تحليلى اجتماعى از صله رحم

تحليلى اجتماعى از صله رحم0%

تحليلى اجتماعى از صله رحم نویسنده:
گروه: سایر کتابها

تحليلى اجتماعى از صله رحم

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: سيد حسين شرف الدبن
گروه: مشاهدات: 19363
دانلود: 2404

توضیحات:

تحليلى اجتماعى از صله رحم
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 320 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 19363 / دانلود: 2404
اندازه اندازه اندازه
تحليلى اجتماعى از صله رحم

تحليلى اجتماعى از صله رحم

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

كلامى از افلاطون

افلاطون ، فيلسوف معروف ، در جايى از كتاب قوانين در تبيين جايگاه والدين مى نويسد: (مرد دانا) پس از آن (ستايش خدايان و قهرمانان) كمر به خدمت پدر و مادر، اگر در حال حيات باشند، مى بندد و اداى دين خود را در برابر آنان وظيفه اى مقدس مى شمارد، زيرا هر چه ما داريم از كسانى است كه ما را به جهان آورده و پرورانده اند. از اين رو نه ثروت خود را بايد از آنان دريغ داريم ، نه نيروى جسمى و روحى خود را، بلكه وامى را كه به صورت تحمل رنج در راه پرورش ما با گشاده رويى به ما داده اند بايد هنگامى به آنان مسترد داريم كه به پيرى رسيده و نيازمند ما شده اند. گذشته از اين ، بايد تا زنده ايم با آنان به نرمى و احترام سخن بگوييم ، زيرا گفتار خشن هر چند يك بار در حال خشم از دهان ما در مى آيد، بى كيفر نخواهد ماند... و اگر پدر و مادر بر ما خشم گيرند بايد گفتار و كردار آنان را تحمل كنيم و دم بر نياوريم .

فرزند حتى اگر پدر و مادر در صدد كشتن او برآيند، حق ندارد براى دفاع از خود به روى كسانى كه او را به دنيا آورده اند، دست بلند كند و آنان را از پاى در آورد. همه قوانين را مكلف ساخته اند كه تحمل مرگ را برتر از ارتكاب چنان جنايتى بشمارد...

اكنون به ياد بياوريد كه گفتيم بهترين پرستشگاهى كه خدايان به آدميان بخشيده اند پدر و مادر يا پدر بزرگى است كه نيروى جوانى را از دست داده و زير بار رنج پيرى از پاى افتاده است كسى كه آنان را شادمان كند خدايان در او به ديده مهر و عطوفت مى نگرند و اگر جز اين كند دعاى او را نمى پذيرد. پدران و مادران و نياكان در نظر خدايان بسى گرامى تر از پيكرهاى بى جان از اين كار ناتوانند. بدين جهت اداى وظيفه در برابر پدران و مادران و نياكان در سرنوشت ما بسى موثرتر از ستايش پيكره هاى خدايان است

بنابراين هر خردمندى بايد دعاى پدر و مادر را غنيمت بشمارد و از نفرين آنان بهراسد، زيرا خدايان دعا و نفرين آنان را به گوش اجابت مى شنوند و پدران و مادران سالخورده براى مردمان نيكوكار گنجينه اى هستند و از دست دادن آنان در سال هاى جوانى زيانى بزرگ است ، در حالى كه بدان و تبهكاران همواره بايد از آنان بهراسند. پس هر كسى بايد بكوشد تا احترامى را كه قانون ، حق پدر و مادر مى داند در برابر آنان به جاى آورد.(٥٣)

نكته درخور توجه اين كه پدر و مادر نيز در مقابل فرزندان وظايف و تكاليفى دارند كه هيچ گاه و تحت هيچ شرايطى ، نبايد از انجام دادن آن شانه خالى كند.

توصيه اكيد روايات اين است كه والدين بايد فرزندان خود را بر بر و احسان و دورى گزيدن از عاق خويش اعانت كنند. از اين رو والدين نبايد با سوء استفاده از موقعيت ممتاز و حقوق ويژه خويش از وظايف متقابل سرپيچى كنند و انتظارات و توقعات نا به حق و ظالمانه را بر فرزندان تحميل كنند و با بى توجهى به حساسيت و ضربه پذيرى تعاملات عاطفى خانوادگى ، فرزندان را به اتخاذ فاصله و ابتلا به عاق خويش برانگيزند. علماى اخلاق در تحليل محبت وافر والدين به فرزند و انگيزه آنها در تلاش و مجاهدات مخلصانه براى تاءمين حوايج مادى و معنوى او و توصيه فراوان آيات و روايات به رعايت حقوق پدر و مادر به توجيهاتى توسل جسته اند كه هر يك در جاى خود درخور تاءمل است

يكى از علماى اخلاق در اين خصوص بيان جامعى دارند كه گزيده اى از آن را در ذيل نقل مى كنيم :

چون نطفه از تمام بدن آيد پس او ماده است شبيه به ماده پدر و چون در رحم تربيت يابد بدنى شود مانند بدن پدر، پس روحى كه در او دميده شود روحى است مانند روح پدر پس ولد شبيه پدر است در صورت و سيرت و روح و بدن ؛ لهذا فرمودند: الولد سر اءبيه فرزند سر پدر است كه فاش ‍ شده و باطن اوست كه ظاهر شده و اگر مشاركت مادر نبودى و اگر مشاركت زمان بد و نيك و مكان بد و نيك غذاهاى نيك و بد و حالت نيك و بد و شير خوب و بد و تربيت خوب و بد و امثال اين امور نبودى هميشه طفل مثل پدر بودى پس نطفه مدام مقتضى مماثلت است و اين امور گاهى ممدند براى اين اقتضا و گاهى موانع و گاهى لايضر و لاينفع

بدان كه همان طور كه آنچه پدر دارد در نطفه او يافت مى شود و اين مطلب به حسن و تجربه ظاهر است و بهتر از همه ، فرمايش صاحب شريعت است كه چقدر اهتمام در مرضعه نموده اند و فرموده اند كه صورت و سيرت او به اين طفل بسيار كمتر است نسبت به طفل ديگرش كه خود او را شير داده ، گويا محبت مادرى را نصف كرده اند، نصف پيش مادر مانده و نصف ديگرش پيش مادر رضاعى رفته و از اين جاست كه از رضاع حرام شد، آنچه از نسب حرام شده و خاتمصلى‌الله‌عليه‌وآله به رضاع فخر كرده ، چنانچه به نسب فخر كرد، فرمود: من از قريشم و از بنى سعد شير خوردم .

دانستى كه محبت تز مناسبت خيزد و محبت به اندازه مناسبت است و هر قدر كه مناسبت بيشتر، محبت بيشتر و چون مناسبت پدر و مادر با فرزند بيش از مناسبت برادر است برادر، لهذا آن محبت بيش از اين محبت است و هر قدر كه نسبت دور شود مناسبت كمتر شود به جهت تراكم مدخليت زمان و مكان و غذا و آب و هوا و امثال اينها، پس محبت كمتر شود و همه اينها محسوس است و معلوم ، و لكن سر اينها بر تو مخفى بود... و آنچه در شريعت مطهره از احكام كثيره براى خويش و قوم ارحام و رضاع مقرر فرموده اند از محروميت و حرمت نكاح و حكم ارث و صله ارحام و قصاص ‍ و ديات و وجوب ديه بر عاقله و احترام داشتن اولاد علما و ابرار و بزرگان و جزاى نيك و بد ديدن اولاد به عمل نيك و بد پدران سر همه اينها ظاهر شد كه منشاء اينها همان مناسبت و مشابهت ذاتى است(٥٤)

قطع قاطع

يكى از بهانه هايى كه معمولا براى توجيه قطع ارتباط با خويشاوندان بدان تمسك مى شود، قطع طرف مقابل و عدم اعتناى او به حقوق و وظايف متقابل است ، در حالى كه اطلاق ادله وجوب صله و حرمت قطع ، همه حالات متصور، از جمله حالت مذكور را شامل مى گردد و نبايد از نظر دور داشت كه حق رحم در هيچ شرايطى (جز در صورت محاربه با اسلام و مسلمين) قابل اسقاط يا سقوط نيست

اداى اين حقوق از باب احسان صورت مى پذيرد و سرپيچى و بى اعتنايى برخى از اقارب از اداى آن ، مجوز ناديده انگاشتن آن نمى شود. به تعبير برخى مفسران در اين سنخ حقوق نمى توان با استناد به آيه شريفه :فمن اعتدى عليكم فاعتدوا عليه بمثل ما اعتدى عليكم (٥٥) مقابله به مثل نمود، چه همين روايات مطلق با توجه به تعدد آن ، مخصص اين آيه شمرده مى شوند.

مضامينى همچون :لاتقطع رحمك و ان قطعك (٥٦)، انما الواصل من اذا قطعت رحمه وصلها (٥٧)، صلوا اءرحامكم و ان قطعوكم (٥٨)، اءوصانى اءن اءصل رحمى و ان اءدبرت (٥٩)، حق الرحم لايقطعه شى ء (٦٠)، انا اءهل بيت نصل من قطعنا و نحسن الى من اءساء الينا (٦١)، ما من خطوة اءحب الى الله عزوجل من خطوتين يسد بها المؤ من صفا فى الله ، و خطوة الى ذى رحم قاطع (٦٢)، نشانه مطلق بودن اين حق است

دلايل ديگر اين مدعا، رواياتى است كه به طور مطلق به اتيان صله و امر و از ارتكاب قطع نهى كرده است (رجوع شود به بحث روايى)

اين بخش را با ترجمه عبارتى از نهج البلاغه به پايان مى بريم :

هنگامى كه برادرت بريدن از تو را آهنگ كرد، حفظ پيوستگى اش را بر خود هموار كن و چون او دورى كرد، تو خود را به لطف و نزديكى بيشتر و اگر او خشكى كرد، با بخشش و دهش پاسخش گوى و هر گاه كه او دورى گزيد، تو نزديك تر شدن را بر خويش بقبولان و چون او درشتى كرد، نرمش نما و در پاسخ جرم و خلاف وى ، خود را به پوزش وادار، به گونه اى كه پندارى تو غلام اويى و او سرور تو است اما مبادا كه نابه جا چنين كنى يا موردش را به درستى نشناسى و اهليش را احراز نكنى !

چنين مباد كه براى نيكبختى اعضاى خانواده ات كم ترين ارزش را قائل باشى

در برابر كسى كه تمايلى به دوستى به تو ندارد، به هيچ نشان از خود گرايشى منماى ديگر بار بر اين توصيه تاءكيد دارم كه در مسابقه نيكى و حفظ پيوند از سوى تو و بدى و بريدن از سوى برادرت ، مبادا كه نيروى او فزونى گيرد!(٦٣)

درخور ذكر است كه در برخى موارد، از باب نهى از منكر، در صورتى كه تنها راه متنبه ساختن آلودگان ، قطع رابطه با ايشان باشد، به صورت موقت مجاز خواهد بود.

ارحام كافر و فاسق

عموميت و اطلاق ادله وجوب صله و حرمت قطع ، همه ارحام اعم از مومن ، كافر، فاسق (متجاهر و غير متجاهر) را شامل مى گردد و اختلاف در عقيده يا عملكرد (دست كم تا سطوحى از آن) مجوز قطع احسان و ترك صله ايشان نمى شود، چه حقوق افراد، بسته به تنوع اوصاف و ويژگى هاى مولد حق ، متعدد بوده و به اعتبار هر خصوصيت ، استحقاق حقوقى متناسب با آن را مى يابند.

از اين رو، دو فرد با مشتركاتى همچون رحم ، ايمان ، همسايه بودن ، سه نوع حق نسبت به يكديگر مى يابند و هيچ يك از اين انواع معارض با ديگرى نيست

بنابراين رحم كافر، هر چند به علت عدم اشتراك ايمانى ، از حقوق ويژه يك مومن در جامعه اسلامى برخوردار نيست و نبايد مشمول مودت قلبى مومنانه واقع شده و از احترامات خاص افراد مومن برخوردار گردد، اما به اعتبار رحم يا همسايه بودن ، حقوقى لازم الاستيفاء بر ارحام و همسايگان خويش دارد و مستحق دريافت برخى انحاى صله و احسان خواهد بود.

از اين قاعده كلى ، برخى موارد به شهادت آيات و روايات ، استثنا شده است كه بارزترين آن ، كفار محارب و برخى از فرق مسلمان همچون نواصب و خوارجند و در رتبه بعد، ارحام فاسق در صورتيكه صله آنها مايه فزونى تجاهر ايشان گردد، جاى مى گيرند. مجددا تاءكيد مى شود ارتباط با ارحام ذمى و متجاهرين به فسق نبايد ارزش هاى مورد احترام اسلام و مصالح جامعه اسلامى و محوريت بلامنازع حب و بغض خداوند(٦٤) و وظايف يك مومن در قبال بيگانگان را تحت الشعاع قرار دهد.

در اين بخش براى اثبات ادعاى فوق (اطلاق ادله نسبت به همه انواع رحم) ابتدا به نقل گزيده اى از آيات و روايات و سپس به نقل و توجيه برخى ادله به ظاهر معارض مى پردازيم :

آيات :

بالوالدين احسانا و بذى القربى (٦٥)، ما اءنفقتم من خير فللوالدين و الاءقربين (٦٦)، ان ترك خيرا الوصية للوالدين و الاءقربين (٦٧)، و اتقوالله الذى تساءلون به و الاءرحام (٦٨)، وآت ذا القربى حقه (٦٩). در فرض دعوت به شرك نيز به مصاحبت ايشان فرموده است :

... و ان جاهداك على اءن تشرك بى ماليس لك به علم فلا تطعهما و صاحبهما فى الدنيا معروفعا... (٧٠).

روايات :

يكون لى القربة على غير اءمرى اءلهم على حق ؟ قال : نعم ، حق الرحم لايقطعه شى ء و اذا كانوا على اءمرك كان لهم حقان : حق الرحم و حق الاسلام(٧١). ان رجلا اءتى النبىصلى‌الله‌عليه‌وآله فقال : يا رسول الله ، ان لى اءهلا قد كنت اءصلهم و هم يؤ ذونى رفضهم ؛ فقال له رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله : اذن يرفضكم الله جميعا(٧٢)

صلوا اءرحامكم(٧٣).

اءكرم عشيرك ، فانهم جناحك الذى به تطير، و اءصلك الذى اليه تصير(٧٤).

براى ترجمه روايات فوق رجوع شود به : صله و قطع رحم در آيات و روايات

عن اءبى عبداللهعليه‌السلام قال : لاى يرث الكافر المسلم و للمسلم اءن يرث الكافر الا اءن يكون المسلم قد اءوصى للكافر بشى ء(٧٥)؛

اما صادقعليه‌السلام مى فرمايد: كافر از مسلمانان ارث نمى برد مگر در جايى كه مسلمان براى او چيزى را وصيت كرده باشد، در صورتى كه مسلمان از كافر ارث مى برد.

عن جعفرعليه‌السلام عن اءبيه علياعليه‌السلام كان يقول : لا يذبح نسككم الا اءهل ملتكم ، و لاتصدقوا بشى ء من نسككم الا على المسلمين ، و تصدقوا بما سواه غير الزكاة على اءهل الذمه(٧٦)؛

امام صادقعليه‌السلام به نقل از امام باقرعليه‌السلام و آن حضرت از امير المومنينعليه‌السلام مى فرمايد: قربانى شما را غير مسلمان نبايد ذبح كند و نبايد گوشت آن را به كسى جز هم كيشان خود صدقه دهيد، اما از غير آن و غير زكات مى توانيد به كفار ذمى صدقه دهيد.

... قال ابوعبداللهعليه‌السلام : اءعط من لاتعرفه بولاية و لاعداوة للحق ان الله يقول : و قولوا للناس حسنا(٧٧)؛

امام صادقعليه‌السلام مى فرمايد: به كسى كه دوستى و دشمنى او با حق براى تو مشخص نشده است ، اعطا كن ، چه خداوند در قرآن مى فرمايد: با مردم به نيكى عمل كنيد.

ادله قطع ارحام محارب

در خصوص قطع ارتباط با كفار محارب نيز رواياتى وارد شده است كه به برخى از آنها در ذيل اشاره مى شود:

قطع رحم الكفر فى اعزاز دينك(٧٨)؛

او (پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله ) ارحام خود را براى عزتمندى دين تو قطع كرد.

لارحم بينى و بينك ، قطع الله الرحم بالاسلام(٧٩)؛

پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله خطاب به يكى از اسراى جنگ بدر كه به عضويت خود در ارحام حضرت استناد مى كند، مى فرمايد: هيچ رحمى ميان من و تو نيست خداوند به بركت اسلام ، خويشاوندى با غير مومنان را قطع كرده است

و قد قال امير المومنينعليه‌السلام : لقد كنا مع رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله : نقتل آباءنا و اءبناءنا و اءعمامنا ما يزيدنا ذلك الا ايمانا و تسليما و...(٨٠)؛

حضرت علىعليه‌السلام مى فرمايد: ما در بيعت رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله پدران و فرزندان و برادران و عموهاى خود را براى اسلام هلاك رسانديم و اين امر جز به ايمان و تسليم ما در برابر خداوند نيفزود.

سمعت الرضاعليه‌السلام يقول : من واصل لنا قاطعا اءو قطع لنا واصلا اءو مدح لنا عائبا اءو اءكرم مخالفا فليس منا، و لسنامنه(٨١)؛

امام رضاعليه‌السلام مى فرمايد: كسى كه با قاطع ما اهل بيتعليهم‌السلام بپيوندد يا با دوستان ما قطع رابطه كند، سرزنش كننده ما را مدح و مخالف ما را اكرام نمايد، از ما نيست و ما نيز با او ارتباطى نداريم

عن اءبى عبدالله قال : من قعد عند سباب لاءولياء الله فقد عصى الله(٨٢)؛

امام صادقعليه‌السلام مى فرمايد: كسى كه با اهانت كننده به مقام اولياى خدا همنشينى نمايد، به درستى كه خدا را عصيان كرده است

ان رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله كان يقول : من كان يؤ من بالله و اليوم الآخر فلا يواخين كافرا، و لايخالطن فاجرا، و من آخى كافرا اءو خالط فاجرا كان فاجرا كافرا(٨٣)؛

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله مكرر مى فرمود: كسى كه به خدا و روز قيامت ايمان دارد، نبايد اخوت با كفار را برگزيند و با افراد فاسق معاشرت كند. كسى كه كافرى را به برادرى گيرد يا با فاسق معاشرت نمايد، به درستى كه كافر و فاسق است

نهى از مودت و دوستى با كفار

نهى از دوستى با كافر، كه در آيات متعددى وارد شده است ، با برخى سطوح احسان و معاشرت و مصاحبت نيك با ارحام كافر بدون محبت و مودت قلبى و نيز بودن اين كه احسان به آنها به تثبيت عقايد و عملكرد كفرآميزشان منتهى شود، منافات ندارد:

لاتجد قوما يؤ منون بالله و اليوم الآخر يوادون من حادالله و رسوله ولو كانوا آباءهم اءو اءبناءهم اءو اخوانهم اءو عشيرتهم(٨٤)؛

نمى يابى مردمى را كه به خدا و روز قيامت ايمان آورده باشند، ولى با كسانى كه با خدا و پيامبرش مخالفت مى ورزند دوستى كنند، هر چند آن مخالفان ، پدران يا فرزندان يا برادران و يا قبيله آنها باشند.

يا اءيها الذين آمنوا لاتتخذوا عدوكم اءولياء تلقون اليهم بالمودة و قد كفروا بما جاءكم من الحق(٨٥)؛

اى مومنان ، دشمن من و دشمن خودتان را دوست مگيريد كه به آنها مهربانى كنيد و حال آن كه آنان به دين حقى كه براى شما آمده است ، كفر ورزيده اند...

قد كانت لكم اءسوة حسنة فى ابراهيم و الذين معه اذ قالوا لقومهم انا برءاء منكم و مما تعبدون من دون الله كفرنا بكم و بدا بيننا العداوة و البعضاء اءبدا حتى تؤ منوا بالله وحده (٨٦) ؛

براى شما در ابراهيم و همراهان او سرمشقى نيكو هست ، آن گاه كه به قومشان گفتند: ما از شما و آنچه به جاى خداوند مى پرستيد برى و بركناريم ، ما منكر شماييم و همواره در ميان ما و دشمنى و كينه پديد آمده است تا آن كه فقط به خداوند ايمان آوريد...

يا اءيها الذين آمنوا لاتتخذوا اليهود و النصارى اءولياء بعضهم اءولياء بعض ‍ و من بتولهم منكم فانه منهم ان الله لايهدى القوم الظالمين(٨٧)؛

اى مؤ منان ، يهوديان و مسيحيان را كه (در مقابله با شما) دوست و هوادار يكديگرند، به دوستى نگيريد و هر كسى از شما آنان را دوست گيرد، جزو آنان است خداوند ستمكاران را راهنمايى نمى كند.

يا اءيها الذين آمنوا لاتتخذوا الذين اتخذوا دينكم هزوا و لعبا من الذين اءوتوا الكتاب من قبلكم و الكفار اءولياء...(٨٨)؛

اى مومنان ، كسانى كه دين شما را به ريشخند و بازيچه مى گيرند، چه از كسانى كه پيش از شما بديشان كتاب داده شده و چه كافران ، دوست نگيرند.

يا اءيها الذين آمنوا لاتتخذوا آباءكم و اخوانكم اءولياء ان استحبوا الكفر على الايمان و من يتولهم منكم فاولئك هم الظالمون(٨٩)؛

اى مومنان ، پدران و برادرانتان اگر كفر را از ايمان خوش تر دارند، دوست مگيريد و هر كس از شما ايشان را دوست گيرد، بدانيد كه ايشان ستمكارند.

محمد رسول الله و الذين معه اءشداء على الكفار رحماء بينهم (٩٠)؛

محمد پيامبر الهى است و كسانى كه با او هستند بر كافران سختگير و با خودشان مهربانند.

آيات ٤٥ و ٤٦ سوره هود حضرت نوحعليه‌السلام را از تقاضاى براى نجات فرزندش بر حذر مى دارد و به علت تمرد از فرمان خداوند، پيوند او را با حضرت نفى مى كند.

جهت آشنايى بيشتر خوانندگان با نظام حقوق بشر از ديدگاه اسلام ، آنها را به برخى منابع تفصيلى ارجاع مى دهيم(٩١)

از اين رو توسل به بهانه هاى واهى و اعمال حساسيتهاى بى مورد، كه معمولا توجيه گر ضعف ارتباطات خويشاوندى افراد يا در مواردى قطع آن مى شود، هيچ يك با مذاق شريعت سازگار نيست اگر اسلام قطع ارتباط با ارحام قاطع و فاسق متجاهر و كافر را اجازه ندهد، بدون شك ، قطع ارتباط با خويشان را به بهانه ناهمسانى در برخى بينش ها، طرز تفكرها، عادات ، سليقه ها، عملكردها و... اجازه نخواهد داد. آنچه مسلم است اين كه صله رحم نيز در پرتو نظام اعتقادى و ارزشى مومن ، يك مقوله رفتارى هدفمند است و در جهت تقرب الى الله به عنوان غايت همه غايات ، موقعيت و اعتبار آن ارزيابى مى گردد؛ بنابراين انجام دادن آن نبايد با ساير باورها و ارزش هاى دينى ، اصطكاك و تعارضى يافته يا نقض آنها را موجب گردد. مومن در هيچ شرايطى (جز در موارد تزاحم بين اهم و مهم ) نمى تواند به بهانه انجام دادن صله مرتكب گناه شود يا به گناهانى كه عادتا در جريان اجراى صله اتفاق مى افتد، بى توجه باشد، اما اداى وظيفه در اين خصوص ‍ و نهى از منكر، شيوه هاى خاص خود را مى طلبد و قطع ارتباط با ارحام به صورت موقت ، تنها يكى از اين راه ها آن هم به فرض عجز و ياءس از اثرگذارى ساير طرق و اطمينان كافى به اثر بخشى قطع ، مجاز خواهد بود.

روشن است كه تشخيص وظيفه در هر مورد به عهده فرد مكلف و بر اساس ‍ معيارهاى متعارف خواهد بود.

فصل دوم : انواع و سطوح شبكه خويشاوندى

مقدمه

شناخت حيطه مصداقى و تعيين قلمرو و گستره واژه رحم به عنوان يكى از مفاهيم كليدى در موضوع مورد تحقيق بر طرح ساير مباحث محتوايى ، تقدم منطقى دارد؛ به همين منظور و به انگيزه چينش نظاموار مباحث مربوط، ابتدا به توضيح لغوى واژه رحم و استنباط معانى متبادر از آن در عرف عام و خاص مى پردازيم و پس از آن ، به تناسب موضوع ، مفاهيم ديگرى كه به نوعى با مفهوم رحم در ارتباط بوده و جهت ورود در برخى از مباحث آتى ، از معرفى و شناخت آنها گريزى نيست ، سخن به ميان خواهيم آورد.

مفاهيمى كه در اين فصل ، پس از توضيح رحم ، مورد شرح و تفسير واقع خواهند شد، به ترتيب عبارتند از: خانواده ، عشيره و خويشاوند (و انواع آن يعنى خويشاوند نسبى ، سببى ، رضاعى ، فرزند خواندگى ، توتمى ، تعميدى و روابط خويشاوندى ديگر) قبيله ، دودمان ، طايفه و كلان ، قوم ، ملت و امت

توضيح هر يك از مفاهيم فوق با نظر به صيغه پر رنگ اجتماعى آنها و نيز رعايت مرزبندى هايى كه توجه به آن ، براى فهم درست مطالب ارائه شده لازم است و توجه دقيق به مباحث طرح شده از سوى مردم شناسان و جامعه شناسان و با عنايت به معانى اصطلاحى مورد نظر ايشان صورت پذيرفته است

در عين حال براى حفظ موضوع و محورهاى مربوط و اجتناب از طرح مباحث حاشيه اى در برخى مباحث مطرح شده به اجمال سخن گفته ايم

مفهوم رحم

رحم در لغت به عضو خاصى از بدن زن كه محل استقرار فرزند و كانون نشو و نماى طبيعى او است اطلاق مى گردد. اقربا و خويشان نيز به اعتبار انتساب به يك رحم واحد (استعاره به علاقه ظرف و مظروف)(٩٢) ارحام خوانده مى شوند.

از نظر صرفى رحم بر وزن فعل ، مفرد و جمع آن رحماء و ارحام ، اسم فاعل آن راحم ، اسم مفعول آن مرحوم ، صيغه مبالغه آن رحيم ، همه از مشتقات واژه رحمت و مرحمت مى باشند. بسيارى از اهل لغت در بيان مبداء اشتقاق واژه رحم به اين روايت نبوى شريف استناد كرده اند؛ پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله مى فرمايد: خداوند به هنگام خلق رحم خطاب به او فرمود:

اءنا الرحمن و اءنت الرحم شققت اسمك من اسمى فمن وصلك وصلته و من قطعك قطعته (٩٣)؛

من خداى رحمانم و تو رحمى ، من اسم تو را از اسم خويش مشتق كرده ام ، از اين رو هر كه با تو پيوند كند، من با او پيوند خواهم كرد و هر كه رابطه اش ‍ را با تو قطع كند، من نيز رابطه خويش را با او قطع خواهم نمود.

به اعتقاد برخى از اهل لغت به رحم زن به اعتبار نقشى كه در توليد عاطفه و محبت و رقت قلب و ميل به احسان پايدار در ميان فرزندان ايفا مى كند، رحم كه همچون رحيم (هر چند در درجه اى ضعيف تر) صفت مشبهه مى باشد اطلاق شده است

از اين رو رحم به كسى اطلاق مى شود كه رحمت به طور ثابت و مستمر به او قائم باشد.(٩٤) احتمال ديگرى كه از كلمات اهل لغت استفاده مى شود اين كه چون فرزند بالاترين و خالص ترين سطح از عاطفه و محبت را از طريق والدين به خود جلب كرده و مجلاى رحمت و عطوفت ايشان درباره خود است و سپس از طريق او به ساير برادران و خواهران ، راه مى يابد، بر او رحم و بر جماعت اقربا به اعتبار انتساب به منشاء توليد واحد، ارحام اطلاق شده است

فخر رازى در وجه تشبيه رحم به رحمانيت حق مى گويد: چون ارتباط نسبى ميان افراد، زمينه ساز عاطفه ورزى و احسان آنها به يكديگر مى شود، به آنها ارحام اطلاق شده است(٩٥)

در توضيح واژه رحم قطع نظر از اختلافات موجود در تعابير و تعاريف ارائه شده از آن بايد گفت : هر كس اعم از مذكر يا مؤ نث كه با انسان ، ارتباط نسبى(٩٦) خواه مستقيم و خواه باواسطه داشته باشد، رحم او محسوب مى گردد. اين مفهوم به حسب عرف و لغت ، اعم از محرمات باب نكاح است و به خلاف توهم برخى ، صرفا به ارحامى كه ازدواج آنها با يكديگر حرام شده است ، اختصاص نمى يابد. البته روشن است كه ارحام نسبى از سلسله مراتبى برخور دارند و به ميزان دورى و نزديكى آنها، حقوق و تكاليف ايشان نيز تفاوت مى يابد.(٩٧)

خويشاوندان سببى از زمره ارحام مورد نظر در استعمال واژه رحم به شمار نمى آيند. از روايات نبوى وارد شده در مقام توضيح مفهوم ارحام مورد نظر در مساءله صله رحم نيز اين اختصاص استفاده مى شود. پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله مطابق نقل عامه در پاسخ سائل مى فرمايد:امك و اباك و اختك و اخاك و ادناك ادناك(٩٨) يعنى با مادر(٩٩) و پدر و خواهر و برادر و هر كه با تو نسبتى دارد با رعايت تقدم و تاءخر ايشان ، پيوند كن و صله رحم را به جاى آور.

برخى از اهل لغت ، ارحام نسبى را قدر متقين و مصداق اتم رحم مى دانند نه مصداق منحصر. برخى نيز ارحام روحانى را از جمله مصاديق رحم به معناى لغوى آن برشمرده اند كه مصداق كامل آن ، پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله و در رتبه بعد، ائمه طاهرينعليهم‌السلام و علماى ربانى و صلحاى مومنان يا عموم مومنان مى باشند.

صاحب كتاب معراج السعادة در توضيح اين مفهوم مى نويسد:

... مراد از رحم كه صله آن واجب و قطع آن حرام است ، هر خويشى نسبى است كه به خويشى معروف باشد اگر چه نسبت بسيار دورى داشته باشد و محرميتى در ميان نباشد. خلاصه اين كه همين كه كسى منسوب به ديگرى باشد اگر چه بسيار دور باشد از جمله ارحام اوست و صله او واجب و قطع آن حرام خواهد بود.(١٠٠)

در اين كه ارحام دقيقا مرادف ذى القربى يا اخص از آن است نيز اختلاف نظرهايى در ميان مفسران وجود دارد. فخر رازى در توضيح ارتباط ميان اين دو مفهوم مى نويسد:

به اعتقاد شافعى اگر كسى چيزى را براى اقارب زيد وصيت كند، همه بستگان زيد اعم از محرم و نامحرم با او، مشمول اين وصيت خواهند بود مگر پدر و فرزند او، چه پدر و فرزند را عرفا جزء اقارب نمى شمرند، اما نوه ها و اجداد وى داخل در حكمند.

برخى نيز قائلند كه اين حكم ، پدر و مادر و اجداد و جدات را شامل نمى گردد. برخى در مقابل ، همه آنها را داخل در حكم مى دانند. اين اختلاف ، اختلاف دقيقى است و منشاء آن ، اين است كه عرب به خاطر حفظ اجداد عالى و توسعه نسل خود، دايره اقارب را وسيع مى گيرد... و اما اگر اين شخص براى ارحام زيد وصيت كند اقرباى نسبى (همه اقرباى از طريق پدر و مادر) او را شامل مى شود.(١٠١)

در تفاوت ميان دو مفهوم نسب و صهر در آيه ٥٤ سوره فرقان نيز اقوال متعددى وجود دارد، كه جهت اختصار، از طرح آن اجتناب مى شود.(١٠٢)

از اين رو حيطه شمول رحم ، چه از نظر لغت و چه عرف اصالتا به خويشاوندان نسبى ، خواه به عنوان مصداق مختص و خواه مصداق اتم ، منحصر مى گردد و بالطبع حكم به وجوب صله و حرمت قطع نيز در مورد ايشان تعين مى يابد، ساير خويشاوندان و ارحام روحانى نيز توسعا و به انضمام قراين خارجى ، جزء مصاديق ارحام و مشمول حكم صله و قطع - بلكه آكد از آنچه در مورد خويشاوندان نسبى وارد شده - شناخته شده اند.

نكته ديگرى كه توجه بدان در اين بخش ضرورى به نظر مى رسد اين كه مفهوم محارم را نبايد با مفهوم ارحام به معناى اقارب و خويشاوندان يكى فرض كرد، چه محارم در نظام فقهى و حقوقى اصطلاحا به كسانى اطلاق مى شود كه در آن نظام ، ازدواج با ايشان تحريم شده است ، اعم از اين كه اين افراد در سلسله مراتب خويشاوندى ، جزء اقارب دور يا نزديك فرد محسوب شوند، در حالى كه ارحام معنايى وسيع تر قلمرو گسترده تر دارد.(١٠٣)