نماز شناسى - جلد دوم

نماز شناسى - جلد دوم0%

نماز شناسى - جلد دوم نویسنده:
گروه: مفاهیم عقایدی
صفحات: 14

نماز شناسى - جلد دوم

نویسنده: حسن راشدى
گروه:

صفحات: 14
مشاهدات: 4191
دانلود: 21

توضیحات:

نماز شناسى - جلد دوم
  • خطبه كتاب

  • مقدمه

  • بر در خويش سرفرازم كن

  • برگزيننده و گزيده درود

  • نماز، نيازى حقيقى و ضرورى

  • سر فرزانگى به عشق افراز

  • اقسام نماز، بر حسب آثار

  • چند در يك قبله خواهى با دو رو كردن نماز؟!

  • شرط بهره ور شدن از نماز

  • از هيچ به سوى همه چيز

  • نماز رهبرى به سوى خوشبختى

  • نماز سرود رهايى و باب رحمت ايزدى

  • نماز عبادت فرهنگساز

  • نماز روياروى فرهنگهاى شيطانى

  • يادآورى

  • بخش اول : آثار اقامه نماز

  • بهره نخست : آثار بهداشتى و درمانى

  • بهداشت عمومى بدن

  • بهداشت دهان و دندان

  • سلامت تغذيه

  • نگهدارى بدن از ميكربها و ويروسهاى ناشى از گناه و حفظ سلامتنسل

  • نماز و نيايش شفابخش امراض صعب العلاج

  • نماز تسكين دهنده دردها و تقويت كننده سيستم دفاعى بدن

  • بهره دوم : آثار روحى و روانى

  • رابطه انرژى روانى با انرژى جهانى

  • توجه به دين براى شناخت روان انسان

  • توجه به مسائل اعتقادى در روان پزشكى

  • روان ، روح ، و نفس

  • آفات روح و روان

  • نقش نيايش در بهداشت روح و روان

  • نتيجه چند تحقيق

  • همت از اوليا طلب

  • بهداشت روانى در اسلام

  • بهداشت روانى در غرب

  • تاءثير نماز در پيشگيرى و درمان بيماريهاى روانى و روان تنى

  • اخلاص ، اعتدال روح و ريا و سمعه جلوه هايى از انحرافات روانى است

  • اعتدال روانى خود را از خدا مساءلت كنيم

  • نماز اكسير غم زدا

  • نماز توانبخش روح و روان

  • نماز اميد بخش ترين عمل

  • نماز چگونه ايجاد امنيت روانى مى كند؟

  • نيايش حضرت سجاد (عليه السلام) به هنگام خوف و خشيت

  • نماز مائده اى آسمانى براى روح بشر

  • تاءثير نماز و نيايش در تلطيف روح و روان و تعالى آن

  • نيايشى كه همراه گويش است تاءثير روانى بيشترى دارد

  • اگر خواهان جدى ترين وجدها هستيد روح خود را به نماز وا داريد

  • نماز بزرگترين و محكمترين پناهگاه معنوى

  • بهره سوم : آثار اخلاقى و تربيتى

  • نماز، پيام پرورش پروردگار

  • پرستش و پرورش

  • شكل پرستش و برنامه هاى پرورشى اسلام

  • لزوم رعايت زمان و انضباط در برنامه هاى تربيتى

  • نماز و وقت شناسى و زمان سنجى

  • نماز و نظم و انضباط

  • تاءثير نماز در تمركز حواس و حضور ذهن

  • تاءثير تسبيحات در تمركز

  • نماز خواندن داراى خاصيت خود تاءثيرى و خود القايى است

  • نقش تلقين و تكرار در تمركز و حضور ذهن

  • نماز نهال وجود انسان را از طبيعت به فطرت و از خزانه به باغمنتقل مى كند

  • كسى كه با نماز تربيت شود مرگ را براى خود جشن مى داند

  • نماز به شخصيت انسان شكفتگى و انبساط مى بخشد

  • نماز راهى براى ورود به محيط گسترده اى از نشاط عقلانى

  • نماز انسانها را چنان رشد مى دهد كه جامه وراثت و محيط بر قامتشان كوتاه مى شود

  • احساس اخلاقى پس از مرگ احساس عرفانى ديرى نمى پايد

  • وجوب پوشاندن عورتها در نماز يادآور ضرورت پوشاندن زشتيهاى باطنى

  • نماز برطرف كننده كبر

  • لباس نمازگزار نبايد به گونه اى باشد كه او را به فخر فروشى و كبر وادارد

  • نقش نيايش و پرستش خدا در دور كردن نحوست هاى بيمارى خودخواهى

  • نماز مهم ترين عامل بازدارنده از تباهيها

  • چگونگى تاءثير نماز در باز دارى از فحشا و منكرات

  • تاءثير نماز در تهذيب اخلاق

  • نماز گرماب شفابخش و جويبار روان

  • چشمه تسليم و خلوص

  • اصل تطهير از جلوه هاى رحمت حق در نظامهاى تكوين و تشريع است

  • نماز رافع غفلت

  • نماز زنده كننده خصلتهاى عالى انسانى

  • نماز روشى براى روان درمانى تربيتى گروهى

  • آثار تربيتى - اجتماعى وضو و طهارت

  • يك اثر ترتيبى وضو

  • يك زندگى تحت هدايت پروردگار

  • بهره چهارم : آثار فكرى ، اعتقادى و عرفانى

  • اهتزاز انديشه

  • استقامت اراده و انديشه

  • حذف خرافه ها و تصحيح بينشها و جهان بينى ها

  • حفظ دين

  • تقويت ايمان

  • ازدياد معرفت

  • ژرف انديشى

  • نماز سبب نزديكترين نزديكى به معبود

  • نماز موجب روى كرد ايزد به بنده خويش

  • نماز موجب تابش انوار ايزدى در دل

  • نماز نردبان تكامل

  • نماز آموزگار عرفان

  • نماز كوره عشق

  • بهره پنجم : آثار اجتماعى و سياسى

  • گفتار نخست : آثار اجتماعى

  • استحكام خانواده

  • پايبندى به رعايت حقوق ديگران

  • سلامت اقتصاد

  • ريشه كن شدن فساد رواج خيرات و پديد آمدن جامعه اى برتر

  • پيدايش روح رحمت و راءفت در اجتماع

  • آثار سياسى نماز:

  • تبعيت از رهبر صالح و قوانين و مقررات صالحه اسلامى

  • ايجاد و تقويت روح هدفدارى و وحدت هدف در ميان امت

  • ايجاد حداقل وحدت كلامى در ميان مسلمانان

  • وحدت امت و رهايى از چنگ عصبيتها و عوامل اختلاف

  • آزادى مسلمانان از بند اسارت بيگانگان

  • نتيجه يكرنگى و اتفاق و پايان سرسختى و افتراق

  • نماز و صبر عامل پيروزى

  • ديو بگريزد از آن قوم كه قرآن خوانند

  • نماز نشانه حكومت صالحان

  • چكامه اى در فضايل و آثار نماز

  • گفتار سوم : حكمت نماز جماعت

  • معنويت افزون تر

  • مقبوليت بيشتر و جلب رحمت فراگيرتر

  • معارفه مسلمانان و حل مشكلات جمعى و فردى

  • تاءليف قلوب مسلمانان

  • تحقق بيشتر و گسترده تر اهداف عاليه تشريع نماز

  • تبليغ و ترويج نماز و جلب رحمت كردگار

  • نمايش شكوه و عظمت اسلام

  • شناخت دوستان و دشمنان

  • تعاون و مشاركت

  • منع از گناه در سطح اجتماع

  • برخى ديگر از آثار نماز جماعت

  • مسجد دانشگاه اسلامى مركز هدايت و مكان مناسبى براى دوستيابى

  • كه پاكيزه به مسجد از خاك و خس

  • نتيجه ويرانى و بى محتوايى مسجدها

  • دارد الحق در جماعت خوشترين منظر نماز

  • گفتار چهارم : حكمت نمازهاى جمعه و عيدين

  • نماز جمعه مجموعه اى از ارزشها

  • نقش عبادى

  • نقش اجتماعى تحكيم پايه هاى برادرى و برابرى

  • انما المؤ منون اخوة العلماء كنفس واحدة

  • حفظ حيات اجتماعى اسلام و مسلمين

  • حفظ بهشت اخوت و الفت و آبرو و عزت مسلمين

  • جلوگيرى از سقوط در آتش اختلاف

  • سرور و شادمانى در جامعه هاى اسلامى

  • نماز جمعه بود رمز وحدت مردم

  • نقش سياسى به قدرت رساندن مسلمانان و به خشم آوردن كافران

  • در اندلس و روم عيان قدرت ما بود

  • نماز جمعه مظهر قدرت اسلام و پشتوانه نظام اسلامى

  • نماز جمعه سرآغاز بسيارى از قيامها و حركت هاى سياسى مردمى

  • كسى كه از جماعت جدا شود نصيب شيطان است

  • نقش نظامى

  • نقش ارتباطى

  • مسجد جامع مركز ارتباطات و قرارگاه حكومتى

  • محوريت مسجد جامع

  • نقش فرهنگى

  • برخى ديگر از آثار نماز جمعه آمرزش لغزشها

  • كاهش دلهره هاى روز رستاخيز و مصونيت از دوزخ

  • مسجد دانشسراى حكمت

  • گفتار پنجم : جامعه در صراط صلات

  • جامعه در صراط صلات

  • 1- اصل ايمان

  • 2- اصل طهارت

  • 3- موقع شناسى و زمان سنجى

  • 4- اصل تبليغ

  • 5- اصل امر به معروف و نهى از منكر

  • 6- اصل حجاب

  • 7- اصل حيا

  • 8- اصل هدفدارى

  • 9- تعيين شاخص هدف و نقطه آغاز

  • 10- تحريم اعمال مغاير با طريق نماز

  • 11- اصل استعاذه

  • 12- اصل تسميه

  • 13- اصل رحمت

  • 14- اصل حمد

  • 15- ممنوعيت تملق

  • 16- اصل تربيت

  • 17- اصل تقوى

  • 18- اصل عدالت

  • 19- اصل دقت در محاسبه

  • 20- اصل خوف و رجا

  • 21- اصل عبوديت

  • 22- اصل صلاح

  • 23- اصل آزادى

  • 24- اصل استعانت (توكل )

  • 25- اصلاستقلال

  • 26- اصل هدايت طلبى

  • 27- صراط شناسى

  • 28- ميل به تكامل و پيشرفت

  • 29- تمركز، دقت ، و دلسپارى به حرفه وشغل

  • 30- اصل توحيد

  • 31- اصل تسبيح

  • 32- اصل تكريم

  • 33- اصل قيام و قعود

  • 34- اصل حق پذيرى

  • 35- عقلانيت سياسى و اجتماعى

  • 36- اصل دعا

  • 37- اصل سلامت

  • 38- اصل امامت

  • 39- اصل وحدت و سلامت در رهبرى

  • 40- سلامت خواهى براى امت اسلام و تمام بندگان صالح كردگار

  • 41- جمع گرايى و مردم گرايى

  • 42- قانون گرايى و انضباط

  • 43- اصل نظم و ترتيب

  • 44- وظيفه شناسى

  • 45- اصل مشورت

  • 46- اصل اطاعت و حفظ جماعت

  • 47- اصل خود سازى و جامعه سازى

  • 48- اصل آگاهى و معرفت

  • 49- اصل محبت

  • 50- اصل مساوات

  • 51- اصل مسؤ وليت

  • 52- اصل دفاع

  • گفتار ششم : نظام سياسى مبتنى بر نماز

  • 1- نظام توحيد

  • 2- نظام رحمت و حمد

  • 3- نظام تسبيح

  • 4- نظام سلامت

  • 5- نظام شورى (دموكراسى) معنى شور

  • بى نياز از راءى و راى زنى

  • جايگاه رايزنى در اسلام

  • ارزش رايزنى و خطر استبداد

  • مشورت كن با گروه صالحان

  • مشورت با نفس خويش

  • تقارن عبادت و مشورت

  • نظام شورايى مبتنى بر نماز و اجابت امر خدا شرط يك جامعه سالم با حكومتصالح و قدرتمند

  • شورى سنت سياسى بزرگترين نمازگزاران جهان

  • مستشار اهل نماز

  • موارد مشورت

  • خود راءيى عامل شكست نظامى و سياسى

  • خود راءيى عامل هرج و مرج سياسى و فرهنگى

  • وقتى كه در اجتماعات وارد نمى شويم و اجتماعى فكر نمى كنيم

  • نماز راه و نظامى براى رسيدن به جامعه اى پر از نعمت

  • نماز ميزان سنجش مديريت

  • نماز و تمكن

  • حكومت اسلامى مانع از فساد در ناحيه عبوديت

  • نماز بالاتر از سياست

  • مقصوره براى نماز و دعا كردن به هنگام خواندن خطبه

  • اوقات نماز جماعت در بخشنامه اى سياسى

  • شركت در نماز مهم تر و برتر از تجارت و اقتصاد

  • نسيم بارش نور

  • نفى استكبار از تكبير كن

  • بهره ششم : تحولات علمى هنرى ، و صنعتى

  • الف : تاءثير نماز و نيايش در پيشرفت دانشها

  • ب : تاءثير پرستش اخلاص و فرهنگ دينى در پيشرفت فن و هنر

  • بهره هفتم : تحولات طبيعى و تاريخى

  • نماز و نيايش از عوامل مؤ ثر در نظام هستى

  • تاءثير مع الواسطه نماز در طبيعت

  • معروف ترين نماز باران در تاريخ معاصر

  • نيايش حضرت سجاد (عليه السلام) در طلب باران

  • نيايش حضرت سجاد (عليه السلام) هنگام ديدن ابر و برق شنيدن بانگ رعد

  • تاءثير نماز و نيايش در روند تاريخ

  • نيايش حضرت سجاد (عليه السلام) هنگام نظر بههلال نو

  • بهره هشتم : آثار آنجهانى نماز

  • نماز موجب نجات و به ارث بردن مينوى هميشگى

  • نمازگزاران داخل شوندگان به بهشت خاص

  • نماز خاموش كننده آتش

  • صد قصر در بهشت بنا مى كند نماز

  • ساز مرغ سحر

  • ارتباط متصل

  • بخش دوم : آثار اضاعه نماز

  • تعريف اقامه نماز و اضاعه نماز

  • نكوهش تضييع نماز

  • ضايع كنندگان نماز

  • اقسام تضييع نماز

  • گفتار نخست : استخفاف به نماز

  • آثار استخفاف به نماز خود تخريبى و تباهكارى

  • پيروى از شهوات و رواج فساد و گمراهى

  • محروميت از شفاعت پيغمبر و اهل بيت (صلى الله عليه و آله و سلم)

  • مردن به غير آيين محمدى

  • آثار سبك شمردن نماز جمعه

  • دريغ كه هر كس نمى شود واقف به سر صبح و معماى نيمه شب

  • آنجاى كه قهر كبريايى باشد

  • گفتار دوم : اعراض از نماز

  • انگيزه هاى ترك نماز

  • استكبار از ريشه هاى كفر و بى نمازى برخاسته از كفر است

  • ترك نماز استكبار و ستيزه با خداست

  • امام المتعصبين اولين تارك الصلات

  • اندرز امام على (عليه السلام) به مستكبران

  • نماز تكليفى كه ساقط نمى شود

  • آثار ترك نماز قرار گرفتن در مرز كفر ياداخل شدن در كفر

  • تنگى معيشت و كورى بصيرت

  • عصبيت و گروه گرايى

  • گستاخى شيطانها

  • پستى و ذلت

  • سقوط و اسارت

  • نوميدى از رحمت حق

  • از دست دادن شرط آدميت

  • مرگ دل

  • وراثت دوزخ

  • آثار ترك نماز جمعه

  • باز داشتن از نماز جمعه

  • نيايش (1) برگزيده اى از دعاى كميل

  • نيايش (2) نيايش حضرت سجاد (عليه السلام) هنگام بازگشت از نماز در عيد فطر وآدينه

  • بيا اى قطره ! يك دم اهلدل شو

  • آزمون را يك زمانى خاك باش

جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 14 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • مشاهدات: 4191 / دانلود: 21
اندازه اندازه اندازه
نماز شناسى - جلد دوم

نماز شناسى - جلد دوم

نویسنده:
فارسی
خطبه كتاب


نماز شناسى - جلد دوم

نويسنده : حسن راشدى

خطبه كتاب

بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد الله الذى اءلهم السداد و هدى الى الرشاد و دعا خلقه الى التوحيد و الاءتحاد و حثهم على المحبة و التاءلف والوداد و جعل ذريعتها الحج و الجمعة و الجماعة و الاءعياد و صلى الله على نبيه الجامع للاضداد النذير البشير الهادى بالوعد و الاءيعاد محمد و اله مفاخر الاءمجاد ساسة العباد و اءركان البلاد و تعسا و نكسا لاءعدائهم الاءوغاد الى يوم التناد .
سپاس خدايى را سزاست كه درستى و هوشمندى را الهام كرد و به سوى راستى رهبرى فرمود. آفريدگان را به يكتا پرستى و يگانگى فرا خواند، و به مهر و به پيوستگى و دوستى آرزومند كرد. و مناسك حج ، و نمازهاى جمعه ، جماعت ، و عيدين را وسيله وصول به آنها قرار داد. و درود خدا بر پيامبرش - كه جامع اضداد است . از دوزخ و عذاب مى ترساند، به بهشت و خشنودى خدا مژده مى دهد، و راه را توسط نويد و تهديد مى نماياند - محمد و خاندانش كه افتخار مايه هاى بلند پايه اند و سياستمداران عباد و استوانه هاى بلاد. و به روى درافتادن و سرنگونساز شدن - تا روز رستخيز - نصيب دشمنان فرومايه آنان باد!
رب يسر و لاتعسر

مقدمه

بر در خويش سرفرازم كن

اى جهان ديده بود خويش از تو
هيچ بودى نبوده پيش از تو
در بدايت ، بدايت همه چيز
در نهايت ، نهايت همه چيز
اى برآرنده سپهر بلند!
انجم افروز و انجمن پيوند!
آفريننده خزاين جود!
مبدع و آفريدگار وجود!
سازمند از تو گشته كار همه
اى همه و آفريدگار همه !
هستى و نيست مثل و مانندت
عاقلان جز چنين ندانندت
روشنى پيش اهل بينايى
نه به صورت ، به صورت آرايى
به حيات است زنده موجودات
زنده بلك از وجود توست حيات
اى جهان راز هيچ سازنده !
هم نوابخش و هم نوازنده !
نام تو كابتداى هر نام است
اول ، آغاز و آخر، انجام است
او الاولين به پيش شمار
و آخر الآخرين به آخر كار
هست بود همه درست به تو
بازگشت همه به توست به تو
بسته بر حضرت تو راه خيال
بر درت نانشسته گرد زوال
تو نزادى و آن دگر زادند
تو خدايى و آن دگر بادند
به يك انديشه راه بنمايى
به يكى نكته كار بگشايى
و آنكه نااهل سجده شد سر او
روز را مرغ و مرغ را روزى
تو سپردى به آفتاب و به ماه
دو سرا پرده سپيد و سياه
روز و شب سالكان راه تواند
سفته گوشان بارگاه تواند
جز به حكم تو نيك و بد نكنند
هيچ كارى به حكم خود نكنند
تو برافروختى درون دماغ
خردى تابناك تر ز چراغ
با همه زيركى كه در خرد است
بيخود است از تو و به جاى خود است
چون خرد در ره تو پى گردد
گرد اين كار، وهم كى گردد
جان كه او جوهرست و در تن ماست
كس نداند كه جاى او به كجاست
تو كه جوهرينى ندارى جاى
چون رسد در تو وهم شيفته راى
ره نمايى و رهنمايت نه
همه جايى و جايت نه
ما كه جزئى ز سبع گردونيم
با تو بيرون هفت بيرونيم
عقل كلى كه از تو يافته راه
هم زهيبت نكرده در تو نگاه
اى ز روز سپيد تا شب داج
به مددهاى فيض تو محتاج
حالگردان ، تويى به هر سانى
نيست كس جز تو حالگردانى
تا نخواهى تو نيك و بد نبود
هستى كس به ذات خود نبود
تو دهى و تو آرى از دل سنگ
آتش لعل و لعل آتش رنگ
گيتى و آسمان گيتى گرد
بر در تو زنند بردابرد
هر كسى نقشبند پرده توست
همه هيچ اند، كرده كرده توست
بد و نيك از ستاره چون آيد
كه خود از نيك و بد زبون آيد
گر ستاره سعادتى دادى
كيقباد از منجمى زادى
كيست از مردم ستاره شناس
كه به گنجينه ره برد به قياس
تو دهى بى ميانجى آن را گنج
كه نداند شمار هفت از پنج
هر چه هست از دقيقه هاى نجوم
با يكايك نهفته هاى علوم
خواندم و سر هر ورق جستم
چون تو را يافتم ورق شستم
همه را روى در خدا ديدم
در خدا بر همه تو را ديدم
اى به تو زنده هر كجا جانى است !
وز تنور تو هر كه را نانى است !
بر در خويش سرفرازم كن
وز در خلق بى نيازم كن !
نام من بى ميانجى دگران
تو ده اى رزق بخش جانوران !
چون به عهد جوانى از بر تو
بر در كس نرفتم از در تو
همه را بر درم فرستادى
من نمى خواستم تو مى دادى
چون كه بر درگه تو گشتم پير
زآنچه ترسيدنى است دستم گير
چه سخن كاين سخن خطاست همه
تو مرايى ، جهان مراست همه
من سرگشته را ز كار جهان
تو توانى رهاند، باز رهان
در كه نالم كه دستگير تويى
در پذيرم كه درپذير تويى
راز پوشيده گر چه هست بسى
بر تو پوشيده نيست راز كسى
غرضى كز تو نيست پنهانى
تو برآور كه هم تو مى دانى
از تو نيز ار بدين غرض نرسم
با تو هم بى غرض بود نفسم
غرض آن به كه از تو مى جويم
سخن آن به با تو مى گويم
راز گويم به خلق ، خوار شوم
با تو گويم بزرگوار شوم
اى نظامى ، پناه پرور تو
به در كس مرانش از در تو
سر بلندى ده از خداوندى
همتش را به تاج خرسندى
تا به وقتى كه عرض كار بود
گر چه درويش تاجدار بود
نظامى (١)

برگزيننده و گزيده درود

نقطه خط اولين پرگار
خاتم آخر آفرينش كار
نوبر باغ هفت چرخ كهن
درة التاج عقل و تاج سخن
كيست پيغمبران به تيغ و به تاج
تيغ او شرع و تاج او معراج
امى و امهات را مايه
فرش را نور و عرش را سايه
پنج نوبت زن شريعت پاك
چار بالش نه ولايت خاك
همه هستى طفيل و او مقصود
او محمد، رسالتش محمود
ز اولين گل كه آدمش بفشرد
صافى ، او بود و ديگران همه درد
و آخرين دور كاسمان راند
خطبه خاتمت هم او خواند
امر و نهيش به راستى موقوف
نهى او منكر، امر او معروف
آنكه از فقر فخر داشت نه رنج
چه حديثى است فقر و چندان گنج ؟
و آنك از و سايه گشت روى سپيد
چه سخن ؟ سايه و آنگهى خورشيد
ملك را قايم الهى بود
قايم انداز پادشاهى بود
هر كه برخاست مى فكندش پست
و آنكه افتاد مى گرفتش دست
با نكو گوهران نكو مى كرد
قهر بدگوهران هم او مى كرد
تيغ از يك سو به قهر خونريزى
رفق از آن سو به مرهم آميزى
مرهمش دلنو از تنگ دلان
آهنش پاى بند سنگدلان
آنكه با او بر اسب زين بستند
بر كمرها دوال كين بستند
اينك امروز بعد چندين سال
همه بر كوس او زنند دوال
گر چه ايزد گزيد از دهرش
وين جهان آفريد از بهرش
چشم او را كه مهر ما زاغ است
روضه گاهى برون ازين باغ است
حلقه داران چرخ كحلى پوش
در ره بندگيش حلقه به گوش
ز آفرين بود نور بينش او
كافرين ها بر آفرينش او
با چنان جان كه هر دمش مددى است
از زمين تا به آسمان جسدى است
آن جسد را حيات ازين جان است
همه تخت اند و او سليمان است
نفسش بر هوا چو مشك افشاند
رطب تر ز نخل خشك افشاند معجزش خار خشك را رطب است رطبش خار دشمن اين عجب است
كرده ناخن براى انگشتش
سيب مه را دو نيم در مشتش
سيب را گر ز قطع بيم كند
ناخنه روشنان دو نيم كند
آفرين كردش آفريننده
كاين گزين بود و او گزيننده
باد بيش از مدار چرخ كبود
برگزيننده و گزيده درود
نظامى (٢)

نماز، نيازى حقيقى و ضرورى

نماز، يك نياز حقيقى انسان است و به ميزان ضرورتى كه براى فرد و اجتماع دارد، داراى فايده ها و آثار نيكوى فرد و جمعى است ، و به همان نسبت كه وجود آن منشاء بركات و خيرات است ، فقدان آن زيانبار است .
در آيات قرآنى و روايات اسلامى ، هم بسيارى از فوايد و آثار نيكوى آن مذكور است و هم زيانهاى فردى و جمعى ناشى از ترك آن آمده است . اما اين نكته درخور تحقيق است كه آيا آن آثار نيكو بر همه نمازهايى كه خوانده مى شود مترتب است يا فقط نمازهاى مقبول داراى چنان آثارى است .
قدر مسلم در آيات و روايات ، نفس نماز، مورد نظر بوده است ؛ يعنى نمازى كه مطلوب دين باشد اما اگر نمازى كه مطلوب اسلام است ، دراى حداكثر آن آثار است ، بايد همه نمازهاى حقيقى كه براى خدا خوانده مى شود و از نظر كيفى در سطوح پايين ترى هستند، به تناسب كيفيت خود داراى آن فوايد و آثار نيكو باشند به جز نمازهاى ساختگى و ريايى كه هيچگونه عقيده و انگيزه خدايى در آنها نيست و ما در تقسيم نمازها آن را نماز بى اثر ناميديم .
بنابراين حداقل ، اهل تحقيق نبايد نماز ميليونها نمازگزارى را كه هر روز پنج بار نماز مى خوانند و به نتايج خوب نماز خود اميد دارند و ميلياردها ركوع و سجود مسلمين در برابر آفريدگار توانا را بى فايده و عبث بشمارند. اين گونه نمازها را نبايد به صرف آن كه براى ما رفاه و صنعت نياورده است ، يكسره محكوم كنند و جوانان را در كنار نهادن چنين نمازى ماءذون و مجاز بدانند، چرا مردم را از گزاردن همين نمازهاى متوسط و كم اثر ماءيوس و دايره نمازگزاران را محدود مى سازند. اگر مردم همين نمازها را هم نخوانند آن وقت چه خواهد شد؟ خطر اين است كه نماز، اين عامل مهم تربيت به بهانه آن كه چون به نحو مؤ ثر گزارده نمى شود و نتايجش كم رنگ است ، از دست مردم گرفته شود. مگر تاءثير همين نمازها را در بهسازى و سالم سازى نسبى اجتماع نمى بينند؟! مگر تاءثير همين نمازها را در بهسازى و سالم سازى اجتماع نمى بينند؟! بايد تنها نمازهاى غير حقيقى را كه هيچگونه عقيده و انگيزه خدايى در آنها نيست ، بيهوده معرفى كنند و البته در كنار آن فرهنگ نماز و نماز با فرهنگ را رواج دهند و تبليغ عشق كنند.

سر فرزانگى به عشق افراز

پيش عاقل ، نياز چيست ؟ نماز
پيش عاشق ، نماز چيست ؟ نياز
نغمه سازى به ناله دلسوز
صبحدم مى زد اين عزل بر ساز
كاى بدل پرده سوز شاهد روز
وى به جان پرده ساز مجلس راز
اگرت بر سر است سايه مهر
سايه اى بر سر سپهر انداز
تا تو را عاقبت شود محمود
همچون محمود شو غلام اياز
دل ديوانگى به مهر افروز
سر فرزانگى به عشق افراز
مشو از منعمان جاه اندوز
مشو از مفلسان چاه انداز
با بيا در غم زمانه بسوز
يا برو با غم زمانه بساز
ترك اين راه كن كه نبود راست
دل بسوى عراق و رو به حجاز
اگرت ساز نيست ، سوز كجاست
ورت آواز هست كو آواز
خيز خواجو كه مرغ گلشن دل
در سماع است و روح در پرواز
باز كن چشم جان ! كه طاير قدس
نشود صيد جز به ديده باز
خواجوى كرمانى (٣)

اقسام نماز، بر حسب آثار

از بررسى آيات و روايات مربوط به صلات ، به دست مى آيد كه نمازها از حيث اثر گذارى بر پنج گونه اند. البته اين تقسيم بر اساس كيفيت نمازها و اقسام نمازگزاران است .
١- نماز ناب : نماز ناب ، نمازى است كه با بالاترين درجه از عشق و معرفت و بيشترين خشوع و حضور خوانده شود. نمازى كه در آن خاطر نمازگزار آنى غافل از خدا و معطوف به دنيا نشود. و نماز كننده به گونه اى در آن غرق شود كه اگر تير از پايش در آورند، متوجه نشود، نماز ناب ، مخصوص انبيا و اوصياست و مقام والايشان مرهون همين نماز آنان است . آرى نماز ناب چنين اثرى دارد. عارفى ، چون محمد، و على ، و على بن حسين بايد كه چنين نماز بگزارد. انسانهاى معصوم و برگزيده اى كه دسترسى به مقام و نماز آنان براى ديگران ميسر نيست .
٢- نماز پر آثار: نمازى است كه آگاهانه و عاشقانه بگزارند. نمازى ناب و پر از حضور، توسط انسانهاى خالص و ناب . اينگونه نمازها در انسان سازى و جامعه سازى نظير ندارند و مخصوص عارفان و بندگان صالح خدا هستند.
افسوس كه عارفان در جامعه بسيار اندكند.
پروردگارا! عرفان نماز را به ما عطا فرما و ما را به گزاردن نماز عارفانه موفق ساز.
٣- نماز مؤ ثر: چنانچه آفات نماز؛ يعنى جهل ، ضعف ، سهو و ريا را به آگاهى ، ايمان ، توجه و اخلاص بدل سازيم ، نمازمان ، نمازى مؤ ثرترى خواهد بود.
آنان كه نماز مؤ ثر و سازنده به جاى مى آورند، بسيار كمتر از كسانى هستند كه نماز كم اثر مى خوانند. اين نماز، نماز مؤ منانى است كه اهل علم و معرفت اند.
٤- نماز كم اثر: نمازى است كه غالبا از اول وقت خود به تاءخير مى افتد و چنانچه در آغاز وقت خوانده شود، باز هم به توجه كامل و حضور دل خوانده نمى شود. اين نماز، همان نماز ساهى و غافل است ؛ همان نورى كه در خور ويل مى باشد.
فويل للمصلين الذين هم عن صلاتهم ساهون . (٤)
واى بر نمازگزاران ؛ همانا نمازگزارانى كه از نماز خود فراموش مى كنند (و فراموشكار در نماز خود هستند)
با توجه به آنچه گفته شد، بعضى از آفات نماز، ضعف ايمان و فراموشى است .
بكوشيم كه ضعف را به قوت و سهو را به توجه بدل سازيم . ساهى صلات نباشيم و مستحق ويل گرديم . نماز پر اثر بگذاريم و از آن بهره برداريم .
٥- نماز بى اثر: نمازى است كه نماز گزارنده ، آن را نه از روى اعتقاد و به عنوان يك تكليف بلكه براى چشم و گوش ديگران و به عنوان يك فريب مى خواند و مسؤ وليت است ، گاهى نماز مى خواند و چون نمازش خالى از انگيزه هاى خدايى و به دور از گاهى و احساس تعهد و مسؤ وليت است ، گاهى نماز مى خواند و گاهى نمى خواند. وقتى كه در حضور مردم است مى خواند و هنگامى كه در خلوت است ، نمى خواند. حال آن كه ، نماز، حضور در محضر مردم نيست بلكه ددر محضر پروردگار مردم است و او هميشه و هر جا حاضر و ناظر است .
چنين نمازى ، به تنها بى ثمر و فاقد آثار نيك مى باشد بلكه زيانبار است . از آنجا كه ؛ همانند خوراك فاسد است ، زيان فردى دارد و چون براى فريب است ، زيان جمعى دارد. از اين رو به تنها نزد خدا فاقد ارزش است بلكه از گناهان باطل شد بر آن بزنند؟ آيا اين گونه نمازگزاران در خور ويل نمى باشند؟
(فويل لمصلين ... الذين هم يرائون). (٥)
واى بر نمازگزاران ... همان نماز گزارانى كه در نماز خود ريا مى ورزند.
بزرگ ترين آفات نماز، جهل و ريا است و بهترين عوامل بهبود نماز و هر كار ديگر، آگاهى و اخلاص است . ريا كردن براى دنياست و همچنان كه وضو براى نماز، واجب است ، ترك ريا و شستن از دنيا نيز كه يك وضوى باطنى است ، براى نماز و روى آوردن به خدا ضرورت دارد. اين وضويى است كه تا قيامت مى توان با آن نماز گزارد. نماز را با ريا از اثر نيندازيم ، ترك ريا كنيم و نمازى اثر بخش بگزاريم .

چند در يك قبله خواهى با دو رو كردن نماز؟!

بهر روى خلق تا كى آرزو كردن نماز
چند در يك قبله خواهى با دو رو كردن نماز؟!
پيش اين ناسفته رويان آبروى خود مريز
تا توانى پيش حق با آبرو كردن نماز
تا نشويى دست از دنيا، مياور رو به حق
نيست جايز در شريعت بى وضو كردن نماز
با حديث نفس ، احرام عبادت باطل است
جمع هرگز كى شود با گفتگو كردن نماز؟
ماه كنعان را به سيم قلب سودا كردن است
پيش چشم خلق ظاهرين نكو كردن نماز
نيست حاجت با وضو دست از علايق شسته را
تا قيامت مى توان با اين وضو كردن نماز
از عبادت نيست صائب ! چشم عارف بر بهشت
كار مردان نيست بهر رنگ و بو كردن نماز
صائب تبريزى (٦)

شرط بهره ور شدن از نماز

تقسيم فوق ، نشان مى دهد كه ميزان ثمر دهى نماز در همه ابعاد به نمازگزار و شناخت او از نماز و بكارگيرى آن بستگى دارد. هر قدر نماز را بهتر بشناسيم ، كارآيى آن را بيشتر بدانيم ، به استفاده صحيح از آن بهتر و بيشتر آشنا باشيم و آن را در سطح بالاتر و با كيفيت بهترى اقامه كنيم ، ميزان ثمر بخشى نماز و بهره بردارى ما از آن زيادتر و گسترده تر خواهد شد و ما را در سطح بالاترى از تكامل قرار خواهد داد؛ به عنوان مثال ، نماز، يك بالابر است ، يك وسيله عروج است ، يك معراج است ، يك سفينه پرواز است اما ميزان اوج گيرى و كمال پويى ما به ميزان شناخت ما از آن و مهارتى كه در استفاده از آن داريم ، بستگى دارد.
يك سفينه فضايى در نفس خود، قابليت و توان آن را دارد كه ما را به اوج برد اما براى ما كه آن را نمى شناسيم و نحوه استفاده از آن را نمى دانيم ، بالا برنده نيست . دانشمندى كه آن را نيك مى شناسد و به نحوه استفاده از آن آگاه است ، مى تواند در آن جا بگيرد و پرواز را آغاز و در اعماق فضا نفوذ كند.
قرآن كريم فرمود:
يا معشر الجن و الاءنس ان استطعتم اءن تنفذوا من اءقطار السموات و الاءرض فانفذوا لاتنفذون الا بسلطان ... (٧)
اى جن و انس ! اگر مى توانيد از اطراف آسمانها و زمين به گريز بيرون رويد، چنين كنيد اما بدانيد كه جز به وسيله قدرت علمى ، موفق به انجام چنين كارى نمى شويد.
حال ، بايد گفت : اى انسانها! نماز معراج است ، بالابر است . به وسيله آن مى توانيد اوج بگيريد و تا قرب خدا برويد اما تا آن را نشناسيد و توان علمى بهره بردارى از آن را نيابيد، موفق به چنان عروجى نخواهيد شد. بدانيد كه براى به اوج رفتن و راه كمال پيمودن ، هيچ وسيله اى را به جز نماز در اختيارتان ننهاده اند. نماز، تنها وسيله رشد و تكامل روحانى است و ابزارهاى ديگر، بدون آن به شما كمكى نخواهند كرد.
بهره ورى از نماز در مسائل بهداشتى ، تربيتى ، اعتقادى ، فكرى ، سياسى ، اجتماعى ، اقتصادى ، مديريت ، كار، دانش ، فن ، هنر و خلاصه در كليه شؤ ون زندگى نيز به همين شروط، مشروط است . بايد نماز را از حيث آغاز، پايان ، طى مراحل ، اجزاى ظاهرى و باطنى ، راز و مرزها، اهميت و فضيلت ، اقامه صحيح ، تضييع ، حكمت ها و اثرها، و خلاصه در تمامى ابعاد بشناسيم ، رموز استفاده از آن را در خود آن پيدا كنيم و بياموزيم ، و آنگاه از آن بهره بر داريم .
كتاب نماز شناسى بر آن است كه تا حد امكان به اين امور بپردازد. اميد است كه با گسترش كار تحقيق در امر نماز، مردم ، راه صلات را كه راه حسنات و صالحات و طريق هدايت است بيابند و منكر گريز و معروف طلب شوند. اگر مردم نماز تحقيقى و نه تقليدى را در جامعه اقامه كنند نه تنها به سوى نماز كه خيرالعمل است خواهند شتافت بلكه به سوى تمام خيرات و معروفات حركت خواهند كرد و نه تنها فساد ريشه كن خواهد شد بلكه اصلاحات كيفى در همه زمينه ها به سرعت به پيش خواهد رفت و با انقلابى پويا و فراگير، الهى شدن جامعه آغاز و طليعه قسط آشكار خواهد شد.
در تحقيق و تدبر در نماز و قرآن به روى همگان باز است در آن دو بر همه لازم است و نماز، خلاصه و عصاره قرآن و باب ورودى براى گلگشت در گلستان آن و كوچ كردن از هيچ به سوى همه چيز است . تا زمانى كه تحقيق در نماز، سر آغاز قرآن پژوهشى و شناخت جهان ، انسان ، و سيستم حكومت و مديريت مبتنى بر فطرت قرار نگيرد، امت اسلامى حركت حيات بخش خود را شروع نخواهد كرد.

از هيچ به سوى همه چيز

بر در ميكده با آه و فغان آمده ام
از دغلبازى صوفى به امان آمده ام
شيخ را گو كه در مدرسه بر بند! كه من
زين همه قال و مقال تو به جان آمده ام
سر خم باز كن اى پير! كه در درگه تو
با شعف ، رقص كنان ، دست فشان آمده ام
گرهى باز نگردد مگر از غمزه يار
بر درش با تن شوريده روان آمده ام
همه جا خانه يار است كه يارم همه جاست
پس ز بتخانه سوى كعبه چسبان آمده ام ؟
راز بگشا و گره باز و معما حل كن !
كه از اين باديه بى تاب و توان آمده ام
تا كه از هيچ كنم كوچ به سوى همه چيز
بوالهوس در طمع گنج نهان (٨) آمده ام
امام خمينى (ره) (٩)

نماز رهبرى به سوى خوشبختى

خداى تعالى ، فرمود:
ان هذا القران يهدى للتى هى اقوم (١٠)
همانا اين قرآن راه نمايد بسوى آنچه راست تر است .
اين آيه شريفه به ما مى گويد كه هدايتهاى قرآنى در زمينه اقوم مسائل بشر؛ يعنى درباره با قوام ترين ، پايه اى ترين و اساسى ترين مسائل اوست كه عبارت از جهان بينى ، اخلاق و ايدئولوژى صحيح است و اين نكته ، قابل تحقيق است كه تمامى هدايتها و ارشادات قرآنى در يكى از اين سه جاى مى گيرد و از آن خارج نيست و از آن جا كه نماز؛ مانند قرآن ، مشتمل بر جهان بينى و اخلاق و ايدئولوژى صحيح اسلامى است ، بايد آن را عصاره قرآن و همانند هدايتى بسوى سعادت دانست اما جمله (حى على الفلاح) كه آن را در اذان و اقامه مى خوانيم ، به ما مى گويد كه نماز، خود رستگارى و خوشبختى است نه هدايت كننده بسوى آن .
و الذين يمسكون بالكتاب و اقاموا الصلوة انا لانضيع اجر المصلحين . (١١)
و خدا پاداش شايستگان نكوكارى را كه به قرآن چنگ مى زنند و نماز را بپا مى دارند، ضايع نمى كند.
و اين پاداش ، مطمئنا تاءمين خوشبختى دنيا و آخرت است .

نماز سرود رهايى و باب رحمت ايزدى

نماز حقيقى ، موجب نجات كلى و همه جانبه است . انسان را از آفت ها، آسيب ها و فرجامهاى ناگوار رها مى سازد و باب رحمت يزدان را به رويش ‍ مى گشايد. در زمينه رهايى بخشى نماز، حداقل به موارد زير بينديشيد و چنانچه به صحت آن متعرف شديد، بر وجوب و فضيلت اين سرود زيباى رهايى ، مهر تاءييد زنيد و بكوشيد كه از نمازگزاران واقعى باشيد:
١- رهايى از تنبلى فكرى و ضعف عقلى در شناخت بزرگترين حقايق هستى بويژه هستى گردگار.
٢- رهايى از تنبلى جسمى و تن پرورى .
٣- رهايى از بى انضباطى و نداشتن يك برنامه منظم در طول زندگى .
٤- رهايى از حواس پرتى ، بى توجهى و بلاهت .
٥- رهايى از ناسپاسى ، حق پوشى و حق كشى .
٦- رهايى از دوستى و همراهى با مغضوبان و گمراهان .
٧- رهايى از كبر و خود بينى .
٨- رهايى از عصبيت و نژاد پرستى .
٩- رهايى از تفرقه و پراكندگى .
١٠- رهايى از تنهايى و جدايى از مردم .
١١- رهايى از نفاق و دورويى .
١٢- رهايى از غضبها و شهوتها.
١٣- رهايى از آرزوهاى دور و دراز.
١٤- رهايى از تملق و چاپلوسى .
١٥- رهايى از پرستش بتها و مردم پرستى .
١٦- رهايى از خرافه و جهل .
١٧- رهايى از حسادت و خود آزارى .
١٨- رهايى از حرص و بخل .
١٩- رهيدن از همه صفات زشت و نامطلوب و برخوردارى از خصال خداپسند.
٢٠- رهايى از انواع گناه و تباهى .
٢١- رهايى از بسيارى از مرض هاى جسمانى و روحانى .
٢٢- رهايى از معيشت ضنك .
٢٣- رهايى از اشرار و مرتبط شدن با نيكان .
٢٤- رهايى از اسارت بيگانگان .
٢٥- رهايى از زندان تن .
٢٦- رهايى از حصار جهان ماده و متصل شدن به عالم ملكوت .
٢٧- رهايى از خود و پيوند با خدا.
٢٨- رهايى از خشم و سخط پروردگار.
٢٩- رهايى از سختى جان كندن .
٣٠- رهايى از عذاب عالم برزخ .
٣١- رهايى از كور روز رستاخيز و عذاب يوم الحساب .
٣٢- رهيدن از نار و رسيدن به خوشبختى .
خداى تعالى ، فرمود:
و اقيموا الصلاة و اتوا الزكوة و اطيعوا الرسول لعلكم ترحمون . (١٢)
نماز را بپا داريد، زكات را بپردازيد و از فرستاده خدا فرمان ببريد باشد كه مورد رحمت او شويد.
و در جاى ديگر فرمود:
... فاقيموا الصلوة و اتوا الزكوة و اعتصموا بالله هو مولاكم فنعم المولى و نعم النصير . (١٣)
نماز را بپا داريد، زكات را بپردازيد و به خدا متوسل شويد. او دوستدار و سرپرست شماست بهترين ياريگر و سرپرست .
و المؤ منون و المؤ منات بعضهم اءولياء بعض ياءمرون بالمعروف و ينهون عن المنكر و يقيمون الصلاة و يؤ تون الزكاة و يطيعون الله و رسوله اءولئك سيرحمهم الله ان الله عزيز حكيم . (١٤)
برخى از مؤ منان دوستان بعضى ديگرند، به كار نيك فرمان مى دهند، از زشتى و پليدى باز مى دارند، نماز را بپا مى دارند، زكات را مى دهند، و از خدا و فرستاده او فرمان مى برند. زودا كه آنان مورد رحمت حضرت حق واقع شوند. همانا كه خدا كاردان پيروز است .
رسول گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) به ابوذر فرمودند:
يا اباذر، ما دمت فى الصلوة فاءنك تقرع باب الملك و من يكثر قرع باب الملك يفتح له . (١٥)
اى اباذر! تا هنگامى كه در حال نماز بسر مى برى ، در خانه پادشاه جهان را مى كوبى و آن كه در خانه فرمانرواى هستى را زياد بكوبد، مطمئنا، در به رويش گشوده خواهد شد.

نماز عبادت فرهنگساز

با توجه به آنچه درباره مجموعه آثار تربيتى ، فكرى ، اجتماعى ، سياسى ، و تاءثير نماز در پيشرفت نماز در پيشرفت هنر، و دانش و صنعت بيان شده است مى توانيم به نقش مؤ ثر نماز در ساختن فرهنگهاى جوامع اسلامى پى ببريم . البته هر يك از تولى و تبرى ، نقش مؤ ثرى در ساختن فرهنگهاى مسلمين دارد كه بايد مورد دقت و بررسى قرار گيرد.

نماز روياروى فرهنگهاى شيطانى

اگر بخواهيم راه مبارزه با شبيخون فرهنگى دشمنان را به اختصار بيان كنيم ، مى گوييم : مشكل دنياى مادى امروز دو چيز است يكى غفلت و ديگرى شهوت .
راه علاج غفلت ، نماز است و راه علاج شهوت ، ازدواج . هم نماز قانون تكوينى و تشريعى خداست و هم ازدواج . و رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم)، هم نماز را دوست داشت و هم ازدواج را. نماز را نور چشم خود دانست و فرمود كه آن كه نماز خود را سبك شمارد از من نيست . و ازدواج را سنت خود معرفى كرد و فرمود: آن كه به سنت من پشت كند، از من نيست . و البته چون نماز و توجه به خدا زياد شود، ازدواج هم رواج شود. بى توجهى به نماز و كاهش آمار ازدواج زمينه را براى نفوذ و ترويج فرهنگ بيگانه فراهم مى كند. فرهنگ منحط غرب ، فرهنگ فحشا و منكر است و نماز و ازدواج هر دو از فحشا و منكر باز مى دارند و مانع از نفوذ و رواج فرهنگ فحشا مى شوند. امت مسلمان و حكومت اسلامى بايد براى مقابله با هجوم فرهنگى بيگانگان و حفظ سلامت اجتماع ، هم وسيله ترويج نماز را فراهم كنند و هم بستر ترويج ازدواج را بگسترند. و در اين دو امر مهم به يارى هم بشتابند.

يادآورى

موضوع و محتواى اين كتاب حكمت نماز است و هدف از بيان آثار و فايده هاى نماز؛ بالا بردن سطح آگاهى خوانندگان محترم ، ترويج فرهنگ نماز، و برداشتن گامى در راه مبارزه با تهاجم فرهنگى بيگانه است . برخى از آثار نماز، پيش از اين در كتاب نماز شناسى ١ تحت عنوان فضيلت نماز مطرح شد و اينك برآنيم كه آثار و خيرات و بركات اين جهانى آن را با تفضيل بيشترى بررسى كنيم . و در اين كار و هر كار ديگر از خدا توفيق مى طلبيم .
حسن راشدى
مشهد - تابستان ١٣٧٤
مركز تربيت معلم شهيد بهشتى

بخش اول : آثار اقامه نماز

بهره نخست : آثار بهداشتى و درمانى

بهداشت عمومى بدن

در مباحث آداب و اسرار طهارت ، برخى از اثرات بهداشتى نماز مطرح شده است و اينك با تفصيل بيشترى به آثار و بهداشتى و درمانى آن مى نگريم :
مى دانيم كه صحت نماز، مشروط به پاك نگه داشتن بدن ، لباس ، جاى نماز و پرهيز از نجاستهاست كه موجب زدودن ميكربها و آلودگيها از محيط زندگى و حفظ بهداشت جسمانى است .
غسل ، شستشوى عمومى بدن و يك تنظيف كامل است اما تنها يك تطهير جسمانى نيست . بلكه چون به عنوان يك تكليف مذهبى و براى نزديكى به خدا صورت مى گيرد آثار روحى و معنوى بسيارى بر آن مترتب است .
آماده شدن براى اقامه نماز، با وضو آغاز مى شود اما قبل از آن كه اعمال وضو با نظم خاص خود اجرا شود، پاك كردن اعضا و حذف موانع از آنها لازم است . به اين ترتيب ، اعمال وضو بر اندامهاى عارى از آلودگى انجام خواهد شد.
وضو، سمبل طهارت عمومى بدن و موجد نشاط و سلامت است و مانند غسل ، داراى آثار روحى و معنوى است و در پيشگيرى و درمان بيماريهاى جسمى و روان - تنى اثر دارد.
آب غسل و وضو بايد زلال ، پاك و پاكيزه باشد. و اين ؛ بدان معنى است كه اسلام ، آب مضاف ؛ يعنى آبى را كه بو، رنگ و طعم آن تغيير كرده است و بهداشتى نيست ، و يا آميخته با چيز ديگرى است ، پاك كننده نمى داند.
چون اسلام ، شخص مسلمان را موظف مى كند كه روزى پنج نوبت نماز بخواند و با هر نماز، طهارت هاى سه گانه قبلى را دستور رعايت كند، در حقيقت ، رعايت هميشگى بهداشت را واجب شمرده و نمازگزار را به رعايت كامل آن موظف كرده است و به اين ترتيب ، طهارت جسم و روح را به هم پيوند داده است زيرا كه عقل و روح سالم در جسم است . و صحت عبادت را از كسى كه جسم و روح سالم دارد، مى توان توقع داشت .
نماز گزار مسلمان در هر شبانه روز، حداقل ، هفده ركعت نماز مى خواند؛ يعنى هر يك از اعمال قيام ، قعود و سجود را سى و چهار بار و عمل ركوع را هفده بار و هر يك از حركات تكبيرة الاحرام و دعاى دست را پنج مرتبه اجرا مى كند به اضافه حركات مستحبى ديگرى كه به هنگام هر يك از تكبيرهاى مستحبى ، اجرا مى شود.
اين حركات براى هر شخصى در هر سن و سالى كه باشد، مناسب است و بدون آن كه فشار بيش از حدى را بر او وارد كند، تاءخير خوبى در انقباض و انبساط عضلات ، مفاصل و گردش خون او دارد بويژه عمل ركوع كه اگر مطابق آدابى كه ذكر شد، اجرا شود، در باز شدن عروق ، تسريع گردش ‍ خون ، كش دادن ستون فقرات ، مفصلها و عضلات اثر دارد.
بايد توجه داشت كه اين مطلب فقط به عنوان برخى از آثار جانبى و فوايد نيكوى طهارت و نماز كه غالبا مورد غفلت است ، ياد آورى گرديد و نبايد اعمال عبادى را به خاطر اين فوايد اجرا كرد كه موجب بطلان آن خواهد شد.
در معنى اخلاص گفته شد كه اگر كسى غسل و وضو كند تا در ضمن آن خنك شود يا از فوايد بهداشتى آن بهره مند شود و يا قيام و ركوع و سجود كند تا ضمن آن ، حركات ورزش و نرمش اجرا كند، نماز شرك آلود خوانده است .
خدا، تعالى ، در سوره نحل ، آيه يكصد و بيست و پنجم ، به پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) دستور مى دهد كه از آيين حنيف (دين حضرت ابراهيم) پيروى كند:
ثم اءوحينا اليك اءن اتبع ملة ابراهيم حنيفا . (١٦)
و سنت هاى حنيفيه ، ده چيز است كه نماز گزاران مسلمان به پيروى از پيامبر خويش آنها را مراعات مى كنند. پنج سنت آن مربوط به سر و پنج سنت ديگر به تن مربوط است .
آن پنج كه به سر مربوط است : مضمضه ، استنشاق ، مسواك زدن ، كوتاه كردن شارب (آبخور يا سبيل) و باز كردن فرق است براى كسى كه موى سرش بلند و انبوه است و آن پنج كه به تن مربوط است ، استنجا، ختنه ، كوتاه كردن ناخن و تراشيدن موهاى زهار و زير بغل است (١٧) و تاءثيرى كه رعايت اين امور در بهداشت عمومى بدن دارد، بر همگان آشكار و روشن است .
پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) فرموده اند: با آبى كه توسط نور خورشيد گرم شده است ، وضو و غسل نكنيد و خمير نگيريد كه بيمارى پيسى را به ارث مى گذارد. (١٨) برخى از ائمه ما با آب سرد وضو مى گرفتند و آن را به ديگران توصيه مى كردند. (١٩) تاءثيرى كه استفاده از آب سرد در تسريع جريان خون به سمت پوست دارد، بويژه سر كه مغز در آن واقع است ، و از ميان بردن كسالت و ايجاد نشاط بر كسى پنهان نيست .

بهداشت دهان و دندان

پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) فرموده اند:
الطهور شطر الاءيمان . (٢٠)
پاكى يك نيمه از ايمان است ؛ يعنى نيمى از نماز است .
و فرموده اند:
السواك شطر الوضوء (٢١)
مسواك زدن نيمى از وضوست .
آن حضرت هيچ وضويى را بدون مسواك نگرفتند و هيچ نمازى را بدون مسواك قرائت نفرمودند. گفته اند:
لم ير رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم) قط خارجا من الغائط الا توضاء و يبتدى بالسواك (٢٢)
هرگز ديده نشد كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) از كنيف خارج شوند مگر آن كه وضو گرفتند و وضو را با مسواك شروع كردند.
و نيز از آن حضرت روايت شده است كه :
لكل شى طهور و طهور الفم السواك (٢٣)
براى هر چيزى پاك كننده اى است و دهان با مسواك زدن پاك و پاكيزه مى شود.
و در جاى ديگر فرموده اند:
مالى اراكم تاءتونى قلحا؟ استاكوا فلولا ان اشق على امتى لفرضت عليهم السواك كما فرضت عليهم الصلاة .
چه شده است كه مى بينم با زردى روى دندانها بر من وارد مى شويد؟ مسواك بزنيد. اگر به دشوارى كار بر امتم فكر نمى كردم ، هر آيينه مسواك زدن را؛ همانند نماز بر آنان فرض مى كردم .
و درباره مسواك زدن پيش از خواب چنين فرمودند:
لو علم الناس ما فى السواك لاباتوه معهم فى لحافهم . (٢٤)
اگر مردم مى دانستند كه مسواك زدن چه فايده هايى دارد، هر آينه با دهان مسواك شده ، شب را در بستر خود صبح مى كردند.
و نيز از آن حضرت گزارش شده است كه فرمودند:
لولا ان اشق على امتى لاءمرتهم بالسواك عند وضوء كل صلاة (او مع كل صلاة) . (٢٥)
اگر براى امتم ايجاد مشقت نمى كردم ، هر آينه آنان را به مسواك زدن با وضوى هر نماز دستور مى دادم . (يا با هر نماز)
همچنين آورده اند كه فرمود:
اءمرت بالسواك حتى خشيت ان يكتب على . (٢٦)
مرا به مسواك زدن دستور دادند تا آنجا كه ترسيدم بر من واجب شود و امر به آن ، وجوبى باشد.
و از صادقين (عليهما السلام) روايت شده است كه :
صلاة ركعتين بسواك افضل من سبعين ركعة بغير سواك . (٢٧)
دو ركعت نماز با مسواك از هفتاد ركعت نماز كه بدون مسواك زدن خوانده شود برتر است .
رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمودند:
بسيارى مضمضه و استنشاق ، موجب آمرزش و دور كننده شيطان است .
از مصداقهاى كلمه شيطان در اين روايت ، ميكربهاى موذى دهان و دندان است . تاءثير استنشاق بويژه با آب سرد در ايجاد سلامت و نشاط براى كسانى كه سينوسهاى سالم دارند مورد تاءييد پزشكان است ؛ به عنوان مثال به مطالعه اى كه درباره استنشاق آب به درون بينى توسط گروهى از متخصصين طى سه تحقيق عملى در دانشكده پزشكى قاهره صورت گرفته است ، اشاره مى كنيم :
بينى ، على رغم داشتن تركيباتى ؛ مانند ليزوريم و بعضى اسيدهاى چرب آزاد با اثر ضد باكتريايى مشخص ، همواره كانونى از تجمع مواد معلق در هوا و انواع باكتريهاست . در مطالعه عديده اى حتى نقش اين باكتريها در پيدايش ‍ عفونتهاى بيمارستانى بررسى شده است . ضمنا به اهميت اين تجمع باكتريايى در گسترش بيمارستانى التهابى نظير سينوزيت ، اوتيت ميانى ، لارنژيت و بيماريهاى تنفسى و حتى زخمهاى جلدى و بيماريهاى مجارى ادرار اشاره گرديده است . مطالعاتى كه در مورد اثر استنشاق به هنگام وضو گرفتن بر روى دويست نفر، صورت گرفته است ، نشان مى دهد كه اين عمل مستحبى تا چه اندازه در كاهش تراكم باكتريايى و كاستن از پيامدهاى نامطلوب آن مؤ ثر است .
از مستحبات ديگر وضو، شستشوى دست و صورت با آب خنك و توصيه به عدم خشك كردن آن با حوله است كه صرفنظر از اين كه ممكن است حوله ها عارى از باكتريها نباشد، آب خنك كه حاوى اكسيژن محلول در آب است ، مى تواند در زدودن باكتريها تاءثير مثبت داشته باشد. بعضى ديگر از آثار فيزيولوژيك وضو اين است كه شستن قسمتهايى از بدن آن هم روزى چند بار با فواصل خاصى از كار و زندگى روزانه ، باعث استراحت و آرام سازى عضلات و تخفيف تشنجات جسمى و روانى مى شود.
اين سخن شايد بتواند براى اين سفارش حضرت رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) كه فرموده اند:
به هنگام خشم براى فرو نشاندن آن وضو بگيرد.
توضيحى ساده و پذيرفتنى باشد. (٢٨)
امام صادق (عليه السلام) فرمودند:
مسواك زدن ، پاك كننده دهان ، جلا دهنده چشم ، خشنود كننده رحمان ، سفيد كننده دندانها، از ميان برنده خوره و حافر دندان ، محكم كننده لثه ، اشتها آور، زداينده بلغم ، زياد كننده حافظه ، مضاعف كننده حسنات و شادمان كننده فرشته هاست .) (٢٩)
يكى از بيماريهاى دهان ؛ پيوره است و آن عبارت از جوشهاى صورت و چركينى است كه در بن دندانها پديد مى آيد و ايجاد عفونت مى كند. اين بثورات علاوه بر آن كه دهان را بدبو و لثه ها را سست مى كند، به هنگام جويدن غذا منفجر مى شود، و لقمه را آلوده مى سازد و مشكلات گوارشى زيادى ببار مى آورد. اين بيمارى گاهى تا آنجا پيش مى رود كه موجب ريزش دندانها مى شود و مسواك زدن تنها راه پيشگيرى و درمان آن است .
تاءكيد پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) بر مسواك زدن به هنگام هر وضو و تمايلى كه آن حضرت به واجب كردنش نشان داده اند و آنچه در فضيلت و آثار آن گفته شده است ، حاكى از عنايت خاص اسلام به بهداشت دهان و دندان است . بهداشتى كه مقدمه بهداشتهاى ديگر و بر آنها مقدم است .

سلامت تغذيه

نمازگزار مسلمان حق ندارد از غذاها و نوشيدنى هاى حرام استفاده كند.
خوردن و نوشيدن غذاها و نوشيدنيهاى كه نجس شده باشند، حرام است ؛ يعنى علاوه بر آشكار تن ، درون جسم مسلمان نيز بايد از نجاستهاى بيرونى محافظت گردد. همچنين بايد از خوراكيها و نوشيدنى هايى ؛ مانند گوشت خوك و مشروبات الكلى كه ذاتا حرام است بپرهيزد. در نتيجه ، نماز، نمازگزار را از بيماريها و پيامدهاى سوء اين گونه تغذيه ها مصون مى دارد. هنگامى كه بعضى از مسلمانان صدر اسلام شراب نوشيده بودند و نماز ايستادند، در نماز به جاى (اياك نعبد)، (اياك اعبد) گفتند. قرآن به آنان دستور داد كه :
لا تقربوا الصلوة و انتم سكارى حتى تعلموا ما تقولون . (٣٠)
به هنگام مستى به نماز نزديك نشوند تا بفهمند كه چه مى گويند و چه مى خوانند.
البته اين حكم اوليه تحريم شراب بوده است .
نمازگزار بايد از خوردن لقمه حرام نيز بپرهيزد، لقمه هاى حرام آثار نامطلوب روحى و اجتماعى بر جاى مى گذارد، خوردن حق ديگران و تغذيه از مال حرام ، ستمكارى است و ستم ، ايجاد قساوت قلب مى كند و دلى كه سخت شده باشد، نمى تواند با خدا رابطه برقرار كند، هر چند صاحب چنين لقمه اى و چنين قلبى ، نماز فريب بخواند.
استفاده از خوراك مباح نيز اگر به صورت پرخورى باشد، ديده دل را كور مى سازد، و مانع از ديدن حق و مصلحت مى گردد تا چه رسد به لقمه اى كه از حرام فراهم گردد.
امام على (عليه السلام) فرمودند:
اذا ملى البطن عن المباح عمى القلب عن الصلاح . (٣١)
هنگامى كه شكم از مباح پر گردد، دل از ديدن صلاح باز مى ماند.
نماز، سنگ زدن به شيطان است و نمازگزارى كه در تغذيه اسراف مى كند، از برادران شيطان است ، نه سنگ انداز به آن . خداى ، تعالى فرمود:
و لاتبذر تبذيرا ان المبذرين كانوا اخوان الشياطين . (٣٢)
اسراف مكنيد كه اسراف كنندگان برادر شيطانند.
پرهيز از اسراف در تغذيه ، عامل اصلى سلامت و تندرستى است . گفته اند:
تمام طب (بهداشت و درمان) در آيه :
كلوا و اشربوا و لا تسرفوا. (٣٣)
بخوريد و بياشاميد و زياده روى نكنيد.
جمع گرديده است و مسلمانان پايبند نماز، بايد تمامى فرمانهاى پروردگار را به كار بندند كه همه اعتقادات و احكام اسلامى با مراتبى كه دارند يك سيستم و يك مجموعه به هم پيوسته اند و از هم جدا نمى گردند. پيشوايان ما گفته اند: هنگام خواندن نماز، نبايد معده پر باشد. اين دستور علاوه بر آن كه بر آن حضور قلب و داشتن حال توجه به خدا، سفارش شده است ، در واقع توصيه اى براى پرهيز هميشگى از اسراف و حفظ تعادل جسمى و روحى بوده است . بهترين راه تاءمين سلامت جسم آن است كه ميانه رو باشيم و از افراط و تفريط در آشاميدن و خوردن بپرهيزيم . سعدى مى گويد:
نه چندان بخور كه از دهانت بر آيد
نه چندان كه از ضعف جانت بر آيد
امام باقر (عليه السلام) فرمود:
لاتقم الى الصلاة متكاسلا و لامتناعسا و لا متثاقلا فاءنها من خلل النفاق . (٣٤)
با حال كسالت و تنبلى ، و چرت و سنگينى معده ، نماز مكن كه چنين نمازى (فاسد است و فساد آن) از نوع تباهيهاى نفاق است (زيرا چنين كسى آمادگى جسمى و روحى را براى حضور در محضر حضرت رب ندارد و با اين حال ، منافقانه وانمود مى سازد كه براى نماز آمادگى دارد).
و در منابع اهل سنت آورده اند كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمودند:
خففوا بطونكم و ظهور كم لقيام الصلوة . (٣٥)
براى ايستادن به نماز، شكمها و پشتهاى خود را سبك كنيد و از پرخورى بپرهيزيد.
اين توصيه ها براى اين است كه زنگار قساوت ، بر قلوب ننشيند.
امام على (عليه السلام) فرمودند:
اياكم و البطنة فاءنها مقساة للقلب ... مفسدة للجسد . (٣٦)
از پرخورى بپرهيزيد كه مايه سنگدلى و تباهى جسم است .
در روايت ديگرى است كه :
من تعود كثره الطعام و الشراب قسى قلبه . (٣٧)
آن كه پر نوشى و پرخورى پيشه كند، سخت دل شود.
آن كه شكمباره و معتاد به پرخورى است ، پندارد كه او را براى شكم آفريده اند و از حكمت آفرينش خود كه عبارت است از پرستش پروردگار و پويش به سمت كمال ، بى خبر است .
سنگينى معده و پرخورى ، حجاب دل و خرد، خاموش كننده نور معرفت ، مانع شونده از دخول در ملكوت ، و ايجاد كننده حالتى است كه در نهايت ، موجب قطع كامل ارتباط با خدا و مرگ دل مى گردد.
در خبر است كه :
لا يدخل ملكوت السموات و الارض من ملاء بطنه . (٣٨)
آن كه شكم را پر كند، نمى تواند وارد ملكوت آسمانها و زمين شود.
و فرموده اند:
لا تشبعوا فيطفا نور المعرفة من قلوبكم . (٣٩)
پر نخوريد؛ كه روشنايى شناخت ، در دلهايتان خاموش مى گردد.
حكايت : عابدى را حكايت كنند، كه شبى ده من طعام بخوردى و تا سحر ختمى در نماز بكردى . صاحبدلى شنيد و گفت : اگر نيم نان بخوردى و بخفتى از اين فاضل تر بودى . (٤٠)
اندرون از طعام خالى دار
تا در او نور معرفت بينى
تهى از حكمتى به علت آن
كه پرى از طعام تا بينى
همچنين در خبر است كه :
لاتميتوا القلوب بكثرة الطعام و الشراب . (٤١)
دلهاى خود را به بسيارى خوراكى و نوشيدنى نميرانيد.
و در پند نامه شيخ عطار است كه : (٤٢)
خواب كم كن روز، اول اى پسر
نفس را خوردن مياموز اى پسر
بر سر سيرى مخور هرگز طعام
تا نميرد در برت دل اى غلام !
علت مردم ز پرخوارى بود
خوردن پر، تخم بيمارى بود
من قل طعامه صح بدنه و صفا قلبه (٤٣)
آن كه خوراكش اندك است ، بدنش سالم و قلبش پاك و با صفاست .
بنابراين كسى كه بخواهد از روى معرفت و با حيات و صفا و حضور دل نماز بگزارد، بايد از پر خوردن و خوراك ناپاك ؛ اجتناب كند. چنين نمازى هم تغذيه سالم براى جسم انسان است . نه تنها قرآن و احاديث از پرخورى باز مى دارند بلكه برخى از روايات ، ما را براى دستيابى به نور معرفت و رؤ يت حق ، به تحمل گرسنگى مى خوانند.
از پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) روايت شده است كه فرمودند:
اجيعوا اكبادكم ... و جالسوا الناس قليلا و مع الله كثيرا لعلكم ترون الحق بقلوبكم . (٤٤)
شكمهايتان را گرسنه بداريد...، با مردم كم معاشرت كنيد و با خدا بسيار باشيد. باشد كه خداى را به چشم قلب خويش ببينيد.
و امام صادق (عليه السلام) فرمود:
طوبى لمن طوى و جاع اولئك الذين يشبعون يوم القيامة ... هم الذين يرون ملكوت السموات . (٤٥)
خوشا به حال كسانى كه جان خود را با گرسنگى كشيدن و كم خوردن ، پرورش دهند. آنان كسانى هستند كه در روز قيامت سيرند و همانها هستند كه ملكوت آسمانها را به چشم دل مى بينند.
حكايت : در سيرت اردشير بابكان آمده است كه حكيم عرب را پرسيد كه روزى چه مايه طعام بايد خوردن . گفت : صد درم سنگ كفايت است . گفت : اين قدر چه قوت دهد؟! گفت :
هذا المقدار يحملك و مازاد على ذلك فاءنت حامله :
اين قدر تو را بر پاى همى دارد و هر چه برين زيادت كنى ، تو حمال آنى .
خوردن براى زيستن و ذكر كردن است
تو معتقد كه زيستن از بهر خوردن است
سعدى (٤٦)

نگهدارى بدن از ميكربها و ويروسهاى ناشى از گناه و حفظ سلامت نسل

نماز، باعث تقوى است و تقوى نه تنها روح را بلكه جسم را نيز از آلودگى هاى ناشى از گناه نگه مى دارد. بيماريهاى ناشناخته و خانمان براندازى كه امروز در جهان شايع شده است و سلامت نسل بشر را به مخاطره افكنده است ، مطمئنا نتيجه تبهكارى كسانى بوده است كه اهل نماز و نيايش نبوده اند.

نماز و نيايش شفابخش امراض صعب العلاج

آقاى كارل فيزيولوژيست معروف فرانسوى درباره آثار جسمانى و درمانى مطلق نيايش مى نويسد:
طبيب هنگامى كه مى بيند بيمار دست به دامان دعا و توسل به خدا شده است ، مى تواند خرسند باشد. چه آرامشى كه نيايش به ارمغان آورده است ، كمك شايانى در مداواى وى بشمار مى آيد زيرا نيايش در همان حال كه آرامش را پديد آورده است ، به طور كامل و صحيحى در فعاليتهاى مغزى انسان يك نوع شكفتگى و انبساط باطنى و گاه قهرمانى و دلاورى را تحريك مى كند.
آثار درمانى نيايش ، در تمام ادوار، دقت مردم را به خود جلب كرده است . امروزه نيز در جاهايى كه به نيايش مى پردازند، از شفاهايى كه با تضرع و توسل به خدا و اوليا نصيب شده است ، بسيار سخن به ميان مى آيد، نتايج نيايش ، تنها در مواردى مى تواند مطمئنا به تحقق برسد كه همه راههاى درمانى ، غير عملى و يا مردود باشد.
سازمان طبى لورد كه واقعيت اين گونه شفاها را به اثبات رسانيده است ، خدمت بزرگى به علم كرده است . نيايش ، گاهى تاءثيرات شگفت آورى دارد. بيمارانى بوده اند كه تقريبا به طور دائمى از دردهاى خوره ، سرطان عفونت كليه ، زخمهاى مزمن ، سل ريوى و استخوانى پرنيونتال شفا يافته اند. چگونگى اين شفا يافتن ها تقريبا يكسان است . يك درد بسيار شديد و بعد احساس شفا يافتن . در چند دقيقه و حداكثر تا چند ساعت آثار بيمارى محو مى شود و جراحات جسمى و آناتوميك آن نيز التيام مى يابد. اين معجزه ها به چنان سرعتى سلامت را به بيمار باز مى گرداند كه هرگز حتى امروزه ، جراحان و فيزيولوژيستها در طول تجربياتشان نظير آن را مشاهده نكرده اند براى اين كه اين پديده ها بروز كند، نيازى نيست كه حتما خود بيمار، نيايش كند. اطفال كوچكى كه هنوز قدرت حرف زدن را نداشته اند و همچنين مردم بى عقيده نيز در لورد شفا يافته اند ليكن در كنار آنان كسى نيايش كرده است ، نيايشى كه به خاطر ديگرى اجرا شود، همواره اثر بخش تر است . چنين به نظر مى رسد كه اجابت دعا بستگى به شدت و حالت (كيفيت) آن دارد، اينهاست آن دسته از آثار نيايش كه من نسبت به آنها يك شناخت مسلم و قطعى دارم ، تاريخ حيات اولياى خدا و حتى مردم متجدد امروز حاوى نكات معجزه آساى بسيارى است . (٤٧)
دكتر الكسيس كارل ، در جاى ديگر مى نويسد: حالت دعا و مناجات ، اثرى در اعضاى بدن ما به جاى مى گذارد كه در نوع خود بى سابقه است . در روز اول آن قدر جالب توجه نيست اما كم كم ، وقتى كه عادى شد، هيچ لذتى نمى تواند با آن برابرى آن ... .
قوى ترين قدرتى كه ممكن است انسان توليد كند، نيروى دعا و عبادت است . قدرتى كه : مانند قدرت جاذبه زمين ، وجودش حقيقى و قابل حس و لمس است . من در زندگى پزشكى ام با كسانى روبرو شده ام كه هيچ يك از وسايل مداوا برايشان مؤ ثر نبود و هيچ دارويى روى بيمارى آنان اثر نمى گذاشت اما به يارى دعا و اعتقاد به فضل الهى ، نجات مى يافتند.
فايده مسلم اين اعمال اين است كه انسان مى تواند به يارى آنها نيروى كم و ناچيز وجود خود را با توسل به نيروى بى پايانى متصل و مربوط سازد كه تمام كاينات را مى گرداند. ما از آن نيرو تمنا مى كنيم كه مقدارى از خود را صرف نياز ما كند؛ تنها همين تقاضا كافى است كه مشكلات و نارساييهاى كار ما برطرف شود و قدرت ما افزون گردد. (٤٨)
دكتر ادوين فردريك مايزر، استاد بيماريهاى اعصاب در ايالات متحده امريكا مى گويد: امروز، بشر امكان پيدا كرده است كه بسيارى از بيماريهاى كشنده و خطرناك را به طرز شگفت آورى در ظرف مدت بسيار كوتاهى معالجه كند ولى صرفنظر از اين معجزات درمانى كه امروزه بشر به آن دست يافته است ، طريقه هاى اعجازآميز ديگرى نيز هست كه بسيارى از بيماريهاى مهم و خطرناك را؛ مانند فلج و غيره كه نه علتى براى آن مى توان يافت و نه از نظر پزشكى مى توان به وسيله جراحى و اسكلژى و احتزازى كارى كرد، درمان مى كند.
هزاران حالت و بيماريهاى سخت داريم كه مشهورترين پزشكان ما هم نتوانسته اند كوچكترين اميدى به درمان آن پيدا كنند اما همين بيماران با اين همه نااميدى كه در شفاى آنان بوده است ، ضمن يكى از معجزات شگفت انگيز نماز و دعا، بيماريشان به طور كامل شفا يافته و سلامت و عقل خود را باز يافته اند. (٤٩)

نماز تسكين دهنده دردها و تقويت كننده سيستم دفاعى بدن

از دير باز نقش نماز در آرامسازى انسان مكررا امتحان و بررسى و ثابت شده است و در بسيارى از تاءليفات علمى ؛ اعم از نوشته هاى مسلمين و غير مسلمين به اين حقيقت اذعان شده است شايد بتوان بررسى ها و پژوهشهاى ده ساله آلن برگين استاد روانپزشك را يكى از جامع ترين و عالمانه ترين و در عين حال تازه ترين كارهاى انجام يافته در مورد نقش ارزشها و اعمال دينى از جمله نماز دانست .
او با مطرح كردن دو عنوان ، نقش مثبت ارزشهاى دينى را در روان درمانى ، ارتباط دين را با بهداشت روانى و ضرورت بكار گيرى موضوعات ارزشى و دينى را در آموزشها و درمانهاى بالينى بيماران ، به طور مشخص ، مورد تاءييد قرار داده است .
آرام سازى يكى از وسايل مورد استفاده برخى از روان درمانگران جديد در درمان بيماريهاى روانى است و انسان مى تواند آن را از طريق تمرين بياموزد.
خواندن نماز، آن هم حداقل پنج بار در روز، مى تواند بهترين برنامه تمرين آرام سازى و فراگيرى آن باشد. معمولا وقتى آدم كيفيت آرامسازى را ياد بگيرد، قادر مى شود كه خود را از تشنجات عصبى ناشى از فشارها و گرفتاريهاى زندگى نجات دهد. حالت تمدد اعصاب و آرامش روانى حاصل از نماز، انسان را از اضطرابى كه بيماران روانى ، همواره از آن رنج مى برند، مى رهاند؛ چون اين حالت ها معمولا تا مدتى پس از نماز نيز در انسان باقى مى ماند و ادامه مى يابد.
انسان گاهى در حالت تمدد اعصاب و آرامش روانى پس از نماز، با امور يا موارد اضطراب انگيزى روبه رو مى شود و يا آنها را به ياد مى آورد. تكرار حدوث اين موارد، يا يادآورى آنها در حالت تمدد و آرامش نفسانى پس از نماز، به خاموش شدن تدريجى اضطراب در انسان منجر مى شود زيرا اين امور يا موارد اضطراب انگيز، تدريجا به حالت آرامش روانى پس از نماز ارتباط مى يابد و فرد هم تدريجا از اضطراب و نگرانى ناشى از اين امور يا موارد، رها مى گردد.
با توجه به احساس امنيتى كه از ارتباط با منبع و سرچشمه مطلق قدرت براى موجود ضعيفى ؛ همانند انسان پديد مى آيد، نقش درمانى - روانى نماز در كاستن از اضطرابها و پيامدهاى استرس ها كه معمولا به صورت دردهاى جسمانى بروز مى كند، قابل لمس و توضيح و توجيه است .
نكته ديگرى كه قابل ذكر است ؛ اين كه عبادت انسان ساز و شفابخش نماز، علاوه بر تاءثير درمانيى كه پس از هجوم استرس ها و اضطرابات دارد، داراى نقش پيش گيرى كننده از آنها نيز هست . بويژه اين نقش را در نمازهاى جماعت و نماز نشاط بخش و عبادى - سياسى جمعه ، بيشتر مى توان يافت زيرا جلوه هايى كه از همبستگى امت اسلامى در نمازهاى جمعى ، به نمايش گذاشته مى شود، چهره هاى مؤ من و مايل به خدمتى كه در آنها ديده مى شود، گرمايى كه از عواطف قلبى آنان احساس مى گردد، خود بهترين مايه آرامش خاطر است .
شايان ذكر است كه به موازات مطالعات نظرى ، برخى از پژوهشهاى عملى ، اثرات شفابخش نماز و آيات قرآنى را با استفاده از پيشرفته ترين ابزار علمى ، به طور مشخص ، ارائه نموده است .
تنها نماز نيست كه بيماريهاى روان تنى را شفا مى بخشد بلكه در روايات اسلامى ، تلاوت برخى از آيات و سوره هاى قرآن بويژه سوره حمد، براى شفاى بيماران سفارش شده است .
به دنبال برخى از مطالعات و تحقيقات نامنظم ، سرانجام گروهى از روانپزشكان ايالت فلوريدى آمريكا به بهره گيرى از پيشرفته ترين سيستم مجهز به كامپيوتر در كلينيك البر نشان دادند كه شنيدن آيات قرآنى براى بيمار مبتلا به افسردگى حتى بيمار غير مسلمان ناآشنا به ادبيات و زبان عرب ، موجب دگرگونيهاى مهمى در جهت اصلاح تغييرات امواج الكتروكارديوگرافى ، الكتروميوگرافى و الكتروآنسفالوگرافى و شدت جريان خون و ضربان نبض و... گرفته است ، نقش آيات قرآنى را در كاهش درد، اندازه گيرى كرده اند.
گذشته از اينها با تكرار نماز، اثر گذارى آن در ترشح انكفالين از هيپوفيز و فضاى بين بطن سه و چهار مغز انسان مكرر مى شود. در نتيجه ، ترشح آن به صورت شرطى انجام مى شود؛ يعنى با برپايى نماز، آن ترشح مغزى انجام مى شود.
لازم به توضيح است : ترشح آنكفالين كه در فعال سازى سيستم ايمنى بدن دخالت دارد، از طريق تحريك سلولهاى سيستوتوكسيك صورت مى گيرد كه نماز در تحريك آنها تاءثير مستقيم دارد بنابراين ، نماز، در تقويت سيستم دفاعى بدن مؤ ثر است و نه تنها در سلامت روان بلكه در سلامت تن نيز، به طور مشخص ، مؤ ثر است (٥٠) برخى ديگر از مطالب به اين مبحث را ذيل عنوان اثر نماز در پيشگيرى و درمان بيماريهاى روانى و روان - تنى ، ملاحظه فرماييد.
رسول خدا فرمودند:
عليكم بصلاة الليل فاءنه مطردة الداء فى الجسد . (٥١)
نماز شب بخوانيد كه آن دافع بيمارى از بدن است .
يكى از پژوهشگران كشور ما در هفتمين اجلاسيه سراسرى نماز كه در اروميه برگزار مى شد، اظهار داشت : دعا و نيايش را به عنوان مكانيزم دفاعى و مقابله اى هم مطرح كرده اند تحقيقات بسيار مهمى كه نشان داده اند پاسخهاى ايمنى بدن مى توانند شرطى گردند به اين شكل كه نماز و ذكر، تاءثير مثبت و عميقى بر سيستم عصبى مركزى و سيستم ايمنى بدن دارد.

بهره دوم : آثار روحى و روانى

رابطه انرژى روانى با انرژى جهانى

تاكنون ، بحث هاى زيادى در مورد تاءثير اعتقادات دينى بر بهداشت روانى شده است . روان پزشكانى ؛ چون فرويد، اعتقادات دينى را يك اختلال نوروتيك تلقى كرده اند و دين باورى را نه تنها در سلامت روانى مؤ ثر ندانسته اند بلكه بر عكس ، آن را بهداشت روانى مخاطره آميز پنداشته اند. اساس نظريه سايكو آناليز كه تحت تاءثير علوم على و عينى فيزيك و فيزيولوژى قرن نوزدهم اروپا قرار دارد، بر فرضيه صرفه جويى انرژى (Energy of Conservation) استوار است .
بنابراين ، انرژى روانى (Energy Psychic)، از انرژى جسمانى به وجود آمده است و عكس آن نيز صادق است . به نظر فرويد، همان نيرويى كه قدرت تنفس و يا گردش خون و يا فعاليت هاى عضلانى را ايجاد مى كند، سبب پيدايش ادراك و تفكر و خشم و ترس نيز مى شود. از نظر او، نقطه اى كه بين انرژى روانى ، تماس حاصل مى شود و براى اتصال انرژى جسمى به انرژى روانى در دستگاه نوروفيزيولوژى انسان وجود دارد، عبارت است از نهاد (Id) و غرايز مربوط به آن . بر اين اساس ، فرويد، غرايز را تعيين كننده تمامى رفتارهاى انسان مى دانست و مى گفت : بشر، هنگامى فعاليت مى كند كه تنش هاى غريزى ، او را به عمل وا مى دارد.
البته هدف اين عملكرد، كاستن از اين تنش هاست و جمع تمام غرايز انسان ، انرژى روان بشر را مى سازد.
همان طور كه ملاحظه مى شود در سيستم ماترياليستيك فرويدين ، روان و انرژى روانى ؛ همان كنش هاى غريزى است . فرهنگ و اعتقادات نيز در همين چهارچوب ؛ معنا مى شود. بايدها و نبايدها نيز، همان شكل گيرى (ego - Super) خشن و سخت گير فرمانهايى است كه براى مهار غرايز، توسط فرهنگ و جامعه ؛ بر انسان تحمل مى شود و چه بسا براى سلامت روانى انسان ، مضر هم باشد؛ چرا كه به نحوى از كاستن تنش هاى غريزى جلوگيرى مى كند.
از طرف ديگر، يونگ يكى از همكاران فرويد به عليت (Cousahity) و غايت (teleology)، اهميت يكسانى در ساخت روان انسان مى دهد. به نظر وى ، رفتار بشر، نه تنها به علت گذشته ايجاد مى شود بلكه هدفها و آرزوهاى آينده نيز در تعيين آن مهم است . گذشته به عنوان واقعيت بالعفل و آينده به عنوان واقعيت بالقوه ، رفتار انسان را هدايت مى كنند.
اهميتى كه يونگ براى گذشته نژادى (phyloenetic) و تاريخى شخصيت فرد قائل بود، باعث شد كه او، بيش از هر روانشناس ‍ ديگرى به مطالعه اسطوره ها، مذاهب ، سمبول ها، آداب و رسوم و عقايد انسان ها بپردازد.
از نظر يونگ ، رسيدن به خويشتن (Selt)؛ يعنى نايل شدن به وحدت كامل شخصيت ، هدف زندگى است ؛ هدفى كه مردم ، دائما براى رسيدن به آن مى كوشند ولى كمتر به آن دست مى يابند. رسيدن به خويشتن ، يكى از مهم ترين انگيزه هاى رفتار بشرى و سبب جستجوى او براى رسيدن به وحدت و تماميت و تكميل شدن شخصيت ، بخصوص از راه ها و شيوه هاى مذهبى است . تجربه هاى مذهبى ، نزديك ترين تجربه ها به مفهوم به خويشتن رسيدن است . (٥٢)

توجه به دين براى شناخت روان انسان

ملاحظه مى شود كه اساس نظريات يونگ ، بر توجه به اعتقادات و آداب رسوم دينى براى شناخت جنبه هاى روانى انسان است و تفكر مكانيستيك detorminotic در، اين نظريه در مورد انسان - همانند تئورى فرويد - به چشم نمى خورد؛ هر چند كه يونگ ، به تفكيك اعتقاد الهى از غير آن نپرداخته و جهان بينى رئاليستيك را از تفكر غير رئاليستيك جدا ننموده است ولى هرگونه مناسك دينى و آداب و رسوم قبيله اى را براى مردم معتقد به آن ، در جهت كسب سلامت روانى ، لازم و ضرورى شمرده است .
در پيگيرى توجه به اعتقادات و مذاهب ، در تئورى هاى روان شناسى و روان پزشكى و مكاتب مربوط به شكل گيرى شخصيت انسان ، معمولا انسان بى روح و بى خدا براى ما ترسيم شده است . حتى در مكاتبى چون اومانيسم و اگزيستانسياليسم كه (اوج توجه به جنبه هاى غير فيزيكى انسان - بر خلاف مكاتب روانكاوى و رفتارى) است و خلاء بى خدايى ، با انسان گرايى و هستى گرايى (انسان محورى و هستى محورى)، پر شده است ، باز، انسان بى خداست و روح و جانى براى او مطرح نيست . (٥٣)

توجه به مسائل اعتقادى در روان پزشكى

در دهه هاى اخير، مجددا رگه هايى از توجه به مسائل فرهنگى و اعتقادى در مقاله هاى روان پزشكى به چشم مى خورد. در اين راستا، اخيرا پژوهش هايى انجام گرفته است كه در زير به برخى از آنها اشاره مى شود:
١- در مطالعه مك دونالد (macdonald) و لوكه (Luckeh) كه در اواخر دهه ٨٠ انجام گرفته است ، ارتباط بين تعلق دينى و تشخيص هاى مطروحه در MIII.S.D در ميان ٧٠٥٠ بيمار با گرايش هاى دينى متفاوت ، مورد پژوهش قرار گرفته است . در اين تحقيقات درصدى بالاى افسردگى (reaction Adjusment) در دوره كودكى (Depression) و بزرگسالى (Comolsive - Obsessive) را در ميان پروتستانهاى غير (Mainline) مشاهده كرده اند.
٢- در پژوهش Koenig و همكاران ، پروتستان هاى Mainline كمترين ميزان افسردگى را تجربه كرده بودند.
٣- لوين (Levin) و اسكولر (Scholler)، متون عام راجع به دين و سلامت را مرور كرده و پرسش هايى بدين ترتيب مطرح كرده اند كه آيا دين ، نماينده اى از وضعيت اجتماعى - اقتصادى ، نژاد، و علامت شناسى است يا مجموعه اى خاص از عوامل رفتارى است ؟
نيز پرسيده اند: اگر بتوان همه متغيرهاى مغشوش كننده ، تداخل كننده ، و تعديل كننده اثر را كه به ظاهر با دين مرتبط است ، كنترل كرد و يك عامل منفرد دين باقى بماند، طبيعت اين عامل چگونه خواهد بود؟ و آيا قابل بررسى عملى خواهد بود؟
پرسش هايى كه Schoiller و Levin مطرح كرده اند، بايد براى ما مفيد باشد تا براى فهم بهتر ديندارى يا تسليم دين بودن كه آن را متافنوسى مى ناميم ، كوشش كنيم .
٤- بررسى ديگر درباره دين و سلامت ، توسط خانم آيدير (Idier) صورت گرفته است كه از تئورى هاى سوشيوسايكوژيك كلاسيك راجع به مذهب ، براى طراحى يك برنامه پژوهشى جارى مدد گرفت و در يك مدل ، ٤ هيپوتزى براى مطالعه تعامل دين و سلامت طرح كرده است .
آيدير؛ دين را به مثابه فراهم كننده يك مجموعه همخوان آگاهى كه به افراد اجازه مى دهد تا به تجربه هاى خود معنا ببخشند و با آنها سازگار شوند، توصيف مى كند.
٥- آخرين تحقيق ، كار دكتر كيج ميدور (Meador - Keithg) و همكاران اوست كه در دسامبر ١٩٩٢ در مجله Community and HospitalPsychiatry ، شماره ٤٢، به چاپ رسيده است ، چكيده اين پژوهش به شرح زير است :
داده هاى به دست آمده از تحقيق Cafth Epidemiologic Duke Areament براى بررسى رابطه بين تعلق دين با افسردگى بزرگ (Major) در ميان ٢٨٥٠ بزرگسال در جامعه مورد استفاده قرار گرفت . تعلقات دين در شش ‍ گروه پروتستان Mainline (٢٧ )، پروتستان محافظه كار (٥٩ )،Spentecostal (٥٤) (٤٢ )، كاتوليك (٢٤ )، و بدون تعلق دين (٤/٤ )، شيوع شش ماهه Dep Major در ميان Spenteccostal (٤/٥ )، بود كه در مقايسه با جنسيت ، سن ، نژاد، وضعيت اجتماعى ، اقتصادى ، (سوشيواكونوميك) و حوادث منفى زندگى و حمايتهاى اجتماعى ، كنترل انجام گرفت ، احتمال افسردگى Major مشاهده نشد.
مطالعات طراحى شده دقيقى ، براى فهم تعامل هاى بين دين و سلامت روانى لازم است .
اين پژوهشگر اظهار مى دارد كه پژوهشگران روان پزشكى ، از دين به عنوان يك متغير پژوهشى قابل قبول ، غفلت زيادى كرده اند. از طرفى پژوهش ‍ راجع به اعتقادات و اعمال مذهبى ، ذاتا مشكلات سنجشى دارد.
اين پژوهشگر همچنين اظهار مى دارد: تعلق مى دارد: تعلق دينى ، اغلب منعكس كننده يك مجموعه شخصى از عقايد است كه ديدگاه فرد از جهان بر اساس آن بنا شده است ، موضع گيرى ها و الگوهاى رفتارى ، هم بين فردى ، و هم درون فردى - اغلب از سيستم اعتقادى خاصى ناشى مى شود كه تعلق دينى فرد، تجويز مى كند. همچنين تعلق دينى ، ممكن است به عنوان يك جانشين براى ساير متغيرهايى كه بر سلامت روان ، مؤ ثر است ، عمل كند؛ نظير وضعيت اجتماعى - اقتصادى ، يا شايد حمايت اجتماعى و تعلق به فرقه هاى استوارى كه ريشه عميق در فرهنگ جامعه دارد و ممكن است نشانگر ثبات هيجانى (Emotional) باشد. حال آن كه داخل شدن در گروههاى دينى كه رودرروى فرهنگ غالب ايستاده اند، ممكن است منعكس كننده يا مولد نارضايى ، انزوا يا تمرد در برابر هنجارهاى جامعه باشد. پس تعلق دينى ، مى تواند از راههاى مختلف ، در بهتر كردن يا بدتر كردن سلامت روانى ، مؤ ثر واقع شود.
در بررسى كار پژوهشى دكتر Meador به درستى روشن نشده است كهPentecost چه كسانى هستند و اعتقادات و رفتارهاى مذهبى آنان به طور جزئى و دقيق چگونه است ؟
از طرفى ، وى ، عدم اعتقاد به خدا (بى خدايى) را به عنوان يك اعتقاد به سيستم دينى در نظر گرفته است كه قابل تاءمل است ، و از طرفى ديگر اين پژوهش ، تنها در مورد ارتباط افسردگى بزرگ و رابطه آن با تعدادى از فرقه هاى دينى مسيحيت صورت گرفته است و ساير اديان و مذاهب در آن مطرح نگرديده است .
از مجموعه پژوهش هاى ارائه شده به نظر مى رسد كه اجمالا، اعتقادات الهى يا تعلق دينى ، به عنوان يك عامل مهم در سلامت روانى و در بعضى موارد، در اعتقادات فرقه هاى خاصى ، به عنوان عاملى در عدم سلامت روانى مطرح شده است .
در اين زمينه ، ميدان پژوهش ، باز است و شايسته است كه با توجه به مسائل فرهنگى و اعتقادات الهى مختلفى كه در كشورها وجود دارد، تحقيقاتى در اين راستا صورت بگيرد، گو اينكه از نظر متدولوژيك با مشكلات زيادى روبرو خواهيم بود.
البته ، بحثى را به شكل تئوريك مى توان مطرح نمود:
از آنجا كه مدل آشكار سازى استرس Diathesis - Stres؛ يعنى تكامل ميان استرس ها و استعداد بيولوژيك براى بيمارى عصبى - روانى طرحى پذيرفته شده ، براى پيدايش اختلالات روانى در مراجع روان پزشكى است ، اين بحث مطرح مى شود كه آيا اعتقادات الهى مى تواند در معنايى كه از استرس در ذهن حاصل مى شود، تاءثير بگذارد و در نتيجه در پيشگيرى از اختلالات عصبى و يا كاهش شدت بيمارى و يا ايجاد پيش آگهى بهتر و مطلوب تر نقش داشته باشد؟
اكنون مى دانيم كه در تئورى هاى شناختى ، (معناى استرس)- Stresof Meaning در اثرى كه استرس در آشكار سازى Diathesis خواهد داشت دخالت مى كند و پر واضح است كه شيوه انديشه انسان در مورد زندگى ، هدف از زندگى و نحوه تلقى او از فراز و نشيب هاى زندگى ، مى تواند در پيدايش مفهوم استرس در سيستم پردازش اطلاعات فرد، نقش ‍ عمده و اساسى داشته باشد و اينجاست كه نقش اعتقادات الهى در سلامت روانى مطرح مى شود. (٥٥)


۱
روان ، روح ، و نفس

روان ، روح ، و نفس

بحث ديگرى كه لازم است بدان پرداخته شود، مفهوم سلامت روانى و فرق آن با سلامت روحى است كه يكى در حيطه طب و ديگرى در دامنه اخلاق است . براى روشن شدن بحث بايد واژه هاى روان ، روح ، نفس ، و جان را باز شناسيم .
در ادبيات روان شناسى و روان پزشكى ، كلمه روان ، بيشتر به واكنش هاى رفتارى كه برگرفته از فعاليت هاى عالى (Cotical - HighFunct) مى باشد، اطلاق شده است كه اين حقيقت ، با نفس مجرد يا روح آدمى كه در اعتقادات الهى مطرح گرديده است ، متفاوت است . به اين ترتيب روانشناسى با روح شناسى يا معرفة النفس فرق دارد. به آيه زير از قرآن مجيد توجه كنيد:
يسئونك عن الروح قل الروح من امر ربى و ما اءو تيتم من العلم الا قليلا (٥٦)
اى پيامبر! از تو درباره روح سؤ ال مى كنند: بگو: روح از عالم امر (در مقابل عالم خلق) است و به شما، جز كمى از علم و دانش نداده اند.
يعنى آگاهى شما در زمينه روح شناسى ، اندك است زيرا كه روح از مقوله عالم ماءمور (عالم خلق) نيست بلكه از مقوله عالم امر است .
براى تفكيك واژه هاى نفس و روح در اعتقادات اسلامى به نكته هاى زير توجه كنيد:
شيخ طبرسى (ره) ذيل آيه :
و ما يخدعون الا انفسهم (٥٧)
و جز خويشتن كسى را گول نمى زنند،
مى گويد: نفس سه معنى دارد: يكى ؛ به معنى روح ؛ مانند خرجت ، نفسه ؛ يعنى روحش خارج شد. ديگرى ، به معناى تاءكيد مثل (جاء زيد نفسه)؛ يعنى زيد خودش آمد مك و سوم ؛ به معناى ذات و اصل ؛ (مانند همين آيه مورد اشاره).
نفس در قرآن نيز به چند معنى آمده است :
١) به معناى روح ؛ مانند آيه : الله يتوفى الاءنفس حين موتها... (٥٨)
٢) به معناى ذات و شخص ؛ مانند آيه : واتقوا يوما لا تجزى نفس عن نفس شيئا . (٥٩)
٣) به معناى تمايلات نفسانى و خواهش هاى غريزى ؛ مانند آيه و ما ابرء نفسى ان النفس لاءمارة بالسوء . (٦٠)
و يا آيه : و نفس و ما سويها. (٦١)
٤) به معناى قلب و باطن ؛ مانند آيه : و اذكر ربك فى نفسك تضرعا و خفيفة (٦٢)
كلمه روح مجموعا ٢١ بار در قرآن بكار رفته است كه معانى مختلفى دارد از جمله :
١) به معناى فرشته : فارسلنا اليها روحنا فتمثل لها بشرا سويا (٦٣) و (ونزل به الروح الامين على قلبك) (٦٤)
٢) فرشته مخصوص ؛ به نام روح : تنزل الملائكة و الروح ... (٦٥)
٣) روح مستقل : فاذا سويته و نفخت فيه من روحى فقعواله ساجدين (٦٦)
٣) روح ، حقيقى از عالم امر: قل الروح من امر ربى (٦٧)
اما معناى واژه Psycge؛ اين كلمه ، معمولا به صورت پيشوند بكار رفته است كه معانى زير را دارد:
١) حيات و جان مانند: Stasy Psycho:
٢) به معناى فكر و ذهن و فعاليت هاى ذهنى درمانى ؛ مانند پسيكوديناميك Psychodynamic .
٣) به معناى روح مجرد؛ مانند: Psychologu.
٤) به معناى روش هاى روانى و يا شيوه هاى روانشناسى ؛ مانند: Psychotherapy .
٥) به معناى روحى ، در مقابل جسمى ؛ مانند: physical Psycho (در مقابل فيزيك مطرح شده است).
در اينجا به نظر مى رسد: توجه به جمله اى از شيخ الرئيس ابو على سينا براى جمع بندى مباحث مطروحه ، مناسب باشد:
خداوند، مردم را از گرد آوردن سه چيز آفريد: يكى تن ، كه او را (به تازى)، بدن يا جسد خوانند و ديگرى جان ، كه او را روح خوانند و سوم روان ، كه او را نفس خوانند.
همانطور كه ملاحظه مى شود در مقابل روح و جسم ، واژه روان است كه هيچ يك از آن دو نيست ولى در ارتباط با آنهاست و ممكن است پلى يا مرزى بين آن دو باشد و شايد همان فعاليت هاى عالى مغز باشد كه به صورت مجزا توسط ابو على سينا، مطرح شده است و آن را با نفس و تمايلات غريزى ، كه از معانى در فرهنگ قرآنى است ، برابر گرفته است . (٦٨)

آفات روح و روان

براى روح و روان انسان دو آفت است يكى هوس و ديگرى شيطان . و ستم كه بزرگ آفت روح است از نتيجه هاى هوسها و دمدمه هاى شيطان است . پرهيز از اين دو آفت ؛ پيشگيرى از بيماريهاى روانى و اخلاقى است . درباره آفت نخست ، امام على (عليه السلام) فرمودند: (٦٩)
قرين الشهوة مريض النفس ، معلول العقل .
همنشين هوس ، جان و خردش بيمار است .
انك ان اطعت هواك اصمك و اعماك
اگر فرمانبر هوست شوى ، تو را كر و كور خواهد كرد.
الشهوات اعلال قاتلات و افضل اقتناء الصبر عنها .
هوسها، بيماريهاى كشنده اند و بهترين داروى آنها خود نگهدارى از آنها است .
من لم يداو شهوته بالترك لها لم يزل عليلا .
كسانى كه اميال خود را با ترك آن درمان نكنند، پيوسته مريض مى باشند.
حرام على كل عقل مغلول بالشهوة ان ينتفع بالحكمة . (٧٠)
هر دلى كه توسط شهوت ها سرگشته و بيخود شود، از اين كه پارسايى آرامشش دهد، محروم است .
حرام على كل قلب متوله بالشهوات اءن يسكنه الورع . (٧١)
هر دلى كه توسط شهوت ها سرگشته و بيخود شود، از اين كه پارسايى آرامشش دهد، محروم است .
همچنان كه آفت هوس داراى انواع و اقسام است ، آفت دوم ؛ يعنى شيطان نيز فراوان است و بايد در برابر آنها خردمندانه و هشيارانه عمل كنيم).
امام صادق (عليه السلام) درباره بسيارى شياطين فرمود:
ان الشياطين اكثر على المؤ منين من الزنابير على الحلم . (٧٢)
تعداد شياطينى كه در اطراف قلب مؤ من جمع مى شوند، بيش از زنبورهايى است كه بر يك پاره گوشت گرد آيند.
با توجه به آنچه گفته شد، تنها نمازى جلو گير و درمانگر بيماريهاى روانى و اخلاقى است كه با دفع شيطان و ترك هوس خوانده شود.
در اينجا ممكن است اين پرسش براى خواننده محترم پيش آيد كه آيا همچنان كه جسم به وسيله آفتهاى مخصوص به آن از ميان مى رود، روح هم به وسيله آفتهاى مخصوص به خود و يا آفتهاى جسم معدود مى شود يا خير؟
پاسخ اين است كه هر چيزى تنها به وسيله آفات ويژه خود نابود مى گردد. اما روح توسط هيچ آفتى معدود نمى شود.
مناظره سقراط و گلاوكن در اين باره خواندنى است .
روح به وسيله هيچ آفتى معدود نمى شود -... گفتم آيا درك نكرده اى كه روح ما فناناپذير است و هرگز معدوم نمى شود؟
در اينجا گلاوكن نگاهى تعجب آميز به من كرد و گفت : قسم به زئوس كه من چنين چيزى درك نكرده ام . آيا تو مى دانى بر اين سخن دليلى بياورى ؟
گفتم : آرى . اگر اشتباه نكنم مى توانم آن را مذلل سازم . تو نيز همچنين زيرا مطلب آسان است .
گفت : نه براى من . اما بسيار مايلم كه توضيح اين مطلب آسان را بشنوم .
گفتم : مى توانى آن را بشنوى .
گفت : پس بگو تا بشنوم .
گفتم : آيا تو قايل به نيك و بد هستى ؟
گفت : آرى .
گفتم : آيا راجع به آنها مثل من فكر مى كنى ؟
گفت : چطور؟
گفتم : هر چه كارش تخريب و فاسد كردن باشد، بد و هر چه عملش ابقا و اصلاح باشد، خوب است ؟
گفت : آرى .
گفتم : آيا راجع به آنها مثل من فكر مى كنى ؟
گفت : چطور؟
گفتم : هر چه كارش تخريب و فاسد كردن باشد، بد و هر چه عملش ابقا و اصلاح باشد، خوب است ؟
گفت : آرى .
گفتم : آيا اين را هم قبول دارى كه هر چيزى بدى و خوبى مخصوص به خود دارد؟ مثلا آفت بينايى ،، امراض چشم است . آفت تندرستى ، بيمارى است . آفت نان كپك است . آفت چوب پوسيدگى و آفت برنج و آهنگ زنگ است و چنان كه گفتم هر چيز يك آفت و بيمارى طبيعى دارد؟
گفت : تصديق مى كنم .
گفتم : وقتى كه يكى از اين آفات در چيزى رخنه كند، آيا نه اين است كه دست بكار خرابى آن چيز مى شود تا بالاخره آن را بكلى معدوم و تباه كند؟
گفت : جز اين نمى تواند بود.
گفتم : پس هر چيز به وسيله آفت طبيعى و بدى مخصوص به خود تباه مى شود و اگر آن آفت در كار نباشد، هيچ عامل ديگرى آن چيز را خراب نخواهد كرد زيرا بديهى است كه خوبى عامل تخريب نمى تواند بود و آنچه هم كه نه بد است و نه خوب آن هم تباه كننده نيست .
گفت : آرى جز اين نيست .
گفتم : پس اگر در ميان هستى ها چيزى پيدا كنيم كه آفت و فاسد كننده مخصوص به خود را داشته باشد ولى در عين حال آفت مزبور قادر به تخريب و معدوم ساختن آن چيز نباشد، آيا نمى توانيم بگوييم كه يك چنين تركيبى از فنا مصون است ؟
گفت : ظاهرا بايد اين طور باشد.
گفتم : مگر روح آفتى مخصوص به خود ندارد؟
گفت : چرا. آفت آن همان چيزهايى است كه گفتيم ؛ يعنى ستمگرى و زياده روى و بزدلى و نادانى .
گفتم : اما آيا هيچ يك از اين آفتها روح را معدوم و تباه مى كند؟ هشيار باش ‍ كه دچار اشتباه نشويم و تصور نكنيم كه ستمگر و نادانى كه هنگام خطاكارى دستگير مى شود، صرفا به علت ارتكاب ظلم و آفت روح است ، تلف مى گردد. موضوع را اين طور در نظر بگير: مرض كه آفت جسم است موجب تحليل و تباهى جسم مى گردد تا جايى كه ديگر از جسم اثرى باقى نمى ماند. همچنين همه چيزهايى كه لحظه اى پيش بيان كرديم هر يك به وسيله آفت مخصوص خود نيست مى شود؛ يعنى آفت در آن رخنه كرده و در درون آن جايگزين مى شود تا آن را از بين ببرد. آيا چنين نيست ؟
گفت : همين است .
گفتم : اكنون درباره روح هم به همين طرز فكر كن . آيا ظلم و مفاسد ديگر به صرف نفوذ و استقرار در نفس انسان آن را فاسد و معدوم مى كند و به مرگ مى كشاند؛ يعنى روح را از جسم جدا مى كند؟
گفت : نه يقينا اين طور نيست .
گفتم : پس اگر روح به دست آفت مخصوص خود معدوم نمى شود، چگونه مى توان گفت كه آفت چيز ديگرى آن را معدوم مى كند؟
گفت : البته اين طور نيست .
گفتم : اى گلاوكن ! درست به اين نكته توجه كن : ما نمى گوييم كه بدى خوراك ؛ يعنى كهنگى يا پوسيدگى آن يا هر عيب ديگرى كه داشته باشد موجب مرگ مى شود بلكه مى گوييم كه اگر بدى خوراك ، آفت مخصوص ‍ جسم را به وجود آورد، آنگاه جسم به وسيله آفت مخصوص خود، يعنى بيمارى ناشى از خوراك بد تباه مى شود. ولى هرگز مدعى نخواهيم شد كه جسم به وسيله بدى خوراك تباه مى شود زيرا آن يك ماهيت دارد و اين ماهيتى ديگر مگر آن كه آفت اين يك موجب بروز آفت مخصوص آن يك گردد.
گفت : آنچه تو مى گوييم كاملا درست است .
گفتم : پس به موجب همين استدلال ، ما تصديق نخواهيم كرد كه روح ممكن است به وسيله آفت چيزى ديگر و بدون دخالت آفت مخصوص به خود تباه شود يا يك چيز به وسيله آفت چيزى ديگر معدوم گردد مگر آن كه آفت جسم موجب بروز آفت روح شود. گفت : چيزى ديگر معدوم گردد مگر آن كه آفت جسم موجب بروز آفت روح شود. گفت : استدلال تو درست است . گفتم : پس يا ما بايد ثابت كنيم كه اين استدلال ناقص است و يا مادام كه چنين چيزى به ثبوت نرسيده است بايد بگوييم كه روح هرگز و به هيچ وجه به واسطه تب يا هر گونه بيمارى ديگر و يا به وسيله تيغ كشنده تباه شدنى نيست . ولو جسم را ريز ريز كنند. مگر آن كه اول ثابت شود كه اين عوارض ‍ جسم در روح انسان ظلم و شقاوت ايجاد مى كند. پس ما اين سخن را از هيچ كس نخواهيم پذيرفت كه روح يا هر چيز ديگر به واسطه آفت بيگانه و بدون دخالت آفت مخصوص به خود تباه شدنى است .
گفت : يقينا هرگز كسى ثابت نمى تواند كرد كه مرگ موجب بروز ظلم در روح انسان مى گردد.
گفتم : اگر كسى بى باكانه به اين استدلال حمله كرده و بگويد كه مرگ موجب بروز فساد و ظلم در روح انسان مى شود و خلاصه بخواهد بدين طريق از اقرار به جاودانى روح بگريزد، آنگاه ما مى توانيم چنين نتيجه بگيريم كه اگر حق با او باشد، همان طور كه مرض بيمار را مى كشد، ظلم هم بايد ظالم را هلاك كند؛ يعنى چون ظلم طبيعة مهلك است ، در هر كس كه رخنه كند، بايد به خودى خود او را تباه سازد و هر كه ستمگرى او كمتر است ديرتر بايد تلف شود. و حال خود آن كه حقيقت امر اين است كه اگر ظالم كشته شود، اين در نتيجه مجازاتى است كه ديگران نسبت به او اجرا مى كنند و او را به كيفر ستمگريش مى رسانند.
گفت : قسم به زئوس كه خوب گفتى . براستى اگر ظلم ظالم را هلاك مى كرد، چندان موحش نبود زيرا ظالم بدين وسيله از آن آفت رهايى مى يافت . به عقيده من بايد تصديق كرد كه حقيقت ، درست عكس آن است ؛ يعنى ظلم ظالم به تمام قوا مردم ديگر را هلاك مى كند ولى خود ظالم را هشيارتر و بيدارتر مى سازد. پس بسيار از حقيقت دور است كه بگوييم : ظلم مهلك است .
گفتم : آفرين . پس اگر روح به وسيله عامل فساد طبيعى و آفت مخصوص به خود معدوم و تباه نمى شود، بسيار بعيد است كه آفتى كه عامل فساد چيز ديگرى است روح را معدوم و يا هر چيز ديگرى را جز آنچه عامل تباهى آن است هلاك كند.
گفت : آرى ظاهرا بسيار بعيد است .
گفتم : پس چون هيچ آفتى نيست كه روح را هلاك كند؛ يعنى نه آفت مخصوص به خود آن و نه آفتى ديگر. پس واضح است كه روح بايد هميشه باقى باشد و اگر هميشه باقى باشد، فناناپذير است .
گفت : ناچار همين است . (٧٣)

نقش نيايش در بهداشت روح و روان

براى اينكه عوامل خارجى نتوانند سلامت بدن را به هم بزنند، وسايل دفاعى گوناگونى وجود دارد كه شناخته ترين آنها گلبولهاى سفيد خون است . اگر ميكروبى به بدن راه يابد، گلبولهاى سفيد، نقش مدافع به خود مى گيرند و بيشتر اوقات ، پيروز مى شوند و خطر را دفع مى كنند اما گاهى نمى توانند چنانكه بايد مقاومت كنند و شكست مى خورند.
به نظر مى رسد كه دو رويداد خواب و پناهجويى در روح انسان يا قواى باطنى او با هر نامى كه ناميده شود - نقشى همانند گلبولهاى سفيد در بدن دارند با اين توضيح كه رؤ يا، انواعى دارد. برخى از خوابها صرفا از تركيب بى نظم تخيلات هنگام بيدارى است . برخى پيشگو هستند و برخى ناشى از نيازند. زمانى كه انسان به سختى نيازمند چيزى باشد، آن را در خواب مى بيند و از ديدن آن در خواب ، احساس آرامش ‍ مى كند. چيزها و مناظر آرامبخشى كه انسان در خواب مى بيند، گاهى اثرش ‍ در بيدارى نيز نوعى اميد و خوش بينى ايجاد مى كند. بعضى از اين خوابها دست كم به لحاظ كيفى درست مى آيند؛ مثلا اگر كسى مشكلى داشته باشد، ممكن است در عالم خواب ، روشنايى يا آب زلال يا اسب سفيد و يا چيزهايى ديگرى ببيند كه برايش فرحبخش است و احتمالا در بيدارى نيز مشكلش حل مى شود. در برخى از موارد نيز آن رؤ يا صادقانه نيست اما به هر حال به خاطر فرحبخش بودنش ، نوعى آرامش براى خواب بيننده ايجاد مى كند.
پناهجويى يا ميل طبيعى به دعا نيز به لحاظ اثر آرامش بخش خود؛ همانند خوابهايى است كه ذكر شد. اگر فرد در وضعى قرار بگيرد كه خود را در معرض خطر يا حادثه بزرگ و غم انگيزى ببيند، كاملا طبيعى است كه بى اختيار به قدرتى برتر از نيروى بشرى توجه كند و از آن مدد بخواهد. البته وجود اين ميل در انسان كه به هنگام خطر بروز مى كند، يكى از دلايل هستى پروردگار نيز مى باشد.
اين پناهجويى بشر به پناهى كه نمى داند كجاست و كيست ، خود آيند است و وى را از نااميدى مى رهاند. و نماز پناه جستن به خداست .
اگر اين ميل پناهجويى در انسان به قدر كافى ، مجال بروز نيابد، چه بسا كه روح و روان شخص بر اثر آفات و عوامل مزاحم ؛ چنان ناتوان و دچار اختلال شود، كه قواى عقلانيش به حال تعطيل در آيد و در صورت شدت بيشتر، او را به خودكشى وا دارد.
ملاحظه مى كنيد كه عملكرد اين پناهجويى در پهنه روح و روان انسان درست ؛ همانند گلبولهاى سفيد در پيكر اوست . آنچه در يك شرايط ناگوار بر وجود انسان سيطره دارد، استغاثه به منظور نجات خود و نزديكان است و چنين تقاضايى يك واكنش طبيعى است و با قواعد طبيعى هيچ تناقضى ندارد ولى آيا دعا مستجاب مى شود؟ چنين امكانى هست ؟ اگر هست شرايط آن چيست ؟
شكى نيست كه برخى از پناهجويى ها بى ثمر است و اثر مملوس خارجى ندارد - نه از لحاظ تاءثير مثبت آن در انبساط روح و روان و نه از جهت ارتباطى كه با مبداء آفرينش برقرار مى شود. اما وجود چنين مواردى ، موجب منتفى شدن و منتفى دانستن اصل استغاثه و ناموس پناهجويى و تاءثير كليى كه در روح و روان آدمى دارد، نيست ؛ چنانچه در طبيعت بدن نيز موارد استثنايى ناتوانى گلبولهاى سفيد و شكست آنها در برابر حمله ميكروبها، دليلى براى انتفاى اصل كلى دفاع طبيعى گلبولها از بدن نمى گردد.

نتيجه چند تحقيق

١- اين موضوع از ديد علم پزشكى ثابت و مطرح شده است كه نماز و نيايش بواسطه آزاد سازى آندروفين ها موجب كاهش استرس و فشار روانى مى شود.
٢- به تجربه ثابت شده است كه تلاوت قرآن ، خواندن پروردگار به اسم اعظم و اسماء حسن ، و تكرار تسبيحات كه همگى ذكر خداست ، آرامش ‍ بخش و برطرف كننده مشكلات روانى و روحى بوده است و اتفاقا متون دينى ما هم آنها را براى تسريع در رفع مشكلات توصيه كرده اند.
٣- بعضى از اوقات مسيحيانى كه مشكلى دارند، پس از پايان مراسم مذهبى در كليسا به اتاقك مخصوصى مى روند و چند روزى در آنجا مشغول عبادت و راز و نياز با خدا مى شوند. اين افراد را بعد از اتمام دوره مورد بررسى قرار داده اند، و وجود حالات روحى زير را در آنان گزارش كرده اند:
احساس توانايى در ايجاد رابطه به خدا، احساس بهبودى خلق و خو، افزايش عزت نفس و قدرت تصميم گيرى ، و درمان بيماريهاى جسمى .
٤- سه تن از روانشناسان به نامهاى كتوين ، براون و مارگاريد، بيماران قلبيى را كه در بخش قلب يك بيمارستان بسترى بودند، و قرار بود روز بعد يا در روزهاى آينده جراحى قلبى شوند، مورد مطالعه قرار دادند و متوجه شدند كه بيماران نيايشگر و مرتبط با خدا، استرس كمترى نسبت به بيماران ديگر دارند. از اين روى ، دعا و نيايش را به عنوان يك مكانيزم دفاعى پذيرفتند.
٥- يك محقق مى گويد: پرسشنامه اى را كه داراى بيست و هشت سؤ ال بود درباره نماز تهيه كرديم ، و آن را به پرسشنامه ديگرى كه به نام (اضطراب سنج اس - تى - ال - ٩٠) معروف است ، الصاق كرديم و در سطح نماز جمعه تهران به يكصد نفر از مؤ منان نمازگزار داديم . بعد از محاسبات دقيق آمارى و استخراج داده ها، نتايج زير بدست آمد:
با استفاده از فرمول ضريب همبستگى اسپريمنت ، ضريب بدست آمده ١٣ مى باشد كه به منظور معنادار بودن ضريب همبستگى از فرمول تى استفاده شد. تى محاسبه شده برابر با ٢٩٧/١- مى باشد. مقايسه آن با جدول در سطح ٩٠ با درجات حاضرى ٩٨ نشان مى دهد كه دو متغير مورد مطالعه ؛ يعنى نماز و اضطراب با هم ارتباط دارند و از هم جدا نيستند. منتهى اين رابطه ، معكوس است ؛ به اين شكل كه بين وضعيت فرد نسبت به خواندن نماز و كاهش اضطراب ، رابطه معنا دارى وجود دارد. با اين توضيح كه هر اندازه فرد ايمانش قوى تر و پايبندى اش به فرايض دينى زيادتر باشد، در مقايسه اضطراب كمترى دارد. (٧٤)
دعاى مستجاب : از آنچه گفته شد، مى توان نتيجه گرفت كه اگر نيايش به صورتى عاشقانه باشد، آرامش بخش جان و منشاء خوشبختى است . مع الاسف ، حال نيايش واقعى براى همگان پديد نمى آيد. دانش و معرفت نيز اگر توشه راه نيايش و شرط لازم آن است اما شرط كافى نيست . نيايشى كه به صورت پناهجويى خود آيند و صميمانه صورت گيرد نيز در عين آن كه موجب آرامش قلب است و از اين حيث پيوسته نتيجه بسيار جاذبى دارد، هميشه مستجاب نيست و با اءسف بايد گفت كه عقل ما در اين حريم راه ندارد و با موازين عقلى نمى توان نشان داد كه پناهجويى فلان شخص در فلان مورد، او را به مقصود مى رساند اما آنان كه در اين راه رفته اند و آن را تجربه كرده اند، شرط اجابت دعا را اضطرار دانسته اند؛ يعنى حالتى كه پناهجو، هيچ اميدى به چيزى و يا كسى ندارد و در عين حال در چنگال بلا و مصيبت گرفتار است . شصت و سومين آيه از بيست و هفتمين سوره قرآن كريم نيز به طور تلويحى اعلام مى دارد كه شرط استجابت دعا اضطرار مى باشد. جالب آنكه خداوند، خودش نحوه دعا كردن را به شخص ‍ مضطر مى آموزد:
امن يجيب المضطر اذا دعاه و يكشف السوء . (٧٥)
آيا كسى وجود دارد كه خواسته درمانده و مضطر را اجابت كند و بدى از او بردارد؟
بنابراين اجابت ، فقط ثمره و نتيجه دعاى مضطر است . براى ساير حالات ؛ مانند بيمارى يا كم مايگى و امثال آن كه مقارن دعايى و التماسى شود، چنين نويدى داده اند. اين نكته ، جوابى است به كسانى كه در پناه جويى خرده گرفته اند و اجابت دعا را خلاف قواعد طبيعت دانسته اند.
تاءكيد مى شود دعاى مستجاب ، فقط از كسى است كه در حال اضطرار پناهجويى كند نه به لحاظ عادت يا براى تشريفات ، آن هم به مدد عبارات پيش ساخته و احتمالا در حال بى خبرى از معانى الفاظى كه بر زبان مى راند.
صرفنظر از ايمان به قرآن ، براى اعتقاد به اين كه دعاى مضطر؛ يعنى دعاى بيچاره بى پناه در مواجهه با غم ها و خطرها مستجاب است ، صرف بقاى اين عقيده از زمان نزول آيه (امن يجيب ...) تاكنون براى باور اين عقيده بسنده است . اگر تجربه پشتيبان و گواهى آنان به صحت اين ادعا نبود، اين اعتقاد نيز؛ مانند هزاران باور خرافى تحت فشار افكار عمومى به فراموشى سپرده مى شد حال آنكه هم اكنون در تمام جوامع ، بى آنكه در زمينه فلسفه اجابت دعاى مضطر بحثى شود، هنوز اين باور در اكثريت قريب به اتفاق مردم باقى است . پس لابد در اين جهان آفرينش عوامل و نواميسى كه براى ما مجهول است ، ضامن صدق اين دعاست كه دعاى بى پناه بيچاره مستجاب است . خداى مؤ من مسلم ، سخن بنده اش را مى شنود، اضطرارش ‍ را مى بيند و از رگ گردن به او نزديك تر است (نحن اقرب اليه من حبل الوريد) (٧٦) و هر كجا هست با اوست : (هو معكم اينما كنتم) (٧٧) و بنده مؤ من به هر كجا كه روى آورد بسوى او روى كرده است (فاينما تولوا فثم وجه الله). (٧٨)
اصلا من جدا از خدا وجود ندارد. آهى كه مى كشم از اوست . اشكى كه مى ريزم از اوست . خود غم هم از اوست زيرا غم خودش حالى است و مگر است اما كدام حقيقت است كه سايه او نباشد، اگر غمگينم ، در داشتن اين حالت ، اصالتى ندارم ، هم غم و شادى ، هم شادمانى و عم غمگينى ، همه جلوه هاى اوست . اوست كه هم غم آفرين است و هم غمگسار. من غم كه را دارم كه غم او نباشد؟ دوستان و فرزندان و عزيزان ، جز اشعه آن خورشيد هستى بى نهايت و پرتو آن بلند آفتاب درخشان عالم وجود، چه هستند؟ پس من غم او را دارم و اوست كه در هياءت غم ، تجلى كرده است .
پس بجا و رواست از همو كه بذر محبت ها را دل دل كاشته است و از همو كه جليس هر محبتى غمى ساخته است و برايم بساط نيايشى پرداخته است ، به زبانى كه هم او داده است و با اخلاصى كه هم او عطا فرموده است ، غمگسارى طلب كنم كه آن غمگسار نيز او نيست پس من از او جز او نخواسته ام و نمى توانم بخواهم .
آرى او مرا عريان از فرزانگيها و دستاويزها و تكيه گاهها با همه غمها و پريشانيها و اسفهايم به خلوت خاطر خوانده است و من نيز در اين لباس ، احرام سراى حضور بسته ام ؛ چنانكه او خواسته است آمده ام و چنان كه او خواسته مى بينم و مى انديشم و چون قطره اى به درياى هستى او مى پيوندم . در آن حال ، آنچه به خاطر من بگذرد، همان است كه او خواسته است و آن افقى كه آرزو كنم ، همانست كه او آراسته است پس چرا دعايم مستجاب نباشد. اين دعا كه دعاى من نيست .
سبحان الله و الحمدالله و لا اله الا الله و الله اكبر . (٧٩)

همت از اوليا طلب

سالك راه حق بيا، همت از اوليا طلب
همت خود بلند كن سوى حق ارتقا طلب
فاش ببين گه دعا، روى خدا در اوليا
بهر جمال كبريا، آينه صفا طلب
سرور اولياى نبى ، وز پس مصطفى على
خدمت مصطفى كن و همت مرتضى طلب
پيروى از رسول حق ، دوستى حق آورد
پيروى رسول كن ، دوستى خدا طلب
شرع ، سفينه نجات ، آل رسول ، ناخداست
ساكن اين سفينه شو، دامن ناخدا طلب
دم بدمم به گوش هوش ، مى فكنندم اين سروش
معرفت ار طلب كنى ، از بركات ما طلب
خسته جهل را بگو، خيز و بيا به جست و جو
از بر ما شفا بجو، از در ما دوا طلب
هست طلب به حق سبب ، گر بسزا بود طلب
هر چه طلب كنى چو فيض ياوه مگو، بجا طلب
فيض كاشانى (٨٠)

بهداشت روانى در اسلام

دين اسلام ، دستورهاى منظم و دقيقى براى سعادت دنيا و آخرت دارد. و از عمده ترين وظايفى كه براى پيروان خود معين كرده است ، مداومت بر ياد خداى سبحان است . در نظر اسلام ، والاترين و بلندترين مقام انسانى زمانى پديد مى آيد كه انسان ياد خدا كند و روحش متوجه او گردد. نو خدايى در دلش پديدار شود، و روح و روانش به آرامش و راحت برسد. آسايش ‍ خاطرى كه محور تمام خوشبختى هاى دنيا و آخرت است . از طريق ذكر است كه بعد آسمانى انسان بر بعد زمينى اش چيره مى شود. و در آن حال است كه مى فهمد دودلى ، خاطره اى شيطانى ، و نگرانى و پريشانى از وسوسه هاى ابليسى است . و در آن حال است كه همه بيمها از ميان مى رود و جاى خود را به اميد مى دهد. همه دغدغه ها و خاطر پريشى ها به طماءنينه بدل مى گردد و زندگى داراى معنى و مفهوم مى شود. افزون بر اين ، خداى مهربان براى زنان و مردانى كه او را فراوان ياد كنند، آمرزش و پاداش بزرگى مهيا كرده است .
نماز در بين احكام اسلامى داراى رفيع ترين جايگاه است و از آنجا كه سرود آزادى و آزادگى است ، نمازگزار حقيقى را از نگرانيها و اضطرابهاى ناشى از اسارتهاى دشمنان درونى و بيرونى آزاد مى سازد و چون ارتباط صميمانه اى ميان آفريده ضعيف و آفريدگار تواناست ، راحت رسان قلوب خسته و آرام بخش دلهاى ناتوان و مضطرب است .
نمازگزار مؤ من با رفع اضطرابها و وسوسه هاى شيطانى به طماءنينه اى خدايى مى رسد. روحش راحت ، و روانش ؛ همانند زلال روان ، صاف و روشن است .
نمازگزار ذاكر پروردگار مى تواند همه ريشه ها و انگيزه هاى درونى گناه را از زمين نهاد خود بدر آورد. و جامعه هم با اقامه نماز مى تواند همه عوامل فساد و انگيزه هاى بيرونى گناه را از محيط زندگانى خود برطرف كند.
با حذف فساد و ايجاد امنيت روحى و اجتماعى است كه فرد و جامعه هر دو آرام مى يابند. كليد حل تمام مشكلات روانى و روحى مردم اين است كه صفات زشت و ناپسند اهريمنى را از وجود خود بزدايند و خود را به صفات زيباى خدايى بيارايند. و تخليه و تحليه اخلاقى از نتايج عالى ارتباط نزديك با جميل على الاصلاق و كمال از طريق نماز و ذكر اوست .
از نظر اسلام و قرآن فقط ياد خدا آرام بخش دلها و تاءمين كننده بهداشت روان انسان است .
خداى ، تعالى ، فرمود:
الذين امنوا و تطمئن القلوبهم بذكر الله الا بذكر الله تطمئن القلوب . (٨١)
آنان كسانى هستند كه ايمان آورده اند و دلهايشان به ياد خدا مطمئن و آرام است . آگاه باشيد! دلها با ياد خدا آرامش و ثبات مى يابد.
و از امام على (عليه السلام) است كه :
ذكر الله جلاء الصدور و طماءنينه القلوب . (٨٢)
ياد خدا، روشنايى سينه ها و آرامش دلهاست .
اضطراب و نگرانى ، هميشه در مسير رشد و حركت ، از موانع بزرگ ادامه حيات سالم بوده است و عوارض ناشى از آن در زندگى فردى و اجتماعى كاملا محسوس است . آرامش ؛ به عنوان گمشده و آرزوى بشر تعريف شده است و انسان براى رسيدن به آن نهايت كوشش را بكار مى برد و اين كوشش ‍ از ابتداى خلقت تاكنون استمرار داشته است و بعدها نيز ادامه خواهد داشت .
گروهى از روانشناسان و محققان طى تجربيات و مطالعات خود، ثابت كرده اند كه نيايشگران و دارندگان ارتباط با خدا از آرامش بيشترى برخوردارند و درجه اعتماد به نفس آنان بالاست .
ما در نماز مى كوشيم تا به حضور قلب و تمركز برسيم و با وجود اضطراب و تنش ، رسيدن به آن محال است . بنابراين براى كانونى كردن ذهن ، سعى مى كنيم كه خود را از قيد اضطراب و تنش ، آزاد و رها كنيم و به آرامش و وانهادگى برسيم و نمازها مى توانند تمرينى براى رسيدن به آرامش كلى و عمومى باشند.
جك اسميت رئيس يك كلينيك بهداشت روانى كه شخصيت هاى برجسته زيادى به آن مراجعه مى كردند، به درمان از راه دعا ايمان داشت . روزى والتر هوستون هنر پيشه سينما، كنار ميزش نشست ، چشمش به حروف بزرگ روى ديوار افتاد كه به فاصله كمى از هم نوشته شده بود (د - ق - م - ن - ا - ب - م - د -). با تعجب پرسيد: معنى اين حروف چيست ؟ اسميت پس از تاءملى پاسخ داد؛ معنى اين حروف اين است كه دعا، قدرت معجزه آفرين و نتايج اميد بخش و مثبتى دارد. هوستون گفت : براى كنجكاوى كردن مردم از اين روش بهره مى گيرم و آنگاه به آنان مى گويم كه دعا هميشه نتيجه بخش و معجزه آفرين است .
الكسيس كارل ، فيزيولوژيست مشهور مى گويد: دعا، محكم ترين و بالاترين جلال مشكلات است . تاءثير دعا، واقعا شگفت انگيز است . قدرت دعا، نشانه آزاد شدن انرژى است ؛ همانطور كه به كمك تكنيك هاى عملى ، انرژى اتمى را آزاد مى كنند، با استفاده از قدرت دعا و از طريق شگردهاى علمى ، مى توان انرژى معنوى را آزاد ساخت . آثار اين قدرت انرژى زا بر بسيارى از مردم آشكار است . به تازگى ثابت شده است كه با دعا مى توان روند پيرى زودرس را به حالت طبيعى در آورد و ناتوانى و كاهش قوا را محدود كرد يا از ميان برداشت . (نورمن پيل ، ١٩٩٢).
گاهى اضطراب و نگرانى بخاطر آينده تاريك و مبهمى است كه در برابر فكر انسان خودنمايى مى كند. احتمال زوال نعمت ها، گرفتارى در چنگال دشمن ، بيمارى ، ناتوانى ، درماندگى و احتياج ، همه اينها آدمى را رنج مى دهد اما ايمان به خداوند قادر متعال و ذكر او، مى تواند اينگونه نگرانى ها را از ميان بردارد و به او آرامش دهد كه تو در برابر حوادث آينده درمانده نيستى و خدايى توانا و مهربان از تو حمايت مى كند.
گاهى گذشته تاريك زندگى فكر انسان را به خود مشغول مى دارد و همواره او را نگران مى سازد. نگرانى از گناهان ، كوتاهيها و لغزشهايى كه مرتكب شده است اما توجه به اين امر كه خداوند، توبه پذير، رحيم و غفور است ، به او آرامش مى دهد.
به او مى گويد: عذر تقصير به پيشگاهش بر، از گذشته عذرخواهى كن و در مقام جبران براى او بخشنده است . آنگاه با پناه بردن به دعا از او استعانت مى جويد و به آرامش مى رسد.
زمانى انسان در برابر عوامل طبيعى يا انبوه دشمنان داخلى و خارجى نگران مى گردد اما هنگامى كه به ياد خدا مى افتد، ذكر او مى گويد و به قدرت و رحمت او متكى مى شود، قدرتى كه هيچ چيز و هيچ كس را در برابرش ‍ ياراى مقاومت نيست - قلبش آرام مى گيرد و در پناه خداوند عزيز و شكست ناپذير، خود را داراى قدرتى شگرف مى يابد.
دنياپرستى و دلباختگى در برابر زرق و برق زندگى مادى از بزرگترين عوامل اضطراب و نگرانى انسانها بوده و هست اما ايمان به خدا كه هميشه با زهد و پارسايى سازنده و عدم اسارت در چنگال زرق و برق زندگى مادى همراه است ، به همه اين اضطرابها پايان مى دهد. هنگامى كه روح انسان على وار آنگونه وسعت يابد كه بگويد:
دنياكم هذه اهون عندى من ورقة فى فم جرادة تقضمها (٨٣)
دنياى شما در نظر من بى ارزش تر از برگ درختى است كه در دهان ملخى باشد كه آن را مى جود.
آيا امكان دارد كه نرسيدن به يك وسيله مادى يا از دست دادن آن ، آرامش ‍ روح آدمى را به هم بزند و طوفانى از نگرانى در قلب و فكرش ايجاد كند؟
عامل مهم ديگر نگرانى ، ترس و وحشت از مرگ است كه هميشه روح انسانها را آزار داده است و مى دهد و از آنجا كه امكان مرگ فقط در سنين بالا نيست بلكه در سنين ديگر بويژه به هنگام بيماريها، جنگلها و ناامنى هم وجود دارد، اين نگرانى ، مى تواند عمومى باشد. در اين مورد نيز دعا مى تواند از نگرانى و اضطراب بكاهد.
اگر مرگ را به معنى فنا و نيستى و پايان همه چيز بدانيم (همانگونه كه ماديون مى پندارند)، اين اضطراب و نگرانى بجاست و بايد از چنين مرگى كه نقطه پايان همه آرزوها و موفقيت و خواسته هاى انسان است ، بترسيم اما زمانى كه در سايه ايمان به خدا، مرگ را دريچه اى به يك زندگى وسيع تر و والاتر بدانيم و گذشتن از گذرگاه مرگ را همچون عبور از راهرو زندان و رسيدن به يك فضاى وسيع تر تلقى كنيم ، ديگر اين نگرانى بيجاست زيرا با ايمان واقعى و باور داشتن آيه كريمه
ان لله و انا اليه راجعون (٨٤)
مفهوم سخن مولوى را كه مى گويد: پس چه ترسم كى زمردن كم شوم ؟، در متن تفكر خود رقم مى زنيم و سدى در برابر نگرانى و اضطراب مى سازيم .
گاهى نيز ريشه نگرانى هاى آزار دهنده انسان ، احساس پوچى و بى هدفى است . اما كسى كه مؤ من به خداست و زندگى و آفرينش را هدفدار مى داند و تمام برنامه ها و حوادث زندگى را در راستاى آن مى بيند، نه احساس ‍ پوچى مى كند و نه همچون افراد بى هدف و مردد، سرگردان و مضطرب است .
سوء ظن ها و توهمات نيز از عوامل نگرانى زاست و گروهى از مردم در طول زندگانى خود از آن رنج مى برند. در اينجا نيز، شما، توجه به خدا و لطف بى پايان او، قرائت قرآن ، پناه بردن به ادعيه ، و گناه شمردن بعضى از گمانها، اين گونه حالات رنج آور را از ميان مى برد و آرامش و اطمينان را جايگزين آن مى سازد.
البته عوامل نگرانى ، منحصر به موارد ذكر شده در فوق نيست ولى مى توان قبول كرد كه بيشتر نگرانى ها به يكى از آنها باز مى گردد. هنگامى كه مشاهده مى شود اين عوامل در برابر ايمان به خدا، بى رنگ و نابود مى گردد، اين باور غنى ، شكل مى گيرد كه :
الا بذكر الله تطمئن القلوب (٨٥)
ياد خدا آرامش بخش دلهاست .
و يكى از طريق پناه بردن به خدا، ذكر او از طريق نماز و دعاست . (٨٦)

بهداشت روانى در غرب

آرامش ، امنيت خاطر، و كاهش اضطراب در كشورهاى گوناگون بر اساس ‍ اعتقادات ، انديشه ها، آداب و رسوم ، سنت ها، سنت ها، و ايدئولوژيهاى حاكم بر جوامع آنان بدست مى آيد. بر همين اساس در كشورهاى غربى ، مكاتب و روشهاى مختلفى بوجود آمده اند تا انسان دنياى ماشينى را در كاستن از اضطراب ، و رسيدن به آرام يارى دهند. اگر انسان متمدن امروزى قربانى قطحى و طاعون نمى شود، به قحطى سلامت طبيعى و بيماريهاى خطرناك روانى ، و بيماريهاى جسمانى ناشى از آنها گرفتار است .
تشويش و اضطراب ، بى هويتى و بى هدفى ، فريبكارى و ترديد، و ناامنى فكرى و اجتماعى بزرگترين آفت دنياى غرب و جامعه هاى غرب زده است . در كشورهاى غربى كه زادگاه علوم انسانى امروزى است ، رشته هاى تخصصى ويژه اى را براى يارى انسان بنيان نهاده اند.
در مكتب هاى روانى آنان گاهى بر تاءكيد بر گذشته فرد مى شود (مكتب روانكاوى ترديد). گاهى بر زمان حال تاءكيد مى شود (مكتب راجرز). زمانى اعتقاد بر اين است كه پايه و اساس اضطراب ، تفكرات غير عقلانى و غير منطقى است (مكتب عقلانى و عاطفى آيس ). گاهى ياد گيرى و عادت را در پديده اضطراب مؤ ثر مى دانند (مكتب رفتارگرايى داتسون). (٨٧)
تحقيقات آنان غالبا ارزشمند و درخور تقدير است اما خالى از انحرافات و نواقص نيست .
تعدد اين مكاتب ، نشان نواقص آنهاست . و بزرگترين نقص و انحراف آنها اين است كه در آنها هيچ يادى از خدا و معنويت نمى شود.
بسيارى از روانشناسان غربى ، انسان را فقط يك حيوان تكامل يافته مى دانند و به جاى آن كه پس از شناخت پيچيدگى هاى روانيش به هستى آفريدگار انسان و جهان و وابستگى انسان به او معتقد شوند و راه حل تمام مشكلات روحى - روانى او را در اين نقطه ؛ يعنى در ارتباط يا عدم ارتباط او با خدا و نحوه ارتباطيش با خدا جستجو كنند، بكلى منكر وجود خدا و ارتباط روح انسان با او مى شوند و نقش اعتقادات دينى را در تسكين آلام روحى و مشكلات روانى اش نمى بينند اما ايدئولوژى ، و راه و روشهاى اسلام در همه زمينه ها بر منطق صحيح و مستدل و بر فطرت آدمى و نظام آفرينش مبتنى شده است و رمز جامعيت برنامه ها و رهنمودهاى آن اين است .

تاءثير نماز در پيشگيرى و درمان بيماريهاى روانى و روان تنى

نماز، نمازگزار را از اضطراب و دغدغه دور نگه مى دارد، به او آرامش روح و روان مى بخشد، و بر اثر آرامش روانى ، اعصاب ، قلب ، و ديگر اندامهاى بدن نيز به رواحت و آرام مى رسند.
نماز، ياد خداست و ياد خدا، قلب را مطمئن مى سازد و انواع بيماريهايى را كه نفوس انسانها به آن گرفتار است ، معالجه مى كند. نماز، اطاعت پروردگار است و فرمانبردن از خدا و بندگيش ، آزمندى را مى زدايد، روح بى نيازى و توكل به خدا و اميد به خدا را در انسان زنده مى سازد و او را از تنهايى و بى پناهى و هراس مى رهاند.
امام على (عليه السلام) مى فرمايند:
ذكر الله دواء اعلال النفوس . (٨٨)
ياد خدا داروى انواع بيماريهاى روانهاست .
و يا در دعاى كميل ، به پيشگاه خداوند، عرضه مى دارند:
يا من اسمه دواء و ذكره شفاء و طاعته غنى . ارحم من راءس ماله الرجاء و سلاحه البكاء (٨٩)
اى آن كه نام او دارو، ياد او، درمان و بندگيش ، توانگرى است ! بر كسى كه سرمايه اش اميد و ساز و برگش گريه به درگاه توست ، مهربانى كن !
نمازگزار حقيقى ، پاك نهاد و روشن روان است و روشنى ضمير و صفاى باطن خاصى كه او دارد، رهاورد نماز مى باشد. استعمال عطر و بوى خوش ‍ كه براى نماز سفارش شده است ، يك حالت روانى مطلوب را در نمازگزار ايجاد مى كند.
نماز، انسان را از معنويت سرشار مى كند، غم را مى زدايد و قلب را از فشارهاى ناشى از غصه خلاص مى سازد، عناصر موذى روحى ، با يك نماز با روح ، از روح انسان خارج مى شوند.
اساس سعادت دنيا و آخرت ، آن است كه از انواع بيماريهاى جسمانى ، روحانى ، اخلاقى و اجتماعى ، بركنار بمانيم و اثرى كه نماز در رفع اين مرضها و در نتيجه ، تاءمين سلامت همه جانبه آدمى دارد، غير قابل انكار است .
بزرگترين نياز فطرى هر كسى آن است كه ، بفهمد از كجا آمده است و اكنون در چه موقعيتى قرار دارد و تكليفش چيست ؟ و در نهايت به كجا خواهد رفت و مقصد او كجاست ؟ اگر اين سه چيز را بفهمد، گذشته از آن كه در صراط مستقيم قرار مى گيرد، احساس آرامشى به او دست مى دهد كه خود، يكى از بزرگترين نيازهاى فطرى است .
نويسندگان كتاب عوامل فراموش شده در بهداشت روانى مى نويسند:
بيشترين بيماريها در آمريكا بيماريهاى روانى است ، بيش از هفتاد و پنج درصد تختهاى بيمارستانها به آنها اختصاص دارد. هفتاد و پنج درصد دانش آموزان ، مبتلا به مواد مخدر هستند. اضطراب ، بزرگترين بيمارى كشورهاى اروپا و آمريكاست . بيماريهاى روانى ، سكته هاى قلبى و بيماريهاى خونى ، در لامذهبها بيشتر است . تقريبا همه كسانى كه دست به خودكشى مى زنند از خدا بى خبرند. در كشورهاى اروپايى ، امروز كليسا و مذهب به عنوان بزرگترين عوامل بهداشت روانى مطرح مى شوند.
ويليام جيمز آمريكايى كتابى دارد تحت عنوان بهداشت روانى مى گويد:
بچه هايى كه تربيت مذهبى دارند از تخيل قويترى برخوردارند. (٩٠)
مسلما كسانى از تفكرى نيرومند برخوردارند كه روحى آرام و متين داشته باشند، و داشتن يك روح آرام از نتايج مستقيم اعتقاد به خدا و نيايش است . اگر بر زندگانى مخترعان ، مكتشفان ، فلاسفه و انديشمندان بزرگ ، مرورى داشته باشيم خواهيم ديد كه اكثر آنان از يك احساس زيباى مذهبى برخوردار بوده اند. رفتار مذهبى كه ناشى از آن احساس است براى ما مسلمانان كه پيرو كاملترين مذاهب هستيم ، به شكل نماز تجلى مى كند.
در كشور ما نيز بيماران روانى فراوانند. وزارت آموزش و پرورش بايد از طريق آموزش و نماز و ترويج آن براى پيشگيرى و درمان بيماريهاى روانى و تاءمين سلامت روحى و فكرى جامعه ، كوشش كند و در اين زمينه ، بيشترين احساس مسؤ وليت را از خود نشان دهد.
آقاى دكتر آكيرو ماتسو موتو مدير كانون تعليماتى مطالعات و تحقيقات مربوط به خاورميانه در دانشگاه دولتى ژاپن كه چند سال پيش به اسلام گرويده است ، تاءثير خوب نماز را در تسكين روح و آرامش نفس ‍ تجربه كرده است و در بخشى از نامه اى كه براى يكى از دوستان من فرستاده است به آن اشاره كرده است :
... گاهگاهى آن دفترچه نماز را كه شما براى من لطف نموديد نگاه مى كنم و مطابق توضيحات آن با خود نماز را اقامه مى كنم و فهميدم كه نماز خواندن براى تسكين روح خود تاءثيرى خوب دارد. مثلا روزى كه در محل كار خود با مسائل ناراحت كننده مواجه شوم به خانه بر مى گردم و نماز مى خوانم تا نفس خود را آرام بسازم ... قربان شما آكيرو ماتسو موتو
دكتر هوماس هايسلوپ ، مى گويد: مهم ترين عامل خوب آرام بخش كه من در طول سالهاى متمادى تجربه و ممارستم در مسائل روانى ، به آن پى برده ام ، همين نماز است . من به عنوان يك پزشك مى گويم : بهترين وسيله ايجاد آرامش در درون و اعصاب انسان كه تاكنون شناخته ام ، نماز است (٩١) و آقاى ويليام جيمز، در خصوص شفا يافتن بيماران به وسيله دعا مى نويسد: چنانچه حقايق و واقعيت هاى پزشكى را قبول داشته باشيم ، پزشكانى چند اظهار داشته اند كه در بسيارى از موارد، دعا در بهبودى حال بيمار، مؤ ثر بوده است بنابراين بايد دعا را در معالجه بيماران ، يكى از وسايل مؤ ثر دانست . دعا براى معالجات امراض روحى بسيارى از مردم مؤ ثر است و در نتيجه ، صحت جسمانى آنان را هم بدنبال خواهد داشت . (٩٢)
امام على (عليه السلام) فرموده اند:
ذكر الله دواء اعلال النفوس . (٩٣)
ياد خدا، دارويى براى بيماريهاى ارواح است .

اخلاص ، اعتدال روح و ريا و سمعه جلوه هايى از انحرافات روانى است

اخلاص ، نشان اعتدال روح و روان ، و ريا و سمعه ، جلوه هايى از انحرافات روانى انسان ظاهر كار است . كسى كه روزى پنج وعده نماز با اخلاص ‍ مى خواند، در واقع سعى مى كند كه پيوسته سلامت خود را نگه دارد. تاءكيد اسلام بر اخلاص و حضور قلب در نماز؛ به آن معنى است كه مى خواهد از طريق اين عبادت دائمى ، سلامت روحى مسلمين را تاءمين و آنان را از ابتلا به بيماريهاى شرك و نفاق ، دور نگه دارد. تا وقتى كه انسان از نظر روانى در حال تعادل است و چهره اى خدايى دارد، از ريا و سمعه بركنار مى ماند و هنگامى كه در عبادت خود ريا و سمعه مى ورزد، ضمن آنكه تلاش او اين است كه بيمارى نفاق و دورويى خود را بپوشاند، چهره شيطانيش آشكار مى گردد. او خود را در بارگاه الهى نشان مى دهد، حال آنكه غرق در خودپرستى و شهرت طلبى و ديگر مزاياى مادى شده است .
عقل كسى كه از انحرافات روانى و روحى ، پاك است در جستجوى معانى است و پايبند ظواهر نيست .
العقل ما عبد به الرحمن و اكتسب به الجنان . (٩٤)
عقلى است كه بوسيله آن خداى رحمان به طور حقيقى پرستش مى شود و بهشت را به آن مى توان بدست آورد.
اما عقل انسان ظاهر كار، در پى ظاهر است و به دنبال معنى نيست . عقل او عقلى نيست كه به وسيله آن خدا را مى پرستند بلكه وسيله اى براى پرستش ‍ غير اوست . خردى است كه بر اثر انحرافات روانى شخص ظاهر كار، از مسير خود منحرف شده است .
البته ميان صورت و معنى همواره ارتباطى هست كه اگر چه ارتباط ناقصى ، باشد باز هم مى تواند معنا و باطن را نشان بدهد، زيرا هر چند درخت ، تا حدودى مى تواند آبى را كه در آن نفوذ كرده است نشان دهد با كمى دقت مى فهميم كه ماهيت درخت غير از ماهيت آبى است كه در آن نفوذ كرده است .
مولوى مى گويد:
شاهدت گه راست باشد، گه دروغ
مست گاهى از مى و گاهى زدوغ
دوغ خورده ، مستيى پيدا كند
هاى و هوى و سر گرانيها كند
آن مرائى در صيام و در صلاست
تا گمان آيد كه او مست ولاست
حاصل ، افعال برونى ديگر است
تا نشان باشد بر آنچه مضمر است
پرستشهاى فرد بايد گواه خدا دوستيش باشد حال آنكه عبادتى كه از روى رياكارى يا تنها از جنبه عادت است ، نمى تواند همانند هديه اى باشد كه دوستى حقيقى شخص عابد را نسبت به پروردگار او نشان بدهد و حكايت از دورويى و فريبكاريش دارد و در اين كه فريبكارى ، يك بيمارى روانى و خدا دوستى و درستكارى ، سلامت روحى است ، شكى نيست .

اعتدال روانى خود را از خدا مساءلت كنيم

انحرافات روانى آنچنان دقيق و باريك است كه انسان اكثرا نمى تواند تشخيص بدهد كه در اين لحظه در چه موقعيتى قرار دارد، از اين رو بايد حالتهاى روانى خود را زير نظر بگيريم اما از آنجا كه ذهن با كوچكترين گمان و خيال منحرف مى شود و نمى تواند كج را از راست جدا سازد، بايد از خدا حس تشخيصى را طب كنيم كه با آن بتوانيم عبادت واقعى خود را از عبادت صورى تميز دهيم ، مولوى مى گويد: (٩٥)
يا رب اين تمييز ده ما را به خواست
تا شناسيم آن نشان كج ز راست
اين حس تشخيص يا فرقان كه بر اثر تزكيه نفس به او داده مى شود، نورى است كه باعث تابناكى روح و روان او مى گردد و با آن مى تواند دقايق آنچه را كه در روح و روان وى مى گذرد دريابد.
اگر از حالتهاى روحى خود باخبر شديم بايد بدانيم كه اين علم ، نورى خدايى است كه بر دل ، پرتو افكن شده است .
العلم نور يقذفه الله فى قلب المؤ من (٩٦)
در حالتهاى روانى ما اين نكته نيز مهم است كه وقتى در راه تكامل ، به جنب و جوش افتاديم نبايد بر اثر و معلول آن تكاپو، علاقه نشان دهيم بلكه بايد توجه كنيم كه اين تكاپو از كجا سرچشمه گرفته است و به آن سرچشمه ، عشق بورزيم . نبايد پس از نماز و پرستش ، در انتظار آن باشيم كه اثر و نتيجه اين ابزار محبت كه نسبت به خدا كرده ايم ، كى و كجا به ما باز مى گردد بلكه بايد متوجه باشيم كه :
حاجتش نبود پى اعلام مهر
چون محبت ، نور خود زد بر سپهر
مولوى (٩٧)

نماز اكسير غم زدا

غم و اندوه غالبا بر اثر يكى از عوامل زير پيش مى آيد:
١- از دست دادن يك چيز ٢- بدست نياوردن مطلوب ٣- اضطراب و نگرانى ٤- ترديد و بلاتكليفى ٥- مشاهده صحنه هاى تاءثرانگيز ٦- ارتكاب خطا و گناه ٧- سخنان نادرست يا عملكرد نادرست ديگران .
نماز، در همه اين موارد مى تواند به نحو معجزه آسايى غم و غصه را برطرف سازد.
١- گاهى غمى كه بر دل شخص ، سنگينى مى كند، ناشى از تاءسف او به خاطر از دست دادن يك فرصت ، يك موقعيت ، يك موفقيت ، يك عزيز، يك شى ء مورد علاقه و يا چيزى از مال و مقام دنياست .
خداى ، تعالى فرمود:
لكيلا تاءسوا على ما فاتكم ... (٩٨)
بر آنچه از دست شما رفته است ، افسوس نخوريد.
به وسيله نماز، انسان مى تواند به مرحله اى از معرفت دست يابد كه به خاطر از دست دادن هيچ چيزى اندوهگين نشود. آن كه خدا را مالك و معبود خود را عابد و مملوك ميداند، توجه دارد كه مالك و صاحب اختيار چيزى نيست از اين روى به خشنودى خدا، خشنود و به تقدير او راضى است و در نتيجه ، از اين گونه غصه ها، رها و آزاد است و مى دانيم كه مقام رضا از مقامات عالى عرفان و از نتيجه هاى نماز و ذكر خداست .
٢- آن كه نماز مى خواند، هرگز به دنبال خواسته هاى نادرست و نامشروع ، نخواهد رفت و اگر خواسته اش مشروع است ، نماز كه سراسر، دعا و نيايش ‍ است به او مى آموزد كه پيوسته برآورده شدن حاجات و بدست آوردن مطالب خود را از خدا بخواهد و به لطف و كرم او اميد بندد.
كسى كه نماز او توانسته است ، روح اميد را در او زنده نگهدارد، هيچگاه نوميد نخواهد شد و مغموم نخواهد گشت .
يعقوب (عليه السلام) گفت :
انما اشكوبثى و حزنى الى الله و اعلم من الله ما لا تعلمون . يا بنى ... و لا تياءسوا من روح الله انه لا ييئس من روح الله الا القوم الكافرون (٩٩)
عرض حال پريشانى و اندوه خود را فقط به خدا مى كنم از خدا آنچه را شما نمى دانيد. اى پسران من !... و از رحمت خدا نوميد نباشيد. براستى كه كسى بجز مردم كافر، از رحمت حق نااميد نمى گردد.
٣- اضطرابها، نگرانيها و دغدغه ها، غمهاى سنگينى را بر انسان ، تحميل مى كند حتى زمانى كه اين حالتها فروكش مى كنند، اندوهى جانكاه را بر جاى مى گذارند. گاهى با وجود آن كه اين عوامل ، به حسب ظاهر بكلى از ميان مى روند، باز آثار آنها به صورت افسردگيهاى مرموز و ناشناخته ، باقى مى ماند.
الا بذكر الله تطمئن القلوب (١٠٠)
نماز، ياد خداست و ياد خدا، قلب را مطمئن مى سازد.
آرامشى كه نماز، به آدمى مى بخشد، او را از نگرانيها، اضطرابها و غمها مصون مى دارد و در صورت بروز چنين حالاتى ، باز هم خواندن نماز حقيقى مى تواند آن را برطرف سازد.
امام على (عليه السلام) در خطبه قاصعه فرموده اند:
... و عن ذلك ما حرس الله عباده المؤ منين بالصلوات و... تسكينا لاطرافهم و تخشيعا لاءبصارهم و تذليلا لنفوسهم و تحفيظا لقلوبهم و اذهابا للخيلاء عنهم . (١٠١)
... و از اين است كه خداوند، بندگان مؤ من خود را به وسيله نمازها و زكاتها و كوشيدن به روزه در روزهايى كه واجب كرده است ، نگاه مى دارد. براى آن كه به تمامى اندامها و جوارحشان آرامش بخشد و براى به زير افكندن چشمهايشان و رام كردن نفسهاى ناآرامشان و نرم كردن دلهاى آنان و بيرون كردن كبر و خودپسندى از آنان .
ياد خدا و نماز، به هنگام وحشت و اضطراب و تنهايى ، موجب انس و الفت و دلگرمى انسان به قادر متعال مى گردد. امام على (عليه السلام) درباره اولياى خدا كه اهل ذكر او هستند، فرمودند:
... و قلوبهم اليك ملهوفة ان اءو حشتهم الغربة انسهم ذكرك و ان صبت عليهم المصائب لجاءوا الى الاءستجارة بك علما باءن اءزمة الاءمور بيدك . (١٠٢)
دلهايشان حسرت ديدار تو را دارد. اگر بى كسى آنان را به دهشت اندازد، ياد تو، آنان را از تنهايى به در آورد، و اگر بلاها برايشان فرو بارد، به زنهار خواهى از تو پناهنده شوند، چه ، مى دانند كه سررشته همه كارها به دست توست .
٤- بعضى از اوقات ، غم و غصه ، نتيجه ترديد و بلاتكليفى است . كسانى كه نسبت به اجرا يا عدم اجراى كارى ، دودل هستند، دچار پريشانى و اندوه مى گردند. چنين غصه هايى براى كسى كه حقيقتا نماز مى خواند، كمتر پديد مى آيد، زيرا از يك سو، نماز او را صاحب تشخيص ، وقت شناس و قوى الاراده ، بار آورده است و از ديگر سو، روح اعتماد و توكل به خدا را در او زنده كرده است .
در عين حال ، در صورت بروز چنين غمى ، پس از مشورت با صاحبنظران ، مى تواند با خواندن نمازى از روى حضور قلب و طلب توفيق از خدا، روح توكل و اعتماد به حضرت حق را در دلش تازه كند و بر اجرا يا عدم اجراى آن ، تصميم قاطع بگيرد و خود را از پريشانى و غم نجات دهد.
خداى ، تعالى ، فرمود:
و شاورهم فى الاءمر فاذا عزمت فتوكل على الله ان الله يحب المتوكلين . (١٠٣)
٥- بعضى اوقات ، ديدن صحنه هاى تاءثرانگيز، موجب اندوه شديد مى گردد، در اين گونه موارد نيز نماز بهترين داروى اثر بخش است . اگر از روى توجه ، دو ركعت نماز كند، اين نماز او را از معنويت ، سرشار خواهد كرد، غمش را خواهد زدود و قلبش را از فشارهاى ناشى از غم ، خلاص ‍ خواهد كرد.
كسانى كه براى فرار از غم و اندوه دنيا به نماز پناه برده اند و مى برند فراوانند.
بسيارى از مسلمانهاى انقلابى از اندوه جانكاه زندان به نماز پناه برده اند. حتى هنگامى كه شكنجه هاى هم بنديهاى خود، توسط دژخيمان را ديده اند يا ناله هاى ناشى از شكنجه شدن آنان را شنيده اند، براى فرار از تاءثر روحى و آرام ساختن خود، به نماز و ياد خدا متوسل شده اند.
٦- به دنبال ارتكاب خطا ويژه ، ارتكاب گناه سرزنشهاى نفس لوامه شروع مى شود و شخص را از كارى كه كرده پشيمان مى كند. بر اثر اين پشيمانى هم دچار عذاب وجدان مى گردد و هم بر غفلت خود غصه مى خورد.
در اين گونه موارد نيز، نماز بهترين راه درمان است ، زيرا نمازها حسناتى هستند كه بديها را مى شويند و گناهان را مى زدايند
... ان الحسنات يذهبن السيئات ... (١٠٤)
در حقيقت به وسيله نماز، شخص از خدا به خدا پناه مى برد و به لطف و رحمت او اميد مى بندد و مى گويد:
لاملجاء و لا مفر منك الا اليك (١٠٥)
پروردگارا! هيچ پناهگاه و راه نجات و گريزگاهى از تو جز بسوى تو نيست .
و بر اثر اين پناهندگى و اميد، روحش آرام مى گيرد و از غم ، خلاص ‍ مى گردد.
٧- گاهى ، غم و اندوه شخص بر اثر سخنان نادرستى است كه درباره او مى گويند. راه حلى كه قرآن براى چنين غمى به پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) نشان مى دهد، درخور توجه است . هنگامى كه پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) بر اثر سخنان نادرست گمراهان ، افسرده و ملول گشته بود، خداى تعالى ، به او فرمود:
فاصبر على ما يقولون و سبح بحمد ربك قبل طلوع الشمس و قبل غروبها و من اناء الليل فسبح و اطراف النهار . (١٠٦)
اى پيامبر! بر آنچه مى گويند شكيبا باش و پيش از برآمدن آفتاب و پيش از فرو نشستن آن با ستايش پروردگار خود، نماز كن . و در بخشى از ساعتهاى شب ، صبح ، عصر و شام . باشد كه خشنودى گردى و غمت زدوده شود.
در مورد ديگرى خداى ، تعالى ، طى فرمان قاطعى به پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود:
فاصدع بما تومر
ماءموريتت را آشكارا بيان كن .
از آنجا كه لازمه اجراى آشكار ماءموريت و رسالت ، شجاعت و نيروى اراده ، و كنار نهادن سستى و ترس است ، معناى كريمه مذكور اين است كه ماءموريت خود را با شجاعت و اراده اى نيرومند و بدون هيچگونه سستى و ترسى به مردم اعلام كن دو با خوددارى از خشونت و در كمال بى اعتنايى از مشركان روى برگردان .
و اءعرض عن المشركين
خداى ، تعالى ، آنگاه حمايت خود را از پيامبرش اعلام كرد و فرمود:
انا كفيناك المستهزئين
ما شر ريشخند كنندگان را از تو دور مى سازيم .
او بار ديگر روح پيامبرش را تقويت مى كند و به او دلدارى مى دهد مى فرمايد: ما مى دانيم كه عكس العمل ها و سخنها نارواى آنان سينه ات را تنگ و روحت را آزرده مى كند ليكن ناراحت مباش و براى كسب استقامت و شكيبايى ، ابلاغ شجاعانه ماءموريت ، و زدودن تاءثير نامطلوب سخنهاى آنان :
فسبح بحمد ربك و كن من الساجدين
به ستايش پروردگار خود پرداز و از سجده گزاران باش
زيرا تسبيح و تقديس خدا و توجه به او، پيوند انسان را با خدا محكم مى كند و اغيار و گفتار و كردارشان را در چشم او ناچيز و غير مهم جلوه مى دهد.
استحكام پيوند با خدا و اتكاى به او از يك سو و ناچيز شمردن دشمنان و گفتار و كردارشان از سوى ديگر، روح انسان را بزرگ و اراده اش را قوى مى كند، همچنان كه غمها و تيرگيها را از دل مى زدايد و نهاد انسان را تابناك و باصفا مى سازد.
خداى ، تعالى ، آنگاه به پيامبرش فرمود:
واعبد ربك حتى ياءتيك اليقين (١٠٧)
اين تسبيح و تحميد، و سجده و پرستش را تا فرار رسيدن مرگ بجاى آور.
كه براى نيرومندى اراده و شكيبايى و زدودن بيمارى اندوه و آثار آن نسخه اى جاودان و هميشگى است .
جنبه اكسيرى نماز، افسانه نيست ، هنگامى كه غم و غصه ها؛ مانند پاره اى شب تار، شما را در بر گرفتند، مى توانيد آن را به تجربه بگذاريد، براى بدست آوردن اين اكسير، لازم نيست هزينه اى بپردازيد، كافى است چند دقيقه اى وقت خود را براى آن صرف كنيد و آن را با توجه و حضور قلب بجاى آوريد.
گاندى مى گويد:
براى ميليونها نفر هندو، و مسلمان و مسيحى ، تنها مايه تسلى و آرامش ‍ زندگى ، دعا و نفر است . ممكن است شما آنان را دروغگو يا خود فريب بناميد. اما من مى گويم كه حتى اين دروغ هم براى من كه هوادار جدى حقيقت و راستى هستم ، لطف و جذبه خاصى دارد زيرا آنچه شما دروغ مى ناميد، براى من ريسمان اصلى و تكيه گاه و دستاويزى بوده است كه بدون آن نمى توانسته ام حتى لحظه اى زندگى كنم . من با تمام جريانها و نااميديها كه در افق سياسى با آن مواجه هستم ، هرگز آرامش خود را از دست نداده ام . در واقع مردمى را ديده ام كه حسرت آرامش مرا داشته اند. اين آرامش از دعا و نماز هستم . اشكال ظاهرى دعا و عبادت برايم بى تفاوت است . در اين مورد هر كس براى خود راه و قانونى دارد اما بعضى راهها، نمايان و مشخص هستند و خيلى مطمئن تر و بهتر خواهد بود كه شخص از راههاى شناخته شده و آماده اى برود كه مربيان باستانى ، آنها را كوبيده اند و هموار ساخته اند.
من از تجارب شخصى خويش سخن مى گويم و معتقدم كه هر كسى مى تواند بكوشد و دريابد كه از طريق دعا و نماز روزانه ، چيز تازه اى بر زندگيش افزوده گشته است . (١٠٨)
در نظر ديل كارنگى ، دانشمند معروف آمريكايى ، نماز و دعا وسيله غلبه بر تشويش و نگرانى است . او در كتاب آيين زندگى مى نويسد:
امروز جديدترين علم پزشكى ، يعنى روان پزشكى همان چيزهايى را تعليم مى دهد كه پيامبران تعليم مى دادند زيرا پزشكان روحى ، دريافته اند كه دعا و نماز و داشتن يك ايمان محكم ، نگرانى ، تشويش ، هيجان ، و ترس ‍ را كه موجب نيم بيشترى از بيماريها و ناخوشى هاى ماست ، برطرف مى سازد. امروز روان شناسان ، نيز مبلغان متجدد دينند و براى نجات از آتش دوزخ همين دنيا؛ يعنى زخم معده ، آنژين ، دومواترين ، اختلالات عصبى و جنون ، گرويدن به دين را توصيه مى كنند. مع الاسف ما فقط هنگامى كه تمام درها به رويمان بسته و آخرين نيرويمان تمام مى شود، متوجه خدا مى شويم ولى چرا تا آن موقع صبر كنيم . چرا هر روز تجديد قوا نكنيم ؟ من هرگاه به نماز و نيايش مى پردازيم ، حس مى كنم كه اعصابم آرامش يافته و در سكون و ثبات بى نظيرى فرو رفته است . (١٠٩)
سعدى ، عليه الرحمة ، در مجلس چهارم از مجالس پنجگانه مى نويسد:
يحيى بن معاذ رازى ، قدس الله روحه ، گفتى :
الهى جعلت الدنيا ميدانا و جعلت قلبى فيها كرة فضربته بصولجان البلاء فلم يستقر الا مع اسمك و جعلت العقبى ميدانا و جعلت قلبى فيها كرة فضربته بصولجان البلاء فلم يستقر الا بقربتك :
خداوندا! همه دنيا را به كليت ، ميدانى ساختم و دل خود را در آن ميدان گويى ساختم و آن گوى را هر جا انداختم ، با هيچ چيز قرار و آرام نگرفت الا به نام تو و همه عقبى را ميدانى كردم و دل خود را در آن ميدان گويى نمودم و به هر طرف كه زدم با هيچ چيز قرار و آرام نگرفت الا به ديدار تو.
پس گفت : ملكا! مرا از همه دنيا نام تو بس و از همه عقبى مرا جمال تو بس . جان و جهان من ! از عالم نام به عالم پيغام آى . (١١٠)

نماز توانبخش روح و روان

تحمل سختيها و تلخيها براى آدميان دشوار است . هرگاه امر ناگوارى برايشان پيش آيد بى تابى مى كنند و سر و صدا به راه مى اندازند و چون خيرى به آنان برسد و لذتى ببرند، حاضر نيستند كه ديگران را در سرور و شادى خود سهيم كنند. بخل و تنگ نظرى مى ورزند و مانع خير مى گردند. اين حالتها حكايت از ناتوانى روح و روان و پستى طبعشان دارد.
كسانى كه پيوسته با حضور قلب ، نماز مى خوانند و در نمازهاى خود به منبع قدرت و منشاء رحمت ، توجه دارند و روح خود را به او مرتبط مى سازند، قدرت روح و روح توكل خود را بالا مى برند، در برابر سختيها و ناملايمات صبور و مقاوم و به هنگام برخوردارى از خيرات ، دست و دل باز و بخشنده مى باشند.
نماز، اجازه نمى دهد كه روح و روانشان به ضعف و زبونى كشيده شود. قرآن ، تاءكيد مى كند: فقط نمازگزارانى كه پيوسته نماز مى خوانند و بر نمازهاى خود مواظبت دارند، صاحب روح و روان مقاوم و پرتوان مى گردند و مى فرمايد:
... اذا مسه الشر جزوعا و اذا مسه الخير منوعا الا المصلين الذين هم على صلوتهم دائمون . (١١١)
دكتر الكسيس كارل مى نويسد:
نيايش به آدمى نيروى تحمل غمها و مصائب را مى بخشد. هنگامى كه كلماتى منطقى براى اميدوارى نمى توان يافت ، نيايش انسان را اميدوار مى كند و قدرت ايستادگى در برابر حوادث بزرگ را به او مى دهد؛ اين كيفيات در همه ممكن است تظاهر كند بويژه در كسانى كه روح خود را از غوغا و آشوب زندگى جديد دور نگاه مى دارند. (١١٢)


۲
نماز اميد بخش ترين عمل
دكتر فلانك لاباخ دانشمند مشهور اروپايى مى نويسد:
وقتى ما زانو مى زنيم ، همه چيز ما را تهديد مى كند ولى وقتى بلند مى شويم ، دور و نزديك با زمينه روشن و واضح در برابر ما نمودار مى شود. هنگام زانو زدن چقدر ضعيف هستيم و هنگام بر خاستن چقدر پرانرژى و نيرومند! پس چرا ما چنين سستى به خود يا ديگران روا مى داريم . چرا پيوسته نيرومند نباشيم - (نگارنده مى گويد: اگر ما نماز را اقامه كنيم ، نماز نيز ما را اقامه مى كند و سر پا نگه مى دارد؛ يعنى به ما نيرو و توان مى بخشد)- گاهى دچار غم مى گرديم و ناتوان ، ترسو و مضطر و رنجديده مى شويم ، در صورتى كه دعا و نيايش با ماست و شادى و نيرو و شهامت نزد خدا است . (١١٣) (نگارنده مى گويد: اين همان است كه قرآن مى فرمايد: ان القوة لله جميعا (١١٤))
دكتر على شريعتى ، كه خدا بر او رحمت آورد درباره مطلق نيايش مى گويد:
اگر هيچ زبانى از ارزش نيايش سخن نمى گفت جز كلماتى كه صحيفه سجاديه را ساخته اند و آثار آن را هيچ جا نمى توانستيم يافت جز در روحى كه كلمات صحيفه را ساخته است ، كافى بود كه هر انسان آگاهى ، نيايش را يكى از نيرومندترين عوامل تلطيف و تكامل روح و عاطفه نوع انسان در تاريخ بشناسد و آن را در تربيت معنوى جامعه بشرى دستى اعجاز گر ببيند، درسى كه يك روح وحشى و سخت ، همان اندازه به آن محتاج است كه روح اهلى و نرم ، روحى كه هم معنى دوست داشتن را مى فهمد و هم زيبايى اشك را، هم مى جنگد و هم مى داند كه سر بر زانوى مهربان او نهادن و در زير دستهاى نوازشگرش ، به لذت تسليم ، رام بودن از شكوه آدمى نمى كاهد. (١١٥)

نماز اميد بخش ترين عمل

نمازهاى روزانه از مصداق هاى روشن حسنات ، و حسنات ، شوينده سيئات است . خداى تعالى فرمود:
و اقم الصلوة طرفى النهار و زلفا من الليل ، ان الحسنات يذهبن السيئات ، ذلك ذكرى للذاكرين (١١٦)
نماز را در دو طرف روز و اوايل شب بر پادار! چرا كه نمازها، بديها را از ميان مى برند و مى شويند. اين كار براى پند گيرندگان و ياد كنندگان خدا يادآورى و تذكر است .
مفسران با توجه به صدر و ذيل آيه ، و قرينه اى كه در آن وجود دارد و همچنين با تكيه بر سخنان معصومين ، عليهم السلام ، گفته اند: (مقصود از حسنات در اين آيه ، نماز روزانه است) چون به موجب آيه چهل و پنجم از سوره عنكبوت از فحشا و منكرات باز مى دارد و موجب ترك سيئات مى شود، و در حقيقت ، بديها را مى زدايد و باعث مى شود كه تدارك و جبران گردند و شسته شوند و چون اين آيه از بين رفتن سيئات ، را به وسيله حسنات (نمازها) مژده مى دهد. پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) آن را اميد بخش ترين آيه قرآن معرفى فرمودند، و چون موضوع اميد بخش ترين آيه قرآن ، نماز مى باشد، جان كلام آن بزرگوار اين است كه بايد نماز را اميد بخش ترين كار به حساب آورد.
روزى كه حضرت على (عليه السلام) خطاب به مردم فرمود: به نظر شما اميد بخش ترين را براى هر كه بخواهد مى بخشد (١١٧).)
امام فرمود: خوب است ولى آنچه من مى خواهم نيست .
بعضى ديگر گفتند: آيه : (هر كس عمل زشتى انجام دهد يا بر خود ستم كند، سپس آمرزش بخواهد خدا را غفور و رحيم خواهد يافت (١١٨).)
امام فرمود: خوب است ولى آنچه من مى خواهم نيست .
برخى گفتند آيه : (اى بندگان من كه بر خود اسراف كرده ايد! از رحمت خدا ماءيوس نشويد (١١٩).)
امام فرمود: خوب است ولى آنچه من مى خواهم نيست .
بعضى ديگر گفتند آيه : (پرهيزگاران ، كسانى هستند كه وقتى كار زشتى انجام مى دهند يا به خود ستم مى كنند، به ياد خدا مى افتند و از گناهان خويش ‍ آمرزش مى طلبند و چه كسى جز خدا گناهان را مى آمرزد؟ (١٢٠)
باز امام فرمود: خوب است ولى آنچه من مى خواهم نيست .
در اين هنگام ، مردم از هر طرف بسوى امام متوجه شدند و همهمه كردند. فرمود: چه خبر است اى مسلمانان ؟ عرض كردند: به خدا سوگند ما آيه ديگرى در اين زمينه سراغ نداريم .
امام فرمود: از حبيب خودم رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) شنيدم كه فرمود:
اميد بخش ترين آيه قرآن اين است :
و اقم الصلوة طرفى النهار و زلفا من الليل ، ان الحسنات يذهبن السيئات ، ذلك ذكرى للذاكرين (١٢١)
با توجه به آن كه هر يك از اين آيات به زاويه اى از اين بحث نظر دارد و يك بعد از ابعاد آن را بيان مى كند تضادى با هم ندارند.
در واقع آيه :
و اقم الصلوة ... ان الحسنات يذهبن السيئات ...
از كسانى سخن مى گويد كه نمازهاى خود را به خوبى به انجام مى رسانند، نمازى با روح و با حضور قلب كه آثار گناهان را از دل و جان مى شويد.
اما آيات ديگرى از كسانى سخن مى گويند كه داراى چنين نمازى نيستند و تنها از در توبه وارد مى شوند. پس اين آيه براى آن گروه و آن براى اين گروه اميد بخش ترين آيه است (١٢٢)
گاندى مى گويد:
دعا و نماز، زندگيم را نجات داده است . بدون آن بايد از مدتها پيش ‍ ديوانه مى شدم . من در تجارب زندگى عمومى و خصوصى خود تلخ كاميهاى بسيار سخت داشته ام كه مرا دستخوش نااميدى مى ساخت . اگر توانسته ام بر اين نااميدى ها چيره شوم ، به خاطر نمازها و نيايشهايم بوده است . دعا و نماز را؛ مانند حقيقت ، بخشى از زندگى خود نمى شمارم . فقط به خاطر نياز و احتياج شديد روحى آنها را به كار مى بسته ام زيرا اغلب خود را در وضع و حالى مى يافتم كه احتمالا بدون دعا و نماز نمى توانستم شادمان باشم . هر چه زمان مى گذشت ، اعتقاد من به خداوند افزايش ‍ مى يافت و نياز من به دعا و نماز، بيشتر مى شد و بدون آن زندگى برايم سرد و تهى بود (١٢٣).
و آقاى ديل گارنگى ، روانشناس معروف ، مى نويسد:
هنگامى كه كارهاى سنگين ، قواى ما را از بين مى برد و اندوهها هر نوع اراده اى را از ما سلب مى كند و بيشتر اوقات كه درهاى اميد به روى ما بسته مى شود، به سوى خدا روى مى آوريم ، ولى اصلا چرا بگذاريم روح ياءس و نااميدى بر ما چيره شود؟ چرا همه روزه به وسيله خواندن نماز و دعا و بجاى آوردن حمد و ثناى خداوند، قواى خود را تجديد نكنيم (١٢٤)

نماز چگونه ايجاد امنيت روانى مى كند؟

آنان كه زندگى را پوچ ، بى معنى ، و بى هدف تصور مى كنند، و آن را رنگ باخته و از دست رفته مى بينند، به نوميدى ، افسردگى ، اضطراب ، روان پرسشى ، درون گرايى ، و انزواطلبى مبتلا مى گردند.
آنان به علت آن كه براى خود، و كار خود قايل به ارزش و ارزش گذارى نمى باشند و قدرتى ماورايى را كه ناظر بر اعمالشان باشد قبول ندارند، اعتماد به نفس و امنيت روانى خود را از دست مى دهند.
اما نماز دست كم روزى ده بار به نمازگزار مى گويد: اين جهان آفريننده و پرورش دهنده دارد كه بر آن نظارت دارد، و داور و ارزشگذار كار بندگان خود است . كوچكترين كار آنان را زير نظر دارد، به آن نمره مى دهد و براى آن درجه ثواب و عقاب معين مى كند. او مالك روز محاسبه (يوم الدين) است .
نمازگزار به يقين مى داند كه از ذره حساب است و ريزترين كار نيك و بدش ‍ بدون پاداش نمى ماند. اين باور؛ همان چيزى است كه به او آرامش ، جمعيت خاطر، و امنيت روانى مى دهد، گرفتاريهاى دنيا، رنج ترك گناه ، و تكلف عمل به تكليف را راحت و آسان مى كند.
اما بى نمازان از خيرات و بركات نماز بى بهره و گرفتار اضطراب و دلهره اند.
بى خدايان كه خود را بى پناه و سرگردان ، و كارهاى خود را بيهوده و بى نتيجه مى دانند، مشكلات و مصيبت هاى كوچك آنان را از پا مى اندازد زيرا بر اين باورند كه چيزى را از دست داده اند بدون آن كه در برابر چيزى به دست آورند. آنان ؛ همانند ورشكستگانى هستند كه بر خداى روزى رسان توكل ندارند و از شدت غم دق مى كنند.
مجاهدان صدر اسلام و بسيجيان دوران دفاع مقدس را در نظر آوريد كه معتقد به احدى الحسنيين بودند. مى گفتند ما براى خدا مى جنگيم . يا دشمنت را از پا در مى آوريم و انقلاب اسلامى و ميهن خود را نجات مى بخشيم و به پاداش چيزى را از دست نمى دهيم . آنان با اين تفكر، شجاعت و انسانيت را به كمال رسانيدند و جان خود را امانتى از خدا دانستند كه آن را در راه او به درگاه او باز برده اند. شاعرى زبان حال آنان را چنين سرود:
چون شمع بر آستان نماز آورديم
از رگ رگ جان خود گداز آورديم
بر درگهت اى عزيز! ما را در كف
جان بود امانتى كه باز آورديم
آيا رزم شجاعانه آنان نتيجه راز و نيازها و نمازهاى آنان در دل شب نبود؟ از نظر روانى مقايسه كنيد ميان اين نمازگزاران نمونه كه شير بيشه توحيد بودند و در رسيدن به هر يك از دو حسن ، ارزش ، هويت ، و شخصيت خدايى خود را محفوظ شمردند، نه توان رويارويى با مشكلات زندگى را دارند.
نيك بينديشيد! كدام نيروى انگيزاننده را مى توان جايگزين اين طرز تفكر مجاهد در راه خدا و نمازگزار بسيجى كرد؟ كدام عاملى ؛ مانند قيام كردن به نماز و برقرار كردن ارتباط با خدا مى تواند پير و جوان و نوجوان يك كشور را چنين قائم ساز و برپا دارد؟
به كجا مى روند روانشناسان نماز نشناس بى خبر از معنويت كه به دنبال نيروى محرك مى گردند تا از طريق آن جوانانى هدفدار و مقاوم تربيت كنند؟
به كجا مى روند جامعه هايى كه خواهان امنيت هاى روانى و اجتماعى هستند؟
هيچ راهى جز گرايش به سوى خدا، و گزاردن نماز و پوييدن راه نماز ندارند.
از امورى كه امنيت روانى مردم را به خطر مى اندازد، حادثه هاى دهشت زاى طبيعت است .
مسلمانان به هنگام خسوف و كسوف و پيش آمدن حوادث طبيعى ترسناك به خدا روى مى آورند و نماز آيات مى خوانند و آن به موجب سنت قولى و فعلى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله ثابت شده است .
آن حضرت خرافه ها، و حركات ناهنجار و جاهلانه اى را كه عربها به هنگام ترس از بلاياى طبيعى از خود بروز مى دادند، از جامعه حذف كردند و به جاى آن نماز آيات را مقرر كردند.
خرافه ، ناشى از وهم و جهل است و آن دو ترس و واهمه را مى افزايند ليكن تعيين و آگاهى زداينده ترس و واهمه اند. و اسلام و عبادات آن بر واقع بينى ، و يقين و آگاهى بنا شده است . آيين پاك محمدى پيروان خود را چنان بار مى آورد كه نسبت به جهان هستى و آيات خداوندى دقيق و ژرف نگر باشند. پيرو علم باشند و از آنچه به آن علم ندارند پيروى نكنند. و چنان قدرت نفسانى به آنان مى دهد كه در برابر هيچ حادثه اى نگران و هراسان نشوند، در رفع خطرها جز به قدرت خدا و استمداد از او، و نيروى تدبير خود كه آن هم از فيوضات خداوند عالم است ، متوسل نشوند، براى رفع سختى ها و وحشت ها به خرافه ها و تلقين ها كه بر اساس گمان و پندار است ، پناه نبرند، و چيزى را جز آنچه توسط علم ، عقل ، و شريعت تاءييد و ثابت شده است نپذيرند. پس همچنان كه علم در ايجاد امنيت روانى مؤ ثر است . اسلام و عبادات آن نيز كه مبتنى بر علم و آگاهى است ، ايجاد امنيت روحى مى كند. تشريع نماز آيات ، نشان دهنده يك ديد واقع بينانه و آگاهى نسبت به رخدادهاى طبيعى است . و خواندن نماز آيات در لحظه هاى احساس خطر، حركت ، و عكس العملى زيبا، عالمانه و عارفانه در برابر حوادث هراس انگيز طبيعت است كه ترس را مى زدايد و امنيت روانى ايجاد مى كند.

نيايش حضرت سجاد (عليه السلام) به هنگام خوف و خشيت

پروردگارا! تو مرا كامل و بى عيب آفريدى ، در خردى پروردى و از رنج طلب كردن روزى بى نياز فرمودى .
خداوندا! من در كتابى كه فرو فرستاده اى و بندگان را به آن مژده داده اى ، يافته ام كه گفته ام : (اى بندگان من كه عليه خود گزافه كارى كرده ايد از رحمت خدا نوميد نشويد كه خدا تمام گناهان را مى آمرزد) و پيش از اين كارهايى از من سرزده است كه تو دانسته اى و به آن داناتر از منى . پس واى به رسواييم از آنچه نامه ات بر من شمرده است ! اگر مواردى از گذشت فراگيرت كه به آن اميدوارم ، نبود، هر آينه خود را از دست مى دادم و اگر كسى را ياراى فرار از پروردگار خود مى بود، من به گريختن از تو سزاوارترين بودم . هيچ رازى در زمين و آسمان از نظرت پنهان نيست و آن را در روز رستاخيز حاضر مى كنى و به هيچ سزا دهنده و حساب كشنده اى نياز ندارى .
خدايا! همانا تو جوينده منى اگر بگريزم و دريابنده منى اگر فرار كنم . پس ‍ اينك منم در پيشگاهت ، خوار و فروتن و روى بر خاك . اگر مرا شكنجه كنى سزاوار آنم و آن از سوى تو، اى پروردگار من ! داد است و اگر در گذرى ، پس ‍ از دير باز عفوت مرا فرا گرفته است و جامه عافيت را بر من پوشانده اى .
خداوندا! به نامهاى اندوخته ات و به جمالت كه پرده هاى جلالت آن را فرو پوشيده است ، از تو مى خواهم كه در حال رنج و آسايش بر اين جان بى تاب رحمت آورى . اين مشتى استخوان سست و بى طاقت كه تاب گرماى آفتاب ندارد، چگونه تاب حرارت دوزخ تو مى آورد و آن كه طاقت بانگ تندرت را نمى آورد، چگونه شنيدن غريو خشم تو را تواند؟ پس اى خدا! بر من رحمت آور زيرا كه من حقيرم و قدر من ناچيز است و عذاب من چيزى نيست كه به قدر ذره اى به پادشاهيت بيفزايد و اگر شكنجه ام بر پادشاهى تو مى افزود، هر آيينه نيروى بردبارى بر آن را از تو طلب مى كردم و دوست داشتم كه آن فزونى تو را باشد ليكن خداوندا! پادشاهيت بزرگتر و سلطنتت پايدارتر از آن است كه فرمانبردن بندگان بر آن بيفزايند يا نافرمانى گنهكاران از آن بكاهد پس اى مهربانترين مهربانان ! بر من ترحم كن و از من درگذر. اى دارنده شوكت و بخشايش ! كه تويى توبه پذير مهربان . (١٢٥)

نماز مائده اى آسمانى براى روح بشر

در خبر است كه :
الا ان الصلوة ماءدبة الله فى الارض قد هناها لاءهل رحمته فى كل يوم خمس مرات . (١٢٦)
بدانيد! نماز، غذايى روحى و آسمانى است كه خدا براى زمينيان قرار داده است و به تحقيق آن را براى شايستگان رحمت خويش گوارا كرده است . خوراكى روحى و روانى كه در هر شبانه روز پنج نوبت از آن تغذيه مى كنند و رشد مى يابند.
و امام على (عليه السلام) فرمودند:
الذكر قوت الاروح و مفتاح الصلاح (١٢٧)
ياد خدا، غذاى جانها و كليد خودسازى است .
گاندى ، ناجى هندوستان ، مى نويسد:
... موقعى رسيد كه احساس مى كردم به همان اندازه كه غذا براى بدن لازم است ، دعا و نماز نيز براى روح و روان ضرورت دارد. در واقع آن قدر كه دعا و نماز براى روح لازم است ، غذا براى بدن ضرورت ندارد زيرا اغلب لازم است به خاطر سلامت و تندرستى بيشتر به خودمان گرسنگى بدهيم و از غذا خوردن خوددارى كنيم اما در مورد و نماز چنين خودداريى نمى تواند وجود داشته باشد. احتمالا نمى توان گرفتار عارضه افراط در دعا شد.
سه نفر از بزرگترين مربيان جهان - بودا، مسيح و محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) - گواهيهاى غير قابل ترديدى بجا گذارده اند كه از راه دعا و نماز به روشنايى نايل شده اند و بدون آن نمى توانسته اند زندگى كنند. (١٢٨)
آنچه آقاى گاندى دريافته است ، يك حقيقت است . همچنان كه حيات جسمانى به آب و غذا بستگى دارد، حيات حقيقى نيز بدون باران رحمت وحى و غذاى نماز و نيايش ميسر نيست .
ويليام جيمز، بخشى از نامه آقاى فردريك مايزر را كه به يكى از دوستان خود نوشته است ، چنين نقل مى كند:
بسيار خوشحالم از اين كه عقيده مرا درباره دعا پرسيده اند زيرا من در اين موضوع ، عقيده اى محكم و ترديد ناپذير دارم . در پيرامون ما جهانى معنوى وجود دارد كه ارتباط بسيار نزديكى با دنياى مادى ما دارد. از اولى ؛ يعنى جهان معنوى ، نيرويى فيضان دارد كه روح ما را زنده نگه مى دارد. معنويات ما از آنجا برقرار است كه سياله اى لاينقطع از اين نيرو در ما وارد مى شود. شدت اين سياله معنوى ، مدام متغير است . بايد چيزى را تجربه كرد و آزمايش نمود تا بتوان آن را فهميد و اگر بخواهم آن را شرح دهم بسيار مفصل خواهد شد. اكنون بر مى گرديم به اين مطلب كه آيا در مقابل اين واقعيت ، ما بايد چگونه عمل كنيم ؟ مسلما بايد بكوشيم كه هر چه ممكن است از اين انرژى و نيرو بيشتر جذب و كسب كنيم و وضع و حالت معنوى خود را آن طورى قرار دهيم كه براى جذب اين نيرو بيشتر مساعد باشد. چنين حالت و وضع مطلوب و اميد بخشى را معمولا حالت دعا و نماز مى ناميم . دعا و نماز، امرى ذهنى و وهمى نيست و عبارت است از كسب بيشترى از نيروى معنوى و يا به عبارت ديگر رحمت الهى . اما ما بدرستى و يقين نمى دانيم كه در عالم معنويات جريان كار از چه قرار است تا بدانيم دعا چگونه اثر مى كند. ما نمى دانيم دعا را چه كسى مى گيرد و رحمت خداوند از چه مجرايى و به چه وسيله اى به ما مى رسد. اگر بگوييم : خداوند جهان است كه دعا و نماز ما بسوى اوست ، اصولى ترين حقيقت را بيان كرده ايم . فيضان رحمت الهى است كه مدام از عالم غيب به ما مى رسد. (١٢٩)
همچنين ويليام جيمز مى نويسد:
اگر نيرويى براى تحمل پيش آمدها لازم باشد، در اثر دعا و نماز بدست مى آيد. هر گونه دعا و نمازى ، نشانه اين اعتقاد است كه با ارتباط با خداوند، نيروى ملكوتى كه غذاى روح است بدست مى آيد. همين قدر كه انسان به حقيقى بودن اين نيروى ملكوتى معتقد شديم ، ديگر چندان اهميتى در اين است كه يك نيروى معنوى كه تاكنون از ما پنهان بوده است در اثر دعا و نماز به كار مى افتد. (١٣٠)
نماز سفره پرنعمتى است كه خداوند آن را در هر شبانه روز پنج بار براى بندگان خود مى گستراند و آنان را به بهره بردارى از آن مى خواند. در اين سفره انواع و اقسام غذاها و خوراكى ها وجود دارد و هر كسى مى تواند بر وفق ذوق و سليقه و به تناسب صحت و سقم خود از آن استفاده كند مطمئنا آنان كه بيمارند، بهره كافى از آن ببرند اما آنان كه ايمان سالمى دارند، به اندازه ظرفيت خود از غذاهاى روحى آن ارتزاق و كسب نشاط خواهند كرد، از اين روست كه پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) فرموده اند:
الصلوة قربان كل تقى
نماز، وسيله تقرب هر صاحب تقوا به خداوند است .
نماز براى همه نسل ها در همه عصرها درسها و پيامهاى آموزنده اى دارد و خاص و عام مى توانند از آن بهره ور شوند. نماز، گنجينه ذكر و رازى است كه آن را نهايت نيست ، و كتاب بى انتهايى است كه بايد آن را بيشتر و بيشتر مطالعه كرد و درسهاى زيادى براى زندگانى اين جهان و آن جهان از آن آموخت و سفره پهناورى است كه نعمتهاى موجود در آن قابل شمارش ‍ نيست .

تاءثير نماز و نيايش در تلطيف روح و روان و تعالى آن

نمازى كه مى خوانيم بايد همراه با خشوع باشد و خشوع در نماز، بتدريج روح و روان را نرم و لطيف مى سازد. براى روشن شدن اين حقيقت ، ابتدا معانى خشوع با توجه به مواردى از آن كه در قرآن كريم آمده است ، ذكر مى شود.
معانى و موارد خشوع :
١- خشوع كوه :
او انزلنا هذا القرآن على جبل لراءيته خاشعا متصدعا من خشية الله . (١٣١)
اگر اين قرآن را بر كوهى فرود مى آورديم هر آينه آن را نيايش كننده و از خوف خدا پاره پاره مى ديدى .
البته ، قرآن توضيح مى دهد كه اين مطلب جنبه مثالى دارد و اين گونه مثالها را براى مردم مى زند تا آنان را به تفكر درآورد و به آنان بفهماند كه با تمام تاءثيرى كه كلام خدا دارد، برخى از دلها از سنگ و صخره سخت ترند، از كلام خدا متاءثر نمى شوند و نرم و لطيف نمى گردند.
٢- خشوع قلب :
آلم ياءن للذين امنوا ان تشخع قلوبهم لذكر الله . (١٣٢)
آيا مؤ منان را هنگام آن نرسيده است كه دلها و ارواحشان براى ياد خدا نرم و لطيف گردد و با او به نيايش بپردازند.
٣- خشوع چهره :
وجوه يومئذ خاشعة (١٣٣)
برخى از چهره ها در قيامت خوارند.
٤- خشوع چشم :
ابصارها خاشعة (١٣٤)
بر ديده هاى آن جماعت خوارى و ذلت پديد آيد.
٥- خشوع صوت :
و خشعت الاءصوات للرحمن فلا تسمع الا همسا . (١٣٥)
آوازها براى ياد خدا پست گردد پس نشنوى مگر آواز نرم .
٦- خشوع به هنگام شنيدن و خواندن كلام خدا:
ان الذين اوتوا العلم من قبله اذا يتلى عليهم يخرون للاءذقان سجدا و يقولون سبحان ربنا ان كان وعد ربنا لمفعولا و يخرون للاءذقان يبكون و يزيدهم خشوعا . (١٣٦)
كسانى كه پيش از اين به آنان آگاهى و دانش داديم ، هنگامى كه آيات خدا بر آنان خوانده مى شود، سجده كنان به روى مى افتند و مى گويند: پاك و منزه است پروردگار ما هر، آيينه وعده پروردگار ما عملى است و گريه كنان روى مى افتند و آيات قرآن فروتنى را در آنان مى افزايد.
(به آيه ٢٢ از سوره حشر نيز توجه كنيد.)
٧- خشوع در دعا و نيايش و كار نيك :
... انهم كانوا يسارعون فى الخيرات و يدعوننا رغبا و رهبا و كانوا لنا خاشعين . (١٣٧)
آن پيامبران در كارهاى نيك شتاب مى كردند و ما را از روى توقع و خوف مى خواندند و براى ما خاشع و فروتن بودند.
٨- خشوع در نماز:
اتاءمرون الناس بالبر و تنسون انفسكم ... و استعينوا بالصبر و الصلوة و انها لكبيرة الا على الخاشعين . (١٣٨)
آيا مردمان را امر به نيكى مى كنيد و خود را از ياد مى بريد؟... براى آنكه در مقام فرمان دادن به نيكى ها خويشتن را فراموش نكنيد و خود سازى كنيد و از روزه و نماز كمك بگيريد و هر آينه نماز و روزه دشوار است مگر بر فروتنان .
قد افلح المؤ منون الذين هم فى صلوتهم خاشعون . (١٣٩)
به تحقيق ، مؤ منانى كه در نماز خود خشوع مى ورزند، رستگار شدند.
با توجه به آيات و موارد فوق ، خشوع كوه ، در هم شكستن ، فرو ريختن ، و از دست دادن صلابت و سختى . خشوع قلب و خشوع روح ، خارج شدن آن از قساوت به لطافت و نرمى . خشوع چهره ، خوارى و خاكسارى . خشوع چشم ، فروهشتگى . خشوع صوت ، نرمى و آهستگى . خشوع به هنگام شنيدن و خواندن قرآن ، به خاك افتادن و شكست قلب و گريه چشم و خشوع در دعا و نيايش ، توقع و ترس است اما خشوع در نماز كه خشوع در پيشگاه كردگار است بايد به گونه اى باشد كه مايه رستگارى ابدى گردد. چهره ، چشم ، صورت و حنجره ، قلب و روح و خلاصه تمامى اندامهاى جسمى و قواى روحى انسان بايد به حال خشوع باشد به عبارت ديگر همچنان كه نماز نبايد فقط نماز جسم باشد و روح و روان هم بايد همزمان با بدن به نماز بپردازد، خشوع در نماز هم بايد خشوع كاملى باشد. جسم و روح هر دو بايد خاشعانه نماز بگزارند.
از آيات مذكور در فوق استفاده مى شود كه خشوع ؛ عبارت از يك حالت لينت ، لطافت ، نرمى ، آهستگى ، طماءنينه ، آرامش و عدم شتابزدگى است .
روح خاشع : همانند آب ، نرم و لطيف است و هيچ نقشى را در خودش نگه نمى دارد و روحى كه داراى قساوت است به ديوار سخت و خشن مى ماند كه كوچكترين خدشه وارد شده را در خودش حفظ مى كند. اگر دست خود را تا مرفق در آب فرو بريد و بيرون بياوريد، اثرى از فرو دست شما در آن نمى ماند اما اگر ميخى را به ديوار فرو كنيد و بيرون بياوريد، اثر ميخ به نحو پايدارى در آن مى ماند. روح كودك كه لطيف است ، كدورتى را در خودش ‍ نگه نمى دارد. اگر كودكى كه روحش بر فطرت سليم خداداد باقى مانده است از كسى آزرده خاطر شود و قهر كند، به زودى آن را به فراموشى مى سپارد و اثرى از كدورت در روان او نمى ماند و چون چنين است ، كينه ها، خصومت ها و حسادت ها در او بوجود نمى آيد و از رنج اين صفات ناپسند در امان مى ماند اما روح يك انسان بزرگسال كه به انواع گناهان آلوده است و بر اثر تيرگى هاى گناه ، سخت و خشن شده است ، پيش آمدها و برخوردهاى نامطلوب ، اثر مخرب و پايدارى را در روح او باقى مى گذارد. آثارى كه به صورت كينه ها، حسادت ها و ديگر مرضهاى روحى و اخلاقى به جا مى ماند و رشد مى يابد.
مرحوم دكتر على شريعتى درباره تاءثير پرستش و نيايش در تربيت و تلطيف روح و روان انسان مى نويسد:
وقتى سخن از دعا و دعا كردن مى رود، آنچه در ذهنمان تداعى مى شود، مانع فهميدن معنى درست دعا مى گردد. معمولا ما آدمهايى را ديده ايم كه يا دعا مى كنند و عمل نمى كنند يا اينكه عمل مى كنند و دعا نمى كنند. ما عمل نمى كنيم و دعا مى كنيم كه خدايا ما را موفق دار، سعادت دنيا و آخرت به ما عطا فرما و... اما از اين همه هيچ چيز را نداريم . بعد مى گوييم : پس اين چه دعايى است ؟ آنها را هم مى بينيم كه همه اينها را دارند يا خيلى از اين چيزها را در دنيا دارند ولى دعا نمى كنند. اين است كه در ذهن روشنفكر، تزلزلى نسبت به ارزش دعا ايجاد شده است ولى ما زيباترين چهره ها را نديده ايم كه در اوج شعور، آگاهى ، مسؤ وليت ، انجام مسؤ وليت ، فداكارى و قبول مرگ تا قله شهادت رفتند و در همان حال كه الهام بخش شهامت ، دليرى ، صبر، شمشير زدن و شمشير خوردن و در اوج شعور و نبوغ بودند، در همان حال عاجزانه و عاشقانه نيز به خاك افتادند و در برابر معبود، نيايش كردند. ما اينگونه چهره ها را نديده ايم تا بفهميم كه خضوع و خشوع ، و دعا و پرستش در چهره سرى كه در برابر دنيا و عقبى فرود نمى آيد، چقدر زيباست ؟ (نگارنده مى گويد كاش نويسنده اين سطور در دوران انقلاب و دفاع مقدس زنده بود و نمونه هاى ديگرى از اين چهره هاى على گونه را در جبهه هاى نبرد عليه تمامى قدرت هاى استكبار مشاهده مى كرد). ما هميشه آدمهاى عاجز را در دنيا ديده ايم كه دعا مى كنند و در قيافه آدم عاجز، هيچ چيز زيبا نيست ، براى اينكه آدمى اگر خائن باشد، انسان است ، اما خيانتكار، ولى اگر متملق و عاجز باشد، اصلا انسان نيست . آن وقت در چهره او دعا چگونه مى تواند زيبا باشد؟
دعا در چهره مردانى مثل على زيباست كه از شمشيرش مرگ مى بارد و از زبانش عاجزانه ، ناله و از چشمش اشك . اين است كه همان انسان متمدن و متفكر غربى از او كوچكتر و پايين تر است و هم آن حكيم عارف شرقى هندى و او مثل يك عقاب بلند پرواز، با هر دو بال ، در ماوراى وجود، ماوراى تاريخ و ماوراى همه ما، در پرواز است و با چه قدرتى ؟!
و كيست كه احساس نكند كه به همان اندازه خواستن ، كرنش ، ذلت و عجز انسان در برابر انسان ديگر زشت است و نفرت آور، اظهار خضوع و خشوع و فروتنى و عاجزانه التماس كردن و ستايش و سپاس در برابر قدرت هاى ديگر است - چقدر زيباست ؟! زيرا اين انسان در برابر معشوق و معبود خود به خضوع و خشوع افتاده است و ستايش و سپاس مى گذارد و اين نهايت است ، آنچه زشت است ، تملق از قدرت است اما در برابر عشق و دوست داشتن ، هر اندازه كه انسان ، خاكسار است ، خدايى است . در مسير زندگى به ميزانى كه رشد عقلى ، رشد فكرى ، رشد تكنولوژيك ، رشد اقتصادى ، رشد نظام اجتماعى و تسلط بر همه قوانين طبيعت آدمى - بخصوص انسان امروز - را در دنيا و طبيعت قوى و متمدن مى كند، به همان ميزان نيز، آدمى ، لطافت روح و زيبايى معنا را از دست مى دهد.
و در نتيجه ، آدمى مقتدر - داراى يك روح خشن - و آدمى حسابگر - و ديگر هيچ - پرورده مى شود. اگر انسانى كه در قدرت ، پيش مى رود، عشق را و تجلى عشق را نفهمد و خضوع و خشوع و نفى خويش را در برابر عشق ، در برابر زيبايى مطلق ، در برابر خداوند، احساس نكند، به هر ميزانى كه رشد عقلى و تسلط بر طبيعت پيدا مى كند، يك موجود خشن ، خشك ، فلزى و مصنوعى بار مى آيد. گاه به صورت گرگى در مى آيد كه بيش از همه فلاسفه ، عاقل است و خطر، براى انسان امروز اين است .
نيايش و پرستش نه تنها در طول تاريخ ، بارقه عشق را در فرهنگ اسلامى و در عمق فطرت انسانى تجلى مى داده و زنده نگه مى داشته است و مشتعل و فروزان ، بلكه بعنوان يكى از بزرگترين عوامل تربيتى ، موجب تلطيف دائمى روح انسان مى شده است .
اگر دعا را در متن اسلام و چهره هاى بزرگى ؛ مثل امام على (عليه السلام) و پسرانش ؛ همانند امام سجاد (عليه السلام)، ببيند كه آن قدرت عظيم را در تاريخ و آن انقلاب بزرگ را در بشريت ، آن جهادها و كشاكشها و آن انرژى انفجارى را در عالم بوجود آوردند و بهترين ، عاجزانه ترين و عاشقانه ترين سخنهاى نيايشگرانه و عارفانه را، آن وقت به اين سخنم پى مى بريد كه مى گويم :
نيايش در طول تاريخ ، يك عامل بزرگ تلطيف روح آدمى است ؛ يعنى همانطورى كه عقل بزرگترين عامل در تمدن سازى جامعه هاى بشرى بوده و جامعه متمدن ساخته است ، گاه در يك جامعه و حتى مثل مدينه و مكه و عربستان قرن نهم ، انسانهاى متمدنى ساخته مى شوند كه تاريخ هنوز مثلشان را سراغ ندارد و گاه در جامعه هاى متمدنى كه امروز بر جهان حاكم است - و ما مى بينيم كه تا كجا رفته اند - انسانهاى وحشى زندگى مى كنند و پرورده مى شوند، مقصود نه آدمهاى معمولى است چون بعضى ها حكايت مى كنند كه در كجا... در خيابان وال استريت اينقدر جنايت شده و مى شود و خيال مى كنند كه جنايت كردن اين است اما نه ، اين بدبخت ها، لات هستند. اينها مظهر جنايت نيستند. يك دادگسترى درست كنيد، اينها هم درست مى شوند. جنايتكار قدرتهايى هستند كه تاريخ را مى چرخانند، سرنوشت آينده بشر را قالب ريزى مى كنند و از الان طرح نسل فردا را مى دهند.
بارى ، عقل كه عامل بزرگ شدن ، تمدن اجتماعى است به وسيله علم - كه تجلى عقلى است - جامعه متمدن ساخته است و عشق ، انسان متمدن متعالى با روح بزرگ و لطيف ، عشق و دوست داشتن ، تجلى اش ، پرستش و نيايش است . (١٤٠)
آرى ، عشق گاهى روح بلند و لطيفى ؛ همانند روح على و عالى بن حسين (عليه السلام) مى سازد.
انسانى كه حداقل روزى پنج بار از روى خشوع نماز مى خواند بتدريج روح نرم و لطيف پيدا مى كند و اگر بر اثر عواملى ، كدورت ها و تيرگى هايى در آن پديد آمده باشد، آن تيرگى ها بتدريج محو و نابود مى گردد و شخص ‍ نمازگزار سلامت روحى و اخلاقى اش را باز مى يابد.
با خشوع كامل نماز بگزاريد تا روحتان نرم و لطيف شود، از آلودگى ها پاك گردد و خوشبخت و آسوده زيست كنيد.

نيايشى كه همراه گويش است تاءثير روانى بيشترى دارد

با آن كه خداى داناى آشكار و نهان است و دقيق ترين انحراف چشم و آنچه را كه در لابلاى روان انسانى مخفى است مى داند (١٤١)، فرمان داده است كه او را بخوانيم و با او به مناجات بپردازيم و فرموده است كه به دعاى شما پاسخ مى دهم (١٤٢) و در جاى ديگر مى فرمايد: اگر بندگانم از من بپرسند، به آنان بگو: من به آنان نزديكم دعاى كسى را كه مرا بخواند پاسخ خواهم گفت . (١٤٣)
با اين حال كسى بايستى او را با زبان هم بخوانيم زيرا كه بدون شك مركز فرماندهى تكلم در مغز است و از اين جهت با روان ما و فعاليتهاى آن رابطه اى مستقيم دارد. با تحريك آن مركز، فعاليتهاى مناسبى به جريان خواهد افتاد كه در صورت گذراندن از ذهن تنها امكان پذير نمى باشد. به همين جهت است كه دين مقدس اسلام ، نمازهاى پنجگانه را كه مركب از حركتهاى و اذكار است ، مقرر فرموده است و به مجرد ياد كردن دل از خدا بسنده نكرده است جلال الدين محمد مولوى مى گويد: (١٤٤)
گفتگو كن گفتگو كن گفتگو
جستجو كن جستجو كن جستجو
رو به هاى و هوى بزم كوى يار
هاى و هوى كن هاى و هوى كن هاى و هو
نكته ديگر در مساءله به زبان آوردن نيايش ؛ اين است كه همچنان كه گاهى الفاظ از بيان واقعيت مطالبى كه در دل مى گذرد، ناتوان و نارساست ، از طرف ديگر نيز گاهى ممكن است كه آنچه در دل مى گذرد و نمود روانى دعا در درون انسان است ، به جهت نبودن مرز حقيقى در فعاليتهاى روانى ، با وسوسه ها و توهمات يا خيالات و تفكرات ، مخلوط شود ولى هنگامى كه اين نمودها ابراز مى شوند، از ميان فعاليتهاى ديگر ممتاز گشته و به طور خالصانه به شكل دعا و نيايش ظهور مى كنند زيرا آگاهى به يك نمود روانى و قصد ابزار آن در شكل خالصش ، همان نمود را به طور مشخص ، مورد توجه انسان قرار مى دهد. پس نبايستى در نيايش به خدا، به آنچه در دل مى گذرد، قناعت كنيم بلكه بايستى وضع روانى خود را همواره در دست داشته باشيم و براى حصول اين منظور، همراهى و همكارى زبان و تن با دل ، يك ضرورت است و نماز، نيايشى زبانى و قلبى و قالبى است .
مولوى مى گويد:
من گروهى مى شناسم ز اوليا
كه دهانشان بسته باشد از دعا
ويكتور هوگو مى گويد: بعضى افكار به منزله عبادتند. در زندگى لحظاتى هست كه جسم به هر حالت كه باشد، جان در حال سجده است .
خداى تعالى ، مى فرمايد:
الذين يذكرون الله قياما و قعودا و على جنوبهم و يتفكرون فى خلق السموات و الاءرض ربنا ما خلقت هذا باطلا هذا باطلا سبحانك فقنا عذاب النار . (١٤٥)
خردمندان ، كسانى هستند كه خدا را در حال ايستاده ، نشسته و به پهلو دراز كشيده ، ياد مى كنند. آنان در آفرينش آسمانها و زمين به تفكر مى پردازند و مى گويند: پاكيزه پروردگارا! اين جهان با عظمت را باطل و بيهوده نيافريده اى . ما را از عذاب آتش رهايى بخش .
در اين كه روان انسانى براى خود در هر حالى مى تواند دعا و نيايش داشته باشد، هيچگونه ترديدى نيست ، ولى چنان كه گفتيم ، به زبان آوردن دعا، براى خود، فعاليت ديگرى در روان ما پديد مى آورد كه مجرد خطور دادن در درون ، نمى تواند آن را ايجاد كند. (١٤٦)

اگر خواهان جدى ترين وجدها هستيد روح خود را به نماز وا داريد

اگر مى خواهيد در امتداد زندگانى خويش لحظاتى از جدى ترين هيجانات روانى بهره مند شويد، دقايقى چند روح خود را به نيايش وا داريد. اگر مى خواهيد تمام شؤ ون زندگى شما اصالتى به خود بگيرد و قابل تفسير باشد، برويد و دمى چند در حال نيايش بسر بريد.
لرمانتوف ، از زبان همه آدميان مى گويد: با ديدگان فرو بسته ، لب بر جام زندگانى نهاده و اشك سوزان بر كناره زرين آن فرو مى ريزيم . اما روزى فرا مى رسد كه دست مرگ ، نقاب از ديدگان ما بر مى دارد و هر آنچه را كه در زندگانى ، مورد علاقه شديد ما بود، از ما مى گيرد. فقط آن وقت مى فهميم كه جام زندگى از اول خالى بوده است و ما از روز نخست ، از اين جام ، جز باده خيال ننوشيده ايم .
دير يا زود، همه ما از اين كرده خاكى و از اين ستارگان و آفتاب فروزان و از اين كهكشانها كه ميلياردها سال را پشت سر گذاشته اند و هنوز به درخشندگى خود ادامه مى دهند چشم بر بسته و در بستر مرموز مشتى خاك تيره خواهيم غنود.
امام باقر (عليه السلام) فرمود:
يا باغى العلم صل قبل ان لا تقدر على ليل و لانهار تصلى فيه . (١٤٧)
دانشجو! نماز بخوان پيش از آنكه قادر نباشى بر شب و روزى كه در آن نماز بگزارى .
آرى خود در خواهد پيچيد. پيش از آن كه چشم ما براى آخرين بار، نمودى را ببيند و پلك روى هم بگذارد و پيش از آنكه لبهاى ما آخرين سخن خود را بگويد و روى هم بيفتد بياييم ، ببينيم در بازار پر هياهوى زندگى ، در مقابل از دست دادن نقدينه پر ارزش عمر، چه كالايى بدست آورده ايم . مگر نه اين است كه :
چون به هر ميلى كه دل خواهد سپرد
از تو چيزى در نهان خواهند برد
آيا يكى از كارهاى ستارگان زرين اين خيمه لاجوردين ، چشمك زدن و اشاره كردن به ما خاك نشينان محقر نيست ؟ آيا اين اشاره در عين مرموز بودن ، اين نكته را براى ما فاش نمى سازد كه :
خراميدن لاجوردى سپهر
همان گرد گرديدن ماه و مهر
مپندار كز بهر بازيگرى است
سراپرده اى اينچنين ، سر سريست ؟!
فردوسى
آيا اين همه كار و جوش و خروش ، قيافه علمى (سبوح قدوس رب الملائكة و الروح) (١٤٨) را مجسم نمى سازد؟ بياييد اشارتهاى طلايى اين فضاى بى حد و كران را ناديده نگيريم ؟
اين موجودات شگرف ، تسبيح گويان ، ما را براى همكارى با خود در نيايش ‍ به خداى بزرگ ، دعوت مى كنند. خدايى كه حتى از خود ما به ما نزديكتر است .
لحظاتى ديدگان خود را به فضاى بى پايان بدوزيم اما خيره نشويم بلكه انگشتان محقر خود را براى همكارى با تسبيح گويندگان اين سپهر نيلگون ، به آسمان بلند كنيم ، لبى حركت دهيم و با نداى آه پروردگارا!، خود را از خود سرى در اين جهان هدفدار تبرئه كنيم .
خواه بدانيم يا ندانيم .
از ثرى تا به ثريا به عبوديت او
همه در ذكر و مناجات و قيامند و قعود
سعدى
در بستر زمان و جويبار بى صداى زندگانى ، گاهى ياءس و نااميدى و اندوههاى ما به آخرين درجه شدت خود مى رسند يا پس از لحظات معدودى به اميد و شادى شگفت انگيز مبدل مى گردند. يا در طوفان سهمناك آنهمه ياءس و اندوه جانكاه ، بارقه خير كننده اى از گوشه مبهم روح سر مى كشد، مى درخشد، سراسر وجود ما را پر از فروغ مى سازد و هميشه در گوش دل ما مى گويد:
هان مشو نوميد چون واقف نيى زاسرار غيب
باشد اندر پرده ، بازيهاى پنهان غم مخور
حافظ
در آن هنگام كه شاديها و اطمينان و كرنشهاى ما به غير خدا از حد مى گذرد؛ يعنى كشتيبان وجود ما كه شخصيت ماست به جاى هدفگيرى ساحل ، از روى عمد يا خطا خود را به گردابهاى نابود كننده ساقط مى كند، باز لحظاتى نمى گذرد كه خود را سراشيبى نوعى از اندوه و انقلاب تيره روانى مى بينيم كه علت روشنى براى آن درك نمى كنيم . هيچ مى دانيد كه آن لحظه چه بوده است ؟ آن ، همان لحظه اى است كه روح ، بدون آن كه ما را آگاه سازد به آن سوى جهان طبيعت پناهنده گشته است ، در عين حال كه شخصيت ما در سيه چال سقوط، دست و پا مى زد، روح انسانى ما به نيايش اسرارآميزى پرداخته و گفته است .
خداوندا! اين انسان ضعيف و بينوا شخصيت خود را در كشاكش هيجان شاديها و اطمينان به غير تو از دست داده و خود را در طوفان سهمگين و مرگبار درونى سرگردان نموده است . خداوندا! بار ديگر عنايتى فرما و او را به سوى خود باز گردان .
كلمات پروردگارا! خداوندا! بارالها! آفريدگارا! و... بارقه هاى فروزانى هستند كه از اعماق جان آدمى بر مى آيند و فروغى به انسان و حتى به جهان مادى و ماديات مى بخشند و آنها را شايسته لطف و عنايت الهى قرار مى دهند، درك ما، مشاعر ما، تخيل ما، تفكر ما، جان ما را مى شورانند، اين هيجان و شورش ؛ آنچنان با عظمت و هماهنگ و جدى است كه نه تنها درون ما را از آلودگى ها و كثافات حيوانى پاك مى كنند، بلكه فروزان شدن نور خداوندى را در آن نهانخانه شگفت انگيز، احساس مى كنيم . محال است كسى در دوران زندگانيش ولو براى لحظاتى چند در اين جهان پر ازدحام ، احساس ‍ غربت نكند. راستى لحظاتى در عمر ما وجود دارد كه ما حتى خود را از خويشتن هم بيگانه مى بينيم . بشنويد كه انسان شناسى ؛ مانند حافظ چه مى گويد:
سينه مالامال درد است اى دريغا مرهمى
دل ز تنهايى به جان آمد خدايا! همدمى
آن كدامين همدم شايسته است كه مى تواند اين غربت وحشتناك را به انس ‍ و الفت مبدل سازد؟ اين تنها نيايش است كه غربت مرگبار ما را به انس با جهان هستى مبدل مى كند.
در هنگام نيايش ، به زوال و فناى حتمى خود آگاه مى گرديم و در مى يابيم كه زندگانى ميلياردها و ناچيز ما در مقابل عمر جهان هستى به منزله يك ثانيه در مقابل ميلياردها قرون و اعصار است و نسيمى از ابديت ، آنچنان مشام جان ما را مى نوازد كه عمر جهان هستى را به منزله ثانيه اى در مقابل ابديتى به ما نشان مى دهد، ابديتى كه در لحظه نيايش ، ما را در خود غوطه ور مى كند. ما آدميان همگى ، به خوبى درك كرده ايم كه در اقيانوسى از جهالت غوطه وريم ، دانش ما در مقابل آن اقيانوس تاريك و بيكران ، حباب ابهام انگيزى است كه با اندك نسيمى ، نيست و نابود مى گردد ولى در لحظات نيايش ، آنگاه كه به ناچيز بودن حباب دانش خود اعتراف مى كنيم ، در حقيقت اين زمزمه الهى را بر لبان خود جارى مى سازيم كه :
قطره دانش كه بخشيدى ز پيش
متصل گردان به درياهاى خويش
قطره اى علم است اندر جان من
وا رهانش از هوا، وز خاك تن
قطره اى كو در هوا شد يا كه ريخت
از خزينه قدرت تو كى گريخت ؟
مولوى (١٤٩)
آنگاه با خود به گفتگو پرداخته به خويشتن مى گوييم :
چون ملايك گوى ، لا علم لنا
تا بگيرد دست تو علمتنا
مولوى (١٥٠)
در اين موقع است كه احساس مى كنيم : در دريايى از نور، غوطه ور گشته ايم ، مغزهاى دانش همه جهان در اختيار ما قرار گرفته است ، آخر نه اين است كه حباب ناچيز دانش خود را به علم بى نهايت خداوندى نسبت داده ايم ؟
مرغ سبكبال روح ما در حال نيايش از تنگناى قفس تن رها گشته ، پر و بالى در بى نهايت مى گشايد، اگر اين پرواز صحيح باشد، ديگر براى روح آدمى برگشتن و دوباره در زندان تاريك بدن محبوس شدن ، امكان نخواهد داشت ، زيرا روح آدمى ، در آن حال كه مى خواهد از خانه محقر بدن به پرواز در آيد، اين كالبد خاكى را به صورت رصدگاهى در مى آورد كه بسوى بى نهايت نصب شده است و هرگز ديده از نظاره بى نهايت نخواهد پوشيد.
خداوندا! اين مرغ ناچيز و محبوس در قفس به تو چشم دوخته است و با لرزاندن بالهاى ظريف خود آماده حركت بسوى توست ، نه براى آن كه از قفس تن پرواز كند و در فضاى بيكران هستى پر و بالى بگشايد نه ، زيرا زمين و آسمان با آن همه پهناورى جز قفس بزرگترى براى پرنده شيدا چيزى نيست !
تنگتر آمد خيالات از عدم
زان سبب شد خيال اسباب غم
باز هستى تنگتر بود از خيال
زان شود در وى قمر همچون هلال
باز هستى جهان حس و رنگ
تنگتر آمد كه زندانى است تنگ
علت تنگى است تركيب و عدد
جانب تركيب حسها مى كشد
زان سوى حس ، توحيدان
گر يكى خواهى ، بدان جانب بران
مولوى (١٥١)
او مى خواهد؛ آغوش بارگاه بى نهايتت را به رويش باز كنى و به ديدار خويش بخوانى . مگر اين چشم نياز را كه بسوى تو دوخته ام تو به من نداده اى ؟ مگر اين بال و پر ناچيز، ساخته دست تواناى تو نيست ؟ مگر اين پاره گوشت سرخ فام را كه در روى كره خاكى ، قلبش مى نامند، تو به من ارزانى نداشته اى ؟ با آن كه هزاران تمايلات گوناگون و آرمانهاى متنوع به اين قطعه خونين عرضه مى شوند، باز نمى توانند آن را ارضا كنند و هيجان و اشتياق و عشق طوفانيش را فرو بنشانند. اى آفريننده دل ما خاك نشينان ! اين قلب بى نهايت كوچك ، هواى پرواز بسوى بى نهايت بزرگ را دارد. تا با نسيمى از ابديت ، زبانه هاى شعله فروزان آن را خاموش نسازى ، تپش ‍ سوزناكش فرو نخواهد نشست .
در همه اوقات و همه لحظه هاى زندگى ، نيايش واقعى براى ما امكان پذير است ، زيرا هميشه روزنه هايى از ديوارهاى اين بناى كهنسال به روى بى نهايت ، باز است . و ما در هر گونه ، شرايط سر بالا كشيده ، قلمرويى از ماوراى طبيعت را نظاره كنيم .
با اين حال ، گويى اعماق جان ما آدميان به خاموشى مطلق در طبيعت ، شور و اشتياق مخصوصى دارد. رازهايى كه نه الفاظ محدود از عهده اظهار آنها بر مى آيد و نه گوشهاى موجگير، توانايى شنيدن آنها را دارد، در تاريكى و سكوت مطلق غوغايى بس هيجان انگيز دارد. آرى براى نيايش شبانگاهى لذت وصف ناپذيرى هست .
كه مى داند؟ شايد در آن هنگام كه تاريكى ظلمتبار، فضاى پيرامون ما را در بر مى گيرد. و راه نفوذ چشمهاى طبيعى ما را به اشيا مى بندد، ديدگان درونى ما را نوازش مى دهد و آنها را به عالى ترين حقايقى كه در ماوراى شكلها و رنگهاست خيره مى سازد.
تمامى توهمات و تخيلات روزانه ما، در لحظات تاريك شب ، به پايگى خود اعتراف نموده بدون آن كه خود ما را مطلع سازند، آهسته از صفحه روح ما دور مى شوند. درون ما، آيينه هستى نماى خود را كه دست ابديت در نهانگاهش نصب كرده است ، رودرروى ما قرار مى دهد، شايد هم رنگ زيباى لاجوردين فضا، با آن نقطه هاى زرينش ، كه بعضى از آنها ميليونها بار بيش از خورشيد منظومه ما، عظمت و فروزندگى دارند، رمزى از پايان طبيعت و آغاز بامداد جهان مافوق كميت و كيفيت باشد، دعاى شبانگاهى نظاره اى از رصد گاه تن به بى نهايت است .
به غنيمت شمر اى دوست دم عيسى صبح
تا دل مرده مگر زنده شود، كاين دم از اوست
از آن موقع كه انگشتان نواميس هستى ، اولين صفحه تاريخ انسانى را ورق زده است تاكنون ميلياردها ميليارد آه و ناله و نيايش هاى با صدا و بى صدا كه تنها به صورت تپش قلب بوده است و اى خداهاى آشكار و پنهانى از موجودات انسانى اين خاكدان به آسمانها سر كشيده است ، زورق نشينان و كشتى شكستگان گردابهاى هولناك درياها، اختيار از دست ملاحان و دريانوردانشان گرفته بودند، موجى دامن نشكيده موج سهمگين ترى ، مركب حيات آنان را چونان حبابى ناچيز، زير و زبر كرده و صداى عرش ‍ سهمگين امواج طوفانى ، سكوت وحشتبارى در درون آن بينوايان دست از جان شسته ، ايجاد مى كرد كه هيچ صدايى را نشنوند مگر صداى شمارش ‍ آخرين نفسهاى زندگانى را كه با حروف از قبيل ا، ى ، خ ، د، ا اى خدا در آميخته ؛ مانند جرس كاروان ، آنان را بسوى خود مى خواند.
در روى امواج آب دريا، دهان نيم باز، آمادگى لبيك به دعوت خدا، و پلكهاى روى هم افتاده ، احترامى به نور لايزالى بود كه از شكاف ديوار زندگانيشان پرتو افكن شده بود.
آن دو حرف : آ، ه آه كه در آن لحظات از سينه غريق دست از حيات شسته بر مى آيد، شباهتى به دو حرف كاف و نون (كن) دارد كه در خلا نيستى مطلق ، نور هستى را روشن مى سازد. با همان كلمه (آه)، مسافت زمين و آسمان و بعد ميان بنده و خدا در يك لحظه پيموده مى شود.
... اين غربت مرگبار و اين تحير اضطراب انگيز را كه انقطاع كلى به دنبال داشت ، با يك توجه به نهانخانه درون ، به وطنى ماءنوس تر از آغوش مادر براى كودك شيرخوار، بدل مى كردند. شمعى كه در نهانخانه درون آدمى براى پيدا كردن راه مى درخشد، چراغى است كه آغاز وجود انسان را تا پايان آن روشن مى سازد. اگر آن چراغ فروزان را در دست داريد، در هيچ يك از تنگناهاى تيره و تار زندگانى ، شاهراه حيات را گم نخواهيد كرد. بيماران ، در شكنجه درد جانگزا دست از طبيعت معالج مى شويند و نگاهشان به حاذق ترين طبيب ، همانگونه بيطرفانه است كه به آجر ديوارهاى اتاقى كه در آن آرميده اند.
عالى ترين دواها، آن اندازه براى آنها بى اهميت جلوه مى كند كه نقشه هاى سفيد و سياه بسترى كه روى آن در حال اضطراب بسر مى برند. جز اين بيمار، هيچ كس نمى تواند تلخى خنده عبادت كنندگان را دريابند، ناله و نيايش اين
بيماران ؛ مانند صداى بى حرف و ناخودآگاه نوزاد است كه از اعماق زندگانى بر مى آيد، آهى كه در اين لحظات از سينه حركت مى كند و بدون اين كه در سر راه خود، با لبها تماسى پيدا كند، روانه فضا مى شود، آه نيست بلكه صداى ظريف حركت بال و پر روح آدمى است كه نوازش نامحسوس ‍ دست خداوندى به سر و صورتش او را به هيجان در آورده است .
اغلب متفكران و نوابغ بزرگ كه درك موقعيت خود را در قلمرو انسان و جهان ، جدى تلقى نموده اند، از مشاهدات سطحى ، بالاتر مى روند، باز بالاتر و بالاتر مى روند، اندكى از معلومات كه دارند به طور موقت فريبشان نمى دهد تا آنگاه كه به ناتوانى قطعى خويش آگاه شوند و با جمله
ربنا ما خلقت هذا باطلا سبحانك فژقنا عذاب النار .
نيايش خود را آغاز كنند. (١٥٢)

نماز بزرگترين و محكمترين پناهگاه معنوى

اسلام مردم را از سويى به روشهاى صحيح فكرى و عملى متكى بر خرد، و دانش متكى بر محاسبه دعوت مى كند و از ديگر سو بر تهذيب نفس و تنوير روان ، و باقى ماندن بر عواطف پاك و فطرى بشرى تاءييد مى ورزد؛ يعنى هم به جهات علمى و عقلانى بشر توجه دارد و هم به سلامت اخلاق و عاطفه اش نظر دارد. در مقام اثبات اصول خود بر علم و خرد تكيه مى كند و در ايجاد ايمان از محبت و عاطفه بهره مى گيرد.
بشر به هنگام خرد ورزى در حقيقت براى اقناع و آرامش خود به منزلگاه خرد پناهنده مى شود. و به هنگام جستجوهاى علمى مى خواهد با كشف قوانين و حقايق هستى ، روح حقيقت جو و ناآرام خود را به منزلى راحت و آرامش بخش انتقال دهد. او همچنين با عشق و محبت و دلدادگى براى روح مضطربش انتقال دهد. او همچنين با عشق و محبت و دلدادگى براى روح مضطربش پناهگاهى از عاطفه مى سازد.
يكى از عالى ترين حالتهاى نفسانى كه از سنگرهاى آرامش و اطمينان بشمار مى رود، اعتماد و اتكاى به نفس است . و از عوامل اعتماد به نفس و خود باورى ، برخوردارى از حس مسؤ وليت است كه بر اصل اختيار استوار است و بهره مندى از قوه اختيار بر اساس خردمندى است . اسلام ، انسان عاقل مختار را مسؤ ول مى داند و مى كوشد كه حس مسؤ وليت را از طريق قوانين و احكامش در او زنده كند و نماز يكى از آن احكام است .
حس مسؤ وليت ، موجب اعتماد به نفس ، تكيه كردن به خود، و ايستادن روى پاى خود مى شود و اين رشد است . علم نيز؛ مانند اختيار، زاييده خرد است و زلال گوارايى كه از آن جريان مى يابد همچنان كه برخى از دانشها از سرچشمه وحى روان مى گردد.
وحى و خرد، ما را به وجود حضرت حق رهبرى مى كند. علم منضم به اختيار و حس مسؤ وليت ما را براى سپاس از هستى آفرين نعمت بخش ‍ بسوى نماز مى كشاند. هر يك از اين عوامل از بعد ويژه اى پناهگاهى براى آرامش روح ، رشد و تعالى ، و رسيدن به سعادت است . ليكن لازم به ذكر است كه عقل ، علم ، و اعتماد به نفس در حد كارآيى خود موجب اعتماد به نفس مى گردند.
در زندگى مواردى پيش مى آيد كه اين عوامل كارساز نيستند و فقط دانش ‍ حاصل شده از وحى و اعتماد و اتكا به حضرت حق است كه موجب اطمينان و آرامش است . چون اوست كه نور المستوحشين فى الظلم است و اوست كه به اين عوامل سببين مى دهد. و نماز مشتمل بر اعتماد و اتكا به خدا نيز مى باشد.
جمله اياك نستعين تنها از تو كمك مى خواهيم به اين معنى است كه ما ناتوانيم و نيازمند يارى هستيم اما اعتماد و اتكا به خلق نداريم و آنان را همانند خود ضعيف مى بينيم و يارى خواهى از آنان را موجب زبونى و خوارى خود مى شمريم . تنها از تو كه قادر مطلق و رحمن و رحيمى كمك مى طلبيم .
اعتماد به نفس و تكيه به خود و نيروهاى خود موجب استقلال شخصيت و عزيز شدن نزد خدا و خلق خداست . اما اميد بستن به ديگران و تكيه كردن به اين و آن ، موجب محروميت مادى و معنوى و خوارى و خذلان در نزد خدا و خلق خداست .
بنابراين ، نماز كه مشتمل بر عقل ، علم ، اختيار، حس مسؤ وليت ، اتكا به حضرت حق و قدرت بى انتهاى او و قطع اميد از اغيار است ، بزرگترين و محكم ترين سنگر اطمينان و آرامش و استغناى روح انسان است .
بشر تا وقتى كه به شناخت آفريدگار خود نرسد، و از حقيقت جهان و هويت خود مطلع نشود؛ مانند كسى است كه والدين و برادران و خواهران خود را نمى شناسد و در نتيجه از طماءنينه و آرامش واقعى محروم است . هنگامى كه با استفاده از حواس و تجربه و خردش ، از وجود و عظمت ، و قدرت آفريدگار و هويت خود مطلع مى شود، به منزلى از منازل آرامش و اطمينان مى رسد. و وقتى كه آگاهى هاى خود را درونى مى كند، و به اعماق جان و روان خود نفوذ مى دهد، و موفق به تصعيد علم به ايمان مى شود، به پناهگاهى بالاتر و محكم تر، و آرامشى عميق تر دست مى يابد. و آنگاه كه مؤ من نمازگزار با تكامل معرفت به مقام عشق و محبت مى رسد، و عارفانه و عاشقانه نماز مى كند، تا آنجا پيش مى رود كه در بلندترين آشيانه عرفان ، و بزرگترين ماءمن و محكم ترين پناهگاه معنوى جاى مى گيرد و صاحب نفس ‍ مطمئنه مى گردد.

بهره سوم : آثار اخلاقى و تربيتى

نماز، پيام پرورش پروردگار

نماز، بازدارنده از بديها، معراج هر مؤ من پاكيزه ، مايه نزديكى هر پرهيزگار به خدا، پاك كننده گناهان ، شستشو دهنده جسم و جان ، خاموش كننده آتش ‍ دوزخ ، بن اسلام ، پايه دين ، نردبان رسيدن به اوج كمال و انسانيت ، مهم ترين نهاد دين ، بهترين كارها و معيار سنجش اعمال است . اگر نماز قبول شود، كارهاى ديگر هم پذيرفته مى شود و اگر نماز رد شود كارهاى ديگر نيز مردود است .
خداوند مسيح و ديگر پيامبران ، عليهم السلام ، را به نماز سفارش كرد، نماز نور چشم سيد انبيا و جانشينان به حق اوست . كسى كه به قبله روى آورد و به خدا توجه كند، خدا نيز به ديده رحمت به او بنگرد و بركاتش را بر او فرود آورد. بوسيله نماز، دعاها مستجاب و نيازها برآورده مى شود، نماز غايت غايتها و نهايت نهايتهاست ، كسى كه خدا را ياد كند خدا نيز او را ياد مى كند، خداى ، تعالى ، فرمود:
اقم الصلوة لذكرى . (١٥٣)
نماز را براى ياد من بر پادار.
و فرمود:
فاذكرونى اذكركم . (١٥٤)
مرا ياد كنيد تا شما را ياد كنم .
نماز، حضور در برابر پروردگار و رفتن مسى ء به درگاه محسن است . در نماز حاصل و نتيجه كارهاى پيامبران وجود دارد زيرا وظيفه پيامبران ، آشنا كردن مردم با راه خدا و رساندن آنان به بارگاه پروردگار است و نماز نيز چنين اثرى دارد وقتى كه بنده در زمان ، مكان ، لباس و حالت خاص ، به خداى روى مى كند، با تكبير، تحميد، الفاظ ويژه ، و حركت ها و حالت هاى معين به زنده پايدار توجه مى كند و نماز مى گزارد، خدا نيز حجاب از دلش بر مى گيرد تا خدا را به خدا بشناسد و لياقت حضور در محضر حق را بدست آرد.
در نماز، خداى پاك ، خود را به بنده اش معرفى مى كند. در نتيجه ، معرفتش ‍ اوج مى گيرد و ايمانش كمال مى يابد. برترين پيامبران و بهترين آفريدگان ، به معراج رفت و نزد عرش نماز گزارد و براى امت خود معراجى براى عروج به درجات معرفت و كمال و رسيدن به بارگاه ذوالجلال آورد. نماز، پيامبر تربيت رب است ، نماز بگزاريم و اين پيام پروردگار و رهاورد پيامبران ، صلوات الله عليهم اجمعين ، را گرامى بداريم ، باشد كه خداوند ما را از نمازگزاران قرار دهد.

پرستش و پرورش

يكى از عوامل تربيت درست و كسب اخلاق صحيح كه دين مقدس اسلام به آنها توجه كرده عبادت است ، عبادت براى تقويت عشق و علاقه معنوى و ايجاد حرارت ايمان در انسان است .
همان طور كه ايمان ، منشاء عبادت است ، عبادت هم تقويت كننده ايمان است ، روح عبادت تذكر است ؛ يعنى غافل نگشتن از خدا و به ياد وى بودن . در اسلام هر چيزى كه موجب انصراف انسان از خدا شود، يا حرام يا مكروه است ، مثلا افراط در خوردن ، گفتن ، معاشرت با افراد، خوابيدن و... ممنوع است و همه اينها براى اين است كه روح انسان سبكتر باشد. و موجبات غفلت ، كمتر در آن پديد آيد. (١٥٥)

شكل پرستش و برنامه هاى پرورشى اسلام

با اين كه روح عبادت ، ارتباط و پيوند بنده با خدا و شكستن ديوار غفلت است اما نكته جالب اين است كه اسلام به عبادت شكل داده و به شكل هم نهايت اهميت را داده و در آن شكل ، نيز يك سلسله برنامه هاى تربيتى را در لباس عبادت وارد كرده است .
اسلام ، وقتى كه عبادت را تشريع مى كند، چون در نظر دارد يك اثر خاصى هم از نظر تربيتى داشته باشد چيزهايى كه به عبادت ربط زيادى ندارد ولى در تعليم و تربيت مؤ ثر است در ضمن آن مى گنجاند و مطرح مى كند؛ مثلا مى گويد: وقتى به نماز مى ايستيد بدن و جامه تان پاك باشد و اين خود يك برنامه نظافت در ضمن عبادت است و گرنه پاك بودن يا نبودن بدن و لباس ، با روح عبادت ارتباطى ندارد.
يكى از مهم ترين خصوصيات شكلى كه اسلام به عبادت داده است ، مساءله ضبط نفس در هنگام عبادت است . در حال نماز، انسان بايد بر تمايلات خود از قبيل خوردن و خوابيدن غلبه كند و بر احساسات خود از قبيل خنديدن و گريستن مسلط باشد، به چپ و راست متمايل شدن و نگاه كردن ، نماز را باطل مى كند. (١٥٦) حفظ آرامش تن در حركتها و حالتهاى مختلف نماز، يك حالت انضباط جسمى است و اسير تمايلات و احساسات خود نشدن ، يك حالت انضباط روحى است و تمرين و تكرار اين انضباطهاى جسمانى و روحانى باعث مى شود كه نمازگزار از تمام جهات منضبط بار آيد.

لزوم رعايت زمان و انضباط در برنامه هاى تربيتى

بعضى مى گويند ما منكر نماز، حكمت ، اهميت و اثرات تربيتى آن نيستيم اما چه لزومى دارد كه در اوقات معينى خوانده شود. آيا بهتر نيست كه مردم آزاد گذارده شوند و هر كسى به هنگام فرصت و آمادگى روحى اين وظيفه را به انجام رساند؟
پاسخ : تجربه نشان داده است كه اگر مسائل تربيتى تحت انضباط و شرايط معين قرار نگيرد، عده اى آن را به دست فراموشى مى سپارند و اساس آن به كلى متزلزل مى شود، اين گونه مسائل احتمال حتما بايد در اوقات معين و تحت انضباط دقيق قرار گيرد تا هيچ كس عذر و بهانه اى براى ترك آن نداشته باشد، بخصوص كه اجراى اين عبادت ، در وقت معين ، داراى شكوه ، تاءثير و عظمت خاصى است . بالاخص به صورت دسته جمعى . و روشن است كه گرد آوردن مردم براى اجراى اين عمل ، نياز به تعيين زمان مشخص دارد. (١٥٧)

نماز و وقت شناسى و زمان سنجى

وقت شناسى و زمان سنجى از مهم ترين پيشرفت جوامع بشرى است . برنامه ريزيهاى شخصى و اجتماعى ، بدون سنجيدن زمان و شناسايى اوقات مناسب هر كار، ممكن نيست .
هر كارى ، در يك پاره از زمان ، صورت مى گيرد. اگر اين زمان ، زمان مناسب آن است ، آن كار با موفقيت روبرو خواهد شد و اگر زودتر يا ديرتر از زمان خاص آن باشد، ديگر، آن اثر و نتيجه واقعى را نخواهد داشت . هر كارى مانند يك ميوه است كه بايد در زمان خاص خود چيده شود، اگر زودتر چيده شود، كال و ناخوردنى است و اگر آن را ديرتر از زمان رسيدنش ‍ بچينند، ميوه اى خواهد بود كه از درون ، پوسيده و غير قابل خوردن است يا حداقل ، مقدارى از تازگى ، طراوت ، خاصيت و حلاوتش را از كف داده است .
در تعليم و تربيت نيز چنين است ، هر آموزشى بايد درست در زمان مخصوص آن داده شود و هر تربيتى بايد در وقت ويژه اش عملى شود. زودتر و ديرتر از زمان مخصوص آن باشد، يا نتيجه معكوس مى دهد يا زيانبار است ، يا كم اثر و بى اثر است . پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم و سلم) فرمودند:
الامور مرهونة باوقاتها (١٥٨)
كارها در گرو زمان ويژه آنهاست .
عبادت ، كار و كسب ، استراحت ، خواب ، صرف غذا، صرف غذا، تفريح ، مزاح ، بازى با كودكان و افعال كودكانه ، كمك در كارهاى جارى منزل ، مهمانى رفتن ، مهمانى دادن ، فكر كردن ، عمل كردن ، سخن گفتن ، دم فرو بستن ، كارهاى شخصى ، كارهاى اجتماعى و... هر كدام ، زمان مخصوص به خود را مى طلبد.
كودكى كه موقع آزادى و رهايى اوست و براى آزادى روح و فكرش نياز به بازى دارد، اگر به كارهاى جدى و سخت ، گماشته شود و يا براى اجراى آن كارها مورد تعقيب و بازخواست قرار گيرد، چه بسا كه نشاطش را از دست بدهد، فكرش براى هميشه خسته و روحش تا آخر عمر، پژمرده شود.
اگر بازرگانى كه بايد خانواده سنگينى را اداره كند و بر اثر بدست آوردن مال و ثروت ، منويات دينى ، شخصى و اجتماعى خود را عملى سازد، به هنگام كسب و كار، به كارهاى كودكانه ، سرگرم شود و به آنها دل خوش كند، شكى نيست كه از پيشرفت ، باز خواهد ماند و بتدريج ، دچار ورشكستگى خواهد شد. اما اگر از فرصتها درست استفاده كند، روزگار خوشى خواهد داشت .
الا اى دولتى طالع كه قدر وقت ، مى دانى
گوارا بادت اين عشرت ، كه دارى روزگارى خوش
حافظ
در هر شبانه روز بايد هشت ساعت را به كار و كسب ، هشت ساعت را به عبادت ، خوردن و نوشيدن و كوشيدن و هشت ساعت را به خواب و استراحت اختصاص دهيم . اگر در هر كدام از اين هشت ساعت ، برنامه مخصوص آن عملى شود، علاوه بر سلامت ، تندرستى و نيرومندى ، اهداف و مقاصد ديگر نيز برآورده مى شود.
اين كه آيات ، روايات و فرمايشات پيشوايان و رهروان دين ، غنيمت شمردن گوهر عمر را تذكر داده اند و ما را از بزرگى اين نعمت سريع الزوال ، با خبر ساخته اند، براى آن است كه هر كارى را در موقع مخصوص خود عملى كنيم ، تا بواسطه تاءخير، فرصت اجراى آن از ميان نرود.
يكى از عادت هاى زشت و ناروايى كه چون سدى در برابر پيشرفت انسان است ، تاءخير در كار است . تاءخير در عمل ، انسان را از رسيدن به مقصد، باز مى دارد، و اكثرا موجب عدم اجراى آن كار مى گردد.
سعديا، دى رفت و فردا همچنان موجود نيست
در ميان اين و آن ، فرصت شمار امروز را .
چه بسا كه با غفلتى كوچك و تاءخير اندك ، سعادتى بزرگ از ميان برود. هر روزى در خور عملى و عر عملى در خور ثمرى است . يكى از بزرگان گفته است كه شكست فاحشى در همه كارهاى من راه پيدا كرد. براى غلبه بر اين عادت ناپسند، همواره با خود مى گفتم : درست است كه يك زمان غافل شدم صد ساله راهم دور شد، ولى براى جبران آن ، كار خواهم كرد. كوشش و آزمايش ، بهتر از پستى و گمنامى است ، تنها از اين راه مى توان دانش اندوزى كرد و نشاط و سلامت بدست آورد.
نداشتن تصميم و كاهلى در كار، علاوه بر آن كه فرصت هاى خير را از انسان مى گيرد، از عواملى است كه انسان را دچار محنت و غم مى سازد. همچنان كه تب و لرز، همه اندامهاى بدن را يكباره فلج مى كند، نداشتن اراده و تصميم ، نيز تمامى قوا را از كار مى اندازد، انسان را مفلوج مى سازد و بتدريج ، آدمى را به گرداب زبونى و انقراض مى كشاند.
كسانى كه براى انجام هر كارى ترديد به خود راه مى دهند و هر لحظه از شاخى به شاخى مى پرند و به اضطرابهاى خود مى افزايند، بزودى در ميدان مبارزه ، از پاى مى افتند.
امام على (عليه السلام) فرمودند:
و امض لكل يوم عمله فاءن لكل يوم ما فيه . (١٥٩)
كار هر روز را در همان روز بران كه هر روز را كارى است مخصوص به آن .
و فرمود:
انتهضوا فرص الخير (١٦٠)
فرصت هاى خوب را غنيمت شمريد.
جمله هاى : وقت گذشت و فرصت ، از دست رفت ، بسيار دردناك و تاءثرانگيز است . از دست ندادن فرصت ، جراءت و جسارت در كار و سرعت در عمل ، از عوامل ، مهم توفيق و پيروزى است .
كاسنى كه براى انجام مقاصد خود منتظر فرصت مى مانند، هيچگاه نمى توانند، كارى را به انجام رسانند، بايد ايجاد فرصت كرد و فرصت را در اختيار اراده خود گرفت ، آن كه با تمام قوا براى اجراى كارى تصميم مى گيرد و بدون كوچكترين انحرافى ، قاطعانه به سوى مطلوب خود حركت مى كند، مسلما كامياب مى گردد. نماز اول وقت ، انسان را وقت شناس و موقع شناس ، تربيت مى كند و چنان كه گفته شد، آن كه به هنگام عمل كند، پيروز و كارش قرين توفيق است .
برعكس ، كسانى كه كارها را از وقت خاص آن به تاءخير مى اندازند، هميشه و در تمامى كارها و شؤ ون زندگى ، عقب مى مانند و پيشرفتى نمى كنند، و نه تنها ترقى نمى كنند بلكه مجموعه عقب ماندگيهاى انسان بى برنامه و زمان نشناس ، او را به يك سير قهقرايى مجبور مى كند. حكيم ابوالقاسم فردوسى در اين زمينه سروده است :
بدانگه كه در كار سستى كنى
همه ، راى ناتندرستى كنى
چو كوشش نباشد تن زورمند
نيابد سر از آرزوها به بند
تن آسايى و كاهلى ، دور كن
بكوش و زرنج تنت ، سور كن
كه اندر جهان ، سود بى رنج نيست
نيابد كسى گنج ، نابرده رنج
چو كاهل بود مرد برنا، به كار
از او سير گردد دل روزگار
ساعات شبانه روز چه زود مى گذرند و روزهاى هفته ، چه با شتاب مى روند. گذشتن هفته ها در ماه ، چه تند است ، و چه اندازه سريع است ، عبور ماهها در سال و سالها در عمر.
با چنين سرعتى كه عمر، مى گذرد، وقت شناسى از هر كارى ، ضرورى تر است .
اگر هر عملى ، در زمان مخصوص خود اجرا نشود، قهرا مزاحم وقت كار ديگر خواهد شد، و آن عمل ، نيز در صورت تاءخير، با عمل ديگر مزاحمت خواهد داشت و در نتيجه ، رشته نظم و ترتيب زندگانى ، از هم گسسته خواهد شد.
اسلام ، براى رسيدن به انسانها به رشد، تعالى و برخوردار شدن آنان از پيشرفت هميشگى مادى و معنوى ، اهميت زيادى براى مساءله وقت ، در عبادات قائل شده است تا با رعايت آن ، تمرين وقت شناسى كنند و در كارهاى ديگر زندگى ، نيز اولويتها و نظم زمانى را مراعات كنند؛ مثلا صحت روزه را در گرو رعايت دقيق دقت آن قرار داده است به نحوى كه پرستشگر بايد روى ثانيه ها نيز حساب كند. قرآن در مورد نماز مى گويد:
ان الصلوة كانت على المؤ منين كتابا موقوتا . (١٦١)
همانا نماز، بر مؤ منان ، فرضى است محدود به وقت .
و هر چند درباره آن به اندازه روزه سختگيرى نكرده اند و براى آن فراخى وقت ، در نظر گرفته اند، اما هر قدر كه اول وقت را بيامرزد و از قصور او در گذرد. مساءله وقت ، در روح عبادت و رابطه انسان با خدا مؤ ثر نيست ليكن مسلمان را چنان تربيت مى كند كه ارزش وقت را بداند و زمان شناس بار آيد، لحظه لحظه عمر را غنيمت شمارد و از آنها بهره بردارد، عمر ارزشمندى كه حتى يك لحظه آن (لحظه توبه) مى تواند موجب خوشبختى دنيا و آخرت گردد.
با توجه به آن كه گفته شد: زمان عبادت ، در روح عبادت و رابطه انسان با خدا مؤ ثر نيست ، آيا تاءكيد بر نماز اول وقت را نبايد تاءكيدى بر همه جانبه بودن سازندگيش دانست ؟ آيا عبدى كه چون معبودش او را فرا خواند، بلادرنگ به سويش مى شتابد و بنده گوش به فرمان اوست ، نزد او محبوب تر نيست ؟ آيا بنده اى كه بدون تعلل و فوت وقت ، فرمان مولايش را اجرا مى كند، رابطه اش با او محكم تر نمى شود؟ و آيا چنين بنده اى با حضور قلب بيشترى نماز مى خواند؟
شارع مقدس اسلام ، فراخى وقت نمازهاى پنج گانه و وقت اختصاصى هر يك را به شرح زير تعيين كرده است .
زمان صبح ، از طلوع فجر صادق تا دميدن خورشيد، نماز ظهر و عصر، از اول زوال خورشيد تا مغرب و نماز مغرب و عشاء از اول مغرب تا نيم شب است .
وقت اختصاصى نماز بامداد، لحظاتى پس از طلوع فجر صادق است .
و هر كدام از نمازهاى نيمروز، نماز ديگر، شام و خفتن ، نيز داراى وقت ويژه اى است كه نماز بعدى در آن خوانده نمى شود:
از اول زوال خورشيد به اندازه چهار ركعت ، به نماز ظهر اختصاص دارد و نماز عصر در آن روز، در آن وقت خوانده نمى شود، و به اندازه چهار ركعت ، از آخر وقت ، مخصوص به نماز عصر است و نماز ظهر نبايد در آن وقت خوانده شود.
از اول مغرب به قدر اداى سه ركعت ، مخصوص به نماز مغرب است و از آخر وقت عشا، به اندازه چهار ركعت ، اختصاص به نماز عشا دارد.
هر كدام از نمازهاى ظهر، عصر و مغرب و عشا، علاوه بر وقت اختصاصى و اشتراكى ، داراى وقت فضيلت اند.
الصلوة تستحب فى اول الاءوقات . (١٦٢)
خواندن نماز در اول وقت و در اولين فرصت ، كارى مستحب و پاداش ‍ افزاست .
همچنين از آن حضرت روايت شده است كه :
لكل صلوة وقتان اول و اخر، فاول الوقت افضله و ليس لاءحد ان يتخذ اخر الوقتين وقتا، الا من علة ، و انما جعل اخر الوقت للمريض و المعتل و لمن له عذر و اول الوقت رضوان الله و اخر الوقت غفران الله و ان الرجل ليصلى فى الوقت ، و ان مافاته من الوقت خير له من اهله و ماله (١٦٣)
براى هر يك از نمازهاى پنجگانه ، دو وقت است ، يكى ابتداى آن و ديگرى انتهاى آن . به جاى آوردن نماز در اول وقت آن ، فضيلت بيشترى دارد. زيرا اجراى وظيفه در برابر آفريدگار بر انجام كار آفريده هايش مقدم است . اول فريضه الهى ، سپس كارهاى جارى زندگى . هيچ كس حق ندارد آخر وقت را براى نماز خود انتخاب كند. مگر سببى براى آن باشد، آخر وقت ، براى بيمار دردمند و دارنده عذر است . نماز اول وقت ، خشنودى كردگار است و نماز آخر وقت ، آمرزش وى . كسى كه نماز را بر اثر مشغله هاى زياد، در آخر وقت آن مى خواند، بايد بداند: فضيلت و بهره هاى نماز اول وقت را كه از كف داده است ، از زن و فرزندى كه براى آنها كار و كوشش مى كند، و دارايى كه براى گرد كردنش مى كوشد، ارزش بهترى دارد.
انجام فريضه نماز، در انتهاى وقت و آخرين فرصت ، گرچه در وقت اصلى نيست و مورد خشنودى پروردگار نمى باشد، ليكن اگر از روى استخفاف و كوچك شمردن نماز نباشد، به خاطر عظمت مقام نماز، مورد عفو و گذشت ، پروردگار واقع مى شود. درست است كه وقت نماز، توسعه دارد و اگر نمازگزار، نماز خود را در آخر وقت هم بخواند، انجام وظيفه كرده است ، اما از آنجا كه كار، مربوط به كردگار و بر كارهاى ديگر مقدم است ، چنانچه آن را بدون عذر، به واپس افكنده باشد، مسؤ ول است و بايد جوابگو باشد. تنها بلندى مقام نماز، موجب آمرزش اين هتك حرمت است .
نماز اول وقت شخص در سعادت شخصى و توفيقات و پاداش او تاءثير بيشترى از دارايى و اهل او دارد وانگهى زن و فرزند هر اندازه مهربان و گرامى باشند، خدا از همه مهربانتر است و بايد از هر كس و هر چيزى عزيزتر باشد.
نماز، درس وقت شناسى را به بهترين وجهى به انسان مى آموزد و مى فهماند كه هر كارى هر چند داراى وقت زيادى باشد، بهتر است كه در اولين فرصتش عملى شود.
كسى كه روزى سه يا پنج نوبت ، وقت را شناسايى مى كند تا نماز را در وقت خاص آن كه همان وقت فضيلت است بگزارد، مطمئنا در اجراى همه كارهاى خود بهترين و مناسب ترين وقت را انتخاب خواهد كرد.
وقت شناسى ، زمان سنجى و پيگيرى حركت خورشيد، از لوازم يك جامعه متمدن است . پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمودند:
ما من عبد اهتم بمواقيت الصلوة و مواضع الشمس الا ضمنت له الروح عند الموت و انقطاع الهموم و الاءحزان و النجاة من النار. كنا مرة رعاة الاءبل فصرنا اليوم رعاة الشمس . (١٦٤)
هيچ بنده اى نيست كه به اوقات نماز و مواضع خورشيد، توجه داشته باشد، مگر آن كه راحت هنگام مرگ ، جدايى از غم و اندوه و رهايى از آتش را برايش ضمانت مى كنم . روزگارى شبانهاى اشتران بوديم و امروز (در سايه وجود اسلام ، متمدن شده ايم و) حركت خورشيد را دنبال مى كنيم .
اهميت دادن مسلمانان به مساءله شناخت خورشيد، اوقات فريضه ها و شناسايى قبله ، چه كوششهاى مفيد و سازنده اى را در علم هياءت و نجوم و رصد كردن ستارگان ، در قرنهاى اوليه پيدايش اسلام ، سبب گرديد كه هر كدام ، از نشانه هاى بارز تمدن بشر در آن اعصار است .


۳
نماز و نظم و انضباط

نماز و نظم و انضباط

كسانى كه برنامه منظمى براى خود دارند و اوقات و امور خود را بر اساس ‍ آن تنظيم مى كنند، علاوه بر مقاصد روزانه به اهداف عالى خود نيز دست مى يابند و هميشه موفق و كامروا هستند؛ مثلا كسى كه خواب و خوراكش ‍ محدود و كارش طبق برنامه معينى باشد، از آنجا كه هر كارش در زمان مخصوص خود اجرا مى شود، هيچ يك از كارهايش مزاحم كار ديگر نيست . به تمام كارهاى خود مى رسد و با كمبود وقت ، مواجه نمى گردد.
كدبانويى را در نظر بگيريد كه تمام ظروف ، وسايل آشپزخانه ، ادويه و ماءكولات را در جاى خودش قرار مى دهد و به هنگام نياز، بدون اتلاف وقت ، به آن دست مى يابد و چون كارهاى آشپزخانه اش معوق نمى ماند، به كارهاى ديگر منزل ، نيز مى رسد و در كار خانه دارى ، موفق است و هيچگاه دچار فشارهاى عصبى نمى گردد، فرسوده نمى شود و نزد همسر و فرزندان و ميهمانان خود سرافراز است .
برعكس ، آن كه در كار زندگى او نظمى نيست ، براى انجام عمل ، از چند كار ديگر باز مى ماند، بازرگانى كه فاكتورها و نامه هاى رسيده و فرستاده را در كاغذ دانها و پوشه هاى مخصوص ، قرار نمى دهد، در موقع لزوم ، براى پيدا كردن يك نامه ، چند ساعت معطل مى شود و از كار تجارت ، باز مى ماند. چنين تاجرى ، علاوه بر آن كه اوقات تلخى دارد، در كار خود موفق نيست .
با مطالعه سرگذشت و ويژگيهاى مردان بزرگ دنيا، خواهيم يافت كه نظم و ترتيب ، از اركان موفقيت آنان بوده است .
نماز، تنها عبادتى است كه ارتباط بنده را با خدا به طور پيوسته برقرار مى كند. و او را در اين پيوند مستمر به رعايت نظم وا مى دارد. بنده اى كه نظم را در پيوند با خدا، ياد مى گيرد و بر آن ممارست دارد، بخوبى مى داند كه در پيوند با خود و مردم ، چگونه جانب نظم و انضباط را نگه دارد.
پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) براى نماز، نظم ويژه اى مقرر كردند تا هر كه نماز حقيقى بجاى آورد، از روح نظم و انضباط، برخوردار و در زندگى ، كامروا باشد. كار، از غسل يا وضو شروع مى شود كه هر كدام از اين دو نيز، نظمى مخصوص به خود دارد. پس از آن اذان و اقامه است ، كه هر يك داراى نظم و فصول ويژه اى است . آنگاه تكبيرة الاحرام و بعد، قرائت ، و بعد، ركوع و پس از آن سجود و ديگر عوامل كه بايد به ترتيب اجرا شود. نماز را پيش و پس نخواندن ، قبل و بعد از وقت نخواندن ، حالتهاى انضباطى ويژه آن را رعايت كردن ، بيجا سخن نگفتن ، خوددارى از خوردن و نوشيدن ، در نماز جماعت ، تشكيل صفهاى منظم دادن ، با هم ركوع كردن ، با هم به سجده رفتن ، با هم نشستن ، با هم قيام كردن ، با هم سكوت كردن ، با هم قنوت خواندن ، جلو و عقب نيفتادن و رعايت هماهنگى ، همه و همه ، سيماى يك نظم ويژه را نشان مى دهد. نمازى كه در زمان ، مكان و لباس ‍ ويژه و با الفاظ، حركات ، تعداد ركعات ، و ترتيب خاص گزارده مى شود، چگونه ممكن است نمازگزار را به نظم و ترتيب عادت ندهد؟!
وقتى كه انسان ، عمل منظمى را به طور منظم و با رعايت نظم زمانى آن و در طول عمر، در هر شبانه روز، پنج نوبت اجرا مى كند، رعايت نظم ، به عنوان يك عادت و يك روش هميشگى ، به ساير اعمال او نيز سرايت مى كند.
نماز، روح نظم را در انسان ايجاد مى كند و استمرار نماز، اين روح را زنده نگه مى دارد. پس با توجه به آن كه رعايت نظم و انضباط در زندگى ، شرط اصلى توفيق و پيروزى است ، بايد قبول كرد كه نمازهاى يوميه ، برنامه اى است كه از اين جهت نيز در ساختن و پروراندن افراد موفق ، نظير ندارد.
هيل ، دانشمند و محقق غربى در كتاب تمدن غرب مى نويسد:
از روزى كه اسلام ظاهر شد، نماز، يگانه شعار اسلامى به صورت يك ضرورت در آمد. ارتباط اين نماز با مسيحيت و يهوديت ، هر چه باشد نيرويى خاص و اهميتى فراوان در ميان مسلمانان پيدا كرد و بعدها به صورت - نماز جماعت - و اقتداء به امامى كه اغلب ، (حضرت) محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) بود، اقامه مى شد. هر كس به هنگام نماز جماعت ، اجتماع مسلمانان را مشاهده كند كه براى نماز، صف بسته اند و با نظم خاصى در كمال و وقار و با طرز حيرت انگيزى ركوع و سجود مى كنند، به شگفت در آمده ، آثار تربيتى آن را در روان مسلمين از همان روزهاى نخستين ، درك خواهد كرد. كافى است كه ما نقش اين نماز را مورد بررسى قرار دهيم كه چه تاءثير مهمى در بيدار كردن روح نظم و حفظ نظام داشته است . آنگاه بخوبى در مى يابيم كه در حقيقت ، نماز براى مسلمانان ؛ مانند يك آموزش نظامى بوده است همين نظم مسلمانان در نماز و اجتماع با شكوه آنان ، روح وحدت و يگانگى ، برادرى ، مساوات ، برابرى و ديگر دستاوردهاى اجتماعى اسلام را عملا ايجاد مى كرده است . (١٦٥)
رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) همانند يك فرمانده نظامى كه به سربازان خود فرمان نظم مى دهد به كسانى كه پشت سرش به نماز ايستاده بودند فرمودند:
يا ايها الناس اقيموا صفوفكم و امسحوا بمناكبكم لئلا يكون فيكم خلل و لا تخالف الله بين قلوبكم الا و انى اءراكم من خلفى . (١٦٦)
اى مردم ! صفهاى نمازتان را منظم كنيد و دوش به دوش يكديگر بايستيد تا در ميان صفوفتان فاصله و شكافى نباشد و نامرتب نباشيد كه خدا دلهاى شما را از يكديگر دور گرداند و بين قلوبتان فاصله اندازد و بدانيد كه من شما را از پشت سر مى بينم كه چگونه نظم را در صفوف خود برقرار مى كنيد.
ابن مسعود مى گويد: رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) در نماز جماعت ، شانه هاى نمازگزاران را مى گرفت و منظم مى كرد و مى فرمود: مساوى و منظم باشيد و از هم جدا نباشيد كه قلب هاى شما از يكديگر جدا مى گردد. (١٦٧)
و امام على (عليه السلام) فرموده اند:
سدوا فرج الصفوف و من استطاع اءن يتم الاءول او الذى يليه فليفعل ذلك فان ذلك احب الى نبيكم و اتموا الصفوف فان الله و ملائكته يصلون على الذين يتمون الصفوف . (١٦٨)
شكاف صفهاى نماز را ببنديد و هر كس مى تواند كه صف اول يا صف بعد از آن را تمام كند، اين كار را بكند، اين كار نزد پيامبرتان محبوب است و صف ها را تمام كنيد و خالى و ناقص نگذاريد. خدا و فرشتگان بر كسانى كه صفهاى نماز را تكميل مى كنند درود مى فرستند.
شهيد دكتر سيد رضا پاك نژاد مى نويسد:
مسجد را يك چهار ضلعى فرض كنيد. اگر به طرف قبله بايستيم ، محراب بر روى ضلع رو به رو است يك ضلع پشت و يك ضلع طرف راست و ديگرى سمت چپ قرار دارد. رسم است كه در ورودى مسجد در ضلع عقب يا حوالى گوشه اى باشد كه ضلع عقب و چپ به هم مى رسد. همچنين ديده ايد كه محراب اكثر مساجد، متمايل به چپ ؛ يعنى در حوالى گوشه اى است كه ضلع چپ و رو به رو به هم مى رسند.
هر كس طرف راست امام بايستد، اجر و ثواب حكمفرماست و چگونه درس زندگى داده مى شود بدين معنى كه بايد جمعيت گوشه مقابل در ورودى را پر كرده بتدريج به طرف در پيش رود؛ يعنى هميشه مقابل در ورودى خلوت باشد تا براى تازه واردان مزاحمى نباشد.
رعايت انضباط در مسجد چنان حكمفرماست كه سجده با آن عظمت ، اگر كسى خواست آن را طول بدهد، بهتر است براى پيروى از انضباط و هماهنگى با مسلمين ، هر وقت امام سر از سجده برداشت ، كسى تاءخير نكند و طول ندهد اگر چه با گفتن كلمه (سبحان الله) باشد. (١٦٩)

تاءثير نماز در تمركز حواس و حضور ذهن

ذهن متمركز، قوى و نيرومند است و ذهن پراكنده ناتوان و ضعيف ذهن ؛ همانند چراغ اشعه اى دارد. اشعه چراغ در شعله آن تمركز قوى دارند و سوزاننده اند و در نزديكى شعله تمركز كمترى دارند اما باز هم گرمايشان محسوس است . هر چه از منبع نور دور شويم پراكندگى اشعه بيشتر مى شود تا حدى كه گرماى حاصل از آنها را به هيچ وجه حس نمى كنيم . ذهن نيز در حالت تمركز، پتانسيل بسيار قوى دارد اما هنگامى كه به علت توجه به سوى اشياى مختلف ، پراكنده مى شود، نيرو و توان خود را از دست مى دهد و هر چه به اشياى بيشترى متوجه و پراكنده تر شود، از توان آن كاسته مى گردد.
ما براى فهم ، درك و تشخيص قوى و باريك شدن در بسيارى از امور، نياز به ذهنى متمركز داريم و اگر بتوانيم ذهن را از محسوسات جدا كنيم به تمركز رسيده ايم .
دقت و تمركز بيش از هر عامل ديگرى در تحولات فكرى بشر و رساندن او به حقايق ماورايى و علمى مؤ ثر بوده است . كليه اكتشافات ، اختراعات و پيشرفتهاى گوناگون علمى ، صنعتى و هنرى كه بشريت امروز از آن سود مى برد، مرهون انسانهاى والايى است كه قادر به دقت در پديده هاى هستى و متمركز كردن قواى دماغى خود بر روى آنها بوده اند و از استعدادهاى خداداد خود بهره بردارى درست و نيكو كرده اند.
هر عمل عبادى ، علاوه بر آن كه مقام و ارزش ويژه مذهبى و معنوى دارد، موجب تمركز فكرى و ذهنى ملموس و قابل توجهى مى شود كه هر كس ‍ مى تواند آن را به تجربه بگذارد و ادراك كند.
مخصوصا نمازها، هنگامى كه با حضور قلب و آگاهى كامل برگزار شود، تمركز ذهنى و فكرى نيرومندى به دنبال خواهد داشت .
اگر فكر مى كنيد كه موفقيت شما در يك كار، نيازمند تمركز قواى دماغى است ، پيش از شروع شدن آن ، نماز بخوانيد و سپس اقدام به اجراى آن كنيد. در اين صورت ، توانايى انديشه و كيفيت اجراى كارتان و نتايجى كه از آن بدست مى آوريد، به مراتب بهتر و بالاتر از زمانى خواهد بود كه بدون چنين مقدمه اى به آن اقدام كرده ايد. در نماز حواس را از امور خارج بر مى گيريم و از محسوسات مى بريم تا به حضور قلب برسيم .
دليل آن ، اين است كه نماز با حضور، آشفتگى هاى روحى و تشتت فكرى را بكلى مى زدايد و آرامش روح و انديشه ، جمعيت خاطر، و تمركز را به دنبال مى آورد. و نمازگزار را به قابليت و تكامل روانى مى رساند.
استرس ها، اضطرابها، نگرانيها و خاطر پريشى ها، حافظه و ديگر قواى ذهنى را ناتوان و حواس را پراكنده مى سازد؛ به گونه اى كه متمركز كردن ذهن بر روى يك چيز، دشوار، و يا محال مى گردد. اما نماز و عبادت ، توانايى انسان را بر تمركز قواى دماغى ، افزون مى كند. تمامى عابدان ، داراى آرامش فكرى و روحى شگفت انگيز، قدرت تمركز و نيروى ذهنى كم نظير مى باشند.
مگر ممكن است كه كسى قلب و روح و قواى ذهنى و بلكه تمام وجود خود را در هر شبانه روز چندين بار متوجه كانون و مبداء هستى كند، و قادر به تمركز نشود؟!!. تقوى هم كه از ملزومات نماز و عبادت است ؛ چنين اثرى دارد. آن كه اسير هوى و هوسهاى دور و دراز نمى باشد، داراى خاطر پريشان نيست . تقوى نه تنها انسان را از اسارت هوى و هوسهاى نگرانى زا و اضطراب آور، بدور مى دارد بلكه به او آرامشى شگرف مى بخشد.
دقت كنيد! آيا ميان آرامش حاصل از تقوى و نيروى تشخيص ناشى از آن كه قرآن متذكر آن مى شود، ارتباطى وجود ندارد؟ مطمئنا تاءييد مى كنيد كه ميان آرامش فكرى و روحى و وجود انديشه باريك و دقت نظر، ارتباط مستقيمى هست ، بى سبب نيست كه قرآن فرمود:
ان تتقوا الله يجعل لكم فرقانا.
اگر از خدا بترسيد و پروا كنيد نيروى تشخيص را در شما قرار مى دهد.
و قدرت تشخيص از تمركز قواى ذهنى بدست مى آيد. بنابراين تقوى در دور كردن اوهام و افكار مزاحم ، ايجاد آرامش فكرى ، و متمركز كردن قواى دماغى مؤ ثر است .
حالت خشوع ، حضور قلب و توجه در نماز، وسيله اى براى پرورش ذهن و تمركز آن است .
ويليام مولتون مارستن كه در دانش روان شناسى صاحبنظر است مى گويد:
افراد موفق ، كسانى هستند كه مى توانند در امرى تمام نيروى فكرى خود را متمركز كنند و همه دانستنى هاى خود را درباره آن به ياد آورند و بكار بندند و براستى اگر روح و فكر ما به طور كامل در نقطه اى متمركز شود و يا براى امرى بكار افتد، نيرويى شگفت انگيز خواهد آفريد.
ويليام جيمز كه او را پدر روان شناسى جديد مى دانند، مى گويد:
فرق بين افراد نابغه با ديگران ، يك موهبت فطرى نيست بلكه مربوط به توجه كاملى است كه به موضوعات و نتيجه هاى آن مبذول مى دارند و ميزان نبوغ يك نابغه به درجه تمركز نيروى فكريش بستگى دارد.
ويليام مولتون در پاسخ به اين پرسش كه چگونه مى توان حضور ذهن و تمركز حواس را در خود به وجود آورد؟ مى نويسد:
اين نيرو (تمركز انديشه) به وسيله تمرين به دست مى آيد و تمرين به شكيبايى و پايدارى نياز دارد.
وقتى قادر باشى كه افكارت را پنجاه يا صدبار به طور پى در پى درباره موضوعى متمركز كنى ، ناگزير ساير انديشه ها و خاطره ها جاى خود را به موضوع مورد نظر خواهد داد و سرانجام عادت خواهى كرد كه در هر امرى ذهن خود را با اراده خود متمركز كنى .
از اين سخنان نتيجه مى گيريم كه نماز حقيقى ، بهترين وسيله اى براى پرورش توجه و تمركز در انسان است زيرا نمازگزارى كه پيوسته و با تمام قدرت مى كوشد تا ذهن خود را از تمامى آنچه غير خداست ، منصرف و فقط به خدا متوجه كند و تمام نيروى خود را در يك جا جمع كند تا نمازش ‍ با خشوع و حضور قلب خوانده شود، اين براى او عادت مى شود و در هر موردى مى تواند قواى ذهنى خود را متمركز سازد. و با توجه به آن كه تمام پيشرفتهاى بشر در علوم عقلى و نقلى ، نظرى و عملى ، و اكتشافات و اختراعات محيرالعقول ، نتيجه همين تمركز قواى ذهنى براى تحقيق و كشف حقيقت است ، نماز مى تواند عامل مؤ ثرى در پيشرفت علم و معرفت ، و صنعت و هنر باشد.
ويليام مولتون مى گويد: بهترين راهى كه توجه و التفات را در انسان زياد مى كند اين است كه فكر و جسم هر دو با هم كار كنند. (١٧٠)
و مى دانيم كه نماز اسلامى ، تركيبى از كار فكر و جسم و عمل قلب و قالب است . در مثل آنچه جسم نمازگزار در حالتهاى قيام و قعود و ركوع و سجود مى كند و آنچه از ذكر خدا در هر مقام بر زبان دارد، با آنچه دلش در بزرگداشت و ياد خدا مى كند، هماهنگ است و قلب و قالب هر دو با هم كار مى كنند.
هفده ركعت نمازى كه در هر روز متناوبا خوانده مى شود، بالاترين حالت توجه و التفات را براى نمازگزار ايجاد مى كند. حالتى كه در همه عصر و زندگيش وجود و حضور خواهد داشت .
در اينجا به كسانى كه بى توجه نماز مى گزارند و از نماز خود نتيجه اى نمى گيرند، سخن رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) را خاطر نشان مى كنيم كه فرمودند:
لاصلوة الا بحضور القلب
هان ! تا حضور قلب نباشد، نمازى نيست .

تاءثير تسبيحات در تمركز

كمتر مسلمانى وجود دارد كه تاءثير تسبيحات را در تاءمين سلامت روح و انديشه نشناسد. تسبيح گفتن ، از قديم الايام در ميان مذهبيان و روستاييان مسلمان ، راه اساسى مبارزه با تشتت فكرى بوده است . بسيارى از كسانى كه گرفتار هذيان گويى ، افكار درهم و برهم ، و كابوسهاى ترسناك مى شده اند و مى شوند، تنها به وسيله ذكر و تسبيح ، سلامت روحى و توانايى فكر خود را باز مى يافته اند و مى يابند.
اگر آنان كه دچار پراكندگى افكارند، هر روز بامدادان سبحه بدست گيرند و در هوايى آزاد و محيطى طبيعى و آرام بنشينند، و تسبيحات اربعه را با حال توجه و حضور دل مكررا بر زبان رانند و هر بار يك دانه سبحه بيندازند و اين اذكار يا مانند آنها را تا تمام شدن دانه هاى سبحه و يا بيش از آن ادامه دهند، به تدريج به تمركز و نظم فكرى دست مى يابند و هر چند كه آثار آن را تا حدودى در همان روز اول مشاهده مى كنند، اما اين قدرت تمركز روز به روز به فزونى مى گذارد تا جايى كه از حد عادى فراتر مى رود و به تمركز فوق العاده منجر مى شود.
روشن است كه تكرار تسبيحات هر چه بيشتر باشد، نتايجى نمايان تر و آثارى درخشان تر به دنبال خواهد داشت .

نماز خواندن داراى خاصيت خود تاءثيرى و خود القايى است

همان طور كه از طريق تلقين مى توانيم بر ديگران اثر بگذاريم ، گاهى مى توانيم خود را نيز تحت تاءثير تلقينهاى خود قرار دهيم .
تلقين به خود را، خود تاءثيرى مى نامند. اصل خود تاءثيرى سالها قبل به وسيله يك پزشك فرانسوى ، به نام كوئه مورد تاءييد قرار گرفت . او بيماران خود را مجبور مى كرد كه هر صبح و شب ، اين جمله را با خود تكرار كنند: هر روز و هر طور كه باشم ، بهتر و بهتر خواهم شد تا حدى كه در نتيجه اين خود القايى بسيارى از آنان در وضع بهترى قرار مى گرفتند. (١٧١)
اگر بخواهيم كه تلقين به خود، مؤ ثر باشد، بايد آنچه را كه تلقين مى كنيم ، خود به آن معتقد باشيم و دقت كنيم كه تلقين را، نادرست ، شكل ندهيم و آن را نادرست بيان نكنيم .
كسى كه مى خواهد از راه تلقين به خود، سيگار را ترك كند و مكررا به خود مى گويد: سيگار ديگرى نمى خواهم همواره اين فكر را در سر مى پروراند كه سيگار ديگرى بخواه ، چنين شخصى ، دير يا زود، كشيدن سيگار را دوباره شروع خواهد كرد. اما اگر؛ مثلا با خود بگويد: من مى توانم خود را كنترل كنم قدرت خويشتندارى او بيشتر خواهد شد و خواهد توانست كشيدن سيگار را بكلى رها سازد.
روانشناسى علمى كه با زبان دلايل تجربى ، سخن مى گويد، يكى از اهدافش ‍ آن است كه اخلاق انسانها را توسط قواى روحانى خودشان به صلاح آورد؛ مثلا براى اصلاح اخلاق ، توصيه مى كند كه هر روز جملاتى ؛ مانند من مى توانم خود را اصلاح كنم ، اراده من نافذ است و مى توانم تغييرات مثبتى را در خود به وجود آورم ، طبيعت من تكامل پذير است و امثال آن را با خود تكرار و به خود تلقين كند تا ضعفهاى اخلاقيش از ميان برود و تواناييهاى مطلوب در او پديد آيد.
بنابراين ، اصل تلقين ، متكى بر اصول روانشناسى است و مى تواند در آموزش و ايجاد اخلاق صحيح ، سودمند افتد.
اگر چه خود تاءثيرى و ديگر تاءثيرى مى تواند براى اهداف خود و مقدس بكار رود، ليكن هميشه بايد به اين حقيقت توجه داشت كه هر اندازه ، يك شخص ، تاءثيرپذير باشد، بيشتر در معرض خطر فريب كسانى كه مى خواهد تاءثيرهاى نادرستى بر او بگذارند، قرار مى گيرد.
انسانها نه تنها تحت تاءثير اطرافيان ، دوستان و انسانهاى ديگر قرار مى گيرند، بلكه از وسايل ديگرى ؛ مانند: كتاب ، فيلم ، مقاله ، روزنامه ، نمايشنامه و... تاءثير مى پذيرند. بايد همه اين عوامل كنترل شوند.
كسانى كه براى مقاصد عالى خود، از عامل نيرومند تلقين ، استفاده درست مى كنند، روشنفكر و واقع بين اند. اسلام كه واقع بينى خاص خود را دارد، با وضع نماز و تنظيم برنامه آن ، بهترين دستور علمى و عملى را براى تلقين حقايق و خوبيها به نمازگزار، تدارك ديده است و با مقرر كردن آن ، مسلمانان را موظف كرده است كه در هر شبانه روز، پنج بار به خود تاءثيرى بپردازند و تلقين كننده آن حقايق و خوبيها و وظيفه ها به نفس خود باشند.
نمازگزار، آنچه را كه با هر نماز، به خود تلقين كرده است ، در وجدان مغفوله يا قسمت ذخيره ذهن خود، ثبت مى كند، بى آن كه متوجه ثبت آن باشد و حتى غالبا بدون آن كه متوجه جنبه هاى تلقينى كار خود باشد.
مسلمان ، با هر نماز، يك اذان و يك اقامه مى خواند. در هر اذان ، شش ‍ تكبير، شش حى على و حداقل شش ‍ گواهى وجود دارد. در اقامه نيز، چهار تكبير، شش حى على ، دو قد قامت الصلوة و حداقل ، پنج گواهى وجود دارد.
مجموعه تكبيرهاى واجب و مستحبى كه يك مسلمان دوازده امامى به طور معمول ، در ضمن نمازهاى روزانه بر زبان مى راند، نود و پنج تكبير است و اگر مجموعه تكبيرات مستحبى را كه قبل و بعد از نماز مى خواند، به آن اضافه كنيم رقمى بالغ بر چهارصد و شصت خواهد بود و اگر مقيد به خواندن نمازهاى نافله باشد، تكبيرهايى را كه در سى و چهار ركعت نمازهاى نافله يوميه مى خواند بايد به آن اضافه كنيم و اگر اهل تهجد و شب زنده دارى است بايد تكبيرات اين گونه عبادتها را هم بر آن بيفزاييم . به اين ترتيب مى توان گفت كه يك مسلمان اثنى عشرى در شبانه روز گاهى بيش از هزار تكبير مى گويد و در هر تكبير، در حقيقت ، يك بار به خود تلقين مى كند كه بايد به ياد خدا و بزرگيش باشد، از كبر و خود بزرگ بينى بپرهيزد و كارهاى خود را بر اساس فرمانهاى وى انجام دهد و با توجه به عظمت پروردگار، زير پا نهادن فرمان او خطايى بزرگ خواهد بود. اين تكبيرات ، اگر با اين توجهات خوانده شود و اثرات تلقينى از خود به جاى بگذارد، چگونه ممكن است در تصحيح و تنظيم اعمال انسان ، اثر نكند؟!
در حقيقت ، نمازگزار با شهادتهايى كه مى دهد، به خود تلقين ميكند كه بايد حق پذير باشد، در برابر حقايق هستى سر تسليم فرود آورد و مطيع فرمانهاى خدا و رسول و وصى رسول او باشد.
در اذان و اقامه ، با گفتن حيعلات نيز، حركت بسوى رستگارى و بهترين كارها و طبعا حركت بسوى همه خيرات و خوبيها را به خود تلقين مى كند.
در نمازهاى روزانه ، حداقل ده بار، سوره حمد را كه خلاصه و عصاره قرآن و اسلام و همه اديان آسمانى است ، مى خواند تا نفس او از مفاد و حقايق آن متاءثر گردد.
با تسبيحاتى كه در نماز مى خواند، به خود تلقين مى كند كه پروردگار من منزه است و من كه بنده او هستم بايد به او همانندى نمايم و خود را از آلودگيها پاك و پاكيزه كنم .
دعاها و ذكرهايى كه قبل و بعد از اذان و اقامه در امتداد آن مى خواند و ادعيه و اذكارى كه قبل و بعد از نماز و مقارن آن مى خواند، حقايق عرفانى والايى را به او مى قبولاند و خاطر نشان مى سازد.
در سلامى كه به پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم)، آن بزرگمرد عالم بشريت و بزرگترين استاد تعليم و تربيت ربانى مى فرستد، علاوه بر اداى احترام به آن حضرت و تقديم سپاس به محضر او و ارج نهادن به كوشش ‍ انسان ساز او، به خود تلقين مى كند كه هميشه بايد مساءله تعليم و تربيت را كه نماز، عامل مهم آن است ، عزيز بدارد و قدر بداند و مهم بشمارد و به معلمان خير خود، احترام بگزارد و سپاسگزار آنان باشد.
وقتى كه در هر نماز مى گويد:
السلام علينا و على عبادالله الصالحين .
سلام بر ما و بر بندگان شايسته كار خدا.
در حقيقت ، خود و جامعه عقيدتى خود را در كنار بندگان صالح خدا، قرار مى دهد؛ يعنى به خود تلقين مى كند كه بايد در زمره صالحان باشد و از ناشايسته ها بپرهيزد.
بايد توجه داشت كه حقيقت نماز نه تلقين است نه القاء و نه تقليد بلكه ذكر است . تلقين ؛ اين است كه انسان چيزى را به ذهن خود و قواى ذهنى خويش وارد كند. القاء، اين است كه انسان چيزى را به فكر و ذهن ديگرى وارد كند و تقليد، پذيرش كوركورانه چيزى از ديگران و عمل كردن به كار ديگران از روى تابعيت محض است .
اما ذكر؛ التفات و توجه به يك واقعيت عينى (خدا) است كه تحت تاءثير عوامل مختلف ، مورد غفلت قرار مى گيرد.
ذكر به خاطر آوردن چيزى است كه در مقام بررسى مورد قبول ياد شده است و در مقام عمل به آن بى توجهى شده است و نماز ذكر است و رافع غفلت است اما در عين آن كه حقيقت نماز اين است كه انسان را به ياد خدا و حقايق مى اندازد، اثرش اين است كه حقيقت بودن آن حقايق و عمل به آنها را به انسان تلقين مى كند.

نقش تلقين و تكرار در تمركز و حضور ذهن

روايت شده است كه امام صادق (عليه السلام) آيه اى از قرآن را تلاوت كردند و در تكرارش آن قدر كوشيدند كه از هوش رفتند و وقتى از آن بزرگوار پرسيدند: چه شد كه چنين حالتى در شما پديد آمد؟ فرمودند:
مازلت اءكرر ايات القران حتى بلغت الى حال كاءننى سمعتها مشافهة ممن انزلها . (١٧٢)
پيوسته آيات قرآن را تكرار مى كنم تا به حالى مى رسم كه گويى آن را از نزديك و از لبهاى كسى كه آن را فرو فرستاده است مى شنوم .
آن حضرت در جاى ديگرى فرمودند:
فاجعل قلبك قبلة للسانك لاتحركه الا باءشارة القلب . (١٧٣)
دلت را قبله زبانت قرار بده و زبانت را بدون فرمان دل حركت مده .
وقتى اين دو روايت را با هم لحاظ مى كنيم متوجه مى شويم كه آن حضرت چگونه خود قلب را قبله زبان خود قرار مى داده اند و كردار و گفتار خود را هماهنگ مى كرده اند.
تكرار ذكر خدا و آيات قرآنى از راههاى ايجاد وحدت و هماهنگى ميان زبان و دل است و نقش مؤ ثرى در تمركز حواس و حضور دل دارد. كسانى كه ياد و نام خدا را پيوسته بر زبان دارند به مرحله اى مى رسند كه زبانشان در اختيار قلبشان قرار مى گيرد و بى اذن آن نمى جنبد، آنان كه تمركز فكر و حواس ندارند و غالبا سخنان پراكنده مى گويند، مى توانند زبان و دل را به نام و ياد خدا بيارايند و چنان شوند كه زبانشان از عقل و قلبشان دستور بگيرد. آرى نماز با حضور و ذكر خدا مى تواند اين حالت خردمندانه را به آنان ارزانى دارد.

نماز نهال وجود انسان را از طبيعت به فطرت و از خزانه به باغ منتقل مى كند

انسان ، يك طبيعت دارد و يك فطرت ، هر كدام از اين دو جنبه شخصيت او بايد جدا از ديگرى مورد مطالعه قرار گيرد. جهان مادى امروز حول محور طبيعت انسان عمل مى كند. خواسته ها، آرزوها و ديدگاههاى انسان مادى بر محور طبيعتش مى چرخد؛ مثلا، وقتى آزادى انسان را مطرح مى كند، منظور آن ، آزادى طبيعت انسان است ، چون بالاتر از طبيعت را براى خود نمى شناسد. هر چه رشد و ترقى و كمال مطرح مى كند، ترقيات و كمالات مربوط به طبيعت اوست . براى آن كه طبيعت و فطرت انسان مشخص شود چند مثال مى زنيم .
بخل و تنگ نظرى ، طبيعت انسان است ، اما سخاوتش فطرت اوست ، بزهكارى ، طبيعت انسان است اما توبه و پشيمانى فطرت اوست ، عصيان ، طبيعت او ولى قانون پذيرى فطرت اوست . انسان ، بالطبع قانون پذير نيست ، بالفطره قانون پذير است . مدتى بالطبع نيست ، مدتى بالفطره است و اين كه گفته اند: (الانسان مدنى بالطبع)، از آن روست كه انسان ، هم طبع طبيعى و هم طبع فطرى دارد. بشر مادى امروز جنبه هاى معنوى خود را نشناخته است . او نتوانسته است فطرت خود را كه بخش ديگر وجود اوست ، كشف كند. آنان كه افزون بر طبيعت انسان ، فطرت و حقيقت وجود او را مى شناسند حرفشان برتر است . انسانى كه خود را تنها از زاويه طبيعت مى شناسد خود را قادر و صاحب اختيار مى داند اما آن كه خود را از زاويه فطرت مى شناسد مى گويد:
ازمة الامور طرا بيده
والكل مستمدة من مدده (١٧٤)
زمام كارها كلا به دست خداست و همه استمداد كننده از يارى او هستند.
مشكل انسان مادى ، آن است كه قدرتهاى موجود را مى بيند و باور مى كند كه اينها صاحب قدرتند و نقطه سقوط او اينجاست . اما اگر توجه كند و مى كوشد كه خود را به او نزديك سازد و در نتيجه صعود مى كند. نماز توجه به خداست و توجه به خدا، انسان را از سقوط مى رهاند. انسانى كه از زاويه طبيعت به خود نگاه مى كند و براى خود شيئيت قايل است وقتى داخل نماز مى شود، خود را از آن ديدگاه خلاص مى كند. حرفهايى مى زند و حالاتى پيدا مى كند كه با حرفها و حالتهاى عادى كاملا فرق دارد. در تمام روز از همه كس كمك مى خواهد اما در نماز تنها از خدا كمك مى خواهد و (اياك نستعين) مى گويد. در اوقات ديگر شايد بسيارى از كسان و چيزها را به نوعى مى پرستد اما در نماز، تنها او را مى پرستد و (اياك نعبد) مى گويد. در حالت درگيرى از قدرت و قوت و شرف خود سخن مى گويد اما در حال نماز، خود را در برابر خدا ذره اى ناچيز مى بيند.
ماءمون ، طى نامه اى از على بن موسى الرضا (عليه السلام) مى پرسد: چرا نماز پنج وعده است ؟ در پاسخ مى فرمايد: براى اينكه همه كارها با نماز شروع شود. براى آنكه قلب از قساوتى كه براى آن پيدا شده است ، رها گردد و قساوت قلب ؛ يعنى حالتى كه به طبيعت انسان فرصت بدهد بدون كسب اجازه از فطرت ، كار كند. مادامى كه انسان دچار قساوت قلب نگشته است ، قدرت فطرت او بيش از قدرت طبيعت اوست . نماز، زبان حال فطرت و فطرت خاستگاه آن است . در نماز، فطرت زنده مى شود و وقتى فطرت احيا شد بر طبيعت انسان چيره مى شود و به آن اجازه نمى دهد افسار گسيخته عمل كند و از اينجاست كه خداى ، تعالى ، فرمود:
ان الصلوة تنهى عن الفحشاء و المنكر . (١٧٥)
نماز، انسان را از فحشا و منكرات (كه خاستگاه آن ، طبيعت انسان است)، باز مى دارد.
براى آن كه جايگاه طبيعت و جايگاه فطرت مشخص شود، به مثال زير توجه كنيد:
در خزانه نهال ، دانه ها نزديك هم هستند بعد از آنكه كمى رشد كردند، آنها را در آورده در جاى ديگر مى كارند، اگر اين گياه يا گل يا نهال براى هميشه در خزانه بماند رشدش متوقف مى شود و ميوه نمى دهد. دنياى تنگ و محدود مادى ، همان خزانه نهال است و فطرت ، همان ميدان وسيع كه براى رشد نهال وجود انسان ، مناسب است ، پيامبران آمده اند تا نهال وجود انسان را از خزانه به باغ منتقل كنند. از گلدان در آورند و در زمين وسيع بنشانند، براى اجراى اين انتقال ، نماز را آورده اند. نماز حقيقى ، انسان را از بينش تنگ و محدود مادى بيرون مى آورد. نماز، رهايى دهنده انسان از تعلقات دنيايى اوست ، او را از گلدان ، خارج و به فضاى باز منتقل مى سازد و زمينه رشد و تربيتش را فراهم مى كند. (١٧٦)

كسى كه با نماز تربيت شود مرگ را براى خود جشن مى داند

توجه به مرگ و عوالم بعد از مرگ نيز چنين اثرى دارد. وقتى كه انسان مى بيند دنيا فانى است ، احساس سقوط مى كند و خود را به يك دستگيرنده و پناه دهنده محتاج مى بيند و چون پناه دهنده اى جز خدا نمى يابد، بسوى نماز حركت مى كند تا خود را به قرب او برساند. كسى كه با نماز انس دارد با مرگ نيز انس دارد و از آن نمى ترسد چون هر دو را ملاقات با خدا مى داند، ياد مرگ ، نماز خوان را همچون خود نماز به دنيايى وسيع ، منتقل مى سازد و زمينه رشد و تربيتش را فراهم مى كند. مرگ ، تلخ ‌ترين چيز براى انسان است اما نماز تلخى آن را به حلاوت بدل مى سازد. نماز، مى تواند كارى كند كه مرگ براى انسان جشن شود. (١٧٧)

نماز به شخصيت انسان شكفتگى و انبساط مى بخشد

در اسلام ، نماز، عاليترين جلوه نيايش است و نيايش آثار روحى و تربيتى شگرفى دارد. نظرات آقاى الكسيس كارل در اين زمينه شنيدنى و خواندنى است . او يك فيزيولوژيست بزرگ فرانسوى در قرن بيستم و متخصص در علوم گوناگون طبيعى مربوط به انسان است و بر اساس تجربيات و مطالعات مستقيمى كه روى بيماران خود از گروهها و طبقات مختلف داشته است ، به عنوان يك حكم علمى و نه به عنوان يك تبليغ دينى درباره اثرات نيايش چنين مى گويد:
نيايش در روح و جسم تاءثير مى گذارد. اين تاءثير با كيفيت ، شدت و تواتر نيايش بستگى دارد. شناختن اين كه تواتر نيايش چيست ؟، آسان است . شدت نيايش را تا حدودى مى توان دريافت اما كيفيت آن ، سرزمين ناشناخته اى است زيرا ما وسيله اى براى سنجش ايمان و ميزان عشق ديگران در دست نداريم . با وجود اين ، طريقه زندگى كسى كه به نيايش مى پردازد، مى تواند ما را به كيفيت دعايى كه در پيشگاه خدا مى كند، آشنا كند حتى وقتى دعا تا سطح بسيار پايينى تنزل پيدا مى كند و به صورت بيان طوطى وار فرمولهاى معينى در مى آيد، تمرينى براى پيدايش يك زمينه كاملا لازم روحى بشمار مى رود و احساس عرفانى و احساس اخلاقى را تواءما تقويت مى كند. در چهره كسانى كه به نيايش مى پردازند، حس ‍ وظيفه شناسى ، قلت حسد و شرارت ، و حس نيكى و خير خواهى نسبت به ديگران خوانده مى شود. در صورت تساوى قدرت مغزى و علمى دو نفر، سجايا و خصلتهاى آن كه حتى به صورت بسيار معمولى و متوسطى نيايش ‍ مى كند، تكامل يافته تر از آن ديگرى است . نيايش ، هنگامى كه مداوم و پرشور است تاءثيرش محسوس تر است . اين گونه نيايش ، اندكى به غدد مترشحه تيروئيد و سورنال قابل تشبيه است ، غددى كه موجب يك نوع دگرگونى است ، تحولى كه به صورت پيشرفت تدريجى پيدا مى شود.
در عمق وجدان ، شعله اى فروزان وجود دارد كه سبب مى شود انسان خود را چنان كه هست ببيند و از خود خواهيها، حرصها، گمراهيها، كج فكريها، غرورها و نخوتهاى خود، پرده بردارد. براى اجراى تكاليف اخلاقى رام شود و براى كسب خضوع فكرى اقدام كند. در اين هنگام سلطنت پر جلال آمرزش ، در برابر او پديدار مى شود. رفته رفته يك صلح درونى ، يك هماهنگى و سازش ميان فعاليتهاى عصبى و اخلاقى ، بزرگترين ظرفيت براى تحمل محروميتها، اتهامات و غمها، يك قدرت شكست ناپذير و سستى نشناس و يك حالت صبورى در قبال درد، بيمارى ، مرگ و از دست دادن همه چيز به سراغ وى مى آيد.
نيايش ، خصائل خود را با علامات بسيار مشخص و منحصر به فردى نشان مى دهد. صفاى نگاه ، متانت رفتار، انبساط خاطر، شادى بى دغدغه ، چهره پر از يقين ، استعداد هدايت ، آمادگى براى پذيرش حق ، استقبال از حوادث ؛ يعنى تسليم بودن در برابر تقدير پروردگار، و راضى بودن به قضاى او.
اين قبيل ويژگيهاى انسان نيايشگر، حاكى از وجود يك گنجينه پنهان در اعماق جسم و روح انسان است . تحت اين قدرت و سلطنت حتى غفلت زدگان و عقب ماندگان و آنان كه از نظر فكرى در حال استضعاف بسر مى برند و كم استعدادند، مى توانند نيروى عقلى و اخلاقى خويش را بهتر به كار اندازند و از آن بيشتر بهره بردارند. (١٧٨)

نماز راهى براى ورود به محيط گسترده اى از نشاط عقلانى

دكتر هانرى لينك ، روان شناس معروف مى گويد: در نتيجه تحقيقات طولانى خود - در اجراى آزمايشهاى روانى بر روى افراد - به اين موضوع پى برده ام :
كسى كه با دين سر و كار داشته باشد و به عبادت بپردازد، آنچنان شخصيت قوى و نيرومندى پيدا مى كند كه هيچگاه يك نفر بى دين نمى تواند چنين شخصيتى بدست آورد. (١٧٩)
پروفسور والتر ركوفمان ، استاد دانشگاه بريستول انگليس ، مى گويد: هنگام ستايش و نيايش ، چنان صميميت و اخلاقى در ما ايجاد مى شود كه در هيچ يك از حالتهاى عادى ميسر نيست . سكوت تنهايى را مى شكند و فضاى گسترده اى را در پيش روى نيايش كننده باز مى كند. احساسات و عواطفى كه در گفتگوهاى معمولى با مردم دچار شرمساريها و رودربايستى ها مى شود، در اينجا به شكل سپاسگزارى هاى صميمانه ، گلايه گزارى هاى خودمانى و خواهشهاى دوستانه در مى آيد. آنچه در عقده دل بشكل غنچه هاى نا شكفته و پژمرد بود، اكنون همچون گل خندانى باز و شكفته مى شود. روح آدمى ، پر و بال گرفته به آسمانها پرواز كرده و اوج مى گيرد.
و آقاى سيريل برت ، روان شناس انگليسى مى گويد: ما به وسيله نماز مى توانيم وارد آنچنان محيط گسترده اى از نشاط عقلانى شويم كه در شرايط عادى ياراى وصول به آن را نداريم . (١٨٠)

نماز انسانها را چنان رشد مى دهد كه جامه وراثت و محيط بر قامتشان كوتاه مى شود

آقاى كارل مى گويد: به نظر مى رسد كه نيايش ، انسانها را چنان رشد مى دهد كه جامه وراثت و محيط بر قامتشان كوتاه مى شود. ملاقات پروردگار، آنها را از صلح و آرامش درون لبريز مى سازد، به نحوى كه شعشعه پرتو اين صلح از چهره شان نمودار است . و آن را هر جا كه مى روند به همراه مى برند. (١٨١)
اما دريغا! كه امروز در دنياى ما اندكند كسانى كه نيايش را در چهره حقيقى اش بشناسند. نيايش هر قدر به نظر عجيب بنمايد، ناچاريم آن را همچون واقعيتى بنگريم كه هر چه بخواهد مى يابد و هر درى را كه بكوبد، به روى آن باز مى شود.
رويهم رفته ، احساس عرفانى نسبت به ديگر فعاليتهاى روحى ، اهميت بيشترى دارد زيرا ما را به عظمت اسرار عالم معنى آشنا مى كند. بوسيله نيايش است كه انسان به سوى خدا مى رود و به صفات او متصف مى گردد و خدا نيز در دلش وارد مى شود، ما نبايد نيايش را بهانه اى براى تن دادن به ضعفهاى اخلاقى ، فقرها، زبونيها و سستى هاى خود قرار دهيم .
نيچه مى نويسد: دعا كردن شرم آور است ، در صورتى كه دعا كردن همچون آشاميدن و دم زدن ، هيچگاه شرم آور نيست ، انسان همچنان كه به آب و اكسيژن نيازمند است به خدا نيز محتاج است ، احساس عرفانى و نيايش در رديف قدرت مكاشفه ، اخلاقى ، احساس جمال و نور عقل ، به شخصيت بشرى ، شكفتگى و انبساط پرمعنى و كامل مى بخشد، شك نيست كه توفيق در زندگى به رشد كامل هر يك از فعاليتهاى فيزيولوژيكى ، عقلى ، روانى و معنوى بستگى دارد. نيمى از روح ، عقل است و نيم ديگرش ‍ احساس . (١٨٢)

احساس اخلاقى پس از مرگ احساس عرفانى ديرى نمى پايد

فعاليتهاى اخلاقى و مذهبى ، عملا به يكديگر بستگى دارند. احساس ‍ اخلاقى ، پس از احساس عرفانى ديرى نمى پايد. انسان ، در ساختن يك سيستم اخلاقى مستقل از مذهب ، آنچنان كه سقراط مى خواست موفق نبوده است . اجتماعاتى كه روح نيايش را در خود مى كشند، بايد بدانند كه از فساد و زوال مصون نمى مانند، متمدنهاى بى ايمان نيز همانند مردم ديندار وظيفه دارند به مساءله رشد فعاليتهاى باطنى و درونى خود كه لازمه يك وجود انسانى است دلبستگى نشان دهند.
چگونه و روى چه اصلى احساس عرفانى چنين نقش مهمى را در زندگى ايفا مى كند؟ و با چه مكانيسمى نيايش بر روى ما تاءثير مى گذارد؟
اينجا ما قلمرو مشاهده و بررسى را ترك مى كنيم و دست به دامان فرضيه مى شويم و حتى تصادف نيز در پيشرفت علم و معرفت اثر دارد، بايد به خاطر داشته باشيم كه انسان ، يك واحد است ، نيمى از آب و گل ، نيمى از جان و دل ، بنابراين نمى توان او را به طور كامل از چهار بعد فضا و زمان درك كرد. زيرا آن نيمه دوم ؛ يعنى شور و روح انسانى گر چه در اندام قرار دارد ولى در عين حال دنباله اش به خارج از اين جهان مادى كشيده مى شود. از طرف ديگر، بدن زنده كه مستقل از مكان ماديش ؛ يعنى جهان طبيعت خود نمايى مى كند، جزء لاينفك زمين برايش فراهم مى آورد، با طبيعت صميمانه بستگى دارد. ما مى توانيم چنين معتقد باشيم كه در يك كانون معنوى غرقيم كه در آن بيشتر از جهان ماده گام مى زنيم . اين كانون معنوى ، جز آن موجود باقى و فاعل مايريد كه در ميان همه است و برتر و بالاتر از همه است و او را خدا مى خوانيم چيزى نيست ، بنابراين مى توان نيايش را برقرار كننده ارتباط ميان روح انسانى با موطن ماءلوف و جايگاه اصليش ‍ دانست و آن را همچون يك فعاليت حياتى كه به ساختمان وجوديش متعلق است تلقى كرد. (١٨٣)

وجوب پوشاندن عورتها در نماز يادآور ضرورت پوشاندن زشتيهاى باطنى

خداى ، تعالى ، فرمود:
يا بنى ادم قد انزلنا عليكم لباسا يوارى سواتكم و ريشا و لباس التقوى ذلك خير، ذلك من ايات الله لعلكم يتذكرون . (١٨٤)
اى فرزندان آدم ! براى شما لباس فرستاديم ، آن را به شما ارزانى داشتيم تا عورتها و زشتيهاى شما را بپوشاند و همچنين اثاث خانه و وسايل تجمل به شما عطا كرديم و لباس تقوى و پرهيزگارى را (پوشش حيا يا لباس جنگ)، آن (لباس تقوى و حيا يا لباس رزم)، بهترين پوشش براى شماست (آن لباسهاى ظاهر و باطن) از نشانه هاى لطف و مرحمت پروردگار نسبت به انسانهاست ، باشد كه ايشان يادآور اين نعمت هاى بزرگ خدا باشند و او را سپاس بگزارند.
براى ايستادن به نماز و حضور در محضر كردگار و بار يافتن به درگاه ذوالجلال ، بايد عورتهاى ظاهر و باطن خود را بپوشانيم . مرد بايد عورتين خود را بپوشاند اما زن ، تمام وجودش عورت است (١٨٥) و به هنگام نماز بايد سراپاى وجود خود را بپوشاند به استثناى دست و پا تا مچ و استثناى چهره به اندازه اى كه به هنگام وضو شسته مى شود. حتى زن بايد صداى خود را پوشيده دارد و نمازش را بلند نخواند.
عورتهاى باطنى همان خلق و خوى هاى ناپسند و زشتيهاى عادات مذموم است كه لياقت حضور در محضر رب الارباب را از آدمى مى گيرد. كشف عورتهاى باطنى ، زشتى و رسوايى اش بيشتر از كشف عورتهاى ظاهرى است كه فرموده اند:
ان الله لا ينظر الى صوركم و اقوالكم و لكن ينظر الى قلوبكم و اعمالكم . (١٨٦)
خدا به صورت ظاهر ننگرد ليكن به دلهايتان (كه صورت باطن است) نظر دارد.
پس لازم است كه مسلمان ، ويژگيهاى پليد و خصلت هاى زشت خود را تبديل به صفات كمال انسانى كند تا در درياى صفات كمال حق فنا گردد.

نماز برطرف كننده كبر

براى درمان بيمارى خود بزرگ بينى ، دو راه وجود دارد، يكى علمى و ديگرى عملى . درمان علمى كبر، آن است كه شخص نسبت به خود و خداى خود، علم پيدا كند. هر گاه خودش را چنان كه هست بشناسد، خواهد يافت كه خوارترين و ناچيزترين موجود است براى آن كه خود را بشناسد، درك معناى اين سخن حق ، تعالى ، بسنده است كه فرمود:
قتل الانسان ما اكفره . من اى شى ء خلقه . من نطفة خلقه و قدره . ثم السبيل يسره . ثم اماته و اقبره . ثم اذا شاء انشره . كلا لما يقض ما امره . (١٨٧)
كشته باد انسان ! چه چيزى او را كافركيش و ناسپاس كرد. مگر خدا او را از چه آفريد و اندازه بندى كرد. آنگاه راه تكاملش را آسان نمود. پس از آن او را ميراند و به گور در آوردش . بعد از آن هر گاه كه بخواهد او را برآورد و باز گرداند. هرگز، هنوز آنچه را كه خدا به او فرمان داده ، اجرا نكرده است .
خداى ، تعالى ، در اين آيات ، به آغاز آفرينش انسان و پايان كار او اشاره فرموده است . موجودى است كه آغازش نطفه اى گنديده بوده و مراحلى را طى كرده است . بنابراين سرمستى ، بزرگنمايى ، خودپسندى و فخر فروشيش از چيست ؟! او ناتوان خلق شده است و گاهى نمى تواند خود را از زحمت يك مگس رها سازد. پايان كارش مرگ است و به مردارى بويناك و پليد بدل مى گردد. آنگاه پاره هايش از هم مى پاشد، كرمها، اجزايش را مى خورند و استخوانهاى او مى پوسد و بهترين حالات او آن است كه به آنچه در اصل بوده باز گردد. به گلى كه از آن كوزه ها كنند و خاكى كه از آن خانه ها سازند.
امام على بن الحسين (عليه السلام) فرمود:
عجبا للمتكبر الفخور الذى كان بالاءمس نطفة و هو غدا جيفة . (١٨٨)
شگفتا از خود بزرگبين فخر فروشى كه ديروز نطفه بوده است و فردا مردارى بيش خواهد بود.
اين كه امام على (عليه السلام) فرمودند:
من عرف نفسه فقد عرف ربه . (١٨٩)
يكى از معانيش اين است كه : هر كس خود را به خوارى و پستى بشناسد، خدايش را به عظمت و بلندى خواهد شناخت و هر كه او را به قدرت بشناسد، به عجز و ضعف خود پى خواهد برد و كبر نخواهد ورزيد.
انسانى متواضع بار مى آيد كه نه تنها در برابر خداى خاضع و خاشع است و عصيان نمى كند، بلكه در برابر بندگان خدا هم فروتن است و با هر نماز فروتنى اش ، فزون مى گردد.
بنابراين ، كبر، بيمارى صعب العلاجى است كه درمان قطعى آن نماز خواندن از روى خضوع و اخلاص است و درخت تناورى است كه فقط نماز مى تواند آن را از بيخ و بن براندازد.
امام على (عليه السلام) فرمودند:
فرض الله الاءيمان تطهيرا من الشرك و الصلوة تنزيها عن الكبر . (١٩٠)
خدا، ايمان را براى پاك كردن از نجاست شرك و نماز را براى پاكيزه كردن از پليدى كبر، واجب كرد.
ضعوا تيجان المفاخرة . (١٩١)
تاجهاى مفاخرت بر زمين نهيد.
و فرمودند:
ضع فخرك واحطط كبرك واذكر قبرك . (١٩٢)
فخرت را فرو گذار، كبرت را به زير آور و قبرت را به ياد آور.
و از همسر آن بزرگوار؛ فاطمه زهرا، سلام الله عليها، روايت شده است كه فرمود:
... فجعل الله الصلوة تنزيها لكم عن الكبر... و العدل تنسيقا للقلوب .
خداوند، نماز را براى منزه سازى شما از كبر، و عدالت را زمينه هماهنگى و همبستگى قرار داد.

لباس نمازگزار نبايد به گونه اى باشد كه او را به فخر فروشى و كبر وادارد

نماز، مسلمان را به گونه اى تربيت مى كند كه لباس خود را پيوسته پاك نگه دارد و ماده لباس خود را از آنچه پاك است انتخاب كند. او پوست روباه و سمور نمى پوشد و پوشيدن چنين لباسهايى را افتخار نمى داند، نماز به او فهمانده است كه اگر پوشيدن چنين لباسهايى بتواند مايه بزرگى و فخر فروشى باشد، خود روباهان و سموران كه صاحبان اصلى آنها هستند به بزرگى نمودن و فخر فروختن سزاوارترند.
امام صادق (عليه السلام) فرمودند:
ازين اللباس للمؤ منين لباس التقوى و انعمه الايمان قال الله ، عز و جل ، (و لباس التقوى ذلك خير) و اما اللباس فنعمة من الله يستر عورات بنى آدم و هى كرامة اكرم الله ، بها عباده ، ذرية ادم (عليه السلام)، لم يكرم غيرهم و هى للمؤ منين الة لاءداء ما افترض الله عليهم و خير لباسك ما لا يشغلك عن الله ، عز و جل ، بل يقربك من شكره و ذكره و طاعته و لا يحملك فيها الى العجب و الرئاء و التزين و المفاخرة و الخيلاء فانها من افاة الدين و مورثه القسوة فى القلب فاذا لبست ثوبك فاذكر سترالله ، تعالى ، عليك ذنوبك برحمته و البس باطنك بالصدق كما البست ظاهرك بثوبك و ليكن باطنك فى ستر الرهبة و ظاهرك فى ستر الطاعة و اعتبر بفضل الله ، عز و جل ، حيث خلق اسباب اللباس لتستر العورات الظاهرة و فتح ابواب التوبة و الاءنابة لتستر بها عورات الباطن من الذنوب و اخلاق السوء و لا تفضح احدا حيث ستر الله عليك اعظم منه و اشتغل بعيب نفسك واصفح عما لا يعنيك حاله و امره و احذر ان تفنى عمرك لعمل غيرك و يتجر براءس مالك غيرك و تهلك نفسك فان نسيان الذنوب من اعظم عقوبة الله ، تعالى ، فى العاجل و اوفر اسباب العقوبة فى الاجل و مادام العبد مشتغلا بطاعة الله ، تعالى ، و معرفة عيوب نفسه و ترك ما يشين فى دين الله فهو بمعزل عن الافات خائض فى بحر رحمة الله ، عز و جل ، يفوز بجواهر الفرائد من الحكمة و البيان و مادام ناسيا لذنوبه جاهلا لعيوبه راجعا الى حوله و قوته لايفلح اذا ابدا . (١٩٣)
زيباترين لباسها براى مؤ من ، لباس تقوى و نرمترين برايش لباس ايمان است . اين فرموده خداست كه لباس تقوى بهترين لباس است اما لباس ظاهر از نعمتهاى خداست كه عورتهاى فرزندان آدم را مى پوشاند و اين كرامت ، خاص اولاد آدم است . خدا چنين كرامتى را به غير ايشان نكرده است . لباس ظاهر براى مؤ منان وسيله اى است كه تو را از ياد خدا غافل و به غير او مشغول نسازد بلكه به سپاس و ياد بندگيش نزديك كند، پس بايد در ماده و هياءت لباس از آنچه موجب غفلت و دورى از ساحت قدس اوست دورى كنى ، و لباس پوشيدنت نبايد به گونه اى باشد كه تو را به خودپسندى ، خود نمايى ، خود آرايى ، فخر فروشى ، و كبر وا دارد كه اين همه از آفات دين و موجب سختى در دل است . پس هر گاه جامه ات را پوشيدى به يادآور كه خداى بلند مرتبه با پرده رحمت خود گناهان تو را پوشانده است و هر گاه خود را به لباس ظاهر ملبس كردى از لباسهاى باطنى غفلت مكن باطن خود را به لباس راستى بپوشان و چون بينى كه خداى قدرتمند و بلند مرتبه ، وسائل تهيه لباس را آفريد تا عورتهاى ظاهر خود را به آن فرو پوشى و درهاى توبه و بازگشت را گشود تا عورتهاى باطن خود از قبيل گناهان و خصلت هاى بد را به وسيله آن بپوشانى ، از اين فضل خدا عبرت گير و پرده درى مكن ، هيچ كس را رسوا نكن چنان كه خدا گناهان تو را كه بزرگتر از آن بود بپوشانيد و به عيب خود پرداز تا در اصلاح به روى تو باز شود و از آنچه حال و كار آن به تو مربوط نمى شود دل بپرداز. برحذر باش از آن كه عمر خود را براى غير خود فنا سازى و با سرمايه عمرت ديگران تجارت كنند و تو خود را به نابودى اندازى زيرا كه فراموش كردن گناه خويش موجب بزرگترين عقوبت خداى ، تعالى ، در دنيا و بيشترين سببهاى كيفر در قيامت است و مادامى كه بنده به فرمانبردارى خداى تعالى ، شناخت عيبهاى خود، و رها كردن چيزهايى كه در دين خدا عيب است اشتغال دارد، از آفات بركنار، در درياى رحمت حق غوطه ور، و به گوهرهاى يگانه از حكمت و بيان ، رستگار است و مادامى كه گناهان خود را به فراموشى سپارد، عيبهاى خود را نشناسد و به قدرت و قوت خود تكيه كند، هيچگاه روى رستگارى نخواهد ديد.
از جمله وصاياى پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) كه به ابوذر (رحمه الله) خطاب فرموده اند؛ اين است :
يا اباذر من ترك لبس الجمال و هو يقدر عليه ، تواضعا لله كساه حلة الكرامة . (١٩٤)
آن كه با وجود توانايى بر پوشيدن لباس فاخر، ترك آن كند و غرضش تذلل و تواضع به درگاه خدا باشد، خداى تعالى ، او را حله كرامت بپوشاند.
گويند: از سلمان فارسى پرسيدند: چرا جامه نيكو نمى پوشى ؟ گفت :
انما انا عبد فاذا اعتقت يوما لبست (١٩٥)
جز اين نيست كه من بنده ام (و بنده را اين جامه لايق است) پس آن روز كه آزادم كنند، مى پوشم . (يعنى در روز قيامت).

نقش نيايش و پرستش خدا در دور كردن نحوست هاى بيمارى خودخواهى

امام على (عليه السلام) فرمودند: خداوند به منظور آرام كردن اندامها، فرو هشتن چشمها، رام كردن جانها و نرم كردن دلهاى بندگان مؤ من خود، و بيرون كردن خود بزرگ پندارى از وجودشان ، آنان را به وسيله نمازها، زكاتها و روزه دارى ، در روزهاى واجب شده ، به خاطر فوايدى كه (از قبيل : ماليدن رخساره هاى نيكو به خاك ، از روى فروتنى ، چسبانيدن اندامهاى ارزشمند (مواضع هفتگانه) به زمين ، از روى ابزار كوچكى ، رسيدن شكمها به پشتها از روزه دارى براى نشان ذلت و خوارى (در برابر آفريدگار) و آنچه (از فايده اجتماعى تعديل ثروت) در پرداخت زكات ، موجود است . از انفاق (سهمى از) محصولات زمين (گندم ، جو، خرما و مويز) و غير آن (شتر، گاو و گوسفند، طلا و نقره) به نيازمندان بازمانده از كار و كوشش و بى چيزان تهيدست) در آن پرستشها وجود دارد، از شر شيطان نگاه مى دارد.
به آنچه از قبيل خوار كردن مظاهر و نمودهاى سرافرازى و گردنكشى و دور كردن نحوستهاى بيمارى خودخواهى در اين كارهاى (عبادى) وجود دارد نيك بنگريد و (قدر نعيم احكام عبادى اسلام را بدانيد و به آنها عمل كنيد كه عبادت ، راه دشوار تكامل انسان را هموار مى كند و جامعه بشرى را سامان مى دهد). (١٩٦)

نماز مهم ترين عامل بازدارنده از تباهيها

خداى ، تعالى ، فرمود:
اتل ما اوحى اليك من الكتاب و اقم الصلوة ان الصلوة تنهى عن الفحشاء و المنكر و لذكر الله اكبر و الله يعلم ما تصنعون . (١٩٧)
اى پيامبر! آنچه از قرآن بسوى تو وحى مى شود، بر مردم بخوان و نماز را در ميان جامعه برپادار. براستى كه نماز از گناهان كبيره و اعمال ناپسند باز مى دارد و ياد خدا فايده برتر و بزرگترى است كه در نماز وجود دارد و خداوند از آنچه مى كنيد با خير است .
در اين آيه ، خداوند به رسول گرامى خود (صلى الله عليه و آله و سلم) دستور مى دهد كه آنچه را به او وحى شده است بر مردم بخواند. چون تلاوت و شنيدن قرآن ، انسان را از فحشا و منكرات و شرك به خدا باز مى دارد. قرآن ، مشتمل بر حجت هاى روشنگرى است كه حقايق را چنان كه بايد روشن مى كند و داستانهاى عبرت آموز، مواعظ، بشارتها، اندرزها، وعده ها و وعيدهايى دارد كه تلاوت كننده را از گناه نگه مى دارد. آيه فوق ، سپس تلاوت قرآن را با اقامه نماز پيوند داده است و دستور مى دهد كه پيامبر، علاوه بر تلاوت وحى ، نماز را نيز براى مردم اقامه كند از آن جهت كه بخشى از نماز، تلاوت قرآن است و خواندن قرآن در نماز ثواب بيشترى دارد. آنگاه در بيان سبب و حكمت صدور فرمان نماز مى فرمايد: براستى كه نماز از گناهانى كه به طور آشكار و فاحش ، زشتند و كبيره شمرده مى شوند و نيز از اعمال ناپسند ديگر منع مى كند.
اقبال لاهورى ، نماز را گوهرى مى داند كه در دل صدف عقيده توحيدى پديد مى آيد و آن را حج كوچك قلب و خنجرى براى از ميان بردن فحشا و منكرات معرفى مى كند كه در دست مسلمان قرار دارد و اين معنى را نيكو سروده است : (١٩٨)
لا اله باشد صدف ، گوهر نماز
قلب مسلم را حج اصغر نماز
در كف مسلم مثال خنجر است
قاتل فحشا و نهى از منكر است
بايد توجه داشت كه اگر كسى نماز خوان و در عين حال بزهكار و تبهكار باشد، اهل نماز نيست و نمازى كه مى خواند از جرايم اوست زيرا آن را با هدف تزوير و فريب مى خواند. چنين نمازى نه تنها ياد خدا نيست و حجابى از دل بر نمى دارد بلكه حجابى بر آن مى افزايد و موجب دورى از رحمت پروردگار مى گردد و به فرض آن كه ياد خدا باشد، در خبر است كه خدا به داود نبى (عليه السلام) فرمود:
قل للظالمين لا يذكروننى فاءنه حقا على ان اذكر من ذكرنى و ان ذكرى اياهم ان العنهم . (١٩٩)
به ستمگران بگو كه ياد من نكنند زيرا بايد كسى را كه مرا ياد كرده است ياد كنم و يادآورى من از ستمگران اين است كه آنان را از درگاه خود دور سازم و از رحمت خود بى نصيب كنم .
با اينهمه چنان كه در اواخر جلد اول گفته شد، اميد مى رود كه نماز، روزى نمازگزار خاطى را از گناه و خطا نگه دارد. روايت شده است كه جوانى از انصار يا رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) نماز مى خواند و در عين حال مرتكب گناه فاحش مى شد.
شرح حال وى را براى رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) گفتند. فرمود:
ان صلاته تنهاه يوما ما (٢٠٠)
بدرستى كه نمازش او را روزى از گناهان باز خواهد داشت .
ديرى نپاييد كه جوان از كرده اش پشيمان شد، توبه كرد و دست از گناه كشيد.

چگونگى تاءثير نماز در باز دارى از فحشا و منكرات

وقتى بنده در هر شبانه روز پنج بار نماز مى خواند و به فرمان :
واعبد ربك حتى ياءتيك اليقين . (٢٠١)
و سفارش
و اوصانى بالصلوة مادمت حيا (٢٠٢)
تا لحظه فرا رسيدن مرگ به اين برنامه عبادى عمل مى كند، پيوسته از گناه مصون مى ماند.
چنان كه گفته شد، اين برنامه روزانه ، طبعا بايد شخص را از معاصى بزرگ ، همچون تجاوز به جان ، مال ، و ناموس مردم و كليه اعمالى كه ذوق دينى ، آن را زشت مى داند، دور نگه مى دارد و نه تنها از ارتكاب گناه بلكه حتى از تصور آن نيز مانع شود زيرا كه ذكر خداست ، ذكرى كه ايمان به يگانگى خدا و نبوت و روز جزا و يارى طلبى و هدايت خواهى و پرهيز از گام نهادن در صراط مغضوبان و گمراهان را به او يقين مى كند و او را وادار مى كند كه با جسم و روح پاك متوجه ذات پاك كبريايى حق گردد و او را با زبان تسبيح ، تحميد و تكبير، ياد كند و در پايان بر خود و همه بندگان صالح خدا درود فرستد.
اگر انسان مدتى با خلوص نيت ، نماز بگذارد و بر آن پايدارى كند، ملكه تقوى و پرهيز از منكرات در او پديد مى آيد. چنين نمازى به صورت يك آموزگار يا پليس درونى در مى آيد كه مرتبا ناظر بر اعمال و احوال اوست و او را كنترل مى كند و چنان مى سازد كه نتواند از راه درست خارج شود.
تاءثير نماز به گونه اى است كه اگر شخص به جاى نماز، آموزگار يا پليسى هميشگى را براى تربيت و كنترل خود بگمارد، آن معلم و محافظ نخواهد توانست به اندازه نماز در تربيت ، هدايت و اصلاح او اثر بخشد.
شبهه : برخى مى گويند: اگر نماز، ناهى از فحشا و منكرات است پس چرا بسيارى از نمازگزاران از گناهان پروا ندارند و نماز، آنان را از انجام آنها باز نمى دارد؟
پاسخ : سياق آيات مى رساند كه اولا مراد، باز دارى طبيعت نماز از فحشا و منكرات است ؛ يعنى نمازى كه اقامه شود و چنان كه حق آن است خوانده شود، از روى طبع چنين اثر و اقتضايى دارد. (نهى تكوينى) ثانيا نماز، علت تامه اى براى باز دارى از گناه نيست بلكه از مهم ترين عوامل بازدارنده از آن است .
نماز، صفتى در روح انسان ايجاد مى كنند كه به مثابه يك پليس درونى است و صاحبش را از منكرات منع مى كند و در نتيجه روحش را از ناپاكى و گناهان و آلودگيهاى ناشى از آنها دور نگه مى دارد.
هدف از تشريع نماز، رساندن نمازگزاران به آن صفت بازدارندگى از گناه است پس نمازى كه نتواند ملكه تقوى را در انسان ايجاد و تقويت كند، مسلما تاءثير لازم را در باز دارى از گناهان نخواهد داشت . وانگهى مسلمانى كه نماز مى خواند و در عين حال به دنبال گناه مى رود، اگر نماز نخواند، گناهان بيشترى خواهد كرد.
عالمى گفت : مويز موجب ازدياد حافظه است . به او گفتند: پس چرا فلانى كه مويز بسيار مى خورد حافظه اش كم است ؟ عالم گفت : اكنون كه مويز مى خورد حافظه اش اين است كه اگر مويز نمى خورد چه حافظه اى مى داشت ؟
مويز در تقويت حافظه اثر دارد. اما نوع مويز و تاءثير پذيرى از مويز، متفاوت است . نماز در باز دارى از گناه اثر دارد اما كيفيت نماز و تاءثير پذيرى از آن متفاوت است و شايد هوى و هوسهاى درونيش كه مانع تاءثير نماز مى شوند و آن را از اثر مى اندازند، بسيار قوى باشد. نماز او، در حد توان خود جلوى دشمن درونى او را گرفته است و مانع از فحشا و منكر شده است ، ليكن نفس اماره اش بسيار قوى بوده است . بنابراين نبايد گفت : كه نمازش مؤ ثر نيست و چون بى اثر است به درد نمى خورد و نبايد نماز بگذارد. اين نكته نيز مسلم است كه نماز با كيفيت و نيرومند مانع از تسليم او در برابر شيطان نفس خواهد شد.
فضيل بن عياض ، سركرده دزدان بود، به كاروانها و خانه هاى مردم يورش ‍ مى برد و كالا و دارايى شان را به سرقت مى برد، مردم نه از دست او و دار و دسته اش در امان بودند و نه قادر به منع او بودند. دستگاه حكومتى نيز توان باز داشتن او را نداشت ، اما ايمان مختصرى كه داشت در نهايت ، مانع زشتكارى وى گرديد. نيمه شبى از ديوار خانه اى بالا رفت . صدايى شنيد. چون گوش فرا داد.
تلاوت اين آيه را از صاحب آن صدا شنيد:
اءلم ياءن للذين امنوا اءن تخشع قلوبهم لذكر الله . (٢٠٣)
آيا مؤ منان را وقت آن نرسيده است كه دلهايشان براى ياد خدا فروتن گردد؟
ناگهان به خود آمد و اشكش فرو ريخت . از ديوار فرود آمد و به سمت خانه اش روان گرديد در حالى كه مرتبا مى گفت : خداوندا! آرى وقت آن رسيده است .
اثر بخشى نماز به اندازه اقتضاى آن است و علت تامه براى منع از معصيت شمرده نمى شود. تاءثير آن نيز به گونه اى نيست كه تخلف نپذيرد. ممكن است موانعى اثر نماز را خنثى كند ولى اگر مانعى جلوى تاءثير آن را نگيرد، مسلما فايده خواهد بخشيد.
نماز و ياد خدا و موانعى كه اثر آن را خنثى مى كند؛ مانند دو كفه يك ترازوست . اگر كفه نماز سنگين تر شود، نمازگزار از گناه باز مى ماند و اگر كفه موانع ، سنگين تر شود، نمازگزار از ياد خدا و حقيقت نماز منصرف و متوجه امور ديگرى مى گردد و چه بسا كه مرتكب گناهان گردد.
كسى كه خود را مسلمان مى داند و نماز نمى خواند، روزه هم نمى گيرد، حج هم نمى رود، و زكات و ساير واجبات را نيز رها مى سازد. در نتيجه ، بى قيد و بند مى گردد و حتى پاك و ناپاك و حلال و حرام نمى شناسد اما كسى كه حداقل به قدر اداى تكليف به امر نماز توجه دارد، بسيارى از گناهان را ترك مى كند و نمازگزارى كه به نماز خود اهتمام بيشترى دارد، از گناهان زيادترى پاك مى ماند و به همين ترتيب هر چه نماز شخص ، كامل تر باشد، پرواى بيشترى از گناه خواهد داشت تا جايى كه حتى فكر گناه هم به مخيله اش راه نيابد.
بنا به گفته صاحب تفسير الامثل تعدادى از مفسران ، آيه :
... ان الصلوة تنهى عن الفحشاء و المنكر... .
را مطلق دانسته اند و چون درجات و مراتب بازدارندگى نماز را در نظر نگرفته اند با القاى شبهه اى كه مطرح شد در تفسير آيه سرگردان و به توجهات نادرستى متوسل شده اند. برخى گفته اند: نماز، انسان را مادامى كه مشغول نماز است از گناه حفظ مى كند چنين بازدارندگيى مزيتى براى نماز نمى باشد زيرا كارهاى زيادى چنين اثرى دارند. بعضى ديگر گفته اند: اعمال و اذكار نماز بمنزله جمله اى است كه هر يك از آنها نمازگزار را از فحشا و منكر نهى مى كند؛ مثلا جمله هاى قرائت ، تكبير، تحميد، تسبيح ، تهليل ، و ديگر اذكار نماز به نمازگزار مى گويد: گناه مكن ، حال او به اين نواهى گوش ‍ بدهد يا ندهد و عمل بكند يا نكند، امر ديگرى است .
اما آنان كه آيه مذكور را اين گونه تفسير كرده اند از اين حقيقت غافل شده اند كه نهى ، در اينجا فقط نهى تشريعى نيست ، بلكه نهى تكوينى نيز هست ؛ يعنى طبيعت نماز مقتضى نهى از فحشا و منكر است . درباره تاءثير، نماز، از حيث باز دارى از فحشا و منكرات ، مطالبى در جلد نخست (فصل مربوط به فضيلت نماز) آمده است . براى تكميل اين بحث به آنجا مراجعه فرماييد.


۴
تاءثير نماز در تهذيب اخلاق

تاءثير نماز در تهذيب اخلاق

بر اساس تعاليم عالى اسلام ، انسان از يك سو سازنده و خالق كردار خويش ‍ است و از ديگر سو ساخته و پرداخته اعمال خود است . عامل ، در اين جهان و جهان ديگر از عملش جدا نمى گردد. در اين دنيا به گونه اى ساخته مى شود كه عمل كرده است و در آن جهان نيز به صورتى متناسب با كردار خود سزا و جزا خواهد ديد.
بنابراين علاوه بر تعليمات عملى كه پدر و مادر و اطرافيان و معلمان به او مى دهند و هر كدام در سعادت و شقاوت اين جهان و آن جهان او اثر دارد، اعمال خودش نيز در شكل گيرى نهايى شخصيت و خوشبختى و بدبختى دنيا و آخرتش مؤ ثر است . او مى تواند با تكيه بر قدرت تشخيص و تمييز خداداد و بهره گيرى از رهنمودهاى شرايع آسمانى ، در انتخاب و اجراى كردار نيك بكوشد و سرنوشت خود را به نيكى رقم زند؛ مثلا طبق فرمان و رهنمود قرآن ، مؤ منان موظف اند كه با كمك گرفتن از روزه و نماز خود را بسازند و براى تكامل نفس و روح خود از آن بهره بردارند:
واستعينوا بالصبر و الصلوة (٢٠٤)
البته احتمالا روزه و نماز در اينجا به عنوان سمبل عبادات مطرح شده است و گرنه هر يك از عبادات ديگر هم به گونه اى در تكامل روح و شخصيت انسان اثر دارد و بايد براى خود سازى از آنها استفاده كرد.
از آثار محافظت بر نماز اين است كه نقص ها و رذيله هايى همچون شتابزدگى ، حرص به دنيا، مال پرستى ، ناشكيبايى و بى تابى ، تنگ نظرى ، بازدارندگى از خير، و منع از بخشش مال و ثروت را كه جز به طبيعت انسان است از وجود او مى زدايد و صبورى ، خويشتندارى ، سعه صدر، ميل به خيرات ، بلند نظرى و روح جود و بخشش را كه جزء فطرت اوست به جاى آن مى نشاند.
قرآن كريم در آيات سيستم تا بيست و چهارم سوره معارج مى فرمايد:
ان الانسان خلق هلوعا اذا مسه الشر جزوعا و اذا مسه الخير منوعا الا المصلين الذين هم على صلوتهم دائمون (٢٠٥)
براستى كه انسان را ناآرام و شتابناك آفريده اند. هر گاه بدى به او برسد، سخت غمگين و بى تاب است و چون خيرى به او برسد، مانع خير است و چون به ثروتى رسد از بخشش و انفاق آن مضايقه مى كند جز انسانهاى نمازگزارى كه پيوسته در اداى نماز خويش مى كوشند.
روشن است كه كاستى ها و پستى هاى اخلاقى كه با نماز برطرف مى شود، منحصر به آنچه در اين آيه آمده نيست . نماز در تهذيب اخلاق انسان اثرى همه جانبه دارد و احتمالا آنچه در اين آيه است به عنوان نمونه يادآورى شده است .
نماز نه تنها زداينده رذيلت هاست بلكه زداينده و فزاينده فضيلت هاست .
امير مؤ منان على (عليه السلام) فرمودند:
الصلوة صابون الخطايا (٢٠٦)
نماز، صابون شست و شوى گناهان است .

نماز گرماب شفابخش و جويبار روان

در كتاب شريف نهج البلاغه ، ضمن يكى از خطبه هاى امير مؤ منان كه در آن مردم را به نماز سفارش كرده اند، آمده است كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) نمازهاى روزانه را به حمه ؛ يعنى چشمه آب گرمى كه بيماران براى معالجه ، خود را در آن مى شويند؛ همانند فرمودند. چشمه اى كه بر در سراى نمازگزار است و او در هر شبانه روز پنج بار مى تواند در آن به تطهير خود بپردازد. كسانى كه به بيمارى گناهكارى آلوده اند مى توانند با شستشوى مكرر خود در چشمه آب گرم نمازهاى روزانه ، به درمان خود بپردازند. چشمه اى كه بر در خانه آنهاست و مرتبا به آن دسترسى دارند و براى رسيدن به آن ، رنج سفر و صرف هزينه ، لازم نيست .
و اينك بخشى از خطبه با ترجمه نگارنده :
تعاهدوا امر الصلوة و حافظوا عليها و استكثروا منها و تقربوا بها فاءنها كانت على المؤ منين كتابا موقوتا. الا تسمعون الى جواب اهل النار حين سئولوا: (ما سلككم فى سقر. قالوا لم نك من المصلين) و آنهالتحت الذنوب حت الورق و تطلقها اطلاق الربق و شبهها رسول الله ، صلى الله عليه و آله و سلم ، بالحمة تكون على باب الرجل فهو يغتسل منها فى اليوم و اليلة خمس ‍ مرات فما عسى ان يبقى عليه من الدرن و قد عرف حقها رجال من المؤ منين الذين لا تشغلهم عنها زينة متاع و لاقرة عين من ولد و لا مال . يقول الله سبحانه : (رجال لا تلهيهم تجارة و لا بيع عن ذكر الله و اقام الصلوة و ايتاء الركاة)، و كان رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم ، نصبا بالصلوة بعد التبشير بالجنة لقول الله سبحانه : (و اءمر اهلك بالصلوة و اضطبر عليها) (٢٠٧) فكان ياءمر اهله و يصبر عليها نفسه (٢٠٨)
فرمان نماز را ملتزم شويد، پايبندى به آن را مراعات و نزديك شدن به خدا را به وسيله آن جستجو كنيد. همانا كه آن بر اهل ايمان ، فرضى است محدود به وقت . آيا گوش جان به پاسخ دوزخيان نمى سپريد، هنگامى كه از آنان پرسند: چه چيز شما را داخل دوزخ كرد؟ گويند: از نمازگزاران نبوده ايم .
نماز، گناهان را فرو ريزد. چونان كه خدا بر او و دودمانش درود فرستد، نماز را به چشمه آب گرمى كه از زمين جوشد و بيماران براى درمان در آن روند، همانند فرمودند. چشمه اى كه بر در سراى كس باشد و او در يك روز و شب ، پنج بار تنش را در آن شستشو دهد. پس از پنج بار شستشو در گرماب ، انتظار آن نيست كه هنوز هم چيزى از شوخ بر تنش باشد.
مردانى از مؤ منان ، حق نماز را مى شناسند، همانان كه نه زيبايى كالايى و نه روشنايى چشمى از فرزند و دارايى ، آنان را از نماز باز نمى دارند.
خداى پاك مى گويد: (... مردانى كه نه بازرگانيى و نه خريد و فروشى آنان را از امور مهمى چون ، ياد خدا، بپا داشتن نماز و دادن زكات به بازيچه سرگرم نمى سازد.)
فرستاده خدا كه درود خدا بر او و خاندانش باد! پيكرش پيوسته از بسيارى نماز دردمند بود و از آن پس كه مژده بهشت به او دادند، به موجب آن كه خداى پاك فرموده بود: (افراد خانواده ات را به نماز فرمان ده و خود سخت بر آن شكيبا باش .) پيوسته كسان خود را به نماز دستور مى داد و نفس خود را بر رنج به بردبارى فرا مى خواند.
از ابو سعيد خدرى روايت شده است كه گفت :
لما نزلت قوله ، تعالى ، و اءمر اءهلك بالصلوة (٢٠٩) كان رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم) ياءتى باب فاطمة و على عليهما السلام تسعة اشهر وقت كل صلاة فيقول : الصلوة يرحمكم الله انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا (٢١٠) (٢١١)
هنگامى كه فرمان خداى ، تعالى ،: و خانواده ات را به نماز فرمان ده نازل شد، فرستاده خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) تا مدت نه ماه به در خانه فاطمه و على (عليهما السلام) مى آمد و مى فرمود: خدا شما را مورد رحمت خود قرار دهد! نماز بگزاريد. زيرا خدا مى خواهد پليدى و ناپاكى را از شما خاندان رسالت دور گرداند و چنان كه بايد پاك و پاكيزه كند.
و روايت شده است كه امير مؤ منان على (عليه السلام) فرمود:
كان رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم) ياءتينا كل غداة فيقول ، رحمكم الله ، الصلوة (انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا (٢١٢) (٢١٣)
پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) هر بامداد به خانه ما مى آمد و مى فرمود: نماز بگزاريد! خدا بر شما رحمت آورد! نماز بگزاريد. جز اين نيست كه خدا مى خواهد پليدى را از شما خاندان رسالت بزدايد و شما را پاك و پاكيزه گرداند.
در خبر ديگرى كه از طريق ابى امامه از پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) روايت شده است ، آن بزرگوار نمازهاى پنجگانه را كه فرد مسلمان به عنوان يك وظيفه اجبارى و مستمر، بدون انقطاع ، مى خواند به جويبار خوشگوارى همانند فرمودند كه در خانه اش روان است و روزانه پنج بار خود را در آن مى شويد. با اين حال چه چيزى از چرك بر پيكرش خواهد ماند:
مثل الصلوة كمثل نهر عذب يجرى على باب احدكم يغتسل فيه كل يوم خمس مرات فما ذا يبقى عليه من الدرن . (٢١٤)
همان طور كه پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) به دنبال اين تشبيهات فرموده اند، آيا كسى كه وجودش به چرك گناه آلوده گشته است اما روزى پنج بار خود را در نهر آب يا گرماب نماز مى شويد، امكان دارد چيزى از شوخ بر تنش باقى مانده باشد؟! البته خير. نماز مطهر است و نمازگزار را پاك و پاكيزه مى كند. حال اگر كسى نماز مى خواند و باز هم به دنبال تباهى هاست ، بايد يقين كنيم كه او نماز حقيقى نمى خواند و با نماز فريبكارانه اى كه مى خواند اين طهور آسمانى را بدنام مى كند. از اين جهت نه تنها كسانى كه از روى فريب و ريا نماز مى خوانند، بلكه حتى آنان كه در نماز خويش غافل اند و با سهو خود نماز را از اثر مى اندازند، مستحق ويل مى باشند. حق ، تعالى ، فرمود:
فويل للمصلين الذين هم عن صلوتهم ساهون (٢١٥)
واى بر نمازگزارانى كه در نماز خويش كاهلند و از روى غفلت نماز مى خوانند.
اگر براى شستن جسمت ، آبى روان و پاك و پاكيزه اختيار كنى ، پيكرت را به طور كامل شستشو خواهد داد. چه كسى نمى داند كه آب ناخالص ، پاك كننده نيست ؟! پس چگونه ممكن است كه نماز ناخالص ، روح را پاك و پاكيزه كند.

چشمه تسليم و خلوص

ستاره خفت و شباويز خفت و شبر و خفت
منم كه شب ، همه شب ، بى قرار خويشتنم
سپيده سر زد و گلبانگ زد خروس ز بام
سحر به پنجره انگشت مى زند كه : منم
به ناز، دست نوازشگر نسيم سحر
گشود ديده شب آرميدگان ، از خواب
دميده سبزه صبح و گل سپيد شفكت
نشست از بر پيروزه ، توده سيماب
گذاشت بستر و بر بام شد مؤ ذن پير
به هر كرانه در افكند نغمه توحيد
ز كام ماءذنه ، بانگ اذان صبح آمد
طنين دلكش تكبير، در فضا پيچيد
خدا خدايان از خواب ناز بر جستند
به آب چشمه تسليم ، شستشو كردند
پى نماز، به خاك نياز، رخ سودند
نظر ز غير بريدند و ياد او كردند
برآمد از دل فرزانگان ، نوايى خوش
گه از تلاوت قرآن ، گه از سرود نماز
شرار، در دل تاريك بى خدايان زد
چنان حضور و چنان شور و حال و سوز و گداز
من ايستاده ز سر تا به پاى ، غرق گناه
به لب ترانه توحيد و دل ، ز شرم ملول
خجل ز طى شده ايام ناسپاسى ها
به چاره جويى وجدان خويشتن مشغول
سياهنامه اعمال خويشتن در پيش
بجز فضيحت همين زشت نامه ننمايد
مرا كه دور جوانى به كج گمانى رفت
از اين قيام و قعودم چه حاصل زايد
ز آب توبه چه سان شويم اين سياه گليم
كه تار و پودش عصيان و نامسلمانى است
مگر عنايت او دست گيردم ، ور نه
به چشم خسته من برق صبح پيدا نيست
عروس روز به برآمد از حجله گاه افق
به صد كرشمه به روى جهانيان خنديد
ز شور نغمه لاتقنطوى هسمايه
دميد از افق خاطرم دو صد خورشيد
حميد سبزوارى (٢١٦)

اصل تطهير از جلوه هاى رحمت حق در نظامهاى تكوين و تشريع است

در نظام هستى يكى از جلوه هاى رحمت الهى ؛ نمود تطهير است . دستگاه آفرينش داراى خصيصه شستشو و تطهير است ، اين كه در درياها و گياهان ، گاز انيدريد كربنيك هوا را مى گيرند و جو را تصفيه مى كنند يكى از مظاهر تطهير است . اگر هوايى كه به وسيله تنفس موجودات زنده و احتراق مواد سوختى آلوده مى شود به وسيله پالايشگاه گياه و دريا پاك نشود، جو زمين در مدت كوتاهى صلاحيت زيستن را از دست مى دهد و تنفس در آن غير ممكن مى شود. تجربه لاشه هاى حيواناتى كه مى ميرند، تجزيه زوايدى كه از موجودات زنده دفع مى گردد، از بين رفتن ميكربهاى داخل شده در بدن بوسيله سربازان بدن - گلبولهاى سفيد - در نبردى كه تب ناميده مى شود، نمونه هاى ديگر از پالايش و تطهير در آفرينش است . دفع فساد از بدن به صورت پيدايش دملهاى چركين و سرباز كردن آنها، وجود آنتى بيوتيكهاى طبيعى و مصنوعى كه ميكربها و موجبات مرض را از ميان مى برند و همچنين سلامت بعد از مرض ، مصداق ها و نمونه هاى ديگرى از اصل تطهير در آفرينش است . (٢١٧)
همان گونه كه در ماديات و قوانين عالم طبيعت ، مظاهرى از تطهير و تصفيه وجود دارد، در معنويات هم مصاديقى براى تطهير و شستشو يافت مى شود، مغفرت و محو عوارض سوء گناه از اين قبيل است . مغفرت ، عبارت است از شستشو دادن دلها و روانها از عوارض و آثار گناهان (تا حدى كه قابل شستشو باشند)
البته بعضى دلها قابليت خود را براى پاكيزه شدن ؛ آنچنان از دست مى دهند كه ديگر با هيچ آبى تطهير نمى پذيرند، آنها گويى تبديل به عين نجاست شده اند: كفر و شرك نسبت به خدا وقتى كه در دل استقرار پيدا كند، دل را از قابليت تطهير خارج مى كند.
قرآن كريم ، بيرون رفتن قلب از قابليت تطهير و استقرار كفر در دل را با تعبير (مهر خوردن قلب) و (طبع و ختم الهى) مطرح كرده است و عبادتها براى قابليت تطهير قلب و جامعه و جلوگيرى از استقرار كفر در آن دو است .
نماز، علاوه بر آن كه باعث ازاله نجاست از بدن و لباس و محيط مى شود، مهم ترين عامل تطهير باطن هم بشمار مى آيد. نماز، انديشه و عقيده را از وسوسه هاى شيطانى ، تطهير، و دل و نيت را از ناخالصيها پاك مى سازد. دهانى كه به دروغ ، غيبت ، تهمت و زخم زبان آلوده گشته است ، نياز به طهور دارد و با خواندن نماز، پاك مى گردد. كسى كه نماز حقيقى مى خواند و دهانش به كلمات عليا و اذكار والاى نماز و قرآن معطر مى شود، نمى تواند و نبايد سخن پست بگويد، دلى كه با نماز اوج مى گيرد و از پليديها دور مى شود ديگر حاضر نمى شود كه به پستى گرايد و ديگر بار آلوده شود.
روزه ، اندرون جسم را از مرض و زوايد تن پاك مى سازد. كسى كه روزه مى گيرد و از خوردن حلال امتناع مى ورزد مطمئنا شكمش از حرام پاك خواهد ماند، كسى كه با روزه تمرين بردبارى و استقامت كرده است ، در مقابل هوسها مقاوم است و آلوده گناه نمى گردد. اين چنين است كه روزه عامل تطهير جسم و جان مى گردد.
خمس و زكات ، عامل تطهير و تزكيه در بعد اقتصاد است . آن كه از مال خود خمس و زكات مى دهد به مال غير نمى دوزد و از اميال پليدى چون به ميل سرقت و اختلاس پاك مى گردد.
رفتن به حج ، حج گزار را از كبر، خود بينى ، تعصبات شخصى ، قومى و نژادى و بسيارى از رذيلتها پاك مى سازد.
جهاد، تطهير جامعه از فساد تبهكاران و خباثت و نجاست كفر و الحاد است و همانگونه كه در كشور تن ، دفع ميكروبها و عوامل فساد، (توسط گلبولها و سربازان بدن) بر اساس اصل تطهير در تكوين ، يك ضرورت است ، جهاد نيز كه دفع ناپاكان و عوامل فساد از كشور اسلامى است ، بر اساس اصل تطهير در تشريع ، ضرورت دارد.
امر به معروف و نهى از منكر كه جهادى همراه با نرمش است ، تطهير جامعه از فساد ناشى از فحشا و منكر است .
تولى و تبرى ، تطهير دل به وسيله اظهار ارادت به اولياى خدا و مقام ولايت و ابراز دوستى با پاكان ، و نفرت و بيزارى از آلودگان و ناپاكان است .
عبادات و اعمال صريح بيرونى ، عامل تطهير است و فرد و جامعه را پاك مى سازد. اين طهارتهاى بيرونى گواه طهارت اندرونى است كه نامش ايمان است . ايمان ، طهارت است همچنان كه كفر نجاست است . و نور است همچنان كه كفر ظلمت است و هر يك از آن دو آثار و اثمار مخصوص به خود دارد.
كفر، نجاست و ظلمتى درونى و مركزى است كه منشاء همه خباثت ها، ظلمت ها و فسادهاى بيرونى است . و ايمان ، نور و طهورى درونى و مركزى است كه سرچشمه همه عبادتها و اعمال نورانى است . عبادات و اعمال صريح انسان تشعشعات و تابشهاى خورشيد ايمان است . تابشهايى كه ميكروبها، ويروسها، و ديگر عوامل فساد را از پيكر جامعه مى زدايد و آن را پاك مى سازد.
مولوى اين حقيقت را چه زيبا سروده است : (٢١٨)
اين نماز و روزه و حج و جهاد
هم گواهى دادن است از اعتقاد
اين زكات و هديه و ترك حسد
هم گواهى دادن است از سر خود
خوان و مهمانى پس اظهار راست
كاى مهان ما با شما گشتيم راست
هديه ها و ارمغان و پيشكش
شد گواه آن كه هستم با تو خوش
هر كسى كوشد به مالى يا فسون
چيست ؟ دارم گوهرى در اندرون
گوهرى دارم ز تقوا يا سخا
اين زكات و روزه در هر دو گوا
روزه گويد: كرد تقوى از حلال
در حرامش دادن كه نبود اتصال
و آن زكاتش گفت : كو از مال خويش
مى دهد، پس چون بدزدد ز اهل كيش ؟
گر به طرارى كند، پس دو گوا
جرج شد در محكمه عدل اله
هست صياد ار كند دانه نثار
نه ز رحم و جود، بل بهر شكار
هست گربه روزه دار اندر صيام
خفته كرده خويش بهر صيد خام
كرده بد ظن زين كژى صد قوم را
كرده بدنام اهل جود و صوم را
فضل حق با اين كه او كژ مى تند
عاقبت زين جمله پاكش مى كند
سبق برده رحمتش و آن عذر را
داده نورى كه نباشد بدر را
كوششش را شسته حق زين اختلاط
غسل داده رحمت او را زين خباط
تا كه غفارى او ظاهر شود
مغفرى كليش را غافر شود
آب بهر اين بباريد از سماك
تا پليدان را كند از خبث پاك

نماز رافع غفلت

همه گناهان كوچك و بزرگ كه هر يك در بردارنده گونه اى از مفسده هاى شخصى ، اجتماعى ، جسمى ، و روحى هستند و در عين حال ، نوعى كج رفتارى و بى ادبى بحساب مى آيند، در حالت غفلت و بى خبرى رخ مى دهند و عوامل غقلت زا و به تعبير قرآن (متاع غرور)، بسيار است . زن و فرزندها، زينت ها و زخرف هاى دنيا، دارايى هاى منقول و غير منقول ، رياست ها و حكومت ها، عنوان هاى فاميلى و اجتماعى ، مقام هاى علمى و روحانى ، و حتى بسيارى عبادت ، ممكن است متاع غرور گردد و انسان را به غفلت اندازد.
شيطان براى غافل كردن هر كسى از طريق ويژه اى كه با حال و شغل او متناسب و در او مؤ ثر است وارد مى شود و او را به آن سرگرم مى سازد.
آنچه غفلت را برطرف ، عمل را صالح ، و انسان را تربيت مى كند، ياد خدا و تذكر است و عوامل تذكر نيز فراوان است . بعضى از عوامل تذكر، تكوينى و برخى ديگرى تشريعى است .
اجراى زمينى و آسمانى ، گردش شب و روز، خوراكيها و لقمه ها، ساختار جسمى و روحى انسانها، چگونگى ارتباط جسم و روح ، پديده حيات در گياهان و حيوان ها، ارتباط عوالم مختلف با هم و خلاصه در و ديوار عالم ظاهر و تمامى ذرات جهان هستى كه صنع صانع يكتاست ، عوامل تكوينى تذكر است كه نظر كردن به آنها اهل معرفت را به ياد خدا مى اندازد.
عوامل تشريعى تذكر: عواملى كه در شريعت اسلام براى رفع غفلت و ايجاد توجه ، مقرر شده است ، عبادات است . از جمله عبادت هاى غير واجب ، قرائت كلام خداست كه دستور تدبر در آن براى تذكر است همچنان كه امر به استماع و انصاب ، به هنگام تلاوتش توسط ديگران براى تذكر است و اصولا قرآن كتاب تذكره است . در ميان عبادت هاى واجب نيز، نماز بويژه نمازهاى يوميه و جمعه ، مهم ترين عامل ذكر و بهترين رافع غفلت است .
خداى ، تعالى ، در آيه چهل و پنجم از سوره عنكبوت فرمود:
اتل ما اوحى اليك من الكتاب و اقم الصلوة ان الصلوة تنهى عن الفحشاء و المنكر...
و در آيات دويست و چهارم تا دويست و ششم سوره اعراف براى رفع حالت غفلت فرمود:
و اذا قوى القران فاستمعوا له و اءنصتوا... و اذكر ربك ... بالغدو و الاصال و لا تكن من الغافلين ان الذين عند ربك لا يستكبرون عن عبادته و يسبحونه و له يسجدون
وقتى كه قرآن خوانده مى شود، به آن گوش فرا دهيد و ساكت باشيد... و در بامدادان و شامگاهان ... به ياد پروردگار خود باش و از غافلان مباش . آنان كه نزد پروردگار تو قرب و منزلت دارند با آن همه موقعيت و مقامى كه دارند باز از عبادت او سرپيچى و گردن فرازى نمى كنند و در بندگى و ياد و تسبيح او قصور نمى ورزند و برايش به خاك مى افتند. تو نيز چنان باش .
خلاصه آن كه بر اساس آيات قرآن و به حكم عقل و اثبات تجربه ، ناز، انسان را از حالت غفلت خارج مى كند و از ابتلا به پيامدهاى آن كه ارتكاب معاصى ، مفاسد شخصى و اجتماعى تباه كننده و آتش دوزخ است دور مى سازد.
لازم به يادآورى است كه علاوه بر اينها بلاها، مصيبت ها، امتحان هاى الهى ، مجالس وعظ و تذكر، بيان شرح حال و سرگذشت مردان راه خدا، انسان را بيدار مى سازد و از بى خبرى نجات مى بخشد. مجالس وعظ و سوگوارى ماههاى رمضان و محرم و صفر، اين حقيقت را به اثبات رسانده است و امت اسلامى ما همه ساله در اين اوقات ، شاهد افزايش توجه به خدا و كاهش غفلت ها و در نتيجه ، افت آمار تخلفات و جرايم بوده است .
مولوى مى گويد: (٢١٩)
هر كه بيدار است او در خوابتر
هست بيداريش از خوابش بتر
چون به حق بيدار نبود جان ما
هست بيدارى چو در بندان ما

نماز زنده كننده خصلتهاى عالى انسانى

١- مساءله نيت در نماز، انسان را به گونه اى تربيت مى كند كه در هر كارى هدفى عالى و خدايى داشته باشد و كار را با توجه به هدف و مقصدى پاك عملى كند و پر واضح است كه هدفدارى ، عامل مهم موفقيت و پيروزى است .
٢- اخلاص در نيت و عمل ، نمازگزار را به گونه اى تربيت مى كند كه كسى جز راستى ، درستى ، صداقت و امانت از وى نمى بيند، چگونه ممكن است بنده اى كه به مبداء و معاد، معرفت دارد، حداقل روزى پنج نوبت ، راستى و صداقت ورزى با خدا را تمرين كند و اين خصيصه در ديگر كارها و شؤ ون زندگيش اثر نگذارد؟! آن كه با خداى خويش ، صداقت دارد مطمئنا با بندگان خدا نيز صادق است . كسى كه در عبادتش خالص است و شرك و ريا نمى ورزد، نمى تواند اهل دروغ ، فريب ، غش و خيانت باشد و كسانى كه او را مى شناسند مى توانند به عنوان يك دوست پايدار، درستكار، صادق و امين روى دوستى او حساب و به او اعتماد كنند.
٣- گفتن تكبير، باعث مى شود كه انسان خدا را بزرگ و مادون او را كوچك شمرد، از اين رو شجاع پرورده مى شود.
٤- نماز، روح تشكر و سپاس را كه از خصال عالى انسان است در نمازگزار ايجاد و تقويت مى كند. نماز، تشكر از نعمتهاى بيكران خداست ، اين كه در ضمن نماز به پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) سلام مى دهيم و از خدا مى خواهيم كه بر او و خاندان او درود بفرستد، در واقع نوعى تشكر و قدردانى از مروج نعمتهاى بزرگ نماز و اسلام است .
٥- تخصيص ستايش به پروردگار، هر گونه تملق و چاپلوسى را نفى مى كند.
٦- از آنجا كه نماز، پس از اعتقاد به مبداء و معاد، مهم ترين عامل تاءديب و تربيت در اسلام است ، تذكرى بر اهميت تعليم و تربيت نيز بشمار مى آيد، و يادآور آن است كه مسلمانان بايد تعليم و تربيت را جدى تلقى كنند.
٧- نماز، پيوستن به خدا و بريدن از غير اوست ؛ يعنى توكل كردن به خدا و طمع نداشتن از اغيار. در حقيقت كسى كه نماز مى خواند، (حسبنا الله و نعم الوكيل) (٢٢٠) مى گويد و آن كه چشم طمع به دست اين و آن نمى دوزد، هميشه عزيز مى ماند.
٨- نماز، حالت تسليم و رضا به قضاى پروردگار است و تكرار نماز كه تمرين حالت تسليم است ، هم باعث مى شود كه نمازگزار در پيش آمدهاى زندگى صبور و قانع باشد و غم كم خورد، و هم احساس خشنودى كند و از حيات خويش لذت ببرد.
٩- نماز، اطاعت از خدا و پرهيز از عصيان است و آن كه در برابر خدا سركشى نكند در راه راست گام خواهد زد.
١٠- آن كه نماز مى خواند از خدا مى ترسد و كسى كه از خدا مى ترسد از غير او هراس ندارد و چنين انسانى شجاع و آزاده بار مى آيد.
١١- نماز، موجب تقواست و تقوى ؛ يعنى صبر و استقامت در برابر هوسها و آرزوهاى دراز و نامشروع ، و آن كه به دنبال آرزوها نيست ، راحت و آرام مى زيد.
١٢- نماز، آتش حرص را خاموش مى كند. در نتيجه ، نمازگزار قانع و از زندگى خرسند است .
١٣- رقت قلب ، انسان را به نيكوكارى مى كشاند و قساوت آن ، به تبهكارى ، و نماز، قلب را رقيق نگه مى دارد و از قساوت آن پيشگيرى مى كند.
١٤- نماز، انسان را به خيرات و خوبيها دعوت مى كند و از فحشا و منكرات باز مى دارد.
١٥- نمازگزار، خدا را حاضر و ناظر بر اعمال خويش و عالم را در محضر كردگار مى داند. از اين روى در خلوت و جلوت ، معصيت و بى ادبى را رد محضرش روا نمى داند.
١٦- نماز، موجب پرهيزگارى و تقوى سبب تقويت نيروى تشخيص است . آن كه تقوى دارد خدا به او فرقان عطا مى كند و نمازگزار حقيقى ، آمادگى و لياقت دريافت نيروى تميز را دارد. همين كه او راه نماز و تقوى را بر راه فجور برگزيده است ، نشان شايستگى و استحقاق او به اين عطيه پروردگار مى باشد.
١٧- نماز به ما مى آموزد كه حق پذير باشيم ، واقعيتها و حقايق هستى را قبول كنيم و دست از لجاج برداريم . اين درسى است كه از تشهد نماز مى گيريم .
١٨- نماز، انسان را از آن كه خود را صاحب مال ، قدرت و قوت بداند و خودپسند و به خود مغرور شود، باز مى دارد و او را از خود بينى و عصبيت دور مى كند، آخر او (بحول الله و قوته اقوم و اقعد) مى گويد و نشستن و برخاستن خود را از نيرويى كه خدا به او عطا كرده است مى داند.
١٩- حضور قلب در نماز، تمرين تمركز حواس است و تمركز حواس و دقت انديشه ، عامل مهم پيشرفتهاى فكرى ، فلسفى ، علمى و صنعتى است .
٢٠- نماز به ما مى آموزد كه تنها به خدا توكل كنيم ، از او كمك بخواهيم ، جز او به هيچ كس و هيچ قدرتى تكيه نكنيم و عزت خود را نگه داريم .
٢١- نماز به ما ياد مى دهد كه به چه چيزهايى اهميت بدهيم و چه چيزهايى را از خدا درخواست كنيم . طلب هدايت به راه راست و راه و روشهاى استقامت بخش ، راه نعمت يافتگان ، نه راه خشم يافتگان و گمراهان محروم شده از نعمت .
٢٢- نماز مكررا درس هدايت طلبى را به ما يادآورى و تلقين مى كند.
٢٣- نماز، انسان را در صراط مستقيم نگاه مى دارد و از بيراهه رفتن باز مى دارد.
٢٤- نماز خوان ، راه كسانى را دوست دارد كه خدا به آنان نعمت هدايت داده است ، راه پيامبران ، شهيدان ، صالحان ، صديقان و خداجويان را و مهر و ولايت آنان را به دل دارد.
٢٥- نماز خوان ، از بيراهه ها و بيراهه روها بيزار است و در راه كسانى كه مورد خشم خدا قرار گرفته اند و سرگذشت عبرت آموزشان در قرآن و گفتار پيشوايان دين مذكور است و در تواريخ گزارش شده است ، گام بر نمى دارد.
٢٦- نماز، بندگى خداست و بندگى خدا انسان را از بندگى غير او نجات مى بخشد، بندگى خدا افتخار است و بنده غير او شدن ننگ است ، جبين بر زمين گذاشتن در برابر پروردگار، عزت و خشم شدن در برابر غير او خوارى است .
٢٧- نماز حقيقى ، اظهار پشيمانى در پيشگاه پروردگار است و توبه حقيقى ، مرضهاى روحى و اخلاقى را به گونه اى معالجه مى كند كه ديگر امكان بازگشت بيمارى نيست .
٢٨- صفاتى كه براى پيشنماز تعيين شده است ، اهدافى را كه نمازگزاران بايد در پى آن باشند تعيين و خط سيرى را كه بايد در آن حركت كنند. مشخص مى كند؛ مثلا پيشنماز بايد عادل و از خوبترينها و پاك ترينها باشد. مردم به ديانت و تعهدش ايمان داشته باشند، انديشمند و صاحب فكر باشد، افضل باشد، اعلم باشد، بزهكار و سفيه نباشد، از گناهان بزرگ ، پاك و بر گناهان كوچك اصرار نداشته باشد و اين به آن معنى است كه اقتدا كنندگان به او علاوه بر آن كه در نماز به او اقتدا مى كنند در صفات و امتيازاتى كه دارد نيز بايد به او اقتدا كنند و در كسب آن صفات بكوشند.
٢٩- امام جماعت به خاطر ويژگيهايى كه دارد، داراى محبوبيت اجتماعى است . اگر مردم كسى را به عنوان امام جماعت نپذيرند و يا اگر پذيرفته اند ناشايسته بودنش بر آنان مبرهن گردد و نخواهند كه پشت سرش نماز بگزارند و او همچنان خود را امام جماعت قرار دهد، نمازش باطل است . همچنين كسانى كه در صف اول نماز جماعت قرار مى گيرند، بايد داراى ويژگيها، شايستگيها و كمالاتى باشند، تاءكيد اسلام بر اين صفات ، به اين معنى است كه هر كس و هر گروهى كه عدالت و تقوى و فضيلتهاى بيشترى دارد، بر ديگران مقدم و از حرمت ويژه برخوردار است و آنان بايد آن شخص و آن گروه را جلوتر و برتر از خود قرار دهند و احترام كنند و انى روش پسنديده اى براى برانگيختن و ترغيب مسلمانان به كمال خواهى و فضيلت جويى است .
٣٠- مردمى كه حقيقتا براى خدا نماز مى خوانند، صفات خدايى كسب مى كنند و در ميان آنان حسن نيت ، حسن خلق ، دوستى ، صله رحم و رعايت حقوق ديگران وجود دارد، و حرف بد به ديگران نمى گويند. خداى ، تعالى ، فرمود:
و قولوا للناس حسنا و اقيموا الصلوة (٢٢١)
با مردم سخن نيك بگوييد و نماز را بپا داريد.
بر عكس ، رواج غيبت ، تهمت ، آبروريزى ، زخم زبان ، مردم آزارى و تضييع حقوق از مختصات جامعه اى است كه به خدا پشت كرده است . اگر مردم به گونه اى كه حق نماز است نماز بگزارند، مطمئنا نماز، آنان را از رذايل پاك مى سازد و خصلتهاى عالى انسانى را در آنان زنده مى كند.

نماز روشى براى روان درمانى تربيتى گروهى

دكتر محمد عثمان نجاتى مى گويد: گلايمان و ويگارن به نوعى روان درمانى تربيتى گروهى پرداخته اند. آنان براى افزايش بينش بيماران درباره مشكلات و انواع تضادهاى روانى كه دچار آن هستند و نيز مكانيزمهاى دفاعى كه از آن مشكلات به كمك آنها نياز دارند، سخنرانى هاى ارشادى ايراد كرده اند؛ بديهى است كه اين نوع روان درمانى تربيتى گروهى ، اساسا شبيه اثرى است كه خطبه هاى نماز جمعه و يا سخنرانى هاى روحانيون وارسته و متعهد در مساجد براى درمان يا پيشگيرى برخى از مشكلات روانى ناشى از فشار زندگى از خود باقى مى گذارد. (٢٢٢)

آثار تربيتى - اجتماعى وضو و طهارت

آب ؛ همانند وحى از مظاهر رحمت حق است . همانند آن از جايگاه رفيع و از جانب حق فرود مى آيد و پاك مى سازد. با اين تفاوت كه وحى ، عامل تطهير ارواح ، و آب ، عامل تطهير اجساد است .
ميان آب و آمرزش نيز همانندى است زيرا همچنان كه آب ، طهور و برطرف كننده آلودگيهاى جسم انسان است ، پذيرش توبه و آمرزش نيز طهور است ، و روح و پرونده اعمال او را از لوث گناهان پاك مى سازد.
اگر انسان هنگامى كه به منظور وضو و طهارت به نزديك آب مى رود، رحمت و مغفرت پروردگار را كه همانندان آب هستند، به ياد خويش آرد، وضو و طهارتش با وجود آن كه مقدمه عبادات است ؛ همانند آنها فوايد و آثار نيكوى تربيتى خواهد داشت . و در اين صورت ، آب همچنان كه طبيعت و جسم انسان را طراوت و حيات مى بخشد، جان و روح او را زنده مى سازد.
اين كه شارع مقدس اسلام ، عبادت را مشروط به طهارت كرده است ، ما را متوجه اين حقيقت مى كند كه اولا در نظر او طهارت و نظافت ، مطلوب و محبوب ، و ناپاكى و كثافت ، منفور و نامطلوب است . و ثانيا مى خواسته است كه رعايت پاكى و پاكيزگى را به عنوان يك امر تربيتى ، و يك ادب شخصى و اجتماعى ، و به عنوان مهم ترين شرط تندرستى در پيكر نماز و عبادت بگنجاند و مسلمين را به آن موظف سازد. جامعه انسانى ، و فطرت انسان ، كسانى را كه مقيد به پاكيزگى نمى باشند و بهداشت را رعايت نمى كنند، تربيت نايافته مى داند.
مشروط شدن عبادت به طهارت ، نشان مى دهد كه عبادت تا چه حد به طهارت مشروط است . زيرا عبادت امرى است كه ارتباط آن با باطن و جوانح انسان بيش از ظاهر و جوارح اوست . اگر طهارت ظاهرى را شرط عبادت نمى كردند، هيچ لطمه اى به عبادت از آن جهت كه عبادت است وارد نمى آمد جز آن كه ادب و تربيت اقتضا مى كند كه با پيكر پاك در برابر رب الارباب حاضر شويم . پس چنان كه اشاره شد، هدف از آن رعايت ادب در برابر پروردگار، و گنجانيدن يك امر بهداشتى ، و اجتماعى - تربيتى در پيكر نماز بوده است اما طهارت روح ، امرى است كه با روح عبادت مرتبط است ، و پاك بودن قلب و نفس ، سرچشمه طهارت افكار، و نيات و اعمال است .
همچنان كه در جنبه جسمانى عبادت ، اعمال عبادى ، بعد از تخليه و تطهير پيكر است ، در جنبه روحانى آن نيز تخليه و تطهير نفس و روح ، پيش از پرستش قلب است . و با توجه به آن كه گفته شد: طهارت ظاهرى در عبادت ، به خاطر امور جانبى مقرر و واجب شده است ، و طهارت باطنى مستقيما با نفس عبادت مرتبط است ، دقت و مراقبت در تطهير باطن ، به مراتب مهم تر از جسم است و فوايد و آثار بيشترى دارد. اما با وجود اين كه وضوى باطنى تاءثير بيشترى در تهذيب و تربيت دارد، تاءثير وضوى ظاهرى را در امر تربيت نبايد دست كم گرفت .
وجود نيت و قصد قربت در طهارتهاى سه گانه قبلى ، اين مقدمات عبادت را به عبادت تبديل مى كند و چون بخشى از عبادت بشمار مى آيند، بايد آثار مترتب بر عبادت را به متن و مقدمه هر دو نسبت داد و بعضى از آثار نماز؛ اثرات تربيتى است .
امام صادق (عليه السلام) براى آن كه فايده ها و آثار اجتماعى - تربيتى وضو و طهارت ظاهر شود، رهنمود مى دهند، مى فرمايند:
اذا اردت الطهارة و الوضوء فتقدم الى الماء تقدمك الى رحمة الله فاءن الله ، تعالى ، قد جعل الماء مفتاح قربته و مناجاته و دليلا الى بساط خدمته و كما اءن رحمة الله تطهر ذنوب العباد، كذلك النجاساة الظاهرة يطهرها الماء لاغير.
قال الله ، تعالى : هو الذى اءرسل الرياح بشرا بين يدى رحمته و اءنزلنا من السماء ماء طهورا و قال الله ، تعالى : و جعلنا من الماء كل شى ء حى ، افلا يؤ منون . فكما احيى به كل شى ء من نعيم الدنيا كذلك برحمته و فضله جعل حياة القلوب الطاعات . (٢٢٣)
چون آهنگ طهارت و دستنماز كنى ، به آب نزديك شو، مانند هنگامى كه مى خواهى خود را به رحمت خدا نزديك كنى زيرا خدا آب را كليد مناجات و نزديكى به خود، و پيش در آمد و رهبرى بر بساط بندگى و پرستش خود قرار داد. همچنان كه رحمت خدا، گناهان بندگان را محو مى كند، نجاست هاى ظاهرى نيز به وسيله آب برطرف مى شود نه غير آن . خداى ، تعالى ، فرمود: او خدايى است كه باد را پيشاپيش رحمت خود فرستاد و از آسمان ، آبى پاك كننده نازل كرد. و فرمود: هر چيزى را از آب زنده كرديم . آيا ايمان نمى آوريد؟ پس همچنان كه خدا هر چيزى را از نعيم دنيا، به وسيله آب زنده گردانيد، زندگانى دلها را از سر فضل و رحمت خود در طاعات قرار داد.
حضرت صادق (عليه السلام) در ادامه رهنمود خود فرمودند:
فتفكر فى الصفاء الماء و رقته و طهره و بركته و لطيف امتزاجه بكل شى ء. و استعمله فى تطهير الاعضاء التى اءمرك الله بتطيرها (و تعبدك باءدائها) وات بادابها فى فرائضه و سننه ؛ فان تحت كل واحدة منها فوائد كثيرة فاءذا استعملتها بالحرمة انفجرت لك عيون فوائده عن قريب . ثم عاشر خلق الله كامتزاج الماء بالاشياء يؤ دى كل شى ء حقه و لايتغير عن معناه معتبرا القول رسول الله صلى الله عليه و آله : مثل المؤ من المخلص ‍ (الخالص) كمثل الماء و لتكن صفوتك مع الله ، تعالى ، فى جميع طاعتك كصفوة الماء حين اءنزله من السماء و سماه طهورا. و طهر قلبك بالتقوى و اليقين عند طهارة و جوارحك بالماء . (٢٢٤)
بنابراين در زلال آب و نازكى اش ، آن و خجستگى اش ، و نرمى آميختگى آن به هر چيز بينديش و آن را در پاك كردن اندامهايى كه خدا تو را به پاك كردنش (و تعبدت به اداى آن) فرمان داده است بكار گير و آداب تطهير را در واجبات و مستحبات آن بجاى آور زيرا در دامن هر يك از آنها سودهاى بسيارى است . پس هر گاه به آن (مطابق آنچه وارد شده است ،) عمل كردى ، چشمه هاى فوايدش از نزديك براى تو منفجر گردد. سپس نشست و برخاست كن با بندگان خداى ، تعالى ، مانند در آميختگى آب به اشيا كه حق هر چيز را ادا مى كند (به نسبت نياز هر چيز با آن آميخته مى شود، و نياز آن را رفع و آلودگى اش را برطرف مى سازد) اما هرگز از حال و مقام خود (كه تطهير ديگران است) دگرگون نمى شود. و در اين مورد از كلام رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) نيز عبرت گير كه فرمود: صفت مؤ من (پاك) و صاحب اخلاص ، صفت آب است و بايد كه صافى بودنت با خداى ، تعالى در تمام طاعات و عباداتت ؛ مانند پاكى و روشنايى آب باشد به هنگامى كه آن را از آسمان فرو مى فرستد و طهور مى نامد. و آنگاه كه اندامهايت را به وسيله آب طهارت مى دهى ، دلت را به پرهيزگارى و باور مطهر كن .
وضو و هر عبادت ديگرى اگر صافى و خالص باشد و آلوده به اغراض و انديشه هاى تباه نشود؛ همانند آب است و باطن مؤ من را پاك و مهذب مى كند.
آب پاك براى آن كه تيره و آلوده نگردد، نبايد آميخته به اشياى بويناك و كثيف شود. در غير اين صورت شفافيت ، لطافت ، طعم و بوى خوب ، زيبايى ، و گوارايى خود را از دست خواهد داد. براى آن كه پاك كند، فقط بايد بر روى شى ء ناپاك بريزد و بگذرد. مؤ من پاكدل هم ؛ مانند آب ، زلال و خالص است و در سير معنوى اش ؛ همانند آب روان ، روان پرور و روح افزاست . و موجب تطهير افراد آلوده مى گردد. اما هنگامى كه براى تهذيب ديگران با آنان تماس مى گيرد، بايد چون آب بر آنان ريزد و بگذرد و در صورتى كه با آنان اختلاط و مصاحبت كند، نه تنها تهذيب و تطهير كننده آنان نخواهد بود بلكه آلايش آنان در او اثر خواهد كرد و در زمره آنان قرار خواهد گرفت .
چنان كه قبلا اشاره شد و از رهنمودهاى امام صادق (عليه السلام) فهميديم ، براى آن كه طهارتها تاءثير تربيتى مطلوبى در ما به جاى بگذارد، بايد به رازها و اشاره هايى كه در آنها هست آشنا گرديم . به اين منظور از خوانندگان اين سطور تقاضا مى شود، به جلد چهارم نماز شناسى (مبحث اسرار طهارت) مراجعه فرمايند.

يك اثر ترتيبى وضو

شيخ مرتضى انصارى (رحمه الله) از علماى برجسته اسلامى در قرن سيزدهم و صاحب كتابهاى مكاسب و رسائل است كه از زمان مؤ لف تاكنون جزء كتابهاى درسى و حوزه هاى علمى اسلامى است . او از نظر زهد، تقوا، عبادت ، دانش و معنويت ، يگانه عصر خويش بود. وقتى به مادرش گفتند: فرزندت در علم و تقوا به درجات عالى رسيده است ، گفت : انتظارم آن بود كه مرتضى به مقامات عالى ترى برسد زيرا به او شير ندادم مگر آنكه با وضو بودم حتى او را در شبهاى سرد زمستان هم بدون وضو شير نداده ام . (٢٢٥)

يك زندگى تحت هدايت پروردگار

يكى از آثار نماز اين است كه زندگى انسان را تحت هدايت خدا قرار مى دهد.
زيرا نمازگزار حقيقى پيرو هدايتهاى پروردگار است و خدا فرموده است :
فاءما ياءتينكم منى هدى فمن تبع هداى فلا خوف عليهم و لا هم يحزنون (٢٢٦)
هر گاه كه هدايتى از من بسويتان آيد، آنان كه از هدايتم پيروى كنند نه ترسى از گمراه شدن بر آنان است و نه اندوهگين مى شوند.
و اينك نمونه هايى از هدايت پروردگار:
آقاى جان افكون - از وكلاى شهر هوستون در ايالت تكزاس اظهار مى دارد كه :
حادثه جانكاهى براى من پيش آمد و تصميم گرفتم كه خودكشى كنم ، سپس ‍ به خاطرم آمد كه رو به خدا بياورم و شكايت خود را در پيشگاه او عرضه كنم . حركت كردم و رفتم كه نماز بخوانم و به درگاه خدا تضرع و زارى سر دهم تا مرا در كارم هدايت كند و در اين تاريكى وحشت زا مرا از خطا و لغزش نجات دهد و در كارم موفق سازد تا شايد از اين راه ثروتى بدست آرم و زندگانى خود و خانواده ام را اداره كنم . همين كه از نماز و تضرع به درگاه خدا فارغ شدم چيزى نگذشت كه معجزه اى پيش آمد ناراحتى فكرم برطرف شد و تمامى ترس و اندوهم كنار رفت و در خود شهامت و شجاعت و ايمان و اميد مشاهده كردم .
در كتاب دين و روان نوشته ويليام جيمز آمده است : پرفسور هيلتى در كتاب خود به نام يك زندگى تحت هدايت خداوند مى نويسد: وقتى كه يك زندگى تحت هدايت خدا قرار مى گيرد، جهت آن عوض مى شود. در اين زندگى ، كتابها، معنى كلمات ، و حتى بعضى اوقات ، اشخاصى ، درست در همان وقتى به ما مى رسند كه موقع نيازمندى ما به آنهاست . عبور از خطرات طورى است كه گويا چشم ما بسته است . نه چيزهايى را مى بيند كه به وحشت مى اندازند و نه چيزهايى را كه گمراه مى كنند و وضع همين طور مى ماند تا خطر برطرف شود... (٢٢٧)
آنچه را كه پروفسور هيلتى تجربه كرده است ، ما در زندگى خود مكررا و فراوان تجربه كرده ايم ، در يك زندگى تحت هدايت خداوند همه چيز رو به راه و بر وفق مراد ديده مى شود.
گوينده اى كه تحت هدايت پروردگار است ، انديشه و زبانش هدايت شده كار مى كنند. حقايق از دلش مى جوشد و بر زبانش جريان مى يابد.
نويسنده اى كه تحت هدايت خداوند است امداد او را در مداد خود مى يابد و خلاصه به هر كار و هر جا كه روى مى كند با درهاى باز مواجه مى شود و الطاف خدا را عيان مى بيند.
برخلاف كسانى كه خدا آنان را به خود وا گذاشته است و به خاطر پشت كردن به خدا و اعراض از ذكر او و ترك نماز، در معيشت ضنك و زندگانى تنگ بسر مى برند و به هر چه روى مى كنند، با درهاى بسته رو به رو مى گردند.
الهى لاتكلنى الى نفسى طرفة عين ابدا
پروردگارا! ما را در سايه حمايت خويش گير و تحت هدايت خود قرار ده و لحظه اى به خود وا مگذار.

بهره چهارم : آثار فكرى ، اعتقادى و عرفانى

اهتزاز انديشه

اگر نماز چنان كه حق نماز است خوانده شود، به نمازگزار رشد و تعالى انديشه مى بخشد و اثرى كه رشد فكرى به عنوان يك امر روحانى در گسترش روح انسان دارد، غير قابل انكار است . انسان هر قدر كه انديشه اش ‍ والاتر و روحش بزرگتر باشد، به خدا نزديكتر و در كسب معرفت تواناتر است و هر اندازه در شناخت خدا پيشتر رود، بهتر مى تواند حق نماز را بجاى آورد. به عبارت ديگر نماز كه ذكر خداست در اوج گيرى انديشه مؤ ثر است و بلندى انديشه در ياد خدا اثر دارد و مى توان چنين نتيجه گرفت كه اگر ذكر خدا به رشد انديشه نينجامد و انديشه به معرفت و ياد خدا منتهى نشود، نه آن ذكر، ذكر حقيقى و نه آن انديشه انديشه واقعى است . انديشه هاى منظمى كه منتج نتيجه اى باشند و ما را به حقيقتى منتقل سازند، انديشه واقعى هستند. انديشه حقيقى آن است كه ما را به درك حقايق هستى توانا سازد و كدام حقيقتى از حقيقت وجود خدا روشن تر است ؟ انديشه اى كه نتوانسته است هستى خدا را دريابد، انديشه اى كه اوج نگرفته و در مراحل پست در جا زده است .
وقتى خداجويى به خود خواهى و خود پرستى و طغيان بدل گردد، ركودى در خرد پديد مى آيد و جمود مرگبارى سراسر وجدان را فرا مى گيرد. در آن هنگام بجاى آن كه روح و انديشه انسان در اهتزاز آيد؛ مانند مرغ بال و پر شكسته اى در گوشه اى از درون وى به زير مى افتد.
براى چنين شخصى كه روح و انديشه ها و عواطفش ساقط شده است ، نه نيكى معنا دارد و نه بدى ؛ از آن كه نه وجدان برايش مطرح است ، نه خرد و خردمندى ، نه مقصدى مى شناسد و نه راهى كه براى رسيدن به مقصد در آن گام بردارد. او در حقيقت ، سرچشمه و جويبار حيات حقيقى را كه از خدا بسوى بنده سرازير است به روى خود بسته و توان گفتن (يا الله) را از خودش سلب كرده است . زيرا قلب ، زبان ، ناى ، و دهان خود را از زير سلطه روح انسانى خود خارج كرده و با فرو افتادن از اوج انسانيت به قعر حيوانيت ، ميان خود و او فاصله اى بى نهايت ايجاد كرده است ، خدايى كه خود را از شاهرگش به او نزديكتر معرفى فرموده است :
نحن اقرب اليه من حبل الوريد (٢٢٨)
در نظر قرآن ،
... الذين يذكرون الله قياما و قعودا و على جنوبهم و يتفكرون فى خلق السموات و الارض ربنا ما خلقت هذا باطلا سبحانك فقنا عذاب النار. . (٢٢٩)
خدا خواهان انديشمند؛ كسانى هستند كه در حال ايستاده ، نشسته و به پهلو خوابيده (در همه حال) خدا را ياد مى كنند و در آفرينش آسمان و زمين انديشه مى كنند و مى گويند: اى پروردگار ما! اين جهان با عظمت و منظم و منسجم را بيهوده خلق نكرده اى ، تو پاك و منزهى ، عنايتى كن و ما را از آتش ‍ دوزخت محافظت فرما:
شيخ فريدالدين عطار نيشابورى ، گويد:
راه رو را سالك ره ، فكر اوست
فكرتى كان مستفاد ذكر اوست
ذكر بايد گفت تا فكر آورد
صد هزاران معنى بكر آورد
فكرتى كز وهم و خيال آيد پديد
آن نه غيب است آن ز نقل آيد پديد
تا بدان فهمى كه همچون وحى خاست
در كلام او سخن گويند راست
فكرت قلبى كه سالك آمدست
زبده كل ممالك آمدست (٢٣٠)
كار كار فكرت است اين جايگاه
زان كه يك دم سر نمى پيچد ز راه
كار فكرت لاجرم يك ساعتت
بهتر از هفتاد ساله طاعت است
سالك فكرت به جان درمانده
سرنگون چون حلقه بر درمانده (٢٣١)
شيخ عطار، انديشه هاى غير حقيقى و غير عقلانى و خيال بافى هايى را كه منتج نتيجه اى نيست و انسان را به حقيقتى از حقايق هستى هدايت نمى كند و موجب شناخت خدا و ذكر او نمى گردد، خيال فلسفى مى نامد و آن را نقطه مقابل شرع مى داند و از آن باز مى دارد، مى گويد:
مرد دين شو محرم اسرار گرد
وز خيال فلسفى بيزار گرد
شرع ، فرمان پيمبر كردن است
فلسفى را خاك بر سر كردن است
فلسفى را شيوه زرتشت دان
فلسفه با شرع ، پشتاپشت دان
فلسفى را عقل كل مى بس بود
عقل ما را امر قل مى بس بود
در حقيقت صد جهان عقل كل
كم شود از هيبت يك امر قل (٢٣٢)
و جلال الدين محمد بلخى مى گويد: (٢٣٣)
اين قدر گفتيم باقى فكر كن
فكر اگر جامد بود رو ذكر كن
ذكر آرد فكر را در اهتزاز
ذكر را خورشيد اين افسرده ساز
ذكر گو تا فكر رو بالا كند
ذكر گفتن فكر را والاتر كند
ذكر از آن جهت موجب اوج گيرى و والايى انديشه مى شود كه بسان ابزار حمايت كننده اى ذهن را از محسوسات جدا مى كند، و آن را به تمركز مى رساند و فعال مى كند. به تعبير ديگر ذهن را كه مركز فكر است ، از محدوديتى كه ماديات و محسوسات بر آن تحميل مى كنند، آزاد مى سازد و قدرت پرواز مى بخشد.
اگر انديشه ات جامد گشته است ، به ذكر خدا پرداز تا آن را به اهتزاز و جنبش ‍ در آورد،، خدا بلند است و انديشه اى كه رو بسوى او حركت كند، تعالى دارد و اوج مى گيرد. امام صادق (عليه السلام) فرمود:
اءفضل العبادة ادمان التفكر فى الله و فى قدرته (٢٣٤)
پيوسته انديشيدن درباره خدا و تواناييى او برترين پرستش است .
و امام على بن موسى الرضا (عليه السلام) فرمود:
ليس العبادة كثرة الصيام و الصلوة انما العبادة كثرة التفكر فى امر الله (٢٣٥)
پرستش خدا به بسيارى روزه و نماز نيست ، تنها به انديشه كردن بسيار در كار خداست ؛
يعنى نماز و روزه حقيقى ، آن است كه همراه با انديشه در كار خدا باشد و چنين پرستشى است كه در نزد او بها دارد.
شايد اين سخن امام رضا (عليه السلام) با توجه به آيه بر است كه مى فرمايد:
ليس البر ان تولوا وجوهكم قبل المشرق و المغرب و لكن البر من امن بالله و اليوم الاخر و... (٢٣٦)
نيكى اين نيست كه چهرهايتان را متوجه خاور و باختر سازيد بلكه نيكى كسى است كه حقيقتا به خدا و روز قيامت و... گرويده است .
با توجه به آيه بر، نمازى در نكو سازى ، انسان مؤ ثر است كه از روى ايمان حقيقى به خدا، روز واپسين ، فرشتگان ، كتاب هاى آسمانى ، و پيامبران باشد.
رو بسوى خدا كردن و پرستش او بدون اعتقاد راسخ به هستى او، كارى بى محتوا و بى معنى است اما نمازى كه از روى ايمان واقعى باشد و با حضور قلب خوانده شود، از سويى در افزايش ايمان اثر دارد و از ديگر سو در تربيت نيكوى مؤ منان ، اثر بخش است . نكته لطيف آيه اخير اين است كه چنين انسانى نيكو و نيكوكار نيست بلكه خود نيكى است . بكار بردن مصدر بر به جاى اسم فاعل بار، براى مبالغه است . انسانى كه از روى ايمان حقيقى ، پيوسته توجه به خدا دارد، بتدريج به گونه اى تربيت مى شود كه تجسمى از خوبى و نيكى باشد. مصداق بارز انسانهايى كه تجسم نيكى اند و نبايد نكوكار ناميده شوند، پيامبر اكرم و خاندان پاك او، صلوات الله عليهم اجمعين ، هستند. همانان كه نماز را چنان كه حق آن است مى خواندند.
برخلاف عارف شوريده ، جلال الدين محمد بلخى كه ذكر خدا و نماز را عاملى براى جنبش انديشه مى داند، برخى معتقدند كه گذر از جمود فكرى و خود مشغولى و وارد شدن به عالم فكر و انديشه برتر، به صورت اهتزاز و جنبش نيست بلكه عبورى ملايم و آرام است .
ويليام جيمز مى نويسد: در اثر دعا و نماز، چيزهايى متحقق مى شود كه خارج از اثر دعا امكان ندارد. در اثر دعا يك نيرويى ايجاد مى شود - خواه ذهنى فرض شود، خواه خارج از ذهن - كه در عالم واقعيات و محسوسات ، آثارش ديده مى شود؛ مثلا آدمى مى تواند ياد بگيرد كه چگونه از مرز و حدود فكر محدود، خارج شود و به ماوراى عقل و قدرت برسد يا در اثر تجربه ، لقاى الوهيت را درك كند. توجه به اين امور بايد از روى كمال فهم و شعور باشد نه از روى تجارب مبهم و نامعلوم . اين درك لقاى الوهيت ، يك حالت نشئه ماوراى فهم نيست و چيزى نيست كه به خود تلقين كرد باشيم بلكه اين يك عبورى است كاملا از روى فهم و آرام از دنيايى كه در آنجا فقط به خود مشغوليم به عالم فكر و انديشه برتر، مثلا وقتى كه من عصبانى و ناراحت هستم ، مى توانم در يك لحظه ، خود را به زور آرام بسازم ... در اينجا خواب مصنوعى يا هيپنوتيزم نيست بلكه نيرويى است كه بسط پيدا مى كند. آدمى در اين حال حس مى كند كه نيرويى وارد وجودش مى شود؛ درست مثل اينكه در آفتاب كه مى نشينيم ، گرمى آن را احساس مى كنيم ، از اين نيرو مى توان به طور مؤ ثر استفاده كرد، عينا؛ مانند اينكه از اشعه خورشيد براى آتش زدن قطعه چوبى از ذره بين استفاده مى كنيم .
توضيحات ويليام جيمز درباره تاءثير ياد خدا و نماز، در تعالى انديشه ، كاملا با موضوع فهم معانى در نماز، و مفهوم خشوع در نماز هماهنگ و منطبق است .

استقامت اراده و انديشه

انديشه صحيح و پا برجايى آن ، از عوامل مهم پيشرفت انسانها و جامعه هاست . افراد و جامعه هايى كه انديشه درست ندارند و با فكر، صحيح ، اداره نمى شوند، به مقاصد خود، دست نمى يابند. آنچه در پيشرفت كارها و جامعه ها مهم است ، فكر صحيح است و مهم تر از آن استقامت فكر است .
گوته مى گويد: انسان ، هر اندازه كوشش كند، اگر فاقد استقامت و متانت باشد، كوشش او بى اثر مى ماند. زيرا تابعى از جريانات و محيط خود مى گردد.
مردان بزرگ ، داراى استقامت و پايدارى بوده اند، و پايدارى ، چيزهايى را كه محال ديده مى شود ممكن مى كند.
ايرونيك مى گويد: استقامت ، قوت و قدرت ايجاد مى كند و بزرگى و برترى حاصل استقامت و تحمل سختيهاست . استقامت ، مى تواند كوههاى موانع را برطرف سازد.
اختراعات محيرالعقولى كه موجبات آسايش بشر را فراهم كرد، حاصل انديشه هاى علمى مردان سخت كوش و مصمم است . اين استقامت و پايدارى است كه مردان نامى دنيا را موفق و كامياب كرده است . زندگى جز كار و كوشش ، چيز ديگر نيست . هر وقت كوشش و جنبش تمام شود زندگى هم تمام خواهد شد. آن كه انديشه و اراده اى پايدار و ثابت دارد، در برابر رنجها و سختيها، درمانده نمى گردد و از زندگى شكوه نمى كند.
چارلز سمز خطيب مشهور آمريكايى مى گويد: آنچه محرك اساسى است و هميشه اعجاز كرده و توانسته است همه موانعى را كه سد راه ترقى است از ميان بر دارد، سه چيز است : اول ، استقامت دوم ، استقامت ، سوم ، استقامت
با پايدارى و استقامت است كه از پيش آمدهاى خوب بهره گيرى مى شود. تعليم و تربيت ، بدون ثبات و پايدارى نمى تواند امور جهان را اداره كند. آنان كه استقامت و پشتكار ندارند، نمى توانند آثارى از خود به جاى بگذارند. مردان بى استقامتى كه از خود عقيده اى ندارند، تنها از فكر و تصميم ديگران كمك مى گيرند و در نتيجه ، هر لحظه از شاخه اى مى پرند، در ميدان تنازع بقا به فنا محكوم اند. هيچ قوه و قدرتى را در برابر اراده آهنين و عزم پولادين ، ياراى استقامت نيست .
فراست و استعداد، اراده زنده و پرتوان و كار و كوشش ، عوامل مهم كاميابى در زندگى هستند. اگر كسى داراى تمام اين صفات ممتاز باشد اما در پى تعقيب هدف نباشد، كاميابى نصيب وى نخواهد شد.
استاگر مى گويد: اغلب اشخاصى كه به مرحله زندگى وارد و در كشمش حيات ، حاضر مى شوند ليكن مقصد اصلى را تعقيب نمى كنند و هر لحظه تصميم خود را متوجه جهتى مى سازند، به كمال مطلوب نمى رسند و نتيجه اى بسزا نمى گيرند
بنابراين ، تعقيب مقصد، يگانه عامل پيشرفت و خوشبختى است . آنچه پس ‍ از عزم و اراده ضرورت دارد، پا فشارى در كار و تعقيب مقصد است . (٢٣٧)
در اديان الهى ، هدف اصلى رضاى خدا و نزديك شدن به حضرت اوست . پس از آن كه هدف شناخته شده ، بايد در راه آن پايدارى كرد.
قرآن ، درباره كسانى كه در راه خدا پايدارى مى كنند چنين مى گويد:
ان الذين قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل عليهم الملئكة الا تخافوا و لاتحزنوا و ابشروا بالجنة التى كنتم توعدون (٢٣٨)
همانا كسانى كه گفتند: پروردگار ما معبود يگانه است و سپس در اره اين هدف ، ايستادگى كردند، فرشتگان برايشان فرود آيند و مژده دهند كه مترسيد و غم نخوريد و به بهشتى كه شما را وعده مى دادند، شادمان باشيد.
پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمودند:
من طلب شيئا وجد وجد و من قرع بابا ولج ولج (٢٣٩)
هر كه چيزى را جستجو كند و در طلبش بكوشد، آن را بيابد و هر كه درى را بكوبد و پاى بفشارد، به آن در آيد.
سايه حق ، بر سر بنده بود
عاقبت ، جوبنده ، يابنده بود
گفت پيغمبر كه چون كوبى درى
عاقبت زان در بيرون آيد سرى
چون نشينى بر سر كوى كسى
عاقبت بينى تو هم روى كسى
چون ز چاهى مى كنى هر روز، خاك
عاقبت اندر رسى در آب پاك
مولوى (٢٤٠)
نماز، در ايجاد و تقويت روح استقامت ، مؤ ثر است و روح پيگيرى از هدف را در انسان زنده مى كند. زيرا كه شارع اسلام ، با تشريع نمازهاى پنجگانه ، استقامت در نماز را و با واجب كردن نيت و قصد قربت ، هدفدارى در نماز را، اراده فرموده است .
عبادتى كه در هر روز و در هر شرايطى هر چند سخت و دشوار بايد پنج بار تكرار شود، استقامت را، اقتضا دارد و چون خود، مستلزم استقامت است ، مسلما در ايجاد و تقويت روح استقامت ، تاءثيرى بسزا دارد، وقتى كه روح استقامت در نمازگزار پيدا شد، در همه كارها و مراحل زندگى با اراده و انديشه اى پايدار، پيش خواهد رفت .
نمازگزار مسلمان ، براى اقامه نماز صبح ، بستر گرم و خواب شيرين سحر گاهى و بامدادى را رها مى سازد و براى نماز ظهر و بويژه نماز عصر، در بحبوحه كار و كسب و تحصيل درآمد، دست از كار مى كشد و جلب منفعت را ترك مى گويد. در پايان روز به جاى آن كه به استراحت بپردازد، نماز را بپا مى دارد و شبانگاه كه در نهايت خستگى ناشى از كوشش روزانه ، نياز به خفتن دارد، بپا مى خيزد و از روى نشاط نماز مى خواند.
خواب صبحگاهى ، منافع دنيوى و استراحت شخصى ، امورى است كه براى همه مطلوب و شيرين است و هيچ نيرويى هر چند قوى باشد، نمى تواند با اين تمايلات نيرومند به مبارزه برخيزد. اين نيروى ايمان و حلاوت ناز است كه بر آنها چيره مى شود. نمازگزار، خود را موظف مى داند كه براى اقامه نماز، با تمايلات خود به مخالفت برخيزد.
شيطان براى گول زدن و فريب دادن اشخاص ، وقتى بهتر از اوقات نامبرده پيدا نمى كند. مبارزه با شيطان نفس و تمايلات درون ، به اراده نمازگزار، استوارى و استحكام مى بخشد. اين مبارزه كه هر روز، پنج وعده تكرار مى گردد، تمرينى هميشگى براى تحكم اراده نمازگزار مسلمان است .
روانشناسان ، بر آنند كه براى تقويت اراده ، چيزى بهتر از اين نيست كه انسان كارهايى خلاف ميل خود بكند و براى اين منظور، تمرينهاى عملى ، مقرر كرده اند.
آنان پس از مشاهده ها و تجربه هاى فراوان ، ثابت كرده اند كه انسان ، با هر كارى كه بر خلاف هواى نفس خود انجام مى دهد، به عزم و اراده خود، ثبات و توان مى بخشد. نمازگزار، بامدادان با ميل خواب و تن پروريش ‍ مبارزه مى كند و پيروز مى گردد. در مواقع ديگر با كارها و گرفتاريهايى كه اغلب در زندگى مادى او جاى در خور توجهى دارند، مى ستيزد و وقت آنها را مى گيرد و براى پرستش ، صرف مى كند. تمايلات مذكور و عوامل ديگرى چون جنگ ، ترس ، بيمارى ، مسافرت ، سختى ، تنگى ، سرما، گرما و... هيچكدام نمى توانند او را از نماز باز دارند، زيرا كه نماز در هيچ شرايطى ساقط نمى شود. او بايد همه اين موانع را پشت سر بگذارد تا سر وقت نماز بگزارد.
اجراى منظم اين تمرينهاى بزرگ روحى ، در مدت اندكى عزمى آهنين و اراده اى پولادين به نمازگزار مى بخشد و تاءثيرى كه عزم و اراده در پيشرفت امور و تحصيل سعادت دارد، بر هيچ كسى پنهان نيست . (٢٤١)
عاقبت دست به آن سرو بلندش برسد
هر كه در راه طلب همت او قاصر نيست
حافظ (٢٤٢)

حذف خرافه ها و تصحيح بينشها و جهان بينى ها

در سال پنجم هجرى ، در شهر مدينه ماه گرفتگى پيش آمد. در آن زمان ، يهوديان را رسم بر آن بود كه هنگام خسوف ، بر مس مى كوفتند و مى پنداشتند كه ماه ، اين صدا را مى شنود و مى ترسد و آشكار مى شود. پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) كه در صدد محو خرافه ها بودند. صحابه را به خواندن نماز خسوف وا داشتند و آنان نماز آيات را به صورت جماعت و به امامت پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) بجاى آوردند.
در روز وفات ابراهيم ، فرزند پيغمبر بزرگوار، كه مادرش ماريه قبطيه بود، خورشيد گرفتگى رخ داد. مردم پنداشتند كه گرفتن آفتاب به واسطه فوت ابراهيم است ، شارع اسلام كه با هر نوع خرافه اى مخالفت و مبارزه مى كردند، رفتند بالاى منبر. و پس از حمد و ثناى پروردگار فرمودند:
ايها الناس ان الشمس و القمر ايتان من ايات الله يجريان باءمره مطيعان له المنبر فصلى بالناس صلاة الكسوف . (٢٤٣)
خورشيد و ماه ، دو آيه از آيه هاى الهى هستند. به فرمان او در گردشند و از او اطاعت مى كنند. و براى ولادت يا مرگ كسى دچار گرفتگى نمى گردند. هنگامى كه خسوف و كسوف ، پيش آيد نماز بگزاريد و به خدا روى آوريد.
آنگاه از منبر فرود آمد و با مردم نماز كسوف گزارد.
حذف خرافات و جايگزين كردن نماز آيات ، به معناى تصحيح بينش هاست همچنان كه ريشه كن كردن درخت كفر از دلها و نشاندن نهال اين به جاى آن ؛ به معناى تعويض جهان بينى هاست . و نه تنها هدف رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) از مقرر كردن نماز آيات اين بود كه خود نماز آيات نيز چنين اثرى دارد. و توجه به آيات پروردگار، و حقيقت گرايى و روشن بينى را جانشين نفهمى و كوردلى مى سازد.
كافى است كه در مفاهيم و اهداف نماز و نماز آيات بينديشيم تا از نقش ‍ مؤ ثر و تاءثير مكرر اين هديه آسمانى در اهداى جهان بينى صحيح ، و ايده و انديشه سالم به جهانيان با خبر گرديم .

حفظ دين

نماز، همانند ستونى بناى دين را استوار مى دارد و حفظ مى كند. از اين رو، امام على (عليه السلام) بر اقامه آن تاءكيد ورزيدند. فرمودند:
... والله الله فى الصلوة فاءنها عمود دينكم (٢٤٤)
از خدا بترسيد! از خدا بترسيد! در امر اقامه نماز كه آن ستون دين شماست .
و از آن حضرت روايت شده است كه فرمودند:
الصلوة علم الاءسلام و قوام الدين (٢٤٥)
نماز، درفش اسلام و پايدارى دين است .
در بحث فضيلت نماز نيز تحت عنوان نماز عمود خيمه دين درباره نقش نماز در حفظ دين سخن رفت و در اينجا به ذكر حديثى از امام صادق (عليه السلام) بسنده مى شود. گزارش شده است كه آن بزرگوار فرمودند:
اءما والله انكم لعلى دين الله و ملائكته فاءعينونا على ذلك بورع و اجتهاد. عليكم بالصلاة و العبادة . عليكم بالورع . (٢٤٦)
هان ! به خدا سوگند كه شما بر دين خدا و فرشتگان او هستيد. ما را با پارسايى و كوشش در فهم دين در حفاظت از آن يارى دهيد. بر شما باد كه (براى حفظ دين خدا) نماز بگزاريد و پرستش او كنيد. پارسايى بورزيد.
از اين حديث شريف بر مى آيد كه زهد، اجتهاد در دين ، نماز، و پرستش ‍ خدا در همه انواع آن ، نقش مؤ ثرى در حفاظت از دين خدا دارند. و از تاءكيد آن حضرت بر موضوع پارسايى بدست مى آيد كه نگاهبانى از دين با نماز و پرستش و اجتهادى زاهدانه مقدور است .
نماز از آن جهت كه مشتمل بر اصول و فروع دين است نيز حافظ آن بشمار مى آيد. اصول اعتقادى اسلام ؛ يعنى توحيد، عدل ، نبوت ، امامت ، و معاد به نحو غير مستقيم در نماز مطرح است بلكه نماز بر اساس آنها بنا شده است . فروع دين نيز كه همان عبادات است ، در نماز گرد آمده است . چون تاءمل كنى ، مى بينى كه هر عبادتى كه بندگان آرند و هر ذكرى كه فرشتگان كنند، در دو ركعت نماز جمع است . به عبارت ديگر خلاصه و عصاره احكام جهاد، حج ، زكات ، روزه ، امر به معروف و نهى از منكر، تولى و تبرى در نماز فراهم شده است . و چون نماز هميشه يادآور آن اصول و احكام است مايه تعهد و التزام به آنها نيز مى باشد و به اين ترتيب عاملى براى حفظ دين مى گردد. احتمالا از همين جهت است كه گفته اند: اصل الاسلام الصلوة (٢٤٧)، اشتمال آن بر جهاد از آن است كه نمازگزاران اعمالى نظير كارهاى مجاهدان مى كنند. با اين تفاوت كه مجاهد با دشمن خارجى مبارزه مى كند و مصلى با دشمن داخلى (نفس) مى جنگد.
پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) به آنچه مجاهد مى كند، جهاد اصغر و به آنچه مصلى مى كند جهاد اكبر نام داده اند. چون خودسازى ، و مبارزه با نفس و كفر درونى بسيار دشوارتر از جنگ با كفر و دشمن بيرونى است . افزون بر اين ، آن كه با نفس خود ستيزه نمى كند، فاقد تجربه و توان لازم براى مقابله با دشمن خارجى است .
از اين روى رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) براى حفظ آمادگى رزمى در مجاهدان به هنگام بازگشت از جهاد خطاب به آنان فرمود:
رجعنا من الجهاد الاءصغر الى الجهاد الاءكبر (٢٤٨)
از جهاد كوچكتر به جهاد بزرگتر باز مى گرديم .
و نماز شامل روزه است از آن كه خوردن و نوشيدن در آن ممنوع است . و در نماز معناى زكات است زيرا همچنان كه زكات ، دارايى و اخلاق زكات دهنده را پاك مى سازد، نماز نيز جسم و مال نمازگزارنده را تزكيه مى كند. خداى ، تعالى ، فرمود:
ان الحسنات يذهبن السيئات . (٢٤٩)
همانا نمازها بدى ها را مى زدايند.
در اين معنى روايت كرده اند كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) مردى را ديدند كه مى گفت :
اللهم اغفرلى و ما اءريك تغفر
خدايا مرا بيامرز اما در تو نمى بينم كه مرا بيامرزى .
پيامبر رحمت (صلى الله عليه و آله و سلم) به او فرمودند:
ما اءسواء ظنك بربك !
چقدر به پروردگار خود بدگمانى !
گفت : يا رسول الله انى اءذنبت فى الجاهلية و الاءسلام
اى فرستاده خدا من هم در دوره جاهلى گناه كرده ام ، هم در دوره اسلامى .
آن حضرت به او فرمودند:
ما فى الجاهلية فقد محاه الاءسلام و ما فى الاءسلام تمحوه الصلوات الخمس (٢٥٠)
آنچه را كه در جاهليت كرده اى اسلام پوشانده است و گناهى را كه در حال اسلام كرده اى پنج نمازت آن را محو مى سازد.
و در نماز معناى حج است . حج داراى احرام و حلال است و نماز را نيز تحريم و تحليل است . همچنين نماز مشتمل بر امر به معروف و نهى از منكر، و دوستى با خدا و بيزارى از دشمنان اوست .


۵
گفتار نخست : آثار اجتماعى

تقويت ايمان

١- تلقين حقايق و معتقدات دينى به ويژه يكتايى و بزرگى پروردگار.
٢- تثبيت ايمان و راسخ كردن آن در دل ، به سبب تلقين و ضرورت اخلاص ‍ و حضور قلب .
٣- به ياد آوردن روز جزا و حسابرسى اعمال بر اساس عدل خدا.
٤- تذكار اهميت مساءله هدايت و رهبرى (نبوت ، امامت و ولايت).
٥- نماز حقيقى ، نمازگزار را به عملى كردن ساير احكام پايبند مى سازد. آن كه نماز نمى خواند مطمئنا ساير احكام را به كار نمى بندد، موقعيت نماز نسبت به ساير احكام ، همانند موقعيت سر نسبت به ساير اعضاست و پايبندى به نماز در راءس پايبندى به ديگر عبادات است . وانگهى ، نماز، عبادتى بى خطر و بدون زحمت و هزينه است . كسى كه اين حكم خدا را اجرا نمى كند، چگونه احكام ديگر او را به كار خواهد بست .
امام على (عليه السلام) پس از فراغت از جنگ جمل ، در مذمت زنان سخن گفتند و در آن كاستى ايمان و خرد و بهره اقتصادى زنان را يادآور شدند و دليل نقصان ايمانشان را باز ماندن از نماز و روزه در دوره عادت زنان دانستند:
فاءما نقصان ايمانهن قعودهن عن الصلوة و الصيام فى ايام حيضهن ... (٢٥١)
و اگر چنين است كه باز ماندن از نماز، موجب نقص و ضعف ايمان است ، پرداختن به نماز و كمال نماز، موجبى براى كمال و قوت ايمان است .
امام خمينى (رحمه الله) مى نويسند: اين نمازهاى پنجگانه كه عمود دين و پايه محكم ايمان است و در اسلام چيزى بعد از ايمان به اهميت آن نيست - بعد از توجهات نوريه باطنيه و صور غيبيه ملكوتيه كه غير از حق ، تعالى ، و خاصان درگاه او كسى نداند - يكى از جهات مهمه كه در آن هست اين تكرار تذكر حق است كه با آداب و اوضاع الهى كه در آن منظور گرديده است ، رابطه انسان را با حق ، تعالى ، و عوالم غيبيه محكم و ملكه خضوع الله را در قلب ايجاد مى كند و نيز شجره طيبه توحيد و تفريد را در قلب محكم كند؛ به طورى كه با هيچ چيز از آن زايل نشود و در امتحان بزرگ حق ، تعالى ، كه در حال ظهور سكرات و اهوال مطلع و شهود نمونه غيب حاصل شود، از امتحان درست بيرون آيد و دينش مستقر باشد و بماند به مستودع و زايل شدنى كه به اندك فشارى نسيان عارض شود.
پس اى عزيز!
اياك ثم اياك و الله معينك فى اءولئك و اءخراك . (٢٥٢)
مبادا در امر ديانت خصوصا اين نمازهاى پنجگانه تهاون كنى و آنها را سست شمارى !
خدا مى داند كه انبيا و اوليا و ائمه هدى (عليهم السلام)، از كمال شفقت بر بندگان خدا اين قدر ترغيب و تحذير نمودند و الا ايمان ما نفعى به آنها نرساند و از اعمال ما سودى نبرند. (٢٥٣)
پروردگارا! توفيقى عنايت كن تا چنان به نماز بپردازيم و چنان نماز بگزاريم كه ضعف ايمانمان به قوت بدل گردد.

ازدياد معرفت

نماز، گنجينه عرفان است . براى آگاهى از محتواى عرفانى اين دفينه به كتابهاى اسرار الصلوة و جلد چهارم نماز شناسى كه مربوط به عرفان نماز است مراجعه فرماييد. روح نماز، اخلاص و حضور قلب و آن بدون آگاهى و عرفان ميسر نيست . آن كه عارف به حضرت حق نيست ، از عظمت پروردگار و حقارت خود بخوبى آگه نيست و آنچه موجب نماز مى شود معرفت به اين امر است .
همچنان كه روح انسان قابل ارتقا و گسترش است ، روح نماز هم قابل ارتقا و گسترش است و آنچه روح انسان را بلند و گسترش مى سازد، نماز با روح و قرين معرفت است .
نماز هر اندازه خالص تر و عارفانه تر باشد، روح نمازگزار را در مرتبه و مرحله بالاترى از تكامل قرار مى دهد. رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمودند:
الصلوة معراج المؤ من . (٢٥٤)
نماز وسيله بالا رفتن ايمان مؤ من است .
و از آنجا كه ازدياد ايمان ، ناشى از ازدياد معرفت است ، معلوم مى شود كه نماز، معرفت به خدا را زياد مى كند. آيا مصاحبت ما با يك فرد موجب شناخت ما از او نمى گردد؟ و آيا ازدياد معاشرت ما با او موجب مطالعه بيشتر درباره او و كسب شناخت بيشتر از او نمى گردد؟ مسلما چنين است . هر چه ارتباط ما با يك دوست ،
مسبوق به سوابق بيشترى باشد، مطالعه ما درباره او و شناخت ما از او كامل تر است .
اگر نماز، ارتباط و همدمى با حضرت دوست مى باشد، زمينه معرفت به او را فراهم مى كند. و نماز گزاردن افزون تر و برقرارى ارتباط بيشتر با او موجب تكامل معرفت به او و قرار گرفتن در مدارج بالاترى از كمال و قرب به او مى گردد.
و نيز از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) روايت شده است كه فرمودند:
الصلوة ماءدبة الله فى الارض . (٢٥٥)
نماز، سفره گسترده خدا در زمين است .
اما خوراكى هاى نيروزايى كه بر سر اين سفره است خوراك جسم نيست بلكه خوراك روح است . انرژى روحانى پاك و خالصى كه نماز به سفينه روح انسان مى دهد، به آن قدرت عروج مى بخشد. و به اين ترتيب خاكيان را به افلاكيان پيوند مى دهد.
برخى از دانشمندان پيشين گفته اند:
الصلوة عرس المريدين و نزهة العارفين و وسيلة المذنبين و بستان الزاهدين . (٢٥٦)
نماز، خوراك (روحى گوارا و فرح بخش) ارادتمندان ، دور كننده عارفان (از مراتب جهل)، دستاويز گنهكاران ، و باغ بوستان پارسايان است .
و گفته اند كه نماز گردنبندى است كه در آن گوهرهاى رنگارنگ است و هر رنگى تحفه يك عزيز، و فعل و حال يك پيغمبر است .
طهارت ، فعل ايوب است : اركض برجلك هذا مغتسل بارد.... (٢٥٧)
تكبير، ذكر ابراهيم (عليه السلام) است : و فديناه بذبح عظيم . (٢٥٨)
قيام ، خدمت ذكرياست : و هو قائم يصلى فى المحراب . (٢٥٩)
ركوع ، فعل داود است : وخر راكعا و اءناب . (٢٦٠)
سجود، حال اسماعيل است : و تله للجبين . (٢٦١)
تشهد، فعل يونس است : اذ اءبق الى الفلك المشحون . (٢٦٢)
تسبيح ، فعل فرشتگان است : يسبحون بحمد ربهم . (٢٦٣)
هنگامى كه مؤ من دو ركعت نماز، نماز با خشوع كند، رب العزة او را كرامت اين پيغمبران دهد، و به درجات عرفانى آنان رساند. (٢٦٤)
با توجه به آنچه بيان شد، نماز، مؤ من را به سطح بالايى از معرفت و كمال مى رساند و به خدا نزديك مى سازد. هر ركعت نماز حقيقى ، پله اى است كه نمازگزار را گامى به بام عرفان نزديك مى كند. نماز بگزاريم و زينه زينه تا ملاقات خدا عروج كنيم .

ژرف انديشى

ما درباره كسانى كه نماز سطحى و ناآگاهانه مى خوانند، سخنى نمى گوييم .
ليكن آيا ممكن است كسى نماز حقيقى و عارفانه بخواند و به سطح بالايى از معرفت برسد، و در عين حال ساده انديش و سطحى نگر باشد؟! آيا آنان كه اهل مطالعه در ملكوت جهان و اسرار نماز مى باشند، نمى توانند در مسايل پايين تر از آن به مطالعه پردازند و به حقيقت برسند؟! انسانهاى باهوش و فهيم با هر مساءله اى كه مواجه شوند، دقت و تيز بينى خود را بروز مى دهند. كردار و گفتار حكيمانه و مستحكم ، و طماءنينه فكرى حاصل از نماز معصومين ، عليهم السلام ، را كه با معرفت ترين عارفان و بزرگترين نمازگزاران عالم هستى بودند، در نظر آوريد تا به تاءثير عرفان و نماز عارفانه در دقت نظر و ژرف انديشى معتقد شويد. حتى قدرت تجزيه و تحليل ، استدلال ، و ژرف انديشى عارفانى كه در مدارج بسيار پايين ترى از مقام بلند معصومين ، عليهم السلام ، قرار دارند، قابل تحسين است .
بسيارى از دانشمندان و انديشمندان غربى از اين كه امام خمينى ، رحمة الله عليه ، را عارفى والا مقام و در عين حال سياستمدارى دور انديش و ژرف نگر، و داراى بينش وسيع و قدرت بالايى از تجزيه و تحليل مسائل اجتماعى و پيش بينى اوضاع جهانى ديده اند، اظهار شگفتى كرده اند. اما هيچ جاى شگفتى نيست . انسانى كه در فهم حقايق جهان هستى دقيق و عميق و روشن بين است و اسرار عالم هستى را بدرستى فهم مى كند، مطمئنا در مسايل اجتماعى و سياسى نيز مى تواند دقيق ، عميق ، آينده نگر و صائب نظر باشد.

نماز سبب نزديكترين نزديكى به معبود

به حكم عقل و تصديق برخى از روايت ها بالاترين حالت قرب انسان به خداى سبحان ، حالت سجود و به خاك افتادن براى اوست و اين كارى است كه در نماز به طور مكرر اجرا مى شود.
امام على (عليه السلام) فرمودند:
اقرب ما يكون العبد من الله اذا سجد . (٢٦٥)
نزديكترين حالت بنده به معبودش موقعى است كه برايش به خاك مى افتد.
نماز در بردارنده ياد خدا و سپاس از او و نيايش و آمرزش خواهى است . چهار چيزى كه موجب نزديك شدن به خدا و جلب عنايت حضرت دوست مى گردد.
سيوطى از ابن مسعود (رحمه الله)، و او از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) روايت كرده است كه فرمودند:
من اعطى اءربعا اءعطى اءربعا و تفسير ذلك فى كتاب الله ، تعالى : من اءعطى الذكر اءعطى الذكر لاءن الله ، عزوجل ، يقول : فاذكرونى اذكركم ، و من اءعطى الدعاء اءعطى الاءجابة لاءن الله ، تعالى ، يقول : اءدعونى اءستجب لكم ، و من اءعطى الشكر اءعطى الزيادة لاءن الله ، تعالى ، يقول : لاءن شكرتم لاءزيدنكم ، و من اءعطى الاءستغفار اءعطى المغفرة ، لاءن الله ، تعالى ، يقول : استغفروا ربكم انه كان غفارا . (٢٦٦)
آن كه چهار چيز دهد، چهار چيز به او دهند و تفسير آن در كتاب خداى ، تعالى ، اين است : آن كه ياد خدا كند، به ياد متقابل پروردگار خود پاداش ‍ يابد كه خداى ، عزوجل ، فرمود: مرا ياد كنيد تا شما را ياد كنم و آن كه خداى را بخواند، پاسخش به اجابت دهد كه فرمود: مرا بخوانيد تا شما را جواب دهم ، و كسى كه خدا را سپاس گويد، افزونى نعمت به او دهد و فرمود: اگر سپاسگزارى كنيد، البته نعمتم را زياد كنم . و آن كه خواست آمرزش به پيشگاهش عرضه كند، از او مغفرت يابد كه فرمود: از درگاه پروردگار خود مغفرت طلبيد كه او آمرزگار است .
و اينها نمونه اى از بركات و خيرات فرديى است كه نماز موجب اعطاى آن از جانب خداوند است . و پرواضح است كه آثار خير فردى و اجتماعى نماز به قدرى فراوان است كه قابل احصا نيست . و ذكر تمام آنچه در نظر آيد نيز در اين مختصر نمى گنجد.

نماز موجب روى كرد ايزد به بنده خويش

خداى متعال ، لطف ويژه و اقبال خاصى به نمازگزاران دارد و روى آوردن پروردگار به بنده ، سبب كاملى براى سعادت و رستگارى اوست . روى آوردن خدا به بنده ؛ به معنى آمرزيدن گناهان ، برآوردن حاجات ، و آباد كردن دنيا و عقباى او از يك سو، و نزديكى بنده به بارگاه يزدان ، حشر او با پيامبران و امامان ، و برخوردارى او از لطف و رحمت يزدان و سعادت جاويدان از سوى ديگر است .
نماز، در نخستين پايه ، باعث روى آوردن بنده به سوى كردگار بزرگ است و در دومين مرحله ، موجب اقبال ايزد منان به بنده است .
امام باقر (عليه السلام) فرمودند:
اذا استقبل المصلى القبلة استقبل الرحمن بوجهه لا اله غيره . (٢٦٧)
هر گاه نمازگزار رو به قبله بايستد و معبودى به غير حضرت حق نشناسد، خداى رحمان نيز به او روى آورد و توجهى تمام كند، گواهى مى دهم كه هيچ معبودى بجز معبود يكتا نيست .

نماز موجب تابش انوار ايزدى در دل

خالى كردن نماز از آفات ، خالص كردن آن براى خدا، و اداى آن با رعايت شروط و آداب ويژه آن ، سبب تابش انوار ايزدى بر قلب است . و اين انوار، كليد در علوم و معارف باطنى است كه بر هر نمازگزارى به قدر صفاى نفسش گشوده مى گردد. و اين انوار به كمى و بسيارى ، پيدايى و پنهانى ، و قوت و ضعف اختلاف مى يابد و نيز به سبب آنچه از علوم و معارف ، بر نمازگزار هويدا مى شود، متفاوت است .
براى بعضى ، برخى از صفات جلال خدا و براى بعضى ، بخشى از عجايب افعالش آشكار مى گردد. و اولويت ظهور فيض براى هر كس ، آن چيزى است كه در فكر آن است .
از پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) سخنى نقل شده است كه ترجمه آن اين است :
هر گاه بنده به نماز برخيزد، خدا پرده ميان خود و بنده را بر دارد. و بدو روى كند. فرشتگان نيز از دوش او تا آسمان بايستند و با او نماز كنند و بر دعايش ‍ آمين گويند. از اطراف آسمان بر سرش نكويى نثار شود. و ندا كننده اى ندا دهد: اگر نمازگزار بداند كه با كه مناجات مى كند، التفاتى به غير او نخواهد كرد. و درهاى آسمان به رويش گشوده خواهد شد. و خدا به صدق نمازگزارنده بر فرشتگان مباهات فرمايد. (٢٦٨)
رفع حجاب و گشوده گشتن درهاى آسمان ، كنايه از افاضه دانشهاى باطنى است . در تورات آمده است : اى فرزند آدم ! از اين كه در پيشگاه من به نماز و گريه بايستى ناتوان مباش . من خدايى هستم كه به قلب تو نزديكم و تو نور مرا در نهان خود مى بينى . (٢٦٩)

نماز نردبان تكامل

اين كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرموده اند: (الصلوة معراج المؤ من) به اين معنى است كه نماز حقيقى نردبان تكامل ايمان مؤ من و تقربش به خداست .
اكنون اگر بپذيريم كه هر يك از انواع موجودات و مخلوقات حضرت كردگار، تكاملى ويژه خود و نمازى مخصوص به خود دارد و به گونه اى متناسب با خودش خدا را تسبيح مى كند، خواهيم گفت : الصلوة معراج كل موجود: نماز، نردبان تكامل هر موجودى است و چون مجموعه جهان هستى پيوسته در نماز آفريدگار خود است ، همواره راه كمال مى پويد و رو به گسترش است و چون نماز آن تعطيل نمى شود، سير تكاملى اش هم متوقف نمى گردد. امتياز انسان در حركت به سوى اين كمال است كه مى تواند علاوه بر سير جسمانى ، حركتى غير جسمانى آغاز و در اين سير و سفر آنچه ناديدنى است ببيند. تمامى موجودات در حركت بسوى كمال داراى عشق طبيعى و شعور ويژه مى باشند ليكن شايد برخوردارى از روح و قوه اختيار و نيروهاى دريافت و شهود و عاطفه از مختصات انسان در طى طريق تكامل باشد.
انسان تكامل يافته در درياى حقايق بنيادين هستى غوطه ور مى گردد و نسبت به مسايل رو بنايى آن كه همانند حبابها و كف هاى سطح درياست بى اعتنا مى شود و اين همان پارسايى و ورع است .

نماز آموزگار عرفان

نماز، خداشناسى و عرفان را طى مراحلى به نمازگزار مى آموزد. اين مراحل را در چهار تسبيح كه جايگزين سوره حمد و عصاره تمام نماز است مى بينيم :
نخستين مرحله ، تسبيح است كه در نماز بيش از هر چيزى بر آن تاءكيد رفته است . در ركوع و سجود، و قيام ركعتهاى سوم و چهارم (تسبيحات اربعه)، ذكر تسبيح (سبحان الله ) (سبحان الله ربى) بارها تكرار مى شود زيرا انحراف در شناخت خدا غالبا با تصور مادى از او آغاز مى شود و به شناخت و تعريف نادرست از او مى انجامد. از اين روى نماز در نخستين مرحله بر پاك بودن خدا از شؤ ون ماده و صفات رذيله تاءكيد مى ورزد تا جلو اين انحراف ذهن را بگيرد و معرفت صحيحى نسبت به حضرت سبحان در نمازگزار پديد آورد كه صراط مستقيم در شناخت خدا بجز اين نيست .
دومين مرحله ؛ تحميد يا ستايش خداوند است . آن هم به نحو اختصاص ‍ (الحمدالله). و تحصيص حمد به خذا حاكى از عقيده به اين حقيقت است كه در جهان هستى هيچ مؤ ثر حقيقى جز او وجود ندارد (لآمؤ ثر فى الوجود الا هو) و چون همه خيرات از اوست پس تمام ستايشها و ثناها نيز مخصوص به اوست . اين آموزش در سوره حمد (الحمدلله رب العالمين ) و در پيكره نماز كه كلا براى تشكر از خداست ، مكرر شده است .
سومين مرحله كه حاصل مراحل پيشين است ؛ تهليل (لا اله الا الله): هيچ معبودى جز معبود يگانه وجود ندارد. هيچ كس و هيچ چيزى همانند و همتايش نيست (ليس كمثله شى ء) و چون هيچ چيزى در پاكى و تاءثير و نعمت بخشى و خير رسانى همانندش نيست ، پس هيچ كس و هيچ چيز جز او شايسته معبود شدن و عبادت شدن نمى باشد. و اين همان عقيده و اقرار به توحيد است . توحيد در ذات ، توحيد در صفات ، و توحيد در عبادت ، اثبات معبود يكتا و به حق و نفى معبودهاى باطل ، افزون بر تسبيحات اربعه ، در سوره توحيد (هو الله احد) (لم يلد و لم يولد) (لم يكن له كفوا احد) و در تشهد (اشهد اءن لا اله الا الله) نيز مكرر مى شود زيرا توحيد سنگ زير بناى اسلام و ركن ركين آن است .
چهارمين مرحله تكبير است (الله اكبر). و آن عقيده و اقرار به اين است كه خدا بزرگتر از آن است كه به وصف در آيد. الله اكبر من اءن يوصف ، صحيح ترين و عالى ترين شناختى است كه اين عبادت از معبود به عابد مى دهد. و البته اين معرفت نيز حاصل معرفتهاى پيشين است كه علاوه بر تسبيحات اربعه در آغاز نماز به نحو وجوبى و در مقاطع مختلف آن به نحو استحباب مكرر مى شود تا شناختى حقيقى و كامل نسبت به خدا در ذهن نمازگزار پديد آيد و تثبيت شود.
نماز، در زمينه شناخت خدا درسهاى ديگرى از الوهيت ، ربوبيت ، ولايت ، رحمانيت ، رحيميت ، مالكيت يوم الدين ، اعانت ، هدايت ، انعام ، و صمديت پروردگار به نمازگزار مى دهد كه هر كدام از آنها بحثى جداگانه را مى طلبد. افزون بر اينها تحت تاءثير دعاهاى مستحبى كه در نماز خوانده مى شود، درسهاى عرفانى زيادى مى توان از نماز آموخت .

نماز كوره عشق

ياد گرفتن درس عرفان از نماز آسان است اما ياد گرفتن درس عشق از نماز دشوار است . نماز، كوره عشق است . آنان كه در اين كوره پخته اند و گداخته اند، به مقامات بسيار عالى از عرفان رسيده اند. شگفتا كه عمرى نماز مى خوانيم و عاقبت خام مى مانيم !

بهره پنجم : آثار اجتماعى و سياسى

گفتار نخست : آثار اجتماعى

استحكام خانواده

اراده خداى ، تعالى ، بر اين بوده است كه نوع بشر از طريق تشكيل خانواده تحقق و افزايش يابد و افزايش يابد و پايدار شود. ارضاى صحيح غريزه ها، رسيدن به آرامش ها و راحت ها، تكميل شدن زن و مرد، حس همدردى ، انس و الفت ، عواطف مثبت ، حس تعاون و مشاركت ، حس مسؤ وليت ، تعليم و تثبيت ارزشها، روابط اجتماعى ، وضعيت اقتصادى ، رشد و تربيت صحيح فرزندان ، و در نتيجه ادامه تمدن انسانى و برآورده شدن نياز انسان به اين گونه مسايل ، چيزهايى است كه با تشكيل خانواده پديد مى آيد و شكل مى گيرد.
محجة البيضاء مولى محسن فيض كاشانى ، پنج فايده اصلى را براى ازدواج ذكر كرده است كه عبارت از آوردن فرزند، شكستن شهوت ، تدبير منزل ، زياد شدن افراد خانواده ، و كوشش براى قيام به حقوق اهل خانه و صبر بر اخلاق آنان و سعى در اصلاح و ارشاد آنان است .
توضيحاتى كه مرحوم فيض درباره اين فوايد داده است ، تحليلى دقيق و روانشناسانه درباره سودمنديهاى ازدواج و تشكيل خانواده است . (٢٧٠)
امروزه براى رويارويى با استرس ها و فشارهاى روانى از ياريها و پشتيانى هاى متعادل فاميلى و خانوادگى بحث مى شود. افرادى را مشاهده كرده ايم كه به خاطر عدم يارى و پشتيبانى اعضاى خانواده و احساس ‍ تنهايى و بى كسى دچار مشكلات روانى شده اند.
با تشكيل خانواده هاى سالم است كه دين و تقواى مردم و در نتيجه سلامت اجتماع حفظ مى شود.
همسر گزينى ، انتخاب لباس است و ازدواج ، بر تن كردن پوشش است . قرآن مى فرمايد:
هن لباس لكم و انتم لباس لهن . (٢٧١)
زنان براى شما پوشش اند و شما پوششى براى آنان هستيد.
همچنان كه لباس ، انسان را از گرما و سرما و آسيبهاى ديگر نگه مى دارد.
همسر هم انسان را از گناهان كه به دين او آسيب مى رسانند و از آسيب هاى ناشى از گناهان حفظ مى كند. در خبر است كه :
من تزوج اءحرز نصف دينه فليتق الله فى النصف الاخر . (٢٧٢)
آن كه ازدواج كند، نصف دين خود را نگه داشته است . پس بايد كه در نگهداشت نيم ديگر آن از خداى بترسد.
و از امام صادق (عليه السلام) روايت شده است كه :
ركعتان يصليهما المتزوج اءفضل من سبعين ركعة يصليها اءعزب . (٢٧٣)
دو ركعت نمازى كه متاءهل بجاى آورد، برتر از هفتاد ركعت نماز است كه عزب بگزارد.
و گفته اند:
فضل المتاءهل على العزب كفضل المجاهد على القاعد و ركعة من متاءهل اءفضل من سبعين ركعة من عزب . (٢٧٤)
برترى متاءهل بر عزب ؛ مانند برترى پيكارگر در راه خدا بر نشسته است . و يك ركعت نماز از متاءهل برتر از هفتاد ركعت از عزب است .
ازدواج نكردن ، انسان را به گناه مى اندازد و گناه او را به دوزخ مى كشاند. هم دوزخ دنيا و هم دوزخ آخرت . ليكن ازدواج ، انسان را به تقوا مى رساند و از فحشا و منكر باز مى دارد. و نماز نيز چنين مى كند. پس براى سلامت اجتماع به دو عامل و اجراى صحيح آنها نيازمنديم . يكى نماز و ديگرى ازدواج .
هم نماز نور است و هم خانواده پاك و نمازگزار.
پيامبر نور و رحمت (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود:
جعل الله ، جل ثناؤ ه ، قرة عينى فى الصلاة . (٢٧٥)
خدا كه به مرتبه ستايش او نمى توان نايل شد، نور چشم مرا در نماز قرار داد.
و حضرت ابراهيم (عليه السلام) فرمود:
ربنا هب لنا من ازواجنا و ذرياتنا قرة اعين . (٢٧٦)
پروردگار ما! از همسران و فرزندان ما نور چشمانى به ما عطا فرما.
هم نتيجه ترك نماز آتش است و هم نتيجه ترك ازدواج .
قرآن مى فرمايد: از دوزخيان مى پرسند: چه چيزى شما را به دوزخ كشانيد؟ (ما سلككم فى سقر؟) مى گويند: از نمازگزاران نبوديم (لم نك من المصلين). (٢٧٧)
و از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) روايت شده است كه فرمودند:
اءكثر اءهل النار العزاب . (٢٧٨)
بيشترين دوزخيان كسانى هستند كه بدون همسر مى زيند.
و از آن حضرت گزارش شده كه :
ما بنى فى الاءسلام بناء اءحب الى الله من التزويج . (٢٧٩)
در اسلام هيچ بنايى نزد خداى ، تعالى ، دوست داشتنى تر از بناى ازدواج (تشكيل خانواده) نيست .
پسر و دختر، محصول بناى ازدواج اند. از اين روى كلمات ابن و بنت را از كلمه بنا ساخته اند.
بناى ازدواج ، بناى پايدارى نسل انسان است . قرآن كريم ، بناى ازدواج را در كنار بناى آسمانها و زمين ذكر فرموده است و آن را از آيات خدا برشمرده است . مى فرمايد:
و من اياته اءن خلق لكم من اءنفسكم اءزواجا لتسكنوا اليها و جعل بينكم مودة و رحمة ان فى ذلك لاءيات لقوم يتفكرون . (٢٨٠)
و از نشانه هاى قدرت او آن كه جفتهايى را از نوع خودتان براى شما آفريد تا به آنان آرام بگيريد و ميان شما دوستى و مهربانى مقرر كرد. براستى كه در آن هر آينه آيتهاست براى آن دسته از مردم كه تفكر مى كنند.
بنابراين انتخاب صحيح و اصولى همسر مناسب و مهربان در رفع نگرانى و استرس ، و ايجاد آرامش ، بسيار مؤ ثر است و از آيات خدا در جوامع انسانى است . و نماز نيز كه از عوامل بزرگ حفاظت خانواده هاست از آيات بزرگ كردگار مى باشد.
كسانى كه تنها زندگى مى كنند، بيش از ديگران در معرض بيماريهاى روانى و اخلاقى قرار دارند. اعتياد، و جرم و جنايت رابطه مستقيمى با بى بهره گى از خانواده سالم دارد. همچنان كه افت تحصيلى ، شمار زندانيان ، و عدم شركت در فعاليت هاى سازنده اجتماعى ،، ارتباط نزديكى با آمار طلاق در جامعه دارد. مع الاسف در كشور ما هم سن ازدواج به خاطر مشكلات اقتصادى و ضعف هاى اخلاقى و اعتقادى بالا رفته است و هم بنياد خانواده ها به خاطر اين مسايل سست شده است .
بررسى علل و عوامل افزايش آمار طلاق نشان مى دهد كه بى عفتى و فساد اخلاقى نقش مهمى در سست كردن بنياد خانواده ها و فروپاشى آنها دارد. هنگامى كه مرد و زنى با هم ازدواج مى كنند، محصن و محصنه ؛ يعنى داراى حصن و حصار مى شوند. همسر، حصارى بر گرد هر يك از آن دو مى باشد. حال ، اگر يكى از زوجين يا هر دو اين ديوار را رخنه دار كنند، برج و باروى خانواده و استحكام آن آسيب خواهد ديد و اگر اين حصار را بشكنند، خانواده فرو مى پاشد و بر جا نمى ماند.
همچنان كه حصار نماز با عقد نماز (تكبيرة الاحرام) بسته مى شود و كارهاى خارج از حصار آن حرام است ، حصار خانواده هم با خواندن خطبه عقد معتقد مى گردد و كارهايى كه خارج از حصن و حصار زناشويى است ، ممنوع است .
همچنان كه مصلى نمى تواند حصار نماز را بشكند و بايد حرمت حريم صلات را نگه دارد، محصن و محصنه هم بايد حرمت حريم خانواده را حفظ كنند و از حصار خدايى آن تجاوز نكنند و در صورت خروج غير مجاز از حد و مرز تعيين شده از سوى خدا مستحق كيفر سخت مى گردند. مجازات هاى سختى كه براى شكنندگان قانون خدا در اين زمينه معين شده است ، نشان مى دهد كه اسلام تا چه پايه براى خانواده و استحكام آن ، و حفظ سلامت نسل بشر اهميت و ارزش قائل است .
ارزشهاى نهفته در نماز تاءثير بسزايى در رفع نواقص و مشكلات خانواده و استحكام آن دارد.
مواردى كه در زير آمده است ، مى تواند تاءثير نماز را در تحكيم خانواده تا حدودى نشان بدهد:
١- نظم و انضباط، در نماز يك اصل است و نمازگزارى كه نمازش روح انضباط و قانون گرايى را در او بيدار و تقويت كرده است ، پا را از حصار قانون خانواده فراتر نمى نهد و در حفظ فرج (شهوت) خود مى كوشد.
قرآن كريم ، در سوره معارج ، حفظ فروج را از ويژگيهاى نمازگزاران و از آثار نماز مى داند. مى فرمايد:
... الا المصلين . الذين هم على صلاتهم دائمون ... والذين هم لفروجهم حافظون الا على اءزواجهم اءو ما ملكت اءيمانهم فاءنهم غير ملومين . (٢٨١)
... مگر نمازگزاران . آنان كه مداومت كننده بر نماز خود هستند... و آنان كه محافظت كننده دامان خويشند. مگر بر همسران و كنيزانى كه دستهايشان مالك آنان شده است . براستى كه آنان درخور سرزنش نمى باشند.
بعد مى فرمايد:
فمن ابتغى وراء ذلك فاءولئك هم العادون . (٢٨٢)
پس كسانى كه فراتر از آن مرز خدايى طلب كنند، تجاوزكارند.
گذشتن از حد و مرز خدايى و شكستن حصار خانواده از مصداق هاى روشن فحشا و منكر است و نماز از فحشا و منكر باز مى دارد.
ان الصلوة تنهى عن الفحشاء و المنكر . (٢٨٣)
بنابراين بايد نماز را كه از فحشا و منكر باز مى دارد، از مهم ترين عوامل استحكام خانواده ها بشمار آورد.
٢- مورد ديگر از عوامل تخريب بنيان خانواده ها رعايت نكردن امانت و پيمان است . زن و شوهرها بايد پيمانها و امانتهاى مالى و غيرمالى را رعايت كنند.
پيمان شكنى و خيانت در امانت ، اعتماد آنان را از يكديگر سلب مى كند. و محيط ناامن و غيرقابل تحملى پديد مى آورد. و ضربه اى كارى بر پيكر خانواده وارد مى كند. هر چند كه آن امانت به حسب ظاهر بسيار كم اهميت و در حد يك راز و يك سخن باشد.
٣- شهادت به حق و ايستادگى بر آن نيز وظيفه هر مسلمانى است . اگر زن و شوهرهايى به جاى آن كه حق يكديگر را گواهى كنند، به كتمان حقوق هم بپردازند، ميان آنان كدورت پيش مى آيد، و كدورت ، صفاى زندگى را مى زدايد و به متلاشى خانواده منتهى مى گردد.
قرآن ، نمازگزاران را رعايت كننده امانت و پيمان ، و قيام كننده به شهادت معرفى مى كند. مى فرمايد:
... الا المصلين ... و الذين هم لاءماناتهم و عهدهم راعون والذين هم بشهاداتهم قائمون . (٢٨٤)
٤- از ديگر عوامل فرو پاشى خانواده ها شتابزدگى و بى تابى در ناملايمات و سختى ها، بخالت و مضايقه در خير رساندن به شريك زندگى ، و حسد ورزيدن به همسر و مانع شدن از رسيدن او به موفقيت ها و خيرات است . اين صفات ناپسند كه غالبا موجب ناسازگارى و جدايى همسران مى گردد، با اختلاف مراتب ، در طبيعت و خلقت انسانها وجود دارد.
ان الاءنسان خلق هلوعا. اذا مسه الشر جزوعا. و اذا مسه الخير منوعا . (٢٨٥)
همانا انسان را شتابناك و شتابكار آفريده اند، هنگامى كه بدى به او برسد، بى شكيب و بى تاب است و هنگامى كه خيرى به او برسد، از خير رساندن به ديگران مضايقه مى كند و بسيار بازمانده و بازدارنده از خير است .
اما قرآن نمازگزاران را استثنا مى كند و مى گويد:
الا المصلين . الذين هم على صلاتهم دائمون . (٢٨٦)
مگر نمازگزاران . آنان كه مداومت كننده بر نماز خود هستند و پيوسته نماز مى خوانند.
زيرا اولا صفات مذكور، خلقت و طبيعت انسان است و نماز، فطرت اوست . و نمازگزار حقيقى فطرت را بر طبيعت برگزيده است . ثانيا نمازگزارى كه پيوسته نماز مى خواند، تحت تاءثير نماز تربيت يافته است و بر مهار طبيعت خود توانا شده است . شكيبايى ، آرامش ، پرهيز از ستيزه جويى و پرخاش ، و خير خواهى و خير رسانى از صفات مصلين و از مهم ترين عوامل استحكام خانواده هاست .
٥- يكى ديگر از عواملى كه براى خانواده مشكل ساز است و موجب تضعيف آن مى گردد، سختگيرى بيش از حد در امور اقتصادى و مالى خانه است . قرآن ، نمازگزاران را كسانى مى داند كه وجوه شرعى خود را مى پردازند و حق سائل و محروم را مى دهند.
الا المصلين ... والذين فى اموالهم حق معلوم للسائل و المحروم . (٢٨٧)
مگر نمازگزاران ... و آنان كه در دارايى شان براى درخواست كننده و بى بهره كم ورزى سهم معينى وجود دارد.
آيا ممكن است كسانى كه بخشى از دارايى خود را به عنوان حق سائل و محروم مى دهند، انسانهاى پست و خسيسى باشند تا آنجا كه زندگانى خانوادگى خود را به مخاطره اندازند؟
٦- اثر كلى ديگرى كه نماز در استحكام خانواده ها دارد، اين است كه نمازگزار به حساب روز بازپسين معتقد، و از عذاب پروردگار خود هراسان است و مى داند كه هيچ كس از عقاب او ايمن نيست .
الا المصلين ... والذين يصدقون بيوم الدين . و الذين هم من عذاب ربهم مشفقون . ان عذاب ربهم غير ماءمون .
مگر نمازگزاران ... و آنان كه روز حساب را تصديق مى كنند و كسانى كه از شكنجه پروردگار خود مى ترسند. هر آينه عذاب پروردگارشان چنان است كه از آن نمى توان ايمن شد.
بنابراين نماز، نمازگزار را به صفاتى متصف و به اصولى تربيت مى كند كه موجب استحكام بناى خانواده مى گردد. اگر كسى نماز را كه حق خداست ، ضايع كند، حقوق ديگران را راحت تر و آسان تر تباه خواهد كرد. اين معنى در برخى از روايات نيز آمده است . اما نمازگزارى كه حق خدا را ضايع نمى كند، نه تنها حق همسر و اهل خانه را بلكه حق خويشاوندان و بيگانگان را هم ضايع نخواهد كرد.
پس نمازگزار در پى همسر آزارى و تضييع حقوق همسر نيست . او به خود اجازه نمى دهد كه در حق ديگران و بويژه در حق خانواده خود ستم روا دارد. بلكه به عكس مى كوشد تا درس رحمت و راءفتى را كه پيوسته از نماز مى گيرد، بيش و پيش از هر كس ديگرى در مورد اهل و عيال خود عملى كند. به اين ترتيب نماز، استحكام خانواده را به بهترين وجهى تاءمين و به اعضاى آن هديه مى دهد. البته نماز، يكى از عوامل مؤ ثر در تحفيظ و تحكيم خانواده است و عوامل ديگرى نيز دخالت دارند.
٧- باز از عوامل تضعيف كننده خانواده ها بى مهرى و رحمت نداشتن زن و شوهرها به يكديگر است . و نماز كه انسان را مهربان و اهل رحمت بار مى آورد، از اين جهت نيز در تحكيم خانواده مؤ ثر است . نمازى كه مانع هرزگى است ، موجب همسر دوستى و مهر و انس روز افزون همسران به يكديگر و از قوى ترين عوامل استحكام خانواده هاست .
٨- يكى ديگر از عوامل تضعيف و متلاشى خانواده ها، كبر و خود خواهى است كه هم مايه فخر فروشى به همسر و اهانت به او، و هم موجب غرور و پنهان كردن محبت خود از اوست . و نماز كه برطرف كننده كبر و تفاخر جاهلى است و ايجاد خضوع و خشوع مى كند، قطعا مانع از غرور و تكبر، و فخر فروشى و توهين همسران به يكديگر و تضعيف خانواده است .
٩- از ديگر عوامل تثبيت خانواده ها، اهتمام همسران به حفظ آداب و رعايت احترام به يكديگر، و تربيت فرزندان صالح و با ادب است . بى حرمتى همسران به يكديگر و فرزندان ناصالح و بى ادب از بزرگترين عوامل بيزارى از خانه و خانواده است و نماز كه با رعايت ادب در برابر پروردگار همراه است و پيام تربيت رب ، و بزرگترين عامل تربيت در جوامع اسلامى است ، مؤ ثرترين نقش را در جلوگيرى از تضعيف و فرو پاشى خانواده ها دارد.
١٠- عامل ديگر سستى بنياد خانواده ها، ناپارسايى و ناپرهيزگارى ، مقايسه زندگانى خود با زندگانى ديگران ، افزون خواهى ، و توقعات بيجاست . و نماز كه انسان را قانع و زاهد، و اهل رضا بار مى آورد، از اين حيث هم در استحكام بنيان خانواده مؤ ثر است .
استحكام جامعه هاى بزرگ به استحكام نخستين واحد اجتماعى ؛ يعنى خانواده بستگى دارد. ارزش هاى اصيل انسانى در خانواده هاى پايه دار و سامان دار، مراعات مى گردد و محفوظ مى ماند. و در اين خانواده هاست كه استعدادهاى فرزندان شكوفا مى شود و جامعه با چنين خانواده هايى راه رشد مى پويد.
نماز حقيقى بجاى آوريم و مطمئن باشيم كه استحكام خانواده ها، حفظ ارزشها، شكوفايى استعدادها و در نتيجه سلامت و پيشرفت جامعه را به ما ارزانى خواهد داشت .

پايبندى به رعايت حقوق ديگران

اسلام ، مى گويد: آبى كه با آن غسل مى كنى و وضو مى گيرى ، محلى كه آب غسل و وضويت در آن مى ريزد، لباسى كه با آن نماز مى خوانى ، فرشى كه زير پاى توست ، مكانى كه در آن نماز مى گزارى و تمامى آنچه با نمازت ارتباط دارد، بايد مباح باشد و حرام نباشد حتى اگر يك نخ غصبى هم در لباست باشد، نمازت پذيرفته نيست . اين خود، اجراى يك برنامه تربيتى مربوط به حقوق اجتماعى ديگران در پيكر نماز است زيرا اگر اين شرط را براى آن مقرر نمى كردند، هيچ ضربه اى بر نماز از آن جهت كه عبادت است ، وارد نمى آمد. (٢٨٨)

سلامت اقتصاد

خداى تعالى ، در آخرين آيه از چهل و هشتمين سوره قرآن (فتح) فرمود:
محمد رسول الله و الذين معه اشداء على الكفار رحماء بينهم تريهم ركعا سجدا بيتغون فضلا من الله و رضوانا... (٢٨٩)
اين آيه ، برخى از صفات مؤ منان عهد رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) را براى ما ذكر مى كند. آنان نسبت به كافران سخت و خشن و در ميان خود نرم و مهربان بودند. با يكديگر ركوع و سجود مى كردند، از فضل و احسان خدا مى جستند و خشنودى او را طلب مى كردند.
صفات مذكور در آيه فوق ، يك مجموعه است و به هم مربوط است . مردمى كه از فضل و بخشش خدا نمى جويند و خشنودى او را نمى طلبند بلكه از زيركى خود مى جويند و در معاملات و روابط اقتصادى و مالى خود، جانب انصاف و خشنودى حق را نگه نمى دارند، رحمت و راءفت فيمابين و اتحاد اجتماعى خود را از بين مى برند و در مقابل دشمنان ، ناتوان مى گردند و نقش نماز حقيقى در ايجاد ارتباط با خدا و رعايت انصاف و جستجو كردن از فضل خدا و كسب حلال و در نتيجه ايجاد يك نظام اقتصادى سالم بر كسى پنهان نيست .
پايبندى به رعايت حقوق اجتماعى ديگران ، خوددارى از حرام ، قناعت به حق خويش و كسب حلال ، موجب سلامت اقتصاد جامعه است . پرداخت زكات و ديگر حقوق واجب اسلامى كه نقش مهمى در تعديل ثروت دارند. عوامل ديگرى براى تاءمين عدالت اجتماعى و ايجاد يك نظام اقتصادى سالم است و نماز يادآور زكات و ملازم آن است و از اين روست كه قرآن دو كلمه صلوة و زكوة را مكررا در كنار هم ذكر كرده است .
جامعه اى كه به معناى حقيقى نماز مى خواند و نماز را توصيه مى كند بايد از عدالت اقتصادى برخوردار باشد، پرداخت خمس و زكات و حقوق محرومان ، رسيدگى به حال مستضعفان ، داشتن رحم و انصاف در روابط اقتصادى با ديگران ، پرهيز از كم فروشى و اجحاف به حقوق مردمان از ويژگيهاى يك جامعه نماز خوان است . بسيارى از مواقع ، مشكلات اقتصادى افراد و خانواده ها در نماز جماعت و مشكلات اقتصادى اجتماع در نماز جمعه ، مطرح و براى برطرف ساختن آنها، ارائه طريق و چاره سازى شده است .

ريشه كن شدن فساد رواج خيرات و پديد آمدن جامعه اى برتر

تمام مفاسد فردى و اجتماعى ، ناشى از بى نمازى ، فقدان نيايش و خدا فراموشى است . اگر در صدد تحقيق برآييم و به زندانها سرى بزنيم ، به اين نتيجه خواهيم رسيد كه تقريبا نود و هشت درصد بزهكاران و جنايتكاران ، كسانى هستند كه نماز نمى خوانده اند و حتى در طول عمر خود، يك بار جبين بر زمين ننهاده اند و خدا را سجود نكرده اند و پا جاى پاى شيطان نهاده اند و دو درصد ديگر هم كه نماز مى خوانند اكثرا دست تصادف و اتفاق ، آنان را به زندان كشانده است و يا خيلى جاهلانه نماز مى خوانند.
كسانى كه پايبند نمازند، كمتر پايشان به مراكز انتظامى ، دادگاهها و زندانها كشيده مى شود. آنان كه اهل نمازند در دادگاهها پرونده ندارند، پرونده هاى خلاف و جنايت از آن بى نمازان است .
تاكنون هشت اجلاسيه سراسرى نماز در كشور برگزار شده است و نگارنده افتخار شركت در شش اجلاسيه آن را داشته است . در اين اجلاسيه ها، تقريبا همه ساله مسؤ ولان قضايى و مسؤ ولان زندانهاى كشور، حاصل تحقيقات خود را درباره نقش و تاءثير ناز در سالم سازى اجتماع و ارتباط بى نمازى با بزهكارى ، گزارش كرده اند و گزارشهاى آنان حاكى از همين واقعيت هاست . همچنان كه همه ساله در پايان ماه مبارك رمضان مسؤ ولان قوه قضائيه و نيروى انتظامى تاءثير عبادت ارزشمند روزه را در تهذيب مردم و كاهش ميزان تخلفات و جرائم در ماه مبارك رمضان ، از طريق رسانه هاى جمعى براى مردم اعلام مى كنند.
نماز و روزه ، نور است گرايش به گناه را از ميان مى برد، ميل به نيكوكارى را زياد مى كند، ضماير نمازگزاران و روزه داران را روشن و محيط اجتماعى آنان را پر از خيرات مى سازد. ظلمت و سياهى دل را مى زدايد و جامعه اى نورانى و مدينه يا فاضله ، ايجاد مى كند.
آنچه از آثار نيكوى نماز و روزه ، در وجود خويش و اجتماع خود مى بينيم ، در حالى است كه كمتر كسى از ما حقيقتا اهل نماز و روزه مى باشد.
بجاى آوردن حق نماز، بسى دشوار است . توجه كنيم كه اگر همه افراد جامعه اسلامى ما نماز حقيقى بخوانند، تاءثير نماز در سلامت اجتماع ، تا چه پايه خواهد بود. در آن صورت نماز، خواهد توانست فساد را در انواع گونه گونش از بيخ و بن براندازد و معناى (ان الصلوة تنهى عن الفحشاء و المنكر) (٢٩٠) بخوبى درك خواهد شد.

پيدايش روح رحمت و راءفت در اجتماع

نماز، سبب مى شود كه در روابط خود با ديگران ، اساس كار را بر رحمت قرار دهيم و خشم و غضب را براى موارد استثنايى بگذاريم ؛ چنان كه خداى تعالى ، رحمن و رحيم است و رحمتش بر غضبش پيشى گرفته است . با توجه به آن كه خدا هم رحمت واسعه دارد و هم رحمت خاصه و در نماز، بارها رحمن و رحيم بودنش را ياد مى كنيم ، اين تعليم اجتماعى را از نماز مى گيريم كه نسبت به همه انسانها؛ يعنى خواهران و برادران نوعى خود رحمت عام داشته باشيم و مهر بورزيم و نسبت به همه مسلمانان و برادران و خواهران ايمانى خود، رحمت خاص نشان دهيم .
در آيه بيست و نهم از سوره فتح ، خداى متعال ، برخى از اوصاف برجسته پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) و مؤ منانى را كه ملازمان حقيقى و تربيت شدگان او بودند، ذكر فرموده است .
محمد رسول الله و الذين معه اشداء على الكفار رحماء بينهم تريهم ركعا سجدا يبتغون فضلا من الله و رضوانا سيماهم فى وجوههم من اثر السجود . (٢٩١)
فرستاده خدا، محمد، و كسانى كه همراه او هستند، بر كافران ، سختگير و خشن و در ميان خود، مهربان و نرم رفتارند. آنان را مى بينى كه با هم ركوع و سجود مى كنند و در پرستش خدا هماهنگند. از روزى معبود يگانه مى جويند، خواستار خشنوديش هستند و نشانه هاى صلاحشان از اثر سجده در چهره هايشان پديدار است ...
از اين كريمه به دست مى آيد كه اوصاف نيكوى مؤ منان ، مجموعه به هم پيوسته اى است كه به سلامت جامعه منتهى مى گردد. همراهى با رهبر و پيروى از او، رحيم بودن نسبت به خوديها، شديد بودن نسبت به دشمنان دين ، ركوع و سجود در برابر پروردگار، كار و كوشش براى كسب حلال و درآمدى كه آن را بتوان از فضل خدا شمرد، و درخواست خشنودى كردگار، همه به هم مربوطند. ادامه اين آيه ، به ما مى گويد كه همين صفات ارزنده بود كه موجبات رشد و شكوفايى و استوارى جامعه نوپاى اسلام را فراهم كرد.
مطمئنا اين ويژگيها كه موجب بالندگى و استقامت جامعه سرسبر پيامبر گشتند از يكديگر تاءثير مى پذيرند، بويژه از نماز كه بايد آن را زمينه ساز صفات نيكوى ديگر به حساب آورد از آن كه خير العمل است .
جمله تريهم ركعا سجدا: آنان را راكع و ساجد مى بينى نشان مى دهد كه همه اين صفات را بايد از ناحيه ركوع و سجود آنان در برابر آفريدگار ببينيم . اگر از رهبر اطاعت مى كنند، آن را از نماز آموخته اند، اگر رحيم و شديدند، از نماز است ، اگر در پى روزى حلال اند و به خاطر حرام در جامعه ايجاد كدورت ، اخلال ، و بى انضباطى و ناامنى نمى كنند، از نماز است . اگر شكمهاى خود را از لقمه حرام پر نمى كنند و دچار قساوت قلب نمى گردند، از نماز است . اگر رقيق القلب و اهل رحمت اند و مهر و مودت را در ميان خود نگه مى دارند. از نماز است . اگر در برابر دشمن سخت كوش و مقاوم اند از نماز است . اگر آماده جانبازى در راه خدا و كشور اسلام اند به خاطر محبت به خدا و حفظ ارتباط با او از طريق نماز است . اگر از رهبرى اطاعت و پيروى مى كنند و در نتيجه ، يكپارچگى ، توان ، و امنيت جامعه محفوظ مى ماند، از نماز است . اگر به سلامت اعتقادى و اجتماعى مى رسند، از نماز است .
مسلمانان در پايان نماز، هدف خود را از نماز اعلام مى دارند، مى گويند: ما صلح طلبيم نه جنگ طلب . با همه بندگان صالح خدا در حال سلم و صلح و آشتى هستيم .
السلام علينا و على عبادالله الصالحين
يعنى ما با هيچ بنده اى از بندگان صالح خدا سر جنگ و ستيز نداريم و همه را دوست مى داريم . ملاحظه مى فرماييد كه شارع مقدس اسلام ، چگونه برنامه هاى تربيتى - اجتماعى خود را در پيكر نماز قرار داده است و آنها را از طريق اين برنامه شبانه روزى به اجرا در مى آورد. آيا بر چنين شريعت و چنان شارعى آفرين نبايد گفت ؟!
گفتار دوم : آثار سياسى

آثار سياسى نماز:

تبعيت از رهبر صالح و قوانين و مقررات صالحه اسلامى

وقتى كه مى گوييم : (... و اشهد ان محمدا عبده و رسوله) و بر پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) و خاندان وى درود مى فرستيم و هنگامى كه (السلام عليك ايها النبى ...) مى گوييم ، در واقع اهميت و ضرورت رهبرى سياسى و معنوى و لزوم تبعيت از رهبر صالح را مى پذيريم و به مساءله ولايت ارج مى نهيم .
در روايات مى خوانيم كه اگر كسى تمام عمرش را در كنار كعبه نماز بخواند ولى رهبرى الهى را نپذيرد، نمازش قبول نيست . امام صادق (عليه السلام) در تفسير آيه :
اليه يصعد الكلم الطيب و العمل الصالح يرفعه . (٢٩٢)
فرمودند:
فمن لم يتولنا لم يرفع الله له عملا . (٢٩٣)
هر كه ولايت ما را نداشته باشد و به رهبرى ما گردن ننهد، خداوند عملى را براى وى بالا نمى برد؛ يعنى عبادتى را از او نمى پذيرد.
امام باقر (عليه السلام) فرمودند:
من دان الله بعبادة يجهد فيها نفسه و لا امام له من الله فسعيه غير مقبول . (٢٩٤)
كسى كه به واسطه عبادت توانفرساى خود به خدا تقرب جويد، اما از پيشوايى كه از جانب خدا تعيين شده است پيروى نكند، عبادتش ناپذيرفته و كوشش او بى فايده است .
مردمى كه با ناخداى راه شناس و شايسته سفر مى كنند، به خواست خدا به مقصد مى رسند و ناخدايى كه مست و نابلد است و اشتباه مى رود، كشتى و كشتى نشينان را غرق مى سازد. مردمى كه با پيروى از رهبرى خدايى و صالح ، طريق زندگى مى سپرند، عباداتشان هم در مسير صحيح است ليكن جامعه اى كه ولايت دشمنان خدا يا دوستان را قبول مى كنند، عباداتشان نيز در راستاى اهداف دشمنان دين قرار مى گيرد و از اين روست كه پذيرفته نمى شود.

ايجاد و تقويت روح هدفدارى و وحدت هدف در ميان امت

چنان كه در بحث نيت گفته شد، مساءله نيت در نماز، درس هدفدارى و وحدت هدف در جامعه را در هر شبانه روز پنج بار به ما تذكر مى دهد. يك جامعه هدفدار مى تواند يك شبه ره صد ساله طى كند، برخلاف جامعه هاى بى هدف و سرگردان كه ممكن است صد سال برگرد خويش بچرخند و باز به همان نقطه آغاز برگردند.

ايجاد حداقل وحدت كلامى در ميان مسلمانان

همان طور كه در بحث (اسرار وجوب قرائت نماز به زبان عربى)، گفته شد وجوب خواندن نماز به زبان عربى ، به معناى واداشتن مسلمانان به فراگيرى يك زبان ، بين المللى اسلامى ؛ عين زبان قرآن است تا مسلمانان نقاط مختلف جهان ، علاوه بر وحدت عقيده ، حداقل وحدت كلامى را نيز داشته باشند و از دانسته هاى يكديگر بهره گيرند و فرهنگ خود را توسعه بخشند. نماز از اين جهت نيز؛ همانند رشته اى محكم و بسان قرآن كه (حبل المتين) است ، بين جامعه هاى اسلامى ايجاد ارتباط مى كند و احساس برادرى را در ميانشان زنده مى دارد.

وحدت امت و رهايى از چنگ عصبيتها و عوامل اختلاف

به هنگام برگزارى نماز، وحدت افراد جامعه اسلامى در اهداف ، انديشه ها، اعتقادات ، گفتار و كردار به نمايش گذاشته مى شود. نماز، نقش مؤ ثرى در ايجاد اتحاد، اتفاق ، همدلى و همسويى آنان دارد. در نماز، همه داراى يك قبله اند و رو به يك سو دارند. همه يك هدف در سر و يك سخن بر زبان دارند. همه بر يك امير وارد شده اند و پذيراى يك ميهمان در خانه قلب خود هستند. همه در يك صف واحد، قرار گرفته اند و براى صفوف نماز، بالا و پايين نمى دانند. همه بازو به بازو و شانه به شانه هم هستند، همه در ايستادن ، خم شدن ، به خاك افتادن ، نشستن و برخاستن با هم هماهنگند و به تمرين تواضع ، همدلى ، همفكرى ، هماهنگى ، هماوايى و همكارى مشغولند. همه دست برادرى به هم مى دهند و براى هم دعا مى خوانند. همه خير و سعادت هر دو جهان را از خداى خود مى طلبند. همه ، اختلاف را نفى مى كنند و بر تحكيم وحدت ، اصرار مى ورزند. همه با صفاى باطن و ضمير روشن ، با نماز و نمازخانه تا وعده ديگر، وداع مى گويند.
به هر نسبت كه افق فكرى دو نفر به هم نزديك شود، به همان نسبت از تضاد و اختلاف آن دو، كم خواهد شد نماز با تمامى ويژگيهايش اگر چنان كه حق نماز است خوانده شود، چگونه برطرف كننده اختلاف و تاءمين كننده اتحاد خواهد بود؟!
نماز حقيقى مى تواند مسلمانان را به گونه اى تربيت كند كه گرد عوامل اختلاف نگردند تا چه رسد به آن كه برادر كشى كنند، با آن كه قرآن مى گويد:
فاينما تولوا فثم وجه الله . (٢٩٥)
به هر طرف كه رو كنيد، خدا آنجاست .
و سمت و جهت خاص را در واقعيت عبادت ، مؤ ثر نمى داند، در عين حال ، تصريح مى كند كه بايد همه رو به يك قبله نماز بگزارند. پس رو به قبله واحد، نماز خواندن به خاطر يك مصلحت تربيتى - اجتماعى است و آن اين است كه نمازگزاران ، دريابند كه در كنار ارتباط با خدا، بايد با بندگان او نيز مرتبط باشند و با همكيشان خود، متحد، متفق ، همسو و هم جهت گردند و همواره از عوامل جدايى و افتراق كه ضد نماز است ، بپرهيزند.
در نماز جماعت ، همه پشت سر يك امام عادل ، نماز مى خوانند و همه با هم حركت مى كنند و اين درس و تمرينى است براى آن كه همه افراد امت در همه مسائل زندگى از امام عادل ، تبعيت و پشت سرش حركت كنند. از او خط بگيرند و در يك خط سير مشخص گام بردارند. و اين امام است كه وظيفه دارد، همه را در يك شريعه و يك شارع به حركت در آرد و رهبرى كند.
نماز ايجاد وحدت و تحزب و تشكل مى كند، جامعه را از عصبيتهاى قومى ، قبيله اى و نژادى نجات مى بخشد و موجب سرافرازى امت در پهنه سياسى جهان مى گردد.
قرآن بر قبيله قريش منت مى نهد و مى گويد:
لايلاف قريش ، ايلافهم رحلة الشتاء و الصيف ، فليعبدوا رب هذا البيت الذى اطمعهم من جوع و امنهم من خوف . (٢٩٦)
براى شكر الفتى كه خدا به قريشيان عطا فرمود، همان الفت دادنشان در كوچ زمستان و تابستان ، بايد كه صاحب اين خانه را بپرستند. آن كه ايشان را از بهر آن كه گرسنه بودند طعام داد و از بهر آن كه ترسان بودند، ايمنى بخشيد.
آنچه بر جامعه عربى جاهلى حاكم بود، فقر و گرسنگى ، قتل و غارت و اختلاف و ناامنى بود. قافله ها و كاروانها امنيت نداشتند. مردم در كوچهاى زمستانى و تابستانى و حتى در چادرهاى و خانه هاى خود در امان نبودند. وضعيت جغرافيايى ، نوع زندگانى و شرايط محيطى نامساعد، وضع اقتصادى ناگوارى را به وجود آورده بود. اسلام ، با اصل توحيد و ديگر اصول اعتقادى خود، وحدت اعتقادى ، و با عبادات و احكام خود، وحدت عمل و آرمان ، پديد آورد، اختلافات را از ميان برداشت . ارتزاق از راه قتل و غارت را تحريم و مردم را به كار و كسب شرافتمندانه ، ترغيب كرد و به اين ترتيب ، فقر و گرسنگى را بر طرف ساخت بهبود شرايط اقتصادى و كم شدن فاصله هاى طبقاتى ، خود عاملى براى پيشرفت و تقويت روح اتحاد و برادرى در ميان مردم شد.
خداوند در سوره قريش بر آنان منت مى نهد و مى فرمايد: مردم قريش بايد قدر انس ، الفت و مودتى را كه خداوند به واسطه اسلام در ميانشان به وجود آورد بدانند و او را سپاس بگزارند. او را به نشان اين سپاس بپرستند و احكامش را گردن نهند و شكر عملى نعمت الفت و اتحاد قريش ، آن بود كه وحدت خود را حفظ كنند، اختلاف نورزند و دست از شقاق و نفاق بردارند، حج بيت الله بود و نمازى كه رو به بيت الله خوانده مى شود، دو عبادت بزرگى كه هم شكر خدا با زبان حركات و گفتار بود و هم از آن روى كه حفظ وحدت و اتحاد مى كند، شكر عملى براى نعمت الفتى بود كه خدا به آنان عطا كرده بود. از اين روى فرمود:
فليعبدوا رب هذا البيت . (٢٩٧)
اين رهنمود قرآنى ، اختصاص به قريش ندارد، نسخه اى است كه همه جامعه هاى اسلامى بلكه تمام جامعه هاى انسانى بايد آن را براى حفظ صحت حيات اجتماعى خود بكار بندند و از بركات آن بهره ور شوند.
همچنين خداى متعال ، خطاب به پيامبر گرامى ما (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود:
لو انفقت ما فى الاءرض جميعا ما الفت بين قلوبهم و لكن الله الف بينهم . (٢٩٨)
اى رسول ما! اگر ثروت روى زمين را خرج مى كردى ، به لحاظ شدت كينه و عداوتى كه در ميان آنان بود و عصبيتهاى سختى كه حاكم بر آنان بود، نمى توانستى ميان دلهاى آنان ، مهر و الفت برقرار كنى ، ليكن اين خداى توانا بود كه در ميان آنان انس و الفت به وجود آورد و دلهايشان را به هم نزديك گردانيد.
اين درست است كه خدا مى تواند بدون هيچ مقدمه اى و به طور معجزه آسا، تاءليف قلوب كند اما معمولا كارها را از طريق مجارى طبيعى و علل و اسباب خود اجرا مى كند و آنچه سبب تاءليف قلوب آنان شد، توحيد، قرآن ، احكام نورانى قرآن و حكم انور آن نماز بود كه خداى متعال ، در سوره آل عمران از آن به عنوان ريسمان خدا نام برد و حكم اعتصام به آن را چنين صادر كرد:
و اعتصموا بحبل الله جمعيا و لا تفرقوا و اذكروا نعمة الله عليكم اذ كنتم اعداء فاءلف بين قلوبكم فاصبحتم بنعمته اخوانا . (٢٩٩)
به ريسمان محكم پروردگار، چنگ زنيد و در راه اسلام و قرآن قدم برداريد و به راههاى مختلف نرويد، هنگامى كه شما دشمنان هم بوديد، خدا دلهاى شما را به هم نزديك كرد و مهربان گردانيد و شما به واسطه نعمت خدا و اسلام ، برادران هم شديد. پس يادآور نعمت خدا بر اجتماع خود باشيد و او را سپاس بگزاريد.
توحيد و يكتاپرستى ، روح وحدت و بيگانگى را در جامعه مى دمد. همه پيامبران ، مردم را به شناخت خدا و پرستش او فرا مى خواندند تا هدف مقصد آنان يكى باشد و اتحاد در آنان پديد آيد.
قرآن ، پيروان ديگر اديان آسمانى را نيز به وحدت فرا مى خواند و براى ايجاد چنين وحدتى به پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) دستور مى دهد تا آنان را بسوى عقيده به ذات پروردگار كه اعتقاد مشترك ميان آنان و مسلمانان است ، فرا خواند تا همه زير پرچم گرد آيند و تنها خداى را بپرستند و شرك نورزند.
قل يا اهل الكتاب تعالوا الى كلمة سواء بيننا و بينكم الا نعبد الا الله و لا نشرك به شيئا و لا يتخذ بعضنا اربابا من دون الله . (٣٠٠)
هنگامى كه همگان بنده و فرمانبردار خداى يكتا شوند و غير او را نپرستند، در صفى واحد قرار مى گيرند و جامعه واحدى مى گردند. بالا و پايين ها و فاصله ها از ميان مى رود و برخى بعض ديگر را خداى خود نمى گيرند.
براى نفى بردگى و استثمار و استعباد، سخنى زيباتر و كوتاه تر از اين كلام قرآن نمى توان پيدا كرد.
آن عده از سران كشورهاى مسلمان كه قدرتمندان و جهانخواران را ارباب خود گرفته اند، خود را برده و فرمانبر آنان ساخته اند، از آنان كمك مى خواهند و در صفوف مسلمانان و خداپرستان ، رخنه وارد مى كنند، در برابر خدا و حكم قرآن چه پاسخى دارند؟!
خدا پرورش دهنده همه جهانيان است . همه بايد فقط او را بپرستند، او را نماز بگذارند و در نماز خويش (الحمدلله رب العالمين) و (اياك نعبد و اياك نستعين) گويند و از اين طريق اتحاد و اتفاق اسلامى و انسانى خود را نگه دارند.
خداى ، تعالى ، فرمود:
ان هذه امتكم امة واحدة و اءنا ربكم فاعبدون و تقطعوا امرهم بينهم كل الينا راجعون . (٣٠١)
اين است امت شما انسانها. امتى واحد، (داراى حقيقت و نوعيت واحد و نظام به هم پيوسته و واحد) و آن كه شما و نظامى را كه در آن بسر مى بريد اين چنين آفريد و پروريد، منم . پس مرا بپرستيد و طاعت من كنيد و از طريق يكتاپرستى ، اتحاد فكرى ، اعتقادى و اجتماعى خود را نگه داريد اما با اسف ، بسيارى از شما انسانها امر وحدت اعتقادى ، عبادى و اجتماعى خود را كه برخاسته از فطرت واحد است در ميان خويش بريدند، تفرقه كردند و خدايان ديگرى را پرستيدند. آنان بايد بدانند كه همگى بسوى ما باز مى گردند (و كيفر شكستن وحدت و اتحاد خود را مشاهده مى كنند).
روح اتحاد به انسانهاى حقيقى اختصاص دارد و حيوانها و حيوان صفتان از آن محرومند. مؤ منان كه انسانهاى واقعى هستند؛ مانند نفس واحده اند و كافران و تبهكاران بى عاطفه اى كه اتحاد را نمى شناسند و وحدت و نظم جامعه را بهم مى ريزند؛ مانند گرگان و سگان و ديگر درندگان هستند.
جان حيوانى ندارد اتحاد
تو مجو اين اتحاد از جان باد
گر خورد اين نان نگردد سير آن
ور كشد بار اين نگردد آن گران
بلكه اين شادى كند از مرگ آن
وز حسد ميرد چو بيند برگ آن
جان گرگان و سگان از هم جداست
متحد جانهاى شيران خداست
همچو آن يك نور خورشيد سما
صد بود نسبت به صحن خانه ها
ليك يك باشد همه انوارشان
چون برگيرى تو ديوار از ميان
چون نماند خانه ها را قاعده
مؤ منان ، مانند نفس واحده
مولوى (٣٠٢)
جانهاى شيران خدا، متحد است ، ليكن گرگان و سگان از يكديگر جدا هستند. آنچه از آدميان ، مورد انتظا است ، يكپارچگى و يگانگى و انس و انسانيت است و آنچه از گرگ و سگ ، انتظار مى رود جنگ و جدال و درنده خويى و دشمنى است . انس و الفت ، ذاتى انسان است و او را از آن جهت كه داراى ويژگى انس است ، انسان ناميده اند وموجب اين ذاتى ، فطرت خداجوى و روح ايمان به خداست كه در تمامى افراد آن وجود دارد. اگر انسانها بر اساس فطرت خود عمل نكنند، متفق نشوند و دست دوستى به هم ندهند، به مقصد نمى رسند.
اتحاد، مايه پيشرفت امور شخصى و جمعى است . اتحاد، حافظ آبرو و جان و ناموس و ثروت است . اتحاد، موجب زدودن داغ ننگين فقر و مسكنت است . اتحاد، سبب آزادى ، استقلال و حفظ مملكت است ، اتحاد باعث ايجاد روح ايثار و فداكارى و پيروزى بر دشمنان مى گردد. و اين كلمه توحيد است كه مى تواند توحيد كلمه را در ميان مسلمانان ايجاد كند، اختلافات را از ميان بردارد و عزت و افتخار را نصيبشان سازد.
حسنت به اتفاق ملاحت ، جهان گرفت
آرى به اتفاق ، جهان مى توان گرفت
حافظ
اگر اهميت اتحاد به اين پايه نبود، قرآن مجيد تا اين اندازه بر آن تاءكيد نمى ورزيد.
مطالعه دقيق فرمايشات قرآن و سخنان پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم)، نشان مى دهد كه هر صفت و عملى كه موجب از ميان رفتن روح اتحاد و يگانگى است ، بر بازدارى از آن پافشارى شده است و هر كار و صفتى كه انجام آن موجب تقويت اتحاد و ازدياد روح هماهنگى و همكارى است ، مورد تاءكيد و ترغيب واقع شده است ؛ مثلا، برد و باخت ، نوشيدن مسكرات ، غيبت ، تهمت ، افترا، غش ، تقلب ، كم فروشى ، بى عدالتى و تجاوز به حقوق ديگران ، كبر و خود بزرگ بينى ، خود پسندى ، زخم زبان ، سرزنش و تحقير شخصيت ديگران و... علاوه بر مفاسد ديگرى كه دارند، ريشه كن كننده اتحاد و روح يگانگى هستند. و از اين روى سخت مورد تحذيرند و براى هر كدام كيفرى درخور آن مقرر شده است ؛ به عنوان مثال قرآن براى بيان اثر تخريبى غيبت بر روح اخوت فيمابين مردمان ، آن را با خوردن گوشت برادر، برابر مى كند و مى گويد:
ايحب احدكم ان ياءكل لحم اخيه ميتا فكرهتموه . (٣٠٣)
آيا كسى از شما دوست دارد كه گوشت مرده برادر خود را بخورد، مسلما اين كار را نمى كنيد و - آن را ناخوشايند و ناپسند مى دانيد، (پس چرا به كار زشت ، بدگويى از برادر نوعى و ايمانى خود، دست مى زنيد.)
با اين بيان ، كسى كه نه در غياب شخص بلكه در حضور او از او بدگويى مى كند، و يا به او زخم زبان مى زند؛ چنان است كه گوشت زنده برادرش را بخورد.
بنابراين از نظر قرآن ، غيبت كردن ، خوردن و از ميان بردن روح برادرى و وحدت نيست ، بلكه امرى بالاتر از آن است . غيبت كننده خود را برادر را مى خورد نه روح برادرى و اخوت را، آن هم نه گوشت زنده او را بلكه گوشت مرده او را.
غيبت گويى ، مردار خوارى است . كارى بسيار زشت و چندش آور و حيوانى . براى بيان اين معنى ، آيا زيباتر و جامع تر از كلام قرآن مى توان پيدا كرد؟! بر عكس ، آن چه عواطف و احساسات انسانى را بر مى انگيزد و روح دوستى و برادرى را زنده مى كند و وحدت و اتحاد را سبب مى گردد، مورد تشويق و تاءكيد فراوان اسلام و قرآن است . صفات و اعمالى همچون عدالت ورزى ، رحم و مروت ، ايثار و فداكارى ، همدردى ، فروتنى ، رسيدگى به يتيمان ، درماندگان و در راه ماندگان ، صله رحم ، پرداخت صدقات و زكوات ، روزه ، حج ، جهاد عليه دشمنان ، امر به معروف و نهى از منكر، تولى ، تبرى و بالاتر از همه ، نماز با تمامى انواع آن كه هر كدام به نوعى در پيدايش روح اخوت و اتحاد اثرى بسزا دارند، مورد تشويق و تاءكيد قرار گرفته است .
اهميت خاصى كه قرآن و اسلام براى نماز و بويژه نمازهاى جماعت و جمعه ، قائل شده است از آن است كه نمازها علاوه بر آن كه انجام وظيفه در برابر خداوند و اجراى فرمان پروردگار مى باشند و افزون بر آن كه آثار و فوايد بسيار ديگرى دارند، ايجاد كننده وحدت و يگانگى و تجليلگاه روح اتحاد و برادرى هستند.

آزادى مسلمانان از بند اسارت بيگانگان

امير مؤ منان على (عليه السلام) در توصيف مؤ منان فرمود:
عظم الخالق فى اءنفسهم فصغر مادونه فى اعينهم . (٣٠٤)
از عظمت و بزرگى خدا باخبر گشتند، در نتيجه غير او به چشمشان حقير آمد.
پس از آن كه مسلمانان به حبشه هجرت كردند، كفار، گروهى را به نزد نجاشى فرستادند تا از او بخواهند كه به مسلمانان پناهندگى ندهد و آنان را از كشورش بيرون كند وقتى كه نماينده كفار به حضور نجاشى رسيد، طبق معمول آن زمان در برابر آن پادشاه به خاك افتاد اما سفير مسلمانان كه جعفر، برادر حضرت على (عليه السلام) بود سجده نكرد. و گفت : ما در برابر هيچ كس جز خدا سجده نمى كنيم . (٣٠٥)
آرى ، نماز، مؤ منان خداپرست را به گونه اى تربيت مى كند كه از خدا مى ترسند و در مقام پرستش او بالاترين اندام خود را كه پيشانى است به خاك مى سايند ليكن از هيچ قدرتى جز خدا نمى ترسند، در برابر مستكبران تن به ذلت نمى دهند و هيهات منا الذله (٣٠٦) مى گويند و بندگى خدا را افتخار و اطاعت از غير او را ننگ مى شمرند.
نماز حقيقى به جامعه اسلامى درس آزادى ، عزت و سرورى مى دهد و آنان را از قيد هوى و هوس و بند اسارت بيگانگان نجات مى بخشد.
راهى بزن كه آهى بر ساز آن توان زد
شعرى بخوان كه با او رطل گران توان زد
قد خميده ما سهلت نمايد اما
بر چشم دشمنان تير از اين كمان توان زد
در خانقه نگنجد اسرار عشقبازى
جام مى مغانه هم با مغان توان زد
درويش را نباشد برگ سراى سلطان
ماييم و كهنه دلقى كاتش در آن توان زد
اهل نظر دو عالم در يك نظر ببازند
عشق است و داو اول بر نقد جان توان زد
گر دولت وصالت خواهد درى گشودن
سر ها بدين تخيل بر آستان توان زد (٣٠٧)
عشق و شباب و رندى مجموعه مراد است
چون جمع شد معانى گوى بيان توان زد
شد رهزن سلامت زلف تو وين عجب نيست
گر راهزن تو باشى صد كاروان توان زد
حافظ به حق قرآن كز شيد و زرق باز آى
باشد كه گوى عيشى در اين جهان توان زد
از ويژگيهايى كه قرآن براى پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) ذكر مى كند اين است كه با ترويج و اجراى احكام نورانى قرآن بار گران محدوديت را از مردم بر مى دارد و غل و زنجيرهاى آهنين را از دست و پايشان مى گسلد
و يضع عنهم اصرهم و الاءغلال التى كانت عليهم (٣٠٨)

نتيجه يكرنگى و اتفاق و پايان سرسختى و افتراق

امام على (عليه السلام) خطاب به كوفيان فرموده اند: پس در حالات گذشتگان از مؤ منان پيش از خودتان نيك بنگريد، چگونه بودند زمانى كه گروهها، گرد هم آمده ، (خلق و خوها موافق و مجتمع)، خواهشها، سازگار، دلها، راست ، (آراء، همگون)، دستها پشت سرهم ، شمشيرها ياريگر يكديگر، بيناييها و بينشها، فرو رونده و ژرف نگر، و اراده ها، يكى و تصميم ها هماهنگ بود؟
آيا (به سبب اين بينش و اتحاد)، خداوندان قدرت و سرزمينها و مالك گردنهاى مردم دنيا نبوده اند؟ حال به آنچه در پايان كارهايشان بسوى آن گرديدند، خوب بنگريد، هنگامى كه جدايى پيش آمد، پيوستگى و سازگارى ، پراكنده گرديد، و سخن زبانها و اعتقاد دلها دوگانه گشت ، چون ستيزيدند، گروه گروه شدند، و چون جنگيدند، پراكنده شدند، در نتيجه ، خدا جامه شرافتى را كه به آنان عطا كرده بود از تنشان بر كند و خوشى و فراوانى نعمت خود را از آنان ربود، و داستانهاى سرگذشتهايشان براى پند پذيرانتان در ميان شما بر جا ماند. (٣٠٩)

نماز و صبر عامل پيروزى

خداى ، تعالى ، امر به نماز و صبر را در كنار هم آورده است و از قول لقمان فرموده است :
يا بنى اقم الصلوة و اءمر بالمعروف و انه عن المنكر و اصبر على ما اصابك ان ذلك من عزم الامور . (٣١٠)
فرزند عزيزم ! نماز را بپادار، امر به معروف و نهى از منكر كن ، و بر آنچه تو را رسد، بردبارى كن . بدرستى كه آن از كارهايى است كه نبايد سهل انگاشت .
در سوره هود نيز پس از صدور فرمان اقامه نماز و بيان تاءثير حسنات (نمازها)، در زدودن سيئات ، دستور به صبر مى دهد و مى فرمايد:
فاقم الصلوة ... و اصبر فاءن الله لايضيع اجر المحسنين . (٣١١)
شكيبا باش كه خدا پاداش نيكوكاران (نمازگزاران و بردباران) را ضايع نمى كند.
خداى ، تعالى ، در دو آيه اخير (سوره هود) ضمن فرمان دادن به نماز و صبر و بيان تاءثير سازنده و اهميت آن دو، نماز و صبر را مصداق بارز كار نيك معرفى كرده است .
اما در سوره بقره ، پس از آن كه امر به اقامه نماز و ايتاء زكات مى فرمايد و تلويحا آن دو را مصداق بر و نيكى معرفى مى كند، براى آن كه امر به بر و معروف را فقط براى ديگران بكار نبريم و خويشتن را نيز به نيكوكارى و نيكى سفارش كنيم ، ما را به كمك گرفتن از نماز و صبر مى خواند.
واستعينوا بالصبر و الصلوة و انها لكبيرة الا على الخاشعين (٣١٢)
خودبينى و تكبر و نداشتن خشوع ، باعث مى شود كه معايب خود را نبينيم و فقط ناصح ديگران باشيم . نماز و فروتنى در برابر خدا و خلق خدا بر متكبران سنگين است و تنها براى خاشعان آسان است . صبر و نماز به ما كمك مى كند تا در خود سازى و جبهه مبارزه با نفس و خود بزرگ بينى موفق باشيم . در جبهه مبارزه با دشمن خارجى نيز مى توانيم از نماز و صبر كمك بگيريم . چه كسى مى تواند تاءثير شگرف نمازها و نيايشهاى خالصانه و صبورى و استقامت رزمندگان اسلام را در طول هشت سال دفاع مقدس و كسب پيروزيهاى افتخارآميز در برابر استكبار جهانى و مزدوران آنان منكر شود؟
پس بنابر رهنمودهاى قرآنى و تجربه ها و مشاهدات عينى ، براى در آغوش ‍ گرفتن شاهد پيروزى در ميدانهاى نبرد نظامى و فرهنگى عليه جبهه كفر و استكبار و جهاد با دشمنان خدا و فضيلت و توفيق در صحنه هاى مبارز با مصائب و مشكلات ، به دو چيز نياز داريم و بايد از آن دو كمك بگيريم ، يكى نماز و ديگرى صبر.
شايد يكى از جهات آن كه اين دو عامل مهم پيروزى در مبارزه با نفس و دشمن خارجى را با هم ذكر كرده است و براى اين منظور هيچ يك را به تنهايى مطرح نكرده است ، اين باشد كه نماز، در انسان ايجاد حركت ، و صبر، ايجاب مقاومت مى كند و هر پيروزى نيازمند دو عامل حركت و مقاومت است . هنگامى كه حركت و مقاومت دست به دست هم دهند، اصلى ترين عامل براى حصول پيروزى به وجود خواهد آمد.
نه تنها نماز بلكه هر كار نيك ديگرى محتاج صبر و ايستادگى است و بدون آن ميسر نيست . چون حداقل ، به پايان رساندن كارهاى نيك ، نياز به استقامت دارد و اين كه خداى ، تعالى به دنبال امر به صبر مى فرمايد: (خداوند، پاداش نيكوكاران را ضايع نمى كند؛ براى همين است كه نيكوكارى ، بدون بردبارى و ايستادگى ممكن نيست . براى فائق آمدن و چيره شدن بر مشكلات و حوادث ، و بدست آوردن پيروزى ، جزع و فزع نبايد كرد، صبر لازم است .
تفسير نمونه ، مردم را در رويارويى با مشكلات به چهار گروه تقسيم مى كند:
گروهى كه خود را مى بازند و جزع مى كنند كه قرآن چنين كسانى را نكوهش ‍ مى كند و مى فرمايد:
اذا مسه الشر جزوعا . (٣١٣)
هر گاه بدى به آنان برسد، بى تابى مى كنند.
گروهى ديگر، آرامش خود را حفظ مى كنند و صبورانه در برابر مشكلات مى ايستند، گروهى ديگر، علاوه بر تحمل و بردبارى ، سپاسگزار هم هستند و گروه ديگرى هستند كه براى خنثى كردن آثار حادثه ، كوشش و طرح ريزى مى كنند و جهاد و پيكار خستگى ناپذير نشان مى دهند و فقط با از ميان بردن مشكل ، آرام مى گيرند، خدا به چنين صابرانى وعده پيروزى داده است :
ان يكن منكم عشرون صابرون يغلبوا ماءتين . (٣١٤)
اگر بيست نفر از شما صابران باشند، دويست نفر را مغلوب مى كنند
و نعمت هاى بهشتى را پاداش آنسراى آنان شمرده است .
جزاهم بما صبروا جنة و حريرا. (٣١٥)
بخشى از توضيحات صاحب تفسير الميزان درباره صلوة و صبر به اين مضمون است :
واستعينوا بالصبر و الصلوة .
از صبر و نماز كمك بگيريد.
راز آن اين است كه هر كدام از اين دو در جاى خودش مهمترين ركن است .
در ميان عبادات ، نماز، مهمترين عبادت است و در اخلاقيات ، صبر مهم ترين خلق است و از اين جاست كه قرآن ، درباره نماز مى فرمايد:
لذكر الله اكبر (٣١٦)
ياد خدا بزرگتر است .
و درباره صبر مى فرمايد:
ان ذلك من عزم الامور (٣١٧)
و اجتماع اين دو، مهم ترين وسيله براى فايق آمدن بر مشكلات و مصائب است زيرا صبر، نفس را از قلق و اضطراب و فرارى شدن نگه مى دارد و نماز، نفس را به سوى پروردگار، توجه مى دهد و در نتيجه ، اثر آن ناملايمات را از خاطر انسان مى زدايد و از اين كه به طور مطلق امر به صبر كرده است ، بدست مى آيد كه مراد، اعم است از صبر بر عبادت و طاعت ، و صبر بر معصيت ، و صبر بر مصيبت ؛ يعنى همه آنها را شامل مى شود. بنابراين ، امر مزبور، امر به صبر است در برابر تمامى اوامر و نواهى كه قبلا در سوره آمده است ؛ از قبيل (فاستقم)، (و لا تطغوا)، و لا تركنوا) و (اقم الصلاة).


۶
ديو بگريزد از آن قوم كه قرآن خوانند

ديو بگريزد از آن قوم كه قرآن خوانند

قرآن كلام رحمان رحيم است و قرائت آن دور كننده شيطان رجيم . و نماز مشتمل بر تلاوت قرآن و همانند آن دور كننده شياطين است . مسلمين بايد به دستور خدا در مقام قرائت قرآن چه در نماز و چه در غير آن به خدا پناهنده شوند و دفع شيطان را از او طلب كنند. تمسك به قرآن و نماز، دشمن شكن است و شياطين را دور مى سازد و با دور كردن جامعه از دام مكر و حيله آنان منافع مسلمين را تاءمين و نفع آنان را به خطر مى اندازد. امام صادق (عليه السلام) فرمودند:
اءنظر اذا قمت الى الله فان الشيطان ابعد ما يكون من الانسان اذا قام الى الصلوة . (٣١٨)
آنگاه كه براى خدا به درگاه خدا بايستى ، به دقت بنگر! كه شيطان هيچ گاه از انسان دورتر از زمانى نيست كه به نماز مى ايستد.
شيطان ، مردم را از اطاعت پروردگار به اطاعت خود مى خواند اما نماز، آنان را به پرستش پروردگار كه جزء فطرتشان است فرا مى خواند. و از اين روست كه نماز موجب افسردگى شياطين است . دور كردن شيطان ؛ يعنى نزديك كردن انسان به ساحت قدس پروردگار، و نهى از منكرات و امر به معروفات . و هر عبادتى كه داراى اين ويژگى باشد، اهميت ويژه اى دارد. و نماز اين خصوصيت را به نحو اكمل و احسن داراست . اهريمنان نمى توانند نمازگزاران حقيقى را به دام خويش اندازند و ناگزير از آنان دور مى گردند.
وصف رخساره خورشيد ز خفاش مپرس
كه در اين آينه صاحبنظران حيرانند
زاهد ار رندى حافظ نكند فهم چه شد
ديو بگريزد از آن قوم كه قرآن خوانند
حافظ (٣١٩)
رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) در اين باره فرمودند:
لايزال الشيطان يرغب من بنى ادم ما حافظ على الصلوات الخمس فاذا ضيعهن تجرى عليه و اءوقعه فى العظائم . (٣٢٠)
شيطان تا زمانى كه فرزندان آدم بر نمازهاى پنجگانه مواظبت دارند، پيوسته از آنان دور مى شود. پس آنگاه كه آنها را تباه گرداند، جراءت و جسارتش بر آنان زياد مى گردد و آنان را به گناهان بزرگ مى اندازد.
براستى خواننده عزيز! آيا تو هم ؛ مانند نگارنده ، تصورت بر اين نيست كه گويا پيامبر گرامى ما در آن عصر، وضعيت كنونى امت خود را بخوبى مشاهده مى كرده است و راه مبارزه با دشمنان امروزمان را به ما نشان داده است ؟!
آيا امروز شيطانها و صاحبان فرهنگهاى شيطانى ، از نماز، اين سلاح مؤ ثرى كه در دست مسلمانهاست ، نمى ترسند؟! آيا در صدد آن نيستند كه نماز، اين حربه فرهنگى مؤ ثر را از دست مسلمانان بربايند و آنان را خلع سلاح كنند؟ آيا از جامعه اى كه بر پنج نماز خود مواظبت دارد و حقيقة نماز مى خواند، قطع اميد نمى كنند؟ آيا آنان در صدد آن نيستند كه فرهنگ فحشا و منكرات را ترغيب و تشويق كنند و فرهنگ نماز را بر اندازند؟ آيا بى توجهى به نماز، تاءمين كننده مقاصد شوم آنان نيست ؟
مطمئن هستم كه شما نيز با من هم عقيده ايد، بياييد همه با هم نماز را بپا داريم و نقشه هاى دشمنان خدا و نماز و انسانيت را نقش بر آب كنيم .

نماز نشانه حكومت صالحان

خداى ، تعالى ، فرمود:
اذن للذين يقاتلون باءنهم ظلموا... الذين ان مكناهم فى الاءرض اءقاموا الصلوة و اتوا الزكوة و امروا بالمعروف و نهوا عن المنكر ولله عاقبة الاءمور (٣٢١)
به آنان كه مورد ستم قرار گرفتند، اجازه پيكار داده شد... كسانى كه چنانچه آنان را در زمين جاى دهيم و توانايى و قدرت بخشيم .
(و ابزار حكومت را اعم از ادوات و امكانات مادى و مالى ، توانايى هاى جسمى و فكرى ، آگاهى هاى سياسى ، و علوم و فنون كشور دارى را براى آنان فراهم سازيم)، همچون حاكمان جبار و خودكامگان ستمكار، غرق غرور و مستى نمى شوند، ادعاى خدايى نمى كنند، و براى آن كه فرمان برده شوند و به جاى خدا پرستش شوند، دست به تخريب پرستشگاههاى فرمانروا و خالق هستى نمى زنند و با ياد و نام خدا مخالفت نمى ورزند بلكه پيروزى و حاكميت را نردبان تعالى و ترقى خود و جامعه مى سازند و پيوندشان را با خدا و خلق خدا محكم مى كنند و به اين منظور نماز را كه (سمبل پيوند با خداست) بپاى مى دارند و زكات را (كه رمز پيوند با خلق است) مى دهند و (مردم را) به معروف (كه براى فطرت شناخته است و مورد پسند آن و با آن هماهنگ است )، امر مى كنند و از منكر (كه با فطرت بشرى غريبه است و براى آن ناخوشايند است ،) باز مى دارند و (در راءس ‍ معروفات ، پرستش خدا و اخلاص در عبادت اوست ؛ چنان كه در راءس ‍ منكرات ، شرك و پرستش ، بتهاى گونه گون و عبادت شيطان است . آنان به جاى اطاعت شيطان ، عبادت رحمن و به جاى خود پرستى ، خدا پرستى را مى گزينند، به اذن او مى جنگند، به امر او امر مى كنند، به نهى او باز مى دارند و از موقعيت خود سوء استفاده نمى كنند زيرا مى دانند)پايان تمام كارها براى خدا و به دست او و بسوى اوست .
خداى ، تعالى ، چهار نشانه مهم را براى صلاحيت حاكمان در زمين ، در اينجا بيان فرمود: (اقامه صلات ، پرداخت زكات ، امر به معروف و نهى از منكر) كه راءس اين نشانه ها اقامه نماز مى باشد.
يعنى بى نماز نمى تواند زكات دهد، و امر به معروف و نهى از منكر كند، و آن كه از خدا بريده است و با هستى بخش و نعمت بخش خود بد رفتار و بدكنش است ، چگونه با خلق خدا خوش رفتار خواهد بود و با آنان رابطه شايسته خواهد داشت . يعنى بى نمازان كه پيمان فطرت و بندگى را با خداى خود مى شكنند و روزى پنج نوبت مرتكب اين زشت ترين كار مى گردند، با زير دستان و رعاياى خود به طريق اولى پيمان شكنند و چنين ستمگرانى شايسته حكومت بر بندگان خدا نمى باشند. يعنى بايد با حاكمان بى نماز كه فاقد نخستين نشانه صالحيت براى حكومت اند و طبيعة فاقد ديگر ملاكهاى صلاحيت و متصف به ستمكارى بر خدا و خلق مى باشند، تا بر چيدن دستگاه جورشان قتال و مبارزه كرد و صالحان را بر سر كار آورد.
يعنى اگر حكومت ، گزينشى است ، مردم بايد نمازگزاران حقيقى ، زكات دهندگان مخلص و آمران به معروف و ناهيان از منكرى را كه به اصول و روشهاى امر به معروف و نهى از منكر در سطوح مختلف آن و در سطح گسترده اجتماع آشنا هستند و از راه و رسم اداره سالم اجتماع باخبرند و مى توانند آن را بدرستى و بر اساس احكام الهى رهبرى كنند، به حكومت برگزينند.
يعنى نماز در سرنوشت مردم نقش تعيين كننده دارد و علاوه بر آن كه شكر منعم حقيقى است از نظر اجتماعى و سياسى نيز داراى فضيلت ويژه است .

چكامه اى در فضايل و آثار نماز

هر آن كه كار به نام خدا كند آغاز
به كاميابى و توفيق مى شود دمساز
رسد به بهره دلخواه خويش در پايان
كسى كه كار به ياد خدا كند ز آغاز
اگر سعادت دنيا و آخرت جويى
به كار در ره خشنودى خدا پرداز
بدانچه فانى و واهى است دل نشايد بست
به جاه و مال ، مبال و به عز و ناز، مناز
بسا بود كه ببينى زوال چشمت و جاه
بسا بود كه ببينى وبال عزت و ناز
فرود آر، سر بندگى و طاعت را
به پيشگاه خداى كريم و بنده نواز
چو طاعتت ، به درگاه او قبول افتد
ز بندگى ، سر آزادگى به چرخ افراز
هر آن كه بندگى حق شعار خود سازد
به طاعتش نكند جز خداى را انباز
بشوى جان و تن خويش را ز لوث گناه
به آب توبه و اخلاص و بندگى و نماز
نماز، اصل عبادات و پايه دين است
نماز داردت از منكرات و فحشا باز
نماز مى دهدت حسن خلق و حسن عمل
كه حسن خلق و عمل راست بهترين مفاز
نماز بر تو ببندد ره وساوس ديو
نماز، باب حقايق كند به روى تو باز
بهوش باش ، تو را ديو در كمين دل است
چنان كه كرده كمين در ره كبوتر، باز
مشو اسير هواهاى نفس توسن خويش
مخور فريب فسونهاى ديو حيلت ساز
نماز بر تو گشايد در سعادت و خير
نماز بر تو ببندد در خيانت و آز
نماز شيوه معمول انبياى خداست
نماز، خلوت انس است و گاه راز و نياز
به صدق و پاكى و اخلاص مى كند مؤ من
به بال شوق ، به معراج قرب حق پرواز
بويژه از همه بهتر جماعت و جمعه
بود ميان عبادات افضل و ممتاز
على شريف (٣٢٢)

گفتار سوم : حكمت نماز جماعت

معنويت افزون تر

نمازى كه فرادى خوانده مى شود، هر اندازه كه سرشار از اخلاص و معنويت باشد، تنها ارتباط يك فرد با خدا برقرار مى سازد اما نماز جماعت از يك وسيله ارتباط ميان عبد و معبود فراتر مى رود و جنبه اجتماعى و سياسى ، و تحزب و تشكل به خود مى گيرد. افزون بر اين نماز گروهى و دسته جمعى ، حال و هواى ديگرى دارد زيرا به لحاظ روح جمعى حاكم بر فضاى نماز، امواج معنويت بهتر و بيشترى را مى توان در آن مشاهده كرد. در چنين وضعى ، روح نيايشگر در همراهى با ارواح ديگر نيايشگران ، قدرت صعود بيشترى به دست مى آورد، و نفسش گرم تر و گيراتر و دعايش مقرون به اجابت مى شود.

مقبوليت بيشتر و جلب رحمت فراگيرتر

نماز جماعت چون يك وسيله ارتباط گروهى با خداوند است ، نظر رحمت پروردگار را بهتر و بيشتر جلب مى كند، به عنوان مثال ، اگر يك ميهمان به منزلتان بيايد، شما به نسبت شاءن آن يك نفر به مجلس نظر داريد ولى اگر منزل شما پر از ميهمانان شد، آن مجلس براى شما ارزش بيشترى خواهد داشت ، طبعا در ميان ميهمانان افراد باارزش و ارزشمندترى هستند و عزيزان بيشترى در آن حضور دارند و شما ناگزيريد كه به همه ميهمانان عنايت بيشترى بكنيد.
نماز جماعتى كه در مسجد برگزار مى شود، در حقيقت ضيافتى است كه در خانه خدا برگزار مى شود و او به خاطر بندگان صالح و صالح تر و مقرب ترى كه در ميان جماعت هست ، نظر لطف و رحمت بيشترى به همه شركت كنندگان در نماز خواهد داشت . اين حقيقت در برخى از روايات آمده است كه خدا نماز همه شركت كنندگان در جماعت را به خاطر افراد صالحى كه در صفوف نماز حضور دارند، قبول خواهد كرد. همچنان كه ما نيز صد خار را به خاطر يك بوته گل آب مى دهيم .

معارفه مسلمانان و حل مشكلات جمعى و فردى

نماز جماعت جايى براى معارفه مسلمانان و شناخت آنان از مشكلات و نيازهاى فردى يكديگر است و نماز جمعه ، كنگره اى عظيم براى طرح مسائل و مشكلات اجتماعى ، سياسى ، اقتصادى و يافتن راه حل هاى مناسب براى معضلات جهان اسلام است .

تاءليف قلوب مسلمانان

از آثار نمايان نمازهاى جماعت و جمعه ، نزديك شدن دلهاى مؤ منان مسلمان به يكديگر و پديد آمدن مهر و محبت در ميان آنان است . انسانهاى فروتن با چند بار همنشينى به يكديگر انس مى گيرند. بويژه هنگامى كه همنشين هاى هم انديش و هماهنگ باشد. نشست و برخاست هاى مكرر، در ميان افراد همدل و هم عقيده ايجاد مهر و محبت و روح اخوت مى كند.
براى آن كه روح خواهرى و برادرى گسترش يابد و به نقاط دور دست و گاهى به خارج از شهر دامن بكشد، در نمازهاى جمعه سه ميل فاصله را شرط كرده اند. (٣٢٣) يعنى در محدوده اى به شعاع يازده هزار و دويست و پنجاه مترى نبايد نماز جمعه ديگرى برگزار شود. و علت آن كه براى تشكيل نمازهاى جماعت فاصله اى را شرط نكرده اند، اين است كه ايجاد عسرت نشود و هر نمازگزارى بتواند براى هر وعده نماز در نماز جماعت نزديك ترين مسجد به محل سكونت خود شركت كند و بين او و همسايگان و اهل محله اش انس و الفت پديد آيد.

تحقق بيشتر و گسترده تر اهداف عاليه تشريع نماز

تشريع احكام الهى براى اصلاح فرد و جامعه هر دو بوده است ، ليكن جامعه مجموعه افراد است و هر چه گسترده تر باشد، در بر گيرنده افراد بيشترى است . به اين لحاظ ميزان تاءثير نماز، و تنوع و درخشش آثار آن در نمازهاى جماعت ، نمايان تر و گسترده تر است ، و در نتيجه ، اهداف عالى و مقدسى كه در تشريع نماز، مورد نظر حضرت كردگار بوده است ، در نماز جماعت تحقق بيشترى مى يابد و خشنودى بيشتر او را سلب مى گردد. برخى از اين اهداف عالى و مقدس ، عبارتند از:
١- ظاهر شدن اخلاص ، توحيد، اسلام ، و عبادت در جامعه .
٢- اتمام حجت بر مردم .
٣- امكان تشخيص مؤ من از منافق و نمازگزار از بى نماز و سبك شمارندگان نماز.
٤- شناخت رعايت كنندگان وقت نماز از ضايع كنندگان آن .
٥- امكان گواهى دادن به صلاح و عدم صلاحيت افراد.
٦- باز شناختن كسانى كه به شعائر اسلامى احترام مى گذارند از كسانى كه به آن وقعى نمى نهند.
٧- شكسته شدن ديوار تفاخر و تكبرها به سبب قرار گرفتن فقير و غنى ، و وضيع و شريف ، در صف واحد، و در كنار يكديگر.
٨- نزديك كردن دلهاى نمازگزاران به يكديگر، و ايجاد روح برادرى و خواهرى ، و وفاق و اتحاد در ميان آنان .
٩- تحزب و تشكل عقيدتى اهل نماز.
١٠- بهره برداريهاى مثبت اجتماعى - سياسى از تجمعى كه در اصل براى عبادت فراهم آمده است .
١١- تاءثير مثبت نماز، و روح عبادت و اخلاص ، در بهره برداريهاى جانبى از اجتماع نمازگزاران و در نتيجه ، خدايى بودن تصميم گيريها و راه حل هايى كه براى حل مشكلات جامعه مطرح مى شود. و در سطح نمازهاى جمعه و عيدين ، وجود اخلاص در خطبه هايى كه خطيب مى خواند و پيشنهادهايى كه مى دهد.
١٢- تاءثير نمازهاى جماعت و جمعه در سياستهاى جهانى و بر هم زدن معادلات سياسى دشمنان اسلام .
١٣- فراهم آمدن امكان مشاركت عموم مردم در حل مشكلات شهر و محله خود با دادن پيشنهادهاى سازنده و خير خواهانه .
١٤- تقويت روح تعاون و مشاركت در امور اخير.
١٥- به نمايش در آمدن نماز، در نمايشگاهى به نام مسجد، و در نتيجه تبليغ و ترويج نماز و تثبيت حاكميت آن بر مردم .
١٦- تبليغ اصل امامت و تمرين پيروى از رهبرى در شكل اقتدا به امام جماعت .
١٧- نمايش شكوه و عظمت اسلام و اقتدار مسلمانان .
١٨- باز دارى از فحشا و منكرات به نحوى شديدتر و وسيع تر از نمازى كه فرادى خوانده مى شود.
١٩- فايده هاى فراوان كوچك و بزرگ ديگرى كه در عمل پيش مى آيد.
٢٠- به طور كلى هر اثرى كه بر طبيعت نماز مترتب است و بسيارى از آنها را در موارد ديگر آورديم ، به نحوى شديدتر و گسترده تر بر نماز جماعت مترتب است .
اين است راز و رمز برتريهاى نماز جماعت بر نماز فرداى و افزونى ثواب آن به گونه اى كه در روايات مطرح شده است .
با توجه به اين همه آثار مثبت فردى و اجتماعى و سياسى ، و خيرات و بركات فراوانى كه بر نماز جماعت بار است ، آنچه درباره ثواب آن در روايات آمده است ، شگفت آور نيست .
نماز جماعت ، تبلور عينى ارزشهاى والا و زيباى اسلام از قبيل اخلاص ، توحيد، تسليم ، و عبادت است و آنها را در معرض ديد جامعه مى نهد و به اين جهت حجت محكم و بينه بين و روشنگرى براى مردم دنياست و با اجراى آن اسلام معرفى و حجت خدا بر مردم خاور و باختر، تمام مى گردد.
امام رضا (عليه السلام) در حكمت نماز جماعت فرمودند:
انما جعلت الجماعة لئلا يكون الاءخلاص و التوحيد و الاءسلام و العبادة لله الا ظاهرا مكشوفا مشهورا لاءن فى اءظهاره حجة على اءهل الشرق و الغرب لله وحده ... (٣٢٤)
نماز جماعت ، براى آن مقرر شده است كه اخلاص ، توحيد، اسلام ، و عبادت در جامعه ظاهر و شناخته و مشهود شود، زيرا در آشكار شدن آن حجتى براى خداى يكتا بر اهل خاور و باختر است .

تبليغ و ترويج نماز و جلب رحمت كردگار

اگر شما افرادى را به ميهمانى خود فرا خوانيد و تنها بعضى از آنان به دعوت شما پاسخ بدهند و در منزلتان حاضر شوند، مطمئنا كسانى كه دعوت شما را اجابت كرده اند، نزد شما عزيزتر مى شوند، حال اگر آنان خواسته ها و نظرات شما را تاءييد و آن را به بيرون منعكس كنند و وسيله اى براى تبليغ اهداف شما شوند، آن وقت است كه از ميهمانان كمال خرسندى را داريد و حداكثر پذيرايى و نعمت بخشى را در حق آنان مراعات مى كنيد. شركت كنندگان در نماز جماعت ، از سوى خدا به مسجد، كه خانه اوست ، دعوت شده اند و از آنجا كه فرمانش را اطاعت كرده اند و دعوتش را پذيرفته اند، نزد او محبوبند و چون از راههاى دور و نزديك در يكجا گرد آمده اند و نماز را كه امر خدا و موجب خشنودى است با شكوه تمام برگزار كرده اند و موجب تبليغ و ترويج آن در جامعه گشته اند، از حداكثر لطف و رحمت پروردگار خود بهره مند خواهند شد. و مسجد، نمايشگاه نماز و مركز تبليغ و تثبيت حاكميت آن در جامعه است . وقتى جوانان ، صفهاى زيباى نماز جماعت را مشاهده مى كنند، بى اختيار بسوى آن مى گرايند و راه پايشان به مسجد باز مى شود.
پيش از اين گفتيم كه هر اثرى بر طبيعت نماز مترتب است ، در سطح وسيع ترى بر نماز جماعت بار است ، اگر نماز پدر و مادرى براى پسر و دخترشان ايجاد رغبت به نماز كند و اگر نماز معلم و استادى علاقه دانش آموز و دانشجوى او را به نماز برانگيزد، نماز جماعت شور و شوق دينى و رغبت به نماز را در سطح گسترده جامعه ايجاد خواهد كرد.
حتى فراوان بوده اند كسانى كه مسلمان نبوده اند و تحت تاءثير نماز جماعت مسلمان شده اند.
هراس ليف دانشمند اروپايى درباره نماز مى گويد: من بسيارى از كليساها و معبدها را ديده ام كه در آن جاها مساوات برقرار نيست و طبيعتا معتقد بودم كه بايد همين تبعيض در داخل معابد اسلامى هم حكم فرما باشد ولى هنگامى كه در روز عيد فطر، در مسجدى در لندن ، ملاحظه كردم كه عالى ترين نوع مساوات در ميان مسلمانان وجود دارد، سخت دستخوش ‍ حيرت گرديدم . من ديدم كه نژادهاى مختلف و شخصيت هاى عالى و دانى در كنار يكديگر قرار گرفته اند و برادرانه مشغول عبادت هستند؛ مانند آن را در مسجد نو بنيادى از بلاد مهباساه نيز ديدم كه كارگران با سياستمداران دست مى دهند و تكلفات و تشريفات از ميان آنان برداشته شده است . هيچ كس در هيچ مقامى از ايستادن در كنار ديگران براى نماز ناراحت نيست . صف ها كاملا منظم و همه در يك رديف ايستاده اند زيرا آنجا امتيازى نيست و همه در پيشگاه خداوند برابرند. هيچ كس را بر ديگرى برترى و رجحان نيست . هنگامى كه پيشوا و امام مسجد مسلمانان به من عقيده مسلمانان همه انبيا بر حق بوده اند و كتابهاى آنان از جانب خداوند است ، گمان كردم گوشم بد شنيده است زيرا اين نخستين بارى بود كه از يك رهبر دينى چنين سخنى را مى شنيدم . از اين روى ، ديگر براى من شكى باقى نماند كه دين اسلام ، صلاحيت دارد كه دين جهانى گردد.
يك جوان آمريكايى گفته است : آفتاب ، تازه از نصف النهار گذشته بود در حالى كه گرم و گردآلود از كنار جاده گذشتيم ، شنيديم يا بهتر بگويم ، حس ‍ كرديم كه يك آواز يكنواخت و بسيار زيبا هواى اطراف را پر كرده است . در همان حال كه از ميان انبوه درختان عبور مى كرديم ، به ناگاه يك منظره شگفت انگيز در مقابل چشمان دير باور ما نمايان گرديد. در آنجا بر روى يك برج چوبى كه تازه برافراشته بودند، يك نفر عرب كور كه عباى يك رنگى به تن و عمامه اى به سر داشت ، مشغول اداى نواهاى جذب كننده بود كه آهنگهاى آن را به طرف آسمان مى فرستاد. در حالى كه تحت تاءثير نواهاى روح افزاى او تقريبا هيپنوتيزم شده بوديم ، بى اختيار نشستيم . كلماتى كه معنى آن را نمى فهميديم ، گوشهاى ما را نوازش مى داد: الله اكبر، الله اكبر...، لا اله الا الله قبلا هيچ اطلاعى نداشتيم كه قضيه اى اتفاق خواهد افتاد ولى اكنون مى ديديم كه كم كم جمعيتى در اطراف ما گرد مى آيند. مردمى به سن هاى مختلف و لباسهاى گوناگون و داراى پيشه هاى متفاوت ، با حالتى آرام و احترامى تمام ، گرد هم مى آمدند. هر كدام حصيرى داشتند كه روى علف ، سبز، پهن مى كردند و رنگ حصير آنان با علف ، اختلاف روشنى را نشان مى داد. رفته رفته بر تعداد اين جمعيت افزوده شد؛ به طورى كه نمى دانستيم حد نهايى آن بالاخره چقدر خواهد بود.
اين مردم ، كفشهاى خود را از پاى بيرون آوردند و صفهاى طويلى كه پشت سر هم قرار مى گرفت تشكيل دادند.
در عين حال با سكوت تمام ناظر اين منظره بوديم ، بسيار تعجب مى كرديم كه چگونه هيچ امتيازى بين افراد اين جمعيت ديده نمى شود؟ در بين آنان مردمان سفيد پوست ، زرد پوست ، سياه پوست ، فقير، دولتمند، گدا و تاجر وجود داشت . همه آنها پهلو به پهلوى يكديگر نشسته بودند. بدون اين كه اصلا توجهى به اختلاف نژاد و اختلاف ثروت و شغل خود داشته باشند. هيچيك از اين همه افرادى كه آنجا نشسته بودند به جايى دورتر از حصيرى كه روى آن نشسته بود، توجه نداشت .
روح برادرى كه از اين جمعيت مختلف الاحوال ، احساس مى گرديد، اثرى است كه به آسانى و بزودى از دست نخواهد رفت .
از آن روز تاكنون سه سال تمام مى گذرد. خوشبختم كه دو سال از اين سه سال را با آيين اسلام بسر برده ام .

نمايش شكوه و عظمت اسلام

نماز فرادى ، بيان كننده حاكميت دين و مكتب در وجود يك فرد است و نماز جماعت ، بيان كننده حاكميت دين بر وجود انسانها و جامعه هاست . نماز هر كس ، چهره دين خودش را نشان مى دهد اما نماز جماعت ، چهره اسلام را نمايش مى دهد. نماز فرادى ، صحت و سقم دين يك فرد را مى نماياند اما نماز جماعت ، چهره اسلام را جلوه مى دهد. نماز جماعت ، شعار اسلام است و نشان دهنده شور دينى مردم و حاكميت نماز و معنويت و اخلاص در ميان جامعه است .
عارفانه ترين و عاشقانه ترين نمازها كه تنها خوانده شود، فقط يك حركت فردى است و شكوه اسلام را متجلى نمى سازد، نمازى كه عظمت اسلام را به نمايش مى گذارد، نماز جماعت است از اين روست كه آن را پرچم اسلام و بيرق ايمان ناميده اند و از اين روست كه دشمنان اسلام ، پيوسته از نمازهاى جماعت هراس دارند. براستى كه كدام كار فردى و حركت اجتماعى ، شريف تر و فاضل تر از كارى است كه شكوه و بزرگى اسلام را زياد كند و دشمنان اسلام را بترساند.

شناخت دوستان و دشمنان

نماز جماعت ، معرف دوستان و دشمنان اسلام است . دشمنان سرسخت اسلام ، با نماز جماعت دشمن اند و براى جلوگيرى از تشكيل و برهم زدنش ‍ مى كوشند، زيرا نقشه هاى شومشان را افشا و معادلات سياسى شان را به هم مى ريزد. تجمع مسلمين نيز برايشان خطرناك است . بويژه نماز جماعت كه يك اجتماع عقيدتى است و مى دانند كه بسيج مسلمين براى محاربه با دشمنان اسلام از مسجد آغاز مى گردد. كلمه محراب برايشان آشنا و هراس انگيز است .
چه ، مى دانند كه فرمان محاربه با دشمنان اسلام از آنجا صادر مى شود و جايى كه امام و فرمانده مسلمين براى عبادت و اجرا امر خدا در آن قرار مى گيرد، بسى خطرناك است ، و مى دانند كه محراب عبادت ، جاى محاربه با نفس است و محاربه با نفس ، انسانهاى فهيم ، دشمن شناس ، شجاع ، و مصمم تربيت مى كند و انسانهاى ساخته شده برايشان خطرناكند. و از همين روست كه در دنيا به ترويج فساد مشغولند.
آنان كه تظاهر به اسلام مى كنند و نام مسلمان بر خود مى نهند و در باطن دشمن اسلامند نيز مشخص مى شوند. منافقان ، بايد در نماز جماعت ، حاضر شوند و آنچه را كه به آن اقرار كرده اند، در عمل نشان بدهند و چون قلبا تمايل به همراهى با اسلام و مسلمين را ندارند و نمى توانند به گفته خود عمل كنند، پيوسته از شركت در نماز جماعت گريزانند، از اين رو هويتشان آشكار مى گردد و به اين ترتيب اين گروه از دشمنان اسلام كه بسيار خطرناكند، توسط نماز جماعت معرفى مى گردند.
همچنين آنان كه نماز را سبك مى شمرند و مؤ من خالص نيستند، به خاطر عدم شركت در نماز جماعت و كاهلى در آن ، مورد شناسايى مردم قرار مى گيرند.
نماز جماعت ، دوستان اسلام را نيز به جامعه مى شناساند. آنان كه تسليم امر پروردگارند و بر اجراى فرمان او مراقبت دارند. اول وقت در مساجد حضور مى يابند تا فرمانش را درباره نماز اطاعت كنند و چون پيوسته سر به فرمان حضرت حق دارند و در نماز جماعت حضور مى يابند، مردم آنان را دوستان خالص اسلام و مسلمين مى دانند. و بر مسلمانى آنان گواهى مى دهند.
امام رضا (عليه السلام) فرمودند:
انما جعلت الجماعة ... و ليكون المنافق و المستخف مؤ ديا لما اءقربه . يظهر الاسلام و المراقبة و ليكون شهادات الناس بالاءسلام بعضهم لبعض ‍ جائزة ممكنة ... (٣٢٥)
نماز جماعت ، براى آن مقرر شده است كه منافقان و سبك شمارندگان نماز، آنچه را كه به آن اقرار كرده اند (اصول اسلامى) ادا كنند و (در عمل نشان بدهند). تسليم بودن در برابر خدا و مراقبت بر اجراى فرمانهاى خدا نيز به وسيله نماز جماعت آشكار مى گردد. و براى آن كه گواهيهاى برخى از مردم نسبت به مسلمانانى بعض ديگر جايز و ممكن باشد.

تعاون و مشاركت

خداى ، تعالى ، فرمود:
تعاونوا عالى البر و التقوى و لاتعاونوا على الاثم و العدوان (٣٢٦)
كمك كار پرهيزگارى و نيكى باشيد و بر گناه و دشمنى معاونت نكنيد.
امام رضا (عليه السلام) نيز مساعدت بر بر و تقوى را از حكمت هاى نماز جماعت معرفى كردند:
انما جعلت الجماعة ... مع ما فيه من المساعدة على البر و التقوى (٣٢٧)
از مصداقهاى نيكى و پرهيزگارى ، نماز است كه مادر تمام نيكى هاست و با منع از فحشا و منكر، انسانهاى پرهيزگار مى سازد و با يادآورى مكرر اصل رحمت ، انسانهاى مهربان و اهل رحمت به بار مى آورد. نقطه مقابل نماز گناه است . زيرا گناه ، از ميان برنده رحمت و ايجاد كننده بغض و عداوت است و خشم خدا را سبب مى گردد. نماز، روح رحمت را در جامعه ايجاد مى كند، و زمينه را براى همكاريهاى علمى و عملى در تمام مجامع آماده مى سازد.
بر و تقوى از آن نمازگزاران و گناه و دشمنى از آن بى نمازان است . نماز، بر و تقوى ، و بى نمازى ، اثم و عدوان است .
بنابراين خدا به معاونت بر نماز فرمان مى دهد و معاونت بر نماز، همان مشاركت در نماز جماعت است . نماز، كليد شرعى حل مشكلات است و براى حل مشكلات عمومى ، نماز جماعت لازم است اما مسلمانان بايد به حكم فطرت و فرمان قرآن ، براى گشودن قفل هاى معضلات خود از كليد عقل هم كمك گيرند و براى حل مشكلات ، عقل عمومى لازم است . و عقل عمومى ، حاصل شور و مشورت است و چه جايى براى رايزنى از مكان نماز و زمان پس از نماز كه شركت كنندگان در نماز، به روحى آرام و عقلى توانا رسيده اند و در فضايى از قداست و معنويت به سر مى برند، مؤ ثرتر و كاراتر است .
شركت كنندگان در نماز جماعت ، در حقيقت به فرمان قرآن در زمينه همكارى بر بر نماز عمل مى كنند و همين نماز جماعت آنان ، مى تواند زمينه ساز مشاركت در بر زكات باشد و مى تواند مجلس شورى بر دستيابى به راه حل هاى مشكلات مردم و كشور باشد. اگر هر مسلمان پس از شركت در هر نماز جماعت ، يك پيشنهاد براى يكى از مشكلات اجتماع خود ارائه دهد، در اين صورت شركت در نماز جماعت به صورت مشاركت فراگير در حل مشكلات جامعه تبديل خواهد شد و پس از گذشت يك ماه ميليونها پيشنهاد مفيد براى اداره بهتر جامعه در دست خواهد بود.
ستادهاى اقامه نماز كه در هر شهرى مستقر هستند، مى توانند به صورت شبكه گسترده اى ، مسائل را در همه مساجد كشور مطرح كنند و به طور ماهانه به جمع آورى ، گزينش ، و طبقه بندى پيشنهادها و راه حل ها بپردازند، و مجموعه هاى فراهم شده را به ستاد مركزى اقامه نماز ارائه دهند و در آنجا بار ديگر به تنظيم و تدوين مجدد و نهايى پيشنهادها بپردازند و مجموعه مدون خود را در اختيار مسؤ ولان و هياءت دولت قرار دهند و دولت در برنامه ريزيها و اجراى برنامه ها از آن استفاده كند. به اين ترتيب ، عموم مردم به طور مستمر، نه به نحو مقطعى و فقط در حد انتخاب رئيس و وكيل ، در كار اداره كشور، شركت خواهند كرد و نماز جماعت ، به مصداق كاملى از تعاون بر بر تبديل خواهد شد. البته در گذشته هم نمازهاى جماعت از فعال ترين و زيباترين صحنه هاى تعاون و همكارى در سطح جهان بوده است ، اما بايد بكوشيم كه با روشهاى بهتر و علمى ترى بيش از پيش از ثمرات نماز جماعت بهره ور شويم .

منع از گناه در سطح اجتماع

در بحث چگونگى باز دارى نماز از فحشا و منكرات در اين باره سخن گفتيم و در اينجا نيازى به بحث ديگر نيست . فقط يادآورى مى كنيم كه آنچه در آنجا گفته شد مربوط به تاءثير طبيعت نماز است و نماز جماعت ، همان اثر را با شدت و وسعت بيشترى داراست . به ادامه سخن امام رضا (عليه السلام) درباره حكمت نماز نيز اشاره مى كنيم كه فرمودند:
انما جعلت الجماعة ... و الزجر عن كثير من معاصى الله ، عزوجل . نماز جماعت را براى باز داشتن از بسيارى از معصيت هاى خداى ، عزوجل ، مقرر كرده اند:

برخى ديگر از آثار نماز جماعت

در بحث (تحقق بيشتر اهداف عاليه نماز) به برخى ديگر از آثار نماز جماعت اشاره شد، و در اين جا به سخن امام باقر (عليه السلام) اشاره مى كنيم كه فرمودند:
انما جعلت الجماعة و الاجتماع الى الصلاة لكى يعرف من يصلى ممن لايصلى و من يحفظ مواقيت الصلاة ممن يضيع و لو لا ذلك لم يكن اءحد اءن يشهد على اءحد باالصلاح لاءن من لم يصل فى جماعة فلا صلاة له بين المسلمين لاءن رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم) قال : لا صلاة لمن لم يصل فى المسجد مع المسلمين الا من علة . (٣٢٨)
نماز جماعت و گرد آمدن مسلمانان (از راههاى دور و نزديك) در يكجا، براى آن مقرر شده است كه نمازگزار را از بى نماز و نگاهدارنده اوقات نماز را از تباه كننده نماز باز شناسند و اگر اين نبود كه به خوبى و درستكارى ديگرى گواهى بدهد زيرا كسى كه با جماعت نماز نمى خواند، مسلمانان او را اهل نماز نمى دانند زيرا رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمودند: براى كسى كه در مسجد و با مسلمين نماز نمى خواند، نمازى نيست مگر از بابت بيماريى باشد.

مسجد دانشگاه اسلامى مركز هدايت و مكان مناسبى براى دوستيابى

شيخ صدوق (رحمه الله) با اسنادش از عمير بن ماءمون نقل مى كند كه گفت : از حسن بن على (عليه السلام) شنيدم كه فرمود: از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) شنيدم كه فرمودند:
من ادمن الاختلاف الى المساجد اصاب اخا مستفادا، فى الله عز و جل ، او علما مستطرفا او كلمة تدله على هدى او اخرى تصرفه عن الردى او رحمة منتظرة او ترك الذنب حياء خشية . (٣٢٩)
آن كه بر آمد و شد به مساجد، استمرار و مداومت ورزد، دست كم يكى از منافع زير عايدش گردد.
١- به دوستى برخورد كه او را در سپردن راه خداى ، عزوجل مفيد افتد.
٢- از دانشى تازه و گزيده و ارزشمند منتفع گردد.
٣- كلامى بشنود كه او را در طريق هدايت ، رهنمون گردد.
٤- پند و هدايتى يابد كه او را از هلاك كننده اى منصرف سازد.
٥- از رحمتى كه مورد انتظار اوست ؛ مانند ثمرات عبادت ، مواجه شدن با دانشمندان و همنشينى با پرهيزگاران برخوردار شود.
٦- گناهى را از سر شرم يا از روى ترس از خدا رها سازد.
حديث فوق از احاديث معتبر شيعه است و از شش معصوم ؛ يعنى از رسول خدا، امير مؤ منان سبطين ، و صادقين ، صلوات الله عليهم ، با اندك اختلاف در لفظ روايت شده است . آنچه در اين روايت مطرح است ، مربوط به غناى محتوايى مسجد است و در حقيقت چگونگى و ويژگيهاى مساجد را معين و مشخص مى كند. و تلويحا مى گويد: مساجدى كه فاقد اين ويژگيها باشند، بايد تعمير و اصلاح معنوى شوند. بايد مساجد را از حيث معنا و محتوا ارزيابى كنند و حديث فوق ، ملاك خوبى براى ارزشيابى آنهاست .
اينك توضيح مختصرى درباره هر يك از فوايد و معيارهايى كه در حديث فوق مطرح شده است :
١- مسجد بايد محل خوب و مناسبى براى آشنايى مسلمين با يكديگر و برقرارى پيوند دوستى و برادرى ميان آنان باشد. هر چند كه مسجد به طور طبيعى تا حدودى داراى چنين نقشى هست و در آنجا نيكان با نيكان آشنا مى شوند اما مسؤ ولان مساجد بايد براى اين كار برنامه ريزى كنند و با اتخاذ تدابيرى اين فرصت را براى كسانى كه به مسجد مى روند فراهم سازند. اگر مسجد به صورت مركزى براى دوستيابى و عقد اخوت اسلامى در آيد، مردم و بويژه نوجوانان و جوانان كه به لحاظ موقعيت سنى و وضعيت عاطفى ويژه خود نيازمند دوستان مناسب هستند، رفت و آمد بيشترى به آن خواهند داشت . و تدريجا با محيط مسجد انس خواهند گرفت .
نگارنده به ياد دارد كه در دوره نوجوانى و جوانى علاقه و نياز عاطفى زيادى به دوستان صالح داشت و قبل و بعد از نماز و در صف نماز، دوستان و برادران دينى زيادى در مسجد گوهر شاد مشهد بدست مى آورد و اكنون نيز غالب دوستان پايدار و قديمى اش همانهايى هستند كه در مسجد با وى آشنا شده اند.
اگر هر بار كه شخص به مسجد مى رود، دست تازه اى پيدا كند و دوستى خود را با خدا نيز تازه كند؛ و به عبارت ديگر رابطه اش را با خدا و بندگان صالح او تقويت كند، بخش مهمى از كار تعمير معنوى مسجد صورت گرفته است .
٢- فايده و ملاك ديگر، كسب علم مستطرف ؛ يعنى دانش تازه است . اگر هر بار كه شخص براى نماز به مسجد مى رود، دانش تازه اى را پيش و پس از نماز يا در ميان دو نماز فرا گيرد، و در مواقعى هم كه به منظورهاى ديگرى به مسجد مى رود چيز تازه اى بر اطلاعاتش افزوده شود، و از مصاحبت افراد دانشمند بهره مند شود، رفت و آمدش به مسجد زياد خواهد شد و در صورتى كه هر وقت به مسجد برود همان دانسته هاى كهنه و درسهاى مكرر را براى او تكرار كنند، از مسجد خسته و دلزده خواهد شد.
دانش نو لازم نيست كه حتما در زمينه هاى مذهبى باشد. علوم جديد همگى علم مستطرف اند و كدام علم است كه از آن نمى توان درس خداشناسى و ديندارى گرفت ؟
بايد از علوم مستطرف بابى براى ورود جوانان به دين و مذهب و عبادت ساخت . در اين صورت است كه مسجد تبديل به پايگاه علم و عبادت مى شود و نقش خود را در تاءمين سعادت دنيا و آخرت مسلمين باز مى يابد.
مسيحيت در قرون وسطى دروغ و خرافه تحويل مردم داد و با كشف حقايق علمى ، رفته رفته اعتبار خود را از كف داد. در نتيجه هر چه دانش جلوتر رفت ، كليسا عقب تر نشست و به تعطيل كشانده شد. اما اسلام عرضه كننده حقايقى در علوم كيهانى و انسانى و علوم ديگر بود كه با پيشرفت دانش ‍ بازتر و روشن تر شد، و عزت و اعتبار بيشترى در ميان محققان بدست آورد. بنابراين مسجد كه پايگاه تبليغ اسلام است ، بايد پايگاه تبليغ حقايق علمى مطروحه در آن نيز باشد. نه آن كه با روشهاى غلط؛ همانند كليسا به حال تعطيل و نيمه تعطيل در آيد، و درهاى آن جاهلانه به روى جوانان نو طلب بسته شود. بسيارند كسانى كه تحصيلات دانشگاهى و حوزه اى ندارند اما تحصيلات مسجدى دارند. پاى منبرها بزرگ شده اند و از هر واعظ و منبرى درسى گرفته اند و اطلاعات مذهبى خوبى بدست آورده اند. حسينيه و مسجد براى آنان دانشگاه بوده است .
مساجد و حسينيه ها اكنون بايد بر فعاليت هاى علمى خود بيفزايند و پا به پاى زمان حركت كنند. در غير اين صورت عقب مى مانند. همچنان كه در پاركها علاوه بر ايجاد فضاى سبز، امكانات تفريحى ديگرى هم فراهم مى كنند و بر جاذبه پاركها مى افزايند در مساجد هم بايد علاوه بر مراسم عبادى خاص ، فعاليت هاى عبادى ديگرى نيز صورت بدهند و كارآيى آنها را بالا ببرند و آن تبليغ و ترويج دانش است كه بندى از پرستش و نيايش ‍ است . هم عبادت ، نشاط آور و جان بخش است و هم علم ، روح پرور و فرح بخش است . بايد از فضاى معنوى مسجد براى كارهاى بيشترى استفاده شود. در اسلام فرا دهى و فراگيرى ، پرستش ارزشمندى است كه مورد تاءكيد بسيار است . قرين شدن علم و عبادت در مكان مسجد برگزار مى كنند، فضاى معنوى خاصى بر آن حاكم مى شود و درس دادن و درس گرفتن ، رنگ و بوى خدايى به خود مى گيرد. اگر همچنان كه براى دروس حوزوى از مساجد بهره مى گيرند، براى تدريس دروس ديگر نيز از آن استفاده كنند، چه مشكل شرعى يا اخلاقى و قانونيى پيش مى آيد؟ جز اين است كه محيط مذهبى مسجد بتدريج در آنان اثر خواهد كرد؟ استفاده از مسجد براى آموزش علوم در زمينه هاى مختلف فقه ، اخلاق ، فلسفه ، منطق ، علوم قرآنى ، علم الحديث و دراية الحديث ، بحث ها و مناظرات عقيدتى (جهان بينى و ايدئولوژى)، دانش پزشكى ، علم الحساب و ديگر دانشهاى رايج در قرنهاى اوليه اسلامى ، و بعدها پيدايش مدارس حوزه اى براى طالبان علوم دينى در كنار مساجد بزرگ ، نشان اين كاربرى در نهاد مسجدهاست .
استاد عبدالحسين زرين كوب مى نويسد:
در دوره هاى بعد، اهل حديث ، حلقه هاى خود را در مسجد بر پا مى كردند، احكام شريعت در مسجد مسلمين تبيين مى شد. مجالس تفسير قرآن در مسجد بر پا مى شد. متكلمان در مسجد، حوزه بحث در عقايد، منعقد مى كردند. زهاد و صوفيه هم برا اعتكاف ، در مسجد خلوت مى گزيدند. در مساجد حوزه هايى بود براى مقابله و تلاوت قرآن كه در آن ها تجويد و قرائت نيز تعليم مى شد، چنان كه حلقه هاى اذكار - ذكر نام خدا - هم در مساجد تشكيل يافت . در بعضى مساجد، مجموعه هاى حديث - مخصوصا صحيح بخارى و صحيح مسلم - قرائت و تعليم مى شد. در واقع هم كتب كلامى معتزله از مساجد بيرون آمد و هم مذهب اشاعره . (٣٣٠)
امروز نيز بايد از فضاى مناسب ، و امكانات وسيعى كه در برخى از مساجد هست و موقعيت ويژه اى كه مساجد در بافت شهرها و محله ها دارند. بهره بردارى ديگر هيچ ؟ اگر اولياى مساجد، آنها را به صورت كانونهاى عبادى - علمى در آورند، جاذبه بيشترى براى آنها درست خواهند كرد. بويژه آن كه كشور ما با كمبود فضاى آموزشى مواجه است و بسيارى از مساجد، هم مى توانند كمكهاى مؤ ثرى در زمينه تاءمين فضاى آموزشى به دولت بكنند و هم خود از حالت تعطيل در غير وقت نماز خارج شوند و به كانونهاى عبادى فعال بدل گردند.
٣- بند سوم و چهارم حديث ، نقش هدايتى و حفاظتى مسجد را مطرح مى كند. مسجد در طول تاريخ اسلام ، هم مركز هدايت بوده است ، و هم افراد و جوامع را از طريق همين هدايتها از خطر سقوط و نابودى حفاظت كرده است .
همه مساجد بجز مسجدهاى ضرار، كم و بيش داراى فايده و تاءثير بوده اند. و با اين حال بايد با اين ملاك مورد ارزيابى قرار گيرند و در صورت لزوم نو سازى معنوى شوند. اين نقش را بايد در دو چيز جست و جو كنند و از دو بعد مورد ارزيابى قرار دهند و مسجد را از دو جهت نوسازى معنوى كنند. يكى محراب مسجد و ديگرى منبر آن . مسجد، هم از آن جهت كه داراى محراب است و محل عبادت و خود سازى است ، نقش هدايتى دارد و از فساد و منكر باز مى دارد. و هم از آن جهت كه داراى منبر است و خطيب و واعظ دارد، مركز هدايت و ارشاد است و از ضلالت و نابودى نگاه مى دارد. هم عبادت دسته جمعى ، در سطح وسيع ترى نگهدار فرد و جامعه از خطر فساد و نابودى است . و هم روحانى آگاه ، و متعهد و مسؤ ول مسجد، هادى و حافظ جامعه از انحراف و اضمحلال است . و البته منبر در بالا بردن كيفيت عبادت مردم هم مؤ ثر است . ميزان اثر گذارى واعظ و پيشنماز در مردم به ميزان خلوص و روشهايى كه بكار مى برد، بستگى دارد. وعظ و مبلغ مذهبى بايد، هم با روشهاى قديمى و سنتى وعظ و تبليغ آشنا باشد، و هم با روشهاى جديد و علمى آن . در ارزشيابى مسجد از حيث نقش ‍ هدايت و حفاظت افراد و اجتماع ، بايد ميزان رعايت شرايط منبر (٣٣١) و محراب را در آن بررسى كنند.
٤- مسجد بايد به گونه اى باشد كه هر كس وارد آن مى شود، حداقل از فضاى روحانى حاكم بر آن بهره مند گردد و در خود احساس آرامش كند. بر اساس حديث فوق ، جو مسجد بايد جو معنويت ، ترس و شرم از خدا، و نفى گناه باشد.
عوامل پديد آورنده اين معنويت عبارت است از بى ريايى و اخلاص امام جماعت مسجد، هياءت ، امنا، واعظ مسجد، وعاظى كه دعوت به منبر مى شوند، و كسانى كه براى عبادت در آن حضور مى يابند. اگر مجموعه كسانى كه به نحوى از آنجا با مسجد ارتباط دارند، فقط براى خدا و پيشرفت اسلام كار كنند، صفا و نورانيت و معنويت در مسجد ايجاد خواهد شد. در غير اين صورت بايد مسجد را با حذف عناصر ناصالح باز سازى معنوى كنند.

كه پاكيزه به مسجد از خاك و خس

تنها گردگيرى و تنظيف ، و تعمير و تزيين و عطر پاشيدن در فضاى مسجد نيست كه آن را داراى جاذبه مى كند بلكه تعمير و تزيين معنوى و عطر معنويت مسجد است كه در جذب مردم بسوى آن نقش اساسى دارد. و اين بايد وجهه همت همه دوستداران نماز و مسجد باشد. براى تحقق اين هدف بايد پيشنمازان ، واعظان ، اوليا، امنا، و بنيانگذاران مساجد و كليه كسانى كه خدمتگزار مسجد هستند، پاك و پاكيزه و خوش نيت و خوشخو باشند، بايد مساجد را از خاك و خس وجود متوليان و خدمتگزاران ناصالح و دروغين پاك و پاكيزه كنند. با حذف اين گردها و آلودگيهاست كه باطن مسجد داراى جاذبه مى شود. حتى كسانى كه براى عبادت يا اهداف ديگرى به مسجد مى روند، بايد افراد مخلصى باشند. مسجد مكان مقدس ‍ است و جز پاكان نبايد در آن گام بگذارند. مباد كه كسى به جاى آن كه آبادى و زينت و عطر مسجد باشد، ويرانى و زشتى و گندناى آن بحساب آيد و موجب بيزارى از نماز و مسجد گردد.
سر صالحان گفت روزى به مرد
كه خاشاك مسجد بيفشان و گرد
همان كاين سخن مرد رهرو شنيد
برون رفت و بازش كس آنجا نديد
بر آن حمل كردند ياران و پير
كه پرواى خدمت نبودش فقير
دگر روز خادم گرفتش به راه
كه ناخوب كردى به راءى تباه
ندانستى اى كودك خودپسند
كه مردان ز خدمت به جايى رسند
گرستن گرفت از سر صدق و سوز
كه اى يار جان پرور دل فروز
نه گرد اندر آن بقعه ديدم نه خاك
من آلوده بودم در آن جاى پاك
گرفتم قدم لاجرم باز پس
كه پاكيزه به مسجد از خاك و خس
سعدى (٣٣٢)

نتيجه ويرانى و بى محتوايى مسجدها

امام على (عليه السلام) فرموده اند:
ياءتى على الناس زمان لايبقى فيهم من القران الا رسمه و من الاءسلام الا اسمه و مساجدهم يومئذ عامرة من البناء خراب من الهدى سكانها و عمارها شر اهل الاءرض منهم تخرج الفتنة و اليهم تاءوى الخطيئة يردون من شد عنها فيها و يسوقون من تاءخر عنها اليها يقول الله سبحانه : فبى خلقت لاءبعثن على اولئك فتنة اءترك الحليم فيها حيران و قد فعل و نحن نستقيل الله عثرة الغفلة . (٣٣٣)
مردم را زمانه اى در پيش است كه در آن از قرآن جز نقش و نگار و از آيين مسلمانى بجز نام و نشانى بجا نمى ماند. در آن زمان ، مسجدهايشان از جهت بنا، آباد اما از حيث محتوى و روشنگرى تهى است چون پرهيزگار و هدايت كننده اى در آنها نخواهد بود - ساكنان و آباد كنندگان آنها؛ (يعنى كسانى كه در آنها گرد مى آيند.) بدترين اهل زمين هستند. از آنان فتنه و تباهى برون آيد و در آنان گناه و معصيت جا گيرد. هر كس را كه از آن فتنه كناره گيرد، به آن باز برند و هر كه را از آن مانده است به سوى آن ببرند. خداى سبحان فرمود: به حق خودم سوگند خورده ام كه تبهكارى و فتنه را بر آن مردمان برانگيزم به طورى كه بردبار خردمند در رهايى از آن سرگردان بماند و محققا به آنچه فرموده است ، عمل مى كند. و ما گذشت از لغزش غفلت و بى خبرى را از خداى بزرگ خواهانيم .

دارد الحق در جماعت خوشترين منظر نماز

فلك ايمان را به طوفانها بود لنگر نماز
در دل شبهاى تاريك است روشنگر نماز
آن رهايى بخش ما از كام درياى بلا
كشتى دل را امان از موج هول آور نماز
با قيام و با قعود و با ركوع و با سجود
دارد الحق ، در جماعت خوشترين منظر نماز
نغمه الله اكبر خوش سرودى مذهبى است
لحظه آماده باش ماست قبل از هر نماز
صبح و ظهر و عصر و شب در پيچ و تاب زندگى
چرخ عمر هر مسلمان را بود محور نماز
روح پاك و جسم پاك و جامه پاك و آب پاك
مسح سر با مسح پا؛ يعنى كه پا تا سر نماز
گر شود بر پا نمازى باصفا و با خلوص
مى كند خود نهى از فحشا و از منكر نماز
تا بياسايد در آغوش سعادت ملتى
بايد اول سايه اندازد ورا بر سر نماز
جنگ با فرهنگ شيطانى است در محرابها
مى زند بر قلب دشمن روز و شب خنجر، نماز
هر بناى بى ستونى عاقبت ويران شود
گردد ايمان بى ستون بر پا نباشد گر نماز
بى نمازان را به قرب حق ، تعالى ، راه نيست
چون ككه در معراج هر مؤ من بود شهپر نماز
اى كه مى جويى پناهى ! استعينوا بالصلوة
هست ما را در حوادث بهترين سنگر نماز
حبيب الله چايچيان (حسان) (٣٣٤)

گفتار چهارم : حكمت نمازهاى جمعه و عيدين

نماز جمعه مجموعه اى از ارزشها

نماز جمعه با محتواى غنى و پرارزش خود مجموعه اى از ارزشها و معيارهاى متعالى را براى جامعه اسلامى به ارمغان مى آورد. فوايدى كه نظاير آن را در ديگر مراسم مذهبى كمتر مى توان پيدا كرد.
ترقى و تعالى انسانها به وحدت و اتحاد بستگى دارد و آن با قرار گرفتن آنان در زير پرچم توحيد مقدور است . و از لوازم توحيد اعتقاد به وحدت جهان آفرينش و نظام آن است . جهان واحدى كه در آن خللى وجود ندارد و نظام واحدى كه تمام نيروهاى آن به سمت مركز واحدى كه مبداء آنهاست جريان دارند.
خداى ، تعالى ، فرمود:
ما ترى فى خلق الرحمن من تفاوت فارجع البصر هل ترى من فطور (٣٣٥)
در آفرينش خدا هيچ در هم ريختگى نمى بينى (جهان كاملا ضابطه دار و قانونمند است) نيك بنگر آيا شكستگى و شكافى (در ضابطه ها و قوانين آن) مشاهده مى كنى ؟!
موجودات جهان از جماد و نبات ، حيوان و انسان ، ذره و كهكشان ، زمين و آسمان ، پيدا و پنهان ، جسم و جان ، و ملك و ملكوت ، همه و همه با تمام زايشها و افزايشهايى كه دارند، چنان دست اتحاد به هم داده اند و به هم مربوط گشته اند كه تشكيل يك سيستم داده اند. سيستمى كه با تمام عظمت و گستردگى اش كاملا منسجم است و هيچ گسستگى و شكافى در آن ديده نمى شود. مجموعه به هم پيوسته اى كه مخلوق عظيم و واحدى است . و جلوه گاه وحدت خالق اكبر است . و از آنجا كه جامعه بشرى بخشى از همين جهان به هم پيوسته و واحد است ، بايد جوامع و افراد انسانى از جهان و نظام هستى پيروى كنند، زير بيرق توحيد گرد آيند، دست وحدت به هم بدهند، و همگام و هماهنگ با جهان راه كامل بپيمايند.
غير ممكن است كه انسانها بر خلاف جريان و نظام جهان حركت كنند و سعادت و كمال آرزو كنند. وقتى كه ما با نظام جهان ناهماهنگ مى گرديم و با سوء استفاده از قوه اختيار خود از حركت در مسير وحدت و اطاعت آفريدگار امتناع مى ورزيم ، نيروهاى موجود در جهان كه آفريده هاى سر به راه خدا هستند با ما مخالفت مى ورزند و ناسازگار مى گردند. گويا از اشرف مخلوقات و گل سر سبد هستى انتظار ندارند كه جاهلانه عمل كند.
وقوع زلزله ها، طوفانها، و ديگر بلادهاى طبيعى نمودى از همين ناسازمندى و ضديت آنها با ماست . ممكن است كسانى اين سخن را به لحاظ آن كه غير علمى و غير تجربى است باور نكنند و گزافه پندارند ليكن ناباورى آنان مرا از ذكر اين حقيقت كه سخت به آن معتقدم باز نمى دارد. نگارنده به همان نسبت كه دلايل علمى حوادث ناگوار طبيعى را قبول دارد، به دليل عرفانى آن نيز معتقد است و آن دور را منافى يكديگر نمى داند. انسانى كه با قواى ملكى و ملكوتى جهان ، و مؤ منان و صالحان اجتماع خود همگام و هماهنگ شود، و فقط در مسير اطاعت از خدا قدم بر دارد، محل جلوه جلال و جمال حضرت حق مى گردد.
اسلام ، نمازهاى گروهى را براى ايجاد همين هماهنگى و همگامى مقرر كرده است . مى خواهد كه از طريق نمازهاى جماعت و جمعه ، و اعياد و حج ، شرايط توحيد و وحدت اجتماعى را ايجاد و موانع آن را برطرف كند. چرا بايد همه انواع موجودات جهان ، با هم براى حضرت حق نماز بگزارند و افراد نوع انسان به تفرقه در نماز آيند؟! نمازهاى جماعت براى آن مقرر شده است كه مردم هر محله روزى پنج بار با هم در مسير اطاعت از خدا و عبادت او قرار گيرند. و كارهاى فردى و اجتماعيى را كه در فواصل نمازها مى كنند، تحت تاءثير نماز دسته جمعى خود، در مسير اطاعت از خدا و بر محور روح برادرى ، و عواطف انسانى و اجتماعى حاصل شده از نماز جماعت عملى كنند. سپس اجتماع هفتگى را تحت عنوان نماز جمعه تاءسيس كرد تا مردم هر شهر و ديار، هر هفته يك بار گرد هم آيند و ضمن پرستش دسته جمعى براى حل مسائل و مشكلات خود كنگره اى همگانى برگزار كنند.
روز آدينه در ميان اعراب پيش از اسلام يوم العروبه نام داشت . پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) اين نام را كه نامى نژاد پرستانه بود، به يوم الجمعه ؛ يعنى روز گرد همايى تغيير دادند تا مسلمانان از هر نژاد و قبيله اى كه باشند در اجتماع گرد آيند. و ضمن اقامه نماز و تعاون بر بر و تقوى به رايزنى بپردازند و با استماع خطبه هاى نماز علاوه بر گرفتن پندهايى از امام جمعه كه آنان را در زندگانى فردى بكار مى آيد، از وظايف خويش ، اهداف جامعه اسلامى ، مقاصد دشمنان ، و اوضاع جهان آگهى يابند. اسلام علاوه بر آن كه يوم العروبه را روز گرد همايى ناميد، عنوان عيد به آن داد و افزون بر اين عيد هفتگى ، دو عيد سالانه براى مسلمين مقرر كرد يكى عيد فطر و ديگرى اضحى .
از اعياد سه گانه اسلامى ؛ يعنى جمعه ، فطر و قربان چنين بدست مى آيد كه در اسلام روزى كه گناه و تفرقه ترك شود روز عيد مى باشد، نه روز نو پوشيدن و سور چرانيدن .
امام على (عليه السلام) در برخى از اعياد فرمودند:
انما هو عيد لمن قبل الله ، تعالى ، صيامه و شكر قيامه و كل يوم لا يعصى الله فيه فهو عيد . (٣٣٦)
امروز فقط عيد كسى است كه خدا روزه اش را پذيرفته و نمازش را سپاس ‍ گفته است و هر روزى كه در آن نافرمانى امر خدا نشود، عيد است .
علامه مجلسى (رحمه الله) گفته است : روز عيد؛ يعنى روز شادمانى يا روز سود و فايده و عايدى .
و كدام عامل شاد بخشى مى تواند يك مسلمان را بهتر از توفيق به پايان بردن روزه رمضان و مناسك حج ، شادمان سازد و كدام سود مادى با اين فوايد معنوى قابل مقايسه است و كدام عايدى براى يك مسلمان ارزشمندتر از دريافت رحمت پروردگار به خاطر خودسازى و جامعه سازى حاصل از عبادت سنگين حج و يك ماه روزه دارى در رمضان مبارك است .
اگر گناهان ديگر جنبه فردى دارد، تفرقه يك گناه اجتماعى بشمار مى آيد.
اسلام علاوه بر فراخوانى مردم به نمازهاى جماعت روزانه ، و هفتگى و سالانه ، آنان را به كنگره سالانه عظيم و مركزى حج ، حداقل يك بار براى تمام عمر دعوت مى كند و همچنان كه مسلمانان داراى عذر را به نماز جمعه احضار نمى كند، همه كسانى را كه استطاعت مالى و جانى ندارند، از شركت در كنگره سراسرى و بزرگ حج معاف مى دارد.
گردهمايى ها از عوامل مهم رفع تفرقه است و تحقق اين امر با وحدت هدف و عقيده و برنامه مقدور است . و نمازهاى گروهى گردهمايى هايى بر اساس ‍ وحدت هدف ، و عقيده و برنامه است ، كه تفرقه را مى زدايد و وحدت را برقرار مى سازد.
مشورت كه از عوامل تصحيح و تقويت انديشه ها و زمينه اى براى اتخاذ تصميم هاى استوار در امر اداره اجتماع است . در چنين گردهمايى هايى كه اعضاى آن برخوردار از متانت فكر و صفاى روح هستند، ميسور است .
عهد بهره بردارى از انديشه هاى عمومى در اداره اجتماع و حاكم كردن يك فكر بر جامعه ، استبداد است و تفرقه ها زمينه را براى حكومت مستبدان فراهم مى كند. دين مبين اسلام در سه بخش فعال است ؛ تصحيح اعتقادات ، سالم سازى اخلاق ، و صالح كردن اعمال . به عبارت ديگر وجهه همت اسلام سه چيز است : نفى شرك و اثبات توحيد، نفى سوء خلق و ثبات حسن خلق ، نفى تبهكارى و اثبات نيكوكارى و درستكارى كه در زبان دين از مصاديق آنها به عنوان جنود كفر و ايمان ، و طاعت و عصيان ياد مى شود. تفرقه از جنود كفر و اتحاد از جنود ايمان است .
تفرقه است كه هميشه يارى رسان كافران بوده است و دشمنان مسلمين هميشه براى تضعيف آنان از ايجاد شكاف و تفرقه در صفوف آنان سود برده اند.
در حالى كه وجود يك تشكل و اجتماع هميشه عاملى براى تحرك اعضاى آن نسبت به تعقيب اهداف گروه و حفظ مواضع آن بوده است و افزون بر اين آنان را از احساس غربت كه امرى خطرناك است نجات بخشيده است و نقش نمازهاى جماعت و جمعه و اعياد و حج در ايجاد و حفظ تشكل مسلمين غير قابل انكار است . فرق نماز فرادى با نمازهاى جماعت ، و جمعه و عيدين ، فرق انشعاب و ائتلاف ، تك روى و مشورت ، انگشت و مشت ، و قطره و درياست .
چه كسى انشعاب را مايه هرز رفتن نيروها و ائتلاف را موجب كارآيى آنها نمى داند؟! چه كسى در امكان سخافت يك راءى و استحكام حتمى آراء اجتماعى مردد است ؟! چه كسى در ضعف انگشت و قدرت مشت شك دارد؟! چه كسى منكر نابودى قطره ها و پايدارى درياهاست ؟!
نماز جمعه آثار مختلفى در زمينه هاى عبادى ، سياسى ، اجتماعى ، اقتصادى ، نظامى ، فرهنگى ، و ارتباطى دارد و اينك توضيح مختصرى درباره هر يك از آنها:

نقش عبادى

نماز جمعه ، تقواى نمازگزاران را چنان تقويت مى كند، و تقويت و روح آنان را چنان با صلابت ، با صفا، و پر معنويت و غنى مى سازد كه با اتكاى به آن مى توانند يك هفته ديگر را با كوشش در خودسازى ، خدمت به جامعه ، و پرهيز از لغزشها و كجرويها سپرى كنند و در جمعه ديگر هم راهى نماز جمعه شوند. كسانى كه از راههاى دور، و با تحمل مشكلات و صرف وقت زياد در نماز جمعه حاضر مى شوند، مطمئنا در طول هفته مرتبا براى شركت در نماز جماعت مسجد محله خود اهتمام مى ورزند و مساجد سطح شهر را با حضور خويش آباد مى سازند.

نقش اجتماعى تحكيم پايه هاى برادرى و برابرى

دين مبين اسلام ، به جمعيت و اجتماع مردم ، اهميت بسيار داده است و با تشريع نمازهاى جماعت و جمعه و عيدين ، و حج در روز معين و بنيان نهادن بسيارى از احكام و مقررات اجتماعى ديگر، دلهاى مسلمانان را به هم نزديك و ميانشان ايجاد الفت و وحدت كرده است . اين همدلى و همسويى ميان آنان مى تواند ايجاد تشكل هاى اجتماعى - سياسى ، و نظامى - دفاعى كند.
به موجب آيه يكصد و سوم از سوره آل عمران :
واعتصموا بحبل الله جميعا و لا تفرقوا
ملت هاى مسلمان بايد اتحادى قوى داشته باشند و هرگز نگذارند كه تفرقه در ميانشان راه پيدا كند. خوشبختانه زمينه چنين اتحادى در اصول و مبانى و تفكرات اسلامى فراهم شده است .
همه افراد امت اسلامى ، برادرى عقيدتى دارند و به يك خدا و يك كتاب معتقدند و برادرانه از خوان نعمت اسلام بهره مى برند و با هم برادرانه و عادلانه رفتار مى كنند. همه آنان پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) را پدر خويش مى دانند: همچنان كه او خود و على (عليه السلام) را دو پدر امت ناميد و فرمود:
يا على اءنا و انت ابوا هذه الاءمة (٣٣٧)
و همه آنان همسران پيامبر را مادران خود مى دانند و همه يك راه را كه راه راست است برگزيده اند و آن را از خدا مى طلبند. همه به يك اصول اعتقادى معتقدند و يك فروع عملى دارند و به عبارت ديگر جهانبينى و ايدئولوژى واحدى دارند. همه به يك مجموعه واحد از قوانين و مقررات اصولى پايبندند و همگان براى تحصيل خوشبختى دنيا و آخرت روش كلى واحدى دارند. اين يگانگى فكرى و اعتقادى و عملى ، مجتمعى بزرگ از نيروهاى انسانى پديد مى آورد كه مى تواند منشاء خيرات و بركات بسيارى شود كه شرح و تفصيل آن به نحوى كه شايسته و بايسته باشد، در اين مختصر نمى گنجد.
از نظر تفكر فردى ، اگر انسان به تنهايى و در محل خلوت به عبادت بپردازد، مى تواند با خداى خود رابطه بهترى برقرار كند و از راز و نياز با خدا حظ وافرترى ببرد اما از آنجا كه احكام دين مبين ما بر ركن هياءت اجتماع ، استوار است و رفع مشكلات مسلمين را در پرتو اجتماع و جماعت ، شدنى مى داند، پيوسته مردم را به صورت هاى گوناگون به برگزارى همايشها و ايجاد تشكل هاى اجتماعى فرا مى خواند.
رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمودند:
فاءن البركة مع الجماعة (٣٣٨)
بركت در جماعت است .
بر شما باد كه در نمازهاى جماعت كه محفل انس است و در گردهمايى هاى عمومى شركت نماييد و مساجد را پر كنيد. و از آن حضرت است كه :
و اءما ترك السنة فالخروج من الجماعة . (٣٣٩)
بيرون شدن از جماعت ، ترك سنت است .
و امام على (عليه السلام) فرمودند:
... والزموا السواد الاءعظم فاءن يد الله مع الجماعة . (٣٤٠)
با اجتماعات بزرگ همراه شويد كه دست خدا با جماعت است .
و عليكم بالتواصل و التباذل و اياكم و التدابر و التقاطع . (٣٤١)
و بر شما باد به هم پيوستن و به هم بخشيدن . و خود را از پشت كردن به يكديگر و از هم بريدن دور نگه داريد.
از اين روى شركت در نماز جماعت ، در پنج نماز روزانه و برخى نمازهاى مستحبى ؛ مانند نمازهاى عيدين قربان و رمضان ، و نمازهاى عيد غدير و استسقا از سنت هاى مستحسن و مستحبات مؤ كد است و نماز جمعه ، چه واجب باشد، و چه مستحب ، وجوبا بايد به جماعت برگزار شود.
انگيزه اين همه تاءكيد و ترغيب به شركت در نماز جماعت ، اين است كه اسلام ، پس از تصفيه و تزكيه نهاد انسانها به مجتمع ساختن آنان اهتمام مى ورزد زيرا تشكيل جماعت ها اگر به صورت ، و معنا و مفهوم راست و درست آن باشد، يگانگى و اتحاد، و يكرنگى و اتفاق را به دنبال خواهد داشت و روشن است كه اگر مردمى بر امر صالح و صلاح آورى ؛ همچون نماز گرد هم آيند، صلاح و سدادشان افزون و پايه هاى برابرى و برادرى در ميانشان استوار و پايدار خواهد شد و با تاءمين عدالت اجتماعى و كسب عزت و شرف ، سعادت اين جهانى و آن جهانى بيشترى خواهند داشت و اين هدف و غايت از وضع تمام عبادات است .
با توجه به آنچه گفته شد، نماز جماعت مردم را به سوى پاكى و نيرومندى مى كشاند و خدا چنين بندگانى را مى پسندد و پيغمبر او نيز، چنين جماعتى را مظهر قدرت حق ، مى داند و مى فرمايد: يد الله مع الجماعة ؛ يعنى كه دست قدرت پروردگار، از آستين جماعت صالح بر مى آيد و جماعتى كه به نيرو و تاءييد الهى ، مجهز، و مؤ يد است ، مى تواند كارهايى بزرگ و خدايى كند.

انما المؤ منون اخوة العلماء كنفس واحدة

ايمان همسان مؤ منان سبب مى شود كه آنان برادران هم باشند. اگر دو برادر كه از يك مادر و پدرند و خون واحدى در عروقشان جارى است ، برادران جسمى هم هستند، آنان كه علم و ايمان و اعتقاد يگانه اى دارند، حقيقت واحدى در روح آنان جولان و سريان دارد و برادران فكرى ، ايمانى ، و روحى هم هستند و مانند يك نفس اند.
جان يكى است و تن ها متعدد است . و با توجه به آن كه همگان بر فضيلت روح بر بدن متفق اند اخوت ايمانى داراى ارزشى برتر از برادرى جسمانى است . آنچه مردم را از يكديگر دور و يا به هم نزديك مى كند، عقيده و انديشه است كه حقيقت وجود انسان است خداى ، تعالى ، فرمود:
انما المؤ منون اخوة . (٣٤٢)
فقط مؤ منان برادران يكديگرند.
و در خبر است كه :
انما المؤ منون اخوة العلماء كنفس واحدة (٣٤٣)
جز اين نيست كه مؤ منان ، برادران هم ، و دانشمندان ؛ مانند يك نفس اند.
پيامبران كه عالمان علم حقيقى هستند، مانند نفس واحده اند و وجود تمام آنان داراى يك حقيقت است . از اين رو، قرآن كريم فرموده است : بگوييد:
لانفرق بين احد منهم و نحن له مسلمون . (٣٤٤)
و اين اشاره اى است به آن كه همه عالمان و عارفان به حضرت حق ، و همه مؤ منان نمازگزاران حضرت او؛ مانند يك جان اند. آنان از نظر جسم متعدد و قابل شمارند اما ايمان كه جان و فطرت آنان است بيش از يك حقيقت نيست . حقيقت واحدى كه در وجود تمامى آنان دميده است . اشعارى كه مولوى در شرح و تفسير اين حقيقت سروده است ، در خواندن و دقت است :
چون در آمد عزم داوودى به تنگ
كه بسازد مسجد اقصى به سنگ
وحى كردش حق كه ترك اين بخوان
كه ز دستت برنيايد اين مكان
نيست در تقدير ما آن كه تو اين
مسجد اقصى بر آرى اين گزين
گر چه برنايد به جهد و زور تو
ليك مسجد را بسازد پور تو
كرده او كرده توست اى حكيم
مؤ منان را اتصالى دان قديم
مؤ منان معدود ليك ايمان يكى
جسمشان معدود ليكن جان يكى
غير فهم و جان كه در گاو و خرست
آدمى را عقل و جانى ديگرست
باز غير جان و عقل آدمى
هست جانى در ولى آن دمى
جان حيوانى ندارد اتحاد
تو مجو اين اتحاد از روح باد
گر خورد اين نان ، نگردد سير آن
ور كشد بار اين ، نگردد او گران
بلكه اين شادى كند از مرگ او
از حسد ميرد چو بيند برگ او
جان گرگان و سگان هر يك جداست
متحد جانهاى شيران خداست
جمع گفتم جانهاشان من به اسم
كان يكى جان صد بود نسبت به جسم
همچو آن يك نور خورشيد سما
صد بود نسبت به صحن خانه ها
ليك يك باشد همه انوارشان
چونكه برگيرى تو ديوار از ميان
چون نماند خانه ها را قاعده
مؤ منان مانند نفس واحده
فرق و اشكالات آيد زين مقال
زانكه نبود مثل ، اين باشد مثال
فرقها بى حد بود از شخص شير
تا به شخص آدمى زاد دلير
ليك در وقت مثال اى خوش نظر
اتحاد از روى جانبازى نگر
كان دلير آخر مثال شير بود
نيست مثل شير در جمله حدود
متحد نقشى ندارد اين سرا
تا كه مثلى وا نمايم من تو را
هم مثال ناقصى دست آورم
تا ز حيرانى خرد را واخرم
شب به هر خانه چراغى مى نهند
تا به نور آن ز ظلمت مى رهند
آن چراغ اين تن بود، نورش چو جان
هست محتاج فتيل و اين و آن
آن چراغ شش فتيله اين حواس
جملگى بر خواب و خور دارد اساس
بى خور و خواب نزيد نيم دم
با خور و با خواب نزيد نيز هم
بى فتيل و روغنش نبود بقا
با فتيل و روغن او هم بى وفا
زانكه نور علتى اش مرگ جوست
چون زيد كه روز روشن مرگ اوست
جمله حس هاى بشر هم بى بقاست
زانكه پيش نور حشر لاست
نور حس و جان بابايان ما
نيست كلى فانى و لاچون گيا
ليك مانند ستاره و ماهتاب
جمله محوند از شعاع آفتاب
آنچنان كه عور اندر آب جست
تا در آب از زخم زنبوران برست
مى كند زنبور بر بالا طواف
چون برآرد سر ندارندش معاف
آب ذكر حق و زنبور اين زمان
هست ياد آن فلانه و آن فلان
دم بخور در آب ذكر و صبر كن
تا رهى از فكر و وسواس كهن
بعد از آن تو طبع آن آب صفا
خود بگيرى جملگى سر تا به پا
آنچنان كز آب آن زنبور شر
مى گريزد، از تو هم گيرد حذر
بعد از آن خواهى تو دور از آب باش
كه به سر هم طبع آبى خواجه تاش
پس كسانى كز جهان بگذشته اند
لانيند و در صفات آغشته اند
در صفات حق صفات جمله شان
همچو اختر پيش آن خور بى نشان
گر ز قرآن نقل خواهى اى حرون
خوان جميع هم لدينا محضرون
محضرون معدوم نبود نيك بين
تا بقاى روح ها دانى يقين
روح محبوب از بقا بس در عذاب
روح واصل در بقا پاك از حجاب
زين چراغ حس حيوان المراد
گفتمت هان تا نجويى اتحاد
روح خود را متصل كن اى فلان
زود با ارواح قدس سالكان
صد چراغت ار مرند، ار بيستند
پس جدااند و يگانه نيستند
زان همه جنگند اين اصحاب ما
جنگ ، كس نشنيد اندر انبيا
زانكه نور انبيا خورشيد بود
نور حس ما چراغ و شمع و دود
يك بميرد، يك بماند تا به روز
يك بود پژمرده ، ديگر با فروز
جان حيوانى بود حى از غذا
هم بميرد او به هر نيك و بدى
گر بميرد اين چراغ و طى شود
خانه همسايه مظلم كى شود؟
نور آن خانه چو بى اين هم به پاست
پس چراغ حس هر خانه جداست
اين مثال جان حيوانى بود
نه مثال جان ربانى بود
باز از هندوى شب چون ماه زاد
در سر هر روزنى نورى فتاد
نور آن صد خانه را تو يك شمر
كه نماند نور اين بى آن دگر
تا بود خورشيد تابان بر افق
هست در هر خانه نور او فتق
باز چون خورشيد جان آفل شود
نور جمله خانه ها زايل شود
اين مثال نور آمد مثل نى
مر تو را هادى عدو را راه زنى
بر مثال عنكبوت آن زشت خو
پرده هاى گنده را بربافد او
از لعاب خويش پرده نور كرد
ديده ادراك خود را كور كرد
گردن اسپ ار بگيرد، بر خورد
ور بگيرد پاش ، بستاند لگد
كم نشين بر اسپ تو سن بى لگام
عقل و دين را پيشوا كن و السلام
اندرين آهنگ منگر سست و پست
كاندرين ره صبر و شق انفس است
مولوى (٣٤٥)


۷
حفظ حيات اجتماعى اسلام و مسلمين

حفظ حيات اجتماعى اسلام و مسلمين

جماعتى كه دست خدا همراهشان است ، همچون حلقه هاى زنجير به هم پيوسته اند، مى توانند به خدا اتكال و به خود اعتماد كنند، نااميدى را كنار بگذارند و با تكيه بر وحى و انديشه هاى خدايى و توجه به مسائل جمعى ، تعاطى افكار كنند و مشكلات فردى و اجتماعى خود را از ميان ببرند. شركت در اجتماعات سالم كه مورد تاءكيد اسلام است ، از مختصات افراد جامعه اى مترقى و مدنى و به معناى دورى كردن از توحش و گريزپايى دوره جاهلى است . بنابراين از نظر اسلام ، افرادى زنده اند و حيات اجتماعى دارند كه در اجتماع و جماعت و جمعه شركت مى كنند و آنان كه از اين اجتماعات گريزانند؛ زندگانى جاهلى دارند و به مرگ جاهلى مى ميرند. و اين را پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود كه :
من فارق الجماعة مات ميتة جاهلية (٣٤٦)
برخى گفته اند: مراد از عمل صالحى كه خدا در برابرش حيات طيبه مى دهد، همين شركت در اجتماعات مسلمين و نمازهاى جماعت و جمعه است كه موجب حيات اسلام است . (٣٤٧)
ابن عباس از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) روايت كرده است كه فرمودند:
من فارق المسلمين قيد شبر فقد خلع ربة الاسلام من عنقه و من مات فليس له امام فميتته ميتة جاهلية و من مات تحت راية عصبية فقتلته قتلة جاهلية . (٣٤٨)
كسى كه از مسلمانان به اندازه يك وجب جدا گردد، رشته اسلام را از گردن خود باز كرده است . و آن كه بميرد و او را پيشواى به حقى نباشد، مرگش ‍ جاهليت است و آن كه زير پرچم عصبيت بميرد، قتلش قتل مردم جاهلى است .
رحمت عالميان در جاى ديگرى فرموده اند:
الجماعة رحمة و الفرقة عذاب . (٣٤٩)
اجتماع و تشكل ، رحمت و جدايى و پراكندگى ، عذاب است .
و در خبر ديگرى است كه :
من رغب عن جماعة المسلمين سقط عدالته . (٣٥٠)
آن كه از جماعت مسلمين رو بگرداند، عدالتش ساقط شود.
و روايت شده است كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمودند:
من فارق الجماعة شبرا فقد فارق الاسلام (٣٥١)
كسى كه به قدر يك وجب از جماعت مسلمين جدا شود، به تحقيق از مرام اسلام جدا شده است .

حفظ بهشت اخوت و الفت و آبرو و عزت مسلمين

شرط اتحاد، اطاعت از خدا و رسول اوست . خداى ، تعالى ، فرمود:
واطيعوا الله و رسوله و لا تنازعوا فتفشلوا و تذهب ريحكم (٣٥٢)
و از خدا و فرستاده اش فرمان ببريد و نزاع نكنيد كه سستى به اجتماع شما راه يابد و آبرويتان برود.
اطاعت از خدا و رسول او؛ يعنى پايبندى به قوانين و توصيه هاى اسلامى كه از جمله آنها نمازهاى جماعت و جمعه است ، موجب رفع نزاع و درگيرى و حفظ وحدت است . و همچنان كه عوامل تفرقه موجب آبرو ريزى است ، عوامل حفظ وحدت و از جمله جماعت و جمعه موجب حفظ آبروى مسلمانان و اسلام است .
وفا به عهد خدا و اطاعت از او و رسول او؛ همان حركت در صراط مستقيم است كه به تاءكيد درباره آن سفارش شده است . و تفرقه موجب خارج شدن از آن و پشت پا زدن به حكم و توصيه خداوند است .
... و بعهدالله اءوفوا ذلكم وصيكم به لعلكم تذكرون . و اءن هذا صراطى مستقيما فاتبعوه و لاتتيعوا السبل فتفرق بكم عن سبيله ذلكم وصيكم به لعلعكم تتقون . (٣٥٣)
و به پيمان خدا وفا كنيد. خدا اين فرمان را به شما داده است كه پندپذير شويد. و خبر داده است كه اين راه من است . راه و روشى راست و درست . پس از آن پيروى كنيد. و از راههاى ديگر پيروى نكنيد كه آن راهها شما را از راه خدا جدا مى كند. خدا اينچنين به شما حكم مى دهد. باشد كه پرهيزگارى كنيد.
و راه خدا در قرآن كريم و هدايتهاى معصومين ، عليهم السلام ، مشخص ‍ شده است و براى پيروى هميشگى از راه خدا بايد به رسن خدا دست زنند و آن را رها نكنند. و قدر اسلام را كه عامل الفت و اتحاد و نعمتى از جانب خداوند است بدانند.
واعتصموا بحبل الله جميعا و لاتفرقوا و اذكروا نعمة الله عليكم اذ كنتم اعداء فاءلف بين قلوبكم و اصبحتم بنعمته اخوانا... (٣٥٤)
بندگان من ! همگى دست در رسن خدا زنيد و پراكنده نگرديد. نعمت خدا (اتحاد) را درباره خود ياد كنيد. (و قدر آن را بدانيد). چون شما دشمن هم بوديد و او دلهاى دور از هم شما را با هم آورد و ميان آنها مهر انگيخت . و به نعمت خدا (حبل الله) برادران يكديگر شديد.
مفسران در معنى حبل الله (ريسمان الهى) احتمالات مختلفى ذكر كرده اند كه هيچكدام ديگرى را نفى نمى كند. اسلام و پيغمبر، قرآن و اهل بيت (عليهم السلام) كه مردم ماءمور به تمسك به آن دو هستند، نماز، و نمازهاى جماعت و جمعه و عيدين كه مردم مؤ كدا به آن سفارش شده اند، و هر وسيله ديگرى كه رشته ارتباط مؤ منان با خدا بحساب آيد، مصداق (ريسمان خدا) مى باشد:
ابوالفتوح رازى گويد:... و حبل كنايت باشد از دين و عهد و امان و مودت ، و خويشى و قرابت ، و اصل او سبب باشد كه به او چيزى رسند. چنان كه به رسن به آب رسند. آنچه مرد آن را وصله و سبب سازد كه به او كارى رسد، آن را حبل گويند بر سبيل تشبيه و مجاز. (٣٥٥)
و همو گويد: عبدالله عباس گفت : مراد به حبل در آيت درس ‍ است ؛ اى تمسكوا بدين الله : دست در دين خدا زنيد. عبدالله مسعود گفت : جماعت است . و هم او گفت :
يا ايها الناس عليكم بالطاعة و الجماعة فاءنها حبل الله الذى اءمر به وان ما تكرهون فى الجماعة خير مما تحبون فى الفرقة .
گفت : اى مردمان ! اطاعت خدا و ملازمت جماعت نگاه داريد كه آن حبل و عهد خداست . و آنچه شما آن را كاره باشيد در جماعت ، بهتر از آن است كه دوست داريد در فرقت . (٣٥٦)
مجاهد و عطا گفتند: مراد عهد است . اى بعهد الله . قتاده و سدى و ضحاك گفتند: مراد قرآن است . بحبل الله ، اى بكتاب الله . (٣٥٧) مقاتل بن حيان گفت : بحبل الله ؛ اى بامر الله و طاعته ؛ به فرمان و اطاعت خدا. ابو العاليه گفت : باءخلاص توحيد الله . ابن زيد گفت : بالاءسلام . (٣٥٨)
سماك حنفى گويد: عبدالله عباس گفت : يا حنفى ! الجماعة الجماعة : ملازمت جماعت كن كه امتان گذشته به مفارقت جماعت هلاك شدند. نبينى تا خداى ، تعالى ، چگونه گفت : واعتصموا بحبل الله جميعا و لاتفرقوا . (٣٥٩)
ابان بن تغلب روايت كند از صادق ، جعفر محمد - عليهما السلام - كه او گفت :
نحن حبل الله الذين قال الله - عز و جل - و اعتصموا بحبل الله جميعا و لا تفرقوا ؛ گفت : ماييم آن حبل خداى كه خداى ، تعالى ، گفت : دست در او زنيد و از او پراكنده مشويد. (٣٦٠)
با توجه به كلمه حبل الله در اين آيه ، به نظر مى رسد كه هر فرد يا گروهى از اختلاف كنندگان با خود محورى و خود پسندى ، و استبداد به راءى خويش ، براى خود چاه ويژه اى به نام اختلاف و تفرقه كنده است . چاهى كه به قعر آن سقوط كرده است و عميقا از ديگران به دور افتاده است . نظرات تنگ و خود محورانه او نيز؛ همانند حلقه چاه است و او چون غوكى كه در ته چاه است و جهان را محدود به حلقه آن مى بيند، ميدان بسته اى براى خود بوجود آورده است و گمان مى كند كه حقيقت ، به بينش خاص و خود مدارانه او محدود است و وراى آنچه او مى بيند چيزى وجود ندارد. حال ، اگر به چيزهايى كه مى تواند رشته اتصال او با خدا باشد، چنگ بزند و از چاه به بالا كشيده شود، آسمان گسترده حقيقت را مشاهده خواهد كرد و خواهد فهميد كه حقيقت غير از آن است كه او فكر مى كرده است . و نبايد خود را ابلهانه در چاهى كه موجب غربت و تنهايى ، و منتهى به هلاكت مى شود فرو مى افكند. خواهد فهميد كه بايد به حكم خدا كه الفت را در ميان مردم برقرار مى دارد و به افكار ديگران كه فكر او را تكميل مى كند، احترام بگذارد.
با رواج اين انديشه در جامعه است كه چاههاى تفرقه پر خواهد شد و اختلاف از ميانه برخواهد خاست . و حضور گسترده مردم در نمازهاى جماعت و جمعه مى تواند به ترويج اين انديشه كمك كند، به توحيد آراء و افكار بينجامد، اختلاف را در جامعه از ميانه بر دارد و اتحاد را برقرار كند. همچنان كه در صدر اسلام چنين كرد. البته مجموعه اعتقادات و احكام و برنامه هاى اسلام موجب چنان اتحادى شد، ولى شكى نيست كه نمازهاى جماعت و جمعه از مهم ترين و مؤ ثرترين عوامل اتحاد مسلمين صدر اسلام بوده است ، وحدت و برادريى كه اسلام در ميان اعراب كينه توز دوره جاهليت پديد آورد، شگفتى مورخان و دانشمندان جهان را بر انگيخته است . و البته مقايسه بهشت اخوت و الفتى كه اسلام پديد آورد با دوزخ اختلاف و تفرقه اى كه حاصل كفر دوره جاهليت بود. و مقايسه پيشرفت هاى سريع مسلمانان با ركود بسيار طولانى اعراب بى تمدن جاهلى ، هر محقق منصفى را به شگفت مى آورد.
توماس كارل مى گويد: خدا عربها را به وسيله اسلام از تاريكيها به سوى روشنايى ها هدايت فرمود. از ملت خموش و راكدى كه از آن نه صدايى مى آمد و نه حركتى محسوس بود، ملتى به وجود آورد كه از گمنامى بسوى شهرت ، از سستى بسوى بيدارى ، از پستى بسوى فراز، و از ناتوانى بسوى نيرومندى سوق داده شد. نورشان از چهار سوى جهان مى تابيد. از اعلان اسلام بيش از يك قرن نگذشته بود كه مسلمانان ، يك پا در هندوستان و پاى ديگر در اندلس نهادند و بالاخره اسلام در همين مدت كوتاه بر نيمى از جهان نور مى افشاند. (٣٦١)
نهرو دانشمند و سياستمدار فقيد هند مى نويسد: سرگذشت عرب و داستان اين كه چگونه به سرعت در آسيا و اروپا و آفريقا توسعه يافتند و فرهنگ و تمدن عالى و بزرگى را به وجود آوردند يكى از شگفتى هاى تاريخ بشرى مى باشد. نيرو و فكر تازه اى كه عربها را بيدار ساخت و آنان را از اعتماد به نفس و قدرت سرشار كرد، اسلام بود. (٣٦٢)
گوستاولبون مى نويسد:... تا زمانى اين حادثه حيرت انگيز (ظهور اسلام) كه نژاد عرب را يكباره در لباس جهانگردى و معنى آفرينى به ما نشان داد، هيچ يك از قسمتهاى عربستان نه جزء تاريخ تمدن شمرده مى شد، و نه از حيث علم يا مذهب نشانى از آن بود. (٣٦٣)
جان ديون پورت مى نويسد: محمد يك نفر عرب ساده ، قبايل پراكنده كوچك ، و گرسنه و برهنه كشور خود را مبدل به يك جامعه فشرده و با انضباط نمود. آنان را در ميان ملل روى زمين با ويژگيها و خوهاى تازه اى شناسانيد. اين طرز و روش در مدتى كمتر از سى سال امپراطور قسطنطنيه را مغلوب كرد، سلاطين ايران را از ميان برد، سوريه و بين النهرين و مصر را تسخير كرد، و دامنه فتوحاتش را از اقيانوس اطلس تا كرانه درياى خزر و تا رود سيحون بسط داد. (٣٦٤)
آيا همين سخنان دانشمندان جهان حاكى از افتخار آفرينى و آبرو دارى برنامه هاى اسلامى نيست ؟! در نمازهاى جماعت و جمعه شركت كنيم و زينت و آبروى اسلام و پيشوايان به حق آن باشيم كه فرمودند:
معاشر الشيعة كونوا لنا زينا و لاتكونوا علينا شيئا . (٣٦٥)

جلوگيرى از سقوط در آتش اختلاف

خدا مهربان فرمود:
... و اتقوه واقيموا الصلاة و لاتكونوا من الذين فرقوا دينهم و كانوا شيعا كل حزب بما لديهم فرحون . (٣٦٦)
از خدا بترسيد. نماز بپا داريد و از مشركان نباشيد. از آنان كه در دين خود پراكنده و گروه گروه شدند و (مع الاسف) هر گروهى به آنچه نزد اوست خردسند است .
آرى هر گروهى به دليل آن كه از خود راضى است به آنچه دارد شادمان و خرسند است و گمان مى كند كه بر حق است . ليكن غافل اند از اين كه تفرق و تحزب از شرك ، و اتحاد و وحدت از توحيد است و آنچه مانع از اين شرك و پراكندگى است ، تقواى سياسى و اقامه نماز دسته جمعى به درگاه واحد بى نياز مى باشد. آنان در حالى از تحزب خود دلشادند كه همين تفرق آنان را بر لبه گودال آتش قرار داده است و كوچكترين حادثه اى مى تواند آنان را به آن در اندازد.
خداى ، تعالى ، در آيه صد و سوم از سوره آل عمران پس از آن كه مسلمانان را از پراكندگى باز مى دارد و دعوت به وحدت و اعتصام به جبل الله مى كند، از آنان مى خواهد كه ياد آور و سپاسگزار نعمت همدلى و برادريى باشند كه اسلام برايشان به ارمغان آورد. برادرى و همدلى يى كه در جامعه ايجاد آرامش و امنيت كرد و آنان را از دوزخ كينه و دشمنى به بهشت انس و الفت وارد كرد.
خداى ، تعالى ، وضعيت خطرناك اعراب دوره جاهلى را كه هر لحظه در معرض جنگ و خونريزى بود و هر بهانه اى ممكن بود باعث شعله ور شدن آتش كينه ها و نزاع هاى قومى و قبيله اى شود، چنين بيان فرمود:
و كنتم على شفا حفرة من النار فاءنقذكم منها .
شما در گذشته بر لبه گودالى از آتش بوديد (كه هر آن ممكن بود به قعر آن فرو افتيد) اما خدا شما را از آن خطر رهانيد.
و از آن پرتگاه هول آور به باغ باصفاى اخوت و الفت ، و رحمت و راءفت وارد كرد. باغى كه باغبان اسلام براى پروردن و بارو كردنش رنج بسيار تحمل كرد.
خداى ، تعالى ، در پايان آيه اعتصام براى تاءكيد بر قدردانى از نعمت الفت و اخوت اسلامى ، فرمود:
كذلك يبين الله لكم اياته لعلكم تهتدون
خداوند، آيات خود را اينچنين براى شما روشن مى كند، باشد كه راه يابيد.
يعنى هدف اسلام از نفى كينه و دشمنى ، و درگيرى و پراكندگى ، و تاءكيد بر تثبيت وحدت و الفت ، راهنمايى و رهايى شماست . و چون پاى سود و زيان شما در ميان است ، بايد به احكام و توصيه هاى آن كه از مهم ترين آنها نمازهاى جماعت و جمعه و عيدين و حج است ، و ايجاد كننده وحدت ، و برطرف كننده اختلافات است ، اهميت فراوان بدهيد و به آنها عمل كنيد.

سرور و شادمانى در جامعه هاى اسلامى

نماز جمعه به لحاظ آن كه يك عيد هفتگى ، يك راز و نياز گروهى گسترده با خدا، و ديدار با برادران ايمانى است ، براى نمازگزاران فرح بخش است . اما نماز عيدهاى فطر و قربان به لحاظ اهميت اين دو عيد بزرگ و اجراى آنها در پايان ماه مبارك رمضان و مناسك حج كه از عبادتهاى بزرگ و سنگين سالانه مسلمين است و موجب تطهير و تهذيب روح آنان مى شود، شور و شوق و نشاطى وصف ناشدنى را در آنان ايجاد مى كند. مسلمانان براى برگزارى اين دو جشن سالانه اسلامى ، با لباسهاى آراسته ،در ميدانى باز و گشاده ؛ مانند صحرا جمع مى شوند و همه با سرور و شادى ، سرود تكبير مى خوانند و بعد با هم دور ركعت نماز بجاى مى آورند. در اين نماز پنج تكبير و پنج قنوت ، در ركعت اول ، و چهار تكبير و چهار قنوت ، در ركعت دوم ، خوانده مى شود سپس امام جماعت در برابر مردم قرار مى گيرد و مانند نماز جمعه در دو نوبت سخنرانى مى كند. در ضمن سخنرانى عيد فطر، احكام زكوة فطر و در ضمن سخنرانى عيد قربان (عيد اضحى) احكام ذبح و قربانى و موارد مصرف آنها بيان مى گردد. در عيد فطر، مسلمانان با دادن فطريه ، به فقرا و بينوايان عيدى مى دهند و آنان را خوشحال و مسرور مى سازند. در عيد قربان هم بسيارى از مردم با گوشت قربانى ، مستمندان را اطعام مى كنند و دلها تا حدودى به هم نزديك مى گردند و اين تذكرى است بر آن كه بى نيازان هميشه بايد به بينوايان رسيدگى كنند تا ضمن آن كه تاءليف قلوب مى گردد، تعديل اقتصادى بوجود آيد و تدريجا ريشه فقر و تكدى از جامعه بركنده شود.

نماز جمعه بود رمز وحدت مردم

نماز جمعه بود رمز وحدت مردم
ز كارمند و كشاورز و تاجر و سرباز
بسا به جمع ، شود نقش دشمنان افشا
بسا شود گره از كارهاى مردم باز
خوشا كسان كه به اصلاح خويش مى كوشند
مقام قرب خداوند مى كنند احراز
به خلق بهره رسانند با مساعى خويش
نمى كنند به اموال خلق ، دست دراز
ز پارسايى و پاكى ، صفاى دل يابند
به گوش جان شنوند از فرشتگان آواز
حقايق دو جهان است نزدشان مكشوف
چو عبد خاص خدا گشته اند و محرم راز
شوند داخل در جمع اولياء الله
بسوى جنت قرب خدا روند مجاز
ز روى صدق و صفا گفت اين چكامه شريف
براى اهل حقيقت در اين سراى مجاز
على شريف (٣٦٧)

نقش سياسى به قدرت رساندن مسلمانان و به خشم آوردن كافران

جامعه اوليه اسلام كه متشكل از محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) و ياران اندكش بود، به نحو معجزه آسايى شكوفا شد و شكوفايى آن خار چشم كافران گرديد و آنان را به خشم آورد.
صفات برجسته مؤ منان ؛ عين سختى آنان بر عليه كافران ، رحمت و راءفتشان در ميان خود، طلب احسان و خشنودى پروردگار و نمازگزارى آنان و بويژه نمازهاى دسته جمعى شان ، شرايط مساعدى براى رشد و بالندگى فراهم ساخت و آنان را به شوكت و اقتدار نايل كرد.
بذر ايمانى كه زارع اسلام در ميان مردم كاشت ، جوانه زد، سبزه نورسته برآورد، نيرومند و ستبر گرديد، بر ساقه هاى خود ايستاد و به درختى تناور و ميوه دار بدل گرديد و موجبات شگفتى و خوشحالى زارعان زرع ايمان و خشم كافران را فراهم كرد و اين گونه بود كه هدف خداى ، تعالى ، از ارسال رسول خويش ، تحقق يافت . دشمنان از شكوه و اقتدار مسلمانان باخبر شدند، درخشش و برترى اسلام بر اديان ديگر آشكار و مشخص شد و دين راست بر تمامى دينهاى پيش از آن غالب گشت .
اين حقيقت را از آيات بيست و هشتم و بيست و نهم سوره فتح مى فهميم :
هو الذى ارسل رسوله بالهدى و دين الحق ليظهره على الدين كله و كفى بالله شهيدا. محمد رسول الله و الذين معه اشداء على الكفار رحماء بينهم تريهم ركعا سجدا... سيماهم فى وجوههم من اثر السجود. ذلك مثلهم فى التورية و مثلهم فى الاءنجيل كزرع اخرج شطاه فازره فاستغلظ و استوى على سوقه يعجب الزراع ليغيظ بهم الكفار... .
اوست خدايى كه فرستاده خود را به منظور هدايت و اجراى دين ثابت ، ماءموريت و رسالت داد تا آن را بر همه دينها غالب كند و اين كه خدا اظهار كننده و گواه حق باشد بس است . محمد كه ماءمور خداست و آنان كه همراه و همپاى او هستند، بر كافران سخت و در ميان خود مهربان اند. آنان را پيوسته در حال ركوع و سجود، و درخواست روزى از فضل خدا مى بينى . نشان صلاح آنان از اثر سجده در چهره هايشان پديدار است . اين صفت آنان در تورات و انجيل است : همچون كاشته اى هستند كه سبزه تو رسته برآورد. پس آن جوانه را نيرومند سازد. آنگاه ستبر گردد و بر ساقه هاى خود بايستد و به حدى از رشد برسد كه كشاورزان را به شگفت آورد. اين براى آن است كه خدا كافران را به وسيله مؤ منان به خشم آرد.
امروز نيز مسلمانان براى پيمودن راه رشد و رسيدن به شوكت و اقتدار بايد همان ويژگيهاى مؤ منان عهد رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) بويژه اقامه نماز و برگزارى نمازهاى گروهى را در ميان خود زنده كنند و نمازهاى جماعت و جمعه و عيدين را هر چه با شكوه تر و دشمن شكن تر بپا كنند.
اين نمازها، شكوه و اقتدار مسلمانان ، وحدت ، يكپارچگى ، نظم و هماهنگى ، روح اخوت اسلامى ، مبارزه با فرد گرايى و خود خواهى و روح دشمن ستيزى آنان را به نمايش مى گذارد، توطئه ها و تفرقه افكنى هاى دشمنان را نقش بر آب محكمى در برابر دشمنان اسلام و سلاح دست خطيب جمعه ، نشان آمادگى براى نبرد مسلحانه در برابر دشمنان خدا و حقيقت است .
اشعار زير كه بخشى از مسمط زيباى اديب الممالك فراهانى است حاكى از گذشته پرشكوه و پر اقتدار اسلام و وضع كنونى مسلمين است . به اميد تجديد شكوه اسلام و اقتدار ديرين مسلمين .

در اندلس و روم عيان قدرت ما بود

با ابرهه گو: خير به تعجيل نيايد
كارى كه تو مى خواهى از فيل نيايد
رو تا به سرت جيش ابابيل نيايد
بر فرق تو و قوم تو سجيل نيايد
تا دشمن تو مهبط جبريل نيايد
تا كيد تو در مورد تضليل نيايد
تا صاحب خانه نرساند به تو آزار
زنهار بترس از غضب صاحب خانه
بسپار به زودى شتر سبط كنانه
برگرد از اين راه و مجو عذر و بهانه
بنويس به نجاشى ، اوضاع ، شبانه
آگاه كنش از بد اطوار زمانه
وز طير ابايل يكى بر به نشانه
كانجا شودش صدق كلام تو پديدار
بوقحف چرا چوب زند بر سر اشتر
كاشتر به سجود آمده با ناز و تبختر
افواج ملك را نگر اى خواجه بهادر!
كز بال همى لعل فشانند و ز لب در
وز عدتشان سطح زمين يكسره شد پر
چيزى كه عيان است چه حاجت به تفكر
آن را كه خبر نيست فگار است ز افكار
زى كشور قسطنطين يك راه بپويد
وز طاق اياصوفيه آثار بجوييد
با پطرك و مطران و به قسيس بگوييد
كز نامه انگليون اوراق بشوييد
مانند گيا بر سر هر خاك مروييد
وز باغ نبوت گل توحيد ببوييد
چنان كه ببوييد مسيحا به سر دار
فخر دو جهان خواجه فرخ رخ اسعد
مولاى زمان مهتر صاحبدل امجد
آن سيد مسعود و خداوند مؤ يد
پيغمبر محمود ابوالقاسم احمد
وصفش نتوان گفت به هفتاد مجلد
اين بس كه خدا گويد: ما كان محمد
بر منزلت و قدرش يزدان كند اقرار
اى لعل لبت كرده سبك سنگ گهر را
وى ساخته شيرين كلمات تو شكر را
شيرويه به امر تو درد ناف پدر را
انگشت تو فرسوده كند قرص قمر را
تقدير به ميدان تو افكنده سپر را
و آهوى ختن نافه كند خون جگر را
تا لايق بزم تو شود نغز و بهنجار
تا كاخ صمد ساختى ايوان صنم را
پرداختى از هر چه بجز دوست حرم را
برداشتى از روى زمين رستم ستم را
سهم تو دريده دل ديوان دژم را
كرده تهى از اهرمنان كشور جم را
تاءييد تو بنشانده شهنشاه عجم را
بر تخت چو بر چرخ برين ماه ده و چار
اى پاكتر از دانش و پاكيزه تر از هوش
ديديم تو را كرديم اين هر دو فراموش
دانش ز غلاميت كشد حلقه فرا گوش
هوش از اثر راءى تو بنشيند خاموش
از آن لب پر لعل و از آن باده پر نوش
جمعى شده مخمور و گروهى شده مدهوش
خلقى شده ديوانه و شهرى شده هشيار
برخيز و صبوحى زن بر زمره مستان
كاينان ز تو مستند در اين نغز شبستان
بشتاب و تلافى كن تاراج زمستان
كو سوخته سرو چمن و لاله بستان
داد دل بستان ز دى و بهمن ، بستان
بين كودك گهواره جدا گشته ز پستان
مادرش ز بستر شده بيمار و نگونسار
ماهت به محاق اندر و شاهت به غرى شد
وز باغ تو ريحان و سپر غم سپرى شد
انده ز سفر آمد و شادى سفرى شد
ديوانه به ديوان تو گستاخ و جرى شد
و آن اهرمن شوم يه خرگاه پرى شد
پيراهن نسرين تن گلبرگ طرى شد
آلوده به خون دل و چاك از ستم خار
مرغان بساتين را منقار بريدند
اوراق رياحين را طومار دريدند
گاوان شكم خوار به گلزار چريدند
گرگان ز پى يوسف بسيار دويدند
تا عاقبت او را سوى بازار كشيدند
ياران بفرختندش و اغيار خريدند
آوخ ز فروشنده دريغا ز خريدار
ماييم كه از پادشهان باج گرفتيم
زان كه پس كه از ايشان كمر و تاج گرفتيم
ديهيم و سرير از گهر و عاج گرفتيم
اموال و ذخايرشان تاراج گرفتيم
وز پيكرشان ديبه ديباج گرفتيم
ماييم كه از دريا امواج گرفتيم
و انديشه نكرديم ز طوفان و ز تيار
در چين و ختن ولوله از هيبت ما بود
در مصر و عدن غلغله از شوكت ما بود
در اندلس و روم عيان قدرت ما بود
غرناطقه و اشبيليه در طاعت ما بود
صقليه نهان در كنف رايت ما بود
فرمان همايون قضا آيت ما بود
جارى به زمين و فلك و ثابت و سيار
خاك عرب از مشرق اقصى گذرانديم
وز ناحيه غرب به افريقيه رانديم
درياى شمالى را بر شرق نشانديم
وز بحر جنوبى به فلك گرد فشانديم
هند از كف هندو، ختن از ترك ستانديم
ماييم كه از خاك بر افلاك رسانديم
نام هنر و رسم كرم را به سزاوار
امروز گرفتار غم و محنت و رنجيم
در دايره باخته اندر شش و پنجيم
با ناله و افسوس در اين دير سپنجيم
چون زلف عروسان همه در چين و شكنجيم
هم سوخته كاشانه و هم باخته گنجيم
ماييم كه در سوگ و طرب قافيه سنجيم
جغديم به ويرانه ، هزاريم به گلزار
اى مقصد ايجاد! سر از خاك بدر كن
وز مرزع دين اين خس و خاشاك بدر كن
زين پاك زمين مردم ناپاك بدر كن
از كشور جم لشكر ضحاك بدر كن
از مغز خرد نشاءه ء ترياك بدر كن
اين جوق شغالان را از تاك بدر كن
وز گله اغنام بران گرگ ستمكار
افسوس كه اين مزرعه را آب گرفته
دهقان مصيبت زده را خواب گرفته
خون دل ما رنگ مى ناب گرفته
وز سوزش تب پيكرمان تاب گرفته
رخسار هنر گونه مهتاب گرفته
چشمان خرده پرده ز خوناب گرفته
ثروت شده بيمايه و صحت شده بيمار
ابرى شده بالا و گرفته است فضا را
از دود و شرر تيره نموده است هوا را
آتش زده سكان زمين را و سما را
سوزانده به چرخ اختر و در خاك گيا را
اى واسطه رحمت حق ! بهر خدا را
زين خاك بگردان ره طوفان بلا را
بشكاف زهم سينه اين ابر شرربار
چو بره بيچاره به چوپانش نپيوست
از بيم به صحرا در، نه خفت و نه بنشست
خرسى به شكار آمد و بازوش فرو بست
با ناخن و دندان ستخوانش همه بشكست
شد بره ما طعمه آن خرس زير دست
افسوس از آن بره نوزاده سر مست
فرياد از آن خرس كهن سال شكمخوار
چون خانه خدا خفت و عسس ماند ز رفتن
خادم پى خوردن شد و بانو پى خفتن
جاسوس پس پرده پى راز نهفتن
قاضى همه جا در طلب رشوه گرفتن
واعظ به فسون گفتن و افسانه شنفتن
نه وقت شنفتن ماند، نه موقع گفتن
و آمد سر همسايه برون از پس ديوار
اى قاضى مطلق كه تو سالار قضايى
وى قايم بر حق كه درين خانه خدايى
تو حافظ ارضى و نگهدار سمايى
بر لوح مه و مهر فروغى و ضيايى
در كشور تجريد، مهين راهنمايى
بر لشكر توحيد، امرى الامرايى
حق را تو طهورستى و دين را تو نگهدار
در پرده نگويم سخن خويش على الله
تا چند در اين كوه و در آن دشت و در آن چه
برخيز كه شد روز، شب و موقع ، بيگه
بشتاب كه دزدان بگرفتند سر ره
آن پرده زرتار كه بودى بدر شه
تاراج حوادث شه با خيمه و خرگه
در دار نمانده است ز ياران تو ديار
اديب الممالك فراهانى (٣٦٨)

نماز جمعه مظهر قدرت اسلام و پشتوانه نظام اسلامى

نماز جمعه ، فريضه اى هفتگى است كه توده عظيمى از مسلمانان در هر روز جمعه براى اداى آن گرد مى آيند. اين نماز، ماهيت مردمى نظام اسلامى و پشتيبانى امت را از آن نمايش مى دهد.
مردم در هر دو خطبه نماز به اطاعت خدا، تقوى ، حفظ وحدت ، و رعايت نظم در امور سفارش مى شوند و از مسايل سياسى ، اجتماعى ، اقتصادى ، فرهنگى ، و نظامى جامعه خويش و جهان آگاه مى گردند.
همچنين در خطبه هاى نماز جمعه از مصالح مسلمانان و كشورهاى اسلامى ، وقايع و پديده هاى بين المللى ، و كيفيت روابط با ساير ملت ها و رفتار آنان با كشورهاى اسلامى بحث مى شود.
از اين روى ، نماز جمعه در موجوديت و استقلال جامعه اسلامى ، رشد آگاهى هاى مردم ، و ايجاد همبستگى در ميان آنان تاءثيرى بسزا دارد. خطبه هاى نماز جمعه ، طبقه بندى شده است . معمولا در خطبه اول دعوت به عبادت ، تقوى ، و نظم در امور مى شود، و در خطبه دوم ، مسايل جارى كشور، و جهان همراه تكنيك هاى ارتباطات اجتماعى ؛ و به طور عمدى و ارادى ، در چهارچوب نهادهاى خاص اجتماعى مطرح مى شود.
شوراى سياست گذارى نماز جمعه ، دفاتر ائمه جمعه ، افرادى كه با شرايط ويژه اى از سوى رهبر حكومت اسلامى براى امامت جمعه انتخاب مى شوند، گزينش محتواى سياسى ، اخلاقى ، و ارشادى خطبه ها، و ايجاد همبستگى ميان ائمه جمعه ، مؤ ذن ، بلندگو، تشكيلات فيلمبردارى ، و پخش ‍ خطبه ها از طريق رسانه هاى جمعى ، همگى داراى كاركرد اجرايى و نقش ‍ حمايتى است . نماز جمعه ، هم مظهر قدرت اسلام و هم پشتيبان حكومت اسلامى است . (٣٦٩)

نماز جمعه سرآغاز بسيارى از قيامها و حركت هاى سياسى مردمى

شكل برگزارى نماز جمعه ، شرايط ويژه امام ، سيما و شرايط شركت كنندگان در نماز، انعكاس خطبه ها، و آثار و پيامدهايى كه در داخل و خارج كشور دارد. جلوه سياسى خاصى به اين عبادت دسته جمعى مى دهد و آن را به يك حركت ، و مانور سياسى تبديل مى كند. نطفه بسيارى از حركت هاى مردمى كه نهاية به صورت جريانى عظيم و سرنوشت ساز در مى آيد و مى تواند در بافت و روند سياسى كشور تحولى شگفت آور ايجاد كند، در نماز جمعه بسته مى شود.
بررسى هاى كتابخانه اى نشان مى دهد كه خطبه و منبر در همه اعصار و ادوار اسلامى و همه كشورهاى مسلمان نقش مهمى را در تعيين و تغيير سياست ها ايفا كرده است كه به ذكر چند مورد از آنها بسنده مى شود.
در الجزاير فرانسويها نگران ناآرامى هايى بودند كه از تماس رهبران مذهبى با توده مردم به وجود مى آمد. آنان مردم خاموش را در مساجد بر مى انگيختند و به حركت در مى آوردند. تا آن جا كه فرماندار الجزاير در سال ١٣٩٣ ميلادى طى بخشنامه اى كه هنوز مشهور است ، از ورود رهبران مذهبى به مساجد جلوگيرى كرد.
در هندوستان ، شاه عبدالعزيز كه يك رهبر مذهبى نابينا بود، در دو مسجد بزرگ دهلى طى سخنانى بر روى منبر فتوا داد كه تمام سرزمينهاى تحت اشغال انگليسى ها ميدان جنگ و دارالحرب است . اين عقيده در اقصى نقاط هندوستان منتشر شد و مردم را به قيام دعوت كرد.
در شام و مصر، بروز اصلى يك حركت بر ضد اروپا از اجتماع نماز جمعه صورت گرفته است . در سال ١٩٥٦ ميلادى كه انگليس ، فرانسه ، و اسرائيل به كشورهاى اسلامى هجوم آوردند، رئيس جمهورى مصر، جمال عبدالناصر در دو جمعه متوالى (دوم و نهم نوامبر) در مراسم نماز جمعه خطابه هاى مهمى ايراد كرد كه بسيار مؤ ثر و انگيزاننده بود.
در ايران ، در جريان انقلاب سال ١٣٥٧ و سالهاى پيش از آن ، مساجد، خطبه ها، منبرها، و نمازهاى جمعه ، مهم ترين نقش را در مقابله با رژيم شاه و به ثمر رساندن انقلاب بر عهده داشتند و در سالهاى پس از انقلاب هم نقش مهمى را در تحولات سياسى داخلى و بين المللى ايفا كرده اند. (٣٧٠)

كسى كه از جماعت جدا شود نصيب شيطان است

از حكمت هاى نماز جماعت اين است كه شيطان بر يك نفر قوى است اما بر جماعت نيرو نمى گيرد. فرد را بزودى مى تواند منحرف سازد و عقل او را تحت تاءثير لوث وسوسه اش عليل كند اما جماعت به راحتى تحت تاءثير او قرار نمى گيرد. و فريب وسوسه اش را نمى خورد. چنان كه آب قليل از تماس ‍ با نجاست نجس مى گردد اما دريا از آن آلوده نمى شود بلكه به عكس ‍ نجاست در آن نابود و مضمحل مى گردد و فرد آب قليلى از درياى جامعه است . از اين رو، رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمودند:
فاءن الشيطان مع من فارق الجماعة . (٣٧١)
اهريمن همراه كسى است كه از جماعت جدا شود.
و معاذ جبل گزارش كرده است كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمودند:
الشيطان ذئب الانسان كذئب الغنم . ياءخذ الشاة الشاذة و القاصية و الناحية . فعليكم بالجماعة و الاءلفة و العامة و المساجد. و اياكم و الشعاب . (٣٧٢)
شيطان ، گرگ انسان است ؛ مانند گرگ گوسفند كه گوسپند سركش و تك رو يا دور افتاده و وامانده را يا گوسفندى را كه به سمت و سويى غير از سمت و سوى حركت گله رود، مى گيرد. پس بر شما باد كه با جماعت حركت كنيد. و اهل انس و الفت با جماعت و شركت در گردهمايى هاى همگانى و مساجد باشيد. و بر شما باد كه از تفرقه و گروه گرايى بپرهيزيد.
در اينجا آن بند از مسمط اديب الممالك فراهانى كه با اين فرموده رسول خدا تناسب دارد، دوباره ذكر مى شود.
چو بره بيچاره به چوپانش نپيوست
از بيم به صحرا در، نه خفت و نه بنشست
خرسى به شكار آمد و بازوش فرو بست
با ناخن و دندان ، ستخوانش همه بشكست
شد بره ما طعمه آن خرس زبر دست
افسوس از آن بره نوزاده سر مست
فرياد از آن خرس كهن سال شكمخوار
امام على (عليه السلام) در جنگ صفين پس از واقعه ليلة الهرير سخنانى ايراد فرمودند كه بخش پايانى آن اين است كه :
ان الشيطان يسنى لكم طرقه و يريد اءن يحل دينكم عقدة عقدة و يعطيكم بالجماعة الفرقة الفتنة . (٣٧٣)
اين شيطان است كه راههاى ناهموار خود را در نگاهتان هموار مى نماياند. مى خواهد كه گره هاى استوار دينتان را يكى از ديگرى بگشايد و به جاى هماهنگى و همايشتان ، جدايى و پراكندگى بنشاند. و از جدايى و گروه گرايى تان فتنه ها بپا سازد. پس ، از افسونها و دمدمه هاى وى بپرهيزيد و هشدار را از كسى كه اين همه را به شما هديه مى كند، قبول كنيد و آويزه گوش جان سازيد.
بى جهت نيست كه اين همه بر تشكيل نمازهاى جماعت و جمعه كه ضامن اتحاد و حفظ وحدت امت ، و حصن حصين مسلمانان از تعرض و دستبرد شيطانهاست ، تاءكيد رفته است . و بى جهت نيست كه ناپلئون بناپارت پس از فتح اسكندريه و قتل عام مسلمانان آن سامان ، در پشت ميز خطابه قرار گرفت و به لشكريانش گفت : اگر مى خواهيد كه اسلام و مسلمين را از بيخ و بن براندازيد، بايد اذان و قرآن را از ميانشان ريشه كن سازيد. بى گمان ، او و همفكران و اخلافش زيبايى و شكوه ، هيبت و صلابت ، و عظمت تاءثير صفهاى نظامى آراسته نماز جماعت و جمعه را كه به سلاح ايمان مسلح اند، بيش از صفوف نظامى مسلح و آرايش شده خود ديده اند و از اين روست كه از آن مى هراسند، و اتفاقى نيست كه گماشتگان شيطان بزرگ و جيره خواران و ايادى استعمار و استكبار، با بمب گذاريها و پاره پاره كردن پيكرهاى نمازگزاران جمعه ، بارها كوشيدند كه صفوف نمازهاى جمعه را به هم بزنند و با ايجاد رعب و وحشت ، نمازهاى ميليونى مردم انقلابى ميهن ما را كه از مستحكم ترين سنگرهاى دفاع از انقلاب اسلامى است ، در هم شكنند و به تعطيل كشانند و جاى خوشحالى است كه ملت مسلمان و هوشيار ما پس از هر حركت دشمن ، نماز جمعه هاى بعدى را با شكوه بيشترى برگزار كردند و به شيطانهاى بزرگ و كوچك نشان دادند كه سنگر نماز جمعه ، فتح ناشدنى است .

نقش نظامى

نماز جمعه ، نمايش يك بسيج عمومى و يك رزم بزرگ عقيدتى است . امام جمعه شايسته ، نمودى از قائد و سردار بزرگ سپاه اسلام است و از اين روست كه جاى ايستادن او به نماز را محراب مى نامند.
صف هاى منظم نماز جمعه ، نمودارى از آرايش هاى منظم و منسجم سپاهيانى است كه با اقتدا به قائد خود آماده رزمند. پيروى ماءمومين از امام يادآور مساءله مهم اطاعت از مافوق در ارتش است . خوددارى نمازگزاران از حركات اضافى ، خوردن ، نوشيدن ، خوابيدن ، خنديدن ، و گريستن كه نشان دهنده انضباط جسمى و روحى آنان است ، يادآور حالت انضباطى در ارتش ‍ است .
حفظ حضور قلب و دفع شيطان از كشور نفس ، نمودى از حضور پيوسته در صحنه رزم ، حفظ هوشيارى ، و مبارزه مستمر با شيطانها و دشمنان داخل و خارج كشور اسلام است . ايراد خطبه ها به صورت ايستاده ، نشان ايستادگى ، مقاومت ، قاطعيت ، و آمادگى رهبران و مديران نظام اسلامى براى جهاد و زير نظر داشتن اوضاع است . قيام امام و ماءمومين در نماز نيز يادآور ايستادگى رهبر، و قيام عمومى و آمادگى در برابر دشمنان به پيروى از رهبر و مقتداست .
تكيه امام جمعه بر سلاح در طول خطبه ها، نشان آمادگى هميشگى رهبر و مردم براى قيام مسلحانه در برابر دشمن است . و يادآور اين حقيقت است كه هر گاه سلاح و تجهيزات نظامى زير چتر ايمان و توحيد باشد، مى تواند مفيد و كارساز واقع شود. اخلاص نمازگزاران خلوص ورزى مجاهدان و جانبازان راه خدا را تداعى مى كند. امير مؤ منان على (عليه السلام) فرمودند: كشيدگى گردن در ركوع بدان معنى است كه خداوندا! گردنم را براى تيغت آماده كرده ام ؛ يعنى براى جانبازى در راه تو آمادگى دارم . سيما و شرايط شركت كنندگان در نماز نيز، همانند سيما و شرايط شركت كنندگان در جهاد است و آنان كه از شركت در جهاد معافند، ملزم به شركت در نماز جمعه نيز نمى باشند.
همه ما در جريان جنگ تحميلى عراق عليه ايران بارها و بارها حركت هاى نظامى و بسيج هاى مردمى را از نمازهاى جمعه بسوى ميدانهاى نبرد حق عليه باطل مشاهده كرده ايم . در صدر اسلام نيز محراب مسجد جامع ، نقطه شروع جنگ عليه دشمن بوده است .

نقش ارتباطى

پيامبر بزرگوار اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) فرموده اند:
الاءتيان الى الجمعه زيارة و جمال . (٣٧٤)
آمدن به نماز جمعه ، هم ديدار و هم زيب و زيور است .
هنگامى كه امام على (عليه السلام) اين حديث را از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) روايت كردند، گفته شد: اى امير مؤ منان ! مراد از جمال چيست ؟ فرمود: نور الفريضة . آيا آنچه از آثار جميل نماز جمعه ذكر مى شود، انوار ساطع شونده از اين فريضه نيست ؟
مسلمانانى كه در طول هفته به دليل گرفتاريها و مشكلات گوناگون موفق به ديدار هم نمى شوند، با حاضر شدن در نماز جمعه يكديگر را ملاقات مى كنند. از حال يكديگر آگاه و از ديدار هم بهره مند مى گردند و مجمعى از نيكان پديد مى آورند. مجمعى كه برخلاف مجامع گناه ، معنويت در آن موج مى زند. هم نماز است و هم ديدار. هم ارتباط با خداست و هم ارتباط با خلق خدا. هم نماز واجب است و هم پاداش نماز مستحبى دارد. هم كنگره عظيمى براى حل مشكلات سياسى و اجتماعى مسلمانان است و هم مركز اطلاع رسانى و آگاهى . هم همايش است و هم نمايش . هم شكوه ظاهرى دارد و هم شكوه معنوى . هم اتحاد عقيدتى است ، و هم هماهنگى و هماوايى . هم عبادت است و هم سياست . هم نماز واجب است و هم روشنايى و زيبايى .
نه تنها نماز جمعه جايگاهى براى ديدار مردم ، و ديدن زيبايى ها مطرح شده از سوى اسلام است بلكه پايگاهى است كه كارگزاران نظام از طريق آن با شهروندان و تمام مردم كشور به طور عام و با اجزاى سازمان خود در سطوح مركزى و محلى به طور خاص ارتباط برقرار مى كنند. و از طريق آن اطلاعات ، دستورالعمل ها، عقايد، و نظرات مربوط به مسايل اوضاع كشور اسلامى بين ادارات مختلف حكومت ، حكومت و مردم ، و مردم و حكومت مبادله مى شود. و مشاركت فعال عمومى را در اداره امور كشور تا حدودى ميسر مى كند.
تريبون مقدس نماز جمعه ، پيامهاى ارتباطى آن ، انعكاس تحولات مستمر سياسى ، اجتماعى ، و نظامى ، برخورد فعال و پويا با مسايل و حركتهاى سياسى ، فرهنگى ، و اقتصادى داخلى و خارجى ، معرفى دوستان و دشمنان امت اسلامى ، گردهمايى مسلمين از راههاى دور و نزديك براى اقامه نماز، و آگاه شدن آنان از احوال يكديگر و اوضاع داخل و خارج كشور، استفاده از تكنيك و هنر، و بسيارى از مسايل ديگر، نماز جمعه را به صورت يك رسانه ارتباطى قوى درآورده است .

مسجد جامع مركز ارتباطات و قرارگاه حكومتى

در ابتداى برپايى حكومت اسلامى ، تمامى امور حكومت ، و بررسى مسايل سياسى و اجتماعى در مدينه بر عهده رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) بود. احكام قضاوت ، مشاوره در صلح و جهاد، مسايل حقوقى ، فراخوانى عمومى براى يادگيرى فرمانهاى الهى همه در مسجد النبى صورت مى گيرد. و مسجد به عنوان يك مقر حكومت ارزش پيدا كرد. در آن هنگام امامت جماعت بر عهده رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) بود. اين بهترين راه ارتباط با مردم محسوب مى شد. به گونه اى كه با ارتباط مستقيم و چهره به چهره مى توانستند مسايل و مشكلات جامعه را به گوش ‍ مسؤ ولان برسانند.

مسجد در گذشته براى مسلمانان خيلى بيش از امروز اهميت داشت زيرا تنها، جاى

عبادتمسلمين بشمار نمى آمد. هم ، فوروم (Forum ميدان خطابه در روم) بود، هم محكمه عدالتآنان ، هم محل درس و تعليم ، و هم آكادمى آنها. در عهد پيغمبر (صلى الله عليه و آله وسلم) مسجد جايى بود كه مسلمانان در آن جمع مى شدند و حضرت در همانجا كارهاى امت راحل و فصل مى كردند.
قديمى ترين مسجد كه فاتحان مسلمان ، در محل بصره ، كوفه و فسطاط بنا كردند، نزديك به دارالاماره بود زيرا كه مسجد، تنها، عبادتگاه قوم نبود، محلى بود براى اجتماع عام ؛ چنان كه نام آن - جامع - نيز بدرستى از اين امر، حكايت دارد. بعلاوه مسجد، به اصطلاح امروز، هم پارلمان شهر بود هم تا حدى كلوب عالى آن . همچنين در موارد بسيارى ، غريبان و تازه واردان ، آنجا را مثل مهمانخانه شهر تلقى مى كردند. (٣٧٥)
با گسترش اسلام و توسعه قدرتهاى مستقل مذهبى ، نقش مسجد به عنوان ابزار سياسى تغيير يافت و فقط مكانى براى برگزارى فرايض و برنامه هاى دينى شد. اگر چه جايگاه سياسى مسجد بتدريج كاهش يافت اما از ميان نرفت . دعا كردن در حق فرمانروا در طى خطبه ها از نشانه هاى بارز اسلام و حذف آن بمنزله سرپيچى و طغيان بود. در بحراناى سخت يا مواقعى كه اعضاى جامعه ناراضى بودند در مسجد ازدحام مى كردند تا درباره مشكلات موجود بحث و چاره جويى كنند.

محوريت مسجد جامع

محوريت مسجد در امور سياسى ، اجتماعى ، و فرهنگى سبب شد كه در هر شهر و برزن نيز مسجد جامعى شكل بگيرد و مسؤ ولان معتقد حكومتى ، از طريق آن به بررسى مسايل هر منطقه بپردازند.
بافت شهرهاى اسلام مؤ يد اين نظريه است كه مسجد جامع به عنوان مركز حكومت اسلامى معمولا در قلب هر شهر جاى مى گرفته است و از مسير آن بازار، مؤ سسات حكومتى ، دارالشفا، مدارس ، و ساير نهادهاى اجتماعى شكل مى گرفته اند.

نقش فرهنگى

از آنجا كه رفتار انسانها در زمينه هاى مختلف اجتماعى و سياسى برخاسته از باورها، عقيده ها، آداب و رسوم ، انديشه ها و ارزشهاى دينى و فرهنگى است . نماز جمعه با غناى محتوايى خود مى تواند پايه و اساس رفتار و اخلاق مسلمانان قرار بگيرد و به يك پايگاه فرهنگى كه نقش مؤ ثرى در حفظ و تثبيت ارزشها و حذف ضد ارزشها از جامعه دارد بدل شود. شرط آن اين است كه به آنچه در نماز جمعه گفته مى شود جامه عمل بپوشانند تا مردم تاءثير عملى نماز جمعه را در اصلاح ساختار فرهنگى ، و سياسى و اجتماعى كشور به چشم ببينند. در آن صورت است كه رغبت بيشترى به شركت در نماز جمعه خواهند داشت و به خطبه هاى آن گوش خواهند داد و جامعه از فيوضات نماز جمعه بيشتر بهره مند خواهد شد. در زمان رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) نيز تنها بيان مواعظ نبود كه توانست در ميان صحرا نشينان تحول ايجاد كند بلكه صور كاربردى اسلام در سازماندهى و تاءمين عدالت اجتماعى بود كه ايجاد تحول كرد.
در ميان رسانه هاى ارتباط فرهنگى - اسلامى ، نماز جمعه ، با ماهيت عبادى - سياسى خود در سالهاى پس از پيروزى انقلاب اسلامى ، شبكه ارتباطى بسيار وسيعى را به منظور انتقال و انتشار پيامدها و انديشه ها فراهم كرده است . و با بهره گيرى از امكانات ارتباطى ؛ مانند بلندگو، دستگاههاى فيلمبردارى ، صدا و سيما و مطبوعات ، حامل انتقال و انتشار انديشه ها و پيامها و افكار مسؤ ولان نظام در برهه هاى حساس سياسى ، و فرهنگى و نظامى شده است و جامعه را در خط ولايت فقيه هدايت كرده است .
جمهورى اسلامى ايران مى تواند به عنوان پرچمدار نظام الهى ، نماز جمعه را به عنوان يك كنگره عظيم اسلامى و مردمى و يك الگوى رفتارى در حل اختلافات و معضلات مسلمانان جهان ارائه دهد. (٣٧٦)

برخى ديگر از آثار نماز جمعه آمرزش لغزشها

به موجب رواياتى از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) كسى كه به نماز جمعه در آيد و از آن باز آيد، كار خود را از سر گرفته است ؛ يعنى براى خود پرونده جديدى باز كرده است و دوره تكليف را از سر گرفته است .
اين روايات با ظرافت و اختصار به ما مى گويند كه نماز جمعه عاملى براى بخشش لغزشهاست . در يك روايت فرموده اند:
من اءتى الجمعة ايمانا و احتسابا استاءنف العمل . (٣٧٧)
آن كه از روى ايمان ، و بر وجه حسبت و قصد قربت به نماز جمعه در آيد، كار را از سر گرفته است .
و در روايت ديگرى كه از آن بزرگوار مى خوانيم :
اربعة يستاءنفون العمل : المريض اذا برء، و المشرك اذا اءسلم ، و الحاج اذا فرغ ، و المنصرف من الجمعة .
چهار تن دوره عمل را از نو آغاز مى كنند: بيمار هنگامى كه بهبود يابد، مشرك هنگامى كه اسلام آورد، حج گزارنده هنگامى كه از مناسك آسوده شود، و آن كه از گزاردن نماز جمعه باز آيد. (٣٧٨)

كاهش دلهره هاى روز رستاخيز و مصونيت از دوزخ

گروه كوچكى از يهود به نزد رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) آمدند و درباره هفت خصلت از او پرسيدند. آن حضرت درباره روز جمعه فرمودند:
... فما من مؤ من مشى فيه الى الجمعة الا خفف الله عليه اهوال يوم القيامة ثم ياءمر به الى الجنة . (٣٧٩)
هيچ مؤ منى نيست كه در آن بسوى نماز جمعه گام بر دارد مگر آن كه خدا اوضاع دلكوب روز رستاخيز را بر او سبك و آسان سازد. سپس فرمايد كه او را بسوى بهشت رهنمون شوند.
و صادق آل محمد، سلام الله عليهم ، فرمود:
ما من قدم سعت الى الجمعة الا حرم الله جسدها على النار . (٣٨٠)
هيچ گامى نيست كه بسوى نماز جمعه بشتابد مگر آن كه خداى ، تعالى ، پيكر صاحب آن را بر آتش دوزخ حرام گرداند.
بى سبب نيست كه خداى تعالى ، فرمود:
ذلكم خير لكم ان كنتم تعلمون . (٣٨١)
آن (شركت در نماز جمعه) برايتان بهتر است ، اگر بدانيد.

مسجد دانشسراى حكمت

مسجد بهشت مؤ من و جاى عبادت است
دانشسراى حكمت و تقوا و طاعت است
مسجد حريم رابطه بنده با خداست
محراب عشق و قبله نماى شهادت است
مسجد يگانه معبد معراجيان بود
ميعادگاه سير و سلوك و سلامت است
كانون نشر فلسفه انبياى حق
پيوند قلب امت و قرآن و عترت است
در اين مكان به سجده فتادن روا بود
چون مركز قيام و قعود و اقامت است
دورى از اين مقام مقدس قسم به عشق
جاى فسوس و حسرت و رنج و ندامت است
عاشق در اين مقام به معشوق مى رسد
اينجا حماسه سنج جهاد و سياست است
اينجا دعاى بنده پذيرفته مى شود
اينجا مقام امن براى جماعت است
محمد على خيرآبادى (٣٨٢)

گفتار پنجم : جامعه در صراط صلات

جامعه در صراط صلات

زين چراغ معرفت كامروز اندر دست ماست
شاهراه سعى و اقليم سعادت روشن است
پروين اعتصامى (٣٨٣)
نماز، يك موضوع دينى و شرعى صرف و به معناى اخص آن نيست كه آن را فقط در گوشه منزل و مسجد بخوانند بلكه يك استراتژى الهى و راه و روش اصولى براى بهتر زيستن و به نعمت رسيدن است . و تمام انسانها بايد در همه فعاليتهاى شخصى و اجتماعى ، و همه زمينهاى كارى خود از آن بهره بردارند و راه مستقيم كه در راستاى هدف نيست و بى قوام مى بخشد و به نعمت مى رساند، از راههاى غير مستقيم كه در راستاى هدف نيست و بى قوام و در هم شكننده است ، و از راههاى خشم گرفتگان و گمراهان باز شناسند كه هر چه دانش مردم در اين باره زياد شود، از ضلالتشان در محيط كار و خانه و جامعه كاسته خواهد شد.
نماز، علاوه بر اثر وضعى خود داراى اصول ، پيامها، و اشاره هايى است و توسط آنها ويژگيهايى را در افراد ايجاد مى كند كه در سطح جامعه به عنوان صفات اجتماعى آشكار مى گردد زيرا ويژگيهاى جامعه ناشى از صفات افراد است .
ما ويژگيهاى يك جامعه مسلمان را در نماز پيوسته براى خود تكرار مى كنيم .
اكنون ببينيم نماز، در بر دارنده چه اصولى است ، و براى زندگانى اجتماعى ، چه پيامها و اشاره هايى دارد. و از نمازى كه در هر شبانه روز پنج بار مى خوانيم ، چه صفاتى بدست مى آوريم و چگونه مى توانيم از آن به سود اداره صحيح جامعه بهره برداريم ؟

١- اصل ايمان

ايمان در لغت به معناى اطمينان اعتقاد محكم و اعتقاد كامل است . بنابراين كلمه ايمان را درباره هر اعتقاد و اطمينانى كه ايجاد امنيت خاطر كند و انسان را آرام و مطمئن سازد، مى توان به كار برد.
ايمان ، امرى فطرى است و انسان ، فطرتا طالب ايمان است ؛ زيرا ايمان به او آرامش مى دهد و آرامش ، نياز انسان است . انسان ، هر اندازه از ايمان و اعتقاد پر شود، از ترس و اضطراب و استرس تهى خواهد شد. و به هر نسبت كه از تكيه گاهها و موارد اعتماد او كاسته شود، نگرانيها، اضطرابها، و استرسهاى او زياد خواهد شد. كسانى كه امنيت خود را حتى در حد نسبتا پايينى از دست مى دهند، از صرف عمر خود بهره كافى نيم برند. عدم ايمان و اعتماد، فرسانيده جسم و روح انسان است .
چيزهايى كه انسان مى تواند به آنها ايمان پيدا كند و با اعتماد به آنها در صدى از امنيت خاطر را به دست آورد، فراوان است . موارد اعتماد، به هر نسبت كه تكيه گاه بزرگتر و محكم ترى براى انسان باشد، امنيت بيشترى را برايش ايجاد خواهد كرد. نيروها و خصوصيات جسمانى ، توانايى هاى فكرى ، هوشى ، علمى ، هنرى و هر استعداد بالقوه و بالفعل ديگرى كه بتواند انسان را به خود باورى برساند و ايجاد اعتماد به نفس كند، و تكيه گاهى براى او به حساب آيد، مى تواند امنيت و آرامش را به او هديه كند.
همچنين ايمان و اعتقاد به پدر، مادر همسر، فرزند، دوستان ، خويشاوندان ، ياران و همكاران مى تواند ايجاد امنيت كند؛ چنان كه عكس آن نيز صادق است . ايمان و اعتقاد به ساختمان مسكونى ، مركب ، سلاح ، اتومبيل شخصى ، وسايط نقليه عمومى ، شبكه هاى آب ، برق ، گاز، تلفن و وسايل گوناگون خانگى كه شخص پيوسته با آنها سر و كار دارد، هر يك مى تواند تا حدى در امنيت خاطر، مؤ ثر باشد.
ايمان به شغل و ابزار مربوط به آن ، شركا، همكاران ، كارگران ، مديران و كليه كسانى كه با آنان سر و كار داريم و داد و ستد مى كنيم . هر كدام بخشى از نياز امنيتى افراد را برآورده مى كنند.
ايمان و اعتقاد ميان دولت و ملت ، مى تواند امنيت و آرامش كلى ترى را در جامعه ايجاد كند. اما بر فرض آن كه فرد و جامعه ، و ملت و دولت از عوامل اعتماد آفرين ياد شده برخوردار و بهره مند شوند، هنوز يك نگرانى عمده و اساسى باقى است و آن مربوط به هويت انسان است . هر كسى از خود سؤ ال مى كند كه من كيستم ؟ از كجا آمده ام ؟ براى چه آمده ام ؟ در اينجا چه بايد بكنم و به كجا خواهم رفت ؟ و تا جواب قانع كننده اى پيدا نكند، به هويت خود پى نخواهد برد و آرامش لازم را پيدا نخواهد كرد. در نظر بگيريد، حالت كسى را كه در پرورشگاهى بزرگ شده است ، اما هنوز والدين خود را نشناخته است و از هويت خود بى خبر است و تا جواب درستى براى سؤ ال خود نيابد، روحش نا آرام و مضطرب است ؛ هر چند به ظاهر آرام جلوه كند.
ايمان به مبداء معاد، پيامبران و شرايع آسمانى ، علاوه بر آن كه پاسخ قانع كننده و آرامش بخشى به اين سؤ ال اساسى است ، پشتوانه اى براى عوامل اعتماد آفرين ياد شده است ؛ در مثل اگر ما به رهبر جامعه ايمان داريم ، ايمان به او هنگامى به كمال خواهد بود كه از مراتب ايمان دينى و تقواى او باخبر باشيم تنها ايمان و اعتقاد به كار و عملكرد او كافى نيست . اگر ما به شريك و همكار خود اعتماد داريم ، اين اعتماد، وقتى كامل خواهد بود، كه او فردى معتقد به خدا و مؤ من به اصول و شرايع دين باشد. چگونه مى توان به كسى كه خدا، قيامت ، كتاب آسمانى ، محاسبه اعمال و بهشت و دوزخ را قبول ندارد، اعتماد اصولى كرد. ايمان به خدا و قيامت است كه انسانهاى مؤ من ، صالح و قابل اعتماد تربيت مى كند.
ايمان اصلى و اساسى و آرامش بخش عمده ، ايمان دينى است . بقيه ايمانها و اعتمادها، مكمل ايمان دينى و احيانا برآمده از آن هستند و بر آرامش ‍ حاصل از اعتماد به خدا و ذكر خدا و اصول و فروغ دين ، اندكى مى افزايند.
اگر دين كسى محكم بود، مى توانيم به او اعتماد كامل بكنيم و چهره دين هر كس ؛ نماز اوست . اگر فضاى ايمان و اعتماد ميان ملت و دولت ، و در همه نهادهاى جامعه از خانواده ها گرفته تا مدرسه ها، دانشگاهها، بازارها، مزرعه ها، كارگاهها، كارخانه ها، اداره ها، سازمانها، وزارتخانه ها، بخش ‍ خصوصى ، بخش دولتى ، مجلس ، هياءت دولت ، دادگسترى ، نهاد رهبرى ، ارتش ، سپاه ، نيروى انتظامى ، بسيج و غير آن پديد آيد، جامعه ، امنيت كلى لازم را كسب خواهد كرد. اعتماد سازى ، در نهادهاى بزرگ ، بايد توسط گروههاى خير خواه و معروف طلب ، مثلا انجمن هاى اسلامى و نهادهاى عقيدتى - سياسى ، عملى شود. محل برگزارى نمازهاى جماعت و جمعه مى تواند مكان مناسبى براى اينگونه تلاشها باشد. جو اعتماد و اطمينان ، جوى بسيار سازنده ، انگيزاننده ، پيش برنده و ارزشمند است ؛ از آن جهت كه روح برادرى ، همكارى ، كار سازى ، و كار گشايى را در درون نهادها، ارگانها، و روابط فيمابين آنها پديد مى آورد.
فضاى ايمان و اعتماد، ايجاد انگيزه و شور و شوق و نشاط مى كند، همگان را وادار به همكارى و بهبود كار و تلاش خستگى ناپذير مى سازد، و در نتيجه مشكلات زيادى را از سر راه مديران جامعه بر مى دارد و به آنان مجال برنامه ريزى هاى دقيق تر و بهتر مى دهد و در نهايت ، پيشرفت چشمگير و جهش ‍ سريعى را در همه شؤ ون جامعه ايجاد مى كند. هر گونه پيشرفتى در سايه ايمان و اعتماد و آرامش ميسر است . فضاى بى اعتمادى و كار شكنى و تنش ، جز پس رفت و عقب ماندگى ثمرى نخواهد داشت .

٢- اصل طهارت

پيش از نماز و تلاوت قرآن ، طهارت است . طهارت ظاهرى و طهارت باطنى .
براى طهارت ظاهرى ، غسل ، وضو و تيمم را معين كرده اند، و براى طهارت باطنى ، ذكر خدا و انواع عبادتهاى واجب و مستحب را مقرر كرده اند. براى طهارت باطنى است كه دستور داده اند پيش از تلاوت قرآن ، استعاذه كنيم ؛ يعنى از گناهان خويش توبه كنيم و به ذات اقدس حضرت حق پناهنده شويم . پس نخستين اصل مطرح شده در نماز، اصل طهارت است .
رعايت اين اصل ، سبب خواهد شد كه افراد جامعه ، داراى جسم و روحى پاك باشند. پاك در پاك ، سراسر پاكى و پاكيزگى ، پاكى جسم آنان سبب خواهد شد كه از انواع ميكروبها، ويروسها، و آلودگيها به دور بمانند و از بهداشت طبيعى برخوردار شوند. نه آن كه براى تاءمين بهداشت ساختگى و مصنوعى ، همه ساله مبالغ هنگفتى از ثروتهاى عمومى و خصوصى را صرف دارو و درمان كنند. تربيت و تاءمين پزشك ، متخصص بهداشت و تغذيه و بهيار، پرستار، ساخت بيمارستان و درمانگاه ، تهيه تخت و وسايل بيمارستانى ، تاءمين حاجب و دربان براى بخش هاى بيمارستانها، ورود دارو از خارج ، تربيت دارو ساز، ساخت و اداره دارو سازيها و سازمانها و مراكز توزيع دارو و غير آن امورى هستند كه هزينه هاى بسيار سنگينى را بر دولت و ملت تحميل مى كنند. و تزكيه و تصفيه باطنى كه حاصل تربيت هاى دينى و عبادتهاست ، سبب خواهد شد كه ناراحتى ها، نگرانيها، هيجانها، و عقده هاى روانى كم شود. از تنش هاى احتمالى كه در درون خانواده ها، بازارها، كارگاهها، كارخانه ها، اداره ها و در روابط گوناگون مردم با يكديگر پيش مى آيد كاسته شود. با كاهش تنش ها، سلامت روحى ، و امنيت فكرى و شغلى افراد جامعه تاءمين گردد. دارايى ها و نيروهاى زيادى صرف تهيه داروهاى ويژه ، و حل مشكلات روانى مردم نشود. از حسادتها، كينه ها، اذيت و آزارها، و ضرب و شتم و جرح و قتل خبرى نباشد. و نيروها و ثروتها، به جاى آن كه در اصلاح اين امور صرف شود، خرج پيشرفتها و ترقيات انسانى ، و علمى و صنعتى شود.


۸
٣- موقع شناسى و زمان سنجى

٣- موقع شناسى و زمان سنجى

پيش از اين در بحث تاءثير تربيتى نماز درباره زمان شناسى به عنوان يكى از فايده هاى مهم نماز سخن گفتيم و طرح آن در اينجا به مناسبت ديگرى و براى تكميل بحث پيشين است . زمان ، چيزى نيست كه وجود خارجى داشته باشد.
زمان ، مساوى با حركت ماده است لذا براى سنجش زمان ، مقدار حركت ماده را مى سنجند و آن را از نظم بسيار دقيقى كه در حركت و چرخش ‍ طبيعت است استفاده و استخراج مى كنند. از اين روست كه استخراج تقويم ، كار منجمان است .
ناظم پر توان جهان براى طبيعت ، نظم را مقرر كرده است و براى جوامع انسانى هم كه بخشى از خلقت است ، نظم را پسنديده و سفارش كرده است حتى دوست دارد كه بندگانش ارتباطهاى ويژه و رسمى خود را با او، در اوقات خاص و روى برنامه حساب شده اى برقرار كنند. از اين رو براى انواع عبادتهاى بندگان ؛ مانند نماز، روزه ، و حج برنامه زمان بندى شده اى تعيين و عنصر نظم و زمان را وارد برنامه هاى دينى كرده است .
وقتى كه درباره هلال ها و منازل ماه از رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) سؤ ال شد، خداى ، تعالى ، به او فرمود:
قل هى مواقيت للناس و الحج . (٣٨٤)
بگو: آن ، وقت نماى مردم است .
اين چرخش و گردش ماه و تغيير هلال و منازل آن ، زمان نماى مردم براى تشخيص سال ، ماه ، هفته ، روز و ساعت ، جهت برنامه ريزى و اجراى زمان بندى شده امور جارى زندگى و تشخيص زمان حج و ديگر اعمال عبادى است . البته اين منحصر به ماه نيست و ماه را به عنوان نمونه و به مناسبت سؤ الى كه شده بود مطرح كرده اند و گرنه زمين و خورشيد و ديگر ستارگان هم وقت نماى مردم است .
نماز و برخى از عبادتهاى ديگر داراى اوقات ويژه است و جامعه نمازگزار بايد وقت شناسى و زمان سنجى را از نمازى كه مى خواند فرا گيرد. رعايت اوقات نماز، تمرين وقت شناس و زمان سنج قرون آغازين اسلام ، نخستين كسانى بودند كه زمان سنج (ساعت) را اختراع كردند.
اعلام وقت نماز براى كسانى كه ساعت و زمان سنجى در اختيار ندارند و يا اگر دارند به خاطر سرگرمى ها از آن غافل مى شوند، ضرورى و لازم است . در اسلام براى دانستن اوقات شرعى و حركت بسوى نماز، اذان را مقرر كرده اند، بنابراين اعلام وقت را نيز بايد از نماز و اذان آموخت . در كارخانه ها، كارگاهها، اجتماعات ، مدارس ، دانشگاهها، ادارات و هر جا كه رعايت نظم عمومى لازم است ، بايد به وسايل مناسب ، اعلام وقت كنند. اين كه بوق كارخانه ها و زنگ كلاسها در وقت معين به صدا در مى آيد، كار بجا و سودمندى است . اعلام وقت ؛ يعنى نظم را رعايت كنيد.
تجربه نشان داده است كه مردان و زنان ، و كشورهاى موفق دنيا، زمان شناس ‍ بوده اند و هر كارى را در وقت مقررش اجرا كرده اند. تا موقعى كه ما مسلمانان ، زمانشناس بوديم و آن را مهم مى شمرديم ، سرورى علمى جهان از ما بود.
بيگانگان رمز موفقيت را كه موقع شناسى و زمان سنجى ، و رعايت نظم است ، با خردمندى و تجربه دريافته اند و ما اينگونه دستورالعمل ها را هم در متن دين خود داريم ، هم تاءثير مثبت آنها را به عقل و تجربه مى يابيم ، هم از رعايت نكردن آنها صدمه ديده ايم و مى بينيم ، و با اين حال به خود نمى آييم و خود را به آنها متعهد نمى سازيم !! چه بايد كرد؟!

٤- اصل تبليغ

پس از طهارت ، اذان است ، اعلام است . اعلام وقت شرعى ، و مواضع اعتقادى ، سياسى مسلمين است . درسى كه از اذان مى گيريم ضرورت تبليغ ، رعايت زمان و مكان تبليغ ، و رعايت ديگر شرايط تبليغ است . با رعايت اصل تبليغ حضور خود را در جامعه و جهان اعلام مى داريم و مواضع خود را به گوش جهانيان مى رسانيم . فقط با رعايت اصل تبليغ است كه مى توانيم در جهان ، پايدار و برقرار بمانيم . وقتى اقامه مى خوانيم ؛ معناى آن تنها اين نيست كه نماز، دارد اقامه مى شود، بلكه مفيد اين معنى نيز هست كه با اذان و اقامه جامعه مسلمين و امت اسلام اقامه مى گردد؛ يعنى بر پا داشته مى شود و سر پا مى ماند. جامعه اسلامى ، بدون تبليغ و رعايت اصول صحيح تبليغ و رعايت اصول تبليغ ، نه تنها گسترشى نخواهد داشت بلكه منزوى و در نهايت از جامعه جهانى و صحنه بين المللى ، حذف خواهد شد. بايد مكتب پر افتخار خود را مرتبا با اعلام مواضع فطرت پسند و دنيا پسند آن به جهان و نسلهاى جديد آن عرضه كنيم .

٥- اصل امر به معروف و نهى از منكر

نماز، داراى خاصيت زيادى از فحشا و منكر است . جامعه نمازگزار نيز بايد داراى اين ويژگى باشد. لذا قرآن كريم ، آن را به عنوان يك اصل اجتماعى و وظيفه اى همگانى مقرر كرده است . اين وظيفه براى مراقبت همگان از اعمال يكديگر و پاكسازى و بهسازى اجتماعى مقرر شده است . برخى گمان مى كنند كه فقط بى حجابى و بد حجابى و اعمال خلاف عفت ، منكر است و فقط در مورد آن بايد امر به معروف و نهى از منكر كنند. در اين كه بى حجابى و بدحجابى مادر بسيارى از مفاسد اجتماعى است و جامعه بايد در مورد آن حساسيت نشان دهد، شكى نيست اما منكر و معروف در همه زمينه ها وجود دارد. در خانه ها، بازارها، كارگاهها، كارخانه ها، كشتزارها و هر جايى كه كارى صورت مى گيرد يا روابطى وجود دارد، بايد به درستكارى و سالم سازى امر و اقدام كنند و از ضايع سازى ، و تباهكارى و نادرستى باز دارند و باز ايستند. نمى شود اجازه دهند كه هر كس هر كارى دلش بخواهد بكند. و در عين حال سلامت جامعه حفظ شود.
براى توضيح بيشتر درباره اين اصل اجتماعى ، در اين جلد به مباحث نماز، مهم ترين عالم باز دارنده از تباهى ها، و چگونگى تاءثير نماز در باز دارى از فحشا و منكر و در جلد نخست به مباحث نماز، از زشتكارى و هرزگى باز مى دارد، و فضل نماز به قدر بازدارندگى از گناه مراجعه فرماييد.

٦- اصل حجاب

رعايت اصل حجاب ، نشان حجب و حيا و عفت ، و شرط سلامت يك جامعه است . همچنان كه پرده درى و بى حيايى براى جامعه بسيار خطرناك است .
وجوب حجاب در نماز به ما مى آموزد كه زشتى هاى باطنى و حتى در مواردى زيبايى هاى معنوى خود را بپوشانيم . براى توضيح بيشتر درباره اين اصل به بحث وجوب پوشاندن عورتها در نماز، يادآور ضرورت پوشاندن زشتيها باطنى مراجعه فرماييد.

٧- اصل حيا

در بحث حقيقت نماز، روشن شد كه حيا از موجبات پيدايش روح نماز است و سبب آن ، آگاهى شخص از ناتوانى خود در اداى حق بزرگ خدا و اعتراف به تقصير در برابر اوست . آن كه در نماز حيا دارد، در جامعه هم حيا دارد. آن كه در پيشگاه خدا از كوتاهى در اجراى وظايف شرمگين مى شود، در برابر مردم هم از قصور و تقصير در اجراى وظايف اجتماعى خود شرمنده مى شود، شرم دارد از اين كه او را به عنوان يك انسان تبهكار و آلوده بشناسند و يا كارش را ناقص و معيوب بدانند. از اين رو، در رفع نواقص و معايب خود و كار خود مى كوشد. آيا پيشرفت جامعه وابسته به اين نيست كه هر كس در شناسايى و برطرف كردن معايب و كاستى هاى خود و كار خود همت ورزد.
بايد توجه داشت كه حيا و كمرويى دو مقوله متفاوتند و نبايد با هم اشتباه شوند. كمرويى ، ناشى از اختلالات روانى است اما حيا، حالتى است كه از آگاهى شخص نسبت به معايب و كمبودهاى خويش و كوتاهى در اجراى وظيفه پيش مى آيد.
نماز، و بويژه نماز جماعت ، انسان را به علت ايجاد ارتباط با خدا از يك سو، و قرار دادن او در كنار مردم از ديگر سو، برون گرا بار مى آورد و از بيمارى كمرويى نجات مى بخشد. و به سبب حيا، از فحشا و منكر باز مى دارد. با توجه به آن كه حالت حيا، نشان دهنده گرايش انسان به طهارت روح ، و اخلاق كردار است ، و با عنايت به آن كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمودند: براى هر دينى منشى است و منش اسلام ؛ شرم و حياست . معلوم مى شود كه حيا، هم يك اصل انسانى ، و هم يك اصل اسلامى است . اصل بسيار سازنده اى كه بايد آن را از فطرت ، و نماز فرا گيريم و بكار ببنديم .
براى جامعه هيچ مصيبتى بدتر از بى حيايى نيست . و بى جهت نيست كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرموده اند:
لا حياء لمن لادين له . (٣٨٥)
آن را كه حيا نيست ، ايمان نيست .

٨- اصل هدفدارى

آغاز نماز، نيت است ، معناى نيت در نماز اين است كه ما جامعه اى هدفداريم و هر يك از كارهاى ما جهت دار و هدفدار است . ما كار عبث و بيهوده نمى كنيم و از لغو و لهو گريزانيم ، ما كارهاى مفيد و سازنده را دوست داريم و عمر گرانبها را براى اعمال بيهوده مصرف نمى كنيم . هدف ما جلب خشنودى خالق ماست . او، راستى و درستى و پاكى را مى پسندد و چون هر كارى را براى او مى كنيم ، مى كوشيم تا آن را به بهترين شكل ممكن عملى كنيم . كارى با كيفيت بالا كه درخور پسند او باشد. آخر او خودش پاك است و هر چه مى كند و مى آفريند، داراى بالاترين درجه از پاكى و زيبايى و والايى است . او وقتى جهان را مى ساخت آن را با بهترين كيفيت آفريد و ارائه داد، ما نيز بندگان او هستيم و مى كوشيم تا كارهايى با كيفيت بهتر بسازيم و ارائه دهيم .

٩- تعيين شاخص هدف و نقطه آغاز

در برخى از روايات ، مى خوانيم كه نماز، چهره اسلام است و تكبيرة الاحرام ، بينى آن . تمثيل اخير بدان جهت است كه بينى برجستگى خاصى دارد و گويى قبل از ديدن چهره رؤ يت مى شود و تكبيرة الاحرام نيز قبل از خود نماز، مورد توجه قرار مى گيرد. همچنان كه بينى ، شاخص چهره است ، تكبير افتتاح هم شاخص نماز مى باشد و اگر نماز را راه و روشى براى رسيدن به هدف اعتقادى و هدف خدايى زندگانى اجتماعى خود بشناسيم ، تكبيرة الاحرام شاخص آن مسيرها و هدف ها و در عين حال نقطه آغاز آنها به حساب مى آيد.
اكنون ببينيم تكبير افتتاح كه سرآغاز نماز و شاخص آن است ، چه معانيى دارد. وقتى كه تكبيرة الاحرام مى گوييم فقط به خدا روى مى آوريم و غير او را پشت سر مى اندازيم . اين شروع حركت براى رسيدن به هدف تقرب به خداوند است ، ليكن چنان كه اشاره شد، الله اكبر، تنها يك اصل ايمانى نيست بلكه يك اصل سياسى و اجتماعى جامعه مبتنى بر ايمان است . خدا بزرگتر از حد توصيف است و خدا بزرگتر و برتر از هر كس و هر چيز و هر قدرت است ؛ به اين معنى است كه ما عظمت را فقط از آن خدا مى دانيم و در برابر هيچ قدرت ديگرى سر خم نمى كنيم و خاضع و خاشع نمى گرديم . وقتى كبريا را از آن خدا مى دانيم ، قدرتهاى استكبارى را به چيزى نمى گيريم و تو خالى و پوچ مى دانيم . آجر، كبريا كجا و استكبار كجا؟! كبريا؛ عظمت حقيقى ، و استكبار؛ بزرگى خواهى بى جا و ناروا و خود بزرگ بينى غير واقعى و پوشالى است .
بنابراين شاخص جامعه مسلمانى كه طريق نماز مى سپرد، بى اعتنايى به مستكبران و پشت كردن به قدرتهاى استكبارى و روى آوردن به خداست كه همان اقبال به احكام الهى و طى كردن طريق خداوندى است .
الله اكبر، نخستين شعار اسلامى و نخستين گام در راه نماز است . در معنى و كاربرد سياسى و اجتماعى آن بينديشيم و براى اين منظور به سالهاى آغازين تاريخ اسلام و شروع انقلاب اسلامى ايران رجوع كنيم .

١٠- تحريم اعمال مغاير با طريق نماز

الله اكبر افتتاح را از آن جهت تكبيرة الاحرام مى نامند كه اولا يك تكبير است (و افزودن تاى وحدت به تكبير از اين جهت است)، ثانيا با گفتن آن احرام عبادت بسته مى شود و كارهاى ديگر حرام مى گردد.
نماز بستن ، به معناى بستن راه اعمالى است كه از صراط نماز بيرون است و اجراى آنها نماز را مى شكند و حركت در طريق آن را قطع مى كند. بنابراين جامعه اى كه مى خواهد در مسير نماز حركت كند، بايد كارهايى را كه مغاير با طريق نماز است ، تحريم كند و مانع از آنها گردد. و آنچه مغاير با طريق نماز است ، فحشا و منكر است ؛ همان چيزى كه خود نماز هم از آن نهى مى كند نهى از فحشا و منكر را از نماز بياموزيم .
البته ، باز دارى از فحشا و منكرات ، تنها وظيفه حكومت اسلامى نيست ، هر كس كه نمازى است و طريق نماز مى پويد، بايد از آن جلو گيرد. با نماز همكارى كنيم و فحشا و منكر را از اجتماع خويش برانيم . بكوشيم كه در كشور ما جامعه اى نمازى و دوستدار نماز و پوينده نماز پديد آيد و تمامى اعمال آن برآمده از نماز شود.

١١- اصل استعاذه

پس از تكبيرة الاحرام ، قرائت است و خداى ، تعالى ، دستور مى دهد كه قبل از قرائت قرآن استعاذه كنيم .
فاءذ قراءت القران فاستعد بالله من الشيطان الرجيم (٣٨٦)
و ما فرمان قرآن را اطاعت مى كنيم و هنگامى كه مى خواهيم آن را تلاوت كنيم و خود را تحت تاءثير آن تربيت كنيم و اصطلاحا به خود سازى بپردازيم ، از تصرف شيطان در نفس خويش و پيروى نفس از شيطان به خدا پناه مى بريم ، از گناهان احتمالى آينده به او پناه مى بريم و از كارهاى شايسته پيشين به او باز مى گرديم .
با توجه به كلمه قراءت اين استعاذه براى يك فرد است ، اما جامعه چگونه بايد به خدا پناه برد؟ شايد بگوييد: تك تك افراد جامعه بايد به خدا پناهنده شوند. اين درست است ، اما پناه بردن جمعى مردم به خدا اين است كه براى رفع مصائب و مشكلات اجتماع و اصلاح امور آن به احكام خدا و رهنمودهاى او پناهنده شوند و اين از كلامش استعانت جويند چنان كه در خبر است :
اذا التبست عليكم الفتن كقطع اليل المظلم فعليكم بالقران (٣٨٧)
هنگامى كه آشوبها شما را؛ همانند پاره هاى شب تار فرا گيرد، بر شما باد كه به قرآن پناهنده شويد.

١٢- اصل تسميه

پس از پناه بردن به خدا، قرائت را به موجب فرمان (اقراء باسم ربك) با تسميه آغاز مى كنيم . تسميه در قرائت نماز و قرائت قرآن به ما مى آموزد كه تمامى كارهاى فردى و اجتماعى خود را با نام خدا شروع كنيم و به دليل خيرات و بركاتى كه بر آن مترتب است آن را به صورت جدى و به عنوان يك اصل مورد توجه قرار دهيم . شروع كردن كارها به نام خداوند رحمن و رحيم ؛ به اين معنى است كه ما، راه خدا را كه راه راستى و درستى و رحمت است ، برگزيده ايم و با ذكر نام او، و به ياد آوردن رحمت او، اخلاص و صحت عمل را در طول اجراى كار حفظ مى كنيم . كار را در كانال صحيح خدايى به پيش مى بريم و فرجام نيك آن را اميد مى داريم .
بنابراين اصل تسميه ، اصل مراقبت از كار و نگه داشت آن از انواع انحرافات است ، و شروع كار به نام خدا جامعه را از سقوط و انحطاط حفظ خواهد كرد.

١٣- اصل رحمت

هر يك از سوره هاى قرآن كريم مشتمل بر درسهايى براى هدايت مردم در اين جهان و سعادت دنيا و عقباى آنان است . اين درسها، تنها درسهاى اعتقادى ، عبادى و اخلاقى نيست بلكه هدايتهاى اصولى و كلى براى همه كارهاى زندگانى فردى و اجتماعى ، و ارشادهايى براى اداره صحيح جامعه هاى اسلامى است .
تاءكيد بر رحمانيت و رحيميت پروردگار، در آغاز هر سوره ، اولا به اين معنى است كه اين درسها و تعليم و تربيت هاى الهى منبعث از رحمانيت و رحيميت پروردگار است . اين درسها، همگان را به راه خدا مى خواند و رحمت عمومى خداوند است و براى مؤ منان رحمت ويژه است و موجب افزايش ايمان آنان است و خط هدايتى كه رب ترسيم مى كند، خط رحمت است . ثانيا به اين معنى است كه خداى ، تعالى ، ارتباط خود را بندگان بر اساس رحمانيت و رحيميت قرار داده است و آنان نيز بايد روابط خود را با يكديگر بر اساس رحمت قرار دهند. نسبت به عموم انسانها رحمت عام و نسبت به همكيشان خود و بندگان خدا رحمت خاص بورزند.
اين رابطه ها اگر رابطه رئيس و مرئوس و مدير و تحت اداره است ، و اگر رابطه كارفرما و كارگر و معلم و شاگرد به معنى عام آن است ، و اگر رابطه توليد كننده و مصرف كننده است ، و اگر رابطه فروشنده و خريدار و موجر و مستاءجر و مالك و كشاورز است ، و اگر رابطه زن و شوهر و برادر و خواهر و والد و ولد است ، و اگر روابط خويشاوندى و دوستى و عاطفى است ، تماما بايد بر اساس رحمت باشد. رحمت در تمام روابط سياسى و اجتماعى ، تجارى و اقتصادى و دوستى و عاطفى ، يك اصل است و بايد پايه و اساس ‍ تمامى آنها قرار بگيرد. جامعه اى كه بر اين قاعده استوار شود، پايدار خواهد ماند و درخور ستايش و تقدير خواهد بود.
رحمانيت و رحيميت پروردگار نه تنها در قرائت قرآن تكرار مى شود، كه در قرائت نماز هم تكرار مى شود. قرائتى كه در هر شبانه روز، حداقل ، ده بار انجام مى گيرد.
مطمئنا نظر شارع مقدس ، تكرار بيهوده و بى مورد نبوده است و در بردارنده حكمتى است . و حكمت و معناى آن ؛ اين است كه بندگان خدا بايد خدا گونه گردند و به ويژگى رحمت متصف شوند. براى چه بايد صفت رحمت را به خود بگيرند؟ براى آن كه آن را در روابط گوناگون خود، اساس قرار دهند و خارج از خط رحمت حركت نكنند.
خداى رحمان ، صفت رحمت را در نهادمان نهاده است و پرتو بسيار ضعيفى را از اين صفت ارزنده خود به ما بخشيده است . هر انسان سليم الفطره اى ، داراى ويژگى رحمت و راءفت است . سنگدلى ها به تدريج پيش ‍ مى آيد. از گناهان كه اندك اندك دل را سخت و سخت تر مى كند بپرهيزيم و صفت رحمت را تقويت كنيم . نسبت به همه انسانها رحمت عام داشته باشيم ، به حقوق همگان احترام بگذاريم ، و در مواقع ضرورت از خير خواهى و كمك به آنان دريغ نورزيم . اين پرتوى از همان رحمانيت و رحم فراگير پروردگار مى باشد، و بايد به تبعيت از پروردگار خود نسبت به مؤ منان و همكيشان خود، داراى رحمت ويژه اى باشيم .
جاى تاءسف است كه انسانهاى فاقد روح رحمت را فراوان مشاهده مى كنيم . برخى از آنان شايسته نام انسان نيستند و هيچ نشانى از انس و الفت در آنان ديده نمى شود. ديدن فجيع ترين و دردآورترين صحنه ها، قلبشان را رقيق و اشكشان را روان نمى سازد. از ارتكاب ، بزرگترين جنايتها و قتل عام هزاران و ميليونها انسان و آواره كردن خيل عظيم پيران و كودكان در شرايط بسيار سخت ، كوچكترين تكانى نمى خورند و بر خود نمى لرزند. همين سنگدلان بودند كه پيام پيامبران در آنان اثر نمى گذاشت و به راه حق بر نمى گشتند. آخر، فطرت انسانى در آنان مرده است . تا انسانيت در كسى نميرد و به حيوان صرف و حتى پست تر و گمراه تر از حيوان بدل نشود، سنگدل نمى گردد.
حركت در صراط صلات ، انسانيت را در انسان زنده مى كند. حى على الصلوة ؛ به همين معنى است ؛ يعنى با نماز زنده شويد. صفات انسانى را در وجود خود زنده كنيد و زنده نگه داريد. اين امر حياتى و خوبى است كه بايد سريعا بسوى آن بشتابيد.
صلات ، مى تواند افراد و جوامع را به حيات طيبه نايل سازد. چنان كه قبلا نيز اشاره شد، رعايت اصل رحمت كه نماز بر آن اصرار مى ورزد، مى تواند صلح و صفا و مودت را در ميان اقوام و طوايف و جوامع كوچك و بزرگ انسانى و ميان كشورها و جامعه بزرگ بشرى برقرار كند و جنگ و خونريزى و نسل كشى را براندازد. افسوس كه انسانها خدا و راههاى سعادت تعيين شده از سوى او را فراموش كرده اند و خود را به آن متعهد نمى كنند.
با رعايت عمومى اصل رحمت ، دلها به هم نزديك مى گردد، مهر و محبت ، و راءفت ، شفقت زياد و روابط عاطفى ، محكم تر مى شود و روح خير خواهى بيشترى در ميان مردم پديد مى آيد. در نتيجه ، حقوق ديگران از روى رغبت و بدون اخبار و ترس از مجرى قانون رعايت مى شود. به تكاليف عمل مى گردد و خلاصه ، امور دين و دنياى مردم به صلاح مى آيد.
با چنين تربيت و چنين رابطه اى است كه هر گونه بى عدالتى و ستم ، بدون جنگ و خونريزى و بدون دادگاههاى منطقه اى ، و كشورهاى بين المللى ، از جامعه بشرى محو خواهد شد.
راه دستيابى به يك جامعه سالم و برتر، رسيدن به رحمت است . اصل رحمت را هيچگاه از ياد نبايد برد و كينه و دشمنى را فراموش بايد كرد. نهال دشمنى را كه رنج بى شمار مى آورد، از بيخ و بن برآوريم ، و درخت دوستى و رحمت را به جاى آن بنشانيم و موجب جلب رحمت خدا گرديم . دوست بداريم تا ما را دوست بدارند و خدا هم ما و آنان را مورد رحمت خود قرار دهد.
اين از مهم ترين پيامهاى نماز و قرآن است و قرائن ديگرى كه در آن دو وجود دارد، جدى بودن آن را تاءييد مى كند.

١٤- اصل حمد

سوره حمد، شامل دو بخش است ، بخش نخست حمد است و بخش دوم دعا. در بخش نخست ، بايد ببينيم چه ويژگيهايى خدا را مستحق حمد و حمد را مختص او كرده است ؛ هر چند كه او به ذات خود، استحقاق حمد را دارد.
نخستين ويژگى ؛ اين است كه او الله است . آفريدگار يكتاست . موجودات ، هستى خود را از او دارند و بايد او را به خاطر آن كه موهبت وجود را از او دريافت كرده اند، بستايند و سپاس بگزارند. بنابراين تمامى كارگران و كشاورزانى كه مى آفرينند و توليد مى كنند و كارى خدايى به عهده مى گيرند، بايد مورد تقدير مى رهانند و نعمت ادامه حيات را به آنان هديه مى كنند بايد مورد تقدير و تشكر مردم قرار بگيرند و توسط مسؤ ولان ستوده شوند.
دوم ، آن كه رب العالمين است ؛ يعنى علاوه بر آن كه عوالم مختلف را آفريده است . مالك هر يك از موجودات آن عوالم و پرورش ‍ دهنده و تكامل بخش آنها هم هست و بايد او را به خاطر آن كه نخستين و بزرگترين مربى انسانها و جهان است ، بستايند و سپاس بگويند. بنابراين تمامى معلمان و مربيان و روحانيان بزرگوارى كه براى تربيت كردن اقشار و جوامع مختلف به تربيت هاى خدايى مى كوشند و كارى خدايى و پيغمبرى مى كنند، بايد ستوده شوند و مورد تقدير و تشويق واقع شوند.
سوم ، آن كه او رحمن است و نسبت به همه موجوداتى كه در عوالم مختلف از قبيل عالم جمادات ، نبادات ، حيوانات ، انسانها، و عوالم بالات را عالم انسان ، وجود دارند، نظر رحمت دارد و به ديگر سخن رحمت او فراگير است و حتى به دشمنان خود هم به ديده رحمت مى نگرد. از اين روى همگان بايد حمد او گويند و شكر رحمت واسعه اش را به جاى آورند. بنابراين تمامى كسانى كه نسبت به جامعه رحمت دارند و كارهاى عام المنفعه مى كنند و مؤ سسات خيريه مى سازند و از رحمت فراگير خدا پيروى مى كنند، بايد مورد حمد و سپاس عموم مردم باشند.
چهارم ، آن كه او رحيم است و نسبت به بندگان مؤ من خود در آن جهان رحمت ويژه اى دارد و مؤ منان بايد او را به خاطر رحمت بيكرانى كه در آن جهان نسبت به آنان روا خواهد داشت حمد و ثنا بگويند. پس همه پدران و مادرانى كه نسبت به فرزندان خود به ديده رحمت مى نگرند و به آنان مهربانى ويژه مى ورزند بايد مورد تقدير و تشكر قولى و عملى فرزندان خود قرار بگيرند.
پنجم ، آن كه او مالك يوم الدين است و صاحب اختيار روز جزاست و با محاسبه دقيق اعمال انسانها، اجراى عدالت مى كند. آيا آن دادگر مهربان و فرمان روا و مالك دنيا و آخرت را نبايد ستايش كرد؟ البته بايد ستايش كرد. پس تمامى كسانى كه براى اجراى عدالت در جامعه مى كوشند، و تمامى كسانى كه در جامعه ايجاد تقوى و ترس از خدا مى كنند، بايد مورد سپاس واقع شوند.
ششم ، آن كه ما بنده ايم و او مولاست . ما پرستنده ايم و او پرستش شونده است . وظيفه بندگى و پرستش ما از يك سو و شاءن خدايى او از سوى ديگر، ايجاب مى كند كه او را بستانيم . ستايش او، بخشى از پرستش اوست .
هفتم ، آن كه ما نيازمنديم و او غنى با لذات است ، ما براى رفع حوايج خود دست نياز به درگاه او بلند مى كنيم ، و از او، و تنها از او كمك مى خواهيم اياك نستعين آخر، ما هميشه فرياد رسى و بنده پرورى آن كريم بنده نواز را مشاهده كرده ايم . چگونه از ستايش او دست برداريم و او را سپاس نگذاريم ؟
مولوى درباره حق ناشناسى و ناسپاسى قوم سبا مى گويد:
سيزده پيغامبر آنجا (٣٨٨) آمدند
گمرهان را جمله رهبر مى شدند
كه هله نعمت فزون شد شكر كو؟
مركب شكر ار بخسبد حركوا
شكر منعم واجب آيد در خرد
ورنه بگشايد در خشم ابد
هين كرم بينيد وين خود كس كند
كز چنين نعمت به شكرى بس كند؟
سر ببخشد، شكر خواهد سجده اى
پا ببخشد، شكر خواهد قعده اى
قوم ، گفته : شكر ما را برد غول
ما شديم از شكر و از نعمت ملول
ما چنان پژمرده گشتيم از عطا
كه نه طاعتمان خوش آيد نه خطا
ما نمى خواهيم نعمتها و باغ
ما نمى خواهيم اسباب فراغ
انبيا گفتند: در دل علتى است
كه از آن در حق شناسى آفتى است
نعمت از وى جملگى علت شود
طعمه در بيمار كى قوت شود؟
مولوى (٣٨٩)
اكنون ببينيم حمد خدا، چه تاءثيرى در ما مى گذارد و چه درسها و پيامدهايى براى زندگانى اجتماعى ما دارد؟
١- حمد پروردگار، سبب مى شود كه حق شناس بار آييم و هنگامى كه از بندگان او هم احسان و رحمت و نعمتى ديديم ، از آنان تشكر بكنيم كه گفته اند:
من لم يشكر الناس لم يشكر الله (٣٩٠)
آن كه پاس نيكى مردمان نمى دارد، خدا را سپاس نمى گويد.
همچنان كه ركوع و سجود در برابر پروردگار، درس فروتنى را به ما مى آموزد تكرار حمد و سپاس حضرت كردگار، تمرينى براى رشد روح حق شناسى در انسانهاست . روح و زبان تشكر و حق شناسى از خصيصه هاى عالى انسانى و نشان معرفت است . وقتى كسى نيكى مى بيند و سپاس نمى گويد، فاقد معرفت جلوه مى كند و چنان به نظر مى رسد كه اهل شكرگزارى از خدا هم نيست و به اين كار عادت نكرده است .
ستايش از نكوكاران ، ستودن خود نيكويى و ترويج نيكوكارى است . نيكوكاران بايد بدانند كه تشكر مردم منتهى به تشكر خدا خواهد شد و رضايت بندگان خدا، رضايت خدا را به دنبال خواهد داشت و چه چيزى ارزشمندتر از رضايت خدا و تشكرش از بنده مؤ من نكوكار است .
و سوف يؤ تى الله المؤ منين اءجرا عظيما... و كان الله شاكرا عليما (٣٩١)
٢- از جمله الحمدالله كه حمد را به خدا اختصاص مى دهد، مى فهميم كه نبايد غير خدا را به استقلال بستاييم و سپاس بگزاريم .
ما اءصابك من حسنة فمن الله . (٣٩٢)
هر خير و نيكويى كه تو را رسد از جانب خداوند است .
نكوكار بالاصاله اوست و ديگران وسيله نيكى هستند، بنابراين اگر از كسى يا گروهى تمجيد و تشكر مى كنيم ، بايد در راستاى رضاى حق باشد و براى آن كه او حق شناسى را به انسان توصيه مى كند.
٣- ستايش و سپاس از بندگان خدا، در صورتى مجاز و ماءذون است كه در حد ضرورت و استحقاق و مطابق واقع باشد اما ستايشهاى بيجا و بى مورد از ديگران ، چرب زبانى و چاپلوسى ، و ضد حمد خدا و ضد نماز و ضد توحيد است و شرك به خداوند است .

١٥- ممنوعيت تملق

چاپلوسى گذشته از اين شرك و ضد حمد خداوند است ، به خاطر عوارض ‍ اخلاقى و اجتماعى نامطلوب و تباه كننده اى كه دارد نيز مذموم است . چاپلوس ، از شاءن و مقام انسانى خود كه همانا كرامت است ، مى كاهد و خود را به پستى و ذلت مى اندازد. او به خاطر رسيدن به مال و مقام دنيا، ابراز كرنش و كوچكى مى كند و به جاى آن كه خداپرست و بزرگوار شود، دنيا پرست و پست مى گردد. شخص چاپلوس در عين آن كه خود را بيش از حد حقير مى كند، طرف مقابل را بيش از حد بزرگ مى كند. اختلاف طبقاتى از همين جا شروع مى شود. خود كم بينى او سبب مى شود كه ستايش شونده خود بزرگ بين و ستمكار شود و به اين ترتيب ، چاپلوسى ، سرآغازى بر ستم پذيرى و ستمگر پرورى است و بعد چه مجاهدت ها و جانفشانيها لازم است تا آن ستمكار و دار و دسته اش از موقعيت خود به زير كشيده شوند. فراوان اتفاق مى افتد كه چاپلوس بى مقدار، به اهداف خويش مى رسد و مال و مقامى به دست مى آورد. براى يك جامعه مصيبتى بدتر از اين نيست كه انسانهاى پست و ناصالحى با چرب زبانى و خود شيرينى در راءس امور واقع شوند و بر مردمان كريم مسلط گردند و پس از روى كار آمدن هم ، براى رسيدن به مقامات بالاتر، بر شيرين كاريها و چرب زبانيهاى خود بيفزايند و حقوق و منافع مردم را قربانى جاه طلبى هاى خود كنند. چنين است سرنوشت جامعه اى كه نماز مى خواند اما نماز را نمى شناسد و راه نماز را نمى رود.

١٦- اصل تربيت

خداى ، تعالى ، در آغاز نزول وحى قرآن ، فرمود: (اقراء باسم ربك) آيات وحى را كه از اين پس فرود مى آيد، به نام پروردگار خود قرائت كن ؛ يعنى نزول وحى براى تربيت است و قرآن كتاب انسان ساز است . نه تنها باران رحمت وحى براى پروردن انسانهاى پرثمر است و تربيت تشريعى براى بشر يك ضرورت است ، كه خداى مهربان او را به تربيت هاى تكوينى نيز پرورش داده است و امكاناتى را براى تربيت پذيرى در نهادش نهاده است ، او را از حواس ، قواى ذهنى ، استعدادها، قابليتها، عقل فطرى ، و روحى قابل رشد و گسترش برخوردار كرده است و نه تنها وسايل رشد و تكامل انسانها را مهيا كرده است بلكه همه عوالم غير انسانى را به تربيت هاى مناسب آنها پرورده است و در مسير تكامل به پيش برده است . عوالمى كه هر كدام از آنها با عالم انسانى در ارتباطاند و در تاءمين حيات و حوايج و منافع انسانها نقش اساسى دارند بنابراين تربيت عوالم ديگر هم علاوه بر آن كه براى خود آن عوالم ، رحمت است براى ما هم رحمت است . گويا عوالم ديگر را براى آن آفريده اند كه خدمتگزار بشر باشند. به هر ذره اى از ذرات جهان كه نگاه كنيم و به هر ستاره و سياره و كهكشانى كه نظر كنيم تربيت رب را در آن مشاهده مى كنيم . تربيت در كنار خلقت و پا به پاى آن وجود دارد.
موساى كليم فرمود:
ربنا الذى اءعطى كل شى ء خلقه ثم هدى (٣٩٣)
پروردگار ما كسى است كه هر چيز را پديد آورده و آنگاه هويدا كرد.
در آيات آغازين وحى نيز ابتدا از نعمت خلقت و ايجاد، و سپس نعمت تربيت يادآورى شده است :
اقراء باسم ربك الذى خلق خلق الانسان من علق اقراء و ربك الاءكرم الذى علم بالقلم علم الانسان مالم يعلم (٣٩٤)
بخوان به نام پروردگارت كه آفريد و نوع انسان را از كرمى آفريد. بخوان ! پروردگارت را كه كريم تر است ، همان كه نوشتن به قلم را به او ياد داد و آنچه را نمى دانست به او آموخت .
مدير بزرگ چرخه هستى خلق و امر جهان را به دست دارد. مى آفريند و از طريق تربيت ، هدايت و رهبرى مى كند. تربيت ، هميشه همراه خلقت بوده است و هست ، و همراهى آن دو به گونه اى است كه حتى تفكيك ذهنى آن دو براى همگان ميسر نيست .
كارگردانى عالم هستى از طريق تربيت و به طور خودكار است و اداره آن به قدرى طبيعى انجام مى شود كه كوردلان ، مدير قدرتمند آن را نمى بينند و گمان مى كنند كه جهان خود پديد و خود گردان است و آفريننده و مدير ندارد.
اگر انسانهاى مختار هم به گونه اى به تربيت هاى خدايى تربيت شوند كه احكام و تكاليف خود را به طور خودكار اجرا كنند و بدون حضور مجرى قانون ، به قانون عمل كنند، خود را با نظام تربيتى خلقت همسو و هماهنگ كرده اند، و به تربيت و تكاملى كه مطلوب خداوند است نايل شده اند.
اما افسوس كه چندين چراغ داريم و بيراه مى رويم ، گويا ما از موجودات ديگر كم شعورتريم و با سوء استفاده از اختيار خود، قوانين آفرينش و دين را محترم نمى شمريم . كيفر ما اين است كه با قانون شكنى هاى خود پيوسته دچار مشكلات شويم .
در حيطه تربيت هاى تشريعى ، نماز، مهم ترين عامل است و شايد وضع نمازهاى پنجگانه براى آن باشد كه انسانها، تحت تاءثير نماز به مرحله اى از تربيت برسند كه به طور خودكار و بدون نظارت دستگاه حكومت و مجرى قانون به تكاليف خود عمل كنند. به همه معروفات روى آورند، از همه منكرات روى برتابند و مدينه اى فاضله ايجاد كنند.
توجه : قرآن كريم ، خداى ، تعالى ، را در آيه نخست سوره حمد، رب العالمين ناميد و در سومين آيه به عنوان مالك يوم الدين معرفى نمود. با توجه به آن كه كلمه رب به معناى مالك هم هست ، معنا چنين خواهد بود كه خداوند هم مالك عوالم مختلفى است كه در اين جهان است و هم مالك روز قيامت و جهان آخرت است .
كلمه يوم الدين سه اصل را به ذهن انسان متبادر مى كند:
١- اصل تقوى كه حاصل خدا ترسى و ترس از محاسبه است .
٢- اصل عدالت كه تعيين پاداش و پادافراه و بهشت و دوزخ را براى محاسبه شونده در پى دارد و يادآور لزوم اجراى عدالت در اين دنياست .
٣- دقت در محاسبه كه لازمه اجراى كامل اصل عدالت است ؛ اجراى دقيق عدالت با مالكيت خداوند و اختيار دارى او، عليه كسانى كه تقوى و عدالت را رعايت نكرده اند و به گناه افتاده اند.
گفته اند:
العاقل تكفيه الاءشارة
خردمند را اشاره بس است .
و نماز از اين اشاره ها فراوان دارد.

١٧- اصل تقوى

خداى ، تعالى ، فرمود:
ان الصلوة تنهى عن الفحشاء و المنكر (٣٩٥)
نماز، از فحشا و منكر باز مى دارد.
اين منطوق آيه است ، اما مفهوم آن اين است كه نماز به تقوى وا مى دارد. باز داشتن از فحشا و واداشتن به تقوى ، از مهم ترين آثار نماز مى باشد. يكى از بخشهاى نماز كه تقوى را به ياد مى آورد و توصيه مى كند همين آيه سوم از سوره حمد است . كلمه مالك خدا ترسى را به ياد مسلمانان مى اندازد و كلمه يوم الدين ترس از محاسبه را تداعى مى كند. رعايت اصل تقوى ، از تجاوز به حقوق خدا و مردم و شكستن حريم و عفت ، و زير پا نهادن اخلاق اسلامى باز مى دارد و جامعه پاك و پاكيزه و صحيح العملى را بنياد مى نهد.

١٨- اصل عدالت

جامعه اى كه نمازى است و به عدالت خدا معتقد است ، هميشه داد را مراعات و از ستم اجتناب خواهد كرد و چون اعمال خود را پيوسته با ترازوى عدالت وزن مى كند، جامعه معتدلى بار مى آيد. اگر مردم پايبند عدالت باشند و به تضييع حقوق هم نپردازند، جامعه از مصائب و مشكلاتى كه آثار آن را در زندانها و دادگسترى ها مى توان مشاهده كرد، خلاص خواهد شد. استعدادها و فرصتها و عمرها اينگونه هدر نخواهد شد و مردم و مسؤ ولان با فراغ بال بيشتر و دغدغه هاى كمترى به برنامه ريزيهاى سازنده اقدام و در مسير پيشرفت حركت خواهند كرد. جامعه پريشان و ستم زده ، نه روح و نشاط لازم را براى حركتهاى تكاملى دارد، و نه آرامش و فراغ لازم را. همه در فكر آنند كه چگونه خود را از ستمى كه با آن روبه رو هستند رها سازند.
نماز بگزاريم تا از آن ناآرامى ها، نگرانيها، دل مشغولى ها، ستم ها، فرصت سوزيها و تلف شدن عمرها و نيروها خلاص شويم و با خاطرى آسوده به رشد استعدادها و حركت در طريق تكاملهاى اخلاقى ، انسانى ، علمى ، صنعتى و خلاصه اصلاح امر دنيا و آخرت خود بپردازيم .
اگر اجراى دقيق اصل عدالت قسط را از خدا و نماز فرا گيريم و به كار بنديم ، از خدا بى خبران بى نماز و تجاوزگرانى كه درس مهر و رحمت را از خدا فرا نگرفته اند و حقوق ديگران را رعايت نمى كنند، يا بر سر جاى خود مى نشينند و اصلاح مى شوند يا جامعه از لوث وجودشان پاك مى شود.

١٩- اصل دقت در محاسبه

كلمه دين به معناى محاسبه است . محاسبه دقيق . خدا در سوره زلزال فرموده است : از ذره حساب است .
فمن يعمل مثقال ذرة خيرا يره و من يعمل مثقال ذرة شرا يره (٣٩٦)
هر كس به اندازه ذره اى نيكى كند، آن را مى بيند و هر كس به اندازه ذره اى بدى كند، آن را مى بيند.
كلبى ، گفته است : ذره ، كوچكترين مورچه است و ابن عباس گفته است : هر گاه راحتت را بر زمين قرار دهى سپس آن را بلند كنى ، هر يك از ذرات خاك كه به لباست چسبيده است ، مثقال ذره است و گفته اند: جزء لايتجزى ؛ يا اتم است و گفته اند: جرم بسيار ريز معلق در فضاست ؛ ذره اى كه در حالت عادى در فضا قابل رؤ يت نيست .
و در سوره لقمان آمده است كه لقمان به فرزند خود گفت :
يا بنى انها ان تك مثقال حبة من خردل فتكن فى صخرة اءو فى السموات اءو فى الاءرض ياءت بهاالله ، ان الله لطيف خبير . (٣٩٧)
فرزند دلبندم ! اگر عملت به اندازه دانه خردل باشد و آن هم در يك گران سنگ پا در آسمان ها يا در زمين باشد، خدا آن را در روز قيامت مى آورد و تو را به آن محاسبه مى كند، همانا او باريك بين آگاه است .
اينگونه آيات تلنگرى بر ذهن و روح انسان وارد مى كند و حس عمل به وظيفه را در او بيدار مى كند و نشان مى دهد كه در آن حسابرسى بزرگ ، كوچكترين كارها محاسبه مى شود و چيزى كه مورد محاسبه خدا قرار بگيرد، هر چه باشد، اندك نيست . نه گناهان كوچك را بايد كم اهميت به حساب آورد و نه كارهاى خير كوچك را.
تقارن آيه رحمت الرحمن الرحيم و آيه حساب مالك يوم الدين نيز تاءكيدى بر اصل دقت در محاسبه است و به نمازگزار تفهميم مى كند كه رحمت به جاى خود است و دقت در محاسبه هم به جاى خود. هيچ كس نبايد بپندارد كه چون خدا رحمان و رحيم است ، محاسبه دقيقى در بررسى اعمالش وجود ندارد.
در هر حال وقتى كه روزى حداقل ، ده بار مالك يوم الدين را در نماز خود مى خوانيم ، كمى به خود مى آييم و به فرمان حاسبوا اءنفسكم قبل اءن تحاسبوا وزنوها قبل ان توزنوا پيش از آنكه در آنجا به حساب ما برسند، در همين دنيا به بررسى و حسابرسى اعمال خود مشغول مى شويم و كارهايمان را حساب شده انجام مى دهيم . در نظر داشتن اصل دقت در محاسبه ، موجب مى شود كه هميشه مراقب اعمال خود باشيم . آرى ، اين بخش از نماز، مردم حساب گرى تربيت خواهد كرد؛ در تمام زمينه ها، و آن وقت بسيارى از مشكلات حقوقى و اقتصادى مردم برطرف خواهد شد.
نماز بخوانيم ، نماز با توجه و حضور، كه حل تمام مشكلات جامعه با نماز مقبول ، مقدور است .

٢٠- اصل خوف و رجا

خدايى كه خود را در آيه قبل ، رحمن و رحيم مى نامد، در اين آيه خود را مالك يوم الدين معرفى مى كند تا نمازگزار در همان حال كه به رحمت او اميدوار است از حسابرسى دقيق او بهره مند و اميدش بدون بيم نباشد كه رجاى بدون خوف ، عاملى براى ارتكاب گناه مى گردد. فراوانند كسانى كه خدا و قيامت به گناهان بزرگ مى افتند. نماز، با القاى اصل خوف و رجا و نفى اميد بدون بيم ، به ما مى آموزد كه بايد هميشه مراقب اعمال خود باشيم و پرهيزگارى پيشه كنيم . افزون بر اين به ما ياد مى دهد كه هيچگاه يك بعدى نينديشيم بلكه يك موضوع را هميشه از ابعاد مختلف در نظر بگيريم و بررسى كنيم . و چه كسى نمى داند كه بررسى همه جانبه امور، به انديشه روشن نياز دارد و تمرين هاى فكرى ، به تعالى انديشه و رشد فكرى مى انجامد و برخوردارى از ذهن باز و انديشه روشن از شرايط پيشرفت جامعه است .

٢١- اصل عبوديت

موضوع بعد، عبوديت است . بندگى براى خدا و تنها براى او: اياك نعبد اگر نمازگزاران در اين قول خود صادق باشند و تنها او را بپرستند، از پرستش دنيا و خواسته هاى آن دست خواهند كشيد، بندگى كى را غير از خدا نخواهند كرد، زير بار خدا يگانهاى ستمگر نخواهند رفت و آزاد خواهند زيست .

٢٢- اصل صلاح

در اسلام ، هيچ حكمى بدون حكمت نيست . اگر امرى صلاح آور بوده است ، به وجوب يا استحباب آن حكم داده اند. و اگر فساد آور بوده است ، از آن به تحريم يا تكريه منع فرموده اند. اين نكته قابل تحقيق است كه مبناى احكام اسلامى ، جلب صلاح و دفع فساد است . و اگر براى كسى محقق شد كه احكام اسلامى ، منطبق بر حقيقت است و هر حكم آن حكمتى دارد كه همان دفع فساد و اصلاح فرد و جامعه است ، بايد از عناد و لجاج دست بردارد. و احكام حكيمانه حقيقى ، سازنده ، و نورانى اسلام را بپذيرد و از قيام و اقدام به آنها امتناع نكند. اين كتاب در پى آن است كه حكمت حكم انور اسلام ؛ يعنى نماز را روشن و مبرهن سازد.
صلاح در عبوديت : اگر حكمى به گونه اى اجرا شود كه از حكمت خود تهى گردد، و به جاى ايجاد صلاح ، موجب فساد شود، به فاسد بودن آن حكم مى دهند. چون نه تنها نقض غرض مى كند بلكه نتيجه منفى و معكوس ‍ مى دهد؛ در مثل عبادتى كه براى ريا، سمعه ، و فريب مردم باشد، به علت آن كه خالى از حكمت و تاءثير مثبت است و ايجاد فساد مى كند، عبادت فاسد است . اسلام ، خواهان عبادت هاى صلاح آور و صالح و خالص است . و چنان كه گفته خواهد شد، حكومت اسلامى نيز بايد از ميان بردن جو ريا، و تملق و ريا كارى ، از فساد در ناحيه عبوديت جلوگيرى و پيشگيرى كند.
عبد صالح و عبد فاسد: بنده اى كه عبادت فاسد مى كند، تمام كارهايش ‍ رنگ و بوى فساد مى گيرد. و بوى گند اعمالش مشام جان جامعه را مى آزارد اما خدا پرستى كه پيوسته عبادت هاى صالح بجا مى آورد، عبادت خالصانه اش تمام افكار، گفتار، و كردار او را تحت تاءثير مى گيرد و اصلاح مى كند. و وقتى كه اعمالش به صلاح آمد و در راستاى رضاى حق واقع شد، و در نهايت صحت و دقت صورت گرفت ، به عمل صالح تبديل مى گردد. اعمال صالح و خوشبويى كه مشام جان انسان را معطر مى كند. اعمال صالحى كه خود نوعى عبادت است . هنگامى كه بنده تمام اعمالش عبادت صالح شود، خود او عبد صالح و نقطه مقابل او عبد فاسد است .
صلاح در پيشه و كار: اگر كارگر و كشاورز و پيشه ورى اهل نماز و عبادت صالح باشد، و كار و حرفه خود را هم به عنوان يك عبادت و با نام خدا و قصد قربت شروع كند، و در ضمن كار و بعد از آن عملى نكند كه گمراه و مغضوب خدا شود بلكه آن را با بهترين كيفيت و بالاترين درجه صحت و دقت به انجام رساند به نحوى كه موجب خشنودى خدا و مورد پسند مردم باشد، آن كار، آن محصول ، و آن مصنوع ، يك عمل صالح است . يكى از ويژگيهاى كار صالح اين است كه ايجاد حسن ظن و جلب اعتماد مى كند. ديگر آن كه موجب حذف كارهاى جانبى و مقررات دست و پا گير مى شود؛ در مثل لازم نيست كه بر كار او نظارت كنند و نيروى ديگرى را براى كنترل و هدايت نيروى او هدر بدهند زيرا ايمان و اعتقادش به او حس مسؤ وليت و وجدان كار مى دهد. چيزى كه بهترين نظارت كننده بر اعمال اوست . او به طور خودكار در ارائه عالى ترين و با كيفيت ترين كار، كوشش و تلاش خواهد كرد. و مديران مؤ من و صالح او هم حقوق و پاداش او را مراعات خواهند كرد. آيا چنين جامعه اى كشاورزى و توليد و اقتصادش در طريق راستى و درستى به پيش نخواهد كرد؟ اگر رهبر، رييس ، وزير، وكيل ، قاضى ، پزشك ، استاد، آموزگار، مدير، و هر كس ديگرى بنده صالح خدا باشد و كار و وظيفه خود را با رعايت اولويت ها و بر اساس صلاح و سداد و امانت و عدالت ، و به قصد قربت به پايان ببرد، آيا جامعه در تمامى ابعاد رشد سريع نخواهد داشت ؟ بكوشيم كه مغضوب خدا و گمراه نشويم . از بندگان صالح او باشيم و از ناشايسته ها و نابايسته ها دست برداريم .
السلام علينا و على عباد الله الصالحين .

٢٣- اصل آزادى

هوا پرست ، اسير هوسهاى نفس است و دنيا پرستى چيزى به جز هوا پرستى نيست . اين هوى و هوسها هستند كه ما را به دنبال خود مى كشند و وادار به پرستش نمودهاى مختلف اين دنيا ناپايدار، مى سازند، اما اگر چيزى را به جز خدا نپرستيم ، اسير و بنده هيچ چيز و هيچ كس نخواهيم شد و به آزادى حقيقى دست خواهيم يافت . هوا پرست ، اسير است و خدا پرست ، آزاد است . خدا پرستان حقيقى ، آزادگان واقعى هستند. از اين روى ، ما اصل آزادى را كه حاصل انحصار عبوديت براى خداست ، پس از آن آورديم .
خلاص حافظ از آن زلف تابدار مباد
كه بستگان كمند تو رستگارانند

٢٤- اصل استعانت (توكل)

موضوع ديگرى كه در نماز مطرح است ، استعانت از خداست اياك نستعين تنها از تو كمك مى جوييم . اگر در اين قول خود نيز صادق باشيم و حقيقتا و منحصرا از خدا كمك بخواهيم و بر او توكل كنيم ، به عزت و استقلال خواهيم رسيد. اگر جامعه ، استعانت از خدا را يك اصل بداند و تنها و تنها به او و استعدادهاى لايزال عطا شده از سوى او تكيه كند، به خود باورى خواهد رسيد و بدون تكيه بر شرق و غرب و همه عناصر بيگانه به رفع نيازهاى خود اقدام خواهد كرد و به خود بسندگى خواهد رسيد. يكى از دلايل آن ؛ اين است كه كمك خواهى از خدا و توكل بر او، قدرت ايمان ، و توان فكرى و روحى و عملى امت اسلام را مضاعف مى كند و موجب شكوفايى استعدادهاى آن مى گردد. كاهلى فكرى ، پژمردگى استعدادها، مرگ قابليت ها، ركود علمى و ننگ تكيه بر بيگانگان ، نصيب جامعه اى كه بر خدا و استعدادهاى خدا داد تكيه نمى كند. مصيبت بزرگتر و ننگ بيشتر جامعه بى توكل ، هنگامى است كه تكيه گاههاى او خود را كنار بكشند، از كمك به آن دريغ كنند و آن را بدون پشتوانه بگذارند. جامعه بى توكل ، جامعه اى بى هويت و بى پشتوانه است .
پروردگارا! جامعه ما را اهل توكل قرار بده . استعدادهاى جوانان ما را شكوفا ساز. قابليت هاى ما را مضاعف كن . ما را بيش از پيش از كمكهاى بى دريغ خود بهره مند گردان . ما را از وابستگى به بيگانگان ، رهايى بخش و عزت دنيا و آخرت به ما عطا فرما! آمين .

٢٥- اصل استقلال

اگر مردمى بندگان صالح و درستكار خدا، و ملتى آزاده و آزادى خواه ، و اهل استعانت از خدا (٣٩٨) و توكل بر او باشند، به اعتماد به نفس و استقلال حقيقى دست مى يابند. مردمى كه بر خدا و استعدادهاى خدا داد خود تكيه مى كنند. و در نماز خود حتى برخاستن و نشستن خود را از قدرت خدا و قوتى كه او به آنان عطا كرده است مى دانند، (٣٩٩) و خود را فقط به او وابسته مى بينند، به استقلال مى رسند. زيرا همچنان كه بندگى خدا؛ آزادى است ، وابستگى به خدا هم استقلال است . آنان چون بنده خدا هستند، از اسارت ديگران و اسارت نفس آزادند. و چون وابسته به او هستند، از وابستگى به غير او رها مى گردند. ملتى كه به زير چتر بيگانگان نرود، و فقط سايه سار حمايت حق را برگزيند، استقلال مى يابد.

٢٦- اصل هدايت طلبى

خداى ، تعالى ، در سوره حمد به ما مى آموزد كه از او يارى بخواهيم آن هم به صورت جمعى و گروهى از او كمك طلبيم و بگوييم : اياك نستعين تنها از تو كمك مى خواهيم . سؤ ال اين است كه درباره چه چيزى از او يارى بخواهيم . ارشاد مى فرمايد كه درباره شناخت راه مستقيم . شناخت راه و روش صحيح زندگى ، ارزشمندترين چيزى است كه مى توان از خدا تقاضا كرد. با شناخت صراط مستقيم است كه به هدف مى رسيم و در دو جهان خوشبخت مى گرديم .
پروردگارا! راه مستقيم را به ما بنما.
از اين روست كه اين سوره را سورة التعليم يا تعليم المساءله نام داده اند. جالب است كه راه و روش صحيح و مستقيم زندگى در همين نماز نهفته است لذا مى توان آيه شريفه : اهدنا الصراط المستقيم را چنين معنى كرد كه :
پروردگارا! ما را به صراط صلات كه راه و روش معتدل و با استقامت زندگانى و رمز خوشبختى دنيا و آخرت است ، هدايت كن .
قال : فبعزتك لاءغوينهم اءجمعين ، الا عبادك منهم المخلصين . (٤٠٠)
شيطان به عزت خدا سوگند خورده است كه همگان را، به جز بندگان مخلص خدا، به طور مسلم گمراه گرداند.
آرى ، شيطان رجيم و شيطان نفس ، و شياطين جبهه استكبار، همه در صددند تا بندگان خدا را از راه مستقيم به انحرافها و بيراهه ها بكشانند و از پرتگاهها به بيغوله هاى خطرناك بيندازند. از اين روى افراد و جامعه هاى مسلمان بايد در اين دنياى ظلمانى شيطان زده ، براى يافتن و سپردن راه صحيح و خدايى زندگى ، همواره ارتباط خود را با خدا برقرار بدارند و از او هدايت طلب كنند. شياطين در كمين اند تا ببينند كدام جامعه اسلامى از خداى خود گسسته است و به غفلت خفته است .

٢٧- صراط شناسى

در بخش دوم سوره حمد كه دعاست ، از خدا مى خواهيم كه ما را به راه مستقيم هدايت كند. راه و روشى كه راسته ، معتدل ، و پايدار و پا بر جاست . راه و روشى كه انحراف و لغزش و كجروى در آن نيست ، راه نماز و راه قرآن ، و طريق ترسيم شده از سوى خدا، راهى ميانه و دور از افراط و تفريطها، راست راهى كه رهرو را هر چه سريع تر به هدف - كه همانا كسب صفات خدايى ، خدا گونه گشتن و نزديك شدن به اوست - مى رساند.
جالب است كه نمازگزار در هر ركعت ، سوره اى ديگر را كه بخشى از هدايتهاى قرآنى ؛ يعنى قطعه يا قطعاتى از صراط مستقيم در آن مطرح است ، تلاوت مى كند و در حقيقت خود را به ذكر آن متذكر و به ارائه آن ديده ور مى سازد و چنانچه هر وعده و هر روز در هر ركعت ، سوره ديگرى را پس از سوره حمد بخواند، و با حفظ حضور قلب ، در معانى آنها بينديشد، پس از گذشت مدتى ، تمام قرآن را در نماز خود قرائت مى كند و به اين ترتيب ، همه خطوط كلى صراط مستقيم را پيش چشم دل خويش مى آورد و از نظر مى گذراند. در نتيجه بر صراط مستقيم اشراف مى يابد و در شناخت آن تازه عهد مى گردد. بنابراين شناخت تفصيلى صراط مستقيم ، نياز به زمان و بررسى گسترده اى دارد و در سوره كوتاه حمد، فرصتى براى بيان تفصيلى آن وجود ندارد فقط به سه ويژگى آن اشاره مى شود:
١- راه مستقيم ، راه نعمت يافتگان است ، راه بندگان صالح خدا، راه كسانى كه طريق عبوديت و بندگى پيموده اند و با رعايت قوانين و اصول تعيين شده از سوى خالق خويش ، توانسته اند خشنودى او و در نتيجه رحمت و نعمتش را جلب كنند و در سايه آن به خوشبختى دنيا و آخرت برسند.
٢- با اين تعريف ، هر راهى كه با اصول تعيين شده از سوى رحمن رحيم ، مغاير باشد و موجبات جلب رحمت ها و نعمتهاى بيكران او را فراهم نكند، صراط مستقيم نخواهد بود و از آنجا كه هر چيزى را به ضد آن مى توان شناخت ، هر راه و روشى كه به جاى رحمت و نعمت او، خشم او را برانگيزد، راه رحمانى نيست بلكه شيطانى است .
ابليس كه به معناى نوميد است ، چون راه خدا را نرفت و از دستور او سر پيچيد، رانده درگاه و مغضوب او گرديد و در نتيجه از رحمتش محروم و ماءيوس شد. هر گروه و جامعه اى كه از فرمان خدا روى برتابد و در راه ديگرى حركت كند، حركتى ابليسى كرده است و راهى شيطانى رفته است . بنابراين رهروان صراط مستقيم كارى نمى كنند كه خشم خدا را برانگيزاند و رحمتش را به غضب بدل سازند و موجب سلب نعمتش گردند.
خداى ، تعالى ، فرمود:
الم اءعهد اليكم يا بنى ادم اءلا تعبدوا الشيطان انه لكم عدو مبين و اءن اعبدونى هذا صراط مستقيم (٤٠١)
اى فرزندان آدم ! مگر با شما پيمان نبستم كه شيطان را نپرستيد (به رهنمودش عمل نكنيد) و مرا بپرستيد كه راه راست همين است .
خدا، اساس كار آفرينش و رابطه خود با بندگان را بر رحمت قرار داده است و خشم و غضب او براى موارد نادر و استثنايى است . آخر، او بسيار مهربان است و رحمتش بر غضبش پيش گرفته است .
٣- ويژگى ديگر صراط مستقيم اين است كه راه گمراهان نيست و خط سير گمراهان ، بيراهه ها و راههاى انحرافى است . امام على (عليه السلام) در تعريف صراط مستقيم فرمودند:
اليمين و الشمال مضلة و الطريق الوسطى هى الجادة (٤٠٢)
انحراف به راست و چپ ، گمراهى است و راه ميانه كه معتدل و به دور از هر گونه كجروى است ؛ همان صراط مستقيم مى باشد.
صراط مستقيم يا راه و روش پايدار و معتدل ، داراى يك بعد اعتقادى و فكرى و يك بعد اجرايى و عملى است . راست روان و ميانه روان بايد بكوشند كه در هر دو بعد فكرى و اعتقادى ، اجرايى و عملى ، از انحراف مصمون بمانند.
صراط الذين انعمت عليهم غير المغضوب عليهم و لاالضالين
احكام و امثال قرآن ، راه اين سه گروه و مشخصات آنان را براى ما ترسيم مى كنند.
احكام قرآن ، اعم از عبادى و اخلاقى ، خط مشى هر سه گروه نعمت يافتگان ، خشم گرفتگان و گمراهان را مشخص مى كند. آنان كه به حكم عمل كرده اند، نعمت يافته اند و آنان كه بر خلاف حكم خدا رفته اند، گمراه و غضب زده اند. همچنين داستانهاى قرآنى كه امثال كامنه اند، اين سه گروه كلى را صريحا به ما معرفى مى كند. امثال ظاهره و سايره قرآن نيز مشخصات و ويژگيهاى اين گروهها را تصريحا و تلويحا براى ما بيان مى دارند.
براى شناخت كامل صراط المستقيم بايد به قرآن و عملكردها و دستورالعملهاى نبى اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) و ائمه هدى مراجعه كرد.
از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) روايت شده است كه فرمودند:
الصراط المستقيم صراط الاءنبياء و هم الذين انعم الله عليهم (٤٠٣)
صراط مستقيم ، راه پيامبران است و همانها هستند كه مشمول نعمتهاى ديگران بيكران الهى شده اند.
و از امام صادق (عليه السلام) است كه در معنى صراط مستقيم فرمود:
و الله نحن الصراط المستقيم (٤٠٤)
به خدا سوگند، صراط مستقيم ؛ ما هستيم .
و از همان بزرگوار گزارش شده است كه در معنى صراط مستقيم فرمودند:
(الطريق معرفة الاءمام) (٤٠٥)
راه راست ، شناخت درست امام است .
و در حديث ديگرى از صادق آل محمد عليه و عليهم السلام ، آمده است كه صراط مستقيم ، وجود مبارك امام على (عليه السلام) است . (٤٠٦) و چون پيامبران و ائمه هدى ، صلوات الله عليهم ، جز راه آيين توحيدى را نرفته اند؛ معناى اين سخنان اين است كه صراط مستقيم ؛ همان دين حق و آيين توحيدى است ؛ يعنى پايبندى به راه خدا و اسلام و قرآن .
خداى ، تعالى ، فرمود:
قل اننى هدانى ربى الى الصراط مستقيم دينا قيما ملة ابراهيم حنيفا و ما كان من المشركين (٤٠٧)
بگو: خدا، مرا به صراط مستقيم رهنمون شده است به دين استوار، آيين ابراهيم ، دين پاك و حق گرا و ابراهيم از شرك آورندگان به خدا نبود: آيين توحيدى .
راه رسيدن به صراط مستقيم ، پيوند با خداست :
... و من يعتصم بالله فقد هدى الى صراط مستقيم (٤٠٨)
آن كه به خدا چنگ زند، به صراط مستقيم هدايت شده است .
خداى تعالى در سوره انعام پس از صدور برخى از احكام و روشن كردن قطعه هايى از صراط مستقيم ، راه رسيدن به آن را وفاى به عهد با خدا دانسته است و به آن سفارش و از غير آن منع فرموده است .
... و بعهد الله اءوفوا ذلكم وصيكم به لعلكم تذكرون . و اءن هذا صراطى مستقيما فاتبعوه و لا تتبعوا السبل فتفرق بكم عن سبيله ذلكم وصيكم به لعلكم تتقون . (٤٠٩)
... و به پيمانى كه با خدا بسته ايد، پايبندى نشان دهيد. اين است آنچه خدا شما را به آن سفارش كرده است . باشد كه پند بگيريد. و همين وفا كردن به پيمان الهى ، صراط مستقيم من است . از آن پيروى كنيد و راههاى ديگر را نپيماييد و هر يك به راهى نرويد (وحدت خود را در طى طريق مستقيم نگه داريد) اين همان چيزى است كه خدا شما را به آن سفارش كرده است . باشد كه بپرهيزيد.

٢٨- ميل به تكامل و پيشرفت

مردمى كه خدا را در نماز خود مرتبا با صفات اكبر، عظيم ، اعلى ، و امثال آن مى ستايند، در عين آن كه خود را در برابر خدا ذره اى ناچيز مى بينند، مايل مى شوند كه صفات خدايى كسب كنند و راه بزرگى و بلندى را بپيمايند و در همه زمينه ها بر ديگران برترى يابند، ملت اسلام ، بايد پيشرو و برتر باشد كه برنامه هاى دين و راه و رسم زندگى اش برتر و بهتر است .
قرآن مى فرمايد:
و جعل كلمة الذين كفروا السفلى و كلمة الله هى العليا و الله عزيز حكيم . (٤١٠)
و خدا آيين كافران را پست گردانيد و دين خدا همان راه و رسم برتر و بالاتر است و خدا چيره دست درست كردار است .
برخى در تفسير كريمه
... و جعلها كلمة باقية ... (٤١١)
گفته اند: مراد اين است كه خدا اسلام را آيين جاويدان قرار داده است . دليل جامعيت ، جاودانگى ، و برتر بودن راه و رسم تعيين شده از سوى خدا، دانش بى پايان اوست . قرآن مى فرمايد:
ما نفدت كلمات الله ان الله عزيز حكيم . (٤١٢)
سخنان خدا به آخر نمى رسد (دانش او را نهايت نيست). همانا خدا چيره دست درست كردار است .
قرآن در جاى ديگرى مى فرمايد:
و لا تهنوا و لاتحزنوا و انتم الاءعلون ان كنتم مؤ منين . (٤١٣)
و سست نشويد و غم نخوريد كه شما برتر و پيروزيد، اگر اهل ايمان باشيد.
و پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمودند:
الاءسلام يعلو و لايعلى عليه . (٤١٤)
اسلام ، بلندى مى گيرد و آيين هاى ديگر بر آن والايى و برترى نمى يابند.
ملتى كه به پيروى از كتاب و پيامبر خود مى گويد: اسلام برنامه اى برتر و سازنده تر است و هيچ آيين و برنامه اى بر آن برترى نمى يابد، بايد بكوشد كه واپس نيفتد و راه پيشرفت و تكامل را در همه زمينه هاى انسانى ، اخلاقى ، كارى ، علمى ، و صنعتى ، زودتر از ديگران بپيمايد و نماز زمينه اين تكامل را فراهم مى كند.

٢٩- تمركز، دقت ، و دلسپارى به حرفه و شغل

وقتى كه پيوسته نماز خود را با حضور بجاى مى آوريم و تمام وجود خود را متوجه معبود، و اصل و مركز عالم وجود مى سازيم ، و فقط به او دل مى سپاريم ، و ذهن و انديشه و روح خود را خالى از اغيار مى سازيم ، اهل تمركز و دقت بار مى آييم . و راز و رمز همه پيشرفت هاى مادى و معنوى را به دست مى آوريم .
در يك فيلم ژاپنى مشاهده شد كه دانش آموزى براى يادگيرى زبان انگليسى به منزل استاد رفته بود، استاد، سرگرم تدريس بود كه شاگرد، ناگهان فرياد زد: استاد! استاد! گربه چيزى را ربود. استاد بلافاصله از او خواست كه برخيزد و به دنبال كار خود برود. هنگامى كه شاگرد گفت : مگر من چه كرده ام ؟ استاد گفت : مگر چه كرده ام ؟ استاد گفت : تمركزت بر روى درس بايد چنان مى بود كه از ورود و خروج گربه آگاه نمى شدى . اكنون كه فاقد تمركز لازم هستى ، به درد تحصيل نمى خورى و من دوست ندارم كه وقت و نيروى خود را براى يك شاگرد كم توجه تلف كنم .
رمز موفقيت ژاپنى ها، و سرورى علمى و صنعتى آنان اين است . آنان با تجربه و خرد ورزى به اين نتايج رسيده اند و علم تواءم با عمل ، آنان را به اين مدارج از علم و صنعت رسانده است . ما علاوه بر خردمندى و تجربه ، اين توصيه ها و اشاره ها را در متن دين و اعمال عبادى خود داريم و مع الاسف به خاطر بى اعتنايى به يافته هاى عقلى و تجربه هاى خود و اهمال در برنامه ريزى هاى دينى و اجراى غير مؤ ثر آنها در همه كارهاى زندگى سهل انگار و كم توجه شده ايم و در نتيجه به پيشرفت قابل ذكرى نرسيده ايم .
خرد ورز دين ورزى كه روزى پنج بار نماز با حضور بگزارد و دل را به خدا بسپارد به طور مسلم به درجه بالايى از حضور ذهن و تمركز مى رسد.
هر مسلمانى بايد تحت تاءثير نماز خود به گونه اى تربيت شود كه بتواند چشم و گوش و دل و هوش خود را بر روى كار و حرفه خود متمركز سازد و آن را با اجتناب از شتابزدگى و با بالاترين درجه از دقت و صحت و عالى ترين كيفيت به انجام برساند.
براى توضيح بيشتر به بحث تاءثير نماز در تمركز و حضور ذهن مراجعه فرماييد.

٣٠- اصل توحيد

نماز، ذكر است ، و پندار و گفتار و كردار توحيدى ، بزرگترين تذكار نماز است . توحيد، زير بنا و اصل و اساس اسلام و نماز است و درباره آن هر چه گفته است ناچيز است . به توضيح مختصرى درباره آن كه در بحث نظام توحيد آمده است ، مراجعه فرماييد.

٣١- اصل تسبيح

حضرت حق ، جل جلاله ، در ذات و صفات ، از هر گونه عيب و نقصى پاك و منزه است . هيچگونه ظلم و ظلمتى در هستى و فعل او وجود ندارد. فعل او، سراسر، خير و حكمت است و حكيم على الاطلاق ، كار غير حكيمانه نمى كند چه در آفرينش جهان ، چه در مديريت آن و چه در تربيت عوالم مختلف ، و چه در ارتباطش با بندگان و ساير آفريدگان .
او نخستين كارگر و نخستين مربى و نخستين مدير است و كار و تربيت و مديريتش ، عين صواب و حكمت است و در آن خطايى نيست . ما او را به خاطر اين پاكى و پاكيزگى ، با ذكر صفات ذات و صفات افعالش مى ستاييم و سپاس مى گوييم .
پيش از آن كه به اين جهان با عظمت نظرى كنيم ، به خود مى نگريم كه چگونه ما را بر اساس حكمت و آگاهى آفريد و چگونه به تربيت هاى تكوينى خود پرورد و تحت اداره تكوينى خود گرفت و چگونه براى هدايت تشريعى ما قانون هاى پاك و دين حنيف و حق گرا مقرر كرد؟!
ما به عنوان يك بنده مسلم پذيرفته ايم كه ذاتش منزه است و فعل او پاك است ، و او را نماز مى بريم و در قيام و ركوع و سجود خود با اذكار سبحان الله ، سبحان ربى العظيم ، سبحان ربى الاعلى ، لا اله الا الله ، و الله اكبر مى ستاييم .
در سه تسبيح اول ، او را از هر گونه عيب و نقصى منزه مى شمريم . در تسبيح چهارم او را از اين كه شريك و انبازى براى او باشد، و در تسبيح پنجم او را از اين كه بزرگى نسبى داشته باشد، پاك مى دانيم و معتقديم كه او حد اعلاى عظمت را دارد و بزرگى او قابل وصف نمى باشد.
امام صادق (عليه السلام) از كسى پرسيدند: معناى الله اكبر چيست ؟ گفت ، معنايش اين است كه او از هر كس و هر چيزى بزرگتر است . فرمود: او را محدود كرده ايم . در صورتى كه ذات اقدس او را نهايت نيست .
تعيين حد براى خدا و قائل شدن به بزرگى نسبى براى او، تنقيص اوست نه تنزيه او؛ چون بزرگى ، به هر ميزان كه نسبى باشد، داراى نقصان نسبى است .
اكنون ببينيم اين حقايق و ياد كردن مكرر آنها در نمازهاى روزانه و غير آن براى ما چه فايده اى دارد؟ فايده اش اين است كه ياد بگيريم خود را همانند خالق خود، ولى در حد ظرفيت وجودى خود، پاك و پاكيزه كنيم و خود و محيط خود را از هر گونه آلودگى بپالاييم . آنكه خانه دار و كارگر و كارمند و كاسب و كشاورز است ، خود را مهذب و كار خود را پاك و خدايى سازد و آن كه كارفرما و مدير است مديريتش را پاك و خدايى كند و خلاصه هر كه در هر كارى است به پاكسازى خود و كار و محيط كار خود از آلودگيهاى ظاهر و باطن بپردازد. امر به معروف و نهى از منكر نيز به پاكسازى اجتماع ما كمك خواهد كرد. نه تنها پيشرفتهاى اخلاقى كه هر گونه پيشرفتى در سايه پاكى و پاكيزگى و صداقت ميسر و مقدور است . اصل تسبيح و پاكسازى را از تسبيحات نماز خود فرا گيريم و پاكيزه اعتقاد، پاكيزه انديش ، پاكيزه گفتار و پاكيزه كردار شويم و رو به جلو حركت كنيم . خداى پاك طالب پاك بودن بندگان خود است و تمام احكام و قوانين او براى همين امر است . اگر چنين نشويم او را بندگى و پرستش نكرده ايم .
تصور كنيد! اگر پاك بودن ، پاك شدن ، و پاك كردن براى جامعه يك اصل باشد و چنان شود كه نظام تسبيح (پاكسازى) بر جامعه حاكم گردد، پاكستان حقيقى به وجود خواهد آمد و همه راحت و خوشبخت زندگى خواهند كرد. جامعه اى كه همه از يكديگر خشنود باشند و خالى از خشم و غضب باشد، اين سبب خواهد شد كه خدا هم خشم خود را از آنجا بر دارد و باران رحمت و نعمتش را بر آن فرو بارد.
اصل تسبيح (پاكسازى) را از نماز فرا گيريم . البته با توجه به آن كه تسبيح را آن همه در نماز مكرر مى كنيم ، بخوبى ياد خواهيم گرفت كه با پاكسازى اخلاق و رفتار و كردار، و فن و هنر و حرفه خود، راه تكامل را در همه ابعاد بپيماييم . براى توضيح بيشتر به بحث نظام تسبيح مراجعه فرماييد.


۹
٣٢- اصل تكريم

٣٢- اصل تكريم

ما، در نماز، خدا را بزرگ مى داريم و برايش ركوع و سجود مى كنيم از آنجهت كه آفريدگار جهان و خالق و رازق ماست و شايسته تكريم است . حال ، اگر انسانهاى بزرگ و خدا گونه و قابل احترامى در جامعه باشند، آيا نبايد مورد تكريم واقع شوند؟ آيا نبايد كرامت ذوى الحقوق خود را رعايت كنيم و به آنان احترام بگذاريم ؟ آيا خدا به همه انسانها كرامت نداده است و نفرموده است : و لقد كرمنا بنى ادم ...؟ (٤١٥) آيا ما نبايد به پيروى از خالق خود، كرامت همگان را رعايت كنيم و از تحقير بندگان خدا بپرهيزيم ؟ آيا رعايت احترام ديگران به معناى قبول شخصيت و كرامت آنان نيست ؟ و آيا احساس شخصيت ، انسان را از گناه و تباهى باز نمى دارد؟ آيا امام صادق (عليه السلام) نفرمودند:
من هانت عليه نفسه فلا تاءمن شره (٤١٦)
كسى كه نفسش بر او خوار شود از شرش در امان مباش ؟
آيا قتل ، سرقت ، تجاوز به حقوق ديگران و هر تباهى ديگرى ناشى از ناديده گرفتن كرامت خود و انسانهاى ديگر نيست ؟ پس چرا كرامت خود و ديگران را به تبع تكريم خالق رعايت نمى كنيم ؟ فرد و جامعه اى كه كرامت ببيند، كريم مى شود، به راه عزت و بزرگى مى رود، و طريق كمال مى سپرد.
مجالس بزرگداشت و نكو داشتى كه در حيات دانشمندان و خدمتگزاران مردم براى آنان برگزار مى شود و تقدير و تشويق هايى كه از مديران ، معلمان ، كارمندان ، كشاورزان و كارگران نمونه مى شود، به شرط استحقاق ، كار بسيار خدا پسندانه و انگيزاننده اى است و جامعه را در طريق تكامل به پيش ‍ خواهد برد. اگر بزرگان ، خدمتگزاران ، و نكوكاران ، به جاى آن كه مورد تكريم و تعظيم واقع شوند، تحقير و توهين ببينند، جامعه به مصيبتى بزرگ روبه رو خواهد شد.
امام صادق (عليه السلام) فرمودند:
من عظم دين الله عظم حق اخوانه و من استخف بدينه استخف باءخوانه (٤١٧)
كسى كه دين خدا را بزرگ دارد، حق برادران دينى اش را بزرگ مى دارد و آن كه دين خود را سبك مى شمرد برادران خود را خوار مى دارد.
اگر كرامت كودكان امروز رعايت نشود، جامعه آينده نيز با مصيبت هاى بزرگ روبه رو خواهد بود.
در سطح جامعه نيز چنين است . استكبار، جايز نيست . تحقير كردن جامعه هاى ديگر و از ميان بردن كرامت آنان ناروا و خطرناك است . جامعه مسلمان بايد روابط خود را با جوامع ديگر، بر اساس دوستى و رعايت اصل كرامت قرار دهد. جامعه هاى مسلمان بايد براى همه چيز خود به فهم نماز و نماز روى آورند.
تكريم بزرگان ، خدمتگزاران ، مهرورزان ، نيكوكاران ، و كليه كسانى كه كارشان را به نحوى خدايى اجرا مى كنند و بويژه اكرام و احترام والدين و معلمان و ديگر ذوى الحقوق خود را از نماز فرا گيريم ، و با اعمال صالح و پرهيز از تباهى و تبهكارى ، كرامت و حرمت خود و امت اسلام را نگه داريم .

٣٣- اصل قيام و قعود

قيام نماز، تنها يادآور قائم شدن قيامت و سرپا ايستادن در صحراى محشر نيست ، بلكه قيام به موقع براى احقاق حق و پيكار با ستمگران را هم مى آموزد. قيام ماءمومين در پشت سر امام جماعت و اقتدا به او، انسان را به ياد قيام مسلحانه سپاهيان اسلام ، به فرماندهى پيشوا و رهبر خويش و پيروى از او مى اندازد؛ همچنان كه صفوف نماز، آرايشهاى منظم نظامى را به ياد مى آورد. قيام نماز جماعت به همه نمازگزاران مى آموزد كه بايد به قيادت عقل و شرع ، با هواى نفس به مبارزه برخيزند.
قعود نماز هم فقط بنده وار نشستن ، بر سر جاى خود نشستن ، تسليم امر خدا بودن و كرنش در برابر او را تداعى نمى كند بلكه قعود از قيام ؛ يعنى ترك جنگ و پذيرش صلح به هنگام را هم به ما مى آموزد. زمانى صلح حسنى و گاهى قيام حسينى لازم است ان الحسين و الحسين امامان قاما او قعدا . (٤١٨)
بنابراين قيام و قعود نماز، درس صلح و جنگ بهنگام است ، جامعه و مديران آن بايد آن را از نماز فرا گيرند.

٣٤- اصل حق پذيرى

در تشهد نماز، به يكتايى خدا و عبوديت و رسالت رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) گواهى مى دهيم و حق پذيرى خود را به ثبوت مى رسانيم اما تنها تشهد نماز نيست كه گواه حق پذيرى نمازگزار است . اصلا خود نماز خواندن معنايش اين است كه من حقايق هستى را درك مى كنم و مى پذيريم و حق پذيرى ، مرا بر سر نماز آورده است . من حقايقى را كه در عالم غيب و شهود است ، مى فهمم و قبول دارم . هستى خدا، فرشتگان ، وحى ، نبوت ، قيامت ، حسابرسى اعمال ، احكام شرع ، و حكم عقل را قبول دارم و اكنون در پيشگاه خالق خود به نماز ايستاده ام و به تعظيم و كرنش آمده ام . سراسر نماز، حكايت از حق پذيرى نمازگزار دارد. آيا يك نمازگزار حقيقى به خود اجازه مى دهد كه حقوق ديگران را زير پا بگذارد، فقط به منافع و خواسته هاى پليد خود بينديشد و در سلامت و نظم و اقتصاد جامعه اخلال وارد كند؟ آيا اگر نمازگزارى سخن حقى شنيد، به حق و گوينده حق پشت مى كند و از او مى برد؟ آيا نمازگزار حقيقى ، دروغ مى گويد و حقيقت را وارونه مى سازد؟ آيا نمازگزار حقيقى هواى نفس خود را اله خود مى گيرد؟
خود را محك بزنيم . براستى گفته ها و كارهاى ما تا چه اندازه گوياى حق پذيرى ماست . و نماز ما تا چه اندازه توانسته است ما را از عناد و لجاج با حقيقت باز بدارد؟

٣٥- عقلانيت سياسى و اجتماعى

شنوايى ، بينايى ، آگاهى ، خردمندى ، و كياست و زيركى از ويژگيهاى مؤ من مسلم است . مسلمانان ، هم براى حفظ هويت دينى و ملى خود نيازمند چشم حقيقت بين و گوش حق نيوش هستند، و هم براى آگاهى از اوضاع جهانى و شناخت دوست و دشمن به آن محتاجند. دشمنان اسلام در كمين اند تا ببينند كه كدام ملت ، چشم و گوشش بسته و در خواب غفلت است .
پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) بزرگترين نمازگزار عالم هستى و در عين حال رهبرى هوشيار، و با كياست ، و اذنى واعيه و عقلى كامل بود. جامعه پيغمبر اكرم نيز از ويژگيهاى برجسته رهبر خود تاءثير پذيرفته بود و اگر چنين نبود، تحت تاءثير فشارها و دسيسه هاى دشمنان مضمحل مى شد.
ما در نماز خود گاهى سوره ها، آيه ها، و دعاهايى را تلاوت و قرائت مى كنيم كه از سمع و بصر، و علم خدا مى گويند. و يا از صاحبان خرد و بصر ياد مى كنند و غالبا در قيام پس از ركوع مى گوييم :
سمع الله لمن حمده
خدا سپاس كسى را كه او را ستايش كند، مى شنود.
آيات ، اذكار، و ادعيه اى از اين قبيل ، يادآور اين حقيقت اند كه مسلمين بايد به اين صفات خدايى مجهز باشند. و با الهام از نماز و آيين خود پيوسته هشيار و بينا باشند! آهنگها و نغمه هاى شوم شياطين را شناسايى ، و تجزيه و تحليل كنند. ترفندها و شگردهايشان را ببينند و بررسى كنند. صداى پاى آنان را بشنوند و بهنگام عمل كنند. راههاى نفوذشان را مسدود، مواضع خود را مستحكم ، و استحكامات خود را تقويت كنند، افزون بر اين آرامش ‍ روحى و متانت فكرى حاصل شده از نماز، تنش و تشنج را از ميان مردم و گروههاى سياسى - اجتماعى مى زدايد و جامعه را به خردمندى اجتماعى ، عقلانيت سياسى ، و وحدت عمل مى رساند.

٣٦- اصل دعا

پس از گواهى دادن به يكتايى خدا و نفى شرك و تاءييد عبوديت و رسالت رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) براى آن حضرت كه پدر و مربى ما و خلاصه و نقاوه همه نيكيها و همه خصال عالى انسانى است ، دعا مى كنيم و از خدا مى خواهيم كه بر او و خاندان او، كه ادامه دهندگان راه او هستند، درود فرستد. در موارد ديگرى از نماز نيز؛ مانند قنوت ، ركوع ، و سجود بر او درود مى فرستيم . درودى كه زمينه ساز قبولى دعاهاى ديگر است . دعاهايى كه براى خود والدين و اهل و عيال خود مى كنيم يا دعاهايى كه براى هدايت افراد و شفاى بيماران و دردمندان و اصلاح تمام امور جامعه است .
دعا هم ارتباط با خدا و هم موجب جلب مهر و رحمت انسانها به يكديگر است . جامعه اى كه همه خير خواه هم هستند و براى هم دعا مى كنند و از خير خواهى هم باخبرند، دلهايشان نسبت به يكديگر نرم و مهربان مى گردد و اين خشنودى خدا را هم به دنبال دارد. دعا در حق ديگران جامعه را پر از خيرات خواهد كرد و آن را به سلام و سلامت و نعمت خواهد رساند.
رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمودند:
كل صلاة لايدعى فيها للمؤ منين و المؤ منات فصلاة خداج (٤١٩)

٣٧- اصل سلامت

چنان كه گفته شد، مردمى كه حق پذير باشند و در حق خدا و پيغمبر او ستم نكنند، و روح خير خواهى و رحمت طلبى در ميانشان باشد، به سلم و سلامت خواهند رسيد و شرور و آفات از آنان دفع خواهد شد. نه خود مردم آفتى براى يكديگر خواهند بود و نه خدا بر آنان خشم خواهد گرفت . در نتيجه از بلاهاى ارضى و سماوى مصون خواهند ماند. السلام علينا و على عباد الله الصالحين .
براى توضيح بيشتر به بحث نظام سلامت مراجعه فرماييد.

٣٨- اصل امامت

نماز، بر اصل توحيد بنا شده است و امامت در توحيد مندرج است زيرا توحيد شاخه هايى دارد و از شاخه هاى آن توحيد در حاكميت ، ولايت ، و رهبرى است .
همچنين نماز، مشتمل بر اصل نبوت است زيرا در نماز از خدا مى خواهيم كه جامعه ما را به راه راست هدايت كند:
اهدنا الصراط المستقيم .
و خدا جامعه را توسط انبيا به راه راست هدايت مى كند. پس مفهوم اهدنا الصراط اين است كه ما اصل نبوت را قبول داريم . در سلام بر نبى اكرم السلام عليك ... كه مستحب است و در ذكر صلوات بعد از تشهد كه در نظر شيعه واجب است ، در حقيقت اصل نبوت مطرح است و كار نبى اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) دريافت و ابلاغ وحى ، و امامت و رهبرى معنوى - سياسى جامعه بود.
اصلا خود نماز امام است . از آن جهت كه خط مشى زندگى نمازگزاران را معين مى كند. وجود امام در نماز جماعت نيز نشان مى دهد كه امامت از اصول مطرح شده در نماز است .
شرايط و ويژگيهاى امام جماعت ، به رهبر مسلمين مى آموزد كه بايد چگونه باشد و چگونه رهبرى كند. مسلمانان نيز با توجه به اقتداى ماءمومين و پيروى از امام در طول نماز، مى آموزند كه چگونه در طول زمان رهبرى رهبر از او پيروى كنند، در كارها از او جلو نيفتند و عقب نيز نمانند و پشت سر او به موقع حركت كنند و در ضمن ، همكارى و هماهنگى خود را با ديگران حفظ كنند. اگر جماعت ، امام نداشته باشد، هر كس به طور جداگانه و فرادى نماز مى خواند و جمعشان پراكنده مى گردد. وجود امام جماعت است كه نمازگزاران را به صفوف منظم مى كشاند و همچون شيرازه اى براى جلوگيرى از فرو پاشى جمع آنان است .
پيروى از رهبر، شرط بقاى جامعه است . البته رهبر و مردم تحت رهبرى ، هر يك وظايفى دارند كه بايد براى تفصيل آن به برخى از خطبه ها و نامه هاى امام على (عليه السلام) رجوع كنيم .
در متن نماز، اعمال و مقررات صالحه اى وجود دارد و وجود امام صالحى را مى طلبد. رهبر، بايد امامت تواءم با صلاح را از نماز فرا گيرد و مردم نيز بايد پيروى از رهبر و قوانين و مقررات صالحه را از نماز بياموزند. در بحث پيروى از رهبر، و قوانين و مقررات صالحه اسلامى نيز در اين باره سخن گفتيم .
ضرورت وجود رهبرى و درس پيروى از رهبر صالح را از نماز فرادى نيز مى آموزيم . وقتى كه شخص به تنهايى نماز مى خواند نيز رهبر دارد. رهبر او دل اوست . اعضا و جوارح انسان از دل او پيروى مى كنند. قلب ؛ امام است اگر دل شايسته باشد و پيشواى خوبى باشد، اعضا و جوارح را بخوبى رهبرى مى كند. اگر نمازگزار، در نماز خود قلبى خاشع داشته باشد، اعضا و جوارح او نيز خاشع مى شوند. اين سخن در موارد ديگرى نيز مطرح شد كه وقتى نمازگزارى با ريش خود بازى مى كند پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمودند:
لو خشعت قلب هذا لخشعت جوارحه
اگر دل اين مرد، فرو تن بود، اعضا و جوارح او نيز فروتن بود. اگر دل شايسته نباشد. اعضا و جوارحى كه پيرو او هستند صالح نخواهند بود و رهبر، قلب جامعه است . و صلاح و فساد او اعضاى جامعه را صالح و فاسد مى كند.

٣٩- اصل وحدت و سلامت در رهبرى

جهان هستى يك مدير و رهبر، و يك خالق و حاكم دارد. اگر در زمين و آسمان (كل جهان)، خدايانى غير از خداى يكتا بود، آن زمين و آسمان (همه گيتى) تباه مى شد:
لو كان فيهما الهة الا الله لفسدتا . (٤٢٠)
بنابراين اجزاى جهان از مدير و رهبر واحد تبعيت مى كنند و بر جاى مى مانند. مديرى كه پاك و منزه است و قوانين او هم پاك و منزه است . شرط فاسد نشدن و برقرار ماندن جوامع انسانى نيز پيروى از رهبر واحد و صالح است . و پيش از اين گفته شد كه نماز بر اصل توحيد استوار شده است و امامت در توحيد مندرج است زيرا توحيد شاخه هايى دارد و از شاخه هاى آن ؛ توحيد در حاكميت ، و ولايت و رهبرى است . تعدد مراكز قدرت ، و فساد در مديريت و رهبرى ، قطعا جامعه را رو به زوال مى برد.
اصل وحدت و سلامت در رهبرى در سلام نماز مطرح شده است آنجا كه پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) را به عنوان رهبر تمامى مسلمين با كاف خطاب عليك مخاطب قرار مى دهيم و به او سلام مى گوييم : السلام عليك ايها النبى و رحمة الله و بركاته . رهبرى كه رهبريش بر اساس عبوديت براى خدا، و رسالت و ماءموريتش از جانب اوست ، در اوج سلامت است .
و اشهد اءن محمد عبده و رسوله
از اين بخش نماز مى فهميم كه رهبران پس از رسول گر چه فاقد مقام رسالت اند ولى بايد واجد مقام عبوديت باشند و هر چند كه فاقد مقام محمدند بايد صاحب مقام محمود باشند (در حد خويش) و مذموم خدا و خلق نباشند. در غير اين صورت سالم و صالح شناخته نمى شوند و شايسته تكيه زدن بر مسند محمد نمى باشند. صلى الله عليه و آله و سلم .

٤٠- سلامت خواهى براى امت اسلام و تمام بندگان صالح كردگار

وقتى كه جامعه خود را در كنار صالحان ذكر مى كنيم و مى گوييم : السلام علينا و على عباد الله الصالحين ؛ معناى آن اين است كه ما صالحيم و مى خواهيم در كنار صالحان باشيم و با آنان متفق و متحد گرديم . سالم ماندن و بقا بر صلاح را براى خود و همه بندگان خدا از او درخواست مى كنيم و خود نيز براى تحقق خواسته خود مى كوشيم .

٤١- جمع گرايى و مردم گرايى

يكى از اصولى كه در نماز مطرح است ، جمع گرايى و مردم گرايى است . سوره حمد، سورة التعليم است . به ما ياد مى دهد كه خدا را از آن جهت كه پروردگار جميع عوالم است ستايش كنيم . الحمدلله رب العالمين و به جاى آن كه از فعل هاى مفرد اعبد، استعين و اهدنى استفاده كنيم ، فعل هاى جمع نعبد، نستعين و اهدنا را به كار ببريم . در قنوت نيز غالبا براى همه مؤ منان و همه خويشان و همكيشان زنده و مرده دعا مى كنيم . در ذكر صلوات ، بر پيامبر اكرم و مجموعه خاندان او درود مى فرستيم و درود بر پيامبر را بدون ذكر خاندان او درود ناتمام مى دانيم .
در سلام نماز نيز از ضماير و صيغه هاى جمع استفاده مى كنيم و كلمات علينا، عباد، الصالحين و عليكم را بكار مى بريم . و اينهمه اشاره ها و كنايه هايى است كه به ما دستور جمع گرايى و مردم گرايى مى دهد. قرآن به ناس و اله ناس توجه مى دهد و ما اين آيه ها و سور را در نماز خود پس از سوره حمد مى خوانيم و مى آموزيم كه مسلمانان بايد خود محورى را كنار بگذارند و هميشه به جمع مسلمانان و تمامى مردم و بندگان خدا بينديشند.
راه حذف فساد از جوامع اسلامى ، نفى خود محورى و خود خواهى و تكيه بر جمع گرايى ، مردم گرايى و ديگر خواهى است . نماز از طريق اين گونه تعليمات و متوجه كردن مردم به خدا آنان را از فساد و فحشا باز مى دارد.

٤٢- قانون گرايى و انضباط

انضباط؛ به معنى پذيرش ضابطه ، سامان پذيرى ، و رعايت نظم و ترتيب است . و قانون ؛ همان ضابطه است . قانونگذار، ضابطه تعيين مى كند و رعايت ضوابط، ايجاد امنيت و نظم و ترتيب مى كند. قوانين آفرينش ، قوانين اجتماعى ، و قوانين فردى ، همگى ضوابطى هستند كه براى نظم جهان هستى ضرورت دارند. هر جا كه رابطه اى هست ، ضابطه اى هم وجود دارد كه بايد رعايت شود. انسان با خودش روابطى دارد. با جامعه اش روابطى دارد. با طبيعت و محيط طبيعى خود روابطى دارد. و با خداى خود هم روابطى دارد. و براى همه اين موارد، ضوابط و قوانينى وجود دارد كه بايد رعايت شود. ميان آفريده و آفريدگار روابطى وجود دارد و آن روابط را ضوابطى است . فرمانبردن از قانونها و فرمانهاى خدا و اجراى پرستشهاى تعيين شده از سوى او ضابطه ها و قانونهايى است كه عمل به آنها واجب و ترك آنها حرام است . رعايت آن ضوابط، موجب نظم است و ترك آنها موجد بى نظمى است . امر به معروف و عمل به آن امر به رعايت قانون و اجراى ضابطه است و ايجاد نظم مى كند ليكن عمل به منكر و امر به آن قانون شكنى و كوشش براى حذف قانون است . و اين موجد بى نظمى و فساد در ارض است .
نماز، بهترين معروف است ، و قانون ضابطه اى است كه نظم را بدون مجرى و ضابط در جامعه برقرار مى سازد و با اين حساب خود نماز ناظم و ضابط، و مجرى قانون است . و ترك نماز، زشت ترين منكر است و بى نماز را بر ارتكاب منكرات ديگر جراءت مى دهد. آن كه اين ضابطه را مى شكند، قطعا در شكستن ضوابط ديگر گستاخ است . نمازگزار، قانونگرا و منضبط است و قانونگرايى به جامعه سامان مى دهد و اين از مهم ترين فايده ها و اثرهاى نماز است .
پيش از اين نيز در مباحث نماز، و نظم و انضباط، لزوم رعايت انضباط در برنامه هاى تربيتى و شكل پرستش و برنامه هاى پرورشى اسلام سخن گفته ايم .
به آن مباحث مراجعه فرماييد.

٤٣- اصل نظم و ترتيب

ما غالبا كارهاى خود را بدون رعايت ضابطه ها، و بدون رديف كردن و برنامه ريزى صحيح و نظم و ترتيب اجرا مى كنيم . از اين روى در موارد بسيارى مجبور به دوباره كارى مى شويم . در بسيارى از موارد، كارها و وظايف خود را فراموش مى كنيم . يا در جاى خود اجرا نمى كنيم يا با شيوه غلط اجرا مى كنيم و در مجموع متحمل زيانهاى بزرگ مى گرديم و پس از گذشت مدت مديدى متوجه مى شويم كه جامعه اى عقب افتاده ايم زيرا كه از عمرهاى خود بهره بردارى كافى نكرده ايم و عدم رعايت نظم و ترتيب زيانهاى بزرگى بر پيكر اجتماع ما زده است . حال آن كه بايد حداقل از نماز خود درس مى گرفتيم و از آن تاءثير مى پذيرفتيم و علت آن كه از نماز خود متاءثر نگشته ايم و به نظم و ترتيب عادت نكرده ايم ؛ اين است كه آن را با رعايت اصول و به نحو مؤ ثر نخوانده ايم .
نماز، امام است . اگر آن را امام خويش مى گرفتيم و در نظم و ترتيب خاص ، و تقدم و تاءخر آن نظر مى كرديم ، مطمئنا به پيشرفت هاى خير كننده نايل مى شديم .

٤٤- وظيفه شناسى

نماز، به معناى شكر منعم از روى اختيار است و آن از ديدگاه خرد، امرى واجب است . بنابراين سپاسگزارى در برابر نعمت بخش ، خردمندى و خرد ورزى ، و ترك آن نشان بى خردى است . آن كه سر سپرده عقل است ، آشنا به وظيفه است و پاس نعمت پروردگار و خدمت ديگران نگه مى دارد. و چون شناخت تكليف و عمل به آن نشان خردمندى و تعهد در برابر خرد است ، از خصال عالى انسانى است .
نمازگزارى كه هميشه نماز مى گزارد و اجراى وظيفه مى كند، آشنا به وظيفه بار مى آيد. و چون خوى و خصلت حاصل شده از نمازش به موارد ديگر از وظايف او تسرى دارد، موجب تعهدش به اجراى هر نوع وظيفه به هنگام تشخيص عقل مى گردد. افزون بر اين نماز از نظر شرع نيز كتاب موقوت ، فريضه ثابت ، و وظيفه محتوم است و نمازگزارى كه در برابر خدا و دين خود متعهد است و بر گزاردن نماز در اوقات مقرر مراقبت ، و مواظبت دارد، اجراى وظيفه برايش ملكه اى نفسانى و سهل و آسان مى شود. به عبارت ديگر، تقيد و تعهدى كه نمازگزار در اجراى فريضه نماز دارد، سبب مى شود كه خود را در برابر هر نوع وظيفه اى كه شرع معين كند، متعهد و مسؤ ول بداند و به آن مبادرت ورزد. خلاصه آن كه آنچه انسان را به عالم وظيفه مى كند، ديندارى و خردمندى ، و تعهد به احكام عقل و شرع است ، و آن را در كمال صحت و دقت به انجام رساند. و اين رمز همه پيشرفت ها و خوشبختى هاى انسان در دو جهان است و چون صفات جامعه ناشى از صفات افراد است ، جامعه نمازگزار هم جامعه اى وظيفه شناس و حق شناس ، و پيشرو و سعادتمند خواهد بود. خداى ، تعالى ، فرمود:
كل نفس بما كسبت رهينة (٤٢١)
هر فردى در گرو كردار و رفتار خويش است .
وظيفه شناسى و عمل به وظيفه ، شرط خوشبختى و پيشرفت هر فرد و جامعه است . آيا مى توان براى فرد و جامعه اى كه كار و وظيفه خود را نمى داند و انجام وظيفه نمى كند، آرزوى خوشبختى داشت ؟!
نماز بخوانيم تا وظيفه شناس و عامل به تكليف بار آييم . و به خوشبختى و پيشرفت نايل شويم .

٤٥- اصل مشورت

مشورت از اصول اجتماعى اسلام است . خداى ، تعالى ، در بيان ويژگيهاى اجتماعى مؤ منان فرمود:
... و اءقاموا الصلوة و اءمرهم شورى بينهم . (٤٢٢)
نماز را به صورت دسته جمعى بپا مى دارند و كار اداره اجتماعشان از طريق رايزنى در ميان آنان است .
از آنجا كه مشورت ، مشاركت و تعاون فكرى است ، در اصل تعاون و مشاركت از آن سخن گفتيم و از آنجا كه شورى به موجب همين آيه يك نظام سياسى مبتنى بر نماز است در نظام سياسى مبتنى بر نماز هم از آن سخن خواهيم گفت .

٤٦- اصل اطاعت و حفظ جماعت

حكومت اسلامى يك حكومت الهى انتخاب شده از سوى مردم است و چون حكومت در دست افرادى از خود مردم است ، اختلاف نظرهايى ميان حكومت كنندگان و حكومت شوندگان پيش مى آيد و بسا كه هر دو طرف ، خود را محق و راءى خود را متكى به حكم خدا بدانند و بر آن پاى بفشارند. در چنين مواردى طرفين چه بايد بكنند؟ آيا هر كس مجاز است به تشخيص ‍ خود عمل كند يا موظف است به اطاعت و رعايت انضباط و عضويت خود در جماعت ادامه دهد؟ و يا وظيفه دارد امر به معروف و نهى از منكر كند و با هياءت حاكم به مخالفت و مبارزه پردازد؟
در شق اول چنانچه حكومت كنندگان به تشخيص خود عمل كنند، جهنمى به نام استبداد و ديكتاتورى پديد خواهد آمد و چنانچه حكومت شوندگان خود سرانه عمل كنند، آتشى به نام هرج و مرج شعله ور خواهد شد. جهنمى كه هيچ كس از گزند آن در امان نخواهد ماند. بنابراين در اسلام عمل كرد خود سرانه حاكم و محكوم مردود است . در صورت خودسرى حاكمان ، جامعه بايد آنان را به نحو مقتضى و مناسب امر به معروف اجراى قانون و نهى از منكر خودكامگى كند كه فرموده اند:
ان افضل الجهاد كلمة عدل عند امام جائر . (٤٢٣)
همانا برترين جهاد سخن عدلى است كه در برابر پيشواى ستمگرى گفته شود.
و هم مردم و هياءت حاكمه بايد افراد را از منكر هرج و مرج به معروف اطاعت از قانون فرا خوانند.
در شق دوم ، امر مشروط به صالح بودن و غير صالح بودن هياءت حاكم است . در صورتى كه حكومت صالح باشد، مردم به تبعيت از آن موظف اند و از نشانه هاى صالح بودن رهبران اقامه نماز و عمل كرد شورايى است .
خداى ، تعالى ، فرمود:
... الذين ان مكناهم فى الارض اءقاموا الصلوة (٤٢٤)
و فرمود:
... و اءقاموا الصلوة و امرهم شورى بينهم (٤٢٥)
و در صورت غير صالح بودن باز هم بايد امر به معروف و نهى از منكر شوند.
به نظر مى رسد كه آنچه حكومت را از منكر استبداد باز مى دارد و آن را به اطاعت از خدا و قوانين او مى خواند نماز است و آنچه آنان را فروتن مى كند كه تن به مشورت بدهند نماز است و آنچه مردم را به سوى اطاعت از خدا و قوانين و رهبران خدايى سوق مى دهد نماز است و آنچه آنان را امر به معروف و نهى از منكر مى كند و در جماعت و در صحنه نگه مى دارد و موجب پايدارى و نيرومندى جامعه مى شود نماز است . نماز بجاى آوريم و براى خدا بر اين نعمت عظمى سجده سپاس بگزاريم .

٤٧- اصل خود سازى و جامعه سازى

نماز تاءثير غير قابل انكارى در خود سازى دارد و خود سازى ، پايه و اساس ‍ جامعه سازى است . هر فرد مى تواند با خود سازى به ساختن جامعه اش ‍ كمك كند. براى آن كه جامعه را بسازند بايد تك تك افراد را بسازند. پيامبران برخلاف مصلحان ديگر براى اصلاح جامعه ساختار فكرى و اعتقادى افراد و تهذيب نفوس شروع كردند و به اصلاحات بنيادى - نه سطحى - اهتمام ورزيدند. سيره رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) و عمل كرد آن حضرت در سالهاى قبل و بعد از هجرت و نزول نوع مطالب و احكامى كه در مكه و مدينه بر آن بزرگوار نازل شد، روش اسلام را در جامعه سازى نشان مى دهد. و نقش نماز در ساختن جامعه از طريق ساختن افراد و تاءثير بى واسطه و با واسطه نمازهاى جماعت و جمعه در جامعه سازى بر اهل نظر پنهان نيست .

٤٨- اصل آگاهى و معرفت

مبناى نماز، معرفت است . كسى كه خدا را نمى شناسد، نماز نمى خواند. شناخت حق خداست كه شخص را بر سر نماز مى آورد. و كسى كه عارفا بحقه نماز مى خواند، به حقوق بندگان او نيز عارف است و آنها را مراعات مى كند.
جامعه نمازگزار، جامعه اى آگاه است و معرفتش موجب سلامت اوست اما يك قوم بى معرفت و جهول ، ظلوم است و غرق در تباهيها زيرا بسيارى از مفاسد اجتماعى ناشى از عدم آگاهى است . معرفت براى سلامت اجتماع يك اصل است و نماز حقيقى مردم را حقوقدان و وظيفه دان و اهل معرفت بار مى آورد.

٤٩- اصل محبت

نماز علاوه بر معرفت به خدا و روح سپاس و وظيفه شناسى مبناى ديگرى نيز دارد و آن محبت به خداست البته محبت به خدا نتيجه معرفت به اوست . كسى مى تواند عاشقانه نماز كند كه شناخت نسبة كاملى به حضرت دوست پيدا كند. براى رسيدن به مقام عشق و خلت (محبت خالص و كامل)، معرفتى ابراهيمى لازم است . كسى نمى تواند با شناخت ناقص ‍ حبيب خدا شود چه رسد به آن كه خليل خدا شود. خوشا به حال كسانى كه در نماز خود حبيب و خليل خدا را امام و مقتدا سازند. مولوى گويد: (٤٢٦)
از محبت تلخها شيرين شود
از محبت مسها زرين شود
از محبت دردها صافى شود
از محبت دردها شافى شود
از محبت مرده زنده مى كنند
از محبت شاه بنده مى كنند
اين محبت هم نتيجه دانش است
كى گزافه بر چنين تختى نشست ؟
دانش ناقص كجا اين عشق زاد؟
عشق زايد ناقص اما بر جماد
دانش ناقص نداند فرق را
لاجرم خورشيد داند برق را
كفر و فرعونى هر گبر بعيد
جمله از نقصان عقل آمد پديد
برق خندد. بر كه مى خندد؟ بگو
بر كسى كه دل نهد بر نور او
نورهاى چره ببريده پى است
آن چو لاشرقى و لاغربى كى است ؟
برق را خو يخطف الاءبصار دان
نور باقى را همه انصار دان
زان همى گرداندت حالى به حال
ضد به ضد پيداكنان در انتقال
تا كه خوفت زايد از ذات الشمال
لذت ذات اليمين يرجى الرجال
تا دو پر باشى كه مرغ يك پره
عاجز آيد از پريدن اى سره
جان ابراهيم بايد تا به نور
بيند اندر نار فردوس و قصور
پايه پايه بر رود بر ماه و خور
تا نماند همچو حلقه بند در
چون خليل از آسمان هفتمين
بگذرد كه لا احب الافلين
اين جهان تن غلط انداز شد
جز مر آن را كو ز شهوت باز شد
همه كوشش هاى پيامبران خدا در عرصه هاى تبليغ ، همه فداكاريها و جانبازيهاى سربازان و افسران مؤ من به خدا در پهنه هاى نبرد، همه عبادتها و انفاق هاى مردان خدا، و همه نيكوكاريهاى مردان و زنان مؤ من در جوامع بشرى از سرچشمه حب نشاءت گرفته است .
نمازگزار خدا دوست ، مردم را نيز به عنوان عائله خدا دوست دارد. رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمودند:
الخلق عيال الله ، تعالى ، فاءحب الخلق الى الله من نفع عيال الله اءو اءدخل على اءهل بيت سرورا . (٤٢٧)
مردم خانواده خدا هستند پس محبوب ترين مردم نزد خدا كسى است كه به خانواده او سود رساند يا شادمانيى را به دلهاى اهل خانه اى وارد كند.
و فرمودند:
من اءكرم اءخاه المسلم بكلمة يلطفه بها و مجلس يكرمه به لم يزل فى ظل الله ، عزوجل ، ممدودا عليه بالرحمة ما كان فى ذلك . (٤٢٨)
كسى كه برادر مسلمانش را گرامى بدارد و به كلمه اى كه او را به آن مورد مهربانى قرار دهد يا نشستى كه او را به آن اكرام كند، مادامى كه در آن حالت بسر مى برد زير سايه خداى ، عزوجل ، قرار دارد كه به رحمت بر سرش ‍ كشيده شده .
اين كه نمازگزاران ، پس از نماز براى قبولى عبادت يكديگر دعا و با هم مصافحه مى كنند، از همين جهت است . مصافحه كردن پس از نماز معنايى جز اين ندارد كه ما خدا پرستان يكديگر را دوست داريم و با هم متحديم . امام صادق (عليه السلام) فرمودند:
مصافحة اءخوان الدين اءصلها عن محبة الله لهم . (٤٢٩)
دست دادن برادران دينى ناشى از مهر خدا به آنان است .
محبت ، عامل ايجاد اتحاد است . و براى ايجاد و حفظ سلامت ، صداقت و امانت در جامعه و رفع ناامنى از آن يك اصل است . و نماز بويژه نمازهاى جماعت و جمعه به وجود آورنده محبت و سرور و گسترش دهنده آن در سطح جامعه است .

٥٠- اصل مساوات

در نمازهاى جماعت و جمعه و عيدين ، عموم مسلمانان از پسران و دختران مميز تا مردان و زنان كهنسال از هر طبقه و حرفه اى ، از فقيرترين تا غنى ترين ، و از فروترين تا بالاترين مقام اجتماعى همه و همه فارغ از هر گونه تعين و تشخصى و فقط به عنوان بنده و پرستنده خدا، سرشار از محبت به همكيشان و هم انديشان ، و در كمال مساوات و در صفوفى تسويه شده دوش به دوش هم قيام و ركوع و سجود مى كنند و همچون پيكرى واحد خداى واحد را مى پرستند و در پايان نماز با عنايت به راست و چپ به همه كسانى كه با آنان در صف واحدند متواضعانه سلام مى دهند و رحمت خدا را براى هم مى طلبند (السلام عليكم و رحمة الله) و امام جماعت نيز با توجه به راست و چپ به همه كسانى كه پشت سرش نماز گزارده اند، بدون هيچگونه تبعيضى سلام مى دهد. تكرار شركت در صحنه عبادت به عموم مردم داريم ، سبب مى شود كه مساوات را در همه عرصه هاى زندگى رعايت كنيم و همه را به يك چشم بنگريم . در بازار، محكمه ، اداره ، كلاس درس و هر جاى ديگر نسبت به مردم نگاه يكسان داشته باشيم و حقوق همگان را بدون تبعيض رعايت كنيم . رعايت مساوات به معناى نفى تبعيض است اما به معناى نفى تفاوت نيست . مساوات اين است كه به هر كس به اندازه استحقاقش بدهند. مساوات ملازم عدالت است و با رعايت آن است كه عدالت اجرا مى شود.

٥١- اصل مسؤ وليت

با توجه به آن كه نماز گزار خود را در برابر خالق و منعم خود مسؤ ول مى داند و سپاسگزارى از او و نعمت هاى او را وظيفه خود مى شمرد، و با عنايت به آن كه سؤ ال از نماز را نخستين پرسش روز رستخيز مى داند و هر گاه كه زمان نماز فرا مى رسد، حس مسؤ وليتش بيدار مى شود و بى درنگ خود را براى اجراى وظيفه و اداى فريضه بزرگ نماز آماده مى سازد و اين احساس ، روزى پنج بار در او به وجود مى آيد، تدريجا به انسانى متعهد و مسؤ ول بدل مى شود كه هرگاه در زندگى شخصى و اجتماعى ، خود را مسؤ ول ببيند يا مسؤ وليتى به او بدهند بدون هيچ گونه اكراهى بلكه با قبول سختى هاى فراوان به آن قيام و اقدام مى كند. بويژه آن كه دينش او را مختار و مسؤ ول دانسته و پيامبر فرموده است :
كلكم راع و كلكم مسؤ ول عن رعيته .
مسؤ وليت شناسى ، مسؤ وليت پذيرى ، و عمل به مسؤ وليت و وظيفه در زندگانى فردى و اجتماعى اصل بسيار مهمى است كه افراد يك جامعه سعادت طلب بايد خود را به آن بيارايند. و نماز گزاردن و عمل به ديگر فرايض آنان را به آن مى آرايند.

٥٢- اصل دفاع

لازمه حفظ مساجد به عنوان مراكز اقامه نماز، دفع شر بى خدايان توسط خدا پرستان است . خداى ، تعالى ، فرمود:
... و لولا دفع الله الناس بعضهم ببعض لهدمت صوامع و بيع و صلوات و مساجد يذكر فيها اسم الله كثيرا و لينصرن الله من ينصره ان الله لقوى عزيز . (٤٣٠)
اگر خدا شر برخى از مردم را توسط بعض ديگر دفع نمى كرد، هر آينه صومعه ها، كنيسهها، معابد، و مساجد كه نام خدا در آنها فراوان برده مى شود، منهدم مى شد و خدا هر آينه كسانى را كه ياريش كنند، ياورى مى كند. همانا خدا نيرومند شكست ناپذير است .
روشن است كه انهدام معابد و مساجد به معناى نابودى جامعه هاى ايمانى است . دشمنى كه مساجد را نابود مى كند، مسجديان را بر جاى نمى گذارد. بنابراين حفظ نماز و حريم آن سبب مى شود كه خداپرستان واقعى به دفاع و جهاد بپردازند و هم نماز و مسجد را حفظ كنند و هم جامعه اهل نماز و مسجد را.

گفتار ششم : نظام سياسى مبتنى بر نماز

١- نظام توحيد

علم ، متكى بر قبول وجود علت و معلول است و اتفاقى بودن پديده ها و استقلال ذاتى اشيا را قبول ندارد. دانشمند، معتقد است كه هيچ چيزى در جهان بدون اساس و منشاء نيست . و يك نظم محكم و ازلى براى هميشه در سرتاسر جهان جريان دارد. او، به طور قاطع ، معتقد به روابط قطعى ميان اشيا و پديده هاست و در پى كشف روابط ميان علل و معاليل است . و هنگامى كه اين رابطه ها كشف و قطعيت آنها را به اثبات مى رساند، چگونگى آنها را به عنوان قوانين علمى عرضه مى كند. كشف روابط موجود در طبيعت و عرضه قوانين علمى نشان مى دهد كه قانونمندى جهان و حاكميت انتظام واحد بر جهان هستى ، دليلى بر وجود ناظم است و وجود قانون ، حاكى از وجود قانونگذار مى باشد.
اعتقاد علمى دانشمند امروزى و حقيقت جويى او، نشان مى دهد كه او در عمل به وجود ناظم واحدى كه اين نظام پيوسته واحد را پديد آورده است و قانون گذار واحدى كه اين سيستم قانونى واحد را بر جهان حاكم كرده است ، معتقد است . موحد هم به ناظم واحد و سيستم قانونى واحد و پديده بودن جهان معتقد است . تفاوتى كه هست در اين است كه بعضى از دانشمندان ، نامى از ناظم و قانونگذار و خالق نمى برند اما موحد پيش از آن كه نظم و قانون و آفرينش را ببيند، ناظم و قانونگذار و آفريدگار را مشاهده مى كند و زبان خود را به نام او زيور و زينت مى دهد. و با حقيقت عناد و لجاج نمى ورزد. شخص موحد و جامعه اى كه به توحيد معتقد است ، چون غير از خدا كه علة العلل است مؤ ثر ديگرى را حقيقى نمى داند، تسليم قوانين كلى حاكم بر هستى است ؛ قوانينى كه خدا آن را بر جهان حاكم كرده است . از اين رو برنامه زندگانى خود را بر وفق همان قوانينى كه او بر آسمانها و زمين حاكم كرده است تنظيم مى كند و خود را با نظام حاكم بر آفرينش ‍ همسو و هماهنگ مى سازد. چنين فرد و چنين جامعه اى ، توحيدى است . ما نماز را بر اساس اعتقاد توحيدى خود بجاى مى آوريم و اين اعتقاد را در سوره توحيد و ديگر آيات قرآنى كه مى خوانيم و در تسبيحى از تسبيحات اربعه لا اله الا الله ابراز مى داريم و در تشهد خود: اشهد ان لا اله الا الله گواهى مى دهيم .
اگر در اين گواهى صادق باشيم و برنامه هاى خود را با برنامه هاى تكوينى و تشريعى خداى بى شريك و رهنمودهاى پيامبرش كه در نماز خود بر رسالت او نيز گواهى مى دهيم - اشهد ان محمدا عبده و رسوله - منطبق سازيم ، جامعه ما جامعه اى توحيدى است و گرنه هم فرد و هم جامعه ، داغ ننگين شرك را بر جبين خواهد داشت .
اگر اعتقاد به توحيد و كلمه توحيد، نتواند توحيد كلام و كردار، و همفكرى و همدلى را در ميان رهبر و دولت و ملت پديد آورد، و ناسازگارى و اختلاف را در خانه و كارخانه و هر جاى ديگر از ميان ببرد، گفته و اعتقاد ما آبكى خواهد بود. اگر اختلاف نظرها را از طريق شور و مشورت ، به وحدت فكرى و عملى بدل نكنيم و تضييع حقوق را با نفى انديشه هاى خود مدارانه از ميان نبريم ، به توحيد و نظام توحيدى نرسيده ايم . برخى ديگر از ويژگيهاى جامعه توحيدى در بحث وحدت امت و رهايى از چنگ عصبيت ها و عوامل اختلاف مطرح شد. به آن مراجعه فرماييد. و اينهمه را بايد از نماز و سوره توحيد تهى باشد و حداقل بايد در يكى از ركعت هاى نمازهاى يوميه خوانده شود. اصل توحيد، بايد پيوسته مورد توجه مسلمين و سرمشق آنان باشد.
اگر به وحدت فكرى و عملى رسيديم و تحت تاءثير آن به درجه اى از پيشرفت نايل شديم كه به ديگران وابسته نباشيم و از بيگانگان كمك نخواهيم و به خاطر نيازى كه داريم ، آنان را خدايى خويش نگيريم ، در آن صورت به توحيد رسيده ايم . با بجاى آوردن نمازهاى خالص ، نمازى توحيدى بخوانيم و با وحدت و اتحاد و عملكردى مبتنى بر نماز، جامعه اى توحيدى بنا كنيم .
چون از ايشان مجتمع بينى دو يار
هم يكى باشند و هم ششصد هزار
بر مثال موجها اعدادشان
در عدد آورده باشد بادشان
مفترق شد آفتاب جانها
در درون روزن ابدانها
چون نظر در قرص دارى خود يكى است
وانكه شد محجوب ابدان در شكى است
تفرقه در روح حيوانى بود
نفس واحد، روح انسانى بود
چون كه حق رش عليهم نوره
مفترق هرگز نگردد نور او
يك زمان بگذار اى همره ملال
تا بگويم وصف خالى زان جمال
در بيان نايد جمال حال او
هر دو عالم چيست ؟ عكس خال او
چون كه من از خال خويش دم زنم
نطق مى خواهد كه بشكافد تنم
همچون مورى اندرين خر من خوشم
تا فزون از خويش بارى مى كشم
مولوى (٤٣١)

٢- نظام رحمت و حمد

هستى ، رحمت است و تمام چيزهايى ريز و درشت و زنده و غيره زنده اى كه وجود دارند از رحمت خدا برخوردارند و مى بينيم كه خدا به فكر همه آنها بوده است و هر موجودى را براى آن كه نيازهايش برطرف شود متناسب با شرايط و محيط و عالمى كه در آن است آفريده است ، بنابراين نظام آفرينش نظام رحمت است و پاسخ نعمت و رحمت ، حمد است و هيچ چيزى وجود ندارد مگر آن كه حضرت رحمان را مى شناسد و با تسبيحش او را حمد مى گويد (و ان من شى ء الا يسبح بحمده) (٤٣٢) پس ‍ جهان هستى بر نظام رحمت و حمد استوار شده است و اشرف مخلوقات هم نبايد از اختيار خود سوء استفاده كند و تسبيح و حمد خدا را كنار بگذارد. او به دليل برخوردارى از خردمندى و قطريات و استعدادهاى خداداد، به طريق اولى و بيش از ساير موجودات ، بايد به تسبيح و حمد خدا بپردازد.
آيا ما نبايد هيچ درسى از نظام هستى بگيريم ؟ آيا نبايد نظام هستى را كه نظام رحمت و حمد است وارد خانه ، بازار، مزرعه ، كارگاه ، و كارخانه خود كنيم و زندگانى اجتماعى خود را همسو با جامعه هستى بر نظام رحمت و حمد استوار كنيم ؟ آيا اگر همگان نسبت به هم رحمت را بستايند و سپاس ‍ بگزارند، تمامى مشكلات جامعه حل نخواهد شد. مطمئنا حل خواهد شد. من كوچكترين ترديدى در اين زمينه ندارم تمام حسادت ها، كينه ها، تنش ها، دشمنى ها و جنگ و ستيزها در خانه و محيط كار برطرف خواهد شد. همه از همديگر راضى و خشنود خواهد بود و به جاى آن كه وقتشان صرف اين گونه امور و پيدا كردن راه حل آنها بشود، صرف تربيت ها، پيشرفتها و تكامل كلى جامعه خواهد شد و خدا هم از آنان خشنود خواهد بود.
جامعه اى كه به رحمت نرسيده است راه تربيت را نرفته است . تمام مشكلات جامعه از تربيت هاى نادرست و اشتباهات تربيتى است . اگر نظام رحمت و حمد در جامعه برقرار شود، نظام احسن را براى زندگانى خود برگزيده ايم چون نظامى بهتر از نظام مديريت خدايى وجود ندارد. آن همه تاءكيد قرآن و روايات معصومين بر اصل رحمت براى چيست و چرا فرموده اند:
من لم يشكر الناس لم يشكر الله (٤٣٣)
كسى كه از مردم تشكر نكند خدا را سپاس نگفته است .
آيا آيه (لئن شكرتم لاءزيدنكم) را نخوانده ايد، آيا حمد و سپاس ما نعمت و رحمت پروردگار را مضاعف نمى كند؟! اگر حمد و سپاس خدا رحمت و نعمت او را زياد مى كند. ستودن بندگان نيكوكار خدا و سپاسگزارى از آنان هم موجب افزايش كمى و كيفى كار و خدمتشان خواهد شد و اين افزايش ‍ تدريجى است كه جامعه را بسوى كمال مى برد. اگر دانشمندى يا معلم و كارگر و كشاورزى ، كار و خدمت ارزنده اى ارائه دهد و خدمت شوندگان و اطرافيان و جامعه اش بى تفاوتى نشان بدهند و او را سپاس نگزارند و مورد تقدير و تشويق خود قرار ندهند و حتى ناسپاس نشان دهند، آيا او را دلسرد و ماءيوس نمى سازند و باعث در جا زدن يا عقب نشينى او نمى گردند، و اگر كار و خدمت او را راج نهند و از او تشكر بكنند، آيا موجب پيشرفت او و بالا بردن كيفيت و كميت كار و خدمت او نمى گردند؟!
عقب افتادگى جامعه ، مجموعه عقب نشينيهاى افراد است و پيشرفتهاى آن ، مجموعه پيشرفتهاى جزئى اعضاى آن است پس چرا نظام جامعه را بر رحمت و حمد؛ يعنى نيكوكارى و درستكارى و سپاس متقابل استوار نمى سازيم ؟ چرا تنش هاى متلاشى كننده و واپس اندازنده را در خانواده و محيط كار خود با اين روش ساده و دوستانه از ميان بر نمى داريم ؟ نظام رحمت و حمد، روح خدمت و سازندگى و كار نيك كردن و نيك كار كردن را در جامعه تقويت خواهد كرد و موجب تكامل و ارتقاى مادى و معنوى خواهد شد.
هر اندازه از مغضوبان و گمراهان دور شويم و نادرستى و اسراف و كم كارى و غش را كنار بگذاريم ، و هر قدر در راه درستكارى و راستى كه صراط مستقيم است حركت كنيم و بر كيفيت مطلوب كار و توليد خود بيفزاييم به همان نسبت ، خشم و غضب ، و گمراهى و اضطرابمان در محيط كار و جامعه از ميان خواهد رفت ، و مهر و محبت و راءفت ، اساس كارمان خواهد شد.
مديران و مسؤ ولان نيز هر اندازه از روشهاى انگيزشى مناسب و مطلوب بيشترى استفاده كنند، بر عشق و علاقه مردم به نظام و مسؤ ولان ، و بر مهر كارگران و كاركنان به كار و محيط كار افزوده خواهد شد و با افزايش كيفيت كار و مديريت و بالا رفتن رضايت مردم ، ميزان بهره ورى عمومى اضافه خواهد شد. بنابراين بايد نماز را به صحنه فعاليتهاى اجتماعى و محيطهاى كارى بكشانيم و آن را محور هدايت و اصلاح هر امرى قرار دهيم . آخر، نماز، مهم ترين فريضه دين حق است و بايد بيشترين بهره را از آن به دست آورد.
لحظه اى نيك بينديشيم چگونه خواهد بود وضع ما زمانى كه شوهران به زنان و زنان به شوهران و فرزندان به والدين و والدين به فرزندان و فرزندان به يكديگر نظر رحمت داشته باشند و از راستى و درستى و خدمات صادقانه هم تشكر بكنند و چگونه خواهد بود زمانى كه كشاورزان و مالكان ، كارگران و كارفرمايان ، معلمان و شاگردان ، خريداران و فروشندگان ، موجران و مستاءجران ، توانگران و نيازمندان ، ملت و مردم ، رهبر و مردم تحت رهبرى ، همه و همه با ارائه راستى و درستى و خدمات صادقانه متقابل ، عملا به هم رحمت داشته باشند و از يكديگر تشكر بكنند. چه خواهد شد اگر روح رحمت به جاى تنگ نظرى و حسادت و تضييع حقوق ديگران و ايجاد نفرت و دشمنى بر جامعه حاكم گردد؟ آيا گلستانى از گلواره هاى نيكوكار و معطر ايجاد نخواهد شد؟ آيا يك جامعه ايده آل نخواهيم داشت ؟ اگر چنين است پس نماز را كه يادآور و آموزگار نظام رحمت و حمد است ، از ياد نبايد برد.

٣- نظام تسبيح

بخشى از نماز تسبيح است . در ركوع و سجود، و در قيام ركعتهاى سوم و چهارم ، خدا را تسبيح مى كنيم ؛ يعنى ذات اقدس او را از هر عيب و نقصى پاك و منزه مى شمريم و تمام صفات او را كمال مى دانيم . او يك شخص ‍ نيست كه صفات نقص ، به او منتسب شود بلكه يك نيروست ، يك قدرت است و اگر قرآن مى گويد: (او كسى است كه ...) به اعتبار اذهان ما مى گويد وگرنه او موجودى است كه داراى ماهيت نيست . هستى صرف و بسيط است و از داشتن ماهيت و چه چيزى كه مستلزم جنبه هاى تركيبى است منزه است . ذات اقدس و يگانه او از نقيصه تركيب و تكثر پاك است . خلق و امر، به دست اوست و چون صفت خالقيت او خالى از عيب و نقص است ، نظامى هم كه او جهان را بر آن آفريده است خالى از نقص است . نظام خلقت ، نظام احسن است و بهتر و كامل تر از آن قابل تصور نيست . هيچ كس ‍ نمى تواند نقشه كامل تر و نظام بهترى براى خلقت ارائه دهد و بگويد: اگر خدا جهان را اينگونه مى آفريد، بهتر بود. صفت امر كه همان فرمانروايى او بر جهان گسترده و پر عظمت را بر اساس سنتها و نواميسى كه خود مقرر كرده است اداره مى كند. مدير و كارگردانى بهتر از او وجود ندارد. هيچ كس ‍ نمى تواند بگويد كه اگر خدا جهان را به گونه ديگرى اداره مى كرد، بهتر بود. بر كار خدا اعتراض وارد نيست . صفت ربوبيت او نيز بى عيب است و نظام تربيتى يى بهتر از نظام تربيت رب وجود ندارد. بايد نظامهاى آفرينش ، مديريت و ربوبيت او را بررسى كنيم و از آنها به نفع اداره بهتر جامعه بهره برداريم . ما از مطالعه نظام عظيم آفرينش و نظام دقيق اداره آن ؛ يعنى كشف قوانين و نواميس حاكم بر آن مى توانيم درسهاى ارزنده اى را براى اداره اجتماع خود فرا گيريم و به اندازه توفيقى كه در فهم برنامه مديريت جهان به دست مى آوريم ، برنامه بسيار سازنده اى را براى اداره احسن جوامع اسلامى ، منظم سازيم . اما آفريدگار مهربان كه از عظمت برنامه مديريت خلقت و ناتوانى ما از درك كامل قوانين مربوط به آفرينش و تربيت ، و كارگردانى اين جهان ، مطلع است ، از ما بندگان خود غافل نبوده است و با عنايت به شناختى كه از انسان آفريده خود داشته است و با توجه به نحوه ارتباط او با جهان آفرينش ، عالى ترين قوانين را براى جوامع انسانى مقرر كرده است كه در دو بخش طبيعت و ماوراى طبيعت قابل بررسى است و از نظر اتقان و احكام ؛ همانند همان قوانين و نواميس عالم خلقت ، خدشه ناپذير مى باشد و كسى را ياراى آن نيست كه برنامه اى بهتر از آن ارائه دهد. نهايت ، ما براى مسائل نوظهور جوامع انسانى مى توانيم در چهارچوب همان قانونهاى الهى و با الگو قرار دادن نواميس چرخه آفرينش ، قوانين جديدى را وضع كنيم و به اجرا در آوريم .
اين نكته كليدى بسيار خوبى است براى كسانى كه قوانين تشريعى را قبول ندارند. آنان مى توانند قوانينى را كه در متن شريعت وجود دارد، با نواميسى كه در متن خلقت است بسنجند و قياس كنند و چنانچه ميان آنها هماهنگى و وحدت ديدند، بفهمند كه واضع قوانين تكوينى و تشريعى يكى است . آن براى اداره جهان و اين براى اداره انسان است و پس از دريافت اين حقيقت ، دست از لجاج بردارند، احكام شريعت اسلام را بپذيرند و به آن گردن بنهند، در مثل اگر نماز را روشى منطبق بر نظام آفرينش ديدند، خود را با نظام خلقت ، همسو و هماهنگ ، و به آن قيام و اقدام كنند و باقى ماندن در جرگه بى نمازان را عملى قبيح و ناروا بشمارند.

٤- نظام سلامت

نظام صلات ، نظام سلامت است . سلام پايان نماز، هدف نماز را مشخص ‍ مى كند. هدف آن ايجاد جامعه اى سالم بر اساس نظامى سالم است و نظام مديريت منطبق با نماز، نظامى است كه جامعه را به سلامت اداره كند. بيماريهاى تربيتى ، فرهنگى ، سياسى و اقتصادى را از پيكر جامعه برطرف سازد و با رعايت تفاوتها، رفع تبيعضها، اجراى عدالت ، و رفع ستم ، امكان بهره ورى عموم مردم را از نعمت هاى پروردگار و امكانات و مواهب زندگانى اجتماعى سالم ميسر و ممكن سازد و از اين رهگذر آنان را به هم خوشبين و مهربان كند و با تاءليف قلوب و تحكيم رشته اخوت اسلامى و رهبرى صحيح مردم ، آنان را در همه زمينه ها به سلامت برساند.
رحيميت خدا، يعنى رحمت خاص او، مخصوص مؤ من مسلم است و مؤ من مسلم ، علاوه بر آن كه مؤ من به خدا و تسليم امر اوست ، خواهان امن و امان و سلم و سلامت است . امام صادق (عليه السلام) فرمودند:
السلام فى دبر كل صلاة الاءمان (٤٣٤)
سلام دادن در آخر هر زمان ، موجب امنيت و امان در دنيا و آخرت است .
نمازگزاران بايد رحمت و سلامت ، و امنيت و امانت را در معاملات و معاشرات خود مراعات كنند.
در اسلام ايده سلامت خواهى آن قدر مهم است كه پاسخ دادن به سلام سلام دهنده حتى در نماز كه راز و نياز با آفريننده هستى است ، واجب است .
جامعه مسلمان ، جامعه اى است كه به دنبال سلم و سلامت است و مى خواهد با راستى و درستى و صلاح و سداد زندگى كند. پس اگر مديرى يا تحت اداره اى خدشه اى به سلامت فرد و جامعه ، و نظام سالم آن وارد كند، برخلاف نظام صلات كه نظام سلم و سلامت است ، عمل كرده است . با توجه به آن چه گفته شد، نماز، نظام گوشه گيرى و انزوا نيست . نظام صلب نياز و كار و كوشش است . در خلوت خزيدن و فقط نماز خواندن ، راه راستى كه ما را به نعمت برساند نيست . چنين كارى خداپسند هم به نظر نمى رسد و جلب رحمت و نعمتش هم نمى كند.
نظام مديريت مبتنى بر صلات ، مى تواند ما را به تربيت صحيح خدايى ، امنيت و سلامت ، رحمت و بركت ، و نعمتهاى بيكران برساند و هر نظام مديريتى كه بر ضد نظام صلات عمل كند، نظامى غير خدايى ، فرعونى ، و شيطانى است .
نظام صلات را خدا، وضع كرده است و نظام مبتنى بر آن يك نظام الهى است . در نظام الهى اسلام ضرر و ضرارى نيست ، چنان نيست كه هر كس و هر گروه فقط به سود خود بينديشد و كار تنها به نفع خود كند. نظام الهى ، نظام ، رعايت حقوق و اجراى عدالت و بالاتر از آن نظام مهربانى و بخشندگى است و از اين روست كه نظام سلم و سلامت است اما در نظام هاى شيطانى و فرعونى ، شيطنت بسيار است ، و خود پرستى و منفعت پرستى حاكم است . نظام سود پرستى ، سبب مى شود كه حكومت به رعيت و رعايا به هم زيان بزنند و ستم روا دارند. به يكديگر شر برسانند و در صورتى كه منفعت ايجاب كند، رقيب را براندازند. يك فرعون بزرگ با فرعونهاى كوچكترى همدست مى شود و بر مردم حكومت مى كند. اخلاق فرعونى آنان به همگان سرايت مى كند و جامعه يكپارچه خود خواهى و منيت مى شود. اين ويژگى و ماهيت جامعه فرعونى است .
اما در جامعه الهى ، همه سعى مى كنند براى رضاى خدا به هم خير و خوبى برسانند، و ببخشند و مهر بورزند. چون نشان نظام الهى ؛ بخشندگى و مهربانى است . آخر آنان اين خلق و خو را از خداى خود آموخته اند و از او گرفته اند كه او رحمن و رحيم و ارحم الراحمين است .
راه دستيابى به نظام مديريت صحيح و جامعه برتر، تكيه بر قانون رحمت است . قانونى كه خداى مهربان آن را در وضع نظام صلات ، روزى سى بار به فكر و روح و خلق و خوى بندگان خود القا ميكند. بكوشيم تا بالاترين بهره ورى را از نماز داشته باشيم و كشور خود را با تكيه بر قانون اياك نعبد و اياك نستعين ؛ يعنى تنها با عبوديت پروردگار و كمك خواهى از او و بدون ذلت كشيدن از بيگانگان و يارى خواهى از شرق و غرب اداره كنيم كه جامعه وابسته ، معيوب است و نظام آن نظام سلامت نيست .

٥- نظام شورى (دموكراسى) معنى شور

كسى به محضر رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) رسيد و از آن بزرگوار پرسيد: ما الحزم ؟! درست انديشى ، و مال انديشى و محكم كارى فكرى چيست ؟ در پاسخ به او فرمودند:
تشاور امرء ذار اءى ثم تطيعه . (٤٣٥)
(بررسى يك امر) اين است كه با شخص صاحب نظرى رايزنى كنى . آنگاه از او فرمان ببرى (راءيش را بكار بندى).

بى نياز از راءى و راى زنى

همه خردمندان نيازمند مشورت اند و بايد براى تصحيح و تكميل انديشه و راءى خود از افكار و آراء ديگران كمك گيرند. آن كه خرد محض است و نيازمند مشاوره نيست فقط خداست حتى رسول او كه عقل كل بود بنا به مصالحى ماءمور به مشورت گرديد. امام على (عليه السلام) در بى نيازى خدا از راى و رايزن چنين فرمود:
اءنشاء الخلق انشاء و ابتداءه ابتداء بلاروية اءجالها و لاتجربة استفادها و لاحركة اءحدثها و لاهمامة نفس اضطرب فيها . (٤٣٦)
آفرينش را به گونه اى پديد آورد كه ناشناختنى است و آفرينش را به سانى آغازيد كه ناگفتنى است . بى آن كه انديشه اى بكار گيرد يا از تجربه اى سود برد يا در خود جنبش و جوششى پديد آرد. و نيز بى آن كه به آشفتگى و ناآرامى دچار آيد. (٤٣٧)
خلق الخلق على غير تمثيل و لامشورة مشير و لامعونة معين . فتم خلقه باءمره و اءذعن لطاعته فاءجاب و لم يدافع و انقاد و لم ينازع (٤٣٨)
آفريدگان را بدون الگو گيرى ، و بدون رايزنى رايزنى و يارى يارى دهنده اى آفريده است . آفرينش او تنها به اراده و فرمان او آغاز و پايان يافت و به فرمانبردن از او اعتراف كرد. پس فرمان او را پذيرفت و رد نكرد و رام گرديد و نزاع نكرد. (٤٣٩)

جايگاه رايزنى در اسلام

رايزنى در اسلام جايگاه بلندى دارد. و در امور كوچك و بزرگ ، فردى و اجتماعى ، خانوادگى و كشورى و سياسى و نظامى سفارش شده است ؛ مثلا قرآن در مورد باز گرفتن كودك شيرخوار از شير مادر تلويحا سفارش به رايزنى مى كند. مى فرمايد:
... فاءن اءرادا فصالا عن تراض منهما و تشاور فلا جناح عليهما (٤٤٠)
اگر پدر و مادر بخواهند كودك را (پيش از دو سال كامل) با رضايت و مشورت يكديگر از شير باز گيرند، بر آن دو گناهى نيست .
همچنين در مورد شير دادن نوزادى كه پدر و مادرش از هم جدا شده اند، مى فرمايد:
... و ائتمروا بينكم بمعروف ... (٤٤١)
... به وجه پسنديده اى در ميان خود رايزنى كنيد...
در امر مهم جنگ نيز فرمان مشورت مى دهد و به رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) مى گويد:
و شاورهم فى الاءمر (٤٤٢)
در كارهاى مهم با آنان مشاوره كن
در امر اداره اجتماع و سياستگذارى نيز به طور غير مستقيم امر به مشورت مى كند. و رايزنى و هم انديشى را در اداره جامعه از صفات نيكوى مؤ منان مى شمرد.
... اءمرهم شورى بينهم ...
امر اداره اجتماعشان بر اساس رايزنى و هم انديشى در ميان آنان است .
در سنت گفتارى و كردارى پيغمبر اكرم و ائمه هدى ، صلوات الله عليهم ، نيز سفارش به مشورت و عمل به آن فراوان مشاهده مى شود. كه برخى از آنها نقل خواهد شد. ارزش و اهميت مشورت در اسلام به خاطر فايده هاى متعددى است و اينك برخى از فوايد آن :

ارزش رايزنى و خطر استبداد

١- افراد و مردمى كه كارهاى خود را با مشورت و مصلحت انديشى يكديگر اجرا مى كنند، كمتر گرفتار لغزش مى شوند. به عكس افراد و جوامعى كه گرفتار خودبينى و استبداد به راءيند، غالبا گرفتار اشتباهات خطرناك و فاحش مى شوند و از حركت در صراط مستقيم و رسيدن به پيروزى و كاميابى باز مى مانند.
مشورت كننده علاوه بر بكار گيرى عقل و انديشه خود، در زمينه امر مورد مشورت ، از عقل فطرى و تجربى مشورت شوندگان بهره مى برد. و وسعت بينشى كه درباره آن بدست مى آورد، موجب كاهش موارد لغزش در برنامه ريزى ، تصميم گيرى ، و اجراى كار مى شود. او با استفاده از عقول ديگران ، و پيش رو نهادن و بررسى كردن آراء آنان مى تواند به شناخت دقيق صواب از خطا و راه از چاه برسد، و در مسير صحيح حركت كند. و اين فرموده امام على (عليه السلام) است كه من استقبل وجوه الاراء عرف مواقع الخطاء . (٤٤٣)
آن كه آراء مختلف را پيش روى خود گذاشت ، جاهاى لغزش را شناخت .
اين سخن نيز از آن حضرت است :
... و الاستشارة عين الهداية و قد خاطر من استغنى براءيه . (٤٤٤)
رايزنى ، خود راهنمايى و راهيابى است . و آن كه به راءى خود بسنده كرد و از آراء ديگران بى نيازى ورزيد، خود را در خطر افكند.
امام على (عليه السلام) فرمودند:
من ملك استاءثر و من استبد براءيه هلك و من شاور الرجال شاركها فى عقولها . (٤٤٥)
هر كه بر ديگران دست يابد و فرمانروا شود، به خودبينى گرايد و آن كه به خود راءيى و زورگويى گرفتار آيد، به گرداب نابودى در افتد. و آن كه با مردان برجسته و صاحب نظر مشورت كند، در خردهايشان شريك شود.
از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) روايت شده است كه :
ما شقى عبد قط بمشورة و لا سعد باستغناء راءى . (٤٤٦)
هرگز بنده اى به خاطر مشورت بدبخت و به خاطر مشورت نكردن خوشبخت نمى شود.
آن حضرت در مورد مشورت هاى فردى فرمودند:
ما من رجل يشاور اءحدا الا هدى الى الرشد . (٤٤٧)
كسى نيست كه با ديگرى مشورت كند، مگر آن كه به راه راست رهنمون شود.
و درباره مشورت هاى قومى و گروهى فرمودند:
ما تشاور قوم الا هدوا الى رشدهم . (٤٤٨)
هيچ گروه و مردمى در كارها مشورت نكرد مگر آن كه به سوى راه راست و خردمندانه خود رهبرى شد.
و باز از آن حضرت در زمينه مشورت هاى اجتماعى و كشورى روايت شده است كه فرمودند:
اذا كان اءمراؤ كم خياركم و اءغنياؤ كم و اءمركم شورى بينكم الاءرض خير لكم من بطنها و اذا كان اءمراؤ كم شراركم و اءغنياؤ كم بخلاؤ كم و لم يكن اءمركم شورى بينكم فبطن الاءرض خير لكم من ظهرها . (٤٤٩)
هنگامى كه فرماندهان شما بهترين هاى شما و توانگران شما سخاوتمندان شما باشند و كارهايتان به مشورت اجرا شود، روى زمين براى شما بهتر از زير آن است (شايسته زندگى هستيد) و چنانچه زمامداران شما بدترين هاى شما و بى نيازان شما تنگ نظران شما باشند و كارهايتان به مشورت اجرا نشود، زير زمين براى شما بهتر از پشت آن است (مرگ برايتان بهتر از زنده بودن است).
از اين سخن رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) كه فرمودند:
... اذا كان اءمراؤ كم شراركم و لم يكن اءمركم شورى بينكم ...
چنين بر مى آيد كه در نظر آن بزرگوار فرماندهان و زمامداران مستبد و بى مشورت بدترين اميرانند. و حكم خرد خردمندان ديگر نيز همين است .
٢- مشورت ، نيروى انديشه را در اهل مشورت پرورش مى دهد. و موجب شكوفايى استعدادها مى شود اما استبداد به راءى ، انديشه ها را از تحرك و پويش باز مى دارد، نيروهاى فكرى آماده را نابود مى سازد و سرمايه هاى انسانى را جامعه را از ميانه بر مى دارد.
٣- مشورت كننده در صورت پيروزى و كاميابى كمتر مورد رشگ ديگران قرار مى گيرد زيرا مشورت شوندگان پيروزى او را مرهون ابراز نظرهاى خود مى دانند و چون خود را در موفقيت او سهيم و شريك مى دانند به او حسد نمى ورزند و كارشكنى نمى كنند همچنين در صورتى كه با شكست روبه رو شود، او را سرزنش نمى كنند، چون شكست او را نتيجه نظر دادن خود مى دانند، و نه تنها او را شماتت نمى كنند كه برايش دل مى سوزانند و با وى همدردى مى كنند.
٤- مشورت كننده ، به هنگام مشورت ، ارزش شخصيتى مشورت شوندگان و ميزان دوستى و دشمنى آنان را درك مى كند. و اين شناخت راه را براى پيروزى او هموار مى سازد. و هر كسى براى رسيدن به موفقيت نيازمند آن است كه دوستان و دشمنان خود را بشناسد.
٥- آن كه مشورت مى كند، متواضع است و محبوب ديگران مى شود. در صورتى كه آن كه مشورت نمى كند، مغرور و خود پسند است و خود پسندى اش موجب نفرت ديگران از او، و غربت و تنهايى اوست . امام على (عليه السلام) فرمودند:
لا وحدة اءوحش من العجب و لا عقل كالتدبير . (٤٥٠)
هيچ تنهايى يى وحشت انگيزتر از خود پسندى و هيچ خردى همانند پس ‍ نگرى و پيامد انديشى نيست .
اين سخن مولا مى رساند كه خود پسند، نه خود خردمند است و نه حاضر به بهره گيرى از عقل خردمندان است . و از اين روست كه تنها و بدون پشتيبان است و آن كه پيامد انديش است ، داراى بهترين خرد است و چون چاره انديش است ، اهل مشورت است .
و لا مظاهرة اءوثق من المشاورة . (٤٥١)
هيچ پشتيبانى يى مطمئن تر از مشورت كردن نيست .
آن بزرگوار در جاى ديگرى فرمودند:
لاظهير كالمشاورة (٤٥٢)
پشتيبانى اطمينان بخش تر از رايزنى وجود ندارد.
٦ نه تنها مشورت كننده از منافع مشورت بهره مند مى شود كه مشورت شونده نيز از بركات آن مستفيض مى گردد. مشورت نه تنها مشورت شونده را وادار به تفكر و تعقل مى كند و موجب بارور شدن انديشه و خردش ‍ مى گردد. كه شخصيت و روح او را به سمت كمال مى برد. وقتى با كسى مشورت مى كنيم و راءى او را به حساب مى آوريم ، در حقيقت به او بها مى دهيم . و او را از نظر روحى باز سازى مى كنيم . هنگامى كه مجاهدان از جنگ احد مراجعت كردند، كسانى كه از جهاد در راه خدا گريخته بودند، اطراف پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) را گرفتيد. و ابراز پشيمانى و درخواست بخشش كردند. اين فرمان نزول يافت كه :
فاعف عنهم و استغفرلهم . (٤٥٣)
آنان را مشمول عفو خود گردان و برايشان طلب آمرزش كن .
به علاوه براى باز سازى روحى آنان فرمود:
و شاورهم فى الاءمر
در كارها با آنان به مشورت پرداز.
مخاطب اين فرمان نخست پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) است . اما بعد شامل مصادر امور و مسؤ ولان ، و سپس شامل عموم مردمى كه پيرو پيامبرند نيز مى شود.
٧- آن كه به مشورت عمل مى كند، به ديگران نيز درس مشورت مى دهد و اصل مشورت را ترويج مى كند. هم خود به امر خدا عمل مى كند. و هم موجب اجراى امر خدا در سطح جامعه مى شود. همچنان كه پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) چنين مى كرد.
رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) به عنوان يك رهبر الهى ، با آن كه از لغزشهاى فكرى و عقيدتى ، و علمى و عملى مصون بود، بنا به برخى از مصالح و منافعى كه قبلا بيان شد، ماءمور به مشورت گرديد، آن كه حضرت هم ديگران را به مشورت توصيه مى فرمود و هم خود به مشورت عمل مى كرد و عملا به ديگران درس رايزنى مى داد حتى گاهى براى احترام به راءى صاحبنظران از راءى خود صرف نظر مى كرد. و يكى از عوامل پيشرفت كار او همين روش و خوى و خصلت عالى بود. رهبر و مدير و زمامدارى كه با تمام عظمت مقام ظاهرى و باطنى و معصوميت خود متواضعانه تن به مشورت مى دهد و به آرا و انديشه هاى ديگران حرمت مى نهد بايد در كار رهبرى و هدايت ، و زمامدارى و مديريت خود محبوب و موفق باشد.

مشورت كن با گروه صالحان

مشورت كن با گروه صالحان
بر پيمبر امر شاورهم بدان
امرهم شورى براى اين بود
كز تشاور سهو و كژ كمتر رود
اين خردها چون مصابيح انورست
بيست مصباح از يكى روشن تر است
بوكه مصباحى فتد اندر ميان
مشتعل گشته ز نور آسمان
غيرت حق پرده اى انگيخته است
سفلى و علوى به هم آميخته است
گفت سيروا مى طلب اندر جهان
بخت و روزى را همى كن امتحان
در مجالس مى طلب اندر عقول
آنچنان عقلى كه بود اندر رسول
زآنك ميراث از رسول آن است و بس
كه ببيند غيبها از پيش و بس
در بصرها مى طلب هم آن بصر
كه نتابد شرح آن اين مختصر
مولوى (٤٥٤)

مشورت با نفس خويش

آنچه گويد نفس تو كاينجا بدست
مشنوش ، چون كار او ضد آمده است
مشورت در كارها واجب شود
تا پشيمانى در آخر كم بود
حيله ها كردند بسيار انبيا
تا كه گردان شد برين سنگ آسيا
نفس مى خواهد كه تا ويران كند
خلق را گمراه و سرگردان كند
گفت امت : مشورت با كى كنيم ؟
انبيا گفتند با عقل امام
گفت گر كودك در آيد يا زنى
كو ندارد عقل و راى روشنى
گفت : با او مشورت كن و آنچه گفت
تو خلاف آن كن و در راه افت
نفس خود را زن شناس از زن بتر
زان كه زن جزويست ، نفست كل شر
مشورت با نفس خود گر مى كنى
هر چه گويد، كن خلاف آن دنى
گر نماز و روزه مى فرمايدت
نفس ؛ مكارست ، مكرى زايدت
مشورت با نفس خويش اندر فعال
هر چه گويد عكس آن باشد كمال
برنيايى با وى و استيز او
رو بر يارى بگير آميز او
عقل قوت گيرد از عقل دگر
نى شكر كامل شود از نى شكر
من ز مكر نفس ديدم چيزها
كو برد از سحر خود تمييزها
وعده ها بدهد تو را تازه به دست
كه هزاران بار آنها را شكست
عمر اگر صد سال خود مهلت دهد
اوت هر روزى بهانه تو نهد
گرم گويد وعده هاى سرد را
جادوى مردى ببندد مرد را
اى ضياء الحق حسام الدين بيا
كه نرويد بى تو از شوره گيا
از فلك آويخته شد پرده اى
اى پى نفرين دل آزرده اى
اين قضا را هم قضا داند علاج
عقل خلقان در قضا گيج است گيج
مولوى (٤٥٥)


۱۰
تقارن عبادت و مشورت

تقارن عبادت و مشورت

اسلام از سويى بر تشكيل اجتماعات و نمازهاى جماعت و جمعه تاءكيد مى كند و از سوى ديگر بر شور و مشورت و فكر اجتماعى اصرار مى ورزد و قرآن كريم و در سوره شورى و انفاق را كه شامل انفاق فكرى و تعاطى عقلى مى شود، عنوان مى كند. و اين نشان مى دهد كه يكى از مقاصد اسلام از تشكيل اين اجتماعات شور و مشورت در امر سياست است ؛ يعنى اسلام انتظار دارد كه كارهاى اجتماعى و سياست گذاريها در كنار عبادت ها صورت بگيرد؛ همچنان كه دوست دارد مشورتهاى سياسى مربوط به كل جهان اسلام در كنگره عظيم حج برگزار شود.
تقارن شور و مشورت در امور اجتماعى و اعمال عبادى حكمتى دارد: چنين اجتماعاتى از آن جهت كه عبادى است ارتباط با خالق است و از آن جهت كه سياسى و اجتماعى است ، ارتباط با خلق است . علاوه بر اين افكار سياسى يى كه در اجتماعات عبادى شكل مى گيرد به خاطر آن كه به هنگام آرامش روح و صفاى باطن و طماءنينه فكر است از سلامت برخوردار مى شود و به خاطر آن كه با توجه به امر خدا و در كنار عبادتش اجرا مى شود، در حكم عبادت و برخوردار از قداست است . افزون بر اين ، اين اجتماعات عظيم چه روزانه باشد، چه هفتگى ، و چه سالانه به سرعت شكل مى گيرد در صورتى كه اگر فقط براى مسايل سياسى باشد، برپا كردن چنين اجتماعاتى آن هم به نحو مكرر به راحتى ميسر نيست .

نظام شورايى مبتنى بر نماز و اجابت امر خدا شرط يك جامعه سالم با حكومت صالح و قدرتمند

خداى ، تعالى ، طى آيات سى و ششم تا چهلم از سوره شورى يازده خصلت از خصوصيات يك جامعه ايمانى را مطرح كرده است كه براى اهل ايمان نزد خدا بهتر و پاينده تر از كالاى زودگذر اين جهان است . اين ويژگيها عبارتند از:
١- ايمان ٢- توكل ٣- اجتناب از كبائر و فواحش ٤- آمرزش به وقت خشم ٥- اجابت امر خدا ٦- اقامه نماز ٧- اداره شورايى جامعه (دموكراسى) ٨- انفاق ٩- يارى خواستن به وقت ستم ديدن ١٠- دادگرى ١١- عفو پس از دستيابى به منظور صالح سازى .
فما او تيتم من شى ء فمتاع الحيوة الدنيا و ما عندالله خير و اءبقى للذين امنوا و على ربهم يتوكلون . و الذين يجتنبون كبائر الاءثم و الفواحش و اذا ما غضبوا هم يغفرون . و الذين استجابوا لربهم و اءقاموا الصلوة و اءمرهم شورى بينهم و مما رزقناهم ينفقون . و الذين اذا اءصابهم البغى هم ينتصرون . و جزاء سيئة سئية مثلها فمن عفا و اءصلح فاءجره على الله انه لايحب الظالمين .
پس آنچه شما را دادند، از هر جنسى كه باشد، اندك بهره اى از زندگانى دنياى دون است و آنچه نزد خداست براى آنان كه ايمان آورده اند و كار خود را به پروردگار خود وا مى نهند، و براى آنان كه از گناهان بى شرمانه و ننگين پروا مى كنند و چون به خشم مى آيند مى آمرزند، و براى آنان كه فرمان پروردگار خود را پذيرفتند و نماز را بپا داشتند و كارشان در ميانشان از سر مشورت است و از آنچه روزيشان كرديم در راه خدا خرج مى كنند، و براى آنان كه چون ستمى به ايشان رسد (براى دفع ظلم) كمك مى خواهند، بهتر و پاينده تر است . و سزاى يك بدى بدى يى همانند آن است . پس كسى كه عفو و اصلاح كند، پاداشش بر عهده خداست . همانا كه او ستمگران را دوست نمى دارد.
هر يك از اين ويژگيها نشانى از نشانه هاى عدالت جامعه ايمانى است همچنان كه نقطه مقابل هر يك از اين صفات نشان ستمكارى يك جامعه است . از اين رو، در پايان فرمود:
انه لايحب الظالمين .
خدا ستمگران را دوست نمى دارد.
تا بفهماند كه دارندگان اين صفات ، دادگر و محبوب خدا هستند و آنان كه فاقد اين صفات اند، ستمكار و مورد خشم او هستند.
بى ايمانى و شرك ، بزرگترين ستم است . بدبينى به خدا و عدم توكل به او ستمكارى در حق رحمت خداوند است . ارتكاب كبائر و فواحش ، ستم در حق احكام و حدود خدا و تجاوز به حقوق بندگان خداست . انتقام پس از خشم ، عملى خالى از خلوص و غالبا تواءم با افراط و خروج از مرز عدالت است . سر باز زدن از امر خدا، ستم در حق خداى مهربان و دادگر است . ترك نماز و سر فرو نياوردن در برابر آفريدگار بزرگ ، نشان جهالت و استكبار است . و هم كاهلى در شناخت خدا ستم است و هم گردنكشى در برابر او و كفران نعمتهاى او. فرمانروايى زورگويانه بر مردم و بى اعتنايى به خواست و راءى آنان ظلم است . خرج نكردن رزق و روزى خدا داده در راه خدا، دنيا پرستى و ستمكارى است . يارى خواهى عليه ستمگر، اقدامى براى احقاق حق و اجراى عدالت است . تسليم ظلم شدن ، ستم بر حكم خداوند و بر خويش است . در نگذشتن از بدكار و سختگيرى بر او، ستم بر مدارا و مروت و عواطف انسانى است . سزا دادن يك بدى به بدى بزرگتر، ستم در حق عدالت است . در نگذشتن از خطاكار و اصلاح نكردنش از طريق عفو، محروم كردن خويش از ثواب و اجر خدايى و ستم در حق خويشتن است . و قرآن فرمود:
انه لايحب الظالمين .
براستى كه خدا ستمگران (جامعه ستمگر) را دوست نمى دارد.
براى توضيح بيشتر مطالبى با كاهش ها و افزايش ها و تغييرات بسيار از تفسير نمونه نقل به مضمون مى شود: (٤٥٦)
قرآن پس از توصيف مؤ منان به ايمان و توكل كه هر دو جنبه قلبى دارد، به هفت قسمت از برنامه هاى عملى آنان در جنبه هاى نفى يى ، اثباتى فردى ، اجتماعى ، مادى ، و معنوى اشاره مى كند. برنامه اى كه بيان كننده اركان يك جامعه سالم با حكومت صالح و قدرتمند است . جالب اين است كه اين آيات ظاهرا در مكه نازل شده است در آن روزى كه هنوز جامعه اسلامى شكل نگرفته بود. و حكومت اسلامى وجود نداشت و اين نشان مى دهد كه بينش صحيح آمادگى براى ساختن جامعه اسلامى آينده تحت آموزش ‍ پيگير و مستمر پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) بوده اند. با توجه به اين آيات ، نخستين نشانه هاى اهل ايمان و توكل (واگذارى كار خود به خدا)، پرهيز از گناهان بزرگ و كارهاى شرم آور و ننگين است . چگونه ممكن است كسى دعوى ايمان و توكل به خدا كند، در حالى كه دلش ‍ لانه اى از لانه هاى شيطان و وجودش آلوده به انواع گناهان است ؟! توصيف دوم كه آن نيز جنبه پاكسازى دارد، درباره تسلط بر نفس است به هنگام خشم كه بحرانى ترين حالت انسان است . مى فرمايد: آنان كسانى هستند كه به هنگام غضب عفو مى كنند: (و اذا ما غضبوا هم يغفرون). نه تنها به هنگام غضب زمام اختيار از كفشان ربوده نمى شود بلكه قلب خود و ديگران را با آب عفو و غفران از كينه ها مى شويند. و اين صفتى است كه جز در پرتو ايمان راستين و توكل به خدا پيدا نمى شود. چگونه ممكن است انسانى كه در انتظار عفو الهى است ، خود كينه توز و انتقام جو باشد؟!
در آيه قبل و اين آيه سخن از پاكسازى وجودشان از گناهان و چيرگى آنان بر يكى از عوامل نيرومند گناهان (خشم) است اما در آيه بعد سخن از باز سازى وجودشان در جنبه هاى مختلف است كه از همه مهم تر اجابت دعوت پروردگار است . چيزى كه همه نيكيها و اطاعت از همه اوامر خدا در آن جمع است و بايد چنين باشد زيرا گناه و عامل آن (خشم) مانع قبول حق است و پس از پاكسازى قلب و جان از گناه و خشم ، تسليم و اجابت قطعى است . ولى از آن جا كه در ميان اوامر الهى مسائل بسيار مهمى وجود دارد كه بايد مورد تاءكيد واقع شود چند موضوع را به ياد مى آورد كه مهم ترين آنها (نماز) است ، نمازى كه ستون دين ، پيوند آفريده و آفريدگار، مربى نفوس ، معراج مؤ من ، نهى كننده از فحشا و منكر، و عامل پاكسازى هايى بشمار مى آيد كه در دو آيه قبل از آن سخن به ميان آمد.
بعد از آن اصل شورى است كه مهم ترين مساءله اجتماعى است و بدون آن همه كارها ناقص است . يك انسان هر قدر از نظر فكرى نيرومند باشد، تنها از يك يا چند بعد به مسائل مختلف مى نگرد و ابعاد ديگر بر او مجهول مى ماند. اما هنگامى كه مسايل در شورى مطرح شود و عقلها، تجارب ، و ديدگاههاى مختلف به كمك هم بشتابند، مسائل كاملا پخته و كم عيب و نقص مى گردد و از لغزش بدور مى ماند.
توصيف ديگرى كه مطرح شده انفاق است اما بايد توجه داشت كه منظور تنها انفاق مالى نيست . مراد انفاق از تمام چيزهايى است كه خدا روزى داده است ؛ از قبيل دارايى ، دانش ، خرد، هوش ، تجربه ، نفوذ اجتماعى ، قدرت و توانايى و... و تعاطى تجربه و انديشه و هوش و خرد همان شور و مشورت است . طرح مساءله انفاق پس از مشورت مفيد اين معنى است كه هر كس ‍ بايد مقدارى از نيروى فكرى خود را براى ايجاد تعادل فكرى و فرهنگى در سطح جامعه و چرخش و اجراى بهتر كارها خرج و صرف كند همچنان كه هر مسلمان موظف است بخشى از درآمد و دارايى خود را براى توازن ثروت در جامعه انفاق كند.
در هفتمين توصيف مى فرمايد: و كسانى كه هر گاه ستمى به آنان برسد، تسليم ظلم نمى شوند و از ديگران يارى مى طلبند. و الذين اذا اءصابهم البغى هم ينتصرون .
انتصار (يارى خواهى) براى مظلوم يك وظيفه است اما ديگران نيز وظيفه يارى دارند. همانطور كه در آيه ٧٢ از سوره انفال مى خوانيم :
و ان استنصروكم فى الدين فعليكم النصر .
هر گاه كه براى حفظ دين خود از شما يارى طلبند، بر شماست كه آنان را يارى كنيد.
و اين همان انفاق قدرت و توانايى و تعاون در دين است . و هشدارى است به ظالمان كه اگر دست به ستم بيالايند. مؤ منان ساكت نمى نشينند و در برابر آنان بپا مى خيزند. و اطمينان بخشى به مظلومان كه اگر استغاثه كنند، ديگران به ياريشان مى شتابند. ولى از آن جا كه يارى كردن نبايد از مسير عدالت خارج ، و به انتقام جويى ، كينه توزى ، و تجاوز از حد منتهى شود، آن را مشروط مى كند. مى فرمايد كيفر هر بدى ، مجازاتى ؛ همانند آن است : و جزاء سيئة سيئة مثلها. ممكن است كلمه سيئة از آن جهت براى كيفر بكار رفته باشد كه اگر چه حق ستمگر است اما ايذاء است و آزار رساندن ذاتا بد است و احتمالا از همين جهت است كه قرآن بلافاصله موضوع عفو و اصلاح را پيش مى كشد. مى فرمايد:
فمن عفى و اءصلح فاءجره على الله .
هر كس عفو و اصلاح كند، پاداشش بر عهده خداوند است .
حال چرا پاداش او بر عهده خداست ؟ زيرا عفو او اولا ستمكار را از كرده پشيمان و شرمنده مى سازد و اصلاح مى كند. ثانيا مانع از در افتادن او به ورطه انتقامجويى ، و موجب كاهش تيرگيها و كينه ها و افزايش محبت ها، و آرامش و انسجام جامعه مى شود.
در پايان مى فرمايد:
انه لايحب الظالمين .
خدا به تحقيق ستمگران را دوست ندارد.
اين جمله ممكن است اشاره به چند نكته باشد:
١- دستور عفو براى اين است كه در صورت قصاص و كيفر گاهى انسان نمى تواند خود را دقيقا كنترل كند، و از حد مى گذراند و در صف ظالمان قرار مى گيرد.
٢- دستور عفو به معنى دفاع از ظالمان نيست چرا خدا هرگز آنان را دوست ندارد بلكه هدف هدايت ظالمان گمراه و محكم كردن پيوندهاى اجتماعى است .
٣- كسانى شايسته عفوند كه از مركب ظلم پياده و از گذشته خود نادم شوند و در صدد اصلاح خويش بر آيند نه ظالمانى كه عفو، آنان را گستاخ ‌تر مى كند.
اصولا كلمه عفو در جايى بكار مى رود كه انسان قادر بر مجازات است و اگر مى بخشد از موضع ضعف نيست . و اين سازنده است هم براى مظلوم پيروز كه تسلط بر نفس و صفاى دل مى يابد و هم براى ظالم مغلوب كه وادار به اصلاح خود مى شود. و كيفر و عمل به مثل در جايى است كه ظالم هنوز از مركب شيطان پياده نگشته است و مظلوم پايه هاى قدرت خود را محكم نكرده است و در اين هنگام است كه گذشت موجب جسارت خصم مى گردد. (٤٥٧)
از رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) روايت شده است كه :
اذا كان يوم القيامة نادى مناد: من كان اءجره على الله فليدخل الجنة . فيقال من ذا الذى اءجره على الله ؟ فيقال : العافون عن الناس . فيدخلون الجنة بغير حساب . (٤٥٨)
هنگامى كه روز قيامت مى شود، ندا دهنده اى (از سوى خدا) ندا مى دهد كه هر كس پاداشش بر عهده خداست بايد وارد بهشت شود. گفته مى شود: چه كسى اجرش بر خداست ؟ گفته مى شود: كسانى كه مردم را عفو كردند. آنگاه اهل عفو بدون حساب وارد بهشت مى شوند.
از آن جا كه اسلام يك سيستم ؛ يعنى يك مجموعه از اصول ، احكام و برنامه هاى به هم پيوسته است و هر حكم و برنامه آن ، زمينه ها، و توابع و لوازمى دارد كه بدون موارد ديگر و لااقل بدون موضوعاتى كه با آن رابطه نزديك و تنگاتنگ دارند، قابل بررسى نيست ، و با توجه به آن كه قرآن كريم صفات ديگرى از جامعه مؤ منان را قبل و بعد از شورايى بدون آن ذكر فرموده است ، به توضيح آيات سى و ششم تا چهلم از سوره شورى اقدام شد تا زير بناها و زمينه هاى لازم براى تشكيل يك نظام شورايى اسلامى مشخص گردد. اكنون به موضوع اصلى باز مى گرديم :
اسلام ، شورا را از وظايف عموم مسلمين بشمار مى آورد. از ضمير هم در آيه كريمه ... و اءمرهم شورى بينهم ... (٤٥٩) بر مى آيد كه همه بايد در تعيين سرنوشت اجتماعى خويش شركت كنند و آراء عموم مردم به شرط عدم مخالفت با موازين شرع محترم است . و از كريمه ان الله لايغير ما بقوم حتى يغيروا ما باءنفسهم (٤٦٠) استفاده مى شود كه هر گونه تغييرات اجتماعى منوط به دگرگونيهايى است كه افراد جامعه در نفوس خويش و در اجتماع خود پديد مى آورند، و يكى از عوامل مؤ ثر در نفوس ، و تغيير و تصحيح خواسته ها و تكميل انديشه ها مشورت است و مشاوره حقيقى با مردم در اجتماعات دينى و مذهبى مقدور است . مسجد در صدر اسلام علاوه بر آن كه مكانى براى عبادت ، و وعظ و خطابه و منبر بود، مناسب ترين جا براى هم انديشى و رايزنى در امور سياسى و نظامى بشمار مى رفت . تغيير نفوس در اجتماعات عبادى - سياسى ، و عبادى - شورايى به نحو اتم و اكمل متحقق مى شود. هم عبادت در نفوس ‍ انسانها اثر مى گذارد و آنان را وادار به خود سازى و اصلاح نفس مى كند. هم مشورت آنان را به كمال عقل و انديشه مى رساند و خرد را بر هواى نفس و تمايلات دنيا پرستانه غالب مى كند. به عبارت ديگر نفوس افراد و نفس ‍ اجتماع ، هم از ناحيه شريعت اصلاح مى گردد و هم از ناحيه خرد خردمندان به صلاح مى آيد. از اين روست كه اسلام همه مسلمين را از مرد و زن به شرط استطاعت به كنگره عظيم و مركزى حج فرا مى خواند و همگان را به استثناى دارندگان عذر به نمازهاى جماعت و جمعه دعوت مى كند.
مقايسه اى كنيد ميان مجلس شوراى ملى يا انجمن محلى يى كه مركب از نمايندگان ملت يا محلت است و تصميمات آن حاصل آرا و عقول آنان است و مجلس شورايى كه مركب از عموم مسلمين و تصميمات آن ناشى از آراء مستقيم مردم باشد. مجلس شورا نمى تواند نشان دهنده افكار مردم و راءى قاطع آنان باشد و تصميمات آن متخذ از عقول افراد معدودى است كه عنوان نماينده پيدا كرده اند نه آراء موكلانى كه او را به عنوان وكيل خود برگزيده اند اما اگر يك كنگره عظيم فرهنگى يا سالانه كه تحت لواى توحيد و وحدت و عنوان عبادت در خانه خدا تشكيل مى شود، به بررسى و شور و مشورت و اخذ راءى در زمينه رد و قبول مسايل مطرح شده اقدام كند، آراء حقيقى مردم كه منظور از مشورت است بدست مى آيد و با اجراى نظرات آنان مردم عملا و نه در حد يك شعار مقدرات و سرنوشت خود را در دست مى گيرند و حكومت مردم بر مردم (دموكراسى) به نحوى كه تحت حكومت خدا بر مردم باشد و از حدود و ثغور الهى فراتر نرود متحقق مى شود و جامعه اى سالم با حكومتى صالح و قدرتمند پديد مى آيد.
از آيات سى و هشتم و سى و نهم سوره شورى :
و الذين استجابوا لربهم و اءقاموا الصلوة و اءمرهم شورى بينهم و مما رزقناهم ينفقون . و الذين اذا اءصابهم البغى هم ينتصرون .
بر مى آيد كه جامعه اسلامى بايد از نظر عقيده و انديشه ، و مال و جان به هم پيوسته باشد. همه مطيع امر پروردگار و اهل نماز باشند. اداره امورشان با تعاطى افكار و رايزنى عمومى باشد. هر كس رزق و روزى خود را از هر نوع كه باشد با ديگران بخورد و با ديگران خرج و صرف كند. اگر به كسى از آنان ستمى رسد، همگى به يارى ستمديده بشتابند و مانند پيكرى واحد، ستم را دفع كنند و ستمگر را بر سر جاى خود بنشانند.
پيوستگى فكرى و عقيدتى ، و جانى و مالى ، يك پيوستگى كامل و همه جانبه است و جامعه را نيرومند و قادر به دفاع مى سازد و آنچه زمينه اين همبستگى و قدرت را فراهم مى كند، اقامه نماز دسته جمعى مسلمين است كه گردهمايى يى براى طاعت پروردگار و مجلسى براى شور و انفاق مى باشد و پيوند اعتقادى و عاطفى را در ميان آنان برقرار مى دارد.

شورى سنت سياسى بزرگترين نمازگزاران جهان

پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) و امام على (عليه السلام) دو پدر امت و دو رهبر بزرگ مسلمانان همه اعصار، و در عين حال بزرگترين نمازگزاران عالم هستى اند و به فرمان قرآن در زندگانى سياسى خود به شيوه شورا عمل كردند. بنابراين علاوه بر حكم قرآن ، سنت سياسى آن دو بزرگوار نيز حجتى براى همه سياستمداران مسلمان و زمامداران نمازگزار در اداره امور جامعه است . نظر خواهى از ديگران و احترام به آراء مسلمانان جزء رفتار عمومى و سيره رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) بود. آن حضرت پيش از نزول فرمان مشورت به خوى و خصلت خدايى خود در اغلب كارهاى مهم اجتماعى و نظامى در كمال فروتنى با افراد لايق و مورد اعتماد مشورت مى كرد و يا پيشنهاد آنان را مى پذيرفت و به آن عمل مى كرد؛ مثلا در جنگ بدر لشكر اسلام مى خواست در جايى كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) معين كرده بودند، اردو بزند. يكى از صحابه به نام حباب بن منذر گفت : اى فرستاده خدا! آيا اين منطقه را به فرمان خدا به عنوان لشكرگاه برگزيده اند، و تغيير آن جايز نيست يا آن را به صوابديد خود معين كرده ايد؟ آن حضرت فرمود: دستور خاصى درباره آن نرسيده است .
حباب با ذكر دلايلى گفت كه اين جا جاى مناسبى برا اردو زدن نيست . فرمان دهيد كه لشكر از اين محل حركت كند و در نزديكى آب مستقر شود. پيامبر هم راءى او را پسنديدند و به آن عمل كردند. (٤٦١) باز در همان جنگ بدر پس از هزيمت دشمنان درباره تعقيب آنان با مجاهدان مشورت كردند و پس از تاءييد آنان شروع به تعقيب سپاه دشمن كردند. (٤٦٢)
در جنگ احد نيز با صحابه مشورت فرمود. اكثريت آرا بر اين بود كه در دامنه كوه احد اردو بزنند و چون اين مشورت نتيجه مطلوبى نداد، برخى بر اين شدند كه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) نبايد بعد از اين با كسى مشورت كنند.
خداى ، تعالى ، براى رد انديشه آنان دستور مشورت صادر كرد. فرمود:
و شاور هم فى الاءمر فاءذا عزمت فتوكل على الله . (٤٦٣)
اى پيامبر! باز هم در كارها از آنان نظر خواهى كن . پس آنگاه كه قصد محكم كردى بر خدا توكل كن .
زيرا فوايد مشورت به مراتب بيش از زيانهاى احتمالى آن است .
نكته اى كه در اين آيه جلب توجه مى كند؛ اين است كه پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) ماءمور مشاوره با كسانى مى شود كه خطاكارند و بايد مورد عفو آن بزرگوار و آمرزش خدا قرار گيرند. و تاءكيد و توكل به خدا و نفى تزلزل در مقام اجراى تصميمات ، ممكن است به خاطر ترديد احتمالى آن حضرت در پذيرش نظرات ديگران باشد.
نكته ديگر اين كه پيغمبر خدا كه معصوم و دريافت كننده وحى و تاءييد شده از سوى حضرت حق و ماءمور هدايت و زمامدارى بشريت بود و حتى كسانى كه نبوتش را نپذيرفته اند او را از نوابغ تاريخ بشر دانسته اند، ماءمور به مشورت بود. بنابراين زمامداران عادى جامعه ها بى نياز از مشورت نمى باشند و موظف بودن حاكم به مشاوره با مردم ؛ به اين معنى است كه حكومت امانتى متعلق به مردم و حاكم امانتدار و وكيل مردم است و از سوى آنان متولى امور جامعه گشته است . (٤٦٤)
از همين روى رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) غير از احكام قطعى شريعت كه در مورد آن فقط تابع وحى بود. بر اساس مشورت و بر طبق نظر اكثريت عمل مى كرد و مكررا مى فرمود:
اءشيروا على اءصحابى
اصحاب من ! نظر مشورتى به من بدهيد.
اءشيروا على اءيها الناس ! (٤٦٥)
اى مردم ! نظر مشورتى به من بدهيد.
اءشيروا على فى هذا... (٤٦٦)
درباره اين شخص يا اين امر نظر مشورتى به من بدهيد!
رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) پيش از جنگ احزاب هم درباره نحوه دفاع با صحابه مشورت فرمود. هر يك نظرى داد و در نهايت طرح سلمان فارسى مبنى بر حفر خندق بر گرد مدينه ، مورد پسند آن حضرت قرار گرفت و اجرا شد.
مشورت كردن از لوازم رياست و مديريت است و لازمه آن شرح صدر (گشادگى سينه) است . چيزى كه پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) دارا بود. (٤٦٧) از اين رو، امام على (عليه السلام) تربيت شده مكتب رسول خدا، فرمود:
الة الرئاسة سعة الصدر. (٤٦٨)
ابزار رياست ، فراخى سينه است .
حكام تنگ نظر و خود كامه نبايد مدعى حسن مديريت و زمامدارى خود شوند كه اين ادعا عيبى بر معايب آنان اضافه خواهد كرد. مدير و زمامدار عقول براى آن كه محسود ديگران نشود، بايد از تنگ نظرى دست بر دارد و آراء ديگران را بحساب آورد.
امام على (عليه السلام) فرمودند:
اءحصد الشر من صدر غيرك بقلعه من صدرك . (٤٦٩)
بدى را از سينه ديگران با كندن آن از سينه خود درو كن .
هر كه براى ديگران بد انديشد، براى او بد انديشند و هر كه كينه ديگران به دل گيرد، كينه اش را به دل گيرند. و هر مدير تنگ نظر و خودكامه و مغرورى بايد بداند كه منفور عموم مردم و بويژه رقيبان خود شده است . تنها زمامدارى كه فروتن است و راءى ديگران براى او محترم است و بر اساس ‍ مشورت عمل مى كند، محبوب است . بى جهت نيست كه خدا به رسول خود دستور شور مى دهد و نظام مبتنى بر شور و مشورت را مى ستايد.
امام على (عليه السلام) نيز در دوره زمامدارى خود به مشورت عمل مى كرد. و در امور كشور جز در اجراى قانون خدا، بدون رايزنى با خبرگان و دست اندركاران تصميم نمى گرفت ؛ مثلا به مرزداران نوشت :
... اءلا و ان لكم عندى اءن / اءحتجز دونكم سرا الا فى حرب و لا اءطوى دونكم اءمرا الا فى حكم ... (٤٧٠)
بدانيد كه حق شما مرزداران مسلح بر من اين است كه هيچ رازى را- جز اسرار جنگى - از شما پنهان نكنم و در هيچ امرى - جز در اجراى فرمان خدا - بدون رايزنى با شما تصميم نگيرم .
آن حضرت به كارگزاران و استانداران خود نيز دستور مشورت مى داد و در نامه اى كه به استاندار مورد اعتماد خود مالك اشتر نگاشت ، اصول كشوردارى و زمامدارى را براى او روشن ساخت . و از جمله او را از خود شگفتى ، خود راءيى ، و خود سرى برحذر داشت ، فرمود:
اياك و الاءعجاب بنفسك و الثقة بما يعجبك منها . (٤٧١)
از خود شگفتى و اعتماد به آنچه تو را به خود پسندى افكند دورى كن .
يعنى به راءى خود مغشوش مباش ، به تنهايى تصميم مگير. و از دانش و بينش ديگران استفاده كن .
و در همان نامه فرمود:
و لا تقولن انى مؤ مرامر فاطاع فان ذلك ادغال فى القلب و منهكة للدين و تقرب من الغير . (٤٧٢)
و مگو كه مرا امارت داده اند، فرمان مى دهم و بايد از من فرمان ببرند زيرا اين رويه و روش ، وارد كردن كينه و دغل در دل ، فرساينده براى دين ، و نزديك شدن به تغيير نعمت ها به نقمت هاست .
و به فرزند و جانشين به حق خود حضرت حسن (عليه السلام) چنين وصف كرد.
و اعلم اءن الاعجاب ضد اصواب وافة الاءلباب . (٤٧٣)
و بدان كه خود شگفتى ، ضد درست انديشى و آفت خرد است .

مستشار اهل نماز

اسلام ، راءى را امانت مى داند و خيانت در امانت را گناه مى شمرد، مستشار مسلمان و نمازگزار مكلف است كه در مشورتهاى شخصى ، گروهى ، اجتماعى ، و كشورى در كمال پاك انديشى ، و دقت و بررسى ، و براى خشنودى خدا راءى دهد مبادا كه برخلاف دين و مصلحت فرد و اجتماع نظر بدهد. مشورت كننده نيز بايد بدانند كه رايزنى با افراد خائن و غير صالح موجب سرگردانى و گمراهى است رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمودند:
لا ايمان لمن لا اءمانة له . (٤٧٤)
كسى كه امين نيست مؤ من نيست .
و امير مؤ منان (عليه السلام) فرمود:
المستشار مؤ تمن (٤٧٥)
مشورت شونده امين محسوب مى شود.
پس اگر كسى براى خشنودى شخص يا گروهى يا خشم و ناخرسندى فرد يا گروهى ديگر يا از روى محافظه كارى و يا به منظور كسب مال و مقام يا هر هدف غير خدايى ديگر راءى دهد، خائنانه نظر داده است و گنهكار است . امام صادق (عليه السلام) نيز خردمندى ، آگاهى و اطلاع ، كاردانى و تجربه ، خير خواهى ، و خدا ترسى و تقوى را از شرايط مشورت شوندگان دانسته اند.
مشورت ادراك و هشيارى دهد
عقلها مر عقل را يارى دهد
گفت پيغامبر بكن اى راى زن
مشورت ، كه المستشار مؤ تمن
مولوى (٤٧٦)

موارد مشورت

شورا منحصرا در مورد كارهاى اجرايى و شناسايى موضوعات است نه درباره احكام كه تنها بايد از مبداء وحى و از كتاب و سنت گرفته شود. تعبير به اءمرهم (كارهايشان نيز ناظر به همين معنى است زيرا احكام كار مردم نيست . كار خداست .
بنابراين اگر بعضى از مفسران ؛ مانند آلوسى دامنه مشورت را توسعه داده اند و احكام را در آنجا كه نص خاصى در آن وارد نشده است . مشمول آن شمرده اند، بى اساس است . بويژه آن كه هيچ امرى در اسلام نيست مگر آن كه نص عام يا خاصى درباره آن صادر شده است . و گرنه اكمال دين و اتمام نعمت (٤٧٧) معنى و مصداق نداشت .
شرح اين معنى را بايد در كتب اصول فقه در مورد بطلال اجتهاد به معنى قانونگذارى در اسلام مطالعه كرد. (٤٧٨)
سنت پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) نشان مى دهد كه آن حضرت در مورد احكام ، فقط تابع وحى بوده اند و مشورت تنها در نحوه اجراى برخى از احكام و امور بوده است . و چون به اعتقاد شيعه ، حكم امامت ؛ همانند حكم نبوت فقط بايد از جانب خدا صادر شود، شور و مشورت ، و اجماع در امر تعيين پيشوا و جانشين رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) جايز نبوده است .

خود راءيى عامل شكست نظامى و سياسى

امام على (عليه السلام) در اواخر عمر شريف خود خطبه جهاد را ايراد فرمود و در آن سپاهيان خود راءى خود را به خاطر سرباز زدن از جنگ با معاويه كه به حسب ظاهر موجب شكست نظامى و سياسى جبهه حق شد، سرزنش فرمود. و اينك بخشى از آن خطابه پر رنج .
يا اءشباه الرجال و لارجال . حلوم الاءطفال و عقول رباب الحجال لوددت اءنى لم اءركم و لم اعرفكم معرفة و الله جرت ندما و اءعقبت سدما. قاتلكم الله لقد ملاتم قلبى قيحا و شحنتم صدرى غيظا و جرعتمونى نغب التهمام اءنفاسا و اءفسدكم على راءيى بالعصيان و الخذلان حتى قالت قريش : ان ابن اءبيطالب رجل شجاع و لكن لاعلم له بالحرب . لله اءبوهم ! و هل اءحد منهم اءشد لها مراسا و اءقدم فيها مقاما منى ؟ لقد نهضت فيها و ما بلغت العشرين وها اءناذا قد ذرفت على الستين و لكن لا راءى لمن لايطاع . (٤٧٩)
اى مردم نمايان نامرد! كه در خام راءيى ، كودكان را مانيد و در كم خردى عروسان حجله آرا را. اى كاش شما را نديده و نشناخته بودم . آشنايى يى كه قسم به خدا به پشيمانى كشيد و اندوه و خشم بدنبال آورد. خدا با شما پيكار كند! كه دلم را پر از خون كرديد و سينه ام را از سخت ترين نوع خشم آكنديد. و با هر نفسى جرعه اى از شرنگ غم به من نوشانديد. و نقشه ام را با سركشى و بى اعتنايى تباه كرديد تا آن كه قريشيان گفتند: بى ترديد پسر ابيطالب مردى دلاور است ليكن او را دانش نظامى نيست خدا به پدرانشان مزد دهد! (كه سخن ، بى انديشه گفتند) و آيا كسى از آن ياوه گويان براى جنگ ، سخت تر از من در سختى قرار گرفته است ؟ و آيا كسى از آنان در ميدان جنگ از نظر مقام قديمى تر از من بوده است ؟! هنوز به بيست سالگى نرسيده بودم كه در كارزار قد علم كردم . و اكنون ساليان عمر من از شصت افزون است ، اما آن را كه فرمان نمى برند (و كار از دست او بيرون است) راءيى نيست . (٤٨٠)

خود راءيى عامل هرج و مرج سياسى و فرهنگى

امام على (عليه السلام) مردم را در يكى از سخنرانيهاى خود به جهت اختلاف در دين و تكيه بر آراء باطل خويش و عدم پيروى از پيغمبر و امام سرزنش فرمود:
اءما بعد فان الله لم يقصم جبارى دهر قط الا بعد تمهيل و رخاء و لم يجب عظم اءحد من الاءمم الا بعد ازل و بلاء و فى دون ما استقبلتم من عتب و ما استدبرتم من خطب معتبر. و ما كل ذى قلب بلبيب و لاكل ذى سمع بسميع و لاكل ذى ناظر ببصير . (٤٨١)
اما پس از حمد خدا و نعت رسول ، خدا هرگز ستمكاران هيچ روزگارى را درهم نكوبيد مگر آن كه نخست آنان را مهلت داد و در آسايش گذاشت . و شكست استخوان هيچ امتى را نسبت مگر پس از آن كه آنان را در بوته رنج و آزمايش گذاشت و نزد سختى هايى كه با آن روبه رو شديد و گرفتاريهاى بزرگى كه پشت سر گذاشتيد و از آن رها شديد، عبرت مايه اى است . و نه هر كه دلى دارد بخرد، و نه هر كه گوشى دارد شنوا، و نه هر دارنده ديده اى بيناست .
فياعجبى - و مالى لااءعجب - من خطا هذه الفرق على اختلاف حججها فى دينها. لايقتصون اءثر نبى . و لايقتدون بعمل وصى . و لا يؤ منون بغيب . و لايعفون عن عيب . يعملون فى الشبهات و يسيرون فى الشهوات . (٤٨٢)
شگفت زده ام - و چگونه در شگفت نباشم - از لغزش اين گروهها با برهانهاى مخالفى كه در كيش خويش مى آورند. نه به دنبال پيامبرى مى روند و نه پيرو كردار عهده دار امور مى باشند. نه به غيب ايمان مى آورند و نه خود را از عيب نگه مى دارند. در مواردى كه حلال و حرام و حق و باطل مشخص ‍ نيست ، (خود سرانه) عمل مى كنند و در مسير اميال خويش مى كوشند.
اءلمعروف عندهم ما عرفوا و المنكر عندهم ما اءنكروا. مفزعهم فى المعضلات الى اءنفسهم و تعويلهم فى المبهمات على ارائهم كان كل امرى ء منهم امام نفسه قد اءخذ منها فيما يرى بعرى ثقات و اءسباب محكمات . (٤٨٣)
معروف ، نزد ايشان همان است كه خود پسنديده بشناسند و منكر؛ همان كه خود زشت بشمارند. در امور پيچيده و دشوار به خواسته هاى خود پناه مى برند و در امور نامعلوم بر آراء خود تكيه مى كنند. گويى هر يك از آنان پيشواى خويش است . پندارد كه تحقيقا بندهاى مطمئن و وسيله هاى استوارى را در آنچه مى بيند (و راءى مى دهد) گرفته است (و از آن دليل مى آورد). (٤٨٤)
اءيها الناس استصبحوا من شعلة مصباح واعظ متعظ وامتاحو من صفو عين قدر وقت من الكدر . (٤٨٥)
اى مردم ! چراغ (روشنايى راه خوشبويى خود را) از شعله چراغ وجود پند دهنده پندپذيرى برافروزيد. و آب (حيات بخش) از زلال چشمه اى به كف گيريد كه از درد و تيرگى پالوده گشته است .
عباد الله لاتركنوا الى حهالتكم و لاتنقادوا لاءهوائكم فاءن النازل بهذا المنزل نازل بشفا جرف هار ينفل الردى على ظهره من موضع الى موضع لراءى يحدثه بعد راءى . يريد اءن يلصق ما يلتصق و يقرب مالا يتقارب . (٤٨٦)
بندگان خدا! به نادانى خود متمايل و متكى نشويد و سر سپرده خواهشهاى نفس خويش نباشيد زيرا فرود آينده به اين منزل به كسى ماند كه بر لب آبكندى ريزان و بى قرار فرود آمده است و با اين حال كوله بار نابودى خود را به سبب راءيى كه پس از راى ديگرى پيش مى آورد، بر پشت خويش گرفته است و از جايى به جايى منتقل مى سازد. مى خواهد آنچه را كه نمى چسبد بچسباند و آنچه را كه نزديك نمى شود به نزديك آورد.
فالله اءلله اءن تشكوا الى من لايشكى شجوكم و ينقض براءيه ما قد اءبرم لكم . (٤٨٧)
خدا را! خدا را! مبادا به كسى شكايت بريد كه اندوه شما را برطرف نمى سازد. و به راءى (فاسد) خود آنچه را كه به نفع شما بر آن پافشارى شده است (احكام الهى) مى شكند.

وقتى كه در اجتماعات وارد نمى شويم و اجتماعى فكر نمى كنيم

افرادى كه براى اجتماع تربيت نشده اند، در اجتماعات شركت نمى كنند و اجتماعى فكر نمى كنند. توانايى هاى خود را نمى شناسند و عقيده اى به تاءثير خود در اجتماع ندارند. از اين رو، هيچگاه راءى خود را ابراز نمى كنند. و هميشه خود را نيازمند يك نيروى فوق العاده مى دانند كه بتواند آنان را اداره كند و خود را ناگزير از تسليم در برابر آن نيروى گرداننده مى دانند. و چون خود را فاقد اختيار و تخيير و تاءثير مى بينند، آرمانها و شخصيت خود را از دست مى دهند، احساس مسؤ وليت نمى كنند، از خود و كار خود ماءيوس ‍ مى شوند، و در نتيجه يكسره غرق در خور و خواب و عيش و نوش و اعتياد مى گردند. در اجتماعات اسلامى شركت كنيم و با همكارى و هم انديشى به اهداف انسانى ، اسلامى ، و انقلابى خود دست يابيم و از خطرات گوشه نشينى و تك روى در امان باشيم .

نماز راه و نظامى براى رسيدن به جامعه اى پر از نعمت

براى آن كه حكمت نماز و كارآيى آن در امور سياسى و اجتماعى مشخص ‍ گردد، چهل و شش اصل را از نماز استخراج ، و با تكيه بر برخى از آن اصول ، پنج نظام توحيد، تسبيح ، رحمت و حمد، و سلامت و شورى را مطرح كرده ام . آنچه را كه در اين باره مطالعه فرموديد، يك بار ديگر مرور كنيد و به خرد خويش برگرديد. جامعه اى كه حق پذير و اهل سلم و سلامت است ، جامعه اى كه طالب رحمت فراگير است ، جامعه اى كه تقوا دارد و به حق خويش قانع است ، جامعه اى كه تضييع حقوق نمى كند و ستم روا نمى دارد، جامعه اى كه در آن همه يكديگر را دعا مى كنند و خير خواه هم هستند، جامعه اى كه بر اساس توحيد بنا شده است و روح وحدت و هماهنگى در آن جارى است ، و جامعه اى كه راه خدا را مى رود و اينهمه را از نماز و طاعت پروردگار مى آموزد و بكار مى بندد، آيا نبايد مورد لطف و رحمت فراگير و روز افزون پروردگار واقع شود؟ آيا نبايد از نعمتهاى بيكران او بهره مند شود؟ آيا راه نماز راه نعمت يافتگان نيست ؟
البته عقل ؛ چنين حكم مى كند و اعتراف مى نمايد كه نماز، راه و نظامى براى رسيدن به جامعه اى پر از نعمت است . پس نماز را بيش از پيش مورد توجه قرار دهيم و نسبت به اقامه آن در جامعه اقدام كنيم . باشد كه به خواست خدا به چنان نظامى برسيم .

نماز ميزان سنجش مديريت

ميزان قرار دادن نماز و سنجش اعمال خود با آن ، مردم و مسؤ ولان امت اسلامى را به ميزان صحت و دقت كارشان آگاه خواهد كرد. بنابراين بايد ميزانها، معيارها، و روشهاى صحيح كار را از نماز بيرون كشيد و برنامه ها نو امور جامعه را بر اساس آن پايه ريزى و پى ريزى كرد.
مديران واحدهاى كوچك و كوچكتر بايد به تبعيت از مديريت كل ، كار خود و ميزان موفقيت خود را با نماز بسنجند.
چنان كه اشاره شد، براى اداره اجتماع بر اساس نماز، بايد نظام مديريت را با معيارهاى اسلامى محك بزنند و در صورت انطباق ، آن را به اجرا در آورند و نخستين و مهم ترين ميزان و محك ، نماز است .
همچنان كه ميزان سنجش اعمال افراد، نماز است . ميزان ، سنجش عملكرد جامعه نيز نماز است ، اما از آنجا كه روشها و برنامه هاى مديريت و اجراى آنها امرى بزرگ است و در صورت عدم انطباق با ملاكهاى خدايى ، زيانهاى بزرگ تربيتى ، سياسى ، و اقتصادى جبران ناپذيرى به پيكر جامعه خواهد زد، نبايد برنامه هاى مديريت و روشهاى اجراى آن را پس از اجرا با آن ملاكها بسنجند بلكه بايد آنها را قبلا با نماز و ديگر ملاكهاى اسلامى محك بزنند.
پنج وعده بودن نماز در هر روز، و عمرى بودن آن و تاءكيد بر امر برگزارى آن به صورت دسته جمعى و مستحب قرار دادن نمازهاى گروهى ؛ معنا و مفهومى جز اين ندارد كه نماز و مفاهيم و رهنمودهاى آن بايد اساس كار و مديريت اجتماع قرار بگيرد.
نماز بدون حمد، نماز نيست و حمد، ستايش و سپاس از رب رحمن و رحيم است . پروردگارى كه داراى رحمت فراگير و رحمت ويژه است و گام زدن در صراط مستقيم مديريت اجتماع ، فقط با استقرار نظام حمد كه نظام تربيتى خدايى ، نظام حق شناسى و حق پذيرى ، نظام راست روى ، و نظام رحمت طلبى عمومى ، در جامعه است ، مقدور است . نظامى بر اساس ‍ رحمت و راءفت و عدل و داد كه خشنود كننده خدا و جلب كننده رحمت ها و نعمتهاى بيكران او براى همگان باشد و تمام جامعه را غرق در رحمت و نعمت فراگير كردگار كند نه نظامى بر اساس گمراهى و كفران و ستم كه خشم خدا را برانگيزد.
صراط الذين انعمت عليهم غير المغضوب عليهم و لاالضالين .
اين معنى را از مفهوم كلمه صلات نيز مى توان فهميد.
در بحث معناى صلات ، گفته شد كه صلات ؛ به معناى درخواست آمرزش و رحمت است از خدايى كه رحمن و رحيم است و داراى رحمت عام و خاص مى باشد. از اين رو بايد نمازهاى يوميه را نظام طلب رحمت فراگير به حساب آورد و آن نظام مديريتى با نظام صلات ، هماهنگ است كه بر اساس ‍ حمد خدا و جلب ربوبيت و رحمتش باشد.
مديريت گمراه و برنامه هايى كه جامعه را در بيراهه هاى جهل و ستم به حركت در آورد، مورد خشم پروردگار و محكوم به شكست و زوال خواهد بود و جامعه را نيز ورشكسته و نابود خواهد كرد.

نماز و تمكن

خداى ، تعالى ، فرمود:
ان الله يدافع عن الذين امنوا ان الله لا يحب كل خوان كفور اذن للذين يقاتلون باءنهم ظلموا و ان الله على نصرهم لقدير. الذين اخرجوا من ديارهم بغير حق الا ان يقولوا ربنا الله ، و لولا دفع الله الناس بعضهم ببعض لهدمت صوامع و بيع و صلوات و مساجد يذكر فيها اسم الله كثيرا و لينصرون الله من ينصره ان الله لقوى عزيز الذين ان مكنا هم فى الارض اقاموا الصلوة و اتوا الزكوة و امروا بالمعروف و نهوا عن المنكر و لله عاقبة الامور . (٤٨٨)
خدا از آنان كه ايمان آورده اند دفاع مى كند. براستى كه خدا هيچ خيانتكار ناسپاسى را دوست ندارد. به آنان كه مورد حمله و پيكار واقع شدند، اجازه دفاع داده شد زيرا كه به آنان ستم رسيد و هر آيينه خدا بر ياريشان توانمند است . همانان كه به ناحق از سرزمين خود رانده شدند و تنها گناهشان آن بود كه مى گفتند: پروردگار ما الله است . و اگر خدا شر برخى از مردم را توسط بعض ديگرى دفع نمى نمود هر آينه ، ديرها و كنيسه هاى مسيحيان ، پرستشگاههاى يهوديان و نمازخانه هاى مسلمانان كه در آنها نام خدا را زياد مى برند، از ميان مى رفت . و البته خدا هر آينه يارى مى كند كسى را كه يارى او كند. همانا خدا نيرومند شكست ناپذير است . يارى كنندگان خدا و يارى شوندگان او كسانى هستند كه اگر در زمين به آنها تمكن و حاكميت بخشيم ، نماز را به پا مى دارند و زكات را مى دهند، به كار نيك امر مى كنند و از كار زشت باز مى دارند و سرانجام تمامى كارها به دست خداست .
پيش از آنكه حكم قتال نازل شود، مسلمانان اجازه پيكار نداشتند بلكه به خويشتندارى توصيه مى شدند و ماءمور حفظ دين خود بودند. خداى ، تعالى ، فرمود:
آلم تر الى الذين قيل لهم كفوا ايديكم و اقيموا الصلوة و اتوا الزكوة فلما كتب عليهم القتال اذا فريق منهم يخشون الناس كخشية الله او اشد خشية ... (٤٨٩)
آيا نمى نگرى به كسانى كه به آنان گفته شده بود: دستهاى خود را باز داريد و در برابر كافران ، واكنش نشان ندهيد، فقط نماز را بپا داريد و زكات را بدهيد و به حفاظت از دين خود بپردازيد، كه چون پيكار بر آنان نوشته شد آنگاه گروهى از آنان از مردم ، سخت تر از ترس از خداست .
از آيه اخير استفاده مى شود كه مسلمانان ، قبل از تمكين ؛ يعنى پيش از داشتن قدرت و نيرو و تجهيزات ، اجازه پيكار نداشتند و به همان اندازه كه دست بلند كردن و واكنش نشان دادن در برابر كفار و مشركان براى بنياد نوپاى آيين مسلمانى ، خطر آفرين بوده است ، خويشاوندى ، به پا داشتن نماز و دادن زكات ، در تحكيم پايه هاى دين ، مؤ ثر بوده است .
در اينجا سخن از نگه داشت تمامى دين در كار است اما از مجموعه احكام و برنامه هاى دين ، به ذكر اقامه صلات و دادن زكات اكتفا شده است و اين نشان مى دهد كه صلات و زكات دو گل سر سبد همه احكام اسلامى است و تقدم ذكر صلات بر زكات ، مى تواند بيان كننده اين حقيقت باشد كه برپايى نماز، در نگهدارى از از اجتماع مسلمانان مهم ترين نقش را بر عهده دارد و شايد آگاهى از همين حقيقت ، سبب شده است تا خلفا و حكام جورى كه در طول تاريخ اسلام ، خود را به ناحق جانشين پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) معرفى كردند، رياكارانه منصب پيشنمازى را بالاترين مقام دستگاه خلافت و برتر از تمام مناصب بشمارند.
از آيات سى و هشتم تا چهل و دوم و سوره حج كه در آغاز بحث آمده است ، حقايق زير را مى توان بدست آورد:
١- كسانى كه ايمان آورده اند و به خدا رو كرده اند، مورد دفاع او قرار مى گيرند.
٢- گرويدن به اسلام ، سپاسگزارى از خدا و قدردانى از نعمت اسلام است و پشت كردن به آن و جنگيدن با پيغمبر و پيروان او، ضمن آن كه يك خيانت بزرگ اجتماعى در جهت استمرار فساد و تباهى است ، يك كفران و ناسپاسى در برابر نعمت انسان ساز و جامعه ساز اسلام است .
٣- خدا دفع شر خيانتكاران ناسپاس را به عهده مؤ منان سپاسگزار نهاده است و در ضمن بر وعده دفاع و كمك به آنان تاءكيد كرده است .
٤- كلمه اذن نشان مى دهد كه به احتمال قوى ، آيه سى و هفتم سوره حج ، اولين آيه اى است كه با نزول آن اجازه قتال مسلمانان عليه كفار صادر شده است .
٥- آواره كردن مسلمانان فقط به خاطر آن بوده است كه مى گفتند: پروردگار ما الله است و گرنه هيچ زيانى بر پيكر اجتماع وارد نمى كردند و هيچ آزارى به كسى نمى رساندند.
٦- اگر خداوند، اجازه دفاع نمى داد و شر كافران توسط مؤ منان برطرف نمى شد، تمامى ديرها و كنيسه هاى نصارا، معبدهاى يهوديان و مسجدهاى مسلمانان كه در آنها نام خدا را زياد مى برند، منهدم مى گرديد.
٧- خداوند بر يارى كسانى كه به يارى او بشتابند و معابد و خانه هاى او را نگه دارند، توانمند است .
٨- مدافعان دين خدا و معابد پروردگار، كسانى هستند كه اگر در زمين به آنان حكومت و قدرت عطا شود؛ مانند خودكامگان ستمگر، به عيش و نوش نمى پردازند و سلامت اقتصاد و توزيع عادلانه ثروت را مراعات مى كنند؛ چون كه نماز سمبل پيوند با خداست . آنان ، زكات را مى پردازند و سلامت اقتصاد و توزيع عادلانه ثروت را مراعات مى كنند، چون كه زكات سمبل پيوند با خلق است و با امر به معروف و نهى از منكر سلامت اخلاقى و معنوى را در جامعه ايجاد مى كنند و نگه مى دارند.
٩- مؤ منان نه تنها قبل از تمكن ، بلكه پس از تمكن و رسيدن به قدرت نيز اقامه نماز و پرداخت زكات و امر به معروف و نهى از منكر را مراعات مى كنند.
١٠- تمكين (حكومت)، نصرتى است كه خدا اعطا كرده است و حفظ آن به اقامه نماز و دادن زكات (ايجاد عدالت اقتصادى) و امر به معروف و نهى از منكر، بستگى دارد و مى دانيم كه نماز، آمر به معروف و ناهى از فحشاست و در پرداخت زكات و ايجاد عدالت اقتصادى ، مؤ ثر است .
١١- عدم اقامه نماز؛ يعنى قطع ارتباط با خدا، و نپرداختن زكات ؛ يعنى قطع ارتباط با مردم و به هم ريختن عدالت اجتماعى و تعادل اقتصادى ، و عدم امر به معروف و نهى از منكر؛ يعنى رواج فساد و تباهى و بزهكارى ، و اينها چهار چيزى هستند كه تمكن را به خطر مى اندازند.
١٢- امروز همه ما، دولت و ملت ما بايد قدر تمكنى را كه خداى بزرگ به ما عطا كرده است ، بدانيم و شكر نعمت حكومت ، اين است كه نماز را بپا داريم . زكات را بپردازيم ، خوبى ها را ترويج كنيم و فساد را در تمامى ابعاد و سطوح مختلفش براندازيم و اهليت خود را براى اين عطيه پروردگار (تمكين) به اثبات رسانيم و نشان دهيم كه مصداق صادقى براى آيه (الذين ان مكنا هم فى الاءرض). (٤٩٠) مى باشيم ، تا به خواست خدا از سرانجامى نيكو برخوردار شويم .
١٣- اگر منظور از اقامه نماز، نماز خواندن فردى بود، همراه با مساءله تمكين در زمين ، ذكر نمى گرديد.
١٤- نماز، جز با تمكين صالحان در زمين ، در جايگاه حقيقى خود قرار نمى گيرد و چنانكه بايد اقامه نمى شود و اين بدان معنى است كه همه بخشها و شؤ ون زندگى مردم بايد متاءثر از نماز باشد و از جارى آن سيراب شود.
١٥- آنانكه با نصرت حق به حكومت نرسيده اند؛ همان طاغوت هايى كه از طريق طغيان بر مردمان مسلط شده اند، سايه سلطه شومشان ، تمامى شؤ ون فردى و اجتماعى زندگى مردم را تحت پوشش خود قرار مى دهد؛ مثالى بزنيم :
آيا دلهايى كه از خوف طاغوت پر شده اند، مى توانند از خدا پر گردند؟! و آيا نمازى كه از روى خشيت خوانده نمى شود، هر چند به صورتى باشكوه و با جماعتى بزرگ خوانده شود، آيا مى تواند اقامه نماز به حساب آيد!

حكومت اسلامى مانع از فساد در ناحيه عبوديت

قوانين اجتماعى اسلام ، مقدمه تكاليف عبادى و براى پيشرفت آنهاست و تكاليف عبادى مقدمه خدا شناسى و معرفت است از اين روى هر گونه تحريف و اخلالى كه در احكام اجتماعى اسلام و اجراى آن پيش آيد، موجب فساد در ناحيه عبوديت است و فساد آن به اخلال در معرفت خدا منتهى مى شود.
اين حقيقت را تجربه نيز تاءييد مى كند. اگر فسادهايى را كه در شؤ ون مختلف دينى پيش آمده است و در ميان مسلمانان منتشر شده است ، از نظر بگذرانيم ، خواهيم فهميد كه از كجا شروع و به كجا ختم شده است . تمام فتنه ها از اخلال و يا تحريف و تغيير قوانين اجتماعى اسلام شروع و به تكاليف عبادى رسيده و از آنجا به معارف منتقل و به هتك نواميس الهى منتهى شده است . (٤٩١)

نماز بالاتر از سياست

با توجه به مبانى اسلام و سيره نبى مكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) ديانت ، عين سياست و سياست عين ديانت است بلكه چون سياست نشاءت گرفته از ديانت است و اصول و شاخصه هاى آن را از قوانين و احكام دين مبين مى گيرند و تعيين مى كنند، بايد گفت : سياست فروتر از ديانت و تحت الشعاع آن است و جايگاه نماز - بويژه نمازهاى عبادى - سياسى جمعه و عيدين - در ديانت ، و نقش تعيين كننده آن در اداره امور امت و اصلاح آن ، بر اهل تحقيق پنهان نيست .
در نظر شيعه و سنى نماز بالاتر از سياست است .
در حيات القلوب مرحوم ، علامه مجلسى ، مى خوانيم :
... بلال هنگام نماز صبح آمد. و در آن وقت حضرت متوجه عالم قدس بود. چون نداى نماز در داد. حضرت مطلع شد (فرمود: كسى نماز را با مردم كند) (٤٩٢) عايشه گفت : ابوبكر را بگوييد كه با مردم نماز كند. و حفصه گفت : عمر را بگوييد با مردم نماز كند. حضرت چون سخن ايشان را شنيد و غرض ‍ فاسدشان را دانست ، فرمود: دست از اين سخنان برداريد... و چون حضرت امر كرده بود كه ابوبكر و عمر با لشكر اسامه بيرون روند و در اين وقت از سخنان حفصه و عايشه يافت كه ايشان ... به مدينه برگشته اند، بسيار غمگين شد و با آن شدت مرض برخاست كه مبادا ابوبكر يا عمر با مردم نماز كنند و اين باعث شبهه مردم شود. و دست بر دوش امير المؤ منين على (عليه السلام) و فضل بن عباس انداخت و با نهايت ضعف و ناتوانى پاهاى خود را مى كشيد تا به مسجد آمد و چون به نزديك محراب رسيد، ديد كه ابوبكر سبقت كرده است و به جاى آن حضرت در محراب ايستاده و شروع به نماز كرده است . پس به دست مبارك خود اشاره كرد كه پس بايست . و خود داخل محراب شد و نشست و با مردم نماز را نشسته ادا كرد و به آنچه ابوبكر كرده بود، اعتنا نكرد. و چون سلام نماز گفت به خانه برگشت و ابوبكر و عمر و جماعتى از مسلمانان را طلبيد و فرمود: من نگفتم كه شما با لشكر اسامه بيرون برويد؟ گفتند: بلى يا رسول الله گفتى . فرمود: پس چرا امر مرا اطاعت نكرديد؟ ابوبكر گفت : من بيرون رفتن و برگشتم براى آن كه عهد خود را با تو تازه كنم . و عمر گفت : يا رسول الله ! من بيرون نرفتن چون نخواستم كه خبر بيمارى تو را از ديگران بپرسم . پس حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: روانه كنيد لشكر اسامه را و بيرون رويد با لشكر اسامه . خدا لعنت كند كسى را كه از لشكر اسامه تخلف كند. سه مرتبه اين سخن را اعاده فرمود و مدهوش شد.
اين موضوع نشان مى دهد كه اولا در صدر اسلام ، لازمه رهبرى سياسى ، شايستگى براى رهبرى معنوى و مقام پيشنمازى بود و به ديگر سخن ، دين و سياست از هم جدا نبود. ثانيا معلوم مى كند كه پيشنمازى به جاى پيغمبر و رهبر مسلمين ، نشان صلاحيت معنوى ، و آن مؤ يد شايستگى براى رهبرى سياسى بود و از آن جا كه رهبرى سياسى ، مشروعيت خود را از منصب پيشنمازى مى گرفت ، تحت الشعاع آن بود و فروتر از آن بشمار مى رفت . (٤٩٣)
ابن خلدون كه از نخبگان محققان و مورخان اسلامى است ، در اثر ارزشمندش مقدمه مى نويسد: چون آشكار شد كه حقيقت خلافت ، جانشينى شارع براى حفظ ديانت و سياست امور دنيايى است ، بايد بدانيم كه صاحب شرع ، عهده دار دو امر مهم است : يكى اجراى امور دينى بر مقتضاى تكاليف شرعى كه ماءمور است آنها را تبليغ كند و مردم را به آنها وا دارد و ديگرى تنفيذ سياست به مقتضاى مصالح عمومى در عمران و اجتماع بشرى . و عمران اجتماع براى بشر ضرورى است و بايد مصالح آن رعايت گردد تا مبادا در نتيجه سهل انگارى ، تباهى به آن راه يابد. شكى نيست كه اگر وظيفه پادشاهى با احكام شرعى تواءم گردد، آن وقت مصالح عمران (اجتماع) به صورت كامل ترى مراعات خواهد شد، زيرا بنيانگذار شرع به اينگونه مصالح از همه مردم داناتر است .
بايد دانست كه كليه مناصب شرعى دينى ؛ مانند نماز (پيشنمازى) و فتوا و قضا و جهاد در محتسبى ، در زير عنوان امامت بزرگ يا خلافت ، مندرج است . چنان كه گويى خلافت به منزله دستگاه رهبرى بزرگ و ريشه جامع و كامل است و همه منصب ها در آن داخل است و از آن منشعب مى شود.
خلافت و تصرفات آن به طور عموم ، ناظر بر همه احوال دينى و دنيايى امت اسلام است و اجراى احكام شرع درباره امور اين جهانى و آن جهانى مردم است
ابن خلدون ، بر اساس استدلالى كه بر وفق عقيده اهل سنت مى كند، نماز را بالاتر از سياست مى داند، مى نويسد:
... منصب پيشنمازى بالاترين مقامات دستگاه خلافت است و برتر از همه مناسبات و بخصوص بالاتر از مقام پادشاهى است كه هر دو مندرج در تحت خلافت اند، و گواه بر اين ، استدلال صحابه درباره ابوبكر، رضى الله عنه ، است كه چون در امر نماز جانشين پيامبر شد، در سياست هم او را به خلافت برگزيدند و گفتند: پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) راضى شد كه او رهبر دين ما شود آيا ما راضى نشويم كه رهنماى امور دنيايى ما باشد؟ پس اگر نماز، بالاتر از سياست نمى بود، چنين قياسى صحيح به شمار نمى رفت و چون اهميت نماز و پيشواى آن ثابت شد، بايد دانست كه مساجد در شهرهاى بزرگ بر دو گونه است :
نخست مساجد بزرگ كه جمعيت هاى بسيار بدانها رفت و آمد مى كنند و براى نماز جمعه آماده مى باشند. ديگر مساجد كوچكتر از آنها كه به يك قوم يا كوى خاصى اختصاص دارند و براى نمازهاى جماعت شايسته نمى باشند، اما امور مساجد بزرگ ، مربوط به خليفه يا كسى است كه از جانب وى تعيين مى شود؛ از قبيل سلطان يا وزير و يا قاضى ، و خليفه براى نمازهاى پنجگانه و نمازهاى جمعه و عيدين (اضحى و فطر) و خسوف و كسوف و استسقا (نماز طلب باران)، كسى را به پيشنمازى بر مى گزيد و تعيين اين امر همانا از طريق اولى و استحسان و بدان سبب است كه از لحاظ نگريستن به مصالح عمومى هيچ چيز از رعايا فوت نشود.
خلفاى صدر اسلام ، اين وظيفه مهم را به ديگرى واگذار نمى كردند و با مراجعه به تاريخ زندگيشان ، معلوم مى شود كه چگونه برخى از آنان براى مراقبت از گزاردن نماز در اوقات آن ، منصب پيشنمازى را خود به عهده گرفته اند و در مسجد خنجر خورده اند. (٤٩٤) و مراقبت گزاردن نماز در اوقات آن بوده اند.
رجال دولت اموى ، نيز (ظاهرا) مقام پيشنمازى را بزرگ مى شمردند. عبدالملك مروان با حاجب خويش گفت : (من حاجتى درگاه خود را به تو واگذار كرده ام كه به جز سه تن به هيچ كس بى اجازه من بار ندهى و آن سه ؛ عبارتند از: خوان سالار (صاحب الطعام) زيرا تاءخير او سبب فساد غذاست و كسى كه براى اذان نزد من آيد (مؤ ذن). كه او دعوت كننده بسوى خداست و بريد (چاپار يا پيك) كه تاءخير در كارش سبب تباهى امور مرزها و نواحى دور از پايتخت مى گردد.
و چون امر كشوردارى ، به طبيعت و ويژگيهاى آن بازگشت و در مجراى عادى خود جارى شد و دوران شدت عمل و دور شدن از برابرى با مردم در امور دينى و دنيايى فرا رسيد، در نماز هم جانشين معين كردند و تنها در اوقات نامعلوم و نمازهاى پنجگانه و نمازهاى جماعت ؛ چون نماز عيدين و جمعه از لحاظ بزرگ قدر گردانيدن و اهميت دادن بدان خود خلفا امامت را بر عهده مى گرفتند؛ چنان كه بسيارى از خلفاى عباسيان نيز در آغاز دولت خود چنين رفتار مى كردند. (٤٩٥)
پر واضح است كه آنچه خليفه هاى جور براى نماز مى كردند، به قصد عوام فريبى و خواندن خطبه به نام خليفه يا حاكم ، و تثبيت پايه هاى حكومت ظلم بوده است و چنانكه گفتيم فقط حكومت صالحان مى تواند نماز را اقامه كند.
اقامه كنندگان حقيقى نماز، در قرنهاى اوليه اسلام ، فقط ائمه هدى ، صلوات الله عليهم ، بوده اند و مع الاسف آنان مبسوط اليد نبودند و حاكمان و خليفه هاى ستمكار، تمكن را كه حق آنان بود از آنان سلب كرده بودند اما هر چند كه تمكين ظاهرى را از آنان گرفته بودند ليكن آنان از تمكن باطنى برخوردار بودند و بر دلهاى مؤ منان حكومت داشتند و از اين طريق اقامه نماز مى كردند.

مقصوره براى نماز و دعا كردن به هنگام خواندن خطبه

ابن خلدون ، مى نويسد: اين دو از امور مخصوص خلافت و از نشانه ها و زيورهاى كشورهاى اسلامى است و جز در اين كشورها ديده نشده است . اما مقصوره (بيت المقصوره)، مخصوص نماز سلطان است چنانكه ديواره اى دور محراب مى كشند كه محراب و قسمتى از پيرامون آن را فرا مى گيريد و مشخص مى كند.
و نخستين كسى كه مقصوره را برگزيد، معاويه بن ابى سفيان بوده است ، هنگامى كه خارجى وى را زخم زده است و قصه آن معروف است .
و گويند: نخستين كسى كه مقصوره را برگزيد، مروان بن حكم بوده است ، هنگامى كه يمانى او را مضروب ساخته است .
سپس خلفايى كه پس از اين دو به خلافت رسيده اند در مقصوره نماز خوانده اند و به منزله سنتى شده است براى بازشناختن سلطان از ديگر مردم در هنگام نماز.
و اين آداب و رسوم ، هنگامى پديد مى آيد كه دولت ها به مرحله عظمت و توانگرى و تجمل خواهى مى رسند؛ مانند كليه كيفيات جلال و شكوه پادشاهى . و هم اكنون اين شيوه در كليه ممالك اسلامى متداول است و پس ‍ از تجربه دولت عباسى و روى كار آمدن دولتهاى گوناگون در مشرق و همچنين پس از انقراض دولت امويان اندلس و ظهور دوران ملوك الطوايفى نيز اين روش همچنان به جاى مانده است . و اما در مغرب ، خاندان اغلبيان در قيروان ، اين رسم را برگزيده بودند، آنگاه عبيديان و سپس فرمانروايان ايشان بر مغرب از قبيل خاندان باديس صنهاجه در قيروان و خاندان حماد در قلعه از اغلبيان پيروى كردند.
سپس موحدان بر همه مغرب و اندلس تسلط يافتند و اين رسم را بنا بر شيوه باديه نشينى كه شعار آنان به شمار مى رفت ، برانداختند ولى هنگامى كه دولت آنان به مرحله عظمت و توانگرى و تجمل خواهى رسيد و يعقوب منصور، سومين پادشاه آنان به سلطنت رسيد، وى مقصوره را متداول كرد و پس از وى براى پادشاهان مغرب و اندلس به منزله سنتى شد. همچنين در دولتهاى ديگر اسلامى نيز وضع بر همين شيوه بوده است .
و اما درباره دعا كردن بر منابر، هنگام خواندن خطبه : بايد دانست كه در آغاز كار، خلفا به تن خويش ، در نماز، امامت مى كردند و اين منصب به آنان اختصاص داشت . از اين رو پس از نماز، بر پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) دعا مى كردند و از خدا براى صحابه ، طلب رضوان و خشنودى مى نمودند. و نخستين كسى كه منبر را برگزيد، عمرو بن عاص بود كه پس از بنيان نهادن مسجد جامع مصر، بر منبر رفت و چون اين خبر به عمر به خطاب رسيد؛ به وى نوشت :
اما بعد، به من خبر رسيده است كه تو منبرى برگزيده اى كه بدان بر مسلمانان تسلط مى يابى ، آيا تو را بس نيست كه بايستى و مسلمانان در زير پايت نشسته باشند؟ اينك تو را سوگند مى دهم كه بايد آن را بشكنى .
و چون دوران عظمت و شوكت اسلامى فرا رسيد و مانع براى خلفا در امر خطبه و نماز پيش آمد و ديگرى را به جاى خود به امامت بر مى گزيدند، از اين رو خطيب ، به منظور بزرگداشت و بلند آوازه كردن نام خليفه ، بر بالاى منبر، او را مى ستود و درود مى گفت و بر او دعا و آفرين مى خواند؛ بدان سبب كه خدا مصلحت جهان را در آن قرار داده است و از اين رو كه اين ساعت اميد اجابت دعاست . و از سلف تاءكيد شده است كه هر كس را دعوت صالحى باشد، آن را درباره سلطان بكار برد. و تنها خليفه بدين امر، اختصاص يافته بود.
و نخستين كسى كه خليفه را در خطبه دعا كرد، ابن عباس است كه وقتى عامل بصره بود، در ضمن خطبه ، على ، رضى الله عنه را دعا كرد و گفت : خدايا! على را در راه حق پيروز كن . و از آن پس كار، بر اين منوال ادامه يافت .
و در آن روزگار، در خطبه ، تنها خليفه را دعا مى كردند و نام ديگرى را ياد نمى كردند و چون دوران محجوريت و خودكامگى فرا رسيد، چيره شوندگان بر دولتها، اغلب با خليفه در اين شيوه شركت مى جستند و خطيبان پس از ستودن خليفه ، نام آنان را هم ياد مى كردند و ايشان را درود مى گفتند.
ولى اين شيوه ، با از ميان رفتن اين گونه دولتها، منسوخ گشت و چنين مرسوم شد كه خطيبان بر منبر تنها به ياد كردن نام سلطان اكتفا مى كردند و بر هيچ كس جزوى دعا و آفرين نمى خواندند زيرا آنها را منع مى كردند كه بايد در خطبه جز سلطان هيچ كس را شركت ندهند و نام احدى را بر زبان نرانند كه بسيارى از اوقات پايه گذاران دولتها درباره اين رسم ، غفلت مى كنند و اين هنگامى است كه دولت بر شيوه سادگى و عادت باديه نشينى و اسلوب بى خبرى و خشونت است .
در اين گونه دولتها، به دعا گويى مجمل و ابهام آميز؛ درباره ولى امور مسلمانان ، قناعت مى كنند و نام معينى را بر زبان نمى آورند و اينگونه خطبه را كه بدين شيوه ولى مسلمانان را دعا مى كنند، عباسى مى نامند و آن را چنين تعبير مى كنند كه هر دعاى مجمل و مبهمى بر خليفه عباسيان شامل مى شود زيرا نوعى تقليد از روش ‍ پيشين است و ديگر بيش از اين توجه و اعتنا به شخص معين ندارند و از كسى به صراحت نام نمى برند.
چنان كه حكايت كنند: يغمراسن بن زيان ، بنيانگذار دولت بنى عبدالواد، مغلوب ابوزكريا يحيى بن ابوحفص شد و تلمسان از چنگ وى بيرون رفت و سپس بار ديگر با شرايطى فرمانروايى تلمسان به خود او واگذار شد و يكى از آن شرايط اين بود كه در تمام شهرهاى قلمرو فرمانروايى وى نام امير ابوزكريا را در منابر هنگام خطبه ياد كنند. يغمراسن گفت : اين چارپايه هاى (منبرهاى) خودشان است هر كه را مى خواهند بر آن ياد كنند. همين فرستاده مستنصر خليفه تونس از بنى ابوحفص و سومين پادشاهان آن دودمان نزد يعقوب بن عبدالحق ، بنيانگذار دولت بنى مرين آمد و بعضى از روزها از حضور در نماز جمعه تخلف كرد. برخى از كسان به يعقوب گفتند: علت آن كه فرستاده خليفه در نماز جمعه حاضر نمى شود، اين است كه در خطبه نام سلطان را بر زبان نمى آورند.
از آن پس يعقوب اجازه داد مستنصر را دعا كنند و همين امر سبب شد كه آن دودمان به دعوت و تبليغ براى خليفه مزبور همت گمارند.
چنين است كيفيت دولتها در آغاز تشكيل و بسر بردن در مرحله سادگى و خشونت و باديه نشينى . ولى هنگامى كه ديدگان آنان در سياست گشوده شود و به پيرامون كشور خود درنگرند و به كمال رنگ آميزى هاى شهر نشينى و معانى بزرگ منشى و شكوه و جلال تمدن پى ببرند، آن وقت همت مى گمارند كه همه اين نشانه ها و زيورها را بدست آورند و در آنها به تفنن و تنوع بپردازند و به آخرين مرحله آنها نايل آيند، و از مشاركت دادن ديگران در آنها امتناع ورزند و بر از دست دادن و تهى بودن دولتشان از آثار افسوس ‍ خورند و اين جهان بمنزله بوستانى است و خدا نگهبان همه چيزهاست . (٤٩٦)

اوقات نماز جماعت در بخشنامه اى سياسى

امام على (عليه السلام) در نامه اى كه خطاب به امراى بلاد نوشتند، آنان را به عنوان ائمه جماعت مردم ، مخاطب قرار دادند و ضمن تعيين اوقات نماز و منع از طول دادن آن ، اهميت نماز اول وقت و ايجاد رغبت به نماز جماعت و شركت هر چه بيشتر مردمان در نماز را ياد آورى كردند تا مبادا با داشتن نقش منفى در اين امور، كارگردان فتنه ها باشند و به اداره صحيح ولايت تحت امر خود، زيان بزنند. در اين بيانيه آمده است :
اما بعد فصلوا بالناس الظهر حتى تفى ء الشمس مثل مربض العنز و صلوا بهم العصر و الشمس بيضاء حية فى عضو من النهار حين يسار فيها فرسحان و صلوا بهم المغرب حين يفطر الصائم و يدفع الحاج الى منى و صلوا بهم العشاء حين يتوارى الشفق الى ثلث الليل و صلوا بهم الغداة و الرجل يعرف وجه صاحبه و صلوا بهم صلاة اضعفهم و لاتكونوا فتانين . (٤٩٧)
پس از ستايش خداى ، تعالى ، و درود بر محمد مصطفى (صلى الله عليه و آله و سلم) نماز نيمروز را هنگامى با مردمان بگزاريد كه آفتاب از ميانه آسمان به باختر باز آيد و سايه آن به اندازه ديوار آغل بز شود (سايه هر چيز به قدر آن گردد) و نماز پسين را هنگامى كه آفتاب ، سپيد و نمودار است (و رنگ نباخته است)؛ در بخشى از روز كه در آن بتوان دو فرسنگ راه را پيمود و نماز شام را هنگامى با آنان بجاى آوريد كه روزه دار افطار مى كند و حج گزار از عرفات به منى باز مى گردد و نماز خفتن را آنگاه با آنان بخوانيد كه سرخى از جانب مغرب پنهان شود تا زمانى كه يك سوم از شب گذشته باشد و نماز جماعت بامدادان را هنگامى بجا آوريد كه شخص چهره همراه خويش بشناسد و نماز را در حد توان ناتوانشان بگزاريد و سبب كراهت آنان از نماز و فرو افتادنشان در فتنه و فساد نگرديد.

شركت در نماز مهم تر و برتر از تجارت و اقتصاد

آيات اول تا هشتم سوره جمعه درباره توحيد، نبوت ، معاد، و مذمت از يهود دنيا پرست است ليكن آيات اخير آن پيرامون يكى از مهم ترين وظايف اسلامى است كه در تقويت ايمان تاءثير فراوان دارد و از يك نظر هدف اصلى سوره محسوب مى شود؛ و آن نماز جمعه و برخى از احكام مربوط به آن است .
نخست ، همه مسلمانان را مخاطب قرار مى دهد و فرمان مى دهد كه به محض شنيدن صداى اذان نماز جمعه ، تجارت را رها سازند و با ترجيح نماز جمعه بر كار و كسب و مسائل اقتصادى ، بسوى ذكر خدا (خطبه و نماز) بشتابند:
يا ايها الذين امنوا اذا نودى للصلوة من يوم الجمعة فاسعوا الى ذكر الله و ذروا البيع .
و سپس با جمله ذلكم خيرلكم ان كنتم تعلمون .
اشاره مى كند به اينكه اگر مسلمانان بدانند و پيرامون اين امر بينديشند، متوجه مى شوند كه نماز جمعه فوايد و منافعى براى مسلمين دارد كه تحصيل در آمدهاى مادى و مسايل اقتصادى در برابرش ناچيز است . بايد توجه داشت كه مراد از (ذكر خدا) در درجه اول ، نماز است ولى خطبه هاى عبادى - سياسى نماز جمعه نيز كه آميخته با ياد خداوند و جزيى از نماز است ، نيز ذكر خداست و بايد براى استماع آن شتاب شود.
در آيه بعد مى فرمايد: هنگامى كه نماز، پايان گيرد، آزاديد كه در زمين پراكنده شويد و از فضل خدا جستجو كنيد؛ يعنى به كار و كسب و تجارت بپردازيد و يادآورى مى كند كه هنگام كار و كسب نيز نبايد از ياد خدا غافل شويد بلكه بايد او را بسيار ياد كنيد و بازرگانى خود را با ياد خدا و در راستاى رضاى او كه درستى و امانت و صداقت است قرار دهيد. و در پايان سوره مى فرمايد:
و اذا راءو تجارة او لهوا انفضوا اليها و تركوك قائما قل ما عندالله خير من اللهو و من التجارة و الله خير الرازقين .
هنگامى كه تجارت يا سرگرمى و لهوى ببينند، پراكنده مى شوند و به سوى آن مى روند و تو را ايستاده به جاى خود رها مى سازند. بگو: آنچه نزد خداست ، بهتر از بازيچه و بازرگانى است ، و خداوند بهترين روزى دهندگان است .
بخش اول آيه اخير، اشاره به شاءن نزول آيه دارد. پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) در حال ايراد خطبه هاى نماز جمعه بودند كه كاروانى از شام رسيد و ورود خود را با نواختن طبل كه قرآن از آن تعبير به لهو مى كند، اعلام كرد، مردم بى ادبانه پيامبر و خطبه هاى جمعه را رها كردند و به سوى كاروان و امور مالى خود شتافتند و آنان را به سختى نكوهش كرد و پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: اگر اين گروه اندك هم رفته بودند، از آسمان سنگ مى باريد.
بخش دوم آيه اخير يادآورى مى كند كه پاداش الهى و بركاتى را كه از حضور در نماز جمعه و شنيدن مواعظ و اندرزهاى پيامبر و تربيت معنوى و روحانى و طرح مسائل اجتماعى و راه حل هاى سياسى ، عايدتان مى شود، با هيچ چيز ديگر نبايد مقايسه كرد و اگر مى ترسيد كه روزى شما بريده شود، اشتباه مى كنيد. خداوند، بهترين روزى دهندگان است .
امام على (عليه السلام) شركت در نماز جمعه را مورد تاءكيد قرار دادند و فرمودند: (روز جمعه پيش از حضورت در نماز جمعه مسافرت مكن مگر انگيزه و هدف سفرت خدايى باشد يا براى آن توجيه قابل قبول ديگرى باشد. در تمامى جريانهاى زندگانى خود فرمانبر خدا باش . كه فرمانبرى از خدا هر كار ديگر مقدم است .)


۱۱
نسيم بارش نور

نسيم بارش نور

كليد راز بزرگى است ، هر كلام نماز
چه با شكوه و عظيم است ، ازدحام نماز
نسيم بارش نور است در كوير وجود
سحر به مسجد آدينه ها، سلام نماز
طنين بانگ اذان آيد از منازه شهر
جهان خفته به پا خاست با قيام نماز
دوباره خطبه فرداى فتح ، مى خواند
پيمبرانه به محراب خون امام نماز
شتاب خلق خروشان به سوى كعبه خون
حماسه هاى يقين است در پيام نماز
بنوش ، شهد شهادت به زير بيرق حق
كه با نبرد تو پايبنده شد قوام نماز
نصرالله مردانى (٤٩٨)

نفى استكبار از تكبير كن

اى به پا ايستاده در محراب عشق
زخمه زن بر تار دل از تاب عشق
در صف دلدادگان جا كرده اى
در حضور دوست ماءوا كرده اى
در سلام دوست پيمان تازه كن
روز بار اوست ايمان تازه كن
در طواف شمع جانان پر بسوز
دل بسوز و تن بسوز و سر بسوز
پر بسوزان و به جان پرواز كن
عجز خود بنماى ، پس اعجاز كن
بوسه زن بر خاك و بر گردون نشين
از حريم خاكيان بيرون نشين
نفى استكبار از تكبير كن
ديو را در نفس خود زنجير كن
آشنا با درد اهل راز شو
با خداى خويشتن دمساز شو
در نماز عشق ، سوز جان خوش است
سيل اشك از ديده بر دامان خوش است
دل بپيرا از نماز بى حضور
تا شود جان تو منزلگاه نور
دور كن ز آيينه دل گرد تن
نغمه فزت ورب الكعبه زن
حميد سبزوارى (٤٩٩)

بهره ششم : تحولات علمى هنرى ، و صنعتى

الف : تاءثير نماز و نيايش در پيشرفت دانشها

عواملى چند در پيشرفت علوم و دانشها در ميان مردم صدر اسلام و قرنهاى اوليه اسلامى مؤ ثر بوده است . از جمله آنها تشويق و تحريض اسلام به دانش آموزى و علم اندوزى است . عامل ديگر، دعوت قرآن به سير در زمين و تحقيق در طبيعت و آفريده هاى خداوند است .
همچنين آياتى از قرآن كه مربوط به مسائل كيهانى است ، زمينه و انگيزه جالبى براى كوششهاى علمى مسلمين بوده است . رهنمودها و سخنان گوهرين نبى مكرم و خاندان پاكش - صلوات الله عليهم و اجمعين - بر اشتياق مسلمانان به كشف حقايق خلقت و تحصيل علوم و فنون افزوده است . همچنين عنايت خاص مسلمانان به تعيين دقيق وقت نماز كه لازمه اش جهت يابى هاى دقيق و پى گيرى جريان تابش خورشيد در حضر و سفر بود. از جمله مهم ترين عوامل پيشرفتهاى مسلمين در شناخت مواضع خورشيد و ستارگان و كواكب و راز و رمزهاى كيهانى بود. رواياتى كه از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) و ائمه معصومين (عليهم السلام) در باب فضيلت نماز وارد شده است ، ضمن تاءكيد بر نماز اول وقت ، مسلمانان را به شناخت اوقات نماز، توسط خورشيد فرا مى خواند و به كنجكاوى در پى گيرى حركت خورشيد و پژوهش در امور كيهانى وا مى داشت .
رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) در روايتى به طور تلويحى ، مراعات خورشيد و رصد كردن آن را موجبى براى تمدن و پيشرفت و خارج شدن از زندگانى بدوى بدوى ، معرفى فرموده اند و سعادت دنيا و آخرت مسلمين را در صورت اهتمام به اين امر، تضمين كرده اند:
ما من عبد اهتم بمواقيت الصلوة و مواضع الشمس الا ضمنت له الروح عند الموت و انقطاع الهموم و الاءحزان . كنا مرة رعاة الاءبل فصرنا اليوم رعاة الشمس . (٥٠٠)
هيچ بنده اى نيست كه به اوقات نماز و شناخت مواضع خورشيد، اهتمام كند، مگر آن كه راحت هنگام مرگ و جدايى از غم و اندوه و رهايى از عذاب آتش را برايش ضمانت مى كنم . روزگارى شبانهاى اشتران بوديم و امروز ديده بانهاى خورشيديم .
يعنى كه نماز اول وقت به شناخت مواضع خورشيد، بستگى دارد و شناخت منازل خورشيد، موجب انتقال از شتر چرانى و صحرا نشينى به دروازه تمدن و پيشرفت هاى علمى و صنعتى است .
تضمين سعادت دنيا و آخرت در سايه توجه به مواضع خورشيد، توجيه عقلى نيز دارد و يك حقيقت است زيرا با وقت شناسى و انضباط و تنظيم امور و استفاده درست از لحظات عمر، به خوشبختى هر دو جهان مى توان رسيد. در مباحث چهارم ، پنجم و ششم از بهره سوم اين كتاب درباره اين مهم ، سخن رفته است .
دعوت به شناخت مواضع خورشيد، در حقيقت فرا خوانى به محاسبات دقيق رياضى - فيزيكى و شناخت ستارگان و كواكب است .
اثر تمدنى رعايت خورشيد، در روزگار رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) بروز كرد و در دوره هاى بعد، بيشتر تجلى يافت و مسلمانان نه تنها در خورشيد شناسى و ستاره شناسى بلكه در دانشهاى رياضى ، فيزيك ، شيمى ، جغرافيا، و غير آن ، پيروزيهاى چشمگيرى بدست آوردند و در علوم مختلف ، پيشروان و سرآمدان عصر خود بودند.
بر اساس روايتى از امام على (عليه السلام) بزرگترين فريضه هايى كه خدا بر بندگانش واجب كرده است ، پنج است : ١- صلات ٢- زكات ٣- حج ٤- روزه و پنجم ولايت كه نگاهبان اين واجبات چهارگانه است .
خداى ، تعالى ، براى اين واجبات چهارگانه دو نشانه قرار داد و آن دو بزرگترين نشانه ها در آسمان است . يكى خورشيد و ديگرى ماه .
نشان نماز كه بزرگترين اين عبادتهاى چهارگانه و عمود دين ، و برترين و والاترين آنهاست ، خورشيد است و اوقات نماز جز به وسيله آن شناخته نمى شود. خداى عزوجل فرمود:
اءقم الصلوة لدلوك الشمس الى غسق الليل و القران الفجر ان قران الفجر كان مشهودا . (٥٠١)
و نشان حج و روزه را قمر قرار داد و زمان اين دو فريضه جز به وسيله آن شناخته نمى شود.
خداى تعالى ، درباره اين كه ماه وقت نماى مردم و مراسم حج است ، فرمود:
يسئلونك غن الاءهلة قل هى مواقيت للناس و الحج . (٥٠٢)
اى پيامبر! از تو درباره هلالهاى ماه مى پرسند بگو: آن وقت نماز مردم و حج است .
و درباره نشانه بودن آن براى ماه روز فرمود:
... فمن شهد منكم الشهر فليصمه . (٥٠٣)
پس هر كه از شما حاضر باشد (مسافر نباشد)، بايد آن (ماه رمضان) را روزه بدارد.
و آغاز و پايان ماه روزه جز به هلال ماه شناخته نمى شود.
و خداى ، عزوجل ، نشان زكات را خورشيد و ماه (مشتركا) قرار داد. پس هر گاه سال بگردد (خورشيدى يا قمرى) پرداخت زكات واجب شود. (٥٠٤)
اهميت اين اعمال عبادى در نزد مسلمين و نيز اهميت تعيين قبله براى نماز، سبب شد كه آنان به پى گيرى حركت خورشيد و ماه و ديگر ستاره ها و سياره ها، و موضوع گاه شمارى توجه ويژه نشان دهند و در علم نجوم و گاه شمارى به پيشرفتهاى بزرگ نايل شوند و چون آگاهى از علم محاسبات و رياضيات لازمه تحقيقات نجومى است ، طبيعة در زمينه علوم رياضى نيز پيشرفتهاى شگرفى حاصل شد و شخصيت هاى مسلمانى كه پيروزيهايى در اين علوم بدست آوردند و آنها را به جلو بردند، غالبا شهرت جهانى دارند و مورد احترام عمومى مى باشند. افزون بر اين ، موضوع تعيين دقيق قبله كه براى اداى فريضه نماز ضرورت داشت ، مسلمانان را بر آن داشت كه براى تعيين طول و عرض جغرافيايى نقاط مختلف جهان به تحقيقات دامنه دار بپردازند و در زمينه دانش جغرافيا هم به پيشرفتهاى چشمگير نايل شوند ظاهرا ساخت ساعت از ابتكارات مسلمانان است كه براى تشخيص ‍ زمان و آگاهى از وقت نماز اختراع شده است و اين همه توفيقات علمى و صنعتى از بركات نماز و ديگر عبادات اسلامى است .
دكتر عبدالحسين زرين كوب ، در كتاب كارنامه اسلام مى نويسد: مسلمانان در رياضيات نجوم و فيزيك هم كارهاى قابل توجه داشته اند. رصد خانه اى كه ماءمون ، ضميمه بيت الحكمة كرد، مركزى شد براى مطالعه در نجوم و رياضيات . مسلمانان در اين رصدخانه ، محاسبات مهم نجومى انجام دادند؛ چنان كه طول يك درجه از نصف النهار را با دقتى نزديك به محاسبات امروزى ، اندازه گيرى كردند. تفصيل طرز عمل و محاسبه را ابن خلكان در شرح حال محمد بن موسى خوارزمى ، نقل مى كند. ارقام معروف به هندى از همين ايام نزد مسلمين متداول شد و ظاهرا ترجمه كتاب نجومى سند هانته - معروف به سند هند - از سنسكريت به عربى كه به وسيله محمد بن ابراهيم فرازى انجام شد و همچنين كارهاى خوارزمى ، از اسباب رواج اين ارقام شد؛ چنان كه جنب و جوش بازرگانى مسلمين و وسعت دامنه تجارت آنان بعدها موجب انتشار و استعمال اين نوع رقمها شد. در اروپا، خوارزمى از مؤ سسان علم جبر - به عنوان يك دانش و مستقل - شناخته مى شود و او بود كه اولين كتاب را در باب جبر و مقابله ، تاءليف كرد. نام وى به شكلAlgebra - عنوان علم جبر گرديد و باقى ماند. (٥٠٥)
اولين كسى كه مساءله جمع زوايا را حل كرد، ابوالوفا بود و خيام اولين كسى است كه به تحقيق منظم علمى در معادلات درجه اول ، دوم و سوم پرداخت و رساله او در جبر، برجسته ترين آثار علمى و قرون وسطى در جبر است .
مطالعات مسلمانان ، بويژه در نجوم ، ارزنده بود. ابو معشر بلخى كه اروپاييان او را در قرون وسطى به نام Albumasar مى خوانده اند، مجموعه زيجاتى داشت كه در آن ، حركات سيارات از روى طريقه هندى و رصد گنگ دز، محاسبه شده بود. آثار ديگر او، از دير باز، به زبان لاتينى ترجمه و مكررا چاپ شد و اينهمه او را، در نجوم ، در تمامى قرون وسطى ، شهرت جهانى بخشيد.
تجارب و اطلاعات صابئين بهره داشت ، با تاءليف زيجى ، در بسط هياءت و نجوم اسلامى تاءثير قابل ملاحظه كرد. وى حركت نقطه اوج آفتاب را كشف كرد و بعضى اقوال بطلميوس را در اين باب ، نقد و اصلاح نمود. ملاحظات او در باب خسوف ، در محاسباتى كه دانتورن (Dunthorn) از علماى قرن هيجدهم اروپا كرد، به عنوان يك راهنما يا محرك تلقى شد. نيز وى براى مسائل مربوط به مثلثات كروى ، راه حل هايى يافت كه رجيومانتوس (متوفى در ١٤٧٦) از آنها استفاده كرد. نالينو (ايتاليايى)، كارادو (فرانسوى) و چند تن از علماى معاصر ديگر، كارهايى را كه مسلمين در نجوم و رياضيات ، انجام داده اند، تا حدى ارزيابى كرده اند. احوال و آثار منجمين و رياضى دانهاى اسلامى نيز در كتاب رياضى دانان و منجمين عرب ، تاءليف سوتر و تاريخ ادبيات عرب ، تاءليف بروكلمان ، بررسى شده است . اين ميراث علمى عظيم مسلمين ، هم از حيث وسعت ، موجب اعجاب است . هم از لحاظ دقت . از سه شاهكار نجومى مسلمين در اين زمينه ، به عقيده سارتون ، يكى صدرالكواكب عبدالرحمن صوفى است (متوفى ٣٧٦) ديگر زيج ابن يونس ‍ (متوفى ٣٩٩) است كه شايد از بزرگترين منجمين اسلام باشد و چون وى آن را به نام الحاكم بامرالله ، خليفه فاطمى مصر ساخت ، زيج حاكمى خوانده مى شود. سومين شاهكار نجومى عبارت است از زيج الغ بيگ كه با همكارى امثال قاضى زاده رومى و غياث الدين جمشيد كاشانى ، تدوين شد اما قتل الغ بيك ، مطالعات جدى را در شرق ، در واقع ، پايان داد. از جمله اقدامات علمى مسلمين در امور مربوطه به رياضى و نجوم ، اصلاح تقويم بود در عهد جلال الدوله ملكشاه سلجوقى كه گويند: عمر خيام هم با منجمين ديگر در اين اصلاح همكارى داشت و تقويم جلالى كه بدين گونه به وجود آمد، از بعضى تقويم هاى مشابه كه در اروپا بوجود آمد دقيق تر بود و شايد علمى تر.
علماى اسلامى مكررا از هياءت بطلميوس و اقوال يونانيان ، انتقاد كرده اند و هر چند ايرادهايى كه بر آنان گرفتند. بكلى موجب دگرگون كردن دنياى بطلميوسى نشد، اما زمينه را براى اصلاحات گاليله ، كپلر و كپرنيك آماده ساخت . ابو سعيد سنجرى كه تا اواخر قرن چهارم مى زيست ، اسطرلابى مبتنى بر فرض حركت زمين و سكون افلاك ساخت . در بين كسانى كه هياءت بطليوس را انتقاد كرده اند، نام خواجه نصيرالدين طوسى را مخصوصا بايد ذكر كرد. اين وزير معروف و عالم بزرگ و جامع شيعه ، نه فقط مؤ سس ‍ واقعى رصدخانه عظيم مراغه و زيج ايلخانى بود بلكه آشنايى علماى اسلام را با تحقيقات چينى ها نيز فراهم آورد. وى ظاهرا در مدت اقامت در الموت نيز به كار رصد و نجوم اشتغال داشت و در آن امر، مهارت تمام بدست آورده بود. خواجه نصير الدين طوسى ، قطع نظر از تحرير اقليدس و مطالعات راجع به مثلثات - كه آن را از گروه نجوم بيرون آورد و مستقل ساخت ، در كتاب تذكره ، هياءت بطلميوس را به شدت انتقاد كرد و خود، نظريات بديعى پيشنهاد نمود. اثبات و طرح عيوب سيستم بطلميوس ، به ضرورت اظهار طرح تازه اى كه بعدها به وسيله كوپرنيك عرضه شد، كمك كرد. در بين مساعى مسلمين در بسط رياضيات ، كشف ترتيب كسور اعشارى را بايد ياد كرد و روشهاى تقريبى كه توسط غياث الدين جمشيد كاشانى صورت يافت .
در هندسه ، بعضى مسائل كه براى قدما لاينحل مانده بود نزد ابن هيثم و ابو سهل كوهى و امثال آنان ، راه حل هايى يافت . مساءله امتحان كردن محاسبات اعداد بزرگ نجومى با حداقل اشتباهات ، حاكى از تبحر آنان در علم اعدا است . (٥٠٦) مسلمين در انواع دانشها و از جمله در استخراج معادن ، ساختن رنگ ، آب دادن فولاد، تهيه چرم و كاغذ و ساختن اسلحه ، طى قرنهاى دراز تفوق خود را بر دنياى غرب حفظ كردند. استعمال آنچه در صنعت ساعت ، رقاص مى خوانند ظاهرا از اختراع مسلمين است . هر چند آن ساعت كه خليفه هارون الرشيد جهت شارلمانى امپراطور فرنگ هديه فرستاد، نوعى ساعت آبى بود. اما شرحى كه ابن جبير اندلسى در باب ساعت بالاى مدخل جامع دمش بيان مى كند حاكى از تكامل نسبى مسلمين در ساختن ساعت هاى لنگردار است . عباس بن فرناس قرطبى در قرن نهم ميلادى يك نوع ساعت ساخت كه تعبيه اى پيچيد داشت . (٥٠٧)
آقاى كارلو الفونسو نالينو، استاد دانشگاه پالرم ايتاليا در كتاب خود تاريخ نجوم اسلامى مى نويسد: دستورات علمى اسلام ، مسلمانان را به فرا گرفتن علوم هياءت و رياضى واداشته است ؛ چنان كه اوقات نماز پنجگانه از يك شهر به شهر ديگر و از يك روز به روز ديگر فرق مى كند و محاسبه آن مستلزم شناخت عرض جغرافيايى و حركت خورشيد در فلك البروج و شفق و فلق است .
و از شرايط نماز، رو به قبله ايستادن است كه اين خود به مثلثات كروى مربوط مى شود و وجود نماز كسوف و خسوف ، موجب مى شود كه مسلمانان ، پيش از وقت ، آمادگى براى شناختن زمان اين دو حادثه پيدا كنند و اين جز از راه شناخت حركات ماه و خورشيد و استفاده از زيجهاى صحيح ميسر نيست . از اين روى دانشمندان بسيارى ؛ مانند خوارزمى خواجه نصير الدين طوسى و... در علوم و رياضيات ، از ميان مسلمانان برخاستند.

ب : تاءثير پرستش اخلاص و فرهنگ دينى در پيشرفت فن و هنر

مسلمانان در ساختن رصدخانه ها، آلات نجومى ، تكميل اسطرلاب و ماشينهاى محاسبه ، جهت تنظيم زيجها، كارهاى ارزنده اى انجام داده اند.
از جمله فنون و صنايعى كه در دوره هاى اسلامى تحت تاءثير هنرمندان اهل نيايش مجال رشد و ترقى يافت و به اوج خود رسيد، فن معمارى و صنايع مستظرفه در احداث نيايشگاهها و مساجد و ساخت و زيبا سازى ابزار وابسته به آنها و ديگر آثار مذهبى است .
چنين به نظر مى رسد كه ذوق دينى و ذوق هنرى دو استعداد از يك سرچشمه اند و در هم تاءثير و تاءثر دارند. گويى هنرمندانى كه باريك بين تر بوده اند و دقايق و لطايف ، و ظرافتهاى جهان خلقت را بهتر درك كرده اند و هنرنمايى هاى قادر متعال را دقيق تر مشاهده كرده اند، نه تنها خدا را در آثار او به روشنى متجلى ديده اند و پيوسته بر قوت ايمان و اعتقاد و يقين خود افزوده اند بلكه توانايى خويش را در تقليد بهتر از هنروريهاى خداوند، و آفرينش بهترين و زيباترين اثرهاى هنرمندانه ، بالا برده اند.
همه هنرمندان با ايمان جهان ، به خلق بهترين آثار هنرى موفق شده اند و به تاءييدهاى خدايى مؤ يد گشته اند. اين حقيقت را در ساختمان معابد مختلفى كه در سراسر جهان موجود است و تمامى اماكن متبركه و مشاهد مشرفه و كليه ابنيه و آثار مذهبى ، از هر قبيل كه باشد، مى توان مشاهده كرد. مطمئنا آنان تحت هيچ شرايط ديگرى و با دريافت هيچ پاداشى ، جز اميد به پاداش ‍ خداوندى ، به خلق چنان آثارى قادر نبوده اند و هيچ انگيزه اى ، غير از انگيزه هاى مذهبى ، توان برانگيختن آن مايه از استعداد هنرى را در خود نداشته است .
استاد عبدالحسين زرين كوب در كارنامه اسلام مى نويسد:
هنر اسلامى نيز مثل فرهنگ آن ، هم از حيث مواد، تنوع داشت ، هم از جهت تكنيك ، حتى نقاشى ، مجسمه سازى و موسيقى هم با آن كه با كراهت اگر نه با حرمت ، تلقى مى شدند، فرصتى براى نشو و نماى خويش ‍ پيدا كردند. در واقع ، نه در نقاشى صورت ، مسلمين فرصت قريحه نمايى داشتند، نه در نقاشى تفريحى ، با اينهمه بعضى هنرمندان كه به اين كارها پرداختند، استعدادهاى كم نظير، نشان دادند. در مينياتور غير از يك عده هنرمند بى نام كه آثارشان بى امضاست ، از كمال الدين بهزاد مى توان ياد كرد كه ميراث مكتب هرات را به دوره صفويه منتقل كرد. خوشنويسى كه در قديم مخصوصا با خط كوفى در معمارى و سفال كارى ، يك هنر تزيينى بود، بعدها با خط نستعليق ، لطف و ظرافتى ديگر يافت و كتاب شعر يا نثر مصنوعى كه با خط نستعليق ، و مينياتور و تذهيب و تجليد، هنرمندانه آراسته مى شد، در صورتى كه در همه اين رشته ها كمالى را عرضه مى كرد، يك مجموعه ارزنده از هنرهاى ظريف مى شد.
در كتابت ، تذهيب و تجليد قرآن - مخصوصا گهگاه - چنان ذوق و حوصله اى بكار مى رفت كه زيبايى بعضى از آنها قدس و عظمت مساجد اسلامى را مجسم مى كرد. قالى هاى ظريف كه نوعى از آن هنوز نام ايران را بلند آوازه مى دارد، در گذشته به قدرى به لطف رنگ و نقش ، ممتاز بود كه زيباترين آثار امروز در برابر آنها ناقص و بى اندام مى نمايد (بارزترين نمونه اين فرشها را در اماكن مذهبى مى توان مشاهده كرد). تنوع بارزى كه از حيث مواد، از گچ ، كاشى ، مرمر، جواهر، خزف ، بلور و عاج در ابنيه و آثار گوناگون از برج ، قصر، مسجد، منازه و ايوان هست و رشته هاى مختلف هنر از معمارى ، خط، مينياتور، تذهيب و صنايع دستى مسلمين به كار مى رفت ، لطف و كمال ظروف سفالى و فلزى كه در موزه هاى مختلف ، هنوز باقى است ، مهارت صنعتى آنان را در اين كارها نشان مى دهد. كنده كارى بر روى عاج ، ساختن انواع كاشى و آبگينه ، بافتن انواع فرش و سجاده وسيله اى بوده است براى تجلى يافتن ذوق و ظرافت قوم ، در صنايع دستى و خانگى .
در بناى بسيارى از مساجد، هنرهاى مختلف به هم درآميخته است : معمارى ، در توازن اجزا كوشيده است . نقاشى ، به نقوش و الوان كاشيها توجه كرده است . خوشنويسى ، الواح و كتيبه ها را جلوه بخشيده است . شعر، موعظه ها و ماده تاريخ ‌ها عرضه داشته است و موسيقى هم براى آن كه از ديگر هنرها باز نماند، در صداى مؤ ذن و بانگ قارى و واعظ، مجال يافته است . حتى صنعتهاى دستى هم براى تكميل و تزيين اين مجموعه الهى ، به ميدان آمده اند: فرشهاى عالى ، پرده هاى گرانبها، قنديلهاى عظيم و درخشان ، منبت كاريها و مليله دوزيها نيز در تكميل زيبايى و عظمت مسجد، نقش خود را ادا كرده اند. بدين گونه مظاهر گونه گون فرهنگ و هنر اسلامى در طى قرنهاى دراز، چنان در بناى مساجد، مجال ظهور يافته است كه امروز يك مورخ دقيق روشن بين ، مى تواند تنها از مطالعه در مساجد تصوير روشنى از تمدن و تاريخ اقوام مسلمان عالم را پيش چشم خويش ‍ مجسم كند. در طول نسلها و قرون ، در فاصله آفاق مختلف ، هنر اسلامى ملجاءى پاك تر و نمايشگاهى امن تر از مسجد نداشته است و اشتراك مساعى اقوام و امم مختلف اسلامى در تكميل و تزيين مساجد، با وجود حفظ خاصيت هاى ملى و محلى ، نوعى جهانخواهى (Corsmopolitsion) را در معمارى اسلامى سبب شده است كه البته با تمدن و فرهنگ پر تسامح اسلامى ، مناسبتى تمام دارد و به هر حال از مفاخر معنوى مسلمين بشمار است . نكته اينجاست كه مسلمين اين بناهاى شگرف عالى را كه طول زمانها و عرض مكانها. بين آنها فاصله بسيار افكنده است با وجود تفاوت و اختلاف كه در مصالح و مواد و سبكها و امكانات آنها هست ، روح و حيات واحد بخشيده اند. در حقيقت هم تفاوت مواد ابنيه هنرى - مذهبى هم مدارج تربيت و ذوق معمار و كارفرما (و هم ذوق دينى و اخلاص ايمانى هنرمند مسلمان) دست به دست هم مى داد تا سبك و شيوه معمارى را در بلاد و قرون مختلف ، تعيين نمايد. البته وحدت كلى اين رسالت هاى مختلف را انكار نمى توان كرد و منشاء اين وحدت تا حد زيادى ، حكومت اسلامى (و اعتقادات اسلامى) است كه گويى همه جا ذوق و نبوغ نژادهاى گوناگون كشورهاى فتح شده را طى قرنهاى دراز در خدمت خويش قرار گرفته است و هر يك را مكمل ديگرى ساخته است و اين وضعى است كه پيش از فتح اسلامى كمتر نظيرى در عالم داشته است . تحت تاءثير همين عامل بود كه صنعت اسلامى توانست از شكوه رؤ يا انگيز قصر الحمراء در اسپانيا تا ظرافت بى مانند تاج محل در اگره ، اختلاف نژادها را ناديده گيرد و زمان و مكان را در نوردد و نوعى جلوه ابدى و انسانى بيابد.
بدين گونه در معمارى نيز - مثل علوم و فنون - مسلمين از ايرانيها و روميها اقتباس كردند اما وجود ابنيه بسيار عظيم در سراسر قلمرو پهناور اسلام ، حاكى از قدرت و ذوق تلفيق در بين مسلمانان است . در اين بناهاى عظيم خيال انگيز، ستونهاى پر هيبت ، طاقهاى هلالى ، مناره ها، گنبدها و مقرنس ‍ كاريها، هر چند هيچ يك كاملا ابداع مسلمين نيست ، اما تركيب و تلفيق آنها در ابنيه اسلامى ، حاكى از هماهنگى ، عظمت و كمالى است كه تمدن و فرهنگ اسلامى ، تقريبا همه جا جلوه دارد. تركيب مجموعه همين عناصر است كه تمدن و جلالى افسانه آميز مى بخشد. همين مايه تناسب و هماهنگى است كه قصر الحمراء را در غرناطه از وراى غبار قرنها هنوز جلوه و شكوه داده است كه گويى به قول ويكتور هوگو، شاعر فرانسوى ، آن را جنى مثل يك رؤ يا زراندود و آكنده از آهنگ ساخته اند.
در همان كتاب كارنامه اسلام مى خوانيم :
كه گفت كه در اسلام ، دين را با هنر سازگارى نيست ؟ بر عكس ، اين هر دو با يكديگر ملاقات مى كنند و آن هم در مسجد، خداى اسلام - الله تعالى - نه فقط رحيم و حكيم است بلكه جميل نيز هست و از همين روى - چنان كه صوفيه مى گويند - دوستدار جمال : نگاهى به برخى از مساجد بسيار كهن ، نشان مى دهد كه اين بناهاى با شكوه و والا كه به پيشگاه خدا، اهدا شده اند، صرفنظر از قدس و نزهت معنوى كه دارند، از لحاظ يك مورخ نيز در خور آنند كه گالريها هنر اسلامى تلقى شوند. هنرمندان بى نام ناشناس اين مساجد كه تمام هستى خويش را وقف خدمت به خدا كرده بودند، از همان شوق مقدسى گرم بوده اند كه استادان عهد رنسانس را مشتعل مى داشته است و از اين روى مثل آنها با شوقى تمام مى كوشيده اند تا بهترين تصورى را كه از زيبايى مى داشته اند در طى اين آثار مقدس ، جلوه و تحقق بخشند.
حقيقت آن است كه معمار مسلمان ، در روزگاران گذشته ، هر زيبايى را كه در اطراف خود مى ديد، اگر آن را در خور عظمت و جلال مى يافت سعى مى كرد تا به هنگام فرصت ، براى آن در مسجد جايى باز كنيد. بدين گونه ، ستون را از آنچه در معابد بابل بود گرفت ، مناره و محراب را از كليسا اقتباس ‍ كرد، ايوان و طاق آن را از قصرهاى سلطنتى ساسانيان تقليد نمود.
فوايد گوناگونى كه از مسجد، مورد انتظار بود، سبب مى شد كه بناى مسجد هم فرح بخش باشد و هم سودمند. بدين گونه ، در اين ابنيه عالى كه اولين منزل پرواز روحانى انسان بشمار مى آمد، هنر معمارى اسلامى ، مفهوم انتزاعى را با هدف انتقالى درهم مى آميخت . البته تنوع و اختلاف نژاد اقوامى كه سرزمين آنها بوسيله اسلام ، فتح شد، از اسباب تنوع معمارى در بين مسلمين بود. اولين معماران قديم اسلامى براى آن كه تصورى را كه از زيبايى داشته اند، تحقق بخشند، وسيله ديگرى نداشته اند جز آن كه شيوه هنر قوم و كشور خود - ايران ، بيزانس ، شام ، مصر و هند - را مورد استفاده قرار دهند. اما البته اين گونه عناصر و اجزا كه از معمارى قديم اخذ مى شود، رفته رفته با هدفهاى دين جديد تطبيق مى گشت و در تحول معمارى اسلامى تاءثير مى بخشيد.
در اسپانيا سبك معمارى متداول در شام و ايران به نام سبك مراكشى آوازه يافت . بعدا فاتحان نصارا قسمتى از مساجد اندلس را كليسا كردند.
قلعه الكازار - شكل فرنگى شده القصر - كه در اشبيليه به وسيله ابو يوسف يعقوب بنا شده بود مورد توجه و استفاده شارل پنجم و يزابلا گشت . قصر الحمراء كه مجموعه اى زيبا از باغها، قصرها، حياطها، استخرها و ايوانهاى رفيع و با شكوه كهن در غرناطه است ، نمونه اى از افراط در تزيين و تجمل بعضى مسلمين را عرضه مى داشت .
شارل پنجم از ايوان يك عمارت الحمراء آن همه جلال و عظمت از دست رفته را به ديده عبرت ديده بود، گفته بود: بيچاره آن كه اين همه را از دست داده است !
بناى تاج محل در اگره ، چنان تناسبى از زيبايى و ظرافت دارد كه هنوز يك مورخ امروز مى تواند درباره اين رؤ ياى مرمرين كه به ياد مرگ و زندگى يك ملكه مسلمان بنا شده است ، بگويد:
اگر زمانه ، عقل و هوش داشت ، شايد هر چه جز تاج محل بود، منهدم مى كرد و براى تيمار دل آدمى ، اين نشان گرانمايه شرافت انسانى را بر جاى مى نهاد.
اين معمارى ، چنان وحدت و اصالت خود را حفظ كرده است كه به گفته بعضى از مورخان ، انسان بناى تاج محل را كه مى بيند، وقتى از حيرت خارج مى شود كه مى بيند ديار اسلام است ، نه هند دارد نه اندلس و نه ايران ، همه جاى آن وحدت است . وحدت اسلامى . (٥٠٨)
جرجى زيدان مسيحى در كتاب تاريخ تمدن اسلام مى نويسد: شايع است كه مسلمانان (و يا تمدن اسلام) در ترويج هنرهاى زيبا مقصر و يا قاصر مى باشند. و بر عكس روميها ساختمانها و تصويرها و مجسمه هايى دارند كه از مسلمانان چنان چيزهايى باقى نمانده است اما اگر مختصر دقتى بشود، معلوم مى گردد كه استعداد عربها يا مسلمانان در اين قسمتها (هنرهاى زيبا) از بسيارى ديگر بيشتر است و نه تنها از يونان و روم عقب نيستند بلكه در پاره اى موارد از آنان جلوتر رفته اند؛ مثلا با مشاهده جامع دمشق جامع قاهره ، جامع دهلى ، جامع اصفهان ، كاخ الحمراء و كاشى كاريها و هندسه و طرز ساختمان آن مسلم مى گردد كه مسلمانان در اين راه ترقى بسيار كرده اند، همين قسم در زرگرى ، نساجى و امثال آن ذوق سليم بى سابقه اى نشان داده اند، درباره شعر به تفصيل صحبت شد كه عربها بيش از هر ملت ديگر به شعر و شاعرى علاقه دارند و طبعا شاعرند و اشعار عربى از حيث وسعت دايره خيال و تصور بى نظير است . (٥٠٩) خلاصه اين كه عربها در پيشرفت هنرهاى زيبا قصور و تقصير نكردند و در قسمت هاى مهم آن از ديگران جلو افتادند. (٥١٠)
مسلمانان در نقاشى نيز برخلاف نظر جرجى زيدان پيشرفتهاى زيادى داشته اند و اگر از ديگران پيشرفته تر نباشد عقب تر نيستند. امتياز نقاشى مسلمان و هر هنر ديگرش اين است كه در خدمت اهداف مقدس و عالى قرار گرفته است و هنرى نيست كه صرفا به خاطر زيبايى و هنر باشد و فقط چشمها را نوازش دهد. نقوش بسيار زيبا و پر معنايى كه بر كتيبه محرابها، سردرها و جاى جاى مساجد ديده مى شود، شاهد اين مدعاست .
افسوس كه ما بعدها به خواب غفلت فرو رفتيم و ديگران با استفاده از داده هاى علمى قرآن و مسلمين سريعا به پيش رفتند و ما فرسنگها از آنان عقب مانديم و امروز نيز با چشمان خواب آلوده و حسرت زده حركت پر شتاب كاروان علم و تكنولوژى را مى نگريم و هنوز هم به خود نمى آييم .
اميد آن كه در دوره آرامش و سازندگى يى كه پس از تلاطم انقلاب پيش آمده است و با تجارب و احساس نيازى كه در جريان دفاع مقدس و بعد از آن پيدا شده است و در سايه توجه بيشتر به خدا و توكل بر او، و اعتماد به نفس و استقلال حاصل آمده از نماز و وحدت امت ، پيشرفتهاى روز افزون معنوى ، و علمى و صنعتى را در ميهن اسلامى خود كه امروز مهد رشد فرهنگ و تمدن اسلام است شاهد و ناظر باشيم . ان شاءالله .

بهره هفتم : تحولات طبيعى و تاريخى

نماز و نيايش از عوامل مؤ ثر در نظام هستى

نماز و نيايش از عوامل مؤ ثر در نظام هستى است . اما تاءثير آن ؛ به معناى شكستن اصل عليت و قوانين حاكم بر جهان نيست زيرا تاءثير نماز و دعاى امرى خارج از قانون عليت نمى باشد و چنان نيست كه جايگزين علل طبيعى گردد. بلكه خود يكى از علل و اسباب است . و استجابت دعا هم ؛ به معناى پذيرش دگرگونى در نظام هستى نيست بلكه به معناى نمودار شدن پديده هاى سيستماتيك همين جهان است كه به وسيله نيايش آشكار مى گردد.
در كتاب دعا و تهليلات قرآن اثر هبة الدين شهرستانى صاحب ملل و نحل آمده است : درست است كه جهان ، دار اسباب است و بر بنيان علت و معلول او هر كه و احاديث اهل بيت (عليهم السلام) و عقل سليم هم گواه راستين اين داعيه است . با وجود اين تضرع در پيشگاه آفريدگار و مساءلت از حضرت مسبب الاسباب ، با اين مطلب منافات ندارد بلكه تاءييد كننده آن است و دعا خود يكى از علت هاى معده و سببى از سبب هاى رسيدن به مقصود است . (٥١١)
اشكال كسانى كه قايل به تاءثير نماز و نيايش در طبيعت نمى باشند؛ اين است كه چنين اثرى را مغاير و مناقص قانونمندى جهان مى دانند. اگر آنان به اين حقيقت برسند كه نماز و دعا خود يكى از عوامل مؤ ثر در نظام هستى است ، و امرى خارج از آن نيست ، مشكل آنان برطرف خواهد شد. و رسيدن به آن بستگى دارد به اين كه بخواهند و بكوشند تا تصورى صحيح تر و منطقى تر از حقيقت جهان و جريان آن پيدا كنند؛ يعنى جهان هستى را محدود و محصور به عالم طبيعت نكنند.
دانشمندان و انديشمندانى كه وجود خدا و معنويت را باور نكرده اند، نتوانسته اند و نمى توانند دليلى بر نبود خدا و ماوراى طبيعت ارائه دهند. و نديدن و نفهميدن يك حقيقت ، دليلى بر نبودن آن شمرده نمى شود. به همين دليل گروهى از اين افراد كه منصف اند به محدوديت بينش و ضعف ادراك خود اذعان مى كنند و مى گويند: ما نمى فهميم .
جهان ماده يك سيستم بسته نيست . اگر بسته بود، مى گنديد بلكه همچون اقيانوسى است كه با خارج از خود مرتبط است و آنچه خارج از عالم ماده است ، همان جهان ماوراء است كه سفر كردن به آن رؤ يت رازها و حقايق آن در توان هر كس نيست .
مولوى جهان ماده را به خوبى تشبيه مى كند كه بسته مى نمايد اما جريان دارد و مرتبا نو مى شود. حال بايد ديد كه اين نو از كجا مى آيد و آن كهنه كجا مى رود؟
نو ز كجا مى رسد؟ كهنه كجا مى رود؟
گرنه وراى نظر عالم بى منتهاست
عالم چون آب جوست بسته نمايد و ليك
مى رود و مى رسد نو نو اين از كجاست ؟
مولوى (٥١٢)
سرچشمه نو، و بازگشتگاه كهنه ؛ يعنى مبداء و معاد اين تحولات ، ذات نامحدود حضرت حق است كه چون ازلى و ابدى ؛ يعنى لايتغير و ثابت است ، او را حق نام داده اند.
توجه نفس انسان به حقيقت ؛ مانند انصراف چشم او از تاريكى به سوى روشنايى است . برتر اندراسل ، فيلسوف و انديشمند بزرگ انگليسى پس از يك عمر لجاجت و سرسختى در انكار حقايق ماورائى ، بالاخره مى گويد: اين تصور كه پديده ها و موضوعات جهان طبيعت از ماوراى اين عالم كه ابدى است سرازير مى شود، تصوير صحيحى است . (٥١٣)
قرآن مى فرمايد:
يسئله من فى السموات و الاءرض كل يوم هو فى شاءن . (٥١٤)
هر كه و هر چه در آسمانها و زمين است ، نياز خود را از او مى طلبد. و او هر روز در حال و كار ديگرى است .

تاءثير مع الواسطه نماز در طبيعت

نماز و نيايش ، نه تنها در طبيعت جسم انسان و دشواريها و بيماريهاى آن مؤ ثر است ، بلكه مى تواند جريان عادى طبيعت و حتى سير تاريخ را دگرگون سازد.
ويليام جيمز، در مورد تاءثير نماز، در آمدن باران و برطرف كردن خشكسالى و قحطى مى نويسد:
در مورد نماز و نيايش براى باران آمدن و يا جلوگيرى از سيل و بارانهاى طوفانى و امثال آن ، همگان بخوبى آگاهند كه آمدن باران و نيامدنش دنباله مقدمات طبيعى است كه تضرعات و دعاهاى ما بدون وجود آن مقدمات طبيعى ، نمى تواند آمدن يا نيامدن باران را سبب شود. اما دعاهاى ما براى تغيير وضع مادى و طبيعى ، يكى از مباحث مذهبى است كه به ارتباط قلبى انسان با مقام الوهيت و تجربيات مذهبى مربوط است و از دسترس ‍ انتقادهاى علمى دور است . (٥١٥)
دكتر فلانك لاباخ ، دانشمند مشهور اروپايى از دانشمند ديگرى نقل مى كند كه گفته است : اى خداوندا! يك ساعت كوتاهى كه در حضور تو صرف مى شود، چه تغيير عظيمى بوجود مى آورد، چه بارهاى سنگينى بر اثر آن از سينه ها برداشته مى شود و چه زمين هاى خشكى در اثر رگبارهاى دعا، شاداب مى گردد. (٥١٦)
در يكى از سالها، مردم مدينه گرفتار قحط و خشكسالى شدند و از پيغمبر والا مقام خود، درخواست دعا براى نزول باران كردند. رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) دستور دادند كه مردان و زنان و كودكان به مصلى بروند و حيوانات اهلى را به همراه خود ببرند و چون چنين كردند نماز استسفا را به جماعت گزاردند و از خدا درخواست نزول رحمت كردند. ديرى نگذشت كه ابرها به هم پيوست و باران فرو ريخت و يك هفته تمام باران ادامه يافت تا جايى كه بيم ويرانى مى رفت و مردم از مقام نبوى درخواست دعا براى قطع باران كردند. آن حضرت درخواستشان را با تبسم اجابت كردند و دست به دعا برآوردند و باران بريده شد. (٥١٧) گويند امام رضا (عليه السلام) در سفر به نيشابور در كنار درختى نماز گزاردند. آن درخت بسيار تناور شد و بار و برهاى فراوان آورد و ساليان دراز بر جا بود.

معروف ترين نماز باران در تاريخ معاصر

بعد از شهريور ١٣٢٠، در جنگ جهانى دوم و اشغال ايران توسط متفقين ، ايران و بخصوص شهرهايى كه در مسير انتقال مهمات از جنوب به شمال براى كشور شوروى بودند، دستخوش فتنه و فساد متفقين شده بود. در شهر قم سربازان متفقين مخصوصا آمريكاييها حضور بيشترى داشتند.
دو ماه عيد نوروز گذشته بود و كشاورزان قم و اطراف آن از آمدن باران نااميد گشته بودند. خشكسالى ، جدا مزارع و كشتزارهاى قم را تهديد مى كرد. مردم دست از كار كشيدند و جهت اقامه نماز باران به سوى منازل مراجع تقليد حركت كردند و بالاخره حضرت آية الله العظمى خوانسارى كه از صفاى دل و تقواى خدايى سرشار بود براى خواندن نماز باران از خانه بيرون رفت ، پا برهنه و با عباى وارونه و حال ذكر و توجه به خدا در ميان مردم به حركت در آمد. جمعيت در حالى كه رفته رفته زيادتر مى شد به خارج از شهر قم حركت كرد.
آمريكاييها در خارج شهر قم اردو زده و توپ و تانك آماده كرده بودند. فرمانده نظاميان آمريكايى ، وقتى حركت مردم را ديد، خيال كرد كه مردم براى جنگ با آنها حركت كرده اند. دستور آماده باش داد و خود نيز در مقر فرمان آتش قرار گرفت كه در موقع احساس خطر فرمان آتش را صادر كند. جمعيت بر خلاف انتظار او مسير خود را عوض كرد. به طرف خاك خلج (زمينى در اطراف قم) حركت كردند و با صف هاى منظم آماده نماز شدند. فرمانده آمريكايى از مترجم مى پرسد: اينها چه كار مى كنند و هدفشان چيست ؟ مترجم مى گويد: اينها براى درخواست باران از خداوند به صحرا آمده اند و مى خواهند نماز باران بخوانند. فرمانده و اطرافيان او به شگفت آمدند و پرسيدند: مگر با خواندن نماز باران مى بارد؟!
آن روز، نماز، نماز با حالت روحانى و معنوى خاصى خوانده شد، در حالى كه از جمعيت سى هزار نفرى شهر قم حدود سيزده هزار نفر در نماز شركت كرده بودند، بعد از نماز به قم باز گشتند ولى از باران خبرى نبود. روز بعد آيت الله العظمى خونسارى با حدود شصت نفر از طلاب به طور خصوصى جهت اقامه نماز باران ايستادند باز از باران خبرى نشد بهاييان و توده اى ها در قم به راه افتادند و عليه نماز باران و روحانيت و اعتقادات مردم شروع به تبليغات كردند و با طعنه و تمسخر مى گفتند: چرا امروز چترهايتان را نياورده ايد؟! و يا به مردمى كه از داخل رودخانه خشك شده مى گذشتند، مى گفتند، آقا مواظب باش الان سيل مى آيد. روز سوم مجلس ختمى به مناسبت ايام شهادت حضرت فاطمه الزهرا (س) در مدرسه فيضيه برگزار مى شد مراسم روضه تازه شروع شده بود كه ناگهان آسمان آكنده از ابر گرديد و رحمت خدا باريدن گرفت باران عجيب و بى سابقه اى كه مردم خطر سيل را محتمل دانستند.
فرمانده آمريكايى كه از بيكارى در بيابان به تنگ آمده بود وقتى از جريان با خبر شد به مرحوم آيت الله خونسارى پيغام فرستاد شما كه اينقدر پيش ‍ خدا محبوبيد و دعايتان زود مستجاب مى شود بياييد دعا كنيد جنگ زودتر تمام شود و ما از بلاتكليفى در بيابانها رهايى يابيم و به كشورهايمان برگرديم و شما نيز راحت شويد.
بدين سان حقيقت تاءثير نماز در تغيير اوضاع جوى و طبيعى بر منافقان ، شايعه سازان ، نظاميان بيگانه و همگان روشن شد و تبليغات سوئى كه عليه روحانيت و اسلام شده بود، شسته شد. (٥١٨) نمونه هاى بسيارى از تاءثير نماز و نيايش را در دگرگون سازى جو و طبيعت ديده اند و شنيده ايد و ديده ايم و شنيده ايم . و اينك به نيايش حضرت سجاد (عليه السلام)، در اين زمينه ، عنايت كنيد.

نيايش حضرت سجاد (عليه السلام) در طلب باران

خدايا! ما را به وسيله باران سيراب كن و رحمت خود را به باران فراوانت از ابرى كه براى روياندن گياهان زيبا و بهجت زا در همه آسمان و در كرانه هاى زمينت روان گشته ، بر ما بگستران و با مايه بستن شكوفه ها و شكوفا سازى آنها، سرزمينهاى خود را زندگانى تازه بخش و از سر لطف خود، فرشتگان نويسنده اخبار و آثار را شاهد و ناظر بر آبيارى سودمندى ساز كه مايه بخشندگيش ، پايه دار و فيض زندگيش دامنه دار باشد. تند بارانى كه آنچه را فرو مرده به فيضش زنده سازى و آنچه را كه از دست رفته ، بازآرى و هران نعمت را كه از گنجينه كرمت ، آمدنى است ، بخوان احسان خود برآرى و در دسترس آفريدگان بگذارى و روزيها را به وسيله آن بيفزايى .
از آسمان لطفت ، در انتظار ابرى هستيم كه انبوه ، فشرده ، بى خطر، بى ضرر، فراگير و خروشنده باشد ليكن بارشش خسته كننده و بارقش فريبنده نباشد.
خداوندا! ما را از بارانى فرياد رس ، قحطى زدا، روياننده گل و گياه ، سيراب كننده صحرا و چمن ، خرمى بخش دشت و دمن ، همه جايى و دامنه دار و سرشار و مايه دار، سيراب ساز كه به آن گياه نو خاسته را از پژمردگى به خرمى باز آرى و فيضش را موميايى گياهان شكسته قرار دهى .
خداوندا! براى ما، چنان آبرسانى و بارندگى كن كه از بركت آن ، آب ، در تل و تپه ها براه اندازى ، چاهها را پر آب كنى ، جويبارها را روان سازى ، روزيهاى پاكيزه را كامل كنى ، كشت و زرع ما را برويانى ، پستانها را پر شير گردانى و نيرويى بر نيروى ما بيفزايى .
خداوندا! بر ما سايه آن ابر را سموم ، سرديش را شوم و بارانش را عذاب قرار مده و آب را در كام ما تلخ و شور مگردان و براستى كه تو بر هر چيزى قدرت كامل و هميشگى دارى . (٥١٩)

نيايش حضرت سجاد (عليه السلام) هنگام ديدن ابر و برق شنيدن بانگ رعد

پروردگارا! اين ابر و آذرخش ، دو نشان از نشانه هاى قدرتت و دو پيشخدمت از خيل خادمان تواند كه در مقام فرمان بردن از تو، به آوردن رحمتى پر سود يا عقوبتى زيانبار مى شتابند. پس به آن دو، باران عذاب بر ما مبار و لباس ‍ محنت بر ما مپوش .
خداوندا بر محمد و خاندان او درود فرست . خير و نفع اين ابرها را بر ما فرود آور و آزار و زيان آن را از ما بگردان . ما را در آن بليه اى مرسان و لباس ‍ محنت بر ما مپوش .
پروردگارا! اگر اين ابر را براى عقوبت ما برانگيخته اى و از راه خشم فرستاده اى ، از خشمت به خودت پناه مى بريم و در طلب گذشت تو زارى مى كنيم . غضبت را متوجه مشركان ساز و آسياى عقوبت را براى ناحق پرستان ، به گردش در آر.
خداوندا! خشكى سرزمينهاى ما را به آبيارى خود برطرف ساز و وسوسه هاى دلهاى ما را به افزودن روزيت بزداى . ما را از خود غير خود سرگرم مساز و ماده احسان خود را از ما مبر چون بى نياز آن است كه تو او را بى نياز كنى و تندرست آن كه تو او را از بلا نگه دارى . زيرا از تو كه بگذرد، نزد هيچ كس ، پشتيبانى و دفاعى نيست و از چيرگيت به هيچ كس نمى توان پشت گرمى جست . تو، به آن چه بخواهى ، حكمى مى رانى و به آنچه اراده كنى ، تعيين سرنوشت مى كنى . پس تو را سپاس بر آن كه ما را از بلا محافظت كردى و تو را شكر بر آن كه نعمتهاى وافر به ما عطا كردى . شكرى كه سپاس ‍ سپاسگزاران را پشت سر گذارد و سپاسى كه طنينش آسمان و زمين را پر كند. براستى كه تويى بخشنده نيكى هاى بسيار و بخشايشگر نعمتهاى بزرگ ، پذيرنده ستايش اندك و سپاس دارنده شكر قليل ، نيكوكار و خوشرفتار و دارنده نعمت ! هيچ معبود به حقى بجز تو نيست و بازگشت بسوى اوست . (٥٢٠)

تاءثير نماز و نيايش در روند تاريخ

دكتر على شريعتى ، (مرحوم) مى گويد: تاريخ زندگى بشر بر اساس تنازع براى بقاست ؛ يعنى همان جنگل و قانون حيوان تاريخ ما را اين تنازع ها مى سازد. دائما تضاد طبقاتى ، تضاد ملى ، تضاد نژادى و كشمكش اقتصادى و هر چه بيشتر فرا اندوختن ، كسب كردن ، غارت كردن و آزار دادن ديگرى است . اين قانون حاكم بر جامعه بشرى است و انديشيدن ، عقل را بكار بردن ، تكنيك داشتن ، اختراع و اكتشاف كردن و علم اندوختن و فرهنگ را ساختن نيز در همين راه است .
اما اگر انسان فقط و فقط در اين مسير و با همين عوامل پيش مى رفت ، از امروز هم وحشى تر بود. به طورى كه حتى احساس وقاحت جنايت را نمى كرد.
اگر مى بينيم امروز هنوز برخلاف قدرتهاى حاكم بر جهان كه صريحا و به طور قانونى و رسمى ، بدتر از چنگيز، جنايت مى كنند، باز هم وجدان توده هاى مردم عادى در سراسر دنيا، لطيف ترين مسائل احساسى و انسانى و زيباييهاى اخلاقى و معنويت را مى فهمند و پاس مى دارند. به سادگى جان مى دهند، ايثار مى كنند، از منافع خود مى گذرند، معنى شق را مى فهمند و معنى فداكارى و وفادارى و دوست داشتن را مى فهمند، يكى از عوامل بزرگش پرستش است كه موجب لطافت روح ، رقت احساس و زلال كردن شعور درونى آدمى است . (٥٢١)
بيان فوق ، ناظريه تاءثير احساسى و اخلاقى نماز و نيايش در جريان تاريخ است كه از طريق زنده نگه داشتن فطرت صورت مى گيرد اما نماز و نيايش ‍ تاءثير ديگرى نيز در تاريخ بشرى دارد كه سير آن را به صورت غير طبيعى و معجزه آسا دگرگون مى كند و معمولا منظور از استجابت دعا همين است .
دكتر فلانك لاباخ ، در اين باره مى نويسد: هيچ كس جز خدا نمى داند كه چه بسيار دعاهايى كه سير تاريخ را تغيير داده است . اثر دعا مانند اثر نبوغ ، تازه ، عجيب و محير العقول است ولى در عين حال ، سالم و بى خطر است . (٥٢٢)
نيايش زيباى زير، حاكى از اعتقاد عميق امام سجاد (عليه السلام) به تاءثير دعا در تغيير اوضاع جامعه ، در گذر زمان و روند تاريخ است .

نيايش حضرت سجاد (عليه السلام) هنگام نظر به هلال نو

اى آفريده فرمانبردار! اى پوينده گرم رفتار! اى آمد و شد كننده در منازل تقدير و اى بر برگردنده در چرخ تدبير! باور آوردم به آن كه تاريكى ها را به وسيله ات روشن كرد و مبهمات را در پرتوت آشكار گردانيد. تو را نشانى از نشانه هاى جهاندارى و پادشاهى خود قرار داد و در چنبر فزونى و كاستى ، برآمدن و فرو شدن و تابيدن و تار شدن ، مسخر ساخت . در همه اين حالات تو او را مطيع فرمانى و به سوى اراده اش شتابانى .
منزه است او! چه شگفت آور است تدبيرى كه درباره ات بكار برده است و چه اندازه دقيق است ، آنچه درباره ات اجرا كرده است ؟! تو را كليد ماهى نو را براى كارى نو ساخته است . پس از خدايى كه پروردگار، آفريدگار، چهره نگار و اندازه بند من و توست ، مى خواهم كه بر محمد و خاندان وى رحمت فرستد و تو را هلال بركتى قرار دهد كه گردش ايام ، آن را در محاق نيفكند و پاكيى كه لوث گناهانش نيالايد. هلال ايمنى از آفتها، و سلامت از بديها. هلال بركتى كه عسرتى ضميمه اش نشود، آسانيى كه با دشواريى نياميزد و خيرى كه با شرى مشوب نگردد. هلال ايمنى و ايمان ، نعمت و احساس و سلامت و اسلام .
خدايا بر محمد و خاندانش رحمت فرست و ما را از خشنودترين كسانى قرار ده كه اين هلال بر آنان طلوع كرده است و پاكيزه ترين كسانى كه به آن نگريسته اند و خوشبخت ترين كسانى كه در اين ماه به پرستشت كوشيده اند. ما را در اين ماه به توبه موفق ساز، از گناه و نافرمانى امر خود نگاه دار، به شكر نعمت خود ملهم ساز، در جامه هاى عافيت خويش فروپوشان و نعمتت را به واسطه انجام طاعتت بر ما تمام گردان زيرا تو بخشنده نعمتهاى بزرگى و ستوده اى ، و خداى رحمت فرستد بر محمد و آل او كه پاكيزگان و پاكانند. (٥٢٣)

بهره هشتم : آثار آنجهانى نماز

نماز موجب نجات و به ارث بردن مينوى هميشگى

خداى ، تعالى ، صفات برجسته مؤ منان را در آغاز سوره مؤ منون بر شمرده است . دو مورد از آنها خشوع در نماز و محافظت بر نماز است و دو مورد از نتايج آنها بيان شده است ، يكى رسيدن به فلاح قطعى و ديگرى به ارث بردن فردوس جاويد است .
خشوع حالت تواضع ، و ادب جسم و روح است كه در برابر يك حقيقت يا يك شخص در انسان بروز مى كند و خشوع در نماز، همان تواضع و ادب جسمانى و روحانى در پيشگاه خداوند عالم است ، محافظت بر نماز، نگهبانى از اوقات نماز و خوددارى از تباه كردن آن است .
و فلاح معناى گسترده اى دارد. هم رستگارى معنوى را در بر مى گيرد و هم پيروزى هاى مادى را زيرا فلاح ، در اصل به معناى شكافتن و بريدن است . آنگاه آن را به هر نوع رهيدن و رستن و رسيدن به هر گونه پيروزى و خوشبختى ؛ اعم از مادى و معنوى و اين جهانى و آن جهانى ، اطلاق كرده اند.
رستگارى اين جهانى آن است كه انسان آزاد و رها، بى نياز، و عزيز و سربلند زندگى كند و اين جز در سايه ايمان ميسر نيست . و رستگارى آخرت هم اين است كه در ميان انبوه نعمت هاى هميشگى ، در كنار دوستانى پاك و شايسته و در جوار رحمت حضرت حق ، و خشنودى و رضوان او بسر ببرد.
راغب اصفهانى در كتاب المفردات مى نويسد:
رستگارى اين جهانى در سه چيز است : بقا، فنا، و عزت ، و فلاح اخروى در چهار چيز است : بقاى بدون فنا، غناى بدون فقر، عزت بدون ذلت ، و علم بدون جهل .
بكار رفتن فعل ماضى افلح درباره رستگارى مؤ منان براى تاءكيد است ؛ يعنى رستگارى آنان به اندازه اى قطعى و حتمى است كه گويى تحقق يافته است ، و استعمال كلمه قد نيز تاءكيد ديگرى بر اين امر است .
قابل توجه است كه قرآن ، خواندن نماز را در اينجا از نشانه هاى مؤ منان نشمرده است بلكه خشوع در نماز را از ويژگيهاى آنان برشمرده است :
قد افلح المؤ منون الذين هم فى صلاتهم خاشعون . (٥٢٤)
به تحقيق ، مؤ منان رستگار شدند، همانان كه در نماز خود خشوع مى ورزند.
تا اشاره اى باشد به اين كه نماز آنان صرف حركات و الفاظى بدون روح و فاقد معنا نيست بلكه آنان موقع نماز چنان متوجه پروردگار خود مى شوند كه از غير او جدا و به او متصل مى گردند؛ چنان غرق در حضور و راز و نياز با معبود مى شوند كه خود را ذره اى در برابر وجودى بى پايان و قطره اى در برابر درياى بيكران مى بينند.
و روايت كرده اند كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمودند:
من صلى نجا و من ترك هلك (٥٢٥)
كسى كه نماز گزارد، رستگار گردد و آن كه آن را واگذارد هلاك شود.
هر يك از لحظه ها، حركتها و سكونها و هر يك از الفاظ و اذكار نماز درسى از خود سازى و تربيت و وسيله اى براى تهذيب روح و جان آنان است .
اين روايت را در جاى ديگر نيز آورده ام كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) مردى را ديدند كه در حال نماز، سرگرم بازى با ريش خويش بود. فرمودند:
لو خشع قلب هذا لخشعت جوارحه . (٥٢٦)
اگر اين مرد دلش خاشع بود، جوارحش نيز خاشع بود؛
يعنى خشوع و فروتنى ، يك حالت درونى است كه در اندامهاى برونى نيز اثر دارد. چون قلب هر كس امام اوست و ديگر اعضاى او ماءمومين آن هستند و به آن اقتدا و از آن پيروى مى كنند. و نماز، امام قلب است و قلب بايد به آن اقتدا و از آن پيروى كند. و چون نماز؛ عبارت از خشوع و ادب در برابر پروردگار، و قلب ؛ عبارت از كل حوزه دريافت درونى انسان است ، نتيجه اين مى شود كه در نماز بايد ظاهر و باطن ، و جسم و روح و حس و درك او؛ يعنى تمام وجود او در حال خشوع باشد و بلكه سراسر وجودش ‍ عين خشوع شود. و در اين حال است كه اگر تير از پايش در آوردند، حس ‍ نخواهد كرد. چون در اين حال ، حس و اندام او شاءن ديگرى دارند و در كار ديگرى هستند.
گفته اند پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) پيش از نزول اين آيه گاهى در نماز خود به آسمان نظر مى كرد اما پس از نزول آن ديگر فقط به زمين نگاه مى كرد و به آسمان نمى نگريست . (٥٢٧)
با توجه به آيات آغازين سوره مؤ منون ، نماز، نخستين صفت از صفات برجسته مؤ منان است اما صفات ديگرى كه همراه نماز دارند و در رستگارى آنان مؤ ثر است ؛ عبارتند از:
روى گردانى از كردار و گفتار بيهوده و غير سازنده كه از آن تعبير به لغو مى شود.
و الذين هم عن اللغو معرضون (٥٢٨)
همان مؤ منانى كه از گفتار و كردار بيهوده ، روى مى تابند.
كلمه لغو تنها سخنان و افعال بيهوده و غير مفيد را در بر نمى گيرد بلكه شامل افكار بى پايه و بيهوده اى كه نه تنها سازندگى ندارد بلكه بنياد و بناى ايمان را تخريب مى كند و انسان را غافل و از خدا بى خبر، و به خود مشغول مى كند، نيز مى شود.
بنابراين مؤ منان نمازگزار به گونه اى تربيت مى شوند كه نه تنها سرگرم انديشه هاى باطل و گفتار و كردار غير مفيد نمى گردند بلكه از آنها روى مى تابند. سومين ويژگى مؤ منان راستين ، پرداختن زكات است كه از مسائل مالى اجتماع است .
و الذين هم للزكوة فاعلون
همان مؤ منانى كه پرداخت كننده زكات مى باشند.
توضيح آن كه در مواردى كه قرآن ، زكات و نماز را در كنار هم ذكر مى كند، دادن زكات ؛ به همان معناى انفاق اموال است نه هر كار نيكوى ديگرى كه تزكيه روح و پاكسازى جان را نتيجه دهد.
چهارمين خصوصيت آنان دورى كردن از آلودگى هاى جنسى و رعايت عفت و پاكدامنى است .
والذين هم لفروجهم حافظون .
همان مؤ منانى كه دامنهاى خود را پاك نگه مى دارند، شهوات خود را حفظ مى كنند و عنان آنها را در اختيار مى گيرند.
خداى ، تعالى ، در هشتمين آيه از سوره مؤ منون به پنجمين و ششمين صفت برجسته مؤ منان اشاره مى كند و مى گويد:
والذين هم لاءماناتهم و عهدهم راعون
كسانى هستند كه امانتها و پيمانهاى خود را مراعات مى كنند.
بنابراين حفظ و اداى امانت و پايبندى به عهد و پيمان در برابر خدا و خلق خدا - به معناى وسيع آن - از صفات بارز مؤ منان است .
مراد از امانت در مفهوم عام و گسترده آن ؛ همان نعمت هاى گوناگون خداوند است كه شامل نعيم نبوت و ولايت نيز مى شود؛ چنان كه زراره - از شاگردان بزرگ صادقين (عليهما السلام) - گفته است : منظور از كريمه
اءن تؤ دوا الاءمانات الى اءهلها (٥٢٩)
اين است كه ولايت و حكومت را به اهلش وا گذاريد.
بنابراين حكومت از بزرگترين وديعه هاى الهى است كه مردم بايد آن را به اهلش بسپارند.
دليل عموميت معناى عهد و پيمان در اين آيه نيز تغييراتى كه در ساير آيات قرآن ديده مى شود؛ مانند:
و اوفوا بعهد الله اذا عاهدتم (٥٣٠)
هنگامى كه پيمان بستيد به پيمان خدا وفا كنيد.
اين نكته نيز درخور توجه است كه در بعضى از آيات قرآن اداى امانت بكار رفته است اما در اين آيه از رعايت امانت و عهد و پيمان سخن رفته است كه شامل ادا و محافظت ، هر دو، مى شود.
خداى بزرگ در نهمين آيه از سوره مؤ منون ، آخرين ويژگى مؤ منان را كه محافظت بر نمازهاست ، بيان كرده است . مى فرمايد:
والذين هم على صلواتهم يحافظون
مؤ منانى است كه در اين آيات مى بينيم : نخستين ويژگى نمايان مؤ منان ، خشوع و آخرين صفت برجسته آنان محافظت بر نماز است . شمارش ‍ صفات مؤ منان از نماز شروع و به نماز ختم مى شود و اين علاوه بر آنكه اهميت نماز در تقويت ايمان و نگاهبانى از آن را مى رساند، اشاره به اين حقيقت دارد كه صفات ديگر مؤ منان نيز به نمازشان بستگى دارد و نماز در ايجاد، تنظيم و نگاهداشت ديگر صفات مؤ منان اثر دارد چنان كه گويى خشوع در نماز و محافظت بر آن ، حصن و حصار محافظى براى ديگر صفات نيكوى مؤ منان و در عين حال مهم ترين رشته اى براى برقرارى ارتباط ميان آفريده و آفريدگار مى باشد.
در آيه نخست صلوة به صورت مفرد و در آيه اخير به صورت جمع آمده است ، اولى از خشوع در نماز كه امرى درونى و قلبى است و با تاءثير در اندامهاى ظاهرى ايجاد خشوع جسمى مى كند، سخن مى گويد و دومى ناظر بر رعايت شرايط آداب و اوقات نماز است و به مؤ منان نمازگزار سفارش مى كند كه در همه نمازهاى خود آنها را مراعات كنند.
از اين آيات مى فهميم كه اگر نماز با آرامش اجرا شود، زمينه مورد اعتمادى براى تمام خوبى ها و نيكى ها و وسيله اى براى بيدارى روح و جان انسانها و بيمه كننده آنان در برابر گناهان است و خلاصه بهترين و برترين مكتبى براى تربيت است .
قرآن كريم پس از ذكر صفات برجسته مؤ منان ، نتيجه نهايى آن را بيان مى كند. مى فرمايد:
اولئك هم الوارثون .
مومنانى كه صاحب اين صفاتند، وارثانند.
الذين يرثون الفردوس هم فيها خالدون .
همان وارثانى كه بهشت برين را به ارث مى برند و در آن جاودانه مى مانند.
گفته اند: فردوس ، باغ ويژه اى است كه همه نعمت ها و موهبت هاى الهى در آن جمع است و مى توان آن را بهشت برين ناميد.
اين كه كريمه اخير فرموده است : مؤ منان بهشت را به ارث مى برند، شايد از آن جهت است كه آنان بدون زحمت به آن دست مى يابند؛ چنان كه وارثان ، ارثيه را بدون آن كه زحمتى براى آن بكشند، از پدران و مادران اسلاف خود به ارث مى برند. و اگر فردوس برين بدون كوشش بدست نمى آيد اما آن پاداش ، به اندازه اى عظيم و كوشش بنده در برابر آن چنان ناچيز است كه گويا آن را به رايگان و بى زحمت كسب كرده است .
رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمودند:
ابشروا! اءبشروا! من صلى الصلوات الخمس و اجتنب الكبائر السبع - دخل من اءى ابواب الجنة شاء - عقوق الوالدين و الشرك بالله و قتل النفس ‍ و قذف المحصنات و اءكل مال اليتيم و الفرار من الزخف و اءكل الربا . (٥٣١)
مژده دهيد! مژده دهيد! كسى را كه نمازهاى پنجگانه بگزارد و از گناهان بزرگ هفتگانه اجتناب كند، به اين كه از هر درى كه خواهد به بهشت در آيد. هفت گناه بزرگ عبارت است از: نافرمانى از امر والدين ، شرك به خدا، قتل نفس ، متهم كردن زنان شوهر دار به زنا، خوردن مال يتيم ، گريز از كارزار با دشمنان خدا و رباخوارى .
از پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) روايت شده كه فرمودند:
ما منكم من احد الا و له منزلان : منزل فى الجنة و منزل فى النار فاءن مات و دخل النار ورث اهل الجنة منزله . (٥٣٢)
هر كدام از شما بدون استثنا، داراى دو منزل است : جايگاهى در بهشت و جايى در جهنم اگر بميرد و به دوزخ درآيد، بهشتيان جاى او را به ارث مى گيرند.
برخى ديگر از آنچه از آيات اول سوره مؤ منون استفاده مى شود؛ اين است كه درجات عالى جنت ، ويژه مؤ منانى است كه داراى چنان صفاتى باشند و ديگر بهشتيان در مدارج پايين تر آن قرار مى گيرند. (٥٣٣)

نمازگزاران داخل شوندگان به بهشت خاص

خداى ، تعالى ، در پانزدهمين آيه از سوره طه فرمود:
... و اقم الصلوة لذكرى .
براى آنكه به ياد من باشى ، نماز را به پاى دار.
در بيست و نهمين آيه از سوره رعد فرمود:
الا بذكر الله تطمئن القلوب .
بدانيد كه ياد خدا آرام دهنده دلهاست .
و در آيات بيست و هشتم تا سى و يكم سوره فجر فرمود:
يا ايتها النفس المطمئنة ارجعى الى ربك راضية مرضية فادخلى فى عبادى و ادخلى جنتى .
اى نفس به آرام رسيده ! به سوى پروردگار خود برگرد و در حالى كه هم خردسند باشى و هم مورد خشنودى ، در زمره بندگان خالص من در آى و در بهشت ويژه من قدم بگذار.
بنابراين ، هنگامى كه آيات فوق را در كنار هم قرار مى دهيم و آنها را به هم مرتبط مى سازيم ، مى فهميم كه نماز، ذكر خدا، اطمينان دهنده دلها، دارندگان قلب مطمئن ، در رديف بندگان خالص پروردگار، و بندگان خالص ‍ او داخل شونده در بهشت خاص او هستند.
از ابى امامه روايت شده است كه گفت : از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) هنگامى كه در حجة الوداع سخن مى گفت ، شنيدم كه فرمود:
اتقوا الله ! و صلوا خمسكم و صوموا شهركم و اءدوا زكاة اموالكم و اءطيعوا اءمرائكم تدخلوا جنة ربكم . (٥٣٤)
از خدا بترسيد! پنج نمازتان را بجاى آوريد. ماه رمضان خود را روزه بگيريد. زكات دارايى هاى خود را بپردازيد و مطيع فرمانروايان (به حق) خود باشيد تا به بهشت ويژه پروردگار خويش در آييد.

نماز خاموش كننده آتش

از رسول اعظم (صلى الله عليه و آله و سلم) گزارش شده است كه فرمودند:
ما من صلوة يحضر وقتها الا نادى ملك بين يدى الناس : ايها الناس قوموا الى نيرانكم التى اءوقد تموها على ظهوركم فاطفئوها بصلاتكم . (٥٣٥)
هيچ نمازى نيست مگر آن كه در وقت نماز، فرشته اى به مردم مى گويد: اى مردم ! برخيزيد و آتش هايى را كه با دست خود بر پشت خود روشن كرده ايد، به وسيله نماز خود خاموش كنيد.
گناه ، آتش است و با توجه به آن كه عمل از عامل جدا نيست ، در حقيقت گناهانى كه بار آنها را به دوش مى كشيم ، آتشهايى است كه با دست خود روشن كرده ايم و آنها را همراهى خود داريم . بعضى از انسانها خود هيزم دوزخند و حتى اشتعال و سوزندگى آنان بدتر از خود دوزخ است .
ظريفى گفته است : كس باشد كه دوزخ گويد: دوزخ آمد. قاسطين ؛ يعنى اهل قسط (ظلم) از آن كسانند، خداى ، تعالى ، فرمود:
و اءما القاسطون فكانوا الجهنم حطبا . (٥٣٦)
ستمكاران هيزم دوزخ ‌اند.
اگر خدا اهل قسط (عدالت كامل) را دوست دارد، اهل قسط (ستم) را دشمن ستمكاران هيزم دوزخ ‌اند.
از حديث مذكور در فوق بر مى آيد كه نماز حقيقى ، آتش گناهان قبل از نماز را خاموش مى كند و چون همين نماز مانع از گناهان بعد از نماز مى شود، خاموش كننده آتش گناهان احتمالى آينده نيز مى باشد و بايد آن را نور على نور به حساب آورد.

صد قصر در بهشت بنا مى كند نماز

شو لاى نور بر تن ما مى كند نماز
ما را غريق مهر خدا مى كند نماز
با بانگ پر صلابت قد قامت الصلاة
ما را به كوى عشق صدا مى كند نماز
دلهاى خو گرفته به مرداب شرك را
سرچشمه خلوص و رضا مى كند نماز
هر صبحدم به روى خدا باوران خاك
درهاى رحمت است كه وا مى كند نماز
كن تكيه بر نماز كه رد شط حادثات
ايمن تو را ز موجب بلا مى كند نماز
بنگر به پير عشق (٥٣٧) كه بر تخت احتضار
وقت سفر چگونه ادا مى كند نماز
آكنده از طنين عبور فرشته هاست
آنجا كه بال نافله وامى كند نماز
از بنده هاى وسوسه ، طاووس روح را
در آسمان نور رها مى كند نماز
مردان راه راز جفا و وفاى دوست
پيمانه نوش خوف و رجا مى كند نماز
با زانوى ادب چو نشينى گه سلام
بر تو سلام عشق و صفا مى كند نماز
مقبول حق چو گشت نمازت ، براى تو
صد قصر در بهشت بنا مى كند نماز .
همايون عليدوستى (٥٣٨)

ساز مرغ سحر

صلا زدند كه برگ صبوح ساز كنيد
به ساز سحر ترك خواب ناز كنيد
وضو به چشمه صهباى صبحدم سازيد
به سوى قبله ميخوارگان نماز كنيد
يگانه راز نياز قبول اهل دل است
دوگانه اى كه به درگاه بى نياز كنيد
اگر چه دست و دل اينجا به اشك مى شويند
شما به دامنش اين دست و دل دراز كنيد
محمد حسين شهريار (٥٣٩)

ارتباط متصل

اى نماز! اى ارتباط متصل
اى عروجستات آب و خاك و گل
اى نماز! اى ساقه نيلوفرى
از همه آيات زيبا، بهترى
اى نماز سليل صبح در كام صحر
اى شعاع آفتابين گهر
اى نماز! اى بهترين آوازها
اى معمائى ترين پروازها
با توما در وادى عشق و طلب
شادمانه ، عاشقانه ، خنده لب
جواد ثاقب (٥٤٠)


۱۲
بخش دوم : آثار اضاعه نماز

بخش دوم : آثار اضاعه نماز

تعريف اقامه نماز و اضاعه نماز

نكوهش تضييع نماز

خداى ، تعالى ، كسانى را كه نماز را به نحوى از آنجا ضايع مى كنند، مورد نكوهش و سرزنش قرار داده است . تضييع كنندگان نماز را با توجه به آيات قرآن مى توان به چند گروه تقسيم كرد:

ضايع كنندگان نماز

١- نمازگزاران بى نشاط
خداى تبارك و تعالى ، فرمود:
و اذاقاموا الى الصلوة قاموا كسالى (٥٤٣)
و چون منافقان به نماز ايستند، بى حال و بى نشاط فرمود:
... يراؤ ون الناس و لا يذكرون الله الا قليلا (٥٤٤)
منافقان ، براى رؤ يت مردم نماز مى خوانند و جز اندكى به ياد خدا نمى باشند.
٣- نماز گزارندگان به وقت بيكارى : برخى نماز خود را هنگامى كه كارى ندارند مى خوانند و هر گاه سرگرمى و يا كار سودآورى برايشان باشد. نماز را به آن مى فروشند. پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) مشغول خواندن خطبه هاى نماز جمعه بودند، گروهى براى فروش اجناس خود، شروع به طبل زدن كردند. اكثريت مردمى كه براى نماز جمعه حاضر شده بودند، نماز جمعه و سخن پيغمبر را رها كردند و به جايگاه عرضه كالاها روان و دوان شدند و تنها نفرات اندكى بر جاى ماندند و به خطبه هاى پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) گوش فرا دادند، اين آيه درباره رها كنندگان نماز، نازل شد:
و اذا راءو تجارة او لهوا انفضوا اليها و تركوك قائما (٥٤٥)
و هنگامى كه خريد و فروش يا بازيچه اى را ديدند بسوى آن پراكنده گشتند و تو را در حالى كه به ايراد خطبه هاى جمعه ايستاده بودى رها كردند.
كارى كه آنان كردند دقيقا خلاف دستور قرآن است . قرآن مى فرمايد:
اذا نودى للصلوة من يوم الجمعة فاسعوا الى ذكر الله و ذرو البيع ذلكم خير لكم ان كنتم تعلمون (٥٤٦)
هر گاه براى نماز جمعه ، اذان گويند بسوى نماز و ياد خدا بشتابيد و خريد و فروش را رها سازيد.
نماز، ارزنده ترين كار است و هر كس بايد ارزشمندترين اوقات خود را به آن اختصاص دهيم نه اين كه هر گاه همه كارهايش تمام شود، به آن بپردازد. امام على (عليه السلام) در نامه اى به مالك اشتر نوشتند، به وى فرمودند:
و امض لكل يوم علمه فان لكل يوم مافيه واجعل لنفسك فيما بينك و بين الله افضل تلك المواقيت و اجزل تلك الاقسام و ان كانت كلها لله اذا صلحت فيها النية و سلمت منها الرعية . (٥٤٧)
و كار هر روز را در همان روز بران كه هر روز را كارى است . مخصوص به آن و در آنچه ميان تو و معبود يگانه است (انجام فرايض ، ارتباط با خدا و نيايش ‍ به درگاه او)، با فضيلت ترين اوقات شبانه روز و ارزشمندترين بخشهاى آن را براى آرامش نفس و تكامل روح خود بگذار، هر چند اگر در آن نيت درست و شايسته شود و اجتماعى كه تو چوپان آن هستى از صرف وقتت سلامت يابد، همه اوقات براى خداست .
٤- كاهل نمازان : خداى ، تعالى ، فرمود:
فويل للمصلين الذين هم عن صلاتهم ساهون (٥٤٨)
واى به حال نمازگزارانى كه نمازشان را از ياد مى برند:
گفته اند: در اين آيه ، سهو از نماز كه غير عمدى است ، مطرح نيست ، سهو در نماز؛ يعنى سهوى كه از روى عمد و تقصير است ، مطرح شده است و مراد؛ كسانى هستند كه نماز را بدون عذر موجه ، از وقت فضيلتش به تاءخير مى اندازند، به شرايط و احكامش اهميت نمى دهند، براى انجام و ترك آن ثواب و عقابى نمى شناسند، گاهى آن را مى خوانند و گاهى نمى خوانند و خلاصه ، خود را در برابر آن متعهد نمى دانند و به آنم استخفاف روا مى دارند. براستى اگر ساهى نماز، مستوجب ويل است ، تارك آن ، مستحق چه كيفرى است ؟!
٥- اعراض كنندگان از نماز: نماز، ذكر خداست چنان كه خداى ، تعالى ، فرمود: اذا نودى للصلوة ... فاسعوا الى ذكر الله ... (٥٤٩)
هنگامى كه نداى نماز در دهند... بسوى ياد خدا بشتابيد...
آنان كه به جاى سعى نماز از آن اعراض مى كنند، مورد نكوهش پروردگار مى باشند و به تنگى معيشت مجازات مى شوند. خداى تعالى ، فرمود:
و من اءعرض عن ذكرى فاءن له معيشة ضنكا... (٥٥٠)
چه آنان كه به طور موقت و مقطعى پشت به نماز مى كنند و چه آنان كه براى هميشه ترك نماز مى گويند، هر دو با اختلاف مراتب ، مشمول اين مجازات و نكوهش اند.
٦- انكار كنندگان نماز: قرآن ، در سوره قيامت ، نحوه جان دادن ناباوران بى نماز را بيان و آنان را به سختى نكوهش مى كند، مى فرمايد:
... و وجوه يومئذ باسرة تظن ان يفعل بها فاقرة ، كلا اذا بلغت التراقى و قيل من راق و ظن انه الفراق و التفت الساق بالساق ، الى ربك يومئذ المساق ، فلا صدق و لاصلى و لكن كذب و تولى (٥٥١)
... چهره هايى هستند كه در آن روز در هم كشيده اند، پندارى كه آسيب در هم شكننده اى به آنان مى رسد. نه ، نه وقتى كه روح ، به چنبر گردن رسد و گفته شود، كيست دعا كننده اى كه شفا بخشد؟ و محتضر به يقين داند كه وقت جدايى روح از كالبد است و پاهايش به پشت هم پيچد، تو نيز بدان كه چنان روزى ، روز رهسپاريت بسوى پروردگار توست . (چگونه بر خداى خويش وارد مى شود؟) حال آن كه نه مبدا و معاد را قبول كرد، نه براى خدايش نماز گزارد، ليكن دروغ شمرد و روى گردان گشت .
٧- ريشخند كنندگان نماز: هر گاه مسلمانان ، نداى نماز را بلند مى كردند، گروهى از كفار و مشركان ، آن را به ريشخند مى گرفتند. خداى ، تعالى ، با تذكر دادن اين موضوع ، آنان را سرزنش كرد و فرمود:
اذا ناديتم الى الصلوة اتخذواها هزوا (٥٥٢)
هر گاه نداى نماز را بلند مى كنيد، آن را مسخره مى كنند.
در قرآن مجيد، ريشخند كنندگان ، نادان ، معرفى شده اند. به موسى (عليه السلام) گفتند:
... قالوا اتتخذنا هزوا قال اعوذ بالله ان اكون من الجاهلين . (٥٥٣)
آيا ما را به سخريه مى كردى ؟ گفت : از اين كه جز جاهلان باشم به خدا پناه مى برم .
بنابراين كسانى كه نماز را مورد استهزا قرار دهند، نادان ترين مردمند.
٨- باز دارندگان از نماز: ابو جهل ، تصميم گرفته بود، وقتى پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) مشغول سجده باشد، بر آن حضرت ضربه اى بزند، هنگامى كه آن حضرت در حال سجده بود، ابوجهل بسويش رفت ، ليكن از كار شيطانى خود، منصرف گرديد. چون از سبب انصراف وى پرسيدند، گفت : خندقى از آتش را پيش روى خود ديدم . خداى ، تعالى ، درباره اش فرمود:
اراءيت الذى ينهى عبدا اذا صلى (٥٥٤)
آيا انسانى را كه به اين حد شقى و بد سرشت باشد، مشاهده كرده اى كه هر گاه بنده اى نماز بخواند او را از نمازش باز دارد.

اقسام تضييع نماز

با توجه به گروههاى مورد سرزنش ، مى توان تضييع نماز را به سه نوع تقسيم كرد:
١- تهاون در نماز يا استخفاف به آن .
٢- اعراض از نماز يا ترك آن .
٣- معارضه با نماز يا انكار نماز و دشمنى با آن .
كه هر يك درجات و مراتبى دارند.
گروههاى اول ، دوم ، سوم ، و چهارم ؛ اهل تهاون در نماز و استخفاف به آن هستند. گروه پنجم ؛ اعراض كنندگان از نماز و تاركان آن هستند؛ اعم از آنان كه گاه گاهى نماز نمى خوانند و آنان كه هيچگاه نماز نمى خوانند. گروههاى ششم ، هفتم ، و هشتم ، منكران نماز و دشمنان آن هستند كه ما انكار و عنادشان را معارضه با نماز ناميديم .
ما را با كسانى كه هيچ اعتقادى به خدا و قيامت و حسابرسى اعمال ندارند و حتى در پى معارضه و دشمنى با نماز هستند، كارى نيست ليكن در اين كتاب براى هر يك از سبك شمارندگان نماز و اعراض كنندگان از آن گفتارى است . خدا كند كه هيچ مسلمانى ضايع كننده نماز نباشد.

گفتار نخست : استخفاف به نماز

امير مؤ منان ، على (عليه السلام) فرمودند:
من لم ياءخذ اهبة الصلوة قبل وقتها فما و قرها . (٥٥٥)
آن كه ساز و برگ سفر روحانى نماز را پيش از رسيدن هنگامش آماده نساخت ، بزرگش نشمرد.
و از همان بزرگوار روايت شده است كه فرمودند:
ليس عمل احب الى الله ، عزوجل ، من الصلاة فلا يشغلنكم ، عن اءوقاتها شى ء من اءمور الدنيا فان الله عز و جل ذم اقواما فقال : الذين هم عن صلاتهم ساهون ؛ يعنى انهم غافلون استهانوا باءوقاتها . (٥٥٦)
هيچ كارى نزد خداى ، عزوجل ، دوست داشتنى تر از نماز نيست پس چيزى از امور دنيا شما را از رعايت اوقات آن باز ندارد زيرا كه خداى ، عزوجل ، گروهها از مردم را نكوهيده و فرموده است : ... همانان كه كاهل نمازند و در بجاى آوردن نماز خود بى توجه اند.؛ آنچه خداى ، تعالى ، از اين سخن ، اراده فرموده اين است كه آنان غفلت زدگانى هستند كه اوقات نماز را سبك مى شمرند و رعايت آن را مهم نمى دانند.
و از امام على بن موسى الرضا (عليه السلام) روايت شده است كه فرمود:
حافظوا على مواقيت الصلوة فاءن العبد لاياءمن الحوادث و من دخل عليه وقت فريضتين فقصر عنها عمدا متعمدا فهو خاطى من قول الله عزوجل : ويل للمصلين الذين هم عن صلاتهم ساهون ؛ يقول عن وقتهم يتغافلون . (٥٥٧)
نگاهبان اوقات پنج نماز باشيد و آن را از وقت ويژه اش به واپس ميندازيد زيرا بنده از پيش آمدهاى ناگوار در امان نيست (و ممكن است توفيق نيابد كه آن را در فراخى وقت بگزارد و اداى دين كند) و كسى كه وقت فريضه اى بر او در آيد و در اجراى آن ، آگاهانه و از روى قصد، كوتاهى كند، پس او از هشدار خداى تعالى ، كه فرمود: واى بر نمازگزارانى كه در نماز خويش ‍ غافلند، به هوش نيامده است و از امر ضمنى او به نماز اول وقت ، سرتابيده و خطاكار است .) خداى ، تعالى ، با اين سخن : ... آنان كه در نماز خود بى توجه اند، در حقيقت مى گويد: آنان كه خود را به فراموشى و بى خبرى مى زنند، به اوقات نماز خود بى توجهى نشان مى دهند و آن را مهم نمى دانند.
بنابر آنچه در اينجا و ديگر موارد عنوان شد، به واپس افكندن نماز؛ جز براى بيماران و كسانى كه گرفتارى حاد و عذر موجهى دارند، روا نيست و بر اساس روايتى كه قبلا از كتاب الخرايج و الجرايح از امام رضا (عليه السلام) گزارش شد، به تاءخير انداختن نماز حتى به منظور ملحق شدن افراد همپا براى برپايى باشكوه تر آن جايز نيست و منتظر ماندن براى شركت افراد بيشتر در نماز جماعت ، موجب تضييع آن مى گردد. (٥٥٨)
در حديثى از امام باقر (عليه السلام) آمده است :
... ان الصلوة اذا ار تفعت فى وقتها رجعت الى صاحبها و هى بيضاء مشرقة تقول حفظتنى حفظك الله و اذا ار تفعت فى غير وقتها بغير حدودها رجعت الى صاحبها و هى سوداء مظلمة تقول ضيعتنى ضيعك الله . (٥٥٩)
اگر نماز، به وقت خود بالا رود، با حالتى سفيد و پرتو افكن به صاحبش باز گردد و گويد: مرا حفظ كردى ، خدا تو را نگه دارد و چون احكام و آداب آن رعايت نشود و در غير وقت خود بالا رود، بسوى صاحب خود برگردد و گويد: مرا تباه كردى ، خدا تو را تباه گرداند.
شيخ فريد الدين ، عطار نيشابورى ، در اين زمينه سروده است : (٥٦٠)
اى نمازت ، نانمازى آمده
پاك بازى تو بازى آمده
چون نماز تو چنين پرتفرقه است
ترك كن كاين نيست ادا اين مخرقه است
ابن ادهم چون ادا كردى نماز
دست بنهادى به روى خويش باز
روى گفتى من بپوشم از خطر
تا برويم باز نتوان زد مگر
زانكه مى دانم كه دست بى نياز
باز خواهد زد به روى من زمين
يكى ديگر از اشكال تباه كردن نماز، كاستن از آن است ، در حديثى نبوى و علوى آمده است :
اسرق السراق من سرق من صلاته (٥٦١)
دزدترين دزدان كسى است كه از نماز خويش (كه حق خداى ، تعالى ، است) بدزدد و كم كند.
به طور كلى بايد توجه داشت كه نماز بايد با رعايت تمامى حدودش اقامه شود و چنانچه شرطى از شرايط نماز و حدى از حدود آن را رعايت نكنيم ، آن را سبك شمرده ايم و تباه كرده ايم .
پروردگارا! ما را از كسانى قرار ده كه نماز را تباه نمى سازند و آن را بزرگ مى دارند.

آثار استخفاف به نماز خود تخريبى و تباهكارى

در برخى ديگر از روايات آمده است كه نماز به كسى كه آن را به تاءخير مى افكند، مى گويد:
ضيعتنى ضيعك الله كمعا ضيعتنى (٥٦٢)
مرا تباه كردى . خدا تو را تباه كند همچنان كه مرا تباه كردى .
و نفرين نماز را نبايد دست كم گرفت . ضايع كننده نماز به جاى آن كه آن را وسيله خود سازى قرار دهد، از آن ابزارى براى تخريب خويش مى سازد. او نه تنها خود و نماز خود را تباه مى كند، بلكه كارهاى ديگرش را نيز كه تابعى از متغير نماز است ، تباه مى سازد.
امام على (عليه السلام) هنگامى كه محمد بن ابى بكر را به ولايت مصر و توابع آن منصوب كردند، براى وى نامه اى نوشتند و در ضمن آن از اجراى صحيح نماز سخن گفتند. فرمودند:
... و اعلم اءن كل شى ء من عملك تبع لصلاتك فمن ضيع الصلاة فاءنه لغيرها اءضيع . (٥٦٣)
بدان كه هر چيزى از كارهايت تابعى از نماز توست . آن كه نماز را تباه كند، كارهاى ديگرش را بيشتر تباه خواهد كرد. مباد كه با ستم در حق نماز به نفرين آن گرفتار آييم .

پيروى از شهوات و رواج فساد و گمراهى

ترك نماز، موجب فراموش كردن خدا، مرگ ، روز جزا، و فضيلت ها، و فرو شدن در هوا پرستى و شهوتهاست . ببينيد كه جوانان بى نماز، چگونه از فضايل ، بى خبر و در شهوات غوطه ورند.
در هيچ جامعه اى نبايد بى نمازان جانشين خدا پرستان گردند كه خيرات و بركات از ميان خواهد رفت ، و تباهى و فساد به جاى صلاح و سداد خواهد نشست و در آينده اى نه چندان دور كيفر گمراهى خود را خواهند ديد و پيامد فساد نابودى است .
پايان كار جامعه اى كه فساد در آن جا گرفته است ، بجز هلاكت نيست همچنان كه اگر پيكرى گرفتار فساد گردد و درمان نشود، به مرگ محكوم است .
خداى ، تعالى ، فرمود:
اولئك الذين انعم الله عليهم ... اذا تتلى عليهم ايات الرحمن خرو سجدا و بكيا فخلف من بعدهم خلف من بعدهم خلف اضاعوا الصلوة و اتبعوا اشهوات فسوف يلقون غيا (٥٦٤)
آنان كسانى بودند كه مورد انعام پروردگار واقع شدند... مردمى كه هرگاه آيات خداى رحمان بر آنان تلاوت مى شد، سجده كنان و گريه كنان به روى مى افتادند. سپس مردمى جانشين آن قوم خداپرست شدند كه نماز را تباه و خواهشهاى دل را پيروى كردند. زود است كه گمراهى خود را ببينند. و گرفتار شر شوند.
همچنان كه سجده و گريه پيغمبران در پيشگاه حضرت حق موجب ارتقاء مقام آنان شد، تضييع نماز و پيروى از شهوات موجب گمراهى و سقوط اخلاف ناصالح آنان گرديد. ميل و اشتها به گناه ؛ همانند سيل است و نماز چون سدى كه مانع قدرت تخريبى آن مى گردد. در صورتى كه فرد و جامعه اى سد نماز و نيايش را از ميانه بر دارد، در سيل شهوت غرق خواهد شد و به كام مرگ خواهد رفت ، نوجوانان و جوانان را از بى نمازى برحذر داريم ، نماز را به عنوان سرودى كه روح خيرخواهى و نيكوكارى را تقويت مى كند و عامل مهمى براى جلوگيرى از فرو رفتن در فساد است ، به آنان توصيه كنيم و آنان را به شناخت نماز حقيقى اسلام فراخوانيم .

محروميت از شفاعت پيغمبر و اهل بيت (صلى الله عليه و آله و سلم)

آنان كه فريضه مهم و سنگين نماز را به نحوى از انحا سبك بشمارند، از شفاعت پيغمبر رحمت و خاندان او، صلوات الله عليهم ، بى نصيب مى مانند.
فرستاده خدا فرمودند:
ليس منى من استخف بصلاته لايرد على الحوض لا و الله . (٥٦٥)
آن كه نماز را سبك شمارد از من نيست . نه به خدا، چنين كسى در حوض ‍ كوثر بر من وارد نخواهد شد.
و امام صادق (عليه السلام) روايت كرده اند كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمودند:
لاينال شفاعتى غدا من اءخر الصلاة المفروضة بعد وقتها . (٥٦٦)
آن كه نماز را پس از فرا رسيدن وقت آن به واپس افكند به شفاعتم نرسد.
و خود آن بزرگوار فرمود:
ان شفاعتنا لاتنال مستخفا بالصلوة (٥٦٧)
شفاعت ما خاندان پيغمبر نمى رسد به آن كه نماز را سبك مى شمرد.

مردن به غير آيين محمدى

روزى پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) با گروهى از صحابه در مسجد نشسته بودند. مردى وارد شد و نماز آغاز كرد و چنان با شتاب ركوع و سجود نمود كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمودند:
نقر كنقر الغراب لاءن مات هذا و هكذا صلاته ليموتن على غير دينى . (٥٦٨)
نوك زد؛ مانند نوك زدن كلاغ . اگر اين مرد بميرد و نمازش اينچنين باشد بر آيينى غير از دين من از دنيا رفته است .

آثار سبك شمردن نماز جمعه

با توجه به نظر برخى از فقها كه نماز جمعه را چه در زمان حضور امام و چه در زمان غيبت او واجب شمرده اند، آنچه درباره آثار استخفاف به نماز گفته شد، در مورد نماز جمعه نيز صادق است . و با عنايت به آنه قبلا در فضيلت نماز جمعه و حكمت و آثار آن بيان گرديد، مى توان به آثار استخفاف به نماز جمعه و اعراض از آن پى برد.
نخستين اثر استخفاف به نماز جمعه ، محروم كردن خود و جامعه از آنهمه فضايل و بركات و خيرات است . براى آن كه سبك شمارنده نماز جمعه بداند كه چه فضيلت ها و بركتهايى را از كف مى دهد و پايان كارش چيست ، برخى از آنها طى حديثى از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) نقل مى شود.
بزنطى روايت كرده است كه امام على بن موسى الرضا (عليه السلام) به نقل از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود:
ان يوم الجمعة سيد الايام يضاعف الله ، عزوجل ، فيه الحسنات و يمحوا السيئات و يرفع فيه الدرجات و يستجيب فيه الدعوات و يكشف فيه الكربات و يقضى فيه الحوائج العظام و هو يوم المزيد لله فيه عتقا و طلقا من النار ما رعاه اءحد من الناس و عرف حقه و حرمته الا كان حقا على الله اءن يجعله من عتقائه و طلقائه من النار فاءن مات فى يوم اءو ليلته مات شهيدا و بعث امنا و ما استخف اءحد بحرمته و ضيع حقه الا كان حقا على الله ، عزوجل ، اءن يصليه نار جهنم الا اءن يتوب . (٥٦٩)
براستى كه روز جمعه ، سرور روزهاست . خداى عزوجل ، پاداش حسنات را در اين روز مضاعف سازد و گناهان را محو گرداند. درجات بندگان شايسته را بالا برد و دعاها را مستجاب فرمايد. غصه هاى گلوگير را از ميان بردارد و حاجت هاى بزرگ را روا سازد. جمعه روز افزايش است . خدا را در اين روز آزاد شدگان و رها شدگانى از عذاب جهنم است . هر كه حرمت اين روز را رعايت كند و حق آن بشناسد، بر خداست كه وى را از عذاب دوزخ رها سازد. و كسى حرمت جمعه را سبك نمى شمرد و حق آن را تباه نمى كند جز آن كه بر خداى ، عزوجل ، حق است كه او را به دوزخ در آورد مگر آن كه توبه كند.

دريغ كه هر كس نمى شود واقف به سر صبح و معماى نيمه شب

ما را دلى است گوهر درياى نيمه شب
گوهر فشان محنت و غمهاى نيمه شب
جانا چه صبح بود كه عشق تو در رسيد؟
در گوش عقل گفت خبرهاى نيمه شب
گو خواجه ، صبحدم به تماشاى نيمه شب
ما را بس است ذوق و تماشاى نيمه شب
ما را همين بس است تفاخر، كه هر شبى
در مى كشيم جام غم افزاى نيمه شب
ما ملك نيمروز به يك جو نمى خريم
تا وام ماست ناله و نجواى نيمه شب
مطرب بنال ، ورنه نشورند عاشقان
در شورش سحرگه و سوداى نيمه شب
انصاريا دريغ كه هر كس نمى شود
واقف به سر صبح و معماى نيمه شب
خواجه عبدالله انصارى (٥٧٠)

آنجاى كه قهر كبريايى باشد

مست توام از جرعه و جام ، آزادم
مرغ توام از دانه و دام ، آزادم
مقصود من از كعبه و بتخانه تويى
ورنه من از اين هر دو مقام ، آزادم
آنجا كه عنايت الهى باشد
فسق ، آخر كار پادشاهى باشد
وآنجاى كه قهر كبريايى باشد
سجاده نشين كليسايى باشد
خواجه عبدالله انصارى (٥٧١)

گفتار دوم : اعراض از نماز

انگيزه هاى ترك نماز

انگيزه هاى ترك نماز، همان انگيزه هاى ترك پرستش و بندگى است كه در جلد دوم كتاب پرستش شناسى از آن سخن گفتيم . گروهى از روى جهل نماز نمى خوانند و گروهى از روى خودستايى و استكبار كه آن نيز نوعى جهالت است و از اصول كفر مى باشد و كفر منشاء بى نمازى و ترك صلات است . شيطان هر كس را با استفاده از زمينه هايى كه دارد از خدا و اطاعتش دور مى سازد. آنان كه خدا را نمى شناسند و خود را در برابرش ‍ حقير نمى بينند، دست از نماز مى شويند و بجاى ستايش او به ستايش خود مشغولند.
از مؤ ثرترين عوامل جرم ، كفر، ظلم ، طغيان ، انحراف و بدبختى ، غرور و خودبينى ، و شهوت و سرمستى است .
كسانى كه در برابر خواسته هاى ناروا و احمقانه خود، سر فرود مى آورند و خود را براى رسيدن به آن به خاك مذلت مى اندازند،
اذ قيل لهم اركعوا لا يركعون (٥٧٢)
هنگامى كه به آنان گفته مى شود براى خدا ركوع كنيد، خم نمى شوند. ركوعى كه به منظور سپاس در برابر برخى از نعمتهاى پروردگار و ترك رذيله خود بزرگ بينى و خود راءيى است .
گفته اند: اين آيه درباره قبيله بنى ثقيف نازل شده است كه پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) به آنان فرمودند: نماز بخوانيد. گفتند: اين براى ما عيب است و ما در برابر كسى خم نمى شويم . آن حضرت خطاب به آنان فرمودند:
لا خير فى دين ليس فيه ركوع و سجود (٥٧٣)
دينى كه در آن ركوع و سجود نباشد، فاقد ارزش و نتايج نيكوست :
كسانى كه از ركوع و سجود نباشد، فاقد ارزش و نتايج نيكوست :
كسانى كه از ركوع و سجود در برابر آفريدگار خود ابا دارند، روح غرور و نخوت در تمامى افكار و اعمالشان منعكس است . نه در برابر امر خدا تسليم اند و نه در برابر دستور پيغمبر. نه حق مردم را محترم مى شمرند و نه در برابر آنان متواضعند. آنان همه چيز را، جز منافع خود، دروغ مى دانند. و نسبت به حقايق هستى كفر مى ورزند.
از اين روى قرآن مى فرمايد:
ويل يؤ مئذ للمكذبين
واى بر تكذيب كنندگان ، در روز رستاخيز
و در آيه بعد كه آخرين آيه سوره مرسلات است ، مى فرمايد:
فباءى حديث بعده يؤ منون
اگر به احكام قرآن كه دلايل صدقش از تمام آيات آن نمايان است و چنانچه بر كوه فرود آيد، آن را خاشع و لرزان مى كند، مؤ من نمى شوند، پس از آن به كدام سخن مى گروند؟!
يعنى كه وجودشان از روح عناد و لجاج سرشار است و اين حالتى است كه مانع از پذيرش حق مى گردد.

استكبار از ريشه هاى كفر و بى نمازى برخاسته از كفر است

استكبار از ريشه هاى كفر، و كفر موجب بى نمازى و ترك نماز است .
صادق آل محمد صلوات الله عليهم ، فرمود:
اصول الكفر ثلاثه : الحرص ، و الاستكبار و الحسد. فاءما الحرص فاءن ادم (عليه السلام) حين نهى عن الشجرة حمله الحرص اءن اءكل منها. و اءما الاءستكبار فاءبليس حيث اءمر بالسجود لادم فاءبى . و اءما الحسد فابنا ادم حيث قتل اءحدهما صاحبه (٥٧٤)
ريشه هاى كفر، سه است : آزمندى ، بزرگى خواهى ، و رشك برى . نخستين آزمندى از آن آدم است كه چون او را از درخت گندم برحذر داشتند، آز، او را به خوردن از آن واداشت . اما نخستين حسد از دو فرزند آدم است . آنجا كه يكى از آن دو ديگرى را كشت .

ترك نماز استكبار و ستيزه با خداست

بزرگان نكردند در خود نگاه
خدابينى از خويشتن بين مخواه
تواضع سر رفعت افرازدت
تكبر به خاك اندر اندازدت
زمغرور دناى ره دين مجوى
خدابينى از خويشتن بين مجوى
سعدى (٥٧٥)
خداى ، تعالى ، فرمان سجده بر آدم را براى فرشتگان صادر كرد اما تكريم و تعظيم آدم هدف نبود بلكه وسيله اى بود براى يك آزمون بزرگ . تمام فرشتگان سجده كردند. مگر ابليس كه تعصب او را گرفت و به سركشى در برابر امر خدا واداشت . داستان خلقت آدم نشان مى دهد كه ابليس ، امتحان كننده را مى شناخت و مى دانست كه لباس عزت و كبريا از اوست . امتحان شوندگان را نيز مى شناخت ؛ هم از هويت جنى و نازى خود باخبر بود و هم ملائكه را مى شناخت و مى دانست كه ملك اهل ملكوت و باطن عالم است . موضوع امتحان ؛ يعنى آدم را نيز مى شناخت و از سرشت گلين و او آگاه بود. آنچه او نمى دانست ، هدف امتحان بود. هدف آزمون ، جدا كردن متواضعان از مستكبران و تفكيك تارك سجده از سجده گزاران بود. سجده كنندگان ، متواضع اند و آن كه سجده نمى كند مستكبر است . خداى ، تعالى ، ترك نيايش را استكبار ناميد و فرمود:
ان الذين يستكبرون عن عبادتى سيدخلون جهنم داخرين . (٥٧٦)
آنان كه از پرستش من سركشى كنند، بزودى خوار شده وارد دوزخ گردند.
استكبار از عبادت خدا، استنكاف و استنكار از عبادت اوست . ابليس ‍ مستكبر از سجده كردن بر آدم ننگ داشت و آن را زشت شمرد. از اين رو، از آن امتناع ورزيد. قرآن مى فرمايد:
لن يستنكف المسيح ان يكون عبدا لله و لا الملئكة المقربون و من يستنكف عن عبادته و يسثتكبر فسيحشرهم اليه جميعا (٥٧٧)
عيسى از آن كه بنده خدا باشد، ننگ نكرد و فرشتگان مقرب نيز و هر كه از عبادت او ننگ كند، و سركشى ورزد، پس خواهد برانگيخت تمامى مستكبران را بسوى خويش .
و فرمود:
انما يؤ من باياتنا الذين اذا ذكروا بها خروا سجدا و سبحوا بحمد ربهم و هم لا يستكبرون (٥٧٨)
تنها كسانى باور دارنده آيات ما هستند كه هرگاه به آن پند داده شوند، سرنگونساز افتند و پروردگار خود را با ستودنش به پاكى ياد كنند و آنان تكبر نمى ورزند.
با توجه به آنچه اخيرا گفته شد، استكبار و ترك نماز، به اين معنى است و عامل بى نمازى ، تعصب و تفاخر جاهلى است . تواضع ، نشان نمازگزاران و استكبار، نشان بى نمازان است . آن كه سجده نمى كند و نماز نمى خواند پا جاى پاى ابليس مى گذارد. جامعه مستكبر و بى نماز، جامعه اى ابليسى است و جامعه نمازگزار خصال فرشتگان دارد.
نمازگزار، موحد است و وحدت را در جامعه حفظ مى كند، زيرا توحيد اعتقادى ، توحيد عملى را به دنبال دارد و اين دو در اجتماع موحدان موجب يكسانى پندار و گفتار و كردار است . چنين جامعه اى زمينه اختلاف ندارد و وحدت در آن ايجاد مى گردد و محفوظ مى ماند.
در جامعه نمازگزار، اختلاف و كينه و نزاع ديده نمى شود اما در جامعه مستكبر و بى نماز، تعصب و تفاخر و استكبار، كار را به نزاع و درگيرى هاى دامنه دار مى كشاند و جامعه را آشفته مى سازد. گاهى استكبار يك جامعه ، جهان را آشفته مى سازد.
همه مى دانند كه استكبار هيتلرى در آلمان ، جنگ جهانى به راه انداخت و تمام مردم گواهند كه استكبار آمريكا، جهان را متشنج كرده است و آرامش را در اينجاى و آنجاى دنيا به هم زده است . اگر حكومت حاكم بر آمريكا موحد بود، چنين وضعى را براى دنيا پديد نمى آورد. اين مستكبران خود و نژاد خود را برتر مى دانند و داعيه سرورى بر تمام جهان دارند. گويى ادعاى خدايى دارند و در بزرگى با خدا منازعه مى كنند و تمام مشكلات جهان از اين طرز تفكر جاهلى است .
در زمان امام على (عليه السلام) كوفيان ، تعصب ها و تفاخرهاى جاهلى را كه اسلام با آن مبارزه كرده بود و با حذف آن اخوت اسلامى را پديد آورده بود، زنده كردند. اين تفكر و عملكرد غير توحيدى ، حصار اخوت اسلامى را شكست و وحدت جامعه را گسست . گروه گرايى ها و جناح بندى ها، به درگيريهاى دامنه دار كشيد و اوضاع شهر در هم ريخت . امام على (عليه السلام) با خبر شدند و به سوى كوفه شتابيدند و بر در دروازه كوفه براى كوفيان سخن گفتند و چون در حال خطبه سوار ماده اشتر نشخوار كننده اى بودند، آن سخنرانى به نام قاصعه شهرت يافت . و آغاز آن اين است :
الحمدلله الذى لبس العز و الكبرياء و اختار هما لنفسه دون خلقه و جعلهما حمى و حرما على غيره واصطفا هما لجلاله و جعل اللعنة على من نازعه فيهما من عباده .
ستايش ، مخصوص الله است آن كه جامه قدرت بى رقيب و پادشاهى جهان در بر كرد و آن دو را براى خود، نه براى آفريدگان خود، انتخاب كرد، بر غير خود قدغن و ناروا قرار داد و منحصرا براى مقام بلند خود برگزيد و دورباش ‍ از رحمت خود را براى بنده اى كه در آن دو با او ستيزه كند، مقرر كرد. (٥٧٩)

امام المتعصبين اولين تارك الصلات

امام على (عليه السلام) در ادامه خطبه قاصعه فرمودند:
ثم اختبر بذلك ملائكته المقربين ليميز المتواضعين منهم من المستكبرين فقال سبحانه و هو العالم بمضمرات القلوب و محجوبات الغيوب انى خالق بشرا من طين فاءذا سويته و نفخت فيه من روحى فقعوا له ساجدين فسجد الملائكة كلهم اجمعون الا ابليس اعترضته الحمية فافتخر على ادم بخلقه و تعصب عليه لاءصله . فعدوالله امام المتعصبين و سلف المستكبرين الذى وضع اساس العصبية و نازع الله رداء الجبرية و ادرع لباس ‍ التعزز و خلع قناع التذلل . (٥٨٠)
... آنگاه فرشتگان نزديك گشته به درگاه خويش را به آن (فرمان تحريم)، امتحان فرمود تا فروتنانشان را از بزرگى طلبان (شيطان كه از جن بود و در ميان آنان بود)، جدا سازد. پس خداى پاك با آن كه به رازهاى پنهان شده در دلها و اسرار پوشيده جهانهاى نهان ، دانا بود، فرمود: من آفريننده بشرى از گل چسبنده ام . آنگاه كه او را معتدل ساختم و از روح ، كه آن نيز مخلوق من است ، در كالبدش دميدم و جانش بخشيدم . در حالى كه سجده كنندگان براى من باشيد، براى تعظيم او به روى در آييد. (٥٨١)
پس تمامى فرشتگان همه با هم سجده كردند مگر ابليس (٥٨٢) كه به نوع خود باليد و بر آدم نازيد و به خاطر سرشت و نژاد خود، عليه او غيرت و عصبيت ورزيد. (٥٨٣)
... بنابراين دشمن خدا شيطان پيشواى خود خواهان ، پيشاهنگ مستكبران (بى نماز)، و بنيانگذار عصبيت و سرسختى است كه در پوشش جبه قدرت و عظمت با خدا ستيزه كرد، لباس تكبر و عزت دروغين پوشيد و پوشش فروتنى بدر آورد. (٥٨٤)

اندرز امام على (عليه السلام) به مستكبران

١- به كيفر سخت خود بزرگ بينان توجه كن :... آيا نمى بينيد كه خداى ، تعالى ، چگونه او (شيطان) را به خاطر تكبرش كوچك كرد و به سبب برترى جويى اش پست گردانيد، آنگاه او را در دنيا رانده درگاه خويش كرد و در آخرت زبانه آتش برايش فراهم ساخت ؟
گفت فرود آى و زخود دم مزن
ور نه فرود آرمت از خويشتن
نظامى (٥٨٥)
٢- آزمون الهى براى سلب سرورى خواهى :... و اگر خدا مى خواست آدم را از نورى بيافريند كه روشنايى اش ديده ها را بربايد و تازگى و زيبايى اش بر خردها چيره شود يا از عطرى كه بوى خوشش نفسها را بگيرد، چنان مى كرد. البته در آن صورت گردنهاى كشيده برايش خميده مى گرديد و كار امتحان درباره او بر فرشتگان سبك و آسان مى شد (و شيطان او را پست تر از خود نمى پنداشت) و ليكن پاك آفريدگار بزرگ ، به منظور جدا سازى بندگانش به وسيله آزمودن مشهود و براى سلب سرورى خواهى و دور ساختن خود بزرگ پندارى از آنان ، آنان را مى آزمايد به پاره اى از آنچه ريشه و انگيزه اش را نمى دانند.
٣- از رفتار خدا با شيطان درس عبرت آموزيد:... بنابراين از رفتار خدا با شيطان پند بگيريد. آنگاه كه كار دراز و كوشش بسيار او در امر طاعت را براى يك لحظه تكبر فرو ريخت . حال آنكه خداى را شش هزار سال پرستيده بود.
دانسته نيست كه اين شمار از سالهاى دنيا بوده است يا از سالهاى آخرت (كه هر روز آن معادل پنجاه هزار سال است)...
٤- قانون خدا براى همه سركشان قانون شكن يكسان است :... پس از ابليس ، چه كسى از عذاب خدا نجات مى يابد از آنان كه به مانند او نافرمانى عليه خدا بجاى آرند؟ هرگز! (چنان كسى را از عذاب الهى رهايى نيست). بى ترديد، كردگار پاكيزه كردار، چنان نيست كه بشرى را با كارى به بهشت در آورد كه به سبب همان كار، فرشته اى (شيطان ) را از آن بيرون كرد. بتحقيق ، فرمان او درباره فرشتگان آسمان و خاكيان زمين يكى است . در حلال شمردن كار ممنوعى كه آن را بر جهانيان حرام كرده است ، ميان خدا و هيچ يك از آفريده هايش آسانگيرى و مدارايى نيست ...
٥- شيطان براى انتقام گرفتن از فرزندان آدم ، از مبتلا كردن آنان به بيمارى خودخواهى و خواندن به گناه و تيراندازى از نزديك بهره مى گيرد:... پس اى بندگان خدا! از دشمن خدا؛ شيطان ، بترسيد. پروا كنيد از آن كه بيماريش را به شما سرايت دهد، با فرياد فراخوانش شما را بلغزاند، و سواره نظام و پياده سپاهش را بر شما گرد آورد.
به جان خودم ، براى جان شما تير بيم (القاءات گمراه كننده و هلاكت بار) در كمان نهاد و براى هدف گرفتنتان ، با كشيدنى سخت ، تير از كمان بر كشيد و از جايى نزديك به شما تير انداخت . گفت : اى پروردگار من ! به سبب اان كه مرا گمراه كردى ، هر آينه ، گناهان را براى فرزندان آدم خواهد آراست و البته همگيشان را گمراه خواهم ساخت .، اين سخن كه وى افكند، تير انداختن به تاريكى ، پيشگويى از نهان دور از درك ، و سخن گفتن از گمان نادرست بود...
٦- دارندگان غيرت جاهلى و مروجان عصبيت نژادى ، ياران و تصديق كنندگان شيطانند:... اما پسران غرور و خود خواهى ، ياران غيرت و سرسختى ، و سواران مركب گردنكشى و نادانى (با گناهكارى و نافرمانى و گرفتار شدن به بيمارى شيطان و درد خود خواهى ) او را به آن (ادعاى آراستين گناهان و گمراه كردن مردمان كه تير انداختن به تاريكى بود و از گمان نادرست بر مى خاست)، تصديق كردند (و سخنش را، راست و درست در آوردند)، تا آن كه سركش و هوس سوار شما او را گردن نهاد و آرزوى او (در گمراه كردن ) شما، سخت و پا بر جا شد، آنگاه حال شما (در فرمانبرى از شيطان از قوه به فعل آمد و) از راز نهان به امرى هويدا نمايان گشت .
٧- شبيخون شيطان بر غفلت زدگان :... چيرگيش بر شما نيرو و نرى گرفت . لشگرهاى خود را به سمت شما آهسته به پيش برد. پس ناگهان شما را به مغاره هاى پستى در افكندند و به گودالهاى مرگ فرود آوردند و در سستى ناشى از زخم ، به گام زدن و زير پاى سپردن زمين وا داشتند (و چون از مقاومت كاملا ناتوان شديد)، در چشمهايتان نيزه زدند (تا گور گرديد و از تشخيص صواب و ناصواب ناتوان شويد)، گلوهايتان را بريدند و سوراخهاى بينى شما را كوبيدند (تا از حلقوم و خيشوم شما گفتار حقى بر نيايد)، و اندامهاى نزديك به مرگتان (شقيقه ها) را هدف قرار دادند (تا منجر به مرگ فورى انسانيت در شما شود.) و شما را با حلقه هاى مهار خشم (كه در بينى نهند) بسوى آتشى كه برايتان آماده گشته است ، روان كردند...
٨- آتش عصبيت را خاموش كنيد و عليه شيطان به مبارزه برخيزيد:... شيطان از نظر زخم زدن در دينتان ، بزرگتر، و از نظر آتش افروزى در دنيايتان آتش فروزتر از كسانى است كه براى آنان آشكار كنندگان دشمنى ، و بر آنان گرد آيندگان به پيكار گرديديد، بنابراين مبارزه خود را عليه او قرار دهيد و كوشش خود را براى دفع او صرف كنيد.
به ابديت الله سوگند، شيطان بر سرشت خاكى شما نازيد، در شرافت اجداديتان عيب گرفت و سرزنش نمود، (٥٨٦) نسب شما را نكوهش كرد، سواران خود را بر گمراهيتان گرد آورد و با پيادگانش آهنگ بستن راهتان كرد. هر جا باشيد شما را آشكار مى كنند و سر انگشتهاى شما را مى زنند، در گرداب خوارى ، دايره تنگى ، جايگاه مرگ و جولانگاه بلا و سختى (اسيرتان مى كنند). نمى توانيد به نيرنگى از امرشان سرباز زنيد و به اراده اى دفعشان كنيد.
پس آنچه را كه از آتشهاى تعصب و كينه هاى جاهلى در دلهايتان است خاموش كنيد كه آن خودپسندى ، در وجود مسلمان ، تنها از وسوسه هاى شيطان ، نازشها، تباهى كردنها، و افسون دميدنهاى اوست ...
٩- تاج فروتنى و طاعت بر سر نهيد:... نهادن تاج فروتنى و طاعت بر سرها، افكندن خودخواهى و چيرگى طلبى به زير پا، و بركندن (رشته اسارت) تكبر از گردنهايتان را اراده كنيد. فروتنى را انبار سلاح و مرزى ميان خود و دشمن خود، ابليس و لشكرهاى او گيريد زيرا براستى كه او را از هر گروهى سپاهيان ، ياران ، پيادگان و سوارانى است .
١٠- مانند قابيل نباشيد و پا جاى پاى اولين پيرو شيطان ، در كره خاك نگذاريد:... چون گردن كشنده بر فرزند مادر خويش (قابيل) مباشيد كه (بر برادرش هابيل ، گردان افراخت) بى آن كه خدا برتريى در او قرار داده باشد جز آنكه دشمنى ناشى از رشك ، خود بزرگ بينى به نفس او پيوست و از آتش خشم ، ننگ و عار و غيرت در دلش برافروخته گشت . شيطان از باد خودبينى و سركشى در بينى اش دميد. باد كبرى كه خدا پشيمانى و افسوس ‍ را در پى آن آورد و او را به رنج ندامت عقوبت كرد و گناهان آدمكشان را تا روز واپسين بر گردنش گذاشت .
بدانيد كه در ستم فرو رفتيد و در زمين تباهى كرديد. به منظور رو در رو شدن با (دين ) خدا، به اعلان دشمنى ، در ستمگرى مبالغه كرديد و با ظاهر شدن در صحنه پيكار و خود نمايى و صف آرايى براى كارزار با مؤ منان (برادران ايمانى)، در زمين تباهى آورديد...
١١- از دامى كه امتهاى پيشين در آن افتادند، بپرهيزيد:... از خدا بترسيد، از خدا بترسيد، در گناه كبر ورزى ناشى از ننگ و غيرت و سرافرازى بجا مانده از دوره جاهليت . (او را در نظر گيريد و از آن بپرهيزيد)، زيرا كه آن (بادهاى غيرت و غرور)، بادهاى آبستن كننده درخت دشمنى ، تخمدانهاى بارور كننده بذر كينه و جاهاى افسون دميدنهاى شيطان است كه امتهاى پيشين و نسلهاى گذشته را در آن فريب داده است و آنان در حالى كه از راندنش رام و در كشيدنش روان بودند به رفتار سريع چهار پايان در تاريكيهاى نادانى و دره هاى گمراهيش به شتاب رفتند؛ كارى كه دلها در آن همانند شدند و فرقه هاى پيشين بر آن پياپى رفتند و كبرى كه به سبب آن سينه ها از كينه ها پر شدند و پريشان گشتند...
١٢- مهتران ، شياطين و بنيانهاى خود پسندى و نژاد پرستى اند، از آنان پيروى نكنيد:... آگاه باشيد، زينهار، زينهار، از بزرگان و مهتران خود فرمان نبريد. از آنان كه موضع فاميلى خود گردنكشى كردند و بالاتر از نسب خود برترى جستند، آنچه را به گمانشان زشتى نسبها بود به آفريدگار خود نسبت دادند (نسب برخى از مردم را پست شمردند و آن پستى و زشتى را از خواست خدا دانستند)، و خدا را از روى ستيزه با قضا و قدرش و چيرگى نمودن با او به نعمتهايش بر آنچه از احسان به ايشان عطا كرده بود انكار كردند (نعمت و رفاهى را كه در اختيار داشتند از لطف و احسان خدا ندانستند و از بزرگى و زرنگى خود پنداشتند) به راستى كه آنان بنيانهاى خود پسندى و نژاد پرستى ، استوانه هاى پايه هاى آشوب و تيغهاى افتخار نژادى جنگهاى جاهلى اند.
١٣- وابستگان به اشراف ، اشتران باركش شيطان اند به خدا وابسته شويد:... بنابراين از خدا بترسيد، نه براى نعمتهاى او كه به شما ارزانى داشته است ، ناسازهاى ناسپاس باشيد و نه براى احسان او كه نزد شماست ، رشك برندگان باشيد.
بى پدران پست وابسته به اشراف و تبهكاران منتسب به نيكان را كه تيره رذايلشان را با پاكيزه فضايل خود نوشيديد و بيمارى نفاقشان را به تندرستى خلوص خود آميختيد و تباهشان را به حق خود داخل كرديد، فرمان مبريد كه آنان ته پايه تبهكاريها، ملازمان نافرمانيهاى اوامر پروردگار، همراهان مخالف و پلاسهاى پشت آزار پيكر اجتماع اند.
شيطان آنان را اشتران باركش و نقل و انتقال گمراهى گرفته است و سپاهى كه توسط آن به مردم حمله مى برد و مترجمانى كه براى ربودن خردها، نشستن در چشمها، و دميدن در گوشهايتان با زبانشان سخن مى گويد. پس ‍ شما را آماجگاه تير تباهى و قدمگاه گام خوارى و دستاويز گرفتارى خود گردانيد...
١٤- به اندرز گاه گورستان برويد و از جاهاى رخساره هاى گردنكشان درس ‍ فروتنى بياموزيد:... بنابراين به آنچه از سختى كيفر كردگار، قهرها، و عقوبتهاى عبرت بخش او به جامعه هاى گردنكشان پيش از شما رسيده است ، پند گيريد و به جاهاى رخساره ها و مواضع به خاك در افتادن پهلويشان اندرز پذيريد و از زاينده هاى كبر به خدا پناه بريد كه از پيش ‍ آمدهاى ناگوار روزگار به او پناهنده مى شويد...
١٥- پيامبران ، پيشاهنگان فروتنى و خنثى كنندگان كار شيطانند، پيرو پيامبران باشيد:... اگر خداوند در كبر ورزيدن به كسى از بندگان خود اجازه مى فرمود، هر آينه در مورد آن به ويژگان از پيامبران و دوستان خود دستورى مى داد و ليكن خدا كه از هر زشتى و پليدى دور است ، بزرگ منشى نمودن را بر آنان ناپسند كرد و فروتنى را برايشان پسنديد پس گونه هاى خود را براى خدا به زمين چسپانيدند، چهره هايشان را به خاك ماليدند و براى مؤ منان ، بالهاى فروتنى گستردند. گروهى مستضعف بودند كه خداوند آنان را به گرسنگى بسيار، امتحان كرد، به محنت و سختى گرفتار ساخت . به امور بيم آوار آزمود و با سختيهاى و ناملايمات ، زبده و سرآمد ساخت . (٥٨٧)
توجه : از بررسى رواياتى كه در مورد نماز وارد شده است روشن مى شود كه مساءله نماز آنقدر مهم و حساس است كه گويا در حوزه اسلامى كمتر اجازه مسائل مربوط به ترك آن را داده اند و همه تاءكيدها و هشدارها مربوط به اين است كه نبايد آن را كوچك شمرد و به آن بى اعتنايى كرد و ترك آن آنقدر سنگين و وحشتناك است كه نمى توان گفتگويى درباره آن مطرح كرد. اگر در اين روايت آمده است كه نخستين پرسش در روز قيامت از نماز است در ارتباط با كيفيت و چگونگى آن سؤ ال مى شود نه از وجود و عدم آن زيرا تارك الصلات بر حكم ارتداد است و كافر مرتد از گروههايى است كه بدون سؤ ال راه جهنم را طى مى كند. از اين رو، در رواياتى كه سؤ ال نخست را در قيامت مربوط به نماز مى دانند، اين جمله را اضافه كرده اند: ان قبلت قبل ما سواها و اءن رد رد ما واها . (٥٨٨)
اگر نماز قبول شود، اعمال ديگر را قبول كنند و اگر نماز رد شود، اعمال ديگر نيز مردود است .
ان قبلت نظر الى غيرها و ان لم تقبل لم ينظر فى شى ء من عمله . (٥٨٩)
اگر نماز را بپذيرند، به غير آن نيز نظر كنند و اگر قبول نكنند، در چيزى از كارهاى ديگرش نگاه نكنند.
يكى از متفكران و دانشمندان معاصر اهل سنت در كتاب فقهى خود كه در اكثر دانشگاههاى عمومى به عنوان متن درسى مورد استفاده است ، مى گويد: مسلمانان بر اين مطلب اتفاق نظر دارند كه نماز، بر هر مسلمان بالغ و عاقل و... واجب است و نيز همه مسلمانان بر اين باورند كه هر كس نماز را منكر شود، كافر مرتد است . اما كسى كه نماز را از روى سستى و استخفاف به آن ترك كند، فاسق و گنهكار است مگر آن كه تازه مسلمان باشد و آنقدر با مسلمانان همزيستى نداشته باشد كه فرهنگ نماز را فرا گيرد. از امام صادق (عليه السلام) روايت شده است كه فرمود: لا حظ فى الاءسلام لمن ترك الصلوة . (٥٩٠)
در اسلام براى كسى كه نماز را رها كند بهره اى وجود ندارد.
ابو حنيفه مى گويد: تارك نماز، از روى سستى ، فاسق است و بايد زندانى و تنبيه شديد شود؛ تا آنكه نماز بخواند و توبه كند، يا در زندان بميرد و همين حكم در مورد كسى كه روزه ماه رمضان را ترك كند، جارى مى شود. (٥٩١)
يكى از شاعران پيشين عرب سروده است :
خسر الذى ترك الصلاة وخابا
و ابى معادا صالحا و مآبا
ان كان يجحدها فحسبك انه
اضحى بربك كافرا مكرتابا
او كان يتركها لنوع تكاسل
ان لم يتب حد الحسام عقابا
و الراى عندى للامام عذابه
لجميع تاءديب يراه صوابا

نماز تكليفى كه ساقط نمى شود

خداى ، تعالى ، فرمود:
ان الصلوة كانت على المؤ منين كتابا موقوتا (٥٩٢)
بر اساس روايات ائمه هدى (عليهم السلام)، كلمه (موقوت) در اين آيه به معانى (موجوب ، مفروض و ثابت) است .
از داوود بن فرقد، روايت شده است كه گفت : معنى آيه (كتابا موقوتا) را از امام صادق (عليه السلام) پرسيدم . فرمود: يعنى (كتابا ثابتا) (٥٩٣) بنابراين نماز، وظيفه ثابتى است كه جز براى زنان ، در هيچ حالتى ساقط نمى شود و مانند ديگر عبادات ، منوط به استطاعت نيست . مرد مسلمان در هر شرايطى كه باشد بايد آن را بجاى آورد. پياده بودن ، سواره بودن ، جنابت ، بيمارى ، نبرد و حتى حرق و غرب ، مانع از اداى فريضه الهى نيست و به هر صورت ممكن (ايستاده ، نشسته و به پهلو خوابيده) بايد ادا شود.
حسين بن على (عليه السلام) در ميدان نبرد عاشورا با خون خود وضو ساخت و اقامه نماز كرد و به پيروان خويش آموخت كه ترك نماز در هيچ شرايطى جايز نيست . كسى كه نماز واجبش را از روى انكار و يا سبك شمردن رها سازد، كافر و مرتد است .
از امام صادق (عليه السلام) روايت شده است كه :
ان تارك الصلوة كافر (٥٩٤)
آن كه نماز را بدون علت رها كند، كفر ورزيده است .
در تاريخ تصوف ، كسانى بوده اند كه مشام جانشان ، از عطر عرفان و ايمان معطر نگشته است و شيرينى پرستش خدا را نچشيده اند، در نتيجه ترك نماز و ديگر عبادات كرده اند و با وجود اين خود را عارف و اهل يقين ، و واصل به حق شمرده و از عبادت معاف دانسته اند.
آنان عبادت را وسيله اى براى رسيدن ، لازم نيست ؛ مانند كسى كه قصد رسيدن به پشت بام را دارد و بايد از نردبان استفاده كند اما پس از رسيدن به آن مى تواند نردبان را بردارد و كنار بگذارد زيرا ديگر وجود آن ضرورى نيست . خدا فرموده است :
و اعبد ربك حتى ياءتيك اليقين (٥٩٥)
تا زمانى كه تو را يقين آيد، خدا را بپرست .
بنابراين پس از رسيدن به يقين ، تكليف ، ساقط است و واصل به يقين از عبادت معاف مى باشد.
در پاسخ آنان و كسانى كه همانند آنان مى انديشند بايد گفت : اين توجيه نادرست ، سوء استفاده از مذهب عليه مذهب است و آيه مذكور نمى تواند دستاويزى براى ترك پرستش خدا باشد و بطلان معنى و برداشتى كه از آن مى كنند به دلايل عقلى و نقلى ، مبرهن و روشن است :
- نظر معروف و مشهور در ميان مفسران اين است كه در اينجا منظور از يقين ، مرگ است زيرا:
اولا: مرگ براى همگان يك امر مسلم است و هر چند كه مردم از آن غافل مى شوند اما در آن ترديد نمى كنند.
ثانيا: هنگام مرگ پرده ها كنار مى رود و حقايق آشكار مى شود، و در نتيجه براى مختصر، حالت يقين پيش مى آيد.
ثالثا؛ كلمه يقين در جاى ديگر از قرآن به همين معنى (مرگ) بكار رفته است :
١- در سوره مدثر از قول دوزخيان مى خوانيم :
و كنا نكذب بيوم الذين حتى اءتانا اليقين (٥٩٦)
ما همواره روز جزا را دروغ مى شمرديم تا آن كه مرگ ما، در رسيد.
٢- مخاطب اين سخن ، پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) است و اگر بگوييم كه مراد از يقين ، عدم ترديد و تزلزل عقيدتى است ، در حقيقت پذيرفته ايم كه آن حضرت به مقام يقين نرسيده است و ايمانش كامل نبوده است (نعوذ بالله)، مقام يقين و كمال و ايمان او بر همگان روشن است : آيا كسى مى تواند مدعى ضعف ايمان مؤ من ترين خلق خدا گردد، حال آن كه او هم اسوه ايمان و هم اسوه مجاهده در راه ترويج ايمان است .
٣- تاريخ نشان مى دهد كه پيغمبر اكرم و خاندان پاكش كه درود خدا بر تمامى آنان باد، تا آخرين ساعات عمر خود ترك نماز و عبادت نكرده اند بلكه در سخت ترين ميدانهاى كارزار با دشمنان خدا نيز كه نمونه اعلاى آن را در عاشورا و كربلا مشاهده مى كنيم ، اقامه نماز كرده اند و شخصيتى چون على (عليه السلام) كه ابوالائمه است ، شهيد محراب عبادت شد و از مرگ در محراب به خود باليد و فرياد فزت و رب الكعبة (٥٩٧) را سر داد و نه تنها پيغمبر و ائمه ما بلكه به گواهى وحى و تاريخ ، هيچ يك از پيامبران ترك عبادت نكرده اند.
٤- مدعيان يقين و كمال دروغين كه براى گريختن از زير بار تكليف به اين توجيهات نادرست متوسل شده اند، آيا پيامبران و امامان را در قوت ايمان و توانايى درك احكام الهى ، همتاى خود نمى دانند و دركى بالاتر از آن دارند؟!
٥- از آنجا كه عبادت براى تربيت و تكامل است ، تعطيل عبادت ؛ به معنى تعطيل تربيت و تكامل است . آيا تربيت و تكامل انسان تعطيل بردار است ؟! آيا تعطيل تربيت به معنى شروع فساد در جامعه نيست ؟! و به فرض آن كه كسى خود را اهل يقين و كمال خود باقى بماند و سير قهقرايى نخواهد كرد؟!
بنابراين آنان كه گمان كرده اند هدف از تكليف ، تكميل است و وقتى انسان به كمال رسيد، بقاء تكليف ، بى معنى است ، سخت در اشتباهند و اگر هنوز هم كسانى باشند كه اينچنين بينديشند بايد از پندار نادرست خود توبه كنند.
در رساله قشيريه است كه كسى به نزديك جنيد در آمد و گفت : از اهل معرفت گروهى اند كه ترك اعمال بگويند: جنيد: گفت : اين به نزديك من بزرگ است و آن كس كه دزدى كند و زنا كند، حال او نزديك من نيكوتر از حال آن كسى است كه او اين گويد و عارفان به خداى ، كارها از خداى فرا گيرند و رجوع با خداى كنند (اندر آن) و اگر من به هزار سال بزيم ، از اعمال ، يك ذره كم نكنم . (٥٩٨)

آثار ترك نماز قرار گرفتن در مرز كفر ياداخل شدن در كفر

عبدالله بن ميمون از امام صادق (عليه السلام) از پدرش از جابربن عبدالله انصارى روايت كرده است كه گفت : رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود:
ما بين الكفر و الايمان الا ترك الصلوة (٥٩٩)
ميان كفر و ايمان فاصله اى جز ترك نماز نيست .
و از امام باقر (عليه السلام) روايت شده است كه فرمود: پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) فرموده اند:
ما بين المسلم و بين اءن يكفر اءن يترك الصلاة الفريضة متعمدا او يتهاون بها فلا يصليها (٦٠٠)
ميان مسلمان و كافر شدنش فاصله اى جز ترك نماز عمدى نماز يا سستى يى كه به ترك آن منتهى شود، وجود ندارد.
مردى بسوى پيغمبر رحمت (صلى الله عليه و آله و سلم) رفت و گفت : اى رسول خدا! مرا وصيت كن . فرمود:
لاتدع الصلاة متعمدا فان من تركها متعمدا فقد برئت منه ملة الاسلام (٦٠١)
نماز را از روى عمد وامگذار زيرا آن كه نماز را از روى قصد رها كند، آيين مسلمانى از او برطرف شود.
امير مؤ منان على (عليه السلام) فرمودند:
الفرق بين المؤ من و الكافر الصلاة فمن تركها و ادعى الاءيمان كذبه فعله و كان عليه شاهد من نفسه . (٦٠٢)
جدا كننده ميان مؤ من و كافر نماز است . پس كسى كه آن را رها كند و در عين حال ادعاى ايمان كند، كارش ادعاى وى را تكذيب كند و گواهى از خودش ‍ عليه او باشد.
مردى به محضر امام صادق (عليه السلام) رسيد و از گناهان بزرگ پرسيد. آن حضرت گناهان كبيره را برشمردند و كفر را پيش گناهان بزرگ پرسيد. آن حضرت گناهان ديگر ذكر فرمودند. مرد گفت : اى فرزند فرستاده خدا! تز ترك نماز سختى به ميان نياورديد؟
امام (عليه السلام) فرمودند:
ترك الصلوة داخل فى الكفر (٦٠٣)
ترك نماز داخل در كفر است .
بنابراين ترك نماز، نخستين گناه كبيره و در حد كفر است ، و در صورتى كه از روى انكار نماز باشد، خود كفر است .
با توجه به احاديث مذكور در فوق و آنچه در موضوع بعد خواهد آمد، استكبار، ريشه كفر، و ترك نماز، مصداق كفر و استكبار، و از گناهان بزرگ است .
عبيد بن زراره گفته است : از امام صادق (عليه السلام) درباره گناهان كبيره پرسيدم ، در پاسخ فرمود: آنها در كتاب على (عليه السلام) هفت است :
١- كفر به خدا.
٢- قتل نفس .
٣- آزار رساندن به پدر و مخالفت با او.
٤- ربا خوارى پس از علم به حرمت آن .
٥- خوردن مال يتيم به ناحق .
٦- گريختن از جبهه جهاد.
٧- تعرب پس از هجرت .
گفتم : اينها بزرگترين گناهانند؟ فرمود: آرى . گفتم : خوردن يك درهم مال يتيم از روى ستم ، بزرگتر است يا ترك نماز؟ فرمود: ترك نماز. گفتم : شما ترك نماز را در شمار كباير نياورديد. فرمود: آن كه نخست برايت گفتم چه بود؟ گفتم : كفر. فرمود: براستى كه تارك نماز، كافر است ؛ يعنى ترك بى سبب . (٦٠٤)

تنگى معيشت و كورى بصيرت

خداى ، تعالى ، به فرزندان آدم فرمود:
... بعضكم لبعض عدو فاءما ياءتينكم منى هدى فمن اتبع هداى فلا يضل و لا يشقى . و من اعرض عن ذكرى فاءن له معيشة ضنكا و نحشره يوم القيامة اعمى قال رب لم حشرتنى اعمى و قد كنت بصيرا، قال كذلك اتتك اياتنا فنسيتها و كذلك اليوم تنسى . و كذلك نجزى من اسرف و لم يؤ من بايات ربه و لعذاب الاخرة اشد و ابقى (٦٠٥)
برخى از شما (فرزندان آدم) دشمن بعض ديگر خواهد بود. پس اگر از جانب من هدايتى به شما رسد، آن كه از هدايت من پيروى كند، نه گمراه مى شود و نه در رنج خواهد بود. و هر كس از ياد من روى گرداند، زندگى تنگ و سختى خواهد داشت و او را روز قيامت نابينا وارد محشر مى كنيم ، مى گويد: پروردگارا! چرا من را نابينا وارد محشر كردى ؟ من كه بينا بودم . مى فرمايد: اين به خاطر آن است كه آيات ما به تو رسيد و تو آنها را به فراموشى سپردى . امروز نيز، تو وا گذاشته خواهى شد. و اين گونه جزا مى دهيم كسى را كه اسراف كند و ايمان به آيات پروردگارش نياورد و عذاب آخرت سخت تر و پاينده تر است .
با توجه به آن كه نماز، ذكر خداست از آيات فوق چند نكته را مى توان بدست آورد.
١- نماز، همان خط فلاح و هدايت است كه هر كه از آن پيروى و در آن حركت كند، نه گمراه مى شود و نه در رنج خواهد بود.
٢- نماز، ايجاد وحدت و دوستى مى كند و مردم را از رنج و دشمنى با هم و پيامدهاى دردناك آن رها مى سازد.
٣- آن كه از نماز و ياد خدا روى برتابد، خدا او را در اين جهان دچار معيشت تنگ مى سازد.
٤- بى نماز، كور وارد محشر مى شود و از ديدن نعمت هاى پروردگار و مقام قرب او محكوم است .
٥- بى نمازى شخص ، موجب بى اعتنايى خدا به او مى گردد.
٦- بى نمازى ، اسراف در گناه است و اسراف كننده در گناه ، مستوجب عذاب سخت و هميشگى است .
تنگى معيشت چيست ؟ گاهى انسان به هر جا كه روى مى كند، موانع را مرتفع ، مشكلات را حل شده ، مقدمات كار را فراهم و درها را گشوده مى بيند. از اين وضعيت به وسعت زندگى تعبير مى شود و بعضى از اوقات به هر كارى كه دست مى زند. موانع و مشكلات فراوان را سر راه خود مى بيند و با درهاى بسته روبرو مى گردد.
از اين حال به تنگى معيشت تعبير مى شود. منظور از معيشت ضنك كه در آيات فوق آمده است ، همين است . بنابراين تنگى معيشت ، كمى درآمد و ثروت نيست . چه بسيارند كسانى كه درآمد و ثروت انبوه دارند، ليكن بخل و آز، زندگى را بر آنان تنگ مى كند. نه تنها فيض به ديگران نمى رسانند بلكه زندگى را بر خودشان نيز سخت مى گيرند و از آنچه دارند بهره نمى برند و به فرموده على (عليه السلام) همچون فقيران زندگى مى كنند و مانند ثروتمندان حساب پس مى دهند. آيات فوق ، عامل اصلى اين تنگناها را روى گردانى از ياد خدا مى داند.
و ترك نماز، اعراض از ياد خداست .
حكيم نظامى گنجوى معتقد است : آن كه اهل ذكر خداست ، خدا انديشه اش را تابناك و رهنما مى سازد و با اعطاى انديشه راهنما، نكته هاى كارگشا به ذهن وى القا مى كند اما سرى كه از ياد خدا تهى است و اهليت سجده بر آستان حضرت حق را از كف داده است ، پيوسته با درهايى كه به سختى بسته است روبرو مى گردد و بايد توفيق و درهاى گشوده را از او بدانيم و انديشه خويش و وسايط ديگر را نقشبندان او و كارگزاران او بشماريم .
تو نزادى و آن ديگر زادند
تو خدايى و آن ديگر بادند
به يك انديشه راه بنمايى
به يكى نكته كار بگشايى
و آن كه نااهل سجده شد سر او
قفل بر قفل بسته شد در او
نظامى (٦٠٦)
وقتى كه انسان خدا را فراموش مى كند، مسؤ وليتهاى خود را هم فراموش ‍ مى كند و در حرص و شهوت ، غرق مى گردد. در نتيجه ، اخلاق نيك ، غناى روحى و معنويت را از دست مى دهد. آنچه سبب تنگى معيشت مى گردد، همين نبودن غناى روحى ، كمبودهاى معنوى ، عدم اطمينان به آينده ، ترس ‍ از نابود شدن امكانات موجود، و وابستگى بيش از حد به جهان ماده است .
همچنان كه افراد به سبب عملكرد خود دچار معيشت ضنك مى شوند، جامعه ها نيز به خاطر رفتار خود گرفتار تنگى و روزگاران سخت مى گردند. جوامعى كه على رغم پيشرفت هاى شگفت انگيز علمى و صنعتى و برخوردارى از امكانات رفاهى و محبوس مى بينند. نبودن امنيت اجتماعى ، عدم اعتماد مردم به يكديگر، كثرت جنايتهاى هولناك ، آلودگى به مواد تخديرى مختلف ، ساخت و نگهدارى تسليحات پيشرفته و گوناگون كه هزينه هاى سنگين را بر دولتها و ملتها تحميل مى كنند، پر بودن زندانها، رواج فحشا و منكرات ، وجود باندهاى سرقت و آدم ربايى ، از ميان رفتن پيوندهاى عاطفى ، قساوت و بى رحمى و ديگر عوامل نكبت بار ناشى از خدا فراموشى ، زندگانى سختى را برايشان فراهم كرده است و آرامش و نشاط سعادت بخش را از آنان گرفته است تا آنجا كه بازنده مسابقه انجيل خوانى هم برنده را به قتل مى رساند.
آرى ، بى نمازان و خدا فراموشان ، هر اندازه پيشرفتهاى علمى و صنعتى بدست آورند، باز هم زندگانى خالى از خوشبختى واقعى و فروغ معنوى دارند و هر اندازه خود را با موزيك ها و آهنگ هاى مهيج به رقص و طرب وا دارند، حقيقت سعادت را نمى چشند و در كوچه اى تنگ و تاريك مى دوند، كوچه اى كه در انتهايش چيزى جز اضطراب و تاريكى نيست .
آقاى الكسيس كارل مى گويد: در نظر ما غربيها، جناب عقل را درگه بسى بالاتر از عشق است . ما داشتن نيروى دماغى را بر قدرت مكاشفه و احساس ، ترجيح مى دهيم . علم مى درخشد در صورتى كه مذهب به فراموشى مى گرايد. ما از دكارت پيروى مى كنيم اما پاسگال را رها كرده ايم ، ما همچنان در توسعه و تقويت قدرت مغزى خود مى كوشم اما كوششهاى معنوى و روحى ؛ مانند: احساس اخلاقى و احساس عرفانى ، از تكامل باز ايستاده اند. ضعف اين غرايز عميق ، بصيرت انسان متجدد را كور كرده است . يك چنين نقصى به او ميدان نمى دهد كه براى ساختمان بناى اجتماع ، بتواند عنصر شايسته اى به شمار آيد.
اين يك حالت بسيار ناپسندى است كه بايد از تمدن ما كاملا ريشه كن گردد، معنويت در موضوع كاميابى و توفيق در حيات ، خود را هم ارز تعقل نشان مى دهد.
بسيار ضرورى است كه آن نيروهاى معنوى را كه به مراتب بيش از نيروهاى دماغى در تقويت و تكامل شخصيت و فطرت ، مؤ ثر است دوباره احيا كنيم و رونق بخشيم . احساس عرفانى ، غالبا در نيايش ، تجلى مى كند. (٦٠٧)
آيات فوق ، كورى روى تابندگان از ياد خدا را در قيامت ، ناشى از آن دانسته است كه خدا را، در اين جهان ، كوردلانه مورد بى توجهى قرار داده اند كه فراموش كرده اند و اين بدان معنى است كه نابينايى بى نمازان ، چيزى نيست كه منحصر به زندگانى اين جهانشان باشد و پيوسته استمرار خواهد داشت . برعكس ، نمازگزاران و ذاكران حقيقت بين ، در آنجهان نيز صاحب چشم بينا و قادر به رؤ يت روضه رضوانند.

عصبيت و گروه گرايى

چنان كه پيش از اين گفته شد، نماز، مصداقى از مصاديق (حبل الله) است و تا وقتى كه مسلمانان به ريسمان خدا چنگ زنند، متفق و متحدند و از بلاى تفرقه در امان مى مانند. همچنان كه نماز ايجاد تواضع و وحدت مى كند، ترك نماز زمينه ساز تعصب و تفرقه مى شود.
وقتى كه مسلمانان ، نماز و نمازگاه را كه سنگر اتحاد و وحدت است ، نگه مى دارند و صفوف نماز را بزرگتر و فشرده تر مى سازند، در حقيقت ، رشد فرهنگى و اعتقادى خود، و تمدن عالى اسلام را به نمايش مى گذارند، بر عكس هنگامى كه افراد جامعه اى بر اثر خدا فراموشى ، بى نمازى ، كاهل نمازى ، جهل به نماز، عدم نيايش و قطع ارتباط با خدا، گرفتار خود بزرگ بينى ، تفاخر، تكاثر، عصبيت ، گروه گرايى ، تفرقه و برادر كشى مى گردند، نابخردى ، عقب افتادگى و ضعف فرهنگى و بى دينى خود را به جهانيان نشان مى دهند.
امام صادق (عليه السلام) فرمود:
من تعصب او تعصب له فقد خلع ربقة الاءيمان من عنقه . (٦٠٨)
هر كه تعصب ورزد يا برايش تعصب ورزند، رشته ايمان را از گردن خود باز كرده است .
و امام على بن الحسين (عليه السلام) در معناى عصبيت فرمود:
العصبية التى ياءثم عليها صاحبها ان يرى الرجل شرار قومه خيرا من خيار قوم اخرين و ليس من العصبية اءن يعين قومه على الظلم . (٦٠٩)
تعصبى كه صاحبش از آن گناهكار مى شود اين است كه بدان تيره و تبار خود را از نيكان ديگران بهتر و برتر شمارد. اين كه كسى تيره و تبار خود را دوست بدارد، تعصب نيست ؛ اين است كه آنان را بر ستم يارى دهد.
امام على (عليه السلام) در خطبه قاصعه ، كوفيان را به خاطر پراكنده گشتن و كنار نهادن اخوت اسلامى كه در واقع به روى در افكندن اسلام و احياى فرهنگ جاهلى است ، نكوهش كرد، كار آنان را پيروى از ابليس ، پيشواى متعصبان ، دانست و از آنان خواست كه به جاى پيروان از پدران دوره جاهلى و پاى نهادن بر پايجاى شيطان مستكبر و بى نماز، از پيامبران كه با بندگان خدا فروتنند و سجده گزاران آفريدگار و خنثى كنندگان كار شيطانند، پيروى كنند.

گستاخى شيطانها

نماز، ديوار بلندى در برابر شيطانهاست . و فرد و جامعه نمازگزار را از جمله و آسيب آنان نگاه مى دارد. اين دژ استوار براى آنان بيم آور و نگرانى زاست ليكن تضييع و تخريب ديوار نماز، فرو ريختن اين حصن حصين ، شياطين را اميدوار و گستاخ مى سازد و جراءت مى دهد كه بر اهل نماز يورش برند.
فرستاده خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود:
لايزال الشيطان ذعرا من اءمر المؤ من ما حافظ على الصلوات الخمس ‍ فاءذا ضيعهن اجتراء عليه . (٦١٠)
تا زمانى كه مؤ من مراقب نمازهاى پنجگانه مى باشد، شيطان پيوسته از كار وى نگران و بيمناك است . اما به محض آن كه آنها را تباه كند، نگرانى اش ‍ زايل مى گردد و بر او گستاخ مى شود.
لذا در طول تاريخ يكى از برنامه هاى شياطين ؛ مبارزه با نماز بوده است و چون نماز، علاوه بر جنبه هاى عبادى و سياسى ، داراى بعد فرهنگى است ، از راه فرهنگ با آن مقابله كرده اند و مى كنند. و امروز ابزار رزم و هجوم فرهنگى آنان ؛ قلم ، كتاب ، رمان ، راديو، تلويزيون ، و نشريه و ماهواره است .
از سمومى كه شياطين براى فلج كردن اخلاق و فرهنگ انسانى و اسلامى منتشر مى كنند بپرهيزيم و براى پيشگيرى از چنين فلجى از واكسن نماز نيز كه بايد در هر شبانه روز پنج نوبت تزريق شود، استفاده كنيم .

پستى و ذلت

خداى ، تعالى ، در سوره حج فرمود:
الم تر ان الله يسجد له من فى السموات و من فى الارض و القمر و النجوم و الجبال و الشجر و الدواب و كثير من الناس و كثير حق عليه العذاب من يهن الله فما له من مكرم . (٦١١)
آيا نمى بينى كه هر كس و هر چه در آسمانها و زمين است و خورشيد و ماه ، ستارگان ، كوهها، درختان ، جنبندگان و بسيارى از مردمان خدا را مى پرستند و برايش سجده مى كنند؟ و بسيارند كسانى كه به خاطر عدم نيايش و پرستش پروردگار، عذاب بر آنان ثابت شده است و هر كه را خدا خوار كند، هيچ اكرام كننده و عزت بخشنده اى برايش نيست .
در اين آيه خداى ، تعالى ، تصريح فرموده است كه عدم نيايش به خدا و پرستش ، موجب ذلت و خوارى است آن هم ذلتى كه از سوى خدا برايش ‍ مقرر شده است . به لحاظ آن كه جامعه هم متشكل از افراد است اگر به نيايش و پرستش خدا پشت كند به چنين سرنوشتى دچار خواهد شد.


۱۳
سقوط و اسارت

سقوط و اسارت

بر اقامه نماز، نتايج نيكوى فراوان ، مترتب است كه برخى از آنها را بيان كرديم ، به نظر آقاى كارل يكى از شرور ناشى از فقدان نيايش ‍ در ميان يك ملت ، سقوط آن ملت است ، بر اساس بينش آقاى كارل فيزيولوژيست معروف فرانسوى كه يك نظر تحقيقى و خردمندانه است ، مى توانيم بگوييم : بى نمازى ، پذيرش و بند اسارت بيگانه و مقدمه سقوط قطعى يك ملت اسلامى . و نماز، برج و بارويى است كه جامعه هاى مسلمان را از حملات و آسيب هاى شيطان حفظ مى كند و اين سخن پيشواى هوشيار مؤ منان ، على (عليه السلام) است :
الصلوة حصن من سطوات الشيطان (٦١٢)
و همان بزرگوار فرمودند:
الصلوة تسود را سيه روى مى كند.
آلكسيس كارل مى گويد: گويا هنگام نيايش ، خدا به انسان گوش مى دهد و به او جواب مى گويد، آثار نيايش ، واهى و خيالى نيست . نبايد احساس عرفانى را تا سطح اضطراب يك انسان در برابر خطرات و مجهولات جهان ، پايين آورد. و نيز نبايد از نيايش به آسانى ، يك شربت مسكن ، يك داروى ضد ترس ، ترس از درد و بيمارى و مرگ ، تهيه كرد. تقريبا در تمام ادوار، مردم غرب و نه تنها مردم غرب بلكه همه مردم دنيا نيايش كرده اند و مى كنند.
جامعه قدمى اروپا اصولا يك سازمان مذهبى بود، رومى ها همه جا معابد را بر پا مى داشتند. اجداد قرون وسطاى ما سرزمين مسيحيت را با كليساى بزرگ و محرابهاى گوتيك مى پوشاندند. در زمان ما هنوز بر فراز هر دهكده اى ناقوسى برپاست . مهاجرانى كه از اروپا آمده اند، نه تنها با دانشگاهها و با كارخانه ها بلكه به وسيله كليساها نيز در قاره جديد آمريكا تمدن غربى را بر پا كرده اند.
در طول تاريخ ما، نيايش در شمار احتياجات اوليه قرار داشته است . چنين به نظر مى رسد كه احساس عرفانى جنبشى است كه از اعماق فطرت ما سرچشمه گرفته است . تغييرات و تحولات اين احساس ، همواره با تحولات و فعاليتهاى باطنى ديگر همچون احساس زيبايى بستگى دارد. اين احساس ، جزء بسيار مهمى از هستى ماست كه اجازه داديم به ضعف گرايد و غالبا به كلى نابود شود. وقتى اجازه مى دهيم چند فعاليت اصيل كه جزئى از سازمان فيزيولوژيكى ، فكرى و عاطفى انسان بشمار مى رود در ما بميرد، دست به يك ريسك خطرناك زده ايم . عدم رشد عضلات ، اسكلت و فعاليتهاى حياتى در مردمى كه صاحب نيروى عقلى هستند به همان قدر شوم و بدفرجام است كه ضعف قواى عقلى و احساس اخلاقى در ميان ورزشكاران و پهلوانان ، احساس اخلاقيى كه با احساس مذهبى و نيايش ‍ پيوند مستقيم دارد.
نمونه هاى بسيارى از خانواده هاى پر زاد و ولد و نيرومند هستند كه به خاطر عدم ارتباط با خدا و فقدان احساس اخلاقى ، جز ثمره معيوب به بار نمى آورند و يا رو به انقراض مى روند. پس از اضمحلال عقايد اجدادى و محو احترام و تعصب به عادات و رسوم خانوادگى با يك تجربه سخت دردناك و تلخ آموختيم كه : نبودن احساس اخلاقى در ميان اكثريت عناصر فعال يك ملت ، زمينه زوال قطعى آن ملت و انقياد آن در بند بيگانه را فراهم مى كند. سقوط يونان قديم معلول چنين عاملى بوده است . اضمحلال فعاليت هاى فكرى و روحى كه سرشت ما خواهان آن است با مساءله توفيق در زندگى مغايرت دارد. (٦١٣)
امام على (عليه السلام) فرمودند: از هر كارى كه مهره پشت پيشينيان را شكست و توانشان را سست كرده و گسست ، دورى كنيد و به هر آنچه ارجمندى را به حالشان پيوست پايبند شويد. (٦١٤)

نوميدى از رحمت حق

اگر كشاورزى همه قوانين كشاورزى را مراعات كند و انتظار برداشت داشته باشد، اين رجاى سالم است . اگر گاهى كوتاهى كرده است و باز هم اميد محصول دارد، اين امل است . اگر به كلى مقررات را زير پا گذاشته و اميد محصول دارد اين امنيه و خيال است و اگر جو بكارد و آرزوى برداشت گندم كند، اين حماقت است .
كسى كه اصول دين را قبول دارد و به فروعش عمل مى كند، بايد به لطف خدا اميدوار باشد، در بعضى از ادعيه مى خوانيم :
ان لنا املا طويلا كثيرا.
خداوندا! آرزوى دراز و اميد فراوان به عفوت داريم .
و آن كه اصول را قبول دارد و در عمل به فروع ، كوتاهى مى كند هم مى تواند اميد بزرگى به خدا داشته باشد:
ان لنا فيك رجاء عظيما
اما كسى كه مقررات دين و بويژه نماز را زير پا گذاشته است ، نبايد به لطف خدا اميد بندد، چنين اميدى (امنيه)؛ يعنى آرزوى لغو و بيهوده اى است . خداى تعالى فرمود:
تلك امانيهم (٦١٥)
آن آرزوهاى بيجاى اهل كتاب است .
و اگر اعمالش ضد احكام قرآن و اسلام است و اميد رحمت دارد، اين حماقت است ، چون توقع دارد كه خدا به خاطر او نظام هستى را در هم بريزد. كسى كه جو كاشته است ، بايد بداند كه گندم درو نخواهد كرد.
والعاقبة للمتقين (٦١٦)
سرانجام خوب ، از آن نمازگزاران پرهيزكار است .
خداشناسان بى نماز از لطف و رحمت حق ، محروم اند. (٦١٧) همچنان كه شيطان مستكبر، ترك نماز كرد، از امر خدا تخلف نمود و از درگاه او رانده شد و چون براى هميشه از رحمت حق ماءيوس شد او را ابليس ناميدند.
شاعرى در مقايسه شيطان و بى نماز گفته است :
شيطان كه رانده شد بجز يك خطا نكرد
خود را براى سجده آدم رضا نكرد
شيطان هزار مرتبه بهتر ز بى نماز
او سجده بر آدم اين بر خدا نكرد
نماز، درسهاى زيادى را به صراحت يا به كنايت به نمازگزاران مى آموزد، و آگاهيها و بينشهاى زيادى را در اختيارشان مى گذارد و هر نمازگزارى كم و بيش ، و به تناسب سطح نماز خويش ، از تعاليم ، و آثار و بركات آن برخوردار مى گردد، همچنان كه جامعه هاى نمازگزار از آنها بهره مند مى شوند. اما بى نمازان و جوامع بى نماز، نه تنها از تعاليم ، فوايد، و آثار نيكوى نماز كه در فصول گذشته به برخى از آنها اشاره شد، محروم مى مانند بلكه از مضار و آثار منفى بى نمازى آسيب مى بينند. و تقريبا در مقابل هر فايده اى كه براى نماز مطرح شود، مى توان زيان متقابلى را براى بى نمازى عنوان كرد.

از دست دادن شرط آدميت

بى نماز، بى ادب است و از آدميت و معرفت ، دور است . بى سبب نيست كه در آغاز اين دفتر اشعارى از نظامى گنجوى در باب معرفت گنجاندم و پايان بخش آن را داستانى از سعدى ، عليه الرحمه ، در شرط آدميت آوردم :
حكايت : ياد دارم كه شبى در كاروانى همه شب رفته بودم و سحر در كنار بيشه اى خفته ، شوريده اى كه در آن سفر همراه ما بود. نعره اى برآورد و راه بيابان گرفت و يك نفس ، آرام نيافت . چون روز شد، گفتمش : آن چه حالت بود؟ گفت بلبلان را ديدم كه به نالش در آمده بودند از درخت و كبكان از كوه و غوكان در آب و بهايم از بيشه ، انديشه كردم كه مروت نباشد همه در تسبيح و من به غفلت خفته . (٦١٨)
دوش مرغى به صبح مى نالد
عقل و صبرم ببرد و طاقت و هوش
يكى از دوستان مخلص را
مگر آواز من رسيد به گوش
گفت باور نداشتم كه تو را
بانگ مرغى چنين كند مدهوش
گفتم اين شرط آدميت نيست
مرغ ، تسبيح گوى و من خاموش
سعدى (٦١٩)

مرگ دل

در قرآن و روايات اسلامى از مرگ دل ، تعبير به مهر خوردن آن يا طبع و ختم الهى شده است . مهر خوردن دل به معنى بسته شدن درهاى قلب و محروميت آن از ورود معنويات است . مهر خوردن قلب ، بى مقدمه نيست ، قلب ممهور شده ، ابتدا زنگار گرفته است و سپس دچار قساوت شده است و تشديد قساوت به ممهور شدنش منتهى شده است .
ترك مطلق عبادات ، موجب تيرگى و قساوت است . كاهل نمازى ، موجب قساوت قلب و بى نمازى ، باعث مرگ آن مى گردد.
سعدى ، عليه الرحمه ، در مجلس چهارم مى نويسد:
مهران ميمون ، گويد: وقتى به سلام عمر عبدالعزيز شدم ... گفت ... اى ميمون ! سه وصيت از من بشنو، و به قلم نياز بر تخته جان نقش كن و پيوسته در پيش دل دار كه نجات و عزت و شرف در آن است : در نماز، تقصير مكن كه بى نمازى را در دو جهان قيمت نيست و با هيچ ظالم در هيچ كار موافقت مكن كه يارى ظالمان جز عقوبت نيست و خدا را به وعده آن استوار بدار كه همت به رزق ، ايمان ببرد. (٦٢٠)
ترك عمدى نماز و اعراض از خدا، كفر است و كفر، مرگ دل است ؛ همچنان كه نماز و ارتباط با خدا، ايمان است ، حيات قلب و روح انسان است .

وراثت دوزخ

قرآن در سوره مدثر، چهار عامل جرم را براى دوزخى شدن افراد ذكر مى كند.
وقتى كه بهشتيان از مجرمان مى پرسند، چه چيز شما را به دوزخ در آورد، مى گويند: از نمازگزاران نبوديم ، مستمندان را طعام نمى كرديم ؛ يعنى زكات واجب مال خود را نمى داديم ، با اهل باطل همنشين و همصدا بوديم ، روز حساب را دروغ مى شمرديم و به اين رفتار خود ادامه داديم و توبه نكرديم تا مرگمان فرا رسيد.
بنابراين ، در آمدن به دوزخ ، اثر و نتيجه علل و عواملى است كه بى نمازى در راءس آنها قرار دارد. زيرا همچنان كه نماز، راءس ايمان است ، بى نمازى ، راءس ‍ كفر و بى دينى است .
از اين آيات ، مى فهميم كه اولا؛ همچنان كه كفار، مكلف به اصول دين هستند، به فروع دين نيز موظفند. ثانيا امور چهارگانه نماز، زكات ، ترك مجالس اهل باطل و ايمان به قيامت ، اهميت و نقش در خورى در هدايت و تربيت دارد. ثالثا؛ دوزخ ، جاى نمازگزاران واقعى ، زكات دهندگان ، تاركان باطل و مؤ منان به قيامت نيست . (٦٢١)

آثار ترك نماز جمعه

١- پريشانى و پراكندگى
٢- رفع بركت
٣- حبط اعمال
٤- محروميت از درك ساعت استجابت دعا
٥- طبع و ختم الهى
٦- خوار و خرد شدن و به دوزخ در آمدن
جابربن عبدالله انصارى گفته است :
رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) براى ما سخنرانى كرد و فرمود:
يا اءيها الناس ! توبوا الى الله قبل اءن تموتوا وبادروا بالاعمال الصالحة قبل اءن تشغلوا. و صلوا الذى بينكم و بين ربكم بكثرة ذكركم و كثرة الصدقة فى السر و العلانية . تزرقوا و تنصروا و تجبروا. واعلموا ان الله قد افترض عليكم الجمعة فى مقامى هذا، فى يومى هذا فى شهرى هذا، من عامى هذا الى يوم القيامة .
فمن تركها فى حياتى اءو بعدى و له امام عادل اءو جائر استخفافا بها اءو جحودا لها فلا جمع الله له شمله و لا بارك له فى اءمره . اءلا! و لا زكوة له و لا حج له و لا صوم له و لابر له حتى يتوب . فمن تاب تاب الله عليه (٦٢٢)
اى مردم ! پيش از آن كه بميريد، بسوى خدا برگرديد و پيش از آن كه مشغول شويد، به كارهاى شايسته بشتابيد و با بسيارى ياد خدا و صدقه دادن بسيار در نهان و آشكار، ميان خود و او رابطه برقرار كنيد تا روزى داده شويد، يارى شويد، و شكستگى كارهايتان جبران شود. و بدانيد كه به تحقيق خداى ، تعالى ، نماز جمعه را در همين جا كه ايستاده ام ، و در همين روز و در همين ماه و از همين سال تا روز قيامت بر شما فرض كرده است . پس هر كه آن را در حيات يا در ممات من از روى استخفاف يا انكار آن ترك كند، خدا پريشانى و پراكندگى اش را فراهم نياورد و در كارش بركت ننهد.
هان ! براى چنين كسى نه نمازى است ، نه زكاتى ، نه حجى ، نه روزه اى ، و نه كار نيكوى ديگرى تا آن كه از كار خود به خدا باز آيد پس آن كه به سوى خدا برگردد، خدا هم به سوى او باز آيد و توبه اش را قبول كند.
امير مؤ منان على (عليه السلام) نيز در يكى از خطبه هاى نماز جمعه فرمود:
اءلا ان هذا اليوم يوم جعله الله لكم عيدا و هو سيد اءيامكم و اءفضل اءعيادكم و قد اءمركم الله فى كتابه بالسعى فيه الى ذكره فلتعظم رغبتكم فيه و لتخلص نيتكم فيه و اءكثروا فيه التضرع و الدعاء و مساءلة الرحمة و الغفران فاءن الله ، عزوجل ، يستجيب لكل من دعاه و يورد النار من عصاه و كل مستكبر عن عبادته قال الله ، عزوجل : ان الذين يستكبرون عن عبادتى سيدخلون جهنم داخرين و فيه ساعة مباركة لا يساءل الله ، عزوجل عبد مؤ من فيها شيئا الا اءعطاه . (٦٢٣)
آگاه باشيد! جمعه روزى است كه خدا آن را براى شما عيد قرار داده است . جمعه سرور روزها و برترين عيدهاى شماست . هر آينه خدا شما را در كتابش ماءمور كرده است به اين كه در آن به سوى ذكرش (نماز و خطبه جمعه) بشتابيد.
پس بايد رغبت شما به عبادت و نماز جمعه بزرگ باشد و بايد كه نيت شما در آن خالص باشد. در اين روز فراوان زارى و نيايش كند. نيازهاى خود را از او بخواهيد و رحمت و آمرزشش را طلب كنيد زيرا خداى عزوجل ، دعاى هر كس را كه او را به حقيقت بخواند، اجابت مى كند و هر كس را كه استكبار ورزد و از بندگى و فرمانبرداريش امتناع كند، وارد دوزخ مى كند.
خداى ، تعالى ، فرمود: محققا آنان كه از اطاعت من سركشى كنند به خوارى به دوزخ در آيند و در آن لحظه فرخنده اى است كه هيچ بنده مؤ منى در آن چيزى را از خداى ، عزوجل ، نمى خواهد مگر آن كه آن را به او عطا مى كند.
آن حضرت در دنباله همين سخنان فرموده اند:
و الجمعة واجبة على كل مؤ من الا على الصبى و المريض و المجنون و الشيخ الكبير و الاءعمى و المسافر و المراة و العبد المملوك و من كل على راءس فرسخين .
و نماز جمعه بر هر مؤ منى ، جز كودك ، بيمار، ديوانه ، پير فرتوت و ناتوان ، نابينا، مسافر، زن بنده مملوك ، و كسى كه در سر دو فرسخى باشد، واجب است .
قبلا گفته شده كه ترك نماز، موجب مهر خوردن قلب و مرگ آن مى گردد. و ترك نماز جمعه نيز چنين پيامدى دارد. نماز جمعه اى كه برخى آن را به خاطر مستحب بودنش مهم نمى شمرند.
از پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) روايت شده است كه :
من ترك ثلاث جمع تهاونا طبع الله على قلبه . (٦٢٤)
كسى كه سه بار نماز جمعه را از روى اهميت ندادن به آن رها سازد، خدا بر دلش مهر مى زند.
در روايت ديگرى تارك جمعه را منافقى دانسته اند كه نفاقش باعث مهر خوردن قلبش شده است :
من ترك ثلاث جمع متعمدا من غير علة طبع الله على قلبه بخاتم النفاق . (٦٢٥)
كسى كه سه بار متوالى ، نماز جمعه را از روى عمد و بدون علت ، رها كند، خدا با انگشترى نفاق ، بر دلش مهر مى زند.
و از امام صادق (عليه السلام) نقل كرده اند كه فرمود:
من ترك الجمعة ثلاثا متواليات بغير علة طبع الله على قلبه . (٦٢٦)
آن كه سه آدينه پى در پى و بدون علت ، ترك نماز جمعه كند، خدا بر دلش ‍ مهر مى نهد.
شركت نكردن در نماز جمعه ؛ به معنى بى اعتنايى به امر پروردگار اسلام ، كشور و امت اسلام است و براستى كه يك قلب مرده مى تواند نسبت به خالق خود و سرنوشت خويش و كيش و همكيش و كشور خود اينگونه بى تفاوت و بى اعتنا باشد؛ چيزى كه مطلوب دشمن و تاءمين كننده منافع اوست . و از اين روست كه دشمنان براى تعطيل اين اجتماع بزرگ سياسى - عبادى به تهديدها و حيله ها متوسل شده اند و مى شوند و از همينجاست كه خداى ، تعالى ، دوستدار مؤ منان ، آنان را به شتافتن بسوى نماز جمعه كه ياد اوست تشويق و ترغيب مى كند. و رسول خدا فرمودند:
من ترك صلاته حتى تفوته من غير عذر فقد حبط عمله . (٦٢٧)
كسى كه نمازش را بدون عذر رها كند تا وقت آن بگذرد، عملش را فرو ريخته و از درجه اعتبار ساقط كرده است .

باز داشتن از نماز جمعه

باز داشتن ديگران از شركت در نماز جمعه ممنوع و مذموم است و باز دارنده از آن گنهكار است .
امام صادق (عليه السلام) فرمود:
... و من استاءجر اءجيرا ثم حبسه عن الجمعة يبوء باءثمه و ان هو لم يحبسه اشتركا فى الاءجر (٦٢٨)
آن كه مزدورى را در روز جمعه بكار گيرد و او را از شركت در نماز جمعه باز دارد، به گنهكارى خود اعتراف كرده است و عقوبتش را گردن نهاده است . و چنانچه او را از نماز جمعه باز ندارد، در پاداش شريك اوست .

نيايش (١) برگزيده اى از دعاى كميل

يا الهى و سيدى و ربى اتراك معذبى بنارك بعد توحيدك و بعد ما انطوى عليه قلبى من معرفتك و لهج به لسانى من ذكرك و اعتقده ضميرى من حبك و بعد صدق اعترافى و دعائى خاضعا لربوبيتك ، هيهات ، انت اكرم من ان تضيع من ربيته او تبعد من ادنيته او تشرد من اويته او تسلم الى البلاء من كفيته و رحمته و ليت شعرى يا سيدى و الهى و مولاى اتسلط النار على وجوه خرت لعظمتك ساجدة و على السن نطقت بتوحيدك صادقة و بشكرك مادحة و على قلوب اعترفت باءلهيتك محققة و على ضمائر حوت من العلم بك حتى صارت خاشعة و على جوارح سعت الى اوطان تعبدك طائعة و اشارت باستغفارك مذعنه . ما هكذا الظن بك و لا اءخبرنا بفضلك عنك يا كريم يا رب . (٦٢٩)
معبودا! سيدا! پروردگارا! پس از آن كه تو را يگانه دانسته ام ، و به معرفتت دل نهاده ام ، و زبانم به ياد تو گوياست و دوستيت به نهادم گره خورده است ، و پس از اعتراف صادقانه و نيايش خاضعانه ام براى پروردگاريت ، آيا تو را بينم كه با آتشت شكنجه ام بدهى ؟! هرگز، بسيار دور است . تو كريم تر از آنى كه پرورده ات را از نظر دور دارى يا كسى را كه بسوى خود كشانده اى ، دور سازى يا آن را كه پناه داده اى آواره كنى يا كسى را كه سرپرستى كرده اى و به او مهر ورزيده اى ، به ورطه بلا بسپارى . اى آقا و معبود و مولايم ! كاش ‍ مى دانستم : آيا به چهره هايى كه براى بزرگيت به حال سجده به خاك افتادند و زبانهايى كه براستى به توحيد تو گويا و از روى سپاس ، ستايشگرت بودند، و دلهايى كه حق جويانه به معبوديت معترف شدند و نهادهايى كه از شناخت تو پر شدند و خاشع گشتند، و بر دست و پايى كه براى طاعتت به پرستشگاههايت شتافتند، و با اعتراف به تقصير، خواستار آمرزشت شدند، آتش مى رسانى ؟! اما اى كريم ! اى پروردگار من ! چنين گمانى به تو نيست و در آنچه از فضل تو گفته اند از تو چنين خبرى به ما نرسانده اند. (٦٣٠)

نيايش (٢) نيايش حضرت سجاد (عليه السلام) هنگام بازگشت از نماز در عيد فطر وآدينه

اى رحيمى كه دلسوزى ، و مهربانى مى كنى به آن كه بندگانت به او نرمى دلى نمى ورزند! اى پناهگاهى كه مى پذيرى كسى را كه كشورها پذيراى وى نمى باشند! اى معبود كه التماس كنندگان درگاه خود را نااميد نمى سازى ! اى مهرورزى كه دست رد به سينه اعتماد دارندگان به دوستى و الطاف خداوندى خويش ، و چشم دارندگان در تقاضا نمى نهى ! اى كسى كه پيشكش ناچيز را بر مى گزينى و در برابر اندك كارى كه برايت كنند، جزا مى بخشى ! اى بخشاينده اى كه عمل كوچك را مى پذيرى و پاداش بزرگ مى دهى ، و اى نزديك ترين كسى كه هر كس به تو نزديك شود، به او نزديك مى گردى ! و اى دعوت كننده اى كه هر كس تو روى برتابد، او را بسوى خويش مى خوانى ! اى آن كه نعمت خود را به نقمت بدل نمى سازى و در كينه كشى شتاب نمى ورزى ! اى كسى كه نهال كار نيكو را به بار مى نشانى تا آن را بيفزايى و از كار بد در مى گذرى تا ناپديدش سازى !
كاروان آرزوها پيش از رسيدن به پايانه كرمت ، با نيازهاى برآورده باز آمدند، جامهاى طلب به فيض بخشندگيت لبالب گشتند، و توصيف ها، نارسيده به كنه وصف تو از هم گسيختند زيرا بلندترين بارگاه والايى ، كه بر فراز هر والاست و والاترين دستگاه عز و رفعت ، كه بالاى هر شوكت است ، ويژه توست .
هر بزرگى در برابر بزرگيت كوچك و هر شريفى در كنار شرافتت خوار است . آنان كه بسوى غير تو كوچيدند، نااميد شدند. كسانى كه جز تو را طلبيدند، زيان بردند، آنان كه به درگاه كسى جز تو فرود آمدند، تباه شدند و نعمت خواهان از غير فضل ، تو مبتلا به قحطى گشتند. در خانه احسانت به روى خواهندگان ، باز، و عطايت براى درخواست كنندگان ، رايگان و فرياد رسى ات به داد خواهندگان نزديك است . اميدواران ، از تو نااميد نمى گردند، طلب كنندگان از عطاى تو محروم نمى مانند، و آمرزش ‍ خواهندگان ، به عقوبتت نگونبخت نمى گردند. خوان روزيت براى گنهكاران ، و بردباريت براى آنان كه با تو دشمنى كنند، آماده است . عادتت ، نيكويى درباره بد كنندگان است و طريقه ات ، ترحم بر متجاوزان ؛ چندان كه مداراى تو آنان را از بازگشتن به تو غافل كرده است و فرصت دادنت ، آنان را از باز ايستادن باز داشته است . در صورتى كه از آن روى با آنان مدارا كرده اى كه به فرمان تو برگردند و از آن جهت به آنان زينهار داده اى كه بر دوام پادشاهى خويش مطمئن بوده اى . پس هر كس را كه شايسته خوشبختى بوده است ، به نيكبختى فرجام داده اى و هر كه را سزاوار بدبختى بوده ، خوار و نگونبخت كرده اى . همگى در چنبر فرمان تو هستند و پايان كارش ‍ بسته به امر توست . طول مدت عصيانشان ، از چيرگيت كم نكرده است و از واپس افتادن بازخواستشان ، برهان تو باطل نگشته است . حجتت قائم و پادشاهيت بى زوال و پابرجاست . پس شكنجه پاينده براى كسى كه از تو رخ برتافته است و نوميدى خوار كننده براى آن كه از تو نوميد گشته است ، و بدترين بدبختى ها براى كسى است كه به حلم تو مغرور گشته است . چه بسيار شكنجه هاى گونه گون كه خواهد چشيد و چه اندازه سرگشتگى اش در پيگرد تو طول خواهد كشيد! و چه نوميديى كه از زود رها شدن خواهد ديد! اينهمه از روى داد در قضاى توست كه در آن بيداد نمى ورزى و از سر انصاف در داوريت ، كه در آن ستم روا نمى دارى ، چون تو پياپى اتمام حجت خويش كرده اى و از دير باز بيان رهنمودهاى خود را پيوسته داشته اى و تهديد خود را پيش از پديد گشتن حادثه ، آگاهانيده اى و در وادار سازى و شوق انگيزى ، آيين نرم رفتارى را بكار برده اى و براى تفهيم حقايق ، داستانها گفته اى و مثلها زده اى و با آن كه بر شتاب ، توانا بوده اى ، مدت زينهار را دراز كرده اى و زمان مؤ اخذه را به واپس افكنده اى . در حالى كه بر شتاب توانا بوده اى ، درنگ كرده اى ، و مدارايت ، نه از روى ناتوانى ، و زينهار دادنت ، نه از روى ضعف و خودداريت ، نه از روى بى خبرى است . و بر درنگ داشتن مؤ اخذه ات ، نه از روى مدارا، بل براى آن است كه حجتت رساتر، بخششت كامل تر، احسانت وافى تر و نعمتت تمام تر باشد. تمامى اين امور، از تواتر حجت ها، بيان دليلها، و مانند اينها، سنتى ازلى است كه جارى بوده است . در حالى كه تو از ازل بوده اى و نظامى ابدى است كه جارى خواهد ماند. در حالى كه تو تا هميشه خواهى بود. و حجتت ، اجل از آن است كه همه صفاتت به وصف در آيد و عزت و شرفت برتر از آن كه حقيقتش در حد و مرزى بگنجد. و نعمتت فزون تر از آن كه تمامى اش بشمار در آيد. و نيكوييت بيش از حد آن كه حتى بر كمترين آن شرط سپاس به پيشگاهت گزارده شود. و اكنون ، خاموشى ، مرا از ادامه و تكرار سپاس تو ناتوان ساخته است و خوددارى از تمجيدت ، زبانم را از جنبش انداخته است . اى معبود من ! آخرين حد تواناييم ، آن است كه از سر عجز - نه از بى رغبتى - به درماندگى اقرار كنم . پس اينك منم كه براى نياز خود آهنگ درگاه تو مى كنم . و پذيرش و كمك از تو مى خواهم . پس بر محمد و خاندانش درود فرست . راز مرا بشنو، دعايم را مستجاب كن ، روزم را با نوميدى به پايان مبر، در طلبم دست رد به سينه ام مگذار و رفتنم را از نزدت و باز گشتنم را بسوى خودت با احترام تواءم ساز زيرا تو در هر چه اراده كنى دچار سختى نمى گردى و از برآوردن خواهشها فرو نيست جز به نيروى عطا گشته از سوى خداى بزرگ و عاليقدر. (٦٣١)

بيا اى قطره ! يك دم اهل دل شو

بلوغ خوشنويسى ؛ حق نويسى است
مقيد خوانى و مطلق نويسى است
خوشا آنان كه از او مى نويسند
ز خط و خال و ابرو مى نويسند
الفبا ريزه خار مكتب اوست
تمام نقطه ها خال لب اوست
قلم تا وحى را بال و پر آمد
نماز كاتبان سنگين تر آمد
خوش آن كاتب كه در هفتاد منزل
مركب ساخت از خاكستر دل
مركب گر چه در صورت ، سياهى است
قلم كوبنده جهل و تباهى است
مساجد خانه نور و سرورند
تجلى گاه آيات حضورند
ز جا برخيز هنگام حضور است
اگر موسى شوى ، هر گوشه طور است
مسلمان ! بى نمازى ناسپاسى است
نماز، اول قدم در خودشناسى است
نگر گهگاه قرآن مبين را
مرورى كن صفت مؤ منين را
نماز، آرام جان مؤ منين است
ستون آسمان پيماى دين است
چنين فانونس آيا نور دارد؟
كه انسان در فروغش ره سپارد؟
ز كل من عليها فان چه ذاتى ؟
به خشكى از غم طوفان چه ذاتى
به اشكى چشم خواب آلوده تر كن
ويبقى وجه ربك را نظر كن
بياى اى قطره ! يكدم اهل دل شو
ز خود بگذر به دريا متصل شو
به دريايى كه بى سر و پا آمد
ز فهم و وهم ما درياتر آمد
مجوى امواج از دريا رون را
ببين انا اليه راجعون را
به دريا مى روى خواهى نخواهى
بزن دل را به درياى الهى
آغاسى (٦٣٢)

آزمون را يك زمانى خاك باش

اين همه گفتيم ، ليك اندر بسيج
بى عنايات خدا هيچيم ، هيچ
بى عنايات حق و خالصان حق
گر ملك باشد، سياهستش ورق
اى خدا! اى فضل تو حاجت روا!
با تو ياد هيچ كس نبود روا
اين قدر ارشاد تو بخشنده اى
تا بدين بس عيب ما پوشيده اى
قطره اى دانش كه بخشيدى ز پيش
متصل گردان به درياهاى خويش
قطره اى كه در هوا شد يا كه ريخت
از خزينه قدرت تو كى گريخت ؟
از عدمها سوى هستى هر زمان
هست يا رب كاروان در كاروان
خاصه هر شب جمله افكار و عقول
نيست گردد، غرق در بحر نغول
باز وقت صبح ، آن اللهيان
بر زنند از بحر سر، چون ماهيان
در خزان آن صد هزاران شاخ و برگ
از هزيمت رفته در درياى مرگ
باز فرمان آيد از سالار ده
مر عدم را، كانچه خوردى باز ده
آنچه خورى بازده ، اى مرگ سياه
از نبات و دارو و برگ و گياه
اى برادر! عقل ، يك دم با خود آر
دم به دم در تو خزان است و بهار
باغ دل را سبز وتر و تازه بين
پر زغنچه ورد و سرو و سنبل است
اين سخن هايى كه از عقل كل است
بوى آن گلزار و سرو و سنبل است
بوى گل ديدى كه آن جا گل نبود
جوش مل ديدى كه آن جا مل نبود؟
بو، قلا و وزست و رهبر مر تو را
مى برد تا خلد و كوثر مر تو را
معنى مردن ز طوطى بد نياز
در نياز و فقر خود را مرده ساز
تا دم عيسى تو را زنده كند
همچو خويشست خوب و فرخنده كند
از بهاران كى شود سرسنگ سخت ؟
خاك شو، تا گل نمايى رنگ رنگ
سالها تو سنگ بودى دلخراش
آزمون را يك زمانى خاك باش
مولوى (٦٣٣)




پى نوشت ها 1
1- پنج گنج نظامى ، مثنوى هفت پيكر، ص 19 - 23، نشر آتليه هنر.
2- پنج گنج نظامى ، مثنوى هفت پيكر، ص 23 - 26، نشر آتليه هنر.
3- ديوان خواجوى كرمانى به اهتمام سعيد قانعى ، ص 427.
4- الماعون / 4 - 7.
5- الماعون / 4 - 7.
6- ديوان صائب تبريزى به خط خود شاعر، ص 321، انتشارات دانشگاه 228، چ تبريز، مهرماه 1356.
7- الرحمن / 33.
8- اشاره است به حديث قدسى كنت كنزا مخفيا فاءحببت اءن اءعرف فخلقت الخلق لكى اءعرف . (مصابيح الانوار، سيد عبدالله شبر، 2/405).
9- ديوان امام خمينى .
10- نساء /103.
11- الاسراء /10.
12- نور /55.
13- الحج /78.
14- التوبه /72.
15- بحار الانوار، ج 82، ص 233، س 21، و ج 84، ص 258، س 20.
16- النحل /123.
17- بحار الانوار، ج 77، ص 345 و 346.
18- بحار الانوار، ج 80، ص 335، س 18 و 345، س 13 و ج 81 ص 47، س 1 و 2.
19- بحار الانوار، ج 69، ص 301، س 13.
20- المحجة البيضاء، ج 1، ص 297 و بحار الانوار، ج 16، باب السواك .
21- المحجة البيضاء، ج 1، ص 297 و بحار الانوار، ج 16، باب السواك .
22- المحجة البيضاء، ج 1، ص 296، فضيلة السواك و آدابه .
23- ماءخذ اخير، ص 297، س 9 و علل الشرايع ، ج 1، باب 227 و من لايحضره الفقيه ، ص 13، حديث 9.
24- ر.ك . به همان ماءخذ س 10 و من لايحضره الفقيه ، ص 13، حديث 16.
25- الكافى ، ج 3، ص 22 و سنن ابن ماجه حديث 287 و المحجة البيضاء، ج 1 ص 297 و مسند احمد حنبل حديث 9527.
26- جامع الصغير سيوطى ، ج 1، ص 294 حديث 1633.
27- ر.ك . به ماءخذ شماره 5 و 6، س 11 و كافى ، ج 3 ص 22 حديث 1 و من لا يحضره الفقيه ، ص 13، حديث 9.
28- با استفاده از مقاله مندرج در ويژه نامه دانشگاه علوم پزشكى آذربايجان غربى به مناسبت برگزارى هفتمين اجلاسيه نماز در اروميه ، مهرماه 1376.
29- من لايحضره الفقيه ، ج 1، حديث 126، كتاب الطهاره و بحار الانوار، ج 77، ص 346.
30- النساء /44.
31- ميزان الحكمة ذيل كلمه البطن .
32- الاسراء /28.
33- الاعراف /32.
34- مستدرك سفينة البحار الانوار، ج 6، ص 331.
35- جامع الصغير سيوطى ، ج 1، ص 605، حديث 3922.
36- ميزان الحكمة ذيل كلمه (الاكل).
37- مستدرك الوسائل ، ج 3، ص 80.
38- ميزان الحكمة ، ذيل كلمه (الاكل).
39- بحار الانوار، ج 70، ص 71 و مكارم الاخلاق ، ص 150.
40- كليات سعدى ، تصحيح فروغى ، ص 101.
41- مكارم الاخلاق ، ص 150.
42- پندنامه شيخ عطار، صفحات 41 و 46.
43- مستدرك الوسائل ، ج 3، ص 80.
44- مشكوة الانوار، ص 256.
45- مستدرك الوسائل ، ج 3، ص 81.
46- كليات سعدى ، تصحيح فروغى ، ص 101.
47- كتاب نيايش ، نوشته الكسيس كارل ، ترجمه دكتر على شريعتى ، شماره 8 از مجموعه آثار دكتر شريعتى .
48- راه و رسم زندگى ، ص 170 و خلوتگه راز، ص 196 و 197.
49- خلوتگه راز، ص 204 به نقل از كتاب نماز، ترجمه كاظمى .
50- با استفاده از ويژه نامه دانشگاه علوم پزشكى آذربايجان غربى به مناسبت برگزارى هفتمين اجلاسيه نماز در اروميه ، مهرماه 1376.
51- بحار الانوار، ج 87، ص 123.
52- مجله ندا، شماره نوزدهم و بيستم ، ص 35.
53- مجله ندا، شماره نوزدهم و بيستم ، ص 35.
54- پنتكول (Pentecol) عيدى است كه پنجاه روز پس از عيد پاك ، به ياد نزول روح مقدس بر حواريون عيسى (عليه السلام) برگزار مى شود. طبق روايات اعمال رسولان روح المقدس ، در آن روز، در حواريون عيسى حلول نموده و به زبان هاى مختلف تكلم كرده و به بشارت انجيل پرداخته است .
55- مجله ندا، شماره نوزدهم و بيستم ، ص 37.
56- الاسراء /87.
57- البقره /9.
58- زمر /43.
59- البقره /48.
60- يوسف /53.
61- الشمس /7.
62- الاعراف /205.
63- مريم /12.
64- الشعرا /194.
65- القدر /4.
66- الحجر /29.
67- الاسراء /87.
68- مجله ندا، شماره نوزدهم و بيستم ، ص 38.
69- ميزان الحكمة ، ذيل كلمه (الهوى).
70- غررالحكم : 4902.
71- ميزان الحكمة ، ذيل كلمه الهوى .
72- ميزان الحكمة ، باب (الشيطان عدو الانسان).
73- رساله جمهوريت ، اثر افلاطون : ترجمه فؤ اد روحانى ، نشر بنگاه ترجمه و نشر كتاب ، چاپ 1335، ص 580 - 584.
74- آنچه در اينجا تحت عنوان چند تحقيق به قلم نگارنده آمده است ، خلاصه و عصاره تحقيقاتى است كه در هفتمين اجلاسيه سراسرى نماز در اروميه توسط آقاى دكتر برجعلى مطرح شد.
75- النمل /63.
76- ق / 15.
77- حديد /4.
78- البقره /109.
79- در اين مبحث از مقاله آقاى عليقلى بيانى سود برده ام .
80- ديوان فيض .
81- الرعد /28.
82- منتخب الغرر، ص 22.
83- نهج البلاغه ، خ 215.
84- البقره /151.
85- الرعد /28.
86- با استفاده از نوشتارى از استاد شهيد مرتضى مطهرى .
87- با الهام از مقاله آقاى برجعلى (مندرج در كتاب نماز و نوسازى معنوى ، ص 213.
88- غررالحكم و دررالكلم .
89- مفاتيح الجنان .
90- در اين پاراگراف از برخى سخنان شفاهى آقاى دكتر افروز در سومين اجلاس نماز در بابلسر استفاده شد.
91- آيين زندگى ، اثر ديل كارنگى ، ص و خلوتگاه راز، ص 95.
92- دين و روان ، ترجمه مهدى قائينى ، ص 154.
93- منتخب الغرر، ص 22.
94- اصول كافى ، ج 1، كتاب العقل و الجهل ... و بحار الانوار، ج 1، ص 116، س 8.
95- مثنوى معنوى ، دفتر اول ، تصحيح قوام الدين خرمشاهى ، بيت 2633.
96- معجم سى جلدى بحار الانوار، ج 68، ص 236.
97- مثنوى معنوى ، دفتر اول ، تصحيح قوام الدين خرمشاهى ، بيت 2638.
98- الحديد /24.
99- يوسف /88.
100- الرعد /29.
101- نهج البلاغه /224.
102- نهج البلاغه ، خطبه 218.
103- آل عمران /153.
104- هود /116.
105- من لايحضره الفقيه ، ج 1، حديث 916.
106- طه /130.
107- الحجر /94، 95، 97، 98 و 99.
108- همه مردم برابرند، ص 107.
109- آيين زندگى .
110- كليات سعدى ، تصحيح فروغى ، ص 906.
111- المعارج /24.
112- راه و رسم زندگى ، ص 170.
113- دعا عامل پيشرفت يا ركود؟. ص 21.
114- البقره /160.
115- كتاب نيايش ، شماره 8 از مجموعه آثار شريعتى ، ص 90.
116- هود /116.
117- النساء /51 ان الله لايغفر ان يشرك به و يغفر ما دون ذلك لمن يشاء
118- النساء /51 و من يعمل سوء او يظلم نفسه ثم يستغفر الله يجد الله غفورا رحيما
119- الزمر /51 قل يا عبادى الذين السرفوا على انفسهم لا تقنظوا من رحمة الله ان الله يغفر الذنوب جميعا
120- آل عمران /129 والذين اذا فعلوا فاحشة او ظلموا انفسهم ذكروا الله فاستغفروا لذنوبهم و من يغفر الذنوب الا الله
121- هود /116.
122- با استفاده از تفسير نمونه ، ج 9، ص 270.
123- همه مردم برادرند، ترجمه محمود تفضلى ، ص 106.
124- خلوتگه راز، ص 203 و 204 به نقل از آيين زندگى ديل كارنگى .
125- ترجمه نگارنده از دعاى 50 صحيفه سجاديه .
126- مستدرك الوسائل ، ج 1، ص 170.
127- ميزان الحكمة ، باب (الذكر قوت الارواح).
128- همه مردم برادرند، اثر گاندى ، ترجمه محمود تفضلى ، ص 107.
129- دين و روان ، ترجمه مهدى قائينى ، ص 169.
130- همان ماءخذ.
131- الحشر /22.
132- الحديد /17.
133- الغاشيه /2.
134- النازعات /9.
135- طه /108.
136- الاسراء /107 - 109.
137- الانبياء /91.
138- البقرة /44 و 45.
139- المؤ منون /2.
140- مجموعه آثار شريعتى ، ج 8، نيايش ، ص 154 - 160 (با حذف و اضافه و تغيير).
141- اشاره به آيه 19 از سوره غافر يعلم خائنة الاعين و ما تخفى الصدور.
142- اشاره به آيه 60 از سوره غافر ادعونى استجب لكم .
143- البقرة /187 و اذا ساءلك عبادى عنى فاءنى قريب اجيب دعوة الداع اذا دعان .
144- ديوان شمس تبريزى .
145- آل عمران /192.
146- تفسير و نقد و تحليل مثنوى ، استاد محمد تقى جعفرى ، ج 1، ص 83، 84 و 85 (با حذف و اضافه ها و تغييرات بسيار در عنوان و متن)
147- دعائم الاسلام ، ج 1، ص 134 و بحار الانوار، ج 79، ص 227.
148- اصول كافى ، ج 2، ص 329، كتاب الحجة ، ابواب التاريخ ، باب مولد النبى (صلى الله عليه و آله و سلم) و وفاته ، حديث 13.
149- مثنوى معنوى ، دفتر اول ، تصحيح قوام الدين خرمشاهى ، ص 91.
150- مثنوى معنوى ، دفتر اول ، تصحيح قوام الدين خرمشاهى ، ص 1130.
151- مثنوى معنوى ، دفتر اول ، تصحيح قوام الدين خرمشاهى ، دفتر اول ، بيت 3095 تا 3099، ص ‍ 138.
152- تفسير و نقد و تحليل ، استاد محمد تقى جعفرى ، ج 6، ص 206 تا 215 (با دخل و تصرف).
153- طه /14.
154- البقره /153.
155- با استفاده از مجموعه آثار شهيد مطهرى ، ج 2.
156- همان ماءخذ.
157- با استفاده از مجموعه آثار شهيد مطهرى ، ج 2.
158- بحار الانوار، ج 77، ص 167، س 19.
159- نهج البلاغه ، نامه 53، بند 65.
160- نهج البلاغه ، حكمت 20.
161- النساء /104.
162- بحار الانوار، ج 80، ص 13.
163- بحار الانوار، ج 80، ص 25 به نقل از دعائم الاسلام ، ج 1، ص 137.
164- بحار الانوار، ج 80، ص 9 به نقل از امالى شيخ مفيد، ص 88.
165- اسلام از ديدگاه دانشمندان ، تاءليف على آل اسحاق خوئينى ، ج 1.
166- ثواب الاعمال ، ص 520.
167- كنزالعمال ، ج 7، ص 633.
168- جامع الاحاديث الشيعه ، ج 6، ص 474.
169- اولين دانشگاه و آخرين پيامبر، شهيد دكتر غلامرضا پاك نژاد (با تعبير در عبارات)، جلد 2، ص ‍ 91 و 92.
170- آنچه در اين مبحث از دانشمندان غربى آمده است ، اقتباس شده از كتاب اسلام از ديدگاه دانشمندان است .
171- با استفاده از رموز نماز فريد نهاوندى .
172- مستدرك الوسائل ، ج 4، روايت 4251.
173- بحار الانوار، ج 93، ص 158.
174- بحار الانوار، ج 76، ص 318، س 16 (ازمة الامور كلها بيدك).
175- العنكبوت /46.
176- با الهام از سخنان شفاهى آيت الله حائرى شيرازى در سومين اجلاسيه نماز در بابلسر.
177- ماءخذ اخير.
178- الكسيس كارل ، نيايش ، ترجمه على شريعتى ، مجموعه آثار شريعتى ، ج 8.
179- راه تكامل ، ج 7، ص 215.
180- قرآن و روانشناسى ، ص 362.
181- اين سخن ، مفاد آيه كريمه 29 از سوره فتح است كه مى فرمايد: سيماهم فى وجوههم من اثر السجود.
182- الكسيس كارل ، نيايش ، ترجمه على شريعتى ، مجموعه آثار شريعتى ، ج 8.
183- همان ماءخذ.
184- الاعراف /27.
185- بحار الانوار، ج 43، ص 92، س 1 و 2 ساءل رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم) اصحابه عن المراة ما هى ، قالوا عورة : و بحار الانوار، ج 21، ص 236، س 20 (قالوا ان بيوتنا عورة) و در قرآن : (يقولون ان بيوتنا عورة).
186- بحار الانوار، ج 77، ص 88، س 11.
187- عبس /17 تا 20.
188- بحار الانوار، ج 72، ص 199، س 8 و نيز ر.ك . به نهج البلاغه امام على (عليه السلام) حكمت ، 121، بند 2.
189- بحار الانوار، ج 61، ص 99.
190- نهج ، حكمت 244.
191- نهج ، خ 2.
192- نهج ، حكمت 398.
193- مصباح الشريعه ، الباب السابع فى اللباس .
194- ابواب الجنان ، چاپ سنگى ، ص 95.
195- ماءخذ اخير.
196- نهج ، خطبه 234 (القاصعه) بندهاى 34 و 35 (ترجمه از نگارنده).
197- العنكبوت /45.
198- ديوان اقبال لاهورى .
199- ميزان الحكمة ، ذيل كلمه (الظلم).
200- بحار الانوار، ج 79، ص 198.
201- الحجر /100.
202- مريم /32.
203- حديد /16.
204- البقره /45.
205- المعارج /20 تا 24.
206- شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 20، ص 313.
207- طه /132.
208- نهج البلاغه ، خ 190، بند 4 (ترجمه نگارنده).
209- طه /132.
210- الاحزاب /32.
211- سفينة البحار، ج 3، ص 42 و بحار الانوار، ج 25، ص 212.
212- الاحزاب /32.
213- بحار الانوار، ج 35، ص 209.
214- من لايحضره الفقيه ، ج 1، ص 136، حديث 19 از باب 30 و وسائل الشيعه ج 3، ص 9، حديث 4390 و جامع الاحاديث سيوطى ، نشر اوقاف مصر، ج 9، ص 263، رقم 32555/3530 (با اندك اختلاف).
215- الماعون /4 و 5.
216- نماز، نشانه حق گزارى ، مجموعه سخنرانيهاى ايراد شده در چهارمين اجلاسيه نماز.
217- با الهام از مجموعه آثار شهيد مطهرى ، ج 1، ص 255 و 256.
218- مثنوى معنوى ، دفتر پنجم ، مثنوى قوام الدين خرمشاهى ، ص 651 و 652.
219- مثنوى ، تصحيح قوام الدين خرمشاهى ، ص 34.
220- آل عمران /173.
221- البقره /84.
222- پندهايى از رفتار علماى اسلام ، ص 8.
223- مصباح الشريعة ، الباب العاشر، فى الطهارة .
224- مصباح الشريعة ، الباب العاشر، فى الطهارة .
225- قرآن و روانشناسى ، ص 363.
226- البقرة /39.
227- دين و روان ، ترجمه مهدى قائينى .
228- ق /17.
229- آل عمران /192، با استفاده از تفسير و نقد و تحليل مثنوى استاد محمد تقى جعفرى ، ج 1، ص ‍ 85.
230- مصيبت نامه شيخ عطار، ص 57.
231- ماءخذ اخير، ص 59.
232- همان ماءخذ، ص 54.
233- مثنوى رمضانى چاپ كلاله خاور، ص 374، س 22 و 23.
234- اصول كافى ، ج 2، ص 55 كتاب ايمان و كفر، باب تفكر، حديث 3.
235- بحار الانوار، ج 71، ص 325، س 6 و ج 78، ص 335.
236- البقرة /177.
237- با استفاده از رموز نماز فريد نهاوندى
238- فصلت /31.
239- اين حديث از روايات مشهود پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) است و در كتب روايى به صور مختلف ذكر شده است .
240- مثنوى معنوى ، دفتر سوم ، نسخه قونيه بيت هاى 4781 - 4784.
241- با استفاده از كتاب رموز نماز فريد نهاوندى .
242- ديوان حافظ.
243- بحار الانوار، مجلد 31، جزء 88، ص 2155 - نهج البلاغه ، نامه 14.
244- نهج البلاغه ، نامه 14.
245- بحار الانوار 28/146/9.
246- آثار الصادقين ، تاءليف احسان بخش ، باب الصلاة .
247- بحار الانوار، 100/49/24.
248- بحار الانوار 70/71/18.
249- هود /114.
250- كشف الاسرار و عدة الابرار 2/678.
251- نهج البلاغه ، خطبه 75.
252- بپرهيز! باز هم بپرهيز! و خدا در اين جهان و آنجهانت تو را ياور باد.
253- امام خمينى (ره)، چهل حديث ، ص 496.
254- علامه مجلسى ، اعتقادات /29.
255- تفسير كشف الاسرار و عدة الابرار 2/676.
256- تفسير كشف الاسرار و عدة الابرار 2/676.
257- ص /41 و 42.
258- صافات /107.
259- آل عمران /39.
260- ص /24.
261- صافات /103.
262- صافات /140.
263- شورى /5.
264- تفسير كشف الاسرار 2/677 (با تغيير اندك).
265- بحار الانوار، ج 82، ص 161، (باب فضل السجود و اطالته).
266- جامع الاحاديث سيوطى ، نشر اوقاف مصر، ج 9، ص 300، حديث شماره 32757/3732.
267- بحار الانوار، ج 82، ص 219، س 3.
268- با استفاده از رموز نماز، يا اسرار الصلوة فريد نهاوندى .
269- ماءخذ اخير.
270- محجة البيضاء، ج 3، ص 58 تا 72.
271- البقرة /183.
272- محجة البيضاء، ج 3، ص 55.
273- همان ماءخذ.
274- همان ماءخذ.
275- مستدرك سفينة البحار، ج 6، ص 311.
276- الفرقان /74.
277- المدثر /42.
278- نماز راهى بسوى كاميابى ، ص 110.
279- بحار الانوار، ج 103، ص 222.
280- الروم /20.
281- المعارج /21 - 29.
282- المعارج /31.
283- العنكبوت /45.
284- المعارج /32 و 33.
285- المعارج /19 - 21.
286- المعارج /22 و 23.
287- المعارج /22، 24 و 25.
288- با استفاده از مجموعه آثار شهيد مطهرى ، ج 2.
289- الفتح /28 و 29.
290- العنكبوت /45.
291- الفتح /28 و 29.
292- فاطر /10.
293- بحار الانوار، ج 24، ص 182، س 13 و ص 357 س 18.
294- وسائل الشيعه ، ج 1، ص 90.
295- البقرة /116.
296- قريش /2 - 5.
297- قريش /4.
298- الانفال /64.
299- آل عمران /104.
300- آل عمران /64.


پى نوشت ها 2
301- الانبياء /93 و 94.
302- مثنوى معنوى ، تصحيح بهاء الدين خرمشاهى ، بر اساس نسخه قونيه ، ص 514.
303- حجرات /13.
304- امام على (عليه السلام) نهج ، خ 184، بند 5.
305- مسند احمد بن حنبل ، ج 1، ص 461.
306- لهوف ، ص 41.
307- ديوان حافظ تصحيح دكتر خطيب رهبر، ص 209 و 210 چاپ پنجم ، 1368 انتشارات صفى عليشاه .
308- الاعراف /157.
309- امام على (عليه السلام) نهج البلاغه ، خ 234، فراز 34 (ترجمه نگارنده).
310- لقمان /17.
311- هود /114 و 115.
312- البقره /45.
313- المعارج /20.
314- الانفال /65.
315- الانسان /12.
316- العنكبوت /45.
317- لقمان /17.
318- بحار الانوار، ج 91، ص 243 و طبع جديد مجلد 31، ص 592.
319- ديوان حافظ.
320- عيون اخبار الرضا (ع)، ج 2، ص 28 و بحار الانوار، ج 80، ص 14، ج 80، ص 14.
321- الحج /42.
322- جاده سجاده ، به اهتمام محمد رضا سنگرى ، ص 49 و 50.
323- تحرير الوسيله ، شرايط نماز جمعه ، شرط چهارم .
324- وسايل الشيعه ، ج 5، كتاب الصلوة ، حديث 10685.
325- وسائل الشيعه ، ج 5، كتاب الصلوة ، حديث 10685.
326- المائده /3.
327- وسايل الشيعه ، حديث 10685.
328- وسايل الشيعه ، ج 3، ص 377.
329- بحار الانوار، ج 81، ص 2 و 3 و محاسن برقى ، ص 48 و خصال صدوق ، ج 2، ص 40 و محجة البيضاء فيض ، ج 1، ص 356 با اختلاف در ذكر مروى عنه .
330- كارنامه اسلام ، ص 145.
331- شرايط منبر را در كتاب كبريت الاحمر فى شرايط المنبر اثر مرحوم حاج شيخ محمد باقر گازارى ، فقيه و محدث بر جسته بيرجندى ملاحظه فرماييد.
332- كليات سعدى ، تصحيح فروغى ، نشر امير كبير، ص 298.
333- نهج البلاغه فيض ، ص 1258، حكمت 361.
334- پيوند خلقو و خالق .
335- ملك /3.
336- نهج البلاغه ، حكمت 428 و بحار الانوار، ج 91، ص 136، س 2.
337- بحار الانوار، ج 36، ص 11 تاريخ امير المؤ منين ، باب 26، حديث 12.
338- المعجم المفهرس لالفاظ الحديث النبوى ، ج 1، ص 371.
339- المعجم المفهرس لالفاظ الحديث النبوى ، ج 1، ص 371.
340- نهج البلاغه /127.
341- نهج البلاغه / نامه 47.
342- حجرات /10.
343- مثنوى معنوى ، تصحيح قوام الدين خرمشاهى ، ص 514.
344- بقره /136.
345- مثنوى معنوى ، تصحيح بهاء الدين خرمشاهى ، بر اساس نسخه قونيه ، ص 514 - 516.
346- مسند احمد بن حنبل ، حديث 15661 و حديث 15673.
347- من عمل صالحا من ذكر او اءنثى و هو مؤ من فلنحيينه حيوة طيبة و لنجزينهم اجرهم باحسن ما كانوا يعملون . (النمل /99)
348- جامع الاحاديث سيوطى ، نشر اوقاف مصر، ج 9، ص 431، حديث 32977/3952.
349- جامع الصغير سيوطى ، ج 1، ص 144 و 489.
350- سفينة البحار، ج 1، ص 176.
351- جامع الاحاديث سيوطى ، نشر اوقاف مصر، ج 9، ص 341، حديث 32938/3953.
352- انفال /47.
353- انعام /152 و 153.
354- آل عمران /103.
355- تفسير روض الجنان ، نشر بنياد پژوهشهاى اسلامى ، ج 4، ص 459 و 460.
356- تفسير روض الجنان ، نشر بنياد پژوهشهاى اسلامى ، ج 4، ص 459 و 460.
357- تفسير روض الجنان ، نشر بنياد پژوهشهاى اسلامى ، ج 4، ص 459 و 460.
358- تفسير روض الجنان ، نشر بنياد پژوهشهاى اسلامى ، ج 4، ص 462 و 464.
359- تفسير روض الجنان ، نشر بنياد پژوهشهاى اسلامى ، ج 4، ص 462 و 464.
360- تفسير روض الجنان ، نشر بنياد پژوهشهاى اسلامى ، ج 4، ص 462 و 464.
361- نقشه هاى استعمار، محمد محمود صواف ، ص 38.
362- نگاهى به تاريخ جهان ، ج 1، ص 317.
363- تاريخ تمدن اسلام و عرب .
364- عذر تقصير به پيشگاه محمد و قرآن ، ترجمه سيد غلامرضا سعيدى ، ص 77.
365- امام صادق (عليه السلام) وسائل الشيعه ، جزء پنجم ، ص 535، روايت 16067.
366- روم /30.
367- جاده سجاديه ، به اهتمام محمد رضا سنگرى ، ص 49 و 50.
368- ديوان اديب الممالك فراهانى .
369- با استفاده از مقاله آقاى دكتر جاسبى و همكاران ، قرائت شده در پنجمين اجلاسيه سراسرى نماز و مندرج در مجموعه مقالات همان اجلاسيه تحت عنوان نماز حقيقت درخشنده . ص 139 و 140.
370- با استفاده از مقاله تحقيقى آقاى دكتر جاسبى و همكاران مندرج در ص 141 از كتاب نماز حقيقت درخشنده (مجموعه مقالات پنجمين اجلاسيه سراسرى نماز).
371- المعجم المفهرس لالفاظ الحديث النبوى ، الجزء الاول ، ص 371.
372- جامع الاحاديث سيوطى ، نشر اوقاف مصر، ج 4، ص 297، حديث 13442.
373- نهج البلاغه ، خ 120.
374- بحار الانوار، ج 89، ص 197 و طبع جديد، مجلد 31، ص 111.
375- كارنامه اسلام ، ص 145.
376- در اين بحث نيز از مضامين مقاله آقاى دكتر جاسبى در پنجمين اجلاسيه سراسرى نماز در تبريز استفاده شده است .
377- وسايل الشيعه ، ج 7، روايت 9384.
378- بحار الانوار، طبع جديد، مجلد 31، ص 111، جزء 86، ص 197.
379- وسائل الشيعه ، ج 54، ص 4، حديث 9393.
380- وسائل الشيعه ، ج 5، ص 3، حديث 9391.
381- الجمعه /9.
382- پژواك عشق ، ص 25 و 26.
383- ديوان پروين اعتصامى ، ص 203.
384- البقرة /190.
385- بحار الانوار، ج 78، ص 111، س 4.
386- النحل /100.
387- بحار الانوار، ج 89، ص 17.
388- منظور سرزمين قوم سباست .
389- مثنوى معنوى ، دفتر سوم ، بر اساس نسخه قونيه ، تصحيح قوام الدين خرمشاهى ، ص 417.
390- جامع الاحاديث سيوطى ، نشر اوقاف مصر، ج 6، حديث 23078.
391- النساء /147 و 148.
392- النساء /79.
393- طه /50.
394- العلق /2 - 5.
395- العنكبوت /45.
396- الزلزلة /7 و 8.
397- لقمان /15.
398- اياك نعبد و اياك نستعين .
399- بحول الله وقوته اقوم و اقعد.
400- ص /82 و 83.
401- ياسين /60.
402- نهج البلاغه تن خطبه 16.
403- تفسير نور الثقلين ، ج 1، ص 20.
404- تفسير نور الثقلين ، ج 1، ص 21.
405- تفسير نور الثقلين ، ج 1، ص 21.
406- همان مآخذ.
407- الانعام /161.
408- آل عمران /96.
409- الانعام /153 و 154.
410- التوبة /40.
411- الزخرف /27. تفسير روض الجنان ، ج 17، ص 166، نشر بنياد پژوهشهاى اسلامى .
412- لقمان /27.
413- آل عمران /139.
414- بحار الانوار ج 39، ص 47، س 12 (حديث مشهورى است كه مورد اعتماد و استناد شيعه و سنى است).
415- الاسراء /70.
416- بحار الانوار، ج 78، ص 365، س 23 و ج 75، ص 300، س 17.
417- بحار الانوار، ج 74، ص 287، س 3.
418- بحار الانوار، ج 43، ص 291، س 21 و ج 44، ص 2، س 4.
419- مدينة البلاغة ، ج 2، ص 530.
420- الانبياء /22.
421- المدثر /38.
422- شورى /38.
423- بحار الانوار، ج 100، ص 75، س 11.
424- حج /41.
425- شورى /38.
426- مثنوى معنوى ، تصحيح قوام الدين خرمشاهى ، ص 230 و 231.
427- بحار الانوار، ج 74، ص 316.
428- بحار الانوار، ج 74، ص 316.
429- بحار الانوار، ج 74، ص 307.
430- حج /40.
431- مثنوى معنوى ، دفتر سوم ، تصحيح قوام الدين خرمشاهى ، ابيات 184 - 193.
432- اسراء /46.
433- جامع الاحاديث سيوطى ، ج 6، ص 245، نشر اوقاف مصر، حديث 21183.
434- جامع السعادات مولى مهدى نراقى ، فصل 100 و مصباح الشريعه ، باب هيجدهم (با اختلاف اندك در لفظ).
435- تحف العقول ، ص 46.
436- نهج البلاغه ، خطبه 1.
437- خورشيد بى غروب .
438- نهج البلاغه ، خطبه 154.
439- ترجمه نگارنده .
440- بقره /232.
441- طلاق /6.
442- آل عمران /158.
443- نهج البلاغه ، حكمت 164.
444- نهج البلاغه ، حكمت 202.
445- نهج البلاغه ، حكمت 152.
446- تفسير ابوالفتوح رازى ، نشر بنياد پژوهشهاى اسلامى ، ج 5، ص 126.
447- تفسير مجمع البيان ، ج 5، ص 126.
448- تحف العقول ، ص 333، طبع تهران .
449- تفسير ابوالفتوح رازى ، ج 5، ص 126.
450- نهج البلاغه ، حكمت 109.
451- نهج البلاغه ، حكمت 109.
452- نهج البلاغه ، حكمت 51.
453- آل عمران /158.
454- مثنوى معنوى ، تصحيح قوام الدين خرمشاهى ، ص 909، دفتر ششم ، بيت 2611 تا 2619.
455- مثنوى معنوى ، بر اساس نسخه قونيه ، تصحيح قوام الدين خرمشاهى ، دفتر دوم ، بيت 2266 تا 2284.
456- ر.ك . به تفسير نمونه ، ج 2، صفحات 458 تا 467.
457- تفسير نمونه ، ج 2، صفحات 458 تا 2467
458- تفسير مجمع البيان ، ذيل آيه مورد بحث .
459- شورى 38.
460- رعد /11.
461- تفسير المنار، ج 4، ص 200.
462- تاريخ اسلام ، دكتر فياض .
463- آل عمران /158.
464- اين معنى در سخنان امام على (عليه السلام) نيز آمده است به نهج البلاغه رجوع كنيد.
465- بحار الانوار، ج 19، ص 218، س 2.
466- بحار الانوار، ج 22، ص 417، س 16.
467- الم نشرح لك صدرك (انشراح /2).
468- نهج البلاغه ، حكمت 167.
469- نهج البلاغه ، حكمت 169.
470- نهج البلاغه ، نامه 50.
471- نهج البلاغه ، نامه 53.
472- نهج البلاغه ، نامه 53، بند7.
473- نهج البلاغه ، نامه 31.
474- بحار الانوار، ج 72، ص 198، س 6.
475- بحار الانوار، ج 43، ص 338، س 2 و ج 75، ص 101، س 8.
476- مثنوى معنوى ، صحيح قوام الدين خرمشاهى ، ص 59، دفتر اول ، بيت هاى 1043 و 1044.
477- اليوم اءكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتى ... (مائده /3).
478- تفسير نمونه ، ج 20، ص 463 (با حذف و اضافه و تغيير در عبادتها).
479- نهج البلاغه ، خ 27، بند 11 تا 14.
480- ترجمه از نگارنده است .
481- نهج البلاغه ، خ 87، بند 1 و2.
482- نهج البلاغه ، خ 87، بند 3 و 4.
483- نهج البلاغه ، خطبه 87، بند 5.
484- ترجمه ها از نگارنده است .
485- نهج البلاغه ، خ 104، بند 7.
486- نهج البلاغه ، خ 104، بند 8.
487- نهج البلاغه ، خ 104، بند 9.
488- الحج /39 تا 42.
489- السناء /78.
490- الحج /42.
491- آشنايى با معارف قرآن ، كتاب درسى مراكز تربيت معلم ، ص 48، تحت عنوان تكاليف عبادى و اجتماعى مقدمه خدا شناسى و معرفت .
492- اين جمله از اعلام الورى است .
493- حيات القلوب ، ج 4، تاريخ پيامبر اسلام ، مدينه ، انتشارات سرور، ص 1743 و 1744.
494- اشاره به ضربت خوردن امام على (عليه السلام) در محراب عبادت است .
495- مقدمه ابن خلدون ، ترجمه پروين گنابادى ، ج 1، ص 419 - 422.
496- مقدمه ابن خلدون ، ترجمه پروين گنابادى ، ج 1، ص 514 - 518.
497- نهج البلاغه ، نامه 52.
498- قبله عشق ، ص 13.
499- شعر در زندگى ، ص 19.
500- بحار الانوار، ج 18، ص 360، س 15.
501- اسراء /78.
502- بقره /188.
503- بقره /184.
504- با استفاده از بحار الانوار، ج 65، ص 390 و 391.
505- كلمه الخوارزمى در اروپا به صورت الگارتمى استعمال شد. بعدها كلمهى لگاريتم عنوان دانشى است كه الگارتمى پايه گذار آن بود.
506- اقتباس از كتاب كارنامه اسلام ، گفتار دوازدهم (با افزايش و تغيير در بعضى عبارتها).
507- با استفاده از كارنامه اسلام ، زرين كوب ، فصل سيزدهم .
508- كارنامه اسلام ، ص 150، گفتار بيست و يكم (با تغيير در برخى از جملات و جابجايى عبارتها)
509- تاريخ تمدن اسلام ، ترجمه على جواهر كلام ، ص 621.
510- ترجمه تاريخ تمدن اسلام ، جرجى زيدان ، ص 624.
511- به اهتمام سيد محمد باقر شهيدى ، دفتر انتشارات اسلامى حوزه انتشارات اسلامى حوزه علميه قم ، ص 6.
512- ديوان شمس تبريزى .
513- راسل ، عرفان و منطق ، مبحث زمان .
514- الرحمن /29.
515- دين و روان ، ترجمه مهدى قائينى ، ص 154.
516- دعا عامل پيشرفت يا ركود؟ طبق نقل خلوتگه راز، ص 197.
517- با استفاده از احكام قرآن خزائلى ، ص 390.
518- نماز، نشانه حكومت صالحان ، ص 107 و 110 (با تغيير و تصرف).
519- ترجمه نگارنده از دعاى 19 صحيفه سجاديه .
520- ترجمه نگارنده از دعاى 26 صحيفه سجاديه .
521- مجموعه آثار شريعتى ، نيايش ، ص 156 و 157.
522- دعا عامل پيشرفت يا ركود؟ ص 21.
523- ترجمهى نگارنده از دعاى 43 صحيفه سجاديه .
524- مؤ منون /2.
525- فلسفه نماز در اسلام .
526- جامع الاحاديث سيوطى ، حديث 17642.
527- تفسير كبير فخر رازى و مجمع البيان طبرسى ذيل آيه مورد بحث .
528- مؤ منون /3.
529- النساء /58.
530- النحل /91.
531- جامع الاحاديث سيوطى ، ج 1، حديث 161، ص 47، نشر اوقاف مصر.
532- بحار الانوار، ج 8، ص 91.
533- با الهام از تفسير نمونه ، ص 92 تا 203.
534- رياض الصالحين ، ص 48.
535- من لايحضره الفقيه ، ج 1، باب فضل الصلوة ، حديث 3.
536- الجن /15.
537- منظور امام خمينى (ره) است .
538- جاده سجاده به اهتمام محمد رضا سنگرى .
539- ديوان شهريار.
540- شعر در زندگى ، ص 18.
541- الشورى /38.
542- مريم /59.
543- النساء /142.
544- ماءخذ اخير.
545- الجمعه /10.
546- الجمعه /8.
547- نهج البلاغه ، نامه 53، بند 65 (ترجمه نگارنده).
548- الماعون /4 و 5.
549- الجمعه /9.
550- طه /124.
551- القيامة /24 تا 32.
552- المائده /58.
553- البقره /67.
554- العلق /40.
555- نهج البلاغه ابن ابى الحديد، كلمات قصار.
556- فلاح السائل ، ص 127.
557- فقه الرضا (7)، ص 16.
558- بحار الانوار، ج 80، ص 21، حديث 38.
559- بحار الانوار، ج 80، ص 25 و مستدرك سفينة البحار، ج 6، ص 323 و 324.
560- مصيبت نامه شيخ فريدالدين عطار نيشابورى ، ص 322.
561- المنتخب الحسنى ، ص 75 و مستدرك سفينة البحار، ج 5، ص 27 و ج 6، ص 335.
562- امام صادق (عليه السلام) بحار الانوار، ج 83، ص 10 و ج 84، ص 205.
563- وسايل الشيعه ، حديث 4799 و المجالس ، ص 19.
564- قرآن 19، مريم ، 59 و 60.
565- المنتخب الحسنى ، ص 75، به نقل از جامع الاخبار.
566- امالى صدوق ، ص 240، و بحار، ج 80، ص 11.
567- ثواب الاعمال ، ص 206 و بحار، ج 80، ص 19.
568- مستدرك الوسائل ، ج 3 روايت 5058.
569- وسائل الشيعه ، مجلد سوم ، ص 63، حديث 9624.
570- قبله عشق ، ص 58.
571- همان ماءخذ.
572- المرسلات /48.
573- جامع الاحاديث سيوطى .
574- اصول كافى ، كتاب ايمان و كفر، باب كفر و اركان آن .
575- كليات سعدى ، تصحيح محمد على فروغى ، انتشارات امير كبير، ص 298.
576- الغافر (مؤ من) /60.
577- النساء /172.
578- السجدة /15.
579- نهج البلاغه ، خ 234 / القاصعه ، بند 1 (ترجمه نگارنده).
580- نهج البلاغه ، خ 234 / قاصعه ، بند 1 (ترجمه نگارنده).
581- برخى گفته اند: همچنان كه از ظاهر آيه بدست مى آيد، موضوع سجده ، آدم اين بوده است ليكن سجده بر آدم به معناى تعظيم در برابر او، و قبول مقام خليفه اللهى و ولايت وى بوده است كه ابليس ‍ از آن سر باز زد.
582- الحجر /29.
583- نهج البلاغه ، خ 234 / القاصعه ، بند 2 و 3 (ترجمه نگارنده).
584- همان ماءخذ، بند 3.
585- خمسه نظامى ، اقبالنامه .
586- نگارنده به ياد دارد كه چند امريكايى در زمان شاه در جاده هاى ايران تصادف كردند و در بيمارستان بسترى شدند. چند جوانمرد ايرانى حاضر شدند مقدارى از خون خود را براى تجات آنان هديه كنند اما آنان در كمال گستاخى و حق ناشناسى گفتند: ما حاضريم بميريم اما خون ايرانى را در رگهايمان تزريق نكنند.
587- نهج البلاغه ، خطبه 234، ترجمه نگارنده .
588- معصومين (ع)، بحار الانوار، ج 7، ص 267، و ج 10، ص 394.
589- رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم)، بحار الانوار، ج 82، ص 227.
590- دعائم الاسلام ، ج 1، ص 133.
591- المستطرف فى كل فن مستظرف شهاب الدين محمد بن احمد الابشيهى ، جزء اول باب اول .
592- نساء /103.
593- وسائل الشيعه ، ج 3، ص 3، باب وجوب الصلاة ، احاديث 1 و 2 و 3.
594- وسائل الشيعه ، ج 3، ص 29، حديث 4.
595- الحجر /99.
596- المدثر /46 و 47.
597- قول مشهورى از امام على (عليه السلام).
598- ترجمه رساله قشيريه ، ص 456 (باب معرفت).
599- وسايل الشيعه ، ح 3، ص 3 باب وجوب الصلاة ، احاديث 1، 2 و 3.
600- وسايل الشيعه ، ج 3، ص 29، حديث 7.
601- همان ماءخذ، حديث 5.
602- شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 20، ص 295.
603- بحار الانوار، ج 88، ص 26.
604- اصول كافى ، كتاب ايمان و كفر، باب گناهان كبيره ، حديث 8 (ترجمه از نگارنده است).
605- قرآن ، /20، طه 123 تا 128.
606- هفت پيكر نظامى ، نشر آتليه هنر محمد سلحشور، صفحات 20 و 21.
607- الكسيس كارل ، نيايش ، ترجمه دكتر على شريعتى ، ج 8، از مجموعه آثار شريعتى ، ص 15 و 16.
608- اصول كافى ، كتاب الايمان و الكفر، باب العصبية .
609- ماءخذ اخير.
610- بحار الانوار، ج 82، ص 227، س 14.
611- الحج /19.
612- غررالحكم و دررالكلم ، رقم 2236 و ميزان الحكمة ، ج 5، ص 367.
613- مجموعه آثار دكتر على شريعتى ، ج 8، ص 28.
614- نهج ، خ 234، القاصعه ، بند 40 و 41 (ترجمه نگارنده).
615- قرآن 20 / البقره ، 105.
616- قرآن ، 7 / الاعراف ، 125.
617- با استفاده از كتاب يكصد و چهارده ، تاءليف آقاى محسن قرائتى ، ص 32، به نقل از اسرار الصلوة ملكى .
618- كليات سعدى ، تصحيح محمد على فروغى ،، چ 1356، انتشارات امير كبير، ص 84.
619- كليات سعدى .
620- كليات سعدى ، تصحيح فروغى ، ص 909.
621- با استفاده از تفسير نمونه ، ج 25، ص 255.
622- سنن ابن ماجه ، باب 78 (باب فرض الجمعة من السنن)، حديث 1081.
623- لايحضره الفقيه ، طبع غفارى ، ج 2، ص 104 و 105، حديث 1263.
624- كنزالعمال ، حديث 21123 و وسائل الشيعه ، ج 3، ص 6، حديث 25.
625- وسائل الشيعه ، ج 3، حديث 26.
626- ماءخذ اخير، ص 4، حديث 11.
627- بحارالانوار، ج 2، ص 203 و ميزان الحكمة ، ج 5، ص 403.
628- وسائل الشيعه ، مجلد 13، ص 245، روايت 24247، باب كراهة استعمال الاجير قبل تعيين اجرته و عدم جواز منعه من الجمعة .
629- با استفاده از تفسير نمونه ، ج 25، ص 255.
630- الماعون ، /4 و 5.
631- ترجمه بخشى از چهل و ششمين دعاى صحيفه سجاديه (به قلم نگارنده).
632- نماز حقيقت درخشنده ، ص 111 و 112.
633- مثنوى معنوى ، دفتر اول ، تفسير كريمه ماشاءالله كان بر اساس نسخه قونيه .


۱۴