سوگنامه امام علی (علیه السلام)

سوگنامه امام علی (علیه السلام)0%

سوگنامه امام علی (علیه السلام) نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: امام علی علیه السلام

سوگنامه امام علی (علیه السلام)

نویسنده: عباس عزیزی
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 117277
دانلود: 4521

توضیحات:

سوگنامه امام علی (علیه السلام)
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 565 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 117277 / دانلود: 4521
اندازه اندازه اندازه
سوگنامه امام علی (علیه السلام)

سوگنامه امام علی (علیه السلام)

نویسنده:
فارسی

231 شكوه على عليه‌السلام هنگام تدفین زهراعليها‌السلام  

على بن محمد هرمزانى، از امام سجاد عليه‌السلام و ایشان از پدر بزرگوارش امام حسین عليه‌السلام روایت كند كه آن حضرت فرمود:

چون فاطمه عليها‌السلام دختر پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بیمار شد، به على عليه‌السلام وصیت نمود كه امر او را كتمان، و خبرش را پوشیده دارد، و كسى را از بیمارى حضرتش آگاه نسازد، و آن حضرت چنین كرد. و خود حضرت او را پرستارى مى كرد و اسماء بنت عمیس (رحمهاالله) پنهانى چنان كه فاطمه عليها‌السلام وصیت نموده بود، آن حضرت را كمك كار بود.

پس چون هنگام وفات آن حضرت فرا رسید، به امیرالمؤمنین عليه‌السلام وصیت كرد كه شخصا كار او را به دست گیرد، و او را شبانه به خاك سپارد، و قبرش را ناپیدا سازد (با زمین یكسان كند كه جایش معلوم نباشد). پس ‍ على عليه‌السلام خود این كار را عهده گرفته و حضرت را به خاك سپرد، و محل قبر او را ناپیدا ساخت. چون دست مبارك از خاك قبر بر فشانده، اندوه و غم بر دلش هجوم آورد. پس سیلاب اشك بر گونه اش جارى ساخت، و رو به جانب قبر رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم گرداند و گفت:

  (اى رسول خدا، از من بر تو سلام باد و سلام باد بر تو از جانب دخترت و حبیبه ات و نور دیده ات و زایرت و كسى كه در آرامگاه تو در میان خاك خفته و آن كس كه خداوند زود رسیدن به تو را برایش برگزیده است.

یا رسول الله صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ! صبرم در فراق دختر برگزیده ات كاسته شده، و تاب و توانم در فراق سرور زنان به سستى گراییده، جز آنكه در تاءسى من به سنت تو، و در اندوهى كه با جدایى تو بر منت فرود آمد، جاى صبر و بردبارى (بر عزاى فاطمه) باقى است، همانا من تو را در لحد آرامگاهت نهادم. پس از آنكه جان مقدست بر روى سینه ام جارى گشت (هنگام جان دادن سرت به سینه من چسبیده بود) و تو را با دست خود به زیر خاك پنهان نمودم، و خودم شخصا امورت را به عهده گرفتم. آرى، در كتاب خدا آیه اى است كه سبب مى شود مصیبت ها را با آغوش باز بپذیریم: (ما همه از آن خداییم و همه به سوى او باز خواهیم گشت). (279)

راستى كه امانت پس گرفته شد، گروگان دریافت گشت، و زهرا خیلى سریع از دستم ربوده شد. اى رسول خدا! اكنون دیگر چقدر این آسمان نیلگون و زمین تیره در نظرم زشت جلوه مى كند! اما اندوهم همیشگى گشته، و شبم به بیدارى كشیده، اندوه هرگز از دلم رخت نبندد تا آنگاه كه خداوند همان سرایى را كه تو را در آن مقیم گشته اى برایم برگزیند.

غصه اى دارم بس دلخراش، و اندوهى دارم هیجان انگیز، چه زود میان ما جدایى افتاد، من به خدا شكوه مى برم.

__________________________

279- سوره بقره آیه 156

و به زودى دختر تو از همدستى امتت علیه من، و غصب حق خودش به تو گزارش مى دهد، پس احوال را از او جویا شو، كه بسى غم هاى سوزانى كه در سینه داشت و راهى براى پخش آن نمى یافت، به زودى بازگو خواهد نمود، و البته خداوند داورى مى كند و او بهترین داوران است.

اى رسول خدا! بر تو درود مى فرستم، درود وداع كننده اى كه نه خشمگین است و نه دلتنگ، بنابراین اگر باز گردم، از روى ملالت و دلتنگى نیست؛ و اگر بمانم، از روى بدگمانى به وعده اى كه خداوند به صبر پیشگان داده، نباشد، و البته كه صبر مبارك تر و زیباتر است. و اگر بیم غلبه چیره شوندگان بر ما نبود (كه مرا سرزنش كنند یا قبر فاطمه را بشكافند) ماندن در نزد قبر تو را بر خود لازم مى نمودم و در كنار آن به اعتكاف به سر مى بردم و بر این مصیبت بزرگ همچون مادر فرزند از دست داده مى نالیدم. در برابر دید خدا دخترت پنهانى به خاك سپرده گشته، و حقش ‍ به زور ستانده مى شود، و آشكارا از ارث خویش محروم مى گردد، حال آنكه هنوز از عهد تو دیرى نپاییده و یاد تو فراموش نشده است

پس اى رسول خدا، به سوى خداوند شكوه مى برم. و بهترین صبر صبر بر ماتم تو است، و صلوات و رحمت و بركات خداوند بر تو و بر او (فاطمه) باد) (280)

__________________________

280-امالى شیخ مفید، ص 317 تا 320

232 هفت قبر دیگر كنار قبر زهرا عليها‌السلام  

در كتاب روضة الواعظین (فتال نیشابورى) آمده: اواخر شب حضرت على عليه‌السلام همراه حسن، حسین، عمار، مقداد، عقیل، زبیر، ابوذر، سلمان و بریده و چند نفر از خواص بنى هاشم، جنازه زهرا عليها‌السلام را از خانه بیرون آوردند و بر آن نماز خواندند و در نیمه هاى شب آن را به خاك سپردند، حضرت على عليه‌السلام اطراف قبر حضرت زهرا عليها‌السلام هفت قبر دیگر ساخت تا قبر فاطمه عليها‌السلام شناخته نشود، در این هنگام:

هاج به الحزن فارسل دموعه على خدّیه.

  (غم و اندوه على عليه‌السلام به هیجان در آمد، اشكهایش بر گونه هایش سرازیر شد. ).

آن گاه به قبر رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم رو كرده و گفت:

السّلام علیك یا رسول الله عنّى و عن ابنتك النّازلة فى جوارك و السّریعة اللّحاق بك، قل یا رسول الله عن صفیتك صبرى و رق عنها تجلدى...

  (سلام بر تو اى رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از جانب من و دخترت كه هم اكنون در جوارت فرود آمده و به سرعت به تو پیوسته است، اى رسول خدا! از فراق دختر برگزیده و پاكت، پیمانه صبرم لبریز شده و طاقتم از دست رفته است... انّا لله و انا الیه راجعون. (281)

__________________________

281-بیت الاحزان ص 155 و 154، نهج البلاغه خطبه 202.

233 گریه كنار قبر فاطمه زهرا عليها‌السلام

امام صادق عليه‌السلام از پدران خود نقل كرد كه: پس از كه امیرمؤمنان عليه‌السلام فاطمه را در میان قبر نهاد و قبر را پوشانید، مقدارى آب بر روى قبر پاشید سپس ‍ در كنار، گریان و نالان نشست، تا این كه عمویش عباس آمد و دست على عليه‌السلام را گرفت و او را به خانه اش برد. (282)

__________________________

282-بیت الاحزان ص 156

234- بیان مظلومیت از زبان فاطمه عليها‌السلام

على عليه‌السلام همه این رنج ها را براى خدا تحمل مى كرد و به نخلستان مى رفت و ناله مى كرد تا دشمن از آه و سوز او با خبر و بر اسلام جرى تر نشود و شنیدید كه زمانى بر سر چاه مى رفت و در آنجا درد دل مى كرد.

آن روز كه فاطمه عليها‌السلام از دنیا رفت و امام به دفنش پرداخت همه اسرا دل را در یك جمله كوتاه، خطاب به پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: و ستنبئك بتظافر امتك على هضمها (283) اى رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دخترت فاطمه عليها‌السلام به تو خبر خواهد داد كه امت تو بر خرد و نابود كردن او چگونه همدست شده اند، فاحفها السؤ ال و استخبرها الحال. از او در این مورد سؤ ال كن و از او در این زمینه خبر بگیر.

فاطمه عليها‌السلام پس از وفات پیامبر در مورد رنج هاى على عليه‌السلام در خطبه اى فرموده بود: او این رنج ها را براى خدا مى كشید و در آن خشنودى خدا و پیامبر را جستجو مى كرد. (284)

__________________________

283-نهج البلاعه.

284-مناقب ج 2، ص 208.

235 مرثیه على عليه‌السلام بر زهراعليها‌السلام

چون امام على عليه‌السلام همسرش زهرا عليها‌السلام را در دل شب دفن كرد، بر لب قبر ایستاد و اشعارى را انشاد كرد كه ترجمه آن چنین است:

1 در هر اجتماعى، سرانجام هر دوستى جدایى خواهد بود.

2 از دست دادن فاطمه زهرا عليها‌السلام بعد پیامبر، دلیلى است كه دوستى دایمى نخواهد شد.

و باز نقل شده كه بعد از وفات زهرا عليها‌السلام على عليه‌السلام این اشعار را انشاد كرد:

1 نفسم با ناله هایش حبس شده اى كاش نفسم با ناله ها خارج مى شد!

2 بعد از زهرا عليها‌السلام خیرى در زندگانى دنیا نیست. گریه ام براى این است كه زندگى دنیا طول بكشد. (285)

__________________________

285-بحارالانوار، ج 43، ص 213.

236 جلوگیرى از نبش قبر فاطمه عليها‌السلام

روایت شده: شبى كه جنازه فاطمه عليها‌السلام را دفن كردند، در قبرستان بقیع صورت چهل قبر تازه احداث كردند.

هنگامى كه مسلمانان از وفات فاطمه عليها‌السلام آگاه شدند، به قبرستان بقیع رفتند در آنجا چهل قبر تازه یافتند و قبر فاطمه عليها‌السلام را پیدا نكردند صداى ضجه و گریه از آنها برخواست، همدیگر را سرزنش مى كردند و مى گفتند: پیامبر شما جز یك دختر در میان شما نگذاشت، ولى او از دنیا رفت و به خاك سپرده شد و در مراسم نماز و دفن او حاضر نشدید و قبر او نمى شناسید.

سران قوم گفتند: بروید عده اى از زنان با ایمان را بیاورید تا این قبرها را نبش كنند، تا جنازه فاطمه عليها‌السلام را پیدا كنید و بر او نماز بخوانیم و قبرش ‍ را زیارت كنیم.

على عليه‌السلام از این تصمیم باخبر شد، خشمگین از خانه بیرون آمد آنچنان خشمگین بود كه چشمهایش سرخ شده بود و رگهاى گردنش پر از خون؛ و قباى زردى كه هنگام ناگواریها مى پوشید، و بر شمشیر ذوالفقارش تكیه نموده بود تا به قبرستان بقیع آمد و مردم را از نبش قبرها ترسانید.

مردم گفتند: این على بن ابى طالب است كه مى آید، در حالى كه سوگند یاد كرده اگر یك سنگ از این قبرها جا به جا شود، تمام شما را خواهد كشت.

در این هنگام، عمر با جمعى از اصحاب خود با على عليه‌السلام ملاقات كردند. عمر گفت:

اى ابوالحسن! این چه كار است كه انجام داده اى، سوگند به خدا قطعا قبر زهرا عليها‌السلام را نبش مى كنیم، و بر او نماز مى خوانیم.

حضرت على عليه‌السلام دست بر دامن او زد و آن را پیچید و به زمین كشید، عمر به زمین افتاد، على عليه‌السلام فرمود: اى پسر سوداى حبشیه! من از حق خود گذشتم از بیم آن كه مردم از دین خارج نشوند، اما در مورد نبش قبر فاطمه عليها‌السلام ، سوگند به خدایى كه جانم در اختیار اوست، اگر چنین كارى كنید زمین را از خون شما سیراب مى كنم. چنین نكنید تا جان سالمى از میان به در برید.

ابوبكر به حضور على عليه‌السلام آمد و عرض كرد: تو را به حق رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و به حق آن كسى كه بالاى عرش است (یعنى خدا)، سوگند مى دهم عمر را رها كن، ما چیزى را كه شما نپسندید انجام نمى دهیم.

آن گاه على عليه‌السلام عمر را رها كرد، و مردم متفرق شدند و از فكر نبش قبر منصرف گردیدند. (286)

__________________________

286- بیت الاحزان، ص 256 و 257.

بخش پنجم: گریه على عليه‌السلام بعد از شهادت فاطمه زهراعليها‌السلام

237 دیدى على عليه‌السلام تنها ماند

ابن عباس مى گوید: على عليه‌السلام فرمود: بیا امشب با هم كنار قبر زهرا برویم.

پاسى از شب گذشته بود كه ابن عباس به در خانه على عليه‌السلام آمد و هر دو آرام آرام به سوى بقیع رفتند. هنگامى كه كنار قبر زهرا رسیدیم على خود را روى قبر انداخت و شروع به مرثیه سرایى كرد و فرمود: خانم، اى یاور على، اى جان على، چرا مرا تنها گذاشتى، هستى من تو بودى، پس از گفتن این سخنان، امام كنار قبر زهرا عليها‌السلام خوابش برد. پس از لحظه اى از خواب برخاست و فرمود: ابن عباس برویم خانه.

گفتم: آقا، همیشه تا اذان صبح مى ماندى و مى فرمودى اى كاش شب طولانى تر مى شد، حال چرا برگردى؟

امام فرمود: در خواب بودم كه خانمم زهرا با حالت نگرانى آمد و فرمود: على جان، تو در كنار من خوابیده اى، سرى به خانه بزن كه حسنین بهانه مادر را گرفتند.

ابن عباس مى گوید: وقتى كه وارد شدم دیدم على عليه‌السلام در حجره نشسته، حسنین روى زانوى على اند، بابا گریه مى كند، زینب اشك پدر را پاك مى كند.

238 غربت فرزندان زهرا عليها‌السلام

پس از رحلت حضرت زهرا عليها‌السلام ، امیرمؤمنان شب ها سفره اى را در خانه پهن كرده و هر چه در خانه بود را بر سر سفره مى گذاشت، سپس امام حسن و حسین و حضرت زینب را صدا مى زد، بچه ها دور سفره مى نشستند، اما وقتى كه جاى خالى مادر را مى دیدند، شروع به گریه مى كردند على عليه‌السلام هر كارى مى كرد تا بچه ها را آرام كند نمى توانست تا این كه خود حضرت نیز به گریه مى افتادند. سر را بر دیوار گذاشته و مى گریستند.

گاهى اوقات كه امیرمؤمنان موفق به آرام كردن بچه ها نمى شد، شبانه و با سر و پاى برهنه بر سر خاك زهرا عليها‌السلام مى رفت و مى فرمود: زهرا جان برخیز و بچه هایت را آرام كن.

239 اشك على عليه‌السلام به علت پاداش دادن به قنفذ

ابان گفت: سلیم گفت: با على عليه‌السلام ملاقات كردم و از این كار عمر كه از قنفذ مالیات نمى گیرد از او پرسیدم. فرمود: آیا مى دانى چرا از قنفذ دست برداشت و چیزى از وى غرامت نگرفت؟

گفتم: نه.

فرمود: زیرا او بود وقت فاطمه عليها‌السلام آمد تا بین من و آنان قرار گیرد، با تازیانه اش او را زد، چنانكه وقتى فاطمه عليها‌السلام از دنیا رفت، جاى تازیانه همچون بازوبند روى بازویش مانده بود. (287)

ابان گفت: سلیم گفت: در حلقه اى در مسجد رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم حاضر شدم كه جز سلمان، ابوذر، مقداد، محمد بن ابى بكر، عمر بن ابى سلمه، قیس ‍ بن سعد بن عباده، همه از بنى هاشم بودند. عباس به على عليه‌السلام گفت: به نظر شما، چرا عمر، قنفذ را مانند دیگر كارمندانش وادار به پرداخت غرامت نكرد؟

على عليه‌السلام نگاهى به اطراف انداخت. چشمانش پر از اشك شد، سپس ‍ فرمود: این پاداش ضربه تازیانه اى بود كه به فاطمه عليها‌السلام از دنیا رفت، اثر این ضربه همچون بازوبندى روى بازو او بود...

__________________________

287- بحارالانوار، ج 30 صص 302 - 303

240 ناله على عليه‌السلام بر قبر زهراعليها‌السلام

چون فاطمه عليها‌السلام وفات كرد على عليه‌السلام هر روز قبرش را زیارت مى كرد، روزى آمد و خود را بر قبر انداخت و این دو شعر را انشاد فرمود:

1 بر قبرها گذشتم و به قبر دوست سلام كردم جوابم نداد.

2 اى قبر؛ چرا جواب فریاد كننده را نمى دهى؟ مگر پس از من از دوستى دوستان ملول شده اى؟ پس گوینده اى كه صدایش شنیده مى شد و خودش ‍ دیده نمى شد این اشعار را در جواب گفت:

1 دوست گفت: چگونه مى توانم جواب شما را بدهم، در حالتى كه من در گرو سنگ و خاكم؟!

2 خاك زیبایى هاى مرا خورد كه شما را از یاد بردم، و از خاندان و همزادانم دور افتادم.

3 پس سلام من بر شما باد (براى همیشه شما را وداع مى كنم) رشته دوستى میان من و شما گسسته شد. (288)

__________________________

288- اثبات الهداة، ج 5 ص 36 و 37

241 قصد عمر براى نبش قبر حضرت زهرا عليها‌السلام و عكس العمل امیرالمؤمنینعليه‌السلام

عمر پس از اینكه از تدفین شبانه زهرا عليها‌السلام مطلع شد، گفت به خدا قسم اى بنى هاشم، شما حسد قدیمى تان را نسبت به ما هرگز ترك نمى كنید. این كینه هایى كه در سینه هاى شماست هرگز از بین نمى رود. به خدا قسم قصد كرده ام قبر زهرا را نبش كنم و بر او نماز بخوانم!

امیرالمؤمنین عليه‌السلام فرمود: به خدا قسم اى پسر صهاك، اگر چنین قصدى نمایى دستت را به سویت بر مى گردانم، به خدا قسم اگر شمشیرم را بیرون كشم آن را غلاف نخواهم كرد مگر با گرفتن جان تو! (اگر مى توانى) قصدت را عملى كن. در این جا عمر شكست خورد و سكوت كرد و دانست كه على عليه‌السلام هر گاه قسم یاد كند آن را عملى مى كند.

سپس على عليه‌السلام فرمود: اى عمر، تو همان كسى نیستى كه پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم قصد كشتن تو را نمود و سراغ من فرستاد من در حالى كه شمشیر به كمر بسته بودم آمدم و به سویت حمله كردم تا تو را بكشم، ولى خداود عزوجل آیه نازل كرد كه (فلا تعجل علیهم انما نعد لهم عدا) یعنى: (نسبت به آنان عجله مكن كه برایشان آماده كرده ایم).

لذا ابوبكر و عمر و مردم برگشتند. (289)

__________________________

289- اسرار آل محمد، ص 570

بخش ششم: مصائب شهادت فاطمه زهرا عليها‌السلام

242 مصایب در صحیفه اى نوشته شده بود

سلیم از ابن عباس نقل مى كند: در ذى غار بر على عليه‌السلام وارد شدم. صحیفه اى برایم بیرون آورد و گفت: پسر عباس! این صحیفه اى است كه رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بر من املا فرمود و من، به خط خودم نوشتم.

گفتم: یا امیرالمؤمنین عليه‌السلام ! آن را برایم بخوان.

على عليه‌السلام آن را برایم خواند. همه حوادث پس از رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم تا شهادت حسین عليه‌السلام ، و این كه چگونه كشته مى شود، چه كسى او را مى كشد و چه كسانى با او به شهادت مى رسند، همه و همه در آن آمده بود. على عليه‌السلام سخت گریست و مرا به گریه انداخت. از جلمه مطالبى كه خواند. این بود: چگونه فاطمه عليها‌السلام به شهادت مى رسد، و چگونه حسن عليه‌السلام شهید مى شود، و چگونه امت با او مكر مى ورزد... (290)

روایت شده كه على عليه‌السلام به هنگام دفن زهرا عليها‌السلام خطاب به رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم گفت:

  (. دخترت به تو خبر خواهد داد كه چگونه امتت جمع شدند، و بر او ستم ورزیدند. از او بپرس چنان كه شاید و خبرگیر از آنچه باید، چه اندوه هایى كه در سینه اش نهفته است، و او راهى براى بیان آن نیافته است... )

__________________________

290- كتاب سلیم ج 2 بحارالانوار ج 28

243 محبت ام البنین به فرزندان زهرا عليها‌السلام

وقتى ام البنین به خانه على عليه‌السلام آمد فرزندان رسول خدا از عطوفت و مهربانى و معرفت و كمال آن بانو گویا مادر خود را مى دیدند و رنج فقدان مادر را كمتر احساس مى كردند، تاریخ جز این بانوى پاك را یاد ندارد كه فرزندان هووى خود را بر فرزندان خودش مقدم بدارد. ام البنین محبت به فرزندان فاطمه عليه‌السلام را براى خود فریضه دینى مى شمرد و با درك عظمت شان به خدمت آنها براى همیشه دریغ نداشت و به آیه كریمه قرآن عمل مى نمود. (291)

ام البنین در خانه مولا آمد، حسنین عليه‌السلام هر دو مریض و در بستر افتاده بودند. اما عروس تازه ابوطالب عليه‌السلام به محض آن كه وارد خانه شد، خود را به بالین آن دو عزیز رسانید و همچون مادرى مهربان به دل جویى و پرستارى آنان پرداخت (292) چنانكه گفته شد آن بانوى با وفا به مولا پیشنهاد داد كه به جاى فاطمه كه اسم اصلى او بود، ایشان را ام البنین صدا بزنند، تا این كه حسنین از ذكر نام اصلى كه فاطمه باشد به یاد مادرشان فاطمه زهرا عليها‌السلام نیافتاده و در نتیجه خاطرات گذشته به ذهن مباركشان نیاید تا رنج بى مادرى آنها را آزار ندهد. (293)

__________________________

291- سوره شورى آیه 23، (قل لااسئلكم علیه اجرا الالمودة فى القربى).

292- زندگانى حضرت ابوالفضل العباس (ع)، ص 21.

293- 72 داستان از شفاعت امام حسین (ع) ج 2 ص 81 و 82

244- شكیبایى و صبر على عليه‌السلام بر شهادت زهراعليها‌السلام

شهادت جانگداز حضرت زهرا عليها‌السلام و حوادث تلخ و شرایط سخت بعد از رحلت رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، براى على عليه‌السلام بسیار جانفرسا و دشوار بود. هیچ چیزى نمى توانست امیرمؤمنان على عليه‌السلام را در برابر آن حفظ كند جز صبر و استقامت. او در پرتو صبر و استقامت به زندگى خود ادامه داد و فرمود:

فرایت ان الصبر على هاتا احجى، فصبرت و فى العین قذى و فى الحلق شجا

سرانجام دیدم صبر و شكیبایى به عقل و خرد نزدیكتر است از آن رو صبر كردم با اینكه (بر اثر فشار حوادث تلخ) همچون كسى بودم كه خاشاك چشمش را پر كرده و استخوان، راه گلویش را گرفته است. (294)

نیز فرمود:

و صبرت من كظم الغیظ على امر من العلقم، و الم للقلب من و خز الشفار:

و با فرو خوردن خشم، رد امرى كه از خنظل تلخ  تر و از تیزى دم شمشیر براى قلب دردناك تر بود، صبر نمودم. (295)

__________________________

294-نهج البلاغه، خطبه 3.

295-نهج البلاغه، خطبه 217

فصل پنجم شهادت على عليه‌السلام

بخش اول خبر دادن پیامبر از شهادت على عليه‌السلام

245 شهادت سید اوصیا در سید ماه ها

رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: سید اوصیاة در سید ماه ها شهید مى شود.

پرسیدم: یا رسول الله! سید اوصیاء كیست و سید ماه ها كدام است؟

فرمود: سید ماه ها ماه رمضان و سید اوصیاء تویى یا على. (296)

__________________________

296- اثبات الهداة، ج 3، ص 445 444

246 گریه پیامبر بر ضربت بر فرق على عليه‌السلام

على بن ابیطالب فرمود: در زمان وفات پیامبر هنگامى كه من و فاطمه و حسن و حسین نزد رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بودیم آن حضرت به ما رو كرد و گریست.

من گفتم: چرا گریه كنید یا رسول الله؟

فرمود: مى گریم براى آن چه با شما مى شود.

گفتم: آن چه باشد یا رسول الله؟

فرمود: گریه كنم از ضربتى كه بر فرق تو زنند و از سیلى كه بر صورت فاطمه زنند و از نیزه اى كه بر ران حسن زنند و زهرى كه به او نوشانند و از قتل حسین عليه‌السلام فرمود: همه اهل بیت گریستند، یا رسول الله خدا ما را نیافریده جز براى بلا.

فرموده: مژده گیر اى على كه خداى عزوجل با من عهد كرده كه دوستت ندارد جز مؤ من و دشمنت ندارد جز منافق. (297)

__________________________

297-امالى شیخ صدوق ص 134

247- خبر مظلومیت على عليه‌السلام در معراج  

زمانى كه نبى اكرم صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را به آسمان عروج كرد به حضرتش عرض شد: خداوند تبارك و تعالى مى خواهد شما را در سه چیز آزمایش كند تا صبر شما را ببیند.

حضرت عرض كرد: پروردگارا من تسلیم امر تو هستم، من توان صبر را ندارم مگر به كمك تو، آن سه چیز كدامند؟

به حضرتش گفته شد: اول آنها جوع و گرسنگى و ضیق بر خودت و بر اهلت.

حضرت عرض كرد: پروردگارا آن را پذیرفته و راضى شده و تسلیم بوده و از تو توفیق صبر مى خواهم.

و اما دوم: آنكه تو را دروغگو مى پندارند و ترس زیادى بر تو چیره مى شود و جنگ با كافران مال و نفس خویش را بذل كرده و بر اذیت و آزادى كه از ناحیه ایشان و اهل نفاق به تو مى رسد صبر كرده و درد و جراحاتى كه در جنگ بر تو وارد مى شود را تحمل كنى.

حضرت عرض كرد: پروردگارا آن را پذیرفته و راضى شده و تسلیم بوده و از تو توفیق و صبر مى خواهم.

و اما سوم: عبارت است از آن چه بعد از تو به اهل بیتت مى رسد و آن قتل و كشته شدن آنها است. اول برادرت على عليه‌السلام : از ناحیه امتت، فحش و سخنان زشت و سرزنش و حرمان از حق و انكار و ظلم به او متوجه شده و در آخر او را خواهند كشت.

عرض كرد: پروردگارا آن را پذیرفته و راضى شده و تسلیم تو بوده و از تو توفیق و صبر مى خواهم. (298)

__________________________

298-كامل الزیارات، (ص) 1000 999.

248 گریه پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بر مظلومیت علىعليه‌السلام

از پیغمبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در حدیث طویلى نقل شده كه: به على عليه‌السلام فرموده: از آن كینه هایى كه از تو در سینه عده اى است و آنها آن را اظهار نمى كنند، مگر بعد از مرگ من، بر حذر باش، آنان را خدا و همه لعنت كنندگان لعنت مى كنند، سپس گریه كرد، پرسیدند: یا رسول الله صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم این گریه براى چیست؟ فرمود: جبرییل به من خبر داد كه پس از من در حق على عليه‌السلام ستم مى كنند، و حقش را نمى دهند، و با او مى جنگند، و فرزندانش را مى كشند، و با آنها ظلم مى كنند.

249 خبر از هتك حرمت  

پیامبر خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هنگام وصیت كردن موارد وصیت را یكى به على عليه‌السلام مى گفت و از او مى خواست تا عمل به وصیت را - با همه سختى كه در پى دارد- بپذیرد. و افراد كه اینك شاهدانى از الهى بر اقرار و پذیرش تو گواهند؛ مبادا در انجام آن سستى ورزى.

وصى گرامى كه سراپا گوش بود، در پایان هر بند، اطاعت و آمادگى خود را اعلام مى نمود. تا آن كه شمار وصایا به فرازى رسید كه شنیدن آن، بند از بند على عليه‌السلام جدا كرد و آن جلوه عظمت و ناموس الهى را به لرزه در آورد و نقش بر زمین كرد. این بخش را از خود على مى شنویم:

... قسم به آن كه دانه را شكافت و به جانداران حیات بخشید، گفتار جبرییل را شنیدم كه به حبیب خدا چنین مى گفت:

  (اى محمد، به على بگو كه حرمتت، كه حرمت خدا و رسول است، هتك خواهد شد و محاسنت با خون سرت خضاب خواهد شد).

از شنیدن این سخن، فریادى كشیدم و بیهوش بر زمین افتادم پس (از آن كه به هوش آمدم) گفتم: یا رسول الله این وصیت را هم مى پذیرم. و بر تلخى هاى آن صبر مى كنم اگر چه حرمتم هتك شود و سنت هاى الهى ترك شود و كتاب خدا پاره پاره گردد و اركان كعبه از هم فرو پاشد و محاسنم از خون سرم رنگین شود. در برابر همه این ها شكیبا خواهم بود و به حساب خدا خواهم گذاشت و از او امید اجر و پاداش دارم و تا پیوستن به شما، در انجام دادن آن تلاش خواهم كرد. (299)

__________________________

299- مشاهدات امیرالمؤمنان (ع)، ج 2، (ص) 44.

250- وعده پیامبر به على عليه‌السلام

از فضالة بن ابى فضاله انصارى روایت است (ابو فضاله پدر فضاله از اهل بدر بود و در ركاب امیرالمؤمنین عليه‌السلام در صفین شهید شد) كه امیرالمؤمنین عليه‌السلام در كوفه مریض شد، و من با پدرم به عبادت آن حضرت رفتیم.

پدرم به آن حضرت گفت: علت توقف شما در كوفه در بین عرب هاى جهینه چیست؟ به سوى مدینه رهسپار شو، اگر اجلت در رسید، اصحاب تو متصدى و مباشر تكفین و تغسیل تو مى گردند و بر تو نماز مى خوانند.

حضرت فرمود: رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با من عهد و میثاق بسته كه از دنیا نروم مگر آن كه این جا خضاب گردد (یعنى محاسنش از خون سرش). (300)

__________________________

300- 3/254 (به نقل از تذكرة الخوا (ص) / 100).

251- بشارت بر شهادت  

جنگ احد، یكى از صحنه هاى بزرگ رویایى حق و باطل بود. سپاه اسلام برابر سپاه كفر مى جنگیدند. جنگ پایان یافت. پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و على عليه‌السلام هر دو مجروح شدند. افرادى از برجستگان، مانند: حمزه سید شهیدان به شهادت رسیدند. على عليه‌السلام غرق در خون، قهرمانى و جانبازى را به آخرین درجه اش رسانید و سپرى به بلنداى كوههاى سر به فلك كشیده براى پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و اسلام بود. در عین حال وقتى كه پیكرهاى شهیدانى همچون: حمزه، مصعب، حنظله و... را دید، شوق شهادت او را رنج داد. هیجان زده و دگرگون شد كه چرا به مقام شهادت نایل نشده است؟

پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم این شور ملكوتى را در چهره على عليه‌السلام مشاهده كرد و به على عليه‌السلام فرمود:

ابشر فان الشهادة من ورائك.

به تو بشارت باد كه سرانجام شهید شوى.

مدت ها از این ماجرا گذشت و یك روز على عليه‌السلام همین بشارت را به پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم یادآورى كرد، پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:

ان ذالك لكذالك فكیف صبرك اذا:

آرى، قطعا چنین خواهد شد، ولى بگو بدانم در این هنگام صبر و مقاومت تو چگونه است؟!

على عليه‌السلام كه به مقام رضا، یعنى به درجه بالاتر از صبر رسیده بود در پاسخ به سؤ ال پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم عرض كرد:

لیس هذا من مواطن الصبر، ولكن من مواطن البشرى.

چنین موردى از موارد صبر نیست، بلكه از موارد بشارت (و خشنودى) است. (یعنى اینجا جاى تبریك است نه تسلیت. ) (301)

__________________________

301- اقتباس از خطبه 156 نهج البلاغه.

2- اصول اخلاقى امامان، ص 371 و 372.

252- پیامبر به على مژده شهادت مى دهد

محمد بن عمر بن على از پدرش از جدش (امیرالمؤمنین) عليه‌السلام روایت كرده كه آن حضرت فرمود: چون آیه اذا جاء نصر الله و الفتح (آن گاه كه یارى خدا و فتح فرا رسد... ) بر پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نازل شد به من فرمود: اى على به تحقیق نصر خداوند و فتح فرا رسیده، پس هرگاه كه دیدى مردم دسته دسته در دین خدا وارد مى شوند (و به آیین خداوندى مى گرایند) پس به حمد پروردگارت تسبیح كن و از او آموزش بخواه كه خداوند پذیرنده توبه است.

اى على، خداوند جهاد را در فتنه اى كه پس از من رخ مى دهد بر مؤمنین واجب نموده چنان كه جهاد با مشركین را در ركاب من بر آنان واجب ساخته بود.

عرض كردم: اى رسول خدا، آن فتنه اى كه خداوند جهاد درباره آن را بر ما واجب نموده كدام است؟

فرمود: فتنه گروهى كه شهادت به لا اله الا الله و اینكه من رسول خدا هستم مى دهند با این حال مخالف سنت من و طعنه زننده در دین من هستند.

عرض كردم: اى رسول خدا چرا باید با آنان بجنگیم، در حالى كه شهادت به لا اله الا الله و رسالت الهى شما مى دهند؟

فرمود: به جهت پدید آوردن مسایل بى سابقه و بدعت گزارى در دین، و جدا شدنشان از فرمان من، و حلال شمردن ریختن خون عترت من.

عرض كردم: اى رسول خدا، شما شهادت را به من مژده فرموده بودى، از خدا بخواه كه در این باره براى من شتاب كند.