خلاصه اى از اصول كافى

خلاصه اى از اصول كافى0%

خلاصه اى از اصول كافى نویسنده:
گروه: متون حدیثی

خلاصه اى از اصول كافى

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: محمد بن يعقوب كلينى
گروه: مشاهدات: 11459
دانلود: 2474

توضیحات:

خلاصه اى از اصول كافى
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 83 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 11459 / دانلود: 2474
اندازه اندازه اندازه
خلاصه اى از اصول كافى

خلاصه اى از اصول كافى

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

در فضيلت مصافحه (دست بهم دادن)

امام باقرعليه‌السلام فرمود: هر گاه دو مؤمن كه بهم مى رسند مصافحه كنند خداوند دست مرحمت خود را ميان دو دست آنها در آورد و با هر كدام كه محبتش نسبت به برادر مؤمن ديگر زيادتر باشد مصافحه مى فرمايد.

در روايت ديگر فرمود: رو بسوى آنها كند و گناهان از آنها بريزد چنانچه برگ از درخت مى ريزد.

فرمود: رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرموده : هر گاه به همديگر مى رسيد سلام و مصافحه نمائيد و چون خواستيد از هم جدا شويد بهمديگر طلب آمرزش كنيد.

در خبر ديگر فرمود: وقتى كه مؤمن با رفيقش دست مى دهد آنكه دست خود را بيش از آن ديگرى در دست رفيقش نگهدارد اجرش زيادتر از آنست كه دست خود از زود رها كند و در آن موقع گناهانشان فرو مى ريزد تا آنكه گناهى براى آنان نماند.

و فرمود: هرگاه دو مؤمن بهم رسند و با هم مصافحه كنند خداوند متعال رو بسوى آنها كند و گناهشان بريزد چنانكه برگ از درخت مى ريزد.

امام صادقعليه‌السلام فرمود: راستى كه كسى ياراى آنرا ندارد كه قدر خدا را بشناسد و همچنين ياراى آنرا ندارد كه قدر پيامبر خدا را بشناسد و نيز قدرت ندارد ارزش مؤمن را دريابد. همانا وقتى كه مردى به برادر مؤمنش ‍ مى رسد و با او دست مى دهد، خداوند با نظر رحمت به آنها مى نگرد و گناهانشان مى ريزد تا از هم جدا شوند چنانكه تندباد برگ را از درخت مى ريزد و مى فرمود مصافحه مؤمن افضل از مصافحه فرشتگان است

پس از باب مصافحه ، دو باب بنام معانقه و تقبيل (يعنى هم آغوش شدن و پيشانى همديگر را بوسيدن) از مستحبات ملاقات مؤمنين است كه هشت خبر در اين باره از ناحيه معصومينعليه‌السلام صادر شده است و مضمون آنها اينكه : برادران مسلمان هر وقت به همديگر مى رسند مستحب است با هم معانقه و پيشانى هم را ببوسند و اين كار ثواب و فضيلت زياد دارد و ما از لحاظ اختصار از نقل آن روايات صرف نظر نموديم

مذاكره برادران

على بن ابى حمزه گويد از امام صادقعليه‌السلام شنيدم مى فرمود: شيعيان ما در ميان خود به همديگر مهربانند: آنان كسانيد كه چون خلوت كنند ياد خدا كنند - براستى كه ياد ما هم ياد خداست - چون ما ياد شويم خدا ياد شود و چون دشمن ما ياد شود شيطان ياد شود.

در حديث ديگر فرمود: بزيارت يكديگر برويد زيرا كه در زيارت شما همديگر را زنده كردن دلهاى شماست و ياد آورى احاديث ما، و ياد آورى احاديث ما شما را به همديگر مهربان مى سازد. و اگر بدان عمل كنيد راه راست را بيابيد نجات يابيد و اگر واگذاريد گمراه گرديد و هلاك شويد، پس ‍ بگيريد و عمل كنيد كه من ضامن نجات شما هستم

در حديث ديگر فرمود: جمع نمى شوند سه نفر با بيشتر از مؤمنين در يك مجلس مگر آنكه بتعداد آنها از فرشتگان در آنجا حاضر شوند، پس اگر دعاى خيرى كنند فرشتگان آمين گويند و اگر پناه از بدى جويند از خدا مى خواهند آن بدى را بر طرف كند، و اگر حاجتى خواهند، فرشتگان بدرگاه خدا شفاعت كنند و بر آوردن حاجت آنان را از خدا بخواهند؛ و در مجلسى جمع نمى گردند سه تن از منكران مگر آنكه ده مقابل آنها از شياطين در مجلس شان حاضر مى گردند، اگر صحبتى كنند شياطين نيز بمانند سخن ايشان صحبت كنند، و اگر بخندند شياطين نيز بخندند، و اگر عيب دوستان خدا نمايند، شياطين هم با آنان عيب جوئى نمايند. پس هرگاه يكى از مؤمنين گرفتار مجلس آنان شود و ياوه سرائى آنها را بشنود بايد برخيزد و شريك و همنشين شياطين نگردد. زيرا خشم خدا را چيزى جلوگير نشود و لعنت خدا را بازنگرداند. سپس فرمود: اگر نتواند بر خيزد لازم است در دل خود اعمال ايشان را انكار نمايد...(١٩)

ادخال سرور بر دل مؤمنين (شاد كردن آنها)

در اين مورد شانزده حديث نقل شده كه جامعترين آنها بنظر خواننده گرامى مى رسد:

از امام باقرعليه‌السلام ، رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:

من سر مؤمنا فقد سرنى و من سرنى فقد سرالله

هر كس مؤمنى را شاد كند مرا شاد كرده ، و هر كى مرا شاد كند خدا را از خود خشنود كرده است

امام باقرعليه‌السلام در خبر ديگر فرمود: لبخند زدن مرد در چهره برادر مؤمنش حسنه است و دور نمودن خاشاك از وى نيز حسنه است ؛ و عبادت نشده خداى تعالى بهيچ عملى محبوبتر باشد از ادخال سرور بر دل مؤمن

بر آوردن حاجت مؤمن

در خبر ديگر فرمود: خداوند در مناجاتى كه موسى بن عمرانعليه‌السلام خطاب فرمود: «اى موسى ، من بندگانى دارم كه بهشتم را بر آنان مباح مى نمايم و آنان را در آنجا حكمروا مى گردانم موسىعليه‌السلام عرض ‍ كرد: پروردگارا، كيانند ايشان ؟ خداى تعالى فرمود: آنانكه شادى بر دل مؤمنان وارد نمايند.» سپس فرمود: مؤمنى در كشور سلطان ستمكار زندگى مى كرد. سلطان ستمكار پس از چندى تصميم به آزار و اذيت آن مؤمن گرفت مرد مؤمن فرار كرد و به كشورى ديگر كه مردم آنجا همه مشرك بودند پناه برد و مشركى او را پناه داد و زير سايه خود گرفت و با وى با كمال مهر و عطوفت رفتار نمود و پذيرائى كامل كرد. چون عمر آن مشرك بسر آمد و مرگ او فرا رسيد، خداى متعال به او وحى نمود كه به عزت و جلالم سوگند، اگر در بهشتم جائى براى تو مى بود ترا در آن جاى مى دادم ؛ و چون بهشت براى آنانكه مشرك بميرند حرام است به آتش امر كردم كه اى آتش او را بترسان ولى ميازار و فرمود: هر بامداد و شامگاه روزى او مى رسد.

راوى گفت : عرض كردم آيا روزى او از بهشت مى آيد؟ آن حضرت فرمود: از آنجا كه خدا بخواهد.

امام صادقعليه‌السلام فرمود: هر كس مؤمنى را شاد نمايد، خداى تعالى از آن شادى مخلوقى بيافريند كه هنگام مرگش او را ببيند و بگويد: مژده باد ترا اى دوست خدا، به كرامتى از جانب خدا و خشنودى او، و پيوسته با او باشد تا داخل قبرش كنند، و در قبر نيز همين مژده را به او مى دهد، و بار ديگر هنگام برانگيختن از قبر مژده مى دهد و و پس از آن هم پيوسته در هر حول و هراسى همراه او باشد و او را مژده دهد و مانند آن جملات را با مى گويد. آن شخص مى پرسد: تو كيستى خدا رحمت كند ترا؟ پاسخ دهد: من همان شادى و سرورى مى باشم كه تو بر دل فلان مؤمن وارد كرده بودى

در خبر ديگرى امام صادقعليه‌السلام فرمود: از محبوبترين كارها نزد خداى متعال ، ادخال سرور بر دل مؤمن - سير كردن او از گرسنگى - بر طرف كردن گرفتارى او و يا اداى قرض او مى باشد.

بر آوردن حاجت مؤمن

مفضل گفت : حضرت صادقعليه‌السلام بمن فرمود: اى مفضل بشنو آنچه بتو مى گويم و بدانكه آنچه مى گويم حق است بجا آر و به بزرگان از برادران خود خبر ده عرض كردم ، قربانت ، بزرگان از برادرانم كيانند؟!

فرمود: آنان كه به بر آوردن خوائج برادران خود شائقند. سپس فرمود: و حكسى كه يك حاجت برادر مؤمنش را بر آورد خداوند در روز قيامت صدهزار حاجت او را بر آورد كه اولى از آنها بهشت است و از آنجمله حاجتها آنست كه خويشان و آشنايان و برادرانش را وارد بهشت مى گرداند بشرط آنكه ناصبى نباشند...

در حديث ديگر فرمود: بر آوردن حاجت مؤمن بهتر است از آزاد كردن هزار برده و بهتر است از فرستادن هزار اسب در راه خدا براى جهاد يا حج و غيره

در حديث ديگر فرمود: هر آينه بر آوردن حاجت مرد مؤمن محبوب تر است نزد خدا از بيست حج كه در هر حجى كه صاحبش صدهزار اشرفى يا درهم طلا براى حوائج مؤمنين خرج كند.

در حديث ديگر امام صادقعليه‌السلام در پاسخ اسماعيل بن عمار صيرفى فرمود: هر مؤمنى نزد برادر مؤمنش براى حاجتى رود، آن رحمتى است از جانب خدا كه بسوى او روانه شده ، پس اگر حاجتش را بر آورد، آن رحمت را پذيرفته و اگر رد كند در حالتى كه توانائى بر بر آوردن حاجتش ‍ داشته ، رحمت خدا را از خود رد كرده است - حديث مفصل است تا آنكه فرمود - اى اسماعيل ، هر كس برادر مؤمنش نزد او بيايد از براى حاجتى كه قادر است آنرا بر آورد و بر نياورد خداوند در قبرش مارى را مسلط بر او مى كند تا انگشت ابهامش را بگزد تا روز رستاخيز چه آمرزيده شود و يا معذب گردد.

در حديث ديگر فرمود: كسى كه خانه خدا را هفت بار طواف كند خداوند شش هزار حسنه براى او بنويسد و شش هزار گناه از او محو كند و شش هزار درجه براى او بر افرازد - اسحاق بن عمار بر اين روايت افزوده كه : شش هزار حاجت نيز براى او بر آورد.

سپس فرمود: بر آوردن حاجت مؤمن از ده طواف با اين مزايا افضل است

اطعام مؤمن

بيست روايت در اين باب وارد شده كه بعضى از آنها ذكر مى شود.

امام صادقعليه‌السلام فرمود:

من اشبع المؤمن و جبت له الجنه ، و من اشبع كافرا كان حقا على الله ان يملاء جوفه من الزقوم ، مؤمنا كان اوكافرا:

كسى كه مؤمنى را سير كند بهشت بر او واجب شود، و هر كه كافرى را سير كند بر خدا حق است كه شكم او را از زقوم پر كند، خواه مؤمن باشد و خواه كافر باشد.(٢٠)

در حديث ديگر فرمود: اگر من يك مرد مسلمانى را اطعام كنم محبوبتر است نزد من از اينكه يكصد هزار يا بيشتر مردم ديگر را.

از امام باقرعليه‌السلام ، رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: كسى كه سه تن از مسلمانان را اطعام كند خداوند از سه بهشت او را در ملكوت آسمانها اطعام فرمايد: از فردوس ، از بهشت عدن ، و از طوبى ، درختى كه از بهشت عدن بيرون آيد كه پروردگار ما آنرا به دست قدرتش ‍ غرس نموده

امام صادقعليه‌السلام فرمود: هر كس مؤمنى را غذا دهد تا سيرش كند، هيچكس نمى داند كه چقدر اجر براى آخرتش مقدر گرديده نه فرشته مقربى و نه پيامبر مرسلى مگر خداى پروردگار جهانيان سپس فرمود: از موجبات آمرزش ، اطعام مسلمان گرسنه است

آنگاه آيه ١٤-١٦ سوره البلد:

( أَوْ إِطْعَامٌ فِي يَوْمٍ ذِي مَسْغَبَةٍ﴿ ١٤ ﴾ يَتِيمًا ذَا مَقْرَبَةٍ ﴿ ١٥ ﴾ أَوْ مِسْكِينًا ذَا مَتْرَبَةٍ )

(يا اطعام نمودن در روز قحطى و گرسنگى - يتيمى خويشاوندى را يا مستمند خاك نشينى را) تلاوت فرمود.

در حديث ديگر فرمود: رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرموده هر كس يك نوشيدن آب خوردن به مؤمنى بنوشاند از آنجا كه دسترسى بدان دارد خداوند به هر نوشيدنى هفتاد هزار حسنه دهد و هر كس بنوشاند آنرا از آنجا كه دسترسى ندارد و به زحمت بدست آورد همچنانست كه ده بنده از فرزندان اسماعيل را آزاد كرده است

در حديث ديگر به نصربن قابوس (يكى از دوستان) فرمود: هر آينه اطعام يك مؤمن نزد من محبوبتر است از آزاد كردن ده بنده و ده حج نصر گويد تعجب كرده گفتم : از ده بنده و ده حج ؟! در پاسخ فرمود: اى نصر اگر او را اطعامش نكنيد بميرد، يا اينكه خوارش كنيد و برود به در خانه يك ناصبى دشمن اهل بيت و از او گدائى كند؟! او مردن بهتر است براى او از گدائى كردن از ناصبى ! اى نصر، هر كس مؤمنى را زنده كند گويا همه مردم را زنده كرده و اگر اطعامش نكنيد مثل اينكه او را مى رانيده ايد و اگر اطعامش كنيد، زنده اش نموده ايد.

ثواب كسى كه مؤمنى را بپوشاند

امام صادقعليه‌السلام فرمود: كسى كه برادر مؤمنش را جامه اى بپوشاند - جامه زمستانى يا تابستانى - بر خدا حق است از جامه هاى بهشتى به او بپوشاند و سكرات مرگ را بر وى آسان گرداند و قبر او را گشايش دهد و چون از قبرش بيرون آيد فرشتگانى را ملاقات كند كه او را بشارت برحمت خدا دهند و اينست معنى گفتار خداوند در آيه ١٠٣ انبياء:

( وَتَتَلَقَّاهُمُ الْمَلَائِكَةُ هَـٰذَا يَوْمُكُمُ الَّذِي كُنتُمْ تُوعَدُونَ ) در حديث ديگر فرمود: كسى كه بيكى از فقراء مسلمانان كه برهنه است جامه اى بپوشاند؛ يا بچيزى از قوت و معيشت وى كمك كند، خداى متعال هفت هزار فرشته بر او بگمارد تا هر گناهى كه كرده آمرزش بخواهند تا زمانى كه در صور دميده شود.

در حديث ديگر فرمود: كسى كه مؤمن برهنه اى را جامه اى بپوشاند خداوند از استبرق بهشت - يعنى پارچه ديباى طلا باف و ابريشمين - بر او بپوشاند و كسى كه مؤمنى را جامه اى بپوشاند كه بى نياز از آن است ، (يعنى خودش ‍ هم لباس دارد و برهنه نيست) تا زمانيكه تكه اى از آن جامه باقى مانده در ضمان خدا خواهد بود.

در اظهار لطف و مهربانى نسبت به مؤمن و گرامى داشتن او

امام صادقعليه‌السلام فرمود: هر كس خار و خاشاكى از چهره برادر مؤمنش برگيرد، خداوند ده حسنه براى او بنويسد و كسى كه در چهره برادر دينى لبخند زند براى او يك حسنه باشد.

در حديث ديگر فرمود: كسى كه مقدم برادر مسلمانش را كه بر او وارد مى شود گرامى دارد هر آينه خدا را گرامى داشته است

در حديث ديگر فرمود رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرموده : هر كس برادر مسلمان خود را بسخنى مورد لطف قرار دهد و گرفتارى او را برطرف نمايد پيوسته در سايه رحمت خدا باشد مادامى كه زنده است

ديگر از حقوق برادران دينى نسبت به همديگر خدمت نمودن و اندرز دادن و خير خواهى است كه چند حديث در اين باره صادر شده و فرموده اند بر مؤ منين واجب است كه برادران مؤمن خود را نصيحت و پند و اندرز دهند.

اصلاح بين مردم

امام صادقعليه‌السلام مى فرمود: صدقه اى كه خدا دوست مى دارد، اصلاح ميان مردم است هنگامى كه اختلافى ما بين آنها بيفتد، و نزديك كردن آنها به همديگر است هرگاه از هم دورى گزينند.

در خبر ديگر به مفضل فرمود: هر گاه ديدى ميان دو تن از شيعيان من نزاع در گرفته ، از دارائى من براى اصلاح ميان آنها خرج كن

شخصى بنام ابى حنيفه گفت : من و دامادم در مورد ارث مشاجره اى داشتيم كه مفضل بما وارد شد. ساعتى نزد ما توقف نمود و سپس گفت : برويم بمنزل ما تا اختلاف شما را بر طرف نمايم ما بمنزل او رفتيم و مابين ما را با چهارصد درهمى كه از خودش بخشيد اصلاح نمود و بعد از آنكه از ما نسبت به يكديگر رضايت طلبيد گفت : بدانيد كه اين پولى كه بشما دادم از مال من نيست ، بلكه امام صادقعليه‌السلام آنرا در اختيار من گذاشته و فرموده هرگاه دو تن از شيعيان ما در امرى نزاع كنند براى حل اختلاف آنها از اين پول مصرف نمايم(٢١)

در احياء مومن

سماعه گويد به امام صادقعليه‌السلام گفتم : مقصود خداى تعالى از آيه مباركه :

( مَن قَتَلَ نَفْسًا بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِي الْأَرْضِ فَكَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعًا وَمَنْ أَحْيَاهَا فَكَأَنَّمَا أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعًا وَلَقَدْ جَاءَتْهُمْ رُسُلُنَا بِالْبَيِّنَاتِ ثُمَّ إِنَّ كَثِيرًا مِّنْهُم بَعْدَ ذَٰلِكَ فِي الْأَرْضِ لَمُسْرِفُونَ )

(كسى كه كسى را بكشد بى آنكه كسى را كشته باشد گويا همه مردم را كشته است و كسى كه احياء كند يعنى زنده كند نفسى را گويا كه احياء نموده است همه مردم را) چيست ؟

فرمود: هر كس يك انسانى را از گمراهى به راه هدايت در آورد بمانند آنست كه او را زنده كرده و هر كس از راه هدايت به گمراهى سوق دهد بمانند آنست كه او را كشته است

در حديث ديگر فرمودند مقصود اينست كه اگر مؤمنى را از سوختن و غرق شدن نجات دهد گويا اينكه همه مردم را زنده كرده است و باز فرمودند: تاءويل اعظمش اينست كه او را دعوت به مذهب حق كند و او هم بپذيرد.

در دعوت خانواده به ايمان

سليمان بن خالد گفت به امام صادقعليه‌السلام عرض كردم ، من خاندانى دارم كه از من حرف مى شنوند، آيا آنان را به مذهب شيعه دعوت كنم ؟ فرمود: بلى ، زيرا خداوند در كتابش مى فرمايد:

( يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا قُوا أَنفُسَكُمْ وَأَهْلِيكُمْ نَارًا وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ عَلَيْهَا مَلَائِكَةٌ غِلَاظٌ شِدَادٌ لَّا يَعْصُونَ اللَّـهَ مَا أَمَرَهُمْ وَيَفْعَلُونَ مَا يُؤْمَرُونَ الناس و الحجاره )

اى مؤمنين حفظ نمائيد جانهاى خود و خاندانتان را از آتشى كه آتشگيره آن مردمان و سنگ است

دعوت مردم به ايمان در زمان تقيه

امام صادقعليه‌السلام فرمود: به هوش باشيد از دعوت مردم به ايمان در زمان تقيه ، زيرا كه خداوند خير هر كه را بخواهد انگشتى در دلش زند و رهايش كند و او بخودى خود بدنبال يافتن راه هدايت و طريق ايمان مى رود. (ظاهرا مقصود از انگشت در دل زدن ، القاء نور هدايت است در قلب)

در خبر ديگر به ثابت (يكى از دانشجويان مكتب آن حضرت) فرمود: اى ثابت ، شما را به مردم چكار است ؟ از مردم دست برداريد و كسى را به آئين خود دعوت ننمائيد، بخدا قسم اگر اهل آسمان و زمين بر گمراه نمودن بنده اى كه خدا مى خواهد هدايتش نمايد جمع گردند، گمراه نتواند نمود. از مردم دست برداريد، و يكى از شما نگويد: برادر من ، پسر عم من ، همسايه من ؛ زيرا خداوند هرگاه خير بنده اى را بخواهد روحش را تزكيه نمايد و در آن حال هيچ سخن خوبى را نشنود جز آنكه بفهمد و هيچ سخن بدى را نشنود جز آنكه بدش آيد. سپس خداوند كلمه اى در دلش القاء نمايد كه كار او را فراهم سازد.

در خبر ديگر فرمود: با مردم در دين خود ستيزه ننمائيد كه ستيزه نمودن دل را بيمار مى كند. خداى متعال به پيامبرشصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:

( إِنَّكَ لَا تَهْدِي مَنْ أَحْبَبْتَ وَلَـٰكِنَّ اللَّـهَ يَهْدِي مَن يَشَاءُ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ ) - القصص ‍ (٥٦)

(اى پيغمبر ما، تو نمى توانى آنكه را بخواهى هدايت كنى بلكه خداست كه هدايت مى كند هر كه را خواهد)

و نيز در آيه ٩٩ - يونس مى فرمايد:

( أَفَأَنتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتَّىٰ يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ ) آيا تو مردم را به اكراه وامى دارى كه مؤمن باشند؟

در حديث ديگر فرمود: هر گاه خداوند براى بنده اى اراده خيرى نمايد در دلش نورى القاء فرمايد كه گوش و دلش روشن شود بطوريكه براى آنچه در دست شماست (ايمان) از شما به آن حريص تر شود و چون براى بنده اى خدا بدى خواهد نكته سياهى در دلش اندازد كه گوش و دلش را سياه و تاريك گرداند، سپس اين آيه را تلاوت فرمود:

( فَمَن يُرِدِ اللَّـهُ أَن يَهْدِيَهُ يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ وَمَن يُرِدْ أَن يُضِلَّهُ يَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَيِّقًا حَرَجًا كَأَنَّمَا يَصَّعَّدُ فِي السَّمَاء) الانعام (١٢٥):

خداوند هر كه را بخواهد هدايت كند سينه اش را براى پذيرش اسلام مى گشايد و هر كه را بخواهد گمراهش سازد سنگدل و آشفته خاطرش ‍ نمايد كه گويا مى خواهد به آسمان برود.

تقيه و موارد لزوم آن

تقيه بمعناى همكارى با مخالفان است در انجام امور دينى براى حفظ جان و مال و آبرو. يعنى امور دينى را مطابق معمول اهل تسنن انجام دهند كه آنها پى نبرند به اينكه شخص معتقداتش برخلاف عقايد آنها است و در صدد آزار و اذيت آن شخص بر آيند؛ و ممكن است اين معنى را در ساير فرق مخالف مذهب تشيع تعميم داد و حاصل از اينكه در هر موردى كه با اظهار عقايد حقه خوف تلف شدن جان و يا ناموس و يا مال قابل توجهى كه براى شخص از دست دادن آن تحمل ناپذير است تقيه لازم است و در اين مورد بيست و سه روايت شرف صدور يافته كه بذكر قسمتى از آنها اكتفا مى كنيم

امام صادقعليه‌السلام به ابا عمر فرمود: اى ابا عمر، نه دهم ديندارى در تقيه است و كسى كه تقيه نكند دين ندارد؛ و تقيه در همه چيز هست بجز در نبيذ (مقصود شرب خمر و نوشيدن مسكرات است) و در تفسير آيه

( وَلَا تَسْتَوِي الْحَسَنَةُ وَلَا السَّيِّئَةُ ) - فصلت (٣٤)

فرمود: حسنه تقيه نمودن است و سيئه فاش نمودن مذهب است ، فرمود:

ادفع بالتى هى احسن

(بازدار به آنچه نيكوتر است) تقيه نمودن است كه در نتيجه

فاذاالذى بينك و بينه عداوه كانه ولى حميم :

آنكسى كه ميان تو و او دشمنى بود، گويا دوست مهربانى است براى تو. امام صادقعليه‌السلام از اميرالمؤمنينعليه‌السلام روايت نموده كه آنحضرت فرمود: زود باشد كه شما را دعوت كنند كه به من دشنام دهيد. اين را بپذيريد و در مقام تقيه دشنام دهيد. همچنين دعوت شويد كه از من بيزارى بجوئيد، بدانيد كه من بر دين محمدمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم (يعنى هر كه از من بيزارى جويد، گويا از محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بيزارى جسته است و نفرمود كه بيزارى جوئيد).

سائل پرسيد: اگر كشته شدن را بر بيزارى جستن اختيار كند چطور؟

فرمود: بخدا قسم اين وظيفه را ندارد و وظيفه او همانست كه عمار بن ياسر بدان عمل نمود؛ و جريان آن بطوريكه علامه مجلسىرحمه‌الله نقل كرده چنانست كه : قريش ، عمار و پدر و مادر او ياسر و سميه را واداشتند كه از دين برگردند. ياسر و سميه نپذيرفتند و آنها را كشتند ولى عمار خواسته آنان را به زبان انجام داد.

به رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم گفتند آيا عمار كافر شده ؟ فرمود، نه هرگز، عمار از سر تا قدم پر از ايمان است و ايمان با گوشت و خونش آميخته است عمار پس از آن جريان گريان نزد رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آمد. رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اشك از دو چشمش پاك كرد و فرمود: چرا چرا، اگر دوباره هم تو را گرفتار نمودند براى آنها بگو هرچه گفتى

در چه مواردى ترك تقيه جايز است ؟

محمدبن مروان مى گويد، امام صادقعليه‌السلام به من فرمود: چه چيزى ميثم (رحمه الله) را از تقيه باز داشت ، بخدا سوگند كه او مى دانست اين آيه

...الا من اكره و قلبه مطمئن بالايمان - النحل (١٠٦):

درباره عمار و يارانش نازل شده است(٢٢)

در راز نگهدارى

در اين مورد شانزده خبر بيان شده كه در زير چند خبر آن ذكر مى گردد.

امام صادقعليه‌السلام مى فرمود، شنيدم كه حضرت رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرموده : خوشا بحال بنده گمنامى كه خدايش ‍ بشناسد ولى مردم او را نشناسند، آنانند چراغهاى هدايت و سرچشمه هاى علم هر فتنه تيره و تارى از يمن وجودشان بر طرف شود. پرده دروپرده برادر راز مردم نيستند. جفا كارى و رياكارى نمى كنند.

در خبر ديگر از اميرالمؤمنينعليه‌السلام اين جمله را نيز به خبر بالا افزوده اند كه : در هر رحمتى بروى آنها گشوده مى شود.

سپس فرموده اند: سخن خوب بگوئيد تا بخوبى شهرت يابيد و عمل خير انجام دهيد تا از اهل خير محسوب شويد، در كارها عجول و پرده در نباشيد؛ همانا بهترين شما آنانند كه چون به آنها نظر شود، خدا بخاطر آيد. و بدان شما آنانند كه براى سخن چينى بشتابند و ميان دوستان جدائى اندازند و پاكان را عيب جوئى نمايند.

در خبر ديگر امام صادقعليه‌السلام فرمود: نفس شخصى كه براى ما و ظلمهائيكه بر ما نموده اند اندوهناك باشد تسبيح است و توجه او به امر ما عبادت است و راز نگهدارى او درباره رازهاى نهانى ما جهاد در راه خداست محمدبن مسلم كه يكى از روايت حديث است گويد: اين خبر را با طلا بنويسيد كه چيزى بهتر از آن را نيابيد.

نشانه ها و صفات مؤمن

سى و نه حديث در اين مورد وارد شده كه جامعترين آنها را براى استفاده خواننده محترم بشرح زير برشته تحرير در مى آوريم

امام صادقعليه‌السلام فرمود: شخصى از اصحاب اميرالمؤمنينعليه‌السلام بنام همام كه مردى عابد و زاهد و خدا پرست و رياضت كش بود حضور اميرالمؤمنينعليه‌السلام كه مشغول ايراد خطبه بود ايستاد و عرض كرد: يا اميرالمؤمنين ، صفات مؤمن را براى ما آن چنان كه بيان فرما كه گويا آنرا مى بينيم

اميرالمؤمنينعليه‌السلام فرمود:

اى همام ، مؤمن زيرك و باهوش است سرورش در چهره و اندوهش در دل است سينه اش براى قبول نور حكمت و معرفت فراخ ‌تر و پيش خود از همه كس خوارتر. از هرچه فانى است گريزان و به هر خير و خوبى روى آور. نه كينه ورز است و نه حسود. نه جهنده است و نه دشنامگو. نه عيب جوست و نه عيب كن پشت سر بد گو. بزرگ منشى را مكروه شمارد و شهرت طلبى را دشمن دارد.

اندوهش طولانى و همتش بلند است بسيار خموش و باوقار است كثيرالذكر و بسى بردبار شكر گزار است

از انديشه به آينده خود غمگين و بر نداشتن مال دنيا خوشحال خوش ‍ برخورد و خوش خلق ، باوفا و كم آزار است نه دروغگو است و نه آبرو ريز.

اگر بخندد سبكسرى ننمايد و اگر خشمگين شود از جا بدر نرود. خنده اش ‍ تبسم است سئوالش براى آموختن و بازگشتش براى فهميدن است دانشش ‍ زياد و بردباريش بسيار و مهر و عطوفتش خارج از حد است نه بخل ورزد و نه شتاب كند. نه دلتنگ شود و نه زياد اظهار خوشى و بدمستى نمايد.

در قضاوت خلاف حق نگويد و در دانسته هايش راه بيدادگرى نپويد. نفس ‍ او از سنگ خارا سخت تر و كوشش و كار نزد او از عسل شيرين تر است نه آزمند است و نه بى تاب نه سختگير است و نه لاف زن ، نه زحمت ديگران فراهم نمايد و نه در جستجوى اسرار ديگران باشد.

نزاعش با ديگران صلح جويانه و بازگشتش كريمانه است اگر غضب كند از اصول عدالت و انصاف خارج نگردد. اگر چيزى طلب كند به راه نرمش گرايد. نه بى باك است ، نه هتاك و نه زورگو. دوستيش بى شائبه و عهد و پيمانش ‍ محكم و پا برجاست به پيمانش وفادار، مهربان و خونگرم ، بردبار و گمنام زيست و بى آلايش است از خداى متعال خشنود و با هواى نفس مخالف است با زيردستان درشتى نكند و در آنچه بى فايده است ، فرو نرود. ياور دين است حامى مؤمنين و پناهگاه مسلمانان است مدح ستايشگران گوش ‍ او را ندرد و طمع در دل او ننشيند و لهويات او را از قضاوت حكيمانه بازنگرداند و نادان بر دانش او آگاه نشود. سخنگوى ماهرى است در عمل بسيار جدى و كوشاست دانشمندى است عاقبت انديش ، نه هرزه گوست و نه دريده و بى باك بسيار پيوند است بى تكلف بسيار بخشنده است بى اسراف نه فخر كننده است نه حيله گر. نه پى جوئى عيب ديگران نمايد و نه ستم به ديگران روا دارد. با مردم مدارا نمايد.

پيوسته در سعى و كوشش يار ناتوانان و دادرس بيچارگان است پرده كسى را ندرد و راز كسى را فاش نسازد. هر چند زياد گرفتارى بيند شكوه كمتر نمايد. اگر از كسى نيكى بيند ياد نمايد و اگر بدى بيند پنهان دارد. عيب ديگران را نهفته و در نهان حفظ الغيب نمايد. از لغزش در گذرد و از خطا چشم پوشد. به هر پند و اندرزى كه برخورد آنرا بجان و دل بپذيرد و بكار بندد، و هيچ ناهموارى و ستمى را وامگذارد مگر اينكه اصلاحش نمايد. امين است ، متين است ، پرهيزكار است ، پاك و پاكدامن و پسنديده است عذر خواهى ديگران را پذيرا. نيكى ديگران ياد كند و سخن نيك گويد و به مردم گمان نيك برد و در نهان نفس خود را متهم سازد.

در راه خدا از روى فهم و دانش دوستى بر قرار سازد و در راه خدا رشته دوستى را از روى احتياط و تصميم ببرد. خوشى او را به نادانى نكشاند و شادى او را از جا به در نبرد. يادآور عالم است و آموزنده جاهل توقع نيرنگ از او ندارند از دستبرد او نترسند.

هر كار و كوششى نزد او از سعى و كوشش خود وى پاكتر و هر شخصى نزد او از خود او شايسته تر. به عيوب خويش داناست و با غم و اندوه خود مشغول به غير پروردگارش به كسى اعتماد نكند. خود را بی كس و تنها داند و به زندگى دنيا بى علاقه باشد. براى خدا دوست دارد و در راه خدا جهاد نمايد تا پيرو خشنودى او باشد.

براى تشفى دل انتقام نجويد و با كسى كه مورد سخط پروردگارش قرار گرفته طرح دوستى نريزد. با فقرا همنشين و با راستگويان رفيق و معين و با اهل حق همدست و پشتيبان كمك نزديكان است ، پدر يتيمان و شوهر بيوه زنان ، مهرورز به مستمندان در هر ناملائمى محل اميدوارى است و براى رفع هر گرفتارى اميدوار بيارى او. هميشه با نشاط و خندان است نه ترش رو است و نه عيب جو. بسيار جدى است و بسيار خشم فرو خور و بسيار خنده رو. باريك بين است و پرحذر. نادانى نكند و اگر نسبت به او نادانى شود بردبارى كند. بخل نورزد و اگر بخل به او ورزند شكيبائى كند.

عاقل است و با حيا. قانع است و بى نياز از مردم حيايش بر شهواتش ‍ بچربد. دوستيش بر حسدش و گذشتش بر كينه توزيش فزونى گيرد. سخنى بغير صواب نگويد و جز راه اقتصاد نپويد. رفتارش فروتنى است و براى پروردگارش به سبب طاعت و بندگى خاضع ، و در هر حال از حالاتش از او خشنود. نيتش خالص است و در كردارش ريا و خدعه راه ندارد. نگاهش ‍ عبرت است ، سكوتش فكرت و گفتارش حكمت

خير خواه و بخشنده و برادر مآب است در عيان و نهان ناصح و پندگو است از برادرش كناره نگيرد و غيبت او نكند و به او نيرنگ نزند و بر آنچه از دستش رفته تاءسف نخورد، و بر مصائب وارده اندوه نخورد و آنچه آرزوى آن روا نيست اميد نبندد و در شدائد زندگى ، خود را نبازد و در نعمت و فراوانى ناسپاس نباشد. بردبارى را با دانش و خرد را با شكيبائى بياميزد: از كسالت گريزان و دائما با نشاط است آرزوهايش كوتاه و لغزشهايش اندك ، و پيوسته در انتظار مرگ باشد. دلش لرزان است و دائما در ياد پروردگارش ‍ باشد. نفس او قانع است نادانى نكند و كارش سهل و آسان باشد. براى گناهانش اندوهناك است شهوتش را كشته ، خشم خود فرو خورده ، اخلاقش مصفا گشته ، همسايگانش از دستش در امان باشند. هواى بزرگى دروى ضعيف است ، به آنچه مقدر او گشته قانع است پايه صبرش استوار، كارش محكم و ذكرش بسيار است

با مردم در آميزد تا بياموزد ودم فرو بندد تا سالم ماند و بپرسد تا بفهمد، و تجارت كند تا سود برد. خبرى را استماع نكند كه از آن سوء فايده برد و مرتكب هرزگى شود. هيچوقت سخن زور به ديگران نگويد. خود را به تعب اندازد تا ديگران از جانب او در آسايش باشند. براى راحتى آخرت خود را در رنج و تعب اندازد و مردم هميشه از وى در آسايشند.