• شروع
  • قبلی
  • 26 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 13876 / دانلود: 3321
اندازه اندازه اندازه
صحيفه امام حسن (ع)

صحيفه امام حسن (ع)

نویسنده:
فارسی

فصل دوم: خطبه هاى آن حضرت

1- خطبتهعليه‌السلام فى استنفار الناس الى الجمل

الحمدلله العزيز الجبار الواحد القهار الكبير المتعال، سواء منكم من اسر القول، و من جهر به و من هو مستخف بالليل و سارب بالنهار، احمده على حسن البلاء، و تظاهر النعماء، و على ما احببنا و كرهنا، من شدة و رخاء

و اشهدان لااله الاالله، و حده لاشريك له، و ان محمدا عبده و رسوله، امتن علينا بنبوته و اختصه برسالته و انزل عليه وحيه، و اصطفاه على جميع خلقه، و ارسله الى الانس و الجن، حين عبدت الاوثان و اطيع الشيطان، و جحد الرحمان، فصليث الله عليه و اله و جزاه افضل ما جزى المرسلين

اما بعد، فانى لااقول، لكم الا ما تعرفون ان، اميرالمؤمين على بن ابى طالب ارشد الله امره و اعز نصره، بعثنى اليكم يدعوكم الى الصواب و الى العمل بالكتاب و الجهاد فى سبيل الله، و ان كان فى عاجل ذاك ما تكرهون فان فى اجله ما تحبون، ان شاء الله

و قد علمتم ان عليا صلى مع رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم وحده، و انه يوم صدق به لفى عاشرة من سنة ثم شهد مع رسول الله جميع مشاهده، و كان من اجتهاده فى مرضات الله و طاعة رسوله و اثارة الحسنة فى الاسلام ما قد بلغكم.

و لن يزل رسول الله راضيا عنه حتى غمضه بيده و غسله وحده، والملائكة اعوانه، و الفضل ابن عمه ينقل اليه الماء، ثم ادخله حفرته، و اوصاه بقضاء، دينه و عداته، و غير ذلك من من الله عليه.

ثم و الله ما دعاهم الى نفسه، و لقد تداك الناس عليه تداك الابل الهيم عند ورودها فبايعوه طائهين ثم نكث منهم ناكثون بلاحدث احدثه و لاخلاف اتاه، حسدا له و بغيا عليه فعليكم عباد الله بتقوى الله و الجد و الصبر و الاتسقامة بالله و الخوف الى مادهاكم اليه اميرالمؤمنين

عصمنا الله و اياكم بما عصم به اولياءه و اهل طاعته و الهمنا و اياكم تقواه، و اعاننا و اياكم على جهاد اعدائه، استغفرالله العظيم لى و لكم

1- خطبه آن حضرت براى تحريض مردم به جنگ جمل

سپاس خدائى را سزاست كه استوار و قدرتمند و يگانه و توانا و بزرگ و برتر است، براى شما مساوى است كه سخن را آرام گوئيد يا بلند بر زبان آوريد، و آنكه در تاريكى شب پنهان شده، و در روشنائى روز حركت مى كند، او را سپاه مى گويم، بر آزمايش نيكو و نعمتهاى پياپى بر آنچه دوست داشته و زشت مى شماريم، از سختى و آسايش.

و گواهيم مى دهم كه معبودى جز خداوند نبوده، يگانه است، و شريكى ندارد، و محمد بنده و فرستاده اوست، خداوند به نبوت او بر ما منت نهاد، و به رسالتش مخصوص گرداند، و وحيش را بر او نازل كرد و او را بر تمامى موجودات برگزيد، و در زمانيكه بتها پرستيده، و شيطان اطاعت و خداوند انكار مى شد، او را به سوى جن و انس فرستاد، درود خدا بر او و برخاندانش باشد، و برترين پاداش پيامبران را به او عطا نمايد.

اما بعد، من چيزى نمى گويم، جز آنچه شما مى دانيد، اميرالمؤمنين على بن ابيطالب كه خداوند او را به امرش ارشاد و ياريش نيرومند گرداند، مرا به سوى شما فرستاده، شما را به سوى راه نيك و عمل به كتاب و جهاد در راه خدا مى خواند، و اگر چه هم اكنون آنرا ناپسند، مى شماريد، اما بخواست خدا در آينده، محبوب شما خواهد بود.

و مى دانيد كه علىعليه‌السلام به تنهايى نماز گزارد، و در روزى كه او را تصديق كرد در سن هجده سالگى بود، آنگاه در تمامى جنگها با ايشان شركت كرد، و از تلاشش در كسب خشنودى خدا و اطاعت پيامبر و ارزشهايش در اسلام همه آگاهى داريد.

و همواره پيامبر از او راضى بود، تا آنگاه كه چشمان او را با دست خويش بر هم نهاد، و به تنهائى او را غسل داد، در حاليكه فرشتگان او را يارى كرده و پسر عمويش فضل برايش آب مى آورد، آنگاه او را داخل قبر خود نهاد، و پيامبر در قضاء ديون و وعده هايش به او وصيت كرد، و ديگر امورى كه خدا بر او منت نهاده است.

و سوگند به خدا كه آنان را به سوى خود نخواند، و مردم همانند شتران خشمگين هنگام وارد شدن، بر آب بر او هجوم آوردند، و آزادانه با او بيعت كردند، آنگاه گروهى پيمانشان را شكستند، در حاليكه چيزى را بدعت نگذارد، و خلافى را مرتكب نشد، بلكه به خاطر حسادت با او و تجاوز نمودن بر او.

پس اى بندگان خدا بر شما باد به تقواى الهى و تلاش صبر و يارى گرفتن از خدا و حركت به سمتى كه اميرالمومنين شما را به آن جهت خوانده است.

خداوند ما و شما را حفاظت كند به آنچه اولياء و فرمانبرداران خود را حفاظت كرده است و به ما و شما تقواى خود را الهام كند؛ و ما و شما را در جهاد با دشمنانش يارى گرداند، و براى خود و شما از خداوند بخشش را خواستارم.

2- خطبتهعليه‌السلام فى استنفار اهل الكوفة الى الجمل

روى ان علياعليه‌السلام بعث الى الكوفة الحسن ابنهعليه‌السلام و بعض اصحابه، و معهم كتاب الى اهل الكوفة

فلما دخل الحسنعليه‌السلام و عمار الكوفة اجتمع اليهما الناس فقام الحسنعليه‌السلام فاستقر الناس، فحمدالله و صلى على رسوله ثم قال:

ايها الناس! انا الى الله و الى كتابه و سنة رسوله و الى افقه من تفقه من المسلمين و اعدل من تعدلون، و افضل من تفضلون و اوفى من تبايعون، من لم يعيه القرآن، و لم تجهله السنة و لم تقعد به السابقة، الى من قربة الله الى رسوله قرابتين، قرابة الدين، و قرابة الرحم، الى من سبق الناس الى كل مآثرة

الى من كفى الله به رسوله، و الناس متخادلون، فقرب منه و هم متباعدون، و صلى معه وهم به مشركون و قاتل معه و هم منهزمون، و بارز معه و هم مجمحون و صدقه و هم مكذبون، و الى من لم ترد له راية و لاتكافى، له سابقة

و هو يساءلكم النصر و يدعوكم الى الحق، و يساءلكم بالمسير الى، لتوازروه، وتنصروه على قوم نكثوا بيعته، و قتلوا اهل الصلاح من اصحابه، و مثلوا بعمال، و انتهبوا بيت ماله

فاشخصوا اليه رحمكم الله فمروا بالمعروف و انهوا عن المنكر، و احضروا بما يحضر به الصالحون

2- خطبه آن حضرت براى تحريض اهل كوفه به جنگ جمل

روايت شده: اميرالمؤمينعليه‌السلام امام حسنعليه‌السلام و چند نفر از اصحابش را براى يارى خواستن به همراه نامه اى به سوى كوفه فرستاد.

هنگامى كه اما حسنعليه‌السلام به همراه عمار وارد كوفه شد، مردم دور ايشان اجتماع كردند، امام در اجتماعشان حضور يافت، و پس از حمد و ثناى الهى فرمود:

اى مردم! ما آمده ايم، تا شما را دعوت كنيم، به خدا و كتابش، و سنت پيامبرش، و به فقيه ترين فقيه مسلمانان، و عادلترين كسى كه شما آنان را عادل مى شماريد، و برترين كسى كه شما را برتر مى دانيد، و باوفاترين كسى كه با او بيعت كرده ايد، آن كس كه فهم قرآن او را عاجز نكند، و چيزى از سنت بر او پوشيده نيست، و كسى بر او سبقت نگرفته است، به سوى كسى كه خداوند از دو جهت او را به پيامبرش نزديك گرداند، نزديكى از جهت دين و از جهت خويشاوندى، كسى كه در هر نيكى بر مردم پيشى گرفته است.

به سوى كسى كه خداوند به وسيله او پيامبرش را كفايت كرد در حاليكه مردم او را خار مى كردند، به او نزديك شد در حاليكه مردم از او دور بودند، با او نمازگزارد، درحاليكه مردم مشرك بودند، با او جنگيد در حاليكه مردم فرار مى كردند، با او مبارزه كرد در حالكيه مردم اكراه داشتند او را تصديق كرد در حالى كه مردم او را تكذيب مى كردند، به سوى كسى كه پرچمى را باز نگرداند، و كسى بر او سبقت نگرفته است.

و او از شما يارى مى خواهد و شما را به سوى حق مى خواند، و از شما مى خواهد كه به سوى او برويد، تا او را بر گروهى كه بيعتش را شكسته و نيكان اصحابش را كشتند و كارگزارانش را كنار زدند، و بيت المالش را غارت كردند، يارى كنيد.

پس به سوى او برويد، خداوند شما را رحمت كند، پس امر به معروف و نهى از منكر كنيد، و همانند صالحان در پيشگاهش حاضر شويد.

3- خطبتهعليه‌السلام فى غزوة الجمل، لتحريض الناس الى الجهاد

يا ايها الناس! اجيبوا دعوة اميركم، و سيروا الى اخوانكم، فانه سيوجد لهذا الامر من ينفر اليه، و الله لان يليه اولوالنهى امثل فى العاجلة و خير فى العاقبة فاجيبوا دعوتنا و اعينونا على ما ابتلينا به و ابتليتم

3- خطبه آن حضرت در جنگ جمل براى تحريض مردم به جنگ

اى مردم! دعوت فرمانده خود را بشنويد، و به سوى برادرانتان برويد، بزودى كسى اين حكومت را به دست مى گيرد كه به سوى او كوچ مى كنيد، به خدا سوگند، اگر دانايان و عاقلان سرپرستى اين حكومت را به عهده گيرند، در اين دنيا بهتر و در آخرت نيكوتر است، پس دعوت ما را بپذيريد، و ما را يارى كنيد، در آنچه شما و ما به آن دچار شده ايم.

4- خطبتهعليه‌السلام لحتريض اهل الكوفة الى الجمل

ايها الناس! ان امير المؤمنين يقول: انى خرجت مخرجى هذا ظالما او مظلموما، و انى اذكرالله عزوجل رجلا رعى الله حقا الا نفر فان كنت مظلوما اعاننى و ان كنت ظالما اخذ منى و الله ان طلحة و الزبير لاول من بايعنى و اول من غدر فهل، استاءثرت بمال او بدلت حكما فانفروا فمروا بمعروف و انهوا عن منكر

4- خطبه آن حضرت براى تحريض اهل كوفه به جنگ جمل

اى مردم! اميرالمؤمنينعليه‌السلام مى گويد: من در اين راه حركت كرده ام، خواه ظالمانه و خواه مظلومانه، و من خداوند را به ياد مى آورم، بارى مردى كه حقى را بر خداوند قائل است جز آنكه كوچ كند، اگر من مظلوم هستم مرا يارى كنيد، و اگر ظالم هستم حقم را از من بگيرد، و سوگند به خدا كه طلحه و زبير اولين كسانى هستند كه با من بيعت كردند، و اولين كسانى نيز مى باشند، كه به من مكر و حيله زدند، آيا مالى را براى خود برداشته ام، يا حكمى را تغيير داده ام، پس كوچ كنيد، و به كار نيك امر و از كار زشت باز داريد.

5- خطبتهعليه‌السلام لاستنفار اهل الكوفة الى حرب الجمل

ايها الناس، انه قد كان من اميرالمؤمنينعليه‌السلام ، ما تكفيكم جملته و قد اتيناكم مستنفرين لكم لانكم جبهة الامصار و رؤ ساء العرب(17)

و قد كان من نقض طلحة و الزبير بيعتهما و خروجهما بعائشة ما قد بلغكم، و هو ضعف السناء(18) و ضعف راءيهن و قد قال الله تعالى:( الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاءِ ) (19)

و ايم الله لو لم ينصره احد لرجوت ان يكون له فيمن اقبل معه من المهاجرين و الانصار و من يعبث الله له من نجباء الناس كفاية فانصروا الله ينصركم

5- خطبه آن حضرت براى تحريض اهل كوفه به جنگ جمل

اى مردم! اميرالمومين در گذشته تمامى شما را يارى نمود، و هم اكنون آمده ايم تا شما را به سوى او بخوانيم، چرا كه شما پيشواى شهرها و رؤ سا عرب هستيد.

و خبر بيعت شكستن طلحه و زبير و خروجشان به همراه عايشه به شما رسيده است و آن ناشى از ضعف زنان و ضعف عقيده ايشان مى باشد و خداوند فرموده: مردان بر زنان تفوق دارند.

و به خدا سوگند مى خورم اگر كسى او را يارى نكند، در ميان مهاجرين و انصار كه براى يارى او مى آيند، و آنانكه خداوند از انسانهاى پاك كه براى او مى فرستد، براى او كافى، مى باشد، خداوند را يارى كنيد، تا شما را يارى كند.

6- خطبتهعليه‌السلام فى تحريض الناس لنصرة علىعليه‌السلام

لما بلغ اميرالمؤمينعليه‌السلام ما كان من امر ابى موسى فى تخذيل الناس عن نصرته، انفذ الحسنعليه‌السلام و الاشتر و عمار الى الكوفة لما دخلوا المسجد صعد الحسنعليه‌السلام المنبر فحمدالله و اثنى عليه و ذكر جده فصلى عليه ثم قال:

ايها الناس! ان عليا اميرالمؤمنين باب هدى، فمن دخله اهتدى و من خالفه تردى

6- خطبه آن حضرت در تحريض مردم به يارى پدرش

هنگامى كه حضرت علىعليه‌السلام خبر رسيد كه ابو موسى اشعرى مردم كوفه را از يارى برحذر مى دارد، امام حسنعليه‌السلام و مالك اشتر و عمار ياسر را به سوى او فرستاد.

هنگامى كه داخل مسجد شدند امام بالاى منبر رفت، و چنين فرمود:

اى مردم! علىعليه‌السلام راه هدايت است هر كه داخل آن شود، هدايت يافته، و هر كه مخالفت كند هلاك مى گردد.

7- خطبتهعليه‌السلام فى تحريض الناس لنصرة علىعليه‌السلام

رويانه لما سار علىعليه‌السلام من المدينة الى فيد، بعث الحسنعليه‌السلام و عمار و ابن عباس الى الكوفة لما دخلوا المسجد صعد الحسن بن علىعليه‌السلام المنبر، فحمدلله و اثنى عليه، ثم ذكر جده فصلى عليه و ذكر فضل ابيه و سابقته و قرابته برسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و انه اولى بالامر من غيره ثم قال:

معاشر الناس! ان طلحة و الزبير قد بايعا عليا طائعين غير مكرهين ثم نفروا و نكثا بيعتهما له فطوبى لمن خف فى مجاهدة من جاهده، فان الجهاد معه كالجهاد مع النبىصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم

7- خطبه آن حضرت در تحريض مردم به يارى پدرش

روايت شده: هنگامى كه علىعليه‌السلام از مدينه حركت كرد به نزديك شهر كوفه رسيد، امام حسنعليه‌السلام و عمار و ابن عباس را براى جلب حمايت مردم به كوفه فرستاد، هنگاميكه داخل مسجد شدند امام بالاى منبر رفت و حمد و ثناى الهى را گفت، آنگاه نام پيامبر را ذكر كرد و بر او درود فرستاد، و فضيلت پدرش و سابقه او در اسلام و نزديكى اش به پيامبر را يادآورى نمود، و اينكه او به خلافت از همه شايسته تر است آنگاه گفت:

اى مردم! طلحه و زبير آزادانه و بدون اجبار و اكراهى بيعت كردند، آنگاه كوچ كرده و بيعتشان را شكستند، خوشا به حال آن كه در نبرد با كسانيكه به مبارزه با او آمده اند، سبكبال حركت كند، چرا كه جهاد با او جهاد با پيامبر است.

8- خطبتهعليه‌السلام فى تحريض الناس لنصرة علىعليه‌السلام

لما بلغ اميرالمؤمنينعليه‌السلام خطبة عبدالله بن الزبير قال لولده الحسنعليه‌السلام : قم يا بنى فاخطب فحمدالله و اثنى عليه و قال:

ايها الناس! قد بلغنا مقالة ابن الزبير، و قد كان و الله ابوه يتجنى على عثمان الذنوب و قد ضيق عليه البلاد حتى قتل، و ان طلحة راكز رايته على بيت ماله و هو حى و اما قوله: ان عليا ابتز الناس امورهم، فانه اعظم حجة لابيه، زعم انه بايعه بيده و لم يبايعه بقلبه، فقد اقر بالبيعة و ادعى الوليجة فلياءت على ما ادعاه ببرهان و انى له ذلك؟!

و اما تعجبه من تورد اهل الكوفة على اهل البصرة فما عجبه من اهل حق توردوا على اهل الباطل؟ و لمرى و الله ليعلمن اهل البصرة، فميعاد ما بيننا و بينهم يوم نحاكمهم الى الله، فيقضى الله بالحق و هو خير الفاصلين

8- خطبه آن حضرت در تحريض مردم به يارى پدرش

هنگامى كه سخنان عبدالله بن زبير (در مورد نسبت دادن قتل عثمان به امام ) به حضرت علىعليه‌السلام رسيد، به امام حسنعليه‌السلام فرمود: اى پسرم برخيز و خطبه اى بخوان، امام پس از حمد و ثناى الهى فرمود:

اى مردم! سخن عبدالله بن زبير بما رسيد، و سوگند به خدا آنگاه كه شهرها بر عثمان تنگ گرديده بود، پدرش گناهانى را بى دليل به او نسبت مى داد، تا اينكه كشته شد، در حاليكه طلحه در زمان او پرچمش را در بيت المال او قرار داده بود.

اما سخن او: على امور مردم را متشتت ساخت، اين مطلب بزرگترين حجت بر پدر اوست، مى پندارد كه با دست بيعت كرده ولى با قلب بيعت ننموده، در حاليكه به بيعت اقرار كرده و ادعاى دوستى نموده بايد براى سخنش ‍ دليل بياورد، و چگونه قادر بر اين كار خواهد شد.

و اما تعجب او از اينكه مردم كوفه بر مردم بصره غالب شوند، تعجبى ندارند، كه اهل حق باطل غالب شوند و به خدا سوگند، به جانم قسم مى خورم، كه مردم بصره حق را خواهند دانست، وعده ما و آنان روزى است كه ما در پيشگاه خدا آنان را به محاكمه مى كشانيم، و خداوند با حق حكم مى كند، و او بهترين حكم كنندگان است.

9- خطبتهعليه‌السلام فى فضل اهل بيت

روى انه لما فرغ على بن ابيطالبعليه‌السلام من حرب الجمل، عرض ‍ له مرض حضرت الجمعة فتاءخر عنها، و قال لابنه الحسن: انطلق يا بنى فاجمع بالناس فاقبل الحسنعليه‌السلام الى المسجد فما استقر على المنبر حمدالله و اثنى عليه و تشهد و صلى على رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ثم قال:

ايها الناس! ان الله اختارنا لنفسه، و ارتضانا لدينه، و اصطفانا على خلقه، و انزل علينا كتابه و وحيه و ايم الله لاينقصنا احد من حقنا شيئا الا انتقصه الله من حقه فى عاجل دنياه و اخرته، و لايكون علينا دولة الا كانت لنا العاقبة و لتعلمن نباءه بعد حين.

ثم جمع بالناس و بلغ اباه كلامه، فلما انصرف اليه ابيهعليه‌السلام نظر اليه، فما ملك عبرته انسالت على خديه ثم استدناه اليه فقبل بين عينيه و قال: بابى انت و امى ذرية بعضها من بعض و الله سميع عليم

9- خطبه آن حضرت در فضيلت اهل بيت

روايت شده: هنگامى كه امام علىعليه‌السلام از جنگ جمل فارغ شد، بيمار گرديد، روز جمعه و انجام نماز جمعه فرا رسيد، از اينرو به پسرش امام حسنعليه‌السلام فرمود: اى پسرم نماز جمعه را همراه مردم به جاى آور، امام به مسجد رفت، آنگاه كه بر منبر قرار گرفت حمد و ثناى الهى گفت و بر پيامبر درود فرستاد، سپس فرمود:

اى مردم! خداوند ما را براى خود اختيار كرد، و براى دينش به ما خشنود شد، و بر مخلوقاتش ما را برگزيد، و كتاب و وحيش را بر ما نازل فرمود، و سوگند به خدا كسى از حق ما چيزى را نخواهد كاست، جز آنكه خداوند در اين دنيا در جهان ديگر از حقش مى كاهد، دولتى بر عليه ما حكومت نمى كند، جز آنكه سرانجام به نفع ما خواهد بود، و خبر آنرا بزودى خواهيد دانست.

آنگاه نماز جمعه را خواند، سخنان ايشان به گوش پدرش هنگامى كه بازگشت و چشمانش پر از اشك شد، و او را در بغل گرفت و بين چشمان آن حضرت را بوسيد، و گفت: پدر و مادرم فدايت باد، فرزندانى كه بعضى از بعضى ديگرند، و خداوند شنوا و دانا است.

10- خطبتهعليه‌السلام فى صفين لتحريض الناس الى الجهاد

الحمد لله لا اله غيره، وحده لاشريك له، و اثنى عليه بما هو اهله، ان مما عظم الله عليكم من حقه و اسبغ عليكم من نعمه ما لايحصى ذكره، ولايؤ دى شكره ولايبلغه، صفة و لاقول

و نحن انما غضبنا لله و لكم، فانه من علينا بما هو اهله ان نشكر فيه الاءه و بلاءه و نعماءه قولا يصعد الى الله فيه الرضا و تنتشر فيه عارفة الصدق، يصدق الله فيه قولنا، و نستوجب فيه المزيد، من ربنا، قولا يزيد، ولا يبيد.

فانه لم يجتمع قوم قط على امر واحد الا اشتد امرهم و استحكمت عقدتهم، فاحتشدوا فى قتال عدوكم معاوية وجنوده، فانه قد حضر، و لاتخاذلوا فان الذلان يقطع نياط القلوب و ان الاقدام على الاسنة نجدة و عصمة لانه لم يمتنع قوم قط الا رفع الله عنهم العلة و كفاهم جوانح الذلة و هداهم الى معالم الملة و الصح تأخذ منه ما رضيت به و الحرب يكفيك من انفاسها جرع

10- خطبه آن حضرت در جنگ صفين براى تحريض مردم به جنگ

سپاس خداى را سزاست كه معبودى جز او نمى باشد، يگانه بوده و شريكى ندارد، و او را ثنا مى گويم آنگونه كه سزاوار آنست، از آنچه خداوند از حقش ‍ بر شما برتر گردانيد، و نعمتهايش كه بر شما گسترده گرداند، آنچه نامش به شمارش در نيايد، و شكرش ادا نشود، و وصف و قولى به او نرسد.

و ما در راه خداوند براى شما غضبناك شديم، چرا كه خداوند بر ما منت نهاد آنگونه كه او سزاوار آنست، تا نعمتها و عطاها و بخششهايش را شكر گزاريم، سخنى كه در آن رضا و خشنودى به سوى خداوند بالا رود، و صداقت و راستى در آن نمودار باشد، تا گفتارمان را، تاءييد گرداند، و سزاوار موارد افزونترى از خداوند باشيم، سخنى كه زياد گردد و نابود نشود.

هر اجتماعى كه با هدفى واحد فراهم آمدند نيرو يافته و پيمانشان استوار شد، پس آماده جنگ با معاويه و سپاهيانش شويد كه به سوى شما آمده است، و بخوارى نگرائيد كه ذلت و بندهاى دنيا را مى گسلد، و اقدام بر جنگ موجب بزرگوارى و بر كنارى از شكست و ذلت است، چرا كه هر گروهى از پذيرش خوارى امتناع ورزيدند، خداوند دردها و ناكاميشان را برميدارد، و از خوارى بدورشان مى سازد، و به حقيقت رهنمونشان مى گرداند.

و آنگاه اين شعر را خواند:

از صلح آنچه را مى خواهى مى توان گرفت ولى از نفسهاى جنگ بيش از يك جرعه را نتوان نوشيد.

11- خطبتهعليه‌السلام بعد حكم ابى موسى الاشعرى فى صفين

ايها الناس! انكم قد اكثرتم، فى امر عبدالله بن قيس و عمربن العاص، فانما بعثا ليحكما بكتاب الله فحكما بالهوى على الكتاب و من كان هكهذا لم يسم حكما ولكنه محكوم عليه

و قد اخطا عبدالله بن قيس فى ان اوصى بها الى عبدالله بن عمر، فاخطا فى ذلك ء ثلث خصال: فى ان اباه يرضه لها و فى انه لم يستاءمره و فى انه لم يجتمع عليه المهاجرون و الانصار الذين نفذوها لمن بعده و انما الحكومة فرض من الله

و قد حكم رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم سعدا فى بنى قريظة فحكم فيهم بحكم الله لاشك فيه، فنفذ رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم حكمه و لو خالف ذلك لم يجره

11- خطبه آن حضرت بعد از آن كه ابو موسى در صفين آنگونه حكم كرد

اى مردم! شما در كار عبدالله بن قيس و عمروبن عاص سخن بسيار گفتيد، اين دو انتخاب شدند تا مطابق با كتاب خداوند حكم دهند، اما آن دو هوى و هوسشان رابر قرآن ترجيح دادند، و هر كه اينگونه عمل نمايد، حكم ناميده نمى شود، بلكه محكوم عليه مى باشد.

عبدالله بن قيس در مورد انتخاب عبدالله بن عمر به خلافت خطا نمود، و در سه مورد دچار اشتباه شد: اينكه عمر پدر عبدالله او را براى خلافت شايسته تشخيص ندانست و او را خليفه قرار نداد، نيز در اينكه او را به امارتى منصوب نكرد، و در اينكه مهاجرين و انصار براى عبدالله بن عمر ارزشى قائل نبودند، و كسانى كه داورى مى كردند كارى را به او واگذار نمى كردند، و حكومت از جانب خداوند واجب شده است.

پيامبر سعد بن معاذ را در مورد بنى قريظه حكم قرار داد و او به حكم خداوند در ميان آنان حكم كرد، و پيامبر حكم او را تنفيذ كرد، و اگر غير آن حكم مى كرد، پيامبر اجرا نمى نمود.

12- خطبتهعليه‌السلام فى تحميدالله وفضل ابيه

روى ان علياعليه‌السلام قال للحسنعليه‌السلام : يا بنى، قم فاخطب حتى اسمع كلامك فقامعليه‌السلام قال:

الحمدلله الواحد بغير تشبيه الدائم بغير تكوين، القائم بغير كلفة الخالق بغير منصبة الموصوف بغير غاية المعروف بغير محدودية، العزيز لم يزل قديما فى القدم ردعت القلوب لهيبته و ذهلت العقول لعزته و خضعت الرقاب لقدرته

فليس يخطر على قلب بشر مبلغ جبروته، و لايبلغ الناس كنه جلاله، و لايفصح الواصفون منهم لكنه عظمته و لاتبلغه العلماء بالبابها و لا اهل التفكر بتدبير امورها، اعلم خلقه به الذى بالحد لايصفه يدرك الابصار و لاتدركه الابصار وهو الطيف الخبير

اما بعد فان عليا باب من دخله كان مؤمنا، و من خرج منه كان كافرا، اقول قولى هذا و استغفرذ الله العظيم لى و لكم

12- خطبه آن حضرت در حمد الهى و فضيلت پدرش

روايت شده: امام علىعليه‌السلام به امام حسنعليه‌السلام گفت: اى پسرم برخيز و خطبه اى بخوان تا صدايت را بشنوم، آن حضرت برخاست و چنين سخن گفت:

سپاس خدايى را سزاست كه يگانه است و بدون شبيه، جاودانه است بدون ساخته شدن، پايدار است بدون سختى، آفريدگار است بدون رنج و مشقت، توصيف شده است بدون آنكه نهايتى داشته باشد، شناخته قلوب از هيبتش در شگفتى، و عقول از عزتش حيران، و گردنها در برابر قدرتش ‍ خاضع است.

نهايت قدرتش بر قلب خطور نكرده، و كنه جلالت او را مردم نمى يابند، و در نهايت، عظمتش توصيف گران عاجز مى باشند، دانش دانايان به او نرسد، و فكر متفكرين به تدبير امور او راه ندارد، داناترين مردم به و كسى است كه او را به حد و نهايتى توصيف نكند، ابصار را درك كرده و اما ابصار او را درك نمى كنند، و او دانا و آگاهست.

اما بعد علىعليه‌السلام درگاهى است كه هر كه داخل آن شود مؤمن بوده و هر كه از آن خارج گردد كافر است اين گفتار را مى گويم و از خداى بزرگ براى خود و شما طلب بخشش دارم.

13- خطبتهعليه‌السلام فى تحميد الله وفضل ابيه

روى ان اباه علياعليه‌السلام قال لهعليه‌السلام : قم فاخطب لاسمع كلامك فقالعليه‌السلام فقال:

الحمدلله الذى من تكلم سمع كلامه، و من سكت علم ما فى نفسه، و من عاش فعليه رزقه، و من مات موعدنا و الله عارضنا، ان عليا باب من دخله كان مؤمنا و من خرج عنه كان كافرا

13- خطبه آن حضرت در حمد الهى و فضيلت پدرش

روايت شده: حضرت علىعليه‌السلام به امام حسنعليه‌السلام گفت: برخيز و خطبه اى بخوان تا صدايت را بشنوم آن حضرت برخاست و فرمود:

سپاس خداى را سزاست، آنكه هر كه سخن گويد صدايش را بشنود، و هر كه سكوت نمايد، به آن چه در قلب دارد آگاهست، و هر كه زندگى كند، روزى اش با اوست، و هر كه بميرد، بازگشتش به سوى اوست اما بعد، قبور جايگاه ما، و قيامت، وعده گاهمان و خداوند محاسبه گر ماست، علىعليه‌السلام درى است كه هر كه از آن داخل شود مؤمن است و هر كه از: خارج گردد كافر است.

14- خطبتهعليه‌السلام فى فضل اهل البيت

روى انه طعن اقوام من اهل الكوفة فى الحسن بن علىعليهما‌السلام فقالوا: انه عى لايقوم بحجة فبلغ ذلك اميرالمومنينعليه‌السلام فدعا لحسن فقال: ياابن رسول الله ان اهل الكوفة قد قالوا فيك مقالة اكرهها، فاخبر الناس، فقال: يا اميرالمؤمين لااستطيع الكلام و انا انظر اليك فقال اميرالمؤمينعليه‌السلام : انى متخلف عنك فناد الصلاة جامعه، فاجتمع المسلمون فصعد المنبر فخطب خطبة بليغة و جيزة، فضج المسلمون بالبكاء، ثم قال:

ايها الناس! اعقلوا عن ربكم ان الله عزوجل اصطفى ادم ونوحا و ال ابراهيم ا آل عمران على العالمين ذرية بعضها من بعض و الله سميع عليم.

بنحن الذرية من آدم، و الاسرة من نوح، و الصفوة من ابراهيم، و السلالة من اسماعيل و آل من محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم

نحن فكم كالسماء المرفوعة، و الارض المدحوة و المشس الضاحية، و كالشجرة الزيتونة، لاشرقية ولاغربية التى بورك زيتها

النبى اصلها، و على فرعها و نحن والله ثمرة تلك الشجرة فمن تعلق بغض ‍ من اغصانها نجا، و من تخلف عنها فالى النار هوى

فقام اميرالمؤمنينعليه‌السلام من اقصى الناس، يسحب رداءه من خلفه، حتى علاالمنبر مع الحسنعليه‌السلام فقبل بين عينيه ثم قال: يا بن رسول الله اثبت على القوم حجتك و اوجبت عليهم طاعتك فويل لمن خالفك

14- خطبه آن حضرت در فضيلت اهل بيت

روايت شده: گروهى از مردم كوفه به امام حسنعليه‌السلام طعنه زدند، كه قادر نيست كلام خود را بيان نمايد، اين سخن به گوش اميرالمؤمنينعليه‌السلام رسيد، امام حسنعليه‌السلام را خواست و فرمود: اى پسر پيامبر مردم كوفه در مورد تو سخنى مى گويند كه آن را زشت مى شمارم، خود را به مردم بنمايان، امام حسنعليه‌السلام گفت: من هنگامى كه چشمانم به شما مى افتد قادر به سخن گفتن نيستم، آن حضرت فرمود: من به كنارى مى روم، ندا داده شد و مردم جمع شدند، امام بالاى منبر رفت و خطبه اى بسيار كوتاه و بليغ خواند، كه مردم گريستند، آنگاه فرمود:

اى مردم! در سخن پروردگاراتان بينديشيد، كه فرموده: خداوند آدم و نوح و خاندان ابراهيم و خاندان عمران را بر جهانيان برگزيد، كه بعضى از آنها فرزندان يكديگرند، و خدا شنوا و دانا است.

پس ما فرزندان آدم، و از تيره نوح و از برگزيدگان ابراهيم، و سلاله اسماعيل و خاندان محمديمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم

ما در ميان شما مانند آسمان برافراشته، و زمين گسترده، و خورشيد، درخشان، و همانند درخت زيتونى هستيم كه به شرق و غرب متمايل نبوده و زيتونش بركت داده شده است.

پيامبر ريشه آن، و على ساقه آن و سوگند به خدا كه ما ميوه آن درختيم، هر كه به شاخه اى از شاخه هاى آن چنگ زند نجات يافته، و هر كه از آن تخلف ورزد در آتش سقوط مى كند.

آنگاه حضرت علىعليه‌السلام از آخر جمعيت برخاست، در حاليكه رداء ايشان از پشت سرش كشيده مى شد، تا اينكه بالاى منبر كنار امام حسنعليه‌السلام قرار گرفت و بين چشمهاى ايشان را بوسيد، و فرمود: اى پسر پيامبر حجتت را بر مردم ثابت كرده، و اطاعتت را واجب ساختى پس واى بر كسى كه تو را مخالفت نمايد.

15- خطبتهعليه‌السلام فى فضلهم بعد شهادة ابيهعليه‌السلام

روى انه ما قتل اميرالمومنينعليه‌السلام رقى الحسن بن علىعليهما‌السلام ، فاراد الكلام، فخنقته العبرة فقعد ساعة ثم قام فقال: الحمدلله الذى كان فى اوليته وحدانيا و فى ابتدا ما ابتدع و انشاءما خلق، على غير مثال كان سبق مما خلق

ربنا اللطيف بلطف ربوبية و بعلم خبره فتق و باحكام قدرته خلق جميع ما خلق، فلا مبدل لخلقه ولامغير لصنعه و لامعقب لحكمه و لاراد لامره و لامستزاح عن دعوته خلق جميع ما خلقه و لازوال لملكه و لاانقطاع لمدته، فوق كل شى ء علا، من كل شى ء دنا، فتجلى، لخلقه من غير ان يكون يرى، و هو بالمنظر الا على احتجب بنوره، و سما فى علوه، فاستتر عن خلقه و بعث اليهم شهيدا عليهم و بعث فيهم النبيين مبشرين و منذرين، ليهلك من هلك عن بينة، و يحيى من حى عن بينة، و ليعقل العباد عن ربهم ما جهلوه فيعرفوه بربوبية بعد ما انكروه

و الحمدلله الذى احسن الخلافة علينا اهل البيت و عنده نحتسب عزانا فى خير الاباء رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و عند الله نحتسب عزانا فى اميرالمؤمنينعليه‌السلام و لقد اصيب به الشرق و الغرب و الله ما خلف درهماو لادينارا الا اربعمائة درهم اراد انيبتاع لاهله خادما

و لقد حدثنى حبيبى جدى رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ان الامر يملكه اثنا عشر اماما من اهل بيته و صوفته ما منا الا مقتول او مسموم

ثم عزل عن منبره فدعا بابن ملجم لعنة الله، فاتى له قال: يابن رسول الله استبقنى اكن،لك و اكفيك امر عدوك بالشام، فعلاه الحسنعليه‌السلام بسيفه، فاستقبل اسيف بيده، فقطع خنصره ثم ضربة على يا فوخه، فقتله لعنة الله عليه

14- انا فتحنا لك فتحا مبينا ليغفر لك الله ما تقدم من ذبنك و ما تاءخر و يتم نعمته عليك و يهديك صرطا مستقيما و ينصرك الله نصرا عزيزا هو الذى انزل السكينة فى قلوب المؤمنين ليزدادوا ايمانا مع ايمانهم والله جنود السماوات و الارض و كان الله عليما حكيما ليدخل المؤمنين و المؤمنات جنات تجرى من تحتها الانهار خالدين فيها و يكفر عنهم سيئاتهم و كان ذلك عند فوزا عظيما و يعذب المنافقين و المنافقات و المشركين و المشركات الظانين بالله ظن السوء عليهم دائرة السوء و غضب الله عليهم و لعنهم و اعد لهم و ساءت مصيرا و لله جنودالسماوات و الارض و كان الله عزيزا حكيما - الفتح 1 - 7

15- به درستيكه گشايش و پيروزى آشكارى را براى تو فراهم آورديم، تا خداوند از گناهان گذشته و آينده تو درگذرد و نعمت خود را بر تو كامل كرده و تو را به راه راست هدايت نمايد.

و تو را با نصرتى و عزت يارى كند، اوست پروردگارى كه آرامش و وقار را بر دلهاى مؤمنان نازل كرد تا بر يقين، و ايمانشان بيفزايد، و ايمانشان را كامل گرداند و لشكريان آسمانها و زمين از آن خداست و خداوند آگاه و حكيم است، براى آنكه خدا مى خواست مردان و زنان مؤمن راتا ابد در بهشت هائيكه زير درختانش نهرها جارى است داخل گرداند، و گناهانشرا ببخشد، در حقيقت اين پيروزى بزرگى است و نيز خداوند خواست، تا همه منافقان ومشركان و آناكه بخدا بدگمان بودند را عذاب كند، و خداوند بر آنان خشم نمود، و مورد لعنتشان قرار داده و جهنم را بر ايشان آماده ساخت كه بدجايگاهى است و لشكريان آسمانها و زمين براى خداست و خداوند پابرجا و حكيم است سوره فتح 1 - 7

16- القلم: 52 - 53

17- جبهة الانصار، و سنام العرب (خ ل )

18- و هى من النساء (خ ل )

19- النساء: 34