تحليلى اجتماعى از صله رحم

تحليلى اجتماعى از صله رحم0%

تحليلى اجتماعى از صله رحم نویسنده:
گروه: سایر کتابها

تحليلى اجتماعى از صله رحم

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: سيد حسين شرف الدبن
گروه: مشاهدات: 19362
دانلود: 2404

توضیحات:

تحليلى اجتماعى از صله رحم
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 320 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 19362 / دانلود: 2404
اندازه اندازه اندازه
تحليلى اجتماعى از صله رحم

تحليلى اجتماعى از صله رحم

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

10 -فصل هشتم : نقش دين در ايجاد و تحكيم روابط اجتماعى

خويشاوندى و خانواده بنا به تعريف دو واقعيت ، مكمل يكديگرند كه هر كدام بايد به اعتبار ديگرى درك شود. دستگاه خويشاوندى يا نسب و دستگاه وصلت (يا سبب) در تمام جوامع وجود دارند و بايد به نحوى با هم توافق داشته باشند. اينها دو نوع منطق سازمانى هستند و هر دو به هم وابسته اند و رابطه آنها با يكديگر يكى از بنيادهاى اصلى دستگاه اجتماعى كلى هر جامعه است مع ذلك اين حقيقت را نبايد ناديده گرفت كه شالوده خويشاوندى بيشتر براى درك جوامع ابتدايى مفيد است و شالوده خانواده بيشتر براى درك جوامع نوين

جامعه شناس و مردم شناس ، خويشاوندى را يك نمود اجتماعى مى دانند و نه يك نمود زيستى شناختى آنان با بررسى خويشاوندى در واقع ، يك دستگاه اجتماعى را كه با نمودهاى زيستى شناختى رابطه اى دارد بررسى مى كنند، اما منظور آنها تحقيق درباره چگونگى تاءثير جامعه در نمودهاى زيستى شناختى است و بس ، يعنى مى خواهند نسب اجتماعى را كه در دستگاه خويشاوندى سازمان پيدا مى كند بررسى كنند و نه نسب زيست شناختى را.

... اشخاص متفاوت در سيستم خويشاوندى از راه تكاليف و وظايف منظمى به هم مربوطند. فرد در قبال ديگر اعضاى خويشاوند خود، يك مشت حقوق دارد و يك مشت تكاليف (احترام ، صله رحم و غيره) اين حقوق و تكاليف به اعتبار طرح خويشاوندى و اصول سازمان آن تعيين مى شوند...

... برخى از خويشاوندان هستند كه رابطه با آنان از نوع روابط عاطفى مهر و محبت ، همكارى و يا همبازى است و برخى ديگر كه روابطشان از نوع روابط اقتدار و احترام و اطاعت ، اشخاص ، بسته به اين كه دستگاه خويشاوندى چگونه باشد، ممكن است در نوع اول روابط باشند و يا در نوع دوم آنها. در جامعه ما معمولا پدر نماينده اقتدار و مادر نماينده محبت است عمو و دايى ها يا عمه و خاله ها بيشتر نماينده مهر و محبتند تا نماينده اقتدار و مادر نماينده مهر و محبتند تا نماينده اقتدار...(٤٦١)

شبكه خويشاوندى داراى تقسيمات درونى و نظام سلسله مراتبى است خطوط و اتصالات درونى اين سلسله به مثابه شاخ و برگ هاى يك درخت تنومندند و رد يابى هر يك از مشتقات اين مجموعه ، على القاعده به پيكره اصلى و مبداء اشتقاق اين مجموعه هدايت مى كند. حفظ شجره انساب و نقل سينه به سينه آن در برخى از جوامع سنتى پيشين عمدتا با هدف ابقاى اتصال با نياكان و تعيين جايگاه خانوادگى در سلسله مراتب خويشاوندى و دودمانى صورت مى گرفت در روايات نيز به آموختن علم انساب به ميزانى كه شناخت ارحام و اتيان وظيفه صله رحم بر آن توقف داشته باشد توصيه شده است

هنرى موگان ، مردم شناس معروف در اين باره مى نويسد:

روابط خويشاوندى بر دو دسته است : نخست روابط مبتنى بر همخونى يا خون ، دوم روابط مبتنى بر خويشاوندى سببى يا ازدواج همخونى نيز بر دو گونه است : همخونى شجره اى و همخونى جانبى همخونى شجره اى ، نوعى بستگى دارد كه در ميان اشخاصى كه از تبار يكديگرند برقرار است همخونى جانبى ، نوعى بستگى است كه در ميان اشخاصى وجود دارد كه نياكان مشترك دارند ولى از پشت همديگر نيستند. روابط زناشويى بر پايه رسم وجود دارد.

درجات خويشاوندى در يك خانواده ، مانند جوى هاى سرچشمه گرفته از يك چشمه اند يا شاخه هاى يك درختند كه گرچه ممكن است اين جوى ها از يكديگر دور يا نزديك شوند و شاخه هاى اين درخت ممكن است كم و بيش از هم فاصله داشته باشند، اما با اين همه ، همه اينها از يك تنه و از يك سرچشمه اند.(٤٦٢)

يكى از موضوعات بسيار درخور توجه در شبكه خويشاوندى ، آثار و كاركردهاى متنوع اين شبكه در عرف سنتى پيشين است ، كاركردهايى كه خود به عنوان يك عامل ثانوى قوى - بر اساس نگرش هاى محاسباتى و خردورزى هاى كاركرد گرايانه و نيز درك ميزان نقش و تاءثير شبكه خويشاوندى به عنوان تنها مرجع بى بديل در تاءمين حوايج و تحقق اهداف و غايات مورد نظر - همواره حيات شبكه و استحكام پيوندهاى درونى آن را تضمين مى كرد.

بدون شك ، يكى از مهمترين عوامل در ارتقاى انگيزه هاى افراد و ايجاد ميل و رغبت زياد در آنها به رعايت اقتضائات خويشاوندى ، قطع نظر از تمايلات طبيعى ، وجود كاركردهاى اجتماعى ، اقتصادى ، سياسى و امنيتى بود كه از اين شبكه عايد مى شد؛ از اين رو، فهم تار و پود يك نظام سنتى به درك درست جايگاه اين شبكه و شناخت و تحليل كاركردهاى آن در عرف مورد نظر بستگى دارد. به همين خاطر، علم مردم شناسى كه بيشتر به مطالعه جوامع كهن و سنتى اشتغال دارد، براى بررسى و تحقيق در مورد اين شبكه ، اهميت و جايگاه ويژه اى قائل است :

... خويشاوندى يكى از زمينه هاى ارتباط دهنده تمام زندگى اقتصادى ، اجتماعى ، سياسى جوامع سنتى است و بى جهت نيست كه مى بينم معمولا مردم شناسان پايه تحقيقات خود را بر مطالعه نظام خويشاوندى مى گذراند و از زمان مورگان تا به امروز، مطالعه سازمان خانواده نظام خويشاوندى ، محور تحقيقات غالب صاحب نظران اين علم قرار گرفته است ؛ حتى برخى از مردم شناسان به حدى بر مطالعه و تحقيق خويشاوندى و نظام و روابط مربوط به آن تاءكيد مى كنند كه تصور مى شود مردم شناسى منحصر به شناخت خويشاوندى است و جز آن موضوع ديگرى ندارد... در هر حال براى شناخت فرهنگ ها و واحدهاى اوليه ، و اصلى جوامع ، مطالعه نظام خويشاوندى اگر روش منحصر به فرد نباشد، يكى از روش هاى بنيانى تحقيق است(٤٦٣)

يكى از انواع تقسيم بندى گروه هاى اجتماعى به اعتبار ماهيت گروه و كيفيت شكل گيرى و ويژگى روابط درونى ، انقسام به اجتماع و جامعه است اين تقسيم بندى معرف دو الگوى سازمانى و دو شيوه رفتارى و دو سنخ روابط اجتماعى در درون جامعه است دسته بندى فوق تا حدى شبيه تقسيم بندى معرف دوركيم مبنى بر تقسيم نظام اجتماعى به دو مرحله مكانيكى و ارگانيكى است براى اولين بار از جانب تونيس جامعه شناس ‍ آلمانى مطرح شد. تفاوتى كه ميان اين دو نظريه وجود دارد اين كه دوركيم جامعه صنعتى جديد و ساختار ارگانيكى را مرحله خاصى از تمدن بشر مى داند كه پس از تضعيف يا انقراض تمدن سنتى پيشين و جامعه داراى ساختار مكانيكى به ظهور رسيده است ، اما تونيس به تقسيم بندى مجموع روابط جارى در جوامع پرداخته و آنها را به ملاحظاتى تحت اين دو عنوان كلى جارى داده است البته شكى نيست كه الگوى اجتماعى يا جماعت در عرف سنتى پيشين ، الگوى غالب روابط اجتماعى و الگوى جامعه در نظام صنعتى ، الگوى غالب در روابط انسانى به شمار مى آيد.

گى روشه در توضيح اين نظريه به تونيس مى نويسد:

تونيس در يك دسته بندى ، روابط اجتماعى را به دو نوع روابط اجتماعى ( Communautaires ) و روابط جامعه اى ( Societaires ؛) كه اولى ناشى از اراده ارگانيك و دومى ناشى از اراده محاسباتى و سوداگرانه است تقسيم نموده است :

جماعت از اشخاصى تشكيل شده كه داراى روابط طبيعى يا خود به خودى و همچنين اهداف مشتركى هستند كه منافع خاص هر يك از افراد را متعالى مى سازد. همين احساس تعلق به جمع بر تفكر و كنش هاى اشخاص حاكم است و همكارى هر عضو و وحدت يا اتحاد گروه را تضمين مى كند؛ بنابراين يك كل ارگانيك است كه در بطن آن ، زندگى و منافع اعضا با زندگى و منافع جمع يكى مى شود.

اين نوع سازمان اجتماعى به طور ملموس و محسوس به سه صورت اساسى جلوه گر مى شود: جماعت خونى كه عبارت است از خانواده ، خويشاوندى ، كلان و غيره اين اجتماع ، طبيعى ترين اجتماعى است كه منشاء زيستى دارد و در نتيجه ابتدايى ترين اجتماع به شمار مى رود. جماعت مكانى كه از طريق همسايگى شكل مى گيرد و مى توان آن را در يك روستاى كوچك يا محيط روستايى يافت و بالاخره جماعت جان ها به خصوص كه بر پايه دوستى ، توافق و يكسانى ذهن و احساسات پديد مى آيد. جماعت جانها به خصوص در شهر كوچك كه اشخاص يكديگر را مى شناسند و در اجتماع ملى و در يك گروه مذهبى يافت مى شود. متذكر مى شويم كه سه نوع جماعت ياد شده در ذهن تونيس با سه صورت اراده ارگانيك مطابقت مى كند: نخستين آنها با لذت مطابقت مى كند، چون از نظر بيولوژيك طبيعى ترين و ابتدايى ترين است دومين با عادت ، چون بر مبناى نزديكى فيزيكى ، همزيستى بر يك سرزمين محدود استوار است و سومين با حافظه كه براى هر گونه ارتباط فكرى و روحى بين افراد اساسى و ضرورى است

جامعه : برخلاف جماعت ، در جامعه روابط بين اشخاص بر پايه منافع فردى است و طبعا اين روابط از نوع رقابت ، سبقت و يا حداقل نوعى روابط اجتماعى است كه بر اساس بى تفاوتى در مورد ديگران است اگر چنان كه گفتيم جماعت از روابط گرم كه شديدا بار عاطفى دارد ساخته شده باشد، جامعه سازمان اجتماعى روابط سرد است كه در آن ، تنوع منافع و حسابگرى حاكم است(٤٦٤)

بر اساس دسته بندى فوق ، خانواده ، شبكه خويشاوندى و گروه هاى دوستى با توجه به ماهيت روابط جارى از مصاديق بارز الگوى اجتماعى و گروه ها و سازمان هاى رسمى برخوردار از روابط بوروكراتيك و نيز روابط مبتنى بر عقلانيت محاسباتى و منفعت جويى سوداگرانه از مصاديق الگوى جامعه اى به شمار مى آيند. تونيس در بيانى ديگر به توصيف و ويژگى روابط جارى در نظام خانوادگى پرداخته و براى آن ، اوصاف و خصوصيات ويژه اى بر شمرده كه آن را از ساير گروه هاى اجتماعى متمايز مى سازد. روشن است كه الگوى ترسيمى تونيس از نظام روابط خانوادگى و خويشاوندى تيپ ايده آل در عرف سنتى پيشين است كه مصداق روشنى براى آن در جوامع موجود يافت نمى شود.

حاكميت و غلبه روابط رسمى و منفعت جويانه به عنوان مطلوب ترين الگوى رابطه براى انسان امروز در نظام اجتماعى ، همه زير مجموعه هاى جامعه از جمله نظام خانوادگى و در گام بعد، نظام خويشاوندى را به شدت متاءثر ساخته است و انگيزه افراد را براى ابقا و تحكيم اين سنخ روابط - كه اعتبار و قوام آن به بذل تمايلات احساسى و عاطفى و تحرز از اعمال نگرش هاى خودخواهانه و منفعت جويانه بستگى دارد - كاهش داده است

تونيس در توصيف شبكه خويشاوندى و تشريح روابط درونى آن مى نويسد:

خانه عبارت از قلمرو و به طريق اولى ، پيكره خويشاوندى است در اين جا اشخاص زير يك سقف با هم زندگى مى كنند، در متصرفات و مايملك يكديگر و در شادى هاى هم شريكند، از قوت و غذايى كه برايشان مشترك است تغذيه مى كنند و سر سفره واحدى مى نشينند. مردگانشان به ارواح نامرئى در اين جا مورد احترامند، چنان كه گويى هنوز هم قدرت دارند و دست حمايت كننده خود را در بالاى سر خانواده خود نگه داشته اند. بدين ترتيب ، ترس هاى مشترك و فضايل و افتخارات مشترك ، زندگانى صلح آميز و همكارى اعضاى خانواده را با قطعيت وافرترى تضمين مى كند. اراده و روح خويشاوندى در درون ديوارهاى خانه محبوس نمى ماند و ايضا مجاورت فيزيكى نيز آن را مفيد نمى كند، ولى در حالى كه بر اثر برخوردارى از نزديك ترين و صميمانه ترين مناسبات ، از قوت و طراوت بهره دارد، مى تواند قائم به لذات نيز باشد، تنها با تكيه بر خاطرات نيز پيشرفت كند و به وسيله احساس خود و با خيال نزديكى و فعاليت مشترك ، بر هر فاصله اى غلبه نمايد. با اين حال (روح و اراده خويشاوندى) هر چه بيشتر در جستجوى قرب جوارى است كه جنبه عينى (فيزيكى) داشته باشد و از دست دادن آن ، بيزار است ، زيرا تنها يك چنين نزديكى است كه ميل به دوست داشتن را تحقق مى بخشد؛ بنابراين ، موجود انسانى معمولى در دراز مدت و قاعدتا - هر گاه خود را در ميان خانواده و بستگانش بيابد - بهترين و بيشترين خرسندى ها را احساس مى كند، چرا كه در خانه خود ( Chezsoi ) است(٤٦٥)

برقرارى ارتباط و همبستگى اجتماعى در هر جامعه ، مرهون مبانى مشترك و زير ساخت هايى است كه اعضاى آن جامعه ، آگاهانه يا ناآگاهانه با استناد به آن به تعامل با يكديگر و تنظيم روابط خويش مى پردازند. اين مبانى در هر جامعه ، بسته به مرحله تمدنى و نظام فرهنگى و ساختارهاى درونى متفاوت مى باشد. ابن خلدون ، جامعه شناس بزرگ اسلامى ، در مقام وصول به همين مبانى وحدت ساز در نظام اجتماعى بود كه به طرح مساءله عصبيت به عنوان مهمترين عامل موجد همبستگى و وجدان جمعى در ميان اعضاى يك قبيله در نظام سنتى عرب ، توسل جست

پژوهش هاى مردم شناسانه و مطالعات جامعه شناختى نشان مى دهد كه مهمترين عامل همبستگى در نظام سنتى ، پيوندهاى سببى و مصاهرت است و به ميزان قوت و شفافيت اين نوع تعلقات ، جامعه از يكپارچگى بيشترى برخوردار مى باشد. تكثر جمعيت ، دور شدن از مبداء مشترك (در تعلقات نسبى) ، مهاجرت ، اصطكاك منافع ، تخصص گرايى ، رشد فردگرايى و... در گذر زمان به تضعيف اين عامل (تعلق نسبى) و عصبيت ناشى از آن منجر شد. پس از اين مرحله بود كه عوامل ثانوى وحدت آفرين همچون پيوندهاى معنوى بر اساس عقايد مذهبى يا ايدئولوژى هاى مشترك ، تقسيم كار اجتماعى ، قانون گرايى و برقرارى ميثاق اجتماعى و... زمينه طرح يافت

فارابى ، انديشمند بزرگ اسلامى ، در تحليل پيوندهاى اجتماعى ميان انسان ها مى نويسد:

گروهى معتقدند كه در جوامع و شهرها نوعى ارتباط و دوستى و ائتلاف وجود دارد. اين گروه در عوامل آنها اختلاف نظر دارند. گروهى معتقدند كه حد جامع و وجه مشترك در تولد از يك پدر و مادر است و اين اجتماع و ائتلاف و دوستى و تعاون نيز در جهت غلبه كردن بر بيگانگان و دفاع و جلوگيرى از غلبه دشمنان بر آنها به واسطه همان وجه مشترك است (يعنى در انتساب به پدر و مادر واحد) زيرا تباين و تنافر در جوامع به واسطه تباين آبا مى باشد و اشتراك در پدر نزديك تر، موجب روابطى شديدتر و استوارتر مى گردد و برعكس ، اشتراك در پدر و دورتر موجب روابطى ضعيف تر خواهد بود تا آن جا كه از لحاظ عموميت و دورى به جايى برسد كه مطلقا و اصلا اين ارتباط بريده شده و بين آنها تنافر حاصل شود. گروهى ديگر معتقدند كه اين ارتباط ناشى از اشتراك در تناسل است ، يعنى اين كه اولاد ذكور اين طايفه با اولاد اناث آن طايفه و برعكس ، اولاد ذكور آن طايفه با اولاد اناث اين طايفه ، ازدواج و تناسل نمايند و اين امر دامادى بين طوايف مى باشد...(٤٦٦)

تقسيم گروه هاى اجتماعى به گروه هاى اوليه و ثانوى نيز از جمله تقسيمات رايج در جامعه شناسى و روان شناسى اجتماعى است بر اساس اين تقسيم ، گروه هاى فعال موجود در يك جامعه بر اساس متغيرهاى خاص به دو گروه اولى و ثانوى منقسم مى گردند. مطابق اين تقسيم ، گروه هاى اولى به گروه هايى اطلاق مى شود كه از مشخصه هايى همچون قدمت ، پيوند طبيعى ، ارتباطات عاطفى و صميمى ، روابط چهره به چهره ، بافت غير رسمى ، انحلال ناپذيرى برخوردار باشند و متقابلا گروه هاى ثانوى به گروه هايى اطلاق مى شود كه از مشخصه هايى همچون قدمت كم يا موقت بودن ، كميت زياد، بافت رسمى ، غلبه روابط غير مستقيم ، نگرش هاى عقلانى برخوردارند. بر اساس اين تيپ بندى ، گروه خويشاوندى با توجه به مشخصه هاى آن از بارزترين مصاديق گروه هاى اوليه شمرده مى شوند.

چارلز كولى ( Cooley ) گروه هاى اجتماعى را به دو نوع اوليه و ثانويه تقسيم مى كند. گروه اوليه ، گروهى است كه روابط صميمى و نزديك و رويارويى بين اعضاى آن حاكم باشد. خانواده يكى از بارزترين نمونه هاى اوليه است كه همانند سازى در آن انجام مى گيرد. در اين گروه ها خصوصياتى نظير وفادارى اعضا به يكديگر، تماس هاى مستقيم و روياروى ميان افراد و روابط عاطفى عميق و دوستانه بين اعضا وجود دارد. زندگى انسان با عضويت در گروه هاى اوليه (خانواده) آغاز مى شود. اين گروه ها به طور طبيعى و بر اساس دلبستگى عاطفى تشكيل مى شوند... اين نوع گروه ها از دوام و بقاى بيشترى برخوردارند، ورود و خروج از آنها تحت شرايط مشخص انجام مى گيرد؛ به عنوان نمونه ، ازدواج كه به تشكيل گروه اوليه مى انجامد، تحت شرايط و قوانين خاصى عملى مى شود، همچنين طلاق كه خروج فرد از گروه است ، قوانين و شرايط معينى دارد.(٤٦٧)

مشخص هاى اين دو گروه را با هدف مقايسه و سنجش و شناخت هر چه بيشتر از ماهيت و ويژگى هاى گروه خويشاوندى مى توان در چارچوب گروه بندى ذيل مجسم نمود:

گروه هاى نخستين

١. اندازه كوچك

٢. روابط شخصى و صميمى بين اعضا

٣. ارتباط چهره به چهره

٤. دايمى بودن - اعضا طى مدت زيادى باهمند.

٥. اعضا با هم آشنايى دارند و نسبت به هم صادقند. احساس ما بودن در آنها موج مى زند. فشار گروهى احساس مى شود.

٦. غير رسمى بودن رواج دارد. گروه معمولا نامى ندارد و فاقد بازرسى يا مكان گرد هم آيى است

٧. تصميمات گروهى ، بيشتر سنتى و غير عقلانى (غير محاسباتى) است

گروه هاى ثانوى

١. اندازه بزرگ

٢. روابط غير شخصى و سرد بين اعضا

٣. نبودن يا حداقل ارتباط چهره به چهره

٤. موقتى بودن - اعضا وقت كمى را با هم مى گذرانند

٥. اعضا خيلى با هم آشنا نيستند و كلك رواج دارد.

٦. رسمى بودن - گروه اغلب اسمى دارد و داراى بازرسى و مكان گرد هم آيى است

٧. تصميمات گروهى بيشتر منطقى است و تاءكيد بر كارآمدى است(٤٦٨)

درخور ذكر است كه گروه هاى اولى و ثانوى ، به شكل ناب آن ، در دو سوى يك پيوستار جاى مى گيرند و همه گروه هاى اجتماعى ، بسته به ميزان قرابت و تشابه با هر يك از اين دو گروه محورى در فهرست زير مجموعه هاى آنها جاى مى گيرند.

البته شبكه خويشاوندى و خانواده گسترده به علت تنزل موقعيت و از ميان رفتن بسيارى از كاركردهاى آن ، در ميان مباحث رايج جامعه شناسى ، از اعتبار و جايگاه درخورى برخوردار نيست و لذا در فهم و تبيين بسيارى از مشكلات موجود اين شبكه و چاره جويى براى رفع آن و نيز درك چرايى فرو كاستن تدريجى موقعيت آن در جامعه صنعتى جديد نمى توان از داده ها و تحقيقات آن كمك چندانى بر گرفت توجه به انبوه كاركردهاى اين شبكه در عرف سنتى و نقش و جايگاه بى بديل آن در نظامات پيشين ، توجيه گر اهتمام بيش از حد اسلام به اين شبكه و اعمال سياست هاى حقوقى و اخلاقى متعدد براى حفظ و تقويت آن است

امروزه نيز هر چند بر اساس نگرش هاى كاركرد گرايانه و انتظارات و توقعات منفعت جويانه ، انگيزه چندانى براى حرمت نهادن به تعلقات خويشاوندى و رعايت اقتضائات آن وجود ندارد، اما در عين حال ، سياست كلى اسلام بر ابقا و تحكيم اين شبكه با توجه به زير ساخت هاى طبيعى آن ، كاركردهاى ويژه و... استقرار يافته است تحكيم پيوندهاى نسبى و خونى و پالايش و تصعيد هدفمند آن در پرتو اشتراكات معنوى و اعتقاد به تعاليم و ارزش هاى وحيانى از جمله شيوه هايى است كه اسلام براى حفظ اين شبكه و بهره گيرى بهينه و مطلوب از امكانات و سرمايه هاى آن به عنوان يكى از زير مجموعه هاى مهم نظام اجتماعى كل ، اعمال نموده است