت مى تواند در شكست و پيروزى او نقش ‍ داشته باشد؟

فقالعليه‌السلام : رب عزيز اذله خلقه و ذليل اعزه خلقه(١٣٣)

فرمودند: (البته كه نقش دارد) بسا عزيزانى كه اخلاق و رفتار ناپسندشان آنها را به ذلت و خوارى انداخته و چه بسا مردم پست و كوچكى كه صفات پسنديده ، آنان را عزيز و محبوب ساخته است

١٢٩ - عرض كردم : اماما، ديگر چه عاملى آدمى را به شكست و خوارى دچار مى سازد؟

فقالعليه‌السلام : من غلب عقله هواه افلح و من غلب هواه عقله افتضح(١٣٤)

فرمودند: (هواپرستى و به فرمان عقل و خرد نبودن زيرا) كسى كه عقلش ‍ مغلوب تمايلات نفسانيش باشد سرانجام رسوا و مفتضح مى گردد.

به اين آدمها ميدان مده

١٣٠ - پرسيدم : نظر شما درباره آدمهاى چاپلوس و چرب زبان چيست و چگونه با آنها برخورد نمائيم ؟

فقالعليه‌السلام : لا تصحب المالق فانه يزين لك فعله و يود انك مثله(١٣٥)

فرمودند: (به آدمهاى چاپلوس ميدان مده و) با چاپلوس رفاقت مكن كه او با چرب زبانى تو را اغفال مى كند، كار نارواى خود را در نظرت زيبا مى نمايد و دوست دارد كه تو نيز مانند وى باشى

١٣١ - عرض كردم : اگر در چهره دوست و دلسوز، مطالبى گفت ؛ آيا حرف او را قبول كنيم ؟

قالعليه‌السلام و لا تعجلن الى تصديق ساع فان الساعى غاش و ان تشبه بالناصحين(١٣٦)

فرمودند: هرگز شتاب مكن در پذيرفتن حرفهاى آدمهاى فتنه گر، و دوبهم زن ، هرچند خود را در لباس خيرخواهان و دلسوزان درآورد. و كسى كه روزى براى فضيلتى كه در تو نيست به دروغ ستايشت كند، روزى هم براى صفت بدى كه در تو نيست تو را مذمت خواهد كرد.

مجالس بدنام

١٣٢ - پرسيدم : مولاى من ، آيا انسان مجاز است به هر مجلسى و هر مكانى هر چند مضر و بدنام باشد، برود و با هر كس مجالست نمايد؟

فقالعليه‌السلام : و اياك مواضع التهمه و المجلس المظنون به السوء فان قرين السوء يغير جليسه(١٣٧)

فرمودند: (هرگز) از مراكز بدنام پرهيز كن ، از مجالسى كه مورد سوء ظن و بدنامى است دورى نما و بدان كه رفيق بد (كه در اين گونه جلسات عيش و نوش حضور دارند) دوست خود را فريب مى دهد و ميل او را به كارهاى ناپسند تحريك مى كند و سرانجام آلوده اش مى سازد.

و رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله نيز فرموده اند: اولى الناس بالتهمه من جالس اهل التهمه(١٣٨) شايسته ترين مردم براى بدنامى و ننگ اجتماعى كسانى هستند كه با بدنامان رفيق مى شوند و با آنان مجالست مى نمايند.

١٣٣ - پرسيدم : يعنى مى فرماييد از آدمهاى بدنام و نادرست هم دورى كنيم ؟

فقالعليه‌السلام : واحذر مصاحبه من يفيل و ينكر عمله فان الصاحب معتبر بصاحبه(١٣٩)

فرمودند: (بله ، بيشترين ضربه را به انسان همين دوستان ناسالم مى زنند) از رفاقت با كسانى كه افكارشان خطا، و اعمالشان ناپسند است برحذر باش ‍ زيرا، آدمى رويه و روش رفيقش خو مى گيرد و به افكار و اعمال وى معتاد مى شود.

١٣٤ - عرض كردم : چه كنيم كه در دام آدمهاى شرور و پست نيفتيم ؟

فقالعليه‌السلام : من اتخذ اخا من غير اختيار الجاه الاضطرار الى مرافقه الاشرار(١٤٠)

فرمودند: (نسنجيده و ناشناخته با كسى دوست نشويد زيرا:) كسى كه نسنجيده ، با ديگران پيمان دوستى مى بندند، ناچار به رفاقت اشرار و افراد فاسد تن دردهد.

١٣٥ - عرض كردم : چگونه مى توان رفيقى شايسته و هميشگى پيدا كرد؟

فقالعليه‌السلام : من اتخذ اخا بعد حسن الاختيار دامت صحبته و تاكدت مودته(١٤١)

فرمودند: كسى كه پس از آزمايش صحيح كسى را به دوستى برگزيند رفاقتش پايدار و مودتش استوار خواهد ماند.

١٣٦ - عرض كردم : براى تكميل سوالها و پاسخ ‌هاى قبل مطلب جامعى بفرماييد.

فقالعليه‌السلام : قل الحق على كل حال و وادا المتقين واهجر الفاسقين و جانب المنافقين و لا تصاحب الخائنين(١٤٢)

فرمودند: در هر حال به حق سخن بگوى ، پرهيزكاران را دوست بدار گناهكاران را ترك گوى ، با منافقين مياميز و با خيانتكاران رفاقت مكن

١٣٧ - دريغمان شد در اين رابطه سخن امام باقرعليه‌السلام را كه از لقمان حكيم نقل مى كنند بيان نكنيم

حضرت فرمودند: كان فيما وعظ به لقمان ابنه ان قال : يا بنى من يشارك الفاجر يتعلم من طرقه ، من يحب المراء يشتم ، من يدخل مداخل السوء يتهم و من يقارن قرين السوء لا يسلم ، و من لا يملك لسانه يندم(١٤٣)

از اندرزهاى لقمان حكيم به فرزندش اين بود كه : فرزند عزيزم ، كسى كه با گناهكار شريك شود راه ناپاكى را از وى ياد مى گيرد، كسى كه مجادله را دوست داشته باشد مورد فحش و دشنام واقع مى شود، كسى كه در جايگاه هاى بدنام قدم بگذارد متهم خواهد شد، كسى كه با رفيق بد همگام گردد از فساد اخلاقى سالم نمى ماند، كسى كه مالك زبان خود نباشد سرانجام پشيمان خواهد شد.

١٣٨ - پرسيدم : شما سعادت را در چه مى بينيد؟

فقالعليه‌السلام : من كمال السعاده السعى فى اصلاح الجمهور(١٤٤)

فرمودند: از كمال سعادت اين است كه آدمى در راه اصلاح جامعه سعى و تلاش نمايد.

شناخت اهل حق

١٣٩ - از حضرتش پرسيدم : اهل حق را چگونه بايد شناخت زيرا گاهى امر بر بعضى ها مشتبه مى شود. مثلا ملاحظه مى شود، افراد سرشناس كه ادعا هم دارند از موضوعى ، يا فردى ، هوادارى مى كنند و افراد سرشناس ‍ ديگر كه آنها هم خيلى ادعا دارند از جناح ديگر، و فرد ديگر، درست در خلاف جهت آنها طرفدارى مى كنند و جالب است كه هر كدام خود را حق و ديگرى را در اشتباه مى بينند. آيا طرفدارى فرد معروف و موجه از يك جريان دليل بر حق بودن آن جريان نيست ؟

فقالعليه‌السلام : ان دين الله لا يعرف بالرجال بل بايه الحق فاعرف الحق تعرف اهله(١٤٥)

فرمودند: (هرگز، اشخاص نمى توانند ملاك حق باشند و) دين خدا را نمى توان با اشخاص شناخت بلكه دين را با نشانه هاى حقيقى آن بايد شناخت حق را كه شناختى ، آنگاه شناخت اهل حق آسان است

١٤٠ - عرض كردم : بسيار مى شود كه انسان در شناخت اهل حق يا اهل باطل سرگردان و حيران مى شود چون در هر دو طرف افراد موجه ، اهل قرآن و دين ؛ وجود دارد. آيا باز هم مى فرمايند اينگونه اشخاص ملاك حق نيستند؟

فقالعليه‌السلام : انك نظرت تحتك و لم تنظر فوقك فجرت انك لم تعرف الحق فتعرف اهله و لم تعرف الباطل فتعرف من اتاه(١٤٦)

حضرت فرمودند: (اين سخن در پاسخ فردى است كه در جنگ جمل آمد، خدمت حضرت و گفت من نمى دانم شما بر حقيد يا اصحاب جمل - طلحه و زبير، چون در اطراف هر دو نفر شما شخصيتهايى هستند كه هر كدام ادعا دارند مى فهمند ...!!) تو به درون خود فرو رفته اى و سرت را بلند نكردى كه حقايق را ببينى و حق را نشناختى كه اهلش را بشناسى چنانكه باطل را هم نشناختى كه بدانى اهل باطل كيست از اين رو سرگردان و حيران شده اى (برو حق و باطل را با معيارهاى صحيح بشناس ، آنگاه خواهى دانست كه چه كسانى اهل حق و چه كسانى اهل باطل هستند؟)

شناخت مردم

١٤١ - عرض كردم : افراد را چگونه بشناسيم ؟

فقالعليه‌السلام : لا يعرف الناس الا بالاختبار.(١٤٧)

فرمودند: مردم را فقط از راه امتحان و آزمايش آنها، مى توان شناخت (و نه ادعا و تظاهر و ...)

١٤٢ - عرض كردم چه لزومى دارد كه مردم را بشناسيم ، اگر مردم را بشناسيم چه مشكلى پيش مى آيد؟

فقالعليه‌السلام : من جهل الناس استنام اليهم(١٤٨)

فرمودند: عدم شناخت نسبت به مردم به زيان است زيرا كسى كه نسبت به مواضع و افكار و دوستى يا دشمنى افراد ناآگاه باشد در خواب اعتماد فرو خواهد رفت و ضربه خواهد خورد.

١٤٣ - پرسيدم : يعنى شما توصيه مى كنيد كه روى افراد شناخت داشته باشيم ؟

فقالعليه‌السلام : يا بنى انه لابد للعاقل من ثلاث من ان ينظر فى شانه و يحفظ فاليحفظ لسانه و اليعرف اهل زمانه(١٤٩)

فرمودند: (بله ضرورت دارد كه) شخص خردمند و عاقل بايد به سه مساله توجه داشته باشد يكى اين كه در فكر امور خود باشد (دقت در امور داشته باشد). دوم اين كه زبان خود را نگه دارد و سوم مردم زمان خود را بشناسد. (البته بديهى است كه اين شناخت باعث مى شود انسان راحت تر تصميم بگيرد و بهتر وظيفه خود را ادا كند و سالم تر در جامعه زيست كند و دستخوش حوادث و غافلگير زمانه نشود.)

قابل توجه كارگزاران

١٤٤ - عرض كردم مولاى من برخى زمامداران ما، در انتخاب اصحاب خود دچار اشتباه مى شوند و مثلا هنگامى كه مسئولى به شهرى وارد مى شود افرادى كه بايد با آنها كار كند نمى شناسد و شياطين نيز از عدم شناخت او سوء استفاده مى كنند، خود را به او نزديك كرده و به مرور به او ضربه مى زنند! شما به مسئولين در انتخاب افراد چه توصيه اى مى فرماييد و چگونه اهل تزوير را از آدم هاى سالم و دلسوز تشخيص دهند؟

فقالعليه‌السلام : لا يكن اختيارك اياهم على فراستك و استنامتك و حسن الظن منك ولكن اختبرهم بما ولوا للصالحين قبلك فاعمد لاحسنهم فى العامه اثرا و اعرفهم بالامانه وجها(١٥٠)

حضرت فرمودند: (فرمانداران ، استانداران و تمام سران حكومت در هر رده اى كه باشند بايد توجه نمايند كه) انتخاب همكاران نبايد با تكيه بر زيركى و زرنگى و خوشخوابى خودشان باشد زيرا مردم خود را به رنگ دلخواه در مى آورند و با رنگ عوض كردن تظاهر به صداقت و امانت و خوش خدمتى مى نمايند، پس براى شناخت آنها توجه كن كه كداميك در گذشته با واليان و مسئولين شايسته همكارى داشته (كه سابقه او مى تواند نشانه صداقت او باشد) و دقت كن هر كدام كه در ميان عموم مردم منشا اثر بوده و به امانت دارى و صداقت معروف و خوشنام است او را انتخاب بنما كه اين دقت تو در انتخاب افراد شايسته و لايق دليل بر خيرخواهى تو براى خدا و حكومت است

١٤٥ - پرسيدم : چگونه يك حكومت توانمند آسيب مى بيند و از چه راهى شكست مى خورد؟

فقالعليه‌السلام : افه القوى استضعاف الخصم(١٥١)

فرمودند: آفت و آسيب پذيرى مرد (يا حكومت) توانمند، ضعيف و ناتوان شمردن دشمن است (غرور و آسيب ناپذير دانستن خود و كوچك شمردن دشمن مى تواند اشخاص و حكومتهاى قدرتمند را به زمين بزند و شكست دهد.)

١٤٦ - گفتم : اگر دشمن اندك باشد چطور؟

فقالعليه‌السلام : الواحد من الاعداء كثير.

فرمودند: فرقى نمى كند، دشمن يك نفر هم كه باشد زياد است

(و نبايد از او غافل شد و او را دست كم گرفت)

١٤٧ - عرض كردم سرورم اگر دشمن بخواهد صلح كند و پيشقدم شود آيا بايد با او صلح كرد يا خير؟

فقالعليه‌السلام : لا تدفعن صلحا دعاك اليه عدوك لله فيه رضا فان فى الصلح دعه لجنودك و راحه من همومك و امنا لبلادك ولكن الحذر كل الحذر من عدوك بعد صلحه فان العدو ربما قارب ليتغافل فخذ بالحزم و اتهم فى ذلك حسن الظن(١٥٢)

حضرت فرمودند: اگر دشمن تقاضاى صلحى نمود كه رضاى خدا در آن باشد آنرا رد مكن ، زيرا در نتيجه صلح هم ارتش تو استراحت مى كند، و خود را آماده خواهد ساخت ، و هم خودت از فكر جنگيدن آرام گيرى ، و هم در نتيجه صلح ، امنيت به كشور باز مى گردد ولى زنهار، زنهار پس از صلح ، كاملا مراقب دشمن باش زيرا ممكن است صلح او نوعى تاكتيك و شيطنت باشد و خواسته بدين وسيله خود را به تو نزديك كند و شبيخون بزند؛ لذا هرگز احتياط را از دست مده و حسن ظن نداشته باش

١٤٨ - پرسيدم : چه كنيم كه از اشتباه در امور مصون بمانيم ؟

فقالعليه‌السلام : الفكر فى الامور قبل ملابسته يومن الزلل(١٥٣)

حضرت فرمودند: هر كس قبل از هر اقدامى اگر نخست فكر و انديشه را به كار گيرد و در آن كار، دقت كند از اشتباه و لغزش مصون بماند.

(چنانچه امام صادقعليه‌السلام نيز فرمودند: وقف عند كل امر حتى تعرف مدخله من مخرجه قبل ان تقع فيه فتندم(١٥٤)

(يعنى قبل از انجام هر كارى قدرى مكث بنما كه ورود و خروج آن ، ضرر و سودش ، و خير و شرش ، برايت روشن شود تا پس از اقدام ، نادم و پشيمان نگردى .)

موانع شناخت

١٤٩ - امام عزيز، مى دانيد كه بعضيها بينش صحيح خود را از دست داده اند و مسائل واقعى و درست را يا نمى فهمند يا بد تفسير و توجيه مى نمايند. لطفا بفرمائيد موانع شناخت درست چيست و بينش صحيح چگونه به دست مى آيد؟

فقالعليه‌السلام : فارفض الدنيا فان حب الدنيا بعمى و يصم و يبكم و يذل الرقاب(١٥٥) فرمودند: (موانع بسيارى بر سر راه شناخت و بينش صحيح وجود دارد از جمله محبت و علاقه شديد به دنيا است پس) دنيا را رها كن زيرا محبت دنيا چشم را كور، گوش را كر، زبان را لال و آدمى را به ذلت و خوارى مى كشاند (چشم او حقايق را نمى تواند ببيند و گوش آدم دنيا پرست سخن حق را نمى شنود و زبانش هم به سخن گفتن توان نخواهد داشت و او را به ورطه سقوط مى كشاند.)

لحب الدنيا صمت الاسماع عن سماع الحكمه و عميت القلوب عن نور البصيره(١٥٦)

محبت به دنيا گوشها را از شنيدن سخنان حكيمانه كر نموده و دلها را از داشتن نور بصيرت و شناخت درست كور مى گرداند.

١٥٠ - مولا جان ، آيا فقط محبت دنيا مانع ديد درست است يا هر محبتى چشم محب را نابينا مى گرداند؟

قالعليه‌السلام : عين المحب عميه عن معايب المحبوب و اذنه صماء عن قبيح مساويه(١٥٧)

فرمودند: (خير، هر محبتى به هر چيزى كه باشد مانع ديدن درست است زيرا) چشم محب از ديدن عيبهاى محبوب نابينا مى گردد و گوش او از شنیدين زشتيهاى محبوب ناشنوا مى گردد.

(محبت و عشق به هر چيز چشم و گوش و حتى عقل طرف را در اختيار خود مى گيرد. چنانچه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله نيز فرمودند: حبك للشى ء يعمى و يصم(١٥٨) يعنى محبت تو نسبت به چيزى ، كور و كرت مى سازد و چشم و گوشت را از كار مى اندازد.)

١٥١ - مولاى پرهيزكاران ! بنابراين عشق ها و محبتهاى مجازى و انحرافى قطعا انسان را به انحراف مى كشانند و قدم به قدم او را از واقعيتهاى جامعه دور مى سازد چنين است ؟

فقالعليه‌السلام : و من عشق شيئا اعشى بصره و امرض قلبه فهو ينظر بعين غير صحيحه و يسمع باذن غير سميعه قد خرقت الشهوات عقله و امانت الدنيا قلبه و ولهت عليها نفسه فهو عبد لها و لمن فى يده شى ء منها حيثما زالت زال اليها و حيثما اقبلت اقيل عليها لا ينزجر من الله يزاجر و لا يتعظ منه بواعظ .(١٥٩)

حضرت فرمودند: (بله كاملا همين طور است عشقهاى مادى و غير الهى قدم نهادن در مسير انحراف است زيرا) هر كه عاشق چيزى شد بر چشمش ‍ پرده مى افكند و دلش را بيمار مى سازد در اين صورت او با چشم بيمارگونه مى نگرد و با گوش ناشنوا مى شنود ميل به شهوترانى عقلش را از كار انداخته و علاقه به دنيا دلش را مى رانده ؛ خود را شيفته دنيا ساخته و چون بنده اى ذليل تسليم دنيا و دنياداران گشته ، گام در جاى پاى دنيا و شهوات نهاده و با آن حركت مى كند نه به هشدارهاى خداوند گوش نموده و نه به پندهاى او توجه خواهد كرد.

١٥٢ - عرض كردم آيا چيز ديگرى هست كه مانع شناخت درست باشد؟

فقالعليه‌السلام : لا عقل مع شهوه(١٦٠)

فرمودند: (بله ، شهوترانى بدترين مانع بر سر راه چراغ عقل است و بصيرت انسان را از بين مى برد چون) هرگز با غلبه شهوات از عقل كارى ساخته نيست و عدو العقل الهواى(١٦١) دشمن چراغ عقل هواهاى نفسانى است

١٥٣ - عرض كردم : مولاى من بعضيها بسيار مغرور و خودخواهند و گاهى صددرصد در تصميمى كه گرفته اند اشتباه مى كنند لكن حاضر نيستند به حرف كسى گوش دهند و غرورشان اجازه نمى دهد كه پى به اشتباه خود ببرند. آيا نمى توان غرور و خودپسندى را نيز از عوامل دورى از حقيقت دانست ؟

فقالعليه‌السلام : العجب يفسد العقل(١٦٢)

حضرت فرمودند: (چرا عجب و خودخواهى نيز مانع رسيدن به حقيقت و شناخت درست است زيرا) خودخواهى عقل را فاسد مى سازد و جلو ديد عقل را مى گيرد.

لاجهل اضر من العجب(١٦٣) هيچ نادانى زيان بارتر از خودخواهى نيست و به فكر خود مغرور شود عقل او آسيب مى بيند.

١٥٤ - عرض كردم : ديگر چه چيز مى تواند مانع بصيرت و شناخت درست باشد؟

فقالعليه‌السلام : الامانى تعمى اعين البصائر(١٦٤)

فرمودند: (آرزوها، اميدهاى كاذب و دور كه معمولا با تخيلات همراه است و كمتر به واقعيات مى پيوندند) آرزوها، چشمان بصيرت را كور و نابينا مى گرداند.

١٥٥ - اى امام ! آيا مى توان گفت هر چيز، كه عقل را از پاى درآورد مانع وصول به حقيقت است مانند طمع و ...؟

قالعليه‌السلام : اكثر مصارع العقول تحت بروق المطامع(١٦٥)

حضرت فرمودند: (بله ، بخصوص طمع كه نام برديد زيرا) بيشترين جايى كه عقل زمين مى خورد و دچار شكست مى شود هنگامى است كه برق طمع ، چشم او را بگيرد. (چشم كه به مال و شهوت و مقام و جاه افتاد برق طمع چنان خيره كننده است كه عقل جاى ديگر را نمى بيند و صاحب آن سخت دچار ضربه مى شود.)

١٥٦ - عرض كردم : آدمهاى خود رائ و يك دنده را چگونه مى بينيد آيا ممكن است درست حركت كنند؟

قالعليه‌السلام : من استبد برايه هلك و من شاور الرجال شاركها فى عقولها(١٦٦)

فرمودند: كسى كه مستبد به راى خود باشد و كسى را قبول نداشته باشد، هلاك مى شود و برعكس ، كسى كه با مردان فهميده مشورت نمايد در عقل و خرد آنان شريك گشته است

١٥٧ - يعنى مى فرماييد حتما در كارها بايد مشورت كرد؟

قالعليه‌السلام : من شاور ذوى الالباب دل على الصواب(١٦٧)

فرمودند: (بله مشورت بسيار كارساز است) كسى كه با خردمندان و نخبگان جامعه مشورت كند به نتيجه درست و صحيح مى رسد. ولا ظهير كالمشاوره هيچ پشتيبانى قويتر از مشاوره نيست

١٥٨ - مى خواهيد بفرماييد كسى كه مشورت مى كند ديگر دچار لغزش و اشتباه نمى شود؟

قالعليه‌السلام : ما ضل من استرشد و لا حار من استشار، الحازم لا يستبد برايه(١٦٨)

بله ، كسى كه از ديگران (راه بلدان) راهنمايى بخواهد در كار خود گم نمى شود و كسى كه مشورت كند سرگردان نمى گردد و آدم دورانديش از استبداد راى پرهيز مى كند.