تحليلى اجتماعى از صله رحم

تحليلى اجتماعى از صله رحم0%

تحليلى اجتماعى از صله رحم نویسنده:
گروه: سایر کتابها

تحليلى اجتماعى از صله رحم

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: سيد حسين شرف الدبن
گروه: مشاهدات: 19347
دانلود: 2402

توضیحات:

تحليلى اجتماعى از صله رحم
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 320 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 19347 / دانلود: 2402
اندازه اندازه اندازه
تحليلى اجتماعى از صله رحم

تحليلى اجتماعى از صله رحم

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

٣. تحصيلات و تقسيم كار تخصصى

يكى ديگر از عواملى كه به نوعى در تضعيف علايق افراد به رعايت اقتضائات وابستگى هاى خويشاوندى مؤ ثر بوده است ، مساءله تحصيلات علمى ، تنوع رشته هاى مختلف ، تخصصى ، سلسله مراتبى بودن سطوح آموزش و به تبع آن ، تفاوت در احراز مشاغل و در نتيجه ايجاد نظام تقسيم كار در جامعه است

تنوع بيش از حد حوزه هاى تخصصى (اعم از حوزه هاى معرفتى صرف و معرفتى - مهارتى) با هدف تاءمين نيروى انسانى كارا در بخش هاى مختلف نظام اجتماعى بسيار پيچيده در عصر حاضر با توجه به آثار ذهنى و روانى و اجتماعى اين سنخ اطلاعات از يك سو و موقعيت هاى گوناگونى كه به علت برخوردارى از هر حوزه تخصصى در سلسله مراتب نظام شغلى امكان حصول مى يابد، از سوى ديگر، خود پايه و بنيان بسيارى از قطب بندى هاى موجود در يك جامعه صنعتى به شمار مى آيد.

بدون شك ، تنوع در تخصص ها و موقعيت هاى شغلى و به تبع آن در سبك هاى زندگى ، تنوع در جهان بينى ها، نگرش ها، ارزش ها، هنجارها، خلق و خوى ها و رفتارها را موجب مى گردد و دنياهاى رنگارنگ نامرئى تحت حاكميت خرده فرهنگ هاى مختلف براى انسان ها مى آفريند و اين خود به نوعى به مرز بندى و ايجاد فاصله روانى و اجتماعى ميان انسان ها و تنزل و جاذبيت هايى كه خود عامل اساسى در برقرارى پيوندهاى اجتماعى است منتهى مى گردد و همه تعلقات انسانى ديگر از جمله تعلقات طبيعى خويشاوندى را تحت الشعاع قرار مى دهد.

توسل به يك مثال براى توضيح ادعاى فوق خالى از لطف نيست ؛ براى مثال دو برادر به رغم تعلقات مستحكم نسبى و خونى ، هنگامى كه به علت برخى زمينه ها و شرايط فردى و اجتماعى به دو رشته علمى ناهمگون و به تبع آن به دو حيطه شغلى متفاوت سوق مى يابند يا يكى به يمن بخت سعيد به تحصيل مدارج بالاى علمى توفيق يافته و به تبع آن ، جايگاه فرازين و ارزشمندى را در نردبان منزلت هاى اجتماعى از آن خويش ساخته و از عايدات مادى و معنوى آن محظوظ مى گردد و در مقابل ، ديگرى به علت برخى موانع ، در ميدان مسابقه و رقابت اجتماعى به موقعيت شايانى وصول نمى يابد و به سبب محروميت در اين بخش ، از دستيابى به بسيارى از امتيازات و امكانات مادى و معنوى در نظام اجتماعى نيز محروم مى گردد؛ به دو دنياى كاملا متفاوت پاى نهاده اند و به طور قطع ، اين بيگانگى در كمالات ثانوى ، تعلقات اصيل و طبيعى ايشان را نيز متاءثر ساخته و علايق آنان را جهت استمرار و تحكيم پيوندهايى كه تعلقات خويشاوندى آن را اقتضا مى كند، به نازل ترين حد ممكن تنزل مى دهد و در صورت ضعف و عقايد و اخلاق مذهبى به قطع و گسيختگى كامل اين پيوند منجر مى گردد، چه از ديدگاه روان شناختى ، برقرارى و استمرار هر گونه رابطه ، در هر سطح از ضرورت ، مرهون نوعى تجانس و همدلى و جاذبيت و هم زبانى است

شهيد مطهرى در جايى از كتاب جاذبه و دافعه علىعليه‌السلام مى نويسد:

قسمت عمده اى از دوستى ها و رفاقت ها و يا دشمنى ها و كينه توزى ها، همه مظاهرى از جذب و دفع انسان است اين جذب و دفع ها براساس ‍ سنخيت و مشابهت و يا ضديت و منافرت پى ريزى شده است (بر خلاف آنچه در جريان الكتريسيته گفته مى شود كه دو قطب همنام يكديگر را دفع مى كنند و دو قطب نا همنام يكديگر را جذب مى كنند) و در حقيقت هلت اساسى جذب و دفع را بايد در سنخيت و تضاد جستجو كرد، همچنان كه از نظر بحث هاى فلسفى مسلم است كه : السنخية علة الانضمام

گاهى دو نفر انسان يكديگر را جذب مى كنند و دلشان مى خواهد با يكديگر دوست و رفيق باشند. اين رمزى دارد و رمزش جز سنخيت نيست اين دو نفر تا در بينشان مشابهتى نباشد همديگر را جذب نمى كنند و متمايل به دوستى با يكديگر نخواهند شد و به طور كلى نزديكى هر دو موجود، دليل بر يك نحو مشابهت و سنخيتى است در بين آنها.(٤٨١)

بر اين اساس ، ضعف يا حتى قطع برخى از ارتباطات خويشاوندى به سبك سنتى آن در جامعه پر تب و تاب امروز، هر چند با تكيه بر ارزش هاى دينى كاملا مذموم و غير قابل قبول است ، اما بر اساس تحليل فوق تا حد زياد بايد آن را طبيعى و بازتاب تحولات فرهنگى جامعه تلقى نمود و بايد سعى كرد به جاى استناد آن به علل مرهوم ، مبانى و زير ساخت هاى اين تغيير وضعيت و اقتضائات طبيعى و مصنوعى آن را دريافت

٤. تحرك اجتماعى

يكى از تمايزات جامعه جديد از جوامع سنتى پيشين ، مساءله تحرك اجتماعى است از منظر جامعه شناختى ، تحرك اجتماعى يعنى امكان انتقال از يك منزلت به منزلت اجتماعى ديگر به سه صورت در جامعه امروز تحقق مى يابد.(٤٨٢)

الف) سير صعودى از يك منزلت به منزلت اجتماعى بهتر (= برخوردار از حقوق و امتيازات و امكانات مادى و معنوى بيشتر)

ب) سير نزولى از يك منزلت به منزلت اجتماعى پايين تر و از دست دادن برخى از حقوق و امتيازات پيشين

پ) سير از يك منزلت به منزلت اجتماعى مشابه با حقوق و امتيازات كم و بيش مساوى

شدت و ضعف جريان و وقوع تحرك اجتماعى در يك جامعه ، يكى از مهمترين شاخص ها براى اندازه گيرى ، درجه باز بودن يا بسته بودن آن جامعه به حساب مى آيد. به اعتقاد جامعه شناسان ، جوامع امروز وضعيتى نسبتا باز داشته و امكان تحرك در آنها براى همگان بسته به ميزان توفيق در تحصيل خصوصيات و ويژگى هاى اكتسابى وجود دارد، در مقابل ، جوامع سنتى و بسته و پيشين كه بيشتر به خصوصيات و ويژگى هاى غير اكتسابى بها داده و بر اساس همين ويژگى ها به قطب بندى و ايجاد نظام سلسله مراتبى مى پرداختند، شانس تحرك اجتماعى براى همه اعضا به يكسان وجود نداشته و ورود در برخى حيطه ها براى برخى از اقشار براى هميشه ممنوع و غيرمجاز بوده است

پس از ذكر اين مقدمه ، بايد گفت : يكى از علل تضعيف پيوندهاى سنتى در جوامع امروز، سيلان تحرك در نردبان اجتماعى وسيع و به تبع آن ، ايجاد شكاف ميان دارندگان موقعيت هاى مختلف و در نتيجه حصول فاصله روانى ، اجتماعى ، اقتصادى و... ميان ايشان است و همان گونه كه در سطور پيشين اشاره شد، تحرك اجتماعى جديد عمدتا مبتنى بر خصوصيات اكتسابى است كه مهمترين آن ، تحصيلات عالى و احراز شايستگى هاى لازم براى ايفاى مسؤ وليت ها و اشغال موقعيت هاى شغلى درجه بالاست و هر قدر امكان حصول اين شرايط لازم براى فردى ميسر شود، شانس تحرك عمودى او نيز ارتقا خواهد يافت

آنچه با استناد به مطالعات عينى و شواهد ملموس و بدون كمترين ترديد، ادعا مى شود اين كه جا به جا شدن افراد در سلسله مراتب موقعيت هاى اجتماعى و به تبع آن ، وقوع تغيير در برخى لوازم و تبعات آن همچون امكان نيل به حقوق و امتيازات بيشتر، بسيارى از خصلت ها و منش هاى فردى نيز متناسب با وضعيت جديد، دستخوش تغيير خواهد شد و گاه اختلاف فاصله موقعيتى و دستيابى به امتيازات ناشى از آن به حدى است كه افراد، ناگزير خود را به دورى گزيدن از ديگران و اتخاذ فاصله به رغم برخوردارى از برخى تعلقات عميق خويشاوندى با يكديگر راغب مى سازند؛ براى مثال ، پيشرفت درخور توجه يكى از بستگان به علت برخوردارى از برخى امتيازات شخصى يا شرايط و موقعيت اجتماعى در تحصيل يكى از موقعيت هاى برجسته جامعه ، در صورتى كه امكان نيل به قدرت اجتماعى ، ثروت ، پرستيژ، زندگى پر رزق و برق ، ارتباط با خواص و نخبگان ، امكان وصلت و خويشاوندى با اقشار ممتاز، زندگى در شهرها و محلات پر رونق و... را براى او فراهم سازند، به طور قهرى ارتباط او و زن و فرزندان وى را با همه افراد مادون ، به رغم پيوندهاى نزديك خويشاوندى متاءثر مى سازد و در مقابل ، بستگان او نيز به علت كاستى هاى محسوسى كه در مقايسه با وى در خويش احساس كرده و نمى توانند متناسب با شاءن او عمل كنند، انگيزه چندانى به استمرار و تحكيم ارتباطات اجتماعى و رعايت مقتضيات وابستگى هاى خويشاوندى را ندارند.

از اين رو ميزان برترى و انحطاط موقعيت اجتماعى افراد و فاميل و تفاوت آشكار ايشان در برخوردارى از امكانات و امتيازات متعارف نيز از جمله متغيرهايى است كه در جوامع امروز، ارتباط ميان شبكه خويشاوندان را متاءثر ساخته و تضعيف يا قطع اين پيوندها را در برخى موارد موجب شده است

٥. تحرك جغرافيايى

تحرك فيزيكى و مهاجرت ، اعم از داخلى و خارجى نيز از جمله عواملى است كه در جامعه امروز به تناسب وضعيت و موقعيت تمدنى آن به وفور و در گستره اى وسيع امكان تحقق يافته است جامعه شناسان ، مهاجرت روستاييان را اولين و مهمترين اقدام براى شكل گيرى شهرها (محيطهاى برخوردارى از تنوع قوميت ها، خرده فرهنگ ها، جمعيت بالا، آزادى بيشتر، وجدان جمعى ضعيف و وابستگى كمتر به يكديگر، تقسيم كار بيشتر و پيچيده تر و...) و در نتيجه فرو پاشى خانواده گسترده و درگذر زمان ، الگوى تشكيل خانواده در جامعه امروز قلمداد مى كنند.

وقتى بنا باشد كه خانواده براى جستجوى كار در بازار كار اين سو و آن سو برود، ديگر نمى تواند همه بستگان خود را با خود ببرد يا حتى با خويشان دور روابط نزديك داشته باشد و بدين ترتيب ، رشته اتصال ميان اقربا سست مى گردد و نسل هاى محدودى در يك خانه زندگى مى كنند. زن و شوهرهاى جوان ، بزرگ ترها را پشت سر مى گذارند و به خانه هاى جديد مى روند. يكى از مشكلاتى كه از اين تغييرات خانوادگى پديد مى آيد وضع و موقعيت سالخوردگان است .(٤٨٣)

وقوع مهاجرت هاى پر تنوع به اقتضاى ضرورت هايى همچون كاريابى ، تحصيل ، رهايى از محدوديت هاى فرهنگى ، فعاليت هاى بازرگانى - تجارى ، مسائل و مشكلات سياسى - اجتماعى ، ويژگى هاى شغلى در عصر و زمان حاضر يكى از عوامل بسيار مهم در ايجاد فاصله ميان افراد وابسته به يك شبكه خويشاوندى است آنچه در اين جدايى ، بيشتر تعجب انسان را بر مى انگيزاند و بى توجهى افراد خويشاوند را در ايفاى وظيفه صله رحم توجيه ناپذير معرفى مى كند، كثرت وسايل و امكانات ارتباطى بسيار پيشرفته اى است كه به يمن تمدن صنعتى جديد، امكان وصول به آن برا همگان ميسور شده و با بذل كمترين هزينه ، اداى درجاتى از وظيفه صله رحم را براى ايشان ممكن ساخته است ؛ مع ذلك به مقتضاى اين تجربه روان شناختى كهن كه هر كه از ديده برفت ، از دل برود ابداع وسايل ارتباطى جديد نيز نتوانست آن گونه كه بايد، فاصله جغرافيايى ميان افراد را در نورديده و ارتباط ايشان را همچنان ثابت و استوار حفظ كند.

اصل ديگرى كه حتى در برخى روايات(٤٨٤) بدان اشاره شده ، مساءله دور بودن افراد از يكديگر و نقشى كه اين دورى مكانى در تحكيم ارتباطات خويشاوندى دارد مى باشد. داروى به ظاهر شفابخش دورى و دوستى نيز على الظاهر در عصر و زمان ما كم افاقه شده و افراد، هر چه دورى مكانى بيشترى اتخاذ مى كنند، به همين ميزان تعلق خاطر ايشان نيز به يكديگر تنزل مى يابد. به احتمال زياد، مراد از دورى مورد اشاره در روايات و نيز عرف مردم طراح مثل ساير دورى و دوستى ، دورى و فاصله گزينى در مقابل مجاورت و همسايگى است كه قاعدتا افراد را از اطلاع يابى به اسرار زندگى يكديگر برحذر مى دارد و چون كمتر به ديدار هم نائل مى شوند، جاذبه و علاقه و اشتياق طبيعى آنان نيز به علت اشباع ناپذيرى مفرط همواره محفوظ مى ماند و اين با دورى هاى طويل البعد در اين زمان و فاصله گزينى هاى بسيار زياد كه استعداد فراموشى افراد را از تعلقات خويشاوندى فزونى مى دهد، كاملا متفاوت است در عين حال نبايد از نظر دور داشت كه مجاورت مكانى در صورت تاءمين ساير زمينه ها و شرايط، موقعيت مناسبى براى تحكيم روابط ميان خويشان فراهم مى سازد، چه همين افراد پس از مهاجرت به محيطهاى ديگر، هر چند تحت تاءثير محيط به وجود آمده و اقتضائات جامعه مقصد، ارتباط با خويشان را بر ديگران ترجيح مى دهند.

در پايان اين بخش به نقل منتخباتى از كلمات جامعه شناسان در اين خصوص مى پردازيم :

هر يك از نقش هاى ما، ما را با عده زيادى از كسانى كه با ما در ايفاى نقش ‍ شريكند در تماس مى گذارند، اما در عوض ، احتمال تماس ما را با بسيارى از افرادى كه با ما هيچ گونه ارتباط و وجه اشتراكى ندارند ضعيف مى سازد. با اين همه ، مجاورت مكانى ، خود به تنهايى زمينه مساعدى را براى تجاذب طبيعى فراهم مى كند، به عبارت ديگر همسايگان براى دوستى با يكديگر يا لااقل روابط عاطفى عميق فرصت بيشترى دارند...(٤٨٥)

اگر شخصى به ندرت اين فرصت را پيدا كند كه افراد را ببيند يا با آنها تعامل داشته باشد، احتمال علاقه مندى او به آنها كم مى شود. بنابراين ميزان زمانى كه افراد با يكديگر مى گذرانند بر همبستگى آنان تاءثير مى گذارند. وقتى افراد بيشتر با هم باشند به هم انس مى گيرند و طبيعتا با هم بيشتر گفتگو مى كنند، به هم پاسخ مى گويند و به اداى حركات و واكنش هاى متقابل خواهند پرداخت

براى آن كه اعضاى گروه فرصت معاشرت با يكديگر را پيدا كنند، بايد از نظر فيزيكى به هم نزديك باشند. انتظار مى رود كه اعضاى نزديك به هم داراى روابط نزديك تر از اعضاى دور از هم باشند...(٤٨٦)

نزديكى فيزيكى از آن جا كه احتمال تماس هاى جزئى را مى افزايد اغلب منجر به جاذبه مى شود. شايان توجه است كه در معرض ديگرى بودن اغلب به خودى خود علتى كافى براى افزايش جاذبه است منحمل ترين تبيين اين اثر آن است كه مكررا در معرض قرار گرفتن ، منجر به افزايش ‍ آشنايى ما مى شود و ما به افراد و موضوعات ناآشنا بيشتر جذب مى شويم(٤٨٧)

بسيارى از روابط خانوادگى و خويشاوندى را مى توان تحت مقتضيات صنعت نيز حفظ كرد. به اضافه دلايلى وجود دارد كه نشان مى دهد مهاجران به شهرها نسبت به هم حالتى پيدا مى كنند كه مى توان آن را برادر خواندگى ناميد. مهاجران ، اغلب در مدتى كه دنبال كار مى گردند و حتى بعد از آن كه كارى پيدا كردند دنبال اقوام و يا اهل ايل و طايفه خود مى گردند، در مجاورت آنها مسكن مى گزينند، اغلب زندگى اجتماعى خود را نخست به معاشرت با همين افراد محدود مى كنند.(٤٨٨)

٦. حاكميت عقايد و باورهاى متعارض

يكى ديگر از ويژگى هاى جامعه جديد در مقايسه با جامعه سنتى پيشين ، طيف وسيع و تنوع بيش از حد بينش ها، نگرش ها، باورهاى فرهنگى ، خلق و خوى ها، سليقه ورزى ها، نو گرايى ، مد پرستى و... است كه خود به نوعى ، ناهمگونى ميان افراد جامعه را موجب شده و فاصله هاى طبيعى ميان ايشان را تشديد مى كند.

كاملا بديهى است كه افراد معمولا به ارتباط با كسانى راغبند كه در جهات فوق يا دست كم برخى از آنها اشتراك داشته و قرابت و تجانس بيشترى ميان خويش احساس كنند. در مقابل ، هر گونه ناهمسانى و اختلاف در اين جهات - بسته به زاويه انحراف ، انتظار و توقع افراد، خصوصيات ذهنى و روانى ايشان ، هاضمه پذيرش و ميزان برخوردارى از خصلت هاى ليبرال منش - واگرايى ميان آنها را تقويت مى كند.

ما مردمى را كه خصائل پسنديده دارند بيشتر از آنهايى كه واجد خصوصيات نامطلوبند دوست داريم ، كه به مردمى كه موافقمان باشند بيشتر از كسانى كه با ما مخالفند علاقه منديم ، كه ما كسانى كه دوستمان دارند بيشتر از آنهايى كه به ما علاقه اى ندارند دوست داريم ، كه ما به كسانى كه با ما تشريك مساعى كنند بيشتر از آنهايى كه با ما رقابت به عمل مى آورند دلبستگى داريم ، كه ما به مردمى كه تحسين و تمجيدمان مى كنند بيشتر از كسانى كه ما را مورد انتقاد قرار مى دهند مهر مى ورزيم و جز اينها. همه اين جنبه هاى كشش و جاذبه بين مردم مى تواند تحت يك تعميم كلى قرار بگيرند: ما مردمى را دوست داريم كه رفتارشان بيشترين پاداش را با كمترين خرج برايمان فراهم كند.(٤٨٩)

يكى ديگر از روان شناسان اجتماعى در اين باره مى نويسد:

... ما كسانى را كه با ما در اهداف و شيوه هاى زندگى مشابهند، دوست داريم ما كسانى را تمايلاتى مشابه و به خودمان دارند، دوست داريم مشابهت گرايش ها، ارزش ها و منافع مشترك ما با ديگران خوش آيند بوده و لذا ما با صاحبان اين مشتركات دوست مى شويم با درك معيارهاى عينى واقعيت و نه تفسير پاسخ ‌هاى صحيح ، ما تمايل وسيعى جهت دوستى با افراد مؤ يد عقايدمان در خود مى يابيم ، بنابراين ، اين روابط براى ما خوش ‍ آيند مى گردد... چند دهه قبل نيوكم مدعى شد كه تشابه جهان بينى ها بيش از تعارض آن به ارتباطات دوستانه منجر مى شود. در واقع ما از اين تشابه در اهداف ، منافع و گرايش هاى مشترك احساس خوش آيندى به دست مى آوريم(٤٩٠)

٧. خوف از بروز حوادث ناخوش آيند

الگوهاى تربيتى متفاوت ، منش هاى اجتماعى ناهمگون و حساسيت هاى اخلاقى متفاوت ، يكى ديگر از عوامل موجد فاصله روانى ميان افراد شمرده مى شود. خوف از سرايت عادات و رويه هاى غير مقبول خصوصا براى بچه ها، ايجاد زمينه ظهور برخى مفاسد اخلاقى همچون حسادت ، غيبت ، تهمت ، چشم همچشمى ، تكبر ورزى ؛ احياى خاطرات تلخ و تبعات سوئى كه از رهگذر نشست هاى متعارف خانوادگى حاصل شده و تا مدت ها افكار و احساسات طرفين را به خود مشغول مى سازد نيز از جمله عواملى است كه رغبت افراد، بسته به ميزان حساسيت اعتقادى و اخلاقى ايشان را براى تعامل با خويشان تنزل داده و بالطبع هر قدر آثار و پيامدهاى اين گونه ارتباطات ، دست كم در نگاه خود افراد، منفى و مضر ارزيابى شود و آثار و سوء آن بر دستاوردهاى مثبت و جنبه هاى مفيد آن رجحان داده شود، تمايل ايشان براى استمرار اين سنخ ارتباطات به رغم تعلقات نسبى و سببى كاستى پذيرفته و به حداقل ممكن يعنى ايفاى وظيفه تنها در شرايط خاص و مناسبت هاى ويژه همچون برگزارى جشن ها، سوگوارى ها و اعياد مرسوم شبكه خويشاوندى كه على الظاهر منافع آن بر مضراتش مى چريد، منحصر خواهد شد.

از اين رو بالا بودن هزينه روانى در برخى ارتباطات خويشاوندى نيز از جمله عواملى است كه اراده افراد را در استمرار و تحكيم اين پيوندها تنزل داده و گاه به آستانه بى تفاوتى و خنثى شدگى مى رساند. مؤ منان علاقه مند به تحكيم اين روابط به مقتضاى وظيفه امر و نهى از منكر موظفند آثار سوء اين ارتباطات را به صفر رسانده و به حساسيت هاى درخور و پسنديده افراد مختلف احترام گذارند. اين خود از جمله تمهيداتى است كه در رغبت افراد را براى صله ارحام ارتقا داده و متقابلا بخشى از زمينه ها و انگيزه هاى ضعف يا قطع ارتباط را از ميان مى برد.

يكى از نويسندگان در اين خصوص مى نويسد:

همبستگى گروهى عبارت است از كشش و دلبستگى اعضاى گروه نسبت به يكديگر كه منجر به همصدايى و همنوايى آنان در مسائل مورد بحث و حل مشكلات مى شود. هر گاه افراد نسبت به يكديگر اعتماد و اطمينان داشته باشند، از همبستگى و وحدت خويش لذت بسيار خواهند برد. هر چه درجه همبستگى اعضا بيشتر باشد، دوام گروه و صميميت بين اعضا زيادتر مى شود.

در گروهى كه اعضاى آن همبستگى دارند، احساس يگانگى و تعلق به وجود مى آيد، افراد گروه در خدمت يكديگر قرار مى گيرند، نيازهاى روانى و عاطفى يكديگر را بر طرف مى سازند، به ديگران كمك مى كنند و خود نيز كمك دريافت مى دارند، همكارى و صميميت بين افراد گروه بيشتر مى شود، احساس انزوا و فردگرايى كاهش مى يابد، نياز به تعلق ارضا مى شود، فرد از بودن در گروه احساس ايمنى و رضايت مى كند، اعضا در انجام كارها با يكديگر مشورت مى كنند، افراد گروه نسبت به يكديگر نگرش ‍ مثبت و مطلوبى دراند و از حضور يكديگر لذت مى برند، اعضا از تصميمات گروهى اتخاذ شده با رغبت تبعيت مى كنند، اعضا به جدال و كشمكش نمى پردازند و همگى قوانين و مقررات گروه را مى پذيرند و آنها را رعايت مى كنند.(٤٩١)

٨. كثرت گروه هاى ثانوى

يكى از تغييرات به وجود آمده در جوامع جديد، ظهور گروه هاى متعدد در عرصه نظام اجتماعى است جامعه شناسان ، گروه هاى اجتماعى را در يك تقسيم ابتدايى به دو گروه اولى و ثانوى تقسيم مى كنند(٤٩٢) و مصداق بارز گروه هاى اولى يعنى گروه هاى برخوردار از تعلقات ويژه ، روابط صميمانه ، علائق عاطفى ، مواجهه روياروى ، حقوق و تكاليف خاص متقابل ، غلبه ماهيت اخلاقى ، همكارى مستمر، ساختار غير رسمى ، انحلال ناپذيرى و استحكام تعلقات (خصوصا در پوندهاى نسبى) و... را خانواده و خويشاوندان با رعايت اولويت و رتبه بندى آنها مى دانند.

در مقابل ، گروه هايى كه از همه يا برخى از خواص فوق برخوردار نباشد، گروه هاى ثانوى نام مى گيرند. كثرت گروه هاى ثانوى و عضويت هر فرد، بسته به توسعه شخصيت ، موقعيت اجتماعى و نقش هاى محول به او و خصوصا با توجه به جاذبيت برخى از اين گروه ها، ضرورت و اهميت آنها در نظام اجتماعى و آثار و دستاوردهاى درخور توجهى كه از اين رهگذر عايد افراد مى شود، ارتباط با گروه هاى اوليه يعنى اعضاى خانواده و خويشان را به شدت تحت الشعاع قرار داده و به نوعى احساس استغنا و بى نيازى از برخى رده هاى خويشاوندى را در افراد به وجود آورده است

وجود گروه هاى عاطفى (دوستان) ، صنفى (افراد هم شغل و وابستگان شغلى) ، سياسى (افراد وابسته به يك حزب يا تشكيلات) ، مذهبى (جماعت مؤ منان به يك آيين) ، اجتماعى (مجامعى كه فرد به نوعى از آنها در رابطه قرار مى گيرد) كه عادتا با كمترين هزينه ، همه نيازهاى روانى و اجتماعى فرد را به شكل مطبوعى ارضا مى كنند، تمايل و علاقه او را به استمرار و تحكيم ارتباطات پر هزينه خويشاوندى كه معمولا در نگرش هاى كاركرد گرايانه ، چندان مقرون به صرفه هم ارزيابى نشده يا دست كم ، سود و منافع حاصل از آن ، ملموس و مشهود همگان نيست ، كاهش مى دهد. كثرت اين سنخ گروه ها كه در حقيقت نقش بديل و جانشين براى گروه خويشاوندى و خانواده گسترده پيشين را ايفا مى كنند، وابستگى و نياز افراد به شبكه خويشاوندى را به پايين ترين سطح ممكن تنزل داده و آن را به نوعى رابطه تشريفاتى مبدل ساخته است

در جامعه هاى بشرى ساده تر، بنيادى ترين نيروى ادغام كننده و يك پارچه ساز در زندگى اجتماعى همانا گروه خويشاوند بود كه به عنوان يك سازمان همه كاره در سياست و اقتصاد و آموزش و مذهب و نيازهاى روانى تمام اعضايش تاءثيرى به سزا داشت اما به همان نسبت كه اندازه و پيچيدگى ساختارى جامعه ها افزايش مى يافت ، اهميت اين نهاد اجتماعى نيز رو به كاهش مى رفت رفته رفته وضع چنان شد كه ديگر تمام روابط شخصى با ديگر مردمان لزوما در چهارچوب خويشاوندى نمى گنجيد. نقش ها و سازمان هاى اجتماعى تازه اى پديد مى آمد و در جريان اين فرايند بعضى از عملكردهاى گروه خويشاوندى تاءثير و قاطعيت خود را از دست مى داد.(٤٩٣)

در مباحث بعد، فرايند جانشين شدن برخى از تاءسيسات در جامعه پيچيده امروز به جاى شبكه خويشاوندى و از ميان رفتن بسيارى از كاركردهاى سنتى پيشين اين شبكه را - كه خود از مهمترين عوامل موجد همبستگى ميان افراد خويشاوند به شمار مى آمد - مورد تحليل و ارزيابى قرار خواهيم داد.

اين بخش را با نقل كلامى از يكى جامعه شناسان خانواده به پايان مى بريم :

و... اين واقعيت است كه گروه هاى اجتماعى ما تا آن حد كه بر مبناى ديگرى (چون گروه سنتى ، طبقه اجتماعى ، رفاقت ، شغل ادارى يا كار در كارخانه ، فعاليت هاى تفريحى ومانند اينها) اتكا دارد بر خويشاوندى مبتنى نيست ممكن است ما عضو انجمن خانه و مدرسه ،كلوپ ، رو تارى ، اتحاديه كارگرى و باشگاه ورزشى باشيم يا صرفا اوقات فراغت خود را در كنار دوستانمان بگذرانيم ، اما در يك جامعه ابتدايى تر، تمامى اين زير گروههاى اجتماعى در چارچوب عضويت فرد در يك گروه خويشاوندىشكل گرفته و با آن در مى آميزند.

٩. ازدواج هاى برون فاميلى(٤٩٤)

يكى ديگر از تفاوت هاى جامعه جديد با جوامع سنتى پيشين ، كثرت وقوع ازدواج هاى برون فاميلى و تمايل به وصلت با خانواده هاى غير خويشاوند است مطالعات انجام شده در حوزه جامعه شناسى روستايى و نيز مطالعات مردم شناختى نشان مى دهد كه الگوى رايج ازدواج در عرف هاى پيشين به علت بسته بودن محيط و محدوديت ارتباط با جوامع همجوار و نيز انگيزه هاى متعددى همچون تحكيم و تقويت پايگاه در ميان قوم و قبيله خود عمدتا افراد را به ازدواج هاى درون شبكه اى ترغيب مى كرد، اما در جوامع موجود به دليل شهرنشينى ، تحرك جغرافيايى ، تحرك اجتماعى ، از ميان رفتن برخى اقتضائات عرف پيشين براى ازدواج هاى فاميلى ، رهايى نسبى از سلطه والدين و خويشان و دستيابى مرد به آزادى اراده و اختيار در انتخاب فرد مطلوب ، گسترش حضور اجتماعى زنان ، رقيق شدن حريم زن و مرد در معاشرت هاى اجتماعى ، تغيير ملاك ها و معيارهاى انتخاب همسر و برخى تغييرات ديگر، ازدواج برون فاميلى شيوع و رواج بيشترى يافته است

افراد در جامعه امروز بيشتر در مقام احراز ويژگى ها و ملاك هاى مورد نظر خويشند تا دغدغه تحكيم مجدد پيوندهاى خويشاوندى از طريق ازدواج آنچه پس از طرح اين مقدمه توصيفى كاملا روشن و آشكار، بررسى و تحليل آن ضرورى به نظر مى رسد آثار و تبعات اين تغيير عادت فرهنگى در شبكه خويشاوندان نسبى است بدون شك ، ازدواج با افراد غير فاميل و پيوند دادن شبكه هاى مختلف خويشاوندى به يكديگر و در نتيجه توسعه شبكه فاميلى - در صورتى كه انتخاب و گزينش طرف مقابل بر اساس ‍ مطالعه دقيق و احراز از شرايط و ملاك هاى مقبول صورت پذيرفته باشد - آثار و تبعات بسيار خوش آيندى چه در زندگى افراد فاميل و چه در سطح كلان در كل جامعه به دنبال دارد كه فعلا از حيطه بحث ما خارج است آنچه در اين بخش در جستجوى آنيم توضيح و تشريح يكى از پيامدهاى منفى اين نوع پيوندها، آن هم در برخى از موارد وقوع (تاءكيد مى شود تنها در برخى از موارد نه همه ازدواج هاى برون فاميلى ، چه بسيارى از ازدواج هاى برون فاميلى ، نه تنها واجد اين اثر منفى نيستند كه به تثبيت و تقويت پيوندهاى مختلف خويشاوندى نيز كمك شايانى مى كنند) آن است به اعتقاد برخى از محققان ، ورود يك فرد بيگانه (همسر) به شبكه خويشاوندى ديگر (شبكه خويشاوندى مرد) و متقابلا خروج يك فرد (دختر) از شبكه خويشاوندى و ورود او به شبكه خويشاوندى ديگر (شبكه خويشاوندى مرد و همسر او) از جمله عواملى است كه به تضعيف پيوندهاى خويشاوندى منتهى مى شود؛ براى مثال اگر يك زن به بستگان شوهر خود علاقه مند نباشد و تعلق خاطرى به ايشان احساس نكند - بسته به ميزان نفوذ و قدرت رهبرى - مى تواند اين بى علاقگى را بر روابط شوهر و به ميزان وسيع تر بر روابط فرزندان با بستگان پدرى حاكم گرداند يا دست كم رغبت طبيعى ايشان به جذب و انجذاب متقابل را كاهش دهد و حتى در مواردى آگاهانه يا ناآگاهانه عملا در جهت قطع آن اقدام كند.

به سر بردن برخى از بزرگسالان (والدين شوهر) در آسايشگاه ها به رغم همه شرايط و امكانات لازم براى گذراندن زندگى مشترك با ايشان در فضاى آكنده از محبت و عاطفه و بدون كمترين عارضه نگران كننده و بازدارنده و نيز به رغم ميل قلبى شوهر، صرفا از اين امر ناشى مى شود كه همسر به آنان به چشم بيگانه نگاه مى كند و ارتباط آنها با شوهر و فرزندان او براى وى معناى روشنى ندارد و وظيفه و مسؤ وليتى را از اين ناحيه براى خود احساس نمى كند.

اين موارد هر چند استثنايى و قليل الوقوع ، خصوصا در جامعه مذهبى و عاطفى ما، واقعيت هاى انكار ناپذيرى است كه در مقام تبيين علل آن ، پاى ازدواج با بيگانه را نيز به ميان مى كشد، در صورتى كه وقوع اين سنخ پديده ها در ميان خويشاوندان ، كمتر امكان وقوع دارد، چه والدين شوهر به سبب انتساب خويشاوندى نسبى با همسر خانه ، جايگاه و اعتبار مضاعفى در اين خانه مى يابند و از شانس بيشترى براى جلب حمايت اعضاى آن برخوردار مى گردند.

همين تحليل را در مورد ازدواج برون فاميلى دختر نيز جريان داده اند. از اين رو هنگامى كه يك دختر از شبكه خويشاوندى خود جدا شده و به شبكه خويشاوندى ديگرى مى پيوندد، به جهت موقعيت درجه دوم و موضع فرمانبرى او كه به طور عادى و به اقتضاى عادت و رسوم فرهنگى به ناچار بدان سوق يافته و تابعيت شوهر را - بسته به ميزان مقهوريت و تسليم پذيرى او - مى پذيرد، ارتباط با خويشان او نيز تنها در حدى مجاز خواهد بود كه شوهر و يا در مواردى والدين و اقارب شوهر بدان ارضا دهند.

بنابراين در صورتى كه ارتباط شوهر يا خويشان او با خويشاوندان زن به عللى به سردى گراييده يا تمايل چندانى به استمرار و تقويت آن از خود نشان ندهند، اين امر قهرا زن را نيز در يك همسويى ناخواسته به كاهش ‍ ارتباط با خويشانش به رغم ميل باطنى ، سوق خواهد داد و بالطبع با راه يافتن اين بى مهرى در فرزندان به تنزل رغبت ايشان به برقرارى ارتباط با خويشان مادرى و در نسل هاى بعد به فراموشى و قطع اين ارتباطات منتهى خواهد شد. البته انكار نمى توان كرد كه همه اين ايرادها در ظل ايمان و اخلاق مذهبى ، هنگامى كه در نفس انسان رسوخ يافته باشند، امكان رفع و اصلاح دارد.