تحليلى اجتماعى از صله رحم

تحليلى اجتماعى از صله رحم0%

تحليلى اجتماعى از صله رحم نویسنده:
گروه: سایر کتابها

تحليلى اجتماعى از صله رحم

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: سيد حسين شرف الدبن
گروه: مشاهدات: 19365
دانلود: 2404

توضیحات:

تحليلى اجتماعى از صله رحم
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 320 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 19365 / دانلود: 2404
اندازه اندازه اندازه
تحليلى اجتماعى از صله رحم

تحليلى اجتماعى از صله رحم

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

تعاليم كنفوسيوس حكيم

كنفوسيوس حكيم نيز در ضمن تعاليم خود به مقام و موقعيت عظيم والدين و حقوق ايشان و لزوم مراعات آن ، تواءم با حرمت و قداست ، و ابراز محبت و شفقت به آنها در هر حال ، حتى در صورتى كه عقايدى مخالف فرزند داشته باشند، توجه داده است

استاد گفت : امروز مردم كسانى را فرزند خوب مى نامند كه مى كوشند پدر و مادرشان گرسنه نمانند و به قدر كافى خوراك داشته باشند. اما بايد در نظر گرفت كه مردم اين كار را درباره سگان و اسبان نيز به عمل مى آورند. اگر حس حرمت در ميان پدر و مادر و فرزندان حكمفرما نباشد، پس چه فرقى ميان آدمى و حيوان مى ماند (٢ ، ٧)

با پدر و مادرت موافق آداب و رسوم خدمت كن و پس از مردن ، ايشان را دفن كن و مراسم عزادارى و صدقه و احسان را به نام ايشان به جا بياور (٥، ٢)

به خوبى مى توان يك بار به پدر و مادر با كمال فروتنى راه و كار سودمندى را نشان داد، ليكن اگر ايشان عقيده و راءى خود را تغيير ندهند، بايد در برابر ايشان رفتارى با محبت و شفقت پيش گرفت و اگر نتيجه مطلوب به دست نيايد، باز هم نبايد رنجيده و دلتنگ شد (١٨ ، ٤)(٤٣٧)

خويشاوندى در آيين زردشت

در ايران باستان نيز با الهام از تعاليم زردشت ، پيوندهاى طبيعى و قراردادى ، از حرمت و قداست ويژه اى برخوردار بود و هر يك به تناسب و بر اساس ‍ نظام سلسله مراتبى ، حقوق و وظايفى را ميان اعضاى شبكه خويشاوندان موجب مى شد.

يكى از جامعه شناسان در تحقيقى جامع به تشريع نظام خانوادگى و خويشاوندى در ايران قبل از اسلام پرداخته كه در اين جا با هدف شناخت جايگاه اين شبكه در نظام اجتماعى ايرانيان پيشين ، كيفيت رده بندى اين شبكه ، چگونگى حقوق و وظايف متقابل و نيز ميزان انطباق آن با جامعه ايران بعد از اسلام به نقل گزيده هايى از آن مى پردازيم :

در خانواده ايرانى خويشاوندى ، پيوند طبيعى يا قراردادى ، اما هميشه مقدس است كه مايه وصلت يكى با ديگرى مى شود و در ميان آن دو تكاليفى به بار مى آورد كه رنگ مذهبى يا اقتصادى دارد و اين تكاليف ، روابطى را كه ميان آن دو هست ، از لحاظ معنوى و مادى ، كم و بيش ‍ فشرده تر و نزديك تر مى كند. خويشاوندى ، به چشم ايرانى ، نهادى مقدس ‍ است جامعه مذهب براى تسجيل و تقدس نكاح و فرزند خواندگى پاى به ميان مى نهد و ايفاى برخى از تكاليف مذهبى چون آموزش يا پرستش نياكان را بر گردن كسانى مى گذارد كه به وسيله علقه خانوادگى به هم پيوند يافته اند. آيين مزدا به خويشان و بستگان سفارش مى كند كه اصول و قواعدى را كه حكم شفقت و وفا و اخلاص است ، در حق همديگر به جاى آورند. از نظر اقتصادى ، شركت در همان درآمدهايى كه از كار مشترك يا جهيز به دست مى آيد، اشتراك دارايى و ميراث ، موجد تعاون مادى مى شود و خلاصه عشق و محبت كه از لحاظ احساس و عاطفه ، مايه استوارى اين پيوند گردد، بر اشتراك منافع هميارى و امداد مادى و معنوى افزوده مى شود.

نسب طبيعى ، شكل شايع و ماءلوف قرابت خاصه اى است كه به وسيله پيوندها و علقه هاى خونى به وجود مى آيد و به حسب نحوه روابط پدر و مادر، به حسب جنبه كم و بيش مقدسه ازدواج آن دو و به موجب جنس ‍ فرزند، در ميان وى و پدر و مادر و به ويژه در ميان وى و پدر، رابطه هاى كم و بيش نزديك خويشاوندى و بستگى طبيعى به بار مى آورد.

اين رابطه ها به حسب جنس فرزند و وضع شرعى و زناشويى مادر به صورت سلسله حقوق و وظايف متقابله اى چون احترام و محبت و تعاون و بذل نفس در ميان وى و پدر و مادرش نمايان مى شود كه اهم تكاليف معنوى و اجتماعى و مادى ايشان است

... براى بررسى روابط خويشاوندى عمومى مى توانيم دو مورد تشخيص ‍ بدهيم : يكى موردى كه قرابت ، جنبه طبيعى دارد؛ دوم موردى كه قرابت مبتنى بر عقد است روابطى كه در ميان برادرها و خواهرها، پسر عموها، پدر بزرگ و مادر بزرگ و نوه ها، عموها و برادرزاده ها، عمه ها و خواهر زاده ها و... اين گونه خويشاوندان هست ، ارتباط به مورد اول دارد و روابطى كه در ميان پدر زن و مادر زن و داماد، پدر شوهر و مادر شوهر و عروس ‍ (قرابت عمومى و مدنى) برادر خوانده ها و خواهر خوانده ها (قرابت عمومى قانونى) و اين گونه بستگان هست ، در سلك مورد دوم در مى آيد.

ايرانى در حق او - ( napat ) نپات = نوه - درست همان تكاليفى را دارد كه در حق پسر خويش به گردن خواهد داشت ، يعنى همان تكاليفى كه پدر در حق فرزند خود دارد، به گردن خواهد داشت ، زيرا كه نوه ، جانشين وارث مستقيم است گاهى نوه دخترى - ( napti ) نپتى - هم مى تواند مايه بقاى نسل خانواده شود. اگر پدر نباشد، وظيفه پدر بزرگ است كه او را شوهر دهد و اذن لازم را به او بدهد.

در عوض بايد به همان عنوانى كه فرمان پدر برده مى شود، فرمان پدر بزرگ ( nyak ) هم برده شود. جانب احترام پدر بزرگ و مادر بزرگ پدرى ، چه به سبب سن و تجربه زندگى شان و چه به اين سبب كه كهن ترين نمايندگان خانواده و تصوير زنده و جاندار نياكان هستند، بايد به ويژه نگه داشته شوند. بايد از پرستشى كه به پاس نياكان و مختص به رؤ ساى در گذشته خاندان است ، سهمى داشته باشند. وجودشان مقدس است ، خواست ها و آرزوهايشان به منزله فرمان است و رضاى خاطرشان حمد و شكران است و از اين رو، اطاعت بى قيد و شرطشان عمل خير و عبادت است يارى دادن به ايشان و كوشش به اندازه وسع و امكان خويش ، ابراز محبت و علاقه و توجه به ايشان و كوشش در راه آميختن شادمانى هاى شيرين به زندگى شان كه اغلب سالخوردگى و پيرى ، تيره و اندوهگين كرده است ، بايد پيوسته مشغله خاطر نوه ها باشد... شيرين كردن واپسين روزهاى زندگى ايشان و فرونشاندن غمى كه از احساس نزديكى مرگ به ايشان دست مى دهد، محبت و احسانى دلنشين است

در درجه سوم ، خط قرابت غير مستقيم ، توئيريه ( tuirya ) يعنى عمو - پس از برادر و پدر بزرگ - نزديك ترين خويشاوند ايرانى است ، براى ايرانى به منزله پدر است ، زيرا كه تكاليف وى در حق برادر زاده براترويه ( bratruya ) يعنى پسر برادر همانند تكاليفى است كه در حق فرزند خويش ‍ خواهد داشت

عمه ، توئيريا( tuirya ) كه خويشاوند خط غير مستقيم و درجه سوم است كه مى تواند قيم بچه برادرش بشود و كفيل آموزش و پرورش وى باشد.

ايرانى بايد پسر عمو و دختر عمو را به چنان چشمى بنگرد كه گويى برادر و خواهرش هستند. تكاليف محبت و قرابت در ميان پسر عمو و دختر عمو بسيار بزرگ است و به اندازه تكاليف برادرى اهميت دارد.

ايرانى در پنجمين درجه قرابت در خط غير مستقيم ، بچه پسر عمويش را مى بيند. نوه عمو (توئيريو نپات napat tuiryo ) و دخترى كه نوه عمو (توئيريو نپتى napti tuirya ) است ، در قبال او همان حقوق و تكاليف را دارند كه پيش از اين گفتيم

... هر دو اصطلاح خانواده و خويشاوندى به گسترده ترين مفهوم خودشان ، هم ذريه پدرى و هم ذريه مادرى را در بر مى گيرند. خويشاوندان پدر و به زبان ديگر خويشاوندانى كه از طرف پدرى هستند، نبانزدشته ( nabanazdista ) خوانده مى شود كه معناى لفظ به لفظ آن ، نزديكان و خويشان نافه است و خويشاوندان ديگر، آن كسانى كه از ناحيه مادر خويشاوندى دارند، نافيه ( nafya ) - اهل نافه - خوانده مى شوند. اين اصطلاح نيز ممكن است از اصطلاح سامى ارحام (كه مفرد آن ، رحم يعنى uterus است) و به معناى خويشاوندان و بستگان مادرى به كار مى رود، قياس گرفته شود.

... ايرانى خوب در مى يابد كه در ميان او و بستگانش چيزى بيشتر و برتر از علقه خويشاوندى وجود دارد، به اين نكته پى مى برد كه در ميان بستگان و او، گاهى از حيث جسمانى و روحانى مشابهتى هست كه تا اندازه اى حكايت از اشتراك خون دارد و اين است كه رفته رفته خويشاوندان مادرى (پتوند) خود را به اصطلاح به حساب مى آورند، به همان عنوانى كه به خويشاوندان پدرى (تخم ctoham ) خود وقع مى گذارد و در خلال اين احوال ، اين رسم به ميان مى آيد كه پيوندهاى خويشاوندى مادرى به وسيله پيوندهاى تبنى (فرزند خواندگى) استحكام بيابد.

مرگ باعث فسخ قرابت ايرانيان نمى شود. از لحاظ مدنى يا قانونى ، مرد و زن ، پدر و فرزند خوانده تا قيامت به همديگر پيوند دارند و اين پيوند كه تو گويى علقه خونى است ، ابطال و انحلال نمى پذيرد. گسستگى پيوند فرزند خواندگى و طلاق چيزى جز عواقب گريز ناپذير انحطاط و ناشايستگى يكى از دو طرف عقد نمى تواند باشد، وگرنه قرابت بسان رشته اى به جاى مى ماند كه مردم را حتى در زندگى پس از مرگ نيز به هم پيوند مى دهد. قباله نكاح در ميان زن و شوهر پيوندى جاودانه به بار مى آورد...

سوگوارى داشتن به درجه قرابت نيز بستگى دارد. از اين رو به حسب اين كه ايرانى ، خويشاوندى نزديك تر يا دورترى با متوفى داشته باشد، دوره سوگوارى درازتر يا كوتاه تر است پدر و مادر و پسر و دختر و برادر و خواهر، هر يك حق سى روز سوگوارى ، شوهر و همسر حق شش ماه سوگوارى ، نوه ها و پدر بزرگ و مادر بزرگ حق بيست روز سوگوارى و برادر و خواهر پدر حق پانزده روز سوگوارى ، عمو زادگان و عمه زادگان و دايى زادگان و خاله زادگان كه قرابت درجه چهارم دارند حق ده روز سوگوارى فرزندانشان كه داراى قرابت درجه پنجم ، در خط غير مستقيم هستند، هر يك حق پنج روز سوگوارى دارند...(٤٣٨)

فصل ششم : تحليل آثار و كاركردهاى صله رحم

مهمترين بحثى كه پس از استخراج آثار و دسته بندى كاركردهاى فردى و اجتماعى صله رحم جلب توجه مى كند، تبيين اين آثار و كيفيت ترتب و به طور كلى دريافت منطق حاكم بر ارتباط ميان اين آثار با علل آن است آنچه از ظواهر بسيارى از روايات نتيجه مى شود، وجود رابطه عينى عليت به عنوان يك سنت لايتغير و جهان شمول در عالم هستى ، ميان آثار مذكور با پديده صله مى باشد.

موانع و ابهامات موجود در مسير وصول به درك عميق اين ترابط و نيز پيچيدگى و غموض فى نفسه اين سنخ روابط على و معلولى ، خصوصا هنگامى نمايان مى گردد كه فرد در مقام تبيين اين آثار و ارجاع مستقيم آن به منشاء رفتارى و عامل موجد و مؤ ثر آن يعنى صله رحم برآيد. وجود تفاوت ميان الگوى مطلوب و ايده آل صله در منظر دين با اشكال موجود آن در عرف مؤ منين ، عدم التزام كافى به رعايت دقيق آن و بالطبع عدم وصول كامل به آثار موعود آن در مقام عمل و احيانا خنثى شدن برخى از آنها در مقام تزاحم با آثار ناشى از ساير اعمال و رويه هاى رايج ، آزمون ناپذيرى و عدم امكان بهره گيرى تجربى از برخى آثار و پيامدهاى آن همچون آثار اخروى و به طور كلى درك خصوصيات و ويژگى هاى منحصر به فرد اين سنخ روابط على و معلولى كه عادتا با عليت هاى رايج در ميان پديده هاى محسوس و مشاهد تفاوت جوهرى دارد، به دست دادن يك تبيين معقول و همه فهم از اين ارتباط را با مشكلات عديده اى مواجه مى سازد. در عين حال ، ترتب آشكار و ملموس برخى از نتايج و آزمون پذيرى آن در حوزه روابط اجتماعى ، اشتياق برخى محققان به تبيين و تحليل اين آثار را موجب شده است ما نيز با الهام از اين منطق و با اعتقاد كامل به كاركردى بودن تعاليم اخلاقى و حقوقى اسلام - هر چند به سبب قصور معرفت ، درك فلسفه برخى از آنها براى ما ميسور نيست - و نقش بى بديل آن در زمينه سازى و پى ريزى و استقرار يك حيات معقول با هدف تاءمين سعادت دنيوى و اخروى مؤ منان ، به تبيين برخى از آثار و نحوه تاءثير گذارى صله رحم به عنوان يك عمل عبادى در شكل گيرى و تحقق آنها خواهيم پرداخت

آثار و كاركردهاى مذكور در روايات به ترتيب عبارتند از:

١. زيادت عمر

يكى از آثار و پيامدهاى ناشى از صله رحم ، تاءخير اجل و توفيق برخوردارى از عمر زياد در دنيا مى باشد. ارتباط صميمانه با ديگران خصوصا اقوام و خويشان ، امكان و توفيق بهره گيرى مناسب و شايسته از سرمايه هاى وجودى ايشان ، كاهش آلام و نگرانى هاى ناشى از احساس غربت در ميان جمع انسان ها، برخوردارى از امنيت خاطر ناشى از پشتيبانى و حمايت همه جانبه و مخلصانه ايشان به هنگام بروز حوادث و ابتلائات ، پر كردن اوقات فراغت در نتيجه برقرارى تعاملات مستمر با يكديگر و... از جمله عواملى است كه مى تواند فرد را تا حد زياد در مقابل بروز برخى آسيب هاى روانى - اجتماعى بيمه نمايد.

مقدار فراوانى از اختلالات حياتى ما ناشى از اضطرابات و اختلالاتى است كه در روان ما به وجود مى آيند و دمار از حيات ما در مى آورند. غصه ها و اندوه ها همانند تيشه هاى مخفى به بريدن ريشه هاى حيات ما مشغولند و اين شدت مقاومت و جوشش درونى حيات است كه نمى گذارد ما به سرعت از پا در آييم و متلاشى شويم

هيچ عاملى براى از بين بردن غصه ها و اندوه ها مانند احساس اشتراك با ديگر انسان ها در ناملايمات و ناگوارى ها و لذت بردن از رفاه و آسايش آنان وجود ندارد. هم اكنون سر به عقب برگردانيد و سرگذشت عظماى راستين جوامع و ملل را مورد دقت قرار بدهيد، خواهيد ديد كه آنان هيچ گونه غم و اندوه معمولى كه باعث اضطراب روحى آنان بوده باشد، نداشته اند، يعنى حيات آنان بازيچه امواج غم و اندوه معمولى نبوده است ، اگر چه همه آنان از يك حيات روحى نگرانى بسيار بسيار مقدسى برخوردار بوده اند. اين نگرانى ناشى از سؤالى بود كه همواره در درون آنان وجود داشته است : آيا انسان ها همه استعدادهاى خود را در راه پيشبرد انسان ها به سوى كمال و وصول خود و ديگران به هدف اعلاى زندگى به فعليت رسانيده اند يا نه ؟(٤٣٩)

بديهى است بهره گيرى كامل از آثار و كاركردهاى اين سنخ تعاليم ، رهين احساس وظيفه همگانى و رعايت دقيق شروط و مقتضيات آن ، تواءم با اداى حقوق و تكاليف همه افراد موجود در يك شبكه خويشاوندى در برابر يكديگر مى باشد.

شهيد اول (ره) در كتاب القواعد و الفوائد در قاعده ١٦٣ در تبيين اين اثر مى نويسد:

روايات متعددى(٤٤٠) بر اين كه صله رحم ، زيادت عمر را موجب مى گردد وارد شده است ، ولى پذيرش آن براى بسيارى از مردم مشكل افتاده است علت (اين صعوبت فهم يا استنكاف) اين است كه به اعتقاد ايشان ، همه مقدرات از ازل مشخص و در لوح محفوظ ثبت و ضبط شده است كه هيچ گونه تغييرى به زيادت يا نقصان در آن راه ندارد، زيرا تحقق امرى مخالف با آنچه خدا بدان عالم است ، محال و غيرممكن الوقوع است خداوند از ازل ، علمش به تحقق هر ممكن الوجودى كه اراده تحقق آن را نموده باشد تعلق گرفته است و نيز همه معدوماتى كه ابقاى آنها را در حالت عدم همچنان اراده كرده باشد يا پس از وجود، اعدام و افناى آنها را قصد كرده باشد، در علم او معلوم و مشخص است ؛ با اين وجود، چگونه مى توان به زيادت يا نقصان عمر در نتيجه تاءثير گذارى علل و اسباب مختلف قائل شد؟

براى حل اين مشكل ، پاسخ ‌هاى گوناگون و متشتتى ارائه شده است كه به برخى از آنها اشاره مى شود: برخى در مقام پاسخ ، هدف از اين روايات را تشويق و ترغيب مردم به رعايت صله رحم برشمرده اند و در مقابل ، برخى (مراد از طولانى شدن عمر را) ابقاى ياد و نام نيك فرد در مرحله پس از مرگ ذكر كرده اند.

و مراد مبتنى شاعر همين معناست آن جا كه مى گويد:

ذكر الفتى عمره الثانى و حاجته

مافاته و فضول العيش اشغال

زنده بودن ياد و خاطره جوان در حقيقت عمر ديگرى براى او محسوب مى شود و مقدار عمرى كه به آن نياز داشت ، همان مقدارى بود كه سپرى شد و زيادت آن ، صرفا سرگرمى و مشغوليت است (كه لطف چندانى ندارد)

و شاعر ديگر نيز در همين معنا مى گويد:

ماتوا فعاشوا بحسن الذكر بعدهم

و نحن فى صورة الاءحياء اءموات

اگر چه مردند، اما به علت بقاى نام نيكشان همچنان زنده و پا بر جايند و ما اگر چه به ظاهر زنده ايم ، اما به واقع در زمره مردگان به شمار مى آييم

نظر سومى نيز وجود دارد كه معتقد است : مراد از زيادت عمر، بركت در اجل (كيفيت اجل) است نه خود اجل (كميت آن)

شهيد پس از نقل اين آرا مى نويسد:

به اعتقاد من ، اين اشكال چندان هم كه فكر مى شود درخور اعتنا نيست ، زيرا اين اشكال در همه مواردى كه آيات و روايات به ترغيب و تشويق افراد بدانها پرداخته اند وارد مى شود؛ براى مثال ، نفس وعده به داخل شدن در بهشت ، دادن نعمت در مقابل ايمان ، عبور از صراط، حوريان و جوانان بهشتى يا در مقابل ، برحذر داشتن از آتش جهنم و كيفيت عذاب قيامت (چه همه اين موارد را مى توان با ارجاع به هدف مذكور يعنى ايجاد تشويق و ترغيب همگان به ايمان و ارتكاب عمل صالح و دورى جستن از سيئات و گناهان ، قطع نظر از وجود واقعيت و ما بازاى عينى توجيه كرد)

شهيد در توضيح راهيابى اين اشكال به همه موارد مذكور مى نويسد:

چه خداوند از ازل به ارتباطات ميان علل و معاليل و اسباب و مسببات جارى در عالم هستى ، علم و آگاهى داشته و آنها را در لوح محفوظ ثبت و ضبط كرده است ؛ از اين رو هر كه را كه خدا از اول ، علم به مؤ من شدن او داشته باشد، حتما در جرگه مؤ منين خواهد بود، اعم از اين كه اقرار به ايمان بكند يا نه ، پيامبرى به سوى او ارسال بشود يا نه و در مقابل ، هر كه را از اول به عنوان كافر، متعلق علم خود قرار داده باشد، لاجرم در جرگه كفار جاى خواهد گرفت ، اعم از اين كه شرايط ايمان براى او فراهم بشود يا نه (از اين رو، بر اين وعده و وعيده ها هيچ اثرى مترتب نخواهد بود و بود و نبود آنها ذره اى در جريان امور كه دقيقا بر طبق تقديرات از پيش تعيين شده سامان مى يابد، تاءثير نخواهد گذاشت) در صورتى كه با پذيرش اين راءى (تحكمى و جبرگرا) مساءله بعثت انبيا اوامر و نواهى شرعى و متعلقات آنها و به طور كلى اديان و شرايع ، به يك باره فلسفه وجودى خويش را از دست داده و از واقعيت تهى خواهند شد.

شهيد در مقام پاسخ نهايى به اشكالات فوق مى نويسد:

براى همه موارد تنها يك پاسخ وجود دارد و آن اين كه خداوند تعالى همان گونه كه به كميت عمر عالم است ، به ارتباط آن با اسباب مخصوص نيز علم و آگاهى دارد؛ براى مثال ، خداوند در عين حال كه به داخل شدن فلان فرد در بهشت عالم است ، آن را به اسباب خاصى همچون اصل خلقت او، دادن عقل به او، ارسال رسولان ، نصب اوصيا و حجج الهى ، اعطاى قدرت اختيار و عمل بر طبق موازين شرع ، مرتبط ساخته است

از اين رو بر همه مكلفين عمل به واجبات الهى براى تحصيل آن غايت ، لازم و ضرورى است خداوند، در اين امر صرفا به علم خويش تكيه نمى كند و آنچه در خارج واقع مى شود، در حقيقت همان چيزى است كه او به آن علم داشته است ؛ بنابراين وقتى امام صادقعليه‌السلام مى فرمايد: اگر فلانى صله رحم كند، خداوند سى سال عمر او را اضافه مى كند، در حقيقت خبر دادن از اين واقعيت است كه خداوند مى داند كه فلانى به انجام فعلى اقدام خواهد كرد كه عمر او را سى سال زياد مى گرداند. اين درست مثل اين مى ماند كه خداوند بفرمايد: اگر فلانى لا اله الا الله بگويد، داخل بهشت خواهد شد و او همين كار را انجام دهد و اين خود نشان مى دهد كه خداوند (از اول) مى دانست كه فلانى كلمه لا اله الا الله را بر زبان جارى خواهد ساخت و به واسطه آن به بهشت راه مى يابد.

به طور كلى ، بايد گفت همه آنچه در عالم هستى رخ مى دهد، با همه زمينه ها، شروط و اسباب تحقق آن ، براى خداوند معلوم و آشكار است و قرار دادن صله رحم به عنوان يكى از طرق تحصيل زيادت عمر همچون قرار دادن ايمان به عنوان سبب داخل شدن در بهشت يا عمل صالح ، جهت ارتقاى درجات آن يا دعا براى رفع نيازها و تحقق آرزوها مى باشد...

اگر گفته شود همه ادعاهاى مذكور مقبول است و لكن خداوند تعالى در قرآن كريم براى عمر، اجل ذكر كرده و مى فرمايد: براى هر امتى اجلى تعيين شده است و هنگامى كه اجل ذكر كرده و مى فرمايد: براى هر امتى اجلى تعيين شده است و هنگامى كه اجل آنها فرا رسد، لحظه اى از آن تقدم يا تاءخير نخواهد داشت(٤٤١) يا در آيه ديگر مى فرمايد: خداوند، مرگ هيچ انسانى كه اجل او فرا رسيده باشد، به تاءخير نمى اندازد.(٤٤٢)

در پاسخ مى گوييم : واژه اجل در دو مورد استعمال مى شود: يكى اجل اعطايى و موهويى و ديگرى اجل ناشى از اسباب و مسببات و آيات فوق به نوع اول از اجل اشاره دارند، يعنى اجلى كه وقت آن از قبل مشخص شده است .

پاسخ ديگرى نيز به اين اشكال داده شده و آن اين كه اجل به چيزى اطلاق مى شود كه با حلول آن ، مرگ انسان قطعى بشود اعم از اين كه حلول آن بعد از گذر عمر موهوبى يا عمر مسببى باشد و ما نيز به اين مطلب معتقديم ، چه هنگام ظهور اجل و مرگ ، تاءخيرى واقع نمى شود؛ بنابراين ، مراد از اجل ، صرف وقت است نه عمر.

شاهد ديگر بر اين كه عمر انسان ، زيادت و نقصان مى پذيرد، علاوه بر روايات متعددى كه بر آن دلالت دارند، آيه يازدهم سوره فاطر است(٤٤٣)

٢. زيادت مال

زيادت مال نيز از جمله آثار ناشى از ايفاى صله رحم مى باشد. توجه به اقربا ايفاى درست تعهدات متقابل ، تلاش جهت رفع حوايج و تاءمين نيازهاى خويشان ، اجابت خواسته هاى مشروع آنها در حد امكان و به طور كلى ، گام زدن در مسير تحقق آرمان هاى مقبول همنوعان ، عموما و خويشان و وابستگان خصوصا، آثار وضعى متعددى دارد كه از جمله آنها افزايش و نمو مال و ثروت است ، چه به مقتضاى سنت حاكم بر جهان هستى ، مصرف درست دارايى ها در جهت احيا، استقرار و استمرار ارزش هاى متعالى و همسويى با اهداف و غايات مطلوب خالق هستى ، كه در حقيقت نماد قدرشناسى مؤ من و اداى شكر عينى و عملى اين نعم مى باشد، زيادت آن را در جنبه هاى كيفى و ابعاد كمى موجب مى گردد.

نمو و افزايش مال ، چه از نظر ارزيابى و چه از نظر جنبه عينى آن اما از نظر ارزيابى مال ، جاى ترديد نيست كسى كه در راه سعادت مردم و تقليل دردهاى آنان قدم برمى دارد، عظمت و ارزش جان هاى آدميان براى او به قدرى با اهميت جلوه مى كند كه حتى يك ريال اضافه بر ضرورت هاى زندگى را زياد مى بيند و آنچه را كه در اختيار دارد، بسيار فراوان و با ارزش ‍ مى بيند، زيرا با همان مقدار اندكش ، ممكن است احتياجات بزرگى را برطرف بسازد.

و اما افزايش مال از نظر موجوديت عينى ، روشن است كه وقتى توجه به دردهاى مردم و اقدام به مرتفع ساختن آنها براى يك انسان ، حياتى تلقى مى شود، بيمارى هاى روانى و اضطرابات و تشويش هاى مغزى ناشى از خودخواهى ها و سودجويى هاى او برطرف مى گردد. اگر انديشه چنين شخصى در مسائل مالى فعاليت كند، به طور طبيعى موفق خواهد گشت و اگر در مديريت بينديشد، انديشه هايش نتيجه بخش خواهد بود.(٤٤٤)

عظمت اين موهبت به عنوان پاداش تكوينى و ثمره بهره گيرى بهينه از امكانات موجود در عالم و به زبان تشريع ، نثار شكر و سپاس به پيشگاه مالك ، معطى و منعم حقيقى اين نعم ، هنگامى به وضوح رخ مى نمايد كه اين سجيه مقبول و سنت نيكو عادت همگان گردد، در آن صورت به مقتضاى كريمه :لو اءن اءهل القرى آمنوا واتقوا لفتحنا عليهم بركات من السماء و الاءرض (= اگر اهل مكه (و نيز همه انسان ها) ايمان آورده و تقواى الهى پيشه كنند، هر آينه ابواب بركات آسمان و زمين بر آنها گشوده خواهد شد) همه امت در يك گستره عظيم ، قابليت و شايستگى دريافت فيوضات و اكرامات خاص ربانى را خواهند يافت

زيادت رزق و زيادت نعمت نيز كه از حيث مصداق اعم از زيادت مال بوده و مطلق امكانات و سرمايه هاى اولى و دريافت هاى مستمر فردى و اجتماعى را شامل مى گردند، از جمله آثار صله رحم شمرده شده اند و همه آنچه به عنوان زمينه هاى لازم و شرايط مقدماتى افزايش مال مورد اشاره قرار گرفت به نوعى در زيادت اين دو نيز ايفاى نقش مى كند.

٣. رفع فقر

يكى ديگر از كاركردهاى اجتماعى صله رحم كه در برخى روايات بدان اشاره شده است ، رفع فقر مى باشد. درك ارتباط ميان صله رحم به عنوان يك رفتار عاطفى - اخلاقى با محصولى همچون رفع فقر به عنوان يك نمود عينى ناشى از غناى امكانات طبيعى يا پويايى و عملكرد مناسب نهادهاى اقتصادى موجود در يك جامعه ، چه در سطح فردى و چه در سطح شبكه خويشاوندى يا كل جامعه ، بسيار پيچيده و مبهم به نظر مى رسد؛ اين ابهام خصوصا در آن جايى بيشتر نمايان مى شود كه فرد در مقام رد يابى و ايجاد ارتباط مستقيم ميان اين دو مقوله بر آيد.

آنچه در اين خصوص به نظر مى رسد اين كه صله رحم به عنوان يك عمل عبادى و يك ضرورت انكارناپذير در جامعه انسانى ، هنگامى كه به عنوان يك ارزش اجتماعى مورد قبول همگان و به عنوان يك خصلت پايه در فرهنگ حاكم بر يك جامعه مطرح گردد و به تناسب اقتضا، هنجارها و الگوهاى رفتارى لازم ، جهت اجراى عملى اين ارزش اجتماعى فراهم آيد و در عمل نيز سيره عموم يا اكثر اعضاى جامعه بر رعايت دقيق اين سنت فرهنگى استقرار يافته باشد، آثار متنوعى را، هر چند به طور غير مستقيم ، در زندگى فردى و اجتماعى از خود برجاى خواهد نهاد و همچون همه اعمال صالح بندگان مؤ من ، زمينه تحقق : برخى از آمال را در دنيا و آخرت مهيا مى سازد.

بر طبق برخى مستندات دينى ، اعمال نيك انسان ها علاوه بر آثار اجتماعى محسوس و مشهود واكنشهايى را نيز در عالم طبيعت بر خواهد انگيخت و زمينه اعطاى سخاوتمندانه بركات و نعم را براى جامعه انسانى فراهم خواهد نمود. اين منطق عالم هستى است كه به اقتضاى سنت الهى ، حسنات بندگان ، خصوصا در صورتى كه در سطح كلان شايع و رايج گردد، هر يك بازتاب متناسب با خود را موجب مى شود و عالم طبيعت نيز در همسويى با اين سنت ، پاداش هاى متفاوتى را براى همگان تدارك خواهد نمود.

وجه ديگرى كه در تبيين ارتباط ميان صله رحم با رفع فقر به نظر مى رسد اين كه همبستگى و پيوند مستحكم ميان خويشاوندان و تعهد مندى اعضا به رعايت حقوق و وظايف متقابل و نيز مساعدت همگانى در جهت تاءمين حوايج و رفع مشكلات و گرفتارى هاى اعضا موجب مى شود تا فقر و مشكلات غير اختيارى برخى از عناصر شبكه ، تا حد امكان ، در پرتو عنايات جمعى مرتفع گردد. توصيه به ترجيح ارحام فقير به هنگام اعطاى صدقات واجب و مستحب و تقدم آنان بر ديگران و نيز ترتب پاداش بيشتر بر اين سنخ عبادات اجتماعى ، خود اقدامى ديگر در جهت تثبيت و تحكيم پيوندهاى طبيعى ميان شبكه خويشاوندان مى باشد.

بديهى است اين سياست محروميت زدايى در سطح شبكه خويشاوندى ، هنگامى كه به صورت يك عادت فرهنگى در گستره وسيع جامعه و در ميان همه شبكه ها اجرا گردد، آثار و بركات ارزشمندى همچون رفع فقر از عناصر محرومى كه به هر دليل نتوانسته اند آن گونه كه بايد به تاءمين نيازهاى خويش ‍ اقدام كنند، در پى خواهد داشت

٤. آبادى سرزمين

آبادى سرزمين نيز از جمله آثارى است كه در پرتو رواج همگانى صله رحم ، بدان اشاره شده است بدون شك ، دستيابى به اين مهم ، همچون همه نمودها و پديده هاى اجتماعى رهين اتحاد و هماهنگى و همكارى و معاضدت و اقدامات جهت دار و هدفمند اعضاى يك جامعه مى باشد. پيوند طبيعى مشترك ميان خويشان و هميارى و همكارى متقابل ايشان در اقدامات اجتماعى ، يكى از راهبردهاى اساسى وصول به اين غايت است اهميت اين امر، هنگامى به وضوح خودنمايى مى كند كه به مراحل مقدمى تمدن شهرى ، رايج ترين و بارزترين جلوه تمدنى در ميان بشر محسوب مى شد، توجه كنيم اين مرحله از تمدن بشرى كه به سبب خاستگاه طبيعى و سوق يابى به برخى فعاليت هاى توليدى و اقدامات عمرانى همچون كشاورزى و به تبع آن يكجانشينى ، تمدن روستايى نام گرفته است ، خصوصيات و ويژگى هايى دارد كه آن را از ساير مراحل و مقاطع تمدنى متمايز مى سازد.

دوركيم جامعه شناس معروف فرانسوى ، مراحل تمدن بشر را در يك دسته بندى اختصاصى به دو مرحله مكانيكى و ارگانيكى تقسيم مى كند(٤٤٥) كه بارزترين جلوه جامعه مكانيكى با خصوصيات و ويژگى هاى مورد نظر ايشان ، جامعه روستايى است اين جامعه در مقايسه با جامعه شهرى و ارگانيكى (خصوصا از نوع صنعتى آن) تعداد كمترى از افراد را در خود جاى داده و اين تجمع انسانى بنا به ضرورت زيست اجتماعى و اقتضائات خاص ‍ مرحله تمدنى با يكديگر پيوند و همبستگى مستحكم و نفوذناپذيرى را ميان خود برقرار مى سازند و بر اساس مجموعه اى غير مدون از آداب و رسوم كهن اجتماعى ، تعلق و وابستگى خاصى را به يكديگر احساس كرده و با هدف وصول به آثار و كاركردهاى اجتماعى اين سنخ پيوندها به استحكام و استمرار آن اصرار مى ورزند. فقدان امكانات ارتباطى ، عدم يا قلت مهاجرت و ضعف ارتباط با جوامع برونى ، پيوند و تعهد متقابل آنان به يكديگر را شدت و وقت خاصى مى بخشد و آنان با الهام از تجارب تاريخى و آسيب شناسى پيوندهاى اجتماعى و به اقتضاى گزينش شيوه هاى معقول و خرد پسند و درك منطق موقعيت ، به يك تمايل روانى عميق نسبت به رعايت حقوق و مصالح همگانى تحت عنوان وجدان جمعى سوق مى يابند كه خود مهمترين منبع توليد رفتارهاى جمعى و مؤ ثرترين عامل تقويت و استحكام پيوندهاى اجتماعى به شمار مى آيد.

محدوديت حجم و خود بسندگى جامعه روستايى در گذر زمان موجب مى گردد تا پيوندهاى اجتماعى مستقر در پرتو انعقاد پيوندهاى خويشاوندى صبغه طبيعى يافته و رسوخ و استحكام مضاعفى بيابد. قرابت و خويشاوندى ميان اعضا در روستا از يك سو و ضرورت برقرارى پيوندهاى مستحكم اجتماعى از سوى ديگر، وحدت درونى اين جمع محدود را به غايت ارتقا داده و آنان را براى ايفاى وظايف مشترك و ابراز تعهد به مصالح نوعى به كامل ترين صورت ممكن است برمى انگيزاند. از جمله آثار و نتايج حاصل از همكارى و مساعدت وثيق ميان اعضاء ابراز تمايل شديد به تشريك مساعى و تحقق اقدامات جمعى ، آبادانى سرزمين محل زيست با هدف بهره گيرى وسيع از امكانات و سرمايه هاى طبيعى است و توسعه اين رويه در سطح كلان به آبادانى اماكن مسكونى و در نتيجه آبادانى بخش مسكون از كره زمين منجر خواهد شد.

روشن است در جامعه شهرى و صنعتى عصر و زمان حاضر به علت امكانات ارتباطى ، شيوع مهاجرت ، كثرت جمعيت ، تقسيم كار فنى ، پيوندهاى برون فاميلى ، ضعف پيوندهاى طبيعى ، كاهش وجدان جمعى ، بروز و ظهور متغيرهاى بديل در برقرارى پيوندهاى اجتماعى و... اين كاركرد از صله رحم چندان جلب توجه نمى كند. البته اين احتمال نيز وجود دارد كه آبادانى مورد اشاره در روايات ، معنايى وسيع تر از آبادانى فيزيكى و جغرافيايى را افهام كند و آبادانى در مقولات معنوى را نيز شامل گردد همچون احياى ارزش هاى اخلاقى و انتشار فضايل انسانى كه صله رحم خود يكى از آنهاست

يكى از متفكران معاصر درباره اين اثر صله رحم مى نويسد:

در آن هنگام كه انسان ها نه با عامل جبرى محيط و اجتماع و نه با هدف گيريهاى سودجويانه ، بلكه تنها با تكيه به اين كه همه آنان شاخه و شكوفه هاى يك ريشه اند و در ايجاد محصول عالى اين كميت هاى متشكل كه حيات معقول است ، تشكل پيدا كنند، محيط زيست آنان رو به آبادى گذاشته و مانند يك بهشت جاودانى كه ساختمان هايش نمودى از جان هاى به هم پيوسته است ، جايگاه زيست سعادتمندانه آنان خواهد گشت آجرى كه در آبادى چنين محيط زيست گذاشته مى شود، جزئى از حيات گذارنده آن است كه با وجدانى آزاد بر روى آجرى ديگر كه آن هم جزئى از حيات گذارنده پيشين است ، نهاده مى شود. اين آبادى اگر به صورت كوخى محقر درآيد، بوى جان آدمى مى دهد، اين كوخ محقر بوى حيات بر فضا مى افشاند، بر خلاف آن كاخ ‌هاى سر به فلك كشيده اى كه نقدينه حيات آدميان را بر صورت گل ها و سيمان ها و نقشه هاى رنگارنگ درآورده و جوهر حيات انسان ها را در ديوارها و سقف آن كاخ ‌ها جامد نموده است اين كاخ ‌ها بوى مرگ ناتوانان را مى دهد كه براى حيات خود، مضطر و يا مجبور گشته و انرژى حيات خود را در آن ديوارها و سقف ها متبلور ساخته اند.

تبصره : بايد از اين اشتباه خانمانسوز جلوگيرى كرد كه براى نيكى به وابستگان و خويشاوندان نبايد حقوق ديگران را ضايع شود. تباه ساختن حقوق انسان ها كه مبارزه علنى با مشيت خداوندى است بى شرمانه ترين گناهى است كه نمى تواند مقدمه نيكويى و احسان و اطاعت خداوندى بوده باشد.(٤٤٦)